نقاط مشترک کسب و کار شما با یوسین بولت!

مجله پنجره خلاقیت – نیلی زاهارونی، ترجمه شادی حسن پور: یوسین بولت را که دیگر می شناسید! دونده جامائیکایی دو سرعت، رکورددار کنونی و قهرمان صد متر و دویست متر دنیا در المپیک تابستانی سال گذشته ریو. او را به عنوان سریع ترین انسان جهان می شناسند. او شش مدال طلای المپیک کسب کرده و تاکنون تنها کسی است که به طور همزمان رکورد دو صد متر و دویست متر را در اختیار دارد. او و هم تیمی های جاماییکایی اش توانستند در المپیک سال گذشته رکورد دو ۴ در ۱۰۰ متر امدادی را از آن خود کنند. هشت سال است که او به عنوان نماد استاندارد ورزش، موفقیت، رقابت و تلاش در دنیا شناخته می شود. اینطور به نظر می رسد که هیچ کس جز خودش نمی تواند رکورد او را جا به جا کند.

نقاط مشترک کسب و کار شما با یوسِین بولت!

اما او خیلی ساده به این جایگاه نرسیده است. او تمام عمرش را وقف رسیدن به موفقیت های ورزشی کرده است. او می گوید: «رقابت بخش ساده ماجراست. کار واقعی در پشت صحنه انجام می شود. آنجاست که باید هر کاری کنید تا پیروز رقابت شوید.»

به عبارت دیگر، قسمت سخت کار جایی است که او باید به تمرین کردن بپردازد، نه در میدان مسابقه. بسیاری از برندها نیز احتمالا می دانند که همین موضوع در مورد روش های بازاریابی شان نیز صدق می کند. زرق و برق کمپین های موفق بازاریابی، ارائه زیبای محصولات و به دست آوردن مشتری بدون تلاش زیاد و ایده پردازی های فراوان (و گاهی شکست خوردن) به دست نمی آید.

شاید برند شما حکم یوسین بولت را در حیطه و صنعت کاری تان داشته باشد، اما مهم است بدانید که اعضای تیم و کارمندانتان نیز مانند هم تیمی های جاماییکایی بولت هستند که به همراه او در پشت صحنه تمرین می کنند. بازاریابی بخشی از کار شرکت است که محصولات را به مشتری معرفی کرده و سعی در پشت سر گذاشتن رقبا دارد، اما از یاد نبرید که تیم فروش و تیم توسعه و تولید نیز نقش پررنگی در موفقیت برند دارند. بولت از اهمیت کمک هم تیمی هایش آگاه است؛

بخش بازاریابی شرکت شما نیز باید همین دیدگاه را نسبت به سایر دپارتمان ها داشته باشد. بازاریاب ها برای پیروزی در مسابقه موفقیت باید به طور مداوم حواسشان به رقابت و سایر شرکت کنندگان باشد. این موضوع مستلزم آن است که آنها رویکرد دقیق و اطلاعات گسترده ای در مورد مخاطبان داشته باشند و خود را وقف کار تیمی کنند.

برای اینکه در سریع ترین زمان ممکن شرکتتان را به موفقیت برسانید، از سریع ترین فرد جهان درس بگیرید.

فروش تیمی

یکی از نخستین جاهایی که بازاریاب ها باید تمرکزشان را روی آن بگذارند تا مشتریان جدید به دست آورده، به شکل موثرتری به مشتریان فعلی رسیدگی کرده و درآمد شرکتشان را افزایش دهند، این است که با تیم فروش همکاری کنند. شرکت هایی که در آنها تیم بازاریابی و تیم فروش با یکدیگر همکاری دوسویه و موثری داشته اند. ۳۶ درصد نرخ حفظ مشتری بیشتر و ۳۸ درصد نرخ فروش بیشتری داشته اند.

در بیشتر شرکت ها موفقیت به همکاری این دو گروه بستگی دارد. در بسیاری از شرایط، تیم های بازاریابی و فروش کاملا با یکدیگر کار می کنند، نه مستقل. شرکت موفق شرکتی است که بتواند ارتباط موثری میان این دو بخش ایجاد کند. به این ترتیب، بخش بازاریابی درک بهتری نسبت به مشتریان پیدا می کند.

اگر بخواهیم یک عامل را در ایجاد مزیت رقابتی دخیل بدانیم، آن عامل شناخت دقیق شخصیت مشتریان هدف است. شرکت هایی که این جزییات را به تصویر کشیده و در مسیر جذب مشتری و فروش محصولات خود آن را به کار بسته اند، ۷۰ درصد درآمد بیشتری به دست آورده اند. تیم فروش تیمی متشکل از متخصصانی است که با مشتریان ارتباط مستقیم دارند و بازخوردشان را دریافت می کنند. این اطلاعات برای ایجاد تصویر درست و دقیق از مشتری ضروری است.

تیم فروش درواقع حکم یکی از آن هم تیمی های یوسین بولت را دارد که به تیم بازاریابی کمک می کند تا تلاش کند و در جایگاه نخست قرار بگیرد. این دو، به همراه یکدیگر، می توانند مدال طلا را از آن خود کنند.

نقاط مشترک کسب و کار شما با یوسِین بولت!

تیم تولید و توسعه محصول

یکی دیگر از بخش های جدانشدنی استراتژی رقابتی تیم بازاریابی، که معمولا دست کم گرفته می شود، تیم تولید و توسعه محصول است. تیم بازاریابی باید اطلاعات دقیق در مورد محصولات پیشنهادی شرکت داشته باشد تا بتواند آن را به شکل موثری به مشتری ارائه کند. بهترین روش برای یادگیری این اطلاعات و اعمال آن در کمپین بازاریابی این است که همکاری با تیم تولید محصول صورت بگیرد.

تیم بازاریابی در طول دوره ایجاد خلاقیت می تواند به خوبی ایده آل های شرکت را درک کند، در طول دوره توسعه محصول می تواند فرایند تحول محصولات را ببیند، و به طور کلی بهترین و مفیدترین مزایای محصولات و خدمات را شناخته و بسته به شخصیت و نیاز هر مشتری، ویژگی مناسبی را جهت فروش محصولات به او معرفی کند.

همه این کارها در پشت صحنه صورت می گیرند. یوسین بولت هیچ گاه بدون تمرین و به کارگیری استراتژی های جدیدی برای افزایش سرعت پا به میدان مسابقه نگذاشته است. دوندگان جاماییکایی به صورت گروهی در مسابقات شرکت می کند اما به طور جداگانه آموزش می بینند. در نهایت نیز امتیاز تک تک آنها در افتخارآفرینی کشورشان اهمیت پیدا می کند.

بازاریابی هم باید چنین رویکردی نسبت به همکاری با سایر تیم های شرکت ها داشته باشد. هرکدام از گروه ها باید بهترین عملکرد را از خود نشان دهند، اما این موضوع را در ذهن داشته باشند که برای رساندن شرکت به موفقیتی خارق العاده، باید با یکدیگر همکاری کنند.


منبع: برترینها

چطور باهوش و تاثیرگذار به نظر برسیم؟

شاید متوجه نباشیم، اما اعمال ما حرف بیشتری نسبت به گفتار ما برای زدن دارند. ما معمولا یکدیگر را براساس اعمال و رفتار قضاوت می‌کنیم نه براساس حرف‌هایی که میزنیم. در ادامه ما با ۱۲ راهکار به شما می‌گوییم که چطور بدون زدن کوچک‌ترین حرفی می‌توانید در چشم دیگران تاثیرگذار بنظر برسید.

۱. وقت شناسی

اگر دیرکنید یعنی بی‌احترامی کرده‌اید. اصلا دلایلتان مهم نیست مگر اینکه طرف مقابلتان هم متوجه دلیلتان باشد، مثلا هر دو در ترافیک سنگینی گیر افتاده باشید. اما در هر حال همیشه بهتر این است که اگر جایی قرار دارید سر وقت حاضر شوید.

۲. پوشش مناسب

بعضی افراد بر این باورند که همیشه باید خیلی شیک و رسمی لباس پوشید. این درست نیست، چرا که گاهی اوقات باعث می‌شود زیادی و بی خودی معذب شوید. اندکی زمان بگذارید و برحسب جایی که می‌خواهید بروید و انتظاراتی که از شما دارند لباس مناسب به تن کنید.

۳. چیزهای کوچک را به خاطر داشته باشید

ویلیام موریس: راز واقعی خوشبختی این است که علاقه‌ی خاصی به تمام جزئیات زندگی روزمره داشته باشید.

اگر شما بتوانید جزئیات کوچک را به خاطر داشته باشید مردم همواره با علاقه‌ی خاصی به شما می‌نگرند. چیزی “مثل برات قهوه‌ی تلخ گرفتم، یادمه گفتی با شیر دوست نداری.”باعث می‌شود که گاهی وقت‌ها شما به بهترین دوست یک نفر تبدیل شوید، و تمام این‌ها به این دلیل است که شما نشان داده‌اید که به دیگران اهمیت می‌دهید.

۴. باز نگه‌داشتن در

چنین رفتارهای ساده‌ای نسبت به هر انسانی، نشان می‌دهد که شما تمایل دارید دیگران را پیش از خودتان قرار داده و بدین ترتیب آن‌ها را محترم بشمارید.

۵. هنر و سلیقه‌ی طراحی و دکوراسیون

تا بحال وارد دفتر یا خانه‌ی کسی شده‌اید و با خودتان فکر کنید که “وای، این باید آدم فوق‌العاده و جذابی باشه” ؟طرز نگه‌داشتن فضای شخصیتان، روحیه شما را به دیگران نشان می‌دهد، اینکه چه چیزی به شما انگیزه می‌دهد، به چه چیزی علاقه دارید و چه چیزهایی ارزش دارند که هر روز به آن‌ها نگاه کنید. چیزهایی را برای طراحی محیط انتخاب کنید که به شخصیت شما عمق می‌بخشند.

۶. کفش‌هایتان

قضیه این نیست که کفش‎‌های خیلی گران و روی مد بخرید، بلکه سبک کفش پوشیدن شماست که می‌تواند خیلی چیزها را در نگاه اول برای دیگران روشن کند. کفش‌ها یکی از اندک چیزهای پوشیدنی‌ای هستند که می‌توانند نشانگر شخصیت یک نفر باشند. شاید یک نفر شلوار لی و تی‌شرت نه چندان نویی به همراه کفش زیبایی به تن داشته باشد و باید گفت که همین برای اینکه شما هم به زیبایی کفش‌هایتان به نظر بیایید کافی است.

۷. وقتی یادداشت برداری می‌کنید

یک مثال واضح می‌تواند گارسون رستوران باشد. یک گارسون غیرهوشمند سعی می‌کند با در نیاوردن دفتر ثبت سفارش یا تبلتش، شما را با حافظه‌اش تحت تأثیر قرار دهد. اما یک گارسون هوشمند می‌داند که این نمایش‌ها فقط حرفه‌اش را به خطر می‌اندازند و هر موقع که لازم باشد یادداشت برداری می‌کند. این مسئله درباره‌ی بقیه‌ی چیزهای زندگی هم صدق می‌کند. چرا  باید چیزهایی که دیگران از شما می‌خواهند –دوست، رئیس، همکاران- را به خاطر یادداشت نکردن به خطر بیندازید؟ یادداشت برداری نشان می‌دهد که نه تنها شما کار را انجام می‌دهید، بلکه درست هم انجام می‌دهید.

۸. وضعیت میز کارتان

در نشان دادن میز کارتان به دیگران چقدر احساس آسیب پذیری می‌کنید؟ اگر کاغذها و پرونده‌ها همه جا ریخته‌اند پس نشانه‌ی این است که شما خیلی فرد بی‌نظم و نامرتبی هستید. اما تصور کنید که دیگران به میز کار مرتب با پرونده‌هایی که هر کدام درست برچسب خورده‌اند نگاه می‌کنند، فکر می‌کنید در این حالت به چه نتیجه‌ای راجع به شخصیت شما می‌رسند؟

۹. پول خرج کردن عاقلانه

نحوه‌ی پول خرج کردن شما به نوعی نشان دهنده‌ی ارزش‌های شماست. چه زمانی پول خرج می‌کنید؟ برای چه کسی خرج می‌کنید؟ کجاها خرج می‌کنید؟ چه بخواهید، چه نخواهید، جواب این سوال‌ها خیلی چیزها را در مورد شما فاش می‌کنند.

۱۰. روی چه چیزهایی وقت می‌گذارید

وقت‌هایی که صرف هر چیزی می‌کنید، مخصوصا نحوه‌ی گذراندن وقتتان در اوقات فراغت، نشان‌دهنده‌ی اولویت‌های زندگی شما هستند. آیا شما وقتتان را صرف کار کردن روی خودتان می‌کنید؟ یا آیا همش روی چیزهای الکی وقت صرف کرده و نمی‌رسید برای چیزهای مهم وقت بگذارید؟ همه‌ی ما انعکاسی از اینکه زمانمان را صرف چه چیزهایی می‌کنیم هستیم.

۱۱. غذاهایی که می خورید

آن‌چه می‌خورید و نحوه‌ی مراقب‌تان از خودتان خیلی چیزها راجع به شما می‌گوید. این موضوع نشان می‌دهد که چه چیزی برای شما اهمیت دارد، (رضایت در لحظه یا سلامتی بلند مدت). این موضوع همچنین نشان‌دهنده‌ی نوع رابطه‌ای که باخودتان دارید می‌باشد.

۱۲. دایره‌ی دوستانتان

شما انعکاسی از ۵ نفری که بیشتر وقتتان را با آن‌ها می‌گذرانید هستید. کسانی که با آن‌ها وقت می‌گذرانیم بر چشم‌اندازهای ما در زندگی، باورهایمان، اهدافمان و مهم‌ترین چیزهایی که در زندگی برایمان اهمیت دارند تاثیرگذار هستند. اگر می‌خواهید با آدم‌های درست آشنا شوید، با آدم‌های درست بگردید و اگر می‌خواهید روی بهبود و بهتر کردن خودتان کار کنید، با کسانی بگردید که بهتر کردن و بهبود خودشان برایشان مهم و ارزشمند است.


منبع: برترینها

انواع فروشندگان و رویکردهای مختلف در فروش

در دنیای فروش فقط یک روش خاص وجود ندارد که از همه بهتر باشد و همه فروشندگان به واسطه آن بتوانند به موفقیت دست پیدا کنند. در واقع، این شخصیت و پیشینه شما است که مشخص می کند که کدام تکنیک فروش برای شما موثرتر خواهد بود. در عین حال، اگر روشی دارید که تا بحال عملکرد خوبی داشته، بد نیست که هر از چند گاهی رویکردهای دیگر را نیز امتحان کنید. امتحان کردن روش های تازه مانع رکود شما می شود و چه بسا از تاثیری که بر عملکرد شما می گذارد شگفت زده شوید. به واقع، بسیاری از فروشندگان با استفاده از آمیزه ای از رویکردهای مختلف است که بهترین عملکرد را از خود نشان می دهند.

رفیق شفیق

مردم از افرادی که با آنها احساس صمیمیت می کنند راحت تر و بیشتر خرید می کنند. فروشندگانی که از رویکرد رفاقتی استفاده می کنند خونگرم هستند، رفتار بسیار دوستانه ای دارند، سوال می پرسند و علاقه خود به مشتریان بالقوه را در رفتار و کردارشان نشان می دهند. آنها تلاش می کنند تا با هر یک از مشتریان احتمالی در یک سطح عاطفی رابطه برقرار کنند.

این رویکرد این پتانسیل را دارد که بسیار موثر باشد، اما فقط هنگامی که کار به کاردان سپرده شود. در واقع، این روش برای فروشندگانی مناسب است که ذاتاً خونگرم هستند و به دوستیابی علاقمندی دارند. اگر چنین روحیه ای ندارید این روش را امتحان نکنید. مردم به راحتی متوجه می شوند که تظاهر می کنید و همه چیز به ضرر شما تمام خواهد شد. به علاوه باید پیگیر باشید تا به مخاطب خود نشان بدهید که واقعاً برای وی اهمیت قائل هستید. به عنوان مثال، اگر در طول یک گفتگو از کودک یازده ماهه مشتری صحبت کردید، باید در اولین سالگرد تولد او یک کارت تبریک یا هدیه و یا هر دو را برای وی ارسال کنید.

مُرشد

فروشندگانی که یک رویکرد منطقی تر و با توسل کمتر بر عواطف را ترجیح می دهند تلاش می کنند تا در هر چیز و همه چیزهایی که با حوزه فعالیت شان در ارتباط است به مقام کارشناسی و خبرگی دست پیدا کنند.

آنها جایگاه خود به عنوان یک حلال مشکلات که می تواند پاسخگوی هر سوالی باشد و هر مساله ای را که مشتری با آن روبرو می شود را از میان بردارد تثبیت می کنند.

برای استفاده از این رویکرد باید برای کسب اطلاعات مرتبط و همگام ماندن با حوزه فعالیت خود تلاش مضاعفی را به خرج بدهید. اما اگر بتوانید با دشواری این رویکرد کنار بیایید، هم در فروش به مشتریان و هم در دریافت ارجاع از جانب آنها موفقیت های شایانی را کسب خواهید کرد.

به محض اینکه مشتریان شما یقین پیدا کنند که مرجع و منبع بسیار خوبی هستید، به احتمال قریب به یقین دوستان و همکاران خود را برای دریافت پاسخ به سوالات شان به شما ارجاع خواهند داد.

مشاور

این روش دو رویکرد «رفیق» و «مرشد» را با هم ترکیب می کند. فروشنده ای که روش مشاوره را انتخاب می کند تبدیل به کارشناسی می شود که به فکر مخاطب خود است و همیشه سود و زیان وی را مد نظر قرار می دهد. او همه اطلاعات کافی و وافی درباره محصولات شرکت را در اختیار دارد و با پرسیدن چند سوال می تواند بهترین محصولی که با نیازهای وی مطابقت دارد را به او معرفی کند.

این رویکرد به عنوان روشی که بهترین قسمت های دو روش اول را با هم ترکیب می کند به شدت تاثیرگذار است. درعین حال، این روش هم به صرف زمان و تلاش مضاعفی از سوی فروشنده نیاز دارد. شما باید هم مطلع باشید و هم بتوانید با مشتریان خود یک رابطه عاطفی ایجاد کنید. اگر بتوانید از پس این دو برآیید، فروش شما به سرعت رشد قابل توجهی پیدا خواهد کرد.

رابطه ساز

ایجاد رابطه های تازه برای هر فروشنده ای سودمند و تاثیرگذار است. یک فروشنده رابطه ساز شبکه ای از دوستان، همکاران، فروشندگان سایر شرکت ها، مشتریان فعلی، مشتریان سابق و هر کسی که با وی ملاقات می کند را برای خود ایجاد می کند. یک شبکه قوی می تواند جریان مناسبی از مشتریان راغب آماده را به سوی فروشنده روانه کند که نیازهای وی را برآورده می سازد.

شما با اتخاذ این رویکرد، باید وقت زیادی را برای ایجاد رابطه های هدفمند با مردم سپری کنید. این روش برای فروشندگانی که از شرکت در رویدادها و مراسم های گوناگون و ملاقات با انسانهای مختلف لذت می برند یک روش بسیار موثر به شمار می رود. فقط به خاطر داشته باشید که شما هم باید با کمک به طرف های مقابل و ارجاع مشتریان راغب به افرادی که به شما کمک کرده اند دوجانبه بودن تعاملات خود را حفظ کنید.

زورچپان

رویکرد زورچپانی (Hard Sell) یا فروش به زور همان چیزی است که شهرت و آوازه نامناسبی را برای فروشندگان پدید آورده است. در فروش به روش زورچپانی شما تلاش می کنید تا در شرایطی چیزی را به مخاطب خود بفروشید که نیازی به آن ندارد. روش های زورچپانی متنوع هستند و از تحقیر (مثلاً «این محصول را بخر، وگرنه فردا احساس حماقت خواهی کرد») تا به بازی گرفتن (مثلاً «اگر از من خرید نکنی شغلم را از دست خواهم داد») و فریب محض (مثلاً «این محصول سوابق امنیتی بهتری از رقبا دارد») را در بر می گیرند.

هیچ فروشنده با وجدانی نباید به رویکرد زورچپانی متوسل شود.

با وجود اینکه نتیجه استفاده از این روش علاوه بر مشتریانی که دیگر هیچ گاه از کسب و کار خرید نخواهند کرد بدنامی برند خواهد بود، اما متاسفانه هنوز هم فروشندگانی وجود دارند که از این استراتژی فروش استفاده می کنند. از یک یا چند مورد از چهار رویکرد اول استفاده کنید، چرا که همه آنها هم موثر و هم منطبق بر اصول اخلاقی هستند.

نظر شما چیست؟ شما از کدام روش یا روش ها استفاده می کنید؟ لطفاً ایده ها و دیدگاه های خود در مورد این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش گویا آی تی را در بخش دیدگاه ها با ما در میان بگذارید.


منبع: گویا آی‌تی

۵ روش متقاعد کننده‌ی تبلیغات موبایلی

در این مقاله به ۵ تکنیک برای تبلیغات موبایلی متقاعد کننده  خواهیم پرداخت. بر اساس آخرین تحقیقات انجام شده مردم نه تنها از تبلیغات موبایلی خسته نیستند، بلکه پذیرای آن نیز هستند. واضح است که تبلیغات موبایلی می باید در مرکز توجه کمپین تبلیغاتی ما قرار گیرد. در زیر مواردی را آورده ایم که کمک می کند تبلیغات موبایلی ما موثرتر واقع شوند.

 5 روش متقاعدکننده ی تبلیغات موبایلی

۱-در مورد تبلیغات بنری مجددا فکر کن.

تبلیغات طولانی بنری برای رفتن به حالت آنلاین، برای استراتژی های تبلیغات موبایلی مناسب نیستند.

برخی بازاریابان تبلیغات موبایلی را به نحوی طراحی کرده اند که به محض کلیک، یک صفحه ی جدید در مرورگر باز می شود. این اصلا برای سبک تبلیغات موبایلی مناسب نمی باشد و برای کاربر آزاردهنده است.

تبلیغات بومی موبایل باید مناسب تر باشند، کاربران به تبلیغات بومی موبایل ۵۲%  بیشتر از بنری ها توجه می کنند. اگر برند شما به نحوی است که می باید از مدل بنری استفاده کند باید استراتژی ای را بکار ببرید تا آن را بومی سازی برای موبایل کنید.

۲-یک تصویر مناسب است.

وقتی می خواهیم تبلیغات موثر موبایلی درست کنیم، تصاویر بهتر از ترکیببات دیگر نوشتاری و فونت به کار ما خواهند آمد. نشنال جئوگرافی در ۲۰۱۳ یک کمپین موبایلی را راه اندازی کرد برای معرفی یک فیلم مستند در مورد رئیس جمهور لینکلن. کار با جزئیات دقیق در مورد تصویر پرتره ی او بود، و با نور کلمات را روشنائی داده بود، و همزمان با آن یک تجربه ی تعاملی را نیز خلق کرده بود. به این ترتیب مرتبا محتویات نیز بروزرسانی می شدند.

