حجم بارش‌های کشور ۴ میلی‌متر افزایش یافت

پس از سپری شدن ۵۵ روز بدون بارندگی موثر در کشور، وقوع باران سیل آسا در روزهای آخر هفته گذشته باعث شد حجم بارش‌ها با ۴ میلی‌متر افزایش به ۲۲۶ میلی‌متر برسد.

به‌گزارش ایلنا، سرانجام پس از ۵۵ روز از ثابت ماندن آمار بارش در حوضه‌های اصلی آبریز کشور سرانجام قفل آسمان شکسته شد و بارش‌های پایان هفته گذشته سبب شد تا ضمن کاهش محسوس دمای هوای برخی استان‌ها، جریان سیلاب نیز در برخی شهرها در تهران، البرز و سیستان و بلوچستان نیز به وقوع بپیوندد.

بر این اساس، آخرین آمار ثبت شده از سوی شرکت مدیریت منابع آب ایران حاکی از آن است که آمار بارش‌های کشور از آغاز سال آبی جاری یعنی اول مهر ماه گذشته تا امروز شنبه ۲۴ تیرماه، با ۴ میلی‌متر افزایش به ۲۲۶ میلی‌متر رسیده است؛ بارش‌های خوب پایان هفته گذشته در برخی نقاط کشور پس از آن ثبت شده که رقم بارش‌های در ۵۵ روز اخیر در حدود ۲۲۲ میلی‌متر ثابت مانده بود.

این میزان بارش در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته با عدد ۲۳۳ میلی‌متر، حدود ۳ درصد کاهش داشته و در مقایسه با متوسط ۴۸ ساله با عدد ۲۳۱ میلی‌متر ۲ درصد کاهش نشان می‌دهد.

بر اساس آخرین اطلاعات ثبت شده از سوی شرکت مدیریت منابع آب ایران، بیشترین میزان بارش‌ها در حوضه‌های آبریز اصلی کشور مربوط به حوضه آبریز خلیج فارس و دریای عمان با ۳۶۴ میلی‌متر و کمترین بارش‌ها مربوط به حوضه آبریز مرزی شرق با ۶۲ میلی‌متر بارش بوده است.

بر پایه این گزارش، بارش‌های مربوط به حوضه آبریز خلیج فارس و دریای عمان در مقایسه با مدت مشابه در سال آبی گذشته ۳۶۱ میلی‌متر، یک درصد و در مقایسه با مدت مشابه متوسط ۴۸ ساله، ۳۵۴ میلی‌متر، ۳ درصد افزایش داشته است.

این گزارش حاکی از آن است که بیشترین ارتفاع بارش‌ها در کشور مربوط به ایستگاه چلگرد در استان چهارمحال و بختیاری با ۱۴۰۰ میلی‌متر و کمترین بارش‌های کشور مربوط به ایستگاه زابل در استان سیستان و بلوچستان با ۲۰٫۴ میلی‌متر بوده است.

همچنین در مدت زمان یاد شده، حوضه آبریز دریای خزر شاهد ۳۲۷ میلی‌متر بارش بوده که در مقایسه با ۴۶۱ میلیمتر بارش سال آبی گذشته در مدت مشابه ۲۹ درصد و در مقایسه با مدت مشابه در متوسط بلندمدت با ۳۷۷ میلی‌متر بارش، حدود ۱۳ درصد کاهش داشته است.

حوضه‌های آبریز دریاچه ارومیه، قره قوم، فلات مرکزی و مرزی شرق نیز به ترتیب در مدت یاد شده ۲۰۶، ۱۸۱، ۱۵۹ و ۶۲ میلی‌متر بارش داشته‌اند.

همچنین حجم بارش‌ها از ابتدای مهر ماه تا پایان امروز شنبه ۲۴ تیرماه جاری معادل ۳۷۲ میلیارد و ۴۵۴ میلیون مترمکعب بوده است.


منبع: الف

برگزاری بزرگداشت «میرزاخانی» در دانشگاه شریف

رییس دانشگاه شریف با تاکید بر اینکه با فوت «میرزاخانی»، جهان علم شخصیت بزرگی را از دست داد، گفت: به زودی مراسم بزرگداشتی به منظور شناخت بیشتر جامعه علمی از فعالیت‌های «مریم میرزاخانی» در این دانشگاه برگزار خواهد شد که جزئیات آن در آینده نزدیک اعلام می‌شود.

دکتر محمود فتوحی در پی فوت «پروفسور مریم میرزاخانی»، نابغه ریاضی ایران و جهان در گفت‌وگو با ایسنا اظهار کرد: وقتی من به دانشگاه صنعتی شریف پیوستم، خانم میرزاخانی در آمریکا تحصیل می‌کردند و من از نزدیک این شخصیت را ندیده بودم، ولی اطلاع دارم که وقتی خانم میرزاخانی در سال سوم دبیرستان بود و هنوز وارد دوره پیش‌دانشگاهی نشده بود، برای امتحانات المپیاد جهانی عازم خارج از کشور شد و درالمپیاد جهانی مدال طلا گرفت و سپس در دانشکده ریاضی دانشکاه صنعتی شریف پذیرفته شد. 

وی ادامه داد: وی بعد از اتمام دوره کارشناسی خود برای دوره دکتری به دانشگاه “هاروارد” که یکی از معروف‌ترین و برجسته‌ترین دانشگاهای دنیاست، رفت و بعد از اتمام تحصیل در دانشگاه “پرینستون” که آن هم  دانشگاه مشهوری است، به عنوان عضو هیات علمی مشغول به کار شد و بعد از آن به عنوان استاد تمام در دانشگاه “استنفورد” مشغول به کار شد.

رییس دانشگاه صنعتی شریف با بیان اینکه دکتر مریم میرزاخانی از نوابغ ریاضی بود که یکی از بزرگترین جوایز علمی در علم ریاضی به نام «جایزه فیلدز» که هم‌تراز جایزه نوبل است را دریافت کرد، گفت: اگرچه من به شخصه وی را از نزدیک ندیدم، ولی از اساتیدش شنیدم که فردی بسیار متواضع و در عین حال از نظر علمی بسیار برجسته بود؛ یعنی خصوصیت اخلاقی بی‌نظیری هم داشتند که بدون شک در جامعه علمی و به خصوص در بین دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف زبانزد بود.  

وی تاکید کرد: مسلما جهان علم شخصیت بزرگی را از دست داد که قطعا می‌شد از ثمرات این فرد بیشتر استفاده کند، ولی متاسفانه اَجل مهلت نداد و من از طرف خود و جامعه علمی دانشگاه صنعتی شریف درگذشت ایشان را به جامعه علمی جهان، دانشگاهیان دانشگاه صنعتی شریف و خانواده محترم او تسلیت می‌گویم. 

رییس دانشگاه صنعتی شریف همچنین افزود: ما در حدی که امکان‌پذیر است و دانشگاه اجازه می‌دهد از نخبه‌ها حمایت می‌کنیم، منتها برای جلوگیری و ممانعت از خروج نخبگان از کشور باید تصمیمات جدی در کشوری صورت بگیرد که تا حدامکان بتوان از پتانسیل آنها استفاده کرد. باید حتی با افرادی که به خارج از کشور می‌روند، ارتباط برقرار شود و ارتباطات با فارغ‌التحصیلان دانشگاه صنعتی شریف حفظ شود.

فتوحی ادامه داد: آنطور که من شنیدم،‌ مریم میرزاخانی در طول تحصیل در آمریکا چندین بار به ایران مراجعه کردند و نتایج تحقیقات علمی خود را با دانشجویان و اساتید داخل کشور در میان گذاشتند.

رییس دانشگاه صنعتی شریف همچنین با تاکید بر اینکه مریم میرزاخانی با این دانشگاه در ارتباط بود، خاطر نشان کرد: اکثر فارغ التحصیلان دانشگاه صنعتی شریف با این دانشگاه در ارتباط هستند و ایشان نیز که به عنوان استاد دانشگاه “استنفورد” فعالیت می‌کردند، با تعدادی از فارغ‌التحصیلان دانشگاه صنعتی شریف که در “استنفورد” مشغول فعالیت بودند، ارتباط خوبی داشت و همچنین خانم میرزاخانی با اساتید خود در دانشکده ریاضی دانشگاه شریف ارتباط خوبی داشت.

دکتر فتوحی با تاکید بر اینکه برنامه‌ای به منظور بزرگداشت مریم میرزاخانی در دانشگاه شریف برگزار خواهد شد، گفت: به زودی مراسم بزرگداشتی به منظور شناخت بیشتر جامعه علمی از فعالیت‌های مریم میرزاخانی برگزار خواهد شد که جزییات آن در آینده نزدیک اعلام می‌شود.

وی در پایان خاطرنشان کرد: در حال حاضر کتابخانه دانشکده ریاضی دانشگاه صنعتی شریف بعد از دریافت جایزه بزرگ ریاضی (فیلدز) به نام «مریم میرزاخانی» نام‌گذاری شده است؛ ولی لازم است به منظور بزرگداشت مقام علمی وی تصمیمات دیگری گرفته شود.


منبع: الف

پیام لاریجانی برای درگذشت«مریم میرزاخانی»

علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی در صفحه شخصی‌اش در فضای مجازی در پیامی درگذشت مریم میرزاخانی نخبه ریاضی جهان را تسلیت گفت.

به گزارش تسنیم، رئیس مجلس شورای اسلامی در پیامی درگذشت نخبه ایرانی ریاضی جهان را تسلیت گفت.

علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی در صفحه شخصی‌اش در فضای مجازی در پیامی درگذشت مریم میرزاخانی نخبه ریاضی جهان را تسلیت گفت.

متن کامل پیام تسلیت لاریجانی که در فضای منتشر شده به شرح زیر است:

فقدان بانوی دانشمند، فرهیخته و نخبه ریاضی جهان، خانم مریم میرزاخانی باعث تأسف فراوان گردید.

درگذشت این بانوی پرافتخار ایران را جامعه علمی و خانواده محترم ایشان تسلیت می‌گویم.
 


منبع: الف

مجری زن از قتل پدرش پرده برداشت!

قتل دردناک و تاسف بار آتنا اصلانی، دختر بچه ۷ ساله پارس آبادی، داغی بود که بر دل همه ایران نشست. دختری کوچک که قربانی خوی وحشیگری و غیر انسانی یکی از اهالی محل شد و بدن کوچکش پس از  ۲۱ روز در حیاط خانه قاتل پیدا شد.  قاتل در شرایطی غیر انسانی و با شیوه‌ای وحشیانه، پس از آزار و اذیت بدنی دختر بچه بی‌دفاع، او را به قتل رسانده  و بدنش را در وضعیتی وخیم پنهان کرده بود. خبر این حادثه به قدری تکان دهنده و درد آور بود که آه از نهاد همه بلند شد. واکنش‌ها و پیام تسلیت شخصیت‌های کشوری، ورزشی، هنری و …همه خبر از ابراز تاسف و همدردی عمیقی داشت.
 
اما در میان تمامی این واکنش‌ها، پست اینستاگرامی  یکی از چهره‌های تلویزیونی، حال و هوایی متفاوت داشت. خانم المیرا شریفی مقدم، مجری و گوینده نام‌آشنای خبر صدا و سیما، که اتفاقا چهره‌های قعال در فضای مجازی هم است در ابراز همدردی با خانواده آتنا از داغ ۲۴ ساله خود برای یافتن قاتل پدر بزرگوار خود می‌گوید.
 

 
 المیرا شریفی مقدم در اینستاگرام خود نوشت:
“قاتل دخترک معصوم به سومین قتل هم اعتراف کرد.. قاتلی که سالها شناسایی نشده بود و در بزرگترین جنایت خود ، دختری هفت ساله را قربانی کرد و ملتی را در شوک و غم فرو برد. آیا بازهم جنایتی کرده است؟ اعدام هم برای این جانیان کم است. راحت بخواب دختر ناز، قاتل پدر من در این بیست و چهار سالی که شناسایی نشده مشغول چه کاری بوده؟ آیا به جنایتکاری ادامه داده یا مرده؟ کسی که برای کیف بری و دزدی میاد و انسانی رو به قتل میرسونه، ممکنه خیلی کارها بکنه! هرچند حالا کسی دنبالش نیست چون پرونده ما مختومه اعلام شد و من در حسرت این پاسخ ماندم که چرا پیدا نکردند؟!”.


منبع: بهارنیوز

جزییات حادثه تیراندازی در اهواز

به گزارش ایسنا، سرهنگ محمد صفری اظهار کرد: حوالی ساعت ۱۵ روز گذشته یک مرد جوان در یک منزل مسکونی در منطقه عامری شهر اهواز در حادثه‌ای به ضرب گلوله کشته شد.  وی در تشریح این حادثه با اشاره به این‌که برخی رسانه‌ها عامل تیراندازی را کودک دو ساله عنوان کرده‌اند، گفت: ظاهرا کودک دو ساله مقتول در آغوش دایی خود قرار داشت و یک اسلحه شکاری نیز که مجوز آن به نام مقتول بود، در دست دایی کودک بود. متاسفانه با فشرده شدن ماشه اسلحه، پدر کودک که روبه‌روی فرزند خود نشسته بود، مورد اصابت گلوله قرار گرفت.  فرمانده انتظامی اهواز ادامه داد: هنوز مشخص نیست که ماشه اسلحه که به قتل این مرد جوان منجر شد، توسط کودک یا دایی وی فشرده شده است. شکایتی نیز از سوی خانواده مقتول طرح نشده تا بتوان ابعاد این حادثه را بررسی کرد.  صفری با بیان این‌که حادثه در یک فضای کاملا آرام و به صورت سهوی رخ داده است، گفت: مشخص نیست عامل این تیراندازی و مرگ پدر اهوازی چه کسی بوده است. این‌که یک کودک دو ساله بتواند ماشه اسلحه را فشار دهد یا اسلحه را در دستان خود نگه دارد، جای بررسی دارد و فعلا نمی‌توان در خصوص این‌که چه کسی ماشه را فشرده است اظهار نظر دقیقی کرد.


منبع: بهارنیوز

حمل کدئین و متادون در حج، جرم دارد

به گزارش ایسنا، با نزدیک شدن زمان اعزام زائران ایرانی به عربستان، پلیس فرودگاه‌ها درباره‌ی حمل مواد مخدر و جرائم تعیین شده برای آن در خاک ایران، توصیه‌هایی را مطرح کرد و از زائران خواست «به نبود روابط سیاسی میان دو کشور و نداشتن سفارتخانه و کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در کشور عربستان که حمایت از افراد خاطی را بسیار مشکل و زمان‌بر خواهد کرد، توجه نشان دهند.»«پلیس مبارزه با مواد مخدر در تمام فرودگاه‌های کشور حضور فعال دارد و با توجه به تجارب و بهره‌گیری از دستگاه‌های بادی اسکنر به طور دقیق به رصد و بازرسی محموله‌های همراه زائران می‌پردازد و با جدیت از خروج مواد مخدر جلوگیری خواهد کرد.

