این همه کار فرهنگی بی ثمر در ایران، چرا؟

ماهنامه همشهری ماه – محمد امیر خوش صحبتیان: به گفته خودشان این نخستین رویارویی و همکلامی شان بود. محمد علی ابطحی چند سالی است روزگار را در دفتر کوچکش در چند قدمی مصلای تهران می گذراند و پای کار خوبی برای شبکه های اجتماعی و نقل تاریخ شفاهی و تحلیل های روز است. حسن بنیانیان نیز پس از خداحافظی از حوزه هنری به آغوش شورای عالی انقلاب فرهنگی بازگشته است و مصمم در تدریس برای به ثمر نشاندن سیاست گذاری فرهنگی تلاش می کند.

هر دوی میهمانان ما روزگار دیرینی را در عرصه فرهنگ سپری کرده اند و اندوخته ای از تجربیات و نکته ها در این باره دارند. این چنین شد که به بهانه فرا رسیدن ماه های پایانی دولت یازدهم و با نگاهی به اوضاع فرهنگ در این دوران به پای گپ و گفت این دو صاحب نظر فرهنگی از دو طیف متفاوت فکری نشستیم، جریان میزگرد ما بنا به ترجیح تیم همشهری ماه و ترجیح مهمانان، مبتنی بر دیالوگ کامل بین آقایان ابطحی و بنیانان است.

برای شروع بحث را از بنیان شروع می کنم. از نظر شما متصدی امر فرهنگ در نظام جمهوری اسلامی ایران کدام نهاد است؟

– ابطحی: من اعتقاد ندارم که فرهنگ جامعه نتیجه فعالیت های یک نهاد یا دو نهاد یا هر چند نهاد است. فرهنگ درون یک جامعه شکل می گیرد. همیشه حساسیت روی فرهنگ وجودت داشته است. به یاد دارم سال های ۶۹ و ۷۰ و سال های ابتدای رهبری رهبر انقلاب، شاید اولین موضوعی که ایشان پرونده آن را خیلی وسیع باز کردند، مسئله تهاجم فرهنگی بود. در آن زمان ما در ارشاد بودیم. از ابتدا هم درباره تهاجم فرهنگی اختلاف نظر وجود داشت.

این همه کار فرهنگی بی ثمر در ایران، چرا؟ (اسلایدشو - انتشار همین روزها)

آرای مختلف در این برهه از این قرار بود که آیا بعد از جنگ، فضای فرهنگی باید بازتر شود یا بسته تر؟ طبیعی این بود که وقتی جنگ رخ می دهد فضا خیلی بسته تر می شود و قوانین جنگی و نظامی همواره در زمان جنگ بسته تر است. بعد از دوران جنگ باید این فضا بازتر شود. این یک سوی ماجرا بود که عمدتا آقای خاتمی به عنوان وزیر ارشاد در این طرف قضیه قرار داشت.

یک سوی دیگر این بحث بود که الان به دلیل این که معنویت های جاری در فضای فرهنگی دوران جنگ تمام شده است، باید مراقبت بیشتری از چفت و بست های جامعه کرد. طبیعتا چون نظر رهبری در این سمت جریان بود، این دیدگاه مدیریت فرهنگی را عهده دار شد. آقای خاتمی از وزارت ارشاد استعفا داد و رادیو و تلویزیون در اختیار آقای لاریجانی قرار گرفت. این تغییرات هم در راستای همان اختلاف دیدگاهی بود که عرض کردم.

این نمونه تاریخی یک شاهد از این است که می گویم یک جناح یا نهاد تنها سیاستگذار فرهنگ در کشور نیست. وزارت ارشاد در این ۲۰ سال گذشته همه نوع وزیری را به خود دیده است. هیچ جناحی نبوده است که در وزارت ارشاد نماینده ای نداشته باشد. از آقای معادیخواه و خاتمی و جنتی و صالحی امیری تا لاریجانی و میرسلیم و صفار هرندی و حسینی. اگر این طیف را بررسی کنید، می بینید همه طیفی آنجا بوده اند. البته عمده این طیف ها، افرادی بودند که بعدها نام آنها اصولگرا شد. رادیو و تلویزیون نیز که همواره از موثرترین تریبون ها بوده، همیشه در اختیار این جریان بوده است.

حوزه تاثیرگذار دیگر منبرها و حوزه های علمیه و مراکز فرهنگی است؛ ارگان هایی مثل سازمان تبلیغات که بودجه زیادی در اختیار دارند. من یقین دارم که در حال حاضر مسئولان کلان نظام نه فقط رهبری، از وضعیت فرهنگی کشور راضی نیستند. وضعیت فعلی جامعه به صورتی نیست که با آرمان های اولیه نظام جمهوری اسلامی منطبق باشد. چه شد که چنین شد؟ چه کسی باید پاسخگو باشد؟

مرحله اولیه این است که چه کسی باید پاسخگو باشد؟ من فکر می کنم همه باید پاسخگو باشند. پاسخ هم نمی توانند بدهند چون همه امکانات در اختیار اینها بوده است و نتوانسته اند کاری انجام دهند. علی رغم این که این افراد آدم های بدی هم نبوده اند که بگوییم مغرض بوده اند یا وابسته به اجنبی و نفوذی بوده اند.

نکته دیگری که می خواهم عرض کنم و شاید با آقای بنیانیان در این زمینه اختلاف نظر جدی تری داشته باشم، این است که عناصر تشکیل دهنده و سازنده فرهنگ عناصر مستقیمی نیستند که از مراکز فرهنگی دستور بگیرند. مجموعه ای از عناصر جانبی هستند که فرهنگ سازی می کنند.

مثل تحولات ارتباطات که در سالیان اخیر اتفاق افتاده و تاثیر زیادی بر فرهنگ گذاشته است. نکته دیگر این که وقتی حکومت خود را متولی فرهنگ می داند، جامعه اعتراضات خود را به این عرصه نیز تسری می دهد. به این معنا که وقتی جامعه دچار بحران های غیر فرهنگی است، عکس العمل فرهنگی نشان می دهد. مثلا اگر بدحجابی در فرهنگ عام حکومتی یک عمل ضد انقلابانه پنداشته شود، هر کسی که با حکومت مشکل دارد، قدری روسری خود را عقب می کشد. خلاصه این که معتقدم فرهنگ را نهادهای مشخصی مدر کشور نمی توانند تنظیم کنند. همه باید پاسخگو باشند به خصوص اگر مدعی فرهنگ باشند.

آقای ابطحی، جان کلام شما این است که تصدی گری در امر فرهنگ، نتیجه بخش نیست. آقای بنیانیان درباره این مسئله نظر بدهید و بگویید دولت به عنوان مهم ترین بازوی فرهنگ، چه نقشی دارد؟

– بنیانیان: طبق تعریفی یکه ما در شورای عالی انقلاب فرهنگی تدوین کرده ایم، فرهنگ نظام واره ای از باورها و مفروضات اساسی و ارزش ها و هنجارها، الگوهای رفتاری ریشه دار و دیرپا، نمادها و مصنوعات است که ادراکات و روابط جامعه را جهت می دهد و هویت ما را می سازد. چرا این تعریف را از فرهنگ داریم؟ برای این که مخاطبین مختلف و متفاوت تلقی های گوناگون، کوچک و بزرگی از فرهنگ دارند.

ممکن است وزارت صنایع، معادن و بازرگانی با سیاست گذاری های خود و با ورود یک کالا رفتاری را وارد جامعه ما کند که ارزش های جامعه و به تدریج باورها را تغییر می دهد. ممکن است وزارت راه و شهرسازی با شکل ساختن مسکن نوع دیگری از روابط را به خانواده ها تحمیل کند و آن روابط ارزش ها را تغییر دهد و منجر به تغییر باورها شود. یک جایی همانند سازمان تبلیغات روحانیت و ارشاد و مربیان تربیتی در آموزش و پرورش با دادن دانش به افراد، آگاهی و باورهای آنها را دستکاری می کنند.

برخی از این نهادها به صورت مستقیم ماموریت دارند. وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات و روحانیت از این دسته هستند. برخی نهادهای دیگر غیرمستقیم مداخله می کنند. گاهی این مداخلات غیرمستقیم ابعادش بزرگ تر از کارکرد دستگاه های مستقل است. مثلا در چند سال اخیر وزارت ارتباطات میزان تاثیرش در تحولات فرهنگی شاید بیشتر از وزارت ارشاد بوده است.

اما این تقسیم بندی ها در تحلیل های ما لحاظ نمی شود زیرا ما همواره سنتی فکر کرده ایم و به نهادسازی در این راستا فکر نکرده ایم. خلاصه بحث من این است که در فرهنگ به دنبال یک مسئول نهایی نگردید. همه انسان ها در درون یک جامعه و به تبع آن همه سازمان ها در تحولات فرهنگی مداخله دارند اما میزان مداخله متفاوت است. امام و رهبری نیز به این جمع بندی رسیدند که شورای عالی انقلاب را راه اندازی کنیم؛ شورایی که در رأس آن رییس جمهور باشد و روسای قوا و مدیران فرهنگی و نخبگان در میان اعضای آن حضور داشته باشند. وظیفه آنان نیز سیاست گذاری و به تعبیر رهبری مهندسی فرهنگی در کشور است.

این همه کار فرهنگی بی ثمر در ایران، چرا؟

شش سال پیش بود که رهبری خواستند برای هر طرح مهمی، پیوست فرهنگی تهیه شود. یعنی از دید رهبری وقتی می خواهید یارانه مستقیم به امری اختصاص دهید، باید پیامدهای فرهنگی آن را در نظر داشته باشید.

این نوع نگاه ذیل یک بحث اساسی در نظام جمهوری اسلامی تحلیل می شود، آن هم این که وقتی شما نظام جمهوری اسلامی تشکیل می دهید و کلمه مقدس را به کار می برید، این تقدس از حیث اتوبان سازی نیست.

خیلی از حکومت ها در دنیا اتوبان می سازند. برای انرژی هسته ای نیست؛ چون خیلی کشورها انرژی هسته ای می سازند. برای این است که شما بتوانید ارتقای اخلاق و معنویت و رشد انسانیت جامعه را به دست بیاورید و این حتما مدیریت می خواهد. این مدیریت نیز بیشتر نرم افزاری است. نقطه شروع آن نیز رفتار روزمره مدیران است. بخشی مهمی از احیای مسئولیت همگانی بر عهده روحانیت است؛ ذیل همان بحث امر به معروف و نهی از منکر.

بنابراین هیچ روحانی نمی تواند بگوید ما در دانشگاه ها تنها با دین سروکار داریم و دانشگاه دانش را به عهده اساتید بگذارد، چنین روحانی سکولار است و از دین درک درستی ندارد. او باید به رئیس دانشگاه کمک کند که در این ساختار دانشگاه انسان مهذب تربیت شود. تربیت دانشجو از رفتار تک تک افراد دانشگاه آغاز می شود.

– ابطحی: و آزادی اجتماعی البته در این راستا بسیار مهم است.

– بنیانیان: آزادی جزء لاینفک ادامه حیات نظام جمهوری اسلامی است. با ترس و جایزه هم می توان رفتار را ایجاد کرد. با قول نمره دانشجویان و دانش آموزان را به صف مسجد می کشانند، بعد مدیران مدرسه یا دانشکده به ما زنگ می زنند که برخی از بچه ها در سجده با هم حرف می زنند؛ چه کنیم؟ می گویم این کار فرهنگی نیست. شما می خواهید برای مدیر بالادست خود کارنامه درست کنید.

– ابطحی: این روش های غلطی که شما به آن اشاره کردید، چهل سال است که درباره اش صحبت می شود. انصافا هم تلاش های زیادی در این باره شده اما خروجی نداشته است. زمان این نیست که فکر کنیم اساسا این نوع فرهنگی که از جامعه توقع داریم فرهنگی نیست که در این جامعه قابل اجرا باشد؟ من معتقدم مسیر جامعه این است. این مسیری را که ما می خواهیم نمی پذیرد.

– بنیانیان: این بحث سیاسی نیست و بحث فرهنگی است.

– ابطحی: صحبت من سیاسی نبود. خروجی در جامعه تعیین کننده است که موفق بوده ایم یا خیر.

– بنیانیان: باید بپذیریم این نظام ماموریت متفاوتی از سایر نظام ها دارد. چرا این اتفاق نیفتاده است؟ سه عامل بیرونی و سه عامل داخلی دارد. این عوامل را باید تحلیل کنیم تا دریابیم علی رغم تلاش هایی که شده چرا نتیجه نگرفته ایم.

۲۰۰ سال است که به ما مفهوم غلطی را القا کرده اند، از زمان ناصرالدین شاه که وزارتخانه فرهنگ تاسیس شد، تلقی مردم طوری جهت دهی شده که گویی تنها وزیر فرهنگ در این باره مقصر است. در جمع مسئولینی که در شورای عالی انقلاب فرهنگی هستند، شما نمی توانید او را تنها مقصر جلسه بدانید. او شاید مسئولین را به موقع بیدار نکرده باشد.

– ابطحی: اگر بیدار می کرد، جامعه تغییر می کرد؟

– بنیانیان: اگر بیدار می کردند، برآیند این امر بهتر از اکنون بود.

– ابطحی: ۴۰ سال است این اتفاق رخ نداده است.

– بنیانیان: چرا نشده است؟ اینجا باید وارد عالم سیاست شد. بوروکراسی ناقصی داریم که باعث می شود افراد یک بار مصرف باشند. برای دوره کوتاه مدت چهار ساله به عنوان وزیر می آیند و در این چهار سال دو سال تلاش می کنند مجلس را همراه خود داشته باشند تا بتوانند کار کنند.

– ابطحی: همه حرف های شما درست است اما این جامعه چه تقصیری دارد؟

– بنیانیان: می خواهیم آسیب شناسی کنیم. من همه حرفم این است که دخالت در فرهنگ دست کسی نیست. رئیس جمهور و معاون او و وزیر اره و شهرسازی تصمیمات روزمره شان را که می گیرند، دخالت در فرهنگ است.

– ابطحی: مردم متاثر از اینها نیستند.

– بنیانیان: مردم تاثیر می پذیرند. بسته به فرهنگی که از گذشته و حال پیدا کرده اند یا موضوع را اصلاح می کنند و یا خراب می کنند.

– ابطحی: شما قبول دارید که جامعه تحت تاثیر عناوین مثبتی که شورای عالی انقلاب فرهنگی تعریف کرده است، نیست؟

– بنیانیان: مطلق نمی توان گفت.

– ابطحی: به طور عمومی نیست.

– بنیانیان: انتظاری که داشتند برآورده نشده است.

این همه کار فرهنگی بی ثمر در ایران، چرا؟

– ابطحی: ۴۰ سال از انقلاب گذشته است. من می گویم این امر به جامعه ربطی ندارد. من می گویم عوامل دیگری در شکل گیری فرهنگ دخیل بوده اند.

– بنیانیان: آنها را هم بگویید.

– ابطحی: در داخل و خارج هستند.

– بنیانیان: دولت بازیگر بزرگی در فرهنگ بود؛ اگر نقش او اصلاح شود یک قدم بلند برداشته است. روحانیت در فرهنگ نقش بزرگی دارد. اینها باید اصلاح شود.

– ابطحی: عواملی که مد نظر من است دولت و مدیریت ها نیستند. مثلا در سیستم جدید شاید وزارت ارتباطات و شبکه مجازی خیلی بیشتر از وزارت ارشاد و صدا و سیما بر فرهنگ عمومی موثر باشد. ما سال های زیادی است که هشدار می دهیم این شهر ممکن است در مسیر سیل قرار بگیرد. هشدارها خوب بود. این سیل در اختیار ما و دیگری نبوده است. این سیل را اختراعی به نام انقلاب ارتباطات به وجود آورده است و در مسیر سیل چیزهای زیادی خراب شده است. ما دست خود را قبلا جلوی آب های کوچک می گرفتیم و الان روبروی این سیل مقاومت مان اثری ندارد. ما بر اساس این که سیل آمده و بعضی جاها را خراب کرده است، باید نقشه جدیدی تعریف کنیم که در آن بتوانیم شهر جدید بسازیم. ما هنوز مقاومت می کنیم که شهر قدیمی را که بر اساس آرمان های مان بود نگه داریم.

– بنیانیان: این ضعف دانش ماست.

– ابطحی: همه حرفم این است که بر اساس وضعیت موجود باید شهر خود را بنا کنیم. این شهر سرعت می خواهد. اگر ما بنا نکنیم خود جامعه آن را بنا می کند.

پس معتقد به مدیریت بنا در این راستا هستید؟

– ابطحی: بله! سیاست گذاری باید به سمتی برود که کمتر در رفتار این جامعه مداخله کنیم.

– بنیانیان: من گمان می کنم آقای ابطحی نگاه ناخودآگاه و حداقلی به فرهنگ دارند. کلمه ناخودآگاه را می گویم که قدری روی این فکر کنند. دید انقلاب این است که دین حداکثری شود.

– ابطحی: نشده است.

– بنیانیان: می دانم نشده است و باید تحلیل کنیم که چرا نشده است.

– ابطحی: وقتی ۴۰ سال نشده است، ۱۰۰ سال دیگر هم نخواهد شد.

– بنیانیان: ۱۰۰ سال دیگر آماده نشوید که دانش علمی مدیران ارتقا یابد و ما سر جای اول خود باشیم. یک آموزش و پرورش دارید که زیر نظر دولت است و ۱۲۰ هزار مدرسه دارید و ۹۰۰ هزار معلم روزانه در اختیار دارید که همانند سلسله اعصاب در همه اقشار کشور وجود دارند و ۱۳۰ میلیون جلد کتاب نیز در سال چاپ می کنند. توان و عرضه این که این بازوی قدرتمند را در خدمت تربیت بچه های خود دربیاوریم نداریم.

– ابطحی: چرا بعد از این داشته باشیم؟

– بنیانیان: اگر یک روزی از این دام نجات یافتیم، رئیس جمهور چون در یک زمینه توانایی دارد، باید مشاورین قوی دور او باشند.

– ابطحی: چه اتفاقی ممکن است رخ دهد که بعد از این اتفاقات گذشته رخ ندهد؟

– بنیانیان: بعد از این ممکن است نخبگان تملق و سکوت مطلقی را که دارند، کنار بگذارند. چرا باید در جلسات هیئت دولت هفت یا هشت ساعت درباره قیمت گوشت و مرغ صحبت شود اما سخنی از وضعیت فرهنگی مردم به میان آورده نشود.

– ابطحی: این را به شورای انقلاب فرهنگی سپردند. حرفم این است که اگر در فرهنگ واقع بینی نکنیم…

– بنیانیان: واقع بینی یعنی چه کنیم؟

– ابطحی: این که باید ببینیم در این جامعه باید چه کرد که حداقل اگر نماز نمی خوانند، اخلاق داشته باشند. این یک قدم پیشرفت است.

– بنیانیان: تسلیم وضع موجود شویم؟

این همه کار فرهنگی بی ثمر در ایران، چرا؟

– ابطحی: خیر؛ من می گویم لااقل اخلاق را در جامعه نجات می دهیم.

– بنیانیان: آرام آرام اخلاق نسبی می شود.

– ابطحی: میزان موفقیت رادیو و تلویزیون ایران را با میزان بودجه و امکاناتی که دارند یا میزان روحانیت و بودجه مستقیمی را که سازمان تبلیغات می گیرد کنار هم بگذارید. چند درصد از آرمان هایی را که آقای بنیانیان اذعان دارند و همه دوست داریم در جامعه اجرا شود در زندگی خود اجرا شده می بینید؟

من می گویم ۴۰ سال نتوانستیم؛ اما حالا با توجه به واقعیت های جامعه خود برنامه ریزی فرهنگی بکنیم. نتیجه این است که چیزهایی را از خط قرمز محدودیت بیرون کنیم و چیزهایی را کار نداشته باشیم و به چیزهایی از سر لجبازی وارد نشویم. یعنی وقتی امام خمینی موسیقی را قبول دارد نباید یک امام جمعه بگوید موسیقی در شهر من نباشد. بسیاری از جوانان آن شهر ممکن است در حوزه فرهنگ هم از دین بازگردند و هم از فرهنگی که در جامعه سالم است. آنها شاید به سمت موسیقی بروند که اساسا موسیقی معمولی نیست.

– بنیانیان: کشورداری لوازمی دارد. فقط مشکلات فرهنگ نیست. وقتی وزیر نیرو مسئولیت قبلی اش سرپرستی یک سد بوده، می تواند در این راستا درست عمل کند؟ وقتی وزیر راه و شهرسازی ما مسئولیت قبلی اش در حوزه دیگری بوده است با رأی مجلس یک شبه وزیر می شود؟ ما نظام آموزش مدیریت مناسب با این پیچیدگی ها را در اختیار نداریم که این افراد وقتی رأی آوردند یک دوره سه ماهه غیرمستقیم ببینند تا بیاموزند وقتی وزیر شدند نباید تنهایی تصمیم بگیرند.

ما بعد از انقلاب هنوز نفهمیدیم مدیریت توسعه ای چه لوازمی دارد. سازمان امور اداری را دایر می کنیم، بعد از مدتی تعطیل می شود. اولین جایی که تعطیل می شود مرکز آموزش مدیریت دولتی است؛ همان آموزشی که برای وزیر باید بگذاریم.

– ابطحی: من می گویم ۴۰ سال است نمی گذاریم. نه برای وزیر و نه برای کس دیگری نمی گذاریم. پس برای فرهنگ جامعه باید از مسیر دیگری برویم.

– بنیانیان: راه حل ذهن شما این است که خود را کنار بکشیم و مردم را رها کنیم. در شرایطی که تهاجم فرهنگی و جهانی سازی و جهانی شدن در اطراف ما باورها و ارزش های جدیدی القا می کند، دست خود را بالا کنیم و بگوییم اشتباه شده است. اگر همین تلاش های بعد از انقلاب نبود که بحران ما صدها برابر این وضعیت بود.

– ابطحی: من برعکس این را معتقدم. اگر این حرف ها را به حرف دین نزده بودیم و این محدودیت ها را ایجاد نکرده بودیم و به جامعه جوان احترام گذاشته بودیم و …

– بنیانیان: این از سخنانی است که رئیس جمهورها نزدیک انتخابات می گویند. با این حرف ها منکر علم می شوند. همان زمان که آقای احمدی نژاد بازی مشاورین جوان را راه انداخت، من فریاد کشیدم که دکان راه نیندازید. مشاور برای آدمی است که ۵۰ سال زحمت کشیده است و حالا جسم او نمی کشد، اما عقل او می کشد و باید استفاده شود. مشاور جوان شعار بود و می خواست با آن رأی وزرا را جمع کند.

– ابطحی: من می گویم در این جامعه وقتی به جوان ما فشارهایی به نام دین وارد کردند و از موضع حکومت هم بود و روی آن اقتدار نشان دادیم اگر اینها نبود قطعا ادعا دارم که جامعه ایرانی اخلاقی تر و دینی تر از الان بود.

– بنیانیان: غلط است. علمایی داریم که با مشی فرهنگی خود جوانان را متدین می کنند. عالمان سیاسی هم داریم که به زور می خواهند افراد را متدین کنند. اینها خراب کردند و آن عالم با تقوا که با اخلاق بود، درست کرده است.

– ابطحی: اما می بینیم که از مدار حکومت جدا شده است.

– بنیانیان: شاید جدا شده باشد و اگر جدا شده باشد سکولاریسم در ذهن او بازگشته است. مسائل را نتوانسته است حل کند.

– ابطحی: فکر می کند در حاکمیت نمی تواند دینداری داشته باشد.

– بنیانیان: این یعنی دین را از سیاست جدا کنید. پس جمهوری اسلامی را جمع کنیم.

– ابطحی: من چنین چیزی نگفتم.

– بنیانیان: فراموش کردید که حکومت، تجلی فقه در تمام عرصه های اقتصادی، سیاسی و غیره است.

– ابطحی: من معتقدم اگر فقه باشد، این ظرفیت را دارد که بتواند زمان و مکان را دخالت دهد، همچنان که خود امام مدعی این امر بود.

– بنیانیان: ما معتقدیم در حوزه فرهنگ به کلی گویی بسنده کردیم. امروز دو سال است که در دانشگاه های خود دکترای سیاست گذاری فرهنگی گذاشته ایم و استاد کافی برای تدریس هم نداریم. در حالی که از صبح بعد از پیروزی انقلاب، این کارها باید آغاز می شد.

– ابطحی: حرف من این است که در چنین شرایطی شورای عالی انقلاب فرهنگی یا هر نهاد مرتبط دیگری، باید برای برون رفت از وضعیت موجود اعتماد خود را به این نسل افزایش دهد. این را بپذیرد که نمی تواند جلوی این را بگیرد.

– بنیانیان: دخالت های خود را باید در کیفیت فرهنگی بپذیرد. دخالت نکردن یک بحث است و این که به این کیفیت دخالت دهیم، بحث دیگری است. خط فاصلی بین دولت و مردم به این راحتی که ما می کشیم نمی توان کشید. امروز فردی اینجا مدیر و معلوم دولتی است و فردا در پیاده رو یک شهروند عادی است و شب در بنگاه معاملاتی عنصر مردمی است. این جا مثل غرب نیست.

– ابطحی: فوری تهمت غرب زدگی زدید.

– بنیانیان: تهمت غرب زدگی نیست. کلماتی در غرب عنوان می شود و در کتاب ها تکرار می شود که دولت واگذار کند. من می گویم دولتی که ۴٫۵ کارمند دارد و با خانواده ها ۱۰ ۲۰ میلیون می شوند، این یعنی خود مردم همزمان دولت هستند. به این نکته توجه کنید. دولت ما دست خودش نیست که از فرهنگ بیرون برود. چاره ای جز ظرفیت سازی ندارد. به کارمند اداری دولت باید فهماند که وقتی مردم را اذیت می کنید نسبت به حکومت دینی بدبین می شوند.

– ابطحی: می گوید به جهنم!

این همه کار فرهنگی بی ثمر در ایران، چرا؟

– بنیانیان: این که او را به اینجا رسانده ایم به این دلیل است که در مردم سالاری توقعات شان را بالا بردیم تا رأی جمع کنیم.

– ابطحی: من می خواهم بگویم باید فکر کنیم این است که ۴۰ سال کردیم و نشد.

– بنیانیان: ظرفیت علمی و مداخله خود را در فرهنگ عالمانه کنیم که بازدهی ما بهتر شود. شما می گویید مردم را رها کنیم تا بهتر بمانند. این دو نگاه متفاوت است که ما مدعی هستیم در شرایط موجود رها کردن با توجه به تهاجم فرهنگی و جهانی شدن قضیه را از دست ما خارج می کند.

– ابطحی: رها نکردن هم همین نتیجه را خواهد داشت. این لوازمی دارد و یکی از لوازم این است که شما بپذیرید این وضعیتی که دارید با توجه به فشاری که حاکمیت داشت، نتیجه ورود حکومت است. باید بپذیریم هیچ گاه حکومت در این سال ها بی ورود نبوده است.

– بنیانیان: ما ۲۵۰۰ سال است که استبدادزده هستیم. استبدادزدگی در رفتار همه ما وجود دارد. چون استبدادزده هستیم نمی خواهیم با روش فرهنگی رفتار مخاطب خود را اصلاح کنیم. همیشه با جریمه و مجازات و اخراج می خواهیم رفتار را درست کنیم.

– ابطحی: این فرمایش شما متین است.

– بنیانیان: این استثنا ندارد. امروز به رییس دانشگاه می گویند وضعیت حجاب دانشجویان دختر غلط است و او باید بداند این بد بودن حجاب ۵۰ درصد تقصیر پسران دانشگاه است، چون در این بدحجابی تعامل دختر و پسر شکل می گیرد و باید کار فرهنگی غیر محسوس در دانشگاه کنید، نه این که حراست را صدا بزنید. ما از این خرابکاری ها می کنیم و نتیجه می گیریم در فرهنگ مداخله نکنیم.

– ابطحی: ما می گوییم اینها در جامعه نیست.

– بنیانیان: وقتی فردی استاد دانشگاه است و یکباره حکم می دهند رئیس دانشگاه شود، طبیعی است که ناتوانی او در مهارت های فرهنگی این وضعیت را سبب شود. وظیفه ما مشارکت دادن مردم است. این اصل رشد آدم هاست ولی در جمهوری اسلامی جا نیفتاده است. دلیلش هم این است که مدل حکومت ما متفاوت شده است ولی نمی خواهیم آموزش مدیریت متفاوت هم بدهیم.

چقدر روشن می بینید که این اتفاق بیفتد؟

– بنیانیان: نسل جدید درباره این موضوعات ما را محاکمه می کنند. ما باید صادقانه بگوییم اشتباهات مان کجا بود. ما باید تجربه این اشتباهات را به آنها انتقال دهیم تا مدیریت صحیح را بیاموزند.


منبع: برترینها

روسیه؛ سرزمین برف، غرور و فرهنگ

سالنامه اعتماد – سهیل سرابیان: همه جا سفید است. تا چشم کار می کند برف روی زمین نشسته، اما در میان این سفیدی ها آدم هایی با پالتوهای مشکی بلند و کلاه های پشمی در حال حرکت هستند و اصلا کاری به وضعیت هوا ندارند. پنج ماه برف می بارد، پنج ماه باران می بارد، دو ماه هم تابستان می شود. از جنوبی ترین نقطه که هوای معتدل تری نسبت به بقیه شهرها دارد تا شمالی ترین که بسیار سرد است، همه مردم صبح زود از خانه خارج می شوند و به سر کارشان می روند. در خیابان ها به خاطر برف تصادف نمی شود، مدارس و دانشگاه ها را هم به دلیل شرایط جوی حتی تا ۴۵ درجه زیر صفر تعطیل نمی کنند.

سلام، اینجا روسیه است؛ بزرگ ترین کشور جهان و مسکو پایتخت آن بزرگ ترین شهر اروپاست. شاید خیلی ها وقتی نام روسیه را می شنوند، ناگهان تصویر تیره و تاری که یادآور دوران حکومت اتحاد جماهیر شوروی باشد را به یاد بیاورند اما همانند خیلی از کشورهای دنیا، روسیه هم درگیر جنگ رسانه ای با کشورهای دیگر است و تصویر درستی از مردم این کشور در شبکه های اجتماعی و سایت های خبری ارائه نمی شود.

دیوانه وار کتاب می خوانند

نخستین تصویری که توجه شما را به خودش جلب خواهد کرد، کتاب خواندن دیوانه وار روس هاست. آنها هر جایی که باشند، مترو، اتوبوس و حتی در حال قدم زدن در خیابان مشغول کتاب خواندن هستند. حتی با تلفن های هوشمند خود کتاب می خوانند و کمتر کسی را پیدا می کنید که مشغول کلیپ دیدن یا چک کردن گروه های تلگرامی باشد. بسیاری از آنها نخستین سوالی که از شما می پرسند درباره نویسنده ها و مشاهیر روسیه است. برای مثال اگر شما به آنها بگویید که پوشکین یا داستایوفسکی را می شناسید اما تا به حال اثری از آنها را نخوانده اید، بسیار متعجب خواهند شد که چطور کسی می تواند پوشکین یا … نخوانده باشد.

سرزمین برف، غرور و فرهنگ (اسلایدشو)

بسیاری از آثار مشهور ادبیات روسی را معمولا در دبیرستان می خوانند و نکته قابل تأمل این است که آنها مجبورند آثار نویسنده های روسی را به صورت کامل بخوانند و برای امتحانات خودشان ارائه کنند. در کنار علاقه شدید به کتاب خواندن، روس ها به رقص باله و تئاتر هم دلبستگی خاصی دارند و به جرأت می توان گفت که همچنان در دنیا جزو کشورهای صاحب سبک در این زمینه هستند. هنر، بخش مهمی از زندگی یک روس به حساب می آید. هر کدام شان یکی از هفت هنر را به خوبی می دانند و از دوران کودکی شروع به یادگیری می کنند.

روس ها تا چه اندازه درباره ایران اطلاعات دارند؟

در میان اکثر ایرانیان این تفکر وجود دارد که روس ها باید ایران را بشناسند و چیزهایی درباره ایران بدانند اما گروه کمی از مردم روسیه درباره ایران اطلاعاتی دارند اما همین گروه اندک به خوبی ایران را می شناسند. تا می گویی از ایران آمده ای با شما دست می دهند و می گویند که شما دوست ما هستید. پیتر دانشجوی اقتصاد است. وقتی از او درباره ایران می پرسم، می گوید: «چیزی که من درباره ایران می دانم این هست که ایرانی ها باهوش هستند و کشور زیبایی دارند. البته باید بگویم که شنیده ام در بازی شطرنج مهارت خوبی دارید.»

ماریا، مدیر یکی از بانک های روسی است. او درباره ایران می گوید: «بخشی از شناخت من از ایران به خاطر مطالعه تاریخ است و می دانم که ایران امپراتوری بسیار قدرتمندی بوده و دارای فرهنگ و تمدن چند هزار ساله است. این حرف هایی که این روزها درباره ایرانیان از آمریکا می شنوم صحت ندارد. ایرانیان بسیار با فرهنگ و مهربان هستند.»

دیمیتری، استاد فلسفه، درباره ایران می گوید: «ایرانیان تاریخ و تمدن بسیار غنی دارند و ما در روسیه بسیاری از آثار ادبیات کلاسیک ایران را مطالعه می کنیم. شما دوست کشور ما و مردم ما هستید و همواره ما به شما احترام می گذاریم.»

معروف ترین چهره ادبی ایران در روسیه، بدون شک عمر خیام است. اکثر روس ها آثار او را مطالعه کرده اند و به او عشق می ورزند. بعضی آثار سینمای ایران از جمله کارهای اصغر فرهادی و عباس کیارستمی، بارها در سینماهای مسکو و سایر شهرهای روسیه به نمایش در آمده اند.

روس ها وقتی متوجه می شوند که شما از کشوری آمده اید که آنها چیز زیادی درباره آنجا نمی دانند، مشتاقانه در کنار شما می نشینند و از شما می خواهند که کشورتان را به آنها معرفی کنید. بخش زیادی از این اخلاق به روحیه توریستی آنها بر می گردد. روس ها بسیار اهل سفر هستند و از سفر به هر کشوری و به خصوص کشورهای خاص استقبال زیادی می کنند. به همان اندازه که ما از تبلیغات منفی علیه ایران ناراحت هستیم، آنها هم همین حس مشترک را دارند و به همین خاطر سعی می کنند از پیش درباره کشور شما قضاوت نکنند. بیشتر روس ها مسیحی هستند و در برخی از شهرهای روسیه تعداد قابل توجهی مسلمان زندگی می کنند. در مجموع آنها به شدت به عقاید شما احترام می گذارند.

اخمو و جدی اما خونگرم

نخستین چیزی که در چهره روس ها جلب توجه می کند، اخم های در هم گره خورده آنهاست. آن قدر جدی هستند که شما به خودتان اجازه ندهید سوالی از آنها بپرسید. اما روس ها در کنار جدی بودن شان بسیار خونگرم هستند و از هیچ کمکی به همدیگر یا خارجی ها دریغ نمی کنند. در بدترین شرایط هم کار خودشان را متوقف می کنند و اگر کسی نیاز به کمک داشته باشد، با همان اخم های ترسناک به او کمک می کنند.

سرزمین برف، غرور و فرهنگ (اسلایدشو) 
خیلی از روس ها متوجه این اخم و جدی بودن خودشان نیستند. از تعداد زیادی از آنها پرسیدم که چرا اخم می کنند؟ در واقع مشکل کجاست؟ در پاسخ می گویند به ما از کودکی اینگونه آموزش داده اند. واقعا خودمان هم نمی دانیم که چرا؟ اما باید اخم کنیم.

همانند اکثر کشورهای جهان، نسل جوان روسیه هم تغییرات فراوانی نسبت به نسل های گذشته خود کرده است. آنها کمتر اخم می کنند و بیشتر خودشان را به جهان نزدیک می کنند. آنها به مراتب خونگرم تر و به اصطلاح روس ها غربی تر هستند. نسل جوان روسیه بیشتر اهل معاشرت با خارجی ها و یاد گرفتن زبان های خارجی هستند  و آنها در چند سال اخیر نقش زیادی در تغییر سبک زندگی در روسیه ایفا کرده اند. معمولا آخر هفته ها در مسکو و سنت پترزبورگ بیش از ۳۰۰ اتفاق فرهنگی – هنری به زبان انگلیسی وجود دارد، همانند استندآپ کمدی تئاتر، گالری و … اکثر این برنامه ها توسط روس ها و دیگر خارجی های این کشور برگزار می شوند و معمولا تعداد زیادی دانشجو از کانادا و آمریکا در میان آنها دیده می شوند.