۳-تبلیغات تعاملی مهم ترین جز است

کاربران موبایل انتظار دارند هر کلیکی یک کاری را انجام بدهد. پس ناامید نشوید.

مطمئن شوید تبلیغ شما نوع تعاملی را که مشتری انتظار دارد را برآورده می کند.

اسکرول کردن باید راحت باشد و به راحتی به صفحه ی مورد نظر شما منتقل شود.

گزینه هایی را باید انتخاب کنید که با ماهیت محیط موبایلی سازگاری داشته باشد.

از امکاناتی مانند پیام کوتاه که مختص محیط موبایل به خوبی استفاده کن.

۴-اجتماعی رفتار کنید.

اگر بتوانید طوری تبلیغات را پیش ببرید که با حضور برند شما در نرم افزارهای اجتماعی شما همخوانی داشته باشد بهترین ترکیب را درست کرده اید.

تحقیقات نشان می دهد ۷۴% بزرگسالان آنلاین از سایت های اجتماعی استفاده می کنند و ۴۰% آنها با موبایل به آن سایت ها دسترسی دارند.

شما باید مشتریان را قانع کنید محتوای شما را با دوستانشان در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارند. البته آنها این کار را وقتی می کنند که شرکت شما چیزی را برای عرضه داشته باشد.

تخفیف روی محصول، یک موضوع رقابتی، کوپن خرید، یا هر موضوع ترغیب کننده ی دیگر. برخی از برند مشتریان وفاداری را دارد که اینکار را می کنند تا از مزایای ویژه شدن توسط شرکت در اینستاگرام یا فیس بوک استفاده کنند. البته جوایز مجانی این چنینی به کسی آسیب نمی رساند.

۵-سادگی

در آخر مطمئن شوید که تبلیغ شما ساده است و در نهایت مسئولیت محول شده اش را به انجام رسانده است.

لازم نیست تبلیغ شما مشتری را به هیجان بیاورد. فقط کافی است بی نظیر باشد و به مشتری ارزش افزوده ای را بدهد. سعی کنید از کلمات و مفاهیم فشرده شده و تکنیک های عجیب و غریب اجتناب کنید. اگر می توانید کار خاصی را انجام دهید، دلیل نمی شود حتما آنرا انجام بدهید.


منبع: برترینها

حسرت ما و افتخار «اوبر»

هفته نامه صدا – ریحانه یاسینی: خورشید در حال غروب است و در جاده قدیم تهران – کرج، رنگ آسمان غربتی را روی کلافگی های شلوغی آخر روز پاشیده است. در همین مسیر و در نزدیکی های شهریار، سوله ای بزرگ و قدیمی قرار دارد که آرام و سوت و کور است. حتی دیوارهای سوله بزرگ نیز، روزهای اوج زندگی شان را فراموش کرده اند و حالا قطعات فلزی بی جانی را در خود جای داده اند.

نزدیک به ۴۰ سال پیش، این سوله قدیمی برای کارخانه «مینو» بود؛ شوکت و جلالی داشت و با همین دیوارها، بخشی از نقش تحول صنعت خوراکی ایران را روی دوش داشت. حالا اما قطعات خودروسازان درون آن انبار شده و جای پفک نمکی هایی را که طعم آنها هنوز ماندگار است، گرفته است.

علی خسروشاهی پیش از آن که با ناامیدی ایران را ترک کند و در تمام روزهای زندگی در خارج از کشور دل نگران کارخانه اش باشد، این سوله را در اختیار داشت. حالا در همین روزهایی که سوله قدیمی مینو به انبارگاه قطعات خودروسازان تبدیل شده است، یکی از خسروشانی ها در آمریکا، مدیرعامل بزرگ ترین تاکسی آنلاین جهان شده است و روزگار جدیدی در روزهای ۴۸ سالگی اش، طلوع کرده است. پدربزرگان او صنایع مهمی مانند تولی پرس و تولیدارو را در زمانی که ایران اولین قدم های صنعتی اش را برداشته بود، ایجاد کردند.

 حسرت ما و افتخار «اوبر»

به گواه تمام منابع تاریخ معاصر، خانواده خسروشاهی از سال ۱۲۸۰ تا ۱۳۵۸، از اولین ها و موثرترین های صنعت ایران بودند و حالا نوادگان آنها در آن سوی مرزها، جایی بسیار دور از ایران به اسم و رسم دارترین های تکنولوژی تبدیل شده اند. اوبر که به انتخاب دارا خسروشاهی می بالد، با ارزش ترین شرکت استارت آپی دنیاست، در بسیاری از کشورها خدمات می دهد و سرویس اسنپ و تپ سی در ایران نیز، با الگوبرداری از آن راه اندازی شده است.

ارزش این شرکت به ۶۲٫۵ میلیارد دلار می رسد و به فولکس واگن نزدیک شده است. اما نام دارا خسروشاهی، نواده عموی علی خسروشاهی، بنیان گذار مینو، پیش از این نیز عنوان پردرآمدترین مدیرعامل صنعت تکنولوژی در آمریکا با ۹۶٫۴ میلیون دلار مطرح بود و موضع گیری های سفت و سخت او در مقابل ترامپ نیز او را به چهره ای محبوب تبدیل کرده بود.

به جز دارا، برخی دیگر از اعضای خانواده اصیل و اقتصادی خسروشاهی نیز در آمریکا برو و بیایی دارند. به کنکاش در زندگی گذشته و امروز آنها پرداخته ایم. کنکاشی که نشان می دهد کارآفرینان اصیل، در هر جغرافیایی راه خودشان را پیدا می کنند و برای ایران به جز حسرت و رخوت در همان سوله قدیمی کنار اتوبان، برای مرزی که از آن بیرون رفته اند، چیزی باقی نمی ماند.

عقبه مدیرعامل اوبر به کجا می رسد؟

دارا خسروشاهی، نتیجه حاج حسن خسروشاهی است، به طور دقیق، مدیرعامل جدید اوبر فرزند اصغر خسروشاهی و از نوادگان کاظم خسروشاهی است؛ کسی که تولی پرس را بنیان گذاشته بود. او سال ۱۳۴۵ درباره کارخانه اش در بازدید نخست وزیر وقت گفته بود: «در این موسسه ۱۳۴۰ نفر کارگر و کارمند و مدیر کار می کنند و ۲۴۰ نفر آنها دکتر و مهندس و لیسانسه هستند.»

بررسی تاریخی عقبه این خانواده نشان می دهد که حاج حسن خسروشاهی در اواخر قاجار تا اوایل دوران پهلوی اول، مدت ها رئیس اتاق بازرگانی تبریز بود. در آن زمان که هنوز قوانین مدنی و بازرگانی رایج نبود و معاملات بر اساس قوانین شرعی صورت می گرفت، او به علت داشتن درجه اجتهاد، مرجعی برای حل و فصل اختلافات معاملاتی تجار بود. تجارتخانه حاج حسن و دو برادرش، حاج غفار و حاج حسین در سرای میانه بازار تبریز قرار داشت که به واردات کالاهایی مثل فاستونی، کاغذ چای، شکر و … می پرداختند. بعد از مدتی نیز با سرمایه گذاری شرکا، کارخانه نساجی را در قزوین بنا کردند. حاج حسن خسروشاهی شش پسر داشت که بنگاه های تجاری و صنعتی گروه تولیدارو را اداره می کردند. در آغاز دهه پنجاه، نوه هایش نیز به گروه خانواده پیوستند.

فعالیت های اقتصادی نسل به نسل به این خانواده منتقل شد تا جایی که خاندان خسروشاهی بزرگ ترین فعالان صنعتی تولید و توزیع دارو و خوراکی در دهه چهل و پنجاه در تاریخ ایران شدند. بر اساس اطلاعات کتاب موقعیت صاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی، در نیمه دوم حکومت رضاشاه، خسروشاهی ها به همراه برادران شالچیلار کارخانه نساجی آذربایجان را در قزوین با سرمایه ۳۵۲ هزار تومان و ۱۰۰ دستگاه ریسندگی و بافندگی پنبه تاسیس کردند، این کارخانه تجربه چندان موفقی برای خاندان خسروشاهی به همراه نداشت و پس از مدتی، بین شرکا اختلاف ایجاد شد و در سال ۱۳۲۵ از یکدیگر جدا شدند.

به این ترتیب، هر کدام از شرکا، سرمایه خود را در رشته دیگری به کار گرفتند. حاج حسن خسروشاهی، نمایندگی شرکت دارویی ماکسون و رابینز و شیرخشک کرافت را گرفت. علی خسروشاهی نخست نماینده فروش محصولات دارویی بوتس و بخاری علاءالدین و بعد محصولات نستله شد و شالچیلارها نیز نمایندگی شرکت دارویی UCB را گرفتند.

حسرت ما و افتخار «اوبر»

«مینو» چطور نوستالژی های ایران را ساخت؟

خسروشاهی ها با فعالیت های شان، نوستالژی های زیادی برای ایرانی ها به جا گذاشتند. تاید، پفک نمکی، تافی، ویفر و … همه محصول فعالیت های آنها بود. علی خسروشاهی، مالک و بنیان گذار مینو بود که به همراه پسرش حسن، در این کارخانه فعالیت می کرد و آخرین حضور آنها در صنعت ایران با همین کارخانه مینو معاصر بود. نام اولین محصول مینو، تافی کره ای سه ستاره بود. در شروع تولید تافی شرکت با مشکلات مختلفی مواجه بود. نخست این که قالب تافی های مینو بزرگ تر از قالب تافی رقبا بود و این موجب مشکل بزرگی در فروش می شد.

مغازه دارها تافی را بر اساس وزن می خریدند ولی در مغازه بچه ها تافی را دانه ای می خریدند و بنابراین، هر چقدر تعداد تافی در یک کیلو بیشتر بود، سود آن برای مغازه دارها نیز بیشتر بود و به خرید آن راغب تر می شدند. دوم این که اوایل کار، تافی های مینو خیلی کشی بود و به دندان می چسبید و مدتی طول کشید تا این اشکال رفع شود. تولید تافی که با دو دستگاه شروع شده بود، کم کم بیشتر شد و بعدها تعداد دستگاه های تولید به ۵۰ تا هم رسید.

شرکت مینو در اواخر شهریور ۱۳۴۱ برای اولین بار ویفر را در بازار ایران عرضه کرد. کارگاه ویفرسازی سومین کارگاهی بود که به راه می افتاد. در کتاب موقعیت صاحبان صنایع در عصر پهلوی آمده است: «از عوامل موفقیت این محصول تولید آن در بسته های زیبای دو و پنج ریالی بود که با استقبال مصرف کنندگان مخصوصا کودکان روبرو بود.»

علی خسروشاهی برای توسعه کارگاه های بعدی ویفر در نیمه دوم سال ۴۰، تقاضای وامی به مبلغ ۵ میلیون تومان از بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران کرد. بانک ۶۰ درصد مبلغ طرح، یعنی ۴ میلیون تومان را بعد از بررسی های مالی و فنی وام پرداخت کرد. فریدون علاقبند مامور ارزیابی و نظارت این طرح در بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران می گوید: «وقتی برای بررسی از علی خسروشاهی پرسیدم قصد ساخت چه محصولی را دارید؟ گفت هر چه می خواهید بنویسید. او حاضر نبود نام محصول را اعلام کند، زیرا نمی خواست رقبا از برنامه تولید او مطلع شوند. اما روزی بعد از شروع تولید، چند کارتن ویفر برای بانک فرستاد تا محصول نهایی را اعلام کند.»

جستجو در منابع مربوط به زندگی علی خسروشاهی نشان می دهد که او مترقی و بلندپرواز بوده است. پس از مدتی که از کار کارخانه مینو گذشت، به تدریج سیاست علی خسروشاهی این شد که هر کجا ماشین بهتری می یافت، خریداری می کرد؛ ماشین های تولید از آلمان شرقی، آلمان غربی و انگلستان، ماشین های بسته بندی از ایتالیا و سوئیس، ماشین پفک نمکی از آمریکا و ماشین بسته بندی بیسکوییت از فرانسه.

به طور کلی رویه شرکت این شد که بهترین ماشین ها را برای هر نوع تولید خود بخرد و وابسته به یک سازنده بخصوص نباشد. اما نوستالژیک ترین محصول مینو، پفک نمکی آن است که محصول سفر علی خسروشاهی به آمریکا، چشیدن محصولی از شرکت بیاتریس فود و وارد کردن آن به ایران بود.

حسن خسروشاهی در خصوص نام گذاری این محصول می گوید: «در دوران کودکی با مادرم به قنادی مینا در ابتدای خیابان نادری می رفتیم. آنها یک شیرینی داشتند به نام پفک که خیلی مورد علاقه من بود. محصولی هم که قرار بود تولید شود، خیلی پف داشت و چون محصولی شور بود، من تصمیم گرفتم که اسم آن را پفک نمکی بگذارم.»

بعد از انقلاب، در موج اول ملی کردن صنایع، کارخانه مینو از مصادره جان سالم به در برد اما پس از مدتی با تحریک کارگران موج دومی برای جدا کردن مالکیت از مدیریت آغاز شد و کار به جایی رسید که کارگران، علی خسروشاهی را مدتی گروگان گرفتند. در کتاب موقعیت صاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی درباره فرجام مینو آمده است: «با وقوع انقلاب شاید او گمان می کرد دولت جدید رابطه عادلانه تری با صاحبان صنایع برقرار می کند اما جریان حوادث به شکلی گذشت که نتوانستند به راه حل مسالمت آمیزی دست یابند.

آخرین امیدهای علی خسروشاهی بعد از واقعه گروگانگیری نقش بر آب شد و او چند ماه بعد از واگذاری کارخانه ها در سال ۵۹ کشور را ترک کرد. دیگر از آن مردی که هر روز زودتر از همه می آمد و دیرتر از همه می رفت، خبری نبود.»

حسرت ما و افتخار «اوبر»

علی خسروشاهی، بنیانگذار مینو، نفر دوم از سمت چپ، در حال بازدید از کارخانه است

نسل جدید خسروشاهی در آمریکا چه می کنند؟

دارا خسروشاهی تنها ایرانی – آمریکایی متخصص در تکنولوژی نیست. ایرانی های زیادی در آمریکا، شرکت های برجسته تکنولوژی آمریکا را راه اندازی کرده، در آنها سرمایه گذاری کرده یا با مدیریت خود، آنها را به بالاترین مرتبه ها رسانده اند. مجله فوربز درباره دلیل این رویکرد می نویسد: «جامعه مدران ایرانی – آمریکایی و ارزش بالای تحصیلات در فرهنگ ایرانی ها و خانواده های آنها، یکی از دلایلی است که باعث شده اجتماع آنها در آمریکا، روز به روز قوی تر شود.»

در فهرست ایرانی های کارآفرین در آمریکا که رسانه های مختلف خارجی به آنها پرداخته اند، حدود ۹۰ نفر، در صدر هستند. اما از میان آنهایی که سری در سرهای سیلیکون ولی بلند کرده اند، نام خانواده خسروشاهی برجسته است و دارا خسروشاهی، تنها یکی از برجسته ترین آنهاست. «علی و هادی پرتوی» دو برادری هستند که یکی از آنها شرکت لینک اکسچنج و دیگری شبکه Tellme را بنیان گذاشته اند.

این برادران همچنین از سرمایه گذاران اولیه در فیس بوک، دراپ باکس، ایر بی ان بی، اوبر، زاپوش و بسیاری دیگر از استارت آپ ها بودند. آنها همچنین سازمان غیر انتفاعی کد را راه اندازی کرده اند که به دانش آموزان آموزش دانش کامپیوتر و برنامه نویسی می دهد.

علی و هادی برادران دوقلو و پسر عمه دارا خسروشاهی هستند. علی موسس شرکت لینک اکسچنج به معنای مبادله لینک است؛ شرکتی برای تبلیغات اینترنتی است که در سال ۱۹۹۸ به قیمت ۲۶۵ میلیون دلار توسط مایکروسافت خریداری شد. هادی نیز بنیانگذار شبکه تل می است که در سال ۲۰۰۷، به قیمت ۲۶۵ میلیون دلار باز هم توسط مایکروسافت خریده شد. آنها همچنین موسسه Like را بنیان گذاشته اند که سرویسی برای ارائه موزیک است و در سال ۲۰۰۹ به قیمت ۲۰ میلیون دلار، به «مای اسپیس» (My space) فروخته شد.

هادی درباره کارهای شان به پایگاه خبری «استریکتلی وی سی» می گوید: «ما شرکت هایی را دوست داریم که اثرگذاری اجتماعی ایجاد می کنند. منظورم خیریه ها نیست، بلکه شرکت هایی که باعث می شوند دنیا جای متفاوت و بهتری شود، مثلا اسنپ چت، که یک کسب و کار واقعا با ارزش است اما برای همه واضح نیست که ساخت دنیایی بهتر، ماموریت این شرکت است. ما همچنین تکنولوژی هایی را دوست داریم که موقعیت و محدودیت های جهان فیزیکی را به هم می زند.»

او همچنین در سال ۲۰۱۵، درباره آینده کارهای شان گفته بود: «ایده های دست نخورده و فضاهای جدید زیادی برای کار کردن وجود دارد؛ تنها کافی است شما به تغییر جهان فیزیکی فکر کنید و کارهای بسیاری که می توان با کامپیوتر و تکنولوژی انجام داد. برای مثال ما فکر می کنیم که پرینت سه بعدی می تواند به صورت آنلاین فعال شود و از طریق آن بتوان اجسام را واقعی کرد، مثلا از طریق آن بتوان مبلمان ساخت.»

پرتوی ها، پسرعمه های دارا خسروشاهی هستند. واشنگتن پست آنها را از «موفق ترین سرمایه گذاران سیلیکون ولی» می داند. این دوقلوها از دارا خسروشاهی جوان ترند و از شیوه مدیریتی اش یاد می گیرند. علی پرتوی به واشنگتن پست می گوید: «در تمام عمرم هر وقت با تصمیم سختی مواجه شدم، مدل من برای رفتار کردن دارا بوده است. در این شرایط از خودم می پرسم اگر دارا بود چه کاری انجام می داد؟ او یکی از متواضع ترین و قوی ترین آدم هایی است که من می شناسم.»

دارا، امیر، علی و هادی، هر ۴ نفر از خاندان خسروشاهی هستند. «امیر خسروشاهی»، پسرعموی دارا، کارآفرین دیگری است که کمپانی نروانا را راه اندازی کرد و شرکت اینتل آن را به قیمت ۴۰۰ میلیون دلار خریداری کرد. نروانا یک کمپانی در حوزه هوش مصنوعی است.

«کاوه خسروشاهی» نزدیک ترین فرد به مدیرعامل جدید اوبر، یعنی برادر اوست. کاوه مدیرعامل شرکت «آلن اند ال ال سی» است. این شرکت یک بانک سرمایه گذاری است که کنفرانس سان ولی را هم برگزار می کند؛ یک رویداد شبکه ای از سوی نخبگان تکنولوژی مانند مارک زاکربرگ، مدیرعامل فیس بوک و جی دسسی، مدیر توییتر. کاوه ۲۷ سال سابقه فعالیت دارد و به عنوان مشاور مالی در نیویورک، کار می کند.

واشنگتن پست درباره فعالیت خسروشاهی ها در آمریکا می نویسد: «آنها همراه هم به یک دبیرستان خصوصی رفته اند و با هم بزرگ شده اند. در طول سال ها، به هم کمک کرده اند. در شرکت های یکدیگر سرمایه گذاری کرده و از ایده های هم، حمایت کرده اند. خانواده گسترده آنها در اواخر دهه هفتاد به آمریکا مهاجرت کردند و از داستان مهاجرت موفقیت آمیز آنها نباید غافل شد. به همین دلیل است که خسروشاهی ها و پسرعمه های شان، پیشگام اعتراض و مخالفت به فرمان تبعیض آمیز مهاجرتی ترامپ بوده اند.»

اندکی بعد از صدور این فرمان ترامپ، خسروشاهی برای کارکنانش در شرکت اکسپدیا نامه ای نوشت: «من معتقدم که با این دستور، رئیس جمهور به بازی کوتاهی عقبگرد کرده است. آمریکا ممکن است برای زندگی، مکانی امن تر باشد، اما مطمئنا به عنوان کشوری کوچک دیده خواهد شد. این اقدام در مقابل جریان رو به جلوی تفکر، قطعا حرکتی ارتجاعی است.»

حسرت ما و افتخار «اوبر»

سیلیکون ولی در سیطره ایرانی ها

«چرا رشد ایرانی – آمریکایی ها در تکنولوژی، سورپرایزکننده نیست» این تیتر یکی از خبرگزاری های حوزه تکنولوژی است که چند روز پیش گزارشی را درباره حضور ایرانی ها در صنعت نوین آمریکا منتشر کرد. بررسی اسامی و فعالیت های کارآفرینان موفق ایرانی، نشان می دهد آنها در موفق ترین و بلندنام ترین شرکت ها در بالاترین رده ها فعالیت می کنند.

«پی یر امیدیار» بنیانگذار سایت خرید و فروش آنلاین ebay یکی از موفق ترین کارآفرینان ایرانی در آمریکاست. او در سن ۲۸ سالگی و در سال ۱۹۹۵ ای بی (e-Bay) را راه اندازی کرد. او در سال ۱۹۶۷ در شهر پاریس به دنیا آمد و در کودکی به همراه خانواده اش به مریلند آمریکا مهاجرت کرد. امیدیار اولین برنامه کامپیوتری خود را در سن ۱۹ سالگی برای کتابخانه مدرسه ای که در آنجا مشغول تحصیل بود نوشت. در سال ۱۹۸۸ از دانشگاه Tufts University در رشته کامپیوتر فارغ التحصیل شد و چند سال در شرکت های زیرمجموعه اپل و مایکروسافت مشغول کار شد تا این که سایت خود را راه اندازی کرد.

امیدیار در ابتدا این سایت را برای حراج مستقیم اقلام کلکسیونی نوشت ولی بعد با توجه به استقبال بالا، آن را به شکل کنونی توسعه داد. نخستین روز کاری سایت ای بی روز دوشنبه ۹ سپتامبر سال ۱۹۹۵ بود و پی یر امیدیار نمونه ساده ای از این سایت را بالا آورد؛ سایتی که خیلی زود مرزها را شکست و به یکی از بزرگ ترین مراکز خرید اینترنتی جهان و بزرگ ترین سایت حراج دنیا تبدیل شد.

بنیانگذار سایت دراپ باکس نیز یک ایرانی است. «آرش فردوسی» در سال ۱۹۸۵ در آمریکا به دنیا آمد، دوران مدرسه اش را در ایالت کانزاس به پایان رساند. بعد از آن برای ادامه تحصیل به ایالت ماساچوست رفت و در دانشگاه ام آی تی تحصیل کرد ولی یک سال مانده به پایان تحصیلش انصراف داد و ترجیح داد مشغول کارهای عملی و اجرایی شود.

