ابراهیم به روایت یوسف

گروه سیاسی-رسانه ها: «این اواخر دستش را در دستم می‌گرفتم و با هم قرآن می‌خواندیم. با اینکه حالش خوب نبود؛ اما باز هم اگر در تلفظ من غلطی بود، دستم را می‌فشرد؛ یعنی اشتباه خواندم و بعد اصلاح می‌کرد. یک بار سوره یوسف می‌خواندیم، رسیدیم به این بخش آیه ١٨ «.. فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَیٰ مَا تَصِفُونَ»؛ بعد مدام تکرار کرد «فصبر جمیل»، انگار در آیه گیر کرده بود. شبی که فوت کرد، بالای سرش الرحمان می‌خواندم، به خودم آمدم؛ برای لحظه‌ای دیدم دیگر زنده نیست تا دستم را بفشارد». این را که می‌گوید، مکثی می‌کند. همه ما سکوت می‌کنیم، بغضش را می‌خورد و می‌خواهد تا فاتحه‌ای بخوانیم. فردا روزی قرار است مراسم هفتم دکتر یزدی برگزار شود. میهمان‌ها پرتعداد نیستند؛ اما رفت‌وآمد برقرار است؛ برای همین به اتاق کار دکتر می‌رویم و روبه‌روی یوسف یزدی می‌نشینیم تا از روزگارش با پدر برای ما بگوید. یک طرف اتاق، تخت دکتر قرار دارد و روبه‌رو هم کتابخانه و میزهایی که با عکس‌های یادگاری زینت شده‌اند. اتاق، نزدیک ورودی خانه است که از درِ حیاط تا سالن، با دسته‌گل‌های سفیدرنگ مزین به روبان مشکی، پر شده است؛ گویی در و دیوار آن خانه عزادار است. مصاحبه که تمام می‌شود، وارد سالن می‌شوم. سوران خانم، همسر و ایمان، دختر دکتر یزدی، میزبان گروهی میهمان هستند. سوران خانم سرش را پایین انداخته، دست روی دست می‌گذارد، به ‌نقل از دکتر می‌گوید: «مدام می‌گفت مبادا درِ این خانه بسته بماند سوری، درِ این خانه را باز نگه دار!». زندگی یوسف و خواهر و برادرهایش به زبان خودش که نزدیک به ادبیات زمان انقلاب است، «خلقی» است و رنگ آقازادگی نداشته؛ هرچند متولد و بزرگ‌شده آمریکاست. فارسی محاوره را تقریبا خوب صحبت می‌کند؛ اما هنوز برخی کلمات را انگلیسی به زبان می‌آورد. با او از روزگار کودکی‌اش آغاز کردیم تا رسیدیم به درگذشت پدر.

 ‌شما چند خواهر و برادر بودید و الان به چه کاری مشغول هستید؟ 
خلیل، سارا، لیلا، یوسف، مریم و ایمان، شش فرزند مرحوم یزدی هستند. خلیل، دکترای اقتصاد دارد و رئیس یک شرکت مشاوره‌ ای‌تی در آمریکاست. فرزند دوم سارا است که پزشکی خوانده و متخصص سالمندان و مدیر یک بخش در بیمارستانی در ایالت پنسیلوانیا است. سومین فرزند، لیلا است که روان‌شناسی خوانده و مدتی تدریس می‌کرد و درحال‌حاضر در ترکیه زندگی می‌کند. این سه نفر در ایران به دنیا آمدند. سپس پدر و مادر به آمریکا رفتند. من در آمریکا متولد شدم و دکترای مهندسی پزشکی خواندم. درحال‌حاضر استاد دانشکده پزشکی دانشگاه جان‌هاپکینز هستم. فرزندان دیگر هم به‌ترتیب مریم پزشک و ایمان مهندس مواد است. 
بعد از انقلاب، قصد داشتم در ایران ادامه تحصیل بدهم؛ حدود یک‌سال‌و‌نیم در ایران بودم؛ اما پدر گفت چون بیشتر از یک سال در ایران درس نخوانده‌ام، نمی‌توانم کنکور قبول شوم. بااین‌حال خیلی از هم‌سن و سال‌های من زمانی که مانند من با پدرشان به ایران بازگشتند، با نفوذ پدران خود توانستند وارد دانشگاه شوند. پدر از این موضوع، خیلی ناراحت شد؛ چون نسبت به این ماجرا خیلی حساس بود و اعتقاد داشت کوچک‌ترین تبعیضی نباید رخ دهد. معتقد بود درست نیست شاگردی لایق‌تر جای خود را در دانشگاه از دست بدهد. به پدر گفتم معنی حرف شما این است که من نمی‌توانم اینجا ادامه تحصیل بدهم و باید بازگردم به آمریکا. با اینکه ایران را دوست داشتم؛ اما وقتی پدرم کاری انجام نداد، بازگشتم. چهلم شهید مطهری بود که به ایران آمدم و بعد هم برای ادامه تحصیل دوباره از کشور خارج شدم. 
زمانی که پدر وزیر خارجه بود، یک سوئیت پشت دفتر وزیر وجود داشت که پدر آنجا زندگی می‌کرد و من نیز به همراه او در آنجا زندگی می‌کردم. دفتری نیز به نام «خبر و نظر» در وزارت خارجه وجود داشت و نشریه‌ای را منتشر می‌کرد که من برای چند ماهی در بخش انگلیسی آن کمک می‌کردم. در ضمن یک دوره تمرین نظامی هم دیدم تا بتوانم اسلحه داشته باشم و وقتی با پدر به مسافرت می‌رفتم یا در شهر بودیم، با اسلحه از ایشان محافظت کنم. 

‌در ایران آموزش نظامی دیدید؟ 
بله در پادگان باغشاه تمرین نظامی دیدم و بعد از آن، یکی از محافظ‌های پدرم بودم؛ هرجا می‌رفت به صورت محافظ، همراه او حاضر می‌شدم. یک یوزی داشتیم و یک کلت ۴۵. 

‌چه کسی به شما آموزش داد؟ 
گروه خیلی جالبی بودند؛ تیپ کلاه‌سبزهای زمان شاه بودند به نام تیپ نوهد. برخی از آنها نگران بودند و می‌گفتند ما به انقلاب پیوستیم و دوست داریم انقلابی باشیم؛ ولی مرتب به ما اهانت شده و اتهام زده می‌شود. از نظر من واقعا انسان‌های ملی‌گرایی بودند. فداکاری کردند و با روش‌هایی خیلی سخت، به ما و دیگران آموزش دادند. حتی برخی از آنها هم در جنگ شهید شدند. 

‌ کودکی شما با فعالیت‌های سیاسی پدرتان گره خورده، از این وضع رضایت داشتید؟ 
به خاطر می‌آورم در ایام کودکی، در پیشاهنگی آموزش می‌دیدم. در هیوستون مسابقه‌ای بود که پدر و پسر باید ماشینی از چوب می‌ساختند، همه هم‌دوره‌های من با پدران خود برای مسابقه آمده بودند و من تنها کسی بودم که چون پدرم نبود، یکی از همسایه‌ها به جای او همراهم آمده بود. بااین‌حال، پدر هروقت که فرصت می‌شد، ما را سوار ماشین استیشن می‌کرد و به مسافرت می‌برد. مثلا سه روز در راه بودیم، هر شب جایی چادر می‌زدیم و صبح مادر صبحانه درست می‌کرد. پدر به ما شنا یاد می‌داد.
قایق‌سواری می‌رفتیم. واقعا دوره خوشی بود. هر وقت که فرصت داشت، برای خانواده وقت می‌گذاشت، طوری نبود که هیچ‌وقت حضور نداشته باشد. اگرچه در برخی مقاطع اصلا حضور نداشت، مثل زمانی که به عراق رفت یا هنگام حضورش در نوفل‌لوشاتو. یادم هست همان شب مسابقه به مادرم گفتم که ‌ای کاش بابا هم در کنارم بود. مادر من را متوجه کرد که پدرت برای تو کار می‌کند و روشی که می‌خواهد به تو کمک کند این است که اجتماع را اصلاح کند تا تو در شرایط بهتری بزرگ شوی. البته فعلا دارم نکات منفی را می‌گویم. یک بار آقاجان (پدر پدرم) همراه مادربزرگم برای عروسی خلیل به آمریکا آمدند. آقاجان من را صدا کرد و گفت دو رکعت نماز بخوان ببینم بلدی! من هم خواندم و ایشان هم ایراداتی گرفتند که مثلا مهر را کمی جلوتر بگذار یا دست‌هایت را به شکل خاصی قرار بده. سپس پدر را صدا کرد و گفت ابراهیم وظیفه اول تو این است که به آنها دین را بیاموزی، این کار اول است و کار دوم این است که به مسائل سیاسی بپردازی. بااین‌حال نمی‌توان به پدر ایراد گرفت، زیرا هم‌دوره‌ای‌های آنها مانند دکتر چمران هم فداکاری بزرگی کردند. او در لبنان، بین جوان و یتیمان لبنانی که سرپرست نداشتند و هرکسی به آنها حمله می‌کرد یا باید آنها را رها می‌کرد یا خانواده خود را. 

‌چرا دکتر چمران خانواده خود را رها کرد؟ 
من و شما نمی‌توانیم قضاوت کنیم، چون یک تصمیم خیلی خصوصی است، فقط می‌توان این را گفت که هم‌دوره‌ای‌های پدرم که با او هم‌سنگر بودند- چه چپی‌ها، چه مسلمان‌ها – همگی فداکاری کردند و برای آنها غیرعادی نبود که یک انسان از همه‌چیز بگذرد. فقط پدرم نبود، مادرم نیز همین‌طور بود. یا آقای قطب‌زاده که هیچ‌گاه ازدواج نکرد.

‌شما با بچه‌های دکتر چمران بعد از جدایی یا قبل از آن ارتباط داشتید؟ 
خیر، زمان من رابطه خانوادگی دیگر وجود نداشت، اما خواهر و برادرهای بزرگ‌تر من با بچه‌های شهید چمران دوست نزدیک بودند و با هم در یک خانه زندگی می‌کردند. مادر هم خیلی با خانم ایشان آشنایی داشتند. 

‌بعد از آن هم دیگر خبری نداشتید؟ 
یک سال یا دو سال بعد از انقلاب و بعد از شهادت دکتر چمران، پدرم که به آمریکا آمد می‌گفت باید هر طور شده آنها را پیدا کنیم و به آنها رسیدگی کنیم. سعی هم کرد، اما نمی‌دانم موفق شد یا خیر. 

‌ارتباط شما با پدر در چه حد بود و چقدر او را می‌دیدید؟ به‌خاطر رفت‌وآمد پدر، شما نیز مجبور به ‌نقل مکان می‌شدید؟ 
زندگی پدرم متفاوت بود. او همواره در سفر بود، مدتی در ایران بود و بعد هم مجبور شد به آمریکا برود و پس از آن هم مدتی را در لبنان و مصر سپری کرد که دوره‌های خیلی سختی بود. تا زمانی که من به ٣٠‌سالگی رسیدم، مدام در رفت‌وآمد بود. بعد از آن تقریبا دوره ثبات زندگی پدر شروع شده بود و واقعا دوره شیرینی بود. خواهر و برادرهایم گاهی می‌گویند شما سختی‌هایی را که ما در یک پادگان در مصر تحمل کردیم و گرسنگی کشیدیم؛ ندیده‌اید! 

‌در آمریکا زندگی راحتی داشتید؟ 
پولدار نبودیم، اما راحت بودیم؛ مثلا زمانی می‌خواستم در تیم فوتبال آمریکایی مدرسه بازی کنم و هرکسی باید ۴۵ دلار برای ورود هزینه پرداخت می‌کرد. مادرم گفت ما چنین پولی نداریم. من مجبور شدم کار کنم تا بتوانم پول لازم را بدست بیاورم، ولی هیچ‌وقت کمبود را احساس نکردم. 

‌درآمد پدرتان در آمریکا از کجا بود؟ 
پدرم در دانشگاه کار می‌کرد. سطح درآمد او متناسب با یک زندگی متوسط رو‌به‌پایین بود، چراکه استادان دانشگاه در ابتدای کار دستمزد بالایی ندارند. بگذارید این‌طور بگویم که وقتی بعد از انقلاب به ایران برگشتیم و سطح زندگی بقیه و هیئت دولت و دوستان و خانواده را دیدیم، برای ما شوک‌آور بود؛ برای نمونه، دایی که پزشک جراح بود، اولین نفر در خانواده بود که ماشین نو خرید. او مجبور شد به ما توضیح دهد که چرا این کار «طاغوتی» (از نظر ما تجملات، فرهنگ طاغوتی محسوب می‌شد) را انجام می‌‌دهد. با خجالت گفته بود من همه شهر را باید این طرف و آن طرف بروم، باید ماشین نو داشته باشم که اگر بیماری همراهم بود، نمیرد! این در حالی بود که جو ما در خارج از کشور، یک جو انقلابی و خلقی بود. این واژه خلقی‌بودن و طاغوتی‌بودن برای ما مفهوم عمیقی داشت. اگر کسی کمی اسراف می‌کرد، مادر تذکر می‌داد. بااین‌حال به اندازه کافی همه‌چیز داشتی مثلا اگر کت و شلوار عروسی می‌خواستم بپوشم، دست دوم بود یا کراوات‌های پدر در واقع همان‌هایی بود که مادرم از دست‌دوم‌فروشی خریده بود. مادرم الان هم همین‌طور است، حتی برای مراسم هفتم پدرم تأکید کرد هزینه مراسم را به جایی بدهیم که از یتیمان ایدزی نگهداری می‌کنند. 

‌شما و اعضای خانواده چقدر این سبک زندگی را می‌پسندید یا چقدر به آن اعتراض داشتید؟ 
خب ناراحتی ایجاد می‌شد؛ مثلا خلیل دانشگاه هاروارد قبول شد و به پدر گفت بابا برای ورود من به دانشگاه باید یک چک به مبلغ چند‌هزار دلار به دانشگاه بفرستی و پدر گفت من چنین پولی ندارم، بنابراین نتوانست به هاروارد برود و مجبور شد در دانشگاه تگزاس ادامه تحصیل بدهد. زمانی که من به دیدن خلیل رفتم، او تا ساعت دو نیمه شب کار می‌کرد تا هزینه خوابگاه را فراهم کند. وقتی که من ۴۵ سالم شد نامه‌ای از دانشگاه دوره لیسانس در آمریکا دریافت کردم که آخرین قسط شهریه‌ام تمام شده است. یک نفر در میان ما نبود که توان دادن شهریه را داشته باشد. ولی پدرم به ما یاد داد از بچگی کار کنیم. من از ١٣سالگی کار می‌کردم. 

 ‌مرحوم پدرتان از شما می‌خواست یا شرایط زندگی شما را به این سمت سوق می‌داد که از نوجوانی کار کنید؟ 
پدر می‌گفت باید کار کنید.زمانی که دفتر نشر را در ایران بستند، در آمریکا یک دفتر نشر افتتاح شد که در حقیقت یک چاپخانه مخفیانه بود و در یک منطقه فقیرانه در هیوستون قرار داشت، بااین‌حال مجهز به دستگاه‌های چاپ کتاب بود و برش ورق و منگنه هم همان‌جا انجام می‌شد. مثلا کتاب حج شریعتی به انگلیسی و فارسی را در آنجا چاپ کردیم. به خاطر کار در چاپخانه ساعتی ٢۵ سنت به من دستمزد پرداخت می‌کردند. تابستان سختی بود. از ساعت هشت صبح تا هشت شب کار می‌کردم. تا آخر تابستان کل دستمزد من حدود ٢٠٠ دلار شد، زمانی که می‌خواستم دستمزدم را بگیرم، یکی از برادران انقلابی انجمن گفت: «یوسف تو بچه‌ای این دویست دلار را می‌خواهی چه کار کنی؟ می‌روی آن را اسراف می‌کنی پول مال انقلاب و بیت‌المال است این پولی است که ما می‌خواهیم با آن انقلاب کنیم». اما من گفتم که باید این پول را به من بدهی‌! دستمزدم را گرفتم و با آن یک دوچرخه خریدم! درمجموع می‌توانم بگویم کمبود نداشتیم و گرسنگی نکشیدیم اما باید کار می‌کردیم. خواهرها نیز در جایی کار می‌کردند. زمان دانشگاه هم که رسید، هم کار می‌کردم و هم درس می‌خواندم. 

‌ نوجوانی دکتر یزدی هم همین‌طور بوده؟ 
پدرم تعریف می‌کرد وقتی خودش دانشجوی دانشگاه تهران بود از پدرش اجازه گرفت که به دانشگاه برود. پدر دکتر یزدی گفته بود به شرطی که کارهای من را در مغازه انجام دهی و به من کمک کنی، می‌توانی به دانشگاه بروی، به‌همین‌دلیل برای پدرم مورد عجیب‌وغریبی نبود که ما کار کنیم. 

‌دوست نداشتید شرایط کمی بهتر باشد؟ 
خیر، هرچند آشناهایی داشتیم که پول‌دار بودند و گاهی اوقات به آنها غبطه می‌خوردیم. ماشین ما ماشین خوبی نبود ولی آنها ماشین شیک و خوبی داشتند و در موقعیت اجتماعی‌شان مؤثر بود. بااین‌حال ارزش‌هایی که در زندگی به ما آموخته بودند ارزش‌های خوبی بود. طوری در ذهن ما جا افتاده بود که این سبک زندگی را، سبک بدی نمی‌دانستیم. اتفاقا طاغوتی‌بودن و اسراف از نظر ما بد بود. اگر می‌دیدیم کسی با ماشین شیک رفت‌وآمد می‌کرد، از نظر ما زشت بود. 

‌این تأثیر القائات پدر بود یا خود شما هم به این باور رسیده بودید؟ 
به‌هرحال بیشتر اکتسابی و از طریق پدر و مادر به ما رسیده بود. البته فقط پدر ما هم به این سبک زندگی نمی‌کردند. بلکه دوستان دیگری مثل آقای کمال خرازی و دانشجوهای مسلمان و انقلابی دیگر هم، هم‌فکر و هم‌سبک ما بودند. خانواده‌ها دسته‌جمعی به جایی شبیه میدان می‌رفتند، میوه زیاد و ارزان می‌خریدند و سپس به خانه می‌آوردند و تقسیم می‌کردند. به این ترتیب قیمت نصف می‌شد. یا وقتی مادرم می‌خواست خرید کند به جاهایی می‌رفت که حراج زده بودند. 

‌از دانشجوهایی که در آنجا بودند با چه خانواده‌هایی در ارتباط بودید؟ 
ما با هرکسی که مسلمان بود و فعالیت اجتماعی می‌کرد در تماس بودیم. مثلا خانواده‌های [محمدتقی] بانکی [وزیر نیرو در دولت مهندس موسوی]، کمال خرازی [وزیر امور خارجه در دولت اصلاحات]، محمد هاشمی [رئیس سابق صداوسیما و برادر مرحوم آیت‌الله هاشمی] که به محمد، پدر هم می‌گفتند یا مثلا یکی را به نام امام‌جمعه یا دیگری را «محمد ریش» صدا می‌زدند! (با خنده) هرکسی یک اسم مستعار داشت. 

‌رفت‌وآمد خانوادگی داشتید؟ 
بله همه با هم در یک جریانی بودیم که جریان انقلابی بود و جریانی بود که بعضی از آنها حتی با هم ازدواج می‌کردند. مانند باقر و زری که برای آنها عروسی گرفتیم. در دوره‌ای خانواده و منزل ما در هیوستون تنها خانواده ایرانی مسلمان و انقلابی بود که محل تجمع و رفت‌وآمد بود، مثل همین فضایی که اینجا (در ایران) می‌بینید. میز پذیرایی مادرم همیشه آماده است، آنجا هم این‌طور بود. وقتی از مدرسه به خانه می‌آمدم، می‌دیدم یک عده سر میز در آشپزخانه نشسته‌اند و مشغول صحبت هستند. 

‌شده بود به شما در مورد فرایض دینی مانند نماز اجبار کنند؟ 
به یاد ندارم که پدر ما را تنبیه کرده باشد یا هرگونه فشاری بر ما گذاشته باشد که نماز بخوانیم یا مسائل شرعی خود را حفظ کنیم. به ما آموزش می‌داد و می‌گفت اگر می‌خواهی اسم خود را مسلمان بگذاری، حداقل باید نمازت را بخوانی. اگر نمی‌خواهی، مسلمان نباش! اما اگر قبول کردی که مسلمانی، باید همه ملزومات آن را بپذیری. او همیشه ما را تشویق می‌کرد که درباره ادیان مختلف مطالعه کنیم. ما دوستان مسیحی زیادی داشتیم. پدرم جلسه‌ای ماهانه با یک کشیش کاتولیک، یک خاخام کلیمی و یک کشیش بابتیست داشت. با آنها درباره آخرت و معاد بحث می‌کردند و خیلی جالب بود. پدرم صد درصد یقین داشت که اسلام یک دین منطقی است و هر وقت انسانی فرصت پیدا کند که با آرامش و بدون زور به این دین فکر کند، منطقی و زیبابودن آن را متوجه می‌شود. 

‌کلاس‌های قرآن خانوادگی هم داشتید؟ 
خیر. هیچ جلسه‌ای به صورت خانوادگی وجود نداشت. یعنی جلسه‌ای نبود که دیگران را دعوت نکنند. 

