ماجرای سفر ناصرالدین شاه به کربلا

اعتماد السلطنه از قول میرزا حسین خان مشیرالدوله نقل می‌کند که: «در اسلامبول بودم که اعلیحضرت ناصرالدین شاه به زیارت عتبات عالیات میل فرمودند، راضی کردن دولت عثمانی به این کار، امر آسانی نبود، با تدبیر، آن دولت را بر آن داشتم که موکب همایونی را در عراق عرب بپذیرند، چنانکه پذیرفتند».

فاطمه قاضی‌ها| سفر عتبات ناصرالدین شاه قاجار، در فاصله زمانی ۲۰ جمادی‌الثانی الی غرّه ذیحجه سال۱۲۸۷ ه.ق روی داد، یعنی سه سال قبل از سفر اول فرنگستان. این مسافرت حدود ۵ماه طول کشید.در این سال ناصرالدین شاه، ظاهراً بدون مقدمه آهنگ سفر به عتبات را نمود، البته از قبل قرارچگونگی پذیرایی از وی و اردویی که باید همراه باشد بین دربار عثمانی و سفیر ایران درآنجا (میرزا حسین خان مشیرالدوله، صدراعظم بعدی) داده شد. اردوی همراه شاه عبارت بود از اکثر شاهزادگان، رجال و حرمخانه و افواج و سواره و توپخانه اردو را همراهی می‌کردند. ریاست این اردو با سلطان مراد میرزا حسام السلطنه بود.  شاه ازطریق ساوه به همدان و از آنجا به کرمانشاهان رفته و از خانقین وارد خاک عثمانی شد. تحت کاردانی میرزا حسین خان مشیرالدوله که از استانبول تا کرمانشاهان به استقبال آمده بود، ناصرالدین شاه طی سفر، همه جا از طرف عثمانی‌ها مورد احترام قرار گرفت و بین شاه و عبدالعزیز خان تلگرافات تهنیت ورود و عید فطر رد و بدل شد و خدمات مثبت توأم با تیزهوشی مشیرالدوله، موجب جلب محبت شاه نسبت به وی شد و چنانچه نقل شده، شاید از همین جا بود که ارتقای او را به مقام صدارت در ضمیر گذرانید. پس عجالتاً در بغداد، دستخط وزارت عدلیه و اوقاف را برای او صادر و او را همراه خود به تهران آورد.

اعتماد السلطنه از قول میرزا حسین خان مشیرالدوله نقل می‌کند که: «در اسلامبول بودم که اعلیحضرت ناصرالدین شاه به زیارت عتبات عالیات میل فرمودند، راضی کردن دولت عثمانی به این کار، امر آسانی نبود، با تدبیر، آن دولت را بر آن داشتم که موکب همایونی را در عراق عرب بپذیرند، چنانکه پذیرفتند».

این سفر پرهزینه زمانی انجام یافت که قحطی بیشتر ایالات ایران بخصوص اصفهان و یزد و خراسان، کاشان، قم و قزوین و همچنین خشکسالی کل فلات ایران را در بر گرفته بود.

ماجرای سفر ناصرالدین شاه به کربلا و نجف 

وی وقایع این سفر را روز به روز و با تفصیل به رشته تحریر درآورده است و از زمان حرکت از تهران، چگونگی وضعیت سفر را شرح داده است، بعضی از مناطقی که در این سفر ناصرالدین شاه از آنجاها، عبور، اطراق، یا سکنی گزیده بود، عبارت بوده است از: رباط کریم، ساوه، همدان، اسدآباد، کنگاور، کرمانشاهان، سرپل ذهاب، قصر شیرین، خانقین، یعقوبیه، مشیریه، بغداد، کاظمین، کربلا، نجف اشرف، کوفه، سامرا، کلهر، بیستون، صحنه، تویسرکان، دستجرد، قم، حضرت عبدالعظیم و تهران؛ که اهم وقایع مربوط به اختصار نقل می‌شود:

