چگونه پول جمع کنیم؟

چگونه پول جمع کنیم؟ اوضاع مالی یکی از مسائلی است که بسیار برای ما مهم است و هر کسی سعی می کند که اوضاع مالی خوبی داشته باشد. در گام اول باید بدانید که اوضاع مالی هر کسی به خودش مرتبط است و می تواند اقداماتی انجام بدهد که این اوضاع را تغییر دهد.چگونه با پول کم پس انداز کنیم؟ چگونه خرج کنیم ؟ چگونه مخارج خود را کنترل کنیم؟ چگونه پول خود را دو برابر کنیم ؟ چگونه سریع پول جمع کنیم ؟چگونه ولخرجی نکنیم ؟پولهایمان را چه کنیم ؟ چگونه پس انداز داشته باشیم ؟ این ها سوالاتی است که در ذهن شماست ! در این مقاله به بررسی این موضوع خواهیم پرداخت با ما همراه باشید.

روش های برای جمع کردن پول

شاید شما هم همیشه در ذهن خود سوال کنید که چگونه پول جمع کنیم؟ و جمع کردن پول به عنوان یکی از اصلی ترین دغدغه های ذهنتان باشد. باید بدانید که تکنیک های متنوعی وجود دارد که سبب می شود شما پول جمع کنید ولی هیچ یک نمی تواند به تنهایی کارساز باشد بلکه باید در کنار یکدیگر باشند تا نتیجه ی حاصل شود.

در ادامه این مطلب به برخی از تکنیک ها اشاره شده است ولی برای همه افراد نمی توانند مفید باشد و باید برای به نتیجه رسیدن زمان زیادی را صرف کرد.دقت داشته باشید هیچ چیز به یکبار نمی تواند معجزه کند.

تکنیک های برای جمع آوری کردن پول

چگونه پول جمع کنیم؟

۱)سپرده گذاری در بانک ها :

اگر مقداری پول دارید که می خواهید  آن را برای دراز مدت سپرده گذاری کنید می توانید با جستجو بین بانک ها ، بانکی را انتخاب کنید که سود بیشتری به شما میدهد.

۲)کنار گذاشتن کارهای بی فایده :

اگر از افرادی هستید که زمان زیادی را پای تلویزیون می گذارنید به شما توصیه می کنیم انجام آنها را کم کنید تا هم در هزینه های برق صرف جویی کنید و هم تحت تاثیر تبلیغات بیهوده قرار نگیرید.

۳)فروش وسایل بدون استفاده :

اگر وسایلی دارید که استفاده ی از آن ندارید، آن را بفروشید و پولش را برای جایی دیگری در نظر بگیرید.

۴)استفاده از کوپن های تخفیف:

اگر میخواهید خریدهای روزانه تان را انجام بدهید به دنبال فروشگاههای باشید که کوپنهای تخفیف به مشتریانشان میدهند.

۵)استفاده از قانون سی روز را فراموش نکنید :

اگر تصمیم گرفتید چیزی بخرید یا هوس کردید چیزی بخرید سعی کنید سی روز آن خرید را به تعویض بیاندازید تا متوجه شوید آیا واقعا آن خرید ضرورت دارد یا خیر.

۶)اگر می خواهید کادو بدهید، خودتان دست بکار شوید :

گاهی افرادی هستند که برای کادو سریعا به مغازه ها و فروشگاها مراجعه می کند ولی اگر هنری دارید سعی کنید خودتان چیزی را بسازید که اینگونه کادوی شما ارزش بیشتری نیز دارد.

۷)تهیه لیست خرید :

پیش از اینکه به خرید بروید یک لیست خرید برای خود بنویسید و مطابق آن خریدهای لازم را انجام بدهید. چیزهای بیهوه و غیر ضروری را نخرید.

۸)شام خوردن در خانه را جایگزین رستوران و غذای بیرون کنید :

اگر میخواهید دوستان خود را به شام دعوت کنید سعی کنید غذای خانگی درست کنید و آتشی کوچک در حیاط منزل به پا کنید و از کنار یکدیگر بودن لذت ببرید به جایی انکه هزینه های زیاد را صرف غذا رستوران کنید.

۹)از خرید لباس های زیاد بپرهیزید :

گاهی افرادی برای هر مهمانی و مجلسی که می روند لباس نو می خرند ، سعی کنید لباس های قدیمی خود را اگر پاره شده به طرز خلاقانه تعمیر کنید و از خرید لباس اضافه خودداری کنید.

۱۰)برای تفریح کودکان هزینه های زیاد را صرف نکنید:

کودکان بیش از هر چیزی به شما نیاز دارند نه پول . سعی کنید اسباب بازی و وسایل سرگرم کننده ی برایشان بخرید که قیمت های معقول و پایین دارند مانند توپ ، پازل و …

۱۱)مصرف دخانیات را کنار بگذارید :

اگر دخانیات مصرف می کنید آن را ترک کنید و برای همیشه پول خریدش را ذخیره کنید.

۱۲)وسایل کم مصرف را جایگزین پر مصرف ها کنید:

هر گونه وسایل پر مصرف در خانه تان را با کم مصرف ها جایگزین کنید مانند لامپ ها.

۱۳)از خرید اجناس بی کیفیت بپرهیزید :

اینگونه مجبور نیستید هر بار وسایل جدید بخرید.

۱۴)حواستان به ماشین تان باشد :

سعی کنید همواره ماشینتان را چک کنید که اگر مشکل کوچکی وجود دارد آن را برطرف کنید تا سبب ایجاد آسیب جدی نشود.

۱۵)فروشگاههای را انتخاب کنید که جنس مناسب تری می فروشند و البته هر زمانی که استرس دارید خریدی انجام ندهید.

این گزینه ها تنها ۱۵ مورد از انبوهی از مواردی بود که شما می توانید به کار بگیرید.در ادامه با زوم تک همراه باشید…


منبع: برترینها

سرمایه گذاری در بورس به زبان ساده

ماهنامه معیشت – حسن اکبری: شاید شما هم با سوالاتی، چه در ذهن خود و چه در میان اطرافیانتان، در خصوص سرمایه گذاری در بورس یا خرید و فروش سهام رو به رو شده اید، سوالاتی از قبیل:

توضیحاتی درباره سرمایه گذاری در بورس به زبان ساده 

۱٫ آیا در بازار بورس سرمایه گذار یکنم؟

۲٫ اگر سرمایه گذاری کنم، پولم را نمی خورند یا ضرر نمی کنم؟

۳٫ پولم را می توانم چند برابر کنم؟

۴٫ اگر وامی بگیرم و در بورس بگذارم، بعد از چند ماه حداقل دو برابر می شود؟ آیا در این صورت می توانم هم اصل وام را بدهم و هم از سودش ماشین بخرم؟

۵٫ با توجه به اینکه فلان سهم طی نه ماه سه برابر شده، اگر خانه ام را بفروشم و همان سهم یا سهمی مثل آن را بخرم، نه ماه بعد، می توانم سه خانه مثل همین داشته باشم؟

حالا بهتر است از دنیای آمال و آرزوها به دنیای واقعی قدم بگذاریم و به این سوالات در واقعیت پاسخ دهیم.

بازار بورس چیست؟

بازار بورس به جایی اطلاق می شود که در آن اوراق سهام شرکت ها شامل برخی سرمایه گذاری ها، تولیدی ها و خدماتی ها یا برخی کالاها با مکانیزم معاملاتی خاص خود (بورس کالا) داد و ستد می شود. این تعریف را کم و بیش در کتاب ها می بینید و در کنار آن از مزایای وجود بازار بورس، از کمک به تولید ناخالص ملی تا هدایت سرمایه های سرگردان، مطالبی می خواینم.

همه چیز در وهله اول روی کاغذ درست و جالب به نظر می رسد. اما در واقعیت داد و ستد (در اینجا سهام مد نظر است) چه اتفاقاتی می افتد. اگر به تالارهای گفت و گوی بورس سری بزنید یا با برخی افراد مبتدی، نیمه حرفه ای یا حرفه ای بازار سهام در اطراف خودتان هم کلام شوید، ممکن است تعاریف آن ها از بازار بورس تفاوت شگرفی با این تعریف داشته باشد، برای نمونه تعاریفی شبیه موارد زیر:

  • بازار بورس کوره پول سوزی است. اگر هم کلاهم آنجا بیفتد، طرفش نمی رود.
  • بازار بورس هم سود دارد، هم ضرر.
  • بازار بورس جایگاه فرصت ها و تهدیدها برای سرمایه هاست.

و خیلی صحبت هایی که ممکن است کلا شما را ناامید کند یا اینکه شما را تهییج کند تا حتما در بازار بورس سرمایه گذاری کنید. البته این انتخاب شما بستگی به این دارد که با چه مطالبی و چه افرادی رو به رو می شود: آدم های موفق در بورس یا آدم های ضربه خورده از بورس یا مطالبی که به صورت گزینشی می خوانید و به صورت گزینشی در ذهن خود پرورش می دهید.

بازار بورس هم می تواند سرمایه های شما را در عرضه چند ماه یا چند هفته با کاهش زیادی مواجه کند و هم می تواند سرمایه های شما را در همین مدت مشابه با رشد مناسبی مواجه نماید.

تحقق هر یک از احتمالا گفته شده بستگی به  موارد زیر دارد:

شخصیت معاملاتی شما

بدین معنی که دیدگاه شما به داد و ستد در بازار سهام کوتاه مدت است یا بلندمدت؟ تعریف شما از کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت چیست؟ علاوه بر این موارد به نوع شخصیت عمومی شما بر می گردد که در قبال خصایل انسانی مانند ترس و حرص و طمع و.. چه واکنشی دارید.

بگذارید برای روشن شدن موضوع از مفهوم آقای بازار (Mr. Market) استفاده کنیم:

بنجامین گراهام برای نشان دادن شدت رابطه میان احساسات و نوسان های بازار سهام و همچنین بی فکری تسلیم در برابر احساسات، یک شخصیت نمادین به نام آقای بازار خلق کرده است. تصور کنید که شما و آقای بازار در یک کسب و کار خصوصی شریک هستید. بعضی روزها او سرحال و بسیار خوش بین است و فقط می تواند روزهای روشن را پیش روی خود ببیند.

در چنین روزهایی، او قیمت خیلی زیادی را برای سهام شما در کسب و کارتان پیشنهاد می کند. در بقیه اوقات، آقای بازار مایوس و بسیار بدبین است و چیزی جز مشکلات را پیش روی خود نمی بیند و قیمت خیلی کمی برای سهام شما در کس بو کارتان پیشنهاد می کند.

توضیحاتی درباره سرمایه گذاری در بورس به زبان ساده 
شما به عنوان یک سرمایه گذار موفق نیازمند قضاوت های خوب در حوزه کسب و کار و توانایی های لازم برای حفاظت از خود در برابر گردبادهای احساسی هستید که آقای بازار ایجاد می کند.

ریسک پذیری

ریسک به زبان ساده، یعنی شما با آوردن پولتان در بازار سرمایه، هرچند برای سودآوری آن را وارد بازار کرده اید، هم پولتان و هم اعصابتان را در معرض خطر قرار داده اید. به بیان دیگر تا چه حدی یا چند درصد تحمل دارید که ضرر کنید؟

سواد سرمایه گذاری

این سواد سرمایه گذاری اصطلاحی زاییده ذهن من است و با سواد آکادمیک مدیریت مالی یا سایر رشته های مرتبط با مسائل مالی فرق دارد. سواد مالی نیاز به دانش آکادمیک ندارد و حتی خیلی از افرادی که سواد خواندن آن چنانی نیز ندارند، از آن بهره مندند؛ اما خیلی از تحصیل کرده ها از آن بی بهره اند. این سواد مالی بیشتر یک حس است که برخی افراد به طور عمده از راه تجربه به دست می آورند و از طریق آن زمان مناسب خرید یا فروش را درک می کنند.

دانش

این دانش از سویی شامل آشنایی با صورت های مالی شرکت ها و نحوه تجزیه و تحلیل اطلاعات منتشرشده آن هاست که به تحلیل بنیادی مشهور شده است و از سوی دیگر شامل آشنایی با نمودارهای قیمت و نحوه تجریه و تحلیل آن هاست که به تحلیل تکنیکال مشهور است.
مورد آخر دانش می تواند باعث تقویت موارد بالا گردد.

حال با توجه به توضیحات هرچند اندک، به پاسخ سوالات مطرح شده می پردازیم:

پاسخ سوال اول و دوم و سوم

شما در بازار بورس می توانید سرمایه گذاری کنید؛ اما به شخصیت شما، دانش شما و… بستگی دارد.

پاسخ سوال چهارم و پنجم

به نظر بنده، هیچ گاه این کار را نکنید. هیچ گاه خانه مسکونی یا وسیله مورد نیاز خود را برای سرمایه گذاری در بورس نفروشید. اینجانب افراد زیادی را دیده ام که چنین اشتباهاتی را مرتکب شده اند و تا چند سال بعد هم نتوانسته اند اشتباه خود را جبران کنند.

اگر پول و سرمایه ای دارید (این طور فکر کنید)، در صورتی که تمام یا قسمتی از آن را از دست بدهید، برای شما از نظر مالی و جسمی و روحی مشکلی پیش نمی آورد و با در نظر گرفتن موارد بالا می توانید روی آن ریسک کنید.

در نهایت بورس  و سرمایه گذاری در آن نه خوب است نه بد. این بستگی به شما دارد که آیا سرمایه گذار خوبی هستید یا نه؟


منبع: برترینها

سه عادتی که ثروتمندان را از فقرا متمایز می‌کند

برترین ها: همه چیز از مبلغی مساوی آغاز می شود، فقط فلسفه آن متفاوت است.

یک پیشنهاد هیجان انگیز: چرا شما تمام وقت کار نکنید و زمان اندکی از وقتتان را به خرج کردن پول هایتان اختصاص دهید؟ این که صادقانه بگویید «من دارم کار می کنم که ثروتمند شوم، نه اینکه فقط بتوانم مخارج زندگی ام را بپردازم» چه احساسی به شما خواهد داد؟ وقتی که شما برنامه پولدار شدن داشته باشید، چنان با انگیزه خواهید بود که حتی تمایلی به خوابیدن در شب ها نخواهید داشت.

سه عادتی که ثروتمندان را از فقرا متمایز می کند 

اگر تا اینجا با ما موافق هستید، دوست داریم که یک فرمول ساده برای تولید ثروت به شما یاد بدهیم. این پیشنهاد برای نحوه خرج کردن پول هایتان است:

بعد از اینکه سهم مالیاتتان را پرداخت کردید، تمرین کنید که بتوانید با ۷۰ درصد درآمد خود بعد از کسر مالیات زندگی کنید. شما این بخش از پولتان را صرف ضروریات و تجملات می کنید.  حالا مسئله مهم این است که شما بدانید این ۳۰ درصد باقیمانده را چگونه خرج می کنید. بیایید به روش های زیر آن را خرج کنید:

صدقه

از ۳۰ درصد باقیمانده، یک سوم آن باید به خیریه و کمک های مردمی اختصاص یابد. صدقه دادن کمک به جامعه و کسانی است که به نیازمند هستند. ما فکر می کنیم که ۱۰ درصد از درآمدتان بعد از کسر مالیات مبلغ مناسبی برای صدقه دادن می باشد.

