انکار اتهام تعرض و قتل عمد در دادگاه

به گزارش شرق، خرداد ماه سال ٩١، مردی با مأموران پلیس تماس گرفت و گفت زن و مردی که مستأجرش بوده‌اند، فردی را در خانه‌اش به قتل رسانده‌اند. وقتی مأموران به محل رفتند، جسد مردی جوان را در خانه پیدا کردند و با انتقال جسد به پزشکی قانونی، تحقیقات را از کوروش، مرد صاحبخانه، آغاز کردند. کوروش به مأموران گفت: من برای مدت کوتاهی خانه‌ام را به یک زن و مرد اجاره داده بودم که دو روز قبل از خانه سروصدایی شنیدم و بعد هم آنها بدون اینکه اطلاع بدهند، خانه را ترک کردند. البته من مقتول را می‌شناسم؛ او فریبرز است و با این زوج هم رفت‌وآمد داشت. البته من به آنها گفته بودم دوست ندارم او به این خانه رفت‌وآمد کند.مدتی بعد مأموران ردّ زن و مرد را در یکی از شهرهای اطراف تهران زدند و آنها را بازداشت کردند. این زوج که به صورت صیغه‌ای با هم ازدواج کرده بودند، ادعای کوروش را رد کرده و گفتند ضارب فریبرز، کوروش بوده است و آنها در قتل نقشی نداشته‌اند.زن که ثریا نام دارد، به مأموران گفت: من و کیومرث با هم به صورت صیغه‌ای ازدواج کرده و طبقه بالای خانه کوروش را اجاره کرده بودیم. در این مدت، متوجه شدیم کوروش که مردی مجرد و تنها بود، به دختر من نظر سوء داشته است و او را مورد آزار و اذیت هم قرار داده است. سر این موضوع با کوروش جروبحث داشتیم. روز حادثه، فریبرز در خانه ما بود که سر این موضوع بحث شد؛ وقتی کوروش آمد، این درگیری بالا گرفت و بعد کوروش با واردکردن ضربه چاقو، او را به قتل رساند؛ ما هم از ترس فرار کردیم. با توجه به این اعترافات، کوروش تحت بازجویی قرار گرفت. او اتهام قتل را قبول کرد و گفت: من برای حفظ جانم دست به قتل زدم. قصدم کشتن فریبرز نبود. با پایان تحقیقات و صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد و روز گذشته جلسه رسیدگی به این پرونده برگزار شد. بعد از اینکه نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و شکایت ولی‌ دم مقتول نیز اعلام شد، نوبت به کوروش رسید. او گفت: من اتهام قتل عمدی را قبول ندارم؛ چراکه برای دفاع از خودم دست به این قتل زدم. بارها گفته بودم نمی‌خواهم فریبرز به خانه من رفت‌وآمد داشته باشد؛ چون او فرد درستی نبود. آن شب وقتی به خانه ثریا رفتم تا به آمدن فریبرز اعتراض کنم، ثریا با داد و فریاد من را متهم کرد به دخترش آزار و اذیت رسانده‌ام و فریبرز و کیومرث یکی با چاقو و دیگری با قمه، به من حمله کردند. من هم برای حفظ جان خودم، مجبور شدم چاقو را از فریبرز گرفته و یک ضربه به او بزنم. من کشتی‌گیر هستم و حرفه‌ای هم کشتی می‌گرفتم، در مرام من کشتن کسی یا تعرض به دختری نبود.بعد از گفته‌های متهم و وکیل‌مدافع او، هیئت قضات برای صدور رأی دادگاه دراین‌باره وارد شور شدند.


منبع: baharnews.ir

عقیم کردن، طرد «دیگری» است

مجتبی گلستانیروزنامه بهاردر پس مدعای کسانی که این روزها بی‌پروا از ضرورت عقیم کردن بی‌خانمان‌ها از جمله گورخواب‌ها، کارتن‌خواب‌ها، معتادان و همچنین ـ به تعبیر مدیر کل اجتماعی استانداری تهران ـ سکس‌ورکرها سخن گفته‌اند، دو پیش‌فرض اصلی نهفته است: «اصلاح انسان‌دوستانه» و «دفاع از جامعه»؛ اما این مدعا همراه با دو پیش‌فرض اصلی‌اش چیزی نیست مگر گرایش این افراد به «(باز)سامان‌دهی قدرت مجازات». به تعبیر دیگر، در چنین مدعایی مجازات بی‌خانمان‌ها ـ به جرم بی‌خانمانی ـ این‌بار نه در شکل آشکار حبس و زندانی کردن، بلکه در شکل مداخله‌ی غیرعلنی قدرت رخ می‌دهد؛ یعنی به صورت به‌هنجارسازی و مهم‌تر از آن، رام ساختن بدن‌های آنان. و باز به تعبیر دیگر، هدف از این مدعا دست یافتن به جامعه‌ی انضباطی ایده‌ال است؛ جامعه‌ای که در آن، ارزش‌ها و معیارهایی درباره‌ی اقلیت‌ها حاکم است که حتی کوچک‌ترین جزء بدنِ دیگری ـ در این‌جا، بی‌خانمان ـ را به آلت دست قدرت و ابزاری برای بازتولید آن تبدیل می‌کنند. چرا بی‌خانمان ـ چه زن و چه مرد ـ محکوم به چنین مجازاتی است؟ ظاهراً بی‌خانمان کسی است که در بخش ناپاک و متعفن جامعه به سر می‌برد و در نظم سلسله‌مراتبی برساخته‌ی خیرخواهان و مصلحان جامعه، فرودست و پایین‌مرتبه به شمار می‌رود. بر این پایه، چنین فرض می‌شود که بی‌خانمان توان و صلاحیت ندارد تا «امر زیستی» (the biological) را در زندگی شخصی‌اش حفظ کند.شاید از این‌روست که این گروه مصلحان از کاربرد تعبیر «جوجه‌کشی» در مورد بی‌خانمان‌ها ابایی ندارند و انسان‌دوستی و خیرخواهی‌شان حکم می‌کند که فرد بی‌خانمان باید «ترغیب» شود که عقیم گردد تا به جامعه آسیب کمتری برساند.  از این منظر، بی‌خانمان نه فقط تهدیدی برای خود، که تهدیدی برای «همنوع» خود ـ نوع بشر ـ محسوب می‌شود. پس انسان‌دوستی حکم می‌کند که او به انواع نظارت و تجسس و مراقبت اصلاحی و طراحی‌شده تن بدهد.ظاهراً هدف از اصلاح انسان‌دوستانه‌ی بی‌خانمان‌ها، حراست از میثاق‌های اجتماعی برای پیوند افراد جامعه است، زیرا بی‌خانمان با تمام صفت‌هایی که به او نسبت می‌دهند، کسی است که از نظم بهنجارساز جامعه تخلف و سرپیچی کرده است. پس باید او را در جهت دفاع از جامعه بازسازی کرد و از نو به جامعه بازگرداند. و اگر بی‌خانمان نخواهد به جامعه برگردد یا از توقف انجام تخلف و سرپیچی سر باز زند، پاسخی که دریافت می‌کند، محرومیت به شکل اخته کردن و عقیم ساختن است (ترغیب و تنبیه همزمان). این‌گونه است که مجازات بی‌خانمان به دلیل بی‌خانمانی‌اش، نه صرفاً بر خود او، که بر دیگر ساکنان جامعه‌ی انضباطی تاثیر می‌گذارد؛ زیرا این محرومیتی است که هرکس در هر کجا ـ چه باخانمان و چه بی‌خانمان ـ باید سایه‌ی تهدیدکننده‌اش را بالای سر خود حس کند و ببیند. بر این منوال، دیگر لازم نیست که به شیوه‌ی سنتی، شکنجه‌ای در کار باشد یا به شیوه‌ی روزآمدتر، حبس و زندانی. و این‌گونه است که گفتمان‌های علمی، و مهم‌ترینِ آن‌ها یعنی پزشکی، فرایند مجازات کیفری را تطهیر می‌کنند و بحث سلامت را به موضوع مجازات پیوند می‌زنند.اکنون چند پیامد مهم هر دو پیش‌فرض را مرور کنیم: ۱) با این روش، تخلف و جرم بی‌خانمان‌ها «فردیت‌سازی» می‌شود، به این معنا که بی‌خانمانی نوعی سرپیچی و تخطی «فردی» از نظام هنجارهای عمومی پنداشته می‌شود و ۲) بی‌خانمان متخلف همچون ویروسی برای نظام اندام‌وار جامعه تشخیص داده می‌شود که باید به آن اجازه‌ی تکثیر نداد؛ ۳) پس جامعه برای انجام وظایف محافظتی‌اش از خود راهی ندارد جز مجازات و طرد بی‌خانمان ـ با همه‌ی صفت‌هایی که همبسته‌ی بی‌خانمانی لحاظ می‌شوند، اعم از تن‌فروش و معتاد و نظیر این‌ها؛ ۴) در نتیجه، جامعه خود را به‌تمامی از مسئولیت مشارکت در تولید بی‌خانمانی و تن‌فروشی و اعتیاد تبرئه می‌سازد؛ و ۵) جامعه می‌تواند بدین شیوه، به نحو نامریی، حق حاکمیت بر بدن دیگری را برای خود به رسمیت بشناسد و محفوظ نگه دارد؛ زیرا در مکانیسم فردیت‌سازی، بی‌خانمان در مقام خطاکار، «فرد حاکم بر سرنوشت» خویش تلقی می‌شود که باید مسئولیت خطاهایش را بپذیرد؛ اما نهایتاً این مکانیسم جز سلطه بر بدنِ دیگری کارکردی در پی ندارد.  اتفاقی که در این میانه می‌افتد، این است که صرف بی‌خانمانی کافی است تا کسی مجازات شود و به تعبیر میشل فوکو، پرسش «چه کار کرده‌ای؟» در تعیین جرم و مجرم، به پرسش «که هستی؟» تغییر جهت می‌دهد.‌وقتی از عقیم کردن بی‌خانمان‌ها حرف می‌زنیم، از یک فرایند پیچیده‌ی انضباطی برای تادیب و رام کردن بدن‌ها حرف می‌زنیم، از همدستی با قدرتی که می‌کوشد ‌با چیرگی بر زندگی، نه فقط بر انسان منفرد بدن‌مند، بلکه بر انسان به‌منزله‌ی نوع و گونه و نژاد نیز مسلط شود؛ از قدرتی که برای مداخله‌اش در زندگی و مرگ انسان‌ها دیگر هیچ حدّ و حدودی نمی‌شناسد. و قدرت لزوماً دولت یا حاکمیت نیست، بلکه «ما» است، همین «ما» ـ حکومت و دولت در کنار فرهنگ و تاریخ و جامعه و سنت و زبان و … ـ که نیندیشیده حکم می‌کند و حکم می‌کند و حکم می‌کند تا «غیر» از «ما» را طرد کند، بی‌آن‌که سهم و مسئولیت خود را در نابودی دیگران و به حاشیه راندن‌شان بر عهده گیرد.


