بهترین مکان ها برای پیدا کردن شریک زندگی

برترین ها: شاید شما هم جزو آن دسته از افراد مجردی باشید که به دنبال شریک زندگی ایده آل برای خود هستند. اما کجا می توان چنین افرادی را پیدا و با آنها ارتباط برقرار کرد؟ اگر به دنبال فردی هستید که به شما احترام بگذارد، با شما مهربان و به رابطه عاطفی خود پایبند باشد، به مکان هایی که در اینجا برایتان آورده ایم سری بزنید. چه کسی می گوید که دوره آدم های خوب به پایان رسیده است؟ بی شک اگر قدم هایتان را درست بردارید، به مراد دلتان خواهید رسید.

۱٫ موسسات خیریه

یکی از بهترین مکان هایی که می توانید شریک زندگی مورد علاقه تان را پیدا کنید خیریه ها هستند. در واقع افرادی که داوطلبانه زمان خود را برای کارهای خیر صرف می کنند، افرادی هستند که به زندگی خود، به خصوص روابط عاطفی، اهمیت زیادی می دهند. آنها معتقدند که باید بی هیچ انتظار متقابلی در حق دیگران خوبی کرد. آنها نه تنها غرور و تکبر ندارند بلکه بسیار هم متواضع و مهربانند. این افراد خیر می توانند رابطه های بلند مدت را نیز به خوبی نگه دارند.

 بهترین مکان ها برای پیدا کردن شریک زندگی

۲٫ جشن فارغ التحصیلی

فرقی نمی کند که شما در کدام مقطع تحصیلی هستید، پیش دانشگاهی، کارشناسی، ارشد یا دکترا.. در هر صورت جشن فارغ التحصیلی یکی از مکان هایی است که می توانید افرادی را که با شما تفاهم زیادی دارند، پیدا کنید. به علاوه شما به راحتی می توانید اطلاعاتی از شخصیت و زندگی او را از طریق دیگر همکلاسی هایتان به دست آورید. افرادی که به تحصیلات خود اهمیت می دهند و در چنین جشن هایی شرکت می کنند، به دنبال پیشرفت در زندگی شان هستند؛ بنابراین در جشن های فارغ التحصیلی شرکت کنید و از آن به عنوان فرصتی برای بالا بردن روابط اجتماعی تان نهایت استفاده را بکنید.

۳٫ وساطت اطرافیان

اگر واقعا به دنبال آن هستید که شریکی برای زندگی خود پیدا کنید، خجالت را کنار بگذارید و از اطرفیان تان بخواهید که اگر فردی مانند شما را می شناسند، معرفی کنند تا با هم قرار ملاقاتی بگذارید و آشنا شوید. از این که بگویید مجرد هستید، نهراسید. هر چه بیشتر از دیگران بخواهید در این راه به شما کمک کنند، گزینه های بیشتری را در اختیار خواهید داشت و به تبع می توانید انتخاب های بهتری داشته باشید.

 بهترین مکان ها برای پیدا کردن شریک زندگی

۴٫ کلاس های متفرقه

برای این که روابط اجتماعی خود را بالا ببرید، باید بیشتر در اجتماع حاضر شوید. با در خانه نشستن، عشق در خانه شما را نخواهد زد. در مرحله اول باید به دنبال علاقمندی ها و توانایی هایتان باشید. آیا به ورزشی خاص علاقه دارید؟ آیا دوست دارید که نقاش شوید؟ هر چه بیشتر در فعالیت های مختلف شرکت کنید، شانس خود را برای پیدا کردن شریک زندگی بالاتر برده اید. با شرکت در کلاس هایی که بدان علاقه دارید، یا افرادی که مشترکات زیادی با شما خواهند داشت، آشنا می شوید.

۵٫ میهمانی

یکی از ساده ترین راهها برای شروع یک رابطه عاطفی، شرکت در میهمانی هاست. حتی اگر به میهمانی دعوت نمی شوید، خودتان پیش قدم شوید و یک میهمانی راه بیاندازید. از دوستان تان بخواهید تا دیگر دوستان شان را با خود بیاورند. نه تنها این کار به شما کمک می کند تا دامنه دوستان تان را بالا ببرید بلکه با افرادی آشنا خواهید شد که مورد اعتماد دوستان تان هستند. افرادی که شاید هیچگاه فکر نمی کردید می توانند شریکی ایده آل برای شما باشند.

۶٫ مشاور همسریابی

شاید این روش به نظر شما قدیمی و سنتی باشد اما خوبی این روش با روش هایی چون اینترنت این است که مشاوران قبل از هر پیشنهادی اول از همه با شما مصاحبه و خصوصیات اخلاقی تان را به خوبی شناسایی سپس فردی که با شما از همه نظر سازگاری دارد را معرفی می کنند. بعضی ها ترجیح می دهند به جای این که به آزمون و خطا روند و با افراد مختلف ارتباط برقرار کنند تا نتیجه مطلوب گیرند، از این طریق وارد عمل شوند. به علاوه، کارشناسان ازدواج افرادی را به شما معرفی می کنند که در تصمیم خود جدی هستند. به راستی شاید صرف کمی هزینه ارزشش را داشته باشد.

۷٫ جشن عروسی

جشن عروسی نیز مانند میهمانی های دیگر مکانی مناسب برای آشنایی با افراد جدید است. از آنجا که میهمان های مراسم افرادی مورد احترام عروس و داماد هستند، شما می توانید برای برداشتن اولین قدم روی آنها اعتماد کنید.

در نهایت، راههای زیادی برای برقراری ارتباط با دیگران وجود دارد به شرط آن که خودتان هم بخواهید و تلاش کنید.

اما اگر مدام با خودتان بگویید که هیچ مرد ایده آلی برای من پیدا نمی شود، در این راه به مشکل برخواهید خورد. افکار منفی می توانند بر رفتار شما با جنس مخالف تاثیر منفی بگذارند و به تبع موانع بسیاری را بر سر راهتان قرار دهد. بنابراین مثبت اندیش یاشید و قدم هایتان را برای پیدا کردن نیمه گمشده تان به درستی بردارید تا در آینده پشیمانی به سراغ تان نیاید.


منبع: برترینها

با فضای مجازی، دوران بگم‌ بگم‌ها به سر‌آمد

: صدا و سیما تلاش دارد تا مانع ایجاد دو قطبی شود اما چه بخواهیم چه نخواهیم این دوقطبی شکل می‌گیرد هادی عیار| جمعه هفته گذشته نخستین مناظره انتخاباتی میان کاندیداهای ریاست‌جمهوری درحالی برگزار شد که برخی با توجه به تکرار حضور برخی نامزدها در مناظرات انتخاباتی‌ سال ٩٢ و امسال به انتظار تکرار بحث‌های داغ بین نامزدها نشسته بودند. مناظره نخست امسال اما هرچند موجب داغ‌شدن تنور انتخابات پیش‌رو شد، اما برخلاف انتظار بسیاری دو طرف مناظره را به‌گونه‌ای دیگر رقم زد.

در کنار حواشی سیاسی بسیاری که این مناظره به‌دنبال داشت، اما بسیاری از کارشناسان ارتباطی نحوه برگزاری این مناظره را با توجه به سابقه دو دوره‌ای صداوسیما در برگزاری برنامه‌های انتخاباتی، مناظره مطلوبی ارزیابی نکردند. برخی انتقادها متوجه دکور مناظره، برنامه‌های قبل و بعد از مناظره، عملکرد مجری مناظره و بحث‌هایی از این دست بود. در همین زمینه با علیرضا عبداللهی‌نژاد، استادیار، مترجم و مدرس ارتباطات سیاسی در دانشگاه علامه طباطبایی درخصوص ارزیابی عملکرد صداوسیما در برگزاری مناظرات و تاثیر فضای مجازی بر انتخابات پیش‌رو به گفت‌وگو پرداختیم.

با فضای مجازی دوران بگم‌بگم‌ها به سر‌آمد 

 از نظر ارتباطاتی مناظره نخست انتخابات ریاست‌جمهوری و عملکرد صداوسیما در این زمینه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

این سوال شما در دوسطح قابل‌بررسی است. نخست از منظر ارتباطی و دیگر رسانه‌ای. مناظره‌ها یکی از گونه‌های میزگردهاست. میزگردها شکلی از مصاحبه در ادبیات روزنامه‌نگاری و در فضای حرفه‌ای روزنامه‌نگاری هستند که در آن یک مجری-کارشناس رسانه‌ای که بر سوژه و موضوع مصاحبه مسلط است، حضور دارد؛ مجری‌ای که تئوری‌ها و اطلاعات تخصصی در زمینه مصاحبه را می‌داند، اطلاعات عمومی و فکت‌های معتبری دارد و توان و مهارت ارتباطی بالایی دارد و مقداری نیز در  روانشناسی شخصیت و حوزه‌های مختلف آن مسلط است. از سوی دیگر، یک مجری-کارشناس سوالات خوبی نیز در ذهن دارد که در مواقع لزوم می‌تواند به کمک آنها به بحث‌ها جهت بدهد. چنین مجری-کارشناسی با تعدادی از مصاحبه‌شوندگان پیرامون یک یا چند موضوع به مباحثه، مصاحبه و گفت‌وگوی عمقی می‌پردازد.

در بسیاری از مناظره‌های بین‌المللی معروف مانند مناظره معروف باراک اوباما و جان مک‌کین در زمینه مناظرات سیاسی که باب شفر، مجری-کارشناس تلویزیونی CBS در ‌سال ٢٠٠٨ انجام داد، دیدیم که مک‌کین به‌عنوان سیاستمداری کارکشته اصطلاحا از کوره دررفت و اوباما را مسخره کرد و همان موضوع باعث کاهش آرای او شد. اگر مناظره نخست انتخابات ریاست‌جمهوری را در چنین قالبی قرار بدهیم، در مناظره اوباما و مک‌کین می‌بینیم که شخصیت مجری و فضای مناظره، فضای کاملا حرفه‌ای است و مجری کاملا به بحث‌ها مسلط است، نامزدها را می‌شناسد و به موضوع تسلط دارد و به‌موقع سوال طرح می‌کند، اما در مناظره انتخاباتی روز جمعه آنچه ما از منظر ارتباطی و رسانه‌ای از مناظره دیدیم، کاملا از این فضای حرفه‌ای به دور بود. براساس دستورالعملی که صداوسیما میز مناظره را چیده بود، با ۶نامزد مواجه بودیم که باید تا ۶ساعت با یکدیگر مناظره می‌کردند و درباره موضوعات بسیار متنوع  که هرکدام ٢دقیقه وقت داشت و بدون حضور موثر یک مجری کارشناس صحبت می‌کردند.

 این نوع مناظره‌ای که شما به آن اشاره کردید چه آسیب‌هایی می‌تواند داشته باشد؟

در این نوع مناظره چند آسیب وجود دارد. نخست مجری‌ای که به نوعی نتوانست نقش حرفه‌ای خود را به‌عنوان یک مجری-کارشناس ایفا کند. مجری آن‌جایی که باید ورود کند، بحث و چالش ایجاد کند و آن‌جایی که باید به بحث عمق بدهد و از مصاحبه‌شوندگان فکت و برنامه بخواهد و محورهای دقیقی را ترسیم کند، حضور ندارد. مجری نباید صرفا به‌عنوان یک وقت نگهدار در مسابقه‌های فوتبال و یک آفسایدگیر ظاهر شود و باید در بخش‌هایی از مناظره، جریان مصاحبه را در مسیر خود مبتنی‌بر موضوع مناظره به‌عنوان مثال مسائل فرهنگی و اجتماعی هدایت کند. متاسفانه چنین چیزی در مناظرات روز جمعه دیده نشد. شکل انجام مناظره نیز در این موضوع دخیل بود. وقتی که تعداد مصاحبه‌شونده‌ها در زمینه مناظره سیاسی زیاد می‌شود، در مدت زمان کم نمی‌توان خیلی به مسائل عمقی پرداخت. مناظره‌ها حاصل بحث، گفت‌وگو، تضارب آرا، بیان دیدگاه‌ها و عقایدی است که باید جنبه تقابلی به خود بگیرد و بحث‌ها و چالش‌های مختلفی دربگیرد.

هنگامی که ۶نفر در این مدت زمان به مناظره می‌پردازند، مشخص است که نتیجه مطلوبی به دست نمی‌آید. هرچند در این مناظره عملا ٣ فرد حضور داشتند و باقی در حاشیه بودند. اما باز مشاهده کردیم که با این تعداد هم نتیجه مطلوبی از مناظره به دست نیامد، چراکه زمان پاسخگویی نامزدها که ٢دقیقه بود برای موضوعات عمیقی که مطرح شد، کافی نبود و نامزدها مجبور به ارایه شعار یا حمله به نامزد دیگر می‌شدند. نکته دیگر این‌ است که فضای مناظره، فضای کاملا بسته‌ای بود که حتی سوالات هم به‌صورت قرعه‌کشی‌شده مطرح شد. به‌هرحال در چنین مناظره‌هایی ما حدود ۵سوال محوری می‌توانیم طرح کنیم. این سوالات محوری باید مبتنی‌بر فکت‌ها و اطلاعات باشد، نه اظهارات و شعارهای کلی.

سوالاتی که مجری از گوی درمی‌آورد و مثل برنامه‌های قرعه‌کشی فلان برند دستمال کاغذی و قرعه‌کشی فلان پودرلباسشویی آن را برگزار می‌کرد، گوی را هم می‌زد، یکی را انتخاب می‌کرد و باز هم به‌صورت تصادفی از یک نامزد می‌پرسید هم سوالات مناسبی نبودند. مثلا عنوان این‌که ارزیابی شما برای مسکن جوانان چیست؟ یا ارزیابی شما برای رشد ورزش قهرمانی چیست؟ برای مناظره چالشی اصلا مناسب نیست. ما این همه موضوع و معضل چالشی در کشور داریم که با طرح درست سوال می‌تواند آرای نامزدها در قبال آن را مشخص کند. وقتی مجری در روند مصاحبه دخالت نداشته باشد، نامزدها می‌توانند این سوالات را به هر سمت‌وسویی که دوست دارند ببرند، درحالی‌که شکل استاندارد مناظره انتخاباتی به این شکل نیست.

موضوع دیگر فرصت مصاحبه‌شونده برای پاسخگویی به سوالات است. نامزد چطور می‌تواند در عرض یک دقیقه ارزیابی خود را از ورزش قهرمانی و مشکل جوانان مطرح کند؟ همه این موارد به‌عنوان آسیب‌های مناظره نخست مطرح بود. مشکل زمان، مجری، برنامه‌ها، دکوراسیون و… ازجمله این آسیب‌ها بودند.

 به نظر شما قالب مناظره این اجازه را به مجری می‌داد که به‌عنوان یک کارشناس اظهارنظر کند؟ ممکن بود اگر مجری فرصت اظهارنظر داشته باشد بتواند مناظره را به‌سمت مطلوبی ببرد، اما قالب مناظره به شکلی بود که مجری اجازه دخالت در صحبت‌های نامزدها را نداشت.

همان‌طور که به‌درستی اشاره کردید این قالب از برنامه اجازه اظهارنظر مجری را نمی‌داد، البته نمی‌توان روی این برنامه عنوان مناظره را گذاشت، چراکه مناظره انتخاباتی تعاریف و اصولی دارد که بسیاری از آنها در این برنامه رعایت نشد. این برنامه بیشتر گپ‌وگفتی بین نامزدها بود. در این برنامه ما صرفا با مجری‌ای مواجه بودیم که طرح سوال می‌کند آن هم نه طرح سوال به شکل خلاقانه بلکه با درآوردن سوال تصادفی از گوی و پرسیدن آن از نامزد تصادفی. مجری ما در این برنامه صرفا سوالاتی دستوری در گوی را از نامزدها می‌پرسید و وقت را نگه می‌داشت. همین. در صورتی که در مناظره باب شفر که در ابتدای صحبت‌هایم به آن اشاره کردم، مجری در ابتدا یک ورودی اعجاب‌انگیز به مناظره دارد و در فضای کاملا کنشگرانه و فعالی نامزدها را معرفی و به گوشه‌ای از سوابق آنها اشاره می‌کند و وارد بحث با نامزدها می‌شود. در مثالی که ذکر کردم در یک سوی مناظره اوبامایی حضور دارد که فلان ایده خاص کشورداری را دارد و در طرف دیگر هم مک کینی حضور دارد که ایده دیگری دارد. عنصری که در چنین مناظره‌هایی می‌تواند برای مخاطب ایجاد انگیزه کند، عنصر چالشی‌بودن مناظره است.

عنصری که در ادبیات روزنامه‌نگاری به آن عنصر تضاد گفته می‌شود. چنین عنصری در مناظره ما از سوی خود نامزدها به‌وجود آمد، نه مصاحبه‌کننده و این آفتی برای برگزاری چنین برنامه‌هایی در رسانه ملی ما است. مجری باید به شکل خلاقانه و فعال در ایجاد چالش و تضاد در مناظره سهیم باشد. نامزدها باید در چنین برنامه‌هایی درخصوص یک موضوع با هم بحث کنند و همدیگر را به چالش بکشند. چالشی‌بودن مناظره یعنی به مبارزه طلبیدن نامزدها در ارایه برنامه مدیریتی و نقدکردن برنامه‌های طرف مقابل. البته این به چالش کشیدن باید با رعایت رواداری، احترام، پرهیز از تخریب شخصیت، پرهیز از اعمال خشونت، پرهیز از اتهام، دروغ و سایر نکات اخلاقی منفی باشد.

این نوع مناظره چنین فضایی را برای ما به وجود نمی‌آورد. این دکور چنین فضایی را برای ما به وجود نمی‌آورد. فضای محدود از نظر زمانی این اجازه را نمی‌دهد که مجری به‌عنوان یک کارشناس به ارایه نظرات خود بپردازد. از سوی دیگر، ویژگی‌های خود مجری و کاراکتر او اجازه قرار گرفتن او در قبای یک کارشناس چالشی در مناظره‌ها را نمی‌دهد؛ مجری‌ای که به میان حرف نامزدها برود و بحث و چالش به وجود بیاورد.

در انواع دیگر برنامه‌های صداوسیما درباره انتخابات که در آن مجری‌ها به‌صورت رودررو و دوبه‌دو با نامزدها به گفت‌و‌گو می‌پرداختند نیز ما شاهد چنین نقش موثری از سوی مجری‌ها نبودیم. درواقع فقط قالب مناظره‌ها سبب  انفعال مجری‌ها نبود و مجری‌های صداوسیما نشان دادند که در مصاحبه با یک نامزد نیز واکنش لازم و جهت‌دهی به مصاحبه در آنها دیده نمی‌شود.

با فضای مجازی دوران بگم‌بگم‌ها به سر‌آمد 

مناظره‌ها چرا جذاب هستند؟ در دیگر اشکال تبلیغات تلویزیونی یا برنامه‌های انتخاباتی که برنامه‌ها گفت‌وگومحور هستند، نامزد انتخابات یا نماینده او با مجری-کارشناس برنامه به بحث و گفت‌و‌گو می‌پردازد. این برنامه‌ها مفید هستند، اما از آن‌جایی که چالشی نیستند و نیز تقابل دو نگاه یا دو دیدگاه در آن وجود ندارد، برنامه‌های جذابی شناخته نمی‌شوند. در مناظره‌ها همان‌گونه که در مناظره جمعه نیز دیدیم، افراد اهمیت زیادی ندارد و در آن دو نوع نگاه یا تلقی برجسته می‌شود و این دو گفتمان در مقابل یکدیگر قرار گرفته و یک‌سری افراد این گفتمان‌ها را نمایندگی می‌کنند و جمع کثیری نیز طرفدار یکی از آنها می‌شوند. مناظره‌ها به این دلیل جذاب هستند که در آن تضارب آرا و دیدگاه‌ها صورت می‌گیرد. در برنامه‌های گفت‌وگومحور اگر مجری-کارشناس بتواند این نقش را برای خود تعریف کند که به‌صورت کارشناسی وارد گود شده و بحث چالشی‌ای را پیش بکشد، می‌توان گفت می‌توانیم شاهد برنامه گفت‌وگومحور موفقی باشیم.

بحث چالشی از چه طریقی به وجود می‌آید؟ مطمئنا از سوالات ازپیش‌تعیین‌شده سربرنمی‌آورد. در ارتباطات مصاحبه‌ای که در آن مصاحبه در دست مصاحبه‌شونده قرار دارد را مصاحبه هدایت‌شده می‌شناسیم و آن را از عالم حرفه‌ای روزنامه‌نگاری دور می‌دانیم. مصاحبه‌کننده‌ای که اطلاعات، آمار و تحلیل کافی در اختیار دارد، مبتنی‌بر این فکت‌ها و پیش‌زمینه‌ها می‌تواند مصاحبه‌شونده را به چالش بکشد و گفت‌وگوی انتخاباتی را جذاب کند که من تاکنون چنین برنامه‌ای را در صداوسیما مشاهده نکرده‌ام. اتفاق دیگری که در سطح بین‌المللی وجود دارد و در مناظره‌های داخلی شاهد آن نبوده‌ایم این است که غالبا مناظره‌ها در استودیوهای اصطلاحا در بسته انجام نمی‌شود و اعضایی از احزاب و گروه‌ها در این مناظره‌ها حضور دارند. البته همین موضوع نیز دست گذاشتن روی یکی دیگر از نقاط ضعف ما یعنی نبود حزب سیاسی در کشور است.

چون حزب نداریم، نامزد حزبی نداریم، چون نامزد حزبی نداریم، برنامه حزبی نداریم، چون برنامه نداریم بیشتر به شعار روی می‌آوریم و به جای تقابل برنامه‌ها و آرای بیشتر مچ‌گیری داریم. هنگامی که مجری چالشی در برنامه‌ها حضور داشته باشد، یک جریان یا صدای سومی در مناظره‌ها که می‌توان صدای مردم و افکار عمومی نامید، حضور پیدا خواهد کرد که موجب جذاب‌ترشدن مناظره‌ها و برنامه‌های انتخاباتی خواهد شد. در مناظره‌های بین‌المللی افرادی به نمایندگی از احزاب و اصناف به سوال از نمایندگان می‌پردازند. به نمایندگی از افکار عمومی به طرح سوال می‌پردازند. چنین سوالاتی در مناظره‌ها سمت‌وسوی مناظره‌ها را تعیین می‌کنند که ما متاسفانه چنین چیزی در کشورمان نداریم.

 در انتخابات این دوره ما با پدیده تازه‌ای مواجه هستیم که در انتخابات گذشته وجود نداشت و آن بحث راستی‌آزمایی فضای مجازی است. این راستی‌آزمایی در دو سطح انجام می‌شود؛ نخست در گرفتن به اصطلاح سوتی‌های صداوسیما در برنامه‌های مناظرات به‌عنوان مثال استفاده از موسیقی فیلم‌های‌هالیوودی در پیش یا پس از برنامه‌ها و در مرحله دوم و مهم‌تر در ادعاها و اظهارات نامزدها. نمونه‌های بسیاری از این موارد در فضای مجازی مشاهده شد. نظر شما درخصوص حضور فضای  مجازی در کارزار انتخابات چیست؟

اتفاقا پرسش خوبی را مطرح کردید. فضای مجازی به‌نظر من در مناظره‌ها نقش پررنگی را بازی می‌کند، چراکه ما شاهد حاشیه‌های پررنگ‌تر از متن در مناظره‌ها بوده‌ایم. بحث‌هایی در متن مناظره‌ها مطرح می‌شود که اتفاقا انتشار و بازنشر آنها در فضای مجازی رخ می‌دهد. بسیاری از هشتگ‌سازی‌ها و نشر جملات کلیدی نامزدها در شبکه‌های اجتماعی همچون تلگرام، توییتر و اینستاگرام به مردم به نوعی سمت‌وسو می‌دهد که نتیجه مناظره‌ها و جدال‌ها را چگونه خوانش کنند. فضای مجازی این هشتگ‌ها را برای تعیین گفتمان غالب در جامعه به وجود می‌آورد. بحث دیگر در این زمینه این است که به مدد سرعت و دسترسی‌پذیری اطلاعات در فضای مجازی و موتورهای جست‌وجوگر قدرتمند دیگر، بحثی که در مناظره‌های گذشته با عنوان بگم‌بگم‌ها و اتهام‌زنی‌های بی‌پایه‌واساس به وجود می‌آمد را از بین برده است، چون بلافاصله نماینده‌ای پس از ذکر موضوعی باید فکت و سند آن را در دست داشته باشد وگرنه در فضای مجازی ادعای دروغ او اثبات و به سرعت منتشر می‌شود.

در چنین شرایطی به‌نظر من نقش فضای مجازی حتی از نقش مکمل‌بودن نیز فراتر رفته و نقشی آوانگارد و پیش‌روانه پیدا می‌کند. جایی که به نوعی حتی می‌تواند به فضای مناظره‌ها جهت داده و اظهارات رخ‌داده در مناظره‌ها را در بازنشر خود به دست مخاطبان بیشتری برساند. ممکن است بسیاری از افراد به دلایلی وقت نکرده باشند مناظره‌ها را ببینند، اما بازپخش مناظره‌ها به‌خصوص بازنشر نکات کلیدی و حایز اهمیت آن در شبکه‌های اجتماعی باعث رسیدن پیام‌ها به گوش مخاطبان بیشتری می‌شود. علاوه‌بر این نقش مهم دیگر فضای مجازی در گزینش‌گری‌ها یا به اصطلاح اهالی رسانه دروازه‌بانی خبرهایی است که صورت گرفته و در گستره بسیار وسیعی منتشر می‌شود.

این پیامدهای ثانوی شبکه‌های اجتماعی در بازنشر مناظره‌ها نقش آنها را بسیار پررنگ می‌کند و می‌تواند در مناظره‌های بعدی حتی تصمیمات و سخنان نامزدها را تحت‌تاثیر قرار دهد. بحث‌هایی که درخصوص رنگ، دکوراسیون، موسیقی آغازین و ورودی مناظره‌ها و بحث‌های نامزدها و مشاوران آنها پس از انجام مناظره‌ها مطرح است، اگر بیشتر از بحث‌های مطرح‌شده در متن مناظره‌ها جذاب و تاثیرگذار نباشند، کمتر از آنها نخواهند بود.

 به‌عنوان سخن پایانی، پیشنهاد شما به‌عنوان یک مدرس ارتباطات و روزنامه‌نگاری برای مناظره‌های بعدی انتخاباتی چه خواهد بود؟

در مناظره‌ها صداوسیما تلاش بسیاری دارد تا مانع ایجاد دوقطبی شود، اما به‌نظر من این دوقطبی چه بخواهیم چه نخواهیم شکل می‌گیرد. انتخابات فضای دوقطبی‌شدن است و دو دیدگاه باید در چالش و در مقابل هم قرار بگیرند. در چنین فضایی است که شورونشاط و هیجانات سیاسی و تبلیغاتی شکل می‌گیرد و بر مشارکت سیاسی شهروندان در انتخابات تاثیر خواهد گذاشت. به نظر من اگر قصد داریم فضای مناظره‌ها را به فضای موثرتری برای انتخاب مردم تبدیل کنیم، باید از فرمت کلیشه‌ای و قدیمی آن‌ که هم‌اکنون شاهدش هستیم، خارج شویم. مناظره‌ها باید بین دو نامزد یا دو دیدگاه صورت بگیرد. در کنار آن باید مجری از حالت انفعالی خود خارج شود و کنشگری فعال را در پیش بگیرد. پیشنهاد بعدی این است که باید ارتباطی فعال بین بدنه جامعه، افراد خارج از استودیو، مخاطبان و افکار عمومی با فضای مناظره‌ها به وجود بیاید. پیشنهاد بعدی این است که نامزدهایی که در مناظره‌ها شرکت می‌کنند، باید با دست پر وارد این کارزار شوند. در چنین فضایی نمی‌توان با حرف‌های کلی و شعارگونه نظر مخاطب را به خود جذب کرد. در چنین فضایی باید ایده و طرح داشت. نمی‌توان صرفا با استفاده از تخریب، نظر جامعه را جلب کرد.

جامعه دارای سطح مشخصی از سواد سیاسی یا اجتماعی است که به کمک آن می‌تواند فرق میان برنامه و حرف و فرق میان نقد و تخریب را تشخیص می‌دهد. در چنین فضایی می‌توان انتظار داشت با دو دیدگاه یا برنامه روبه‌روی هم یا حتی با سه برنامه یا دیدگاه متفاوت به‌عنوان یک جریان سوم، این دیدگاه‌ها مبارزه مسالمت‌آمیزی را برای کسب قدرت با یکدیگر انجام دهند، با یکدیگر به ارایه برنامه‌ها و رویکردها بپردازند تا مردم بتوانند براساس برنامه دست به انتخاب بزنند، نه این‌که در فضایی هیجانی دست به انتخاب بزنند، چون بازتولید این بگم‌بگم‌ها، بازتولید این تخریب‌ها و بازتولید نقدهای غیرمنصفانه، فضای تصنعی، هیجانی و غیرمناسبی را به وجود می‌آورد که دستاوردی در آن وجود ندارد و هرچند می‌تواند به مقدار کمی آرا را به نفع یک نامزد جابه‌جا کند، اما نمی‌تواند خیلی در بلندمدت موفق باشد.


منبع: برترینها

حاشیه های خدمت سربازی؛ از کره شمالی تا آمریکا

هفته نامه چلچراغ – نسیم بنایی: «آن که آماده باشد که سر و جان خویش را در راه هدف خود فدا کند.» این نخستین معنایی است که برای واژه سرباز در فرهنگ فارسی محمد معین آمده است. در واقع سرباز فردی است که آماده جان باختن برای میهنش است، اما این که بتوان فردی را به اجبار وادار کرد جانش را به پای مردم و میهنش بریزد، جای سوال دارد.

کشورهای مختلفی در طول تاریخ تلاش کرده اند با اجباری کردن خدمت سربازی، آماده دفاع از خود در برابر دشمن باشند اما آن دسته از افرادی که نمی خواهند قدم در این راه بگذارند، یا به عبارتی نمی خواهند «سرباز» باشند، راه هایی برای دور زدن قانون و دریافت کارت معافیت پیدا می کنند. برخی از کشورها هم آن قدر خوش شانس هستند که به خاطر تعداد زیاد جمعیت و در نتیجه میزان بالای نیروهای داوطلب، دیگر مجبور نمی شوند خدمت سربازی را اجباری کنند و به این ترتیب دستمایه انتقاد مردم نمی شوند.

سربازی نه تنها در ایران، بلکه در تمام کشورهای دنیا محل بحث است. برخی به دنبال اجباری کردن آن هستند، برخی تلاش می کنند زنان را هم وارد ماجرا کنند و برخی هم به دنبال کم و زیاد کردن مدت زمان خدمت سربازی هستند. خدمت سربازی در هیچ جای دنیا بدون حاشیه نیست؛ در یک نقطه دنیا همه از آن فراری هستند، با مُهر جنون سعی می کنند از آن فرار کنند و در نقطه ای دیگر برای آن سر و دست می شکنند. دنیای سربازی هیچ گاه آرام نبوده است.

اینجا عمر در لباس سربازی می گذرد

«تعداد افرادی که در کره شمالی مشغول به خدمت سربازی هستند، دو و نیم برابر جمعیت نروژ است؛ مردان در این کشور باید ۱۱ سال و زنان هفت سال لباس سربازی به تن کنند.» این تنها بخشی از حقایق عجیب در مورد کشوری است که مردم در آن تنها ۲۸ مدل موی مجاز دارند. البته زن های متاهل در کره شمالی تنها ۱۴ مدل مو دارند و بهتر است موهای خود را همیشه کوتاه نگه دارند، اما دختران آزادی بیشتری دارند و می توانند موهای بلند هم داشته باشند. در چ-نین کشوری که مردم عادی حتی نمی توانند برای موی خودشان تصمیم بگیرند و از سوی دولت برای شان تعیین تکلیف می شود، طبیعی است که خدمت سربازی داستان های خودش را داشته باشد.

پرحاشیه ترین کشورها در ماجرای خدمت سربازی

کره شمالی جزو معدود کشورهایی است که در آن خدمت سربازی برای زنان اجباری است. این کشور از سال ۱۹۹۳ خدمت سربازی را اجباری کرده و اکنون مردم این کشور بخش زیادی از عمر خود را در لباس سربازی می گذرانند. نکته جالب دیگر در مورد خدمت سربازی در این کشور به سن و سال آغاز آن مربوط می شود که تا چندی پیش همه افراد بالای ۱۳ سال باید راه خدمت را در پیش می گرفتند اما اخیرا قانون جدیدی تصویب شده که سن ۱۸ سالگی را سن قانونی برای خدمت سربازی در نظر گرفته است.

در کره شمالی در ازای هر هزار نفر، ۴۸ نفر در خدمت سربازی مشغول به خدمت هستند و این بالاترین نرخ در دنیا به شمار می آید. حتی ایالات متحده آمریکا که به لحاظ وسعت از این کشور بزرگ تر است و جمعیت بیشتری دارد، چنین رکوردی نداشته است. اکثر تحلیلگران معتقدند رهبر کره شمالی با این برنامه های سخت سربازی و همچنین برنامه های پیچیده موشکی که دنبال می کند، قصد دارد در دنیا جنگ به پا کند و به همین خاطر با نگاه انتقادی به وضعیت نظامی در این کشور می پردازند اما رهبری که در کشور خود وقت محلی کره شمالی را ایجاد کرده و کشورش به عنوان فاسدترین کشور دنیا شناخته شده، بعید نیست به دنبال جنگ جهانی نیز باشد.

پیروزی در جنگ

توماس جفرسون، از بنیانگذاران آمریکا، ایده های عجیبی در مورد سربازی داشت. او بیش از هر کسی تلاش کرد خدمت سربازی در ایالات متحده آمریکا را به شکل خاصی در بیاورد. او در نامه ای در سال ۱۸۱۳ نوشته است: «هر شهروند باید سرباز باشد؛ همان طور که در دوران یونان و رم باستان بود.» اما تلاش های او برای ایجاد نظامی خاص و اجباری در سربازی آمریکایی به قانون اساسی این کشور راه پیدا نکرد.

پرحاشیه ترین کشورها در ماجرای خدمت سربازی

هر چند جفرسون موفق نشد از هر شهروند آمریکایی یک سرباز بسازد اما هنوز هم در نظام سربازی این کشور نکات عجیب و جالب توجهی وجود دارد. در سال ۱۸۶۳ برای نخستین بار بحث سربازی در ایالات متحده آمریکا به صورت جدی مطرح شد. در آن زمان تعداد زیادی از مردم به صورت داوطلبانه برای خدمت اقدام کردند. در آن زمان وضعیت به گونه ای بود که افراد می توانستند با پرداخت ۳۰۰ دلار خودشان را از اجباری معاف کنند. وقتی آمریکا وارد ماجرای جنگ جهانی اول شد، قضیه خدمت سربازی نیز در سال ۱۹۱۷ تغییر کرد اما با پایان یافتن جنگ جهانی دوم، قوانین قبلی از میان رفت و خدمت سربازی در این کشور دوباره در وضعیت سبز قرار گرفت.

در سال ۱۹۷۹ جیمی کارتر که رئیس جمهور دموکرات آمریکایی بود، دستور داد قوانین احیا شوند و تمام مردانی که تا ۲۶ سال سن داشتند، ناگزیر بودند به خدمت سربازی بروند. البته کارتر در حقیقت به دنبال نیروهایی برای تقویت ارتش خودش در آن دوران بود. امروز نیز شرایط مانند گذشته است. به ویژه از بعد حادثه ۱۱ سپتامبر، تلاش های بسیاری از سوی دولت آمریکا صورت گرفت تا مردم به سربازی علاقه مند شوند. بررسی های بیزنس اینسایدر نشان می دهد در آمریکا سالانه یک میلیارد گالن سوخت، سوزانده می شود؛ این میزان حتی از مصرف ارتش بسیاری از کشورها نیز بیشتر است.

آمریکا نیز جزو کشورهایی است که به ارتش عظیمی نیاز دارد. حتی گفته می شود در حال حاضر ارتش این کشور می تواند شهری بزرگ تر از هاوایی یا ماساچوست را پر کند. برای دست یافتن به چنین ارتشی شاید لازم است که مردها و حتی زن ها به خدمت سربازی بروند و به فعالیت در این بخش ترغیب شوند.

مُهر جنون برای کسب معافیت

دیمیتری چند کاغذ و مدرک در دست دارد که نشان می دهد به بیماری روانی مبتلاست. او در مورد علایم بیماری اش صحبت نمی کند؛ تنها چیزی که برایش اهمیت دارد، مُهری است که روی گواهی بیماری او خورده است. طبق قانون، او به خاطر این گواهی برای همیشه از شغل های دولتی محروم می شود اما آنچه برای خود دیمیتری اهمیت دارد، این است که با همین گواهی تا آخر عمر از خدمت سربازی معاف شده است. البته او این گواهی را با پرداخت دو هزار و ۵۰۰ دلار به دست آورده است.

پرحاشیه ترین کشورها در ماجرای خدمت سربازی

دیمیتری یکی از هزاران مرد روسی است که با پرداخت پول، قانون سربازی را دور زده و خودش را برای همیشه از حضور در ارتش روسیه معاف کرده است. به همین خاطر هم سوژه مجله تایم در گزارشی در این باره شده است. تایم نوشته: «چطور در روسیه قانون سربازی را دور بزنیم؟» و پاسخ این سوال همین کاری است که دیمیتری انجام داده است.