عمل بخشیدن و صدقه دادن را باید خیلی زود موقعی که هنوز درآمدتان کم است، یاد بگیرید. اینکه صد تومان از هزار تومان را ببخشید کار بسیار راحتی است. ولی مطمئنا برای شما سخت خواهد بود که صد هزار تومان از یک میلیون تومان پولتان را صدقه بدهید. شاید بگویید «من ا گر یک میلیون تومان داشتم، خیلی راحت صد هزار تومان آن را به نیازمندان می بخشید». ولی من مطمئن نیستم. صد هزار تومان مبلغ بالایی است. خیلی زود، قبل از اینکه مبالغ هنگفت سر راه شما قرار بگیرد، شروع به این تمرین این کار کنید.

سرمایه گذاری

با ده درصد بعدی از درآمدتان بعد از کسر مالیات، شما باید ثروت تولید کنید. این پولی است که شما برای خرید، تعمیر، تولید یا فروش از آن استفاده خواهید کرد. کلید این است که شما حتی اگر شده برای مدت زمان خیلی جزئی، در امور تجارت شرکت کنید.

خوب شما چگونه ثروت تولید می کنید؟ راه های بسیار زیادی وجود دارند. اجازه بدهید که قوه تخیل تان فعال باشد. یک نگاه دقیق تر به مهارت های جانبی تان که سر کار یا کلاس های تفریحی کسب کرده اید، بیندازید؛ شما می توانید آنها را به تجارتی پر سود تبدیل کنید.

علاوه بر این شما می توانید یاد بگیرید که یک محصول را به صورت عمده خریداری کنید و به صورت خرده آن را بفروشید. یا اینکه می توانید یک ملک خریداری کنید و آن را گسترش دهید. از این ده درصد برای خرید تجهیزات، محصولات یا سهام استفاده کنید و شروع کنید. هیچ شکی وجود ندارد که درون شما یک نابغه خفته است و منتظر است تا با یک جرقه فرصت بیدار شدن و شکوفایی پیدا کند.

پس انداز  

 
ده درصد باقیمانده آخر باید پس انداز شود. این قسمت یکی از هیجان انگیزترین بخش های نقشه شما برای ثروت اندوزی است. زیرا با آماده سازی شما برای روزهای سخت زندگی تان به شما آرامش خاطر می دهد. بگذارید واژه های “ثروتمند” و “فقیر” را برای شما توصیف کنیم: انسان های فقیر پول خود را خرج می کنند و هر آن چه را که باقیمانده است پس انداز می کنند. ثروتمندان پول خود را پس انداز می کنند و هر آنچه را که باقیمانده، خرج می کنند.

بیست سال پیش، دو نفر هر کدام با درآمد ماهیانه ده هزار تومان زندگی می کردند و هر دوی آنها افزایش درآمدشان در طول سال ها یکسان بود. یکی از آنها فلسفه خرج کردن پول و پس انداز باقیمانده اش را باور داشت و طبق آن عمل می کرد؛ دیگری باور داشت که اولویت با پس انداز کردن است و باقیمانده را باید خرج کرد. امروز اگر شما هر دوی آن ها را می شناختید، به یکی لقب فقیر و به دیگری لقب ثروتمند می دادید.

بنابراین به خاطر داشته باشید، بخشندگی، سرمایه گذاری و پس انداز، مانند دیگر اشکال نظم، یک تأثیر بسیار نافذ خواهد داشت. نتایج بدست آمده در پایان روز، هفته یا ماه خیلی قابل توجه نیستند. اما بگذارید پنج سال بگذرد، آن موقع نتیجه را ببینید. بعد از گذشت ده سال که مطمئنا تفاوت ها چشمگیر خواهند بود.


منبع: برترینها

بهینه سازی ایمیل برای موبایل: چگونه مطمئن شویم که از بهترین تکنولوژی ها استفاده می کنیم؟

Nothing found for 1396 08 08 %25D8%25A8%25D9%2587%25Db%258C%25D9%2586%25D9%2587 %25D8%25B3%25D8%25A7%25D8%25B2%25Db%258C %25D8%25A7%25Db%258C%25D9%2585%25Db%258C%25D9%2584 %25D8%25A8%25D8%25B1%25D8%25A7%25Db%258C %25D9%2585%25D9%2588%25D8%25A8%25D8%25A7%25Db%258C%25D9%2584 %25Da%2586%25Da%25Af%25D9%2588%25D9%2586%25D9%2587 %25D9%2585%25D8%25B7%25D9%2585






<!–

DigiKala Ads

–>










صفحه مورد نظر شما پیدا نشد !

لینک های مفید




تمام حقوق برای گویا آی تی محفوظ است. هرگونه کپی برداری از مطالب بدون اجازه قبلی ممنوع است.























منبع: گویا آی‌تی

چرا «نه» می تواند بهترین دوست یک فروشنده باشد

این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش به قلم تیم اَسکو (Tim Askew) نوشته شده است. آقای اسکو بنیانگذار یک شرکت بزرگ بین المللی فعال در حوزه فروش با نام کورپورِت رِین است.

شنیدن هر چه سریع تر پاسخ منفی به خودی خود می تواند برای شما یک موهبت به شمار بیاید.

بیلی جوئِل که ششمین موسیقی‌ دان پرفروش در ایالات متحده است می گوید: «من واقعاً آرزو می کنم که ای کاش کمتر حساب شده کار می کردم و بیشتر احمقی بودم که از طرد شدن نمی ترسد.»

حرف اصلی من در این مطلب این است: «نه» خوب است. «نه» دوست فروشنده است. «نه» باعث افزایش بهره وری می شود.

من بارها و بارها به دوستانم گفته ام که طرد شدن صبحانه و ناهار من است. طرد شدن برای من و هر فروشنده دیگری نتیجه نهایی بسیاری از تعاملات در زمینه فروش است.

چند سال پیش یکی از پست های آنتونی تیجان در هاروارد بیزنِس رِویو مرا به شدت تحت تاثیر خود قرار داد. آقای تیجان یکی از مدیران شریک و بنیانگذار یک شرکت سرمایه گذاری است و شخصاً فروشنده نیست، اما افکار او در دنیای فروش کاملاً کاربردی است. او می گوید: «واضح است که پاسخ مثبت چیزی است که همیشه به دنبال شنیدن آن هستید، اما داشتن این توانمندی که هر چه سریع تر به پاسخ منفی برسید برای به حداکثر رساندن بهره وری و کارآمدی ضروری است. هر چه زودتر به نه برسید، سریع تر می توانید به دنبال بله بعدی بروید.»

حواس تان به مشتریان مردد و هر دم بیل باشد. آنها تمام وقت و انرژی شما را تلف می کنند. آنها دشمنان درجه یکِ یک فروش کارآمد هستند. روشهایی وجود دارند که به کمک آنها بدون اینکه از یک لحن تند استفاده کنید، بی احترامی کنید یا مشتری را آزار بدهید می توانید پاسخ مورد نظر را دریافت کنید. به عنوان مثال، موضوع ساده ای که من به شخصه همیشه تلاش می کنم تا از همان اول در گفتگو مطرح کنم این است که مطمئن شوم که مشتری بالقوه از پس مخارج خدمات ما بر می آید. من همیشه می خواهم پیش از آنکه خیلی جلو بروم با رعایت حداکثر احترام از توانایی مالی مشتری و تطبیق آن با هزینه ها اطمینان پیدا کنم. چرا باید وقتم را تلف کنم؟ از این طریق برای وقت خودم و همچنین برای وقت مشتری ارزش قائل می شوم.

در عین حال، هنگامی که پیشنهاد شما رد می شود باید همچنان تمرکز خود روی ارزش های اصلی تان را حفظ کنید. من شخصاً هنگامی که در فروش (یا در زندگی) به بن بست می خورم تلاش می کنم تا حتی از زمانی که فروش محتمل به نظر می رسید بیشتر مبادی آداب باشم. من تلاش می کنم تا حتی در شرایطی که رابطه کاری وجود ندارد باز هم ذهنم را روی ارائه خدمات به مردم متمرکز کنم. این یک حس تمایل به کمک رسانی، لذت و تشریک مساعی را ایجاد می کند که به فروش بعدی -که امیدوارم که یک فروش موفق باشد- امتداد پیدا می کند. این آهنگ خدمت رسانی به مذاق مشتری خوش می آید، چرا که واقعی است.

رسیدن به نه به خودی خود در دنیای فروش اهمیت دارد. آقای تیجان از یکی از دوستانش نقل قول می کند که می گوید: «یک پاسخ منفی سریع بهتر از شایدی است که مدت ها به درازا بکشد.» به واقع، در زندگی نیز اغلب ما شنیدن یک پاسخ منفی سریع را به زندگی در تردید و اما و اگر ترجیح می دهیم.

بنابراین خداوند «نه» را برای ما نگه دارد. طرد شدن می تواند یکی از قسمت های خوب و ضروری فروش باشد. نه شنیدن لزوماً منفی نیست، بلکه بهره وری و کارآمدی را افزایش می دهد. داشتن یک دیدگاه مثبت نسبت به پاسخ های منفی یکی از پیش نیازهای موفقیت در فروش است.

فیلسوف یونانی دیوژِن (۴۱۲ تا ۳۲۳ قبل از میلاد مسیح) را در حالی دیدند که به یک مجسمه التماس می کرد. هنگامی که از وی درباره این حرکت بیهوده سوال شد پاسخ داد: «من در حال تمرین هنر طرد شدن هستم.» همان هنری که همه فروشندگان حرفه ای باید به آن تسلط پیدا کنند.

از تو سپاسگزاریم ای دیوژِن.


منبع: گویا آی‌تی

پذیرش، اولین قدم برای رویارویی با شکست

مجله پنجره خلاقیت – ترجمه شادی حسن پور: گاهی کسب و کارها با شکست مواجه می شوند. اگر مدیرعامل هستید باید این حقیقت را بپذیرید که ممکن است به جایی برسید که مجبور شوید کسب و کارتان را تعطیل کنید، عذر کارمندان تان را بخواهید و به شکست اقرار کنید. همه ما آمار و ارقام مربوط به تعطیلی نیمی از کسب و کارها در پنج سال نخست فعالیت شان را شنیده ایم. این رقم برای استارت آپ ها حتی بسیار بیشتر است.

من اولین شرکتم را پس از گذراندن دوره کالج افتتاح کردم و مانند بسیاری از جوانان جاه طلب دیگر خیلی خوش بین بودم و رویای ثروت و موفقیت را در ذهنم می پروراندم. زمانی که اوضاع کمی سخت شد، می ترسیدم و از اقرار به شکست سر باز می زدم. چشمانم واقعیت را نمی دیدند. سخت بود. اما کسب و کارم را تعطیل کردم.

بیکار و کمی افسرده شده بودم. عزت نفسی برایم باقی نمانده بود. دو سال نتوانستم هیچ سمت مدیریتی را قبول کنم. احساس می کردم از پس آنها بر نمی آیم. اگر اکنون بخواهم در مورد آن سال ها نظری بدهم، می گویم که رفتار اشتباهی در پیش گرفته بودم.

پذیرش، اولین قدم برای رویارویی با شکست

خود را برای شکست آماده کنید

اگر بخواهیم بر اساس آمار و ارقام صحبت کنیم، زمانی که اولین کسب و کار خود را راه اندازی می کنید، از قبل شکست خورده اید! اگر شکست احتمالی را به عنوان یک موقعیت در نظر بگیرید، وقتی اتفاق بیفتد راحت تر آن را خواهید پذیرفت. فکر می کنم بزرگ ترین اشتباه شخص من در هنگام راه اندازی اولین کسب و کارم این بود که فکر می کردم موفق می شوم. هیچ گاه به ذهنم نرسید که ممکن است اولین ماجراجویی بزرگ زندگی ام با شکست مواجه شود. خیلی ساده و بی تجربه بودم. سنم خیلی کم بود.

مسئولیت پذیر باشید

شما به عنوان کارآفرین و رهبر باید مسئولیت تمام حیطه های کاری خود را به عهده بگیرید. این موضوع شامل هر شکست و موفقیتی نیز می شود. اگرچه اعلام شکست و عدم موفقیت به کارمندان و شرکا کار سختی است اما با گفتن حقیقت آسوده خاطر خواهید شد. اگر شما هم مانند من بخواهید از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کنید، مدت زیادی طول خواهد کشید تا دوباره بتوانید روی پای خودتان بایستید.

من به شخصه زمانی که دچار کمبود منابع مالی شدم، سعی می کردم از برخی افراد دوری کنم. این دوری کردن باعث استرس من می شد. حتی هنوز هم نمی توانم به راحتی با عده ای از افراد صحبت کنم و اگر بخواهم پنج دقیقه با آنها گفتگو کنم، مطمئنم که چند شب دچار بی خوابی خواهم شد!

موضوع «شما» نیستید چون مشکل شخصی ای وجود ندارد

شکست را از هویت تان متمایز بدانید. این حقیقت که نمی دانید چطور باید مسئله ای را حل کنید یا چطور باید از ایده خاصی پول در بیاورید، دلیل نمی شود که خود شما مشکل داشته یا شکست خورده باشید. شاید تصمیمات بدی گرفته باشید، اما در هنگام تصمیم گیری قطعا این موضوع را نمی دانستید.

روزگاری مردی بود که کسب و کارش در ۲۱ سالگی شکست خورد؛ در ۲۲ سالگی در انتخابات مجلس رأی نیاورد؛ کسب و کار بعدی اش در ۲۴ سالگی باز هم شکست خورد؛ ۲۶ سال داشت که با مرگ نامزدش روبرو شد؛ در ۲۷ سالگی به ناراحتی شدید اعصاب مبتلا شد؛ در ۳۴ سالگی باز هم در انتخابات کنگره شکست خورد؛ در ۴۵ سالگی می خواست سناتور شود، اما نشد؛ در ۴۷ سالگی نتوانست معاون رئیس جمهور شود؛ در ۴۹ سالگی باز هم در رقابت های انتخاباتی سنا شکست خورد ولی در ۵۲ سالگی به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب شد. او آبراهام لینکلن بود. او اجازه نداد که شکست هایش او را تحت تاثیر قرار دهند و با آنها مبارزه کرد تا به موفقیت برسد.

درس بگیرید و به راه تان ادامه دهید

اگر شرکت تان نمی تواند به سوددهی برسد و مدت هاست که در حال از دست دادن منابع مالی است، دیگر دلیلی برای حفظ شرکت وجود ندارد. اگر تا به حال همه برنامه های اصلی و پشتیبان خود را عملی کرده اید و دیگر ایده ای به ذهن تان نمی رسد، زمان آن رسیده است که کسب و کارتان را تعطیل کنید. هر چه بیشتر این دوره پایانی طول بکشد، سخت تر می توانید آن را به پایان برسانید. البته منظور من این نیست که به راحتی تسلیم شوید، اما شرایط را ارزیابی کنید تا اگر دیگر گزینه خوبی پیش رو نداشتید، صدای زنگ خطر را بشنوید.

شکست مانعی در مسیر راه تان است، نه انتهای مسیر

زمانی که بحث مسئولیت پذیری پیش می آید، باید این یک موضوع را بدانید: «شما نه اولین کسی هستید که در مسیر کارآفرینی به مشکل خورده و دیگر نتوانسته است به کارش ادامه دهد، و نه آخرین نفر.» بلند شوید. دوباره شروع کنید. اهداف قابل دسترسی تری در آینده در نظر بگیرید تا ریسک تصمیمات بد و نامناسب را به جان نخرید و به یاد داشته باشید که «تیم کاری بعدی تان تیم قوی تری خواهد بود.»، چرا که شما هم قوی تر و باهوش تر شده اید و حالا دیگر کوله باری از تجربه را به دوش می کشید.


منبع: برترینها

رابطه مغز اینشتین با مغز استارتاپ ها!