منبع: baharnews.ir

شیرابه‌های سمی و نابودی هیرکانی

روزنامه بهارمشاور اجتماعی-اقتصادی پروژه مدیریت چندمنظوره جنگل‌های هیرکانی و عضو هیات علمی دانشکده‌ی منابع طبیعی دانشگاه تهران می‌گوید: نرخ رشد جمعیت در روستاهای کوهستانی شمال کشور منفی شده است و جمعیت جوان این مناطق مهاجرت کرده‌اند.محمد عواطفی همت درگفت‌وگو با بهاردر توضیح نرخ تغییرات اجتماعی و اقتصادی روستاهای مورد بررسی این پروژه گفت که روستاهای شمال کشور را می‌توان به طور کلی به دو دسته ییلاقی و قشلاقی تقسیم کرد. روستاهای قشلاقی در نزدیکی دریا و ارتفاعات کم و روستاهای ییلاقی در مناطق دور از دریا و ارتفاعات کوهستانی قرار دارند. او ادامه داد: به‌طورکلی در روستاهایی یلاقی رشد جمعیت منفی است و آنان که مانده‌اند، بیشترکهن‌سال هستند و جوانان و کودکان در این مناطق کمتردیده می‌شوند و حتی مدرسه‌هادر بعضی روستاها تعطیل ‌شده است. او در همین باره افزود: در روستاهای قشلاقی روند متعادل‌تری حاکم است، گروه‌های سنی مختلفی وجود دارد و رشد جمعیت به‌طورکلی مثبت است. عواطفی همت با تأکید بر اینکه در روستاهای ییلاقی نرخ مهاجرت به خارج از روستا بیشتر است، یادآورشد: آن‌ها کم‌کم جمعیت جوان خود را از دست می‌دهند. البته به گفته او روندی در منطقه دو هزار سه هزار دیده می‌شود که آن ساخت خانه‌های دوم و ویلایی برای تابستان‌نشینی است که دائمی نیست. در تحقیقات مشاور اجتماعی-اقتصادی پروژه مدیریت چندمنظوره جنگل‌های هیرکانی روندهای جمعیتی از سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۹۰ مورد بررسی قرارگرفته است؛ نرخ افزایش و کاهش جمعیت، تغییرات گروه‌های سنی و نرخ مهاجرت در هر یک از مناطق مورد بررسی قرار گرفته است. این مطالعات در حوزه‌های انتخابی پروژه که شامل محدوده‌های بلیران از توابع آمل، فریر  و دوزیلکی از توابع رودبار، چهل چای از توابع مینودشت، دوهزار و سه هزار از توابع تنکابن می‌شودانجام‌شده است. در کل ۱۱۶روستای دایم و ۳۳ روستای موقت وبه‌طور متوسط ۳۷ روستادر هر چشم‌انداز انتخابی موردمطالعه قرارگرفته‌اند. مشاور اقتصادی و اجتماعی این پروژه با اشاره به اینکه نرخ اشتغال در روستاهای ییلاقی محدود است، افزود: یکی از دلایل محدودیت اشتغال این است که نظام تولیدی همان نظامی است که از گذشته دور حاکم بوده؛ این نظام مبتنی بر استفاده از منابع طبیعی همچون جنگل و مرتع است که می‌توانند تعداد معینی از جمعیت را حمایت کند. به عبارتی ظرفیت تحمل محدودی دارند و هنگامی‌که جمعیت از حدی بیشتر افزایش پیدا می‌کند، نمی‌توان بر معیشت محدودی که مبتنی بر طبیعت است، حساب کرد و جمعیت اضافه مجبور به مهاجرت به سایر مناطقی است که فرصت‌های بیشتری دارند. او تأکید کرد: اما این روستاها باوجوداینکه جمعیت کمی را حمایت می‌کنند محل تولید هم هستند. دامداران عمدتا در این روستاها ساکن هستند. بنابراین تولید و فرصت‌های تولیدی در این روستاها ارتقا پیدا نکرده و میزان و نحوه تولید به شیوه سنتی ادامه یافته است، اما در روستاهای قشلاقی اشتغال جدیدیا به‌نوعی شیوه‌های تولیدی جدید رواج پیداکرده است. مشاور اجتماعی- اقتصادی پروژه مدیریت چندمنظوره جنگل‌های هیرکانی بابیان اینکه مطالعات اجتماعی- اقتصادی در سه مقیاس ۱: کل کشور، ۲: شمال کشور و ۳: چشم‌اندازهای منتخب انجام شده است. افزود اطلاعات سطوح خردتر با استفاده از اطلاعات سطوح کلان‌تر قابل تفسیر هستند و البته در سطوح خردتر، جزییات بیشتر فراهم شده است. ایشان بیان کردند تلاش کرده‌ایم حداقل اطلاعات موردنیاز را فراهم کنیم. از این اطلاعات به‌خوبی در پروژه استفاده می‌شود. به‌عنوان نمونه این اطلاعات در اختیار برنامه استراتژی توسعه سبز در شمال کشور، برنامه‌ی مدیریت یکپارچه چشم‌اندازها و برنامه معیشت‌های پایدار روستاها قرارگرفته است. او افزود: مطالعات اجتماعی اقتصادی سعی می‌کند اطلاعاتی فراهم کند که بخش‌های دیگر شامل مشاوران گردشگری، تنوع‌زیستی، ظرفیت‌سازی و بسیج به آن نیاز دارند. همچنین در مورد اینکه جنگلداری اجتماعی از کجا و چگونه آغاز شود، از این اطلاعات استفاده ‌شده است. عواطفی همت بااشاره به اینکه یکی از قابلیت‌های شمال کشور، با توجه به تقاضای بالایی که وجود دارد، گردشگری است و در این در زمینه، می‌توان به‌ خوبی سرمایه‌گذاری کرد، گفت: با استقرار نظام گردشگری پایدار در این مناطق می‌توان امیدوار بود رفاه و منابع طبیعی در بین انسان‌ها عادلانه‌تر تقسیم شود. او افزود: در عین‌حال در اکثر نقاط شمال کشور زباله‌ها درون جنگل دفن می‌شوند و محل دفن زباله معمولا مناطقی در بالادست جوامع انسانی است. به عنوان نمونه شهرهای رشت، رامسر، تنکابن، چالوس و نوشهر، آمل، بابل و گرگان ازجمله شهرهایی هستند که زباله‌ی تولیدی ساکنال ن آنها در ایستگاه‌های جنگلی دفن می‌شود. از یک‌طرف، زباله‌ها، شیرابه سمی تولید و جنگرا آلوده و خشک و از طرف دیگر برای سلامتی انسان‌ها و سایر جانواران بیماری و مسئله ایجاد می‌کنند. در کنار مزیت گردشگری، زباله هم تهدید جدی برای جنگل‌های شمال کشور است. بنا به گفته عواطفی همت، مشاوره اجتماعی اقتصادی برای شناخت جوامع انسانی که در ارتباط با منابع جنگلی هستند؛ این مشاور قرار است اطلاعاتی از وضعیت زندگی، شیوه استفاده جوامع سنتی و اینکه چگونه می‌توان این وضعیت را اصلاح کرد، در اختیار پروژه قرار دهد. او در تشریح چگونگی دستیابی به اطلاعات گفت: ما از روش‌های مردم‌شناسی و کیفی مثل مصاحبه فردی و مصاحبه‌های گروهی برای دستیابی به اطلاعات استفاده کردیم. این مقام مسئول در پروژه ملی مدیریت چندمنظوره جنگل‌های هیرکانی با اشاره به اینکه میزان بی‌اعتمادی به سازمان جنگل‌ها از ابتدای طرح بسیار زیاد بود، گفت: مردم به همین دلیل به‌راحتی حاضر به همکاری نبودند و در حالت همکاری هم اطلاعات ناقص ارائه می‌دادند. به همین دلیل ما مجبور به استفاده از روش‌های کمتر آزموده شده بودیم. البته در مراحل بعدی که سطح اعتماد عمومی کمی بالا رفت بهتر مردم وارد تعامل و مذاکره می‌شدند و حتی در موارد معدودی هم اطلاعات از طریق پرسشنامه کسب شد.


منبع: baharnews.ir

دختری که مرگ خود در استامبول را پیش بینی کرده بود

به گزارش ایران خبر، ریتا شامی، دختری لبنانی است که پیش بینی کرده بود احتمالا در سفر به استانبول کشته می شود و پیش بینی او به واقعیت تبدیل شد و در جریان حمله به باشگاه شبانه در این شهر جان خود را از دست داد.


منبع: irankhabar.ir

اعتراضات به حک کردن حروف لاتین بر قبر سلیم موذن زاده

به گزارش ایران خبر، روزنامه «جمهوری اسلامی» خبر داد: همزمان با رونمایی از مقبره سلیم مؤذن‌زاده اردبیلی که توسط امام جمعه اردبیل و با حضور اقشار مختلف مردم صورت گرفت، انتقادات مردم نیز آغاز شده است.
 

اعتراض مردم به این جهت است که نوشته‌های قبر و مقبره مؤذن‌زاده به حروف لاتین است و انتقادکنندگان، این اقدام را شیطنت جریان پان‌ترکیسم می‌دانند.

 

بر اساس گزارش خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی در اردبیل، مدیر کل تبلیغات اسلامی استان اردبیل هم در نشست هم‌اندیشی مدیران و کارکنان رسانه‌ها، نسبت به اینکه نوشته مقبره سلیم مؤذن‌زاده به لاتین است، معترض بود.


منبع: irankhabar.ir

ترافیک در باند جنوبی آزاد راه تهران-کرج

رئیس پلیس مرکز کنترل ترافیک راه‌های کشور از ترافیک نیمه سنگین در باند جنوبی آزادراه تهران- کرج خبر داد و گفت: هم اکنون بارش برف در محورهای دو استان ادامه دارد.

به گزارش مهر، سرهنگ نادر رحمانی گفت:طبق آخرین گزارش‌های  دریافتی از مرکز کنترل ترافیک راه‌های کشور، هم ‌اکنون در باند جنوبی آزادراه تهران – کرج از پل فردیس تا پل کلاک ترافیک و گرم‌دره ترافیک نیمه سنگین و در سایر جاده‌های کشور ترافیک عادی و روان گزارش شده است.

وی در ادامه افزود: بر همین اساس در خراسان شمالی محور بجنورد – اسفراین بارش برف و در استان آذربایجان شرقی در اکثر محورها مه‌گرفتگی همراه با کاهش دید و در سایر راه‌ها و محورهای مواصلاتی کشور وضعیت جوی آرام گزارش شده است.

رئیس پلیس مرکز کنترل ترافیک راه‌های کشور گفت: کمربندی دهلران، محور فرعی اولنگ – شاهرود و شمشک – دیزین، پونل – خلخال، سروآباد- پاوه است.


منبع: alef.ir

بیماران مبتلا به صرع منع ازدواج ندارند

معاون آموزش انجمن صرع ایران با اشاره به اینکه بیماران مبتلا به صرع منعی برای ازدواج ندارند، گفت: اشتغال و تحصیل هم برای این بیماران غیرممکن نیست.

به گزارش مهر، دکتر فاطمه صدیق مروستی در آستانه برگزاری سیزدهمین کنگره بین المللی صرع اظهارداشت: صرع بیماری شایع است و شناخت مردم در زمینه این بیماری بیشتر شده ولی هنوز ارتقاء آگاهی خانواده ها و جامعه در این زمینه لازم است.

وی با اشاره به اینکه گاهی تصورات مردم از صرع ناقص و نادرست است، افزود: این مسئله گاهی سبب بروز حاشیه برای این بیماران شده و مشکلاتی برایشان پدید می آورد.

این متخصص مغز و اعصاب ادامه داد: صرع ممکن است در افراد مختلف با گروههای سنی متفاوت بروز کند لذا نمی توان گفت فقط کودکان یا میانسالان دچار آن می شوند. همچنین این بیماری علل مختلف ژنتیکی و غیر ژنتیکی دارد.