توصیه می‌شود از جاسازی مواد مخدر به هر میزان و روشی برای همراه بردن آن به عربستان پرهیز شود، زیرا پلیس مبارزه با مخدر برای حفظ عزت و شأن شهروندان ایرانی و احتمال دستگیری آن‌ها در کشور عربستان تمام توان خود را برای پیشگیری از این امر به کار خواهد بست.پلیس مبارزه با مواد مخدر در طول زمان عملیات پروازهای حج تمتع با تمام امکانات از جمله سگ‌های موادیاب حاضر بوده و انتظار می‌رود زائران نیز نهایت همکاری را با این پلیس داشته باشند.چنانچه از زائری در کشور عربستان و توسط پلیس آن کشور مواد مخدر کشف شود، مجازات بسیار سخت با حبس‌های طولانی در زندان‌های آن کشور در انتظار خاطیان خواهد بود.

بازداشت هر یک از مرتکبین جرائم ذکر شده در عربستان سعودی تابع کهولت سن و بیماری نیستند.همراه داشتن قرص‌های کدئین، متادون و ترامادول نیز جرم محسوب می‌شود و در صورت کشف، ضمن ممانعت از سفر زائر، پرونده قضایی تشکیل و زائر به مراجع قضائی معرفی خواهد شدهمراه داشتن قرص‌های کدئین، متادون و ترامادول نیز جرم محسوب می‌شود و در صورت کشف، ضمن ممانعت از سفر زائر، پرونده قضایی تشکیل و زائر به مراجع قضائی معرفی خواهد شد.به استناد ماده ۱۷ قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر مصوبه ۱۳۹۵/۵/۹ مجمع تشخیص مصلحت نظام، اگر از زائری انواع مواد مخدر و روانگردان به هر میزان کشف شود، ضمن جلوگیری از ادامه سفر و توقیف گذرنامه، وی در مرحله اول به مدت یک تا پنج سال و در مرحله دوم پنج تا ۱۵ سال ممنوع‌الخروج از کشور می‌شود.

بر اساس قوانین جاری در کشور عربستان علاوه بر موارد ذکر شده حمل داروهای کدئین‌دار شامل دیازپام، فلورازپام، کلونازپام، اگزازپام و لورازپام نیز جرم محسوب می‌شود. حمل هرگونه داروی گیاهی مانند شیرین‌بیان و … که شباهت زیادی به مواد مخدر دارد و ممکن است در کشور مقصد شناخته نشده باشد و برای شما مشکل ایجاد کند، ممنوع است.با توجه به این توصیه‌ها، چنانچه زائری با خود مواد مخدر یا قرص روانگردان مانند متادون و ترامادول به همراه داشه باشد، در صورت کشف توسط پلیس در گیت‌های بازرسی از ادامه سفر وی جلوگیری خواهد شد و در این خصوص هیچگونه عذری پذیرفته نیست.

به دلیل سهولت و سرعت بخشیدن در امر بازرسی نیاز است زائرانی که احتیاج به مصرف داروهای خاص دارند مراتب را قبل از حضور در فرودگاه با پزشکان مرکز پزشکی حج و زیات هماهنگ کرده و تاییدیه مربوطه را به همراه داشته باشند.زائران مدارک مسافرتی خود شامل گذرنامه، بلیط و کارت پرواز را از خود دور نکنند و یا در کیف مسافرتی و چمدان قرار ندهند.

به هیچ عنوان باری را به صورت امانت از کسی قبول نکنید و به گیت بازرسی پلیس نیاورید. همچنین وسایل خود را امانت نزد کسی نگذارید.به طور کلی در این سفر چه قبل و چه بعد از گیت بازرسی پلیس دقت کنید وسائل و کیف دیگران را به دلیل شباهت برندارید.حمل مواد اسیدی مانند ترشیجات، آبلیمو، آبغوره، انواع اسپری، کپسول گاز، مواد محترقه و آتش‌زا، اشیاء برنده، اسباب بازی‌هایی به شکل سلاح برای ایمنی سفر به داخل هواپیما ممنوع است.حمل اقلامی مانند آجیل و تنقلات موجب کُندی بازرسی پلیس می‌شود، به زائران توصیه می‌شود حتی الامکان از حمل این اقلام خودداری کنند. همچنین حمل مایعات (آب و عرقیجات) ممنوع است.مدیران کاروان‌ها به گونه‌ای برنامه‌ریزی کنند تا مراسم بدرقه زائرین در محل هایی خارج از فرودگاه انجام شود و تنها زائران با اتوبوس به فرودگاه منتقل شوند.»


منبع: بهارنیوز

ماساژ شکلات یک میلیون تومان!

به گزارش ایسنا، نام اسپا از شهری به همین نام در بلژیک گرفته شده و به محلی گفته می‌شود که از آب معدنی یا آب دریا برای‌ استحمام درمانی استفاده می‌شود و معمولاً دارای خدماتی همچون ماساژ برای مراقبت از پوست و بدن است اما اسپای روزانه محلی است که مردم در طول روز به آن مراجعه می‌کنند تا خدماتی مثل ماساژ، مراقبت از پوست صورت و خدمات بدن، نظیر اسکراب یا رپینگ دریافت کنند.  اسپاها انواع و شکل‌های مختلفی دارند. از یک اسپای کوچک با دو اتاق ارائه خدمات در یک روستای کوچک توریستی گرفته تا یک محل لوکس بزرگ با منوهای طولانی و متنوع. در کشورهای آسیای شرقی خدمات عمومی اسپا در سرتاسر شهرها دیده می‌شود و متعلق به قشر خاصی نیست اما خدمات اسپا در ایران جزو خدمات لوکس محسوب می‌شود که فقط قشر خاصی از جامعه برای رفع خستگی‌های جسمی و با پرداخت مبلغی مشخص از آن استفاده می‌کنند.
 
سالن‌های اسپا با نحوه چیدمان آرامش‌بخشی که دارند،‌ حس بینایی را اغوا می‌کنند. از طرفی با پخش موسیقی‌های آرامش‌بخش حس شنوایی را درگیر می‌کنند. حس بویایی با عطر گل‌های تازه، انواع روغن‌های گیاهی و… اغوا می‌شود و حس لامسه نیز با استفاده از ماسک‌های طبیعی، اسکراب و ماساژهای متنوع  برانگیخته می‌شود. در واقع همه عوامل آرامش‌بخش یک‌جا جمع می‌شوند تا خستگی جسمی از بدن بیرون رود.  ایرانی‌ها طی سال‌های اخیر با خدمات اسپا آشنایی بیشتری پیدا کرده‌اند و به این سالن‌ها که معمولا در مناطق مرفه‌نشین تاسیس شده‌اند، مراجعه می‌کنند. معمولا سالن‌های اسپا در ایران مبلغی با عنوان مبلغ ورودی دارند و علاوه بر پرداخت این مبلغ در صورتی که تمایل به خدمات لاکچری وجود داشته باشد، باید هزینه این خدمات به صورت جداگانه پرداخت شود. شما با پرداخت تقریبا یک میلیون تومان می‌توانید روز کامل و خوبی در اسپاهای ایرانی داشته باشید  اما لوکس‌ترین خدمات اسپا در ایران چه خدماتی هستند و چقدر هزینه برمی‌دارند؟
 



 


 

یک میلیون‌تومان برای ماساژ شکلات
ماساژ شکلات لوکس‌ترین بخش خدمات اسپاهای ایرانی است که در گران‌ترین سالن‌ اسپای تهران به مبلغ حدود یک میلیون تومان می‌رسد. البته بستگی به این دارد که شما بخواهید چند دقیقه از این ماساژ استفاده کنید؟ در ماساژ شکلات شخص ماساژور با استفاده از شکلات مایع بر روی ماهیچه‌های بدن حرکات دورانی انجام می‌دهد تا کافئین موجود در شکلات جذب بدن فرد شود. ماساژورهای حرفه‌ای معتقدند که تنفس رایحه شکلات در طول فرآیند ماساژ، تاثیری شگرف در آرامش اعصاب و از بین رفتن تنش‌های روحی دارد.

 


 


 

ماساژ شیر و عسل فقط برای خانم‌ها
یکی دیگر از خدمات لوکس اسپاهای ایرانی ماساژ شیر و عسل است که فقط مخصوص خانم هاست. در ماساژ شیر و عسل، ماساژور حرکات دورانی و ریتمیک بر روی ماهیچه‌های بدن انجام داده تا علاوه بر تاثیر کلی ماساژ، شیر و عسل جذب  پوست بدن شوند. این ترکیب مغذی به پوست بدن لطافت زیادی می‌دهد. هزینه ماساژ شیر و عسل معمولا از ۳۰۰ هزارتومان شروع می‌شود.
 
رفع تنش‌های عضلانی با ماساژ شمع
ماساژ شمع یکی از روش‌های جدید است که در سالن‌های اسپا ارائه می‌شود. ماساژورهای حرفه‌ای معمولا به افرادی که تنش‌های عضلانی و خستگی‌های جسمانی زیادی دارند، ماساژ شمع را پیشنهاد می‌دهند. در این روش شمع آب شده که دمای آن دو درجه از دمای بدن گرم‌تر است، روی قسمت‌های مختلف بدن ریخته و حرکات ملایمی روی پوست انجام می‌شود. فرق این شمع‌ها با شمع‌های معمولی این است که به جای پارافین از روغن‌های خوشبو و کره‌های گیاهی مخصوص تولید شده‌اند. قیمت این ماساژ حدود ۴۰۰ هزارتومان است.
 
چند دقیقه با دکتر ماهی
یکی دیگر از خدمات مفرح در سالن‌های اسپا «فیش اسپا» یا «دکتر ماهی» است. فیش اسپا نوعی از میکرو ماساژهای پوست بدن است که توسط نوع خاصی از ماهی‌های آب شیرین به نام «گاراروفا» انجام می‌شود که با جدا کردن بافت‌های خشک و ناسالم پوست از بدن توسط این نوع ماهی انجام می‌شود. این ماهی دندان ندارد و با ترشح نوع خاصی از آنزیم به نام دیاتانول اقدام به برگرداندن رطوبت پوست پا به صورت طبیعی می‌کند. استفاده از خدمات فیش اسپا از حدود ۱۰۰ هزارتومان شروع می‌شود.
 
رایحه‌درمانی
بر اساس یک باور قدیمی روغن‌های معطر می‌توانند برای تسکین درد، کاهش اضطراب و به عنوان خواب‌آور استفاده شوند. به این کار «آروما تراپی» یا «رایحه‌درمانی» می‌گویند. در این روش رایحه‌های مختلف که بر اثر جوشاندن یا تقطیر به دست آمده‌اند، توسط فرد استنشاق می‌شود. این رایحه‌ها به میزان قابل توجهی بر سیستم عصبی بدن تاثیر می‌گذارند. آروماتراپی آرامبخش و گاهی هم خواب آور است. استفاده از خدمات آروماتراپی از ۱۰۰ هزارتومان شروع می‌شود.
 
تنفس اکسیژن خالص
اکسیژن همان فاکتوری است که ما به وسیله آن به حیاتمان ادامه می‌دهیم. آن‌هایی که در کلان‌شهرها زندگی می‌کنند به شدت در معرض هوای آلوده هستند. برای همین برخی سالن‌های «اسپا» خدمات «اکسیژن‌بار» را برای مخاطبانشان در نظر گرفته‌اند. «اکسیژن‌بار» تنفس اکسیژن خالص به همراه رایحه‌های معطر را برای مراجعین فراهم می‌سازد. از خواص استنشاق اکسیژن می‌توان به بهبود سیستم ایمنی بدن، تنظیم جریان خون و رفع مشکلات سینوسی اشاره کرد. «اکسیژن‌بار» جزو خدمات فوق لاکچری است و هزینه بالایی هم دارد.


منبع: بهارنیوز

خانواده‌ها کودک‌آزاری جنسی را پنهان نکنند

به گزارش ایرنا، حسین اسدبیگی افزود: خانواده ها کمتر اجازه می دهند که کسی از کودک آزاری جنسی فرزندشان مطلع شود و خودشان موضوع را حل و فصل می کنند و مایل نیستند ارگان های دولتی مانند اورژانس اجتماعی در این زمینه مداخله کند.وی یادآور شد: سال گذشته ۱۰ هزار و ۱۰۱ مورد کودک آزاری به واحدهای سیار اورژانس اجتماعی ، دو هزار و ۷۶۵ مورد کودک آزاری به مراکز مداخله در بحران (مراکز حضوری) اورژانس اجتماعی و ۱۳ هزار و ۷۲۶ کودک آزاری به خط تلفنی ۱۲۳ اورژانس اجتماعی اطلاع داده شد. وی تصریح کرد: از دو هزار و ۷۶۵ مورد گزارش شده کودک آزاری به مراکز حضوری اورژانس اجتماعی ، ۸۰ کودک مورد سوء استفاده جنسی و ۲۴ کودک هم مورد سوء استفاده جنسی و هم مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند و تعداد پسر و دختر مورد سوء استفاده جنسی ، برابر بوده به آن معنا که پسران نیز در معرض تهدید سوء استفاده جنسی قرار دارند.رئیس اورژانس اجتماعی کشور تاکید کرد: چهاردرصد از دو هزار و ۷۶۵ مورد گزارش شده کودک آزاری به مراکز حضوری اورژانس اجتماعی مورد آزار جنسی و جسمی قرار گرفته بودند و ۸۰۰ نفر از آنان نیز مورد آزار کتک قرار گرفته بودند.اسدبیگی افزود: ۱۱٫۲ درصد موارد اورژانس آسیب های اجتماعی گزارش شده به مراکز سیار اورژانس اجتماعی و هشت درصد موارد گزارش شده به خط تلفنی ۱۲۳ را موارد کودک آزاری تشکیل می دهند. ۲٫۳ درصد موارد گزارش شده کودک آزاری به خط تلفن ۱۲۳ مربوط به کودک آزاری های جنسی بوده است.


منبع: بهارنیوز

نخبگان ایران و تهدید تبعید و مرگ

محمدآزاد جلالی زاده
 
الف» خبر دردناک و انبان از تألم درگذشت پروفسور مریم میرزاخانی، نابغه ریاضی ایرانی، موجی عمومی از بهت و حیرت و تاسف و اندوه را برانگیخته است، نابغه جوانی که با کسب «جایزه فیلدز» که در عالم ریاضیات معادل «نوبل» است، نام ایران و به ویژه زنان ایرانی را بر صدر نشاند و موجبات افتخار و شادمانی برای هر آن کس خود را ایرانی می پندارد، فراهم آورد.
 
