آیا «شهروند خبرنگاران»، روزنامه نگاران را بیکار می کنند؟ (۲)

سالنامه شرق – نگار حسینی: این
روزها شهروندخبرنگارها بنا به ویژگی های شان همه جا هستند. کمتر خبری می
توان یافت که در لحظات نخستین رخداد، در یک شبکه اجتماعی درج نشود. با این
وصف این تصور به وجود می آید که آیا دوران روزنامه نگاری و خبررسانی حرفه
ای و رسمی به سر رسیده و این شکل روزنامه نگاری به خصوص با رواج توییتر،
جایگاه خود را از دست داده است؟

با حسن نمکدوست تهرانی، روزنامه
نگار و مدرس روزنامه نگاری، در این باره گفتگو کرده ایم. نمکدوست معتقد است
که شهروندخبرنگارها و شبکه های اجتماعی دو رویداد مثبت رسانه ای متاخر
هستند که با روزنامه نگاری جریان اصلی در یک شرایط بسامان به خوبی می
توانند تعامل و به زبان ساده تر «پاسکاری» کنند. یعنی به امکانات روزنامه
نگاری جریان اصلی بیفزایند و از آن بهره بگیرند و برعکس؛ اما هیچ کدام نمی
توانند جای دیگری را بگیرند و بر دیگری سیطره یابند.

آیا «شهروند خبرنگاران»، روزنامه نگاران را بیکار می کنند؟ (2)

وضعیت رسانه
های رسمی در جامعه ایران و در روزگاری که شبکه های اجتماعی و
شهروندخبرنگارها در فضای خبری حضوری فعال دارند، چگونه است؟ در سایر نقاط
دنیا چطور؟

– ساختار و مناسبات رسانه های رسمی ایران قبل و بعد از
پدیدار شدن روزنامه نگاری شهروندی و شبکه های اجتماعی در سطح کلان و کلی
تفاوت معناداری نکرده است. کماکان بازیگر اصلی در فضای رسانه ای کشور حکومت
است و کماکان نیز نمی توان تغییری جدی را در رفتار رسانه های اصلی که
فراگیرترین شان رادیو و تلویزیون است دید. منطق حاکم بر این رسانه ها هم
نظریه تزریقی و تلقی از رسانه ها به منزله دستگاه تبلیغاتی است، این تصور
که رسانه قدرتمند است و مردم در برابر رسانه ها بی دفاع هستند و به سادگی
پیام های رسانه های بزرگ را می پذیرند و بنابراین از آنها می توان برای پیش
بردن هدف ها و برنامه ها به خوبی بهره گرفت.

جالب است این رویکرد و ساختار
در وضعیتی همچنان نگاه و شیوه مسلط است که همه به بی حاصلی آن پی برده اند
و بطالت آن را در تجربه واقعی به دفعات مشاهده کرده اند. واقعیت را
بخواهید یکی از پرسش های عجیب برای من همین است: همه می دانیم حکومتی بودن
ساختار رسانه ای کشور و تصور درباره رسانه به منزله دستگاه پروپاگاندا و
تبلیغات شکست خورده است و همچنان همه گرفتار این وضعیت هستیم.

این
تصوری اشتباه است که گمان کنیم شبکه های اجتماعی و شهروندخبرنگارها در فضای
خبری سیطره دارند، چنین نیست. آنچه در ساحت روزنامه نگاری شهروندی و شبکه
های اجتماعی به لحاظ خبری رخ می دهد، در عین فواید فراوانی که در جامعه
دارد، جایگزین رفتار حرفه ای روزنامه نگاری که در رسانه های جریان اصلی رخ
می دهد. نیست. قرار نیست بشود و نخواهد شد. صد البته به شرط اینکه رسانه
های جریان اصلی بتوانند به استانداردها و معیارهای حرفه ای روزنامه نگار
پایبند بمانند و عمل کنند.

خبرنگارشهروندها و شبکه های اجتماعی دو
رویداد مثبت رسانه ای متاخر هستند که با روزنامه نگاری جریان اصلی در شرایط
بسامان به خوبی می توانند تعامل و به زبان ساده تر «پاسکاری» کنند، یعنی
به امکانات روزنامه نگاری جریان اصلی بیفزایند و از آن بهره بگیرند و
برعکس؛ اما هیچ کدام نمی توانند جای دیگری را بگیرند و بر دیگری سیطره
اعمال کنند، چون از یک جنس نیستند، ماموریتی یکسان ندارند، ملاک ها و
معیارهای شان متفاوت است و مقصد و مقصودشان فرق می کند.

شبکه های
اجتماعی و خبرنگارشهروندی امتداد طبیعی رفتار ارتباطی شهروندان هستند و
روزنامه نگاری حرفه ای امتداد طبیعی رفتار کسانی که شغل و تعلق خاطرشان
رسانه گری حرفه ای است. یکی علاقه اش پرداختن غیر مستمر و غیر سازمان یافته
به برخی موضوع های مورد توجه و دیگری حرفه و زندگی اش پیگیری بی وقفه و
سازمان یافته به موضوع های مهم و ارائه خبرآگاهی و پیرامون آنهاست. تاکید
می کنم این توضیح به هیچ وجه به معنای کم اهمیت بودن پدیده های شهروند
خبرنگار و شبکه های اجتماعی نیست. اساسا اتفاق های شهروندبنیانی که از
ابتدای پیدایش اینترنت در ساحت خبر رخ داد، پدیده های مثبت و راهگشا بودند و
به ما روزنامه نگاران در پرداختن عمیق تر و مسئولانه تر به خبرها بسیار
کمک کردند.

آیا «شهروند خبرنگاران»، روزنامه نگاران را بیکار می کنند؟ (2)

برخی معتقدند با وجود رسانه هایی مانند توییتر به
روزنامه و خبرگزاری کمتر نیاز دارند. البته واقعیت این است که این روزها
اخبار خبرگزاری و روزنامه گویی خبر سوخته هستند. به اعتقاد شما آیا ممکن
است رسانه های کوچک، رسانه های بزرگ را از صحنه اثرگذاری خارج کنند؟ مقصودم
از رسانه های کوچک، شبکه های اجتماعی هستند.

– نه. اساسا سرشت
رسانه ها ملازم همزیستی است. از اختراع چاپ و کتاب های چاپی نزدیک به ۶۰۰
سال می گذرد اما هنوز چیزی جای کتاب را نگرفته. ۱۰۰ سال است که رادیو جزء
لاینفک زندگی ماست و باز چیزی جای آن را نگرفته است، کما اینکه چیزی جای
تلویزیون، عکاسی، سینما و روزنامه نگاری را نگرفته.

درباره روزنامه نگاری،
مهم دانستن رابطه وثیق آن با فناوری های ارتباطی و رسانه ای است؛ رابطه ای
بسیار پویا و جذاب. طبعا در ابتدا روزنامه نگاری با چاپ پیوند داشت که
همچنان دارد. به محض اینکه تلگراف پا به عرصه وجود گذاشت، روزنامه نگاری به
غایت از آن بهره گرفت. همین قصه درباره عکاسی و سینما هم صادق است. عکاسی
به روزنامه نگاری وجه شگفت انگیز تازه ای بخشید.

کما اینکه سینما به
روزنامه نگاری فرصت داد که نخستین فیلم های خبری خود را در سالن های سینما
در برابر چشمان مردم قرار دهد. قصه رادیو و تلویزیون و خبر هم که فوق
العاده روشن است. اینترنت هم که از راه رسید، روزنامه نگاری داستان زندگی
خود را با آن تازه کرد. بنابراین اساسا روزنامه نگاری در ارتباط روزآمدش با
فناوری معنا می شود.

اما این که خبرهای خبرگزاری ها سوخته است،
خیلی اغراق آمیز است. اصلا این طور نیست. ما حتی با وجود این که معتقدیم
مطبوعات دیگر زمینه اصلی ارائه خبر دست اول نیستند، اما هنوز شاهدیم که
برخی خبرهای اختصاصی، نخست در روزنامه های خوب دنیا مطرح می شوند و سپس
خبرگزاری ها و رادیو و تلویزیون ها به آن پوشش می دهند.

البته همه می دانیم
که تعداد این نوع خبرها زیاد نیست اما نکته این است که هنوز خبر اختصاصی
در روزنامه نمرده است، چه رسد به خبرگزاری ها و شبکه های پخش ۲۴ ساعته خبر.
همان طور که گفتم طبیعی است که سازمان های خبری از همه امکانات فناورانه
برای انتشار خبرهای خود بهره می گیرند از جمله توییتر و فیسبوک و
اینستاگرام. در عین حال بسیاری از روزنامه نگارها در این فضا عموما بر اساس
دستورالعمل های راهنمای رسانه ای، که به کار در آن مشغول هستند، بهره می
گیرند.

بسیاری از مشاهیر هم چنین می کنند و ما هم به عنوان آدم های معمولی
در این فضاها حضور داریم اما آمدن خبر به روایت یک شهروند غیرمتخصص و غیر
حرفه ای در این فضاها یک قصه است و پرداختن حرفه ای و بنا بر اصول و موازین
روزنامه نگاری در آن یک داستان مفصل دیگر.

ما در روزنامه نگاری با
اصول بنیادین و بدیهی همچون درستی، دقت، سرعت، جامعیت، جذابیت، روشنی،
انصاف، توازن، بی طرفی، مسئولیت، اخلاق، پیگیری و … در انتخاب و روایت
خبر سروکار داریم حال آن که شبکه های اجتماعی و شهروندخبرنگارها به طور
معمول نسبتی با این مفاهیم ندارند. لازم نیست و نباید هم داشته باشند. آنها
شهروندان معمولی هستند و ما روزنامه نگاران حرفه ای، قرار نیست این جایگاه
عوض شود.

آیا «شهروند خبرنگاران»، روزنامه نگاران را بیکار می کنند؟ (2)

یکی از مهم ترین مواردی که در مورد خبررسانی از طریق شبکه
های اجتماعی و رسانه های غیررسمی وجود دارد، صحت و سقم خبر و نوشته است.
بدیهی است در مقایسه با روزنامه ها و خبرگزاری ها – بنا به این که از سوی
افراد آموزش دیده و مسئول در این زمینه مدیریت می شوند – رسانه های غیررسمی
کمتر قابل اطمینان اند. آیا این موضوع می تواند همچنان عاملی باشد که
افکار عمومی مطالب منتشر شده در رسانه های رسمی را به رسانه های غیررسمی
ارجح بدانند؟

– همان طور که گفتم اصلا قرار نیست ما تصورمان از
شهروندخبرنگارها همان تلقی مان از روزنامه نگارهای حرفه ای باشد. طبیعی است
که آدم های معمولی در روایت خبر، دقت یک روزنامه نگار را نداشته باشند، یا
همانند یک روزنامه نگار حرفه ای بنا بر آداب و کتاب های خبرنویسی خبر
بنویسند یا این که به اخلاق حرفه و مسئولیت اجتماعی همانند شما که یک
روزنامه نگار هستید، پایبند بمانند. در عین حال آنها ظرفیتی را دراند که
هیچ رسانه ای در دنیا به تنهایی از آن برخوردار نیست.

همین شهروندان معمولی
در همه ساعات شبانه روز در همه نقاط عالم حضور دارند و می توانند شاهد
عینی انواع رویدادها باشند و به کمک ساده ترین فناوری های امروزه این
رویدادها را ثبت و ضبط و منتشر کنند. این یعنی یک توانایی فوق العاده و رشک
برانگیز که همه سرانه های حرفه ای خواستار بهره گیری از آن هستند. طبیعی
است، اما مسئولیت این بهره گیری و پیامدهای آن بر عهده رسانه های جریان
اصلی است. اگر من تصویری را برای روزنامه شما بفرستم، طبیعی است که وقتی
سردبیرتان تصمیم به انتشار آن تصویر می گیرد، خود به خود مسئولیت محتوای آن
را نیز بر عهده می گیرد.

بنابراین اوست که باید وجود یا نبود ملاک ها و
معیارهای حرفه ای روزنامه نگاری را در گزارش آن شهروند احصا یا ایجاد کند
،نه شهروندی که تصویر را در اختیار قرار داده است. هر قدر چنین رابطه ای
میان خبرنگار شهروندها و رسانه های جریان اصلی عمیق تر و وسیع تر باشد،
طبعا حاصل کار هم قابل اتکاتر است.

وقتی کار صرفا در حیطه رفتار یک
شهروند معمولی است طبعا احتمال حب و بغض، سوگیری، در آمیختن خبر با نظر یا
خبر با شایعه، رعایت نکردن اخلاق حرفه ای روزنامه نگاری و ده ها ملاک و
معیار دیگر به میان می آید اما این به خودی خود یک گناه نابخشودنی یا یک
ضعف بزرگ شبکه های اجتماعی و روزنامه نگاری شهروندی نیست. همان طور که گفتم
شبکه های اجتماعی، یا آنچه اساسا به تسامح به آن فضای مجازی می گویند،
امتداد بخشی از زندگی، باز به تسامح، واقعی ماست.

تسامح به این معنا که
واقعا مرزی بین این دو فضا دست کم دیگر وجود ندارد. رفتار ما در شبکه های
اجتماعی ادامه رفتار ما در بیرون از این فضاست. یک شهروند طبیعی است که در
جریان زندگی روزمره خود، روایتگر حرفه ای رویدادهای خبری – و لاجرم ملتزم
به ملاک ها و معیارهای آن – نباشد و این به هیچ وجه یک گناه و خطا نیست.
بارها گفته ام اتفاقا خطا آنجاست که تصور کنیم شهروندان معمولی باید ملاک و
معیارهای روزنامه نگاران حرفه ای را رعایت کنند. ای کاش می شد اما آخر
شدنی نیست.

آخرین نکته در این بحث هر قدر حرفه ای بتوانند مستقل تر،
متکثرتر، آزادانه تر، عمیق تر و وسیع تر به شرح و توضیح رویدادهای خبری
بپردزاند و آگاهی درباره آن ارائه کنند، جامعه بهتر می تواند تصمیم بگیرد.
امروزه شبکه های اجتماعی و خبرنگارشهروندها نقش و سهم مهمی در این که ما
کارمان را درست انجام بدهیم دارند و کمک بسیار بزرگی در این راه هستند.

آیا «شهروند خبرنگاران»، روزنامه نگاران را بیکار می کنند؟ (2)

ظاهرا
در حال حاضر در جامعه ایران، به دلیل گسترش رسانه های کوچک، صدا و سیما تا
حد زیادی از جریان خبررسانی کنار گذاشته شده است، به اعتقاد شما این روند
تا کجا ادامه می یابد؟ چه آینده ای برای خبرگزاری ها و روزنامه ها در ایران
متصورید؟

– این که شما از توجه کمتر مردم به خبرهای صداوسیما به
منزله کنار گذاشتن آن یاد می کنید، موضوعی تازه نیست. این مشکل سال هاست که
گریبان صداوسیما را گرفته است. اساسا وقتی ما با فراگیرترین رسانه
اجتماعی، به عنوان یک دستگاه انحصاری عریض و طویل پروپاگاندا و تبلیغات
سیاسی و جناحی رفتار می کنیم، تیشه به ریشه اش می زنیم. صداوسیما حتی قبل
از پدیداری اینترنت هم نقش آگاهی بخش و خبری خود را تا حدود قابل ملاحظه ای
از دست داده بود، امروزه که دیگر وضعیت بسیار اسفناک و خطرناک است. این
معضل تنها متوجه صداوسیما نیست. در ابتدای صحبت گفتم که دولتی بودن رویکرد و
ساختار رسانه ای کشور معضل جدی امروز ایران است. تا زمانی که فکری به حال
این معضل نشود، مسیرمان قهقرایی خواهد بود.


منبع: برترینها

قدرت گرفتن اینترنت و همه آثار منفی سیاسی آن

ماهنامه اندیشه پویا:

ظهور دنیای پساحقیقت

فرانسیس
فوکویاما، نظریه پرداز سیاست آمریکایی: یکی از تکان دهنده ترین تحولات و
نامتعارف ترین سیاست ها در سالی که گذشت ظهور یک دنیای «پساحقیقت» بوه است؛
دنیایی که در آن همه منابع معتبر اطلاعات با تردید مواجه شده اند و با
چالش اطلاعات مشکوکِ برآمده از منابع نامعتبر رو به رو هستند. ظهور اینترنت
و شبکه گسترده جهانی وب در دهه ۱۹۹۰ لحظه رهایی و موهبتی برای دموکراسی
های سراسر جهان تلقی می شد.

اطلاعات، نوعی
قدرت در خود داشت، و از آن جا که اطلاعات مدام ارزان تر می شد و دسترسی به
آن بیش تر، مردم کشورهای دموکراتیک می توانستند در حوزه هایی وارد شوند و
مشارکت کنند که پیش از این راه به آن ها نداشتند. ایجاد رسانه های اجتماعی
در اوایل دهه ۲۰۰۰ ظاهرا این روند را تسهیل و تسریع کرد، چرا که اجازه بسیج
عمومی ای را می داد که به چندین و چند تحویل دموکراتیک در سراسر جهان، از
اوکراین گرفته تا برمه تا مصر، انجامید. حالا دیگر می شد، در این جهان
ارتباطیِ نظیر به نظیر، دروازه بانان قدیم اطلاعات را که عمدتا حکومت های
اقتدارگرای سرکوبگر تلقی می شدند دور زد.

 قدرت گرفتن اینترنت و همه آثار منفی سیاسی آن

البته
در برابر این اتفاق، همزمان، اتفاق تلخ دیگری هم رخ داد. نیروهای
اقتدارگرای قدیم به شکل دیالکتیکی آموختند که چطور اینترنت را به کنترل
خویش درآورند و، چنان که در چین می بینیم، از طریق ده ها هزار سانسورچی، و
آن طور که در روسیه دیده ایم، با رها کردن ربات هایی حامل اطلاعات غلط و
ساختگی در رسانه های اجتماعی، افسار اینترنت را در جهتی که می خواهند
بکشند. این روندها در سال گذشته به اوج جلوه گری خویش رسیدند.

دولت
روسیه اخبار دروغ جنجال سازی در فضای مجازی منتشر می کند، مثل این «حقیقت»
که ملی گرایان اوکراین کودکان خردسال را به صلیب می کشند، یا نیروهای دولت
اوکراین در سال ۲۰۱۴ هواپیمای مسافربری پرواز شماره هفده هواپیمایی مالزی
را سرنگون کردند. همین منابع نشر اکاذیب در بحث و جدل های مربوط به استقلال
اسکاتلند، برکسیت و همه پرسی هلند درباره پیمان همکاری اتحادیه اروپا با
اوکراین، دست به کار شدند و هر خبر مشکوکی را که می توانست موضع اتحادیه
اروپا را تضعیف کند پررنگ جلوه دادند.

این
که از اطلاعات کذب سلاح ساخته شود به قدر کافی ناخوشایند و خطرناک است، و
این کار تا رقابت های انتخاباتی ریاست جمهوری در امریکا ریشته دوانده است.
همه سیاستمداران دروغ می گویند، یا اگر زیاد سخت نگیریم، حقیقت را به نفع
خویش دست کاری می کنند؛ ولی دروغ گویی های ترامپ بی سابقه بوده است.

کار
او از چندین سال پیش با تبلیغ «شک در تبار اوباما» آغاز شد؛ ادعایی که
ترامپ حتی پس از آنکه اوباما گواهی تولدش را نشان داد، از آن دست برداشت.
در مناظره های انتخاباتی، ترامپ تاکید می کرد که هرگز از جنگ عراق حمایت
نکرده است و هرگز تغییرات جوّی را شوخی نخوانده است.

پس
از انتخابات، گفت اگر در انتخابات تقلب نمی شد حتی رای مردم را هم از
کلینتون می برد (رای او دو میلیون کم تر از کلینتون بود). این ها تعبیری
دیگر از حقیقت نیستند، بلکه دروغ های فاحشی هستند که به ر احتی می توان کذب
بودن آن ها را نشان داد. این که او این اکاذیب را به زبان می آورد به قدر
کافی بد و شرم آور است؛ اما بدتر از آن این است که دروغ های مکرر و فاش او
باعث نشد رای دهندگان جمهوری خواه از او روی برگردانند.

علاج
سنتی اطلاعات کذب، به اعتقاد مدافعان آزادی اطلاعات، این است که اطلاعات
درست را منتشر کنیم، همین و بس، و این اطلاعات در بازار ایده ها و اخبار بر
اطلاعات کذب غلبه خواهندکرد. متاسفانه این راه حل در دنیای ربات های رسانه
های اجتماعی تاثیر چندانی ندارد تخمین زده می شود که یک سوم تا یک چهارم
کاربران توییتر ربات هستند. قرار بر این بود که اینترنت ما را از شرّ
دروازه بانان خلاص کند؛ و اکنون اطلاعات به راستی، از هر منبع ممکن به ما
می رسند و همه با اعتباری یکسان و غیرقابل تمیز. دیگر نمی توان یقین داشت
که اطلاعات درست بر اطلاعات کذب غالبه خواهدکرد.

 قدرت گرفتن اینترنت و همه آثار منفی سیاسی آن

مشکل
صرفا دروغ گویی افراد و تاثیرشان بر نتیجه انتخابات نیست، مشکل این است که
چرا اعتبار حقیقتی را باور کنیم وقتی کم تر کسی می تواند اعتبار حقیقت ها
را بسنجد؟ ترامپ در جریان کارزار انتخاباتی اش گفته بود که خزانه داری
امریکا، تحت ریاست جَنت یلن، برای کارزار هیلاری کلینتون کار می کند، و این
که انتخابات ناعادلانه و یک طرفه است و منابع رسمی عمدا در آمارهای جرم و
جنایت دست کاری می کنند تا جرم و جنایت را کم تر جلوه دهند، و نیز این که
خودداری اف. بی. آی. در اقامه دعوی علیه کلینتون نشان داد که رییس اف. بی.
آی، جیمز کومی، فاسد است و از کارزار انتخاباتی کلینتون رشوه گرفته است. او
همچنین از پذیرش رای سرویس اطلاعاتی امریکا که می گفتند روسیه کامپیوترهای
کمیته ملی حزب دموکراتیک را هک کرده است، سر باز زده بود. و البته این را
هم در نظر بگیرید که ترامپ و هواداران او بر همه گزارش های «رسانه های
بزرگ» انگ تحریف شده می زدند.

ناتوانی در
تواق بر سر اساسی ترین و روشن ترین حقایق، نتیجه مستقیم حمله بی پرده به
نهادهای دموکراتیک در سراسر جهان است. این جاست که دموکراسی ها به مشکل بر
خواهند خورد. در امریکا به راستی شاهد زوال نهادها بوده ایم، و نتیجه اش
این است که حالا دیگر رفتار ناشایست و نادرست به همان اندازه که قانونی
است، شایع شده است.

وقتی رشوه خواری بی
پرده شایع است، اگر مسئولان برگزاری انتخابات تایید کنند که نامزد محبوب
شما پیروز میدان نیست، حکما کاسه ای زیر نیم کاسه و توطئه ای برای تغییر
نتیجه در کار است. باور به فسادپذیری همه نهادها به بن بست بی اعتمادی
همگانی می انجامد. هیچ دموکراسی ای نمی تواند از بلای فقدان باور به امکان
وجود نهادهای بی طرف، جان سالم به در برد.

باور کنید که توهین جرم است

بیان آزاد و اخبار کذب

پیتر
سینگر، فیلسوف اخلاق استرالیایی : تقریبا یک هفته پیش از انتخابات ریاست
جمهوری امریکا کسی در توییتر نوشت که هیلاری کلینتون در راس یک شبکه آزار
جنسی کودکان است. این شایعه در رسانه های اجتماعی دست به دست چرخید و یک
مجری تلویزیونی راست گرا، به نام الکس جونز، چند بار این ادعا را مطرح کرد
که هیلاری کلینتون در سوءاستفاده از کودکان دست دارد و رییس کارزار
انتخاباتی او، جان پودستا، در مراسم شیطان پرستان شرکت می کند.

جونز
در ویدیویی در شبکه یوتیوب (که بعدها از آن جا حذف شد) به «همه کودکانی که
هیلاری کلینتون با دست خودش کشته، مثله شان کرده و به آن ها تجاوز کرده»
اشاره می کرد. این ویدیو، که چند روز پیش از انتخابات در یوتیوب قرار گرفت،
بیش از چهارصد هزار بار دیده شد. متن ایمیل هایی که ویکی لیکس منتشر کرده
بود نشان می داد که جان پودستان هر از گاه در یک پیتزا فروشی در واشینگتن
به نام کامت پینگ پانگ غذا می خورد. ظاهرا به همین علت شایعه شبکه آزار
جنسی کودکان بر این پیتزافروشی متمرکز شد و هشتگ پیتزاگیت ساخته شد.

ربات
های اینترنتی- برنامه هایی که به طور خودکار پیام های خاصی را منتشر می
کنند- این شایعات را مدام توییت و بازتوییت کردند؛ تا این تصور به وجود آید
که خیلی ها «پیتزاگیت» را جدی گرفته اند. عجیب این که ژنرال مایکل فلین
هم، که کمی بعد مشاور امنیت ملی ترامپ شد، این شایعات را در توییترش به
اشتراک می گذاشت.

 قدرت گرفتن اینترنت و همه آثار منفی سیاسی آن

حتی
پس از انتخاب ترامپ- و به رغم این که نیویورک تایمز و واشینگتن پُست پرده
از کذب بودن این شایعات برداشتند- ماجرا همچنان دهان به دهان می چرخد و آن
پیتزافروشی در واشینگتن بارها با تماس های تلفنی توهین آمیز و اغلب
تهدیدآمیز مواجه شده است. و وقتی دست به دامان پلیس واشینگتن شد، به او
گفته بودند که شایعات هم به موجب قانون آزادی بیان قابل پیگرد قانونی
نیستند.

ادگار ولش، مسیحی ایکه پشت گردنش
آیه هایی از کتاب مقدس خالکوبی کرده، از مخاطبان جونز بود. اور زو چهارم
دسامبر، مسلح به یک تفنگ چنگی، یک هفت تیر و یک چاقو، سوار خودروی خویش شد و
فاصله ۳۵۰ مایلی خانه اش در کارولینای شمالی تا رستوران کامت پینگ پانگ را
راند. در رستوران، وقتی داشت دنبال کودکان به بردگی گرفته شده در تونل های
مخفی می گشت، اجازه داد مهمانان و کارکنان رستوران بیرون بروند. دست کم یک
بار برای بازکردن یک درِ قفل شده گلوله ای شلیک کرد و پس از آن که کودکی
نیافت، خودش را تسلیم پلیس کرد.

اخبار کذب-
«نشر عمدی اکاذیب» که جامه اعتباری دروغین بر آن پوشانده شده تا چنین به
نظر برسد که از منبع خبری جدی ای برآمده است- تهدیدی برای نهادهای
دموکراتیک است. مثال های دیگری هم از این قضیه وجود داشته است که این قدر
مضحک نبوده اند، از جمله گزارش کذب تهدید هسته ای وزیر دفاع اسراییل که
همتای پاکستانی اش را واداشت توییت کذبِ تهدید را بازنشر کند و به اسراییل
هشدار دهد که اکستان هم سلاح هسته ای دارد.

صرف
نظر از این که اخبار کذب موجب شکست کلینتون در رقابت انتخابات شدند یا نه،
به وضوح پیداست که این اخبار «می توانستند» موجب شکست یک نامزد انتخاباتی و
بر هم زدن روابط بین المل شوند. این پدیده یکی از پیش شرط های اساسی
دموکراسی را هم تهدید می کند: این که رای دهندگان می تواند آگاهانه میان
نامزدهای رقیب دست به انتخاب بزنند. پس بدیل ما چیست؟ ادعاهای جونز علیه
کلینتون قطعا مصداق توهین و افترا بودنأ، و کلینتون می توانست علیه او
اقامه دعوی کند؛ ولی این کار هزینه بر و زمان بر است، و احتمالا چند سالی
آن ها را اسیر دادگاه ها می کند و در هر حال شکایت افترا فقط در برابر کسی
فایده دارد که چیزی برای از دست دادن و اموالی برای پرداخت جریمه داشته
باشد.

در بریتانیا «توهین افتراآمیز» قرن ها
جرم محسوب می شد اما آن قدر از آن سوءاستفاده شد که در نهایت این قانون در
سال ۲۰۱۰ برچیده شد. در امریکا توهین مجرمانه جرم فدرال محسوب نمی شود. در
برخی ایالت ها جرم است، ولی موارد اندکی از این قضیه به دادگاه ها می آید.
اما این که در جریان رقابت انتخابات، یک نامزد انتخابات ریاست جمهوری را
به قتل کودکان متهم کنید اصلا بی اهمیت نیست، و در حقوق عرفی مربوط به
موارد توهین هیچ علاج کافی ای برای آن وجود ندارد. در عصر اینترنت، آیا وقت
آن نرسیده است که پاندول حقوق را به سمت جرم شناختن توهین برگردانیم؟

گسستن از قید و بندها در فضای آنلاین آیا همان قدر که به نظر می رسد رهایی بخش است؟

افلاطون اگر بود چه توییت می کرد؟

فرمین
دوبراباندر، استاد فلسفه کالج هنرهای مریلند: در رفتار بسیاری از ما در
فضای آنلاین تناقضی شناخته شده وجود دارد: مدام از شرّ نظارت و شنودهای
گوگل و حکومت شکایت داریم ولی به نظر می رسد روز به روز در مواجهه با
فراوانی آلات دیجیتال تسلیم این احساس سرگیجه آور می شویم که حریم حصوصی
احمقانه و بی معنی است. رسانه های دیجیتال درک ما از روابط خصوصی و شرم را
به شدت متحول ساخته اند. مثلا من مدام از نبود حریم خصوصی گلایه می کنم، و
با این حال مرتبا حاضرم آن را در ازای آسودگی و راحت خیال واگذارم.

دیگر
لازم نیست نگران تاخیرهای ناخواسته در وسایل نقلیه عمومی باشم؛ گوگل مپس
سریع ترین مسیر را به من نشان می دهد و در یک چشم به هم زدن، یک تاکسی اوبر
از کوچه پس کوچه ها و میان برهای ناشناخته من را به مقصدم می رساند.

دیگر
لازم نیست تاریخ تولد دوستانم را به یاد داشته باشم؛ فیس بوک وقتش که رسید
به یادم خواهدآورد. و برای دسترسی به این ها فقط کافی است اطلاعات مکان،
عادات و باورهایم را بی پرده به شرکت های مادر این برنامه ها و شبکه ها
بسپارم. چه اتفاقی دارد می افتد؟

میشل فوکو،
فیلسوف فرانسوی، در کتاب «انضباط و مجازات: تولد زندان» (۱۹۷۵)۱ نوشته
بود، «عیان بودن یک دام است.» منظور فوکو این بود که خود را در معرض دید
گذاشتن، و آموختن شیوه پاییدن دیگران، هم وسوسه کننده است و هم خطرناک.

 قدرت گرفتن اینترنت و همه آثار منفی سیاسی آن

او
می گوید در حضور چشم سراسربین همیشه ناظر، دیگر احتیاجی به توسل به اعمال
زور فیزیکی نیست. مردم پلیس خودشان می شوند. آنان هرگز نمی دانند که ناظران
چه چیزی  را ثبت می کنند، دقیقا به دنبال چه چیزی هستند، یا چه مجازاتی
برای نافرمانی در نظر گرفته اند. ولی تصور وجود این نظارت موجب می شود نرم و
مطیع قواعد شوند. در این شرایط، به ادعای فوکو، معماری نظارت به طرز زیان
آوری ظریف و بی نقص می شود، آن قدر «سبک» و ملایم که به ندرت به چشم می
آید.

افراد جامعه نه تنها این قسم انضباط
را می پذیرند، بلکه دیری نمی گذرد که این نظام از جشم آن ها پنهان می شود، و
ایشان خودخواسته آن را جاودانه می سازند. به این ترتیب، در نگاه فوکو،
قدرت بیش تر از آن که تهدید اعمال خشونتی از بالا به پایین باشد، «شبکه ای
از روابط» خواهدبود که رضایت و تبعیت به وجود می آورد.

تعریف
فوکو از قدرت به توصیف فروید، در کتاب «تمدن و ملالت های آن» (۱۹۳۰)، به
نقش «فارمن» (Super- ego) در روان انسان شباهت دارد: یک عامل محدودکننده و
موعظه گر که تمدن در تک تک افراد تعبیه می کند، «چونان پادگانی در یک شهر
تسخیرشده». پس اگر فوکو منظره رسانه های دیجیتال امروز را می دید چه می
گفت؟

برنارد هارکورت، نظریه پرداز امریکایی،
در کتاب «عریان: میل و نافرمانی در عصر دیجیتال» (۲۰۱۵) می نویسد که «دولت
ناظر» دیگر گویای وضع موجود نیست. ترجیح او «الیگارشی شاخکی» است؛ مفهومی
که شرکت هایی را هم که از دیدبانی های متعدد ما را تحت نظر گرفته اند، شامل
می شود.

به این مجموعه باید فالورهای
مخاطب را هم افزود که طیف وسیعی را، از همکاران نزدیکان گرفته تاکل مردم،
در بر می گیرد. ادعای اصلی فوکو این است که همچو نظارتی نگران کننده است،
نه فقط به سبب کاری که شرکت ها و دولت ها ممکن است با اطلاعات ما بکنند،
بلکه همچنین به خاطر این که علم «دیدبانی» به خودی خود قسمیت ویرانگر از
اعمال قدرت است. این اعمال قدرت می تواند بر رفتار تاثیر بگذارد و فرد را
مجبور به هم رنگی و هم دستی کند، آن هم بی آن که بداند. اما یک جای کار می
لنگد!

اینترنت مرکزی ندارد؛ لازم نیست مدرک
مستدل بی چون و چرایی دال بر توطئه مشترک شرکت ها و دولت ها داشته باشیم
که بدانیم در فضای آنلاین دیده می شویم. به نظر می رسید که از همه جا و هیچ
کجا تحت نظر هستیم، ولی با این حال همچنان به خودنمایی ادامه می دهیم. آیا
آن قدر منضبط شده ایم که نگهبان ها برج دیدبانی را جمع کرده اند، یا ساز و
کار دیگری در کار است؟

تا همین چندی پیش
به نظر می رسید که اینترنت شاید بتواند عرصه عمومی نویی برای قرن بیست و
یکم بسازد- یک شهر (Polis) دیجیتال پررونق که جایگزین ساختمان های فیزیکی
زهوار دررفته و محیط های زیست شهری چندپاره شود.

فوکو
می گفت که نظارت همگانی می تواند بیان و اندیشه آزاد را خفه کند و فرمان
برداری کسانی را که تحت نظر هستند تضمین کند. ولی شاید رسانه های اجتماعی
مردم را از این اجبار و اعمال زور مصون بدارند. ما شاید همان شهروندان
دموکراتیکی باشیم که فلاسفه از زمان سقراط تاکنون در پی تحقق اش بوده اند:
مردمی که آماده اند همه چیزشان را عریان کنند و به بحث و جدل بگذراند،
مردمی که برای شان هیچ چیز پنهان یا خارج از قاعده و عرف نیست.

در
همین حال، رسانه های اجتماعی عرصه عمومی ای می سازند که اغلب اوقات بیش تر
به یک گردهمایی خصوصی می ماند، که در آن خیلی ها هر چه می خواهند بیان می
کنند و نشان می دهند، با علم به این که ناظران با آن ها موافق خواهندبود-
یا، به ویژه در مورد ترول (Troll)های اینترنتی، معتقدند که آن چه در فضای
آنلاین می گویند عواقبی برای شان در پی ندارد، گویی فناوری میانجی ای است
که آن ها را از این عواقب ناگوار مصون می دارد. داشتن یک گوشی هوشمند و
دسترسی به اینترنت به خودی خود ابزار لازم برای همکاری، مذاکره، و بیان
موثر و محترمانه را به ما نمی دهد، یعنی چیزهایی که دموکراسی مستلزم آن
هاست.

اما افلاطون هم اگر بود حتما از وضعیت
کنونی فقدان شرم در فضای آنلاین ابراز نگرانی می کرد. او معتقد بود که شرم
احساس بسیار مهمی است، و برای فلسفیدن و کردار اخلاق مدار ضروری است. در
گفت و گوهای مشهور افلاطون، شخصیت سقراط همواره از سوی کسانی که اعتراض می
کردند. خرد او مایه شرم ساری آن هاست. آزار و اذیت می دید، شرمی که به محض
نفوذ استدلال های او درجان ایشان بروز می کرد.

در
جایی از «ضیافت»، آلکیبیادس مست از عشق غم افزایش به این فیلسوف می گوید:
«چه می دانم که از پاسخگویی او به او عاجزم و نمی توانم از فرمان او سرپیچی
کنم. اما چون از او دور می شوم بی دغدغه به خاطر تسلیم جاه و مقام و شهرت
می شوم.»۲ احساس شرم گویای این است که از ما انتظاری غیر از این می رفت ولی
با وجود این، قواعد را زیر پا گذاشته ایم.

نکته
افلاطون درباره شناخت اخلاقی دقیقا همین است: ما می دانیم که شیوه درست
زیستن عادلانه و رضایت بخش چیست، ولی مدام از آن هدف شریف منحرف می شویم.
بنابرین شرم از منظر افلاطون نیرویی است که به ما کمک می کند با خودمان
روراست باشیم و به شناخت اخلاقی نهفته در درون مان توجه کنیم. افلاطون می
گوید مرد فاقد شرم بنده میل است- میل به کالاهای مادی، قدرت، شهرت و
احترام. همچو میلی استبدادآفرین است، چرا که به حکم طبیعتش، هرگز نمی شود
ارضایش کرد.

تایید جمعیت حاضران در فضای
دیجیتال، جایگزین آن ندای درون وجدان اخلاقی سقراط شده است. مردم به این
امید خودشان را برابر چشم فالورهای شان عریان می کنند که نیازهای شان به
رسمیت شناخته شود، آرای شان تصدیق شود، و خصوصیات شان به نحو دلپذیری
پذیرفته شود. نتیجه هم رنگی فزاینده در جمع های مختلف است، و نیز فروریختن
فضای مشترک درک متقابل و گفت و گو میان آن جمع ها.

یادداشت ها:

۱٫    این کتاب با عنوان «مراقبت و تنبیه» در ایران ترجمه شده است.
۲٫    پنج رساله، ترجمه محمود صناعی، ص ۲۵۷٫


منبع: برترینها

کتانی های پرطرفدار و محبوب مردم دنیا را بشناسید

برترین ها: در حال حاضر، اسنیکرها مشهورترین کفش های موجود در بازار هستند. دیگر نه تنها در باشگاههای ورزشی یا زمین تنیس، بلکه مردم در بیشتر مواقع و برای هر موقعیتی کفش های اسپورت به پا می کنند، به همین دلیل برندهای مختلف تمام تلاش شان را می کنند تا هر چه بیشتر طرفداران بیشتری را به سمت خود جلب کنند. اما از میا تمام آنها کدامشان موفق ترند؟ اگر دوست دارید بدانید که بهترین برندهای اسنیکر در جهان کدامند، با ما همراه باشید.

 بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید

الکساندر مک کوئین- Alexander McQueen

الکساندر مک کوئین یکی از مستعدترین و تاثیرگذارترین طراحان مد جهان به شمار می رفت که بسیاری از مدسازان موفق امروز از رهروان راه او به شمار می روند. کفش هایی که توسط او طراحی شده اند، سبک مخصوص به خود را دارند که دل هر فردی را می برند.

 بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید

 برند بالنسیاگا- Balenciaga

برند بالنسیاگا در سال ۱۹۱۹ توسط کریستوبال بالنسیاگا طراح اسپانیایی متولد باسک تاسیس شد. اسنیکرهای زنانه و مردانه این برند لوکس در زمانی اندک تبدیل به یکی از محبوب ترین برندهای کفش در جهان شدند. این کفش ها با طراحی ساده خود موفقیت بزرگی را از آن خود کردند.

 بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید
بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید 

کامن پراجکت-Common Projects

اسنیکرهای این برند، به سبکی مینیمالیست و مدرن طراحی شده است. رنگ های مدرن در کنار طرح های ساده طرفداران زیادی را به سمت خود جلب کرده است.

بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید 
بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید 

فندی- Fendi

برند ایتالیایی فندی، کفش های خود را با سبکی متفاوت روانه بازار کرده است. این برند لوکس که به اکسسوری های به روز و طرح های متنوع و هنری خود شهرت دارد، در طراحی اسنیکرهای خود نیز از رنگ های مختلف و تزیینات گوناگونی مانند گل یا چشم های کارتونی، استفاده کرده است.

 بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید

نایک- Nike

فهرست برترین اسنیکرهای جهان بدون نام برند نایک کامل نمی شود. اسنیکرهای نایک را در هر کجای جهان که باشید، تشخیص خواهید داد. فرقی نمی کند که به دنبال کفشی برای ورزش خود باشید یا کفشی برای مصرف روزانه، نایک همیشه نیازهای شما را برطرف خواهد کرد.

 بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید
بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید 

راف سیمونز- Raf Simons

اسنیکرهای برند راف سیمونز، که با شرکت آدیداس نیز همکاری می کرد، طراحی نوستالژی دارد. از مدل بند آن گرفته تا چرم به کار رفته در آن، سبک این کفش سبکی سنتی است. بنابراین اگر ثبات را دوست دارید و به دنبال بروزترین مدهای سال نیستید، این کفش گزینه خوبی برایتان خواهد بود.

 بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید
بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید 

پرادا- Prada

برند پرادا نه تنها برای خانم ها بلکه میان آقایان نیز محبوب است. زیبایی شناسی این برند لوکس به مجموعه کفش های آن نیز منتقل و در نهایت کفشی تولید شده که با طرح های خاص خود، در صنعت مد از دیگر رقبا پیشی گرفته است.

 بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید
بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید 

پوما- Puma

پوما نیز یکی دیگر از برندهای برتر جهان است که محصولات آن را در بیش از ۱۲۰ کشور می توان تهیه کرد. با پوشیدن اسنیکرهای پوما نه تنها از کیفیت و راحتی آن در طول رقابت های سخت ورزشی مطمئن خواهید بود بلکه به زیبایی آن در پاهایتان نیز شک نخواهید کرد. اگر به دنبال کفشی که سبکی خیابانی دارد هستید، از برند «Puma’s Fenty» که متعلق به خواننده مشهور، ریحانا، است نیز دیدن کنید. 

 بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید


 

 پل اسمیت- Paul Smith

بی شک با به پا کردن کفش های پل اسمیت، هر ثانیه از این برند لوکس قدردانی خواهید کرد. اسنیکرهای کلاسیک این برند لوکس برای مصرف روزانه فوق العاده است. شما می توانید آنها را در طرح ها و رنگ های متنوع خریداری کنید.

 بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید
بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید 

سن لوران Saint Laurent-

ایو سن لوران طراح لباس بنام فرانسوی بود که کارهایش، تأثیر به ‌سزایی در صنعت مد لباس در نیمه دوم قرن بیستم برجای گذاشت. از اسنیکرهای ساده آن گرفته تا اسنیکرهایی به رنگ های جیغ و طرح های متنوع، این برند لوکس فرانسوی با هر سلیقه جور در می آید.

 بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید
بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید 

والنتینو- Valentino

برند محبوب والنتینو با هر سلیقه ای سازگار است از این رو که هم طرح های ساده و مینیمالیست دارد و هم با طرح های پروانه ای یا ارتشی، ستاره ای و … دل آنها که عاشق تنوع هستند را برده است.

 بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید
بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید 

لانوین- Lanvin

اسنکرهای لانوین با هر نوع سلیقه و شخصیتی سازگار است. اگر فردی ساده هستید، طرح های مینیمالیست را انتخاب کنید، اگر هم عاشق مد و مدرنیته اید، اسنیکرهایی که با طرح ها و رنگ های مدرن طراحی شده اند، برایتان مناسب خواهد بود.

 بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید
بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید 

ریبوک- Reebok

ریبوک کفش هایی طراحی کرده است که به سنت کفش های ورزشی وفادار بوده است. اگر چه این کفش ها برای باشگاه های ورزشی مناسب اند اما اگر دوست دارید که ظاهری اسپورت داشته باشید، باز هم اسنیکرهای ریبوک انتخاب خوبی برای مصرف روزانه تان خواهد بود.

 بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید

کانورس- Converse

کانورس ها قدمت زیادی دارند. آنها نسل به نسل چرخیده اند و هنوز هم در دنیای مد و فشن حرف اول را می زنند. در ابتدا این برند تنها کفش های بسکتبال تولید می کرد اما از سال ۱۹۰۰ به تدریج کفش هایی را که برای مصرف روزانه و مد خیابانی نیز مناسب باشند، روانه بازار کرد. با وجود نام هایی چون « All-Star» و « CONS » از آنچه به پایتان کرده اید، راضی خواهید بود.

 بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید

 آدیداس- Adidas

در جنگ برندهای مختلف، آدیداس مقام اول را به خود کسب کرده است. این برند محبوب نه تنها سبک مخصوص به خود را دارد بلکه با گروه های مختلفی نیز همکاری می کند که نتیجه آن نیز دیدنی است. « Pharrell» و « Rita Ora» از برندهای مشهوری هستند که آدیداس در حال حاضر با آنها فعالیت می کند.

 بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید

لاکست- Lacoste

برند لاکست که در سال ۱۹۳۳ توسط یک بازیکن تنیس به نام رنه لاکست و آندره گیلیر تاسیس شده است، پایش را از پیراهن های پولو فراتر گذاشته و با تولید اسنیکرهای ساده اما به روز و زیبا، بار دیگر مهر شهرت را بر لوگوی تمساح خود زده است. 

بهترین برندهای اسنیکر در جهان را بشناسید 


منبع: برترینها

آیا «شهروند خبرنگاران»، روزنامه نگاران را بیکار می کنند؟ (۱)

سالنامه شرق – امید توشه: به نظر می رسد هر اندازه که مقبولیت و مخاطب رسانه های رسمی کاهش می یابد، رسانه های جایگزین و غیررسمی با استقبال بیشتر مردم مواجه می شوند. سوالی که اکنون بسیاری از نظریه پردازان رسانه در حال پاسخ گویی و تبیین آن هستند، چشم انداز آینده و وضعیتی است که رسانه های رسمی مثل رادیو و تلویزیون و مطبوعات با آن روبرو خواهند شد. سوال هایی درباره نقش رسانه های رسمی در آینده و این که سرنوشت شان چه خواهد شد. محو می شوند و یا نقش شان تغییر خواهد کرد؟

رسانه های غیررسمی و شبکه های اجتماعی که باعث شدند تا «شهروندخبرنگاران» زاده شوند، به رقیبی جدی برای رسانه های سنتی بدل شدند. در این شرایط برخی معتقدند که این اتفاق را باید به فال نیک گرفت چرا که باعث خروج انحصار رسانه ای از دست عده ای معدود شده است؛ از سوی دیگر بسیاری معتقدند این رسانه ها تعهدی به اصول حرفه ای ندارند و پخش دروغ و شایعه، به جای خبر، باعث مشکلات جدی خواهد شد. برای بحث پیرامون این مباحث سراغ دکتر محمد مهدی فرقانی روزنامه نگار، مدرس و رییس دانشکده علوم ارتباطات و روزنامه دانشگاه علامه طباطبایی رفتیم و این موضوع را با او در میان گذاشتیم. آنچه در پی آمده، حاصل همین گفتگو است.

آیا «شهروند خبرنگاران»، روزنامه نگاران را بیکار می کنند؟ (1)

در گذشته، به عنوان مثال در دوران مبارزات انقلاب، رسانه های غیررسمی یا کوچکی مانند نوارهای کاست یا اعلامیه وجود داشت که به عنوان رسانه های غیررسمی بسیار تاثیرگذار بودند اما در حال حاضر با رشد شبکه های اجتماعی، این رسانه های تازه می توانند رسانه های بزرگ را تحت تاثیر قرار دهند و آنها را به دنبال خودشان بکشند؟

– به نظر من با پیشرفت تکنولوژی و فراگیر شدن آن و به خصوص فراگیر شدن تلفن همراه هوشمند به عنوان مهم ترین ابزار دریافت اطلاعات، عملا دیگر چیزی به نام رسانه کوچ=ک نداریم. چندین سال پیش که مصرف اینترنت تازه همگانی شده بود، یعنی پیش از این که این اپلیکیشن های موبایل و موبایل هوشمند ابداع شود، اوکتاویو باز گفته بود که امروز هر اتاق مرکز جهان است. او این را در مورد اینترنت و لپ تاپ و یک مودم گفته بود. یعنی شما باید آن موقع تلفن – مودم و لپ تاپ و کانکشن اینترنت می داشتی و تازه آن وقت مرکز جهان می شدی. می خواهم بگویم ما اگر آن تعبیر اوکتاویو باز را برای کاربرد اینترنت در نظر بگیریم و بپذیریم، امروز هر اتاق که سهل است، هر فرد و انسان، دیگر مرکز جهان شده است.

به این معنا که می تواند پیامش را در حد بی نهایت تکثیر و هر پیامی را دریافت کند. هر چند ممکن است در برخی از کشورها این ارسال و دریافت پیام بدون تبعات نباشد ولی این توانایی بالقوه به وجود آمده که شما با یک تلفن همراه هوشمند بالقوه تبدیل به مولتی مدیا (چند رسانه ای) شوید و متن پیام، تصویر، صوت و همه چیز را بتوانید با هم رد و بدل کنید و آنقدر این فضا جاذبه دارد که می خواهم بگویم حتی دولت ها و دولت های کشورهای در حال توسعه را هم تا حدی در برخورد با این پدیده دست به عصا کرده است. چرا؟

برای این که به هر حال خود آنها هم از این امکانات و ظرفیت ها منتفع می شوند و اگر بخواهند این امکانات را کلا ببندند، عملا یک ابزار کارآمد مهم را از خودشان دریغ کرده اند. حال اگر دولت کمی توسعه خواه تر و آینده نگرتر باشد، می داند که جلوی این جور تکنولوژی ها را نمی شود گرفت. امروز شما با موبایلت می توانی به ماهواره وصل بشوی و حالا قانون نمی داند دیش و فلان و اینها هر کاری می خواهد بکند.

که در کشورمان هم به شدت از آن استقبال شد؟

– بله. کاملا. در بررسی های میدانی انجام شده در خود ایران و به خصوص تهران مشخص شده تا به حال در طول تاریخ هیچ نوآوری به سرعت و وسعت تلفن همراه هوشمند در جامعه ایران جذب و پذیرفته نشده است. بنده با یکی از دانشجویانم مقاله ای نوشتیم که در فصلنامه دانشکده خودمان تحت عنوان «اهلی سازی تکنولوژی» به چاپ رسید؛ یعنی این اصلا یک نظریه است که جوامع امروز، تکنولوژی را اهلی، بومی و برای خود می کنند؛ ضمن اینکه کاربردهایش را به عنوان ظرف می گیرند.

مظروف خودشان را در آن می ریزند و کار خود را با آن می کنند؛ این یعنی اهلی سازی تکنولوژی. این اتفاق در ایران افتاده است و طبق برخی از آمارها فکر می کنم بالای ۴۰ میلیون تلفن همراه هوشمند دست مردم است؛ این یعنی حداقل از هر دو نفر، یک نفر تلفن همراه هوشمند دارد، یعنی در هر خانواده بیش از یک عدد. شاید خیلی از هم نسل های من از ظرفیت های تلفن های مدرن هوشمند امروزی استفاده نکنند، ولی حداقل می شود گفت که جوان ها از این ظرفیت ها و امکانات عملا برای تولید پیام در هر لحظه و هر کجا استفاده می کنند و همین طور برای ارسال، دریافت تلحیل و تفسیر و کامنت گذاری اش.

می خواهم بگویم که یک مجموعه کارآیی ها را داریم و در واقع می بینیم که کاربران از این شبکه ها استفاده می کنند و به همین دلیل به شدت امروز عرضه سیاست، اقتصاد و فرهنگ تحت تاثیر این تکنولوژی قرار دارد و دیگر الزاما این دولتمردان نیستند که برای این عرصه ها به صورت متمرکز و یک بار برای همیشه تعیین تکلیف کنند، بلکه در تصمیمات، سیاست ها و برنامه ها چون و چرا می شود و به مورد نقد و اعتراض قرار می گیرد. این یعنی قدرتمند شدن شهروندان. این همان چیزی است که همه از ابتدا تا الان دنبالش بودند، این که شهروندان این قدر قدرتمند شوند که در برابر سیاست ها، رفتارها و عملکردها عنصری منفعل نباشند.

آینده رسانه های سنتی در این فضا چه خواهد شد و چه وضعی پیدا خواهد کرد؟ به نظر می رسد رسانه های مکتوب دچار مشکل شده اند؛ آیا می شود انتظار داشت که در آینده این موج از رسانه های صوتی و تصویری سنتی را هم تحت تاثیر قرار بدهد؟

– قطعا هر پدیده جدید تمدنی، بر تکنولوژی های نسل قبل خودش به شدت تاثیر می گذارد و شکل و ساختار آنها را عوض می کند و کاربرد و سیاستگذاری را در آن زمینه ها تغییر می دهد و اینترنت و به خصوص تلفن همراه هوشمند هم همین طور است و طبیعتا تا الان بوده و از این به بعد هم خواهد بود. ما حتی شاهد توقف انتشار نسخه کاغذی تعداد زیادی از روزنامه ها در عرصه بین المللی و به طور جدی شاهد کاهش تیراژ روزنامه ها هستیم. به شکلی که این تیراژها بیشتر نمادین است تا این که بخواهد عملا به دلیل وسعت حوزه انتشار تاثیرگذاری هم داشته باشد.

بنابراین معتقدم باید این حضور نمادین را برای همیشه تاریخ حفظ کرد؛ چرا؟ برای این که این یک پدیده تمدنی مهم و کارآمد در طول قرن ها بوده است. یک فرهنگ، تاریخ و میراثی فرهنگی است. به نظر من هیچ کس نباید تبلیغ کند یا خواستار این باشد که مثلا مطبوعات کاغذی به طور کلی از صحنه تاریخ محو شوند. این در واقع یک پدیده تمدنی را نابودن کردن است و خوشایند نیست؛ چرا که هنوز هم سروکار داشتن با قلم و کاغذ حس خاص خودش را دارد.

آیا «شهروند خبرنگاران»، روزنامه نگاران را بیکار می کنند؟ (1)

من هنوز هم با وجود این که بیش از ۲۰ سال است که از تحریریه روزنامه فاصله گرفته ام، گاهی دلم برای تحریریه، تلفن کردن و خبر گرفتن، نوشتن و تنظیم کردن و کلنجار رفتن و بالا و پایین کردن و تصمیم گرفتن برای چاپ و عدم چاپش، واقعا تنگ می شود.

به همین دلیل می خواهم بگویم که حتی نسل جدید هم با وجود اینکه عادت به مطالعه را از دست داده است و علی رغم این که ذهن دیجیتال پیدا کرده که الان با متون مکتوب نمی تواند رابطه خوبی برقرار کند و حتی نمی تواند خوب فهمد و شاید بعضی وقت ها به خوبی متون دیجیتال نتواند بفهمد، اما این پدیده کارکردهای تاریخی خودش را دارد و کماکان هم تاثیر نمادین خودش را خواهد داشت، به همین دلیل باید حفظ کرد. اما رسانه های سنتی برای ادامه حیات و بقا نیازمند بازنگری در کارکردهای خودشان هم هستند.

ممکن است ما به عنوان کسانی که در حوزه رسانه کار می کنیم، دلمان بخواهد رسانه های مکتوب حفظ شوند؛ آیا الزامات شرایط اقتصادی هم در آینده این اجازه را خواهد داد؟ رسانه های سنتی چه کاری باید بکنند که بتوانند حیات و بقا داشته باشند؟

– من شخصا معتقدم در آینده وظیفه دولت است که به عنوان یک اقدام فرهنگی، نسل رسانه های سنتی را حفظ کند و اجازه ندهد نابود شوند؛ حتی اگر دیگر بخش خصوصی برایش جاذبه ای ندارد یا به دلایل اقتصادی، بخش خصوصی ناگزیر از تعطیل و کنار کشیدن باشد؛ همان طور که دولت در زمینه حفظ میراث فرهنگی تاریخی، بازسازی ابنیه قدیمی و … سرمایه گذاری می کند، در زمینه حفظ رسانه های سنتی هم حتی به عنوان حضور نمادین، باید سرمایه گذاری کند زیرا این میراث بشری است و باید حفظ شود. اما در زمینه کارکردشان، همین الان هم شما اتفاقی را در این راسنه ها می بینید که ناگزیر شده اند به آن تن بدهند و آن به نوعی پیوستن و استفاده از امکانات ظرفیت های فضای مجازی است.

آیا تن داده اند؟

– خب شما وقتی در تلویزیون به مخاطبان تان می گویید از طریق تلگرام به ما پیام بدهید یا پیام هایی را از شبکه های اجتماعی می گیرید و به عنوان خبر نقل می کنید، حتی بدون این که در کم و کیف آن تحقیق کنید و نسبت به صحت آن اطمینان داشته باشید، تنها به این دلیل که عقب نمانید، یعنی به یک نوع همگرایی رسیده اید. معتقدم این همگرایی منافعی برای همه داشته است.

هم برای رسانه های سنتی و هم رسانه های مدرن و شبکه های اجتماعی. شما نگاه کنید، در شبکه های اجتماعی چقدر با وام گیری از محتوای مطبوعات، تلویزیون و خبرگزاری ها، بازتولید محتوا دارد شکل می گیرد؛ یعنی اگر اینها را از شبکه های اجتماعی و فضای مجازی بگیرید، تولید محتوا در آن تا حد زیادی مختل می شود؛ یعنی دو طرفه است. حتما منافعی را برای طرفین دارد چرا که هم می توانند اخباری را که منتقل شده نقل و نقد کنند و هم متقابلا ان رسانه ها از اخبار و اطلاعاتی که در فضای مجازی دارد منتشر می شود، می توانند استقاده، نقل یا تکذیب و نقد کنند.

می خواهم بگویم که به همین دلیل می شود به این رابطه همگرایی رسانه ها گفت و در واقع می خواهم بگویم برای هر دو طرف منافع متقابل دارد؛ ولی طبیعی است که له لحاظ برد و تاثیرگذاری و پوشش، جز رادیو و تلویزیون و خبرگزاری ها که از امواج صوتی و تصویری استفاده می کنند، نسخه کاغذی مطبوعات توان رقابت را با این فضا ندارد و برای همین مطبوعات نسخه های اینترنتی منتشر می کنند.

پیشنهاد شما به رسانه ها این است که به این سمت حرکت کنند؟

– به این سمت حرکت کنند و این که باید یک مقدار در شیوه های سنتی تولید پیام شان بازنگری داشته باشند. به نظر می آید که ژانری به نام خبر برای مطبوعات دیگر به آن معنا کاربردی ندارد. برای این که هر لحظه هر خبری منتشر کنند کهنه است و فقط آنها باید دنبال تولید اخبار اختصاصی خودشان بروند؛ یعنی مصاحبه های اختصاصی بگیرند و رویدادهایی را که اتفاق افتاده است دنبال و پیگیری کنند و عمق بدهند و تشویق و تحلیل کنند.

بیشتر از آن که در شبکه های مجازی تولید اطلاعات می کنند، این مطبوعات و رسانه های سنتی تولید آگاهی، دانش و بینش کنند. به این معنا که اطلاعات را باید تبدیل به شناخت کرد و برای این کار باید روی یک رویداد، پدیده و موضوع تحقیق، تأمل و جستجو کرد، به عمق رفت و ریشه ها و علل و عوامل را بازکاوی کرد و آن چیزی را که سطح پسند است و سلایق و علایق مخاطب را از این طریق ارتقا داد.

در واقع در شکل گرافیک روزنامه ها هم باید تغییراتی ایجاد شود؟

– قطعا همین طور است؛ یعنی باید اینها را با پسندها و علایق نسل جوان تا حدی هماهنگ کرد، ضمن این که هویت اصلی شان را نباید از دست بدهند و بالاخره بن مایه ساختاری شان باید سر جایش بماند. اما در شکل ارائه و پردازش، حتما باید از تکنولوژی های جدید استفاده کنند و تغییر سلیقه و ذائقه مخاطب جوان را در نظر بگیرند و متناسب با آن به ساختارشان شکل بدهند.

آیا «شهروند خبرنگاران»، روزنامه نگاران را بیکار می کنند؟ (1)

اگر مشخصا بخواهیم درباره رسانه های چاپی صحبت کنیم، فکر می کنید وضعیت روزنامه های ما شبیه آن چیزی می شود که در انگلستان اتفاق خواهد افتاد، یعنی یکسری از نشریات از دور خارج خواهند شد یا نه، به خاطر اقتصاد رانتی مطبوعات ما طبعا این پروسه ادامه پیدا می کند؟

– اقتصاد رانتی روزنامه های ما خواهی نخواهی یکجاهایی ما را از سقوط به دره نجات خواهد داد ولی تا ابد نمی شود مقاومت کرد. ضمنا همان طور که گفتم برای حفظ یک میراث تمدنی در همه جای جهان باید نسخه کاغذی مطبوعات به عنوان یک میراث تمدنی، حفظ و از آن حمایت شود و دست کم باید حضور حداقلی داشته باشند.

روزنامه نگاران و خبرنگاران در این فضای جدید باید چه کار کنند؟

– شاید روزنامه نگاری مانند خیلی از مشاغلی که در گذشته دچار مشکل شدند، در آینده با مخاطرات مختلفی روبرو شود. همه جای دنیا دارند روزنامه نگار حرفه ای تربیت می کنند. منتها آموزش نسل جدید برای این است که بتوانند در فضای جدید روزنامه نگاری کنند و با این شرایط آشنا شوند. در درجه بعدی وقتی روزنامه نگار آموزش می دهیم این نیست که فقط تکنیک تنظیم خبر یا نگارش گزارش مصاحبه و مقاله و امثال اینها را یاد بدهیم.

ما ضمن این که این تکنیک ها را آموزش می دهیم، مباحث مسئولیت شناسی، تعهد اجتماعی، اخلاق حرفه ای، تعهد در قبال بشریت، شناخت اولویت های توسعه ای کشور و بحث های مختلفی را نیز به آنها آموزش می دهیم تا به روزنامه نگار، بینش و آگاهی دهد و بتواند در جریان کار حرفه ای اش واقعا منافع انسانی را مد نظر داشته باشد و از آن پاسداری کند اما به عنوان یک شغل درآمدزا هم می تواند تغییر ماهیت بدهد؛ چرا که قرار نیست همه رسانه های سنتی و کلاسیک در برابر شبکه های اجتماعی و موبایلی میدان را خالی کنند.

علتش این است که این شبکه ها شکل، شیوه، ساختار و حتی محتوای اطلاعاتی که تولید می کنند خیلی ابتدایی و غیر حرفه ای است و همیشه مردم به رسانه های مرجع نیاز خواهند داشت تا بتوانند آنچه را از طریق این شبکه ها به دست آوردند، محک بزنند و دقت و صحت شان را ارزیابی کنند. ما به رسانه هایی نیاز داریم که بتوانند روی رخدادهای مهم پوشش های وسیع ملی و جهانی ایجاد کنند؛ رسانه هایی که بتوانند خیلی از رخدادها را پخش مستقیم و تحلیل و تفسیر کنند.

بنابراین شکل و ماهیت برخی از رسانه ها به اقتضای پیشرفت تکنولوژی تغییر کند، اما به این معنا نیست که ما دیگر چیزی به اسم رسانه به معنای نهادی اش نداشته باشیم. ما همچنان نهاد رسانه را خواهیم داشت، منتها با شکل و شمایل نوسازی شده که این رسانه ها طبعا به روزنامه نگار هم احتیاج خواهند داشت.

با وجود محسناتی که در شبکه های اجتماعی وجود دارد، یکی از ایرادهای آن پخش شایعه و غیرقابل اتکا بودن اخباری است که از سوی افراد به اصطلاح «شهروندخبرنگار» منتشر می شود. در واقع راهی برای تشخیص اخبار درست از شایعه در این فضاها وجود ندارد و مخاطب با حجم عظیمی از اخبار غیرواقعی روبرو می شود.

– این نکته خیلی مهمی است، اتفاقا من می خواهم بگویم خیلی از دلایل ماندگاری یا عوامل ماندگاری رسانه ها باید این باشد؛ آنجا که مخاطب می خواهد خبر یا اطلاعات دقیق، مطمئن و قابل اطمینانی به دست آورد، مرجعش رسانه های سنتی، نظیر روزنامه ها، رادیو و تلویزیون باشد. ما در شبکه های مجازی در عین حال که تولید وسیع اطلاعات را داریم، تولید و انتشار وسیع شایعه، دروغ، تهمت، توهین، هتک حرمت و از این قبیل را هم داریم. دلیلش هم این است که نظارت متمرکزی بر آنها اعمال نمی شود.

البته این هم از محاسن فضای مجازی است و هم از معایب، حسنش این است که سانسور و کنترل و نظارتی در کار نیست و اطلاعات می توانند بازتر و آزادانه تر منتشر شوند و عیبش این که چون اخلاق حرفه ای بر آن حاکم نیست، از اصول روزنامه نگاری پیروی نمی کنند. صحت، دقت، امانتداری و شرافت حرفه ای، احترام به حریم خصوصی، عدم توهین، تهمت و افترا و هتک حرمت و امثال اینها که جزء اصول شناخته شده روزنامه نگاری حرفه ای است، به عنوان اصول روزنامه نگاری در فضای مجازی شناخته نمی شود.

شهروندی که پایبند و معتقد به این اصول باشد خیلی هم قابل اعتماد است اما در ایران کسی خودش را ملزم به پایبندی نمی داند، مگر این که از نظر اخلاقی این قدر شرافتمند باشد که خودش را ملزم بداند پیام نادرست منتشر نکند و به کسی توهین نکند، تهمت نزند، وارد حریم خصوصی کسی نشود و برایش پرونده سازی نکند؛ امثال اینها خیلی خوب است. اما در روزنامه نگاری حرفه ای پاسخ گویی هست؛ چیزی که در فضای مجازی وجود ندارد. مسئولیت اجتماعی روزنامه نگار معیار عملکرد اوست.

آیا «شهروند خبرنگاران»، روزنامه نگاران را بیکار می کنند؟ (1) 
از صحت و دقت و اطلاعاتی که او منتشر می کند اطمینان دارید. پایبندی به مسائل و منافع عمومی و امنیت ملی، جزء اصول حرفه ای در روزنامه نگاری سنتی است اما این عناصر را در فضای مجازی چندان حاضر و ناظر نمی بینید و کسی خودش را ملزم به رعایت اینها نمی داند. گفتم برخی اینها را به عنوان نقاط قوت این فضا می شناسند که از جهتی هست، در عین حال شما وقتی که هیچ پاسخ گویی نداشته باشی و هیچ نظارت و مدیریتی در کار نباشد، ممکن است هیچ الزامی هم برای خودت احساس نکنی تا از صحت آنچه منتشر می کنی و اینکه برای منافع ملی مفید یا مضر است اطمینان پیدا کنی و برایت مهم باشد که این اصول را رعایت کنی.

زمانی که شبکه های اجتماعی مطرح شدند، ما شاهد گاردی از سوی رسانه های رسمی بودیم به خصوص آنهایی که به رقیب رادیو و تلویزیون ما، به عنوان رسانه های بدون رقیب، تبدیل شدند؛ آیا مسیر اتفاقات آینده را می می شود به این شکل پیش بینی کرد که هر اندازه شهروندخبرنگاران و فضاهای مجازی قدرت بگیرند، رسانه های رسمی، برخلاف گذشته سعی در پنهان سازی اطلاعات نداشته باشند و بازتر عمل کنند؟

– بله، شکی نیست که این رسانه های مجازی حریم آزادی بیان و مطبوعات را توسعه خواهند داد، به این دلیل که رسانه های سنتی اگر بخواهند مانند گذشته محدودیت های شدیدی را اعمال کنند، عملا مخاطبان خودشان را از دست می دهند و از دست دادن مخاطب یعنی نابودی یک رسانه؛ برای این که یک رسانه فقط با مخاطبش معنا پیدا می کند و ارزش و اعتبار دارد. بنابراین حتما حریم های آزادی بیان و آزادی اطلاعات در رسانه های سنتی و رسمی رخ می دهد و تا همین الان هم این اتفاق افتاده و توسعه پیدا کرده است و در آینده هم بیشتر توسعه خواهد یافت و آن مقاومتی هم که اشاره کردید به نظرم امری طبیعی بود؛ چرا که ما اصلا در مدیریت یک اصل مقاومت در برابر تغییر داریم؛ بنابراین حتی از آدم ها گرفته تا ابزارها، در برابر تغییر مقاومت می کنند.

هنگامی که اوایل انقلاب ویدئو آمد و به صورت قاچاق وارد خانه ها شد، می دانیم که بزرگ ترین مخالفش تلویزیون بود؛ آن هم به خاطر این که احساس می کرد بازارش کساد می شود اما دیدیم که ویدئو هم کهنه شد و نسل های جدید با تکنولوژی های بسیار پیشرفته تر وارد بازار شد و کسی نتوانست جلویش را بگیرد و نمی تواند هم چنین کند. برای این که تکنولوژی کمابیش بولدوزر خودش را هم با خودش می آورد و جاده و راه خود را باز می کند. به نظرم ما باید به جای مقاومت و انکار و نفی پدیده ای، تلاش داشته باشیم خودمان را بازسازی و روزآمد کنیم و به نیازهای واقعی این مردم و جامعه پاسخ گو باشیم تا آنها احساس کنند که می توانند گمشده و مطلوب خودشان را در این دسته از رسانه ها پیدا کنند.

مردم بین سطور ناگفته رسانه ها را هم پیوسته می خوانند تا نانوشته های آنها را حدس بزنند. این چیزی است که خیلی از رسانه ها از آن غافل هستند و فکر می کنند وظیفه و مسئولیت شان این است که پیامی را تولید کنند و مخاطب هم دربست آن را خواهد پذیرفت. در مورد استدلال برای این که مخاطب می پذیرد یا نه، گاهی اوقات ممکن است به تعداد شنوندگان و بینندگان یک برنامه و خوانندگان یک روزنامه اشاره داشته باشند؛ در حالی که همیشه این طور نیست کسی که خودش را در معرض این پیام قرار می دهد، ممکن است با آن موافق هم باشد یا آن را بپذیرد و باور کند.

اتفاقا خیلی وقت ها ما خودمان را در معرض پیام هایی قرار می دهیم تا آگاهانه آن را نقد کنیم؛ یعنی بتوانیم برای خودمان رفتار و مواضع مان، آگاهانه استدلال داشته باشیم و در نتیجه خود را در معرض آن رسانه قرار دهیم تا بتوانیم آن را خوب نفی کنیم و دست رد به سینه اش بزنیم و این به معنای پذیرش پیام نیست، اگر بود حالا اوضاع زمانه در همه کشورها متفاوت بود. از آمریکا و انتخابات ریاست جمهوری اش گرفته تا هر کشور جهان سومی، این اصل درباره شان صدق می کند که مخاطب زیاد داشتن به معنای پذیرش پیام آن رسانه از سوی آنان نیست.

ادامه دارد…


منبع: برترینها

لحظات پدرانه ای که قند را در دل تان آب می کند

برترین ها: پدرها موجودات دوست داشتنی هستند. عشق آنها به فرزندان شان بی نهایت است، طوری که با نگاهی به رفتارشان می توان عمق آن را به خوبی حس کرد. در اینجا برخی از رفتارهای پدران را با فرزندان شان که واقعا جذاب و دوست داشتنی اند، برایتان آورده ایم. مطمئنا با دیدن این صحنه ها قند در دل شما هم آب می شود.

وقتی که او در کنار فرزندی که روی شکمش خوابیده، به خواب می رود.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند

وقتی که او با وجود سر و صداهای بلند کودکان، کتاب می خواند.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند

وقتی که او صبح زود از خواب بیدار می شود و برای کودکانش صبحانه مورد علاقه شان را درست می کند.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند

وقتی که او در حال یاد دادن بازی به کودکش است.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند

وقتی که چشم هایش را به نشانه تعجب به حرف های کودکانه فرزندش، گرد می کند.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند

وقتی با او ورزش می کند.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند

وقتی کودکش را به روی شانه هایش می گذارد.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند


 

وقتی موهای دخترش را شانه می کند یا آنها را می بافد.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند

وقتی اجازه می دهد کودکانش هر جور که دوست دارند با او رفتار کنند.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند

وقتی که می گذارد فرزندانش در بازی پیروز شوند.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند


 

وقتی که کارتون مورد علاقه فرزندش را بارها و بارها بی آنکه خسته شود، تماشا می کند.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند

وقتی که به کودکش این اجازه را می دهد تا ناخن هایش را لاک بزند.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند


 

وقتی برای اولین بار فرزندش را در آغوش می گیرد.

لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند


منبع: برترینها

قانون درباره «ایست و بازرسی»ها چه می‌گوید؟

روزنامه قانون: طبق قانون، تنها زمانی می‌توان کسی را مورد تفتیش قرار داد که یا جرم مشهودی واقع شده یا در جرایم غیرمشهود دستور دادستان مبنی بر ادامه تحقیقات موجود باشد. حتی اگر دادستان در جرایم غیرمشهود اذن ادامه بررسی را دهد، این اذن باید به‌صورت موردی و مصداقی باشد و نمی‌توان عموم مردم را برای کشف جرم تفتیش کرد.

در بازخوانی موضوع ایست‌های بازرسی همواره میزان وجاهت قانونی امر مذکور در هاله‌ای از ابهام بوده است. به‌نحوی که به‌ظاهر بازرسی افراد در تعارض با حریم خصوصی است اما از حیث قانونی ورود به حریم فردی گاهی مجاز شمرده می‌شود و نمی‌توان هرگونه تفتیش را غیرقانونی قلمداد کرد.

از سویی دیگر بازرسی خیابانی در مواردی که جرم مشهودی واقع شده باشد یا شرایط ویژه حاکمیتی اقتضا کند، خلاف قانون نیست و حتی وظیفه ضابطان قضایی ایجاب می‌کند که وارد عمل شوند اما مشکل زمانی به‌وجود می‌آید که معیارهای قانونی در تفتیش افراد به‌طور دقیق مشخص نیست.

این درحالی است که نص صریح قانون آیین‌دادرسی‌کیفری به دفعات، ورود به حریم افراد را جز در موارد خاص مجاز نمی‌داند. به نحوی که ماده ۴۴ این قانون مقرر می‌دارد: «ضابطان دادگستری به محض اطلاع از وقوع جرم، در جرایم غیرمشهود مراتب را برای کسب تکلیف و اخذ دستورهای لازم به دادستان اعلام می‌کنند و دادستان نیز پس از بررسی لازم، دستور ادامه تحقیقات را صادر و یا تصمیم قضایی مناسب اتخاذ می‌کند. ضابطان دادگستری درباره جرایم مشهود، تمام اقدامات لازم را به منظور حفظ آلات، ادوات، آثار، علایم و ادله وقوع جرم و جلوگیری از فرار یا مخفی‌شدن متهم و یا تبانی به‎عمل می‌آورند… ضابطان دادگستری در اجرای این ماده و ذیل ماده۴۶ این قانون فقط در صورتی می‌توانند متهم را بازداشت نمایند که قرائن و امارات قوی بر ارتکاب جرم مشهود توسط وی وجود داشته باشد».

 قانون درباره «ایست و بازرسی»ها چه می‌گوید؟
همان‌طور که از این ماده برمی‌آید، تنها زمانی می‌توان کسی را مورد تفتیش قرار داد که یا جرم مشهودی واقع شده یا در جرایم غیرمشهود دستور دادستان مبنی بر ادامه تحقیقات موجود باشد. نکته مهم در این خصوص این است که حتی اگر دادستان در جرایم غیرمشهود اذن ادامه بررسی را دهد، این اذن باید به‌صورت موردی و مصداقی باشد و نمی‌توان عموم مردم را برای کشف جرم تفتیش کرد. در جرایم مشهود که ماده ۴۵ قانون آیین‌ دادرسی‌ کیفری شرایطی مانند در مرئی و منظر عموم‌ بودن یا حضور بلافاصله ضابطان قضایی و… را برای احراز مشهود بودن جرم احصا کرده است، باید ضابط تنها با شخص متهم برخورد کند نه‌آنکه به‌طور نوبتی تمام اتومبیل‌های سطح شهر را بر مبنای سلیقه بازرسی کند.

شاید برخی در تبیین این موضوع بگویند که اتومبیل حریم خصوصی قلمداد نمی‌شود. این سخن خالی از وجه نیست و کاملا درست است اما در تحلیل این استدلال باید گفت که اولاً، تمام قسمت‌های اتومبیل حریم عمومی نیست و فضاهایی که در حصار است مانند صندوق عقب یا داشبورد حریم خصوصی قلمداد می‌شود و تنها فضاهایی از اتومبیل عمومی است که در منظر دید همگان باشد. ثانیاً، به هر حال حتی اگر حق بازرسی اماکن عمومی وجود داشته باشد، نباید افراد متوقف شوند.

اگر بازرسی موجب توقف افراد باشد و کشف جرمی صورت نگیرد می‌توان با شکایت خصوصی فرد متوقف تحت عنوان بازداشت غیرقانونی، ضابط را تحت پیگرد قضایی قرار داد زیرا بازداشت اعم است از مکانی چون بازداشتگاه یا زندان و آن را می توان به هر نوع توقف اطلاق کرد. از سویی دیگر عدم بازداشت افراد در قانون تا حدی مهم شمرده شده است که ماده ۴۶ قانون فوق الذکر اشعار می‌دارد که در صورت وقوع جرم مشهود هم نمی‌توان فرد را تحت نظر قرار داد و تنها در صورتی امکان چنین امری وجود دارد که برای تکمیل تحقیقات تحت نظر بودن فرد ضروری باشد و این هم با اذن دادستان و حداکثر تا ۲۴ساعت ممکن است. پس نمی‌توان پذیرفت که بر مبنای ظن و گمان، افراد یک جامعه را مورد تفتیش قرار داد زیرا این موضوع نه با موازین قانونی و نه با بدیهیات فقهی منطبق است زیرا در دین اسلام نیز تفتیش امور مردم جایز شمرده نمی‌شود.