معاون آموزش انجمن صرع ایران اضافه کرد: صرع یعنی تشنج های تکرار شونده ولی تشنج همیشه علامت ابتلا به صرع نیست و می تواند علل مختلفی داشته باشد مانند کاهش قند خون و …

صدیق مروستی در پاسخ به اینکه آیا آمار ابتلا به صرع نسب به گذشته بیشتر شده است، گفت: آمار دقیقی در این زمینه وجود ندارد ولی شاید دلیل افزایش مراجعات، شناخت بیشتر این بیماری باشد.

وی افزود: شعار سازمان بهداشت جهانی در سال ۲۰۰۵ در جهت کاهش حملات صرع در بیماران بوده که خوشبختانه این موضوع در ایران به وقوع پیوسته و موفقیت های زیادی حاصل شده است.

این متخصص مغز و اعصاب عنوان کرد: زنان مبتلا به صرع منعی برای بارداری ندارند ولی تشنج یا حملات صرع باید در آنها کنترل شود. همچنین ازدواج و اشتغال و تحصیل نیز برای این بیماران غیر ممکن نیست فقط باید بیماری تحت کنترل باشد.

صدیق مروستی در مورد اینکه آلودگی هوا می تواند در تشدید حملات صرع موثر باشد، گفت: خیر، ولی احتمال دارد مسمومیت با سرب در طولانی مدت عوارض جانبی برای این بیماران داشته باشد. همچنین بیماران مبتلا به صرع باید متوجه خطرات استعمال سیگار یا مصرف الکل باشند چراکه این مسئله احتمال افزایش حملات صرع را به همراه خواهد داشت.

سیزدهمین کنگره بین المللی صرع ۶ تا ۸ بهمن ۹۵ در تالار امام بیمارستان امام خمینی (ره) برگزار می شود.


منبع: alef.ir

افزایش ۱۰ درصدی تعداد مقالات در سال قبل

معاون پژوهش و فناوری دانشگاه علم و صنعت ضمن اشاره به افزایش ۱۰ درصدی تعداد مقالات در سال ۹۴، تعداد ارجاعات به مقاله را در سال ۹۴، ۴۹ هزار و ۳۰۰ مورد عنوان کرد.

تورج محمدی در گفت‌وگو با ایسنا، با بیان اینکه تعداد قراردادهای منعقد شده در سال ۹۴ نسبت به سال ۹۳ با افزایش ۱۰ درصدی مواجه شد، اظهار کرد: مبلغ ۱۲.۵ میلیارد تومان نیز وصولی‌های دانشگاه از قراردادهای منعقد شده بود که نسبت به سال ۹۳، ۲۷درصد با افزایش مواجه شده است. از طرفی تعداد قراردادها در سال ۹۳، ۸۱ مورد و در سال ۹۴، ۹۲ مورد بود.

معاون پژوهش و فناوری دانشگاه علم و صنعت افزود: همچنین در سال ۹۴ تعداد انتشارات مقالات ۱۳۵۰ عنوان بود که نسبت به سال ۹۳ (۱۲۳۰ عنوان) افزایش ۱۰ درصدی داشته است. از طرفی سرانه مقالات نسبت به تعداد ۴۰۸ عضو هیات علمی ۳.۳ درصد بوده است.

وی با بیان اینکه به سقف ظرفیت انتشاراتی رسیده‌ایم که باید برای عبور از این سقف زیرساخت‌ها را تقویت کنیم، گفت: لازم است زیرساخت‌های پژوهشی را تقویت و اعتبارات قابل توجهی را با برنامه‌ریزی به بدنه دانشگاه تزریق کنیم در غیر این صورت نه‌تنها دانشگاه علم و صنعت بلکه تمام دانشگاه‌ها با افت تعداد مقالات مواجه خواهند شد.

محمدی ضمن اشاره به اینکه سال گذشته مقالات را دسته‌بندی کردیم، گفت: حدود ۳۰ درصد مقالات جزو “کی‌ یو وان” بود که سهم مقالات کیفی به نسبت مقالات با ارزش پایین‌تر بیشتر بود. هفت نفر از اعضای هیات علمی دانشگاه در سال ۹۴ و ابتدای سال ۹۵ جزو یک درصد دانشمند برتر جهان انتخاب شدند.

وی افزود: همچنین در سال ۹۴، تعداد ارجاعات ۴۹ هزار و ۳۰۰ مورد بود که این میزان در سال ۹۳، ۳۹ هزار و ۵۰۰ مورد ارجاع بوده است در واقع نسبت استناد به مقالات ۴.۳ درصد بوده است.

معاون پژوهش و فناوری دانشگاه علم و صنعت همچنین ضمن اشاره به اینکه مقالات را به طور مستقیم حمایت نمی‌کنیم، اظهار کرد: هر مقاله به عنوان یک امتیاز در گرنت اساتید تجمیع می‌شود و در پایان هر سال این گرندها محاسبه می‌شوند که براساس محاسبات به طور متوسط ۱۰ میلیون تومان حمایت داشتیم.

عدم تخصیص ۱۰ درصد بودجه سال ۹۴
محمدی در ادامه با بیان اینکه ۷۴ درصد اعتبارات بودجه تا سه ماهه سوم سال ۹۵ تخصیص داده شده که تا حدودی پاسخگوی نیازها بوده است، ادامه داد: مشکلات دانشگاه ناشی از عدم تخصیص ۱۰ درصد بودجه سال ۹۴ است که هنوز جبران نشده و این مبلغ به عنوان کسری بودجه دانشگاه همچنان وجود دارد.

معاون پژوهش فناوری دانشگاه علم و صنعت همچنین به فرصت مطالعاتی دانشگاه نیز اشاره کرد و گفت: از دو سال گذشته در پی فراهم کردن تسهیلاتی در جهت افزایش استقبال اساتید از فرصت مطالعاتی هستیم چرا که همخوانی تعداد  ظرفیت‌ها و درخواست‌ها نشان از بی‌علاقگی اساتید نسبت به مساله فرصت مطالعاتی دارد.

محمدی همچنین به تداوم نشست‌های تخصصی دانشگاه با مدیران صنایع مختلف اشاره کرد و افزود: با توجه به اینکه دانشگاه تا حدودی توانسته پاسخگوی نیاز صنایع باشد تداوم برگزاری نشست‌های تخصصی در راستای زمینه‌سازی برقراری ارتباط با صنعت همچنان ادامه دارد و البته صنایع نیز به دانشگاه اعتماد دارند به‌گونه‌ای که طی دو دهه اخیر دو هزار قرارداد با دانشگاه علم و صنعت منعقد شده است.


منبع: alef.ir

هزینه سنگینی که قتل به جامعه تحمیل می‌کند

شرق نوشت:
قتل، در حقیقت از فجیع‌ترین جرائم و حوادثی است که خواسته و ناخواسته به وقوع می‌پیوندد و افکار عمومی جامعه را برای مدت‌ها تحت‌تأثیر خود ‌قرار می‌دهد؛ تا به‌آنجا که در پی وقوع این‌گونه حوادث ناخوشایند، جامعه متحمل هزینه‌های بسیاری می‌شود؛ هزینه‌هایی که شاید بسیاری از آنها را هرگز نتوان جبران کرد؛ زیرا قتل علاوه بر خسارت‌های مادی، خسارت‌های معنوی فراوانی ازجمله عدم احیای حق حیات که هرگز نمی‌توان آن را  جبران کرد، به وجود می‌آورد؛ زیرا نمی‌توان جان‌باخته را جانی تازه بخشید. ازاین‌رو، قتل را باید خسران دانست که در حقیقت امکان جبران ندارد.

از سوی دیگر، موضوع قتل، هم‌زمان موضوعی فردی، جمعی و اجتماعی محسوب می‌شود. به‌گونه‌ای که این موضوع، فرد، خانواده و حتی جامعه‌ای را هم‌زمان در تبعات روحی، روانی و… خود در‌گیر می‌کند و تبعات ناگوار بسیاری را هم به دنبال دارد. با نگاهی به پرونده‌هایی که در دادگاه و دادسرای جنایی طرح شده یا در حال رسیدگی است، متوجه می‌شویم عامل اصلی به‌وجودآمدن چنین اتفاقاتی سرعت زیاد در تصمیم‌گیری و ناتوانی در کنترل و مهار خشم است. هرچند در تمامی پرونده‌هایی که با این موضوع مطرح می‌شود، عوامل دیگری نیز دخالت دارد.

براین‌اساس، در قریب‌به‌اتفاق این‌گونه از حوادث، می‌توان به‌سادگی و با کنترل و مدیریت خشم، مانع به‌وجودآمدن آن شد. اینجاست که باید گفت خشم کلید همه بدی‌ها است و انسان به واسطه آن، ممکن است دست به کاری بزند که عمری پشیمانی را به دنبال داشته باشد. ازاین‌رو، انسان می‌تواند با صبر و بردباری سرنوشت خود را به بهترین وجه ممکن رقم بزند و خود را گرفتار مشکلات و مصائب ناخوشایند خشم و غضب نکند.

بهتر است در رفت‌وآمدها و فعالیت‌های اجتماعی، واکنش افراد دیگر را پیش‌بینی کنیم. زمانی که می‌خواهیم کار جدیدی را انجام دهیم، حدس بزنیم این رفتار ما موجب چه واکنش و عکس‌العمل‌هایی از سوی اطرافیان خواهد شد. با این کار بهتر می‌توانیم با انتقادها و ایرادهای آنها مواجه شویم و کنار بیاییم. خود را برای حفظ آرامش آماده کنیم. در حین بحث و گفت‌وگو، خود را برای هر نوع سؤال و انتقادی آماده کنیم. با این کار می‌توانیم هنگام ایراد و انتقاد دیگران، آرامش خود را حفظ کرده و پاسخ انتقادهای آنان را به‌ درستی بدهیم. احترام خود را حفظ کنیم.

هیچ‌گاه به دیگران بی‌احترامی نکنیم؛ حتی اگر حق با ما باشد. در پایان هر روز، تعداد مواردی را که توانستیم خشم‌ خود را مهار کنیم، مرور و سعی کنیم تعداد دفعات آن را بیشتر کنیم. برای طغیان‌های عصبی خود عذرخواهی کنیم. اگر خشم باعث شده به کسی بی‌احترامی کنیم، از او معذرت‌ بخواهیم. لزومی ندارد برای عصبانیت خود توضیحی بیاوریم، بلکه فقط گفتن «من رفتار بدی داشته‌ام و عذر می‌خواهم» کافی است تا همه سوءرفتارها را از بین ببرد.


منبع: alef.ir

شناسایی عامل تیراندازی مرگبار اتوبان بابایی

عامل تیراندازی به راننده جوان خودرو پژو ۲۰۶ که در بزرگراه بابایی کشته شد مأمور یگان امداد ناجا بود.

به گزارش «ایران»، دراین ماجرا که شامگاه جمعه رخ داد راننده پژو که درمسیر شرق به غرب بزرگراه در حرکت بود، ناگهان به طور مارپیچ از مسیراصلی منحرف و درکنار بزرگراه متوقف شد.

شاهدان ماجرا که خود را با عجله به خودرو رسانده بودند به محض گشودن در خودرو متوجه مرگ راننده شده و موضوع را به پلیس و اورژانس اعلام کردند. با حضور مأموران و نیروهای اورژانس مشخص شد پسر جوان بر اثر شلیک گلوله به سرش کشته شده است.