پوتین، تنهاتر از گذشته است

نقش پوتین در تغییرات و توسعه روسیه را نمی توان انکار کرد اما به نسبت سال های گذشته این روزها دیگر خبری از محبوبیت گذشته پوتین نیست. البته همچنان او در شهرهای کوچک محبوب است اما در شهرهای بزرگ اصلا اینگونه نیست. مثلا در مسکو و سنت پترزبورگ محبوبیت نزدیک به ۵۰ درصدی دارد. اکثر مردم حتی در شهرهای کوچک، سیاست های اقتصادی پوتین را ناکارآمد توصیف می کنند. عدم توانایی در ایجاد شغل و کنترل اقتصاد پس از تحریم های سال ۲۰۱۴ توسط اتحادیه اروپا و آمریکا، زندگی این روزهای مردم روسیه را سخت تر از گذشته کرده است.

روس ها اما همچنان از ثروتمندترین ملت های دنیا هستند. حتی در شهره ای کوچک روسیه که دستمزدها به شدت پایین است به بهترین حالت ممکن زندگی می کنند.از طرف دیگر طبقه متوسط در روسیه پس از تحریم ها رشد زیادی داشته اما نکته جالب درباره مردم روسیه این هست که اساسا ترجیح می دهند اعتراض نکنند و همواره راضی از این نحوه زندگی باشند. وقتی از آنها می پرسید که چرا پوتین را انتخاب می کنند، نخستین پاسخ معمولا این است که فرد دیگری برای جایگزینی او وجود ندارد. این بزرگ ترین مشکل در سیستم سیاسی روسیه است که گزینه آلترناتیو برای پوتین وجود ندارد. به جرأت می توان گفت که آمارها و خبرهایی که در روزنامه ها و سایت ها درباره محبوبیت پوتین می خوانید، هیچ کدام صحت ندارند.

طرح سنت، روح مدرنیته

اگر به هر کدام از شهرهای روسیه سفر کنید متوجه خواهید شد که تمام خانه ها شبیه همدیگر و اصطلاحا به سبک دوران استالین ساخته شده است. حتی امروز هم همین گونه است. ساختمان های هفده تا بیست طبقه که در هر طبقه نزدیک به ۱۰ واحد وجود دارد. اگر شماره خانه ها از روی ساختمان پاک شده باشد، قطعا در میان این برج ها گم خواهید شد. خانه های رنگارنگ قدیمی اما همچنان در شهرها وجود دارند که نمادی از تعلق روس ها به سنت است. خانه هایی که شبیه نقاشی می مانند اما مسکو، خیابان های بزرگ و طولانی دارد و تقریبا در تمام خیابان های مسکو شما مجبور هستید از زیرگذر برای عبور از خیابان ها استفاده کنید، زیرگذرهای بزرگ که گروه های موسیقی و مغازه های مختلف اجناس روسی آنها را احاطه کرده اند.

سرزمین برف، غرور و فرهنگ (اسلایدشو)

درست است که هنوز روس ها خانه های شان را به سبک دوران استالین می سازند اما باید به این نکته اشاره کرد که سبک زندگی روس ها تفاوت چندانی با سبک زندگی امروز در کشورهای پیشرفته اروپایی ندارد. روس ها دیگر تفکرات قدیمی خودشان را دنبال نمی کنند. آنها هم برندهای آمریکایی می پوشند، به مک دونالد می روند و مراکز خرید بسیار بزرگ در شهرهای خودشان دارند. برای مثال بزرگ ترین مرکز خرید اروپا به نام «مرکز خرید اروپا» در مسکو قرار دارد که اگر شما در آن قدم بزنید، هیچ وقت نمی توانید تصور کنید در پایتخت سرخ جایی که روزی قرار بود همه چیز به طور مساوی برای هر کسی روی زمین تقسیم شود قرار دارید.

با نگاهی به حومه و اطراف مسکو و حتی شهرهای کوچک روسیه متوجه می شوید که اختلاف طبقاتی در روسیه هم وجود دارد و این مسئله در مسکو بیش از بقیه شهرها به چشم می آید. قیمت خوراکی ها با مرغ و گوشت در تمام شهرهای روسیه یکسان است اما درآمد مردم طبیعتا اینگونه نیست. به همین خاطر مردمی که در شهرهای کوچک تر و با حقوق های به مراتب کمتر از مسکو زندگی می کنند، نسبت به این جریان معترض هستند.

برای مثال یک استاد اقتصاد در دانشگاهی خارج از مسکو حقوقی نزدیک به ۴۰۰ دلار در ماه دریافت می کند اما همان استاد اگر در مسکو تدریس کند، نزدیک به ۱۴۰۰ دلار دریافت می کند. هزینه های زندگی برای مثال اجاره خانه در مسکو بیش زا سایر شهرهای روسیه است. حال اگر شما به روسیه سفر کنید و مسکو را در کنار بقیه شهرهای روسیه بگذارید متوجه خواهید شد که اختلاف طبقاتی چه اندازه است اما نکته جالب این هست که حتی در شهرهای کوچک هم با توجه به تبلیغات و فرهنگ سازی، از نظر فرهنگی اختلاف طبقاتی زیادی بین پایتخت و سایر شهرها دیده نمی شود. همه می دانند که باید به عابر پیاده احترام بگذارند و تحت هر شرایط حق با عابر پیاده است، چه پایتخت باشد چه یک شهر کوچک.

از زبان روسی تا چینی

بزرگ ترین مشکل برای توریست ها در روسیه موضوع زبان است. در شهرهای کوچک به ندرت می توانید کسی را پیدا کنید که با شما انگلیسی یا هر زبان دیگری را صحبت کند اما برای مثال در مسکو مردم بیشتری می توانند انگلیسی هر چند به سختی صحبت کنند. همچنان بسیاری از منوهای رستوران ها و کافه ها به روسی نوشته شده و کار انتخاب را دشوار می کند. البته که نسبت به چند سال گذشته روس ها میل بیشتری به یادگیری زبان های خارجی دارند. اگر سال های پیش به روسیه سفر می کردید و از آنها می پرسیدید که چرا انگلیسی نمی دانید؟ به شما پاسخ می دادند که ما نیازی به انگلیسی نداریم. البته بخش کوچکی از این تفکر همچنان در شهرهای کوچک دیده می شود اما تقریبا کمتر کسی امروز در مسکو یا سنت پترزبورگ به شما این پاسخ را می دهد.

بازی های المپیک زمستانی سوچی در سال ۲۰۱۴ و جام جهانی ۲۰۱۸ را می توان از جمله دلایلی دانست که آنها روی به فراگیری زبان های خارجی آورده اند. بخش اعظمی از رشته های تحصیلی در دانشگاه های روسیه به زبان روسی است و در کنار آنها هر دانشگاه معمولا چند رشته را به زبان انگلیسی هم ارائه می کند. زبان روسی یکی از دشوارترین زبان های دنیاست اما برای زندگی در روسیه راه دیگری جز یاد گرفتن این زبان ندارید. روس ها به جز انگلیسی علاقه زیادی به یادگیری زبان چینی دارند و بیشتر دانشجوها این زبان را انتخاب می کنند. رابطه دوستانه روسیه و چین چه از نظر اقتصادی و چه از نظر فرهنگی را می توان از مهم ترین دلایل این انتخاب دانست.

آمریکا همیشه دشمن است

یکی از عمده مشکلات روس ها با آمریکایی ها این است که چرا تصویر اینچنینی را از روسیه به دنیا نشان می دهند. اگر نگاهی به سایت های آمریکایی بیندازید، آنها معمولا نخستین تصویری که از روسیه ارائه می دهند، مربوط به ناامنی است. با قاطعیت می توان گفت که این تصویر کاملا غلط است. شما اگر در نیمه های شب یا بامداد در خیابان های مسکو یا هر شهر دیگری در روسیه قدم بزنید هیچ کسی شما را تهدید نمی کند و کاری به کار شما ندارد.

مردم روسیه نگاه مثبتی به آمریکا ندارند و معمولا اگر شما نظر مخالف آنها را داشته باشید، برای مدت طولانی با شما بحث می کنند. آنها معتقدند که آمریکایی ها فکر می کنند از همه مردم دنیا یا حکومت های دنیا بهتر هستند و این لزوما نمی تواند صحیح باشد. حتی در برخی از اتوبوس ها یا ایستگاه های قطار تبلیغات ضد آمریکایی دیده می شود.

سرزمین برف، غرور و فرهنگ (اسلایدشو)

در روزهای پیش از انتخابات آمریکا اکثر تلویزیون ها و خبرگزاری های آمریکایی وقتی از مردم روسیه درباره گزینه مورد علاقه شان میان هیلاری کلینتون و ترامپ سوال می کردند، معمولا جواب اکثرشان ترامپ بود. به این خاطر که او در سخنرانی های انتخاباتی اش از روسیه و لغو تحریم های روسیه حمایت کرده بود اما پس از انتخاب شدن ترامپ، روس ها همانند گذشته از او به خوبی نمی نویسند و معتقدند که سیاست آمریکا درباره روسیه تغییر نخواهد کرد. ترامپ و اوباما یا هیلاری کلینتون هیچ کدام فرقی برای دولت و مردم روسیه ندارند. سیاست آمریکایی و فشار آمریکایی برای تسلط و اداره بر جهان را نمی پسندند.

اما رابطه آنها به مراتب با اروپایی ها بهتر از آمریکاست. روس ها عاشق فرانسه هستند و بسیاری از استادهای قدیمی دانشگاه ها زبان فرانسه را به خوبی می دانند. باید به این نکته هم اشاره کرد که شرایط آفریقایی ها در شهرهای کوچک روسیه به نسبت شرایط خوبی نیست. حتی در مسکو هم معمولا مردم با آنها راحت نیستند و زمانی که با یک سیاه پوست مواجه می شوند، نگاه سنگینی روی صورت شان دارند. فمینیسم به سبک اروپای غربی در روسیه وجود ندارد اما همواره احترام به برابری حقوق زن و مرد تاکید می شود.

برای مثال در کشورهای اروپای غربی یا آمریکا شما اگر دری را برای خانمی نگه دارید تا اول برود، آنها این کار را نمی پسندند و معتقدند که خودشان می توانند در را باز کنند اما در روسیه شما باید در را برای خانم ها نگه دارید یا در مترو و اتوبوس حق نشستن ابتدا برای خانم ها و کودکان است و در آخر برای مردان. به صورت مداوم و توسط بلندگوهای اتوبوس ها و مترو این نکته اعلام می شود.

سوشی سنتی و دیگر هیچ

روس ها غذاهای سنتی دارند که معمولا همه نام آنها را شنیده ایم. البته سالاد اولویه را با روش دیگری درست می کنند اما ایرانی ها آشنایی نسبی با این غذاها دارند. نکته جالب دیگر این است که به صورت باور نکردنی غذاهای چینی یا ژاپنی مصرف می کنند. روس ها عاشق سوشی هستند. اگر از آنها بپرسید غذای مورد علاقه شان چیست، منتظر شنیدن نام سوشی باشید.

رستوران هایی که مخصوص سوشی هستند شعبه های زیادی دارند. چیزی شبیه به فلافل فروشی های خودمان. در کنار این سبک غذایی، آنها از نخستین طرفداران بستنی در دنیا هم هستند. فرقی نمی کند هوا چقدر سرد است، در کنار غذای خودشان حتما بستنی هم سفارش می دهند. روس ها عادت دارند که همه چیز را با هم سفارش می دهند و می خورند. شاید عجیب باشد اما آنها معمولا قهوه یا چای را برای غذای خود انتخاب می کنند و بستنی هم که عضو ثابت داستان است. حتی در سردترین روزهای سال و در خیابان ها بستنی می خورند.

سرزمینی پهناور اما متحد

آنها به شدت به کشورشان و نژادشان افتخار می کنند و بسیاری از آنها حتی حاضر نیستند از شهرهای خودشان برای کار یا برای زندگی به مسکو سفر کنند. تا قبل از سال ۲۰۱۴ آمار مهاجرت در میان آنها بسیار کم بود اما پس از تحریم های آن سال، دانشجوها و مردم بیشتری از روسیه مهاجرت کرده اند. البته همچنان آمار آنها با ایران قابل مقایسه نیست. بسیار سخت تصمیم به مهاجرت می گیرند و معتقدند که تمام اولویت ها ابتدا به روسیه و شهر و کشورشان تعلق دارد و باید تا جایی که می توانند در کشور خودشان تحصیل یا کار کنند. حتی عده زیادی از دانشجوهای روسی زمانی که تحصیل شان در کشورهای دیگر مثل آلمان یا کانادا تمام می شود به روسیه بر می گردند.

شاید یکی از زیباترین روزها در روسیه روز نهم ماه مه میلادی است که به نام روز پیروزی است و هر خانواده ای با عکس شهدای خودش در جنگ جهانی به میادین اصلی شهرها می آیند و یاد آنها را گرامی می دارند. روس ها خودشان را ناجی دنیا در جنگ جهانی می دانند و به همین خاطر به خودشان افتخار می کنند. روسیه، سرزمین پهناور و اسرارآمیزی است که شما هر چقدر هم در آن سفر کنید همچنان شهرهایی است که ناشناخته باقی می مانند. کشوری با بیش از دو هزار شهر با مردم و اقوام گوناگون در کنار همدیگر.


منبع: برترینها

رابطه عاشقانه موفق با رعایت ادبِ عاشقی

ماهنامه اندیشه پویا – مصطفی ملکیان: چنان که پیش تر اشاره کردم، اگر ادب عشق رعایت نشود، عشق ورزی ناکام خواهدماند و شکست خواهدخورد هرچند ضوابط اخلاقی زیر پا گذاشته نشده باشد. در باب ادب عشق هفت نکته را باید در نظر داشت که رعایت شان تضمینی برای موفقیت عشق خواهدبود. ممکن است یک عیب و نقص اخلاقی در شخص عاشق باشد که اخلاقیت ارتباط عاشقانه را از بین نَبَرد اما این ارتباط را به شکست بکشاند. بنابراین هفت عاملی که در ادامه به آن ها اشاره می کنیم می توانند برآمده از شخصیت روان شناختی یا اخلاقی شخص عاشق باشند و در موفقیت رابطه عاشقانه موثر باشند:

۱٫ اشتغال بیش از حد عاشق به خود

گاهی حواس عاشق بیش از حد متوجه خودش است؛ اشتغال به خود یک نقض اخلاقی نیست بلکه یک عیب روان شناختی است. گاهی عاشق آنقدر گرفتار خودش هست و آن قدر ذره بین روی خودش نهاده و آن قدر حواسش به محیط اطرافش نیست که متوجه دگرگونی هایی که در معشوق صورت گرفته نمی شود. معشوق از آن جهت که معشوق است دوست دارد دگرگونی هایی که در او صورت می گیرد، چه دگرگونی های ظاهری و چه دگرگونی های ذهنی، مورد توجه عاشق قرار بگیرد؛ و وقتی این دگرگونی ها مورد توجه عاشق قرار نمی گیرد، برای معشوق نشانه ای است از بی اعتنایی عاشق.

 ادب عاشقی (امکان درج تیتر بهتر) (اسلایدشو)
این عیب، عشق را آهسته آهسته ناکام می کند و در مقابل، هرچه التفات به معشوق بیش تر باشد، ارتباط عاشقانه استوارتر و موفق تر خواهدبود. به تعبیر سیمون وی، مهم ترین چیزی که معشوق از عاشق می خواهد توجه است، حتی اگر این توجه به معشوق نقادانه باشد.

۲٫ خودپسندی عاشق

در عاشق باید آمادگی ای برای دگرگونی وجود داشته باشد. اگر عاشق آن قدر خودپسند باشد که حاضر به هیچ گونه دگرگون سازی خود نباشد، رابطه عاشقانه آسیب خواهددید. عاشق خودپسند که خود را به کمال و بدون نقص می بیند، مستقیم یا غیرمستقیم به معشوق خود می گوید همینم که هستم و کوچک ترین دگرگونی را نمی پذیرم، و در ارتباط عاشقانه اش به جهت خودپسندی کوچک ترین انعطافی نشان نمی دهد.

از جمله انتظارات معشوق از عاشق این است که او هزینه عاشقی خود را بپردازد. و از جمله هزینه های عاشقی همین است که عاشق برای خوشنودی معشوق دگرگونی هایی را در خود روا بدارد. اگر این تلقی به ذهن معشوق متبادر شود که او عاشقی بدون هزینه می خواهد، ارتباط عاشقانه آهسته آهسته سردتر می شود. البته عاشق نمی تواند هرگونه دگرگونی را در خود بپذیرد و این آمادگی برای دگرگونی دو قید دارد.

عاشق دو نوع دگرگونی در برابر معشوق را نباید بپذیرد. اول دگرگونی هایی که با ضوابط اخلاقی «خود عاشق» ناسازگار است و دوم دگرگونی هایی که به رگه های هویتی عاشق مربوط می شود. اگر معشوق از عاشق طلب نوعی بی انصافی یا بی عدالتی و ظلم یا بی صداقتی یا خیانت در امانت کند، معشوق باید در برابر این مطالبات منفات کند چون با اخلاق او منافات دارد. به این دلیل که اخلاقی زیستن از موفقیت در عاشقی مهم تر است.

رگه های هویتی نیز بر همین سیاق اند. چیزها و ویژگی هایی در زندگی هر فردی هست که آن فرد خودش را با آن چیزها و ویژگی ها تعریف می کند. این رگه های هویتی لزوما هم جنبه اخلاقی ندارند، مثل عادت به مطالعه کتاب، اما اگر من از مطالعه کتاب دست بردارم در این لحظه می میرم و یک موجود دیگری درست می شود که فقط شناسنامه اش و ظاهر و فیزیک بدنش با شخصیت قبلی یکی است.

ما نباید کسی را بکشیم و بعد خوشحال باشیم که با جسدش ازدواج کرده ایم یا ارتباط عاشقانه برقرار نموده ایم. خیلی ها به خاطر غلیان عشق شان نسبت به معشوق، در مقام  تعطیل رگه وجود خود برآمده اند و بعدها احساس کرده اند که خسارت عظیمی دیده اند. به زبان ساده تر اگر معشوق من هزینه عشق را یکی از رگه های وجود من قرار بدهد خطای بزرگی کرده است و اگر من نیز به این خواسته تن دهم، خطا کرده ام.

۳٫ تنبلی: تنبلی عاشق ارتباط عاشقانه را ناموفق می کند. آدمی در ارتباط عاشقانه یک سلسله وظایفی نسبت به معشوق خود انجام می دهد و یک سلسله لذاتی از معشوق خودش دریافت می کند. گویی که در هر ارتباط عاشقانه ای یک داد و ستد وجود دارد. عاشق خوبی هایی را به معشوق بدهکار است و خوشی هایی را هم از او طلبکار است.

 ادب عاشقی
عاشق از آن رو که عاشق است بدهکار است به معشوق نیکی را، و از معشوق طلبکار است خوشی را. اما اگر عاشق تنبل باشد، نه در انجام وظایفی که نسبت به معشوق خود دارد موفق خواهد بود و نه در لذاتی که باید از او دریافت کند. برخی عالمان اخلاق مسیحی تنبلی را یکی از هفت گناه کبیره می دانند که هم به خوبی زندگی طلمه می زند و هم به خوشی زندگی. بنابراین تنبلی، خوبی و خوشی عاشقی را ضعیف می کند.

۴٫ حرص و ولع و آزمندی در ارتباط عاشقانه

در یک ارتباط عاشقانه عاشق خواستار چیزهایی در معشوق خود است و به جهت این که تصورش بر این است که آن چیزها، آن خوشی های زندگی، از ناحیه معشوق در اختیار او قرار می گیرد، ممکن است در این خوش باشی به اسراف و حرص و طمع بیفتد. همان طور که آدمی می تواند در خوردن غذا شکمباره شود و پرخوری کند، ممکن است در خواسته هایی که از معشوقش دارد هم به نوعی بارگی و افراط دچار شود.

آن که در غذا خوردن افراط دارد فقط به خودش لطمه می زند اما وقتی که عاشق در خوشی هایی که از ناحیه معشوق می خواهد دریافت کند افراط کند به معشوق هم لطمه می زند و این آزار و لطمه آهسته آهسته رابطه عاشقانه را از بین می برد.

به تعبیر دیگر رابطه عاشقانه با رابطه ای که آدمی با جمادات و نباتات عالم طبیعت دارد فرق اساسی دارد. آدمی در ارتباطاتی که با نباتات و جمادات دارد هر چقدر زیاده خواه باشد به خودش لطمه می رساند ولی وقتی که طرف مقابل او یک انسان است، زیاده طلبی هایش با مقاوت طرف مقابل رو به روی می شود و ارتباط عاشقانه را کم کم ضعیف می کند.

۵٫ بزدلی و ترسو بودن عاشق

زندگی معشوق را، جسم یا ذهن و روان یا مناسبات اجتماعی یا مطلوب های اجتماعی او را، همواره خطراتی تهدید می کند و اگر عاشق ترسو باشد و نتواند از معشوق در مواجهه با خطرات پشتیبانی کند، شعله عشق به مرور خاموش می شود. ارتباط عاشقانه وقتی قوت می گیرد که معشوق، عاشق را پشتیبان خود ببیند.

وقتی عاشق ترسوست و نمی تواند در مواجهه با خطراتی که معشوق با آن دست و پنجه نرم می کند اقدامی انجام دهد، معشوق از ناحیه عاشق احساس بی پناهی می کند. در مخیله معشوق، عاشق حمایتگر است و معشوق از آن رو که معشوق است این حمایتگری را می خواهد. خیلی وقت ها عاشق واقعا عاشق است اما به دلیل این عیب و نقص روان شناختی ارتباط عاشقانه را نابود می کند. از این نظر عاشقی شجاعت می خواهد و هرچه انسان ها شجاع تر باشند در ارتباط عاشقانه شان موفق تر هستند.

۶٫ عشق یگانه نیاز نیست

عاشق باید بداند که عشق یکی از ارتباطاتی است که معشوق در زندگی اش دارد. اگر معشوق وفادار به عاشق باشد، ارتباط عاشقانه اش منحصر به او خواهدبود اما ارتباطاتی که معشوق در زندگی اجتماعی دارد فقط ارتباط عاشقانه اش نیست. معشوق ارتباطات خویشاوندانه، ارتباطات همکارانه و ارتباطات دوستانه دارد و ارتباطاتی هم در حریم خصوصی اش دارد و گاهی می خواهد با خودش باشد.

ما در مقام عشق گاهی چنان رفتار می کنیم که گویا معشوق ما فقط یک ارتباط در زندگی اش دارد و فقط از طریق یک ارتباط به لحاظ معنوی و روحی تغذیه می شود و آن هم ارتباط عاشقانه اش با ماست. اگر عاشق در ارتباط عاشقانه اش همه ارتباط های دیگر معشوق را امحا بکند، آهسته آهسته این ارتباط عاشقانه آسیب می بیند. به زبان ساده باید بپذیریم که عشق در عین حال که یکی از نیازهای آدمی است، یگانه نیاز آدم نیست.

ادب عاشقی

۷٫ عدم توجه به بی ثباتی جهان

یگانه واقعیت ثابت عالم طبیعیت بی ثباتی است. هر چیزی در زندگی معروض دگرگونی و تغییر و سیلان و تحول و تطور است. هیچ چیزی نیست که از تغییر و دگرگونی مصون باشد. روز اولی که ارتباط عاشقانه میان دو نفر برقرار می شود، عاشق معشوق را در وضعیت خاصی دیده است. اما عاشق نباید معشوق را در همین کادر قرار دهد و تغییر در ویژگی های معشوقش را برنتابد.

معشوق هم به لحاظ جسمانی و هم به لحاظ ویژگی های ذهنی و روانی و هم به لحاظ مناسبات اجتماعی معروض دگرگونی است. اگر عشق من به معشوقم بر عاملی خاص در او متوقف باشد، وقتی این عامل در معرض دگرگونی قرار گرفت، عشق من نیز از بین خواهدرفت.
عاشق باید عشقش به معشوق را بر ویژگی ای منوط کنند که لااقل تا زمانی که ادامه زندگی متصور است به ثبات آن ویژگی کم و بیش اعتماد داشته باشد.

هرچه عشق من  بر ویژگی های متغیرتر و سریع الزوال تری بنا شده باشد احتمال این که این عشق از بین برود بیش تر است. ما آدم ها این را می فهمیم که در جهان بی ثباتی به سر می بریم اما درباره معشوق خودمان یک نوع استثنا قائلیم. انگار معشوق ما باید از دایره شمول قوانین حاکم بر انسان ها بیرون باشد. ما سختی دگرگونی های معشوق مان را می پذیریم و این به موفقیت عشق ضربه می زند.

از مهم ترین شاخص های توجه به بی ثباتی، یکی هم این است که توجه کنیم که استمرار عشق تا حد فراوانی با وصال منافات دارد. عشق معمولا تا وقتی که به وصال نینجامیده ضمانت بقا دارد اما وقتی به وصال انجامید- البته کم و بیش و به درجات متفاوت- ضمانت بقایش را از دست می دهد. عشق اروتیک به فیزیک بستگی دارد و از همین رو وصال تا حدی قتلگاه عشق است.

پس از وصال، برای این که عشق عاشق به معشوق ادامه پیدا کند خوب است که عاشق پس از وصال با تبدل نحوه عاشقی یا استعلای نحوه عاشقی، عشقش را از اروس به فیلیا تبدیل کند. یعین عشقش را به ویژگی هایی معطوف کند که در معشوق وجود دارد و همیشه جزو آرمان های عاشق بوده است. مثلا اگر صداقت یا وفاداری در معشوق او زیاد است، عشقش را معطوف به آن ویژگی ها کند.


منبع: برترینها

فساد اقتصادی در میان ما چگونه شکل می گیرد؟

ماهنامه ایران فردا – محمدعلی هاشمی راد*: امروزه بحث فساد، آن هم در یکی از ساده ترین وجوهش، گرچه نه در غیرقابل گذشت ترینش، جنجال فراوانی آفریده است. پیش ترها، موارد جدی تری از فساد را همگان شاهد بودند اما، از آنجا که از زندگی روزمره شان فاصله داشت، فقط عکس العمل هایی مثل تعجب در برابر گسترش فساد از خود نشان می دادند.

ولی، مورد اخیر فساد، که به فساد فیش های حقوقی شهرت یافته، از آنجا که به سادگی با وضعیت معیشت نابسامان توده های مردمان گرفتارِ در بی نوایی قابل مقایسه است، علاوه بر واکنش های همیشگی و اظهارنظرهای مربوط به وسعت یافتن فساد در جامعه، به عصبانیت جدی مردم و مقایسه درآمدهای اندک خود با فیش های چندده میلیونی بی صلاحیت های زیاده خواه رسیده است.

پیش ترها، سخن از فساد و زمین خواری، نه فقط درون محدوده شهرها، که در وسعت ده ها و صدها هکتاری در حاشیه جنگل ها، مراتع، کوه ها، رودها، و در واقع، پرارزش ترین اراضی خارج از شهرها برای شهرک سازی، از سوی منفعت طلبانی طرح می شد و در نهایت نیز، مرجع ارائه دهنده مجوز تصاحب و ساخت و ساز مشخص نمی شد. در حقیقت، هر مورد فساد، با بروز موارد جدیدتر به کناری گذارده می شد، یا فرآیند رسیدگی قضایی آنقدر به درازا می کشید و آنقدر در مورد آن حرف زده می شد که اصل قضیه خسته کننده و به فراموشی سپرده می شد.

 فساد اقتصادی در میان ما چگونه شکل می گیرد؟

اما ویژگی هر مورد فساد در گذشته این بود که در مقایسه با مورد پیشین، گسترده تر و با اعداد و ارقام هزاران میلیارد تومانی، اعجاب برانگیزتر و غیرقابل باورتر می نمود. اتفاقا، این مورد اخیر فساد، به لحاظ مقیاس، به حقوق های چند ده میلیونی و وام های چندصد میلیون تومانی با نرخ بهره اندک محدود شده است. آن هم بنا به اظهار مسئولین فقط به درصد کمی از مدیران کشور. پس چگونه است که هم واکنش های تند مردم را، از یک سو، و هم حساسیت مسئولین کشور را، از سوی دیگر شاهدیم؟

باید اذعان کرد که فراتر از مسئله جناحی و استفاده یک جناح از این مسئله علیه جناح رقیب برای فراهم آوردن زمینه های مناسب در انتخابات چه حقوق بگیران ثابت، از قبیل تحصیل کرده های این مملکت، و چه صاحبان درآمدهای جزء، مثل پیشه وران و کسبه، خشم و عدم رضایت همگان را در پی آورده است.

اما، گذشته از این یا آن مورد، مسئله مهم این است که چرا این اندازه موارد فساد به گستردگی های مختلف را در کشور شاهدیم؟ ریشه این همه فساد چیست و در کجاست؟ زمینه های مختلف بروزدهنده فساد را از نگاه های گوناگون می توان به میان کشید و مورد بحث قرار داد، اما در اینجا قصد ما بر آن است که به زمینه اقتصادی بروز این معضل اجتماعی پرداخته شود. به عبارت روشن تر، گذشته از سایر زمینه های موثر در بروز و گسترش فساد، می خواهیم بدانیم آیا مسیر اقتصادی دولت های حاک و استراتژی های تعریف شده در بطن آن، دخالتی در بروز و گسترش فسادهای اقتصادی دارد؟و اگر بلی، چگونه؟

دو- سه دهه است که تامین نرخ های بالای رشد اقتصادی، احراز مقام های بالاتر در میان چند ده اقتصاد برتر جهان و کسب پرستیژ و موفقیت های افتخارآمیز ناشی از آن در سطح جهانی، آن هم در چارچوب سیاست های نئولیبرالی، اهمیت نخست را در اقتصاد ایران به خود اختصاص می دهد و اگر گاهی نیز هدف دیگری در کنار این یکی مطرح شده، چنان غیرکارشناسانه بوده که نه آن هدف تامین شده و نه این یک! اما جالب آنکه، در تمام این موارد، نیروهای رادیکال در مورد اولویت یا کیفیت اهداف تعیین شده و نیز پی آمدهای تخریبی آن، نظر انتقادی داشته اند و به رغم بی تفاوتی سیاست گذاران، روند امور نشان داده که منتقدان در مورد نظرات خود بر خطا نبوده اند.

در چارچوب سیاست های نئولیبرالی پیش گرفته شده طی سال های اخیر، روند فزاینده و حساسیت برانگیز نفوذ و گسترش فساد در بخش های مختلف اقتصاد، نه فقط کاهش نیافته، بلکه تقویت نیز شده است و شرایط به گونه ای تغییریافته که فساد در ایران کنونی وضعیت ساختاری به خود گرفته است. این سخن بدنی مفهوم است که ساختارهای اقتصادی- سیاسی- اجتماعی فرهنگی حاکم بر کشور به گونه ای است که به صورت دائم التزایدی پدیده فساد را تولید و بازتولید می کند و مبارزه با آن از طریق برکنار کردن این یا آن مسئول امکان پذیر نخواهدبود، بلکه می باید که تحول در ساختارها مورد هدف قرار گیرد.

بدین ترتیب، فقط دولت، به مثابه قوه اجرایی کشور، مسئول اصلی بروز و تداوم و نهایتا مبارزه با چنین فسادهایی نخواهدبود، بلکه هر نیرویی که به گونه ای بخشی از مسئولیت اعمال قدرت را در کشور به عهده دارد، می باید که مسئولیت بروز فساد را به عهده گیرد. سپس، در تعامل با سایر قوا، به مبارزه جدی بپردازد. اما سخن ما در این نوشتار، فقط عرصه اقتصادی و هر نیرویی را که به گونه ای در این ساحت تاثیرگذار است، در بر می گیرد.

سال ها پیش، یکی از مسئولین و حامیان جدی سیاست های نئولیبرالی در پاسخ به بروز و گسترش فساد، آن را به موفقیت های اقتصادی کشور، و به سخنی دیگر، پی آمد قطعی توسعه ساخت و سازها و وقوع رشد بالای اقتصادی نسبت داده بود. اما آیا واقعا چنین است؟ اگر بلی، از چه بابت در سال های اخیر که نرخ رشد اقتصادی، منفی یا در بهترین حالت، فقط قدری بیش از صفر بوده است و تا لمس نرخ رشد ۸ درصدی پیش بینی شده در اسناد برنامه های توسعه ای کشور فاصله ای بعید دارد، باز با بروز پدیده فساد و گسترش آن مواجهیم؟

به نظر می رسد که ریشه مشکل را باید نه در بروز نرخ های پایین یا بالای رشد اقتصادی، بلکه در  بستری که اقتصاد کشور در آن قرار داده شده، و آن را محملی، هر چند ناموفق، برای توسعه کشور پنداشته شده، جستجو کرد. صریح تر بگوییم، بروز این فسادها، نه به رغم  به دست آمدن آن موفقیت اقتصادی، یا این شکست اقتصادی، که در چارچوب یک نگاه، به دلیل پیش گرفتن استراتژی اقتصادیی است که پی آمد گریزناپذیر آن، بروز، گسترش و سپس ساختاری شدن فساد است که مآلاً همه طبقه سیاسی بورژوا را در فساد غوطه ور می سازد.

 فساد اقتصادی در میان ما چگونه شکل می گیرد؟
این استراتژی، از اهمیت و ساحت متین سیاست می کاهد و آن را برای جولان سیاست بازانی هموار می کند که خود را به هیچکس و هیچ نهادی پاسخگو نمی دانند و چه بسا که در گذشته، به دور از فساد هم نبوده اند تا به مدد توانایی های کسب شده در آن دوره، بتوانند پس از حضور در مناصب دولتی و سیاسی، به جلوگیری ار بروز و گسترش فساد بپردازند. این تنزل ارزش سیاست نیز الزاما به معنای ضعف دموکراسی و به عقب راندن جامعه و کنارزدن ارزش هایی است که مردم برای تحقق آن به انقلابی بزرگ دست یازیدند.

تعریف و انواع فساد:

چرا فساد به مسیر و چارچوب اقتصادی انتخاب شده ربط پیدا می کند؟ ابتدا ببینیم منظور ما از فساد چیست؟

فساد را می توان به دو گونه ذیل تقسیم کرد:

۱٫ منظور از گونه نخست فساد، پرداخت در ازاء خدمت یا کالایی است که قرار نبوده برای دریافت آن بهایی پرداخته شود. یا آنکه، برای دریافت آن، پرداختی بیش از بهای ثابت و مشخص آن صورت گرفته باشد. به عبارت دیگر، فرد برای تصاحب آنچه حق او بوده، ناگزیر به پرداخت وجه بیشتر (رشوه) می شود.

۲٫ گونه دیگر فساد آن است که فرد برای نیل به آنچه حق او نبوده، اقدام به پرداخت (رشوه) می کند. به عبارت دیگر، فرد اقدام به پرداختی بیش از ارزش کالا یا خدمت، که قیمت آن مشخص و ثابت است، می نماید تا حقی را به طور ناشمروع برای خود تصاحب نماید.

بدین ترتیب مشخص می شود که فساد آنجا به وقوع می پیوندد که کالاها و خدمات، قیمت مشخصی دارند، اما بهایی برای مبادله رد و بدل می شود که گویی بازار آزاد مبادله برقرار است و از همین جا می توان به این نتیجه رسید که متقابلا، زمانی می توان از وقوع فساد جلوگیری نمود که مرز میان این دو عرصه مبادله (آزاد و غیرآزاد) رفعایت شود و تجاوزی به حدود آن صورت نگیرد.

حال اگر کالا یا خدمت مورد نظر را، یک موقعیت شغلی تصور کنیم، می توان الگوی تحلیلی فوق را برای تبیین و تحلیل وقوع فساد در عرصه ای دیگر به کار گرفت. برای این که حالات گونه گون فساد را برای این وضعیت منطبق کنیم، به ذکر مثال هایی در ذیل می پردازیم تا مشخص شود فساد فیش های حقوقی از کدام گونه است و راه مبارزه با آن چگونه می تواند باشد که، البته، بخش اخیر در نوشتاری دیگر خواهدآمد.

گونه نخست فساد:

نوع نخست فساد، به لحاظ گستردگی، معمولا به عنوان «زیرمیزی» شناخته می شود و نوعا، هم در بخش دولتی و هم بخش خصوصی رواج دارد.

