حرف دل آقایان به خانم ها را در اینجا بخوانید

برترین ها – ترجمه از پردیس بختیاری: هم آقایان و هم خانم ها هر کدام خصوصیات منحصر بفرد خودشان را دارند. همانطور که برخی از رفتارهای آقایان برای خانم ها آزاردهنده است، برخی از رفتارهای خانم ها نیز برای آقایان غیر قابل تحمل است که در اینجا به برخی از بارزترین های آن اشاره کرده ایم.

ما نمی توانیم ذهن شما را بخوانیم

آقایان قادر به خواندن ذهن خانم ها نیستند بنابراین انتظار نداشته باشید که ناراحتی شما را، بی آنکه در مورد آن کلامی به زبان آورید، تشخیص دهند. اگر مشکلی هست یا ناراحت نشوید یا این که در مورد آن با شریک زندگی تان سخن بگویید.

با گریه کار خود را پیش نبرید

زمانی که خانم ها گریه می کنند، آقایان دیگر کاری جز گوش دادن به حرف خانم ها یا بند آوردن گریه آنها نخواهند داشت، بنابراین بهتر است که به جای گریه با آرامش حرف خود را بزنید. گریه سلاح خوبی نیست زیرا تنها در کوتاه مدت جواب می دهد.

 حرف دل آقایان به خانم ها را بشنوید

 هر چه می خواهید، به زبان آورید

همانطور که گفتیم آقایان بلد نیستند فکر خانم ها را بخوانند، بنابراین اگر چیزی از آنها می خواهید بهتر است که به زبان آورید. آنها در بازی حدس زدن همیشه شکست می خورند.

با «بله» یا «خیر» جواب دهید

اگر مرد زندگی تان سوالی از شما پرسید که جواب آن آره یا خیر است، بهتر است که بدون توضیحات اضافه جواب صریح خود را در یک کلمه بدهید. گفتن «نمی دانم» یا «خودت می دانی» کار به جایی نمی برد.

به دنبال راه حل باشید، نه همدردی

زمانی که با مرد زندگی تان در مورد مشکلی صحبت می کنید، او به تنها چیزی که می اندیشد یافتن راه حل است. اما اگر فردی را می خواهید که با شما همدردی کند، بهتر است که حرف هایتان را به دوستان صمیمی تان بزنید. آنها بهتر از هر کس دیگری می توانند این حس را به شما منتقل کنند.

مشکلات گذشته را وسط نکشید

آقایان آنچه در ۶ ماه گذشته اتفاق افتاده را به یاد ندارند بنابراین بحث کردن در مورد آن عادلانه نیست. در این شرایط آنها هیچ راهی ندارند جز این که با شما موافقت کنند.

 حرف دل آقایان به خانم ها را بشنوید

 نپرسید که چاقم یا لاغر

اگر از همسرتان می پرسید که چاق است یا لاغر و انتظار دارید که او حقیقت را به شما بگوید، پس چرا از شنیدن جواب ناراحت می شوید؟

منظور ما را وارونه برداشت نکنید

معمولا هر جمله ای دو معنی دارد و خانم ها اکثر مواقع بدترین منظور را برداشت می کنند. پس بهتر است قبل از هر برداشت و سوتفاهمی از همسرتان بخواهید که بیشتر توضیح دهد یا این که مثبت اندیش تر باشید.

یا خودت کاری را انجام بده یا تماما به من بسپار

اگر از مردی خواستید که وسیله ای را تعمیر کند یا کاری را برای شما انجام دهد به شیوه آن کاری نداشته باشید. بالای سر آنها ایستادن و دستور دادن باعث می شود که آنها کار را رها کرده و به خودتان محول کنند.

تنها در زمان های پیام بازرگانی صحبت کنید

آقایان وقت کافی برای تماشای برنامه مورد علاقه شان را ندارند، بنابراین اگر دیدید که همسرتان در حال تماشای یک بازی فوتبال یا فیلم مورد علاقه اش است، با او صحبت نکنید. بهتر نیست اگر تا شروع پیام بازرگانی صبر کنید؟

به آنها آدرس ندهید

اگر مردی پشت فرمان ماشینی نشسته است، بهتر است که کل فرمان را به او بدهید. آنها از این که شما مدام به آنها بگویید از این سمت یا آن سمت برو، بیزارند.

رنگ صورتی، صورتی است

دانستن تنها چند رنگ اصلی برای آقایان کافی است. آنها علاقه ای ندارند که تونالیته های مختلف رنگ ها را بشناسند، بنابراین رنگ صورتی چرک با صورتی ملیح برای آنها هیچ فرقی ندارد.

 حرف دل آقایان به خانم ها را بشنوید

«هیچی» معنی دیگری جز خودش نمی دهد

اگر مردی از شما پرسید که مشکل چیست و شما جواب دادید «هیچی»، دیگر انتظار نداشته باشید که او به دنبال جواب دیگری باشد. او هیچ معنی دیگری از این کلمه برداشت نخواهد کرد.

اگر به دنبال جواب نیستید، سوال نکنید

اگر واقعا به دنبال پاسخی نمی گردید، بهتر است که از آقایان سوال نپرسید. در این شرایط اگر با خودتان صحبت کنید بهتر است.

هر چه دوست دارید بپوشید و به شیوه لباس پوشیدن ما هم گیر ندهید

خیلی برای آقایان فرقی نمی کند که شما چه لباسی به تن کنید. بنابراین آنها خودشان هم دوست ندارند که شما به شیوه لباس پوشیدن آنها گیر دهید. آنها با هر لباسی که احساس راحتی بیشتری کنند، ارتباط برقرار می کنند.

اگر دوست ندارید در مورد فوتبال بدانید، سوال نکنید

حتما می دانید که اکثر آقایان عاشق ورزش و فوتبال هستند، اما اگر شما علاقه ای به آن ندارید احتیاجی نیست که به عنوان مثال بپرسید کدام تیم قهرمان شد. این کار تنها آنها را آزار می دهد.

شما به اندازه کافی لباس دارید

شما از نظر آقایان یک دنیا لباس دارید اما اگر خودتان احساس می کنید که کافی نیست و دوست دارید که هر هفته به خرید بروید، مشکلی نیست اما مرد زندگی تان را مجبور نکنید تا هر بار شما را همراهی کند.

من از هیکل ام راضی ام

همه آقایان مثل هم نیستند. همه آقایان نمی توانند که شکم ۶ تکه داشته باشند بنابراین مرد زندگی تان را همانگونه که هست دوست بدارید زیرا که او نیز از ظاهرش راضی است.


منبع: برترینها

رابطه فوتبال و سیاست در ایران

ماهنامه دنیای فوتبال – رضا شجیع: بخش اعظمی از تولیدات رسانه ای، همواره به ورزش حرفه ای و قهرمانی اختصاص می یابند و آن دسته از اخباری که از روی اجبار و تکلیف از بالا به موضوعات ورزش همگانی می پردازند، عملا طرفدار چندانی ندارند و تنها دانسته های مردم مبنی بر این که «ورزش مفید است» را به آن ها یادآور می شوند.

انگار همه می دانند و به مفیدبودن ورزش یقین دارند. اما باز هم کسی ورزش نمی کند و بارزترین خروجی رسانه ها به ویژه رسانه ملی در سال های اخیر، تولید بی نهایت ورزش دوست ساکن و یا تماشاگر ورزشی بوده است. اما این نوشتار، فرصت مناسب و بی بدیلی است تا ساختارهای معیوب اجتماعی که به نوعی مسئول ناکارآمدی نهاد ورزش هستند را به بوته نقد بکشانیم.

مردم ایران ورزش نمی کنند و علی رغم میلیاردها تومان هزینه دولتی در ورزش ایران، عملا توسعه ای اتفاق نمی افتد. در بخش اول این نقد ساختاری، به سراغ مدیریت شهری می روم و سپس نقش نهادهای آموزش، دانشگاه، اقتصاد و سیاست را مورد بررسی قرار خواهم داد.

رابطه فوتبال و سیاست در ایران

فوتبال، دارای کارکردهای سیاسی فراوان در جامعه جهانی و البته امروز ایران است. به  دور از نگاه ابزاری سیاست به ورزش- که نگاه ذاتی سیاست به تمامی امور محسوب می شود- این کارکردها همواره منفی نیستند و در مواردی، چنان آثار مثبتی در کوتاه ترین زمان و با کم ترین هزینه به بار می آورند که کم تر پدیده ای در جامعه، از چنین قدرتی برخوردار است. در ادامه، برخی از مهم ترین این آثار را به طور اجمالی مورد بررسی قرار می دهیم:

الف) تحکیم یا تخریب ارزش های انسانی

فوتبال، مانند تیغی دو لبه می تواند ارزش های اجتماعی را تقویت و در مواردی، آن ها را نابود سازد. گواه تاریخی این امر، آتش بس میان کشورهای متخاصم در زمان برگزاری بازی های المپیک بوده است. این درحالی است که در برهه هایی از تاریخ، مانند بازی های ۱۹۷۲ مونیخ، همین المپیک بهانه ای برای تسویه حساب های سیاسی و البته نمایش قدرت به شمار می رفته است.

شواهد بسیاری بر درستی این واقعیت که بازیکنان فوتبال می توانند به یکی از اصلی ترین نمادهای اجتماعی تبدیل شوند، وجود دارد. به عنوان مثال، در نظرسنجی خبرگزاری بی بی سی در اواخر سال ۲۰۰۲، درباره محبوب ترین چهره های تاریخی انگلیس، به نام «بزرگ ترین های بریتانیا»، نام دیوید بکهام، در مرحله اول نظرسنجی در فهرستی صدنفره، در کنار شخصیت هایی چون شکسپیر، نیوتون، چرچیل، تاچر و حتی ملکه الیزاب قرار گرفت.

به نظر می رسد، برجسته سازی افرادی همانند دیوید بکهام که نماد طبقه کارگر محسوب می شوند، در راستای سیاستی هوشمندانه طراحی شده است. به دلیل حساسیت موضوع، ضروری است توضیحات بیش تری در این زمینه ارائه دهیم.

با توجه به واقعیت های تلخ جهان مدرن، نظام های سرمایه داری ناگزیرند تعلق داشتن به طبقه کارگر را به یک «ارزش اجتماعی» تبدیل کنند تا «تبعیض» و «نابرابری ساختاری»، وضعیتی شکننده و بحرانی برای طبقه سرمایه داری ایجاد نکند. البته این سیاست، الزاما توسط دولت دنبال نمی شود، بلکه رسانه ها و دیگر نهادهای اجتماعی نیز در گسترش آن دخیل هستند.

رابطه فوتبال و سیاست در ایران

ب) هم بستگی ملی، هم گرایی قومیتی

بهره گیری از فوتبال برای تقویت هویت ملی و خَلقِ «ما»ی ملی، منحصر به دولت هایی با شکاف های تاریخی نیست؛ بلکه بسیاری از کشورهای اروپایی نیز طی یک سده اخیر، به دلیل مهاجرت و حضور اقلیت های غیربومی، با تغییراتی رو به رو شده اند و مسئله گره زدن این گروه های اقلیت به متن جامعه، به معضلی جامعه شناختی تبدیل شده است.

فوتبال، عرصه ای است که هم اکثریت را نسبت به پذیرش اقلیت دعوت می کند و هم اقلیت را تدریجا با ایجاد حسی مشترک، نسبت به اکثریت و خَلق «ما»ی ملی با کثریت جامعه درمی آمیزد. جوک هرمس، که موضوع حضور سیاه پوستان در تیم ملی هلند را مورد بررسی قرار داده است، در این باره چنین می نویسد:

«گرچه حضور سیاه پوستانی چون رود گلیت، برای برخی هلندی ها به محلی برای انتقاد تبدیل شده، اما نه به گونه ای که نتوان آن ها را در تیم ملی جای داد. مردان هلندی هرچند خواهان تیمی کاملا سفید باشند، اما در هر حال ملت خود را شبیه قلعه ای باستانی می بینند که بازیکنان در رقابت های ملی، فارغ از رنگ و نژاد، همانند جنگجویان و مبارزان آن هستند.»

در این میان، اکثر نظام های سیاسی می کوشند با ترویج نوع خاصی از اخلاق فوتبالی، نمادسازی در ورزشگاه ، خلق سرودها و آهنگ های ورزشی، پوشش گسترده رسانه ای و غیره، از فوتبال در جهت هم گرایی ملی و در برخی موارد، نماد کارآمدی استفاده کنند. با این حال، همواره از فوتبال، به عنوان سوپاپ اطمینانی برای کنترل تنش ها و مخالفت های اجتماعی، استفاده شده است و در مقابل، در مواردی، سکوی ورزشگاه ها با اعتراضات سیاسی نیز همراه بوده است.

در این میان، رقابت های ملی، تنها عرصه بازی های فوتبال نیست و به نظر می رسد در جوامعی که دارای گسل های قومی، مذهبی و زبانی فعال هستند، رقابت ها و تیم های باشگاهی نیز اهمیت فراوانی برخوردار شوند. اگر تیم های فوتبال بر روی رمزها و شکاف های (واقعی یا تصوری) اجتماعی قومی، مذهبی و  زبانی قرار گیرند، نه تنها به حفظ و ارتقاء انسجام اجتماعی یاری نخواهند رساند، بلکه به بستری فعال برای عوامل واگرا و یا ایجاد نفرت های قومی و مذهبی تبدیل خواهندشد.

تیم های ملی یا باشگاهی، با تاکید بر هویت های فروملی، زمینه را برای غیرت سازی های مختلف در درون یک جامعه فراهم می آورند و ارگ جامعه ای به دلایل داخلی و خارجی، دارای پتانسیل های واگرایی باشد، فوتبال می تواند تسریع کننده فروپاشی اجتماعی و حتی سرزمینی باشد؛ کشورهای حوزه بالکان و یوگسلاوی سابق و اسپانیا، مثال های آشکاری در این زمینه هستند. تیم های ملی با ایجاد یک گروه خودی، درصدد تمایز بخشی با گروه غیر بر می آیند و مطابق با آن، به نمادسازی و حتی تاریخ سازی می پردازند که در بسیاری موارد در تقابل با نمادها و آیین های ملی است.

 رابطه فوتبال و سیاست در ایران

تیم فوتبال تراکتورسازی تبریز، از جمله مواردی است که به بستری برای طرح اهداف واگرایانه برخی گروه ها تبدیل شده است. به عبارت دیگر، جریان پان ترکیسم (جریانی قائل به برتری نژاد ترک) که در سال های اخیر فعالیت های متعددی را در مناطق آذری نشین ایران انجام داده است، می کوشد تا از تیم تراکتورسازی، برای بسط گفتمان قوم گرایی بهره برداری کند.

تحلیل محتوای برخی سایت ها و شعارهای برخی از هواداران افراطی این تیم، نشان می دهد جریان پان ترکیستی کوشیده است، تا در مرحله نخست، با طراحی شعارها و خلق نمادها و طرح مباحثی چون ظلم همیشگی به این تیم به دلایل قومی و غیره، بازی های این تیم را بازی هویتی و تراکتورسازی را نماد هویتی بخش مهمی از جامعه ایران، یعنی آذری ها معرفی کند تا بتواند «ما»ی آذری را در مقابل «ما»ی ملی قرار دهد.

ج) مشارکت سیاسی

فوتبال می تواند روی فرهنگ سیاسی یک کشور تاثیر بگذارد و در کشورهایی که بیش تر به دلایل فرهنگی، مشارکت سیاسی وجود ندارد، گامی هر چند ضعیف به سوی فرهنگ مشارکت سیاسی بردارد. این در حالی است که ورود اعضای یک تیم ورزشی به عرصه سیاست، به طور طبیعی راه ورود هواداران آن تیم به این عرصه را باز می کند. به همین دلیل، امروزه و در دنیای معاصر، معمولا در موقع انتخابات، جناح های سیاسی سعی می کنند ورزشکاران مشهور را نیز در لیست انتخاباتی خود قرار دهند و حداقل این که، سعی می کنند نظر حمایتی آن ها را از یک حزب یا شخص را به دست آورند.

مسئله ای که در این جا وجود دارد، مسئله مطلق انگاری در پیروی از الگو و سلب اندیشه است. به عبارت دیگر، تبدیل ورزشکار به الگوی کامل هواداران، باعث می شود هواداران به قضاوت و اندیشه سیاسی ورزشکار محبوب خود احترام بگذارند و بدون هیچ گونه تحلیلی از شخص یا حزب سیاسی مد نظر ورزشکار خود، حمایت کنند. از این روست که مربیان باتجربه و  پیشکسوت، معمولا ورزشکاران خود را از ورود به عرصه های سیاسی منع می کنند و خطرات ورود ناآگاهانه به سیاست را به آن ها یادآور می شوند.

در این میان، شیب ورود سیاسیون به فوتبال، بیش تر است و براساس شواهد، فوتبالی ها در مقایسه با ورزشکاران سایر رشته های ورزشی، علاقه مندی کم تری برای ورود به سیاست از خود نشان می دهند. این که سیاسیون با چه دلایلی علاقه مند به حضور در فوتبال هستند را به طور کلی می توان در ویژگی های منحصر به فرد این رشته ورزشی جست و جو کرد؛ یعنی ویژگی هایی که به طور مشروح در فصل اول به آن ها اشاره شد. با این حال، به طور خلاصه به برخی از این دلایل اشاره می کنیم:

۱- کوتاه بودن دیوار تخصص و سادگی فوتبال: سادگی بازی فوتبال و درک آسان آن، دیوار تخصصی ورود به آن را کوتاه کرده و به اشتباه، این اجازه را به افراد داده تا با هر سطحی از تخصص و دانش، به فوتبال علاقه مند شوند و در مورد آن اظهارنظر کنند. نهادینه شدن چنین تفکری در فرهنگ مدیریت فوتبال ایران، زمینه تخصص زدایی و خانه نشینی صاحبان واقعی فوتبال را فراهم آورده است.

۲- قدرت فوتبال: جریان مالی و رسانه ای فوتبال، آن را به قدرتی تبدیل کرده است که میزان و کیفیت آن، توجه بسیاری از سیاستمداران را به خود جلب کرده است. فوتبال در کم تر زمانی، سیاستمداران را مشهور می کند و خیل عظیم هوادارن را مشوق آنان می سازد. در این میان، برای سیاستمداران، مهم تر از شهرت، مشروعیت و حمایت است که این امر در مورد هواداران تیم های ورزشی، به سادگی اتفاق می افتد.

زیرا آن ها به دنبال بررسی اهداف، موشکافی شخصیتی و چرایی سیاستمداران نیستند؛ از نظر آنان، تایید و حمایت بازیکنان مورد علاقه شان کافی است. از این رو، این نوع حمایت سیاسی که فارغ از اندیشه های ریشه دار سیاسی است، بسیار سست و گذرا است و تنها زمینه ایجاد اعتماد به نفس کاذب در سیاستمداران را فراهم می آورد. نمونه چنین اعتماد به نفسی را می توان در کاندید شدن برخی روسای سازمان تربیت بدنی کشور در انتخابات ریاست جمهوری جست و جو کرد.

رابطه فوتبال و سیاست در ایران

۳- قدرت سیاسی: دوره سیاسی سیاستمداران، معمولا بعد از دوره هایی چهار یا هشت ساله به اتمام می رسد. ولی به کمک فوتبال می توان همچنان بر روی موج رسانه ای باقی ماند و از آن، برای بازگشت سریع تر به قدرت سیاسی کمک گرفت.

نکته مهمی که در این جا باید به آن اشاره کرد، حاکمیت نوعی «داروینیسم سیاسی» در اکثر پدیده های اجتماعی و به ویژه فوتبال است. براساس این رویکرد، تکثیر بدی ها و ارتباطات مخرب غیررسمی در محیط های سیاسی و حاکمیت آن ها، منجر به وضعیتی می شود که در آثار آن، ماندگاری در محیط، تنها به دلیل تطبیق با این روابط و بدی ها اتفاق می افتد.

از این رو، بنا به نظر «برمن» کسانی در مناصب مدیریتی و سیاسی باقی می مانند که دارای ویژگی های شخصیتی مشترکی از نظر این تطبیق پذیری هستند. بنا بر این تحلیل، بخشی از علل بی تمایلی بازیکنان فوتبال برای حضور در عرصه های سیاسی و تمایل بیش تر بازیکنان رشته های انفرادی در مقایسه با گروهی، برای حضور در این عرصه را می توان در این امر جست و جو کرد.

د) مبارزه با استعمار

فوتبال به دلیل برخورداری از ظرفیت های سیاسی، توانسته است به وسیله دولت های ضداستعماری و یا ورزشکاران کشورهای جهان سوم، در معرفی چهره زشت استعمار، ایفای نقش کند. مثال های آن بسیار است که از جمله می توان به اقدام نمادین مارادونا، علیه اشغال جزایر آرژانتینی مالویناس، توسط انگلیس اشاره کرد.

این در حالی است که کوچک ترین حق هر سرزمینی، داشتن یک تیم فوتبال مستقل است که از برخی ملل نظیر اسکاتلند، سلب شده است. در این میان، برخی پا را فراتر گذشته و از فوتبال، به عنوان سلاحی در دست استعمار نوین یاد کرده اند. از نظر آنان، تولید انبوه غفلت توسط فوتبال، سلب اندیشه، انحراف اذهان و ترویج فرهنگ های وارداتی، از جمله دلایلی هستند که فوتبال را به ابزاری برای استعمال جدید تبدیل کرده است.

در گذشته، استعمارگران برای تاراج ثروت ها و منابع ملت های جهان سوم، با لشکرکشی زمینی، هوایی و دارایی، قدرت خویش را بر آنان تحمیل می کردند، اما امروز، استعمارگران نو، برای در امان ماندن از بیداری و هشیاری ملت ها پیش گیری از اعتراضات مردمی در جهان سوم، بهترین راه را مشغول کردن دائمی ذهن مردم به سرگرمی های غلفت زا می دانند. شاید جواب این سوال که چرا زادگاه فوتبال، انگلستان است، اما نام کشورهای فقیری چون برزیل، صدر رده بندی فیفا به چشم می خورد نیز همین باشد؛ زیرا استعمارگران، از فوتبال تنها برای بازی کردن خود استفاده نکردند؛ بلکه آن را بیش تر برای بازی دادن ملت ها به کار گرفتند.

۵- شکل دهی یا انحراف افکار عمومی

رسانه ها در جهان معاصر، پیوندی ناگسستنی با سیاست و جامعه یافته اند. بنابراین، رسان ها به کمک فوتبال در شکل دهی افکار عمومی، فراهم آوردن زمینه های ثبات و نیز تعادل اجتماعی- سیاسی جامعه، نقش موثری دارند. بُعد منفی این نگرش، زمانی است که سیاستمداران به کمک رسانه ها، از فوتبال به عنوان امری سرگرم کننده استفاده می کنند و به کمک آن، افکار عمومی را از اصل مطلب- نظیر مشکلات اقتصادی و سوءمدیریت ها- دور می کنند.

رابطه فوتبال و سیاست در ایران

بنا بر شواهد تاریخی بسیار، جامعه تاریخی ایران، جامعه ای کوتاه مدت به شمار می رود. در این جامعه، تغییرات- حتی تغییرات مهم و بنیادین- غالبا عمری کوتاه داشته اند. این، بی تردید نتیجه فقدان یک چارچوب استوار و خدشه ناپذیر قانونی است که می توانست تداومی درازمدت را تضمین کند. در چنین جامعهای، میزان تحرک اجتماعی، غیرقابل تصور بوده و در بسیاری از موارد، زمینه ساز چالش های فراوانی برای جامعه همواره در حال گذار ایران بوده است.

گویاترین واژه برای توصیف ماهیت کوتاه مدت جامعه ایران، اصطلاح «خانه کلنگی» است. بیش تر این خانه ها، بناهایی هستند که بیش از سی (یا حتی بیست) سال ندارد و اغلب از شالوده و اسکلتی مناسب نیز برخوردارند. در موارد معدود، ممکن است این خانه ها فرسوده شده و نیاز به مرمت یا بازسازی داشته باشند، اما آن چه سبب محکومیت آن ها می شود و در نهایت ساختمان را بی ارزش قلمداد می کند و فقط ارزش زمین را به حساب می آورد، این داوری است که معماری این ساختمان ها و یا طراحی داخلی آن ها، بنا بر آخرین مد و پسند روز، کهنه شده است.

 رابطه فوتبال و سیاست در ایران

بنابراین، به جای نوسازی آن خانه یا هر بنای دیگر و افزودن بر سرمایه های ملموس و غیرملموس موجود، کل آن ساختمان به دست مالک یا خریدار، ویران می شود و بنایی جدید بر زمین آن بالا می رود. از این روست که می توان جامعه کوتاه مدت ایران را «جامعه کلنگی» و مدیریت صاحب این تفکر را «مدیر کلنگی» نامید.

در چنین جامعه ای، ورزش و در این مجال، فوتبال نیز به عنوان یکی از مهم ترین پدیده های اجتماعی، از این رویه تاریخی مستثنا نیست و همواره در معرض این خطر است که هوا و هوس کوتاه مدت جامعه، با کلنگ به جانش افتد. از آن جا که تداوم دراز مدتی در میان نیست، همواره شاهد تغییرات اساسی در دوره های کوتاه زمانی هستیم و بخش اعظمی از انرژی مدیریت ها صرف تخریب ساخته ها و برنامه های دوره های پیشین می شود و در این میان، ساختارسازی و سرمایه های انسانی، به دست فراموشی و یا بی توجهی سپرده می شود.

با توجه به آن چه گفته شد، کوتاه مدت بودن جامعه و مدیریت، هم علت و هم معلول فقدان ساختار در فوتبال ایران است. این فقدان ساختار، به نوبه خود، نتیجه رفتارهای خودسرانه و بدون برنامه بسیاری در جهت اکتساب و حفظ قدرت در دوره های مختلف زمانی بوده است. در همین راستا، ریشه های تفاوت های فوتبال ایران با فوتبال مترقی و درازمدت اروپا را می توان در همین امر جست و جو کرد. آن چه مسلم است این است که نشان های ماهیت کوتاه مدت فوتبال در ایران- که بخش قابل توجهی از آن بنا به دلایل سیاسی است- در سراسر تاریخ این ورزش، یافت می شود و زمینه ساز بروز پیامدهای نامطلوب و بی اخلاقی های بسیاری در این راستا بوده است. در این جا ضروری است به ویژگی های عمده این ماهیت اشاره کنیم و رابطه آن را با سیاست، به گونه ای مختصر تحلیل کنیم:

•    مشروعیت قدرت

•    بی اعتبار شدن شاخص های شایستگی

•    بی ارزش شدن سرمایه ها و مشکل توسعه

مشروعیت قدرت

یکی از ویژگی های عمده فوتبال کوتاه مدت در ایران، برخورداری افراد صاحب منصب از مشروعیت فراوان، حمایت و منابع فراوانی است که دولتی بودن فوتبال نیز به میزان قابل توجهی آن را تشدید کرده است. در چنین حالتی، قوانین، به سرعت تغییر می کنند و همه امکانات در راستای ماندگاری و افزایش قدرت افراد صاحب منصب، بسیج می شوند.

فوتبال به واسطه اثربخشی پنهان و آشکار خود، همواره به عنوان منبعی از قدرت، مورد توجه سیاستمداران بوده و دستاویز سهم خواهی های سیاسی بسیاری در طول تاریخ بوده است. این ویژگی و ماهیت کوتاه مدت جامعه ایرانی را یک جا در نظر بگیرید تا دلایل ایجاد شرایط موجود، به طور مشخص تری برای شما آشکار شود.

آن چه به عنوان تلاش فیفا برای اصلاح اساسنامه فدراسیون ها در کشورهای مختلف و البته ایران یاد می شود، اصلاح همین رویه کوتاه مدت و حداقل قطع دخالت مستقیم دولت در امور فوتبال است؛ امری که در ایران با یک تناقض بارز همراه است: دولت باید از چیزی حمایت کند که حق دخالت در آن را ندارد. به عبارت دیگر، رابطه دولت و فوتبال در ایران، به مثابه رابطه قیّمی است که فرزندخواندگی یتیمی پولدار را برعهده گرفته تا هم او را در آغوش محبت خود بگیرد و هم از ثروت و نام و نشان بی انتهای وی بهره مند شود.

حال، وضعیتی را در نظر بگیرید که این قیّم، در دوره های زمانی کوتاه، جای خود را به قیم های بی شماری داده است که هر کدام سعی کرده اند بنا به ظرفیت خویش، تربیت ها و کارکردهای پیشین را زیر سوال ببرند و روشی جدید برای تربیت این یتیم برگزینند و باز وضعیتی را در نظر بگیرید که یک نیروی خارجی و یا یک نهاد قانونی (مانند فیفا) وارد شده و از والد می خواهد دخالت در امور فرزند و همچنین باید و نباید کردن برای وی را متوقف کند. به نظر شما عاقبت این یتیم چه خواهدشد؟

در یک وضعیت ایده آل، مدیران، مشروعیت خود را از مردم، قانون، شناخت، تخصص و توانمندی خود دریافت می کنند و چنین است که با حضور در یک منصب مدیریتی، به جایگاه، نهاد، سازمان و باشگاه خود، مشروعیت می بخشند. در چنین حالتی، قوانین و حتی عرف رایج در جامعه نیز خدشه ناپذیر می شود و هیچ کس یا گروهی برای جایگاهی که نباید، دندان تیز نمی کند.

این در حالی است که در جوامع کوتاه مدت، به علت نبود ساختار و برنامه بلندمدت، دیوار تخصص، کوتاه است و هر کس با هر میزان تخصص و شناخت، تنها به دلایل سیاسی و صلاح دید مرجع قدرت، در مناصب مدیریتی قرار می گیرد و برخلاف وضعیت های ایده آل، این فرد یا مدیر است که مشروعیت لازم را از جایگاه خود دریافت می کند و البته بنا بر همین مشروعیت، به خود اجازه می دهد کلنگ را بردارد و به جان سیستم تحت مدیریتی خود بیفتد.

رابطه فوتبال و سیاست در ایران

بی اعتباری شاخص های شایستگی

از مطلب فوق چنین بر می آید که فوتبال کلنگی، خود معلول وضعیتی است که شاخص های شایستگی در آن نابود می شود. از آن جا که افراد بر مبنای شایستگی به جایگاه های خود دست نیافته اند، توانایی کسب و حفظ قدرت به هر قیمتی که شده، مبنای شایستگی محسوب می شود.

به نظر می رسد کم تر گروه سیاسی ای وجود داشته باشد که فوتبال را دست کم بگیرد و نسبت به آن بی تفاوت باشد. با این حال، ماهیت کلنگی فوتبال ایران، منجر به امنیت پایین شغلی شده است و پول و نحوه توزیع منافع، به راحتی می تواند افراد و حتی تصمیمات شان را تغییر دهد.

به نظر می رسد فوتبال، مانند سایر پدیده های اجتماعی، دستخوش هوا و هوس و مصلحت اندیش گروه هایی به ظاهر سیاسی است که فهمیده اند قدرت برای همیشه در دستان شان نیست و در دوره کوتاهِ گذار خود، فرصتی برای ساختارسازی و کار بنیادین ندارند؛ اگر هم داشته باشند، بیم تخریب آیندگان، به میزان قابل توجهی بازدارنده است. و این یکی از ویژگی های بارز فوتبال ایران است.

بی ارزش شدن سرمایه ها و مشکل توسعه

در این جا برای توصیف این ویژگی فوتبال ایران، ضروری است به تفاوت میان رشد و توسعه اشاره کنیم؛ زیرا آن چه در سال های اخیر شاهد آن بوده ایم، «رشد» بوده است و نه «توسعه». توسعه، مبتنی بر چیزی که شخص دارد نیست، بلکه چیزی است که شخص با آن چه که دارد می تواند انجام دهد.

توسعه، بیش تر در کیفیت، منعکس است نه در سطح فوتبال، زمانی توسعه می یابد که توانایی و تمایل بهبود کیفیت زندگی صاحبان منافع خود و سایر نهادهای مرتبط را افزایش دهد. به عبارت دیگر، مدیریت نمی تواند در افراد، توسعه ایجاد کند، بلکه می تواند کوشش های آن ها را در مسیر توسعه یافتن، تشویق و تسهیل کند. این در حالی است که رشد، افزایش در اندازه یا تعداد است؛ اما توسعه، افزایش در شایستگی است.

فوتبال ایران از این نظر، توسعه یافته محسوب نمی شود که هیچ سیستم، برنامه جامع و یا چرخه ساختارمندی برای استعدادیابی، بازیکن سازی، پرورش مدیر و مربی و البته فرهنگ پروری، حداقل در بلندمدت نداشته است. اگر هم داشته، پس از مدتی کوتاه و با انتقال قدرت، تخریب شده است. در این میان، سرمایه فکری نیز دستخوش سطحی نگری ها قرار گرفته و در بلندمدت، ویژگی های یادگیری فعال برنامه محوری و البته عمقی نگری خود را از دست داده است.

نکته مهمی که در این جا باید اشاره شود، این است که محدودیت های اصلی توسعه فوتبال ایران، درونی و خودتحمیل بوده و به تفاوت ها و تعارض های آن مربوط می شود. به طور کلی، میان آن چه ادعا می شود و آن چه عمل می شود، تفاوت بارزی وجود دارد.