بدین ترتیب موضوع به بازپرس کشیک قتل تهران اعلام شد و بلافاصله تیم جنایی درمحل حادثه حضور یافتند. در نخستین بررسی‌ها مشخص شد پسر ۲۷ ساله از پشت سر هدف اصابت گلوله قرار گرفته است.

کارآگاهان در ادامه تحقیقات دریافتند قربانی ماجرا حدود نیم ساعت قبل از حادثه، از محل کارش – کارگاه مبل‌سازی در جاجرود – راهی تهران شده بود که بین راه هدف اصابت گلوله قرار گرفت.

تحقیقات پلیسی دراین باره ادامه داشت که صبح یکشنبه – ۱۲ دی- عامل تیراندازی خود را معرفی کرد.

مأمور یگان امداد پلیس گفت: در بزرگراه بابایی در حال حرکت بودیم که سرنشینان چند خودروی عبوری اعلام کردند که راننده خودروی ۲۰۶ حرکات نامتعارف دارد. با توجه به اظهارات راننده‌ها، به خودروی مورد نظر دستور ایست دادیم اما او بی‌توجه به فرارش ادامه داد. درنهایت مجبور به تیراندازی شده و می‌خواستم چرخ خودرواش را بزنم اما انگار تیر به راننده خورده بود، البته آن زمان متوجه این موضوع نشدم. ولی روزبعد در روزنامه‌ها خبرحادثه را دیدم وتازه متوجه شدم که راننده کشته شده است. بنابراین تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم.به دنبال اظهارات مأمور جوان، تحقیقات در این باره وارد مرحله تازه‌ای شد.


منبع: alef.ir

علت تاخیر در صدور مجوز فعالیت اردوگاه فشافویه

رئیس اداره پیشگیری و درمان سوءمصرف مواد وزارت بهداشت علت تاخیر در صدور مجوز فعالیت اردوگاه فشافویه که قرار است به عنوان مرکز ترک اجباری اعتیاد عمل کند را تشریح کرد.

حمیدرضا فتحی در گفت‌وگو با ایسنا، در خصوص علت تاخیر در ارائه مجوز فعالیت اردوگاه فشافویه از سوی وزارت بهداشت، گفت: در صورت‌جلسه کمیته کارشناسی ستاد مبارزه با مواد مخدر ذیل بند ۲، به وزارت بهداشت تکلیف شد که از این اردوگاه بازدید شود.

در همین راستا و در مردادماه امسال، بازدیدی از تاسیسات فاضلابی این مرکز انجام شد که هنوز اصلاح نشده بود. همچنین تامین آب شرب این مرکز نیز دچار مشکلاتی بود. در حال حاضر آب شرب را با تانکر خریداری می‌کنند. وقتی قرار است جمعیت بیشتری به آن اضافه شود، باید نگران تامین آب آنجا نیز باشیم. در مراکز تجمعی مانند این اردوگاه‌ها، تامین آب به این شکل به خصوص در فصل گرما، می‌تواند باعث ایجاد بیماریهای عفونی شود.

وی ادامه داد: ساختمان تصفیه خانه ساخته شده بود، ولی ظاهرا هیچگونه زمان خاصی برای استقرار تصفیه خانه متصور نبودند.   فضای اقامتی این مرکز نیز برای هر سالن حدود ۸۴۰ متر  بود و طبق آیین نامه ماده ۱۶، امکان اسکان ۱۱۲ نفر در آنجا وجود دارد. در مجموع هشت سالنی که در اختیار تیم مدیریت این اردوگاه قرار دارد، حدود ۹۰۰ نفر، طبق آیین نامه ماده ۱۶ می‌توانند در این سالن‌ها اسکان داشته باشند و دانشگاه علوم پزشکی تهران نیز می‌تواند بعد از رعایت ضوابط بهداشتی دیگر، به آنها مجوز دهد. ولی اگر قرار باشد در قالب آیین نامه ماده ۴۲، به عنوان زندان ادامه فعالیت داشته باشد، باید ظرفیت متفاوتی در نظر گرفته شود.

به گفته فتحی، یکی دیگر از مواردی که در این مرکز پیش بینی نشده بود، امکان استقرار تیم درمانی در کنار این فضا است؛ چرا که این فضا قرار است برای معتادانی با بیماری‌های پرخطر آماده شود و  لازم است برای هر ۱۰۰ نفر، یک تیم پزشکی شامل یک پزشک، دو پرستار، یک روانشناس و یک مددکار، لحاظ شود.

رئیس اداره پیشگیری و درمان سوءمصرف مواد وزارت بهداشت در ادامه، به وضعیت تخت‌های این مرکز نیز اشاره کرد و افزود: طبق آیین نامه ماده ۱۶ تخت‌های دو طبقه با حفاظ لحاظ شده است، ولی در اینجا تخت‌ها سه طبقه با کف چوبی وجود داشت. این نوع کف، برای مراکز اقامتی که افرادی با بیماری‌های پرخطر در آن حضور دارند، توصیه نمی‌شود؛ چون امکان لانه گزینی بیماری‌های انگلی وجود دارد. به طور کلی ۱۶ مورد به عنوان پیشنهاد، از سوی وزارت بهداشت مطرح شد که لازم است پیش از استقرار اولین تیم، لحاظ شود.


منبع: alef.ir

جزئیات آزمون های ارزشیابی/ زمان انتشار دفترچه دکتری پزشکی

رئیس مرکز سنجش آموزش پزشکی با اعلام جزئیات آزمون های ملی و ارزشیابی دانش آموختگان در رشته های دندانپزشکی و داروسازی گفت: سه آزمون به طور همزمان روز پنجشنبه ۱۶ دی برگزار می شود.

دکتر محمد حسین پورکاظمی در گفتگو با مهر افزود: سه آزمون جایابی و ملی برای دانش‌آموختگان دندانپزشکی خارج از کشور و آزمون ارزشیابی دانش آموختگان داروسازی خارج از کشور در روز پنجشنبه ۱۶ دی ماه برگزار می شود.

وی افزود: ۱۲۰ نفر در آزمون ارزشیابی دانش آموختگان داروسازی، ۸۰ نفر در آزمون جایابی دانش آموختگان دندانپزشکی خارج از کشور  و ۲۱۰ نفر هم در آزمون ملی دندانپزشکی شرکت می کنند.

رئیس مرکز سنجش آموزش پزشکی یادآور شد: هر سه آزمون به صورت همزمان در دانشگاه علوم پزشکی ایران برگزار می شود.

وی همچنین درباره آزمون دکتری تخصصی گروه پزشکی اظهار داشت: ثبت نام آزمون از بهمن ماه آغاز می شود و دفترچه راهنمای ثبت نام از اواخر دی ماه ۹۵ در سایت مرکز سنجش آموزش پزشکی منتشر می شود.


منبع: alef.ir

روانشناسانی با ویزیت ۵۰۰هزار تومانی!

روزنامه ایران در گزارشی نوشت:بیماری‌های روان در ایران و عرضه و تقاضا در این زمینه از آن چیزهای گیج‌کننده است؛ آمارها می‌گویند حداقل ۲۱ درصد مردم ایران از یک اختلال روانی رنج می‌برند و لااقل ۶۰ درصد نیز به نوعی از افسردگی خفیف مبتلا هستند.

این آمار اغلب از کنگره‌ها و همایش‌های علمی روانشناسان بیرون می‌آید که خود جای بحث دارد. از اینکه بگذریم به یمن انواع تبلیغ برای مشاوره‌های روانشناسانه، سر هر کوچه و خیابانی می‌شود مطب یکی از تخصص‌های مرتبط با بیماری‌های روان را یافت که این هم خود دردسر تازه‌ای است برای مراجعه‌کننده‌ای که دقیقاً تفاوت روانشناس، روانپزشک، متخصص مغز و اعصاب، مشاور و روان درمانگر را نمی‌داند. برای اختلال خواب به متخصص مغز و اعصاب مراجعه می‌کند و برای مشاوره تحصیلی یا مهاجرت به روانپزشک. هزینه هم یک طرف ماجراست که خدمات روان درمانی را به یک کالای لوکس تبدیل می‌کند.

۵۰۰ هزار تومان ویزیت روانشناسی است که تلویزیون او را به شهرت چشمگیری رسانده است. او در برنامه تلویزیونی هم برای مخاطبان نسخه می‌پیچد؛ موضوعی که به گفته خود روانشناسان شدنی نیست و بدون ارتباط چشم در چشم نمی‌توان درک دقیقی از وضعیت بیمار داشت. با این همه تلویزیون می‌تواند سیل مشتری را به مطب دکتر روانه کند حتی اگر هر ویزیت ۵۰۰ هزار تومان باشد. حمیدرضا ساسان فر که خودش درمانگر و رئیس یک مرکز روانشناسی است این موضوع را تا حدودی طبیعی می‌داند: «طبیعی است یک روانشناس در شمال شهر که مطبش متری ۲۵ میلیون تومان قیمت دارد و شارژ آنچنانی هم باید بدهد، این مقدار پول دریافت کند. کسی هم که پیش این روانشناس می‌رود حتماً توانایی مالی بیشتری دارد.»

نرخ گیج‌کننده درمان
روانشناسان می‌گویند پرداخت پول در مقابل خدمات روانشناسی، قسمتی از درمان است و اگر قیمت خیلی بالا یا خیلی پایین باشد روی درمان تأثیر مستقیم می‌گذارد. این موضوع می‌تواند تا حدودی واقعیت داشته باشد اما بخشی از ماجرا هم برای توجیه ارقام نجومی است؟ در واقع وقتی یک مراجعه کننده پولی برای درمان می‌دهد خودش را موظف می‌داند که جدی‌تر به درمان فکر کند و اگر کم پرداخت کند شاید به این فکر بیفتد که لابد طرف درمانگر خوبی نیست که ارزان حساب می‌کند و اگر رقم بالا باشد هم شاید از مراجعه یا بازگشت برای جلسه بعدی پشیمان شود. به همین علت بعضی از روانشناسان برای دریافت مبلغ ابتدا با مراجعه کننده به تفاهم می‌رسند.

نرخ درمان روانشناسی هم مثل اکثر قیمت گذاری‌های بازار آزاد، دلخواه است و هر مطبی نرخ خودش را دارد. بسته به اینکه مطب شمال شهر است یا جنوب شهر، بر خیابان است یا داخل کوچه و… البته قیمت مصوبی هم وجود دارد که سازمان نظام روانشناسی و مشاوره و سازمان بهزیستی هر کدام به صورت جداگانه آن را ابلاغ می‌کنند. اما این قیمت‌های مصوب در بیشتر مطب‌ها و مراکز روانشناسی رعایت نمی‌شود و قیمت گذاری به صورت آزاد بسته به مکان، سابقه و شهرت روانشناس بالا می‌رود. طبعاً با این وضعیت کسانی که وضعیت مالی بهتری دارند خدمات بهتری دریافت می‌کنند.

