نکاتی درباره لایحه تامین امنیت زنان

گروه سیاسی: ناهید تاج الدین-نماینده اصفهان در مجلس در یادداشتی در روزنامه بهار نوشت: کار بررسی لایحه تامین امنیت و مقابله با خشونت علیه زنان در کمیسیون قضایی دولت به پایان رسیده است و آن‌طور که ما اطلاع یافتیم این لایحه تا دوهفته آینده به مجلس ارسال می‌شود.باید بگویم این لایحه قطعا در کاهش خشونت علیه زنان موثر است و در این زمینه گامی رو به جلو محسوب می‌شود. در این لایحه انواع خشونت از جمله خشونت جسمی، جنسی و روانی لحاظ شده است در حالی که قبل از این لایحه ما تنها یک ماده در قانون مجازات اسلامی درباره خشونت علیه زنان داشتیم که صرفا به مزاحمت برای زنان در معابر عمومی خلاصه می‌شد. برای رفع این نقیصه در این لایحه ۲۰ جرم جدید در مورد خشونت علیه زنان تعریف و جرم انگاری شده است.

نکته بسیار مهم این است که باید دید فرهنگ جامعه تا چه حد با جرم‌انگاری‌های جدید در این لایحه همساز است و این جرم انگاری‌ها چقدر پیوست فرهنگی دارند چون اگر فرهنگ جامعه با جرم انگاری‌های جدید همساز نباشد دچار هنجارپریشی خواهیم شد و هنجاری را وضع کرده ایم که جامعه راحت از آن عبور می‌کند. از طرفی برخی مفاهیم موجود در این لایحه از جمله «خشونت روانی» بسیار مفاهیم تفسیربردار و کشسانی است و در مرحله اجرای قانون کاملا وابسته به رویه‌های قضایی خواهد شد و این قاضیان هستند که باید در مورد آن تفسیر به رای کنند.ضمن آن‌که به نظر می‌رسد ما برای منع خشونت علیه زنان نیاز به آن داریم خشونت پذیری آن‌ها را به وسیله توانمند سازیشان و حمایت از آنها به حداقل برسانیم چون همه آمارها حاکی از آن است که زنان توانمند خشونت‌پذیری کمتری دارند. اگر ما می‌خواهیم رویکرد حمایتی را برای زنان در مورد خشونت‌ها علیه آنان پیش بگیریم باید برای مرحله جامعه‌پذیری یعنی مرحله‌ای که پسران و دختران اجتماعی می‌شوند برنامه تربیتی داشته باشیم تا بتوانیم به شکل اساسی  از خشونت علیه زنان پیشگیری کنیم اما رویکرد این لایحه بیشتر حفاظتی است تا حمایتی. با این حال من به کارکرد این لایحه البته با رفع نواقصی که در آن موجود است، خوشبینم.
منبع: بهارنیوز

جرم احمدی‌نژاد چیست؟

روزنامه بهار: محمود احمدی‌نژاد، رییس‌جمهور پرحاشیه سابق، این بار پیکان نقدهایش را به سمت قوه قضاییه برده و با ژست آزادی‌خواهی منتقد عملکرد دستگاه قضایی شده است. مسئولان ارشد قوه قضاییه نیز در پاسخ به اعتراضات و انتقادات او با یادآوری عملکرد رییس دولت‌های نهم و دهم به خصوص در فاصله سال‌های ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۲ به آنچه احمدی‌نژاد می‌گوید واکنش نشان داده‌اند.

پاسخ‌های داده شده از «جابجایی بودجه‌ها» و «عدم ابلاغ قوانین» در آن بازه زمانی تا «بوسه بر گونه مادر چاوز» و «بوسه بر تابوت یک کافر ملحد» را شامل می‌شود. در ادامه به این خواهیم پرداخت که به واقع جرم اصلی احمدی‌نژاد کدام است و باید در رسیدگی به آنچه از آن هشت سال تلخ باقی مانده به کدام موضوعات توجهی بیشتر نشان داد.

واقعیت آن است که دولت احمدی‌نژاد که با حمایت عجیب و غریب برخی متنفذّان در ساختار سیاسی و جریان اصولگرا کار خود را آغاز کرد از همان ابتدا رویه خود را بر مبنای قانون شکنی قرار داد و به دلیل مماشات مجلس و سایر نهادهای نظارتی هر چه از عمر دولتش گذشت این وجه منفی از عملکرد آن دولت بیش از پیش خود را نمایان ساخت.

موضوع جابجایی بودجه‌ها و عدم ابلاغ قوانین از سوی احمدی‌نژاد که مورد توجه دادستان کل کشور قرار گرفته است از اصلی‌ترین موضوعاتی بود که سبب نوعی درهم ریختگی در نظامات تصمیم‌گیری کشور و همینطور هدررفت منابع شد. منابعی که بیشترین میزان ممکن از تاریخ اکتشاف نفت تا امروز بوده است. الگوی رفتاری رییس‌جمهور پیشین در مواجه شدن با قوانین نیز به گونه‌ای بود که بنا بر اعلام مجلس، آن دوران رکورد قانون شکنی شکسته شد و بیشترین تخلف از قانون انجام شد. حال و با این مقدمه می‌توان به این دو پرسش اندیشید:

۱- آیا تنها احمدی‌نژاد به دلیل آن عملکرد فاجعه‌بار مستحق مجازات است؟ یا می‌بایست تمام آنان که به شکل بی سابقه و گاه قانون‌شکنانه‌ای از او حمایت می‌کردند نیز پاسخگو باشند؟ آیا نباید همانطور که یاران نزدیک رییس جمهور سابق به دادگاه فراخوانده می‌شوند و شخص احمدی‌نژاد نیز مورد نقد جدی قرار می‌گیرد به سراغ مسئولان نهادهای نظارتی در آن دوران هم رفت؟

۲- تقلیل و یا هم ردیف نشان دادن موضوعاتی همچون قانون‌شکنی و جابجایی بودجه‌ها با بوسه زدن بر تابوت کافر یقیناً سبب آن خواهد شد که تخلفات سنگین رخ داده در فاصله زمانی ۸۴ تا ۹۲ از برابر چشم‌ها دور شود. قطعا دادستان محترم کشور چنین قصدی را نداشته‌اند اما هنگامی که چنین موضوعاتی را در کنار هم قرار می‌دهیم باعث می‌شود که متخلفان با بزرگنمایی بخشی از موارد مطرح شده که اهمیت چندانی ندارد و شاید از منظر قانونی نیز قابل رسیدگی نباشد از پاسخگویی نسبت به تخلفات پرشمارشان هم فرار کنند.
منبع: بهارنیوز

اصلاح‌طلبان هم قافیه را به احمدی‌نژاد باخته‌اند

حسام‌الدین اسلاملو
روزنامه بهار
تفسیر رفتارهای اخیر احمدی‌نژاد سخت شده.نه برای یاران قدیم اصول‌گرای او که با یک برچسب انحرافی حساب او را از خودشان جدا کردند.رفتارشناسی احمدی‌نژاد برای مردم سخت شده و برای برخی از اصلاح‌طلبانِ میانی.نمی‌دانند نام تغییر مواضع احمدی‌نژاد را چه بگذارند؟ گرچه روزنامه‌ی بهار برای رفتارهای احمدی‌نژاد نام خوبی گذاشت: «آزادی‌خواهی جعلی.»اما نکته اینجاست که احمدی‌نژاد و احمدی‌نژادی‌ها با هوشمندی دارند میدانی را که اصلاح‌طلبان چندی‌ست خالی گذشته‌اند برای خود مصادره می‌کنند.آن میدان چیزی نیست جز حرف زدن از مطالبات مردمی که با هزار امید پای صندوق رفتند و حالا در کمال شگفتی نظاره‌گر زمین ماندن تمامیِ آن مطالبات و سکوت مدعیان اصلاحات هستند!

در این شرایط حرف زدن از آزادی‌خواهیِ جعلی احمدی‌نژاد گوش شنوایی نخواهد داشت.زیرا اصلاح‌طلبان، نخست باید پاسخ این پرسش را بدهند که چرا لباس آزادی‌خواهی و اصلاح‌خواهی بر تن احمدی‌نژاد نرود؟! وقتی در دهه‌ی ۷۰ بر تن تندروهای دهه‌ی ۶۰ رفت؟! اگر احمدی‌نژاد تغییر موضع داده، چپ‌های مذهبی نیز زمانی تغییر موضع داده‌اند و اصلاح‌طلب شده‌اند.اگر سابقه‌ی احمدی‌نژاد لکه‌ی تاریکی بر ادعاهای تازه‌ی اوست، سابقه‌ی تندروی اصلاح‌طلبان چه؟ مگر اصلاح‌طلبان در دهه‌ ۶۰  بسیاری از سمت‌های انتصابی را در اختیار نداشتند؟ مگر خود اصلاح‌طلبان در انتخابات اخیر مجلس خبرگان رهبری حرف از نسبی بودن رقابت‌ها نزدند و مردم را ترغیب نکردند به امثال ری‌شهری رای بدهند که یزدی از ورود به مجلس خبرگان باز بماند؟

این میان فقط شتاب تغییر مواضع احمدی‌نژاد تندتر از تغییر موضع اصلاح‌طلبان بوده است و گرنه اگر ارزش‌ها نسبی‌ست، چرا فقط برای اصلاح‌طلبان باشد؟ چرا احمدی‌نژاد از این نمد کلاهی برای خود نبافد؟ مگر نه اینکه این آش نذری را خود اصلاح‌طلبان پختند و حالا یک ظرفش هم به رئیس دولت‌های نهم ودهم رسیده است.این آش چیزی نیست جز جا زدن مصلحت‌‌طلبی به عنوان اصلاح‌طلبی! مصلحت‌طلبی لزوما با اصلاح‌طلبی یکی نیست گرچه ممکن است با اصلاح‌طلبی اشتباه گرفته شود.اصلاح‌طلبی یک تعریف دارد و مصلحت‌طلبی تعریفی دیگر.رفورم یا اصلاحات تعریف محدود و مشخص دارد و به معنای باور به اصلاح فرایندهای اجتماعی و سیاسی به صورت تدریجی و به دور از خشونت است.مشخصه‌های رفورم هم آشکار است.رفورمیستِ واقعی پی جوی شفافیت قدرت‌ها، پاسخگو بودن‌شان و در یک کلام همگام شدن‌شان با ارزش‌های انسانی‌ست از طریق مخالفت با فرهنگ انحصاری کردن قدرت.

اما مصلحت‌طلبی تعریف گسترده‌ای دارد. یک جا با اصلاح‌طلبی همسایه می‌شود زیرا مصلحت جمعی را در یک مسئله می‌بیند و در جایی دیگر شانه به شانه‌ی منفعت‌طلبیِ شخصی می‌زند.شاید به دلیل همین تفکیک نکردن مرزهای این دو مفهوم است که همواره جبهه‌ی اصلاحات در ایران دربرگیرنده‌ی طیف‌های اجتماعیِ نامتجانس بوده است.برخی از اپوزیسیون نظام تا برخی معتقدینِ به نظام تا شخص محمود احمدی‌نژاد همگی مصلحت‌گرایان منفعت‌طلب‌اند و گاه مصالح‌شان با هم در تضاد است.به این صورت می‌توان گفت کمتر زمانی است که ما در ایران اصلاح‌طلب به معنای واقعی کلمه کمتر داشته‌باشیم، چه در زمان مشروطیت و پس از انقلاب. زیرا با آغاز روند اصلاح یک جامعه، منافع عده‌ای به خطر می‌افتد و مخالفت‌ها برمی‌انگیزد.

اصلاح گرچه خشونت تغییر یکباره را ندارد ولی مثل تیغ جراحی جسارت پزشک اجتماع و دستیارانش را می‌طلبد و البته با مقاومت بیمار روبروست.مصلحت‌طلبی اما هزینه‌ای ندارد.فقط تا دلتان بخواهد تناقض به بار می‌آورد.ممکن است فرد مصلحت‌طلب امروز ضروری ببیند یک راه برود و یک حرفی بزند و فردا حرف و راهی دیگری.باور کنید این فرمولِ مصلحت‌طلبی، سوال‌های امروز جامعه را حل می‌کند.این فرمول را چه روی کنش‌های سیاسی اخیر احمدی‌نژاد بگذارید و چه روی سکوت اخیر برخی مدعیان اصلاحات در قبال عقب‌نشینیِ مجلس و دولت از مطالبات مردمی و وعده‌هایی که در بزنگاه انتخابات داده‌اند، به محاسبه درستی می‌رسید. اینکه این اصلاح‌طلبی نیست.دست و پا زدن مصلحت‌گرایان ا‌ست برای حفظ منافعی که هردوی این دو طیف سیاسی با پرت شدن از دایره‌ی انحصاری قدرت، دارند از دست می‌دهند.
منبع: بهارنیوز

مرتضوی، قاضی پرونده خود را به معاونت در قتل ۱۷ نفر متهم کرد!