ب» بدیهی ست که «نابغه ای» ایرانی دارفانی را وداع گفته و از میان ما رخت بربسته است و بدیهی ست که در این شرایط «احساسات» و «هیجانات» بر مولفه های عنصر «عقلانیت» غلبه کند و رجحان هیجانی پیش آید، اما بیاییم استثنایی قائل شویم و در این شرایط از خودمان بپرسیم  که چرا مریم و نخبگانی چون او جلای وطن می کنند و رفتن را بر ماندن رجحان می دهند؟ کجای کار می لنگد؟
 
ج» برای بررسی دقیق موضوع، ابتدا به ساکن لازم است نکته ای یادآوری شود و آن اینکه با شعار و دستورالعمل و تبلیغات پروپاگاندایی همچون داستان جهش اعجاب آور علمی، ممکن است به درد بخش خبری ۲۱ صدا و سیما بخورد، اما در تحلیل قضیه به کار نمی آید، باید در تحلیل هایی واقع بینانه صورت خود را برای سیلی های سنگین واقعیت های تلخ آماده نماییم.
 
د» ما مسلمانی و ام القرا بودن جهان اسلام را داریم و بدیهی است که قبول داشته باشیم الگوی اصلی ما برای رفتارهای فردی و اجتماعی در حوزه های گوناگون، پیامبرگرانقدر اسلام است. در موضوع بررسی نحوه برخورد با نخبگان، یکی از واضح ترین و دم دستی ترین روایت های تاریخ صدر اسلام نحوه ی برخورد پیامبر با ابوسفیان — که یکی از دشمنان اصلی ش بود و تا هنگامه ی فتح مکه توسط مسلمانان هم دشمن و مخالفش ماند و در نهایت به نوعی بالاجبار ایمان آورد– است، هنگامی که بعد از فتح مکه و شهادتین گفتن ابوسفیان حتی به فرماندهی لشگر جنگ هم رسید. ناله ها و فغان های بسیاری به نشانه اعتراض از این حضور به آسمان رفت که چرا کسی چونان ابوسفیان که به اصطلاح ما امروزی ها «تعهد» ندارد، در لشگر اسلام فرمانده شده است. پیامبر اما با استناد به اینکه وی در امور جنگی و نظامی و به اصطلاح لجستیکی «تخصص و مهارت» دارد و در این حوزه  نخبه است به اعتراضات توجه نکرد.
 
ه» یک نخبه و سرمایه علمی یا اجتماعی طی سال ها و با خون دل خوردن ها و سنگ سراچه  دل به آب دیده سفتن ها و استفاده از منابع نفتی و مالیاتی و … کشور پرورده می شود. با توجه به آی کیو و ایکیو و ساختار ذهنی و مغزی و شخصیتی، نخبه ها روحیات حساس، منحصربفرد و بسیار ویژه ای دارند و نباید همچون دیگران با آنان برخورد شود. موضوعی که حداقل در ایران رعایت نشد و سال هاست که به واسطه برخوردهای نادرست و غیرعقلانی و غیرروانشناختانه مدیران و مسئولان و کارکنانی که یک صدم آنها آی کیو و هوش و خلاقیت نداشتند، باعث فرار نخبه ها و مغزهامان شدیم. چقدر دانشجویان نخبه بهترین دانشگاههایمان را –اعم از دختر و پسر—به واسطه نوع پوشش و رفتار و مسایلی ناچیز از این دست رنجاندیم، چقد نخبگان باهوش را پشت درهای آزار دهنده روال بوروکراتیک معطل کردیم که پشت آن درها آقازاده هایی با آی کیوهای جلبکی! و تنها به واسطه روابط حکم می راندند و می تاختند. چه ها و چه ها کردیم تا همه را تاراندیم و دو دستی تقدیم دیگر کشورها و بهترین و بزرگترین دانشگاه های دنیا کردیم.
 
و» وقتی الگوی اصلی و اساسی یک جامعه اسلامی پیامبر است، از پیامبر، پیامبرتر نشویم و همچون او در مسایل فردی و اجتماعی عمل نماییم، قدر «نخبگان و متخصصان و نابغه هامان» را بدانیم و با بهانه های واهی آنها را  از کشور فراری ندهیم، کاش « مرگ دردناک و نابهنگام پروفسور مریم میرزاخانی» ما و مسئولان را سیلی ای زند و از خواب بیدارمان کند، تا با نابود کردن و کوچاندن نخبگان، راه توسعه سرزمینمان را نبندیم.
 


منبع: بهارنیوز

دیدگاه ملکیان درباره خودکشی‌های دردناک

مجله کرگدن در دیدار با استاد ملکیان جامعه‌شناس درباره خودکشی گفتگو کرده است.

خدمت استاد ملکیان رسیدیم و از ایشان پرسیدیم آیا می‌شود گفت جالینوس شوق زندگی داشته و حمزه شوق مرگ؟ ضمن اینکه شوق زندگی را آیا می‌شود از طریق محاسبه هزینه و فایده زندگی به دست آورد؟ اصلا این شوق زندگی از کجا می‌آید و چطور از بین می‌رود و… یادم هست یک روز درباره اوتانازی بحث می‌کردیم. آن روز بحث حیف شد و دلیلش هم این بود که شما گفتید بحث‌های مربوط به اوتانازی مستقل نیست و ما اول باید نسبت خودمان را با خودکشی معلوم کنیم و بعد وارد مسائل دیگر شویم. آن روز بحث شوق زندگی و حیات پیش آمد. یک بحث دیگری هم از شما شنیدم که می‌گفتید آدم یک حساب و کتابی می‌کند و به سود و زیان فکر می‌کند و می‌فهمد که زندگی به درد و رنج و مصائبش می‌ارزد یا نه. اگر می‌ارزد که خب به هر شکلی به زندگی ادامه می‌دهد. اگر نمی‌ارزد یک جایی زندگی را قطع می‌کند. آیا این شوق زندگی به همین ارزیدن است؟ یعنی توی همین حساب و کتاب معلوم می‌شود که من شوق حیات دارم…
نه، این دو با هم فرق می‌کنند. چیزی را که شور و شوق و نشاط زندگی تعبیر می‌کنیم، یک حال درونی است که از مقوله «احساسات و عواطف و هیجانات» ناشی می‌شود. اگر این حال درونی در شما وجود داشته باشد، به هیچگونه سبک، سنگین کردن و محاسبه فایده و هزینه زندگی نیاز ندارید، به عقلانیت عملی هم نمی‌خواهد رجوع کنید. شخصیت و منش شما به حسب عوامل پنجگانه‌ای شکل می‌گیرد: یکی مسئله وراثت. دو، تعلیم و تربیت، مخصوصا تعلیم و تربیت سال‌های آغازین زندگی. سه، سن. چهار، تجارب ذهنی و بالاخره پنج، سنخ روانی. این پنج عامل است که موجب می‌شود شخصیت و منش شما با شخصیت و منش من فرق کند یا شخصیت و منش من با شخصیت و منش دیگری فرق کند و کلا شخصیت و منش و هر دو انسانی را از هم متفاوت می‌کند. این پنج عامل دست به دست هم که می‌دهند در بعضی انسان‌ها شوق زندگی) به عبارت دیگر elanvital پدید می‌آورند؛ یعنی نشاط حیاتی یا شور زندگی.

انسانهایی که شوق حیات دارند برای زندگی استدلالی نداشته‌اند، محاسبه‌ای هم نکرده‌اند، چرتکه‌ای نیز نینداخته‌اند و فایده و هزینه زندگی را محاسبه نکرده‌اند. این‌ها بر اثر ارتباط این پنج عامل سازنده خود را دارای شور حیاتی و شور زندگی یافته‌اند. این است که حتی اگر روزی از آن‌ها درخواست کنید که برای زندگی‌شان محاسبه فایده و هزینه کنند، به شما می‌خندند و می‌گویند چیزی که من از لذت آن سرشارم چرا باید حساب و کتاب کنم که ببینم می‌خواهم ادامه دهم یا نه می‌خواهم خودم را بکشم و ادامه ندهم؟ این است که در اصل «النویتال» به ساحت احساسات و عواطف و هیجانات ما مربوط می‌شود و در این ساحت محاسبه فایده و هزینه در کار نیست. چنین انسان‌هایی اساسا شیفته زندگی هستند و چهار چنگی به آن چسبیده‌اند و اگر کسی بخواهد آن‌ها را از زندگی جدا کند، حتما مقاومت نشان می‌دهند. چرا؟ چون این‌ها از خود زندگی لذت می‌برند.

اما اگر شما به جهتی این النویتال را یا از اول نداشته باشید یا به مرور از دست بدهید، آن وقت ناچارید برای ادامه زندگی به محاسبه رو بیاورید. در واقع در اینجاست که محتاج عقلانیت عملی می‌شوید. چون ماحصل عقلانیت عملی این است که به انسان می‌گوید «دست به کاری مزن که هزینه‌اش از فایده‌اش بیشتر باشد و اگر به دلایلی دست به کاری زدی و در اواسط کار متفطن این معنی شدی که فایده این کار کمتر از هزینه آن است، باید که آن کار را متوقف کنی.» اینجاست که شخص به خود می‌آید و می‌گوید مهم‌ترین کاری که من دارم می‌کنم خودِ زندگی کردن است. پس باید درباره خود زندگی کردن حساب و کتاب کنم و ببینم آیا هزینه‌اش از فایده‌اش بیشتر است یا کمتر. اگر هزینه‌اش بیشتر باشد به حکم عقل باید این کار را متوقف کنم و در واقع متوقف کردن کار زندگی چیزی نیست جز خودکشی.

در عقلانیت عملی گفته می‌شود که هر وقت می‌خواهی کاری را شروع کنی، باید هزینه و فایده‌اش را محاسبه کنی و اگر در این محاسبه به این نتیجه رسیدی که هزینه‌اش بیشتر است از فایده‌اش، یا آن کار را نباید شروع کنی یا اگر شروع کرده‌ای و در خلال کار می‌فهمی که فایده‌اش کمتر است از هزینه‌اش باید آن را متوقف کنی. «کار زندگی» شق اول را ندارد چون شروع زندگی در اختیار من و شما نیست. پس شق دوم معنا دارد که اگر وسط کار متفطن این معنی شدی که فایده زندگی به هزینه‌اش نمی‌ارزد، باید آن را کات کنی. فایده و هزینه زندگی را باید محاسبه کرد و به اقتضای عقلانیت عملی ما باید از نو ارزیابی کنیم تا ببینیم باید به زندگی ادامه بدهیم یا نه.

در اینجا دو مطلب را باید گفت؛ مطلب اول این است که محاسبه کردن و رسیدن به این نکته که هزینه زندگی بیشتر از فایده آن است، شرط لازم خودکشی است ولی شرط کافی آن نیست چون ممکن است سه عامل دیگر پیش بیایند تا ما دست به خودکشی نزنیم: یکی اینکه شجاعت این کار را نداشته باشیم. دوم اینکه ممکن است ما عزیزانی داشته باشیم و بدانیم که اگر خودکشی کنیم زندگی برای آن‌ها جهنم می‌شود. پس برای اینکه زندگی عزیزانمان را جهنمی نکنیم دست به خودکشی نمی‌زنیم، چون می‌گوییم ما با خودکشی خود را آسوده می‌کنیم اما کسانی را به عذاب و شکنجه و درد و رنج می‌اندازیم و چون آن افراد برای ما عزیز هستند و خواهان عذاب و رنج آن‌ها نیستیم، لذا دست از خودکشی بازمی‌کشیم…

آیا این درد و رنج عزیزان هم جزو هزینه‌های زندگی حساب می‌شود؟ آیا این هم نوعی هزینه نیست که ما باید برای زندگی بپردازیم؟
نه. آن هزینه‌ای که جلو‌تر به آن اشاره کردم هزینه زندگی است اما این هزینه درد و رنج اطرافیان و عزیزان هزینه خودکشی است… اما عامل سوم. عامل سوم هم این است که من در عین اینکه عقیده دارم هزینه زندگی بیشتر از فایده آن است ولی یک بستگی ایدئولوژیک دارم به مکتبی، به مسلکی، به مرامی، به دینی، به مذهبی، به کیشی، به آیینی که آن من را از خودکشی بازمی‌دارد. این عامل در زندگی مومنانه پیش می‌آید. خود من به کسانی برخورده‌ام که به جد معتقدند زندگی‌شان هیچ ارزشی ندارد و هزینه‌اش بیشتر است از فایده‌اش ولی چون دینشان آن‌ها را از خودکشی منع کرده به زندگی خود ادامه می‌دهند.

حالا می‌خواهم از اینجا به نکته دیگری اشاره کنم: کسی که شور زندگی دارد و کسی که بر اثر محاسبه فایده و هزینه به این نتیجه رسیده که به زندگی‌اش ادامه دهد، این‌ها در زندگی کردن مثل هم نیستند. این‌ها با هم یک فرق مهم دارند؛ اولی از زندگی لذت می‌برد اما دومی از زندگی منفعت می‌برد. خیلی فرق است بین مردمانی که از زیستن‌شان احساس لذت می‌کنند و کسانی که از زندگی کردن به منفعت می‌رسند. به زبان دیگر کسی که شوق دارد، خودِ زیستن برایش مطلوب ذاتی است. مطلوب بالذات است. یعنی زندگی کردن را برای زندگی کردن دوست دارد. اما کسی که بر اثر محاسبه به این رسیده است که فایده زندگی بیشتر از هزینه آن است و انسان نباید دست به خودکشی بزند، به زندگی ادامه می‌دهد اما در زندگی‌اش شوق ندارد. از خود زندگی لذت نمی‌برد بلکه از طریق زندگی به منفعت می‌رسد. زندگی برای او مطلوب ذاتی نیست، بلکه مطلوب غیری است. به زبان دیگر زندگی را نردبانی کرده که از طریق آن به چیز دیگری برسد. فرقش، فرق مهمی است که اولین بار ارسطو در فلسفه غرب بیان کرده است.

تا اینجا من درباره خود زندگی صحبت کردم اما از اینجا به بعد می‌خواهم درباره کارهایی که آدم در زندگی انجام می‌دهد، سخن بگویم. کارهایی در زندگی انجام می‌دهیم بعضی به جهات لذتی است که از خود کار کردن می‌بریم و بعضی به جهات منفعتی است که بر اثر نتیجه کار به آن می‌رسیم. مثلا وقتی که من می‌رقصم از نفس رقصیدن است که لذت می‌برم. اگر کسی به من بگوید می‌رقصی تا از طریق آن به چه چیزی برسی می‌گویم نه، من به چیزی نمی‌رسم بلکه دارم از خود رقصیدن لذت می‌برم. اما فرض کنید یک نفر رقصنده‌ای باشد که اتفاقا امروز مطلقا از خود رقص لذت نمی‌برد اما به هر حال بلیت فروخته و تماشاگر دارد. او از فعل رقصیدن لذت نمی‌برد، بلکه رقصیدن را برای رسیدن به آن دستمزدش انتخاب کرده است. درس خواندن هم همینطور است. شب امتحان چه بسا شما از تماشای یک فیلم تلویزیونی بیشتر لذت ببرید اما از انجام این کار صرف نظر می‌کنید و به مطالعه می‌پردازید بر فرض از خود مطالعه لذتی نمی‌برید و آن را به خاطر نمره امتحان انجام می‌دهید.