او به فکر راه اندازی سایت دراپ باکس افتاد و با همراهی درو هیستن همکلاسی اش در سال ۲۰۰۷ این کار را انجام داد. دراپ باکس به صورت رسمی در سال ۲۰۰۸ معرفی شد. حالا بیش از ۱۸ میلیون کاربر دارد و هر ماه ۱۵ درصد به تعداد کاربران آن افزوده می شود؛ شرکتی که برای اداره آن و در کنار آرش فردوسی و درو هیستن چندین و چند نفر مشغول فعالیت هستند.

نشریه «بیزینس اینسایدر» آرش فردوسی و هیستن را جزو ۱۰۰ چهره شاخص سیلیکون ولی (منطقه تکنولوژی در آمریکا) دانسته است. اهمیت دراپ باکس تا جایی بود که در سال ۲۰۰۹ «استیو جابز» بنیانگذار اپل پیشنهاد خرید آن را داد ولی با مخالفت آرش فردوسی و شریک اش مواجه شد. واکنش آنها به پیشنهاد استیو جابز خیلی روشن بود: «تصمیم داریم دراپ باکس را گسترده کنیم، بنابراین برای مان اهمیتی ندارد که چه کسی چه پیشنهادی می دهد.»

«امید کردستانی» نام آشنایی برای ایرانی هاست. او رئیس اجرایی توئیتر است و پیش از آن نیز مدیر اجرایی گوگل بوده است. امید کردستانی در ۱۹۶۳ در تهران به دنیا آمد. پدرش می خواست امید فردی بین المللی باشد، برای همین او را از همان کودکی دو زبانه بزرگ کرد و برای کسب نتیجه بهتر او را به مدرسه کاتولیک ایتالیایی تهران فرستاد. او تا چهارده سالگی در آنجا درس خواند اما بعد از مرگ پدر به همراه مادر و برادرش ابتدا به انگلستان و سپس به شهر سن خوزه ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد. کردستانی پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه استنفورد، به شرکت نت اسکیپ رفت و در سال ۱۹۹۹ آنجا را به مقصد گوگل ترک کرد.

کارهای او به نحوی پیش رفت که همکارانش لقب آقای دیپلمات گوگل را به او دادند. برخی منابع می گویند کردستانی توانست بازده مالی گوگل را ظرف مدت ۱۸ ماه از ۸۸ میلیون دلار به ۲۰۰ میلیون دلار در سال برساند. او پس از گوگل نیز کارهای متعددی انجام داد تا به عنوان مدیر اجرایی به توئیتر رفت. مجله تایم در سال ۲۰۰۶ امید کردستانی را در فهرست صد نفری که دنیای ما را شکل دیگری بخشیده اند قرار داد. به علاوه در جشنواره ایرانیان آمریکا در سال ۲۰۰۷ او به عنوان «ایرانی سال» برگزیده شد. کردستانی تنها ایرانی حاضر در توئیتر نیست، «بیژن ثابت» نیز کارآفرین ایرانی دیگری است که به عنوان سرمایه گذار در توئیتر و تامبلر فعالیت می کند.

«برادران عمیدی» نیز از صاحب نام ترین کارآفرینان مقیم آمریکا هستند. سعید و رحیم عمیدی شرکت شتاب دهنده «پلاگ اند پلی» را برای تامین مالی استارت آپ ها بنیان گذاشته اند و شعارشان این است: «بزرگ ترین شرکت های تکنولوژی آینده را با ما کشف کنید.» سعید و رحیم عمیدی بزرگ شده یکی از خانواده های بزرگ کارآفرین در ایران محسوب می شوند؛ آنها فرزندان یکی از بنیانگذاران شرکت کفش بلا در تهران (عمید حضور) هستند که بعد از ترک ایران و گذشت چند سال فامیلی خود را به عمیدی تغییر دادند.

این دو برادر در دهه ۵۰ شمسی ایران را به مقصد آمریکا ترک کردند و تصمیم گرفتند به جای فعال شدن در کسب و کار خانوادگی و تولید با توجه به جهش تکنولوژی در جهان وارد کسب و کارهای نوین شوند. بلاگ اند پلی هم اکنون در ۲۲ کشور جهان و در قاره های مختلف فعالیت دارد و از بیش از ۲۰۰ استارت آپ در سطح جهان حمایت می کند. همچنین حدود ۱۸۰ سرمایه گذار نیز در سراسر جهان با شرکت پلاگ اند پلی همکاری دارند. هدف اصلی این شرکت که ده ها نفر در نقاط مختلف جهان در آن مشغول کار هستند، حمایت از «ایده های آینده» است.

حسرت ما و افتخار «اوبر» 


منبع: برترینها

موفقیت در پیاده‌سازی سیاست مرخصی نامحدود

وقتی بلافاصله پس از اتمام دانشگاه در سال ۱۹۷۹ به شرکت نرم‌افزاری کرونوس (Kronos) به‌عنوان یکی از اولین کارکنان این شرکت پیوستم، به هر کارمند دو هفته مرخصی با حقوق داده می‌شد. هر سالی که در این شرکت می‌ماندیم، تا یک سقف مشخص تعداد روزهای بیشتری برای مرخصی جمع می‌کردیم. این روشی است که بیشتر شرکت‌ها آن را اجرا می‌کنند. در سال ۱۹۸۴ من ارتقا یافتم و مدیر فروش شدم و چهار سال بعد به سمت معاونت فروش و خدمات جهانی رسیدم.

وقتی بلافاصله پس از اتمام دانشگاه در سال ۱۹۷۹ به شرکت نرم‌افزاری کرونوس (Kronos) به‌عنوان یکی از اولین کارکنان این شرکت پیوستم، به هر کارمند دو هفته مرخصی با حقوق داده می‌شد. هر سالی که در این شرکت می‌ماندیم، تا یک سقف مشخص تعداد روزهای بیشتری برای مرخصی جمع می‌کردیم. این روشی است که بیشتر شرکت‌ها آن را اجرا می‌کنند. در سال ۱۹۸۴ من ارتقا یافتم و مدیر فروش شدم و چهار سال بعد به سمت معاونت فروش و خدمات جهانی رسیدم.

موفقیت در پیاده‌سازی سیاست مرخصی نامحدود

کرونوس که خدمات و نرم‌افزارهای مدیریت محیط کار را تولید می‌کند، از همان ابتدا سیاستی داشت مبنی بر اینکه مدیران ارشد نیازی به ثبت مرخصی‌های خود نداشتند و می‌توانستند هر زمان که لازم می‌دیدند از مرخصی استفاده کنند. این کار منطقی بود. حتی در آن زمان، افرادی که پست‌های مدیریتی ارشد داشتند، باید شبانه‌روز کار می‌کردند. وقتی مجبور باشید همواره و حتی شب‌ها و آخر هفته‌ها و هنگام مسافرت‌های خانوادگی کار کنید، ثبت ساعات رفت‌ و آمد یا روزهای مرخصی استحقاقی بی‌معنی خواهد بود.

من در آن سال‌ها در پست‌های مدیریتی کار می‌کردم و ۱۲ سال گذشته هم مدیرعامل کرونوس بوده‌ام. بنابراین تقریبا ۳۰ سال است که هیچ‌گونه فرم مرخصی پر نکرده‌ام.اما چیزی که از زمان پیوستن من به کرونوس تغییر کرده، این است که افراد در همه سطوح هر زمان که بخواهند به مرخصی می‌روند و البته ممکن است بعد از ساعات کاری هم کار کنند. در دوره کنونی، اجرای سیاست‌های رسمی که دقیقا مشخص می‌کند افراد چه ساعتی کار کنند و چه ساعتی در مرخصی باشند، از نظر من منسوخ و حتی احمقانه است.

  موانع استخدام

این حساسیت، موضوع مهمی بود که باعث شد مدیر منابع انسانی در اواخر سال ۲۰۱۴ با من جلسه‌ای بگذارد. ماه‌ها بود که با چالش‌هایی برای جذب نیرو مواجه بودیم. کرونوس ۵ هزار کارمند در سراسر دنیا دارد که تقریبا ۱۵۰۰ نفر از آنها در دفاتر مرکزی در ماساچوست هستند؛ جایی که بازار کار برای متخصصان تحصیلکرده چندان خوب نیست. در آن زمان، بیش از ۳۰۰ پست خالی داشتیم که برای پر کردن آنها به مشکل برخورده بودیم.

اگر این روند ادامه می‌یافت بر برنامه‌های رشد ما اثر می‌گذاشت. در جلسه، در مورد موانع خاصی که برای استخدام وجود داشت صحبت کردیم. یکی از این موانع سیاست‌های مرخصی بود. آن زمان به کارمندان جدید سه هفته مرخصی با حقوق می‌دادیم که این میزان تقریبا با شرکت‌های محلی رقیب ما برابر بود.

اما وقتی مدیران استخدام سعی می‌کردند کارکنانی جاافتاده را که سمت‌های مهمی در شرکت‌های دیگر داشتند جذب کنند، متوجه می‌شدند میزان مرخصی‌های آنها چهار یا پنج هفته است. این موضوع بسیار مهم است و استخدام افراد با تعداد مرخصی‌های کمتر یک چالش واقعی برای ما شده بود.از واحد منابع انسانی خواستم استراتژی‌هایی تدوین کند که در روند استخدام شرایط رقابتی‌تری برای ما ایجاد شود.

این واحد لیستی از گزینه‌های مختلف ایجاد کرد. یکی از آنها سیاست مرخصی «باز» بود که شرکت نتفلیکس قبلا اجرا کرده بود. در سیستم باز هیچ محدودیتی برای تعداد مرخصی‌های درخواستی افراد وجود ندارد و افراد صرفا کارشان را تحت نظارت و مشاوره سرپرستان خود انجام می‌دهند.

تصمیم گرفتیم این سیستم را از ابتدای سال ۲۰۱۶ اجرایی کنیم. با اینکه بیشتر کارکنان از این تغییر راضی بودند، اما گروه اقلیتی هم اظهار نارضایتی کردند. اگر بخواهم صادق باشم، باید بگویم برای دریافت بازخوردهای این تغییر آمادگی نداشتم. اما از همان زمان چالش‌ها را بررسی کردیم و به داده‌هایی دست یافتیم که نشان می‌داد این سیاست برای کرونوس خوب بوده است.

مرخصی نامحدود برای همه شرکت‌ها کارساز نیست، اما کارفرماهایی که به آن فکر می‌کنند، می‌توانند از تجربه ما درس بگیرند.  باید تاکید کنم تا زمانی که به افرادی که برایتان کار می‌کنند اعتماد عمیق نداشته باشید، نمی‌توانید حتی به ایجاد چنین تغییری فکر کنید. من همیشه چنین اعتمادی را داشته‌ام، چون هر زمان آن را امتحان کردم، کارکنان نشان دادند قضاوتم درست بوده است. بیش از ۲۵ سال پیش، چند نیروی فوق‌العاده در تیمم داشتم که مجبور بودند به مرخصی زایمان بروند.

 وقتی دوره مرخصی آنها تمام شد، به خاطر نگرانی‌ای که بابت تعادل بین زندگی کاری و وظایف مادری‌شان داشتند، نسبت به بازگشت به‌کار تردید پیدا کرده بودند. من نمی‌خواستم آنها را از دست بدهم. به خاطر همین، از آنها پرسیدم «چه کاری می‌توانیم انجام بدیم تا این شرایط را به خوبی مدیریت کنیم؟» یکی از آنها گفت با سه روز کار در هفته مشکل حل می‌شود. قبول کردم. چند نفر از آنها درخواست داشتند در مواقع ضروری از خانه کار کنند. مشکلی نبود. این انعطاف هنوز هم وجود دارد و تازه بهتر هم شده، چون در آن زمان ایمیل هنوز رایج نشده بود و شرکت‌ها همچنان از دستگاه‌های فکس استفاده می‌کردند. من به این کارکنانم اعتماد کردم و آنها هم کارشان را بدون نقص انجام دادند. تجربیات اینچنینی باعث شد اعتماد به کارکنان هر روز بیشتر شود.

  خانواده در اولویت

به عنوان یک مدیرعامل، معروف به این هستم که همیشه باید خانواده را نسبت به‌کار در اولویت قرار داد. آنقدر در این باره صحبت می‌کنم که نگرانم کارکنانم از شنیدن آن خسته شوند، اما این موضوع واقعا برای من مهم است. همیشه به آنها می‌گویم اگر کارشان مهم‌ترین موضوع زندگی‌شان است، اشتباه بسیار بزرگی را مرتکب می‌شوند.

خودم سعی می‌کنم به شیوه‌ای رفتار کنم که در این زمینه الگو باشم. وقتی فرزندانم در مدرسه مسابقه ورزشی داشتند، در همه مسابقات آنها شرکت می‌کردم، حتی اگر لازم بود ساعت ۲ بعدازظهر یک روز وسط هفته مرخصی بگیرم. همیشه هم راستش را به بقیه می‌گفتم و آنها را تشویق می‌کردم همین کار را کنند. به این گفته جیم کولینز اعتقاد راسخ دارم که «اگر افراد درستی را به‌کار بگیرید، افرادی که استعداد و اخلاق کاری لازم را دارند، نیازی نیست دائم بر کار آنها نظارت داشته باشید. آنها در هر صورت کارشان را انجام می‌دهند؛ صرف‌نظر از اینکه چند ساعت کار می‌کنند.»

بعد از اینکه تیم منابع انسانی ما سیاست مرخصی نامحدود را پیشنهاد کرد، تحقیقاتی را شروع کردم. ابتدا از اینترنت شروع کردم و در مورد تجربیات شرکت‌های دیگر مطالعه کردم. خیلی سریع به مواردی برخوردم که این سیاست در آنها جواب نداده بود یا شرکت‌هایی بودند که آن را امتحان کرده بودند و بعد از مدتی دوباره به رویکرد سنتی بازگشته بودند. اما خواندن این تجربه‌ها چندان نگرانم نکرد.

صرفا به این خاطر که این سیاست در شرکت‌های دیگر جواب نداده بود، به این معنا نبود که در کرونوس نمی‌توانیم آن را اجرا کنیم.در انجام تحقیقاتم به نظرات کارمندانی هم برخوردم که به سیاست مرخصی باز شرکت‌هایشان اعتراض داشتند. بیشتر آنها به این معترض بودند که اتخاذ چنین سیاستی ناشی از حسن نیت شرکت‌ها نبوده، بلکه در راستای صرفه‌جویی در هزینه‌های پرداخت پول مرخصی‌های استفاده نشده افراد بوده است.

در شرکت‌های بزرگ، این هزینه بسیار هنگفتی است. اما در سیاست مرخصی باز، دیگر پولی به تعداد روزهای مرخصی استفاده نشده تعلق نمی‌گیرد.ما از همان ابتدا تصمیم گرفتیم به سود مالی فکر نکنیم و به همین خاطر علاوه‌بر اجرای مرخصی باز، میزان مرخصی زایمان برای مادران و پدران را افزایش دادیم، برنامه کمک به نگهداری از کودکان را ایجاد کردیم و برای دانش‌آموزان آنها وام تحصیلی در نظر گرفتیم. هزینه این برنامه‌ها در نهایت بیشتر از سودی بود که به خاطر سیاست مرخصی باز عایدمان می‌شد، اما معتقدم ارزشش را داشت.

  شکایت اقلیت‌ها

وقتی تحقیقاتم را در مورد سیاست مرخصی جدید شروع کردم، مدیران منابع انسانی تحقیقات سیستماتیک‌تری را در دستور کار قرار دادند. آنها مشاوری را استخدام کردند که به شرکت‌های دیگر در اجرای این تغییر کمک کرده بود. او در مورد مزایا و معایب این سیستم سخنرانی کرد و گفت در بیشتر شرکت‌ها، ۹۵ درصد کارکنان ترجیح می‌دهند مرخصی نامحدود داشته باشند، اما ۵ درصد هم به دلایلی با این روش مخالفند.

این مشاور همچنین اعلام کرد بزرگ‌ترین مشکل این تغییر این است که برخی کارکنان ناگزیر کمتر وقت روی کارشان می‌گذارند. ما باید مطمئن می‌شدیم چنین چیزی در کرونوس رخ نمی‌دهد چون در این صورت در هدفمان شکست می‌خوردیم. به همین خاطر همان ابتدا یک تصمیم مهم گرفتیم؛ با اینکه دیگر محدودیت رسمی برای مرخصی‌های افراد نداشتیم، اما همچنان زمان رفت‌وآمد کارکنان را کنترل می‌کردیم، چون می‌خواستیم امکان تحلیل کارآیی سیاست جدید را داشته باشیم و مطمئن شویم مدیران عادلانه آن را اجرا می‌کنند.

در روز ۱۸ دسامبر ۲۰۱۵ در یک فیلم ویدئویی که در کل شرکت پخش شد اعلام کردم:‌ «از اینکه محیطی ایجاد کردید که فضای اعتماد در آن طوری است که می‌توانیم چنین سیاستی را در شرکت اجرایی کنیم، از شما سپاسگزارم.» قرار شد این سیاست از اول ژانویه اجرایی شود. همان‌طور که مشاور پیش‌بینی کرده بود، بیشتر کارکنان واکنش مثبتی به این موضوع داشتند و عده اقلیتی هم خیلی سریع و بلند اعتراض کردند.

معترضان به سه دسته کلی تقسیم می‌شدند. اول، تعداد قابل توجهی از مدیران بودند که فکر می‌کردند نبود یک سیاست رسمی برای کنترل مرخصی‌ها کار آنها را سخت‌تر می‌کند. آنها نگران بودند که کارکنان دائم مرخصی بیشتری طلب کنند یا سرپرستان بخش‌ها انرژی زیادی برای تنظیم درخواست‌های مختلف به صورت موردی صرف کنند. ابهام سیستم جدید برای آنها ناخوشایند بود.

گروه ناراضی دوم افرادی بودند که با مرخصی‌های استفاده نشده خود مثل یک حساب بانکی رفتار می‌کردند که می‌خواستند هنگام ترک شرکت پس‌اندازی برای آنها باشد.سومین گروه معترض کارکنانی بودند که فکر می‌کردند این سیاست ناعادلانه است، چون همه کارکنان – چه تازه‌کارها و چه قدیمی‌ها – از آن بهره‌مند می‌شوند، درحالی‌که قبلا فقط کارکنان سابقه‌دار می‌توانستند از مرخصی‌های جمع‌شده خود به‌صورت نامحدود استفاده کنند. یکی از آنها می‌گفت: «من ۱۵ سال است اینجا کار می‌کنم تا بتوانم هر چقدر بخواهم مرخصی بروم. این عادلانه نیست که یک نفر که تازه استخدام شده به اندازه من حق مرخصی رفتن داشته باشد.»

برای برطرف کردن نگرانی مدیران، آموزش فردی به آنها ارائه دادیم و آنها را مطمئن کردیم که هر وقت مشکلی بروز کرد، تیم منابع انسانی در کنارشان است. همچنین تاکید کردیم که هدف ما از این سیاست این است که افراد بیشتر به مرخصی بروند، بنابراین مدیران نباید سختگیری خاصی در برابر درخواست‌های آنها داشته باشند. به اعتراض گروه‌های دیگر هم با برگزاری جلسات گفت‌وگوی غیررسمی رسیدگی کردیم.

مثلا با کسی که در آستانه بازنشستگی بود و روی پول مرخصی‌های خود حساب کرده بود، احساس همدردی کردم، اما به او توضیح دادم مرخصی برای این است که از آن برای کارهای مختلف شخصی استفاده کند، نه اینکه آن را یک امتیاز مالی هنگام بازنشستگی بداند. به کسانی که نسبت به ناعادلانه بودن سیستم اعتراض داشتند، توضیح دادم قرار نیست چیزی از آنها گرفته شود.

وقتی سیاست جدید را در نهایت شروع کردیم، سنجش آن را هم در دستور کار قرار دادیم. میزان مرخصی‌ها کمی بالا رفته بود و ثبت شدن آن به ایجاد شفافیت بیشتر منجر شد. اگر یکی از مدیران متوجه می‌شد کارمندی در سه ماه نخست سال به مرخصی نرفته، علت آن را جویا می‌شد. در موارد معدودی هم که مدیران درخواست مرخصی فردی را قبول نمی‌کردند، واحد منابع انسانی دخالت می‌کرد.

این موارد مربوط به بخش‌هایی بود که به‌طور مستقیم با مشتری سروکار داشتند و غیبت همزمان چند نفر می‌توانست در خدمات‌دهی به مشتری و در نهایت وجهه شرکت، اختلال ایجاد کند. به هر حال، برای ما بسیار مهم بود که کارمندان بخش‌های مختلف احساس کنند در این موضوع رفتار مشابهی با آنها صورت می‌‌گیرد.به تدریج داستان‌های انگیزه‌بخشی از بهره‌مندی کارکنان از این انعطاف‌پذیری به گوش‌مان رسید. یکی از کارمندان توانسته بود در یک مسابقه موتورسواری شرکت کند، یکی توانسته بود به خانواده‌اش در هندوستان سر بزند. ایمیل‌های تشکر که باعث شده بود استرس کارکنان کمتر شود به سوی من سرازیر شد. حتی افرادی که در ابتدا شکایت داشتند، حالا به طرفداران این طرح تبدیل شده بودند.

  بهترین سال

کارکنان کرونوس در سال ۲۰۱۶ به‌طور میانگین ۶/ ۲ روز بیشتر از سال ۲۰۱۵ به مرخصی رفتند. در برخی واحدها این عدد کمی بیشتر بود. با این حال، از نظر وضعیت مالی، سال ۲۰۱۶ یکی از بهترین‌ سال‌هایی بود که داشتیم. من چنین چیزی را اتفاقی نمی‌دانم. کارکنان شاد و متعهد می‌توانند شرکت را سودآورتر کنند و سیاست مرخصی باز ما این شادی و تعهد را برای آنها می‌آورد.

می‌توانیم چنین چیزی را با داده‌های عددی هم ثابت کنیم.بررسی‌های ما نشان داد یک‌سال بعد از راه‌اندازی طرح سیاست مرخصی باز، سطح تعهد کارکنان از ۸۴ درصد به ۸۷ درصد افزایش یافته است (این در حالی است که در بسیاری از شرکت‌های IT دنیا، میانگین تعهد کارکنان ۶۰ درصد است). همچنین میزان استعفای داوطلبانه کارکنان از ۴/ ۶ درصد به ۶/ ۵ درصد کاهش یافته که رقم قابل توجهی است.

در حال حاضر، از هر ۲۰ شرکت در آمریکا، کمتر از یک شرکت سیاست مرخصی نامحدود را برای همه کارکنان اجرا می‌کند. دلیل این موضوع آن است که همه سازمان‌ها ترکیب مناسبی از کارکنان متعهد به‌کار با عملکرد عالی ندارند بنابراین اعتماد لازم برای اجرای چنین سیستمی ایجاد نمی‌شود. من خیلی خوش‌شانس بوده‌ام که مدیریت شرکتی را بر عهده دارم که چنین اعتمادی در آن وجود دارد. همچنین خیلی از شرکت‌ها به مساله تعادل بین کار و زندگی اهمیت چندانی نمی‌دهند.