در پی محکومیت سعید مرتضوی به دو سال حبس در شعبه ۲۲ دادگاه تجدید نظر، دادستان سابق تهران در نامه‌ای نوشته است: … پیرو شکایت جدید آقای عبدالحسین روح‌الامینی، اتهام معاونت در قتل در ۲ صفحه قرار بازپرس شعبه ۱۵ کارکنان دولت و یک برگ کیفرخواست دادستانی تهران برای اینجانب به عنوان ترک فعل و عدم نظارت بر بازداشتگاه کهریزک و مأمورین آن صادر شده و دادگاه که صرفاً می‌بایست در محدوده کیفرخواست رسیدگی نماید ابتدا در شعبه نهم دادگاه کیفری یک تهران با استدلال متقن و قانونی و تبیین عدم وجود عناصر سه گانه تشکیل دهنده جرم به نحوه قاطع این اتهام را مردود اعلام نموده و استدلال نموده که هیچ یک از عناصر مادی و قانونی و معنوی که لازمه انتساب جرم و اثبات این اتهام است در مانحن فیه وجود ندارد و حکم برائت اینجانب صادر شده است. موضوع پس از تجدید نظر خواهی آقای عبدالحسین روح الامینی به شعبه ۲۲ دادگاه تجدید نظر ارجاع و رئیس سابق دادگاه در سال ۱۳۹۵ پس از برگزاری چند جلسه دادگاه و اعلام ختم رسیدگی در ۲۲ صفحه تأیید حکم برائت اینجانب را به استناد مجموع محتویات پرونده و مستندات فقهی و شرعی و آیات نورانی قرآن کریم و موازین قانونی صادر و اعلام نمود. ولیکن متأسفانه از طریق مقامات مافوق قضایی و اراده‌ای سیاسی از ابلاغ این رأی جلوگیری به عمل آمد و رییس دادگاه را بازنشست کردند. پس از بلاتکلیف گذاشتن پرونده به مدت یکسال، اعلام نمودند که اخذ توضیحات مجدد از اینجانب جهت صدور رأی ضروری و اجتناب ناپذیر است و در حالی که از گواهی استراحت مطلق پزشکی اینجانب در این ۲ ماه گذشته اطلاع داشتند در همین محدوده استراحت مطلق پزشکی به علت دیسکوپاتی حاد کمر و حتی بدون ابلاغ قانونی وقت رسیدگی و بدون تفهیم اتهام و اخذ توضیح با عجله ختم دادرسی را اعلام و تایید رأی برائت اینجانب توسط رئیس سابق دادگاه را به ۲ سال حبس تعزیری تبدیل کردند که در این رابطه رییس جدید دادگاه آقای احمد شیری خان که عدم نظارت فرضی بر بازداشتگاه کهریزک و مأمورین آن را از مصادیق معاونت و تسهیل در ارتکاب جرم آنهم معاونت در قتل تلقی نموده‌اند خودشان در سال ۱۳۸۳ بازپرس پرونده جنایتکار تاریخی منطقه پاکدشت ورامین به نام (بیجه) بوده‌اند که با آزاد کردن مکرر این جنایتکار پس از هر بار دستگیری او توسط نیروی انتظامی، منتهی به قتل و تجاوز و آتش زدن ۱۷ نفر کودک و نوجوان این منطقه شد. (محمد بیجه) در بازجویی خود صراحتاً اقرار و اذعان نموده که عهد کرده بود این تعداد را به ۱۰۰ نفر برساند. ایشان به دلیل کوتاهی و قصور در رسیدگی به پرونده (محمد بیجه) جنایتکار تاریخی آن منطقه به وسیله اطلاعیه رسمی قوه قضائیه و اعلام رسانه‌ای سخنگوی وقت قوه قضائیه و رییس کل اسبق دادگستری تهران که در مطبوعات و رسانه‌های آبان ماه سال ۱۳۸۳ منعکس و هم اکنون نیز موجود است از سمت خویش عزل و به موجب تصمیم کمیسیون نقل و انتقال قضات و ریاست محترم سابق قوه قضائیه تنزّل مقام و از حوزه قضایی پاکدشت اخراج شدند و پرونده به دادسرای تهران محول و اینجانب به عنوان دادستان وقت تهران مسوول رسیدگی به پرونده این جنایتکار مخوف شدم که در اسرع وقت با صدور قرار مجرمیت و کیفر خواست علیه او به عنوان مفسد فی الارض حکم اعدام این جنایتکار را در خارج از حوزه قضایی شهر تهران در پاکدشت ورامین در ملاعام به اجرا در آوردم و به دلیل خصومت‌های آقای احمد شیری خان از آن زمان و اقدامات مجرمانه‌ای که در زمان مستشاری علیه من انجام داده‌اند اینجانب در دادسرای کارکنان دولت نسبت به نامبرده اعلام شکایت کیفری نمودم و همچنین در دادسرای انتظامی قضات با استناد به ۱۵۶ برگ سند و مدرک علیه او دارای پرونده کیفری و انتظامی هستم. متأسفانه آقای احمد شیری خان علی رغم اینکه داشتن پرونده کیفری آن هم با این سابقه دیرینه دشمنی که به طور قطع و یقین از موارد رد دادرس است با عجله و آن هم اصرار در این مدت کوتاه استراحت مطلق پزشکی و بدون ابلاغ قانونی وقت رسیدگی و بدون تفهیم اتهام و اخذ آخرین دفاع مبادرت به صدور رأی محکومیت به ۲ سال حبس کرده‌اند ولی اگر یک درصد استدلال‌های وکلای آقای روح‌الامینی و ایشان را در خصوص انتساب معاونت در قتل صحیح فرض کنیم و یا هر اقدامی را تسهیل در ارتکاب جرم بدانیم؛ آقای احمد شیری خان رییس فعلی شعبه ۲۲ دادگاه تجدید نظر تهران به دلیل قصور و کوتاهی در سال ۱۳۸۳ که به صورت رسمی اعلام شده است متهم به معاونت در قتل عمدی ۱۷ کودک و نوجوان منطقه پاکدشت ورامین به وسیله مباشر (محمد بیجه) هستند.»
منبع: بهارنیوز

روایتی از حاشیه‌های سفر مقام معظم رهبری به منطقه زلزله‌زده‌ سرپل ذهاب/ سوال مقام معظم رهبری درباره زمان تحویل کانکس‌ها: به من بگویید تا کی؟

روایتی از حاشیه‌های سفر رهبر انقلاب به منطقه زلزله‌زده‌ی سرپل ذهاب منتشر شد.

پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری نوشت:

خبر کوتاه است: زلزله آمد. اتفاق هم کوتاه است؛ فقط چند ثانیه ولی تبعات زلزله زیاد است؛ بیش از یک کتاب، شاید یک کتابخانه؛ طولانی است، شاید به اندازه‌ی یک عمر یا عوض شدن یک نسل. دیگر از این به بعد در خاطرات و قصه‌های سرپل ذهاب، زلزله‌ی ۲۱ آبان همیشه یک جای پا خواهد داشت؛ مثل زلزله‌ی رودبار و بم و ورزقان و …

یک نفر از دوستان KHAMENEI.IR زنگ زد و گفت: تهران هستی؟ هروقت این سؤال را می‌پرسد، می‌فهمم باید تهران باشم! کمی مکث کردم و خودم به تجربه فهمیدم قضیه چیست؛ پرسیدم: بازدید سرزده؟ جواب نداد. فقط گفت: پس اسمت را رد می‌کنم. گفتم: شاید نتوانم بیایم؛ گفت: اسمت قبلاً رد شده! و تماس قطع شد.

اولین بار در بم با پدیده‌ی زلزله رخ‌به‌رخ شدم؛ فردای زلزله با رفقا نشستیم به زنگ زدن و جمع کردن امکانات و دارو و لباس و بعد با اولین پرواز رفتیم بم. بارها را همانجا دادیم به هلال احمر و خودمان رفتیم که مثلاً کمک بکنیم به زلزله‌زده‌ها. آن روز فهمیدم از «امداد» هیچ نمی‌دانم و فقط باری هستم روی تلّ مشکلات امدادرسانان حرفه‌ای. همان شب با یک هواپیمای باری برگشتیم تهران و این تجربه‌ی سراسر شکست، چقدر تجربه‌ی گران‌بهایی شد.

یکشنبه صبح با هواپیمای آسمان پریدیم به سمت کرمانشاه. از بچه‌ها پرسیدم قیمت بلیط را؛ از ۹۰ تا ۱۱۰ هزار تومان بود. معلوم بود هرکس مسئول این کار است، تعداد پروازهای کرمانشاه و قیمت بلیطش را کنترل کرده. فردای زلزله، قیمت میلیونی را برای بلیط کرمانشاه دیدیم و بیشتر از این را هم شنیدیم. در هواپیما جستجوهای قبلی‌ام را نگاهی انداختم؛ آقا در امدادرسانی مناطق سیل‌زده و زلزله‌زده سابقه‌ی طولانی داشته‌اند. حدود پنجاه سال پیش در زلزله‌ی شهر فردوس و دشت بیاض یک گروه ۷۰ نفره تشکیل می‌دهند و با برپایی چادر اصلی امداد در میدان اصلی شهر فردوس و بعد فرستادن کمک‌ها به روستاهای اطراف و کمی بعدتر جورکردن پشم و نخ و دار قالی برای سرگرمی و اشتغال نسبتاً پایدار مردم، تجربه‌ای حرفه‌ای را در حدود ۳۰ سالگی از سر می‌گذرانند.

درست ۱۰ سال بعد و در اوج پختگی و البته در دوره‌ی مبارزات انقلاب و تبعید، امداد در سیل ایرانشهر و زلزله‌ی طبس را تجربه می‌کنند. بعد از انقلاب هم در زلزله‌های رودبار و بم و ورزقان حضور مستقیم داشتند و پیگیری‌های مجدّانه. همه‌ی این‌ها نشان می‌دهد ایشان نسبت به مسئله‌ی بلایای طبیعی و تحمیلی، شناخت خوبی دارند. بعدتر در سخنرانی ایشان با مسئولین امداد و بازسازی کرمانشاه متوجه این شناخت شدم. شاید به همین خاطر هم هست که در حدود یک هفته بعد از زلزله‌ها، خودشان شخصاً برای سرکشی می‌روند و از منطقه بازدید می‌کنند. کسی که در زمان حکومت پهلوی با تمام توان در سیل و زلزله به مردم کمک می‌کرده، الان که مقدرات کشور را به دست دارد قطعاً نمی‌تواند بی‌تفاوت از کنار این حوادث بگذرد.

هواپیما نشست. بیرون سالن فرودگاه، جوانی آمد پیش ما دو سه نفر و پرسید: شما می‌دونید چطوری بروم سرپل ذهاب؟

شاید از حرف‌هایمان درباره‌ی زلزله، حس کرده بود راهمان به آن سمت است؛ گفتیم نمی‌دانیم و رفت. در انتظار آمدن ماشین، کنجکاوی‌ام گل کرد. رفتم سمت صف تاکسی‌های فرودگاه. زن جوانی داشت سؤالات کنجکاوی من را می‌پرسید. خلاصه اینکه تاکسی‌ها با ۱۰۰ هزار تومان می‌بردند تا سرپل ذهاب، و ترمینال شهر کرمانشاه حرکتی به سمت سرپل ندارد. زن جوان ترجیح داد برود تا دانشگاه علوم پزشکی. به نظرم پزشک آمد؛ از این پزشک‌هایی که داوطلبانه می‌خواهند بروند منطقه‌ی زلزله‌زده. هم پسر جوان و هم این زنی که به نظرم پزشک آمد، هر دو تنها بودند و معلوم نبود در یک سازماندهی قرار گرفته باشند. درست اشتباهی که ما در بم کردیم؛ وقتی رسیدیم آنجا هرکدام یک لباس فرم هلال‌احمر پوشیدیم و چون احساس گرسنگی می‌کردیم، اول نهار خوردیم و بعد با ماشینی رفتیم داخل شهر. اجساد هنوز کنار خیابان بودند؛ اجسادی که رویشان پتو کشیده شده بود. حال یکی دو تایمان به هم خورد. در یکی از جاهایی که خانه‌ها خراب شده بود، خیلی کور شروع کردیم به آواربرداری. بعد از یک ساعت فهمیدیم روی کوچه داریم آواربرداری می‌کنیم و اصلاً برای چه داشتیم آوار را حدود ۱۰ متر جابه‌جا می‌کردیم؟ دو ساعت که گذشت دست‌هایمان تاول زد و درد در پا و کمرمان پخش شد و خودمان تبدیل شدیم به کسانی که احتیاج به کمک و آب و… داشتند.

آدمی که می‌رود برای امداد باید بداند دقیقاً برای چه کاری می‌رود و در چه سازماندهی‌ای قرار است فعالیت کند. تازه آنجا فهمیدیم در چنین شرایطی بهترین جاها برای کمک، ستادهای نظامی‌هاست؛ چون منظم هستند، فرماندهی دارند، بیسیم و ارتباط دارند، برنامه‌ی مشخص دارند و…

آن موقع توی بم تلگرام وجود نداشت وَ اِلا ما هم بعد از آن دو سه ساعت اول تبدیل می‌شدیم به امدادگران بی‌تجربه‌ی این زلزله‌ی اخیر که وقتی مستأصل شدند، عکس و متن و صدای ناامیدکننده با لحن تضرّع گذاشتند و مردم را به هم ریختند. یکی از رفقای باتجربه‌ام بد و بیراه می‌گفت به این‌هایی که از این پیام‌ها فرستاده بودند؛ می‌گفت امدادگر حرفه‌ای مشکل را در صحنه حل می‌کند. زلزله‌زده روز اول زلزله سردش شده؛ خب یک پتو از زیر آوار دربیاور بینداز رویش، مسئله‌ی سرما را حل کن. چرا با اشک و آه، پیام در تلگرام می‌گذاری که مردم پتو بفرستید. گیریم مردم همان لحظه پتو بفرستند؛ یک روز طول می‌کشد لااقل تا پتو برسد. تکلیف چیست در این یک روز؟ زلزله‌زده‌ها تلف بشوند؟ از آن طرف هم مشکل جدید درست می‌شود که پتو زیاد می‌رسد و از اقلام دیگر غفلت می‌شود. این رفیق باتجربه‌ی ما می‌گفت در جاده‌ها باید ایست بازرسی بگذارند و بی‌تجربه‌ها را راه ندهند به منطقه. این‌ها مشکلات را بیشتر می‌کنند…

دور افتادم از ماجرا؛ قصه‌ی رفتن ما بود و آمدن آقا. در کرمانشاه، جایی جمع شدیم و منتظر خبر. من به رفقایی که رفته بودند زنگ زدم و احوال منطقه را جویا شدم. عملیات «نجات» که تمام شده بود و «امداد» هم به حد خوبی رسیده بود. شرایط تقریباً تحت کنترل درآمده بود. اصل خرابی و تلفات، در سرپل ذهاب بود و روستاهای اطرافش؛ حدود ۷۰ درصد تلفات مال آنجا بود. هواشناسی را چک کردیم، باران محتمل بود. عکاس‌ها نگران عکاسی در هوای بارانی بودند و من به فکر فرو رفتم باران با مردم بی‌خانمان چه می‌کند و شاید از معدود دفعاتی که دعا کردم باران نیاید.

در هفته‌ی گذشته هم شرایط بدجور بهم ریخته بود. فرماندهان ارتش و سپاه و برخی وزرا و رئیس‌جمهور و رئیس مجلس رفته بودند و بازدیدهایی کرده بودند و برگشته بودند. و البته میدان را باید سپرد به کسی که تجربه‌ی چندتا زلزله و حادثه را از سرگذرانده و می‌داند که رسیدگی به زلزله‌زده یک تخصص است و ساعت به ساعت اولویتش عوض می‌شود. ساعت‌های اولیه، اولویت «نجات» است. چند ساعت بعد دیگر نجات بی‌معنی است و رسیدگی به بازماندگان اولویت دارد. مسئول میدان باید بداند که به بازمانده‌ی شوک‌زده باید آب و غذا و لباس زیر برساند و بعد از ۴۸ ساعت باید اولویت را عوض کند به اسکان موقت با چادر. بعد از هفته‌ی اول هم باید بچه‌ها را دریافت که از حادثه، چیزی نمی‌دانند و می‌خواهند بازی کنند.

«امداد» تخصص است و باید توسط متخصص انجام شود. جمع کردن کمک‌های مردمی توسط افراد و گروه‌های خودجوش خوب است ولی دیگر بردن و دادن و حضور در صحنه، کاری غیرحرفه‌ای‌ست. امداد زلزله باید زمان‌بندی داشته باشد. هیجانِ بعد از روز اول، مثل سمّ است؛ مثلاً این‌هایی که سگ‌های تربیت‌شده و زنده‌یاب دارند، خودشان با هم گروه دارند و هروقت جایی حادثه‌ای پیش می‌آید داوطلبانه و با بیشترین سرعتی که ممکن باشد، به محل حادثه می‌روند برای عملیات نجات و زنده‌یابی. آن‌قدر حرفه‌ای هستند که روز دوم، خودشان برمی‌گردند چون می‌دانند که دیگر کارایی ندارند. در جمع‌آوری و توزیع کمک باید به یک صدا اقتدا کرد وَالا هرج و مرج در شرایط غیرعادی بعد از زلزله، خودش پس‌لرزه‌ای بدتر از زلزله می‌تواند باشد. شاید به همین دلیل مسئول ستاد بحران کشور و رئیس هلال‌احمر را باید افرادی کاملاً غیرسیاسی و باتجربه انتخاب کرد که با عوض شدن دولت‌ها عوض نشوند.