روسیه به دنبال سربازهای بیشتری است که رفته رفته از آنها در ارتش بهره بگیرد اما مردان روسی بیش از هر جای دنیا از خدمت سربازی بیزار و فراری هستند. مردم روسیه خودشان را جزو وطن پرست ترین مردم دنیا می دانند اما وقتی بحث به خدمت سربازی و دفاع از سرزمین مادری می رسد، مردانی که باید بعد از ۱۸ سالگی به خدمت بروند، به سربازهای فراری تبدیل می شوند که با پرداخت پول خودشان را معاف می کنند و البته مُهر جنون نیز بر پیشانی خودشان می زنند.

در حالی که روسیه وارد بحران اقتصادی شده و به مردان به عنوان نیروی کار نیاز دارد، آنها سرگرم دور زدن قانون سربازی هستند. طبق قانون تمامی مردانی که بین ۱۸ تا ۲۷ سال دارند، باید به صورت اجباری به سربازی بروند. البته این افراد تا زمانی که در دانشگاه مشغول درس خواندن هستند، از خدمت معاف اند اما به محض این که فارغ التحصیل شدند باید به خدمت شریف سربازی مشرف شوند. بسیاری از مادرها که نگران فرزندان شان هستند، به دنبال راهی برای معافیت آنها می گردند. فساد در دستگاه به آنها کمک می کند با پرداخت پول و رشوه، قانون را دور بزنند و با یک مُهر جنون، برگه معافیت را برای همیشه دریافت کنند.

چشم بادامی های بی ادعا

بزرگ ترین ارتش فعال دنیا متعلق به چشم بادامی هاست. به همین خاطر بیشترین تعداد سرباز نیز متعلق به همین شکور است. البته تعداد دقیق مردان چینی که در این کشور به خدمت سربازی رفته اند مشخص نیست اما همه می دانند که میلیون ها چینی در این شکور خدمت سربازی برای ارتش سرخ کمونیست ها را تجربه می کنند.

 پرحاشیه ترین کشورها در ماجرای خدمت سربازی
چینی ها برخلاف روس ها که تنها ادعای میهن پرستی دارند و از خدمت سربازی فرار می کنند، نگاهی مثبت به مقوله سربازی دارند. آنها معتقدند خدمت سربازی باعث بهبود وضعیت اقتصادی و اجتماعی افراد می شود. برای آنها آموزش های سربازی، راهی برای آموزش زندگی است. به همین خاطر است که خدمتس ربازی در این کشور با اهدافی مانند افزایش روحیه وطن پرستی، ایجاد آمادگی برای دفاع و شکل گیری روحیه جمعی در مردم به وجود آمد.

اما نکته جالب توجه در مورد خدمت سربازی در این کشور این است که به خاطر جمعیت زیاد چین و تعداد بالای داوطلبان برای خدمت سربازی، این مسئله در چین هیچ گاه اجباری نشد. یعنی در کشور کمونیست ها، چیزی به نام خدمت اجباری سربازی وجود ندارد بلکه همه با شور و شوق و به صورت داوطلبانه برای شرکت در خدمت سربازی اقدام می کنند.

هر شهروند چینی، خواه مرد باشد یا زن، لازم می داند بعد از اتمام تحصیلات، دوره نظامی بگذراند. این روحیه طوری در مردم کشور نهادینه شده که دیگر نیازی به اجباری کردن سربازی نیست و مردم خودشان مشتاقانه اقدام می کنند. آنها در واقع برای دفاع از خودشان و مقاومت در زمان حمله دشمن، بر خود واجب می دانند که در خدمت سربازی شرکت کنند و به همین خاطر همگی به صورت داوطلبانه اقدام می کنند.

نکته جالب دیگر مربوط به مناطق هنگ کنگ و ماکائو می شود. شهروندانی که در این دو شهر زندگی می کنند، حق ندارند در ارتش چین شرکت کنند اما ارتش چین وظیفه خود می داند که از این دو منطقه نیز دفاع کند. به این ترتیب سبک زندگی در چین از ابتدا به گونه ای بوده که مردم خودشان رخت سربازی به تن می کنند و عازم خدمت می شوند.

جبرِ آرام

فنلاند کشور بی سروصدایی است؛ آرام و ساکت در منطقه اسکاندیناوی در شمال اروپا به زندگی خود ادامه مین دهد. اما این کشور جزو معدود کشورهای جهان است که خدمت سربازی را اجباری کرده است. برخی از افراد تنها به عنوان سرباز به صورت موقت در مدتی مشخص فعالیت می کنند و برخی دیگر برای همیشه به عنوان یک ارتشی در لباس سربازی ماندگار می شوند.

پرحاشیه ترین کشورها در ماجرای خدمت سربازی

هر شهروند فنلاندی که از قانون سرپیچی کند و به خدمت سربازی نرود، باید ۱۷۳ روز از عمرش را در زندان سپری کند. این زمان چند روزی بیشتر از ۱۶۵ روز خدمت سربازی اجباری است؛ به همین دلیل همه ترجیح می دهند مطابق قانون عمل کنند تا این که با سرپیچی از آن، دردسرهای خود را طولانی تر کنند. حتی اگر فردی بخشی از خدمت سربازی را برود و چند روزی را فرار کند، باید آن روزها را در زندان سپری کند. بررسی ها نشان می دهد تقریبا ۸۰ درصد از مردم فنلاند خدمت سربازی را کامل می کنند و اصلا به فکر دور زدن خدمت سربازی نمی افتند.

در این کشور هر مردی که به سن ۱۸ سالگی برسد، باید به خدمت سربازی برود. هشت هفته نخست، اصلی ترین مراحل آموزش است که در آن با همه یکسان برخورد می شود. شیوه های آموزشی رفته رفته پیچیده تر می شود و برای افراد مختلف، شکل های متفاوتی به خود می گیرد. از آنجا که فنلاند کشور آرام و بی صدایی است، برخی از شهروندان به این قوانین سختگیرانه انتقاد کرده اند اما همچنان مردان به اجبار لباس مقدس سربازی را به تن می کنند تا یاد بگیرند از کشور خود در صورت لزوم دفاع کنند.


منبع: برترینها

راه و رسم نگهداری از گل ها در خانه

هفته نامه همشهری جوان: بیایید کمی به تجربیات باغبانی و گلکاری تان اضافه کنید. مطلب زیر پر از اما و اگرهایی است که ممکن است جواب سوال شما هم باشد. برای آن هایی که گل هایی را خریده اند و نمی دانند با آن ها چه کنند، مطلب داریم تا کسی که تازه می خواهند در ابتدای بهار رونقی به خانه شان بدهند.

شاید هم بعضی ها به عنوان کسی که اطلاعاتی از گلکاری دارید، به شما مراجعه کنند و سوالاتی بپرسند. شاید تجربیات ما بتواند شما را غنی کند. در روزهای آغازین فصل بهار گشت و گذاری به میادین خرید گل و گیاه زدیم تا بهترین گیاهان تزیین و سبز آپارتمانی را بررسی کنیم. طبیعتا تعداد گیاه های موجود و مقاوم خیلی بیشتر از این هاست ولی در مطلب زیر سعی شده مناسب ترین و سازگارترین شان معرفی شود. شاید هم تعدادی از آن ها را داشته باشید. این جا با اسم و رسم شان آشنا شوید.

اگر گل های تزیینی خریده اید

 
گل های سنبل و لاله

خیلی ها معتقدند سنبل گیاهی اساطیری است و وجودش سر سفره هفت سین خیر و برکت می آورد. بگذریم که بوی خوشش مثال زدنی است اما افسوس که عمرش کوتاه است. برای این که احساس نکنید در خریدش اشتباه کرده اید، آن را برای سال های بعد هم حفظ کنید. اول این که گلدان گرانقیمت برایش نخرید. دوم این که بعد از خشک شدن گلدان را دور نیندازید. بگذارید ساقه گیاه خشک شود و بعد خاک آن را کنار بزنید و پیاز را خارج کنید. بگذارید پیاز خوب خشک شود بعد آن را در پاکتی کاغذی بپیچید و در جای خشک و تاریک و خنک نگهداری کنید. دی ماه سال بعد پیاز را یک روز خیس کرده و بعد در خاک چال کنید. تا نوروز گیاه شما صاحب گل خواهدشد. لاله هم دقیقا همین وضعیت را دارد.

راه و رسم نگهداری از گل ها در خانه

گل پامچال

گل پامچال سرمادوست است. علاوه بر تنوع رنگی، خودش هم چندرنگ است و به باغچه و گلدان های بالکنی زیبایی می دهد. تقریبا از اواسط اسفند بازارش گرم می شود اما به محض این که هوا از سرما بیفتد، کم کم گل هایش کوچک و خشک می شوند اما شما ناامید نشوید. اول بگذارید گلش خشک شود و بعدا گیاه را به سایه منتقل کنید تا مدت ها برگش سبز خواهدماند. اما اگر آپارتمان شما باغچه دارد، تصمیم خوبی است که پامچال ها را به بخش سایه باغچه منتقل کنید و اوایل اسفندماه سال بعد که موعد گل دهی اش می شود، دوباره آن ها را به گلدانتان منتقل کنید.

گل زنبق

اگر یک گلدان زنبق خریده اید و گلش به شما وفا نکرد، اصلا نگران نباشید. زنبق گل باوفایی است که در رنگ های سفید و بنفش دیده می شود. کافی است آن را یک جا بکارید. سال بعد این قدر زیاد می شود و ریشه می دواند که نمی توانید حدسش را بزنید. زنبق هم سرمادوست است اگر با آن مهربان باشید تا پایان اردیهبشت به شما گل می دهد.

گل شب بو

آیین نوروز حکم می کند گل شب بو یا در خاک یا در آب کنار سفره هفت سین باشد. اگر در خاک باشد، شانس آورده اید، چون بعد از مدتی که گل هایش خشک شدند، غلافی پر از دانه به وجود می آید که حکم میوه این گیاه را دارد. بهتر است بذرها را از غلاف خارج کنید و پهن کنید تا خشک شوند. اول دی ماه سال بعد بذرها را در سرما بکارید تا گیاه شب بو از نو رشد کند.


اگر می خواهید یک سال گل داشته باشید

عروس بگونیا

از گل های قدیمی است که مادربزرگ ها در خانه آن را زیاد می کردند. بگونیا را بعد از خشک شدن گلش دور نیندازید. بگونیا جای گرم و مرطوب را دوست دارد اما حواستان باشد که این به این معنی نیست که به برگ هایش آب بپاشید. چون برگ هایش پرزدار است و اگر آب مابینش بماند کپک می زند. فقط سه روز یک بار پایش مقدار کمی آب بریزید تا مرطوب بماند. این گل چند دوره گل دهی دارد که اگر در آفتاب باشد، فواصل این دوره ها کمتر هم می شود. از کنار ساقه بگونیا بریده و آن را مستقیما در خاک قرار دهید خودش ریشه کرده و رشد می کند.

راه و رسم نگهداری از گل ها در خانه

سیکلامن

گیاهی از خانواده پامچال است با این تفاوت که گرما را دوست دارد. گل هایی با رنگ های تند و شاد قرمز و صورتی و سفید دارد و برگ هایش سبز پررنگ هستند. روش زیاد شدنش این است که ریشه های غده مانندش را از هم جدا کرده و در یک گلدان دیگر همراه با کود مناسب بکارید. حواستان باشد حتما دستکش دستتان کنید چون غده هایش سمی است. در تمام طول سال به شما گل می دهد، به شرط آن که آن را زیاد آب ندهید، چون خاکش باید همیشه خشک بماند. بعد از هر ریزش گل بهترین زمان آب دهی است.

گازانیا

گلی شبیه به خورشید دارد و بیشتر به رنگ های زرد و نارنجی و قهوه ای دیده می شود. از لحاظ مقاومت شبیه گل جعفری است. در برابر گرما مقاوم است و اگر مقابل آفتاب باشد و هفته ای یک بار آب بخورد، مدام گل هایش را به شما نشان می دهد. آب بیش از اندازه ریشه گیاه را می پوساند. نکته این که این گیاه با بذر زیاد می شود. باید گل گازانیا خشک شود و بذرهایش از درون کاسبرگ ها استخراج شوند.

حنا

کسانی که از سایه خانه خود گلایه دارند، نگران نباشند گل حنا با سایه رابطه خوبی دارد اما فراموش نکنید که مرتب آب می خواهد و باید خاکش مرطوب باشد. ضمنا این گل برای آویزهای خانگی هم مناسب است و نهایت رشدی که دارد ۶۰ سانتی متر است اما گل های سفید و صورتی زیبایی دارد اگر گل پرپشتی دارید بخش هایی از ساقه هایش را جدا کنید و مستقیما در ماسه مرطوب قرار دهید تا گل های حنای بیشتری داشته باشید.


اگر می خواهید گل همیشه سبز داشته باشید

شامادورا

گیاهی مهربان و همیشه سبز است که شباهت زیادی به نخل خرما دارد. با هر  شرایط آب و هوایی سازگار است. حتی نور پشت شیشه و سایه را هم می پسندد. اگر طالب گیاه آپارتمانی بی دردسر هستید، شامادورا بهترین انتخاب است. ضمن این که رشدش این قدر چشمگیر است و تقریبا ماهی یک برگ به آن اضافه می شود که شما را امیدوار می کند. گل های این گیاه شبیه کپسول های زرد کوچکی هستند که روی یک شاخه سبز بدون برگ ظاهر می شوند. برای ازدیاد این گل، بذر درون کپسول ها را در بهار بکارید یا از پاجوش های گیاه استفاده کنید.

راه و رسم نگهداری از گل ها در خانه

پاندانوس

هم سبز یکدست دارد و هم ابلق. نوع ابلق آن بیشتر طرفدار دارد، چون برگ هایش یکی در میان سبز و سفیدند. پاندانوس به خاطره سازگار بودنش در خانه ها و ادارات طرفدار زیادی دارد اما یک نکته این که هر قدر برگ ها زیبا و براقند، در پشتشان تیغ های برنده ای وجود دارد که به شدت خطرناک هستند. این گیاه، برای خانه هایی با بچه های کوچک توصیه نمی شود. البته تیغ ها فقط به یک سمت برنده اند و مثل فرش خواب دارند اگر به سمت ریشه آن ها دست بکشید اتفاقا خیلی هم خوشایند است.

پاندانوس بچه زاست و مدام از پایه ساقه اش بچه یا پاجوش می دهد که شما می توانید آن را از محل اتصال ساقه جدا کنید و یک هفته در آب قرار داده و بعد بکارید. در تمام طول سال می توانید این گیاه را اضافه کنید.

لیندا

گیاهی با برگ های سوزنی و دراز که مثل گیسوانی فرو می ریزند. لیندا از یک پیاز به وجود می آید که برخلاف دیگر گیاه ها نباید پیازش مخفی باشد. حواستان باشد اگر گلدان این گیاه را عوض کردید، نیمی از پیاز خاک را بیرون باشد. فواصل آب دهی آن زیاد است و باید صبر کنید خاکش کاملا خشک شود تا آن را آبیاری کنید. لیندا آفتاب دوست است. اگر آفتاب مستقیم و از بالا به آن بتابد قد لیندا بلند می شود اگر از کناره ها بتابد گیاه چتری با قد کوتاه رشد می کند ازدیاد آن فقط از طریق کاشت پیاز صورت می گیرد.

شفلرا

گیاهی با برگ های پنجه ای است که در دو نوع سبز پررنگ و ابلق دیده می شود. گیاهی سخت جان و مناسب آپارتمان و راهرو و ادارات است. نور پشت شیشه برایش کافی است و حتی اگر نور زیاد داشته باشد هم آسیبی به آن نمی رسد. کافی است در فصل بهار یکی از برگ های جوان آن را جدا کرده و در آب بگذارید تا ریشه کند بعد آن را در خاک بکارید. هنوز بهار تمام نشده گیاه شفلرا مثل لوبیای سحرآمیز چند برابر می شود. سابقه به شکل تساعدی رشد می کند و مثل درخت شاخه شاخه می شود. از خوبی های شفلرا این است که می توانید با قطع شاخه های اضافی آن را به بن سای تبدیل کنید.


اگر می خواهید گل های لاکچری بخرید

درختچه آیلکس

اگر طالب خرید گل برای شرکت یا گالری هنری هستید بد نیست با این دسته از گل های لاکچری آشنا شوید. درختچه آیلکس شما را یاد فیلم های کریسمس می اندازد. هر درختچه اش نزدیک به ۴۰۰ هزار تومان است و باید مراقب باشید کسی آن را ندزدد. بسیار سرمادوست است اما مثل کاج در تمام طول سال برگ سبز و سفید دارد و میوه های قرمز می دهد. به این راحتی ها خشک نمی شود و آب کمی لازم دارد. هفته ای یک بار به آن آب بدهید.

راه و رسم نگهداری از گل ها در خانه

کنتیا

شبیه درخت نخل است منتها ظریف تر و با برگ های روشن تر. گلی است که در لابی هتل های پنج ستاره بسیار دیده می شود. برخلاف قیمت بالایش نگهداری سختی ندارد. از این جهت مناسب لابی های آپارتمان و هتل است که نور نمی خواهد. قیمت گلدان کوچکش از ۷۰۰ هزار تومان شروع شده و هر قدر بلندتر شود، بیشتر می شود. سایز یک متری اش به دو میلیون تومان می رسد.

کاتلیا

از خانواده ارکیده هاست. گلی بنفش رنگ دارد و هر گلدانش حدود۱۰۰ هزار تومان قیمت دارد. ارکیده ها دوست ندارند تا مرز خشکیدگی و پژمردگی بی آب بمانند. به همین خاطر باید قبل از خشک شدن کامل گلدان، آن را آبیاری کرد و البته به همان نسبت به سر کردن در شرایط ماندابی حساس هستند. پس باید صبر کرد تا دوباره تقریبا نزدیک به خشک شدن برسد و بعد آبیاریشان کرد. حدود یک بار در هفته تا ۱۰ روز یک بار، تقریبا بهترین فاصله آبیاری است. در زمستان ها که لوازم گرمایشی روشن شده و رطوبت هوا کم می شود، نیاز به آبیاری بیشتر خواهدبود. مراقب باشید روی غنچه ها و شکوفه ها آب نریزید که عمر گل ها کم می شود.

استرپتوکارپوس

اگر بنفشه آفریقایی تکراری شده و به دنبال گلی شیک و باکلاس با همان مایه هستید، این گیاه را خریداری کنید. فقط این که آن را زیر نور مستقیم لامپ قرار دهید تا فرآیند گل دهی اش سریع تر شود. درست مثل بنفشه آفریقایی هر دو هفته یک بار کود گل دهی نیاز دارد، البته سعی کنید مایع کود روی برگ هایش نریزد. قیمت این گل از ۱۰۰ هزار تومان به بالاست.

راه و رسم نگهداری از گل ها در خانه

•    ریحان یکی از خوش عطرترین و خوش مزه ترین سبزی هاست. شما می توانید در تمام طول سال یک باغچه کوچک از ریحان در منزل کنار دستتان داشته باشید. برای این کار یک گلدان، کمی بذر ریحان و مقداری خاک نیاز دارید. می توانید این گلدان را روی میز غذاخوری جای دهید.

•    شما می توانید بعضی از صیفی جات تزیینی را در منزل کشت کنید. با این کار دو نشان زده اید هم می توانید از زیبایی آن بهره منده شوید هم محصولش را نوش جان کنید. توت فرنگی یکی از این محصولات هیجان انگیز است. علاوه بر اینکه میوه گرانبهایی است، رشد و چیدنش هیجان خاصی دارد.

•    فلفل تزیینی از آن صیفی جاتی است که کاشتنش بی دردسر است. تنوع رنگی اش هم بالاست و در آن واحد فلفل های قرمز و زرد و نارنجی را یک جا دارید. این گیاه سخت جان است و در درازمدت میوه می دهد. پربار هم هست. می توانید از دانه هایش در غذا و برای کشت دوباره آن استفاده کنید.


منبع: برترینها

۱۵ روش برای لاغری در ۱۵ دقیقه

15 روش برای لاغری در 15 دقیقه
فرادید| روش‌های لاغری سالم و ماندگار، فرآیندی کوتاه است که نیاز به چندین هفته و یا چندین ماه دارد. اما این مسئله بدان معنا نیست که شما نمی‌توانید از همین حالا فرآیند لاغری را آغاز کنید.
 
به گزارش فرادید به نقل از پریونشن، فرآیند لاغری شامل انواع تغییرات است و شما باید خودتان عامل این تغییرات باشید. در همان زمانی که شما اپلیکیشن‌های شبکه‌های اجتماعی را بررسی می‌کنید، می‌توانید گامی مهم در زمینه لاغری بردارید. در ادامه قصد داریم ۱۵ روش را به شما معرفی کنیم که انجامشان تنها ۱۵ دقیقه زمان خواهند برد!
 
تقویم را نگاه کنید!
آیا در این هفته برنامه خاصی مانند قرار شام دارید؟ هر چیزی که برنامه غذایی‌تان را مختل می‌کند، باید محسوب شود. اگر چنین است، اطمینان حاصل کنید که حواستان به خورد و خوراکتان است. مثلا صبح روز بعد کمی زودتر از خواب بیدار شوید و بدوید و یا غذاهای سالم‌تری را آن شب سفارش دهید.
 
خورشید را رها نکن!
پیش از نشستن پشت میز کارتان بهتر است چند دقیقه زیر نور آفتاب قرار بگیرید تا کلوچه‌ها کمتر شما را حین کار وسوسه کنند. نتایج پژوهش منتشر شده در ژورنال “پلوس وان” نشان داده که نور آفتاب با پایین بودن وزن و کاهش اشتها در ارتباط است. خودروتان را در دورترین گوشه پارکینگ پارک کرده و یا اگر با مترو می‌آیید، یک ایستگاه زودتر پیاده شوید تا از نعمت نور آفتاب بی‌بهره نمانید.
 
دستورهای غذایی جدید
کمی در فضای مجازی چرخ بزنید تا دستورهای غذایی جدیدتر و البته سالم‌تری را پیدا کنید. این کار حتی برای شما می‌تواند بسیار مهیج باشد.
 

15 روش برای لاغری در 15 دقیقه

پیاده روی در زمان نهار
پانزده دقیقه پیاده روی معادل ۷۰ کالری را می‌سوزاند. این کار را اگر هر روز انجام دهید، می‌توانید در طول هفته ۴۹۰ کالری بسوزانید. بنابراین در زمان صرف نهار، کمی پیاده روی کنید.
 
تغذیه سریع اما سالم
مقداری آجیل و میوه‌های خشک شده را داخل بسته‌های مجزا بریزید تا روزانه مصرف کنید. همچنین انواع سبزی‌های خام را شسته و دسته بندی کنید تا آن‌ها را کنار یک خوراک گیاهی مانند حُمص (نوعی خوراک خاورمیانه‌ای) میل کنید. اگر همواره خوراکی‌های کوچک و سالم همراه داشته باشید، دیگر نیازی نیست برای سیر شدن به مانده‌های غذای داخل یخچال و دستگاه‌های فروش غذا متوسل شوید.
 
با دوستانتان تماس بگیرید
میل به غذاهای فست فودی زیاد ماندگار نیست و به سادگی می‌توانید با خوراکی‌های دیگر فکرتان را منحرف کنید. مثلا شاید با دوستتان تماس بگیرید و بپرسید که آیا قهوه میل دارد؟ وقت گذرانی با دوستان می‌تواند موجب بهبود وضعیت سلامتتان شود.

15 روش برای لاغری در 15 دقیقه

 
مدیتیشن برای رفع استرس
در فرآیند لاغری، سعی کنید چند دقیقه بدون حرکت بمانید. بله درست خواندید. فعالیت‌های آرامش بخش مانند مدیتیشن می‌تواند مانع تولید هورمون استرس یعنی “کورتیزول” شود. این هورمون شما را به سمت مصرف اسنک‌های چرب و شیرین سوق خواهد داد.
 
نظافت کنید!
جاروبرقی، جارو و طی زدن فعالیت مفیدی است. نظافت نوعی تمرین ورزشی مهم محسوب می‌شود. شما در طول ۱۵ دقیقه می‌توانید حدود ۲۵ کالری در گردگیری، ۴۵ کالری در جاروبرقی زدن و ۱۰۰ کالری در تمیز کردن کف زمین کم کنید. حین انجام این کار کافی است کمی حرکات اکشن دربیاورید تا ضمن بیشتر سوزاندن کالری، درگیر یکنواختی نظافت کردن نشوید.
 

15 روش برای لاغری در 15 دقیقه

کینوآ بپزید
کینوآ گیاهی است که به خاطر دانه‌های خوراکی‌اش کاشته می‌شود. جزو غلات نیست و به خانواده اسفناج شباهت دارد. این گیاه در آمریکای جنوبی می‌روید و نحوه طبخ دانه‌های آن مشابه برنج است. به لحاظ تکنیکی، ۱۸ دقیقه زمان می‌برد تا کینوآ را بپزید اما این گیاه متعلق به خانواده کربوهیدرات‌ها است و نسبت به غلات دیگر در زمان کمتری آماده می‌شود. یافته‌های پژوهش انجام شده توسط محققان دانشگاه تافتس نشان می‌دهد که با مصرف کینوآ می‌توانید ۱۰۰ کالری در روز بسوزانید.
 
باغبانی کنید
کندن علف‌های هرز نه تنها موجب زیباتر شدن باغچه منزلتان می‌شود، بلکه انجام این کار برای ۱۵ دقیقه ۶۰ کالری انرژی می‌خواهد. البته این را هم بگوییم که تمام آن “بشین و پاشوها” موجب تقویت ماهیچه‌هایتان خواهد شد.
 
از شیرین کننده بهتری استفاده کنید
کیسه‌های قدیمی شکر را دور انداخته و به جایش شکر برگ (Stevia) تهیه کنید. نتایج پژوهش‌ها نشان می‌دهد که این شیرین کننده طبیعی و بدون کالری برخلاف شکر تصفیه شده می‌تواند تعادل قند خون را حفظ کند تا اشتهای شما به خوراکی‌های شیرین کم شود.

وزنه بزنید
اگر فقط تمرینات هوازی انجام می‌دهید، پس باید بدانید که یک فرصت عالی برای کاهش وزن را از دست داده‌اید. ورزش‌های مقاومتی باعث رشد ماهیچه‌های لاغر می‌شود که در نتیجه موجب سوزانده شدن کالری و چربی بیشتر می‌شود.
 
مطالب بهتری را دنبال کنید
دنبال کردن سایت‌ها و وبلاگ‌های مرتبط با مسائل درمانی بهتر است. حتی سعی کنید که از منابع و افرادی که شما را از هدفتان یعنی لاغری دور می‌کند، فاصله بگیرید – مثل همکاری که مرتب عکس دسرهایی که خودش درست کرده را به شما نشان می‌دهد. حتی نتایج یک مطالعه نشان داد مشاهده تصاویر غذاهای پرکالری می‌تواند احساس نیاز به آن‌ها را در ذهن شما تداعی کند. بنابراین در شبکه‌های مجازی مانند اینستاگرام از دنبال کردن صفحات مربوط به غذاهای پرکالری جداً خودداری نمایید.
 

15 روش برای لاغری در 15 دقیقه

 
تعویض لامپ!
فضاهای که از نور کافی برخوردارند، می‌توانند احتمال انتخاب غذاهای سالم‌تر را تا ۲۴ درصد افزایش دهند. بهتر است لامپ‌های کثیف و شمع‌ها را با لامپی درخشان‌تر جایگزین کنید. در این حالت، خودتان بهتر خواهید دید که آیا انتخاب سالاد به جای ساندویچ برای شام مناسب هست یا خیر!
 
زودتر بخوابید
کافی است شب‌ها ۱۵ دقیقه زودتر بخوابید. هفت تا ۸ ساعت خواب برای بدن ضروری است. نتایج برخی مطالعات نشان داده که کمبود خواب می‌تواند انگیزه شما برای ورزش کردن را بکاهد و میل به مصرف غذا را در شما بیشتر کند. نتیجه پژوهش انجام شده در دانشگاه شیکاگو نشان داد که افراد دارای کم‌خوابی روزانه ۳۰۰ کالری بیشتر مصرف می‌کنند.
 
منبع: Prevention
ترجمه: وبسایت فرادید

برچسب ها: ، ، ،


منبع: فرادید

شهید مطهری، یک اصلاح‌گر نه نواندیش

– عاطفه شمس: شهید مطهری از چهره‌های متفاوت حوزه علمیه قم بود که این تفاوت جنبه‌های متفاوتی داشت، اولا در میان علوم حوزوی به فلسفه می‌پرداخت که چندان مورد توجه علمای سنتی نبود و در برخی موارد طرد می‌شد، ثانیا علاوه بر حوزه می‌کوشید در دانشگاه نیز حضور یابد و با مباحث جدیدی که در جامعه دانشگاهی مطرح می‌شد، آشنایی حاصل می‌کرد و ثالثا و مهم‌تر از همه اینکه نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی نه‌تنها بی‌تفاوت نبود که سخت دغدغه‌مند بود و می‌کوشید با حضور در محافل روشنفکری در گفتمان سیاسی و اجتماعی زمانه خودش تاثیر بگذارد و جالب اینکه این اثرپذیری را با خود به نزد حوزویان نیز می‌برد و تلاش می‌کرد آنها را نیز نسبت به مسائل روز حساس کند.

در گفت‌وگوی حاضر با عبدالله ناصری، شاگرد پیشین استاد مطهری و دانش‌آموخته تاریخ اسلام درباره اندیشه و عمل سیاسی- اجتماعی مطهری و مبانی نظری آن گفت‌وگویی صورت دادیم که از نظر می‌گذرد.

اصلاح‌گر نه نوانديش

نخست بفرمایید آیا می‌توان برای شهید مطهری یک فلسفه سیاسی متصور شد؟

در اینکه شهید مطهری فلسفه سیاسی جامعی داشت، برخی تردید می‌کنند، اما واقعیتی را باید در نظر گرفت و آن این است که بدون تردید استاد مطهری به تعبیر امروزی فیلسوفی متاثر از مکتب حکمت متعالیه بود که گرانیگاه اصلی آن در فلسفه ملاصدرا مبحث حرکت جوهریه است و اینکه انسان ذاتا تحول‌خواه و تحول‌پذیر است. بنابراین کسانی که در فلسفه چنین می‌اندیشند، نمی‌توانند نسبت به مسائل انسان و جامعه دغدغه نداشته باشند. حلقه وصل این دغدغه‌مندی بروز و ظهور دغدغه‌های سیاسی است. بنابراین برخلاف نظر آن عده‌ای که اشاره کردم، معتقدم ایشان اندیشه سیاسی داشت و به همین خاطر در شکل‌گیری انقلاب اسلامی نقش داشت و از سوی امام، رییس شورای انقلاب اسلامی هم شد و ما نسل انقلاب نقش محوری او را در یک سال منتهی به انقلاب به خوبی می‌بینیم.

با توجه به اینکه برای مطهری قایل به اندیشه سیاسی هستید، او را به کدام گروه از اندیشمندان دینی معاصر می‌توان منتسب کرد: نواندیشان و روشنفکران دینی یا مصلحان و احیاگران دینی؟

برخی معتقدند که مرحوم مطهری به دسته روشنفکران و نواندیشان دینی تعلق داشت، در حالی که گروهی معتقدند ایشان جزو اصلاح‌گرایان و احیاگران دینی بود. من به این دلیل که مباحث نواندیشی دینی را متاخر و مربوط به دو، سه دهه اخیر می‌دانم، ایشان را جزو احیاگران و اصلاح‌طلبان دینی تقسیم‌بندی می‌کنم، یعنی هم به دنبال احیا و بازخوانی دین بود و هم به مسائل جامعه مثل آزادی، برابری و عدالت توجه داشت. علت توجه ایشان به بحث عدالت و برابری نیز این بود که در روزگار مرحوم مطهری اندیشه مارکسیسم در مجامع علمی و دانشگاهی بین اساتید و دانشجویان و نخبگان بحث روز بود و همین هم باعث شده بود که شهید مطهری تاکید می‌کرد که حتی در درون دانشکده الهیات و در حوزه‌های علمیه باید بحث مارکسیسم‌شناسی را جدی گرفت و خودش نیز جزو نخستین چهره‌هایی بود که فلسفه و اندیشه مارکسیسم را به خوبی مطالعه کرد و از این رهگذر دغدغه داشت و حتی در دانشگاه موفق هم شد. یعنی در تنها دانشکده دینی آن روز یعنی دانشکده الهیات (معقول و منقول آن روز) کرسی تدریس مباحث مارکسیسم‌شناسی بنیان گذاشته شد؛ به عبارت دیگر طرح مساله مارکسیسم در دانشگاه‌ها به خصوص در دهه ١٣۵٠ دغدغه‌های مرحوم مطهری را نسبت به مباحث سیاسی نشان می‌داد، به خصوص که اقتضای شرایط به گونه‌ای بود که رویکرد ایشان به مباحث سیاسی عقلانی باشد.

غیر از تاکید بر تاسیس کرسی مارکسیسم آیا این دغدغه‌های سیاسی در آثار او نیز بازتابی داشت؟

بله، برخی آثار شهید مطهری این صورت‌بندی را به خوبی نشان می‌دهند. آثاری چون «مبانی اقتصاد اسلامی»، «انسان و سرنوشت» و «انسان در قرآن». کتاب اخیر تحت‌تاثیر استاد او یعنی علامه طباطبایی نوشته شده و نگاهی فلسفی، کرامت‌خواهانه، تحول خواهانه و آزادی‌خواهانه به انسان و هویت او فارغ از اینکه تعلق دینی‌اش چه باشد، دارد. اینها شاه بیت رویکرد سیاسی مرحوم مطهری بود؛ به عبارت دیگر نخستین نکته در صورت‌بندی اندیشه سیاسی او بحث آزادی بود. مرحوم مطهری انسان کامل را از منظر دینی آزاد می‌داند.

علامه جعفری در اشاره به این معنا از اصطلاح حیات برین یا حیات معقول استفاده می‌کرد. این تعبیر علامه جعفری به این معناست که زندگی آزاد کجاست. هر کجا که زندگی آزاد باشد که انسان آزاد در آن زیست بکند، حیات معقول یا حیات برین تحقق پیدا می‌کند. این دغدغه مرحوم مطهری بود، یعنی به تعبیر امروزی‌تر یا آکادمیک هم به سنت توجه داشت و هم به جامعه. یعنی هم به اسلام تعلق خاطر داشت و هم متوجه جامعه بود. بنابراین اندیشه سیاسی او مبتنی بر فلسفه انسان‌شناسی‌اش بود.

عناصر اصلی این فلسفه انسان‌شناسی چه بود؟

او معتقد بود رشد انسان به این است که آزاد باشد. آزادی و عدالت دو کلید واژه اصلی در آرا و اندیشه‌های سیاسی مرحوم مطهری است. اگر بخواهم به مجموعه آثار او در این زمینه ارجاع بدهم، در جلد ،٢۴، صفحه ٣٩١ دقیقا در این زمینه بحث می‌کند و می‌گوید رشد انسان به این است که او را آزاد بگذاریم، ولو در آن آزادی ابتدا اشتباه کند. اگر صد بار هم اشتباه کند، باز باید آزاد باشد. یعنی آزادی انسان را اصل مسلم فراتر از هر نوع اندیشه و باوری گرفته و نظام سیاسی- اجتماعی هم که بر این مبنا معرفی می‌کند، براساس احترام به آزادی‌های اجتماع است. این در جلد ٢۵ مجموعه آثار او به شکل کامل‌تر دیده می‌شود. آنجا به روایت و جمله‌ای از امام علی (ع) در وصیت به فرزندشان اشاره می‌کند به این مضمون: «و لاتکن عبد غیرک و قد جعلک‌الله حرا» یعنی « و بنده دیگران نباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.» اینجا شهید مطهری کاملا بر مفهوم حریت تاکید می‌کند و در جلد ٢۴ مجموعه آثار صفحه ٢٠۵ تاکید می‌کند که روح انقلاب کبیر فرانسه این بود که انسان چون آزاد آفریده شده، باید آزاد نیز از دنیا برود.

بعد بر همین تعبیر امام علی (ع) تاکید می‌کند و می‌گوید این مفهوم حریت یا آزادی که شاه‌بیت انقلاب کبیر فرانسه است، مورد توجه حضرت علی(ع) بوده است.