منبع: برترینها

رابطه افسردگی ایرانی ها و اقتصاد بیمار

هفته نامه تجارت فردا: محمداسماعیل ریاحی، عضو هیات علمی دانشگاه مازندران، در حوزه جامعه‌شناسی سلامت و بیماری صاحب تخصص است و در گفت‌وگو با تجارت فردا آثار اختلالات روانی از جمله افسردگی را بر اقتصاد و بازار کار مورد واکاوی قرار داد. البته ریاحی، پیش از پرداختن به این موضوع به تحلیل رابطه بیکاری و افسردگی پرداخت. او می‌گوید برای بررسی این موضوع باید مشخص شود، کسی که بیکار است، از اساس بیکار بوده یا به دلایلی شغل خود را از دست داده است و موضوع حائز اهمیت دیگری که این جامعه‌شناس مورد اشاره قرار می‌دهد این است که ویژگی شغلی افراد نیز می‌تواند روی سلامت روانی فرد اثر منفی داشته باشد. به عقیده این جامعه‌شناس، میزان ابتلای ایرانیان به افسردگی می‌تواند چرخ توسعه کشور را با کندی مواجه کند.

 رابطه افسردگی ایرانی ها و اقتصاد بیمار

‌چندی پیش، مسوولان وزارت بهداشت، اطلاعات تکان‌‌دهنده‌ای از وضعیت شیوع بیماری‌های روانی در کشور از جمله افسردگی ارائه کرده‌اند. علم جامعه‌شناسی به این بیماری چگونه می‌نگرد؟ آیا اقشار مختلف اجتماعی جامعه به یکسان دچار این بیماری روانی می‌شوند؟ نقش عوامل اجتماعی و فرهنگی در توزیع این بیماری چگونه است؟

افسردگی را باید نوعی بیماری روانی-جسمی دانست که کاهش علاقه به روابط با دیگران، گوشه‌گیری، ناامید بودن، مضطرب بودن و بدبینی به آینده و تمایل به خودکشی به عنوان عوارض روانی آن شناخته می‌شود و با برخی از حالت‌های جسمانی مثل کاهش اشتها، کاهش وزن، اختلال خواب و غیره می‌تواند همراه باشد. معمولاً زمانی که تعدادی از این نشانه‌های مهم در فرد بروز کند و به اصطلاح دچار نشانگان افسردگی شود، می‌توانیم بگوییم او افسرده است. اما برای پاسخ به پرسش شما باید بگویم، بیماری‌ها، می‌تواند حداقل متاثر از سه دسته از عوامل زیستی، عوامل روانی-عاطفی و عوامل اجتماعی و فرهنگی باشد. ما در حوزه جامعه‌شناسی و جامعه‌شناسی سلامت با پذیرفتن اینکه، ممکن است، عوامل یک بیماری زیستی و روانی هم باشد، تاکیدمان روی عوامل اجتماعی و فرهنگی است. بر این اساس، چنین انگاره‌ای در میان این طیف از جامعه‌شناسان وجود دارد که پدیده‌های اجتماعی در جامعه به‌طور اتفاقی به‌وجود نمی‌آیند یا توزیع نمی‌شوند؛ به عبارت دیگر، پراکندگی آنها از یک الگوی اجتماعی پیروی می‌کند.

برای مثال، ما چنین می‌پنداریم شانس طلاق افراد متاهل با یکدیگر برابر نیست. در مورد بیمار شدن هم همین طور است؛ یعنی شانس افراد برای بیمار شدن به یک اندازه نیست و بر اساس عوامل اجتماعی این احتمال کم یا زیاد می‌شود. در مورد سلامت روان نیز برخی مولفه‌ها تعیین‌کننده است؛ به عنوان مثال، متغیرهایی مانند جنسیت در ابتلا به بیماری‌های روانی دخیل است؛ از این‌رو اگر شما در گروه اجتماعی‌ای به اسم گروه زنان عضویت داشته باشید، طبیعتاً احتمال خطر برای شما بیشتر است. در عین حال، نژاد، قومیت، طبقه اجتماعی، پایگاه اجتماعی، وضعیت تاهل و وضعیت طبقه مذهبی به‌عنوان متغیرهای اجتماعی تعیین‌کننده به شمار می‌روند.

‌بنابراین آیا مطالعه‌ای صورت گرفته که نشان دهد، در ایران کدام قشر با کدام ویژگی فرهنگی- اجتماعی ممکن است، بیشتر در معرض ابتلا به این بیماری باشد؟

متاسفانه برخلاف کشورهای توسعه‌یافته که نظام آماری و اطلاعاتی سازمان‌یافته، منظم و البته دامنه‌داری دارند و برای مثال، حدود ۱۵۰ سال است که روی این نوع مسائل تمرکز کرده‌اند، در ایران چنین مطالعاتی وجود ندارد که بتوان روی آن مانور داد. اما در آخرین مطالعه‌ای که وزارت بهداشت و درمان در سال ۱۳۹۰ به انجام رساند، مشخص شد که ۶ /۲۳ درصد از افراد ۱۵ تا ۶۴‌ساله از جمعیت کشور، مبتلا به یک یا چند اختلال روانی هستند. میزان ابتلا به اختلالات خُلقی که به‌نوعی افسردگی هم جزو آن محسوب می‌شود، حدود ۶ /۱۴ درصد است که البته مردان و زنان به یک نسبت به آن مبتلا نمی‌شوند؛ نرخ شیوع در میان زنان، ۳ /۱۷ درصد و در مردان، ۹ /۱۱ درصد است. اختلالات اضطرابی هم ۶ /۱۵ درصد اختلالات روانی را به خود اختصاص داده که زنان به میزان ۴ /۱۹ درصد و مردان به میزان ۱۲ درصد به آن مبتلا می‌شوند.

رابطه افسردگی ایرانی ها و اقتصاد بیمار 

همچنین فراتحلیلی که پژوهشگران از مطالعات انجام‌شده در کشور حاصل کرده‌اند، نشان می‌دهد، بر اساس مقیاس افسردگی بِک (تست افسردگی) میزان شیوع افسردگی در میان دانش‌آموزان و دانشجویان حدود ۵۲ درصد است و این رقم در جمعیت عمومی کشور حدود ۳۷ درصد برآورد شده است. علاوه بر این، سالخوردگانی که در منزل خود ساکن هستند، چیزی حدود ۵۸ درصد و کسانی که درخانه سالمندان زندگی می‌کنند، حدود ۸۲ درصد مبتلا به افسردگی هستند. به‌طور کلی اما بر اساس مقیاس بک و در مطالعات مقطعی که از سوی نهادهای مختلف صورت گرفته، ۴۳ درصد مردم دچار افسردگی هستند. در سطح جهانی نیز افسردگی به عنوان یکی از مهم‌ترین اختلالات روانی شناخته می‌شود و برآورد سازمان جهانی بهداشت نشان می‌دهد در سال ۲۰۳۰ افسردگی به عنوان اولین بیماری کُشنده، جایگزین بیماری‌های جسمی می‌شود و سهم بالایی را در ایجاد بیماری، معلولیت و مرگ‌ومیر خواهد داشت.

اما برای قشربندی مبتلایان به افسردگی این الگو وجود دارد که زن‌ها در مقایسه با مردها با احتمال بیشتری برای ابتلا مواجه هستند. افراد بیکار نسبت به افراد شاغل، افراد مطلقه نسبت به افراد مجرد، شهرنشینان نسبت به افراد روستایی، افراد بی‌سواد نسبت به افراد دانشگاهی و درنهایت افرادی که وضعیت اقتصادی و اجتماعی پایینی دارند نسبت به افرادی که وضعیت بهتر و بالاتری دارند، با احتمال بالایی برای ابتلا به بیماری‌های روانی روبه‌رو هستند. قاعدتاً سیاستگذاران می‌توانند بر اساس این الگو برای سیاستگذاری در زمینه پیشگیری و درمان اقدام کنند.

‌شغل چه ویژگی‌هایی دارد که افراد با نداشتن آن افسرده می‌شوند؟

برای پاسخ به این پرسش لازم است در ابتدا به مقدمه‌ای اشاره کنم؛ نکته کلیدی، اهمیت شغل در دنیای امروز است. در گذشته معمولاً هویت افراد اعم از هویت فردی و اجتماعی عمدتاً مبتنی بر ویژگی‌های انتسابی بود نه اکتسابی. یعنی برحسب اینکه فرد در چه خانواده‌ای به دنیا می‌آمد و متعلق به کدام جنسیت، تیره و طایفه بود، هویت او شکل می‌گرفت. هویت بدین معنا که فرد، چیستی و کیستی خود را بداند. مهم‌ترین اتفاقی که در دوران مدرن رخ داد، عوامل اکتسابی، جایگزین عوامل انتسابی شد؛ یعنی اکنون، توانمندی‌های افراد، هویت آنها را می‌سازد. یکی از عوامل مهم هویت‌ساز، شغل است. یعنی شغل عامل اصلی تعیین‌کننده هویت اجتماعی افراد است. به بیان ساده‌تر، ما خودمان را با شغلمان تعریف می‌کنیم؛ به همین سبب، از دست دادن شغل یا بیکار بودن به این معناست که فرد، سرچشمه اصلی هویت خود را که برپایه این اشتغال بنا شده، از دست داده و در مخاطره می‌بیند.

از این رو، از دست دادن شغل می‌تواند، عواقب مهمی برای فرد در پی داشته باشد. جالب است که مبنای طبقه اجتماعی افراد در کشورهای اروپایی، تقسیم‌بندی‌های شغلی است. برای مثال در انگلستان پنج رده شغلی وجود دارد و این سلسله‌مراتب از افراد حرفه‌ای یا متخصص آغاز شده و به رده پنجم که کارگران یدی غیرماهر آن راتشکیل می‌دهند، می‌رسد. به طبقه شغلی نخست، عنوان «طبقه بالای بالا» اطلاق می‌شود و رده پنجم هم «طبقه پایین پایین» نام دارد. در اینجا، نوع شغل کلید قرارگرفتن در طبقات اجتماعی است و طبقه اجتماعی می‌تواند موجب دستیابی به برخی از امتیازات اقتصادی، اجتماعی یا فرهنگی شود. با وجود چنین جایگاهی که برای شغل درنظرگرفته شده، بیکاری می‌تواند مشکلات بسیاری را برای فرد ایجاد کند. بیکاری در جهان به یک بحران تبدیل شده و شوربختانه این مساله در ایران بیشتر، طیف تحصیل‌کردگان دانشگاهی را در‌بر گرفته است. متاسفانه می‌توان پیش‌بینی کرد که معضل بیکاری با ورود موج فارغ‌التحصیلان سال‌های آینده به بازار کار، وضعیت نامناسب‌تری را ایجاد کند.

 

برپایه این برآوردها، اکنون مبحثی تحت عنوان افسردگی فارغ‌التحصیلی نیز مطرح است. تصور کنید خانواده‌ای چند سال، از فرزند خود حمایت کرده و برای او هزینه می‌کند تا درس بخواند و در آینده شغل مناسبی احراز کند. زمانی که این انتظار محقق نمی‌شود خب فشار بسیاری بر این فرزند تحمیل می‌شود. بنابراین روی این حوزه، مطالعاتی در حال انجام است و به نظر می‌رسد، این مطالعات برای کشور ما ضروری باشد. بیکاری علاوه بر اثری که بر میزان دسترسی فرد به منابع می‌گذارد، اثرات روانی و اجتماعی هم در پی دارد. وقتی افراد بیکار می‌شوند، اغلب دچار برخی تغییرات روانشناختی نیز می‌شوند؛ به این معنا که عزت نفس خود را از دست می‌دهند و نسبت به آینده دچار اضطراب می‌شوند. این تغییرات می‌تواند آنها را به سمت گوشه‌گیری، انزوا و افسردگی سوق بدهد. به لحاظ اجتماعی نیز، فرد بیکار، دچار بی‌هویتی است؛ یعنی معضل فقدان نقش پیدا می‌کند. تماس‌های اجتماعی خود را که از طریق شغل برقرار می‌کرده از دست می‌دهد و احساس انزوای اجتماعی هم خواهد کرد.

مساله اساسی این است که بسیاری از این تغییرات، لزوماً به خود فرد بیکار محدود نمی‌ماند و اگر او خانواده‌ای داشته باشد، به‌طور حتم دامن‌گیر آنها هم می‌شود. در عین حال، نکته قابل تامل، آن است که میزان شیوع افسردگی در میان مردان بیکار بیش از زنان بیکار است؛ شاید یکی از دلایل شکل‌گیری این پدیده، نوع نگرش به نقش مردان در جامعه است؛ به ویژه در کشور ما که جامعه و هم عرف اجتماعی، مرد را نان‌آور خانواده تعریف کرده است؛ بنابراین، اگر افراد نتوانند شغلی داشته باشند، قاعدتاً قادر نیستند که ازدواج کنند، تشکیل خانواده بدهند، مسکنی را تهیه کنند و به‌طور کلی هویت آنها شکل نخواهد گرفت. زنان، حداقل این فشار را کمتر احساس می‌کنند. به‌طور کلی، ارتباط میان بیکاری، افزایش مرگ‌ومیر، بیماری‌های قلبی-عروقی، بیماری‌های روانی، خودکشی و جرائم مختلف به اثبات رسیده است.

‌سخنان شما به این معناست که کسی که شغل دارد، فردی سالم است؟

گرچه شغل منبع مهمی برای امرارمعاش، تعریف هویت فرد و موجب دستیابی او به موقعیت‌های اجتماعی می‌شود؛ ولی قاعدتاً به‌طور همزمان می‌تواند منبع آسیب‌ها و مخاطرات دیگری برای سلامت روانی و اجتماعی او باشد. چراکه در محیط کار، محرک‌های فیزیکی، روانی و اجتماعی وجود دارد که هر یک از آنها می‌تواند سلامت جسم و روان فرد شاغل را تحت‌تاثیر قرار دهد. اما به هرحال، شغل، تعیین‌کننده میزان درآمد و پاداش‌های اقتصادی افراد است. کسانی که شغل بهتری داشته باشند، قاعدتاً درآمد بالاتر و قدرت خرید بالاتری دارند. وقتی قدرت خرید بالاست، آنها توانایی بیشتری برای کسب منابع، امکانات و تسهیلاتی خواهند داشت که برای سلامتی‌شان مفید است؛ امکاناتی نظیر تغذیه و مسکن مناسب، خدمات بهداشتی-درمانی و مواردی از این دست. لذا رابطه مستقیمی میان منابع مادی و سلامت افراد وجود دارد که این منابع مادی به‌طور طبیعی از شغل نشات می‌گیرد و مربوط به شغل می‌شود.

در قالب پرسش‌های قبلی، این مساله را مورد بررسی قرار دادیم که بیکاری چه اثراتی می‌تواند روی میزان ابتلا به افسردگی داشته باشد؛ حال این پرسش را مطرح می‌کنم که افسردگی چه تبعاتی می‌تواند روی اقتصاد و بازار کار داشته باشد؟

بارزترین اثر بیماری‌ها این است که جامعه را از طریق ناتوان کردن اعضای آن دچار اختلال می‌کند. یعنی بیماری که یکی از نمونه‌های آن افسردگی است، توانایی افراد برای ایفای نقش‌های اجتماعی‌شان را سلب می‌کند. از این رو توسعه اقتصادی و اجتماعی جامعه دچار مساله می‌شود. در واقع، بیماری‌های همه‌گیر همچون بلایای طبیعی مثل قحطی، زلزله و جنگ می‌تواند اقتصاد را تحت تاثیر قرار دهد. در گذشته بیماری‌هایی مانند طاعون و وبا جامعه و اقتصاد را دچار چالش می‌کرد و در دنیای مدرن هم بیماری‌های واگیردار دیگری ظهور کرده است. بیماری‌ای مانند سارس که در سال‌های گذشته پدیدار شد، اقتصاد جنوب شرقی آسیا را فلج کرد.

رابطه افسردگی ایرانی ها و اقتصاد بیمار 

بنابراین، بیماری می‌تواند از این منظر در ایجاد اختلال در نظم اجتماعی-اقتصادی جامعه تاثیرگذار باشد و افراد را از ایفای نقشی که می‌توانند داشته باشند، ناتوان کند. از سوی دیگر، جامعه مجبور می‌شود، منابع مالی‌ای را که می‌تواند صرف تولید شود، برای درمان بیماری‌های جسمی و روانی ازجمله افسردگی هزینه کند. اگر دولت بخواهد بیماری افسردگی در جامعه را درمان کند، باید منابعی را به این موضوع اختصاص دهد و اگر به این مساله توجهی نداشته باشد، باز هم برای دولت هزینه‌زاست؛ چراکه افراد افسرده توانایی انجام کار را به‌طور صحیح ندارند و این مساله، بهره‌وری کار را کاهش خواهد داد. یعنی این موضوع به منزله یک بازی باخت-باخت برای دولت یا سیاستگذار محسوب می‌شود. بنابراین آثار اقتصادی افسردگی به هزینه‌هایی که دولت صرف پیشگیری یا درمان آن می‌کند، محدود نمی‌شود. افزایش غیبت از محل کار از سوی کارکنانی که دچار افسردگی یا بیماری‌های روانی هستند نیز شامل پیامدهای این بیماری می‌شود.

در عین حال ممکن است شاغلان افسرده، با حداقل ظرفیتشان کار کنند. نکته مهم این است که افراد در محل کار صرفاً، به خود صدمه وارد نمی‌کنند بلکه این ناتوانی آنها در انجام کار می‌تواند موجب نارضایتی ارباب‌رجوع یا اختلال در نظم سازمانی که در آن اشتغال دارند شود. از آن جهت که این افراد تمایل زیادی به روابط اجتماعی با همکاران یا ارباب‌رجوع ندارند و معمولاً نسبت به روندی که بر سازمان حاکم است، ناامید هستند و آینده را مثبت نمی‌بینند. اگر برآورد فراتحلیل‌ها را بپذیریم و این مساله را درنظر بگیریم که به‌طور متوسط ۴۵ درصد مردم دچار افسردگی هستند، به‌طور طبیعی، بخش عمده کسانی که در نهادهای اقتصاد فعالیت می‌کنند، دچار همین مشکل هستند، اگر نگوییم این مساله مانع اصلی توسعه اقتصادی-اجتماعی است، اما می‌تواند چرخ توسعه را کُند کند.

‌فکر می‌کنید راهکار چه باشد؟ یعنی سیاستگذار، دولت یا حتی مردم چه نقشی می‌توانند برای کنترل سرعت این بیماری ایفا کنند؟ یا برای تسکین بیماران افسرده تا زمان احراز شغل چه راهکارهایی می‌توان اتخاذ کرد؟

شاید پاسخ ساده به این پرسش این باشد که نهادهای تصمیم‌گیر و تصمیم‌ساز، اولویت خود را به ایجاد شغل اختصاص دهند و تا جایی که ممکن است مشاغلی را تولید کنند که از میزان بیکاران کاسته شود. مشاغلی که البته در شأن افراد و سازگار با مهارت‌ها و تخصص‌شان باشد. اما واقعیت این است که ما در کشوری زندگی می‌کنیم که شرایط این چنین، آرمانی نیست؛ در این صورت آیا جویندگان کار باید دست روی دست بگذارند و منتظر بمانند، تا برای آنها شغل ایجاد شود و بروند سرکار؟ آنچه اکنون در سایر نقاط جهان، مورد توجه قرار گرفته بحث کارآفرینی است و افراد با تکیه بر مهارت‌هایی که کسب کرده‌اند، پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه یا حتی پایان مقطع متوسطه، شغلی برای خود تعریف می‌کنند.

لذا به‌نظر می‌رسد، یکی از راهکارهای اساسی برای کنترل آسیب‌های ناشی از بیکاری، تغییر نگرش جوانان باشد. مطالعه‌ای که من در سطح استان انجام داده‌ام نشان می‌دهد، فرهنگ کار در میان جوانان این گونه است که اغلب به دنبال مشاغلی هستند که اولاً کم‌دردسر و راحت بوده و ثانیاً درآمد خوبی داشته باشد تا آنها در کوتاه‌مدت بتوانند درآمد بالایی کسب کنند. در حالی که زمان این نوع مشاغل گذشته و جوانان باید نگرش خود را به شاغل بودن تغییر دهند. این تغییر نگرش می‌تواند به آنها کمک کند. راهکار دیگر، تشکیل گروه‌های همیاری یا گروه‌هایی است که بتواند حیثیت اجتماعی افراد بیکار را احیا کند. یعنی تعدادی از افرادی که دارای شرایط مشابه هستند، گروه‌هایی را ایجاد کنند و در این گروه‌ها راهکارهایی را برای شاغل شدن پیدا کنند. به بیان ساده‌تر، چهار یا پنج فرد بیکار می‌توانند کنار هم قرار گیرند و نیازها و امکاناتشان را با یکدیگر به اشتراک بگذارند. آنها با همت و تلاش جمعی می‌توانند قدمی برای شاغل شدن بردارند.

برای مثال، شاید یک فرد بیکار به‌تنهایی نتواند مغازه‌ای اجاره کند و یک کار هنری در آن انجام دهد؛ اما وقتی چهار پنج نفر دست به دست هم دهند، قدرت آنها افزایش پیدا می‌کند و می‌توانند شغلی برای خود دست و پا کنند. راهکارهایی نیز برای کنترل مورد افسردگی ناشی از بیکاری در سطح خُرد مطرح می‌شود، مانند اینکه افراد به توانمندی‌های خود ایمان داشته باشند، عزت نفس خود را حفظ کنند و به تلاش خود برای یافتن شغلی دیگر بیفزایند. گاهی اوقات، بیکاری فرصتی برای شکوفایی جوهر وجودی فرد، یادگیری مهارت و یافتن شغل‌های دیگر فراهم می‌کند. همچنین کسی که شغل‌اش را از دست می‌دهد، نباید خود را فردی شکست‌خورده و ناکام قلمداد کند، البته حمایت اعضای خانواده هم مهم است؛ اعضای خانوده باید از سرزنش کردن پرهیز کنند تا این فرد، بتواند این شرایط استرس‌زای دوران بیکاری را پشت‌سر گذاشته و بتواند شغل دیگری را برای خود دست و پا کند.


منبع: برترینها

شغل‌های انتخاباتی را بشناسید!

یکی از خاصیت های انتخابات این است که به فراخور فضای رقابتی آن بعضی از مشاغل را با خودش درگیر می کند و به کسب و کار بعضی دیگر حسابی رونق می بخشد.

موقعیت ها و اتفاقات در هر برهه ای از زمان به تناسب خود می توانند قشری را به زحمت بیندازند و به کار و کسب قشری دیگر رونق ببخشند و حتی در مواردی  برای افراد زمینه های کاری و شغلی ایجاد کنند ؛ مشاغلی که به تناسب همین ویژگی می شود به آنها مشاغل فصلی گفت.

 

با آمدن اردیبهشت ماه سال ۹۶و انتخابات ریاست جمهوری به جز درگیری همگانی عمومی مردم برای گزینش کردن کاندید مورد نظرشان و تصمیم گرفتن برای انتخاب بهترین فرد برای تکیه زدن به کرسی ریاست جمهوری می توان به شغل هایی اشاره کرد که به واسطه حجم کار و اقتضای این ایام حسابی درگیر می شوند و پر کار تر از روزهای عادی سرشان به کار کردن مشغول می شود.

رفتگرها

شاید مظلوم ترین و شریف ترین قشری باشند که نه فقط در این ایام که در مقاطعی از روزهای سال به واسطه جمعیت و ترافیک های مردمی در کوچه و بازار حسابی به زحمت می افتند. این گروه با تمام گروه های شغلی که به خاطر انتخابات سرگرم کار می شوند تفاوت دارند، آن هم اینکه که سایر مشاغل شاید در عوض این درگیری و مشغول بودن پول و حقوق بیشتری نصیبشان شود ولی رفتگرهای شهر تبلیغات انتخاباتی، پوستر و تراکت های نامزدها برایشان چیزی جز جارو زدن های اضافه تر و خستگی بیشتر ندارد.

شغل‌های انتخاباتی را بشناسید! 

چاپخانه ها

شاید چاپخانه دارها در سال های گذشته که نقش دنیای مجازی در میان مردم کمرنگ تر بود از چیزی که در حال حاضر به نظر می رسد درگیرتر بودند؛ اما با همه این ها می شود گفت که هنوز که هنوز است هر سال بسته به انتخابات بخش های مختلف سیاسی کشور در جای جای شهرهایمان می شود کوچه ها و خیابان هایی را دید که تراکت ها، بنرها و پوسترهای انتخاباتی از سر و کول آن بالا می رود. کاغذها و اوراقی که همگی خوب می دانیم که پیش از ریختن روی زمین و چسبیدن به دیوارها و تابلوهایی تبلیغاتی سر و کله شان از یک چاپخانه پیدا شده است. این روزها برای چاپ آگهی های انتخاباتی بیش از پیش  خودشان را به کار مشغول کرده اند.

 شغل‌های انتخاباتی را بشناسید!

روزنامه نگاران و خبرنگاران

طبیعی است که اهالی رسانه در ایام مختلفی از سال به خاطر حجم خبرها و حاشیه هایی که دور و بر اتفاق می افتد روزهای پر کاری را سپری می کنند. اما در کنار بازتاب همه اتفاقات و حواشی این همه پرسی سیاسی که ذات کار خبرنگاری است باید به مشغول شدن روزنامه نگار و خبرنگارهایی اشاره کرد که در کنار کار روتینشان بخشی از زمانشان را در ستادهای تبلیغاتی کاندید مورد نظرشان سپری می کنند و علاوه بر نشر خبر به بولتن نویسی و تبلیغات مشغول به کار هستند.

شغل‌های انتخاباتی را بشناسید! 

عکاس ها

حالا چند سالی است که همگی ما با ژست های مختلف نامزدهای انتخاباتی آشنا شده ایم. کافی است در طول همه این روزها عکس هایی با پس زمینه پرچم ایران در حالت های گوناگونی از جمله نگاه به افق با دست های زیر چانه که هر کدامشان مثلا نشانه ای از تعمق،تفکر و دوراندیشی نامزده مورد نظر است اشاره کرد. به اندازه ای که به راحتی می شود ژست عکس های انتخاباتی را یک ژانر کاملا مستقل دانست.

ناگفته نماند که این روزها در کنار عکاس های پرتره عکاس های خبری هم روزهای پر رفت و آمدی را سپری می کنند علی الخصوص که بخواهند عکاس ستاد انتخاباتی باشند چون در این شرایط مجبورند برای پوشش همه نشست ها و سفرهای استانی یک کاندید پا به پایش همه جا را گز کنند.

شغل‌های انتخاباتی را بشناسید! 

 


فیلمسازها

مستندها و فیلم های انتخاباتی یکی از ارکان اصلی فیلم های تبلیغاتی هستند علی الخصوص در انتخابات ریاست جمهوری که تا جایی که بسیاری از مردم برای بهتر شناختن نامزدهای انتخاباتی روی دیدن این مستندهای تبلیغاتی حساب زیادی باز می کنند. ساختن این فیلم های تبلیغاتی بستگی به سطح انتخابات دارد تا جایی که برای ساختن نامزدهای ریاست جمهوری می توانند فیلمسازهای معتبر سینمایی باشند اما در مقیاس های کوچکتر مثل انتخابات شوراها نه مستندساز ها که آدم های بسیاری که کارشان ساختن نماهنگ های پیش افتاده در مجالس مختلف است به واسطه فرا رسیدن ایام انتخابات روزهای پر کارتری را سپری می کنند.

شغل‌های انتخاباتی را بشناسید! 

ادمین های تلگرام

نسل جدید تبلیغات چند سالی است که به واسطه تکنولوژی شکل و شمایل جدیدتر به خود گرفته است برای همین هم تمام نامزدهای انتخاباتی بخش اعظمی از تبلیغاتشان را به فضای مجازی در شبکه های اجتماعی مختلف اختصاص می دهند.

 شغل‌های انتخاباتی را بشناسید!

برای همین در کنار همه شغل هایی که در بالا ذکر شد به شغل نوظهوری می توان اشاره کرد که این روزها شاغلان آن به خاطر ایام انتخابات به کسب و کار مشغول هستند. ادمین های تلگرام که برای گذران زندگی و چرخ کانالشان از راه انتشار پست های تبلیغاتی امرار معاش می کنند در کنار همه آگهی های مختلف بخش عمده ای از پست های تبلیغاتی کانالشان را به آگهی های انتخاباتی نامزدهای انتخاباتی اختصاص می دهند.


منبع: برترینها

همراه "قرص" چه بنوشیم چه ننوشیم؟

کارشناس ارشد کمیته کشوری تجویز و مصرف منطقی داروی سازمان غذا و دارو با بیان اینکه مصرف بدون آب برخی قرص‌ها موجب ایجاد مشکلات زیادی در فرد بیمار می‌شود، گفت: بهترین نوشیدنی برای خوردن قرص‌ها آب معمولی است.

همراه

کارشناس ارشد کمیته کشوری تجویز و مصرف منطقی داروی سازمان غذا و دارو با بیان اینکه مصرف بدون آب برخی قرص‌ها موجب ایجاد مشکلات زیادی در فرد بیمار می‌شود، گفت: بهترین نوشیدنی برای خوردن قرص‌ها آب معمولی است.

به گزارش ایسنا، دکتر نوشین محمدحسینی اظهار داشت: گرچه  هدف اصلی از سفارش به مصرف قرص‌ها با آب به دلیل باز شدن ماده موثره آنها در معده و تاثیر در درمان است، اما مصرف بدون آب برخی قرص‌ها به دلیل ساختاری که دارد ممکن است موجب ایجاد مشکلات زیادی در ناحیه مری فرد بیمار شود.

وی افزود: از طرفی هم استعمال مواد دارویی با مایعاتی بجز آب، در مواردی که بدون تجویز پزشک یا توصیه داروساز صورت گیرد، می‌تواند اثر قرص‌ها را از بین ببرد.

وی همچنین با نهی بیماران از خوردن قرص‌ها با چای داغ، نوشابه، آبمیوه یا حتی شیر تصریح کرد: خوردن قرص‌ها با آب جوش و گرم و البته چای داغ به علت حرارت  آن مشکلاتی بوجود می‌آورد. ضمن اینکه کافئین موجود در چای خود مخرب دارو است کما اینکه بسیار مشاهده شده که خوردن برخی آنتی بیوتیک‌ها با شیر یا نوشیدن آبمیوه‌های ترش به علت اسیدی بودن آنها خاصیت درمانی دارو را از بین برده و در مواردی موجب تخریب ساختار دارو می‌شود.

بنابر اعلام روابط عمومی سازمان غذا و دارو، محمدحسینی با یادآوری این نکته که داروهایی مثل قرص‌های آهن بهتر است به دلیل جذب راحت‌تر در حضور ویتامین C، همراه با آب مرکبات استفاده شود، گفت: بهترین نوشیدنی برای خوردن قرص‌ها آب معمولی است. 

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

مهم ترین اشتباهات مردان در زندگی زناشویی

اشتباهات مردان در زندگی زناشویی ,ما در اینجا تعدادی از عادات مشابه در بیشتر آقایان را برایتان آورده ایم، تا با خواندن آنها بدانید که این رفتار مختص همسر شما نیست و در رفتار اکثر آقایان دیده می شود. یادتان باشد، هیچ انسانی کامل نیست.

مهم ترین اشتباهات مردان در زندگی زناشویی

اشتباهات مردان در زندگی زناشویی, ما در اینجا تعدادی از عادات مشابه در بیشتر آقایان را برایتان آورده ایم، تا با خواندن آنها بدانید که این رفتار مختص همسر شما نیست و در رفتار اکثر آقایان دیده می شود. یادتان باشد، هیچ انسانی کامل نیست.

به گزارش سلامت، ثابت شده زنان نسبت به مردان طول عمر بیشتری دارند زیرا احساسات مثبت و منفی خود را بروز می دهند. به همسر خود بگویید که پنهان کردن احساسات می تواند برای سلامت ذهن و بدن مضر باشد در حالی که بیان شان بسیار لذت بخش است.

بزرگترین اشتباهات مردان در زندگی زناشویی

زنان زیرک می دانند که گاهی باید چشم های خود را روی عادت بد همسرشان ببندند و اگر رفتاری که از او می بینند واقعا آزار دهنده است، با گفتگو آن را حل کنند. اما اگر واقعا شریک زندگی تان را دوست دارید، از نقد و سرزنش کردن او بپرهیزید.

این راه به شما در برقراری رابطه ای مستحکم کمک خواهد کرد. اگر به دنبال رابطه خوب و با دوام هستید، بر صبر و دانایی خود بیافزایید.

ما در اینجا تعدادی از عادات مشابه در بیشتر آقایان را برایتان آورده ایم، تا با خواندن آنها بدانید که این رفتار مختص همسر شما نیست و در رفتار اکثر آقایان دیده می شود. یادتان باشد، هیچ انسانی کامل نیست.

اولین رفتار نادرست مردان در زندگی زناشویی : اعتیاد به بازی های رایانه ای

نمی دانم چرا ولی امروزه بسیاری از مردان رفتاری شبیه نوجوانان دارند. آنها ساعت ها روبه روی مانیتور می نشینند و خودشان را با بازی های رایانه ای سرگرم می کنند طوری که رفتار آنها موجب آزار تمام اعضای خانوده می شود. 

به نظر من این افراد در دنیای مجازی خود زندگی می کنند. آیا تا به حال به این فکر کرده اید که چرا افراد پس از یک روز سخت کاری، به بازی های رایانه ای پناه می برند؟ یکی از دوستانم در این باره به من گفت: «بازی استرس را دور می کند». اما متاسفانه آنها هنوز درک نکرده اند که برای این کار پیر شده اند.