برای بررسی جزئیات این موضوع ساعتی با دکتر «مرتضی ناجی زواره»، حقوقدان کیفری، استاد دانشگاه و وکیل دادگستری به گفت‌وگو نشستیم:

به نظر می‌رسد ایست‌های بازرسی در تعارض با حریم خصوصی افراد باشد. به نحوی که قانون‌گذار تفتیش را تنها در محدوده جرایم مشهود یا در جرایم غیرمشهود با دستور دادستانی مجاز دانسته است. اکنون با شرایط فعلی آیا حق بازرسی اتومبیل‌های مردم برای ضابطان وجود دارد و آیا اساسا اتومبیل در دایره حریم خصوصی می‌گنجد یا خیر؟

در مفاد اولیه قانون حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر که در سال۹۴ به تصویب رسید، حریم خصوصی تا حدی معین شده است. این قانون مقرر می‌دارد که هر مکان یا هر چیزی که بدون تجسس در معرض دید عموم قرار داشته باشد، حریم خصوصی نیست. یا در جایی دیگر صراحتا اشعار دارد که وسیله نقلیه در دایره حریم شخصی افراد قرار نمی‌گیرد و طبق ماده پنج قانون مذکور، ضابطان می‌توانند وارد حریم وسیله نقلیه شوند.

حتی اگر بر طبق قانون اتومبیل‌ها حریم خصوصی قلمداد نشوند، آیا بدون مشاهده یا اطلاع از وقوع جرم می‌توان آن‌ها را مورد بازرسی قرار داد؟

بله امکانش وجود دارد. در واقع اثر حقوقی حریم خصوصی تلقی نشدن اتومیبل‌ها این است که می‌توان بدون ظن به ارتکاب جرم، وسایل نقلیه را مورد تفتیش قرار داد. اما موضوعی که در این تفتیش‌ها نادیده انگاشته می‌شود، حدود حریم عمومی است. به‌طوری که تنها اتاق اتومبیل که در معرض دید عموم است حریم عمومی شمرده می‌شود و فضاهایی که در منظر عمومی نیست، جزو حریم خصوصی است و امکان تفتیش آن‌ها وجود ندارد. پس ضابطان نمی‌توانند بدون مجوز قانونی فضاهایی چون صندوق عقب یا داشبورد اتومبیل را مورد بازرسی قرار دهند. مگر در صورتی که جرم مشهودی واقع شود که آن بحث دیگری است. پس نباید وسیله نقلیه را یک کل واحد تلقی کرد، بلکه لازم است جزءبه‌جزء تفکیک شود و حصارهایی که بدون تجسس در منظر عمومی نیستند، نباید مورد بازرسی قرار گیرند.

قدری درباره نوآوری مهم قانون آیین‌ دادرسی‌ کیفری مصوب سال۹۴ یعنی کارت ضابط قضایی صحبت کنیم. آیا امکان بازرسی مردم بدون ارائه کارت ضابط قضایی وجود دارد؟ و آیا عدم ارائه کارت ضابط قضایی از سوی ضابطین برای ایشان مسئولیتی به همراه دارد؟

بله، ماده ۳۰ قانون آیین‌دادرسی‌کیفری مقرر می‌دارد: «احراز عنوان ضابط دادگستری، علاوه بر وثاقت و مورد اعتماد بودن منوط به فراگیری مهارت‌های لازم با گذراندن دوره‌های آموزشی زیر نظر مرجع قضایی مربوط و تحصیل کارت ویژه ضابطان دادگستری است. تحقیقات و اقدامات صورت گرفته از سوی اشخاص فاقد این کارت، ممنوع و از نظر قانونی بدون اعتبار است». پس پیش از آنکه مردم کارت ضابطیت را از ماموران بخواهند، خود ایشان موظف به ارائه کارت هستند و به مراتب اولی اگر ارائه نکنند، مردم می‌توانند از ماموران، درخواست ارائه کارت ضابط قضایی کنند و در صورت عدم ارائه از جانب ماموران علاوه برآنکه اقدامات آن‌ها فاقد اعتبار است، بر اساس ماده۶۳ قانون فوق‌الذکر به سه‌ماه تا یک‌سال انفصال از خدمات دولتی محکوم می‌شوند.

از سویی دیگر، مردم می‌توانند بر اساس جرمی خاص که در قانون جرایم نیروهای مسلح مقرر شده است از ایشان در دادسرای نظامی شکایت کنند. در قانون جرایم نیروهای مسلح، رفتار ماموران که موجب بدبینی مردم به نیروهای نیروهای مسلح شود را جرم دانسته و برای مردم از این‌جهت حق شکایت در نظر گرفته است.

 قانون درباره «ایست و بازرسی»ها چه می‌گوید؟
در ماده ۵۵ قانون آیین‌دادرسی‎کیفری آمده است: «ورود به منازل، اماکن تعطیل و بسته و تفتیش آن‌ها، همچنین بازرسی اشخاص و اشیا در جرایم غیرمشهود با اجازه موردی مقام قضایی است. هر چند وی اجرای تحقیقات را به‌طور کلی به ضابط ارجاع داده باشد». آیا نمی‌توان بر طبق این قانون اتومبیل را جزو اشیا قلمداد کرد؟

خیر، اشیای مورد نظر در این ماده وسایلی چون کیف است که باید تنها با اجازه موردی باشد. ضمن اینکه همان‌طور که گفته شد در بازرسی وسایل نقلیه هم محدودیت وجود دارد. ماده۵۵ عام است و قانون حمیات از آمران به معروف و ناهیان از منکر خاص است و چون این قانون به طور خاص در خصوص اتومبیل تکلیف را مشخص کرده، باید به آن عمل شود اما بر طبق این قانون هم نمی‌توان محدوده‌های بسته اتومبیل مثل صندوق عقب را تفتیش کرد.

ایست‌های بازرسی که در حال حاضر مبادرت به بازرسی وسایل نقلیه می‌کنند اولا به صورت موردی تفتیش نمی‌کنند و ثانیا همه جای اتومبیل را مورد بررسی قرار می‌دهند. وضعیت اخیر را چه گونه تحلیل می‌کنید؟

این‌گونه رفتارها قطعا غیرقانونی است. در واقع بازرسی‌های گسترده‌ای که انجام می‌شود، اولا در اغلب موارد در جرایم مشهود نیست و ثانیا حریم خصوصی وسایل نقلیه در آن‌ها رعایت نمی‌شود.

با در نظر داشتن موارد فوق اگر به علت بازرسی اتومبیل و عدم کشف جرم، افراد برای ساعاتی در توقیف غیرقانونی بمانند، برای اعاده حق خود چه کاری می‌توانند انجام دهند؟

یک موضوع کلی را عرض کنم. اصولا ما ایرانی‌ها در برابر ماموران انتظامی بسیار مماشات می‌کنیم و می‌گوییم آن کس که حساب پاک است، ازمحاسبه چه باک است! عموما مردم پیش خود ارزیابی می‌کنند که اگر تمام فضاهای اتومبیل بازرسی شود، ممکن است چند دقیقه معطل شویم اما اگر به بازرسی صندوق عقب اعتراض کنیم ممکن است ساعاتی وقت‌مان تلف شود و با چنین استدلالی که وقتی اتومبیل فاقد هر گونه موضوع مجرمانه است، بگذاریم که بازرسی حتی به‌طور غیرقانونی انجام شود. این نوع نگاه در ما ایرانی‌ها نسل‌به‌نسل ادامه پیدا کرده است به نحوی که در مقابل قوای حکومتی برای حفاظت از حقوق قانونی خود، هیچ‌گونه تلاشی نمی‌کنیم. اما به طور کلی اگر توقیف غیر قانونی باشد، از این جهت مردم حق شکایت از ضابط را دارند.

در بحث گشت‌های ارشاد نیز با توقیف افراد مواجه‌ایم. آیا به صرف حجاب نامناسب می‌توان افراد را توقیف کرد؟

صرف وجود گشت‌های ارشاد تخلف و جرم نیست. متعرض شدن به اشخاص و توقف افراد توسط این گشت‌ها خالی از خلل نیست. ضمن اینکه صرف سؤال کردن که کجا بودی و کجا می‌روی در قانون جرم‌انگاری نشده است. اما تفتیش یا دستگیرکردن مردم بحث دیگری است.

در موضوع گشت‌های ارشاد آنچه بسیار مورد توجه است، نسبی بودن معیارهاست به نحوی که میزان حجاب در این طرح مشخص نیست و اساساً به نظر می‌رسد آنچه قانون‌گذار در خصوص حجاب جرم‌انگاری کرده است، نداشتن حجاب و نه بدحجابی است. آیا می‌توان افراد را به دلیل نقض جزیی حجاب بازداشت کرد؟

تبصره ماده ۶۳۸ قانون تعزیرات مصوب سال ۷۵ مقرر می‌دارد، افرادی که در معابر بدون حجاب شرعی حاضر شوند، مرتکب جرم شده‌اند. حجاب یک مفهوم فقهی است. می‌توان دو برداشت از نداشتن حجاب ارائه داد. تفسیری نقض حجاب جزئی را هم بی‌حجابی تلقی می‌کند و تفسیر دیگر تنها فقدان حجاب به‌طور کامل را بی‌حجابی می‌داند. در حقیقت هر دو حجاب را رعایت نکرده‌اند، یکی جزئاً و یکی کلاً. اکنون بر اساس تفسیر اول رفتار می‌شود یعنی نقض جزئی حجاب، به مثابه بی‌حجابی قلمداد شده است.

با پذیرش این تفسیر نیز باید مجازات خاص مقرر در قانون بر مرتکبان اعمال شود. اما آنچه اکنون مورد اجراست، تنها به رفت‌وآمد در دادسرا و اخذ یک‌تعهد محدود می‌شود. به این دلیل همان‌طور که گفته شد در این خصوص معیارها نوعی به نظر می‌رسد.

ظاهراً عدم اجرای دقیق قانون از رأفتشان است. اما با تفسیری که آن‌ها پذیرفته‌اند، به دلیل وقوع جرم مشهود می‌توانند برخورد کنند.

اما به هر روی همان‌طور که اشاره کردید، برداشتی دیگر هم وجود دارد و بی‌حجابی به معنای نقض کلی حجاب است. اگر بتوان این تفسیر را پذیرفت بازهم امکان برخورد وجود دارد؟

اگر دیدگاه مفسرین قانون این باشد، پس با نقض جزیی حجاب، بی‎حجابی مقرر در قانون به وجود نمی‎آید. در نتیجه نمی‎توان با کسانی که حجاب‌شان را به‌طور کامل رعایت نکرده‌اند برخورد قانونی کرد.

با اتکا به یک اصل عام در حقوق جزا باید در مواجهه با موضوعات کیفری اصل تفسیر مضیق را پذیرفت. با اتکا به این اصل به نظر می‌رسد قبول تفسیر بی‌حجابی به معنای عدم رعایت حجاب کامل منطقی‌تر باشد. نظر حضرتعالی دراین باره چیست؟

کاملا درست است. باید در این موضوع تفسیر محدود و به نفع مردم باشد. اما به زعم آن‌هایی که قصد برخورد دارند و خودشان را صالح برای تفسیر قانون می دانند، در این موضوع بی‌حجابی به عدم رعایت جزیی حجاب هم اطلاق می شود. هر چند به باور فقها تنها کفین دست و قرص صورت زنان می‌تواند ظاهر باشد و الباقی باید حجاب داشته باشد اما این یک سوی موضوع است. فقه وجهی دیگر هم دارد و آن عدم تفتیش در زندگی مردم است. چنانچه در قرآن کریم آمده است: «ولا تجسس» یعنی در زندگی مردم جست‌وجو نکنید. درحالی‌که گاهی به‌نظر می‌رسد برخوردهای پلیسی رنگ‌وبوی جست‌وجو در احوال شخصیه ملت را به خود می‌گیرد. قانونی داریم که در آن استفاده از لباس‌هایی که عفت عمومی را جریحه دار کند مثل لباس‌های تنگ یا با رنگ‌های خاص، ممنوع شمرده شده است. جرم بودن این‌گونه مسائل یک بحث است و شیوه برخورد با آن‌ها بحثی دیگر.

مضافاً این‌که، قانون باید ریشه در انتظارات عمومی داشته باشد. یعنی باید عرف اجتماعی در قانون‌گذاری لحاظ شود. انتظارات عمومی ممکن است هر ۱۰‌سال یا حتی هر یک سال تغییر کند و این قانون‌گذار است که لازم است خود را با خواسته‌های مردم تطبیق دهد. نه آنکه مردم وادار شوند تا سلایق و خواسته‌های خود را بر اساس تفکرات قانون‌گذاران تنظیم کنند. این یک واقعیت است که هر قانونی اگر انتظارات مردم را لحاظ نکند، یانادیده گرفته می‌شود یا در درازمدت به حاشیه می‌رود. نمونه واضح چنین قانونی، قانون مربوط به تجهیزات دریافت ماهواره بود که قانون‌گذار با پذیرش این موضوع که خواسته مردم با قانون وضع شده سنخیت ندارد، عقب‌نشینی کرد و در حال حاضر گویی آن قانون وجود ندارد. اما مشکلی که همواره وجود دارد این است که قانون‌گذار نمی‌خواهد از حرف خود برگردد و دست به اصلاح قوانین بزند.

 قانون درباره «ایست و بازرسی»ها چه می‌گوید؟
به عنوان سؤال پایانی، بفرمایید که آیا در شیوه اجرا و برخورد با کسانی که حجاب را به‌طور کامل رعایت نمی‌کنند، تمام مصادیق قانونی رعایت می‌شود؟

من پاسخ شما را با یک تحلیل کلی می‌دهم. نمی‌توان تمام موضوعات را با برخورد امنیتی و پلیسی حل کرد. اگر بتوان اسم بدحجابی را نوعی ناهنجاری گذاشت، تنها راه برخورد با این پدیده کار فرهنگی است. فعالیت‌های فرهنگی بر کارهای پلیسی مقدم است. مثل دوست‌داشتن می‌ماند. کسی را نمی‌توان مجبور کرد که ما را دوست داشته باشد. انسان باید آن‌قدر اعمالش خوب باشد تا دیگران دوستش بدارند. به زور شمشیر که نمی‌شود بگوییم باید دوست داشتن وجود داشته باشد. اما به هر حال نمی‌توان نادیده گرفت که اگر دستگاه‌های برخوردکننده مطمئن بودند که حجاب در همین‌‌حد که اکنون موجود است باقی می‌ماند، یا به شیوه‌ای آرام‌تر برخورد می‌کردند یا اصلا مقابله‌ای صورت نمی‌گرفت. اما مساله این است که به زعم آن‌ها اگر چنین مقابله‌هایی صورت نگیرد، حجاب به‌طور کامل از بین می‌رود.

ولی به هر حال تحت هیچ شرایطی در این امر به خصوص برخورد پلیسی را تایید نمی‌کنم و باور دارم کار فرهنگی باید انجام شود. در عین حال توجه داشته باشیم که اصولا حقوق جزا ضامن بهشتی شدن مردم نیست. وظیفه حقوق جزا ساخت انسان متعالی نیست. حقوق جزا به آن دنیای مردم کاری ندارد بلکه ضامن نظم و امنیت این دنیای مردم است. هرچند شاید با این تفسیر که فرهنگ جامعه ایران مبتنی بر مذهب است، بتوان پذیرفت که بی‌حجابی موجب برهم زدن نظم اجتماعی می‌شود.


منبع: برترینها

نژادگراییِ ترامپ از کجا آب می خورد؟

سالنامه شرق – آرون کودنانی، ترجمه محسن ملکی: طبقه روشنفکران آمریکا نتوانسته نژادپرستی نهفته در قلب پروژه سیاسی ترامپ را درک کند. بحث ها همه بر دو پرسش معطوف بوده: آیا کسانی که به ترامپ رأی دادند کارگرانی شریف اند که به ناامنی اقتصادی شان اعتراض می کنند یا آرکی بانکرهایی متخاصم و پرخاشجو؟ آیا افرادی که او در دوران انتقال قدرت انتصاب کرده، متعصبانی نفرت انگیزند یا محافظه کاران جریان غالب؟

آنچه این دو پرسش را تحت الشعاع قرار می دهد این است که برتر دانستن سفیدها یک نظام سیاسی و اجتماعی است، نه صرفا چیزی از مقوله نگرش های فردی. این نظام نه به وسیله متعصبانی که در میخانه ها وقت می گذرانند که به وسیله میلیون ها عمل روزانه و همدستی افراد معمولی حفظ می شود – به همان اندازه در نیویورک و سانفرانسیسکو که در آلاباما، به همان اندازه در میان نخبگان مرفه که در میان فقرای روستایی. به قول فرانتس فانون: «یک جامعه یا نژادپرست است یا نژادپرست نیست». کسانی این پرسش را که آیا یک منطقه یا طبقه از دیگری نژادپرست تر است، طرح می کنند که «توانایی فکر کردن به شیوه ای صریح و صادقانه را ندارند».

نژادگراییِ ترامپ از کجا آب می خورد؟

فکر کردن به نژادپرستی فقط و فقط در چارچوب افرادی جاهل و نفرت انگیز به درد لیبرال های مرفه می خورد چرا که به آنها اجازه می دهد موضوع را به افرادی فقیرتر یا با سواد و فرهیختگی کمتر از خودشان نسبت دهند. این نگرش، قوت قلب هم می بخشد زیرا از این طریق احساس می کنیم می دانیم که نژادپرستی چیست: هر چه باشد، مگر نه اینکه ما نژادپرستی را در برنامه های خبری تلویزیون جنوب عمیق۲ در دهه ۱۹۵۰ مشاهده کرده ایم؟

اما با تمرکز کردن روی نفرات افراد، تصویر گسترده تر و ساختاری را از دست می دهیم. شیوه ای که به وسیله آن، نظام مبتنی بر نژادپرستی آرام به راه خود ادامه می دهد و میلیون ها سیاه پوست و رنگین پوست را به زندگی های حقیرانه ای سرشار از گرسنگی در میان این همه فراوانی محکوم می کند و نیز خشونت رسمی که در بیانیه های آزادی روایت می شود. ما از درک این معنی عاجزیم که چطور وقتی جنبش هایی در مقابل نژادپرستی قد علم می کنند، نژادپرستی در طول زمان پوست می اندازد و تغییر شکل می دهد. و در واکنش به این جنبش ها، پروژه هایی سیاسی ظهور می کنند تا به نژادپرستی چهره ای تازه ببخشند و باعث حفظ و تداوم بهتر آن شوند.

انتخاب ترامپ را باید به قدرت رسیدن چنین پروژه ای سیاسی تلقی کرد. با فهرست کردن این که کدام یک از اعضای کابینه او از سیاه ها بدشان می آید و کدام از مکزیکی ها، نمی توان معنای پروژه سیاسی او را فهمید. با این کار طوری رفتار می کنیم که انگار نژادپرستی پروژه او را می توان به مُهر تغییرناپذیر تعصبات فردی تاویل و تقلیل داد. اگر هم ترامپ افرادی را منتصب کند که رنگین پوست باشند، صورت مسئله تغییری نمی کند و به جای این حرف ها، باید ایده ها و طرح های نژادپرستانه اش را مورد مداقه قرار دهیم و ببینیم چطور می شود آنها را به زمینه سیاسی و اجتماعی گسترده تر ربط داد.

هنوز خیلی زود است و قطعا نمی توانیم با قطعیت حدود و ثغور دقیق این پروژه را درک کنیم. هنوز نمی توانیم به این پرسش پاسخ دهیم که آیا می توان از جبهه جمهوری خواهان و نخبگان شرکت ها انتظار حمایت داشت؟ با این همه می توان به شکلی منطقی از مرکز ثقل این ایدئولوژی و جهت حرکت آن حرف زد. در قلب این پروژه قسمی سیاست هویتی متمایز نهفته که مبتنی بر نژادپرستی است. بر طبق این سیاست، آمریکا در حال حاضر با تن دادن به سیاست های مصلحت اندیشانه از جمله جهانی شدن و تکثر فرهنگی، دارد تیشه به ریشه خود می زند و خود را چنان تضعیف کرده که نمی تواند از خود در برابر تهدیدهای تمدنی از جمله اسلام و ظهور چین دفاع کند. این پروژه سیاسی بر تاریخچه سیاست های جمهوری خواهانه مبتنی بر برتری نژاد سفید تکیه کرده اما از سیاست های مذکور فراتر می رود و به شیوه های معناداری آن را جرح و تعدیل می کند.

پیشینیان اروپایی ترامپ

برای درک کامل پروژه ترامپ نباید به سراغ ریگان و نیکسون برویم بلکه بیشتر باید به تاریخ متاخر احزاب افراطی جناح راست در اروپا به خصوص ابداع مجدد فاشیم فرانسوی در دهه ۱۹۸۰ بپردازیم. در آن دوره اعضای این احزاب افراطی دست راستی به تدریج سعی کردند گرایش پیشین خودشان به نازیسم را بی اهمیت جلوه دهند و در عوض بر این نکته پافشاری کنند که باید هویت فرهنگی را حفظ کرد. هویتی که به عنوان قسمی «شیوه زندگی» قومی تعریف می شد. در این روایت هویت محورانه سفید بودن بدل به قومیتی شد که مورد تهدید نخبگان حاکم بود، نخبگانی که بیش از حد به مهاجرت، تکثر فرهنگی و جهانی شدن بها می دادند.

تشبث به تهدید خیالی «اسلامی شدن» شیوه قدرتمندی بود برای تبدیل کردن این فرمول مبتنی بر قربانی بودن سفیدها به سلاحی موثر. این تمهید باعث قدرتمند شدن حزب جبهه ملی فرانسه (FN) تحت رهبری ژان ماری لوپن و موفقیت چشمگیر آنها در انتخابات سال ۱۹۸۴ شد. آنها ۱۰ کرسی را در پارلمان اروپا از آن خود کردند. احتمالا همین فرمول باعث شود دخترش مارین لوپن به دور نهایی انتخابات ریاست جمهوری سال بعد راه بیابد. پس از رویدادهای ۲۰۱۶، نباید نسنجیده عمل کرد و احتمال پیروزی قاطع او را به کل کنار گذاشت.

نژادگراییِ ترامپ از کجا آب می خورد؟

از دهه ۱۹۹۰ به بعد و خاصه تحت الشعاع جنگ علیه ترور، جنبش های افراطی دست راستی از جبهه ملی فرانسه درس های زیادی آموخته اند. آنها خوب فهمیده اند که چطور زبان ظاهرا غیرنژادپرستانه ای که از فرهنگ و قومیت حرف می زند، می تواند سلاحی باشد برای به خدمت گرفتن قدرت اسطوره ای باور به قربانی بودن سفیدها. آنها خوب فهمیده اند که استفاده از واژگان و شیوه های تازه برای حرف زدن در مورد یهودی ها، به آنها اجازه می دهد در برابر هر نوع اتهام نونازی بودن از خود دفاع کنند.

از زمان پایان جنگ جهانی دوم در اروپا نژادپرستی با نازیسم یکی انگاشته می شده و نازیسم هم با یهودستیزی. احزاب افراطی دست راستی آشکارا اسلام هراسی را به جای نظریه های توطئه یهودستیزانه می نشانند و اسرائیل را – که در گذشته مورد نفرت جنبش های فاشیستی پس از جنگ بود – رژیمی تلقی می کنند که در جبهه مقدم جنگ غرب با اسلام قرار دارد.

این احزاب با این کار می توانند هر چه بیشتر موافقت و همدلی جریان غالب را به دست بیاورند. حزب ولامز بلانگ [به هلندی یعنی «منافع فلاندری ها»] در بلژیک و حزب آزادی (PVV) در هلند هر دو همین راه را در پی گرفته اند و باعث ظهور پارادوکسی ظاهری شده اند، پاردوکس صهیونیست های دست راستی که همدلی با نازیسم را در کارنامه گذشته خود دارند – و البته قسمی یهودستیزی که چندان هم پنهان نمی شود.

در ایالات متحده، این نوع سیاست پیوند تنگاتنگی با وب سایت های خبری به غایت محبوب برایتبارت نیوز دارد. بنا به گزارش موتور جستجوی گوگل، لوپن ها در ۱۷ هزار و ۵۰۰ صفحه از وب سایت برایتبارت نیوز مورد اشاره قرار گرفته اند. نام رهبر حزب آزادی هلند خیرت ویلدرس، تقریبا در چهار هزار صفحه این سایت ذکر شده است. از این نظر برایتبارت، لوپن ها و ویلدرس، همتایان اروپایی ترامپ، قهرمانانی اند که از اروپا در برابر تکثر فرهنگی و جهانی شدن افراطی و اشغال شدن قریب الوقوع توسط مسلمانان دفاع می کنند.

یکی از نویسندگان دائمی سایت دیوید هرویتس است، چهره ای شاخص در شبکه هایی که به تبلیغات اسلام هراسانه دامن می زنند. سازمان او مرکز آزادی، از مبارزات سیاسی ویلدرس در هلند حمایت می کند.

رییس سابق برایتبارت نیوز، استیو بانون، در سال ۲۰۱۳ اعلام کرد که این سایت قاطعانه باور دارد که پیشگام «قیامی جهانی» و دست راستی است، قیامی که شامل جبهه ملی فرانسه، ویلدرس در هلند، حکومت نارندرا مودی در هند و حزب استقلال بریتانیای کبیر (UKIP) به رهبری نایجل فاراژ (حزبی که امسال به هدف خود برای رأی آوردن برای خروج از اتحادیه اروپا رسید) می شود. نقطه اشتراک همه این احزاب چیزی نیست جز جدایی طلبی قومی و نژادپرستی اسلام ستیزانه. اموری که آنها در قالب شعور متعارف متمردانه و نهادستیزانه مردم عادی عرضه می کنند.

انتصاب بانون به عنوان استراتژیست اصلی تاثیری را برجسته می کند که این سیاست دست راستی افراطی و هویت محور در کاخ سفید ترامپ خواهد داشت. جالب آنکه وقتی اخیرا بانون را به یهودستیزی متهم کردند، حامیان او به راحتی با اشاره به حمایت برایتبارت نیوز از اسرائیل، این اتهامات را نادیده گرفتند.

در این میان نمایش نونازی ها در تظاهرات ریچارد اسپنسر در حمایت از ترامپ در واشنگتن دی سی به موقع بود و حواس مردم را پرت کرد و این باور اطمینان بخش را ایجاد کرد که هنوز می توان فاشیست ها را با همان دال های قدیمی شناسایی کرد. یک هفته با ابراز انزجار و خشم روبرو بودیم و بعد رسانه های خبری، مسئله را فراموش کردند و به راه خود رفتند و در این میان فاشیسم خاص بانوی که کمتر به چشم می آمد قسر در رفت.

بازی با روایت های مبتنی بر قربانی بودن سفیدها

قدرت این سیاست هویتی نژادی در روایت ضمنی نژادگرایانه ای نهفته که در مورد قربانی بودن سفیدها ارائه می کند. ترامپ با کمک این روایت می تواند قصه ای سر هم کند که دلیل وخیم بودن اوضاع را توضیح می دهد. دلیل این که نخبگان شرکت ها حتی به خاطر شکست های خود خجالت زده نیستند، این است که این نخبگان با پذیرش قسمی جهانی گرایی (globalism) دیگر هیچ تعلق خاطری به توده آمریکایی های «معمولی» ندارند؛ و دلیل این که سیاستگذاری های واشنگتن خودخواهانه و عقب مانده و بی خبر از امور است این است که تحت سلطه این جهانی گرایان بی ریشه قرار دارد.

ترامپ همان قدر مشغول ساختمان سازی بوده که دلمشغول نژادسازی. او در سال ۲۰۱۱ بود که قدم در راه کاخ سفید گذاشت، آن هم با عمومی کردن این نظریه توطئه نژادپرستانه که اوباما در کنیا متولد شده. معنای نهفته این نظریه این بود که ایالات متحد رییس جمهوری دارد که پنهانی دل در گرو اسلام دارد و در خدمت «دشمن» است.

 نژادگراییِ ترامپ از کجا آب می خورد؟
منظورشان واضح بود. آن شکل از تکثر فرهنگی که اوباما نماینده اش بود، در واقع چیزی نبود جز خرابکاری و براندازی. دو سوم طرفداران ترامپ در اواسط ۲۰۱۵ در نظرسنجی ها گفتند اوباما مسلمان است. ترامپ با دمخور شدن با کسانی چون نوت گینگریچ، فرنک گفنی و استیو بانون خود را تحت محاصره کسانی قرار داده که به این نظریه باور دارند که اخوان المسلمین پنهانی در کار اشغال حکومت ایالات متحده است و در پی آن است که قانون شرع را اجرایی کند.۳

به طور کلی تر می توان گفت تصویر کلیشه ای بانکدار جهان وطنی توصیف شده در یهودستیزی اوایل قرن بیستم بدل شده است به آنچه بانون«حزب داووس» می نامد|، حزبی که حال «جهان مسیحی – یهودی غرب» را با نوعی جهانی شدن تهدید می کند. جهانی شدنی که مبتنی است بر تکثر فرهنگی و تلویحا ضد سفیدها. از این رو، ایدئولوژی ترامپ راهی فراهم می کند برای ایجاد پیوند میان خشم مشروع مردم از ناکامی های سرمایه داری و دفاع از سفیدهایی که علی الظاهر نقش قربانی را دارند.

یکی از موفقیت های مبارزاتی ترامپ این بوده است که طبقه روشنفکر را واداشته به جای آن که طبقه کارگر را از نژادهای مختلف تلقی کند، هر چه بیشتر درباره «طبقه کارگر سفید» به عنوان قربانیان اصلی شرکت ها حرف بزنند. این شکل جدید بسیج کردن هویت نژادی، در حال حاضر میلیون ها آدم را به همدستی مداوم با برتری نژاد سفید می کشاند بی آن که این افراد مجبور شوند به طور کامل در تعصب جنبش های سیاسی شبیه به جنبش کلان۴ سهیم شوند.

علاوه بر این، این ایدئولوژی، لیبرالیسم نخبه گرای اوباما و کلینتون ها را نیز دور زده است. رهبران حزب دموکرات در پی این بوده اند که سرمایه داری نژادپرستانه آمریکا را اصلاح کنند تا مردمان رنگین پوست نیز بتوانند به صف نخبگان قدرتمند و ثروتمند بپیوندند. البته بدون دست زدن به ساختارهای بنیادین سرکوب و استثمار.

آنها چشم به سقف شیشه ای دوخته اند که باید برای عده محدودی شکسته شود ولی نمی خواهند نظری نیز به کف های سیمانی شلوغ این عمارت بیفکنند. این قسم تکثر فرهنگی شرکت محور بدین معناست که ایالات متحده علنا سرکوبی را که هنوز بر آن استوار است انکار می کند. ایالات متحده داستانی در باب فضیلت بی همتای خویش تعریف می کند حال آن که نابرابری های ویرانگری را حفظ کرده و با خشونت تمام از آنها حمایت می کند. آمریکا به بانگ بلند خود را رهبر جهانی آزاد اعلام می کند و در عین حال در همه جا از نخبگانی دفاع می کند که از عدم آزادی و اسارت میلیون ها نفر پول در می آورند و سود می برند.

ترامپ از ریاکاری های لیبرالیسم آمریکا بهره برداری کرد

ترامپ دقیقا از شکاف میان ارزش های لیبرالی مصلحت اندیشانه و سرشار از نزاکت یعنی ارزش های مورد حمایت مدیران عالی رتبه اجرایی و وزرای خارجه و استثمار و خشونتی که این افراد در درون آمریکا و در سرتاسر جهان مسئولش هستند، بهره برداری کرد. فاشیسم او نیازی ندارد که از صفر شروع کند. قدغن اعلام کردن ورود مسلمانان به ایالات متحده چیزی را روشن و صریح می کند که از پیش در سیاست های جنگ علیه ترور در دوران بوش و اوباما تلویحا وجود داشت.

به همین سیاق تلاش او برای ساختن دیواری در مرز مکزیک چیزی را به نمایش می گذارد که از دهه ۱۹۹۰ سیاست رسمی هر دو حزب بوده است. این چنین است که سیاست ترامپ در ایالات متحده قرن بیست و یکم در میان این همه ریکاری و حرف های کلیشه ای در باب تکثر فرهنگی به رشد و توسعه خود ادامه می دهد.

مسئله این نیست که انبوه سیاست های هویتی نخبه گرایانه لیبرال ها به پیروزی ترامپ کمک کرد بلکه بحث این است که سیاست های هویتی نخبه گرایانه لیبرال ها به حد کافی پیش نرفت. جنگ آنها علیه نژادپرستی در اتاق های هیئت مدیره شرکت ها آغاز شده و به انجام رسید. [فقط و فقط به دنبال منافع شرکت ها بود] و از این رو محدودیت های سیاسی و اقتصادی ریشه داری را که اکثریت سیاه پوست ها و رنگین پوست ها با آنها مواجه بودند، دست نخورده باقی گذاشت.

پیام ترامپ این است که تنها او توانایی این را دارد که سرپوش جامعه مدنی را کنار بزند تا بازی سیاسی در هیئت جنگ قدرت آشکار شود. او تلویحا می گوید وقتی قواعد مصلحت اندیشی و نزاکت سیاسی از جمله تکثر فرهنگی کنار گذاشته شود، تنها چیزی که می ماند این است: «آنها» و «ما». تقلای نژاد و ملت برای رسیدن به برتری.

 نژادگراییِ ترامپ از کجا آب می خورد؟
در دوران ترامپ، دشمنان ناشناخته نمی مانند بلکه نامیده می شوند و زهد لیبرالی نیز به دور افکنده می شود. بدین معنا، ابتذال و هرزگی او – همان خصلتی که خرد متعارف آن را عنصری می داند که باید صلاحیت او را زیر سوال ببرد – پیام ایدئولوژیک او را بسیار بهتر و قدرتمندانه تر از بحث عقلانی روشن می کند. حتی لاف زدن ترامپ درباره اندازه … در یکی از مناظره های انتخاباتی چیزی بیش از یک وقاحت و هرزگی تصادفی بود. معنای پنهانش این بود که قدرت بسیار عریان و بدون شرم زدگی اعمال خواهد شد.

اوباما از قدرت نرم بهره می برد. ترامپ سخت و خشن خواهد بود. در برابر این پیام مردسالارانه، کلینتون را یارای رقابت نبود.

مواضع ترامپ در مورد تجارت آزاد جهانی را – که علی الظاهر گسستی است از باورهای راست کیشانه این چند دهه – نیز نمی توان از سیاست هویتی نژادپرستانه اش جدا کرد. جهانی شدن مورد حمایت ریگان و بیل کلینتون مبتنی بر این فرض بود که اگر جهان نظام تجارت و قواعد سرمایه گذاری لیبرال را اتخاذ کند، سرمایه داری آمریکایی اوضاع بهتری خواهد داشت.

وقتی بیل کلینتون در سال ۱۹۹۴ معاهده پیمان تجارت آزاد آمریکای شمالی (نفتا) را تصویب کرد، جهانی شدن چون آمریکایی شدن به نظر می رسید و شرکت های آمریکایی نیز انتظار داشتند کار و بارشان از قِبل این معاهده سکه شود. مدیران اجرایی بانک سرمایه گذاری سالومون برادرز در آن زمان گفتند که عدم موفقیت در تصویب نفتا برابر خواهد بود با «سیلی در صورت همه رهبران نیمکره غربی، رهبرانی که راه سرمایه داری را به اقتصادهای دولتی ترجیح می دهند».

امروزه اوضاع متفاوت به نظر می رسد. احتمالش بسیار کم است که حکومتی سوسیالیستی در مکزیک به قدرت برسد. به همین دلیل بخشی از دلیل وجودی معاهده نفتا به باد رفته است. علاوه بر این به نظر می رسد جهانی شدن بیشتر ناظر بر مرکز زدودن از غارب است تا ابزاری برای حصول اطمینان از هژمونی آمریکا؛ این مسئله نیز به نفع آن شکل از باور به قربانی بودن سفیدها است. ترامپ درباره «آواز ناساز و کاذب جهانی گرایی» حرف می زند. آوازی که متضمن برابری منزلت است و ایالات متحده را در زندان قواعد فراملی اسیر کرده است.

او می گوید این «وحدت های بین المللی» چیزی نیستند جز تسلیم و واگذاری های ملی «که دست و پای ما را می بندد و باعث سقوط آمریکا می شوند». تعهد او به بررسی مجدد یا کنار کشیدن از معاهده نفتا، پیمان تجاری اقیانوس آرام و نیز به چالش کشیدن تجارت و سیاست های پولی چین جملگی از این مسئله آب می خورند. این سیاست های ترامپ تضادفاحشی با سیاست های دوران ریاست جمهوری جمهوری خواهان پیشین دارد. محض نمونه، جورج بوش سعی کرد معاهده تجارت آزاد میان کشورهای قاره آمریکا (FTAA) را مطرح کند، این معاهده قلمرو معاهده نفتا را از طرف جنوب گسترش می داد.

سیاست هویتی نظامی گرانه مبتنی بر برتری نژاد سفید

مسئله اساسی تر این است که دیگر احساس نمی شود که دنیا رفته رفته دارد به زیر سلطه آمریکا در می آید. از نظر بانون، پروژه جهانی گرای تسلط بر جهان از خلال اشاعه بازارهای آزاد و دموکراسی های غربی فقط باعث پر شدن جیب کشورهای شرق آسیا و از بین رفتن ثبات خاورمیانه شده. به نظر او، چنین پروژه ای در عین حال باعث تولید فرهنگی کاملا کالایی، فاسد و بی روح در آمریکا شده و تیشه به ریشه میراث غرب زده است. نتیجه منطقی این است که نقش آمریکا در جهان باید تجدید قوای سنت های فرهنگی غرب باشد، نه حمایت و نظارت بر نظام بازار آزاد جهانی.

جنگ علیه «اسلام افراطی» در جبهه های مختلف فقط بخشی از این نقش خواهد بود. بانون، شبیه بیشتر افرادی که ترامپ برای امنیت ملی منصوب کرده، جهان غرب و اسلام را درگیر نبردی هزاره باورانه می داند که مستلزم «موضعی بسیار بسیار بسیار تهاجمی و ستیزه جویانه» است. مثل روز روشن است که ایران یکی از اهداف است. در سرتاسر خاورمیانه، شرق آفریقا، شمال آفریقا، تاکتیک های «جنگ کثیف» متعلق به دوران اولیه جنگ علیه ترور با تمام قوا احیا خواهد شد. ترامپ می گوید «شکنجه از طریق القای حس غرق شدن کمترین کمترین کمترین شکنجه خواهد بود». او راه را برای بدتر از این حرف ها باز خواهد کرد اما برخلاف دوران جورج بوش، جنگ تازه علیه ترور دیگر مزین به تظاهر نومحافظه کارها به ملت سازی نخواهد بود.

هنوز خیلی زود است و نمی توان معلوم کرد آیا از تجارت آزاد جهانی فاصله خواهیم گرفت یا نه و این نظام چه شکلی به خود خواهد گرفت. در حال حاضر، مثل روز روشن است که نهادهای شرکتی باور دارند که سیاست های ترامپ از سیاست های راست کیشانه مقررات زدایی پیروی خواهد کرد. انتخاب او باعث شد قیمت سهام بالا رود، حال آن که لوید بلنکفین، مدیر اجرایی گلدمن ساکس می گوید به باور او سیاست های ترامپ باعث «حمایت از بازار» خواهد شد.

با این حال احتمالا تنش میان سیاست نژادپرستانه جدید او و بازارهای جهانی یکی از ویژگی های دوران ترامپ خواهد بود. البته نمی توان به سرمایه دارها چشم امید داشت تا ما را از فاشیسم نجات دهند. بیشتر احتمال آن می رود که طبقه متشکل از صاحبان شرکت ها، شورش نخبه گرایانه ساختگی ترامپ را فرصتی بدانند برای نجات دادن خود از بحرانی که خودشان خلق کرده اند.