اصلاح‌گر نه نوانديش

غیر از آزادی، وجه دیگر اندیشه سیاسی شهید مطهری چیست؟

عدالت وجه دیگری از اندیشه سیاسی شهید مطهری است. نگرش انسان به هستی نوع رویکرد جهان‌بینی انسان را مشخص می‌کند. در بحث تشریع و قانونگذاری بحث عدالت شاه‌بیت مرحوم مطهری است، یعنی می‌گوید روح قانونگذاری و تشریع باید بر عدالت مبتنی باشد و هیچ نوع قانونی که در آن روح عدالت نباشد را نه باید تصویب کرد و نه به اجرا گذاشت. بحث دیگر اندیشه سیاسی شهید مطهری در حوزه مدیریت و رهبری جامعه است. ایشان عدالت را ویژگی اصلی ارزیابی شایستگی مدیریت جامعه می‌داند و معتقد است زمامدار جامعه اگر عادل نباشد، از رهبری ساقط می‌شود. همچنین جامعه مدنی از دید او بر پایه عدالت شکل می‌گیرد و به همین خاطر تمام قوانین و مقرراتی که در هر نوع حکومتی شکل می‌گیرد، باید بر مبنای دو اصل عدالت و آزادی و مساوات باشد. این مطالب را شهید مطهری به تفصیل در جلد ١٩ مجموعه آثار بحث می‌کند. شهید مطهری تاکید می‌کند که انسان فارغ از دین و رنگ و زبان و قومیت و نژاد و جنسیت یکسری حقوق طبیعی دارد. بعد اشاره می‌کند که هیچ تضادی میان مذهب و حقوق طبیعی انسان وجود ندارد.

یکی از نکات مهم حضور این اندیشه‌ها در عرصه واقعی زندگی روزمره است. آیا بستری واقعی برای محک زدن اندیشه سیاسی مطهری به وجود آمد؟

از آنجا که شهید مطهری بعد از انقلاب اسلامی چندان در قید حیات نبودند و فاصله میان پیروزی انقلاب تا شهادت ایشان خیلی کوتاه بود، در نتیجه ارزیابی اندیشه سیاسی او بر مبنای تجربیات پیشاانقلابی او ممکن است. بر این مبنا می‌توان گفت اگر شهید مطهری بعد از انقلاب عمری طولانی داشت و رخدادهای چهار دهه بعد از انقلاب را شاهد می‌بود، شاید موضع‌گیری سیاسی شفاف دیگری اختیار می‌کرد. اما به هر حال در همان زمان کوتاه بعد از انقلاب تا زمان شهادت نیز استنباطات خوبی در حوزه بنیانگذاری فکر سیاسی برای آیندگان خودش ارایه داد. به طور مثال، مرحوم مطهری به زمانی که مرحوم امام (ره) حکم نخست وزیری مهندس بازرگان را صادر کرد، اشاره می‌کند که در آن، امام صریحا می‌گوید من به پشتوانه اعتماد مردم به من، شما را به نخست‌وزیری منصوب می‌کنم. شهید مطهری می‌گوید این کاملا نشان می‌دهد که ولی فقیه یا رهبری جامعه، ذاتا ماهیت انتخابی دارد و لذا وقتی درباره این جنبه انتخابی بحث می‌کند بسیار بر جنبه‌های سیاسی تاکید و آن را نسبت به جنبه انتصابی برجسته‌تر می‌کند.

سپس به خطبه ٢٠٧ حضرت علی (ع) در نهج‌البلاغه اشاره می‌کند که در جنگ صفین، امام می‌فرمایند «هم من بر شما حقی دارم و هم شما بر من حقی دارید»، یعنی رهبری جامعه کاملا در یک جاده دوطرفه در تعامل با مردم قرار دارد لذا مباحثی که بعضی از عالمان دینی امروز مطرح می‌کنند که به طور مثال، مشروعیت ولایت فقیه الهی است و نمی‌توان مشروعیتی از سوی مردم برای آن قایل شد را شهید مطهری در اندیشه سیاسی خود کاملا رد می‌کند و از اساس با آن مخالف است و برای بحث خود به قرآن و نهج‌البلاغه استناد می‌کند که اساسا وجه و جنبه انتخابی رهبری در جامعه به جنبه انتصابی آن ارجحیت دارد. به زبان امروز یعنی این مقبولیت عمومی است که بر مشروعیت الهی می‌چربد؛ مشروعیت الهی نزد خدا مفروض است اما آنچه را مورد استناد قرار می‌دهد جنبه انتخابی و مقبولیت آن است و در آثار خود نیز متعدد اشاره می‌کند که در تاریخ صدر اسلام و بعد از وفات پیامبر (ص) اتفاق افتاده که مردم به هر دلیلی به حضرت امیر مراجعه نکردند و امام نیز به این مساله اعتراضی نکرد و با آنها همسو بود و مشاورت خلفای عصر را پذیرفت.

در زمینه صورت‌بندی آرای سیاسی شهید مطهری به نکته دیگری نیز باید توجه کرد؛ اینکه آزادی اجتماعی با آزادی‌های معنوی، نفسانی و اخلاقی، پیوستگی عام و تمام دارد. در کنار آزادی‌های معنوی و نفسانی انسان باید آزادی‌های اجتماعی نیز مورد توجه قرار بگیرد. این کاملا در آموزه‌های دینی وجود دارد و کاملا برگرفته از نص صریح قرآن است. خداوند در سوره قریش می‌فرماید «فلْیعْبُدُوا ربّ هذا الْبیْتِ»- خدای این خانه را بپرستید، «الّذِی أطْعمهُمْ مِنْ جُوعٍ وآمنهُمْ مِنْ خوْفٍ»-کسی که هم عدالت شما را تامین و هم آزادی‌های شما را تضمین کرده است. بنابراین، در آموزه‌های قرآن نیز تاکید شده که آزادی و امنیت بر هر نوع تکلیف دینی و حقوقی در جامعه بشری اولی است. این گرانیگاه اندیشه‌های سیاسی شهید مطهری است که کاملا برگرفته از روح قرآن، دین پیامبر و شیعه نبوی و علوی است.

بیش از ٣٨ سال از زمان شهادت استاد مطهری می‌گذرد. به نظر شما میراث سیاسی شهید مطهری در جمهوری اسلامی چیست؟

ببینید نخستین نکته‌ای که باید به آن توجه کرد این است که این میراث سیاسی مبتنی بر یک روش فلسفی و عقلانی است. مرحوم مطهری در مواجهه با مسائل سیاسی و اجتماعی کاملا از یک روش عقلانی تبعیت می‌کرد، لذا نخستین ویژگی شهید مطهری را می‌توان عقل گرا بودن او دانست و این نخستین میراثی است که ایشان در کشور بر جای گذاشته است. دومین ویژگی استاد مطهری، اعتقاد به تهذیب و پاکسازی دین باوری و اعتقادات خرافی و نوعی بازنگری و بازاندیشی در دین بود. ایشان معتقد بود که برخی باورها، اعتقادات و اندیشه‌های دینی مسخ شده است و مصداق این سخن امیرالمومنین (ع) در دوران اموی است که پوستین وارونه‌ای است که امروز اسلام بر تن کرده و با روح دین پیامبر (ص) سازگاری ندارد. بنابراین، دین باوری مبتنی بر تحلیل دین، دومین ویژگی ایشان است. دینی که در نص صریح کلام وحی و قرآن جاری است.

افراد زیادی در طول تاریخ از خلفا و عالمان دینی به روایات مراجعه کرده و بر اساس آن، از جامعه سیاسی ایده آل مسلمانی صورت‌بندی‌هایی ارایه داده‌اند. در صورتی که ماهیت صدور بخشی از این روایات قطعیت ندارد یا گوینده آنها مورد اطمینان نیست یا حدیث صحیح و قابل استناد نیست اما درمورد قرآن اینگونه نیست، قرآن کلام وحی است. لذا آنچه از نظر شهید مطهری دین باور، در ساحت اجتماع موتور زندگی انسان می‌شود دین نبوی و دینی است که آموزه‌های آن برگرفته از کلام وحی است. به همین دلیل ایشان دغدغه و تاکید زیادی نسبت به آموزه‌های خرافی که در طول سال‌ها شکل گرفته دارد و می‌گوید اینها همه پژواک یا افیون جامعه هستند که اصطلاح خاصی نیز در بیان مارکس و مارکسیست‌ها است. آنچه مبنا است و بسیاری از نواندیشان دینی نیز به آن اشاره می‌کنند آن دین تاریخی است که در دوران تاریخی طولانی تا به امروز در اثر تعامل خلیفه یا سلطان با عالمان دینی شکل گرفته و ساخته و پرداخته شده است. شهید مطهری می‌گوید این باید تهذیب و پاکسازی شود. بنابراین دومین میراث او در ساحت اجتماع بعد از عقل‌گرایی، دین باوری اوست. سومین مساله نیز عدالت‌خواهی اوست؛ استاد مطهری معتقد است که عدالت مقیاس دین است.

اگر کتاب «بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی» را بخوانید که در اوایل انقلاب انتشار آن به دلیل فضایی که در بین فقها و عالمان دینی در قم ایجاد کرد به مدت یک سال متوقف شد، می‌بینید که در همان صفحات اول می‌گوید- و این یکی از شاه بیت‌های اندیشه او است- که عدالت مقیاس دین است، دین مقیاس عدالت نیست. به عبارت صریح‌تر، دینی که عدالت را تامین نکند در اصالت آن باید شک کرد و هر نوع عدالت دینی یا تئوری از سوی عالمان دینی که با ماهیت و روح عدالت ناسازگار باشد هیچ نوع پیام دینی ندارد. عدالت‌خواهی میراث دیگری است که از نظر مرحوم مطهری باید در بطن دین و بلکه به استناد سوره قریش که پیش‌تر ذکر کردم فراتر از آن باید مورد توجه قرار بگیرد. شهید مطهری معتقد بود که علت انحطاط جامعه دینی و جامعه اسلامی در طول تاریخ، این بوده است که درون انسان و بشر دچار یکسری نارسایی‌ها و ناهمسازی‌های فکری و دینی او شود.

به خاطر دارم که در یکی از شب‌های اول انقلاب وقتی که شهید مطهری به تلویزیون آمد و مجری از او پرسید که حال که انقلاب به پیروزی رسید شما چه پیامی برای مردم دارید، ایشان آیه‌ای از سوره مائده را خواند که به اعتقاد من امروز نیز می‌تواند سرلوحه رفتار دینی ما قرار گیرد: «الْیوْم یئِس الّذِین کفرُوا مِنْ دِینِکُمْ فلا تخْشوْهُمْ واخْشوْنِ» امروز دیگر به عبارت آیه قرآن، کفار همه مایوس شدند زیرا شما پیروز شدید اما از من بترسید. تفسیر شهید مطهری از آیه این است که در واقع آنچه باید از آن بترسید نفس اماره‌ای است که انسان را بعد از به قدرت رسیدن و پیروزی به بلایایی پایان‌ناپذیر مبتلا می‌کند و می‌گفت که باید بحث جهاد اصغر و جهاد اکبر را که در آموزه‌های دینی ما وجود دارد، تشریح کرد. او ادامه داد که جهاد با رژیم سلطنت حکم جهاد اصغر را داشت و امروز آنچه حیات انقلاب و انسان مسلمانی که علیه رژیم پهلوی قیام کرده را به خطر می‌اندازد نفس اماره‌ای است که دوباره او را قدرت مدار و قدرت محور می‌کند و اگر قدرتی که کسب کرده براساس آن آزادی‌خواهی، عدالت‌خواهی، تحول‌خواهی و دین‌باوری غیرخرافی نباشد، دوباره همان مسیر گذشته تکرار می‌شود. بنابراین، شهید مطهری بر این نکته بسیار تاکید داشت.

اصلاح‌گر نه نوانديش

اگر بخواهیم علاوه بر آزادی خواهی، عدالت خواهی، دین باوری و عقل گرایی که میراث شهید مطهری محسوب می‌شوند، ویژگی دیگری را برای ایشان بیان کنیم، به نظر شما آن ویژگی چیست؟

شاید بتوانیم بگوییم که این ویژگی انسان گرایی او است.

در واقع، ایشان به انسان اهمیت زیادی می‌داد زیرا معتقد بود که شاه‌بیت خلقت خداوند انسان است و همه‌چیز نیز برای انسان خلق شده است لذا آزادی، عدالت، مساوات، برابری، برادری و کرامت‌ ذاتی او همه مولفه‌هایی است که باید در هر حکومت فارغ از گرایش سیاسی و دینی مورد توجه حاکمان قرار گیرد. بنابراین اگر بخواهم پاسخ خود را جمع‌بندی کنم؛ اول، او به اصلاح دینی یعنی عقلانی‌سازی دین اعتقاد داشت و به دلیل همین عقل‌گرایی معتقد بود که باید به مدد عقل، دین تاریخی را از خرافات پاک کرد. دوم، معتقد به اصلاح اجتماعی بود که توسعه و پیشرفت را مدد می‌رساند. سوم، معتقد به اصلاح سیاسی بود که آزادی را تامین می‌کرد و چهارم، معتقد به اصلاح حقوقی انسان بود یعنی باید حقوق تعیین شود و در این صورت است که می‌توان تکلیفی را بر او هموار و سوار کرد. بنابراین، تا زمانی که حقوق انسان تامین نشده که لازمه آن همان آزادی و عدالت است نمی‌توان تکلیفی را برای او در نظر گرفت.

وجه تمایز شهید مطهری با سایر شخصیت‌های انقلاب و شاگردان امام (ره) در چه بود؟

وجه تمایز خیلی روشن شهید مطهری نسبت به هم‌نسلان خود او و شاگردان امام (ره) این است که شهید مطهری مثل خود امام (ره) تلفیق و ترکیبی در اندیشه خود از جنبه معنوی و اجتماعی داشت. یعنی نه معنوی‌گرای صرف بود و نه سیاسی‌گرا و اجتماعی‌گرای صرف. این هنر تلفیق و ترکیب مثل خود امام (ره) و استاد ایشان ابن عربی، عارف، فقیه و فیلسوف معروف قرن هفتم که امام (ره) و شهید مطهری هر دو تحت تاثیر اندیشه او بودند، ترکیبی از جنبه‌های معنوی و اجتماعی را مدنظر داشت که در کمتر کسی دیده می‌شد زیرا تعدادی از همعصران شهید مطهری که شاگرد امام نیز بودند یا گوشه عزلت گزیدند و به درس و بحث و جنبه‌های معنوی دین پرداخته و از جنبه‌های اجتماعی غافل شدند یا به عرصه سیاست غلتیدند و جنبه‌های معنوی و اخلاقی را نادیده گرفتند. این ویژگی بسیار بارزی بود که شهید مطهری دارا بود.

ویژگی دیگر، ذهن نقاد ایشان بود. به همین دلیل در پرورش شاگردان خود سعی می‌کرد قبل از اینکه ذهن او را انباشته کند کمک کند تا ذهن نقاد، پرسشگر و جست‌وجوگری پیدا کند. دیگر اینکه شهید مطهری معتقد به آزادی عقیده و بیان بود و سینه بسیار فراخی در شنیدن عقیده مخالف داشت. به طور مثال، در دهه ۵٠ اندیشه مارکسیسم در دانشگاه و جامعه بسیار رشد پیدا کرد لذا به خاطر عدالت‌طلبی و عدالت‌خواهی و تحول‌خواهی که تبلیغ می‌کرد حتی در بین بعضی از بچه‌های مذهبی در برخی محافل علمی و دانشگاهی نیز طرفدار پیدا کرده بود. اما در همین زمان مرحوم مطهری معتقد است کسانی که در حوزه علمیه تدریس می‌کنند باید با فلسفه مارکسیسم آشنا شوند و هم در دانشگاهی که خود نیز عضو هیات علمی آن بود یعنی دانشکده الهیات امروز دانشگاه تهران، تلاش می‌کند بنیان کرسی مارکسیسم‌شناسی گذاشته شود آن هم نه توسط یک مسلمان، بلکه پیگیری می‌کند تا فردی مارکسیسم مثل مرحوم آریان پور این کرسی را درس بدهد تا مسلمانان شرکت کنند و خود آنها درباره محکم یا سست بودن بنیان اندیشه‌های مارکسیسم و ویژگی‌های آن قضاوت کنند. به همین دلیل بود که امام (ره) درباره ایشان می‌فرمایند «مطهری پاره تن اسلام و حاصل عمر من بود.» متاسفانه شهید مطهری پس از پیروزی انقلاب، عمر کوتاهی داشت و من باور دارم که در صورت حیات شهید مطهری، امروز که سال‌ها از شکل‌گیری انقلاب گذشته و بعد از سپری شدن جنگ تحمیلی، در بسیاری از دیدگاه‌ها و روش‌های سیاسی که در قالب حکومت شکل گرفته، بازنگری می‌شد.

به نظر شما برخی شباهت‌سازی‌ها با ایشان تا چه اندازه جواب داده است؟

شباهت‌سازی‌ها همیشه وجود داشته است ولی بیشتر اوقات قیاس مع‌الفارق بوده است. به طور مثال، کسی خود را به شکل شهید رجایی بروز می‌دهد و هشت سال کشور را مدیریت می‌کند اما هشتاد سال توسعه آن را به عقب می‌اندازد یا کسی در آستانه یک رقابت سیاسی- البته این قیاس کاملا مع‌الفارق و تفاوت از زمین تا آسمان است- خود را به شهید بهشتی تشبیه می‌کند؛ کسی که درس حوزه را تا اجتهاد مطلق و درس دانشگاه را تا مقطع دکتری خوانده بود، دنیا را دیده بود و به چند زبان خارجی آشنایی داشت و با هر رقیب دینی و سیاسی دیگری در هر حد و قواره‌ای می‌توانست مناظره کند. نسل ما شاهد این مناظره‌ها و بحث‌هایی که شهید بهشتی با مخالفان جمهوری اسلامی در دفاع از حقانیت آن انجام می‌داد، بود که اوایل انقلاب، به طور مستقیم از تلویزیون پخش می‌شد.

آیا امروز نیز این شباهت‌سازی‌ها انجام می‌شود؟

بله، امروز هم این شباهت‌سازی‌ها رایج است و همیشه نیز وجود داشته است اما واقعیت این است که اگر ما بتوانیم به گونه‌ای شبیه‌سازی کنیم که نسل جدیدی که شهید مطهری را نشناخته و به آثار او دسترسی دارد بتواند الگویی از نسل ما که هم شهید مطهری و هم این نوع افراد هم نسل خود را درک کرده‌ایم، پیدا کند که تا حدود قابل توجهی- نمی‌گویم مطلق- بتواند اندیشه ایشان را بشناسد، اگر چنین چهره‌هایی شناخته شوند و به نسل جوان معرفی شوند حتما آرای شهید مطهری بهتر می‌تواند در بین نسل جوانی که سی یا چهل سال با او و دیدگاه او فاصله دارد، جا باز کند. اتفاقا من می‌خواهم از شخصی نام ببرم که معتقدم بسیار تحت‌تاثیر اندیشه‌های شهید مطهری است و می‌تواند برای نسل امروز ما تا حدودی نقشی را بازی کند که خود شهید مطهری برای نسل ما قبل از انقلاب ایفا می‌کرد.

من شباهت زیادی بین شهید مطهری و محمد سروش محلاتی می‌بینم و معتقدم جوان امروز اگر بخواهد شهید مطهری و شهید بهشتی را به خوبی فهم کند، سروش محلاتی می‌تواند برای او الگوی بسیار خوبی باشد و تا حدودی همسان‌سازی دور از واقعیتی نیست. البته کسان دیگری نیز هستند اما ایشان بیشتر رسانه‌ای شده و در محافل دانشگاهی و غیردانشگاهی نیز حضور فعالی دارد. البته بین جامعیت علمی شهید مطهری و سروش محلاتی، فاصله وجود دارد اما دغدغه‌های مرحوم مطهری امروز در سروش محلاتی وجود دارد. خود او نیز شاگرد شهید مطهری بوده و در دستگاه فکری ایشان بالیده شده است و کاملا یک فهم عصری و امروزی از دین و باورهای دینی دارد لذا می‌تواند الگوی بسیار خوبی برای نسل جوان باشد. اما باید مواظب باشیم در دام این الگوسازی‌های پوپولیستی که امروز اتفاق می‌افتد، گرفتار نشویم و با توجه به واقعیات و با بصیرت بیشتری الگوها را انتخاب و معرفی کنیم. البته خوشبختانه نسل جدید ما نسلی است که خوب می‌فهمد و می‌تواند به درستی تمایزها را تشخیص دهد.

اصلاح‌گر نه نوانديش

آموزه‌های استاد مطهری در کدام نحله سیاسی بیشتر مورد توجه قرار گرفته است؟

برای پاسخ به این سوال باید تقسیم‌بندی مدرن و قدیم را انجام دهیم، همان چیزی که در بحث‌های قبلی تا حدودی به آن اشاره کردم. در تقسیم‌بندی مدرن و جدید، ما سه اسلام یا سه نوع صورت‌بندی داریم که ماهیت اندیشه سیاسی را شکل می‌دهد؛ یکی، اسلام سیاسی- انقلابی است، دیگری اسلام اصلاحی و سومی اسلام نوگرا و نواندیشانه است. من معتقدم که در این تقسیم بندی، شهید مطهری در گروه اسلام اصلاحی یا احیاگر قرار می‌گیرد زیرا استاد مطهری نگاهی کاملا اصلاح‌طلبانه و رویکردی احیاگرانه به دین داشت. اما اگر بخواهیم تقسیم‌بندی غیرمدرن و سنتی را در نظر بگیریم باید بگوییم از آنجا که شهید مطهری پرورش یافته حوزه علمیه بود مکتب فکری و سیاسی ایشان بین حوزه قم، نجف و خراسان و اصفهان ذیل کدام مکتب دینی قرار می‌گرفت. ایشان البته اساتید زیادی داشت اما من معتقدم که شهید مطهری بیشتر پرورش یافته مکتب قم و اصفهان است زیرا فقه و فلسفه را دوشادوش یکدیگر دنبال می‌کرد.

شاید از بارزترین‌ها در این زمینه در بین عالمان متاخر قبل از انقلاب، مرحوم آیت‌الله منتظری، مرحوم آیت‌الله غروی و تا حدود بسیار زیادی خود امام(ره) بودند که استاد آنها محسوب می‌شد. به این دلیل که این بزرگان، علاوه بر فراگیری فقه، فلسفه را نیز که در حوزه علمیه قم جدی گرفته نمی‌شد، کاملا آموخته بودند به علاوه اینکه کار دیگری انجام دادند که شاید بر دیدگاه سیاسی آنها تاثیر زیادی گذاشت و آن توجه به نهج‌البلاغه بود که میراث مکتب اصفهان و آمیرزا رحیم ارباب، استاد آنها به شمار می‌آمد. آیت‌الله منتظری و آیت‌الله مطهری، توحید، اخلاق و سیاست را از فرازهای نهج‌البلاغه فرا گرفتند. این آمیختگی فقه و فلسفه و توجه ویژه به نهج‌البلاغه از این دو بزرگوار شخصیت‌هایی ساخته بود که تفکرات و اندیشه‌های سیاسی آنها با برخی همعصران‌ و همشاگردی‌های‌شان که بعضی از آنها جزو علمای بزرگ امروز هستند، متفاوت بود.

کدام آموزه‌های ایشان در ٣٨ سال پس از انقلاب مورد غفلت قرار گرفته است؟

اگر برگردیم به مباحثی که گفتیم، معتقدم که نخستین چیزی که باید مورد توجه قرار بگیرد و شهید مطهری نیز بسیار بر آن تاکید داشت، آزادی بیان و عقیده است که متاسفانه تا حد زیادی نادیده گرفته شده است. دومین آموزه ایشان که مورد غفلت قرار گرفته بحث چگونگی تعلیم و تربیت و پرورش انسان مسلمان است که لازمه آن تغییر نظام تعلیم و تربیت است. زیرا نظام آموزش ما مبتنی بر آزمون و حافظه است اما شهید مطهری نگاه دیگری داشت و معتقد بود که خروجی نظام تعلیم و تربیت باید انسانی باشد –چه مسلمان و چه غیرمسلمان- که زیست انسانی و اخلاقی داشته باشد و لازمه آن، این است که در درجه اول، نظام تعلیم و تربیت کاملا بر یک نوع مدارا و تسامح دینی مبتنی باشد و بتواند حقوق دیگران را به رسمیت بشناسد. به همین دلیل در کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» شهید مطهری می‌توان کاملا این جلوه بارز مساوات و برابری را دید. شهید مطهری معتقد بود که خداوند، برای هر انسان با هر دین و گرایشی، حقوقی را تعریف و تکالیفی را نیز برای او تعیین کرده است. بنابراین، تغییر نظام تعلیم و تربیت با آزادی بیان و عقیده و در نهایت، آگاه‌سازی‌های عملی که بسیار مورد غفلت قرار گرفته است. در این زمینه ما در جمهوری اسلامی بسیار کلی‌گویی کرده‌ایم اما نتوانسته‌ایم آگاهی‌های عملی را به طور جدی شکل داده و آن را مبنا قرار دهیم. اگر نظام حکومتی ما به این سه مساله‌ای که واقعا دغدغه شهید مطهری بود و مورد غفلت واقع شده، برگردد و در آنها بازبینی کند، حتما می‌تواند جامعه را به کمال مطلوبی برساند که هم دغدغه مطهری و هم دغدغه همه انبیا و اولیای الهی بوده و هم روح قرآن نیز بر آن استوار است.


منبع: برترینها

ساخت یک تمدن در پس ذهن ایرانی

سالنامه اعتماد – محسن آزموده ،عاطفه شمس: در روزگار ما به دلایل مختلف مثل رشد فناوری و پیامد آن در زندگی روزمره آدم ها، تحولات جامعه شتابی روز افزون یافته است اما آیا این تفاوت ها و جدایی ها را به معنای دقیق جامعه شناختی می توان گسست نسلی خواند؟ آیا اصلا در جامعه ایران سخن گفتن از چنین گسستی دقیق و درست است؟ تقی آزاد ارمکی، استاد قدیمی و شناخته شده جامعه شناسی دانشگاه تهران سال هاست که در زمینه جامعه شناسی خانواده کار کرده است و در این زمینه آثار متعددی نگاشته است.

او در گفتگوی حاضر درباره بحث شکاف نسلی دیدگاه های متفاوت و صد البته تامل برانگیزی ارائه می کند. او برخلاف نگرش رایج، نسل جوان را عامل و بنیانگذار تغییرات در جامعه ایرانی نمی خواند و بر اهمیت نسل میانی تاکید دارد. او همچنین مخالف سرسخت شکاف نسلی در جامعه ایران است و از هم زیستی مخاصمت آمیز نسل ها در خانواده ایرانی سخن می گوید. با این همه آزاد امیدوار است و با وجود انتقادهای تند، نگاه مثبتی به آینده دارد.

ساخت یک تمدن در پس ذهن ایرانی ( اسلایدشو)

آیا مفهوم نسل در جامعه شناسی معنای مشخصی دارد که بعدا بتوانیم از گسست نسلی صحبت کنیم؟

– در جامعه شناسی بحث نسل متاثر از حوزه جمعیت شناسی است و نگاه شان به این مقوله جمعیت شناسانه است و به همین خاطر بین مفاهیم نسل های ۵ ساله و ۱۰ ساله و ۲۰ ساله رفت و برگشت می کنند. بنابراین در دنیا وقتی مطالعات جامعه شناسی به مباحث مربوط به نسل می پردازند، بیشتر به گروه های ۵ ساله و ۱۰ ساله یا نهایتا ۲۰ ساله اشاره دارند اما در همین جامعه شناسی اتفاقی افتاده است و این بیان جمعیت شناسانه را اصلاح کرده و یک بیان جامعه شناسانه ارائه داده است. یعنی چیزی تحت عنوان تجربه نسلی و حوادث تاریخی را نیز به این تقسیم بندی افزوده است که من در کتاب جامعه شناسی نسلی به طور تفصیلی به آن پرداخته ام. یعنی در جامعه شناسی فی الواقع سه شاخص برای تعریف نسل ها و تفاوت میان آنها هست؛ اول، سن، دوم، تجربه و سوم، دوره تاریخی.

وقتی این سه شاخص یا مولفه را ترکیب کنیم، به مفهومی می رسیم که جامعه شناسان از آن با عنوان جامعه چهار نسلی یاد می کنند. البته برخی نیز از جامعه سه نسلی سخن می گویند اما تعبیر دقیق تر و عمومی تر همان اصطلاح جامعه چهار نسلی است. یعنی جامعه ای که در آن گروه هایی با تفاوت سنی ۲۰ سال و بیشتر در دوره های ۸۰-۷۰ ساله تقسیم بندی می شود و هر یک از این نسل ها با تجربه های خاصی در این دوره ها از یکدیگر متمایز می شوند.

بنابراین شاهدیم که در جامعه شناسی، عنصر زمان خیلی مهم است و زمان تعیین کننده است و جامعه شناسان از نسل های نوجوان، جوان، میانسال و کهنسال یاد می کنند. اشاره کردم که این تقسیم بندی مربوط به جمعیت شناسی است اما در جامعه شناسی، بیانی جامعه شناختی یافته و توضیحی که جامعه شناسان از تفاوت آنها ارائه می کنند به شرایط تاریخی، تجربه های نسلی، اتفاقات و رخدادهای تاریخی و ارزش ها و نظام های فرهنگی مرتبط می شود.

در ایران نیز آیا با توجه به این تمایزگذاری به نسل ها توجه شده است؟

– در علوم اجتماعی ایران توجه به جامعه شناسی نسلی با کارهایی که من انجام داده ام، مطرح شده است و علت نیز به کاری باز می گردد که مشترکا با اینگلهارت در بحث ارزش های جهانی پیش بردم و از آنجا به بعد نیز،حوزه جامعه شناسی نسلی توسعه پیدا کرد و آثاری نیز در این زمینه تولید شد. بر این اساس ما نیز در ایران تلاش کردیم این مختصات را رعایت کنیم. یعنی جامعه چهار نسلی با سه مولفه یا شاخص عمده مذکور را در نظر گرفتیم. این تقسیم بندی تا حدود زیادی وضعیت ما را توضیح می دهد.

یعنی نشان می دهد ما شاهد جامعه ای هستیم که در آن دوره های کودکی و نوجوانی و جوانی و میانسالی و پیری و کهنسالی را می توان از یکدیگر متمایز کرد که اتفاقات اساسی جامعه در بازه زمانی میانی یعنی میان ۱۵ سال تا ۷۰ سال (شامل نوجوانی، جوانی، میانسالی و پیران) رخ می دهد. یعنی بالاتر از ۷۰ سال و پایین تر از ۱۵ سال (نوجوانی به پایین یا کودکی) چندان تعیین کننده نیستند و نوجوانان و جوانان و میانسالان و پیران هستند که در حوادث ایران تعیین کننده هستند و اتفاقات هم به واسطه همین گروه ها و در متن زندگی ایشان و موقعیتی که در آن زیست می کنند رخ می دهد.

این نسل های چهارگانه و یک بستر تاریخی چگونه متحول می شوند؟ یعنی چطور می شود که برای مثال نسل ما جوانان با نسل شما میانسالان تفاوت پیدا می کند؟ آیا تحول انسان ها بر اساس منطق تداوم است یا منطق گسست؟

– اولا در نظر داشته باشید که بحث از جامعه نسلی هم در جامعه جهانی و هم در جامعه ایرانی یک اتفاق معاصر است. مثلا در چشم انداز جهانی گفته می شود که بعد از جنگ جهانی دوم موضوع جامعه نسلی جدی می شود. تفاوتی که مینان مدافعان جنگ و مخالفان آن رخ می دهد، بعد از جنگ به بحث دفاع از دموکراسی و زندگی می انجامد. اصولا عنصر جوانی به عنوان یک پدیده اجتماعی بعد از جنگ جهانی دوم ظهور می کند یعنی تفاوت و تقابل میان به جنگ رفته ها و به جنگ نرفته هایی که جوان هستند و مخالفین جنگ هستند و ماجرای میتینگ های ملی را تشکیل می دهد.

در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ از جنگ جهانی دوم فاصله می گیریم و جوانان در دنیا به نیروی حادثه آفرین بدل می شوند که عامل تحولات بعدی می شوند. در علوم اجتماعی گفته می شود که ماجرای جوانان دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در اروپا (فرانسه و آلمان) و آمریکا است که تفکرات جدید مثل اندیشه پسامدرن را تولید می کند.

برای مثال جامعه شناسانی چون میشل فوکو متفکر فرانسوی و یورگن هابرماس اندیشمند آلمانی یا آلن تورن جامعه شناس فرانسوی متفکرانی هستند که همراه جوانان یا به نمایندگی ایشان حرف هایی می زنند و مباحث نویینی در علوم اجتماعی و فلسفه شکل می گیرد.

بنابراین اگر بحث جامعه شناسی نسلی را به منزله امری نوپدید در نظر بگیریم خیلی نمی توانیم گذشته تاریخی را موثر قلمداد کنیم. به عبارت دیگر در دنیا مفاهیمی چون جنگ و انقلاب و جنبش های اجتماعی و تکنولوژی پدید می آیند. وقتی این مفاهیم را جمع می زنیم، مفهوم سطح توسعه یافتگی پدید می آیند. بنابراین متغیر پیرامونی و زمینه ای که امکان ظهور و بازیگری نسل ها را فراهم می آورد، میزان و سطح توسعه یافتگی جامعه است که خود این مفهوم در سطوح مختلفی مثل رسانه ها و امور غیر رسانه ای تبلور پیدا می کند و بحران های اجتماعی مثل فقر و نابرابری را پدید می آورد.

بنابراین تفاوت نسلی در سطح توسعه رخ می دهد. به میزانی که جامعه درگیر این سطح توسعه یافتگی و عوامل موثر در آن و پیامدهای آن هستند، دگردیسی نسلی رخ می دهد. برای مثال در دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ در ایران، رسانه خیلی تعیین کننده نیست اما در این دهه پدیده ای به نام آموزش وجود دارد که خیلی موثر است. در این دهه ها آموزش عالی و آموزش متوسطه و آموزش های جانبی مثل آموزش زبان و آموزش موسیقی و … به ظهور نسل جوان کمک می کند و بعد دستمایه عمل این نسل می شود. همین جوانان هستند که در حوزه دانشگاه عامل تحول می شوند.

ساخت یک تمدن در پس ذهن ایرانی ( اسلایدشو)

میشل فوکو و یورگن هابرماس

 

من خودم به عنوان کسی که در این دهه یعنی در سال ۱۳۵۴ به دانشگاه وارد شدم، شاهد این هستم که نیرویی که تغییرات اجتماعی را پی می گرفتند، از درون فضاهای آموزشی آمده اند، یعنی اهل سینما و اهل هنر و کلاس و درس هستند که در تحولات اجتماعی موثر هستند اما در دهه های ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ این نیروی اجتماعی در فضای سیاست تولید می شود، یعنی نیروی جوانی که در دهه ۱۳۶۰ در جنگ حضور پیدا می کند و در دهه بعد از آن در عرصه سیاسی و اجتماعی حضور موثر دارد و جنبش دموکراسی خواهی شکل می گیرد.

در این دهه ها هنوز عرصه رسانه چندان اهمیت ندارد. نسل دهه های ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰، نسل رسانه های جدید و فضای مجازی است و در این فضا متولد می شود و بازی اجتماعی می کند. بنابراین اگر از دهه ۱۳۴۰ تا دهه ۱۳۵۰ که مفهوم نسل جوان مهم می شود، این ۵ دهه را در نظر بگیریم، می بینیم که ۳ دوره را می توان از یکدیگر متمایز کرد و در هر دوره ای این نسل جوان در موقعیتی که پدید آمده امکان ظهور پیدا می کند. یکی در حوزه آموزش، دومی در حوزه سیاست و سومی در حوزه فضای مجازی، بستر فعالیت و تحول خواهی خود را باز می یابد. این فضاها به سطح توسعه یافتگی ربط دارد و این فضاها هستند که امکان تولید شکل دادن به یک نسل و ارزش های نسلی را فراهم می کنند. به همین خاطر است که نسل دهه های ۱۳۸۰ و ۱۳۵۰ کاملا متفاوت از نسل دهه های ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ و نسل دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ هستند زیرا متنی که نسل جوان در آن زیست می کند، متفاوت است اما همه اینها به سطح توسعه یافتگی ارتباط دارد.

 
شما سطح توسعه یافتگی را در شکل گیری نحوه های ظهور و بروز نسل جوان موثر می دانید. مرتبط با این مفهوم، در جامعه شناسی از مفهوم دسترسی گفتمانی بحث می شود. یعنی کارگزارانی که در یک جامعه زندگی می کنند و در مناسبت با بحث فعلی نسل جوان، به چه گفتمان هایی دسترسی دارند و با بهره گرفتن از این دسترسی نقش آفرینی می کنند.

در دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ این دسترسی گفتمانی از طریق فضاهای آموزشی امکان پذیر می شود، اما در دهه ۱۳۶۰ مباحث سیاسی انقلابی گری، بسیج اجتماعی و … برجسته می شود و نسل جوان برای ظهور و بروز خود، تنها به این عرصه ها دسترسی دارد اما در دهه های بعدی یعنی از دهه ۱۳۷۰ به بعد، امکان دسترسی گفتمانی متنوع می شود. یعنی نسل جوان هم به عرصه آموزش دسترسی دارد، هم به فضای سیاسی و اجتماعی و هم به فضای رسانه ای. چطور می شود که برخی از این فضاهای گفتمانی به حاشیه می روند و به طور مشخص از میانه دهه ۱۳۸۰ به بعد رسانه و فضای مجازی این اندازه برجسته می شود؟

– از دهه ۱۳۸۰ به بعد عرصه آموزش حجیت خود را از دست می دهد یعنی آموزش به یک کالای عمومی بدل می شود و دیگر یک کالای انحصاری نیست. وقتی یک کالا انحصاری است، ارزش انحصاری پیدا می کند و می تواند ارزش آفرین باشد اما وقتی کالای عمومی می شود، آن مطلوبیت و حجیت تعیین کننده را ندارد. در دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ آموزش همان کالای انحصاری است که ارزش آفرینی می کند اما در دهه های ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ آموزش دیگر آن حجیت را ندارد بلکه عرصه جنگ و سیاست و انقلابی گری است که ارزش آفرینی می کند. الان این رسانه است که حجیت تولید می کند.