این‌ها چیزهایی بود که از تجربه‌ی حضور در زلزله‌ی بم و گفتگو با آدم‌های باتجربه‌ی بعد از زلزله به دست آورده بودم؛ تجربه‌هایی که استفاده نشده بود، لااقل در حدی که باید استفاده نشده بود.

از کرمانشاه حدود ساعت ۳ عصر راه افتادیم به سمت سرپل ذهاب. سعی می‌کردیم بتوانیم برنامه را حدس بزنیم. روی نقشه، فاصله‌ها را چک کردیم؛ حدود ۱۶۰ کیلومتر تا سرپل راه داشتیم، تعجب کردیم. بعید بود درحالی‌که امکاناتی در سرپل ذهاب نبود، قرار باشد برویم آنجا. شهرها و مناطق اطراف را نگاه می‌کردیم ببینیم جایی هست که آقا بخواهد با هواپیما تا نزدیکی سرپل ذهاب بیاید یا نه؛ به نتیجه‌ای نرسیدیم. می‌دانستیم برنامه‌ی بازدید، فردا خواهد بود و می‌دانستیم آقا سر صبح نخواهد آمد که مردم هنوز خواب هستند و می‌دانستیم زیاد در منطقه نخواهند ماند که کارها مختل شود و می‌دانستیم با توجه به تجربه‌ی ورزقان، سر زدن به روستاها هم در برنامه خواهد بود.

با این حدسیات نمی‌توانستیم سردربیاوریم برنامه چطور است. توی همین فکرها و حساب و کتاب‌ها، رسیدیم به شهری و در شهر به مدرسه‌ای؛ شهر سالم بود پس سرپل ذهاب نبود. پرسیدیم؛ گفتند کرند است، در حدود ۵۰ کیلومتری سرپل. آمده بودیم که راه صبح کوتاه شود. مدرسه کنار کوه‌های دیوارشکلی بود که بدون شیب سر بر آسمان گذاشته بودند. شهر، جان می‌داد برای لوکیشن فیلمی که در دهه‌ی شصت اتفاق می‌افتد؛ انگار در همان زمان مانده. خانه‌ها یک و دو طبقه، دیوارها آجری و بدون نما، انگار کوچه‌ی خودمان در زمان دبستان، سی سال پیش! شهر زنده بود ولی اینکه کرند غرب مثل سی سال پیشِ محله‌های پایین شهر تهران باشد، اصلاً چیز خوبی نبود، اصلاً.

وارد حیاط مدرسه شدیم. سرایدار درست در وسط حیاط مدرسه چادر زده بود و خانواده‌اش داخل آن بودند. معلوم بود مردم هنوز نگران زلزله هستند. ما البته وارد ساختمان مدرسه شدیم و در نمازخانه و کلاس‌ها جاگیر. دیوارها سالم بود و هیچ ترکی ندیدیم. قبل از اینکه همه‌جا تاریک بشود، گشتی اطراف مدرسه زدم. همه‌چیز سالم بود. زلزله از خود شهر کرند گویا تلفاتی نگرفته بود ولی همه جا همه درباره‌ی زلزله حرف می‌زدند: نانوایی، سوپرمارکت، حتی زن‌ها جلوی خانه‌ها؛ زنی که خانه‌اش کنار مدرسه بود گفت: آمدید کمک؟ هلال احمر که نیستید… هر چه هستید خدا به همراهتان. هر چه خواستید به من بگویید، بدهم؛ فرش، پتو، بخاری. مثل همه‌ی مردم ایران بود؛ گرم و با احساسِ مسئولیت و بسیار معتمد به ما که معلوم نبود که بودیم ولی حس کرده بود برای کمک می‌رویم سرپل.

اگر مردم و مسئولین فقط برای یک نعمت بخواهند شکرگزاری کنند باید برای نعمت همدلی مردم ایران و ملت بودنمان شکر کنند. بگذریم.

صبح که داشتم از خانه می‌آمدم، فاطمه و نرگس -دخترهایم- پرسیدند کجا می‌روی؟ گفتم می‌روم کرمانشاه پیش زلزله‌زده‌ها. رفتند و در اتاقشان جلسه‌ای گذاشتند و با یک کیسه برگشتند. دو تا دفتر، یک بسته ماژیک رنگی، یک جامدادی پر از مداد رنگی، یک کیف کوچک دخترانه که داخلش یک ماشین کوچک بود و دو سه تا کتاب و یک دفترچه و یک سوت خروسی؛ آورده بودند که ببرم برای یکی از بچه‌های زلزله‌زده. خوب است مردم برای ارسال کمک از بچه‌هایشان در سنین مختلف سؤال کنند؛ گاهی بچه‌ها بهتر از ما مسائل را می‌فهمند. کیسه‌ی هدیه دخترها را کنار دستم گذاشتم و در مدرسه‌ی هاجر کرند غرب، در کلاس خانم سلطانی دراز کشیدم. دیدم روی تخته‌ی کلاس، موضوع انشاء نوشته‌اند: «در زمان زلزله کجا بودید و چه…!» و چه شد؟ یا چه کسی را از دست دادید؟ یا چه بر سرتان آمد؟… آن سه نقطه‌ی آخر موضوع، خوب بود. زلزله پایانش باز است؛ باز می‌ماند، بسته نمی‌شود. باید بلازده باشی تا معنی این سه نقطه را بفهمی.

ساعت سه و نیم صبح از خواب بلند شدیم. موبایل‌ها را که نگاه کردیم شوک‌زده شدیم. همه‌ی کانال‌های خبری پر بود از خبر بازدید سرزده و شبانه‌ی آقا از مناطق زلزله‌زده. خودمان هم نمی‌دانستیم خبر راست است یا دروغ. برای راستی‌آزمایی هم راهی نداشتیم. بعضی‌ها در تلگرام حتی قسم می‌خوردند که خودشان آقا را دیده‌اند و با ایشان گفتگو کردند! تا بخواهیم ته و توی ماجرا را دربیاوریم مجبور شدیم وسایل و موبایل‌ها را تحویل بدهیم و حرکت کنیم. نم‌نم باران می‌آمد، هوا سرد نبود آن‌چنان؛ مثل تهران، مثل پاییز تهران. جاده خلوت بود. ساعت حدود پنج و نیم بود که رسیدیم سرپل ذهاب.

اطراف بلوار اصلی پر بود از چادر؛ حتی جاهایی وسط بلوار. بعضی چادرها روشن بودند و بیشترشان خاموش. عجیب بود؛ شهر خراب شده بود و لابه‌لای ساختمان‌های کاملاً تخریب‌شده و درست کنارشان، بعضی ساختمان‌ها کاملاً سالم بودند! ماشین‌ها و موتورها کنار خیابان اصلی شهر یا لابه‌لای چادرها پارک بودند. دیدن این‌همه چادر خاموش، حال آدم را بد می‌کرد. این مردم چند سال باید با مسئله‌ی زلزله دست و پنجه نرم کنند تا دوباره زندگی‌شان به حالت عادی برگردد؟

ماشین پلیس بی‌صدا در بلوار اصلی می‌رفت و می‌آمد؛ لابد برای اینکه مردم احساس امنیت کنند. در ورودی شهر هم پلیس مستقر بود.

خوبی چادرها این بود که همه یک‌شکل بودند؛ لااقل بیشترشان. در بم یکی از مشکلات همین تفاوت چادرها بود و دعواهایی که سر نحوه‌ی توزیع پیش آمده بود. اینجا فقیر و غنی یک حال پیدا کرده بودند. خانه‌ها یا کامل خراب شده بود یا ایمنی سکونت نداشت. به خاطر همین، مردم در نزدیک‌ترین جا به خانه‌هایشان چادر زده بودند.

هوا ابری بود. نماز خواندیم و صبحانه خوردیم و مطمئن شدیم پیام‌های نصفه‌شب درباره‌ی بازدید آقا درست نبوده. ساعت حدود هشت صبح یک ماشین که رویش بلندگو نصب بود در شهر می‌چرخید و اعلام می‌کرد: مردم قهرمان سرپل ذهاب! مقام معظم رهبری تا دقایقی دیگر در کنار اداره‌ی برق سخنرانی می‌کند. معلوممان شد دیگر همه خبر دارند و به تجربه فهمیدیم آقا حدود ساعت ۹ تا ۱۰ خواهند آمد. ما آماده شدیم و مثل برنامه‌ی سفر سنندج و قم پشت وانت سوار شدیم. داخل وانت خبرنگارها و فیلم‌بردارها می‌نشستند و جلوی ماشین رهبر حرکت می‌کردند که بتوانند فیلم و عکس بگیرند. تجربه‌ی وانت‌سواری خبرنگارانه تجربه‌ی پردردی است. راننده باید خودش را با ازدحام و فرمان مسئول محافظین هماهنگ کند و ما هم پشت وانت باید خودمان را با قوانین استاتیکی و دینامیکی نیوتن هماهنگ کنیم!

ما زودتر سر خیابانی ایستاده و شاهد بیدار شدن مردم بودیم. به نظر نمی‌آمد مردم نسبت به اطلاعیه‌ای که از بلندگوی سیار پخش می‌شد، عکس‌العملی نشان می‌دهند. بیشترشان داشتند با چادرهایشان ور می‌رفتند که معلوم می‌کرد هنوز کامل به آن خو نگرفته‌اند. و چطور می‌شود به جایی کوچک و سرد و ناپایدار به این زودی خو گرفت. این اولین برنامه و سفر غم بود که با آقا می‌آمدم. تمام برنامه‌های قبلی برنامه‌ی دیدار و شادی و شور بود: کردستان، چالوس، بندرعباس، خوزستان، قم، خراسان شمالی و… در آن برنامه‌ها می‌دانستیم مردم خواهند آمد، لااقل به کنجکاوی. اینجا ولی مردم همه لااقل درد داشتند، حتی اگر داغ نداشتند.

جوان‌ها از کنار وانت ما رد می‌شدند و نگاهمان می‌کردند. یکی دو نفر جلو آمدند و سر گفتگو را باز کردند. زلزله هم مثل همه‌ی اتفاقات شبیه خودش، باب اغراق و افسانه‌سازی را باز می‌کرد. جوانی می‌گفت کنار سرپل ذهاب روستایی که ۱۷۰ سکنه داشته با خاک یکسان شده و همه‌ی ساکنینش مرده‌اند؛ درحالی‌که بیشترین آمار تلفات روستایی را که از قبل از یکی از دوستان امدادگرم گرفته بودم، مربوط به کوئیک‌های چهارگانه بود با حدود ۸۰ کشته؛ می‌گفتند چند لحظه قبل از زلزله‌ی اصلی، لرزشی پیش آمده و مردم هوشیار شدند. به همین دلیل با اینکه بعضی جاها تخریب زیاد بوده ولی آمار تلفات هماهنگ با تخریب نیست.

تعداد کسانی که لباس سربازی و نظامی داشتند در شهر کم نبود. شنیده بودم امداد و بازسازی سرپل ذهاب به ارتش، و روستاها به سپاه محول شده. به همین خاطر نظامی‌ها زیاد بودند. روی در و دیوار شهر هم کم نبود بنرهای «ارتش در خدمت مردم است» از طرف ارتشی‌ها و دیوارنوشته‌های «ارتش، سپاه، هلال‌احمر متشکریم»ِ مردم. شاید یکی از دلایل واگذاری امداد به نظامی‌ها شرایط منطقه بود؛ مرزی بودن و خطر ضدانقلاب و داعش.

یک جوان تپل و رفیقش دست در گردن هم انداختند و جلوی بچه‌های عکاس ایستادند. تپل گفت: چندتا عکس از ما بگیرید دستتان گرم بشود.
اهل خوزستان بودند، رامهرمز و دزفول؛ می‌گفتند از وقتی زلزله شده موکب‌هایشان را که برای اربعین زده بودند جمع کردند و آوردند اینجا. می‌گفتند ۱۲ روستا را تحت پوشش دارند. گفتم: الان در شهر چه کار می‌کنید؟ گفت: شما چه کار می‌کنید؟ و خندید. گفت بچه‌هایی که توی شهر بودند زنگ زدند و خبر دادند که آقا دارد می‌آید. گفتیم خب بروید سمت جایگاه. گفت: توی کتاب داستان سیستان خواندم هر کجا خبرنگارها باشند، آقا قرار است بیاید همانجا. همه‌ی بچه‌های عکاس و فیلم‌بردار برگشتند به من نگاه کردند که یعنی: هر چه می‌کشیم از دست شما می‌کشیم و دهان و قلم لقی‌تان. گفتم به من چه، رضا امیرخانی نوشته!

از پسر تپل پرسیدم: در کمک کردن بین شیعه و سنی و اهل حق اولویت‌بندی وجود داشت؟

تپل که از اول لبخند روی لبش بود جدی شد و گفت: بیشتر روستاها یا اهل‌سنت هستند یا اهل‌حق، ولی ما از هیچ‌کس نپرسیدیم شیعه است یا غیرشیعه؛ نپرسیدیم وقتی برای استقلال اقلیم کردستان همه‌پرسی شد، شما شادی کردید یا نه؛ از جوانمردی دور است این کار. ما همان کارهایی که برای زائران امام حسین علیه‌السلام می‌کردیم برای این‌ها انجام می‌دهیم. خدا شاهده این‌قدر غذای گرم دادیم که دیگر ازمان می‌پرسند غذا چیه؟ گاهی انتخاب می‌کنند.

دوست امدادگرم هم همین حرف را می‌زد؛ می‌گفت مردم جیره‌های خشک را کمتر استفاده کرده‌اند، چون غذا بهشان می‌رسد. توزیع امکانات را هم از روستاها شروع کرده‌اند. دوستم چیز دیگری هم می‌گفت؛ می‌گفت کمک‌های مردمی هم خیلی زیاد بوده، این‌قدر که بعضی از کمک‌های مردمی و دولتی دیگر احتیاج نشده و در جایی دپو کردیم برای روزهای آینده.

پسر تپل گفت: آقا حالا که این‌قدر رفیق شدیم بگذارید ما هم بیاییم روی وانت، آقا رو سیر ببینیم خستگیمون در بره. خودش می‌دانست نخواهیم گذاشت بیاید روی وانت؛ مخصوصاً که داستان سیستان را خوانده بود.

وانت راه افتاد سمت انتهای شهر. راننده را جو گرفت و دست‌انداز و هوا رفتن و پایین آمدن و فستیوال داد و بیداد ما. انتهای شهر کنار ساختمان‌های مسکن مهر ایستادیم؛ ساختمان‌هایی که بهانه‌ی تسویه حساب شده بود. ساختمان‌ها سرپا بودند، دیوارها نماریخته بود و شیشه‌ها شکسته. داشتیم همه‌ی دعواها و استدلال‌های قضیه‌ی مسکن مهر را مرور می‌کردیم که وانت باز با همان سرعت حرکت کرد و برگشتیم سر جای اولمان. شهر بزرگ نبود ولی خرابی زیاد بود. مردم داشتند آرام آرام می‌رفتند سمت جایی که اطلاع داده شده بود. بیشترشان دمپایی به پا داشتند. بیشتر مردم موبایل داشتند. وضعیت خنده‌داری بود: ما موبایل نداشتیم و همه‌ی مردم داشتند! این اولین سفری بود که برای موبایل‌های مردم هیچ برنامه‌ای وجود نداشت.