در این صورت شما از مطالعه کردن به دنبال منفعت هستید نه لذت. انسان یا از خود فرایند کار لذت می‌برد یا از فراوده‌اش منفعت می‌برد یا اگر خوش اقبال باشد از هر دو با هم. مثل هنرمندی که هم از خود هنر لذت می‌برد و هم از طریق دستمزدی که می‌گیرد به منفعت می‌رسد. این امر یک خوش اقبالی خیلی بزرگ می‌خواهد که شما از کارهایی که می‌کنید هم لذت ببرید و هم از نتیجه کار منفعت ببرید. این خوش اقبالی به ندرت پیش می‌آید و ممکن است در طول زندگی‌مان یکصدم این خوش اقبالی را هم نداشته باشیم. بار‌ها هم گفته‌ام که یکی از بزرگ‌ترین علائم یک انسان به‌روز این است که دستش توی‌‌ همان کاری باشد که دلش هم هست. چون دلش توی کار است از انجام آن لذت می‌برد و چون دستش توی‌‌ همان کار است از نتایج آن نفع می‌برد. کار‌ها به دو دسته قابل تقسیم هستند؛ کارهایی که فرایندشان لذتبخش است و کارهایی که فراورده‌شان منفعت‌بخش است. برخی کار‌ها لذت و منفعت را با هم دارند.

فرق کسی که شوق دارد با کسی که بر اثر محاسبه فایده و هزینه زندگی‌اش را ادامه می‌دهد در همین است که اولی انگار از خود فرایند زیستن لذت می‌برد اما دومی نه؛ دومی از فراورده زیستن به منفعت می‌رسد. براساس این تحلیلی که عرض کردم یک دسته از ما انسان‌ها بدون اینکه بپرسیم چرا زندگی کنیم، داریم زندگی می‌کنیم؛ چون النویتال داریم. دسته دیگرمان می‌پرسیم چرا زندگی می‌کنیم، چون شور زندگی نداریم، اما چون نتیجه محاسبه‌مان این بوده که سرجمع فایده زندگی بیشتر است از هزینه‌اش، به زندگی ادامه می‌دهیم. دسته سومی هم هست. این‌ها هم شور زندگی نداشته‌اند و ناچار پرسیده‌اند که چرا باید زندگی کنند. اما محاسبه‌شان به اینجا رسیده که هزینه زندگی از فایده آن بیشتر است.

این دسته آخر به دو دسته تقسیم می‌شوند: یک دسته از آن‌ها دست به خودکشی می‌زنند و دسته دیگر به خاطر یکی از آن سه علتی که جلو‌تر گفتم دست به خودکشی نمی‌زنند. به نظر من چون در غالب انسان‌ها شور زندگی وجود ندارد، ما باید زمینه‌هایی فراهم بیاوریم که وقتی به سوال محاسبه فایده و هزینه می‌رسند، فایده را بیشتر از هزینه بیابند. ما نباید اوضاع و احوالی در زندگی‌شان پدید بیاوریم که وقتی به این محاسبه می‌پردازند به این استنتاج برسند که هزینه زندگی به فایده‌اش نمی‌ارزد و عملا رو به خودکشی بیاورند یا تصمیم به این امر بگیرند.

غرضم این است که آن کسانی که دغدغه این را دارند که مردم به یأس نرسند، ساده‌لوحی است اگر گمان کنند با تشکیل کلاس‌های ایدئولوژی و جهانبینی می‌توانند از رسیدن مردم به یأس جلوگیری می‌کنند. باید برای فردی که می‌خواهید به ناامیدی نرسد و دیدگاه بدبینانه به زندگی پیدا نکند، اوضاعی فراهم آورید که وقتی خودش محاسبه هزینه و فایده می‌کند ببیند فایده زندگی از هزینه آن بیشتر است. وگرنه شما اگر به هر دلیلی یک زندگی جهنمی برای فرد درست کنید که او نه در نهاد خانواده، نه در نهاد سیاست، نه در نهاد تعلیم و تربیت، نه در نهاد اخلاق، نه در نهاد دین و مذهب و نه در نهاد اقتصاد نتواند حظی ببرد و بیشتر از حظ و لذتی که می‌برد درد و رنج عایدش شود، اگر هزار تا کلاس ایدئولوژی و جهانبینی هم برایش تشکیل بدهید سودی ندارد.

برای کاستن خودکشی و یا کاستن میل به خودکشی زمینه‌های عینی جامعه را باید بهبود بخشید و نباید گمان کرد که با این پدیده با یکسری محاسبات ذهنی و تشکیل کلاس می‌شود مقابله کرد. چون هر چه در آن کلاس بگویید و غرض از آفرینش انسان و کیهان و جهان هستی و… بیان کنید وقتی من دارم محاسبه فایده و هزینه می‌کنم محاسبه خودم را می‌کنم و حتی اگر شما بگویید «تو درد و رنجی می‌بری ولی در ازایش هستی به مقصودی می‌رسد» نمی‌توانید از خودکشی من جلوگیری کنید. شما در زمینه‌های عینی زندگی باید وضعی را پدید بیاورید که روی هم رفته لذتی که می‌برم بیش از درد و رنجم باشد. درد و رنج را به تعبیر بودا نمی‌توان از بین برد. از بین بردنش ممکن نیست اما می‌شود کاری کرد که لااقل من ببینم لذتی که می‌برم به درد و رنج زندگی می‌چربد. یا به تعبیر دیگر زندگی به زیستنش می‌ارزد.

با این حساب آیا کسی که شور زندگی دارد به درک معنای زندگی نیازی ندارد؟
اصلا و ابدا. مسئله معنای زندگی وقتی پیش می‌آید که شما شور زندگی را از دست بدهید. یکی از عللی که در دوران مدرن مسئله معنای زندگی جدی‌تر شده و حتی در فلسفه، نسبت به دوران پیشامدرن شیوع بیشتری پیدا کرده همین است که به جهاتی آن شور زندگی در انسان‌ها فروخوابیده. حال این جهات قابل بررسی است که ببینیم چقدرش به ژنتیک و تعلیم و تربیت و یا به چیزهای دیگر برمی‌گردد. اگر شما شور زندگی داشته باشید هنگام مطرح شدن معنای زندگی پوزخند می‌زنید. مثل این است که شما زیر یک درخت هلو نشسته‌اید که میوه‌های خوب و خوشرنگ و آبدار دارد و می‌خواهید از آن بخورید، بعد کسی به شما می‌گوید که اول بحث کنیم ببینیم هلو چگونه پدید آمد، چرا پدید آمد و… این‌ها برای شما سخنانی بی‌معنی است. این‌‌ همان چیزی است که بودا و به اقتضای او مولانا می‌گفتند که بعضی از مسائل و پرسش‌های فلسفی وقتی پیش می‌آید که انسان درد و رنج ندارد. در مثنوی حکایت جالبی است. می‌گوید یک نفر داشت رد می‌شد، رهگذری دید که پس گردن اینجای خوبی است برای اینکه پس‌گردنی بزند.

آن یکی زد سیلی‌ای مر زید را/ حمله کرد او هم برای کید را، او که کتک خورده بود و درد داشت می‌خواست او را بزند اما کسی که پس گردنی زده بود گفت تو اول سوال مرا جواب بده بعد اگر خواستی بزنی، بزن. تو به من بگو این صدای طراق از دست من بود یا از پس کله تو؟
بر قفای تو زدم آمد طراق/ یک سوالی دارم اینجا در وفاق/ این طراق از دست من بوده است یا/ از قفاگاه تو‌ای فخر کیا، این مسئله یک معضل فلسفی است. او هم جواب داد که این سوال کسی است که درد ندارد. آدم دردمند از این سوال‌ها نمی‌کند.] تو که بیدردی همی اندیش این/ نیست صاحب درد را این فکر هین آدمی که درد دارد هیچوقت این سوال به ذهنش نمی‌آید. کسی که شور زندگی دارد دردی ندارد که درباره معنای زندگی سوال کند، بلکه این سوال برای کسی به وجود می‌آید که شور زندگی را ندارد و از دستش داده است. هر کداممان هم به علتی شور زندگی را از دست می‌دهیم… ولی همه این امور که شور زندگی را از آدمی می‌گیرند «غیرمعرفتی» هستند. بنابراین اگر اوضاع و احوال عینی و خارجی زندگی مساعد باشد ما هیچوقت به مسئله معنای زندگی نمی‌رسیم. اما اگر عکس این باشد یعنی مساعد نباشد آن وقت حساب و کتاب می‌کنیم.

به زبان ساده، بگویم وقتی با معشوق و محبوب و دوست خودتان قرار ملاقات دارید، زمان ملاقات پنج یا شش ساعته، به نظرتان پنج، شش دقیقه می‌آید. اما وقتی با رئیس اداره‌تان قرار ملاقات نیم‌ساعته دارید، زمان به نظرتان طولانی‌تر می‌آید. اینجاست که آدم سوال می‌کند «اساسا فلسفه ملاقات با رئیس اداره چیست؟» و از اینجاست که پرسش پیش می‌آید «نهاد ریاست برای چه درست شده و چرا آدم باید جوابگو باشد» و… درنتیجه می‌توان گفت که آدم از چیزی که لذت می‌برد سوال نمی‌کند.

بحث عقلانیت عملی اینجا مطرح می‌شود. آیا با عقلانیت عملی می‌توانیم بر آن ویژگی‌های وراثتی و غیره که فرمودید فائق آییم؟
قبل از اینکه به سوالتان بپردازم یک نکته را به آنچه تا اینجا گفتم باید بیفزایم. همه این خودکشی‌ها که عرض کردم مربوط به خودکشی‌های غیرآیینی است. اگر من به اقتضای آیین خودم، خودکشی آیینی کنم مشمول آن سخنانی که گفتم نمی‌شوم. در این مورد وقتی شخص خودکشی می‌کند از سر سیری نیست، بلکه به خاطر آن جهان‌نگری که دارد، از او خواسته شده است که این کار را انجام می‌دهد… اما سوال شما. وقتی کسی به مسئله محاسبه فایده و هزینه زندگی رسید باید ببیند فایده زندگی بیشتر است یا هزینه‌اش. اول کاری که ما برایش می‌توانیم انجام دهیم این است که ازش بپرسیم تو فایده و هزینه را در چه چیزهایی می‌بینی؟ وقتی می‌خواهیم محاسبه فایده و هزینه کنیم اول باید تعریفی از هرکدام داشته باشیم. در اینجا در فلسفه نامزدهای فراوانی برای فایده و هزینه ارائه شده است.

مهم‌ترین و قابل دفاع‌ترین نامزد این است که فایده یعنی لذت و هزینه یعنی درد و رنج. اما این تنها کاندیدا نیست. مثلا هگلی‌ها می‌گویند فایده یعنی خودشکوفایی و هزینه یعنی ناشکوفایی است. به نظر آن‌ها ما نیامد‌هایم هر چه بیشتر لذت ببریم و هر چه بیشتر از خودمان درد و رنج را دفع کنیم، بلکه ما آمد‌ه‌ایم خودشکوفا بشویم. اگر این خودشکوفایی با لذت همراه بود که شده است اما اگر با درد و رنج همراه بود باز هم شده است. یک نظریه دیگری وجود دارد- برای برخی نحله‌های عرفانی هم به آن معتقدند- که می‌گوید فایده‌های زندگی «معرفت» است و هزینه زندگی محروم ماندن از آن. از این کاندیداها فراوانند. من در جای دیگری بحث کرده‌ام راجع به اینکه وقتی می‌خواهیم بحث فایده و هزینه کنیم چه چیزی را باید فایده و چه چیزی را باید هزینه تلقی کنیم. شخصا نظرم این است که فایده چیزی جز لذت نیست و هزینه هم چیزی جز درد و رنج نیست.

اما آیا این مباحث نظری فلسفی سودی هم دارند یا نه؟ اول سودش این است که با طرف بحث کنیم که آیا تو با خودت سنگ‌هایت را وا کنده‌ای که چه چیزی را می‌خواهی هزینه تلقی کنی و چه چیزی را فایده؟ کار بعدی که می‌توانیم بکنیم این است که اگر او هم مثل ما فایده را در لذت و هزینه را در درد و رنج دید، آنوقت انواع لذت زندگی را به او بشناسانیم. ممکن است چون لذات زندگی را نمی‌شناسد فکر می‌کند هزینه بیشتر از فایده آن است. و وقتی از آن‌ها آگاه شد می‌فهمد که آنگونه که فکر می‌کرده نبوده و فایده‌های زندگی هم زیاد هستند. این موضوع می‌تواند به کسانی که شور زندگیشان را از دست داده‌اند و به محاسبه رو آورده‌اند کمک کند.

یک مثال ساده بزنم. انسانی که به لحاظ جنسی به بلوغ نرسیده تا حالا لذت‌های زندگی را در خوردن و آشامیدن احساس کرده و بازی کردن و… فرض کنید چون لذت‌ها را منحصر به این سه تا می‌داند محاسبه کرده و به این نتیجه رسیده که زندگی به زیستنش نمی‌ارزد. حالا اگر من به این فرد بگویم که تو شش سال دیگر درنگ کن، آنوقت لذتی در زندگی کشف می‌کنی که شاید بعد از کشف آن به این پی ببری که باید فایده و هزینه را از نو ارزیابی کنی و به نتایج متفاوتی برسی آن وقت قضیه فرق می‌کند. خیلی مسائل هست که ما انسان‌ها از آن خبر نداریم و چون خبر نداریم لذا به زندگی گرایشی نداریم. کار دیگری هم که می‌توانیم در این مباحث کنیم- که برزخ بین فلسفه و روان‌شناسی به شمار می‌رود- این است که افق‌های دیگری از لذت را پیش چشم انسان‌ها باز کنیم.

بحث سوم آغازگاهش  فایده‌جویان انگلیسی بودند. حالا وقتی می‌خواهی دو تا چیز را از نظر لذت و دردشان بسنجی باید در نظر بگیری که لذت و الم فقط به طولشان بستگی ندارند. جرمی بنتام گفت وقتی می‌خواهید لذت و الم را بسنجید فکر نکنید که طولشان مهم است. فرض کنید کاری هست که به من ده دقیقه لذت می‌دهد و پانزده دقیقه الم. چون این ده دقیقه و آن پانزده دقیقه است پس دردش بیشتر است از لذتش و نتیجه بگیرم که آن کار را نکنم. لذت و الم باید از جهات عدیده‌ای با هم مقایسه شوند. فقط کمیت زمانیشان نیست. خلوصشان هم هست و امور دیگری. خیلی خوب است که اگر کسی به جهت عینی النویتال را از دست داد و به محاسبه فایده و هزینه روی آورد، این سه کار را فیلسوفان و روان‌شناسان مجتمعا انجام دهند.