چه چیز باعث می شود که یک عرصه تعیین کننده شود و حجیت تولید کند؟

– علت اولیه نو بودن است یعنی هر چه آن عرصه نوتر باشد، بیشتر به یک کالای انحصاری و ارزش آفرین بدل می شود اما مسئله بعدی میزان توانمندی آدم ها در این عرصه است. رسانه در دهه های ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰ توانمند است و بازیگر اصلی است. اگر همین الان همه آدم ها به فضای مجازی دسترسی پیدا بکنند، اهمیت و ارزش فضای مجازی از بین می رود. این محدودیتی که در دسترسی به این فضا در جامعه ما وجود دارد، به نظر من برعکس عمل می کند زیرا اگر همه دسترسی پیدا بکنند از اهمیت آن کاسته می شود.

الان همه دسترسی ندارند و بیشتر نیروی جوان به این فضا دسترسی دارد و جستجوگر است و آن را با حرص و ولع جستجو می کند و به همین خاطر است که هیجان آفرین می شود وگرنه اگر همه به آن دسترسی داشته باشند، دیگر از اهمیت آن کاسته می شود. مثل ماشین که الان همه دارند و اتفااقا مسئول پیامدهای منفی آن مثل کشت و کشتارهای ناشی از تصادفات به عهده خودشان است اما اگر ماشین محدود بود، آن وقت قضیه فرق می کرد.

دسترسی به فضای مجازی نیز مشابه همین است. محدودیت مطلوبیت ایجاد می کند و باعث می شود آنچه محدود شده، اهمیت پیدا کند و توانایی بیابد و بازیگر شود. به همین خاطر به میزانی که آموزش فراگیر شود، اهمیت بازیگری اش را از دست می دهد. دیگر اهمیتی ندارد که چه کسی دکتر است یا استاد دانشگاه. برای مثال صبح در رادیو خانمی خودش را استاد حوزه و دانشگاه و بلکه همه دانشگاه های کشور معرفی کرد! این خانم استاد همه جا بود! این باعث می شود که دیگر اهمیت استادی دانشگاه از بین برود زیرا وقتی یک آدم می تواند استاد همه جا باشد، دیگر استادی اهمیت ندارد. بنابراین انحصار و محدودیت است که باعث مشروعیت و مطلوبیت و قدرت و نفوذ می شود. بنابراین به طور خلاصه در سه دوره تاریخی مورد بحث، متناسب با محدودیت و مطلوبیت فضاهای به وجود آمده عنصری که حاملیت این نسل جوان را به عهده می گیرد، متفاوت می شود.

شما بر اهمیت عناصر حامل تاکید می کنید. آیا در واکنش به این حامل جامعه، صرفا منفعل است و منتظر است ببیند که بر اساس سطح توسعه یافتگی چه چیز به آن عرضه می شود؟

– خیر، جامعه خودش بازی می کند. اصلا سیستم رسمی اصلا دوست نداشته که فضای مجازی شکل بگیرد. آن موقع نیز سیستم رسمی دوست نداشت که فضای آموزش این اندازه اهمیت پیدا کند و یک حوزه سیاسی و اجتماعی شکل بگیرد. وقتی فضای جدید ایجاد می شود، مناسبات و نیروهای جدید تولید می شود. می دانید چرا دانشگاه مطلوبیتش را از دست داد؟ چون انحصارش را از دست داد و همه بازیگر آن شدند. به عبارت دیگر خود ما بودیم که نیروی دانشگاه را از بین بردیم. برای مثال ما الان در دانشکده علوم اجتماعی بیش از ۷۰-۶۰ استاد داریم.

بیشتر این استادان به جامعه شناسی اعتقاد ندارند و همه شان نیز جامعه شناسی درس می دهند. این به معنای سرکوب جامعه شناسی است. همه اینها دکترای جامعه شناسی نیز دارند. این است که رشته جامعه شناسی را نابود می کند وگرنه دکترای جامعه شناسی وجود دارد. آن نیروی اجتماعی که سازمان یافته است و نظام ارزشی تعریف شده دارد و اجازه بازی به غیر ندارد، به این دلیل است که بازیگری قدرتمندانه و خلاق انجام می دهد و کنار آن زایش نیرو اتفاق می افتد. مثلا شبکه های اجتماعی شکل می گیرد و فضاهای پیرامونی خودش را تحت تاثیر قرار می دهد. چنین نیست که بگوییم جامعه منفعل است.

امروز برای مثال در بحث مصرف و مد گفته می شود که نسل جوان جامعه بی اعتنا به خلقیات و فرهنگ و آداب و سنن ایرانی است. می گویند این نسل لومپن و بی اخلاقی است.

– من مخالف این حرف هستم. حرف من این است که ببینیم این کلیشه و حرف از کجا آمده است؟ کسی که چنین داوری می کند بر اساس الگوهای خودش داوری می کند همان طور که این نسل نیز به کسی که چنین داوری می کند می گوید تو نمی فهمی و سنتی هستی و متعلق به عصر حجری!

حتی برخی جامعه شناسان چنین می گویند.

– بی خود می کنند.

ما شاهدیم که جامعه شناسی موسیقی پاپی که جوانان گوش می کنند را متهم می کند و آن را مبتذل می داند.

– جامعه شناس چرت می گوید. جامعه شناس از موضع خودش سخن می گوید. او ارزش هایی گذاشته و بر اساس این ارزش ها جامعه را متهم می کند و می گوید که لومپن شده است و موسیقی لومپنی گوش می کند. در حالی که ما حق این داوری را نداریم. باید منطق درونی این نسل را دریابیم. جامعه شناس باید این را دریابد. بحث بر سر داوری نسلی متفاوت است. اگر موضوع را از منظر داوری نسلی بنگریم، موضوع متفاوت می شود.

من معتقدم اصلا شکاف نسلی در جامعه ما وجود ندارد. البته فاصله های نسلی را قبول دارم که می تواند به شکاف نسلی نیز بینجامد اما چنین نیست که سه نسل در جامعه با یکدیگر می جنگند. حوزه سیاسی است که با این نسل ها می جنگد. جامعه با نسل های متفاوتش در یک مسیر حرکت می کند. در خانواده های مذهبی و غیر مذهبی، نسل های متفاوت از پدران و مادران تا پسران و دختران، همگی با هم در مسیر نوگرایی حرکت می کنند. اینچنین نیست که در خانواده های سنتی ما پدران و مادران یک جا ایستاده اند و بچه ها در مسیر نوگرایی حرکت می کنند. همه با هم تصمیم می گیرند که مثلا به یک نفر رأی بدهند یا ندهند یا یک کالا را مصرف کنند یا یک فیلم را ببینند.

فیلم شهرزاد را همه طیف سنی دیدند و این یک نسل یا گروه سنی خاص نبود که این فیلم را دید یا ندید. این همه بودن به این معناست که ما با سه نسل جدا شده از هم و در حال ستیز با هم مواجه نیستیم. این ما هستیم که این سه نسل و مناسبات آنها را ستیزگونه تعریف می کنیم و به همین خاطر وقتی این نسل ها می خواهند خودشان را تعریف کنند، خود را در قالب همین ستیزها تعریف می کنند.

این که پدر می گوید بچه های من از من فاصله گرفته اند یا بچه می گوید که پدر من حرف من را نمی فهمد را ما در دهان آنها گذاشته ایم در حالی که متن کنش اجتماعی هر سه نسل خانواده است. با همه گرفتاری های موجود در خانواده امکان کنش سخت در این خانواده است اما چیزی در خانواده و جامعه وجود دارد که آن را حفظ می کند و ویژگی خاص به آن می دهد. ویژگی مهم در روابط بین نسلی در جامعه به نظر من این است که نسل میانی در ایران، نسل تحول آفرین است نه نسل جوان.

ساخت یک تمدن در پس ذهن ایرانی ( اسلایدشو)

منظورتان از این سخن چیست؟ یعنی به نظر شما این نسل جوان نیست که پیشرو است و تحولات را شکل می دهد؟

– بله، اتفاقا من هم در کارهای قدیمی ام چنین نوشته ام که نسل جوان است که عامل تغییر و تحول اجتماعی است اما پژوهش هایی که در ۸-۷ سال اخیر با دقت بیشتر داشته ام و در این زمینه خیلی هم تأمل کرده ام مرا به این نتیجه سوق داده که در جامعه ما، نسل میانی است که عامل تغییر و تحول است و نه نسل جوان، نسل جوان در جامعه ما ابزار تغییر است. پدران و مادران هستند که دغدغه دموکراسی خواهی و تغییر و توسعه دارند تا جوانان. به همین دلیل است که نه پدران و مادران، جوانان شان را رها می کنند و نه جوانان خانواده را رها می کنند. همه خفت همدیگر را گرفته اند. این نسل میانی است که جوان را پیش می برد.

حرف من با پدران و مادرانی که بچه های شان درس می خوانند و می بینند که نتیجه ای ندارد، چرا هزینه آموزشی آنها را تامین می کنند؟ چرا آنها را کلاس موسیقی می فرستند؟ چرا آنها را می فرستند به آموزش رانندگی تا تصدیق بگیرند؟ چرا این امکانات را برایش فراهم می کنند؟ این نشان می دهد که مسئله، مسئله نسل میانی است، نه نسل جوان. نسل جوان، بازیگر و قربانی نسل میانی است. ما تا امروز می گفتیم و می گوییم که این نسل جوان است که حادثه می آفریند، در صورتی که این نسل میانی است که اتفاقات را رقم می زند.

شما بر اهمیت نسل میانی تاکید می کنید اما شواهد چیز دیگری نشان می دهد. مثلا در خانواده خود ما این برادر بزرگ بود که ویدیو را آورد و اتفاقا از سوی نسل میانی یعنی پدر و مادر با آن مخالفت شد.

– چه کسی به او گفته بود که ویدیو بیاورد؟ او از کجا یاد گرفته بود که ویدیو هست؟ چه کسی امکاناتش را به او داد که بیاورد؟ او که پول ندزدید.

منظور این است که پدر کار دیگری نمی توانست بکند جز این که این تغییر را بپذیرد چون اگر مخالفت سرسخت می کرد، جوان و نوجوان از خانه می رفت. یعنی نسل میانی ناگزیر شد که تحول را بپذیرد.

– مسئله همین است. همین ناگزیر شدن نشان می دهد که شکاف نسلی در جامعه ما وجود ندارد زیرا اگر شکاف واقعی وجود داشت، دیگر بحث ناگزیر شدن بی معنا می شد. بحث بر سر این است که در خانواده ایرانی نه یک آشتی مسالمت آمیز، بلکه نوعی آشتی مخاصمت آمیز میان نسل ها اتفاق می افتد. ضمن این که نسل میانی بعد از این که فرزندان تحول را با خود می آورند، آن را می پذیرد و حتی او را تشویق می کند. یعنی درست است که در ابتدا در برابر این تحول مقاومتی اولیه وجود دارد اما بعدا اتفاقا برای بچه های بعدی خودش امکان تحول را فراهم می کند. یعنی مثلا اگر جلوی بچه اول را می گیرد، خودش برای بچه دوم و سوم این امکان را فراهم می کند.

دقیقا این اتفاق در خانواده ما رخ داده است.

– مسئله نیز همین جاست زیرا اگر شکاف برناگذشتی میان نسل ها وجود داشته باشد، این نسل ها باید همیشه در برابر هم مقاومت کنند، در حالی که در واقعیت چنین نیست و نسل میانی بعدا خودش بیشتر این فضا را مهیا می کند.این امر در آموزش، خانه خریدن، مصرف، فراغت، تفریح و … مشهود است. ببینید خانواده های ایرانی چقدر هزینه سفر می کنند. چه کسی این هزینه ها را تامین می کند و چه کسی مسئولیت این هزینه ها را به عهده می گیرد؟ بچه ها ناراضی هستند اما میاندار این اقدام نسل میانی است.

چرا نسل میانی چنین می کند؟

– زیرا می خواهد جلوی یک اتفاق را بگیرد و آن شکاف نسلی است زیرا اگر نسل میانی به شکل سفت و سخت و دائمی جلوی نسل جوان را بگیرد، شکاف نسلی رخ می دهد و بچه ها می روند. نسل میانی نمی خواهد این اتفاق بیفتد و بنابراین با تصمیم و اراده به آن رسیده است. این نسل تجربه جنگ را دارد، بنابراین جامعه به این آگاهی رسیده و مسئولیت به گردن پدر و مادرها افتاده است. نکته دیگر این است که برخی پدران و مادران هستند که خودشان تصمیمات درستی برای زندگی خودشان نگرفته اند و الان دارند برای بچه های شان آن کارهایی را که خودشان نکرده اند یا امکاناتی را که نداشته اند فراهم می کنند.

منظورتان همان عقده های فروخورده و سرکوب شده است؟

– به یک معنا بله. البته من نمی خواهم روانشناسانه بحث کنم اما در واقع همان است. یعنی پدر و مادر در این موارد احساس می کند که آنچه می خواسته را نکرده یا نتوانسته بکند و الان نمی تواند اعلام خطا بکند اما برای این که از خطا جلوگیری کند، می کوشد زمینه هایی را فراهم کند که از طریق نسل جدید دیگر آن خطا تکرار نشود. جوان در خانواده های ما از خانه خارج نشده است و نسل جوان ما همچنان در خانه و خانواده است. عمده طلاق های مان با مجوز پدر و مادر صورت می گیرد. ازدواج کردن بچه ها با اجازه پدر و مادر صورت می گیرد. یعنی در یک فرآیند، پدر و مادرها قبول می کنند که بچه ها ازدواج بکنند؛ تحصیل و تغییر مد و سبک و رفتار نیز همین طور است.

دهه هفتادی ها در برابر خانه طغیان می کرد اما نسل جدید این گونه نیست و هر چه بیشتر به خانه و خانواده وابسته شده است. علت این تغییر از نظر شما چیست؟

– علت سرخوردگی از حوزه سیاست است. جامعه ایران سقف محدودی دارد و باز نیست. ببینید، با فردی اروپایی صحبت می کردم می گفت: «ما در اروپا بچه ها را تا ۱۸ سالگی در خانه نگه می داریم و از او مراقبت می کنیم و پرورش می دهیم اما بعد از ۱۸ سالگی از خانه می رود. این ما نیستیم که او را از خانه بیرون می کنیم، خودش نمی ماند.» چرا در خانه نمی ماند؟ او می رود زندگی اش را می کند و به کارهای خودش می رسد. جامعه این فضا را برای او فراهم می کند.در حالی که اینجا کسی که از خانه می رود، جایی ندارد برود. جامعه ما یک جامعه خط کشی شده است و آدم ها دوباره به خانواده بر می گردند. یک دلیل دیگر نیز آن است که در جامعه ما دامنه عمل خانواده گسترده و بزرگ شده است. در غرب خانواده خیلی کوچک است و دامنه عمل آن هم کوچک است اما اینجا خانواده بزرگ شده است.

چرا بزرگ شده است؟

– این را خانواده انتخاب نکرده است. مجبور شده است زیرا نظام قدرت مسئولیت پذیر نیست. نظام سیاسی و اقتصادی ما مسئولیت باز کردن فضا و ایجاد کار برای نسل جوان و تامین سلامت این نسل را فراهم نمی کند. در نتیجه خانواده ناگزیر است برای بچه هایش چتر حمایتی بگستراند. بچه ها نیز ترجیح می دهند زیر همین چتر بمانند. این برای شان بهتر است. جای بهتری وجود ندارد. اگر دختر یا پسری از خانه بیرون بروند، یا معتاد می شوند، یا مهاجر می شوند یا خل می شوند چون جایی برای زندگی وجود ندارد. در ایران چنین اتفاقی افتاده است. در چنین شرایطی نمی توان گفت که نسل ها از خانواده بیرون افتاده اند. اتفاقا خانواده چتر وسیع تری برای نسل جوان فراهم کرده است و بازیگر اصلی نیز در آن پدر و مادر هستند، یعنی همان نسل میانی.

تا اینجا بیشتر بحث توصیفی بود اما اگر بخواهیم رویکردی هنجاری نسبت به این موضوع داشته باشیم، به نظر شما و از منظر جامعه شناختی این امر مثبت است یا منفی؟

– منفی و مثبت بودن این موضوع از چند جهت قابل بررسی است. یک زمان است که ما در جامعه ای زندگی می کنیم که در فردگرایی مثبت هست و آدم ها مسئولیت پذیر هستند اما جامعه ما چنین نیست. یعنی جامعه ما افراد با فردگرایی مثبت و مسئولیت پذیر تولید نمی کند بلکه آدم های تابع با فردگرایی منفی و خودخواه تولید می کند. در چنین وضعیتی شاهد فقدان مسئولیت پذیری اجتماعی هستیم. مثلا فرض کنید جوانی در جامعه ما ازدواج کند،از فردای ازدواج گرفتاری خانواده شروع می شود. این جوان به این دلیل که آموزش ندیده، نسبت به همسرش مسئولیت پذیر نیست.

بسیاری از مشکلاتی که در ازدواج های ما منجر به طلاق می شود، به خاطر همین فقدان مسئولیت پذیری است. مرد مسئولیت حمایت اجتماعی و اقتصادی از همسرش را به عهده نمی گیرد و زن نیز مسئولیت حمایت عاطفی و اجتماعی از شوهرش را به عهده نمی گیرد. اینها آموزش ندیده اند و انگل شده اند و مدام از من خودشان صحبت می کنند.این همان چیزی است که در ایران مرض تولید می کند. این امر به خاطر آن است که فشار بیش از اندازه به خانواده وارد شده است. در نتیجه خانواده ما آدم تولید نمی کند. اگر ما مسئولیت را به واحدهای دیگر می دادیم، خانواده فرصت داشت که دست کم آداب و اخلاق را به افراد خود آموزش دهد. خانواده های ما فراموش کرده اند که به بچه های شان اخلاق و آداب یاد بدهند در نتیجه ما دچار یک فردگرایی افراطی و خودخواهانه شده ایم. این جنبه منفی قضیه است.

ساخت یک تمدن در پس ذهن ایرانی ( اسلایدشو)

آیا جنبه مثبتی هم هست؟

– بله. به هر حال اگر خانواده این کار را نکند، بچه ها باید کجا بروند؟ این است که پدر و مادرها صبح تا شب دنبال بچه های شان می دوند. او را از کلاس مدرسه به کلاس شنا و بعد به کلاس موسیقی و کلاس قرآن و هیات و … می برند. حتی اجازه نمی دهند که بچه خودش به این کلاس ها برود. در قدیم بچه ها ۵ کیلومتر راه می رفتند تا به مدرسه برسند و هیچ اتفاقی نیز نمی افتاد. البته این که خانواده از فرزندش حمایت می کند، حسن است اما این به هزینه نفی استقلال این فرزند است. بنابراین این حمایت خانواده مثبت است از این حیث که چاره ای دیگر نیست و منفی است از این جهت که نهادهای دیگر اجتماعی کار خود را انجام نمی دهند. دولت باید جامعه را نمایندگی کند در حالی که در جامعه ما چنین نیست. در چنین فقدانی، ناگزیر خانواده وارد می شود.

شما با سایر جوامع نیز آشنا هستید. آیا این اتفاق صرفا در ایران است که رخ می دهد یا در سایر جوامع نیز چنین است؟

– ما نباید خودمان را از جهان منفک کنیم. البته در برخی امور تفاوت هایی هست آن هم به دلیل ویژگی های خاص ما است. ما خانواده را به ایدئولوژی نظام سیاسی و نظام اجتماعی تبدیل کرده ایم. از سوی دیگر همه چیز ما در خانواده است. مثلا عشق، آموزش، اقتصاد و … در خانواده است. در جوامع دیگر اینچنین نیست و همه امور در خانواده صورت نمی گیرد. تفاوت دیگر این است که ما در ایران شاهد همزیستی مخاصمت آمیز در خانواده هستیم. یعنی احتمال خشونت در خانواده وجود دارد در حالی که آنجا شاهد جدا افتادگی نسلی هستیم. اینجا سرمایه محدود و امکانات محدود و نیروی زیاد را شاهدیم در حالی که آنجا سرمایه و امکانات زیاد است اما آدم ها از یکدیگر جدا افتاده اند.

کدام بهتر است؟

– نمی توان مقایسه کرد اما در مورد جامعه خودمان می توانم بگویم ما در دوره سختی زندگی می کنیم و در نهایت به یک تغییرات آرامی در خانواده تن می دهیم که صدای آن در پدیده هایی چون طلاق و مناسبات جنسی و ازدواج سفید و … در آمده است. در نتیجه خانواده ایرانی در حال باز شدن و ریزش کردن و ایجاد ساخت های جدید است. این تغییرات اجتناب ناپذیر است.

چه خواهد شد؟

– به نظر من ۱۵-۱۰ سال دیگر ما با صورت های جدیدی از خانواده مواجه می شویم و نسل میانی بعد که امروز نسل جوان است، حاضر نخواهد بود این هزینه را بدهد. به همین دلیل است که مقاومت می کند و ازدواج نمی کند یا دیر ازدواج می کند یا بچه دار نمی شود زیرا می بیند که پدر و مادرش چقدر اذیت شده اند. اینها زمینه آن تغییر را نشان می دهد. این بدان معنا نیست که نسل جوان به طور کلی از ازدواج دست بردارد یا بچه دار نشود اما دیگر به شیوه پدر و مادر خودش عمل نمی کند.

البته الان نسل جوان در مرکز قدرت نیست و پدر و مادر هستند که تصمیم می گیرند اما وقتی قدرت به دست او بیفتد، شاهد تغییرات اساسی خواهیم بود و آن موقع ساحت جدیدی از خانواده و بازی های متفاوتی از مناسبات اجتماعی را شاهدیم. در چنین شرایطی است که درخواست های مدنی خانواده اهمیت خواهد یافت. خانواده در آن شرایط می پرسد که دست از سر من بردارید. من قرار است چه کار کنم؟ آیا قرار است انسان مدرن پرورش دهم یا انسان تابع؟

در چنین شرایطی است که مذاکره خانواده با نهادهای اجتماعی دیگر شروع خواهد شد. خانواده الان قدرت مذاکره ندارد. امکان مذاکره هم ندارد زیرا آن قدر سرش شلوغ است که نمی تواند و فرصت نمی کند که مذاکره کند اما زمانی که احتمالا بار روی دوش خانواده کم شود و کارهایش کمتر شود، می گوید من این کارها را نمی کنم و برخی مسئولیت هایش را به دیگر نهادهای اجتماعی واگذار می کند.

آیا نتیجه این سخن عبور از خانواده نیست؟

– خیر، من اصلا چنین اعتقادی ندارم. جامعه ایران هیچ وقت از سه چیز عبور نکرده است؛ نخست دین و دیانت، دوم دولت قدرتمند مرکزی و سوم، خانواده. همیشه در تاریخ ایران میل به این سه مشهود است. علت نیز آن است که پس ذهن ایرانی ساختن یک تمدن وجود دارد و تمدن را از طریق این سه تا می توان ساخت. ایرانیان وقتی به خارج از ایران نیز می روند دنبال همین سه تا هستند. یعنی دنبال نظام سیاسی، دین و خانواده. حتی گروه های کاملا سکولار نیز چنین هستند. این یک پدیده فرهنگی مربوط به ایران است. ما از آن متاسفانه بد استفاده می کنیم، مثل نفت که از آن بد استفاده می کنیم.

توصیه شما برای جلوگیری از این سوء استفاده چیست؟

– پیش از هر چیز به تجربه ربط دارد. همه چیز عقل نیست. غرب خیلی عقلانی نیست و عقلانی نیز عمل نمی کند. مجبور شد که عقلانی عمل کند. وقتی در یک جنگ میلیون ها آدم کشته شدند، اروپا مجبور شد که عاقل باشد. وقتی در آمریکا جنگ داخلی بود، بدبختی ها باعث شد که جامعه عقلانی عمل کند. در ایران نیز اجبار لازم است. عقل به تنهایی ارزش ندارد. احساس بیشتر ارزش دارد. هنوز الزام ها پیش نیامده که تصمیم عقلانی بگیریم. کی و چه زمانی را نمی دانم اما قطعا پیش می آید. من خیلی به ایران و جامعه ایرانی خوش بین هستم و آرزو و فهم و امیدم چنین است و فکر می کنم مسیر ما مسیر بسامان است.


منبع: برترینها

عکس: ستاره ها در هفته های مد

برترین ها: در اینجا تصاویری از برخی ستاره ها را که در فشن شوهایی چون بربری، کوچ یا کلوین کلاین شرکت کرده اند، برایتان آورده ایم.

پنه لوپه کروز در شو بربری- هفته مد لندن

 عکس: حضور ستاره ها در هفته های مد

 


یارا شهیدی در هفته مد لندن

 عکس: حضور ستاره ها در هفته های مد

آنیا تیلور-شوی مالبری- هفته مد لندن

 عکس: حضور ستاره ها در هفته های مد

سلنا گومز در فشن شوی کوچ

 عکس: حضور ستاره ها در هفته های مد

کیتی پری در شو مارک جاکوبز

 عکس: حضور ستاره ها در هفته های مد

مدونا در هفته مد نیویورک

 عکس: حضور ستاره ها در هفته های مد

جولیان مور و گوئینت پالترو

 عکس: حضور ستاره ها در هفته های مد

سارا جسیکا پارکر در هفته مد نیویورک

 عکس: حضور ستاره ها در هفته های مد

بلیک لایولی در شو مایکل  کورس

 عکس: حضور ستاره ها در هفته های مد


 

کیتی هولمز

 عکس: حضور ستاره ها در هفته های مد

جولیت لوئیس در هفته مد نیویورک

 عکس: حضور ستاره ها در هفته های مد

امیلی رابینسون در هفته مد نیویورک

 عکس: حضور ستاره ها در هفته های مد

سوفیا کوپولا

 عکس: حضور ستاره ها در هفته های مد

کارلی کلوس و الکسا چانگ در هفته مد نیویورک

 عکس: حضور ستاره ها در هفته های مد

بروک شیلدز در هفته مد نیویورک

 عکس: حضور ستاره ها در هفته های مد

دیانه کروگر در هفته مد نیویورک

 عکس: حضور ستاره ها در هفته های مد

درو بریمور در هفته مد نیویورک

 عکس: حضور ستاره ها در هفته های مد

کریستینا ریچی در هفته مد نیویورک

 عکس: حضور ستاره ها در هفته های مد

کمیلا بل در هفته مد نیویورک

 عکس: حضور ستاره ها در هفته های مد


منبع: برترینها

همه ممنوعیت های زنان در عربستان

زنان در عربستان نه حق رانندگی دارند، نه می‌توانند به قبرستان بروند، نه حق پرو لباس دارند، نه می‌توانند بدون یک مرد از خانه خارج شوند، اما این کشور عضو جدید کمیسیون مقام زن شده‌ است!

“آیا واقعا کسی نیاز دارد از عربستان سعودی چیزی درباره حقوق زنان بشنود؟” این تیتر گاردین چند روز پیش در واکنش به خبر عضویت عربستان سعودی در کمیسیون مقام زن از سال ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۲ در سازمان ملل متحد بود. البته واکنش‌های اینچنینی نسبت به کشوری که مقام و حقوق زنان شاید بی‌اهمیت‌ترین موضوع ممکن در آن تلقی شود طی روزهای گذشته کم نبوده‌است.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین خبر آنقدر عجیب بود که کاریکاتوریست‌ها دست به کار شوند و ژورنالیست‌ها دست به قلم. عربستان سعودی با رای کشورهایی چون امریکا، انگلیس و آلمان به عضویت کمیسیون مقام زن درآمد. دقیقا موضوع درباره همان زنانی است که در این کشور حق رانندگی ندارند. زنان سعودی شاید در کشوری ثروتمند زندگی کنند ، کشوری آنقدر ثروتمند که با اتکا به همین دارایی مادی بتواند تغییراتی علنی برای انکار واقعیت ایجاد کند اما بهره‌ای که آنها از این دارایی می‌برند همان چیزی است که برای زندگی این زنان بدون حضور یک مرد به عنوان ولی یا قیم کنارشان هیچ تعریفی نکرده است.

دانشمندان عربستان: زنان پستاندارانی چون بز و شتر هستند!

سال گذشته بود که در آستانه روز جهانی زن یعنی هشتم ماه مارچ، خبر عجیبی سر تیتر اخبار خبرگزاری‌های دنیا شد. هیئتی از دانشمندان عربستان سعودی اعلام کردند زنان همچنان نه به عنوان انسان که در جمع پستانداران طبقه بندی می‌شوند. بر همین اساس مفتی‌ها و دانشمندان عربستان سعودی زنان را هم‌تراز پستاندارانی همچون بز و شتر قرار دادند و بر همین اساس برای آنها حقوقی را قائل شدند که این حیوانات از آنها برخوردار هستند.

البته از قرار معلوم این موضوع برای فعالان حقوق بشر نقطه امیدی در چشم‌انداز آینده زنان سعودی محسوب می‌شد چه اینکه پیشتر همین افراد اصلا طبقه‌ای برای زنان قائل نبودند و آنها را صرفا اشیائی بی‌روح در منزل می‌دانستند و جایگاه زنان برایشان از این مرتبه فراتر نمی‌رفت.

در همین راستا جیلیان برچ سخنگوی سازمان عفو بین‌الملل در واکنش به این اظهارنظر مفتی‌ها و دانشمندان سعودی گفت: “درباره آینده خوشبین هستم چون زنان دیگر به عنوان اشیائی بی‌روح محسوب نمی‌شوند و در سیر تکاملی در طبقه پستانداران قرار گرفته‌اند!”

البته اظهارنظرهای کنایه آمیز درباره این ادعای عجیب به ظاهر دانشمندان سعودی فراتر از اینها بود.

کولت تورکوت به عنوان سخنگوی جمعیت زن ، آزادی و اقدام هم در اظهار نظری مشابه از این پیشرفت مفتی‌ها و علمای سعودی ابراز خرسندی کرد:”امروز زیباترین روز زندگی من است. زنانی که پیشتر در عربستان به عنوان اشیائی بی‌روح شناخته می‌شدند امروز در مسیر پیشرفت به درجه بز و شتر رسیده‌اند. البته آنها باید زمان زیادی را انتظار بکشند تا بالاخره به مقام انسان برسند”

همه این اتفاقات در سال ۲۰۱۶ واقع شد. و حالا این‌روزها در میانه‌های سال ۲۰۱۷ کشوری که حق زنانش،‌ نداشتن حق است به عضویت کمیسیون مقام زن در سازمان ملل متحد درآمده است.

انتخاب عربستان سعودی به عنوان یکی از اعضای این کمیسیون در حالی داد اعتراض سازمان‌های حمایت از حقوق زنان را بلند کرده است که سعودی‌ها سال ۲۰۱۶ در بین ۱۴۴ کشور در دنیا که از نظر شاخص جهانی شکاف جنسیتی رتبه بندی شده بودند، در رده ۱۴۱ قرار گرفت.

همه منع‌های زنان در عربستان، کشوری که عضو جدید کمیسیون مقام زن شده‌است! 
زنانی که نمی‌توانند رانندگی کنند

اگرچه قانون رسمی در این باره وجود ندارد اما فرهنگ حاکم بر جامعه سعودی حق رانندگی را از زنان این کشور سلب کرده است. فرهنگی که در جامعه سعودی به آن بهای زیادی داده شد تا رانندگی نکردن خانم‌ها در آن به یک ارزش تبدیل شود. هر چند در این رابطه و به طور کل به دلیل شکاف عمیق جنسیتی در عربستان کمپین‌های بسیاری جهت حمایت از زنان تشکیل شده است اما تا به امروز دست کم برای هموار کردن مسیر رانندگی زنان اتفاق قابل توجهی نیفتاده است.

این در حالی‌ست که زنان سعودی همچنان امیدوارند روزی برسد که بتوانند خودشان پشت فرمان خودرو بنشینند و فرزندانشان را به مدرسه ببرند.

زنان سعودی نمی‌توانند به قبرستان بروند!

حتی اگر عزیزترین آدم زندگی‌شان را از دست داده باشند، بر خلاف عرف همه جوامع دیگر زنان سعودی اجازه ندارند در مراسم تشییع جنازه او شرکت کنند. این نمونه یکی از عجیب‌ترین قوانین درباره کشوری است که حتی در ساده‌ترین موارد حقوق زنان را نادیده می‌گیرد. مواردی که حتی شاید از ابعاد حقوق زن و مرد فراتر رود و به عنوان حقوق انسانی شناخته شود.

از قرار این مورد یعنی حضور زنان در قبرستان و مراسم تشییع جنازه در بسیاری از شهرهای عربستان سعودی ممنوع است.

ممنوعیت پرو لباس!

اگر احیانا روزی گذرتان به عربستان سعودی افتاد و از یک فروشگاه لباس زنانه خرید کردید خواهید دید که تقریبا قریب به اتفاق این دست از فروشگاه‌ها از اتاق پرو لباس بی‌بهره‌اند. اگر خانمی درخواست پرو لباس را بکند قطعا با تعجب همگان مواجه خواهد شد. زنان در عربستان سعودی نمی‌توانند لباسی را که انتخاب می‌کنند پرو کرده و بعد بخرند. البته این میان تنها شانسی که به آنها داده شده است امکان تعویض لباس تا سه روز بعد از خرید است.

برای زنان سعودی که حتی بدون اجازه مردان در قامت ولی و قیم نمی‌توانند هیچ فعالیتی داشته باشند خرید از فروشگاه‌ها تا قبل از سال ۲۰۱۲ سخت‌تر هم بود چه اینکه صرفا مردان به عنوان فروشنده استخدام می‌شدند و این موضوع کار را برای خرید خانم‌ها مشکل می‌کرد.

با این حال سال ۲۰۱۲ بنا به حکم ملک عبدالله پادشاه سابق عربستان کار کردن مردان در مکان‌هایی که لباس زنانه به فروش می‌رسید ممنوع شد تا خانم‌ها با خیال آسوده‌تری لباس‌های خود را انتخاب و خرید کنند.

باز کردن حساب بانکی بدون قیم (مرد) ممنوع

اگرچه زنان سعودی در یکی دو سال اخیر بابت اجازه راه‌اندازی شغل و حضور در انتخابات محلی خوشحال بودند اما آنها همچنان در طرف دیگر قضیه بابت محرومیت از برخی حقوق اولیه خود در عذاب هستند.

اگر قرار باشد یک زن سعودی برای باز کردن حساب به بانک مراجعه کند باید حتما قیم مرد وی همراهش باشد چه در غیر اینصورت حساب بانکی برای او افتتاح نمی‌شود. به نظر می‌رسد سعودی‌ها بیشتر حقوقی را به زنان می‌دهند که بازتاب جهانی داشته باشد بلکه وجهه تخریب شده آنها را بابت شکاف عمیق جنسیتی تا حدودی تعدیل کند. به عنوان مثال حق شرکت در انتخابات محلی و رای دادن در حالی به زنان سعودی داده شد که آنها همچنان نمی‌توانند بدون حضور یک مرد در قامت قیم یک حساب بانکی ساده باز کنند.

خروج از خانه با یک همراه مرد

زنان سعودی باید حین خروج از خانه همراه یکی از محارم مرد خود باشند. فرد محرم باید هر کجایی که زن قصد رفتن دارد او را همراهی کند. این فرد باید همسر یا یکی از اقوام محرم وی باشد. تفاوتی نمی‌کند که یک زن به فروشگاه برود یا مطب دکتر چون به هر حال یکی از محارم او باید در این بیرون رفتن کنارش باشد. به هر حال سعودی‌ها حضور یک فرد محرم را کنار زن عاملی بر امنیت او می‌دادند.

در همین راستا اتفاق عجیبی که در یک پرونده قضایی تجاوز در عربستان واقع شد نگاه غیر قابل درک جامعه سعودی را عیان می‌کند.
وقتی زنی تنها در عربستان مورد تجاوز عده‌ای از اراذل و اوباش قرار گرفت و ماجرای او به یک پرونده قضایی تبدیل شد ؛ دادگاه شریعت مقدار شلاق بیشتری برای زن نسبت به متجاوزان در نظر گرفت چه اینکه وی پذیرفته بود تنها و بدون همراهی یک محرم از خانه بیرون رفته است.

همه منع‌های زنان در عربستان، کشوری که عضو جدید کمیسیون مقام زن شده‌است! 
محدودیت حق رای

سال ۲۰۱۵ اولین سالی بود که زنان مجاز به رای دادن در انتخابات شوراهای عربستان سعودی شدند. البته این حق رای هم با محدودیت‌های بسیاری همراه بود ضمن اینکه مخالفت‌های بسیاری هم در این زمینه انجام شد.زنان سعودی همچنان نمی‌توانند در جایگاهی بالاتر از انتخابات شوراها پای صندوق رای بیایند یا اینکه در سمت‌هایی فراتر از حضور در همین شوراها فعالیت کنند.اگرچه پادشاه سابق عربستان ۳۰ زن را با عنوان مشاور برتر مجلس شوراها منصوب کرد.