اگر می خواهید از این عادت همسرتان رها شوید، سعی کنید با بهترین روش حواس او را پرت کنید تا از دنیای مجازی خود بیرون بیاید. به عنوان مثال ورزشی گروهی انجام دهید یا روی فعالیت های مورد علاقه او تمرکز کنید.

دومین رفتار نادرست مردان در زندگی زناشویی : پنهان کردن احساسات درونی

برخلاف زنان، بیان احساسات درونی برای مردان دشوار است. آنها به دنبال شانه ای برای گریه کردن نمی گردند و هیچ گاه راز دل شان را پیش دیگران فاش نمی کنند. 

متاسفانه از نظر آنها بیان احساسات نشانه ضعف است و از طرف دیگر اعتقاد دارند که پنهان نمودن آنها بهترین راه برای محافظت از خود و اجتناب از مشکلات است در صورتی که این رفتار برای زنان بسیار آزار دهنده است زیرا هیچ درکی از آن ندارند.

ثابت شده زنان نسبت به مردان طول عمر بیشتری دارند زیرا احساسات مثبت و منفی خود را بروز می دهند. به همسر خود بگویید که پنهان کردن احساسات می تواند برای سلامت ذهن و بدن مضر باشد در حالی که بیان شان بسیار لذت بخش است.

سومین رفتار اشتباه مردان در زندگی زناشویی : پوشیدن هر روز یک دست لباس مشابه

مردها پیچیده و عجیب هستند و باید اعتراف کنم که خرید کردن در عادات مورد علاقه آنها نمی گنجد. آنها تمایلی به تغییر لباس های کمد خود ندارند زیرا معتقدند که یک جفت کفش، دو جفت شلوار و چند عدد تیشرت برای این که زیبا به نظر برسند، کافی است. اما زنان بر خلاف آنها عمل می کنند. آنها دوست دارند به همسرشان بقبولانند که خرید کردن بسیار لذت بخش است.

تنها راه این است که شما خود برای خرید لباس همسرتان اقدام کنید. تنها در این صورت او از پوشیدن یک دست لباس مشابه دست بر می دارد.

چهارمین رفتار نادرست مردان در زندگی زناشویی : بی توجهی

بی توجهی یکی از آزار دهنده ترین رفتار مردان است. تحقیقات نشان داده که مردان زیادی به بیماری فراموشی مبتلا هستند. این طور به نظر می رسد که آنها در جهان دیگری سیر می کنند طوری که نمی توانند چیزهایی که برای زنان اهمیت دارد مانند روز تولد، سالگرد ازدواج و غیره را به خاطر بسپارند. 

البته زنان باید بدانند که عوامل مختلفی از جمله افسردگی، استرس، فشار کار و عصبانیت بر حافظه آنها تاثیر منفی می گذارد. زنان عاقل در این مواقع، از قبل همسر خود را آگاه می کنند. آنها باید بدانند که این رفتار نشانه بی تفاوتی نیست بلکه جزوی از طبیعت مردان است.

پنجمین رفتار نادرست مردان در زندگی زناشویی : آنها معتقدند زنان بدترین رانندگان هستند

متاسفانه تمام مردان فکر می کنند که رانندگی زنان خطرناک است. یک بار من از همسرم دلیل این طرز فکر را پرسیدم و او در جواب گفت: «حتی پیش از زمانی که مردها به این نتیجه برسند، دانشمندان کشف کردند که باید مراقب رانندگی زنانی که پشت فرمان نشسته اند، باشیم.» اما من واقعا با این جمله مخالفم. به نظر من یک زن به اندازه یک مرد می توانند راننده خوبی باشد اما مردها مدام سعی دارند ثابت کنند که علت تمام تصادفات، زنان هستند.

در واقع این زنان هستند که می توانند حتی در بدترین شرایط از تصادف جلوگیری کنند.


منبع: فرادید

چرا باید تحریم انتخابات را تحریم کرد؟

– فاطمه شیرازی: «شاید شما در انتخابات شرکت نکنید ولی هموطنانی هستند که حتماً در انتخابات شرکت کرده و برای شما هم تصمیم خواهند گرفت!»، «رای می‌دهم چون دولت روحانی حقوق‌های نامتعارف را انکار نکرد. عذرخواهی کرد، اصلاح کرد و به خزانه برگردوند.»، «رای می‌دهم چون زیر سایه ثبات نسبی و دولتی عقلانی می‌شود به دموکراسی اندیشید، نه زیر سایه تحریم و خطر جنگ و بی‌ثباتی.»، «صندوق رای‌گیری ساده‌ترین راه رسیدن به اصلاحات هستش.» این جملات نمونه‌هایی از توئیت‌هایی است که مردم با هشتگ «رای-می‌دهم» در توئیتر منتشر کرده‌اند. توئیت‌هایی که نشان‌دهنده نگرانی‌هایی از تحریم انتخابات در فضای مجازی است. این نگرانی‌ها نیز ناشی از مواضع برخی افراد در فضای واقعی و مجازی است که معتقدند تحریم انتخابات می‌تواند بیشتر از شرکت در انتخابات آنها را به اهداف سیاسی‌شان نزدیک کند.

اما مساله تحریم در انتخابات پیش‌رو تا چه حد جدی است؟ به نظر می‌رسد نگرانی از احتمال حضور پیدا نکردن افراد در انتخابات به قدری جدی است که برخی چهره‌های سیاسی فعال در فضای مجازی نیز به آن پرداخته‌اند. حتی شخص رئیس‌جمهوری هم در جمع جوانان و نخبگان آذربایجان شرقی، اظهاراتی مطرح کرد که نشان می‌داد نگرانی از احتمال حضور پیدا نکردن مردم در انتخابات بی‌پایه نیست. حسن روحانی با بیان اینکه روبه‌روی هم نباید بایستیم و انتخابات برای سربلندی ایران است، گفت: «انتخابات برای نزاع و تهمت زدن به یکدیگر نیست، بلکه انتخابات باید در راستای سربلندی کشور باشد و همه وظیفه داریم مردم را برای حضور پرشور پای صندوق‌ها تشویق کنیم، اگر همه پای صندوق بیایند، مطمئناً جایزه این حضور را از صندوق دریافت خواهند کرد.»

چرا باید تحریم انتخابات را تحریم کرد؟ 
اما کدام گروه‌ها و چه افرادی به تحریم انتخابات پیش رو می‌اندیشند؟ استدلال این افراد و گروه‌ها برای تحریم انتخابات چیست؟ آنان چه مطالباتی دارند و چه سودایی در سر می‌پرورانند که می‌پندارند با حضور در انتخابات نمی‌توانند به این مطالبات و آرزوها دست یابند؟ تحریم انتخابات اگر به صورت جدی دنبال شود، چه تبعاتی در پی خواهد داشت؟ چه کسانی از تحریم انتخابات یا مشارکت پایین مردم در انتخابات بیشترین سود را می‌برند؟

چندی پیش شهین‌دخت مولاوردی، معاون رئیس‌جمهور در امور زنان و خانواده، طی یک سخنرانی اظهار کرد: «معمولاً دولت‌ها وقتی روی کار می‌آیند در مرحله اول ریل‌گذاری می‌کنند، اما ما آواربرداری هم کردیم. بذر امید جوانه زده بود. تلاش کردیم که نگذاریم آن پژمرده شود و امیدواریم که تاثیر عملیاتی خودش را در انتخابات آتی نشان دهد.» اما دولت یازدهم چقدر در این زمینه موفق عمل کرده و چقدر توانسته موفقیت‌هایی را که در عرصه‌های مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کسب کرده به اطلاع مردم و طرفدارانی که در انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم به او رای دادند برساند؟ آیا ممکن است عملکرد دولت روحانی در چهار سال گذشته برای برخی هواداران او ناامیدکننده بوده و آنها را به تحریم بکشاند؟ در این صورت، چگونه می‌توان طرفداران ناامید را به عرصه انتخابات بازگرداند؟

 
جبهه تحریم نحیف شده است

بررسی تجربه‌های تحریم انتخابات به ما چه می‌گوید؟ 

سعید شریعتی: بی‌آنکه بخواهم به ارزیابی تغییرات ناشی از همه‌پرسی اخیر ترکیه بپردازم باید اذعان کرد که در آرایش مخالفان و موافقان تغییر قانون اساسی ترکیه سهم اصلی شکست سیاسی مخالفان را باید متوجه تحریم‌کنندگان این همه‌پرسی دانست.

آمارهای منتشر شده گویای آن است که از ۵ /۸ میلیون نفر واجد شرایط حق رای که در همه‌پرسی اخیر ترکیه شرکت نکردند بخش قابل توجهی از آنان به مخالفان سیاسی کرد حکومت ترکیه وابستگی دارند و عمدتاً در مناطق کردنشین استان‌های جنوبی و جنوب شرقی ترکیه بوده‌اند که از موضعی رادیکال در همه‌پرسی شرکت نکردند و عدم حضورشان باعث تحکیم قدرت حزب حاکم و به عمل درآمدن خواسته‌های رجب طیب اردوغان شد. درحالی‌که اگر تنها چهار میلیون نفر از این تحریمی‌ها به همه‌پرسی رای نه می‌دادند، طرح اردوغان برای تغییر قانون اساسی ترکیه شکست می‌خورد.

اگر چنین می‌شد بدون تردید نه‌تنها با توجه به درصد آرای مثبت و منفی پیروزی با مخالفان بود، بلکه چه‌بسا در انتخابات آینده، حزب اردوغان نیز با شکست مواجه می‌شد و آینده ترکیه به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد. کسانی که صندوق‌های رای را در ترکیه «تحریم» کردند یا نسبت به آن «بی‌تفاوت» بودند، امروز باید پشیمان باشند، اما «تاریخ» فقط پیروزی اردوغان را ثبت خواهد کرد و تغییراتی که نسل‌های بعدی ترکیه «باید» تاوان آن را بدهند و پشیمانی آنها را ثبت نخواهد کرد.

متیو فرانکل پژوهشگر موسسه بروکینگز در پژوهشی که در سال ۲۰۱۰ در مورد سرنوشت تحریم انتخابات در ۱۱۷ انتخابات در کشورهای مختلف انجام داد در مورد تحریم انتخابات سراسری عراق از سوی برخی احزاب سنی مدعی است: تا مدتی سیر حرکت به سوی انتخابات سراسری ۲۰۱۰ عراق ‌‬‮یکسره چون تکرار صحنه‌ای آشنا می‌نمود. «جبهه گفت‌وگوی ملی» به‌عنوان یک حزب کلیدی سنی‌مذهب، در اعتراض به رد صلاحیت صدها نامزد انتخاباتی و به‌ویژه صلاح‌المطلق، لیدر آن حزب به اتهام داشتن پیوندهایی با حزب ممنوعه بعث، تصمیم به کناره‌گیری از انتخابات گرفت. در آخرین لحظه، «جبهه گفت‌وگوی ملی» منصرف شده و تصمیم به شرکت گرفت – که خوشبختانه نشانه فهم روزافزون این امر بود که تحریم‌ها به ندرت موفق شده‌اند. عراقی‌های سنی بهتر از همه این را دانسته و درس خود را در انتخابات پنج سال پیش از آن، به بهای سنگینی آموخته بودند. ‬‬‬‬

چرا باید تحریم انتخابات را تحریم کرد؟ 

تصمیم جامعه سنی عراق برای عدم شرکت در انتخابات تاریخی ۲۰۰۵، امروز، یکی از فاحش‌ترین خطاهای راهبردی در دوران پس از صدام دانسته می‌شود. گروه‌های اصلی سنی مانند «انجمن استادان مسلمان»، «حزب اسلامی عراق» و «فدراسیون قبایل عراق» در اعتراض به تبعیض علیه سنی‌ها از سوی احزاب شیعه و دولت موقت ائتلاف نیز با این برهان که یک انتخابات مشروع نمی‌تواند در شرایط اشغال کشور انجام شود، تصمیم به تحریم انتخابات گرفتند. این گروه‌ها ابتدا کوشیدند تهدید به تحریم را به صورت تضمین رسیدن به توافق‌هایی چون حذف ساختار تک‌جمعیتی آرا که به سود شیعه‌ها می‌شد یا طرح زمانبندی برای بیرون رفتن سازمان ملل، به کار ببرند، ولی هیچ یک به نتیجه نرسید.

جای شگفتی نبود که احزاب سنی در انتخابات شکست‌خورده، تنها پنج کرسی از ۲۷۵ کرسی پارلمان را کسب کرده و طی ماه‌های کلیدی و شکل‌دهنده به عراق جدید، در سرمای گزنده خارج از گود باقی ماندند. تحریم همچنین آنها را از روند تدوین قانون اساسی دور نگه داشت و سنی‌ها بدون داشتن نمایندگی کافی در پارلمان، نتوانستند جلوی تصویب قانون اساسی جدید را بگیرند. هنوز هم، لزوم بازبینی‌های لازم در این سند، یکی از نقاط اختلاف میان عراقی‌های سنی و شیعه است. باید به سنی‌ها این امتیاز را داد که زود متوجه خطای رفتارهای خود شدند و در انتخابات دسامبر ۲۰۰۵ شرکت کرده، بدنه نمایندگی خود در پارلمان را ۱۱ برابر، یعنی تا ۵۵ کرسی بالا بردند؛ اما تنش‌های فرقه‌ای برجا ماند.

نمونه عراق، نیز ادعای پژوهش پیش‌گفته را تایید می‌کند: تحریم انتخابات به ندرت موثر می‌افتد و حزب تحریم‌کننده همواره به وضعیت بدتری درمی‌غلتد. از سوی دیگر، تهدید به تحریم می‌تواند فوایدی داشته باشد، به‌ویژه در جوامع و کشورهای مهم و حساس. کوتاه‌سخن، اگر شرکت نکنی، نمی‌توانی برنده شوی.

نخستین نتیجه منفی، به حاشیه رانده‌شدن گروه تحریم‌گر است. این یک نتیجه رایج است، زیرا تحریم یعنی حزب اپوزیسیون به طور خودخواسته، از رقابت دوره‌ای برای کسب قدرت سیاسی کنار می‌رود. در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، کنترل دولت و وزرای آن به معنای کنترل مراکز حساس اداره کشور است. پس، گزینه شرکت نکردن، گروه سیاسی را به موقعیت یک «اپوزیسیون زبانی» تنزل می‌دهد که نفوذی در رقابت برای کسب منابع ناچیز حکومتی ندارد. نیروی اپوزیسیون که فاقد ابزارهای به دست گرفتن امور است، وادار به تکیه بر نارضایتی مردم از حکومت شده، آن را به وسیله بسیج تبدیل می‌کند.

به حاشیه رانده شدن، زمانی تشدید می‌شود که حمایت بین‌المللی چنانچه گفته شد، تحقق نمی‌یابد. تصمیم به شرکت نکردن، اغلب می‌تواند به احساس محرومیت و تنش داخلی آسیب‌زننده‌ای بینجامد.

در عرصه سیاسی ایران موضع تحریم انتخابات در سال ۱۳۸۱ و در انتخابات دومین دوره شوراهای شهر از سوی گروه‌های مخالف و منتقد اصلاحات به طور جدی مطرح شد و در فضای دلسردکننده آن روزها مورد اقبال بخش‌هایی از طبقات متوسط شهری که به طور معمول پایگاه رای اصلاح‌طلبان به شمار می‌آمدند قرار گرفت اما در عمل به قدرت گرفتن تندروترین نیروهای راست سیاسی که در دورترین نقطه سیاسی نسبت به مطالبات بیان‌شده تحریم‌کنندگان قرار داشتند منجر شد. در پایتخت اکثریت شورای شهر در اختیار جریانی قرار گرفت که از طریق محمود احمدی‌نژاد هدایت می‌شد و به همین سبب او را به‌عنوان چهره‌ای افراطی و تندرو به شهرداری تهران منصوب کردند.

ارزیابی‌ها از انتخابات سال ۱۳۸۴ نیز گویای آن است که تداوم غلبه گفتمان تحریمی بر گفتمان اصلاحات اصلی‌ترین مسبب شکست اصلاح‌طلبان بود اگرچه بسیاری از تحلیلگران معتقدند عدم ائتلاف اصلاح‌طلبان با یکدیگر و حضور با سه چهره مختلف در عرصه رقابت علت شکست اصلاح‌طلبان و به ریاست‌جمهوری رسیدن محمود احمدی‌نژاد بود اما به باور من رویگردانی بخش‌های موثری از پایگاه رای اصلاح‌طلبان از مشارکت در انتخابات سبب شکست جریان اصلاحات در انتخابات سال ۱۳۸۴ بود و این رویگردانی به هیچ‌وجه متاثر از تکثر کاندیداهای اصلاح‌طلب نبود.

در حالی که در سال ۱۳۸۰ نزدیک به ۶۸ درصد واجدان حق رای در انتخابات شرکت کرده بودند موج تحریم انتخابات موجب شد حدود ۱۰ درصد از این عدد در انتخابات سال ۱۳۸۴ کاسته شود و سطح مشارکت به حدود ۵۸ درصد برسد. ۱۰‌درصدی که مشخصاً از سبد اصلاحات کاسته شد و حتی اگر به شرط حضور میان سه کاندیدای اصلاح‌طلب یعنی آقایان هاشمی و کروبی و معین توزیع می‌شد قطعاً سرنوشت انتخابات نتیجه‌ای غیر از این داشت. پس از روی کار آمدن دولت افراطی و پوپولیست احمدی‌نژاد و در پرتو آثار مدیریت او بر کشور عملاً جامعه ایران عبرت جدی از تحریم کردن انتخابات گرفت و اگرچه در انتخابات پرحاشیه سال ۱۳۸۸ به هر دلیل تغییر شرایط با انتخابات ریاست‌جمهوری میسر نشد اما هیچ یک از نیروهای موثر و جدی سیاسی ایران در سال ۱۳۹۲ حتی با وجود رد صلاحیت مرحوم هاشمی تردید جدی نداشت که با تحریم انتخابات هیچ نتیجه‌ای جز تداوم شیوه‌های به شدت آسیب‌زننده و پرهزینه افراطی‌های راست به بار نخواهد آمد.

چرا باید تحریم انتخابات را تحریم کرد؟ 
پیروزی روحانی در سال ۱۳۹۲ محصول این آگاهی جمعی بود که تداوم آن در انتخابات ۹۴ به تغییر قابل توجه آرایش نمایندگان مجلس به سود جبهه حامی اصلاحات و میانه‌روها انجامید.

امروز نیز در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری شواهد حاکی از آن است که گفتمان تحریم انتخابات جز عده‌ای که به طور سنتی مشروعیت نظام و انتخابات را به چالش می‌کشند و به نظر می‌آید که به نیروهای حذف‌شده از توجه افکار عمومی ایران بدل شده‌اند حامی جدی دیگری ندارد.

حساسیت افکار عمومی نسبت به نتایج هشت سال مدیریت برآمده از قهر انتخاباتی مردم و نیز توجه و حساسیت نسبت به سرنوشت همه‌پرسی ترکیه و البته نتیجه غیرمنتظره انتخاب دونالد ترامپ در آمریکا و نیز نتایج برگزیت در انگلستان قطعاً افکار عمومی ایران را نسبت به ظهور مجدد افراطیون در عرصه قدرت ایران حساس کرده است و به همین لحاظ جبهه تحریم را نحیف و نحیف‌تر می‌کند.

 تحریم تحریم انتخابات 

چرا باید رای داد و به اثرگذاری‌اش امیدوار بود؟

تحریم انتخابات موضوعی است که هنگام برگزاری هر انتخابات با شدت کم یا زیاد مطرح می‌شود. در آستانه برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری دوازدهم بار دیگر این بحث مطرح است. اما تحریم این انتخابات چه تبعاتی می‌تواند داشته باشد؟ عبدالله رمضان‌زاده، سخنگوی دولت اصلاحات و مدرس دانشگاه، می‌گوید: «تعدادی از مردم گاهی رای می‌دهند و گاهی نمی‌دهند و بعضی اوقات حضورشان تعیین‌کننده می‌شود. مثلاً در سال ۸۴ تعداد کسانی که در مرحله دوم به آقای هاشمی رای ندادند، بالا رفت و نتیجه آن هشت سال فاجعه برای کشور، مردم عادی و نیروهای نخبه سیاسی شد و همه ضرر کردند. اگر تحریمی‌ها بتوانند افراد مردد را جذب کنند، امکان بروز یک فاجعه دیگر در کشور وجود دارد.» رمضان‌زاده تاکید می‌کند: «همه کسانی که به آینده کشور علاقه دارند، باید علاوه بر رای دادن، تشویق به رای دادن و ارائه واقعیت‌ها به سایر مردم را در دستور کار خود قرار دهند.» سخنگوی دولت اصلاحات معتقد است: «نفع تحریم انتخابات به آن طیف فکری می‌رسد که به رای مردم اعتقادی ندارند، معتقدند مردم هیچ‌کاره‌اند و رای مردم نباید اثری در تعیین تکلیف کشور داشته باشد. این طیف از رای ندادن مردم استقبال می‌کنند چون وقتی مردم رای می‌دهند،‌ خلاف نظر آنها رای می‌دهند.»

‌در شرایط امروز کدام گروه‌های سیاسی طرفدار تحریم انتخابات هستند؟

من نمی‌دانم چه کسانی دنبال تحریم هستند و چه کسانی نیستند، چون مواضع خیلی شفاف نیست. برخی دوستان در محافل خصوصی مواضعی بیان می‌کنند که در محافل عمومی بیان نمی‌کنند. به‌طور مشخص در خارج از کشور، مجاهدین خلق (منافقان) و سلطنت‌طلبان که همیشه به دنبال براندازی بوده‌اند طرفداران تحریم هستند. به‌جز اینها کسی را نمی‌شناسم که به دنبال براندازی باشد. فکر می‌کنم همه عقلای فعال سیاسی به این جمع‌بندی رسیده‌اند که هر گونه تغییری باید از طریق صندوق‌ها انجام شود، اما در اعلام مواضع محافظه‌کاری می‌کنند. برای تحریم استدلالی ندیده‌ایم که قابل بحث باشد. تنها می‌گویند تغییری ایجاد نمی‌شود.

برخی می‌خواهند به اهداف سیاسی خود برسند و اینکه مردم تحت تاثیر مواضع سیاسی آنها در تنگنا قرار بگیرند برایشان اهمیتی ندارد. در حالی ‌که فعالیت سیاسی برای بهبود وضعیت زندگی عامه مردم است نه برای فقط به نتیجه رساندن افکار خاص یک عده روشنفکر. اگر نتیجه عمل سیاسی ما بهبود وضعیت زندگی مردم یا جلوگیری از بدتر شدن وضع زندگی مردم نباشد، چه فایده‌ای دارد؟ وقتی می‌گویند در دولت یازدهم چه تغییری ایجاد شده، آدم تعجب می‌کند. روند رشد تورم در ایران در سال‌های ۹۰ تا ۹۲ درست شبیه ونزوئلا بود. ونزوئلا همان سیاست‌ها را ادامه داده و الان تورم در آنجا به بیشتر از ۵۰۰ درصد رسیده است. ما با شرکت در انتخاباتی که برخی افراد می‌گفتند چه فایده‌ای دارد، کاری کرده‌ایم که نرخ تورم به زیر ۱۰ درصد کاهش پیدا کند. ما با یک انتخابات کاری کرده‌ایم که بتوانیم با جهان تعامل کنیم و در نتیجه این تعامل درآمد نفتی ما چندین برابر شده و جایگاه منطقه‌ای ما ارتقا پیدا کرده است. آیا این در زندگی مردم اثر نداشته است؟ در فضای مجازی در پوسترهایی که با عنوان چرا به روحانی رای می‌دهم، منتشر شده، پوستری از رئیس انجمن هموفیلی ایران بسیار مورد توجه قرار گرفته است؛ یعنی جایی که زندگی مردم در خطر قرار گرفته بود، اما با اقدامات دولت یازدهم بهتر شده است. بر اثر استفاده از داروی بیهوشی چینی بیمار در بیمارستان جانش را از دست می‌داد، اما امروز دیگر این اتفاق نمی‌افتد.

چرا باید تحریم انتخابات را تحریم کرد؟ 
وقتی به تاثیر طرح تحول سلامت بر زندگی طبقات فقیر جامعه نگاه می‌کنیم، نمی‌توان درک کرد چطور می‌گویند انتخابات تاثیری بر زندگی مردم نگذاشته است. اگر گفته شود خواسته‌های سیاسی ما به‌طور کامل تحقق پیدا نکرده، درست است، ولی کار رئیس‌جمهور فقط تحقق خواسته‌های روشنفکران نیست. رئیس‌جمهور مسوول اداره امور کشور است. امور کشور شامل مسائل اقتصادی، سیاسی،‌ اجتماعی و فرهنگی است. آقای روحانی می‌گوید طی فقط یک سال ۶۰۰ تا ۷۰۰ هزار شغل ایجاد کرده‌ام، در حالی ‌که به گفته دکتر نیلی، در هشت سال دولت احمدی‌نژاد خالص ایجاد اشتغال در هر سال ۱۴ هزار نفر بوده است. این برای مردم تغییر محسوب می‌شود. آیا تغییر فقط باید آن چیزی باشد که من در ذهنم برای خودم بافته‌ام و محقق نشده است؟ آن هم در جامعه‌ای که مشخص نیست عرف جامعه آن تغییرات مورد نظر ما را بپذیرد یا نه.

البته من هم دوست دارم رفع حصر اتفاق بیفتد، فضا آنقدر آزاد باشد که هر کسی بتواند حرف سیاسی خود را بزند و فضا برای حضور زنان در استادیوم‌ها فراهم شود. اینها جزو مطالبات همه ماست، اما آیا محقق نشدن این مطالبات به این معنی است که هیچ اتفاق دیگری هم نیفتاده است. آیا خواسته‌های عمومی مردم فقط همین مطالبات است؟ مردم مشکل طلاق، بیکاری جوانان و تامین نشدن مسکن دارند. آقای روحانی گام‌هایی برای حل این مسائل برداشته است. آیا این تغییر نیست که تا امسال قطر در برداشت از منابع پارس جنوبی از ما جلو بوده،‌ اما امروز ما به قطر رسیده‌ایم و نمی‌گذاریم منابع ملی‌مان به غارت برود؟

‌درواقع نظر شما این است که طرفداران تحریم انتخابات بیشتر اهداف سیاسی دارند و کمتر به زندگی مردم توجه می‌کنند. اما آیا تحریم انتخابات می‌تواند به تحقق خواسته‌های سیاسی آنها کمک کند؟ یعنی این امید را دارند که حمایتی از بیرون دریافت کنند یا با تحریم، حاکمیت را به تغییر رویه وادارند؟

البته من نمی‌گویم اینها به سایر مسائل مردم اعتنا ندارند، بلکه اولویت‌بندی متفاوتی دارند. این افراد باید به این سوال پاسخ دهند که در تمام مدتی که تحریم رخ داده، چه نتیجه‌ای حاصل شده است؟ بالاخره حدود ۴۰ سال از استقرار جمهوری اسلامی می‌گذرد و حداقل ۴۰ انتخابات برگزار شده است. هر انتخابات را عده‌ای تحریم کرده‌اند. حالا دستاورد این تحریم‌ها را بعد از ۴۰ بار تجربه به ما بگویند. اگر جواب نداده، استراتژی غلطی است. من کسی را متهم نمی‌کنم به اینکه به بیرون نگاه دارد، اما می‌پرسم نتیجه ۴۰ سال تحریم چه بوده است؟ اگر می‌گویند مردم در تحریم همکاری نکرده‌اند، خب باز همکاری نمی‌کنند چون استدلال آنها را برای تحریم نپذیرفته‌اند. یکی از افرادی که الان خارج از کشور است، اوایل تابستان ۸۴ به دفتر من آمد که دیگر کار جمهوری اسلامی تمام است، شما هم بیایید علیه جمهوری اسلامی موضع بگیرید.

امسال ۱۲ سال از آن زمان می‌گذرد و من این خاطره را برای اولین بار بیان می‌کنم. من در پاسخ گفتم من سال ۹۶ یعنی سه دوره بعد، باز هم انتخابات را می‌بینم و شما باز هم همین حرف را می‌زنید و من در پاسخ باز خواهم گفت که جمهوری اسلامی ماندگار است. الان هم می‌خواهم بگویم اینکه انتظار اینها از تحریم چیست برای ما مشخص نیست. اگر انتظار دارند با تحریم مواضع همه مردم شبیه مواضع این گروه شود که این اتفاق نیفتاده است. اگر انتظار دارند انتخابات در جمهوری اسلامی تعطیل شود که این ضدهدف است. اگر انتظارشان این است که این رژیم تغییر کند که این اتفاق نمی‌افتد؛ چون پایگاه خاص جمهوری اسلامی بین توده‌های مردم مشخص است که جمع خاصی است و تحریمی‌ها هیچ وقت به آن پایگاه نرسیده‌اند. دیگر اینکه دشمنان خاص کشور همیشه از تحریم استقبال کرده‌اند و این نقطه منفی محسوب می‌شود. بنابراین باید به دنبال انتخاب مسیر دیگری باشند. به نظر من باید مسیر اصلاح تدریجی از طریق صندوق‌های رای را به‌طور جدی پیگیری کرد.

‌به نظر شما تحریم‌کنندگان در انتخابات ریاست‌جمهوری چقدر می‌توانند تاثیر بگذارند؟

تعدادی از مردم گاهی رای می‌دهند و گاهی نمی‌دهند و بعضی اوقات حضورشان تعیین‌کننده می‌شود. مثلاً در سال ۸۴ تعداد کسانی که در مرحله دوم به آقای هاشمی رای ندادند، بالا رفت و نتیجه آن هشت سال فاجعه برای کشور، مردم عادی و نیروهای نخبه سیاسی شد و همه ضرر کردند. اگر تحریمی‌ها بتوانند افراد مردد را جذب کنند، امکان بروز یک فاجعه دیگر در کشور وجود دارد. من صریح می‌گویم که ریاست‌جمهوری برخی افراد را خطرناک‌تر از ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد می‌دانم. از سال ۸۴ همیشه گفته‌ام احمدی‌نژاد نمی‌دانست چه می‌کند و وقتی کسی نمی‌داند گناهش بخشودنی است. اما برخی پیچیده‌تر عمل می‌کنند.

چرا باید تحریم انتخابات را تحریم کرد؟ 
حرف‌هایی که این روزها شنیده می‌شود، در قوطی کدام عطار اقتصادی پیدا می‌شود؟ من مطمئنم می‌دانند تبعات جملاتی که می‌گویند چیست. دادستان می‌گوید در املاک نجومی تخلف رخ داده اما مسوول آن ادعا می‌کند هیچ اتفاقی نیفتاده و هیچ تخلفی نکرده‌ایم. احمدی‌نژاد با وجود حرف‌های نامربوطی که می‌زد، خود را در معرض سوال مطبوعات به عنوان رکن چهارم دموکراسی می‌گذاشت، اما برخی حاضر نیستند با مطبوعات رو‌در‌رو شوند. تحریم انتخابات ممکن است فضایی به وجود بیاورد که چنین افرادی رای بیاورند. آیا می‌‌خواهیم یک بار دیگر این مسائل را تجربه کنیم؟ اگر کسانی که رای‌شان خاکستری است وارد صحنه انتخابات نشوند، ممکن است فاجعه رقم بخورد. البته من تحریم را زیاد موثر نمی‌دانم ولی در این انتخابات یک رای هم یک رای است.

‌چرا عملکرد دولت روحانی در چهار سال گذشته برای برخی هواداران او ناامیدکننده بوده است؟

دلیل نارضایتی برخی از دولت روحانی این است که همه خواسته‌هایشان تحقق نیافته و این درست است. اما من می‌خواهم بگویم تحقق همه خواسته‌ها در دنیای سیاست هیچ وقت امکان‌پذیر نیست. هیچ وقت یک رئیس‌جمهور نمی‌تواند در چهار یا هشت سال به همه وعده‌هایش عمل کند. یک دلیل دیگر این نارضایتی این است که آقای روحانی سال ۹۲ با خوش‌بینی به مسائل نگاه می‌کرد. اما خواسته‌هایی که روحانی نتوانسته برآورده کند، در حوزه اختیار او نبوده است. آنجا که امکان و اختیارش وجود داشته،‌ روحانی موفق عمل کرده است. اگر به مصاحبه‌های من نگاه کنید، می‌بینید که در دو سال اول دولت یازدهم به‌شدت از تیم اقتصادی دولت انتقاد داشتم،‌ اما امروز معتقدم این تیم خوب عمل کرده است. یعنی نتیجه عملکردشان که ما از آن خبر نداشتیم، امروز آشکار شده و این نتیجه به نفع اقتصاد کشور است. در برخی نقاط واقعاً اقدامات اساسی انجام شده است.

من دوباره به پارس جنوبی برمی‌گردم. ما در دولت اصلاحات آرزو داشتیم به جایی برسیم که بتوانیم در برداشت نفت و گاز از منابع پارس جنوبی با قطر برابری کنیم، برای این کار برنامه‌ریزی کرده بودیم و انتظار داشتیم در سال‌های ۸۹ تا ۹۰ به این نتیجه برسیم. دولت احمدی‌نژاد نتوانست کار کند،‌ اما دولت روحانی این آرزو را محقق کرد. ما همیشه آرزو داشتیم مساله‌ بهداشت و درمان مردم و بیمارستان رفتن را حل کنیم، به‌رغم همه نواقصی که طرح تحول سلامت داشته،‌ این اتفاق در این دولت رخ داده است. امروز کسی به خاطر نداشتن پول از بیمارستان بیرون انداخته نمی‌شود. آقای روحانی توانسته آرزوی چندین‌دهه‌ای ایران را برای رسیدن به تورم تک‌رقمی محقق کند. اینها همه معنادار است. تثبیت ارزش پول ملی معنادار است. در حوزه سیاست، نشر کتاب، نمایش تئاتر و سینما هم همین اتفاق‌های مثبت رخ داده است. آقای روحانی کارهای اساسی خوبی انجام داده است، اما تاکید می‌کنم که تیم اطلاع‌رسانی دولت یازدهم ضعیف‌ترین بخش دولت است و نتوانسته به‌خوبی این دستاوردها را به اطلاع مردم برساند.