نژادگراییِ ترامپ از کجا آب می خورد؟

هر چه باشد از قرار معلوم فرمول های سیاسی احزاب چپ میانه رو و راست میانه رو و اهل اعتدال که از پایان جنگ سرد بر غرب سلطه داشته، توانایی حل کردن بحرانی را ندارد که از سقوط بازار سهام در سال ۲۰۰۸ آغاز شد. دوران ریاست جمهوری اوباما فقط می توانست این تسویه حساب گریزناپذیر را موقتا به تعویق بیندازد. ژرارد آراد، سفیر فرانسه در ایالات متحده در شب پیروزی ترامپ گفت که سیاست های جا افتاده غرب «در برابر چشمان مان فرو می ریزد». در حال حاضر، به نظر می رسد احزاب افراطی دست راستی این بحران را بهتر درک کرده اند و بهتر فهمیده اند که چطور باید ائتلاف هایی شکل داد تا بتوان از آب گل آلود این وضعیت ماهی گرفت. موفقیت ترامپ در انتخابات یکی از نتایج این وضعیت است و برگزیت نتیجه ای دیگر.

اگر ویلدرس یا لوپن قدرت سیاسی را در اروپا به چنگ می آورند، با ظهور مجدد باور به برتری نژاد سفید و برنامه تصفیه قومی روبرو می شدیم. همین سیاست نتیجه یکسانی در ایالات متحده به باور خواهد آورد: آموزه های مروج جایگاه استثنایی آمریکایی ها. می توان از پیش مکانیسم هایی را تشخیص داد که از طریق شان این سیاست اجرایی خواهد شد.

برنامه های اجباری ثبت نام مسلمانان، جمع کردن توده های مسلمان، اخراج خارجی های سیاه پوست و رنگین پوست، ایست بازرسی های فدرال و بازرسی های بدنی، وضع «نظم و قانون» جدید که نوک پیکان حمله اش به سمت جوامع سیاهپوستان خواهد بود، اعمال محدودیت برای رأی دادن و غیرقانونی اعلام کردن جنبش «جان سیاهان مهم است»، دفاع از حقوق مدنی مسلمانان و همبستگی با فلسطین، پس مانده های دموکراسی نیز بر باد خواهد رفت.

چنین خواهد بود عناصر اصلی پارادایم تازه و افراطی جناح راست برای حکومت. حال که ترامپ سکان دار بزرگ ترین سیستم حفاظتی – مراقبتی شده که تا به حال خلق شده و این امکان را در اختیار دارد که هر وقت دلش خواست با حملات هوایی دست به کشتار غیرقانونی بزند، شالوده قسمی فاشیم قرن بیست و یکمی ریخته شده است.

واکنش ما نباید معطوف به این باشد که وضعیت آمریکا را به همان وضعیت موجود سرشار از میانه روی و اعتدال برگردانیم که حال بی آبرو و رسوا شده است. باید در رادیکالیسم همپای سخنان خود ترامپ باشیم. اما این رادیکالیسم را در برنامه ای حقیقی بنیان نهیم. برنامه ای برای فرا رفتن از ناکامی های این سرمایه داری هار و افسارگسیخته. اما اولویت عاجل ما این است که ما نیز دیوار خودمان را بسازیم: دیوار همبستگی برای دفاع از خودمان در برابر حمله های پیش رو. «چرا که اگر سپیده دم به سراغ تو آیند، شباهنگام نیز نوبت به ما خواهد رسید». [از جیمز بالدوین].

منبع: truth-oujt

1. اشاره به شخصیتی در یکی از سریال های آمریکایی. او سرباز پیشین و محافظه کاری مرتجع و نژادپرست است که از گروه های مختلف اجتماع از جمله سیاه ها، کمونیست ها، هم جنس خواهان، یهودیان و زنان نفرت دارد.

۲٫ منظور از جنوب عمیق یا سفلی، منطقه ای فرهنگی و جغرافیایی در ایالات متحده است. به لحاظ تاریخی وجه تمایزش از جنوب علیا این است که این بخش از آمریکا بیشتر وابسته به کشاورزی است و در دوران پیش از جنگ داخلی جزء جوامع برده داری به حساب می آمده است.

۳٫ این پروتکل سندی جعلی و یهودستیزانه است.

۴٫ جنبشی ارتجاعی در ایالات متحده که طرفدار برتری نژاد سفید، یهودستیزی و … است.

درباره نویسنده

آرون کوندنانی مدرس حوزه های رسانه، فرهنگ و ارتباطات در دانشگاه نیویورک و سردبیر مجله «نژاد و طبقه» است. تمرکز پژوهشی او عمدتا بر تروریسم، نژادپرستی و اسلام هراسی در بریتانیا و آمریکاست. از آثار او در این زمینه می توان به «پایان تساهل: نژادپرستی در بریتانیای قرن بیست و یکم» (۲۰۰۷) و «مسلمانان در راه اند: اسلام هراسی، افراطی گری، و جنگ داخلی علیه ترور» (۲۰۱۳) اشاره کرد.


منبع: برترینها

همسریابی با روبات تلگرام!

خیلی هایشان از طریق مؤسسات مشاوره جذب مؤسسه شده‌اند و تعدادی هم از طریق روبات تلگرامی مؤسسه پایشان به آنجا باز شده است. جایی که در آن افراد کیس‌های مختلف را به همراه عکس‌ها و خصوصیات اخلاقی خود ارزیابی می‌کنند و به واسطه روبات تلگرامی مؤسسه با هم گفت‌و‌گو می‌کنند

ازدواج با شماره ها

«۵۵ ساله، متأهل به همراه یک فرزند، شاغل در بنگاه، دارای ۱۰ دستگاه آپارتمان و به همراه یک ماشین شاسی بلند.» این‌ها خصوصیات آقای شماره ۷۱۸ است که برای پیدا کردن همسر دوم به سمینار ازدواج حضوری آمده است. در یک ردیف برای یافتن جفت گمشده خود روی صندلی‌هایی که از آن به نام «صندلی سفید» نام می‌برند، نشسته‌اند. سالن مرکز مؤسسه پر است از مردان و زنانی که خود را حتی به همراه بچه‌های قد و نیم قدشان  به محل رسانده‌اند. البته خیلی‌ها زودتر از ساعت مقرر روی صندلی‌ها حاضر شدند تا موظف به پرداخت دو برابر مبلغ تعیین شده نشوند. هر کس برای حضور در این همایش باید ۱۵ هزار تومان می‌پرداخت. در اینجا خبری از رد و بدل کردن اسم و فامیلی‌های مختلف نیست. به هر فردی که برای ثبت‌نام پا پیش می‌گذارد یک شماره می‌دهند. همه یکدیگر را به واسطه شماره‌هایشان می‌شناسند.

آقای شماره ۷۱۸ که به دنبال همسر دوم می‌گردد، رو به حاضران تأکید می‌کند همسرش را دوست ندارد و تنها به خاطر بی‌پدر نشدن بچه‌اش او را نگه داشته است. او توان مالی تأمین همسر دوم خود را از هر لحاظی دارد و تنها از او توقع دارد یک پسر کاکل‌زری برایش به دنیا بیاورد. تعدادی از حاضران صداقتش را تحسین می‌کنند و تعدادی با شماتت به او زل می‌زنند. مدیر مرکز که آقای دکتر می‌نامندش تأکید می‌کند شماره ۷۱۸ از همسرش وکالت قانونی دارد و از لحاظ قانونی کارش مشکلی ندارد، هرچند که کار آقای ۷۱۸ مورد تأیید او و مؤسسه نیست.

مراسم معارفه

با اشاره مسئولان مرکز شرکت‌کنندگان بر اساس شماره‌هایشان خود را معرفی می‌کنند. به آنها تأکید می‌شود در طول جلسه حواس‌شان به شماره‌های یکدیگر باشد. چراکه در آخر ماجرا باید شماره سه نفر از افراد مورد علاقه‌شان را ثبت کنند تا آقای دکتر برای آشنا شدن با همدیگر برایشان پادرمیانی کند. شماره ۷۱۵ مردی ۶۳ ساله است که در سن ۶۲ سالگی از همسرش جدا شده. او دو فرزند بزرگ دارد که با مادرشان زندگی می‌کنند. آقای دکتر به طعنه به او می‌گوید فکر نمی‌کنی خیلی دیر به فکر طلاق همسرت افتاده‌ای و پوزخند می‌زند. البته حرفش تأثیری در پایین آمدن اعتماد به نفس آقای ۷۱۵ ندارد. با افتخار ادامه می‌دهد که او بازنشسته است و حاضر است با فرد مورد علاقه‌اش به هر شهری که بخواهند بروند. نوبت به شماره ۷۱۷ می‌رسد. او به همراه کودک ۴ ساله‌اش پا به داخل سالن گذاشته‌اند.

دستپاچه نام و فامیل خود را هم به همراه شماره‌اش تکرار می‌کند. اکرم می‌گوید در ازدواج قبلی‌اش شکست خورده و حالا برای پیدا کردن نیمه گم شده‌اش از «کرج» به اینجا آمده تا تکیه گاهی برای خود و فرزندش دست و پا کند. او مهربانی و شاداب بودن را از مهم‌ترین معیار‌های مرد ایده آل خود می‌داند. آقای دکتر هم برای بازار گرمی طرفداران اکرم می‌گوید او خیلی شاداب و جوان‌تر از سن شناسنامه‌ای‌اش به نظر می‌رسد.پس از حرف‌های آقای دکتر، به تعداد طرفداران اکرم افزوده می‌شود و چندین نفر شماره او را در برگه‌هایشان یادداشت می‌کنند.

تکیه‌گاهی برای سفر به کانادا

شماره ۷۱۸ خانمی ۵۵ ساله است که همه فرزندانش در کانادا زندگی می‌کنند.او در زندگی به دنبال مردی است که نقاب به چهره نداشته باشد و اوضاع مالی‌اش مناسب باشد تا بتوانند هر چند ماه یک بار به دیدن بچه‌هایش در کانادا بروند. پس از اینکه ۱۰۰ سوژه خود را به همدیگر توسط شماره‌های خود معرفی می‌کنند، نوبت به رأی دهی به یکدیگر می‌رسد. هر فرد حاضر می‌تواند به سه نفر رأی مثبت دهد. صدای جمعیت برای رأی‌گیری بالا می‌رود. از گوشه‌ای به گوشه‌ای از سالن باهم گفت‌و‌گو می‌کنند تا از شماره‌های یکدیگر مطلع شوند.

بعد از پایان رأی‌گیری آقای دکتر نتایج را با صدای بلند می‌خواند تا برای آشنا شدن آنها پا پیش بگذارد. شرکت‌کنندگان با اعلام شماره یک می‌گویند می‌خواهند با خواستگار مورد نظر گفت‌و‌گو کنند. شماره دو به معنای خریدن وقت برای فکر بیشتر است و شماره سه یعنی کیس مورد نظر باب میلشان نیست.

شماره ۸۱۸ مردی ۵۵ ساله و دارای ۲ فرزند است. او به خانم ۸۱۲ که ۳۴ ساله است و تا به حال ازدواج نکرده رأی می‌دهد اما در پاسخ فقط جواب «نه نمی‌خواهم» نصیبش می‌شود. آقای دکتر دوباره تأکید می‌کند که خانم‌ها و آقایان فقط شماره‌ها را اعلام کنند و از گفتن جملات اضافی پرهیز کنند. دومین برگه متعلق به خانم شماره ۸۸۸ است که شماره ۷۰۰ را انتخاب کرده اما هنوز آقای ۸۸۸ از جایش بلند نشده پاسخ می‌دهد بله و می‌خواهد با او وارد مذاکره شود. نوبت به سومین برگه می‌رسد. شماره ۸۸۳ به شماره ۷۱۲ رأی داده است. دو نفرشان وقتی از سر جای خود بلند می‌شوند صدای خنده جمعیت به هوا می‌رود. تازه معنای خنده جمع مشخص می‌شود، آقای شماره ۸۸۳ به اشتباه شماره یک آقا را در برگه ثبت کرده. او به خاطر اشتباهش از جمعیت عذر خواهی می‌کند.

 ازدواج با شماره ها

روبات تلگرامی همسر‌یابی

خیلی هایشان از طریق مؤسسات مشاوره جذب مؤسسه شده‌اند و تعدادی هم از طریق روبات تلگرامی مؤسسه پایشان به آنجا باز شده است.

ماجرای روبات تلگرامی هم بسیار جالب است. جایی که در آن افراد کیس‌های مختلف را به همراه عکس‌ها و خصوصیات اخلاقی خود ارزیابی می‌کنند و به واسطه روبات تلگرامی مؤسسه با هم گفت‌و‌گو می‌کنند.

آقای دکتر هم آدرس کانال تلگرامی مؤسسه را که روی دیوار قاب شده به حاضران نشان می‌دهد و از آنها می‌خواهد همه عضو آن شوند تا با گزینه های دلخواه شان در تلگرام هم صحبت شوند.

تاکید هم می‌کند که در این روبات  کلمه‌های خاصی فیلتر شده‌اند تا اعضا نتوانند حرفهایی خارج از عرف به زبان بیاورند.

قسمت « وی آی پی »

تعدادی از افرادی که برای شرکت در مراسم آمده بودند عضو VIP مؤسسه بودند.

البته برای این کار باید دو تا شش میلیون تومان پرداخت کرد تا مسئولان مرکز در طول سال ۲۰۰ سوژه مناسب فرد را به آنها معرفی کنند.

وقتی یکی از شرکت‌کنندگان به مسئولان گله می‌کند که هیچ فرد مناسبی را پیدا نکرده آقای دکتر به او توصیه می‌کند جزو اعضای ویژه شود تا شانس ازدواجش بالا برود. در این میان یکی از زنان چادری ای که ۳۷ ساله است و جواب منفی به چندین خواستگارش در مراسم داده از آقای مشاور سؤالی می‌پرسد که با پرخاش او مواجه می‌شود.آقای دکتر می‌گوید وقتی به حرف من گوش نمی‌دهی و همه افرادی که از تو خواستگاری کرده‌اند را رد می‌کنی دیگر از من مشورت نخواه.


منبع: برترینها

حاشیه نشین ها و بدمسکن ها، صاحب خانه می شوند؟

هفته نامه صدا – ریحانه یاسینی: برج های بلند کنار هم و در قامت های مشابه قد کشیده اند، جرثقیل های بزرگی نیز در میان بعضی از آنها جا خوش کرده اند. تا چشم کار می کند، در منطقه ای بیابانی ساختمانی های بلندمرتبه نیمه کاره، کنار هم قرار گرفته اند. بیشتر منطقه، خالی از سکنه است و به ندرت ماشین هایی در میان برج ها دیده می شود. تا چند سال پیش، در غربی ترین نقاط تهران و نزدیک به اتوبان های خارج از شهر، تنها بیابان های خشک قرار داشتند و حالا تلاش شده تا با بلندمرتبه سازی های انبوه، چهره ای شهری و مدرن به آن داده شود.

در قسمتی زا این منطقه مگامالی در دست ساخت به چشم می خورد. بیمارستانی خصوصی نیز در اینجا تاسیس شده و پزشکان با حق الزحمه های بالا، در آن فعالیت می کنند. یکی از مراجعان بیمارستان می گوید: «دکترمان اینجا عمل می کند. اول که آمدیم و دیدیم واقعا انگار وسط بیابان هستیم، ترسیدیم. این همه برج بلند و خالی، عظیم و ترسناک است.»

لوکس نشینان علیه بدمسکن ها 

مرد جوانی نیز که از آنجا عبور می کند، می گوید: «سه سال پیش که می خواستم خانه بخرم، اصرار می کردند که اینجا بخرم و یک ساله تحویل می دهند. ببینید، هنوز کار ساخت هم تمام نشده است. چهره ای از سکونت گاه های غیررسمی درست در کنار جاده قدیم تهران- کرج، رخ نمایی می کند. درها و پنجره های شکسته، حصیر، چوب، پلاستیک و هر ماده قابل استفاده ای، کنار هم قرار گرفته اند و چند کپر برای سکونت ساخته اند.

چهره معدود زنان و مردانی نیز با لباس های مندرس، در میان این حلبی آباد به چشم می آید. مددکاری اجتماعی که با این حاشیه ها آشنایی دارد می گوید: «بیشتر آنها مهاجر هستند، حالا یا از شهرستان به تهران مهاجرت کرده اند و نتوانسته اند در تهران جایی برای سکونت پیدا کنند، یا اینکه از افغانستان و پاکستان وارد شده اند و به نوعی، واردات فقر داشته اند.»

چهره بی قاعده و درهم ریخته شهر تهران به خصوص در مناطق غربی، به یکی از اصلی ترین معضلات حوزه مسکن تبدیل شده است. در منطقه سعادت آباد تهران، درست کنار برج های لوکس، پاساژهای تجاری و خانه های گران قیمت، دره فرحزاد قرار دارد. دره ای که حاشیه ای در دل شهر است و خانه های حلبی آن کنار اتوبان چمران، به منظره ای روزمره تبدیل شده است.

حسین عبده تبریزی، اقتصاددان و مشاور وزیر راه و شهرسازی، چنین از این وضعیت روایت می کند: «کشور در ساخت مسکن لوکس هزینه زیادی کرده و حالا آنها خالی مانده اند. این مسکن ها در شهرهای بزرگ قابل فروش نیستند و پولشان آزاد نمی شود. بانک ها هم زیر فشار هستند و از  منابع ساختمانی طلب زیادی دارند. در چنین شرایطی به مسکن کوچک برای حل مشکل بدمسکن ها نیاز داریم. بر اثر سوءمدیریت، منابع را خرج مجموعه های گران قیمت تجاری کردند و آنها الان خالی هستند. اگر یک دهم این منابع صرف مشکل بدمسکن ها می شد، تا الان بخش زیادی از مشکلات شان حل شده بود.»

حاشیه نشینان و بدمسکن ها، صاحب خانه می شوند؟

صرف هزینه ساخت خانه های لوکس و سرمایه گذاری در این حوزه ها، باعث غفلت از مسکن طبقه متوسط و ضعیف شده و آنها را هر روز بیشتر به حاشیه رسانده است. البته پروژه مسکن مهر، تلاشی شعاری در همین راستا و برای خانه دار کردن همه اقشار جامعه بود که در بیابان ها اجرا شد و تورمی ۴۰ درصدی به جا گذاشت.

عباس آخوندی در سال اول فعالیت دولت یازدهم، چنین صریح از این پروژه روایت کرد: «دولت قبل گمان می کرد اگر چند هزار نفر را کنار هم قرار دهد، شهر تشکیل شده است؛ در حالی که شهر یک سابقه، تاریخ و هویت اجتماعی و فرهنگی دارد. باید خودمان را جای مردم قرار دهیم و ببینیم آیا ملکی که می سازیم شرایط مناسب برای زندگی را دارد؟»

لوکس نشینان علیه بدمسکن ها 

مسکن مهر، شبیه به میراثی مرثیه وار، از دولت پیشین به وزارت آخوندی به ارث رسید و او از همان زمان مخالفت های جدی با این طرح داشت. آخوندی معتقد بود: «متاسفانه در مورد مسکن مهر مکان یابی ها در جاهایی انتخاب شده که فاقد امکانات زیربنایی بوده است اما اگر این انتخاب ها و هزینه ها در بافت های فرسوده و حاشیه ای انجام می شد طبیعتا کارآیی بالایی داشت. در نتیجه اگر در نظر بگیریم ۵۰ هزار میلیارد تومان که از بانک مرکزی به مسکن مهر تزریق شده به احیای بافت های فرسوه می رسید الان گرفتار این نبودیم که به فکر تاسیسات سایر واحدها باشیم.»

 
همین اظهارات که در نخستین سال فعالیت دولت بیان شد، پایه و اساس طرح مسکن اجتماعی را تشکیل می دهد. عباس آخوندی، از ۲۰ سال پیش در زمان وزارت مسکن در دولت ششم، ایده آن را در سر می پروراند و حالا پس از به پایان رسیدن التهابات مسکن مهر، دولت یازدهم اجرای آن را تصویب کرده است.

اولویت مسکن اجتماعی، با افراد سرپرست خانوارهای کم درآمد است. آنهایی که خود و افراد تحت تکفل شان از تاریخ اول فروردین سال ۹۰، فاقد واحد مسکونی بادوام یا وام مسکن بوده اند و از تاریخ ۲۲ بهمن سال ۵۷، از هیچ یک از امکانات دولتی یا امکانات نهادهای عمومی غیردولتی مربوط به تامین مسکن شامل زمین، واحد مسکونی یا تسهیلات یارانه ای خرید یا ساخت واحد مسکونی استفاده نکرده باشند.

همچنین آنها باید حداقل در شهر مورد تقاضا، ۵ سال سکونت داشته باشند. بیت الله ستاریان، کارشناس بازار مسکن رویکردی انتقادی به این طرح دارد و توضیح می دهد: «من بارها این حرف را گفته ام. مسکن اجتماعی یا مسکن ویژه، در تمام دنیا اجرا می شود و مثلا شهرداری ها عهده دار ساخت آن هستند. اما این طرح ها برای جامعه های توسعه یافته ای است که مشکل چندانی برای مسکن ندارند.

مسکن در سبد خانوار سهمی بین ۸ تا ۱۵ درصد را به خود اختصاص می دهد و معضلاتی مثل حاشیه نشینی ندارند. در این جوامع، مسکن مثل همه کالاهای دیگر به وفور موجود است اما پایین ترین دهک نمی تواند آن را تهیه کند که تعدادشان هم شامل ۱۰ تا ۵۰ هزار نفر می شود. در این کشورها دولت با طرح هایی مثل مسکن اجتماعی سعی می کند این کالا را در اختیار قشر ناتوان بگذارد. اما این طرح برای جامعه ما نیست.»

مسکن اجتماعی به سال ۹۶ نمی رسد

براساس گزارش بانک مرکزی، مسکن سهمی حدود ۳۵ درصد را در سبد خانوار به خود اختصاص داده است که بیشترین هزینه در میان تمام گروه های کالایی است و به طور متوسط هر خانواده شهری، ماهی حدود یک میلیون تومان می شود. از طرفی دیگر، بیشتر از ۴۰ درصد خانوارهای ایرانی، صاحب خانه نیستند.

بنیاد مسکن، مسئول اجرای این طرح است؛ همچنین وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی موظف است با همکاری کمیته امداد امام خمینی (ره)، سازمان بهزیستی کشور، بنیاد و شهرداری ها نسبت به اولویت بندی و شناسایی گروه های هدف اقدام کند.

ستاریان، در توضیح پاسخگو نبودن مسکن اجتماعی برای ایران می گوید: «در جامعه ما مشکل مسکن دهک های میانی را درگیر کرده است. مسکن در سبد خانوار سهمی از ۳۵ تا ۵۰ درصد دارد و حدود ۱۷ میلیون نفر نیز حاشیه نشین داریم. این آمار و ارقام نشان می دهد مسکن اجتماعی را نمی توان در جامعه ما اجرا کرد. ۱۷ میلیون حاشیه نشین را چطور می شود با طرح دولتی سامان داد؟ اگر تعداد اینها را به اندازه خانوارها در نظر بگیریم، می شود گفت بیشتر از ۴ میلیون خانوار حاشیه نشین هستند. آیا ما می توانیم ۴ میلیون مسکن اجتماعی ایجاد کنیم؟ با استفاده از کل بودجه ۴ ساله دولت هم نمی توان این کار را اجرایی کرد.»

لوکس نشینان علیه بدمسکن ها

 

البته مسکن اجتماعی نیز با چالش هایی برای بودجه مواجه است. در مصوبه دولت درباره تامین بودجه مسکن اجتماعی آمده است: «منابع مورد نیاز اجرای این تصویب نامه از محل منابع جزء (۲) بند (ب) ماده (۷) قانون هدفمندکردن یارانه ها- مصوب ۱۳۸۸- توسط سازمان برنامه و بودجه کشور تامین و در لوایح بودجه سنواتی پیش بینی و منظور می شود.» اما آن طور که عبده تبریزی، مشاور وزیر راه و شهرسازی روایت می کند، شروع اجرای مسکن اجتماعی زودتر از سال ۹۷ نخواهدبود.

او می گوید: «باید به بودجه های آتی امیدوار باشیم و عملا اجرایی شدن این طرح، به یک سال آینده موکول می شود. بخشی از افرادی که الان دولت یازدهم باید از آنها حمایت کند، بدمسکن ها هستند. حدود ۱۹ میلیون نفر در مسکن هایی زنگی می کنند که کیفیت شان مناسب نیست و نمی توانند خودشان برای بازسازی این اماکن اقدام کنند. سمت و سوی مسکن اجتماعی به سمت حل مشکل بدمسکن هاست.»

بررسی در میان فعالان بازار نیز نشان می دهد، آنها نیز دل به ساخت و ساز برای لوکس نشینان خوش کرده اند. یکی از مشاوران املاک که در منطقه تهران پارس فعالیت می کند، می گوید: «بازار راکد است، اما نه همه جای آن. دیگر ساخت و حتی مشاوره برای خانه های متوسط جواب نمی دهد. اما برای خانه ها و مجتمع های لوکس، هم تقاضا خیلی زیاد است و هم اینکه سود خیلی خوبی دارد. اما در این قسمت بازار، وضع ما خوب است.»


منبع: برترینها

سبک رانندگی‌تان درمورد شخصیت شما چه می‌گوید

تام واندربیت، نویسنده کتاب «ترافیک: آنچه رانندگی درمورد شخصیت ما می‌گوید» در کتاب خود می‌نویسد، «باتوجه به اینکه خیلی از ما زمان بسیار زیادی را در ترافیک می‌گذرانیم تا در کنار خانواده و صرف غذا، ارزشش را دارد که کمی عمیق‌تر به این تجربه نگاه کنیم.»

من واقعاً از رانندگی لذت می‌برم.

سفر کردن با ماشین در جاده‌های مختلف درکنار دوستان و خانواده برای من بسیار لذت‌بخش است و حتی رانندگی به تنهایی هم به خالی کردن ذهنم خیلی کمک می‌کند. ولی بعنوان کسی که واقعاً خیلی دوست دارد پشت‌فرمان باشد، برایم جالب بود وقتی شنیدم سبک رانندگی می‌تواند نشاندهنده شخصیت باشد.

 سبک رانندگی‌تان درمورد شخصیت شما چه می‌گوید
تام واندربیت، نویسنده کتاب «ترافیک: آنچه رانندگی درمورد شخصیت ما می‌گوید» در کتاب خود می‌نویسد، «باتوجه به اینکه خیلی از ما زمان بسیار زیادی را در ترافیک می‌گذرانیم تا در کنار خانواده و صرف غذا، ارزشش را دارد که کمی عمیق‌تر به این تجربه نگاه کنیم.»

البته من هیچوقت آنقدر به طرز گرفتن فرمان در دستانم توجه نمی‌کنم. این تقریباً مسئله‌ای که برای اکثر ما به صورت ناخودآگاه انجام می‌شود. ولی دوست دارم بدانم رانندگی ناخودآگاه من چه درمورد شخضیتم می‌گوید. وقتی نتیجه این تست شخصیت را خواندم واقعاً باورم نمی‌شد تا چه اندازه می‌تواند درست باشد.

اگر شما هم دوست دارید درمورد آنچه سبک رانندگی‌تان درمورد شخصیتتان می‌گوید بیشتر بدانید، نگاهی به این تست بیندازید.

کدامیک از این سبک‌های گرفتن فرمان در دست سبک شما در رانندگی است؟

سبک رانندگی‌تان درمورد شخصیت شما چه می‌گوید

ایدآل‌گرا

در کلاس‌رانندگی به شما یاد داده‌اند که دست‌هایتان را باید روی عقربه ۱۰ و ۲ ساعت قرار دهید و شما هم دوست دارید همه کار را به طرز درست آن انجام دهید. شما توجه زیادی به جزییات دارید و کاملاً مراقبید که به همه قوانین عمل کنید.شما شدیداً باور دارید که هر کاری که ارزش انجام دادن داشته باشد، ارزش درست انجام شدن دارد. شخصیت ایدآل‌گرای شما احتمالاً موفقیت‌های زیادی را در زندگی برایتان به ارمغان آورده است. در زمینه کار، مُد، عشق و دوستی، همه دوست دارند مثل شما باشند!

 سبک رانندگی‌تان درمورد شخصیت شما چه می‌گوید

بچه باحال

شما زندگی را چندان جدی نمی‌گیرید و با موقعیت‌های مختلف با آرامش و خونسردی برخورد می‌کنید. اغلب به نظر می‌رسد که اصلاً هیچ اهمیتی به دنیا نمی‌دهید. حتی در شرایط سخت، دوست دارید بااعتماد‌به‌نفس و بی‌تفاوت باشید. هر روزتان را طوری زندگی می‌کنید انگار در مسافرت و تعطیلات هستید. دوستان و خانواده‌تان هر زمان به دنبال تفریح هستند سراغ شما می‌آیند.

 سبک رانندگی‌تان درمورد شخصیت شما چه می‌گوید

مینیمالیست

شما دوست دارید زندگی را تا حد ممکن ساده نگه دارید. به دنبال حاشیه نیستید و دوستانی را ترجیح می‌دهید که با شما روراست و صادق هستند. به جای جمع کردن انبوهی از دوست برای خودتان، ترجیح می‌دهید تعداد کمی دوست خوب داشته باشید. وقتی می‌خواهید برای خودتان لباس انتخاب کنید، یک لباس ساده مشکی را برمی‌دارید. فقط بخاطر اینکه زندگی‌تان ساده است به این معنی نیست که فرد کسل‌کننده‌ای هستید. دیگران همیشه سلیقه مینیمالیست و ساده‌دوست شما را تحسین می‌کنند.

 سبک رانندگی‌تان درمورد شخصیت شما چه می‌گوید

ماجراجو

شما واقعاً اهل خطر کردن هستید. نه تنها دوست دارید زندگی سرشار از خطر و غیرمعمولی داشته باشید، بلکه می‌خواهد از هر لحظه آن نهایت استفاده را ببرید. اگر هم تابحال فعالیت‌های پرخطر و ترسناکی مثل بانجی‌جامپینگ و اسکای‌دایوینگ را امتحان نکرده باشید، مطمئناً از آنها لذت خواهید برد. وقتی صحبت از عشق می‌شود، از وارد شدن به آن واهمه‌ای ندارید. بااینکه دوستانتان معمولاً از شما ترسوتر و مخافظه‌کارتر هستند، ولی به سلیقه ریسک‌پذیر شما بسیار احترام می‌گذارند.

 سبک رانندگی‌تان درمورد شخصیت شما چه می‌گوید

رئیس

شما یک رهبر بالفطره هستید. توانایی بالایی برای قبول مسئولیت موقعیت‌های مختلف به طریقی قاطع و شفاف دارید. همه برای راهنمایی و نصیحت پیش شما می‌ایند. آنها به شما اعتماد دارند که البته بیشتر آن بخاطر این است که شما به توانایی‌های خودتان به شدت مطمئنید. در محل‌کار، معمولاً بخاطر مهارت‌هایی که در رهبری دارید مورد تشویق قرار می‌گیرید. در عشق، کمی برای پیدا کردن کسی که ذات «درجه یک» شما را تحسین کند دچار مشکل هستید ولی وقتی آن فرد را پیدا کردید، مطمئناً ارزش صبر کردن را داشته است.

 سبک رانندگی‌تان درمورد شخصیت شما چه می‌گوید

پشتیبان

مردم عاشق شما هستند. شما یک حمایت‌کننده واقعی برای دوستان و خانواده‌تان هستید. وقتی دیگران موفق می‌شوند از ته قلب خوشحال می‌شوید و از ابراز حمایت خودتان به صورت کلامی واهمه ندارید. شما شنونده‌ای عالی هستید که برای دوستانی که به دنبال دردودل کردن و نظر گرفتن هستند هدفی فوق‌العاده به شمار می‌روید. از اینکه گاهی در زندگی عقب بنشینید تا دیگران رهبری را بر عهده گیرند خوشحال می‌شوید. دوست دارید زندگی‌تان را با رویکردی دوستانه و مثبت جلو ببرید.

 سبک رانندگی‌تان درمورد شخصیت شما چه می‌گوید

صلح‌جو

شما در بین دوستان و خانواده حکم کشور «سوئیس» را دارید. اصلاً دوست ندارید وارد مشاجرات شوید چون باعث ناراحتی‌تان می‌شود. اگر یکبار در زندگی صدایتان را بالا ببرید، اطرافیانتان به شدت متعجب می‌شوند و می‌فهمند که واقعاً مسئله جدی است. به هیچ عنوان تحمل دشمنی بین دیگران را ندارید، به همین خاطر همیشه نقش حلال مشکلات و آورده صلح و دوستی بین آنها هستید.

 سبک رانندگی‌تان درمورد شخصیت شما چه می‌گوید

دلقک کلاس

مغز شما به طریقی مخالف با دوستان و خانواده‌تان عمل می‌کند چون همیشه به دنبال شوخی و طنز در هر موقعیتی هستید. خیلی بامزه‌اید و ترجیح می‌دهید زندگی‌تان را با شوخ‌طبعی و مسخره‌بازی جلو ببرید. ذهن خلاقتان، شما را به سمت تلاش‌های هنرمندانه‌تری می‌کشاند. شوخ‌طبعی شما آنقدر لذت‌بخش است که در جمع‌ها همه را به ذور و برتان می‌کشاند.

 سبک رانندگی‌تان درمورد شخصیت شما چه می‌گوید

مضطرب

همیشه در جنگ با اضطرابتان هستید. دوست دارید برای اطمینان از همه جوانب کار، همه کارهایتان را دوباره و سه‌باره چک کنید. معمولاً به سراغ فعالیت‌های با ریسک بالا نمی‌روید و ترجیح می‌دهید کارهایی را انجام دهید که مقدار قابل‌اطمینانی لذت و سرگرمی را برای شما به همراه داشته باشند. دوستان و خانواده‌تان عمیقاً مراقب شما هستند و برای کمک به بیرون آوردن شما از لاک دفاعی‌تان آماده‌اند. بااینکه همیشه سرتان را از لاک‌تان بیرون نمی‌آورید ولی کسانی که شما را می‌شناسند می‌دانند که چه انسان فوق‌العاده‌ای هستید.

 سبک رانندگی‌تان درمورد شخصیت شما چه می‌گوید

بلدوزر

دنیا، مراقب باش! بلدوزر دارد می‌آید. شما فرد پرمشغله‌ای هستید و برای کسانی که سر راهتان قرار می‌گیرند وقت ندارید. به جای اینکه وقتتان را برای حل مشکل تلف کنید، ترجیح می‌دهید مثل بلدوزر آنها را از سر راهتان بردارید. دیگران قاطعیت شما را تحسین می‌کنند و می‌دانند که برای انجام کارهایشان می‌توانند روی شما حساب کنند. شما هدف‌گرا و عمل‌گرا هستید که هر دو این خصوصیات باعث پیشرفت فوق‌العاده شما در زندگی می‌شود.

سبک رانندگی‌تان درمورد شخصیت شما چه می‌گوید 


منبع: برترینها

خوش استایل ترین ستاره های هفته (۵۱)

برترین ها: تعریف فرهنگ لغت از “استایل”، روش و شیوه انجام دادن یا نشان دادن چیزها است و به ویژگی های معرف یک فرد گفته می شود، همه چیز از نحوه حرف زدن، لباس پوشیدن، مدل مو، منش و رفتار و غیره. ولی اغلب اوقات عموماً در مورد ظاهر فرد کاربرد دارد. افراد کمی هستند که برای خودشان استایل دارند و معمولاً استایل شان باعث می شود که منحصر بفرد باشند، در حالیکه دیگران بیشتر دنبال چیزهایی هستند که در حال حاضر “مد” هستند.

در واقع “استایل” ترکیب شیوه لباس پوشیدن، نحوه حرف زدن، روش انجام کارها و حتی ارزش ها و انتخاب ها و سبک زندگی یک فرد است. ساده تر بگوییم، “استایل” نحوه ابراز کردن خود درونی به دنیای بیرون است. این شامل همه افکار، احساسات، علایق و ارزش ها می شود. “حس و درک فشن” به این معناست که فرد بداند چه چیزی با استایلش جور در می آید و آیا می تواند آخرین ترند های دنیای فشن را به خوبی روی ظاهرش و در استایلش بنشاند یا خیر و اگر این توانایی را داشته باشد می توان گفت آن فرد درک فشن دارد.

استایلیست های شخصی در حوزه ترندهای جدید دنیای فشن، استایل لباس پوشیدن، رنگ ها و میکاپ تخصص دارند و تعداد آنها در سراسر دنیا رو به افزایش است. اغلب ستاره ها و چهره های هالیوودی و غیرهالیوودی استایلیست شخصی خود را دارند که در برای حضور در مراسم مهم این صنعت، فرش قرمزها، و پارتی ها و غیره به آنها کمک می کنند تا خود را به بهترین وجه نشان دهند.

هالیوود ریپورتر امسال هم مثل سال های گذشته لیست برترین و بانفوذترین استایلیست های شخصی دنیا را منتشر کرد که کارلا ولچ (استایلیست روث نگا، سارا پلسون، کارلی کلاس، جاستین بیبر و …) رتبه اول این لیست را بدست آورد و رتبه های بعدی به ترتیب به پترا فلانری (استایلیست اما استون، ایمی آدامز، ریس ویثراسپون، زوئی سالدانا و اندرو گارفیلد)، کیت یانگ (استایلیست میشل ویلیامز، ناتالی پورتمن، مارگو رابی، سلنا گومز، داکوتا جانسون و سیه‌‌نا میلر) و … رسید که در مطلب دیگری لیست کامل رتبه بندی آنها را گردآوری خواهیم کرد.

خوش پوش ترین های هفته:

جورج کلونی در مراسم اکران ویژه فیلم The Promise در هتل سوهو در لندن.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)

چارلی هانام با کت و شلواری از گوچی و کفش های کریستین لوبوتن در مراسم اکران فیلم The Lost City of Z در لُس آنجلس.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


برد پیت در مراسم اکران فیلم The Lost City of Z در لُس آنجلس.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


رابرت پتینسون با کت و شلواری از دیور، در کنار چارلی هانام، در مراسم اکران فیلم The Lost City of Z در لُس آنجلس.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


وین دیزل در مراسم اکران فیلم The Fate of the Furious در پاریس.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


نیکول کیدمن با پیراهنی از الکساندر مک‌کوئین، در کنار همسرش کیث اربن، روی فرش قرمز ۲۰۱۷ ACM Awards در نوادا.