در عین حال زمانی که زنی کاندید انتخابات محلی یا همان شوراها در کشور عربستان می‌شود باید از پشت یک پارتیشن سخنرانی کرده ضمن اینکه مدیریت کمپین و اداره آن باید بر عهده یک مرد باشد. اگرچه برنامه‌های انتخاباتی بسیار محدودی در این کشور وجود دارد اما آنطور که به نظر می‌رسد تغییرات در خصوص حضور پر رنگ‌تر زنان در امور اینچنینی هر چند بسیار ْآهسته اما پیش می‌رود.

در همان روزهای ابتدایی سال ۲۰۱۵ یعنی زمانی که زنان مجاز به شرکت در انتخابات شوراها و کاندید شدن در همین انتخابات شدند شاهزاده محمد بن سلمان که یکسال از دوران پادشاهی پدرش ملک سلمان بن عبدالعزیز می‌گذشت در مصاحبه با اکونومیست گفت حقوق و آزادی زنان در عربستان سعودی پیشرفت کرده است. وی برای اثبات این ادعا سراغ همین انتخابات شوراها رفت و با تمرکز بر روی این مسئله که زنان مجاز به شرکت در این انتخابات چه در قالب رای دادن و چه انتخاب شدن هستند مدعی شد زنان سعودی مسئول سرنوشت خودشان هستند!

زنان بدون همراه مرد ویزیت نمی‌شوند!

زنان سعودی برای ویزیت شدن توسط یک دکتر ، معاینه در بیمارستان و خلاصه کلام هر مشکلی که نیاز به حضور آنها در یک مکان پزشکی داشته باشد به همراهی مردان یا همان محارم خود قطعا نیاز خواهند داشت چه اینکه اگر آنها تنها باشند حتی توسط پزشک ویزیت هم نمی‌شوند چه رسد به درمان‌های جدی‌تر.

حق ورود به فروشگاه‌های موسیقی ممنوع است!

زنان در عربستان سعودی اجازه ورود به فروشگاه‌هایی که تجهیزات موسیقی می‌فروشند ندارند. این موضوع زمانی به یک موضوع جدی تبدیل شد که در سال ۲۰۱۴ مقامات دولتی از فروشگاه‌های موسیقی خواستند با نصب تابلویی ورود خانم‌ها به فروشگاه را ممنوع اعلام کنند.

عربستان سعودی: عضو جدید کمیسیون مقام زن…

عربستان در حالی روی یکی از صندلی‌های عضویت کمیسیون مقام زن می‌نشیند که بانوان این سرزمین برخلاف تلاش ظاهری دولتمردان سعودی همچنان از ابتدایی‌ترین حقوق خود محروم هستند. آنها برای کار و تحصیل به اجازه قیم نیاز دارند و عرف به ایشان اجازه رانندگی نمی‌دهد. اینها بخشی از ابتدایی‌ترین حقوقی است که زنان عربستان از آن برخوردار نیستند و چه بسا بارها و بارها خبرگزاری‌ها ، روزنامه‌ها و مجموعه‌های خبری در دنیا به این مقوله پرداخته‌اند با این حال دولتمردان سعودی ژست موفقیت آمیزی به خود می‌گیرند و با افتخار کرسی را تصاحب می‌کنند تا یکی دیگر از اتفاقات عجیب دنیا با انکار علنی واقعیت‌های تلخ رقم بخورد!


منبع: برترینها

بیشترین مرگ‌ومیر کارگران در کدام استان‌هاست؟

روزنامه شهروند: حوادث کار از مهم‌ترین علل مرگ‌ومیر در جهان محسوب می‌شوند. مرکز تحقیقات و تعلیمات وزارت کار در‌ سال ٩۴ اعلام کرد میزان تلفات جانی ناشی از حوادث و بیماری‌‌های شغلی در جهان حدود ۲ میلیون و ۳۴۰ هزار نفر در ‌سال است که از این تعداد ۳۱۷ هزار نفر در اثر حوادث ناشی از کار و بیش از ٢‌ میلیون نفر نیز به دلیل انواع بیماری‌های شغلی جان خود را از دست می‌دهند.

 خورشید درحالی به نیمه آسمان هفدهمین روز فروردین‌ماه می‌رسید که کارگران ساختمانی مشغول ساخت فاز دوم بیمارستانی در مرکز شهر اراک بودند. هنوز چند ساعتی از شیفت عصر کار نگذشته بود که کارگران با صدای فریاد سقوط، متوجه افتادن یک کارگر به درون چاه شدند، کارگری که به دلیلی نامعلوم به درون چاه افتاد و در دم جان باخت. در حوادثی از این قبیل جانی گرفته، خانواده‌ای داغدار و پروژه‌ای با همان محیط غیرایمن به فعالیت خود ادامه می‌دهد. حادثه‌ای که تا چند روز تیتر نخست روزنامه‌ها و بحث داغ مردم کوچه و بازار است و بعد از چند روز به فراموشی سپرده می‌شود.

حوادث کار، در طول ‌سال بارهاوبارها اتفاق می‌افتند، حوادثی که جان و سلامت کارگران را نشانه می‌گیرند و اغلب تیرشان به هدف می‌خورد و کارگری به دنبال کسب روزی، طعمه بی‌دقتی خود، غیرایمنی‌بودن محیط کار و عدم‌توجه و رعایت اصول ایمنی از سوی کارفرما می‌شود.

حوادث کار از مهم‌ترین علل مرگ‌ومیر در جهان محسوب می‌شوند. مرکز تحقیقات و تعلیمات وزارت کار در‌ سال ٩۴ اعلام کرد میزان تلفات جانی ناشی از حوادث و بیماری‌‌های شغلی در جهان حدود ۲ میلیون و ۳۴۰ هزار نفر در ‌سال است که از این تعداد ۳۱۷ هزار نفر در اثر حوادث ناشی از کار و بیش از ٢‌ میلیون نفر نیز به دلیل انواع بیماری‌های شغلی جان خود را از دست می‌دهند. این آمار برابر با مرگ روزانه ۶‌ هزار و ۴۰۰ کارگر در سراسر جهان است. میلیون‌ها کارگری که آسیب‌پذیرترین قشر جامعه هستند و بال‌های توسعه بی‌حضور آنها بی‌قدرت و شکسته است.

صاحب‌نظران، حوادث ناشی از کار را امری طبیعی و اجتناب‌ناپذیر برای مناطق درحال صنعتی‌شدن می‌دانند، حوادثی که گویا هزینه صنعتی‌شدن یک شهر است. با نگاهی به آمار و ارقام حوادث کار در جهان متوجه می‌شویم که در کشورهای توسعه‌یافته، آمار تلفات حوادث کاری در مدت صنعتی‌شدن بالا بوده و این آمار بعد از صنعتی‌شدن روزبه‌روز درحال کاهش است.

 بیشترین مرگ‌ومیر کارگران در کدام استان‌هاست؟
مشاغل مرتبط با دستگاه‌های خطرناک مثل کارخانجات تولید مواد شیمیایی خطرناک یا قرار داشتن در معرض دستگاه‌های با ضریب خطر بالا، قرارگرفتن در محیط‌های مستعد بروز حوادث مانند معادن و کار در ارتفاع مانند ساختمان‌سازی ‌درصد وقوع حادثه برای نیروی کار را به میزان زیادی افزایش می‌دهد. بروز این حوادث در محیط‌های کارگاهی زمانی می‌تواند خطرناک‌تر باشد که نیروی کار دارای مهارت و تخصص انجام آن شغل خاص نباشد. این مسأله می‌تواند خطر بروز آسیب‌های خطرناک جسمی در محیط کار را تا چند برابر افزایش دهد.

استان‌های پرحادثه

وضعیت حوادث ناشی از کار در استان تهران و اصفهان در سال‌های اخیر افزایش یافته است و این دو استان در سال‌های اخیر به ترتیب رتبه نخست و دوم را در حوادث کار داشته‌اند. همچنین دو استان خوزستان و مرکزی در سال‌های اخیر رتبه سوم و چهارم را به خود اختصاص داده‌اند.

تهران

تهران پرحادثه‌ترین استان کشور از نظر حادثه کار بوده و بیشتر حوادث آن مربوط به کلانشهر تهران است. تهران، پایتختی مملو از برج‌ها و آسمان‌خراش‌هایی است که هر‌سال بر تعداد آنها افزوده می‌شود. این ابرشهر برای به دست آوردن برج‌ها و ساختمان‌های عظیم‌الجثه‌اش کارگران زیادی را در حین ساختن ساختمان‌های بلند از دست داده، کارگرانی که اغلب علت مرگ‌شان سقوط از ارتفاع بوده، کارگرانی که برخی از آنها ایرانی و برخی تبعه کشورهای همسایه هستند و به‌صورت قانونی و گاه غیرقانونی برای کسب درآمد و هزینه زندگی مجبورند کارگری کنند. اما ساختمان‌سازی تنها علت مرگ‌ومیر کارگران و ایجاد حوادث کاری نیست، بلکه محیط‌های کارگاهی و کارخانه‌ای غیرایمن و عدم‌توجه به مقررات ایمنی سالانه جان تعداد زیادی کارگر را می‌گیرد.

مسعود قادی‌پاشا، مدیرکل پزشکی‌قانونی استان تهران فوت ناشی از حوادث کار در این استان را از ابتدای فروردین تا پایان بهمن‌ماه سال ۹۵ تعداد ۳۵۹ نفر اعلام کرده است. این میزان در مقایسه با مدت مشابه‌ سال ۹۴، ۲۸۰ نفر فوت‌شده، ۲۸‌ درصد افزایش را نشان می‌دهد.

اصفهان

اصفهان یکی از استان‌های صنعتی کشور است که علاوه بر داشتن شهرک‌های صنعتی و کارخانه‌های بزرگ، از نظر ساختمان‌سازی و هنر معماری با توجه به پیشینه درخشانش در ساخت بناهای عظیم، روز‌به‌روز درحال پیشرفت است. آمارها نشان می‌دهد استان اصفهان در طی ‌سال‌های ٩٣ و ٩۴ از نظر حوادث کاری رتبه دوم را در کشور داشته است و سالانه بر تعداد حوادث ناشی از کار در این استان افزوده شده است. در ٧ ماه ‌سال ٩۵، میزان مرگ‌ومیر ناشی از حوادث کار در استان اصفهان نسبت به‌ سال قبل ۴.٩‌ درصد افزایش داشته است. این افزایش حوادث کار ناشی از گسترش صنعت، بی‌دقتی و عدم‌رعایت اصول ایمنی در محیط کار است.

خوزستان

استان خوزستان از نظر صنعت یکی از پیشرفته‌ترین استان‌های کشور و به علت وجود کارخانه‌ها و مراکز پالایشگاهی پذیرای کارگران زیادی است. وضعیت حادثه کار در استان خوزستان نسبت به دیگر استان‌های تهران و اصفهان، بهبود بیشتری داشته و تعداد حادثه‌دیدگان این استان در مدت زمان مورد بررسی کاهش یافته است. مطابق آمار و مطالعات استان خوزستان در سه ماهه نخست ‌سال ٩۵ از ٢٩۶ حادثه‌دیده، ٢٩١نفر مرد و ۵نفر زن بودند و در این سه ماه از نظر تعداد حادثه کار این استان در رتبه سوم قرار گرفته است. حوادث ناشی از سقوط از ارتفاع و کار در محیط غیرایمن از عوامل مهم در حوادث کار در این استان محسوب می‌شود.

مرکزی

هنوز چند روز از حادثه مرگبار سقوط کارگر در بیمارستان اراک نگذشته بود که خبرسقوط کارگری در اطراف شهر  اراک به گوش رسید. موسی ۴۰ساله که در ساخت‌وساز پروژه‌ای در اطراف اراک مشغول کار بود، از طبقه سوم ساختمان سقوط کرد. نزدیک به دو هفته از حادثه می‌گذرد و موسی هنوز در بیمارستان به سر می‌برد. سه استخوان از قفسه سینه‌اش در اثر سقوط از ارتفاع شکسته و با فرورفتن بخشی از استخوان به درون ریه، پارگی ایجاد شده است. کارفرما می‌گوید: «نخستین روزی بود که او را استخدام کردم.

روز حادثه موسی طبقه سوم ساختمان بود و جرثقیل بلوک‌های سیمانی را جا‌به‌جا می‌کرد، یک لحظه جرثقیل تکان خورد و موسی از ترس برخورد با  بلوک‌های سیمانی به عقب رفت، پایش لیز خورد و سقوط کرد، کلاه ایمنی بر سر داشت وگرنه معلوم نبود چه بلایی سرش می‌آمد. همان روز و روزهای قبل صدبار به کارگرانم تذکر داده بودم که حواس‌شان را جمع کنند، آن روز هم گفتم که  اجازه دهید جرثقیل بار را جابه‌جا کند، بعد مشغول شوید، اما کجا گوش شنوا پیدا می‌شود؟ همیشه مشکل ما با کارگران باسابقه همین است که فکر می‌کنند تجربه کافی دارند و اتفاقی برای‌شان نمی‌افتد. جوان ترها ایمنی را بیشتر رعایت می‌کنند.»

 وضع استان مرکزی از نظر حوادث کار روبه بهبود است، اما در مرکز این استان، شهر اراک، وضع ایمنی کارگران مطلوب نیست. اراک که چند سالی از کلانشهرشدن آن می‌گذرد، کارخانه‌های عظیمی قارچ‌گونه اطرافش را احاطه کرده است، کارخانه‌هایی که این کلانشهر را به سمت‌وسوی صنعتی‌شدن پیش می‌برند و مردم نیز از دود و دم آنها بی‌نصیب نمانده‌اند. سالانه جوانان و مهاجران بسیاری به منظور کسب‌وکار روانه این کلانشهر می‌شوند و آن را روزبه‌روز پرجمعیت‌تر می‌کنند. اراک پر شده از کارگرانی که در کارخانه‌ها، ساختمان‌ها و خیابان‌ها مشغول کارند، کارگرانی که با بیمه و بدون بیمه برای گذران زندگی تن به کار می‌دهند و این افزایش روند جذب کارگر موجب می‌شود حوادثی نیز به دنبال آن در محیط کار رخ دهد، حوادثی که در سه ماهه نخست ‌سال ٩۵، سلامت ٢٨٠ کارگر را به خطر انداخته است.

تعداد مراجعه‌کنندگان حوادث ناشی از کار به مراکز پزشکی‌قانونی استان مرکزی در‌ سال ٩۵ نسبت به مدت مشابه‌ سال ۹۴، ١٢.۴‌ درصد کاهش داشته است، اما آمار فوتی‌های ناشی از حوادث کار‌ سال ٩۵ در استان مرکزی ٣٠ مورد بوده است که نسبت به مدت مشابه‌سال قبل ٧‌درصد افزایش داشته است.

حوادثی که به روح کارگر آسیب وارد می‌کند

قانون ۶۰ تامین اجتماعی حوادثی را که حین‌ انجام‌ وظیفه‌ برای بیمه‌شده رخ می‌دهد، حوادث کار می‌نامد. در این تعریف منظور قانون‌گذار از حین‌ انجام‌ وظیفه‌، اتفاقاتی است که در کارگاه‌، موسسات وابسته‌، ساختمان‌ها و محوطه‌ یا خارج‌ از محوطه‌ کارگاه‌ در حین ماموریت و در زمان رفت‌‌وآمد بیمه‌‌شده‌ از منزل‌ به‌ کارگاه‌ یا بالعکس‌ و همچنین حوادثی‌ که‌ حین‌ اقدام‌ برای‌ نجات‌ سایر بیمه‌‌شدگان‌ آسیب‌دیده‌ و مساعدت‌ به‌ آنان‌ اتفاق‌ می‌افتد.

در تعریف حوادث کار تنها به جنبه آسیب‌های فیزیکی توجه می‌شود و متاسفانه آسیب‌های روانی ناشی از کار مورد غفلت قرار می‌گیرد؛ غافل از این‌که شرایط روانی کارگر و تاثیراتی که شغل خاص بر روی روح‌ و روان او می‌گذارد به مرور زمان می‌تواند کارگر را از آن شغل دلزده کند و منجر به ترک کار شود. یکی از مهم‌ترین حوادثی که روح ‌و روان فرد شاغل را آزار می‌دهد، استرس بالا در کار است که این آسیب هیچگاه در تعاریف حادثه کار آورده نمی‌شود و عواقب آن در کار و زندگی فرد نادیده گرفته می‌شود.

سوری و همکاران در ‌سال ٨۴ مطالعه‌ای درباره رابطه بین استرس شغلی و حوادث کار در بین کارگران صنایع خودروسازی ایران انجام دادند. نتیجه مطالعه نشان می‌دهد افراد جوان‌تر و کارکنان کم‌تجربه‌تر بیشتر درمعرض استرس شغلی هستند. کاهش استرس شغلی کارکنان صنایع خودروسازی، علاوه بر این‌که حوادث شغلی را حداقل ١٢‌درصد کاهش می‌دهد، موجب افزایش رضایتمندی شغلی، بهره‌وری بیشتر کارگران و کاهش سایر بیماری‌های شغلی می‌شود. همچنین شیوع استرس شغلی در نمونه مورد مطالعه از کارگران صنایع خودروسازی، نسبتا بالا و این استرس‌ها عامل حدود یک‌هشتم حوادث شغلی آنان بود.

 بیشترین مرگ‌ومیر کارگران در کدام استان‌هاست؟
پراسترس‌ترین مشاغل در ‌سال ۲۰۱۷

استرس در مشاغل علل مختلفی دارد؛ محیط خطرناک، داشتن مهلت برای پایان کار، تقاضا و توانایی فیزیکی و جسمانی دشوار در کار، بکارگیری قوای بدنی بالا، خطر قریب‌الوقوع و حتمی ازجمله مهم‌ترین این علل هستند. گزارش سالانه «Career Cast» در‌ سال ۲۰۱۷، ۱۱ عامل را برای ارایه تصویری کامل از پرخطرترین و استرس‌زاترین مشاغل جهان به همراه جزئیات مشخص کرده است. این ۱۱ عامل عبارتند از: سفر و جابه‌جایی، پتانسیل رشد در کار، قدرت و توانایی بالای بدنی، شرایط محیط‌زیست، خطراتی که در کار وجود دارد، نشست و سخنرانی عمومی، حس رقابت در کار، وجود خطر مرگ برای فرد شاغل، در معرض خطربودن زندگی دیگران، وجود مهلت برای تحویل کار و کار کردن در جلوی چشم و انظار عمومی.

گزارش «کریر کست» با تکیه بر عوامل افزایش استرس و مشخص‌کردن درآمد ناشی از مشاغل و پتانسیل پیشرفت و رشد در مشاغل لیستی از پرخطرترین و پر استرس‌ترین مشاغل را ارایه کرده، اما آنچه حایز اهمیت است، توجه به این نکته است که کاهش استرس می‌تواند شرایط محیط کار را بهبود ببخشد، اما برای مشاغل پراسترس این کار به برنامه‌ریزی بلندمدت نیاز دارد. در بررسی و مطالعه مربوط به مشاغل، برخی از آنها به‌طور طبیعی و ذاتی استرس‌زا هستند، اما میزان استرس شغل به روحیات فرد شاغل نیز بستگی دارد.

در این بررسی مشخص شد که پراسترس‌ترین مشاغل مربوط به نظامیان و آتش‌نشانان است و شغل خلبانان و افسران پلیس در رده سوم و چهارم قرار دارند. طبیعت استرس‌زای این چهار شغل برجسته و روشن ریسک بالایی از نظر آسیب فیزیکی به آنها وارد می‌کند. اما با وجود استرس بالای این مشاغل، در هر جامعه‌ای افراد زیادی هستند که شجاعت و علاقه زیادی برای رویارویی با استرس‌های ناشی از این مشاغل دارند و از برعهده گرفتن این شغل‌ها احساس رضایت می‌کنند.

در بررسی عوامل موثر بر استرس مشاغل مشخص شده است که وجود سفر و جابه‌جاشدن میزان استرس را در برخی مشاغل بالا  می‌برد، ازجمله آنها می‌توان به شغل رانندگی تاکسی اشاره کرد که در کنار جابه‌جایی به علت وجود تصادفات بالا در جاده‌ها میزان استرس در آنها چند برابر می‌شود. همچنین داشتن مهلت برای اتمام کار یکی دیگر از فاکتورهای مهم در بالارفتن سطح و میزان استرس در مشاغل است، مشاغلی مثل خبرنگاران، تنظیم‌کنندگان رویدادها و مدیران اجرایی به دلیل داشتن مهلت برای به پایان رساندن کار استرس شان زیاد است.

سخن گفتن در انظار عمومی نیز یکی دیگر از فاکتورهای استرس‌زاست که مطالعات نشان می‌دهد ۷۵‌درصد از مردم آمریکا از صحبت‌کردن در مکان‌های عمومی  و در حضور جمع کثیری از مردم می‌ترسند و این کاری است که مجریان و مدیران روابط عمومی هر روز درگیر آن هستند.

در مطالعات مربوط به حوادث کار آنچه اهمیت دارد، قابل‌پیشگیری‌بودن این حوادث است. کارشناسان معتقدند در صورت رعایت اصول ایمنی این حوادث در همه جوامع اعم از توسعه‌یافته و درحال توسعه می‌تواند کاهش یابد. میزان بروز حوادث شغلی منجر به مرگ در کشورهای درحال‌توسعه ٣ تا ۴ برابر کشورهای توسعه‌یافته و صنعتی است.

در سال‌های اخیر کشورهای صنعتی در امر کاهش حوادث ناشی از کار بسیار موفق عمل کرده‌اند و کشورهایی مثل سوییس توانسته‌اند آمار این حوادث را به کمترین حد ممکن برسانند. اما از آن‌جا که در جامعه ما «مدیریت بحران» تنها در حد یک کلمه و شعار باقی مانده، رعایت اصول ایمنی نیز برای‌مان به‌مثابه یک شعار است و عملی فانتزی تلقی می‌شود و  تا زمانی که حادثه‌ای اتفاق نیفتد، اقدام به پیشگیری نخواهیم کرد.


منبع: برترینها

۶ نامزد ریاست جمهوری چه می پوشند؟

روزنامه هفت صبح: اگر یکی از کسانی هستید که می گویید تن آدمی به جان آدمیت شریف است و لباس زیبا نشانه آن نیست این مطلب را نخوانید ولی اگر اعتقاد دارید که لباس، یکی از عناصر مهم در شکل گیری شخصیت یک فرد است با ما در ادامه این گزارش همراه باشید.

گزارشی که می خواهد شش نامزد انتخابات ریاست جمهوری را از این حیث مورد ارزیابی قرار دهد و ببیند که حسن روحانی، اسحاق جهانگیری، ابراهیم رئیسی، محمدباقر قالیباف، مصطفی میرسلیم و مصطفی هاشمی طبا چه می پوشند و حتی از چه انگشترهایی برای زینت دست خود استفاده می کنند.

مطلب را با حسن روحانی آغاز کردیم. رئیس جمهوری که به لباس های آبی تیره و راه راه علاقه دارد و دو انگشتر خاص دارد. حرز جواد برای دفع بلا و دُرّ حسینی که گفته می شود خاصیت آرامش بخش دارد. او البته گاهی هم یک فیروزه آبی خاص در دست دارد. بعد از آن لباس ابراهیم رئیسی و تغییر از قبا به لباده را بررسی کردیم و البته عقیق یمن و فیروزه نیشابوری که به دست می کند: کلاسیک و سنتی. به اسحاق جهانگیری پرداختیم که کت و شلوار تیره با یقه دیپلمات را امتحان می کند و یک انگشتر مشکی به نام شبه یا اونیکس برای شهامت و نترسی به دست چپ می کند و یک عقیق یمن به دست راست.

6 نامزد ریاست جمهوری چه می پوشند؟

به قالیباف هم پرداختیم که دیگر از آن شور و شرش برای لباس های متفاوت به سبک سال ۱۳۸۴ خبری نیست ولی هنوز تنها کاندیدایی است که حلقه ازدواج در دست چپ می کند و البته یک عقیق به دست راست. در کنار اینها به کت و شلوار مانویی مصطفی میرسلیم و البته کت و شلوار معمولی هاشمی طبا هم پرداختیم. کاندیداهایی که اعتقاد چندانی به انگشتر ندارند.

۲۹ اردیبهشت کدام دست به نشانه پیروزی بالا خواهد رفت؟

حسن روحانی

منصوره مصطفی زاده مطلفبی نوشته در سایت «چی» و چند نکته درباره لباس آقای رئیس جمهور گفته است. یکی این که بیشتر سفارش لباس های حسن روحانی در مایه های آبی، سرمه ای و آبی نفتی است. دوم این که او لباده هایی که از پارچه راه راه عمودی دوخته شده اند و اتفاقا بین روحانیت هم مد شده اند می پوشد.

به عقیده نویسنده «این انتخاب برای دکتر روحانی بسیار مناسب است، چون خیلی نامحسوس اندامش را کشیده تر نشان می دهد…» از سوی دیگر «رئیس جمهور برای مجالس رسمی و بین المللی بیشتر سراغ رنگ هایی از خانواده خاکستری می رود. لباده طوسی با عبای مشکی و عمامه ای که فقط سفید می تواند باشد، این جور وقت ها ترکیب رنگ شیک و مناسبی هستند.»

 
اما نکته جالب دیگری که هم در این مطلب و هم در مطالب دیگر به آن اشاره شده این است که روحانی لباده می پوشد و نه قبا. به نوشته سایت نامه نیوز «قبا و لباده هر دو همان لباس های بلندی هستند که روحانیون از زیر عبا می پوشند (اما) فرق لباده و قبا در مدل دوخت آنهاست. اگر دقت کنید بعضی از این لباس ها یقه های گشادتری دارند که به صورت عدد ۷ دوخته شده اند، اینها «قبا» هستند اما بعضی دیگر یقه کیپ تری نسبت به قبا دارند، اینها «لباده»اند.» به تعبیر سایت چی و به عبارت ساده تر «لباده شق و رق تر است و یقه اش با یک پله اضافی، گرد است.»

6 نامزد ریاست جمهوری چه می پوشند؟

شاید جالب باشد بدانید که خیاط اختصاصی آقای رئیس جمهور و البته بسیاری از روحانیون بلندپایه دیگر همین سال گذشته از دنیا رفت. او ابوالفضل عرب پور بود که مغازه خیاطی اش در قم بود. به نوشته سایت چی قیمت های عرب پور کمی گران بوده است: «لباده ۲۸۰ هزار تومان، قبا ۱۶۰ هزار تومان، جلیقه فرم لباده ۱۵۰ هزار تومان، جلیقه ۱۰ هزار تومان، دشداشه ۶۰ هزار تومان، شلوار ۴۰ هزار تومان، پیراهن ۳۰ هزار تومان و آستری ۴۰ هزار تومان.

پیراهن ۳۰ هزار تومان و آستری ۴۰ هزار تومان و قیمت عبا هم از ۵۰ هزار تومان هست تا یک میلیون تومان!» به این ترتیب «اگر نرخ عبا را حدود ۱۵۰ هزار تومان بگیریم و لباس روحانی را ترکیبی از لباده، شلوار، پیراهن و عبا بدانیم (بدون عمامه) روحانی مجموعا ۵۰۰ هزار تومان برای هر دست لباس باید بدهد که به نسبت یک دست کت و شلوار مج-لسی، خیلی هم ارزان تر تمام می شود!»

ریش حسن روحانی هم البته به خصوص در ابتدای دولت روحانی مورد بحث بوده است. هفته نامه «تماشاگران امروز» در آن زمان در مصاحبه با حمید جاوید یکی از آرایشگران معروف از او درباره ریش روحانی نظر خواست و اینگونه شنید: «من آرایشگر آقای روحانی را نمی شناسم اما اگر به تجربه من احتیاج داشته باشند، حتما کمک می کنم. مشکل اصلی این است که رنگ ریش ایشان بعضی وقت ها تم آبی دارد.

تا حالا کسی را ندیده ام از این رنگ استفاده کند. این مشتقات رنگ غیرعادی است. بعضی وقت ها هم رنگ ریش شان زرد می شود. اکسیده کردن ممکن است این تاثیر را روی رنگ ریشش بگذارد. تلفیق رنگ با شوینده ها یا مواد دیگر هم ممکن است یک واکنش رنگی دیگری بدهد.»

انگشترهای حسن روحانی هم یکی، حرزجواد است که آن را معمولا در انگشت کوچک دست چپ می اندازد و یکی هم دُر حسینی با رکاب چهار چنگ نجفی که در دست راست می اندازد.

سید ابراهیم رئیسی

6 نامزد ریاست جمهوری چه می پوشند؟

ابراهیم رئیسی عمامه و معمولا عبای نازک مشکی دارد اما تا پیش از اینکه در سمت آستان قدس رضوی و نیز کاندیداتوری ریاست جمهوری قرار بگیرد معمولا از قبا استفاده می کرد ولی مدتی است که او را با لباده می بینیم. لباده های رئیسی معمولا به صورت توأمان با لباس او روشن است اما برخی اوقات مخصوصا در این اواخر هم او از لباده تیره استفاده می کند. بنابراین می توان گفت که رئیسی از وقتی کاندیدای ریاست جمهوری شده، محکم تر لباس می پوشد. هم لباس هایش شق و رق تر شده و هم از رنگ های تیره استفاده می کند. رئیسی یک انگشتر عقیق سرخ و یک فیروزه آبی هم دارد که در دست راستش می اندازد.

مصطفی میرسلیم

مصطفی میرسلیم در روز ثبت نام خود با لباسی خاص یعنی لباس کارگران ایران خودرو در ستاد انتخابات حاضر شد ولی او همان کسی است که طی سال های طولانی لباسی بسیار شبیه لباس مائو رهبر چین کمونیستی را به تن می کرد. سرویس جهانی بی بی سی در مطلبی درباره این موضوع نوشته:

روز اول اکتبر ۱۹۴۹ مائو تسه دونگ، در میدان تیانامن شهر پکن تاسیس جمهوری خلق چین را اعلام کرد. در آن مناسبت تاریخی که زندگی میلیون ها نفر را در دهه های بعد تغییر داد، رهبر انقلاب چین یک تونیک گشاد دکمه دار با یقه های کشیشی و شلواری گشاد به تن داشت. این لباس به سرعت در سراسر جهان به «کت مانویی» شهرت پیدا کرد. با عمومیت پیدا کردن این لباس در میان مقامات حزب کمونیست و بعدها در میان بخش وسیعی از مردم کشور بر شهرت آن افزوده شد.

 6 نامزد ریاست جمهوری چه می پوشند؟

اما حقیقت این است که این لباس را که در خود چین کت و شلوار «رونگشان» نامیده می شود، اولین بار سون بات سن، رهبر انقلاب ملی چین، پوشیده و معرفی کرده بود. این لباس جایگزینی بود در مقابل کت و شلوارهای فرنگی و لباس های عباگونه و بسیار پرتجملی که آخرین امپراتور چین به تن می کرد. اما کت مائو برخلاف آ«، یک لباس ساده و کاری بود که قصد داشت قدرت جدید چین را به نمایش بگذارد.

با ترکیبی از عناصر غربی و چینی این لباس در عین حال شکل و شمایل نظامی داشت و معمولا به رنگ خاکستری، سبز و یا آبی کم رنگ بود. عناصری نمادین از فرهنگ باستانی چین در طراحی این لباس در نظر گرفته شده بود. گفته می شود که چهار جیب این کت نماد چهار اصلی ئی چینگ (کتاب دگرگونی ها) است.

یعنی مالکیت، عدالت، صداقت و نجابت. در سال ۱۹۶۶ و آغاز دوران فاجعه بار موسوم به انقلاب فرهنگی کت و شلوارهای به سبک مائو جزو معدود لباس هایی بود که مردم چین اجازه داشتند بپوشند. در این دوران سبک های دیگر لباس به عنوان انحراف های بورژوایی محکوم می شد و اگر کسی آن را می پوشید مورد حمله قرار می گرفت. بنابراین پوشیدن کت مائویی راحت ترین و بی دردسرترین گزینه بود.

محمدباقر قالیباف

شهردار تهران در اولین دوره ای که کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری بود، حسابی روی لباسش سرمایه گذاری کرد و رنگ های خاص کت و شلوار را امتحان کرد و حتی با لباس یکدست سفید به وزارت کشور رفت تا در انتخابات ثبت نام کند. این مسائل البته در آن انتخابات برای او حاشیه ساز هم شد و کار به جایی رسید که او مجبور شد در مورد لباس هایش توضیح دهد.

این خبر ایسنا است در ۱۶ خرداد ۱۳۸۴: «محمدباقر قالیباف در جمع دانشجویان دانشگاه باهنر کرمان در پاسخ به سوالی مبنی بر این که به چه دلیل شما لباس های رنگی می پوشید و به چه میزان خرج لباس های خود می کنید؟ اظهار داشت: «از دیدگاه من خوش پوشی و تمیز بودن اسراف نیست، اسراف این است که فرد لباس های گرانبها بپوشد. کل لباس های من هزینه اش ۴۷ هزار تومان است.»

6 نامزد ریاست جمهوری چه می پوشند؟

با این حال در این دو دوره ظاهرا قالیباف چندان توجهی به لباس های خود ندارد. او از کت و شلوارهای یکسان معمولا سرمه ای با پیراهن آبی استفاده می کند که حس امنیت و آرامش را به بیننده می دهد اما در این میان نباید از پیراهن پوشی های قالیباف هم غافل شد.

او معمولا در مراسم غیررسمی مثل وقتی که به سفر اربعین رفته بود با حضورش در برخی اردوهای جهانی یک پیراهن دو جیب می پوشد و آن را روی شلوار می اندازد که تیپش را به مدل حزب اللهی های دهه شصت نزدیک می کند. قالیباف تنها کاندیدایی است که حلقه ازدواج به دست چپ خود می اندازد و البته یک انگشتر عقیق هم در دست راست خود دارد.

جهانگیری و هاشمی طبا

6 نامزد ریاست جمهوری چه می پوشند؟

این دو نفر معمولی ترین لباس ها را می پوشند. لباس های متعادل نرم مسئولین کشور ما. البته هاشمی طبا معمولا کت و شلوارهای روشن و یقه مردانه می پوشد و جهانگیری، کت و شلوار تیره با پیراهن سفید یقه دیپلمات. هاشمی طبا گاهی هم بدون کت و شلوار و با پیراهن در برخی مصاحبه ها حاضر شده است و آن طور که از عکس ها بر می آید اهل انگشتر نیست ولی جهانگیری یک شبه یا اونیکس در دست چپ دارد و یک عقیق یمنی در دست راست.


منبع: برترینها

این تروریست های بی گناه

هفته نامه جامعه پویا: چند دهه پیش در بحبوحه جنگ های داخلی بعضی از کشورهای آفریقایی مسئله کودکان سرباز توجه فعالان حوزه حقوق کودکان را به خود جلب کرد.

گزارش های موجود نشان می دهد در ۲۰ سال اخیر، تعداد این کودکان در نقاط مختلف دنیا و در نبردهای گوناگون بیشتر شده است. به دلیل پاسخگو نبودن دولت ها و دسترسی نداشتن به اطلاعات دقیق در کشورهای جنگ زده نمی توان آمار دقیقی از این کودکان در سراسر دنیا منتشر کرد؛ با این حال فعالان این حوزه تعداد این کودکان را هزاران نفر برآورد می کنند. در این میان حتی حضور کودکان زیر ۱۰ سال نیز در میادین جنگی گزارش شده است. گفته می شود حدود ۴۰ درصد از این کودکان را دختران تشکیل می دهند که آسیب های وارد شده به آنها در مقایسه با پسران به مراتب بیشتر است.

این تروریست های بی گناه

سایه بوکوحرام بر سر کودکان

دقیقا سه سال پیش و در همین روزها بود که ۲۷۰ دانش آموز دختر در شهر چیبوک در شمال شرقی نیجریه به دست تروریست های بوکوحرام دزدیده شدند. این اتفاق جهان را در شوک فرو برد و جنبشی بین المللی با هشتگ «دختران ما را بازگردانید» شروع به کار کرد اما پس از گذشت چند ماه، از تب و تاب این جنبش نیز کاسته شد و به این موضوع توجه نشد که کودکان بیشتری ممکن است به چنین سرنوشتی دچار شوند.

از آن زمان تاکنون دست کم ۱٫۳ میلیون کودک توسط بوکوحرام از چهار کشور منطقه «دریاچه چاد» (کامرون، چاد، نیجر و نیجریه) ربوده شده اند. شاید کودکان آفریقایی این منطقه این روزها منتظر به راه افتادن کمپینی با نام «کودکی ما را بازگردانید» باشند.

بی شک اگر اقدامات لازم در این زمینه اندیشه می شد، شاهد گزارش دردناک و هشدارگونه اخیر یونیسف در این زمینه نبودی؛ یونیسف در گزارش خود اعلام کرد بوکوحرام استفاده از این کودکان به عنوان بمب گذاران انتحاری را افزایش داده است؛ بر اساس این گزارش در سه ماه گذشته از سال جاری ۲۷ کودک ربوده شده از سوی بوکوحرام در بمب گذاری های انتحاری نقش داشته اند و این در حالی است که این آمار در تمام سال گذشته میلادی حدود ۳۰ کودک بود.