ساعت هنوز ۱۰ نشده بود که ماشین آقا رسید. به نظرم مردم از روی رفتارشناسی عمومی ماها فهمیدند آقا آمده‌اند، چون نفهمیدیم چه شد که یک‌دفعه شلوغ شد؛ همه‌چیز به هم ریخت. وانت راه افتاد و ماشین آقا پشت سر وانت. جوانی پرید جلو و دو سه بار محکم کوبید به شیشه‌ی ماشین، همان سمتی که آقا نشسته بود و چیزهایی می‌گفت با صدای بلند که ما نفهمیدیم. محافظی که با ما روی وانت بود نگران شد. جوان بعد از آن دست کوبیدن‌ها سرش را جلو آورد و شیشه را بوسید. محافظ خیالش راحت شد.

تیم همراه هنوز آرایش خودشان را پیدا نکرده بودند و دور ماشین مردم بودند فقط. وانت ما پیچید توی محله‌ی فولادی که بیشترین خسارت را دیده بود. کوچه‌های محله‌ی فولادی درست شبیه خرمشهری شده بود که در عکس‌ها و فیلم‌های مستند جنگ دیده بودیم. در پیاده‌روها آجر و نخاله ریخته بود. مردم اطراف ماشین آقا می‌آمدند و نمی‌آمدند. بعضی موبایل به دست روی تلّ آوار ایستاده بودند. گاهی محافظ‌ها برای کنترل آن‌هایی که روی بلندی ایستاده بودند و فیلم می‌گرفتند تلاش می‌کردند ولی مگر می‌شد از تلّ آوار بالا رفت؟ شیشه و کلوخ و میلگرد و… جایی ماشین آقا ایستاد، شاید پانزده ثانیه.

امکان نداشت راننده و محافظ‌ها ۱۵ ثانیه ماشین حامل ایشان را جایی نگه دارند مگر اینکه خود آقا بخواهند. مردم فرصت کردند جمع شوند. شعارها قر و قاطی شده بود؛ یکی می‌گفت جانم فدای رهبر، یکی می‌گفت نوکرتم، یک عده هم هول شده بودند و می‌گفتند صل علی محمد یاور رهبر آمد! کمی طول کشید که هم‌صدا شوند: دسته‌گل محمدی به شهر ما خوش آمدی… و کدام شهر!؟… درِ ماشین باز شد؛ آقا که توی آن شرایط، کمربند ایمنی بسته بود، با آرامش کمربند را باز کرد و پیاده شد. از روی وانت پایین پریدم و رفتم سمت ماشین. مردم ریختند جلو. دست بلند می‌کردند که سلام و علیک کنند.

آقا با لبخند قدم برمی‌داشتند. عبای عسلی و قبای کرم قهوه‌ای و کفش سیاهی که تا خاکی و گلی شدن فاصله‌ای نداشت. ازدحام اطراف ایشان زیاد شد. اولین باری بود که مدیریت میدان را از دست خارج شده می‌دیدم. تکان جمعیت، آقا را تکان می‌داد و نمی‌شد مستقیم رفت. محافظ‌ها کم‌کم به خودشان آمدند و آرایشی گرفتند. جوانی زور می‌زد خودش را به آقا برساند، یکی از محافظ‌ها کنارش زد. آقا توی آن شلوغی ایستاد و به او اشاره کرد؛ محافظ‌ها مجبور شدند بیاورندش. جوان جلو آمد و چند ثانیه‌ای صحبت شد و دوباره راه افتادند. خیلی‌ها با صدای بلند سلام می‌کردند. جوانی بلند گفت: دمت گرم. زنی صدایش از بقیه متمایز بود؛ می‌گفت: جانم فدای رهبر. خیلی دوست داشتم زن را در آرامش ببینم و بپرسم زلزله با زندگیش چه کرده و اوضاعش چطور است که یک هفته بعد از آن حادثه می‌گوید جانم فدای رهبر. آقا با یک دست عصا و عبا را نگه داشته بودند و دست دیگر را برای مردم تکان می‌دادند. خاک بلند شده بود از شلوغی مردم. چند دقیقه‌ای به همین شلوغی گذشت که محافظ‌ها ماشین را جلو آوردند و آقا را سوار کردند. ما هم پریدیم پشت وانت.

ماشین دور دیگری در محله‌ی فولادی زد و وارد محوطه‌ای شد که جایگاه، جلوی در آن بود. پشت جایگاه همه پیاده شدیم. آقای خامنه‌ای از پله‌ها بالا رفت و صدای مردم بلند شد. خواستم از جایگاه بالا بروم که محافظی نگذاشت؛ گفت: تو کجا می‌روی؟ گفتم: پیک‌نیک… عکاس‌ها و فیلم‌بردارها کجا می‌روند؟ نگاهی به دست و بالم کرد و فقط خودکار و کاغذ دید. گفت: تو که دوربین نداری. یکی دیگر از محافظ‌ها گفت: بگذار بره، هماهنگه. بعد در گوشم گفت: باز هم کتاب‌های خوب بنویس! از میله‌های داربست گرفتم و گفتم: «سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این جوانک را!»

مردم پایین جایگاه موج می‌خوردند. من از نوشتن عقب افتاده بودم. یک عده ایستاده بودند روی تلّ آوار. بعضی‌ها هم روی مقواهای کارتن‌های کمک‌های مردمی و بسته‌های هلال‌احمر شعار نوشته بودند و روی دست بلند کرده بودند. بین جمعیت، سپاهی‌ها و ارتشی‌های امدادگر هم بودند، همین‌طور طلبه‌هایی که آمده بودند برای کمک به مردم سرپل. از دورتر هم مردم همچنان می‌آمدند. بعضی سلانه سلانه و بعضی به دو.

آقا سلام کردند و مردم بلندبلند جواب سلامشان را دادند. آقا این‌طور شروع کردند که: خیلی مایل بودیم که در وقتی به شهر شما بیاییم که دل‌های شما شاد باشد، زندگی شما خرم باشد؛ دوست نداشتیم در شرایطی به این شهر عزیز و میان شما مردم مهربان و باوفا بیاییم که دچار غم و حادثه و بلا و مصیبت شده‌اید، برای ما خیلی تلخ است. ما با یکایک دل‌های داغدار -چه در این شهر، چه در شهرهای دیگر، چه در روستاهایی که در سرتاسر استان آسیب‌دیده‌اند- و با غم شما همدردیم؛ برای ما دل‌های پُر از غم و فکرهای گرفتار به وجود می‌آید.

آقا از ایستادگی و پهلوانی مردم این دیار در زمان جنگ گفتند و توصیه‌شان کردند به استقامت در این اتفاق. از حرکت همدلانه‌ی مردم و مسئولین در مواجهه با زلزله‌ی کرمانشاه قدردانی کردند.

وسط همین صحبت‌ها بود که به فیلم‌برداری که جلوی دیدشان را گرفته بود، گفتند: کنار بایستید من این جمعیت را ببینم. بعضی از شنیدن این حرف حال کردند و صلوات فرستادند. آن بخشی از جمعیت که با کنار رفتن فیلم‌بردار در دید آقا قرار گرفتند، برایشان دست تکان دادند. به گمانم خطاب این جمله‌ی رهبر می‌تواند فقط این فیلم‌بردار نباشد؛ هر کسی است که در جمهوری اسلامی ایران بین مردم و رهبری قرار می‌گیرد!

صحبت‌ها طولانی نشد؛ اقتضای آن وضعیت هم بیشتر از این نبود. یک نفر نوزادی را در آغوش، بین جمعیت با زحمت جلو می‌برد سمت آقا که در ازدحام گیر کرد. روی جایگاه، پسرهای آقا را هم دیدم که گوشه و کنار ایستاده بودند. غیر از پسر ارشد، سه پسر دیگرشان بودند.

آقا از پله‌ها که پایین می‌آمدند یک نفر در هیئت یکی از بزرگان اهل‌سنت جلو رفت؛ خیلی برایم آشنا بود. از یک نفر پرسیدم کیست؟ گفت: ملّاقادر قادری. یادم آمد؛ ملّاقادر اهل پاوه بود. هم او که در زمان محاصره‌ی پاوه با آقا دیدار کرده بود؛ در سفر آقا به کردستان هم دیده بودمش. بعداً متوجه شدم از ابتدای زلزله آمده بوده کمک؛ آقا تنگ و گرم در آغوشش گرفت.

جلوتر، دخترکی با روسری سبزرنگ جلو رفت چیزی گفت و به گریه افتاد. آقا دست به سر دخترک گذاشتند و دخترک صورتش را در عبای آقا پنهان کرد. دخترک، پدر و مادرش مجروح شده بودند و بستگانش را در زلزله از دست داده بود. داغ دیده بود و وقتی دیدمش یاد بچه‌هایی افتادم که چندروزی است یتیم شده‌اند و انگار حالا به آغوش رهبر پناه آورده‌اند: الم یجدک یتیما فاوی؟ آقا ایستاد تا خود دخترک سرش را از عبا بردارد. یکی از عکاس‌ها به من تذکر داد که می‌خواهیم حرکت کنیم، جا نمانی! دویدیم سمت ماشین و راه افتادیم.

ماشین آقا از محوطه در آمد و از بلوار اصلی شهر رد شد. مردم دست تکان می‌دادند و آقا جواب می‌داد. از شهر درآمدیم و رفتیم توی دشت. می‌رفتیم سمت روستاها. چند کیلومتر جلوتر پیچیدیم داخل یکی از روستاهای چهارگانه‌ی کوئیک: کوئیک مجید. مردم روستا نمی‌دانستند چه خبر است که شلوغ شده. امداد روستاها دست سپاه بود. توی روستاها سپاهی‌ها و بسیجی‌ها هم بودند. آن‌ها که فهمیدند آقا آمده از مردم جلوتر افتادند. ماشین آقا جایی ایستاد.

آقا از دیوارهای خراب‌شده‌ی خانه‌ای رد و وارد محوطه‌ی خانه شدند. به یکی دو چادری که در حیاط بود سر زدند و احوالپرسی کردند؛ داخل چادرها نرفتند چون مرد داخلشان نبود. مردم روستا جمع شدند و ناباورانه آقا را به هم نشان می‌دادند. جوانی روی دیوار نیمه‌مخروبه ایستاده بود و با موبایل فیلم می‌گرفت. بلندگوی دستی آوردند. چند نفر گفتند بنشینید بنشینید. نشسته و ننشسته، آقا چند کلامی صحبت کردند. همین موقع زنی از جلویم رد شد؛ غرغر می‌کرد. گفتم: چی شده خانم؛ گفت: این‌ها همه‌اش شلوغی بیخود است، هیچ‌کس به درد ما نمی‌رسد. گفتم: مشکلتان چیه؟ بغض کرد و گفت: شوهرم مریضه، داروش را پیدا نمی‌کنم. اسم دارو و شماره تلفنش را در دفترم نوشتم و گفتم: نگران دارو نباش، از زیر سنگ هم که شده پیدا می‌کنیم. زن خوشحال شد و کُردی دعایم کرد. آن موقع نمی‌دانستم چه خواهم کرد ولی مطمئن بودم کسی را پیدا می‌کنم که خواسته‌ی زن را انجام دهد. (*)

بعد از صحبت آقا، حرکت کردیم. از آنجا رفتیم کوئیک حسن؛ در روستای دوم مردم هوشیارتر بودند. معلوم بود با موبایل خبردار شده‌اند. در این روستا ریش‌سفیدی جلوی ماشین دوید و گفت: رهبر عزیز وایس! البته نمی‌شد به‌راحتی ایستاد. ماشین در محوطه‌ی بازتری ایستاد. خانه‌های زیادی ویران شده بود. تیرک‌های چوبی از میان آوار بیرون زده بود. تک‌وتوک خانه‌ها و اتاق‌هایی که اسکلت داشتند سرپا بودند.

مردم در محوطه‌ی خانه‌هایشان چادر زده بودند؛ چادرهای هلال‌احمر و البته چادرهایی که با نِی، خودشان سرپا کرده بودند. آقا در میان ازدحام مردمی که جمع شده بودند، رفتند سمت یکی از چادرها؛ جلوی چادر به زنی که آنجا بودند گفتند: مردت کجاست؟ زن جواب داد: بیمارستان. موج جمعیت من را عقب راند و نشد حرف‌ها را بشنوم. در چادر بعدی، آقا وارد شد و لابد بعد از احوالپرسی بیرون آمد. مردی جلو آمد و گفت: شما را به خدا مواظب باشید، وسایل ما توی چادر است، زندگی‌مان از بین نرود. بچه‌های امدادگر سپاه که در روستا کمک می‌کردند و جمع شده بودند آقا را ببینند، حلقه زدند دور چادر مرد و فشار جمعیت را نگه داشتند تا وسایل و چادر روستایی، زیر دست و پا نماند. یکی از این بسیجی‌ها گریه می‌کرد؛ پشتش را کرده بود به جمعیت و فریاد میزد: دمت گرم آقا، دمت گرم.

گمانم در کوئیک سوم بود که لابلای جمعیت جوانی را دیدم که کاپشن قرمز پوشیده بود و دست و پا زد و خودش را به آقا نزدیک کرد و دست آقا را گرفت. می‌خواست حرف بزند آقا اشاره کردند که صبر کند تا اول خانمی که سن و سال هم داشت حرف بزند. وسط آن جمعیت زیاد و ازدحام سرسام‌آور، پیرزن به آقا نزدیک شد و گفت: خیلی خوش آمدی، محل سکونت نیاز داریم آقاجان، دستمان به دامنت به خانه نیاز داریم، اینجا شهید زیاد دادیم، بچه هامان، برادرزاده‌ام، خواهرزاده‌ام، شوهرم… دستتان درد نکند، خیلی زحمت کشیدید آمدید… آقا پاسخ دادند که خدا دل‌های شما را آرام کند. جمعیت زن را جابجا کرد.

آقا متوجه شد جوان کاپشن قرمز را محافظها دارند دور می‌کنند. اشاره کرد به جوان و گفت: آن لباس قرمز را بیاورید ببینم چه می‌خواست بگوید. جوان جلو آمد. تا رسید شروع کرد: چند سال جنگ زده بودیم، به خداوندی خدا حالا وضعمان از آن موقع بدتره، اول امیدمان به خدا بعد به شماست. آقا گفت: شما زمان جنگ یادته؟ جوان گفت: یادم نیست ولی چیزهایی شنیدم. آقا گفت: من آن زمان جنگ هم اینجا بودم. جوان ادامه داد: افتخاره برای دهستان ما که تشریف آوردید، از خدا می‌خواستیم یک وقت دیگر می‌آمدید جلوی پایتان قربانی می‌کردیم… فقط به خدا مردم ما زیر خط فقر هستند، همه بیکار داریم، جوان تحصیل کرده بیکار. توی این مجتمع کوئیک کلی کشته از زیر آوار بیرون کشیدیم… حالا تنها خواسته‌مان از شما به عنوان رهبر معظم انقلاب اینه که هرجا رفتید خیر و برکت داشتید، امیدواریم برای مجتمع کوئیکها هم خیر و برکت داشته باشید. آقا گفتند: ان شاالله؛ و دست کشیدند بر سر و صورت جوان. جوان هم مثل بقیه هم روستایی‌هایش که نشسته بودند منتظر صحبتهای آقا، نشست.