در روز پنجشنبه سلخ شعبان به عزم تماشای طاق کسری و زیارت سلمان با کشتی بخار بزرگی که مال عثمانی‌ها بوده و آن را کثیف توصیف می‌کند از روی آب دجله حرکت می‌کند.، در کنار شط شغال زیادی می‌بیند و به آنها شلیک می‌کند که موفق هم نمی‌شود. بعد از اینکه با کشتی راه زیادی می‌پیماید، بالاخره طاق کسری پیدا می‌شود، از کشتی به قایق و از قایق با اسب به تماشای آنجا می‌رود و چنین می‌نویسد:

«…تماشای طاق را کردم، دیگر این بنا به تعریف و توصیف قلم نمی‌آید. اول آثار دنیا بوده است. خراب شده است، خیلی مرتفع است و خیلی عرض و طول دارد»، سپس در همان نزدیکی به مقبره سلمان رفته، فاتحه مختصری خوانده و اذعان می‌دارد که «مقبره محقری دارد، دوسه نخل دارد، خدام عرب فقیر هیچ ندانی دارد.»

در روزهای بعد، پس از زیارت امامان کاظمین، از مقابر شیخ عبدالقادر گیلانی، شیخ شهاب‌الدین سهر‌وردی و آثار قصر نمرود بازدید می‌کند. در روز چهارم ماه رمضان رخت سرداری الماس پوشیده و به زیارت حُرّ می‌رود و بعد از طی طریق، در روز ششم رمضان به زیارت طفلان مسلم رفته و گنبد و صحن و غیره را خراب دیده و به معیرالممالک دستور ساخت آنجا را می‌دهد.

 در هفتم رمضان است که سواد شهر مقدس کربلا پیدا می‌شود، بعد از اینکه به شرح راه وسوار و پیاده شدن کشتی و غیره می‌پردازد، می‌نویسد: «سر راه، برمقبره عون پسر حضرت زینب که اینجا شهید شده است… پیاده شده زیارت کردیم، این راه، راه زوّار نیست، زوار هرگز از این راه نمی‌آیند و عون را زیارت نمی‌کنند، از ترس عرب از اینجا تا شهر کربلا دو فرسنگ است… تجدید وضو کرده، شمشیر بسته، سرداری الماس پوشیدیم، باز رفته به کالسکه نشسته راندیم…. سابق این راه بسیار سنگ و بد و همه نهر بوده که مردم با زحمت بسیار می‌رفته‌اند… از پل سفید الی دروازه نجف طرفین راه، از زن و مرد همه آدم بودند، مثل اینکه وارد شهر کاشان یا اصفهان شده‌ایم، داد و فریاد غریبی می‌کردند، یک علَم و دُهُل هم آورده بودند، می‌زدند. علم‌های حضرت عباس را جلو آوردند. حالت غریبی داشتم، گیج بودم، نمی‌دانستم کجا می‌روم… خلاصه از دروازه نجف وارد شدیم. کربلا قلعه‌ای دارد از آجر سخت که حسین خان سردار ایروانی یعنی قزوینی، حاکم ایروان ساخته است.»

ماجرای سفر ناصرالدین شاه به کربلا و نجف 

بالاخره وارد صحن می‌شود و حالت غریبی به او دست می‌دهد، داخل رواق و روضه و ضریح شده، شکر باریتعالی را می‌کند. کلید دار آنجا برایش زیارت نامه می‌خواند، در بالای سر حضرت نماز ظهر و عصر و همچنین نماز زیارت می‌خواند. حضرت علی اکبر را توی ضریح حضرت و پایین پای حضرت همه را زیارت می‌کند. همچنین شهدای هفتاد و دو تن که در پایین پای حضرت علی اکبر توی گنبد دفن هستند،  زیارت می‌کند. سپس، می‌نویسد «به زیارت حضرت عباس(ع) رفتیم، … داخل شدیم، آنجا هم صحنی است وسیع، گنبد کاشی بلند که از بناهای امین الدوله صدر اصفهانی است، آنجا هم زیارت شد»، مجدداً روز ۸ رمضان به زیارت حضرت ابا عبدالله الحسین می‌رود، نماز خوانده، زیارت کرده و تقاضای استجابت دعایش را می‌کند. بعد اذعان می‌دارد که علاوه بر گنبد که خراب است و باید تعمیر شود، فرش آنجا باید نو بشود، بعد به زیارت اهل قبور رجالی ایرانی که در آنجا دفن شده‌اند، می‌رود که در این میان از امیر کبیر، معیرالممالک، حاج میرزا آقاسی و چند نفر دیگر نام برده و به توصیف مقابر آنها می‌پردازد.