اینکه یک نفر به زندگی خود پایان دهد آیا لازمهاش این است که به دنیای پس از مرگ باور نداشته باشد؟
نه اتفاقا. من معتقدم هم کسانی دست به خودکشی می‌زنند که به زندگی پس از مرگ هیچ اعتقادی ندارند و هم کسانی خودکشی می‌کنند که به زندگی پس از مرگ عقیده دارند. یعنی اینطور نیست که عقیده به زندگی پس از مرگ انسان را از خودکشی بازدارد… می‌توانید به زندگی پس از مرگ معتقد باشید و خودکشی نکنید یا معتقد نباشید وخودکشی نکنید یا معتقد باشید و خودکشی کنید یا معتقد نباشید و خودکشی کنید. چون هر چهار صورت متصور است…

اینجا ما با یک گونه جدید انسان‌ها روبه‌روییم که زندگی می‌کنند بی‌آنکه معنی‌اش را بدانند و خودکشی نمی‌کنند چون معنای آن را هم نمی‌دانند. نه زندگی برایشان معنی دارد و نه مرگ… شما معنا را در این دو جا به دو معنا به کار بردید. وقتی می‌گویید مرگ معنا ندارد یعنی نمی‌دانم وضع مرگ از چه قرار است ولی وقتی می‌گویید معنای زندگی یعنی صرفیدن زندگی، ارزش زندگی، یعنی سود و زیانش را حساب کنی و سودش را بیشتر از زیانش ببینی. ما همیشه باید دقت کنیم که وقتی در کتابهای فلسفی و کتابهای روان‌شناختی بحث معنای زندگی پیش می‌آید، سه معنا از معنای زندگی را از هم تفکیک کنیم. هر سه معنا را به زبان انگلیسی می‌گویند meaning of life و در فارسی می‌گویند معنای زندگی.

گاهی مراد از معنای زندگی هدف زندگی است که من اصلا در این بحث مرادم از معنای زندگی، هدف زندگی نبود. گاهی هم مراد از معنای زندگی، ارزش زندگی است که در واقع این محل بحث من بود. و گاهی هم مراد از معنای زندگی، کارکرد زندگی است. مثلا می‌گویند معنای زندگی بوعلی سینا چه بود؟ اینکه بیست و پنج کتاب در فلسفه، چهار کتاب در طب و دو کتاب در منطق نوشت. اینجا مراد از معنای زندگی کارکرد زندگی است. اما مراد من از معنای زندگی‌‌ همان ارزش زندگی است. اینکه زندگی کردن بیارزد و فایده‌اش از هزینه‌اش بیشتر باشد. اما آنجا که گفتید ما معنای مرگ را هم نمی‌فهمیم یعنی اینکه ما نمی‌دانیم مرگ چه پدیده‌ای است. بنابراین شما از اشتراک کلمه معنا در معنای زندگی و معنای مرگ به اشتباه افتادید.

اینکه شما از کسانی گفتید که به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارند با این حال دست به خودکشی می‌زنند با معنای زندگی چه ارتباطی دارد؟ من می‌خواهم رنج‌هایم را کاهش دهم پس خودم را می‌کشم. در عین حال معتقدم پس از مرگ دنیایی وجود دارد که من را به خاطر این کارم عذاب می‌دهند. چطور خودم را بکشم؟ اینکه تماما رنج است!

دو نکته را باید بگویم. اول اینکه شما تصور کردید اگر انسان به زندگی پس از مرگ قائل باشد، حتما هم باید به اینکه در زندگی پس از مرگ پاداش و کیفر وجود دارد، معتقد باشد. همچنین باید به خدایی معتقد باشد که در دنیای پس از مرگ پاداش و کیفر می‌دهد و حتما هم به خودکشی کیفر می‌دهد. این دو فرض هیچکدام درست نیست. یعنی اینکه اگر یک نفر به زندگی پس از مرگ قائل باشد، لزوما از آن برنمی‌آید که جای زندگی پس از مرگ را جای پاداش دادن‌ها و کیفر دادن‌ها ببیند. ممکن است یک نفر به زندگی پس از مرگ قائل باشد ولی معتقد باشد که در زندگی پس از مرگ نه کسی پاداش می‌بیند و نه کیفر. از طرفی چون شما با ادیان ابراهیمی آشنایی دارید که در آن‌ها خودکشی منع شده است و اگر کسی خودش را بکشد، محکوم به کیفر اخروی است، این چنین فکر می‌کنید.

نکته دوم اینکه انسان می‌تواند به زندگی پس از مرگ قائل باشد و خودکشی کند- فارغ از اینکه از کیفر می‌ترسد یا نه- حال فرض کنید من یک آدم سادیست باشم. سادیستی به معنای دقیق روان‌شناختی‌اش که نمی‌توانم از آزار دیگران خودداری کنم اما از سوی دیگر وجدان اخلاقی‌ام بیدار است و رنج می‌برم از اینکه دارم به دیگران رنج می‌رسانم. در اینجا اتفاقا به سبب اینکه به زندگی پس از مرگ قائلم، دست به خودکشی می‌زنم و می‌گویم با کشتن خودم، شر خودم را از سر مردمی که بی‌جهت دارند مورد ظلم و ستم من قرار می‌گیرند، کم می‌کنم. به نظر من اگر بعضی سلاطین به زندگی پس از مرگ و پاداش و کیفر قائل هستند باید خودکشی کنند تا شرشان از سر مردم کم شود…

نمی‌توانم بگویم لذت اما می‌توانم بگویم که یک میل مبهمی در آدمی هست که انگار می‌خواهد خودش را بکشد. میل مبهم خودکشی یا لذت معدوم کردن خود. آیا این حرف توجیهی دارد؟
به نظر من بله. بعضی چیز‌ها هست که اگر در زندگی مفقود شود آدم کشیده می‌شود به مثلا فرض کنید.» اراده «نه» میل «میلی که خودکشی کند. توجه داشته باشید که می‌گویم انسان هر چه به زندگی گذشته‌اش نگاه می‌کند می‌بیند که یک ثانیه آرامش نداشته است. بعد تخیل خودش را قوی کند و در مرگ یک آرامشی برای خودش تصویر کند. در اینجا واقعا این میل در او پدید می‌آید ولی به اراده نمی‌رسد. میل به رهایی، میل به آرامش. نکته دیگری هم وجود دارد که غیر از اینهاست. خصیصه‌ای در بعضی از آدم‌ها وجود دارد که در روان‌شناسی به آن ماجراجویی و ماجراطلبی می‌گویند. ماجراجویی در انسان‌ها به حسب تعلیم و تربیتی که دیده‌اند ممکن است جلوه‌های مختلفی پیدا کند. ممکن است من و شما اصلا ماجراجو نباشیم، اما آن‌ها که ماجراجو هستند باز بنا به تعلیم و تربیتی که دیده‌اند ماجراجویی‌شان به صور مختلف بروز می‌کند. یکی ماجراجویی‌اش به شکلی نمود پیدا می‌کند که مثلا برود جنگ که در اوج خطر، وقتی آدرنالین خونش افزایش پیدا می‌کند، برایش لذتبخش است. یکی دیگر ممکن است ماجراجویی‌اش از راه پروازهایی که می‌کند ارضا شود. کسانی هم دست بر قضا درونگرا هستند. این‌ها ماجراجویی‌شان را از راه‌های خطرناک و با پرتاب کردن خود به موقعیت‌های خطرناک ارضا می‌کنند. اما ماجراجویی آدمهای سالم هیچوقت به مرحله اراده نمی‌رسد. یعنی آنقدر تشدد پیدا نمی‌کند که میل، تبدیل به اراده شود. مگر آدمی که به لحاظ روانی ناسالم باشد که کم‌کم میلش را به اراده تبدیل می‌کند و در‌‌نهایت به عمل می‌انجامد.

دیدگاه عرفانی می‌گوید چون ما این بدن را از خودم نمی‌دانیم پس هلاک آنکه مردن پیش چشمش تهلکه است/ نهی لا تلقوا بگیرد او به دست.  آیا این نحو خودکشی را باید آیینی در نظر بگیریم یا نه، باید توجیه عرفانی‌اش کنیم؟

دو جواب می‌دهم که یکی از آن‌ها معنا‌شناختی است. اگر من مثلا بدنم را یا حتی ذهن و نفسم را خودم ندانم و روح را خود بدانم که اصلا دیگر دست به خودکشی نزدهام چون آن چیزی که کشته‌ام هیچکدامشان «خود» نبوده است. به لحاظ معنا‌شناسی از معرض خودکشی بیرون است. به این معنا باید بگوییم که انگار یکی از این حجاب‌های خودم را فقط برطرف کرده‌ام. اما نکته دومی که می‌خواهم بگویم‌‌ همان چیزی است که به ذهن شما آمد. باید آن را یک امر آیینی به حساب آورد…

جمله‌ای که علی بن ابیطالب در خطبه لَوْلَا الْاجَلُ الَّذى کَتَبَ اللَّهُ. متقین می‌گویند همین است دیگر. این هم میل به مردن دارد. عَلَیْهِمْ لَ مْتَسْتَقِرَّ أَرْواحُهُمْ فى أَجْسادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً الَى الثَّوابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ بحث بر سر این است که اینجا می‌گوید اگر خدا برای هر کدام از این‌ها یک زمان مرگ خاصی تعیین نکرده بود، روح‌هایشان در جسد‌هایشان به اندازه یک پلک چشم زدن قرار نمی‌گرفت و حتما پرواز می‌کرد. این یعنی شوق به مرگ دیگر. کما اینکه در این مورد یعنی و اللََّهِ لَابْنُ أَبِى طالِبٍ انَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطَِّفْلِ بِثَدْىِ أُمَِّ هِ «: نیز از ایشان نقل است علاقه‌ای که بچه به سینه مادرش دارد، کمتر از علاقهای است که من به مرگ دارم. اما این دیگر از درون برمی‌خیزد و غیر از هاراگیری است که از بیرون به تو دستور می‌دهد که اینگونه خودکشی کن.

خودکشی‌هایی هم هستند که اتفاقا با درد و رنج همراهند. یعنی کاملا نافی این است که من برای کاستن دردم خودم را می‌کشم. مثلا اینهایی که خودسوزی می‌کنند. به لحاظ فرهنگی هم خانم‌هایی که خودشان را می‌سوزانند آمار تکانده‌نده‌ای دارند. چطور می‌شود برای گریختن از درد و رنج زندگی به این شکل دردناک به زندگی پایان داد؟
در مورد این‌ها هم دو مطلب را از هم تفکیک کنید. یکی اینکه این درد و رنجی را که دو ساعت طول می‌کشد تا جان بسپارد، مقایسه می‌کند با درد و رنج‌هایی که در طول زندگی کشیده است و اگر بنا باشد زندگی ادامه پیدا کند، خواهد کشید. بنابراین این درد و رنج خیلی شدید است ولی لااقل در شاکله ذهنی و روانی آن شخص و در قیاس با درد و رنج‌هایی که در زندگی کشیده است و خواهد کشید، باز هم کم است. اما یک جنبه دوم هم دارد. آدمی که می‌خواهد خودش را بکشد و از درد و رنج نجات دهد، چرا می‌آید با کاری که اینقدر عذابآور است، این کار را انجام می‌دهد؟ خب برود یک قرص استریکنین بخورد و… چرا می‌آید راه سخت‌تر را انتخاب می‌کند؟ گمانم بر این است که انتخاب راه سخت‌تر یک جنبه آیینی دارد.

در همه اقوام و ملل خودسوزی یک جنبه آیینی دارد. خودسوزی فقط خودکشی نیست. خودکشی است به علاوه پیامی که به آنهایی که صحنه را می‌بینند، می‌دهد. ما در خودکشی‌های غیر از این پیامی نداریم. در خودکشی‌های معمولی شخص فقط دارد خودش را از درد و رنج رهایی می‌دهد. اما در خودکشی‌هایی که همراه با خودسوزی است، یک خودکشی است برای رهاندن خود از درد و رنجی که دیگر نمی‌شود تحمل کرد و یک پیامی هم می‌دهد که اگر قرص می‌خورد و خودش را می‌کشت این پیام در آن نبود. این پیام جنبه آیینی دارد.

اینکه الان در تهران زیاد شده که عده‌ای خودشان را جلوی مترو می‌اندازند یا کسانی که از پل عابر پیاده خود را پرت می‌کنند، همین معنا را می‌دهد؟
این نشان می‌دهد که پیام خودکشی دارد در آن اهمیت پیدا می‌کند. یعنی شخص می‌بیند که اگر خودش را جلوی مترو بیندازد، چیزی را به دیگران هم ابلاغ می‌کند که وقتی در خانه‌اش مثلا یک آمپول هوا به خودش تزریق کند، آن را ندارد.

یعنی خودکشی کارکرد پیدا می‌کند؟
بله، کارکرد اجتماعی دارد. پیام اجتماعی دارد. البته این پیام اجتماعی لزوما پیام سیاسی نیست. یکبار می‌تواند پیام سیاسی داشته باشد، یکبار هم می‌تواند به این منظور باشد که کسی می‌خواهد با کارش… آفرینش را در ملأعام رسوا کند. ما از این نوع خودکشی‌ها داریم که دارد به مخاطبان می‌گوید ببینید این چه جهانی است که آدم برای گریز از این جهان حتی به این وضع از خودکشی هم حاضر است. این پیامی است که خیلی‌ها با این نوع خودکشی‌ها به دیگران می‌دهند. یعنی به عالم و آدم می‌گویند به خود بیایید…


منبع: بهارنیوز

واکنش مولاوردی به مرگ ""

معاون رئیس جمهور در امور زنان و خانواده ضمن ابراز همدردی با خانواده «آتنا» گفت: با شناخت درست عوامل زمینه ساز اینگونه جنایات می‌توان برای به حداقل رساندن آن برنامه متناسبی را تدارک دید. مجموعه تدابیر و سیاستهای آموزشی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی را اتخاذ کرد و با بررسی نقش و تاثیر هر یک از عوامل قانون، اخلاق، جامعه، خانواده، مساجد و منابر، نظام آموزشی، رسانه‌ها و کسانی که در برابر هرگونه آگاهی جنسیتی و آموزشهای خودمراقبتی جنسی مقاومت می‌کنند و…، سهم هر کدام را در بروز یا پیشگیری از چنین اعمالی تعیین کرد.

شهیندخت مولاوردی در یادداشتی در کانال تلگرامی خود با عنوان «گر سنگ از این حدیث ناله کند، عجب مدار» نوشت: «از زمانی که خبر مفقود شدن و سپس جنایت هولناک و دردناکی که دخترک بی‌دفاع و معصوم پارس آباد مغان را قربانی کرد، منتشر شد و در این دو روزی که برنامه فشرده سفر کاری به استان خراسان جنوبی داشتم، لحظه‌ای از یاد «آتنا اصلانی» و آتناهای دیگر غافل نبودم.

انگار همین دیروز بود که در رثای ستایش قریشی همه ما چه راهکار‌ها که ارائه ندادیم؟!! بی‌تردید این اولین و آخرین باری نیست که یک کودک مورد سوءرفتار جنسی قرار می‌گیرد که پدیده‌ای شایع در جهان است و بیشتر توسط بستگان و آشنایان که توانسته‌اند اعتماد والدین و کودکان را جلب کنند صورت می‌گیرد، با این تفاوت که در برخی جوامع جنبه عمومی چنین جرمی پر رنگ بوده و فرض بر این است که این کودک از جامعه ربوده شده و نه فقط از یک خانواده! و تصور بر این است که چنین جنایتی علیه جامعه رخ داده است و نه یک خانواده!