نکته تاسف بارتر این است که عامل ۸۰ درصد از این بمب گذاری های انتحاری، دختران زیر ۱۵ سال بوده اند. در میان این کشورها، کامرون را می توان رکورددار در این زمینه دانست، چرا که در دو سال اخیر ۲۷ کودک در این کشور عملیات انتحاری انجام داده اند. حتی دختران و پسرانی هشت ساله نیز در میان این بمب گذاران دیده شده اند. «ماری پیئر پوری» از مدیران ارشد یونیسف با بیان این که این روزها حضور دختران و پسران کم سن و سال در بازارهای شلوغ و ایستگاه های بازرسی این چهار کشور یک تهدید محسوب می شود، می گوید فقط می توان این افراد را قربانی تلقی کرد.

این تروریست های بی گناه

بخش هایی از این گزارش به چنین آمار و ارقام تلخی اشاره می کند؛ اما حقیقت موجود نشان می دهد بوکوحرام برای دزدیدن و استفاده از این کودکان برای انجام عملیات خود ساختار و سیستم بسیار دقیقی را دنبال می کند. ربودن دختران در چیبوک را می توان فقط یک مورد از ده ها نمونه ای دانست که تا به امروز نیز ادامه دارد. گزارش ها نشان می دهد ربودن این کودکان با برنامه ریزی بسیار دقیق انجام شده و با نهادینه کردن ترس در وجود این کودکان، از آنها به عنوان نیروهایی کاملا مطیع استفاده می کنند.

نیروها و اعضای این گروه تروریستی، معمولا دختران کم سن و سال را در محل های شلوغ و بازارها نشان می کنند و با انجام حملات شبانه آنها را با خشونت تمام از تخت خواب های شان می ربایند. در برخی از موارد، تروریست ها برای ترساندن هر چه بیشتر این کودکان، والدین آنها را مقابل چشمان شان به رگبار می بندند. پس از این مرحله، مسافرت طولانی کودکان از میان جنگل ها و کوه ها شروع می شود تا به مقرهای نظامی بوکوحرام برسند. دختران در آنجا یا به اجبار به ازدواج اعضای بوکوحرام در می آیند یا عنوان برده را پیدا می کنند. در برخی از موارد پسران نیز مورد اذیت و آزار جنسی قرار گرفته اند.

نکته دردآور این است که حتی برخی از این کودکان با گذراندن دوره های آموزشی مجبور می شوند مسئولیت ربایش کودکان دیگر از آغوش مادران را بر عهده بگیرند. در حالی که ارتش چهار کشور در حال مبارزه با بوکوحرام هستند، این تروریست ها برای جبران کمبودهای لجستیک و پر کردن خلأ نیروهای خود، از کودکان استفاده می کنند.

گزارش ها و روایت کودکانی که توانسته اند از دست تروریست ها فرار کنند، نشان می دهد آنها برای چند هفته یا چند ماه در اسارت منفعلانه بوده اند؛ یعنی به آنها آب و غذای کافی داده می شد و تحت نظارت نیروهای نظامی و دور از میدان نبرد بوده اند. پس از این دوره انتقالی، آنها مجبور هستند نقش و مسئولیت خود را در بوکوحرام تعیین کنند. کار بیشتر آنها آشپزی، نظافت و جمع آوری هیزم است.

به برخی از پسرها نیز رانندگی آموزش داده می شود تا حمل و نقل نیروهای نظامی را بر عهده داشته باشند. تعدادی نیز که جثه بزرگ تری دارند، مسئولیت نظارت بر کودکان کم سن و سال تر بر عهده شان گذاشته می شود. برای دختران این گزینه بسیار محدودتر است و فرصت چندانی برای فرار آنها به وجود نمی آید؛ ازدواج اجباری سرنوشت محتوم و تلخ بسیاری از آنها به شمار می رود. بسیاری از آنها در سنین زیر ۱۵ سال باردار می شوند و در نبود مراقبت های بهداشتی و درمانی، وضع حمل می کنند. آنها در بیشتر مواقع از سوی شوهر یا محافظان خود به شدت کودک می خورند.

این تروریست های بی گناه

این کودکان و به ویژه دختران تصور می کنند فرار از دست تروریست ها به معنای پایان یافتن تمام مشکلات آنها است؛ اما به دلیل فضای اجتماعی حاکم بر این کشورها و همچنین بدنامی اسارت و ازدواج با اعضای بوکوحرام، شرایط مساعدی برای آنها رقم نمی خورد.

خدیجه دختر ۱۷ ساله کامرونی که حدود یک سال پیش توسط بوکوحرام ربوده شد، با وجود فرار از دست تروریست ها، این روزها حال و اوضاع مناسبی ندارد. او در حالی موفق به فرار شد که ازدواج اجباری با یکی از اعضای بوکوحرام، باعث باردار شدن او شده بود. خدیچه پس از ورود به کمپ آوارگان و مشاهده رفتار زنان پیرامون خود به سرعت متوجه شد روزهای خوبی در انتظارش نیست. او بارها از سوی این افراد کتک خورده و به دلیل ازدواج با یکی از تروریست های بوکوحرام مجبور است بخش های زیادی از کمپ را تمیز کند.

حمله های بوکوحرام و ربودن کودکان در این کشورها، تاثیرهای مخربی نیز بر مسئله آموزش داشته است. بنا به اطلاعات موجود، در چند سال اخیر در چهار کشور یاد شده بیش از هزار و ۸۰۰ مدرسه بسته یا به طور کلی تخریب شده است. ۶۷۰ هزار کودک از ادامه تحصیل محروم شده اند. با انجام برخی از تلاش ها تعدادی از این مدارس بازگشایی شده اما والدین از ترس حمله های انتقامی بوکوحرام راضی به فرستادن کودکان خود به این مدارس نیستند.

سوءاستفاده داعش از کودکان

سال ۲۰۱۴ که تروریست های داعش به موصل حمله کردند و دومین شهر بزرگ عراق را به تصرف خود در آوردند، کرم خالد ۱۸ ساله بود و در تنها یتیم خانه این شهر فعالیت می کرد. هنوز چند روز از اشغال این شهر نگذشته بود که تروریست ها به این مرکز حمله کردند و تمام کتاب های کودکان و نوجوانان را آتش زدند. آنها کودکان را مورد ضرب و شتم شدید قرار دادند و در نهایت این افراد کم سن و سال را وارد برنامه های افراطی خود کردند.

خالد که سال گذشته از موصل فرار کرد و این روزها در کمپ آوارگان در منطقه خودمختار کردستان عراق زندگی می کند، درباره آن روزها می گوید: «ترس تمام وجود کودکان را گرفته بود و همین موجب شد کاملا مطیع دستورات تروریست ها باشند.» خالد درباره نحوه آموزش این کودکان می افزاید: «اعضای داعش این کودکان را مجبور می کردند که خشونت آنها را مشاهده کنند و به کودکان بالای هشت سال نیز استفاده از سلاح را آموزش می دادند. آنها مجبور شدند لباس هایی همچون افغان ها بپوشند. تماشای تلویزیون نیز برای تمام آنها ممنوع و قدغن شد.»

خالد می گوید در تمام مدتی که در موصل بود، تلاش می کرد با تاثیر آموزش های داعش بر این کودکان مقابله کند. او به کودکان می گفت در صورتی که دستورات داعشی ها را پیروی کرده و مرگ انسان دیگری را رقم بزنند، در آینده کودکان بیشتری همچون آنها یتیم می شوند. او صحبت هایش را اینگونه ادامه می دهد: «به آنها می گفتم روزی را به یاد آورید که برای نخستین بار به این یتیم خانه آمدید و بسیار تنها بودید. شما به خوبی معنای تراژدی را حس می کنید. نباید اجازه دهید افراد دیگر نیز این تجربه تلخ را پشت سر بگذارند.»

این تروریست های بی گناه (اسلایدشو - ناقص)

با وجود تمام تلاش ها و التماس های خالد، ماشین تبلیغاتی داعش قوی تر بود و در نتیجه بسیاری از آنها به کودکان سرباز تبدیل شدند. این روزها که نیروهای عراقی محاصره شهر موصل را تنگ تر کرده اند و جنگنده های ائتلاف آمریکایی مواضع تروریست های داعش در این شهر را هدف قرار می دهد، خالد این ترس و نگرانی را دارد که شاگردان سابقش و دیگر کودکان سرباز در این نبرد خونین جان خود را از دست بدهند.

بنابر اعلام منابع خبری و سازمان های حقوق بشری، از زمان آغاز عملیات برای آزادسازی موصل حداقل ۳۰۰ کودک در این درگیری ها کشته شده اند. این کودکان در واقع بخشی از آن چیزی هستند که داعش آن را «شیربچه های خلافت» می نامد. از زمان اشغال موصل و برخی دیگر از شهرهای عراق، داعش سعی کرده تعداد زیادی از کودکان عراقی را وارد فعالیت های نظامی کند. این گروه تروریستی در بسیاری از ویدئوهای تبلیغاتی خود که مخاطبان اصلی آن غربی ها هستند، از کودکان استفاده کرده است. در این ویدئوها کودکان در حال اعدام جاسوسان خارجی یا راندن خودروهایی مملو از مواد منفجره نشان داده شده اند.

سال گذشته سازمان ملل در فیلمی مستند نشان داد که نیروهای داعش چگونه به مدارس در منطقه حی الثمین در شرق موصل حمله کرده و پس از ربودن تعداد زیادی از دانش آموزان، آنها را برای گذراندن دوره های آموزش نظامی به تلعفر در غرب عراق و شهر رقه در سوریه فرستاده اند. گزارش سازمان ها و نهادهای تحقیقاتی نشان می دهد که تروریست ها به دنبال این هستند که با آموزش این کودکان از آنها به عنوان اعضای نسل آتی خود استفاده کنند. افرادی که با این کودکان سروکار داشته اند، هنوز نگران آینده آنها پس از آزادی از دست تروریست ها هستند.

ابویوسف، روان شناس مقیم اربیل که از موصل گریخته و این روزها با کودکانی که توسط داعش شستشوی مغزی شده اند فعالیت می کند، در این زمینه می گوید: «کودکانی که ناز دست داعش آزاد می شوند، به شدت از لحاظ روحی و روانی در وضعیت اسفناکی هستند. به این دلیل که آنها بارها شاهد کشتار، شکنجه ها و تجاوز بوده اند. کودکانی که با آنها کار می کنم در برخی از مواقع بسیار خشن و عصبی و در واقع مثل یک بمب ساعتی در جامعه هستند.» بر همین اساس، تحلیلگران بر این باورند که حتی اگر داعش هم شکست بخورد، نیروهای جوان و کم سن و سال آن که می توان آنها را «نسل گمشده» نامید، قادر خواهند بود به اقدامات افراط گرایانه خود ادامه داده و خلافتی خونین از خود بر جای بگذارند.

این تروریست های بی گناه (اسلایدشو - ناقص)

ابوعمر، یکی از ماموران اطلاعاتی عراق می گوید: «داعش طی سه سال اخیر به قدری روی این کودکان کار کرده که این روزها از آنها به عنوان عامل انتحاری در اطراف موصل استفاده می کند.» عمر اعتقاد دارد که استفاده داعش از این کودکان در عملیات انتحاری، نشانه استیصال و درماندگی تروریست هاست.

در این میان به نظر می رسد اوضاع کودکان در سوریه به مراتب وخیم تر از عراق باشد. منابع اطلاعاتی تخمین می زنند که داعش از هزاران کودک در سوریه به عنوان سرباز استفاده کرده است. در این میان فرماندهان داعش برای ساختن نسل بعدی خود حساب ویژه ای روی مردان و زنانی باز کرده اند که از دیگر کشورهای خارجی به مناطق تحت کنترل داعش آمده اند. یورویل (نهاد اطلاعاتی و امنیتی اتحادیه اروپا) اخیرا در گزارشی اعلام کرد که این خانواده های خارجی داعش تهدیدی بالقوه برای کشورهای اروپایی به حساب می آیند؛ زیرا این افراد در صورت شکست داعش به سرعت به سمت کشورهای خود باز می گردند.

در حالی که نیروهای عراقی هر روز به پیشروی خود در اطراف موصل ادامه می دهند، خالد در اربیل احساس گناه می کند که چرا بسیاری از کودکان تحت سرپرستی خود را تنها گذاشت. او در بیشتر مواقع شبی را به یاد می آورد که داعش به موصل حمله کرد و علاوه بر او و یکی از دوستانش، دیگر مسئولان آن یتیم خانه فرار کردند. او فقط امیدوار است که روزی این کودکان را به دور از هرگونه نشانه ای از جنگ و خشونت ببیند.


منبع: برترینها

مناظره‌های انتخاباتی چطور شکل گرفت؟

«این یک واقعیت است: مناظره‌های تلویزیونی می‌توانند آرای یک نامزد انتخاباتی را تغییر دهند. این مناظره‌ها هستند که قدرت، اعتماد به نفس، هوشمندی، توانایی استدلال و مبارزه‌ یک نامزد را به مخاطبان عرضه می‌کند و به رأی‌دهندگان نشان می‌دهد که هر شخص چقدر توانایی و قابلیت مبارزه در برابر مخالفان را دارد و می‌تواند آنها را از میدان به در کند یا نه.

و بیشتر از این که روی رأی‌دهندگان مصمم موثر باشد آرای خاکستری را تحت‌ تأثیر قرار می‌دهد؛ آنهایی که نمی‌دانند رأی‌شان موثر است یا نه و هنوز تصمیم نگرفته‌اند به کدام نامزد رأی بدهند تا مسائل آنها را حل کند. این آرا در همه کشورها تعیین‌کننده‌ انتخابات هستند.»

 مناظره‌های انتخاباتی چطور شکل گرفت؟
به گزارش ایسنا، هفته‌نامه صدا در ادامه درباره تاریخچه مناظره‌های انتخاباتی نوشت‌: «در ایران اوضاع به کلی متفاوت بوده: مناظره‌های انتخاباتی سابقه‌ سی‌ ساله دارند؛ اگر چه وقفه‌های طولانی مدتی هم بین آنها پیش آمده ولی با این حال در هر دوره، تفاوت های عمده‌ای با هم داشته‌اند. اگر پیگیر برنامه‌های انتخاباتی باشید می‌دانید که دیروز اولین دور مناظره‌ها برگزار شد ولی برای این که بدانید اوضاع در جهان چطور بوده و هست بد نیست این مطلب را بخوانید.

اولین‌بار، ایالات متحده آمریکا

در آمریکا، کمیسیونی به نام «کمیسیون مناظره‌های انتخاباتی» ساز و کار مناظره‌ها را تعیین می‌کند. ضمن این که نامزدهای حزبی باید اول از همه در دانشگاه، رودرروی رقبای حزبی قرار بگیرند و جلوی تماشاگران که بیشتر دانشجو و خبرنگارند، به سوال‌ها جواب بدهند. بعد از پیروزی در رقابت حزبی، نوبت به مناظره‌های نامزدهای اصلی می‌رسد که در دانشگاه برگزار می‌شود و معمولاً مجریان مشهور شبکه‌ها اجرای آن را بر عهده دارند؛ شیوه‌ای که در کشورهای دیگر کم و بیش اجرا نمی‌شود. اما شکل‌گیری چنین نظامی در مناظره‌ها یک‌شبه نبوده است. آمریکا در این کار بیش از ۶۰ سال سابقه دارد و دوران عجیب و گاه مضحکی را هم سپری کرده است. همه‌ چیز مناظره‌ها از دهه‌ ۶۰ شروع شد.

 
دهه‌ شصت میلادی، دهه‌ تأثیرگذاری تلویزیون بوده است؛ دهه‌ای که رفاه نسبی خانواده‌های آمریکایی را قانع کرد که تلویزیون بخرند و بیش از هر رسانه دیگری این شبکه‌های مختلف تلویزیونی بودند که به مخاطبان الگوی ذهنی ارائه می‌کردند: چه مصرف کنند، چه بپوشند و چه ارزش‌هایی را جدی بگیرند. برای همین هم تلویزیون به مهم‌ترین رویداد سیاسی ایالات متحده علاقه نشان داد. پخش زنده مناظره دو نامزد نهایی انتخابات، به قدری مهم بود که مدت‌ها تلویزیون تبلیغ این برنامه را پخش می‌کرد. ۲۱ اکتبر سال ۱۹۶۰ بود که اولین دوره مناظره‌های تلویزیونی و رادیویی انتخابات آمریکا در نیویورک برگزار شد؛ دوره‌ای که ریچارد نیکسون (از حزب جمهوری‌خواه) و جان اف کندی (از حزب دموکرات) رقیب هم بودند ولی این مناظره ساده برگزار نشد: نیکسون مدتی بود که بیمار شده بود ولی می‌خواست در این مناظره شرکت کند.

برای همین گروه مشاوران به او پیشنهاد دادند تا گریم کند. او برای پوشاندن رنگ‌پریدگی‌اش از فوم استفاده کرده بود ولی حواسش نبود که زیر پروژکتورهای پرقدرت و گرم استودیو، این‌ فوم‌ها اصلاح شوند. چهره‌ی نیکسون در همان دقایق اولیه مناظره عرق کرد و مردم او را دیدند که مستأصل رو به آنها ایستاده است. این در حالی بود که کندی با راحتی تمام، در تمام طول مناظره رو به دوربین حرف می‌زد. جالب این بود: آنهایی که آن روز از رادیو به این مناظره گوش داده بودند، نیکسون و افرادی که از طریق تلویزیون به تماشای مناظره نشسته بودند، کندی را برنده مناظره می‌دانستند.

آن سال از هر سه آمریکایی یک نفر مناظره را تماشا کرد که طبق آمار ۶۶.۴ میلیون نفر می‌شدند. در این انتخابات در نهایت کندی پیروز شد ولی این شروع، بحرانی به وجود آورد. تجربه رویارویی نیکسون و اتفاقاتی که رخ داد باعث شد ۱۶ سال تمام نامزدهای انتخابات از مناظره خودداری کنند. در سال ۱۹۷۶ بود که جرالد فورد جمهوری‌خواه و جیمی کارتر دموکرات در دومین مناظره زنده تاریخ انتخابات ریاست جمهوری آمریکا حاضر شدند. مناظره‌ای که باز هم به ضرر جمهوری‌خواهان تمام شد.

در اولین دور، اختلالی که در صدا پیش آمد ۲۷ دقیقه طول کشید و دو نامزد از ترس اتفاق‌هایی پیش‌بینی نشده جُم نخوردند! اما مناظره دوم بود که کارتر کار فورد را تمام کرد؛ او در جواب سوالی درباره افزایش نفوذ شوروی در اروپای شرقی گفت: «شوروی هیچ نفوذی در اروپای شرقی ندارد.» پاسخ فورد در حالی بود که در جنگ سرد، کشورهایی مثل لهستان، رومانی و مجارستان همه متحد شوروی بودند. اشتباه او، آرای کارتر را به شدت بالا برد ولی سال ۱۹۸۰ کارتر در برابر رونالد ریگان قرار گرفت که هنرپیشه بود و روبه‌روی دوربین راحت‌تر بود. در این برنامه تلویزیونی ریگان سوال معروفش را پرسید و گفت: «اوضاع از چهار سال پیش بهتره یا نه؟» این جمله اعتماد به‌ نفس ریگان را نشان و کارتر را در مقام پاسخگویی قرار داد. سوالی که جزو فرهنگ انتخاباتی ایالات متحده آمریکا شد و پس از آن، رقبای انتخاباتی آن را برای نامزدی که یک دوره رئیس‌جمهور بود، به کار می‌بردند.

شوخ‌طبعی و زیرکی ریگان نکته‌ای بود که کاملاً به چشم می‌آمد. مثلاً در مناظره سال ۱۹۸۴ ریگان ۷۳ ساله رقیب والتر ماندیل بود. او در جواب کسانی که می‌گفتند سنش برای ریاست جمهوری بالاست، گفت: «به نظر من سن مسئله‌ این مبارزه انتخاباتی نیست؛ من نمی‌خواهم از خامی و جوانی رقیبم سوءاستفاده کنم!» به جز این ماظره‌های مشهور، اتفاقات جالب دیگری هم در این برنامه‌های زنده رخ داده؛ مثلاً سال ۱۹۹۲ جیمز استاکدیل که نماینده نامزد مستقل مناظره‌اش را با جمله معروف «من کی‌ام؟ چرا این‌جا هستم؟» شروع کرد تا بگوید یک سیاستمدار نیست اما در ادامه معلوم شد که او واقعاً گیج است! بدترین قسمت وقتی بود که مجری از استاکدیل درباره زشتی‌های رقابت پرسید و او در مقابل میلیون‌ها بیننده جواب داد: «من سمعک ندارم، دوباره بپرس!»

 مناظره‌های انتخاباتی چطور شکل گرفت؟
در سال‌های اخیر به دلیل فراگیر شدن تلویزیون بینندگان این مناظره‌ها افزایش پیدا کرده. طبق آمار، مناظره دوم هیلاری کلینتون و دونالد ترامپ برای انتخابات سال ۲۰۱۶ آمریکا بیش از ۱۰۰ میلیون نفر در داخل آمریکا بیننده داشته و بسیاری هم خارج از آمریکا آن را دیده‌اند. اما تا پیش از این رکورد تاریخی، بیشترین بیننده از آن مناظره سال ۱۹۸۰ میان «رونالد ریگان» و «جیمی کارتر» بود که ۸۰.۲ میلیون‌نفر آن را تماشا کردند. هر چند که از نظر تعداد خانواده‌های بیننده، مناظره سال ۲۰۱۲ «باراک اوباما» و «میت رامنی» ۴۶.۲ میلیون بیننده داشته که مقداری از ۴۵.۸ خانواده‌ای که بیننده مناظره سال ۱۹۸۰ بودند بیشتر شده است. اما کشورهای دیگر به اندازه آمریکا رغبتی در برگزاری مناظره‌های تلویزیونی انتخاباتی نشان نداده‌اند.

انگلیس و مقاومت

انگلیس از کشورهایی بود که سرسختانه در برابر مناظره‌ زنده تلویزیونی مقاومت می‌کرد. استدلال آنها این بود که شیوه آمریکایی مناظره تلویزیونی مناسب با سیستم پارلمانی انگلیس نیست چون ساکنان هر حوزه انتخابی، نه به یک نامزد نخست‌وزیری که به نامزد نمایندگی در مجلس عوام رأی می‌دهند. ۱۵ آوریل ۲۰۱۰ بود که در نهایت این قاعده شکسته شد. رهبران سه حزب اصلی انگلیس، برای اولین بار در مناظره تلویزیونی شرکت کردند و به صورت زنده به سوال‌های مردم پاسخ دادند. برای این مناظره‌ها قانونی تصویب شد: قرار شد سه مناظره تلویزیونی هر یک به مدت ۹۰ دقیقه و هر کدام از یک شبکه تلویزیونی پخش شود. ضمناً سوال‌هایی که قرار بود پرسیده شود از سوی تماشاگرانی که در استودیو حضور داشتند و بینندگان تلویزیونی به دست آمده بود؛ هر رهبر سیاسی، یک دقیقه برای پاسخگویی به هر سوال وقت داشت و دو کاندیدای دیگر می‌توانستند درباره پاسخ رقیب‌شان اظهار نظر کنند.

فرانسه و یک تغییر مهم

مناظره زنده تلویزیونی در فرانسه از سال ۱۹۷۴ شروع شد؛ ۱۴ سال بعد از آن که آمریکا این روند را شروع کرد. این مناظره بین فرانسوا میتران و والری ژیسکاردستن صورت گرفت اما همیشه هم اوضاع بر وفق مراد نبود؛ مثلاً سال ۲۰۰۲ ژاک شیراک از مناظره با ژان ماری لوپن خودداری کرد. سنت مناظره در فرانسه به این ترتیب بوده که به مدت سه ساعت، دو نامزد اصلی رودرروی هم قرار می‌گرفتند و هر کدام بر اساس سوال مجری، جواب‌هایی می‌دادند اما بیشتر به همدیگر حمله می‌کردند. این روش در سال جاری میلادی تغییر کرد.

این بار بر خلاف دوره‌های قبل که مناظره فقط بین دو نامزد نهایی برگزار می‌شد، هر پنج نامزد اصلی (لوپن، فیون، ماکرون، آمون و ملانشون) حضور داشتند. در مناظره‌ دوم این روش تغییر کرد و هر ۱۱ نامزد، حتی آنهایی که شانسی در جذب آرا نداشتند در برنامه حاضر و پاسخگوی سوالات دو مجری برنامه شدند. مناظره‌ای که با سه موضوع «اشتغال»، «امنیت» و «رفاه اجتماعی» برگزار شده بود و حدود ۴ ساعت طول کشید.

کشورهای دیگر

در کشورهای دیگر هم که کم‌وبیش رقابت جدی است مناظره‌ها برگزار می‌شود و گاهی هم به دلیل مخالفت یک نامزد دچار وقفه می‌شود. مثلاً در کانادا «مناظره رهبران کانادا برگزار می‌شود که از دو مناظره، یکی به زبان انگلیسی و یکی به زبان فرانسه تشکیل می‌شود. در استرالیا و آلمان هم در هر دوره‌ رقابت این مناظره‌ها برگزار می‌شود. در مصر بعد از بهار عربی این مناظره‌ها برگزار شد و این احتمالاً جدی‌ترین نمایش انتخاباتی میان کشورهای عربی بوده است.

ایران و مناظره به سبک فرانسوی

در ایران سابقه‌ مناظره‌های تلویزیونی فقط محدود به انتخابات نبوده؛ در سال ۱۳۶۰ بود که اولین‌ بار گروه‌های فکری فعال در جمهوری اسلامی رودرروی هم نشستند و از عقایید خودشان دفاع کردند. در آن مناظره‌ها، آیت‌الله بهشتی، آیت‌الله مصباح یزدی، عبدالکریم سروش، احسان طبری و نورالدین کیانوری (حزب توده)، حبیب‌الله پیمان (جنبش مسلمانان مبارز) و فرخ نگهدار (شاخه‌ اکثریت سازمان چریک‌های فدایی خلق) با هم مباحثه می‌کردند. اما بعد از اقدامات تروریستی منافقین و کمی بعد، منحل شدن حزب توده و چریک‌های فدایی عملاً این مناظره‌ها به آخر رسید. سال ۱۳۷۶ بود که در جریان انتخابات چهار نامزد، مقابل هم قرار گرفتند. البته این مناظره‌ها بیشتر شبیه جلسات پرسش و پاسخ بود و کسی نقدی به دیگری وارد نمی‌کرد. به خصوص که این برنامه ضبط شده بود و جذابیت برنامه پخش زنده را هم نداشت. با این حال سال ۱۳۸۸ بود که اولین مناظره‌های زنده دو نفره برگزار شد. مناظره‌هایی که جنجالی بود و نامزدها اتهام‌های سختی به هم وارد می‌کردند. بعد از حوادث آن سال و اشاره‌ کارشناسان به شروع بحران از همان مناظره‌ها به نظر می‌رسید که تلویزیون دیگر تمایلی به این نوع برنامه‌ها نشان ندهد.

 مناظره‌های انتخاباتی چطور شکل گرفت؟
اما کمی بعد تلاش شد تا این مناظره‌ها جدی گرفته شود و از سال ۱۳۹۱، افرادی از گروه‌های سیاسی مخالف همدیگر در مقابل هم قرار گرفتند. اوج این برنامه‌ها در انتخابات سال ۹۲ بود که به شیوه‌ تازه‌ای اجرا شد. شش نامزد مقابل یک مجری قرار می‌گرفتند و به سوالات پاسخ می‌دادند. هر نامزد هم فرصتی داشت تا به جواب نامزد دیگر بپردازد و آن را نقد کند. در این مناظره‌ها بود که حسن روحانی، از اقدامات هسته‌ای دوران خودش دفاع و از محمدباقر قالیباف بابت برخوردش با دانشجوها انتقاد کرد. از محسن رضایی برای انتقال اخبار محرمانه به سایت تحت نظرش گلایه کرد و اعلام کرد که می‌تواند مسئله هسته‌ای را حل کند. در این برنامه بود که دکتر ولایتی مقابل سعید جلیلی قرار گرفت و معلوم شد که اتحاد جریان اصولگرایی خیلی هم محکم نیست. این مناظره‌ها در سطوح دیگر هم ادامه پیدا کرد و نمایندگان آنها در برنامه‌های شبکه‌های مختلف حاضر شدند و به همدیگر تاختند.

امسال اوضاع چطور است

به نظر می‌رسد که شیوه برگزاری مناظره در ایران شبیه شیوه فرانسوی است؛ یعنی همه نامزدها مقابل هم قرار می‌گیرند و هم به سوالات و هم به نقدها جواب می‌دهند. با این حال بر سر برگزاری مناظره‌ها کشمکش زیادی بود. کمیسیون نظارت بر انتخابات اول اعلام کرد که مناظره‌ها ضبط شده است. ولی وقتی نامزدها همگی با این کار مخالفت کردند اعلام شد که این مناظره‌ها در سه بخش و به مدت سه ساعت به صورت زنده پخش می‌شود. حالا همه منتظرند تا ببینند این بار کدامیک از نامزدها رقبایش را در مناظره‌ها منکوب می‌کند. این مناظره ها می‌تواند تکلیف برنده را روشن کند؛ دست‌کم انتخابات سال ۹۲ این را به همه ثابت کرد.


منبع: برترینها

ریشه های «برندبازی» ما، چگونه عمیق شد؟

هفته نامه کرگدن – امید توشه: جامعه ایران در دو دهه گذشته میزبان هجوم فرهنگی خرید کالاهای مارکدار است؛ برندهایی که ضریب نفوذ غیرقابل تصوری را برای کشورهای سازنده خود به همراه آورده اند.

در یک مرکز خرید بزرگ در تهران، همه سرها به دنبال نام هایی می گردند که شعبه برندهای مشهور جهانی هستند. سر تا پای بسیاری از ما را برندهایی پوشانده اند که گاه به آن ها تعصب داریم و حاضریم بر کیفیتشان شهادت بدهم. در مذمت برندها بسیار گفته شده، اما این که آدمیان را براساس قیمت البسه و متعلقاتش ارزش گذاری کنند، مربوط به دوران معاصر نیست.

حکایات بسیار در متون کهن فارسی در نفی احترام به دیگران براساس موقعیت ظاهری و لباس موجود است. مصداق بارزش هم شعر سعدی است که می گوید: «تن آدمی شریف است به جان آدمیت/ نه همین لباس زیباست نشان آدمیت».

 ریشه های «برندبازی» ما، چگونه عمیق شد؟
اگر زمانی ردا و عبای ابریشمین و پارچه های مانی نشانه تمکین مالی و ثروت بود، امروز بسیاری با کفش و لباس مارکدار به دنبال توجه و تایید اجتماعی هستند. همین میل تفاخر به خاص بودن، ناشی از مصرف برندها در کنار نفوذ تبلیغات و فرهنگ مصرفی این برندها در جوامع مختلف از جمله ایران باعث شده تا ضریب نفوذ این کالاها در چند سال گذشته رشد حیرت انگیزی یابد؛ سرعتی که نشان از قدرت گرفتن برندهای چندملیتی در تار و پود جوامع میزبان دارد.

در دو دهه گذشته با وجود این که دولت ها در ایران به شکل رسمی همواره با تعرفه های بالای گمرکی درصدد بوده اند تا به نوعی از برندهای داخلی در مقابل رقبای جهانی محافظت کنند، اما به دلایل مختلف، هیچ گاه در پیشبرد این سیاست موفق نبوده اند و در نهایت فروشگاه هایی که خود را راست و دروغ، نماینده برندهای مختلف جهانی می خوانند، در گوشه و کنار شهرهای مختلف سر برآورده اند. البته پیش از آن که پای نمایندگی ها به ایران باز شود هم آن لباس هایی که در دسته برندها قرار می گرفتند، در بازار قیمت های بالاتر و البته مشتریان بیشتری داشتند.

همین میل مصرف کنندگان  به «برندپوشی» باعث شد بسیاری به فکر بیفتند تا با راه اندازی فروشگاه هایی که مدعی فروش برندهای «اصل» هستند و آنچه را دیگران می فروشند، تقلبی می خوانند، پول پارو کنند.

برند جای جواهر

زمانی زنان برای نشان دادن تمکن مالی شان از مچ دست تا آرنجشان را از النگوهای طلا پر می کردند و مردان همین که سوار ماشین مد روز می شدند، برایشان کافی بود. اما حالا برندپوش شرط لازم نمایش ثروت و توان مالی است. البته برندپوش های طبقه متوسط نظرات دیگری دارند. یکی از آن ها می گوید: «همیشه خرید برندها نشانه تظاهر نیست. وقتی کیفیت برندها را با اجناس بی نام و نشان مقایسه کنید، متوجه می شوید که کیفیت بالایی دارند. به اضافه این که به سلیقه تان هم نزدیک است. اما مهم تر از همه مان کیفیت بالاست، یعنی وقتی محصولی برند می شود، معلوم است خیلی ها از آن راضی بودند که این هم نشانه کیفیت آن مارک است.»

اما سوال بنیادی در مورد استفاده از برندها در زندگی روزمره این است که آیا استفاده از برند، برای همرنگ شدن با جماعت است یا برای تمایز داشتن با دیگران؟ شما برند را استفاده می کنید تا از سوی جامعه ای که مصرف کننده برندهاست، مورد تایید قرار بگیرید یا از برندها استفاده می کنید تا بین خود و دیگرانی که از برندها استفاده نمی کنند، تفاوت قائل شوید؟ پاسخ هرچه باشد، در سال های گذشته میل به استفاده از نام های تجاری مشهور در تمامی محصولات مصرفی از شکل اتفاق خارج شده و اصلی پذیرفته شده محسوب می شود.

ریشه های «برندبازی» ما، چگونه عمیق شد؟

پرکردن گسل های فرهنگی با برندها؟

مدها مانند طوفان های فصلی می آیند و می روند، اما تاثیر آن ها در جامعه برای همیشه از بین نمی رود. میله به پذیرفته شدن از سوی جامعه و حتی تفاوت با دیگران، هر دو در ذات، «برندخواهی» دیده می شود. افراد با پیروی از تب اجتماعی برندها، هم خود را متفاوت و بدیع احساس می کنند و هم مورد تایید اکثریتی که مانند او رفتار می کنند، قرار می گیرند. به این ترتیب مدگرایی و صادرات برندها به هر جامعه ای می تواند کشور صادرکننده را صاحب قدرت ویژه ای کند.

استفاده روزافزون محصولات شرکت «اپل» در ایران واجد چه ارزش معنایی است؟ به خصوص که این شرکت برای مشتریان خود در ایران هیچ امتیازی قائل نیست و این شرکت امریکایی حتی حاضر نیست زبان فارسی را که در سه کشور جهان زبانی رسمی است، به زبان های قابل استفاده در گوشی های تلفن همراه خود اضافه کند.

با این حال تب استفاده از گوشی های تلفن همراه «آیفون» در ایران هیچ گاه کم نشده و استفاده از این نماد، برای بسیاری به ضرورتی انکارناپذیر تبدیل شده است. نفوذ فرهنگی که صادرات محصولات الکترونیکی ژاپن در دهه های هفتاد و هشتاد میلادی در جهان پدید آورد، در بسیاری از دانشگاه ها تدریس می شود. درواقع با وجود این که برندها با استفاده از عامل روانی مشتریان گسترش می یابند، اما عوامل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی نیز تاثیر بسزایی در این اتفاق دارند.

فرهنگ مصرف گرایی که در پوشش رواج برندها در جامعه ایران به وجود آمده، در تضاد با ساده زیستی است که ادبا و حکمای ایرانی قرن ها آن را تقدیس می کردند. برندها استعاره های ملموسی از پدیده «جهانی شدن» هستند. برداشته شدن مرزهای اقتصادی و تشکیل بازارهای منطقه ای و شرکت های فراملیتی باعث شده تا سلیقه انتخاب کالاها در نقاط مختلف جهان به شدت به یکدیگر نزدیک شود.

آنچه امروز یک ویتنامی، کامرونی، ایرانی، برزیلی و یک لهستانی ممکن است مصرف کند، تفاوت چندانی با اهالی فرانسه، امریکا، انگلستان یا ایتالیا ندارد. نشان های تجاری در تمام خیابان های جهان آشنا هستند و عمق مصرف گرایی به خصوص با حضور برندها، گسل های موجود فرهنگی را به راحتی پر کرده اند. حالا در تمام جهان داشتن کالاهای لوکس، گران قیمت و به اصطلاح مارک دار تنها به خاطر داشتن برندی معروف، به ابزار تفاخر و برتری تبدیل شده و به اعتقاد جامعه شناسان نشاناز تغییر ارزش ها و نشانه های منزلت اجتماعی در جوامع است.