در این میان پرسشی سر به مهر باقی مانده است که به دنبال پاسخی منطقی برای آن هستیم: هوش و نبوغ چیست؟

در سال ۱۹۸۵ محقق آمریکایی، ماریان دیاموند (Marian Diamond) با مطالعه مغز اینشتین به نتایجی دست یافت. حاصل این تحقیقات را در این نوشتار بررسی می‌کنیم.

آیا مغز اینشتین متفاوت از مغز دیگران است؟

در مقالات مرتبط با مغز، بیشتر در مورد نورون‌ها و سلول‌های گلیال صحبت می‌کنیم. «گلیا» در زبان یونانی به معنای چسب است. این سلول‌ها قسمت‌های مختلف مغز را به هم متصل می‌کنند. یک نوع از این سلول‌ها آستروسیت ستاره‌ای‌شکل نام دارد.

مطالعه دیاموند در سال ۱۹۸۵ نشان داد مغز اینشتین تعداد نورون‌های بیشتری نسبت به مغز یک فرد عادی ندارد؛ اما استروسیت‌های بیشتری در نیم‌کره چپ مغز او مشاهده می‌شوند. این نیم‌کره بیشتر مربوط به محاسبات ریاضی است.

بررسی مغز اینشتین دقیقا چه چیزی را نشان داد؟

اگر آستروسیت‌های انسانی را به مغز یک موش تزریق کنیم، رشد می‌کند و باهوش‌تر می‌شود؛ هم‌چنین قدرت یادگیری و حافظه‌اش بهبود می‌یابد.

محققان همیشه فکر می‌کردند سیناپس، که محل اتصال دو سلول مغز برای انتقال اطلاعات است، از دو سلول مغزی تشکیل شده است؛ اما این تصور اشتباه بود. سیناپس از دو سلول مغزی و یک آستروسیت تشکیل شده است.

آستروسیت‌ها سیناپس را پرورش می‌دهند و دربهبود خواص نورون‌ها برای تغییر پارامترهای درونیشان نقش دارند. یک آستروسیت می‌تواند با دو میلیون سیناپس در تماس باشد، فعالیت‌های آنها را هماهنگ کند و به افزایش هوش ما کمک کند.

آستروسیت‌ها در هوش مصنوعی چگونه شکل می‌گیرند؟

محققان هوش مصنوعی در دانشگاهی در اسپانیا، با استفاده از یک الگوریتم که شامل آستروسیت‌های مصنوعی است، عملکرد شبکه عصبی را بهبود داده‌اند. زمانی که فعالیت نورون بیشینه می‌شود، آستروسیت‌ها فعال می‌شوند. این کار ارتباطات نورون‌ها با لایه مجاور را  ۲۵ درصد افزایش می‌دهد و آنچه در واقعیت رخ می‌دهد را شبیه‌سازی می‌کند.

چگونه می‌توان تعداد آستروسیت‌ها را افزایش داد؟

اگر اینشتین به علت تعداد زیاد آستروسیت‌هایش نابغه بود، آیا ما هم می‌توانیم با افزایش تعداد آنها نابغه شویم؟

اوایل سال ۱۹۶۶ دیاموند و همکارانش نشان دادند که قراردادن موش‌های جوان در یک محیط شبیه‌سازی شده غنی با چالش‌ها و تجربیات جدید، تعداد سلول‌ها گلیال را افزایش می‌دهد. این نتیجه حتی برای یک موش مسن هم صادق است. این کار تعداد آستروسیت‌ها را افزایش می‌دهد و مرتبط با عملکرد شناختی مغز است؛ بنابراین با تمرین و حل چالش‌های مختلف به طور ناخود‌آگاه فرد باهوش‌تری خواهید شد.

نتیجه‌گیری

دیاموند در طول سال‌های زیاد تحقیق و تدریس خود در دانشگاه‌ برکلی، نتیجه گرفت که ۵ مورد برای داشتن آستروسیت‌های سالم و رشد مغز انسان در هر سنی ضروری است: رژیم غذایی مناسب، ورزش، چالش، نوآوری و عشق.

اگر شما یک تیم را راهبری می‌کنید، ممکن است نتوانید ورزش و رژیم اعضای گروه خود را مدیریت کنید، اما می‌توانید شرایطی را ایجاد کنید که تیم شما فرصت‌های نوآوری و چالش‌های زیادی را درمسیر خود تجربه کنند تا به افراد باهوش تری تبدیل شوند.


منبع: برترینها

۴ تفاوت اصلی بین نوشتن ایمیل برای مصرف کننده (B2C) با نوشتن ایمیل برای کسب و کار (B2B)

پیش از آنکه با عجله به سراغ نوشتن ایمیل بعدی بروید، باید به یک نکته مهم دقت کنید: آیا مخاطب شما یک کسب و کار دیگر است یا اینکه مستقیماً با یک مصرف کننده سر و کار دارید.

در واقع، این از آن چیزی که احتمالاً تصور می کنید مهم تر است.

اگرچه امروزه برندهای زیرک از بازاریابی پیچیده و مملو از عبارات تخصصی فاصله گرفته اند و قدرت متقاعدکننده بازاریابی با کمک تخیل، شخصیت انسانی و روایتگری را در آغوش کشیده اند، اما هنوز هم در یک بافت حرفه ای به فعالیت می پردازند.

این نکته به نوبه خود اهمیت فراوانی دارد، زیرا روش تعامل ما با ایمیل های کاری نسبت به ایمیل های شخصی کاملاً متفاوت است. این به آن معنی است که اگر برای ایمیل های کسب و کار به کسب و کار (B2B) خود از همان روشهایی که در مورد ایمیل های کسب و کار به مشتری (B2C) به کار می برید استفاده کنید، نتایجی که به دست خواهید آورد چندان تعریفی نخواهند داشت.

آنچه در ادامه این مطلب به آن می پردازیم، شرح چهار مورد اصلی از تفاوتهای بین ایمیل های ارسالی برای کسب و کارها با ایمیل های مشتریان معمولی است.

تفاوت شماره ۱: طول ایمیل

ایمیل هایی که برای کسب و کارها ارسال می شوند عموماً از ایمیل های کسب و کار به مشتری کوتاهتر هستند، چرا که در بافت کاری، رفتن به سراغ اصل مطلب و حاشیه نرفتن اهمیت بیشتری دارد. در واقع، در محیط های کاری، انسانها و به خصوص کارکنان عالی رتبه نسبت به موضوعات غیرکاری تحمل کمتری را از خود نشان می دهند.

همه ما روسایی داریم که مراقب ما هستند و وظایفی داریم که در طول روز باید به انجام برسانیم، بنابراین ایمیلی که با یک قلاب طولانی و داستان گونه آغاز می شود از ایمیلی که مستقیماً به سراغ اصل موضوع می رود شانس بسیار بیشتری برای قرار گرفتن در سطل زباله دارد.

در عین حال، باز هم لازم است که متن خود را با کیفیت و کمیت مناسب و متناسبی بنویسید تا خواننده درگیر شود و مشکلی که با آن مواجه است را به وی یادآوری کنید، اما این کار را باید به گونه ای انجام بدهید که مخاطب احساس کند که موضوع کاملاً به او مربوط است. در دنیای کسب و کار به کسب و کار، «مختصر و مفید» یک عبارت طلایی به حساب می آید.

تفاوت شماره ۲: لحن

لحن ایمیل تحت تاثیر موارد متعددی قرار دارد که از آن جمله می توان به برند و موضوع مورد نظر اشاره کرد. در هر صورت به طور کلی لازم است که تعادل را حفظ کرده و تا جایی که امکان دارد از استفاده از اصطلاحات تخصصی اجتناب کنید.

در عین حال، با توجه به ذات غالباً تخصصی فعالیت های B2B، اجتناب از کاربرد عبارات خاص به طور کلی و همیشه امکان پذیر نیست. با این وجود، لحن ایمیل های کسب و کار به کسب و کار باید باز هم محاوره ای و کمی خودمانی باشد، چنانکه انگار با همکاران خود در محل کار صحبت می کنید.

تفاوت شماره ۳: بازارگرمی

احتمالاً منظور از بازارگرمی را متوجه شده اید. آن تبلیغاتی را به یاد بیاورید که ادعا می کنند که محصول یا خدماتی که ارائه می شود «بهترین» و موجودی آن رو به اتمام است. این به اصطلاح بازارگرمی ها می توانند حقیقت داشته باشند یا به عکس، بر خلاف واقع باشند. در عین حال موضوع این نیست.

مساله این است که در این روش نوع ارائه و معرفی محصول یا خدمات افراطی به نظر می رسد و خارق العادگی ظاهری آن و پیشنهاد فوق خاصی که برای دوره زمانی محدودی ارائه می شود به خریداران B2B انگیزه ای نمی دهد.

چرخه فروش در فروش کسب و کار به کسب و کار کندتر پیش می رود؛ غالباً در ساده ترین حالت یکی از کارکنان دارای صلاحیت های لازم ارزیابی های ضروری را انجام می دهد و سپس یکی از مدیران میانی یا عالی خرید را تایید می کند. به علاوه، در صورتی که آیتم مورد نظر یک محصول مرتبط با تکنولوژی یا SaaS (نرم افزار به عنوان سرویس) باشد، بخش IT (فناوری اطلاعات) نیز باید در فرآیند فروش دخالت کند، چرا که درباره پروتکول های امنیتی، هماهنگی های لازم و پیاده سازی نیز دغدغه هایی به وجود می آید.

بازارگرمی در ایمیل در این شرایط به ضرر شما خواهد بود، چرا که باعث می شود که مخاطب B2B شما دچار تردید شود. «۳۰ درصد تخفیف تا اتمام موجودی» برای متقاعدکردن یک خواننده B2B نسبت به اینکه محصول شما نیازهای شرکت متبوعش را برآورده خواهد کرد کافی نیست و بدون شک برای متقاعدکردن رئیس ابداً کفایت نخواهد کرد.

تفاوت شماره ۴: فراخوان به عمل

چرخه فروش کندتر و حساب شده تر B2B استفاده از فراخوان به عمل های متفاوتی را در طول فرآیند خرید ضروی می سازد. فراخوان به عمل ها در قیف فروش B2B عموماً مستلزم طی کردن سیر تدریجی تری هستند، زیرا پیش از آنکه خرید به سرانجام برسد لایه های حمایتی و تاییدات بیشتری باید پشت سر گذاشته شوند.

البته هنوز هم مواردی که قبلاً در رابطه با نوشتن یک فراخوان به عمل موثر ذکر کردیم جایگاه خود را از دست نداده اند، اما مخصوصاً اگر به کسی ایمیل می فرستید که در رأس قیف قرار ندارد، بدانید و آگاه باشید که پس از تماس شما احتمالاً یک جلسه باید برگزار شود، سپس منابع، مراجع و مستدلات خود را باید ارائه کنید، پس از آن دموی کار را تحویل می دهید، متعاقباً یک جلسه دیگر برگزار می شود و قس علی هذا … .

توجه داشته باشید که فراخوان به عمل موفق در حوزه B2B مستلزم طی مراحل بیشتری است و ایمیل های خود را با عنایت به همین اصل به رشته تحریر در بیاورید.

حرف آخر

با وجود همه آنچه که گفته شد، فقط به این خاطر که هدف شما یک کسب و کار دیگر است لزوماً نباید ایمیل های کسالت آور و خسته کننده بنویسید. آیا نوشتن ایمیل های تعامل برانگیز کوتاه دشوارتر است؟ بله، اما غیرممکن نیست و باید این نکته را به خاطر داشته باشید که طرفهای مقابل شما که ایمیل را می خوانند نیز انسان هستند. آنها هم درست مثل یک مخاطب B2C نیازها و خواسته هایی دارند.

تا می توانید تلاش کنید تا آن نیازها را هدف قرار دهید و در عین حال، به وقت و محیط کاری حرفه ای که در آن فعالیت می کنند احترام بگذارید. در اینصورت، احترام متقابل آنها به ایمیلی که از شما در اینباکس خود مشاهده می کنند تضمین خواهد شد.


منبع: گویا آی‌تی

اونی که توی ویترینه چقدر می ارزه؟

مجله پنجره خلاقیت – ترجمه سیما فاطمی پور: سال ها پیش وقتی دانشجوی کالج بودم، گربه ای داشتم که اسمش را خال خالی گذاشته بودم؛ از یک نژاد دورگه بود. پدرم همیشه آن را مسخره می کرد. البته پدرم خیلی از چیزهای مورد علاقه مرا مسخره می کرد. به همین خاطر این رفتارش برایم عجیب نبود. من عاشق خال خالی بودم و فکر می کردم او شایسته احترام بیشتری است. به همین خاطر یک روز داستانی سر هم کردم. به پدرم گفتم رفته بودم خرید و خال خالی را بیرون فروشگاه گذاشته بودم؛ وقتی از فروشگاه بیرون آمدم، پیرمردی آنجا ایستاده بود. او از من پرسید: «این گربه شماست؟»

و من که فکر کردم در زمان نبودنم خال خالی خطایی کرده است با تعجب و نگرانی گفتم: «بله، گربه من است.»

او گفت: «گربه کمیابی دارید.»

من پرسیدم: «واقعا؟»

اونی که توی ویترینه چقدر می ارزه؟ 

و او گفت: «بله، از این نژاد زیاد پیدا نمی شود. احتمالا حدود هزار دلار می ارزد.»

و من گفتم: «فروشی نیست.» و با خال خالی به سمت خانه راه افتادم.

درست از لحظه ای که این داستان را برای پدرم تعریف کردم، نگاه او به خال خالی عوض شد.

از آن به بعد با او بازی می کرد. به او غذا می داد و گاهی حتی با مهربانی با او حرف می زد. مثلا می گفت: «این گربه خیلی باهوش است.» سال ها بعد، وقتی که دانشگاهم تمام شد و از خانه پدرم بیرون آمدم، خال خالی را پیش پدرم گذاشتم و او به خوبی تا پایان عمر خال خالی از او مراقبت کرد.

حالا یادتان باشد: داستانی که من به پدرم گفتم، واقعیت نداشت. من این کار را با یک هدف انجام دادم؛ تغییر دیدگاه او.

قبل از این داستان، خال خالی گربه خیابانی بود.

بعد از این داستان تبدیل به گربه ارزشمندی شد.

دیدگاه افراد تعیین کننده همه چیز است. من بارها گفته ام که بازاریابی فقط به معنی تغییر دیدگاه است.

حتی لحظه ای فکر نکنید که می خواهم تشویق تان کنم تا مشتری را فریب دهید، به او دروغ بگویید یا در کارتان تقلب کنید. این کار غیر اخلاقی و غیر قانونی است. من ۳۰ سال پیش به پدرم دروغ گفتم، چون آن زمان این بهترین کاری بود که به ذهنم می رسید اما شما نیازی به دروغ گفتن به مشتری خود ندارید.

پس چطور می توانیم دیدگاه و نظر خواننده ها را عوض کنیم؟ باید قبل از این که مستقیما درباره ارزش محصول خود صحبت کنید، این دیدگاه را در ذهن آنها ایجاد کنید. به آنها بگویید که محصول تان خیلی بیشتر از هزار دلار می ارزد. اما قبل از این که این موضوع را بگویید، ذهن شان را آماده کنید. مثلا می توانید بگویید اگر این محصول را از یک مغازه خرده فروشی بخرند، باید برای آن پنج هزار دلار پرداخت کنند. یا بگویید اگر بخواهند خودشان این محصول را تولید کنند، برای شان ۱۰ هزار دلار هزینه خواهد داشت.

