اسرار «حشاشین ها»؛ مرگبارترین گروه مخفی جهان

مجله دانستنیها – یوسف اسفندیاری: یکی از معروف ترین توضیحات درباره «حشاشین» در قسمتی از گزارش سفیر امپراتور «فردریک بارباروسا» (Fredrick Barbarossa) امپراتور روم) در مصر آمده است: «این گروه بدون قانون زندگی می کنند. آنها در کوهستان ها به سر می برند و تقریبا تسخیرناپذیر هستند زیرا هنگام جنگ به قلاع استواری که دارند پناه می برند. در میان خود امیری دارند که ترسش در دل همه امرا چه دور و چه نزدیک و همچنین شهریاران مسیحی همجوار رخنه کرده است زیرا او عادت دارد که به طریق مرموز و حیرت انگیزی آنها را به قتل برساند.» اما واقعا حشاشین چه کسانی بودند که تا امروز هم مورد بحث و بررسی هستند؟

اقدام به ترور و قتل قدمتی به اندازه عمر بشر دارد. گروه مخفی حشاشین، با وجود این که در اقدام به ترور اولین نبودند اما به عنوان یکی از اولین گروه های سازمان یافته برای ترور شناخته می شدند. حشاشین که به عنوان «اسماعیلی ها» هم شهرت داشتند، گروهی از «اسماعیلیان نزاری» بودند که انشعابی از مذهب «اسماعیلیه» بود. این افراد عقیده انحرافی داشتند و امامت را به اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق (ع) ختم کرده، او را امام هفتم می دانستند. آنها اقدامات خود را در خاورمیانه و حدود سال ۱۰۹۰ میلادی (۴۶۸) آغاز کردند و تا پیش از آغاز اولین جنگ صلیبی در سال ۱۲۵۶ میلادی (۶۳۴) توانستند تعداد زیادی قلعه را تصرف کنند. موقعیت مکانی قلعه های تصرف شده از «الموت» آغاز می شد و تا حدود سوریه امروزی و سرزمین شام پیش می رفت.

 اسرار «حشاشین ها»؛ مرگبارترین گروه مخفی جهان
در مکاتبات فردریک بارباروسا با حاکمان خود در خاورمیانه، موقعیت حشاشیون نواحی اطراف حلب، دمشق و انطاکیه در ترکیه امروزی ذکر می شود. با توجه به این مکاتبات این طور به نظر می رسد که حشاشین در بیشتر موقعیت های خود، از همه طرف تحت محاصره دشمن بودند. پس از آغاز جنگ های صلیبی که برای بازپس گیری سرزمین های مقدس از طرف مسیحیان آغاز شد، «سلجوقیان» هم پیشروی خود را برای تصرف مناطق بیشتر آغاز کردند. حشاشین که به هیچ کدام از این دو طرف متعلق نبودند، احساس خطر کردند و تصمیم گرفتند با هر دو طرف مقابله کنند.

این گروه توسط یک چهره مشهور به نام «حسن صباح» پایه گذاری شد. او با استفاده از شهرت خود و بعد از جذب طرفدار به تعداد کافی، آموزش گروه مخفی اش را آغاز کرد. حسن صباح به عنوان یک متفکر، نویسنده و همچنین جنگجو شهرت فراوانی داشت. به او لقب «پیر کوهستان» داده بودند، لقبی که به تمام رهبران حشاشین بعد از صباح اطلاق می شد. او توانست اسماعیلیه را از تسلط خلفای فاطمیان در مصر آزاد کند و با رهبری خودش، اسماعیلیان را در سوریه و ایران متمرکز کند تا بتوانند آزادانه به فعالیت های خود بپردازند.

همان طور که گفتیم مراکز قدرت اسماعیلی ها تعداد زیادی قلعه تحت کنترل آنها بودند که بزرگ ترین قلعه آنها «قلعه الموت» بود. موقعیت کوهستانی این قلعه به هیچ عنوان امری اتفاقی نبود و به دلیل موقعیت استراتژیکش، برتری زیادی نسبت به دشمنان داشتند. به مدت بیش از ۱۰۰ سال، آنها توانستند در مقابل حملات سلجوقی ها و صلیبی ها از خود مقاومت نشان دهند اما در نهایت در مقابل ارتش مغول ها شکست خوردند.

بسیاری از پیروان «پیر کوهستان» از افرادی بودند که در کوه ها و روستاهای اطراف قلعه زندگی می کردند و بیشتر آنها هم در سنین جوانی بودند. در شهرها هم آنها افراد صنعتگر، تاجر و کارگران را به فرقه خود دعوت می کردند، اما در جذب طبقات بالای جامعه چندان موفق نبودند.

ارتش سایه ها

همیشه هاله ای از رمز و راز در اطراف حشاشین به عنوان گروهی مخوف وجود داشته است. مردم معتقد بودند که آنها بسیار افراطی و البته وفادار هستند و از طریق حیله و مواد مخدر نیرو جذب می کنند. (البته استفاده از مواد مخدر توسط این گروه اثبات شده نیست.) مسافرانی مانند «مارکوپولو» به مخوف بودن و راه و رسم عجیب این گروه اشاره کرده اند. البته باید گفت که مارکوپولو در سال ۱۲۵۴ میلادی متولد شده بود و بیشتر مطالب مارکوپولو درباره حسن صباح است اما در زمان تولد مارکوپولو بیش از ۱۰۰ سال از مرگ صباح گذشته است.

اسرار «حشاشین ها»؛ مرگبارترین گروه مخفی جهان 
این سفرنامه نویس ونیزی داستان محلی را تعریف می کند که به دست صباح ساخته شده است و آن چنان جذاب بوده که جوانان تحت تاثیر مواد مخدر به هیچ عنوان نمی خواستند آنجا را ترک کنند. جوانان برای این که بار دیگر به چنین محلی برگردند از تمام فرمان های صباح حتی تا حد فدا کردن جان خود اطاعت می کردند.

معلوم نیست که حتی قسمت کوچکی از این داستان حقیقت داشته باشد اما چیزی که مهم است، نحوه نگرش مردم نسبت به این گروه است. گروهی کاملا مخفی و مرموز به همراه آیین و رسوم مخصوص به خود. افراد این گروه به اطاعت بی قید و شرط از فرمان های حسن صباح شهرت داشتند. شهرت این میزان از وفاداری در سراسر خاورمیانه و حتی فراتر از آن پیچیده بود و این وفاداری بی قید و شرط به یکی از نگرانی های حاکمان سراسر منطقه تبدیل شده بود.

البته شهرت اصلی حشاشین به دلیل قتل های گسترده این گروه بود که ترس زیادی در دل مسلمانان و مسیحیان انداخت. به دلیل نحوه قتل توسط آنها، گروه های زیادی از آنها نفرت داشتند. این نفرت بیشتر به نحوه رفتار این گروه بود که به قولی «به هیچ قانونی اعتقاد نداشتند».

مردم در آن زمان در دنیایی زندگی می کردند که دلاوری های نظامی و سلحشوری از اجزای مهم جنگ و دیپلماسی بود اما در امپراتوری ها، با دیده تحقیر به حشاشین نگاه می کردند، چون به جای قتل «شرافتمندانه» از طریق نیرنگ و به طور مخفیانه هدفت های خود را می کشتند. کشیش آلمانی، «بروکاردوس» (Brocardus) حشاشین را گروهی خطرناک توصیف می کند و می گوید: «آنها تشنه خون انسان هستند. هر کسی را در ازای پرداخت مبلغی به قتل می رسانند و برای هیچ چیزی از جمله زندگی و رستگاری ارزشی قائل نیستند.»

فرقه مرموز

دلیل اصلی ترورها و قتل های حشاشین هنوز مورد بحث و جدل است. البته اعتقاد به لزوم قتل و ترور حاکمان ستمگر با توجه به باورهای آنها، انگیزه به ظاهر بسیار موجهی برای آنها بود. قتل حاکمان برای مردم و کشور کاری بود که پیش از حشاشیون هم سابقه زیادی داشت. مانند قتل «ژولیوس سزار» برای نجات روم. قربانیان اسماعیلی ها عمدتا شاهزادگان، مقامات رسمی، وزیران و چهره های دینی و صلیبی ها بودند.

اسرار «حشاشین ها»؛ مرگبارترین گروه مخفی جهان

حشاشین به دلیل نحوه به قتل رساندن هدف های خود، به شهرت زیادی رسیده بودند. از قرار معلوم آنها تنها از خنجر برای کشتن استفاده می کردند و ابزار معمول آن سال ها یعنی شمشیر و زهر را به کار نمی بردند.روش ترور آنها باعث شد که بدون داشتن ارتشی پر تعداد بتوانند صدها سال مناطق تحت تسلط خود را حفظ کنند.

حشاشین به راحتی و بدون هیچ گونه شک و تردیدی اهداف خود را در حضور شاهدان به قتل می رساندند، به همین دلیل با دیگر مزدوران قاتل در آن زمان تفاوت بسیاری داشتند. «صلاح الدین ایوبی» که تلاش های زیادی برای متحد کردن مسلمانان انجام داد، بعد از سوءقصدهای زیاد به جانش، شب ها در یک برج چوبی می خوابید که تحت تدابیر شدید امنیتی بود.

«کنراد مونتفرات» (Conrad of Montferrt)، پادشاه بیت المقدس، نخستین رهبر مسیحی بود که در سال ۱۱۹۲ میلادی (۵۷۰) توسط حشاشین ترور شد. قتل او در شهر صور در لبنان، نشان دهنده میزان قدرت این گروه مخوف بود. این اولین بار بود که در آن منطقه یک پادشاه در روز روشن و در حضور محافظانش به قتل می رسید. یکی از قاتلان دستگیر و دیگری کشته شد. این فرد در زیر شکنجه اعلام کرد که از طرف «ریچارد شیردل» (Richard the Lionlheart) برای ترور کنراد اعزام شده است و با توجه به اختلافات این دو نفر به نظر منطقی می آمد اما حسن صباح در نامه ای به شاهزاده اروپایی، ریچارد شیردل را از اتهام قتل مبرا دانست و مسئولیت ترور را بر عهده گرفت. او در ادامه نوشت که در این ترور، هدف تنها پادشاه بود و افراد او به هیچ عنوان اجازه آسیب رساندن به مردم بی گناه را نداشته اند.

 
با حذف شخصیت های برجسته مسلمان و مسیحی، حشاشین توانستند بدون داشتن برتری نظامی، موقعیت خود را حفظ کنند. این جمله از یک شاعر اسماعیلی نشان می دهد که حشاشین چقدر اعتماد به نفس داشته اند. او می نویسد: «ای برادران! چون زمان پیروزی فرا رسد و اقبال از دو جهان به یاری ما شتابد، آن گاه یک جنگاور پیاده کافی است که پادشاهی را با ۱۰۰ هزار سوار به وحشت افکند.»

روش های ترور

برای رسیدن به اهداف و قتل آنها، حشاشین استاد تغییر چهره بودند و به راحتی خودشان را مانند مردم محلی تغییر می دادند. البته استفاده از ماسک و کلاه با وجود این که جذاب است، چندان واقعیت ندارد؛ چون افراد با چنین پوششی به خصوص در روز روشن توجهات زیادی را به خود جلب می کنند. به جای این، صحنه سازی و استفاده از عناصر محیطی نظیر همان که در ترور سال ۱۱۰۶ میلادی (۴۸۴ شمسی) ثبت شده (ترور صلاح الدین ایوبی که البته ناموفق ماند)، نقش حیاتی در ترورهای این گروه داشته است. مثلا شش نفر از آنها به بهانه ضبط اسب و صالح های یک شوالیه آلمانی توانستند به حضور یک چهره مذهبی جنجالی در قاهره برسند، بدون آن که کسی به آنها مشکوک شود.

اسرار «حشاشین ها»؛ مرگبارترین گروه مخفی جهان 
عملیات روانی و همچنین خشونت فیزیکی هم از جمله ابزارهای آنها بود. «احمد سنجر»، پادشاه سلجوقی، کسی بود که جنگ های فراوانی را علیه قلعه های اسماعیلی ها به راه انداخت و به درخواست صلح از طرف آنها هم جواب منفی داد. طبق روایات تاریخی، یک روز صبح که احمد سنجر از خواب بلند می شود، یادداشتی را می بیند که با خنجر در کنار تختخوابش فرو رفته و در آن درخواست صلح ذکر شده بود. سپس پیامی از طرف حشاشین برای او فرستاده می شود که در آن نوشته شده بود: «اگر من می خواستم این خنجر به جای تختت می توانست در قلبت قرار گیرد.» سلطان سنجر که از این اتفاق به شدت وحشت کرده بود دستور صلح را صادر کرد و برای دهه ها میان اسماعیلی ها و سلجوقی ها صلح پایداری برقرار شد.

ترسی ه از اسماعیلی ها در سرزمین های مقدس وجود داشت، باعث شد که حقایق درباره این گروه به شدت تحریف شوند. همچنین به دلیل نابودی تمام منابع کتبی حشاشین بعد از تصرف قلعه الموت توسط مغول ها، منابع ما درباره این گروه، تنها نوشته های دشمنان آنهاست. به احتمال زیاد حشاشین تنها یک حکومت سیاسی در سرزمین های مقدس بودند و آن گونه که در تاریخ ثبت شده است، گروهی به این شدت خطرناک و افراطی نبوده اند.

نابودی حشاشین

تا سال ۱۲۲۷ میلادی (۶۰۵) حشاشین به یک قدرت سیاسی مهم در منطقه تبدیل شده بودند. افول حشاشین از زمانی آغاز شد که آنها به ناچار در دو جبهه مختلف سرگرم مبارزه با دشمنان خود بودند. مهم ترین دشمن آنها مغول ها بودند. این سوارکاران در سال ۱۲۵۶ میلادی (۶۳۴) از آسیای میانه مانند صاعقه ای به خاورمیانه هجوم آوردند و هر چیزی که بر سر راه شان قرار داشت، از بین بردند. در این زمان حشاشین اختلافات خود با دیگر حکومت های مسلمان را کنار گذاشتند تا با اتحاد یکدیگر با مغول ها مبارزه کنند؛ اتحادی که هیچ سودی برای آنها نداشت.

اسرار «حشاشین ها»؛ مرگبارترین گروه مخفی جهان 
شاید حشاشین با تلاش برای قتل یکی از فرماندهان مغول به نام «منگوقاآن»، در شعله ور کردن نفرت مغول ها نسبت به خودشان نقش داشته باشند. بعد از این تلاش ناموفق، «هلاکوخان» به همراه ارتش خود توانست در همان سال قلعه الموت را تسخیر کند. دومین دشمن اصلی آنها، سلطان مصر، معروف به «بیبرس» (Bayber) بود. او تلاش می کرد سرزمین شام را از تسلط اروپایی ها و مغول ها خارج کند. اسماعیلی ها هم به عنوان یک دولت مستقل در میان این سرزمین ها زندگی می کردند و از چشم او خطر بزرگی بودند. حشاشین که در بین دشمنان قدرتمند خود گرفتار شده بودند، یک به یک قلعه های خود را در سوریه از دست دادند.

بعد از این اتفاقات، حشاشین دیگر به عنوان یک دولت مستقل از بین رفتند اما تعداد اندکی از آنها بعد از شکست به عملیات پراکنده خود ادامه دادند. از معروف ترین این عملیات ها می توان به ترور «ادوارد اول» (Edvard I) طی جنگ های صلیبی اشاره کرد که البته موفقیت آمیز نبود. تا اواخر قرن ۱۳ میلادی (قرن هفتم) دیگر اثری از حشاشین به عنوان یک گروه منسجم پیدا نمی شد. اسماعیلی ها بعد از سال ها تلاش بی وقفه نتوانستند حکومت خودشان را حفظ کنند ولی موجب به وجود آمدن افسانه هایی شدند که تا سال ها بعد ادامه پیدا کرده است.

لیست ترور حشاشین

دستان بلند حشاشین به همه جا می رسید. شاهان و سلاطین اگر موجب ناراحتی پیر کوهستان می شدند، می بایست اقدامات زیادی را برای محافظت از خود انجام می دادند.

خواجه نظام الملک

این وزیر قدرتمند حکومت سلجوقی، طبق روایات به دست آمده در بروجرد در نزدیکی نهاوند به دست کسی که لباس صوفیان را پوشیده بود با ضرب کار بر سینه و رگش زخمی و یک روز پس از آن درگذشت.

کنراد مونتفرات (Conrad of Montferrat)

او بلندپایه ترین کسی بود که توسط حشاشین ترور شد. قاتلان که خودشان را شبیه راهبان مسیحی در آورده بودند توانستند پادشاه بیت المقدس را از پای دربیاورند.

صلاح الدین ایوبی

صلاح الدین ایوبی به عنوان یک فرمانده سنی مذهب، دشمن ریچارد شیردل و حشاشین بود. قاتلان با پوشش سربازان، دو بار به قتل صلاح الدین اقدام کردند. یک بار در حلب و سال بعد در شهر اعزاز که موفق نبودند.

ادوارد اول

در جنگ های صلیبی ادوارد اول، حشاشین به عنوان یک گروه، ناپدید شده بودند اما همچنان به صورت فردی دست به کارهای مخفی می زدند. زمانی که ضارب وارد اتاق خواب ادوارد می شود، او با دستانی خالی او را می کشد.


منبع: برترینها

افتتاح نمایندگی ال سی وایکیکی (LC Waikiki) در دیجی استایل

ال سی وایکیکی (LC Waikiki) در ۱۹۸۵ در فرانسه متولد شد و از سال ۱۹۷۷ به عنوان یک برند ترکیه ای به مسیر خود ادامه داد. 

در سال ۲۰۱۳ به عنوان شرکت محبوب در صنعت پوشاک ترکیه انتخاب شد.

” هر کسی شایسته ی خوب پوشیدن است .” شعاری است که ال سی وایکیکی برای خود انتخاب کرده است.

در طی این سال ها بارها به عنوان تولید کننده نمونه لباس شناخته شده و از این روی در کشورهای مختلف از جمله کشور خودمان ایران از محبوبیت خاصی به دلیل کیفیت بالای تولید محصولات برخودار است. 

۶۰۰ فروشگاه در ۳۱ کشور جهان محصولات این شرکت را عرضه می کنند.

لباس مردانه، پیراهن و تی شیرت مردانه، شلوار مردانه، لباس زنانه، شومیز، ،  شال و روسری  و مانتو زنانه و لباس دخترانه بخشی از گروه های محصولاتی می باشد که ال سی وایکیکی ارائه می کند.

قیمت بسیار مناسب در کنار کیفیت خوب باعث شده است که این برند به یکی از محبوب ترین برندهای لباس بین ایرانیان عزیز تبدیل شود.

اما خبر خوب این است که نمایندگی ال سی وایکیکی به صورت آنلاین در دیجی استایل افتتاح شد.

از امروز شما می توانید جهت و لباس زنانه یا دخترانه به فروشگاه اینترنتی مد و لباس دیجی استایل مراجعه کنید و با چند کلیک ساده لذت خرید اینترتی لباس را بچشید!

تجربه خرید یک شومیز زنانه و یا خرید یک پیراهن مردانه و یا خرید یک لباس دخترانه از پشت لپ تاپ یا کامپیوتر قطعا تجربه لذت بخشی خواهد بود.

افتتاح نمایندگی ال سی وایکیکی(LC Waikiki) در دیجی استایل

آیا خرید اینترنتی لباس ممکن است؟

اگر شما هم مثل من فکر می کنید که خرید اینترنتی لباس ممکن نیست با اولین خرید مثل من نظرتان ۱۸۰ درجه تغییر خواهد کرد، راهنمای سایز دیجی استایل در کنار هر کالا  و ۷ روز ضمانت برگشت دیجی استایل به شما تجربه بی نظیری از خرید لباس مردانه یا زنانه در دیجی استایل خواهد داد.

از قیمت های بی نظیر ال سی وایکیکی لذت ببرید.

آقا یا خانم، دختر یا پسر فرقی نمی کند برای همه گروه های سنی و سلیقه های مختلف این برند طرحی را در نظر گرفته است. فقط کافی است دوری در فروشگاه اینترنتی دیجی استایل بزنید و از قیمت ها و رنگی در رنگی محصولات الی سی وایکیکی لذت ببرید.

برای شروع به سری بزنید.


منبع: برترینها

مدل موهایتان را تغییر دهید، جوان تر شوید

برترین ها: اگر دوست دارید که همچنان جوان به نظر برسید، به جز پوست صورت، باید به چیزهای دیگری نیز توجه کنید. شیوه لباس پوشیدن، آرایش و حتی مدل مو نیز تاثیر زیادی بر جوانی شما دارند. زمانی که صحبت از مو می شود، نه تنها مدل مو بلکه رنگ و نوع آرایش آن نیز اهمیت زیادی پیدا می کند. اگر شما هم دوست دارید بدانید که چه مدل مویی شما را جوان تر نشان می دهد، با ما همراه باشید.

دهه ۲۰ سالگی

در دهه ۲۰ سالگی شما می توانید هر مدل مویی را امتحان کنید. اما نکاتی هست که باید به آنها دقت کنید. به عنوان مثال پس از حمام اجازه دهید که موهایتان به طور طبیعی خشک شود. اگر می خواهید آن را حالت دهید، از کرم های مو استفاده کنید تا پف موهایتان را بخواباند، زیرا موهای حجیم سن شما را بیشتر نشان خواهد داد.

 برای مدل موهایتان، شما می توانید هر مدلی را امتحان کنید، این کاملا بستگی به فرم صورت تان دارد. پس بهتر است که قبل از انتخاب هر مدل مویی،  فرم صورت تان و مدلی که به آن می آید را شناسایی کنید. حال زمان خوبی برای چتری است، پس شانس خود را در این سن از دست ندهید.

چه مدل مویی شما را جوان تر نشان می دهد؟ 

دهه ۳۰ سالگی

اگر زندگی پر مشغله ای دارید به طوری که نمی توانید وقت زیادی را صرف موهایتان کنید، پیشنهاد ما به شما موهای کوتاه است. این مدل مو نه تنها زیبا و جذاب است بلکه به سادگی نیز حالت می گیرد. اگر هم وقت آراستن کل موهایتان را ندارید، تنها قسمت جلوی آن را سشوار بکشید و بگذارید که باقی موهایتان به طور طبیعی خشک شود. 

اگر دوست دارید که موهایتان حجیم باشد، اضافه کردن کمی حجم به آن اشکالی ندارد.

برای رنگ موهایتان هم، هایلایت روشن می تواند شما را جوان تر از آنچه هستید، نشان دهد.

 

دهه ۴۰ سالگی 

۴۰ سالگی بهترین زمان برای انتخاب یک مدل موی ثابت است. در این سن مدل موی شما نشاندهنده شخصیت تان است. فرقی ندارد که چه مدل مویی را انتخاب می کنید، در هر صورت چتری می تواند سن شما را کمتر نشان دهد. هر چه حجم موهایتان در اطراف سر کمتر باشد،  بهتر است. 

در مورد رنگ موهایتان هم، هایلایت بهترین انتخاب است از این رو که گرما و شادابی بیشتری به چهره شما می بخشد.

دهه ۵۰ سالگی

اغلب خانم ها در سن ۵۰ سالگی موهای کوتاه را ترجیح می دهند، اما از نظر کارشناسان حرفه ای، موهای بلند سن را کمتر نشان می دهد. همانطور که شما هم می دانید، موهای بلند نشانه ای از شادابی و سلامت است. چند تار مو برای چتری نیز می تواند شما را در سن ۵۰ سالگی جوان و زیباتر نشان دهد.

چه مدل مویی شما را جوان تر نشان می دهد؟


منبع: برترینها

این ۱۰ جمله را هرگز به شریک زندگی تان نگویید

برترین ها: گاهی از روی عصبانیت کلامی را به زبان می آوریم که عواقب خوبی ندارد. حرف هایی که می توانند یک رابطه عمیق عاطفی را از این رو به آن رو کنند. گاهی حتی پشیمانی نیز دردی را دوا نمی کند. بنابراین برای داشتن یک رابطه سالم و شاد نباید برخی چیزها را به زبان آورد. اگر شما هم می خواهید با جملات مخربی که باعث نابودی یک رابطه عاطفی می شوند، آشنا شوید، با ما همراه باشید.

ای کاش شبیه او بودی

به هیچ وجه شریک زندگی تان را با دیگران مقایسه نکنید. فرقی نمی کند که دیگران چه کسی هستند: خواهر، برادر، دوست، همکار یا… در هر صورت مقایسه تنها اعتماد به نفس طرف مقابل تان را از بین می برد که نتیجه مثبتی برای رابطه تان به همراه نخواهد داشت.

 این 10 جمله را به شریک زندگی تان نگویید

تو همیشه همین بوده ای

بدترین قسمت این جمله، کلمه «همیشه» است. این عادلانه نیست که شما کل رفتار شریک زندگی تان را تنها با یک یا حتی چند اشتباه زیر سوال ببرید. همین جمله باعث می شود که طرف مقابل تان ناراحت شده و حالت دفاعی به خود بگیرد که به تبع دلیل دیگری برای ادامه بحث خواهد بود.

تو مرا نمی فهمی

شاید واقعا شریک زندگی تان شما را درک نمی کند اما گفتن این جمله نه تنها دردی را دوا نمی کند بلکه باعث می شود که او دیگر هیچ تلاشی برای بهبود رفتارهای خود نکند. عشق زندگی تان تنها در صورتی که شما با صبر و بردباری کنار او باشید، برای تغییر رفتار خود تلاش خواهد کرد، پس به جای سرکوفت زدن، بهتر است که به او اعتماد به نفس لازم را برای درک بیشتر، بدهید.