در مثال بخش دولتی، این امر در سطح بخشی از کارمندان رده پایین یا به اصطلاح دون پایه رواج دارد که با رد و بدل مبلغی ناچیز، برای تسریع در انجام امور بوروکراتیک، صورت می گیرد. بدین ترتیب، متقاضی دریافت خدمتی که در نظام اداری بهای مشخصی داشته و خریدار، آن را پیش تر به طور قانونی پرداخته، می باید که اضافه بهایی به طور غیرقانونی برپدازد تا به حق خود نائل آید.۱

اما این مثال از فساد، در میان کارمندان بلندمرتبه نیز می تواند شکل بگیرد. تصور کنید افرادی را که در موقعیت عالی رتبه اداری قرار دارند و حقوق خود را فراتر از آنچه می دانند که به لحاظ قانونی برای ایشان در نظر گرفته شده، و البته در اختیارشان قرار نمی گیرد.

از این رو، و به منظور ترمیم این بخش از حقوق از دست رفته خود، اقدام به عملی آمیخته با فساد می کنند.۲ بدین ترتیب، خدمت ارائه شده از سوی او، که قرار بوده مجانی (با پرداخت حقوق از سوی جامعه به شخص مدیر) در اختیار مصرف کننده قرار گیرد، وجه کالایی به خود می گیرد و با پول (ما به التفاوت حقوق مدیر و برداشت غیرقانونی یا نامشروع از منابع ملی)، و البته در فضای آزاد، مورد مبادله قرار گرفته است.

یعنی در ازاء ارائه خدمت، قیمت بیشتری پرداخت شده، هر چند که منبع پرداخت، فرد استفاده کننده از خدمت به طور مستقیم نباشد و منابع ملی محل پرداخت باشد.

تاکنون راه حل مبارزه و از میان بردن این وضعیت نابهنجار فسادآمیز، که دو مثال دولتی مورد اول آن در بالا ذکر شد، به صورت تبلیغ و اصرار بر کنار گذاردن نظام های تصمیم گیری اداری و عمل مبتنی بر آن، یعنی وجود قیمت های مشخص بر کالاها و خدمات بوده است.

به سخن صریح تر، این گونه بیان شده که اگر تصمیمات و  مجوزهای اداری، و در مقیاسی وسیع تر، نظام برنامه ای به کناری گذارده شود و تصمیم گیری در هر موردی به مکانیزم یا همان دست ناپیدای بازار و برابری عرضه و تقاضا و در نهایت، قیمت برآمده از آن سپرده شود، همه مشکلات حل می شود، فساد، زائل، یا به حداقل می رسد و اقتصاد سامان می یابد. اما، اگر چنین برداشتی صحیح هم باشد- که البته نیست- تا زمانی که تصمیم یگری در مورد مثال هایی که در بالا ارائه شد، از سوی مراجع ذیصلاح اتخاذ و صادر شده است و به بیانی دیگر، مرز میان بازار آزاد و غیرآزاد مشخص شده و رعایت آن الزام آور یا قانونی باشد، نقض آن تصمیمات، خلاف قانون و مصداق فساد است.

اما، گونه اخیر از فساد در ایران، که بر سر زبان ها افتاده و حساسیت های فراوانی را به بار آورده، با توجه به مثال های فوق، فقط از نوع نخست نیست.

فساد اقتصادی در میان ما چگونه شکل می گیرد؟

گونه دوم فساد:

گونه دوم فساد، که با نوع نخست آن متفاوت است را می توان با مثالی مرتبط با موضوع مورد بحث، به میان آورد. فردی که، به ناصواب، در منصبی دولتی قرار گرفته، می داند و می دانند که اساسا صلاحیت قرار گرفتن در چنین جایگاهی را فاقد است. از این رو، علاوه بر آنکه به درآمدهایی فراتر از ارزش خدمات خود دست می یابد، به منظور تثبیت خود در موضع قرار داده شده، ناگزیر به پرداخت هایی به سایر نیروهای متنفذ در ساختار قدرت است.

این پرداخت ها نیز، از محل منابع ملی است و عموما صورت غیرمالی به خود می گیرد. بدین معنی که این شخص، ناگزیر به حفظ افراد پشتیبان خود و سایر افرادی است که می توانند موضع متزلزل او را با سقوط مواجه کنند. از این رو، از جمله اقداماتی وی انتصاب نزدیکان متنفذین، و البته با حقوق و امتیازات فراوان، در پُست هایی است که در حیطه اختیارات اوست. به همین صورت و پس از گذشت چند سال، این فرد یکی از نیروهای پُرسابقه در مصادر مهم تلقی می شود.

این وضعیت دو پی آمد مهم برای وی دارد. یکی آنکه در صورت عزل از آن پست، به هر دلیلی، با عنوان نیرویی پرسابقه و باتجربه، از سوی جناح دیگر در پست مهم دیگری مصنوب می شود. دیگری آنکه، در زمان مصدر امور بودن، او نیز نزدیکان خود را به مقاماتی که پیش تر نزدیکانشان را در مصادر مهم قرار داده بود، برای تصاحب پست های اداری معرفی می کند. بدین ترتیب، شبکه ای از فساد در هم تنیده در نظام اداری کشور به وجود می آید که در صورت اقدام به جابجایی فقط یک نفر، شبکه ای از پشتیبانان او به حرکت درآمده و به انحاء مختلف به حمایت از او می پردازند، چه در غیر این صورت، درآمدهای هنگفتی از دست می رود. این معضلی است که نظام اداری ایران هم اکنون به سختی با آن دست به گریبان است.

به نظر می رسد که مورد اخیر فساد فیش های حقوقی، در میان مثال های بالا، فساد مدیر عالی رتبه ای را در بر می گیرد که با برداشتی بالا از توان فکری و عملی خود، وقوع هر پیشرفت یا جلوگیری از هر ضرری را، ناشی از ابتکارات و صرف انرژی خود جلوه می دهد و سپس، اقدام به برداشت ازمنابع ملی به نفع خود می نماید.

نتیجه این همه، در مورد فساد فیش های حقوقی اخیر، تعیین حقوق های ماهیانه چندده میلیون تومانی اخذ وام های ارزان قیمت چندصدمیلیون تومانی شده است. از این رو، بررسی سابقه نوع این مدیران، مثل ضعف های فکری و شخصیتی، اتکاء به دیگر مقامات، چگونگی اخذ مدرک تحصیلی، وابستگی های سازمانی، همه و همه حاکی از آن است که، فساد مطرح شده، از نوع اول فراتر رفته و بیشتر فساد دوم را شامل می شود. اما، مورد دوم فساد، بسیار پردامنه تر از فساد نوع اول است.

یعنی، همان گونه که شرح داده شد، مدیر مورد نظر، به دلیل آگاهی از توانایی ناچیز خود، عدم اتکاء به نفس، عدم پایبندی به اخلاق حرفه ای، به منظور به دست آوردن آن چه که می داند حق او نیست، و برای بقاء در موقعیت بادآورده خویش، با گسترش فساد به زمینه ها و افراد دیگر، فساد را همه گیر و همه جایی می کند.

البته نتیجه همه این فعل و انفعالات آن است که خدمات ارائه شده از سوی فرد مزبور به بهایی گرانتر از مقدار تعیین شده (حقوق قانونی وی) ارائه می شود. و این همه، در چارچوبی صورت می گیرد که همگان در پی کسب درآمدهایی بالا یا وجاهت ناشی از این پست های اداری و استفاده های مالی متعاقب آن هستند.

این چارچوب، همان انگیزه های سرمایه دارانه یعنی به حداکثر رساندن نفع شخصی است که اساسا چارچوبی غلط و نامناسب برای اداره دستگاه های اداری است و زمینه مناسب اقتصادی را برای بروز و گسترش فساد به وجود می آورد. اما، با نفوذ و گسترش سیاست های اقتصادی نئولیبرال، شرکتی اداره کردن همه دستگاه های دولتی و قرار دادن هدف افزایش درآمد و کاهش هزینه به هر صورت ممکن، به عنوان معیاری اصلی برای ملاحظه و مقایسه دستگاه های اداری، نتیجه ای جز این حادث نخواهدشد.

ملاحظه ساده اندازه ناچیز فساد در دهه های پیش و مقایسه آن با اندازه گسترده آن طی سال های اخیر، به خوبی مبین این استدلال است. در نوشتاری دیگر، البته، در این مورد که چه تفاوت هایی یک دستگاه دولتی با یک شرکت دارد و اساسا مدیران دولتی می باید واجد چه اخلاقیاتی برای اداره سالم امور باشند و چه ملاک هایی را برای اداره دستگاه زیر نظر خود رعایت کننده، ارائه خواهدشد.

 فساد اقتصادی در میان ما چگونه شکل می گیرد؟

اما، در حال حاضر، و به طور خلاصه آنکه، نگاهی که معتقد به برداشتن هرگونه قید و بند کنترلی بر امور به منظور زائل کردن فساد می باشد، نادرست است. دلیل آن نیز این است که هر قدر که هر بخش، یا بازاری، به سمت عمل در چارچوب بازار آزاد سوق داده شود، باید بخش ها یا بازارهایی از اقتصاد، در خارج از آن چارچوب عمل کند چه، پذیرفتنی نیست که برای همه کالاها یا خدمات، قیمتی در سطح بازار آزاد تعیین کرد.

برای مثال، آیا برای خدمت پزشکی که با عمل  جراحی خود، یک بیمار در شرایط بحرانی را نجات می دهد- به ویژه اگر فرد بیمار مصدر خدمات بزرگ ملی باشد- می توان بهایی متصور شد؟ خیر! و لذا، هر تلاشی برای به زیر چتر سرمایه داری بردن همه بخش ها و بازارها و قیمت گذاردن بر هر کالا و خدمتی، به معنای مساعد نمودن محیط برای بروز فساد و ربقابت های شکننده فسادآمیز است.

آنگاه که ارزش های سرمایه داری همه جاگیر می شود، پول و کسب پول به هر قیمتی محترم شمرده می شود مآلاً، زمینه بروز فساد نیز گسترده می شود و امروزه، این سیاست ها و اصلاحات نئولیبرالی است که چنین می کند. و از آنجا که مسئولیت نهایی طراحی و اجرای سیاست های نئولیبرالی به عهده سیاسیون حکومتی است، منطق سرمایه داری، طبقه بورژوازی حکومتی را (که به دنبال بده- بستان سیاسی- اقتصادی و تامین حیات سیاسی- اقتصادی خود به هر قیمتی است) به اصلی ترین دست اندرکار فعالیت های مفسده آمیز بدل می کند.

و این البته اشتباه آمیز است که اندیشیده شود با کشیدن پرده قانون بر سر فساد و جاری کردن رویه ها و ارزش های سرمایه داری در همه جا، می توان بر این مشکل غلبه کرد چه، اگر ارزش های سرمایه داری بر همه عرصه های حیات نفوذ کند، فساد نیز گسترش خواهدیافت. در دوره سلطه نئولیبرالیسم، مرز میان مبادلات آزاد و غیرآزاد کم رنگ می شود و تمایل به مخدوش کردن آن بیشتر، از همین رو، در دنیایی که ارزش های سرمایه داری یک سره مجری است، خطاست اگر تصور شود تصویب قوانین، فی نفسه، مانع بروز و گسترش فساد خواهدشد چه، خودِ این منصب قانون گذاری نیز می تواند در معرض فساد قرار گیرد؛ چنانکه امروزه به صراحت از خرید و فروش رای و صرف هزینه های گزاف برای تبلیغات انتخاباتی که از همه حقق چهار ساله یک نماینده بیشتر است، سخن به میان می رود.

*اقتصاددان و استاد دانشگاه

۱٫    در نتیجه، پرداخت کننده (رشوه) به حق خود نائل می شود و دریافت کننده (رشوه) نیز کسری درآمد خود را تامین و هزینه های خود را پرداخت می کند. در این گونه از فساد، فرد دریافت کننده، نوعا خود را برای دریافت وجه (رشوه) محق می پندارد چه، برای خود صلاحیت هایی در ارائه خدمت قائل است که سیستم پرداخت های حاکم در ازای آن پرداختی را به وی انجام نمی دهد، و یا آنکه صلاحیت های خود را در مقایسه با صلاحیت افرادی که در پست های عالی تر اداری مشغول و لذا از حقوق های بالاتری برخوردارند، مقایسه کرده، حقوق قانونی اندک خود را با دریافت هایی (رشوه) تکمیل می کند.

۲٫    آنچه در این مثال واجد اهمیت است آنکه، در این مثال چون افراد در موقعیت مقامی عالی قرار دارند و امکانات وسیع تری را در اختیار دارند، در سطح گسترده تری به نقض قانون می پردازند و منابع بیشتری را، به نادرستی، در ازای ارائه خدمت، به خود اختصاص می دهند. در این مثال، فرد، پرداخت فسادآمیز را، بدون پرداخت مبلغی اضافه (رشوه) از سوی دیگری، از خود دریافت می کند. یعنی، پرداخت کننده و دریافت کننده یک فرد است هرچند که پرداخت از محل منابع ملی صورت می گیرد.


منبع: برترینها

گفت و گو با نخستین زن چترباز ایرانی

ماهنامه زنان و زندگی – نگین پذیرا: زیر پایش محکم نیست و نباید چشمانش را ببندد. سرش را باید بالا بگیرد، دستانش را باز کند و آماده پرواز باشد! پرنده نیست، اما بال و پر خیال به هر کسی توان پرواز می دهد. او اما خیال را رها می کند. ترس را کنار می گذارد. به گوشش می گوید صدای بالگرد را نشنوند و نگاهش خیره می شود به چراغی که موقع روشن شدن، دست هایش را بال پرواز می کند.

دو دستش را باز می کند. حواسش را به چتر نجات و چتر کمکی می دهد. حالا موقع پرواز است. حرف های بهجت و حرکت دست هایش می تواند به هر کسی حس پرواز بدهد. ۷۴ ساله است، اما سودای پرواز و سقوط آزاد هنوز از سرش نیافتاده. «بهجت امام علیزاده» نخستین زن چترباز ایرانی است که نامش در تاریخ ثبت شده و برای اولین بار سقوط آزاد را برای زنان معنا کرده است. او رکورددار ۲۱۸ پرش، ۱۰۰ پرش اتوماتیک و ۱۱۸ سقوط آزاد است.

گفت و گو با نخستین زن چترباز ایرانی

سه برادرم بعد از من وارد ارتش شدند

«بچه ارشد خانواده ام. اولین دختر خانه. پدرم همیشه می گفت: «بهجت تو باید پسر می شدی!» از بس که به بازی های پسرانه علاقه داشتم. مرا می توانستید بین پسربچه هایی که در کوچه و خیابان الک و دولک و وسطی بازی می کردند، پیدا کنید. دو تا آجر می گذاشتیم و یک تخته چوبی روی آن و من با سنگی چنان ضربه ای رو تخته می زدم که چوب روی هوا می چرخید و چند متری آن طرف تر روی زمین فرود می آمد. از بچگی بازی هایی را دوست داشتم که آن زمان می گفتند این بازی های پسرانه است بهجت! بزرگ تر که شدم پدرم اجازه بازی های معمول پسرها را در کوچه نمی داد اما من سودای کارهای جدی تر از بازی های معمول دختران را داشتم. پدرم سرگرد نیروی زمینی ارتش بود و آن زمان در ارتش کار می کرد. من اولین فرزند خانواده بودم که بعد از گرفتن دیپلم وارد ارتش شدم.»

همه این حرف ها را بی وقفه و تند تند برایم تعریف می کند و بعد از مکثی با خنده می گوید: «دیپلم آن زمان!» بعد از او سه برادر دیگرش هم وارد ارتش شدند.

«مثل حالا که نبود، هر کس یک گوشی موبایل داشته باشد و در هر خانه ای یک تلویزیون، یک رادیو بود که همه اتفاقات روز را از زبان همان رادیو می شنیدیم. برنامه رادیویی ساعت ۷ بعدازظهر برنامه مورد علاقه ام بود، برنامه ارتش! آن زمان که مثل حالا نبود، ما بودیم و همین یک رادیو برای شنیدن اخبار. در آن برنامه بود که اعلام شد، نیروی هوایی ارتش می خواهد نیرو استخدام کند. همین شد که وارد ارتش شدم.»

پریدن از ارتفاعی که مردان را ترساند

عکس رنگ و رورفته ای را نشانم می دهد. عکس مربوط به اولین روز کارش ای در نیروی هوایی است، روزی که به عنوان تایپیست مشغول به کار شده بود. آن طور که بهجت می گوید عکس را عکاسی فرانسوی از او گرفته، صورت بهجت در عکس پیدا نیست و تمام حواسش روی ماشینی تایپی است که از آن روز قرار بود مهم ترین ابزار کارش باشد. «به منشی های آن زمان می گفتند تایپیست و تمام دوره های دفتری آن سال را گذراندم تا اینکه بعد از گذشت یک سال کار، یکی از همکارانم، روزنامه به دست وارد اتاق شد و گفت: بهجت باشگاه خلبانی کشوری می خواهد دوره چتربازی برگزارکند!»

آن روز نفهمید چطور خودش را به خانه رساند تا با پدرش صحبت کند. حتما گفته بود آقا من می خوام برم چتربازی! می گوید: «چشمان پدرم برقی زد و انگار خودش می خواست به رویای چترباز شدنش برسد.، از این موضوع استقبال کرد. اینطور شد که در دوره آموزش چتربازی ثبت نام کردم. در آن دوره ۳۴ مرد و ۱۵ زن شرکت کرده بودند. دوره ها در باغ شاه برگزار می شد، همین میدان حر امروز. هنوز هم وقتی پا به میدان حر می گذارم خاطره اولین دوره چتربازی برایم زنده می شود. تنها چیزی که از آن روزها در این میدان باقی مانده مجسمه شیرهایی است که دور تا دور میدان نشسته اند.»

منظورش همان شیرهایی است که هر روز گذر بی تفاوت ما را نظاره می کنند و روزگاری به تماشای اولین تمرین چتربازان زن نشسته بودند.

 گفت و گو با نخستین زن چترباز ایرانی

«روز اول ثبت نام تعهدنامه ای را امضا کردیم، مبنی بر اینکه هر اتفاقی برایمان افتاد مسئولیتش با خودمان است و باشگاه هیچ گونه مسئولیتی را به عهده نمی گیرد. این تعهد دست و دلمان را لرزاند، اما پا پس نکشیدیم. عشق پریدن و هیجانش انگیزه پرکشش تری بود. ۲۸ هفته تمرین روز زمین شروع شد. اول از تمرینات ورزشی و پرش از سکوهایی به ارتفاع نیم متر و سرسره کابلی که ارتفاعش ۴ متری می شد.

هر روز تمرینات سخت تر و سخت تر می شد، آن روزها ۲۰ سالم بود و هیچ چیز دیگر جز پرواز برایم مهم نبود. ماه های اول تمام تمرینات در تهران و همان میدان حر انجام شد. بعد از آن دو ما ه تمرینات سنگین در شیراز داشتیم که از ارتفاع ۲۰ متری و با سرعت پرش انجام می شد. آن زمان تعدادی از مردان ترسیدند و نتوانستند از آن ارتفاع بپرند. از آن تیمی که از ابتدا ثبت نام کرده بودیم تنها ۴ زن و ۱۵ مرد ماندند.»

داوطلب سقوط آزاد شدم

«اولین پرشمان میدان کهریزک با هواپیمای دوموتوره داکوتا بود. کابل ها از در هواپیما به کابین وصل بود. هیچ وقت آن تلفن های قدیمی را از یاد نمی برم. تلفن چی سیار جلوی در هواپیما می نشست، بی سیم چی دیگری از روی زمین وضعیت باد و هوا را با تلفن چی سیار هواپیما چک می کرد و اگر تلفن ها خط نمی داد و مشکلی در ارتباط بود، آتش و دودی از روی زمین روشن می کردند تا فرمانده متوجه شود باد از چه سمتی می آید.

در پرواز اول ۹ مرد و ۴ زن بودیم. من، مسیح مقدم، فریدا خمسه، مهرانگیز زنده نام اولین و آخرین گروه از زنان چترباز ایرانی آن سال ها بودیم که در نیروی هوایی ارتش خدمت می کردیم.»

جوان بود و پرشر و شور. حداقل عکس هایش اینطور نشان می دهد. دختر بازیگوشی که می خواست نفر اول هر کاری باشد. می خندد حالا: «به جناب سروان گفتم: می خواهم اولین نفر بپرم! دستم را گذاشتم کناره های هواپیما و پایین را نگاه کردم. ترس تمام وجودم را گرفته بود! با عصبانیت گفت: معلوم هست چیکار می کنی؟! گفتم: می خواهم ببینم ارتفاع تا زمین چقدر است! تمام تنم می لرزید و عقب رفتم. داد زد که لازم نکرده ببینی! دوباره برگشتم سر جایم، ۲۲۰۰ پایی بود. هنوز گیج ارتفاعی بودم که قرار بود از هواپیما پایین بپریم که گفت: بهجت بیا جلو!»

از روی صندلی بلند می شود و می ایستد رو به رویم. لحظه ای چشم هایش را روی هم می گذارد. انگار می رود در ارتفاع هزارپایی. سرش را بالا می گیرد، دست هایش را درست مثل پرنده ای سبکبال باز می کند: «حالا وقت آن است که سروان ضربه ای بزند و روانه آسمان شوم.»

می نشیند روی صندلی اش. بغضش را قورت می دهد: «هنوز هم یادآوری آن روزها موی تنم را سیخ می کند. ما چهار دختر چترباز بودیم و من اولین دختری هستم که از آن هواپیما پایین پریدم. تمام وجودم مضطرب بود. سروان چتر اصلی و کمکی را بازرسی کرد. چراغ قرمز روشن شد و بعد از آن فریاد آماده باش. سروان قفل های چتر را انداخت روی کابل و ضربه جانانه ای زد و من همچون پرنده ای سبکبال در هوا پرواز کردم. خیال می کردم زمین زیر پایم می چرخد که با ضربه محکمی به زمین خوردم. اولین و شیرین ترین فرود زندگی ام. دراز کشیدم و بچه ها را که یکی یکی از آسمان پایین می آمدند، نگاه کردم. بعد از آن هفته ای دو بار قصه پرواز و پرش ادامه داشت، اما استرسش همیشه با ما بود.»

چترم تُرش کرد!

«تِق تِق صدای باز شدن چتر را که می شنیدم خیالم راحت شد که چتر باز شده و قرار است صحیح و سالم روی زمین فرود بیایم. زمان پرش از هواپیما تا باز شدن چتر ۱۰۰ متری در هوا معلق بودیم. آن لحظه ها استرس آورترین و البته به یادماندنی ترین لحظه های عمرم بود. علاوه بر چتر اصلی چتر کمکی دیگری روی قفسه سینه ام بود.

در سقوط آزاد خودت باید دستگیره چتر نجاتت را بکشی و نگاهت خیره به ارتفاع سنج و چتر کمک ات باشد. انگار که گردبادی داخل چتر بیافتد پیچ و تاب می خورد و در هوا می رقصید، اما باز نمی شد و به اصطلاحی ترش کرده بودم. چترم در آسمان مثل لوله شد و بلافاصله چتر کمکی را باز کردم، اما بی فایده بود. هر دو با هم یکی شدند و در یک گردباد گیر هم افتادند. بین زمین و آسمان بودم و خیال کردم کارم تمام است. کلاه کاسکتم شکست و جمجمه ام ترک خورد. بین زمین و هوا در آسمان ایران از حال رفتم. ۴۸ ساعت بیهوش بودم و چشمانم را کنار تیم پزشکی ارتش در کشور فرانسه باز کردم. دو هفته در بیمارستان فرانسه بستری بودم و بعد از مداوای کامل با تیم ارتش به ایران برگشتم و چند روزی در بیمارستان ارتش تهران زیر نظر پزشکان بودم و در نهایت یک سال از هرگونه پرش و پرواز با چتر محروم شدم.»

 گفت و گو با نخستین زن چترباز ایرانی

می گوید که غروب ها که با لباس نظامی و پوتین به خانه بر می گشته و کلاه کاسکت دستش بوده همه اهل محل نگاهش می کردند. دختر و پسر، برایشان فرقی نداشت، همه از اینکه دختری نظامی است، احساس غرور می کردند و او حسابی محبوب بوده است. با دست نشانش می دادند و می گفتند: «بهجت چترباز است.» او لابد حسابی بابت این ماجرا به خودش افتخار می کرده.

«بعد از درمان آنقدر شوق پرواز داشتم که سراغ چتربازی رفتم. یک سال گذشته بود و حسابی آماده بودم. ۲۱۸ رکورد پرش های من است، اما پرش های زیاد و مراقبت نکردن از مفاصل باعث شد تا زانوهایم آسیب شدیدی ببینند. تا همین اواخر درگیر پادرد و درد زانو بودم و سال ۹۰ در زانوهایم پروتز گذاشتند. پروتز و عمل جراحی همان و خداحافظی با پرواز همان. هنوز هم اگر می توانستم پرواز می کردم.»

سال ۱۳۵۶ با درجه ستوان دومی به ستاد مشترک ارتش منتقل شد، بعد از انقلاب به دستور امام خمینی (ره) تمام زنان ارتشی و نظامی به عنوان کارمندان دفتری مشغول به کار شدند و او هم از این قاعده مستثنی نبود. به کارش ادامه داد و سال ۱۳۶۹ با خاطرات چتربازی بازنشسته شد.

از «سیاه سفید» تا «زن روز»

مجله های قدیمی مثل «سیاه سفید» و «زن روز» آن زمان را که یادگار نگه داشته با هم ورق می زنیم، آنقدر پوسیده اند که با هر ورقی کناره های صفحه ها پودر می شوند و می ریزند. سوال و جواب هایی که آن زمان، بعد از اولین پریدن، از دختران چترباز ایرانی شده را برایم می خواند و با هر بار خواندن جواب هایش در آن سال ها خنده اش می گیرد: «ببین اینجا چه گفته ام!»

گفته بود که پسرها با ما شوخی می کنند و سعی دارند ما را بترسانند، اما ما گوشمان به این حرف ها بدهکار نیست. احساس غرور خاصی می کنم و آنقدر به کارم اطمینان دارم که اصلا نمی ترسم. گفته بود که بعد از پرش در طول مدت ۵۵ ثانیه ای که بین  زمین و آسمان بوده، نه می ترسیده، نه نمی ترسیده. از هر فکری وحشت داشته. همین هم شده که بین زمین و آسمان تصنیف خوانده. تصنیف «آقا دزده» را خوانده و پایین آمده. دوستانش که با او پایین پریده بودند، آن بالا خنده شان گرفته بود و وقتی به زمین رسیدند پرسیده بودند چه می خوانده؟! انگار که این سوال برای خودم هم پیش آمده باشد نگاهش می کنم.

جواب می دهد: «خودم هم نمی دانستم از روی استرس بود یا خوشحالی واصلا چه شد که شروع کردم به خواندن! آن زمان گفته بودم اگر شوهر کنم چتربازی را می بوسم و کنار می گذارم! حتی زنانی مثل ما که سر نترس و شجاعی داشتند هم به شوهرداری فکر می کردند. اما اگر حالا می خواستم به آن سوال جواب بدهم می گفتم که یک زن باید مستقل باشد. کار کند و دستش در جیب خودش بکند. حساب و کتاب زندگی خودش را داشته باشد و به مردی وابسته نباشد.»

همسرش در این قید و بندها نبود. آن زمان هم به اینکه دوست دارد همسرش هوانورد باشد یا نه پاسخ داده بود، این مردها هوانورد نبوده، هوایی هستند، وای به آن وقت که هوانورد باشند! دستی به صورتش می کشد، ۷۰ و خرده ای سن دارد. چروک های صورتش یادگار سال هایی است که بدون پرواز و رویای آن از سر گذرانده. حالا اما ماحصل روزهایی که نپریده ۳ دختر و ۱ پسر و ۸ نوه است.


منبع: برترینها

۹ نشانه مردان «جنتلمن» از نگاه همسرانشان

زنان همیشه در ذهنشان تصویری از یک مرد رویایی قرار دارد، تصویری که احتمالا مردان کمی بتوانند همان مردی باشند که در ذهن همسرانشان جای گرفته است. با اینحال رسیدن به این جایگاه کار دشواری نیست.

زنان همیشه در ذهنشان تصویری از یک مرد رویایی قرار دارد، تصویری که احتمالا مردان کمی بتوانند همان مردی باشند که در ذهن همسرانشان جای گرفته است. با اینحال رسیدن به این جایگاه کار دشواری نیست.

به گزارش جام جم، برخی ویژگی‌ها وجود دارد که زنان دوست دارند شریک زندگیشان آنها را داشته باشد. پای‌بندی به این ۹ ویژگی، مردان را در نگاه همسرانشان به “مرد رویایی” مبدل می‌کنند
 
• پای‌بندی به رابطه
مرد رویایی مردی است که صبر و حوصله داشته و با تمام توان به تعهدات خود عمل کند و از زیر بار مسئولیت‌ها نگریزد. او باید همه توان خود را برای رسیدن به اهداف مشترک زندگی به کار ببرد و حتی اگر در این راه به موفقیت نرسید، نباید برای فرار از سختی‌ها بهانه‌تراشی کند.
 
• در لحظات بحرانی، به دنبال راه‌حل باشد
مردی می‌تواند مرد رویایی زنان باشد که احساسات خود را در خود نریزد و در لحظات بحرانی، مانند بمب منفجر شود. او باید زمانی که رابطه او و شریکش دچار بحران می‌شود، با احترام موضوع را به بحث گذاشته و محترمانه گلایه‌ها و نظراتش را ابراز کند.

نکته‌ مهم‌تر این است که او باید به دنبال راه‌حل باشد و به دلیل اهمیتی که برای این رابطه قائل است، راه‌حلی برای ادامه این رابطه پیدا کرده و پیشنهاد دهد نه اینکه به موضوعات مورد اختلاف بپردازد.
 
• به جزئیات علاقه نشان دهد
مردان معمولا به امور کلی می‌پردازند و علاقه‌ای به جزئیات و امور کوچک نشان نمی‌دهد. حال اگر مردی آنقدر حواسش به امور خانه باشد که بداند به عنوان مثال شستن ظرف‌ها از اموری است که مورد علاقه همسر او نیست، نباید این موضوع را نادیده گرفتن و بر بار مشکلات بیافزاید. این فرق بین مرد معمولی و مرد رویایی است.

مرد رویایی دائما در حال جستجوی راهی برای اثبات عشق و علاقه‌اش به همسرش است و سعی می‌کند تا جایی که می‌تواند در تمیز نگاه داشتن خانه همکاری کند و اگر چیزی جز چند تکه پیتزا در یخچال پیدا نکرد، خانه را روی سرش نمی‌گذارد و به همسرش این امکان را می‌دهد که بدون استرس فیلمی انتخاب کند و با همدیگر آن فیلم را تماشا کنند.
 
• مرد رویایی، باید دانا باشد
زنان احساس خوشبختی زیادی می‌کنند، اگر بدانند با مردی در ارتباط هستند که به موضوعات به شکل عمیق نگاه می‌کند و دائما نصیحت‌های مناسب و به جا و راه‌حل‌های عقلانی و منطقی پیشنهاد می‌دهند. مرد رویایی مردی است که هنگامی که همسرش با او درباره مشکلات مرتبط با کار و دوستان مشورت می‌کند، بدون اینکه همسرش را را مقصر بداند، با آرامش به او راه‌حل‌های مناسب پیشنهاد می‌دهد و سبب می‌شود که همسرش اطمینان حاصل کند او به رابطه پای‌بند است.

در خیلی از مواقع، دانایی و حکمت بسیار مهم‌تر از هوش است. مرد حکیم که پدری مهربان برای فرزندان است و به آنها دانش و حکمت را می‌آموزد، موجب خوشبختی همسرش است.
 
• همسرش با او احساس اعتماد به نفس می‌کند
زنان از مردانی که اعتماد به نفس آنها را خدشه‌دار می‌کنند، دوری می‌جویند. مردی که واقعا همسرش را دوست دارد، نقاط ضعف و قوت او را می‌داند، لیکن دائما به او کمک می‌کند آنها را به نقاط قوت تبدیل کند. اگر چه ممکن این این نقاط ضعف در واقع به نقاط قوت تبدیل نشوند، لیکن احساس اعتماد به نفس زن را افزایش می‌دهد.

مرد رویایی می‌داند چگونه در لحظات مناسب به همسرش کمک کرده و اعتماد به نفس او را تقویت کند. او در حضور دیگران دائما روی نقاط قوت همسرش دست می‌گذارد و به اتفاقات خوبی که برای شریک زندگی‌اش افتاده و یا رفتارهای قابل توجه او در مواقع مختلف، می‌پردازد.
 
• مشکلات را گردن می‌گیرد
در بسیاری مواقع و به ویژه در لحظات بحرانی، افراد آرزو می‌کنند کاش کسی مسئولیت مشکلات موجود را به گردن می‌گرفت و نشان می‌داد آنچه آنها را می‌آزارد، باعث آزردن خاطر او نیز شده است. مرد رویایی در لحظات سخت، مشکلات را گردن گرفته و سعی می‌کند آنها را به بهترین شکل ممکن و کمترین هزینه و ضرر حل کند.
 
• به اشتباهات همسرش لبخند می‌زند
بیشترین چیزی که یک زن را می‌آزارد این است که شریک زندگی‌اش را مسخره کرده و به اشتباهات او بخندد. مرد رویایی هرگز اینکار را نمی‌کند؛ او زمانی که همسرش اشتباهی می‌کند، با مهربانی به او لبخند می‌زند و برای حل مشکل راه‌حلی پیدا می‌کند.
 
• مردی است که همیشه سورپرایز دارد
زمانی که امور روزانه توان زن را از او می‌گیرد و او را خسته می‌کند، زن آرزو می‌کند مردی در کنارش باشد که این خستگی را از تن او بزداید. مردی که بدون هیچ دلیلی برای همسرش هدیه می‌خرد، او را برای شام به رستوران می‌برد و در کارهای منزل به همسرش کمک می‌کند، لیاقت مرد رویایی شدن را دارد.
 
• اگر اشتباه کرد، عذرخواهی می‌کند
 عذرخواهی آسان‌ترین راه ورود به قلب زنان است. مرد رویایی زمانی که اشتباهی می‌کند، صادقانه با همسرش گفتگو می‌کند و از او پوزش می‌خواهد. نادیده‌انگاری و تجاهل اشتباهات، می‌تواند دروازه‌های جهنم را به روی مرد باز کند.

برچسب ها: ، ، ، ،


منبع: فرادید

ترفندهای خرید کردن؛ مراقب باشید کلاه سرتان نرود!

روزنامه هفت صبح: روسای اتحادیه های مختلف به ما می گویند، به دیدن چه ترفندهایی می توان به صداقت و درستی یک فروشنده شک کرد. با جادوگران بازار آشنا شوید.

خرید از بازار فنون خاصی می طلبد. بعضی ها که کارکشته هستند، می دانند کالای مورد نظر را از کجا و چه زمانی بخرند تا کلاه سرشان نرود. آنها سال های سال فقط از یک فروشگاه خرید می کنند. وقتی به جایی اعتماد می کنند، دیگر سخت است که از آن فروشگاه دل بکنند و سراغ یک مغازه یا فروشنده دیگر بروند. حتی آنها می دانند که فروشنده چه زمانی جنس جدید می آورد.

همان موقع می روند خرید می کنند و خیال شان بابت تازگی کالا راحت است. عده دیگر هستند که تا فاکتور خرید را نگیرند ول کن ماجرا نیستند. هر چقدر فروشنده بگوید فاکتورهای مان تمام شده او می گوید پس من هم خرید نمی کنم. دسته دیگر، پیگیر بحث ارزش افزوده هستند. دقت می کنند که آیا باید حق سرویس و مالیات بر ارزش افزوده را به فروشنده بدهند یا نه. فرد دیگر می داند که باید از فروشگاهی خرید کند که پروانه کسب فروشنده در برابر دیدگان مشتری باشد.

 ترفندهای خرید کردن؛ مراقب باشید کلاه سرتان نرود!
بعضی افراد دیگر هم هستند که وقتی می خواهند خشکبار و مواد غذایی اولیه پخت غذا را بخرند، می دانند بعضی از فروشندگان، تهِ جنس شان با روی جنس شان متفاوت است، لذا از رو بر می دارند. آن یکی می داند که فلان کالا ممکن است مشکل تاریخ مصرف داشته باشد، بنابراین چشمانش پیگیر تاریخ انقضا می شود. در گزارش پیش رو در گفتگو با روسای سه اتحادیه صنفی، با زیروبم فنون تخلف فروشندگان آن صنف آشنا می شویم.