خوش استایل ترین ستاره های هفته (51) 


اعضای گروه بک استریت بویز، نیک کارتر، ای. جی. مک در مراسم اکران فیلم The Fate of the Furious در پاریس‌لین، هاوی دورو و کوین ریچاردسون روی فرش قرمز مراسم جوایز موسیقی کانتری ۲۰۱۷ در لاس وگاس.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


کیت، دوشس کمبریج، با پیراهنی به رنگ بورگاندی از مارکزا، در شب افتتاحیه موزیکال ۴۲nd Street در لندن.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


شارلیز ترون با بلوز و دامنی از گوچی در فتوکال فیلم The Fate of the Furious در مادرید، اسپانیا.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


پنه‌لوپه کروز با کت و پیراهنی از عزالدین آلایا (یا عزالدین علیه) در مراسم گرامیداشت پدرو آلمودوار در مادرید.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


آن هاتاوی با جامپ‌سوتی از ویوین وست‌وود در مراسم اکران فیلم Colossal در لُس آنجلس.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


فریدا پینتو با ست کت و پیراهنی از تمپرلی لاندن در مراسم اکران فیلم Guerrilla در لندن.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


فیث هیل با پیراهنی از مایکل کورس کالکشن در مراسم ۲۰۱۷ ACM Awards

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)

 


ویکتوریا جاستیس با پیراهنی از رایسا اند ونسا در مراسم GLAAD Media Awards

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


کلوئی گریس مورتز و سلما بلر با لباس هایی از کوچ رودارته در ضیافت شام Coach x Rodarte در لس آنجلس.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


نائومی واتس با پیراهنی از استلا مک‌کارتنی در مهمانی ترایبکا ۲۰۱۷ برگزار شده در آکادمی هنر نیویورک.

خوش استایل ترین ستاره های هفته (51) 


الیویا پالرمو در ضیافت شام مون بلان و یونیسف در نیویورک سیتی.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


کندیس سوانپول با استایل خیابانی در نیویورک سیتی.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


بلا حدید با استایل خیابانی در نیویورک سیتی.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


جی جی حدید با استایل خیابانی در نیویورک سیتی.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


میراندا کر با استایل فرودگاهی در فرودگاه لوس آنجلس.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


رزی هانتینگتون-وایتلی با استایل خیابانی در وست‌وود لس آنجلس.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


کارا دلوین با کت و بلوز و شلواری از بالمن در نیویورک سیتی.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


کیت، دوشس کمبریج، در مراسم گرامیداشتی در وستمینستر ابی، لندن.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


ویکتوریا بکهام با بلوز و شلواری از کلکسیون خودش.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


جنیفر لوپز و نامزدش الکس رودریگز در نیویورک سیتی.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


کیرستن دانست با پیراهنی از گوچی در کنار کالین فارل در CinemaCon در لاس وگاس.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


شارلیز ترون با پیراهنی از گوچی در کنار کالین فارل در CinemaCon در لاس وگاس.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


پریانکا چوپرا با پیراهنی از بالمن در CinemaCon در لاس وگاس.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


کارلی کلاس با پیراهنی از دایان وون فورستنبرگ در مراسم جوایز DVF 2017

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


کیت، دوشس کمبریج، با پیراهن دانتلی از تمپرلی لاندن در ضیافت شام گالری پرتره ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


بهترین های آرایش و استایل مو:

چارلی هانام در مراسم اکران فیلم The Lost City of Z در لُس آنجلس.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


شارلیز ترون در CinemaCon در لاس وگاس.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


اسکارلت جوهانسون در مراسم اکران فیلم Ghost in the Shell در نیویورک سیتی.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


سلنا گومز در مراسم اکران سریال جدیدش، ۱۳ Reasons Why، محصول شبکه نتفلیکس.

خوش استایل ترین ستاره های هفته (51) 


نیکول کیدمن روی فرش قرمز ۲۰۱۷ ACM Awards در نوادا.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


هیلی بالدوین در مراسم جوایز فشن لوس آنجلس ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


نائومی واتس در مراسم جوایز دستاوردهای سینمایی CinemaCon

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


کری آندروود در مراسم جوایز فشن لوس آنجلس ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


جنیفر آنیستون در مراسم اکران فصل سوم سریال The Leftovers با بازی همسرش جاستین ثیرو.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


جنیفر لوپز در نیویورک سیتی.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


میلا کونیس در CinemaCon

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


کایا جربر در مراسم جوایز فشن لس آنجلس ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


کارلی کلاس در مراسم جوایز DVF 2017

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


میراندا لامبرت در مراسم جوایز فشن لوس آنجلس ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


ویکتوریا جاستیس در مراسم GLAAD Media Awards

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


فیث هیل در مراسم جوایز فشن لوس آنجلس ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


امی روسام در مراسم حمایت از حیوانات AdoptDon’tShop

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


لی‌لی آلدریج در مراسم جوایز فشن لوس آنجلس ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


فریدا پینتو در تور تبلیغاتی فیلمش،Guerrilla ، در نیویورک سیتی.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


کارا دلوین در CinemaCon برای فیلم Valerian and The City of A Thousand Planets

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


شارلوت مک مک کینی در مراسم جوایز فشن لوس آنجلس ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (51)


اوان ریچل وود روی جلد شماره ماه مه مجله Elle کانادا.

خوش استایل ترین ستاره های هفته (51) 


منبع: برترینها

فضای انتخابات در ایران؛ موتوری که هنوز روشن نشده!

شیخ و سید؛ اما از نوع دیگر…

هفته نامه امید جوان – مهرداد خدیر: «می گویند شب، گربه، سمور می نماید. من امروز در مطلبی به این ضرب المثل برخوردم و به یاد فضای انتخاباتی کشور افتادم.  کمتر از دو ماه دیگر قرار است انتخابات ریاست جمهوری برگزار شود اما نه هنوز کاندیداها مشخص شده  و نه برنامه ای توسط آنان ارایه شده است. این در حالی است که در غرب از مدت ها قبل این تدارک دیده می شود و مردم با چشم باز پا به صحنه انتخابات می گذارند. تازه آنجا هم احتمال خطا بالاست. در ایران نیز غالبا شور و نشاطی در چند ماه منتهی به نوروز وجود داشت اما امسال گویی گَرد مرگ بر سر انتخابات پاشیده اند.»

این یادداشت را سعید حجاریان تئوریسین و نظریه پرداز پرآوازه اصلاح طلبان در نیمه فروردین منتشر کرد. اما فردای آن روز- چهارشنبه ۱۶ فروردین- محمود احمدی نژاد کنفرانس خبری برگزار کرد که احتمالا فضا را انتخاباتی می کند چرا که هر چند خود از کاندیداتوری نهی شده اما عملا از حمید بقایی حمایت می کند و با توجه به روحیات او بعید نیست که حتی خودش هم ثبت نام کند و نهی رهبری را چنان که یک بار نیز در جمعی گفته بود مربوط به «شرایط قبل» بداند در حالی که «شرایط دنیا در این چند ماه تغییر کرده است.»

 فضای انتخابات در ایران؛ موتوری که هنوز روشن نشده!

احتمالا منظور او از تغییر شرایط این است که آن توصیه و متعاقب آن نهی علنی و اصطلاحا «پشت بلندگو» در شهریور و مهرماه ۹۵ انجام شد در حالی که در آبان همان سال، دونالد ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا رسید. برخی هم منظور واقعی احمدی نژاد از تغییر شرایط را درگذشت «هاشمی رفسنجانی» می دانند هر چند که این دومی بعید به نظر می رسد.

اتفاق دیگر که می تواند یخ انتخابات را بشکند قطعی شدن کاندیداتوری سید ابراهیم رییسی داماد آیت الله علم الهدی و تولیت آستان قدرس رضوی برای انتخابات ریاست جمهوری است. چنانچه اولین جلسه هیات نظارت بر انتخابات در غیاب یا با اعلام استعفای او همراه باشد به منزله آمادگی برای کاندیداتوری و قبول پیشنهاد اصول گرایان است.

اگر احمدی نژاد در کنفرانس خبری حمایت خود را از نامزدی حمید بقایی اعلام کند هر چند که گفته می شود نامزد اصلی مورد نظر او مسعود زری بافان است و می دانند احتمال تایید صلاحیت بقایی با توجه به پرونده ای که برای او تشکیل شد تقریبا منتفی است و اگر ابراهیم رییسی نیز خبر کاندیداتوری خود را تایید کند فضا کمی تغییر می کند و از سرمای مورد تعجب سعید حجاریان نیز کاسته خواهدشد. اما این تمام ماجرا نیست و این که موتور انتخابات ۹۶ هنوز روشن نشده دلایل دیگری هم دارد و به این بهانه می توان به پیشینه و نکاتی اشاره کرد:

آمدن یا نیامدن

یکی از دلایلی که موتور انتخابات ادوار گذشته ریاست جمهوری قبل از نوروز و حتی ثبت نام رسمی و اعلام نتایج گرم و روشن می شد این بود که بحث آمدن یا نیامدن یک چهره مشهور که پیش تر نیز سابقه ریاست دولت را چه در مقام رییس جمهوری و چه قبل تر به عنوان نخست وزیر در کارنامه داشت مطرح بود و رسانه ها می خواستند بدانند که آن شخص می آید یا نه و همین آمدن یا نیامدن و بحث بر سر این که می آید یا نه فضای دو سه ماه مانده به عید را به خود اختصاص می داد.

در زمستان ۹۱ و چند ماه قبل از انتخابات ۹۲ روزنامه آرمان هر روز بحث کاندیداتوری چندباره هاشمی رفسنجانی را به میان آورد و در نهایت نیز اتفاق افتاد و البته می دانیم که شورای نگهبان این امکان را از آیت الله فقید گرفت. در حالی که در این انتخابات هاشمی رفسنجانی دیگر در قید حیات نیست و اگر هم بود قطعا کاندیدا نمی شد و همچون نوبت قبل از حسن روحانی حمایت می کرد اما به هر رو یکی از عواملی که انتخابات ۹۲ را از چند ماه قبل بر سر زبان ها انداخت بحث آمدن یا نیامدن هاشمی رفسنجانی بود.

موضوعی که در این انتخابات مطرح نیست و اگر اعتدال گرایان و اصلاح طلبان می خواستند همان فضا را بازسازی کنند باید بر سر کاندیداتوری مجدد و تمایل روحانی به تجدید ریاست جمهوری تردید در می انداختند. در حالی که از گفتار و رفتار رییس جمهوری چنین نشانه ای مشهود نبود.

 فضای انتخابات در ایران؛ موتوری که هنوز روشن نشده!

این قضیه در انتخابات ۸۸ نیز صادق است و از چند ماه قبل این بحث در گرفت که خاتمی یا موسوی می آیند یا نه. در بهمن ۸۷ خاتمی کاندیدا شد و در حالی که رسانه های داخلی چندان به این آمدن نپرداختند تلویزیون فارسی بی بی سی که تازه راه افتاده بود به اعلام کاندیداتوری هم زمان با افتتاح سایت رسمی مجمع روحانیون بسیار بها داد.

با این حال هنوز صحبت از مهندس موسوی هم بود و این اتفاق هم افتاد و او نیز در اسفندماه کاندیدا شد به گونه ای که تصویر او بر جلد سالنامه روزنامه اعتماد نشست و قبل از عید ۸۸ خاتمی انصراف داد و هر چند اعلام نکرد به نفع کدام یک از دو کاندیدا- موسوی یا کروبی- اما پیدا بود که نامزد مورد نظر او کیست.

۴ سال قبل از آن نیز باز همین آمدن و نیامدن، فضا را داغ کرده بود.در سال ۸۴ خاتمی و کروبی که یکی در مقام رییس جمهوری هم قرار داشت تلاش بسیاری صرف کردند تا میرحسین موسوی را متقاعد کنند کاندیدا شود. کم نیستند کسانی که مانند مصطفی تاج زاده معتقدند اگر مهندس موسوی پذیرفته بود کاندیداتوری کروبی و هاشمی و معین منتفی بود و کار به مرحله دوم هم نمی کشید و احمدی نژاد رییس جمهوری نمی شد.

با این وصف می توان گفت گرمای انتخابات در سال ۸۴ نیز به خاطر انتظار درباره آمدن ها و نیامدن ها بود و هاشمی رفسنجانی با ثبت نام غیرمنتظره فضا را تغییر داد و البته آمدن او همانی بود که احمدی نژاد می خواست. همان انتظاری که این روزها حامیان روحانی دارند و در انتظار  کاندیداتوری ابراهیم رییسی هستند تا فضا دوقطبی شود و کسانی که تنها برای رییس جمهور نشدن یکی به کاندیدای دیگری رای می دهند انگیزه پیدا کنند و پای صندوق بیایند.

پس داستان آمدن یا نیامدن ۹۲ و ۸۸ در سال ۸۴ هم وجود داشت و نمی توان گفت تکرار شده چون تاریخ را از جلو به عقب ورق می زنیم. بحث آمدن یا نیامدن در سال ۸۰ نیز وجودداشت چندان که در زمستان ۷۹ این شایعه درگرفت که سید محمد خاتمی توقیف گسترده مطبوعات در بهار، اتفاقات مربوط به اصلاح قانون مطبوعات در تابستان، واداشتن مهاجرانی به استعفا در پاییز و بازداشت ملی مذهبی ها در زمستان ۷۹ همه را به منزله این پیام می داند که بار دیگر کاندیدا نشود. از سوی اصول گرایان از هر طیف یکی را به میدان فرستادند تا اگر او هم دوباره رییس جمهور نشد آرای ۲۰ میلیونی شکسته شود.

پس این بحث که خاتمی می آید یا نه یکی از عوامل گرمابخش انتخابات ۸۰ بود و به یاد داریم که با چشم های گریان از کاندیداتوری خود خبر داد و آن شعر مشهور را نیز در عین حال خواند که «استاده ام چو شمع، مترسان ز آتشم…» ماجرای آمدن و نیامدن در سال ۷۶ نیز برقرار بود منتها این بار از پاییز سال قبل بحث کاندیداتوری مهندس موسوی درگرفت و بعد از آن که اعلام کرد چنین قصدی ندارد در بهمن ۷۵ کاندیداتوری سید محمد خاتمی بود که فضا را با روزنامه سلام انتخاباتی کرد.

این بار اما هاشمی رفنسجانی در خاک خفته و میرحسین موسوی و مهدی کروبی محصورند و بحث آمدن یا نیامدن آنها مطرح نیست و سید محمد خاتمی نیز در حد دیدار نوروزی، اجازه یا امکان تحرک دارد و روحیات روحانی نیز با این که بخواهند شایعه احتمال کاندیدا نشدن او را دراندازند سازگار نیست چرا که ممکن است این تلقی درگیرد که همان گونه که به احمدی نژاد توصیه یا نهی شد به او نیز توصیه یا نهی شده و اراده نظام به انجام انتخاباتی متفاوت تعلق گرفته است. یا اگر تردید می کرد یا شاید احتمال نیامدن مطرح می شد این حدس به میان می آمد که نشانه هایی از شورای نگبهان دریافت کرده که چه بسا قرار بر تایید صلاحیت مجدد در میان نیست.

بنابراین نه کسی به روحانی پیشنهاد داد و نه خود او وارد این قضیه شد که درآمدن یا نیامدن تشکیک شود و هیچ سخن تردیدآمیزی نیز از او شنیده نشده است. حتی گفته می شود در برخی محافل خصوصی از طرح موضوع کاندیدای پوششی- ولو با هدف تنها نبودن در مناظره های تلویزیونی- نیز گله کرده یا نگرانی ها را بلاوجه دانسته یا سال ۸۰ را یادآور شده که خاتمی الزامی به حضور در تمامی مناظره ها و با هر کاندیداها در خود نمی دیده است. این بار اما این آمدن یا نیامدن را اصول گرایان به راه انداخته اند. به گونه ای که تا لحظه تحریر این مطلب هنوز مشخص نیست که آقای رییس قصد کاندیداتوری دارد یا نه و آمدن یا نیامدن به سوژه رسانه های اصلاح طلب نیز تبدیل شده است.

هر چند که با سخنان محمدباقر قالیباف می توان حدس زد که رییسی کاندیدا خواهدشد. نه این که این خبر را اعلام کرده باشد بلکه به این خاطر که قالیباف قرار است در تیم رییسی قرار گیرد و شاید همین حالا هم قرار داشته باشد و ترجیح می دهد حالا که به سودای ریاست جمهوری نمی رسد بخت خود را با آقای رییسی بیازماید که برای او بازی دوسر بُرد است.

زیرا اگر رییسی پیروز شود او معاون اول و همه کاره دولت خواهدشد و با توجه به روحیات دور از کار اجرایی آقای رییسی عملا دولت را با سردار خواهندشناخت و اگر در مقابل روحانی شکست بخورد که اگر اتفاق خاصی رخ ندهد این احتمال جدی تر خواهدبود با توجه به اتمام شهرداری تهران به مشهد برود و مرد شماره دو آستان قدس رضوی شود.

برای آن که بدانیم تا چه اندازه کمر به حذف و تغییر روحانی بسته اند دقت در این سخن باقر قالیباف کافی است: «برای هر فرد دل سوزی تلاش برای جایگزین کردن رییس جمهوری مناسب به جای رییس جمهوری فعلی در ۲۹ اردیبهشت ضروریت انکارناپذیر».

 فضای انتخابات در ایران؛ موتوری که هنوز روشن نشده!

تغییر و حذف روحانی در انتخابات پیش رو آن قدر برای اصول گرایان حیاتی است که شهردار اصول گرای تهران از آن به مثابه یک هدف راهبردی و مهم یاد می کند و می گوید: «این هدف راهبردی و مهم به دست نخواهدآمد مگر با به کار گرفتن همه ظرفیت های مردمی و دلسوزان انقلاب و کشور و اجماع بر سر کاندیدایی که صلاحیت، قابلیت و مقبولیت داشته باشد. امروز جامعه ما به هم گرایی و نگرشی فراتر از ملاحظات حزبی و گروهی نیاز دارد و خوش بختانه ضرورت هم گرایی به یک مطالبه عمومی تبدیل شده است و من هم از همه تلاش هایی که توسط نیروهای مردمی انقلاب انجام شده تشکر می کنم.»

او آشکارا دولت فعلی را به سوءمدیریت و ناکارآمدی متهم می کند تا روشن شود اصول گرایان در همه اضلاع خود تا چه اندازه از روحانی و دولت او ناخرسندند و این همه ملاحظه رییس جمهوری و کسانی مانند وزیر کشور در مقابل شهرداری تهران جناح مقابل را تنها گستاخ تر کرده و به وادی رودربایستی نکشانده است.

دوقطبی سید و شیخ اما از نوع دیگر

چنانچه ابراهیم رییسی از عضویت در هیات نظارت استعفا کرده باشد که ظاهرا بر پایه خبری که کانال «نُه دَه» منتشر کرده چنین است این اتفاق را می توان به منزله قصد او برای کاندیداتوری دانست و ثبت نام که شروع شود رسما به صحنه می آید و به منزله قصد او برای کاندیداتوری دانست و ثبت نام که شروع شود رسما به صحنه می آید و به این ترتیب پس از ۲۰ سال بار دیگر دو روحانی در برابر هم قرار می گیرند.

با این تفاوت که این بار اصلاح طلبان و اعتدال گرایان از «شیخ» حمایت می کنند و اصول گرایان از «سید»، شمار روحانیون «سید» یا با عمامه مشکی در بین چهره های شاخص دو طیف اصلاح طلب و اصول گرا در میان اصلاح طلبان بیشتر بوده و از این منظر اصول گرایان احساس کاستی می کردند و این بار اگر آقای رییسی کاندیدا شود آنها با یک «سید» به صحنه می آیند و امیدوارند همین «سیادت» به برگ برنده آنان تبدیل شود.

۲۰ سال پیش در رقابت «سید» و «شیخ» مردم به «سید» رای دادند و خاتمی رییس جمهوری شد و این بار همان خاتمی از یک «شیخ» حمایت می کند در حالی که روحانی اتفاقا به خاطر لباس روحانیت شهرت ندارد و مانند هاشمی رفسنجانی از تعلقات صنفی فراتر رفته و با تکنوکراسی و دیپلماسی بیشتر شناخته می شود تا تعلقات لباس روحانیت و در مناظره مشهور سال ۹۲ نیز گفت: من سرهنگ نیستم، من حقوق دانم و خود را روحانی یا مجتهد معرفی نکرد.

اصول گرایان امیدوارند با کاندیداتوری ابراهیم رییسی به اجماع برسند و نامزدهای متعدد و متنوع منتفی شوند و همین برای آنها که شکست خود را در انتخابات قبل به خاطر تشتت و پراکندگی آرا می دانند یک دستاورد است.

از سوی دیگر امیدوارند با ابراهیم رییسی بتوانند آرای چند طیف را جذب کنند. چنانچه پیش تر نیز آورده بودم در ایران کسی رییس جمهوری می شود که رنگین کمانی از آرای طیف های مختلف را جذب کند. انتخابات ادوار گذشته نشان می دهد که ۴ میلیون رای سازمان یافته و تشکیلاتی در ایران وجود دارد که افراد به اتفاق خانواده های خود به یک فرد مشخص که بر سر او توافق شده رای می دهند.

رای سعید جلیلی را در انتخابات ۹۲ می توان برخاسته از همین طیف و طبقه دانست. مذهبی های سنتی نیز تا سه میلیون رای دارند. اینان کسانی هستند که از سر احساس تکلیف و برای انجام وظیفه شرعی رای می دهند و به انتخابات به چشم یک فریضه دینی نگاه می کنند. از این رو صبح اول وقت در پای صندوق ها حاضر می شوند و انتظار دارند ثوابی ببرند. اصول گرایان امیدوارند آقای رییسی بتواند به عنوان یک سید روحانی و تولید آستان قدس رضوی و با چهره مذهبی و تبلیغ احتمالی در این باره که از جانب برخی علما و مراجع نامزد اصلح شناخته شده آرای این طیف را هم جذب کند.

یک پایگاه رای مهم تر هم هست که از ۱۰ تا ۱۲ میلون نفر در نوسان است و شامل طبقات کم درآمد یا نابرخوردار می شود. همان ها که احمدی نژاد در سال ۸۴ بر روی آنها سرمایه گذاری کرد و نتیجه گرفت. برخی از منتقدان رفتارهای اخیر آقای رییسی در حضور پاره ای مناطق محروم و حاشیه ای مشهد و توجه آستان قدس رضوی به آنها را فراتر از برنامه های دوره مدیریت جدید و با هدف جلب و جذب این قشر ارزیابی می کنند.

 فضای انتخابات در ایران؛ موتوری که هنوز روشن نشده!

در این میان یک پایگاه رای در بین تحول خواهان نیز وجود دارد. ۶ تا ۷ میلیون نفر که در پی دموکراسی و توسعه سیاسی اند و ۷ تا ۱۰ میلیون نفر که دیگر دنبال سیاست نیستند اما به آزادی های اجتماعی و امکان ادامه فعالیت با وسایل مدرن ارتباطی مانند تلگرام بها می دهند. پیداست که آقای رییسی هیچ پایگاهی در گروه اول که چشم به اصلاح طلبان دارند، ندارد اما از جذب بخش هایی از گروه دوم ناامید نیست و جذب آنان نقشی است که به باقر قالیباف سپرده شده است.

یک بار دیگر آرای سال ۹۲ را مرور کنیم تا دریابیم چرا بر روی اجماع بر سر رییسی حساب می کنند: روحانی ۱۸٫۶ میلیون، قالیباف ۶ میلیون، جلیلی ۴٫۱ میلیون، محسن رضایی ۳٫۸ میلیون، ولایتی ۲٫۲ میلیون و غرضی ۰٫۵ میلیون رای. اگر بتوانند مجموع آرای قالیباف و جلیلی و رضایی و ولایتی را به سبد رییسی بریزند و عده ای از رای دهندگان به سحن روحانی را مایوس کنند می توانند به پیروزی رییسی دل ببندند یا او را در مرحله دوم مشاهده کنند. اینها اما خوش بینانه ترین نگاه اصول گرایان است. حال آن که این نکات را نیز باید در نظر داشت:

– هیچ تضمینی وجود ندارد که ۶ میلیون نفری که به قالیباف رای دادند در انتخابات ۹۶ هم به رییسی رای دهند. حتی اگر به عنوان معاون اول معرفی شود. زیرا غالب رای به قالیباف در سال ۹۲ با انگیزه های غیرسیاسی و با تصور مدرنیزاسیون شهری بود در حالی که رای به رییسی از منظر سیاست و سنت و ایدئولوژی خواهدبود.

در انتخابات ۸۴ نیز دیدیم که معرفی سید محمدرضا خاتمی به عنوان معاون اول مورد نظر دکتر معین همه پتانسیل آرای دبیر کل وقت مشارکت و برادر رییس جمهور اصلاح طلب را به سبد معین نریخت. بنابراین می توان گفت نخستین اشتباه محاسباتی اصول گرایان درباره اجماع بر سر رییسی محاسبه آرای قالیباف است. اتفاقا این بار آرای اجتماعی به جانب روحانی می گرود. یادمان باشد در سال ۹۲ حسن روحانی در ذهن شماری از رای دهندگان غیرسیاسی یک روحانی سنتی بود اما حالا او با تلگرام و دفاع از آزادی وسایل ارتباطی شناخته می شود.

آرای سعید جلیلی را البته می توانند جلب و جذب کنند و بین رییسی و جلیلی غیر از تعلق به یک خطه قرابت های فکری بسیاری وجود دارد و بعید نیست که در دولت احتمالی آقای رییسی وزارتخانه هایی چون خارجه یا کشور را در اختیار بگیرد. این تصور که آرای محسن رضایی را نیز جلب می کند نیز درست نیست چون مهم ترین پایگاه رای آقای رضایی آرای قومیتی است و این بار آن دسته از مردم خوزستان که در اعرتاض به وضعیت ریزگردها نخواهند به روحانی رای دهند چه بسا اساسا در انتخابات شرکت نکنند. تکرار پایگاه رای دکتر ولایتی برای رییسی نیز دور از ذهن است زیر بخشی از آرای او هم به خاطر شخصت دیپلماتیک یا اشتهار به این عنوان و خصوصا مقابله با جلیلی شکل گرفت.

اگر انتخابات دوقطبی شود روحانی به جز پایگاه ۶ تا ۷ میلیون رای ناب سیاسی و اصللاح طلبانه می تواند روی آرای جتماعی هم حساب کند و از طبقات کم درآمد جامعه اتفاقا، روستاییانی که اهل دوراندیشی و محاسبه هستند نیز به او رای دهند.

نگرانی های منتفی شده

مهم ترین خطری که روحانی را تهدید می کند اتفاقا اجماع اصول گرایان بر سر یک نفر نبود. حامیان روحانی به عکس از چند موضوع دیگر نگران بودند که تقریبا منتفی شده اند و چنانچه روحانی بخواهد می تواند از همین هفته که پیش از ثبت نام کنفرانس مطبوعایت و رسانه ای برگزار کند بازی را در دست بگیرد. نگرانی اول و اصلی این بود که محمود احمدی نژاد به صحنه بیاید و با طراح ادعاهای غیرواقعی و وعده های هیجانی فضا را از شکل عقلانی خارج سازد. نهی رهبری اما این نگرانی را دور کرد هر چند که هنوز می تواند بازی را تغییر دهد و هیچ استبعادی ندارد که ناگاه در دقایق آخر ثبت نام کند و فضای تبلیغاتی و رسانه ای را تحت تاثیر قرار دهد.

نگرانی دوم این بود که حضور روحانی در فضای سال ۹۲ به خاطر نیاز کشور به توافق هسته ای و در غیاب هاشمی صورت پذیرفته باشد و حال که هاشمی از دنیا رفته و توافق هم به هر رو اعلام شود ماموریت او خاتمه یافته و اگر کنار بکشد به صواب نزدیک تر است. این نگرانی نیز رفع شد زیرا با وجود انتقادات صریح رهبری عالی نظام از پاره ای عملکردها و رویکردها هیچ سخن و موضعی که چنین نشانه هایی در آنها یافت شود دیده و شنیده نشد.

سومین نگرانی این بود که با روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا برجام به آخر خط رسیده و آن سو در نقض توافق و پیش دستی کند و برگ برجام را از روحانی بگیرد. این اتفاق هم رخ نداده و به عکس این احساس بیشتر شکل گرفته که وقتی در آمریکا تیم ترامپ با رفتارهای غیرقابل پیش بینی و احتمال برخورد بر سر کارند نیاز به مدیران عقل گرا و اهل حساب و کتاب و دور از سخنان تحریک کننده نه تنها کمتر نشده که بیش از پیش است.

 فضای انتخابات در ایران؛ موتوری که هنوز روشن نشده!

نگرانی چهارم هم این بود که اصول گرایان چنان با انتخابات سرد برخورد کنند که مردم انتخاب دوباره حسن روحانی را از پیش قطعی بدانند و انگیزه سال ۹۲ را از دست بدهند. مثل فردی که حاضر به شرکت در مسابقه دو نشد و وقتی از او پرسیدند پاسخ داد: چه فایده ای دارد؟ تنها یک نفر به خط پایان می رسد! غافل از این که آن یک نفر می تواند خود او باشد.

بخش قابل توجهی از آرای اصلاح طلبان، سلبی بوده یعنی برای اینکه رقیب انتخاب نشود به دیگران رای دادند. در همان سال ۸۴ و در مرحله دوم که هاشمی رفسنجانی و احمدی نژاد به فینال راه یافتند، بیشتر کسانی که به هاشمی رای دادند به این خاطر بود که احمدی نژاد رای نیاورد و غالب آنها نیز که به احمدی نژاد رای می دادند نیز می خواستند هاشمی رییس جمهور نشود. این را می توان سلبی و نه ایجابی توصیف کرد.

اگر رییسی رقیب روحانی نباشد چه بسا در علاقه مندان روحانی انگیزه کافی ایجاد نکند یا احساس خطر نکنند اما با دوقطبی شدن انتخابات ژست رای ندادن رنگ می بازد و تا کسی بگوید من رای نخواهم داد پاسخ خواهدشنید: درواقع رای می دهید منتها به رقیب.

اوریانا فالاچی روزنامه نگار مشهور ایتالیایی در مصاحبه معروف خود با شاه در اواسط دهه ۵۰ از او درباره اعتقاد به خداوند می پرسد و شاه پاسخی می دهد که جمله ای است از خود او و بعید است جایی خوانده یا شنیده باشد. او می گوید: من البته به خداوند و وجود او اعتقاد دارم ولی اگر هم خدایی در کار نبود بشر باید او را اختراع می کرد زیرا اعتقاد به وجود خدا به نفع بشر است.

حالا حکایت جناب رییس است. هنوز نمی دانیم داماد امام جمعه مشهد و معاون سابق دستگاه قضایی و تولیت کنونی آستان قدس رضوی کاندیدا خواهدشد یا نه اما اگر هم نخواهند قطب دیگری در مقابل رییس جمهور روحانی شکل دهند اتفاقا اصلاح طلبان و اعتدال گرایان باید آروز کنند این قطب شکل گیرد و حتی اختراع شود.

اصول گرایان و مشخصا آقای رییسی از چه خواهدگفت؟ از اشتغال و اوضاع اقتصادی و کافی است روحانی به آن هشت سال ارجاع دهد. برگ های روحانی اما اختصاصی است: «برجام، تلگرام و منشور حقوق شهروندی». برجام به نام روحانی ثبت شده و نه می توانند آن را مصادره کنند نه بی اثر بخوانند. تلگرام نیز در ۲۰ میلیون گوشی فراگیرترین اختراعی بوده که از بدو ورود فناوری وارد زندگی ایرانیان شده است و روحانی می تواند مقاومت درباره فیلترینگ و بسترسازی برای رشد و توسعه آن را به حساب دولت خود بگذارد و رقیب یا رقبا نهایتا می خواهند از مضرات بگویند که به گوش مخاطب فرو نمی رود و اتفاقا به عکس نگران بستن آن می شوند و پای صندوق رای می رودند.

صبح هفتم اسفند ۹۴ مدیر یک گروه تلگرامی تخصصی و پربیننده راهکارهای موفقیت و زندگی شاداب که هیچ گاه به سیاست نمی پردازد این پیام را گذاشت: «ما سیاسی نیستیم ولی اگر می خواهید این دریچه ارتباط باز بماند و این امکان قطع یا ضعیف نشود به فهرست امید رای دهید. نه به خاطر سیاست و قدرت که برای حفظ این امکان مدرن».

این بار نیز بعید نیست که در تمام کانال ها و گروه های تلگرامی چنین موجی درگیرد. درباره منشور حقوق شهروندی نیز شاید گفته شود فعلا تنها روی کاغذ است اما همین که رییس جمهوری به آن معتقد است او را از رقیب یا رقیبانی که هیچ گاه درباره حقوق شهروندان موضع نگرفته و سخنی نگفته و بعضا درکارنامه آنان نقاط متفاوتی هم دیده می شود متمایز می سازد.

در یک جمله می توان گفت موفقیت رقیب یا رقیبان روحانی به تردید حامیان اصلاحات و اعتدال بستگی دارد. هر قدر این طرف در تردید باشد آن طرف امیدوار می شود و اینجاست که می توان با دکتر محسن رنانی هم آوا شد و تاکید که تنها در یک حال بر می گردند: با قهر و من و شما…


منبع: برترینها

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه

برترین ها: در سال ۱۹۶۵ لوچیانو بنتون، بزرگ‌ترین فرزند خانواده، خرده‌فروشی ۳۰ ساله در ترویزو بود. او لباس‌های رنگی جالبی را در یک فروشگاه دید و ایده و طرح‌های جدیدی در ذهن پروراند. به همین خاطر دوچرخه یکی از برادرهایش را فروخت، تا اولین ماشین بافندگی خود را خریداری نماید.

اولین تولید لوچیانو که یک مجموعه کوچک از پُلیور بود، با استقبال خوب فروشگاه‌های محلی منطقه ونتو مواجه شد و خیلی زود از خواهر و دو برادر کوچک‌تر خود، گیبرتو و کارلو خواست، که به او در کارگاه کوچکش بپیوندند. در سال ۱۹۶۵، برای اولین بار، گروه بنتون «Benetton» متولد شد.

 معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه

پس از سالها تلاش، شرکت بنتون برای اولین بار در شهر بلونو، ایتالیا، ثبت شد. این شرکت دارای بیش از ۶۵۰۰ مرکز فروش در بیش از ۱۲۰ کشور جهان است. فروشگاه‌های این برند به صورت مستقل اداره می‌شوند و حجم معاملات سالانه آن‌ها بالغ بر ۲ میلیارد یورو است.

بنگلادش نیز یکی از بزرگ‌ترین کشورهای تولیدکننده محصولات بنتون است که محصولات با کیفیت و براساس زمان‌بندی دقیق این برند را تولید می‌کند.

برند بنتون محصولات متنوعی را شامل لباس زنانه، مردانه، بچه گانه و اکسسوری هایی چوم کیف و کفش را تولید می کند که در این مطلب به بررسی جدیدترین کلکسیون پیراهن های زنانه و مردانه آن می پردازیم. این لباس نه تنها زیبا و جذاب هستند بلکه کیفیت بالایی نیز دارند.

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۳۹٫۵۰ دلار

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۳۹٫۵۰ دلار

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۳۹٫۵۰ دلار

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۲۴٫۵۰ دلار

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۲۴٫۵۰ دلار


 

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۲۴٫۵۰ دلار


 

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۳۹٫۵۰ دلار


 

 معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه

۷۴٫۵۰ دلار

 معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه

۳۷٫۲۵ دلار

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۴۹٫۵۰ دلار

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۴۴٫۷۵ دلار


 

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۷۴٫۵۰ دلار


 

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۷۴٫۵۰ دلار


 

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۶۴٫۵۰ دلار

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۱۹٫۷۵ دلار


 

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۲۴٫۷۵ دلار

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۲۴٫۷۵ دلار

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۲۴٫۷۵ دلار


 

لباس های مردانه

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۴۹٫۵۰ دلار

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۴۴٫۵۰دلار

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۲۴٫۷۵ دلار

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۲۲٫۲۵ دلار


 

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۳۲٫۲۵ دلار

 معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه

۳۲٫۲۵ دلار

 معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه

۲۴٫۷۵ دلار


 

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۳۲٫۷۵ دلار


 

 معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه

۲۲٫۲۵ دلار

معرفی برند «بنتون»، پیراهن های زنانه و مردانه 

۱۹٫۵۰ دلار


منبع: برترینها

شکاف ها و بحران های جامعه در سال ۹۶

هفته نامه صدا – عمادالدین باقی: در دوره ای که آقای محمد قوچانی سردبیر روزنامه شرق بود، سنت سالنامه پایه گذاشت یا بازآفرینی کرد و با ابتکارات تازه ای کیفیت جدیدی بدان بخشید. در آن هنگام، گزارش وضعیت حقوق بشر در سال گذشته را می نوشتیم اما اکنون قرار است گزارش مان آینده نگرانه باشد که کاری بسیار دشواتر است. در این یادداشت نیز مجال پرداختن تفصیلی و تحلیلی به همه مسائل اجتماعی و حقوق بشری پیش رو وجود ندارد. تنها می توان گزینش گرانه به بیان پاره ای از آنها پرداخت.

داده ها نیز عموما داده های رسمی و اعلام شده اند اما تجمیع آنها را سیاه نمایی قلمداد می کنند. لذا ناگزیر از اجمال و اشاره ایم.

ارباب سیاست نباید از برخی پیش بینی ها برآشفته شوند. باید فضای پیش بینی را مهیا کنند تا خلاقیت ها رشد کند و در عمل نشان دهیم هزینه پیشگیری کمتر از درمان است. زیرا دوره آزمون و خطا سپری شده و جهان امروز بر پاشنه آینده می چرخد تا هزینه آزمون و خطا را بردارد. کسانی که همچنان بر همان منهج سنتی هستند در این جهان پس می روند ما باید راه پیش بینی علمی را برویم. هر چند هنوز نه داده های لازم و نه ابزار و نه مهارت لازم برای پیش بینی علمی را نداریم. اما باید از جایی آغاز کنیم.

روش های پیش بینی نه مانند آنچه در این نوشتار به نحو کلی گفته می شود، بلکه متکی به روش های ریاضی و آماری و تجربی ای هستند که جامعه علمی ما هنوز مهارت بایسته ای در آن کسب نکرده است. برای این کار در فضایی امن و آزاد و بدون سانسور از کارشناسان و صاحبنظران و از مردم در زمینه های مختلف نظرسنجی طولی و روندی می کنند و آمار موجود درباره تولید، فقر، بیکاری، تحصیلات، تورم، جمعیت و ده ها متغیر دیگر و وضعیت کشورهای منطقه و جهان و مشکلاتی که از ناحیه آن ها به میهن ما سرریز می شوند و… را بررسی می کنند.

 شکاف ها و بحران های جامعه در سال 96

پیش بینی ها خصلت خودبرانداز دارند و می توانند مانع تحقق خود شوند. به عبارت دیگر معنای پیش بینی این نیست که حتما محقق خواهدشد زیرا اگر علمی باشد امکان جلوگیری از تحقق پیش بینی را می بخشد. به همین دلیل پیش بینی علمی به صورت قضیه شرطیه بیان می شود.

بنابراین پیش بینی های تلخ، خوشایند نیستند و شاید مایوس کننده باشند اما مجهز شدن برای مقابله با آنها پیش بینی های تلخ را ضروری می کند. پیش بینی نگارنده، بهتر شدن وضعیت حقوق بشر نیست. زیرا معضل حقوق بشر صرفا یک معضل علمی نیست. بلکه یک معضل بینشی است و تا بینش های رایج درست نشوند مشکل حل نخواهدشد.

حتی برخی مدافعان حقوق بشر بدون اینکه خود بدانند که در کنه اندیشه شان، تجویز نقض حقوق بشر و کرامت انسان نهفته است. برای مثال نفی شکنجه و زندان با ملاک مصلحت و یا اینکه چون خود ما هم طعم آن را چشیده ایم، با نفی آنها از منظر باور عمیق به کرامت انسان دو مقوله هستند که هر دو ظاهرا نافی شکنجه و زندان هستند. اما در باطن و در عمل دو نتیجه متضاد در پی دارند.