آقا صحبت کوتاهی کردند و کوئیک سوم هم مثل قبلی‌ها بازدید شد و بعد رفتیم روستای قلعه بهادری. توی راه صدای بیسیم مسئول وانت درآمد؛ محافظ آقا از پشت بیسیم می‌گفت روستای قبلی بعضی از عکاس‌ها با کفش رفتند داخل چادر مردم، تذکر بدهید که مراعات کنند. مسئول وانت بلند گفت ماجرا را. پشت بیسیم باز هم محافظ آقا گفت: این تأکید آقاست.

وارد روستای قلعه بهادری شدیم. جلوی یکی از خانه‌ها ایستادیم. آقا وارد حیاط خانه شد. وقتی آقا وارد حیاط شد، هنوز مردم روستا جمع نشده بودند. زن مسنّی از سر و صدا بیرون آمد. تا آقا را دید دست‌هایش را باز کرد و آمد سمت آقا. جوری آمد که می‌خواست آقا را بغل کند! آقا کمی خودشان را جمع کردند. زن فهمید که هیجانش را باید کنترل کند؛ یک قدمی آقا که رسید کوتاه آمد و عبای آقا را بوسید.

من رفتم جلوتر. توی یکی از چادرها مردی بود؛ اجازه گرفتم، کفشم را درآوردم و داخل شدم. حدس زدم چون مرد داخل چادر هست آقا وارد آنجا می‌شوند. اسم مرد را پرسیدم، کیومرث قوچانی بود. دو زن جوان هم داخل چادر بودند و زنی سن‌دار. چادر را خودشان علم کرده بودند، با نِی و نایلون. حدسم درست بود: آقا جلوی چادر ایستاد. به کیومرث گفتم: برو جلو تعارف کن. کیومرث دستپاچه بود، بچه را داد بغل یکی از زن‌های جوان و رفت جلوی ورودی چادر. کیومرث دست دراز کرد و دست داد. آقا دستش را نگه داشت و داخل شدند؛ سلام و علیک کردند. کیومرث گفت: نور آوردید. آقا با همه احوالپرسی کردند و بعد به نی‌ها اشاره کردند و چادر و پرسیدند: این‌ها را خودتان ساختید؟ زن‌ها جواب مثبت دادند. آقا دعایشان کردند؛ یک قدم جلوتر رفتند و با نوک انگشت‌ها لپ بچه‌ای که بغل یکی از زن‌ها بود را گرفتند و بعد همان نوک انگشتانشان را بوسیدند. خیلی زود هم از چادر خارج شدند. همراه آقا پسرشان هم داخل آمدند. وقت بیرون رفتن شنیدم که یکی از زن‌ها به دیگری گفت: چه شانسی داشتیم، بزرگترین افتخار نصیبمان شد.

کفش‌هایم را پوشیدم و بیرون آمدم. همان موقع فهمیدم یکی از لنگه‌های کفشم عوض شده. با توجه به کسانی که داخل آن چادر بودند دیگر از مصادیق پا در کفش بزرگان محسوب می‌شدم!

آقا با بلندگوی دستی برای مردم این روستا هم صحبت کردند: …خدا لطف خودش را در عوض این مصیبتی که برایتان به وجود آمده شامل حالتان کند… خدا به ما هم توفیق بدهد وظیفه‌مان را به بهترین شکل انجام بدهیم…

روستای آخری که رفتیم اسمش سراب ذهاب بود. مردم روستا اهل‌حق بودند. مردها سبیل بلند داشتند. خانه‌ها با خاک یکسان شده بود. ماشین آقا درست وسط روستا ایستاد. آقا پیاده شد، درست وسط مردم. با آن‌هایی که دست به سمتش دراز می‌کردند، دست داد. بلندگوی دستی که رسید آقا صحبت کرد، چشم در چشمشان: خدمت برادران و خواهران عزیز سلام عرض می‌کنم. از خدای متعال متضرعانه درخواست می‌کنیم رحمت و فضل خودش را شامل حالتان کند… امیدوارم روزی در شادی‌هایتان شرکت کنم…

جوانی وقتی دید دارم توی دفترچه یادداشت می‌نویسم با لهجه‌ی کُردی گفت: داری نامه می‌نویسی؟ مادر من دیالیزی است؛ اسم من را هم بنویس، محسن احمدی هستم. گفتم نامه نمی‌نویسم ولی اسمت را می‌نویسم.

آقا مردم را دعا کرد و باز هم گروه راه افتاد. بازدیدها دیگر تمام شد. پرسیدم و فهمیدم داریم می‌رویم اردوگاه شهدای بازی‌دراز. در مسیرهایی که بین روستاها می‌رفتیم و حتی در خود روستاها می‌دیدیم که جاهایی لباس‌های ارسالی مردم روی زمین ریخته. هم معلوم می‌شد که لباس زیاد فرستاده شده، هم اینکه ارسال لباس بدون هماهنگی لازم باعث شده تا لباس‌های نامتناسب با نیاز زلزله‌زده‌ها بلااستفاده بماند؛ لباس‌هایی که می‌توانست برای کسانی در زمان و مکانی دیگر به کار بیاید.

در نمازخانه‌ی اردوگاه شهدای بازی‌دراز جمع شدیم. آقا روی صندلی گوشه‌ی سالن نشسته بودند و بقیه در صف نماز. منتظر اذان بودیم. ما حسابی خسته شده بودیم؛ حتما آقا هم این خستگی را درک کرده بودند.

آقا ساعتی را که با زنجیر به قبایشان متصل بود از جیب درآوردند و نگاه کردند. همه ساکت بودند. آقا به ملّاقادر قادری که در صف اول نشسته بود گفتند: یاد آن نماز سال ۶۰ در مسجد شما به خیر. بعد، از ملّاقادر راجع به خسارت و تلفات محلشان پرس‌وجو کردند. دوباره سکوت شد، این بار طولانی‌تر. آقا خیلی آرام گفتند: خیلی کار داره، روستاها خیلی کار داره… با خاک یکسان شده بودند.

صدای اذان بلند شد. صف‌ها مرتب شد و ایستادیم به نماز. بعد از نماز، ترکیب نشستن کمی عوض شد؛ صندلی آقا را گذاشتند کنار پرچم ایران و عکس امام(ره). فرمانده‌ها جلو نشستند و بقیه به‌شکل نیم‌حلقه. بغل‌دستی‌ام بخشدار مرکزی سرپل ذهاب بود؛ قبل از اینکه آقا شروع به صحبت کند کمی سؤال‌پیچش کردم. می‌گفت امکان دارد آمار تلفات بیشتر شود، چون مردم -مخصوصاً در روستاها- کشته‌شده‌ها را بدون اطلاع پزشکی قانونی دفن کردند. فرمانده ارتش و سپاه هم بودند. همین‌طور رئیس بنیاد مسکن و استاندار. آقا شروع کردند به صحبت کردن:

زلزله از آیات الهی است. زلزله‌های دنیایی که ما در برابرشان احساس عجز می‌کنیم، در برابر زلزله‌ی روز قیامت هیچ است. این زلزله باید ما را یاد آن بیندازد. اگر بخواهیم از حالت دهشتی که همه‌ی انسان‌ها در آن روز دارند نجات پیدا کنیم، امروز باید به بندگان خدا رحم کنیم. با نگاه عزت‌مندانه… ما چون مبتلا نیستیم ابتلا را نمی‌فهمیم… الان همه‌ی زندگی‌ها جمع شده توی یک چادر، این که زندگی نیست… من در گروه‌های امداد سیل و زلزله حضور داشتم؛ دو چیز لازم است: نجات و امداد… ستاد بحران همیشه باید آماده باشد. حوادث طبیعی که خبر نمی‌کند. ستاد بحران مثل مرزبانی همیشه باید آماده باشد… حالا کار نجات که تمام شده ولی امداد را بدانید یک کار تمام‌شدنی نیست… از همه‌چیز مهم‌تر، مسئله‌ی مسکن است، تخلیه‌ی نخاله‌ها و بازسازی. در این کار باید سرعت هم به خرج داده بشود. از خانمی در چادری پرسیدم پلاستیک داده‌اند؟ گفت بله.

بعد خودم از سؤالی که کردم شرمنده شدم، مگر پلاستیک معجزه می‌کند؟ سرمای هوا در این فصل در شب! چطور باید گرمای لازم تأمین بشود؟ باید یک مرکزیتی وجود داشته باشد. در تقسیم امکانات بین زلزله‌زدگان هم یک مرکزیتی لازم است… از یک‌جا کارها باید مدیریت بشود… تأمین مسکن و بازسازی، یک مدیریت واحد لازم دارد؛ سرعت عمل لازم دارد. دولت باید همه‌ی پشتیبانی‌های لازم را در این زمینه بکند… دستگاه‌های نظامی و غیرنظامی هرکدام به‌قدر توان خودشان مسئولیت بپذیرند و انجام دهند… کار را جهادی باید دنبال کنید… یکی از خصوصیت‌های جمهوری اسلامی باید کار جهادی باشد…

صحبت‌های آقا که تمام شد جمع صلوات فرستاد و آقا بلند شدند که از در بیرون بروند. جوانی از کنارم رد شد و به آقا گفت: آقا چفیه تان را بدهید به من. آقا به محافظ کنارشان اشاره کرد چفیه را بدهند به آن جوان. جوان دو سه ردیف عقب‌تر بود. آقا با انگشت نشانش داد. چفیه که از دور شانه آقا بیرون آمد، یک نفر دیگر گوشه‌اش را گرفت و کشید سمت خودش. آقا می خواستند راهشان را ادامه بدهند که متوجه شدند چفیه به آن جوان نرسیده و مانده بالای سر جمعیت بین یکی دو دست دیگر. ایستادند، برگشتند، نگاه کردند ببیند چفیه به دست جوان می‌رسد یا نه. آنهایی که چفیه را گرفته بودند، شرمنده رهایش کردند و محافظ آن را داد به همان جوانی که آقا گفته بود. آقا رفتند و ما هم کم‌کم از پی ایشان رفتیم.

در اتاق بزرگی کنار نمازخانه سه ردیف سفره انداخته بودند. آقا سر یکی از این سفره‌ها نشسته بودند؛ بقیه هم جاگیر شدند. مثل همه‌ی برنامه‌های نهار و شام، دیگران می‌آمدند پیش آقا و با ایشان طرح مسئله می‌کردند. من قیمه‌پلو را نیم‌خورده رها کردم و آرام خزیدم کنار صندلی آقا که ببینم چه حرف‌هایی رد و بدل می‌شود.

یک نفر داشت می‌گفت: آواربرداری و تخلیه‌ی نخاله‌ها مشکل است؛ به این زودی‌ها تمام نمی‌شود ولی به اندازه‌ای که در هر خانه یک کانکس بگذاریم انجام می‌دهیم.

آقا قاشقشان را پایین گذاشتند و گفتند: به من بگویید همین مقدار آواربرداری به اندازه‌ی کانکس و استقرار کانکس تا کی انجام میشه؟
کسی جواب نداد. یک نفر گفت: قرارداد ساخت کانکس‌ها با کارخانه بسته شده. آقا پرسید: کدام کارخانه؟ جواب دادند: کارخانه‌های مختلف. سردار جعفری گفت: من دو هزار کانکس آماده دارم، می‌گویم بیاورند. یک نفر گفت: هرکدام از آن کانکس‌ها یک کفی تریلی می‌خواهد؛ آوردن دو هزار تا خیلی طول می‌کشد اما ۵ تا کانکس پیش‌ساخته با یک تریلی ۱۰ تن جابه‌جا می‌شود و با سرعت هم نصب می‌شود. فرمانده ارتش گفت: این کار برای خانه‌های ویلایی و روستایی قابل انجام است ولی برای آپارتمان‌ها نمی‌شود. ما برای آپارتمان‌ها زمین‌هایی را مسطح می‌کنیم و به اهالی هر محله یک کانکس بزرگ در محوطه می‌دهیم.

آقا که داشتند به حرفشان گوش می‌داد باز گفتند: به من نگفتید تحویل این کانکس‌ها تا کی انجام میشه؟

یک نفرشان دل را به دریا زد و گفت: تا دو ماه. آقا آرام تکرار کردند: دو ماه!

همین موقع ملّاقادر قادری جلو آمد. دو دستش را گذاشت روی درجه‌های دو نفر از نظامی‌هایی که دور آقا نشسته بودند و گفت: آقا قربانت بشم، من مثل این عزیزان درجه روی شانه ندارم ولی روی ما به‌عنوان سرباز همیشه حساب کنید.

آقا لبخند زدند و از جا بلند شدند و با ملّاقادر باز هم روبوسی کردند. بعد هم یکی دیگر از علمای اهل‌سنت برای خداحافظی آمد. فرمانده‌های نظامی آرام با هم صحبت کردند و رفتند گوشه‌ی اتاق برای ادامه‌ی جلسه‌ی خودشان. جلسه مثل جلسات زمان جنگ بود، آن‌طور که در عکس‌ها و فیلم‌های مستند دیده‌ایم؛ گرد نشستند روی زمین و بحث درباره‌ی حل مسئله‌ی اسکان، دوباره داغ شد. آقا هم از اتاق بیرون رفتند و ماجرای ما با بازدید ایشان تمام شد.

من ذهنم درگیر لحن سؤال آقا بود: به من بگویید تا کی؟


منبع: عصرایران

گزارش زنده روحانی، امشب در تلویزیون

گزارش ۱۰۰ روزه رییس‌جمهور از عملکرد دولت دوازدهم شامگاه امروز (۷ آذر ماه) از طریق شبکه‌های تلویزیونی و رادیویی به صورت زنده پخش می‌شود.

به گزارش ایسنا،  حسن روحانی سه‌شنبه (هفتم آذر ماه) از طریق شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی عملکرد ۱۰۰ روزه دولت دوازدهم را به صورت زنده به مردم گزارش می‌دهد.

بر این اساس صحبت‌های رییس جمهور پس از خبر ۲۱ شبکه، به صورت زنده از شبکه‌های یک، خبر و رادیو ایران پخش می‌شود.

اقتصاد به ویژه اشتغال، دیپلماسی، فرهنگ، جامعه و مسائل مهم روز از اصلی‌ترین محورهای گفت‌وگوی رییس‌جمهور با مردم عنوان شده است.


منبع: عصرایران

اصولگرایان ساکت نباشند

داوود محمدی درخصوص اقدامات صورت گرفته از سوی محمود احمدی‌نژاد طی هفته‌های اخیر گفت:  اقدامات و رفتارهای صورت گرفته توسط احمدی‌نژاد در یک ماه گذشته بسیار نامناسب است که می‌تواند پیامدهای ناخوشایند و نگران‌کننده‌ای برای نظام داشته باشد.

رفتارهای حساب‌نشده‌ احمدی‌نژاد موجب وهن نظام است
وی با بیان اینکه اقدامات صورت گرفته از سوی احمدی‌نژاد به اعتبار نظام لطمه وارد می‌کند، اظهار داشت: احمدی‌نژاد رفتارهای حساب‌نشده‌ای دارد که این رفتارها موجب وهن نظام است و ضروری است هرچه زودتر جلوی این دست از اقدامات گرفته شود.

اصولگرایان اقدامات احمدی‌نژاد را محکوم کنند
دبیرکل انجمن اسلامی معلمان ایران با اشاره به سکوت اصولگرایان نسبت به اقدامات احمدی‌نژاد و تخریب‌های وی علیه برادران لاریجانی به ویژه رئیس مجلس تصریح کرد: متاسفانه طی این مدت شاهد سکوت اصولگرایان نسبت به این رفتارها هستیم که موجب تاسف است. حرکت‌های احمدی‌نژاد مخرب است و اصولگرایان باید نسبت به این رفتارها واکنش نشان داده و آن را محکوم کنند.