اولین مسئول صنفی که با او همکلام می شویم، رئیس اتحادیه تهیه و توزیع تجهیزات و لوازم پزشکی و آزمایشی است. قاسم نوده فراهانی همان اول کار می گوید: «در هر صنفی و در هر قشری، خوب و بد وجود دارد و همه را نمی توان با یک چوب زد.» او با بیان اینکه مسلما در حوزه تجهیزات پزشکی مشکلاتی هست ادامه می دهد: «عده ای هستند که مخفیانه کار می کنند. مثلا به جای این که کار تجاری خود را در یک واحد اداری یا تجاری انجام دهند، یک ملک مسکونی را کرایه می کند یا می خرد و این می شود محمل و پوششی برای فعالیت های خلاف قانونش.»

از فراهانی سوال می کنیم که آخر چه عیبی دارد؟ آرایشگاه ها نیز در منازل مسکونی فعالیت دارند. او در این باره عنوان می کند: «بازرسان اتحادیه ما، تعزیرات، وزارت بهداشت و سایر نهادهای نظارتی، کار بازرسی خود را از واحدهای تجاری و اداری انجام می دهند و به این ترتیب، واحدهای مسکونی از دید بازرسان مغفول باقی می مانند چون اصلا قانونا این بازرسان نمی توانند از واحدهای مسکونی بازرسی کنند.»

رئیس اتحادیه تهیه و توزیع تجهیزات و لوازم پزشکی و آزمایشی ادامه می دهد: «این شرکت های فروشنده تجهیزات پزشکی، بعضا شرکت خود را ثبت قانونی هم کرده اند اما همان مسئله واحدهای مسکونی باعث می شود ما نتوانیم نظارت درستی بر آنها داشته باشیم.» او تاکید می کند: «اگر شکایت از شرکتی شود که در واحد مسکونی فعالیت می کند، برای بازرسی باید از دادستانی یا نیروی انتظامی مجوز بگیریم.»

موضوع دیگر در حوزه تجهیزات پزشکی، وجود اجناس فراوان چینی در حضور نمونه های اصلی اروپایی و ژاپنی است. نوده فراهانی در این باره توضیح می دهد: «شاید اگر به دنبال دستگاه فشار خون باشید، فروشنده محصول بازار مشترک را به جای آلمانی می دهد اما واضح است که جنس آلمانی یا ژاپنی به زودی خراب نمی شود اما نمونه های چینی یا کشورهای شرق آسیا، نمونه های بدلی آنها را می سازند.»

ترفندهای خرید کردن؛ مراقب باشید کلاه سرتان نرود!

او راهکار مقابله با این اتفاق را در «گرفتن فاکتور خرید از فروشنده» می داند. رئیس این اتحادیه اضافه می کند: «اگر خریداران فاکتور بگیرند، از طریق فاکتور می شود پیگیری کرد که محصول خریداری شده، تقلبی است یا اصلی.» او معتقد است مردم با همه تجهیزات پزشکی موجود در بازار، آشنا نیستند و دلیلش هم تخصصی بودن ۹۰ درصد تجهیزات پزشکی است.

از او می پرسیم چند درصد تجهیزات پزشکی موجود در بازار قاچاق است؟ پاسخ نوده فراهانی چنین است: «ما یکسری کالاها داریم که تولید داخل ندارد و لازم الواردات است. اما در زمان تحریم و به جهت محدودیت هایی که با آنها مواجه بودیم، از واسطه دوم یا سوم خریداری می شد. به هر حال دستگاهی مثل اِستَن قلبی باید حتما وارد شود. به همین خاطر از ترفندهای وارد کردن چنین کالاهایی استفاده می شد.»

او به مردم سفارش می کند که از محل هایی تجهیزات پزشکی بخرند که پروانه کسب شان مقابل دید مشتری باشد. یک سوال مهم دیگر هم از نوده فراهانی داریم. از او می پرسیم که آیا تجهیزات پزشکی وارداتی در کشور، نمایندگی و خدمات پس از فروش در داخل کشور دارند؟ رئیس اتحادیه پاسخ می دهد: «دستور وزارت بهداشت در ۲٫۵ سال اخیر این است که اگر محصول وارد شده از مبدا تولید کننده صاحب نمایندگی نباشد، مجوز واردات به وارد کننده آن محصول داده نمی شود.»

از او می خواهیم به ما بگوید واقعا برندهای معروف این حوزه در داخل کشور صاحب نمایندگی هستند؟ او هم پاسخش مثبت است. نوده فراهانی تاکید می کند که قاچاق تجهیزات پزشکی به شدت کمتر از گذشته شده است.

به چلوکباب ارزان تر از ۱۶ هزار تومان شک کنید

رئیس اتحادیه چلوکباب و چلوخورش تهران وجود تعداد شکایات زیاد از این صنف را به شدت رد می کند. او دلیل این باور خود را توضیح می دهد: «تعداد شکایات از صنف ما خیلی کم است. به نوعی، مردم با معیارهای سفت و سختی که دارند سعی می کنند از چلوکبابی های با کیفیت و شناخته شده، غذا تهیه کنند.»

ترفندهای خرید کردن؛ مراقب باشید کلاه سرتان نرود!

او با تاکید موکد می گوید: «کسانی که به مغازه من مراجعه می کنند، نسل دوم یا سوم یک خانواده هستند. یعنی می شناسند ما را. شناسنامه و کارنامه ما مشخص است. فلذا اعتبار خود را با یک تخلف، از بین نخواهیم برد.» او اما درباره شکایت ها توضیحاتی دارد: «مردم اگر ببینند، یک چلوکبابی کم فروشی می کند یا اشکالی در شیوه طبخ غذایش وجود دارد، مورد را با اتحادیه در میان می گذارند و شکایت می کنند.»

اما با این حال، دوباره از صنف خود دفاع می کند و اشکال کار را جای دیگری می داند: «صنف ما، یک صنف مذهبی است. آنهایی که بدون مجوز هستند ممکن است خلاف کنند نه ما. اداره بهداشت و سایر نهادهای نظارتی باید با فروشنده ای که در کنار خیابان غذا می فروشد برخورد کنند.»

ما اما از یک تجربه خاص روایت می کنیم. یک بار دوستی تعریف می کرد که در یک شهرستان چلوکبابی خریده و وقتی کباب را می خورده به نرمی بیش از اندازه کباب شک کرده است. گویا فروشنده در کنار گوشت و چربی و پیاز و ادویه دیگر، نان خشک به مواد اولیه کباب اضافه کرده بوده. البته این تصور آن دوست ماست.

این مسئله را با حسینی تبریزی در میان می گذاریم. او هم واکنش نشان می دهد که چنین موردی را تا به حال نشنیده است. رئیس اتحادیه چلوکباب و چلوخورش باز هم به افراد بدون مجوز می تازد و معتقد است آنها آبروی چلوکبابی ها و چلوخورشی ها را می برند. به مورد کشف رنگ به جای زعفران در رستوران نایب سهروردی در سال گذشته اشاره می کنیم. حسینی تبریزی هم می گوید: «آن شعبه نایب از پودری به جای زعفران استفاده کرده که صِرف استفاده از این پودر، غیرقانونی نیست بلکه آنها برای شیوه استفاده از این پودر به جای زعفران، باید حتما یک مهندس بهداشت بگذارند.»

نکته آخری که او یادآور می شود این است که اگر فقط هزینه مواد اولیه و طبخ یک پرس چلوکباب را حساب کنیم، کمتر از ۱۲ هزار تومان نمی شود که با هزینه کارگر و مکان و پول آب و برق و گاز و … باید به چلوکباب هایی که با قیمتی کمتر از ۱۶ هزار تومان در هر پرس فروخته می شوند، شک کرد.

مواظب باشید آجیل زیر و رو یکی بخرید

رئیس اتحادیه صنف آجیل و خشکبار، مسئول صنفی بعدی است که با اتو صحبت می کنیم. مصطفی احمدی می گوید: «۹۰ درصد تخلفاتی که به اتحادیه گزارش می شود، ناشی از فعالیت واحدهای صنفی غیرمجاز است.» او بیشتر توضیح می دهد: «یک ماه قبل از عید، بعضی از فروشگاه ها، به آجیل فروشی تغییر کاربری می دهند و بعد از عید که می شود و می خواهیم برای پلمب آن واحد اقدام کنیم، اثری از آن فروشگاه وجود ندارد.»

ترفندهای خرید کردن؛ مراقب باشید کلاه سرتان نرود!

احمدی تخلف دیگر برخی از فروشندگان این صنف را توضیح می دهد: «بعضی افراد، جنسی که عرضه می کنند با بارشان متفاوت است و یا جنسی که می فروشند، زیر و رو دارد.ب رخی هم جنس مانده می فروشند.»

او به برندهای مشهور حوزه آجیل اشاره می کند و می گوید: «البته برندها آنقدر معروف هستند که اعتبار خود را با تخلفی کوچک، از بین نمی برند. فروشگاه های چنین برندهایی، سال هاست که محل کسب خود را تغییر نداده اند. مسلم است که چنین واحدی به راحتی تخلف نمی کند.»

او درباره مناطقی که آجیل و خشکبار تولید می کنند می گوید: «آجیل و خشکبار منحصر به یک منطقه خاص نیست. در آذربایجان شرقی، تخمه کدو و بادام درختی؛ در تویسرکان و همدان، گردو؛ در قزوین، کشمش؛ در رودبار، فندق؛ در آذرشهر، بادام درختی؛ در صومعه سرا، بادام زمینی؛ در سبزوار، تخمه ژاپنی؛ در رفسنجان و کرمان، پسته و در کرمانشاه، تخمه کدو قلمی و آفتابگردان می ماند.»


منبع: برترینها

پرویز کاظمی: احمدی نژاد تمام شد

پرویز کاظمی از وزرای محمود احمدی نژاد بوده اما زمان زیادی نتواسته با او کنار بیاید . او خیلی زود از کابینه او کنار رفت و از همان زمان تا امروز منتقد احمدی نژاد شده است . با او در شرایطی مصاحبه کردیم که یک روز از اعلام عدم تایید صلاحیت محمود احمدی نژاد برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری گذشته بود .

از دولت های نهم و نهم حرف زدیم و درباره نوع مدیریت احمدی نژاد بر این دولت ها پرسیدیم . بحث مان به حامیان احمدی نژاد کشیده شد و البته در ادامه وارد انتخابات ریاست جمهوری هم شده ایم . برای آقای احمدی نژاد و افرادی که نامشان در این مصاحبه آمده است این حق را قایل هستیم که اگر پاسخی نسبت به مسایل مطرح شده دارند درج کنیم . شما را به خواندن این گفت و گوی تفصیلی دعوت می کنیم.

چند روز پیش در مصاحبه ایشان دیدم که گفته است «به هر حال من که اختیار وزارت اطلاعات و وزارت ارشاد را نداشتم و نمی توانم در آن مورد حرف بزنم». این حرف های او برای من به عنوان کسی که وزیرش بودم خیلی جالب بود . احمدی نژاد در تمام کارها، خودش دخالت می کرد ، می گفت این کار بشود و این کار نشود. ما هم می گفتیم اگر ما اختیار داشته باشیم، مسئولیت هم می توانیم بپذیریم ولی وقتی اختیار نداشته باشیم خوب طبیعتا نمی شود اما اصلا این خبرها نبود. جالب است که الان می گوید من که اختیار ندارم! خود ایشان در صحبت هایش گفته که معاون وزیر ارشاد را که من نمی گذارم. درحالی که در همه موارد خودش دخالت می کرد و دعوای ما با ایشان سر همین موارد بود. اکنون که اختیار و قدرت ندارد، این بحثها را مطرح می کند. آن روز اول وقتی نشستیم و صحبت کردیم در همان بحث های اولیه با کنتاکت مواجه شدیم.

*یعنی قبل از اینکه وزارت را بپذیرید؟

نه، بعد از وزارت. بعد دیدیم که اصلا بحثها و صحبتهایی که می شود غیرکارشناسی است. مثلا در یکی از جلسات مربوط به سهام عدالت من، معاون اجرایی، معاون اول، وزیر اقتصاد، وزیر تعاون و ایشان حضور داشتیم. احمدی نژاد گفت ظرف یک ماه باید قضیه سهام عدالت را تمام کنیم! اصلا شناسایی این سهام، شناسایی سهامدار که به چه کسانی می خواهید بدهید، رعایت موارد قانونی، مجمع گذاشتن، مجمع فوق العاده گذاشتن با این تعداد یک ماه زمان می خواهد؟ الان چند سال گذشته و هنوز در چم و خم این گیرها هستیم که انجام می شود. این صحبتها، غیرکارشناسی است و بعد از آن اصرار بر موارد غیرکارشناسی و به صورت دستوری شدنی نیست. اینها یکی دو مورد نبوده است. نمونه بارز دیگر که برخلاف جریان آب حرکت کردن بود و در کشور اتفاق افتاد اینکه ۷۸ کشور تغییر ساعت را در بهار و پاییز انجام می دادند ولی ایشان یکباره نمی پذیرفت. درحالی که این بحث علمی، کارشناسی و اثبات شده است. کشوری مثل آلمان حدود ۷۰، ۸۰ سال پیش این کار را کرده و همه کشورهای اروپایی این کار را می کنند و کشورهای صاحب تکنولوژی بالا هم همینطور اما می بینیم که ایشان می گوید نه، نباید بشود! اگر استدلالی در این زمینه دارد بیاید بگوید، این فقط برخلاف جریان حرکت کردن بود.

*اما آقای کاظمی مشکل فقط احمدی نژاد نبود . کسانی که احمدی نژاد را تبلیغ می کردند از معتمدین جناح اصولگرا بودند . مثلا آقای افروغ و آقای خوش چهره جزو کسانی بودند که در رای آوردن آقای احمدی نژاد لااقل در بطن جامعه موثر بودند. کسانی بودند متین و آرام ؛ دانشگاهی بودند. آنها بعدا جزو منتقدین اصلی احمدی نژاد شدند . آقای افروغ بعدا در یک مصاحبه ای درباره چرایی حمیاتش از احمدی نژاد گفته بود: چون مقابل هاشمی بود از او حمایت کردم و حالا پیشمانم.

آقای توکلی و خود آقای مطهری هم همینطور بودند.آنها وسط میدان بودند.

* اینها کسانی بودند که احمدی نژاد را به جامعه معرفی می کردند و برای راضی کردن برای جامعه دلیل و برهان می آوردند. شما بفرمایید کسانی که این نقش را داشتند، الان باید راجع به احمدی نژاد چکار کنند؟

ببینید! هنوز در کشورمان بلوغ سیاسی را آنچنان که باید داشته باشیم، نداریم که عمده دلیلش هم به خاطر این است که در کشور حزب نداریم. چون سیستم و ساختار حزبی نداریم، همیشه اول اینطوری است که چه برای انتخابات ریاست جمهوری و چه برای مجلس، دو، سه ماه مانده به انتخابات، گروه هایی شکل می گیرند و در موجی که بوجود می آید، آدمهایی مطرح می شوند و دیدگاه ها و نظراتی هم مطرح می شود و دو، سه هفته مانده به تاریخ انتخابات فضای خیلی سنگینی بوجود می آید و بعد از انتخابات هم همه سر خانه و زندگی شان می روند و دیگر کسی به کسی هم کاری ندارد. آقای احمدی نژاد وقتی به شهرداری آمده بود گفته بود تمام چاله های تهران را درست می کنم! این حرفها کاملا غیرکارشناسی است . یک نفر که می شنود، چه فکری می کند؟ حالا چنین آدمی از مرحله صلاحیت عبور می کند و وقتی که انتخاب می شود، باز هم صحبتهای غیرکارشناسی می کند. او یک باوری داشت که از بعد مدیریتی خطرناک است . احمدی نژاد می گفت من ژنرالم و بقیه سربازند! هیچ سلسله مراتبی این وسط نیست. ژنرال که به سرباز دستور نمی دهد. ژنرال، سرهنگ دارد و سرهنگ سرگرد دارد و سرگرد، افسر دارد. سلسله مراتبی باید طی شود.

*من می گویم وقتی احمدی نژاد از هاله نور صحبت می کند فقط او نیست که مقصر است . وقتی یک فرد مهم در زمان انتخابات برای راضی کردن مردم می گوید :« شخصی‌ شب‌ بیست‌ و سوم‌ ماه‌ رمضان‌ در حال‌ احیا پیش‌ از نیمه شب‌ به‌ خواب‌ می‌رود. در خواب‌ به‌ او ندا می‌شود که‌ بلند شو برای‌ احمدی‌نژاد دعا کن‌، وجود مقدس‌ ولی‌عصر (عج‌) دارند برای‌ احمدی‌نژاد دعا می‌کنند. » این حرف سنگینی است و روی افراد تاثیر می گذارد . وقتی با این حرف ها روی افراد تاثیر می گذرایم نمی توانیم بعد که خلاف عقیده ما رفتار کرد بگوییم او سحر و جادو شده است . شما این را قبول دارید ؟

می گویند شما یک کتاب که می نویسید، از دنیا هم که بروید، اگر کتابتان خوب باشد، ثوابش برایتان هست و اگر خوب نباشد، مضراتش برایتان هست. بنابراین اگر که ما از کسی حمایت و پشتیبانی کردیم تبعات آن همیشه با ما هست. حالا شاید در مقطعی آگاهی کافی وجود نداشته و پشتیبانی صورت گرفته ولی اگر آن درایت و هوش باشد، آدم زودتر می تواند جلوی خیلی از فسادها را بگیرد. به اعتقاد من ایشان، خیلی ها را اغفال کرده است .حتی در مورد خیلی از روحانیون با مواضعی که گرفت و صحبتهایی که کرد توانسته بود دلربایی کند که این هم نباید نادیده گرفته شود. ولی ما اگر از کسی حمایت کردیم و بعد دیدیم این حمایت درست نبوده، باید سریع به جبران آن بپردازیم. نکته اینجاست که ما اصرار بر جبران کردیم یا نکردیم؟ اگر اصرار بر جبران کرده بودیم، قطعا دور دوم نباید انتخاب می شد . من روز چهارشنبه بیستم خرداد سال ۹۲با آقای علی لاریجانی، رئیس محترم مجلس جلسه داشتم. گفتم آقای لاریجانی از شما خواهش و تمنا می کنم هرطور از دستتان بر می آید یک کاری کنید، ایشان انتخاب نشود. بروید بگویید، منعکس کنید و به هر نحوی که می دانید، کاری کنید که ایشان انتخاب نشود به این دلیل که کشور را بهم می ریزد.آقای لاریجانی با همان لحن خاص خودش گفت:« ما نمی دانیم این چه پدیده ای است و ما چگونه باید با او برخورد کنیم.» وقتی مسیر منحنی رفتارهای آقای احمدی نژاد را می بینید سال اول یک جوری است، سال دوم یک جور دیگر، سال سوم هم متفاوت تر و همینطور به دور دوم می رسد که باز هم در سالهای منتهی به دور دوم هر سال متفاوت ظاهر می شود و دو سال آخر هم که ….

*آیا این تغییر رفتار ایشان را ناشی از تعامل شان با برخی از دوستانشان می دانید؟

ببینید! همان حدیث امام صادق(ع) را باید در نظر بگیریم که آدم مومن در جای لغزنده قرار نمی گیرد. به هر حال ریاست جمهوری قدرت دارد. اولین قدرت اجرایی کشور و دومین مقام شخصیت سیاسی کشور است. این ظرفیت برای ایشان مطلقا وجود نداشته است . ادبیاتی که ایشان در سخنرانی ها و محاوره های خودش داشته را ببینید به چه صورت است. در مجلس می گوید که من جواب نمی دهم و سوال هم که می کنند، پاسخگو نیست. شما یکباره می بینید که می گوید ، مجلس در راس امور نیست. دقیقا ۱۸۰ درجه مخالف فرمایش حضرت امام(ره) که فرمودند «مجلس در راس امور است». می بینیم که سه دوره بودجه را در اردیبهشت ماه تصویب کردند. در صورتی که من کارشناس می دانم که اصلا این کار معنی ندارد و شما براحتی می توانید آذرماه یا دی ماه ارائه دهید. سه دوره این کار را کرد. حکایت همان ماجرای تغییر ساعتهاست! یعنی می خواهد بگوید «انا رجل» یعنی من هم هستم.

· منظور شما این است که انتظار این بود که وقتی این چهره های اصولگرا متوجه شدند که اشتباه کرده اند نباید در دور دوم مجددا از او حمایت می کردند تا رییس جمهور باقی بماند ؟

ولی باز در دور دوم هم حمایت کردند. بعد او لج بازی هایی می کند و آقای مشایی را به عنوان معاون اول انتخاب می کند. بزرگان نظام شفاهی می گویند، عمل نمی کنند. نامه می زنند، شش روز نامه را نگه می دارند و بعد از شش روز منتشر می شود . آقای مشایی بعد از آن ماجرا اسما معاون اول نبوده، ولی رسما که بوده است. تمام آدمها باید کارهایشان را با او هماهنگ می کردند. حالا اگر آن آدمهایی که حمایت کردند، تدبیر داشته باشند، باید بگویند ملت ما عذر می خواهیم، ملت عزیز! ما را ببخشید. بیایند و بگویند دیگر.

پرویز کاظمی: احمدی نژاد تمام شد؛ دست و پا می زند که روی آب بماند

*اما این اتفاق نمی افتد و آنها هم همچنان روی آدمهایی شبیه ایشان تاکید می کنند.

ببینید! این باز همان بحث اخلاقی اولیه است. اگر کسی می بیند در جایی اشتباه کرده باید بگوید که اشتباه کرده است. این اشتباه باعث می شود که در آینده از خیلی موارد دیگر جلوگیری کنیم. اگر بنا باشد من هر روز اشتباه کنم و بگویم اشتباه بود، من دیگر مدیر و آدم سیاسی نیستم. ما فقط و فقط از خوف اینکه جایگاه خودمان را بین مردم از دست دهیم، این کار را نمی کنیم. درصورتی که همین آقایانی که الان پشت میزها هستند باید به صراحت بگویند که ما از ملت ایران عذرخواهی می کنیم اما چه کسی این را گفته است؟

*درواقع این حرفها که می گفتند سحر و جادو شده است، رفع مسئولیت از خودشان است. می خواهند بگویند او درست بوده و بعدا سحر و جادو شده است. ما اطلاعاتمان غلط نبوده که به شما گفته ایم.

من فکر می کنم ما باید مدیریت را بفهمیم. اگر شما مدیریت را فهمیدید، بسیاری از رفتارهای آدمها را می توانید تشخیص دهید. مثلا این روزها شنیده ام کسی گفته ۵ میلیون شغل ایجاد می کند . باید پرسید که چطور می خواهی این کار را انجام دهی؟ این اصلا بحث ندارد و شدنی نیست. ما آن زمان در دولت بودیم که آمد و گفت آقا تمام شد و شما دیگر وزیر جهانی هستید! دستش هم به هم می زند و می گوید دیگر راجع به ایران فکر نکنید، بروید راجع به جهان فکر کنید! ما هنوز اینجا گیریم.

*غیر از اینها یک بحثی هم در مورد شما داشت که ماورایی هم بود. گفته بود که شما را خدا به ما داده است!

احمدی نژاد گفت کاظمی را خدا به ما داد.

*یکی از بحثهایی که همیشه راجع به آقای احمدی نژاد وجود دارد رابطه ایشان با آقای مشایی است. خیلی ها می گویند که آقای مشایی از ایشان تاثیر می پذیرد و برخی هم عقیده برعکس دارند. چگونه است؟

آقای مشایی اصلا آن ذکاوت و آن هوش را ندارد. آقای احمدی نژاد باهوش و بادرایت هست . به هر حال می خواهم بگویم حالا ما باید چکار کنیم که به این مصائب دچار نشویم؟ برای جبران هشت سالی که ایشان سر کار بوده به اندازه ۱۶ سال باید کار شود که آثارش پاک شود و به این سادگی ها هم نیست. او مدیریت کشور را لوث کرده است. مثالی می زنم که شاید در جریان بوده باشید. آقای مهدی خورشیدی داماد ایشان است . ایشان را رئیس موسسه استاندارد کرده و حکم صادر کرده بود. من با او صحبت کردم و گفتم پسر! تو یک پیچ نبسته ای، کسی که می خواهد رئیس موسسه استاندارد شود، باید استخوان خرد کرده باشد و بفهمد که استاندارد و صنعت چیست. اما حکم برایش صادر کرد و جلسه معارفه هم گذاشت. حتی او سر کار هم نرفت و بعد از دو هفته او را تغییر دادند. یعنی انقدر فاجعه و مبرهن بود که تغییر دادند.

· اینکه فکرهای بزرگی در ذهن داشته باشد مثل مدیریت جهانی ممکن است از یک جایی به ایشان تزریق فکری شده باشد.

نه لزوما. درحدی که با آمریکا بنشینیم و راجع به مسائل جهان صحبت کنیم بوده است. کل تولید ناخالص دنیا ۷۵هزار میلیارد دلار است. امریکا ۱۶هزار میلیارد دلار است و کل اروپا ۱۶هزار میلیارد دلار و ایران ۴۰۰ تاست. این چه مذاکره ای دارد؟ مثل این می ماند که ما بگوییم برویم با مسی مذاکره کنیم تا در باشگاه دسته ۳ ما بازی کند! خنده دار است. شما اگر دودوتای مدیریت را بدانید و اطلاعات داشته باشید که اینها بجز عوامفریبی نیست. اینکه حالا هم برخی می گویند ۵ میلیون شغل ایجاد می کنند و تولید ناخالص ملی را دو و نیم برابر می کنند .

* احمدی نژاد شاید پیش بینی می کرده که ردصلاحیت شود. چرا اصلا کاندیدا شد ؟

سه موضوع وجود دارد؛ یکی اینکه می خواهد در رسانه ها مطرح شود. این را کاملا در دوره ای که در کشور مسئولیت داشت هم می دیدید که حرفهایی می زد که در جهان سر وصدا می کرد و همیشه مطرح بود. من همیشه به دوستان خبرنگارتان می گفتم اگر کسی همت کند و این هشت سال را بررسی کند، می بیند که هر دو هفته یک موشک هوا شده است. حتما یک چیزهایی پیدا می کنید. دوم اینکه برایش دو سر برد بوده است که اگر تائید نشود افکار عمومی اینطور می گویند که رئیس جمهوری بوده که به تازگی رفته و این همه پشتیبانی و حمایت داشته اما تائید نشده و این برای نظام خوب نیست. اگر هم تائید می شد شروع به گفتن حرفهایی می کرد که بعضا هم بدون پشتوانه بوده است. در مناظره ایشان با آقای موسوی مدرکی برای خانم زهرا رهنورد درآورد که گفت دکترا ندارد. من گفتم شما که ۴ سال رئیس جمهور بودید و اگر این موضوع را می دانستید همان روز به شما نگفته اند و از قبل می دانستید، اگر رئیس جمهور باعرضه و باجنمی بودید و اطلاعات خوبی داشتید باید همان موقع می گفتید که این را درست کنند نه اینکه در تلویزیون عنوان کنید. دوم اینکه فردای همان روز گفتند مدارک درست است. اصلاح نکردن در همان مقطع زمانی که در مسند کار بودی، یک ایراد است و مدرک کذبی هم که ارائه دادی و بازرسی کل کشور اعلام کرد درست است هم ایراد دیگر. این را چه کسی باید پاسخگو باشد؟ دید فردی را کنار بگذارید و به صورت کارشناسی به موضوع نگاه کنید. وقتی نگاه می کنید، می بینید که ایراد است. یکی از ایرادات اساسی این است که وقتی می خواهید مسئولیت اجرایی کشور را داشته باشید، چگونه چیزی که پشتوانه مدرکی ندارد و مستند نیست را مطرح می کنید؟ آنوقت چگونه می شود کشور را اداره کرد؟ نتیجه همینی می شود که با آن مواجه هستیم .

پرویز کاظمی: احمدی نژاد تمام شد؛ دست و پا می زند که روی آب بماند

*عاقبت او را چگونه می بینید؟

من همان موقع گفتم که ایشان دیگر تمام شده سیاسی است. دست و پاهای آخر است که روی آب بماند والا تمام شده سیاسی است. در صورتی که دوستانشان و خودشان بحث احمدی نژادیسم را مطرح می کنند. به عنوان یک ایدئولوژی مطرح می کنند که نظام بدون ایشان نمی تواند باشد.

*برداشت شما از انتخابات ۲۹ اردیبهشت چیست؟

همانطور که قبلا هم گفتم من بین ۴ تا ۶ نفر فکر می کردم که تائید صلاحیت شوند که تقریبا هم اسامی را گفته بودم که همین ها بودند. من تصور می کنم که مشارکت خوبی خواهیم داشت و مردم مشارکت خوبی خواهند داشت. پیش بینی من پیروزی آقای روحانی است.

*چرا؟

دلیلش این است که وقتی گذشته را نگاه می کنید یاد منحنی رگلاسیون در ریاضی می افتید یعنی بر مبنای گذشته، آینده را می توانید بگویید. انتخاباتی که در سال ۹۴ داشتیم و حتی انتخابات ریاست جمهوری ۹۲، به هرحال آقای روحانی که رای آوردند، با حمایتی که آقای خاتمی و آقای هاشمی رحمت الله علیه کردند، این رای بدست آمد که درواقع نظریه جمع کشور بود که عنوان می شد. رای همه آقایانی که تحت عنوان اصولگرایی کاندید شده بودند، ۱۰ میلیون شد. آن مسیر به انتخابات مجلس رسید و دیدیم که چه اتفاقی افتاد .اصولگرایان قبلا پایگاه خوبی داشتند . همان پایگاه هم باعث شد که آقای احمدی نژاد دور اول رای بیاورد ولی در ادامه آن را از دست دادند. نه اینکه بگوییم کشور اصلاح طلب است بلکه به این مفهوم که عملیات و تجربه کار و نتایج کار اصولگرایی مورد نظر نیست. بنابراین من پیش بینی می کنم که مشارکت خوبی صورت خواهد گرفت و آقای روحانی رای خواهد آورد.

*یعنی رقابت بین آقای روحانی و آقای رئیسی درنمی گیرد؟

تصور نمی کنم رقابت سختی باشد.مثل دوره قبل می شود و تصور می کنم رای آقای روحانی نسبت به دوره قبل بیشتر می شود.

*یعنی آقای رییسی و قالیباف با هم کنار نمی آیند ؟

تصور نمی کنم. معمولا اصولگرایان خیلی با هم کنار نمی آیند و تجربه گذشته هم این را نشان داده که اصولگراها با هم کنار نمی آیند. این را در مجلس هم دیدیم. همین الان با وجود «جمنا»یی که تشکیل شد هیچ نامزدی از جمنا در بین کاندیداها نیست! یعنی هیچکدام نیستند. آقای میرسلیم، قالیباف و رئیسی هر کدام جدا شرکت کردند یعنی آن تشکیلاتی که برای خودشان مطرح می کردند، نشدند. اینجا ائتلاف کنند یا نکنند به نظرم خیلی اتفاق خاصی نخواهد افتاد.

*یعنی در رای شان تاثیر نمی گذارد.

نه، در رای آقای روحانی خیلی اثر نمی گذارد.

*معتقدند که اگر به صورت تک نفری بیایند، برده اند.

امتحانش مجانی است.

*به نظر می رسد الان دو طیف با آقای رئیسی همراه هستند. یک طیف، وزرای سابق آقای احمدی نژاد هستند از جمله آقای میرکاظمی ونیکزاد و طیف دیگر هم شاگردان آقای مصباح هستند که عملا و علنا برای ایشان کار می کنند. تصورتان این است که آقای رئیسی چه نگاهی به این انتخابات با این شکل از یارگیری دارند؟

آقای رئیسی از نظر پایگاهی نسبت به آقای قالیباف وضعیت مناسب تری دارد . من فکر می کنم آقای قالیباف این دوره اصلا به اندازه دور قبل هم رای نیاورد.

*چرا؟

در این دوره یک اتفاقاتی افتاد. همین بحثهایی که در شهرداری مطرح شد. بحث گزارش کارشناسی که مربوط به پلاسکو بود . فضای کشور هم فضایی نیست که این ها بتوانند رای مناسبی داشته باشند. من تصور می کنم که اقبال آقای رئیسی در طیف این قسمت به مراتب از آقای قالیباف بیشتر باشد.

*منظورتان طیف سیاسی اصولگرایان است یا بدنه اجتماعی آنها ؟

اصولگرایانی که شاید دامنه رای شان ۸ تا ۱۰ میلیون باشد.

* آن طیف اصولگرایان که شامل آقای ناطق می شود، چطور؟

شرایط خیلی عوض شده و ما الان نمی توانیم این را بگوییم. من همیشه گفته ام که موضوع از سال ۷۶ شروع شد و نه ۸۴٫ اگر خاطرتان باشد آقای ناطق عزیز که خیلی نسبت به ایشان ارادت دارم، با آقای خاتمی ،هر دو سال ۷۶ وارد عرصه شدند. آقای خاتمی با یک رای بسیار بالا یعنی نسبت ۲۰ میلیون رای به ۶ میلیون رای پیروز انتخابات شد. بنابراین آن دیدگاه از سال ۷۶ این حالت را بوجود آورد.

پرویز کاظمی: احمدی نژاد تمام شد؛ دست و پا می زند که روی آب بماند

*دلایلش را بفرمایید.

شرایط آن موقع را باید ارزیابی کرد. تغییر و تحولاتی که در فکرها، دیدگاه ها، عملکردها و رفتارها اتفاق می افتد، انتظاراتی که وجود دارد، نسل جوان و جدیدی که الان آمده را باید در نظر گرفت. همیشه می گویم الان را با ۵ سال، ۱۰ سال، ۱۵ و ۲۰ سال پیش مقایسه نکنید. نوع لباس پوشیدن و رفتارها خیلی تغییر پیدا کرده است. صحبتی که یکی از دوستان کرده اند که تولید ناخالص ملی را دو و نیم برابر می کنند، سریعا تحلیل شده که در بهترین حالت ۱۶ سال طول می کشد که یک کشور بتواند تولید ناخالص خود را دو و نیم برابر کند. باید برگشت گذشته ها و تغییرات را دید. بنابراین من تصور می کنم که در جامعه ای که این محدودیت رای وجود دارد آقای رئیسی نسبت به آقای قالیباف اولی تر است.

*فکر می کنید آقای میرسلیم چه نقشی در انتخابات می تواند ایفاء کند.

تصور نمی کنم نقشی داشته باشند.

*اما از نظر مدیریتی ، سابقه و تجربه بیشتری نسبت به آقای رئیسی و آقای قالیباف دارند.

پشتیبانی ها و حمایت هایی که می شود، مهم است.

*آیا امکان اینکه راست سنتی به سمت آقای روحانی برود، وجود دارد؟

بعید می دانم. گروه های خونی به هم نمی خورد.

*اما خود آقای روحانی به این طیف نزدیک است.

مگر موتلفه چقدر رای دارد. آقای میرسلیم هم نماینده موتلفه است. واقع بین باشید و اینطوری نگاه کنید. یعنی اصلا اثرگذار نیستند.

*آقای هاشمی طبا چطور؟

دوست عزیز ماست و خوشامد می گوییم.

*تصورتان از آقای جهانگیری چیست؟

آقای جهانگیری برای کمک به آقای روحانی آمده. من فکر می کنم کنار بروند.

*حتی اگر در نظرسنجی ها بالا بروند!

فکر می کنم این گونه باشد .


منبع: برترینها

خانم‌ها چه زمانی همسرشان را خوش‌تیپ می‌دانند؟

مجله زندگی ایده آل: خیلی‌ها معتقدند رسیدگی به استایل و پوشش آقایان خیلی ساده‌تر از دغدغه‌های خانم‌ها در همین مورد است. شاید به دلیل اینکه آقایان درباره پوشش، راحت‌تر فکر می‌کنند و شرایط را ساده‌تر می‌بینند. با این حال وقتی پای سلیقه خانم‌ها به میان می‌آید، کار برای آقایان هم سخت می‌شود. تا به حال پیش آمده همسرتان به شما بگوید چطور خوش‌تیپ‌تر می‌شوید و چطور از خوش‌تیپی فاصله می‌گیرید؟ خب، شاید تا به حال به روی‌تان نیاورده باشید اما این را بدانید که برای قریب به اتفاق خانم‌ها المان‌های مشترکی از خوش‌تیپی همسرشان وجود دارد که بد نیست از آنها مطلع شوید. در این صورت است که شما می‌توانید بدون اینکه همسرتان نکته‌ای را درباره ظاهرتان به شما گوشزد کند به یک جنتلمن واقعی تبدیل شوید.