یکی از محورهایی که در اینگونه مواقع بازار داغ خود را می‌یابد و بعد هم به بوته فراموشی سپرده می‌شود، پرداختن به چرایی ارتکاب این جرایم و نیز چگونگی پیشگیری از چنین اعمالی است.

از سوی دیگر تردیدی در این نیست که کودکان اعم از دختر و پسر، اگر از تربیت و آموزش‌های لازم برخوردار نباشند در هر موقعیت و مکانی که باشند، چه کودک کار و خیابان باشند و چه کودک فقر و چه در کارگاه باشند و چه در کلاس آموزشی و…، شب و روز در برابر این رفتار‌ها آسیب پذیرند.

در اینکه برای تسلا و تشفی خاطر بازماندگان دغدار و مردم دل آزرده برخورد قاطع و سریع قضایی و قانونی شرط لازم هست هم شکی وجود ندارد، اما آیا این برخورد شرط کافی هم بوده و بازدارندگی لازم را از ارتکاب چنین جنایاتی در آینده خواهد داشت؟، جای تردید وجود دارد.

قدر مسلم آن است که با شناخت درست عوامل زمینه ساز اینگونه جنایات می‌توان برای به حداقل رساندن آن برنامه متناسبی را تدارک دید و مجموعه تدابیر و سیاستهای آموزشی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی را اتخاذ کرد و با بررسی نقش و تاثیر هر یک از عوامل قانون، اخلاق، جامعه، خانواده، مساجد و منابر، مدرسه و دانشگاه و نظام آموزشی، رسانه‌های عمومی و مجازی، بویژه صدا و سیما، و کسانی که در برابر هر گونه آگاهی جنسیتی و آموزش‌های خودمراقبتی جنسی مقاومت می‌کنند و…، سهم هر کدام را در بروز یا پیشگیری از چنین اعمالی تعیین کرد.

ناگفته نماند در سالهای اخیر بار‌ها از سوی متولیان امر در خصوص وضعیت سلامت روان جامعه ابراز نگرانی شده است. طبق اعلام معاون دفتر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت ۲۳/۶درصد جمعیت کشور از افسردگی و اختلال روانی رنج می‌برند.

توجه به ترویج آموزشهای لازم سلامت روان از طرق مختلف برای سنین و مقاطع تحصیلی مختلف و تدوین سند ملی سلامت روان امروزه از ضروریات است؛ همچنین توجه به نقش نظام آموزشی رسمی و غیررسمی در تربیت نسل آینده و آماده کردن آنان برای زندگی مسئولانه و آگاهانه و آموزش مدیریت رفتار و مهارت کنترل غرایز؛ آموزش مهارتهای زندگی و آگاهی والدین از نحوه مراقبت از فرزند بویژه از طریق انجمن اولیاء و مربیان؛ بررسی علل کم اثر شدن یا بی‌تاثیری پیام‌های اخلاقی که از در و دیوار می‌بارد؛ نقش نظام رفاهی و تامین اجتماعی؛ برقراری نظام حمایت اجتماعی از خانواده آسیب دیده و آسیب زده؛ رصد و نظارت کافی بر رفتار افرادی که سابقه محکومیت موثر کیفری دارند (نه مانند قاتل آتنا که بزهکاری با پیشینه تجاوز و کودک آزاری بعد از گذراندن دوران محکومیت بدون درمان کامل و بدون هیچ نظارتی در جامعه‌‌ رها می‌شود!!!)؛ الزامی شدن مشاوره پیش از ازدوج؛ ادامه اجرای طرح بهداشت روان در محلات و صدا و سیما و… از جمله مواردی است که در کنترل و کاهش و پیشگیری از اینگونه جرایم و نیز شکستن سیکل معیوب ادامه این بیماری می‌تواند موثر باشد.

به پیشنهاد یکی از اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی در زمان تصمیم گیری در مورد سند آموزشی ۲۰۳۰ قرار شد کارگروه ویژه‌ای برای تدوین سند آموزش جنسی در دبیرخانه آن شورا تشکیل شود. امید است تدوین این سند پشت درهای بسته نبوده و در ارائه راهکارهای لازم از نظرات متخصصان امر و اهل فن و نیز الگو‌ها و تجارب موفق و موثر جهانی طبق اصل دوم قانون اساسی بهره‌مند شوند تا به سرنوشت اسنادی که تنها بر روی کاغذ مانده‌اند مبتلا نشود.

در خبر‌ها آمده بود مردم که از شنیدن خبر این جنایت به خشم آمده‌اند به خانه قاتل آتنا حمله کرده و شیشه‌ها و پنجره‌ها را شکسته‌اند و محل کار او را هم به آتش کشیده‌اند. با جنایتی که این بزهکار سابقه‌دار مرتکب شده است در واقع روح و روان و هویت همسر و دو فرزند خود را نیز در معرض تعرض قرار داده است. از این بابت به این خانواده هم باید تسلیت گفت. در زمان قتل ستایش نوشتم درد را از هر طرف بخوانی درد است! اینجا هم‌‌ همان را تکرار می‌کنم. از سوی دیگر تبدیل نشدن این دو فرزند به بیمار روانی و بزهکار دیگر و جا پای پدر نگذاشتن نیز نباید در سیاستهای متخذه از نظر‌ها دور بماند.

در پایان ضمن عرض تسلیت این مصیبت بزرگ مراتب همدردی خود را با خانواده محترم اصلانی بویژه مادر داغدیده آتنا و نیز آیت الله عاملی، نماینده محترم ولی فقیه در استان و امام جمعه اردبیل، استاندار محترم و مردم سوگوار پارس آباد مغان ابراز می‌نمایم، با این امید که بعد از این آتناهای دیگر را دریابیم و شاهد از دست دادنشان نباشیم».


منبع: الف

چگونه تور روسیه و تور مسکو سنت پترزبورگ را میتوان بی نظیرترین سفر خارجی برای ایرانیان دانست؟

چگونه تور روسیه و تور مسکو سنت پترزبورگ را میتوان بی نظیرترین سفر خارجی برای ایرانیان دانست؟

تور روسیه و تور مسکو یکی از معدود تورهایی است که توانسته در سالهای اخیر جای خود را به عنوان یکی سفر تفریحی در میان مردم ایران باز کند. سالهای متمادی ترکیه و دبی مقصد اصلی گردشگران ایرانی بوده است و چه ایرانیانی بوده اند که هر ساله برای سفرهای خارجی خود این دو کشور را به عنوان مقصد نهایی خود انتخاب میکردند و روزهایی را به تفریح و خوشگذرانی در این مقاصد سنتی و تکراری میپرداختند.

این تورها به شکل تورهای ترکیبی تور مسکو ، تور سنت پترزبورگ یا تور مسکو سنت پترزبورگ برگزار میشود. روسیه در آسیای شمالی و اروپای خاوری واقع است و با اقیانوس آرام شمالی و اقیانوس منجمد شمالی و نیز با دریای خزر، دریای سیاه، و دریای بالتیک مرز آبی دارد و با ۱۴ کشور آسیایی و اروپایی مرز زمینی دارد.



البته فراموش نکنیم که نوع تفریحات موجود در تور روسیه متفاوت از تفریحاتی است که شما در تور بلغارستان یا تور صربستان و تور کرواسی تجربه میکنید . اما میتوان روسیه را یکی از کشورهایی دانست که با ایجاد تفریحات و سرگرمیهای متنوع برای بازدیدکنندگان توانسته است تقریبا طیف وسیعی از گردشگران را مجذوب خود کند.

سفر با تور مسکو و تور سنت پترزبورگ علاوه بر تفریح و ایجاد آشنایی با طبیعت و فرهنگ روسیه ، جذابیت های تاریخی فراوانی از خاطرات جنگ جهانی دوم دارد که با سفر به روسیه میتوانید همه اینها را همراه با هم تجربه کنید و تفاوت های شگفت انگیزی که این کشور پهناور با سایر کشورهای دنیا دارد را تجربه کنید.



جاذبه های گردشگری در تور روسیه و تور مسکو و سنت پترزبورگ به حدی زیاد است که تمام روز شما را به خود اختصاص میدهد. آب و هوای روسیه در فصل تابستان نیز مزید بر علت شده و این کشور را به مقصدی تفریحی ، تاریخی همراه با آب و هوای دلپذیر و مثال زدنی تبدیل کرده است.

یکی از جاذبه‌های گردشگری مسکو ، سبک معماری خاص آن است. در نگاه اول این گونه به نظر می رسد که نوعی همسانی در سبک وجود دارد، ولی با کمی دقت با تنوع سبک ها معماری مواجه می شویم. این تنوع به اندازهای است که می توان مسکو را کانون انواع سبک های معماری به شمار آورد. معماری مسکو گذشته از بعد ساختمان سازی، از ابعاد دیگر نیز قابل توجه است.

طبیعت شگفت انگیز روسیه نیز جذابیت های خاص خود را دارد . شبهای سفید ، زمانی است که شب جای خود را به روز میدهد تا گردشگران بتوانند شبهایی را تجربه کنند که در آن تاریکی وجود ندارد . اگر علاقه مندید عکس ها و فیلم های بیشتری از روسیه و جاذبه های گردشگری آن ببینید روی هر یک از لینک های زیر کلیک کنید و از آن لذت ببرید و همچنین شانس خود را برای برنده شدن در قرعه کشی تور لحظه آخری روسیه از آژانس مسافرتی ایران مرکز امتحان کنید :

تور روسیه                        تور مسکو             تور سنت پترزبورگ                         تور بلغارستان                    تور وارنا

همچنین برای مشاهده نام برندگان تورهای مسافرتی ، هر روز به کانال ایران مرکز سر بزنید و نام خود را در میان نام برنده شدگان جستجو کنید :  
iranmarkaz@                                     https://t.me/iranmarkaz      
       

 


منبع: الف

دستور رئیس قوه قضاییه درباره جنایت در اردبیل/بدون نوبت پرونده رسیدگی شود

رئیس قوه قضاییه خواستار رسیدگی فوری به جنایت اخیر در پارس آباد مغان از توابع استان اردبیل شد.

به گزارش اداره کل روابط عمومی قوه قضاییه، متن کامل پیام آیت الله آملی لاریجانی خطاب به رئیس کل دادگستری استان اردبیل به شرح ذیل است:

رئیس کل محترم دادگستری استان اردبیل

سلام علیکم

با ابراز تأسف و تأثر از وقوع جنایت اخیر در آن استان، لازم است با نظارت دقیق جنابعالی این پرونده با سرعت و خارج از نوبت مورد رسیدگی قضایی قرار گیرد تا ضمن تسریع در مجازات قانونی مرتکب، موجبات تسلی آلام خانواده داغدار و مردم شریف منطقه نیز فراهم گردد.

نتیجه اقدامات در اسرع وقت به حوزه ریاست اعلام شود.


منبع: الف

قربانیان خاموش/ مبتلایان به اختلال روانی «پدوفیلیک» درکمین کودکان نشسته اند

«خبرجنوب» نوشت: مطالعات نشان داده که بیشتر سوءاستفاده کنندگان از کودکان از بستگان درجه یک هستند.

خشونت علیه کودکی ناتوان از دفاع. این بار آتنا اصلانی قربانی شد؛ قربانی خشونتی بی حد و حصر. پیش از او، ستایش، و پیش از ستایش، باز هم ستایش. قتل ستایش، دختربچه افغان مقیم تهران به قدری مردم ایران را منقلب کرد که بسیاری با حضور در برابر سفارت افغانستان به یادش شمع روشن کردند؛ البته بعدها معلوم شد که قاتل ستایش به شدت درگیر بیماری های روانی بوده و اکنون در یک بیمارستان روانی بستری است. تقریبا همزمان، در نیریز کودک دیگری به نام ستایش درست به شکل ستایش افغان و آتنا اصلانی قربانی شد. اکنون این پرسش پیش رو قرار گرفته که چرا ۳ کودک در کمتر از یکسال باید با چنین سرنوشت مشابهی روبرو شوند؟ روان شناسان اما می گویند، کودکان بسیار زیادی قربانی سوءاستفاده جنسی می شوند اما اغلب این سوءاستفاده ها به خاطر ترس، تهدید متجاوز و یا حفظ آبرو گزارش نمی شود؛ چه اینکه «بسیاری از این سوءاستفاده ها را بستگان بسیار نزدیک انجام می دهند» و فراوانی آن بسیار بیشتر از چیزی است که ما تصور می کنیم.

یک تعدی

مراجعه کننده به دفتر روانشناس، مادر کودک بود. میگفت دخترش بارها گفته که پدرش به او تعدی می کند ولی نمی توانسته این را باور کند. او به یاد آورد: «یک روز زودتر به خانه رسیدم و چیزی را که می دیدم باورم نمی شد؛ گفتههای دخترم حقیقت داشت». و به روانشناس التماس میکرد که «کاری کنید که زندگی ام از هم نپاشد». دختر بچه آن زمان ۷ ساله بود. مادرش جرات افشای واقعیت را نداشت و میخواست راهی بیابد که هم این بحران را از زندگی حذف کند و همزمان به زندگی با شوهرش ادامه دهد. با این حال، تهدید پدر کودک کارساز افتاد. او مادر کودک را تهدید کرد که اگر به رفتن پیش روان شناس ادامه دهد ،زن را دادگاهی می کند و طلاق می دهد؛ زن هم هیچ راهی برای اثبات ادعایش نخواهد داشت. روان شناس این درمانجو به من می گوید: «بعد از آن، مادر کودک از ترس اینکه زندگی اش از هم بپاشد دیگر به من مراجعه نکرد؛ حتی خواستم مرد را تحت درمان قرار دهم ولی نپذیرفت. با این حال، می دانم که هنوز آن اتفاق کذایی مدام تکرار می شود».

تهدید کارساز

خانواده پسر تهدید کردند که اگر کار را به دادگاه بکشانید، نام دخترتان را منتشر می کنیم تا آبرو برایش نماند. مراجعه خانواده به دادگاه هم اثر نکرد. دست آخر مسئولان قضایی گفتند بعید نیست که نام دختر به سر زبان بیفتد. قربانی، دختر بچه ۱۳ ساله ای از یک خانواده متمول شیرازی بود. پس از اینکه یک پسر به او تجاوز کرد، امنیت روانی کل خانواده به هم ریخت. روان شناس این خانواده می گوید: «خانواده پسر تهدید کرده بودند که چنانچه موضوع را دادگاهی کنید، دختر شما هم زندانی می شود؛ در واقع یکی از مشکلات ما این است که در مواردی قانون هم قربانی را به جای قربانی، مجرم در نظر می گیرد».

خانواده این دختر نوجوان در نهایت تصمیم می گیرند موضوع را دادگاهی نکنند و حتی عزم خود را جزم می کنند تا انتقام اتفاق رخ داده را بگیرند. روان شناس آنان، وقت زیادی می گذارد تا این خانواده به شدت دچار بحران روحی – روانی را از چنین تصمیمی منصرف کند.