‌چه کسی درس می‌داد؟ 
مشخص نمی‌شد چه کسی درس می‌دهد. چون پدرم جلسات را مدیریت می‌کرد و می‌گفت مثلا هفته دیگر این آیات خوانده شود و همه باید آن آیات را می‌خواندند.  در جلسه، قرآن دست‌به‌دست می‌شد و همه باید روخوانی می‌کردند. اگر هم غلط خوانده می‌شد، اصلاح می‌کردند. دو هفته پیش که هنوز در قید حیات بود، مشغول خواندن سوره یوسف بودم. پدر خواب‌آلود بود، فکر کردم خوابیده؛ با وجودی که خواب‌آلود بود جایی را که اشتباه می‌خواندم در همان خواب‌آلودگی بلند می‌شد و تصحیح‌شده آن را می‌گفت. در اتاق اورژانس وقتی فوت شد، بالای سر ایشان ایستاده بودم و مشغول خواندن قرآن بودم، بعد متوجه شدم که دیگر کسی نیست تا اشتباهات من را اصلاح کند. قرآن برای او یک مفهوم عمیق بود، مانند دریا.  در جلسات بعد از روخوانی، سؤال می‌کرد که مثلا از این آیه چه چیزی متوجه شدید؟ سپس درباره معنی آیات سخن می‌گفت که چطور آن را در زندگی خود پیاده کنیم. شیرین‌ترین لحظات عمر من این بود. تا اینکه حدود هشت سال پیش، من کاری دانشگاهی را در واشنگتن شروع کردم و به دلایل مختلفی، هیچ جلسه قرانی نداشتم. الان بعد از هشت سال، خلأ عظیمی در زندگی من وجود دارد؛ گویی قسمتی از وجودم همراهم نیست. 

کاش نمی‌گذاشتیم آن جلسات از دست برود. (به شما بگویم) جلسه سیاسی را رها کنید، مطلب اصلی قرآن است، اگر قرآن را درست نفهمید، کار سیاسی هم بکنید، به سرنوشت بقیه دچار می‌شوید و همان خطاها را انجام می‌دهید. اساس کار سیاسی شما هم باید قرآن باشد. هدف اصلی پدر، ساختن نسلی بود که بتوانند با اخلاق کشور را اداره کنند. دردناک‌ترین حرفی که این هفته شنیدم، این بود که هیچ‌کسی نمی‌تواند جانشین این بزرگ‌مرد شود. اگر پدر این حرف را می‌شنید، برای او شکست محسوب می‌شد؛ آن‌هم کسی که عمر خود را صرف تربیت نسلی کرد که روش فکرکردن را یاد بگیرند. پدر را که به خاک سپردیم، وقتی از داخل قبر بیرون آمدم، اطرافم را نگاه کردم، برایم یقین شد که این پدر نمرده است؛ در چهره‌های جوان‌هایی که آنجا بودند، پدرم را دیدم. 

‌شما هم همراه پدر از آمریکا به پاریس رفتید؟ 
خیر؛ چند نفر از ما باقی ماندیم که باید کارهای خانه را انجام می‌دادیم و وسایل را می‌فروختیم. البته وقتی مشخص شد به ایران می‌رویم، کارها سرعت گرفت. بعد هم آنها به ایران برگشتند و من نیز در اولین فرصت به ایران بازگشتم. 

‌چند سال داشتید که به ایران آمدید؟ 
سال آخر دبیرستان بودم که آمدم. حدود ١۶ یا ١٧سالم بود. به خاطر دارم، وقتی شاه به آمریکا آمد، تظاهرات عظیمی علیه او به راه انداختیم. اگر کتاب‌های طاغوتی‌ها را بخوانید، نوشته‌اند برای تظاهرکنندگان بلیت گرفته شد و آنها را با هواپیما به واشنگتن رساندند؛ درحالی‌که واقعیت این‌طور نبود. کاری که ما کردیم، این بود که هر گروه پنج‌نفره دانشجویی، پول جمع کردیم و با خودرو راهی واشنگتن شدیم. سه روز تا واشنگتن رانندگی کردیم. آنجا فردی بود به نام علی آگاه که به اتفاق همسرش، منزل بزرگی داشتند و سالن آن را به خوابگاهی برای دانشجویان مسافر تبدیل کرده بودند؛ مثل سربازخانه شده بود! بعد پلاکارد درست کردیم. البته گروه‌های چپ در آن منزل نبودند و فقط گروه‌های اسلامی در آن تظاهرات همراهی کردند. 

‌پس شما هم در جریان فعالیت سیاسی قرار گرفته بودید؟ 
بله. 

‌پدر هم بودند؟ 
 بله ایشان هم بودند و همه‌چیز را مدیریت می‌کردند. خیلی جالب بود، دانشجو‌ها روی پله‌های کنگره کنار پدرم عکس یادگاری می‌گرفتند؛ درحالی‌که همه به جز پدرم، صورت‌های خود را با ماسک پوشانده بودند، بااین‌حال عکس هم می‌گرفتند. (می‌خندد) 

‌شاه را از نزدیک دیدید؟ 
خیر شاه را مستقیم ندیدیم. این را که به شاه تخم‌مرغ و گوجه‌فرنگی پرتاپ کرده بودند، روز بعد در تلویزیون دیدیم. من در هر جلسه‌ای که پدر اجازه می‌داد، شرکت می‌کردم؛ حتی جلساتی که تا حدودی مخفی بود. گاهی اوقات پدر می‌گفت باید به مسافرت مثلا به شیکاگو بروم یا جلسه‌ای دارم؛ من با اصرار با ایشان همراه می‌شدم. یک‌بار برای شرکت در یکی از این جلسه‌ها، به من گفت هزینه بلیت پروازت ٢۵٠ دلار می‌شود؛ اما مادر واسطه شد و گفت ارزش دارد، بگذار این بچه همراهت بیاید! برخی از جلسه‌ها را هم با خودروی شخصی پدر می‌رفتیم. پدر یک فولکس سال ١٩۶٩ داشت. مثلا به اطراف تگزاس می‌رفتیم، در جاده‌هایی که مردم مست می‌کردند و رانندگی در آنها خطرناک بود. به‌عنوان نمونه، یادم هست به شهر آرلینگتون رفتیم و متوجه می‌شدیم، فقط ١٠ نفر دانشجو از پدر دعوت کرده‌اند؛ بااین‌حال پدر برای آنها سخنرانی کرد. این‌گونه بود که متوجه می‌شدیم، انسان‌ها ارزش دارند و تعداد آنها مهم نیست. او هیچ‌وقت از تعداد کم جمعیت، ناراحت نمی‌شد و حتی اگر یک نفر هم بود، با او صحبت می‌کرد. چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، هرجا پدر می‌رفت من سعی می‌کردم به‌زور با او بروم! حتی بعد از انقلاب هم امام برای حل مسئله شیعه و سنی به پدرم مأموریت داده بود به زاهدان برود، من هم برای رفتن سماجت کردم، اما بعد از آن، ماجرای بندرلنگه پیش آمد. مادرم خیلی نگران بود و در نهایت نشد که پدر را همراهی کنم. 

‌هاوانا چطور؟ 
خیر؛ هاوانا را نرفتم. خلیل رفت؛ چون در هیوستون آمریکا بود. پدر هم اصرار داشت خلیل به خرج خود برود. گفته بود نمی‌تواند از پول وزارت خارجه هزینه او را بدهد. 

‌برادران و خواهران شما هم به اندازه شما به کارهای سیاسی علاقه‌مند بودند؟ 
خیر؛ کمتر به این موضوع علاقه نشان دادند. هرکسی، یک خصوصیت از پدر و مادر را به ارث می‌برد. مثلا خواهرم که پزشک است، بیشتر به جنبه علمی شخصیت پدر توجه داشت و زمانی که پدر در تگزاس مشغول بود، او را در فعالیت‌های پزشکی همراهی می‌کرد. پدر درباره سرطان تحقیقات خوبی انجام داده بود. جالب است بدانید که اولین‌بار که اسم پدرم در آرشیو نیویورک‌تایمز پیدا می‌شود، مقاله‌ای است که درباره ارتباط و تأثیر ویتامین آ و سرطان به سال ١٩۶٩ منتشر کرده است. دو محقق در دانشگاه نیوجرسی به این موضوع پرداختند که پدر یکی از آنها بود. من چند وقت پیش به پدر گفتم شما با حکومت شاه و چند ابرقدرت جهانی جنگیدی، با سرطان هم جنگیدی و توانستی به نوعی با آن حکومت‌ها مقابله کنی، ولی سرطان هنوز حل نشده است. 

‌شما تا چه سالی در ایران بودید؟ 
تا یک ماه قبل از شروع جنگ ایران و عراق، ایران بودم؛ یعنی مرداد ١٣۵٩. 

‌پس شما ایام پاریس را با پدر نبودید؟ 
بله. زمانی که ایران بودم، با پدر تمام نماز جمعه‌های آقای طالقانی و منتظری را شرکت کردم. حدود یک سال اینجا بودم و در مدرسه ایران‌زمین شهرک غرب درس می‌خواندم که چون به زبان انگلیسی بود، به مشکل نخوردم، غیر از کلاس فارسی! 

‌ در محیط خانه فارسی صحبت می‌کردید یا انگلیسی؟ 
با مادر و پدر و دانشجوها فارسی صحبت می‌کردیم، اما با دوستان و دانشجوهای هم‌کلاسی، انگلیسی صحبت می‌کردیم. واژه‌های سیاسی را خوب می‌توانستم بفهمم، ولی مثلا در محاوره یا اسامی و واژه‌های عامیانه به مشکل می‌خوردم. 

‌خاطراتی از زمانی که پدر با امام‌خمینی یا آیت‌الله طالقانی و مهندس بازرگان بودند، دارید؟ 
تقریبا. یادم هست که بعضی از جلسات هیئت دولت را با هلیکوپتر نزد آیت‌الله خمینی می‌رفتیم. چهار بار نزد آیت‌الله خمینی رفتیم. یک بار در ماجرای مأموریت زاهدان بود که خدمت ایشان رفتیم و یک بار هم در ماجرای واگذاری سرپرستی کیهان بود. 

‌به‌طور خصوصی هم با امام‌خمینی دیدار کردید؟ 
بله. اما همیشه یکی، دو نفر دیگر هم حضور داشتند. یک بار وزیر خارجه سوریه، عبدالحلیم خدام به تهران آمده بود که تا قم، محل اقامت آیت‌الله خمینی با هلیکوپتر رفتیم. در اتاق چهار نفر بودیم. به یاد دارم که آیت‌الله خمینی خیلی تند با ایشان صحبت کرد و گفت اگر شماها هر کدام یک لیوان آب ریخته بودید تا الان اسرائیل را آب برده بود. همگی روی پتوهایی که هر کدام برای یک نفر بود و روی زمین پهن شده بود، نشسته بودیم. به یاد دارم که یک بار حدودا ١٠ نفر در اتاق بودند. آیت‌الله خمینی روی مبل نشسته و بقیه روی زمین بودند. آقای بنی‌صدر که رسید رفت کنار ایشان روی صندلی نشست که برای همه شوک‌آور بود. من در چهره‌های دیگران می‌دیدم که انگار پیش خودشان می‌گفتند خیلی پررویی می‌خواهد که یک نفر برود و آنجا بنشیند! قبل از این که سرپرستی کیهان را به پدر من پیشنهاد بدهند، جریانی در دانشگاه اتفاق افتاده بود و منجر به زدوخورد شده بود. پدرم در ماجرای کیهان به آیت‌الله خمینی گفت که اگر بخواهم به کیهان بروم آنجا باید با بوروکراسی خیلی بزرگی دست‌وپنجه نرم کنم. خیلی‌ها کار نمی‌کنند و حقوق می‌گیرند، بنابراین باید تغییرات اساسی در کیهان انجام بدهم؛ اگر می‌خواهیم کیهان به‌عنوان یک مؤسسه مستقل روی پای خود بایستد. آیت‌الله خمینی نگران بودند و گفتند (این تغییرات) منجر به ماجرایی مثل دانشگاه نشود. یک بارهم عید نوروز سال ۵٨ بود که به دیدن آیت‌الله خمینی رفتیم. به خاطر دارم به هرکسی یک اسکناس دوتومانی به‌عنوان عیدی داد که تازه چاپ شده بود، همان روز هم به دیدن آیت‌الله شریعتمداری رفتیم که به هرکسی یک اسکناس درشت‌تر هزارریالی به‌عنوان عیدی داد. اما ارزش آن دوتومانی خیلی برای من بیشتر بود چراکه در ذهن خودم آن را از کسی که انقلابی و خلقی است، گرفته بودم و عدد آن از این منظر برای من سمبولیک بود. 

‌ زمان تسخیر سفارت آمریکا شما ایران بودید؟ 
بله. تهران بودم، به یاد ندارم پدر در آن ماجرا به دیدار آیت‌الله خمینی رفته باشند. 

‌در مورد دولت موقت و مسئولیت پدر، چه احساسی داشتید؟ آیا خوشحال بودید از اینکه پدر مسئولیت گرفته است؟ 
خیر. از نظر ما وزارت یک تلاش تازه بود. این‌طور نبود که قبلا دراین‌باره فکر کرده یا پیش‌بینی کرده باشیم که روزی پدر وزیر شود و بعد خوشحال شویم! هیچ‌وقت این‌طور نبود. 

‌ زمانی که ایران بودید رفت‌وآمدهای شما با مسئولان چقدر بود؟ 
یک‌بار با هیئت دولت به قم رفتیم؛ جلسه‌ای بود که در آن بحث بر سر قانون اساسی بود. دو موضوع در آنجا بحث شده بود که یکی از موضوعات بحث بر سر حق رأی زنان بود. چند نفر از آقایان هم در جلسه بودند، اسامی آنها را درست به یاد ندارم ولی مثلا یکی از آنها گفته بود من که تمام عمرم در کارهای اجتماعی و سیاسی بوده، یک رأی داشته باشم و همسر من که تمام عمرش را در آشپزخانه سپری کرده، یک رأی داشته باشد، اصلا این عدالت است؟!  

‌ نقطه عطف زندگی دکتر یزدی بحث تسخیز سفارت آمریکاست. شما ایران بودید. می‌خواهیم بدانیم به یاد دارید چه اتفاقی افتاد و با پدر راجع‌به آن صحبت کردید و نظر دکتر راجع‌به این اتفاق چه بود؟ 
من بهترین فردی نیستم که بخواهم در این مورد پاسخ‌گو باشم، چون با دیگران بیشتر دراین‌باره بحث داشته است. در رابطه با مسئله تسخیر سفارت آمریکا تا جایی که به یاد دارم، این است که در یک مصاحبه، برای برون‌رفت از این مسئله راه‌حل پیشنهاد داد. گفتم که آدم پرکتیکالی بود. اتفاقا همان مصاحبه برایش هزینه داشت. بعدها که می‌خواست به آمریکا بیاید، وقتی به کنسولگری آمریکا در آنکارا گفتم چرا به ایشان ویزا نمی‌دهند، گفتند سندی از پدرت داریم که گفته باید گروگان‌ها را محاکمه کنیم. من یادم آمد که پدر برای حل این مسئله پیشنهاد کرده بود جلسه محاکمه‌ای ترتیب دهند و آنها را به جرم جاسوسی محکوم کنند و بعد هم آیت‌الله خمینی همه را عفو کند و از ایران بیرون کند. 

‌رفت‌وآمدتان بین ایران و آمریکا چطور بود؟ 
من سعی می‌کردم هر تابستان به ایران سفر کنم؛ اما بعضی وقت‌ها هم پیش می‌آمد که دو سال یک بار سفر می‌کردم. سال ٨٨، قرار بود طبق روال تابستان همان سال به کشور برگردم که پدر گفتند صبر کن، بعد از انتخابات فضا مقداری آرام‌تر می‌شود که نشد و این جریان هشت سال به طول انجامید. 

‌از چه زمانی دکتر یزدی ممنوع‌الخروج شد؟ 
تاریخ آن را درست به یاد ندارم. وقتی پدر بار اول به سرطان مبتلا شد، از آنجا که فکر می‌کردیم برای درمان او نیاز به رفت‌وآمد پیدا می‌کنیم، اقدام کردم و برای او گرین‌کارت گرفتم. پدر یک بار با گرین‌کارت به آمریکا آمد؛ اما زمانی که به ایران برگشت تا هفت سال نمی‌توانست از ایران خارج شود؛ به‌این‌ترتیب گرین‌کارت نیز باطل شد. ما دوباره مجبور شدیم برای ویزا اقدام کنیم که این‌بار با سختی زیادی مواجه شدیم. ژانویه، پدر را همراه خلیل به استانبول بردیم تا بتوانیم ویزای پزشکی بگیریم. وقتی با بابا برای مصاحبه رفتیم، مصاحبه‌کننده پرسید دکتر یزدی چرا می‌خواهی به آمریکا بروی؟ بابا گفت من نمی‌خواهم به آمریکا بروم، گفت من خسته‌ام و روی مبل دراز کشید. به من گفت یوسف خودت هرچه می‌خواهی بگو. من گفتم پدر خسته است؛ ولی واقعا قصد سفر دارد. موضوع گرفتن ویزا تا زمان روی‌کارآمدن ترامپ یعنی ٢٠ ژانویه به طول انجامید و بعد ما مسیر دیگر و بهتری را برای درمان ایشان دنبال کردیم. 

‌این چند ماه را که خارج از کشور بودند، راجع به موضوعات سیاسی صحبت می‌کردند؟ 
خیر. در این موارد صحبتی نمی‌کردند. فقط وقتی آیه قران می‌خواندیم، درباره مفهوم آیه با هم صحبت می‌کردیم. 

‌ نسبت به اتهاماتی که درباره اعدام‌ها به دکتر یزدی چه در گذشته و چه بعد از فوت ایشان می‌زدند، شما چه احساسی داشتید؟ 
چند بار پیش آمد. یک موردی که در ذهنم است، اوایل انقلاب بود و به شمال رفتیم. با پدر مشغول قدم‌زدن بودیم، یک خانم با دوچرخه از مقابل ما عبور کرد. پدر را نگاه کرد. بعد جلو آمد و گفت من از تو متنفرم. تو برادر نازنین من را کشتی. پدر پرسید ببخشید خانم شما که هستید؟ که آن خانم تعریف کرد برادر من یکی از رؤسای ساواک بود و اول انقلاب اعدام شد. تو او را اعدام کردی. یک نیمکت آنجا بود. پدر روی آن نشست و حدود یک ساعت با این خانم با آرامش صحبت کرد. او در ابتدا ناسزا می‌گفت، بعد از یک ساعت خانم با آرامش رفت. پدرم تمام جریان کشته‌شدن برادرش را توضیح داد. بالاخره یک نفر داغدار بود و درست نبود به جای پاسخ بدتر به او حمله شود. من این احساس را نسبت به این افراد دارم. بالاخره اگر در ساواک بودند و کار اشتباهی انجام داده بودند، باید به طور قانونی با آنها برخورد می‌شد. افرادی اندک این تبلیغات را قبول و ظلمی به پدر کردند. واقعیت این موضوعات مشخص است. در خاطرات خلخالی هم آمده که پدر با روند دادگاه‌ها مخالف بوده است. 

‌چند ماه آخر عمر پدر چگونه گذشت؟ 
دوره شیرینی بود. واقعا نعمت الهی بود. انگار همه چیز از قبل حساب‌شده بود. منزل خواهرم کنار دریا بود. ویلای همسایه آنها هم خالی شد و ما توانستیم آنجا را برای تابستان کرایه کنیم و همه خانواده دور هم جمع بشویم. هوا خوب و تمیز بود. سوار قایق با هم به این طرف و آن طرف می‌رفتیم. با پدر شب‌ها کنار دریا می‌نشستیم، گپ می‌زدیم و چای می‌خوردیم. پدر البته بابت ناراحتی‌اش جراحی شده بود و ما فکر می‌کردیم جراحی با موفقیت مسئله سرطان را حل کرده. 

‌‌سرطان چه بود؟ 
سرطان پانکراس بود؛ ولی بعد غده دیگر سرطانی در کبد رشد کرد؛ بااین‌حال درد زیادی از این مسئله داشتند و ماه آخر هر روز باید داروی مسکن می‌خورد که متأسفانه بدتر و بدتر می‌شد. 

‌بیهوش می‌شدند؟ 
بیهوش نه؛ ولی داروی مسکن استفاده می‌کرد. در طول روز، فقط نیم یا یک ساعت، دکتر یزدی قبلی بود. بقیه روز با مسائل پزشکی مواجه بود؛ ولی در آن مدت کوتاه، لحظات لذت‌بخشی داشتیم. نوه‌ها و نتیجه‌هایش را می‌توانست ببیند؛ اما این اواخر دیگر توانایی قدم‌زدن نداشت و بیشتر از ١٠ قدم نمی‌توانست راه برود. بلیت خریده بودیم که برگردیم. البته می‌خواستیم بازگشت را به آخر اکتبر یعنی سه هفته دیگر موکول کنیم؛ اما مادر اصرار می‌کرد که زودتر بازگردیم. بلیت را برای چنین روزی (تلاقی با هفتمین روز درگذشت دکتر یزدی) رزرو کرده بودیم. 

‌تمام زمانی که ترکیه بودید، منتظر ویزا بودید؟ 
خیر. از ویزا صرف‌نظر کرده بودیم. با توجه به مصوبه ترامپ، دنبال ماجرای ویزا را نگرفتیم؛ چون پدر هم اصلا مایل نبود. از طرفی هر کاری را که لازم بود، انجام داده بودیم. بابا روزهای آخر درد زیادی داشت و با خواندن قران آرام می‌شد. 

‌شما برای ایشان می‌خواندید؟ 
خیر. با هم می‌خواندیم. گاهی اوقات دست همدیگر را می‌گرفتیم، گاهی اوقات از درد می‌لرزید و وقتی دستش را می‌گرفتیم، به او آرامش می‌داد. 