منبع: فرادید

۱۰ درسی که هر کارآفرین باید یاد بگیرد

برترین ها – ترجمه از حمید پاشایی: هر کارآفرینی مسیر مخصوص به خود را دنبال می کند. برای برخی، رسیدن به موفقیت مالی فرایندی طولانی، آهسته و رنج آور است. برای برخی دیگر، به نظر می رسد همه چیز به طرزی جادویی سر جای خود قرار می گیرد. البته نمی توان گفت که این مورد دوم نتیجه جادو است، بلکه نشانه ای مسلم از کارآفرینی است که اهمیت یادگیری از انطباق و رشد پیدا کردن همراه با کسب و کار خود است.

در زیر ۱۰ درسی را آورده ایم که هر کارآفرینی باید یاد بگیرد تا بتواند کسب و کاری بلندمدت، سالم و پایدار بسازد.

 10 درسی که هر کارآفرین باید یاد بگیرد

۱٫ همیشه حق با مشتری نیست.

از روز اول به ما گفته شده که «همیشه حق با مشتری است». از ما انتظار می رود که تحت هر شرایطی هر مشتری را راضی نگه داریم، حتی اگر به طور مشخص این مشتریان در اشتباه باشند. ولی این تفکر می تواند صدمه ای جدی به ما، کارکنان ما و مشتریان ما بزند. هیچ وقت حق را تحت هر شرایطی به بهای کرامت خود (و کارکنانتان) به مشتریان ندهید.

۲٫ زمان، پول است.

پول، مشتریان، ایده ها: تمام این ها منابعی هستند که شما همیشه می توانید مقدار بیشتری از آن را به دست آورید. ولی زمان تنها دارایی شماست که همیشه مقداری محدود از آن را دارید. یک راه برای اینکه مطمئن شوید از زمان خود بهترین استفاده را می برید این است که مقداری پول در هر ساعت را به هر یک از کارهای خود اختصاص دهید.

از خود بپرسید: دستمزد منصفانه برای کاری که انجام می دهم چقدر است؟ اگر کس دیگری بتواند این کارها را به ازای پول کمتری انجام دهد، اجازه دهید آن را انجام دهد تا شما بتوانید روی کارهای سطح بالاتری تمرکز کنید که منجر به درآمدزایی می شوند. به عنوان صاحب کسب و کار، شما تنها باید کارهایی را انجام دهید که فقط شما می توانید انجام دهید.

 10 درسی که هر کارآفرین باید یاد بگیرد

۳٫ هر پولی، پول خوب نیست.

این درسی است که خیلی کارآفرینان در اوایل حرفه خود با آن مشکل دارند. وقتی کسب و کار خود را تازه به موفقیت می رسانید، آسان است که در دام گرفتن پول از هر کسی که آن را به شما ارئه می دهد بیفتید. مشکل اینجاست که، همه مشتریان ارزش آن را ندارند.

از مشتریانی که وقت زیادی از شما را می گیرند دوری کنید. مشتریانی که مدام انتظارات غیرمعقول دارند یا از کار کردن با آن ها وحشت دارید. ارزشش را ندارد!

۴٫ هیچ میانبر ارزانی در بازاریابی وجود ندارد.

خیلی از صاحبان کسب و کار که به دنبال توصیه هایی برای بازاریابی هستند، اغلب این توصیه ها را به خاطر «بیش از اندازه گران بودن» نادیده می گیرند. حقیقت این است که، بازاریابی ارزان می تواند برند شما را نیز ارزان و کم ارزش جلوه دهد.

محتوای کم کیفیت، تبلیغات ارزان و سئو کم هزینه شاید در کوتاه مدت برایتان در پول صرفه جویی کند، ولی آسیبی که به شهرت برند شما وارد می کند برای مدت زمان بسیار بیشتری باقی می ماند.

۵٫ تا حد امکان برونسپاری کنید.

اگر در سازمان خود کارکنان به تعداد کافی ندارید که حجم کاری را با آن ها تقسیم کنید، به برونسپاری فکر کنید. بسیاری از کارآفرینان متوجه شده اند که سپردن کار به نیروهایی بیرون از سازمان، زمانی که لازم است روی کارهای روتین سپری کنند را کاهش داده و وقت آن ها را آزاد کرده تا روی وظایف درآمدزا کار کنند.

 10 درسی که هر کارآفرین باید یاد بگیرد

۶٫ همراه با برند کمپانی، برند شخصی خود را نیز بسازید.

بسیاری از کارآفرینان این اشتباه را می کنند که ساخت برند شخصی خود را فراموش کرده و فقط روی ساخت برند شرکت خود تمرکز می کنند. ولی برند شخصی شما را از رقبایتان متمایز می کند، به شما اقتدار و اعتبار در زمینه کاریتان می دهد، و اگر شرکتتان با شکست مواجه شود همچنان همراه با شما باقی خواهد ماند.

۷٫ کار زندگی است، و زندگی کوتاه تر از آن است که از کار خود متنفر باشید.

تعادل بین کار و زندگی چیزی است که بسیاری از کارآفرینان با آن مشکل دارند. وقتی شما راجع به کاری که انجام می دهید اشتیاق زیادی داشته باشید، و وقتی روی شادمانی تمرکز کنید (هم شما و هم کارمندانتان)، کار دیگر چیزی نخواهد بود که فقط برای کسب درآمد برای «زندگی واقعی» خود انجام دهید. بلکه چیزی بی نهایت لذت بخش و بامعنی می شود، و احتمال به وجود آمدن فرسودگی ناشی از کار را در شما کاهش می دهد.
تونی هسیه مدیرعامل فروشگاه آنلاین لباس Zappos می گوید:

«در حالی که در طول سال های مختلف صحبت زیادی راجع به جدایی کار و زندگی یا تعادل کار و زندگی شده، موضوع اصلی راجع به یکپارچگی کار و زندگی است. چرا که زندگی همین است، و حالت ایده آل این است که شما بتوانید همان کسی در خانه باشید که در اداره، و یا بر عکس، هستید.»

۸٫ افرادی را استخدام کنید که باهوش تر از شما هستند.

این واقعیت را قبول کنید: همیشه افرادی وجود دارند که از شما باهوش تر هستند. اگر به اندازه کافی خوش شانس باشید که چنین آدم هایی را پیدا کنید، آن ها را استخدام کنید. روی مسائلی تمرکز کنید که شما در آن بهترین هستید، و به آن ها نیز این آزادی را بدهید که همین کار را انجام دهند.

دانی داچ شخصیت تلویزیونی معروف آمریکایی می گوید:

«فلسفه من این است که همیشه باهوش ترین کسانی که می توانی را پیدا کن. افرادی باهوش تر از خودت را استخدام کن»

 10 درسی که هر کارآفرین باید یاد بگیرد

۹٫ بهترین شیوه ها شاید برای مشتریان شما بهترین نباشد.

به ویژه وقتی که کسب و کاری را شروع می کنید، آسان است که در این دام بیفتید که کاری را به این خاطر انجام دهید که دیگران می گویند «بهترین راه» برای انجام است. مشکل اینجاست که «آن ها» مشتریان شما را نمی شناسند. از بهترین شیوه ها به عنوان نقطه شروع استفاده کنید، ولی آن ها را طوری تغییر دهید که نیازهای منحصر به فرد کسب و کار و مشتریان شما را برآورده سازد.

۱۰٫ انجام دهید.

برنامه ریزی، درست کردن استراتژی و بررسی گزینه ها همه نقشی مهم در یک کسب و کار دارد. ولی نقطه ای از راه می رسد که دیگر فقط باید آن را انجام دهید. شاید این نقل قول را شنیده باشید که «بهتر است کاری را ناقص انجام دهید تا این که هیچ کار را کامل انجام دهید.»

فلج تحلیلی یا عدم توانایی در اجرای یک طرح جلوی رشد، نوآوری و پیشرفت را در هر کسب و کاری خواهد گرفت. حتی اگر نتیجه کاری که اکنون انجام می دهید تا چند سال حاصل نشود. افراد موفق تحت هر شرایطی کار را انجام می دهند چرا که می دانند چگونه لذت و خشنودی را به تأخیر بیندازند، و همین توانایی است که افراد موفق را افراد ناموفق جدا می کند.

این ها ۱۰ درسی بودند که هر کارآفرین باید یاد بگیرد تا بتواند کسب و کاری سودآور و پایدار بسازد. مطمئناً درس های آسانی نیستند، ولی تضمین می کنند که شما بهترین شانس ممکن برای موفقیت درازمدت را داشته باشید.


منبع: برترینها

۱۵ نکته از ایمیل مارکتینگ برای افزایش فروش

همانطور که بارها و بارها در مقالات مختلف آموزش ایمیل مارکتینگ گویا آی تی ذکر کرده ایم، این گونه از بازاریابی یکی از قدرتمندترین و در عین حال مقرون به صرفه ترین انواع بازاریابی است که در بسیاری از موارد نسبت به پتانسیل آن غفلت شده است. آنچه در ادامه این مطلب می آید ۱۵ نکته برای بهره برداری بیشتر از این ابزار نیرومند و افزایش فروش است.

  1. برای فهرست خود ارزش قائل باشید. قدر فهرست مشترکان ایمیل مارکتینگ خود را بدانید، با اعضای آن رابطه ایجاد کنید، ارزش آن را افزایش دهید و در جهت رشد آن تلاش کنید. امروزه شاهد کسب و کارهای متعددی هستیم که به شکل موثری به جمع آوری ایمیل و اطلاعات لازم درباره صاحبان ایمیل ها نمی پردازند یا اینکه آنقدر به ندرت ایمیل ارسال می کنند که به تدریج از ذهن مشترکان خود پاک می شوند (مورد شماره ۱۲ را ببینید).
  1. همین امروز گردآوری و توسعه فهرست ایمیل مارکتینگ خود را آغاز کنید. تلاش های خود را به طور برنامه ریزی شده متمرکز کنید. در این راستا به یک بستر مناسب نیاز دارید که ما را به مورد شماره ۳ می رساند.
  1. یک بستر یا پلتفورم ایمیلی مناسب را برای کسب و کار خود انتخاب کنید. بین پیچیدگی و قدرت تعادل برقرار کنید. هزینه ای که به خاطر جابجایی از یک سرویس دهنده به سرویس دهنده دیگر متحمل می شوید چندین برابر هزینه خدماتی است که برای یک دوره دریافت می کنید. هوشمندانه انتخاب کنید. تحقیق کنید و از سرویس دهنده و پلتفورمی استفاده کنید که امتحان خود را پس داده و یک تیم فنی قوی پشتوانه آن است.
  1. فرمت های مختلف را امتحان کنید و موثرترین و بهترین قالب را برای ایمیل های خود انتخاب کنید (مثلاً ایمیل متنی یا html؛ کوتاه یا طولانی و مواردی از این قبیل).
  1. ایمیل خود را به نحوی طراحی کنید که در موبایل و صفحات کوچکتر به درستی نمایش داده شود. در همین راستا حتماً پیش از آنکه ایمیل خود را ارسال کنید خوانایی و درستی طرح بندی آن را در چند دستگاه مختلف امتحان کنید؛ یعنی به مورد ۶ توجه کنید.
  1. پیش از ارسال هر ایمیل، آن را در مرورگرها و صفحات کوچک و بزرگ مختلف امتحان کنید. یک چک لیست درست کنید و مواردی از این قبیل را بررسی کنید: آیا همه لینک ها کار می کنند؟ آیا صفحات فرود به خوبی آماده سازی شده و امتحان شده اند؟ غلط های املایی و دستوری وجود ندارد؟
  1. از یک جفت چشم دیگر بخواهید تا ایمیل شما را بررسی کند. اگر چنین چیزی امکانپذیر نیست، ایمیل مورد نظر را برای یک ساعت کنار بگذارید و سپس با یک ذهن تازه دوباره به سراغ آن بروید.
  1. اگر از یک فهرست تازه یا فرمت جدید یا عنصر جدیدی در ایمیل خود استفاده می کنید، ابتدا با یک زیرمجموعه از فهرست خود شروع کنید (مثلاً ایمیل های جیمیل یا یاهو) تا مطمئن شوید که هیچ مشکلی وجود ندارد. توجه به همین نکته می تواند مانع پشیمانی و نشستن عرق سرد بر پیشانی شما شود.
  1. روی عنوان ایمیل خود سرمایه گذاری کنید. این اولین چیزی است که مخاطب شما آن را می بیند و غالباً بر اساس آن در مورد بازکردن یا نادیده گرفتن ایمیل شما تصمیم می گیرد. از توسل به ترفند و عبارات انحرافی خودداری کنید، چرا که شاید استفاده از چنین روشهایی برای یک بار موثر باشد، اما اعتماد را از بین می برد و ارزش برند شما را در نزد مخاطبان تان کاهش خواهد داد. در واقع، انجام تست های A/B یا دوبخشی روی عناوین بسیار آسان است. کافی است که فهرست خود را به دو بخش تقسیم کنید و با مقایسه عنوان A با عنوان B مواردی همچون نرخ بازشدن، نرخ کلیک و نرخ تبدیل یا میزان خرید در صفحات فرود خود را ارزیابی کنید. چیزی که در اجرای این تست متفاوت است فقط عنوان است و سایر بخش ها یکسان هستند. این کار شما را قادر می سازد تا در وبسایت کسب و کار، امور بازاریابی و حتی گفتگوهای حضوری با مشتری نیز از بهترین عبارات و کلمات استفاده کنید.
  1. همه ایمیل های خود را از طرف یک نفر ارسال کنید و چنان بنویسید که انگار فقط برای همان فردی که آن را دریافت می کند نوشته شده اند. برای جمع و عموم مردم و از طرف یک گروه، بخش یا شرکت ننویسید. به کسب و کار خود یک وجهه انسانی بدهید و مستقیماً در چشمان مخاطب خود نگاه کنید و با وی ارتباط برقرار کنید.
  1. زیاد و بیش از حد درنگ نکنید. یکی از بزرگترین اشتباهاتی که در ایمیل مارکتینگ شاهد آن هستیم این است که صاحبان کسب و کار یا بازاریاب ها با امید به تهیه یک ایمیل بی نظیر و عاری از هر مشکل و فراهم شدن همه شرایط منتظر می مانند و صبر می کنند تا اینکه دیر می شود و اینجاست که به مورد دوازدهم می رسیم.
  1. به زمان توجه کنید. اولاً زمان مناسبی را برای ارسال ایمیل های خود انتخاب کنید، و در ثانی توجه داشته باشید که عدم ارسال ایمیل در سررسیدهای معین و به طور متناوب باعث پیوستن برند شما به خاطره ها می شود. شما باید به طور مرتب به مشترکان فهرست خود یادآوری کنید که چه در چنته دارید و چرا باید پیام های شما را مطالعه کنند، در غیر اینصورت رقبا گوی سبقت را از شما خواهند ربود.
  1. کاری کنید که ایمیل شما برای مخاطب ارزشمند باشد. می توانید در ایمیل های خود از آیتم های الهام بخش، یک داستان تاثیرگذار، یک پیشنهاد خاص یا هر چیزی که با کسب و کار شما در ارتباط است و به مذاق مخاطب تان خوش می آید استفاده کنید. اگر حضوراً با مخاطب خود گفتگو کنید از چه چیزهایی سخن به میان خواهید آورد؟ مخاطبان شما به چه چیزهایی اهمیت می دهند؟ چگونه می توانید آنها را تحت تاثیر قرار دهید؟ این تکیه گاه پیام شما خواهد بود.
  1. اطمینان پیدا کنید که همه تصاویر قابل کلیک هستند و همه ویدیوها دکمه پخش یا Play دارند.
  1. اگر یک ایمیل یا کمپین ایمیلی موفقیت آمیز بود دوباره از آن استفاده کنید. حداقل می توانید مجدداً آن را برای افرادی که برای بار اول آن را باز نکرده اند ارسال کنید. به علاوه، می توانید در ادامه و پس از گذشت یک دوره زمانی مناسب دوباره آن را برای مخاطبانی که خرید نکرده اند بفرستید. در آینده نیز پس از اعمال جرح و تعدیل های مناسب و متناسب می توانید مجدداً از آن بهره برداری کنید.


منبع: گویا آی‌تی

از ایده‌های بزرگ‌تان نترسید

مجله پنجره خلاقیت: اگر هنگام معرفی ایده های بزرگتان یکی از این بازخوردهای منفی را شنیدید، بدانید که موفق خواهیدشد.

همه مادر چنین شرایطی قرار داشته ایم. در جلسه ای بوده ایم که ناگهان ایده ناب و بزرگی بیان شده و افراد حاضر در جلسه را شگفت زده کرده و ترسانده و باعث شده است آنها از میز فاصله بگیرند، به موبایلشان چشم بدوزند و هزار و یک بهانه بیاورند تا آن ایده عملی نشود.

نکته اصلی این است که مردم با انجام دادن کارهای ناشناخته مشکل دارند؛ اما برندهای قدرتمند، برندهایی هستند که بازار را متحول می کنند و این تحول معمولا از گروه کاری شان شروع می شود. ایده ای که باعث ترس و نگرانی کارمندان و همکارانتان می شود، شاید همان ایده ای باشد که بازار را متحول می کند. وقتی ایده بزرگی را مطرح می کنید، پاسخ های مثبت و منفی مختلفی دریافت می کنید. برخی از پاسخ های منفی، مانند چند موردی که در ادامه به آنها اشاره می کنیم، نشان می دهند که ممکن است ایده بزرگتان، ایده تحول بخش و مفیدی باشد:

از ایده های بزرگ تان نترسید

۱٫ «ما انجامش نمی دهیم»

ترجمه: این ایده آنقدر خارق العاده است که ما از پس انجام دادنش بر نمی آییم!

جمله ای کلاسیک در دنیای منفی بافی! وقتی کسب و کار در تاریخ بشریت ابداع شد، این جمله هم همزمان متولد شد! واقعیت این است که منظور خاصی در پس این جمله نیست، بلکه ناشی از ترسی است که اعضای گروهتان به خاطر اطلاع نداشتن از چگونگی انجام دادن آن ایده دارند. ایده های بزرگ دستورالعمل اجرا ندارند، بلکه باید بررسی کنید و بهترین روش را برای انجام دادنشان پیدا کنید. اگر ایده ای در حد معدن طلا داشته باشید، رهبران و برندهای بزرگ حاضرند آن را انجام دهند.

۲٫ «این ایده ممکن است باعث شود از ما شکایت کنند»

ترجمه: این ایده خیلی رقابتی است و توجه رقبا را به شدت به خود جلب می کند.

این دقیقا چیزی است که رقبایتان می خواهند. آنها دوست دارند شما این دیدگاه را باور کنید و از اقدام به عمل و نوآوری بترسید. ایده های تحول بخشتان را با هدف جلب توجه مشتریان رقیبتان ارائه کنید، نه جلب توجه گروه حقوقی شرکت رقیب. به اندازه کافی تحقیق کنید، مدرک ثبت و نوآوری داشته باشید و خود را ضدگلوله کنید تا کسی نتواند از شما شکایتی بکند. زمانی که رقبای بزرگتان شما را به عنوان تهدیدی برای کسب و کار خود ببینند، ممکن است تهدیدتان کنند. اما نگران نباشید و این موضوع را به عنوان موفقیت خود در نظر بگیرید. از گرفتن وکیلی زبده نیز غافل نشوید.

۳٫ «هیچ کس دیگری این کار را نمی کند.»

ترجمه: ما آنقدرها هم باهوش نیستیم. اگر دلیلی برای انجام دادنش وجود داشت، تا به حال افراد دیگری دست به کار شده بودند.

این دیدگاه ناشی از شک و تردیدهای شخصی است؛ اینکه آیا این ایده واقعا جدید است یا خیر یا اینکه آیا این ایده مشکل خاصی داشته که شخص دیگری انجامش نداده است یا خیر. کسب و کارها و رهبران بزرگ آنقدر اعتماد به نفس دارند که به ایده های بزرگ اعتماد کنند و به آنها فرصت بدهند. شاید رقیبتان به این خاطر از این ایده استفاده نکرده که آن را مناسب کسب و کارش ندانسته است؛ یا شاید هم فکر می کرده برندهای دیگر از آن ایده بهره برده اند؛ یا شاید هم این ایده به طور کلی، ایده جدیدی است و به ذهن هیچ کس نرسیده است.

۴٫ «چه ایده عجیبی!»

ترجمه: من متوجه این ایده نمی شوم. مردم انتظار چنین چیزی را ندارند.

لغت «عجیب» معمولا با کلمه «غریب» به کار گرفته شده و به چیزهایی اطلاق می شود که برای مردم ناشناخته و جدید هستند. اگر کارمندان یا همکارانتان چنین نظری نسبت به ایده تان داشتند، به این خاطر است که آنها نمی دانند چطور باید ایده تان را عملی کنند. واقعیت این است که ایده های «عجیب و غریب» به سرعت مورد توجه قرار می گیرند و همین موضوع می تواند به برتری رقابتی شما منجر شده و مشتریان زیادی را به سوی شما جذب کند.

۵٫ «احتمالا باید این ایده را با هیات مدیره در میان بگذاریم.»

ترجمه: این ایده خیلی بزرگی است و ما به تنهایی نمی توانیم از پس آن بربیاییم.

این نکته بسیار ساده ای است. ممکن است ایده خارق العاده ای برای حل مشکلات به وجود آمده در دپارتمان خود داشته باشید. اما باید آنقدر روی آن کار کنید و نواقص آن را برطرف کنید تا بتوانید آن را به راحتی با هیات مدیره در میان بگذارید و اجازه انجام آن را بگیرید. در نظر داشته باشید که ایده های بزرگ، ریسک های بزرگی نیز به همراه دارند. آنها را به دقت شناسایی کنید و راه حلی برای دوری از آنها داشته باشید.

ایده های بزرگ، ایده های ترسناکی هستند. اما همین ترسناک بودنشان است که آنها را بزرگ کرده است. زمانی که سعی کنید نیمه پر لیوان را ببینید و دیدگاه های منفی دیگران را به عنوان مهر تاییدی بر بزرگی ایده تان در نظر بگیرید، می توانید چیزی خلق کنید که هیچ گاه از خاطر مردم پاک نشود.

جف کانینگهام
مترجم: شادی حسن پور


منبع: برترینها

ریبرندینگ چیست و آیا به آن نیاز دارید؟

دستیابی به برندینگ موثر و قوی کار بسیار سختی برای کسب وکارها است. برندهای خوب به دلیل احساساتی که در کاربران القا می‌کنند، کاملا مشخص و واضح هستند. برندینگ در واقع درک کاربران از کسب و کار شما است. برند فقط لوگو، شعار یا یک طرح نیست، برند تصوری است که مخاطب از یک کسب وکار دارد.

 آیا به ریبرندینگ نیاز دارید؟
یک کسب وکار ممکن است برندی برای خود ساخته باشد، اما در هنگام ایجاد آن اشتباهاتی را مرتکب شود.

ریبرندینگ فرآیند تغییر پیام برندینگ کسب و کارها است.

ریبرندینگ دارای مزایای فراوانی است، اما تنها برای کسب وکارهایی ارزشمند است که واقعا به فرآیند ریبرندینگ نیازمند بوده‌اند.

بسیاری از کسب وکارها بدون این که نیاز شدید خود به ریبرندینگ را احساس کنند، به آن اقدام می‌کنند.