از این رو معضل حقوق بشر همچنان پابرجا خواهدماند. به همین دلیل ما باید از نقدهای دیگران هرچند گزنده باشد استقبال کنیم. زیرا گاهی خود ما متوجه برخی خطاها در اظهارات و عملکردمان نمی شویم و این نکات خطا در پشت حرف های موجه دیگر پنهان می مانند و باید نقد شوند تا پرده برداشته شود. باید تغییر بینشی روی دهد و ما هنوز تا رسیدن این مقصود راه درازی در پیش داریم.

الگوها مواجهه و مفروضات

به طور کلی در جوامع گوناگون، سه الگو و شیوه رویارویی با شکاف ها و مشکلات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را می توان دسته بندی کرد: ۱- روش مشت آهنی یا انکار و سرکوب واقعیت. روش شل کن سفت کن (To Play Fast and Loose) 3- روش واقع گرایی و مدیریت واقعیت.

روش انکار و سرکوب واقعیت به سرنوشتی چون اتحاد شوروی، عراقِ صدام، لیبیِ قذافی، سوریه اسد می انجامد. روش شل کن سفت کن در نهایت فرجامی جز همان روش نخست اما به شکلی فرساینده و زمان بر ندارد، تنها زمان می خورد اما هیچ مشکلی را حل نمی کند تا اینکه به نقطه غیرقابل بازگشت می رسد. الگوی سوم، الگوی مراکشی است که پیشتر طی یک سخنرانی در مراسم سالگرد مهندس عزت الله سحابی (پنجشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۲) تحت عنوان «قیمت منافع ملی» مطرح کردم.

مراکش تا دو دهه پیش کشوری بود عقب مانده، فقیر و گرفتار. دیکتاتوری ملک حسن. حزب اتحاد سوسیالیستی نیروی های خلقی (مردمی) به رهبری عبدالرحمن یوسفی در انتخابات ۱۹۹۳ کرسی های زیادی به دست آوردند که موحب خشم سلطان شد. در همان سال ادعا شد توطئه ترور سلطان حسن و سرنگونی رژیم او کشف شده و یوسفی در آن دست داشته است. یوسفی محکوم به زندان طولانی مدت شد. در ۱۹۹۷ شاه حسن مراکشی او را از زندان آزاد کرد و حکم نخست وزیری داد. از آن تاریخ مراکش در جاده دیگری افتاد.

تا پیش از آن تمام همّ و غم دستگاه امنیتی صرف نیروهای داخلی می شد و متقابلا نیروهای مخالف هم در کمین فرصتی برای به زیر کشیدن حکومت. به این ترتیب برآیند نیروها صفر بود.

منابع هر جامعه ای اصولا محدود و کمیاب است. وقتی نیروهای عرصه سیاسی و مدنی در کمین هم باشند و دائم مترصد فرصت هایی برای زمین زدن همدیگر، تمام نیروی این منابع محدود صرف خنثی کردن همدیگر می شود و جامعه هر روز فقیرتر. با اقدام تاریخی سلطان حسن و آمدن یوسفی به پست نخست وزیری، نیرویی که دیروز خطری برای حکومت بود حالا خودش داخل حکومت بود و نیروهای عظیمی که صرف خنثی کردن همدیگر می شدند و هدر می رفتند به هم پیوسته و به جای مقابله با هم در خدمت توسعه قرار گرفتند. اصلاحات مهمی در این دوره صورت گرفت و ضریب امنیت آسیب پذیرترین کشور عربی را چنان بالا برد که در بهار عربی هیچ گزندی ندید.

مراکش به سرعت به سوی دموکراسی و توسعه رفت و زودتر از ترکیه تجربه موفقی بر جای گذاشت.

 شکاف ها و بحران های جامعه در سال 96

در گذشته مصر پایگاه اصلی جنبش فکر در جهان اسلام بود و اکنون این گرانیگاه به مراکش منتقل شده و کتاب ها و همایش های فراوان و نوگرایی دینی از آن جا سر برافراشته است.

با توجه به الگوهای یادشده، مفروضات آقای عبدی را هم جامع نمی دانم که می گویند: «اصلاح طلبان اگر نتوانند در ساختار رسمی مشارکت کنند به سرعت یا حذف می شوند یا چاره ای ندارند جز آن که مسیر براندازی را انتخاب کنند.» (صدا، شماره ۱۰۷ شنبه ۷ اسفند ۹۵) به جز دوگانه اقدام یا براندازی، گزینه های دیگری هم وجود دارند. همواره در هر حکومتی کسانی به عنوان جناح کبوترها شناخته می شدند. اصلاح طلب بی خطر و حکومتی شدن نیز گزینه دیگری بوده است. همچنین کسانی بوده اند مانند نهضت آزادی که از ساختار رسمی حذف شدند ولی به براندازی هم کشیده نشده و منتقد ماندند. افزون بر این بی تفاوتی و خاموشی هم روش افراد بسیاری بوده است چون گل زاده غفوری و… .

از این گزینه ها که بگذریم، در تحلیل مذکور، گویی حکومت «آب کر» یا به زبان دیگر، گویی «متغیر مستقل» و بقیه «متغیر وابسته»اند. حال آنکه متغیر مستقل «جامعه» و متغیر وابسته، حکومت است. تجربه تاریخی و نظریه های اجتماعی اثبات می کنند که اعتبار حکومت لایتغیر نیست. چنین نیست که اگر حکومت دست رد به سینه اصلاح طلبان زد فقط اصلاح طلبان زیان می بینند و حکومت متضرر نمی شود. حتی بی تفاوت شدن نخبگان و مردم هم پدیده بسیار خطرناکی است. سرنوشت ناپلئون با آن نفوذ و ابهت و نادرشاه (ناپلئون ایران) با آن کشورگشایی ها، پس از این بی تفاوتی های جامعه درس بزرگی برای تاریخ گذاشت. قدرت های بزرگ در تاریخ هنگامی که نیروها یکی پس از دیگری از قطار پیاده شدند به آسانی فرو پاشیدند.

طبق نظریه «چارلز تیلی» درباره پیوست ها و گسست های سیاسی، نظریه پارتو درباره گردش نخبگان و مسئله تغییر بیعت روشنفکران و نیز نظریه موسکا درباره انباشته شدن نخبگان خارج از حاکمیت و نقش قطعی آن در تغییر، درواقع این حکومت است که اگر دست رد به سینه اصلاح طلبی بزند، به سوی بحران می رود و در چنین شرایطی زمینه برای دخالت متغیرهای بیرونی تقویت می شود. به همین دلیل است که تاکنون حکومت نیز چنین اراده ای نداشته و تجربه نشان داده است که هیچ یک از نیروهای اجتماعی حذف شدنی نیستند به ویژه هنگامی که پایگاه اجتماعی داشته باشند.

شکاف ها و کانون های بحران

فهرست بلندی از انواع شکاف های اجتماع، اقتصادی، سیاسی یا کانون بحران و خطر را می توان نام برد که یا به حال خود رها شده و یا صرفا با شعار با آن برخورد می شود یا گمان می شود با دستور رفع خواهندشد و خبری از بهره گیری سیستماتیک از نظرات کارشناسان حوزه عمومی و آکادمیک برای مهار آنها وجود ندارد. در این مجال کوتاه به پاره ای از این فهرست بلند اشاره می شود. این شکاف ها یا نهفته هستند و هر آن ممکن است فعال شوند یا فعال شده اند. از میان دسته دوم نمونه هایی را بر می گزینیم که مجموعه ای از شکاف ها در ایران همواره وجود داشته و یا در سال های اخیر شکل گرفته اند که تا وقتی فعال نشوند متغیر در رویدادهای آینده به شمار نمی آیند.

۱٫ شکاف های جنسی و جنسیتی: مانند فاصله دو جنس مخالف و بالا رفتن سن ازدواج بدون امکان ارضای مشروع نیازهای جنسی که منجر به رشد خشونت جنسی، خودارضایی، تجاوز به عنف و کودک آزاری شده و خبرهای آن هر روز در مطبوعات دیده می شود. شکاف های جنسیتی نیز در سهم زنان در مدیریت و اقتصاد، اشتغال، آموزش و تفکیک های جنسیتی قابل مشاهده است.

شکاف ها و بحران های جامعه در سال 96

۲٫ شکاف وسیع متن و حاشیه و رشد حاشیه نشینی: در سال ۱۳۵۵ در تهران ۱۰۰هزار نفر در سکونت گاه های غیررسمی زندگی می کردند. در سال ۱۳۶۵ این تعداد به ۱۴۰هزار نفر رسید. در سال ۱۳۵۵ ساکنان سکونت گاه های خودرو ۱۸۴هزار برآورد شدند و در ۱۳۶۵ به ۸۱۷هزار و در سال ۱۳۷۵ به یک میلیون ۹۸۰هزار نفر رسید (آسیب های اجتماعی…، ج ۷: ۲۰۶-۲۰۵).

در تحلیل های جامعه شناسی انقلاب، مسئله حاشیه نشینی و حاشیه علیه متن، به عنوان یکی از فاکتورهای تعیین کننده مطرح شده است. اما اکنون با سپری شدن چهل سال از انقلاب، طبق آمار وزارت کشور و وزارت مسکن و شهرسازی ۱۱میلیون تن در کل کشور در سکونت گاه های غیررسمی و حاشیه زندگی می کنند که براساس شواهد، آمار واقعی میان ۱۳ تا ۱۵ میلیون نفر است.

۳٫ شکاف فقیر و غنی و حذف قشر متوسط: فاصله درآمدها چنان است که سال گذشته (۱۳۹۵) با چالشی به نام حقوق های نجومی مواجه بودیم که همه مقامات کشوری را درگیر کرد و برخی از خطر بحران بی اعتمادی و بحران مشروعیت و برخی از توطئه براندازی از طریق افشای حقوق های نجومی سخن گفتند.

پدیده ای که در چند دهه گذشته وجود داشت و چشم روی آن بسته بودند. ولی در سال ۹۵ برحسب اتفاق و یک اختلاف سیاسی، پرونده اش گشوده شد. این، همه ماجرا نیست زیرا فقط به تفاوت درآمد بخشی از مدیران دولتی با دیگران اشاره داشت. نه شکاف فقیر و غنی در سطح جامعه. در سطح جامعه، از بین رفتن قشر متوسط و تبدیل فقر روستایی پنجاه سال پیش به فقر شهری را می توان ذکر کرد.

۴٫ شکاف هنجاری: اخبار پیوسته درباره بازداشت های دسته جمعی شرکت کنندگان در پارتی های شبانه در تهران و شهرهای مختلف (که خراسان بیشترین فراوانی را دارد) در مطبوعات، جلوه آشکار و امنیتی شکاف هنجاری است. چند سالی بود که پیوسته خبر دستگیری اعضای شرکت های هرمی را داشتیم که از منظر آسیب شناسی و این که چرا این پدیده در کشورهایی مانند ایران و برخی از کشورهای آفریقایی وجود دارد، نه در جامعه توسعه یافته؟ قابل مطالعه بود از دو سه سال پیش و نیز هر از گاهی خبر دستگیری باندهای مدلینگ در شهرهای مختلف می آید.

از جمله در همین روزهایی که این یادداشت نوشته می شد رییس پلیس فتای آذربایجان شرقی اعلام کرد: سه باند ۱۶ نفره مدلینگ در آذربایجان شرقی کشف و منهدم شد. به این مسئله می توان افزود آمار نزاع را که پزشکی قانونی اعلام می کند در سال ۹۳ بیش از نیم میلیون ایرانی در سال گذشته پس از نزاع با یکدیگر کارشان به پزشکی قانونی کشیده شده است و رشد ۱۲٫۷ درصدی نسبت به مسائل قبل داشته و آمار سال ۹۵ هنوز اعلام نشده است. و درباره اعتیاد روزنامه همشهری از قول یک مقام مسئول می نویسد ۴ میلیون مصرف کننده رسمی مواد مخدر در سال ۹۰ در کشور وجود داشته اند و ۱۵ میلیون نفر در خانواده ها درگیر فرد معتاد هستند.

وی گفت روزانه ۱۰۰ نفر به مواد مخدر آلوده می شوند (چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴) که طبعا در سال ۹۵ از مرز ۵ میلیون گذشته است و یک سایت اصولگرا می نویسد مصرف الکل در ایران بیش از آمریکاست (مهر/ شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۳) و سرانه مصرف مشروب در ایران بیش از روسیه و آمریکا و متوسط الکل مصرف کنندگان ایرانی دو برابر فرانسوی هاست.

۵- شکاف اعتماد و ریزش شدید سرمایه اجتماعی: شکاف اعتماد را گرچه می توان یک شکاف مستقل دانست اما یکی از وجوه ریزش سرمایه اجتماعی است. کشیدن بخیه آن کودک اصفهانی، مرگ عباس کیارستمی در اثر سهل انگاری پزشکان (و مرگ پدر نگارنده همین سطور بر اثر سهل انگاری پزشکی در همین سال گذشته و موارد فراوان مشابه) هم علت و هم معلول این عارضه است. شایعاتی که پیرامون پلاسکو و مسائل دیگر در جامعه به جریان می افتد، جلوه دیگری از ریزش اعتماد است.

۶- شکاف قومیتی: شکاف های زبانی و قومی، که در جوامع ناهمگون زمینه بروز دارند، به میزانی که پایبندی به منافع ملی ضعیف می شود قومیت مداری قوت می گیرد و عده ای، قومیت را برابر ملیت قرار می دهند در حالی که منافع ملی یعنی برابری فرصت ها و امکانات منافع همه اقوام نه یک گروه و قوم. در این زمینه ده ها کتاب و مقاله تحقیقی وجود دارد. در اینجا تنها اشاره می شود که در وضعیت سیتزهای منطقه ای و خارجی، قدرت ها ی دسیسه گر روی برخی از این شکاف ها سرمایه گذاری می کنند.

 شکاف ها و بحران های جامعه در سال 96
سرمایه گذاری روی آنها را نباید با شعار به غفلت سپرد. نباید فراموش کرد که ابرقدرت اتحاد شوروی و کشورهای دیگری به خاطر سرمایه گذاری رقیب روی همین شکاف ها فرو پاشیدند. البته عوامل خارجی همواره به اعتبار زمینه های داخلی موفق خواهند بود.

۷- آسیب پذیری های برابر حوادث طبیعی: اخبار زلزله و سیله و گرد و غبار نفسگیر خوزستان و خشکسالی و… و تلفات غیرمعمول آنها نشان دهنده ادامه آسیب پذیری برابر بلایای طبیعی است که رفع بنیادین آن نیازمند تکنولوژی و سرمایه است.

۸- بحران هویت: آمار مهاجران و پناهجویان ایرانی که عده ای از آنها در دریاها غرق می شوند و آمار فرار نخبگان و فرار سرمایه که همگی منجر به فقر تخصص و فقر مادی می شود از پیامدهای بحران هویت است. چرایی و چگونگی این بحران هویت و آثار گسترده آن، خود نیازمند بحث مبسوطی است.

۹- بحران ازدواج:  طبق گزارش مرکز آمار ایران سن ازدواج به ۳۵ سال رسیده و نهاد خانواده در سراشیبی افول قرار گرفته است. اهمیت نهاد خانواده نه تنها در ماده ۱۲ اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده ۲۳ میثاق حقوق مدنی و سیاسی مورد توجه ویژه قرار گرفته بلکه در کانون توجه نویسندگان قانون اساسی ایران بود.

سه عامل: «فروپاشی هنجاری»، «توقعات فزاینده غیرمنطقی» و «مشکلات اقتصادی منجر به عدم اطمینان به آینده» عامل ترس یا فرار از پذیرش مسئولیت تشکیل خانواده شده است.

بحران سالمندی: جامعه ایران همیشه جامعه ای جوان بود اما بحران تاخیر ازدواج و کاهش باروری، به تدریج آثار خود را نشان می دهد. یکی از آنها پیر شدن جمعیت است. در خانواده سنتی تعداد فرزندان و نوه ها پناهگاهی بود برای بزرگسالان و پدران و مادران جایگاه والایی داشتند اما اکنون تاخیر ازدواج و کاهش فرزندآوری پدران و مادران را بدون حامی می گذارد. خانه های سالمندی برابر بحران بزرگ که از راه رسیده وجود ندارد و اگر در گذشته با پدیده نوزادان رهاشده کنار خیابان مواجه بودیم اکنون با سالخوردگان رهاشده مواجهیم.

امروزه کمتر خانواده ای پیدا می شود که سالمندی نداشته باشد. تامل در جزییات این پدیده در تک تک خانواده ها نشان می دهد که پیامدهای فرهنگی عمیقی خواهدداشت و به فروریختگی ارزش های ارزشمند سنتی می انجامند و جامعه را آبستن وضعیت متفاوتی خواهدکرد.

رشد آمار خشونت های خانگی و طلاق و کودکان خیابانی و کار، رشد تصاعدی وندالیسم (خرابکاری)، پدیده ای چون کلیه فروشی، افزایش خودکشی، تن فروشی (که در سال ۱۳۸۱ مطبوعات فقط از ۲۰-۳۰ هزار و در سال ۱۳۸۴ از ۳۰۰تا ۶۰۰ هزار نفر در تهران خبر دادند- مدنی، جامعه شناسی روسپیگری: ۱۴۹ تا ۱۴۴- که در سال های بعد افزایش داشته است)، قاچاق انسان، شکاف دموکراسی خواهی و تمامیت خواهی، شکاف شهروندی و رعیت مداری، شکاف سکولار و مومن که به سبب فضای مجازی و اینترنت بسیار دامن زده می شود، شکاف های نسلی ناشی از تغییر ساختار جمعیتی و سنی، شکاف های نسلی ناشی از تغییر ساختار جمعیتی و سنی، شکاف های مذهبی؛ اعم از اقلیت های مذهبی و فرقه ها به نحوی که مقامات امنیتی دولت سابق از پیدایش بیش از ۶۰۰ فرقه خبر داده اند.

آینده

برآیند گسل های گوناگون موجود، رشد آماری اعتراضات اجتماعی در سال ۱۳۵۹ نسبت به سال های گذشته بوده است که اعتراضات کارگری و نیز کارکنان شهرداری ها در شهرهای مختلف به خاطر حقوق های معوقه و زمین گیر شدن و تنگی معاش خانواده هایشان، صدها مورد اعتراض به حیف و میل اموال مردم در بانک ها و صندوق ها و موسسات اعتباری، اعتراضات مربوط به اسیدپاشی، اعتراضات کارکنان شرکت واحد و معلمان برابر مجلس و… نمونه هایی از آنها بوده اند اما چون مقتضی موجود و مانع مفقود است پیش بینی می شود این روند ادامه خواهدداشت و می تواند به نحوی غیرقابل پیش بینی، غیرقابل کنترل شود.

بحران های مربوط به مسئله ازدواج و طلاق و خشونت های خانگی نیز در سال پیش رو و بلکه سال های آینده استمرار خواهندداشت. که آثار فرهنگی گریزناپذیر بر جای می گذار. بحران ازدواج فقط یک معضل نیست بلکه برخاسته از مجموعه ای از بحران های اقتصادی، فرهنگی، جمعیتی، مدیریتی، مشروعیتی و سیاسی است و باید برای رفع آن چاره اندیشی جامع تری داشت و همه بخش ها را به یاری طلبید.

پدیده حاشیه نشینی (که کارتن خوابی و گورخوابی نیز به آن افزوده شده است) با توجه به تورم و رکود مزمن اقتصادی و فقدان سرمایه و اصرار بر ادامه سیاست های سرمایه گریز داخلی و خارجی که مانع جذب و تولید ثروت می شوند روندی زاینده خواهدداشت و در نتیجه معضل اجتماعی بزرگی خواهدبود که پیامدهای حقوق بشری دارد. فقر، بیماری، بیکاری از مسائل عمده حقوق بشری هستند و این وضعیت می تواند بالقوه به یک معضل سیاسی و امنیتی نیز بدل شده و پیامدهای حقوق بشری وسیع تری در پی آورد.

تبدیل فقر روستایی به فقر شهری، موجب رشد تصاعدی بزهکاری اجتماعی می شود که در نتیجه آن مسئولان قضایی اعلام می کنند پرونده های قضایی از ۸ میلیون در سال ۱۳۸۰ به ۱۵ میلیون در سال ۱۳۹۵ رسیده اند.

فساد اقتصادی: آثار ویرانگر فساد اقتصادی تنها بر اقتصاد و تولید نیست بلکه آثار فرهنگی و ارزشی آن ویرانگرتر و ماندگارتر است. عادی شدن ارتشاء و اختلاس و رباخواری که سیستم بانکی آن را قانونی کرده است و خون مردم را می مکد و از بین رفتن قبح انواع فساد، به رسوبی شدن و فراگیر شدن فساد انجامیده و ریشه کن ساختنش را در کوتاه مدت و میان مدت ممتنع می سازد.

 شکاف ها و بحران های جامعه در سال 96

فساد اقتصادی در سال پیش رو نیز ادامه خواهدداشت زیرا مشکل فساد اقتصادی با زندان و مجازات حل نمی شود بلکه باید ساختاری حل شود ولی این ساختارها که سرچشمه فساد هستند فربه تر از پیش به حیات خود ادامه می دهند مانند دولت رانتینر، فبضه کردن فعالیت های اقتصادی توسط نهادهای قدرت، عدم واگذاری به بخش خصوصی (واگذاری های غیرواقعی و موسوم به خصولتی) و فقدان آزادی و امنیت کافی برای نقد همه جانبه و همه عوامل پیدا و پنهان فساد. (درباره فساد اقتصادی مقالات ارزشمند و فراوانی توسط صاحبنظران نوشته شدهاست و نیازی به تکرار نیست. نگارنده نیز گفتاری در مجله صدا، شماره ۹۸ شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۵ دارد).

ادامه تلفات آلودگی هوا: اردیبهشت ۸۸ اعلام شد سالانه دست کم ۲۵۰۰ شهروند تهرانی در اثر آلودگی هوا فوت می شوند. سال ۸۹ یکی از مقامات وزارت بهداشت اعلام کرد در سال، ۳۶۴۱ نفر در تهران بر اثر آلودگی هوا جان می بازند. بر اساس آمار وارقام سازمان بهشت زهرا تنها در ۲ ماه اول پاییز ۱۳۹۰ تعداد ۷۶۱۱ شهروند تهرانی بر اثر ایست قلبی که ارتباط نزدیک با آلودگی هوا دارد جان خود را از دست دادند که اگر همین آمار را به روز محاسبه کنیم، روزانه ۱۲۶ شهروند تهرانی ایست قلبی کرده اند.

سال ۹۱ وزیر بهداشت میزان تلفات جانی آلودگی در شهر تهران را ۴۴۶۰ نفر اعلام کرد (روزنامه آرمان، ۲۸ دی ۱۳۹۲). مشاور وزیر بهداشت هم گفت: آلودگی هوای تهران سال گذشته ۴۴۶۰ نفر را به کام مرگ کشاند (روزنامه شرق، ۱۶۴۱ به تاریخ ۹۱٫۱۰٫۱۷، صفحه ۶ جامعه). این خبرها اختصاص به تهران ندارد زیرا خبرگزاری مهر در ۸ بهمن ۹۲ نوشت: تلفات آلودگی هوای اصفهان از کشتار حمله محمود افغان بیشتر است. این شرایط در سال ۹۶ نیز با همان شدت ادامه خواهدداشت زیرا همچنان علل آن موجود است.

چالش های سیاسی و حقوق بشری سال ۹۶ پیرامون مهم ترین حادثه سیاسی یعنی انتخابات شورا و ریاست جمهوری روی خواهندداد و یا مستقیم و نامستقیم بدان مرتبط است. در انتخابات شورای شهر نهادهای مدنی و نیروهای ناراضی از تبدیل شورای شهر و شهرداری به عرصه رقابت سیاسی جناح ها، فعال شده و به وزنه جدید و اثرگذاری در معادلات انتخاباتی تبدیل می شوند و کاست بسته تصمیم گیری اصلاح طلبان را می شکنند.

انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ جزو سرنوشت سازترین انتخابات دوره جمهوری اسلامی است زیرا سرنوشت برجام را تعیین می کند. یا با لغو برجام ایران به شرایط پیش از آن باز می گردد و عواقب آن نیز روشن است، یا ایران با انتخاب نازمدی معقول و معتدل با رای کافی مشروعیت آور از آن عبور می کند.

درست است که همواره هر انتخاباتی با همین عنوان «سرنوشت سازترین» گرم شده است و برخی مخالفان این را از حربه های تکراری جمهوری اسلامی برای گرم کردن تنور انتخابات و کشانیدن مردم به پای صندوق های رای می دانند. اما واقعیت این است که درباره هر کدام از آنها ادعای سرنوشت ساز بودن، پر بیراهه هم نبوده و هر کدام در زمان خودشان تعیین کننده بوده اند. چنان که تفاوت دوره هشت ساله خاتمی و احمدی نزاد نشان داد.

هر انتخاباتی به دلایل خاص خود و به دلایل متفاوتی مهم بوده و این بار نیز دلایل خاص خود را خواهدداشت. باید کانون های مقابله با رای مردم را از طریق نهادهای قانونی از چنگ آنان خارج کرد و طرف مقابل اصلاح طلبان هم مطمئن است که اگر به انتخاباتی نه آزاد که نسبتا آزاد تن دهد باز هم بازنده خواهدبود و جامعه دیگر اقبالی به آنان نشان نخواهدداد.

از هم اکنون برای تغییر موازنه قوا دندان طمع را کنده و به طرف یارگیری از مراکز قدرت رفته و هنوز نیاموخته که با این روش نمی توان به قدرت ماندگار و کارآمدی دست یافت و این روش ریسک های بزرگی برای کشور دارد. لذا به جای تغییر نگرش ها و روش های خود، کانون های قدرت را هدف قرار داده و حتی پا را فراتر گذاشته و برای مرعوب کردن مدافعان ولایت فقیه می گویند قرار است ولایت فقیه حذف شود و…

گروه های تند درون حاکمیت و بیرون حاکمیت که هر دو نیاز به اثبات وجود خود دارند، اقدامات رادیکال را افزایش می دهند تا مشی اصلاحی موجب انزوای هر دو است بی اعتبار شود و این امر خود باعث دوره ای از برخوردها و دستگیری ها خواهد شد. این همان نشانه ای است از این که انتخابات ۹۶ کارزار سنگینی را در پی خواهدداشت. در این راستا جناحی برای تغییر موازنه قوا به سود خود از روش های تکراری فشار و… استفاده می کند و مطبوعات وابسته به آنها به تحریک برای اقداماتی از این دست متوسل می شود و موج اتهام زنی راه می افتد.

تحرک در دانشگاه ها بیشتر شده و گروه های رقیب برای مهار آنان وارد مقابله می شوند تا بار دیگر نشان دهند فعالیت سیاسی به ضرر دانشگاه است. همزمان تلاش برای قطع پل های ارتباطی دولت و اصلاح طلبان با مردم از طریق محدودسازی یا تعطیل برخی نشریات جریان ساز و موثر اصلاح طلب و فشار بر احزاب و فعالان دانشجویی افزایش می یابد.

بنابراین پیش بینی می شود که در یک مقطع، وضع حقوق بشر وخیم تر شود چون تشدید فشارهای جهانی علیه ایران و ایجاد حوادثی که اعتماد سرمایه گذاران خارجی را سلب کند، به سود جناح تندرو است و با منطقی مشابه منطق اپوزیسیون می خواهد به هر قیمتی به تخریب رقیب و پیروزی خود کمک کند.

اما پیش بینی می شود در جناح مقابل اصلاحات عده ای دیگر حاضر نخواهند شد بیش از این هزینه خودسری ها و خیره سری ها و قانون شکنی و زورگویی به اسم قانون را بپردازند و اعتبار یک جناح سیاسی را بر باد دهند و اقدام به طرد آنها می کنند تا به این وسیله اعتماد عمومی را جلب و خرج خود را از آنها جدا کنند.

این رویداد نیز با وجود اهمیت و منافعش برای کشور اما بدون هزینه نخواهدبود. مواردی از نقض حقوق بشر هم در این میدان رخ خواهدداد.

زندان: درست در زمانی که می شنویم برخی کشورها به خاطر کاهش شدید جرم و جنایت، زندان های شان را تعطیل می کنند، در ایران مسئولان قضایی می گویند آمار پرونده هااز ۸ میلیون در سال ۱۳۸۰ به ۱۵ میلیون در سال ۹۵ رسیده است و درخواست بودجه برای توسعه زندان ها را دارند.اطلاعات و آمارها و ساست های جاری نشان می دهند. این رونمد ادامه خواهدداشت. آمار زندانیان سیاسی و امنیتی،موادمخدر، سرقت و اختلاس و…. شاخص در سنجش وضعیت در این زمینه هاست.

 شکاف ها و بحران های جامعه در سال 96

در ماه های اخیر،آمار زندانیان و متهمان امنیتی و سیاسی کاهش نیافته بلکه افزایش داشته است ولی چون کسانی که وجهه رسانه ای دارند کمتر میان آنها هستند به نظر می آید که وضعیت بهتر شده است اما برای ما که با موضوع زندانیان ارتباط مستمر داریم واقعیت به گونه دیگری است.در حالی که قبلا این نوع پرونده ها و بازداشت ها بیشتر در تهران یا برخی شهرهای بزرگ بود اکنون به شهرستان های مختلف گسترش یافته که از نظر آسیب شناختی موضوع در خور توجهی است.

وضع عمومی زندان ها مطلوب نیست. بودجه زندان ها کاهش و تعداد زندانیان افزایش یافته و نتیجه آن وضع فاجعه بار بهداشتی، درمانی، غذایی و نگهداری زندانیان است. دستورالعمل رئیس قوه قضائیه در سال ۱۳۹۵ مبنی بر کاهش جمعیت کیفری زندان ها و مکلف کردن داستان ها، روسای دادگستری ها و قضات اجرای احکام به این که حتی الامکان از صدور احکام بازداشت خودداری کنند و نیز به هر ترتیبی شده راه های ارائه شده در بخشنامه برای مرخصی و آزادی مشروط و… را اتخاذ کنند. تاکنون از سوی مخاطبان آن جدی گرفته نشده که اگر هم شده بود آمار زندانیان کاهش چشم گیری می یافت و احکام صادره بازداشت و زندان نیز کاهش داشت. در حالی که چنینن بوده است.

خارجی: سرریز بحران یمن، عراق، لبنان و سوریه به ایران و حوادثی برای کشاندن بحران به داخل ایران و در نتیجه بحران های ساختگی قومی- مذهبی که از سوی دولت های فاسد منطقه حمایت خواهند شد. به پیچیده شدن اوضاع و به هم ریختن مرز منتقدین و انحلال طلبان و کارگزاران بحران می انجامد.

مهم ترین نگرانی جنگ است که با روی کار آمدن تندروها در آمریکا و پیوندهایی که با اسراییل و عربستان دارند جدی تر می شود. انسداد اقتصادی و شرایط بین المللی نشانه های احتمالی آن است اما آنچه در درجه اول کشور را به آن سو می برد، خطاهای ماست. خطاهایی که ممکن است آرام آرام کشور را به کام جنگ واقعی بفرستد و دستگاه دیپلماسی و نیروهای خردمند را برای مهار این بحران ها و تهدیدات ببندد.

در سال گذشته نیروی دریایی آمریکا به طور نامعلومی چند مرتبه درباره نزدیک شدن قایق های توپ دار ایرانی به ناوشکن های آمریکایی بیانیه صادر کرده و هشدار داده اند.این اقدامات در عرف بین الملل معنادار و نشانه زمینه سازی حقوقی، سیاسی و تمهید مقدمات یک اقدام است.

با توجه به ورود عربستان و امارات به فاز رویارویی با ایران و بسترسازی های بیست ساله درباره جزایر سه گانه و صدور قطع نامه هایی در مجمع عمومی سازمان ملل، بوی توطئه در آب های خلیج فارس به مشام می رسد. با توجه به اینکه سیاست جدید آمریکا این است که مستقیما درگیر نشود محتمل است از طریق بهانه جویی و اقدام علیه نیروی دریایی ایران، بخواهند مانع تجاوز عربستان و امارات را در خلیج فارس برداشته و ایران را در وضعیت مخاصمه قراردهند که طبعا میلیتاریزه شدن شرایط داخلی و منطقه ای در هر نقطه جهان، تاثیرات منفی شدید بر وضعیت حقوق بشر برجای می گذارد اما انتخابات ۹۶ در تضعیف با تقویت سناریوهای مذکور تعیین کننده است.

راهبرد:

نکته اساسی این است که گرچه تاخیر و بی تدبیری در کنترل وضعیت های نامطلوب می تواند پرهزینه باشد اما می توان گفت بدترین پیش بینی ها قابل کنترل و پیشگیری هستند اگر:

۱٫ الگوی صحیح مواجهه با بحران ها و شکاف ها به شرط التزام به نتایج و لوازم آن، تعیین شود.

۲٫ با توجه به اینکه بخش مهمی از گسل های یادشده با پول و سرمایه گذاری رفع می شوند، راهبرد تولید ثروت و جذب سرمایه به جای راهبرد انقلابی اتخاذ شود. راهی که چین، ژاپن و مالزی رفتند.

۳٫ الگویی که برجام اتخاذ شود در داخل نیز به کار بسته شود و اگر الگویی برای حل مسئله روحانی عالیقدر حاج احمد منتظری اتخاذ شد تعمیم یابد (بازداشتی که فعال کننده نارضایتی ها و نیرویی بود که از آن پیشگیری شد. چنانکه آیت الله شبیری زنجانی در نامه به رهبری نوشتند به صلاح نبود و ایشان با این نظر موافقت کردند. اصولا اگر این صلاح اندیشی توسعه یابد و کانون های نزاع رفع شوند، سایه خطر از کشور دور می شود).

۴٫ مدافعان زبان مادری و هویت خواهان که بر اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی تاکید دارند از جدایی طلبان تفکیک شوند و با درآمیختن آنها و سختگیری های ناروا نسبت به گروه اول، آب به آسیاب گروه دوم ریخته نشود.

۵٫ مصوبه مجلس درباره اعدام های زیر ۱۸ سال و نیز مصوبه محدود کردن اعدام در جرایم مواد مخدر اجرا شود و بخشی از نگرانی های حقوق بشری را رفع کرده و بهانه تحریم های حقوق بشری را سلب کند.

۶٫ جلوی عملیاتی شدن اظهارات تندروهایی که در مراکز حساس دسترسی به قدرت دارند گرفته شود و انتخابات مانند سال ۹۲ در آرامش و اعتماد برگزار شود.

۷٫ گفت و گوی انتقادی و برابری میان جناح های مختلف سیاسی و معطوف به همگرایی و همگرایی حول محور منافع ملی صورت گیرد.

و اگرهای فراوانی که همیشه در تاریخ سرنوشت را رقم زده اند اگر محقق شوند، بهار امسال بهار شکوفایی فردایی بهتر خواهدبود.


منبع: برترینها

استوری، مُد جدید و محبوب شبکه های اجتماعی

ماهنامه زنان و زندگی – مینا عینی فر: شاید هیچ وقت موقع دم کردن چای به فکر نمی افتادیم که این صحنه را زنده برای دوستانمان پخش کنیم و آن ها را در لحظه استراحت و فراغتمان سهیم کنیم.

حالا اما نمایش زنده لحظاتی از زندگی، دل مشغولی بسیاری از کاربران شبکه های اجتماعی شده است و بخشی عادی از زندگی روزمره. هر تصویر خوشایندی را می شود روی اکانت اینستاگرام فرستاد و همان لحظه چندین نفر را میهمانش کرد. ویدیوها مدت هاست زندگی ما را گزارش می کنند. وقتی با نوزاد تازه از راه رسیده مان سرگرم می شویم یک دوربین موبایل تماشایمان می کند و گزارش ماجرا را به ده ها نفر می رساند. وقتی اشتباه می کنیم همین اطراف یک دوربین هست که صحنه را ثبت کرده و در فضای مجازی سوژه مان می کند. اگر از راه دور آمده باشیم حتما یک دوربین آمدنمان را ثبت می کند تا صاحبش شادی اش را با دوستانش تقسیم کند.

هر روز به شکل های مختلف ثبت می شویم و چند لحظه بعد هر کس بخواهد می تواند تصویرمان را ببیند. گاهی هم خودمان هستیم که دوربین به دست داریم و زندگی مان را گزارش می کنیم؛ همین امروز صبح توی راه… همین دیشب سر شام… همین دیروز توی آشپزخانه… استوری های اینستاگرام امکانش را برایمان بیشتر کردند و حالا هر روز بهانه ای پیدا می کنیم برای اینکه یک ویدیوی چند ثانیه ای آپلود کنیم و چیزی را با دوستانمان شریک شویم.

 استوریِ هزار و یک شب

استوری های کوتاه که روزهای اول سوت و کور بودند، این روزها شلوغ شده اند و هر روز دقایقی وقت صرف تماشای عکس ها و ویدیوهای لحظه ای دوستانمان می کنیم. با اضافه شدن ویدیوهای زنده به امکانات اینستاگرام حالا کاربران ایرانی هم می توانند تصاویر زنده را منتشر کنند. تصاویری که یک بار دیده می شوند و بعد حذف می شوند تا برای همیشه فراموش شوند.

ویدیوهای زنده در شبکه های اجتماعی در جهان بسیار پرطرفدار شده اند. ما راه ساده ای برای اشتراک گذاشتن لحظه هایمان پیدا کرده ایم که اجازه می دهد همزمان که از آن ها حرف می زنیم فراموششان کنیم و برای اینکه لحظاتی دیگر ناپدید شوند ثبتشان کنیم. ویدیوهای زنده همه چیز را مقابل چشممان آورده اند. درست در همان لحظه ای که در حال وقوعند و ما آدم هایی شده ایم که در برابر دوربین زندگی می کنیم.

تماشای یک زندگی معمولی

ویدیوهای زنده از روزی محبوب تر شدند که فیس بوک پرمخاطب ترین شبکه اجتماعی دنیا، پخش ویدیوهای لایو یا زنده را شروع کرد. این امکان جدید بعد از نرم افزارها و شبکه های اجتماعی کم طرفدارتری مثل پریسکوپ وارد فیس بوک شده بود، اما فیس بوک در محبوبیتش نقش مهم تری داشت. در ایران که اینستاگرام شبکه اجتماعی محبوب مردم به حساب می آید، استوری ها امکان پخش ویدیوهای کوتا ۲۴ ساعته را فراهم کردند و بعد از آن امکان پخش زنده هم به دنبالش آمد که بعد از تمام شدن فیلمبرداری محو می شوند و تنها در لحظه پخش می شود تماشایشان کرد.

اما چه چیزی باعث شد آن قدر به تماشای لحظات و زندگی همدیگر علاقه مند شویم که شبکه های اجتماعی به فکر ایجاد چنین امکانی بیافتند و ما را ۲۴ ساعته دور دنیا در میان تصاویر زنده بچرخانند؟ چه چیزی دیدن یک صحنه معمولی را که در زندگی همه ما پیش می آید، جذاب می کند؟

گیتی عاصمی متخصص بازاریابی دیجیتال و یکی از اعضای فعال اینستاگرام است و ۱۸ هزار نفر پست هایش را دنبال می کنند. او هم مثل بسیاری از کاربران فعال از استوری اینستاگرام استفاده می کند و هرازگاهی تصاویر فعالیت های روزمره اش را در آن به اشتراک می گذارد.