 يك جنتلمن باشيد!

خوش‌سلیقگی در کفش

باور کنید اولین چیزی که توجه هر کسی را در استایل آقایان به خود جلب می‌کند کفش آنهاست. جالب است بدانید کارشناسان استایل می‌گویند کفشی که به پا می‌کنید قبل از اینکه خودتان حرفی بزنید، می‌تواند خیلی چیزها را درباره شما روشن کند! شکل و شمایل کفش، رنگ آن، تمیز بودنش، ست شدنش با ظاهرتان و همه این عوامل از میزان اهمیت شما به استایل‌تان خبر می‌دهد. خیلی از خانم‌ها معتقدند وقتی به کفش یک آقا نگاه می‌کنید می‌توانید به میزان اهمیت او به سایر موقعیت‌های زندگی‌اش پی ببرید! عجیب است اما در این دنیا تحلیل‌های عجیب و غریبی وجود دارد. با این تفاسیر بدانید که ممکن است در نظر همسران‌تان، شخصیت شما نمودی هم در انتخاب کفش‌های‌تان داشته باشد. موقعیت‌سنجی در پوشیدن کفش مناسب یکی از مهم‌ترین فاکتورهای خوش‌پوشی شما محسوب می‌شود.

جوراب! این فاکتور تعیین‌کننده

این یکی را دست‌کم نگیرید. ممکن است نظر همسرتان را کاملا درباره شما عوض کند؛ بنابراین حتما در این خصوص جدی باشید! قبل از هر چیزی بدانید که پوشیدن جوراب با صندل و کفش‌های روباز یک اتفاق نفرت‌انگیز برای خانم‌هاست! بنابراین دور این یکی را حتما یک خط قرمز بکشید. نکته دومی که باید حسابی به آن توجه کنید، ست کردن رنگ جوراب با شلواری است که به پا می‌کنید نه با کفش‌تان. این بدان معناست که مثلا اگر شلوار سورمه‌ای به پا می‌کنید جوراب‌تان هم باید حتما سورمه‌ای باشد. اگر شلوار کرم می‌پوشید جوراب‌تان باید از هم‌خانواده همین رنگ باشد. پس این مساله را هم حسابی جدی بگیرید. شاید در ظاهر، قضیه جدی نباشد اما در عمل خیلی هم مهم است!

کتان‌هایی که به شما خوش‌تیپی می‌دهند

نقش شلوارهای کتان را در استایل‌های مردانه اصلا دست‌کم نگیرید. اول اینکه آنها به تناسب رنگی که دارند می‌توانند برای هر موقعیتی قابل استفاده باشند؛ حالا چه با استایل‌های رسمی و چه غیررسمی. در همین راستاست که می‌توانید این شلوار را با کفش‌های رسمی و راحتی ست کنید. با آنها پیراهن‌های مردانه بپوشید یا تی‌شرت‌هایی به تن کنید که روی شلوار می‌افتد. موضوع این است که این کتان‌ها در همه حال به استایل شما شخصیت می‌دهند. سعی کنید در کمد لباس‌تان از این شلوارهای کتان در همه رنگ‌ها داشته باشید اما اگر بنا به گزینش است بدانید رنگ‌های آبی نفتی یا سورمه‌ای، ماسه‌ای و سبز زیتونی می‌توانند بیشترین مورد استفاده را برای‌تان داشته باشند.

 يك جنتلمن باشيد!

یک قدم جلوتر از تی‌شرت …

به زبان انگلیسی به این لباس Henleys، (هنلیز) می‌گویند. اگر می‌خواهید دقیقا بدانید چیست باید به شما بگوییم چیزی شبیه یک قدم جلوتر از تی‌شرت و شاید بهتر باشید بگوییم تی‌شرت‌های مدل جدید؛ یقه گرد و دکمه‌دار، فیت تن و راسته‌مانند. ویژگی چنین تی‌شرتی به خصوص با رنگ سفید قابلیت ست کردن آن را با همه رنگ شلواری به خصوص از نوع جین و کتان بالا می‌برد. این لباس اما قطعا مناسب وقت‌هایی است که قرار است تیپ اسپرت و راحت بزنید. شاید برای هر مردی بد نباشد چنین تی‌شرتی در کمد لباسش داشته باشد. این تی شرت برای عصرهایی که می‌خواهید با همسرتان به پاساژگردی بروید مناسب‌ترین گزینه است؛ آن هم بدون توصیه همسر درباره نوع پوشش. بیشتر خانم‌ها چنین استایلی را مقبول می‌دانند.

اکسسوارهای مکمل

اکسسوری‌ها در شکل و شمایل و البته مقدار مناسب می‌توانند مکمل خوش‌استایلی یک آقا باشند. اما در همین رابطه نکات ظریفی وجود دارد که باید به آنها توجه ویژه کرد. یک ساعت شیک و مناسب با تیپ رسمی یا غیررسمی می‌تواند همیشه به ظاهر یک آقا، وقار و جذابیت بیشتری بدهد. استفاده از اکسسوارهای بجا و موقعیت مناسب نشان می‌دهد شما به عنوان یک مرد چقدر به جزئیات ظاهر خود اهمیت می‌دهید که این به خودی خود یک حسن محسوب می‌شود. اما باید حواس‌تان باشد در استفاده از اکسسوارها به خصوص دستبند و انگشتر زیاده روی نکنید. شاید یک دستبند چرمی یا یک حلقه رینگی برای متاهل‌ها خیلی جذاب و مناسب باشد اما زیاده‌روی در تعداد دستبند یا انگشتر می‌تواند به همان نسبت سلیقه شما را زیر سوال ببرد.

یقه هفت‌های دوست‌داشتنی

وقتی یک آقا لباس یقه‌هفت می‌پوشد یعنی اینکه حسابی به استایل و ظاهر خود اهمیت می‌دهد و از خوش‌لباسی‌اش محافظت می‌کند. باید این نکته را بدانید که بلوزهای یقه‌هفت استایلی بین رسمی و غیررسمی است. شاید چنین لباسی بیشتر برای کار مناسب باشد؛ البته مشروط بر اینکه قرار نباشد در یک جلسه تمام‌رسمی حاضر شوید. شما می‌توانید انواع سوشرت‌های یقه‌هفت را در رنگ‌ها و طرح‌های مختلف داشته باشید اما باز هم اگر بنا به انتخاب باشد همان رنگ‌های سبز زیتونی، آبی نفتی یا سورمه‌ای و رنگ ماسه‌ای بهترین گزینه‌ها خواهند بود.

 يك جنتلمن باشيد!

و حالا، جین به علاوه تی‌شرت سفید

ظاهر ماجرا خیلی ساده به نظر می‌رسد. اما واقعیت این است که در نتیجه یک تحقیق مشخص شده  بیشتر خانم‌ها چنین استایلی را برای همسر خود بسیار می‌پسندند. نکته کلیدی در چنین استایلی به تی‌شرت برمی‌گردد. تی‌شرت سفید نباید خیلی آزاد و گشاد باشد و نه خیلی تنگ و فیت. همین ویژگی است که چنین استایلی را جذاب می‌کند. شلوار جین اما باید فیت باشد نه تنگ. به این ترتیب شما یک تیپ راحت و ساده زده‌اید که می‌تواند نشان دهد در عین سادگی می‌توان خوش‌تیپ هم بود.

کت و شلوار فیت  

آیا می‌دانستید آقایانی که کت و شلوارهای فیت به تن می‌کنند و کاملا آراسته هر جا که می‌روند رد عطرشان را به جا می‌گذارند، به لحاظ روانی بیشتر مورد اعتماد دیگران قرار دارند؟ خب حالا که این نکته را دریافتید بهتر است اگر بنای خریدن و پوشیدن کت و شلوار را گذاشته‌اید مستقیم بروید سراغ انواع فیت آنها. با پوشیدن کت و شلوارهای گشاد به نوعی در ظاهر خود اغراق می‌کنید، چاق‌تر و سن‌دارتر به نظر می‌رسید و نوعی بی‌قوارگی در استایل‌تان مشهود می‌شود اما وقتی کت و شلوار فیت به تن می‌کنید طبیعی است که لاغرتر، کشیده‌تر و البته کم‌سن و سال‌تر هم به چشم بیایید. نکته دیگر درباره کت و شلوار موقعیت‌سنجی برای پوشیدن آن است. شاید کت و شلوار برای اولین روز کاری شما گزینه مناسبی باشد اما برای اولین دیدار با خانمی که قرار است زن زندگی‌تان شود زیادی رسمی و خشک است. کت و شلوار اگر بنا به موقعیت، صحیح پوشیده شود قطعا شما را فردی با اعتماد به نفس و قدرتمند نشان خواهد داد.


منبع: برترینها

طرز ساخت تاج گل عروس؛ در شب رویایی تان بدرخشید!

در این روزهای زیبای بهاری، با هوای مطبوع و دلنشین زوج های جوان بسیاری هستند که تصمیم به ازدواج می گیرند و یا برگزاری مهمترین مراسم زندگی خود یعنی نامزدی، عروسی را در این فصل زیبا در نظر گرفته اند. در فصل بهار که گلهای زیبا نیز جایگاه ویژه ای دارند، خوب است که از این پتانسیل استفاده کنید و تاج گل عروس را به سادگی خودتان بسازید. مدل تاج گل نامزدی و تاج عروس گل طبیعی در مراحل زیر نشان داده شده است:

ساخت تاج گل عروس، در شب رویایی تان بدرخشید! 
وسایل مورد نیاز برای تاج گل سر عروس

  •     گل های شاخه بریده در رنگ و اندازه های مختلف
  •     برگهای تزیینی برای تاج گل عروس
  •     سیم گل فروشی در دو سایز
  •     نوار گل فروشی
  •     قیچی
ساخت تاج گل عروس، در شب رویایی تان بدرخشید! 
مرحله اول ساخت تاج گل عروس

برای اینکه حلقه اصلی تاج گل عروس را داشته باشید، یکی از سیم ها را بردارید و نوار مخصوص گلفروشی را به دور آن بپیچید. تمام طول سیم را با پیچاندن نوار مخصوص به دورش، بپوشانید.

نکته: برای اینکه بهترین نتیجه را داشته باشید، دور سر عروس را اندازه بگیرید و با محاسبه بخش انتهایی به آن اضافه می شود، طول سیم را برش دهید.

ساخت تاج گل عروس، در شب رویایی تان بدرخشید! 
مرحله دوم تاج گل سر عروس

در این مرحله سیم را به حالت دایره خم کنید و دو انتهای آن را به هم بپیچید تا باز نشود. برای اینکه حلقه تاج گل عروس استحکام بیشتری داشته باشد، مقداری از نوار گلفروشی را هم به به بخش انتهایی بپیچید.

ساخت تاج گل عروس، در شب رویایی تان بدرخشید! 
مرحله سوم ساخت تاج سر با گل طبیعی

با استفاده از یک قیچی تیز، ساقه گل و شاخه برگ ها را جدا کنید تا تنها حدود ۵ سانتی متر از ساقه آنها باقی بماند. می توانید امتداد دمبرگ و ساقه برگهای تزیینی را با سیمهای نازک بپیچید تا به دور حلقه گل به راحتی محکم شود.

ساخت تاج گل عروس، در شب رویایی تان بدرخشید! 
نکته: برای این قسمت از سیم پیچی هم حتما از نوار سبز استفاده کنید تا ظاهری تمیز و مرتب تر داشته باشد.

مرحله چهارم ساخت تاج عروس

برای اینکه گلها را روی حلقه تاج سوار کنید، یکی از سیم ها را از وسط تا کرده و کنار ساقه کوتاه باقی مانده گل قرار دهید. یک سر سیم را با سیم باریکتر به دور ساقه گل محکم کنید. دور این سیم هم از نوار سبز برای یکدست شدن ظاهر تاج گل عروس استفاده کنید.

 ساخت تاج گل عروس، در شب رویایی تان بدرخشید!
مرحله پنجم تاج عروس با گل

این کار را برای همه گل ها و برگها تکرار کنید.

مرحله ششم ساخت تاج گل عروس

در این مرحله ابتدا چیدمان گل و برگها روی حلقه گل را در ذهن مجسم کنید. ترکیب رنگها و ریتم قرارگیری آنها کنار هم را در نظر بگیرید. حال می توانید چند برگ و گل را به دسته های کوچک تقسیم کنید.

نکته: اگر از برگ سرخس یا برگ های بافت ریز در تاج گل عروس استفاده می کنید، آن را زیر باقی گل و برگها نصب کنید.

 ساخت تاج گل عروس، در شب رویایی تان بدرخشید!
مرحله هفتم ساخت تاج گل نامزدی

برای اینکه گلها را به تاج عروس وصل کنید، نوار بلندی را به دور ساقه دسته های کوچک بپیچید تا بتوانید ادامه آن را هم به دور حلق بپیچید.

نکته: بعد از قرار دادن گل روی حلقه گل اگر دیدید طول سیم یا نوار بلند است، آن را ببرید تا تاج گل عروس منظم و تمیز باشد.

 ساخت تاج گل عروس، در شب رویایی تان بدرخشید!
مرحله هشتم تاج عروس گل طبیعی

این روند را ادامه دهید تا بر حسب خواست خود نیمی از حلقه گل عروس یا تمام آن را با گل پوشش دهید.

ساخت تاج گل عروس، در شب رویایی تان بدرخشید! 


منبع: برترینها

روزگار زنان در افغانستان

ماهنامه زنان و زندگی – نسترن طارسی، نفیسه حقیقت جوان: دانشجوی خبرنگاری بودیم که «جورج بوش» به بهانه دستگیری «اسامه بن لادن»، دستور حمله به افغانستان را داد. از آن روزها سال های زیادی گذشته و حالا فکر کردیم وقتش رسیده به افغانستان بعد از طالبان برویم و از زندگی مردم گزارش تهیه کنیم. می دانستیم جنگ یعنی چه. از امنیت حین جنگ و بعد از جنگ هم آگاه بودیم. پیگیر ویزا شدیم.

سفارت افغانستان اعلام کرد به دلایل امنیتی به خبرنگاران آزاد ویزا نمی دهد و فقط خبرنگاران اعزامی خبرگزاری های رسمی امکان تقاضای ویزا دارند. بیشتر از ۱۵ سال از آن حمله گذشته و آرامش تا حدی به افغانستان بازگشت، اما رویای ما برای دیدن افغانستان فراموش نشد که هیچ، خواستنی تر هم شد… تا اینکه بالاخره راهی کابل شدیم. سفر به این سرزمین تجربه کم نظیری بود. از آن تجربه هایی که نمی توان آن را به سادگی توصیف کرد. کابل را خالص و بی غش دیدیم. خوب و بد را صادقانه در طبق اخلاص گذشته بود و به ما عرضه کرد.

حجاب اختیاری، عرف اجباری

چمدان را که می بستیم، مانده بودیم چه برداریم و بعدا چطور بپوشیم. حتی آماده بودیم که اگر لازم بود، روبنده و برقع هم بزنیم، اما حالا به شما می گوییم: «چمدان را که می بندید تا عازم افغانستان شوید، فرض را بر این بگذارید قرار است برای سفری در ایران لباس بردارید. مانتو و شال های رنگی. دمای هوای تهران را معیار قرار دهید و پالتو یا لباس خنک انتخاب کنید.»

 روزگار زنان در افغانستان
در قانون اساسی افغانستان حجاب اختیاری است؛ اما عرف حکم می کند که زنان در سطح شهر ملاحظاتی برای حجاب خود داشته باشند.

روبنده، برقع، چادَری

زنی با روبنده و نگاه گریزانش شبیه ترین تصویر است به آنچه ما از افغانستان در رسانه ها دیده بودیم. اما حقیقت این است که این زن، سخت ترین تصویری بود که بعد از روزها گردش در کابل دیدیم، از بس که چنین پوششی برای زنان در اقلیت بود. حداقل در کابل خیلی کمتر از چیزی که انتظارش را داشتیم با زنان روبنده زده، برقع یا چادَری پوش مواجه می شدیم؛ اما همچنان می شنیدیم که این پوشش از سوی جامعه زنان افغانستان نسبتا عادی و پذیرفته شده است. کنجکاو بودیم ببینیم آیا این گزینش، انتخابی اختیاری است یا هنوز هم تفکرات دینی و عرفی آنان را به سمت چنین پوششی هدایت می کند.

«سمیع حامد»، برنده جایزه بین المللی آزادی رسانه ها (IFP Award) و مشاور ارشد تلویزیون ملی افغانستان، در دیداری که از انجمن قلم افغانستان داشتیم در این باره می گوید: «پس از طالبان، سعی کردیم با ساخت و تهیه برنامه های آموزشی رادیویی و تلویزیونی و برگزاری ورک شاپ های راهبردی متعدد، با کمک مراجع دینی و دفاع از حجاب اسلامی به زنانی که طی سال های حکومت طالبان قوانین سختگیرانه و غیرعادلانه آن ها را پذیرفته بودند، یادآوری کنیم که حتی دین نیز حدود و تعریف دیگری از مقوله حجاب و آزادی زنان دارد.

جالب این است که در جریان این تلاش ها متوجه شدیم تعداد قابل ملاحظه ای از زنان در سراسر افغانستان حاضر به پذیرفتن این تغییرات نیستند بلکه به شدت مخالف این موضوع هستند که چادری، برقع و روبنده هایشان را بردارند! مخالفت ها و پافشاری این عده سبب شد تا اقدام به تحقیقات جدی در مورد این عدم پذیرش کنیم.»

مشاور بنیاد جهانی خانه های حقوق بشر، تصریح می گوید: «انتخاب و استفاده از چادری ها در بسیاری از موارد هیچ ربطی به باورهای دینی زنان ندارد و اتفاقا ریشه بسیار جدی در مسائل اجتماعی و به ویژه اقتصادی دارد. زنان بسیاری در پاسخ به این سوال که چرا دلتان نمی خواهد چادری را از سرتان بردارید؟ گفتند زیر چادری خیلی راحت تر هستند. این همه پوشش و دیده نشدن به آن ها امکان می دهد که با هر لباسی که دلشان می خواهد از در بیرون بروند. حتی لازم نیست نگران آراستگی سر و صورتشان باشند.

عده دیگری هم می گفتند به طور معمول شوهر، پدر یا برادرانشان به آن ها اجازه نمی دهند تنها و بدون همراهی آنان از در خانه بیرون بروند. وقتی از پوشش های این چنینی استفاده می شود به راحتی و بدون اینکه آن ها متوجه شوند، می توانند از خانه بیرون بروند. اغلب تجربه مشابه و جالبی داشتند و می گفتند بسیار پیش آمده که در بازار از کنار شوهر، پدر و برادرانشان گذشتند و به دلیل اینکه چادری، برقع و روبنده پوشیده بودند، هیچ یک از آن ها متوجه حضورشان نشدند!»

 روزگار زنان در افغانستان

مشاور مرکز فرهنگ و انکشاف (توسعه) دانمارک در توضیح دلایل اقتصادی آن دسته از زنانی که حاضر به زمین گذاشتند این پوشش نبودند، گفت: «برای مشخص شدن اهمیت این بخش باید چند مثال بزنم. مثلا یکی از کسانی که در مصاحبه ها شرکت کرد، آموزگار بود. او در کنار آموزگاری در کارخانه ای کارگری می کرد. پوشیدن چادری به او این فرصت را داده بود که نه شغل آموزگاری مانع از پیدا کردن شغل دوم شود و نه موقعیت و فضای شغل دوم، به وجهه اجتماعی آموزگاری او آسیبی وارد کند.

در مثالی دیگر، عده ای از زنانی که نان آوری نداشتند یا درآمدشان کفاف خرج و دخل زندگی را نمی داد، به اتفاق می گفتند که پوشیدن چادری و معلوم نبودن چهره هایشان به آن ها این امکان را می دهد تا راحت تر به سراغ نهادها و NGOهایی که به زنان کمک می کنند، بروند و از کمک های نقدی و کالایی آن ها بهره مند شوند.»

اولویت با زنان است!

در این سفر با «وحید وارسته»، رییس انجمن قلم افغانستان آشنا شدیم. روزی که مهمان انجمن قلم بودیم، برایمان از روند چاپ کتاب در افغانستان حرف زد. از اینکه هیچ ممیزی وجود ندارد و تنها کافی است شما کتابی بنویسید و ناشری را قانع کنید که کتاب به فروش می رسد. اگر خود نویسنده تامین بودجه کند، نیازی به راضی کردن ناشر هم نیست. اما واقعیت این است که نام و شهرت ناشر می تواند تاثیر زیادی در فروش کتاب داشته باشد. اصلا همین شهرت و اعتبار ناشران است که باعث شده بسیاری از نویسندگان جوان افغانستانی بیشترین همت و تلاش خود را بگذارند تا کتابشان را به چاپ ناشران ایرانی باسابقه دربیاورند.

درباره میزان مشارکت زنان در ادبیات معاصر و عرصه کتاب افغانستان پرسیدیم. انگار خاطره ای خوشایند را مرور می کند، لبخندی و برایمان تعریف کرد: «از روز اول که انجمن قلم را در دست گرفتیم، متوجه غیبت زنان در جلسه های ادبی و محفل های شعر کابل شدیم. تدبیر ساده ای اندیشیدم. با آگاهی از ترس، خجالت و اعتماد به نفس پایینی که در طول سال های طالبان به زنان افغانستان تحمیل شد، زنان را به این محافل دعوت کردیم واز آن ها خواستیم حداقل شنونده باشن.»

وارسته می گوید: «همین حضور منفعل در نهایت به فعل درآمد. پس از چند ماه زنان دیگر فقط شنونده نبودند. آن ها شعرها و داستان های خودشان را که راوی دردها و راه شکفتن شان بود به قافیه و ریتم و در قصه برای دیگران می خواندند. انجمن قلم افغانستان جزیی از افتخارات خود می داند که برای چاپ کتاب، سیساتی توام با تبعیض مثبت برای زنان دارد.»

به گفته او، اگر چند نویسنده زن و مرد با کیفیت نویسندگی تقریبا یکسان، از این انجمن تقاضای پشتیبانی مالی برای چاپ کتابشان را کنند، انجمن قلم برای جبران سال ها جفای بی رحمانه ای که در حق زنان شده، اولویت را به آن ها می دهد.

روزگار زنان در افغانستان

خیابان، قلمرو کاملا مردانه

از لحظه ای که پا به خیابان های کابل گذاشتیم، متوجه سلطه مردان بر خیابان و بازار شدیم. یکی دو روز اول که دنبال آدرس های مورد نظر می گشتیم، مدام چشم می انداختیم تا زنی را پیداکنیم و جویای آدرس شویم. معمولا حدود یکی دو دقیقه ای زمان می برد تا بتوانیم زنی را مخاطب قرار دهیم و آدرس را از او بپرسیم، اما واقعیت این است تعداد زنانی که در خیابان می بینید، بسیار کمتر از تعداد مردان است.

اما در همین خیابان های مردانه، کم نبودند پوسترهایی که پیام های آموزشی در حمایت از زنان داشتند. تناقض جالبی در سطح شهر بود. بیلبوردی مزین به دخترک زیبایی که نوید آرامش و آینده خوش او را می داد. نمی شد وجود خوردی زرهی کنار این پوستر سازمان حقوق زنان افغان را نادیده گرفت. در ورودی کتابفروشی دیگری دعوتنامه عمومی برای ارسال مقالات آکادمیک با موضوع «راهکارهای منع خشونت علیه زنان در افغانستان» نظر ما را به خود جلب کرد. پوستر قدیمی بود اما برای مانشان از آن داشت که کارهای آموزشی برای حقوق زنان از دیروز و امروز شروع نشده است.

پوستر بزرگ دیگری دیدیم به این مضمون: «با وقفه گذاری بین ولادت ها، فرصت های تعلیمی، آموزشی و رفاهی بیشتر را برای فرزندان خود فراهم نمایید.» کلینیک صحی (پزشکی) اسپانسر این پوستر بود و گویاست که این برنامه ها طولانی مدت هستند و مسئولان واقف هستند که برای بالا بردن سطح سلامت زنان، باید زنان و مردان را هدف قرار دهند.

روزگار زنان در افغانستان

از خیابان های نیویورک تا سرک های کابل

چند هفته پیش از سفرمان ویدیویی در اینستاگرام از یک زن جوان در نیویورک دیدیم. او برای مطالعه ای آکادمیک در مورد مزاحمت های خیابانی، پشت کلاه دوستش دوربین کوچکی نصب کرده بود تا به صورت غیرمحسوس رفتار مردان نسبت به زنان را در خیابان ثبت کند. این ویدیو پر بود از متلک و طعنه های مردان. حس همزادپنداری با زن نیویورکی در عین ناراحت کننده بودن برایمان عجیب بود. با خودمان گفتیم، در نیویورک هم همین آش است و همین کاسه!

فضای مردانه کابل اما باعث شد تا چشم و گوش هایمان را بیشتر و بهتر باز کنیم. واقعیتی این است که چندروز اول که در یابان رفت و آمد داشتیم، غیر از یکی دو باری که چند جوان لهجه فارسی ما را به شوخی تقلید کردند، چیز دیگری نشنیدیم. البته انکار نمی کنیم که شاید ملاحظه توریست بودنمان را هم می کردند، به ویژه اینکه دوستان افغانستانی مان مدام با نگرانی از تجربه ما برای قدم زدن در شهر سوال می کردند! اما داستان وقتی عوض شد که وارد بخش قدیمی شهر کابل یا «کابل قدیم» شدیم.

آنجا همان طور که از اسمش پیدا است، بافتی تاریخی و قدیمی دارد. شبیه محله های قدیمی جنوب شهر تهران. کوچه های باریک، نقشه تو در تویی را شکل داده اند که قلب بخشی از اقتصاد شهر در آن می تپد. در کابل قدیم بود که معنی واقعی مردانه بودن شهر را فهمیدیم. جایی که شاید بپدا کردن زن، مثل یافتن سوزن در انبار کاه بود. در این بخش شهر متلک های زیادی شنیدیم. بخشی از جملات را می فهمیدیم و از درک بخش دیگر عجز بودیم. فارسی زبان مشترکمان بود؛ اما اینجا در قلب کابل اصطلاحات خیابانی نه از کشور به کشور یا شهر به شهر، بلکه از محله به محله فرق می کرد.

می خواهم رانندگی کنم

اگرچه هیچ منع قانونی وجود ندارد، ولی در افغانستان تعداد زنانی که پشت فرمان اتومبیل می نشینند، خیلی کمتر از مردان است. آنقدر کم که ما در طول سفر دو هفته ای مان، تنها دو بار با راننده ای زن، پشت فرمان، مواجه شدیم. پرس و جو کردیم و متوجه شدیم آموزشگاه هایی هم هستند که به زنان آموزش رانندگی می دهند؛ اما تا آنجا که ما چشم انداختیم، هیچ آموزشگاه رانندگی ندیدیم.

گفته می شود پس از سقوط طالبان، هفت لیسانس (گواهینامه) از ۸ هزار و ۶۹۸ گواهینامه رانندگی که در سال ۲۰۰۲ ملاید در افغانستان صادر شد، به زنان تعلق داشت. از سال ۲۰۰۳ میلادی نیز با کمک یک نهاد آلمانی برای برگزاری کلاس آموزش رانندگی به زنان افغانستان زمینه برای حضور آن ها در خیابان های افغانستان بیش از پیش فراهم شد به طوری که در سال ۲۰۱۲ میلادی، ۱۴۰ زن گواهینامه دریافت کردند.

روزگار زنان در افغانستان

در راه دموکراسی و آزادی

قد و قواره و صورت کوچکش گواه می داد که سن و سال زیادی ندارد. سخت می شد فکر کنی به ۲۰ رسیده است با این حال در جمع دوستانش که همگی دست کم ۸-۹ سال از او بزرگ تر بودند به عنوان یک پیشرو شناخته می شد.

«سحر فطرت»، زاده ایران است و الفبای زندگی را در شیراز فراگرفته است و لا به لای همه حرف هایش از ایران به عنوان سرزمینی که نیمی از قلبش برای آن می تپد یاد می کند؛ اما وقتی به افغانستان می رسد آن را چنین توصیف می کند: «افغانستان، کشور من است. سرزمین مادرم و زادگاه پدرم. جایی که هر روز به خاطر زن بودنمان در آن مبارزه و مجادله می کنیم. من در کابل جان، زندگی می کنم. کابلی که هیچ وقت لقب «جان» را از دست نمی دهد. جایی که هر روز جوانانش تاوان جنگ های اجدادشان را می دهند. کابلی که هر روز به سوی ترقی م رود و خیلی چیزها برایش مبهم است. سرزمینی که گاهی از دموکراسی و آزادی می شنود و گاهی از جنگ و خون.»

او که یک فعال مدنی است و برای آموزش زنان و کودکان، شهر به شهر از این سوی افغانستان به آن سوی افغانستان سفر می کند و مستندهای متعددی هم باری کمک به احیای حقوق اولیه زنان این سرزمین ساخته است که بازتاب های جهانی نیز داشته اند، معتقد است: «ما راه درازی برای رسیدن به دموکراسی و آزادی داریم، هنوز بدون توجه به شأن و شعور انسانی زنان، مردها خواسته هایشان را به آن ها تحمیل می کنند. هنوز هم اگر زنی تصمیم بگیرد با احترام به ودش، شخصیت مستقلی داشته باشد او را بداخلاق و بدکاره می نامند.

متاسفانه در وارد بسیار زیادی به روشنفکران ما برچسب «مایه فساد بودن» می چسبانند. البته نباید فراموش کرد که خیلی از مردان روشنفکرنمای ما دموکراسی را برای خانه همسایه می خواهند و با تعجب زن هایشان در خانه محبوس هستند. من معتقدم کابل ما با همه «جان» بودنش نیاز به شست و شو و نوشدن ذهن های پیر و جوان دارد و ما وظیفه داریم در این راه همه سختی ها را بپذیریم…»

سحر معتقد است مبارزه باید عینی و کاربردی و فارغ از شعرا باشد. او  می گوید: «فکر می کنم تنها چیزی که خیلی زیاد دارم جراتو اعتماد به نفس است. همین جرات زیاد هم به من کمک کرده است گاهی بتوانم تابوها را بشکنم و فرصتی برای دختران همسن و سال خودم ایجاد کنم که ترس را کنار بگذارند. یادم می آید چند سال پیش هیچ دختری جرات نداشت در خیابان های کابل دوچرخه سوار یکند؛ اما من یک روز تصمیم گرفتم همه سختی های این کار را به جان بخرم و سوار بر دوچرخه در خیابان گردش کنم.

مواجه شدن با دختری که سوار دوچرخه است نه تنها برای مردان که برای زنان جامعه افغانستان هم تعریف شده نبود. این رفتار آنقدر غیرعرف بود که بارها و بارها به من سنگ و میوه های گندیده پرتاب کردند. فحش و ناسزا شنیدم و پدر و مادر برخی از دوستانم مانع از ادامه ارتباط آن ها با من شدند. اما امروز با گذشت ماه ها و سال ها همان دوستان قدیم سوار دوچرخه می شوند و همان همسایه هایی که مرا بدکاره می نامیدند، دخترانشان را تشویق می کنند که دوچرخه سواری یاد بگیرند. خوشحالم که امروز افغانستان تیم دوچرخه سواری بانوان دارد. تنها آرزویم پیشرفت زنان افغان است.»

روزگار زنان در افغانستان

فروشندگی، شغلی نه چندان زنانه

غیر از یک رستوران، یک داروخانه، چند فروشگاه زنجیره ای مثل فاینست و فروشگاه ایرانیان که معمولا محل خرید خارجی ها به شمار می آید و فاضی متعادل تری هم دارد در هیچ فروشگاه، دکان و مغازه ای فروشنده زن ندیدیم. به نظر می رسد فروشندگی از آن شغل هایی نیست که زنان افغانستان علاقه ای به آن داشته باشند. شاید هم مثل خیلی از بخش های دیگر عرف آن ها را مجبور می کند فرصت های این حرفه را نادیده بگیرند.

زنان در سینما

شروع سفرمان همزمان شد با افتتاح جشنواره فیلم زنان افغانستان. در جریان برگزرای جشنواره، با «رویا سادات»، اولین زن کارگردان افغانستانی آشنا شدیم. کسی که علاوه بر مدیریت و اداره «خانه فیلم رویا»، ریاست جشنواره فیلم زنان را نیز بر عهده داشت.

رویا سادات، فارغ التحصیل رشته حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه هرات است و سینما را بیتشر به شکل تجربی و با سپری کردن یک دوره آموزشی دوساله در بخش کارگردانی، آن هم به صورت مکاتبه ای در کره جنوبی فراگرفته است.

او نیز همچون بسیاری از مردم افغانستان،  فروریختن رژیم طالبان (۲۰۰۱) را نقطه عطف مسیر موفقیت هایش می داند. رویا سادات و خواهرش «الکا»، که فیلم هایش جایزه های بین المللی متعددی گرفته است، از همه ذوق هنری و مهارت حرفه ای خود استفاده می کنند تا قصه های ناگفته زنان افغانستان را برای مردم دنیا بازگو کنند.از بسته شدن مکاتب (مدرسه های) دخترانه گرفته تا فقر، قاچاق، اعتیاد و… همه و همه موضوعاتی است که این زنان هنرمند به زبان تصویر فریاد می کشند.

رویا سادات واقف است که تولید فیلم برای فیلمسازان زن افغانستان کار ساده ای نیست؛ اما از حق نمی گذرد که بعضی مشکلات جنسیت نمی شناسد. مثل وقتی که فیلمسازی برای انتخاب صحنه مجبور می شود به مناطقی برود که خطر انفجار ماین (مین) وجود دارد. مین، اصلا زن و مرد نمی شناسد.

دیواری مملو از کتاب های دکتر

شنیده بودیم کتاب های ایرانی در افغانستان طرفدار دارد اما وقتی در یکی از کتابفروشی های بزرگ کابل با قفسه هایی مملو از کتاب های علی شریعتی مواجه شدیم، از تعجب دهانمان باز ماند. این تعجب وقتی بیشتر شد که ردیف مجلاتی چون تجربه و مهرنامه، بخار و… را روی زمین دیدیم.

 روزگار زنان در افغانستان
نقدهای ادبی و رمان های سیاسی، خاطرات سیاستمداران و کتاب های تاریخ، نیمی چاپ ایران و نیمی چاپ افغانستان کنار هم چیده هم شده بودند. نگاه به ما یادآوری کرد این چیدمان فقط آرشیوی از کاغذهای زیر چاپ رفته نیست، این چیدمان هویت افغانستان و افغانستانی است. بیشتر مردم افغانستان، حتی اگر تحصیلات عالیه نداشته باشند، تاریخ شفاهی کشور خود را با جزییات تاریخ ها و وقایع حفظ هستند.

فیلترینگ بی فیلترینگ

یکی از شگفتی های افغانستان فیلتر نبودن فیس بوک و توییتر است! فیس بوک در این سرزمین محبوبیت و فراگیری عجیبی داشت. آنقدر که جوانان برای چک کردن اخبار خبرگزاری ها و روزنامه ها به فیس بوک مراجعه می کردند و پیگیر همه رویدادها از طریق صفحات فیس بوک بودند.

جالب تر اینکه وقتی در کوچه و بازار از مردم اجازه می گرفتیم تا عکسی از آن ها بگیریم، اولین سوالی که از ما پرسیده می شد، این بود: «روی فیس بوک می گذاری؟» یا «روی فیس بوک که نمی گذاری؟»

بعدتر متوجه شدیم تاثیر این شبکه اجتماعی در جامعه  افغانستان به قدری جدی و غیرقابل انکار است که حتی دولتمردان و سیاستمداران هم برای پیشبرد بسیاری از اهدافشان از آن کمک می گیرند. بسیاری می گفتند نفوذ و اعتبار فیس بوک شبیه حق وتوی اثرگذار در انتخابات ریاست جمهوری پیشین افغانستان، ایفای نقش داشته است.

تلاشی اینجا، تلاشی آنجا

«تلاشی» از آن واژه هایی بود که تا آخرین روز سفرمان، ذهنمان از هضم و درک آن ناتوان بود. اولین بار وقتی وارد رستوران شدیم با این واژه مواجه شدیم. تلاشی یا همان «ایست بازرسی» خودمان؛ بخشی از هویت فعلی افغانستان است و کاربری اش نه ایجاد رعب و وحشت که تامین امنیت است.