قربانیان «پدوفیلیک»

این دو ماجرا هر دو واقعیت دارد و هر دو همین جا در شیراز رخ داده است. البته هر دو این قربانیان از این نظر که به سرنوشت ستایش ها و آتنا دچار نشده اند، خوش شانس بوده اند چون در مواردی پیش می آید که مبتلایان به اختلال جنسی کودک آزاری -پدوفیلیک- در نهایت چنین بلایی به سر کودکان قربانی می آورند. البته این اختلال نه تنها پیشگیری پذیر است، بلکه درمان دارد ولی به قدری بیماران از ابتلای خود ناآگاه هستند و از تابوهای جنسی در جامعه رنج می برند که فرصت کمک خواهی از روان شناسان و روان پزشکان را نمی یابند. همان قدر که قربانیان این رفتارها کمتر به خدمات روان پزشکی و روان شناسی دسترسی پیدا می کنند. در نتیجه با ترس و وحشت آنچه بر آنان گذشته بزرگ می شوند و در بزرگسالی هیچ بعید نیست که به انواع بیماری های روانی، از افسردگی و اختلال شخصیت گرفته تا پدوفیلیک دچار شوند. دکتر نادره سهرابی، روانشناس کودک و استاد دانشگاه آزاد اسلامی، با موارد این چنینی برخورد زیادی داشته است و این بخشی از نتیجهگیری او است: «در جامعه با این پدیده روبرو هستیم ولی تنها در مواردی که کار به جای باریک می رسد، موضوع فاش میشود وگرنه در بیشتر موارد خود کودک به خاطر ترس و خانواده به خاطر آبرو جرات نمی کنند موضوع را گزارش کنند. یکی از موضوعات مرتبط با این بحث این است که متاسفانه بیشتر آزار و اذیت را افراد بسیار نزدیک به کودک انجام می دهند و کودکی که مورد این گونه رفتارها قرار گرفته است در بزرگسالی با انواع عقده ها، مشکلات شخصیتی، مشکلات جنسی، ترس ها و مشکلات عمیق روحی و روانی درگیر می شود».

روان شناسان دقیقا نمی دانند چرا یک فرد به اختلال پدوفیلیک دچار میشود ولی دو فرضیه عمده پیرامون این پدیده وجود دارد. یک گروه میگویند این کودکان خود قربانی چنین رویدادهایی بوده اند؛ گروه دیگر، ریشه چنین اختلالی را در کودکی فرد و شیوه تعامل پدر و مادر با او جست و جو می کنند. هرچه که هست، به نظر می رسد که پسران هم به میزان قابل توجهی با این رفتارها روبرو می شوند ولی بسیار کمتر از دختران آن را گزارش می کنند. دکتر سهرابی، تاکید می کند که برای برون رفت از این وضع، باید ۳ رویکرد را پیش رو گرفت؛ یکی اینکه به کودکان از همان ۴-۵ سالگی آموزش داده شود؛ دوم به خانواده آموزش دهند تا مانع از تجاوز شوند و سرانجام اگر چنین شرایطی پیش آمد، بدانند چگونه باید با بحران برخورد کنند. اما در مواردی همچون ستایش و آتنا، هر دو قربانی خشونت بودند و کودکان فرصت دفاع از خود نداشتند. در این شرایط چه باید کرد؟ این روان شناس کودک پاسخ می دهد: «یکی از مشکلات اصلی این است که خانواده به درستی از کودکان خود نگهداری نمی کنند و می گذارند کودکانشان در حریم خصوصی دیگران باشد. متاسفانه یکی از مشکلات اساسی این است که بیشترین سوءاستفاده جنسی از کودک را محارم انجام داده اند».

دکتر سهرابی مواردی را نام می برد که سوءاستفاده کننده، پدر کودک بوده و مادر به هر دلیلی زیربار برخورد با وضع موجود نرفته است. البته در برخی مهدهای کودک آموزش به کودکان شروع شده ولی این طور که به نظر می رسد، هنوز خانواده ها آگاهی کافی ندارند و تابویی که پیرامون چنین موضوعی وجود دارد باعث شده پیامدهایش در قالب ستایش ها و آتناها خود را نشان دهند؛ ضمن اینکه در مواردی قانون هم به قدر کافی از قربانیان پشتیبانی نمی کند.

سرزنش قربانی

برخی مردم عادت کرده اند موضوعات پیچیده اجتماعی و روانشناختی را ساده سازی کنند؛ به جای اینکه کار را به دانشمندان این رشته ها وا بگذارند. درست مانند اظهارات یک خواننده زیرزمینی که خود همه نشانه های بالینی ابتلا به بسیاری از اختلالات روانی را دارد و می آید و می گوید: «آتنا به خاطر ظاهرش مقصر این اتفاق است»؛ واقعیت اما این است که در موارد بسیار، قربانی را به جای مجرم سرزنش می کنند. در نظر، دکتر کرامتا… راسخ، استاد جامعه شناسی دانشگاه آزاد اسلامی، چنین ساده سازی ها و مقصر جلوه دادن قربانی، باعث میشود دیگر کسانی که ممکن است به اختلالات روانی همچون اختلال شخصیت ضد اجتماعی، اختلالات جنسی و… دچار هستند به خاطر این نوع نگرش جامعه، کار مجرمانه خود را توجیه کنند؛ مانند سعید حنایی، قاتل زنجیره ای زنان در مشهد. دکتر راسخ به گزارشگر «خبرجنوب» میگوید: «چنین نگرشهایی به بسیاری این اجازه را می دهد که تعدی خود را توجیه کنند؛ این است که بیشترین خشونت را بر علیه اقلیت ها و افراد ستمدیده انجام می دهند. ضمنا باید در نظر داشته باشیم که خشونت در جامعه ما در حال گسترش است و یکی از جنبه های تاریخی و معمول خشونت هم تجاوز است». در نظر این جامعه شناس، عواملی همچون مردسالاری، بالغ انگاری دختر بچه های ۹ ساله و… در بروز این پدیده موثر است. در عین حال به باور دکتر راسخ، در جوامع شرقی و به ویژه خاورمیانهای به خاطر همین بستر فرهنگی چنین پدیده هایی بیشتر دیده می شود تا جوامع باختری.

در این شرایط اما قانون هم به قدر کافی از کودکان حمایت نمی کند. مانند مورد دختر ۱۳ ساله ای که مورد تجاوز قرار گرفته بود ولی خانواده از ترس انتشار نام او، زیر بار پیگیری قضایی تجاوز نرفتند. کاظم احمدیان، روان شناس و مشاور خانواده در این باره به گزارشگر «خبرجنوب» می گوید: «وقتی بچه ها آموزش کافی دیده اند و خانواده ها آگاه هستند یک فرد دچار اختلال جرات نمی کند به این سادگی وارد موضوع شود؛ در عین حال باید در نظر داشت که یک فرد متجاوز به عنف که مجازات قانونی خود را پشت سر گذاشته باز هم باید از نظر روان شناختی پایش شود؛ در اینجا نهادهایی چون وزارت بهداشت هم مسئول هستند».اما بحث تنها قانون نیست. حتی پژوهش های دانشگاهی پیرامون اختلالات روانی در جامعه ما یک تابو به شمار میرود. یکی از روان شناسان به من می گفت که اگر یک استاد دانشگاه، استاد راهنمایی یک پایاننامه با موضوعات اختلالات جنسی را بپذیرد بعید نیست که در آینده به خاطر آن هزینه دهد. در عین حال دکتر سهرابی، استاد روان شناسی دانشگاه آزاد به گزارشگر «خبرجنوب» می گوید که فضای دانشگاه برای پژوهش پیرامون این موضوع ها بازتر شده ولی هنوز مشکلاتی هست: «یک مشکل این است که اگر چنین پژوهشی انجام شود، هیچ نشریه علمی حاضر به چاپ آن نیست».

سوءاستفاده کننده

یک «بیمار» است

کودک به بلوغ بدنی و فکری کافی نرسیده که بخواهد با رضایت یک رابطه را برقرار کند؛ به همین خاطر هر نوع تعدی جنسی به یک کودک کاملا غیر اخلاقی است. درعین حال باید این نکته را در نظر داشت که فرد متجاوز در وهله نخست یک بیمار است؛ یک بیمار دچار اختلال جنسی برای همین شاید برخورد خشونت آمیز با او بهترین راهکار نباشد. دفترچه راهنمای تشخیصی انجمن روان شناسی آمریکا (DSM-5) که مرجع تشخیص اختلالات روانی به شمار می رود این اختلال را پدوفیلیک نام گذاری کرده است. اینک اما پرسش اینجاست که چقدر در جامعه ما پیرامون این اختلال ،آگاهی رسانی شده تا کسی که به آن مبتلا است از بیماری خود آگاه شده و با یک
روان شناس مشورت کند تا کار به اینجا نکشد؟ روان شناسان می گویند به خاطر «تابوهای موجود در جامعه، اصلا!».

کاظم احمدیان، روان شناس و مشاور خانواده می گوید: «مگر ما برای مبارزه با ایدز، دیابت، سرطان سینه در بانوان و بیماری هایی اینچنینی چه کار کرده ایم؟ برای پایان دادن به این تراژدی هم باید تابوزدایی را شروع کرده و بیش از همه رسانه ها احساس مسئولیت کنند».

با ۱۲۳ تماس بگیرید

اینک پرسش این است که در کوتاه مدت چه می توان کرد؟ یکی از راه ها می تواند تماس سریع با اورژانس اجتماعی ۱۲۳ باشد. این طور که معصومه فروتن، معاون امور اجتماعی بهزیستی فارس به گزارشگر «خبرجنوب» می گوید، چنانچه مواردی از این دست به اورژانس اجتماعی گزارش شود، به تشخیص روان شناسان و مددکاران، کودک قربانی به بستگان مطمئن سپرده میشود یا دولت حضانت وی را به عهده می گیرد. او توضیح میدهد: «خوشبختانه همکاری خوبی میان مجموعه بهزیستی، نیروی انتظامی و دستگاه قضایی پیرامون این موضوع وجود دارد و ما مشکلی برای نگهداری بچه ها نداریم. اگر تشخیص این باشد که کودک را دولت نگهداری کند، این کار را می کنیم هرچند اولویت با خانواده حمایتگر است».

در تابستان سال ۸۹ گزارشی از زندگی یک دختربچه ایرانی نوشتم که پدرش را به خاطر اعتیاد به مواد مخدر از دست داده و مادرش با یک مرد افغان ازدواج کرده بود. مرد افغان که زیربار نگهاری کودک نمی رفت، می خواست این کودک ۹ ساله به عقد برادرش در بیاید. امسال که اتفاقی دوباره از آن کودک شنیدم، متوجه شدم که او به مشکلات روحی شدید دچار شده و حتی یک بار دست به خودکشی زده است. اینها همه نشان می دهد که چقدر ابعاد کودک آزاری در جامعه ما گسترده است ولی از زیر پوست آسیب های اجتماعی و تابوها، مجال مطرح شدن پیدا نمی کند. این است که شاید اگر برای این بحران فکری نشود و درباره آن آزادانه سخن به میان نیاید، بعید نیست که کودکان بیشتری باز هم قربانی شوند.


منبع: الف

نامه ۱۵۰ نماینده به رئیس جمهور در حمایت از دانشگاه پیام نور

۱۵۰ نماینده مجلس در حمایت از دانشگاه پیام نور نامه ای به رییس جمهور نوشتند.

به گزارش مهر، ۱۵۰ نماینده مجلس شورای اسلامی در حمایت از دانشگاه پیام نور نامه ای به رئیس جمهور نوشتند که بخش هایی از آن به شرح زیراست :

دانشگاه پیام نور به عنوان بزرگ‌ترین دانشگاه دولتی در سطح ملی و بین‌المللی و از نمادهای بسیار مهم علمی و آموزشی کشور و یکی از ثمرات تاثیرگذار نظام جمهوری اسلامی است که امروزه با داشتن بیش از ۴ هزار نفر عضوهیات علمی، ۱۱۰۰۰ نفر کارمند و ۷۰۰ هزار نفر دانشجوی داخلی و حدود ۶ هزار و ۱۵ نفر دانشجوی خارجی در قالب ۵۰۰ مرکز و واحد دانشگاهی با تجهیزات و زیرساخت های پیشرفته و در قالب نظام های آموزشی به شیوه های نوین نیمه حضوری و ترکیبی خدمات ارزشمندی در امور آموزشی و پژوهشی در اقصا نقاط کشور به ویژه مناطق محروم و استان‌های مرزی در داخل کشور و جذب بیش از ۱۵۰۰ نفر دانشجو از کشورهای مختلف جهان در ۱۳ مرکز برون مرزی و بین المللی ارائه می کند.

این دانشگاه توانسته است با کمترین هزینه نقش به سزایی در توسعه عدالت آموزشی، تحکیم فرهنگ بومی و کاهش ناهنجاری‌های فرهنگی و جلوگیری از مهاجرت های غیر ضروری جوانان و نخبگان و به منظور تحقق و آموزش برای همه در همه جا و همه وقت در ارائه آموزش عالی داشته و گام های بسیار موثری را در توسعه متوازن اقتصادی اجتماعی و فرهنگی و تامین نیروی انسانی کشور به خصوص در مناطق کمتر توسعه یافته بردارد.

برخلاف انتظار حمایت از این دانشگاه مردمی متاسفانه اخیرا شنیده می شود که بدون توجه به نظرات کارشناسی اعضای هیات علمی دانشگاه و روند رو به رشد آن و توسعه علمی بین المللی آن هم در فرصت روزهای پایانی خدمت دولت یازدهم معلوم  به چه دلیل اصرار دارند تا با تغییر در اساسنامه دانشگاه پیام نور و اعمال محدودیت‌های خاصی با حذف برخی از واژه های کلیدی، این دانشگاه بزرگ دولتی و مردمی را به جای تقویت و توسعه آن از پذیرش دانشجو در تمامی رشته ها و مقاطع تحصیلی از جمله مقطع دکتری محروم کرده و آن را فقط به دوره‌های مجازی آن هم در مقاطع و رشته های بسیار خاصی محدود کنند.

این در حالی است که امروزه در بیش از ۲۳ دانشگاه بزرگ کشور از جمله دانشگاه های تهران شهید بهشتی اصفهان و مجوز راه اندازی دوره های مجازی صادر شده و در حال اجراست لذا محدود کردن این دانشگاه با این شرایط در این مقطع  چیزی جز دلسردی و بی انگیزگی اعضای علت هیئت علمی و کارکنان خدوم آن و سردرد گردانی دانشجویان و دغدغه فکری بیش از یک و نیم میلیون نفر از دانش آموختگان و خانواده های آنان و بلا استفاده ماندن و هدر رفتن امکانات فراهم شده نخواهد بود و دانشگاهها با یک رکورد علمی شدید مواجه خواهدشد.