جابر داوودی کارشناس ارشد روانشناسی بالینی در مورد دلیل رعایت نکردن قیمت‌های مصوب می‌گوید: «نرخ‌های مصوب کمتر از زحمتی است که کار روانشناسی دارد و بخصوص این قیمت‌ها برای کسانی که مرکز روانشناسی دارند به هیچ وجه به صرفه نیست.» اما ساسان فر به شکل دیگری موضوع را می‌بیند: «وقتی فعالیتی مبتنی بر مهارت خاصی یا به قول معروف هنرمندانه می‌شود، دیگر قیمت ندارد. آیا کسی که تابلوی مینیاتور دارد باید آن را طبق نرخ مصوب ۱۰۰ هزار تومان بفروشد؟ فرقی بین تابلوی یک استاد مینیاتور و اثر یک آدم تازه کار وجود ندارد؟ ماهیت روانشناسی هم بسیار شخصی و هنرمندانه است. برای همین دولت نمی‌تواند در قیمت گذاری تأثیرگذار باشد.» ساسان فر معتقد است این قیمت گذاری‌ها حتی در درمان پزشکی هم رعایت نمی‌شود و وظیفه دولت است که نیاز افراد کم درآمد را تأمین کند و با تقویت بیمه‌ها، دسترسی به این خدمات را ساده‌تر کند.

برو تست بده
اتفاق جالبی که اغلب در مراکز روانشناسی می‌افتد و خیلی از مراجعان را دچار سردرگمی می‌کند گرفتن تست‌های روانشناسی است. تست‌هایی که در بعضی از رویکردهای درمان مهم و در بعضی، هیچ تأثیری ندارد. اما از کجا باید فهمید که این تست‌ها اثری بر درمان و تشخیص بیماری دارند یا نه؟ خانم پروانه محمدی که به خاطر اختلال بیش فعالی فرزندش به یکی از مراکز درمانی مراجعه کرده می‌گوید: «من به خاطر مشکل پسرم تا به حال به چند مرکز روانشناسی مراجعه کرده‌ام و هر بار بابت این تست‌ها پول زیادی از ما گرفته‌اند. جالب این است که هیچ مرکزی تست مرکز دیگر را قبول ندارد و می‌گوید باید دوباره تست گرفته شود.» به غیر از گرفتن تست گاهی روانشناسان مراجعه کننده را به شرکت در سمینار هم ترغیب می‌کنند یا عضو شدن در یک گروه درمانی را تجویز می‌کنند. ساسان فر در مورد گرفتن انواع تست‌ها در مراکز روانشناسی می‌گوید: «در هر صنفی افرادی هستند که برای پول کار می‌کنند، اما همیشه این طور نیست. برای تشخیص دقیق در برخی بیماری‌ها نیاز به تست وجود دارد و این به نفع بیمار است.»

پروتکل‌ها و رویکردها
 یکی دیگر از مسائلی که مراجعان را سردرگم می‌کند مطلع نبودن آنها از متد درمان و روند درمان است چیزی که تا از درمانگر پرسیده نشود، دلیل بسیاری از رفتارهای درمانگر معلوم نمی‌شود. خیلی از مراجعان بعد از جلسه درمان از خود می‌پرسند اگر قرار است فقط خودمان حرف بزنیم، چرا باید این همه پول بدهیم؟ مراجعه کننده باید در شروع درمان از درمانگر بپرسد که قرار است در چند جلسه به نتیجه برسند و نقشه راه و تعداد جلسات را از او بپرسد. روانشناسانی هستند که با اینکه از نظام روانشناسی مجوز درمان دارند، هنوز در کار با انواع رویکردهای درمان خبره نیستند و به خاطر از دست ندادن مراجعه کننده  او را به درمانگر دیگری که می‌تواند با رویکرد دیگری که مناسب درمان اختلال وی است، ارجاع نمی‌دهند. به عبارت دیگر روانشناس مدعی است همه بیماری‌ها را می‌شناسد و با انواع و اقسام روش‌ها یا رویکردهای درمانی آشناست.

برای مثال معمولاً این گروه از درمانگران – چه روانپزشک یا روانشناس – خود را، خانواده درمانگر، زوج درمانگر و درمانگر افسردگی، درمان قطعی اضطراب، اختلالات جنسی و… معرفی می‌کنند. از نحوه معرفی این افراد در مورد خودشان می‌توان باقی ماجرا را حدس زد. به گفته روانشناسان برخورد غیر حرفه‌ای به همین موارد ختم نمی‌شود و به اتاق درمان نیز کشیده می‌شود. مدل دیگرش می‌تواند این‌طور باشد که درمانگر دائم به شما راهکار می‌دهد و به اصطلاح راهنمایی و نصیحت می‌کند، کاری که انگار دوستان صمیمی و خانواده در آن مهارت بیشتری دارند. بنابراین یادتان باشد اگر فرزند شما دچار پرخاشگری است شما باید به دنبال درمانگر کودک و نوجوان باشید و اگر با همسرتان مشکلاتی دارید به صورت خاص باید به درمانگر زوج مراجعه کنید. یادتان باشد در این مواقع کاری از دست روانپزشک و دکتر مغز و اعصاب ساخته نیست.

روانپزشک یا روانشناس؟
به گفته متخصصان دانشگاهی مناسب‌ترین روش درمان در بعضی از اختلالات مزمن، مداخله در دو محور روانشناسی و روانپزشکی است. هم دارو و هم کار روی روان. اما تفاوت روانشناسی و روان پزشکی و مشاوره چیست؟ روانپزشک در صورت گذراندن دوره‌های روانشناسی می‌تواند هم روان درمانی انجام بدهد و هم اینکه برخلاف روانشناس که به هیچ وجه اجازه تجویز دارو ندارد روانپزشک می‌تواند دارو تجویز کند. مشاوره هم در تعریفی اجمالی به نوعی مداخله می‌گویند که مسأله یا موضوع از عمق و شدت کمتری برخوردار است در واقع ترکیبی از رهنمودها و توصیه‌ها و تکنیک‌ها.

اگر یک پزشک با یک اشتباه در تجویز می‌تواند مریض را به کشتن دهد روانشناس هم با کم توجهی و سهل‌انگاری می‌تواند یک بیمار را تا لبه‌ پرتگاه خودکشی بکشاند. اخباری مثل اسیدپاشی، تجاوز به عنف، انتقام، پرخاشگری اجتماعی و پایین آمدن آستانه تحمل و خودکشی مدام به ما گوشزد می‌کند که مردم بیش از پیش نیازمند خدمات روان درمانی هستند.

از سوی دیگر برخی معتقدند واگذاری این دردها به روانشناسان یعنی فردی کردن مسأله؛ یعنی آنکه هر کسی دنبال درمان مسائل روانی خودش باشد، بی‌آنکه به این موضوع بیندیشد که این دردها از جمله افسردگی فراگیر، یک درد اجتماعی است که نه به دست روانشناسان بلکه باید به دست جامعه شناسان حل شود. هرچه هست بیماری‌های روان در ایران و عرضه و تقاضا در این زمینه از آن چیزهای گیج‌کننده است.


منبع: alef.ir

چند دستگی و «برندبازی» مدارس

تفاوت مدارس در ماهیت آموزشی نیست بلکه در نحوه ارائه مطلب است مدرسه‌ای را پیدا نمی‌کنیم که بگوید برای ما امتحانات نهایی و کنکور مهم نیست رقابت مدارس برای انتخاب دانش‌آموز تبدیل به بازار خرید و فروش دانش‌آموز شده است تفاوت ساختار مدارس به سه عامل محتوای آموزشی، نحوه ارائه محتوا و نوع مخاطب بستگی دارد بیشتر از اینکه دانش آموزی حق انتخاب مدرسه‌اش را برای تحصیل داشته باشد این مدرسه است که دانش آموز را انتخاب می کند.
 
به گزارش قانون، این اتفاق از زمانی شروع شد که میزان قبولی در کنکور سراسری معیار انتخاب مدرسه برای ادامه تحصیل فرزندان شد. رقابت میان مدارس برای انتخاب دانش آموز، تبدیل به بازار خرید و فروش دانش آموز شد. آزمون‌های ورودی مدارس برای انتخاب دانش آموزان مستعد، تبدیل به بازار داد وستد دانش‌آموزان شده است و مشتری این بازارها خانواده‌هایی هستند که به امید کسب رتبه برتر فرزندشان در کنکور سراسری معامله می‌کنند.
 
علی رغم اینکه تفاوت مدارس باید مبتنی بر نوع محتوا و کیفیت نحوه ارایه باشد و بر همین اساس خانواده به انتخاب مدارس دانش آموزانشان بپردازند اما این مدارس هستند که با جذب دانش آموزان قوی‌تر و مستعد تر خود را تبدیل به برند کرده اند. در این حالت خانواده‌ها هم با سودای کسب رتبه بهتر فرزندشان در کنکور به انتخاب این مدارس دست می‌زنند. این روزها نام یک مدرسه را که می‌بریم سوالات زیادی پرسیده می شود. دولتی است یا خصوصی؟ نمونه است یا تیزهوشان؟ نمونه دولتی است یا عادی؟ روش آن‌ها شناختی است یا رفتاری؟

چند دستگی مدارس
جدای از اینکه به این سوالات چه پاسخی بدهیم، آنچه در ذهن می آید این است که این طبقه بندی از کجا آمده است؟ آیا این طبقه بندی به معنای این است که در هر کدام از این مدرسه ها مطالب متفاوتی تدریس می شود؟ آیا هرکدام برای دانش آموزان خاصی است؟ آیا شیوه برخورد معلم ها و مسئولین در هر یک از این مدارس با هم تفاوت دارد؟ و سوالی جدی‌تر این است که آیا این تفاوت ها واقعی است یا همه یک حرف می زنند؟ وقتی وارد برخی از مدارس می شویم به ما می گویند آنچه به دانش آموزان درس می دهیم با سایر مدرسه ها تفاوت دارد. نکته اینجاست که مگر محتوای آموزشی آنچه در مدارس ارایه می شود با هم تفاوت دارد! در واقع آنچه موجب تفاوت ساختار مدارس می شود به سه عامل محتوای آموزشی، نحوه ارایه محتوا و نوع مخاطب بستگی دارد. ساختار مدارس در ایران به‌طور کلی به دو بخش دولتی و غیر دولتی طبقه بندی می شود. مدارس دولتی خود نیز به عنوان مدارس دولتی، نمونه دولتی، شاهد وتیزهوشان طبقه بندی می شوند و مدارس غیردولتی علی رغم نظارتی که وزارت آموزش و پرورش دارد، کاملا باز است.

محتوای آموزشی تفاوتی ندارد
تفاوت در محتوای آموزشی به چند صورت می‌تواند وجود داشته باشد. اول آنکه، ماهیت آن محتوا متفاوت باشد. دوم آنکه، کیفیت ارایه آن محتوا رنگ جدیدی به خود بگیرد. سوم آنکه، تعداد تکرار و مقدار مطالب آموزشی تفاوت داشته باشد.در همین رابطه «بصیر مقدسیان»، کارشناس و پژوهشگر حوزه آموزش در گفت‌وگو با «قانون» می‌گوید: «در مدارس به سختی می توانیم بگوییم ماهیت آموزشی تفاوت دارد. زیرا همه مدارس موظف به تدریس کتاب‌های درسی هستند. دانش آموزان در امتحانات نهایی شرکت کرده و آن‌ها را برای شرکت در کنکور سراسری آماده می کنند. پس امکان تدریس محتوایی متفاوت برای آن‌ها امکان پذیر نیست. گواه این ادعا آن است که مدرسه ای را پیدا نمی‌کنیم که بگوید برای ما امتحانات نهایی و کنکور مهم نیست و ما بچه‌ها را برای آزمون های دیگری آماده می کنیم. ممکن است بگویند علاوه بر این‌ها مطالب دیگری را نیز کار می‌کنیم. در آن صورت باید پرسید وقتی قرار است دانش آموزان را برای همآورد عظیمی به نام کنکور سراسری آماده کنید، چقدر می توان زمان صرف محتوایی خارج از سرفصل‌های آن آزمون نمود. در این صورت محتوای اضافه جنبه جاری و کارکردی خواهد داشت یا ابزاری است برای ایجاد تنوع».