‌چه سوره‌ای می‌خواندید؟ 
هرچه که برای ما آشنا بود. سوره «الم نشرح» را خیلی دوست داشتند. یک بار، مشغول قرائت سوره یوسف بودیم، رسیدیم به آیه« فصبر جمیل و الله المستعان و علی ما تصفون» که از زبان حضرت یعقوب است. من آیه را می‌خواندم و پدر مرتب آن را تکرار می‌کرد «فصبر جمیل» انگار سر آن آیه گیر کرده بود و مرتب با خود این آیه را تکرار می‌کرد. یک‌بار در بیمارستان بودیم و پرسیدم تا چه حدی می‌خواهیم این روش‌های پزشکی را امتحان کنیم و کی انسان باید رها کند. (فایل صوتی دکتر یزدی را پخش می‌کند) این صدا مربوط به دو روز قبل از فوت ایشان است که می‌گوید این چیزی که الان دارم امانت الهی است و مال خودم نیست. حرفی که پدر می‌زد خیلی جالب بود؛ یعنی ما همه وظیفه داریم که امانتداری کنیم و این برای ما حجت بود؛ یعنی تا آنجایی که راه دارد باید از جان مراقبت کرد. 

‌یک تصویر دیدم در بیمارستان که دکتر ایستاده به نماز هستند، این مربوط به همین اواخر است؟ آیا تا این اواخر می‌توانستند واجبات خود را انجام دهند؟ 
به‌سختی می‌توانست. قرار شد به نوبت آنچه را از واجبات پدر از دست رفته، به‌جای پدر انجام دهیم، ولی این اواخر برایش خیلی سخت بود. آن شب که حال پدر بد شد، ما فورا به اورژانس زنگ زدیم. پدر را با آمبولانس به بیمارستان بردند. یک پزشک متخصص قلب ایرانی هم با تلفن، دستورات لازم را داد. ابتدا اجازه ندادند که ما وارد اتاق شویم. اصرار کردیم و گفتیم که خواهرم پزشک است تا بالاخره رضایت دادند. پزشکان مشغول انجام عملیات احیا بودند. من بالای سر پدر ایستادم و برایش قرآن می‌خواندم تا آرامش داشته باشد. در نهایت گفتند ما هر کاری که می‌توانستیم انجام دادیم، پدر رفت. پتویی آنجا بود. مانند کفن به ایشان بستیم. یک نفر را به‌سختی پیدا کردم که بگوید قبله کدام طرف است. تخت را رو به قبله گذاشتیم. من و یحیی- پسر خواهرم – شروع کردیم به قرآن‌خواندن. بقیه اعضای خانواده آمدند. خیلی دردناک بود. فردای روزی که پدر فوت کرد، کنسولگری ایران و سفیر ایران؛ یعنی آقای طاهریان، چندبار تماس گرفتند و خیلی کمک کردند که مدارک لازم آماده شود. من به این منظور به استانبول رفتم و خلیل هم به ما ملحق شد و تا عصر برگشتیم ازمیر. مسجدی را در ازمیر پیدا کردیم به نام مسجد اهل‌البیت، این مسجد یک امام داشت به نام آقای شباهت که به معنای واقعی کلمه روحانی بود. ٣٠ سال در قم درس خوانده بود. به عربی، فارسی، ترکی و کمی هم انگلیسی مسلط بود. پیکر پدر را به مسجد منتقل کردیم. قبلا از اینکه به ترکیه بروم نگران بودم که چون ترکیه کشور لائیکی است، اگر پدر از دنیا برود من چه‌کار باید بکنم. در این فاصله توضیح‌المسائل آیت‌الله سیستانی را خواندم و همه را نوشتم.

حتی به مهندس عبدالعلی بازرگان زنگ زدم و از ایشان پرسیدم چه کارهایی واجب است و چه کارهایی واجب نیست. ایشان نیز تازه خواهرشان از دنیا رفته بود و به‌خوبی من را راهنمایی کرد. ذهن خودم را آماده کرده بودم. در این افکار بودم که آن مسجد پیدا شد و همه امکانات لازم را داشتند. من و برادرم با راهنمایی این معمم با دو نفر که معلوم بود در مسجد این کار را خیلی انجام داده‌اند به همان ترتیب سنت شیعی، دکتر را غسل کردیم. از آنجایی که خیلی نگران این مسئله بودم، بعضی‌وقت‌ها آن روحانی می‌گفت یک بخشی را دوباره انجام دهید تا همه‌چیز با دقت تمام انجام شد. بعد کفن را آوردند که کفن ساده و مرتبی بود. یحیی، پسر خواهرم، پشت در ایستاده بود و قرآن می‌خواند. بعد مادر آمدند و آخرین خداحافظی را انجام دادند. سپس پیکر پدر را در تابوت گذاشتیم و به حیاط مسجد بردیم. امام مسجد، جناب آقای شباهت، از برادرم، خلیل که بزرگ‌تر است اجازه گرفت که نماز میت را بخواند. ما به‌صف ایستادیم. اهالی مسجد هم آمدند و نماز را خواندیم. 

‌یعنی دو نماز میت برای ایشان خوانده شد؛ یکی در ترکیه و یکی در اینجا؟ 
بله و آن نماز خیلی شیرین بود. بعد به زبان ترکی به مادرم دلداری داد. سپس تابوت را در سردخانه مسجد گذاشتیم تا فردای آن روز پیکر را با هواپیما به استانبول منتقل کنیم. صبح که رفتیم تابوت پدر را در ماشین شهرداری بگذاریم و به ایرلاین ترکیه برسانیم، آقای شباهت ما را در حیاط دید و گفت چون شب اول بود، من شب پشت درِ سردخانه ایستادم و برای او نماز و دعا خواندم. از این پس برای من واجب است هروقت که به ترکیه رفتم به دیدار آن روحانی هم بروم. در آن روز پر از غم، آن امام و اهالی آن مسجد مثل فرشته نجات بودند. این افراد که فرشته‌وار به کمک ما در ترکیه و ایران آمدند. ما برای همیشه از آنها و خدا سپاسگزار هستیم. 

‌هواپیمایی ماهان هم با شما همکاری کرد؟ 
بله. مسئول ماهان نیز آمد. با هم؛ با یحیی و خلیل تابوت را گرفتیم و به کامیون منتقل کردیم. در هر قدمش هم لا اله الا الله می‌گفتند. می‌خواهم بگویم تابوت ١٠ بار به این شکل تشییع شد تا به بهشت زهرا(س) و خاک پاک وطن برسد. 

‌می‌توانید در یک جمله دکتر یزدی را در مقام پدر تعریف کنید؟ 
پدرم از امانت الهی که خداوند به او داد به‌خوبی استفاده و امانتداری کرد. هر دهه عمرش به اندازه یک عمر آدم معمولی زندگی کرد. روحش در کنار هم‌رزمانش و همه انسان‌هایی که برای پیشرفت بشریت فداکاری کردند، شاد باشد.


منبع: بهارنیوز

اصولگرایان و پایان جمنای موسمی

یک پایان زود هنگام که حتما می‌تواند یکی از هزینه‌های شکست در انتخابات باشد. حالا سوال این است که چرا جمنا که برای اجماع اصولگرایان آمده بود اکنون با اجماع اکثریت اصولگرایان برای نبودنش مواجه شده است؟ وقتی در ماه‌های آخر ریاست جمهوری حسن روحانی در جمع‌های خودمانی اصولگرایان بحث می‌شد که چگونه باید وارد انتخابات ریاست جمهوری و البته رقابت با حسن روحانی به عنوان رییس جمهور مستقر شد اولین مساله برای اصولگرایان مثل همیشه این بود که چگونه باید عمل کرد که با سونامی نامزدی اصولگرایان مواجه نشد. یا بهتر است اینگونه گفته شود که مهمترین مساله این بود که چگونه می‌توان نامزد مورد نظر تصمیم‌سازان اصلی جناح را بر دیگران برتری داد و آنها را از صحنه حذف کرد. اولین راهکار همان روش ساده و قدیمی بود. لویی جرگه راه انداختند. نامش را جبهه مردمی نهادند و در صحنه و پشت صحنه همه تلاششان را کردند تا همه به تصمیمات این تشکیلات پایبند باشند. اصولگرایان انتخابات را باختند؛ آنهم با محوریت جمنا. این بار البته دیگر کسی در صحنه نمانده بود که اصولگرایان چرایی شکست را در عدم اجماع و بد عهدی در کنار نرفتن خلاصه کنند. حالا همه نگاه‌ها به جمنا دوخته شده بود؛ به افراد پشت صحنه‌ای که جمنا را هدایت می‌کردند.
 
در جمنا چه می‌گذرد؟
حالا که انتخابات تمام شده دیگر در میان اصولگرایان کمتر چهره‌ای پیدا می‌شود که میل به امر پذیری از این نقطه کانونی را داشته باشد. این را تصمیم سازانی که جمنا را پدید آورده‌اند اکنون به خوبی حس کرده‌اند. وقتی محمدرضا باهنر گفت: «تداوم محوریت جمنا در میان اصولگرایان مشخص نیست» می‌شد حدس زد که به زودی چهره‌هایی دیگر از جناح مانند کریمی اصفهانی بگویند: «با توجه به تفکر حاکم بر افرادی که اکنون در درون جمنا هستند بعید است که جبهه مردمی این قدرت را داشته باشد که محوریت اصولگرایان را به دست گیرد. با توجه به اینکه جمنا از لحاظ قانونی هم به عنوان جبهه محسوب نمی‌شود.» حالا اگر چه رئیس شورای مرکزی جمنا یعنی محمدحسن رحیمیان از تغییرهای احتمالی جبهه مردمی سخن گفته و اظهار کرده است که قطعا در ساختار، سازمان و فعالیت‌هایی که این جبهه پیش از انتخابات انجام داده به دنبال بازنگری و ارتقای ساختار هستیم، اما هستند کسان دیگری از درون جمنا که انتقادهای تند و تیزی به نوع عملکرد این تشکیلات دارند.

کسانی مانند آصفری که می‌گوید: «جمنا نتوانسته همه نیروهای انقلاب را جمع کند یعنی همه جریانات اصولگرایی را به آن اتحاد و انسجام برساند. یکی از دلایل این اتفاق هم به خاطر بسته نگاه کردن جمنا است. جمنا اگر دایره را بازتر می‌کرد و بیشتر اجازه نظریه پردازی به افراد می‌داد، می‌توانست موفق‌تر باشد. در واقع یکی از دلایلی که جمنا نتوانست جاذبه به حد اعلا داشته باشد، آن نگاه بسته‌ای بود که نتوانست همه را جمع کند». او پیش‌تر از برخی مدیران جمنا به عنوان افرادسوخته نام برده بود. خبرهای دیگری حاکی از این است که شاید عمر جمنا به دوران مدیریت جدید نرسد. به بیان دیگر در محافل سیاسی اکنون این خبر سینه به سینه نقل می‌شود که عمر جمنا به پایان رسیده و گویا برخی چهره‌های موثر جناح تلاش‌هایی را برای ایجاد سامانه جدیدی آغاز کرده‌اند؛ ساز و کاری که بتواند شکاف‌های موجود را کاسته و جناح را برای ورود به فاز جدید سیاست‌ورزی در فاصله زمانی باقی مانده تا انتخابات مجلس آماده کند. این بحث گویا در همنشینی‌های راستگرایان سنتی مطرح شده و از قرار پیام‌هایی هم به طیف چپ جناح اصولگرا رسیده است. آیا سنتی‌هایی که دل خوشی از جمنا در دوران انتخابات نداشته‌اند می‌توانند تشکیلات جدید جناح راست را پایه ریزی کرده و این بار آنها باشند که اختیار بیشتری در اداره جناح داشته باشند؟ باید برای رونمایی این تشکیلات جدید منتظر بمانیم. خبرهایی در پشت پرده هست که به زودی رسانه‌ای خواهند شد.


منبع: بهارنیوز

مصطفی چمران واقعی را توصیف کنید

توسلی در یادداشتی نسبت به آن چه «مطالب خلاف واقع» نامیده، توضیحاتی ارایه کرده است که در ادامه می‌آید: آقای مهندس مهدی چمران در یک مصاحبه تفصیلی با خبرنگار روزنامه اعتماد که روز یکشنبه ١٩ شهریور منتشر شد و خبرگزاری ایسنا هم کار کرد، ضمن اشاره به سوابق بنده با شهید دکتر مصطفی چمران مطالبی را خلاف واقع مطرح کرده‌اند که ضرورتا توضیحات زیر برای انتشار در روزنامه اعتماد و خبرگزاری ایسنا و آگاهی عموم ارایه می‌شود:

١- مواضع نهضت آزادی ایران در خصوص جنگ تحمیلی کاملا شفاف و در اسناد نهضت قابل دسترسی است. نهضت آزادی در مرحله تجاوز عراق به خاک ایران، دفاع از تمامیت ارضی ایران را قانونی، مشروع و وظیفه همگانی می‌دانسته و خود نیز در سطوح مختلف به این وظیفه عمل کرده است. حضور دکتر چمران در جبهه جنگ و تاسیس ستاد جنگ‌های نامنظم بخشی از این مشارکت بوده است. نقل این مطلب که «یک بار یکی از دوستان نهضت آزادی پیش من آمد و گفت قرار نبود دکتر چمران به جنگ برود، گفتم چه کسی چنین قراری را گذاشته بود؟ گفت ما در نهضت این قرار را گذاشتیم.» این گزارش خلاف واقع و کذب محض است.

٢- بعد از پذیرش استعفای بنده از مدیریت شهر تهران در بهمن ماه ١٣۵٩ برای بازدید از جبهه‌های جنگ و دیدار با شهید دکتر چمران سفری به خوزستان داشتم. اتفاقا در این سفر آقای دکتر کمال خرازی نیز همراه بودند و در تمام جلسات خصوصی که با دکتر چمران داشتیم و بیان دردِ دل‌های او کاملا در جریان هستند. ایشان در این مصاحبه گفته‌اند: «یک بار هم یکی دیگر که معروف هم هست آمد پیش دکتر که چرا داری می‌جنگی و اینها. دکتر تا او را دید فرستادش گفت برو کوه‌های ‌الله اکبر را ببین. نمی‌خواهم نامش را بیاورم. ایشان حتی مصر هم همراه دکتر بود. وقتی از کوه‌های ‌الله اکبر برگشت کاملا عوض شده بود و می‌گفت من هم می‌خواهم در اهواز بمانم و بجنگم. او هم از اعضای نهضت بود؟ بله، هنوز هم هست. اسم آوردن مشکلی ندارد که! مهندس توسلی همان کس که نخستین شهردار تهران شد.»

از آقای مهندس چمران باید سپاسگزاری کنم که سوابق تاریخی را – اگر چه ناقص – بازگو کرده‌اند اما بخشی از گزارش ایشان خلاف واقع است و قسمت‌های اصلی رویدادهای این سفر را ظاهرا فراموش کرده‌اند! قطعا آقای مهندس چمران اطلاع دارند که ما بلافاصله بعد از آغاز جنگ، از مهر ماه سال ١٣۵٩ در شهرداری تهران تمام شوراهای محلات شهر تهران و امکانات مردمی شهرداری تهران را برای پشتیبانی جبهه‌های جنگ بسیج کرده بودیم. با چنین سابقه‌ای و مواضع شفاف نهضت آزادی در خصوص ضرورت جنگ دفاعی تا پیروزی خرمشهر و روابط برادرانه و صمیمی فیمابین آیا نقل این مطلب از سوی بنده به دوست و همفکر دیرین خود شهید دکتر چمران «چرا داری می‌جنگی؟» چه جایگاهی جز معرفی ذهنیت و شخصیت گوینده می‌تواند داشته باشد!

٣- بخشی از خاطرات قابل انتشار بنده در این سفر قبلا منتشر شده است و نیازی نیست در اینجا تکرار شود. لازم می‌بینم در این فرصت به آقای مهندس مهدی چمران مشفقانه توصیه ‌کنم اینک که ظاهرا دیگر مسئولیتی ندارند و ملاحظات گذشته برای‌شان موضوعیتی ندارد، نسبت به اصلاح روش گذشته خود و معرفی چهره واقعی برادر بزرگوارشان شهید دکتر مصطفی چمران و مصائب ایشان در آن ایام اقدام کنند. بدیهی است این دوگانگی معرفی سوابق دکتر چمران دیر یا زود، بیش از گذشته، برملا خواهد شد، زیرا با توجه به شفافیت اسناد و مدارک سوابق زندگی دکتر چمران، از جمله کتاب زندگینامه دکتر مصطفی چمران که به همت زنده‌یاد دکتر ابراهیم یزدی یار دیرین ایشان تدوین و به دفعات چاپ شده است، جایی برای تحریف سوابق زندگی ایشان باقی نگذاشته است.»


منبع: بهارنیوز

روزنامه های شنبه ۲۵ شهریور

-
 




لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه


لینک روزنامه





 



 



 



 






منبع: بهارنیوز

هشدار صادق زیباکلام به مولوی عبدالحمید

 سرور مکرم حضرت مولوی عبدالحمید ادام‌الله ظله‌العالی
 با سلام و تحیات، در واکنش به سرخوردگی از برآورده نشدن انتظارات اهل سنت از دولت آقای دکتر روحانی، در مصاحبه‌تان با روزنامه شهروند(۲۲شهریور) فرموده‌اید که «ممکن است در انتخابات آینده از اصولگرایان حمایت کنید.» جناب مولوی بزرگوار، دلسردی شما از غیبت زنان، اهل سنت و کردها در دولت جدید(علیرغم نقش ارزنده هر سه گروه در پیروزی جناب روحانی) قابل‌درک است. امیدوارم دولت دوازدهم موفق شود کف انتظارات هم‌میهنان اهل سنت را ظرف چهار سال آینده برآورده سازد تا امکان حمایت احتمالی آنان از اصولگرایان منتفی شود؛ اما اگر این‌گونه نشد، پیشنهادتان جای تأمل بسیار دارد.
 
فی‌الواقع و با پوزش از محضرتان، راه‌حل پیشنهادی‌تان مصداق «از چاله به چاه» است. نیازی نیست توجه جنابعالی را به کارنامه منفی اصولگرایان در تحقق اهداف و آرمان‌های دمکراتیک و آزادی‌خواهانه ظرف چهار دهه گذشته جلب نمایم. هشت سال عملکرد آنان در دوران جناب آقای دکتر احمدی‌نژاد گواه روشنی است بر امتناع آن‌ها از دموکراسی. قبول دارم در دوران آقای روحانی شاهد برداشته شدن گام‌های بلندی درزمینهٔ رفع تبعیض در قبال زنان، اهل سنت و کردها نبودیم؛ اما تصدیق می‌فرمایید که دست‌کم بدتر هم نشد؛ اما آیا جنابعالی می‌توانید منکر شوید که در ۸سال حاکمیت اصولگرایان در دوران آقای احمدی‌نژاد دموکراسی در ایران به قهقرا نرفت؟ کافی است نگاهی به نهادهایی که در انحصار اصولگرایان است بیندازیم تا متوجه میزان پایبندی آنان به آزادی و حقوق شهروندی بشویم.
 
جناب مولوی عبدالحمید آزاده، بیش از یک‌صد سال است که اجداد ما برای حاکمیت قانون، محدودیت قدرت حکومت به قانون، آزادی عقیده و اندیشه، آزادی مطبوعات و انتخابات آزاد مبارزه کرده‌اند. حضرت‌عالی چند بار این مفاهیم را که اساس و بنیان انقلاب اسلامی بودند را از زبان اصولگرایان شنیده‌اید؟ و در عوض چند بار ضرورت مبارزه با آمریکا، محو اسراییل و صدور انقلاب را از آن‌ها شنیده‌اید؟ مطالبات زنان، اهل سنت، کردها و سایر اقلیت‌ها درگرو تحقق دموکراسی و پیشرفت آن است. اگر جناب روحانی در مسیر پیشرفت دموکراسی تعلل می‌ورزند، چاره کار جایگزین نمودن ایشان با اصولگرایان و درنتیجه بیرون آمدن از چاله و فروافتادن در چاه نیست بلکه وادار ساختن ایشان در رفتن به سمت دموکراسی است.
 


منبع: بهارنیوز

برای وزارت علوم برنامه‌ای مدون تهیه کرده‌ام

الهام امین‌زاده با اشاره به مطالبات دانشجویان و تشکل‌های دانشجویی در سال‌های اخیر اعلام کرد: طبیعتاً از سال‌ها قبل به‌عنوان یک عضو هیات علمی دانشگاه که در مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری تدریس کرده‌ام، از نزدیک در جریان مشکلات دانشجویان هستم و در این مدت نیز به‌عنوان یک استاد دانشگاه و در ادامه به‌عنوان یک عضو کابینه دولت یازدهم رایزنی‌هایی برای حل این مشکلات داشته‌ام اما طبیعتاً هنگامی که در حوزه تخصصی وزارت علوم وارد شویم، به شکل بهتری می‌توانیم مطالبات دانشجویان را دنبال کنیم.

لزوم توجه به مباحث رفاهی دانشگاهیان
او در پاسخ به سوالی درباره وضعیت نامساعد رفاهی دانشجویان تاکید کرد: متاسفانه برنامه‌هایی که عمدتاً ارائه می‌شود، یا به حوزه رفاهی دانشجویان می‌پردازد، یا بحث رفاهی اساتید و یا مباحث مشابه برای کارکنان وزارت علوم و این درحالی است که طبیعتاً باید این مهم را از هر ٣ زاویه مورد توجه قرار داد.