رستوران ها، هتل ها، فروشگاه ها و تمام اماکنی که محل رفت و آمد اتباع کشورهای خارجی اند از بیم حملات تروریستی، برمینای اصول امنیتی خاص به سختی محافظت می شوند. در شهر اغلب از بیرون ساختمان های بی روزنی را می بینی که به محض عبور از «تلاشی»ها، به باغ و فضاهای مجلل منتهی می شوند. امکان ندارد قصد ورود به مکان شلوغ و نسبتا رسمی را داشته باشی و با تلاشی که اسلحه آماده به شلیک در دست دارد، مواجه نشوی. با این حال امکان ندارد شب هنگام به ویژه دیروقت، تلاشی های شبانه ای که مسئولیت کنترل امنیت شب شهر را بر عهده دارند، جلوی اتومبیلی که سرنشینان زن دارد را بگیرند! به قول خودشان «سیاه سر» (زن) را چه به تهدید امنیت!

خیابان ها، اسم ها

کابل و احتمالا در تعمیمی کلی، افغانستان یکی از مکان هایی است که نقشه، گوگل مپ و آدرس دقیق پستی به کارتان نمی آید. دلایل زیادی از جمله سال ها جنگ و ویرانی، اختلافات قومی و مناسب نبودن امکانات سبب شده تا خیابان ها، کوچه ها و خانه ها با آدرس های متداولی که ما سراغ داریم، یافت نشوند. البته این به آن معنی نیست که هیچ خیابان، سرک و کوچه ای هم اسم ندارد.

 روزگار زنان در افغانستان

وقتی قرار است جایی بروید، مطمئن باشید حتما نامی از یک نقطه شاخص برده خواهدشد و مقصد شما نسبت به دوری و نزدیکی و شمال و جنوب بودن آن نقطه باید پیدا شود. کار سختی است؛ اما جذابیت های خودش را دارد.

شاید یکی از جالب ترین چیزهایی که در  کابل دیدیم، نحوه انتخاب اسم خیابان های اصلی است. جاده همدیگرپذیری برای صلح، جاده آزادی بیان، چهارراهی جاده ابریشم، جاده عنصری، بلخی و… نام های روی تابلو ها گاهی به قدری پرمعنا بودند که شکار آن ها یکی از سرگرمی های ما شد. شاید فقط در کابل است که اسم یک خیابان بیشتر از یک نشانی است  شاید مقصود از آن رسیدن به سرمنزل انسانیت باشد.

شگفتی دیگر راسته بودن مشاغل در کابل است. مثلا وقتی قرار است گوشت بخری خواه ناخواه شما را به خیابانی هدایت می کنند که از اول تا آخرش و تقریبا در هر دو سمت آن قصابی وجود دارد. همین قانون در مورد گلفروشی، داروخانه، رستوران، کتابفروشی، صنایع دستی، پرنده فروشی، نجاری، فلزکاری، خشکبار و میوه و سبزیجات هم صدق می کند.

صدای زنگ مدرسه می آید

زنگ خانه زده شد. دخترکان با خوشحالی از مدرسه بیرون زدند. شلوغ می کردند و صدای خنده های از ته دل و گپ های بعد از کلاسشان حجم کوچه را پر کرده بود.

با دیدن آن ها یاد دوران مدرسه خودمان افتادیم. روپوش سرمه ای و مقنعه و شال سفید، لب های پرخنده و حس رهایی از معلم و کلاس و درس… خوشحالیم که کابوس منع مکتب رفتن دختران افغانستان، به تاریخ پیوسته است. چشمانمان از دیدن سرخوش کوچک و بزرگشان برق می زند. آن ها هم مثل ما، تصویر خودشان در شیشه مغازه یا موتری (خودرویی) را برانداز می کنند تا از مرتب بودن سر و ضعشان مطمئن شوند. انگار هیچ ربطی به ملیت ندارد هر جای دنیا که باشی، از مدرسه بیرون می آیی باید خیالت راحت باشد که شیک و پسندیده به چشم می آیی.

مهربانی گم شده

از سنگ های زینتی افغانستان زیاد شنیده بودیم، لاجورد، فیروزه. اما زمرد سبز پنجشیر و الماس سیاه آفریقا؟ تصورش را هم نمی کردیم فروشنده چنین سنگ های ارزشمندی را نشانمان دهد! الماس های سیاه و زیبای ۸ قیراطی. هر قیراط ۸ هزار دلار!

پچ پچ می کردیم و از زمردهای باکیفیت و بی نظیر آمریکای جنوبی حرف می زدیم که «عبدالفتاح شیرزاد»، مالک دکان سنگ های زینتی کابل، به ما گفت: «اشتباه نکنید، این تکه زمرد بی حباب و بی خط را که ۸ هزار دلار قیمت دارد، ببینید. زمرد پنجشیر است. هزار بار خالص تر از زمردهای آمریکای جنوبی.»

روزگار زنان در افغانستان 

پس از کلی زیر و رو کردن و چانه زدن و خرید یک تکه از لاجوردهای زیبای افغانستان، از عبدالفتاح خان خواستیم کمکمان کند تا تاکسی بگیریم و رهسپار خانه شویم که دوباره با مهربانی بی بدیل مردم این دیار مواجه شدیم. گفت: «این وقت شب؟ هوا تاریک گشته است. موتر (خودرو) از چه کارتان است؟ من خودم موتر دارم می رسانمتان.» مغازه را نصفه و نیمه بست و همراه ما شد.

هر سه با تعجب پرسیدیم: «چرا الماس به این گرانی و زمرد به این ارزشمندی را زیر شیشه می گذارید؟ حتی در کشو هم نمی گذارید! گاوصندوق ندارید؟»

با اطمینان گفت: «اینجا افغانستان است. امن است. دزدی نمی شود. هراس نداشته باشید.»

اطمینان او حس جدیید از امنیت و تعریف تازه ای از اعتماد را در ذهن ما ایجاد کرد.


منبع: برترینها

چرا با کلمه «حق» آشنا نیستیم؟

منشور حقوق شهروندی در دولت یازدهم حرکت در راستای مدافعه‌گری‌ و مطالبه‌گری است، حرکت‌کردن در این مسیر دلگرم‌کننده و سودمند است.

چرا وقتی جامعه‌مان با خطر تخریب محیط‌زیست مواجه می‌شود، اعتراض نمی‌کنیم!؟ چرا وقتی ساختار هویتی شهرمان را آسمان‌خراش‌ها برهم می‌زنند، گلایه نمی‌کنیم!؟ و چرا ما با حقوق شهروندی خود آشنا نیستیم!؟ این پرسش‌های صریح موضوع گفت‌وگوی «شهروند» با شروین وکیلی، پژوهشگر حوزه جامعه‌شناسی است. شروین وکیلی در این گفت‌وگو به ویژگی‌های تاریخی و فرهنگی جامعه ما در مورد حق‌طلبی اشاره دارد. آنچه در ادامه می‌آید شرحی از این گفت‌وگو است.

چرا با کلمه «حق» آشنا نیستیم؟ 

 اگر موافق هستید گفت‌وگو را با این گزاره قدیمی شروع کنیم؛ حق دادنی نیست، حق گرفتنی است؟ آیا ترویج چنین گزاره‌ای را در جامعه مناسب می‌دانید؟

گزاره‌ نغز و خوبی است. اما خط این جمله‌های کوتاه، فشرده و زیبا آن است که گاهی شمار زیادی از افراد درباره‌اش توافق می‌کنند بی‌آن‌که دقیقا معلوم باشد محتوای آن جمله چیست. از این‌رو به نظرم هنگام پرداختن به بحث حق نخست باید تعریف دقیق و روشنی از این کلمه به دست بدهیم و بعد درباره‌ گرفتن و دادنش سخن بگوییم.
 فکر کنم توافقی درباره‌ مفهوم حق وجود داشته باشد، یعنی انگار مردم امروز وقتی از حق سخن می‌گویند، همان معنای مدرنی را در ذهن دارند که از راه حقوق جدید وارد ایران شده و در دادگاه‌ها و نظام‌های حقوقی رعایت می‌شود.

بله، به ظاهر چنین است. اما گمان کنم نقطه‌ الهام مهمی در این بین وجود داشته باشد و زیر این توافق جمعی فراگیر، اغتشاش و سردرگمی‌ای در قلمرو مفهوم‌ها پنهان شده باشد. به بیان روشن‌تر گمانم آن است که ما ٣ لایه‌ متفاوت از مفهوم حق را در ایران‌زمین داشته‌ایم که در دوران‌های تاریخی متفاوت تحول پیدا کرده و امروز وقتی از حق حرف می‌زنیم، گاهی بی‌آن‌که خودمان بدانیم بین این ٣ نوسان می‌کنیم، درحالی‌که مبانی و چارچوب‌ها و معناهای برآمده از هریک با بقیه ناسازگاری‌ها و همپوشانی‌هایی دارد.

 در این مورد بیشتر توضیح بدهید. این چندپاره‌بودن معنای حق در ایران چگونه است و چرا شکل گرفته؟ تصور عمومی آن است که حق همان است که در دوران مشروطه از غرب وارد ایران شده و تا پیش از آن ایرانیان چنین مفهومی را نداشته‌اند.

به‌نظرم این تلقی عمومی از بیخ نادرست است. اگر بخواهیم بحثی تاریخی و مستند داشته باشیم، می‌بینیم که کهن‌ترین نظام حقوقی سنجیده و عقلانی که کلیدواژه‌ها و مفاهیمش بر بنیادی فلسفی استوار شده، در ایران‌زمین تکامل یافته و قدمتش هم بسیار زیاد است، یعنی از ابتدای دوران هخامنشی اسناد روشن و شفافی داریم که صورتبندی حقوق را نشان می‌دهد.

 به‌نظر این حرف شما با برداشت کلاسیک مردم از مفهوم حق تعارض ندارد؟

چرا، خوشبختانه تعارض دارد! چون آن برداشت کلاسیک از یک تاریخ‌تراشی ایدئولوژیک و بی‌پایه برخاسته که به‌راحتی می‌توان نادرستی‌اش را با سند و مدرک نشان داد. آن نگرش کلاسیک مدرن می‌گوید که حقوق مدنی برای نخستین‌بار در یونان باستان ابداع شد، در دولت روم به صورت هنجاری اجتماعی درآمد و بعد از عصر نوزایی، اروپاییان به همان بازگشت کردند و به‌تدریج گسترشش دادند تا به تعریف مدرن از حق منتهی شد. طبق این روایت باقی جاهای دنیا هم اصولا مفهوم حق را نداشته‌اند و همه‌شان از غربی‌ها آن را وامگیری کرده‌اند.

 یعنی می‌گویید چنین نبوده است؟

نخیر، چنین نبوده. نخست آن‌که در همه‌ جوامع انسانی مفهومی نزدیک به حق تعریف و صورتبندی می‌شود و این امری عام و کلان و فراگیر است و منحصر به یونان باستان نیست. شواهدی که فرانتس دووال ارایه کرده نشان می‌دهد که مفهومی نزدیک به حق و معانی برخاسته از آن (مثل برابری، انصاف و عدالت) در میان جانورانی مثل میمون‌ها هم یافت می‌شود، یعنی می‌خواهم بگویم هنجارهای رفتار جمعی مربوط به‌ معنای حق امری بسیار فراگیر و از نظر تکاملی بسیار ریشه‌دار است. بی‌شک در همه‌ جوامع انسانی شکلی از آن وجود داشته است، یعنی در بدوی‌ترین جوامع نانویسا و نامستقر هم قواعد و هنجارهایی وجود داشته که الگوی دسترسی افراد به منابع و برخورداری از پاداش به‌ازای انجام کارها را ساماندهی می‌کرده است. این معنای عام و کلان و تکاملی حق است که به این تعبیر هم در یونان باستان و هم خیلی پیش از آن در فنیقیه‌ باستان، مصر باستان، چین و باقی جاهای دنیا وجود داشته است.

 اما شما گفتید ایرانیان در این مورد پیشگام بوده‌اند…

 یک معنای دقیق‌تر و پیچیده‌تر از حق زمانی شکل می‌گیرد که قواعد و هنجارهایی که حرفش را زدیم، نوشته شود و حالتی مدون به خودش بگیرد. شواهد نشان می‌دهد که همه‌ جوامع باستانی به محض نویساشدن این قواعد را می‌نوشته‌اند. چنان‌که در میان‌رودان، ایلام و مصر باستان هم از اواخر هزاره‌ سوم پیش از میلاد نوشته‌شدن این قوانین را داریم و آنچه در یونان و روم باستان هم می‌بینیم در همین سطح است، یعنی شکل نوشته‌شده‌ عرف و هنجارهای اجتماعی درباره‌ شیوه‌ برخورداری افراد از منابع مشترک است.

از این نظر ایران‌زمین و مصر ٢‌هزار‌سال بر یونان‌باستان تقدم دارند. اما یک سطح پیچیده‌تر از صورتبندی حق به جایی برمی‌گردد که نظریه‌ای و دستگاهی فلسفی برای اندیشیدن درباره‌اش به وجود بیاید. در این مورد ایرانیان پیشگام بوده‌اند. نخستین دستگاه فلسفی‌ای که «من» را به رسمیت می‌شمارد، در قرن دوازدهم پیش از میلاد در گاهان زرتشت صورتبندی شده و نخستین نظام اجتماعی‌ای که به شکلی مستند براساس چنین برداشتی قوانین را صورتبندی می‌کند، دولت هخامنشی است که از اواخر قرن ششم پیش از میلاد چنین می‌کند. منابع یونانی ٢ قرن پس از این تحول بر صحنه‌ تاریخ پدیدار می‌شوند و صریحا بازنویسی، وامگیری و مقاومتی در برابر حقوق پارسی هستند.

 بر چه اساسی می‌گویید این شکل فلسفی از صورتبندی حق در دوران هخامنشی وجود داشته؟

بر مبنای ٣ رده از گواهان در این مورد می‌توان داوری کرد. نخست متون رسمی‌ای است که این قوانین را در قالب بیانیه‌های سیاسی یا متون دینی صورتبندی می‌کنند. در منابع اوستایی که گاه نیم‌هزاره کهن‌تر از عصر هخامنشی هستند و همچنین در متون پارسی باستان یک نظام منسجم و یکپارچه‌ نظری می‌بینیم که در آن قانونی طبیعی (اشا) با خیر اخلاقی و وجدان (دئنا) همسان انگاشته شده و قواعد اجتماعی رعایت آن با نام داد (داتَّه) برچسب خورده و این کلمه‌ای است که در سراسر تاریخ ایران ثبات خود را حفظ کرده است.

در این دستگاه نظری واحد تعریف حق فرد انسانی یعنی همان من است و هنجار اجتماعی ادامه‌ای سنجیده و اندیشیده از قوانین طبیعی دانسته می‌شود که باید به کمک قواعد عقلانی (خرد/ خرَتوم) توضیح داده شود. علاوه بر این یک رده‌ دیگر از اسناد را داریم که روابط مالی و اندرکنش حقوقی مردم را نشان می‌دهد. برگه‌هایی که سند خریدوفروش یا ازدواج و مشابه اینها هستند و زندگی روزمره‌ مردم را نشان می‌دهند و براساس‌شان می‌توان دانست این حرف‌ها تنها شعارهایی سیاسی و دینی نبوده و به‌طور واقعی در زندگی مردم انعکاس داشته و کیفیت زیست مردم را نسبت به دوران پیش از آن با جهشی روبه‌رو ساخته است. درنهایت گزارش مورخانی مثل هرودوت را داریم که اغلب از بیرون به جامعه‌ ایرانی آن روزگار نگاه می‌کرده‌اند و روایت‌شان از آنچه می‌دیدند دقیقا با همین تصویر سازگار است. درواقع در غرب تا اول و دوم میلادی یعنی تا ٧٠٠‌سال بعد، این شیوه از صورتبندی حق نمودی ندارد.

 پس نخستین شکل از تعریف حق در ایران چنین بوده است.

 بله و همچنان تا به امروز ادامه یافته است. در این نگرش، حق زیر چتر دستگاهی فلسفی قرار می‌گیرد که اخلاق و هستی‌شناسی را متحد می‌کند و قوانین مدنی را در امتداد قوانین طبیعی درنظر می‌گیرد. دومین شکل صورتبندی حق در ایران‌زمین به قرون میانه مربوط می‌شود، یعنی پس از چیرگی سلطان‌های ترک بر ایران‌زمین، شکلی از نشت‌کردن حقوق مصری- رومی به درون ایران‌زمین را می‌بینیم. این حقوق در قالب مفهوم خلافت سازماندهی می‌شده و جبرگراست و فرد را در مقام واحد تولید کنش اخلاقی و بنابراین کنشگر فعال اجتماعی به رسمیت نمی‌شناسد.

این شکل از تعریف حق در جوامع برده‌داری مثل روم صورتبندی شده و در قالب مسیحیت جنبه‌ای مینویی به خود گرفته و از همان مجرا به ایران‌زمین وارد شده است. این شیوه از تعریف حق جبرگرا، مناسک‌گرا، اجبارآمیز است، یعنی بیشتر بر تکلیف تاکید دارد تا حق و آن تعادل باستانی میان حق و تکلیف را نقض می‌کند. درنهایت در دوران جدید ورود حقوق مدرن را داریم که ادامه‌ و اصلاحی از همان حقوق رومی قرون وسطایی است و پیکربندی و پیامدهایش جای بحث و نقد فراوان دارد، چراکه شالوده‌اش همچنان بر برده‌داری استوار شده، منتها برده‌داری روشنفکرانه‌ جدیدی که غیرمسیحیان را بربر می‌شمارد و در لوای استعمار صورتبندی می‌شود.

چرا با کلمه «حق» آشنا نیستیم؟ 

 پس ٣ تعریف از حق به نظرتان در ایران رواج دارد…

 هریک از این سرمشق‌های نظری درون خود خوانش‌ها و جریان‌های تاریخی متفاوت و گاه واگرایی را تولید کرده‌اند که برخی‌شان امروز در جامعه‌ ایرانی فعال هستند. روی هم رفته چیزی که می‌بینیم نوعی اغتشاش مفهومی درباره‌ کلمه‌ حق است. کلمه‌ای که به جای right انگلیسی و recht آلمانی به کار گرفته شده، بی‌توجه به تاریخ دیرپا و متفاوتی که در بستر تمدن ایرانی داشته و معناهای متفاوتی که به ذهن‌ها متبادر می‌کند. از همین‌جا جمله‌ای که گفتید را می‌شود چند جور تعبیر کرد.

«حق دادنی نیست» تا حدودی به ماهیت سرشتی و ذاتی حق در پیوند با قانون طبیعی اشاره می‌کند و «حق گرفتنی‌ است» به کنش خودمختار و فعال من‌ها در تحقق حق‌شان تاکید دارد، یعنی این جمله کمابیش در همان پیکربندی باستانی ایرانی که من و اختیار و قانون طبیعی را محترم می‌شمرد، بیان شده است. تعبیری که با تفسیرهای مدرن درباره‌ قراردادی و وضعی‌بودن مفهوم حق ناسازگار است و تقریبا واژگونه‌ نگرش روسویی مشهوری است که حق اجتماعی را ناشی از نقض قانون طبیعی و در مقابل آن تعریف می‌کند.

 این‌روزها مفهوم ٢قطبی مهمی درباره‌ کلمه‌ حق نمایان است و آن هم به مدافعه‌گری و مطالبه‌گری مربوط می‌شود. این ٢ چه تفاوتی با هم دارند و معنای دقیق‌شان چیست؟‌

 نکته در این‌جاست که برخی می‌گویند حق چیزی است که مال ما است و باید آن را طلب کرد. برخی دیگر می‌گویند حق وضعیتی است که باید از آن حراست کرد. یعنی از دید گروهی حق امری غایب است که باید با کوشش تحقق پیدا کند، درحالی‌که از نگاه گروهی دیگر حق امری فراگیر است که در حالت پایه هست و باید از مخدوش‌ شدنش پیشگیری کنیم. اگر قدری به زیرساخت معنایی این ٢ بنگریم، می‌بینیم که درواقع همان تفسیر دوگانه از پیوند قانون طبیعی و قانون اجتماعی را بیان می‌کند. درنهایت هم همه‌ اینها به تصویر سخنگو از سرشت انسانی یعنی موقعیت و منزلت من در مقابل نهاد اجتماعی بازمی‌گردد. از یک زاویه من حامل حقی است که مدام ممکن است توسط نهادها زایل شود و باید در برابر این ستم ایستاد و حق را مطالبه کرد و از زاویه‌ای دیگر حق اصولا از نهادها تراوش می‌شود و در وضعیتی بینافردی وجود دارد و از این رو باید از هنجارهای نهادین نگهبانی کرد تا حق پایدار بماند.

 کدام‌یک از این ٢ دیدگاه درست‌تر است؟ هریک چه پیامدهایی به دنبال دارد؟

 راستش هیچ‌یک به معنای دقیق کلمه درست نیست، چون کلیدواژه‌هایی مانند حق هرچند ظاهر اسم دارند، اما درواقع کارکردی همچون فعل را ایفا می‌کنند. تعریف حق امری انتزاعی نیست که در دایره‌ نظریه محدود بماند، که بی‌درنگ به روندی و فرآیندی می‌انجامد که مایه‌ تیره‌روزی یا بهروزی زندگی‌های مردم می‌شود.

 شاید بهتر باشد پرسش را این‌طوری دوباره بپرسم که کدام تعریف از حق کارسازتر است و شهروندانی خوشبخت‌تر پدید می‌آورد.

اگر نظر مرا صریح بخواهید، این موضع‌گیری‌ها همگی با ابهام و نارسایی‌های نظری جدی روبه‌رو هستند، یعنی آن سردرگمی‌ای که گفتم در همه‌شان دیده می‌شود. ما در این‌جا با فعالانی مدنی و سخنگویانی اجتماعی سروکار داریم که خود را در جبهه‌ای قرار می‌دهند، اما تعریف روشن و شفافی از حق ندارند و سنتی که درونش این کلمه را فهم می‌کنند، درست نمی‌شناسند. در نتیجه اغلب با نوسان و چرخش‌های پیاپی در اطراف ٣ سرمشقی که گفتیم روبه‌رو می‌شویم.

 این نوسانی که می‌گویید برایم گنگ است. می‌توانید مثالی بزنید؟

بله، مثلا مجسم کنید کسی خواهان دفاع از حق زنان است. در نگاه نخست چنین به‌نظر می‌رسد که تعریف از حق در گفتمان چنین کسی برمبنای ارج و اهمیت مفهوم من استوار شده است، یعنی در قالبی که بین نگرش کهن ایرانی و دیدگاه لیبرال مدرن مشترک است و «من خودمختار» را آفریننده‌ غایی کنش اخلاقی و بنابراین مسئولیت مدنی و حامل حق قلمداد می‌کند. بعد شما می‌بینید همان سخنگو انگار به تمایزی ذاتی میان زن و مرد باور دارد، یعنی آن مفهوم بنیادین من انسانی بسیط را نقض می‌کند. در مرحله‌ بعد می‌بینید گاهی پای شعارهای مارکسیستی هم در میان‌ است، یعنی به نوعی جبر نهادی هم باور دارد، بنابراین اصل اختیار آزاد من را هم بنا به میل خود نادیده می‌گیرد.

چرا با کلمه «حق» آشنا نیستیم؟ 

 راهبرد پیشنهادی‌تان در این مورد چیست؟ چطور می‌شود با هم درباره‌ حق بیندیشیم؟

ما نیاز به ٣ زیرساخت فعال و چالاک داریم: نخست نخبگانی که درباره‌ حق در سرمشق نظری مشخص و روشنی بیندیشند و موضع‌شان معلوم و دستگاه‌ نظری‌شان منسجم باشد. این‌که کدام رویکرد را برمی‌گیرند و به کدام یک از ٣ سرمشق می‌پیوندند چندان اهمیت ندارد.

دوم آن‌که به نهادهای تصمیم‌گیرنده و سازمان‌های پشتیبان حقوقی نیاز داریم که بر نقد و اندیشه و مفاهیم و به همراهش مدارهای اجرایی را بازسازی کنند. درنهایت به سازوکاری فعال و مدنی و مردمی نیاز داریم تا عرف یعنی هنجارهای اجتماعی را به این معادله وارد کند و آن ساخت نظری را با روال‌های اجرایی به شکلی گره بزند که با سلیقه و خواست و درک مردمی از دادگری سازگاری داشته باشد. همکاری این ٣ اندام است که توسعه‌ تدریجی نظام حقوقی و گسترش گام‌به‌گام هنجارهای عرفی به سوی دادگری بیشتر را ممکن می‌کند و همزمان نظام‌های معنایی مربوط به حق را هم صیقل می‌زند و تدقیق می‌کند.

 در دولت یازدهم منشور حقوق شهروندی با توجه به مفاهیم مطالبه‌گرانه و مدافعه‌گرانه تهیه شد؛ با توجه به این موضوع نقش ساختار قدرت و حکومت را در رسیدن به یک جامعه مدافعه‌گر چگونه می‌بینید؟
حرکت‌کردن در این راستا دلگرم‌کننده و سودمند است، اما چنان که گفتم باید سازوکارهایی در آن ٣ اندام اجتماعی شکل بگیرد و فعال شود، وگرنه همه‌چیز در حد دادگری به مثابه شعاری سیاسی باقی می‌ماند که البته همان هم از غیابش بهتر است!


منبع: برترینها

با حساسیت های بهاری چه کار کنیم؟

نظافت کردن از راهکارهای رفع مشکل حساسیت فصلی است. بنابراین سعی کنید هر روز محل کار و خانه تان را نظافت کنید؛ به‌ویژه روی میز کار یا وسایلی که با آنها در تماس هستید.

نظافت کردن از راهکارهای رفع مشکل حساسیت فصلی است. بنابراین سعی کنید هر روز محل کار و خانه تان را نظافت کنید؛ به‌ویژه روی میز کار یا وسایلی که با آنها در تماس هستید.

 با حساسیت های بهاری چه کار کنیم؟

به گزارش همشهری، نفس بکشید، بازهم، بازهم؛ عمیق و عمیق و عمیق‌تر و حالا عطسه امان‌تان را می‌بُرد! ببخشید که حساسیت‌تان را به رخ‌تان کشیدیم! ببخشید که اول تله پهن کردیم و بعد از چند نفس عمیق متوجه شدید، جریان از چه قرار است! چرا عصبانی می‌شوید؟ خب! شما که نفس غیرعمیق هم بکشید، حساسیت‌تان عود می‌کند و حال‌تان به هم می‌ریزد! پس از دست ما دلخور نباشید… بهار، با همه زیبایی‌هایش، فصل حساسیت( فصلی) برای بسیاری است و باعث می‌شود حتی کمی مانده به شروع فصل بهار،آنها با حساسیت دست و پنچه نرم کنند.
 
می‌خواهیم درباره حساسیت و عوامل آن، آمارها و البته راهکارهای کنترل آن آشنا شویم. پس اخم‌های‌تان را باز کنید و بخندید. اینجا کلینیک سلامت است.
 
عوامل حساسیت‌زا را در جهان بشناسیم
پژوهش‌ها نشان می‌دهد عوامل حساسیت‌زا تقریبا در تمام جهان یکسان بوده و تفاوت‌ها مربوط به گیاهان یا جانوران بومی است.
 
علت‌های رایج حساسیت در فصل بهار

  •           درخت‌ها و گرده‌افشانی گل‌ها.
  •          هاگ‌ها.
  •          گرد و خاک ناشی از طوفان‌های بهاری و انتشار گرده‌ گل‌ها و ذرات معلق در   هوا.
  •          موی حیوانات و فضولات ناشی از زایمان آنها.

 
 
در دو کشور کانادا و آمریکا، دوره گرده‌افشانی گل‌ها و درنتیجه مدت حساسیت فصلی، ۲۷ روز بیشتر از سایر نقاط دنیاست.
 
پزشکان سراسر دنیا، در سال بیش از ۱۲ میلیون مراجع با نشانه‌های حساسیت فصلی را معاینه می‌کنند. آمارها نشان می‌دهد، ۳۵ میلیون آمریکایی به شکل ویژه به گرده‌افشانی گل‌ها و قارچ‌ها حساسیت دارند.
 
۳۸۵ گونه گیاهی در اروپا، زودتر از سایر کشورهای جهان شکوفه می‌دهند. بنابراین زمان حساسیت فصلی در کشورهای اروپایی معمولا زودتر از برخی از کشورهای جهان مانند کشورهای سردسیری است.
 
چه کار باید کرد؟
پیش از شروع دوره حساسیت فصلی، ایمنی بدن را تقویت کنید تا نیازی به مصرف دارو، حداقل با دوز بالا نباشد.

شب‌ها، کمی پیش از خواب، آنتی‌هیستامین بخورید. این نکته را فراموش نکنید که آنتی‌هیستامین‌ها یا ضدحساسیت‌ها  خواب‌آور بوده و نباید آنها را در طول روز مصرف کنید.

نظافت کردن از راهکارهای رفع مشکل حساسیت فصلی است. بنابراین سعی کنید هر روز محل کار و خانه تان را نظافت کنید؛ به‌ویژه روی میز کار یا وسایلی که با آنها در تماس هستید.
 

 با حساسیت های بهاری چه کار کنیم؟

 
شش روش درمان خانگی حساسیت فصلی
تصور براین است که تنها راه کنترل مساله حساسیت فصلی، استفاده از انواع داروهای ضدحساسیت شیمیایی است. این یکی از روش‌های خوب و البته تایید شده از نظر علم پزشکی است.، اما مصرف این داروها عوارض ویژه خودشان را دارند. به این دلیل که اغلب آنها حاوی ترکیبات کورتنی و آرام‌بخش هستند که هرکدام مضرات مخصوص به خود را دارند. بنابراین بهتر است به جای استفاده از داروهای شیمیایی، روش‌های سالم‌تر دیگری را جایگزین کنید.
 
آب
نوشیدن مقدار کافی آب، باعث بهبود عملکرد دستگاه‌های مختلف بدن می‌شود. تامین رطوبت و آب کافی سلول‌ها، به حفظ سلامت آنها کمک خواهد کرد. آب کافی موجود در بدن باعث رطوبت سینوس‌ها و تسهیل جریان لنف در بدن خواهد شد. اضافه کردن مقدار کمی نمک دریایی به آبی که می‌نوشید – در صورتی که مشکلی برای افزودن این مقدار نمک ندارید- می‌تواند میزان جذب آب توسط سلول‌ها را افزایش داده و از طرفی تخلیه آب از آنها را نیز تسهیل کند. این تبادل خوب و سریع، مانع از تجمع عوامل حساسیت‌زا در سلول‌ها می‌شود.
 
سیر و پیاز
کوآرستین موجود در سیر و پیاز که عامل اصلی بودار بودن این خوراکی‌هاست، ترکیب ضدالتهابی دارد. بنابراین سعی کنید در اکثر غذاها از سیر و پیاز استفاده کنید. برای مثال خوردن روزانه سوپ پیاز و آب مرغ، برای تقویت سیستم ایمنی بدن عالی است.
 
دانه‌های روغنی، ماهی و آجیل‌های خام
این خوراکی‌ها حاوی اسید چرب امگا۳ و ضدالتهاب هستند. بنابراین نشانه‌های حساسیت فصلی را کنترل خواهند کرد. علاوه براین، این خوراکی‌ها سرشار از سلنیوم هستند. این عنصر، یکی از بهترین ترکیب ذرات برای کنترل علائم التهابی است.
 
چای
دلیل ایجاد حساسیت و بروز نشانه‌های آن فعالیت عوامل حساسیت‌زا است، اما در زمان برخورد این عوامل با ترکیب‌های ضد حساسیت، فعالیت‌شان متوقف می‌شود. چای سیاه، چای سبز و  دمنوش‌های آرام‌بخش و ضد التهاب حاوی این ترکیب‌ها هستند. ضمن این که با نوشیدن چای، آب مورد نیاز بدن نیز تامین می‌شود. کاتچین موجود در چای سبز، یکی از ترکیب‌های طبیعی و قوی ضد التهاب است. کاتچین، روند تبدیل هیستیدین به هیستامین را متوقف می‌کند. افزودن یک حلقه لیموترش تازه به آن، تاثیر مثبت یاد‌شده را چند برابر می‌کند.
 
میوه بخورید
 میوه‌های حاوی ویتامین C، بهترین خوراکی‌های طبیعی ضدالتهابی هستند. ویتامین C، منجر به کنترل التهاب ریه‌ها و سینوس‌ها می‌شود. بنابراین در طول روز حتما مصرف دو وعده میوه به عنوان میان‌وعده صبح و عصرانه را فراموش نکنید.
 
اکلیل کوهی
گیاه رزماری یا اکلیل کوهی، حاوی اسید رزمارینیک است. این ترکیب پلی‌فنلی باعث کاهش و کنترل نشانه‌های حساسیت می‌شود. این ترکیب، فعالیت عوامل حساسیت‌زا را متوقف کرده و به این ترتیب نشانه‌ها از بین می‌روند. از این گیاه دارویی می‌توانید برای تهیه دمنوش، طعم‌دار کردن مرغ، ماهی و گوشت و از نوع خشک و کوبیده آن در ماست و سالاد استفاده کنید.
 
با محافظ از خانه خارج شوید
عینک بزنید
پیش از خروج از خانه و تماس چشم‌ها با عوامل حساسیت‌زا، عینک آفتابی بزنید. عینک را تا زمان بازگشت به خانه، حتی اگر هوا کاملا آفتابی نیست، از چشم برندارید. هرچقدر عینک بزرگ‌تر باشد، تاثیر محافظتی آن بیشتر است.
 
آب بنوشید
حتما بطری آب معدنی همراه داشته باشید. نوشیدن آب به پاکسازی بدن کمک می‌کند.
 
قطره چکان کنید
محلول نمکی یک درصد درست کنید. پیش از خروج از خانه و بلافاصله بعد از ورود به فضای بسته از فضای بیرون، چند قطره از آن را با قطره چکان داخل بینی بریزید و بعد بینی را تمیز کنید.
 
دوش بگیرید
هرچقدر هم که مراقبت کنید، بازهم عوامل حساسیت‌زا مانند گرده گل‌ها، گرد و غبار، هاگ‌ها  و… روی سر و صورت و بدن شما می‌نشینند. بنابراین به محض بازگشت به خانه، لباس‌ها را داخل لباسشویی بیندازید یا با دستمالی نمدار، پیش از قرار دادن داخل کمد لباس، آنها را تمیز کنید. سپس دوش بگیرید. درغیر این صورت تمام ذرات حساسیت‌زا را به داخل خانه، اتاق خواب، رختخواب و … منتقل خواهید کرد.
 
در خانه بمانید
بهار فصل بسیار زیبا و دلفریبی است. همه دوست داریم از این هوا و زیبایی ناب، لذت ببریم، اما خب! شما که دچار حساسیت فصلی هستید و با هر نفس، بیشتر اذیت می‌شوید، سعی کنید زیبایی بهار را از پشت پنجره تماشا کنید. به این ترتیب آزار هم نخواهید دید. با این همه با گذر از نیمه ماه اردیبهشت، می‌توانید راحت‌تر از خانه خارج شوید.

برچسب ها: ، ، ،


منبع: فرادید

خوش استایل ترین ستاره های هفته (۵۲)

برترین ها: تعریف فرهنگ لغت از “استایل”، روش و شیوه انجام دادن یا نشان دادن چیزها است و به ویژگی های معرف یک فرد گفته می شود، همه چیز از نحوه حرف زدن، لباس پوشیدن، مدل مو، منش و رفتار و غیره. ولی اغلب اوقات عموماً در مورد ظاهر فرد کاربرد دارد. افراد کمی هستند که برای خودشان استایل دارند و معمولاً استایل شان باعث می شود که منحصر بفرد باشند، در حالیکه دیگران بیشتر دنبال چیزهایی هستند که در حال حاضر “مد” هستند.

در واقع “استایل” ترکیب شیوه لباس پوشیدن، نحوه حرف زدن، روش انجام کارها و حتی ارزش ها و انتخاب ها و سبک زندگی یک فرد است. ساده تر بگوییم، “استایل” نحوه ابراز کردن خود درونی به دنیای بیرون است. این شامل همه افکار، احساسات، علایق و ارزش ها می شود. “حس و درک فشن”به این معناست که فرد بداند چه چیزی با استایلش جور در می آید و آیا می تواند آخرین ترند های دنیای فشن را به خوبی روی ظاهرش و در استایلش بنشاند یا خیر و اگر این توانایی را داشته باشد می توان گفت آن فرد درک فشن دارد.