شاخص کنکور در سنجش محتوای ارائه شده
اگردر سال‌های ۸۰ به بعد در کنکور سراسری کارشناسی شرکت کرده باشید یا فرزندان‌تان مشغول این آزمون بوده باشند حتما با تحلیل‌هایی که نسبت به سوالات کنکور صورت می گیرد سروکار داشته اید. مقدسیان می گوید: «در اوایل سال‌های ۸۰ یعنی سال‌های ۸۲ تا ۸۵ طراحان سوال کنکور، رویکرد انتخاب و طراحی سوالات را تا حدی تغییر دادند. تا قبل از آن سوالات در قالب های خاصی که بیشتر مبتنی و برآمده از متن کتاب های درسی بود نوشته می شد اما بعد از آن و به مرور به سمت سوالاتی که درک دانش آموزان را از محتوای آموزشی بسنجند سوق داده شد.برای مثال در درسی مانند «دین و زندگی» سوالاتی مطرح شد که متن سوال یا گزینه‌ها قسمتی از متن کتاب درسی نبود بلکه جدید بود اما ارتباط معنایی داشت و داوطلبان می بایست این ارتباط معنایی را کشف می کردند. در حالی که تا قبل از آن، متن و گزینه ها تقریبا عین متن کتاب درسی بود. کم وبیش در تمام درس‌ها می‌توان نمونه هایی از این دست را دید. نمونه هایی که حکایت از یک واقعیت دارند و آن اینکه طراحان سوال قصد دارند کیفیت آموزش را بیش از پیش بسنجند».

مقدسیان در ارتباط با چگونگی کیفیت ارایه محتوای آموزشی می‌گوید: «پیش از تغییر رویکرد آزمون کنکور سراسری، دانش‌آموزان روال مشخص‌تری برای آماده شدن در رقابت کنکور داشتند. نمونه سوالات سال‌های گذشته را که تا حد زیادی قالبی و کلیشه ای شده بودند، کار می‌کردند. می‌دانستند هرچه تسلط بیشتری روی این قالب های کلیشه ای داشته باشند، بهتر می توانند به سوالات پاسخ دهند. مدارس هم می‌دانستند هرچقدر بیشتر و شدیدتر روی این سوالات قالبی کار کنند نتیجه بهتری خواهند گرفت. ضمن اینکه محتوا و کیفیت سوالات و محتوای آموزشی مشخص بود و هرکه با شدت و مقدار بیشتری این محتوا را کار می‌کرد موفق‌تر بود. اما بعد از تغییر رویکرد طراحان سوال از اوایل دهه ۸۰ اوضاع کمی متفاوت شد و انتظار می‌رفت شدیدتر و زیادتر کارکردن روی محتوا دیگر پاسخگو نباشد. اگر کسی تا قبل از این می‌خواست در کنکور سراسری جزو ۱۰۰۰ نفر برتر باشد تقریبا در درس‌های مختلف ۸۵ درصد سوالات را پاسخ می داد. در سال‌های اخیر که رویکرد طراحی سوالات تغییر کرد و به سمت سنجش کیفیت رفت برای کسب رتبه زیر ۱۰۰۰، درصدهای ۶۵ تا ۷۰ کفایت می کرد».

محتوای آموزشی مبتنی بر تکرار
مدارسی که صحبت از ارایه کیفیت آموزشی برتر دارند می توانند سهم بیشتری در رتبه های برتر کنکور داشته باشند. در صورت داشتن سهم بیشتر در رتبه‌های برتر، این افت درصد را چگونه می ‌توانند تحلیل کنند؟ در واقع در این حالت، رقابت دیگر بر سر میزان تکرار محتوای آموزشی نیست و آنچه اهمیت پیدا می کند کیفیت آموزشی است. اما گویا در این آزمون کیفیت، کلیه مدارس نتیجه‌ای مشابه دارند. اگر کیفیتی که مدارس از آن صحبت می کنند جدای از آن چیزی است که در کنکور و آزمون های زیرمجموعه آن سنجیده می شود، چه راه و روش معتبر و سراسری برای سنجش آن و اثبات این مدعا وجود دارد؟

نحوه ارائه در مدارس سلیقه ای است
یکی دیگر از معیارهای طبقه بندی مدارس شیوه ارائه محتواست. مقدسیان، پژوهشگر حوزه آموزش و پرورش در این رابطه می گوید: «شیوه ارائه در مدارس مبتنی بر ذوق و سلیقه بوده و بسیار متنوع است. درواقع زمانی که مدیر مدرسه تغییر کند، تیمی که می آورد رویکرد شان تغییر می‌کند. درو اقع در این حالت فردی که شیوه ارائه‌اش متفاوت باشد، با ارائه همان محتوای ثابتی که همه مدارس هم ارایه می‌کنند، می‌تواند تعداد بیشتری از دانش آموزا ن را با خود همراه کند». وی می افزاید: «محتوای آموزشی عملا تفاوتی ندارد و تفاوت اساسی در این است که محتوا چگونه منتقل شود تا دانش آموزان بیشتری همراه شوند. برخی از معلم ها واقعیت را می پذیرند. قبول می کنند که این درس چندان برای بچه ها کاربردی نیست اما با علم به روش تدریس و با بازی آموزش می دهند و همین محتوای ثابت را به گونه ای ارایه می کنند که بچه ها با آن‌ها همراهی کرده و آن درس را می خوانند».

طبقه بندی مدارس بر اساس نوع مخاطب
مساله دیگر بحث طبقه بندی دانش آموزبراساس مخاطب است. قاعده ارزیابی مدرسه، نوع محتوا و نحوه ارایه است اما این مهم سال‌هاست که نادیده گرفته شده و خانواده ها به سراغ مدارسی می روند که اسم و رسمی داشته باشند. پیش فرض انتخاب‌شان هم این است که این دو اصل را حتما رعایت می کنند اما این مدارس هستند که دانش آموزان مستعد را انتخاب می‌کنند و خود را برند کرده اند تا به چشم خانواده ها بیایند. در مدارس تیزهوشان آنچه اتفاق می افتد انتخاب نوع دانش آموزان شان است. مقدسیان با اشاره به اینکه آنچه در مدارس تیزهوشان به عنوان محتوا ارایه می‌شود با دیگر مدارس تفاوت چندانی ندارد، می‌گوید: «تفاوت در این نوع طبقه‌بندی از مدارس بیشتر در ورودی دانش آموز است. در واقع دانش آموزانی که پایه درسی قوی‌تری دارند، معمولا در یک سری مدارس جمع می شوند. برای مثال وقتی به مدارس غیرانتفاعی خاص که مدعی هستند نتیجه متفاوتی می‌گیرند نگاه می کنیم، می بینیم توانسته‌اند ورودی دانش آموزان شان را بهتر کنند».

این روزها مدارس غیرانتفاعی روی برندینگ شان کار می کنند. مدارسی که برند شده اند مانند رستوران های زنجیره‌ای هستند. چون سیستم کنترل نتیجه است، تفاوت چندانی میان شعبه های مختلف آن دیده نمی‌شود. در مدارس غیر انتفاعی وقتی از ۶۰۰۰ هزار دانش آموز آزمون می‌گیرند قاعدتا رتبه ۱ تا ۲۰۰ رتبه‌های ثمر بخش‌تری هستند تا زمانی که تعداد دانش آموزانی که برای آزمون ثبت نام می کنند ۱۰۰۰ نفر باشند.


منبع: alef.ir

تجمع ۳ روزه دانشجویان تربیت مدرس در اعتراض به گرفتن پول بابت دروس جبرانی

ایلنا نوشت: دانشجویان تربیت مدرس در اعتراض به گرفتن پول بابت دروس جبرانی از روزانه‌ها سه روز دست به تجمع زدند.

«تا شهریه پابرجاست وعده ما همین جاست» شعاری اعتراضی که صدای آن در سه روز اخیر از سوی دانشجویان تربیت مدرس بارها در دانشگاه بلند شد. براساس آیین‌نامه سال ۹۴ وزارت علوم، به دانشگاه‌ها این اجازه داده شده که بابت دروس جبرانی از دانشجو پول دریافت کنند.

یک فعال صنفی دانشگاه تربیت مدرس در همین رابطه به خبرنگار ایلنا، می‌گوید: «برمبنای آیین‌نامه ابلاغی وزارت علوم در سال ۹۴ در مورد دروس جبرانی مبلغی از دانشجویان روزانه باید اخذ شود و دست دانشگاه را باز گذاشته بود که هرچقدر که می‌خواهند از دانشجو بگیرند.»

این دانشجو درباره هزینه اخذ شده از دانشجویان مدعی شد: «رقم‌ها متفاوت است؛ از ۳۰ هزار تومان شروع می‌شود تا ۸۰۰ هزار تومان! دروس جبرانی برای ورودی‌های امسال در نظر گرفته شده که البته اصلا لازم نبوده است؛ دروس جبرانی را برای دانشجویی در نظر می‌گیرند که از رشته نامرتبطی می‌آید یا در کنکور در آن درس ضعیف بوده است؛ به طور مثال دانشجوی رتبه ۱ ما از رشته مرتبط هم آمده، اما باید ۴۰۰ هزار تومان بابت دروس جبرانی بدهد.»

وی افزود: «شنبه ۸ صبح بچه‌ها به معاون آموزشی نامه‌ای با امضای ۲۵۰ نفر از دانشجویان دادند و تجمع از‌‌ همان روز ساعت ۱۱ در ساختمان مرکزی آغاز شد؛ درخواست ما این بود که آیین‌نامه وزارت علوم حذف شود، چرا که غیرقانونی است از دانشجوی روزانه پول بگیرید. در نهایت در پی این اعتراض‌ها معاون آموزشی در جمع ما حاضر شد و گفت؛ من کاره‌ای نیستم و ابلاغیه آمده و صرفا مجری هستم. ما هم گفتیم شما نماینده ما هستید و باید کاری کنید.»

یک فعال صنفی دانشگاه تربیت مدرس یادآور شد: «خبر پرداخت هزینه برای دروس جبرانی را چند روز قبل از انتخاب واحد دادند و گفتند باید بدهی را بدهید تا سایت باز شود.‌‌ در حالی که همان روز اول گفتند؛ سایت باز است، اما بسته بود. روز دوم درخواست ما این بود که معاون آموزشی در جمع ما حاضر شود که باز هم نیامد. روز دوم رییس دانشگاه آمد و هیچ اعتنایی نکرد. و روز گذشته بعد از سه روز اعتراض به بچه‌ها گفتند که سایت دانشگاه باز است و تا اردیبهشت پرداخت بدهی‌ها تمدید شده است.»