او درباره اینکه به چه دلیل دوست دارد از ویدیوی زنده برای نشان دادن حال و هوایش استفاده کند می گوید: «شبکه های اجتماعی فرصت خیلی خوبی به ما داده اند و آن به اشتراک گذاشتن مدل زندگی مان است و همین طور تماشای سبک زندگی بقیه در نقاط مختلف دنیا یا در همین ایران. من هیچ رسانه ای ندارم. هیچ رسانه ای در ایران در مورد مدل زندگی من حرف نمی زند. استوری ها و ویدیوهای لایو این امکان را به من می دهند که مدل زندگی من هم دیده شود و من هم بتوانم درباره طرز فکر با بقیه حرف بزنم.»

 استوریِ هزار و یک شب

او می گوید این خاصیت همه شبکه های اجتماعی و انواع محتواهایی است که در آن منتشر می کنیم؛ می توانیم خودمان را در آن ببینیم و در حالی که در تبلیغات، سریال ها، تلویزیون و هیچ جای دیگر نیستیم، باز هم نشان بدهیم که بخشی از جامعه چگونه زندگی می کند.

او می گوید وارد شدن شبکه های اجتماعی به زندگی روتین ما به خصوص به شکل ویدیوهای زنده یک امتیاز جدید است که باعث می شود فضایی که در آن افراد بر هم تاثیر می گذارند و از هم تاثیر می گیرند بزرگ تر شود: «این برای من خیلی دوست داشتنی است. استوری ها و ویدیوهای زنده ارزش شبکه های اجتماعی را چند برابر می کنند چون خیلی رئال و واقعی هستند و همان لحظه اتفاق می افتند. چیده نشده، ادیت نشده و همان لحظه را به همان شکلی که هست نشان می دهند.»

گیتی در مورد استوری ها و ویدیوهای زنده ای که جذاب ترند و کاربرد بیشتری دارند می گوید: «بعضی ها برخوردشان با استوری مثل همان برخوردی است که با پست هایشان می کنند مثلا عکس هایی می گذارند که رویشان کار شده. من خودم دنبال کننده این نوع محتواها نیستم و محتواهایی را دوست دارم که واقعا از قصه همان لحظه ای می گویند که طرف با آن مواجه شده. خودم هم همین برخورد را می کنم. مثلا من چون غذا درست کردن را دوست دارم و آشپزی به من حس خوبی می دهد مخاطبم را وارد بازی می کنم؛ انگار داریم با هم غذا می پزیم.

استوری به استوری مراحل تهیه غذا را نشان می دهم. مثلا سوژه من سالاد و قصه رسیدن به آن است. در مورد افراد دیگری هم که در اینستاگرام فعال هستند دیده ام که استوری کمک کرده روایت های سریالی راحتی داشته باشند. در کل در استوری همین که افراد هیچ اصراری ندارند که شکل دیگری به نظر برسند به نظرم یک امتیاز است.»

به گفته او همین امتیاز در مورد زنان هم صادق است؛ ارائه یک تصویر واقعی از زنان که در بسیاری از موارد هیچ تصویر واقعی از خودشان در رسانه ها نمی بینند: «برای من به عنوان یک زن پررنگ ترین امتیاز این ویدیوهای زنده همین است که می توانم سبک زندگی ام را خیلی در دسترس و واقعی نشان بدهم و چون امکان خوبی است از آن استفاده می کنم. در مورد پروفایل های چهره هایی مثل خانم بهاره رهنما هم این صادق است.

فارغ از اینکه کاراکتر محبوب هر فردی هست یا نه از این لحاظ برای مخاطب جذاب است که چیزی را از زندگی او نشان می دهد که در سریال پژمان یا فیلم دیگری که او بازی می کند نمی بیند. دوست داریم بدانیم یک هنرپیشه زن در ایران چطور زندگی می کند؟ مثلا مانتوی بیرونش چه شکلی است؟ برای آن ها هم این امکان نقطه مثبتی است که یک تصویر واقعی از خودشان نشان بدهند.»

او تاثیرگذاری بر دیگران و الهام بخشی را یکی دیگر از خاصیت های این نوع فعالیت در شبکه های اجتماعی می داند: «گاهی پیام هایی از غریبه ای دریافت می کنم که می گوید مطلبی که نوشته ام برایش جالب بوده، از نوع نگاهم به یک موضوع لذت برده یا چیزی یاد گرفته. فکر می کنم یکی از مهم ترین آورده های فعالیت در شبکه های اجتماعی برایم این بوده.»

 استوریِ هزار و یک شب
گیتی که به خاطر حرفه اش با رسانه های دیجیتال سر و کار دارد در مورد آینده ویدیوهای زنده این طور پیش بینی می کند: «استفاده از ویدیو از سال ۲۰۱۶ به بعد رو به افزایش بوده و حداقل تا ۴ سال آینده باز هم محبوب می ماند. ابزارهای راحتی ساخته شده برای آسان کردن کار افرادی که دانش خاصی برای ساخت ویدیو ندارند. استقبال از ویدیو و ویدیوی زنده می تواند دلایل مختلفی داشته باشد، از جمله اینکه ویدیو خیلی سریع تر پیام را می رساند و سرعت اینترنت بیشتر شده و دیدنش دیگر سخت نیست.»

زنان ویدیوهای زنده را بیشتر دوست دارند

 
آمارهای جهانی می گویند زنان طرفداران درجه یک شبکه های اجتماعی تصویری هستند و از انتشار عکس و فیلم بیشتر استقبال می کنند. همان طور که اینستاگرام و پینترست شبکه های اجتماعی تصویرمحور محبوب، زنان فعال بیشتری را نسبت به فیس بوک و توییتر در میان کاربرانشان دارند، اپلیکیشن های مخصوص پخش ویدیوی زنده هم بیشتر در بین زنان محبوبند.

براساس اطلاعات سایت آماری «Survey Monkey»، اغلب کاربران در هر دو اپلیکیشن «Live.ly» و «You Now» که جزو اپ های محبوب پخش ویدیوی زنده هستند دخترهای نوجوان دبیرستانی هستند. آن طور که پیداست نسل جدید زنان علاقه بیشتری هم به انتشار تصویر پیدا کرده اند و دختران جوان و نوجوان استقبال زیادی از ویدیو زنده می کنند.

اپلیکیشن مجارستانی «ANGL» هم در اروپا محبوبیتش از «Meerlat» و «Periscope» اپ های محبوب سابق برای ویدیوی زنده بیشتر شده است. ۶۰ درصد مخاطبان این اپ هم زنان هستند و بی از همه بین زنان ۲۵ تا ۴۰ سالی محبوب است که خیلی هایشان ازدواج کرده اند و بچه دارند. آندرس کُوِکس مدیرعامل این اپلیکیشن می گوید افراد عضو این اپ دوست دارند خودشان را مطرح کنند و چهره و شخص از موضوعی که درباره اش ویدیو ضبط می کند مهم تر است.

ویدیوهای زنده در مرز حریم خصوصی

استقبال زنان از این شبکه های اجتماعی و امکان های جدید از یک طرف نشان می دهد زنان نسبت به گذشته وسایل ارتباطی بهتری در اختیار دارند و می توانند سبک زندگی و خواسته هایشان را در قالب رسانه ها نشان دهند. از طرف دیگر باعث نگرانی هایی هم درباره حفظ حریم خصوصی زنان و احتمال سوءاستفاده از ویدیوهای زنان شده است.

در شرق جهان با توجه به سنت ها، اپلیکیشن های ویدیوی زنده کمی دردسرساز بوده اند. از جمله در چین که رتبه اول استقبال از انواع وابستگی های تکنولوژیک و اعتیادهای اینترنتی را دارد، ویدیوهای زنده هم تبدیل به یک مساله شده اند. بعضی از جوانان چینی ساعت ها وقت خود را صرف تماشای زندگی آنلاین دیگران می کنند، کنار یک غریبه از راه دور غذا می خورند و غریبه های زیادی را در حال زندگی عادی روزمره تماشا می کنند؛ مساله ای که باعث شده دولت به فیلتر کردن بعضی از اپلیکیشن ها فکر کند. دختران چینی به خاطر سیاست قدیمی تک فرزندی و عواقبش یعنی سقط جنین دختران و افزایش تعداد پسران چینی بیشتر مورد توجه هستند، از این اپلیکیشن ها کسب درآمد هم می کنند و خطراتی زندگی خصوصی شان را تهدید می کند.

 استوریِ هزار و یک شب

در اندونزی هم استفاده نوجوان ها از این اپلیکیشن ها باعث نگرانی هایی شده است و ممکن است دولت را مصمم کند که برای جلوگیری از انتشار تصاویر نامناسب نوجوانان، این اپلیکیشن ها را از دسترس خارج کند.

با وجود این آسیب ها و نگرانی ها، ویدیوهای زنده آنقدر جذابیت دارند و امکان های مختلفی فراهم می کنند که جهان را قانع کرده اند از آن ها استفاده کنند. بسیاری از برنامه های فرهنگی و هنری و حتی تبلیغاتی و کسب و کارها توانسته اند با استفاده از ویدیوهای زنده مخاطبان برنامه ها و فعالیت هایشان را بیشتر کرده و توجه های زیادی را جلب کنند.

این قصه های زودگذر و موقتی…

ویدیوهای زنده به وجود می آیند که محو شوند، برخلاف فیس بوک که ویدیوهای زنده را آرشیو می کند، در اینستاگرام بعد از حذف استوری ها هیچ اثری از آن ها باقی نمی ماند. پس چرا ما همچنان به آن علاقه داریم؟ حلیه صبورنژاد پژوهشگر رسانه معتقد است آمدن استوری بعد از پست های اینستاگرامی و بعد آمدن ویدیوی لایو نشان می دهد محتواهای شبکه های اجتماعی به سمت موقتی تر شدن می روند.

او می گوید: «به این فکر کنیم که چه ویژگی هایی به همراه موقتی بودن به فضای شبکه های اجتماعی وارد می شود؟ اینستاگرام دقیقا زمانی تصمیم می گیرد استوری را اضافه کند که تعداد پست های کاربرانش به طرز ملموسی کاهش یافته است. یکی از پیام های این شکل محتوا آن است که از کاربر خواسته می شود، روزمره ترین ها و بی اهمیت ترین ها را هم بی هیچ وسواسی منتشر کند، چرا که می تواند مطمئن باشد که بعد از ۲۴ ساعت اثری از آن نخواهد ماند. این آگاهی که این پست از بین خواهدرفت به کاربر این احساس امنیت را می دهد که خودبیانگری را بی هیچ ملاحظه ای پی بگیرد. انبوهی از استوری هایی که سریع رد می شوند و نمی آیند که بمانند.

حتما تا به حال دقت کرده اید کسانی که تا پیش از این، عکسی از خوراکی و غذا و لاک ناخن و… منتشر نمی کردند، حالا این کار را در استوری ها انجام می دهند. در حقیقیت به نوعی از به اشتراک گذاشتن محتواهایی که تا پیش از این برای بسیاری از گروه های اجتماعی، محتواهای سطحی به حساب می آمد، توسط مدیوم استوری قبح زدایی شده است. این پیام اینستاگرام برای شماست کمیت بزرگی باشید، به هر کیفیتی!»

او معتقد است تمام تاثیر استوری هم بی پروا و سطحی شدن محتوا نیست. بلکه بخشی از ماجرا این است که حالا یک محمل دیگر به وجود آمده است که انسان ها روایت هایی از زندگی شان را به نمایش بگذارند و روایت های دیگران را هم ببینند: «زنان هم به عنوان یکی از گروه های اجتماعی چنین وضعیتی دارند. علاوه بر بیان روایت های شخصی، روایت های سایرین هم در معرض دید آن ها قرار می گیرد. می گویم روایت، یعنی شاید عینا منطبق بر واقعیت زندگی شان نباشد، اما به هر حال مهم است که این آگاهی جمعی شکل می گیرد که دیگرانی چون من هستند، با تفاوت ها و شباهت هایی.»

استوریِ هزار و یک شب

گزارش ۲۴ ساعته یک زندگی

فیلم ترومن شو را دیده اید؟ ترومن مردی است که به ظاهر یک زندگی عادی با خانواده اش دارد. مثل بقیه آدم ها. با این تفاوت که تماشا می شود. او بدون اینکه بداند سوژه یک شوی تلویزیونی زنده است که ۲۴ ساعته زندگی او را پخش می کند و همه مردم می شناسندش اما با او عادی رفتار می کنند تا او متوجه ماجرا نشود و بازی به هم نخورد و آن ها از تماشای بقیه زندگی او محروم نشوند. انگار ما همه ترومن هایی شده ایم که آگاهانه روی تصویریم و خودمان ۲۴ ساعته گزارش زندگی مان را به دیگران می دهیم.


منبع: برترینها

سیاست ورزی در ژاپن؛ میدانی که در اختیار مردان است

ماهنامه زنان و زندگی: حضور اقلیتی زنان در عرصه سیاسی ژاپن یکی از نگرانی های اصلی مردم این کشور است. سیاست در ژاپن عرصه ای مردانه است و مردان سیاستمدار قانونگذارانی هستند که می توانند حضور زنان در این حوزه را پررنگ تر یا کم رنگ تر کنند. اگرچه قانون هیچ منع جنسیتی را برای فعالیت سیاسی زنان قائل نشده اما مشکلات غیر سیاسی ریز و درشت سبب شده زنان فرصت حضور در این عرصه را به اندازه مردان نداشته باشند.

در این میان ظرفیت محدود مهدکودک های ژاپن که شاید در ظاهر بیشترین فاصله را با سیاست داشته باشد؛ تاثیر قابل تاملی بر کمی نسبت تعداد زنان نامزد انتخابات مجلس اعلا در ژاپن گذشته است.

از ۳۸۹ نامزد آخرین انتخابات مجلس اعلای ژاپن تنها ۹۶ تن، یعنی کمتر از ۲۵ درصد زن بودند. این رقم ۹ نفر کمتر از انتخابات پیشین بود. در پایان هم تنها ۳۸ کرسی به زنان رسید. به عبارت دیگر تنها ۱۶ درصد اعضای مجلس اعلای ژاپن را زنان تشکیل می دهند.

معنای این آمارگیری بیشتر از معادلات ریاضی و درصد گرفتن است. تصاحب ۱۶ درصد کرسی های مجلس اعلا از سوی زنان به این معنی است که سیاستمداران ژاپن باید شرایط مناسب و سیاست های تشویقی جدی تری را برای حضور زنان در عرصه سیاست اتخاذ کنند.

سیاست ورزی در ژاپن؛ میدانی که در اختیار مردان است

زنان ژاپن هفتاد سال پیش صاحب حق رأی و شرکت در انتخابات شدند؛ اما از آن زمان تاکنون شرایط تقریبا در حالتی ایستا مانده است. در اولین انتخابات مجلس عوام این کشور که در سال ۱۹۴۶ برگزار شد، زنان ۳۹ کرسی را از آن خود کردند که معادل ۸٫۵ درصد کل مجلس بود. امروز در مجلس عوام ژاپن تنها ۹٫۵ درصد کرسی ها از آن زنان است. به عبارت ساده تر، در ۷۰ سال گذشته تنها یک درصد به آمار منتخبان مردم از از میان زنان اضافه شده است. خلاصه کلام، صبر نتوانست به تنهایی پیشرفتی در این زمینه به ارمغان آورد.

همین رشد حلزونی حضور زنان در عرصه سیاست باعث شده که ژاپن از این لحاظ در قعر جدول گروه ۲۰ قرار گیرد. به دنبال انتقادهای گسترده در زمینه حضور زنان در جامعه، از اقتصاد تا سیاست، نخست وزیر «شینزو آبه»، در سال ۲۰۱۳ سیاست «زنان در بازار کار» را ارائه کرد. این طرح با هدف کمتر کردن شکاف جنسیتی در عرصه مدیریت در بازار کار ژاپن مطرح شد. در ابتدا بسیاری از منتقدان به فشار سیاسی پشت این استراتژی مشکوک بودند و انتظار هیچ پیامد مثبتی را نداشتند. اگرچه پس از سه سال هنوز تعداد کرسی های مجلس تغییر نکرده اما شمار زنان بازار کار در این کشور با خیزی بلند به ۶۶ درصد رسیده است. این در حالی است که سهم زنان در بازار کار آمریکا ۶۴ درصد است.

کارشناسان بر این باورند که کاهش نیروی کار در کشور سهم به سزایی در محقق شدن این هدف داشت. نرخ بیکاری ژاپن در سال گذشته به رقم بی سابقه ۳٫۳ درصد رسید که نتیجه افزایش ۲۸ درصدی فرصت های شغلی است. اگرچه فشار سیاسی و اعمال حد دست پایین آمار استخدامی از میان زنان، عامل عمده در احقاق این هدف بود.

ریکجو، نوکجو، دوبوجو

ژاپن در چندین سال گذشته شاهد حضور پررنگ تر دختر جوان در رشته های فنی و کشاورزی بوده است. این رشته ها پیش تر به طور عمده در سلطه پسرها بوده و رشته هایی مردانه تلقی می شدند. در تازه ترین آماری که هفته اول سپتامبر سال جاری اعلام شد، دختران ژاپنی بیش از ۵۰ درصد دانشجویان رشته کشاورزی را تشکیل می دهند. حضور دختران در رشته های فنی تا جایی رسید که حتی برای آنها اسم هم گذاشتند. دختران دانش آموز در رشته های علوم را یکجو، در رشته کشاورزی را نوکجو و دختران دانشجو در رشته عمران را دوبوجو صدا می کنند.

سیاست ورزی در ژاپن؛ میدانی که در اختیار مردان است

«میهارو ماتسوناگا» ۱۶ ساله که یونیفرم مدرسه به تن دارد و اره ای هم قد خودش به دست گرفته، عرق پیشانی اش را پاک می کند و می گوید: «این چیزها اذیتم نمی کند؛ اما دلم می خواهد مدرک ملی تکنسین فضای آزاد را بگیرم. خودم می دانم که باید قوی باشم. با این حال همین که پروژه ای را از هیچ به سرانجام برسانم خیلی هیجان انگیز است.»

در دهه ۱۹۷۰ تنها ۱۰ درصد زنان در رشته های فنی شرکت داشتند؛ اما امروز ژاپن با ۴۰ درصد مشارکت زنان در این بخش، به خود می بالد. وزارت آموزش، ورزش، علوم و فن آوری ژاپن اعلام کرده با کم رنگ شدن کشاورزی و کاهش نسل کشاورزان کشور، این وزارتخانه تصمیم گرفته با افزودن امور محیط زیستی به درس های دبیرستان، این رشته را برای دختران هم ارائه کند.

دانشگاه های ژاپن هم با همکاری شرکت های ساختمانی و فراهم آوردن فرصت ساخت و ساز برای دختران و پسران جوان، تلاش دارند آنان را به حضور در بازار دانش و کار تشویق کنند تا انگیزه دانشجویان برای ثبت نام در این رشته بیشتر شود. دانشگاه ها با قول اینکه نقشه پایان نامه آنان تبدیل به خانه یا محل کاری می شود که به مشتریان بازار املاک و مستغلات فروخته خواهد شد، این دانشجویان را به تحصیل در این رشته تشویق می کنند.

اقتصاد نوپای زنانه ژاپن

برخلاف شغل های سیاسی، زنان ژاپنی در تاسیس شرکت های نوپا (استارت آپز) کشاورزی، مهندسی و علوم رشد سرعتی داشتند. در سال ۱۹۹۱ کمی بیش از ۱۲ درصد شرکت های نوپای ژاپن از سوی زنان بنا گذاشته شده بودند اما امروز در سال ۲۰۱۶ زنان ژاپنی تاسیس سالانه ۱۷ درصد این شرکت ها را در دست گرفته اند.

سیاست ورزی در ژاپن؛ میدانی که در اختیار مردان است

کارشناسان از تسلط مردان و کنترل ۸۳ درصدی آنان در این زمینه غافل نیستند؛ اما چیزی که آنان را نگران می کند، آمار نیست بلکه قوانین دست و پا گیر و خود نوشته کمپانی های ژاپنی است. «ویلیام سایتو»، سرمایه گذار و مشاور دولت می گوید: «ژاپن زنان قابل بسیاری دارد اما قوانین خود نوشته کمپانی های ژاپنی باعث شده دست و پای آنان بسته باشد و برای پیشرفت و تاسیس شرکت های نوپا به خارج مهاجرت کنند.»

«ریکو سکیا» یکی از زنان ژاپنی است که برای تاسیس شرکت نوپای خود به سانفرانسیسکو مهاجرت کرد و الان یکی از مشاوران و سرمایه گذاران شناخته شده سیلیکونولی ناست. اریکو، المان های کوچک اما معناداری را برای تضمین موفقیت بر می شمرد: «به زبان مردان سرمایه گذار حرف زدن، خجالت نکشیدن، کمک خواستن از وکیل، حسابدار و استاد، اعتماد به نفس برای بیان ایده ها و عملی کردن آنها برای همه زنان ضروری است. اگر زنی بخواهد وارد این عرصه شود باید علاوه بر اثبات سودآوری ایده اش، این مهارت ها را هم بلد باشد تا بتواند دیده شود. عمل، مرحله بعدی این پروژه هاست.»

مهدکودک ها عوامل بازدارنده

ظرفیت پایین مهدکودک ها یکی از عوامل بازدارنده حضور زنان در بازار کار است. در حال حاضر ۴۰۰ هزار کودک در لیست انتظار ۲۹۰ هزار صندلی در مهدکودک ها هستند. خانواده هایی که نتوانند جایی در مهد کودک برای کودک شان بیابند، بدون دا دن حق انتخاب به مادر خانواده، شغل نگهداری از فرزند را به او واگذار می کنند.

کم بودن حقوق پرداختی در طول دوران مرخصی زایمان از دیگر عواملی است که زنان را از ورود به بازار کار دلسرد می کند. کارفرما با توجه به سیاست های داخلی می تواند از پرداخت حقوق دوره مرخصی زایمان سر باز بزند اما دولت موظف است پرداخت ۵۰ تا ۶۷ درصد حقوق دریافتی کارمند را به عهده بگیرد.

سیاست ورزی در ژاپن؛ میدانی که در اختیار مردان است

ژاپن صاحب بدترین رتبه

هنگامی که صحبت از شکاف جنسیتی در کشورهای پیشرفته می شود، ژاپن یکی از بدترین رتبه ها را دارد. اتحادیه بین المجالس که درباره درصد زنان نماینده در مجلس کشورهای مختلف در سراسر جهان آمارگیری می کند، در تازه ترین آمارش که اول آگوست ۲۰۱۶ منتشر شد، اعلام کرد در میان ۱۹۳ کشور، رتبه ژاپن در کنار بوتسوانا ۱۵۷ است. طبق انتخابات دسامبر سال ۲۰۱۴ از میان ۴۷۵ نماینده مجلس عوام، ۴۵ نماینده زن – معادل ۹٫۵ درصد – به مجلس راه یافتند؛ همچنین در انتخابات جولای ۲۰۱۶ از میان ۲۴۲ نماینده مجلس اعلا تنها ۵۰ نماینده زن – کمتر از ۲۱ درصد – موفق به راهیابی به این مجلس شدند.

کشور روندا با نزدیک به ۶۴ درصد نماینده زن در مجلس عوام و ۳۸٫۵ درصد نماینده زن در مجلس اعلا بالاترین رتبه را در جدول مشارکت زنان در مجلس های کشورهای جهان دارد. بولیوی، کوبا، جزایر سیشل و سوئد به ترتیب در رتبه های بعدی هستند. شاید این لیست به راحتی و بی شبهه گویای این باشد که پیشرفت اقتصادی هیچ تضمینی با خود به همراه نمی آورد که مشارکت زنان در جامعه و سیاست هم پیشرفت کند.

نگاهی به رتبه کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل هم نشان می دهد که قدرت سیاسی نیز لزوما تضمین کننده برابری مشارکت زنان در سیاست نیست. در این جدول بریتانیا رتبه ۴۱۸، فرانسه رتبه ۶۳، چین رتبه ۷۳، آمریکا رتبه ۹۷ و روسیه رتبه ۱۳۴ را دارند.

ایران در این جدول با ۱۷ نماینده زن از ۲۸۹ نماینده، مشارکت زنان را با کمی کمتر از ۶ درصد رقم زده و رتبه ۱۷۵ را به خود اختصاص داده است.

شکاف جنسیتی در سطح مدیریتی

با وجود این جزییات، ژاپن هنوز شاهد شکاف جنسیتی در سطح مدیریتی است. کارشناسان بر این باورند که طرز فکر سنتی «مردان در کار و زنان در خانه» باعث شده این شکاف جنسیتی ایجاد شود. یک نماینده مرد متاهل ژاپنی از زمان راه اندازی کمپ    ین انتخاباتی تا بعد از تکیه زدن بر کرسی نمایندگی، بی هیچ پرسش و شبه ای از پشتیبانی همسرش برخوردار است؛ این در حالی است که یک زن ژاپنی در این مسیر خود را تنها می یابد.

سیاست ورزی در ژاپن؛ میدانی که در اختیار مردان است

«ماری میورا» استاد علوم سیاسی دانشگاه سوفیا می گوید: «نمایندگان زن پارلمان هم تنها هستند، هم مور د انتقاد قرار می گیرند که چرا خانه و فرزندداری را در اولویت چندم خود قرار دادند و سیاست را پی گرفته اند. سیاست کار مردان است. همین هم هست که زنان برای وارد شدن به عرصه سیاسی نسبت به مردان، منابع مالی محدودتری دارند.»

«کوجی ناکاکیتا»، استاد علوم سیاسی دانشگاه هیتوتسوباشی، به انگیزه پایین حزب های سیاسی در پذیرفتن زنان در میان خودی ها (همان مردان فعلی) اشاره می کند: «اگر قانونی داشته باشیم که حد پایین شمار زنان نماینده را تعیین کند، احزاب مجبور می شوند اعمال سلیقه را کنار بگذارند.

برخی منتقدان می گویند که این حد پایین و بالا باعث می شود حزب های سیاسی بدون توجه به کفایت و لیاقت فقط صرف پر شدن سهمیه و برای پر کردن کرسی ها زنانی را به مجلس راه بدهند؛ اما واقعیت آن است که بدون قانون، ژاپن به استاندارد جهانی در زمینه برابری جنسیتی نمی رسد.»


منبع: برترینها

جذاب ترین های هفته مد لندن

برترین ها: یکی از فشن‌شوهای بین‌المللی هفته مد لندن «London Fashion Week» است که سالانه دو بار در  ماه‌های فوریه و سپتامبر در لندن برگزار می‌شود. این فشن‌شو پس از هفته مد نیویورک، هفته مد میلان و هفته مد پاریس بزرگترین رویداد در زمینه مد و فشن در دنیا به شمار می‌رود.

این رویداد به عنوان یکی از رویدادهایی که منافع برگزارکنندگان و مالیات دهندگان بریتانیایی را فراهم می‌کند، توانست نظر مطبوعات را به خود جلب کند. هفته مد لندن هم چنین توانست موافقت بسیاری از شرکت‌ها و کمپانی‌های بزرگ را به عنوان حامی مالی جلب کند. از میان این کمپانی‌ها می‌توان به کمپانی آلمانی مرسدس بنز و شرکت بین‌المللی Tony and Guy ، یکی از بزرگترین مراکز طراحی مو در دنیا، اشاره کرد.

این رخداد که هم اکنون سالانه بیش از ۵۰۰۰ بیننده و خبرنگار را به سوی خود جلب می‌کند، توانسته ‌است درآمدی بالغ بر ۴۰ تا ۱۰۰ میلیون پوند را برای شرکت کنندگانش فراهم کند. در حال حاضر محل اصلی برگزاری هفته مد لندن، در ساختمان سامرست هاوس در قلب لندن است.

هفته مد لندن، در سال ۲۰۱۰ دست به ابتکار جدیدی زد. مسئولین برگزاری این برنامه، اعلام کردند که تمام مراسم به صورت زنده در اینترنت قابل تماشاست. این ابتکار باعث شد که بسیاری از افراد که امکان حضور مستقیم در مراسم را ندارند، بتوانند به صورت زنده در جریان این برنامه قرار گیرند و همین مسئله باعث شده ‌است که از سال ۲۰۱۰ تقاضا برای خرید مدهای نمایش داده شده در این رخداد، رشد چشمگیری را شاهد باشد. نمایش زنده مراسم، همزمان با برگزاری آن در سایت هفته مد لندن در دسترس است.

کلکسیونی از لباس ها و اکسسوری هایی را که در جدیدترین هفته مد لندن به نماش گذاشته اند، در اینجا برایتان آورده ایم.

جذاب ترین های هفته مد لندن
جذاب ترین های هفته مد لندن 
جذاب ترین های هفته مد لندن 


منبع: برترینها

فرار مالیاتی در ایران، چرا راحت است؟

ماهنامه پیشه و تجارت – ولی رستمی، دانشیار حقوق عمومی دانشگاه تهران: پیش از هر چیز باید گفت که فرار مالیاتی به معنی توسل به وسایل متقلبانه و اقدام های غیرقانونی برای نپرداختن مالیاتی است که شخص مکلف به پرداخت آن است.

فرار مالیاتی امروزه به عنوان یکی از چالش های اساسی کشورها در سراسر دنیا تلقی می شود؛ زیرا موجب کاهش درآمد قانونی دولت می شود و تاثیرات منفی بر انجام وظایف و کارکرد حکومت دارد. این پدیده موجب تحقق نیافتن اهداف پیش بینی شده درباره درآمدهای مالیاتی و اجرای برنامه های دولت و محقق نشدن عدالت مالیاتی و عدالت اجتماعی شده است و می توان گفت که مهم ترین مسئله و مشکل نظام های مالیاتی محسوب می شود. این در حالی است که در کشور ما میزان نرخ فرار مالیاتی را بین ۲۵ تا ۴۰ درصد برآورد کرده اند.

فرار مالیاتی در بیشتر کشورها جرم محسوب می شود و مجازات کیفری دارد. در کشور ما نیز از سال ۱۳۳۷ تا سال ۱۳۸۰ این پدیده جرم تلقی شده و مجازات حبس از سه ماه تا دو سال داشت اما در اصلاحات سال ۱۳۸۰ قانون مالیات های مستقیم عنوان مجرمانه مستقل از آن حذف شد. فقط در ماده ۲۰۱ قانون مذکور، استناد به دفاتر یا اسناد و مدارک خلاف حقیقت از روی علم و عمد به قصد فرار از مالیات، مستوجب جریمه و محرومیت از تمام معافیت ها و بخشودگی های قانونی می شود.

فرار مالیاتی در ایران، چرا راحت است؟

علل و عوامل فرار مالیاتی

فرار مالیاتی همانند جرم، پدیده ای چند وجهی است و دلایل گوناگونی دارد و به طور معمول علل و عوامل مختلف حقوقی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را برای آن بر می شمارند.

مهم ترین علل و عوامل حقوقی فرار مالیاتی را می توان به شرح زر برشمرد:

۱٫ فراوانی و پیچیدگی قوانین و مقررات مالیاتی و شفاف نبودن آنها:

هر اندازه قوانین مالیاتی، زیاد، پیچیده و غیرشفاف و مبهم باشند و درک آنها برای مؤدیان مشکل باشد، تمکین از آنها کمتر خواهد بود و انگیزه فرار مالیاتی را بیشتر می کند.

۲٫ رعایت نشدن عدالت در قوانین مالیاتی و اجرای قانون:

بدون تردید اگر قوانین مالیاتی یا جزایی به گونه ای باشد که مؤدیان احساس کنند که عدالت مالیاتی رعایت نشده است، انگیزه و تلاش برای فرار از مالیات در آنها تقویت می شود.

۳٫ نرخ های بالا و متعدد مالیاتی:

بالا بودن نرخ مالیات و وجود نرخ های تصاعدی، تمایل و انگیزه برای فرار مالیاتی را بیشتر می کند. بدین خاطر در نظام های مالیاتی سعی می شود با گسترش پایه های مالیاتی، میزان معافیت ها را کم کنند و نرخ های مالیاتی و تعدد آنها را کاهش دهند تا انگیزه فرار مالیاتی نیز کم شود.

۴٫ بی توجهی به حقوق مؤدیان مالیاتی:

احترام به مؤدیان و تبیین مناسب حقوق شهروندی ایشان در قوانین مالیاتی و رعایت آنها در مقام عمل و اجرای قانون، موجب رضایت و همکاری مؤدیان می شود و هرگونه بی توجهی به این موضوع در روحیه و عملکرد مؤدیان تاثیر منفی داشته و انگیزه فرار مالیاتی را به همراه خواهد داشت.

۵٫ ضعف سازوکارهای تمکین دواطلبانه مؤدیان مالیاتی در قوانین مالیاتی:

پیش بینی نکردن سازوکارهای جلب مشارکت و همکاری و تمکین داوطلبانه مؤدیان مالیاتی در قوانین مالیاتی نظیر تشویق های مالیاتی و نظام خود اظهاری و غیره موجب بی رغبتی مؤدیان به پرداخت مالیات و شکل گیری انگیزه های فرار مالیاتی در آنها می شود.

فرار مالیاتی در ایران، چرا راحت است؟

۶٫ ناکارآمدی و ضعف ضمانت اجرایی مالیاتی:

ضمانت های اجرایی مانند جرم انگاری فرار مالیاتی، از ابزارهای تمکین اجباری مؤدیان مالیاتی به پرداخت مالیات محسوب می شوند. ناکافی و کارآمد نبودن این ضمانت اجراها، نقش بسزایی در ایجاد انگیزه فرار مالیاتی دارد.

۷٫ ناکارآیی و ضعف نظام اجرایی و اداری مالیات:

با توجه به اینکه وظیفه اصلی نظام اجرایی و اداری مالیات، در واقع شناسایی مؤدیان و فعالیت های اقتصادی و تشخیص و وصول به موقع مالیات است، بدون شک ناکارآیی و ضعف سازمان مالیاتی، امکان و انگیزه فرار مالیاتی را فراهم می کند. به عنوان مثال بررسی ها نشان می دهد که حجم بالای اقتصاد زیرزمینی یکی از مهم ترین نمودهای فرار مالیاتی است که ناشی از ناکامی دستگاه مالیاتی در شناسایی مؤدیان مالیاتی و فعالیت های اقتصادی است. مهم ترین عوامل ناکارآمدی در عملکرد دستگاه مالیاتی را می توان در نداشتن سامانه جامع اطلاعات مالیاتی، استفاده نکردن از فناوری اطلاعات و خدمات الکترونیکی مالیاتی و کمبود نیروی انسانی ماهر و متخصص بر شمرد که در مجموع موجبات سهل شدن فرار مالیاتی را فراهم می کند.

۸٫ فساد ماموران مالیاتی:

فساد مالیاتی یکی از شایع ترین انواع فساد مالی در بخش دولتی محسوب می شود. دستگاه مالیاتی نیز به عنوان یک دستگاه قضاوتی، مالی، به دلیل ویژگی ها و ماهیت خاص فعالیت های آن، زمینه شکل گیری پدیده فساد مالی را دارد. مطالعات نشان می دهد که یکی از مهم ترین علل بروز فساد مالیاتی، تمایل نداشتن مؤدیان به پرداخت مالیات یا به عبارتی، فرار مالیاتی است که به طور معمول از طریق پرداخت رشوه به ماموران مالیاتی در پی آن هستند. فساد موجب کاهش دریافت مالیات از سوی دولت و سلب اعتماد عمومی به دستگاه مالیاتی و حکومت می شود و منجر به تبعیض بین مؤدیان در پرداخت و بی عدالتی مالیاتی خواهد شد.

فرار مالیاتی در ایران، چرا راحت است؟

۹٫ علل و عوامل فرهنگی

فرهنگ مالیاتی عبارت است از یکپارچگی تمام نهادهای رسمی و غیررسمی مربوطه که با نظام مالیاتی و اجرای عملی آن در ارتباطند. فرهنگ مالیاتی می تواند متاثر از فرهنگ عمومی جامعه باشد. همچنین یکی از عوامل مهم در شکل گیری فرهنگ مالیاتی ضعیف، رانتی بودن اقتصاد کشور است. بدون تردید ضعف فرهنگ مالیاتی می تواند عاملی بسیار موثر در افزایش فرار مالیاتی و کاهش میزان تمکین مالیاتی باشد.

بر اساس تحقیقات انجام شده نبود فرهنگ مناسب در جامعه در زمینه مالیات، بر فرار مالیاتی افراد موثر است. متاسفانه این فرار مالیاتی و طفره رفتن از پرداختن مالیات، در میان مردم عیب به شمار نمی آید و مؤدیان به خاطر فرار از پرداخت مالیات نه تنها احساس شرمندگی نمی کنند بلکه به علت جو حاکم بر جامعه، این کار را به حساب ذکاوت خودشان می گذارند.

۱۰٫ علل و عوامل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی

از لحاظ اقتصادی یکی از عوامل موثر در فرار مالیاتی، میزان درآمد است. طبق بررسی ها، با افزایش سطح درآمد، میزان میل و ارتکاب به فرار مالیاتی نیز افزایش می یابد، زیرا به طور معمول ثروتمندان با استخدام افراد متخصص و با پرداخت رشوه به ماموران مالیاتی، دنبال یافتن راه های فرار از پرداخت مالیات هستند.

یکی دیگر از عوامل اقتصادی وجود بحران های اقتصادی مانند تورم و رکود و مواجه شدن بنگاه ها و فعالان اقتصادی با مشکلات اقتصادی و مالی است که زمینه فرار مالیاتی را ایجاد می کند. از نظر سیاسی، نوع نگرش مردم به نظام حکومتی حاکم و عملکرد سیاسی آن در تمکین و فرار مالیاتی بسیار موثر است. در این راستا، میزان مشارکت مردم در اداره کشور و درجه مردم سالاری، در مقبولیت و اعتماد مردم به حکومت نقش بسزایی دارد و کمرنگ شدن آن، نپرداخت مالیات از سوی مردم را به همراه خواهد داشت.

از دیدگاه اجتماعی نیز باید گفت که عینیت یافتن این که پول مالیات چگونه برای تامین نیازهای اساسی و خدمات عمومی جامعه، ایجاد زیربناهای اجتماعی و اقتصادی، رفع فقر و نابرابری و کاهش فاصله طبقاتی، برقراری عدالت توزیعی و بسط عدالت اجتماعی و توسعه و پیشرفت کشور هزینه می شود، در نگرش اجتماعی به پدیده مالیات و تمکین یا فرار از آن تاثیرگذار است و هرگونه برداشت منفی مردم در این زمینه، بی انگیزگی در پرداخت مالیات و انگیزش فرار مالیاتی را در جامعه رواج خواهد داد.

فرار مالیاتی در ایران، چرا راحت است؟

مالیاتی برای نپرداختن

نگاهی به علل حقوقی عدم پرداخت مالیات در ایران

پرداخت مالیات مدرن در کشورهای توسعه یافته سیاسی و اقتصادی، مهم ترین ابزار شهروندان برای وادار کردن حکومت ها برای حکومت در مسیر خواست مردم است، به صورتی که دولت خود را در مقابل شهروندان پاسخگو می بیند و می داند که منبع اصلی درآمدش از راه مالیات حاصل می شود؛ به همین سبب در مقابل ملت خاشع می شود.