‌ به نظر شما چگونه می‌توان طرفداران ناامید را به عرصه انتخابات بازگرداند؟

به نظر من همه دوستانی که به آینده کشور علاقه دارند، باید علاوه بر رای دادن، تشویق به رای دادن و ارائه واقعیت‌ها به سایر مردم را در دستور کار خود قرار دهند. هیچ کس نباید ساکت بنشیند با این تصور که دیگران هم از آنچه من می‌دانم مطلع هستند. باید این واقعیت‌ها را به افکار عمومی منتقل کرد. به نظر من این انتقال در فضای مجازی و مطبوعات به‌خوبی در حال انجام است. خوشبختانه عملکرد صداوسیما هم در منفی نشان دادن کارنامه دولت خوب عمل می‌کند و مردم از لج صداوسیما هم که شده به آقای روحانی رای می‌دهند. در انتخابات‌های سال‌های ۷۶، ۸۰ و ۹۲ و هر وقت صداوسیما موضع‌گیری شدیدی علیه کسی کرده،‌ مردم به او رای داده‌اند.

‌چه کسانی از تحریم انتخابات یا مشارکت پایین مردم بیشترین سود را می‌برند؟

نفع تحریم انتخابات به آن طیف فکری می‌رسد که به رای مردم اعتقادی ندارند، معتقدند مردم هیچ‌کاره‌اند و رای مردم نباید اثری در تعیین تکلیف کشور داشته باشد. این طیف از رای ندادن مردم استقبال می‌کنند چون وقتی مردم رای می‌دهند،‌ خلاف نظر آنها رای می‌دهند. خلاف نظر آنها یعنی به گوشه رانده شدن طالبانیسم در ایران. چنین کسانی، از رای مردم خوششان نمی‌آید.

‌به‌طور کلی چه عواملی بر مشارکت مردم در انتخابات تاثیر می‌گذارند؟

جامعه‌شناسان می‌گویند انتظارات عمومی جامعه به صورت سینوسی عمل می‌کند؛ در دوره‌ای انتظارات سیاسی و در دوره‌ای انتظارات اقتصادی بالاست. اگر به هرم نیازهای مازلو اعتقاد داشته باشیم که می‌گوید ابتدا باید نیازهای اولیه تامین شود و بعد نیازهای ثانویه، شاید بتوان گفت وقتی وضع اقتصادی مردم مقداری بهتر می‌شود، خواسته‌های سیاسی پررنگ‌تر می‌شود و بعد چون تحقق این خواسته‌های سیاسی در جامعه ما دشوار است، انتخابی اتفاق می‌افتد که دستاوردهای اقتصادی هم از بین می‌رود. امروز همه اذعان دارند که بهترین دوران اقتصادی کشور دوران هشت‌ساله دولت آقای خاتمی بود که بهبود وضع زندگی مردم اتفاق افتاد، شاهد کاهش ضریب جینی، کاهش نرخ تورم، کاهش بیکاری و افزایش رشد اقتصادی بودیم. وقتی این بهبود رخ می‌دهد،‌ مردم نیازهای دیگری پیدا می‌کنند و حساسیت‌شان نسبت به مسائل اقتصادی کاهش می‌یابد. البته ممکن است در شرایطی هم تغییر جهت نیازها رخ دهد که علت این موضوع را باید جامعه‌شناسان تحلیل کنند. می‌توان گفت رفتار جامعه ایرانی در این زمینه قابل پیش‌بینی نیست.

‌به نظر شما الان نمی‌توان گفت چه انتظاراتی در میان مردم پررنگ‌تر است؟

امروز واقعاً مساله‌ بیکاری و ضرورت ایجاد تحول بیشتر در رشد اقتصادی نیاز عمومی جامعه است، اما وظیفه نخبگان جامعه معقول کردن این نیاز است. این واقعیت دارد که سالانه یک میلیون تا یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر جمعیت جویای کار وارد بازار کار ما می‌شود ولی واقعیت دوم این است که اقتصاد ما ظرفیت تولید شغل برای این جمعیت را ندارد. اگر هم بتوان این میزان شغل ایجاد کرد، به دلیل انباشت بیکارانی که از گذشته شکل گرفته است، حل مساله‌ بیکاری ممکن نیست چون در هشت سال دولت احمدی‌نژاد خالص ایجاد شغل سالانه ۱۴ هزار شغل بوده است، در حالی ‌که باید سالی ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار شغل ایجاد می‌شد و حالا انباشت نیروی بیکار همچنان باقی مانده است.

مهم‌ترین وظیفه نخبگان امروز انتقال این مفهوم به جامعه است که این ظرفیت اقتصادی وجود ندارد و هر گونه کار اشتباه و تنش در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در ایران اوضاع را به هم می‌ریزد. وظیفه ملی همه ایرانیان است که کاری نکنند که با ایجاد تنش، باعث اخلال در روند ایجاد شغل و رشد اقتصادی کشور شود. امروز نیاز جامعه تحقق رشد اقتصادی و ایجاد شغل است که با شعار و وعده کارانه و یارانه محقق نمی‌شود. هیچ کس نباید جز برای تولید، جایی پول خرج کند. دولت برای هزینه‌های جاری‌اش هم پول ندارد و اگر هزینه اضافی دیگری به او تحمیل شود، کشور دچار بحران عظیم اقتصادی می‌شود. اگر بدبینانه نگاه کنیم، دست خارجی را در این می‌بینیم که افرادی بخواهند با شعارهای پوپولیستی و وعده یارانه و کارانه در روند رشد اقتصادی اخلال ایجاد کنند. این کار خیانت به کشور است. باید واقعیت‌های اقتصادی ملی را به مردم توضیح داد. اگر کسی برخلاف این موضوع عمل کند و انتظارات را بالا ببرد، به کشور خیانت و در جامعه تنش ایجاد می‌کند.


منبع: برترینها

هزار نکته باریک تر از «مو» درباره «مو»!

هفته نامه کرگدن – امید توشه: با این که از گذشته های دور آرایش و پیرایش موی سر مردان، راهی برای دل بردن از زنان بوده اما گاه مدل موی مردان نشان دهنده فضای اجتماعی و فرهنگی دوران خود نیز هست.

برخلاف چیزی که تصور می شود، در میان پرندگان آن ها که خوش پر و بال تر و زیباترند، جنس ماده نیستند. طاووسی که دم زیبایی دارد و چترش به زیبایی رنگین کمان پهلو می زند، جنس نر است. ماده اش دمی ندارد که بخواهند بازش کند.

پرندگانی که تاج و کاکل دارند، معمولا نر هستند و ماده های ساده و بی آرایش تنها جفتشان را از میان همین نرهایی که پر و بال رنگی و فکل دارند، انتخاب می کنند. نه این که بشود انسان را با پرندگان مقایسه کرد، اما باید قبول کرد در صدها هزار سال تکامل آدمی، جنس نر بشر هم یاد گرفته با ابزارها و روش های مختلفی خودش را بیاراید که یکی از دلایل عمده آن جلب توجه جنس مخالف است. حجم بالای ژل و سشواری که در چند سال نوجوانی و ابتدای جوانی و غلیان هورمون ها خرج می شود، با باقی عمر برابری می کند.

 هزار نکته باریک تر از «مو» درباره «مو»!
این که یکی از بزرگ ترین دغدغه مردان طاسی سر است، از اهمیت مو خبر می دهد و ریزش موی سر برای مردان همان اندازه مهم و البته آزاردهنده است که برای خانم های محترم، چین و چروک صورت. برای همین است که هر دوره و زمانی یک مدل موست که مد روز می شود. رقابت برای جلب توجه بیشتر از یک سو و اعلام مواضع و دیدگاه های فردی و اجتماعی از سوی دیگر باعث شده تا بتوان با نگاه به مدل موی فردی، بخشی از تیپ شخصیتی و علایقش را حدس زد.

هرچه زمان جلوتر آمده و آدمیان شهری تر و جهان کوچک تر شده، شکل مو و زلف مردان هم معمول تر شده، وگرنه تاریخ پر است از مدل های موی آن چنانی و سنت هایی که مردان برای موی سر و صورتشان وضع کرده بودند. با این که اکنون از جوامع طبقاتی باستانی و ارباب رعیتی خبر نیست، اما همچنان مدل موی سر، مانند لباس می تواند نشان دهنده نوع بینش و خاستگاه و طبقه اجتماعی مردان و زنان باشد.

البته چند قرنی است که موج های همه گیری که «مد» نامش نهاده اند، چون طوفانی شکل موی مردان را تعیین می کند. آن قدر هم این مدها سریع عوض می شود که تنها با نگاه کردن به تصاویر مدل موی افراد می توان حدود سال ثبت آن را حدس زد. موج های اجتماعی و فرهنگی جوامع مردان را در می نوردد و با آن موی مردان (همچون زنان) با آن کج و راست می شود و آنچه باقی می ماند، اهمیت پیرایش و مدل مو در تعیین کاراکتر افراد است.

نسل اول فکلی ها

احمدشاه جزو اولین آدم های مشهوری بود که مدل مویش مد شد. تا آن زمان مدل موی مردان ایرانی ساده و تکراری بود. جز برخی گروه های اجتماعی همچون درویشان و برخی رسته های نظامی، باقی سر خود را با دستار و بعدها با کلاه می پوشاندند. اما آخرین شاه قجر که دلبسته اروپاییان بود، اولین بار عکس هایی بدون کلاه و تاج منتشر کرد.

آن زمان مردانی را که بدون کلاه و دستار در فضای باز حاضر می شدند، افرادی بی قید نسبت به مسائل اجتماعی قلمداد می کردند. اما شاه جوان، متاثر از مد روز پاریس، موهای روغن زده و فرق باز کرده اش را که آلامد» خوانده می شد، آرایش می کرد و چون اروپایی ها که در بیرون سفارت هایشان نیز بدون کلاه حاضر می شدند، مدل جدید موی را به نمایش می گذاشت. این رفتار او از سوی ایرانیان خارج رفته و اشراف و اعیان آن زمان به سرعت مورد توجه قرار گرفت و اولین نسل از مردان فکلی ثبت شد.

 هزار نکته باریک تر از «مو» درباره «مو»!
با روی کار آمدن حکومت پهلوی، نوع پوشش و آرایش زنان و مردان ایرانی تفاوت های جدی پیدا کرد. اگر در دوران قاجار، مردان بدون کلاه و با موهای روغن زده از سوی اقشار سنتی تمسخر می شدند، در دوره پهلوی، سلمانی ها به سرعت مدل های جدید آرایش سر مردان را یاد گرفتند. مدل موی آلمانی که یک بار دیگر در دهه شصت مد شد، نیم قرن قبل ترش در همین تهران مد روز بود. اگر اقشار سنتی و عامه مردم برای برداشتن کلاه و دستارشان سختگیری داشتند، اهالی تجدد از مدل های نو استقبال می کردند. موهای روغن زده و شانه شده که با سبیل های رو به بالا آرایش می شد، تصویر بسیاری از پدر بزرگان نسل امروز است که در قاب های عکس قدیمی جا خوش کرده اند.

خط شکن ها

دهه سی که شروع شد، آرتیست های سینما شدند منبع الهام مدل های موی مردان. بعدها خوانندگان نیز به آرتیست های سینما اضافه شدند. این دوره بود که دوگانه «جوجه فکلی/ کلاه مخملی» به اوج خود رسید. از نظر کلاه مخملی ها، مردان فکلی کراواتی از آنچه آن ها ظاهر مردانه می دانستند، دور بودند. اگر مردان جوان به ظاهر خود می رسیدند، در معابر با کنایه های «داش مشدی ها» و «کلاه مخملی ها» رو به رو می شدند.

چاره دیگری هم نداشتند جز این که راهشان را کج کنند گلاویز شوند؛ البته طبیعی بود برای این که مدل مویشان خراب یا سر و وضعشان خاکی نشود، خودشان را به نشنیدن بزنند. این وضع سال های بعد هم ادامه پیدا کرد. همیشه مردانی که با موی مرتب و مد روز این سو و آن سو می رفتند از سوی شلخته ها با کنایه مواجه می شدند. فرهنگی که تا همین چند دهه پیش وجود داشت و مطابق مد روز بودن، با ارزش های سنتی مردان ایرانی در تضاد تشخیص داده می شد.

 هزار نکته باریک تر از «مو» درباره «مو»!
هر چند حالا اوضاع فرق کرده و هر کسی که دستی به سر و رویش نکشد، ناهنجار رفتار کرده واگر کسی مدل مویش قدیمی باشد، این جا و آن جا باخنده های ریز این و آن مواجه خواهدشد. اما این حاصل مردان خط شکنی است که معتقد بودند مدل موی شیک و مطابق موج روز، منافاتی با مردانگی ندارد.

نسل الویس پریسلی

دهه های چهل و پنجاه که رسید، فرهنگ وارداتی ستاره های غربی و وطنی مجلات، سینماها و رادیو و تلویزیون ایران را در می نوردید. همان زمانی که بیتل ها سمبل جوانان نسل نوی جهان بودند، شکل موی آن ها که روی گوش را می پوشاند یک به یک شهرهای ایران را فتح می کرد. در دهه پنجاه که جنبش هیپیسم تبدیل به پدیده ای جهانی شد، مدل موی مردان ایرانی هم یکسره تغییر کرد. موهای فر بلند که مانند یک توپ فوتبال سیاه رنگ روی سر آقایان سنگینی می کرد یا موهای لختی که شکل یال شیرها، صورت و گردن آقایان را در بر گرفت، تصویر آشنای خیابان های ایران از رشت تا آبادان بود.

آرتیست ها و خوانندگان حالا رقبای جدی به نام ستاره های ورزشی پیدا کرده بودند. ناصر حجاری، حسن روشن، ستار، ویگن و… ملاک های خوبی برای مدل مو بودند. همان زمان بود که مدل های موی بلند هم که پیش از آن مختص خانم ها بود در خیابان های شمال شهر تهران دیده شد.

 هزار نکته باریک تر از «مو» درباره «مو»!
برخی خوانندگان و آن هایی که از گوشه و کنایه دیگران ابایی نداشتند، از این تغییر ظاهر نترسیدند. کافی است آلبوم های قدیمی را ورق بزنید تا عکسی از پدر و بقیه مردان فامیل با شلوارهای پاچه گشاد و یقه خرگوشی و موهایی شبیه الویس پریسلی ببینید. با این که همه فکر می کردند وقوع انقلاب بر این تقلیدها نقطه پایانی بگذارد، اما در عمل اتفاق دیگری رخ داد.

از پشت مو تا آلمانی

دهه شصت با زیر و رو شدن های سیاسی و دفاع مقدس همراه بود. ارزش های اجتماعی تغییر کرد. نگاه ها به تیپ و ظاهر تغییر کرده بود. موهای شانه شده به یک سوی سر که کوتاه و مرتب بود، همان مدل ساده ای بود که میان انقلابیون جوان رایج بود. با این که فضای فرهنگی و اجتماعی دهه شصت چنان بود که گشت های انتظامی به مدل های موی پسران و مردان جوان به اصطلاح «گیر» می داد، اما باز هم مدهای روز دست از سر ایرانیان برنداشت.

شاید مهم ترین سمبل ظاهری و تیپ این دهه را باید در شلوارهای پیله دار و پشت مو تفسیر کرد. مدلی که خیلی زود به قول جوانان «خز» شد و از مد افتاد. در جامعه ای که درگیر جنگ و صف ارزاق عمومی بود، جوانانی که ابتدا پشت مو گذاشتند و در آخر دهه دور سرشان را سفید کرده و مدل آلمانی را دوباره زنده کرده بودند، بیش از بقیه توی چشم بودند.

درازی موی دوم خردادی ها

تنوع ناچیز مدل مو در این دهه بیش از همه نشان دهنده وضعیت فرهنگی آن روزها بود. جامعه ای که در آن سینما و ورزشش سوپراستار تولید نمی کرد و در آن تماشای فیلم با دستگاه های پخش خانگی ویدئو جرم بود. مدارس پسرانه متاثر از همین فضا، یکی از شروط انضباطی اش تراشیدن موی سر با شماره چهار و هشت بود.

نسل کودکان دهه شصت در تمام طول دوران مدرسه خود در آرزوی مدل موی بلند ماندند. اگر نوجوانی در نیمه اول دهه هفتاد می توانست از قوانین سختگیرانه دبیرستانش در برود و مویش را بلند کند، نه تنها باید مانند پدرانش با کنایه همسالان سنتی ترش کنار می آمد، بلکه باید به ماموران انتظامی بهانه ای واقعی می آورد، وگرنه زلفش را با ماشین تراش کلانتری بر باد رفته می دید.

 هزار نکته باریک تر از «مو» درباره «مو»!
همین دوران بود که در نیمه دوم دهه هفتاد و روی کار آمدن دولت اصلاحات، آن چه در شهر بیش لز همه زیاد شد، همین پسرکان موبلندی بودند که به عنوان دانشجویان ترم پایین، معتقد بودند دم دستی ترین حسن دوم خرداد، همین است که دیگر کسی در خیابان به مویشان گیر نمی دهد.

عصر کتیرا

دو دهه از زمانی که دیگر مدل مو، دلیل اصلی سوال و جواب ماموران انتظامی از نوجوانان و جوانان نیست، گذشته است. همان روزها بود که دوران اوج مردان زلف بلند لقب گرفت. آن قدر موی پسران جوان دراز شد که کش موی سر مردانه هم به بازار آمده بود. همه می خواستیم تلافی سختگیری ناظم و مدیر دوران مدرسه را دربیاوریم. حالا این که اگر ججم مویمان کم بود و آنچه در کش می بستیم جای دم اسب، دم موش بود هم باعث نمی شد دست از بلند کردن مویمان برداریم.

نوجوانان حالا از کاربردهای کتیرا بی اطلاعند. در دهه هفتاد که ژل سر، محصولی اعیانی و ناشناخته بود، عطاری ها به منبع درآمد تازه ای دست پیدا کرده بوند. ضمغ نوعی  گون که اگر در آب خیسانده می شد، محلولی چسبناک و لزج شبیه ژل سر به دست می آمد که می توانست مدل موی شما را در فرم مورد نظرتان حفظ کند. «کتیرای اعلا رسید» اعلان پشت شیشه مغازه های مختلفی شد که می خواستند به تقاضای نوجوانان تازه سبیل سبز کرده پاسخ بدهند.

چون پدران این نسل بیشترشان در آستانه سنین کم مویی و کچلی بودند و عکس های دهه پنجاهیشان را با حسرت نگاه می کردند، یادشان رفته بود که باید از چه اندازه کتیرا یا واکس مو استفاده کرد. برای همین نوجوانان کتیرا به سر باید با آزمون و خطا حجم مورد نظرشان را تراز می کردند. برای همین استفاده بیش از اندازه از کتیرا، اشتباهی معمول بود. کافی بود به موی کتیرا خورده دست یا شانه بخورد تا کتیرا روی سر مانند شوره پخش شود. اما خب امکانات کم بود و باید به همین هم می ساختی.

 هزار نکته باریک تر از «مو» درباره «مو»!

از همان زمان بود که سلمانی های پیر و خسته تبدیل شدند به آرایشگران مد روز. پدر و مادرهای زیادی در آن سال ها شب ها با قیچی می رفتند بالای سر پسر جوانشان و زلف هایش را قیچی کردند تا به زعمشان دیگر شبیه دختر خانواده نباشد. مدل های مو با نسل جدید آرایشگران متنوع تر شد.

قارچی و گوجه ای به بازار آمد. البته سنتی ها هم زود واکنش نشان دادند و برای این که نشان بدهند مرد باید خشن باشد، مدل موی بوکسوری و تیفوسی که بچه های پایین آن را مدل موی کشتی گیری می نامیدند، کلی هوادار پیدا کرد. موهای کوتاه برای بدن های ورزشکاری و احتمالا خط خطی در مقایسه موهای بلند افشان پسران لاغر و شاید هم عینکی، یکی از مشخصه هایی شد تا دختران جوان بتوانند مرد مورد علاقه شان را از روی ظاهر راحت تر انتخاب کنند.

مشکل جامعه موی جوانان است؟

دوران اصلاحات با جمله معروف رییس جمهور تازه به پاستور رسیده، تمام شده بود: «آیا واقعا مشکل جامعه ما، موی جوانان است؟» معلوم است که مشکل جامعه این نبود، اما چند سال گذشت تا معلوم شود یکی از مشکلات جامعه همین مدل موهای عجیب و غریب است. وقتی پای خاص بودن به میان می آید، مدل مو یکی از بهترین روش ها برای نشان دادن آن است.

همان زمان بود که مدل موی اژدهایی، چلسی و شیطونکی به لیست پیشنهادهای آرایشگران جوان راه پیدا کرد. البته واکنش های مختلفی هم پدید آورد تا مشخص شود هنوز هم موی سر جوانان می تواند مشکل جامعه باشد.

اما آن تب و تاب دهه هفتاد فرو نشسته بود. مسلی که از راه می رسید دیگر در مدرسه مجبور نشده بود که مدام سرش را مانند سربازان، ماشین کند و برای همین وقتی بزرگ تر هم شد، دلیلی نمی دید تا به تلافی آن موقع ها، چند سال موهیشان را به دست آرایشگر نسپارد. البته این معنایش آن نیست که همه الان مدل مویشان مثل پسرهای مودب و خوب، ساده و یک دست است.

کچلان دیگر قلندر نیستند

هنوز هم مدل موی نوجوانان و جوانان از روی سوپراستارها تقلید می شود؛ اما نسل جدید استارهای خوبی برای تقلید ندارد. از مدل موی «امیر تتلو» بگیرید که  شبیه همان مدل بوکسورها با کمی آب و تاب اضافی است تا «ساسی مانکن» که سال ها یک جور مدل تاج خروسی مدرن را رایج کرد.

 هزار نکته باریک تر از «مو» درباره «مو»!
با این حال مدل های مو همیشه معنای یکسانی نمی دهد. اگر زمان قلندران سر می تراشیدند و در دهه شصت طرفداران «جمشید آریا» و «یول براینر» آن را تقلید می کردند و نشانه ای بود از خشن بودن، امروز مردان طاس و کم مویی که سرشان را زیر کشت مو نبرده اند، سر می ترشاند و کسی هم آن ها را جای خلافکاران نمی گیرد. حالا هر که زلف بلند دارد، درویش نیست، هر چند ممکن است بخواهد به دیگران پیام بدهد که سر در گرو هنر دارد و اهل دل است.

مو؛ نشانه طبقه اجتماعی؟

زمانی کلاه گیس و کلاه های پردار مد بود، مردانی که سرشان پوشش نداشت، افراد بی مبالات و فاقد طبقه اجتماعی بودند. گذر زمان بر شکل و شمایل مردان تاثیر جدی گذاشته است. پدرانی که خود زمانی زلف دراز داشتند، در میانسالی مخالفان جدی پیروی پسران جوانشان از مدت روز می شوند. بی آن که بپذیرند آن پرندگانی که بال و پر رنگی دارند، نرهایی هستند که قرار است علاوه بر جیک جیک کردن، این گونه دل جنس مخالف را نیز بربایند. آرایش سر از همان زمان فراعنه کچل تا همین حالا، نشانه ای از طرز تفکر و دیدگاه و طبقه اجتماعی مردان است. هر چند این مرزها چندان مانند گذشته دقیقه و آنکارد شده نیست، اما بازتابی است از دورانی که در آن زندگی می کنیم.


منبع: برترینها

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا»

برترین ها: زارا «Zara»یک برند فروشگاه‌های زنجیره‌ای پوشاک و زیورآلات است که کار خود را از شهرهای آرتیزو و گالیسیا در اسپانیا آغاز کرد.

این شرکت در سال ۱۹۷۵ توسط روزالیا مرا گوینتیا و آمانسیو اورتگا تاسیس شده است. زارا گل سر سبد فروشگاه‌های گروه ایندیتکس است، کمپانی ایندیتکس یک مجموعه بزرگ نساجی و طراحی اسپانیایی و بزرگترین گروه مد جهان است که به غیر از زارا، مالک برندهای دیگری نیز مانند ماسیمو دوتی، پول اند بر، اویشو، اوترکه، استرادیواریوس و برشکا می باشد.

از سال ۲۰۰۷ زارا هم برای زنان و هم برای مردان لباس تولید می‌کند که هر کدام از بخش‌های پوشاک زنانه و مردانه این برند تقسیم می‌شوند به پوشاک بالاتنه، پایین تنه، کیف، کلاه و کمر، زیورآلات، کفش، لوازم آرایشی و بهداشتی، لباس شب، لباس خواب، لباس بارداری، پوشاک کودکان و نوزادان و اجناس جانبی مانند دستکش، چتر، کیف پول، عطر و ادکلن و…

در این مطلب جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه این برند لوکس را برایتان آورده ایم تا در صورت علاقه آنها را از نمایندگی های زارا تهیه کنید. 

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۷۰ دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۵۰ دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۴۰ دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۴۰ دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۱۳۰ دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۵۰ دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۷۰ دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۱۰۰ دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۵۰ دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۳۶ دلار


 

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۵۰ دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۳۶ دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۳۶ دلار


 

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۲۳ دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۵۰ دلار


 

 جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا»

۳۶ دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۷۰ دلار


 

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۴۰دلار

 جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا»

۲۳دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۳۶دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۴۰دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۵۰دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۴۰دلار

 جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا»

۵۰دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۷۰دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۳۶دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۱۳دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۵۰دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۱۰۰دلار


 

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۴۰دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۱۲۹دلار


 

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۵۰دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۳۹دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۳۶دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۳۰دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۱۵۰دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۳۶دلار

 جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا»

۵۰ دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۶۰ دلار

جدیدترین کلکسیون لباس های زنانه «زارا» 

۵۰ دلار


منبع: برترینها

نگاه ایران به انتخابات فرانسه

روزنامه شرق: مارین لوپن، نماینده قدرتمند‌ترین حزب راست‌گرای اروپا و رهبر جبهه ملی فرانسه امروز (یکشنبه) در حالی به مصاف امانوئل ماکرون می‌رود که براساس نظرسنجی‌ها شانس کمتری برای پیروزی دارد. ایرانی‌ها نیز همین را می‌خواهند. این را می‌خواهند چون نگران روابط خود با فرانسه به‌عنوان سردمدار اتحادیه اروپا هستند. روابطی که بعد از اجرائی‌شدن برجام در مسیر رشد قرار گرفت. فرانسه که در مذاکرات هسته‌ای اغلب ساز ناکوک می‌زد، بعد از امضا و اجرای توافق راه دیگری در پیش گرفت. میزبان هیئت‌های سیاسی و اقتصادی ایران بود و هیئت‌های سیاسی و اقتصادی خود را به ایران فرستاد تا جای خود را در بازار ایران باز کند.

 یکی از مهم‌ترین سفرهای رسمی در این دوره سفر حسن روحانی رئیس‌جمهور کشورمان به پاریس بود. مذاکرات او با مقامات فرانسوی که امانول ماکرون وزیر اقتصاد نیز در آن نقش مهمی داشت، برای اقتصاد ایران نتایج خوبی داشت. خوب به اندازه امضای ٣۵ تفاهم‌نامه و خرید ایرباس. لوران فابیوس و ژان ماک ایرو دو وزیر خارجه فرانسه نیز به ایران آمدند. این رفت‌وآمدها بهبود روابط سیاسی و اقتصادی دو کشور را نوید داد.

فرانسه حتی بعد از روی‌‌کارآمدن دونالد ترامپ در آمریکا تلاش کرد او را به پایبندی به برجام متقاعد کند. ازهمین‌رو رئیس‌جمهوری این کشور چند ساعت بعد از پیروزی ترامپ با او تلفنی مذاکره کرد. همه اینها به خاطر توسعه منافع اقتصادی بود. رشد نرخ حجم مبادلات تجاری دو کشور از ۵۶٢‌ هزار یورو به یک‌میلیارد‌و ٩٠٠‌ هزار یورو در سال گذشته و قراردادهای امضاشده برای سرمایه‌گذاری‌های مشترک به‌ویژه در زمینه خرید هواپیما و صنعت خودرو از جمله همین منافع است که اکنون در صورت پیروزی خانم لوپن به‌ خطر می‌افتد. او خواهان فرگزیت است و در مقایسه با ماکرون کمتر به رشد روابط سیاسی و اقتصادی فرانسه و ایران کمک خواهد کرد.

لوپن یکی از نمایندگان کمیته تجارت خارجی اتحادیه اروپا درباره روابط ایران و اتحادیه اروپا پس از توافق هسته‌ای بود. آن کمیته توافق هسته‌ای را راهکاری برای همکاری بیشتر کشورهای اروپایی با ایران و به نفع همه دانسته بود. لوپن حتی از جمله سیاست‌مداران مخالف استفاده از تحریم‌ها به‌عنوان اهرم فشار بر ایران درباره موضوعاتی مانند حقوق بشر است و قبلا هشدار داده که این رویکرد ممکن است به‌عنوان تحمیل ارزش‌های غربی و استعمار فرهنگی قلمداد شود.

گفتنی است لوپن در بند دیگری از اصلاحیه پیشنهادی کمیته تجارت خارجی اتحادیه اروپا که به تصویب نرسید، خواستار این بود که اعضای اتحادیه اروپا از شرکت‌های اروپایی در برابر قوانین برون‌مرزی ایالات متحده که به خاطر ممانعت از همکاری اقتصادی اروپا و ایران وضع شده‌ است، دفاع کنند.

ایران به انتخابات فرانسه چگونه می نگرد؟ 
نگاه لوپن و ماکرون به خاورمیانه

مسائل خاورمیانه از جمله بحران سوریه برای همه دنیا مهم است و اختلاف یا اتفاق‌نظر درباره آن می‌تواند به سردی یا گرمی روابط کشورها منجر شود. ازهمین‌رو حمایت راست‌های افراطی در فرانسه از بشار اسد می‌تواند در روابط ایران و لوپن تأثیر مثبتی داشته باشد.

مارین لوپن و دیگر رهبران این جریان فکری در مصاحبه‌های اخیر خود بارها از رئیس‌جمهور سوریه حمایت کرده‌اند. به‌عنوان مثال ماریون مارشال لوپن عضو جبهه ملی در پارلمان فرانسه و خواهرزاده مارین لوپن پیش‌تر (دسامبر ۲۰۱۶) گفته بود که غرب راهی جز انتخاب میان اسد یا اسلام‌گرایان در سوریه ندارد. راست‌گراها برخلاف دولت اولاند بیش از عربستان سعودی و قطر به ایران و سوریه نزدیک هستند. مصداق این مدعا آن است که مارشال لوپن در مصاحبه‌ای از حمایت‌های دولت فرانسه از قطری‌ها و سعودی‌ها انتقاد کرده بود.

پیش از آن (۲۰۱۵ – گفت‌وگو با روزنامه سوئیسی لتمپس) خود مارین لوپن نیز گفته بود که درحال‌حاضر اسد تنها فردی است که می‌تواند سوریه را اداره کند و آن را از بی‌نظمی و آشوب و هرج‌ومرج مصون بدارد. او گفته بود مبارزه علیه اسد به معنای آن است که غرب با دست خود داعش را تقویت کرده باشد. لوپن همچنین روز ٢٠ فوریه در سفری به بیروت، بشار اسد را «تنها راه‌حل پایدار» برای جلوگیری از قدرت‌گرفتن داعش در سوریه دانست.

امانوئل ماکرون رقیب او نیز در حوزه خاورمیانه با دولت کنونی فرانسه اختلاف‌نظرهایی دارد. او در سفر اخیر خود به لبنان (اواخر ژانویه) سیاست خارجی‌اش را تشریح کرد. به اعتقاد او اگرچه نباید از «بشار اسد»، رئیس‌جمهوری سوریه حمایت کرد ولی باید با او مدارا کرد. درعین‌حال، نباید برای مذاکرات صلح هم پیش‌شرط کناره‌گیری اسد را مطرح کرد. ناگفته نماند که او کمی بعد (آوریل سال جاری) و در بحبوحه حادثه شیمیایی مشکوک در منطقه «خان‌شیخون» در استان ادلب سوریه رویکرد دیگری داشت و گفت باید علیه دولت سوریه مداخله بین‌المللی شود.

ماکرون درباره تنش‌های موجود میان عربستان سعودی و ایران نیز معتقد است که باید توازن را حفظ کرد. به گفته او «اشتباه است اگر فرانسه مثل گذشته زیاد طرفدار عربستان سعودی باشد… . این به معنای آن نیست که ما روابط خود را با ایران طوری پایه‌گذاری کنیم که امنیت عربستان سعودی و اسرائیل به مخاطره بیفتد». به عقیده او، «فرانسه نباید در بازی قدرت میان دو کشور مهم منطقه مداخله کند… فرانسه باید هم با ایران حرف بزند هم با عربستان سعودی».