با توجه به موارد فوق و ماموریت های این دانشگاه در جهت تعامل و رقابت با دانشگاهی بزرگ و هم نوع خود در دنیا همانند دانشگاه های باز و ترکیبی در کشورهای پیشرفته مانند انگلیس، کانادا، استرالیا، آمریکا و کشورهای آسیای جنوبی شرقی و هند که مجری آموزش‌های نیمه حضوری و ترکیبی در کلیه رشته ها و مقاطع تحصیلی است، انتظار می‌رود که همانند آنها از این دانشگاه هم در عرصه های علمی و فناوری در گسترده ملی و بین المللی در ارائه آموزش های ترکیبی و نیمه حضوری در تمام رشته ها و مقاطع تحصیلی که موجب رشد و شکوفایی و پویایی علمی دانشگاه و جذب دانشجویان خارجی و جلوگیری از مهاجرت جوانان و نخبگان بوده حمایت قاطع به عمل آمده و شرایط لازم و کافی برای توسعه و تقویت آن فراهم گردد.

لذا با توجه به مراتب فوق و بند دال ماده ۶۴ قانون برنامه ششم و ردیف این دانشگاه در بودجه سال ۱۳۹۶ کل کشور که به دانشگاه پیام نور اجازه داده شده است تا با همکاری دانشگاه های معتبر بین المللی و دانشگاه های داخلی نسبت به ایجاد هاب بین المللی و ایجاد شبکه دانشگاههای مجازی جهان اسلام اقدام کنذ خواهشمند است دستور فرمایید جهت تقویت و توسعه این دانشگاه در راستای اهداف فوق هرگونه بازنگری و تغییر اساسنامه این دانشگاه به زمان دیگری موکول شود.


منبع: الف

چرا ساعت اداری امروز در شهرهای ۵۰ درجه‌ای خوزستان تغییر نکرد؟

مدیرکل مدیریت بحران خوزستان با بیان این‌که ساعت کاری ادارات خوزستان امروز به روال عادی است گفت:‌ هر گونه تغییر در ساعت اداری روزهای آینده با صدور اطلاعیه مدیریت بحران به اطلاع شهروندان می‌رسد.

کیامرث حاجی‌زاده در گفت‌وگو با ایسنا،‌ اظهار کرد: امروز ساعت کاری کلیه ادارات  و دستگاه‌های اجرایی خوزستان به روال عادی تا ساعت ۱۴:۳۰ است.

وی در خصوص علل عدم  تغییر ساعت اداری امروز در مناطق با دمای ۵۰ درجه تصریح کرد:‌ هواشناسی برای برخی از شهرها دمای ۵۰ درجه‌ای پیش‌بینی کرد ولی به مدیریت بحران اعلام شد که این افزایش دما در خارج از ساعت اداری امروز رخ می‌دهد و بنابراین ساعت اداری در این شهرستان‌ها تغییر نکرد.

حاجی‌زاده عنوان کرد: تصمیم به تغییر ساعت اداری در روزهای آینده بر اساس گزارش‌های هواشناسی اتخاذ خواهد شد و با صدور اطلاعیه مدیریت بحران به اطلاع شهروندان می‌رسد.
 


منبع: الف

جاده هراز بسته شد

مدیرکل راهداری و حمل ونقل جاده ای استان مازندران گفت: جاده هراز از ساعت ۱۲ ظهر شنبه به مدت ۳ روز به دلیل اجرای عملیات ایمن سازی، به روی خودروهای عمومی بسته است.

به گزارش تسنیم، احمدآفرین محمدزاده اظهارکرد: به منظور ایمن سازی و اصلاح شیب شیروانی راه در جاده هراز (منطقه پیچ ابتهاج)، این محور از ساعت ۱۲ تا ساعت ۱۸ امروز و روزهای یکشنبه و دوشنبه نیز از ساعت ۶ صبح تا ساعت ۱۸ بسته خواهد بود.

وی با اشاره به سامانه پیام کوتاه ۱۰۰۰۰۱۴۱ و تلفن گویای ۱۴۱ برای اطلاع رسانی به مسافران از وضعیت راه های استان مازندران، از رانندگان وسایل نقلیه خواست در ایام انسداد این محور ضمن رعایت کلیه نکات ایمنی و با احتیاط از طریق دیگر راه های ارتباطی استان تردد کنند.

مازندران با دارا بودن سه محورشریانی با پایتخت کشور از جمله استانهایی است که راه های ارتباطی آن از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

این استان ۱۰ هزار و ۷۰۰ کیلومتر جاده اصلی و فرعی دارد که ۳ هزار کیلومتر آن جاده اصلی است و محور هراز پرترافیک ترین جاده استان و کشور محسوب می شود که در فصل زمستان با ریزش سنگ ها از دامنه کوه مواجه است و در فصل تابستان برای جلوگیری از ریزش سنگ ریزه ها طرح ترانشه برداری و ایمن سازی توسط اداره کل راهداری استان مازندران اجرایی می شود که گاه تا یک ماه این روند ادامه خواهد داشت.


منبع: الف

چرا مردم به هشدارهای هواشناسی بی توجهی می‌کنند؟

سه شنبه هفته گذشته اداره کل مدیریت بحران استان البرز در اطلاعیه‌ای از ورود یک سامانه بارشی به استان و لزوم آماده‌باش فرمانداران و روسای بحران شهرستان‌ها از چهارشنبه تا جمعه(۲۱ تا ۲۳ تیرماه) خبر داد.

‌‌به گزارش ‌ایسنا‌، مهدی مهرور در آن روز‌ به اخطاریه شماره ۱۱ اداره کل هواشناسی استان البرز اشاره کرد‌ و از بارش باران، گاهی رعد و برق، گاهی وزش باد شدید و به دنبال آن در پاره‌ای مناطق احتمال آبگرفتگی معابرعمومی، بالا آمدن سطح آب و سیلابی شدن مسیل‌ها و رودخانه‌های فصلی و دائمی و در جاده‌های کوهستانی کاهش دید افقی، لغزندگی و اختلال در تردد به سبب بارش باران و مه آلودگی در استان خبر داده بود.مهرور با بیان اینکه ‌از فرمانداران و روسای شورای هماهنگی مدیریت بحران شهرستان‌ها انتظار می‌رود هماهنگی لازم به منظور فراهم کردن تمهیدات مورد نیاز جهت مقابله با هر گونه حادثه و خسارات احتمالی را داشته باشند گفته بود: در صورت نیاز با صدور پیش آگاهی از طرق گوناگون و به ویژه رسانه‌های استانی هموطنان ساکن در این مناطق خصوصاً کشاورزان، دامداران و عشایر را به رعایت اصول ایمنی در کلیه موارد و  مسافرین عبوری از محورهای مواصلاتی استان را به همراه داشتن تجهیزات جهت تردد در گذرگاه‌های کوهستانی ضرورت دارد.

وی در پایان نکاتی را یادآور شد‌ه و تصریح کرده بود: خودداری از توقف، اقامت و برپایی چادرهای مسافرتی در مجاورت مسیل‌ها، رودخانه‌های فصلی و دائمی، مناطق مستعد سیلاب و دره‌های تند شیب کوهستانی و تردد در رود دره‌ها و جاده‌های منتهی به کوهستان به دلیل سیل، رانش و ریزش کوه و سنگ و نیز چرای احشام و دام و توجه کافی به رخداد رعد و برق در فضای باز و بازبینی و تخلیه آبراه‌ها و کانال‌ها  توصیه می‌شود.

پس از صدور این اطلاعیه و دادن هشدارهای لازم‌ ایسنا در کنار برخی دیگر از رسانه‌های استان البرز انتشار این هشدارها را مانند همیشه در دستور کار قرار داد تا نقش و رسالت خود را در جلوگیری از بروز حادثه برای هموطنانمان ایفا کند.

در کنار عملکرد رسانه‌ها،  نقش و عملکرد فرمانداری‌ها و شوراهای بحران شهرستان‌ها نیز در جلوگیری از بروز هر گونه حادثه قابل پیشگیری مطرح می‌شود که در جای خود لازم است به آن پرداخته شود که آیا این شوراها و اعضای آن به درستی به نقش خود پرداخته‌اند یا خیر؟ همانطور که خبرگزاری ایسنا در قضیه سیل سیجان به این مهم تا حد زیادی پرداخت.

اما مهمتر از همه اینها نقش مردمی است که به احتمال خیلی زیاد از این هشدارها اطلاع پیدا می‌کنند، حال از طریق رسانه‌های مجازی و یا از طریق صدا و سیما و هر رسانه دیگر.

متاسفانه بارها مشاهده شده است که مردم نسبت به کلمه هشدار آن حساسیتی که باید نشان دهند را نشان نمی‌‎دهند، نمونه‌ای که اخیرا مشاهده شد حادثه تروریستی تهران بود که تعجب همگان را برانگیخت و نمونه مرتبط با این موضوع نیز سیل فروردین ماه آذرشهر بود که بسیاری از جانباختگان و آسیب دیدگان برای تماشای سیل خود را در معرض خطر قرار داده بودند.

مدیریت بحران، مسئولان و رسانه‌ها در جلوگیری از بروز حادثه نقش زیادی دارند اما زمانی که مردم نسبت به کلمه هشدار حساسیت نداشته باشند، هر اقدامی در هر جایگاهی بی ثمر خواهد بود.

حال در موضوع سیل هفته گذشته البرز و به خصوص شهرستان ساوجبلاغ گویا باز هم چنین داستانی تکرار شده است به طوری که استاندار البرز به عنوان عالی‌ترین مقام دولت نسبت به آن واکنش نشان داد.

سید حمید طهایی در این خصوص گفت: علی‌رغم اطلاعیه‌های هواشناسی و خبرهایی که از سوی مسئولان منتشر شد، متأسفانه گویی هشدارها جدی گرفته نشده است، لذا نیاز است که مردم در چنین مواقعی هشدارها و توصیه‌ها را جدی بگیرند  تا از بروز حوادث جبران ناپذیر جلوگیری شود.

طهایی خاطرنشان کرد: خوشبختانه سیل اخیر خسارات جانی قابل توجهی نداشت جز مفقود شدن یک دختربچه ۹ ساله که هنوز امدادگران موفق به کشف جسد وی نشده اند.

استاندار البرز فداکاری مدیریت بحران را عاملی در کاهش تلفات و خسارات این سیل عنوان کرد و افزود: اگر چنانچه مسئولان مدیریت بحران فداکاری نمی‌کردند شاید تعداد تلفات و مصدومان بیش از آمار اعلام شده می بود.

طهائی با تأکید بر اینکه مردم باید هشدارهای هواشناسی را جدی بگیرند، تصریح کرد: به رغم اطلاع‌رسانی مناسب توسط سازمان‌های مربوطه، باز هم شاهد اتراق مردم در حواشی رودخانه‌ها و مناطق حادثه خیز بودیم که این روند باید تغییر پیدا کند.

حال سوالی پیش روی همه قرار می‌گیرد که چرا ما مردم ایران علی رغم اینکه همیشه بلایای طبیعی به خصوص سیل را شاهد بوده‌ایم باز هم باور نداریم ممکن است در شرایط مشابه خودمان نیز اسیر همین بلایا شویم.

این معضل همیشه به افزایش تلفات جانی و خسارات مالی در حوادث منجر شده است، تلفات و خساراتی که می‌شد وجود نداشته باشد، بنابراین لازم است در این خصوص جامعه‌شناسان و روانشناسان اجتماعی در کنار رسانه‌ها قرار گیرند و تا بررسی علل عدم حساسیت در قبال هشدار، این حساسیت را در مردم زنده کنند.

البته دستگاه‌ها هم تا حدی تحت تاثیر این  عدم حساسیت به هشدار قرار دارند بنابراین به عنوان یک پیشنهاد به مسئولان مدیریت بحران استان البرز توصیه می‌شود بررسی تجربه استان فارس در بارش‌های اسفند ماه سال گذشته را در دستور کار قرار دهند، بارش‌هایی که حدودا یک هفته به طور مداوم ادامه داشت، سامانه‌ای که به طور میانگین ۵۰۰ میلیمتر(حتی در برخی مناطق هزار میلیمتر) بارید و در نهایت بدون تلفات در مناطق به شدت درگیر به پایان رسید و اگرچه خسارات مالی اجتناب ناپذیری بر جای گذاشت اما اثرات آن هم اکنون بیشتر در سدهای پرآب استان مشهود است تا آن خسارات.

در آن تجربه هواشناسی از مدت‌ها قبل باخبر بود که قرار است چه سامانه‌ای به این استان وارد شود نه سه یا چهار روز بلکه بیش از یک هفته قبل، حتی برخی گمانه‌زنی‌هایی نیز در خصوص میزان بارش مطرح بود، از همین رو ساختمان‌هایی که باید تخریب می‌شد از قبل تخریب شد، محل‌های اسکان موقت آماده شد و هلال احمر و سایر دستگاه‌های امدادی و خدماتی پیش از شروع بارش و حین بارش در میان مردم حضور داشتند و منتظر نماندند تا پس از حادثه وارد ماجرا شوند.


منبع: الف

ساجدی‌نیا: مسئله امنیتی در مترو نداشتیم

فرمانده انتظامی تهران بزرگ با اشاره به واقعه امروز در متروی شهرری تأکید کرد، هیچ مسئله امنیتی در این حادثه وجود نداشته است.

به گزارش فارس، سردار حسین ساجدی‌نیا فرمانده انتظامی تهران بزرگ با اشاره به حادثه متروی شهرری گفت: این حادثه در ساعت ۱۰:۳۵ دقیقه در متروی شهر ری به وقوع پیوست.

وی افزود: فردی سه نفر را مضروب کرد که یک نفر از آنها روحانی بود.

فرمانده انتظامی تهران بزرگ تصریح کرد: هم‌اکنون در حال پیگیری علت وقوع این حادثه هستیم و گفته‌های شاهدان عینی را بررسی می‌کنیم.

این مقام ارشد پلیس پایتخت با تأکید بر این مطلب که هیچ مسئله امنیتی در کار نبوده، اعلام کرد: وقتی که این اتفاق افتاد، مأموران حاضر در ایستگاه به شخص ضارب تذکر دادند، اما این فرد به مأمور انتظامی حمله‌ور شد که مأمور ما به مقداری جزئی زحمی شد.

وی گفت: با توجه به وضعیتی که فرد مضروب در مترو ایجاد کرده بود و عدم توجه به اخطار پلیس، به وی تیراندازی شد و فرد ضارب در حین انتقال به بیمارستان فوت کرد.

سردار ساجدی نیا با اعلام این مطلب که پلیس اجازه نمی‌دهد که امنیت مردم به خطر بیفتد، اظهار داشت: مردم بدانند که فرزندانشان در نیروی انتظامی در راستای حفظ و امنیت آنان با تمام توان تلاش می‌کنند.

فرمانده انتظامی تهران بزرگ در خصوص آخرین وضعیت مجروحان این حادثه گفت: ۲ نفر از مجروحان به صورت سرپایی درمان و مرخص شده‌اند و نفر سوم که روحانی بوده نیز حالش رو به بهبود بوده و در حال ترخیص است.


منبع: الف