اقدامات احمدی‌نژاد موجب تخریب چهره نظام و از بین رفتن اعتماد مردم می‌شود
محمدی با بیان اینکه علی لاریجانی از شخصیت‌ها و مسئولان مورد تایید نظام است، خاطرنشان کرد: رئیس مجلس جزیی از مجموعه نظام است. اگر وی اتهام یا اشکالی ندارد، این مسائل باید در دادگاهی صالحه مورد رسیدگی قرار گیرد نه اینکه در فضای رسانه‌ای اتهام‌زنی کرد. این اتهام‌زنی‌ها چاره کار نیست و موجب تخریب چهره نظام و از بین رفتن اعتماد مردم می‌شود.

واکنش قاطع و فوری اصولگرایان نسبت به اقدامات احمدی‌نژاد ضروری است
وی واکنش قاطع و فوری اصولگرایان نسبت به این اقدامات از سوی احمدی‌نژاد را ضروری دانست و ابراز داشت: کاری که احمدی‌نژاد می‌کند زیر سوال بردن کلیت نظام است و وقتی کلیت نظام مورد تعرض قرار می‌گیرد، نباید سکوت کرد. اصولگرایان جزیی از این نظام هستند و این درگونه مواقع باید از خود واکنش نشان دهند.

احمدی‌نژاد برای فرار از قانون اتهام‌زنی می‌کند
این عضو فراکسیون امید درخصوص چرایی اقدامات احمدی‌نژاد بیان کرد: برای دوستان احمدی‌نژاد از سوی قوه قضاییه مشکلاتی پیش آمده و دستگاه در حال رسیدگی به اتهامات آنهاست. من نمی‌گویم که این اتهامات درست یا غلط هستند زیرا این کار برعهده دادگاه است اما احمدی‌نژاد برای تحت شعاع قرار دادن این موضوع، دست به چنین اقداماتی می‌زند. محمدی با تاکید بر اینکه احمدی‌نژاد برای فرار از قانون و تحت شعاع قرار دادن اقدامات دست به چنین اقداماتی می‌زند، یادآور شد: احمدی‌نژاد و دوستانش باید در دادگاه به اتهاماتشان پاسخ بدهند اما آنها برای فرار این مخمصه دست به طراحی چنین دوقطبی‌هایی می‌زنند.
منبع: بهارنیوز

روزنامه های سه شنبه ۷ آذر

 




لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه

 
منبع: بهارنیوز

فریاد حقارت بار #باید_ببازی

گروه سیاسی: سجاد سالک (رئیس شورای سیاستگذاری حزب ندای ایرانیان ) در یادداشتی نوشت:

۱) تلخ بود. خیلی تلخ. شکست عامدانه کشتی گیرایرانی برابر حریف روسی را میگویم. غرور و ابهت و شخصیتمان له شد در آن ثانیه های لعنتی که علیرضاکریمی مات و مبهوت، فیتیله پیچ می شد مبادا که دور بعدی به حریف اسرائیلی برخورد کند و امان از آن صدای شوم که هنوزدر گوشمان پژواک دارد: #بایدببازی

۲) یادمان بیاید فلسفه مسابقه ندادن با اسرائیلیها چه بود؟برای این که به دنیا پیام دهیم ما این رژیم را به رسمیت نمی شناسیم.در نتیجه سالهای اول افتخار میکردیم که به اسرائیل برخورد کنیم و کنار بکشیم.اصلا مدال قهرمانی میخواستیم چه کار وقتی قراربود مدال حمایت از مظلوم به گردن بیاویزیم؟

۳) رفته رفته مجامع ورزشی روی کار ما حساس شدند و محرومیتهای سنگین در نظر گرفتند. کار به جایی رسید که کنار میکشیدیم اما رویمان نمیشد بگوییم برای چه کنار کشیدیم. در نتیجه پرچم استکبار ستیزی را زمین گذاشتیم و ملتمسانه نسخه پزشک دست گرفتیم و مظلومانه بیماری را بهانه آوردیم

۴) محرومیت آنقدر برایمان سنگین بود که حتی حاضر نبودیم پای آرمانمان بایستیم. رویم به دیوار، یک زمانی، آقای پیرایرانی با هیجان از رشادت ورزشکار ایرانی خبر می خواند اما مسئولان ورزش ایران در راهروهای فدراسیون جهانی قسم میخوردند:به والله اگر دنبال سیاسی کاری باشیم!ورزشکارما مریض بود!

۵) به همین راحتی منکری چون #دروغ را ترویج کردیم اینبار اما اتفاق عجیب تری افتاد. حنای ما دیگر رنگی نداشت و حتی دروغمان هم خریداری نداشت. چاره کار چه بود؟ همین اول کار ببازیم که به حریف اسرائیلی برخورد نکنیم! چنین شد که فریاد حقارت بار « #باید_ببازی_علیرضا » در سالن طنین انداز شد

۶) طنز ماجرا اینجا است. با شکست #کشتی_گیر  اسرائیلی در مرحله بعد، در گروه بازندگان باز به #اسراییل خوردیم و به ناچار دست به دامن مدارک پزشکی قدیمی شدیم. یعنی به قول قدیمی ها: هم چوب را خوردیم و هم پیاز را.

۷) کار روزگار را ببین. ما که قرار بود مفتخرانه در حمایت از مظلوم، اسرائیلی ها را رسوا و خجالت زده کنیم از دروغگویی به کجا رسیدیم؟ #فریاد_حقیرانه، #شکست_بزدلانه . بیخود نیست که امام حسن عسکری میفرماید:«تمام پلیدیها در اطاقی قرار داده شده، و کلید آن دروغ است»

۸) کشتی #علیرضاکریمی  آئینه وضعیت امروز ما است. نه روی حمایت از #مظلوم داریم، نه افتخار شکست دادن #ظالم. نه توجیهی برای #افکارعمومی داریم و نه شجاعتی برای طرح آرمانهایمان. می خواستیم فیتیله را بی سرو صدا پایین بکشیم اما امان از #فیتیله_پیچ پرسروصدا.
 
منبع: بهارنیوز

نمی‌شود با همه روسای‌جمهور برخورد کرد

به گزارش ایلنا، محمود احمدی‌نژاد همچنان بر خطوط قرمزش که حالا به تعداد انگشتان یک دست هم نمی‌رسند، پافشاری می‌کند و اخیراً در قسمت جدید مصاحبه‌های ویدئویی‌اش در دفاع از حمید بقایی انتقاداتی دیگر علیه قوه قضاییه مطرح کرده است. همزمان دومین جلسه بازپرسی اسفندیار رحیم‌مشایی ضلع سوم مثلث سرخ احمدی‌نژادی هم ابتدای همین هفته برگزار شد و به نظر می‌رسد مشی انتقادی این روزهای احمدی‌نژاد همچنان ادامه پیدا کند.برای بررسی این موضوع و یافتن پاسخ به ۲ سوال اساسی در این ماجرا به سراغ محمدرضا تابش، نماینده باسابقه اصلاح‌طلب مردم اردکان یزد و نایب رییس نخست فراکسیون امید در مجلس دهم رفتیم و جالب آن‌که تابش بلافاصله پس از آن‌که متوجه شد قرار است به سوالی درباره بست‌نشینی حمید بقایی و انتقادات اخیر محمود احمدی‌نژاد رییس‌جمهوری پیشین از قوه قضاییه پاسخ دهد، تاکید کرد که به‌خاطر آن‌که شائبه مقایسه احمدی‌نژاد رییس‌جمهور پیشین با سیدمحمد خاتمی رییس‌جمهور اسبق پیش نیاید، لازم می‌داند توضیح دهد که نمی‌خواهد درباره هر موضوعی که احتمال «مقایسه میان آقای خاتمی و احمدی‌نژاد» را به‌وجود آورد، صحبت کند.
آموزه خاتمی؛ پرهیز از مقایسه با دولت قبل و بعد
این نماینده مجلس که خواهرزاده رییس دولت اصلاحات هم است، می‌گوید: به‌خاطر نسبت خانوادگی‌ام با آقای خاتمی هر موضعی بگیرم، به این ترتیب برداشت می‌شود و اتفاقاً از همان ۲۰ سال پیش تاکنون، این الگو را رعایت کرده‌ام؛ چراکه یکی از آموزه‌های آقای خاتمی از همان ابتدا این بوده که ایشان را با قبلی‌ها و بعدی‌ها مقایسه نکنیم.
بحث این است که اصلاح‌طلبان همواره از حقوق شهروندی همه شهروندان دفاع کرد؛ آیا بست‌نشینی و انتقاد از قوه قضاییه خلاف قانون است؟
به هر حال «بست‌نشینی» یک مقوله مذهبی است و اگر جوانب مذهبی این اقدام رعایت شده و جوانب سیاسی نداشته باشد، بلامانع است. از طرفی انتقاد هم حق همه شهروندان است اما باید ببینیم آن‌چه صورت می‌گیرد، انتقاد عمومی است یا احیاناً تخریب (افراد) یا تهییج (جامعه) است. بنابر این این مقوله‌ها باید از یکدیگر تفکیک کنیم.
۴ اقدام مهم آملی لاریجانی برای شفاف‌سازی ۶۳ حساب قوه قضاییه
اگر روش‌ها مسالمت‌آمیز باشد، انتقاد می‌تواند تشکیلات را بازسازی و احیاء می‌کند، راه را بر تخلفات می‌بندد. (چندماه پیش) در جلسه‌ای که با رییس قوه قضاییه داشتیم، آیت‌الله آملی لاریجانی درمورد ۶۳ حساب بانکی این قوه توضیحاتی ارائه کرد.
رییس قوه قضاییه تاکید کرد که طرح همین مباحث منجر به آن شده که دقت و مراقبت بیشتری ازسوی دستگاه قضایی صورت بگیرد و حتی گزارشی به رهبری ارائه کرده‌اند. همچنین این حساب‌ها در بانک به این عنوان که حساب شخصی نیست، به ثبت رسیده و علاوه بر آن نظاماتی نیز درمورد نحوه هزینه‌کرد این وجوه دایر شده است. بنابراین می‌بینیم که نقد و انتقاد می‌تواند سازنده باشد و باعث شود که بتوانیم سیستم‌مان را سر و سامان بدهیم و طبیعتاً اگر انتقاد جنبه تخریبی نداشته باشد، امری مثبت است.
و این‌که شما انتقادی که اکنون ازسوی احمدی‌نژاد از قوه قضاییه صورت می‌گیرد و همچنین روش و شیوه طرح آن‌را چگونه می‌بینید؟!

شخصاً یک جاهایی مشی و روش انتقادات احمدی‌نژاد را نمی‌پسندم. در واقع آن‌جا که از مرز «انتقاد» عبور می‌کند، نمی‌پسندم.
چرا با احمدی‌نژاد برخوردی صورت نمی‌گیرد؟!
به هر حال احمدی‌نژاد رییس‌جمهور این کشور بوده است. نمی‌شود که با همه روسای جمهوری قبلی برخورد کنیم!
پس با بعضی از آن‌ها می‌شود…
(با خنده) نگفتم با بعضی می‌شود. گفتم این خوب نیست که با «همه» روسای جمهور برخورد کنیم.
احیاناً عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام که مصونیت حقوقی ایجاد نمی‌کند؟!
خیر! عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام مصونیت به همراه نمی‌آورد. فارغ از آن، این بحث (عضویت افراد در مجمع تشخیص مصلحت نظام) در حیطه اختیارات رهبری نظام است. رهبری خودشان تشخیص خیر و صلاح ملک و ملت، و مجموعه حوادث و قضایا را می‌دهند.
و آخرین بحث این‌که هدف و انگیزه سیاسی احمدی‌نژاد را از اتخاذ این مشی جدید چه می‌بینید؟!
خودشان که می‌گویند هدفشان حق‌طلبی و خیرخواهی است و این‌که انگیزه سیاسی هم دارد یا خیر را باید از خودشان بپرسید.
نظر شما چیست؟!
همان‌طور که گفتم انتقاد با این شدت را نمی‌پسندم.
نظر شما درباره انگیزه سیاسی احتمالی‌اش چیست؟!
شخصاً رفتار احمدی‌نژاد را تا حدی سیاسی می‌بینم. اما درباره این‌که مشخصاً چه هدفی را دنبال می‌کند، باید از خودش بپرسید.
سوال این است که با چه هدف سیاسی دست به چنین کاری می‌زند؛ به اصطلاح، آیا نظر به اقدامات  اخیر احمدی‌نژاد، می‌توان آینده‌ای را برایش در سپهر سیاست کشور متصور بود؟!
تصورم این است که به‌دنبال تقویت پایگاه اجتماعی خود است. در هر صورت آقای خاتمی بین عامه مردم و توده‌های روشنفکر پایگاه اجتماعی خاصی دارد و آقای احمدی‌نژاد هم در بخشی از طبقات جامعه پایگاهی دارد و در هر صورت حفظ این پایگاه رای هم می‌تواند بهانه‌ای برای طرح این مسائل باشد.
با این حال تاکید دارید مشی احمدی‌نژاد را در برخی موارد نمی‌پسندید.
تاکیدم در بحث شدت گرفتن انتقادها بود. انتقاد و نقد سازنده را حق همه شهروندان می‌دانم اما آن‌جا که ممکن است با هدف تخریب یا خدایی‌ناکرده عقده‌گشایی و اتهام‌زنی به یکدیگر باشد، نمی‌پسندم.
منبع: بهارنیوز

قاتل کهریزک چه کسی بوده که مرتضوی معاون اوست؟

این جملات را عبدالصمد خرمشاهی، وکیل پایه یک دادگستری وکارشناس حقوقی می‌گوید. خرمشاهی معتقد است پرونده مرتضوی نقاط ابهام زیادی دارد که دستگاه قضایی کشور باید روشنگری لازم نسبت به این پرونده را انجام دهد. مشروح گفت‌وگوی «اعتماد» با عبدالصمد خرمشاهی را در ادامه می‌خوانید:

نظر شما درباره حکم صادرشده برای سعید مرتضوی در پرونده معاونت در قتل محسن روح‌الامینی چیست؟
بعضی مواقع احکامی برای افرادی که روزی در ساختار حاکمیت حضور داشتند صادر می‌شود که بلافاصله با واکنش افکار عمومی همراه می‌شود. معمولا این احکام به نحوی است که تعجب افکار عمومی را به همراه دارد. سوالی که پیش می‌آید این است که چرا و به کدام دلیل و مستندات این احکام باید صادر شود؟ طبق قانون تمام افراد در برابر قانون برابر هستند و در این برابری مهم نیست که فردی یک روز وکیل بوده، وزیر بوده یا حتی دادستان بوده است. این افراد به تبع رفتار خلاف قانونی که داشته‌اند محاکمه و مجازات می‌شوند مگر در مواردی که در قانون تصریح شده است و دادگاه می‌تواند مقررات تخفیف را اعمال کند. موضوع مرتضوی و اقدامات خلاف او و برخوردی که با محاکم داشته سال‌هاست مطرح است. 