خب، حالا اگر این موضوع درست باشد، چطور باید این تغییر دیدگاه را به وجود بیاوریم؟

چگونه دیدگاه افراد را عوض کنیم؟

هر وقت متنی برای فروش می نویسید، ممکن است لازم باشد دیدگاه و نظر خواننده را تغییر دهید تا متقاعدش کنید که از شما خرید کند. یا می توانید بگویید اگر بخواهند این محصول را خودشان تهیه و به اندازه شما برای آن وقت و انرژی صرف کنند، هزینه آن چند هزار دلار، چند ماه کار و تلاش و چندین شب بی خوابی خواهد بود.

خلاصه این که کاملا زمینه را برای قیمت آماده و کاری کنید که این مبلغ در مقابل ارزشی که دریافت می کنند، بسیار ناچیز به نظر برسد. دوباره تاکید می کنم که دروغ نگویید. به این فکر کنید که هزینه استفاده نکردن از محصول شما برای خواننده چقدر خواهد بود. این موضوع را کامل توضیح دهید، سپس قیمت را بگویید.

به این راز «تضاد» می گویند.

اسکات پلوس در کتاب خود به نام «روانشناسی قضاوت و تصمیم گیری» می گوید: «مشاوران املاک گاهی از اثر تضاد سوء استفاده می کنند و قبل از این که ملک اصلی را نشان دهند، خانه دیگری را به مشتری نشان می دهند که قیمت آن بالاتر از ارزش واقعی آن است.»

ممکن است کمی گیج تان کنم، اما می خواهم جنبه روانشناسی این موضوع را کمی بیشتر باز کنم. جان برتون می گوید: «ما از شکست (درد) فرار نکرده و به سمت موفقیت (لذت) حرکت نمی کنیم، بلکه از حسی که در وضعیت شکست به ما دست می دهد، فرار می کنیم و به سمت حسی می رویم که در وضعیت موفقیت تجربه می کنیم.»

معنی این حرف چیست؟

معنی آن این است که خواننده شما ذهنیتی درباره پیشنهادتان، قیمت و محصول شما دارد. همه اینها ذهنیت است، نه واقعیت. تداعی های ذهنی است، بر اساس آنچه شما از محصول تان، قیمت آن و پیشنهادتان توصیف کرده اید؛ واقعیت آنها بر اساس توصیفات شما.

شما می توانید روی احساسی که به محصول، قیمت و پیشنهاد شما دارند هم اثر بگذارید. این تاثیرگذاری از طریق آنچه قبل از توصیف محصول تان می گویید، اتفاق می افتد.

باز هم وقتی که تصویری را ترسیم می کنید، از زندگی بدون این محصول، تضادی ایجاد کرده اید و ذهنیتی به وجود آورده اید. به این ترتیب می توانید روی احساس خواننده نسبت به محصول تان تاثیر بگذارید.

پدر من اول خال خالی را یک گربه خیابانی تصور می کرد، اما بعد از دیدگاه جدیدی که برایش ایجاد کردم، آن را گربه ای کمیاب و ارزشمند می دید. دیدگاه و ذهنیت او و در نتیجه رفتارش تغییر کرد. می توانم بگویم من خال خالی را به او فروختم.

به یاد داشته باشید وقتی که می نویسید، قدرت دست شماست. می توانید روی دیدگاه خواننده نسبت به پیغام خود تاثیر بگذارید و این کار را از طریق توصیفات خود و مقایسه انجام می دهید.

این روش به معنای واقعی، هیپنوتیزمی است.


منبع: برترینها

۱۱ قانون موفقیت، که اپل به کارمندانش داده!

Huxley Dunsany، مشاور سابق شرکت اپل، اخیرا تصویری از ۱۱ قانون را که در پشت کارت عضویت کارمندان این کمپانی نوشته شده، منتشر کرد. این قوانین، توسط جان براندون، قائم مقام بخش فروش شرکت اپل در آمریکا، ارائه و تدوین شده‌اند. این قوانین در خصوص ماهر بودن، به بهترین نحو ممکن آینده را ساختن، مشتری مداری و غیره می‌باشند.

Huxley Dunsany، مشاور سابق شرکت اپل، اخیرا تصویری از ۱۱ قانون را که در پشت کارت عضویت کارمندان این کمپانی نوشته شده، منتشر کرد. این قوانین، توسط جان براندون، قائم مقام بخش فروش شرکت اپل در آمریکا، ارائه و تدوین شده‌اند. این قوانین در خصوص ماهر بودن، به بهترین نحو ممکن آینده را ساختن، مشتری مداری و غیره می‌باشند.

 با 11 قانون موفقیت که به کارمندان اپل داده شده‌، آشنا شوید
موفقیت مفهومی است که ممکن است در نظر هرکس یک جور معنی شود، اما در این بین مواردی وجود دارد که در تعاریف بسیاری از افراد از موفقیت مشترک هستند.

چندی پیش، Huxley Dunsany ، تصویری از پشت کارت کارمندی خود که مربوط به سال ۲۰۰۴ است منتشر کرد.

او در این رابطه می‌گوید: من سال‌ها پیش کار در شرکت اپل را ترک کردم، اما هم چنان به این کارت، احساس وابستگی می‌کنم و به آن اعتقاد دارم.

قبل از این که این قوانین طلایی را بخوانیم، باید بدانید که حروف JB نوشته شده روی کارت، مخفف اسم جان براندون (John Brandon) رئیس سابق بخش فروش شرکت اپل در آمریکا می‌باشد.

۱۱ قانون موفقیت شرکت اپل

 با 11 قانون موفقیت که به کارمندان اپل داده شده‌، آشنا شوید
  • – گذشته را فراموش کنید و نسبت به آینده متمرکز شوید.
  • – همیشه راستگو باشید، ما دوست داریم اگر خبر بدی هست زودتر بشنویم
  • – صداقت در کار حرف اول را می زند، اگر در چیزی شک داشتید، بپرسید.
  • – سعی کنید یک تاجرخوب باشید، تا یک فروشنده خوب.
  • – گاهی جارو بدست بگیرید و زمین را تمیز کنید.
  • – در استایل و گفتار خبره بوده و کلا حرفه‌ای رفتارکنید.
  • – به سخنان مشتری گوش کنید، آن ها این را می‌فهمند.
  • – با همکاران و شرکای خود، معامله برد برد داشته باشید.
  • – هوای همدیگر را داشته باشید، به اشتراک گذاشتن اطلاعات چیز خوبی است.
  • – خودتان را خیلی جدی نگیرید.
  • – خوش بگذرانید، دنیا ارزش سخت گرفتن ندارد.


منبع: برترینها

بورس؛ بازی شانس یا بازی مهارت؟

ماهنامه معیشت – احمد اتحادپور: بورس کلمه ای فرانسوی است به معنای کیف پول. برای شناخت بورس و آشنایی بیشتر با آن بهتر است از «بازار» و تعریف آن شروع کنیم. در تعریفی ساده، می توان گفت بازار مکانی است که در آن خرید و فروش صورت می گیرد و ساده تر این است که بگوییم هرگاه شرایطی فراهم شود که بین خریدار و فروشنده رابطه برقرار شود و معامله ای صورت پذیرد بازار تشکیل شده است.

در بازارها به طور کلی دو نوع دارایی معامله می شود که شامل دارایی های واقعی و دارایی های مالی است. دارایی های واقعی همان دارایی های فیزیکی هستند، مثل زمین، ساختمان و انواع کالا مانند ماشین، لوازم خانگی و… اما دارایی های مالی دارایی های کاغذی و بهتر بگوییم اسنادی هستند، مثل سهام و اوراق مشارکت. بورس بازاری است که در آن دارایی های مختلف معامله می شود.

 بازی شانس یا بازی مهارت؟

آیا بورس مکانی امن برای سرمایه گذاری است؟

این امری طبیعی است که هر کسی می  خواهد از پول و پس انداز خود بیشترین منفعت را ببرد و دنبال جایی باشد که به خوبی از این پول مواظبت شود. جایی که بدون کمترین ریسکی این سرمایه را افزایش هم بدهد. اما این جای امن کجا می تواند باشد؟ آیا بورس مکان مناسبی برای سرمایه گذاری است؟ بورس مکانی مناسب است؛ اما برای تعداد کمی از افراد که معمولا جزو حرفه ای های بازارند. ولی برای تازه واردها خطرناک تر از قمار است. طبق تحقیقات انجام شده در میان مدت بیش از ۷۰ تا ۸۰ درصد افراد در بورس متضرر می شوند.

در ادامه به بررسی بورس و قمار می پردازیم و در انتها به این نتیجه خواهیم رسید که بورس درواقع همان قمار است یا خیر.

قمار چیست؟

قمار به معنای به خطر انداختن پول به امید کسب سود در جایی است که بخت، اقبال، شانس و تصادف مطرح باشد.

تفاوت بورس و قمار

اساسا چه وجه تمایز یا وجه مشترکی بین قمار و معامله گری در بورس وجود دارد؟

در بازی قمار تقریبا همه قوانین در ابتدای بازی مشخص است. برای مثال میزان پولی که می خواهیم روی هر دست ریسک کنیم همان ابتدا مشخص می شود. همچنین هر بازی ابتدا، میانه و انتها دارد و براساس رخدادهای تصادفی (مثل پرتاب سکه و احتمالا شیر یا خط آمدن) است. هرگاه شما وارد بازی قمار می شوید و پولی که در ابتدای بازی مشخص شده است را وارد بازی می کنید، تا اتمام بازی اجازه ندارید از آن کنار بکشید و باید تا مشخص شدن نتیجه نهایی بازی در آن حضور داشته باشید. در این صورت برای شرکت در بازی قمار مجبوریم طبق قوانینی از پیش تعریف شده عمل کنیم.

اما در معامله گری سهام کسی (به غیر از خود ما) در ابتدا برای ما میزان ریسک را مشخص نمی کند. این بدین معنی است که شما خودتان مدیر خودتان هستید و قوانین را نیز خودتان می سازید. در این صورت وارد دنیای بی پایان معامله می شوید که هر اتفاقی در هر لحظه ای ممکن است رخ دهد.

در ساختار بورس قانونی تعریف نشده است که شما حق دارید یک سهم را کجا بخرید و تا چقدر نگه دارید، اصولی وضع نشده و اساسا نباید هم وضع شود؛ چون هر شخص با دیدگاه خودش و تعبیری که از سرمایه گذاری دارد، وارد بازار می شود. بنابر همین قضیه، افراد با تغییرات اشتباه و با دیدگاه های معیوب وارد بازی می شوند و بدون در نظر گرفتن احتمال شکست وارد چرخه معاملات می شوند و اساس یا هیچ طرح و پلانی برای خرید ندارند یا ریسک غیرمنطقی انجام می دهند. معامله بسیار خطرناک است و برخلاف بازی قمار، بازار هیچ گاه شما را بیرون نمی اندازد.

پس معامله گری موفق و باتجربه است که میزان ریسک، نقطه ورود، نقطه خروج و شرایط را از پیش برای خود مکتوب می کند. مشخص کردن نقطه خروج باعث کاهش ریسک خواهد شد. اما ریسک در بورس چه معنایی دارد؟

تعریف ریسک

ریسک عدم قطعیتی نامطلوب است به این علت که نمی توانیم آن را از بین ببریم. بنابراین در ازای دریافت مبلغی حاضر به تحمل آن هستیم. حال آنکه برای دوری از آن باید مبلغی پرداخت کنیم. در تعریف دیگری از ریسک می توان گفت زیان بالقوه و قابل اندازه گیری یک نوع سرمایه گذاری را ریسک می گویند.

در تعاریف کلی تصور بر کسب بازدهی بیشتر، در ازای پذیرش ریسک بیشتر و کسب بازدهی کمتر، در ازای پذیرش ریسک کمتر است؛ اما آیا واقعا ریسک در یک زمان واحد برای تمام افراد یکسان است؟ یعنی خرید یک سهم از سوی ۲ نفر در یک زمان واحد یک اندازه ریسک دارد؟ اگر  جواب مثبت است فرض کنید ۲ نفر سهام یک شرکت را خریداری می کنند. فرد اول شرکت را به صورت کامل بررسی کرده و فرد دوم هیچ شناختی از شرکت ندارد. به نظر کدام یک تصمیم صحیح تری برای خروج از سهم خواهدگرفت؟ و احتمال سود کدام یک بیشتر است؟

پس متوجه می شویم که معنای ریسک برای افراد مختلف و شرایط یکسان مطلق نیست و می تواند نسبی باشد.

در اینجا به تقسیم بندی ریسک به معنای ریسک سیستماتیک و غیرسیتماتیک در بورس خواهیم پرداخت. ریسک سیستماتیک ریسکی است که قابل مدیریت نیست و خارج از کنترل سرمایه گذار است. از جمله تغییرات نرخ سود، تورم، رکود و جنگ همه منابع ریسک سیستماتیک هستند.

ریسک غیرسیستماتیک ریسکی قابل مدیریت است و سرمایه گذار با متنوع سازی قادر به کاهش آن است.

جالا فرض کنید در بازار بورس ایران فعالیت داریم. در این بازار تعدادی از افراد که در خرید و فروش سهم مشارکت دارند به اطلاعاتی دسترسی دارند که توانایی کنترل عرضه و تقاضا و تغییر صورت های مالی به صورت خوش بینانه و بدبینانه را دارند. در این صورت شاید ریسک سرمایه گذاری که تصمیم گیری در شرایط عدم قطعیت است برای این افراد از بین برود. در نتیجه برآورد ریسک در بازار باید براساس پیش فرض ها صورت پذیرد. اما واقعیت بازار ما چقدر با پیش فرض ها مطابقت دارد؟

چرا مردم تمایلی به سرمایه گذاری در بورس ندارند؟

مهم ترین علتی که مردم تمایل به بورس ندارند، ترس از شکست و از دست دادن پولشان است. این ترس باعث می شود به دنبال یادگیری نباشند و به دلیل این که با فرایند سرمایه گذاری آشنا نیستند و ترس از ریسک دارند، سرمایه گذاری در بورس را قمار می دانند.

چگونه می توان در بازار سرمایه سود کرد؟

مهم ترین نکته برای به دست آوردن سود در بازار علاوه بر دانش تحلیل، مدیریت سرمایه است. مدیریت سرمایه یعنی تصمیم گیری درباره این که چه مقدار از سرمایه خود را در چه بخشی و چگونه سرمایه گذاری کنیم. بسیاری از افراد با توجه نکردن به این موضوع ریسک سرمایه گذاری خود را چندبرابر می کنند.

بسیاری از افراد که زمان یا دانش کافی برای یافتن بهترین گزینه ها برای سرمایه گذاری ندارند، ترجیح می دهند پول خود را در اختیار افراد یا موسسات و شرکت هایی قرار دهند که تجربه، دانش و مهارت لازم برای معامله در بازار بورس را داشته باشند. این موسسات معمولا به دو صورت درآمد ثابت و متغیر هستند.

نتیجه گیری:

بورس مکانی است که این امکان را به ما می دهند تا با سرمایه ای هرچند اندک وارد بازی شویم. اگر انتخاب های ما از شرکت هایی که در آن ها سرمایه گذاری می کنیم، آگاهانه و از روی علم و منطق و با تسلط بر ذهنمان باشد، این اقدام در نهایت به کسب درآمد می انجامد و اگر از روی احساس و جو بازار و بدون در نظر گرفتن اصول سرمایه گذاری اقدام به این کار کنیم، ریسک را به شدت افزایش می دهد و احتمالا جزو آن ۸۰ درصدی خواهیم بود که در بورس ضرر می کنند. برای کاهش ریسک ناشی از نداشتن علم کافی می توان از افراد، موسسات یا شرکت های فعال در بازار بورس کمک گرفت.