اتخاذ تدابیر ویژه برای حل مشکل سنوات دانشجویان
این عضو هیات علمی دانشگاه تهران خاطرنشان کرد: یکی از مهمترین مسائل در بحث رفاهی دانشجویان و تشکل‌های دانشجویی، موضوع سنوات دانشجویان به‌ویژه در مقاطع تحصیلی ارشد و دکتری است که باید با تدبیری ویژه، به‌نحوی این موضوع مدیریت شود که دانشجویان با دغدغه‌ای کمتر دوران تحصیل را پشت سرگذاشته و فارغ‌التحصیلی با خاطره‌ای خوب محقق شود.

لزوم استفاده از ظرفیت تشکیل‌های دانشجویی در سطح دانشگاهی و ملی
امین‌زاده به روابط خود با برخی تشکل‌های دانشجویی نیز اشاره کرد و گفت: باتوجه به ارتباطی که به‌طور نسبی با برخی تشکل‌های دانشجویی دارم، معتقدم باید از این ظرفیت‌های ارزشمند استفاده کرد. به بیان دیگر این ظرفیت‌های دانشجویی به‌قدری ارزشمند و گرانبهاست که نه‌تنها در عرصه دانشجویی، بلکه در سطوح ملی نیز باید موردتوجه قرار گرفته و از این ظرفیت‌ها استفاده کنیم.

تدریس «حقوق شهروندی» در دانشگاه‌های سراسر کشور
دستیار ویژه رییس‌جمهوری در حقوق شهروندی دولت یازدهم تصریح کرد: در دولت قبل به وزارت علوم پیشنهاد کردیم که ۲ واحد درس مهارت‌های زندگی و حقوق شهروندی برای تمامی دانشجویان تدریس شود که این پیشنهاد با استقبال دکترفرهادی وزیر وقت علوم مواجه شد و هم‌اکنون نیز سیلابس درسی آن نیز مشخص شده تا این واحد درسی در دوره کارشناسی برای تمامی دانشجویان سراسر کشور ارائه شود.

ده‌ها هزار دانشجوی کشور می‌توانند در راستای فرهنگ‌سازی حقوق شهروندی موثر باشند
او تصریح کرد: معتقدم دانشجویان می‌توانند در پیشبرد حقوق شهروندی بسیار موثر باشند و واقعیت این است که اگر بتوانیم مباحث حقوق شهروندی را به دانشجویان منتقل کنیم، این گروه از نخبگان جامعه می‌توانند به‌خوبی در راستای احقاق این حقوق عمل کرده و حامل پیام حقوق شهروندی در سطح روابط دولت-شهروند، شهروند-دولت و شهروند-شهروند خواهند بود و این ده‌ها هزار دانشجوی سراسر کشور می‌توانند در بحث فرهنگ‌سازی در موضوع حقوق شهروندی نیز بسیار تاثیرگذار باشند.

لازمه ارائه برنامه برای فعالیت تشکل‌های دانشجویی استماع مطالبات دانشجویان است
امین‌زاده با اشاره به فعالیت تشکل‌های سیاسی و صنفی در دانشگاه‌های سراسر کشور یادآور شد: می‌توان برنامه‌هایی متنوع برای فعالیت این تشکل‌های دانشجویی ارائه کرد که لازمه آن، ملاقات حضوری با دانشجویان و استماع مطالبات آن‌ها ازسوی وزیر پیشنهادی علوم است و در دوره فعالیت خود از ظرفیت‌های این تشکل‌های دانشجویی استفاده کنند. گزینه احتمالی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری اطلاعات در پاسخ به سوالی درباره علت عدم پاسخگویی سرپرست فعلی این وزارتخانه درخصوص برگزاری جلسه استماع مطالبات دانشجویان با تشکل‌های دانشجویی، و همچنین در واکنش به فضای ناامیدی و منفی در میان دانشجویان به‌دلیل این عدم پاسخگویی سرپرست وزارت علوم، گفت: طبیعتاً هر مدیری دیدگاه خاص خود را دارد و هر یک از گزینه‌های مطرح برای تصدی مسئولیت این وزارتخانه نیز دیدگاه‌های خاص خود را دارند و طبیعتاً به‌عنوان مثال من نمی‌توانم دیدگاهم را به مدیران دیگر تحمیل کنم.

درصورت تصدی وزارت علوم، استماع مطالبات دانشجویان را ادامه می‌دهم
او ادامه داد: با این همه شخصاً چه به‌عنوان یک عضو هیات علمی دانشگاه و چه در زمانی که در کابینه در بحث حقوق شهروندی مسئولیت داشتم‌ و پیش از آن، زمانی که معاون حقوقی رییس‌جمهوری بودم، با تشکل‌های دانشجویی در استان‌های مختلف در تماس بودیم و همچنین با بسیاری از فعالان رسانه‌ای و سیاسی که عمدتاً از دانشجویان بودند نیز تشکیل جلسه می‌دادیم و قطعاً درصورتی که قرار باشد به‌عنوان وزیر علوم خدمت کنم، همین رویکرد را با نگاهی خاص‌تر ادامه خواهم داد؛ چراکه آن زمان به‌عنوان دستیار حقوق شهروندی به آن دانشجویان به‌عنوان فعالان رسانه‌ای یا سیاسی نگاه می‌کردم اما در شرایط جدید طبیعتاً جایگاه دانشجویی این افراد را مدنظر قرار خواهم داد و به‌طور کارشناسی و دقیق‌تر موضوع را از این حیث پیگیری خواهم کرد. امین‌زاده با اشاره به این‌که دیدگاه‌های مختلفی درمیان گزینه‌های وزارت علوم وجود دارد، تاکید کرد که طبیعتاً هر یک از گزینه‌های تصدی وزارت علوم از دیدگاه خود نسبت به تهیه برنامه راهبردی در این وزارتخانه اقدام خواهد کرد.

این عضو هیات علمی دانشگاه تهران در واکنش به این‌که باتوجه به تعداد بیشتر دانشجویان و فارغ‌التحصیلان دختر نسبت به دانشجویان پسر در دانشگاه‌ها، و در پاسخ به این پرسش که آیا تبعیض علیه زنان در بازار کار به‌ویژه در سطح کلان مدیریتی صرفاً ناشی از مسائل فرهنگی است یا با نحوه آموزش دانشجویان نیز ارتباط دارد، گفت: به‌عنوان یک مدیر زن که با وزارتخانه‌ای روبرو هستم که تعداد دانشجویان دختر آن بیشتر است و تعداد فارغ‌التحصیلان دختر نیز بیش از پسران است، توجه ویژه‌ای به این مسئله خواهم داشت.

او ادامه داد: طبیعتاً تا زمانی که این دانشجویان مشغول تحصیل هستند، مشکل چندانی وجود ندارد و دغدغه اصلی این عزیزان از زمانی آغاز می‌شود که فارغ‌التحصیل شده و در آستانه ورود به بازار کار قرار می‌گیرند. در این راستا لازم است تعامل بین دستگاهی بیشتری وجود داشته باشند. در واقع باید فرآیندی ایجاد کنیم که تحصیل، اشتغال و استخدام فارغ‌التحصیلان در کنار هم دیده شوند و فضا را به نحوی مدیریت کنیم که حتی اگر اشتغال دانشجویان دختر به‌صورت رسمی و دولتی نیز میسر نشد، با استفاده از ظرفیت‌های بخش خصوصی و به‌ویژه با استفاده از ظرفیت کسب و کارهای نوین و اینترنتی ازطریق استارت‌آپ‌ها، نخبگان دانشجویی را شناسایی کنیم و این درحالی است که طبیعتاً این روش صرفاً منحصر به دختران نیست و پسران فارغ‌التحصیل نیز می‌توانند و باید بتوانند از این موقعیت‌ها استفاده کنند.

گزینه احتمالی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری یادآور شد: با این حساب حتی اگر ظرفیت‌های استخدامی کشور هم اشباع شده باشد، باید سعی کنیم از طرق دیگر ازجمله همین بحث کسب و کارهای اینترنتی و اشتغال‌های آزاد قابل‌اعتماد زمینه جذب فارغ‌التحصیلان را فراهم کنیم که البته این مهم نیازمند برقراری تعامل با دیگر دستگاه‌ها و وزارتخانه‌ها و حتی قوای دیگر است و فکر می‌کنم همان‌طور که برای حل بسیاری از مشکلات حقوق شهروندی و حقوق زنان در معاونت حقوقی ریاست‌جمهوری و همچنین در جایگاه دستیار ویژه رییس‌جمهوری در حقوق شهروندی از طریق برقراری ارتباط و تعامل مثبت با دیگر قوا و دستگاه‌ها اقداماتی انجام دادیم، در وزارت علوم نیز می‌توانیم با همین الگو مشکلات را حل کنیم.

مراجع و علما در حقوق شهروندی همکاری مثبتی داشتند
دستیار ویژه رییس‌جمهوری در حقوق شهروندی در دولت یازدهم در پاسخ به پرسشی دیگر در این خصوص که باتوجه به آن‌که عدم معرفی وزیر زن به‌عنوان یک مطالبه اساسی ازسوی حامیان روحانی در انتخابات، عمدتاً به‌دلیل مخالفت برخی مراجع و بخش سنتی جامعه توجیه شد، آیا روابط مثبتی که در دوران فعالیت در دولت یازدهم با مراجع داشتید، می‌تواند راهگشای حل این مشکلات باشد، گفت: می‌دانید که کار حقوقی کار مشخصاً زنانه نیست که حضور بنده را مباح بدانند؛ بلکه یک کار عام است که هم آقایان و هم بانوان به آن مشغول هستند. با این حال چه در زمان تصدی پست معاونت حقوقی رییس‌جمهوری و چه در دوره‌ای که دستیار ویژه رییس‌جمهوری در امور شهروندی بودم، سفرهای متعددی به قم داشتم و در این سفرها نیز همواره با همراهی، همکاری و مساعدت مثبت و امیدبخشی ازسوی مراجع روبرو شدم.

بعید می‌دانم مراجع و علما مشکلی با وزارت زنان داشته باشند
او گفت: باتوجه به این‌که دغدغه داشتیم مباحثی که در حوزه حقوق شهروندی دنبال می‌کردیم، از پشتوانه اسلامی-ایرانی برخوردار باشد و در داخل کشورمان و به‌صورت بومی مشکلات را مرتفع کنیم، شاهد مساعدت بسیاری از سوی علما و مراجع بودم. از طرفی باتوجه به این‌که در گذشته نیز سابقه وزارت زنان را در دولت‌های قبل داشتیم، بعید می‌دانم که علما و مراجع مخالفت خاصی با معرفی وزیر زن داشته باشند.

برای وزارت علوم برنامه‌ای مدون تهیه کرده‌ام
امین‌زاده در پایان، در پاسخ به سوالی درباره وضعیت علمی پایان‌نامه‌های دانشجویی و سطح نه‌چندان بالای کیفیت علمی دانشگاه‌های کشور گفت: برنامه مدونی را برای وزارت علوم آماده کرده‌ام. البته این برنامه زمانی که رییس‌جمهوری رسماً درمورد گزینه مدنظرشان برای تصدی وزارت علوم به نتیجه نهایی برسند، در صورت لزوم این برنامه را تقدیم رییس‌جمهوری خواهم کرد که با این همه، در این برنامه جامع مسائل مختلف آموزشی اعم از همین بحث پایان‌نامه‌های دانشجویی و سطح علمی دانشگاه‌ها را مورد ارزیابی قرار داده و برای حل برخی معضلات در این خصوص نیز همچون دیگر مسائل دانشجویان، دانشگاه‌ها و وزارت علوم اقدام خواهم کرد.


منبع: بهارنیوز

​محمد توسلی دبیرکل نهضت آزادی شد

پس از درگذشت ابراهیم یزدی، اعضای نهضت آزادی محمد توسلی را به دبیرکلی این تشکل سیاسی انتخاب کردند. در بخشی از اطلاعیه‌ای که از سوی هاشم صباغیان نائب رییس شورای مرکزی نهضت آزادی ایران منتشر شده آمده است: «شورای مرکزی نهضت آزادی ایران»، با توجه به وخامت حال ابراهیم یزدی و شرایط خاص با نظر و حضور ایشان در جلسه مورخ ۱۳۹۶/۲/۱۴ ، طی مصوبه‌ای به اجماع، جناب آقای مهندس محمد توسلی از اعضای دیرین  نهضت آزادی ایران و از مدیران بعد از انقلاب را با توجه به سوابق و توانایی‌هایشان، به عنوان «دبیرکل نهضت آزادی ایران» برگزید تا پس از عمر طبیعی دبیرکل فقید، این مسئولیت را برعهده گیرند. امید است که در این دوران، همچون گذشته در راه اهداف متعالی بنیانگذاران نهضت آزادی ایران، پایداری و به وظائف دینی و ملی خود عمل کنیم.


منبع: بهارنیوز

خداحافظی غیرمنتظره اصولگرایان با جمنا

به گزارش نامه‌نیوز در ادامه نوشت: یک پایان زود هنگام که حتما می‌تواند یکی از هزینه‌های شکست در انتخابات باشد. حالا سوال این است که چرا جمنا که برای اجماع اصولگرایان آمده بود اکنون با اجماع اکثریت اصولگرایان برای نبودنش مواجه شده است؟
 
روزگار متفاوت جمنا
وقتی در ماه‌های آخر ریاست جمهوری حسن روحانی در جمع‌های خودمانی اصولگرایان بحث می‌شد که چگونه باید وارد انتخابات ریاست جمهوری و البته رقابت با حسن روحانی به عنوان رییس جمهور مستقر شد اولین مساله برای اصولگرایان مثل همیشه این بود که چگونه باید عمل کرد که با سونامی نامزدی اصولگرایان مواجه نشد.یا بهتر است اینگونه گفته شود که مهمترین مساله این بود که چگونه می‌توان نامزد مورد نظر تصمیم‌سازان اصلی جناح را بر دیگران برتری داد و آنها را از صحنه حذف کرد. اولین راهکار همان روش ساده و قدیمی بود. لویی جرگه راه انداختند. نامش را جبهه مردمی نهادند و در صحنه و پشت صحنه همه تلاششان را کردند تا همه به تصمیمات این تشکیلات پایبند باشند.اصولگرایان انتخابات را باختند؛ آنهم با محوریت جمنا. این بار البته دیگر کسی در صحنه نمانده بود که اصولگرایان چرایی شکست را در عدم اجماع و بد عهدی در کنار نرفتن خلاصه کنند. حالا همه نگاه‌ها به جمنا دوخته شده بود؛ به افراد پشت صحنه‌ای که جمنا را هدایت می‌کردند.
 
در جمنا چه می‌گذرد؟
حالا که انتخابات تمام شده دیگر در میان اصولگرایان کمتر چهره‌ای پیدا می‌شود که میل به امر پذیری از این نقطه کانونی را داشته باشد. این را تصمیم سازانی که جمنا را پدید آورده‌اند اکنون به خوبی حس کرده‌اند.وقتی محمدرضا باهنر گفت: «تداوم محوریت جمنا در میان اصولگرایان مشخص نیست» می‌شد حدس زد که به زودی چهره‌هایی دیگر از جناح مانند کریمی اصفهانی بگویند: «با توجه به تفکر حاکم بر افرادی که اکنون در درون جمنا هستند بعید است که جبهه مردمی این قدرت را داشته باشد که محوریت اصولگرایان را به دست گیرد. با توجه به اینکه جمنا از لحاظ قانونی هم به عنوان جبهه محسوب نمی‌شود.»حالا اگر چه رئیس شورای مرکزی جمنا یعنی محمدحسن رحیمیان از تغییرهای احتمالی جبهه مردمی سخن گفته و اظهار کرده است که قطعا در ساختار، سازمان و فعالیت‌هایی که این جبهه پیش از انتخابات انجام داده به دنبال بازنگری و ارتقای ساختار هستیم، اما هستند کسان دیگری از درون جمنا که انتقادهای تند و تیزی به نوع عملکرد این تشکیلات دارند.
کسانی مانند آصفری که می‌گوید: «جمنا نتوانسته همه نیروهای انقلاب را جمع کند یعنی همه جریانات اصولگرایی را به آن اتحاد و انسجام برساند. یکی از دلایل این اتفاق هم به خاطر بسته نگاه کردن جمنا است. جمنا اگر دایره را بازتر می‌کرد و بیشتر اجازه نظریه پردازی به افراد می‌داد، می‌توانست موفق‌تر باشد. در واقع یکی از دلایلی که جمنا نتوانست جاذبه به حد اعلا داشته باشد، آن نگاه بسته‌ای بود که نتوانست همه را جمع کند». او پیش‌تر از برخی مدیران جمنا به عنوان افرادسوخته نام برده بود.خبرهای دیگری حاکی از این است که شاید عمر جمنا به دوران مدیریت جدید نرسد. به بیان دیگر در محافل سیاسی اکنون این خبر سینه به سینه نقل می‌شود که عمر جمنا به پایان رسیده و گویا برخی چهره‌های موثر جناح تلاش‌هایی را برای ایجاد سامانه جدیدی آغاز کرده‌اند؛ ساز و کاری که بتواند شکاف‌های موجود را کاسته و جناح را برای ورود به فاز جدید سیاست‌ورزی در فاصله زمانی باقی مانده تا انتخابات مجلس آماده کند.این بحث گویا در همنشینی‌های راستگرایان سنتی مطرح شده و از قرار پیام‌هایی هم به طیف چپ جناح اصولگرا رسیده است. آیا سنتی‌هایی که دل خوشی از جمنا در دوران انتخابات نداشته‌اند می‌توانند تشکیلات جدید جناح راست را پایه ریزی کرده و این بار آنها باشند که اختیار بیشتری در اداره جناح داشته باشند؟ باید برای رونمایی این تشکیلات جدید منتظر بمانیم. خبرهایی در پشت پرده هست که به زودی رسانه‌ای خواهند شد.


منبع: بهارنیوز

اردوغان ۴ اکتبر به تهران سفر می‌کند

به گزارش ایسنا، به نقل از آناتولی، رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه در گفت‌وگو با یک شبکه تلویزیونی ترکیه‌ای گفت: موضع ایران در رابطه با ضرورت حفظ وحدت و یکپارچگی عراق مشابه موضع ترکیه است. وی در رابطه با اجرای عملیات نظامی با ایران علیه گروهک (پ. ک. ک) گفت: ایرانیان گام های مثبتی در این راستا برداشته‌اند و این عملیات ممکن است در کوه‌های قندیل (شمال عراق) و یا جای دیگری باشد و دو کشور در حال بحث و بررسی این موضوع هستند. اردوغان در ادامه گفت: قرار است ۴ اکتبر برای شرکت در یک نشست استراتژیک دو جانبه به تهران سفر کنم و در آن سفر در مورد مسائل مربوط به عملیات احتمالی مشترک علیه گروهک ( پ . ک . ک ) با مسئولان ایرانی گفت‌وگو خواهم کرد. رئیس جمهور ترکیه خاطرنشان کرد: خلوصی آکار، رئیس ستاد نیروهای مسلح ترکیه قبل از من به تهران سفر  و با همتایان خود گفت‌وگو خواهد کرد.


منبع: بهارنیوز

تراژدی رسانه و امنیت ملی

امیر راعی فرد- روزنامه بهار
در جوامع امروزی، کسب اطلاعات صحیح از اهمیتی ویژه برخوردار است. اطلاعاتی که بدون سوگیری‌های گروهی و سیاسی و به‌صورت یکسان باید در اختیار افراد هر جامعه قرار داده شود. انتشار این گونه اطلاعات و اخبار را می‌توان در زمره وظایف ذاتی حکومت‌های مستقر در یک محیط جغرافیای مشخص، طبقه‌بندی نمود. حال اینکه، دسترسی آزاد به اطلاعات و اخبار باید به عنوان یکی از ارکان غیر قابل انکار حقوق شهروندی مورد توجه حاکمان سیاسی هر جامعه قرار گرفته باشد. رویکردهای متفاوت حاکمیت‌های مختلف نسبت به این اصل حقوق بشری، می‌توانند زمینه ساز بروز و ظهور مولفه‌های اجتماعی خاصی گردند که به خودی خود نتایج متفاوتی را در عرصه سیاسی به وجود می‌آورند. حکومت‌هایی که بنا بر اصل عدم اعتماد به درک صحیح اکثریت از واقعیت‌های موجود، تلاش خود را معطوف به تزریق اطلاعات دسته‌بندی شده که الزاما هیچ پایبندی به واقعیت را نیز در خود ندارند،

می نمایند با تصویری مغشوش از روابط اجتماعی و سیاسی مواجه می‌شوند. البته باید توجه داشت، در جامعه‌ای که شعار تساوی حقوق اقشار مختلف و اولویت مردمان نسبت به حاکمان به عنوان یکی از آرمان‌های آن مورد توجه قرار می‌گیرد، گردش آزاد اطلاعات از نخستین وظایف برگشت ناپذیر آن حکومت خواهد بود. نشر اطلاعات و اخبار از طریق کانال‌های رسمی هر دولت و حکومت، در صورتی که، در محدوده آن حکومت، امکان دسترسی آزاد و بی دغدغه افراد و جریانات غیر دولتی فراهم باشد، می‌تواند با فاصله‌ای زیاد نسبت به درصد تاثیرگذاری جریانات غیر دولتی مورد وثوق جامعه قرار گیرد. لازم به تذکر است که این احتمال تاثیرگذاری بیشتر، الزاما به صحت و سلامت اخبار و اطلاعات منتشر شده بستگی ندارد، بلکه بیشتر ناظر به همه گیری بیشتر این گونه اطلاعات رسمی دولتی می‌باشد.