ماکرون حتی می‌گوید «من در برابر این دو قدرت منطقه‌ای یک سیاست گفت‌وگو‌محور را پیش خواهم گرفت. از ایران مسئولیت‌پذیری در برابر توافق هسته‌ای را خواستار خواهم شد و از عربستان سعودی هم می‌خواهم که سیاست مسئولانه‌ای در پیش بگیرد و به‌هیچ‌وجه هیچ نوع تبانی با جنبش‌هایی که دست به افراط‌گرایی و تروریسم می‌زنند، نداشته باشد».

دوست یا دشمن اسرائیل

یکی دیگر از گرایشات راست‌گراها که احتمالا در تقویت روابطشان با ایران مؤثر است، رویکرد یهودستیزانه آنهاست. ژان ماری لوپن پدر مارین لوپن از سوی مخالفانش به نئونازی‌بودن متهم شده بود. موضع او در قبال تمام اقلیت‌ها به‌ویژه یهودیان در دوران رهبری جبهه ملی فرانسه بسیار تند بود. مارین لوپن در سال ۲۰۱۵ به صراحت گفته بود که حزبش از طرح دولت و لزوم تشکیل دولت فلسطینی حمایت می‌کند. او درعین‌حال گفته بود اگرچه مخالف شهرک‌سازی‌ برای یهودی‌هاست حق حاکمیت و تضمین امنیت اسرائیل را به رسمیت می‌شناسد.
یک چشم به لوپن، یک نگاه به ماکرون

این درحالی است که امانوئل ماکرون به دلیل مواضعی از قبیل مخالفت قاطع با تحریم اسرائیل، بخش قابل توجهی از آرای یهودیان فرانسه را از آن خود کرده است. او برخلاف لوپن که اعلام کرده تمامی افراد دارای دو ملیت فرانسه- اسرائیلی باید یکی از این دو ملیت را انتخاب کنند، در سفر رسمی خود به اسرائیل (سپتامبر ٢٠١۵) گفته بود که زندگی در اسرائیل به معنای قطع ارتباط با زادگاه شهروندان یهودی فرانسه نیست و فرانسوی- اسرائیلی‌ها دارای دو فرهنگ هستند که باید از آن محافظت کرده و آن را عزیز بدارند. ماکرون با اشاره به اینکه باید روابط این افراد با فرانسه پایدار بماند، گفته بود نهاد‌های فرانسوی مهاجرت یهودیان فرانسوی به اسرائیل را مورد احترام قرار می‌دهند و آن را پذیرفته‌اند.

اتفاق‌نظر ایران و لوپن درباره روسیه

همکاری و نزدیکی با روسیه و پوتین دیگر نقطه اتفاق نظر ایران و لوپن خواهد بود. حزب لوپن همیشه با تحریم‌های اتحادیه اروپا علیه روسیه مخالف بوده است. تلاش لوپن برای نزدیکی به روسیه در حالی است که ماکرون سعی می‌کند تا جایی که می‌تواند از مسکو فاصله بگیرد.

او در یکی از مصاحبه‌های خود پیش از دور اول انتخابات گفته بود «به پوتین خیلی قاطع و محکم می‌گویم که آماده احیای مذاکره برای حل بحران‌هایی که روسیه در آنها دخیل است (سوریه و اوکراین) هستم و بدون خصومت‌ورزی و درعین‌حال واگذاری هیچ‌گونه امتیازی، در دفاع از ارزش‌های فرانسه هوشیار خواهم بود». روسیه نیز بلافاصله پس از اعلام نتایج دور اول انتخابات اعلام کرد مسکو به آرای مردم فرانسه احترام می‌گذارد. «دیمیتری پسکوف»، سخنگوی رئیس‌جمهوری روسیه تأکید کرد ما خواهان برخورداری از یک رابطه معقول و مناسب دوجانبه با فرانسه هستیم و به همین منظور رئیس‌جمهوری منتخب این کشور برای ما قابل احترام است.

گفتنی است خانم لوپن می‌خواهد با همه کشورها روابط دیپلماتیک یکسان داشته باشد و با اینکه به یک کشور امتیاز داده شود، مخالف است. او گفته است «من خواستار چنان دیپلماسی‌ای هستم که فاصله‌اش هم از ایالات متحده و هم از روسیه یکسان باشد». به‌این‌ترتیب لوپن درحالی هم‌زمان از نزدیکی به آمریکا و روسیه سخن‌ می‌گوید که رقیب جوان او نسبت به مواضع ترامپ بیشتر منتقد است. بر همین اساس تحلیلگران معتقدند اگر ترامپ در قبال اروپا تندتر برخورد کند، حتما روابط فرانسه و این کشور (در صورت ریاست‌جمهوری ماکرون) تفاوت‌هایی خواهد داشت.

ایران به انتخابات فرانسه چگونه می نگرد؟ 
ایران به دنبال روابط متوازن با فرانسه

اتفاق‌نظرهای لوپن با ایران درباره توافق هسته‌ای، سوریه، حقوق فلسطینی‌ها و همکاری با روسیه برای اینکه ایرانی‌ها او را به ماکرون ترجیح دهند، کافی نیست. ماکرون ٣٩ساله که در صورت پیروزی جوان‌ترین رئیس‌جمهور فرانسه خواهد بود در بهبود روابط ایران و فرانسه در ماه‌های اخیر نقش مهمی داشته است.

او با باقی‌ماندن فرانسه در اتحادیه اروپا کاملا موافق است و این در مسیر توسعه روابط اقتصادی ایران و اتحادیه اروپا خیلی مؤثر خواهد بود. ازهمین‌رو تحلیلگران ایرانی تصور می‌کنند که سیاست متوازن و رو به بهبودی با ایران در پیش‌خواهد گرفت. به‌عنوان مثال، علی سجادی انصاری وابسته نظامی سابق ایران در فرانسه در گفت‌وگویی گفته بود «فکر می‌کنم آقای مکرون تلاش خواهد کرد نسبت به جمهوری اسلامی ایران، سیاستی متوازن و متعادل را دنبال کند و بیشتر به دنبال توسعه و ارتقای روابط باشد تا کاهش سطح روابط یا تیرگی. به نظر می‌رسد دست‌کم روند کنونی ادامه پیدا خواهد کرد».

ماکرون که به هوادارانش اطمینان داده در برنامه‌ او هیچ دیواری وجود ندارد، امنیت واقعی را در باقی‌ماندن مرزهای اروپایی‌شان می‌داند و این همان چیزی است در بهبود روابط ایران و فرانسه به‌عنوان عضوی از اتحادیه اروپا مهم خواهد بود.


منبع: برترینها

بهترین سن برای پدر شدن

کارشناسان درجدیدترین تحقیقات خود دریافتند نوزادان پدرانی که سن آنها زیر ۲۵ یا بالای ۵۱ سال است با درصد بالاتری احتمال دارد که به بیماری اوتیسم مبتلا شوند.

کارشناسان درجدیدترین تحقیقات خود دریافتند نوزادان پدرانی که سن آنها زیر ۲۵ یا بالای ۵۱ سال است با درصد بالاتری احتمال دارد که به بیماری اوتیسم مبتلا شوند.

به گزارش ایلنا، اکثر افراد گمان می‌کنند که تنها افزایش سن مادر می‌تواند باعث بالارفتن خطر ریسک ابتلا به انواع بیماری‌ها در نوزاد شود، اما تحقیقات جدید نشان داده است که سن پدر نیز به همان میزان در ابتلای کودک به انواع بیماری‌ها موثر است.

بهترین سن برای پدر شدن

براساس پژوهش‌ها فرزندان مردانی که درسنین زیر ۲۵ سال  یا بالای ۵۱ سال صاحب اولاد شده اند اغلب دچار مشکلاتی، چون مهارت‌های ارتباطی ضعیف از طیف اوتیسم می‌شوند.

علاوه بر اختلال اوتیسم فرزندانی که پدران سالمند دارند به دلیل کاهش انرژی پدر برای همکاری در فعالیت‌های اجتماعی، تفریح و بازی با کودک دچار مشکلات رفتاری، انزوا طلبی، کاهش اعتماد به نفس و ناتوانی در انجام فعالیت‌های گروهی می‌شوند.

این دسته از کودکان معمولاٌ به مادر خود وابسته می‌شوند و ممکن است در بدست آوردن مهارت‌های اجتماعی با مشکل مواجه شوند.

دسته دیگر فرزندان از پدرهای بسیار جوان نیز احتمال دارد با احتمال بالایی دچار اختلالات طیف اوتیسم شوند.

این مطالعه نشان می‌دهد ساعت بیولوژیک بدن پدران همگام با سایر فاکتورهای ژنتیکی از جمله سن مادر، محل زیست، بیماری‌های زمینه‌ای مادر، نوع تغذیه، استرس و فشارهای عصبی، آلودگی‌ها و مواردی از این دست در ابتلای نوزاد به بیماری اوتیسم موثر است.

سن پدر در شکل گیری درست یا اشتباه سلول‌های مغزی کودک موثر است و می‌تواند باعث یا مانع از ابتلا به برخی بیماری‌های مغزو اعصاب شود.

کارشناسان بهترین سن برای صاحب فرزند شدن آقایان را در بازه زمانی ۲۶ تا ۵۰ سالگی می‌دانند.

بیماری اوتیسم از طیف اختلالات روانی است که باعث معلولیت ذهنی و در برخی موارد جسمی فرد می‌شود، افراد مبتلا به این بیماری دچار ناتوانی در برقراری ارتباط با دیگران، یادگیری مهارت‌ها و زندگی طبیعی هستند.

این افراد باید در تمام طول عمر تحت نظارت پزشکی و درمان‌های اختصاصی قراربگیرند و نیاز به مراقبت دائمی دارند.

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

زنگ خطر اعتیاد، حاشیه نشینی، فقر و…

هفته نامه صدا – ریحانه یاسینی: یک لحظه در جایی ثابت بند نمی شود و مدام بالا و پایین می پرد. چهره و قامتش به خردسالان دو سه ساله می ماند و به سختی می تواند کلمات را کنار هم بچیند و جمله ای کامل بگوید. زنی با دندان های یکی در میان و ابروهایی که تا جا بوده، به سمت بالا تتو شده اند، می گوید: «فرزام من ۵ سالش است. وقتی باردار بودم، فقط چای شیرین می خوردم و مواد می کشیدم. صبحانه، ناهار، شام، هیچ چیز دیگری به جز چای شیرین نداشتیم. برای همین خودم یک وقت ها می گویم فرزام پسر چای شیرین است.»

بمب ساعتی به نام بحران اجتماعی (گزنیه اسلایدشو) 

او، ۳۲ ساله است و اعتیاد، از چهره اش زنی نزدیک به سال های ۵۰ زندگی ساخته. بخت آنقدر با فرزام یار بوده که اعتیاد مادرش را به ارث نبرده است اما او، شناسنامه یا اوراق هویتی دیگری ندارد. «پدر و مادرم در تصادف مردند، خودم سرهای جداشده شان را دیدم. خانواده ام وضع بدی داشتند، نتوانستم تحمل کنم و آمدم تهران. ۱۵ سالگی طلاق گرفته بودم. اینجا با مردی آشنا شدم و مرا عقد موقت کرد. در حاشیه های تهران زندگی می کردیم، فهمیدم معتاد است و بعد هم با هم نشستیم به مواد کشیدن. بچه که دنیا آمد، ولم کرد و رفت.»

ملیکا دو سال است از اعتیاد رها شده و موسسه ای خیریه، برای او و پسرش خانه ای فراهم کرده است. درددل های او، تمام آسیب ها را در خود جای داده است؛ طلاق، اعتیاد، حاشیه نشینی و چالش های اخلاقی. روایت ملیکا، روایت آدم های زیادی است که کمتر گوش شنوایی پای حکایت شان نشسته است.

 

فراگیری این روایت ها و بالارفتن آمار افرادی همچون او تا جایی نگران کننده شد که در سال ۹۵ در حوزه آسیب های اجتماعی اتفاق مهمی افتاد؛ رهبری، جلسه های متعددی با مقامات کشور تشکیل داد و در آن ها، دستورات جدی برای حل بحران ها داد.

بهمن مشکینی، مشاور وزیر کشور درباره جلسه ای سه ساعته با رهبری و ارائه گزارش هایی از آسیب های اجتماعی به ایشان گفت: «اعتیاد، حاشیه نشینی، نقاط بحرانی شهری، فساد اخلاقی و طلاق اولویت هایی بود که ماموریت داده شد تا بدان ها توجه شود و برای اینکه هماهنگی های مختلف صورت گیرد، شورای اجتماعی کشور این کار را مدیریت و هماهنگی می کند.»

نهادهای مختلفی مسئولیت هر کدام از این ۵ بحران را به عهده گرفته اند. تحقیقات میدانی و آماری ما نشان می دهد اعتیاد و حاشیه نشینی، اصلی ترین مسائلی است که شرایط جامه را بحرانی کرده است. براساس روایت وزیر کشور، حدود ۶۰ درصد از زندانیان به صورت مستقیم و غیرمستقیم، ۵۰ درصد طلاق ها و ۴۶ درصد سرقت ها به دلیل اعتیاد است.

روایت تلخ اعداد از وضعیت اعتیاد

«در پایان دولت اصلاحات، به عنوان جانشین رییس ستاد مبارزه با مواد مخدر، حداکثر ۱۰ هزار معتاد صنعتی را به دولت نهم تحویل دادیم؛ در آن زمان قیمت مواد مخدر هر کیلیویی ۱۷۰ میلیون تومان بود؛ اما ۸ سال بعد چشم باز کریم و دیدیم دولت دهم هنگام تحویل ستاد رسما ۳۳۵ هزار معتاد صنعتی، با قیمت کیلویی ۹ میلیون تومان را به دولت یازدهم تحویل داد.»

علی هاشمی، رییس کمیته مستقل مبارزه با مواد مخدر دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام چنین روایتی از روند اعتیاد ارائه داده است. تا سال ۸۹، تعداد کارتن خواب های شهر تهران ۲ هزار نفر بود اما پایین آمدن قیمت مواد مخدر کار را به جایی رساند که حالا بیشتر از ۱۵ هزار کارتن خواب که بیش از ۳ هزار نفر از آنها زن هستند، در سرما و گرمای تهران روزگار می گذرانند.

تعداد کل معتادان کشور نیز به طور رسمی جمعیتی بین ۲ تا ۴ میلیون نفر برآورد می شود. هاشمی در این باره می گوید: «یقینا آمار معتادان قطعی کشور کمتر از ۲٫۵ میلیون نفر نیست و با در نظر گرفتن مصرف کنندگان تفننی قطعا به ۴ میلیون نفر خواهندرسید. حدود ۱۵ سال پیش طی تحقیقی متوجه شدیم که ۹۰ درصد افرادی که تحصیلات عالی نداشته و زیر دیپلم بودند، به اعتیاد گرایش پیدا می کردند اما طی دهه گذشته شاهد مصرف مواد مخدر میان افرادی با تحصیلات عالیه هم هستیم.»

بمب ساعتی به نام بحران اجتماعی (گزنیه اسلایدشو) 

 
پیمایش ملی اعتیاد نیز که برای اولین بار در کشور انجام شده، نشان می دهد جمعیت عمومی کشور ابتدا سیگار مصرف کرده، سپس مشروب و بعد از آن قلیان و در آخر به مصرف مواد مخدر و محرک ها گرایش پیدا کرده اند. هم چنین فاصله سن شروع مصرف در دهه های اولیه سنی میان زن و مرد کمتر شده؛ به عبارتی در گذشته چنانچه اختلاف سن شروع مصرف مواد میان دختران و پسران سه الی چهار سال بود، اما در حال حاضر زمان مصرف در زنان به زمان آغاز مصرف اولیه در مردان بسیار نزدیک شده است.

آنچه وضعیت اعتیاد را در کشور بحرانی کرده است، زنانه و حتی کودکانه شدن اعتیاد است. مسئله ای که آمارهای رسمی آن را تایید می کند. براساس گزارش ستاد مبارزه با مواد مخدر، ۳ هزار و ۶۰۰ دانش آموز در کشور تجربه مصرف مواد مخدر داشته و حدود ۲۵۰ دانش آموز میان آنها به مرحله اعتیاد رسیده اند.

 البته عددها وقتی بحرانی می شوند که از ۱۳۶ هزار دانش آموز در معرض خطر ابتلا به اعتیاد روایت می کنند.

تحقیقات دیگر نیز نشان می دهد که ۵۵ درصد از پدران و مادران بعد از گذشت ۳ تا ۵ سال از اعتیاد فرزندان خود مطلع می شوند. البته ۲۷٫۹ درصد از جمعیت عمومی کشور هم به مواد مخدر نگرش مثبت دارند. در حال حاضر ۲۵۰ میلیون نفر در دنیا مصرف کننده مواد مخدرند و اعتیاد مشکل اول ۱۷۰ کشور دنیاست. سایر اطلاعات اعلام شده از سوی ستاد مبارزه با موادمخدر نیز نان می دهد، ولع یک معتاد ۴۰ تا ۶۰ درصد بالاتر از ولع گرسنگی است. هم چنین از میان تمام معتادان ایرانی، تنها ۱۵ تا ۲۰ درصد بهبود پیدا می کنند و به جامعه باز می گردند.

چقدر از اقتصاد با مواد مخدر از بین می رود؟

حمید صرامی، مدیر کل دفتر تحقیقات و آموزش ستاد مبارزه با مواد مخدر می گوید: «در ۲۵ سال اخیر ۴۷۳ هزار و ۶۶۰ نفر به دلیل جرایم مرتبط با مواد مخدر، توسط نیروی انتظامی دستگیر شدند. این تعداد کم نیست و در حقیقت قسمتی از سرمایه های انسانی ما در چرخه خرید، فروش، قاچاق و مصرف مواد قرار گرفته اند.»

همه بررسی ها نشان می دهد بخش بزرگی از اقتصاد کشور، با بحران های اجتماعی و در راس آن ها اعتیاد، درگیر شده است. براساس اعلام وزیر کشور، تنها گردش مالی قاچاق مواد مخدر یک هزار و ۵۰۰ میلیارد دلار است.

چند وقت پیش تنها در حاشیه شهر مشهد، بیش از ۷۰۰ مرکز فروش مواد مخدر پلمپ شد. البته علی جزینی، قائم مقام دبیر کل ستاد مبارزه با مواد مخدر حجم تجارت مواد مخدر را در دنیا ۶۰۰ میلیارد دلار عنوان می کند و سهم ایران را ۳ میلیارد دلار می داند که با احتساب دلار سه هزار تومانی، با ۹ هزار میلیارد تومان برابر است.

در سال ۹۵، به جز مواد مخدر، مصرف الکل، پنجمین جرم کودکان و نوجوانان است. پژوهشی از سوی دانشگاه شهید بهشتی انجام شده است که نشان می دهد حدود ۱۰ درصد ایرانی ها حداقل یک بار تجربه مصرف الکل را داشته اند. همچنین براساس آمار ستاد مبارزه با مواد مخدر و ستاد مبارزه با قاچاق کالا، سالانه حدود ۸۰ میلیون لیتر الکل به ارزش ۷۳۰ میلیون دلار وارد کشور می شود که فقط ۲۵ درصد آن کشف می شود.

اما جنجالی ترین آمارها را درباره اندازه بازار مواد مخدر در ایران، علی هاشمی ارائه داده است. رییس کمیته مستقل مبارزه با مواد مخدر دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام، گردش مالی مواد مخدر را سالانه در دنیا ۱۶۰۰ تا ۲۰۰۰ میلیارد دلار برآورد می کند و درباره وضعیت ایران چنین روایت می کند: «به جرات می توانم بگویم که از اول انقلاب تا الان حتی یک درصد هم به اقتصاد مافیای مواد مخدر در کشور خسارات وارد نشده و روزانه ۱۱۰ میلیارد تومان از پول مردم در راه مواد مخدر از بین می رود.»

حاشیه هایی که بحران در دل آن ها تولید می شود

اساس گزارش بانک جهانی، از هر ۳ ساکن شهری در کشورهای در حال توسعه، یک نفر در حاشیه و زاغه ها زندگی می کند چرا که عرضه زمین، خانه و خدمات هماهنگ با افزایش روزافزون تقاضای مردم برای مهاجرت به شهرها نبوده است. این یعنی یک سوم از کل جمعیت جهان، حاشیه نشین هستند.

حاشیه نشینی، درست در متن شهرها، ۱۱ میلیون نفر را در کشور درگیر کرده است. رقمی که حدود ۱۳ درصد از کل جمعیت کشور را شامل می شود. عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور می گوید: «د رحال حاضر در کشور حدود ۱۱ میلیون نفر حاشیه نشین داریم که سه میلیون نفر از آنها در حاشیه شهرهای تهران، مشهد و اهواز زندگی می کنند. همنین ۲۷۰۰ محله با حاشیه نشینی در کشور وجود دارد که این محلات با توجه به ویژگی هایی که دارند، به مراقبت و کنترل و ارائه خدمات بیشتری نیاز داررند.»

بمب ساعتی به نام بحران اجتماعی (گزنیه اسلایدشو)

جمعیت کشور ایران به عنوان شانزدهمین کشور پرجمعیت جهان طی سال های ۱۳۵۵ تا ۱۳۹۰، ۲۳٫۲ برابر افزایش یافته است. رشد جمعیت شهری کشور طی همین مدت بیش از پنج برابر بوده است. پژوهش وزارت بهداشت هم چنین نشان می دهد، در خوش بینانه ترین برآوردها از کل جمعیت حاشیه نشین در جهان، حدود ۱۰ میلیون نفر در ایران زندگی می کنند. البته به جز حاشیه نشین ها عباس آخوندی، وزیر راه و شهرسازی از ۲۰ میلیون بدمسکن نیز در کشور صحبت به میان آورده است. حاشیه نشینان تاکنون در ۷۰۰ سکونتگاه غیررسمی در کشور شناسایی شده اند.

بررسی های وزارت بهداشت نیز نشان می دهد که سلامتی مردم ساکن در این مناطق، در کنار درآمد پایین، سرمایه انسانی پایین، سواد پایین و سرمایه اجتماعی پایین- که از جمله مصادیق فقر شهری هستند که در حاشیه نشینی بروز پیدا می کنند- در معرض تهدید جدی است.

جمعیت دانشجویی امام علی (ع) سازمان مردم نهادی است که در این حاشیه ها  حضور دارد و برای کودکان آنجا برنامه های آموزشی برگزار می کند. یکی از اعضای این جمعیت درباره حاشیه ای نزدیک به شهریار در استان تهران می گوید: «من فکر می کنم بیشتر معضل ها به خاطر محل زندگی افراد ایجاد می شود. اوضاع زندگی در این منطقه ها بسیار وحشتناک است. بسیاری از آنها اصلا فراموش شده هستند. ما روزهای اولی که به اینجا می آمدیم، بسیار تلاش می کردیم تا بتوانیم با مردم بومی ارتباط برقرار کنیم. بیشتر آنها از مهاجران بلوچ و افغان هستند. آنها کوچکترین اطلاعی از مسائل بهداشتی ندارند و انواع و اقسام بیماری ها بین شان دیده می شود.

هم چنین به خاطر اعتقادات خاص و البته آشنا نبودن با روش های پیشگیری از بارداری، اکثرا بیشتر از ۳ بچه دارند و جمعیت شان مدام یشتر می شود. بچه ها اینجا نه مدرسه می روند و نه بهداشت و تفریحی دارند.  خیلی از آنها در همین محله ها معتاد می شوند. از این وضعیت آما وجود دارد، اما خود آنها فراموش شده هستند و سری برای ساماندهی شان زده نمی شود.»


منبع: برترینها

شکاف جنسیتی در ایران؛ به روایت آمار

ماهنامه ایران فردا – فاطمه گوارایی: گزارش جهانی شکاف جنسیتی اولین بار در سال ۲۰۰۶ توسط مجمع جهانی اقتصادی به عنوان چارچوبی برای ارزیابی معضلات مبتنی بر جنسیت و دستاوردهای حاصله انتشار یافت. این برنامه پیشرفت کشورها یا چالش های مطرح در رابطه با شکاف های جنسیتی را در سطوح ملی، منطقه ای و جهانی مورد ارزیابی قرار می دهد.

گزارش جهانی سالانه شکاف جنسیتی نیز به منزله چارچوبی برای تمرکز و اعلام نابرابری های جنسیتی در سطح جهانی مطرح است که در حوزه های اقتصاد، آموزش، سلامت و سیاست وضعیت شکاف جنسیتی را بررسی می کند.

گفتنی است شاخص شکاف جنسیتی عددی بین صفر و یک می باشد. هر چه این رقم بالاتر باشد به برابری نزدیک تر است و هرچه پایین تر باشد، دلالت بر شکاف بیشتر جنسیتی دارد. به عبارت دیگر عدد ۰٫۵ بیان کننده شکاف عمیق بین زن و مرد است و عدد ۰٫۸۵ رقم قابل قبولی است زیرا نشان دهنده نزدیک شدن جایگاه زنان و مردان در ابعاد مورد بررسی است.

 شکاف جنسیتی در ایران؛ به روایت آمار

در طی سال های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۶ هشتمین، نهمین و دهمین گزارش مجمع جهانی اقصتاد منتشر شده است. این گزارش ها با ارائه تحلیل هایی در رابطه با تغییر الگوهای برابری جنسیتی در سراسر جهان، امکان مقایسه میان کشورهای مختلف را فراهم می آورد.

گزارش جهانی شکاف جنسیتی در چهار زمینه اقتصاد، سیاست، آموزش و سلامت، شکاف های جنسیتی را در سطح ملی مورد توجه قرار داده و ترتیب بندی دولت ها و منطقه ای را در هر یک از موارد مذکور ارائه کرده است که این امر مقایسه منطقه ای و ملی را موجب خواهدشد. مشارکت و فرصت اقتصادی زنان یکی از شکاف های عمده جنسیتی را در این گزارش تشکیل می دهد.

مشارکت و فرصت اقتصادی

این معیار متضمن سه مفهوم شکاف مشارکت، شکاف درآمد و شکاف پیشرفت است. شکاف مشارکت، ناظر بر تفاوت میان زنان و مردان در میزان نیروی کار است. شکاف درآمد، تفاوت درآمد زنان و مردان را مورد توجه دارد و از جمله متضمن درآمد یکسان در مقابل  کار برابر است. شکاف پیشرفت زنان و مردان، آمار حضور زنان در میان قانون گذاران، مناصب مدیریتی و مشاغل حرفه ای و فنی را در مقایسه با مردان نشان می دهد.

شکاف جنسیتی در زمینه فرصت و مشارکت اقتصادی، به عنوان بیشترین شکاف جنسیتی در منطقه خاورمیانه مطرح است. میزان مشارکت اقتصادی زنان در دو کشور قطر و کویت بالاتر از حد میانگین در این منطقه اعلام شده است.

نگرش متفاوت به زنان و مردان در حوزه هایی مانند فرصت های شغلی، مشارکت در بازار کار و میزان دستمزد همواره وجود داشته است. البته در طول سال های اخیر پیشرفت هایی صورت گرفته است ولی همچنان زنان کمتر از مردان حقوق می گیرند و کمتر احتمال دارد، به ویژه در کشورهای در حال توسعه، از مزایا و فرصت های شغلی برابر بهره مند شوند.

ایجاد برابری جنسیتی در حوزه اقتصاد جدا از این که بخشی از حقوق فرد به شمار می رود، برای توسعه و ارتقا بهره وری اقتصاد کشورها نیز دارای اهمیت است. مجمع جهانی اقتصاد نیز با تاکید بر این امر شاخص ها را انتخاب کرده است.

شاخص مشارکت و فرصت های اقتصادی خود دارای زیرشاخه های زیر است:

۱٫ مشارکت نیروی کار زن در مقایسه با نیروی کار مرد.
۲٫ برابری حقوق میان زنان و مردان برای کار برابر.
۳٫ میزان درآمد دریافتی زنان در مقایسه با مردان.
۴٫ تعداد قانون گذاران، صاحبان مناصب عالی رتبه و مدیران زن در مقایسه با مردان.
۵٫ تعداد کارگران زن حرفه ای و فنی در مقایسه با مردان. (جدول ۱ و ۲)

 شکاف جنسیتی در ایران؛ به روایت آمار

بنابر تازه ترین گزارش مجمع جهانی اقتصاد، از شکاف جنسیتی و تحقق برابر حقوقی زنان و مردان در سال ۲۰۱۶ در عرصه اقتصادی کاسته شده و تحقق این اهداف و رفع این شکاف ها شاید ۱۷۰ سال زمان ببرد. تهیه کنندگان گزارش شکاف جنسیتی ۲۰۱۶ مجمع جهانی اقتصادی معتقدند تا آنجا که به برابری عمومی زن و مرد مربوط می شود، یعنی با در نظر داشتن کل چهار شاخص، ایسلند بهترین موقعیت را در میان سایر کشورهای جهان دارد و در هشت سال گذشته مقام اول در اختیار این کشور بوده است. اختلاف میان زن و مرد در ایلسند در حال حاضر به ۱۳ درصد کاهش یافته است.

فنلاند، نروژ و سوئد در سکوهای بعدی ایستاده اند. کشور آفریقایی رواندا مقام پنجم را دارد. فیلیپین در سکوی هفتم ایستاده و نیکاراگوئه دهم است. آلمان با اختلاف ۲۴ درصدی در شاخص های چهارگانه، مقام سیزدهم جدول را دارد.

ایران در میان ۱۴۴ کشور در مجموعه ۴ شاخص در سکوی ۱۳۹ قرار دارد. در شاخص مربوط به فرصت های شغلی و اقتصادی ایران مقام ۱۴۰ را دارد. در مشارکت سیاسی رتبه ۱۳۶ را از آن خود کرده و در شاخص های مربوط به سلامتی و آموزشی به ترتیب در مقام های ۹۴ و ۹۸ قرار گرفته است. درواقع ایران به لحاظ رتبه در ته جدول شکاف جنسیتی قرار دارد.

براساس گزارش «مجمع جهانی اقتصاد»، شکاف جنسیتی میان مردان و زنان طی سال های اخیر در بسیاری از کشورهای کمتر شده است اما این وضعیت در ایران، تغییر چندانی را نشان نمی دهد.

دز گزارش اخیر این نهاد، ایران تنها بالاتر از پنج کشور قرار دارد که این جایگاه در شأن زنان ایرانی نیست. بیشترین نابرابری در ابعاد اقتصادی و سیاسی دیده می شود که جایگاه ایران را نسبت به ترکیه و عربستان به مراتب پایین تر نشان می دهد. به نظر می رسد میزان مشارکت زنان در این عرصه ها به دلایل ساختاری و گاه فرهنگی به مراتب کمتر از مردان است؛ در حالی که شکاف در زیربخش های بهداشتی و آموزشی بسیار کمتر است.

در هر حال باید توجه داشت زنان نیمی از سرمایه انسانی هر کشور و فعالیت هر سازمان تجاری را تشکیل می دهند و هر جامعه ای از استفاده نکردن از توانمندی های زنان، زیان خواهددید.

نرخ مشارکت اقتصادی زنان در ایران در شرایطی کمتر از کشورهای خاورمیانه است که زنان ایران از نظر میزان سواد و تحصیلات با سطح کشورهای پیشرفته قابل مقایسه اند.

 شکاف جنسیتی در ایران؛ به روایت آمار

با اقبال گروه سنی زیر ۲۵ سال به آموزش و تحصیلات و همچنین با توجه به این نکته که در سال های اخیر بیش از ۶۰ درصد کل ثبت نام کنندگان دانشگاهی را زنان به خود اختصاص داده اند، به نظر می رسد در سال های آتی شاهد ورود چشمگیر زنان (و همچنین مردان) تحصیل کرده به جمعیت فعال اقتصادی باشیم که در صورت نبود تدابیر لازم برای ایجاد اشتغال برای این گروه سنی شاهد افزایش نرخ بیکاری خواهیم بود.

بررسی ها نشان می دهد تفاوت مشارکت اقتصادی زنان در کشورهای مختلف بیش از آنکه ناشی از عوامل اقتصادی باشد، از عوامل مربوط به نظام های ارزشی و سنتی و نهادهای فرهنگی و اجتماعی آن کشور ناشی می شود. نهادهای چارچوبی هستند که روابط متقابل انسان ها با یکدیگر را شکل می دهند. وضعیت بازار کار زنان در خاورمیانه نشان می دهد یکی از علل اصلی پایین بودن نرخ مشارکت زنان، نهادها و سنت های حاکمی در این کشورها است؛ به این ترتیب که نقش های سنتی رایج در فرهنگ، مسئولیت خانه داری را برای زنان تصویر می کند که این تقسیم جنسیتی خود سبب شکاف جنسیتی نیروی کار می شود.

جایگاه ایران در گزارش شکاف جنسیتی مشارکت و فرصت های اقتصادی ۲۰۱۶- ۲۰۱۴

 شکاف جنسیتی در ایران؛ به روایت آمار
شکاف جنسیتی در ایران؛ به روایت آمار 


منبع: برترینها

قهرمان سازی ممنوع؛ نه «سوپر مَن» می آید نه امیرکبیر!

علی سرزعیم در کتاب «پوپولیسم ایرانی» مدل حکمرانی محمود احمدی‌نژاد را از منظر «اقتصاد» و «ارتباطات سیاسی» بررسی کرده است. او در گفت‌وگو با «شرق» از پدیده احمدی‌نژاد می‌گوید و اینکه دیگر او را چندان جدی نمی‌بیند. سرزعیم ظهور احمدی‌نژاد را تا اندازه‌ای حاصل خطای اصلاح‌طلبان، بی‌توجهی آنها به طبقه‌های محروم و فرصت‌دادن به رقیب برای مانوردادن بر رأی محرومان می‌داند و تأکید دارد که باید توپ را یک‌بار هم که شده توی زمین خودمان بیندازیم و همین‌جا بر سر ایرادها و مشکلاتمان بحث کنیم.