نگاه از بالا به پایین این آقا و پاسخگو نبودن او در قبال رفتار‌هایی که داشته بازتاب خوبی در افکار عمومی نداشته است. سوالی که همواره افکار عمومی را مشغول خود ساخته آن است که چرا ایشان به قانون تمکین نمی‌کند و در مقابل، قانون در برابر این فرد کوتاه می‌آید؟ این اتفاق در موضوع آقای احمدی‌نژاد، رییس‌جمهور پیشین هم صادق است. از این‌رو حجت‌الاسلام و المسلمین محمدجعفر منتظری دادستان کل کشور طی سخنانی اعلام کردند باید با افراد خاطی فارغ از آنکه در گذشته چه عنوانی داشتند بدون مماشات و صلاح‌اندیشی برخورد شود زیرا این افراد روزی مسئول و الگو برای کشور بودندو رفتار غلط از سوی این افراد به هیچ عنوان قابل قبول نخواهد بود. در پرونده دادستان اسبق تهران نیز موضوع را باید از جهات حقوقی و غیر حقوقی بررسی کرد.

از منظر حقوقی به صورت واضح توضیح می‌فرمایید؟
مهم‌ترین نکته‌ای که از منظر حقوقی در این پرونده باید به آن توجه کرد آن است که جرم ایشان معاونت در قتل بوده است. این در حالی است که قبلا عنوان شده بود موضوع کهریزک قتل غیرعمد است. اگر قتلی غیرعمد باشد، معاونت در آن قتل معنا و مجازات ندارد اما حال که جرم ایشان معاونت در قتل است، موضوع پرونده قتل عمد خواهد بود. حال مباشر جرم چه کسی بوده است؟ چه کسی مرتکب این جرم شده است که مرتضوی او را تحریک کرده و به نوعی معاونت در قتل داشته است؟ معاونت در جرم نیز شرایطی دارد؛ بنابراین نخستین سوال بدون پاسخ خواهد بود. اگر قتل عمدی است، مباشر جرم چه کسی بوده است.

یعنی در قتل غیرعمد معاونت معنا ندارد؟
خیر! تنها در قتل عمد معاونت در قتل معنا پیدا می‌کند.

مجازات مرتضوی در حکم اولیه ۵ سال حبس بود اما پس از تجدیدنظر به ٢ سال کاهش یافت و اعلام شد دلیل این تقلیل حکم اظهار ندامت او بوده است. آیا با اظهار ندامت حکم به کمتر از نصف تقلیل می‌یابد؟
تا جایی که من اطلاع دارم مرتضوی در گذشته محکومیت قضایی داشته است. به نظر می‌رسد از موارد تعدد جرم مطابق تبصره ٣ ماده ١٣۴ قانون آیین دادرسی کیفری، در وهله اول قاضی باید اشد مجازات را در نظر بگیرد که مطابق ماده ١٢٧ قانون مجازات اسلامی، این قبیل جرایم از ١٠ تا ٢۵ سال حبس دارد. اگر از موارد تعدد جرم باشد طبق قانون قاضی نمی‌تواند تخفیف دهد. با اعمال تخفیف حداقل مجازات مرتضوی دوازده سال و شش ماه است. 

اما اگر ایشان سابقه تعدد جرم نداشته و تنها محکومیت او فقط این پرونده باشد، قاضی ماده ١٣٨ قانون را رعایت کرده است. ماده ١٣٨ جهات تخفیف را مشخص کرده است. ابراز ندامت یکی از جهات تخفیف است. گذشت شاکی، سوابق متهم، اوضاع و احوال متهم، حسن سابقه و … از دیگر مواردی است که می‌توان متهم را مشمول تخفیف دانست. آن در صورتی است که متهم تنها مرتکب یک جرم شده باشد. در پرونده مرتضوی قاضی دادگاه ماده ٣٧ قانون را اعمال کرده است که تا سه درجه به دادستان اسبق تهران تخفیف داده است که در این شرایط حکم متهم از ۶ ماه تا ٢ سال حبس است.

با توجه به سابقه قضایی مرتضوی آیا او نباید در دادگاه کیفری استان محاکمه شود؟
این موضوع درست است. موضوع دیگر آن است که ایشان پست قضایی داشته و مطابق قانون باید در دادگاه کیفری استان محاکمه شده و همه جرایم باید در آن شعبه رسیدگی می‌شد.

با توجه به آنکه حکم صادر شده نهایی است، آیا اولیای دم امکان اعتراض به این حکم را دارند؟
خیر. حکم قطعی است و اولیای‌دم دیگر نمی‌توانند به این حکم اعتراض کنند بلکه متهم می‌تواند برای اعتراض به حکم، اعاده دادرسی کند.

به نظر شما آیا ابهامات این پرونده با وجود صدور حکم برطرف شده است؟
کاملا مشخص است این پرونده نقاط مبهم زیادی در خود دارد. ابتدا عنوان می‌شود قتل غیرعمد است سپس جرم دادستان اسبق تهران معاونت در قتل عنوان می‌شود. اگر قتل غیرعمد است معاونت در این قتل معنا ندارد اما اگر قتل عمد است، مباشر جرم چه کسی بوده است؟ ابهامات زیادی در این پرونده وجود دارد که امیدوارم سخنگوی دستگاه قضا در نشست خبری خود نسبت به این موضوعات روشنگری لازم را انجام دهند. به عنوان نکته آخر باید متذکر شوم معلوم نیست چرا دادگاه تجدیدنظر استان (شعبه ٢٢ تجدیدنظر) ایشان را محاکمه کرده است. در صلاحیت این شعبه جای شک است. به این موضوع باید در دادگاه کیفری یک یا کیفری استان رسیدگی شود. چرا در شعبه ٢٢ تجدیدنظر این موضوع انجام شده است؟
منبع: بهارنیوز

کیهان از انحلال انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس خبر داد

کیهان نوشت: رسانه‌ها از برنامه بنیاد روایت فتح برای انحلال انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس خبر دادند.

انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس یکی از قدیمی‌ترین نهادهای فرهنگی است که بسیاری از هنرمندان شاخص سینمای متعهد و ارزشی، فعالیت خود را با این انجمن آغاز کردند. طی یک دهه گذشته نیز گرچه انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس در زمینه تولید دچار فراز و نشیب‌هایی شد، اما همچنان اصلی‌ترین مرکز حمایت از سینمای انقلابی بود، چنانچه فیلم‌های سینمایی تولید شده درباره داعش و تکفیری‌ها، ازجمله فیلم‌های «جشن تولد» و «امپراطوری شیطان» توسط این نهاد حمایت و پشتیبانی شدند.

هم از این رو، انحلال یا کوچک سازی انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس توسط مدیریت جدید بنیاد روایت فتح، برخلاف نیاز امروز سینمای ایران، یعنی تقویت جایگاه آثاری با مضامین ملی و استراتژیک است. انتظار می‌رفت که با مدیریت جدید بنیاد روایت فتح و شعار این مدیریت مبنی بر هم افزایی نهادهای فرهنگی انقلابی، جایگاه انجمن سینمای دفاع مقدس نیز ارتقا پیدا کند و این نهاد تبدیل به جایی برای گردهمایی دوباره هنرمندان جوان و پیشکسوت عرصه انقلاب و افزایش تولید آثار درخشان در این انجمن باشد.


منبع: عصرایران

روزنامه اطلاعات: طبق آیه قرآن، حتی روز جمعه تعطیل نیست

روزنامه اطلاعات در مقاله ای به قلم اکبر ثبوت به بررسی تعطیلات در کشور پرداخته است.

در این مقاله آمده است:

استاد بزرگوار و دانشمند ذوفنون ابوالحسن شعرایی شخصیتی بود که در اعصار اخیر کسی را به جامعیّت علمی، و تسلّط او بر معقول و منقول و معارف قدیم و جدید نمی‌توان یافت.

بسیاری از چهره‌های ممتاز حوزه و دانشگاه، همچون آیات میرزا هاشم آملی، حسن‌زاده آملی، جوادی آملی، رضی شیرازی، و استادان دکتر عبدالحسین زرّین‌کوب، دکتر محمد خوانساری، دکتر مهدی محقق، دکتر سادات ناصری، دکتر محسن جهانگیری و اکبر داناسرشت در رشته‌های مختلف علمی در محضر او شاگردی کرده‌اند.

درس استاد شعرایی در هیچ یک از روزها و شب‌های سال (منهای عاشورا و ۲۸ صفر رحلت پیامبر صلواه‌الله علیه و آله) تعطیل نمی‌شد و چون به ایشان گفتند: چگونه است که شما حتی در شب و روز بیست و یکم رمضان درس را تعطیل نمی‌کنید؟ پاسخ دادند: مگر جز این است که به روایت معتبر شیخ صدوق، در دو شب بیست و یکم و بیست و سوم رمضان که بیش از تمامی شب‌های سال احتمال می‌رود شب قدر باشند؛ مذاکره علمی از هر عبادت دیگری با فضیلت‌تر است: «من احیی هاتین اللیلتین بمذاکره العلم فهو افضل؟» و مگر جز این است که امیر مؤمنان(ع) حتی در بستر مرگ و تا ساعتی پیش از آن‌که چشم از جهان فرو بندد، با سخنان گهربار خود مشغول تعلیم خلق بود و از جمله ـ به روایت امام سجاد(ع) از امام حسین(ع) ـ خطاب به فرزند خود فرمود: «ایاک و ظلم من لایجد علیک ناصرا الا الله» (زنهار بر کسی که در برابر تو جز خدا یاوری ندارد ستم نکنی).

یک بار دیگر نیز گفتند: من به عنوان عضو شورای عالی فرهنگ، به شورا پیشنهاد کردم نیمی از تعطیلاتی را که مربوط به مناسبت‌های مذهبی است حذف کنند و به جای آن، در هر یک از روزهایی که مصادف با مناسبت‌های مزبور است (مثلاً روز وفات امام صادق(ع)) یک برنامه دو ساعته برای مؤسسات آموزشی و ادارات و کارخانه‌ها و… اجرا شود که در خلال آن، به سخنرانی یا مقاله‌خوانی و… درباره مناسبت آن روز بپردازند تا عموم مردم شناخت بیشتری از شخصیت‌ها و مناسبت‌های دینی پیدا کنند. استاد می‌گفتند: من این پیشنهاد را به شورای عالی فرهنگ دادم و برخلاف انتظارم خانم فرّخ‌رو پارسا معاون وزیر آموزش و پرورش که بعدها وزیر شد (و پدرش فرّخ دین اهل قم و حوزه دیده و از هواخواهان شیخ فضل‌الله نوری بود) از این پیشنهاد حمایت کرد؛ ولی بعضی دیگر مخالفت کردند و بهانه آوردند که اجرای این پیشنهاد یک طرح عملی و جامع می‌خواهد.

من گفتم: طرحش با من. کسانی هم که با هدف پیشنهاد یعنی تقویت شناخت مردم از شخصیت‌ها و مناسبت‌های دینی مخالف بودند، اینجا و آنجا پشت سر من گفتند: ادامه وضع کنونی (تعطیل و باز هم تعطیل) ضررش کمتر است. استاد می‌گفتند: من همچنان پیگیر این پیشنهاد و طرح مربوط به آن هستم. چون این همه تعطیلات، که هیچ دستور و حتّی اشاره‌ای از پیشوایان دین در مورد آنها نداریم، تنها نتیجه‌اش اتلاف عمر افراد جامعه، از دانش‌آموز و دانشجو و کارگر و کارمند و… است و به بطالت گذراندن وقت و نه تنها توجیه عقلی و شرعی ندارد که بعضاً زمینه سازِ افزایش کارهای خلاف هم هست.

نیز به زبان طنز می‌گفتند: من با تمامی اصحاب مذهب تعطیل شدیداً مخالفم و بارها گفته‌ام که ابوریحان بیرونی، در تمامی سال فقط دو روز تعطیل می‌کرد: نوروز و مهرگان؛ و از متأخّران، حکیم زاهد ملّا محمد کاشی، همه روزه به جز عاشورا برنامه تدریس داشت؛ و من هم در طول سال، بیش از دو روز درس و کار علمی را تعطیل نمی‌کنم. زیرا معتقدم درس گفتن عبادت و ادای امانت است و واجب، و همان طور که روز عید غدیر یا مبعث، نماز و ادای امانت را نباید تعطیل کرد، درس گفتن و درس گرفتن و کارهای غیردرسی را هم اگر به چشم انجام وظیفه الهی و عبادت و خدمت به خلق نگاه کنیم، حکم نماز و ادای امانت را دارد. سپس به من گفتند: پدر شما که آدم بسیار مقدّسی هم هست، چند روز کامل از سال را تعطیل می‌کند؟ پاسخ دادم: گمان نمی‌کنم جز سه روز که دو روزش را شما هم تعطیل می‌کنید ـ به اضافه ۲۱ رمضان ـ تعطیل داشته باشد. گفتند: خوب! آیا این تعطیل نکردن به معنی بی‌حرمتی به مقدّسات است؟ نه! چون او می‌گوید: کاری که من دارم، تلاش برای برآوردن نیازهای مردم و به نیّت امتثال امر الهی در خدمت به خلق است.

در درس تفسیر نیز وقتی به آیه ۶۵ از سوره مبارکه بقره رسیدیم، استاد گفتند: چنانکه در قرآن آمده است، روز شنبه برای یهود روز تعطیل بود و آنان در آن روز مجاز به فعالیت نبودند. ولی چنانکه نیز در قرآن آمده، روز جمعه برای مسلمانان این‌گونه نیست؛ بلکه مسلمانان در این روز، باید پس از ادای فریضه جمعه، به دنبال فعالیت‌های سودمند بروند: فانتشروا فی الارض و ابتغوا من فضل‌الله (الجمعه، ۱۰)

و اینک ماییم و تعطیلاتی که هیچ حاصلی جز هدر دادن وقت جامعه ندارد و کاستن از آنها بی‌توجهی به مقدّسات تلقی می‌شود و برای افزودن به آنها، از شئون و جایگاه پیشوایان دین و عنوانِ تعظیم شعائر مایه می‌گذارند.


منبع: عصرایران

مذاکره با قدرت؛ آری یا خیر؟

رضا صادقیان
برخی چهره‌های اصلاح‌طلب در هفته‌های اخیر از لزوم مذاکره و گفتگو با نهادهای قدرت سخن گفته‌اند. آنان بر این عقیده‌اند که در سال‌های اخیر و به خصوص پس از حوادث تلخ به وجود آمده پس از انتخابات۸۸ میان ارکان قدرت و جریان اصلاحات اختلافات و سوءتفاهم‌هایی ایجاد شده است که راه حل و فصل آن جز از طریق گفتگو نخواهد بود. پیشنهاد مشخص مطرح شده از سوی این گروه از اصلاح‌طلبان گفتگوهایی با مراجع تقلید، شورای نگهبان، سپاه و در نهایت مذاکره با رهبری نظام است. برخی بر این باورند که این پیشنهاد که ذیل گفتگوی ملی یا همان برجام داخلی معنا می‌یابد به نوعی مقدمه‌ای برای تحقق آشتی ملی است. از سوی دیگر بخش دیگری از جریان اصلاحات نسبت به این پیشنهاد اما و اگرهایی را مطرح کرده است. به عنوان مثال نسبت به موضوع گفتگوی اصلاح‌طلبان و نهاد نظامی سپاه این پرسش مبنایی مطرح می‌شود که مگر نظامیان بر طبق قانون اجازه حضور در رقابت‌های سیاسی و جناحی را دارند که حالا جریان اصلاحات برای آغاز یک گفتگوی ملی در حوزه سیاسی باید با آنان هم به گفتگو بنشیند؟

از طرف دیگر از آن سوی میدان هم چراغ سبز مشخصی برای این پیشنهاد دیده نمی‌شود. به عنوان نمونه سخنگوی شورای نگهبان در روز گذشته در پاسخ به پرسشی در خصوص پیشنهاد اصلاح‌طلبان برای گفتگو با شورای نگهبان واکنشی منفی نشان داده و تاکید کرده که این شورا محل چانه‌زنی سیاسی نیست. واقعیت آن است که جریان اصلاح‌طلبی با نگاهی به گذشته و وقایعی همچون آنچه در انتخابات۸۸ رخ داد در تلاش است تا با عبور از گذشته و توجه به آینده از گلایه‌های باقی مانده از اتفاقات ماضی عبور کند و با مبنا قرار دادن منافع ملی به فعالیت‌های سیاسی خود بپردازد. اما در نقطه مقابل هستند کسانی که تمایلی به این نگاه به آینده ندارند و می‌خواهند با قرائت‌های یکسویه از وقایع گذشته یک جریان ریشه‌دار در انقلاب را از صحنه سیاسی کشور حذف کنند. نکته جالب توجه در این باره آن است که در چند دوره اخیر انتخابات افرادی که چنین می‌اندیشیدند از سوی مردم طرد شده‌اند اما با در اختیار داشتن برخی مراکز تصمیم‌گیری درصدد آن هستند که فضا را بار دیگر به سمت التهاب بکشانند.