  با در نظر گرفتن نحوه ورود حکومت‌های مختلف به بحث سیر آزاد اطلاعات، می‌توان ادعا نمود در کشورهایی که این روال مردمسالارانه به صورت واقعی لحاظ می‌گردد، کارکرد رانت‌های اطلاعاتی‌ در عرصه سیاست و اقتصاد به حداقل‌های خود کاهش می‌یابند. حال با توجه به کلیات مطرح شده در ابتدای بحث می‌توان نسبت به نحوه ورود حاکمیت رسمی کشور در ارتباط با سیر آزاد اطلاعات به نتایجی ملموس دست یافت.

با نگاهی گذرا به سیر تاریخی مسیر انقلاب اسلامی تا به امروز به خوبی می‌توان عدم وجود یک رویکرد مشخص در ارتباط نحوه تعامل با شبکه‌ها و جریانات غیر دولتی و غیر حاکمیتی در حیطه اطلاع رسانی را مشاهده نمود. فضای باز سیاسی در ابتدای انقلاب را می‌توان به عنوان اوج تسامح فرهنگی و سیاسی حتی دهه‌های پیش از پیروزی انقلاب به شمار آورد. اتفاقی که با ورود کشور به جنگ هشت ساله و فعالیت‌های شفاف گروهک‌های مسلح در داخل کشور بنا بر تشخیص حاکمیتی به همان سال‌های اولیه انقلاب محدود ماند. بدون قصد ورود به چرایی محدود کردن رسانه‌ها و امکان استفاده احتمالی از روش‌هایی دیگر، هدف بحث را در ریشه دار شدن این محدودیت اعمال شده بر رسانه‌ها جستجو می‌کنیم. با پایان یافتن اولویت‌های امنیتی در دهه ۷۰ و همزمان با تصدی گری هاشمی رفسنجانی بر امور اجرایی کشور، بازهم شاهد حفظ محدودیت‌های رسانه‌ای و تزریق اخبار مورد تایید دولت در سطح جامعه بودیم. طبقه‌بندی اطلاعات و اخبار به اطلاعات قابل نشر و اخبار محرمانه، به عنوان یک روال امنیتی در کشور و بعد از آغاز جنگ تبدیل به امری عادی در روابط سیاسی و فرهنگی کشور شده بود که البته دولت سازندگی نیز نیتی برای تغییر این روال در ذهن نداشت.

باید توجه داشت که یکی از نتایج مهم عملی اینگونه برخوردهای محدود رسانه‌ای، افزایش ضریب جذب مخاطبان به رسانه‌های خارج از کشور بوده است که خود زمینه ساز بسیاری از ناهمگونی‌های اجتماعی است. ادامه روال پیش گرفته شده از سوی دولت‌های مختلف در ایران پس از ۳ سال ابتدای انقلاب، منجر به بروز یک اتفاق نادر در فضای سیاسی کشور گردید. در خرداد ماه ۱۳۷۶ و همزمان با حمایت قاطع رسانه‌های رسمی حاکمیتی از یک کاندیدای خاص در رقابت‌های ریاست جمهوری، ناگهان اکثریت قاطع جامعه با اتخاذ رویکردی خلاف تبلیغات رسمی و غیر رسمی حاکمیت، محمد خاتمی را به کرسی اجرایی کشور برگزیدند که شاید یکی از مهمترین دلایل انتخاب خاتمی را بتوان در عدم اعتماد مردم به صدای شنیده شده از‌تریبون‌های رسمی کشور جستجو نمود.  دوران نسبتا آزاد مطبوعاتی و رسانه‌ای در دولت اصلاحات، با حملات سنگین طیف پایبند به محدودیت زایی‌های اطلاعاتی، منجر به سرکوب ظاهری میل جامعه به تحقق آرمان دست یابی آزاد به اطلاعات گردید.

با قدرت گرفتن دولت اصولگرای نهم و دهم و برخوردهای خشن امنیتی این دولت‌ها با فعالان غیر دولتی در عرصه اطلاع رسانی که بیش از پیش بی اعتمادی به دستگاه‌های رسمی نشر اخبار و اطلاعات را افزایش داد تا آنجا که حتی در میان طیف حامی دولت‌های نهم و دهم نیز بر سر نحوه کسب اطلاعات موثق انشقاق بزرگی ایجاد گردید.  بی اعتمادی به مجاری رسمی انتشار اخبار، گرایش جامعه نسبت به اخذ اطلاعات از مبادی غیر حکومتی را چنان افزایش داد که عملا رسانه‌های داخلی در عرصه اجتماعی از کمترین امکان تاثیرگذاری برخوردار گردیدند که این اتفاق خود به عنوان بزرگترین تهدید امنیتی به شمار می‌آید. عدم اعتقاد راسخ و واقعی جهت مشارکت دادن مردم در برخورداری از اطلاعات موثق و کاربردی در تمامی موارد مورد بحث، بروز و ظهور رسانه‌های مجعول را نیز در فضاهای مجازی امروزی افزایش داده است.

شاید یکی از بزرگترین چالش‌های امنیتی پیش روی دولت حسن روحانی، نحوه برخورد با رسانه‌های غیر دولتی و غیر حاکمیتی می‌باشد که در حیطه قانونی کشور به فعالیت مشغول هستند.  وجود نهادهای موازی امنیتی و عدم تطابق خواسته‌های مسئولان مستقیم این نهادها با یکدیگر و ایجاد دوگانگی‌های اجرایی در عرصه عمل، جملگی امکان دست یابی به اعتماد حداکثری نسبت به رسانه‌های رسمی را به کمترین میزان ممکن تقلیل داده است.


منبع: بهارنیوز

مشاور فرمانده کل سپاه: حکم شود به میانمار هم می‌رویم/یک ساعت با داعش مبارزه کنید ببینید دوام می‌آورید

مشاور فرمانده کل سپاه گفت: آنهایی که از منافع شخصی حضور سپاه در سوریه و عراق صحبت می‌کنند بروند یک ساعت روبروی داعشی‌ها بایستند و با آنها مبارزه کنند، ببینند دوام می‌آورند؟

به گزارش میزان، سردار مرتضی قربانی با اشاره به اتفاقات فاجعه‌آمیز میانمار اظهار کرد: استکبار جهانی از جمله آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی با هم‌دستی دولت میانمار و با هدف نسل‌کشی و قتل عام مسلمانان، این روزها مشغول انجام فجیع‌ترین و ضدانسانی‌ترین جنایت‌ها هستند

مشاور فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت: ما تابع ولی‌فقیه و فرمانده معظم کل قوا هستیم و هرجا که ایشان حکم کنند، حتی «میانمار» حاضر می‌شویم و این وظیفه شرعی ماست و اگر حکم شرعی ولی‌فقیه نباشد، رفتن ما جایگاهی ندارد.

سردار قربانی با بیان اینکه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران حامی مظلومین تمام نقاط جهان است و به هیچ وجه از حضور در مناطق مختلف به دنبال کسب سود و منفعت شخصی نیست، خاطرنشان کرد: البته حضور مستشاری جمهوری اسلامی ایران در سوریه و عراق سود و منفعت دارد و این سود متعلق به امنیت ملت شریف ایران و کشورمان است.

وی در پایان نیز گفت: آنهایی که از منافع شخصی حضور سپاه در سوریه و عراق صحبت می‌کنند بروند یک ساعت روبروی داعشی‌ها بایستند و با آنها مبارزه کنند، ببینند دوام می‌آورند؟


منبع: عصرایران

جامعه روحانیت مبارز با فاصله از هاشمی و ناطق گرفتار تفکرات تند جناحی شد

دیدگاه های جامعتین در فقدان مهدوی کنی و هاشمی رفسنجانی از مسیر اعتدالی فاصله گرفت …

عصر ایران- محسن غرویان، استاد حوزه و دانشگاه در گفت و گو با خبرنگار عصرایران درباره موضوع فقدان حضور شناسنامه های جامعه روحانیت در این تشکل از جمله مرحوم هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری و حسن روحانی گفت : علما و روحانیت باید به شکلی باشند تا اکثر مردم به آن ها توجه کنند و تضرر در مسائل سیاسی برای جریان ها و جبهه های و احزاب سیاسی از چشم مردم افتادن است به این معنی که مردم به آن ها اعتنا نکنند.
                                                             
وی در ادامه این مطلب تصریح کرد: ضرر سیاسی کمی نیست که رای مردم درست گزینه مقابل گزینه مورد نظر جامعه مدرسین و روحانیت بود.

غرویان در خصوص تفاوت های جامعه روحانیت مبارز در دهه گذشته نسبت به قبل گفت:  شخصیت هایی همچون  آیت الله مهدوی کنی و مرحوم هاشمی رفسنجانی دارای محبوبیتی در بین مردم بود که از درک نظر مردم و احترام به نظر و خواسته های آنان نشات می گرفت و مردم نیز این افراد را دلسوز و خدوم می دیدند و به آن ها محبت دارند.

وی تاکید کرد : وقتی شخصیت هایی از این دست وامثال آقای ناطق و هاشمی و روحانی از جامعه روحانیت و مدرسین کناره گرفتند این تشکل گرفتار تفکرات تند جناحی شدند و این خط فکری از بیرون به آن ها القا شد و نتیجه همین شد که آقایان مصباح و یزدی از خبرگان حذف شدند.

استاد حوزه و دانشگاه تاکید کرد: تضرر سیاسی جز این نیست که چهره های اعتدالی از ما کناره گیرند و مردم نگاه مان را دنبال نکنند.

غرویان همچنین تاکید کرد: روحانیون از جامعتین برای درگیر شدن در مباحث انتخاباتی گلایه دارند و انتظار ندارند جامعه روحانیت و جامعه مدرسین کاندید مورد حمایت قرار دهند و شان خود را رعایت نکنند.

غرویان خاطر نشان کرد: به نظر می آید از بین رفتن تفکر اعتدالی با فقدان مهدوی کنی و هاشمی رفسنجانی باعث منزوی شدن دیدگاه های جامعتین شد.
 


منبع: عصرایران

وای بر ما وای بر شما با این مجلس امیدمان!

 نادر فتوره‌چی 

۱- کسی می‌داند معنای این «حرکات» چیست؟ کسی می‌داند چرا نماینده مجلس شورای «اسلامی» باید «جشن فالوئر اینستاگرام» برگزار کند؟ اصلا ایشان می‌داند «نماینده مردم» یعنی چه؟ توجیه هست که فرق‌اش با «آرایشگر» و «مزون‌دار» و «برگزار کننده مراسم عقد و عروسی» که از طریق ایسنتاگرام جلب مشتری می‌کنند، چیست؟

* دقیقا می‌خواهم بدانم خوشحالی «برادر متعهد»مان، جناب آقای «غلامعلی جعفرزاده ایمن آبادی» از داشتن «۱۸۴۰۰» یا به نوشته روی کیک‌شان «۱۸٫۴k» فالوئر اینستاگرام بابت چیست؟

* ایشان نماینده مجلس شده‌اند که «فالوئر اینستاگرام» جمع کنند؟ آنهم «۱۸٫۴k»؟ که چه بشود؟ که با آن چه کار کنند؟ که مثلا «لایک خور»شان بالا برود؟ گیریم برود، بعدش چه می‌شود؟

* دنبال «تریبون» هستند؟ پس تریبون مجلس چیست؟ آنجا فقط جای یک ربع آیه خواندن و تکبیر گفتن و برای این و آن آرزوی طول عمر کردن و «با بیتی از باباطاهر» نطق را به پایان بردن است؟ ایشان اگر می‌خواهند «سلبریتی اینِستا» باشند، چرا مردم را سرکار گذاشته‌اند؟بروند با یکی از همین شرکت‌هایی که برای هنرپیشه‌ها و فوتبالیست‌ها و .. از فیلیپین و هند و پاکستان «بسته فالوئر» می‌خرند، مذاکره کنند. بروند «مزون عروس» بزنند، «زیورآلات دست‌ساز» بفروشند یا «عکس ماشین مسابقه» و «عکس‌های لو رفته» بگذارند. کرسی نمایندگی مردم را چرا اشغال کرده‌اند؟

۲- چندی پیش، انتشار عکس‌هایی از «گودبای پمپرز» که طی آن یک خانواده نوکیسۀ عشق «مبل استیل طلایی»، در و دیوار را با عکس برگردان‌ها و عروسک ابری‌های شبیه مدفوع تزئین کرده بودند و نوشته بودند «خواستیم خوشحالیمون بخاطر از پوشک گرفتن آیتا جان رو با شما شریک بشیم»، موجی از حیرت و تاسف را بابت عمق انحطاط و ضریب باورنکردنی نفوذ ابتذال در جامعه، در بسیاری برانگیخت.

* وای برما که یک هفته بعد از آن عکس‌ها، تنها پاسخی که به سوال «پس خروجی اینهمه تولید فرهنگی فاخر در سینما و سریال و تئاتر و نشریات رنگارنگ و …، چرا چیزی جز برگزاری مدفوع پارتی بر روی مبل استیل طلایی نبوده است» این بود: «جشن دوسالگی اینستاگرام»ِ نماینده مجلس!

۳- آیا کسی می‌تواند نام سه طرح ارائه شده و نه حتی تصویب شده در «مجلس امید» که هدف از آن «بهبود وضعیت محرومان سیاسی و اقتصادی»، «کاهش فقر و اختلاف بی‌سابقه طبقاتی» و «افزایش آزادی‌های مدنی و سیاسی» باشد را نام ببرد؟

* اجازه دهید اینطور بپرسم: شما چه تصویری از «مجلس امید» در ذهن دارید؟ تصاویری که در ذهن من مانده اینهاست: نطق «دختر صفدر» درباره سهم خودش، پدر و همسرش از «سفره انقلاب» ثبت نام شجاعانه رئیس فراکسیون امید در لیست ناطقان میان دستور. دفاع «پدرِ پسرِ ژن خوب» از «پسرِ پدرِ ژن خوب» پشتک وارو و زدنِ فن «آفتاب‌مهتاب» برای گرفتن «عکس سلفی» با یک مقام غربی. دفاع نایب رئیس «آقازاده» از «استعداد آقازادگان» و گل سرسبدشان: «جشن فالوئر» غلامعلی جان. وای بر ما/ وای بر شما


منبع: بهارنیوز

علم الهدی: امت اسلامی تنها در جامعه ولایی تحقق می‌یابد

امام جمعه مشهد با بیان اینکه امت اسلامی در جامعه ولایی قابل تحقق است، عنوان کرد: امت اسلامی در جامعه غیرولایی قابل تحقق نیست، چون در رأس جامعه ولایی عترت و نظام وابسته به آن، عترتی است که در روز مباهله مشارکتشان با پیغمبر در دین و احیای آن مشخص شده است.

به گزارش ایسنا و  به نقل از پایگاه اطلاع رسانی امام جمعه مشهد، آیت‌الله سیداحمد علم‌الهدی، در خطبه‌های عبادی سیاسی  نماز جمعه مشهد که در حرم رضوی برگزار شد، اظهار کرد: علامه طباطبایی در رابطه با روز مباهله می‌گوید: این بحث در بین مفسران است که علت انتخاب امیرالمؤمنین(ع)، صدیقه اطهر(س)، امام حسن و امام حسین(ع) توسط پیامبر اکرم(ص)، به چه منظور بوده است؟

وی با بیان اینکه برخی از مفسران عامه مدعی شدند انتخاب این‌ امامان به‌عنوان مباهله صرفاً به‌عنوان یک نمونه از امت بوده است، افزود: این‌که یک آقا پسر سه‌ساله و چهارساله نمونه نسل جوان یک امت می‌شود؟ این حرف باطلی است؛ مرحوم علامه طباطبایی در رد این نظریه بعضی از مفسرین عامه می‌گوید این‌ها را پیغمبر به‌عنوان نمونه نبرد، علتش هم این است که اصلاً امت در مسئله مباهله نقشی نداشتند چون مباهله نصارای نجران با مسلمانان، امت و جامعه اسلامی مباهله نکردند، این‌ها با پیغمبر مباهله کردند و مباهله آنان هم به خاطر این بود که پیغمبر عقاید آنان را قبول نداشت. در الوهیت عیسی بن مریم، نبوت خود را به آنان اعلام کرد و آنان را به‌طرف توحید و نبوت دعوت کرد.

امام جمعه مشهد با اشاره به سخنی از علامه طباطبایی مبنی بر اینکه مباهله با پیغمبر(ص) بود اما افرادی به دستور خداوند در کنار ایشان حضور داشتند، اظهار کرد: حضرت محمد(ص) آنان را با خود به مباهله برد، زیرا آنان شریک در اسلام و نبوت بودند.

نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی با بیان اینکه اگر مجاهدت‌ها و جنگ‌های حضرت علی(ع) نبود، در جنگ احد کار تمام‌ می‌شد، تشریح کرد: حضرت علی(ع) به تنهایی لشکر قریش را شکست داد و صدیقه اطهار(س) از ۹۰ جای بدن ایشان ۹۰ چشمه خون مشاهده کرد؛ این‌ها شریک پیغمبر(ص) در ابلاغ، احیا و اقامه دین بودند.

وی با بیان اینکه امت اسلامی در جامعه ولایی قابل تحقق است، عنوان کرد: امت اسلامی در جامعه غیرولایی قابل تحقق نیست، چون در رأس جامعه ولایی عترت و نظام وابسته به آن، عترتی است که در روز مباهله مشارکتشان با پیغمبر در دین و احیای آن مشخص شده است.

امام جمعه مشهد در ادامه تأکید کرد: جامعه غیر ولایی، جامعه تحقق امت واقعی نیست و در جامعه ولایی هم در حقیقت هدایت اصلی در جهت راهبرد دینی و اسلامی جامعه به دست عنصری است که از عترت و یا وابسته به عترت پیامبر اکرم(ص) باشد.


منبع: عصرایران

فرمانده هوا فضای سپاه: به مراکز کنترل فرماندهی آمریکایی ­نفوذ کرده ایم

در طول این چند سال به مراکز کنترل فرماندهی آمریکایی ­نفوذ کرده ایم و آنجا حضور داشته ایم­ .

سردار سرتیپ پاسدار امیرعلی حاجی زاده در گفتگوی اختصاصی با ­خبرگزاری­ صدا و سیما افزود: سپاه در ابتدای جنگ امکاناتی نداشت اما زمانی که جنگ به پایان رسید تیپ، لشکر زرهی ، توپخانه و نیروی پیاده داشت.

و ی با بیان اینکه اکنون همه دشمنان ما نسبت به سپاه حمله و تهاجم می کنند و آن را خط قرمز خود می دانند، گفت: این نشان می دهد که سپاه قوی است .

سردار حاجی زاده با اشاره به اینکه به عللی همه توانمندی های سپاه رسانه ای نمی شود، افزود: دشمنان می دانند که با سپاه نمی توان شوخی کرد زیرا سپاه قدرت نخست منطقه است.

فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با اشاره به اینکه ارتشی همتراز سپاه در جهان وجود ندارد، گفت: بسیاری از ارتش های دنیا برای مبارزه با تکفیری ها به منطقه آمدند اما موفق نبودند.

وی گفت: شاید در آینده از مسئولان اجازه بگیریم و اسنادی را منتشر کنیم و آمریکایی ها را بیشتر مفتضح و افشا کنیم که آنها در عراق و سوریه چه کردند.

سردار حاجی زاده افزود: ما به مراکز کنترل فرماندهی آمریکایی در طول این چند سال نفوذ کردیم و حضور داشتیم و می دیدیم کجا را می بینند و کجا را می زنند و از کنار چه چیزهایی عبور می کنند و چگونه در حال حمایت از داعش هستند.

وی ادامه داد: اسناد همه این ها وجود دارد و اگر روزی اجازه داشته باشیم این ها را منتشر کنیم ، این موضوع برای آمریکایی ها افتضاح بزرگی است .

فرمانده هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با بیان اینکه آمریکایی ها داعش را درست و در طول این چند سال مدیریت کردند،گفت: آنها­برنامه سنگینی برای منطقه داشتند که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همه طرح های آن ها را با شکست مواجه کرد.

سردار حاجی زاده با بیان اینکه معامله کردن و کوتاه آمدن در مقابل آمریکایی ها فایده ای ندارد، گفت: آنها حداقل شرایط گفتگو، توافق و معامله را رعایت نمی کنند و نگاه آن ها بالا به پائین است.

وی تاکید کرد: باید با قدرت جلوی آن ها بایستیم همان گونه که با کار جهادی در حوزه تسلیحات نظامی، موشکی و سامانه های راداری به تراز جهانی رسیده ایم.

سردار حاجی زاده گفت: ناو هواپیمابر و ناوچه های آمریکایی زمانی ترس داشت اما امروز به نقطه ای رسیده ایم که این ها تبدیل به سیبل شده اند.

وی با اشاره به اینکه مذاکره فایده ای ندارد، افزود: قدرت نظامی، رهبری، وحدت و یکپارچگی ملت ما توانست تهدید را از کشور دور کند.

سردار حاجی زاده با اشاره به اینکه برخی آقازاده ها در اختلاس و دزدی ها نقش دارند، گفت: در یکی از شهرهای کوچک فردی که ۲۵ سال در مورد زمین خواری او مشکل داریم و او برای زمین های سپاه به نام خود سند گرفته است اکنون با زد و بند رئیس شورای شهر شده است.

وی ادامه داد: تا زمانی که این افراد به واسطه پدرها و اقوامشان، مسئولیتی را می گیرند در نتیجه گرفتاری هایی را هم ایجاد می کنند و ریشه های فساد هم از اینجاست.

فرمانده هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اشاره کرد: این افراد بر روی پدران و مسئولان اثرگذار هستند.

سردار حاجی زاده در پاسخ به این پرسش که چرا برخی برای سپاه حواشی درست می کنند، گفت: این افراد کم و ناچیزند زیرا همه حتی کسانی که مخالف سپاه صحبت می کنند قدر این امنیت را می دانند و آگاه هستند که سایه جنگ را سپاه و نیروهای مسلح دور کرده اند.