در همین روز هشتم رمضان در ادامه می‌نویسد: «امروز به قتلگاه رفتیم، آن طرف حبیب بن مظاهر پله می‌خورد، خیلی گود است، اتاقیست کوچک، آینه کاری و نقاشی شده، متولی دارد، توی آن گودی هم باز دری است، دراز، بلند، مثل قلمدان، زمینی است گود، در اینجا حضرت از اسب افتاده بودند در محل مدفن، حالا زانو زانو تشریف به این گودال آورده بودند.»  سپس از محلی به نام تکیه درویش در آنجا یاد می‌کند که جای خوب و تالار بزرگ و تمیزی بوده و نقل می‌کند که دراویش زیادی آنجا بودند که مذهبشان سنی بوده ولی از نظر او هیچ مذهبی نداشتند و بجز خوردن و خوابیدن و مفت‌خوری چیز دیگر نداشتند.

 روز بعد به زیارت حُرّ می‌رود و قبل از رسیدن به آنجا در صحرا به شکار پرندگان از جمله کلاغ می‌پردازد. بعد از طی مسافتی به مقبره حُرّ رسیده و آنجا را زیارت می‌کند، ولی اظهار می‌دارد «که به زیارت قبر حُرّ زوّار بسیار کم می‌آیند، اینجاها مخوف است، اهالی کربلا سالی یک روز به هیأت اجتماع بیرون آمده به زیارت حُرّ می‌آیند.»

در روز دهم رمضان مجدداً به زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام رفته و می‌نویسد: «توی ضریح مقدس رفتم، قرآن خط امام زین‌العابدین را در دست گرفته و زیارت کردم.» در آنجا قرآن بزرگی می‌بیند که یکی از شاهزادگان یا راجه‌های هندی که در آخر عمر در کربلا مجاور بوده، هدیه کرده است و می‌نگارد: «عجب چیزی است، همچه قرآنی در دنیا کسی تمام نکرده است، از خط و تذهیب و پرکاری، چیز غریبی است»

 بعد از چند بار زیارت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع)، از روی قبر حضرت عباس قدری خاک برداشته به دستمالی ریخته و برمی گردد. روز بعد هم در حرم حضرت امام حسین(ع) بعد از به عقب کشیدن تخته روی قبر دوسه مشت خاک برداشته و به دستمال ریخته و برای تهیه مهر می‌برد. همچنین در مورد گنبد حضرت امام حسین(ع) متذکر می‌شود که: «بنای گنبد متبرکه امام حسین علیه السلام اولاً از آل بویه بوده است  بعد از خلافت عباسیان محقر و مخفف ساخته بودند، آقامحمد خان مرحوم از نو ساخته، بزرگ کردند، گنبد را طلا گرفتند، نقره ضریح از خاقان مغفور [فتحعلی شاه] است، طلای مناره‌ها که از نصف به بالاست، از زن خاقان مرحوم، از دختر مصطفی خان عمو، آینه را مردم به شراکت ساخته‌اند، . نقره ضریح حضرت عباس از والده شاه مرحوم محمد شاه است. اما نقره‌اش بسیار نازک است که همه ریخته است.