تنهایم بگذار

شاید به دلیل عصبانیت زیاد بخواهید کمی تنها باشید، اتفاقا ایده خوبی است اما نباید نظر خود را این گونه بیان کنید. به جای گفتن «تنهایم بگذار» بهتر است بگویید «۱۵ دقیقه دیگر به بحث مان ادامه دهیم» سپس در طول این زمان کمی قدم بزنید، پاهایتان را دراز کنید و نفسی عمیق بکشید تا افکارتان بار دیگر تمرکز و کنترل خود را به دست آورند. با گفتن «تنهایم بگذار» تنها شرایط را بدتر خواهید کرد.

تمامش کن

اگر وسط مکالمه هایتان از عباراتی چون «تمامش کن» یا «بس است» استفاده کنید، در واقع فرصت حرف زدن را از خود و شریک زندگی تان گرفته اید. شما باید با یکدیگر گفتگو کنید و از افکار و احساسات هم باخیر شوید تا بتوانید به درستی تصمیم بگیرید. نادیده گرفتن حرف های او دردی از دردهای شما دوا نمی کند. پس به جای آن از او سوالات بیشتری بپرسید و به او نشان دهید که برایش ارزش قائلید. در این صورت او نیز قدردان شما خواهد بود و برای بهبود رابطه تلاش بیشتری خواهد کرد.

شاید بهتر است که جدا شویم

هیچوقت همسرتان را تهدید به جدایی نکنید. بیان جدایی در مکالمه تنها تنش و استرس تان را زیاد می کند. شاید شما در اجرای این حرف خیلی جدی نباشید اما طرف مقابل تان ممکن است که آن را کاملا جدی بگیرد. اگر هم نسبت به جدایی جدی هستید، اول از یک مشاور کمک بگیرید.

واقعا کارهایت آزار دهنده است

مطمئنا برخی از رفتارهای شریک زندگی تان مطابق میل شما نبوده و آزارتان می دهد اما نباید آنها را با لحنی ناخوشایند به رویش بیاورید. لحن کلامی که به زبان می آورید نقشی اساسی در رابطه شما دارد، بنابراین به جای این که انگشت اشاره خود را مدام به سوی آنها دراز کنید، به فکر راهی برای رهایی شان باشید.

 این 10 جمله را به شریک زندگی تان نگویید

هیچوقت از تو راضی نبوده ام

بی شک شریک زندگی تان سعی دارد که شما را مدام خوشحال ببیند اما ممکن است گاهی در این راه با شکست مواجه شود. زمانی که شما به او می گویید که هیچوقت از او راضی نبوده اید، در واقع به او این پیغام را می دهید که تمام تلاش هایش بی ثمر بوده است. خوب است که صادقانه نظرتان را بگویید اما در انتخاب کلماتی که به زبان می آورید، محتاط باشید. اگر این مشکل را با لحنی درست بیان کنید، مطمئنا با کمک هم به یک راه حل واحد خواهید رسید.

من این کار را نمی کنم

شاید نظر شما یا راهی که انتخاب کرده اید با شریک زندگی تان متفاوت باشد اما این را هم بدانید که رابطه دو طرفه است و شما نیز مانند او انتظارهایی دارید. بنابراین به نظرات طرف مقابل تان گوش دهید و سپس نظرات خود را با لحنی مناسب بیان کنید تا در نهایت به یک نتیجه واحد برسید.

نمی دانم چرا این رابطه را آغاز کردم

ممکن است که شما در اوج عصبانیت این جمله را به زبان آورید اما اگر نمی خواهید که رابطه تان را تمام کنید، از گفتن چنین جملاتی به شدت بپرهیزید. مطمئنا بعدها که کمی آرام تر شدید، از حرف تان پشیمان خواهید شد، شاید زمانی که دیگر خیلی دیر است.

در نهایت، یادتان باشد که حرف های ما ممکن است که بخشیده شوند اما هیچوقت فراموش نخواهند شد. بنابراین مشکلات تان را با مهربانی و عشقی که میان تان است حل کنید تا رابطه ای زیباتر برای خود بسازید و از تک تک لحظاتش لذت ببرید.


منبع: برترینها

موتور، وسیله انقلابی ها در سال ۵۷

هفته نامه کرگدن – علی نیلی: سال ۴۹ که مسعود کیمیایی «رضاموتوری» را ساخت، خاستگاه اجتماعی موتورسواران مانند چند سال پیش نبود و دیگر فقط داراها نبودند که سوار موتور می شدند.

این بار هم، کار کار انگلیسی ها بود؛ فقط نفت ما را نمی خواستند، بازار ما را هم می خواستند و می دانستند چطور چشم های مردم این دیار از دیدن «محصولات صنعتی» گرد می شود و دیده بودند نگاه های شان خیره می ماند به تولیدات کارخانه ای. هنوز نفت ملی نشده بود که پای دوچرخه های هامبر و موتورسیکلت های بی.اس.ای و مچلس انگلیسی به شهرهای ایران، خرمشهر و آبادان و تهران باز شد.

هر چه از دوچرخه ها استقبال شد، به موتور اعتنایی نشد. اواخر دهه بیست، دوچرخه وسیله رفت و آمد کسانی بود که دست شان به دهان شان می رسید و شغلی داشتند، بچه های دارالفنون و دانشگاه تهران و کالج های خارجی. موتور اما مال هیچ قشری نبود، بیشتر کارمندان انگلیسی شرکت نفت سوارش می شدند و غیر از آنها، چند زبر و زرنگی که فهمیده بودند می شود با این دوچرخه موتوردار، مشتری جمع کرد و کلاهی گرداند و پولی کاسب شد. نمایش های اینان در جمالیه برپا می شد در روزهای جمعه.

موتور، وسیله انقلابی ها در سال 57

در نیمه های دهه سی، با تثبیت پهلوی دوم و یک دله شدن آمریکایی ها برای حمایت از او، اوضاع اقتصادی ایران بهبود یافت. این بهبود البته در مقایسه با اقتصاد اروپایی غربی جزئی بود. در اروپای غربی، کم کم از خاکستر جنگ جهانی غول های صنعتی بر می خاستند و این بود که سیکلت های آلمانی و ایتالیایی وارد بازار ایران شدند.

حالا موتورسیکلت وسیله نقلیه جوان های خیلی «مایه دار» بود اما نه همه شان، آنهایی که کمی هم اهل هیجان بودند. کمی بعد، شرکت اشتادکو با مسئولیت محدود، به عنوان نماینده انحصاری هوندای ژاپن در ایران، «سوپر کاپ ۹۰ سی سی» را معرفی کرد. زمستان ۳۹، روزنامه اطلاعات هر چند روز یک بار آگهی موتورسیکلت داشت و بیشتر از هوندا.

در نیمه های دهه چهل، گسترش شهرنشینی، ثبات اقتصادی، رونق سینما و افزایش جوانان در حال تحصیل، رقابت سختی را بین انگلیسی ها و آمریکایی ها و آلمانی ها و ایتالیایی ها و ژاپنی ها برای تصاحب بازار موتورسیکلت ایران رقم زد. حالا هارلی دیویدسون های آمریکایی و مچلس های انگلیسی که به «موتور مجلسی» معروف شده بودند با زنداب های آلمانی و تستی دوکاتی های ایتالیایی رقابت می کردند اما هیچ کدام توان رقابت با ژاپنی ها را نداشتند که محصولات شان کوچک و سبک و ارزان تر بود.

موتورسیکلت هنوز هم وسیله اغنیا بود، بچه مایه دارهای شمال تهران برند اروپایی سوار می شدند و مایه دارهای مرکز شهر، برندهای ژاپنی. سال ۴۹ که مسعود کیمیایی «رضاموتوری» را ساخت، خاستگاه اجتماعی موتورسواران مانند چند سال پیش نبود و دیگر فقط داراها نبودند که سوار موتور می شدند.

در این مقطع رشد قیمت نفت در بازارهای جهانی از سویی و سیاست گذاری صنعتی درست در سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران، رشد اقتصادی چشمگیری را نصیب ایران کرد. تاسیس ایران دوچرخ در شهر صنعتی البرز با کمک یاماهای ژاپن و پژوی فرانسه، نشان می داد تقاضا برای این محصول چنان بالاست که تولید به جای واردات، توجیه اقتصادی دارد. در سینما؛ صحنه های جذاب ویراژهای بهروز وثوق با موتورسیکلت در جاده ها و شهر، عطش استفاده از آن را بیشتر می کرد.

در ابتدای دهه پنجاه، موتور مورد توجه جریان های سیاسی مخفی هم قرار گرفت. در سازمان هایی که مبارزه مسلحانه را انتخاب کرده بودند، هیچ وسیله ای بهتر از موتور نبود هم برای عملیات، هم برای انتقال سریع اعلامیه و اسلحه و جابجایی نیرو و هم برای گریز از مهلکه. عکس های چه هم منتشر شده بود با اسلحه ای بر دوش و دست هایی بر دسته های موتور. حالا موتور در هر قشر و طبقه ای مشتریان خاص خود را داشت.

 موتور، وسیله انقلابی ها در سال 57
هم وسیله دلربایی بود برای جوان های آلامد، هم وسیله نقلیه بود برای ضعیف ترهای طبقه متوسط شهری و هم وسیله مبارزه برای جوان های ناراضی. میزان استفاده اش هم به همین ترتیب بود؛ بیشتر داراها سوارش می شدند و بعد کارمندان و کارگران و دانشجویان و کمتر از همه پایین شهرهایی که هر روز نارضایتی بیشتری از وضع خود داشتند.

اما در سال ۵۷، موتور وسیله انقلابی ها بود. دو ترکه می نشستند و لبه کاپشن را بالا می دادند و از این خانه به آن خانه می رفتند تا کمبود تلفن را جبران کنند و قرار بگذارند و اعلامیه بدهند و … انقلاب پیروز شد و ترکیب موتورسوارها تغییر کرد؛ حالا وسیله نقلیه جوانان انقلابی بود. چپ های مبارز به اورکت و سبیل شناخته می شدند و موتور، راست ها به کروات و کتاب زیر بغل و موتور و مسلمان ها هم به ریش و پیراهن روی شلوار و موتور.

کم کم اما این ترکیب هم تغییر کرد. در کشمکش های سال های ۵۸ تا ۶۰، موتورسوارهای مسلمان بر موتورسوارهای چپ چیره شدند و بعد، در روز ۳۰ خرداد سال ۶۰، هم دوره تلخی از ترور نیروهای انقلابی آغاز شد و هم پدیده «موتورسواران حزب الله» زاده شد که یک دهه هم دوام آورد، چه آن که ایران دوچرخ مصادره شده بنیاد مستضعفان، به نیروهای سپاه و بسیج و جهاد سازندگی و حزب جمهوری، هوندا ۱۲۵CG می فروخت.

در دهه هفتاد، وقتی سازندگی در دستور کار قرار گرفت، موتور هم جایی در سیاست های صنعتی برای خود یافت و البته در فقدان یک استراتژی مشخص برای توسعه صنعتی، در یک بازه زمانی چند ساله، بی شمار موافقت اصولی برای تاسیس کارخانه های موتورسیکلت سازی صادر شد. محصولات این کارخانه ها، که جز معدودی جملگی مونتاژکار بودند، به بازار آمد و باز ترکیب موتورسواران را تغییر داد. حالا موتور هم ارزان بود و هم فراوان و هم در شلوغی های کلافه کننده پایتخت کارا.

خیل جمعیت جوان، چنان بازار پرکششی ساخته بود که خلاقیت در تولید موتورسیکلت خریدار نداشت. در این بیست سال، هوندا از CG به CDI تغییر هویت داد با همان ظاهر و همان باطن و بقیه همین قدر خلاقیت و تغییر هم نداشتند. خیابان های تهران و به ویژه خطوط ویژه اتوبوسش شدند جولانگاه «پیکان دوچرخ»های ژاپنی و تایوانی مونتاژ وطن اما سیاست گذاری اقتصادی سبب شد که از همین هم یک گام عقب تر برویم و بازار را موتورهای چینی تسخیر کنند.

در دهه هشتاد پررنگ شدن قشربندی اقتصادی در جامعه ایران، نمودی هم در استفاده از موتورسیکلت یافت؛ حالا موتور برای برخی وسیله امرار معاش بود، برای بعضی وسیله نقلیه و برای عده ای وسیله تفریح و تفاخر. برای هر طبقه ای هم کالا در بازار یافت می شد؛ فقیرها می توانستند موتور چینی بخرند با چند صد هزار تومان، متوسط ها با یک تا دو میلیون تومان صاحب وسیله نقلیه می شدند و داراها، بسته به توان می توانستند موتورهای قوی تر و سریع تر و ایمن تر سوار شوند.

حالا با موتور می توان قشربندی های جامعه ایران را شناخت؛ بسته به زمان و مکان؛ صبح ها در مرکز پایتخت می توان موتورسوارانی را دید که به زحمت در پی لقمه ای نان هستند. شب های جمعه می توان در حرم حضرت عبدالعظیم، نشانه هایی از موتورسواران دهه شصت را رصد کرد و عصرهای جمعه می توان در امتداد شرقی اتوبان زین الدین، ثروتمندانی را دید که با موتورهای چند ده میلیون، با هم مسابقه می دهند. حالا موتورهای بازار هم به تنوع قشرهای جامعه هستند، از ارزان و ضعیف و خطرناک تا گران و قوی و باز هم خطرناک.


منبع: برترینها

بهترین عطرهای مردانه برای روزهای گرم

برترین ها: تابستان در راه است و از همین حالا باید مقدمات آن را فراهیم کنید. حتما می دانید که هر فصلی عطر مربوط به خود را دارد. اگر در زمستان از عطرهای گرم استفاده می کردید، حال زمان آن است که رایحه عطرتان را به خنک تغییر دهید. در این مطلب ما بهترین عطرهای مردانه فصل تابستان را به شما معرفی کرده ایم تا در صورت علاقه آنها را خریداری و تابستان خود را پر انرژِی و جذاب تر از همیشه بگذرانید.

Tommy Hilfiger Tommy Tropics

عطر تامی هایلفیگر با رایحه اسطوخودوس، برای روزهای گرم تابستان گزینه بسیار مناسبی خواهد بود. علاوه بر رایحه لوکسی که دارد، شما می توانید با صرف هزینه ای کم، آن را خریداری کنید.

 بهترین عطرهای مردانه برای تابستان 2017

۱۰۰ میلی لیتر: ۲۳ یورو

Dior Homme Sport

این عطر که در سال ۲۰۱۷ تولید شده است، نسبت به مدل های قبل از خود رایحه ای شاداب تر و سرزنده تر دارد. ترکیب میوه هایی چون پرتقال، گریپ فروت و هلو رایحه ای شیرین و تازه به شما هدیه می دهد که انتخاب خوبی برای روزهای گرم سال تان خواهد بود. به علاوه شما می توانید آن را هم برای مصرف روزانه و هم برای باشگاه خود استفاده کنید.

بهترین عطرهای مردانه برای تابستان 2017 

۵۰ میلی لیتر: ۵۱٫۵۰ یورو

Hugo Boss Boss Bottled Tonic

یک عطر کلاسیک واقعی! این عطر شرقی آنقدر انرژی بخش است که تاکنون ۷۰ میلیون شیشه از آن فروخته شده است. رایحه سیب، گل شمعدانی، میخک و دارچین از ترکیباب اصلی این عطر هستند که با اسانس های زنجبیل و پرتقال ترکیب شده و عطری ماندگار را بوجود آورده اند.

بهترین عطرهای مردانه برای تابستان 2017 

۵۰ میلی لیتر: ۴۵ یورو


 

Jimmy Choo Man Ice

 این مدل همان مدل ۲۰۱۴ است، با این تفاوت که اسانس های مرکباتی چون ترنج و نارنگی به ترکیبات آن اضافه شده است. لیمو، سیب و نعناع هندی از دیگر ترکیباب تشکیل دهنده این عطر هستند.

بهترین عطرهای مردانه برای تابستان 2017 

۱۰۰ میلی لیتر: ۶۴ یورو

Givenchy Gentlemen Only Eau Fraîche

آخرین عطر ژیوانشی تنها به تعداد محدودی تولید شده است که با اضافه کردن اسانس هایی چون لیمو و نعناع مخصوص روزهای گرم تابستان است. 

بهترین عطرهای مردانه برای تابستان 2017 

۱۰۰ میلی لیتر: ۶۱ یورو

Ermenegildo Zegna Acqua di Iris

همانطور که از واژه Acqua پیداست، این عطر خنک، شاداب و نشاط آور است. اصلی ترین اسانس های آن ترنج، مرکبات، زنبق و مشک است که دل هر فردی را به دست می آورد. از آنجا که این عطر جنسیت ندارد، هم آقایان و هم خانم ها می توانند از آن استفاده کنند.

بهترین عطرهای مردانه برای تابستان 2017 

۱۰۰ میلی لیتر: ۸۲ یورو

Tom Ford Sole Do Positano

تابستان بدون عطر تام فورد تابستان نمی شود. در ترکیب این عطر که هفتمین سری از عطرهای تام فورد است، از اسانس مرکبات کمتر استفاده شده و به جای آن اسانس های گل (بیشتر یاسمین) غالب است.

بهترین عطرهای مردانه برای تابستان 2017 

۵۰ میلی لیتر: ۱۵۵ یورو

Jean Paul Gaultier Le Male Superman

این عطر به تولید محدود و شیشه خاص اش مشهور است. این مدل که مخصوص تابستان طراحی شده مطمئنا مورد قبول کلکسیون دارهای عطر قرار خواهد گرفت. نعناع از اسانس اصلی این عطر است.

بهترین عطرهای مردانه برای تابستان 2017 

۱۲۵ میلی لیتر: ۵۸ یورو

Miller Harris Le Cèdre

این عطر با اسانس های فلفل، سدر و گلهای بهاری یکی از بهترین عطرها برای فصل تابستان خواهد بود.

بهترین عطرهای مردانه برای تابستان 2017 

۱۰۰ میلی لیتر: ۱۵۵ یورو

Dolce & Gabbana Light Blue Eau Intense Pour Homme

یکی از موفق ترین عطرهای دولچه و گابانا این عطر است که رایحه خنک دریا را تداعی می کند. اگر به دنبال عطری هم برای مصرف روزانه و هم میهمانی های شبانه خود هستید، این مدل گزینه خوبی است.

بهترین عطرهای مردانه برای تابستان 2017 

۵۰ میلی لیتر: ۴۸


منبع: برترینها

من یک «ترانس‌ سکشوال» هستم!

« من «ترانس‌سکشوال» هستم، نه بیمارم و نه اختلال دارم. من این طوری به دنیا آمده‌ام. من با جسمی به دنیا آمدم که متعلق به من نبود.»

اختلال هویت جنسیتی  زمانی رخ می‌دهد که ذهنیت فرد از جنسیت خویش با اندام جنسی زمان تولد خود متفاوت است (مثلاً فرد با اندام جنسی مردانه متولد شده اما خود را زن تصور می‌کند و رفتار زنانه می‌کند). به این افراد به اصطلاح «دگرجنس‌گونه» یا (trans sexual) گفته می‌شود . گرچه برخی درباره اختلال‌نامیدن این مساله حرفهایی دارند اما نهایتا می‌توان گفت که این مشکل ممکن است در کودکی و یا در زمان بلوغ رخ دهد.

من یک «ترانس‌سکشوال» هستم

نامش «فرزانه» بود. «فرزانه ارسطو». اما روزی رسید که احساس کرد با بقیه فرق داد، احساس کرد کالبدش متعلق به خودش نیست و باید یک تغییر اساسی به وجود بیاورد؛ هر چند این روند ۱۷ سال طول کشید اما فرزانه سرانجام سال ۸۷ موفق به جراحی تغییر جنس شد و با نام «سامان ارسطو» زندگی را از سر گرفت.

از همان سال به صورت شخصی در راستای معالجات روحی و جسمی به حمایت افراد ترنس‌سکشوال در تهران و شهرستان‌ها پرداخت و نمایش «همان باش که نیستی» را هم با همین مضمون روی صحنه برد. چهره سامان ارسطو طبعا برای شما آشناست؛ چون او را بارها در سینما و تلویزیون دیده‌اید.

آنچه می‌خوانید، گفتگوی ما با سامان ارسطو درباره زندگی شخصی‌اش است. از روزهای «فرزانه» بودن تا «سامان» شدن و همه احساسات و دردهایش…

آقای ارسطو! طبعا شما یک روزی احساس کردید که با سایر دوستانتان فرق دارید؛ حالا از سر کنجکاوی دوران کودکی یا هرچیز دیگر. چه زمانی احساس تفاوت کردید؟

فکر می‌کنم، شش یا هفت ساله بودم که احساس کردم متفاوتم و با دختربچه‌های دیگر که اطرافم هستند، همسو نیستم. من از همان اول همیشه تی‌شرت و شلوارک می‌پوشیدم؛ در حالی که اکثر دختربچه‌ها دنبال دامن‌ کوتاه و کفش تق‌تقی بودند. هیچ‌وقت یادم نمی‌آید پشت ویترین یک مغازه به کفش‌های پاشنه‌بلند چشم دوخته باشم، اصلا همیشه کفش‌ها و لباس‌های پدرم را می‌پوشیدم؛ اما هیچ‌گاه سر کمد لباس‌های مادرم نمی‌رفتم؛ با این حال در این باره با کسی صحبت نمی‌کردم. زمانی هم که به این حس متفاوت بودن رسیدم، هنوز با واژه «ترانس‌سکشوال» آشنا نبودم؛ البته این را هم بگویم که پدرم جراح بود و همیشه به من می‌گفت تو متفاوتی! پدرم با من مدارا می‌کرد و همراه بود.

بعدتر فهمیدم که من یک «ترانس» هستم؛ البته بعد از جراحی هم باز یک ترانس هستم. می‌خواهم بگویم ما ترانس‌سکشوال‌ها باید اول خودمان را خوب بشناسیم. معتقدم ما زن یا مرد به دنیا نمی‌آییم. بچه که به دنیا می‌آید به خاطر آناتومی و فیزیکش نام او را دختر یا پسر می‌گذارند؛ در صورتی که این نام‌گذاری فقط بر مبنای ظاهر است و نه برمبنای هویت. به نظر من وقتی پنج سالگی را رد می‌کنیم، تازه به این مفهوم زن یا مرد پی می‌بریم. من در ابتدا باید به عنوان یک انسان روی خودم کار کنم؛ حالا مهم نیست زن هستم یا مرد، مهم این است که من یک انسانم. وقتی این موضوع را درک کنیم، می‌توانیم روی خودمان کار کنیم. برای من مهم این است که انسانم. با این دیدگاه است که می‌توانم با جامعه درست برخورد کنم؛ اما وقتی به عنوان یک ترانس خودم را جدا از دیگران ببینم و اگزجره (بزرگ‌نمایی بیش از حد) هویت جنسی‌ام را نشان دهم، جامعه نسبت به من حالت دافعه نشان می‌دهد.

می‌شود کمی این موضوع اگزجره کردن را باز کنید و بیشتر در درباره‌اش حرف بزنید؟

ترانس‌سکشوال بیماری نیست؛ حتی اتفاق هم نیست، اختلال هم نیست. یک آدمی ترانس به دنیا می‌آید. اگر بین اعداد ۱ تا ۶ بگوییم که مثلا عدد ۱ مرد کامل و عدد ۶ زن کامل است، می‌توان گفت که ۸۰ درصد نه زن کامل و نه مرد کامل هستند به خاطر تمایلاتشان. من معتقدم وزارت بهداشت باید بستری را برای ترانس‌ها فراهم کند.

آنچه شما به عنوان ترانس از آن یاد می‌کنید، همان چیزی است که آن را به عنوان اختلال هویتی جنسیتی می‌شناسند.

این جمله غلط است. «اختلال هویت جنسیتی» غلط‌ترین جمله ممکن است. این موضوع اختلال که نیست هیچ، هویت ما و  آنچه درون ماست، محسوب می‌شود. من جسمم را تغییر دادم تا با هویتم تطبیق پیدا کند. ترانس سکشوال نه اختلال است و نه بیماری.

اما در حیطه روانشناسی جایی به ترانس‌سکشوال می‌گویند «اختلال» که فرد هنوز هویت جنسیتی‌اش را پیدا نکرده است.

اشتباه ما همین است. متاسفانه حتی دانشجویان روانشناسی ما هم اصلا نمی‌دانند هویت جنسی یعنی چه؟ آن‌وقت یک کلمه اختلال هم به آن چسبانده‌اند. متاسفانه جریانی هم هست که از این سیستم حمایت می‌کند.

شما می‌گویید، درستش چیست؟

«انجمن ترانس‌سکشوال‌ها». مثل «انجمن کودکان کار». من ترانس‌سکشوال هستم؛ نه بیمارم و نه اختلال دارم. من این طوری به دنیا آمده‌ام. من با جسمی به دنیا آمدم که متعلق به من نبوده.

از زمانی که متوجه این تفاوت شدید، چقدر طول کشید که موضوع را بپذیرید و با آن کنار بیایید؟

من همان اول با این موضوع کنار آمدم و شروع کردم به تربیت خودم.

خانواده‌تان هم متوجه بودند؟

آن‌ها متوجه بودند اما من بروز نمی‌دادم. مرد و زن فقط یک واژه است. مثلا این لیوان را از اول به شما یاد دادند که بگویید، لیوان. نامش می‌توانست چیز دیگری باشد. ما نباید انقدر درگیر واژه‌ها باشیم. آن هم واژه‌هایی که بی‌تاثیرند.