اما آیا این کار درستی است؟ آیا می‌توان قبل از ریبرندینگ از نیاز به آن مطمئن شد؟

ریبرندینگ چیست؟

ریبرندینگ، یعنی تغییر دادن ظاهر برندتان، و یا به طور کلی حسی که مخاطبان نسبت به برندتان دارند، با هدف ایجاد تفاوت با رقبا. به هنگام ریبرندینگ شما ممکن است لوگو، بسته‌بندی‌ها، طراحی سایت، متریال‌های بازاریابی، عناصر تبلیغاتی،دکوراسیون و هر چیز دیگری که مربوط به کسب‌وکارتان است را تغییر دهید و به شکل و شمایل جدیدی درآورید.

در این مقاله با چند نشانه که ثابت می‌کنند شما به ریبرندینگ نیاز دارید یا نه؟ آشنا خواهید شد.

برند شما شفافیت کافی را ندارد

اگر برند شما به صراحت به مخاطبان‌تان نمی‌گوید که شما چه کسی هستید و چه کاری انجام می‌دهید! شما به ریبرندینگ نیاز دارید. در چنین شرایطی یا پیام برند شما بسیار مبهم است و یا کسب وکارهای بسیاری از آن بهره‌مند می‌شوند.

برند شما به یادماندنی نیست

برندهای خوب در بین جمعیت برجسته هستند. اگر شما شناخته شده و برجسته نیستید، می‌بایست به ریبرندینگ و تجدید پیام برندینگ خود دوباره فکر کنید. رقبای خود را بررسی کنید، آیا شما بیشتر در بین جمعیت شناخته شده هستید یا آن‌ها؟

برند شما منحصربه‌فرد نیست

اگر برند شما به یاد ماندنی نیست، به احتمال زیاد منحصر به فرد هم نیست. برند شما باید پیامی را به مخاطبان ارسال کنند، پیامی که تنها برند شما آن را ارائه می‌کند و مشکلی که تنها برند شما آن را حل می‌کند. اگر چنین پیامی ندارید به ریبرندینگ نیاز دارید، شما باید پیام برند خود را بازنویسی کنید، به طوری ‌که این پیام شما را از رقبا متمایز سازد.

برند شما با مخاطبانش ارتباط احساسی ندارد

اگر مخاطبان شما احساس نکنند که شخصا با برند شما در ارتباط هستند، با آن ارتباط برقرار نخواهند کرد. برندینگ به شدت وابسته به مشارکت عاطفی مخاطبان دارد. اگر در چنین وضعیتی قرار دارید، تمرکز تلاش‌های بازاریابی شما باید بر روی ایجاد احساس در مخاطب شکل گیرد. به طوری‌که تلاش کند آن‌ها را به برند وابسته کند.

برند شما اعتبار کافی را بین مخاطبان‌تان ندارد

اگر برند شما انتظارات مخاطبانش را برآورده نمی‌کند و همواره نارضایتی‌ و شکایت‌ دریافت می‌کند. شما نیاز به یک برند معتبرتری دارید. شما باید تلاش کنید با یک پیام کیفیت محور بر روی اعتبار برند خود تلاش کنید. مطمئنا پیرو این پیام، می‌بایست کیفیت محصولات شما نیز بالا باشد و با یک محصول ضعیف به هیچ وجه قادر به ساخت اعتبار نخواهید بود. پیام تبلیغاتی خود را مجددا طراحی کنید. بر روی یک ویژگی خارق‌العاده و منحصر به فرد خود تمرکز کنید و مطمئن باشید پیام شما با آن‌چه در واقعیت وجود دارد، هماهنگ باشد.

برند شما به مخاطبان صحیح خود دست نیافته است

این مشکل زمانی رخ می‌دهد که شما قبل از شروع کار انتظارات و خواسته‌های مخاطبان خود را مدنظر قرار ندهید. هنگامی که شما به مخاطبان خود فکر نکنید، پیام اشتباهی را به افراد اشتباهی خواهید رساند. ریبرندینگ در چنین مواردی بسیار ضروری است، بازخورد از مشتریان و نظرسنجی‌ها می‌تواند در هدایت برند جدید بسیار موثر واقع شود.

برند شما متغیر است

یک برند واقعی، در زمان حال به آن‌چه که در گذشته بود و آن‌چه که می‌خواهد در آینده باشد، مرتبط است. اگر کسب وکار کنونی شما بسیار متفاوت‌تر از قبل است و یا اهدافی دارد که هیچ ربطی به برند کنونی‌اش ندارد، باید ریبرندینگ انجام دهید.

یک برند خوب با یک هدف همواره به دنبال

  •     ارائه خدمات عالی
  •     تمرکز بر قیمت مناسب
  •     و یافتن راه‌حل‌های ساده برای حل مشکلات است.

برند شما می‌خواهد محصول یا خدمات جدیدتری ارائه کند

اگر تغییراتی در محصولات یا سرویس‌های مهم خود ایجاد کرده‌اید، باید از طریق ریبرندینگ آن را به مخاطبان نشان دهید. برندینگ شما باید همواره متناسب با کارهایی که انجام می‌دهید، باشد. برند شما می‌خواهد مخاطبان جدیدی را هدف قرار دهد

اگر می‌خواهید مخاطبان جدیدی را هدف قرار دهید.

باید پیام برندینگی متناسب با نیازها و خواسته‌های آن‌ها ایجاد کنید. به عنوان مثال، اگر شما مخاطب هدف خود را از زنان ۶۰-۷۰ سال به زنانی با بچه‌های کوچک تغییر دهید، مطمئنا برندینگ شما باید حول آن شکل گیرد.


منبع: برترینها

بالاخره یک روز مشتریان شما دیگر آنچه که می فروشید را خریداری نخواهند کرد؛ در آن روز چه خواهید کرد؟

نویسنده این متن از مجموعه مطالب آموزش فروش، اَندرو گریفیت است. آقای گریفیت یک کارآفرین و مولف ۱۲ کتاب درباره راه اندازی، مدیریت و توسعه کسب و کارهای کوچک است.

اخیراً در یک سفر مطالعاتی که به ژاپن داشتم برای درک بهتر عملکرد شرکت های تولیدی پیشرو در این کشور به تعدادی از آنها سر زدم. در یکی از بازدیدهایی که از شرکت تویوتا به عنوان یکی از مطرح ترین کسب و کارهای ژاپن که ۱۰۰ سال قدمت دارد داشتم، پس از آنکه نوه بنیانگذار آن با کمال افتخار بخش های مختلف شرکت را به ما نشان داد یک سوال مهم و اساسی مطرح شد: «کلید دوام و موفقیت شما چیست؟»

میزبان ما بر این باور بود که پاسخ به سوال مطرح شده ریشه در این فلسفه از پدربزرگ وی دارد که «همیشه برای روزی برنامه ریزی کنید که مشتریان دیگر علاقه ای به خرید چیزی که می فروشید نخواهند داشت». او برای روشن کردن منظور پدربزرگ خود به یک چرخ خیاطی که در ورودی شرکت قرار داشت اشاره کرد. این چرخ خیاطی جزو اولین محصولات تولیدی تویوتا بود. اگر تویوتا فقط به فروش چرخ خیاطی اکتفا می کرد امروز احتمالاً دیگر کسب و کار عظیمی به نام تویوتا وجود نداشت (اصلاً می دانستید که تویوتا در چیزی نزدیک به ۷۰ سال قبل کار خود را به عنوان یک شرکت نساجی آغاز کرد؟)

البته نکته اصلی این است که ما همیشه در کسب و کار خود باید به دنبال رشد و تکامل باشیم، اما نمی توانیم منتظر بمانیم تا مشتری از خرید چیزی که می فروشیم دست بکشد و بعد از آن امید داشته باشیم که فوراً بتوانیم چیزی را عرضه کنیم که بتواند خلأ موجود را پر کند.

جهان ما با چنان سرعتی در حال تغییر است که ما همیشه باید یک قدم از مشتریان مان جلوتر باشیم، مخصوصاً وقتی که پای خواسته ها و نیازهای آنها به میان می آید.

خیلی راحت می توانید به شرایط موجود بسنده کنید یا تصور کنید که فرصت ها تمامی ندارند، اما فقط در دهه گذشته می توانید نمونه های بیشماری را پیدا کنید که شاهدی بر این مدعا هستند که بازار یک شبه می تواند به هم بریزد و در این شرایط فقط کسب و کارهایی دوام خواهند آورد که شجاع، چابک و آینده نگر باشند و در نوآوری و خلاقیت ید طولایی داشته باشند.

به زبان ساده می توان اینطور گفت که در دنیای کسب و کار مدرن راضی بودن و بسنده کردن به شرایط موجود دشمن موفقیت شما است. ما نباید زیاد راحت طلب بشویم، باید احساس اطمینان را کنار بگذاریم و آماده باشیم که تردید را با آغوش باز بپذیریم و با آن کنار بیاییم. در غیر اینصورت به سرنوشت چرخ خیاطی تویوتا دچار خواهیم شد.

پس بهتر است که راهی را برویم که کمپانی عظیم تویوتا انتخاب کرد و به طور مستمر و پیوسته در حال خلق و توسعه محصولات و خدمات جدید باشیم، زیرا که می دانیم که بالاخره روزی فرا خواهد رسید که مشتریان ما دیگر چیزی که امروز می فروشیم را خریداری نخواهند کرد.


منبع: گویا آی‌تی

چه کنیم تا مغزمان دست از نگرانی بردارد؟

برترین ها – ترجمه از هدی بانکی: طبق گزارش موسسه‌ی ملی سلامت روان، بیش از ۱۸ درصد از آمریکایی‌ها از اختلال اضطرابی رنج می‌برند که نگرانی بسیار زیاد یا تنش تلقی شده و اغلب منجر به سایر علائم فیزیکی می‌شود.

آیا می‌دانستید که ما دو مغز داریم؟

بله درست است؛ از نظر ساختاری ما یک مغز داریم، اما از لحاظ ادراکی، دو مغز داریم. یک مغز متفکر و دیگری مغز غیر متفکر!

مغز ما جوری تنظیم شده که اول نگران شویم و بعد فکر کنیم. دانشمند مغز، جوزف لیدوکس در دانشگاه نیویورک، این موضوع را خوب خلاصه می‌کند: ارتباط‌های که از سوی سیستم‌های هیجانی (غیر متفکر) با سیستم‌های ادراکی (متفکر)برقرار می‌شوند، قوی‌تر از ارتباط‌های هستند که از سوی سیستم ادراکی با سیستم‌های هیجانی برقرار می‌شوند. سیستمی که دکتر لیدوکس از آن حرف می‌زند، سیستم لیمبیک یا دستگاه کناره‌ای است، که شامل یک سری از ساختارهای عمقی در تنفس هستند که واکنش‌های هیجانی را برانگیخته می‌کنند. سیستم لیمبیک که شامل هیپوکامپوس و آمیگدالاست که قدیمی‌ترین بخش مغز هستند.

 چطور به مغزتان دستور بدهید دست از نگرانی بردارد

بخش متفکر مغز، پری فرونتال کورتکس، تازه‌ترین بخش مغز است که توجیه می‌کند چرا با وجود اینکه موجودات عاقلی هستیم، گاهی تصمیم‌های احمقانه‌ای می‌گیریم. مثلا ممکن است چیزی را در حراجی بخریم صرفا به این دلیل که می‌ترسیم حراج تمام شود!

اگر ندانیم چگونه مغز نگران‌مان را تحت کنترل و سلطه‌ی خود بگیریم، روی مغز متفکرمان تاثیر گذاشته و بر آن حاکم می‌شود. پس ضروری است که یاد بگیریم چطور مغز نگران را کنترل کنیم. به دلیل زندگی پُرشتاب دنیای امروزی، مدام و زیاد در معرض محرک‌ها هستیم. محرک چه مثبت باشد و چه منفی، مغز را در شرایط جنگ و گریز قرار می‌دهد.

محرک‌های بیش از حد و دچار گیجی و آشفتگی شدن معادل تصمیم‌ گیری‌های بد و شتاب زده است؛ این فرمول را همیشه به یاد داشته باشید!

تحت فرمان گرفتن سیستم لیمبیک

وقتی یک چیز خوشایند را می‌بینید (لباس یا کفش قشنگ، یک مرد خوشتیپ، یک زن زیبا) اگر بتوانید درون مغزتان را ببینید، حجم غول آسایی از فعالیت‌های الکتریکی را از سیستم لیمبیک به طرف کورتکس خواهید دید.

مغز هیجانی شما به مغز متفکرتان می‌گوید که چه بکند

حالا برای‌تان خبرهای خوب و بد داریم. خبر خوب اینکه شما می‌توانید سیستم لیمبیک مغزتان را تحت کنترل بگیرید تا اجازه دهید هیجانات و احساسات بر زندگی شما مسلط شوند. خبر بد هم اینکه این کار، نیاز به تلاش و زمان دارد. اما اگر بتوانید این تلاش و زمان را صرف کنید، پاداش‌های شگفت انگیزی خواهید گرفت.

لطفا یک کاغذ و قلم بردارید، فکر می‌کنید اگر هیجان و احساس، کنترل زندگی شما را در دست نگیرد چه فایده‌ای خواهد داشت، سه تا از این فواید را روی کاغذ بنویسید. ۲ تا ۳ دقیقه وقت دارید که بنویسید و نباید تا زمانی که این سه امتیاز را ننوشته‌اید از جای خود حرکت کنید. خب ممکن است مثل من این سه مورد را نوشته باشید:

۱. کمتر استرس داشتن

۲٫ پس انداز پول بیشتر

۳٫ خلاق‌تر و کارآمدتر بودن

این لیست را جایی بگذارید که بتوانید آن را ببینید! مطمئن باشید وقتی شرایط سخت شد و دچار پریشانی شدید، این لیست، کمک خیلی بزرگی به شما خواهد کرد.

 چطور به مغزتان دستور بدهید دست از نگرانی بردارد

چگونه دست از اینهمه نگرانی و اضطراب بردارید

صادقانه بگویم، هدف ما این است که روش پیش فرض مغز از سیستم لیمبیک به کورتکس را معکوس کنیم؛ یعنی کورتکس مغزتان به سیستم لیمبیک دستور بدهد که چه بکند! ۵ مرحله را به شما توصیه می‌کنیم که اگر مطالعه کنید و مرتبا تمرین کنید، به شما کمک خواهد کرد مغز نگران‌تان را کنترل کنید. از آنجاییکه این مراحل می‌طلبند که افکارتان را کند و کاو کنید، بهتر است همه چیز را یادداشت کنید. نوشتن افکارتان روی کاغذ، دو فایده دارد: ۱. به شما کمک می‌کند این ۵ مرحله را به یاد داشته باشید و ۲٫ افکار زودگذر و ناپایدارتان را در اختیار کورتکس مغزتان می‌گذارد.

۱٫ باورهای غیر منطقی خود را ارزیابی کنید

ما معمولا یک سری باورهای غیر منطقی داریم که باعث می‌شود ترس و تهدیدهایی را ببینیم در حالیکه واقعا هیچ خطری و تهدیدی وجود ندارد. بیشتر این باورها، شامل نیاز ما به «طبق بایدها زندگی کردن» می‌شود. یک تعادل واقع گرایانه‌تر بین ایده آل‌ها و خود واقعی‌تان پیدا کنید تا نگرانی‌های‌تان عقب نشینی کنند.

۲. یاد بگیرید چطور با احساسات خود برخورد کنید و آنها را بپذیرید

در رفتار درمانی شناختی، بیمار یاد می‌گیرد چطور با افکار غیرمنطقی خود با نگاهی عاقلانه‌تر و روشن‌تر روبرو شود. بیشتر این پروسه شامل جایگزین کردن طرزفکر منفی با طرزفکری مثبت‌تر یا خنثی‌تر می‌شود.

۳. وقتی قرار است تصمیم مهمی بگیرید، احساسات را کنار بگذارید

ما به راحتی تحت تاثیر گفتگوهای هیجانی و احساسی درون خود قرار می‌گیریم. هیچ انسانی در چنین شرایطی نمی‌تواند کاملا عاری از احساسات باشد، اما هر چه بیشتر بتوانید احساس را از عقل و منطق جدا کنید، احتمال اینکه انتخاب‌های منصفانه‌تر و منطقی‌تری بکنید بیشتر خواهد شد.

 چطور به مغزتان دستور بدهید دست از نگرانی بردارد

۴. از کسی که می‌تواند به شما کمک کند حمایت بخواهید

احساسات ما در شرایط خاص، سریع و قوی واکنش نشان می‌دهد و هر چه تلاش می‌کنیم نمی‌توانیم عنان این احساسات را در دست بگیریم. وقتی شما به سختی تحت نفوذ و کنترل هیجانات خود هستید و سیستم لیمبیک‌تان فرمانروایی می‌کند، یک حامی می‌تواند مانند کورتکس مغز شما عمل کند.

۵. به خود کنترلی‌تان اعتماد کنید

طبق نظریه‌ی خود اثر بخشی، اگر کسی ببیند که می‌تواند خود کنترلی داشته باشد، می‌تواند کنترل رفتارهای مشکل ساز خود را در دست بگیرد. اگر بابت تصمیم‌های خوبی که می‌گیرید، تسلطی که بر نگرانی‌های خود دارید یا کنترلی که روی وسوسه‌های خود به دست می‌آورید، احساس قدرت کنید و قوی شوید، تدریجا خواهید دید که این ترس‌ها و وسوسه‌ها کمتر و کمتر بر شما مسلط خواهند شد.


منبع: برترینها

۸ راهکار موثر برای افزایش قدرت تمرکز

حتما در این موقعیت قرار گرفته اید که حین انجام کاری که به تمرکز زیادی نیاز دارد، حواستان پرت موضوعی می شود که به کار در دست انجام هیچ ارتباطی ندارد! این مساله نه تنها موجب عقب افتادن روند امور می شود، بلکه استرس آدم را هم زیاد می کند. اما خوشبختانه، تمرکز کردن جزو مسائلی است که می توان با کمی تمرین و ممارست آن را تقویت کرده و از پیشامد چنین شرایط ناخوشایندی پیشگیری نمود. با این مقدمه از شما دعوت می کنیم تا در ادامه ۸ ترفندی که برای حذف موجبات حواس‌پرتی و افزایش تمرکز نوشته شده است را از نظر بگذرانید. همراهمان باشید.
 

 8  راهکار موثر برای افزایش قدرت تمرکز

۱- ذهن خود را آماده کنید
پیش از انجام هر کاری، ذهن خود را آماده و خالی کنید. برای این منظور، یک یا دو دقیقه به خود زمان داده در یک جای راحت بنشینید و نفس عمیق بکشید. برای این کار لازم نیست حتما چهارزانو بنشینید و مراسم خاصی اجرا کنید. فقط کافی است بدنتان ریلکس باشد و با نفس های عمیق به خود آرامش دهید. پس از انجام این کار متوجه می شوید که چقدر تمرکزتان زیاد شده است.

۲- درک کنید که تمرکزتان کجا باید باشد
تمرکز کردن همچنین شامل این است که درک کنید ارزش و نتیجه این حواس‌پرتی ها چه خواهد بود! به گفته دکتر ران وب: موفقیت زمانی حاصل می شود که همه تمرکز خود را روی کاری بگذارید که در دست انجام است. وی همچنین بیان داشته که برای این منظور، باید زمان کافی برای کشف موضوعاتی درنظر بگیرید که ارزش تمرکز کردن در طول سال، ماه، هفته و روز را دارند. سپس به تقویم خود نگاه کرده و برای تمرکز، زمان تعیین کنید. این کار باعث می شود تا افراد از انجام کارهای غیرضروری و لحظه آخری دور بمانند. این دو مورد، قاتلین اصلی تمرکز به شمار می روند.

۳- به مدت ۳۰ دقیقه در روز دسترسی به اینترنت را قطع کنید
اگر قصد دارید روی موضوع مهمی تمرکز کنید، لازم است از شبکه های اجتماعی و ایمیل خود بیرون بیایید. حتی اگر چک کردن ایمیل برایتان حکم نفس کشیدن را دارد، توصیه می کنیم که به خودتان لطف کرده و ۳۰ دقیقه در ابتدای صبح یا یک بازه زمانی مشخص هنگام غروب، اینترنت خود را قطع کنید. شاید باور نکنید که در این زمان کوتاه با قطع دسترسی به اخبار، ایمیل ها و عکس ها و … چه کارهای ارزشمندی می توانید در زندگی خود به انجام برسانید.

۴- قهوه بنوشید
نوشیدن قهوه پس از بیدار شدن، نه تنها موجب هوشیاری بیشتر شما می شود، بلکه به افزایش میزان تمرکزتان هم کمک می کند. در تحقیقاتی که در کشور فرانسه منتشر شده، ثابت گشته که بین تمرکز کردن و کافئین ارتباط مستقیم وجود دارد. با اینکه کافئین نمی تواند موجب تقویت حافظه یا قدرت یادگیری شود، اما قدرت این را دارد تا با افزایش محرک ها به کاهش حواس‌پرتی فرد کمک کرده و باعث شود تا شخص با تمرکز بیشتری وظایف خود را به انجام برساند.

۵- دمای محیط را کنترل کنید
گرما یا سرمای شدید در محیط کار می تواند موجب حواس‌پرتی شود. در نتیجه تحقیقات دانشمندان دانشگاه کورنل، افرادی که در دمای بین ۲۰ تا ۲۵ درجه سانتیگراد کار می کنند، کمترین میزان خطا و بیشترین کارایی را دارا هستند. محققان دانشگاه هلسینکی نیز بهترین دما برای انجام بهتر امور را ۲۱٫۵ درجه سانتی گراد اعلام کرده است.

۶- به موسیقی گوش کنید
صداهای محیطی می توانند موجب حواس‌پرتی شوند. بنا بر تحقیقات دانشمندان دانشگاه کارولینای شمالی، گوش سپردن به موسیقی دلخواه در زمان انجام کارها، به انجام هر چه بهتر آن ها کمک شایانی می کند. فرقی نمی کند موسیقی بدون کلام گوش کنید یا هارد راک، هر آوایی که برایتان خوشایند است را در گوشتان پخش کرده و به کارتان مشغول شوید. با این کار متوجه خواهید شد که تا چه اندازه می توانید به تمرکزتان در کار بیفزایید.

۷- بین کارهای خود فاصله بیندازید
به جای اینکه تسلیم حواس‌پرتی شوید، خودتان آن را بسازید. دانشمندان دانشگاه ایلینویز در پی تحقیقات خود متوجه شدند اشخاصی که پس از ۵۰ دقیقه کار، یک استراحت کوتاه به خود می دهند، بسیار بهتر از کسانی وظایفشان را انجام می دهند که بی وقفه کار می کنند. محققان به دنبال آزمایش پدیده ای که «کاهش هوشیاری» یا از دست رفتن تمرکز نامیده می شود ثابت کردند که وقفه های کوتاه در خلال کار موجب افزایش انرژی ذهنی می شود. در همین راستا، توصیه می شود هنگام انجام کارهای طولانی مدت هر ۵۰ دقیقه یک بار، چند دقیقه ی کوتاه به خود استراحت دهید، مثلا چای بنوشید، راه بروید یا …

۸ – روی کاغذ خط‌خطی کنید
در جلسه ها و کنفرانس های طولانی، برای افزایش تمرکز و کاهش حواس‌پرتی های خود بهتر است روی کاغذ نقش و نگار بکشید. خط‌خطی کردن کمک می کند تا محرک ها در بهترین حالت مانده و عواملی که موجب سررفتن حوصله و حواس‌پرتی می شوند، تا حدی زیادی کاهش پیدا کنند.