وی با بیان اینکه سپاه در مسائل سیاسی دخالت نمی کند، افزود: اگر فرضا­یکی در جایی اقدامی را انجام داد نباید به حساب کل سپاه گذاشت.

سردار حاجی زاده در توضیح این سخن خود که اگر آمریکا مادر بمب ها را دارد ما پدر بمب ها را داریم ،گفت: صنایع دفاعی ما بمب هایی را به سفارش نیروی هوافضا تولید کرده است که حدود ۱۰ تن وزن دارد و از هواپیماهای ایلوشین رها می شود و بمبی است که ­قدرت تخریبی بالایی دارد.

فرمانده هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تاکید کرد: راه حل مشکلات کشور فقط تبعیت از رهبری و درمسیر انقلاب­بودن است و با غرب گرایی به هیچ جا نخواهیم رسید.

سردار حاجی زاده افزود: همان گونه که جنگ را با انقلابی بودن حل کردیم و اقدامات بزرگی را در منطقه انجام دادیم در ادامه هم باید این راه را ادامه بدهیم.


منبع: عصرایران

رضایی: یک عده شب تا صبح منتظرند که درهای آمریکا چه زمانی باز می شود

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام اظهار کرد: یک عده شب تا صبح منتظرند که درهای آمریکا چه زمانی باز می شود. حال آن که چهل سال است مشخص شده آسمان آمریکا بارشی برای ما ندارد و اگر داشت برای نوکرهای خودشان یعنی شاهان گذاشته می‌داشت.

به گزارش ایسنا، محسن رضایی گفت: مکتب مقاومت مردم ایران در سطح جهانی  به پدیده ای الهام بخش و  رو به گسترش تبدیل  شده است. تا چند سال پیش، کمتر کسی از ابعاد و اهمیت واقعه اربعین مطلع بود ؛ حال آن که امروز با راهپیمایی عظیم و بیست و چند میلیون نفری اربعین، جهان به عمق راهبردی این مناسبت و مناسک ارزشمند آن  پی برده است. امروز نگاه جهانیان به سمت ائمه( ع)  و معارف آنها جلب شده و در این سالها و با  حماسه آفرینی  مدافعان حرم، همه  جهان با نام پر عظمت حضرت زینب(س) آشناست.

وی افزود:  متحد شدن امریکا و متحدانش علیه ایران و شکست های مکرر آمریکا در برابر کشورمان به رمز و رازی جهانی تبدیل شده و مقاومت و ایستادگی ۴۰ ساله ملت ایران و شکست های ۴۰ ساله آمریکا را  نمیتوان جز در پرتو عنایت الهی، لطف حضرت ولی عصر(عج)، جانفشانی ملت و حکمت و هدایت  دو امام این انقلاب قابل رقم زدن دانشست.

رضایی تصریح کرد: اخیرا رهبر معظم انقلاب فرمودند که رخدادهای تاریخی دهه شصت را برای جوان ها بازگو کنید. اولین سر بریدن ها  که امروز به عنوان جنایت داعش نسبت به  شهید حججی شناخته می شود، جنایتی است که پیش از این در سال ۵۸ در پاوه رخ داد و  ضدانقلاب سر حدود ۱۲ پاسدار را برید. این شهادت ها، شوق شهادت طلبی و قیام را در ملت ما تازه تر کرده و می‌کند.

 دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در ادامه به بیان خاطره ای از گفتگوهایش با حضرت آیت الله خامنه ای که منجر به کشف کودتای نقاب در پایگاه شهید نوژه انجامید، پرداخت و گفت: بعد از توطئه های ضد انقلاب، صدام به ایران حمله  و پنج استان ایران را اشغال کرد و حدود دو و نیم میلیون نفر از مردم ما آواره شدند. هشت نه ماه بعد، منافقین هم دست به اسلحه بردند و روزانه در شهرهای ما حدود ۴۰ تا ۵۰ نفر ترور  و کشته می شدند و انفجارهای مکرر رخ می داد.

وی ادامه داد: ملت ما در برابر همه  توطئه های آمریکا در دهه شصت ایستاد و شکست را به آمریکا تحمیل کرد و این حادثه ای غیرعادی، اما ارادی است. ملت ما در برابر هر حادثه ای آن را مهار  و  تبدیل به یک توانمندی تثبیت شده کرده که دشمن دیگر  از آن روزنه نمی تواند وارد شود.

این استاد دانشگاه جامع امام حسین (ع) تصریح کرد: با جانبازی ملت و هدایت حکیمانه امام انقلاب، توطئه های مختلف دشمن خنثی  و راه جنگ، کودتا،  ترور، انفجار و حرکتهای تروریستی بسته شد. اقتدار ملت ما در این مسیر ۴۰ ساله باعث وحشت آمریکا و هم پیمانانش شده است.  ایجاد داعش برای مهار این حرکت بزرگ تمدنی ملت ایران است؛ به خصوص که این نبرد،  یک جنگ تمدنی است .

رضایی خاطر نشان کرد: ملت ایران برای دستیابی به تمدن ایران اسلامی قبلا هم حرکت هایی نظیر  قیام مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و قیام پانزده خرداد را رقم زده، اما اوج این تلاش ها در پیروزی انقلاب اسلامی بود. امروز مهمترین نکته، اجازه ندادن به  پیدایش تردیدها است.  ایجاد تردید  در راه ملت ایران به  فقر و نابرابری اقتصادی می انجامد و  این یک پرسش اساسی است که ما  چطور موشک هایی با این دقت را درست کردیم اما خودروسازی ما پس از شصت سال این گونه عقب ایستاده است.

وی تاکید کرد: یک عده شب تا صبح منتظرند که درهای آمریکا چه زمانی باز می شود!  حال آن که چهل سال است مشخص شده آسمان آمریکا بارشی برای ما ندارد و اگر داشت برای نوکرهای خودشان یعنی شاهان گذاشته می‌داشت. ما امروز نیازمند خودباوری، عزت نفس و تکیه بر خود هستیم. ما کی و کجا در ۳۰۰ سال گذشته چنین اقتداری داشتیم؟  ما اقتدار موشکی  موجود یعنی ساخت موشک دقیق با برد ۲۰۰۰ کیلومتر را می‌توانیم در همه حوزه های اقتصادی، کشاورزی،  صنعت و فناوری غیرنظامی هم داشته باشیم. کافی است به تردید آفرینان اجازه ندهیم  در مسیر ملت ایران خلل ایجاد کنند.

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان این که مساجد می‌توانند کانون آفرینش عزت نفس ، اعتماد به نفس، خودباوری و زدودن تردیدها باشند، افزود: همان گونه که آمریکا را در دمشق و حلب و دیگر نقاط شکست دادیم، باید آن را در جبهه های اقتصاد مقاومتی یعنی  کشاورزی، صنعت و بازرگانی خودمان هم شکست دهیم.

وی با اشاره به بخش هایی از سخنان شهید حسین کابلی در سال ۶۴ درباره احساس مسؤولیت  و خورباوری گفت: مساجد باید کانون هم اندیشی و مشارکت در جبهه اقتصاد مقاومتی باشند، با  احساس مسؤولیت وارد این حوزه شوند تا امریکا را در این بخش هم شکست دهند و شکوفایی  و عدالت اقتصادی را رقم بزنند. خداوند را شاکریم که  در ایران امروز از  نعمت ولایت برخورداریم. چنان که وجود این نعمت بزرگ موجب شده مسیر جهاد را در حوزه های مختلف نظامی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بشناسیم و  با احساس مسوولیت و خودباوری وارد این جبهه ها شویم.


منبع: عصرایران

حداد عادل: احمدی‌نژاد رایانه‌ای است که نرم‌افزارش را نمی‌دانیم

عضو تشخیص مصلحت نظام گفت: آقای احمدی‌نژاد یک رایانه‌ای است که ما نرم‌افزارش را نداریم و نمی‌توان پیش‌بینی کرد چه اتفاقی رخ می‌دهد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، مهمان این هفته برنامه «دست خط» غلامعلی حداد عادل عضو تشخیص مصلحت نظام، مشاور عالی رهبر معظم انقلاب و رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود.

مشروح گفت و گوی تلوزیونی غلامعلی حداد عادل را در ذیل می خوانید:

سوال: در این یکی دو سال، قدری در فضای سیاسی کشور حضورتان کمرنگ شده است.

حدادعادل: قدری مربوط به مجلس بود. بالاخره مجلس معرکه آراء سیاسی است. نبودن من در مجلس یک اثرش همین است که کمتر با خبرنگاران و رسانه‌ها مواجه می‌شوم. مجلس بود که قدری فضا را داغ می‌کرد. این یک جهت است.

سوال: قبول دارم، ولی آقای دکتر حداد یک شخصیتی است که هر زمان هر جایی برود خبرنگاران سمت ایشان می‌آیند. من خبر دارم دعوت‌هایی دارید که قبول نمی‌کنید. شاید دلیل دیگری داشته باشد.

حدادعادل: فکر می‌کنم که کمتر در قاب رسانه‌ها بودن به معنای کمتر کار کردن نیست.

سوال: قطعا چنین است.

حدادعادل: هیچ چیزی فرق نکرده و بر سر آن عهد و پیمانی که با امام و انقلاب داشتیم هستیم.

سوال: آن که مسلم است، ولی احساس می کنم تغییر روشی دادید؛ درسته؟

حدادعادل: خیر. این به طور طبیعی پیش آمده است.

سوال: در رابطه با انتخابات مجلس دهم خیلی در مورد فهرست اصولگرایان صحبت کردند و خیلی‌ها در این برنامه گفتند از زمانی که این فهرست بسته شد گفتیم که این فهرست برای شکست بسته شد. به عنوان یکی از کسانی که تاثیرگذار در تصمیم‌گیری‌ها بودید، چنین اعتقادی داشتید؟

حدادعادل: این عالم سیاست از یک جهاتی شبیه فوتبال است. کسانی که بازی‌ها را تحلیل می‌کنند قبل از مسابقه حرف‌های کلی می‌زنند و بعد که تیمی می‌بازد ۱۰۰ دلیل می‌اورند که من می‌دانستم چنین می‌شود. حالا اگر آن تیم ببرد می‌گویند من می‌دانستم این می‌برد. معلوم نیست کی راست می‌گوید… عالم سیاست هم اینطور است. ولیکن تلاش ما این بود تا جایی که امکان دارد اشتباه نکنیم. به هر حال این اتفاق رخ داده است.

سوال: خودتان فکر می‌کردید کلا فهرست اصولگرایان در مجلس رای نیاورد؟ چون بدبینانه‌ترین افراد هم فکر می‌کردند دو الی سه نفری از آن فهرست به مجلس بروند.

حدادعادل: خیر. ما این احتمال را به این صورت نمی‌دادیم.

سوال: مجلس دهمی که شکل گرفته است را چطور مجلسی می‌دانید؟ برخی ها می‌گویند اصلاح طلب است یا اصولگرا و اعتدالی، در تعریفش مانده اند!

حدادعادل: من تصور می‌کنم یک مجلسی است که هیچ جریانی از جریانات سیاسی حاکمیت مطلق ندارد. مجلسی است که دو الی سه جریان به یک شکلی با هم در توازن و تعادل هستند. از دو الی سه طرف به هم فشار می‌آورند ولی برآیند این فشارها هیچ جریانی حاکم نیست.

سوال: این به لحاظ سیاسی می‌تواند نقطه مطلوب باشد یا خیر؟

حدادعادل: بد هم نیست.

سوال: هیچ کسی قدرت مطلق را ندارد که تصمیمی را عملی کند.

حدادعادل: بله. بد هم نیست.

سوال: جلسات مجلس را پیگیری می‌کنید؟ مثلا جلسات رای اعتماد.

حدادعادل: بله.

سوال: چطور بود؟

حدادعادل: به نظر من کمتر از نوبت‌های قبل مسئله‌ساز بود و وزرای پیشنهادی کمتر حاشیه سازی کردند.

سوال: از انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم بگوئید که چطور دیدید و چه ویژگی‌هایی داشت؟

حدادعادل: انتخابات خیلی جدی بود. اصولا از بعد از انتخابات آقای هاشمی یعنی از ۷۶ به بعد، انتخابات ریاست جمهوری در ایران رقابتی شد. یعنی رقابت جدی شده است چون تا آن زمان همه می‌توانستند نتیجه را پیش‌بینی کنند. ولی از ۷۶ به بعد انتخابات ریاست جمهوری عرصه رقابت جدی شده است و هر چه زمان می‌گذرد جدی‌تر می‌شود.

سوال: و غیرقابل پیش‌بینی تر.

حدادعادل: بله. تا حدی. غیرقابل پیش‌بینی به این معنا است که هیچ کدام از دو طرف از پیروزی ناامید نیستند. در انتخابات امسال، دو جریان رقیب هم هر دو خیلی جدی وارد عرصه شدند و این به نظر من برای نظام ما در عرصه مردم‌سالاری دینی و برای انقلاب ما یک سرمایه است.

آقا فکر می‌کنم در دیدار عید فطر بود که خطاب به جوانان فرمودند شما قبل از انقلاب نبودید تا بدانید چه اتفاقی در کشور افتاده و انتخابات یعنی چه و این کشور از کجا به کجا رسیده است. این حرف بسیار مهم است. حالا ببینید این دستاورد بزرگی برای ما است. البته این جنبه‌های مثبت انتخابات ریاست جمهوری بود ولی ما معتقدیم که در انتخابات شاهد حرف‌های خوبی نبودیم؛ یعنی ساختارشکنی صورت گرفت و حرف‌هایی که قابل توجیه و دفاع نبود گفته شد و هیچ خوب نبود. امیدواریم جبران کنند.

سوال: چطور می‌توانند جبران کنند؟

حدادعادل: اولا آن حرف‌ها و شبیه آن حرف‌ها گفته نشود. بعد هم به وعده‌ها عمل شود و تلاش در این جهت باشد.

سوال: قبل از انتخابات جبهه‌ای به نام جمنا تشکیل شد. موافق تشکیل این جبهه بودید؟

حدادعادل: بله. من نائب رئیس جبهه مردمی هستم.

سوال: فکر می‌کنید اثر مثبت را گذاشت؟

حدادعادل: بله. بالاخره همین که ۱۶ میلیون رای در مقابل حدود ۲۴ میلیون رای تبلور یافت و این جدی شدن انتخابات، یک عاملش همین تشکیل جبهه مردمی بود.

سوال: برخی از دوستان همفکر شما انتقاداتی دارند که افرادی که از این جبهه برای نامزدی درآمدند، آن تنوع لازم را نداشتند یا اینکه می‌شد افرادی بیایند که رای‌آورتر باشند و جدیدتر باشند. این را قبول دارید؟

حدادعادل: به هر حال ما به یک شیوه کاملا مردمی عمل کردیم. اسم این جبهه، جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی است، ما طی دو گردهمایی بزرگ ملی که نزدیک به ۳ هزار نفر را از سراسر ایران دعوت کردیم، به ۵ نامزد نهایی رسیدیم. هر چه اتفاق افتاد، با رای این جماعتی بود که از سراسر ایران جمع شده بودند. ما خودمان در یک اتاق دربسته فردی را تعیین نکردیم که به جامعه معرفی کنیم.

سوال: فکر می کنید آینده جمنا چه خواهد شد؟

حدادعادل: این مسئله این روزهای ما است. این روزها در دستور کار است. روز اولی که این جبهه مردمی را تشکیل دادیم آن را فقط برای انتخابات ریاست جمهوری تشکیل ندادیم. حال که انتخابات تمام شده است ما داریم برای یک تلاش درازمدت‌تری برنامه‌ریزی می‌کنیم.

سوال: جدیدا جلسه گذاشتید؟

حدادعادل: جلسه مجمع عمومی نگذاشته ایم ولی مشورت‌های شورای مرکزی و هیات رئیسه مکرر و مفصل صورت گرفته و آمادگی پیدا شده تا با نگاه تازه‌ای فعالیت خود را ادامه دهیم.

سوال: ممکن است در ۱۴۰۰ هم دوباره با همین ترکیب وارد انتخابات شوید؟

حدادعادل: همین ترکیب یعنی چه؟

سوال: همین ترکیب که ۵ نفر انتخاب شدند و دو نفر به صحنه اصلی رفتند.

حدادعادل: نخیر. هر روزی حکم خودش را دارد. عالم سیاست، لحظه‌ای است.

سوال: هر سه مناظره را دیدید؟

حدادعادل: بله. با دقت.

سوال: چه حسی داشتید؟

حدادعادل: فکر می‌کنم جدی بود، ولی می توانست بهتر باشد. دلیل دارم. به نظر من مناظره‌ها بیش از حد شخصی شد.

سوال: به مسائل شخصی پرداخته شد؟

حدادعادل: بله. این باعث شد وقت تلف شود و روش‌ها نقد نشود.

سوال: چقدر مناظرات در نتیجه انتخابات موثر است؟

حدادعادل: حتما موثر بود، برای اینکه ما فردای بعد از هر مناظره تاثیر مناظره ها را در نظرسنجی‌ها می‌دیدیم. ولی کلا من یک یک انتقاد دارم به شیوه مناظره‌ها واینجا می گویم که شاید در دوره‌های بعد اعمال شود. انتقاد این است که مسائل کشور اینطور نیست که کسی بتواند با ۴-۳ دقیقه راه‌حل خود را بیان کند و کسی هم با ۳ دقیقه نقد کند و جواب بدهد.

بالاخره عقلا فکر می‌کنند و راه حل می‌دهند. مثلا فرض کنید مسئله محیط زیست و خانواده و بانک ها و مسائل مهم کشور، آیا معقول است کسی بتواند در ۴-۳ دقیقه بگوید راه‌حل چیست و از همه بخواهند طی سه دقیقه نقد کند.

سوال: شدنی نیست؟

حدادعادل: خیر. یک همایشی از صبح تا عصر درباره یک مسئله مثلا بهره بانکی برگزار می‌کنند، آخرش در جمع‌بندی می‌مانند. حالا یک ملتی نشسته است و مجری می‌گوید سه دقیقه شما تمام شد و ۱۰ ثانیه اضافه صحبت کردید و در نهایت از شما کسر می‌شود. مگر می‌شود اینگونه روی مسائل کشور صحبت کرد؟

سوال: ولی قبول کنید که تعداد هم زیاد است.

حدادعادل: به نظر من روش مناظرات باید عوض شود. حداقل درباره هر موضوعی یک نفر ده دقیقه الی یک ربع حرف بزند. اینهایی که حرف می‌زدند، نیمی از روی نوشته بود که قبلاً تهیه شده بود و در نهایت اشاره‌ای به موضوع می‌شد که من یاد انشای دبستان افتادم.

سوال: به نظر شما دولت یازدهم در طول این ۴ سال چه نقاط قوت و چه نقاط ضعفی داشت؟

حدادعادل: در مسئله اقتصاد، رکود، اشتغال و این مسائل مشکلات وجود دارد و این نقاط ضعف دولت بوده، اما خب همینکه دولت از تلاطم‌های شدید در بازار ارز و تورم و قیمت‌ها جلوگیری کرد، درست است که این به قیمت رکود هم به دست آمده، ولی آرامشی از این حیث وجود دارد که شیب‌های تند و افت‌وخیزهای لجام گسیخته کمتر بوده.

سوال: آقای دولت روحانی را در این مدت ۲ سال دیده اید؟

حدادعادل: منظم در شورای عالی انقلاب فرهنگی می‌بینیم؛ دو هفته یک بار جلسه تشکیل می‌شود. گاهی هم مجمع تشخیص مصلحت نظام می‌آیند. اینجا هم ایشان را می بینیم.

سوال: آدم نقدپذیری هستند؟

حدادعادل: لبخند که زیاد می‌زنند. (می‌خندد). نمی دانم حالا، وقتی هم که چیزی به ایشان می‌گوییم با خوشرویی…

سوال: تا حالا به ایشان نقد کرده اید؟

حدادعادل: بله. بالاخره ما با هم سلام و علیک داریم، از اول انقلاب یا قبل از انقلاب… با هم صحبت هم می‌کنیم. گاهی هم نظرم را به ایشان گفته ام.

سوال: چقدر نقدها را پذیرفتید؟

حدادعادل: رد نمی‌کنند، گوش می‌کنند.

سوال: فکر می‌کردید آقای احمدی‌نژاد برای ریاست جمهوری ثبت نام کنند؟

حدادعادل: من درباره آقای احمدی‌نژاد تعبیری دارم که آن پاسخ همه سوالات شما است. من می‌گویم آقای احمدی‌نژاد یک رایانه‌ای است که ما نرم‌افزارش را نداریم و نمی‌توان پیش‌بینی کرد چه اتفاقی رخ می‌دهد.

سوال: برخی ها بزرگترین اتهام اصولگرایان و طیف شما را در حمایت از دولت آقای احمدی‌نژاد می‌بینند. چنین اتهامی را قبول دارید؟

حدادعادل: قبول دارم که این اتهام را به ما می‌زنند، اما نمی‌پذیرم. بنده خطاب به کسانی که این ایراد را می‌گیرند حرفم این است که شما باید این تصمیم را در ظرف زمانی خود ارزیابی کنید. یعنی ببینید که انتخاب دیگر ما چه بوده است. اگر الان هم شرایط به سال ۸۴ یا ۸۸ بازگردد، ما همانطور تصمیم می‌گیریم. آن تصمیم در ان لحظه درست بوده است.