ببینید، ترنسی که با یک خروار آرایش بیرون می‌آید، در واقع روحش «زن» است. این روح مهم است، جسم که ارزشی ندارد. متاسفانه برخی ترانس‌ها به علت عدم آگاهی از خود و جامعه‌شان در  آرایش‌کردن، راه رفتن و … اگزجره رفتار می‌کنند، یا بارها این بچه‌ها را مجبور به ازدواج می‌کنند. آن‌قدر روند مجوز گرفتن برای جراحی سخت است و پزشکی‌قانونی سنگ می‌اندازد که این‌ها چنین رفتارهایی از خود نشان می‌دهند. می‌خواهند بگویند: «من هستم، من را ببینید!» ما باید بار این افراد را سبک کنیم. مگر در کشور بیمارستان تخصصی قلب نداریم؟ خب، برای این بچه‌ها هم بیمارستان تخصصی داشته باشیم. برای این بچه‌ها فقط یک انستیتو روانشناسی تاسیس کرده‌اند که چند روانشناس آنجا نشسته‌اند و فقط سوال‌های الکی می‌پرسند. انقدر سوال‌ها پیش پا افتاده است که حد ندارد. در آن انستیتو به بچه‌ها تلقین بیماری‌ می‌کنند و باعث افسردگی آن‌ها می‌شوند.

شما هم درگیر این پروسه و این انستیتو شده‌اید؟

من نگذاشتم درگیرم کنند. این همان بحث شناخت از خود است. من تمام تلاشم این است که یک مجوز به من بدهند تا بچه‌های ترانس را جمع کنم و بتوانم راجع به این بحث شناخت از خود آگاهشان کنم.

فکر می‌کنم، در جامعه ما ترانس‌هایی که ظاهر مردانه با هویت زنانه دارند، مشکلشان بیشتر است.

بله. مشکلاتشان بیشتر است؛ چون جامعه مردسالار است. البته نه فقط در ایران بلکه در اروپا و آمریکا هم همین‌طور است.

تجربه خودتان چطور بود؟

سال ۶۷ بود که با دکتر محرابی آشنا شدم. آن زمان ۲۲ ساله بودم. نظرم عوض شد و سال ۷۱ دیگر روند جراحی را پیگیری نکردم؛ چون تصمیم گرفتم برای خودم پایگاه اجتماعی بسازم. مثلا کار و سوادم را ارتقا دهم. کار تئاتر را قوی‌تر پیش گرفتم و پرقدرت جلو رفتم.

موفق هم بودید؟

خیلی. همین الانم موفقم. من اساسا آدم موفقی هستم.

قرار بود راجع به تجربه شخصی خودتان بگویید؟ بعدش چه شد؟

بله. آن ۹ روانشناس را می‌گفتم که سوال‌های عجیب می‌پرسیدند. از من هم ازآن سوال‌ها پرسیدند اما آنقدر سوال‌هایشان عجیب بود که دوست داشتم میز را بردارم و بکوبم روی سرشان.

مگر سوال‌هایشان چه بود؟

مثلا می‌پرسیدند شما نسبتا به یک خانم چه حسی دارید؟ گفتم مثل همان حسی که شما دارید. حس، حس است دیگر! به آن‌ها گفتم سوال‌های چرت می‌پرسید. دوباره رفتم پیش دکتر محرابی و گفتم من نیاز به روانکاوی ندارم. دکتر محرابی قبول کرد و مجوز داد برای جراحی.

این را هم بگویم که من در سال ۷۰ یک ازدواج اجباری داشتم. نمایش «همان باش که نیستی» که روی صحنه بردم روایت همین اتفاق است.

چرا خانواده‌ات این کار را کردند؟

خب! شما یک پدر و مادر دارید و یک خواهر و برادر. ممکن است مثلا پدر و مادرتان با موضوع کنار بیایند اما خواهر و برادرتان نه.

چه شد که ازدواج کردید؟

من فقط یک روز در این ازدواج ماندم. یکسال و نیم هم طول کشید تا جدا شدم.

خب! آن زمان این برایتان موضوع خیلی دردناکی بوده است.

خیلی. اما بعضی وقت‌ها تجربه‌های تلخ باعث می‌شوند تو خودت را پیدا کنی.

شما چطور از این تجربه تلخ عبور کردید؟

با مطالعه. با رفتن به یک روستا و درس دادن به بچه‌های آن‌ها. مساله این است که تو راه عبور را چطور پیدا کنی؟ من روی موضوع آگاهی پافشاری می‌کنم. وقتی به خودت آگاه شوی خیلی مسائل حل است. مهم‌ترینش این است که کسی را قضاوت نمی‌کنی. بعضی آدم‌ها خودشان را نمی‌شناسند اما دکتری دارند و ۱۰ کتاب هم نوشته‌اند.

از وقتی ازدواج کردید تا زمان جراحی چقدر طول کشید؟

۱۷ سال.

خیلی طولانی است.

اما من در این ۱۷ سال بهترین مقاله‌هایم را نوشتم. روی کارهای “برتولت برشت” تحقیق کردم. به بچه‌های روستا درس دادم. ۸ جایزه بازیگری گرفتم و بهترین اجراهایم را روی صحنه بردم.

اما به هر حال همواره با این موضوع درگیر بودید. مثلا در کارهای تئاتر مجبور بودید، نقش زن بازی کنید؛ چیزی که نیستید.

مهم نیست؛ من بازیگرم. روی صحنه نقش زن بازی کردم و مهم نیست. اساسا خودم را اذیت نمی‌کردم. آن زمان مانتوی ساده می‌پوشیدم. همه هم می‌دانستند من متفاوتم. اتفاقا وزارت ارشاد که می‌رفتم با مردها دست می‌دادم اما حراست ایراد نمی‌گرفت. بعد از جراحی حراست گفت ما می‌دانستیم تو با بقیه فرق داری، برای همین جلویت را نمی‌گرفتیم.

این تجربه‌ها خیلی شگفت‌انگیز و خاص‌اند. می‌خواهم سراغ تجربه شخصی در جراحی برویم. نامه گرفتید، بعدش چه شد؟

زنگ زدم به مهتاب کرامتی. سر فیلمبرداری «بیست» بود. گفتم  مهتاب باید ببینمت. او دوست دوران دانشگاهم بود. رفتم پیشش و گفتم که مجوز جراحی گرفتم. او راحت پذیرفت و حتی یک جراح خوب به من معرفی کرد. رفتم پیش دکتر مهدی‌زاده برای جراحی رحم و تخم‌دان که در بیمارستان «رسول (ص)» انجام شد. جالب است بدانید بیمارستان «رسول (ص)» برای اولین‌بار این جراحی را روی من انجام داد. دکتر مهدی‌زاده یک جراح فوق‌العاده و انسان شریفی بود. پرستارهای آنجا هم هوایم را داشت.

بعد از جراحی چه حسی داشتی؟

عالی. بهترین احساس بود. باز هم به کمک مهتاب به دکتر حسینی معرفی شدم تا جراحی سینه انجام دهم. من هزینه‌ای پرداخت نکردم. مهتاب کرامتی تقبل کرد. اما برای جراحی آخر باید می‌رفتم سراغ دکتر کهن‌زاد در بیمارستان «پارس». آنجا خیلی گران بود. بهزیستی هم فقط یک میلیون تومان کمک می‌کرد و من حقوق چندانی نداشتم که بتوانم دستمزد دکتر کهن‌زاد را پرداخت کنم.

جراحی‌تان چند مرحله بود؟

سه جراحی که برای من در یک پروسه سه ماهه انجام شد. جراحی آخر خیلی سخت و مهم است. یعنی همان جراحی که اندام جنسی را تغییر می‌دهد. همان جراحی قرار بود دکتر کهن‌زاد انجام دهد. بیمارستان «پارس»  که اصلا بیمه قبول نمی‌کند. برای همین با مائده طهماسبی صحبت کردم. او گفت نگران نباش با دکتر صحبت کردم که تخفیف دهد و البته این را هم گفت که چهل نفر از بچه‌های بازیگر به حسابم پول ریختند. جالب بود همه بازیگرهای خانم برای جراحی من پول واریز کرده بودند. هدیه تهرانی، کتایون ریاحی و… خیلی احساس شعف کردم. هنوز هم شعف دارم. جراحی‌ام آن زمان توسط دکتر کهن‌زاد، خیلی خوب انجام شد.

نقاهت طولانی بود؟

دکتر کهن‌زاد فکر نمی‌کرد برای من که در ۴۲ سالگی جراحی کردم، دوران نقاهت انقدر کوتاه باشد. خب! ‌۴۲ سالگی خیلی برای این عمل دیر است. هرچند که جراحی برای ترانس‌ها اجباری نیست اما من دوست داشتم بدنم را تطبیق دهم.

درصد خانواده‌هایی که با این موضوع کنار می‌آیند، چقدر است؟ به ویژه با جراحی.

درصد خانواده‌ها خیلی کم است. البته مشکل خانواده نیست؛ مشکل آموزش است. آگاهی به مردم نمی‌دهند. مثلا فیلم «آیینه‌های روبرو» فیلم خوبی بود اما مگر در چند سینما پخش شد؟ باید بودجه باید صرف آگاه‌سازی شود. یک نامه به من بدهند، خانواده‌ها را جمع کنم، آگاهی بدهم. کتاب وفیلم به آن‌ها نشان دهیم. کاری ندارد. من فقط مجوز می‌خواهم؛ نه پول و نه هیچ چیز دیگر.

من سال ۸۷ جراحی کردم اما می‌دانید، پس از آن چند فیلم کار کردم؟ حتی دوست‌های صمیمی‌ام به من نقش نمی‌دهند و می‌گویند که نمی‌شود، کار کنی. چرا؟ حتی چند نفر زنگ زدند، برنامه «ماه عسل» و گفتند، سامان ارسطو را به برنامه‌تان دعوت کنید تا در این باره صحبت کند اما آن‌ها گفتند، این موضوع خط قرمز صدا و سیما است. خط قرمز یعنی چه؟ حتی نمایشم را هم هیچ‌کس حمایت نکرد؛ هر چند که خیلی خوب دیده شد. بالغ بر ۵۰ خانواده با این کار آگاه شدند که اگر پول جراحی فرزندانشان را ندارند، حداقل آن‌ها را بفهمند. حالا ببینید، اگر این کار حمایت می‌شد، چه اتفاقی می‌افتاد؟

من ۱۱۵ قصه نوشته‌ام. این قصه‌ها قصه خیلی‌از آدم‌هاست.

حس و حال شما برای من جالب است. وقتی حرف‌های شما را مرور می‌کنم آن ۱۷ سال در ذهنم می آید. اما شما در صحبت‌هایتان راحت از آن عبور می‌کنید.

۱۷ سال خیلی سخت.

شما شانس آوردید. بعضی‌ها این شانس را ندارند و تا آخر عمر مثل همان ۱۷ سال شما زندگی می‌کنند.

نباید این طور باشد. اتفاقا خواهش کردم، وزیر بهداشت بیاید نمایش ما را ببیند تا این ۱۷ سالی را که من تجربه کردم کسی تجربه نکند.

پس مرور این ۱۷ سال اهمیت دارد. ما برای اینکه این تلخی را نشان دهیم باید بیشتر راجع به آن حرف بزنیم.

این ۱۷ سال تلخ‌ترین قسمتش تنهایی بود. واقعا تنها بودم. تنهایی درونی خیلی تلخ‌تر از تنهایی بیرونی است. تو نمی‌توانی به بهترین رفیقت هم توضیح دهی که چه مساله‌ای داری. این دردآور است.

روابط عاطفی‌ات چطور بود؟

خیلی سخت بود. به چه کسی می‌توانستم اعتماد کنم؟  تجربه دست یکی را گرفتن و با او بستنی خوردن یک رویای همیشگی بود برایم. همه رویاهای من به حقیقت پیوسته‌اند جز رویای جوانی‌ام؛ من جوانی نکردم. در جامعه‌ای بودم که به سطحی از آگاهی نرسیده بود که به من کمک کند اما امروز رسیده است. رویاهای من هیچ‌گاه تحقق پیدا نکرد.

هنوز هم؟

نه! دیگر  کنار آمده‌ام. دو سال است ازدواج کرده‌ام.

ازدواج کردنتان هم باید تجربه جالبی باشد.

آره جالب است. خیلی. آن آدم می‌دانست من چه کسی هستم و مرا پذیرفت.

راستی این را نگفتم. یکی از خاطرات تلخ من این است که چهار بار به من شوک الکترونیکی دادند. به من گفتند روانی! و در بیمارستان «روزبه» بستری‌ام کردند. من حتی دارو درمانی شدم البته خودم به شدت جلوی این موضوع را گرفتم. بر اثر این شوک من ماه‌ها فراموشی داشتم. مثلا می‌دانستم این لیوان است اما نمی‌توانستم اسمش را بگویم.

با چه تشخیصی شوک الکترونیکی دادند؟

گفتند توهم زدی.

تشخیص اسکیزوفرنی داده بودند؟

بله! و گفتند افسردگی داری. هرچند که من بعد از آن موضوع افسردگی شدید گرفتم.

وقتی از فرزانه به سامان تبدیل شدی،‌ روابط دوستانه‌ات چه شد؟

یک‌سری رابطه‌شان را با من قطع کردند و بعضی‌ها هم ماندند.

روابط‌ میان‌فردی دچار اختلال نشد؟

نه. می‌خواستم همه آن‌طور که من هستم، دوستم داشته باشند نه آنطور که خودشان دوست دارند. اما در حیطه کاری بی‌مهری زیاد به من شد. مثلا در مجموعه محله «گل و بلبل» کار کردم و قرارداد بستم. یک سکانس هم گرفتند اما بعد گفتند نمی‌توانی بیایی. پولم را هم ندادند. آن کار می‌توانست، شروع خوبی در تلویزیون برای من باشد. توضیحی هم ندادند.

در واقع بر اساس یک نامه نوشته نشده ممنوع‌التصویر شدی؟

می‌شود گفت. با من برخورد شخصی شد. از وزیر نامه دارم که ممنوع‌الکار نیستم.

خوب شد که به انزوا نرفتی.

خواستند مرا منزوی کنند اما نتوانستند.

****

حرفهای سامان ارسطو گرچه دربردارنده تجربه‌های شخصی ارزشمندی است اما همچنان به تبیین و نگاه علمی بیشتری نیاز دارد. دکتر «شهریار کهن‌زاد» که در این زمینه تخصص و شهرت زیادی دارد و همان پزشک معالج سامان ارسطوست، در پاسخ به این پرسش که علت اختلال هویت جنسیتی چیست؟ می‌گوید: در کتاب‌های مرجع،‌ عمده علل این بیماری را تنها در حد اختلال کروموزمی و هورمونی به ویژه در دوران جنینی می‌دانند. هیچ شاهدی در اثبات این فرضیه‌ها وجود ندارد. من چندان این توضیح‌ها را کافی و قانع‌کننده نمی‌بینم. بر این باورم در شیوه نگرش فلسفی شرق توجیهی قانع‌کننده‌تر وجود دارد. نگاه شرقی در تکوین انسان برای روح، جنسیت قائل است. در این شیوه نگرش روح انسان، بدوا زن یا مرد است. از این رو در رستاخیز ارواح انسان‌ها با جنسیت‌های پیشین خود برانگیخته می‌شوند؛ بنابرین روح باید با جنسیت مشخصی در کالبد آدمی شکل گیرد.

او ادامه می‌دهد: در ظاهر و بر اساس واقعیت‌های علمی هر یک از ما از منظر جسمی چهار سطح جنسی داریم. اولی جنسیت کروموزومی است. دوم جنسیت غددی است که دستور ساخت غدد جنسی را صادر می‌کنند. سوم جنسیت ظاهری است و چهارم جنسیت اجتماعی . به نظر من اختلال هویت جنسی ایرادی است که در هیچ‌ یک از این موارد به تنهایی قرار نمی‌گیرد. این کیفیت پیچیده را تنها با توجیه‌ها و تبیین‌های فلسفی می‌شود تعریف کرد.

وقتی از او می‌پرسیم نشانه‌های این مساله کدام‌اند؟ پاسخ می‌دهد: این نشانه‌ها در کودکان این‌گونه است که بسیاری از این افراد، برای خود نام جنس مقابل را می‌پسندند. از اندام تناسلی خود انزجار دارند. مثلا پسرها وجود آلت جنسی خود را نفی می‌کنند و دخترها از نشسته ادرار کردن پرهیز می‌کنند و از رشد سینه‌ها هراسان می‌شوند. آن‌ها عمدتا بر این باورند که وقتی بزرگ شوند جنس دیگری پیدا خواهند کرد. پوشش‌هایی که به جنس مقابل تعلق دارند، استفاده می‌کنند. احساس اضطراب و افسردگی و…

او معتقد است:‌ این اختلال اصلا شایع نیست. دلیل رواج زیادی که در برخی گزارش‌ها در مناطق مختلف دنیا وجود دارد، عمدتا ناشی از خطای تشخیصی است. در صورتی که به آن دقت کافی نشود، بسیاری از بیماران همجنس‌گرا با این گروه اشتباه شده و مشکل‌های درمانی زیادی بروز می‌کند.

دکتر کهن‌زاد درباره چگونگی تشخیص نیز می‌گوید: برای تشخیص درست، دقت، زمان و تخصص لازم است. علاوه بر این همجنس‌گرایی، افسردگی و اضطراب، اختلال‌های هورمونی و نقصان‌های روحی و روانی نیز باید در نظر گرفته شوند. به یاد داشته باشیم که اختلال هویت جنسی با روان‌درمانی معالجه نمی‌شود. تنها راه درمان این افراد، جراحی و تامین جنسیتی است که بیمار در خود سراغ دارد.

او همچنین تاکید می‌کند: این بیماران، پس از گذران یکی از سخت‌ترین درمان‌های موجود در طب، وقتی بالاخره از زیر تیغ عمل طولانی چند ساعته جراحی چون من به در آمدند، با حضوری بدون تجربه، شکننده و نو در اجتماع هم‌شاگردی، همسایه و همکار شما خواهند شد. در نظر داشته باشید که این درست لحظه سنجش انسانیت شماست.


منبع: برترینها

افتتاح نمایندگی ال سی وایکیکی(LC Waikiki) در دیجی استایل

ال سی وایکیکی (LC Waikiki) در ۱۹۸۵ در فرانسه متولد شد و از سال ۱۹۷۷ به عنوان یک برند ترکیه ای به مسیر خود ادامه داد. 

در سال ۲۰۱۳ به عنوان شرکت محبوب در صنعت پوشاک ترکیه انتخاب شد.

” هر کسی شایسته ی خوب پوشیدن است .” شعاری است که ال سی وایکیکی برای خود انتخاب کرده است.

در طی این سال ها بارها به عنوان تولید کننده نمونه لباس شناخته شده و از این روی در کشورهای مختلف از جمله کشور خودمان ایران از محبوبیت خاصی به دلیل کیفیت بالای تولید محصولات برخودار است. 

۶۰۰ فروشگاه در ۳۱ کشور جهان محصولات این شرکت را عرضه می کنند.

لباس مردانه، پیراهن و تی شیرت مردانه، شلوار مردانه، لباس زنانه، شومیز، ،  شال و روسری  و مانتو زنانه و لباس دخترانه بخشی از گروه های محصولاتی می باشد که ال سی وایکیکی ارائه می کند.

قیمت بسیار مناسب در کنار کیفیت خوب باعث شده است که این برند به یکی از محبوب ترین برندهای لباس بین ایرانیان عزیز تبدیل شود.

اما خبر خوب این است که نمایندگی ال سی وایکیکی به صورت آنلاین در دیجی استایل افتتاح شد.

از امروز شما می توانید جهت و لباس زنانه یا دخترانه به فروشگاه اینترنتی مد و لباس دیجی استایل مراجعه کنید و با چند کلیک ساده لذت خرید اینترتی لباس را بچشید!

تجربه خرید یک شومیز زنانه و یا خرید یک پیراهن مردانه و یا خرید یک لباس دخترانه از پشت لپ تاپ یا کامپیوتر قطعا تجربه لذت بخشی خواهد بود.

افتتاح نمایندگی ال سی وایکیکی(LC Waikiki) در دیجی استایل

آیا خرید اینترنتی لباس ممکن است؟

اگر شما هم مثل من فکر می کنید که خرید اینترنتی لباس ممکن نیست با اولین خرید مثل من نظرتان ۱۸۰ درجه تغییر خواهد کرد، راهنمای سایز دیجی استایل در کنار هر کالا  و ۷ روز ضمانت برگشت دیجی استایل به شما تجربه بی نظیری از خرید لباس مردانه یا زنانه در دیجی استایل خواهد داد.

از قیمت های بی نظیر ال سی وایکیکی لذت ببرید.

آقا یا خانم، دختر یا پسر فرقی نمی کند برای همه گروه های سنی و سلیقه های مختلف این برند طرحی را در نظر گرفته است. فقط کافی است دوری در فروشگاه اینترنتی دیجی استایل بزنید و از قیمت ها و رنگی در رنگی محصولات الی سی وایکیکی لذت ببرید.

برای شروع به سری بزنید.


منبع: برترینها

مسیر سبز؛ راهکار گذر از آلودگی هوا

هفته نامه صدا – وحید وثوقی کیا: آلودگی هوای تهران امری طبیعی نیست بلکه زاییده ای از مدیریت ناسالم شهری است که در طول چند دهه گذشته در این شهر بنا شده است. با توجه به رشد فزاینده جمعیتی در دهه های گذشته، تهران یکی از آلوده ترین شهرهای ایران است. اگر بخواهیم کیفیت هوای تهران را با ضریب AQI در نظر بگیریم می بینیم که صنایع و زیرساخت های حمل و نقلی که عمدتا از سوخت های فسیلی تغذیه می شوند، سهم بسزایی در تولید ذرات آلاینده بالای ۲٫۵ میکرون را به خود اختصاص داده اند.

بدون اغراق می توان گفت که یکی از دلایل عمده مرگ و میر در تهران، آلودگی هوا است. بر طبق برخی از آمارهای به دست آمده سالیانه حدود ۳۰۰۰ نفر در تهران بر اثر آلودگی هوا جان خود را از دست می دهند و چه بسیار افرادی که بر اثر آلودگی هوا دچار بیماری های قلبی و تنفسی می شوند که این امر باعث ایجاد هزینه های درمانی برای خانوار و کشور می شود. از سویی دیگر حدود ۲۰ میلیون ساعت از وقت شهروندان تهرانی صرف ترافیک شهری می شود، در صورتی که این میزان از وقت می تواند در راه سازندگی، توسعه و پیشرفت پایتخت هزینه شود.

مسیر سبز؛ راهکار گذر از آلودگی هوا

آلوده ترین شهر دنیا

مکزیکوسیتی در ۹۲ میلادی آلوده ترین شهر کره خاکی بود و موقعیت جغرافیایی این شهر که از سه طرف بین کوه احاطه شده بود چیزی نظیر تهران بود که این محصور شدن در میان کوه سبب می شد تمام آلاینده های ۴ میلیون خودروی شهر به ابری سیاه سایه انداخته بر سر شهر تبدیل شود؛ اما امروز مکزیکوسیتی با پیاده سازی و حمایت صحیح حتی در بین ۲۰ شهر آلوده دنیا نیز نیست و روزهای پاک در این کلانشهر ۲۰ میلیونی در سال ۲۰۱۲ به ۲۳۷ رسیده است. از مهم ترین راهکارهایی که مکزیکوسیتی برای مقابله با آلودگی هوا انجام داد، گسترش حمل و نقل عمومی با ایجاد بستری مناسب از جمله مترو و توسعه سامانه BRT و نوسازی تاکسی ها و خروج کارخانه های آلاینده و استفاده از دوچرخه به عنوان وسیله اول حمل و نقل بود.

دوچرخه نفس پاکیزه شهر

یکی از راهکارهای مهم برای گذر از معضل آلودگی هوا این است که بتوانیم فرهنگ دوچرخه سواری را به پایتخت بازگردانیم که این امر تنها با نصب بیلبوردهای شهری و توصیه به شهروندان در کنار گذاشتن وسایل حمل و نقل شخصی و استفاده از دوچرخه میسر نمی شود. آمستردام پایتخت دوچرخه سواران جهان با حدود ۷۵۰ هزار نفر جمعیت دارای حدودا ۸۰۰ هزار دوچرخه است و عمده مردم در رفت و آمدهای خود از دوچرخه استفاده می کنند.

آمستردام توانسته با ایجاد زیرساخت های خود، فرهنگ دوچرخه سواری را در شهر نهادینه کند. این شهر ۴۰۰ کیلومتر مسیر ویژه دوچرخه سواری  را در کنار خیابان ها و پارکینگ های مخصوص دوچرخه در خود جای داده است و از طرفی با داشتن قانونی مدون که همواره حامی جان دوچرخه سواران است، باعث شده دوچرخه سواری ایمن ترین وسیله حمل و نقل این شهر به حساب آید و از طرفی به علت هزینه های بالای تردد خودرو و هزینه سوخت، جای پارک و جریمه های رانندگی، روز به روز استقبال مردم این شهر در استفاده از خودرو را کم کرده است.

چین با جمعیت یک میلیارد و پانصد میلیون نفری و ۵۰۰ میلیون دوچرخه رتبه اول را در استفاده از دوچرخه به خود اختصاص داده است به طوری که در شهر شانگهای ۶۰ درصد مردم برای حمل و نقل از دوچرخه استفاده می کنند و به همین نسبت بلژیک با ۴۸ درصد، سوییس ۶۰٫۴ درصد، ژاپن ۵۶٫۹ درصد، فنلاند ۶۰٫۴ درصد، نروژ ۶۰٫۷ درصد، آلمان ۶۵ درصد، دانمارک ۸۰ درصد و هلند ۹۹ درصد جزو کشورهای پیشگام در این خصوص به حساب می آیند.