منبع: فرادید

زنان مدیران ریسک‌پذیرتری هستند

تنها ۴/ ۶ درصد از شرکت‌های فهرست فورچون۵۰۰ را مدیران ارشد اجرایی زن راه‌اندازی کرده‌اند و گرچه پیشرفت تدریجی وجود دارد (امسال ۳۲ مدیر ارشد اجرایی زن وجود دارند که در مقایسه با تنها ۲۱ مدیر زن در سال گذشته، بالاترین میزان تاکنون بوده است) اما نرخ تغییر بسیار کند به نظر می‌آید.

تنها ۴/ ۶ درصد از شرکت‌های فهرست فورچون۵۰۰ را مدیران ارشد اجرایی زن راه‌اندازی کرده‌اند و گرچه پیشرفت تدریجی وجود دارد (امسال ۳۲ مدیر ارشد اجرایی زن وجود دارند که در مقایسه با تنها ۲۱ مدیر زن در سال گذشته، بالاترین میزان تاکنون بوده است) اما نرخ تغییر بسیار کند به نظر می‌آید. اما چه می‌شود اگر با به‌کارگیری ابزارها و استراتژی‌های تحقیق‌محور، راهی برای ایجاد پیشرفت چشمگیر در افزایش تعداد این زنان وجود داشته باشد؟

زنان مدیران ریسک‌پذیرتری هستند
 
بنیاد راکفلر با ایجاد این هدف در ذهن- و به عنوان بخشی از پروژه ابتکار ۲۵×۱۰۰ که تلاش می‌کند مدیران ارشد اجرایی زن را برای هدایت ۱۰۰ شرکت فورچون تا سال ۲۰۲۵ تشویق ‌کند- کمک هزینه‌ای به کورن فری (Korn Ferry) برای طراحی و اجرای یک پروژه تحقیقاتی جهت ایجاد طیفی پایدار از مدیران ارشد زن اعطا کرد.

ما مشارکت ۵۷ مدیر ارشد اجرایی زن را بررسی کردیم؛ ۴۱ مدیر از شرکت‌های فورچون ۵۰۰ و ۱۶ مدیر از شرکت‌های بزرگ سهامی خاص. سپس مجموعه‌ای از مصاحبه‌های فردی با آنها انجام دادیم و تجربیات مهم آنها در زندگی و پیشرفت شغلی‌شان را تجزیه‌و‌تحلیل کرده و از ارزیابی آنلاین کورن فری برای سنجش ویژگی‌های کلیدی شخصیتی و محرکان آنها استفاده کردیم.هدف ما چیست؟ هدف ما کشف رمز موفقیت این زنان است تا به سازمان‌ها کمک کنیم رهبران سازمانی زن دارای پتانسیل بالا را شناسایی کنند و این اطمینان را ایجاد کنند که در آینده زنان بیشتری به موفقیت می‌رسند.کورن فری طی این تحقیق، از بهترین معیار برای مدیر ارشد اجرایی استفاده کرد؛ معیاری که شامل امتیاز‌های نمونه برای مدیران ارشد اجرایی (تقریبا همه مرد) می‌شود که در کار مشارکت ۹۹ درصدی دارند.

این معیار به عنوان معیاری برای برجسته کردن شباهت‌ها و تاکید بر تفاوت‌ها برای زنان در این مطالعه استفاده می‌شود.در زیر ۵ دیدگاه را که از این مطالعه استخراج شده است می‌خوانید. این دیدگاه‌ها شامل نقل‌قول‌های گویا از برخی مدیران ارشد اجرایی است که با آنها مصاحبه شده و مستقیما به ایجاد طیفی از مدیران ارشد اجرایی زن مرتبط است.

زنان زودتر می‌توانند برای نقش مدیر ارشد اجرایی آماده شوند. مدیران عامل زن در این مطالعه، نسبت به مردانی که شرکت‌هایی در اندازه‌های مشابه را هدایت می‌کردند، پیش از رسیدن به یک مقام ارشد در شغل، در شمار بیشتری از نقش‌ها، عملکردها، شرکت‌ها و صنایع کار کرده بودند. اساسا، زنان برای رسیدن به جایگاه مشابه سخت‌تر و طولانی‌تر کار کرده‌اند.زنان در مقایسه با داده‌های معیار، پیش از مدیر ارشد شدن و ارائه تجربیات عملکردی و صنعتی متنوع‌تر در این موقعیت، چهار سال پیرتر بودند.

برخی زنان در مورد این تاخیر احساس ناامیدی می‌کردند. به طوری که یکی از این زنان عنوان کرد که « زنان پیش از اینکه واقعا فرصتی به آنها داده شود، باید ۱۰ برابر بیشتر خودشان را ثابت کنند و به این ترتیب پیشرفت آنها بسیار طول می‌کشد.»ظاهرا دستیابی به نتایج مشابه، برای زنان به انرژی بیشتری نیاز دارد و این مسیر طولانی‌تر، سال‌های کمتری برای اثر گذاشتن بر شغل بالاتر در اختیار آنها می‌گذارد.

محرک زنان، دستیابی به نتایج کسب‌و‌کار و تاثیر مثبت بر آن است. مدیران ارشد اجرایی زن به‌طور قابل‌مقایسه‌ای نسبت به مردان با «همکاری با سایر افراد»، «قبول مسوولیت و قدرت بیشتر» انگیزه می‌یابند. مصاحبه‌ها قویا بیان می‌کنند که موقعیت، قدرت و پاداش برای جذب زنان، کافی نیستند. البته زنان جاه‌طلب ممکن است نسبت به خودترویجی یا تعریف از خود (self-promotion) مردد باشند و ایجاد هدف و نیاز برای مشارکت ارزش و شکل‌گیری فرهنگ، محرک قوی‌تری برای آنها باشد.بیش از دو سوم مدیران ارشد اجرایی مورد ارزیابی ما، اذعان داشتند که آنها با « ایجاد هدف» انگیزه یافته و معتقد بودند که شرکت می‌بایستی اثر مثبتی بر جامعه آن، کارمندانش و جهان پیرامونشان داشته باشد.

تقریبا یک چهارم این افراد بیان کردند که ایجاد یک فرهنگ مثبت یکی از مهم‌ترین دستاوردهای آنها بوده است. یکی از این زنان این موضوع را چنین بیان می‌کند «قطعا، سهامداران پول بسیار زیادی به‌دست آوردند و ما به همه اهدافمان رسیدیم. اما هدف اصلی ما این است که شما چه کار دیگری انجام دادید؟ شما برای جوامع و برای افرادتان چه کردید؟»ویژگی‌های خاص برای موفقیت زنان ضروری و بسیار کمیاب هستند. در سراسر ارزیابی‌های این مطالعه از مدیران ارشد اجرایی زن، ترکیبی از چهار ویژگی و صلاحیت به‌عنوان کلید برای موفقیت آنها به‌دست آمد: جرات، ریسک‌پذیری، انعطاف‌پذیری و مدیریت ابهام (managing ambiguity).

همان‌طور که یکی از این زنان به ما گفت «زمانی که به آتلانتا رفتم تا آن بازار را برای شرکت راه‌اندازی کنم، یکی از روسا به من گفت «شما در عرض یک‌سال اخراج خواهید شد؛ چون هیچ‌کس نتوانسته است آتلانتا را موفق کند.» اما به هر حال من رفتم و این ریسک بزرگ با موفقیت همراه بود.ویژگی‌ها و شایستگی‌های کلیدی که موفقیت این زنان را ممکن ساخته است، ممکن است به عنوان یک ویژگی عمومی از رهبر سازمانی مدرن نشان داده شود، چرا که آنها بیشترین تقاضا را دارند و این ویژگی‌ها همواره مورد تقاضای هیات‌مدیره شرکت‌ها بوده است.این مدیران ارشد اجرایی با توانایی در هدایت موفقیت‌آمیز ابهامات و پیچیدگی‌ها، همواره برای ریسک کردن آماده بودند و جهان نامطمئن و به سرعت در حال تغییر را هدایت کرده‌اند. دقیقا آنچه که برای توسعه مدیران زن در آینده مورد نیاز است.

زنان با وجود پتانسیل‌شان، خود را به‌عنوان مدیران ارشد اجرایی آینده نمی‌بینند. از ۵۷ مدیر ارشد اجرایی زنی که با آنها مصاحبه کردیم ۵ نفر همیشه می‌خواستند مدیرعامل شوند، و سه نفر هرگز نمی‌خواستند به این سمت برسند. اما این شغل را بدون آگاهی از تعهدات‌شان پذیرفتند.دو سوم نیز اذعان کردند که درنیافته بودند می‌توانند مدیر ارشد اجرایی باشند. مگر اینکه فرد دیگری این نکته را به آنها متذکر شده بود.

آنها خود را به جای کسی که متمرکز بر پیشرفت و موفقیت‌شان باشد، بر ایجاد نتایج متمرکز کرده بودند.تصدیق از سوی یک رئیس یا مشاور، کلید خلق جاه‌طلبی‌های بلندمدت در بسیاری از زنان است. یکی از زنان به یاد می‌آورد که «تا زمانی که آن مکالمه اتفاق نیفتاده بود، من حتی تصور مدیر شدن را نیز نمی‌کردم. من واقعا فقط یک شغل خوب در یک شرکت خوب می‌خواستم. این مکالمه برای من مانند زنگ بیداری بود.»

پیش‌زمینه‌ها در «STEM ۱»، کسب‌و‌کار، مالیه یا اقتصاد، سکوی پرتابی برای مدیران ارشد اجرایی زن هستند. چهل درصد مدیران ارشد اجرایی زن با برخی تخصص‌های فنی در STEM شروع و قریب به ۲۰ درصد با پیش‌زمینه‌ای در کسب‌و‌کار، مالیه یا اقتصاد کارشان را آغاز کردند. پیش‌زمینه آنها با مدیران ارشد اجرایی مرد قابل مقایسه بود و زنان را قادر ساخت تا با پیامدهای واضح و قابل‌تعریف، اعتبار کسب کنند.

نتایج آنها چیزی ورای جنسیت آنها بود و در حوزه‌هایی اتفاق افتاد که برای ایجاد سود در کسب‌و‌کار، ضروری است.این امر به‌عنوان یک مزیت عمل کرد و زنان را قادر ساخت تا کارشناس شوند و پیش از چرخش برای تبدیل شدن به یک رهبر سازمانی در آن کسب‌و‌کار، در عملکرد اصلی کسب‌و‌کار، اعتبار کسب کنند. هیچ‌کدام از این زنان در منابع انسانی (HR) یعنی حوزه‌ای که زنان به‌طور نامتناسب ارائه شده‌اند، کارشان را شروع نکردند.

ما بر مبنای تحقیق‌مان، چند گام را که شرکت‌ها می‌توانند برای ایجاد و حفظ طیفی وسیعی از مدیران عامل زن اخذ کنند پیشنهاد می‌کنیم:
سعی کنید خیلی زود پتانسیل‌ها را تشخیص دهید. سازمان‌ها باید استعدادهای آینده را در اوایل دوران شغلی‌شان شناسایی کرده و توسعه دهند؛ این امر با کمک به زنان در گسترش مهارت‌هایشان امکان‌پذیر است. اما چگونه؟ با ایجاد امکان دسترسی به نقش‌های عملیاتی و فرصت‌های رهبری سازمان.زنانی که ما با آنها مصاحبه کردیم از مشاوران اولیه بسیار بهره برده‌اند؛ اما هنوز اختلاف‌ها وجود دارند.

همان‌طور که یکی از این زنان بیان کرد «آنها به زنان جوان‌تر آموزش می‌دهند که چگونه افراد را رهبری کنند و به مردان جوان‌تر یاد می‌دهند تا چگونه یک کسب‌و‌کار پرسود راه‌اندازی کنند.»مسیر را برای مدیر ارشد اجرایی روشن کنید. همراه با شناسایی اولیه، دریافتیم که تاکید بر پتانسیل زنان برای مدیرعامل شدن بسیار مهم بود. طیف وسیعی از زنان حتی این شغل را به‌عنوان یک احتمال نیز در نظر نمی‌گیرند. در هشت مورد از موارد بررسی شده، زنان درنیافته بودند که می‌خواهند مدیرعامل شوند تا زمانی که این موقعیت به آنها پیشنهاد شد.

شرکت‌ها می‌توانند عامدانه طیف رهبران سازمانی زن را با طراحی فرآیندی که شامل حامیان، مشاوران و الگوهای پیش‌فرض پر کنند که پتانسیل زنان را تشخیص می‌دهند و به آنها کمک می‌کنند تا مسیر آینده خود را برای مدیرعامل شدن تصور کنند.به حامیان اطمینان دهید. زمانی که زنان به سطوح بالای اجرایی دست می‌یابند، روابط حمایتی مهم از مشاوران که تشویق و توصیه را ارائه می‌کنند، به سوی حامیان که یک نقش عملی در مدیریت تغییرات شغل و گسترش مدیران به‌عنوان مدیران عامل بالقوه ایفا می‌کنند، تغییر می‌کند.

چه این حامی یک مدیر ارشد اجرایی سابق، مدیر ارشد اجرایی دیگر، عضو هیات‌مدیره یا مدیر ارشد اجرایی خارجی باشد، این زنان در مورد حمایت ضروری (از جمله بازخورد شدید) که حامیان ارائه می‌دهند، صحبت می‌کنند.چهار زن از نبود حمایت به‌عنوان یک مانع برای توسعه شغلی‌شان یاد کرده‌اند.

نقش‌هایی را بیان کنید که زنان را متعهد می‌کنند : اگر یک شرح شغلی تنها بر عنوان، تجربیات مورد نیاز، مسوولیت‌ها و نتایج ارائه شده، تمرکز کند، ممکن است آنچه به همه کاندیداها انگیزه می‌دهد را بیان نکند. مدیران ارشد اجرایی زن تمایل دارند نقش‌هایی را دنبال کنند که مهارت‌های آنها را به روشی بالا ببرد که با افزودن ارزش به کسب‌و‌کار تفاوتی ایجاد کند همچنین چیزی را ایجاد کند که جهان، مشتریان یا کارمندان از آن منفعت کسب کنند.

شرکت‌ها نیاز به عمیق‌تر کردن تاثیرات، پیامدها و مشارکت‌های معنی‌دار دارند که برای دستیابی به نقش ممکن خواهد بود. این امر همچنین شانس اینکه زنان مستعد سازمان را ترک کنند کاهش خواهد داد. زمانی که یکی از مصاحبه‌شونده‌ها به دنبال یک ارتباط معنی‌دار بین کار و ارزش‌هایش بود به ما گفت: « زمانی که به آن کنفرانس استخدام رفتم هیچ ایده‌ای نداشتم که می‌خواهم در بخش فروش باشم، اما هر چه بیشتر شرکتی که آنها در آن بودند را می‌شناختم، به نظر می‌رسید که آنها واقعا هم با استانداردهای آکادمیک من و هم سیستم ارزشی من منطبق هستند و آموختم که این روش، راهی بسیار مهم برای نگاه به یک شرکت است.»

از «پرتگاه شیشه‌ای» آگاه باشید:

glass cliff یا پرتگاه شیشه‌ای، پدیده‌ای مربوط به زنان در نقش‌های رهبری سازمان است (مثلا مدیران اجرایی در شرکت‌ها و کاندیداهای زن در انتخابات). این پدیده می‌گوید طی دوره‌های بحران یا رکود و زمانی که شانس شکست بالاست، احتمال اینکه زنان نسبت به مردان نقش‌های مدیریت سازمان را به‌دست آورند بیشتر است. مطالعات نشان می‌دهد که در مواقع بحران یا ریسک بالای شکست، احتمال اینکه زنان برای نقش‌های مدیریت ارشد انتخاب شوند، نسبت به مردان بالاتر است.

تمایل به تغییرات ناگهانی، از جمله تمایل آنها برای حل مشکلات و ایجاد تفاوت، از نقاط قوت بسیاری از زنان است به‌خصوص اگر آنها جویای چالش و ریسک باشند. این موقعیت‌های دشوار می‌توانند تجربیات حیاتی برای توسعه مدیران ارشد اجرایی ارائه کنند و حتی شکست‌ها می‌توانند درس‌های ارزشمندی ارائه کنند که موفقیت یک رهبر سازمانی را در بلندمدت بالا می‌برد.گرچه اغلب چنین شکست‌های بزرگی می‌تواند به یک شغل پایان دهد.

سازمان‌ها باید فرصت‌هایی برای زنان فراهم کنند تا اگر یک موقعیت با ریسک بالا به شکست انجامید یا اینکه آنها استعداد‌های ارزشمند را از دست دادند، موقعیت خود را بازیابند.هدف ما از ایجاد طیفی از مدیران ارشد اجرایی زن هدفی جاه‌طلبانه است که به معنای بازبینی همه چیز از هدف‌گذاری رهبران سازمانی امیدبخش تا ارائه فرصت‌های شغلی به آنها می‌شود؛ کسانی که نیمی از استعدادهای جهان را شامل می‌شوند.ما اطمینان داریم که وقتی سازمان‌ها پیامدهای مثبت کسب‌و‌کار – ناشی از استفاده از قدرت زنان در جایگاه مدیر ارشد اجرایی- را تجربه می‌کنند، نگاه خود در مورد استعدادهای با پتانسیل بالا را گسترش خواهند داد و به نتیجه دلخواه چالش ۲۵×۱۰۰ بنیاد راکفلر خواهند رسید.

 پی‌نوشت:
۱. علوم، تکنولوژی، مهندسی و ریاضیات


منبع: فرادید

میلیاردری که نمی خواهد بمیرد

هفته نامه همشهری جوان – ایلیا مکاری: نه مانند «استیو جابز» یک مدیر افسانه ای است و نه مانند «بیل گیتس» صاحب شرکت غول پیکر، او یک مرد ساده است با ایده هایی بزرگ و البته جسارتی بزرگ تر. او صبور است و این استقامت حالا او را به سرمایه ای رسانده که در دنیا بی رقیب است. «جف بزوس» در حالی ثروتمندترین آدم دنیا لقب گرفته که شرکتش تا سال ها سود نمی داد. کتابفروشی آن لاین بزوس به صبر او  کم کم به آمازون تبدیل شد. او یک مدیر افسانه ای با شخصیتی کاریزما نبود و نیست. او یک مدیر ساده است با کمی صبر و جسارت.

قانون دو پیتزا

جف بزوس، مدیرعامل شرکت آمازون یک قانون معروف دارد به نام قانون دو پیتزا. این قانون می گوید تعداد تیم کاری باید به قدری باشد که بتوان با دو عدد پیتزا آن ها را سیر کرد. درواقع بروس توصیه می کند که جلسات باید تنها در شرایط ضروری تشکیل داده شوند.

به نظر او هرچه تعداد نفرات تیم کاری بیشتر باشد، سطح سازندگی تیم کمتر می شود و بیشتر شرکت کنندگان در جلسات به جای این که ایده ها و نظرات شخصی خودشان را بیان کنند با یکدیگر به مخالفت می پردازند. پس بهتر است گروه های کاری کوچک باشند. اگر گروهی به اندازه ای باشد که دو پیتزا سیرشان نکند، باید از خیرش گذشت! به نظر بزوس، تیم کوچک تر یعنی خلاقیت بیشتر!

 میلیاردری که نمی خواهد بمیرد

سرمایه گذار دست و دلباز

جف بزوس به شدت اهل سرمایه گذاری است و خوب می داند که با پول و سرمایه اش چه کار کند. بزوس حدود دو  دهه پیش و زمانی که گوگل هنوز غول اینترنت نشده بود در آن سرمایه گذاری کرد. سهم او در شرکت بیش از دو میلیارد دلار است. بزوس به غیر از گوگل، در کمپانی هایی مانند «Uber»، «Airbnb»و حتی «Twitter» هم سرمایه گذاری کرده است.

جف بزوس در سال ۲۰۱۳ میلادی حرکت عجیبی کرد و روزنامه «Washington Post» را به مبلغ ۲۵۰ میلیون دلار خرید. جالب این که بعد از خرید بزوس، محدودیت پرداختی از وب سایت برداشته شد و مقالات به صورت آن لاین و بدون هیچ هزینه ای در دسترس کاربران قرار گرفتند. با این حساب، بزوس زیاد هم خسیس نیست!

مالک میلیاردر

جف بزوس غیر از آمازون یک دلبستگی دیگر هم دارد. خرید زمین و عمارت! او در واقع یکی از ۲۵ ملّاک بزرگ آمریکا به شمار می رود. او در سال ۱۹۹۸ عمارتی با مساحت حدود دو هکتار و به قیمت ۱۰ میلیون دلار خرید. او آن زمان ۱٫۶ میلیارد دلار پول داشت و تازه به فهرست میلیاردرها اضافه شده بود اما عطش خرید زمین در بزوس تازه پا گرفته بود. او این روزها یک خانه پنج هکتاری دارد با قیمت ۷۰ میلیون دلار. می گویند بعد از کاخ سفید خانه  جف بزوس بزرگ ترین خانه واشنگتن دی سی است.

مرد بی حقوق

درست است که مرد اول آمازون الان پولدارترین آدم روی زمین است اما باید بدانید که او از جمع کردن حقوقش به این عنوان نرسیده. درواقع او اصلا حقوق زیادی نمی گیرد که بخواهد پس انداز هم کند. حقوق او کمتر از حقوق عالی رتبه ترین کارمند آمازون است. او سالانه فقط ۸۲ هزار دلار از سود آمازون را برای خودش بر می دارد. در حالی که «اندرو جسی» که این روزها سرویس های وب آمازون را مدیریت می کند خیلی بیشتر از این ها گیرش می آید.

رئیس اخمو

درباره رفتار بزوس با کارمندانش حرف و حدیث زیاد است. می گویند آقای رییس خیلی سختگیر است و بیشتر اوقات در حال داد و بیداد کردن سر کارمندانش است. حتی برای این که بتواند این رفتار زشتش را کنار بگذارد. مدتی پیش مشاور و روانکاو رفته ولی فایده نداشته. حالا گویا یک مربی رفتاری استخدام کرده که هر روز همراهش باشد و باید و نباید رفتار با کارمندها را با او تکرار کند.

از رفتارهای عجیب بزوس یکی این که به دستور او، ارائه فایل پاورپوینت در آمازون قدغن است. درواقع هرکدام از کارمندها باید مقاله هایی چندصفحه ای همراه پرونده های کاری خودشان داشته باشند. به عقیده بزوس، هر کارمند باید حوصله و تفکر نقد داشته باشد و نباید به فایل های ساده پاورپوینت دل ببندد.