یعنی اتفاقاتی که بعد از تصمیمی رخ می‌دهد نباید در ارزیابی تصمیم موثر گرفت. شما در سال ۸۴ یک اطلاعاتی از شخصی به نام آقای دکتر محمود احمدی‌نژاد دارید و بر اساس اطلاعاتی که از جناح رقیب دارید و نامزدهای رقیب آن زمان تصمیمی می‌گیرید و اگر بعدا اتفاقی افتاده که این می‌تواند آن تصمیم را مخدوش کند، کسی که آن زمان این تصمیم را گرفته مقصر نیست. چون اینها بعد اتفاق افتاده است.

هر تصمیم سیاسی را باید در مختصات زمانی و مکانی خود ارزیابی کرد. عین این حرف در مورد سال ۸۸ هم درست است. درباره سال ۸۸ هم باید در شرایط سال ۸۸ بود و ارزیابی کرد.

سوال: وضعیت اقتصادی کشور چگونه است؟

حدادعادل: مشکلات زیاد است. به نظر من در مسائل اقتصادی چند عنوان مهم داریم که تیم اقتصادی دولت و همه دولت و دولت و مجلس و قوه قضائیه باید برای حل این مسائل دست به دست هم دهند. حرف خوبی آقای نهاوندیان اخیرا گفت در حاشیه همایش بانکداری اسلامی که هفته پیش برگزار شد.. ایشان حرفی زد که مضمونش این بود؛ وقتی شما می‌بینید یک صندوق و یک موسسه اعتباری به شما وعده یک سودی می‌دهد که بیش از سود متعارفی که در عالم اقتصاد قابل حصول است شما بدانید که حتما یک جای کار فاسد و لنگ است و یک جایی به بن‌بست می‌خورد.

حالا بانک‌ها چکار می‌کنند؟ بانک‌ها قول سودی را به سپرده گذار می‌دهند و بعد پول را از این می‌گیرند و با نرخ خیلی بالاتری وام می‌دهند. یعنی همین پول را به عده دیگر وام می‌دهند و طرف باید ۳۰ درصد به بانک بدهد تا بانک ۲۰ درصد به سپرده‌گذار بدهد. معنی این است که اگر وام‌گیرنده باید ۳۰ درصد به بانک بهره بدهد چند درصد باید سود کند تا ۳۰ درصد سود به بانک دهد. بعد همه در این می‌مانند و بانک‌ها هم برای تاخیر، دیرکرد می‌گیرند. در نهایت طرف ۶۰۰ میلیون وام گرفته و حالا ۴ میلیارد بدهکار است.

سوال: فکر می کنید برجام چقدر در فضای اقتصادی اثر گذاشت؟

حدادعادل: از دوستان دولت بپرسید که می‌گویند خیلی اثر گذاشت. از فعالان اقتصادی بپرسید که ما هم می پرسیم، می‌گویند تاحدودی اثر گذاشت. مثلا درباره بیمه‌ها، کشتی‌رانی، فروش نفت واقعیت‌هایی است که برجام داشت ولی بالاخره همه اینها در گرو مبادلات بانکی است. وقتی همه اعتراف می‌کنند مبادلات بانکی حل نشده است و آمریکا هم بدعهدی می‌کند و همانطور که ما نگران بودیم و می‌گفتیم دلواپس هستیم.

بنده از کسانی هستم که از روز اول گفتم من دلواپس هستم. اگر همه مخالفان سیاسی ما این دلواپسی را فحش کنند و به ما بدهند، باز بنده مُصر و معتقد هستم و استدلال دارم که آنهایی که می‌گفتند ما دلواپسیم حق داشتند. من به لحن کار ندارم. این که کسی توهین کرده و حرف تند زده است، اینها را دفاع نمی‌کنم ولی این که عده‌ای گفتند ما نگران هستیم و اسم نگرانی‌شان را هم دلواپسی گذاشتند، عده‌ای هم گفتند ما دل آرامیم. حالا دل آرام‌ها چه کسی حق داشت؟ امروز ببینید حق با دلواپسان بود یا دل آرام ها؟

سوال: حالا برخی اعتقاد دارند هر دو طرف مقصر بودند که فضا را آنقدر سیاسی کردند که دقتی که باید، نشد. خیلی کار سیاسی شد.

حدادعادل: من نمی‌خواهم تسویه حساب با کسی کنم، حالا به فرض که حق هم با ما باشد مملکت چه خواهد شد؟ نه ما که دلواپس بودیم الان نباید مسئله را مبدل به این کنیم که دیدید ما درست می‌گفتیم و از آب گل آلود ماهی بگیریم. الان باید همه دست به دست هم دهند در مقابل زیاده‌خواهی امریکا بایستیم.

سوال: این درست است، ولی تجربه‌ای از این برای اداره مجلس وجود دارد. خیلی ها به اداره مجلس در آن مقطع انتقاد دارند، مثلا برخی می‌گویند ۱۵ دقیقه‌ای تصویب شد ولی برخی می‌گویند تصمیمی که در سطح کلان نظام گرفته شد برای چه مجلس در آن ورود کند. این چه تجربه‌ای است که برای آینده ما باید نوشته شود؟

حدادعادل: من درباره رفتار دیگران الان قضاوت نمی‌کنم. مردم قضاوت کردند و می‌کنند، ولی اگر من می‌خواستم مجلس را اداره کنم اجازه می‌دادم مخالفان حرف خود را بگویند و موافقان هم حرف خود را بگویند و در مسئله‌ای به این درجه اهمیت، این سقوط آزاد و ظرف ۲۰ دقیقه سر و ته مطلب را هم آوردن، را درست نمی‌دانستم.

سوال: کتاب خاطرات فروغی را به اقای ظریف هدیه دادید؛

حدادعادل: بله. آن کتاب، کتاب مهمی است.

سوال: با چه هدفی بود؟

حدادعادل: نیتم این بود که ایشان ببیند ایران از کجا به کجا رسیده است. این ایرانی که آن قدر ضعیف بوده، حالا به برکت این انقلاب آمده و با انرژی هسته‌ای به دست دانشمندان خودش بدون تکیه بر دولت بیگانه در داخل کشور تولید شده است، حالا رقیب شش کشور درجه اول دنیا شده است و آنها می‌خواهند مسئله را حل کنند. خواستم این تجربه پیش چشم آقای ظریف باشد.

سوال: به شما چه گفتند؟

حدادعادل: آن روز که فرصت نشد، بعدش نمی‌دانم فرصت کرد آن کتاب را بخواند یا خیر. من هم قصد رسانه‌ای کرد این موضوع را نداشتم. من پاکت غیرشفاف را با خودم برده بودم و کتاب را داخل آن پاکت گذاشته بودم. من این را به آقای ظریف دادم و ایشان هم روی میز خود گذاشت. من روی صندلی خودم نشستم.

خبرنگاران حساس شدند. خبرنگار یکی از روزنامه‌ها دوربین را روی پاکت متمرکز کرده بود تا ببیند چه زمانی آقای ظریف این کتاب را باز می‌کند. در یک لحظه که این اتفاق افتاده بود، عکس را گرفتند و این خبر شد. این کتاب درست به همین دلیل ظرف یک ماه، سه بار تجدید چاپ شد.

سوال: عجب! کمتر چنین اتفاقی می‌افتد!

حدادعادل: بله؛ آن هم در این فضای خراب نشر.

سوال: آقای دکتر حداد چقدر حقوق می‌گیرند؟

حدادعادل: من حقوق استادی از دانشگاه تهران می‌گیرم. پارسال که همین سر و صدای حقوق‌های نجومی درآمد و از من پرسیدند، مثل اینکه ۸ میلیون ۱۰۰ هزار تومان گفتم.

سوال: این حقوق‌های نجومی چه شد؟ از آن طرف املاک نجومی را گفتند و بعدش هم معلوم نشد که چه شد!

حدادعادل: دولت قرار بود یک لایحه به مجلس بیاورد.

سوال: برای نظام هماهنگ؟

حدادعادل: برای سروسامان دادن به وضع حقوق‌ها. یک بار هم این موضوع به مجمع تشخیص مصلحت نظام آمد، معاون رئیس جمهور گفت که دولت قرار است لایحه بیاورد. تاکنون که نیاورده است و امیدواریم بعد از این بیاورد.

سوال: اگر شما جای رسانه‌ها بودید چطور پیگیری می‌کردید؟

حدادعادل: کلا فضای رسانه‌ای را خوب نمی‌بینم و بدتر از رسانه‌های مکتوب، فضای مجازی است.

سوال: البته کاری هم نمی‌توان کرد.

حدادعادل: به هر حال می‌توان ناله کرد و گفت. در این حد می‌توان حرف زد. تصور خود من این است که بگومگو و مچ‌گیری و حاشیه‌سازی و گیر دادن سر عکس و کلمه اصلا ما را از فکر کردن درباره مسائل اصلی کشور غافل کرده است.

من یک مثال ساده‌ای بزنم؛ شورای شهر تهران. ما از نظر نوع نگاه فکری، سیاسی با شورای شهر تهران متفاوت هستیم. البته دوستان ما هستند و تعدادی در مجلس ششم بودند و سلام و علیک داریم. حالا اینها سوار مترو شدند. لابد واگنی گرفته‌اند و اینها نشسته اند. این عکس را در فضای مجازی می‌گذارند و همه بحث می‌کنند که شما نشسته و مردم ایستادند. مردمی نیستید.

اگر عده‌ای در واگن کنار مردم ایستادند دلیل مردمی بودن نمی‌شود و کسانی هم که نشستند، دلیل غیرمردمی بودن آنها نیست. من می‌خواهم به جوانان و دوستان و کسانی که در فضای مجازی هستند و روی یک کلمه گیر می‌دهند و غوغا برپا می شود و اظهار نظر می‌شود، بگویم که دوستان عزیز شما سراغ مسائل اصلی و مهم کشور بروید. به جای اینکه به یک عکس یا کلمه گیر بدهید، بیایید روش‌ها و بینش ها و مبانی را جدی بگیرید.

سوال: حضرت آقا گفته‌اند فرهنگ همانند اکسیژنی است که ما در فضا تنفس می‌کنیم. الان وضعیت اکسیژن ما چگونه است؟

حدادعادل: یک چیزهایی هست که تا وقتی هست آدم حس نمی‌کند. ولی یک روزی که نباشد آدم می‌فهمد، هوا نیست. اگر خدای نکرده روزی از دست برود متوجه می‌شویم چه چیزی را از دست دادیم.

سوال: تا این اندازه که فضا را سیاه نمی‌بینید؟

حدادعادل: نه. ولی نگرانم حالا که دشمنان ما بیدار هستند ما نباید خوابمان ببرد.

سوال: چطور سند ۲۰۳۰ در شورای عالی انقلاب فرهنگی مصوب می‌شود در حالی که کسی به نام دکتر حداد داریم که برای ما بچه های زاده انقلاب، کتاب می‌نوشته است؟

حدادعادل: چه کسی گفته است این در شورای عالی انقلاب فرهنگی مصوب شده است؟

سوال: اعلام شده است تصویب شده است؟

حدادعادل: الان خبر نداشتیم. اصلا در شورای عالی انقلاب فرهنگی هیچگاه ….

سوال: یعنی اصلا گفته نشد؟

حدادعادل: بله. بنده که در جلسات شرکت می‌کنم تا وقتی که این در هیات دولت تصویب شد و تا اندکی قبل از اینکه آقا در ۱۷ اردیبهشت درباره این موضوع صحبت کنند، ما اصلا نمی‌دانستیم چنین موضوعی مطرح شده است. من از سال ۱۳۶۰ تا الان عضو شورای عالی آموزش و پرورش هستم. همین الان هم با حکم رئیس جمهور هستم.

من که عضو شورای عالی آموزش و پرورش هستم یک بار هم در این شورا مطرح نشد که یک چیزی به نام ۲۰۳۰ آمده است و بر اساس آن، سندی نوشته‌اند و دولت هم تصویب کرده و حرف‌هایی زده است.

سوال: چطور می‌شود؟ مگر نباید از این کانال بگذرد؟

حدادعادل: بالاخره این در دبیرخانه کمیسیون ملی یونسکو در ایران مطرح شده بود که در وزارتخانه ای دیگر غیر از وزارت آموزش و پرورش تدبیر می‌شد. از وزارت آموزش و پرورش نیامده بود به شورای عالی.

سوال: ۱۹ اردیبهشت ۱۳۲۴ به دنیا آمدید؟ ۷۲ ساله هستید.

حدادعادل: بله و قدری بیشتر.

سوال: چه سالی ازدواج کردید؟

حدادعادل: اردیبهشت ۱۳۵۰ ازدواج کردم.

سوال: ۲۶ ساله بودید.

حدادعادل: بله.

سوال: چطور با خانم دکتر آشنا شدید؟

حدادعادل: آشنا نبودیم. مادر ما خواستگاری رفت و به شیوه کاملا سنتی بود. هیچ دیداری در دانشگاه و دانشکده نبود. بعد صحبت کردیم و همان روال و روش سنتی و متعارف خودمان انجام شد.

سوال: برای خانم دکتر عاشقانه هم نوشته‌اید؟ یه بار در یکی از برنامه‌های تلویزیونی دیدم شعر گفته بودید برای ایشان

حدادعادل: بله. بالاخره من سفر رفتم و ایشان با من نبود. ۱۳۵۲ سفر یک ماهه‌ای به لندن و پاریس و رم رفتم. تقریبا یک روز در میان برای ایشان نامه می‌نوشتم.

سوال: ادم پرمشغله ای هستید؛ یعنی در خانه کم حضور دارید.

حدادعادل: بله.

سوال: اعتراضی نمی‌شود؟ چون خانم دکتر هم اهل فعالیت‌های اجتماعی هستند.

حدادعادل: بله. گاهی من به ایشان اعتراض می‌کنم چرا انقدر بیرون کار می‌کنید. گاهی ایشان اعتراض می‌کنند به من. با هم کنار آمدیم.

سوال: ۴ فرزند دارید. چند نوه دارید؟

حدادعادل: من ۹ نوه دارم.

سوال: با بچه ها بحث سیاسی می‌کنید؟

حدادعادل: بله. آنها از من سوال می‌کنند.

سوال: خط فکری نزدیک است؟

حدادعادل: الحمدالله یکی از نعمت‌هایی که خدا داده است این است که در خانواده چه از نظر اعتقادی و چه از نظر فکری، تعارضی بین ما وجود ندارد.

سوال: مدارس فرهنگ برای شما است؟ یعنی خانواده آقای دکتر حداد.

حدادعادل: اینکه می‌گویید “برای” ما، مالکیت را نشان نمی‌دهد. از من باید بپرسید این مدارس فرهنگ مال شماست؟ جواب من این است خیر. ما ۲۶ سال پیش یعنی مهرماه ۱۳۷۱ یک مدرسه پسرانه با ۳۵ دانش‌امور تاسیس کردیم که مخصوص رشته ادبیات و علوم انسانی بود.

سال بعد، یک مدرسه دخترانه با ۳۳ دانش‌آموز تاسیس کردیم. این دو مدرسه را در تهران داریم. دو دبیرستان دخترانه و پسرانه و دو دبستان در سال‌های اخیر به نام “فرهنگ” تاسیس کردیم که اینها هم هیچکدام ۶ کلاس کامل ندارد. پسرانه فکر کنم امسال کلاس پنجم پیدا می‌کند و دخترانه سوم یا دوم پیدا می‌کند.

در کل تهران همین است. همه این مدارس هم اجاره‌ای است و ما اجاره می‌دهیم. غیر از این مدارسی که در تهران داریم، یک مدرسه پسرانه و دخترانه دبستان و دبیرستان هم در یکی از محروم‌ترین مناطق کشور داریم که ۶۰۰-۵۰۰ دانش‌آموز دارد که دیناری از کسی شهریه نمی‌گیریم. اصلا مردم ندارند که بدهند.

سوال: شبانه روزی است؟

حدادعادل: بله. هزینه سنگینی هم دارد و ما از خیرین و مردم انقلابی و کسانی که غیرت دینی و ملی دارند، برای آن مناطق کمک می‌گیریم. مدرسه به نام فرهنگ زیاد است. آموزش و پرورش، تعدادی مدرسه برای رشته علوم انسانی تاسیس کرده و نام آن را فرهنگ گذاشته، اما هیچ کدام آنها به من تعلق ندارد.

این را از این جهت می‌گویم گاهی در فضای مجازی همین رقبای سیاسی ما یا عده ای که با اصل انقلاب و نظام مشکل دارند می‌گویند که آهای اینها کارتل آموزشی در ایران دارند. فکر می‌کنند من ۳۰۰ مدرسه در ایران دارم. نه؛ همه مدارس همین است.

سوال: شما هم یک چهره فرهنگی و هم چهره سیاسی هستید. به نظر شما فرهنگ ما چه جایگاهی در میان سیاسیون ما دارد؟ همه می‌گویند فرهنگ غریب افتاده است. قبول دارید؟

حدادعادل: من کمتر دیدم اولیای امور را که فرهنگ در عمل، دغدغه اصلی آنها باشد؛ دلیلش هم این است که هر وقت مشکل کسری بودجه پیش می‌آید اول بودجه فرهنگ را می‌زنند.

سوال: خودتان در راس مجلس بودید این حق را می‌دادید که این کار را بکنند؟

حدادعادل: به این صورت که الان هست، خیر. من فکر می‌کنم واقعا در حق اهل فرهنگ و دستگاه‌های فرهنگی جفا می‌شود که این عسرت همیشه سراغ آنها می‌آید. این به نظر من روا نیست. یعنی ما ضرر می‌کنیم. کم هستند اشخاصی که واقعا با عمق فرهنگ ایران اسلامی آشنا باشند و با ارکان هویت‌ساز فرهنگ ما انس داشته باشند و متوجه باشند زبان فارسی اگر زیان ببیند چه اتفاقی می‌افتد. مثلا همین فضای مجازی؛ این بی اخلاقی که در فضای مجازی وجود دارد برای ملت ما خطر است. از آقای رئیس جمهور در مناظرات پرسیدند برای تحکیم خانواده چه کردید؟ ایشان گفتند فضای مجازی را آزاد کردیم و نشاط دادیم و این باعث تحکیم خانواده می‌شود.

بنده معتقدم چیزی که باعث ویرانی بنیاد خانواده می‌شود، بی‌اخلاقی‌های فضای مجازی است. یک واقعیت است. از همین جا از رئیس‌جمهور و وزیر جدید ارتباطات که قبلا هم همین مطالب را به آقای جهرمی گفته‌ام، به عنوان یک شهروند می‌خواهم فکری برای وضع اخلاقی در فضای مجازی کنند.

سوال: چقدر آقای جهرمی را می شناسید؟

حدادعادل: چند جلسه ای درباره همین موضوع با ایشان گفتگو کردم. دو سال پیش بود.

سوال: قبول دارند؟

حدادعادل: بله. ایشان هیچ منکر خطر نیست. امیدوارم موفق شوند.

سوال: شما نخستین رئیس مجلس غیرروحانی شدید. اگر برگردید به دوره مجلس هفتم دوباره رئیس مجلس می‌شوید؟

حدادعادل: برنمی‌گردیم. کسی برنمی‌گردد که ما برگردیم. در آن شرایط اگر قرار گرفتیم، تصمیمی که آن زمان گرفتم بر اساس مقتضیات و واقعیات آن لحظه تاریخ سیاسی کشور تصمیم درستی بود.

سوال: چرا این نگاه بین برخی ها وجود دارد که آقای حداد آن زمان می‌توانست برخورد قاطع‌تری مقابل برخی بی‌قانونی‌های دولت نهم داشته باشد؟

حدادعادل: بله. یک جمله کلی می‌گویم و کسانی که دستشان در کار سیاسی است می‌فهمند، کار سیاسی و تصمیم سیاسی انتخاب بین خوب و بد نیست. خیلی مواقع انتخاب بین بد و بدتر است. در عالم سیاست خیلی مواقع گزینه سوم ندارید و بین بد و بدتر باید انتخاب کنید. یعنی این کاری که می‌کنید خودتان راضی نیستید ولی باید تصمیم بگیرید و اگر چنین نکنید بدتر می‌شود و شما باید تصمیم بد را بگیرید و تاوان را بدهید.

سوال: در همان دوران انتخابات ریاست جمهوری ۸۴ برگزار شد، شما نامه‌ای به رهبری درباره تائید صلاحیت آقایان معین و مهرعلیزاده نوشتید. چرا چنین کردید؟ چون آن دو نفر اصلا از طیف فکری شما نبودند.

حدادعادل: بله، من می‌دانستم اگر این دو نفر تائید نشوند قطع نظر از نتیجه انتخابات، بعد از انتخابات آمریکایی‌ها و نوکران رسانه ای و هم‌خط‌های اینها می‌گویند که به مخالفان اجازه داده نشد کاندیدا شوند. نامزد مخالفان را حذف کردند و گفتند ما پیروز شدیم. این را به سود نظام نمی‌دانستم. نامه‌ای به آقا نوشتم و گفتم من درخواست می‌کنم به شورای نگهبان توصیه کنید که دایره صلاحیت‌ها را وسعت دهند و ایشان هم محبت کردند و برای شورای نگهبان ارسال کردند و این اتفاق افتاد.

سوال: برخی معتقدند مجلس هفتم پایه‌ای برای تشکیل دولت نهم شد. فکر می‌کردید رئیس مجلس هفتم که پایه‌گذار این حرکت بود در مجلس هشتم کنار گذاشته شود از ریاست مجلس؟

حدادعادل: خیر.

سوال: هیچ گلایه‌ای نکردید؟

حدادعادل: از چه کسی گلایه کنیم؟

سوال: از دوستان خودتان. برخی از دوستان شما بودند که بعدا ابراز پشیمانی هم کردند.