مسیر سبز؛ راهکار گذر از آلودگی هوا

ایجاد تحولی جدید

در حال حاضر بسیاری از شهرهای مدرن در سراسر اروپا با ایجاد فضایی خیابانی برای دوچرخه سواری، مکان هایی جذاب و کارآمد را برای زندگی شهروندان فراهم کرده اند. در انگلستان ایجاد فضایی برای دوچرخه سواری در خیابان ها یک امر قطعی در جهت توسعه و پیشرفت شهرها به حساب می آید.

متخصصین با ارائه یک راهکار استاندارد که دربرگیرنده اصول طراحی مسیر دوچرخه سواری مورد نیاز در جاده های اصلی، خیابان های فرعی، کوچه ها، بزرگراه ها و اتوبان ها است، اقدامات تکمیلی نظیر ایجاد نقاطی به عنوان پارکینگ دوچرخه در زمینه توسعه حمل و نقل شهری و کاهش آلودگی شهرها نقش بسزا و موفقی داشته اند.

اجرای مسیر ویژه دوچرخه سواری

در بسیاری از شهرهای مدرن در اروپا ایجاد فضای دوچرخه سواری در خیابان ها، باعث ایجاد فضایی جذاب در سبک زندگی، سلامت و جذب خانواده ها شده است. در حال حاضر ۳۰ تا ۴۰ درصد از سفرهای شهری در انگلیس با دوچرخه انجام می شود و دوچرخه سواری جزیی از فعالیت روزمره شهروندان به حساب می آید. با ایجاد شبکه مسیر دوچرخه سواری در خیابان های اصلی و فرعی، مردم به راحتی دوچرخه را جهت حمل و نقل شهری انتخاب می کنند.

تحولات مسیر دوچرخه سواری

به حداقل رسیدن خطرات حمل و نقلی.
کاهش ترافیک شهری.
ایجاد مشاغل جدید در حوزه ورزش و سلامتی.
به حداقل رسیدن آلودگی صوتی و آلودگی هوا.
استفاده بهینه از فضا و ایجاد زیبایی های بصری.

نکته مهم در جهت ایجاد این فضا این است که باید فضایی که به دوچرخه اختصاص داده می شود، فضایی با کیفیت مناسب و به دور از ترافیک سنگین شهری (وسایل نقلیه موتوری) باشد و از سویی دیگر فضایی مناسب و امن جهت پارک دوچرخه ساخته شود. باید به این نکته توجه داشت که مسیر دوچرخه باید به صورت اختصاصی و جدا از مسیرهای دیگر حمل و نقلی و یا پیاده روی باشد. این مسیر باید امکان دسترسی آسان دوچرخه سوار برای بازدید از مغازه ها و یا خریدهای روزانه و ایجاد ارتباط با سایر مردم را برای او فراهم کند.

در یکی از پژوهش های انجام شده کارشناسان به این نتیجه رسیده اند که ایجاد مسیر دوچرخه سواری، آلودگی های ناشی از ترافیک وسایل نقلیه و آلودگی صوتی که باعث بروز درصد بالایی از بیماری های سرطانی می شوند را از بین برده و محیط زیستی عاری از آلودگی را برای شهروندان به وجود می آورند. در این پژوهش ثابت شده که در صورت برنامه ریزی صحیح می توان یک سوم از کل سفرهای شهری را با دوچرخه انجام داد و به کلیه اهداف مد نظر به راحتی رسید.

دلایل جذب و مزایا

یکی از دلایلی که در ابتدا مردم را جذب این وسیله نقلیه می کند، تسهیل و تسریع در سفرهای شهری به دور از ترافیک سنگین شهر است و از طرفی دوچرخه سواری به عنوان یک ورزش سالم و ایجاد سرگرمی سالم در زندگی روزمره باعث شادابی افراد می شود. اکثر شهروندان به دلیل ایجاد فضایی جذاب در خیابان ها به دور از ترافیک و فضای آزاد بیشتری جهت تردد عابرین استقبال می کنند.

این مسیرها به دلیل این که محیطی امن برای رفت و آمد کودکان، سالمندان، معلولین است موردتوجه خانواده ها قرار می گیرد. از سوی دیگر با توجه به اینکه حمل و نقل یکی از هزینه های اصلی خانواده هاست، استفاده از دوچرخه باعث صرفه جویی در هزینه های زندگی می شود. از سویی دیگر با توجه به اینکه شهروندان حداقل روزی ۲۰ دقیقه دوچرخه سواری می کنند، خطرات ناشی از بیماری های قلبی و عروقی کم شده و باعث کاهش هزینه های بهداشت و درمان برای دولت می شود. این مسیرها باعث می شوند با افزایش دسترسی، نیاز به سوخت کاهش پیدا کند.

مسیر سبز؛ راهکار گذر از آلودگی هوا

اصول طرحی برای مسیر دوچرخه سواری

در شهرها برای ایجاد شبکه حمل و نقل کارآمد و با کیفیت، این سرمایه گذاری در بخش زیرساخت های حمل و نقلی مختص دوچرخه اختصاص پیدا می کند. دوچرخه وسیله ای است که همه افراد در هر سنی جهت سفرهای شهری، رفت و آمد به محیط کار، خرید و … به راحتی و سریع می توانند از آن استفاده کنند. علاوه بر آن وسیله ای مناسب جهت ورزش و پر کردن اوقات فراغت به حساب می آید ولی باید بدانیم چه چیزی مردم را بیشتر به دوچرخه سواری جذب کرده تا با ایجاد زیرساخت ها مردم را تشویق به استفاده از آن کنیم.

طراحان با در نظر گیری چارچوب سه شبکه شامل عابرین پیاده رو، دوچرخه سواران و رانندگان ماشین و ارائه فضا برای هر یک از این گروه ها باعث اجتناب درگیری بین سه شبکه و افزایش ایمنی بیشتر و انتخاب غریزی دوچرخه سواری توسط مردم شده اند.

خیابان ها باید طوری طراحی شود که مردم با خیال راحت از درب منزل سفر خود را شروع کرده و با ایمنی کامل سفر کنند. از طرفی طرح بندی خیابان ها باید به گونه ای باشد که اتصال از طریق خیابان های اصلی و فرعی برقرار باشد تا دوچرخه سوار بتواند از این مسیرها عبور کرده و از ترافیک خیابان های پر تردد راهی برای فرار داشته باشد. وجود این مسیرهای مستقیم، سفر را برای او لذت بخش کرده و باعث ایجاد تعامل بیشتر وی با جامعه می شود. این مسیرها باعث می شود او راحت تر حرکت کند و از اینکه در ترافیک از دوچرخه پیاده شده و با راه رفتن به مسیر ادامه دهد اجتناب کند. با این کار نه تنها به حمل و نقل عمومی خدمت کرده بلکه ایمنی او فراهم شده و او را تشویق به استفاده بیشتر از این وسیله می کند.

مردم چه اصولی را از مسیرهای دوچرخه سواری انتظار دارند

۱٫ فضایی به دور از ترافیک شهری برای امنیت بیشتر خود و کودکان شان با عرض حداقل ۲٫۱ متر تا سفر راحتی داشته باشند.

۲٫ ایجاد مسیرهای مستقیم و کوتاه برای تسریع در سفر شهری.

 
۳٫ فضایی مجزا از فضای عبور عابرین پیاده.

۴٫ حفظ حرکت حین دوچرخه سواری. مهم ترین نکته ای که دوچرخه سوار به آن توجه دارد این است که توقف و شروع مجدد باعث آزار او می شود و وجود موانع و چراغ های ترافیکی در جاده و خیابان ها او را از حرکت باز می دارد.

 مسیر سبز؛ راهکار گذر از آلودگی هوا

۵٫ دوچرخه سوار نیاز دارد که دیده شود، در صورتی که مسیرهایی مخصوص دوچرخه سواری وجود داشته باشد این حق تقدم را برایش به وجود می آورد.

۶٫ ایجاد مسیرهای صاف و آسفالت جهت سهولت در راندن.

۷٫ ایجاد مسیرهای بدون مانع شامل درختان، سطل های زباله کنار خیابان، تابلوهای راهنمایی رانندگی، مکان های عبور افراد معلول، اجازه استفاده از فضاهای دوچرخه برای تریلرها و یا سایر وسایل نقلیه.

۸٫ محل های مناسب جهت پارک دوچرخه وجود داشته باشد.

۱۰٫ تعمیر و نگهداری از مسیرهای دوچرخه سواری.

تمام موارد، راهکارها و طرح های ارائه شده در بالا، همه در کشورهای اروپایی مدرن اجرا شده است که متاسفانه ما در تهران با توجه به استانداردهای گفته شده در بالا حتی یک متر هم مسیر ویژه دوچرخه سواری نداریم. امید است روزی بتوانیم در کشور عزیزمان در امنیت کامل و با ذهنی راحت به دور از ترافیک شهری سفری لذت بخش را با دوچرخه تجربه کنیم.


منبع: برترینها

رویاهایتان در مورد شما چه می گویند؟

برترین ها: خیالبافی نه تنها برای کودکان بلکه برای بزرگسالان نیز مفید است. با خیالپردازی بسیاری از دردهای ما تسکین می یابند، برای بسیاری از مشکلات راه حل می یابیم و قوه خلاقیت ما نیز تقویت می شود. اگر خیالپردازی نبود، کودکان خلاق و کنجکاو نبودند. به همین دلیل واجب است که به ذهن تان اجازه دهید تا به هر کجا که دوست دارد سرک کشد.

هر کس رویاهای متفاوتی را در سر می پروراند اما این رویاها نشان از چه دارند؟ اگر می خواهید از طریق رویاهای هر فرد به شخصیت او پی ببرید، با ما همراه باشید. در اینجا برخی از رایج ترین خیالپردازی ها و  تعبیرات شان را برایتان آورده ایم.

رویاهایتان در مورد شما چه می گویند؟ 

*رویا: شما به همراه خانواده یا دوستان تان بر ساحلی دراز کشیده اید

تعبیر: دراز کشیدن در ساحل دریا بدین معنی است که شما زندگی آرام و شادی دارید. به دوستان و اقوام خود وابسته اید و دوست دارید که زمان زیادی را با آنها سپری کنید. از آنجا که نزدیکان زندگی تان سرمایه های شما هستند، خدا را همیشه بابت داشتن شان شکر می کنید. 

*رویا: شما برنده یک جایزه در مسابقه ای معروف شده اید

تعبیر: شما فرد به شدت خلاقی هستید و خیالپردازی نیز برایتان لذت بخش است. افرادی که عاشق هیجان، خوشگذرانی و رقابت اند، افرادی با روحیه خلاقانه بالا هستند که می توانند در هر رقابتی پیروز شوند.

 رویاهایتان در مورد شما چه می گویند؟

*رویا: به مدیرتان می گویید که دیگر به سر کار نخواهید آمد.

تعبیر: شما در حال حاضر با مشکلی دست و پنجه نرم می کنید و به دنبال راه حلی برای آن هستید. اما قبل از اینکه وارد عمل شوید خوب جوانب مختلف آن را بررسی می کنید. مدام این سوال ها را از خودتان می پرسید که فواید این کار چیست؟ آیا نتیجه مثبتی به همراه خواهد داشت؟ با این اوصاف شما می توانید بهترین تصمیم را بگیرید.

*رویا: یکی از عزیزان از دست رفته تان را ملاقات می کنید

تعبیر: شما در حال تسکین قلب خود هستید. دوست دارید که یکی از عزیزان از دست رفته تان را در مکانی آرام بار دیگر ملاقات کنید یا که دلتان می خواهد خاطرات خوب گذشته بار دیگر برایتان زنده شود. در هر صورت فکر کردن به عزیزان زندگی تان انرژی مثبتی را به شما منتقل می کند.

*رویا: شما یک فرد مشهور شده اید

تعبیر: شما دوست دارید که دیگران را تحت کنترل خود در آورید. زمانی که شما خود را در موقعیتی بالا و قدرتمند می بینید، نشاندهنده آن است که دوست دارید از تمام روزمرگی هایتان رها شوید. دیگر مجبور نیستید که ظرف ها را بشویید یا اتاق تان را مرتب کنید، دیگران برای شما این کار را انجام خواهند داد.

*رویا: شما در حال فرار هستید، می خواهید دور دنیا را بگردید

تعبیر: شما به تغییری در زندگی تان احتیاج دارید. باید کاری متفاوت را آغاز کنید. به این فکر کنید که چه کاری برایتان جذاب است؟ بازدید از یک مکان جدید یا تغییر شغل؟ البته این تغییر شما نباید مانند قبل برایتان سنگین باشد یا طوری باشد که از آن فرار کنید، شاید تغییر ساده دکوراسیون خانه نیز حالتان را خوب کند.

*رویا: شما یک رابطه جدید عاشقانه را آغاز کرده اید

تعبیر: تصور داشتن یک رابطه عاشقانه آرزوی هر کسی است. حتی اگر شما در یک رابطه عاطفی به سر می برید، این تصور خیانت محسوب نمی شود بلکه می تواند انگیزه ای برای بهبود رابطه تان باشد. چیزی که مهم است این است که شما در رابطه ای که ایده آل تان باشد به سر نمی برید و باید برای به دست آوردن آن تلاش کنید.

 رویاهایتان در مورد شما چه می گویند؟

*رویا: در حال حمله به فردی هستید که به شما بدی کرده است

تعبیر: شما از زخمی در زندگی تان رنج می برید و در تلاش برای بهبود آن هستید. خیالپردازی زیاد در مورد جنگیدن با دیگری می تواند به شما آسیب برساند و تمرکز شما را برهم زند. اگر نمی توانید مشکلتان را با دیگران حل کنید، از یک مشاور یا روان پزشک کمک بگیرید.


منبع: برترینها

درباره روزهای دفاع، سقوط و آزادسازی خرمشهر…

روزنامه شرق – محمد حسن نجفی: گفت‌وگو با امیر سرتیپ «عبدالحسین مفید» یک بعدازظهر در منزلش انجام شد و تا شب ادامه داشت.نظم نظامی را همچنان می‌توان در رفتارش مشاهده کرد. او در جریان هشت سال دفاع مقدس با درجه سرهنگی، مسئول اطلاعات-عملیات ارتش بود. او که متولد ١٣١۵ است، حضورش در ارتش از دانشکده افسری در سال ١٣٣۶ آغاز شده؛ تا پیش از انقلاب در دانشگاه عالی جنگ مشغول فعالیت بوده؛ پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم مدتی فرمانده قرارگاه نیروی زمین ارتش در لویزان بود و پس از آن شش ماه هم فرمانده لشکر یک ارتش. امیر «مفید» که دوهزارو ۵۵۵ روز در جبهه‌ها حضور مستمر داشته، الان در پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس مشغول فعالیت است. او از سوم مهر ١٣۵٩ تا پایان جنگ در سال ١٣۶٧ در جبهه‌ها حاضر بوده و اول بهمن همان سال بازنشسته شد. حاصل حدود دو ساعت گفت‌وگو با افسر اطلاعات قرارگاه کربلا، در سالروز آزادسازی خرمشهر در ادامه می‌آید.

پایان جنگ بعد از فتح خرمشهر، نه صلاح بود، نه ممکن

‌با توجه به اینکه شما جزء افرادی هستید که قبل و بعد از انقلاب اسلامی از افسران و فرماندهان ارشد ارتش بودید و شاهد تحولات ارتش بودید، چقدر احتمال وقوع جنگ می‌دادید؟

پس از انقلاب اسلامی، تعداد زیادی از لشکرها و در کل سازمان ارتش دچار نوسان و تغییر شد. برخی لشکرها منحل شدند؛ مثلا یکی از لشکرها به نام لشکر «گارد» منحل شد که اثر مستقیمی روی انسجام لشکر و تمام واحدها گذاشت. مسئولان تصمیم بر منحل‌کردن این لشکر گرفتند و این امر دقیقا در زمانی رخ داد که جنگ قریب‌الوقوع بود؛ تمام قراین مبنی بر شروع جنگ بود. عراق در تاریخ ١۶ شهریور، ١۴روز پیش از شروع جنگ، به «زین‌الکش» (به قول عراقی‌ها زین‌القوس) در جنوب قصر شیرین که یکی از مناطق اختلاف‌برانگیز ما و عراق بود، حمله کرد. سه روز بعد با حمله به میمک در شمال مهران توانست آن ارتفاعات را اشغال کند. باید اضافه کنم مناطق اختلاف‌برانگیز ما با عراق، نقاط «میمک»، «زین‌الکش» و «اروندرود» بود. عراق با حمله به میمک به صورت علنی به ایران لشکر‌کشی کرد و تمام قراین مبنی بر حمله عراق به ایران بود؛ از‌جمله تحرکات، روزنامه‌ها و تحریکات مرزی بیانگر شروع جنگ بود. در آن زمان آنها لشکر را بنا به دلایل نام گارد و … منحل کردند و با لشکر سابق مرکز ادغام کردند و با نام لشکر ٢١ حمزه در تاریخ دوازدهم شهریور سال ۵٩ (١٨روز قبل از جنگ) تأسیس شد.

 این دو لشکر بر روی قطارها و اتوبوس‌ها مشغول سازماندهی بودند و من این لشکر را در تاریخ دوازدهم شهریور به جناب سرهنگ «ورشو‌ساز» که فرمانده دوم لشکر بود، تحویل دادم و بعد از ١٩ ماه کار شبانه‌روزی بعد از انقلاب، به مرخصی رفتم و زمانی که برگشتم، فرودگاه مهرآباد تهران بمباران شده بود. آقای بنی‌صدر و سایر مسئولان پیش از شروع جنگ احتمال شروع جنگ را باور نکردند. با مطالعه کتاب خاطرات جناب رفسنجانی و روزنامه‌های وقت، به این جمع‌بندی خواهید رسید که مسئولان وقت به این جمع‌بندی نرسیدند. حتی یک هفته پیش از شروع جنگ سرهنگ کتیبه، رئیس اداره دوم ارتش، به اتفاق مرحوم فلاحی و ظهیرنژاد با نقشه‌های آماده نزد آقای بنی‌صدر، فرمانده کل وقت، رفتند. ایشان در ابتدا باور نکردند و گفتند: نزد آقای هاشمی بروید. جناب هاشمی نیز پس از دیدن نقشه‌های ما درخواست بیان این موضوع در صحن علنی مجلس را داشتند… زمانی که شهید فلاحی، رئیس ستاد مشترک، متوجه پذیرانبودن حرفش شد، بنا بر تعصب وجدانی و کاری خود، بلافاصله پس از شروع جنگ تنها به جبهه آمد.

‌پس از آغاز حمله عراق، اوضاع خوزستان به چه شکلی بود؟

اوضاع به‌‌ویژه در خوزستان بسیار به‌هم‌ریخته بود. واحدها از نظر جغرافیایی در خوزستان به سه قسمت تقسیم می‌شوند. در ابتدا غرب دزفول، دوم دشت آزادگان و سوم غرب و جنوب اهواز و خرمشهر. هرکدام از این مناطق نابسامانی خاص خود را داشت. سقوط هواپیمای C-١٣٠ و شهادت فرماندهان «نامجو»، «کلاهدوز»، «جهان‌آرا» و «فلاحی» پیش آمد و مرحوم صیادشیرازی فرمانده نیروهای زمینی شد. صیادشیرازی و سپاه شناخت خوبی از همدیگر داشتند و با هم به‌خوبی کار می‌کردند. او تیمی توانا از استادان دانشگاه جنگ را برگزید. ما به خوزستان رفتیم و تا آخر جنگ نیز بودیم. با حضور صیادشیرازی و همکاری با سپاه قرارگاهی با نام کربلا به فرماندهی شهید صیادشیرازی و محسن رضایی تشکیل شد. من و آقای قویدل نیز در اطلاعات و عملیات آن حضور داشتیم. بچه‌های دانشگاه جنگ نیز بدون حق امضا به عنوان مشاور همراهمان بودند. در این جمع جناب قویدل افسر عملیات و من به عنوان افسر اطلاعات با مرحوم صیاد همکاری می‌کردیم. قرارگاه کربلا، قرارگاهی ادغامی بود؛ در نتیجه تفکرات و طرح‌ریزی و انتخاب مأموریت‌مان با هم بود و عملیات‌های خوبی مانند فتح‌المبین، بیت‌المقدس و طریق‌القدس را انجام دادیم که اوج شکوفایی رزمندگان در جنگ بود.

‌تکاوران نیروی دریایی و افسران دانشکده افسری در ٣۵ روز استقامت خرمشهر چقدر نقش داشتند؟

من از سوم مهر به همراه مرحوم فلاحی با چند هواپیمای C-١٣٠ و حدود ٧٠٠ دانشجو به سمت جنوب حرکت کردیم. جناب فلاحی رئیس ستاد بودند (رئیس ستاد، نقش فرماندهی ندارد) و سرتیپ ظهیرنژاد فرمانده نیروی زمینی هم مسئولیت سرزمینی را داشتند. در همان اهواز و خوزستان نیز بین مسئولان اختلاف عقیده وجود داشت. خرمشهر و جزیره آبادان نیز به دلیل هدف‌بودن اوضاع خاصی داشتند و عراق این مناطق را متعلق به خاک خود می‌دانست و اگر می‌توانست خرمشهر و آبادان را از طریق بهمن‌شیر تصرف کند، می‌توانست اروندرود را هم اشغال کند. همان‌طور که می‌دانید فاصله شلمچه تا خرمشهر حدود ١۵ کیلومتر است و این منطقه از لحاظ نظامی کاملا بی‌دفاع بود. دو گردان از تیپ یک لشکر ٩٢ در منطقه مستقر شده بودند؛ اما با‌وجود‌این عراق تمام توانش را برای این امر به کار گرفته بود و تقریبا یک لشکر در منطقه مستقر کرده بود. لب مرز عزیزان نتوانستند مقاومت کنند؛ البته از شلمچه تا نهر عرایض حدود هشت روز مقاومت کردند؛ ولی فاصله بسیار کم بود. آنجا بود که مردم بومی منطقه در کنار سپاه خرمشهر و سپاه آبادان به کمک آمدند و در مرحله بعد از شهرهای اطراف نیروهای سپاه دزفول و مسجد‌سلیمان، بهبهان و در مرحله آخر از تمام ایران به کمک برادران ارتشی خود، از‌جمله تکاوران نیروی دریایی آمدند. در آن دوره ما نه فرماندهی منسجم داشتیم و نه ستاد کارآمد؛ به عبارتی واحدهای مناسبی که مقابل نوک پیکان حمله عراق دفاع کند، نداشتیم. با این اوصاف توانستیم ٣۵ روز مقاومت کنیم. اینجا باید به نقش تکاوران که رنجرهای آموزش‌دیده هستند، نیز اشاره کنم. جنگ شهری جنگی بسیار مشکل و از عهده سرباز معمولی خارج است. برای این امر باید سربازان حتما مورد آموزش‌های خاص قرار گرفته باشند. گردان‌های تکاور بسیار کاربلد و حرفه‌ای بودند اما مشکل اصلی زیر آتش توپ و بمباران بودن خرمشهر بود.

پایان جنگ بعد از فتح خرمشهر، نه صلاح بود، نه ممکن

ضمن اینکه نیروی زمینی نیز در خرمشهر، محور اهواز، محور سوسنگرد و محور غرب دزفول درگیر بود و توان بیشتری نداشت. به همین دلیل از دانشکده افسری در منطقه استفاده شد. در تاریخ هفدهم مهر سال ۵٩ وقتی عراق از کارون عبور کرد و به شرق کارون (بعدا به منطقه ثامن‌الائمه معروف شد) رسید، کسی جلویش نبود. ژاندارمری هم تمام نیروهای خود را به خدمت گرفته بود که البته ژاندارمری وظیفه جنگ را عهده‌دار نیست. باید بگویم مردم و مدافعان خرمشهر در همان هفته اول سرنوشت جنگ را تغییر دادند. البته لشکر٣ ارتش عراق هم لشکری نبود وگرنه یک‌روزه می‌توانست بیاید و خودش را به کارون برساند. ما می‌بینیم این لشکر، ١٩ روز در منطقه شمال خرمشهر و پلیس راه درگیر بودند؛ چون مردم خرمشهر اجازه رسیدن عراقی‌ها را به کارون نمی‌دادند. عراق باید از شلمچه مستقیم به سمت شرق و خرمشهر حرکت می‌کرد و سپس مستقیم به سمت کارون و بعد از آن به سمت بهمنشیر برود تا جزیره آبادان را اشغال کند. مسیر عراق همین بود و هدف مشخصی داشت. اما مدافعان خرمشهر اجازه این امر را نمی‌دادند و از پهلو حمله می‌کردند. ارتش عراق که به گفته خودش قصد انجام یک‌هفته‌ای عملیات را داشت، همین‌جا زمین‌گیر شد.