پرداخت مالیات از زمان های دور مطرح بوده اما جایگاه آن در رابطه حکومت و ملت بسیار تفاوت پیدا کرده است. بنا بر سوابق، ایران از قدیمی ترین کشورهایی است که برای تامین مخارج عمومی، دست به وصول مالیات زده است. به زعم برخی از تاریخ نویسان، عمر تاریخ مالیات در ایران به بیش از پنج هزار سال می رسد و وصول مالیات به زمان سومریان بر می گردد اما برای اولین بار، امور مالیات در زمان داریوش هخامنشی تنظیم و تعیین و ساتراپ یا بخش های امپراتوری ملزم به پرداخت میزان معینی مالیات شدند. در حالی که قبل از آن به دریافت پیشکش ها و هدایا اکتفا می شد.

در زمان هخامنشان مالیات توزیعی بود و مبلغ کل مالیات مملکتی بین نواحی مختلف کشور تقسیم می شد. از زمان سلوکیان به بعد نظام مالیاتی مختلط و شامل هر دو نوع مالیات های مستقیم و غیر مستقیم بر پا شد. مهم ترین مالیات مستقیم، خراج یعنی مالیات اراضی و پس از آن مالیات سرانه بود. در این زمان هنوز هدایا گرفته و علاوه بر آن مبالغی مالیات جنسی نیز دریافت می شد ولی مالیات غیرمستقیم منحصر به حقوق گمرکی بود. در دوره ساسانیان، مالیات نرخی شد و بر حساب «مقاسمه» وصول می یافت و به نسبت خوبی و بدی محصول، سهمی از حاصل اراضی دریافت می شد.

در صدر اسلام، نظام مختلط مالیاتی پدید آمد و از منابع متنوع تری مالیات گرفته شد و بر مالیات های عرفی سابق، تعدادی مالیات جدید از قبیل مالیات مستغلات، مالیات ضرابخانه، مالیات کشتیرانی، باج ماهیگیری، مالیات معادن و مالیات کسبه، صنعتگران اضافه و به علاوه شماری مالیات های شرعی مانند زکات نیز بر آنها افزوده شد. نرخ مالیات در این زمان جز در مورد زکات تناسبی بود اما نرخ زکات نرخ تصاعدی داشت. این روند دریافت مالیات با تغییرات جزیی ادامه پیدا کرد.

مالیاتی که در همه این دوره ها گرفته می شد در یک شاخصه دچار بحران بود و آن عدم پاسخگویی حکومت نسبت به مؤدی مالیاتی بود؛ یعنی کسی که مالیات می پرداخت، نمی دانست مالیاتش صرف چه چیزهایی می شود. بحران دیگر نیز عدم قابلیت پیش بینی میزان مالیات بود. به صورتی که هیچ قاعده مشخصی برای پرداخت وجود نداشت. یک روز ممکن بود حاکم شهر بر اساس سلیقه اش بخشی از مردم را از دادن مالیات معاف و فردایش بخش دیگری را مجبور به پرداخت دو برابر مالیات کند. همین بی ثباتی در تعیین میزان مالیات، کار را به جایی رساند که یکی از شعارهای مهم مردم در انقلاب مشروطه، قانونی شدن مالیات بود.

فرار مالیاتی در ایران، چرا راحت است؟

مشروطه طلبان می دانستند که در کشور انگلستان فرمانی از جانب پادشاه صادر شده با عنوان «مگناکارتا» یا همان منشور کبیر. در سال ۱۲۱۵ میلادی، اشراف انگلستان که از پادشاه به خشم آمده بودند، «جان» پادشاه انگلستان را وادار ساختند تا منشور کبیر را در ۱۵ ژوئن ۱۲۱۵ امضا کند. در واقع پادشاه انگلستان از اشراف مالیات زیادی درخواست کرده بود و این فرمان بیان می کرد که حتی پادشاه نیز مشمول قانون شده و باید از آن اطلاعت کند.

اصلی ترین دلیل تدوین این منشور اختلاف بین «ناینوسنت سوم» (یکی از پاپ های کلیسای کاتولیک رم) و اشراف انگلستان با پادشاه بر سر میزان و حدود قدرت وی بود. منشور آزادی، پادشاه را وادار می ساخت که به تشکیلات قانونی احترام بگذارد و قبول کند که قانون بر اراده شخصی او ارجحیت دارد. یکی از اموری هم که در این زمان قانونی شد، میزان تعیین مالیات بود. این منشور البته طی سال های بعد چندین بار بازنویسی شد. برخی پادشاهان خصوصا در هنگامه نیاز به مالیات بیشتر به آن وفادار بوده و برخی آن را نقض کردند.

می توان گفت مهم ترین ویژگی که این منشور در عرصه مالیات به همراه داشت، اولا قانونمند کردن آن، ثانیا استاندارد مشترک کردن بود و در نهایت وابسته کردن حکومت به مالیات مردم بود. مشروطه خواهان ما هم با الگوگیری از این سند مهم دست به کار شده و مقوله تعیین میزان مالیات را مهم ترین ارجاع به مجلس ملی پس از فرمان مشروطیت در عرصه اقتصاد دانستند.

اینک باید پرسید چرا ساختارهای مالیاتی ایران نمی توانند درست و دقیق به اخذ مالیات بپردازند؟ بحران موجود در این زمینه چیست؟ چه راهکارهای حقوقی برای بهبود این شرایط وجود دارد؟


منبع: برترینها

غرب، در مسیر جنونِ تکنولوژی

ماهنامه همشهری خردنامه – ابراهیم علی پور*: فردریش ویلهلم نیچه ((۱۹۰۰-۱۸۴۴ میلادی) فیلسوف شهیر آلمانی که در قرن ۱۹ می زیست در کتاب «اراده قدرت» می گوید: «آنچه حکایت می کنم تاریخ دو سده آینده است. من وصف می کنم آنچه را که در شرف آمدن است. آنچه دیگر نمی تواند به گونه ای دیگر بیاید؛ ظهور هیچ انگاری»۱٫

او از پیامدی خبر می دهد که هنوز بشر متوجه آن نیست و در سده آینده سرنوشت محتوم انسان مدرن است. نیهیلیسم (nihilism) یا نیست انگاری پیامد بی ارزش شدن ارزش هاست. چه آن که در دوره مدرن، زندگی معنای خود را از دست داده، اخلاق، معرفت و دین بی اعتبار شده اند. قبل از بررسی پیامدهای فلسفی و اخلاقی یادآور می شویم گرچه مدرنیته تکنولوژی، رفاه، توسعه و پیشرفت را به ارمغان می آورد ولی خسارت روحی و روانی آن چنان عظیم و زیانبار بود که برخی آن را تاریک ترین دوران، عصر ظلمت، عصر جهالت، عصر تهیدستی، عصر عسرت، عصر جنون فناورانه و … نامیدند.۲

 غرب، در مسیر جنونِ تکنولوژی
شاخصه های اصلی دوران مدرن

مدرنیته از ویژگی های منحصر به فردی برخوردار است که برخی از مهم ترین آنها که با هدف این مقاله سازگار است، عبارتند از:

علم: یکی از پدیده های ذاتی عصر مدرن علم است۳٫ علوم تجربی بعد از دوران رنسانس پیشرفت حیرت آوری داشت و مورد اقبال جامعه غربی و به تبع آن جامعه جهانی قرار گرفت و از همین روی بر صدر نشست و تقدیر دنیای مدرن قرار گرفت و همین امر لوازم اخلاقی، اجتماعی و فلسفی به بار آورد.

اوماتیسم یا انسان گرایی: با توجه مضاعف به انسان و نقش او در جهان هستی و محوریتش در هستی، معرفت و اخلاق از جمله شاخصه های دیگر دوران مدرن بود.

سکولاریسم: حقیقت این واژه که متحذ از دنیاگرایی است، تاکید بر جدایی دین از سیاست، توجه به علم و تمدن، گرایش به دنیا و نتایج آن است. این ویژگی پیامدهای سیاسی، اجتماعی و فلسفی بسیاری را به دنبال داشته است.۴

نیهیلیسم یا نیست انگاری: به دلیل بی ارزش شدن ارزش های حاکم بر جامعه و عدم جایگزینی مناسب، انسان به ورطه پوچی افتاده و چنانچه ابتدای نوشتار از نیچه نقل کردیم این سرنوشت محتوم بشر مدرن است.

فرو ریختن آداب، سنن و رسوم: تجدد فقط انقلاب صنعتی نبود بلکه این انقلاب صنعتی و علمی، انقلاب فرهنگی را به دنبال آورد که نتیجه آن انهدام بنیان های سنتی و آداب و رسوم اجتماعی و فرهنگ بود. از این رو برخی انقلاب در فرهنگ را از ویژگی های دیگر مدرنیته دانسته اند. ۵

طرد حاکمیت دینی، فقدان نور متعالی و انکار خدا: ویژگی دیگر این دوران از میان رفتن سندیت کتاب مقدس و تبدیل آن به اثری تاریخی، ابطال مرجعیت کلیسا و در نهایت انکار مبدأ متعال و خدای ادیان بود و البته این به اشکال گوناگون ظهور و بروز کرد تا آنجا که نیچه در جمله معروف خود ادعا کرد «خدا مرده است»۶ و مراد او برخلاف تصور عامیانه اعلام مرگ خدا نبود بلکه او اعلام کرده بود که ما نور مقدس را نامرئی و روح قدسی را از سرزمین خود رانده ایم و خدا را در وجود و تمدن مان کشته ایم.۷

ویژگی های دیگری نیز برای مدرنیته ذکر کرده اند که ما به همین مقدار که مهم ترین مبانی دنیای مدرن به شمار می روند اکتفا و بر همین اساس پیامدهای آن را تبیین می کنیم تا در ادامه لوازم آن را برای جامعه ایرانی – اسلامی به سنجه عقل بسپاریم.

غرب، در مسیر جنونِ تکنولوژی

پیام های مدرنیته

علم زدگی

علم گرایی افراطی و توجه بیش از پیش در قرن نوزدهم به علم منجر به ظهور حلقه وین شد که عملا در بیانیه ها و آموزه های آن هر چه به تجربه و مشاهده قابل اثبات نبود، توهم تلقی شد و بدین سان دین، اخلاق، عرفان و متافیزیک با مهر غیرعلمی بودن مورد بی مهری های متعدد و افراطی قرار گرفت و پایه های فرهنگ و تمدن پیشین تخریب شد. نتیجه این نگرش افراطی ظهور پوزیتیویسم به عنوان تکمیل کننده چرخه تخریب و ظهور شک گرایی بود که لوازم اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و دینی متعددی را موجب شد.

انسان ذوق زده از توسعه علم و صنعت، چشم و گوش خود را نسبت به عوارض طبیعی آن بست و از همه مهم تر غفلت از نقاط قوت سنت و به خصوص اعراض از دین، اخلاق و فرهنگ اصیل موجب شد در مقابل بحران ها از تدبیر لازم برخوردار نشود، تا آنجا که حتی اندیشمندان قوم نیز مسئولیت ناپذیر شدند و در پیچ و خم علم پرستی و تجربه گرایی از وظیفه اجتماعی خویش غفلت ورزیدند.

وقتی در سال ۱۹۵۵ میلادی ۱۸ برنده جایزه نوبل بیانیه ای در تمجید علم صادر کردند و خویش را از مسئولیت های بعدی آن بری دانستند و مدعی شدند «علم راهی به سوی زندگی سعادت آمیز است»، هیدگر در همان سال در سخنرانی «وارستگی» این بیانیه را به چالش کشید و اعلام کرد: «معنای این سخن چیست؟ آیا چنین سخنی از سر تأمل گفته شده است؟ آیا این سخن هرگز از روی تذکر در معنای عصر اتم به زبان آمده است؟ نه! زیرا اگر ما به این سخن علم دل ببندیم بیش از هر وقت دیگر از بینش متفکرانه نسبت به عصر خود دور می شویم. چرا؟ زیرا از تأمل و اندیشیدن به عاقبت خویش غافل می شویم.»

تکنولوژی که دنباله توسعه یافتگی صنعتی و پیشرفت علمی بود، در دوره اخیر سرنوشت بشر را دگرگون کرده و در عین دگرگونی در زندگی انسان و آوردن امکانات روز افزون رفاهی و بهداشتی و این که توسعه خدمات اقتصادی و اجتماعی را به دنبال داشته است به دلیل مواجهه نادرست انسان معاصر و غفلت او، با خود نیروی ویرانگر جنگ ها، نابودی محیط زیست، افزایش استرس و اضطراب، سهولت نظارت علمی بر زندگی شخصی، نابودی منابع طبیعی و … را به همراه آورده است.

از این رو ممکن است علم و تکنولوژی آسایش و رفاه را به ارمغان آورده باشد ولی آرامش و معنای زندگی را موجب نشده بلکه در موارد متعددی مخدوش کرده است، به طوری که گابریل مارسال این عصر را «عصر جنون فناورانه» نام گذاشته است.

غرب، در مسیر جنونِ تکنولوژی

نیهیلیسم یا نیست انگاری

چنانچه در صدر مقاله اشاره شد نیچه سرنوشت محتوم مدرنیته را غلتیدن در دامن نیهیلیسم می داند. او که فلسفه خویش را بر همین مبنا پایه نهاده است، دلیل اصلی این معضل بزرگ مدرنیته را بی ارزش شدن همه ارزش ها می داند و معتقد است هیچ راهی برای فرار از نیست انگاری وجود ندارد، چه ارزش ها از ارزش افتاده اند و همه امور از معنا تهیه شده اند: «تلاش هایی که برای گریز از نیست انگاری صورت می دهیم بی آن که ارزش های قدیمی را از نو ارزش گذاری کنیم، نقیض خود را به بار می آورند و مسئله را حادتر می سازند.»۹

البته همان طور که نیچه در آثار متعددش به آن صحه گذاشته است و دیگران نیز در تفسیر و تفصیل سخن او بیان کرده اند، نیهیلیسم در قلمرو اخلاق، در قلمرو دین، در قلمرو معرفت و … اتفاق افتاده و موجب ترویج شک گرایی معرفتی، اخلاقی و مذهبی شده است.۱۰

انکار خدا و فقدان امر متعالی

پیامد دیگر این عصر بی اعتبار شدن کتاب مقدس و مرجعیت کلیسا و به تبع آن انکار امر متعالی و خدا بود. خدا که تکیه گاه مطمئن بشر سنتی بود و موجبات آرامش او را فراهم می کرد، در دوران مدرن از او بازستانده شد.

در واقع مدرنیته که دچار نیهیلیسم دینی شده بود با تصور این که خدا امری موهوم است، به جنگ با حق تعالی رفت. نتیجه این نبرد، تهیه شدن جامعه مدرن از نور الوهی و خاموش شدن عشق به مبدأ متعال بود: «پایان عصر حضور خدا و الوهیت در یک معنا خلاصه می شود؛ «عصر ظلمت» که چونان شبی قیرگون به این طریق فرا می رسد. چنان نیست که صرفا الوهیت و خدا از میانه گریخته باشد بلکه این بارقه و نور الهی است که در تاریخ و تقدیر عالم فرو مرده است. این عصر ظلمت بار است که زمانه عسرت نام گرفته چرا که هماره بر عسرت بارگی دهشت بار آن افزوده شده است.»۱۱

چنان که داستایوفسکی بعدها اذعان کرد در جامعه ای که خدا نباشد، همه چیز مجاز خواهد بود. از این رو جامعه بی خدای مدرن دچار بحران های متعدد معنوی و اجتماعی شد.

بی معنایی زندگی

از جمله معضلات و مشکلات عصر مدرن بی معنایی زندگی بود که از عوارض نیهیلیسم و نتیجه بی ارزش شدن ارزش ها است. این بحران و مشکل اساسی تا بدانجا پیش رفت که احساس هایی همچون بی خانمانی، عدم امید به زندگی، پوچی و بی هدفی را گسترش داد و در همین فضا آلبر کامو فوری ترین نیاز بشر امروزی را «معنای زندگی» عنوان کرد.

غرب، در مسیر جنونِ تکنولوژی

وقتی زندگی معنای خویش را از دست داد، عوارض اجتماعی آن در قالب پدیده هایی همچون خودکشی، اعتیاد، بی هویتی، سستی و تنبلی، استرس، اضطراب و … فراگیر شد و این گونه است که نگرانی؛ سرنوشت محتوم بشر مدرن می شود.

غفلت و بی فکری

یکی از پیامدهای مدرنیته غفلت از حقایق و اصالت ها و اشتغال به ظواهر و حواشی است. نتیجه چنین نحوه عملکردی، بی خردی و بی فکری مزمن است. این غفلت چنان سنگین و بزرگ است که انسان مدرن از غفلت خود نیز غافل است. از این رو بعضی، عصر مدرن را «عصر بی فکری تمام» نام داده اند. «بیایید خود را گول نزنیم. همه ما از جمله آنها که تفکر حرفه آنهاست اغلب کمابیش دچار فقر تفکریم. همه ما بسیار سهل انگارانه فاقد تفکریم.»

بی فکری میهمانی نهایی است که در جهان امروز همه جا در آمد و شد است چرا که امروزه ما هر چیزی را به سریع ترین و ارزان ترین طریق فرا می گیریم. تنها از برای آن که به سرعت و فوریت آن را فراموش کنیم. بدین سان گردهمایی از پس گردهمایی برپا می شود. رسوم یادبود هر دم افزون تر از پیش در تفکر فقیرتر و فقیرتر می شوند. یادواره و بی فکری پهلو به پهلوی یکدیگر برپا می شوند.»۱۲

هیدگر در «نامه ای در باب اومانیسم»۱۳ دلیل بی فکری مدرن را جدا شدن تفکر از اصل خود می داند. وقتی تفکر به واسطه جدا شدن از اصلش به پایان می رسد، انسان دیگر فکر نمی کند بلکه خود را با فلسفه مشغول می سازد و بنابراین برای رقابت با یکدیگر به ایجاد مکاتب و به تعبیر هیدگر به «عرضه ایسم ها» می پردازد و این مکاتب نیز با رشد بعدی خود موجبات رقابت گسترده تری را فراهم می کنند، بدون این که از تفکر و تأمل بهره ای داشته باشند.۱۴

در سایه همین بی فکری است که روح و روان انسان در دوره معاصر آسیب دید. جسم او فرقه ولی روانش پریشان تر شد. علم او افزایش یافت، اطلاعاتش حجیم شد و فوران کرد اما عمل او تحلیل رفت و به همین علت دوران مدرن دوره ای است که شکاف میان علم و عمل بیش از هر دوره ای خود را نشان می دهد.

غرب، در مسیر جنونِ تکنولوژی

* عضو هیئت علمی و مدیر گروه فلسفه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

پی نوشت:

۱٫ نیچه، فردریش. اراده قدرت، مقدمه، قطعه ۲٫
۲٫ این تعابیر در عبارات نیچه، هیدگر، یاسپرس، رنه گنون، فریتهوف، شوان و دیگران مکرر آمده است. برای مطالعه ر.ک مقالات نگارنده در مجموعه مقالات همایش بین المللی روز جهانی فلسفه در ایران با عناوین تحولات عصر مدرن و نیازهای انسان معاصر از نگاه هیدگر، ص ۴۴-۴۲ و مسئولیت اخلاقی انسان معاصر.
۳٫ درباره سکولاریسم که شماره نخست کتاب نقد ویژه سکولاریسم فصلنامه ارغنون.
۵٫ هیدگر، مارتین؛ پرسش از تکنولوژی، ص ۴۱-۴۰٫
۶٫ نیچه، فردریش؛ چنین گفت زرتشت، ترجمه داریوش آشوری، ص ۴۲۴٫
۷٫ این جمله و عبارت نیچه واکنش های علمی و غیر علمی متعددی را برانگیخت و کتاب ها و مقالات متعددی درباره آن نگاشته شد. از جمله هیدگر رساله ای تحت عنوان «کلام نیچه، خدا مرده است» نگاشت که در مجموعه «راه های جنگلی» به چاپ رساند. او در آن رساله می گوید: «تلاش در جهت این که حقیقت چنین کلامی در مورد مرگ خدا به دور از کج اندیشی به تجربه آید، چیزی نیست به جز آن که فلسفه نیچه را بشناسیم.» همان، ترجمه منوچهر اسدی، ص ۳۰۵٫
۸٫ هیدگر، مارتین، وارستگی؛ گفتاری در تفکر معنوی. ص ۱۲۴٫
۹٫ نیچه، فردریش، اراده قدرت؛ قطعه ۲۸٫
۱۰٫ درباره نیهیلیسم نیچه ر.ک مقاله «نیچه و نیازهای انسان معاصر، یارعلی کرد فیروزجایی، نقد و نظر، شماره ۴۶-۴۵٫
۱۱٫ کورنتی موری، جان، انسان بی خدای عصر نوگرایی و عصر فرانوگرایی؛ ترجمه هدایت علوی تبار، ارغنون، شماره ۱۱ و ۱۲/ ص ۸۱ و ۱۲۴٫
۱۲٫ هیدگر، مارتین، وارستگی؛ به نقل از زمینه و زمانه دیدارشناسی، سیاوش جمادی، ص ۲۵۸٫
۱۳٫ از مهم ترین اثر هیدگر که آن را مبدأ گشت هیدگری دانسته اند و او در این رساله – که پاسخی به پرسش های ژان بوفره فیلسوف فرانسوی است، به وضوح در مورد مسائل محملی چون اومانیسم، آمریکاییسم، کمونیسم، مسیحیت، سوبژکتویسیم، هستی، نیستی، تفکر و … بحث می کند.
۱۴٫ Heideger, Martin, Letter on Humanism, p. 196.


منبع: برترینها

روایت هایی زنانه از جهنمی مردانه

سالنامه ایران – مارگریتا استانساتی ، ترجمه از وصال روحانی: «ایمان عراقی» پیش از حمله داعش به موصل، زندگی آرامی داشت. اما ناگهان طوفان داعش، آرامش او و هزاران موصلی را برهم زد. او پیش از ورود داعش به موصل، به قصد کسب درآمد برای خانواده اش، یک سالن کوچک «آرایش نوعروسان» را در شهر موصل عراق به راه انداخته بود ولی بعد از ورود داعش به شهر، بشدت بابت این شغل پشیمان شد. وقتی اهالی شهر و نیروهای دولتی از موصل بیرون رانده شدند، داعشی ها که شهر را تسخیر کرده بودند، بساط «ایمان عراقی» را هم به هم ریختند و وی و برادرش را بازداشت کردند و از او امضا گرفتند که اگر یک بار دیگر سالن آرایشش را به راه بیندازد، وی را برای مدت طولانی زندانی کرده و برادرش را هم شلاق خواهندزد.

روایت هایی زنانه از جهنمی مردانه (اسلایدشو) 

عراقی که تازه ۲۱ ساله شده است، در طلیعه بهار ۲۰۱۷ می گوید: دیگر دلم نمی خواست از خانه بیرون بروم. اوضاع نفرت انگیز شده بود. او در نهایت از موصل گریخت و اینک در یک کمپ آوارگان در حومه شرق موصل مستقر است. با این حال «عراقی» از این بابت بسیار شاد است زیرا طی دو سال حاکمیت داعش بر موصل، او همتایانش زندانیان غیررسمی محسوب شده و در خانه خود محبوس بودند.

در سیستم زندگی داعشی ها هیچ زنی حق ندارد به تنهایی از خانه خارج شود و حرکات ایذایی نیروهای داعشی سبب شد تمام زنان شاغل یا محصل در موصل، از شغل و تحصیل دست بکشند و خانه نشین شوند. هر زنی چه پیر و چه جوان که از قواعد آنها تخطی می کرد، حدود ۴۰ دلار امریکا جریمه نقدی می شد و نزدیک ترین وابسته مرد آنها محکوم به تحمل حداقل ۴۰ ضربه شلاق می شد.

«امینه» یک زن مسن گرفتار آمده در قواعد فوق که حالا از موصل فاصله گرفته است، می گوید: آنها زنان را موجوداتی می دانند که اسباب شرمساری اند و اصلا راضی به دیده شدن آنها در اجتماع نیستند.

«فوزیه دیاب»، دیگر زن رها شده از بند داعش می گوید: داعشی ها دائما به ما زور می گفتند و زندگی ما تبدیل به یک جهنم شده بود. خوشحالم که از آن جهنم گریخته ام و روحم آزاد شده است. البته اوضاع در بدو ورود داعشی ها به موصل متفاوت بود.

اظهر که مادر ۵ فرزند است و اینک در کمپ آوارگان روستای حسن شامی در فاصله ای نه چندان دور از موصل روزگار می گذارند، می گوید: داعشی ها در ابتدای ورود به موصل رفتار بسیار بهتری داشتند و پز دموکراتیک گرفته بودند ولی بعد از اینکه کاملا بر اوضاع مسلط شدند، روح شیطانی و باطن مخوف خود را آشکار کردند. دختر من هنگام خرید از یک مغازه به اتهام رعایت نکردن قوانین داعش، مورد تعرض قرار گرفت. آنها به من گفتند مگر نمی دانی در قواعد ما، زنان حق رفتن به جایی به تنهایی را ندارند؟ آنها یک بازداشتگاه ویژه برای تادیب زنان به راه انداخته بودند و آنجا به زنان بی حرمتی می کردند.

«هوازن» ۱۷ ساله می گوید: مراسم عروسی من در راه بود اما داعشی ها که مطلع شده بودند، گفتند حق برگزاری هیچ مراسمی را نداری وگرنه همه شما را خواهیم گرفت. در نهایت در خانه خودمان بی سر و صدا و فقط در حضور پدر و مادرم و والدین شوهرم به عقد وی درآمدم.

روایت هایی زنانه از جهنمی مردانه (اسلایدشو) 

از همه عجیب تر، حرف های پایانی ایمان عراقی است که مطلب را با وصف وی شروع کردیم. او می گوید: ظاهرا تمام سختگیری داعشی ها برای دیگران است زیرا فقط دو ماه بعد از بستن سالن آرایش من، یکی از نفرات شان را نزد من فرستادند و گفتند برای آرایش عروس تازه مان به محلی که مقرر کرده ایم، بیا. من و زن همسایه مان هر شب پنهانی روی پشت بام ملاقات کرده و از آرزوهایمان برای آزادی از دست داعشی ها می گفتیم. آن روزها سرانجام با حمله ارتش عراق به موصل برآورده شد.

منبع: WallStreetJournal

«جوخه زنان»، کابوس داعش

خاتون خیدر: این تازه آغاز کار ما است.

جوزی انسور – ترجمه از وصال روحانی: فرماندهی یک جوخه کاملا زنانه در نبرد عراقی ها با داعش با خاتون خیدر است. او زنی است که به سختی می توان میزان شجاعت اش را تعیین و توصیف کرد.

خیدر یک ایزدی است. قومی قدیمی که سال ها باری هویت منطقه محل زیست خود در عراق مبارزه کرد و در تهاجم داعش بسیرای از اعضایش به مسلخ مرگ کشیده و زنانش به بردگی جنسی گرفتار شدند. با این اوصاف نباید از مقاومت ذاتی و فراوان وی به حیرت درآمد یا به طرح این سوال پرداخت که خیدر و اعضای جوخه اش به چه سبب در نبرد نابرابر با داعش این قدر ثابت قدم اند.

روایت هایی زنانه از جهنمی مردانه (اسلایدشو)

کل اعضای تبار و قوم خیدر روزگاری به ۶۰۰ هزار نفر می رسید ولی مرگ بسیاری از آنها در جنگ های سیاسی و اجتماعی و عقیدتی شمار آنها را به یک چهارم آن عدد رسانده است. هم اینک نیز آنها جنگی عقیدتی با داعشی ها اضافه بر جنگ دولت مرکزی عراق با این سازمان تروریستی جنایتکار دارند که بر پایه اعتقادات مذهبی این قوم استوار است و داعشی ها آنها را پیروان شیطان نامیده اند.

از آگوست ۲۰۱۴ که داعشی ها به روستای محل استقرار قوم خاتون خیدر رسیدند، آرامش اندک آنها هم از دست رفت و تیراندازی بیرحمانه داعشی ها حتی مردان مستقر در روستای سنجار را به بلندی های اطراف این روستا متواری ساخت. خیدر ۳۶ ساله و همرزمانش میدان را خالی نکردند و تا امروز مشغول مبارزه با داعش اند.

وی که یکبار از یک زندان ۱۱ روزه بدون غذا و آب جان سالم به در برد، می گوید: ماندگارترین تصویر در ذهن من صحنه فرار مردان روستا از دست داعشی ها و تیراندازی مهاجمان از پشت به آنها بود. من فریادهای گوش خراش مرگ را ناقوس وار می شنیدم.

در آن زمان ها هیچکس تصور نمی کرد چنان رشادتی در خاتون خیدر و همتاهای وی نهفته باشد ولی امروز داعشی ها هم مثل دیگران به این امر معترف اند.

 خیدر می گوید: متاسفانه خائنان و بدبینان تعدادی از افراد ما را به داعشی ها لو دادند و برخی بچه های ما را هم به بردگی گرفتند اما این مساله عزم ما را برای مبارزه راسخ تر کرد. حتی وقتی داعشی ها قصد تعرض به یکی از زنان ما را داشتند او خودکشی کرد تا این داغ ننگ را نپذیرد.

 روایت هایی زنانه از جهنمی مردانه (اسلایدشو)

خیدر می افزاید: از پدرم اجازه گرفتم تا با داعشی ها بجنگم زیرا آنها نه فقط ملک و خاک ما بلکه کل موجودیت عراق را به خطر انداخته اند.

امروز ما حتی اقلیت های کردی را نیز به گروه خود راه می دهیم و آموزش های نظامی ما به سفت و سختی تمرینات مردان است. ما در این سال های دشوار آنقدر ظلم از جانب سربازان امریکایی اشغال کننده عراق و سپس داعشی ها دیده ایم که ذهنمان پولاد شده و دیگر کم نمی آوریم. ما حتی توانسته ایم تعدادی از اسرای خود را از دست داعش درآوریم و هر روز تعدادی داوطلب برای پیوستن به جمع مان داریم. کار برای ما تازه آغاز شده است.

منبع: DailyTelegraph


تفتیش جان و روان در «رقه»

ندا آکیش: «تیم رمضان»، نام مستعار فعال و شهروند سوریه ای اهل رقه است که برخلاف برخی همشهری های خود که زندگی در سرزمین تحت امر گروه تروریستی داعش را تاب نیاوردند و از خانه و کاشانه شان گریختند، در رقه مانده است تا وحشیگری های داعش را مستند کند و به گوش جهانیان برساند. او که از دو سال پیش تاکنون به عضویت یک گروه زیرزمینی به نام «رقه آرام آرام سلاخی می شود» درآمده و با این کار خطر بزرگی را به جان خریده، از زندگی تحت قوانین سخت و طاقت فرسای داعش می گوید و تاکید می کند، زندگی برای زنان رقه بیش از دیگران دشوار است.

زیر این گروه تروریستی محدودیت های بسیاری را برای آزادی های شخصی اعمال می کند و زن ها را وادار کرده است حتما روبند بزنند و کل صورت شان را بپوشانند وگرنه مجازات می شوند. به همین خاطر، زن ها به ندرت از خانه ها بیرون می آیند. زیرا می ترسند نیروهای داعش آنها را به خاطر کوچک ترین تخطی از قوانین مانند داشتن یک کیف رنگ روشن مجازات کنند. رمضان می گوید: از نظر داعش زندگی کردن یک دختر به خودی خود یک تخلف است.

او می افزاید: پس از دو سال زندگی تحت قوانین وحشیانه داعش خیلی چیزها در رقه تغییر کرده است. او رقه را یک «زندان بزرگ» توصیف می کند و می گوید: ارتباط برقرار کردن با افراد در رقه بسیار سخت است زیرا داعش داشتن اینترنت در خانه را ممنوع و اکثر کافی نت ها را تعطیل کرده است.

روایت هایی زنانه از جهنمی مردانه (اسلایدشو) 

این فعال سوری تصریح می کند: در رقه سیستم جاسوسی داعش به شدت فعال است، دوربین ها در جاده های اصلی و نزدیک مقرهای داعش به دقت تمام شهروندان را زیر نظر دارند و گشتزنی های پلیس محلی بی وقفه است. داعش برای مردها هم قوانین پوش دارد: لباس های گشاد و ریش های بلند.

پلیس داعش به صورت تصادفی افراد را متوقف و تفتیش بدنی می کند، تلفن همراه افراد را می گیرد و وارسی می کند و اگر نشانه ای از مخالفت با داعش در گوشی های تلفن همراه شهروندان ببیند آنها را مجازات می کند. ماه گذشته داعش تصمیم گرفت نگذارد شهروندان از رقه خارج شوند بجز در مواردی که فرد نیاز مبرم به درمان داشت. داعش ایست بازرسی ها را در ورودی های شهر افزایش داده است.

رمضان می گوید: تبلیغات داعش و ترویج دکترین این گروه همه جای شهر دیده می شود. دیدن تصاویر سربریدن های قرون وسطایی و قطع دست حالا بعد از دو سال، در شهر رقه به یک اتفاق معمولی تبدیل شده است. قبلا مردم برای اینکه صحنه های سربریدن ها را نبینند چشمانشان را می بستند اما الان دیگر این کار را نمی کنند. داعش موفق شده است این اعمال را در چشم مردم معمولی جلوه دهد.

بدتر اینکه داعشی ها ایدئولوژی خود را در سرفصل های درسی مدارس گنجانده اند و نوجوانان را سربازگیری می کنند و بسیاری از آنها را به عنوان بمبگذار انتحاری به کار می گمارند و برخی نوجوانان را هم به عنوان تامین کنندگان امنیت شهر بر می گزینند.

رمضان می گوید: در مدارس، سوالات ریاضی دیگر این نیست که ۲ به اضافه ۲ چند می شود، بلکه این گونه طراحی شده است که ۲ اسلحه به اضافه ۲ اسلحه می شود چند اسلحه؟ آنها یک بمب را سر کلاس می آورند تا به بچه ها نشان دهند و به آنها بگویند بمب ترس ندارد. چون شما مرد هستید و نباید از بمب بترسید. موضوع انشا بچه ها این است: درباره یک پسر بنویسید که پدرش بمبگذار انتحاری است. سیاستمداران می گویند ۱۰ سال طول می کشد تا داعش نابود شود آیا شما می توانید ۱۰ سال زندگی کردن در این شرایط را تصور کنید؟

رمضان می گوید: می خواهم مردم بدانند هر کس که در رقه زندگی می کند داعشی نیست. اینجا افرادی هستند که حسرت آزادی را می کشند و البته امیدوارند. آنچه در فرانسه اتفاق افتاد [حادثه تروریستی پاریس] وحشتناک بود اما ما این تراژدی ها را هر روز داریم.

شاید نه در این سطح وسیع و در یک روز، اما زندگی کردن تحت قوانین داعش در درازمدت از فاجعه فرانسه هم بدتر است. در رقه مردم می گویند از حملات هوایی ائتلاف علیه مقرهای داعش هراسی ندارند اما آنچه آنها را نگران می کند این است که داعشی ها در مناطق مسکونی، ساختمان ها و محله ها پناه می گیرند و این مساله یا حملات هوایی ائتلاف را متوقف می کند یا تلفات شهروندان را بالا می برد.

منبع: گاردین


زیر شلاق؛ گرسنه و بی خواب

روایت اسیر سوری از زندان های هولناک داعش

وصال روحانی: یکی از زندانیان داعش در سوریه که بعدا به ترکیه گریخت و حتی امروز هم از ترس داعشی ها خودش را فقط با نام کوتاه و مستعار خالد به رسانه ها معرفی می کند، داستان های تلخی را از ایام اسارت خود در این کشور پرتنش نقل می کند. داستان هایی که محصول نهایی آن، فرار او از زندان مخوف داعشی ها و رفتن وی به ترکیه است اما مقدماتی هولناک و مضمونی جانکاه داشته است.

روایت هایی زنانه از جهنمی مردانه (اسلایدشو) 

وی با چشم هایی اشکبار می گوید: صبح مثل همیشه به مغازه ام رفته بودم که همسایه ام از راه رسید و گفت برادرت به ترکیه گریخته است. او از محل اختفای همسر برادرم نیز پرس و جو کرد و همان موقع فهمیدم که خطرات جانی بزرگی آنها و خود مرا تهدید می کند. بسیاری از خانواده ها پس از مستقر شدن داعشی ها در رقه، دختران خود را پنهان می کردند و از چشم ها دور نگه می داشتند زیرا داعشی ها به آنها نظر داشتند.

من برای همین منظور با برادرم تماس گرفتم و به او گفتم بهتر است همراه با همسرش هرچه سریع تر از رقه به ترکیه برود. برای کمک به او پول های کلانی هم به قاچاقچیان انسان دادم ولی نمی دانستم داعشی ها همه جا چشم و گوش دارند و از فعالیت های من مطلع خواهندشد.

خالد می افزاید: آنچه نباید اتفاق می افتاد، افتاد و داعشی ها مرا گرفتند و سه روز و سه شب به حالت ایستاده و با دست ها و چشم های بسته و بدون آب و غذا رو به یک دیوار نگه داشتند. هر بار که کوشیدم برای رفع خستگی دقیقه ای روی زمین بنشینم، شلاق داعشی ها را روی بدنم یافتم. با همین روش جان چند نفر را گرفتند. من جان سخت بودم که زنده ماندم.

بله مرا به یک سلول انفرادی تاریک بردندو ۷ روز هم در آنجا نگه داشتند و بازجوها از چند کشور مختلف بودند اما همگی یک خط واحد و سیستم برخورد مشابه داشتند. در نهایت قاضی اتهام مرا تفهیم کرد و گفت تو اتباع سوریه را به خارج از مرزها و به محلی فاقد تعهد و سرشار از تخلف ها فرستادی و حکمت اعدام است.

پس از آن، مرا شلاق زدند. تا چند روز مرا می زدند و با جملات معنادار مرا متهم به وابستگی به امریکا و داشتن تعلقات غربی می کردند. مثلا می گفتند صبحانه ات اخضر ابراهیمی (سفیر سابق امریکا در سوریه) است و ناهارت استفان دی میستورا (سفیر فعلی امریکا در این کشور).

روایت هایی زنانه از جهنمی مردانه (اسلایدشو) 

آنها به واقع منظورشان این بود که با شلاق هایی که نام ابراهیمی و دی میستورا روی آنها گذاشته شده بود، صبح ها و ظهرها خدمتم خواهندرسید و گرسنگی و تشنگی امانم را بریده بود و فقط شلاق بود که از راه می رسید. من طی آن مدت طولانی کنار اسرای پرشمار دیگری مثل خودم بودم و جالب تر اینکه برخی اعضای سابق داعش نیز بین اسرا بودند. کسانی که متهم به تمرد از قواعد صادره و جاسوسی برای غرب و به ویژه امریکا بودند.

پس از شکنجه های جسمانی، نوبت به آزارهای روحی شان رسید که به شکل های مختلف اعمال می شد. بخت من فقط زمانی باز شد که نیروهای نظامی به آن بازداشتگاه حمله کردند و درها به روی همگان باز شد و داعشی ها هراسان پا به فرار گذاشتند و من نیز گریختم. در خیابان «واسطه»ای را یافتم که گفت ۳۰۰ هزار دینار می گیرد تا مرا به ترکیه برساند و من هم پول را جور کردم و پرداختم و به ترکیه رفتم. او نمی دانست من حاضرم ۱۰ برابر آن رقم را نیز برای آزادی ام بپردازم. اینک در ترکیه وقایع سوریه را تعقیب می کنم و هنوز هم نگران وابستگانم هستم. درست است که داعشی ها از بسیاری از نقاط سوریه بیرون رانده شده اند اما کارشان به هیچ وجه تمام نشده است و کابوس آنها در منطقه ادامه دارد.

منبع: دویچه وله 


منبع: برترینها