یک نکته عجیب دیگر این که بزوس سر کار خیلی خسیس است. درواقع در آمازون برخلاف گوگل و فیس بوک و… نه خبری از ماساژ و کافه است و نه حتی غذای رایگان! در آمازون همه چیز حساب و کتاب دارد.

 میلیاردری که نمی خواهد بمیرد

۶۰۰ دلار در ثانیه

دارایی های آقای آمازون نزدیک به ۹۱ میلیارد دلار است. اصلا بی خیال هر چه او در این سال ها جمع کرده. درآمد بزوس سال پیش فقط ۱۹٫۳ میلیارد دلار بوده. کمی حساب و کتاب می تواند عمق ماجرا را نشان بدهد. بزوس سال پیش حدود ۵۲ میلیون دلار در هر روز درآمد داشت. دو میلیون دلار در هر ساعت و نزدیک به ۳۶ هزار دلار در هر دقیقه. ثانیه اش را هم بگوییم؟ دارایی های بزوس در هر ثانیه ۶۰۰ دلار زیاد می شود. با دلار ۴۱۰۰ تومان امروز می شود حدود دو میلیون و ۵۰۰ هزار تومان!

خوش شانس بزرگ

 

بزوس دو بار از مرگ فرار کرده است؛ اولین بار در سال ۲۰۰۱ میلادی که زمین لرزه ای با قدرت ۶٫۹ ریشتر در سیاتل روی داد. در آن لحظه یک توپ تنگستنی ده کیلویی داشت به طرف بزوس می آمد که او در نهایت به زیر میز رفت و نجات پیدا کرد.

در سال ۲۰۰۳ میلادی هم هلی کوپتری که بزوس در آن بود، سقوط کرد. بزوس بسیار خوش شانس بود و تنها با چند زخم و کبودی توانست از این حادثه نجات پیدا کند. حالا او می گوید خیلی قدر زندگی اش را می داند. بزوس بعد از این جریان یکی از سرمایه گذاران پروژه «Unity Biotechnology» است؛ پروژه ای که با جدیت روی افزایش طول عمر بشر و مقابله با پیری کار می کند.

همبرگرفروش

مرد میلیاردر دنیای امروز برای رسیدن به جایگاهش فقط پشت میز ننشسته. بزوس از چهار تا شانزده سالگی، تابستان ها را در مزرعه پدربزرگش در تگزاس می گذراند و کارهایی مثل تعمیر آسیاب بادی و درو محصول و… انجام می داد. بعد هم برای به دست آوردن درآمد بیشتر در نوجوانی توی مک دونالد کارگری کرد. بعد هم به فکر افتاد که به همراه دوستش یک موسسه آموزشی راه بیندازد؛ موسسه ای به نام «دریم» که یک کمپ ده روزه تابستانی برای بچه ها بود. قرار بود از هر بچه ۶۰۰ دلار بگیرند اما فایده نداشت. فقط شش بچه ثبت نام کردند. بزوس بعد از دریم یکراست به دانشگاه رفت بلکه آن جا به هدفش برسد.

نابغه نیم وجبی

اگر ادعا کنیم که بزوس از بچگی یک نابغه بوده، اشتباه نیست. او وقتی فقط سه سال داشت، یک شب دلش یک تخت معمولی خواست. پدر و مادرش زیاد به حرف های پسرک توجه نکردند و او را طبق معمول همیشه توی تخت نوزادی با حفاظ های چوبی گذاشتند. اما صبح با صحنه ای عجیب رو به رو شدند. پسر سه ساله شب تا صبح با پیچ گوشتی به جان تخت افتاده و در نهایت یک تخت درست و حسابی درست کرده بود بعدها هم یک دزدگیر برای اتاقش ساخت، یک هشداردهنده قوی که نمی گذاشت پای خواهر و برادرش به اتاق او برسد.

دایم الرییس

جف بزوس در سال ۱۹۸۶ و در رشته مهندسی برق و علوم رایانه از دانشگاه پرینستون فارغ التحصیل شد. پس از فارغ التحصیلی، پیشنهادهای شغلی «اینتل» و «بِللَبز» را رد کرد و دنبال استارت اپی رفت به نام «فیتل». بزوس در این استارت آپ زیاد دوام نیاورد برای همین به کمک «هالسی مینور»- که بعدا CNET را پایه گذاری کرد- استارت آپی را راه اندازی کرد که اخبار را از طریق فکس ارسال می کرد. بعد هم به شرکت D.E.Shaw رفت و در مدت چهار سال به مقام معاونت ارشد رسید. آن هم درست وقتی که فقط ۲۶ سال داشت.

روزنامه سرنوشت ساز

بزوس در سال ۱۹۹۴ مطلب عجیبی در یکی از مجلات خواند؛ این که اینترنت در طول یک سال ۲۳۰۰ درصد رشد کرده است. این عدد او را به حدی شگفت زده کرد که تصمیم گرفت راهی برای استفاده از این رشد سریع پیدا کند. به این ترتیب، فهرستی از ۲۰ محصول احتمالی که می توانست آن لاین بفروشد، تهیه کرد و از بین آن ها روی یکی که خیلی دوست داشت، دست گذاشت.

بله، کتاب! بزوس شغل پردرآمدش را ول کرد و وب سایت آمازون را در یک گاراژ راه اندازی کرد. آمازون آن قدر درب و داغان بود که او بیشتر جلساتش را در فروشگاه مجاورشان با نام «Barnes & Noble» برگزار می کرد.

یک تریلیونی

موسس آمازون در سال ۱۹۹۸ میلادی برای اولین بار به جمع میلیاردرهای دنیا پیوست. در آن سال برای اولین بار دارایی او از مرز یک میلیارد دلار گذشت اما حالا فقط ۱۹ سال از آن دوران می گذرد و بزوس با ثروتی بیشتر از ۹۰ میلیارد دلار مرد شماره یک دنیاست.

بخش جالب داستان این جاست که گمان می رود آمازونی ها به اولین تریلیونر تاریخ تبدیل شوند. وقتی آمازون با راه سختی که در این ۲۰ سال از سر گذرانده توانسته ۵۰۱ میلیارد دلار دارایی کامل داشته باشد، چرا نتواند تا چند سال دیگر این مبلغ را به یک تریلیون دلار برساند؟

 میلیاردری که نمی خواهد بمیرد

دو جوان آس و پاس که دلبسته فکرهای هم شده بودند

عاشق ایده اش شدم!

۲۴سال پیش که با هم ازدواج کردند، پسرک یک جوان ساده و آسمان جل بود، دخترک هم حسابدار و یک کارمند ساده. اما دخترک- یا بهتر بگوییم همسر ثروتمندترین مرد جهان این روزها- می گوید: «از خوش فکری اش خوشم آمد، از این که بلد بود از هیچ، یک چیزی دربیاورد. مجذوب همین اخلاقش شدم و با او ازدواج کردم.»

آشنایی شان از یک قرار مصاحبه رسمی شروع شد. «جف» آن زمان رییس یک شرکت کوچک محلی بود و «مکنزی» یک کارمند ساده که می خواست به عنوان محقق استخدام شود. او اولین کسی بود که در این پروسه انتخاب شد و به عنوان کارآموز سر و کارش به جف افتاد. آیا داستان عشق در نگاه اول بود؟ قطعا نه. وقتی درباره یک بازرگان حرف می زنید، این حرف ها بیشتر شبیه شوخی است.

جف هم صرفا به دلیل «شناخت درست منابع و امکانات»، «تیزهوشی»، «فهیم بودن» و «رزومه پر و پیمان مکنزی» به او علاقه مند شده بود. او هر چند این حرف ها را در قالب شوخی بیان کرده اما با توجه به اصل «تا نباشد چیزکی» نباید چندان بیراه هم گفته باشد.

آن سوی ماجرا چه کسی نشسته بود؟ مکنزی می گوید، همیشه در حالی که سخت کار می کرد، صدای خنده ی همسر آینده اش را از پشت دیوارها می شنید که همه چیز را به شوخی می گرفت و مدام با صدای بلند قهقهه می زد. در آغاز کار این خنده ها برای دخترک اعصاب خردکن و خسته کننده بود اما به مرور کوتاه آمد و با خودش فکر کرد، چه جذاب!

پیشنهاد ازدواج را مکنزی مطرح کرد و به پسرک مهلت داد تا چند وقت دیگر جوابش را حاضر کند. سه ماه نامزد بودند و شش ماه بعد عقد کردند. ماجرا این است که از وقتی مکنزی داستان ایده تجاری آمازون را شنید با خودش گفت: «این ایده به سرانجام می رسد.» بعد هم تصمیم گرفت با مغزی که چنین پیشنهادی را مطرح کرده، ازدواج کند.

یک سال بعد آن ها با هم ازدواج کردند، هر دو از شغل هایشان استعفا دادند و به سیاتل رفتند؛ جایی که ایده آمازون برای اولین بار شکل گرفت. تا پنج سال بعد، آمازون هنوز ایده ای بود که چند کارمند ساده را دور خودش جمع کرده بود.

اولین کارمند، مکنزی بود اما درآمد شرکت هنوز آن قدر نشده بود که بتواند تعداد زیادی کارمند بگیرد. خود زن و شوهر هم در یک خانه تک اتاقه زندگی می کردند. وضعشان چقدر نسبت به الان تفاوت کرده؟ جف الان بیست و پنجمین مالک زمین در تمام دنیاست؛ همین قدر خفن!


منبع: برترینها

۱۰ ویژگی افرادی که رکورد فروش را می‌زنند

مجله پنجره خلاقیت – مترجم شادی حسن پور: اگر با حیطه فروش آشنایی داشته باشید، می دانید که این کار عجیب و نسبتا سختی است. چه بخواهید یک جفت کتانی بفروشید، چه سیستم گرمایشی را به مشتری یا کسب و کارتان را به سرمایه گذار معرفی کنید، همه و همه به دانش و اشتیاق شما در زمینه فروش بستگی دارد.

رک بگویم، همه ما این ویژگی ها را در وجودمان نداریم. می گویند فروشنده های حرفه ای به طور ذاتی فروشنده هستند و این ویژگی ها را به شکلی اکتسابی به دست نیاورده اند. البته این موضوع خیلی درست نیست.

بی شک استعداد طبیعی نیز تاثیر خواهد داشت. اما آیا می توان این ویژگی ها را آموخت و به موفقیت رسید؟ بله!

10 ویژگی افرادی که رکورد فروش را می زنند

ویژگی های زیر، ویژگی های یک فروشنده واقعی و موفق است.

۱٫ خودآگاهی

انجمن روانشناسان آمریکا در سال ۱۹۹۳ گزارشی منتشر کرد که در آن مشخص شد موفق ترین نمایندگان فروش، افرادی هستند که از خودآگاهی زیادی بهره مندند. این ویژگی در افرادی دیده می شود که به شغل شان افتخار می کنند و منظم و کارآمد هستند. اما اگر شما فرد منظم و کارآمدی نیستید، می توانید یاد بگیرید که باشید. خودآگاهی همچنین بدان معناست که باید مسیر کاری تان را، با وجود هر احتمالی، ادامه دهید.

۲٫ احترام گذاشتن

مارکوس تابر، بنیانگذار Searchmetrics می گوید برترین نمایندگان فروش ما، به وقت مشتریان بیش از هر چیز دیگری احترام می گذارند. شما باید اطمینان پیدا کنید که با مشتریان فعلی و احتمالی تان مانند طلا رفتار می کنید. به عنوان مثال، مطمئن شوید وقتی به سراغ آنها می روید که زمان دارند. مردم حرف نهایی شما را می خواهند. تاکتیک های قدیمی دیگر کارساز نیستند. مردم حسابی مشغله دارند، به وقت آنها بیش از هر چیز دیگری احترام بگذارید.

۳٫ خلاقیت

نمایندگان فروش در انتظار دستور دیگران باقی نمی مانند. آنها همه چیز را خودشان مدیریت می کنند. اگر قرار است چیزی فروخته شود، حتما راهی برای این کار پیدا می کنند. نماینده فروش هر کاری می کند تا محصول را بفروشد. یاد بگیرید محصول را بیشتر دوست داشته باشید. جایی که لازم است، از آن تعریف کنید. یاد بگیرید چطور ارتباط برقرار کنید، سپس به این ارتباط اهمیت دهید.

۴٫ آنها به خوبی گوش می دهند

بهترین نمایندگان فروش، از مشتریان یا مراجعه کنندگان شان می پرسند که «چرا می خواهید فلان کار را انجام دهید؟»، سپس به مراجعه کنندگان/ مشتریان شان گوش می دهند تا نیازها و خواسته های شان را بشناسند و بتوانند آنها را برطرف کنند. اگر دقیقا نمی دانید چطور باید کاری را که مشتری تان می خواهد انجام دهید، مطمئن باشید که قطعا راهی هست و فقط شما هنوز آن را پیدا نکرده اید.

۵٫ آنها افراد مقاومی هستند

برای فروشندگی باید پوست کلفتی داشته باشید. چرا؟ زیرا قرار است بارها و بارها پاسخ منفی بشنوید. اگر می خواهید مسیر فروشندگی را دنبال کنید، باید اعتماد به نفس بالایی داشته باشید و مقاومت کنید. اگر کسی تلفن را قطع کرد، می توانید مجددا تماس بگیرید و بگویید: «الو، سلام! مجددا تماس گرفتم چون می دانستم شما از قصد، تماس مرا قطع نکرده اید!»

۶٫ آنها می توانند تحت آموزش قرار بگیرند

یکی از ویژگی هایی که می تواند همپای «تجربه» قرار بگیرد، توانایی آموزش پذیری است. پر انرژی بودن، تمایل به یادگیری و توانایی در انطباق با شرایط، همه و همه بخشی از این موضوع هستند. اگر از شما خواسته شد تا کاری را به شکل خاصی انجام دهید، همین کار را انجام دهید، حتی اگر روش همیشگی تان کاملا با این روش متفاوت است. در هنگام جلسات می توانید نظرات و ایده های تان را بیان کنید.

۷٫ آنها افراد مثبتی هستند

ترجیح می دهید از چه کسی خرید کنید؛ فروشنده ای سرزنده با روحیه ای شاد و مثبت یا فردی اخمو و بداخلاق؟ داشتن رویکردی مثبت و سرزنده بودن رویکردی مناسب برای فروش محصولات تان به مشتریان و جلب توجه آنهاست. اگر مشکلاتی در خانه یا خانواده دارید، در محل کار آنها را کنار بگذارید! بله، کاملا آنها را کنار بگذارید.

یاد بگیرید که مسائل شخصی و کاری تان را از هم تفکیک کنید. زندگی حرفه ای تان باید زندگی مثبتی باشد. کمی از روانشناسی کمک بگیرید. لبخند بزنید، بالا و پایین بپرید، نفس عمیق بکشید یا هر کار دیگری که برای شاد بودن تان مفید است.

۸٫ آنها منابع متفاوتی در اختیار دارند

یک فروشنده واقعی می تواند در صورت عدم موفقیت روش مورد نظرش، به سرعت راهکار دیگری در پیش بگیرد. به جای این که همه پاسخ های منفی را قبول کنید و قید فروش را بزنید، رویکرد متفاوتی در پیش بگیرید و خلاقیت و نوآوری داشته باشید. به یاد داشته باشید که باید به سرعت عمل کنید. چهره مشتریان را بررسی کنید. اگر رویکردتان ظرف مدت دو دقیقه کارساز نبود، تغییرش دهید.

۹٫ آنها افراد مشتاقی هستند

فروشندگان حرفه ای از کارشان لذت می برند. اگر از این کار متنفرید، شغل تان را عوض کنید. از همه مهمتر، فروشندگان باید نسبت به محصولات و خدماتی که ارائه می کنند، اشتیاق داشته باشند. آنها باید با اشتیاق نگرش و چشم انداز برندشان را به مشتریان و مراجعه کنندگان منتقل کنند. شاد باشید، مثبت باشید، شغل تان را دوست داشته باشید و مشتاق باشید.

۱۰٫ آنها می توانند سوالات خوبی بپرسند

بر اساس آمار و ارقام منتشر شده، نمایندگان فروشی عملکرد خیره کننده داشتند که سوالات بیشتری می پرسیدند (تقریبا دو برابر بقیه فروشندگان). اما سوالات این فروشندگان فقط محدود به محصولات شان نمی شود؛ آنها می خواهند چیزهای بیشتری یاد بگیرند. اگر محصولاتی در زمینه گلکاری و باغداری می فروشید، ممکن است مشتری تان درباره باغچه منزلش، که آن را به شکل ژاپنی طراحی کرده صحبت کند. در مورد آن سوال بپرسید و به خوبی به حرف های او گوش دهید.


منبع: برترینها

نکاتی برای موفقیت در ایمیل مارکتینگ

ایمیل مارکتینگ یا بازاریابی ایمیلی هنوز هم جایگاه خود را به عنوان یکی از پرکاربردترین روش های بازاریابی برای کسب و کارهای کوچک و بزرگ حفظ کرده است. البته با توجه به مزایای متعددی که این نوع از بازاریابی با خود به همراه می آورد چنین چیزی جای هیچ تعجبی ندارد.

ایمیل مارکتینگ امکان تماس فوری و مستقیم را با مصرف کنندگان مهیا می سازد و به کسب و کارهای مختلف اجازه می دهد تا به یک جامعه گسترده و متنوع از مخاطبان هدف خود دسترسی پیدا کنند. علاوه بر این، بازاریابی ایمیلی مقرون به صرفه و قابل سنجش و ارزیابی است و امکان بخش بندی و هدف گیری مخاطبان مختلفی را بسته به برخی ویژگی های خاص آنها فراهم می کند.

بسیاری از کسب و کارها تلاش می کنند تا از مزایای ایمیل مارکتینگ بهره برداری کنند، اما همه آنها نمی توانند به نتایج مطلوبی دست پیدا کنند. برخی از آنها برای به راه اندازی کمپین های ایمیلی که پیام های جذاب و تاثیرگذاری را به مخاطب انتقال می دهند و بیشترین بازده را در برابر سرمایه هزینه شده دارند به مشکل بر می خورند.

شما از طریق کمپین های ایمیل مارکتینگ خود می توانید انواع مختلفی از اطلاعات را با مخاطبان خود به اشتراک بگذارید، اما هر چیزی که برای آنها ارسال می کنید باید حاوی اطلاعات و آیتم های سودمند و ارزش آفرینی باشد. ارسال ایمیل های بی فایده ای که در عمل «اسپم» یا هرزنامه محسوب می شوند هیچ گاه به نفع هیچ کسب و کاری نبوده است.

شما می توانید پیشنهادات خاص، اطلاع رسانی نسبت به رویدادهای آتی و اخبار مرتبط با حوزه فعالیت خود یا محتوایی را با مخاطب تان به اشتراک بگذارید که ایمان دارید که واقعاً به قرارگرفتن در جریان آن راغب و علاقمند است. علاوه بر این، با استفاده از کمپین های ایمیل مارکتینگ خود می توانید خرید مشتریان خود را پیگیری کنید، مطمئن شوید که محصول به دست آنها رسیده، اطلاعات بیشتری را در اختیار آنها قرار بدهید یا اینکه از آنها نظرخواهی کنید.

شما باید فهرست مشترکان خود را به طور مستمر گسترش بدهید و آن را پاکسازی کنید. هر بار که می خواهید ایمیلی را ارسال کنید باید تا جایی که امکان دارد اطمینان داشته باشید که آن ایمیل به دست مشترکانی می رسد که نسبت به دریافت آن علاقمند هستند.

علاوه بر این، باید تلاش کنید تا در هر یک از ایمیل های خود به وضوح منفعتی را به مخاطب خود ارائه کنید یا به اصطلاح «ارزش آفرین» باشید. به عنوان مثال، می توانید امکان ارسال سریع یا رایگان یا ارائه خدمات ویژه به همراه تخفیف را در ایمیل بازاریابی خود ذکر کنید.

همچنین می توانید نظرات مشتریان راضی، آمار، اطلاعات خاص، تقدیرنامه ها، تصاویر و آیتم هایی که ادعاهای شما درباره کیفیت خدمات تان را اثبات می کنند را در کمپین خود بگنجانید. هدف در اینجا این است که تا جایی که امکان دارد پشتوانه کسب و کار خود را محکم تر کرده و توجه مخاطبان هدف تان را به خود جلب کنید.

در نهایت باید برای قرار دادن فراخوان به عمل های دقیق و واضح در کمپین های ایمیل مارکتینگ خود برنامه ریزی کنید. فرض نکنید که مخاطب شما خودش متوجه خواهد شد که باید چه کاری را انجام بدهد. عمل مورد نظر خود را به وضوح برای مخاطب مشخص کنید. به عنوان مثال می توانید بگویید «همین الآن تماس بگیرید تا یک ارزیابی رایگان برای شما انجام بدهیم!» یا «برای دریافت یک نمونه رایگان از محصول، این ایمیل را برای دوستان خود فوروارد کنید».

ایمیل مارکتینگ لزوماً نباید پیچیده و عجیب و غریب باشد. در واقع، به منظور از دست ندادن توجه مخاطب، باید اصل اختصار و ایجاز را رعایت کنید. هیچ وقت هدف اصلی خود را فراموش نکنید: «حفظ توجه مخاطب و در نهایت، تبدیل وی به یک مشتری بالفعل».


منبع: گویا آی‌تی

۱۰ مورد از بزرگترین و زشت ترین اشتباهات فروشندگان و راهکارهایی برای جلوگیری از آنها

در دنیای فروش و فروشندگی اشتباهات زیادی روی می دهد و پر واضح است که خلاصه کردن و پرداختن به همه آنها در یک مقاله نمی گنجد. با این حال، ما در این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش گویا آی تی ده مورد از بزرگترین و رایج ترین اشتباهاتی که فروشندگان در هنگام فروش هر چیزی می توانند مرتکب آنها شوند را گلچین کرده ایم که در ادامه به همراه توصیه هایی برای رفع و رجوع آنها به شرح موجز و مختصرشان می پردازیم.