حدادعادل: من الان هم گله نمی کنم، چرا که هر وقت درباره مسائلی که پای خودم در میان بوده صحبت کنم، قبل از اینکه حرفی بزنم محاسبه می‌کنم این حرف به سود یا زیان نظام است. اگر هر کسی با هر اسمی صادقانه به این کشور خدمت کند و سالم و پاک باشد و مشکلات مردم را حل کند ما دست شان را می‌بوسیم و کمک می‌کنیم.

سوال: در دوران مجلس روزی بود که ناراحت شده باشید و کاری هم نتوانسته باشید انجام دهید؟

حدادعادل: در دوره مجلس هفتم اتفاقی با این شدت که شما می‌گویید، رخ نداد. روزی که آقای احمدی‌نژاد به مجلس آمد- آن یکشنبه سیاه – روز سختی بود. خاطره ای از ان روز دارم که خوب است مردم بدانند.

وقتی آن فضا ایجاد شد، آقای نوباوه – که من خیلی ایشان را دوست دارم – پیش من آمد و با چشم اشکبار گفت من این وضعیت که پیش آمد تفالی به قرآن زدم. مستاصل شده بود و قرآن را باز کرده بود.

صفحه قرآن باز بود، به من نشان داد. آیه بالای صفحه این بود که «ولا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم» یعنی به جان هم نیفتید که قدرتتان از دست برود و اقتدارتان نابود شود و آبرویتان برود. این نصیحت قرانی بود.

سوال: قصه آقای مرتضوی چه بود که به شما قول داده بود و زیر قولش زد؟

حدادعادل: بله، همین بود. حدودا همینطور که شما می‌گویید بود.

سوال: عجب عالم سیاستی است! و سال ۹۲ نامزد ریاست جمهوری شدید و ۴ روز مانده به انتخابات انصراف دادید.

حدادعادل: بله. من دوشنبه اعلام انصراف کردم.

سوال: بعد از انصراف و برگزاری انتخابات، فکر می‌کردید انصراف شما اثر مثبتی گذاشت ؟ پشیمان نشدید؟ آقای میرسلیم گفته بودند اگر شما می‌ماندید بیش از ۲ میلیون رای می‌آوردید و امکان داشت انتخابات به مرحله دوم برود. قبول دارید؟

حدادعادل: این از همان تحلیل‌های فوتبالی است. همه بعد از وقوع واقعه علت قبلی را پیدا می‌کنند. (می‌خندد). ببینید پیروزی در عالم سیاست به قیمت شکست در عالم اخلاق نمی‌ارزد. من حاضرم در عالم اخلاق پیروز باشم، ولی در عالم سیاست شکست بخورم. ما سه نفر با هم قرار گذاشتیم در انتخابات با هم رقابت نکنیم. به همه هم گفته بودیم. من به عهد خودم وفا کردم.

سوال: نکته‌ای از آیت‌الله هاشمی رفسنجانی دارید؟

حدادعادل: خدا ایشان را رحمت کند.

سوال: این اواخر صحبت خصوصی با هم نداشتید؟

حدادعادل: چرا، گاهی. فاصله من با ایشان در مجمع حدود یک متر و نیم بود. گاهی در پایان جلسه از کنار ایشان رد می‌شدم یک دقیقه می‌نشستم و صحبتی می‌کردم. اینکه چه گفته می‌شد بماند.

سوال: هیچ چیزی را نمی‌توان گفت؟

حدادعادل: من دوست داشتم ایشان جور دیگری رفتار کنند. شاید ایشان هم نسبت به من همین نظر را داشت.

سوال: نبود زمانی که به نقطه مشترک برسید؟

حدادعادل: بله، بود. مثلا ایشان چیزی می گفت و من می‌گفتم حرفی که به من می‌گویید را رسانه‌ای نمی‌کنید؟ چرا خطاب به دیگران نمی‌گویید. می‌گفتند یک زمانی گفتم. من می‌گفتم باز هم به صراحت بیان کنید. من اولین کسی بودم که در صدا و سیما بعد از فوت ایشان اعلام تسلیت و تاسف کردم و برای ایشان طلب رحمت و مغفرت می‌کنم. هیچگاه هم با این که اختلاف‌نظر جدی با ایشان داشتم –در یک سال‌هایی و این اواخر– بی‌احترامی به ایشان نکردم، با اینکه روش من با روش ایشان فرق داشت.

سوال: سر قضیه فتنه ۸۸ کسانی که طرفدار آن دو فرد بودند، اتهامی را متوجه شما و جریان شما می‌کنند که الا تازه اینها فهمیدند ما آن موقع چه می‌گفتیم. آیا به عنوان کسی که در بطن ماجرا بودید و از اولین کسانی بودید که در صدا و سیما صحبت کردید و از پشت پرده‌ها حتما خبر دارید، معتقدید‌ واقعا سهم‌ دو طرف یکی بود؟

حدادعادل: خیر. نوع انتقاد به این دو نفر فرق می‌کرد. یکی رفتارش رفتار خوبی از نظر شخصی نبود و دیگری، مبنای دیگری داشت و اینها بعدا معلوم شد. اینها بعدا معلوم شد. اتفاقاتی که بعد از انتخابات افتاد ثابت کرد، مشکل چه بود.

سوال: دوره مجمع تشخیص مصلحت شروع شد؟ هنوز تشکیل جلسه داده نشد؟

حدادعادل: خیر. نوع انتقاد به این دو نفر فرق می‌کرد. یکی رفتارش رفتار خوبی از نظر شخصی نبود و دیگری، مبنای دیگری داشت و اینها بعدا معلوم شد. اینها بعدا معلوم شد. اتفاقاتی که بعد از انتخابات افتاد ثابت کرد، مشکل چه بود.

سوال: دوره مجمع تشخیص مصلحت شروع شد؟ هنوز تشکیل جلسه داده نشد؟

حدادعادل: خیر. هنوز جلسه‌ای با اعضای جدید و رئیس جدید تشکیل نشده است.

سوال: ترکیب جدید را چطور می بینید؟

حدادعادل: خیلی فرقی نکرده است. البته سعی بر این است که مجمع تشخیص آن حالت جناحی و طیفی مجلس و جاهای دیگر را پیدا نکند. یعنی شان مجمع تشخیص مصلحت نظام هم این است که مصلحت نظام را اولویت بدهد، به نفع این جناح و آن جناح.

سوال: برنامه ما با دستخط شما به پایان می‌رسد.

حدادعادل:«بسم‌الله الرحمن الرحیم. برای ملت عزیز و سرافراز ایران در نگاهبانی از استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی آرزوی موفقیت می‌کنم.»


منبع: عصرایران

معجزه بی‌فروغ دولت‌ها

رضا صادقیان

دولت در ایران، تفاوتی نمی‌کند کدام یک از دولت‌ها و وابسته به چه جناح سیاسی باشد، فربه و بیش از آنکه تصور می‌شود بزرگ است. از همین‌رو جریان‌های سیاسی بیش از آنکه به فعالیت‌ سازمان‌های غیردولتی، بنیان نهادن کنش‌های غیرسیاسی در بستر اجتماع و مجالس قانون‌گذاری گرایش داشته باشند، علاقه‌مند به حضور در دولت‌ها هستند.

چنین گرایش پررنگی را می‌توان در روزهای قبل از فعالیت تبلیغات انتخابات به عینه مشاهده کرد. نیروهای سیاسی ترجیح می‌دهند کمتر در انتخابات مجلس شورای اسلامی و شوراهای شهر کوشش کنند، نگاهشان به سوی دولت آینده و همسو است. دولتی که جایی برای آنان داشته باشد. بحث دولت خاتمی، احمدی‌نژاد و روحانی نیست. سخنی از نشدن‌ها و ناتوانایی‌ها و سوء مدیریت‌ها در دولت‌ها نیست، حتی اشاره‌ای به برنامه‌های اجرایی موفق و ناموفق هیچ دولتی نیست.

نیم نگاهی به دوره تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری می‌کنیم، کاندیدایی که از روز نخست تیر و کمانی در دست به سوی سیاست‌های دولت مستقر نشانه می‌روند و میراث برجای مانده از دولت وقت و دولت‌های قبلی را فاجعه ملی و بحران می‌نامند، نمونه بسیار روشن چنین مثالی سیاست تبلیغاتی قالیباف در انتخابات اخیر است.  از منظر اینگونه کمپین‌های تبلیغاتی؛ بیکاری در اوج است، وضعیت پرداخت وام بانکی نزدیک به فاجعه است، شرایط زیست‌محیطی ناامیدکننده و بی‌اندازه بحرانی است، هر سال با بحران‌های اجتماعی جدیدی روبه‌رو هستیم و این در حالی است که بحران‌ها و پدیده‌های اجتماعی سال‌ها قبل هنوز لاینحل باقی مانده است، فکری به حال معیشت مردم در طول سال‌ها قبل نشده است، همیشه و در هر حالتی با ده‌ها هزار پروژه تعریف شده و اجرا نشده روبه‌رو هستیم و با هزاران پروژه نیمه تمام سر و کله می‌زنیم و… همه این کارها نیاز به دولتی دارد که قرار بوده چنین کارهایی را انجام دهد و نداده، بنابراین دولت دیگر براساس همین کم‌ کاری‌ها و دوباره کاری‌ها خواهان به دست گرفتن قدرت جادویی دولت می‌شود! به عبارتی؛ ترسیم دولت و هیبت چنین دولتی بسیار بغرنج است، مانند انسان بی‌خانمانی می‌ماند که لباس‌های ژولیده بر تن دارد و از درد نداری و بیچارگی پاهایش بدون پوشش است، ولی همین انسان دردمند از سوی طیف قدرت‌مدار هزاران خواهان دارد!

با گذشت نزدیک به دو ماه از استقرار دولت جدید، هنوز در حال عزل و نصب‌های درون ساختار دولت هستیم. اگر خبر انصراف، استعفا و کنار رفتن نیز در خبرها منتشر می‌شود، شوخی است. دولتی که صدها هزار خواهان بالقوه و در حال انتظار دارد، کسی راضی به استعفا و انصراف از قدرتش نمی‌شود، مگر موردی بسیار خاص و نادر. بنابراین در هر دوره‌ای و با روی کار آمدن هر دولتی، با هر سیاستی همچنان عاشقان زیادی گرد این دولت چرخ می‌زنند، چرا که به خوبی می‌دانند دولتی به این عظمت و بزرگی شاید در عرصه عموم و فعالیت‌های عام‌المنفعه توفیقی نداشته و یا نخواهد داشت، ولی برای گشودن مسائل شخص پر سود بوده و هست.

دولت روحانی در صورتی می‌تواند قدرت دولت را تاثیرگذار و بهره‌ور کند که چربی‌های زیادی این دولت را برای همیشه از بدن تنبل و بیعار دولت دوازدهم جدا کند، در غیر اینصورت نه تنها گره‌ای از مشکلات امروز گشوده نخواهد شد، بلکه هر کدام از مدیران دولتی همانند تمام سال‌ها خواهان بزرگ کردن حوزه مدیریتی خویش می‌شوند و چنین عملی یعنی دولت بزرگ، یعنی بزرگتر و بی‌کاره شدن و هزینه‌بر بودن دولت.

از نگاه اکثر فعالان سیاسی دولت از کشش خاصی برخوردار است، آنقدر که نمی‌توان در مقابل وسوسه دعوت به دولت نه گفت و زیبایی‌هایش را نادیده گرفت، ولی همین افراد پس از مدتی به این مهم پی می‌برند که در حلقه‌ای پیچ در پیچ دولت گرفتار شدند و جایی برای بهبود بخشی به کارها نیست؛ قبل از آنکه جمعیت قابل توجهی از مدیران به این مهم برسند که بزرگی دولت به بیکارگی آن دامن می‌زند، لازم است دولت دوازدهم به سمت واگذاری تصدی‌گری‌ها کاذب برود و خودش نقش نظارت کننده دقیق را برعهده بگیرد، معجزه‌ای که توسط دولت بزرگ به وقوع بپیوندد هنوز از راه نرسیده و نخواهد رسید، منتظر رویداد خاصی نباشیم.


منبع: بهارنیوز

هنرمند را نباید گوشه‌نشین کرد

به گزارش ایلنا، محمدرضا عارف در دیدار جمعی از هنرمندان سینما، تئاتر و تلویزیون با تبریک روز ملی سینما و آرزوی توفیق برای اهالی هنر به جایگاه و نقش هنرمندان در التیام‌بخشی به آلام بشر معاصر اشاره کرد و گفت: آنچه هنر و هنرمند متعهد را متمایز می‌کند، نگاه انساندوستانه و توجه به مصائبی است که بشر با آن دست و پنجه نرم می‌کند. در واقع، هنرمندان فرهیخته در طول تاریخ زبان گویای درد و رنجی بوده‌اند که بر انسان‌ها تحمیل شده است.

لزوم موضع گیری هنرمندان در برابر فجایع میانمار

وی فجایع رخ‌داده در میانمار را از جمله این درد و رنج‌ها خواند و اظهار داشت: آنچه این روزها در میانمار می‌گذرد اوج قساوت و سنگدلی است و از هنرمندان متعهد جهان و به ویژه از هنرمندان ایران که همواره نسبت به موضوعاتی اینچنینی عکس‌العمل نشان داده‌اند، انتظار می‌رود تا به عنوان سفیران صلح و انسان‌دوستی در برابر این نسل‌کشی آشکار سکوت نکرده و با خلق آثاری فاخر منعکس‌کننده مصائب مسلمانان این کشور به جامعه جهانی باشند.عضو شورای انقلاب فرهنگی در بخش دیگری از سخنان خود بر اهمیت و نقش هنر در جامعه تاکید و تصریح کرد: امروزه هنر نقشی فراتر و والاتر از یک ابزار سرگرمی صرف را ایفا می‌کند. هنر اگر با معیارها و ارزش‌های انسانی و اخلاقی همراه باشد قادر است تاثیری بسزا در ارتقای فرهنگی یک جامعه داشته باشد.

هنرمندان در دولت اصلاحات دلگرمی بیشتری داشتند

عارف همچنین با اشاره به این نکته که باید به هنر به عنوان یک راهکار برای رسیدن جامعه به یک افق باز و امیدبخش نگاه کرد و نه یک مسئله و معضل، خاطرنشان کرد: جامعه‌ای که هنر و هنرمند آن در تنگنا و فشار و بی‌توجهی باشد، قطعا جامعه‌ای پویا، شاداب و توسعه‌طلب نخواهد بود. به همین دلیل دست‌اندرکاران موضوع هنر در کشور باید با تکیه بر تجارب دهه‌های گذشته از جمله دولت اصلاحات که هنرمندان در آن زمان دلگرمی بیشتری داشتند و نیز با کمک گرفتن از دیدگاه‌ها و نظرات اهالی فرهنگ و هنر، نگاه تازه‌ای به این حوزه داشته و از ظرفیت‌ها و قابلیت‌های چشمگیر جامعه هنری استفاده کنند.

نظام صنفی هنرمندان  باعث صیانت از جایگاه هنر می‌شود

وی رفع مشکلات و پاسخ به نیازها و مطالبات هنرمندان را وظیفه دولت و سازمان‌های مرتبط با این حوزه دانست و ابراز داشت: مهمترین کاری که می‌تواند در این زمینه صورت گیرد، تاسیس نظام صنفی هنرمندان است. این نظام صنفی از یک سو می‌تواند صیانت از جایگاه و شان هنرمندان را تضمین کند و از سوی دیگر، انجام بسیاری از امور تصدی را برعهده خود هنرمندان قرار دهد، که بی‌شک مناسب‌ترین راه برای کاهش تصدی‌گری دولت بوده و با توجه به ظرفیت بالای هنرمندان، نتایج درخشان‌تری را هم به دنبال خواهد داشت.

انتقاد از تعدد مراکز تصمیم‌گیری و سیاستگذاری در امور هنری

رئیس فراکسیون امید مجلس تعدد مراکز تصمیم‌گیری و سیاستگذاری را در امور هنری یکی از مشکلات جدی این حوزه دانست و بیان کرد: اینکه در کشور مراکز هنری متعدد داشته باشیم امر خوبی است، اما مشکل از آنجا ناشی می‌شود که هر مرکز هنری مایل است در مسائل کلان خود سیاستگذار و تصمیم‌گیر باشد. در این شرایط است که با امر برخوردهای سلیقه ای با هنر و هنرمندان روبه‌رو می‌شویم و افرادی بدون آنکه مسئولیت قانونی داشته باشند، صرفا بر مبنای سلیقه، با برنامه‌های هنری برخورد می‌کنند.

باید نگاه قیم مآبانه به هنر و هنرمند تغییر کند

عارف با انتقاد از برخی برخوردهای سلیقه‌ای با هنرمندان و آثار آنها یادآور شد: باید نگاه قیم‌مآبانه به هنر و هنرمند ‌تغییر کند و اعتماد متقابلی بین هنرمند و مسئولان ایجاد شود. یکی از رسالت‌های مهم هنرمندان نقد شرایط موجود و خصوصا نقد قدرت و مسئولان است. نباید به دلیل انجام این رسالت هنرمند را تحت فشار گذاشت یا با دلایلی غیر موجه گوشه‌نشین کرد. 

تلاش هنرمندان برای حاکمیت اخلاق در جامعه

وی در پایان ضمن درخواست از هنرمندان برای تلاش جهت حاکمیت اخلاق در جامعه عنوان کرد: از وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی می‌خواهم بیش از گذشته برای رسیدگی به وضعیت هنرمندان در حوزه‌های مختلف تلاش کند و با بکارگیری افراد فرهیخته، خوش‌فکر و مورد اعتماد هنرمندان در این وزارتخانه باعث دلگرمی اهالی هنر و نهایتا درخشش هنر ایرانی در مجامع بین‌المللی شود در همین زمینه آمادگی خود و فراکسیون امید مجلس شورای اسلامی را برای تشکیل یک کارگروه ویژه برای رسیدگی به خواست‌های هنرمندان و موضوعات پیرامون هنر کشور اعلام می‌کنم و امیدوارم با همدلی همه دست‌اندرکاران و خصوصا کمیسون فرهنگی مجلس، بتوانیم در جهت رضایت هرچه بیشتر هنرمندان و هموارسازی مسیر اعتلای هنر کشور، گام‌های مثبتی برداریم.گفتنی است که پیش از سخنان عارف، تعدادی از هنرمندان نقطه‌نظرات خود را مطرح کرده و از جمله خواستار استمرار این جلسات و انعکاس دیدگاه‌های هنرمندان به مسئولان ارشد فرهنگی و هنری کشور از طریق نمایندگان مجلس شورای اسلامی شدند.


منبع: بهارنیوز

استانداران را دریابید

گروه سیاسی: انتصاب هفت استاندار در روزهای گذشته و خبر وزیر کشور مبنی بر تعیین استانداران تا پایان شهریور بار دیگر بهانه‌ای شد تا به بررسی عملکرد نمایندگان ارشد دولت اعتدال در استان‌ها بپردازیم. نمایندگانی که گاه آنقدر که حامیان دولت از آنان گلایه دارند مورد نقد و اعتراض منتقدان دولت قرار نمی‌گیرند و ظاهرا بیشتر از آن ذیل سیاست‌های اعتدال‌گرایانه دولت روحانی تعریف شوند انتخاب‌هایی «دلواپس‌پسند» هستند. یکی از نقدهای جدی همراهان روحانی به عبدالرضا رحمانی‌فضلی، وزیر کشور به همین بحث چگونگی انتخاب استانداران بازمی‌گشت.

انتقاداتی که البته آن‌چنان در دولت و مجلس گوش شنوایی برای آن یافت نشد و وزیر کشور دولت یازدهم هم مجدداً برای دور تازه فعالیت‌ها در دولت دوم روحانی به مجلس معرفی شد و هم رای قاطع نمایندگان مجلس را کسب کرد. بسیاری از منتقدان عملکرد وزارت کشور در انتخاب استانداران این عقیده را مطرح می‌کنند که وزارت کشور در بیشتر انتخاب‌هایش در دولت یازدهم بیش از آن که در پی اجرایی شدن سیاست‌های دولت در استان‌ها باشد به دنبال جلب رضایت منتقدان متنفّذ دولت در هر استان بوده است و برای این موضوع از هر نوع عقب نشینی هم ابایی نداشته است.

با نگاهی به عملکرد بعضی استانداران نیز می‌توان به این گروه از منتقدان حق داد، زیرا شاهد آن هستیم که در برخی استان‌ها بیشتر از آن‌که برنامه‌های دولت اجرایی شود، خواسته‌های اقلیت در الویت قرار می‌گیرد. همین تجربه در دولت یازدهم سبب آن شده است که نگاه به انتخاب‌های وزیر کشور در دور تازه فعالیت‌هایش در دولت دوازدهم با دقتی مضاعف‌تر همراه شود. از طرف دیگر این انتظار از رییس‌جمهور روحانی نیز وجود دارد که با دقتی بیشتر از گذشته به پیشنهادهای وزیر کشور برای استان‌ها بنگرند و در دولت به این نکته مهم دقت شود که فرد منتخب وزیر کشور باید مجری سیاست‌های دولت باشد و این امر هنگامی محقق می‌شود که شخصی که به‌عنوان استاندار معرفی شده است به این برنامه‌ها باور داشته باشد. واقعیت آن است که با تعارف و سیاست‌های منفعلانه نمی‌توان خواسته‌های اکثریت را به مرحله اجرا رسانید و این انتظار وجود دارد که حداقل در دولت دوم حسن روحانی شاهد کاهش تعارفات و تاثیرپذیری از نهادهای قدرت خارج از قوه مجریه و توجه بیش از پیش به آن راهی که اکثریت برگزیده است باشیم.


منبع: بهارنیوز