روی صحبتش در جای‌جای گفت‌وگو با اصلاح‌طلبان است. می‌گوید از اصولگرایان ناامید شده، اما دوست دارد اصولگرایان هم حزب و سازوکار خودشان را داشته باشند و وقتی نوبت حکمرانی آنها باشد، خیال همه آسوده شود که آنها هم مدلی برای حکومت‌داری در چنته دارند. جراحی بزرگ اقتصادی، بازتوزیع ثروت به‌نفع طبقه محروم و کنارگذاشتن روحیه محافظه‌کاری توصیه‌های او به دولتمردان است. کتاب علی سرزعیم چندروز پیش از انجام این گفت‌وگو به بازار نشر آمد.

محسن رنانی بر آن مقدمه‌ای نوشته و نشر «کرگدن» آن را منتشر کرده است. گفت‌وگو با سرزعیم در طبقه دوم دانشکده بیمه دانشگاه علامه‌طباطبایی انجام می‌شود. ساعت ١٢ ظهر است. دانشکده بیمه شبیه مدارس غیرانتفاعی است؛ کوچک و پرازدحام.

 نه سوپرمن می‌آید، نه امیرکبیر

  به‌واسطه نگارش کتاب «پوپولیسم ایرانی» مدت زیادی بر حکمرانی و سخنرانی‌های احمدی‌نژاد تمرکز کرده بودید. ثبت‌نام احمدی‌نژاد متعجبتان نکرد؟

راستش من تصورم این بود که شهریور بیاید. تا اینکه مواضع رهبری مشخص شد و بعدش دیگر فکر می‌کردم کنار بکشد. امثال احمدی‌نژاد سختشان است که از تمرکز دوربین‌ها و رسانه‌ها دور باشند. پیش‌تر حدسم این بود که او نه از انتخابات ریاست‌جمهوری که از مجلس آغاز خواهد کرد و تعجب کردم چرا بزنگاه مجلس را جدی نگرفت.

  احمدی‌نژاد از این به‌بعد در کجای سیاست ایران خواهد بود؟

از تحلیل رفتار اخیرش می‌توان فهمید که از قدرت رسمی فاصله گرفته و در نظر دارد پایگاه اجتماعی برای خودش دست‌وپا کند. به‌ویژه از طیف کسانی که با حکومت مشکل دارند؛ یعنی حتی دلش می‌خواهد از اپوزیسیون هم نیرو بگیرد.

  سهم اصلاح‌طلبان در بروز و ظهور پدیده احمدی‌نژاد چه میزان بود؟ به‌ویژه اینکه دوره اصلاح‌طلبی به‌لحاظ کارنامه اقتصادی دوره درخشانی است. بااین‌حال چطور ما از رشد اقتصادی مناسب به ظهور احمدی‌نژاد و شعارهای پوپولیستی‌اش می‌رسیم؟

ظهور پوپولیسم همیشه به خاطر این است که دولت‌ها کارهای نکرده‌ای دارند و رقیبشان همان را اهرم قدرت می‌کند. دوره خاتمی هم امکانش بود تا به بخش‌های ضعیف جامعه رسیدگی بیشتری شود که نشد. احمدی‌نژاد حقوق و خانه و مال و اموال مسئولان را نشان می‌داد و برخی افشاگری‌ها از این جنس و بعد سبک زندگی خودش در نارمک را به میان می‌کشید. وقتی شما روی حقوق مسئولان، امکانات و سبک زندگی آنها کار نمی‌کنی و شفاف‌سازی نمی‌شود، یک نفر می‌آید و روی همان مسائل مانور می‌دهد و بخش ضعیف جامعه را با خودش همراه می‌کند.

  فکر می‌کنید اصلاح‌طلبان باید چه می‌کردند، به طور مصداقی باید چه برنامه‌هایی در دستور کار قرار می‌گرفت؟

ما دو مسئله داریم؛ یکی توزیع ثروت که در این بخش کارنامه خوبی نداریم. دسترسی به پول نفت و منابع کشور کماکان برای آنها که در تهرانند بیشتر از افرادی است که در شهرها و شهرستان‌های دیگر زندگی می‌کنند. در خصوصی‌سازی هم بد عمل شد و جای انکار نیست. بحث دوم، مسئله بازتوزیع است، اینکه از عده‌ای بگیریم و به دیگران بدهیم. این هم فاجعه بود و پیش نرفتیم. ما تا به امروز نتوانسته‌ایم شجاعانه بازتوزیع را پیاده کنیم. شفاف بگویم که هیچ امکان حمایت اجتماعی دیگری برای آینده ایران متصور نیست به‌جز بازتوزیع ثروت.

  دقیقا منظورتان از بازتوزیع چیست؟

اینکه از بالاشهری‌های تهران – اخذ مالیات یا عوارض روی برق آب و گاز– بگیری و ببری و در حاشیه تهران خرج کنی. از جایی بگیرید و خرج مدارس سیستان و بلوچستان بکنید. باید از عده‌ای بگیرید و این کار الزامات خودش را دارد و سخت است. اصلاح‌طلبان غافل بودند و بازتوزیعی انجام نشد.

  منظورتان فرایندی شبیه هدفمندی است، این مسئله که در دولت احمدی‌نژاد به ثمر نشست و الگوی موفقی نبود… .

آنچه احمدی‌نژاد پیاده کرد، شکلی از صدقه‌دادن بود و به‌هیچ‌عنوان شاهد پیاده‌سازی هدفمندی نبودیم. آنچه احمدی‌نژاد انجام داد، بدترین شکل حمایت بود، اما اصلاح‌طلبان هم نمی‌توانند جامعه را فریب دهند. آنها در اجرائی‌کردن طرح هدفمندی شجاعت لازم را نداشتند. چرا فرصت اجرای چنین طرحی را به فرد بی‌تجربه‌ای همچون احمدی‌نژاد سپردند؟ اقتصاددانان بارها در دوره‌های مختلف توصیه داشتند که باید هدفمندی اجرائی شود.

  فکر می‌کنم زمان آقای ستاری‌فر به آقای خاتمی پیشنهاد شد.

بله، ایشان هم اجرای هدفمندی را مشروط کرد؛ مشروط به اینکه کل حاکمیت پشت‌سرشان قرار بگیرد که نگرفت و تنها ماند. برنامه هدفمندی یارانه‌ها از همان برنامه نخست توسعه همراه سیاست‌مداران بوده است. ابتدا تیپ اقتصاددانان بازار، این را مطرح کردند. برخی مخالف بودند. وقتی آقای ستاری‌فر به سازمان برنامه و بودجه رفت، اتفاقا نگاه مثبتی به هدفمندی پیدا کرد. آن موقع موعد برنامه توسعه چهارم بود. ستاری به آقای خاتمی نزدیک بود و مسئله را با ایشان مطرح کرد. مجلس به ریاست آقای کروبی با آن موافقت کرد. قوه قضائیه – آقای داوودی، مشاور رئیس قوه – مخالفت کردند و آقای خاتمی هم دست برداشتند. این را هم بگویم که اتفاقا ایده توزیع ۵٠ تومان را آقای کروبی همان موقع از آن طرح گرفته بود. سال ٨۴ کروبی نخستین فردی بود که به طور مشخص، از کمک‌هزینه نقدی حرف زد. آن روزها احمدی‌نژاد گنگ و سطحی حرف می‌زد. کروبی باخت. احمدی‌نژاد جلو آمد. تنها ایده حاضر و آماده همین هدفمندکردن یارانه‌ها بود.

  به هر شکل، تجربه عملی و اجرائی هدفمندی یارانه‌ها در سال‌های گذشته تجربه خوشی برای توسعه کشور نبود.

هدفمندی یارانه‌ها همیشه مخالف داشته؛ بیشتر اقتصاد‌دانان ما مخالف آن‌ هستند. مسئله این است که هدفمندی، درست اجرا نشد و هنوز هم تحلیل درستی از هدفمندی نداریم. هدفمندی – نقدی‌کردن یارانه – نبود.
نقدی‌کردن، حیله اقتصاد سیاسی است. پول شکل صدقه پیدا کرد و به عنوان یک حرکت پوپولیستی معرفی شد. چون مبلغی که داده شد، بیش از مبلغ دریافت‌شده بود، پوپولیستی شد؛ اما کماکان فکر می‌کنم سیاست‌مداران ما می‌توانند این مدل را درست اجرائی کنند.

  یعنی پیشنهادتان به دولت روحانی هم اجرائی‌کردن و تداوم هدفمندی یارانه‌ها است؟

تیم روحانی متأسفانه محافظه‌کار است. آنها روی افزایش قیمت بنزین و دیگر حوزه‌هایی که سوبسید می‌دهند، آزادسازی نمی‌کنند. اگر آزادسازی کنند، منابعی دستشان می‌آید و می‌توانند حمایت مؤثری داشته باشند. آنها جسارت لازم را برای هدفمند‌کردن یارانه‌ها ندارند. اینها جلوی انبوهی یارانه بگیر می‌ایستادند و آن پول را به دو دهک پایین می‌دادند. این کار را نکردند و حالا همین شده ابزار دست مخالفان. البته روحانی به صورت هدفمند کارهایی کرده است؛ اما این جراحی را انجام نداد.

  افزایش قیمت نفت تا چه میزان به کمک احمدی‌نژاد آمد؟

افت اقتصادی ایران از سال ٨٧ شروع می‌شود. همین‌طور‌که رشد در یک سال لمس نمی‌شود، افت هم همین‌طور است؛ در کوتاه‌مدت افت درک نشد. رسیدیم به ٨٨ و مناقشه‌ها. تا بخواهد کار احمدی‌نژاد سخت شود، درآمد نفتی بالا رفت. آن‌قدر درآمد نفتی بالا بود که او می‌توانست با تزریق پول، چاله‌ها را پر کند. شانس، یار احمدی‌نژاد بود.

  چطور می‌توانیم به پایان پوپولیسم در ایران فکر کنیم؟

فکر کنم تا دو، سه اتفاق نیفتد، مسئله پوپولیسم در ایران حل نشود؛ نخست باید بازتوزیع به طور کامل انجام شده و حمایت مؤثر از فقرا در دستور کار باشد. دوم اینکه تا فساد از ساختار سیاسی حذف نشود، سایه پوپولیسم بر سر ما خواهد بود. نکته سوم هم مرتبط با قیمت نفت است و خوشبختانه تصوری برای افزایش آن نیست؛ امکان معجزه هم وجود ندارد. نکته چهارم اینکه همگان باید تلاش کنند سطح سواد اقتصادی مردم در ایران بالا بیاید و مردم به ادبیات ابتدایی اقتصاد در کشور آگاه شوند که اگر این مهم رخ ندهد، نتیجه می‌شود اینکه افراد می‌آیند و با ارقام قشنگ و اعداد دهن‌پرکن، عده‌ای را فریب می‌دهند و گاهی سرنوشت و مسیر کشوری را عوض می‌کنند. به قول ما اقتصادی‌ها، هیچ ناهار مجانی‌ای در سیاست وجود ندارد؛ اگر کسی می‌گوید مجانی، این هزینه از جای دیگری به گزاف برداشته خواهد شد.

  دو نامزد ریاست‌جمهوری این روزها گفتمان احمدی‌نژاد را دنبال می‌کنند، تحلیل‌تان از استقبال مردم به چنین گفتمان‌های شبه‌پوپولیستی چیست؟

همه کارزار تبلیغاتی قالیباف و رئیسی‌ حول کمک به فقرا است. یک سؤال ساده پیش‌روی این دو بزرگوار است؛ از چه محلی؟ با چه منبعی؟ آیا پولی جایی تلف می‌شود که شما می‌خواهید، هزینه اش کنید؟ با وجود بدهی و انباشت مالی در دولت، درآمد مالیاتی محدود و درآمد نفتی این روزها چطور شعار می‌دهید؟

شاید بگویند: کاری ندارد، پول چاپ می‌کنیم و به ملت می‌دهیم. این هم می‌شود توهم‌زایی. قالیباف گفته قیمت‌ها را کنترل می‌کنم؛ خب اگر کنترل قیمت دست شما بود که ماجرا طور دیگری بود. قیمت متغیری است که در اختیار حاکمیت نیست.

 نه سوپرمن می‌آید، نه امیرکبیر

  پیشنهاد شمای اقتصاددان برای امثال آقایان قالیباف و رئیسی چیست؟

اتفاقا یک جایی در کشور ما پول گنده‌ای هست که هدر می‌رود. سالانه ۶٠ تا ٧٠‌ میلیارد دلار انرژی می‌سوزانیم. اگر حکمرانان ما همت کنند و قیمت انرژی را بالا ببرند، خانوارها و بنگاه‌ها می‌توانند کار بزرگی در حوزه کاهش هزینه تمام‌شده انرژی انجام دهند؛ ولی هیچ‌کدام از آقایان جرئت ندارند.

یکی باید به زبان ساده به مردم بگوید، دلیلی ندارد در زمستان همه در اداره‌های ما لباس تابستانی بپوشند، می‌شود همان کاری را کرد که امروز در اروپا انجام می‌شود؛ مدیریت سختگیرانه مصرف انرژی. حکمرانان ما باید صادقانه به مردم بگویند بیایید مدتی با هم سختی بکشیم و در مسیر توسعه سازنده گام برداریم.

  برخی تحلیلگران به ظهور طبقه جدید اقتصادی و سیاسی در دوره احمدی‌نژاد اشاره دارند، مطالعه شما چنین نکته‌ای را نشان می‌دهد؟

من یاد گرفتم بیش از آنکه از دیگران انتقاد کنم از خودمان بگویم و ایرادهایمان. این رفتار نتیجه چه بود؟ چه ضعفی در کارنامه اصلاح‌طلبان بود که چنین وضعیتی به وجود آمد؟ احساس جامعه این بود که ثمراث رشد اقتصادی به همه نمی‌رسید. حالا برخی می‌گفتند چرا خودمان وارد حکومت نشویم. در دوره هاشمی و خاتمی نتوانستیم سیستمی طراحی کنیم که اگر بخشی از افرادی که در قدرت بودند اما در دولت نبودند، به رفاه مورد نظر برسند.

نظامی‌بودن در آمریکا هم شغل باپرستیژی است و هم درآمد خوبی دارد. نمی‌شود گفت خطر و سختی مال شما و صلح و آرامش مال ما. وقتی شما این نامعادله را حل نمی‌کنی آنها خودشان می‌آیند تا حلش کنند.  

   تجربه تمرکز بر ادبیات و برنامه‌های احمدی‌نژاد برای نگارش یک کتاب چطور بود؟

عدد و رقم جمع‌کردن برای خودم خیلی جالب بود؛ به‌ویژه در کشوری که هیچ‌کس عدد جمع نمی‌کند. همین اندک هم خوب است. مطالعه سخنان احمدی‌نژاد برای من جالب بود. گاهی همدلانه خواندم. می‌دانم خیلی‌ها نسبت به او موضع‌گیری شدید دارند اما تلاش کردم همدلانه با شخصیت او همذات‌پنداری کرده و به خواننده کمک کنم این شخص را بفهمد. احمدی‌نژاد خیلی خاطره می‌گوید. از این جهت آدم برون‌گرایی است. روحانی از این جهت بسیار موجز، ساده و کلی حرف می‌زند. خاطره‌گویی ندارد.

  در کتاب می‌گویید خطر بازگشت احمدی‌نژاد چندان جدی نیست، استدلال‌تان چیست؟

دیگر آن‌قدر پول نفت نیست. آن‌قدر پول کم است که هرکسی بیاید نمی‌تواند کاری کند. آن‌قدر پول هست که حقوق کارکنان دولت و بازنشسته‌ها را بپردازد و بدهی انباشته از قبل را. انبوه پروژه‌های نیمه‌تمام را هم اضافه کنید. واقعیت اینکه پولی نمانده که رئیس‌جمهوری بخواهد مانور خاصی بدهد. حکومت هم خوشبختانه درس بزرگی گرفته، قوه قضائیه به‌هوش شده و نهادهای حکومتی آگاهند و مجلس هوشیارتر از همیشه. آن‌قدر شرایط وخیم است که فرصت خطا نداریم، اگر قبلا خطا می‌کردیم پول تلف می‌شد و می‌رفت و هیچ، الان اجازه خطاکردن ندرایم. خطا کنیم شهرها را ریزگرد می‌گیرد و مردم نمی‌توانند نفس بکشند. آب را هدر بدهیم، مسائلی در روستاها در انتظار ماست. الان وقت آزمون و خطا نداریم. البته این را هم بگویم که احمدی‌نژاد هم با احمدی‌نژاد ٨۴ فرق کرده، کمااینکه دور دوم در سیاست‌گذاری اقتصادی بهتر از دور اول بود. الان هم تبعات کارهایش را دیده و غیررسمی شنیدم که گفته به برجام حمله نکنید.

  فکر می‌کنید احمدی‌نژاد در نظام سیاسی ایران چه سرانجامی خواهد داشت؟

بستگی به ساختار حکومت دارد. اگر همین‌طور باشد خانه‌نشین می‌شود… اما دنیا در حال تغییر است. آنچه خیرخواهانه برای احمدی‌نژاد نوشتم و مخاطبم دیگران هم بودند -اصلاح‌طلب و اصولگرا- این بود که چهره‌های شاخص سیاسی و سلبریتی‌ها هم می‌توانید پوپولیستی رفتار کنید یا اینکه سرمایه اجتماعی‌تان را اهرمی کنید تا کشور به جلو پیش رود. اتفاقا احمدی‌نژاد هم می‌تواند در ساختار سیاسی کنونی خدمت کند اگر سرمایه سیاسی و اجتماعی در اختیارش را – برایند من این است که او کماکان پنج میلیون رأی دارد- خرج توسعه سیاسی کند و با زبان خودش مردم را به حمایت از دولت‌ها فرابخواند. البته او می‌تواند موضع فرصت‌طلبانه بگیرد و به‌عنوان یار مظلوم وارد کارزار شود که این مسیر خیانت به ایران است و آبادانی و توسعه کشور.

 نه سوپرمن می‌آید، نه امیرکبیر

  آیا فکر می‌کنید عقلانیت عمومی مردم به این دریافت رسیده که دیگر شاهد تکرار گفتمان‌های پوپولیستی نباشیم؟

من باز دوست دارم تحلیل خودم را پیش ببرم. مشکل ما مردم نیستند. مشکل ما اصلاح‌طلبان‌اند. به اصولگرایان امیدی نیست و اینجا نقدشان هم نمی‌کنم. اما اصلاح‌طلبان در چند دوره شورای شهر بودند، طبیعی است وقتی قالیباف را درست نقد نکردی و حساب‌کشی نکردی به جای پاسخ‌گویی طلبکار هم می‌شود. اصلاح‌طلبانی هستند که سه دوره عضو‌ند، برای این دوره هم نام‌نویسی کرده‌اند بی‌آنکه کارنامه مشخصی داشته باشند. باید بگوییم اینها در این ١٢ سال چه کرده‌اند؟ چرا با جامعه صحبت نکرده‌اند؟ آدم عادی در خیابان که وظیفه ندارد ببیند در شهر چه می‌گذرد حالا باید مدام غصه بخوریم. هر جایی می‌خوریم اتفاقا از خودمان می‌خوریم. ما از احمدی‌نژاد خوردیم چراکه وقتی شهردار بود نقدش نکردیم؛ ولی سراغ نقدش رفتیم گفتیم چرا قیافه‌اش این شکلی است. عده‌ای رفتند و {به‌دروغ} گفتند آدم کشته و تیر خلاص زده! اما آیا اصلاح‌طلبان ما به‌درستی احمدی‌نژاد شهردار را نقد کردند؟ صد برابر بدتر برای قالیباف انجام شد. ١٢ سال شهردار است بی‌هیچ حسابرسی و حساب‌کشی.

  رسیدن به مدل‌های عجیب اقتصادی رئیسی و قالیباف در اشتغال‌زایی در جامعه برای شما که اقتصاد خوانده‌اید، رهاورد چه مجموعه رخدادهای سیاسی و اقتصادی است؟

بگذارید خلاصه کنم، ما صرفا با نهادهای قوی به توسعه می‌رسیم. عصر سوپرمن گذشته است؛ حالا سوپرمن یا امیرکبیر؛ این امیرکبیر چه هاشمی باشد، چه خاتمی و چه قالیباف و رئیسی و روحانی دیگر فایده‌ای ندارد. باید از این گفتمان فاصله بگیریم. صرفا نهادهای خوب می‌توانند برای کشور رشد بلندمدت به ارمغان بیاورند. کسانی که در ساختار حاکمیت هستند باید اجازه دهند نهادها تخصصی عمل کنند، اینکه شورای نگهبان صد درصد حرفه‌ای شود. مجلس ما و صداوسیمای ما ملی باشد. نظامی‌های ما کار خودشان را بکنند. دکتر سریع‌القلم گفته‌اند اصلا خیلی اوقات نمی‌دانیم نام رئیس‌جمهور کره‌جنوبی کیست؟ چون نهادها کار می‌کنند و فردی که می‌آید و می‌رود خیلی مهم نیست.

  مشخص است که امید چندانی به اصولگرایان ندارید.

در دایره اصولگرایان نه نیروی جوان وجود دارد و نه نیروی متخصص و نه سیاست‌مدار؛ اما چه خوشمان بیاید و چه نیاید، اصولگرایی در آینده ایران جریان ماندگاری است. به‌شخصه امیدوارم اصولگرایان قوی شوند و حزب قوی داشته باشند. اینکه اگر رأی آوردند نگران نباشیم و بدانیم خرد کشورداری نزد اصولگرایان نیز هست. البته این را هم بگویم متأسفانه مردم ما شیفته میانبرها هستند، همین می‌شود که سراغ قهرمان‌ها می‌رویم، سراغ سوپرمن‌ها. باید سختی بکشیم، باید به خودمان و دیگران سخت بگیریم؛ درس بخوانیم، کار کنیم و در مسیر توسعه حرکت کنیم. این کار راحتی نیست اما از امید بیهوده‌داشتن به سوپرمن‌ها بهتر است.


منبع: برترینها

خوش استایل ترین ستاره های هفته (۵۳)

برترین ها: تعریف فرهنگ لغت از “استایل”، روش و شیوه انجام دادن یا نشان دادن چیزها است و به ویژگی های معرف یک فرد گفته می شود، همه چیز از نحوه حرف زدن، لباس پوشیدن، مدل مو، منش و رفتار و غیره. ولی اغلب اوقات عموماً در مورد ظاهر فرد کاربرد دارد. افراد کمی هستند که برای خودشان استایل دارند و معمولاً استایل شان باعث می شود که منحصر بفرد باشند، در حالیکه دیگران بیشتر دنبال چیزهایی هستند که در حال حاضر “مد” هستند.

در واقع “استایل” ترکیب شیوه لباس پوشیدن، نحوه حرف زدن، روش انجام کارها و حتی ارزش ها و انتخاب ها و سبک زندگی یک فرد است. ساده تر بگوییم، “استایل” نحوه ابراز کردن خود درونی به دنیای بیرون است. این شامل همه افکار، احساسات، علایق و ارزش ها می شود. “حس و درک فشن”به این معناست که فرد بداند چه چیزی با استایلش جور در می آید و آیا می تواند آخرین ترند های دنیای فشن را به خوبی روی ظاهرش و در استایلش بنشاند یا خیر و اگر این توانایی را داشته باشد می توان گفت آن فرد درک فشن دارد.

استایلیست های شخصی در حوزه ترندهای جدید دنیای فشن، استایل لباس پوشیدن، رنگ ها و میکاپ تخصص دارند و تعداد آنها در سراسر دنیا رو به افزایش است. اغلب ستاره ها و چهره های هالیوودی و غیرهالیوودی استایلیست شخصی خود را دارند که در برای حضور در مراسم مهم این صنعت، فرش قرمزها، و پارتی ها و غیره به آنها کمک می کنند تا خود را به بهترین وجه نشان دهند.

هفته پیش مراسم “مت گالا” یا “مت بال” ۲۰۱۷ را داشتیم که یک مراسم خیریه سالانه به نفع انستیتوی لباس وابسته به موزه هنر متروپولیتن است که امسال تم آن «ری کاواکوبو/ Comme des Garçon: هنر میانه» بود و به یاد ری کاواکوبو، دیزاینر ژاپنی که برند Comme des Garçons را تأسیس کرده بود و به کنار زدن مرزها در دنیای فشن مشهور بود، برگزار شد که در زیر گزیده آن را مشاهده می کنید.

خوش پوش ترین های هفته:

الکساندر اسکارزگارد با کت و شلواری از ارمنجیلدو زنیا روی فرش قرمز مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


آنا وینتور با پیراهنی از شنل روی فرش قرمز مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


دایان کروگر با پیراهنی از پرادا در مراسم مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


سوفیا کوپولا با پیراهنی از مارک جیکوبز در مراسم مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


جنیفر لوپز با پیراهنی از ولنتینو در کنار الکس رودریگز در مراسم مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


رامی مالک با کت و شلواری از کریستین دیور در مراسم مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


زوئی دویچ (با پیراهنی از توری برچ)، توری برچ و کیت باسورث (با پیراهنی از توری برچ) در مراسم مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


کارلی کلاس با کت بلندی از کارولینا هره‌را در مراسم مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


جنیفر کانلی با پیراهنی از لوئی ویتون در مراسم مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


انسل الگورت با کت و شلواری از تام فورد در مراسم مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


جولیان مور با پیراهنی از کلوین کلاین در مراسم مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


زندیا با پیراهنی از دولچه و گابانا در مراسم مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


لوک اوانز و کاترین دونو در مراسم مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


مایکل بی. جردن در مراسم مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


میشل موناهان با پیراهنی از پاکو رابان در مراسم مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


ولنتینو گاراوانی در کنار مونیکا بلوچی در مراسم مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


پریسلی جربر در مراسم مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


آدریانا لیما در افترپارتی مراسم مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


زندیا با کت و شلواری از دولچه و گابانا در افترپارتی مراسم مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


جنیفر لوپز با تیپی تماماً از ولنتینو، همراه با الکس رودریگز در افترپارتی مراسم مت گالای ۲۰۱۷

خوش استایل ترین ستاره های هفته (53) 


بهترین های آرایش و استایل مو:

کندال جنر روی فرش قرمز مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


سلنا گومز روی فرش قرمز مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


بلا حدید روی فرش قرمز مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


کارا دلوین روی فرش قرمز مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


دیزی ریدلی روی فرش قرمز مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


داکوتا جانسون روی فرش قرمز مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


امی روسام روی فرش قرمز مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


جنل مونی روی فرش قرمز مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


سوفی ترنر روی فرش قرمز مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


لی‌لی جیمز روی فرش قرمز مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


بیهاتی پرینسلو روی فرش قرمز مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


زندیا روی فرش قرمز مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


دیپیکا پادوکون در مراسم مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


روبی رز روی فرش قرمز مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


لئا سیدو روی فرش قرمز مت گالای ۲۰۱۷

 خوش استایل ترین ستاره های هفته (53)


تیلور هیل روی فرش قرمز مت گالای ۲۰۱۷

خوش استایل ترین ستاره های هفته (53) 


منبع: برترینها

سوءاستفاده سیاسی شارلاتان ها از بی پولی مردم

هفته نامه کرگدن – علی نیلی: گفتگو با حجت الله میرزایی درباره بی پولی و فقر و همه آن چیزهایی که معمولا گروه های سیاسی را وا می دارد تا از آن بهره برداری جناحی و گروهی کنند.

حجت الله میرزایی، دانش آموخته اقتصاد از دانشگاه علامه طباطبایی و جزو اساتیدی است که به جرم امضای نامه های انتقادی به رئیس جمهور پیشین، ستاره دار شد و از تدریس باز ماند. میرزایی نیز چون اغلب اقتصاددانان علامه، در جرگه نهادگرایان است؛ کسانی که در نقد بسته سیاستی تعدیل ساختاری و هدفمندی یارانه ها به عنوان یکی از اجزای آن متقدم اند و مجرب. میرزایی به همراه فرشاد مومنی و حسین راغفر در آذر سال ۸۸، هدفمندی را از تبار تعدیل خوانده و بالا رفتن تورم، افزایش نرخ ارز و گسترش فقر را پیش بینی کرده بودند.

هشت سال از آن روزگار می گذرد و دولت دیگر بر مسند نشسته است و دولت دیگری در آستانه انتخاب قرار دارد. با معاون اقتصادی وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی، درباره رونق دوباره دکان های سیاسی با تابلوی فقرزدایی سخن گفتیم. میرزایی دلایل گسترش فقر و نحوه سوءاستفاده از آن را تبیین کرده است.

سوءاستفاده سیاسی شارلاتان ها از بی پولی مردم

همه ما از کودکی در معرض این گزاره قرار می گیریم که ایران کشور بسیار ثروتمندی است، سرزمین زرخیزی دارد، سرشار از منابع طبیعی و ثروت های جغرافیایی و تاریخی و … است. با این وصف، به وضوح چهره کریه فقر در جای جای این کشور ثروتمند دیده می شود و شاید غیرقابل تحمل تر از فقر، توزیع نابرابر ثروت باشد که آن هم به روشنی قابل رویت است. ریشه این فقر مشهود در ایران کجاست؟

– فقیر یک پدیده چند وجهی است که علل گوناگون و متضادی دارد. در یک تقسیم بندی کلی، فقر را می توان به دو شکل موروثی و غیرموروثی شناسایی کرد. در شکل موروثی، افراد وارث فقر پدران و اجدادشان هستند؛ پدرانی که به دلیل نابرخورداری از کالاهای مولد درآمد و در ایران به طور مشخص زمین، فقیر بوده اند. در واقع وجود نظام طبقاتی و همچنین سهم بالایی که دولت ها همواره از مالکیت کالاهای سرمایه ای و مولد درآمد داشته اند، سبب توزیع ناعادلانه کالاها یا موقعیت های ثروت آفرین می شده و نهادهایی هم در دل جامعه وجود داشته اند که از این توزیع ناعادلانه پشتیبانی می کرده اند. بنابراین فقر به شکل موروثی از پیشینیان به نسل های بعدی منتقل می شده است.

شکل دیگر، فقر غیر موروثی است که متاسفانه به اشکال گوناگون در جامعه امروز ایران دیده می شود. برای مثال یکی از مهم ترین عوامل فقر غیر موروثی، بلاهای طبیعی و غیر طبیعی است. زلزله، سیل، سرما زدگی یا خشکسالی و … باعث رانده شدن افراد از موطن خود، آوارگی و از دست دادن فرصت های شغلی و دارایی ها می شود. در خیلی از حوادث، سرپرست خانواده از بین می رود و خانواده اش دچار فلاکت و فقر می شود. پس می توان گفت چون ما فاقد یک نظام کارآمد مدیریت بحران هستیم، افراد بسیاری به سبب بروز بلایای طبیعی دچار فقر می شوند. بلایای غیر طبیعی هم به همین شکل مولد فقر در کشور هستند.

متاسفانه هم به لحاظ طبیعی کشور حادثه خیزی هستیم و هم آمار وحشتناکی در حوادث غیر طبیعی مانند تصادفات، حوادث ناشی از کار، آتش سوزی و … داریم. نتیجه چنین حوادثی مرگ، قطع عضو، از کار افتادگی و نظیر اینهاست که خود باعث ایجاد فقر می شود. آمار فزاینده بیماری های غیر واگیر در دهه های اخیر هم یکی از عوامل توسعه فقر محسوب می شود.

شیوع انواع بیماری های قلبی و بیماری های مرتبط با اعصاب مانند ام اس که درمان های گران قیمتی هم دارند، خیلی ها را دچار فقر می کنند. به بیان دیگر هزینه های کمرشکن درمان یک عامل رانده شدن خانوارهای ایرانی به زیر خط فقر بوده و مطالعات نشان می دهد که دست کم بین سه تا هفت درصد جمعیت ایران از این بابت دچار فقر شده اند. علت بروز این پدیده تاسف بار هم فقدان نظام بیمه مدرمان فراگیر و ناکارآمدی نظام های بیمه ای موجود است. عامل دیگر ایجاد فقر غیرموروثی نیز نوسانات اقتصادی و اجتماعی است. مجموع این عوامل، چرایی وجود فقر در کشور را توضیح می دهند. همان طور که اشاره کردم فقدان نظام جامع پیشگیری و نظام جامع حمایت، سبب شده فقر موروثی تداوم پیدا کند و فقر غیر موروثی هم فزونی یابد.

سوءاستفاده سیاسی شارلاتان ها از بی پولی مردم

نظام جامع پیشگیری و حمایت چیست و چه کارکردی دارد؟

– مهم ترین ابزارهای جلوگیری از بروز فقر در گونه های غیر موروثی، نظام تامین اجتماعی، نظام پوشش ریسک و بیمه دارایی ها و فعالیت های اقتصادی به خصوص برای گروه های در معرض آسیب مانند کشاورزان، نظام مدیریت بحران و نظام آمار و اطلاعات دقیق است. این نظام ها یا وجود ندارند یا کارآمد نیستند. تا همین چند سال پیش، بخش بزرگی از جمعیت ایران فاقد هرگونه بیمه درمان بودند.