در پایان نیز برای پاسخ به این سوال که آیا بورس قمار است، باید گفت: چون سرمایه گذاری در بورس باید بر پایه علم و براساس اطلاعات و دانش انجام گیرد، نمی تواند قمار باشد. برای قمارباز سرمایه گذاری در بورس بازی شانس است و برای معامله گر حرفه ای بازی مهارت هاست.


منبع: برترینها

۸ کارآفرین موفقی که از دانشگاه فارغ التحصیل نشدند

برترین ها – ترجمه از حمید پاشایی: آیا تحصیلات رسمی واقعاً لازم است؟ اگر می خواهید کسب و کار موفقی بسازید، حتماً باید به دانشگاه بروید؟

بیشتر مردم با این باور بزرگ می شوند که رفتن به دانشگاه، گرفتن نمره های خوب، خیلی سخت کار کردن و به دست آوردن شغلی خوب، گام هایی هستند که برای موفق شدن باید طی کنید. ولی امروزه، کم کم همه به این نتیجه رسیده اند که تحصیلات خوب و شغل پر منفعت دیگر فرمولی ثابت برای دستیابی به ثروت و موفقیت نیست.

تحصیلات بدون شک جایگاه خود را دارد و فاقد سزاواری و شایستگی نیست، ولی با این وجود همه اوقات لازم نیست. کارآفرین های بسیاری وجود دارند که تحصیلات رسمی زیادی ندارند، ولی توانستند به موفقیت های بسیاری دست پیدا کنند.

این مطلب در مورد شخصیت هایی است که علی رغم نداشتن تحصیلات رسمی، نامی برای خود در جهان دست و پا کردند. زندگی این افراد را مطالعه کنید تا ببینید که آیا برای ساختن کسب و کاری سودآور نیاز به رفتن به دانشگاه دارید یا نه.

۱٫ استیو جابز (Steve Jobs)

8 کارآفرین بسیار موفقی که از دانشگاه فارغ التحصیل نشدند

شاید کمتر کسی در جهان باشد که با داستان استیو جابز یکی از مؤسسان اپل آشنا نباشد. با اینکه جابز از دبیرستان هوم استید در سال ۱۹۷۲ فارغ التحصیل شد، ولی از کالج رید ترک تحصیل کرد، در حالی که والدین او به سختی می توانستند از پس خرج تحصیلات کالج او برآیند.

در زمان مرگ جابز در سال ۲۰۱۱، ارزش خالص او ۱۱ میلیارد دلار بود. مسلماً در مورد کسی که دانشگاه را ترک کرده رقم بدی نیست! گفته می شود ارزش خالص استیو وازنیک همکار خوش فکر جابز ۱۰۰ میلیون دلار است، و البته او هم هرگز کالج را به اتمام نرساند.


۲٫ ریچارد برانسون (Richard Branson)

8 کارآفرین بسیار موفقی که از دانشگاه فارغ التحصیل نشدند

ارزش خالص ریچارد برانسون تقریباً بالغ بر ۴٫۹ میلیارد دلار تخمین زده می شود. برانسون که بنیانگذار خطوط هوایی ویرجین آتلانتیک، ویرجین رکوردز، ویرجین موبایل و ویرجین برندز است، هرگز دبیرستان را به اتمام نرساند و در سن ۱۶ سالگی ترک تحصیل کرد. علاوه بر این، او دچار اختلال خوانش پریشی (dyslexic) بود و عملکرد آکادمیک ضعیفی هم داشت. ولی این موضوع باعث نشد که او نتواند نامی برای خود دست و پا کند. امروز، برانسون حامی سرسخت اهمیت تحصیلات است و به شدت معتقد است که مدارس و دانشگاه ها باید کمک بیشتری به کارآفرین ها کنند و برای آن ها منابع مالی تأمین کنند.


۳٫ دیو توماس (Dave Thomas)

8 کارآفرین بسیار موفقی که از دانشگاه فارغ التحصیل نشدند

دیو توماس، مؤسس و مدیرعامل امپراتوری فست فود وندیز (Wendy’s)، از دبیرستان ترک تحصیل کرد تا به طور تمام وقت در رستوران هابی هاوس کار کند. با اینکه توماس در سال ۲۰۰۲ درگذشت، ولی گفته می شود ارزش خالص او ۹۹ میلیون دلار بود.

توماس اولین شعبه وندیز را در سال ۱۹۶۹ افتتاح کرد، ولی رستوران های رنجیره ای او دچار فراز و نشیب های بسیاری شد تا اینکه شروع به حضور در صدها تبلیغ تلویزیونی کرد، و بالاخره علاقه بینندگان تلویزیونی را به دست آورد و در دهه ۱۹۹۰ شهرت زیادی پیدا کرد.


۴٫ دیوید گرین (David Green)

8 کارآفرین بسیار موفقی که از دانشگاه فارغ التحصیل نشدند

دیوید گرین که ارزش خالص او نزدیک به ۶ میلیارد دلار است، هرگز به دانشگاه نرفت. این مؤسس هابی لابی (فروشگاه های زنجیره ای آثار هنری) دیپلم دبیرستان دارد، ولی از خیر تحصیلات مقاطع بالاتر گذشت تا کسب و کار خانگی خود را در سال ۱۹۷۰ با وامی ۶۰۰ دلاری شروع کند. تا سال ۱۹۷۲، این کسب و کار به اندازه ای موفق شده بود که او توانست اولین فروشگاه خرده فروشی خود را افتتاح کند.

گرین به عنوان فردی نیکوکار شناخته می شود. او نیمی از مجموع درآمدهای کمپانی خود را وقف امور خیریه می کند. گفته می شود که تا سال ۲۰۱۲، او تقریباً ۵۰۰ میلیون دلار وقف خیریه کرده بود.


۵٫ لری الیسون (Larry Ellison)

8 کارآفرین بسیار موفقی که از دانشگاه فارغ التحصیل نشدند

لری الیسون، مدیرعامل سابق شرکت اوراکل، از دو دانشگاه ترک تحصیل کرد. ارزش خالص او ۵۴ میلیارد دلار است. بعد از ایجاد دیتابیس هایی برای سازمان سیا، الیسون به همراه دو شریک خود در سال ۱۹۷۷ شرکت SDL را تأسیس کرد. این کمپانی در نهایت در سال ۱۹۸۲ تبدیل به شرکت نرم افزاری اوراکل شد.

امروز، این میلیاردر خودساخته از مقام خود به عنوان مدیرعامل کناره گیری کرده، ولی رییس هیئت مدیره و مدیر ارشد فناوری اوراکل باقی مانده است. هدف او هیچ وقت ثروتمند شدن نبود، بلکه می خواست محیط کاری ایجاد کند که خود او در آن لذت ببرد.


۶٫ کوین رز (Kevin Rose)

8 کارآفرین بسیار موفقی که از دانشگاه فارغ التحصیل نشدند

این کارآفرین اینترنتی زیر ۴۰ سال، شرکت های Revision3، Pownce و Milk را تأسیس کرد، ولی احتمالاً بیش از همه به خاطر وبسایت دیگ (Digg) شناخته می شود. او وارد دانشگاه نوادا در لاس وگاس در رشته علوم کامپیوتری شد، ولی بعد از دو سال انصراف داد.

امروز رز مدیرعامل HODINKEE، عضو هیئت مدیره Tony Hawk Foundation و یکی از مشاوران سرمایه گذاری گوگل است.


۷٫ مایکل دل (Michael Dell)

8 کارآفرین بسیار موفقی که از دانشگاه فارغ التحصیل نشدند

مایکل دل همانطور که از نامش پیداست، بنیانگذار شرکت کامپیوترهای Dell است. ارزش خالص او بالغ بر ۲۰ میلیارد دلار تخمین زده می شود. او وارد دانشگاه تگزاس شد، ولی در نهایت انصراف داد. در خوابگاه دانشگاه، او شالوده چیزی را طرح ریزی کرد که بعداً تبدیل به شرکت Dell شد. بعد از موفقیت در فروختن پکیج های آپگرید برای کامپیوترهای شخصی، او در ادامه کسب و کار بسیار بزرگتری را ایجاد کرد.

 
تا سال ۱۹۹۲، دل با ۲۷ سال سن جوان ترین مدیرعامل در لیست فورچون ۵۰۰ شده بود.


۸٫ ریچل ری (Rachael Ray)

8 کارآفرین بسیار موفقی که از دانشگاه فارغ التحصیل نشدند

این نویسنده، کارآفرین و ستاره تلویزیونی برنامه های آشپزی هرگز به دانشگاه نرفت، و از هیچ گونه آموزش حرفه ای در هنر آشپزی برخوردار نیست. ارزش خالص او ۶۰ میلیون دلار است، که مسلماً رقم بسیار خوبی برای کسی است که هیچ گونه مدرکی در زمینه کاری خود ندارد.

او بعد از اجرای اولین تاک شو یا برنامه گفتگومحور خود در سال ۲۰۰۶، آن را از طریق حضور در برنامه معروف اپرا وینفری تبلیغ کرد. او در برنامه های معروف متعدد دیگری نیز حضور داشته است.

حرف آخر؟

امروز در عصر اطلاعات، راه های بسیاری برای یادگیری و توسعه مهارت هایی که برای کارآفرین شدن نیاز دارید، وجود دارد. بیشتر کارآفرینان هم عقیده هستند که حمایت بیشتری به خصوص از طریق مؤسسات آموزشی می توانست برایشان وجود داشته باشد. ولی امروزه منابع بسیار و رایج تر از گذشته شده اند، به خصوص منابع آنلاین.

نصیحت داستان چیست؟ یک فرد با اراده همیشه راهی پیدا می کند. تحصیلات می تواند کمک یا مانعی در مسیر موفقیت باشد. اگر تحصیلات برایتان تبدیل به مانع شود، کسانی که روحیه کارآفرینی داشته باشند آن را کنار می زنند و مسیر خود را انتخاب می کنند.


منبع: برترینها

آموزش فروش: چه زمانی بپرسیم که «بودجه شما چقدر است؟»

سوالی که در زمینه صلاحیت سنجی مشتریان راغب مطرح می شود این است که چه زمانی باید از مشتری بپرسیم که «چقدر بودجه دارید؟». ما در این مطلب از مجموعه مطالب آموزش فروش گویا آی تی به این سوال پاسخ خواهیم داد.

اجازه بدهید که این سوال را با یک سوال پاسخ بدهیم. هنگامی که به عنوان یک مشتری سوالی را در رابطه با محصول یا خدماتی مطرح می کنید که به آن به نحوی علاقمند شده اید و فروشنده از شما می پرسد که «بودجه شما چقدر است؟» یا «چه قیمتی مد نظر شما است؟» اولین واکنش شما چه خواهد بود؟ برای بسیاری از مصرف کنندگان معمولاً اینگونه است که هنگامی که علاقه خود را نشان می دهند و سوالی می پرسند و فروشنده تماس می گیرد و می پرسد: «بودجه شما چقدر است؟»، فوراً احساس بی اعتمادی ایجاد می شود.

آیا شما هم تمایل دارید که چنین حسی را در مشتری بالقوه خود ایجاد کنید؟ طبیعتاً پاسخ شما چیزی غیر از بله است.

اما سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا اطلاع از بودجه مشتری بالقوه اهمیتی ندارد؟

البته که اهمیت دارد. در واقع، کسب اطمینان از اینکه مشتری بالقوه در صورتی که به این نتیجه برسد که راهکار شما را می خواهد می تواند از پس پرداخت هزینه آن برآید یکی از بخش های فرآیند صلاحیت سنجی مشتری است. اما در اینجا هم مثل سایر قسمت های فروش، سوالاتی که می پرسیم، روش مطرح کردن آن سوالات و زمانی که برای طرح آنها انتخاب می کنیم همگی از جمله عوامل تاثیرگذار بر موفقیت یا شکست در فروش به شمار می روند.

بهترین روش چیست؟

بهترین راهکار ممکن این است که در ابتدا دقیقاً درک کنید که مشتری به دنبال چیست و چرا، سپس همه تصمیم گیرندگان را شناسایی کنید (تا حداقل بتوانید مطممئن شوید که کسی که با وی صحبت می کنید اساساً قدرت یا اختیار پاسخ دادن به سوالات بودجه محور را دارد). درک کاملی از راهکار ایده آل مشتری بالقوه به دست بیاورید و هنگامی که همه اطلاعات لازم را کسب کردید، باید بتوانید برای چیزی که چشم مشتری را گرفته یک «محدوده قیمتی» ارائه کنید و ببینید که آیا آن بازه قیمتی با بودجه مورد نظر مشتری تطابق دارد یا خیر.

مثال:

«جناب مشتری، محض اطمینان لطفاً بفرمایید که آیا منظورتون رو درست متوجه شدم؟ شما به دنبال چیزی هستید که … و … رو انجام بده تا …، درسته؟ ببینید، محدوده قیمت خدمات/محصولاتی که ما ارائه می کنیم بین … تومان و … تومان هست. بعد از اینکه اطلاعات جامعی رو درباره شرکت و محصولات/خدمات ما کسب کردید و تصمیم گرفتید که با ما همکاری کنید، میشه لطف کنید و بفرمایید که آیا امکان سرمایه گذاری رو دارید یا خیر؟»

بنابراین، اکنون که شما و مشتری بالقوه دقیقاً متوجه شده اید که چه مسأله ای باید حل شود، حداقل برای پیشنهاد یک محدوده قیمتی در موضع بهتری قرار گرفته اید و می توانید متوجه شوید که پس از کسب اطلاع مشتری نسبت به راهکارتان و تصمیم گیری برای انتخاب آن، آیا اساساً امکان همکاری وجود دارد یا خیر (شاید بخواهید این سوال را پیش از معرفی بپرسید، اما باید تا پایان پرسش های ضروری قبل از آن دست نگه دارید تا خیلی زود این پاسخ را دریافت نکنید که «بودجه مورد نیاز رو نداریم».

لازم است که دوباره تاکید کنیم که فروش بیشتر به این وابسته است که بدانیم باید چه سوالاتی را بپرسیم، چه زمانی باید آنها را مطرح کنیم، چرا باید چنین سوالاتی را بپرسیم، چگونه بپرسیم، از چه کسی بپرسیم و با پاسخ هایی که دریافت می کنیم چه کنیم.

نظر شما چیست؟ شما تا کنون از چه روشی استفاده می کرده اید و چه تجربه ای داشته اید؟ استفاده از راهکار بالا چه مزیتی را برای شما به ارمغان آورده است؟ لطفاً نظرات و ایده های خود درباره این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش گویا آی تی را در بخش دیدگاه ها با ما درمیان بگذارید.


منبع: گویا آی‌تی

درس‌های موفقیت از ایلان ماسک

در حال حاضر “ایلان ماسک” آینده‌نگرترین فرد روی زمین است. او یک کارآفرین، مخترع و سرمایه‌گذار آمریکایی است. معروف‌ترین فعالیت‌هایش ریاست شرکت “تسلا موتورز”، بنیان‌گذاری شرکت‌های انتقال مالی PayPal و شرکت فضایی SpaceX می‌باشد.

درس‌های موفقیت از ایلان ماسک

فرادید| در حال حاضر “ایلان ماسک” آینده‌نگرترین
فرد روی زمین است. او یک کارآفرین، مخترع و سرمایه‌گذار آمریکایی است. معروف‌ترین فعالیت‌هایش
ریاست شرکت “تسلا موتورز”، بنیان‌گذاری شرکت‌های انتقال مالی PayPal و شرکت فضایی SpaceX می‌باشد.