استایلیست های شخصی در حوزه ترندهای جدید دنیای فشن، استایل لباس پوشیدن، رنگ ها و میکاپ تخصص دارند و تعداد آنها در سراسر دنیا رو به افزایش است. اغلب ستاره ها و چهره های هالیوودی و غیرهالیوودی استایلیست شخصی خود را دارند که در برای حضور در مراسم مهم این صنعت، فرش قرمزها، و پارتی ها و غیره به آنها کمک می کنند تا خود را به بهترین وجه نشان دهند.

هالیوود ریپورتر امسال هم مثل سال های گذشته لیست برترین و بانفوذترین استایلیست های شخصی دنیا را منتشر کرد که کارلا ولچ (استایلیست روث نگا، سارا پلسون، کارلی کلاس، جاستین بیبر و …) رتبه اول این لیست را بدست آورد و رتبه های بعدی به ترتیب به پترا فلانری (استایلیست اما استون، ایمی آدامز، ریس ویثراسپون، زوئی سالدانا و اندرو گارفیلد)، کیت یانگ (استایلیست میشل ویلیامز، ناتالی پورتمن، مارگو رابی، سلنا گومز، داکوتا جانسون و سیه‌‌نا میلر) و … رسید که در مطلب دیگری لیست کامل رتبه بندی آنها را گردآوری خواهیم کرد.

خوش پوش ترین های هفته:

شارلیز ترون با پیراهنی از کلکسیون پائیز ۲۰۱۷ کریستین دیور در مراسم اکران فیلم The Fate of the Furiousدر نیویورک سیتی.
 

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)

 


کیت بلانشت با ست بلوز و شلواری از کلکسیون پائیز ۲۰۱۷ لوئی ویتون در ضیافت شام این برند در پاریس.

خوش استایل ترین ستاره های هفته (52) 


لئا سیدو با کت و شلواری از کلکسیون پائیز ۲۰۱۷ لوئی ویتون در ضیافت شام این برند در پاریس.

خوش استایل ترین ستاره های هفته (52) 


جنیفر کانلی با پیراهنی از از کلکسیون پائیز ۲۰۱۷ لوئی ویتون در ضیافت شام این برند در پاریس.

خوش استایل ترین ستاره های هفته (52) 


میراندا کر با پیراهن و کت بلندی از لوئی ویتون در ضیافت شام LV x Jeff Koons در پاریس.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


ویلیام و کیت، دوک و دوشس کمبریج، در مراسم Easter Service در کاخ ویندزور.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


سلین دیون با پیراهنی از الی صعب در کنسرت Grammy Salute

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


امبر هرد در مراسم UNITE4HUMANITY

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


جسیکا آلبا در همایش موفقیت امریکن اکسپرس در نیویورک.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


ایان سامرهالدر در جشنواره فیلم بین المللی پکن ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


زوئی سالدانا با پیراهنی از ژیوانشی در کنفرانس مطبوعاتی فیلم Guardians of the Galaxy Vol. 2 در ژاپن.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


رزی هانتینگتون-وایتلی در حال خروج از هتلش در نیویورک سیتی.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


آن هاتاوی با پیراهنی از گوچی مهمان برنامه صبحگاهی Good Morning America

خوش استایل ترین ستاره های هفته (52) 


سیه‌نا میلر با بلوز و دامنی از پروئنزا شولر در مراسم اکران فیلم The Lost City of Z در نیویورک سیتی.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


دواین جانسون در مراسم اکران فیلمThe Fate of the Furious در نیویورک سیتی.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


وین دیزل در کنار تایریس گیبسون و لوداکریس در مراسم اکران فیلمThe Fate of the Furious در نیویورک سیتی.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


دیزی ریدلی در پرسش و پاسخ مطبوعاتی فیلم Star Wars: The Last jedi

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


کریس پرت در کنفرانس مطبوعاتی فیلم Guardians of the Galaxy Vol. 2 در ژاپن.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


رامی مالک و فین ویتراک در مراسم رونمایی از خودروی جدید آئودی در نیویورک سیتی.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


جما آرترتون با بلوز و شلواری از بلومارین در یک مصاحبه مطبوعاتی در نیویورک سیتی.

خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)

کریستین بیل و همسرش سیبی بلازیک در مراسم اکران فیلم The Promise در لوس آنجلس.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


جسیکا چستین با پیراهنی از کارولینا هره‌را در مراسم Power of Women برگزار شده توسط ورایتی در نیویورک سیتی.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


ماریون کوتیار و لئا سیدو در ضیافت شام Diner du Cinema برگزار شده توسط شوپارد.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


بلیک لایولی با کت و شلواری از برندون مکسول در مراسم Power of Women برگزار شده توسط ورایتی در نیویورک سیتی.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


بهترین های آرایش و استایل مو:

جولیا رابرتز (با عنوان زیباترین زن دنیا در سال ۲۰۱۷ از سوی مجله پیپل) در مراسم برگزار شده توسط لانکوم در موناکو.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


امبر هرد در ضیافت شام UNITE4HUMANITY

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


آدریانا لیما در ضیافت شام «به عشق سینما» در جشنواره فیلم ترایبکا ۲۰۱۷ برگزار شده توسط iwc

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


جسیکا آلبا در همایش موفقیت امریکن اکسپرس در نیویورک.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


کیت باسورث در مراسم برگزار شده توسط نشنال جئوگرافیک در نیویورک سیتی.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


کارا دلوین در ضیافت شام UNITE4HUMANITY

خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


جنیفر آنیستون در فشن شوی کلکسیون جدید لوئی ویتون.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


زوئی دویچ در فتوشوت شماره جدید مجله ماری کلیر.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


جسیکا چستین در مراسم Power of Women برگزار شده توسط ورایتی در نیویورک سیتی.

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)

شارلیز ترون در مراسم اکران فیلم The Fate of the Furious در نیویورک سیتی.

خوش استایل ترین ستاره های هفته (52)


منبع: برترینها

از جنون دیده شدن تا افسردگی لاکچری

اگر شما جزو آن دسته از افرادی هستید که برای پیدا کردن لباسی با چند هزار تومان قیمت کمتر چندین مغازه را زیر و رو می کنید این گزارش کوتاه برایتان عجیب است چرا که بسیاری از افراد با یک کلیک روی موبایل شخصی شان سفارش یک شلوارک گل گلی می دهند که کاربردش تنها در منزل و هنگام تماشای فوتبال است و البته برای آن سر کیسه را شل می کنند و دو میلیون تومان ناقابل می پردازند.

«لاکچری» حالا کلیدواژه ای است که نمودش نه صرفا در شبکه های مجازی که در متن زندگی بسیاری از افراد وارد شده است و آفتی است برای خودشان و دیگران.«سبک زندگی لوکس» ترجمه راحت تری از این واژه فرانسوی است. زندگی که بسیاری را حتی وادار می کند تا خودروی زیرپایشان را بفروشند تا بتوانند یک کفش معمولی بخرند!
 

 دمپایی‌هایی به قیمت پراید!

لاکچری چگونه مد شد؟

همین چند سال پیش صفحه ای در شبکه اینستاگرام به راه افتاد با عنوان « بچه پولدارهای تهران» ـ rich kids of Tehran ـ ، که عکس های منتشر شده در آن حکایت از زندگی شاهانه برخی از افراد در پایتخت داشت.
 
خیلی زود بچه پولدارهای دیگر شهرها هم با تاسیس چنین صفحاتی سعی کردند از حیثیت زندگی شاهانه در شهرشان دفاع کنند و به دیگران فخر بفروشند. گرچه صفحه «بچه پولدارهای تهران» بسته شد ولی گسترش شکاف طبقاتی درایران و نابرابری در توزیع درآمدها و منابع واقعیت هایی هستند که دیگر کسی زحمت انکار یا حتی حمله به آن ها را به خود نمی دهد.
 
جالب اینکه پیش از بسته شدن این صفحه یکی از گردانندگان آن در یادداشتی از شهروندان درخواست کرد که «آنها را درک کنند»! او نوشت: « لطفا ما را درک کنید! هر کشوری در جهان غنی و فقیر دارد. می‌دانم شاید این تصاویر از نظر احساسی برای افرادی که از داشتن چنین زندگی‌هایی که ما در عکس‌هایمان نشان می‌دهیم محروم هستند، خوشایند نباشد، بنابراین نیازی نیست ما را دنبال کنید. ما فقط جوانانی هستیم که کاری برای سرگرمی‌مان انجام می‌دهیم. هر موضوعی را جدی نگیرید!»
 
اما این قصه چند سال پیش بود چرا که حالا دیگر دیدن جلوه های ثروت و تجمل در شهرهای ایران عادی شده است. قاب عکس ایرانی این روزها شامل دور دور کردن ماشین های آخرین سیستم در خیابان «ایران زمین» و کافی شاپ هایی است که منوی آن ها از کافه های پاریس و نیویورک گران تر هستند و مراکز خرید لوکس، پر از مغازه هایی است که مشتریان آن ها بدون خم آوردن به ابرو، از چند صدهزار تا چند ده میلیون تومان در یک نوبت خرج می کنند.
 
از جنون دیده شدن تا افسردگی لاکچری

فاصله طبقاتی متهم ردیف اول است. آن طور که امان الله قرایی مقدم به جام جم آنلاین می گوید در جامعه بیمار وقتی فرد در برابر زحمت بسیارش مزد کمی می بیند و در کنارش افرادی را می بیند که بی زحمت چند صد برابر او درآمد دارند چنین پدیده هایی شیوع پیدا می کند.
 
این جامعه شناس معتقد است این یک جنون است که بسیاری از افراد جامعه به آن مبتلا شده اند و برای تفاخر و رسیدن به مرحله دیده شدن دست به هر کاری می زنند. او حتی پرونده پزشک تبریزی را مثال می زند که شاید او هم برای دیده شدن حتی دست به جنایت زده باشد.

مجید ابهری، رفتارشناس اجتماعی هم با اشاره به چرایی نفوذ سبک زندگی مصرف‌گرایی در میان مردم و نمایش آن در شبکه‌های اجتماعی، می گوید: سبک زندگی مردم هر جامعه تعیین کننده مسیر نگاه مصرفی آنها، سلیقه فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی آنهاست؛ متأسفانه در سال‌های اخیر با گسترش شبکه‌های ماهواره‌ای و فضای مجازی سبک زندگی اصیل اسلامی ایرانی مردم جامعه ما مسیر خود را به سبک زندگی مصرف‌زده و اشرافی‌گری تغییر داده است.
 

 دمپایی‌هایی به قیمت پراید!

او معتقد است: تحت تأثیر شبکه‌های فضای مجازی شاهد ظهور «بچه‌ پولدارها» هستیم که در مورد قیمت گوشی‌های تلفن همراه یا ساعت خود مصاحبه می‌دهند و آن را به عنوان زندگی «لاکچری» معرفی می‌کنند. همچنین به نمایش گذاشتن رفتن به ورزش‌های گران‌قیمت و همین سفرهای خارجی، نمایش خودروها، از چند میلیارد به بالا، نمایش مهمانی‌ها و کفش‌ها در این گونه صفحات باعث شده کسانی که توانایی اقتصادی ندارند، دچار افسردگی می‌شوند و خود را به آب و آتش بزنند تا بتوانند آنها هم بخشی از زندگی لاکچری را برای خود تهیه کنند.
 
پولدار یا قربانیان پول

سالار اجتهد کارشناس مطالعات فرهنگی اما نکته جالب توجهی درباره این افراد دارد. او معتقد است که اتفاقا طبقه ای که میل به نمایش دادن ثروت خود دارند معمولا از طبقه ثروتمند جامعه نیستند. البته او تحلیلش را مستثنی می کند و می گوید: بسیاری از این افراد ثروتشان را از راه های غیر معمول به دست آورده اند، ثروت هایی که با رانت های غیرقانونی تحصیل شده است یا دارای پدرانی بوده اند که توانسته اند با نفوذشان در قدرت به چنین ثروتی دست یابند که نمونه هایش هم کم نیست و جالب اینکه حتی در این مورد هم این افراد در شبکه های مجازی فخر می فروشند.

به گفته او اما نکته غم انگیز این داستان در جایی است که بسیاری از این افراد قربانی رویای زندگی لاکچری هستند. به این مفهوم که برای رسیدن به این رده حاضرند خودروی زیرپایشان را بفروشند و وام بگیرند تا بتوانند یک تی شرت ۷ میلیون تومانی به تن کنند.
 
پیژامه دو میلیونی و دمپایی ۱۷ میلیونی

در شهری که آدم ها کلیه شان را با قیمت ۱۵ میلیون تومان روی دیوارهای شهر حراج می کنند ۸ هزار نفر عضو کانالی در تلگرام هستند که در آن دمپایی ۱۷ میلیون تومان و ساعت ۱۰۸ میلیون تومان معامله می شود. این در حالی است که این کانال یکی از هزاران کانال و سایتی است که بی پروا سبک زندگی لاکچری را ترویج می کند. وگرنه در برابر بسیاری از قیمت ها شاید این رقم ها محلی از اعراب نداشته باشد. کافی است سری به خیابان های شمال تهران بزنید و بد تر این که جرات کنید در پاساژهای این مناطق قیمت لباس و کفش بگیرید تا متوجه شوید که به پا کردن یک شلوارک معمولی دو میلیون تومانی چندان زندگی لاکچری هم نیست!
 
ـ ساعت با بند چرمی Louis Vuitton . همراه با بند اضافه. ضد آب تا عمق ۳۰ متر . ۲ سال گارانتی. قیمت: ۱۰۸ میلیون و ۳۵۰ هزار تومان
 

دمپایی‌هایی به قیمت پراید!

  کمربندمردانه از چرم کروکودیل . ساخت ایتالیا .قیمت: ۱۳ میلیون و ۹۵۰ هزار تومان
 

دمپایی‌هایی به قیمت پراید!

 


 کالج جیر مردانه . قیمت: ۱۷ میلیون و ۲۸۰ هزار تومان
 

 دمپایی‌هایی به قیمت پراید!

مایو شنا مردانه . قیمت: ۲ میلیون و ۱۰۶ هزار تومان
 

دمپایی‌هایی به قیمت پراید!

گردنبند طلا و برلیان ۱۸ عیار زنانه. قیمت : ۲۷۹ میلیون و ۳۹۶ هزار تومان
 

دمپایی‌هایی به قیمت پراید!

اسلیپر چرم زنانه (دمپایی راحتی) قیمت معمول : ۷ میلیون و ۱۷۱ هزارتومان
 

دمپایی‌هایی به قیمت پراید!

روسری پشمی و ابریشمی. قیمت: ۴ میلیون و ۴۰۷ هزارتومان
 

دمپایی‌هایی به قیمت پراید!

 
آرایشگاه ۵۰۰ هزار تومانی و باشگاه ۷۰ میلیونی

دستمزد عادی یک آرایشگاه مردانه برای اصلاح سر حدود ۳۰ هزار تومان است. چراکه نیازهای پیرایشی آقایان بیش از این هم نیست. با این حال شاید باورتان نشود در آرایشگاه‌هایی در همین نزدیکی، دستمزد یک پیرایش مردانه بین ۵۰۰ تا ۸۰۰ هزار تومان است!
 
اگر می خواهید باشگاه هم بروید باشگاه های لاکچری فراوان است. در یکی از این باشگاه‌های نمونه به نام «الف» حق عضویت سالانه ۷۰ میلیون تومان یعنی هر ماه حدود ۶ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان است. تازه مقررات باشگاه طوری است که عضویت ماهانه یا چند ماهه ندارد. عضویت فقط سالانه و با پرداخت کامل وجه به طور یکجا امکان‌پذیر است.


منبع: برترینها

زنان این ۸ خواسته را از مردان دارند

برترین ها: شاید شما هم جزو آن دسته از آقایانی باشید که دوست دارند دل خانم ها را به دست آورند، اما این کار چگونه ممکن است؟ بله! تا حدودی درست فکر می کنید، فهمیدن خانم ها درست مانند فهمیدن جهان سخت و پیچیده است.

خانم ها نیازها و خواسته های متفاوتی دارند اما برخی از نیازهای آنها مشترک است، نیازهایی مهم اما ساده که برآوردن آنها برای آقایان کار سختی نیست.

اگر شما هم دوست دارید که دل خانم ها را ببرید، به نکاتی که در اینجا برایتان آورده ایم، دقت کنید. آرزوی هر خانمی است که مرد زندگی اش این حقایق را بداند.

زنان این 8 خواسته را از مردان دارند 

مردها و زن ها مغز یکسانی دارند

مقاله ای در سال ۲۰۱۵ منتشر شد که ثابت کرد مغز مردان و زنان یکجور است و این خود مردم هستند که با یکدیگر متفاوت اند. به طور کلی، مغز مردان و زنان شبیه بهم است و تنها تفاوت ناچیزی میان آنها وجود دارد که از ساختار اجتماعی شان شکل می گیرد. بنابراین اگر شما می بینید که مردان یک رفتار خاصی دارند و زنان یکجور دیگر برخورد می کنند، این تفاوت نه به دلیل تفاوت جنسیتی بلکه به خاطر تاثیراتی است که اجتماع بر آنها گذاشته است.

پس مردان مریخی و زنان ونوسی چه می شوند؟ خیر! همه ما از زمین آمده ایم. ما تفاوت های بارزی با یکدیگر داریم اما این از ساختار مغز ما سرچشمه نمی گیرد. ما باید با هر فردی با توجه به شخصیت و توانایی هایی که دارد برخورد کنیم. 

مهربانی همیشه جذاب است

آقایان تصور می کنند که خشونت و نامهربانی جذابیت دارد اما تحقیقات چیز دیگری را ثابت می کند. اگر چه خانم ها گاهی به سمت آقایان جدی جذب می شوند اما این تئوری در بلند مدت جوابگو نیست. در واقع خانم ها آقایان خشن و اخمو را برای زندگی بلند مدت خود انتخاب نمی کنند، آنها به سمت افراد مهربان بیشتر جذب می شوند.

بنابراین، خانم ها آقایان مهربان را بیشتر می پسندند، دوست دارند با آنها ازدواج کنند، از آنها صاحب فرزند شوند و… اگر خانمی را در کنار مردی عبوس و نامهربان دیدید، به احتمال زیاد از روی ترس و اجبار، نه از روی علاقه، به رابطه با او تن داده است. انتخاب یک مرد مهربان هیچگاه پشیمانی به همراه نخواهد داشت.

شلخته لباس پوشیدن، جذابیت ندارد

هر کسی شیوه خاص لباس پوشیدن خود را دارد، برخی ها تیپ کلاسیک را می پسندند و برخی دیگر تیپ اسپورت اما هیچ فردی ظاهر شلخته و کر و کثیف را دوست ندارد. ممکن است که خانم ها بوت های کابوی، چرم ایتالیایی یا صندل های رنگین کمانی را دوست داشته باشند اما به شرط آنکه آنها را به درستی به تن کنید.کفش های کثیف و شلوارهای پاره هیچ چشمی را جذب نخواهد کرد. بنابراین تمییز و مرتب لباس بپوشید و برای ظاهرتان ارزش قائل شوید. ظاهر افراد اولین چیزی است که بر دیگران تاثیر می گذارد.

 زنان این 8 خواسته را از مردان دارند

تظاهر نکنید که فرد کامل و بی عیب و نقصی هستید

هیچ فردی کامل و بی عیب و نقص نیست، غیر این است؟ اگر شما مدام از خودتان تعریف کنید اما در عمل طور دیگری نشان دهید، توی ذوق طرف مقابل تان زده اید. گاهی همین عیب و نقص هاست که افراد را به هم نزدیک می کند. بنابراین عیب هایتان را نپوشانید زیرا که هیچ خورشیدی پشت ابر نمی ماند. به دنبال فردی باشید که شما را همانطور که هستید، بخواهد.

من، همه نیستم

زمانی که آقایان می گویند «من زن ها را می پرستم» یا «به نظر من خانم ها بهتر از آقایانند» یا حتی «من زن ها را دوست دارم» آیا می دانید که برداشت خانم ها از چنین جملاتی چیست؟ این که مخاطب او تمام زن ها هستند، نه یک شخص خاص مانند همسر یا عشق زندگی شان.

بنابراین، خانم ها دوست دارند که آقایان به تفاوت آنها پی ببرند. هر زنی ویژگی های مخصوص به خود را دارد بنابراین نباید آنها را جمع بست.

من استقلالم را دوست دارم

شاید اکثر خانم ها دوست داشته باشند که ازدواج کنند اما ازدواج آنها به معنی وابستگی شان نیست. آنها استقلال خود را دوست دارند و حاضر نیستند به هیچ وجه از دست اش بدهند. اگر از افراد مجردی که تن به ازدواج نداده اند علت آن را سوال کنید، یکی از جواب هایی که خواهید شنید، استقلال آنها خواهد بود.

 ما برای دل خودمان آرایش می کنیم

یکی از آرایشگران مجرب در مصاحبه با مجله «نیویورک تایمز» گفت: «ما خانم ها برای خودمان آرایش می کنیم. اگر چه هر زنی برای آرایش خود دلیلی دارد اما دلیل آن جلب توجه آقایان نیست.»

خانم ها برای اعتماد به نفس بیشتر آرایش می کنند. در واقع زمانی که آنها آرایش می کنند، ارتباط بهتر و موثرتری برقرار می کنند، قدرتمندتر از قبل و برای مواجه با هر شرایطی آماده می شوند.

آقایانی هم که ادعا می کنند چهره بدون آرایش خانم ها را دوست دارند، در واقع تنها تظاهر می کنند. آنها نیز از این که زن زندگی شان زیباتر از قبل شود، به خود می بالند. البته تا زمانی که خانم ها در این کار زیاده روی نکنند.

ما از نابرابری خسته شده ایم

نگاه اکثر آقایان به خانم ها نگاهی از بالا به پایین است، بدین معنی که آنها خانم ها را ضعیف و وابسته می شمارند، در صورتی که این تصوری است که جامعه شکل داده است.

 زنان این 8 خواسته را از مردان دارند

 خانم ها دوست دارند که رنگ های روشن و جیغ بپوشند، در زمان های ناراحتی گریه کنند یا که مانند یک مرد در بیرون از خانه حضور داشته باشند. رمانتیک یا احساساتی بودن هرگز به معنی ضعیف بودن نیست، پس بهتر است که به تمام این نابرابری ها پایان دهید.


منبع: برترینها

سعودی ها و تحریک گسل های مذهبی در ایران

ماهنامه همشهری دیپلماتیک – هادی معصومی زارع*: پیشرفت های گسترده در فناوری اطلاعات و حمل و نقل، چنان دنیای ما را در هم تنیده که وابستگی متقابل میان بازیگران سیاسی بیش از پیش جلوه گر شده و امکان تفکیک سرنوشت میان ایشان را بسیار سخت کرده و امکان کشیدن خطوط فرضی و خود مصون پنداری از تحولات مثبت یا منفی منطقه ای و جهانی عملا بسیار تنزل یافته است.

به طور خاص، عبور مرزهای جغرافیایی از دل مرزهای هویتی و ادراکی منطقه خاورمیانه موجب پراکنش قومیت ها، مذاهب، نژادها و طوایف گوناگون در «دولت – ملت» های مختلف و در نتیجه پیدایش بازیگران سیاسی شده که تکثر چند بعدی در حوزه فرهنگی، مذهبی و قومیتی بارزترین شاخصه دموگرافیک و ژئوکالچر آن است.

به عنوان مثال در خاورمیانه بر اساس شاخصه زبانی، فارسی زبانان در سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان، ترک زبان ها در سه کشور ترکیه، ایران و آذربایجان، کرد زبان ها در چهار کشور ترکیه، سوریه، عراق و ایران و در نهایت عرب زبان ها در مصر، فلسطین، لبنان، اردن، سوریه، عراق و کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس به اضافه ایران پراکنده اند. همچنین در بعد مذهبی هم هواداران دو مذهب شیعه و سنی (با نسبت های متفاوت) میان تمامی بازیگران منطقه حضور دارند و تقریبا هیچ بازیگری از حیث مذهبی و دینی یکدست و یکپارچه نیست.

سعودی ها و تحریک گسل های مذهبی در ایران

در منطقه ما عموما حضور خرده هویت های متجانس با یک بازیگر در قلمروی بازیگر دیگر، نه به مثابه یک فرصت آشتی جویانه که عامل بهره گیری برای نفوذ مخرب و سوداگرانه جهت تامین منافع بازیگر کنشگر و علیه مصالح و منافع بازیگر کنش پذیر تعریف شده است. به عنوان نمونه نفوذ ترکیه بر ترکمن های عراق و سوریه به جای آن که در خدمت منافع متقابل ترکیه و دو همسایه اش به کار بسته شود، در مقابل در راستای ضربه زدن به دولت های مرکزی این دو کشور و تامین منافع ملی ترکیه استخدام شده و جالب آن که گاه حتی به زیان اقلیت های ترکمن در دو کشور هم منتهی شده است.

یک رابطه نامتوازن

روابط عربستان سعودی و ایران در فردای پیروزی انقلاب اسلامی هم از این مقوله مستثنا نبوده است. روشن است که هر دو کشور از حوزه نفوذ طبیعی در قلمروی یکدیگر برخوردار هستند. شیعیان عربستان سعودی در مناطق شرقی و شمال شرقی این کشور بهترین بستر برای تسهیل نفوذ ایران در حجاز به حساب می آیند و در مقابل عربستان سعودی به طور طبیعی برای نفوذ در حوزه سرزمینی ایران می تواند بر دو عنصر بالقوه مذهبی (اهل سنت موجود در سرحدات و اخیرا مناطق مرکزی ایران) و زبانی (عرب زبان های شیعه موجود در جنوب غربی ایران) تکیه داشته باشد.

با این حال تفاوت مدیریت نفوذ و بهره گیری از ابزار نفوذ از سوی دو کشور، رفته رفته بر هم خوردن توازن نفوذ میان این دو (آن هم به زیان ایران) را نشان می دهد. در حالی که ایران پرچمدار مفهوم «صدور انقلاب» طی کمتر از چهار دهه از حیات خود بوده و بسیاری از تلاش ایران برای آشوب آفرینی در منطقه از طریق اقلیت های شیعی سخن به میان می آوردند اما تحلیل واقعیت های میدانی نشانگر آن است که در مقایسه با طرف مقابل، رفتار ایران بسیار محاسبه گرایانه و مبتنی بر پرهیز از اصل بهره کشی از شیعیان سعودی برای ضربه زدن به منافع این کشور بوده است.

به عنوان نمونه پرهیز از تشویق شیعیان به اقدامات مسلحانه، عدم مسلح سازی ایشان، عدم ترویج تفکرات تکفیرگرایانه علیه اهل سنت سعودی و … نشان دهنده میزان پایبندی ایران به اصل حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات با سعودی بوده است.

این در حالی است که عمده مشکلات ضد امنیتی موجود در داخل خاک سعودی نه بر آمده از کنشگری خصومت آمیز شیعیان که ناشی از اقدامات مسلحانه ای است که از آبشخور جریان های جوان سنی مذهب معترض به حاکمیت «طاغوت سعودی» مشروب شده است.

اساسا محبوبیت بالای القاعده و داعش و دیگر جنبش های جهادگرای سنی و پیوستن بسیاری از جوانان سعودی به این جنبش ها در کشورهای بحران خیزی همچون افغانستان، عراق، سوریه و یمن مؤید این مدعاست و بر حسب اتفاق سهم جامعه شیعی این کشور از بحران آفرینی ضد امنیتی تقریبا نزدیک به صفر است. در مقابل اما قراین و ادله نشان می دهد که نحوه مدیریت نفوذ سعودی در ایران بسیار مخرب و غیرسازنده و در جهت ضربه زدن به منافع استراتژیک جمهوری اسلامی ایران و حتی منافع حقیقی خرده هویت های مورد سوءاستفاده سعودی در ایران بوده است.

دستاویزهایی برای نفوذ

اهل سنت ایران به عنوان نخستین جامعه هدف برای نفوذ سعودی در چهار کانون مختلف حضور گسترده دارند. نخست حوزه جنوبی و جنوب شرق ایران، دوم حوزه شمال شرقی در استان گلستان و شمال خراسان رضوی، سوم در غرب کشور و شامل استان های آذربایجان غربی و کردستان و در نهایت استان تهران و البرز. با این حال حضور حداکثری اهل سنت عموما در سرحدات و مناطق مرزی کشور است. مسئله ای که نفوذپذیری ایشان از ورای مرزها و از سوی بازیگران خراجی را تسهیل کرده است.

در چندین دهه اخیر سعودی به ویژه با بهره گیری از موقعیت خاص جغرافیایی و سوءاستفاده از فقر و محرومیت این مناطق و با هدف تغییر رویکرد مسالمت جوی اهل سنت ایران به ویژه در مناطق جنوبی و جنوب شرقی ایران، سرمایه گذاری های گسترده ای سامان داده و کوشیده نگرش و جهان بینی وهابیت و خوی تکفیرگرایی را در این مناطق جایگزین کند.

 سعودی ها و تحریک گسل های مذهبی در ایران
از همین رو حمایت مالی، رسانه ای و سیاسی – امنیتی از چهره های تکفیرگرا، اعطای بورسیه های علمی و کمک هزینه های مالی به طلاب علوم دینی این مناطق برای ادامه تحصیل در مدارس و دانشگاه های دینی سعودی همچون دانشگاه ام القرا، تامین هزینه هزاران مدرسه دینی مروج تفکر وهابیت در پاکستان و بلوچستان و راه اندازی شبکه های فارسی زبان مبلغ وهابیت تنها بخشی از اقدامات فکری و فرهنگی سعودی در راستای «انقلاب فکری» اهل سنت ایران ارزیابی می شود؛ مسئله ای که البته با توفیق نسبی همراه بوده و آثار و تبعات آن طی چند ساله اخیر و پیدایش نسلی از جوانان و علمای جوان متاثر از تفکرات ابن تیمیه و محمد ابن عبدالوهاب در این مناطق کاملا مشهود است. ترورها، بمب گذاری ها و حملات انتحاری یک دهه اخیر در استان سیستان و بلوچستان بیش از هر چیز متاثر از بازی مخرب سعودی و برخی از هم پیمانان منطقه ای آن است.

اوضاع در مناطق کردنشین ایران اگرچه به دلیل معجون و ترکیبی از عامل کردی و عامل مذهب شافعی، همانند بلوچستان باب میل سعودی نبوده، با این حال این کشور کوشیده با همراهی برخی از گروه های تروریستی جدایی طلب، زمینه خصومت با جمهوری اسلامی را از عامل قومیتی و سیاسی به عامل مذهبی و دینی تغییر داده و گرایشات تکفیرگرایانه را در این منطقه هم گسترش دهد. درگیری های چند ماه گذشته در کرمانشاه با عوامل وابسته به داعش باید به عنوان نخستین خروجی های این سرمایه گذاری مشترک سعودی و جدایی طلبان کرد مورد توجه قرار گیرد.

اظهارات اخیر یکی از امامان جمعه اهل تسنن کشورمان علیه عزیمت برخی از علما و توده های اهل تسنن منطقه برای زیارت اربعین سیدالشهدا (ع) هم به خوبی نشانگر تاثیرپذیری بخشی از علمای اهل تسنن مناطق ترکمن نشین ایران از تفکرات ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب است. گفتنی است مولوی یاد شده خود از فارغ التحصیلان مدرسه جامعه فاروقیه کراچی است که مورد حمایت مالی سعودی و یکی از رادیکال ترین مدارس دینی پاکستان است. در مسئله تهران و مناطق مرکزی کشور هم دستگیری تروریست های تکفیری طی چند ماه اخیر در تهران و سمنان با صدها تن مواد منفجره و برنامه ایشان برای انفجار در اماکن عمومی می تواند به مثابه زنگ خطر و هشدارباشی برای مسئولان کشور باشد.

انفعال در برابر گستاخی؟!

به نظر می آید در صورت استمرار انفعال تهران در برابر گام های جسورانه و گستاخانه سعودی برای فعال کردن گسل های فرقه ای و مذهبی، امکان بر هم خوردن موازنه به نفع سعودی ها می تواند فراهم شود. نیاز برخی از جریان های سیاسی برای کسب آرای اهل سنت – که به طور خاص نیازمند لابی گری با سطحی از نخبگان این جامعه است – در کنار رویکرد برخی از نهادها که تحت عنوان اتحاد شیعه و سنی و مسئله تقریب، حتی کمترین انتقاد در خصوص گسترش فعالیت های وهابیت تکفیرگرا – و نه اهل سنت حقیقی – را بر نمی تابند و آن را موجب تفرقه میان دو مذهب، دو پاشنه آشیل نظام جمهوری اسلامی ایران در بررسی واقعگرایانه و مقابله زودهنگام با این آفت مهلک است. این انفعال کار را بدانجا رسانده که در سالیان اخیر شاهد پیدایش هسته های تکفیرگرا در مناطقی همچون اهواز (با تمرکز بر عنصر عربیت)، سمنان و اردبیل هستیم که پیش از این حتی سابقه حضور اهل سنت در آن مناطق هم ثبت نشده است.

فرجام سخن

در هر صورت سیاست سازان ایرانی باید برای این مشکل چاره ای بیندیشند، فرداها شاید اندکی دیر باشد. سعودی در کالبست ابزار نفوذ خود در راستای تنش آفرینی و مواجهه نیابتی با ایران لحظه ای درنگ نکرده و در مقابل ایران را می توان نظاره گر منفعلی عنوان کرد که از یکسو به دلیل ضوابط شرعی نمی تواند سیاست سعودی را در میان شیعیان حجاز شبیه سازی کند و از دیگر سو در از میان برداشتن زمینه های گرایش به وهابیت در میان جوانان اهل تسنن ایران ناموفق عمل کرده است.

سعودی ها و تحریک گسل های مذهبی در ایران

ایران باید به صراحت و بدون هیچ تعارفی خط قرمز بودن گسترش وهابیت را به طرف های داخلی و خارجی گوشزد کرده و در عین حال با تعامل سازنده با جریان های اصیل و حقیقی اهل تسنن، سرچشمه های پیدایش و گسترش این غده سرطانی را در داخل و منطقه بخشکاند. روشن است که گسترش وهابیت در ایران به معنای افزایش حضور سعودی در معادلات امنیتی داخلی کشور خواهد بود که مخاطرات خاص خود را همچون نفوذناپذیری مرزی، تهدیدات امنیتی در عمق سرزمینی، تشدید تنش های دینی و مذهبی و تغییر دموگرافیک مناطق جغرافیایی در پی خواهد داشت.

تحلیلی بر فعالیت های شبکه های سعودی علیه ایران

مشروعیت زایی برای مداخله

یاسر قزوینی حائری** : «در حالی که ایران در امور داخلی کشورهای ما دخالت و گروه هایی را علیه ما حمایت می کند چرا ما دست به مقابله نزده و گروه های ناراضی را در ایران حمایت نکنیم؟» این جمله ای است که فراوان می توان از زبان کارشناسان مختلف سیاسی در کشورهای حاشیه جنوب خلیج فارس در رسانه های مرتبط با این کشورها شنید.

این گزاره ای است که تلاش می شود از طریق رسانه ها در یک گفتمان تقابلی و دیگری ساز بر مبنای قانون «مقابله به مثل» جدا از این که اساسا چه میزان حمایت واقعی و عینی از گروه های ناراضی در ایران از سوی کشورهای حاشیه جنوب خلیج فارس به ویژه عربستان وجود دارد، ترویج شده و مخاطب را نسبت به چنین امری اقناع و برای چنین امری مشروعیت سازی می کند. ترویج چنین گزاره ای، بیش از این که عرصه عینی را مورد هدف قرار دهد، مقاومت اذهان را در برابر آنچه مطرح می سازد، هدف قرار داده است.

لیبرو – سلفی ها

شاید یکی از جنجالی ترین تحرکات در یکی دو سال اخیر سعودی ها علیه ایران حضور ترکی الفیصل در همایش سالانه طرفداران رجوی بود؛ حضوری که حواشی مهم تر از متن شدند. مانند «مرحوم» خواندن مسعود رجوی توسط ترکی الفیصل. در هر صورت این تحرک آشکار در حمایت از چنین گروهی از سوی یکی از مهم ترین نقش آفرینان سال های نه چندان دور سیاست امنیتی و خارجی عربستان سعودی به نوبه خود باید مورد توجه قرار گیرد.