پوشش ریسک فعالیت ها هنوز هم تا نقطه مطلوب فاصله زیادی دارد. این در حالی است که نوسانات اقتصادی و اجتماعی بزرگی را تجربه کرده ایم. با این که کشور بلاخیزی هستیم و روزی نیست که حادثه ای در گوشه و کنار کشور رخ ندهد، هنوز بر سر تعاریف اولیه و تقسیم کارها در مواقع بحران اختلاف نظرهای جدی وجود دارد. یعنی نظام مدیریت بحران شکل گرفته اما منسجم و کارا نیست. در گونه های موروثی فقر هم نظام های حمایتی با رویکرد توانمندسازی مهم ترین ابزار شکستن آن چرخه هستند. در این زمینه هم به نظر می رسد هنوز تعریف مشخصی از حمایت، میزان و مدت و نحوه دخالت و غیره وجود ندارد.

چنین سازمان هایی را دولت باید شکل دهد یا جامعه مدنی هم می تواند یک نظام پیشگیری یا نظام حمایتی را سازمان دهد؟

– حداقل در گام اول، بخش بزرگی از وظیفه بر دوش دولت است. مشخصا در ایجاد پوشش بیمه ای، در مدیریت بحران، در پوشش ریسک و کاهش آسیب های ناشی از بلایای طبیعی، دولت وظیفه اصلی را بر دوش دارد. به ویژه در بخش اقتصادی، در مختصات اقتصادی ایران که همه درآمدهای نفتی انحصارا در اختیار دولت است، انتظار می رود بخشی از درآمدها برای شکل دادن یا کارآمد کردن این نظام ها صرف شود. بعد از این مرحله، جامعه مدنی می تواند بسیار مفید و موثر ظاهر شود. تجربه های جهانی هم نشان می دهد در عرصه حمایتی، سمن ها می توانند اقدامات چشمگیری انجام دهند.

در سال های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ادبیات حمایت از محرومان هیچ گاه به حاشیه نرفته و همیشه میان مسئولان و در متن جامعه مطرح بوده است. سازمان های بسیاری هم با این هدف تاسیس کرده ایم؛ مانند بنیاد مستضعفان، کمیته امداد، بنیاد مسکن، بهزیستی، تامین اجتماعی، بیمه سلامت و … اما این سازمان ها آن قدر ناموفق بودند که عاقبت به ایده توزیع نقدی یارانه رسیدیم. اشکال کار کجا بود و چرا نتوانستیم فقرزدایی کنیم؟

– ما در ۳۸ سال گذشته، اگر نگوییم با آزمون و خطا پیش رفته ایم، می توانیم بگوییم یک مسیر تکاملی را طی کرده ایم تا به درک روشنی از ماهیت فقر و روش های مقابله با آن رسیدیم.

واقعا به درک روشنی از فقر رسیدیم؟

– به نظر می رسد که نگاه حاکم بر کشور به مقوله فقر، تکامل پیدا کرده است. قطعا این نقطه پایانی نیست و هم نتایج تجربیات خودمان و هم تجربه دیگر کشورها، می تواند به درک بهتر فقر، عوامل زایش و زدایش آن کمک کمند اما به هر حال آن روش آزمون و خطایی، جای خود را به یک نگاه تکامل یافته داد. البته منظورم این نیست که خط سیر همواره صعودی داشته ایم و در موقعی هم برگشت به عقب را شاهد بوده ایم اما در مجموع درک ما از فقر متحول شده است و برای مثال بعد از دو دهه آزمون و خطا به نظام جامع رفاه و تامین اجتماعی رسیدیم.

یعنی متوجه شدیم که روش های صرفا حمایتی یا صدقه ای، فقر را از بین نمی برد و باید سیاست ظرفیت سازی و توانمندسازی را دنبال کرد. در دوره اصلاحات تقریبا یک مدل قابل قبول برای مواجهه و رفع فقر تدوین شد اما متاسفانه در دوره بعد، یک سقوط آزاد در روش های مواجهه با فقر را شاهد بودیم. در دولت های نهم و دهم بازگشت به سازوکارهای دم دستی، غیرموثر و اعانه ای در واقع نشأت گرفته از این نگاه بود که فقر یک پدیده ساده، تک سببی و گذراست که می توان آن را دستاویزی برای سوءاستفاده در بازار سیاست قرار داد.

خوشبختانه در دولت یازدهم باز به آن درک تکامل یافته بازگشتیم و توانمندسازی در دستور کار قرار گرفت. خلاصه این که طبیعی بود بخشی از مسیر درک فقر را با آزمون و خطا طی کنیم، اما بخشی دیگر را بی سبب و با صرف هزینه های هنگفت، مجددا تجربه کردیم. به نظر می رسد می شد این دستاوردها را با هزینه کمتری هم تجربه کرد.

سوءاستفاده سیاسی شارلاتان ها از بی پولی مردم

به دوره قبل اشاره کردید. در آن دوره چندین هزار میلیارد تومان به سطح جامعه تزریق شد که در مجموع رقم هنگفتی بود. چرا این عدد بزرگ هم نتوانست فقر را کم کند یا اصلاح کنم: آیا رقم هنگفتی که به عنوان یارانه نقدی پرداخت شد، در کاهش فقر موفق بود و اگر نه، چرا؟

– به نظر من، در دولت قبل هم فرصت های بزرگی را از دست دادیم و هم منابع مالی خود را تلف کردیم. در آن دوره به طور رسمی رویه های توانمندساز برای کاهش فقر جای خود را به روش های مبتنی بر تظاهر و ریا و زهدفروشی داد. منابعی که می توانست صرف پروژه های عمرانی یا سیاست های اجتماعی موثر شود، صرف پرداخت به میلیون ها نفر شد که به دلیل پایه گذاری غلط، متاسفانه تا امروز هم ادامه دارد.

همانطور که اشاره کردم بررسی ادبیات دولت نهم و دهم درباره فقر، این اطمینان را می دهد که هیچ درک روشنی از این پدیده نزد دولتمردان وجود نداشت. همه تجارب ملی و جهانی هم مورد بی اعتنایی قرار گرفت. به نظر من، آن حجم توجه و بهره برداری از اثرات کوتاه مدت توزیع یارانه نقدی فقط مبین این است که این اقدام با نیت بهره برداری سیاسی صورت گرفت و اساسا محرومیت زدایی یا کاهش فقر از اولویت هایش نبود. بررسی دیگر اقدامات آن دوره هم این حرف را تایید می کند، برای مثال تعداد زیادی از سازمان های موجود یا از بین رفتند یا عملا بلا اثر شدند.

سمن ها، موسسات خیریه و دیگر نهادهای جامعه مدنی هم که نقش موثری در مقابله با فقر دارند، دچار محدودیت و انواع فشارها شدند. از آن طرف نوسان های بی سابقه اقتصادی مانند تورم، فقرا را به شدت فقیرتر کرد. دسترسی دهک های پایین درآمدی به کالاهای سرمایه ای مانند مسکن تقریبا غیرممکن شد. یعنی تورم در بخش مسکن که تا پانصد درصد هم برآورد شده است، عملا طبقات فرودست را از دستیابی به مسکن و سایر خدمات اجتماعی محروم کرد.

هر دوره ای که شدیدترین شعارها درباره حمایت از فقرا داده می شد، تورم های سی و چهل درصدی، عملا جریان دارایی ها را از طبقات محروم به سمت طبقات برخوردار معکوس کرد. مطالعه طرح جامع مسکن نشان می دهد دوره انتظار بیست درصد از فقیرترین های کشور برای خانه دار شدن از شصت سال در ابتدای دولت نهم به صد و بیست سال در انتهای دولت دهم رسید. این حاصل یک نگاه ساده اندیشانه به پدیده فقر بود.

شما می گویید سیاست هایی که به افزایش سطح عمومی قیمت ها منجر شد، ضربه مهلکی به طبقات فرودست وارد کرد و فقرا را فقیرتر کرد. بر سر این بحثی ندارم. من می گویم آن چند ده هزار میلیارد تومانی که به جامعه تزریق شد و قاعدتا در اختیار فقرا هم قرار گرفت، چرا فقر را از بین نبرد؟

– شاید این مسئله با یک مثال آنچه رخ داده بهتر نشان داده شود. در همه آن سال ها، هم دستمزد کارگران و هم حقوق مستمری بگیران افزایش داشت که کم هم نبود اما نرخ افزایش دستمزد و مستمری همواره از نرخ تورم پایین تر بود. به عبارت دیگر، چون سیاست های تورمی اعمال می شد، افزایش دستمزد کارگران و حقوق بازنشستگان، عملا بی فایده بود. به همین ترتیب، تورم های بالا یارانه نقدی را هم بلااثر کرد و اثری در کاهش فقر نداشت.

نکته دیگر هم این است که تورم دارایی خانوارهای برخوردار را بیشتر و دسترسی خانوارهای فقیر را به همان نسبت کم می کند. در واقع یارانه نتوانست اثر آن سیاست های مخرب را خنثی کند. ضمن این که یارانه به هیچ وجه هدفمند نبود و بین هفتاد و دو میلیون نفر توزیع شد. در واقع هیچ اطلاعات قابل اتکایی از تعداد و پراکندگی فقرا وجود نداشت و در غیاب اطلاعات دقیق، تعداد زیادی از افراد مستحق به ویژه آنان که در پایین ترین لایه های جامعه زندگی می کردند، از دایره محاسبه بیرون ماندند.

نکته دیگر این بود که هیچ مطالعه ای در مورد اثربخشی پرداخت یارانه به این صورت انجام نشد. مثلا پرداخت یارانه نقدی به خانواده فقیری که سرپرستش به مواد مخدر اعتیاد دارد، آیا آن خانواده را از دام فقر خارج می کند یا گرفتاری های دیگری درست می کند و … وقتی یارانه نقدی به گروه هدف شما که فقرا هستند اصابت نکرده یا حداقل بخش بزرگی را شامل نشده، قاعدتا نباید انتظار داشته باشید که فقر از بین برود.

این معما هم هنوز حل نشده که چگونه دولتی با بی سابقه ترین ادعاهای حمایت از فقرا، هیچ گزارش کمی و کیفی از وضعیت فقرا و اثربخشی سیاست های خود تهیه نکرده و حتی از تدوین گزارش های ادواری که به صورت روتین تهیه می شد، مانع کرده است. در واقع نظام برنامه ریزی و تصمیم گیری ما با یک خلأ عجیب و بزرگ اعداد و ارقام و آمارها در آن دوره روبروست.

سوءاستفاده سیاسی شارلاتان ها از بی پولی مردم

چطور در آستانه انتخابات ریاست جمهوری و در حالی که یارانه نقدی، اقتصاد را به مرز بحران برد و داشت فاجعه می آفرید، هنوز می شود وعده یارانه ۱۵۰ و ۲۵۰ هزار تومانی داد و پیروزی را هم محتمل دید؟

– به نظر من در جامعه ایران، میزان اقبال به این شعار بسیار کم شده است. بالاخره مردم نتیجه آن سیاست را درک کرده و به وضوح دیده اند. ضمن این که می توانند میزان تحقق پذیری وعده ها و حجم تخریب در صورت عملی شدن وعده ها را تخمین بزنند. امروز نسبت به سال ۸۴، عده خیلی کمتری آن سیاست را می پسندند. اما دو واقعیت تلخ هم وجود دارد که نباید از یاد ببریم شان؛ اول این که بالاخره با وجود همه تلاش های صورت گرفته، فراوانی نسبی فقر وجود دارد و دوم این که ما در یک اقتصاد رانتی زندگی می کنیم که توزیع رانت توسط دولت در آن سابقه طولانی دارد.

در گذشته برخی دولت ها توانسته اند با فروش آرزوها و آمال، رأی بخرند. برای تحقق آن وعده ها و رسیدن به آرزوها هم عمدتا از جیب خود مردم هزینه کرده اند. به این معنا که آینده را به امروز فروخته اند. سیاستی که مصرف غیر هدفمند امروز را به پس انداز و سرمایه گذاری ترجیح می دهد و سیاستی که افق های کوتاه مدت را جایگزین برنامه ریزی بلندمدت می کند، در واقع آینده یک کشور را گروگان می گیرد. چنین سیاست هایی به رانت نفت وابسته است و هر چه آن رانت بیشتر باشد، امکان این نوع شیادی در بازار سیاست بیشتر می شود. می گویم شیادی چون برای نشستن بر سر سفره نفت و دستیابی به صندوق رانت، از فقر مردم سوءاستفاده می کنند.

و آخرین سوال این که چگونه می شود مانع سوءاستفاده از فقر مردم در بزنگاه هایی چون انتخابات شد؟

– به نظرم هیچ راهی جز پخش و توزیع آگاهی وجود ندارد. باید به مردم بقبولانیم همان لحظه ای که به یک شعار بلندپروازانه و خوش آواز اما غیر ممکن رأی می دهند، آینده کشور، خود و فرزندان شان را فروخته اند. البته همزمان با بازخوانی تجارب گذشته و انتشار گسترده آگاهی، دولت نیز همه اهتمام خودش را صرف کاهش فقر و نابرابری، ارتقای سطح رفاه و توسعه فرصت های شغلی کند.

کمک به سرمایه اجتماعی با هدف تقویت احساس کرامت، بی نیازی و عزت نفس وظیفه دیگر دولت است. اعتماد و عزت نفس به قول آمارتیا سن بزرگ ترین سرمایه جوامع شرقی شناخته می شد اما شارلاتان ها در بازار سیاست این سرمایه را برای پرداخت مبلغی کوچک و موقت، از مردم و کشور گرفتند.


منبع: برترینها

برای بهبود رابطه تان، این کارها را بکنید

برترین ها: اختلاف نظر در رابطه عاطفی طبیعی است و هر رابطه ای ممکن است دچار مشکل شود اما آنچه اهمیت دارد، طریقه حل کردن آن است. شما چگونه مشکلات رابطه عاطفی خود را حل می کنید؟ اگر دوست دارید که ترفندهای بهبود یک رابطه عاشقانه را بدانید، با ما همراه باشید.

برای صحبت کردن برنامه ریزی کنید

 چگونه یک رابطه عاطفی بدون مشکل داشته باشیم؟

زمانی که مشکلات آغاز می شوند، برقراری ارتباط با طرف مقابل سخت می شود. از آنجا که شما و شریک زندگی تان از هم دلگیرید، تمایلی نیز به حرف زدن با یکدیگر ندارید اما گفتگو در این زمان یکی از اساسی ترین کارهایی است که باید در اولویت زندگی تان قرار دهید. بنابراین به موارد زیر توجه کنید.

• به عنوان مثال هر روز صبح ۱۵ دقیقه را به صحبت کردن در مورد برنامه هایی که در طول روز دارید، اختصاص دهید یا در اواسط روز، به شریک زندگی تان زنگ بزنید و اوضاع کارش را جویا شوید.

• خالی کردن زمانی مناسب برای صحبت کردن در مورد مشکلات نیز از اهمیت زیادی برخوردار است. در این شرایط بسیاری از استرس های شما از میان می رود و راه برای رسیدن به یک نقطه نظر مشترک، باز می شود. 

• سعی کنید شرایط صحبت کردن را آسان کنید. به عنوان مثال اگر شریک زندگی تان استرس کاری دارد، اول به او نشان دهید که حامی اش هستید، سپس در شرایط که هر دوی شما احساس آرامش دارید، گفتگو را آغاز کنید.

در مکان های عمومی با هم صحبت کنید

اگر احساس می کنید که ممکن است در طول مکالمه هایتان عصبانی شوید و فریاد بکشید، بهتر است که مکانی عمومی مانند پارک، رستوران یا کافی شاپ را برای صحبت کردن انتخاب کنید. در این شرایط آرامش تان را بهتر حفظ خواهید کرد.

شنونده خوبی باشید

اگر یکی از طرفین رابطه احساس کند که حرف هایش شنیده نمی شود، مشکلی بر مشکلات شما اضافه خواهد شد. برای جلوگیری از این مسئله، بهتر است که شنیدن را تمرین کنید. به علاوه:

• هنگام صحبت کردن، به چشم های طرف مقابل تان خیره شوید. از نگاه کردن  به اطراف، گوشی موبایل یا هر چیز دیگر، زمانی که شریک زندگی تان در حال صحبت کردن است، خودداری کنید.

• حرف های طرف مقابل تان را با جملاتی مانند «بله»، «می دانم» یا «خوبه، ادامه بده» تاکید کنید. این کار به او انگیزه لازم را برای ادامه مکالمه می دهد.

از اول شخص مفرد، یا همان «من»، استفاده کنید

اگر در صحبت هایتان مدام از کلمه تو استفاده کنید، این احساس را به طرف مقابل تان منتقل می کنید که تمام تقصیرها گردن اوست. به بیان دیگر، این طور به نظر می رسد که در حال سرزنش او هستید. بنابراین تا جای ممکن سعی کنید به جای «تو»، از «من» استفاده کنید. به عنوان مثال به جای «تو هیچوقت تختت را جمع نمی کنی» این جمله را بیان کنید: «من ممنون ات می شوم اگر تختت را جمع کنی.»

عشق تان را نشان دهید

اگر شریک زندگی تان احساس کند که شما او و کارهایش را ستایش نمی کنید، از شما دلسرد می شود و همین موضوع مشکلات بیشتری را به همراه خواهد داشت. به همین دلیل بیان جمله های تشکرآمیز مانند «متشکرم» یا «من به تو افتخار می کنم» در هر رابطه ای واجب است. به عنوان مثال اگر همسرتان پس از صرف غذا، ظرف ها را شست و آشپزخانه را تمییز کرد، از او تشکر کنید تا بدانید که قدردان محبت هایش هستید. با این کار، او نیز رفتاری متقابل نشان خواهد داد.

قبل از صحبت کردن، فکر کنید

ممکن است گاهی به دلیل مشکلات به وجود آمده، زود از کوره در روید و جملاتی را به زبان آورید که بعدها برایتان پشیمانی به همراه آورد یا این که احساس بدی را به همسرتان منتقل کند که غیرقابل جبران باشد، در این شرایط بهتر است قبل از این که کلامی را به زبان آورید، خوب به عواقبش فکر کنید.

قبل تمام شدن صحبت های شریک زندگی تان، حرف نزنید

قطع کردن صحبت های طرف مقابل و توضیح دادن در جواب حرف های او خود یکی از دلایل بروز مشکلات است. اگر عادت دارید که وسط حرف های همسرتان بپرید، بهتر است که همین حالا این عادت را رها کنید و به اجازه دهید که تمام حرف هایش را قبل از پاسخ شما، تمام کند. این کار نه تنها به او این احساس را منتقل می کند که حرف هایش اهمیت دارد بلکه شما نیز منظور او را به خوبی درک خواهید کرد.

اگر مقصر شمایید، معذرت خواهی کنید

 چگونه یک رابطه عاطفی بدون مشکل داشته باشیم؟

گاهی اوقات، برای این که یک رابطه پیش رود، معذرت خواهی لازم است. بنابراین سعی کنید که با طرف مقابل تان صادق باشید و در جایی که لازم است پشیمانی خود را نشان دهید. پس از معذرت خواهی نیز به فکر جبران کاری که کرده اید باشید. به عنوان مثال بگویید: «من واقعا از تو به علت این که دیر به خانه آمدم، معذرت می خواهم. از این پس حتما تو را در جریان قرار می دهم.»

به دنبال راه حل باشید

اولین قدم برای حل کردن مشکلات، شناسایی آنهاست. واقعا مشکل شما کجاست؟ به عنوان مثال اگر شما و همسرتان اخیرا بگومگوهای زیادی با هم داشته اید، به دنبال دلیل آن باشید. شاید مشکلی که شما با آن دست و پنجه نرم می کنید با مشکل شریک زندگی تان تفاوت داشته باشد. شاید شما از این که همسرتان در کارهای خانه به شما کمک نمی کند ناراحت و دلگیرید، در حالی که همسرتان شما را فردی پرتوقع می داند. پس زمانی را به بررسی مشکلات و علت وقوع آنها اختصاص دهید.

از نیازهایتان بگویید

پس از این که علت مشکل را شناسایی کردید، باید به دنبال راهی برای ابراز احساسات تان باشید. برای این منظور بهتر است که از «من» به جای «تو» استفاده کنید. هر چه در دلتان است را به زبان بیاورید تا شریک زندگی تان نیازها و کمبودهایی را که شما احساس می کنید، بشناسد. به عنوان مثال بگویید: «کارهای خانه آنقدر زیاد است که روی سرم تلمبار شده است، من دوست دارم که گاهی از تو کمک بگیرم.»

به قول تان وفادار باشید

 چگونه یک رابطه عاطفی بدون مشکل داشته باشیم؟

بعد از این که مکالمه با شریک زندگی تان را به نتیجه رساندید و برای بهبود آن تصمیماتی گرفتید، مهم است که به تمام آنها پایبند باشید، در غیر این صورت همان مشکلات قبل، حتی به شکل بدتر، تکرار خواهند شد. به عنوان مثال اگر به همسرتان قول داده اید که زباله ها را هر شب به بیرون از خانه ببرید، در انجام این کار کوتاهی نکنید. با زیر قول زدن تان تمام اعتماد و ارزش حرف هایتان را به زیر سوال خواهید برد.

با هم خوش بگذرانید

تقسیم کردن لحظات خوش با شریک زندگی تان، صمیمیت شما را بیشتر خواهد کرد. به همین دلیل سعی کنید که گاهی از روزمرگی به دور و اوقات فراغت خود را با شریک زندگی تان به اشتراک بگذارید. اگر در طول هفته زمان زیادی برای این کار ندارید، نگران نشوید، آنچه مهم است کیفیت است نه کمیت. بنابراین زمان تان را هر چند کوتاه، به بهترین شکل ممکن سپری کنید. با هم فیلم مورد علاقه تان را ببینید یا برای بازدید از مکانی دیدنی به بیرون از شهر بروید و…

تماس بدنی داشته باشید

تماس بدنی در یک رابطه عاطفی اهمیت بسیاری دارد. ممکن است شما تمام مشکلات را حل کرده باشید اما اگر به صورت فیزیکی علاقه و حمایت خود را به همسرتان نشان ندهید، کار شما نیمه تمام خواهد ماند. رابطه جنسی، گرفتن دست در مکان های عمومی، در آغوش کشیدن، بوسیدن و… از جمله راههایی است که حمایت شما را به همسرتان ثابت می کند، پس آن را دریغ نکنید.

به یکدیگر فضا دهید

گاهی اوقات لازم است که به شریک زندگی تان زمان دهید تا به تنهایی یا با دوستانش روزش را بگذراند. فضا دادن، رابطه شما را شاداب نگه خواهد داشت. وابستگی خوب است اما شما باید زندگی خود را داشته باشید و بتوانید در نبود عشق زندگی تان هم نیازهایتان را برآورده کنید. بنابراین هر چند وقت یک بار به شریک زندگی تان اجازه دهید تا بدون حضور شما برای زندگی اش تصمیم بگیرد.


منبع: برترینها

رواج هیپی گری در ایران

روزنامه اطلاعات به تاریخ٣٠ فروردین ١٣٣۵ در خبری با تیتر «ژیگلوهایی که دستگیر شدند» درباره مزاحمت‌های خیابانی کسانی گزارش داد که پیدایش آن‌ها در کنار دیگر گروه‌های و دسته‌های اجتماعی، از ویژگی‌های فرهنگی و اجتماعی ایران دهه‌های چهل و پنجاه خورشیدی به شمار می‌آید «دیروز عصر سه نفر ژیگولو را در فرمانداری نظامی سر تراشیدند.

دو نفر از این ژیگلوها در مقابل دبیرستان ژاندارک و یکی دیگر را در «میعادگاه» پشت سفارت انگلیس به تور مامورین افتاد. امروز از فرمانداری نظامی کسب اطلاع شد که تصمیم اتخاذ شده است از این پس کسانی را که به وسیله تلفن مزاحم مردم شوند بلافاصله پس از دستگیری کردن به جزیره خارک تبعید نمایند. همچنین مامورینی معین شده‌اند که با لباس مبدل در جلوی مدارس دخترانه مترصد باشند و چنانچه ژیگولوها قصد مزاحمت داشته باشند آن را جلب نمایند».

لمپن‌ها، فکلی‌ها، ژیگول‌ها 

ناگهان دروازه‌های تمدن غرب گشوده شدند

کوشش برای غربی‌سازی جامعه ایران در دوره پهلوی دوم شتاب و شدتی افزون یافت. دگرگونی‌هایی فراوان بدین‌ترتیب در زندگی ایرانی به ویژه در شهرها پدیدار شد. گسترش کوچ روستاییان به شهر و افزایش جمعیت شهرنشین در این دوران، دگرگونی‌هایی در شیوه زندگی، ساختار و گروه‌بندی‌های اجتماعی شهری در پی آورد. این دگرگونی‌ها با افزایش درآمدهای نفتی به ویژه از دهه چهل خورشیدی رفته‌رفته نمای شهرها و شهرنشینی را زیرورو کرد. بوتیک‌ها، شعبه‌های بانک‌های خارجی، رستوران‌ها، هتل‌ها و کافه‌ها، بافت سنتی شهرهای بزرگ را دگرگون کردند. بسیاری از خیابان‌ها و میدان‌ها نام‌هایی تازه همچون الیزابت دوم و روزولت بر خود می‌دیدند که نشانه‌هایی ظاهری از شیوه تازه اجتماعی زندگی در ایران به شمار می‌آمدند. این تغییرهای گسترده و نمادین اما در همه بخش‌های شهرها رخ نداده بودند؛ این تنها یک روی سکه به شمار می‌آمد.

حلبی‌آبادها و مفت‌آبادهایی در منطقه‌ها فقیرنشین و حاشیه شهرها در کنار مصرف‌گرایی و ظواهر پرزرق‌وبرق زندگی غربی در محله‌های برخوردار شکل گرفتند. ساکنان منطقه‌های فقیرنشین و حاشیه شهرها با کم‌ترین امکانات و درآمد ناچیز روزگار می‌گذراندند و تامین خورد و خوراک مهم‌ترین دغدغه آن‌ها بود.

این توسعه ناهمگون در مناطق شهری و به پیروی از آن، نابرابری در دسترسی به امکانات و امتیازها برای قشرهای گوناگون جامعه، گونه‌ای رویارویی طبقاتی و دوگانگی‌های فرهنگی و اجتماعی در شهرها به ویژه در تهران پدید آورد. پیدایش این دوگانگی‌های فرهنگی و اجتماعی، یکی از ویژگی‌های مهم جامعه در روزگار پهلوی به شمار می‌آید که ریشه‌های به آغاز شکل‌گیری این حکومت بازمی‌گردد. سینا علوی در کتاب «موریانه ترس» روایتی جذاب درباره نمودی از این رویارویی‌ها ارایه داده است « از پدرم پرسید: پسرت مدرسه میرود؟ پدرم گفت: کلاس چهارم است و به دبستان مهرگان میرود.

پرسید: مگر در دبستانهای ما درس نمیخواند؟! پاسخ پدرم منفی بود. وی گفت: از شما بعید است … شما چرا؟ شما که آخوندزاده‌اید چرا فرزندتان را در مدارس کافرها بگذارید؟ اینها به بچه‌ها جز بی‌ایمانی چیزی یاد نمیدهند. آن هم این دولت فاسد. بگذاریدش مدارس دینی خودمان، تا یک قدمی برای آخرتتان برداشته باشید. و با عصبانیت حکم کرد: فردا بچه را بیاور تا بگویم اسمش را بنویسند. اگر دنیا را میخواهی بچه‌ات را در همین کافرستان بگذار بماند تا یک قرتی از آب دربیاید و اگر دین و آخرت و خدا و پیغمبر را میخواهی بگذار مدارس دینیه».

جوان شیفته، پیران انگشت بر دهان!

دوگانگی‌های فرهنگی و اجتماعی در زمان پهلوی دوم از راه گسترش نظام آموزش و پرورش، پخش برنامه‌های رادیویی در سراسر ایران و سیاست‌های پخش در تلویزیون و سینما شدت یافت. برنامه‌های رسانه‌ای حکومت با بهره‌گیری از ابزارهای نوین همچون تلویزیون به ویژه پیش از آن رادیو، نقشی فراوان در ترویج فرهنگ غربی مورد نظر حاکمیت در ایران داشت. حوزه نفوذ این برنامه‌ها تا کوچک‌ترین و دورافتاده‌ترین روستاها را نیز دربرمی‌گرفت و آن‌ها را از خود متاثر می‌ساخت.

تلویزیون ملی ایران در هر هفته ساعت‌ها فیلم‌های خارجی به ویژه امریکایی پخش می‌کرد. صحنه‌هایی از زندگی عاشقانه به شیوه غربی، باغچه‌آرایی، پوشش ویژه زنان، شیوه سکونت و زندگی در خانه در این فیلم‌ها به نمایش درمی‌آمد که نمایی کلی، جذاب و فریبنده از دنیای غرب پیش روی جامعه سنتی ایران می‌گذارد. این‌ها گرچه با جامعه سنتی ایران چندان هماهنگ نبود اما به ویژه در میان جوانان تقلید از مدل‌های آرایش مو، پوشش و لباس و رفتارهای هنرپیشگان غربی را رواج می‌داد. چنانچه کودکان و نوجوانان در روستاهایی دورافتاده نیز در پی تقلید از آن شیوه زندگی برمی‌آمدند، چنانکه در این روایت از یک جوان روستایی در آن روزگار به روشنی دیده می‌شود «تغییر در رفتار انسان‌ها بخصوص در جوانان بسیار مشهود بود و به اصطلاح پیران نوعی قرتی‌بازی تلقی می‌شد.

جوانان تازه ازدواج‌کرده گاه نوعروسان خود را سوار دوچرخه می‌کردند و از روستایی به روستای دیگر می‌بردند. این حرکت برای جوانان و نوجوانان رشک‌برانگیز بود اما پیران انگشت به دهان می‌بردند و آن را تقبیح می‌کردند. بچه‌هایی مثل من عاشق رادیو بودیم و چون نداشتیم خودمان ادای آن را درمی‌آوردیم … آواز می‌خواندم و مثل دیوانه‌ها حرف می‌زدم. برای خودم اخبار می‌گفتم، گزارش می‌دادم و ساعت‌ها خودم و سایر دوستانم را سرگرم می‌کردم.

در ادامه این قرتی‌بازی‌ها یک بار نمی‌دانم با چه جراتی ساعت مچی شوهرخاله‌ام را از فرح‌آباد دزدیده بودم … یک بار من این ساعت را روی مچم بستم و سر جوی آب جلوی مسجد مشغول آرایش و پیرایش خودم شد. با آب موهایم را خیس کرده و به آنها فرم دادم. شانه‌ای را که نمی‌دانم از کجا کش رفته بودم برداشته و با آن داشتم موهایم را تاب می‌دادم. به نظرم دکمه‌های یقه‌ام را بسته بودم تا درست عین یک آقای فکل‌کراواتی شیک شوم».

دوگانه متحجر- فناتیک  

غرب‌زده- قرتی

حکومت پهلوی با افزایش درآمدهای نفتی در دهه‌ها چهل و پنجاه خورشیدی، برای غربی‌سازی جامعه ایران بسیار می‌کوشید. بخشی از این تلاش‌ها اما ظاهری و سطحی بود و تنها به قشر و طبقه‌ای ویژه در جامعه منحصر می‌شد، به همین دلیل در شهرهای بزرگ همچون تهران ناهمگونی‌های شدید در پی آورد. این ناهمگونی به نوشته دلال عباس در نوشتار «‌زن در جامعه معاصر ایرانی» در پوشش ظاهری افراد نمودی فراوان داشت «چادرهایی سیاه یا رنگی در مناطق فقیرنشین که اغلب جامعه ایرانی را تشکیل می‌داد، و بی‌حجابی تا مرز برهنگی در مناطق مرفه‌نشین همراه با آرایش بیش از حد و بی‌دینی آشکار». پشتیبانی حکومت پهلوی دوم از غربی‌سازی جامعه ایران به ویژه در حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی، تضادهای اجتماعی و شکاف‌های فرهنگی پدیدار ساخت؛ افراد و گروه‌هایی نیز در برابر تلاش‌های دولت و وابستگان آن، به رویارویی با غرب‌زدگی و مظاهر آن در جامعه برخاستند.

جامعه ایرانی به روزگار یادشده در یک بخش‌بندی کلی، میانه دو قطب یک طیف ناهماهنگ و دوگانه سرگردان بود؛ یک، گروهی که به ظاهر غربی و پیروی از مدهای اروپایی فخر فروخته، دیگرانی را که آنگونه نبودند متحجر و فناتیک می‌نامیدند و دو، آن بخش از جامعه که به سنت‌ها و ارزش‌های دینی پایبند بوده، افرادی را که ظاهر غربی داشتند، غرب‌زده و قرتی خطاب می‌کردند. جلال آل احمد در کتاب «غرب‌زدگی»‌ درباره انسان غرب‌زده، وضعیت جامعه ایرانی در آن روزگار را از دریچه یک منتقد چنین روایت کرده است «آدم غرب‌زده، قرتی است. به خودش خیلی می‌رسد، با سر و پزش خیلی ور می‌رود همیشه انگار از لای زرورق باز شده است یا از فلان مزون فرنگی آمده است».

طبقه متوسط و مرفه، پرچم‌دار غرب‌گرایی

شکل‌گیری طبقه متوسطِ نزدیک به اندیشه‌های غالب حکومت، در زمان پهلوی دوم گسترش یافت. نسلِ پیشین طبقه‌ متوسط که از میانه‌های دوره قاجار در ایران پدید آمده بود، پیوندی فراوان با فرهنگ سنتی داشت اما نسلِ پس از دوره پهلوی اول، متاثر از فرهنگ غرب از فرهنگ سنتی رفته‌رفته دوری جست. طبقه جدید متوسط، از گونه‌ای فرهنگ غربی و غیر ایرانی برآمده بود و می‌کوشید ارزش‌هایی تازه به ویژه از راه مد، لباس غربی و مصرف‌گرایی در جامعه ترویج کند.