ریشه های «برندبازی» ما، چگونه عمیق شد؟

تبعات اقتصادی برندها در جوامع میزبان

سلطه اقتصادی پدید آمده ناشی از صدور برندها، دست کمی از سلطه های سخت ندارد. اقتصاد کشورها زمانی قدرت چانه زنی سیاسی در عصه های بین المللی را به دولت ها می دهد که بازارهای گسترده ای را در اختیار داشته باشد. اقتصاد ضعیف و واردات محور که توانی برای مقابله با برندهای خارجی ندارد و کشورهایی که توان تولید برندهای ملی ندارند، بخشی از درآمدهای خود را باید صرف واردات کالاهایی کنند که جامعه شان به آن ها روی خوش نشان می دهد.

هرچند مدافعان جهانی شدن این موضوع را از عوارض اجتناب ناپذیر دهکده جهانی می دانند و معتقدند که راهی برای مقابله با این قدرت نمایی برندها وجود ندارد، اما به شکل معمول توجه نمی کنند که زمانی داد و ستد کالاهای برند می تواند برای اقتصادی بومی در عرصه جهانی سودآور باشد که شما نیز صاحب برندی جهانی باشید و در تراز تجاری تان، کفه واردات کفه صادرات فاصله غیرقابل جبرانی نداشته باشد.

همچنین باید به تفاوت های فرهنگی نیز توجه کرد؛ سرعت تغییر ارزش های اجتماعی و فرهنگی در دو دهه گذشته در جامعه ایران بسیار بیشتر از فرهنگی هایی است که مدت هاست درهای خود را به روی موج های جهانی باز کرده اند.

صدمات اقتصادی تنها در شکل کلان رخ نمی دهند. استفاده از برندها هزینه های اقتصادی برای خانوارها را نیز بالا می برد. بخشی از قیمت کالاهایی که تبدیل به برند شده اند، معطوف به ارزشی است که آن نشان تجاری در بازار دارد.

به بیان دیگر هنگامی که شما یک کالای برند خریداری می کنید، بخشی از وجهی که می پردازید، برای در اختیار داشتن آن محصول است و ربطی به قیمت تمام شده آن کالا ندارد. از این منظر، مصرف هرچه بیشتر، موجب بروز مشکلات کلان اقتصادی در درازمدت از جمله ضعف تولید داخل، خروج ارز و در نهایت و مهم تر از همه، بیکاری خواهدشد.

این عوارض در حالی بروز یافته است که بسیاری نگران به خطر افتادن ارزش های فرهنگی در جامعه واردکننده برندها هستند. از نگاه جامعه شناسان هر گاه شرایط و مواردی بروز یابد که به منزل خطری برای راه و رسم زندگی یا راحتی جامعه باشد، یک مسئله یا عارضه اجتماعی بروز کرده است که جامعه باید درصدد رفع یا تعدیل آن برآید. درواقع آسیب عادت به مصرف برندها تنها در چالش های اقتصادی خلاصه نمی شود، بلکه استیلای فرهنگ مصرف کالاهای لوکس و تجملاتی وارداتی، میلی به عمق تغییرات فرهنگ و سبک زندگی در جامعه را بازگو می کند.

ریشه های «برندبازی» ما، چگونه عمیق شد؟

مرزها شکست

شاید یکی از مهم ترین دلایل گسترش برندها، ورود بشر به عصر اطلاعات باشد. حالا اطلاع از این که مردمان در دورافتاده ترین نقاط جهان چه فکر می کنند و چه مصارفی دارند، بسیار ساده تر از آن چیزی است که حدود دو دهه قبل بزرگ ترین بازاریابان جهان تصورش را می کردند. گسترش اینترنت و افزایش سریع ضریب نفوذ آن، سریع تر از چیزی بود که نظریه پردازان دهکده جهانی نویدش را داده بودند.

در چند سال گذشته و با ظهور شبکه های اجتماعی، سرعت جهانی شدن و نزدیکی سلایق بشری در مصرف گرایی به شکل بی سابقه ای گسترش و عمق یافته است. آگهی های تبلیغ برندها در شبکه های اجتماعی از سر و کل مخاطبان بالا می رود و هر کدام به شکل ناخودآگاه تاثیر خود را بر ذهن مصرف کننده می گذارد.

حالا آن دیالوگ فیلم «فایت کلاب» که می گوید: «ما برای این که پول در بیاوریم سر کارهایی حاضر می شویم که دوستشان نداریم تا با آن کالاهایی بخریم که به آن ها احتیاجی نداریم»، بیش از همیشه به واقعیت می پیوندد.

عبور از مرزهای فیزیکی که دولت ها ترسیم کرده اند، بیش از همه به کمک شرکت های بزرگ جهانی آمده تا بتوانند محصولات خود را به جوامعی فروشند که تا پیش از این دسترسی به آند نداشته اند. اما همه این ها شاید به دلیل اشتراک بشر در میل به خرید است؛ افراد دوست دارند کالایی بخرند که آن ها را از دبگران متمایز کند. آن ها منحصر به فرد بودن خود را با تملک و به معرض نمایش گذاشتن کالای جدید و البته برند و با هدف بالابردن منزلت اجتماعی خود انجام می دهند.

برندسازان با آگاهی از این نیاز، دائم محصولات تازه تری به بازار عرضه می کنند تا حس نیاز مشتریان هیچ گاه از بین نرود، چرا که مصرف کنندگان برندها به عنوان مثال از پوشاکی که بین مصرف کنندگان دیگر متداول شده؛ اجتناب می کنند. بنابراین در جست و جوی پوشاک منحصر به فرد دیگری هستند. همین مورد را هنگام به بازار آمدن آخرین مدل های گوشی تلفن های «آیفون» می توان مشاهده کرد. مشتریان حاضرند قیمتی به بهای دو برابر این کالا بپردازند تا زودتر از دیگران صاحب یکی از آن ها شوند.

محققان به این نتیجه رسیده اند که مصرف کنندگانی که نیاز به منحصر به فرد بودن شدیدتری دارند، برندها و محصولات جدید را سریع تر از مصرف کنندگانی که احساس نیاز کمتری به منحصر به فرد بودن می کنند، مورد پذیرش قرار می دهند؛ به خصوص جوانان که دوست دارند با استفاده از محصولات خاص هویت خود را ابراز کنند.

ریشه های «برندبازی» ما، چگونه عمیق شد؟

فروش کپی های چینی

در یک دهه گذشته مجتمع های تجاری یا همان «مال»ها در تهران به شکل عجیبی متنوع تر شده اند؛ مجتمع هایی که بهترین بخش های خود را در اختیار برندهایی قرار داده اند که پیش از این محصولاتشان به شکل چمدانی وارد کشور می شد. البته هرگاه عنوان برند یا «مارک» برده می شود، ناخودآگاه ذهن معطوف به پوشاک می شود. نکته جالب توجه هم این است که در ایران میل به پوشاک برند چنان شدید است که مصرف کنندگان با وجود اطلاع از تقلبی بودن برخی از این برندها، دست از خرید آن ها بر نمی دارند.

بسیاری از فروشگاه هایی که در ایران سردر خود را به نام یکی از برندها مزین کرده اند، درواقع اجناس کپی شده در کشورهایی چون چین را به فروش می رسانند. با این حال برندهای پوشاک در جهان مانند دیگر عرصه های تجاری شاهد رقابت های دائمی و سخت برای به دست آوردن مشتریان هستند.

مرور برخی از ارزشمندترین برندهای پوشاک در جهان نشان می دهد که بسیاری از آن ها هیچ نمایندگی رسمی در ایران ندارند. به نوشته نشریه «فوربس» با ارزش ترین برند پوشاک در جهان «لوئی ویتون» است. این شرکت فرانسوی که سال ۱۸۵۴ تاسیس شد، ارزش برندش نزدیک به سی میلیارد دلار برآورد می شود. این شرکت تنها در کار تولید کالاهای شیک و لوکس است. «نایک» دومین برند معتبر و باارزش جهان در صنعت پوشاک است.

این نشان تجاری که سال ۱۹۶۴ در ایالات متحده آمریکا تاسیس شد، در رده بیست و یکم برندهای باارزش دنیا در تمام رده ها ایستاده است. برند بعدی اچ اند ام (H&M) سوئدی است که توانسته فراتر از مرزهای این کشور اروپای شمالی عمل کند.

برند چهارم جهان در پوشاک نیز فرانسوی است؛ شرکت «هرمس» که تولیدکننده کالاهای لوکس و لوزام چرمی و لباس است، در جایگاه چهل و هفتم برندهای باارزش جهان قرار گرفته است. جالب است بدانید این برند هم متعلق به قرن نوزده میلادی است و از سال ۱۸۳۷ کار خود را آغاز کرده است. دو کشور ایتالیا و اسپانیا هم در این فهرست جای دارند. ایتالیا با «گوچی» در این لیست قرار دارد و ارزش این برند در حال حاضر دوازده میلیارد دلار است. اسپانیا هم «زارا» را در فهرست دارد که از سال ۱۹۷۴ تاسیس شده و حدود ده میلیارد دلار ارزش دارد.

در این میان تنها پوشاک ورزشی «نایک» است که فروشگاه هایی در تهران مدعی نمایندگی آن هستند که با توجه به تحریم های اقتصادی میان دو کشور مشخص نیست این ادعاها تا چه اندازه منطبق بر واقعیت است. برندهای دیگر هم در تهران نمایندگی رسمی ندارند. با ابن حال مصرف کنندگان برندها، کالایی را می خرند که هم منحصر به فرد بودن آن ها را نشان دهد و هم در نظر افرد جامعه مقبول باشد. اما این همه ماجرا نیست؛ برخی کالاهایی را خریداری می کنند که سایر افراد جامعه نتوانند آن را بخرند. این نوع مصرف کنندگان محصولات و برندهایی را انتخاب می کنند که خیلی رایج و متداول نباشند و قادر باشند خاص بودن و منحصر به فرد بودن خریدارش را نشان دهند.

ریشه های «برندبازی» ما، چگونه عمیق شد؟

شما یک بازار تازه هستید

«رضایت مشتریان برای این است که افراد بیشتری، کالاهای زیادتری را برای سالیان طولانی تر و با قیمت گران تر بخرند.» این هدف غایی هر برندی است که بتواند کالای خود را به تعداد بیشتری از مشتریان بفروشد و در این میان کشف بازارهای تازه تر از عمده سیاست هایی است که هر برندی آن را در دستور کار قرار می دهد.

برندها به شکل معمول از سه روش به دنبال اجرای یکردن اهداف خود هستند. اول از طریق تاثیرگذاری نام بر انتخاب مشتریان. دوم از طریق ایجاد تعهدی نانوشته با مصرف کنندگان مبنی بر اثبات و تکرارناپذیری تجربه حاصل از مصرف کالا یا خدمت و در نهایت از طریق تمایز کالاها و خدماتشان نسبت به سایر محصولات رقیب.

نگاه برندسازانه، برخاسته از نیاز انسان مدرن به تعریف مجدد از هویت خود و شکل ارتباط او با جهان صنعتی و فراصنعتی امروز است. درواقع برندسازان هویت را کانون اصلی تولیدات در جهان امروز معرفی می کنند. از نظر آن ها، این انسان ها هستند که به برند حیات می بخشند و به سازمان ها. هیچ تولیدکننده ای نمی تواند برند را در کارخانه یا محل فعالیت خود یا در تراز مالی موسسه خود پیدا کند، بلکه باید آن را در ذهن مصرف کننده جست و جو کرد.

برند دارای ماهیتی اجتماعی است و قدرتمندترین برندها آن هایی هستند که افراد مرتبط با آن، نسبت به آن حس مالکیت داشته باشند و آن را متعلق به خود بدانند. زمانی که یک برند بتواند خواسته ها و آرزوهای مشتریان را برآورده کند، آن ها شروع به خرید مجدد محصولات آن برند می کنند و نسبت به آن وفاداری نشان می دهند و تمایل دارند که هزینه بالاتری را بابت محصولات مورد علاقه شان پرداخت کنند؛ این همان نفوذی است که برندهای فراملیتی امروز به دنبال کسب آن در بازارهای تازه و نو، از جمله ایران هستند.


منبع: برترینها

روز ملی خلیج‌ فارس مبارک

دهم اردیبهشت از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی و دولت ایران به‌عنوان روز ملی خلیج فارس نام‌گذاری شده است. شاه عباس صفوی با کمک انگلیسی‌ها در این روز در سال ۱۶۲۲ میلادی توانست هرمز را از چنگ پرتغالی‌ها درآورد. از این رو نام‌گذاری این روز در واقع به نوعی تاکید بر پیروزی ایرانی‌ها علیه مهاجمان در خلیج‌فارس است.

در آوریل سال ۱۶۲۲ سپاه ایران به رهبری امام قلی خان جزیره هرمز را از بزرگ‌ترین امپراتور قرن باز پس گرفت و جایگاه خود را در جهان در فهرست ابرقدرت‌های قرن شانزدهم ثبت کرد. انگلیسی‌ها نیز ۴ کشتی خود را با خدمه فنی در اختیار ارتش امام قلی خان گذاشتند.

 روز ملی خلیج‌فارس

آلبوکرک (پرتغالی) اعتقاد داشت هرکشوری که سه نقطه مالاگا، عدن و هرمز را در اختیار داشته باشد بر تجارت دنیا حاکم خواهد بود. اهمیت هرمز آنقدر بود که استعمارگران انگلیسی را نیز به طمع انداخته بود. به‌دلیل شکایت‌های ایرانیان گمبرون از جسارت و تجاوزات پرتغالی‌ها، سپاه ایران قصد تنبیه پرتغالی‌ها در خلیج فارس را کرد و نه تنها جزیره هرمز را آزاد کرد، بلکه پرتغالی‌ها مجبور شدند تا مومباسا درکنیا عقب‌نشینی کنند و این شکست، شکست‌های پی‌در‌پی پرتغال در شرق آفریقا را به دنبال داشت و با حمایت ایران، امام مسقط موفق شد قلعه عظیم مومباسا را در جنگ خونینی که به جنگ صلیبی مومباسا معروف است تصرف کند.

ایران تا سال ۱۸۲۰ پرچمدار تمام خلیج فارس و دریای عمان و بحر فارس (مکران) شد. انگلیسی‌ها از شکست پرتغال خرسند بودند و به قدرت ایران اعتراف داشتند و ایران را تنها رقیب قدرتمند عثمانی‌ها می‌دانستند. انگلیس در عهدنامه مجمل ۱۸۰۹ و عهدنامه مفصل ۱۸۱۲ حاکمیت ایران را بر کل خلیج‌فارس به رسمیت شناخت، در حالی‌ که انگلیس خود به‌عنوان ابرقدرت جهان ظهور می‌کرد.

دکتر محمد عجم، که در زمینه مطالعات مربوط به تاریخ خلیج فارس صاحب نظر است در مقاله‌ای نوشته است: در مـتون تمامی قراردادهای چند قرن گذشته که بین دولت‌های عربی منطقه یا بین کشورهای اروپایی و کشـورهای مـنطقه مـنعقد شـده اسـت هر جا نامی از پهنه آبی جنوب ایران به میان آمده است با نام خلـیج فـارس همـراه بوده است.

از سال ١۵٠٧ تا ١٩۶٠ در تمامی قراردادها و معاهده‌هایی که پرتغالی‌ها، اسـپانیایی‌ها، انگلیسی‌ها، هلندی‌ها، فرانسوی‌ها،بلژیکی‌ها، روس‌ها و آلمانی‌ها با دولت ایران یا هر کشور یـا پدیده سیاسی یا امرای تحت الحمایه خود در منطقه امضا کرده‌اند، در زبان‌های مختلف واژه‌های مـترادف بـا خلـیج فارس به کار برده‌اند. حداقل در ١٠ مورد از این‌گونه قراردادها که میان کشورهایی همانند کویـت، عربسـتان، عثمانـی، عمـان و امـارات متصالحه منعقد شده هم به زبان عربی و هم انگلیسی خلیج فارس به کار رفته است.


منبع: برترینها

تیپ شخصیتی فرد مورد نظرتان را بشناسید

ماهنامه خانه بخت:

شما با شناخت تیپ شخصیتی خواستگارتان می توانید بفهمید که ازدواج تان چه سرانجامی دارد.

دکتر محمودی مظفر

«در تمام دنیا اولین رکن تشخیص تناسب افراد برای ازدواج با هم، هماهنگی تیپ های شخصیتی آنهاست.» پس برای اینکه بفهمیم مخاطب خاص مان جهت ازدواج با ما مناسب است یا نیست، لازم است اول تیپ شخصیتی خودمان و بعد تیپ شخصیتی او را به طور دقیق بشناسیم؛ چون با شناخت درستی که از تیپ شخصیتی افراد داریم، می توانیم راه نفوذ و تعامل درست با آنها را بدون هیچ سوءتفاهمی پیدا کنیم. پس اولین قدم برای تصیمی درباره ازدواج دقت در رفتار و واکنش های فرد مورد نظر برای تشخیص تیپ شخصیتی او است.

ابتدا خوب است بدانیم سیستم عصبی هر فرد با توجه به تیپ شخصیتی که دارد تنها به یک سری از محرک ها پاسخ می دهد، برای مثال اگر خواستگار شما فردی «دیداری» باشد، با توجه به اینکه سیستم عصبی اش تصاویر را به خوبی دریافت کرده و ظواهر هر موضوعی برایش مهم است، در اولین نگاه فقط به نوع پوشش، آرایش و زیبایی تان توجه می کند اما اگر تیپ شخصیتی خواستگار شما «شنیداری» باشد، بیشتر از آنکه به صورت شما و زیبایی تان توجه کند، تحت تاثیر نوع برخورد کلامی و لحن گفتار شما است.

تیپ شخصیتی فرد مورد نظرتان را چگونه می توانید بشناسید؟!

منطق او در نگاه اوست

نامزدتان خوش لباس و مرتب است، موقع حرف زدن با دلیل و بی دلیل از دست هایش استفاده می کند، بدون اینکه نفس بگیرد می تواند تندتند جملات را بگوید و همیشه خدا هم هیجان و حتی عجله دارد، به محض اینکه موهای تان را کوتاه کنید یا دستی به صورت تان ببرید متوجه تغییرتان می شود، سینما و تلویزیون را دوست دارد، اگر از او درباره چیزی که نمی داند سوال کنید، فورا برای فکر کردن نگاهش به سمت بالا می رود و حافظه تصویری خوبی هم دارد.

راستش در دل تان خوشحالید چون مردم به طور معمول به این تیپ آدم ها «باحال» می گویند، در حالی که از نظر علم روانشناسی تیپ نامزد شما دیداری است نه باحال! دیداری ها افرادی با روحیه پرشور هستند که گیرنده های عصبی شان به تصاویر حساس است، موقع تفریح از رنگ آفتاب بگیرید تا جزییات هر منظره ای که می بینند، برایشان مهم است و وقتی از خاطرات شان با شما حرف می زنند تمام جزییات تصاویری را که دیده اند، توصیف می کنند.

اول ظاهر شماست

یک فرد دیداری در جلسه خواستگاری فورا توجهش به قیافه و نوع پوشش شما جلب می شود و بعد هم اینکه آیا فرد به روزی هستید یا نه؟ زیر ناخن ها تمیز است یا نیست؟ بنابراین برای خواستگاری از یک فرد دیداری باید سر و ظاهر مرتب و تمیزی داشته و در خرید دسته گل یا هر مورد دیگری هم نهایت دقت و سلیقه را به کار ببرید.

اما برای نمونه اگر به خواستگاری کسی با تیپ شخصیتی شنیداری بروید، هیچ  کدام از اینها که گفته شد به اندازه این که لحن شما و خانواده تان در سالم و احوال پرسی چطور است، مهم نیست. باید بدانید این روند، تنها به روز خواستگاری مربوط نیست بلکه به طور مثال، اگر خانمی باشید که با یک فرد دیداری ازدواج کرده، برای همسرتان آراستگی خودتان و مرتب بودن منزل تان هنگام ورودش و حالت چهره تان به دلیل رضایت و احترامی که در چهره تان نسبت به او دارید، بسیار مهم است.

از طرف دیگر، دیداری ها از هدیه گرفتن خوشحال می شوند. برای همین اگر با یک شخص دیداری ازدواج می کنید، باید هدیه دادن برای تان به صورت عادت دربیاید. جالب است بدانید برای دیداری ها هیچ وقت ظاهر همسرشان عادی نمی شود، هزار سال هم که بگذرد ظاهر نامرتب، دل شان را می زند.

 تیپ شخصیتی فرد مورد نظرتان را چگونه می توانید بشناسید؟!

خلاصه بگوییم برای دیداری ها ظاهر همسرشان، یک اصل و فاکتور مهم است. بهترین شخصیت را هم که داشته باشید وقتی ظاهرتان ایراد داشته باشد از نظر فرد دیداری، عیب بزرگی دارید.

اولین رکن تشخیص تناسب افراد برای ازدواج با هم، هماهنگی تیپ های شخصیتی آنهاست.

خوشبخت شدن از راه گوش

شاید شما هم دیده باشد مادر یک جوان با حیرت و ناراحتی می گوید: «دختره هیچی نداره، نمی دونم پسرم عاشق چیش شده؟» اما این سوال جواب ساده ای دارد؛ اگر پسر شما شنیداری باشد، می تواند عاشق دختری شود که اصلا زیبا نیست اما صدا و لحن قشنگی دارد. سیستم عصبی شنیداری ها با لحن و آهنگ صدا تحریک می شود. بنابراین کسی که لحن و صدای خوبی داشته اما قیافه اش متوسط است، به نظرشان مشکلی ندارد.

شنیداری ها همان کسانی هستند که پشت تلفن به دیگری وابسته یمش وند و تابع و تحت تاثیر کلام هستند. آنها بیشتر تکه کلام های شما را به خاطر دارند. یک راه شناسایی شنیداری ها این است که اگر از او سوالی بپرسید برای فکر کردن بیشتر نگاهش به چپ و پایین متمایل است و موقع صحبت کردن نسبت به دیداری ها آرام تر صحبت می کند.

این گروه بیشتر به کلمات و آواها توجه دارند مثلا اگر با یکی صحبت می کنند برای شان نحوه گویش، تلفظ و ادبیاتی که مخاطب شان به کار می برد از قیافه و تیپ ظاهری او مهم تر است، این دسته افراد از موسیقی و دکلمه لذت می برند و خودشان هم سخنرانان خوبی هستند. وقتی نامزد شنیداری تان می خواهد برای تان از بهترین خاطراتش بگوید حتما در توصیف آنچه تجربه کرده از صدای محیط و حرف هایی که بین خودش و دیگران رد و بدل شده است، خواهدگفت.

گفتار مهم تر از رفتار

وقتی با فردی که دارای تیپ شخصیتی شنیداری است در ارتباط هستید، باید بدانید این افراد ذائقه شان هم شنیداری است؛ بنابراین در صحبت با آنها بهتر است زا کلمات بیشتر و لحن زیباتری استفاده کنید. به علاوه شنیداری ها دوست دارند حس های شما را بشنوند و از توصیف حس های خودشان هم لذت می برند. این دسته افراد از تشکر کلامی و گفتار تحسین آمیز لذت می برند، یک آفرین ساده برای شان معجزه می کند؛ همچنین لحن موبانه روی شان تاثیر بسیار خوبی دارد.

خب برعکسش را هم در نظر بگیرید و اگر می خواهید از چشمش بیفتید، سر نازمد شنیداری تان داد بکشید. خانم یا آقایی که شنیداری است دوست دارد جمله «دوستت دارم» را به صورت شفاهی، بارها بشنود و اگر همسرش هزار شاخه گل هم برایش بخرد به اندازه گفتن جملات عاطفی و عاشقانه رویش تاثیر خوب ندارد.

 تیپ شخصیتی فرد مورد نظرتان را چگونه می توانید بشناسید؟!

در آخر هم گله می کند که همسرش برایش گل می خرد اما یک بار نمی گوید دوستت دارم. اغلب در این مواقع واکنش طرف مقابل این است که می گوید: «یعنی کارهایی که می کنم نشانه دوستت دارم نیست؟» در صورتی که این شخص باید بداند که محبت کردن به شنیداری ها قلق خودش را دارد.

مثلا اگر برای شنیداری های پیامک یا موسیقی و فایل صوتی شعری را که خودتان خوانده اید بفرستید، برای شان بسیار خوشایندتر از وقتی است که برای شان گل یا هدیه های کوچک می خرید.

رمانتیک های بی حرکت

دسته سوم از تیپ های شخصیتی متعلق به گروه لمسی هاست. افراد لمسی از طریق لمس کردن، دنیا را درک می کنند. حرکات شان کند است و با لحن آرام، شمرده و متین صحبت می کنند. لمسی ها دارای عضلات افتاده و شکل هستند، وقتی روی مبل می نشینند بعد از مدتی حتما لم داده و حتی اگر رودربایستی نداشته باشند در مبل پخش می شوند. این شل بودن در لحن، کلام و حرکات شان هم  دیده می شود؛ پس از آنها توقع هیجان نداشته باشید.

مکث های شان بین جملاتی که می گویند زیاد است و ناگفته پیداست حوصله دیداری ها را بدجوری سر می برند. این افراد، بیشتر احساسی بوده و به شعر و ادبیات عمیقا علاقه مند هستند. فرد لمسی همان خواستگاری است که وقتی روی مبل، رو به روی تان می نشیند کاملا در آن فرو می رود و اگر سوالی که جوابش را نمی داند از او بپرسند، چشم هایش به پایین و راست متمایل می شود.

افراد لمسی درونگرا و عمیق هستند، اگر دقیق باشید متوجه می شوید شانه های شان به سمت پایین مایل است، گاهی هم با داستان شان خودشان را لمس می کنند یا موقع گفت و گو با صورت خودشان ور می روند. لمسی ها در فضای طبیعت درخت، گل و پرندگان را هم لمس می کنند و انگار مسیر درک شان از انگشتان شان می گذرد.

بیایید برای تان فال بگیریم

حتما تا به حال خانم های جان زیادی رادیده اید که با اشتیاق به انواع و اقسام فال ها از قهوه، شمع و تاروت گرفته تا حافظ و چینی متوسل می شوند که ببینند عاقبت شان چه خواهدشد. با شناخت تیپ شخصیتی فرد مورد نظرتان نیازی به فالگیرها نخواهید داشت چون به سادگی می توانید بهفمید آیا با توجه به انتخاب تان خوشبختی در پیش هست یا نیست؟

 تیپ شخصیتی فرد مورد نظرتان را چگونه می توانید بشناسید؟!

هر چند در ابتدا هیجان طلبی و تند و تیز بودن فرد دیداری از نظر فرد شنیداری جالب است و ممکن است در همان برخورد اول به دلیل تفاوت های شان برای هم جذاب باشند اما همین افراد وقتی در جریان سال ها زندگی مشترک در کنار هم قرار می گیرند، نمی توانند یکدیگر را تحمل کنند. به طور نمونه آدم دیداری، برون گراتر است و دوست دارد دائم با افراد دیگر اجتماع در تماس و تعامل باشد در صورتی که فرد شنیداری نسبت به دیداری ها درونگرا بوده و شلوغی روابط و فضاها را دوست ندارد؛ پس بهتر است در این مواقع تنها با اتکار به جذابیتی که هر دو گروه برای هم دارند تصور خوشبخت شدن با هم نداشته باشند.

برای شنیداری ها زندگی مشترک با یک فرد شنیداری احتمال موفقیت بیشتری دارد تا با یک فرد دیداری. از آن طرف فکرش را هم نکنید که یک فرد دیداری بتواند با فرد لمسی زندگی مشترک خوب و خوشی داشته باشد. این دو تیپ اصلا با هم تناسبی ندارند و هر کدام باعث آزار دیگری می شوند. خوشبختی دیداری و لمسی ممکن نیست ؛ حتی اگر تمام فالگیرها به خوشبختی آنها قسم بخورند.

شوخی ممنوع

افراد لمسی بیشتر از ظاهر و گفتار افراد، از لمس آنها تاثیر می پذیرند؛ یعنی اگر در گوش نامزد لمسی تان زمزمه های عاشقانه داشته باشید یا به سر و ظاهرتان برسید، روی احساسات او اثر ندانی ندارد اما آرام و با محبت به پشتش زدن می تواند اثر بسیار خوبی بر احساسش داشته باشد. افراد لمسی شوخی های بدنی را دوست ندارند و هرچند تاخیرها و سستی شان گاهی کلافه کننده است اما نباید هیچ وقت برای وادار کردن شان به عجله، آنها را هل دهید. برخلاف دیداری ها، برای افراد لمسی خوشمزه بودن غذا از مرتب بودن خانه، مهم تر است.


منبع: برترینها

آیت‌الله هاشمی و ویرانه ای که از نو بنا کرد

او مشاور معاون اول رییس‌جمهوری در امور آب، کشاورزی و محیط‌زیست است و دبیر ستاد احیای دریاچه ارومیه. وزیر کشاورزی هر دو دولت‌ آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بوده و به همین واسطه با اندیشه‌های اقتصادی ایشان از نزدیک آشناست. کلانتری همان زمان به دلیل ادغام دو وزارتخانه کشاورزی و جهاد سازندگی کار وزارت را رها کرد و از سال ۱۳۸۱ با تشکیل خانه کشاورز به‌عنوان یک تشکل صنفی بخش کشاورزی، دبیر کل آن شده و تاکنون در این سمت فعالیت می‌کند.

 هاشمی و ویرانه ای که از نو بنا کرد
او می‌گوید: «آیت‌الله هاشمی وارث ویرانه‌های جنگ بود و توسعه‌نیافتگی ایران، ارثیه‌ای که در جنگ همه زیربناهایش را از دست داده بود. او توانست با وام‌های خارجی، درآمدهای نفتی و درایت این ویرانه‌ها را از نو بنا کند. دولت آقای خاتمی مشکلات دولت آقای هاشمی را نداشت. در حقیقت میوه دولت سازندگی را چیدند و خودشان هم با درایت و عقلانیت دولت را اداره کردند.‌»

از نقش پررنگ آقای هاشمی رفسنجانی در سیاست ایران که گذر کنیم، یکی از پررنگ‌ترین دلایل ویژه بودن دوران سازندگی، شجاعتی است که آیت‌الله در برقراری سیاست‌های متفاوت اقتصادی اتخاذ کرد. شما یکی از وزرای اقتصادی کابینه او بودید؛ به نظرتان چه چیز این جسارت را به او می‌داد؟

شاید مهم‌ترین عامل وجود توانایی جسارت در آقای هاشمی این بود که ایشان پیش از ریاست‌جمهوری همه کشورهای غرب را دیده بودند. نگاه او به مسائل توسعه‌ای کشور و مسائل مربوط به پیشرفت بسیار مترقی و جدید بود. او نگرش متفاوتی نسبت به پیشرفت اقتصادی داشت؛ از همین‌رو منافع ملی برایش بسیار مهم بود. با توجه به‌ اینکه ایشان اعتقاد داشت ایران اسلامی باید الگوی اقتصادی کشورهای دیگر شود و یک کشور عقب‌مانده هرچقدر هم نگرش انقلابی قوی داشته باشد، نمی‌تواند الگوی دیگران شود، سعی کردند در آن راستا گام بردارند. نگاه او به اقتصاد، نگاهی توسعه‌گرایانه بود، پس اعتقاد داشت کشور به‌حتم باید به سوی سیاست‌هایی برود که کشور را ثروتمندتر و توسعه‌یافته‌تر کند.

آقای هاشمی دریافته بود که سیاست‌هایی که به شکلی اجتناب‌ناپذیر در دوره جنگ تحمیلی برای اقتصاد اتخاذ شده بود، نمی‌توانست در دوره پس از جنگ ادامه پیدا کند. به‌هر روی آن سیاست‌ها برای زمانی در نظر گرفته شده بود که جنگ منابع کشور را می‌بلعید. به‌همین دلیل آقای هاشمی تصمیم گرفت تجدیدنظری جدی در سیاست‌های اقتصادی کند.

او باور داشت که باید به دنبال سیاست‌های خاصی برود و به باورهای خودش ایمان داشت. برای نمونه او دیگر سیاست‌های کوپنی را به صلاح نمی‌دید یا سیاست‌های تثبیت نرخ ارز را به نفع منافع ملی کشور نمی‌دانست. او همچنین درون‌گرایی را دیگر به صلاح نمی‌دید؛ چراکه معتقد بود ما در یک جامعه جهانی زندگی می‌کنیم، نمی‌توان دور کشور را خط‌کشی کرد و اگر می‌خواهیم به توسعه دست پیدا کنیم، باید یک تعامل بین‌المللی وجود داشته باشد. او این مسائل را باور داشت و تا آن زمان کمتر فردی از مدیران کشور در این راستا فکر می‌کرد. خط مشی او به‌راستی متفاوت بود. این‌چنین بود که ناچار شد شجاعت بسیاری برای اهدافش به خرج دهد.

‌منظور از شجاعت، چیست؟ نوع سیاست‌هایی که برگزید؟ یا مبارزه با مخالفان؟

در واقع می‌خواهم بگویم او با واقعیت‌های اقتصادی زمان خودش مواجه و متوجه شد ایران منابع لازم را برای بازسازی و البته توسعه کشور ندارد و باید آنها را از خارج تامین کند؛ به همین دلیل هم از وزیر وقت اقتصاد- مرحوم نوربخش- خواست برای قدم‌گذاشتن در مسیر توسعه دنبال تامین منابع از خارج ایران برود. نه برای هزینه‌های جاری، بلکه برای هزینه‌های زیربنایی، سرمایه‌گذاری و صنعتی. مرحوم نوربخش هم در آن مدت کوتاه بیش از ٣٠ میلیارد دلار منابع خارجی تامین و وارد کشور کرد. با آن منابع همه تاسیسات زیربنایی کشور از بخش انرژی گرفته تا صنعت و کشاورزی و حمل‌ونقل ساخته و بازسازی شد. از سوی دیگر آقای هاشمی اعتقاد نداشت که با تثبیت نرخ دلار بر یک عدد مشخص می‌تواند نیاز کشور را برآورده کند؛ به همین دلیل سیاست‌های آزادسازی نرخ ارز را دنبال کرد. با شناور بودن نرخ ارز و تمرکز بر تعیین قیمت از سوی عرضه و تقاضا سیاست‌هایش را دنبال کرد.

شما به پیوند سیاست‌های آقای هاشمی و درک و دریافت ایشان از انقلاب اشاره کردید، اما بین شعارهای اوایل انقلاب و سیاست‌های دولت سازندگی تفاوت‌ها بسیار است؟ در واقع شعارهایی که رنگ و بوی چپ و حمایت از توده مردم داشت و سیاست‌های راست و لیبرال دولت آقای هاشمی، این تناقض را چطور توضیح می‌دهید؟

ببینید واقعیت این است که دوره جنگ و انقلاب بسیار به‌هم نزدیک شد. از همین‌رو سیاست‌هایی که زمان جنگ به‌شکلی اجتناب‌ناپذیر بر کشور تحمیل شد، به‌نوعی آرمان‌های انقلاب هم در نظر گرفته می‌شود. آن زمان باید کشور اداره می‌شد، اولویت کشور هم جنگ تحمیلی بود؛ یعنی دولت وقت باید هم جنگ را اداره می‌کرد و هم نیازهای مردم را برطرف. هزینه‌های جنگ هم آن‌قدر بالا بود که نمی‌شد با سیاست‌های لیبرالیستی کشور را اداره کرد، به‌ویژه آنکه آمریکا و جامعه بین‌المللی هم ایران را تحریم کرده بودند. بخش بزرگی از منابع ایران در غرب کشور از بین رفته بود، یعنی تولید و ثروت کشور آن‌قدر بالا نبود که بشود با اتخاذ سیاست‌های لیبرالیستی کشور را اداره کرد. اشاره من به‌شکل دقیق‌تر محدودیت منابع در دوران جنگ است.

پس با این محدودیت‌ها و توسعه‌یافته ‌نبودن کشور نمی‌شد هم نیازهای جنگ را تامین کرد و هم نیازهایی که سیاست‌های لیبرالی دارد. آن دوران سیاست‌های خاص خودش را می‌طلبید. تنها منابع ارزی ایران هم از فروش نفت یا نهایت صادرات فرش و پسته بود. جمع صادرات غیرنفتی ما هم در سال به بیش از دو تا سه میلیارد دلار نمی‌رسید. کشوری که قرار است با شش تا هفت میلیارد دلار در سال اداره شود که۵٠ درصد همین رقم هم در سال خرج جنگ می‌شود، چاره‌ای جز در پیش‌گرفتن سیاست‌های کوپنی ندارد. پس از جنگ آقای هاشمی با دیدی متفاوت به میدان آمد؛ سیاست‌های جدید را جایگزین سیاست‌های قبلی کرد. ‌در واقع سیاست‌های تعدیل ساختاری اصولا در کشورهایی که تازه از جنگ رها شده‌اند، دیده می‌شود.