“رندی اتینگر” معاون اجرایی
“کاتر اینترنشنال” درباره او گفت: “انگار بنجامین فرانکلین و استیو
جابز را ترکیب کرده‌اند و ایلان ماسک به وجود آمده است.”

در اینجا به ۱۰ توصیه ماسک برای موفقیت می‌پردازیم؛
توصیه‌های مردی که “مردِ آهنی دنیای واقعی” لقب گرفته است:

۱٫ ایجاد دیدگاه قدرتمند

بهترین رهبران و مدیران آن‌هایی هستند که دیدگاه
و چشم‌انداز محکمی دارند و راه را برای رسیدن به آن هموار می‌کنند. آن‌ها قادرند
دیگران را به دیدن چشم‌اندازشان تشویق کند. مردم عادی معمولاً چشم‌اندازهایی دارند
که تکاملی است. در حالی رهبران بزرگ و تأثیرگذار مانند ایلان ماسک دیدگاه انقلابی
دارند. آن‌ها خوب می‌دانند چطور به جلو حرکت کنند و بازی را تغییر دهند. راه‌حل
پیشنهادی ماسک برای ترافیک ایجاد قطارهایی سرعت‌بالا به نام “هایپرلوپ”
است که مسافران را در عرض ۳۰ دقیقه از لس‌آنجلس به‌سان فرانسیسکو ببرد. یعنی با
سرعت ۸۰۰ مایل در ساعت. طرح او برای اجرایی شدن به ۸ سال زمان و حدود ۱۰ میلیارد
دلار هزینه نیاز دارد.

۲٫ ایده‌ها تنها در صورت عملی شدن با ارزش‌اند

ایده‌ای که عملی نشده باشد تنها یک ایده باقی می‌ماند.
اما ایده‌ای که به‌طور فوق‌العاده اجرا شود، این پتانسیل را دارد که به یک تجارت
بزرگ تبدیل شود. رهبران مؤثر نه‌تنها از قدرت ذهن‌های خلاق بهره می‌برند، بلکه مدل‌های
تجاری پایداری ایجاد می‌کنند که نتایج مالی خوبی در پی دارد. امروزه مدیران باید
علاوه بر نوآوری، توانایی اجرای قوی ایده را نیز داشته باشند. همچنین باید بدانند
چه زمان از سر راه کنار بروند و به افراد توانای دیگر اجازه رهبری دهند. امروز
هایپرلوپ تنها یک ایده است. با توجه به اولویت‌های ماسک، اجرای آن را به دست افراد
دیگری می‌سپارد.

۳٫ نوآوری می‌تواند از هر نقطه جهان باشد

ایده ‌هایپرلوپ حاصل دو شرکت با یک چشم‌انداز
مشترک است. نمی‌خواستند تنها ماشین و فضاپیما بسازند، بلکه می‌خواستند تصور انسان‌ها
از حمل‌ونقل را تغییر دهند. ماسک این ایده را به‌عنوان ایده‌ای “باز” به
مردم ارائه داده که نشان می‌دهد رهبران بزرگ‌ راهی برای مشارکت مردم در حل مشکلات
پیدا می‌کنند.

۴٫ با یکپارچگی عمل کنید

ماسک برای راه‌اندازی شرکت تسلا از دولت وام
گرفت. اخیراً وام ۴۰۰ میلیون دلاری که از مالیات مردم تهیه‌شده بود را پس داد و
گفت: “می‌خواهم از وزارت انرژی و اعضای کنگره تشکر کنم که برای ایجاد برنامه ATVM زحمت زیادی
کشیدند. به‌ویژه از مردم آمریکا تشکر می‌کنم با پرداخت مالیات این مبلغ را فراهم
کردند.” رهبران با راه رفتن بر پشت دیگران پول درمی‌آورند. اما با بالا کشیدن
دیگر افراد نام نیک از خود به‌جای می‌گذارند.

۵٫ ساخت محصولات عالی

ماسک پس از فروش سهامش در Zip2، شرکت PayPal را بنیان‌گذاری
کرد که با بیش از ۱۷۳ میلیون کاربر بخش جدایی‌ناپذیری از دنیای کسب‌وکار آنلاین
است. شهرتش نشان‌دهنده محصول و خدمات عالی است.

۶٫ داشتن اعتمادبه‌نفس

رهبران بزرگ اعتمادبه‌نفس راسخ و محکمی دارند.
اگر داستان‌ها موفقیت این افراد را بخوانید، متوجه می‌شوید که آن‌ها به استفاده از
پول دیگران برای تأمین مالی پروژه‌های خود می‌پردازند، که اگر پروژه شکست بخورد
ثروت شخصی خود را از دست ندهند. اما ایلان ماسک آن‌قدر به خود و توانایی‌هایش باور
دارد که از پول خودش برای تأمین مالی پروژه‌هایش استفاده می‌کند. او بیش از ۱۰۰
میلیون دلار از پول خودش را در شرکت SpaceX، ۱۰ میلیون دلار در Solarcity و حداقل ۵۵
میلیون دلار را در تسلا موتورز سرمایه‌گذاری کرد.

۷٫ قواعد را برهم بزنید

ماسک هرگز از دگرگون کردن شرایط نترسیده است. او
کاملاً هر چه درباره تولید خودرو می‌دانیم را نادیده گرفت و ماشینی کاملاً متفاوت
خلق کرد. بااینکه این ماشین پرواز نمی‌کند، اما شروع کار تسلا صنعت خودروسازی را
متحول کرده است. تسلا فوق‌العاده کارآمد است و کاملاً قابل ارتقا است (لارم به
خرید یک ماشین جدید نیست) و بسیار شیک و لوکس است.

۸٫ تلاش و پافشاری را بلد باشید

ماسک و دیگر رهبران بزرگ می‌دانند که شکست یک
“بازخورد” است. ماسک باور دارد که می‌تواند هزینه سفر فضایی را کاهش
داده و آن را به یک واقعیت تبدیل کند. در طول مسیر با مشکلاتی از قبیل تأخیر در
طراحی و آزمایش روبرو می‌شود که او را چند سال از برنامه عقب می‌اندازد. اولین
آزمایشی که انجام داد با شکست روبرو شد زیرا موتور فضاپیما آتش گرفت. در دومین
آزمایش فضاپیما آن‌قدر که انتظار داشت به مدار زمین نزدیک نشد. اما ماسک پروژه‌اش
را رها نکرد، در عوض از شکست‌هایش درس گرفت و در طول مسیر آن‌ها را اصلاح کرد. تا
اینکه در سال ۲۰۱۰ موشک Falcon با
موفقیت راه‌اندازی شد.

۹٫ یادگیری مداوم یک اولویت است

افرادی مانند ماسک مدام در حال ایده پردازی
هستند. او به‌عنوان یک کارآفرین با ایده‌هایش چندین شرکت میلیون دلاری راه‌اندازی
کرده، اما چطور این کار را می‌کند؟ ماسک شدیداً اهل مطالعه است و قادر است ارتباط
میان دو چیز را ببیند که دیگر افراد قادر به تشخیص آن نیستند. این توانایی باعث می‌شود
جهش‌های بزرگی داشته باشد.

۱۰٫ شبکه روابط و برقراری ارتباط

زمانی که ماسک دانشجو بود، با افراد جالبی که
دوست داشت آن‌ها را ببیند تماس می‌گرفت. یکی از این افراد “پیتیر
نیکلسون” مدیر اجرایی بانک “نوا اسکوتیا” بود. این تماس به دیدار
نیکلسون ختم شد و او ماسک را به یک دوره کارآموزی در تابستان فرستاد. تجربه ماسک
در بانک انگیزه تأسیس شرکت PayPal را ایجاد کرد.

ترجمه: وب‌سایت فرادید

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

با خجالتی بودنمان چه کنیم؟

خجالت واقعا گاهی اوقات می‌تواند افراد را از زندگی باز دارد؛ بخشی از آن به این دلیل است که افراد خجالتی از حضور در موقعیت‌های اجتماعی اجتناب کرده و حرفشان را نمی‌زنند و بخشی از آن به این دلیل است که این افراد میزان زیادی اضطراب مزمن را تجربه می‌کنند. اگر شما هم خجالتی هستید بد نیست بدانید که از هر ۱۰ نفر ۴ نفر خودشان را خجالتی می‌دانند. اما خبر خوب این است که با گذاشتن وقت، تلاش و تمایل برای تغییر، می‌توان بر خجالتی بودن غلبه کرد. اگر خجالتی بودن شما خیلی شدید باشید شاید به کمک یک پزشک یا مشاور احتیاج داشته باشید، اما اکثر افراد خودشان می‌توانند این مشکل را حل کنند.

می‌توانید اولین قدم‌هایتان را با توجه به این ۱۲ تکنیکی که برایتان عنوان می‌شود بردارید.

۱.به کسی نگویید

اصلا لازم نیست که خجالتی بودن‌تان را همه جا جار بزنید. کسانی که به شما نزدیک هستند خودشان از این موضوع خبر دارند و کسانی که نزدیک نیستند هم شاید اصلا آنقدر با شما تعامل نداشته باشند که این موضوع را متوجه شوند. خجالتی بودن‌تان به این توی چشمی هم که خودتان فکر می‌کنید نیست.

۲. آرام باشید

اگر دیگران بحث خجالتی بودن شما را پیش کشیدند خیلی معمولی باشید. اگر لازم شد راجع به آن صحبت کنید اصلا نقطه ضعف نشان ندهید.

۳. گاهی خودتان را توجیه کنید

مثلا اگر در شرایط ناراحت و معذب صورت‌تان سرخ می‌شود سریع به خجالتی بودن ربطش ندهید؛ می‌تواند این طور باشد که« من همیشه صورتم زود سرخ میشه.»

۴. از برچسب زدن اجتناب کنید

به خودتان برچسب خجالتی بودن یا هر چیز دیگری نزنید. خودتان را به عنوان فردی خاص دسته بندی کنید نه یک نفر که حتما صفتی بد و آزاردهنده دارد.

۵. دست از حال گیری خودتان بردارید

گاهی اوقات ما واقعا بدترین دشمن خودمان هستیم. نگذارید انتقاد کردن خودتان از خودتان به حدی برسد که مخل کار و زندگی‌تان شود.

۶. نقاط قوت خود را بشناسید

لیستی از تمام ویژگی‌های مثبت خود تهیه کنید و حتی اگر لازم شد از دوستان و خانواده‌تان کمک بگیرد و هر موقع که احساس ناامنی کردید این لیست را مرور کنید. بگذارید یادتان بیاید که چقدر نکات مثبت دارید.

۷. روابط‌تان را آگاهانه انتخاب کنید

افراد خجالتی روابطی کمتر اما عمیق‌تر دارند که این یعنی باید بیشتر در انتخاب دوست و شریک‌ زندگی‌تان دقت کنید. وقت‌تان را در زندگی برای کسانی که قدرشناس، صمیمی و دلگرم کننده هستند صرف کنید.

۸. از افرادی که دیگران را دست می‌اندازند و اذیت می‌کنند اجتناب کنید

همیشه چند نفری هستند که دوست دارند بی‌رحم باشند و الکی دیگران را اذیت می‌کنند و برایشان مهم نیست که چه رفتاری درست است و چه رفتاری نیست و حتی صدمه زدن به احساسات و روح و روان دیگران ذره‌ای برایشان اهمیت ندارد. سعی کنید به طور صحیح فاصله‌تان را با این افراد حفظ کنید.

۹. با دقت نگاه کنید

بعضی از ما فکر می‌کنیم که اوضاع‌مان خیلی خراب است و بقیه از ما خیلی بهترند. این جور وقت‌ها بد نیست با دقت نگاهی به دیگران بیندازید تا ببینید آنها هم مشکلات شخصیتی و ناامنی‌های خودشان را دارند و شما در این بین تنها نیستید.

۱۰. به یاد داشته باشید که یک لحظه‌ی بد به معنای یک روز بد نیست

گاهی اوقات در یک موقعیت، خیلی خجالتی می‌شوید یا حتی بعضی وقت‌ها آن صحنه را مدام در ذهنتان مرور می‌کنید و بیشتر و بیشتر اعصاب خودتان را خرد کرده و روزتان راخراب می‌کنید. اما این همه کشمکش لازم نیس. آن لحظه هرچه بوده تمام شده پس بهتر است که سعی کنید از بقیهٔ روزتان لذت ببرید.

۱۱. خیال بافی نکنید

افراد خجالتی گاهی احساس عدم تایید یا ردشدگی می‌کنند، حتی زمان‌هایی که این موارد اصلا درست و واقعی نیستند. مردم احتمالا بیش از آنچه که شما فکر می‌کنید شما را دوست دارند و برایتان اهمیت قائلند، پس الکی برای خودتان خیالات منفی نبافید.

۱۲. لیست درست کنید

لیستی از تمام وحشت‌ها و نگرانی‌هایتان تهیه کنید. آنها را نام ببرید و برنامه ریزی کنید که چطور می‌خواهید آنها را از بین ببرید و به جلو حرکت کنید.

خجالتی بودن نباید شما را از رسیدن به موفقیتی که می‌خواهید باز دارد و چه شما خجالتی هستید چه نه، می‌توانید از تکنیک‌های گفته شده بهره ببرید.


منبع: برترینها

۶ دلیل برای عکاسی حرفه‌ای از محصولات

مجله پنجره خلاقیت – مترجم شادی حسن پور: با توجه به بازه زمانی کوتاه توجه مردم در این دوره و زمانه باید بدانید که تاثیر یک عکس از هزار کلمه بیشتر است.

همه ما می دانیم که توصیف جزئی محصولات، امری اجتناب ناپذیر برای فروش آنلاین محصولات است؛ اما کماکان باید بدانید که یک عکس ارزش و تاثیر بیشتری از همه آن توصیف های نوشتاری دارد. در واقع در یک نظرسنجی مشخص شد که ۶۷ درصد از مشتریان معتقدند در هنگام خرید، عکس محصولات اهمیت بیشتری نسبت به توضیحات مربوط به آنها یا بررسی های صورت گرفته دارد. مطالعات دیگر نیز نشان می دهند که عکس های حرفه ای می توانند مانع از رها کردن سبد خرید شده و احتمال خرید را به طور کلی افزایش دهند.

این بدان معناست که هر برندی که می خواهد فروش آنلاین را تجربه کند، باید بودجه خوبی به عکاسی از محصولات اختصاص دهد. برای استفاده حداکثری از عکس محصولات تان به نکات زیر توجه کنید.

6 دلیل برای عکاسی حرفه ای از محصولات

۱٫ روی کیفیت تاکید کنید

به منظور این که نرخ فروش را به شکلی موثر بالا ببرید، باید از عکس های بسیار با کیفیت استفاده کنید. تصاویر حرفه ای به برند شما اعتبار می بخشند و به مشتریان کمک می کنند تا احساس بهتری در هنگام خرید محصولات تان داشته باشند. از قرار دادن عکس هایی با رزولوشن پایین، عکس های استوک یا هر عکس غیر مرتبط به محصول خودداری کنید. پیش زمینه ای ساده و به رنگ روشن انتخاب کنید و مطمئن شوید که عکس های تان آنقدر بزرگ و با کیفیت هستند تا بیشترین تاثیر را روی مشتری بگذارند.