رفتن به سینما برای دیدن آخرین آثار سینمای غرب، بهره‌گیری از مجله‌های مد و ژورنال‌های اروپایی و امریکایی، رفتن به بارها و کازینوها، کنسرت‌های خوانندگان، کلوپ‌ها و قمارخانه‌ها، تفریح‌ها و سرگرمی‌هایی نو به شمار می‌آمد که در میان طبقه متوسط فریبندگی و رواج بسیار داشت. مدهای روز جهان در این دوران در میان قشرهای متوسط و ثروتمند متداول بود و بسیاری از جوانان می‌کوشیدند همانند هنرپیشه‌های اتوکشیده اروپایی و امریکایی شوند. این جنبش‌ها و کنش‌های تازه، از جنبه‌های فرهنگی با سنت‌های جامعه ایرانی چندان سازگاری نداشت و رفته‌رفته دودستگی و شکاف را در جامعه متلاطم ایران در پی آورد.

فکل‌کراواتی‌ها

قانون متحدالشکل شدن لباس در ایران در دوره پهلوی اول تصویب شد و حکومت برنامه‌ای گسترده در این زمینه اجرا کرد. همه وابستگان و حقوق‌بگیران دولتی در آغاز ناگزیر شدند از لباس متحدالشکل و کلاه ویژه پهلوی بهره بگیرند. یک یونیفورم خاکی‌رنگ نیز برای پوشش دانش‌آموزان در نظر گرفته شد. دولت رفته‌رفته پوشیدن لباس متحدالشکل را به دیگر قشرهای جامعه نیز تکلیف کرد. همه مردان در شهرها بدین‌ترتیب موظف شدند کت‌وشلوار بپوشند. سیدحسن مدرس، منتقد و مخالف پرآوازه اقدامات پهلوی اول به ویژه در حوزه فرهنگی و اجتماعی، در انتقاد از یکسان‌سازی پوشش در جامعه ایرانی به تقلید از غربی‌ها، به روایت حسین مکی در کتاب«مدرس قهرمان آزادی» چنین گفته بود «در رژیم نوی که نقشه آن را برای ایران بینوا طرح کرده‌اند، نوعی از تجدد به ما داده می‌شود که تمدن مغربی را با رسواترین قیافه، تقدیم نسل‌های آینده خواهند نمود … قریبا چوپان‌های قریه‌های قراعینی و کنگاور با فکل سفید و کراوات در خیابانهای تهران خودنمائی می‌کنند».

پهلوی دوم نیز سیاست یکسان‌سازی و غربی‌سازی پوشش افراد در جامعه ایرانی را به گونه‌ای دیگر پی گرفت. گروه‌هایی اجتماعی از کارمندان، هنرپیشه‌ها، سیاست‌مداران، تاجران و فرهنگیان، حتی برخی قشرها و گروه‌های ویژه همچون جاهل‌ها و کلاه‌مخملی‌ها نیز به پوشیدن کت‌وشلوار روی آوردند. شکل‌هایی دیگر از کت‌وشلوار همچون مدل‌های اسپرت افزون بر مدل‌های کلاسیک آرام‌آرام با تغییر شرایط اجتماعی و گسترش برنامه‌های تلویزیونی و فیلم‌های سینمایی در میان طبقه‌های متوسط و بالای شهری رواج یافت.

مهم‌ترین عامل تمایز فکل‌کراواتی‌ها با دیگران، در نوع و رنگ کت‌وشلوار و ملزوماتی دیگر بود که بهره می‌گرفتند. کراوات، یک‌دستی یا دو رنگی کت‌و شلوار، دستمال گردن، سنجاق، کمربند، کلاه، جلیقه، پیراهن و نوع یقه آن، دوخت و جنس پارچه و نوع یقه کت، از جمله این تفاوت‌ها و تمایزها به شمار می‌آمدند. کت‌وشلوار و اجزای وابسته آن بدین‌ترتیب به اشیایی نمادین بدل شدند که در سال‌های بعد خود را در قالب سرچشمه تنش میان سبک‌های گوناگون زندگی نمایان ساختند. فکل‌کراواتی‌ها در کنش‌ها و رفتارهای خود به شدت تمایل داشتند خود را از دیگر گروه‌های اجتماعی متمایز سازند؛ به‌کارگیری واژگان غربی، استناد به کشورهای اروپایی و امریکایی و نویسندگان و روشنفکران آن‌ها از وی‍ژگی‌های به شمار می‌آمد.

لمپن‌ها، فکلی‌ها، ژیگول‌ها 
لمپن‌ها و جاهل‌ها رخ می‌نمایاند

گسترش تاسیسات شهری، شبکه‌های ارتباطی و افزایش درآمد فروش نفت از دهه چهل خورشیدی رونق و توسعه شهرها به ویژه پایتخت را در پی آورد. بسیاری از ساکنان مناطق محروم و روستاها در جست‌وجوی کار به شهرهای بزرگ راهی شدند. این افراد درآمدی چندان نداشتند و در حاشیه شهرها و محله‌ها ساکن می‌شدند. محله‌های نو پیرامون   سینما، زمین فوتبال و دیگر پاتوق‌ها شکل گرفته، نسل‌های پی‌درپی اینان در یک رفت‌وآمد مشخص، جای خود را به نسل بعدی می‌دادند. ساکنان این منطقه‌ها و محله‌ها، بدون هرگونه مهارت و تخصص بودند، بدین‌ترتیب به کارهایی چون کارگری، کار در خانه‌ها، سرایداری، آبدارچی‌گری، دوره‌گردی و فروشندگی اشتغال می‌یافتند.

پس از شکل‌گیری این منطقه‌ها و محله‌های حاشیه‌ای و حلبی‌آباد‌ها، تعریف‌ها و عبارت‌های «پایین شهر» و «بالای شهر» که بر اختلاف‌های طبقاتی در شهرها مبتنی بود، نمودی بیش‌تر یافت. محیط ویژه اجتماعی رایج در این مناطق، فقر اقتصادی خانواده‌ها و کمبود امکانات موجب می‌شد ساکنان این مناطق از سواد و دانش‌های گوناگون زمانه بی‌بهره باشند. پاره‌ای دسته‌های ویژه اجتماعی همچون لمپن‌ها و جاهل‌ها در چنین بسترهایی پرورش می‌یافتند. این گروه‌ها به گونه‌ای طبقه‌ مازاد در جامعه به شمار آمده، در کوچه‌پس‌کوچه‌های تنگ و تاریک پایین شهر از تحصیل و ثروت بی‌بهره بودند و می‌کوشیدند با تکیه بر زور بازوی خود سری میان سرها درآورند. دسته «لمپن‌ها» یا «جاهل‌ها» فرهنگ ویژه خود را داشتند. لباس رسمی آنان کت‌وشلوارهایى با کلاه مخمل هم‌رنگ و کفش سیاه پاشنه‌خوابیده تمام میخ و پیراهن یقه‌باز بود.

این‌ها از وسیله‌هایی چون کراوات، بارانى و چتر بهره نمی‌برد، اینگونه کارها را ژیگول‌بازى می‌پنداشتند. جاهل‌ها در محله‌ها میدان‌داری می‌کردند؛ زورگیری، باج‌خواهی حتی قمه‌کشی از کارهای رایج آنان به شمار می‌آمد. همچنین با توجه به نفوذی که داشتند در محله‌ها دارای اعتبار بودند، از همین‌رو پاره‌ای ز جوانان در پی تقلید از آنان برمی‌آمدند «بعضی‌ها واقعا جاهل بودن، ولی بعضی‌ها هم ادای جاهلا را درمی‌آوردند- پاشنه کفششونو میخوابوندن، کتشونو مینداختن رو شونه‌شون، عربده میکشیدن- تیزکی میکشیدن و از این کارا دیگه … ولی همین آدم‌ها، کسایی بودن که مردم ناموسشونو بهشون می‌سپردن و طرف چند ماه می‌رفت زیارت».

رواج هیپی‌گری در ایران

طرح‌های گوناگون لباس همچون یقه انگلیسی، شلوار جین و جلیقه که بیش‌ترشان از لباس‌های اروپایی و آمریکایی برگرفته شده بود، با افزایش ارتباطات و گسترش رسانه‌ها در این دوره در جامعه به ویژه میان جوانان رواج گسترده یافت. افراد با پوشش‌هایی بسیار متفاوت، از دخترکانی با ظاهر کاملا غربی تا زنان چادری، بدین‌ترتیب در جامعه به چشم می‌آمدند. این درهم آمیختگی اجتماعی به رواج مدهایی گوناگون انجامید. هیپی‌گری در همین حال و هوا در اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه خورشیدی، برگرفته از دگرگونی اجتماعی جامعه‌های اروپایی و آمریکایی، در ایران رواج یافت. هیپی‌گری از جنبش‌های ضد جنگ ایالات متحده در دهه‌های ۶٠ تا ٨٠ سده بیستم میلادی برآمده بود و پیروان آن مدل‌های ویژه لباس، موسیقی و سر و وضع و آرایشی منحصر به خود داشتند. سبک لباس، رفتار و ارزش‌های هیپی‌ها تاثیری بسیار بر فرهنگ جهان از راه موسیقی، تلویزیون، فیلم، ادبیات و هنر گذاشت. موی ژولیده در ایران اما نماد هیپی‌گری به شمار می‌آمد. هیپی‌های ایرانی از جهان‌بینی و فلسفه آن جنبش آگاهی چندان نداشتند و به پیروی از گروه‌های موسیقی همچون بیتلز و فیلم‌های سینمایی، اداها، ژست‌ها و مدل لباس پوشیدن‌شان را تقلید می‌کردند.

گروه موسیقی بیتلز همراه با شکل‌گیری جنبش هیپی، کار خود را آغاز کرد. جریان‌های فرهنگی دهه شصت میلادی در غرب در پیدایش این گروه تاثیرگذار بودند. ترانه‌های این گروه میان جوانان ایرانی هوادارانی بسیار داشت و در گسترش هیپی‌گری به ویژه در ظاهر و لباس جوانان‌ تاثیرگذار بود.

این سبک از پوشش در دانشگاه‌ها نیز رواج یافت. برخی از دانشجویان آن روزگار، ظاهر دانشجویان هم‌دوره خویش را چنین توصیف می‌کردند «دانشجویان فنی عموما ظاهری ساده دارند با شلوار جین و موهای کوتاه و دخترها با ظاهری ساده‌تر و بدون آرایش. در مقابل فنی هنرها هستند با ظاهری غربی‌تر به سبک بیتل‌ها و هیپی‌ها که آن‌ها را در مقابل بچه‌های فنی قرار می‌دهد». این سبک زندگی و پوشش البته در لایه‌هایی از جامعه ایران آن روزگار چندان مناسب پنداشته نمی‌شد.

استقبال جوانان از اینگونه پوشش را به گونه‌ای از اعتراض و نارضایتی آن‌ها از شرایط اجتماعی زمانه را می‌توان متاثر دانست. چون اینگونه سبک زندگی و پوشش با غربی‌سازی رسمی- دولتی با سنت‌ها و ارزش‌های پذیرفته‌شده ایرانی در سده‌های پیش‌تر هماهنگی و همراهی نداشت، از سوی خانواده‌های ایرانی نیز پذیرفته نمی‌شد. پوشش تازه گرچه از غرب برآمده بود و در میان برنامه‌های فرهنگی و اجتماعی حکومت می‌توانست جای گیرد، اما در پاره‌ای موارد با برخوردهایی رسمی روبه‌رو می‌شود.

نیروهای انتظامی گاه برخوردهایی با اینگونه پوشش‌ها انجام داده، موی بلند جوانان را در خیابان‌ها می‌تراشیدند. خبرها و گزارش‌هایی که در این‌باره در روزنامه‌های آن دوره منتشر می‌شد، شاید با کارهای نامناسب پیوند می‌یافت که آنگونه کسان انجام می‌دادند. روزنامه اطلاعات به تاریخ ٧ مهر ١٣۴٩ در خبری با تیتر «بیتل‌هایی که دختران را به هیپی‌گری تشویق می‌کردند» در این‌باره نوشت «یک بازپرس دادسرای تهران دیروز چهار بیتل را که در خیابان دردشت نارمک مزاحم دخترها می‌شدند و آنان را تشویق به هیپی‌گری می‌کردند بازداشت کردند. بیتل‌ها جمشید، کاظم، کمال و هوشنگ نام دارند. دیروز پدر یکی از دخترها نزد این چهار نفر رفت و به آنان اعتراض کرد که او را کتک زدند.

طبق گزارش خبرنگار ما این چهار نفر جوان که قیافه‌ای شبیه دختر ها داشتند از مدت‌ها قبل در خیابان دردشت نارمک می‌ایستادند و مزاحم دختران محل می‌شدند و می‌خواستند که به جرگه هیپی‌ها بپیوندند و این امر موجب ناراحتی دختران می‌شد. دیروز یک دختر … جریان را به پدر خود اطلاع داد و وی به عنوان اعتراض نزد بیتل‌ها رفت. آنها پدر دختر را به باد تمسخر گرفتند و گفتند که «قدیمی» فکر می‌کند. پدر دختر نیز متقابلا بیتل‌ها را «به درد نخور» خطاب کرد که بر سر او ریختند … واقعه به مامورین پاسگاه ژاندارمری نارمک، شماره ٢ اطلاع داده شد … و بازپرس دادسرای تهران پس از تحقیق از بیتل‌ها آن‌ها را زندانی ساخت».


منبع: برترینها

لباس های ستاره ها در مراسم «مت گالا»

برترین ها: مراسم سالانه جشن موسسه‌ لباس موسوم به «مت گالا» (Met Gala)با حضور مشهورترین چهره‌های دنیای مد و هنر در موزه هنر متروپلیتن شهر نیویورک برگزار شد.

این جشن رسما به عنوان یکی از بزرگترین مراسم مد و لباس، سالانه به نفع موزه متروپولیتن در زمینه مد و لباس برگزار می شود. همچنین به صورت ویژه ای به عنوان یکی از منحصر به فرد ترین برنامه های اجتماعی در نیویورک و یکی از بزرگترین شب های جمع آوری سرمایه با ۹ میلیون دلار در سال می باشد که در سال ۲۰۱۳ رکورد ۱۲ میلیون دلار را هم زده است. این جشن در زمینه فیلم و موسیقی از سال ۱۹۷۱ برگزار شده است و به مانند دیگر مراسم دنیای مد، بر روی فرش قرمز برگزار می شود و بهترین ها و بدترین های دنیای مد به تصویر کشیده می شوند.

در این مقاله گلچینی از مدل لباس ستارگان هالیوودی که در مراسم مت گالا ۲۰۱۷  شرکت کرده بودند را گردآوری کرده ایم.

ریحانا

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»


 

جنیفر لوپز

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

 

کلیر دینز و هیو دنسی

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

فارل ویلیامز و هلن لاسیچان

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

تریسی الیس راس

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

داکوتا جانسون

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

کیت باسورث

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

سلین دیون

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»


 

روث نگا

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»
لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا» 

تندی نیوتون

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

مندی مور

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

نیکی میناژ

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

سارا پلسون

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

آنا وینتور

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

کارلی استیل

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

برد گورسکی

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

الکساندر اسکارشگرد

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

جو جونز

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

تام بردی

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

هیو جکمن

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

مت اسمیت

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

مایکل بی.جردن

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

نیک جونز

لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

فیوچر

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

انسل الگورت

 لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا»

د ویکند

لباس های مجلل ستاره ها در مراسم «مت گالا» 


منبع: برترینها

راز توسعه نیافتگی ما، «داستان نان ایرانی»

هفته نامه کرگدن – محسن رنانی: راز توسعه نیافتگی ما را می توان در داستان «نان ایرانی» دید، بنابراین نان ایرانی یعنی «توسعه ایرانی»؛ اگر سرنوشت نان در این دیار متحول شد، سرنوشت توسعه هم متحول خواهدشد.

این پرسش دیرین دست کم در دو دهه اخیر در برابر ما به طور جدی خودنمایی کرده است که چرا ما ایرانیان با وجود این همه تلاش و مصرف این همه منابع ملی مان شامل نفت و گاز و آب و جنگل ها و معادن و زمین های کشاورزی، هنوز در فاز صفر توسعه درجا می زنیم؟ پاسخ های زیادی به این پرسش داده شده است و من هم در گذشته به هر مناسبت، پاسخ هایی از منظر نفت، اقتصاد سیاسی، استبداد تاریخی، سرمایه اجتماعی، آموزش کودکی و نظایر این ها به این مسئله داده ام. اکنون که قرار شد برای موضوع «نان» چیزی بنویسم، به نظرم رسید که از فرصت نان نیز استفاده کنم تا نکته ای تازه درباره «مسئله توسعه نیافتگی ایران» بگویم.

به گمان من سرنوشت «نان» در ایران آیینه تمام نمای فرهنگ پرتضاد ایرانیان و ناهمگونی آن با ساز و کارهای توسعه است. به دیگر سخن، راز توسعه نیافتگی ما را می توان در داستان «نان ایرانی» دید و بنابراین «نان ایرانی» یعنی «توسعه ایرانی».

 راز توسعه نیافتگی ما، «داستان نان ایرانی»

اگر سرنوشت نان در این دیار متحول شد، سرنوشت توسعه هم متحول خواهدشد. نه این که بگویم کلید توسعه نان است، بلکه معتقدم شاخص این که ما «استعداد توسعه» پیدا کرده ایم یا هنوز نه را در این می توان دید که آیا ما توانایی تحول در «فرهنگ نان» را داریم یا نه. هرگاه دیدیم که برخورد ما با نان تغییر یافت می تواند به این معنی باشد که تصمیم گرفته ایم تغییر کنیم و بنابراین توانایی توسعه را هم خواهیم داشت.

نان در میان ما ایرانیان به بزرگی می ماند که در بیرون خانه خیلی به آن افتخار می کنیم و احترام می گذاریم ولی درون خانه، بی حرمتش می کنیم و جایگاهی و شانی برایش قائل نیستیم. پدربزرگی را در نظر بگیرید که نشان خانواده و اعتبار اجتماعی خاندان است، اما اکنون در خانه در بستر بیماری زمینگیر شده است؛ زیر پایش را عوض می کنیم و حرمتش نگه نمی داریم و کودکش می انگاریم و گاه با پرخاش و گاه با بی اعتنایی با او برخورد می کنیم.

حالا اگر کسی در کوچه نسبت به نام همین پدربزرگ، کوچک ترین بی احترامی را روا دارد، سخت موضع می گیریم و پاسخ می دهیم یا حتی درگیر می شویم. در یک کلام، برای ما خود پدربزرگمان مهم نیست، بلکه نام او مهم است.

ما ملتی هستیم مردمدار، آّبرودار، ریاکار، اهل رودربایستی، اهل تعارف، اهل نفاق و اهل مداحی که صورت را به سیلی سرخ می کنیم، مبادا کسی بفهمد نان شب نداشته ایم. ما ملتی هستیم که حتی وقتی پول خریدن نان نداریم، نان را به نرخ روز می خوریم. نان چنان برای ما محترم است که آن را با چاقو نمی بریم، اما نان همگنان خویش را می بریم. البته گاهی هم این آبروداری مفرط خوب است. به همین علت است که علی رغم حجم عظیم فقیران در کشور ما، خیلی گدا نداریم. بالاخره این آبروداری یک جایی هم کارکرد مثبت دارد، اما در بیشتر جاها این آبروداری مفرط، تضادهای رفتاری پرهزینه ای را به جامعه ما تحمیل می کند.

حال داستان «نان و توسعه» را با هم مرور می کنیم:

خلاصه داستان این است که ما بیشتر اوقات گمان می کنیم نان خیلی مهم است. بنابراین در یک تعصب کور و خام گندم می شود اولین گزینه در الگوی کشت کشاورزی مان، یعنی حتی وقتی در کویر زندگی می کنیم و حتی وقتی مجبوریم آب را از عمق دویست متری زمین پمپاژ کنیم، گندم می کاریم ولی حاضر نیستیم به جای گندم، سیب زمینی بکاریم که یک پنجم گندم به آب نیاز دارد و پختش ساده تر است و در هر مترمربع خاک هم پنج برابر گندم بازدهی دارد.

پس این نان آن قدر برای ما مقدس است که اشکالی ندارد آب هایمان را برایش هدر بدهیم؛ پس مقامات و سیاست مداران مان که باید راهبران ما در مسیر درست و عقلانی باشند نیز به تقلید از ما گندم را محصول استراتژیک اعلام می کنند و بعد از انقلاب کمر همت می بندیم که خود را در تولید گندم خودکفا کنیم؛ بعد هی قیمت گندم را بالا می بریم تا کشاورزان بیشتر بکارند و بعد هی مجوز آبیاری بارانی می دهیم تا باز بتوانند سطح بیشتری از زمین های مان را زیر کشت این «محصول استراتژیک» ببرند و آب را از عمق زمین بکشند تا به خودمان و به ملتمان و به مقاماتمان گزارش بدهیم که ما در گندم خودکفا شدیم و به میمنت این پیروزی بزرگ به گندم کاران نمونه مان خوشه طلایی هدیه بدهیم.

 راز توسعه نیافتگی ما، «داستان نان ایرانی»

و البته هی به خودمان بگوییم که گندم محصول استراتژیک است و اجازه ندهیم که در سیاست های مان بازنگری کنیم و بعد هی به دشمنانمان پرخاش کنیم تا بیایند و با ما بجنگند. و البته وقتی آن ها به جنگ ما آمدند، ما هی بیشتر پرخاش کنیم تا بلکه صادرات گندمشان به ما را ممنوع کنند و ما به خودکفایی گندممان افتخار کنیم، اما آن ها این کار را نکردند و ما مانده ایم چه راهکاری در پیش بگیریم که بالاخره بتوانیم تداوم سیاست خودکفایی گندممان را توجیه و تضمین کنیم و همچنان به نابودی بیشتر منابع آبی خود کمر همت ببندیم. چون برای ما نان مهم است، آب که چرک کف دست است، می آید و می رود. آنچه مهم است، نان است و گندم است که نشان اقتدار ملی و هویت ملی ماست.

هرچه هم همسایه های شمالی مان به ما بگویند که بابا ما زمین فراوان و آب فراوان داریم، اما نیروی کار کافی نداریم و خوب است شما بیایید زمین های ما را به صورت شراکتی یا به صورت اجاره ای بکارید، وقعی نمی گذاریم، چون معتقدیم حلال و پاک بودن نانی که می خوریم مهم است و اگر نان غیرحلال بخوریم، اخلاقمان بد می شود و بی غیرتی و بی لیاقتی در جامعه ما رواج می یابد.

بنابراین ترجیح می دهیم از همین ته مانده آب های زیرزمینی مان- که اگر به همین شکل کنونی مصرف کنیم، ده سال دیگر تمام می شود- استفاده کنیم و گندم بکاریم و گندم بیگانه را نخوریم و نانمان به دوستی با بیگانگان (حتی اگر مسلمان باشند، حتی اگر فارسی حرف بزنند، حتی اگر روزگاری جزئی از ایران بوده باشند و…) گره نخورد.

خوب حالا که این همه غیرت را یک جا جمع کردیم و این همه هزینه دادیم و «گندم ملی» تولید کردیم، با آن چه می کنیم؟ دوباره متوجه می شویم که ما ملت خیلی مهمی هستیم و خیلی ناز داریم و پیش معده مان خیلی رودربایستی داریم و به همین دلیل باید نان برتر بخوریم […] این نان برتر خورشی به رنگ سفید است.

زشت است برای ما که نان قهوه ای یا همان نان سبوس دار بخوریم، پس باید «آن سفید» بخوریم و نان سفید باید با آرد سفید پخته شود. پس به همه آسیاب هایمان دستور می دهیم که پوست گندم را بکنند و آن را سفید کنند. یعنی این عصاره طبیعت- که حتی حضرت آدم به بوی آن فریفته شد- را غلفتی پوست می کنیم و به صورت سبوس گندم و به عنوان غذای حیوانی می دهیم به گاوهایمان.  

برای ما مهم نیست که تمام ویتامین ها و مواد مغذی گندم در سبوس آن است و آرد گندم سفید فقط شامل نشاسته است که اندک مواد مغذی باقیمانده در آن را هم در فرایند پخت با حرارت بالا از آن می گیریم، بعد این نشاسته ها در روده به قند تبدیل می شود و این قند بدون ویتامین وارد خون می شود و به جای آن که به انرژی تبدیل شود، به چربی تبدیل می شود و حاصل آن می شود فشار خون و دیابت و گرفتگی عروق و سکته. و به قول دکتر موسی صالحی (متخصص تغذیه) همان بلایی که بر سر نخبه هایمان می آوریم و آنان را به پخمه تبدیل می کنیم، همان بلا را هم بر سر گندم می آوریم و این آقای گندم نخبه را هم به یک موجود پخمه (نشاسته) تبدیل می کنیم.

بعد از این همه زحمتی که برای رسیدن به «نان سفید» می کشیم، می دهیمش دست حضرت نانوا. جناب نانوا که اگر خیلی آدم خوبی باشد و برای تسریع ورآمدن خمیر، جوش شیرین و جوهر قند به آن اضافه نکند و ما را به سرطان دچار نکند، چون خیلی عجله دارد و باید نان بیشتری از تنور بیرون بدهد، نان ها را یا خمیر در می آورد یا آن قدر آتش تنور را بالا می برد که بخش های نازک نان سوخته می شود و البته ما هم که انسان های خیلی ماخوذ به حیا و آبروداری هستیم، احترام شاطر را نگه می داریم و با یک تشکر آبدار نان را از او یا شاگردش تحویل می گیریم.

اگر هم یکی از ما جرئت کند و از شاطر بخواهد که لطف کند نان را سوخته یا خمیر بیرون نیاورد، با خطاب حضرت شاطر رو به رو می شود که «آقا اصلا نان نداریم» و ما هم که برای نان خیلی ارزش قائل هستیم، ترجیح می دهیم سکوت کنیم تا نانمان آجر نشود.

 راز توسعه نیافتگی ما، «داستان نان ایرانی»

حالا وقتی ما داریم این نان دل سوخته یا نان ناپخته را می بریم خانه، ناگهان متوجه می شویم که یک تکه نان خشک در کوچه افتاده است؛ رگ غیرتمان می جنبد و خم می شویم و نان را بر می داریم و فوت می کنیم و می بوسیم و روی رف پنجره ای یا شکاف درختی می گذاریم که خدای نکرده نسبت به این نعمت الهی کفران نکرده باشیم. همین طور که داریم این نان مقدس را به خانه می بریم، همسرمان به همراه زباله ها یک کیسه نان خشک هم دم در خانه گذاشته است تا ما تحویل رفتگر بدهیم.

یعنی این نان مقدس فقط تا سر سفره ما مقدس است. آن قدر مقدس که حاضر نیستیم با کارد یا قیچی آن را ببریم و به سر سفره ببریم، پس نان را به تکه های کوچک قابل استفاده برش نمی دهیم و آن را کامل و سالم سر سفره می بریم.

این جاست که ناگهان یک اتفاق مهم می افتد؛ یعنی همین که نان را در سفره نهادیم، ناگهان تقدس نان پایان می پذیرد. از این جا به بعد تمام کوشش ما این است که نشان دهیم نان چیزی جز یک کالای بی ارزش یا حتی زباله بی مصرف نیست. نخست هنگام غذا خوردن یک نان کامل را بر می داریم و تکه تکه می کنیم، ولی تنها بخش کوچکی از آن را می خوریم و در پایان غذا سفره را با حجم زیادی نان های قطعه قطعه شده رها می کنیم. حالا دیگر این تکه نان های داخل سفره چیزی جز زباله برای ما محسوب نمی شود که حتی از جمع کردن آن برای مصارف بعد هم شرم داریم. نان باید تازه باشد، پس ضرورتی ندارد حتی نان های سالمی را که باقی مانده است، جمع آوری کنیم و به صورت بهداشتی و سالم نگه داریم.

ضیافت پایان یافته است؛ هرچه می ماند زباله است. بقیه نان های درسته ای که یک ساعت پیش از نانوایی خریده بودیم هم دیگر تقدس ندارند. پس به راحتی در گوشه ای می گذاریم تا کپک بزند یا خشک شود تا اخلاقا اجازه پیدا کنیم آن را دور بریزیم.

راستی آیا تا به حال دیده اید میزبانی بر سر سفره میهمانی اش به میهمانان خود اصرار کند که نان هم بفرمایید؟ میهمانان گرامی نان مقدس است، میل بفرمایید! همه تعارفات می رود سراغ خورش و کباب و اقلام دیگر و نان مقدس ما می شود یک چیز زائد که از سر مجبوری و برای آن که جنسمان جور باشد، آن را بر سر سفره آورده ایم.۱ همه حواس میزان و میهمان به خورش است و کباب و تا برنج هست کسی نیم نگاهی هم به نان نمی کند. گویی دیگر این آن «آقا نان» نیست که آن همه برایش هزینه کرده ایم و آب هایمان را هدر داده ایم تا بیاید سر سفره هایمان و چنین می شود که سی درصد از نان هایمان به صورت ضایعات در می آید و می شویم دارنده مقام نخست ضایعات نان در جهان.

می بینید این پارادوکس «تقدس بی ارزش» را که در نان ایجاد کرده ایم؟ ما از این پارادوکس ها زیاد داریم. مهم ترینش پارادوکس «غرور و ناتوانی» است که از یک سو ناتوانیم از این که در چاه فاضلاب وسط خیابان هایمان را هم سطح با خیابان کار بگذاریم و این درها معمولا یا پنج سانت بالاتر یا پنج سانت پایین تر از سطح خیابان است و از سوی دیگر می خواهیم تا چند سال دیگر قدرت اول منطقه در اقتصاد و سیاست و علم و امنیت باشیم. و باز در حالی که بهره هوشی ما حتی کمی از متوسط جهان پایین تر است (بهره هوشی متوسط ایرانیان ۸۴) است خود را باهوش ترین ملت دنیا می دانیم و قس علی هذا.

این داستان ضایع سازی نان مقدس را که برایش چقدر هزینه کرده ایم، در داستان برخورد ما با مذهب و مناسک دینی و عزاداری و نخبه پروری و دانشگاه سازی و تاسیس منطقه آزاد و نظایر این ها هم عینا تکرار می کنیم. درواقع الگوی پخمه سازی نان در همه ارکان زیست اجتماعی ما وجود دارد. «تناقض نان» نمادی از «تناقض توسعه» در این دیار است. از یک سو خیلی مقدس است و از یک سو آن را به راحتی به زباله تبدیل می کنیم، از یک سو خیلی برای تولیدش خرج می کنیم و از یک سو حاضر نیستیم آن را بر صدر بنشانیم و قدرش بدانیم، از یک سو آن را بزک می کنیم و از یک سو آن را از محتوا تهی می کنیم.

از یک سو خیابان به خیابان می چرخیم تا یک نانوایی پیدا کنیم و نان بخریم، از آن سو حاضر نیستیم برای این چیزی که این قدر مهم است و مقدس است، پول زیادی بدهیم. یعنی اگر یک نانوایی، نان خوب بدهد ولی صد تومان گران تر بدهد، دادمان در می آید، اما اگر نانوای دیگری هنگام پخت، نان را سوخته یا خمیر درآورد ولی آن را صد تومان ارزان تر بفروشد، برایش صف می کشیم. ما همیشه برای ارزان خری هزینه زیادی داده ایم. فرقی نمی کند این «چیز ارزان» می تواند نان باشد، می تواند هنر باشد، می تواند فرهنگ باشد، می تواند علم باشد و…

ما در حوزه توسعه هم دچار این دوگانگی هستیم. در بخش هایی خیلی برای توسعه خرج می کنیم. حتی تمام ذخایر نفت خود را برای رسیدن به توسعه استخراج می کنیم و می فروشیم و هی کارخانه و شهرک صنعتی و سد و پتروشیمی و کارخانه سیمان می زنیم، اما وقتی نوبت تحولات نهادی و رفتاری می رسد ناگهان قفل می کنیم و متوقف می شویم.

 راز توسعه نیافتگی ما، «داستان نان ایرانی»

ما فرایندهای توسعه را هم گران تولید می کنیم و ارزان می فروشیم و همین تناقض اندیشگی و تضاد رفتاری ما در حوزه توسعه بوده است که باعث شده همان بلایی که سر گندممان می آوریم، سر نفتمان هم بیاوریم و سر جنگل هایمان و آب هایمان و گازمان و معدنمان هم بیاوریم و البته مهم تر و خسارت بارتر از همه، بر سر نخبگانمان هم بیاوریم.

ما چقدر خرج نخبگانمان می کنیم تا آموزش ببینند و سرآمد شوند، بعد کاری می کنیم که یا از کشور بروند یا همین جا بمانند و افسرده و خانه نشین شوند. ما ملت پرتناقضی هستیم و من ریشه آن را در «آبروداری» ایرانیان می دانم که به نوبه خود به رفتارهای دیگری از جنس دروغ و نفاق و فریب و رودربایستی و تعارف و ریا می انجامد. در یک کلام: ما گندم نمایان جو فروشیم. آری توسعه ما متوقف خواهدماند تا وقتی که ما تصمیم بگیریم «نانمان را به نرخ نان بخوریم.»

پی نوشت:

۱٫    تنها کسی که تاکنون دیده ام که بر سر سفره به میهمانان اصرار می کرد «نان هم بفرمایید» مادربزرگم بود.


منبع: برترینها