به نظر شما سیاست‌هایی که پس از جنگ و در دوران آقای هاشمی اتخاذ شده بود، خود به‌تنهایی یک برنامه توسعه‌ای به حساب می‌آمد یا نه؟ اشاره مشخص‌ام به سیاست‌های تعدیل ساختاری است؟

در واقع بخشی از برنامه بود، برای نمونه به قیمت ارز اشاره می‌کنم. قرار نبود قیمت دلار در برنامه اول تثبیت شود. در برنامه توسعه‌ای ایران به‌ویژه برنامه دوم در نظر گرفته شده بود که نرخ ارز قیمت واقعی خودش را پیدا کند اما ناگهان با محدودیت منابع ارزی کشور قیمت ارز تا حدود ٧٠٠ تومان بالا رفت و مسائل خاصی هم به‌وجود آورد. آقای هاشمی اعتقاد داشت که ارز هم یک کالا است و عرضه و تقاضا باید نرخ ارز را تعیین تکلیف کند. بر این اساس ما نباید زندگی خودمان را با نرخ دلار تطبیق دهیم. نرخ ارز باید هرچه هست، سر جای خودش باشد و ایران سیاست‌هایی را که در برنامه توسعه طراحی کرده، پیش ببرد. نرخ ارز یک‌ روز ارزان است و روز دیگر گران و بانک مرکزی باید همه تلاشش را بکند تا اوضاع کنترل شود. آن برنامه کمی با دیدگاه مقام معظم رهبری تفاوت داشت.

اکنون مدت‌هاست که از آن روزها فاصله گرفته‌ایم. شما کماکان معتقدید فضای جامعه آن روزهای ایران آمادگی پذیرش آن سیاست‌ها را داشت یا نه؟

به گمان من اگر آن سیاست‌ها به‌درستی انجام می‌شد، به ثمر می‌رسید، ولی سازمان برنامه کوتاهی کرد.

یعنی آن همه مشکلی که رخ داد به‌دلیل کوتاهی‌های سازمان برنامه بود؟

آنها قول‌هایی دادند که قرار بود همزمان با برنامه رخ دهد که سازمان برنامه و بودجه وقت از آنها طفره رفت و به تعهداتش درباره سیاست‌های یکسان‌سازی نرخ ارز وفا نکرد. احتمال می‌دهم آنها بخش بیشتری از منابع بودجه‌ها را صرف توسعه کشور کردند؛ درحالی‌که نسبت به مسائل اجتماعی کشور بی‌تفاوت بودند. آنجا نقطه ضعفی در برنامه دوم توسعه دیده می‌شود که منجر به عقب‌نشینی دولت از مواضع خودش می‌شود. کار به جایی رسید که اختلاف نظر بین مقام معظم رهبری و آقای هاشمی درباره نرخ ارز ایجاد شد، این هم به این دلیل بود که فشار اجتماعی بر مردم افزایش یافت؛ قیمت کالاها افزایش چشمگیر داشت؛ نرخ تورم به بالای ۴۵ درصد رسید و…؛ البته بعدتر با تغییراتی که در دولت اعمال شد، این وضع سامان گرفت.

 هاشمی و ویرانه ای که از نو بنا کرد

اما به‌هرحال آن سیاست‌ها در عمل ناکام ماند و دولت ناگزیر عقب نشست…

همان‌طور که گفتم سازمان برنامه در اجرای آن سیاست‌ها کوتاهی کرد. در واقع می‌خواهم بگویم سیاست‌ها مشکلی نداشت؛ بلکه مشکل در اجرای آن سیاست‌ها بود. برای اینکه بنا بود به موازات تعدیل نرخ ارز، بسته‌های حمایتی هم اجرایی شود که هرگز این اتفاق رخ نداد. برای نمونه کوپن مرغ حذف شد و قیمت آن به‌شدت بالا رفت. درحالی‌که قرار بود در موضوع گوشت و مرغ، اقشار نیازمند تحت فشار قرار نگیرند اما این اتفاق رخ نداد. آن مقطع سازمان برنامه حاضر نبود با سیاست‌های برنامه دوم توسعه همسو شود. در نتیجه دولت ناچار شد از سیاست‌های خودش عقب‌گرد کند. اینها در اجرا با مشکل مواجه شد.

آن زمان تا چه حد بین نگرش مردان اقتصادی کابینه هم‌راستایی وجود داشت؟ برخی‌ از چند صدایی و مشکلات حاد می‌گویند.

خب؛ زمانی که بین سازمان برنامه و دولت اختلاف نظر پیدا شد، یعنی نگرش همه یکسان نبود. بین سازمان برنامه و دولت و وزارت اقتصاد و بانک مرکزی اختلاف دیدگاه وجود داشت. بعدها اینها با حضور آقای محمدخان به‌عنوان وزیر اقتصاد و دارایی، بازگشت آقای نوربخش و انتصاب رییس جدید سازمان برنامه اصلاح شد. ناهماهنگی‌هایی درون ستاد اقتصادی دولت وجود داشت که سال ١٣٧۴ اصلاح شد.

خب؛ اگر بپذیریم که دولت آقای هاشمی متفاوت از دیگر دولت‌ها عمل کرد، به نظر شما کدام دولت، پس از دولت سازندگی بیشترین تاثیر را از سیاست‌های آقای هاشمی گرفت؟

به گمان من یکی از موفق‌ترین دولت‌ها در بخش اقتصادی، دولت آقای خاتمی بود. آنها تقریبا همان سیاست‌های دوره سازندگی را با درایت و انسجام بیشتری ادامه دادند. من دولت آقای خاتمی را موفق‌ترین دولت سال‌های پس از انقلاب می‌بینم.

در واقع کدام دولت بیشترین تاثیر اقتصادی را گرفت؟ از این منظر این پرسش را مطرح می‌کنم که برخی از کارشناسان معتقدند که دولت آقای احمدی‌نژاد بیشترین نزدیکی را به آقای هاشمی از منظر اقتصادی داشت؟

به هیچ روی دولت آقای احمدی‌نژاد هیچ نزدیکی با دولت آقای هاشمی نداشت. دولت آقای خاتمی زمانی سر کار آمد که زیربناها ساخته شده بود. آقای هاشمی وارث ویرانه‌های جنگ بود و توسعه‌نیافتگی ایران. ارثیه‌ای که در جنگ همه زیربناهایش را از دست داده بود. او توانست با وام‌های خارجی، درآمدهای نفتی و درایت این ویرانه‌ها را از نو بنا کند. دولت آقای خاتمی مشکلات دولت آقای هاشمی را نداشت. در حقیقت میوه دولت سازندگی را چیدند و خودشان هم با درایت و عقلانیت دولت را اداره کردند. آقای احمدی‌نژاد اما اقتصاد کشور را به‌هم ریخت. سازمان برنامه را منحل کرد؛ خزانه را مانند کیسه‌ای کرد که می‌تواند هرلحظه از آن برداشت کند؛ در نهایت معلوم نشد با آن همه درآمد نفتی چه کرد و… . آقای احمدی‌نژاد اقتصاد کشور را به سوی ویرانی برد؛ اما آقای خاتمی در راستای سیاست‌های آقای هاشمی حرکت کرد، با این تفاوت که زیربناها ویرانه نبود. دولت اصلاحات استفاده درستی از منابع کشور کرد.


منبع: برترینها

اعتماد به پوپولیسم «بحران» می‌آفریند

«وقتی جامعه‌ای به شکاف‌های طبقاتی دچار می‌شود و برخورداری و نابرخورداری در آن شکل می‌گیرد و حاشیه‌ها در جامعه رشد می‌کنند، بستر پوپولیسم فراهم می‌شود و جریان‌های پوپولیستی شکل می‌گیرد.» این‌ها را هادی خانیکی می‌گوید.

این فعال سیاسی و استاد دانشگاه علامه طباطبایی معتقد است افرادی که در رأس جریان‌های پوپولیستی هستند، خودشان از خودشان قهرمان می‌سازند و خود را شخصیت‌هایی ابرمرد با شعار‌های منجی‌گرایانه و راه‌حل‌هایی کوتاه‌‌مدت برای حل مسائل جامعه مطرح می‌کنند. «چلچراغ» به بهانه ظهور مجدد جریان‌های پوپولیستی در دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، با آقای خانیکی همراه شده تا از عاقبت اعتماد به پوپولیست‌ها بگوید. آن چه در ادامه می‌آید، شرح گفت‌وگوی ماست.

 اعتماد به پوپولیسم «بحران» می‌آفریند

اگر موافق هستید، با تعریف «پوپولیسم» شروع کنیم.

پوپولیسم جریانی است که گرچه به دوران پیشامدرن تعلق دارد، اما جوامع مدرن هم نتوانستند خودشان را از این پدیده رها کنند؛ به‌خصوص در عرصه سیاست. آن‌چه به‌طور عام از پوپولیسم استنباط می‌شود، شکل‌گیری جریان سیاسی- اجتماعی است که با تظاهر به انقلابی‌گری و ابراز تمایل به ایجاد تغییرات سریع و فراگیر سعی می‌کند حمایت گسترده طبقات متوسط و پایین جامعه را در مواقع بحرانی به دست آورد و اساسا بر هیجان‌ها، خواسته‌های مبهم و توقعات فزاینده‌ای که در جامعه شکل گرفته، متکی می‌شود و صورت‌های مختلفی مثل انباشته کردن یا تجمیع خواسته‌های مشترک این گروه‌ها و طبقات را به دنبال دارد.

جریان‌های پوپولیستی با جنبش‌های مدنی چه تفاوتی دارد؟

جریان‌های پوپولیستی با جنبش‌های مدنی هر جایی که با تشکیل اعضا و نهادها و طرح برنامه‌ها و سیاست‌های معین شکل می‌گیرند، تفاوت دارد. جریان‌های پوپولیستی بیشتر جنبه ناپایدار دارد و به باورها و اعتقاداتی تکیه می‌کند که غالبا اشاعه‌پذیر هستند و سازمان‌دهی‌های موقت و فصلی دارند. این جریان‌ها فاقد انسجام است و به‌طور کلی بر پایه خصوصیاتی شکل می‌گیرد که ناپایدار و به گونه‌ای مردم‌فریبانه است.

جریان‌های پوپولیستی چگونه شکل می‌گیرد؟

شکل‌گیری جریان‌های پوپولیستی را باید محصول وضعیت و ساختارهای اجتماعی دانست که به گونه‌ای با آسیب‌ها و تنگناهای مختلف مواجه هستند. جریان‌های پوپولیستی خودشان جزو علایم وجود بحران‌ها و آسیب‌های اجتماعی، چالش‌ها و ابرچالش‌های بحران‌زای اقتصادی و اجتماعی هستند که باعث می‌شوند جامعه از ماهیت شکل یافته و سامان مدنی خود دور شود. وقتی جامعه‌ای به شکاف‌های طبقاتی دچار می‌شود و برخورداری و نابرخورداری در آن شکل می‌گیرد و حاشیه‌ها در جامعه رشد می‌کنند، بستر پوپولیسم فراهم می‌شود و جریان‌های پوپولیستی شکل می‌گیرد.

پوپولیست‌ها برای دست‌یابی به قدرت چه می‌کنند؟

پوپولیسم برای مشکلات عمدتا ریشه‌دار جامعه که حل سریعشان دشوار است، ایجاد وعده می‌کند و می‌گوید می‌تواند سریعا مشکل را حل کند. افرادی که در رأس جریان‌های پوپولیستی هستند، خودشان از خودشان قهرمان می‌سازند و خود را شخصیت‌هایی ابرمرد با شعار‌های منجی‌گرایانه و راه‌حل‌هایی کوتاه‌مدت برای حل مسائل مزمن جامعه مطرح می‌کنند و به همین دلیل هم هست که می‌توانند بخش‌هایی از جامعه را که از مشکلات حاد پیش رو رنج می‌برند، در سطوحی با خود هم‌نوا کنند. رویکردها و شعارهای پوپولیست‌ها نه‌تنها با روش‌های علمی و بنیادین فاصله دارد، بلکه اساسا در خیلی از مواقع از شیوه‌های عقلانی و تجربه‌های راه‌گشا هم دور است.

جنبش‌های پوپولیستی ابهام‌زا و ابهام‌زی است. به گونه‌ای که در ابهام‌ها شکل می‌گیرد و سعی می‌کند که از چیزهایی استفاده کند که به نوعی هیجان‌ها و عواطف را برمی‌انگیزد؛ از اعتقادات جامعه، افسانه‌ها و اسطوره‌ها بهره می‌گیرد و سعی می‌کند خود را به جای قهرمانان و منجی‌ها قرار دهد. سیاست‌های تخریبی را در برابر سرمایه‌های اجتماعی و سیاسی یک جامعه در پیش می‌گیرد و در برابر عقلانیت موجود می‌ایستد. دوگانه‌سازی می‌کند و با دو یا چند پهلو حرف زدن تلاش می‌کند خود را از آن چیزی که جامعه با آن مواجه است، مبری کند. به همین دلیل هم هست که در بسیاری از مواقع جنبش‌های پوپولیستی و شخصیت‌های پوپولیستی خودشان را به جای شخصیت‌های انقلابی، روش‌های انقلابی و در موضع مدیران انقلابی یعنی کسانی که راه‌حل‌های سریعی برای مشکلات دارند و می‌توانند جامعه را نجات دهند، قرار می‌دهد.

هدف نهایی پوپولیست‌ها از ورود به حوزه سیاست در یک جامعه چیست؟

پوپولیست‌ها سعی دارند تا به صورت جدی آن دسته از جوامع سیاسی را که مبتنی بر نظام نمایندگی هستند، به چالش بکشند و به نوعی خودشان را هم‌ذات با آرمان‌های درونی جامعه نشان دهند. پوپولیست‌ها درواقع از ارزش‌های بنیادین دور هستند.

چه چیزی باعث شده تا پوپولیست‌ها فاقد ارزش‌های بنیادین باشند؟

شخصیت افراد پوپولیست و جنبش‌های پوپولیستی نه‌تنها خودشان از ارزش‌های اخلاقی به دور هستند، بلکه سعی می‌کنند جامعه را دچار نوعی بحران اخلاقی کنند. در عین حال وانمود می‌کنند که دارای ارزش‌اند. و آن‌چه باعث شده تا پوپولیست فاقد ارزش باشد، تکیه کردن بر دروغ، تکیه بر تهمت و تخریب است. پوپولیست در جهت برهم زدن نظم مستقر در هر جامعه گام برمی‌دارد و این از ویژگی‌های پوپولیست در هر جامعه است.

جناب دکتر؛ سوال این‌جاست که پوپولیسم چطور فراگیر می‌شود؟

پوپولیست به‌صورت واکنش‌های تند و سریع نسبت به وضعیت‌های حاد و بحرانی درمی‌آید و فراگیر می‌شود و تنگنا‌ها و مشکلاتی اساسی برای جامعه به وجود می‌آورد. در عرصه سیاست جامعه را دچار بحران می‌کنند و برای رویکردهایی که جامعه انتخاب کرده، اختلال ایجاد می‌کنند. مثلا اگر جامعه برای آینده خودش دست به حرکت‌های اصلاح‌گرایانه بزند، جنبش‌های پوپولیستی بدترین رقبای حرکت‌های مدنی هستند.

اعتماد یک جامعه به جریان‌های پوپولیستی چه سرانجام و عاقبتی خواهد داشت؟

درواقع جامعه را از موازین عقلانی، دموکراتیک و مدنی دور کرده و جامعه را بی‌اخلاق و ناپایدار می‌کند. هم‌چنین جامعه را به سوی بحران می‌برد و به دلیل آن‌که متکی بر دامن زدن به توقعات است، با ارائه راه‌حل‌های غیرواقعی جامعه را سرخورده می‌کند.

آیا پوپولیسم در جامعه ما نیز توانسته اثری جدی داشته باشد؟

ما در جامعه خودمان نیز شاهد رشد این پدیده بوده‌ایم و همین‌طور در جهان مدرن نیز این پدیده را می‌بینیم. درواقع در این سال‌ها توانسته‌اند جامعه را به سوی نماد‌های دور از واقعیت ببرند. به‌عنوان مثال آن‌چه جامعه ایران بعد از دوران اصلاحات تجربه کرد و شبهاتی که به وجود آمد و صورت‌بندی‌هایی را به وجود آوردند که گویی می‌توانند تمام مشکلات جامعه را حل کنند. این جریان در این سال‌ها مشترکاتی را برای خودش ایجاد کرده که این اشتراکات به جریان‌های اصلاح‌گرایانه شبیه است و دیدیم که چطور در همین ماه‌های اخیر افرادی که قدرت را پس از اصلاحات در دست گرفتند، مدعی این شده‌اند که نه‌تنها با تحول‌خواهی هم‌سو هستند. بلکه تحول‌گرایانه‌تر هم هستند، اما این‌ها تمامش شعارزدگی است و در مرحله حرف زدن باقی می‌ماند.

 اعتماد به پوپولیسم «بحران» می‌آفریند

و همین شعارزدگی جامعه را به عقب می‌برد؛ این‌طور نیست؟

بله دقیقا. ما دیدیم که جریان پوپولیسم، چطور منابع مادی و معنوی جامعه را در این سال‌ها تلف کرد و چقدر از سرمایه‌های ملی و داشته‌های اعتباری را که می‌توانست باعث تحرک و توسعه در کشور شود، با حرکت‌های نسنجیده نابود کرد. چطور درآمد‌های هنگفت نفتی را به نوعی اتلاف رساند و از طرفی باعث کاهش اعتماد و انسجام مردم شد. از سویی گروه‌های مختلف را به دشمنی با یکدیگر کشاند.

این فرصت‌سوزی و اهانت‌ها تمام اقشار جامعه را دربر می‌گیرد؟

ما دیدیم که چطور توهین به نخبگان و سیاسیون به‌راحتی هرچه تمام‌تر در سالیان اخیر صورت گرفت. یک روز به روشن‌فکران اهانت می‌کردند، یک روز به دانشگاهیان توهین می‌کردند و روزی مردم را «خس و خاشاک» می‌نامیدند. تمام این اهانت‌ها با مواضعی صورت می‌پذیرفت مثل «ما کنار مردم هستیم» و «ما صدای ملت ایران هستیم». در سطح جهان هم شاهد پوپولیسم هستیم. مثلا جامعه‌ای مثل جامعه آمریکا آن‌قدر دچار سردرگمی می‌شود که طبقات پایین و فرودست آن جامعه، ثروتمندترین فرد جامعه را به‌عنوان منجی خودشان می‌دانند.

درواقع پوپولیسم در تلاش است تا خود را منجی جامعه نشان دهد…

دقیقا. پوپولیسم تفسیری از رهایی و نجات ارائه می‌دهد که خودش نسبت به آن تفسیر، جزو عوامل مخرب محسوب می‌شود. نه دنیای بهتری برای معیشت ارائه می‌دهد و نه دنیای بهتری برای فرهنگ ارائه می‌دهد و این سبک و سیاق پوپولیسم است. منابع انسانی و طبیعی در چنین شرایطی بر پایه بازی با عواطف و احساسات از بین می‌روند؛ و نتیجه آن عوامانه شدن هرچیزی در جامعه است.

چه راه‌کاری برای گرفتار نشدن در دام پوپولیسم پیشنهاد می‌کنید؟

نکته‌ای که در چلچراغ و به‌ویژه برای جوانان می‌توان به آن اشاره کرد، این است که پوپولیسم یک مفهوم و جریان است که در تلاش است تا با فرار کردن از صراحت و شفافیت، جامعه را دچار فریب‌خوردگی کند؛ عقلانیت را در جامعه به حداقل می‌رساند و قواعد بازی‌های دموکراتیک را برهم می‌زند. جامعه ما در مسیر تحولات پرشتاب است و هرگاه به سمت گفت‌وگو رفته تا از دل گفت‌وگو‌ها به شکل‌گیری نهاد‌های مدنی برسد، پوپولیسم را در مقابل خود دیده است. جامعه ما در مقابل پوپولیسم نباید به عقب برگردد؛ به‌ویژه نخبگان نباید هرگز به دام پوپولیسم دچار شوند، چراکه انسجام و گفت‌وگو‌های ملی را به تقابل و ستیز می‌کشاند.


منبع: برترینها

این عطرهای مردانه، مورد علاقه خانم هاست

برترین ها: اکثر آقایان برای جلوگیری از بوی بد بدن از دئودورانت ها استفاده می کنند اما برای خوشبویی چه باید کرد؟ برای این که عطر تن مان دیگران را مست کند باید چه کنیم؟ در تحقیقات انجام شده از تعدادی خانم خواستند تا ترجیح شان را برای شریک زندگی از میان تعدادی مرد بیان کنند.

در واقع خانم ها بایستی از روی عطر بدن آقایان آنها را انتخاب می کردند. در میان آنها برخی از عطرها بودند که خانم ها را از خود راندند در حالی که برخی دیگر در لیست محبوب ترین ها قرار گرفتند که در این مطلب آنها را به شما معرفی می کنیم.

در ابتدا جدولی از طبقه بندی عطرها، میزان اسانس و ماندگاری آنها را برایتان آورده ایم. 

 عطرهای مردانه ای که خانم ها می پسندند

همان طور که می دانید عطرها از ترکیبات اسانس مواد خام (گیاهان، مشک و…) و آب و الکل تشکیل شده اند. تفاوت عطر و ادکلن در میزان اسانس به کار رفته در آب و الکل درون آنها است. هر قدر میزان اسانس به کار رفته در عطر بیشتر باشد این عطر دوام و ماندگاری بالاتری دارد به طوری که عطرها بیشترین ماندگاری را، حدود ۸ ساعت، دارند.

عطرها از نظر ماندگاری، دوام و میزان اسانس به کار رفته در آنها، به ۶ دسته تقسیم می شوند:

Perfume : میزان اسانس به کار رفته ۱۵ تا ۲۵ درصد

Soie de Perfume: اسانس حدود ۱۵ تا ۱۸ درصد

Eau de Perfume: اسانس حدود ۸ تا ۱۵ درصد

Eau de Toilette: اسانس ۴ تا ۱۰ درصد

Eau de Cologne: اسانس ۲ تا ۵ درصد

Eau de fraiche یا Deodorant: اسانس کمتر از ۳ درصد که همان اسپری ها هستند.

حال نوبت به معرفی محبوب ترین عطرها از نظر خانم ها می شود:

Creed Aventus

 Eau De Parfum

 عطرهای مردانه ای که خانم ها می پسندند

اولین انتخاب اکثر خانم ها برای عطر مردانه، عطر کرید اونتوس بوده است. این عطر برای تمام فصول سال، و مصرف روزانه و شبانه، مناسب می باشد. غالب ترین اسانس این عطر ترکیب رایحه های شیرین و چوبی از جمله آناناس، درخت توس و مشک است که ماندگاری فوق العاده ای را نیز به همراه دارد.

Paco Rabanne – ۱ Million

Eau De Toilette

 عطرهای مردانه ای که خانم ها می پسندند

عطر پاکو رابانا، وان میلیون، نه تنها در میان خانم ها محبوبیت زیادی دارد بلکه به سادگی نیز در فضا پخش و احساس می شود. این عطر ترکیبی از اسانس های دارچین، گریپ فروت، پرتقال خونی، نعناع، نعناع هندی و چرم است که تاثیر زیادی بر دیگران می گذارد. آن را برای میهمانی های شبانه، به خصوص اگر در فضایی باز برگزار می شود، مصرف کنید.

La Nuit De L’Homme- Yves Saint Laurent

Eau De Toilette

 عطرهای مردانه ای که خانم ها می پسندند

ترکیب اسانس های متضادی چون ترنج، اسطوخودوس، سرو و زیره رایحه ای ساخته که دیگران را وادار می کند بیشتر این عطر را استشمام کنند. پیشنهاد می شود که این عطر را برای میهمانی های عصرانه مصرف کنید. از آنجا که این عطر به خوبی دیگر عطرها در فضا پخش نمی شود، بهتر است که هر چند ساعت یک بار آن را تمدید کنید. 

Salvatore Ferragamo- F by Ferragamo Black

Eau De Toilette

 عطرهای مردانه ای که خانم ها می پسندند

عطر سالواتوره فراگامو نه تنها یکی از بهترین بلکه از مقرون به صرفه ترین عطرهای مردانه می باشد. اسانس اسطوخدوس و تونکا از اصلی ترین اسانس های این عطر هستند که تاثیر فوق العاده ای بر دیگران می گذارند. ماندگاری این عطر ۵ تا ۶ ساعت است، به همین دلیل می توانید با خیال راحت آن را برای میهمانی هایتان مصرف کنید.

Versace Pour Homme- Versace

Eau De Toilette

 عطرهای مردانه ای که خانم ها می پسندند

اگر به اسانس های خنک بیش از شیرین علاقه دارید، این عطر با رایحه مرکبات برای روزهای بهار و تابستان شما بسیار مناسب است. از ترکیبات اصلی آن می توان به لیمو، شکوفه پرتقال، ترنج، سنبل، گل مریم، دانه تونکا، مشک، عنبر ، سدر و گل شمعدانی اشاره کرد. اگر به دنبال عطری برای محیط کار یا فعالیت های بیرون از خانه می گردید، ما این عطر را به شما پیشنهاد می دهیم.


 

Bleu De Chanel- Chanel

Eau De Toilette

 عطرهای مردانه ای که خانم ها می پسندند

اسانس چوب این عطر در کنار اسانس مرکبات رایحه ای تولید کرده که فوق العاده لوکس و فریب دهنده است. هر چه از مدت زمان این عطر روی بدن تان بگذرد، رایحه ای تیز و تندتر به خود می گیرد که خود یکی از دلایل تاثیرگذاری این عطر می باشد. این محصول را می توانید برای مصرف روزانه خود به خصوص در محیط کار بکار گیرید.

Thierry Mugler- A*Men Pure Malt

Eau De Toilette

 عطرهای مردانه ای که خانم ها می پسندند

رایحه این عطر را هیچ کجای دیگر پیدا نمی کنید از این رو که ترکیبات پیچیده ای دارد. برای ساخت این عطر از روش های سنتی استفاده کرده اند و با ترکیب اسانس هایی چون بلوط، مالت، ادویه های تند و شیرین و چوب عطری تولید کرده اند که نه تنها تند و زننده نیست بلکه بسیار هم تاثیرگذار است. با زدن این عطر خودتان را از دیگران کاملا جدا خواهید کرد و در جمع خواهید درخشید. اگر چه این عطر برای موقعیت های مختلف مناسب است اما پیشنهاد می کنیم که آن را برای زمستان و پاییز، به خصوص برای مراسم شبانه، مصرف کنید.

Versace Eros – Versace

Eau De Toilette

 عطرهای مردانه ای که خانم ها می پسندند

اروس، الهه عشق است و همانطور که از نام این عطر پیداست، با عشق و علاقه در ارتباط است. اصلی ترین اسانس های آن وانیل، نعنا و دانه تونکا است که رایحه ای شیرین و مردانه به آن داده است. این رایحه یکی از پیچیده ترین ترکیبات را دارد که برای ۴ فصل سال و هم مصرف روزانه و شبانه مناسب است. از نظر ماندگاری نیز این عطر بالاترین ماندگاری را دارد، به همین دلیل اگر می خواهید به مدت چند ساعت با عطر خود دیگران را تحت تاثیر قرار دهید، آن را به شما پیشنهاد می دهیم.

Dior Sauvage

Eau De Toilette

 عطرهای مردانه ای که خانم ها می پسندند

برند لوکس دیور هیچگاه در خلق محصولات خود به اشتباه نمی رود. این عطر نیز از آن دسته عطرهایی است که خانم های بسیاری به آن رای داده و آن را جزو یکی از جذاب ترین عطرها خوانده اند. اسانس های عنبر، فلفل و ترنج از قوی ترین رایحه های موجود در این عطرند که شما را در تمام روز خوشبو و شاداب نگه می دارند.

Aqua Di Gio Profumo – Giorgio Armani

Eau De Toilette

 عطرهای مردانه ای که خانم ها می پسندند

این عطر برای فصل های بهار و تابستان و حتی پاییز جان می دهد. به دلیل ترکیب اسانس هایی چون ادویه جات، مرکبات، شمعدانی، گل مریم، رزماری و نعناع هندی، شما می توانید هم در طول روز و هم در مراسم شبانه خود از این عطر استفاده کنید. یکی از ماندگارترین عطرهای مردانه، همین عطر است. با زدن آن به خود رایحه مدیترانه ای را به اطرافیان تان انتقال می دهید.


منبع: برترینها

سه روش خانه دار شدن به کمک وام های بانکی

روزنامه هفت صبح – سیما فرزیان: اگرچه فعالان مسکن هنوز درباره حاکم بودن رکود بر این بازار غر می زنند اما کیست که نداند در همین موقع می توان خرید خوبی انجام داد. این شانس بیش از همه نصیب کسانی می شود که خواستار خرید یک خانه نه چندان بزرگ هستند. آیا واقعا بخت با زوج های جوان یار است؟ اگر از وام های بانکی به عنوان نیروی کمکی استفاده کنید چطور؟ شاید این گزارش بتواند انگیزه ای در شما ایجاد کند.

روش اول: استفاده از تسهیلات مسکن یکم به اضافه وام ۱۰ میلیونی جعاله

صندوق پس انداز مسکن یکم بانک مسکن، خرداد ماه سال ۹۴ آغاز به کار کرد و در حال حاضر به تعدادی از سپرده گذاران تسهیلات داده است. در حال حاضر متقاضی تهرانی خرید مسکن (سرپرست خانوار)، می تواند با سپرده گذاری مبلغ ۴۰ میلیون تومان به مدت یک سال در بانک مسکن، ۸۰ میلیون تومان وام دریافت کند.

 سه روش خانه دار شدن به کمک وام های بانکی
ضمن این که مبلغ سپرده اولیه نیز علاوه بر این وام به او برگردانده می شود. پس در مجموع متقاضی می تواند ۱۲۰ میلیون تومان دریافت کند. اگر به این مبلغ ۱۰ میلیون وام جعاله تعمیرات مسکن را اضافه کنیم، روی هم ۱۲۰ میلیون تومان دست شما را می گیرد. نرخ سود این وام ۹ و نیم درصد و مبلغ اقساط آن در دوره بازپرداخت ۱۲ ساله، ماهیانه یک میلیون و ۱۰۰ هزار تومان است.

این تسهیلات در شرایطی است که تنها یکی از زوجین حساب پس انداز مسکن یکم داشته باشد؛ در صورتی که هر دوی آنها با هم حساب افتتاح کنند، به این معنا که هر کدام ۴۰ میلیون تومان و در مجموع ۸۰ میلیون تومان به طور جداگانه در بانک مسکن بگذارند و بعد یک سال نفری ۸۰ میلیون تومان و در مجموع ۱۶۰ میلیون تومان تسهیلات بگیرند، از آنجا که ۸۰ میلیون تومان اولیه آنها نیز به این زوج مسترد می شود، در نهایت ۲۴۰ میلیون تومان در اختیار دارند اما به آنها تنها یک وام جعاله تعلق می گیرد؛ چون وام جعاله قائم به واحد مسکونی است نه قائم به فرد متقاضی.

بنابراین این زوج در نهایت می توانند ۲۵۰ میلیون تومان برای خرید واحد مسکونی تهیه کنند. سود تعلق گرفته به وام های این زوج از آنجایی که دو فقره تسهیلات مجزا محسوب می شوند، ۹ و نیم درصد به ازای هر وام ۸۰ میلیون تومانی است.

این تسهیلات برای شهرهای بالای ۲۰۰ هزار نفر جمعیت و همچنین مراکز استان ها، ۶۰ میلیون تومان برای فرد متقاضی و ۱۲۰ میلیون تومان برای زوجینی است که هر دو حساب صندوق مسکن یکم افتتاح کرده باشند. مبلغ وام جعاله در این شهرها نیز مانند تهران ۱۰ میلیون تومان است. نرخ سود متقاضیان خرید در این شهرها همانند متقاضیان ایرانی ۹ و نیم درصد است.

همچنین تسهیلات صندوق یکم برای متقاضیان ساکن شهرهای کمتر از ۲۰۰ هزار نفر جمعیت، ۴۰ میلیون تومان است که متقاضی باید یک سال ۲۰ میلیون تومان در حساب خود پس انداز داشته باشد. همچنین به زوجینی که هر دو نفری ۲۰ میلیون تومان در بانک مسکن اندوخته داشته باشند، بعد از یک سال نفری ۴۰ میلیون تومان و مجموعا ۸۰ میلیون تومان تعلق می گیرد. مبلغ وام جعاله هم در این شهرها، ۱۰ میلیون تومان و نرخ سود تسهیلات، ۹ و نیم درصد است. اگر متقاضی استفاده از صندوق مسکن یکم واحد مسکونی را در بافت فرسوده خریداری کند، نرخ سود آن هشت درصد محاسبه می شود. استفاده کنندگان از تسهیلات صندوق مسکن یکم در صورت تمایل به دریافت وام جعاله، باید اوراق حق تقدم تسهیلات مسکن خریداری کنند.

روش دوم: استفاده از اوراق تسهیلات به اضافه وام جعاله

یکی دیگر از روش های خرید مسکن برای افرادی که نمی خواهند از سیستم پس انداز استفاده کنند، خرید اوراق گواهی حق تقدم تسهیلات مسکن است که هم از طریق شعب بانک مسکن و هم از طریق فرابورس قابل خریداری هستند. قیمت هر برگه حق تقدم تسهیلات مسکن، بستگی به نرخ روز آن در بازار سرمایه دارد و با هر برگه می توان ۵۰۰ هزار تومان تسهیلات گرفت. متقاضی نیز بسته به نیاز مالی خود، هر تعداد برگه که بخواهد می تواند خریداری کند. سقف این تسهیلات در تهران ۶۰ میلیون تومان است که با احتساب ۱۰ میلیون تومان وام جعاله به ۷۰ میلیون تومان می رسد.

سه روش خانه دار شدن به کمک وام های بانکی

همچنین زوج هایی که بخواهند با یکدیگر یک واحد مسکونی بخرند، می توانند تا سقف ۱۰۰ میلیون تومان تسهیلات مسکن به انضمام ۱۰ میلیون تومان وام جعاله مسکن (مجموعا ۱۱۰ میلیون تومان)، تسهیلات دریافت کنند. این وام برای متقاضیان خرید مسکن در شهرهای بالای ۲۰۰ هزار نفره ۴۰ میلیون تومان وام مسکن به اضافه ۱۰ میلیون تومان وام جعاله (مجموعا ۵۰ میلیون تومان) است.

سود این نوع تسهیلات در دوره بازپرداخت ۱۲ ساله با نرخ ۱۶ درصد در همه شهرها و تهران محاسبه خواهد شد. مبلغ اقساط آن نیز – بدون در نظر گرفتن اقساط وام جعاله – برای وام گیرندگان تهرانی، ۹۹۹ هزار تومان، ساکنان شهرهای بالای ۲۰۰ هزار نفر جمعیت ۸۳۲ هزار تومان و ساکنان سایر شهرها ۶۶۶ هزار تومان است.

با توجه به اینکه قیمت اوراق حق تقدم تسهیلات مسکن طی روزهای اخیر در کانال ۶۷ تا ۷۷ هزار تومانی در نوسان است، اگر میانگین قیمت آن را به ازای هر برگه ۷۲ هزار تومان در نظر بگیریم – به هر برگه حق تقدم تسهیلات مسکن، ۵۰۰ هزار تومان وام مسکن تعلق می گیرد – متقاضی تهرانی دریافت وام ۷۰ میلیون تومانی باید ۱۲۰ برگه خریداری کند که ارزش آن ۸ میلیون و ۶۴۰ هزار تومان خواهد بود. بنابراین پول واقعی موجود در حساب این خریدار مسکن ۶۱ میلیون و ۲۶۰ هزار تومان است. این در حالی است که او بعد از ۱۲ سال، ۹۵ میلیون تومان به بانک مسکن بازپرداخت کرده است.

روش سوم: استفاده از روش ترکیبی

بسیاری از متقاضیان خرید واحد مسکونی اعم از مصرفی و سرمایه ای، با این روش برای خرید ملک مسکونی آشنا بوده و عده زیادی نیز از آن بهره برده اند. به این صورت که متقاضیانی که تمایلی به پس انداز کردن پول خود در صندوق یکم ندارند، می توانند از روش ترکیب «وام خرید مسکن با اوراق تسهیلات» به اضافه «آورده شخصی» خود و مبلغ ودیعه مسکن مستاجر آن ملک که همان پول رهن است، هزینه خرید واحد مسکونی مورد نظر را تامین کنند.

اگرچه دارندگان تسهیلات صندوق مسکن یکم نیز می توانند از این روش استفاده کنند اما به دلیل بالا بودن اقساط وام صندوق یکم استفاده از این روش از آنجایی که قرار نیست در آن واحد سکونت داشته باشند و احتمالا علاوه بر اقساط وام، اجاره ماهانه هم باید بپردازند، برای وام گیرندگان از محل صندوق پس انداز یکم چندان مقرون به صرفه نیست.

این روش به دلیل بالا بودن مبلغ ودیعه مسکن (رهن کامل) در تهران و کلان شهرها، بیشتر استفاده می شود اما آسیب هایی نیز با خود به همراه دارد که مهم ترین آن ناتوانی مالک در تامین مبلغ ودیعه مسکن برای بازگرداندن به مستأجر است. به خصوص که پرونده های زیادی در دادگاه ها در این زمینه جریان دارد.

مستأجرانی که خواهان استرداد وجه ودیعه مسکن خود از موجر (مالک) بی پول هستند، به دادگاه شکایت می کنند که مشکلات فراوانی در انتظار مالک خواهد بود. بنابراین استفاده از این روش برای خریداران مصرفی ملک پیشنهاد نمی شود و بیشتر برای کسانی که بخواهند از مزایای سرمایه ای مسکن استفاده کنند کاربرد دارد.


منبع: برترینها