منبع: alef.ir

دو​ایرانی​بازداشت شده​در​مانوس​آزاد​شدند

این دو نفر که در بازداشتگاه استرالیا در جزیره مانوس کشور پاپوا گینه نو نگهداری می شوند در شب سال نو میلادی توسط پلیس این کشور واقع در اقیانوس آرام مورد ضرب و شتم قرار گرفته و بازداشت شدند.تارنمای ‘اس.بی.اس’ استرالیا روز سه شنبه اعلام کرد، این دو مرد به اتهام اخلال در نظم عمومی و مقاومت در هنگام بازداشت توسط دستکم ۱۰ افسر پلیس مورد ضرب و شتم قرار گرفتند.پلیس و مقام های پاپواگینه نو هنوز در این خصوص اظهارنظر نکرده اند.در همین حال یک گروه فعال در زمینه حقوق پناهجویان و پناهندگان اعلام کرد این دو مرد که بین ۲۰ تا ۳۰ سال دارند هنگام بازداشت و ضرب و شتم توسط پلیس و مقام های مهاجرت پاپواگینه نو در منطقه اسکان پناهندگان موسوم به ‘لورنگا’ بودند. این نهاد مدافع حقوق پناهندگان، تصاویری از صورت های متورم شده و نیز دستان و بخش هایی از بدن این دو مرد ایرانی که زخمی و کبود شده منتشر کرده است.به نوشته ‘اس.بی.اس’، این دو مرد پس از ۳۶ ساعت بازداشت در ایستگاه پلیس ‘لورنگا’ واقع در جزیره مانوس آزاد شدند. گفته شده به آنها در این ۳۶ ساعت، آب و غذا داده نشده و همچنین امکانات درمانی در اختیار آنها قرار داده نشده است.یک ایرانی که خود نیز به عنوان یک پناهنده در جزیره مانوس به سر می برد از طریق یک پست بر روی صفحه فیسبوکش اعلام کرد با این دو مرد ایرانی ملاقات داشته و ‘زخم های آنها در حال عفونی شدن است’.وی همچنین نوشت: این پناهندگان خیلی ترسیده اند و می گویند پلیس به آنها غذا و آب و درمان های پزشکی نداده است.این در حالی است که ‘ایان رینتول’ از نهاد مدافع حقوق پناهندگان اعلام کرد وضعیت سلامتی یکی از این دو مرد در خلال شب بسیار وخیم شده است.در همین حال، ‘پیتر داتون’ وزیر مهاجرت استرالیا گفت مایل است قبل از هرگونه اظهار نظری، همه اطلاعات و واقعیت های موجود را دریافت کند.وزیر مهاجرت استرالیا گفت گروه ها و سازمان های مدافع حقوق پناهندگان از این حادثه برای حمله به سیاست های مهاجرتی استرالیا استفاده می کنند.داتون گفت: من قبل از هرگونه اظهارنظری، منتظر اظهارات پلیس خواهم ماند.دولت استرالیا در حال حاضر به دنبال یافتن کشور سوم برای اسکان مجدد پناهندگان مستقر در جزیره مانوس و نائورو است.براساس برخی آمارها حدود ۴۵۰ ایرانی در بازداشتگاه نائورو و مانوس بسر می برند و درخواست آنها برای پناهندگی رد شده است. این افراد اکنون در شرایط برزخ گونه گرفتار شده اند، چرا که از یک طرف دولت استرالیا قادر به بازگرداندن آنها به کشور نیست و از سوی دیگر هیچ آینده روشنی در خصوص آنکه به آنها اجازه اقامت دائم در استرالیا داده خواهد شد، وجود ندارد.افزایش آزار، سوء رفتار، کوتاهی و مخفی کاری در داخل سیستم های پردازش منطقه ای در مانوس و نائورو، انتقادهای گسترده ای از عملیات در این دو بازداشتگاه به همراه داشته است.جمهوری اسلامی ایران در استرالیا پیش از این ‘نگرانی عمیق و اعتراض خود را نسبت به ادعاهای مربوط به نقض حقوق پناهجویان’ در بازداشتگاه های استرالیا در جزیره مانوس در پاپوا گینه نو و نائورو اعلام کرده است.’محمدجواد ظریف’ وزیر امور خارجه نیز مرداد ماه امسال در دیدار سفیر استرالیا در تهران، مراتب ناخرسندی ایران را در خصوص وضعیت نامناسب پناهجویان ایرانی و بدرفتاری با آنان اعلام کرد و از دولت استرالیا خواست هرچه سریع تر نسبت به حل مشکلات آنان اقدام کند.


منبع: baharnews.ir

لغو​پروازماهان درایلام و سرگردانی مسافران

پرواز عصر دوشنبه شرکت هواپیمایی ماهان (تهران – ایلام – تهران) به علت نامساعد بودن شرایط جوی (پایین بودن ارتفاع ابر) از سوی این شرکت لغو شد در حالیکه پرواز دیگر شرکت ها به این فرودگاه در همان شرایط به موقع انجام شده بود.محمدجواد یگانه با بیان اینکه این تصمیم شرکت ماهان باعث نارضایتی مسافران و سرگردانی آنها در فرودگاه ایلام شد، اظهار کرد: با توجه به انجام پروازهای همزمان دیگر شرکت ها، لغو این پرواز از سوی این شرکت توجیهی فنی نداشت و باید انجام می شد.وی روز سه شنبه  افزود: با توجه به اعلام نامساعد بودن شرایط جوی از سوی شرکت هواپیمایی ماهان، پرواز ساعت ۱۵ و ۴۵ دقیقه عصر دیروز این شرکت از مبدا تهران به مقصد ایلام به شماره پرواز (۴۵۷۲ و ۴۵۷۳) انجام نشد.یگانه تاکید کرد: تمام پروازهای روز گذشته (دوشنبه) فرودگاه شهر ایلام انجام شد و حتی پرواز همزمان شرکت آسمان با شرکت ماهان به از تهران به ایلام و بالعکس نیز انجام شده بود.معاون اداره کل فرودگاه ایلام یادآور شد: با توجه به انجام پروازهای همزمان دیگر شرکت ها به فرودگاه ایلام، لغو پرواز از سوی شرکت ماهان توجیه فنی نداشت.پرواز عصر دوشنبه ۱۳ دی شرکت هواپیمایی ماهان از مبدا تهران به مقصد ایلام و بالعکس در شرایطی کنسل شد که هیچ اطلاع رسانی در این خصوص به مسافران این پرواز نشده بود و همین امر باعث نارضایتی مسافرانی شد که ساعتی قبل به فرودگاه شهدای ایلام آمده و منتشر انجام این پرواز بودند.به گزارش ایرنا، از ابتدای دی ماه تاکنون این سومین پرواز شرکت ماهان ایر به مقصد فرودگاه شهدای ایلام بود که به دلیل شرایط نامساعد جوی لغو شد.هر هفته ۵۲ پرواز در مسیر تهران – ایلام و بالعکس در فرودگاه شهدای ایلام انجام می شود.


منبع: baharnews.ir

«حق تشکل، تجمع و راهپیمایی»

در دهمین بند از منشور حقوق شهروندی با عنوان «حق تشکل، تجمع و راهپیمایی» چنین عنوان است:ماده ۴۳- شهروندان از حق تشکیل، عضویت و فعالیت در احزاب، جمعیت‌ها، انجمن‌های اجتماعی، فرهنگی، علمی، سیاسی و صنفی و سازمان‌های مردم‌نهاد، با رعایت قانون، برخوردارند. هیچ‌کس را نمی‌توان از شرکت در آن‌ها منع کرد یا به شرکت در یکی از آن‌ها مجبور ساخت. عضویت یا عدم عضویت نباید موجب سلب یا محدودیت حقوق شهروندی یا موجب تبعیض ناروا شود. ماده ۴۴- حق شهروندان است که در قالب اتحادیه‌ها، انجمن‌ها و نظام‌های صنفی در سیاست‌گذاری‌ها، تصمیم‌گیری‌ها و اجرای قانون مشارکت مؤثر داشته باشند. ماده ۴۵- فعالیت‌های مدنی در حوزه‌های حقوق شهروندی حق هر شهروند است. سازمان‌های مردم‌نهاد باید حق دسترسی به اطلاعات و دادگاه صالح را برای دادخواهی در مورد نقض حقوق شهروندی داشته باشند. ماده ۴۶- حق شهروندان است که آزادانه و با رعایت قانون نسبت به تشکیل اجتماعات و راهپیمایی‌ها و شرکت در آن‌ها اقدام کنند و از بی‌طرفی دستگاه‌های مسئول و حفاظت از امنیت اجتماعات برخوردار شوند.


منبع: baharnews.ir

ایتالیا با کاهش و پیری جمعیت روبرو است

موسسه ملی آمار ایتالیا در سالنامه ۲۰۱۶ خود اعلام کرد: جمعیت ایتالیا همواره پیرتر شده و در قیاس با سایر کشورهای اروپایی در مکان دوم جدول پس از آلمان قراردارد و در ازای هر یکصد جوان در سال ۲۰۱۵ میلادی، بیش از ۱۶۱ نفر بالای ۶۵ سال سن بودند این در حالی که در سال ۲۰۱۴ میلادی در ازای هر ۱۰۰ جوان بیش از ۱۵۷ نفر افراد مسن وجود داشتند. بر اساس آخرین آمار رسمی، جمعیت ایتالیا در پایان سال ۲۰۱۵ میلادی ۶۰ میلیون و ۶۶۵ هزار و ۵۵۱ نفر اعلام شد (بیش از ۲۹ میلیون و ۴۵۶ هزار مرد و بیش از ۳۱ میلیون و ۲۰۹ هزار زن) که از این تعداد پنج میلیون نفر مهاجر خارجی مقیم این کشور هستند. جمعیت ایتالیا همواره کاهش یافته و زاد و ولدها نیز کم شده اند درحالی که از نظر طول عمر بالاترین در اروپا محسوب می شود . زاد و ولد در ایتالیا از ۵۰۲ هزار و ۵۹۶ نفر در سال ۲۰۱۴ میلادی به ۴۸۵ هزار و ۷۸۰ نفر در سال ۲۰۱۵ کاهش یافت. جالب اینکه در ازای هر یک هزار نفر ۸ نوزاد متولد شدند. شمار سالمندان در ایتالیا همچنان افزایش پیدا کرده و تعداد افراد بالای ۶۵ سال به ۱۳ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر رسیده است. ۲۲ درصد جمعیت ایتالیا شامل افراد بالای ۶۵ سال می شود.’تراز طبیعی میان میان مرگ و میر و زاد و ولد در ایتالیا منفی است و در سال گذشته جمعیت این کشور ۱۶۲ هزار نفر کاهش یافت، در مقابل سیر نزولی زاد و ولد میان ایتالیایی ها، مهاجران خارجی مانع سقوط جمعیتی شده و در سال های اخیر شامل ۲۰ درصد نوزادان شده اند. طول متوسط عمر به ۸۰٫۱ سال برای مردان و ۸۴٫۷ برای زنان می رسد. نیروی بالقوه کاری در ایتالیا میان بیکاران و افرادی که به دنبال کار هستند مجموعا به شش میلیون و ۵۰۰ هزار نفر می رسد که در پی یک فرصت شغلی هستند. سطح تحصیلی ایتالیایی ها نیز رشد کرده اما شمار ثبت نام در مدارس کاهش یافته است. در سال تحصیلی ۲۰۱۴-۲۰۱۵ شمار دانش آموزان ثبت نام شده در دوره های تحصیلی به بیش از ۸ میلیون و ۸۸۵ هزار نفر می رسید که بیش از ۳۴ هزار نفر کمتر از سال قبل بود. کاهش ثبت نام دانش آموزان بیشتر بخاطر کاهش جمعیت نسل جدید است. در حالی که شمار دانش آموزان خارجی در مدارس ایتالیایی به بیش از ۸۱۴ هزار (معادل ۹٫۲ درصد کل) نفر می رسد. شاخص تحصیلی در ایتالیا در خصوص مدارس ابتدایی و راهنمایی به ۱۰۰ درصد می رسد. در سال ۲۰۱۵ میلادی از هر ۱۰ نفر سه نفر دارای یک مدرک و یا دیپلم (۳۵٫۶ درصد) بوده و شاخص افرادی که دارای مدرک دانشگاهی است نیز از ۱۲٫۷ درصد در سال ۲۰۱۴ میلادی به ۱۳٫۱ درصد در سال ۲۰۱۵ افزایش یافته است. دولت ایتالیا به منظور تشویق زوج های ایتالیایی به زاد و ولد و مبارزه با کاهش جمعیتی بسته خانواده را برای سال های ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ تصویب کرده است که به موجب آن ۸۰۰ یورو قبل از تولد نوزاد و هزار یورو در سال برای ثبت نام او در مهد کودک به خانواده ها کمک می شود. دولت مجموعا ۶۰۰ میلیون یورو بودجه برای کمک به خانواده ها برای سال ۲۰۱۷ میلادی و ۷۰۰ میلیون برای سال ۲۰۱۸ اختصاص داده است.