۲٫ تا حد ممکن از زوایای مختلفی عکس بگیرید

خرید آنلاین محصولات می تواند برای خیلی از مشتریان کار ترسناکی باشد، زیرا نمی توانند از نزدیک با محصول ارتباط برقرار کرده و مطمئن شوند که دقیقا آنچه می خواهند را می خرند. عکس های شما باید حداکثر اطلاعات را در مورد آن محصول به مشتری بدهد تا او احساس نزدیکی بیشتری به محصول کند و ترس از خرید آنلاین در وجودش از بین برود.

بدین منظور، زوایای مختلفی از محصول ارائه دهید. (از جلو، پشت، گوشه ها). بهتر است گزینه زوم را نیز انتخاب کنید تا مشتریان بتوانند جزئیات را بهتر ببینند. عکاسی از رنگ های مختلف محصول را نیز فراموش نکنید. اگر می خواهید خیلی حرفه ای عمل کنید، می توانید از عکس های ۳۶۰ درجه استفاده کنید.

۳٫ به مشتریان کمک کنید تا محصول را در زندگی شان تجسم کنند

مشتریان برای خرید یک محصول باید متقاعد شوند که آن محصول می تواند زندگی شان را به نحوی بهبود ببخشد. با عکاسی از محصول مورد نظر در فضای مناسب، به مشتریان احتمالی کمک کنید تا تجسم کنند این محصول چه نقشی در زندگی شان خواهد داشت. به عنوان مثال اگر می خواهید چمدان بفروشید، بهتر است عکسی از محصول در فرودگاه یا ایستگاه راه آهن نیز داشته باشید.

این موضوع نکته دیگری را نیز یادآوری می کند؛ به منظور کمک بیشتر به مشتری در تجسم کردن محصول بهتر است «افراد» را نیز در عکس های تان بگنجانید. افزودن عامل انسانی همیشه باعث افزایش نرخ فروش می شود. این موضوع به خاطر این است که عکس افراد توجه مردم را به خود جلب کرده و همدلی و واکنش احساسی ایجاد می کند که در نهایت به احساس ارتباط و نزدیکی بیشتر به محصول می انجامد.

۴٫ از صحت عکس های گرفته شده مطمئن شوید

اگرچه می توانید با استفاده از نرم افزارهای گرافیکی عکس های خود را به شکل بهتری نمایش دهید، با این حال مهم است که عکس های تان دقیقا نمایانگر ویژگی های محصول باشند. اگر مشتریان بعد از سفارش و دریافت محصول متوجه شوند که آن محصول هیچ شباهتی به عکسی که از آن دیده بودند ندارد، ناراضی می شوند، دیدگاه های تند و ناخوشایند ثبت می کنند، نرخ بازگشت محصولات تان افزایش می یابد و نمی توانید پایگاه مشتریان خود را حفظ کنید. مطمئن شوید که عکس های تان به خوبی نمایانگر محصول واقعی باشند. عکس ها را در دستگاه ها و مرورگرهای مختلفی آزمایش کنید تا اطمینان یابید که جزئیات و رنگ ها به درستی به نمایش در می آیند.

۵٫ در قسمت جستجوی وب سایت تان عکس بگنجانید

مطمئن شوید که در منوی بازشونده جستجوی وب سایت تان عکس محصولات نیز به همراه اسم آنها بالا می آید. این کار نرخ فروش را افزایش می دهد زیرا مشتریان دوست دارند به جای کامل کردن اسم محصول مورد نظر روی عکس آن کلیک کنند. به عبارت دیگر عکس ها به مشتریان کمک می کنند تا آنچه می خواهند را با سرعت بیشتری پیدا کنند و فرصتی برای تردید کردن در هنگام خرید نداشته باشند. علاوه بر این عکس، توجه مشتریان را با سرعت بیشتری نسبت به متن به خود جلب می کند، بنابراین ممکن است مشتریان روی عکس محصولاتی کلیک کنند که حتی از قبل برنامه ای برای خریدشان نداشته اند.

۶٫ در بازاریابی محتوا از عکس استفاده کنید

زمانی که بحث بهبود فرآیند فروش آنلاین پیش می آید، عکس محصولات از اهمیت خاصی برخوردار می شود. علاوه بر این که باید توضیحات مفصل و کاملی در مورد محصولات بنویسید، باید از عکس های باکیفیتی نیز در میان متن ها استفاده کنید تا نرخ فروش افزایش و نرخ بازگشت محصول کاهش یابد و تصویر محصولات تان به مدت بیشتری در ذهن مشتری باقی بماند.

پژوهش ها نشان داده اند که وقتی مردم اطلاعاتی را می شنوند، سه روز بعد تنها ۱۰ درصد از آن در خاطرشان باقی مانده است؛ با این حال وقتی عکسی مرتبط با آن اطلاعات را می بینند، ۶۵ درصد از اطلاعات را در سه روز آینده به خاطر می سپارند.


منبع: برترینها

تاثیر ایجاد امکان به اشتراک گذاری در رسانه های اجتماعی بر ایمیل مارکتینگ

تحقیقاتی که اخیراً یکی از شرکت های فعال در زمینه ایمیل مارکتینگ (گِت ریسپانس) انجام داده است نشان می دهد که نرخ کلیک پیام های ایمیلی که حاوی گزینه هایی برای به اشتراک گذاری در رسانه های اجتماعی هستند در مقایسه با سایر ایمیل ها به طرز قابل توجهی بالاتر است.

این تحقیق که با بررسی نتایج چیزی بالغ بر ۵۰۰ میلیون ایمیلی انجام گرفت که توسط پلتفرم این شرکت ارسال شده بودند دقیقاً نشان داد که ایمیل هایی که حاوی گزینه هایی مانند به اشتراک گذاری در فیسبوک و توییتر بودند نسبت به ایمیل های فاقد این موارد ۳۰ درصد نرخ کلیک بیشتری داشتند. علاوه بر این، هنگامی که ایمیل های مورد نظر حداقل حاوی سه گزینه مختلف برای به اشتراک گذاری بودند، ناشران آنها به طور متوسط یک افزایش ۵۵ درصدی را در نرخ کلیک ایمیل های خود شاهد بودند.

این شرکت ارائه دهنده خدمات ایمیل مارکتینگ گزارش می دهد که علیرغم این یافته ها، تنها ۱۱٫۲ درصد از ایمیل ها بیش از دو گزینه برای به اشتراک گذاری در کانال های مختلف رسانه های اجتماعی را در اختیار مخاطبان خود قرار می دهند. البته این میزان نسبت به سال گذشته شاهد رشد قابل توجهی بوده، اما با توجه به مزایای روزافزون الحاق رسانه های اجتماعی به ایمیل مارکتینگ هنوز هم زیاد محسوب نمی شود.

در عین حال، امروزه شاهد حرکت فزاینده ارائه دهندگان خدمات ایمیل به سوی قلمروی رسانه های اجتماعی هستیم و البته با توجه به مزایایی که وجود آنها اثبات شده، این جای هیچ تعجبی ندارد. در واقع، اجتماعی تر شدن ایمیل مارکتینگ در شرایطی اعداد و ارقام را به سمت و سوی مثبت می برد که میزان بودجه مورد نیاز برای سرمایه گذاری لازم بر روی رسانه های اجتماعی نسبتاً اندک و استفاده از قدرت این پلتفرم نیرومند کاملاً مقرون به صرفه است.


منبع: گویا آی‌تی

۹ اشتباه مرگباری که بازاریابان اینترنتی مرتکب می‌شوند!

۱. استفاده از تعداد زیادی شبکه‌ی اجتماعی

برای اینکه متخصص شوید نیاز به تمرین و تمرکز هست. این موضوع برای اکثر فعالیت‌های مربوط به کسب و کار مخصوصا از طریق شبکه‌های اجتماعی صدق می‌کند. کسب و کارهایی که تیم مارکتینگ کوچکی دارند باید از بکارگیری تعداد زیادی شبکهٔ اجتماعی خودداری کرده و به جای آن بیشتر از یکی دو شبکه‌ی پرطرفداری که منطبق با اهداف آنهاست بهره ببرند.

در فیسبوک روزانه حدود ۳۰۰ میلیون عکس پست می‌شود. هر ۶۰ ثانیه ۵۱۰ هزار کامنت و ۱۰۰ هزار پست ارسال می‌شود و به خاطر همین باید تمرکزتان را بر یکی دو شبکه‌ی پرطرفدار بگذارید تا در این حجم از مطالب، مطالب شما گم نشود و چم و خم کار دستتان بیاید.

۲. بی‌اعتنایی به فالورهای وفادار

جنبش‌های بزرگ ابتدا توسط فالورهای وفادار شکل گرفته و تداوم می‌یابند و لزوما این یک رهبر پر شور نیست که چنین چیزهایی را ایجاد می‌کند. فالورهای پرشور به جذب فالورهای جدید کمک کرده و به آنها اطمینان می‌دهند که صفحه‌ای که دنبال می‌کنند ارزش دنبال کردن را دارد. برندهای مختلف باید حواسشان خیلی به این فالورهای فعال و وفادار باشد. اگر می‌بینید یک سری افراد به طور مداوم در صفحه‌ی شما فعال بوده و پست‌ها را به اشتراک می‌گذارند، حتما راهی برای تشکر از آنها پیداکنید؛ حال می‌تواند تگ کردن آنها، شات کردن آنها یا فرستادن پیام تشکر برای آنها باشد. این کار باعث می‌شود هم آنها و هم تعداد افراد بیشتری به حمایت و تبلیغ از شما بپردازند.

۳. کپی کردن محتوای دیگر برندها

با اینکه شاید خیلی وسوسه آمیز باشد که استراتژی برند دیگری را در شبکه‌های اجتماعی کپی کنید، اما شما واقعا باید در مقابل چنین وسوسه‌ای مقاومت کنید.

پلتفرم‌های شبکه‌های اجتماعی برای ارائهٔ محتواهای جدید و غیرمنتظره به کاربران طراحی شده‌اند که همین هم هست که باعث اتصال و برقراری ارتباط بیشتر مخاطبین می‌شود

اصول روان شناختی شبکه‌های اجتماعی عنوان می‌کند که کاربران انتظار تنوع را از سوی صفحات مختلف دارند و بنابراین برندهایی که استراتژی مخصوص به خودشان را دارند، فالورهای بیشتری جذب می‌کنند و همچنین کاربران برای آنها وجه تمایز قائل می‌شوند.

۴. نادیده گرفتن دیتا و اطلاعات

بازاریابی مدرن حرفه‌ای مبتنی بر داده و اطلاعات است.این موضوع هم برای بهینه سازی وبسایت و هم برای بازاریابی شبکه‌های اجتماعی صدق می‌کند. خیلی مهم است که مدیران کسب و کارها، اطلاعات ودیتای شبکه‌های اجتماعی‌شان را جمع آوری و آنالیزکنند تا ببینند که فالورها به محتوا چطور واکنش نشان می‌دهند؛ چراکه در غیر این صورت سخت می‌شود تشخیص داد که چه زمانی باید استراتژی را به منظور گرفتن نتایج بهترتغییر داد.

۵. فهم نادرست مخاطب هدف

بازاریابان شبکه‌های اجتماعی و به طور کلی مدیران کسب وکار باید مخاطبان هدف را شناخته و درک کنند. این درک و شناخت در وهله‌ی اول کمک می‌کند که مناسب‌ترین شبکهٔ اجتماعی را برای فعالیت انتخاب کرده و همچنین به شما نشان می‌دهد که چه نوع محتوایی را به چه صورت باید عرضه کنید تا بیشتر مورد استقبال و پسند قراربگیرد.

۶. توجه به قدرت ویدیو

طبق بررسی‌های به عمل آمده، ۶۰٪ از بازارایابان شبکه‌های اجتماعی اظهار کرده‌اند که محتوای ویدیویی مهم‌ترین شکل محتوای بصری است. دلیل اینکه محتوای ویدویی تا این حد میان بازاریابان شبکه‌های اجتماعی محبوب است این است که به طور موثر فالورها را درگیر خودش می‌کند.

۷. عملکرد یکسان در دو شبکه‌ی اجتماعی متفاوت

هیچ دو شبکه‌ی اجتماعی‌ای مثل هم نیستند و بروز رفتار یکسان در رویارویی با ۲ شبکه‌ی اجتماعی مختلف یک اشتباه محض است. افراد مختلف از پلتفرم‌های مختلف استفاده می‌کنند و انتظار دارند که انواع مختلفی از محتوا را هم بر روی هریک مشاهده کنند. مثلا دیدن آگهی استخدام بر روی اینستاگرام یک چیز عجیب است اما روی لینکداین خیلی هم طبیعی‌ است. بازاریابان باید به صورت گزیده شبکه‌های اجتماعی را انتخاب کرده و تلاش کنند در زمینهٔ هرکدام از آنها خبره شوند تا بتوانند محتوای مناسب هرکدام را ایجاد کنند.

۸. فرض اینکه کارمندان جوان‌تر از شبکه‌های اجتماعی بهتر سر در می‌آورند

درست است که افراد جوان‌تر از شبکه‌های اجتماعی بیشتر استفاده می‌کنند اما این بدین معنا نیست که باید وظیفهٔ ساخت و پیشبرد استراتژی شبکه‌های اجتماعی‌تان را هم به جوان‌ترین عضو تیم بسپارید. شبکه‌های اجتماعی هم مانند راه‌های دیگر است که از طریق آن خودتان راتبلیغ کرده و مخاطب جذب می‌کنید؛ باید مشتریان هدف بررسی شوند، داده‌ها آنالیز شوند و سرانجام روش مناسب اتخاذ شود و این وظیفه باید به مدیر شبکه‌های اجتماعی سپرده شود نه صرفا به هرکسی که خیلی در شبکه‌های اجتماعی گشت‌زنی می‌کند.

۹. ندادن آموزش فروشندگی و جذب مخاطب به تمام کارکنان

هرکارمند شرکت شما توانایی این را دارد که از طریق شبکه‌های اجتماعی با مشتریان در ارتباط باشد. از آنجایی که هرکدام از کارمندان خودشان استفاده‌ی شخصی از شبکه‌های اجتماعی دارند، بنابراین آموزش دادن آنها برای تعامل و برقراری ارتباط با مشتریان شرکت‌تان از طریق شبکه‌های اجتماعی کار منطقی و معقولی است.

شبکه‌های اجتماعی همچنان به رشد خود در سراسر دنیا ادامه خواهند داد و همینطور به ابزار قدرتمندی برای بازاریابی تبدیل خواهند شد. برای موفقیت در این امر، بازاریابان باید از اشتباهاتی که در این مقاله عنوان شد اجتناب کنند و ضمن استفاده از این شبکه‌های اجتماعی باید اهداف خود را کاملا مشخص کنند و بدانند که از این طریق چه می‌خواهند و چطور باید به خواسته‌شان دست یابند.


منبع: برترینها

آموزش فروش: استراتژی های اصلی برای به سرانجام رساندن فروش

یکی از دشوارترین کارها برای فروشندگان تازه کار به سرانجام رساندن فروش (Closing) است. با این حال، به سرانجام رساندن فروش لزوماً نباید به آن سختی که به نظر می رسد باشد. اگر در ارائه محصول و پاسخگویی به اعتراضات مشتری بالقوه عملکرد خوبی را از خود نشان داده باشید، فرآیند فروش به طور طبیعی به سرانجام خواهد رسید. در عین حال، اگر همه چیز آنطور که باید و شاید پیش نرفت، احتمالاً باید به مشتری بالقوه خود یک سقلمه بزنید تا بتوانید فرآیند فروش را با موفقیت به سرانجام برسانید. ما در این مطلب از مجموعه مطالب آموزش فروش گویا آی تی به ذکر چند مورد از استراتژی های موثر برای به سرانجام رساندن فروش اشاره می کنیم.