اولا ساختاری که ارتش عراق برای تصرف خرمشهر اعمال کرده بود، واحد زرهی بود که اشتباه بود و نیازمند حضور تکاور و همکاری سربازان پیاده دارد و واحد زرهی جواب‌گو نیست، آنچنان که دو الی سه واحد آنها نیز منهدم شد. به‌هر‌حال سرنوشت جنگ عوض شد. اگر هفته اول به سمت کارون می‌رفتند و سپس به جزیره آبادان می‌رسیدند، بازپس‌گیری آن بسیار مشکل بود. زیرا در جنوب آن دریا، در سمت دیگر خود عراق و شمال آن به تصرف عراق در‌می‌آمد و سمتی دیگر رودخانه بهمن‌شیر واقع است. پس از زمین‌گیرشدن عراق بود که ارتش خودش را پیدا کرد و مردم به کمک آمدند؛ لشکر یک و دو تبدیل به لشکر ٢١ و در طول راه سازماندهی شد و ظرف حدود ١۵ روز به منطقه رسید. لشکر ١۶ زرهی نیز از روزهای اول راه افتاد اما پس از ١۵ روز به منطقه رسید. مرحوم فلاحی برای حوزه دفاعی یک تقسیم‌بندی انجام داد و غرب دزفول را به لشکر ٢١ سپرد و نیز قرارگاهی در ماهشهر تأسیس شد با نام «اروند» که جناب سرهنگ «حسن فروزان» فرمانده آن شد. منطقه اهواز به لشکر ٩٢ به فرماندهی جناب «قاسمی‌نو» سپرده شد. به‌مرور لشکر ١۶ به سمت پایین حرکت کرد و دفاع شکل گرفت.

‌پس از سقوط خرمشهر تا عملیات بیت‌المقدس در اردیبهشت ۶١ قصد عملیات دیگری نبود؟

پس از سقوط خرمشهر، ارتش عراق در هفدهم آبان سال ۵٩ یک دستورالعمل دفاعی به سپاه٣ خود در خوزستان ابلاغ کرد؛ لشکر ١٠ و یک عراق در غرب دزفول و لشکر۵ در مقابل اهواز مشغول دفاع شوند. ولی دو نکته را در راستای اهداف اولیه فراموش نکردند، ابتدا خرمشهر و دیگری سوسنگرد و بستان بود. خیز اول را در همان چهارم تا ششم مهرماه از محور چزابه، سوسنگرد، بستان و حمیدیه برداشت که با عملیات چریکی شهید «غیوراصلی» مواجه شد. می‌دانید شهید «غیوراصلی» استوار تکاور نیروی زمینی بود که مسئول آموزش نیروهای عملیاتی سپاه اهواز بود. او با حدود ٣٠ نفر، کمینی برای یک تیپ از لشکر ٩ عراق گذاشت و این تیپ در روز نهم مهرماه تا «چزابه» و «بستان» عقب رفت و سپس مردم و نیروها توانستند سوسنگرد را بازپس گیرند. این امر تا بیست‌و‌دوم و بیست‌وچهارم آبان‌ماه ادامه داشت که پس از آن دوباره حمله لشکر ٩ با نیروهای تازه‌نفس‌ شروع شد. شهید چمران، شهید فلاحی، تیپ دوم لشکر ٩٢ و سپاه سوسنگرد و اهواز به مقابله رفتند و دوباره توانستند تا بستان و شرق «هور‌العظیم»، ارتش عراق را عقب برانند. در محور خرمشهر نیروهای عراقی از کارون عبور و به بهمن‌شیر حمله می‌کنند و جریان کوی «ذوالفقاری» آبادان رخ می‌دهد.

ماجرا از این قرار بود که یک تعمیرکار دوچرخه به نام «دریاقلی» متوجه عبور عراق از بهمن‌شیر می‌شود و بلافاصله خبر را می‌رساند؛ پس از آن نیروها سریعا عراقی‌ها را پس زدند و نیروهای عراق در شرق کارون مستقر شدند. پس از زمین‌گیرشدن ارتش عراق، شرق کارون و در شمال آبادان، غرب اهواز تا ٢٠ کیلومتری، جنوب کرخه کور، جنوب سوسنگرد و امتداد هویزه تا هورالعظیم را در تصرف خود داشت. جنوب برای ما به‌دلیل حساسیت‌های اقتصادی و منابع انرژی و البته بنادر خرمشهر و بوشهر بسیار اهمیت داشت. حال خرمشهر در تصرف عراق بود ولی بوشهر محل صادرات و واردات نفت ما بود. بنابراین ابتدا تصمیم به بازپس‌گیری جنوب کشور گرفته شد. نیروی زمینی در بدو امر به دلیل شرایط پس از انقلاب، توانایی سابق را نداشت. همان‌طور در اسناد آمده، در تاریخ ٢٢ تیرماه سال ۵٩ دقیقا دوروز پس از کودتای نوژه، مجلس، شهید چمران را برای توضیحات درباره ارتش و کودتای نوژه به صحن علنی فرامی‌خواند. او در آن روز می‌گوید: «حدود ١٢هزارنفر را تاکنون در ارتش تسویه کردند و هم‌اکنون سه گروه دیگر مشغول تسویه‌اند». خب افسرهای رده‌بالای ما در ارتش تسویه شدند نه سربازهای معمولی که این امر بر نیروی زمینی تأثیرگذار بود.

پایان جنگ بعد از فتح خرمشهر، نه صلاح بود، نه ممکن

ظرف یک‌سال که نیروی زمینی در منطقه مسئولیت داشت، علاوه بر شکل‌دهی و ساماندهی، برخی عملیات‌ها تحت عنوان «حمله محدود» ازجمله در شرق کارون (منطقه ثامن‌الائمه)، دو عملیات با استعداد بسیار کم توسط قرارگاه «اروند» به فرماندهی سرهنگ «فروزان» با دو گردان پیاده و ژاندارمری به مصاف یک تیپ زرهی که در سنگر دفاع می‌کرد، رفتند که ناموفق بود. هدف، جلوگیری از دسترسی عراق به بهمن‌شیر بود زیرا قرار بر ورود گردان ١۵٣ مشهد به آبادان بود، اگر مسیر بهمن‌شیر به دست عراق می‌افتاد، دیگر امکان حضور لشکر مشهد در آبادان وجود نداشت. از این حرکات که صرفا برای جلوگیری از تحرک عراق باشد، در تاریخ جنگ بسیار است. دراین‌بین سپاه نیز کم‌کم حالت نظامی پیدا کرد و الحق در کنار ارتش به‌خوبی فعالیت می‌کردند. پس از کناررفتن بنی‌صدر، اولین عملیاتی که انجام شد، عملیات فرماندهی کل قوا بود که در شمال دارخوین بود که با برادران سپاه و استعداد کم به‌خوبی انجام شد. پس از آن عملیات ثامن‌الائمه در شرق کارون بود. بعد از آن باید در جایی عملیات می‌کردیم که زمین به ما اجازه دهد و پس از پیروزی حداقل نیروها را در آنجا مستقر کنیم و بتوانیم اکثریت نیروها را برای عملیات فتح‌المبین و بیت‌المقدس به کار بگیریم. مناطق بستان و چزابه بهترین موقعیت را داشتند- عملیات طریق‌القدس که موفق هم بود- در نهم آذر سال ۶٠ شکل گرفت. پس از آن در سپاه تیپ‌ها شکل گرفت و ما نیز کارآزموده شدیم و تجربه پیدا کردیم. حداقل نیروی ممکن را در چزابه به کار گرفتیم. عملیات فتح‌المبین هم در غرب دزفول طرح‌ریزی و اجرا شد که بسیار موفق بود.

‌چند گروه به طرح‌ریزی عملیات می‌پرداختید؟

هریک از دو نیروی ارتش و سپاه، به صورت جداگانه به طراحی می‌پرداختیم و در جلسات مشترک به جمع‌بندی نهایی می‌رسیدیم؛ چون نیروها باید با هم به کار برده می‌شدند. به‌کارگیری نیروهای سپاهی، زمینی و هوایی. اگر لزومی وجود داشت از نیروی دریایی و هوانیروز نیز استفاده می‌شد که نیازمند هماهنگی بود.

‌فرماندهی اصلی بر عهده ارتش بود؟

خیر؛ مشترک بود، در این مسائل بحث ادغام رده‌‌های پایین (گروهان، گردان و حتی تیم) مطرح بود، اما ادغام ما شبیه ادغام آب و روغن بود. با اینکه با هم بودیم، اما هر یک با فرماندهی خودش به فعالیت می‌پرداخت و این نقطه ضعف ما بود که وحدت فرماندهی وجود نداشت. اما ارتش عراق هم ارتش نبود و ارتش نشد. من افسر اطلاعات بودم و ارتش عراق را به‌خوبی می‌شناختم.

بعد از فتح‌المبین بلافاصله در عملیاتی که بعدها بیت‌المقدس نام گرفت، متوجه جنوب و غرب اهواز شدیم. ما در طرح‌ریزی‌ها واقعا عالمانه عمل کردیم. باید از نقاط ضعف عراق استفاده می‌کردیم، اما عراق هم غیرمستقیم از برنامه‌‌هایمان باخبر می‌شد. با این آگاهی‌ها و فرماندهی منسجم صدام، عراق با حالت دفاعی باید جلوی ما را می‌گرفت، ولی با طرح‌ریزی موفق ما، این اجازه به عراق داده نشد و توانستیم غافلگیرشان کنیم. غافلگیری ما نه از زمان و منطقه حمله، بلکه از چگونگی حمله بود. همان‌طوری که در جریان عملیات فتح‌المبین عمل کردیم؛ یکی در منطقه «عین‌الخوش» بود که از آن طریق، عقبه لشکر ١٠ را تحت فشار قرار دادیم و دیگری منطقه «رقابیه» که عقبه منطقه یک و سه را تحت فشار قرار دادیم. در اصطلاح نظامی واژه‌ای داریم به نام «حمله مختل‌کننده»؛ برای مثال زمانی که متوجه حمله واحدی می‌شویم، اگر بتوانیم، با حمله مختل‌کننده سازمان و انسجام حمله دشمن را به هم می‌زنیم.

پایان جنگ بعد از فتح خرمشهر، نه صلاح بود، نه ممکن

صدام هم متوجه حمله ما در منطقه فتح‌المبین شد و دو شب قبل به دو نقطه حساس حمله کرد که زمان حمله ما را مختل کرد. در قرارگاه کربلا آماده بودیم که روز اول فروردین سال ۶١ عملیات فتح‌المبین را اجرا کنیم، پس از به‌هم‌ریختن سازمان حمله ما ازسوی ارتش عراق، لازم به کسب دستور از خود امام شدیم. زمان بسیار کم بود و با ماشین و قطار امکان سفر وجود نداشت و هواپیماها نیز شب قادر به پرواز نبودند. یک افسر نیروی هوایی به نام شهید حق‌شناس در قرارگاه ما بود. او با شنیدن این مکالمات گفت حاضر است یکی از عزیزان یا محسن رضایی یا شهید صیاد را بر خلاف دستورات، با یک هواپیمای اف۵ دو کابینه یک‌ساعته نزد امام ببرد و بازگرداند. قرار بر رفتن جناب محسن رضایی شد. آقای رضایی نزد امام رسید و امام فرمودند تصمیم‌گیری با شماست و حتی درخواست جناب رضایی برای استخاره‌گرفتن را نپذیرفتند و آقای رضایی شبانه به دزفول بازگشتند و استخاره گرفتند. آقای محمدزاده، عضو وقت سپاه، قرآن را باز کردند تا استخاره بگیرند. همان زمان آیه فتح آمد و همه خوشحال شدیم و عملیات را انجام دادیم و موفق شدیم.

در عملیات بیت‌المقدس نیز همین روال بود. من مسئول اطلاعات بودم. برای تصمیم‌گیری در راستای مأموریت، چهار عامل باید دیده شود؛ اول، باید هدف مأموریت مشخص باشد؛ دوم وضعیت زمین و اثرگذاری آن؛ سوم، وضعیت دشمن و چهارم، وضعیت نیروهای خودی است. باید این چهار فاکتور ارزیابی و سپس تصمیم‌گیری شود. از این چهار مورد، دو مورد زمین و شناسایی دشمن، برعهده افسر اطلاعات است. گرفتن اطلاعات از دشمن نیاز به برنامه‌ریزی دارد. زمین و… در اختیار دشمن است و سعی در حفط تمام اطلاعات می‌کند و گاهی نیز سعی در فریب دارد. اینجا نقش افسر اطلاعات مشخص می‌شود و باید از بین این اوضاع، به یک جمع‌بندی قطعی در رابطه با دشمن و ساختار دفاع و نوع دفاعش برسد. ضمن اینکه نتیجه این اطلاعات باید سریعا به دست فرماندهان برسد. به همین دلیل مسئولیت من و همکارم شهید «حمید معینیان» از سپاه بسیار حساس بود. باید تلاش‌های اطلاعاتی‌مان هرچه سریع‌تر به سمت هدفمان که غرب اهواز و سپاه سه عراق بود، هدایت شوند.

‌آنها را شنود هم می‌کردید؟

یکی از کوچک‌ترین راه‌ها شنود بود. سوابق اطلاعاتی، شناسایی‌ها و شنود، ازجمله این راهکارهاست؛ برای مثال یک سرهنگ معمولی را اگر به عنوان رأس اطلاعات سازمانی قرار دهند که نه عراق را می‌شناسد و نه منطقه را قطعا توانایی تحلیل ندارد و بلکه این کار نیازمند فردی مسلط است. یک متخصص، وقتی به عکس‌های هوایی نگاه می‌کند، از روی ساختار چیدمان دشمن و محل استقرار نیروهای پیاده، زرهی، توپخانه، مواضع، موانع و نحوه قراردادن نیروهای زرهی و احتیاط‌ها متوجه معانی تصاویر می‌شود. روز ششم فروردین سال ۶١ که هنوز فتح‌المبین به اتمام نرسیده بود و درگیر شکست عراق در فتح‌المبین بودیم، به سمت جنوب متوجه شدیم و تلاش‌هایمان را بر منطقه‌ای که نیازمند آن بودیم (غرب اهواز و شمال خرمشهر) متمرکز کردیم. عکس‌های دیگری در بیست‌وششم فرودین و ششم اردیبهشت گرفتیم.

‌این عکس‌های هوایی از چه طریقی گرفته می‌شد؟

با فانتوم‌های شناسایی؛ این تصاویری که از بالا گرفته می‌شود توسط متخصصین اطلاعاتی ابتدا خوانده و سپس تفسیر می‌شود، مثلا وقتی که از بالا نگاه می‌کنید یک نوار سیاه روی زمین می‌بینید، نمی‌دانید آیا جاده آسفالت است یا خاکی، رودخانه است یا نهر آب، یک موضع توپ یا تانک است یا یک موضع نفربر. اینجاست که فقط مفسران عکس که آموزش این کار را دیده‌اند و تجربه دارند، قادر به شناسایی صحیح هستند. آنها در گروه‌های پشتیبانی اطلاعات رزمی و ارکان دوم سازمان یافته بودند، استفاده می‌کردیم. خب زمین را می‌شناختیم؛ منطقه عملیات بیت‌المقدس در غرب اهواز از امتداد رودخانه کرخه کور شروع می‌شود، بعد از هویزه به سمت هورالعظیم می‌رود. ما حدود ١٨٠کیلومتر خط تماس با دشمن داشتیم و دفاع عراق در این ١٨٠کیلومتر برای ما مشخص بود. ما در فتح‌المبین و طریق‌القدس خیلی اسیر گرفته بودیم و آنها را هم تخلیه اطلاعاتی کرده بودیم؛ برای مثال «ناظم گدار»، سرهنگ‌دو زرهی، که افسر رکن سوم لشکر سه زرهی در منطقه غرب اهواز و شمال خرمشهر مستقر بود و در فتح‌المبین اسیر شد، افسر شیعه بود و با ما همکاری کرد. ایشان را بردیم در دارخوین که دکل بلندی داشتیم، دقیقا تمام منطقه را از بالا برای ما تشریح کرد. ما این‌گونه اطلاعات به‌دست می‌آوردیم، عکس‌های هوایی نیز بیشتر به دانش و علم ما و بچه‌های اطلاعاتی درباره عملکرد و اصول و قواعد رزم ارتش عراق کمک می‌کرد.

پایان جنگ بعد از فتح خرمشهر، نه صلاح بود، نه ممکن

همه این عوامل به یک تحلیل کمک می‌کرد؛ فهمیدیم که ارتش عراق از حمله ما با خبر است و چگونه و در کجا و با چه استعدادی دفاع خواهد کرد. سپاه سه عراق در امتداد «کرخه‌کور»، خط دفاعی‌اش را به‌شدت مجهز کرده بود، در خرمشهر نیز همین‌طور؛ بسیار مصمم به دفاع در منطقه خرمشهر بود. ضمن اینکه از ترس هوابرد ما نیز در منطقه پلیس‌راه خرمشهر هرچیزی از قبیل ماشین قراضه، تیرآهن، میله چراغ‌برق را که گیر آورده بودند به زمین فروکرده بودند، که چترباز نتواند پیاده شود. تنها جایی که می‌ماند، از حدود دارخوین تا نزدیک اهواز بود، ضمن اینکه آب‌گرفتگی نیز از همان منطقه شمال کرخه‌کور آمده، از غرب اهواز گذشته و تا کیلومتر ۶٠ جنوب اهواز را آب فراگرفته بود پس این منطقه، منطقه‌ای مناسب بود که می‌شد در آن عمل کرد. عراق برای دفاع از این منطقه، نیرو نداشت؛ بنابراین زمانی که نیرویی ندارد، یعنی نیروی پیاده برای این‌کار، اتکایش به عکس‌العمل واحدهای زرهی‌اش خواهد بود. اولا نیروهای محدودی، حدود سه تا پنج گردان، به‌عنوان نیروی تأمین در منطقه حدود ۵٠ تا۶٠ کیلومتر گذاشته بود تا ببینند و گزارش دهند و آرایش ما را به هم بزنند. خط اصلی دفاعیشان نیز جاده اهواز- خرمشهر بود که از اهواز به سمت خرمشهر خاکریزهای بلندی درست کرده بودند تا جاده معلوم نشود و پشت این رفت‌وآمد می‌کردند، به همین خاطر موضع اصلیشان این منطقه شده بود. نیروهای احتیاط و عکس‌العمل عراق که از لشکر سه و ٩ زرهی بودند، بین جاده تا خط مرز در منطقه گرمدشت مستقر شده بودند و علاوه‌براین ادوات زرهی لشکر پنج و شش زرهی هم بودند که در سه نقطه گرمدشت در جنوب منطقه جفیر و منطقه حمید، تا بتوانند در یک سمت اصلی کرخه کور و در امتداد کارون عکس‌العمل نشان دهند. امیدشان به این واحدهای زرهی بود که وقتی ما از کارون عبور می‌کنیم و نیروی پیاده ما خسته است، صبح روز بعد به ما پاتک بزند. این طرح منطقی بود، اما مسئله این است که این نیروی ضربت و پاتک باید در زمان مناسب به‌کار برده شوند، اگر زودتر وارد عمل شوند کارایی ندارد، چون ما با توان بیشتری وارد می‌شویم. اگر مکانی که قصد انجام پاتک را در آن دارند درست انتخاب نکرده باشند و درست نوک حمله ما نباشد، به جای اینکه ما را هدف قرار دهد، ما جای اصلی آنها را زده‌ایم. پس اگر ما بتوانیم این امتیاز زرهی عراق را که تنها امیدشان بود و در سه نقطه متمرکز کرده بودند از آنها بگیریم، غافلگیرشان کرده‌ایم؛ این پیشنهاد افسر اطلاعات بود.

‌چطور؟

به این شیوه که اولا نگذاریم دشمن متوجه نوک پیکان ما شود، دوم اینکه اجازه ندهیم در زمان لازم وارد عمل شود. واحد زرهی از موضع تجمعشان که می‌آیند تا آرایش بگیرند و هماهنگ شوند و سپس حمله کنند، زمان می‌برد. مسافت نیز اینجا جایگاه ویژه‌ای دارد که افسر اطلاعات این کار را انجام می‌دهد، که من انجامش دادم، اگر این زمان نیز که معمولا دو تا سه ساعت برآورد کردیم، از آنان بگیریم، ما برنده خواهیم شد. ما این مسئله را به فرماندهانمان و ستاد طرح‌ریزی ارائه دادیم تا این امتیاز را از عراق بگیریم و غافلگیرش کنیم. عراق محل ما را فهمیده بود، زمانش را نیز شاید فهمیده بود اما از توانایی ما قطعا بی‌اطلاع بود. اینجا بحثی سر انتخاب منطقه سرپل پیش آمد، این رودخانه کارون است و ما می‌خواهیم به سمت دیگر آن برویم و سرپل یا به عبارت دیگر جای پایی به دست آوریم. پس باید نیروهایمان را شبانه یا در فرصتی مناسب، از کارون به منطقه‌ای به نام سرپل ببریم. بعد از گرفتن سرپل‌ها، با نیروهایمان به سمت جاده اهواز- خرمشهر حمله کنیم. حال باید تصمیم می‌گرفتیم که سرپل کوچک بگیریم یا بزرگ؟ سرپل کوچک حدود ٢٠کیلومتر بود؛ خب ما با حدود چهار لشکر در این منطقه عمل می‌کردیم. سخت‌ترین عملیات نظامی عبور از رودخانه است و تصور این را داشته باشید که ما پنج پل نظامی با عرض حدود ٢٠۵ تا ٣٢۵ متر در نقاط عبور از روی رودخانه کارون زدیم، پنج پل «پی‌ام‌پی» شناور شبانه می‌زدیم که شبانه روانه ‌کردیم و روزها برای حفاظت از بمباران آنها را جمع می‌کردیم. شب اول ما صد گردان عبور دادیم.

خب اگر این صدگردان در منطقه کمی وارد عمل شوند، نوک پیکان آنها زودتر برای دشمن روشن می‌شود ولی منطقه بزرگ حسنی دارد که تا دشمن متوجه نوک پیکان ما نمی‌شود، زمان تصمیم‌گیری دشمن برای واردعمل‌کردن زرهی‌ها طول می‌کشد تا به خودش بیاید، ما به جاده رسیده‌ایم. اگر سرپل بزرگ بگیریم، ظرف دو، سه ساعت توانایی تصمیم‌گیری را نخواهد داشت. اگر عرض کم باشد، سریع‌تر تصمیم می‌گیرند. بنابراین تصمیم بر اتخاذ سرپل بزرگ شد پس سرپل را روی ۴٠کیلومتر گرفتیم و شبانه نیروهایمان را عبور دادیم و طوری عمل کردیم که فردا صبح که پاتک‌ها شروع شد، پاتک‌هایشان را دفع کردیم، این امتیازی بود که ما از آنها گرفتیم و نگذاشتیم پاتک‌هایشان مانند رمضان مؤثر واقع شود، چون ما به خاکریز چسبیده بودیم و پاتک‌هایشان از هر سمت می‌آمد، ثمربخش نبودند. این ویژگی نقش افسر اطلاعات بود در استفاده فرماندهان و طراحان از اطلاعاتی که ما به آنها ارائه کرده بودیم. عبور ما از کارون و مرحله اول عملیات برابر طرح، شش روز طول کشید.

پایان جنگ بعد از فتح خرمشهر، نه صلاح بود، نه ممکن

 از دهم اردیبهشت تا شانزدهم، خودمان را به سر جاده رساندیم که مرحله اول عملیات بود. بنا بر طرح موجود، مرحله دوم، رفتن به سمت خط مرز و رسیدن به خط مرزی بود و پس از آن مرحله سوم، ورود به خاک عراق و رسیدن به اروندرود از القرنه تا بصره و مرحله چهارم دفاع در همان منطقه. این طرح عملیات بیت‌المقدس بود. ما شش روز اول جایگاهمان را محکم کردیم و آماده رفتن به خط مرز شدیم. حالا عراق در امتداد کرخه‌کور به زمین چسبیده، دو لشکر و هفت تیپ پیاده در منطقه جفیر و پادگان حمید مستقرند. ما باید به سمت پشت اینها می‌رفتیم. چون نمی‌توانستند در دو جهت بجنگند. باید اسیر یا منهدم شوند یا عقب‌نشینی کنند که همین هم شد. به خاطر دارم صبح روز هفدهم اردیبهشت سرهنگ لطفی فرمانده لشکر١۶ بودند که در قرارگاه قدس در امتداد کرخه‌کور عمل می‌کرد، با من تماس گرفت و گفت عراق عقب‌نشینی اختیاری کرده و حتی یک قوطی کنسرو خالی هم جا نگذاشته و نیروهایش را به پشت خط مرز منتقل کرده است. خط تماس ١٨٠کیلومتر از خرمشهر- غرب کارون- غرب اهواز- کرخه‌کور آورد به ٩٠ کیلومتر، ٣٠ کیلومتر از طلاییه تا کوشک و ۶٠کیلومتر از کوشک تا شلمچه؛ یعنی توانش دو برابر شد. ما که رفتیم به سمت خط مرز در خط مرزی جلویمان را گرفتند، چون منطقه کوچک‌تر شده بود، بنابراین ما نتوانستیم مرحله سوم را برابر طرح‌ریزی اولی‌مان انجام دهیم و به سمت شط‌العرب برویم. خب خسته هم شده بودیم ٢۴، ٢۵ روز در منطقه درگیر بودیم. یکی از ویژگی‌های عملیات بیت‌المقدس انعطاف در طرح‌ریزی بود. بلافاصله تصمیم گرفته شد مرحله‌ سوم را همان‌جا رها کنیم و به سمت خرمشهر برویم و حداقل خرمشهر را بگیریم و جواب مردم را بدهیم. همین شد که سمت جهت حمله‌ها را عوض کردیم و به جای حمله به سمت غرب، به سمت خرمشهر رفتیم که منجر به پیشروی و موفقیت شد. اینجا مسئله‌ای را باید بگویم؛ عراق وقتی متوجه رسیدن ما به شلمچه شد و با دیدن بسته‌شدن جاده شلمچه و خرمشهر و احتمال اسیرشدن نیروهایش در خرمشهر، قوت گرفت، یک پل هوایی روی جزیره «بوارین»، نهر خیّن و از سمتی دیگر ابوالخضیب عراق زد، تا نیروهایش را خارج کند یا در آینده بتواند باز هم نیروی کمکی بیاورد که نیروی هوایی ما آن را نابود کرد. روز سوم یا چهارم خرداد که خرمشهر آزاد شد. عده‌ای به آب زدند، کنار ساحل خرمشهر، مقدار زیادی پوتین و کلاه آهنی ریخته بود؛ تعدادی از نیروهای عراقی را آب برد. ما درمجموع در عملیات بیت‌المقدس بیش از ١٩هزار اسیر گرفتیم که ١٣هزار نفر آنها فقط در خرمشهر بودند که در بین آنها، بیش از ٢۶٠ نفر افسر بودند.