منبع: baharnews.ir

شرط‌بندی روی خط مرگ، حتی به قیمت جان

روزنامه «ایران» ادامه داد: همیشه هم این‌طور نیست. آن روی سکه، مرگ است. سرد و سنگین. شجاع‌ترین، ممکن است سرش را روی ریل جا بگذارد. همان وقت که قطار با سر و صدا عبور می‌کند و دیگر صدا به صدا نمی‌رسد تا فریادهای دردآلود را بشود شنید. آخرینش سه ماه پیش بود. تازه‌ترین قربانی شرط‌بندی مرگ. «ساعت ۵- ۴ بعدازظهر جمع می‌شوند. جوان هستند. ۱۸، ۱۹ ساله. همیشه نیستند. گاهی وقت‌ها. بیشتر پنجشنبه جمعه‌ها. یک نفر داور می‌شود و پول‌ها را جمع می‌کند. سرشان را می‌گذارند روی ریل. گاهی هم دراز به دراز می‌خوابند. می‌دانند قطار چه موقع رد می‌شود. این ساعت‌ها قطار اهواز است معمولاً. هرچه قطار نزدیک می‌شود، وضع بدتر می‌شود. می‌ترسند و سرشان را برمی‌دارند. آنکه آخرین نفر سرش را بردارد، برنده است. پول همه به او می‌رسد. گاهی چند نفر تماشاچی هم هست.» مرد این‌ها را که می‌گوید، به ریل اشاره می‌کند. ردیف خانه‌های کوتاه و بلند، روبه‌روی خط آهن قرار گرفته‌اند. حایل‌شان با ریل، خیابان باریکی است. بعد نرده‌های سبز حریم راه‌آهن است. از نرده‌ها تا خط هم فاصله‌ای نیست. به اینجا می‌گویند، ته خط. سال‌هاست به همین نام معروف است. مرد، نظافتچی زیر گذر است. حدوداً ۶۰ ساله. می‌گوید: «سر این کار اتفاق هم زیاد افتاده. سه ماه پیش یک نفر مرد. برایشان عبرت نمی‌شود. خیلی کارهای دیگر هم می‌کنند. برایشان تفریح است. دور ریل را نرده کشیده‌اند که کسی نزدیک نشود اما آنکه دنبال این کارهاست، راهش را پیدا می‌کند. از همین جا که در باز است، می‌روند داخل، یا از روی نرده‌ها می‌پرند. کاری ندارد از آن بالا پریدن. اینجا خیلی اتفاق‌ها را به چشم دیده‌ام. این یکی دیگر نوبر است. اگر این‌ها کار و بار داشته باشند، این‌جوری نمی‌کنند. معتادها هم اطراف ریل پراکنده هستند. پشت درخت‌ها. معتادها اما حال این‌جور شرط‌بندی ندارند. این، کار بچه جوان‌هاست. سرشان باد دارد.» رفیقش بچه همان‌جاست؛ ته خط. همسن و سال هستند. می‌خندد و می‌گوید: «ما خودمان آنوقت‌ها که جوان بودیم، از این کارها زیاد می‌کردیم. بساط شرط‌بندی پای ریل زیاد بود همیشه. سر همه چیز شرط می‌بستیم. دستمان را می‌بستیم به ریل که تا رسیدن قطار بازش کنیم. آن هم خیلی خطرناک بود. دست و پا قطع شده بود سر این شرط بندی‌ها. اما مال آنوقت‌ها بود. حالا که این همه تفریح هست.» چهار نفرند؛ به نظر بیست و یکی دو ساله. یکی‌شان چمباتمه زده و تسبیح دانه درشت را توی دست‌اش می‌چرخاند. دو نفر بالای سرش ایستاده‌اند و انگار به ماجرایی که برای هم نقل کرده‌اند، می‌خندند. یکی هم روی موتور نشسته: «شرط می‌بندی؟» این را من می‌گویم. خطاب به آنکه چمباتمه زده. یکی از آنها که ایستاده می‌گوید: «چقدر می‌دی؟!» آنکه نشسته، برمی‌گردد و به او اشاره می‌کند. پسرِ ایستاده می‌پرسد: «شرط چی؟! چند؟!» سعی می‌کنم لحنم خودمانی به نظر برسد: «هرچی. خودت بگو چقدر.» پسری که روی موتور نشسته به حرف می‌آید: «حالا بگو شرط چی؟! فوتبال؟!» می‌گویم: «شرط ریل. تا وقتی قطار بیاد…» صدای خودم را می‌شنوم و جمله‌ها به نظرم عجیب می‌رسند. ریل… قطار… شرط… آنکه چمباتمه زده، عکس‌العملی نشان نمی‌دهد. همان طور با تسبیحش بازی می‌کند. پسر روی موتور می‌پرسد خبرنگاری؟ «نه» را از زبان خودم می‌شنوم. پسری که بالای سر تسبیح به دست ایستاده، همان که چند ثانیه پیش با او صحبت کرده‌ام، جلو می‌آید و می‌گوید: «بریم. هرچه می‌دی.» صدای خودم را می‌شنوم که می‌گویم: «نمی‌ترسی؟ قبلاً این کار رو کردی؟!» پسر پوزخند می‌زند: «نترس بابا. یه ساعتم بخوای، سرمو می‌ذارم روی ریل. ترس نداره که.» سعی می‌کنم مکالمه را ادامه بدهم. شاید برای همین هم هست که پسر روی موتور، شک می‌کند: «داری صداهامونو ضبط می‌کنی؟! نکنه مستندسازی؟! مأمور نباشی!» صاحب تسبیح می‌خندد: «قیافه‌ش نمی‌خوره.» پسر ایستاده پیشنهادش را تکرار می‌کند: «بریم. تنهایی‌ام میام. تو بگو چقدر می‌دی؟!» دوست کنار دستی‌اش که تا آن موقع ساکت بود، دستش را در هوا تکان می‌دهد و صدایی درمی‌آورد: «اوووووه.» بریده بریده می‌پرسم: «نمی‌ترسی؟! از قطار؟!» پسر که انگار تازه دارد تفریح می‌کند، جواب می‌دهد: «تو می‌ترسی.» ترسیده‌ام. از اینکه پیشنهادم را جدی بگیرند. از اینکه راه بیفتند سمت ریل. پسر روی موتور خطاب به دوستش می‌گوید: «حالا کُپ نکنی!» بقیه می‌خندند. پسر اهمیت نمی‌دهد. آماده است که راه بیفتیم سمت ریل. معطل مانده تا بگویم برویم. صدایی از خودم نمی‌شنوم. می‌پرسم: «یعنی چی که کپ نکنی؟!» پسر روی موتور می‌گوید: «گفتم که مستندسازه!» می‌گویم: «چه ربطی داره؟! تو خودت تا حالا…؟!» حرفم توی دهنم می‌ماسد. پسر جواب نمی‌دهد. یاد حرف آقای مسن می‌افتم: «من خودم به چشم دیده‌ام. انگار که از ترس بهتش زده باشد، همان جا مانده بود. دوست‌هایش می‌گفتند سکته زده وگرنه کاری ندارد آدم خودش را نجات بدهد. گور بابای دوزار پول. اندازه جان آدم که نمی‌ارزد.» تا به خودم بیایم، پسر راه افتاده سمت دری که به طرف خط، باز است. دنبالش راه می‌افتم. خیلی فرز خودش را به ریل می‌گذارد و سرش را می‌چسباند روی ریل. ترسیده‌ام. صدایی نمی‌آید. سرش را برمی‌دارد و می‌خندند و بعد پیش دوستانش برمی‌گردد. از پشت سرم صدایی می‌شنوم: «این‌کاره نیستی، نگفتی چند؟» کمی جلوتر، رفتگران با قیافه‌های خسته در ردیفی سه نفره نشسته‌اند: «درست است که اینجا روی ریل شرط‌بندی می‌کنند؟!» یکی‌شان خبر ندارد اما آنکه از بقیه مسن‌تر است، چیزهایی می‌داند: «مواد می‌زنند و می‌آیند شرط بندی. بیشتر دم غروب؛ توی تاریکی. کاسبی می‌کنند. روبه‌روی شهرداری جمع می‌شوند انگار. هر بار یک جا می‌روند. جای مشخصی ندارند. همین مسیر را که بگیرید و بروید، معتادها را می‌بینید. کپه کپه جمع شده‌اند. شب‌ها آتش روشن می‌کنند. چند بار جمعشان کرده‌اند اما باز می‌آیند. شرط‌بندی اما کار یک عده دیگر است. با موتور جمع می‌شوند. علافند.» مردی که کمی آن‌سوتر ایستاده و شاهد مکالمه ماست، به حرف می‌آید: «فعلا خبری نیست. یک سردسته دارند. اسمش را نمی‌دانم؛ شر است. حق حساب می‌گیرد. چند وقت است که پیدایش نیست.» بعد از ظهر جمعه است. از در میله‌ای نیمه باز می‌گذرم. همان جا که کنارش تابلوی زردی نصب شده که هشدار می‌دهد نباید از میله‌ها عبور کرد وگرنه مسئولیت هر اتفاق احتمالی به عهده فرد خواهد بود. به ریل نزدیک می‌شوم. اثری از کسی نیست. خم می‌شوم تا صورتم را روی ریل بگذارم. سنگ‌های ناهموار، زانوهایم را درد می‌آورد. سرمای آهن را روی گونه‌ام حس می‌کنم. چشم‌هایم را می‌بندم و گوش می‌دهم. صدا را می‌شنوم. قطار دارد نزدیک می‌شود. بی‌اختیار سرم را بلند می‌کنم. سرمای آهن را هنوز روی گونه‌ام احساس می‌کنم. چند قدم از ریل فاصله می‌گیرم. صدا، نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود. یاد پسرها می‌افتم. چند بار سرشان را روی ریل آهنی گذاشتند؟! آدم آن موقع به چه چیزی فکر می‌کند؟! چقدر می‌ارزد که اینجا، ته خط، روی سرت شرط ببندی تا شجاعتت را ثابت کنی. کجا دلت می‌لرزد و از خیر برانگیختن غبطه حاضران و پول، می‌گذری؟! کجا صدای ضربان قلبت را می‌شنوی و صدایی که به تو هشدار می‌دهد. مرز ترس و شجاعت کجاست؟ مرز جنون و عقل؟ مرز فقر و شجاعت که نه، مرز فقر و فلاکت؟


منبع: baharnews.ir