به سرانجام رساندن فرضی

به سرانجام رساندن فرضی کلی ترین روش به سرانجام رساندن فروش است و در صورتی از آن استفاده می کنید که نتوانسته باشید از یک روش شخصی سازی شده تر برای مشتری مورد نظر استفاده کنید. در این روش، پس از آنکه محصول یا خدمات مورد نظر را معرفی کرده و پاسخ های لازم به سوالات مشتری بالقوه را ارائه کردید، سوالی را می پرسید که بر مبنای این پیش فرض است که مشتری شما محصول یا خدمات مورد نظر را خریداری خواهد کرد. به عنوان مثال:

  • رنگ آبی رو ترجیح می دهید یا قرمز؟
  • ارسال معمولی ما یک روز زمان خواهد برد، اگر مایل باشید می تونید از ارسال پیشتاز استفاده کنید
  • برای شروع، ده مورد کافیه؟
  • اگر هزینه یک سال رو به صورت پیش پرداخت حساب کنید، می تونم ۱۰ درصد بهتون تخفیف بدم. نظرتون چیه؟
  • با غذاتون سیب زمینی سرخ کرده میل دارید یا پیاز؟

البته احتمالاً مورد آخر زیاد به کارتان نمی آید، اما در هر صورت با مثالهای بالا روش کار باید کاملاً برای شما روشن شده باشد و احتمالاً اکنون می توانید سوالات فرضی گوناگونی را برای محصول یا خدماتی که ارائه می کنید مطرح کنید.

به سرانجام رساندن فروش با تکیه بر محدودیت زمانی

اگر مشتری شما از جمله ویرانگر «باید فکر کنم» استفاده کرد، تکیه بر محدودیت زمانی می تواند راهگشای فرآیند به بن بست رسیده فروش باشد.

برای استفاده از این روش، کمی درنگ کنید، سپس در یک حالت متفکرانه سری تکان بدهید و چیزی شبیه به این بگویید:

«برای من کاملاً قابل درکه که تمایل داشته باشید روی این موضوع فکر کنید، اما فقط باید خدمتتون عرض کنم که مدل مورد نظر شما یکی از پرطرفدارترین مدل های ماست و معمولاً همیشه با کمبود موجودی مواجه هستیم. اگر این مدل فردا موجود نباشه مدلهای دیگر ما صد در صد با نیازهای شما همخوانی ندارن و واقعاً شرمنده شما میشیم.»

همچنین می توانید سخن از تخفیفی به میان بیاورید که مثلاً در عرض دو روز آینده به اتمام خواهد رسید یا روی هدیه ای که همراه با کالا یا خدمات مورد نظر ارائه می کنید تکیه کنید که دوره زمانی ارائه آن رو به پایان است.

البته استفاده از این روش فقط در صورتی موثر است که واقعاً چنین محدودیت هایی وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، ابداً و هرگز به مشتری دروغ نگویید. چنانچه شرکت متبوع شما به صورت کلی پیشنهادهای دارای محدودیت زمانی ارائه نمی کند، احتمالاً می توانید با مدیر فروش شرکت هماهنگ کنید تا اختیار ارائه پیشنهادهای جزئی را داشته باشید.

به سرانجام رسانی شخصی سازی شده

اگر فرآیند صلاحیت سنجی مشتری را به خوبی انجام داده باشید، احتمالاً اطلاعات فراوانی را درباره علایق و سلایق وی جمع آوری کرده اید (رنگ، اندازه، ویژگی ها، سطح کیفی، مقدار بودجه و موارد مشابه). هنگامی که می خواهید کار را تمام کنید، به یادداشت های خود درباره نیازهای مشتری نگاهی بیندازید و سپس چیزی شبیه به این بگویید:

«بسیار خوب، شما به یک تلویزیون ال ای دی نیاز دارید که به اندازه کافی بزرگ باشه که بتونید داخل هال منزل ازش استفاده کنید، بیشتر از ۲ تومن هم نمی خواهید هزینه کنید و ترجیح می دید که رنگش نقره ای باشه. آیا مورد دیگه ای هم هست که ذکر نکرده باشم؟»

منتظر پاسخ مشتری بمانید و سپس با این فرض که مشتری پاسخ منفی می دهد می گویید:

«خوشبختانه مدل ABCD1234 ما بهترین انتخاب برای شماست که همه نیازهاتون رو پوشش میده! این مدل همه ویژگیهای مورد نظر شما رو داره، به علاوه یک سیستم صوتی پیشرفته هم داره و قیمتش هم فقط ۱۷۰۰ هست. چیزی که لازمه فقط امضای شما زیر فاکتور هست و دستگاه تا شب خدمتتون ارسال میشه.»

از آنجایی که همه نیازها و خواسته های مشتری را به حساب آورده اید، احتمال پا پس کشیدن او در این مرحله بسیار کم است.

اگر مشتری در این مرحله از فرآیند فروش تردید داشت، احتمالاً مسائل یا به اصطلاح اعتراضاتی دارد که حل نشده اند. کاری که باید انجام بدهید این است که آنها را پیدا کنید و به مشتری کمک کنید تا آنها را حل کند تا فروش با موفقیت به سرانجام برسد.


منبع: گویا آی‌تی

سرمایه گذاری جایگزین

ماهنامه معیشت – بیژن طالب کاشفی: کاهش نرخ سود بانکی در شهریور سپرده گذاران بانکی را به تکاپو انداخته تا گزینه های دیگر سرمایه گذاری را دوباره بررسی کنند.

در چند سال گذشته نرخ بالا و بدون ریسک سود بانکی شرایط دشواری را برای گزینه های رقیب ایجاد کرده بود؛ اما هم اینک نرخ سود ۱۰ درصدی برای حساب های کوتاه مدت و نرخ سود ۱۵ درصدی برای حساب های یک ساله جذابیت سپرده گذاری را کم کرده است. گزینه های زیر می توانند پیشنهادهای مناسبی برای سپرده گذاران باشد.

پیشنهاد می شود اگر سود بانکی برای شما جذابیت ندارد در یک یا چند گزینه زیر سرمایه گذاری کنید و ترکیب بهینه ای برای سبد سرمایه گذاری های خود به وجود آورید.

 سرمایه گذاری جایگزین

سرمایه گذاری در بورس اوراق بهادار

بورس یا بازار سهام بازاری سازمان دهی شده است که با هدف خرید و فروش سهام یا هر نوع اوراق بهادار یا کالای دیگری شکل گرفته است. بازار بورس اوراق بهادار این امکان را فراهم می کند تا هر فرد به میزان دارایی و سرمایه ای که دارد در یک یا چند شرکت بزرگ سرمایه گذاری کند و در سود آن ها شریک شود. اما برعکس سپرده گذاری در بانک، سرمایه گذاری در بورس کار چندان ساده ای نیست و به دانش و بهره گیری از مشاوره مالی و اقتصادی نیازمند است. ضمن اینکه سرمایه گذاری در بورس با ریسک همراه است و سهام به راحتی سپرده های بانکی نقد نمی شود.

با تمام این توضیحات اگر بتوان سود به مراتب بیشتری از سرمایه گذاری در بورس کسب کرد، می توان بخشی از سرمایه خود را وارد این بازار کرد. برای کسب اطلاعات بیشتر در این باره می توان به شرکت های مشاوره سرمایه گذاری، صندوق های سرمایه گذاری و حتی کارگزاری ها مراجعه کرد.

مهم ترین عیب سرمایه گذاری در بورس این است که با داشتن سهام شرکت ها، هیچ تضمینی برای بازگشت سرمایه و سود کردن وجود ندارد و این درحالی است که با خرید اوراق مشارکت یا سپرده گذاری در بانک، سود و اصل سرمایه تضمین می شود. اما از سوی دیگر همیشه احتمال کسب سود بیشتر از سود بانکی و اوراق مشارکت در سرمایه گذاری در بورس وجود دارد.

خرید اوراق مشارکت

خرید اوراق مشارکت یکی دیگر از گزینه های سرمایه گذاری است. سرمایه گذاری در اوراق مشارکت ریسک کم و نقدشوندگی زیاد دارد و همچون سرمایه گذاری در بورس نیاز به دانش مالی و اقتصادی فراوان ندارد؛ اما به نسبت سود کمتری نسبت به بازار بورس دارد؛ با این حال سود تضمین شده آن معادل سود بانکی و کمی بیش از آن است.

مزیت های سرمایه گذاری در اوراق مشارکت

زمان بر نبودن: فعالیت حرفه ای در بازار سهام نیاز به صرف زمان برای آموزش و یادگیری و پیگیری بازار دارد و ماه ها و سال ها طول می کشید تا شخصی در بورس بتواند به توانایی کسب سود مداوم دست یابد. اما برای خرید اوراق مشارکت، چون سود آن همانند سپرده های بانکی تضمین شده و ثابت است، هیچ نیازی به یادگیری مفاهیم و اطلاعات و صرف وقت زیاد ندارید و می توانید با صرف حداقل وقت، اوراق مشارکت را در مبلغ دلخواه خریداری کنید.

ثابت و تضمینی بودن سود و اصل سرمایه: برای شخصی که ریسک گریز است، سرمایه گذاری با سود ثابتی که از بانک بیشتر است و هیچ نگرانی بابت از دست دادن آن نیست جذابیت دارد، در حالی که در بازار سهام هیچ چیز قطعی نیست و هیچ تضمینی برای کسب سود یا حفظ سرمایه وجود ندارد.

بدون درگیر شدن در نوسانات و هیجانات بازار: با وجود تضمین برای اصل سرمایه و سود اوراق مشارکت، فرد درگیر استرس احتمالی که در سرمایه گذاری در بازار سهام و سایر بازارهای پرریسک وجود دارد، نخواهدبود. عدم قطعیت و نوسانات زیاد در بازار بورس موجب ایجاد استرس در بسیاری از افراد می شود. برای شخصی که مهارت، تجربه، زمان و سرمایه کمی دارد، خرید اوراق مشارکت گاهی می تواند سود بیشتری نسبت به بازار سهام داشته باشد.

اوراق مشارکت به عنوان ضمانت وام بانکی: یکی دیگر از دلایلی که می تواند اوراق مشارکت را مطلوب تر کند، ضامن شدن این اوراق در بانک ها برای اخذ وام است. اکنون افرادی که اوراق مشارکت دارند می توانند با گرو گذاشتن آن از بانک ها تسهیلات دریافت کنند. این موضوع گرفتاری به دنبال ضامن گشتن و پیدا کردن آن را حذف می کند. بانک نیز به دلیل نقد شوندگی اوراق تمایل به گرو گرفتن اوراق به جای افراد دارد.
برای خرید اوراق مشارکت می توان به بانک عامل چاپ کننده اوراق یا به کارگزاری های بورس مراجعه کرد.

خرید طلا

خرید طلا همواره یکی از گزینه های سرمایه گذاری در زمان التهاب و اوضاع نامساعد اقتصادی است. همچون زمان جنگ که هیچ اطمینانی به سرمایه گذاری در بازار بورس، بانک، اوراق مشارکت و حتی بازار مسکن وجود ندارد، این بازار طلاست که مناسب ترین گزینه برای سرمایه گذاری می باشد.

به همین دلیل نه تنها در ایران بلکه در کل جهان زمانی که عاملی همچون جنگ، تحریم، بلایای طبیعی، بحران اقتصادی و… باعث برهم خوردن تعادل اقتصادی و ایجاد جو نامطمئن شدید می شود، سرمایه گذاران به خرید طلا روی می آورند و به سرعت باعث افزایش قیمت فلز زرد می شوند. سرمایه گذاری در بازار طلا نیز با ریسک مواجه است و ممکن است با کاهش جو نامطمئن به سرعت قیمت طلا کاهش یابد. ریسک نگهداری از طلا نیز همواره وجود دارد.

همچنین سرمایه گذاری در خرید طلای کارشده سودی دربر نخواهدداشت؛ زیرا کارمزد، مالیات بر ارزش افزوده و سود فروشنده طلا هنگام فروش طلا از قیمت آن کسر می شود. در کشور ما یکی از گزینه های مناسب برای سرمایه گذاری در بازار طلا خرید سکه های ضرب شده از سوی بانک مرکزی است. خرید و فروش به موقع سکه اگرچه فعالیتی سوداگرانه است و ارزش افزوده خاصی برای اقتصاد کشور ایجاد نمی کند، ولی در بعضی مواقع همچون سال ۱۳۹۱، ضمن حفظ ارزش پول سرمایه گذاران خرد باعث می شود سود نیز کسب کنند.

خرید ملک

خرید ملک در ایران همواره یکی از گزینه های سرمایه گذاری بوده است. اگرچه بازار مسکن در ایران طی دهه های گذشته درگیر دوره های رونق و رکود بوده است، ولی در بلندمدت قیمت ها رشد داشته اند. البته خرید سوداگرانه ملک یکی از فعالیت های مضر اقتصادی است که باعث خارج شدن بازار از تعادل می شود و قیمت ها را به صورت مصنوعی افزایش می دهد و این باعث می شود خریداران واقعی مسکن که قصد استفاده از آن را دارند قدرت خرید خود را از دست بدهند.

ولی متاسفانه تا زمانی که گزینه های مناسب برای سرمایه گذاری همچون بانک، بورس، اوراق مشارکت و… سودی کمتر از تورم نصیب سرمایه گذاران کنند و از سوی دیگر ایجاد کسب و کار با موانع زیادی مواجه باشد و واردات بی رویه و قاچاق باعث از بین رفتن فرصت های سرمایه گذاری و کارآفرینی شود، به ناچار سرمایه گذاری در بازار ملک و خرید و فروش سوداگرانه آن همواره یکی از گزینه های سرمایه گذاری در ایران خواهدبود.

طی چند سال گذشته بازار مسکن با شرایط پایداری مواجه بوده است؛ ولی هیچ تضمینی وجود ندارد که سیاست های جدید دولت برای ایجاد رونق در بازار دوباره غول خفته تورم در بازار مسکن را بیدار نکند.

نتیجه گیری

نمی توان از میان گزینه های گفته شده به طور قطع یک گزینه را به عنوان بهترین سرمایه گذاری انتخاب کرد. افراد حرفه ای در این زمینه، سرمایه گذاری را یک فرایند کاملا شخصی می دانند و تاکید دارند که پیچیدن یک نسخه برای همه افراد اشتباه است. شما مجبور نیستید فقط در بانک، سهام یا اوراق مشارکت سرمایه گذاری کنید و به همان طریقی که صندوق های سرمایه گذاری با تشکیل سبد متنوعی از دارایی ها، ریسک سرمایه گذاری را کاهش می دهند، ترکیب متنوعی از سرمایه گذاری ها را داشته باشید، به گونه ای که هم در این سبد، دارایی با قدرت نقدشوندگی بالا داشته باشید که در مواقع نیاز بتوان به سرعت آن را تبدیل به پول کرد، همچون سپرده بانکی، اوراق مشارکت و طلا، و هم در این سبد گزینه ای باشد که انتظار سودآوری فراوان و حتی جهش قیمتی برای آن وجود داشته باشد، همچون سهام و ملک.

سهم هرکدام از این دارایی ها در سبد سرمایه گذاری فرد نیز بستگی به روحیات، درجه ریسک پذیری، دانش و تجربه، و سایر متغیرهای فردی دارد و نمی توان نسخه یکسانی برای همه افراد نوشت.


منبع: برترینها