  1. آمادگی نداشتن برای ارائه نطق فروش، چه نطق های حضوری، تلفنی یا از طریق تلفن و اینترنت و غیره. برای اینکه آماده باشید، لازم است که تمامی اطلاعات لازم درباره قیمت ها، ویژگی های محصول، موجودی آن و همه چیز و هر چیز را در اختیار داشته باشید. از اینجاست که به دومین اشتباه می رسیم.
  1. نداشتن اطلاعات کافی درباره محصول یا خدماتی که می فروشید. این یک مساله واقعاً مهم و بزرگ است، اما عدالت حکم می کند که این را هم ذکر کنیم که با توجه به روند پرشتاب توسعه محصولات جدید عقب نماندن از قافله بسیار دشوارتر از گذشته شده است، اما کسب اطلاعات جامع درباره چیزی که می فروشید و حتی موارد مشابه با آن ضرورتی است که نبود آن باعث سلب اعتماد مشتری می شود.
  1. داشتن ظواهر نامناسب. در چنین حالتی لباس های فروشنده مناسب و متناسب نیست، یا اینکه کل فضای فروش از دید مشتری غیرحرفه ای و ناخوشایند به نظر می رسد. مشتری برای اینکه خرید کند باید احساس راحتی و امنیت داشته باشد و بخش عمده ای از این راحتی و امنیت به حس و حالی وابسته است که فروشنده و محیط فروش در وی ایجاد می کنند.
  1. نپرسیدن سوالات درست. ارتباط در فروش حرف اول را می زند و بخش عمده ای از پتانسیل قدرت برقراری ارتباط شما در این نهفته است که سوالات درست و به جایی را بپرسید تا بتوانید دقیقاً متوجه شوید که مشتری مورد نظر چه نیازهایی دارد.
  1. گوش نکردن به گفته های مشتری. این مورد با نپرسیدن سوالات درست و ضعف در برقراری ارتباط هم خانواده است. فروشندگان غیرحرفه ای و ضعیف به حرف مشتری گوش نمی کنند. اگر به صحبت های مشتری گوش نکنید نمی توانید از نیازها و خواسته های وی آگاهی پیدا کنید. ضمناً این بی توجهی قابل کتمان نیست و مشتری را نسبت به خرید از شما دلسرد خواهد کرد.
  1. عمل نکردن به وعده هایی که به مشتری می دهید، یا به عبارت دیگر، قول دادن بیش از حد و عملکرد ضعیف. طبیعتاً کسی به دنبال تان راه نخواهد افتاد تا پولش را به شما تقدیم کند. با کوچکترین بدقولی اعتماد مشتری را نسبت به خود از بین می برید و چرخه فروش با آن مشتری و چه بسا با مشتری های بعدی هیچ گاه به سرانجام نخواهد رسید.
  1. نداشتن هدف های واضح و دقیق. غالباً تعداد افرادی که برای خود هدفگذاری می کنند زیاد نیست، اما معمولاً آنهایی که هدف های دقیق و واضحی را ترسیم می کنند به آنها دست پیدا می کنند. مخصوصاً اگر تیمی از فروشندگان دارید که برای شما کار می کنند باید اهداف کلی و مقطعی را به وضوح مشخص کنید. به علاوه، باید بنشینید و در مورد آن اهداف گفتگو کنید، وضعیت تحقق آنها را بسنجید و خودتان و دیگران را در جهت مناسب هدایت کنید.
  1. عدم درک صحیح مشتری. به این معنی که باید با مشتری تعامل داشته باشید و با وی ارتباط برقرار کنید، به او کمک کنید و به عنوان یک فروشنده حرفه ای نقش یک مشاور را برای وی ایفا کنید. اگر مشتری را به درستی درک نکنید و به تناسب با آن وظایف خود را انجام ندهید وقت خود و او را تلف کرده اید.
  1. جذابیت نداشتن. اگر به چیزی که می فروشید ایمان ندارید برای فروش آن تلاش نکنید. برای اینکه جذابیت داشته باشید باید باورپذیر باشید و این چیزی است که فروشندگان زیاد در رابطه با آن خوشنام نیستند. اگر خودتان به چیزی که می گویید باور نداشته باشید مشتری هم حرف تان را باور نخواهد کرد.
  1. اهمیت ندادن به انجام شدن فروش. در این حالت، فروشنده واقعاً به اینکه خریدار محصول را خریداری کند یا خیر اهمیتی نمی دهد. این مورد معمولاً در شرایطی پیش می آید که فروشنده یک حقوق ثابت دریافت می کند. حفظ چنین فروشندگانی می تواند برای هر کسب و کاری گران تمام شود.

همه کسب و کارها به کسی وابسته اند که محصولات یا خدمات آنها را به فروش می رساند. هرچه شما به عنوان یک فروشنده در امر فروش بهتر و متبحرتر شوید، کسب و کار متبوع تان (و خودتان) بیشتر پیشرفت خواهد کرد. برای اینکه یک فروشنده حرفه ای و عالی باشید لازم نیست که به زور متوسل شوید، در واقع عکس چنین تصوری صادق است. برای اینکه یک فروشنده حرفه ای و موفق باشید باید آمادگی داشته باشید، ظواهرتان مناسب باشد، گوش کنید، آماده ارائه توصیه های آگاهانه و کاربردی باشید و از همه مهم تر، با رفتار و عملکرد خود به مشتری احترام بگذارید.


منبع: گویا آی‌تی

راهنمای تندخوانی

اکثر مردم بر این باورند که تندخوانی یک مهارت دشوار است. اما حقیقت این است که با مجموعه‌ای از تمرین‌های مناسب می‌توان این مهارت را کسب کرد.

فرادید| آیا آرزو دارید کتاب‌ها را سریع و آسان
تمام کنید؟

اکثر مردم بر این باورند که تندخوانی یک مهارت
دشوار است. اما حقیقت این است که با مجموعه‌ای از تمرین‌های مناسب می‌توان این
مهارت را کسب کرد. مهم‌ترین نکته این است که با افزایش سرعت میزان
درک مطلب کاهش نیابد، در این صورت می‌توانید اطلاعات مفید را با سرعت بالاتری
دریافت کنید.

دو ابزار مهم در تندخوانی وجود دارد: چشم‌ها و ذهن. چشمانتان کلمات را می‌بیند و مغزتان جملات را پردازش می‌کند. باید به
عملکردها چشم‌ها در حین مطالعه توجه کنید. چشم‌ها از راست به چپ حرکت می‌کنند که
بسیار ساده به نظر می‌رسد. اما اکثر افراد نمی‌دانند که می‌توانند چشم‌هایشان را
به حرکت سریع‌تر عادت دهند.

۱٫ بدون “بیان ذهنی” بخوانید

این سخت‌ترین و عجیب‌ترین عادتی است که باید آن
را از بین ببرید. اکثر ما هنگام مطالعه صدای کلمات را در ذهنمان تکرار می‌کنیم.
کلمات را با صدای بلند نمی‌گوییم، اما ذهن ما کلمات را صحبت می‌کند. بیان کلمات زمان می‌برد. اما هنگام مطالعه نیازی
به ادای کلمات نیست. کافی است آن‌ها را جذب کنیم. متأسفانه این عادت آن‌قدر عمیق
در ناخودآگاه ما تعبیه‌شده که رهایی از آن غیرممکن به نظر می‌رسد. یک ترفند این
است که به هر کلمه از این متن یک‌لحظه در سکوت کامل نگاه کنید. کم‌کم عادت جدید
شروع به شکل‌گیری می‌کند. تنها چیزی که باید بر آن تمرکز کنید دنبال کردن کلمات
بدون تمایل به شنیدن صدای آن‌ها در ذهنتان است. پس از چند صد کلمه تمرین حس می‌کنید
بزرگ‌ترین مانع میان شما و تندخوانی رو به محو شدن است.

چگونه سریع‌تر بخوانیم؟

۲٫ سطح فعلی خود را تعیین کنید

یکی از عوامل مهم، توانایی تشخیص پیشرفتتان در
تندخوانی است. قبل از اینکه بتوانید پیشرفت خود را اندازه‌گیری کنید، به یک سطح
پایه نیاز دارید تا به‌صورت دوره‌ای سرعت خواندنتان را با آن مقایسه کنید. برای ارزیابی خود می‌توانید از Readingsoft.com استفاده کنید. اما زمانی که یک برنامه می‌گوید شما چه
میزان کلمه در دقیقه می‌خوانید، تطبیق آن با سطح پایه اندکی دشوار می‌شود. بهتر
است بدانید برای خواندن یک صفحه به چقدر زمان نیاز است. خواندن یک صفحه برای افراد
معمولی بین ۵ تا ۱۰ دقیقه طول می‌کشد. اما یک خواننده حرفه‌ای تنها به ۲ یا ۳
دقیقه نیاز دارد.

چگونه سریع‌تر بخوانیم؟ /آماده انتشار

۳٫ از نشانگر یا انگشت اشاره استفاده کنید

استفاده از انگشت اشاره تنها برای کودکان استفاده
می‌شود. اما استفاده از این ترفند برای بزرگ‌سالان هم مفید است. هدف اصلی آن
خواندن با سرعتی یکنواخت است. نباید انگشتتان را متوقف یا سرعتش را کم کنید. باید
با روندی یکنواخت از ابتدای خط به انتهای آن برود.

چگونه سریع‌تر بخوانیم؟

۴٫ بر کنترل تمرکز کنید

هنگام مطالعه می‌بینید که برخی از بخش‌های کتاب
بسیار آسان خوانده می‌شوند و برخی قسمت‌های خاص آن‌قدر اطلاعات مفیدی دارند که نمی‌تواند
سریع از آن‌ها گذشت. این کاملاً طبیعی است. برای عبور از قسمت‌های آسان به سخت و
حفظ سرعت همیشگی، تنها به کنترل ذهنی نیاز دارید.

چگونه سریع‌تر بخوانیم؟

۵٫ چشم‌هایتان را به کمترین میزان حرکت عادت
دهید

یکی از ساده‌ترین مراحل این است که میزان حرکت چشم‌هایتان
را تشخیص دهید. در افراد معمولی چشم‌ها به‌صورت یکنواخت در یک خط مستقیم حرکت نمی‌کنند
و مدام نیاز دارند به عقب بازگردند. اگر به حرکت چشم‌هایتان توجه کنید، متوجه می‌شوید
چه جاهایی به عقب بازمی‌گردید و چه زمان روی کلمات مکث می‌کنید. اگر از این مانع
عبور کنید، زمان زیادی در خواندن یک کتاب صرفه‌جویی می‌شود. می‌توانید از این
ویدئوهای تمرین چشم برای تندخوانی استفاده کنید.

چگونه سریع‌تر بخوانیم؟

۶٫ از کلمات کوچک و بی‌اهمیت گذر کنید

برای رسیدن به مهارت تندخوانی، باید درک کنید که
ارزش تمام کلمات برابر نیستند. کلمات کوچک و مبهم زیادی وجود دارند که به شما کمک
نکرده و تلاش برای خواندن آن‌ها بیهوده است. عبور از کلماتی چون “و”،
“به”، “از” … سی ثانیه از وقتی‌که در هر صفحه می‌گذارید کم می‌کند
و درمجموع در پایان کتاب یک ساعت و نیم وقت اضافه‌دارید که می‌توانید به کتاب جدید
اختصاص دهید. به‌مرورزمان ذهنتان می‌آموزد به‌طور خودکار از این کلمات عبور کند.

چگونه سریع‌تر بخوانیم؟

۷٫ از نرم‌افزارها کمک بگیرید

بهترین ابزارها برای تمرین تندخوانی اپلیکیشن
های رایجی هستند که یادگیری مهارت را آسان می‌کنند. تنوع این برنامه‌ها زیاد است. “Accelerator”، “Spreeder”، “Spritz App” و “Readme!” چند نمونه از این
اپلیکیشن ها هستند.

چگونه سریع‌تر بخوانیم؟

۸٫ مرور اجمالی و خواندن سطحی را تمرین کنید

تا این مرحله مهارت‌های اصلی برای تندخوانی را می‌دانید.
اما دانستن به‌تنهایی فایده‌ای ندارد. برای کسب این مهارت، به تمرین نیاز دارید. رسیدن
به نقطه دلخواه و مطلوب زمان می‌برد، پس بهتر است آرام باشید و از پیشرفت تدریجی
خود لذت ببرید.

۹٫ به تمرین ادامه دهید و زمان خود را ثبت کنید

اگر تا این مرحله رسیدید، پس هر چه لازم است را
در اختیار دارید. در این مرحله باید مدام زمانی که برای خواندن یک صفحه صرف می‌کنید
را ثبت کرده و به تمرین تکنیک‌های بالا ادامه دهید.

چگونه سریع‌تر بخوانیم؟

ترجمه: وب‌سایت فرادید

برچسب ها: ، ، ، ،


منبع: فرادید

حُقه‌های فروشگاه‌ها برای اینکه بیشتر خرید کنید!

روزنامه هفت صبح – علی هادی زاده: احتمالا زمانی وارد فروشگاه زنجیره ای شده اید و بعد از چند ساعت گردش در آن و پرداخت مبلغی بالا وقتی به خانه رسیده اید از خود پرسیده اید چرا من این محصولات را خریده ام. همچنین جایی در یخچال پیدا نمی کنید که آنها را قرار دهید و از حجم خرید خود تعجب می کنید. نگران نباشید، نه حواس پرت شده اید و نه فراموشکار، در اصل همه ماجرا تقصیر فروشگاه است.

فروشگاه های زنجیره ای شاید فضای آرام و راحتی برای خرید کردن به نظر بیایند ولی در پشت پرده آنها انواع روش های بعضا ناجوانمردانه ای وجود دارد تا شما بیشتر خرید کنید. روش هایی که ریشه در سال ها تحقیق روی رفتار خرید شما دارند و به گونه ای برنامه ریزی شده اند که بتوانند بیشترین میزان پول را از جیب شما خارج کنند. تقریبا همه این روش ها ریشه در علم روانشناسی دارند، علمی که به وسیله آن فروشنده ها می دانند چگونه بدون یک کلمه حرف زدن با شما، کاری کنند که بیشتر و بیشتر خرید کنید. در این مطلب شما را با برخی حقه های این فروشگاه ها آشنا می کنیم.

 روانشناسی در فروشگاه
۱٫ روش صحنه سینمایی

در بسیاری از فروشگاه های زنجیره ای قسمت میوه ها و سبزیجات در نزدیک در قرار می گیرد و معمولا چینش آنها بسیار زیباست؛ امری که باعث می شود در ابتدای ورود به فروشگاه حس شامه شما با بوی خوب محصولات تازه پر شده و به علاوه چشم تان به یک طیف رنگی مهندسی شده و شادی آور بیفتد؛ کاری که باعث می شود محصولات بسیار بهتر و خوشمزه تر از آن چیزی که در آشپزخانه می بینید به نظر برسند. این نوع میزانسن چینی در فروشگاه به ایجاد صحنه سینمایی معروف شده است. کاری که طبق آمار باعث می شود تا ۲۰ درصد فروش بیشتر شود.

از طرفی ما معمولا از پر بودن یخچال مان حس بهتری پیدا می کنیم تا این که مثلا دو سیب در جامیوه ای پیدا کنیم. این حس به نحوه مصرف مان خیلی ربطی نداشته و حتی اگر خیلی سیب استفاده نکنیم دوست داریم یک محفظه پر ببینیم. به همین دلیل معمولا جایگاه کالاهای مختلف در فروشگاه ها بسیار پر است تا کمی حس ما برای پر کردن یخچال را شبیه سازی کند. نورپردازی روی این محصولات هم سیستم خاص خود را دارد که باعث می شوند حس کنیم کالاها جدید و تازه هستند.

۲٫ روش چرخش برخلاف ساعت

طبقه همکف بیشتر فروشگاه ها شما را به سمتی هدایت می کنند که باعث شود برخلاف چرخش ساعت در فروشگاه حرکت کنید. دلیل این حرکت این است که شما بتوانید چرخ را با دست چپ گرفته و به راحتی با دست راست خود محصولات را بردارید. با توجه به این که بیشتر خریداران راست دست هستند، مسلما این امر باعث می شود مشتریان حس بهتری برای برداشتن محصولات داشته باشند.

در حوزه نحوه گردش مشتریان در فروشگاه، فروشندگان از یک حقه دیگر هم استفاده می کنند. آنها محصولاتی مثل تخم مرغ و شیر که شما بیشتر احتیاج دارید و هر روز خرید می کنید را در انتهای فروشگاه می گذارند تا شما مسیر زیادی را برای رسیدن به آنها طی کنید و در این میان خرید بیشتری انجام دهید. البته بعضی فروشگاه ها برای رقابت با این روش معمول، محصولات خود را نزدیک در می گذارند تا اگر شما از راه رفتن زیاد خوش تان نمی آید، سریع از آنجا خرید کرده و مشتری همیشگی آنها شوید.

۳٫ روش درگیر کردن پنج حس

بعد از سال ها تحقیق در بحث فروش، فروشندگان متوجه شده اند که هر چه بیشتر پنج حس شما را درگیر کنند، شما بیشتر خرید می کنید. آنها شما را دعوت می کنند تا محصول را لمس کنید، بو کنید و اگر امکانش باشد آن را مزه و یا تجربه کنید. به علاوه با توجه به موقعیت زمانی، آهنگ های مختلفی برای شما پخش می کنند که حس بهتری از حضور در فروشگاه داشته و بیشتر در آن بمانید. روش انتخاب این آهنگ ها هم بسیار بر اساس علم روانشناسی است. مثلا آهنگ هایی انتخاب می شوند که ریتم آنها از ریتم قلب تان کندتر است. این باعث می شود شما کندتر حرکت کرده و به تناوب بیشتر خرید کنید.

حس دیداری را نیز دست کم نگیرید. با این که ساده ترین حس شما در هنگام خرید است ولی فروشنده ها برای آن نیز برنامه ریخته اند. مثلا رنگ قرمز در کل دنیا به معنای فروش بیشتر است. وقتی قیمتی با رنگ قرمز روی محصولی که فروش آن کم است قرار گیرد، شما زودتر به آن توجه کرده و به احتمال بیشتری آن را بر می دارید. به علاوه آنها از یک روش آموزشی استفاده می کنند تا شما چیزهای بیشتری بخرید. مثلا یک فروشگاه در آمریکا میگوهایی با سایزهای مختلف برای فروش گذاشت. این فروشگاه در توضیح هر میگو مزه خاص و دستورهای غذایی خاص نوشت، این کار باعث شد فروش میگوها بیشتر شود چرا که این آموزش های ساده به مردم این شهامت را می داد تا یک چیز جدید را امتحان کنند.

 روانشناسی در فروشگاه
۴٫ روش فروشنده ورشکسته

این روش با این که قدیمی است ولی همچنان جواب می دهد. در این روش فروشگاه چیزی را که معمولا خیلی محبوب است و قیمت بالایی دارد را با قیمت ویژه برای فروش می گذارد. معمولا این تخفیف ها به قدری خوب تعیین می شوند که شما را وادار می کنند به خارج از محدوده همیشگی خرید کردن بروید و حتی چند ساعت در ترافیک بمانید ولی چرا این اجناس را با این تخفیف های خاص می فروشند؟

اولین دلیل این کار آشنا کردن شما با یک فروشگاه جدید و نگه داشتن شما در آنجاست. دومین دلیل این است که فروشندگان می دانند شما وقتی به فروشگاه شان می روید فقط جنس تخفیف دار را نمی خرید و معمولا گشتی هم در کل فروشگاه می زنید.

۵٫ روش اثر مالکیت

به نظر شما قانع شدن توسط یک فروشنده راحت تر است یا این که خودمان قانع شویم کدام کالا خوب است؟ با استفاده از روش اثر مالکیت، فروشنده ها کاری می کنند تا شما حس کنید صاحب کالا هستید. وقتی این تفکر در ذهن شما شکل بگیرد، به جای این که ذهن تان به دنبال دلیلی بگردد که چرا باید آن را بخرید، در مورد این سوال می پرسد که چرا نباید بخریم؟

با این کار شما بار سنگینی از روی دوش فروشنده بر می دارید و خودتان را قانع به خرید می کنید. معمولا این روش با استفاده از المان های بصری مثل پوسترهای حال خوب کن انجام می شود. مثلا یک زوج در یک فضای زیبا مثل لب ساحل از آبمیوه خود لذت می برند، بعد فروشگاه در صورت امکانی فراهم می کند که محصول را تجربه کنید و یا آن را مزه کنید. این باعث می شود خود را در حالی تصور کنید که آن محصول متعلق به خود شماست.

۶٫ روش طبقه بندی خاص

در این روش فروشنده ها محصولات خود را به گونه ای در قفسه ها می چینند که شما ترغیب شوید تا بیشتر خرید کنید. احتمالا این روش را زیاد تجربه کرده اید. مثلا اگر در یک ردیف حرکت کنید، ابتدا سوسیس و کالباس را می بینید، بعد امکان دارد نان باگت را مشاهده کنید و در انتهای راهرو چشم تان به انواع سس های رنگارنگ روشن شود. یا وقتی برای کودک تان شکلات می خرید چند نوع مختلف آن کنار هم گذاشته شده و احتمالا از هر کدام یکی بر می دارید. این کارها باعث می شود شما نیاز بیشتری به آن کالا در آن زمان پیدا کنید.

از طرفی قفسه ها به گونه ای چیده می شوند که محصولات گران در بالا و محصولات ارزان در پایین قرار گیرند. این گونه شما آن محصول گران را خاص تر تصور کرده و به احتمال بیشتری آن را می خرید. از طرفی اجناس مخصوص کودکان در طبقه های پایین قرار می گیرند تا کودکان را ترغیب کنند دست به دامان شما شده و پول بیشتری پرداخت کنید.

 روانشناسی در فروشگاه
۷٫ روش فروش در هنگام خروج

مدت زمان زیادی در فروشگاه حرکت کرده اید و هنگامی که می خواهید خریدتان را حساب کنید، چشم تان به نوشابه، آدامس و یا خوردنی های کوچک دیگر می افتد. مسلما بدن شما با دیدن این خوردنی ها شما را تحریک می کند تا در هنگام تسویه حساب چند عدد از آنها را نیز در سبد خود قرار دهید. به علاوه در این مرحله ممکن است پولی بیشتر از آن که باید بپردازید. مثلا چشم تان به ی نوشابه می خورد که سه هزار تومان قیمت دارد و شما می دانید اگر به انتهای فروشگاه بروید می توانید مدل خانواده آن را با حجم بیشتر و قیمت کمتر بخرید ولی خسته شده اید و خود را قانع می کنید تا این محصول را با قیمت بیشتر بخرید.

۸٫ روش بازی کردن با زاویه نگاه

معمولا سبدهای خرید به گونه ای طراحی شده اند که بیشتر از نیاز یک خانواده معمولی در طول هفته جا می گیرند. از طرفی بیشتر این چرخ ها به جای عمق، طول بیشتری دارند تا با توجه به زاویه دید شما بزرگ تر جلوه کنند. طبق تحقیقات تاثیر بزرگ تر بودن سبد خرید و بزرگ تر دیده شدن آن این است که شما حدود ۴۰ درصد بیشتر خرید می کنید.

۹٫ روش طعمه انحرافی

در روش های مختلفی فروشگاه ها سعی می کنند از یک کالا به تعداد بالاتری به شما بفروشند. این روش ها راه های متفاوتی دارد. ابتدا سایز را تغییر می دهند. یعنی مثلا قبلا یک بسته دوتایی آب معدنی می گرفتید ولی اکنون بسته به صورت چهارتایی است. این باعث می شود شما بیشتر خرید کنید، عادت غذایی خود را تغییر دهید و هفته بعد به دنبال مدل چهارتایی بگردید. از طرفی آنها چند انتخاب مختلف روبروی شما می گذارند. مثلا اگر یک دفتر بخرید، هزار تومان پرداخت می کنید ولی با دو دفتر هزار و ۵۰۰ تومان هزینه می کنید. اگر پنج دفتر بخرید مثلا چهار هزار تومان پرداخت کرده و یک مداد هدیه می گیرید. معمولا در این روش ها مشتری به سراغ انتخابی می رود که قیمت بالاتری دارد، حتی اگر مثلا مداد به کار او نیاید.


منبع: برترینها