‌پس با این اوصاف، طرح عملیات بیت‌المقدس از ابتدا با هدف خرمشهر نبود؟

بله ما هدفمان ورود به خرمشهر نبود، گفتم جنگ شهری، جنگ مشکلی است. ارتش عراق دو طرفش که کارون بود و قسمت شمالی و غربی را کاملا محکم کرده بود، بنابراین ما آمدیم گلویش را بگیریم تا راه عقب‌روی را ببندیم و خرمشهر را کاملا در محاصره بگیریم. ما جاده خرمشهر- شلمچه را گرفتیم. روز آخر، قرارگاه نصر، فتح و قدس وارد عمل شدند اما نیرو کم داشتند که دو جیپ ارتشی و سپاهی از منطقه فتح‌المبین آوردیم و به عنوان قرارگاه فجر تشکیل دادیم و وارد عمل کردیم. تقریبا با چهار قرارگاه ادامه یافت سپس منطقه را در حدود ١۵کیلومتر آزاد کردیم و خواه‌ناخواه  نیروی‌های عراقی در خرمشهر تسلیم شدند.

‌پس از فتح خرمشهر دیگر پاتکی نداشتند؟

خیر؛ در مناطق جنوب کاملا در لاک دفاعی فرورفتند.

‌تبعات بیت‌المقدس و آزادی خرمشهر چه بود؟ چه تغییراتی در میدان جنگ ایجاد شد؟

پیش از فتح خرمشهر و در طول یک‌سال قبلش با عملیات‌های فتح‌المبین، طریق‌القدس و ثامن‌الائمه با ضرباتی که وارد کردیم، جان عراق را گرفته بودیم. درکل نصف توان ارتش عراق در این مدت گرفته شد. متوجه شدیم دیگر عراق در مرحله شکست‌خوردن است و نظام بین‌الملل هم نمی‌خواهد عراق شکست بخورد؛ یعنی ایران نباید برنده شود. این استراتژی‌شان تا بعد از فاو بود. ایران به لحاظ نظامی تازه در حال سرحال‌شدن بود اما استراتژی نظام بین‌الملل عوض شد. درباره چگونگی پیروزنشدن ایران و چگونگی شکست‌نخوردن عراق، آمارهای دقیقی از تاریخ‌های ورود مهمات و تجهیزات از بنادر «ینبع» در اردن، «عقبه» از عربستان سعودی و «احمدی» کویت، موجود است.


منبع: برترینها

نقش برجسته پدران در موفقیت تحصیلی فرزندان

پدران بیش از هفت برابر بر موفقیت تحصیلی فرزندانشان موثرند.

 پدران بیش از هفت برابر بر موفقیت تحصیلی فرزندانشان موثرند.
 
به گزارش تبیان، نتایج یک تحقیق در کشور بریتانیا نشان می دهد که میزان تحصیلات پدر نقشی به مراتب قوی تر در پیش بینی موفقیت تحصیلی فرزندان ایفا می کند.

زمانی که پدر از سطح تحصیلات پائین تری برخوردار است، احتمال افت تحصیلی، ادامه دور باطل فقر و ناتوانی در رسیدن به موفقیت با احتمال بسیار بالاتری در فرزندان به وجود می آید.

این گزارش که توسط اداره ملی آمار بریتانیا منتشر شده است نشان می دهد که کودکانی که پدر تحصیل کرده ندارند، ۷ و نیم برابر کمتر از سایر کودکان به موفقیت تحصیلی می رسند.
 
یک نتیجه جالب این تحقیق این بوده که نقش تحصیلات مادر گرچه موثر است اما به مراتب نقشی کمرنگ تر در موفقیت فرزندان در آینده ایفا می کند.

بنابر این پژوهش در صورتی که کودکان مادرانی غیر تحصیل کرده داشته باشند، تنها ۳ برابر ممکن است با شکست تحصیلی مواجه شوند.

این تحقیق همچنین نشان می دهد که شکست تحصیلی بالاترین علت تداوم فقر در بریتانیا به شمار می رود و افرادی که از سطح تحصیلی پایین تری برخوردار هستند بیش از ۵ برابر بیشتر از افرادی با میزان تحصیلات بالا در فقر زندگی می کنند.
 
هلن برنارد، مدیر تحقیقی در بنیاد جوزف رانتری در این باره می گوید شواهدی زیادی در این باره وجود ندارد که سطح تحصیل پائین و فقر در خانواده های فقیر کشور در نتیجه انگیزه پائین به وجود آمده باشد.

اما شواهد دال بر این است که فرزندان و والدینی که از پیشینه اقشار ضعیف جامعه هستند، از کودکان خود انتظارات کمتری دارند و به زودی از تصور امکان موفقیت و پیشرفت اجتماعی و تحصیلی فرزندنشان ناامید شده و کمتر برای موفقیتشان یاری می رسانند”.
 
قبلا تحقیقات زیادی در مورد نقش تحصیلات والدین و میزان موفقیت تحصیلی فرزندان انجام شده بود اما هرگز نقش پدر در پیشرفت تحصیلی فرزندانش تا این اندازه پر رنگ نشده بود.

برچسب ها: ، ، ،


منبع: فرادید

چرا اشرار و اراذل را در شبکه های اجتماعی دنبال می کنند؟

روزنامه تماشاگران امروز – فاطمه انصاری: استقبال از صفحات اشرار و اراذل در صفحات اجتماعی پدیده تازه ای نیست. کارشناسان می گویند توجه عمومی به این صفحات نشانه تمایل به خشونت و مروج آن است و می پرسند چرا برخوردی با این پدیده نمی شود؟

شبکه های مجازی مانند اینستاگرام محیطی فراهم کرده تا هر فردی تنها با داشتن یک گوشی هوشمند بتواند با عبور از مرزها، خود را به همه معرفی کند. کنار قشرهای تحصیل کرده و مردم عادی، گروه هایی دیده می شوند که در گذشته، هیچ رسانه ای حاضر به نشان دادن آنها نبود.

افرادی مانند لات ها، اشرار خیابانی، زندانیان و مجرمان فروش مواد مخدر و امثالشان، هیچ گاه تریبونی نداشتند تا خود را معرفی کنند و مورد پذیرش قرار بگیرند. این روزها بعضی از آنها میان داد و ستد لایک ها، فالوئرهای زیادی دارند. عکس ها و ویدئوهای شان زیاد لایک می خورد در حالی که شاید خودشان در زندان هستند یا حتی اعدام شده اند. کارشناسان معتقدند تمایل به صفحات این افراد و لایک کردن عکس ها و فیلم ها نشان دهند تمایل جامعه به خشونت است و نباید با بی توجهی از کنار این نوع پدیده گذشت.

چرا اشرار و اراذل در شبکه های اجتماعی این همه طرفدار دارند؟

چرا نزاع رخ می دهد؟

امیر محمد حریرچی، استاد دانشگاه و جامعه شناس، معتقد است که با توجه به شرایط موجود افراد نمی دانند چگونه باید خود را در فضای مجازی معرفی کنند. این جامعه شناس می گوید: «در جامعه افراد یاد نگرفته اند چگونه خود را معرفی کنند. در نتیجه از هر فرصت ممکنی، چه بر اساس یا درایت یا مهارت، سعی دارند تا خود را به نمایش بگذارند. یک نفر با ماشین مدل بالا خود را به نمایش می گذارد و دیگری با تتوها و بدنی که برای خود ساخته! این روش های نمایش در فضای مجازی جا افتاده است.»

او در انتقاد از معمول شدن این روش های نمایش می گوید: «هر چقدر یک کنش به صورت یک جریان در جامعه شکل بگیرد به همان شکل در جامعه جا می افتد؛ حتی اگر این کنش، ناهنجار باشد. جالب توجه اینجاست که این کنش ناهنجار کم کم شکل هنجار به خود می گیرد.»

این استاد دانشگاه معتقد است که این نوع نمایش هم یک نوع قلدری محسوب می شود. با این حال قلدری تنها جنبه بدنی ندارد و بیشتر کلامی و لفظی است. کارشناسان معتقدند در یک تصادف رانندگی، در قدیم افراد در انتظار افسر می ماندند تا مشکل خود را حل کنند اما این روزها، انگار که ماشین یکی از اعضای بدن باشد، سعی دارند با دعوا، قلدری خود را به رخ بکشند.

حریرچی میزان بالای پرونده های قضایی نزاع را نشانه ای از قلدری در جامعه می داند و می گوید: «در کشور ۱۵ میلیون پرونده قضایی وجود دارد که ۵ میلیون آن نزاع است. اگر نزاع یک ناهنجاری است، چرا باید تا این میزان پرونده وجود داشته باشد؟ باید توجه داشته باشیم که نزاع زمانی رخ می دهد که فرد نتواند حق خود را از مجاری قانونی بگیرد و تلاش می کند تا با زور به آن برسد،حتی اگر حق او نباشد. رویدادهای جامعه نشان داده که افراد با پارتی یا آدم اجیر کردن راحت تر به حق می رسند تا اینکه وارد مجرای قانونی شوند.»

او ادامه می دهد: «در قدیم می گفتند هر کس ضربه اول را بزند برنده است اما چرا باید ضربه اول اتفاق بیفتد؟ چرا در جامعه اختلاف ها با گفتگو حل نمی شود؟ متاسفانه مردم این مسائل را از مسئولان یاد گرفته اند. ببینید مسئولان چگونه همدیگر را می زنند!»

این جامعه شناس معتقد است که اگر قلدری به هر شکل جواب بدهد و حقی ضایع شود، رایج خواهد شد ولی اگر با قانون جلوی آن را بگیرند از ترویج آن جلوگیری می شود. با این حال بسیاری از لات ها و اشرار حتی نگران مجازات نیستند، زیرا می دانند بالاخره راهی برای دور زدن پیدا می کنند.

چرا اشرار و اراذل در شبکه های اجتماعی این همه طرفدار دارند؟

خشونت نهفته به نمایش گذاشته می شود

روانشناسان و جامعه شناسان معتقدند که گرایش به افراد قلدر و لات، نشان دهنده تمایل به خشونت است. علیرضا تیموری، جراح مغز و استاد دانشگاه معتقد است که فضای مجازی برای اولین بار امکان نمایش را به همه افراد جامعه به طور یکسان داد. او می گوید: «برای اولین بار است که گروه هایی مانند لات ها، اشرار یا حتی لوتی ها، رسانه ای پیدا کرده اند. آنها در سال های قبل هیچ رسانه یا تریبون جدی نداشتند تا خود را نشان بدهند. با این حال با وجود این که حق همه افراد است که بتوانند خود را در معرض نمایش بگذارند، آیا این اخلاقی است که لات ها و اشرار این تریبون آزاد را داشته باشند؟!»

تیموری درباره لایک های ۱۰ هزارتایی برخی از این صفحات می گوید: «ما باید بدانیم که لایک در این فضا به چه عنوانی برداشت می شود. آیا لایک به معنای طرفداری جدی به حساب می آید یا یک حرکت داد و ستدی برای لایک گرفتن است؟!» با این حال برخی روانشناسان معتقدند که لوتی ها و اشرار ولع زیادی برای به نمایش گذاشتن خود دارند و بالا بودن لایک ها نشان می دهد که مورد قبول قرار گرفته اند. روانشناسان معتقدند که بسیاری از افراد این قشر، برای اثبات خود حاضر به جعل لایک و فالوئر هستند. یک استاد دانشگاه معتقد است که بسیاری از این صفحات دارای فالوئر بالا، خریداری شده هستند و لایک ها واقعی نیستند.

با این حال در بسیاری از این صفحات، خشونت و پرخاشگری، بی پرده به نمایش گذاشته می شود. دکتر تیموری در این خصوص می گوید: «باید این پدیده جدی گرفته شود. خشونت نهفته جامعه که در رفتارها، رانندگی و ارتباطات میان افراد مانند رابطه مشتری با فروشنده، پزشک و بیمار و … وجود دارد و تنها در مواردی خود را عریان کرده، در راستای به نمایش گذاشته شدن است. وقتی قتلی در خیابان رخ می دهد و مردم تنها تماشاگر هستند به معنای عریان شدن خشونت در جامعه است. حالا بخش زیادی از جامعه با لایک کردن، خشونت هایی را حمایت می کنند که هیچ توجیه اجتماعی و اخلاقی ندارد.»

این استاد دانشگاه با بیان این که هیچ جامعه سالمی خشونت را تایید نمی کند، می گوید: «عریان شدن خشونت در جامعه، نتیجه منفی معمول و عادی شدن را به دنبال دارد. اگر شما روزانه در خیابان دعوا ببینید، برای شما عادی می شود. با تکرار خشونت، پدیده های نا به هنجار عادی شده و باعث می شود سطح و کیفیت زندگی اجتماعی پایین بیاید. بنابراین عریان کردن آن به هر نحوی، چه در رابطه پزشک و بیمار، خریدار و فروشنده، خدمات دهنده و خدمات گیرنده، موجب عادی شدن و رایج شدن هر چه بیشتر آن می شود. در نتیجه، گروه های پر خطر مانند کودکان، زنان و افراد مسن بیش از حد تحت آسیب قرار می گیرند.»

همچنین جامعه شناسان معتقدند که لایک، حتی به معنای داد و ستد، در این زمینه نشان دهنده پیام هایی منفی است. افرادی که حاضرند به هر نحوی لایک بگیرند، ناهنجاری ها را نادیده می گیرند و موجب ترویج و تشویق آن می شوند.


منبع: برترینها

اولین زن ایرانی که راننده ترانزیت شد

روزنامه هفت صبح – هانیه درویش: گفت و گو با اولین راننده زن «ترانزیت خط اروپا» که ۶ سال است دائما با همسرش به این کار مشغول است.

شوفرها یا راننده های ماشین سنگین اصولا در ذهن ما آدم هایی با سبیل کلفت و اغلب بامرام، همراه با گویشی چاله میدانی و یک لنگ در کنار دست یا گهگاه دور گردنشان هستند. با این دیدگاه آیا می توان خانمی ایرانی را پشت فرمان یک تریلی تصور کرد؟ شاید امروز که در ایران رانندگی زن ها عادی و رو به افزایش و قابل توجیه است و خبرهایی از راننده های زن ماشین سنگین در گوشه و کنار ایران شنیده می شود تصور کردنش آنچنان هم سخت نباشد اما اصلا چه توجیهی وجود دارد که یک زن شغلش رانندگی باشد؛ آن هم رانندگی با تریلی در خط اروپا.

لیلی صیفی ۳۸ سال دارد. زنی که شغلی سخت و شاید غیرقابل تصور برای زنان دیگر را برای خود برگزیده است. او ۶ سال است که به این کار مشغول است و دلیل اصلی ورود به این شغل را وابستگی شدید به همسرش و نداشتن طاقت دوری او می داند. می گوید: «همسرم راننده ترانزیت خط اروپا است و روال عادی کار افرادی که به این شکل کار می کنند روزها و ماه ها دوری از خانواده هایشان است. به این صورت که برای بردن بار به کشورهای اروپایی و برگشت یک ماه و نیم در راه هستند و بعد که به خانه می آیند یک هفته استراحت می کنند و دوباره سرویس می روند. حتی گاهی هم پیش می آید که تنها یک روز فرصت استراحت دارند و باید فردای روزی که می آیند مجدد بارگیری کنند و بروند.

به همین دلیل احساس کردم برای اینکه بتوانم با همسرم باشم و در عین حال شاغل هم باشم بهترین راه گرفتن پایه یک و راننده تریلی شدن است و حالا شش سال است که تمام سرویس ها را با هم می رویم و با عنوان دو شوفره کار می کنیم».

لیلی صیفی پیش از این کار هم ۱۲ سال مربی تعلیم رانندگی بود و بهتر است بگوییم از دوران کودکی عاشق رانندگی بود اما شاید هیچگاه فکرش را نمی کرد راننده تریلی شود اما روزگار و البته انتخاب خودش این شغل را برایش رقم زد.

نداشتن طاقت دوری همسر، راننده ترانزیتم کرد

رد شدن امتحان گواهینامه به خاطر زن بودن

رانندگی ترانزیت آن هم ترانزیت خارجی برای راننده های مرد شغل سخت و گهگاه طاقت فرسایی ست چه رسد به اینکه راننده زن هم باشد. مشکلاتی مانند عبور و مرور از مرزها که اغلب با ماشین های ایرانی مشکل دارند، پیدا کردن سرویس های بهداشتی و حمام در بین راه، خوابیدن داخل ماشین و… از مشکلات رانندگان ترانزیت محسوب می شود اما همه این ها یک طرف و دادن امتحان برای گواهینامه و هفت خوان رستم بعدش که گرفتن کارت سلامت و کارت هوشمند و مثال این ها است هم یک طرف.

صیفی می گوید: «خیلی از راننده ها هستند به دلیل همین سخت گیری ها بعد از سال ها رانندگی و کارکردن هنوز گواهینامه ندارند اما من توانستم در عرض دو ماه کارهایم را انجام دهم و گواهینامه ام را بگیرم».

از او می پرسم سرهنگی که امتحان پایه یک را از شما گرفت مثل همیشه سختگیر بود یا خیر. او نیز می خندد و می گوید: «سرهنگ هایی که برای امتحان گواهینامه پایه یک یا دو از افراد امتحان می گیرند از اولین حرکت تشخیص می دهند کسی که پشت فرمان است رانندگی بلد است یا نه. من همه امتحان ها را دفعه اول قبول شدم اما برای امتحان تپه سرهنگ امتحان من که فهمیده بود من حسابی به همه چیز وارد هستم سه بار من را دور سه تپه چرخاند تا بتواند ایرادی بگیرد که نتوانست اما ردم کرد و وقتی با نارضایتی پرسیدم چرا، گرفت چون خانم هستی و سری اولت است ردت کردم.»

قاعده و قانون های رانندگی ترانزیت

ترانزیت در خط اروپا برای رانندگان قوانین خاص خودش را دارد. به عنوان مثال تعداد روزها و تایمی که یک بار باید از مبدا به مقصد برده شود حساب شده است و رانندگان موظف هستند سر آن تایم مشخص بار را تحویل دهند. صیفی در این باره می گوید: «ما به طور کلی در هفت روز هفته اول شش روز را می توانیم رانندگی و یک روز استراحت و هفته دوم ۴۸ ساعت استراحت کنیم.

همچنین ما در ماشین ها تاخوگراف داریم که مانند جعبه سیاه هواپیما عمل می کند. به این ترتیب ساعت کارمان از لحظه شروع به رانندگی مشخص است و اصل بر این است که تک شوفرها بعد از هر سه ساعت رانندگی باید ۴۵ دقیقه استراحت داشته باشند و از ۲۴ ساعت روز می توانند ۱۳ ساعت کار و ۹ ساعت رانندگی کنند اما دوشوفرها مانند من و همسرم از ۲۴ ساعت باید ۱۶ ساعت بدون استراحت رانندگی کنیم و مابقی روز را استراحت.

در اینجا سوالی برایم پیش می آید و آن این است که یک زن با این چنین نوع کار می تواند نقش مادری اش را هم اجرا کند و بچه هایش را هم مدیریت کند که او در جواب می گوید: «مسلما اگر زنی فرزند کوچک داشته باشد این کار غیرممکن است اما ما فرزندانمان بزرگ هستند و دیگر به صورت مستقل از ما زندگی می کنند به همین دلیل من با چنین مشکلی هیچ وقت رو به رو نبوده ام.»

وقتی یک تریلی خانه دوم می شود

لیلی ضیفی که همپای همسرش به کار ترانزیت مشغول است می گوید در اروپا رانندگی زنان با ماشین سنگین کاملا جاافتاده است اما در ایران افرادی که مرا پشت فرمان تریلی می بینند بسیار متعجب می شوند. او همچنین می گوید دانستن زبان ترکی استانبولی در این کار حرف اول را می زند و بسیار کار راه انداز است که خودش و همسرش این زبان را در حین کار و به صورت تجربی یاد گرفته اند.

همچنین زبان انگلیسی را هم تا جایی که بتوانند گلیم شان را از آب بیرون بکشند می دانند. در رابطه با درآمدها از او می پرسم می گوید درآمدمان نسبت به چندین سال پیش کمتر شده است چون بازار بیشتر کالاها کساد است مثلا ما یک سال و نیم پیش برای فرانسه بار زدیم به پول ایران ۲۱ میلیون تومان و همین امسال برای همان جا بار زدیم با ۱۲ و نیم میلیون تومان.

لیلی صیفی می گوید کارم کار سختی ست اما به خاطر علاقه ام سختی هایش را متوجه نمی شوم و دوست دارم پا به پای همسرم در این کار همراه و همکارش باشم. او حالا به همراه همسرش منتظر است جواب ویزایشان که تمام شده بیاید تا مجدد با اسکانیای فول امکاناتشان که یخچال، فریزر، مایکروفر دارد و خانه دومشان به حساب می آید سفرهای کاری شان را شروع کنند.


منبع: برترینها

رنگ ناخن هایتان را با رنگ صندل تان ست کنید

با آمدن فصل گرما، نه تنها لباس بلکه ظاهر کفش هایمان نیز تغییر می کند. صندل ها از رایج ترین اکسسوری های فصل تابستان اند که طرفداران زیادی دارند. اما هنگام پوشیدن صندل باید مراقب ناخن های پایمان که در معرض دیدند نیز باشم.

 برترین ها: با آمدن فصل گرما، نه تنها لباس بلکه ظاهر کفش هایمان نیز تغییر می کند. صندل ها از رایج ترین اکسسوری های فصل تابستان اند که طرفداران زیادی دارند. اما هنگام پوشیدن صندل باید مراقب ناخن های پایمان که در معرض دیدند نیز باشم. در این مطلب طرح هایی از زیباترین پدیکورهای ناخن که مناسب با این فصل اند را برایتان به نمایش گذاشته ایم تا از آنها ایده بگیرید و با ظاهری زیباتر از همیشه تابستان خود را بگذرانید.

لاک آبی یخی

رنگ ناخن هایتان را با رنگ صندل تان ست کنید. آب یخی، بدین جهت که حس خنکی را القا می کند، می تواند گزینه مناسبی برایتان باشد.

 ست لاک ناخن با صندل برای مهمانی
 
 ست لاک ناخن با صندل برای مهمانی

لاک سفید

این رنگ خنثی با هر رنگ صندلی به زیبایی جود در می آید. اگر به دنبال سادگی هستید، سفید انتخاب فوق العاده ای است.

ست لاک ناخن با صندل برای مهمانی
ست لاک ناخن با صندل برای مهمانی
 

لاک بی رنگ

اگر می خواهید که تمرکز را از روی ناخن پایتان بردارید و روی صندل تان بگذارید، لاک بی رنگ بهترین انتخاب است.

 

ست لاک ناخن با صندل برای مهمانی 
ست لاک ناخن با صندل برای مهمانی 

لاک قرمز

قرمز از جمله رنگ های ناخنی است که هیچگاه از مد نمی افتد.

 

ست لاک ناخن با صندل برای مهمانی
 

لاک آبی

اگر دوست دارید لاک آبی بزنید، باید صندلی انتخاب کنید که به آن بیاید. تونالیته های مختلف رنگ آبی می توانند انتخاب خوبی برای صندل باشند.

 ست لاک ناخن با صندل برای مهمانی
ست لاک ناخن با صندل برای مهمانی 


منبع: برترینها

چرا چهره‌های ورزشی در انتخابات شکست خوردند؟

دیروز روز شکست ورزشی‌ها نبود؛ در روزی که هیچ‌یک از این چهره‌ها به‌عنوان ۲۱ نفر اصلی نتوانستند راهی شورای شهر تهران شوند، آنها قبل از این شکست خورده بودند، حتی قبل از اینکه عباس جدیدی و علیرضا دبیر در صحن شورا درگیر شوند و به هم فحاشی کنند. این باخت آنها حتی قبل از رفتن مردم به پای صندوق‌های شورا اتفاق افتاده بود. این شکست از سال پیش آغاز شده بود، از روز انتخابات مجلس. حضور ورزشی‌ها در سیاست با عکس‌های یادگاری آنها کنار نامزدهای ریاست‌جمهوری آغاز شد.

دو، سه دهه قبل، هر نامزدی که می‌خواست در انتخابات، مردم را با خود همراه کند، با چهره‌های ورزشی عکس می‌گرفت. اینکه آنها چقدر در جذب آرای مردم به‌نفع کاندیدای مورد نظر موفق بودند، مشخص نیست ولی استفاده از این ترفند تا همین انتخابات روز جمعه ادامه داشت. این‌بار نامزدهای ریاست‌جمهوری، بیشتر ترجیح داده بودند، چهره‌های هنری را کنار خودشان داشته باشند تا چهره‌های ورزشی، ولی نامزدهای شورا برای رئیس به خیابان بهشت، دست به دامان ورزشی‌ها بودند.