به طور کلی می‌توان پیشنهاد «گفتگوی ملی» را پیشنهادی در راستای منافع ملی کشور ارزیابی کرد. به خصوص در این روزها و با توجه به وضعیت خطیر منطقه و همینطور عرصه بین‌الملل اما این پیشنهاد زمانی در صحنه عمل نمود بیرونی خواهد داشت و می‌توان از آثار ملموس آن سخن گفت که طرف‌های دیگر این میز گفتگو نیز تمایلی به آغاز گفتگو و به سرانجام رسیدن آن داشته باشد. شاید بتوان گفت از همین زاویه برجام داخلی از برجام هسته‌ای سخت‌تر و پیچیده‌تر است زیرا در توافق هسته‌ای ما شاهد آن بودیم که همه طرف‌ها با وجود خصومت‌ها، تنش‌ها و اختلاف‌نظرهایی که با یکدیگر داشتند در لزوم مذاکره و به سرانجام رسیدن آن به خود‌تردیدی راه نمی‌دادند اما در موضوع برجام داخلی شاهد آن هستیم که برخی اصل برگزاری چنین گفتگوهایی را از اساس بلاوجه می‌دانند و گروهی دیگر که سال‌هاست نان خود را در دعوا می‌بینند هم درمسیر تحقق آن سنگ‌اندازی می‌کنند.

کوتاه سخن آنکه با توجه به این توضیحات شاید بتوان راه حل‌وفصل اختلافات و سوءتفاهم‌های پرشمار موجود میان جریان اصلاحات و برخی ارکان قدرت را نزدیک شدن بیش از پیش معتدلین دو جریان عمده سیاسی کشور به یکدیگر و تقویت بیش از پیش جریان میانه‌رو دانست. هر چه قدرت و کارآمدی میانه‌روها بیشتر شود میزان اثرگذاری تندروها در تصمیماتی که سبب شکاف در جامعه و به مخاطره انداختن امنیت ملی می‌شود را کاهش خواهد داد.
 
منبع: بهارنیوز

تغییر برنامه کاری برگزاری جلسات علنی مجلس

عضو هیئت‌رئیسه مجلس جزئیات تغییرات در برنامه کاری جلسات علنی پارلمان را تشریح کرد.

اکبر رنجبرزاده عضو هیئت‌رئیسه مجلس شورای اسلامی در گفت‌وگو با خبرگزاری تسنیم از تصمیم هیئت‌رئیسه پارلمان برای تغییر در برنامه کاری برگزاری جلسات علنی مجلس خبر داد و گفت: طبق تصمیم هیئت‌رئیسه مجلس مقرر شده تا از این پس، جلسات علنی مجلس در روزهای سه‌شنبه نیز برگزار شود.

وی افزود: براساس برنامه‌ریزی‌های انجام شده قرار است مجلس از دو هفته آینده، علاوه بر روزهای یکشنبه و چهارشنبه، در روزهای سه‌شنبه نیز جلسه علنی داشته باشد.

عضو هیئت‌رئیسه مجلس با اشاره به نحوه برگزاری جلسات کمیسیون‌های تخصصی مجلس، اظهار داشت: طبق تصمیم هیئت‌رئیسه پارلمان قرار است جلسات کمیسیون‌های تخصصی بعد از ظهر روزهای یکشنبه و سه‌شنبه پس از جلسات علنی برگزار شود و کمیته‌های کمیسیون‌ها نیز دوشنبه‌‌‌ها تشکیل جلسه می‌دهند.

نماینده مردم اسدآباد در مجلس در پایان خاطرنشان کرد: مجلس هفته آینده جلسه علنی ندارد و نمایندگان برای سرکشی به حوزه‌های انتخابیه‌شان می‌روند.

به گزارش تسنیم، چندی است طبق تصمیم هیئت‌‌رئیسه مجلس، جلسات علنی پارلمان فقط در روزهای یکشنبه و چهارشنبه برگزار می‌شود و کمیسیون‌های تخصصی نیز در روزهای سه‌شنبه و در دو نوبت صبح عصر تشکیل جلسه می‌دهند.


منبع: عصرایران

عذرخواهی جهانگیری بابت حضور با کفش در چادر یکی از زلزله زدگان

  اسحاق جهانگیری در پستی در اینستاگرام نوشت:

 امروز بواسطه فشردگی برنامه ها، تراکم جمعیت و البته به دلیل اصرار زیاد یکی از هموطنان عزیزمان برای عیادت از همسر بیمارشان که حضور در کنار بستر مریض را ناگزیر کرد به هنگام بازدید از چادر محل سکونت ایشان سهل انگاری اتفاق افتاد. ضمن ابراز تأسف از این موضوع، فرماندار محترم سرپل ذهاب نیز مراتب عذر خواهیم را امشب به این هموطن گرامی و خانواده محترمشان ابلاغ کردند

 امیدوارم وزیر محترم بهداشت، درمان و آموزش پزشکی نیز همانگونه که در مسیر بازگشت از کرمانشاه از ایشان خواستم، در اسرع وقت نسبت به رسیدگی به وضعیت بیماری همسر محترم ایشان اقدام فرمایند.

عذرخواهی جهانگیری بابت حضور با کفش در چادر یکی از زلزله زدگان


منبع: عصرایران

همه کمک های بلاعوض به زلزله زدگان پابرجاست/ در خصوص اسکان موقت، اختیار با خانواده هاست که یا کمک بلاعوض دریافت کنند یا کانکس دولتی

درپی انتشار نقل قول ناقص و تحریف شده از دکتر نوبخت ، معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور در خصوص عدم اعطای وام بلاعوض به زلزله زدگان در صورت دریافت کانکس، دفتر سخنگوی دولت توضیحاتی را برای تنویر افکار عمومی منتشر کرد.

به گزارش ایرنا، در این جوابیه آمده است، صرف نظر از اینکه هدف از انتشار این خبر به این صورت قابل تامل است؛ موضوع این است که دولت برای زلزله زدگان چند نوع کمک مالی اعم از کمک مالی بلاعوض و وام بانکی و به چند منظور اعم از بازسازی واحدهای صدمه دیده و احداث و اسکان موقت تمهید کرده است که لازم است رسانه ها با دقت نظر بیشتری این موارد را مورد نظر قرار دهند.

از این رو اصل موضوع این است که دولت برای بازسازی واحدهای مسکونی، ۵تا۶میلیون تومان کمک بلاعوض و وأم بانکی به زلزله زدگان اعطا می کند که هیچ ارتباطی به اسکان موقت و دریافت یا عدم دریافت کانکس ندارد. آنچه رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور مطرح کرده اند مربوط به کمک مالی سه میلیون تومانی بلاعوضی است که برای اسکان موقت در نظر گرفته شده است و طبیعی است خانواده های آسیب دیده از زلزله برای اسکان موقت خود اختیار دارند که یا سه میلیون وجه بلاعوض را دریافت کنند و یا یک کانکس از دولت تحویل بگیرند.

به دیگر معنی اعطای کمک بلاعوض و وام بانکی برای بازسازی واحدهای مسکونی صدمه دیده از زلزله به قوت خود باقی است و کمک سه میلیونی مصوب دولت به هرخانوار زلزله زده برای اسکان موقت نیز یا به صورت نقدی به آنها انجام می شود یا در عوض آن کانکس تحویل می شود. بدیهی است خانواده ها اختیار دارند که یا کانکس بگیرند یا سه میلیون تومان وجه بلاعوض اسکان موقت را، که در آن صورت خودشان باید مشکل اسکان موقت را حل کنند.

در ادامه توضیحات دفتر سخنگوی دولت آمده است که سوای از این، همه خانواده های آسیب دیده از زلزله همه کمک های مصوب بلاعوض احداث و بازسازی، وام بانکی بازسازی ، بلاعوض خرید لوازم خانگی و … را دریافت خواهند کرد و هرگونه خبری مغایر این که در رسانه ها منتشر شده نادرست است.

بدیهی است که کانکس های اهدایی مردمی به زلزله زدگان از این قاعده خارج است.


منبع: عصرایران

کنایه احمد خاتمی به احمدی‌نژادی‌ها: با شارلاتان بازی نمی‌توان جلوی قانون راگرفت/حاشیه امن ندارید

امام جمعه موقت تهران با بیان اینکه تفرقه انداختن بین مردم و مسئولان غیرقابل قبول است گفت: دولتمردان فعلی و قبلی هیچگاه در حاشیه امن نیستند و هر عملی که انجام داده‌اند باید پاسخگو بوده و با شارلاتان بازی جلوی قانون گرفته نمی‌شود.

به گزارش تسنیم، آیت الله احمد خاتمی عصر امروز در مراسم یادواره سرداران و ۴۰۰ شهید این شهرستان با گرامیداشت یاد و خاطره شهدا اظهار داشت: فومن با داشتن عالمان گرانقدری همچون آیت الله بهجت (ره) و شیخ شجونی که در ایام سالگرد این عالم مبارز نیز قرار داریم شهری ریشه‌دار در زمینه دینی است.

وی به سخنان مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه “زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهدا نیست” اشاره کرد و گفت: مجالس شهدا را نباید یک مجلس معمولی ببینیم زیرا این مجالس هدفمند بوده و افرادی که در این مجالس شرکت می‌کنند بیعت با شهیدان و تجدید پیمان با راه شهدا را دنبال میکنند.

اهم اظهارات سید احمد خاتمی به شرح زیر است:

*اصول ثابت قانون اساسی از ولایت فقیه می‌گوید و آنان که در متن حکومت هستند باید پایبند بوده و ولایتمداری داشته باشند و از “ولایت‌شعاری” بپرهیزند و انتظار شهدا نیز از مسئولان این است که عملاً در خط ولایت باشند.

* توطئه گروهی دشمنان در عرصه زلزله و ایجاد بی‌اعتمادی نسبت به مسئولان قابل قبول نیست و ارتش، سپاه و مسئولان نظام وارد کار شده تا جایی که سخنگوی سپاه اعلام کرد روزانه ۴۰۰ کانکس‌ ساخته و به مناطق زلزله زده انتقال داده می‌شود.

*دولت ما قانونی و مشروع بوده و رئیس جمهور توسط مقام معظم رهبری تنفیذ شده است و مجلس و قوه قضائیه ایران نیز مشروع و قانونی است.اینکه شخصی بر علیه قوه قضائیه صحبت کند این عمل با قانون‌مداری سازگار نبوده و شارلاتان بازی است و اگر حرفی دارید می‌توانید از لحاظ قانونی پیگیری کنید و داشتن مشروعیت به قبول داشتن شخص شما نیست.

* تفرقه انداختن بین مردم و مسئولان نظام اسلامی غیرقابل قبول است دولتمردان فعلی و قبلی هیچ‌گاه در حاشیه امن قانون نیستند و در مورد هر عملی که انجام داده‌اند باید پاسخگو باشند و نمی‌شود که با شارلاتان بازی جلوی اجرای قانون گرفته شود.

*جوانک نپخته‌ای در عربستان روی کار آمده است که می‌گوید مکه و مدینه را بسان یکی از شهرهای اروپایی خواهم ساخت و از ترامپ تقدیر می‌کند. کشور ایران مسئولان خویشتنداری داشته و دارد.


منبع: عصرایران

تکذیب ادعای بقایی درباره اهدای سکه به مصباحی‌مقدم، باهنر، رئیسی، جلیلی و …

غلامرضا مصباحی‌مقدم سخنگوی جامعه روحانیت مبارز به اظهارات حمید بقایی معاون اجرایی محمود احمدی‌نژاد در دولت‌ دهم درباره گرفتن سکه واکنش نشان داد.

غلامرضا مصباحی مقدم در گفتگو با خبرآنلاین به ادعای حمید بقایی معاون اجرایی رئیس دولت دهم پاسخ داد و گفت: ادعای آقای بقایی مبنی بر اینکه آقای احمدی نژاد در جلسه بررسی علل و عوامل تنش های اقتصادی به ما نفری ۵ سکه بهار آزادی داده است را تکذیب می کنم و این ادعا دروغ است.

حمید بقایی در یک فایل تصویری برای توجیه اتهام پرداخت پاداشها و هدایای خارج از قانون به برخی افراد گفت: «یکی از موارد پرداخت این هدایا به عزیزانی بود که در اوج تحریمها تا پاسی از نصف شب در جلسات مربوطه حضور داشتند مقرر شد پنج سکه به آنها پرداخت بشود، آقایان باهنر، حسین طائب، فیروزآبادی، عزیز جعفری، رئیسی، اژه‌ای، مصباحی مقدم ، سعید جلیلی سکه طلا دریافت کردند و رسیدی هم ندادند.»


منبع: عصرایران

وزیر جهاد کشاورزی در نامه ای به وزیر صنعت: واردات برنج را تا اطلاع ثانوی متوقف کنید

وزیر جهاد کشاورزی روز شنبه چهارم آبان ماه درنامه ای به «محمدشریعتمداری»وزیر صنعت معدن و تجارت خواستار توقف واردات برنج شد.

به گزارش ایرنا از روابط عمومی وزارت جهاد کشاورزی، محمود حجتی در این نامه آورده است: با توجه به واردات بی رویه حدود بیش از یک میلیون تن برنج در پنج ماهه اول سالجاری ( که بیش از نیاز داخلی سالانه است) و همچنین رکورد بازار برنج داخلی خواستار توقف ثبت سفارش جدید واردات برنج تا اطلاع ثانوی هستیم.

وزیر جهاد کشاورزی در نامه ای به وزیر صنعت: واردات برنج را تا اطلاع ثانوی متوقف کنید

براساس این نامه بدیهی است ترخیص محموله های فعلی موجود در گمرکات کشور بلامانع است.

به گزارش ایرنا، برنج مورد نیاز مصرفی کشور سالانه ٣ میلیون تن است که بیش از ٢ میلیون تن در داخل کشور و کمتر از یک میلیون تن از محل واردات تامین می شود.


منبع: عصرایران