این بین نباید تحرکات رسانه ای به زبان فارسی در چند سال اخیر را نادیده گرفت. از شبکه العربیه که چند سال پیش صفحه فارسی خود را فعال کرد تا مجله المجله و روزنامه الشرق الاوسط و این روزها هم خبرگزاری واس که خبرگزاری رسمی عربستان سعودی است و صفحه فارسی خود را راه اندازی کرده است.

این که «جیش العدل» به عنوان یک گروه که علیه نظام جمهوری اسلامی ایران سلاح به دست گرفته بیانیه های خود را از طریق شبکه العربیه منتشر می سازد و سرانش با این شبکه مصاحبه می کنند و این که این گروه عملیات عاصفه الحزم عربستان سعودی علیه یمن را مبارک می خواند، نکاتی تأمل برانگیز هستند.

ارتباطی این چنین بین گروهی مثل جیش العدل با شبکه العربیه وقتی مهم می شود که بدانیم پیش از این، خبر و بیانیه های صوتی و تصویری گروه های سلفی جهادی مثل القاعده توسط شبکه قطری الجزیره منتشر می شد و شبکه العربیه شبکه ای ضد جهادی تلقی می شده و می شود. در واقع کسی که با فضای رسانه ای و ارتباط گروه های سلفی جهادی با رسانه ها آشنا باشد، چنین ارتباطی بین شبکه سکولار و ضد جهادی العربیه با یک گروه مدعی جهاد سلفی را نامأنوس و پرسش برانگیز خواهد یافت.

می توان گفت قسمتی از خواست تاثیرگذاری سعودی ها بر ایران توسط جریانی سامان می یابد که لیبرو – سلفی خوانده می شود. جریانی سکولار که برخی از مهم ترین رسانه های سعودی که نام برده شد یعنی مجله المجله و روزنامه الشرق الاوسط و شبکه العربیه را شامل می شود.

 سعودی ها و تحریک گسل های مذهبی در ایران
در این رسانه ها هیچ تاکیدی بر بعد دینی و مذهبی حمایت نیست، بلکه تاکید بر حمایت از اقلیت هاست و بیشتر اقلیت های قومی و همچنین حمایت از مطالبات و خواسته ها. باید گفت دست کم در عربستان با دو جریان حامی تاثیرگذار در ایران مواجه هستیم؛ یکی همین جریان موسوم به لیبرو – سلفی بود و دیگری جریان مذهبی که این جریان هم به نوبه خود با حمایت شبکه هایی چون «وصال فارسی»، «وصال حق» و چه بسا «کلمه» در پی تاثیرگذاری در ایران است.

این جریان الزاما با جریان پیش گفته یعنی لیبرو – سلفی همخوانی ندارد بلکه می توان آشکارا نشانه هایی از اختلاف و شکاف بین این دو جریان را مشاهده کرد. به ع۸نوان مثال تلاش عبدالعزیر الخوجه وزیر تبلیغات عربستان سعودی در سال های قبل برای تعطیلی دفتر شبکه وصال در عربستان پس از عملیات تروریستی علیه شیعیان در منطقه شرقی عربستان، نشانه ای است از این اختلاف. جالب اینجاست که الخوجه بلافاصله پس از اعلام تعطیلی دفتر شبکه وصال خود هم پس از سال ها از وزارت کنار گذاشته شد. لازم به ذکر است که شبکه العربیه به عنوان یکی از بازوهای رسانه ای جریان سکولار عربستان به شدت اخبار ضد شبکه هایی چون وصال را دنبال می کند که خود نشانه ای است از اختلاف عمیق بین این دو جریان.

دست بالای مسائل قومی – اقلیتی

با توجه به نشانه های مختلف می توان گفت که انسجام تبلیغات معطوف به تاثیرگذاری جریان سکولار منتسب به عربستان در ایران بیشتر است؛ جریانی که نه بر مسائل مذهبی، بلکه بر مسائلی از جنس حقوق بشری تاکید می کند. اما درباره شبکه های مذهبی باید گفت که به واقع نمی توان گفت چه گروه یا اشخاصی به طور ویژه از این شبکه ها حمایت می کنند.

کسی که با فضای عربستان سعودی آشنا باشد، می داند که سعودی ها (در اینجا مشخصا آل سعود و برخی از نزدیکان ایشان مد نظر است) مجموعه ای از شاهزادگان و امیرانی هستند که دسترسی خوبی به منابع مالی دارند؛ امیرانی که می توانند با یکدیگر اختلاف نظر گاه جدی داشته باشند و تحت تاثیر افراد یا داعیان مذهبی مختلف، مبلغی را برای کاری کنار گذاشته یا پروژه ای را از نظر مالی حمایت کنند. هر چند نهادهایی همچون «رابطه العالم الاسلامی» به عنوان یک نهاد قدرتمند و تاثیرگذار را می توان از چنین قاعده ای مستثنا دانست.

نشانه ها حاکی از این هستند که در فضای ملتهب بعد از سال ۲۰۰۳ و حمله آمریکا به عراق، مسائل شیعه و سنی دوباره جان گرفتند. در چنین فضایی البته با کمی تاخیر شبکه های فارسی زبان پیش گفته تاسیس شده و البته نمی توان تاسیس این شبکه ها را دقیقا پروژه ای برنامه ریزی شده و از پیش تعیین شده توسط سعودی تلقی کرد.

داستان وصال فارسی و شکل گیری شبکه کلمه و وصال حق و اتهام زنی هایی که به ویژه از سوی عبدالرحیم ملازاده معروف به ابومنتصر البلوشی به همقطارانی چون عبدالفتاح خدمتی و عقیل هاشمی که گویا پس از دوره ای دوستی به شبکه رقیب یعنی کلمه پیوسته بودند و دزد خواندن صاحبان وصال معربی یعنی توفیق المصیری و عبدالرحمان النصار د اعیان نه چندان مطرح عربستانی و حامیان شبکه هایی از این دست، نشانه ای خوب است از این که شکل گیری چنین شبکه هایی را در راستای یک طرح یا پروژه ای که همه جوانبش بررسی شده تلقی نکنیم.

جالب است که ملازاده که خود گویا روزگاری در جامعه اسلامی مدینه، با رویکردهای افراطی، تحصیل کرده، سخت به صاحبان اصلی شبکه وصال عربی می تازد و ایشان را دزد و چپاولگر حساب می کند اما از امیر عبدالعزیز بن فهمد به عنوان یکی از حامیان شبکه اش نام می برد. امیر عبدالعزیز بن فهد که در روزگار پادشاهی پدرش فهد وزیر دولت و عضو مجلس وزرا بود، پس از مرگ پدر مناصب خود را از دست داده و گفته می شود بیشتر وقتش را هم بیرون از عربستان سعودی سپری می کند.

در هر صورت ملازاده در یکی از برنامه هایش ذکر می کند که قرار بود عبدالعزیز بن فهد از شبکه اش حمایت کند اما صاحبان اصلی شبکه رأی او را زدند. جالب است که امیر عبدالعزیز بعد از عملیات هایی که در شرق عربستان علیه شیعیان صورت گرفت، برائت خود را از شبکه وصال اعلام کرد و گفت که پیش از این و در آغاز کار شبکه از آن حمایت می کردم اما با گذر زمان اشخاص نامعلومی کمک به این شبکه را آغاز کردند و این شبکه از اهداف اصلی خود دور شد. از همین رو برائت خود را از این شبکه اعلام می کنم. جالب تر از این واکنش مدیر اجرایی شبکه وصال عربی بود که اظهار داشت شبکه ما ارتباط مستقیمی با امیر نداشته و احتمالا منظور امیر حمایت از شبکه وصال فارسی است نه شبکه عربی.

در هر صورت این داستان نشانگر هر چیز نباشد، نشان می دهد که دست کم در این زمینه نمی توان از حمایتی برنامه ریزی شده از سوی جریان مذهبی سعودی از شبکه های فارسی زبان مروج اسلام به قرائت محمد بن عبدالوهاب سخن گفت و از سوی دیگر می توان گفت انسجام در جبهه سکولارهای عربستان در اراده معطوف به تاثیرگذاری در ایران بسی بیش از جریان مذهبی است.

سعودی ها و تحریک گسل های مذهبی در ایران

در این بین می توان گفت که نهاد «رابطه العالم الاسلامی» که طرح های حمایت از مسلمانان را با سیاست هایی نزدیک به سیاست های عربستان سعودی دنبال می کند، یکی از جدی ترین و موفق ترین نهادهای ترویج اسلام به قرائت محمد بن عبدالوهاب در چند دهه اخیر بوده است. این نهاد هیچ گاه آنچنان که مثلا در آسیای مرکزی یا قفقاز یا مثلا بوسنی و حتی کشورهای اروپایی فعالیت نسبتا رسمی فرهنگی می کند، نمی تواند در ایران فعالیت معتنابهی داشته باشد. این نهاد در این سال ها ایران را از عضویت در خود کنار گذاشته و همواره در مسائل مختلف علیه سیاست های ایران بیانیه صادر کرده است.

فرجام سخن

در پایان می توان گفت حاشیه پروپاگاندای فارسی سعودی ها در این چند سال چه بسا به دلیل کم تجربگی در این عرصه جدید خیلی موفق عمل نکرده، هر چند جریان سکولار عربستان در این زمینه موفق تر از جریان مذهبی عمل کرده است اما به هر حال اراده معطوف به تاثیرگذاری سعودی در ایران همچنان باقی است و چه بسا بتوان برخی شعارهایی که چندی است روی سکوهای تماشاچیان فوتبال مجال بروز یافته اند، تا اندازه ای مرتبط با این اراده معطوف به تاثیرگذاری تلقی کرد.

در هر صورت از این فضای به وجود آمده و همچنین مثلا از سخن صریح از مشروعیت دخالت در امور ایران از طریق مخالفان بر مبنای گونه ای دیگری سازی چنان که سخن از آن رفت، نمی توان به سادگی گذشت. این بین روی آوردن به علم و افزایش قدرت شناخت و تحلیل جدی در این عرصه ها بدون فرو رفتن در فضاهای متوهمانه و کلی گویانه نیازی است که هیچ چیز نمی تواند جای آن را پر کند.
 
* دانش آموخته دکترای خاورمیانه
** هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه تهران


منبع: برترینها

چگونه با همسر رفیق باز رفتار کنیم؟

همسرش به طور معمول بعد از ساعات کاری با دوستانش در جایی که ‌ بعد از سال‌ها رفت و آمد دوران مجردی، پاتوق آنها محسوب می‌شود، قرار می‌گذارد و تا ساعت‌های پایانی شب وقتش را با آنها می‌گذراند و روزهای تعطیل هم با همان دوستان که البته بیشتر آنها مجرد هستند، به بیرون شهر برای تفریح و به قول خودش عوض کردن آب و هوا می‌روند و او که انتظار داشته برای این روزهای تعطیل برای خود و همسرش برنامه‌ای تفریحی بریزد و اسباب تفریح دونفره‌شان را جمع کند.

چگونه با همسر رفیق باز رفتار کنیم؟همسرش به طور معمول بعد از ساعات کاری با دوستانش در جایی که ‌ بعد از سال‌ها رفت و آمد دوران مجردی، پاتوق آنها محسوب می‌شود، قرار می‌گذارد و تا ساعت‌های پایانی شب وقتش را با آنها می‌گذراند و روزهای تعطیل هم با همان دوستان که البته بیشتر آنها مجرد هستند، به بیرون شهر برای تفریح و به قول خودش عوض کردن آب و هوا می‌روند و او که انتظار داشته برای این روزهای تعطیل برای خود و همسرش برنامه‌ای تفریحی بریزد و اسباب تفریح دونفره‌شان را جمع کند.

به گزارش میزان، حالا مجبور است طی یک وظیفه به قانون درآمده هر هفته بساط خوشگذرانی شوهرش را مرتب کند و در سبدی بچیند و به دستش بدهد و خودش در تنهایی‌ منتظر گذران ساعت‌ها باشد و از همه سخت‌تر این‌که طوری رفتار کند که دیگران متوجه نشوند او روزهای تعطیل تنهاست تا او را به بی‌عرضگی و نداشتن قابلیت ‌ جذب همسرش‌ به خانه و خانواده متهم نکنند.
 
مزیت‌های داشتن دوست خوب بر هیچ کسی پوشیده نیست اما جایگاه همین دوستی و رفاقت باید در زندگی مشترک زوجین تعریف شود به‌گونه‌ای که مسلط بر زندگی نشده و زندگی را تحت‌الشعاع خویش قرار ندهد، برخی از مردها به جهت آزادی که دارند، رفیق‌باز هستند.

هر کسی را به منزل می‌آورند و براساس غفلتی که دارند یک زمان به خودشان می‌آیند که در دام فساد گرفتار شده‌اند. به قماربازی یا استعمال مواد مخدر یا میگساری عادت کرده و به شب‌نشین‌های خانمان‌برانداز قدم می‌گذارند و همین امر باعث سردی در زندگی شده و مقدمات پاشیده شدن آن را فراهم می‌آورد.
 
باید بر این نکته تاکید کرد در خانواده‌ای که مرد آن رفیق‌باز باشد همه چیز زندگی را فدای رفیقش می‌کند و همسرش را آزار می‌دهد و فرزندان از پدر بیزار می‌شوند و در نهایت کانون گرم خانواده از هم می‌پاشد.
 
ناپختگی زن و شوهر‌ دلیل اصلی رفیق‌بازی همسران
فردی که در زندگی مشترک در انجام وظایف زناشویی و همسرداری کوتاهی می‌کند، خواسته یا ناخواسته باعث می‌شود که همسرش بیشتر از گذشته اوقات فراغت خود را با دوستانش سپری کند.
 
در این حالت ممکن است مرد یا زن رشد یافته باشند، اما چون همسرشان در ایفای نقش همسری ضعف‌هایی دارد، فرد با بودن بین دوستانش احساس آرامش بیشتری کند. در واقع وقتی یک مرد یا زن نتواند نقش‌آفرینی صحیحی در خانه داشته باشد، کانون خانواده سرد می‌شود و یکی از زوجین ترجیح می‌دهد نیاز عاطفی‌اش را در جمع دوستانش و ‌گاه متاسفانه با نشاط‌های کاذب تامین کند.

البته کوتاهی همسر فقط یکی از دلایل رفیق‌بازی است، به عبارت دیگر رفتار نادرست همسر می‌تواند دلایل دیگری هم داشته باشد.اما در کل، ناپختگی زن و شوهر یکی از مهم‌ترین دلایل توجه بیش از حد زن یا شوهر به دوستان خود و بی‌توجهی نسبت به همسر است.
 
شاید شما مقصر رفیق بازی همسرتانید
فردی که در زندگی مشترک در انجام وظایف زناشویی و همسرداری کوتاهی می‌کند خواسته یا ناخواسته باعث می‌شود که همسرش بیشتر از گذشته اوقات فراغت خود را با دوستانش سپری کند. در این حالت ممکن است مرد یا زن رشد یافته باشند اما چون همسرشان در ایفای نقش همسری ضعف‌هایی دارد، فرد با بودن بین دوستانش احساس می‌کند آرامش بیش تری دارد.

در واقع وقتی یک مرد یا زن نتواند نقش آفرینی صحیحی در خانه داشته باشند، کانون خانواده سرد می‌شود و یکی از زوجین ترجیح می‌دهد نیاز عاطفی‌اش را در جمع دوستانش و‌گاه متاسفانه با نشاط‌های کاذب تامین کند.
 
البته کوتاهی همسر تنها یکی از دلایل رفیق بازی است به عبارت دیگر این رفتار نادرست می‌تواند دلایل دیگری هم داشته باشد.
 
رفیق بازی مساوی با طلاق عاطفی
بد‌ترین پیامد داشتن رابطه بیش از اندازه با دوستان یا به اصطلاح عامیانه‌تر «رفیق بازی» این است که فاصله بین افراد بیشتر و بیشتر می‌شود و هر یک از زوجین ترجیح می‌دهند کمترین ارتباط را با یکدیگر داشته باشند.
 
در پی این نوع رفتار‌ها به مرور زمان آن عاطفه و احساسی که اوایل ازدواج وجود داشته است از بین می‌رود و در ‌‌نهایت ممکن است به طلاق عاطفی منجر شود.
 
دوران مجردی پایان یافته است
 بهتر است بدانید بعد از ازدواج دوران مجردی پایان یافته است و خیلی چیز‌ها در زندگی شما با ازدواج تغییر می‌کند. روابط دوستانه یکی از مواردی است که با این دوران تغییر می‌کند و‌‌ همان طور که گفته شد وقت آزاد و اولویت بندی افراد با این تغییر شرایط عوض خواهد شد، اما یک راهکار دیگر هم وجود دارد؛ شما دیگر مثل گذشته زمان آزاد زیادی نخواهید داشت اما حذف کلی و قطع رابطه با دوستان هم درست نیست.
 
به همین دلیل یکی از راهکار‌ها این است که در مورد روابط خود خوب فکر کنید. آنهایی که برایتان مهم‌تر است را در ذهن مشخص و برای تمدید روابط با آن‌ها برنامه ریزی کنید. شما می‌توانید دوستان جدیدی هم پیدا کنید.

دوستانی که زوج باشند و شما بتوانید همراه با همسرتان در کنار آن‌ها وقت بگذرانید، اما تمام این شرایط زمانی امکان پذیر است که زوجین با یکدیگر به نتیجه و تفاهم رسیده باشند و قبل از هر تصمیم گیری با یکدیگر گفتگو کنند.
 
اولین قدم: اصلاح رابطه خود
همسری که تلاش می‌کند عادت ناپسند رفیق بازی را از سر همسرش بیندازد ولی موفق نمی‌شود، به این دلیل است که ارتباط بین آن‌ها کمرنگ شده است. در این مواقع ممکن است زن یا شوهر به دلیل دلسوزی‌های زیادی که به هم دارند با شریک زندگیشان، با جملات امری یا دستوری برخورد کنند.

این نوع صحبت کردن به طور خاص با روحیات جنس مذکر به هیچ وجه سازگار نیست. خانم‌ها باید بدانند در صورتی که به خاطر عمل اشتباه شوهرشان، مرتب به او دستور بدهند، نه تنها مشکل حل نمی‌شود بلکه فاصله عاطفی آن‌ها از هم زیاد می‌شود.
 
استفاده از جملات محبت آمیز را فراموش نکنید
فرض کنید مردی به خانه دیر می‌آید. همسرش هم نگران شده و به خاطر دلسوزی می‌گوید «باز که دیر آمدی و خبر ندادی؟» یا «تو همیشه دیر می‌آیی». این گونه جمله‌ها با اینکه توهین نیست ولی به مرد شوک وارد می‌کند و ممکن است مرد هم در جواب بگوید «اصلا خوب کاری کردم، که دیر آمدم» یا «از این به بعد دیر‌تر هم خواهم آمد!» همین طور که می‌بینید استفاده از جملاتی نظیر این جمله‌ها، ممکن است باعث قطع ارتباط عاطفی زوجین شود.

حالا اگر خانم به همسرش بگوید «نگرانت بودم» یا «دلتنگت شده بودم». این جملات برای مرد‌ها یک بار عاطفی دارد و باعث می‌شود آن‌ها درباره این عملشان بیشتر فکر کنند و درباره آن تصمیم جدیدی بگیرند. استفاده از جملات مثبت، یکی از مهارت‌های ارتباط مطلوب است. این را هم بدانید که اگر این مشکل برطرف شد، باید خاطرات آن را در زباله‌دان تاریخ زندگیتان بیندازید و هیچ وقت نه به آن‌ها فکر و نه آن روز‌ها را یادآوری کنید.

برچسب ها: ، ، ، ،


منبع: فرادید

چگونه از مجرد بودن خواستگارمان مطمئن شویم؟

یکی از مصادیق بسیار شایع جرم فریب در ازدواج اعلام عدم سابقه ازدواج یکی از طرفین عقد است، به عبارتی دیگر تجرد یکی از مواردی است که عقد بر مبنای آن واقع می‌گردد.

یکی از مصادیق بسیار شایع جرم فریب در ازدواج اعلام عدم سابقه ازدواج یکی از طرفین عقد است، به عبارتی دیگر تجرد یکی از مواردی است که عقد بر مبنای آن واقع می‌گردد.

 چگونه از مجرد بودن خواستگارمان مطمئن شویم؟

به گزارش میزان، ازدواج همواره از قدیمی ترین و محکم ترین پیمان های میان انسان می باشد. این پیمان که آغاز رابطه ای میان دو انسان می باشد اساس و مبنای بقای بشر نیز به شمار می آید، لذا اهمیت آن باعث گردیده تا علاوه بر شریعت اسلام، قانون نیز به منظور حفظ حرمت این سنت قدیمی تدابیری را اتخاذ نمایند.
 
از همین روی و به منظور جلوگیری از سوءاستفاده کردن افراد از این سنت قدیمی مجازات هایی را برای افرادی که طرف مقابل خود را در ازدواج فریب می دهند درنظر گرفته است.
 
این در حالی است که یکی از مصادیق بسیار شایع جرم فریب در ازدواج اعلام عدم سابقه ازدواج یکی از طرفین عقد می باشد. به عبارتی دیگر تجرد یکی از مواردی است که عقد بر مبنای آن واقع می گردد.

به طور مثال مردی که قبلاً سابقه ازدواج و جدایی از همسر داشته به خواستگاری دختر خانمی می رود و خود را مجرد معرفی و بیان می نماید تاکنون سابقه ازدواج نداشته است و عقد ازدواج بر مبنای این امر واقع می شود.
 
همچنین آنکه ممکن است فردی قصد تجدید فراش داشته باشد و بواسطه اینکه دو شناسنامه دارد، ازدواج اول خود را از زن دوم مخفی می نماید و اقدام به ثبت ازدواج خود در شناسنامه دوم می نماید.

از طرفی دیگر همواره این احتمال وجود خواهد داشت که عمل فریب در ازدواج توسط زن رخ دهد. به طور مثال زن ازدواج پیشین خود را از مرد مخفی نماید.
 
در اینصورت ها باید بیان داشت که چنین شخصی به حکم قانون مرتکب فریب در ازدواج گردیده، لذا مستوجب شش ماه تا دو سال حبس خواهد بود.
 
اما به منظور جلوگیری از گرفتار شدن در چنین دام هایی و نیز حفظ حرمت و حریم این سنت مقدس راه کارهایی وجود خواهد داشت.
 
یکی از این راه کار ها اخذ گواهی تجرد پیش از وقوع عقد ازدواج می باشد. گواهی تجرد تاییدیه ای است که بر مبنای اطلاعات مندرج در سند سجلی شخص صرفاً برای صاحب سند و براساس درخواست وی یا وکیل قانونی ایشان صادر می شود. این درخواست به صورت اینترنتی نیز امکان پذیر خواهد بود.
 
به عبارتی دیگر گواهی است مبنی بر اینکه صاحب شناسنامه سابقه ازدواج نداشته و یا ازدواج واقع شده منجر به جدایی بر اثر طلاق، فسخ نکاح، بذل یا انقضاء مدت در ازدواج منقطع و فوت همسر شده باشد.
 
به علاوه آنکه گواهی فوق الذکر یکی از مدارک لازم برای استخدام در برخی مشاغل خاص، سفر به خارج از کشور، ادامه تحصیل در بعضی از مقاطع و حتی ثبت عده ای از ازدواج ها است.
 
چند نکته مهم:
۱٫ هر شخصی می تواند با مراجعه به اداره ثبت احوال محل صدور شناسنامه خود و یا اداره سجلات و احوال شخصیه در وزارت امور خارجه (در داخل کشور) و یا نمایندگی های جمهوری اسلامی ایران (در خارج از کشور) درخواست صدور گواهی تجرد بنماید.
 
الف )‌ چنانچه متقاضی گواهی تجرد مقیم داخل کشور باشد می بایست به اداره کل ثبت احوال امورخارجه واقع در خیابان امام خمینی (ره) – نبش خیابان شیخ هادی پلاک ۱۰۸ – ساختمان شماره ۶ سازمان ثبت احوال و یا نزدیکترین اداره ثبت احوال محل سکونت مراجعه و در خواست خود را ارایه نماید.
 
ب ) چنانچه متقاضی گواهی تجرد مقیم خارج از کشور باشد می بایست به نزدیکترین نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور مراجعه و در خواست خود را ارایه نماید.
 
۲٫ گواهی تجرد صرفا توسط اداره کل ثبت احوال امور خارجه و ظرف یک روز صادر می گردد. ضمن آنکه تحویل گواهی تجرد، صرفاً در ثبت احوال امور خارجه به آدرس تهران – خیابان امام خمینی نبش شیخ هادی انجام می گیرد.
 
۳٫ امکان اخذ این گواهی توسط شخصی غیر از صاحب شناسنامه وجود خواهد داشت، بنابراین در اینصورت چنین شخصی می بایست دارای وکالتنامه رسمی باشد و در آن به اخذ گواهی تجرد صراحتاً اشاره گردیده باشد.
 
۴٫ صدور گواهی تجرد منوط به ارائه اصل شناسنامه صاحب آن می باشد.
 
۵٫ متقاضی دریافت این کواهی می بایست مدارک ذیل را داشته باشد:
 
. اصل شناسنامه متقاضی
 
. یک برگ فتوکپی شناسنامه
 
. تکمیل فرم درخواست
 
. پرداخت هزینه طبق تعرفه جاری
 
۶٫ چنانچه متقاضی قصد ارائه گواهی تجرد به مقامات خارجی را داشته باشد، باید ابتدا گواهی را از طریق دارالترجمه رسمی، ترجمه کند و پس از تایید امور دفتر مترجمان وزارت دادگستری، به تایید وزارت امور خارجه برساند.
 
۷٫ افراد می توانند با مراجعه به پورتال سازمان ثبت احوال کشور به نشانی اینترنتی www.sabteahval.ir فرم درخواست را تکمیل و به صورت الکترونیکی ارسال کنند و پس از بررسی های لازم پیغامی مبنی بر آماده بودن گواهی تجرد و مراجعه جهت دریافت آن برای متقاضی ارسال می شود.

برچسب ها: ، ، ، ،


منبع: فرادید

زندگی بخور و نمیر ۲.۵ میلیون زن در ایران

«زنی ۳۵ ساله ام که با دختر هفت ساله ام زندگی می کنم، ده سال پیش همسرم فوت کرد و هیچ چی ندارم و با بدبختی زندگیمو می چرخونم، مستاجرم. کار درست و حسابی ندارم و توی خونه های مردم یا با روز مزدی خرج بخور و نمیری دارم.اما الان دیگه توان کار کردن ندارم آرتروز و دیسک کمر گرفته ام و سختمه خونه مردم برای کار برم.

چرا کسی به داد من نمی رسه،همه فقط شعار میدن،ما باید چه خاکی سرمون بریزیم فقط محض رضای خدا کمکمون کنید تا سرپناهی داشته باشم یا یه کاری که شرمنده بچم نشم.»

این تنها گوشه ای از زندگی یک نفر از ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار زن سرپرست خانوار است که حدود ۷۰ درصد آنها که یک میلیون و ۸۰ هزار نفر می‌شود، به دلیل فوت شوهر سرپرست خانوار شده‌اند.

۳۵۰ هزار نفر از زنان سرپرست خانوار به دلیل از کارافتادگی، زندانی شدن یا ترک شوهر از خانواده در این گروه جای دارند، ۲۵۰ هزار نفر به دلیل طلاق و جدایی و ۱۳۵ هزار نفر به دلیل عدم ازدواج، خودسرپرست‌اند.

زنانی که هم پدرند و هم مادر! و متاسفانه این روزها روبه افزایش است و به گفته مدیرکل سازمان ثبت احوال، آمار خانواده‌های تک والد نسبت به دهه های قبل در حال بیشتر شدن بوده به طوریکه حدود ۱۲ درصد خانواده‌ها به دلیل فوت، طلاق، ازکارافتادگی و یا ترک خانه توسط مرد، «زن سرپرست» هستند.

زندگی بخور و نمیر ۲.۵ میلیون زن / تلنگری تلخ به مسئولان 

با تشکیل نخستین مجلس، قانون تأمین زنان و کودکان بی سرپرست، آبان ماه سال ۶۲ به تصویب رسید که البته روند قانون گذاری در این زمینه طی سال های بعدی ادامه یافت و وظایف و حدود کاری سازمان های حمایتگر مثل، وزارت رفاه، بهزیستی و کمیته امداد مشخص شد.

طبق قانون جامع رفاه و تأمین اجتماعی که در سال ۸۳ به تصویب رسید، مشخص شد دولت به عنوان متولی رفاه اجتماعی وظیفه دارد برنامه ریزی و سیاستگذاری را در حوزه‌های رفاهی، حمایتی و بیمه‌ای برای رفاه عموم انجام دهد و بهزیستی و کمیته امداد نیز همکاری های لازم را در این زمینه داشته باشند.
 
زنان سرپرست خانوار؛ ۴۰ درصد جمعیت تحت پوشش کمیته امداد

فاطمه رهبر به عنوان معاون حمایت و سلامت کمیته امداد امام خمینی(ره) در این باره به فارس می گوید: بیش از یک میلیون و ۳۰ هزار نفر یعنی حدود ۴۰ درصد از  زنان سرپرست خانوار کشور تحت پوشش کمیته امداد هستند که قریب به ۱۰ درصد آنان به دلیل طلاق از خدمات این نهاد استفاده می‌کنند.

وی با بیان اینکه کمیته امداد ۳ میلیون و ۴۰۰ هزار مددجوی کمک معیشت‌بگیر دارد، می گوید: در حال حاضر  از این تعداد یک میلیون و ۳۰ هزار نفر را زنان سرپرست خانوار تشکیل می‌دهد که ۴۰ درصد جمعیت تحت پوشش کمیته امداد را شامل می‌شوند.

معاون حمایت و سلامت کمیته امداد امام خمینی (ره) ادامه می دهد: ۴۰ درصد زنان سرپرست خانوار تحت پوشش کمیته امداد هستند که ما در حمایت از این خانواده‌ها برنامه‌های مختلفی را انجام می‌دهیم.

رهبر تصریح می کند: این ۳ میلیون و ۴۰۰  هزار نفر مددجو در قالب یک میلیون و ۷۴۰ هزار خانوار از خدمات متنوع کمیته امداد در طول سال بهره‌مند هستند.

متاسفانه علیرغم اینکه ۴۰ درصد مددجویان امداد زن سرپرست خانواده هستند اما اکثر مددکاران فعلی مرد هستند و این موضوع  زنان را در مراجعه آنها با برخی محدودیت‌ها مواجه می‌کند بنابراین ایجاد تمهیدات خاص متناسب مددکاران زن، تقویت و تعداد مددکاران و مشاوران زن باید در دستور کار قرار گیرد.

بسته‌های سیاستی اقدام و عمل برای زنان تنها

حبیب الله مسعودی فرید معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور در گفت‌وگو با فارس از ارائه «بسته‌های سیاستی، اقدام و عمل؛ ویژه خانوارهای زن سرپرست»  خبر داده و می گوید: بهزیستی از طریق شورای اجتماعی کشور و شورای عالی رفاه تصویب این بسته حمایتی جدید ویژه خانوارهای زن سرپرست را پیگیری می‌کند؛ زیرا با تصویب این طرح اقدامات بسیار مثبتی را می‌توان در این حوزه به انجام رساند.

وی ادامه می دهد: این طرح برای تمامی خانوارهای زن سرپرست کشور خواهد بود و می‌توان از این سیاست‌ها به عنوان سیاست‌های حمایتی چند لایه یاد کرد که در جریان آن هر خانوار براساس علت زن سرپرست شدن و نیازشان خدمت دریافت خواهند کرد.

زندگی بخور و نمیر ۲.۵ میلیون زن / تلنگری تلخ به مسئولان 

معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور همچنین تاکید می کند: بهزیستی برای تدوین این سیاست‌ها با تمام دستگاه‌های فعال کشور در حوزه زنان سرپرست خانوار جلسه برگزار کرده و نظر تمامی صاحب‌نظران برای تدوین این طرح در نظر گرفته شده است.

فرید همچنین عنوان کرد: در حال حاضر براساس تقسیم کار ملی که در شورای اجتماعی کشور صورت گرفته، بهزیستی به عنوان «متولی ملی زنان سرپرست خانوار» تعیین و مصوب شده است ؛ به این ترتیب جلسات متعددی را به منظور بررسی این موضوع در کشور با پژوهشکده آمار دانشگاه‌ها، کمیته امداد و سایر نهادهای مرتبط برگزار کرده‌ایم.

وی  ادامه داد: در حال حاضر زنان سرپرست خانوار در ۴ گروه به لحاظ علت سرپرستی از جمله فوت همسر، دارای همسر، طلاق و زنان مجرد تقسیم‌بندی شده‌اند و به این ترتیب برنامه اقدام و عمل ویژه خود را نیاز دارند.
معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور در ادامه افزود: برنامه اقدام و عمل زنان سرپرست خانوار کشور متناسب با وضعیت آنها آماده و پس از آن در صورت تصویب به صورت مشخص این زنان خدمات را دریافت خواهند کرد.

فرید همچنین عنوان کرد: در جریان این طرح یک آمار کاملی از خانواده‌های زن سرپرست کشور به دست خواهیم آورد که برخی از آنها اگرچه نیاز مالی نداشته باشند اما قطعاً نیازمند خدمات دیگری همچون خدمات مشاوره‌ای و غیره بوده که نیاز است این خدمات  به آنها نیز تخصیص داده شود.

وی اظهار کرد: در واقع در این طرح نگاه صرف حمایت مادی از زنان سرپرست خانوار برداشته شده ونگاه حمایتی به این قشر تکمیل می‌شود.
 
نظام کارآمد رفاه برای زنان سرپرست خانوار

سید حسن موسوی چلک، رئیس انجمن مددکاری ایران نیز به فارس می گوید: با نگاهی اجمالی به این آمارها می‌بینیم که در یک فاصله ۱۰ ساله از سال ۷۵ تا ۸۵، جمعیت زنان سرپرست خانوار در ایران حدود ۳۹ درصد افزایش داشته، در حالی که در یک فاصله پنج ساله از سال ۸۵ تا ۹۰، آمار زنان سرپرست خانوار حدود ۵۳ درصد افزایش یافته است.

وی می گوید: گرچه هنوز آمارهای سرشماری سال ۹۵ منتشر نشده، اما پیش‌بینی می‌کنیم که با توجه به افزایش آمار طلاق و آمار بالای تصادفات رانندگی، بیماری و سالمندی در جامعه، تعداد زنان سرپرست خانواده در سال ۹۵ به مراتب بسیار بیشتر از سال ۹۰ باشد.

زندگی بخور و نمیر ۲.۵ میلیون زن / تلنگری تلخ به مسئولان 

موسوی ادامه می دهد: این گروه از زنان نیاز به حمایت جدی سازمان‌های مسئول دارند، اما هم‌اکنون شاهدیم که یک زن سرپرست خانوار در ایران که تحت پوشش نهادهای حمایتی باشد، حدود ۵۳ هزار تومان مستمری دریافت می کردند که با افزایش مستمری های جدید و احتساب ٩۵ هزار تومان از محل هدفمندی یارانه‌ها در نهایت دریافتی یک خانوار تک نفره با احتساب یارانه‌اش به ١٩٣ هزار تومان می‌رسد. در حالی که قرار بود بر اساس قانون برنامه پنجم توسعه، هر سال ۱۰ درصد این زنان، توانمند و از چرخه حمایت سازمان‌ها خارج شوند، اما در مقام عمل به طور واقعی چنین اتفاقی نیفتاده است.

متاسفانه به دلیل حس ناامنی اقتصادی که این زنان به آینده دارند، خیلی از زنان سرپرست خانوار ترجیح می‌دهند که از پوشش نهادهای حمایتی خارج نشوند تا همین مستمری ناچیز را هم از دست ندهند.

کاهش مسئولیت‌های اجتماعی برای حمایت از زنان سرپرست خانوار، نبود حمایت کافی از اشتغال این زنان، نوع نگاه سنگین جامعه به زنان طلاق و وضعیت معیشتی نامناسب اغلب آنان، موجب شده که این زنان خیلی زودتر از سنشان پیر شوند.

بنابراین حمایت از این زنان به یک نظام کارآمد رفاه و تامین اجتماعی نیاز دارد که این رویکرد با پرداخت مستمری ناچیز به آنان، فاصله معناداری دارد.


منبع: برترینها