 اين مردم متخصص مي‌خواهند، نه چهره

چهره‌های ورزشی به بودن کنار نامزدها اکتفا نکردند و با اتکا به محبوبیتی که به‌واسطه قهرمانی‌های جهانی و المپیک بین افکار عمومی به‌دست آورده بودند، کاندیدای حضور در مجلس شدند. امیررضا خادم با پشتوانه همین مدال‌ها و محبوبیت به‌عنوان نفر سوم وارد مجلس هفتم شد. با تشکیل شوراها، حضور ورزشی‌ها در عرصه‌های سیاسی پررنگ‌تر هم شد. رسول خادم اولین چهره ورزشی بود که عضو شورای شهر شد و بعد از او هادی ساعی، حسین رضازاده، عباس جدیدی، علیرضا دبیر و… هم راهی شوراها شدند.

شاید موفق‌ترین چهره ورزشی در این عرصه را بشود رسول خادم معرفی کرد؛ کسی که رئیس کمیسیون فرهنگی، رئیس کمیسیون برنامه‌وبودجه و خزانه‌دار شورا بود و در دوره چهارم برای حضور در ورزش از انتخابات انصراف داد؛ درحالی‌که خیلی از اعضای شورای شهر، بودن او را به‌نفع مردم و شهر تهران می‌دانستند. امیررضا خادم هم اولین بازنده بزرگ بود. او در انتخابات مجلس هشتم، نفر ششصدم شد. خادم معترض بود و مدعی که شکست او نتیجه سیاسی‌بازی و تقلب مخالفانش بوده ولی نه چهره‌های ورزشی‌ای که برای مجلس دهم کاندیدا شده بودند و نه آنهایی که خودشان را آماده حضور در شوراهای دور پنجم کرده بودند، نمی‌توانند دم از تقلب و سیاسی بازی بزنند.

آنها به خودشان و به عملکردشان و مهم‌تر از آن به روشنگری افکار عمومی باختند. این بار نه رضازاده، دبیر، جدیدی و ساعی در شورای شهر تهران هستند و نه حبیب کاشانی. نه علیرضا دهقان، مجری برنامه‌های ورزشی در مجلس است و نه مقداد نجف‌نژاد و مهدی هاشمی. هر چند نجف‌نژاد و هاشمی به‌واسطه نمایندگی در مجلس به ورزش ورود کرده بودند؛ یکی رئیس هیأت‌مدیره استقلال و دیگری رئیس فدراسیون تیراندازی ولی برای حضور دوباره، به ورزش اتکا کرده بودند.

دیروز شمارش آرای نامزدهای شورای تهران به پایان نرسیده بود تا تعداد نفراتی که به رضازاده، جدیدی، دبیر، ساعی، و… رأی داده‌اند، مشخص شود اما گفته می‌شد که آنها با فاصله زیاد از برندگان انتخابات در رده‌های آخر هستند ولی در مشهد، محسن ترکی با ۱۸ هزار و ۴۴۷ رأی، نفر سی‌ودوم بود.

اگر شرایط چهار سال قبل بود، باید شاهد خبرهای پیروزی ورزشی‌ها در انتخابات شوراها و رأی بالای آنها بودیم ولی باید قبول کرد که دیگر چهره‌های ورزشی، تأثیرگذاری سابقشان را ندارند. شاید گفته شود دلیل این اتفاق، اعتماد افکار عمومی به لیست‌هایی است که اصلاح‌طلبان یا حتی اصول‌گرایان منتشر می‌کنند و انتخاب مردم بر‌اساس همین لیست‌ها انجام می‌شود ولی چهره‌های ورزشی حتی در شهرهایی که لیست‌ها چندان تعیین‌کننده هم نیستند، شکست خورده‌اند.

چهره‌های ورزشی‌ای که وارد عرصه سیاست شده‌اند، عملکرد موفقی نداشته‌اند. دسترسی عمومی به فضای مجازی، عملکرد آنها را بیش از قبل در دید عمومی قرار داده است. تا چند سال پیش، چهره‌ای نظیر عباس جدیدی، چهره یک قهرمان را داشت؛ کشتی‌گیری که روی تشک‌های جهانی و المپیک جنگیده، مدال گرفته و پرچم کشورش به افتخار او بالا رفته اما اولین گفت‌وگویی که بعد از حضور جدیدی، در فضای مجازی منتشر شد، شوکه‌آور بود؛ گفت‌وگویی که نشان می‌داد او کمترین اطلاعاتی از مسائل شهری دارد. تصورات مردم از دبیر، ساعی و رضازاده هم تصور قهرمان ملی بود اما شورای شهر، چهره دیگری از آنها معرفی کرد؛ اینکه دغدغه‌های‌ آنها با دغدغه‌هایی مردمی که انتخابشان کرده بودند، یکی نبود.

حادثه پلاسکو هرچند تلخ بود ولی شناخت مردم را از مشکلات شهری بالا برد. آنها به این آگاهی رسیدند، اگر انتخاب بهتری برای شوراها داشته باشند، می‌توانند کمتر شاهد رویدادهای تلخ باشند. افکار عمومی در انتخابات مجلس هم به این آگاهی رسیده بودند. آنها حالا می‌دانند برای حل مشکلات، چهره‌بودن نماینده‌شان، شرط لازم و کافی نیست؛ نماینده‌شان باید تخصص داشته باشند و قانون بدانند. اگر برای انتخابات این دوره، علی دایی، علی کریمی و حتی فرهاد مجیدی کاندیدا می‌شدند، رأی می‌آوردند؟ این اتفاق می‌توانست ادعای بالارفتن آگاهی افکار عمومی را نقض کند. این سه، بین هواداران فوتبالی آذری‌زبان، پرسپولیسی و استقلالی محبوب هستند و به همین واسطه احتمال داشت که جزء انتخابی‌ها باشند اما اگر دایی و کریمی هم به شورای شهر می‌رسیدند، می‌شد گفت که انتخاب آنها صرفا به‌خاطر چهره‌بودنشان نبوده است.

 اين مردم متخصص مي‌خواهند، نه چهره

کریمی در این چند سال گذشته به‌عنوان فعال اجتماعی، خودش را معرفی کرده، در اتفاقات اجتماعی صاحب‌نظر بوده و مردم را با خودش همراه کرده، در بعضی مواقع به‌نفع مردم در مقابل مسئولان قرار گرفته و… دایی هم تقریبا همین شرایط را داشته و حتی به‌عنوان مدیر اقتصادی موفق هم معروف است. چهره‌های ورزشی اگر می‌خواهند فعالیتی غیر ‌از فعالیت‌های ورزشی داشته باشند، فعالیتی که رأی مردم را می‌خواهد، نیاز دارند که تخصصشان را بالا ببرند.

برای عضویت در شورای شهر و مجلس، صرف ورزشی‌بودن، برای مردم قانع‌کننده نیست. شاید حتی برای اینکه این چهره‌ها رئیس فدراسیون هم شوند، نیاز به تخصص‌های دیگر داشته باشند. نمونه‌اش حسین رضازاده؛ او هنوز هم بیشترین افتخار را برای وزنه‌برداری دارد ولی نتوانست در ریاست فدراسیون دوام بیاورد زیرا مدیریت فدراسیون فقط چهره نمی‌خواهد.


منبع: برترینها

این کشورها، زیباترین زنان ارتشی را دارند

برترین ها: امروزه زنان پابه پای مردان در زمینه های مختلف فعالیت می کنند. آنها نه تنها فعال بلکه بسیار دقیق، منظم و آینده نگرند. در برخی از کشورها خانم ها وارد ارتش می شوند و نقش های مهمی را از جمله کماندو، سرباز یا جنگنده، به عهده می گیرند. سابقه حضور زنان در ارتش به ۴۰۰ سال قبل باز می گردد، یعنی درست در جنگ های جهانی اول و دوم. اما آیا می دانید که زیباترین زنان جهان در ارتش کدام کشورها فعالیت دارند.

اگر می خواهید با جذاب ترین ارتش زنان آشنا شوید، با ما همراه باشید. در این لیست رومانیایی‌ها در صدر آن به عنوان زیباترین زنان نظامی دنیا معرفی شده‌اند.

آمریکا

آمریکا یکی از پیشرفته ترین کشورهای جهان است که یکی از قدرتمندترین ارتش های جهان را با حضور زیباترین زنان دارد. از سال ۱۹۴۸ تاکنون زنان در جنگ ها حضور دارند اما قبل از آن به عنوان پرستار، تدارکات لباس های سربازان و کمک به جنگنده ها فعالیت می کردند. در سال ۲۰۱۲ تنها ۱۴ درصد از زنان در ارتش آمریکا فعال بودند اما حال ۱۶۵۰۰۰ زن در لیست نیروهای ارتش و بیش از ۳۵۰۰۰ در کارهای دفترداری ارتش فعالیت دارند.

کشورهایی که زیباترین زنان ارتشی را دارند 

 جمهوری چک

ارتش جمهوری چک زیباترین زنان نظامی را دارد. در گذشته، حکومت چک حضور زنان را در نیروهای نظامی ممنوع اعلام کرده بود اما پس از جنگ جهانی دوم آنها این اجازه را کسب کردند. در طول جنگ جهانی دوم زنان به عنوان اپراتور تلفن، خدمه اسحله و پرستار بیمارستان ها در کنار نیروی هوایی زنان بریتانیا فعالیت داشتند.

 کشورهایی که زیباترین زنان ارتشی را دارند

لهستان

لهستان هم یکی از کشورهایی است که زیباترین زنان جهان را دارد که ارتش آن نیز از این قائده مستثنی نمی باشد. در حال حاضر ۲۵۰۰ زن در نیروی هوایی، دریایی و نیروهای ویژه ارتش این کشور مشغول به خدمت هستند و دولت لهستان حقوق یکسانی را برای آنها، درست مانند مردان، قائل شده است. طبق تحقیقی که در سال ۲۰۰۷ انجام شد، ۸۰۰ زن در ارتش لهستان کار می کنند که ۴۷۱ از آنها افسر، ۳۰۸ افسر درجه دار و ۲۱ نفر دیگر رتبه های دیگر دارند. آنها در لباس های نظامی هم مانند روزهای عادی زندگی شان زیبا و چشمگیرند.

 کشورهایی که زیباترین زنان ارتشی را دارند

بریتانیا

یکی از جذاب ترین ارتش های جهان، ارتش بریتانیاست، بدین دلیل که زنان از سال ۱۹۹۰ تا به حال در ارتش این کشور حضور دارند. اگر چه آنها در جنگ ها نقشی ندارند اما اخیرا دولت در حال اقدامی است تا وظایفی را در طول جنگ به آنها بسپارد.

 کشورهایی که زیباترین زنان ارتشی را دارند

پاکستان

در لیست جذاب ترین زنان نظامی، نام کشور پاکستان نیز قرار دارد. در واقع پاکستان اولین کشور مسلمان است که زنان نه تنها در ارتش بلکه در جنگ ها نیز حضور دارند. از سال ۱۹۴۷ به بعد بود که زنان پاکستانی وظایفی را در نیروهای نظامی از آن خود کردند.

 کشورهایی که زیباترین زنان ارتشی را دارند

یونان

نیروی نظامی یونان نیز یکی از نیروهای معروف در جهان است که زنان زیبایی را در خود جای داده است. این زنان نه فقط به خاطر زیبایی، بلکه به دلیل دانش ادبیات شان نیز جذابیت دارند. اخیرا پسران بالای ۱۸ سال باید به طور اجباری به مدت ۹ ماه در نظام یونان خدمت کنند اما حضور زنان در این امر اختیاری است.

 این کشورها، زیباترین زنان ارتشی را دارند

روسیه

زنان روسی در همه جای دنیا به زیبایی شهرت دارند اما این حقیقت مانع از ورود آن‌ها به ارتش نشد. البته نه تنها زیبایی بلکه ارتش نظامی زنان روسیه نقش مهمی را در ارتش آن کشور به خصوص در جنگ جهانی دوم به عهده داشته اند. به عنوان مثال در جنگ کبیر میهنی آنها به بهترین شکل ممکن عمل کردند. علاوه بر آن، روسیه یکی از قوی ترین و بزرگ ترین نیروهای نظامی جهان را دارد.

کشورهایی که زیباترین زنان ارتشی را دارند
 

 رومانی

اگر چه  قدرت نظامی زنان رومانیایی در مقایسه با کشورهای دیگر بسیار ضعیف است اما آنها از نظر زیبایی در صد جدول قرار دارند. آنها نه تنها زیبا بلکه بسیار هم سخت کوش و توانمندند به طوری که نقش مهمی را در نیروی هوایی رومانیایی در جنگ جهانی دوم ایفا کردند. امروزه نیز آنها در نیروی دریایی، هوایی و زمینی این کشور فعالیت دارند.

این کشورها، زیباترین زنان ارتشی را دارند 


منبع: برترینها

خانه ای برای آب؛ تاریخچه آب انبارهای ایران

ماهنامه پیشه و تجارت – نسرین نیکنام: زمانی که خبر از لوله کشی و استفاده از آب های بهداشتی و تصفیه شده نبود، آب آشامیدنی مردم از آب انبارها تامین می شد. محل هایی در دورترین نقطه از سطح زمین که گاه فاصله آن با سطح زمین بیش از ۱۵۰ یا ۲۰۰ تا پله بود که بعضا رفت و آمد به این محل ها با مشکلات زیادی همراه بود و حتی از لحاظ بهداشتی هم مشکلات عدیده ای داشت اما از آنجایی که هیچ فضایی برای نگهداری منابع آبی وجود نداشت، این آب انبارها مطمئن ترین محل نگهداری آب بود.

البته این شیوه نگهداری از آب تنها در ایران استفاده نمی شد بلکه در کشورهای یونان و روم هم این روش مورد استفاده قرار می گرفت؛ زیرا آب انبارها نقش مهمی در زندگی روزمره مردم داشتند. از سوی دیگر پیوند میان آب و آیین های مذهبی در دوران بعد از اسلام نیز در ایران ادامه یافت تا جایی که نیایشگاه های آناهید، جای خود را به مصلاهای شکوهمند خارج از شهر داد.

خانه ای برای آب؛ تاریخچه آب انبارهای ایران

محل آب انبارها کجا بود

یکی از نکات قابل توجه در ساخت آب انبارها این بود که این محل ها در بافت شهرهای حاشیه کویر، مرکز آبادی ها، شهرک ها و محله ها بودند و حالا بعد از گذشت قرن ها از ایجاد این آب انبارها، این اماکن به بزرگ ترین و چشمگیرترین واحد معماری تبدیل شده اند. موضوع مهم درباره آب انبارها این است که شیوه معماری در ساختمان آب انبارها جایگاه و اعتبار خاصی دارد؛ چرا که سازندگان این واحدها با دقت و نکته سنجی بسیار به مسائل عمده ای چون میزان فشار آب بر کف و سطح آب انبار، مسئله اندود داخل بنا، تهویه، تصفیه و جلوگیری از آلودگی آب، توجه کامل داشته اند.

از سوی دیگر، هنر تزیین نمای خارجی این آب انبارها، به ویژه سردر ورودی آنها و در برخی از موارد، انتخاب اشعار جالبی برای کتیبه بالای سردر، همگی نشان می دهد که این بناها با بسیاری از ویژگی ها و روحیات ساکنان پیرامون خود، ارتباط نزدیک و مستحکمی داشته اند.

چرا مردم آب انبار ساختند

فاسد شدن آب در هوای آزاد، گرم شدن آب به علت تابش نور خورشید و تبخیر شدن آب در اثر تماس مستقیم با گرمای خورشید و جریان هوا از مهم ترین دلایل ساخت آب انبارها بود که البته بعدها این آب انبارها به چند بخش مانند خصوصی، عمومی، شهری، روستایی، قلعه ای، میان راهی و بیابانی تقسیم شدند که در ادامه کاربرد هر کدام از این آب انبارها بیان می شود.

آب انبارهای خصوصی

محل اصلی آب انبارهای خصوصی، خانه های شهری و روستایی بود که عموما در زیر ساختمان یا در زیر سطح حیاط ساخته می شدند. مخازن این آب انبارها معمولا مکعب یا مستطیل شکل بودند و سقفی مسطح یا گهواره ای داشتند.

در این نوع آب انبارها اگر مخزن زیر حیاط خانه ساخته می شد، برداشت آب از آنها با دلو و از راه دریچه ای که در سقف یا نزدیک به سقف بود به وسیله تلمبه دستی انجام می گرفت اما چنانچه مخزن در زیر قسمت مسکونی ساخته می شد، معمولا دسترسی به آب از طریق پاشیر صورت می گرفت. این مخازن، عمدتا یک هواکش یا بادگیر برای تهویه داشتند که تا بام خانه ادامه داشت و گنجایش برخی از این آب انبارها برای تامین مصرف سه تا چهار سال یک خانه، کافی بود.

خانه ای برای آب؛ تاریخچه آب انبارهای ایران

آب انبارهای عمومی

آب انبارهای عمومی بیشتر بناهای بزرگ و چشمگیری داشتند که سازندگان آنها حکام و اعیان یا مردان نیکوکار محلی بوده اند که هزینه ساخت آنها را از بیت المال یا از اموال خویش می پرداختند که البته خود این آب انبارها به چند بخش آب انبارهای شهری، روستایی، قلعه ای، میان راهی و بیابانی تقسیم می شدند.

آب انبارهای شهری

آب انبارهای شهری معمولا در مراکز محله ها و در کنار اماکن مذهبی، آموزشی، رفاهی و تجاری ساخته می شدند. نمونه های بازمانده از این آب انبارها نشان می دهد که آنها نسبت به انواع دیگر، دارای ظرفیت بیشتری بوده و می توانستند نیاز محلات پر جمعیت شهری را برای ماه ها تامین کنند. اهمیت حیاتی این بناها موجب می شد که در انتخاب نوع مصالح و کیفیت ساختمان آنها دقت شود و افزون بر بخش ها و اجزای ضروری، جلوخان هایی بزرگ، سردر و هشتی، پله های پهن، بادگیرهای بلند و همچنین تزیینات گوناگون در آنها به کار رود.

آب انبارهای روستایی

آب انبارهای روستایی عموما در میدان های مرکزی روستاها ساخته می شدند. این آب انبارها معماری بسیار ساده ای داشتند و از مصالح موجود در محل و بیشتر بدون تزیینات و پیرایه ها، شکل می گرفتند. از نمونه های شناخته شده این آب انبارها می توان به آب انبار حاج سید حسین در آبادی خنک (خونک) و آب انبار دو راه در آبادی رحمت آباد استان یزد اشاره کرد.

آب انبارهای قلعه ای

آب انبارهای میان راهی بسیار ساده و اغلب به صورت حوض های سرپوشیده اند. مخزن آنها نسبتا کوچک و عمیق است و به شکل چاهی سریع در قسمت مرکزی آب انبار ساخته می شده است. برخی از آنها به نحوی با مجموعه بناهای قلعه ترکیب شده اند که بتوانند آب باران که روی بام ها و صحن قلعه روان می شود، جمع آوری و ذخیره کنند. معماری آب انبارهای داخل کاروانسراها را می توان تاثیر گرفته از این نوع آب انبارها دانست و در این گروه مطالعه کرد. این بناها معمولا به صورت حوض هایی سرپوشیده در میان حیاط و روی محورهای اصلی کاروانسرا ساخته می شدند.

خانه ای برای آب؛ تاریخچه آب انبارهای ایران

آب انبارهای میان راهی

این آب انبارها معمولا در مسیر جاده های کاروان رو و در کنار کاروانسراها شکل می گرفتند. آنها مخازن استوانه ای و پوشش گنبدی دارند و برخی نیز اتاق و کلاه فرنگی هایی برای استراحت مسافران و خواندن نماز دارند. از نمونه آب انبارهای میان راهی می توان به آب انبارهای حوض بلند وزیر بر سر راه یزد به مشهد و آب انبار حاج حسین معمار در جاده یزد به تهران، اشاره کرد.

آب انبارهای بیابانی

آب انبارهای بیابانی معمولا در بیابان های خشک و به منظور سیراب کردن دام ها ساخته می شدند. مخازن این آب انبارها معمولا چهارگوش ساخته می شدند و دیوارهای شان حدود دو متر بالاتر از سطح زمین بوده.

نمادی برای منطقه

معماری آب انبارها متناسب با سبک معماری منطقه بود

نعمت الله عبدوس، کارشناس میراث فرهنگی: آن زمان هایی که ساخت آب انبار رواج زیادی پیدا کرد، یکی از نکاتی که بسیار به آن اهمیت داده می شد نوع معماری آن بود که معماران، این آب انبارها را با الگو گرفتن از سبک های معماری محلی و متناسب با آب و هوای منطقه می ساختند. البته سازندگان به نکاتی چون میزان فشار آب بر کف و سطح آب انبار، تهویه، تصفیه و جلوگیری از آلودگی آب توجه کامل داشته اند، هر چند که این سازه ها در بالادست حمام های عمومی ساخته می شد که آلودگی از طریق آب استحمام وارد آب نشود.

جالب است که بدانید نام و شیوه نگهداری از این آب انبارها در هر استان و شهری متفاوت بود؛ به عنوان مثال در سمنان مردم به آب انبار «مزنبل» می گفتند و یکی از این مزنبل ها ساختمان سرایداری داشت. ساخت و نگهداری آب انبار توسط افراد خیر و مردم انجام می شد و دولت در آن نقشی نداشت. همچنین مراقبت از بچه ها برای جلوگیری از هدررفت آب، هشدار به مردم در زمان مورد نیاز برای حجم و کیفیت وضعیت آب، تمیز کردن اطراف و راه پله های آب انبار، روشن کردن و نصب چراغ مخصوص با نام چراغ موشی در پله های پائینی آب انبار یک ساعت قبل از نماز مغرب از وظایف سرایدارها بود.

خانه ای برای آب؛ تاریخچه آب انبارهای ایران

یکی از مشکلاتی که مردم برای استفاده از این آب انبارها داشتند پله های زیاد آن بود که رفت و آمد را برای مردم به ویژه افراد مسن سخت کرده بود؛ از این رو در دو طرف ورودی آب انبار سکوهای سنگفرشی بود برای نشستن که معمولا افراد کهن سال از آنها استفاده می کردند که در فرهنگ معماری به آنان پیرنشین نیز می گفتند و پیرمردها و پیرزن ها و کسانی که توان پایین رفتن از پله های آب انبار و بالا آمدن از آنها را نداشتند روی این سکوها می نشستند و از جوانان برای پر کردن کوزه کمک می گرفتند.

مدیریت آب انبارها حساب شده و با برنامه ریزی بوده است؛ یعنی در زمستان کار آب گیری آنها انجام می شد تا در فصل های بعدی به ویژه تابستان که مردم به آب بیشتری نیاز داشتند از آن استفاده کنند. همچنین آب حدود چند ماهی در داخل آب انبار می ماند. یعنی این آب با خیساندن دیوارها، گرمای خود را از دست داده و از ماه اردیبهشت به بعد می توان گفت به جرأت از آب های داخل یخچال و منزل خنک تر و گواراتر بود.

با علم به این موضوع که اگر آب را برای چند ماه در جای بسته ای که امکان تهویه ندارد قرار دهیم بد بو و متعفن می شود، سازندگان آب انبارها برای جلوگیری از این اتفاق بادگیر می ساختند. همچنین بام آب انبارها گنبدی شکل و سقف راه پله طاق ضربی بود و معمولا هر دو سال یک بار اندود کاه گل آن تجدید می شد. این کار حداکثر تا آخر مهر ماه باید انجام می گرفت.

آب انبارهای ایران

تهران

سید اسماعیل، صاحب ایوان، بابا نوذر، یوزباش، سید ولی، امامزاده یحیی، رضاقلی خان، چهل تن و کوچه غریبان.

یزد

آب انبار ستم گیو، شش بادگیری و آب انبار تکیه امیر چقماق

خانه ای برای آب؛ تاریخچه آب انبارهای ایران

فارس

آب انبار کل (برکه کل) در شهرستان گراش

مرکزی

آب انبار حاجی میرزا حسین عاملی، بلور تفرش، حاج مهدی نراق، مهدی آباد دلیجان

سمنان

آب انبار قلی و سرخه، آب انبار ده نمک، آب انبار کارخانه

بندرعباس

آب انبارهای برکه باران

کیش

یک آب انبار دو قلو با پنج بادگیر به سبک معماری سنتی یزدی

مشهد خوسف

آب انبارهای حوض لقمان، حوض میرزا ناظر، بالا کوچه و چهل پایه، آب انبار حاج رفیع و کربلایی خدیجه

قزوین

آب انبارهای حاج کاظم و سردار بزرگ

خانه ای برای آب؛ تاریخچه آب انبارهای ایران

قم

آب انبار البرز و پاچیان

کاشان

آب انبار سید حسین دخان، آب انبار حاج سید حسین صباغ، آب انبار حکیم هارون

خراسان شمالی

آب انبار ۳۰۰ ساله شهر صفی آباد

آب انبارهای پیش از دوره صفوی

آب انبارهایی هستند که تقریبا فاقد تزیینات سردر بوده و عمدتا سقف منبع آنها به صورت طاق و چشمه و با گنبدی و نیمه گنبدی (تیز و پخ) پوشش شده اند. به طور کلی این آب انبارها از عمق نسبتا زیادتری نسبت به سایر آب انبارها برخوردارند و دارای سردر ورودی ساده و بی پیرایه و بدون تزیین هستند.

آب انبارهای دوره صفوی

آب انبارهایی هستند که سردر تزیینی دارند. هر چند که این تزیینات ساده و بی پیرایه است. این گروه از آب انبارها اکثرا در محل مخزن خود دارای دو یا چند ستون هستند و سقف اکثر آنها به صورت تخت، پوشش شده و بر روی سقف آنها مساجد و تکایا بنا شده اند و این از خصوصیات آب انبارها در زمان صفوی است.

آب انبارهای دوره قاجار

آب انبارهایی هستند که از لحاظ تاریخی تقریبا در اوایل دوره قاجار و بعد از زلزله سال ۱۹۲ ه.ق بنا شده اند. این دسته از آب انبارها اکثرا با سردرهای تزیینی جلوه و شکوه خاصی دارند.

آب انبارهای عصر حاضر

آب انبارهایی هستند که اخیرا (قرن اخیر) بنا شده و سردر ورودی اکثر آنها فاقد تزیینات کاشی کاری بوده و در ساخت آنها مصالح نو همچون آجرهای استاندارد، سیمان و گچ به کار گرفته شده است.


منبع: برترینها

خرید جهیزیه عروس چند تمام می شود؟

روزنامه تماشاگران امروز – سیما فرزیان: آشپزخانه، با یک دو دو تا چهارتای ساده بیشترین هزینه های جهیزیه را از آن خود کرده است. یخچال، گاز، ماکروویو، ماشین لباس شویی و اخیرا هم ماشین ظرف شویی مهم ترین هزینه هایی است که برای پرکردن هر آشپزخانه ای صرف می شوند.

این روزها خیلی از زوج ها در تکاپوی آماده سازی مقدمات زندگی خود هستند، بهترین موقعیت برای محاسبه میانگین کلی از هزینه های تهیه جهیزیه به نظر می رسد. اینکه لوازم ضروری جهیزیه چقدر خرج روی دست تان بگذارد در نهایت به انتخاب های خودتان بستگی دارد، اما میانگینی که ما به آن رسیده ایم چیزی بین ۲۰ تا ۳۰ میلیون تومان است.

یخچال فریزر؛ از دو تا ۳۰ میلیون تومان

اولین هزینه تکمیل آشپزخانه ها، خرید یخچال فریزر است. بازه قیمت عجیب مدل های ساید بای ساید یخچال فریزر برای خیلی ها سوار برانگیز است؛ از ساید بای سایدهای ۳۰ میلیون تومانی تا یخچال فریزرهای ساده که بین دو تا سه میلیون تومان قیمت دارند در بازار موجود است. دختر خانمی که به تازگی هفت خوان تهیه جهیزیه را پشت سر گذاشته می گوید برای یک یخچال فریزر دو در ال جی، چهار میلیون و ۵۰۰ هزار تومان هزینه کرده و با اینکه یخ ساز قفسه بندی این یخچال فریزر از معایب آن است اما به طور کلی از عملکرد و ظرفیت این وسیله راضی است.

 خرید جهیزیه عروس چند تمام می شود؟
مورد بعدی که با خبرنگار ما گفت و گو می کند می گوید به خاطر محدودیت های مالی یخچال فریزر را از برندهای داخلی تهیه و تنها بابت یک مدل یخچال فریزر اسنوا دو میلیون و ۸۰۰ هزار تومان پرداخت کرده است. از طرفی مورد سوم می گوید یخچال فریزر برایش یکی از مهم ترین قسمت های آشپزخانه است و بابت خرید یک ساید بای ساید مجهز ال جی ۱۵ میلیون تومان هزینه کرده است. اگر اهل لوکس گرایی باشید اما انتخاب های شما می تواند ساید بای ساید خاص باشد که قیمت آنها گاهی تا ۲۹ میلیون تومان هم پیش می رود. یکی از این یخچال فریزرها تمام استیل و تمام تاچ است که قابلیت اتصال به اینترنت از طریق WiFi را هم دارد.

گاز؛ ۶۰۰ هزار تومانی بخریم یا ۱۵ میلیونی؟

اولین چیزی که وقتی به جهیزیه های مختلف سر می زنیم توجه مان را جلب می کند، تعدد گازهای مبله ایرانی بین سرویس های آشپزخانه است. به نظر می رسد که گازهای محبوب ایرانی امتحان خود را پس داده اند. از طرفی موج خرید گازهای رومیزی و ماکروویو هم باعث شده که اکثر متقاضیان کار خود را با یک مدل مبله میان رده راه بیندازند. اولین عروس خانم می گوید با داشتن یک ماکروویو مجهز و فر رومیزی، به یک مدل ارزان قیمت جهان افروز بدون فر بسنده کرده و بابت آن ۶۰۰ هزار تومان پرداخته و از عملکرد آن کاملا راضی است.

مدل های پرفروش تکنوگاز هم بین ۸۰۰ تا  ۲ میلیون تومان قیمت دارند. لوفرا اما یک گاز مبله ۱۵ میلیون تومانی تولید کرده است که دارای بدنه تمام استیل، یک فر برقی با ۹ برنامه و گریل و جوجه گردان است. اگر هم اهل گازهای رومیزی و توکار هستید، میانگین هزینه شما بین ۵۰۰ هزار تا یک میلیون تومان خواهدبود. برای مثال اخوان، اجاق گازهای پنج شعله با ظاهری زیبا طراحی و با قیمت ۵۲۰ هزار تومان عرضه کرده است  این در حالی است که داتیس یک گاز صفحه ای لمسی را با قیمت یک میلیون و ۸۰۰ هزار تومان برای فروش گذاشته است.

ماشین لباس شویی؛ یک انتخاب مناسب سه میلیون تومانی

انتخاب لباس شویی انگار بین اکثر زوج های ایرانی یک انتخاب بین سه تا چهار میلیون تومانی است. برندهای محبوبی مثل بوش، ال جی و سامسونگ محصولات خوبی را برای کاربران شان با قیمتی بین دو تا پنج میلیون تومان فراهم کرده اند.

 خرید جهیزیه عروس چند تمام می شود؟

عروس خانمی که با ما گفت و گو کرده می گوید برای یک لباس شویی ال جی دو میلیون و ۶۰۰ هزار تومان پرداخت کرده و می گوید این لباس شویی فاکتورهایی که برایش هنگام خرید مهم بودند، مثل خشک کن و برنامه های متنوع شست و شو را ساپورت می کند. از طرفی خریدار بعدی می گوید یکی از مدل های خاص بوش را بهترین مدل حال حاضر بازار می داند و برای خریدش چهار میلیون و ۵۰۰ هزار تومان هزینه کرده است. برنامه های متنوع شست و شو و مصرف پایین انرژی از مهم ترین فاکتورهای این خریدار بوده است.

به بازار اما اگر سری بزنید با محصولاتی مثل بکو مواجه خواهید شد که با ۱۶ برنامه شست و شو و قدرت ۱۴۰۰ دور در دقیقه ۱۰ میلیون تومان قیمت گذاری شده اند. البته سامسونگ هم مدلی با قیمت حدود هفت میلیون تومان وارد بازار کرده که علاوه بر ویژگی تمام اتوماتیک بودن، توانایی کنترل از راه دور با گوشی موبایل را دارد.

ماشین ظرف شویی؛ یک میلیون تومان، پنج میلیون تومان

حالا که مدتی است ماشین ظرف شویی پای ثابت لوازم آشپزخانه ها شده است، بد نیست سری به قیمت مدل های مختلف این وسیله بزنیم. خیلی از زوج ها، به خرید مدل های رومیزی ظرف شویی شش تا هشت نفره بسنده می کنند. این مدل ها هم بسته به برندشان معمولا بین یک تا دو میلیون تومان قیمت دارند.

یک از کاربران می گوید برای خرید یک مدل هشت نفره رومیزی، یک میلیون و ۶۰۰ هزار تومان هزینه کرده است و مشکل اصلی برایش وقتی ایجاد می شود که مهمان دعوت می کند. از طرفی محبوبیت مدل های شش نفره رومیزی بوش هم که بین یک میلیون و ۷۰۰ تا دو میلیون تومان ارزش دارند، کم نیست.

از سویی خریدار دیگری می گوید: «خرید مدل های رومیزی اشتباه است. امروزه برندهای معتبری مثل ال جی، ظرف شویی های ۱۴ نفره ای مثل KD- E702NT تولید کرده اند که امکانات قابل قبولی هم دارند.»

مدل های پرفروش ماشین ظرف شویی های ۱۴ نفره بوش، زیمنس و الکترولوکس هم عموما بین سه تا پنج میلیون قیمت دارند. ظرفیت بالا و تنوع برنامه های شست و شو، مهم ترین فاکتور انتخاب  ۱۴ نفره ها هستند.

 خرید جهیزیه عروس چند تمام می شود؟

ماکروویو؛ ۷۰۰ هزار تومانی ها و دو میلیون تومانی ها

زوجی می گویند برای خرید ماکروویو تنها ۷۰۰ هزار تومان هزینه کرده اند؛ محصولی از سایر انتخاب شان بوده و هم امکانات اولیه لازم را دارد اما خریدار دیگری هست که اعتقاد دارد ماکروویو باید حتما سولاردارم باشد. آن هم در شرایطی که می توان مدل های بزرگ اما معمولی را حدود یک تا یک میلیون و ۶۰۰ هزار تومان خرید. منوی پخت کامل، فر و جوجه گردان انتخاب های مناسبی موقع خرید مایکروویو هستند.

خرده ریزهایی که خبر نمی کنند؛ بین ۱۰ تا بیست میلیون تومان

داستان خرید جهیزیه تمام نشده است. بعد از خرید یخچال، گاز، ماشین لباس شویی و ظرف شویی و ماکروویو با لیست سرسام آور دیگری رو به رو می شوید که به طور میانگین می تواند حدود ۱۰ میلیون تومان دیگر خرج روی دست تان بگذارد. کتری و قوری یا چایی ساز با میانگین ۴۰۰ هزار تومان، سرویس های قابلمه چدنی، سرامیکی و… با چیزی حدود ۵۰۰ هزار تا یک میلیون تومان و سرویس چینی و قاشق و چنگال بین یک تا چهار میلیون تومان دومین هزینه های ضروری به شمار می روند. از طرفی به لوازمی مثل غذاساز، چرخ گوشت، سرخ کن، پلوپز و جارو شارژی می رسیم که برای هرکدام به طور میانگین باید ۷۰۰ هزار، ۴۰۰ هزار، ۳۵۰ هزار و ۲۵۰هزار و ۳۰۰ هزار تومان کنار گذاشته باشیم. سرویس چاقو و ظروف حبوبات هم بسته به برندی که انتخاب می کنید بین ۳۰۰ تا ۸۰۰ هزار تومان خرج روی دست شما می گذارند.

آبمیوه گیری، بخارشوی و توستر هم خرج های با اهمیت پایین تر به حساب می ایند که هرکدام به نوبه خود هزینه های تازه ای هستند. برای مثال آب میوه گیری های ایرانی پارس خزر بین ۵۰۰ تا ۷۰۰ هزار تومان قیمت دارند اما مدل های خارجی تا یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان هم پیش می روند. برای توستر، آون توستر یا ساندویچ ساز هم باید به طور میانگین ۲۰۰ هزار تومان دیگر کنار بگذارید.

برای تهیه بخارشوی هم باید گفت اگرچه برند کرشر، مدل SV7 را با چیزی حدود سه میلیون تومان در چنته دارد اما مدل های ارزان تری مثل SC100 دلونگی با ۷۰۰ هزار تومان قیمت هم انتخاب های مناسبی به نظر می رسند.

البته از آشپزخانه هم که بیرون بیاییم، خرج های تازه ای به لیست مان اضافه می شود، جاروبرقی نیاز مهم هر خانه تازه ای است که برای تهیه آن بین ۵۰۰ هزار تا دو میلیون تومانی باید هزینه کرد. هزینه هایی مثل اتو بخار، با میانگین قیمت خرید ۷۰۰ هزار تومان، تلویزیون های LCD یا LED با قیمتی بین دو تا ۱۵ میلیون تومان و… هم مخارج دیگری هستند که باید برای شروع یک زندگی تازه هزینه کنیم.


منبع: برترینها

اهدای عضو، شروعی که با یک پایان رقم می‎خورد

۳۱ اردیبهشت ماه روز ملی اهدای عضو نامگذاری شده است و واحد فراهم آوری اعضای پیوندی در این راستا تلاش‌های زیادی کرد تا این روز را که مصادف بود با روز صدور فتوای امام خمینی (ره) با جایز بودن پیوند اعضا را به عنوان روز ملی اهدای عضو نامگذاری کند.

۳۱ اردیبهشت ماه سال جاری اولین سالی است که روز ملی اهدای عضو به‌عنوان یک مناسبت رسمی جشن گرفته می‎شود و از این پس نیز این مناسبت در تقویم رسمی کشور نیز ثبت خواهد شد.
 
با نگاهی اجمالی بر سیر تغییر و تحول قوانین اهدای عضو در ایران می‌توان به این نتیجه رسید که این عمل نیک و خداپسندانه از دیرباز در کشور ایران جایگاه خود را به خوبی یافته است و امروزه نیز با ایجاد کمپین‎های مختلف، افراد زیادی اقدام به دریافت کارت اهدای عضو کرده‌اند و در این میان هنرمندان و چهره‎های مشهور و سازمان‎های مردم نهاد نیز به عنوان سفیران سلامت تلاش‎های زیادی در راستای نهادینه شدن فرهنگ اهدای عضو انجام داده‌اند.
 

 اهدای عضو، شروعی که با یک پایان رقم می‎خورد

نخستین لایحه‌‏ی پیوند اعضای افراد فوت شده در سال ۱۳۷۲ به مجلس شورای اسلامی تقدیم شد و چهار سال پس از آن نیز آئین‌نامه‎ی مرکز دیالیز و پیوند اعضا تدوین شد. پس از طی تغییر و تحولات بسیار و در سال ۱۳۸۱ شبکه‎ی فراهم آوری اعضای پیوندی ایران شکل گرفت.
 
واحد فراهم آوری اعضا وظیفه‎ی شناسایی بیماران مرگ مغزی شده در بیمارستان‎ها، ویزیت و صحبت با خانواده‎های این بیماران را بر عهده دارد و طی این پروسه بیش از یکصد نفر در این واحد فعالیت می‎کندد تا عضو اهدایی از اهداکننده به گیرنده برسد.
 
نخستین پیوند انجام شده در ایران در سال ۱۳۱۴ و با پیوند قرنیه شروع شد و پس از آن نیز پیوند کلیه در سال ۱۳۴۷ انجام شد. هم‌چنین پیوند مغز و استخوان در سال ۱۳۶۹، پیوند قلب و کبد در سال ۱۳۷۲، پیوند ریه در سال ۱۳۷۹ و نهایتا پیوند روده و پانکراس در سال ۱۳۸۵ انجام شد.

 اهدای عضو مزایای معنوی بسیار فراوانی دارد که اثرات دنیوی و اخروی آن می‎تواند زندگی بسیاری را از دام مرگ برهاند و طبق گزارشات و مستندات پزشکی، اعضای بدن یک فرد مرگ مغزی می‎تواند جان هشت نفر را نجات دهد.
 
به راستی چقدر عجیب است که بخشی از اعضای بدن فردی که دنیای خود را عوض کرده، در بدن فرد دیگری که زنده است به یادگار بماند. به این معنی که شاید بخشی از اعضای فرد مرگ مغزی شده، پازل ناتمام فرد محتاج به عضو را تکمیل کند.

 و اینجاست که پایان یک زندگی، شروع زندگی دیگری را رقم می‎زند و در حالی که عزیزان یکی بیمار در حال وداع با سفرکرده‎ی خود هستند و با اشک چشمان خود او را راهی اتاق عمل می‏کنند تا شروعی دوباره را به تماشا بنشینند، همراهان بیمار گیرنده نیز اشک شوق می‎ریزند و به پاس این لطف الهی تا ابد شکرگزار پروردگار هستند.
 
چشمت به قاب عکس اهداکنندگان که می‎افتد، غباری از غم بر صفحه‎ی نازک دلت می‌نشیند و بار دیگر به کج رفتاری چرخ روزگار پی می‎بری. از دختر جوان تازه عروس گرفته تا کودکی که بهار عمرش با گذشت تنها چند سال و اندی به خزان تبدیل شد. اما با دیدن کلمه‎ی بلد شده‎ی «احیاگران سلامت» دلت محکم می‎شود که اینان نمرده‎اند و بدون شک کسی که با مرگ خود هشت نفر را حیات می‎بخشد، زنده‎ی جاوید است، به طوری که حتی خداوند نیز در آیات قرآن خوشبختی ابدی آنان را تضمین کرده است و این آیات آرامبخش دل داغدار عزیزان باقیمانده‌ی اهدا کنندگان می‎شود.
 
با مادر یکی از اهدا کنندگان عضو همکلام شدیم و تا از راز بخشندگی و مهر مادری خود برایمان بگوید. صبوری و متانت بی‌مثالش زبانزد عام و خاص بود و در طول مصاحبه همواره از رضایت خود از سرونوشت می‎گفت.
 
«زهرا سادات» از رضای ۲۴ ساله می‎گوید: فرزند ارشد و عزیز کرده‎ی خانواده بود. سه خواهر کوچک‎ترش همیشه می‎گفتند او را بیشتر از ما دوست داری. راست هم می‎گفتند رضا گیرایی خاصی داشت و پس از نذر و نیاز فراوان به درگاه خدا و با توسل به امام هشتم، خداوند او را به ما هدیه کرده بود.
 
وی ادامه می‎دهد: مثل همه مادران این سرزمین که وصف مهربانی‎هایشان را بسیار شنیده‎ایم، شب و روزم را صرف پرورش ثمره‎ی زندگی‎ام کردم تا رضا به این سن برسد، اما نامهربانی روزگار او را از من گرفت. ولی سر تسلیم و رضا در برابر خدا فرود می‎آورم و تنها تکیه بر حکت و خرد اوست که مرا تا این حد مقاوم کرده است.
 
وی می‎گوید: محسنات اخلاقی‌اش زبانزد همه بود، اما دلسوزی و ایمان از بارزترین ویژگی‎هایش بود و بیشتر وقتش را در راه کمک به محرومان صرف می‎کرد و در اردوهای جهادی هم همواره پیشقدم بود. از این‌رو بدون اطلاع دادن به ما اقدام به دریافت کارت پیوند اعضا کرده بود.
 
زهرا سادات ادامه می‎دهد: یک روز که جیب پیراهنش را می‎گشتم تا، از خالی بودن آن اطمینان حاصل کنم و آن را بشویم، کارت پیوند اعضا را پیدا کردم و ساعت‎ها گریه کردم. حتی فکرش هم دیوانه‎ام می‎کرد که اتفاقی برای او بیفتد و اعضای پسرم را به کسی پیوند بزنند.
 
وی می‎گوید: فردای آن روز که به خانه آمد، بعد از کلی بحث و مشاجره با حرف‎هایش قانع شدم  و او در جواب من گفت «اگر قرار باشد با مرگ من تو داغدار شوی، اعضای من می‎توانند از داغدار شدن مادران دیگر جلوگیری کنند، سیده خانم راضی باش».
 
ادامه می‎دهد: چند ماهی از آن واقعه که گذشت، رضا برای گرفتن کارت پایان خدمت رفت و آن رفتن آخرین باری بود که چشم در چشم او دوخته و سیر نگاهش کردم.
 
«من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود»
 
زهرا سادات می‎گوید: رفتنی بی‌بازگشت پسرم را از من گرفت، تلفن که زنگ زد با شنیدن صدایی که می‎گفت «رضا بیمار تصادفی که بر اثر برخورد خودرو به بیمارستان منتقل شده» خودم را به بیمارستان رساندم. فضا گیج‌کننده بود و پزشکان در گوشی با هم مشورت می‎کردند و همسرم سعی می‎کرد اشک نریزد و حقیقت ماجرا را از من پنهان کند. اما بالاخره فهمیدم بازگشتی در کار نیست و رضا ضربه‎ی مغزی شده است.
 
وی ادامه می‎دهد: چند ساعت بعد تیم پزشکی ما را به اتاق جلسه دعوت کردند و همه آنچه را که دلم می‎خواست دروغ باشد را به ما گفتند. نمی‎توانستم بپذیرم اعضای پسرم اهدا شود و این در حالی بود که خود او کارت اهدا داشت. آن شب را تا صبح در خیابان‎ها پرسه زدم و گریه کردم و در حالی که از شدت گریه دیگر چشمانم کم سو شده بودند، به مسجدی پناه آوردم و بعد از نماز صبح جمله‎ی رضا که گفته بود “راضی باش” ملکه‎ی ذهنم شده بود.
 
تصمیم‎گیری بسیار سخت بود، از یک سو قرار بود پیکر عزیز خود را به دست جراحان بسپارم و نگران بعدش بودم و از یک سو نجات جان چندین نفر هم مسئله‎ی کمی نبود. نمی‎خواستم به عقب نگاه کنم و شاید اندکی تامل باعث می‎شد پشیمان شوم و آنقدر پریشان و شوکه بودم که امکان هر تصمیم گیری نادرستی ممکن بود. شاید شعر “من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‎رود” بهترین شرح از حال من باشد.
 
دوست دارم صدای قلب او را بار دیگر بشنوم
 
وداع با ثمره‎ای که ۲۴ سال با جان و دل پرورانده بودم آسان نبود، تا آن لحظه مردد بودم. مدام صدای تپش قلبش را گوش می‎دادم و از او کمک می‎خواستم تا از ته دل راضی شوم و یک لحظه به این فکر کردم که اگر این قلب خاک شود هیچ راه ارتباطی با من و رضا وجود نخواهد داشت ولی اگر این قلب در سینه‎ای بتپد شاید بار دیگر شانس شنیدن صدایش را داشته باشم و رضایت نامه را امضا کردم و اکنون دوست دارم بار دیگر صدای قلب اوا رابشنوم. از صمیم قلب می‎گویم از حکمت و تقدیر الهی راضی هستم و تا به این لحظه از تصمیمی که گرفته‎ام، پشیمان نشده‎ام.
 
«رسول زارع‌زاده»، مسئول هماهنگی پیوند اعضای بسیج جامعه‎ی پزشکی آذربایجان‎شرقی، در گفت‎وگو با ایسنا، با بیان این مطلب اظهار کرد: بسیج جامعه‎ی پزشکی استان  متناسب با وظیفه‎ای که در حوزه‎ی سلامت دارد، از دو سال گذشته رسماً آغاز به کار کرده است و تکمیل فرم اهدای عضو توسط ۱۲هزار نفر در استان از ثمرات فعالیت‎های بسیج جامعه‎ی پزشکی بوده است.
 
وی افزود: با توجه به این‌که حدود ۲۷ هزار نفر بیمار در استان ما منتظر دریافت عضو هستند که حدود ۳۰ در صد بیماران پیوندی کشور را تشکیل می‎دهند، بنابراین فرهنگسازی در این راستا ضروری است.
 
وی گفت: با توجه به شمار محدود اهداکننده در استان ما و با در نظر گرفتن این نکته که سالانه حدود ۸۰۰۰ نفر مرگ مغزی می‎شوند و از این تعداد اعضای چهار هزار نفر قابل پیوند می‌باشد و تنها  اعضای ۷۰۰  الی ۸۰۰ نفر اهدا می‎شود.  از همین‌رو رسالت بسیج جامعه‎ی پزشکی بیش از پیش شده و همه تلاش‎ها در راستای فرهنگ‎سازی برای افزایش مشارکت در اهدای اعضای بیماران مرگ مغزی است.
 
زارع‌زاده تصریح کرد: به طور متوسط روزانه هفت الی ۱۱ نفر در صف پیوند جان خود را از دست می‎دهند. از این‌رو بسیج جامعه‎ی پزشکی استان در این راستا پیشقدم شده و فعالیت اصلی خود را از دو سال گذشته و از بیمارستان صحرایی آغاز کرد.
 
وی خاطرنشان کرد: بیش از نیمی از کارت‎های اهدای عضو برای متقاضیان طی دو همایش تحویل داده شده است و طی اعلام فراخوان در ماه آینده، کارت متقاضیان جدید نیز تحویل داده خواهد شد.
 
وی با اشاره به این‌که غرفه‎های اهدای عضو در مکان‎های پرتردد شهر برپا می‌شوند، گفت: نماز جمعه، نمایشگاه بین‎المللی، پارک‎ها و تفرجگاه‎های پرتردد از جمله مکان‏‌های برپایی غرفه توسط بسیج جامعه‎ی پزشکی هستند که در این غرفه‎ها به سئوالات مردمی در رابطه با پیوند و بیماری‎های کبد نیز پاسخ داده می‌شود.
 
زارع‌زاده افزود: مردم می‎توانند با مراجعه به سایت‎ انجمن اهدای عضو که با وزارت بهداشت لینک هستند، و یا با پر کردن فرم در محل غرفه‎ها اقدام به ثبت نام جهت دریافت کارت اهدای عضو کنند.
 
وی با بیان این‌که مرکز پیوند اعضای شمالغرب کشور به زودی به بهره‌برداری خواهد رسید، گفت: آخرین جلسه در رابطه با این موضوع در اسفند ماه سال گذشته تشکیل شد و نتیجه‌ی آن نیز مبنی بر بهره‌برداری از مرکز پیوند شمالغرب در آینده‎ی نزدیک بود و امید است خیران نیز ما را در راستای تأسیس و راه‎اندازی انجمن اهدای عضو ایرانیان یاری کنند.
 
هر بیمار مرگ مغزی می‎تواند با اهدای عضو خود یک الی هشت نفر و با اهدای بافت خود ۳۵ نفر را از دام مرگ برهاند و این در حالی است که ۲۷ هزار نفر در استان آذربایجان‎شرقی در صف پیوند قرار دارند و روزانه هفت الی ۱۲ نیز در صف پیوند جان خود را از دست می‎دهند.


منبع: برترینها