ماجرای سفر ناصرالدین شاه به کربلا و نجف 

 سپس در روز ۱۲ رمضان قصد نجف اشرف نموده و سوار کالسکه می‌شود و پس از شرح و توصیف راه در نزدیکی این شهر مقدس، علمای نجف، مشایخ و طلاب زیادی به استقبال او آمده بودند، مثل شیخ رازی و سایر… دم دروازه از کالسکه پیاده شده، با همه همراهان، وزرا، پاشایان و… به‌طور دسته جمعی پیاده به طرف صحن مبارک رفته، تا به آنجا می‌رسد. چنین توصیف می‌کند: «داخل شدیم، در حقیقت به بهشت برین وارد شدیم. صحن گشاد با دوطبقه از کاشی معرق، از بناهای صفوی است. گنبد و بارگاه حضرت در وسط ایوان طلا، مناره‌های طلا، اما بالای سر در صحن اسم نادر شاه را نوشته‌اند. می‌شود بنای صحن از نادر باشد… گنبد طلاکاری از کارهای نادر شاه است، روحی داده بود… داخل ضریح که شدیم مثل بهشت بود، روح و صفایی داشت که محال است هیچ جای دنیا هیچ باغی به این صفا باشد، بنای گنبد گویا از صفوی است، کاشی معرق غریبی توی گنبد کار کرده‌اند که هیچ همچه کاشی در دنیا نمی‌شود، مثل مینایی که در سرقلیان‌های اعلا درست می‌کنند، ازآن هم بهتر قندیل طلا، نقره، شمعدان و… بسیاراست، پرده‌های زیاد از اطراف آویزان، ضریح حضرت از نقره است، فرش‌های ابریشمی عالی که صفوی یعنی شاه عباس انداخته است و رقم هم دارد «کلب آستان علی عباس» مثل این است که امروز از کارخانه در آمده است، بسیار فرش‌های خوبی است. ساعت دو به غروب مانده وارد شدیم بالای سر حضرت، نماز ظهر و عصر و نماز زیارت خوانده شد واقعاً حظی کردیم که کمتر همچه چیزی نصیب می‌شود».

از آنجا به دیدن قبر آقا محمدخان و بعضی دیگر از قاجارها و رجال هم‌عصر آنها که در آنجا مدفون بودند می‌رود و بار دیگر حضرت علی(ع) را زیارت می‌کند. روز بعد به زیارت مسلم بن عقیل رفته و خدا را شکر می‌کند که کوفه شهر خرابی است. به محرابی می‌رود که حضرت امیر را ضربت زده‌اند و دو رکعت نماز می‌خواند و از اینکه همراهان وی در کمال فضولی و بی‌ادبی در اطراف و دیوارهای محراب یادگاری نوشته‌اند، آزرده می‌شود. در آخرین روز در نجف جقه برلیان الماس سرش را پیشکش آستانه حضرت امیر المؤمنین(ع) نموده و پس از زیارت‌های مکرر و تعریف و توصیف جواهرات خزانه حضرت امیر و ذکر نام کسانی که آنها را پیشکش کرده‌اند و… در روز نوزدهم رمضان از خدمت حضرت با کمال ملال و تأسف زیاد از حد، تکدر و دلواپسی مرخص شده رو به کربلا می‌رود. از آنجا بغداد و مانند مسیر رفت طاق کسری، سامره، کاظمین، غازانیه، یعقوبیه، شهروان، خانقین را طی نموده، روز دوشنبه ۱۷ شوال را که به قصر شیرین ورود می‌کند روز مبارکی می‌نامد. سپس از طریق سر پل ذهاب، کرند، هارون آباد، ماهی دشت، کرمانشاهان، طاق بستان، بیستون، صحنه، کنگاور، ملایر، سلطان آباد، آشتیان، قم و زیارت حضرت معصومه، همچنین زیارت حضرت عبدالعظیم در روز سه‌شنبه اول ذیحجه وارد تهران می‌شود. به محض ورود به تهران خودش نقل می‌کند که هیچ وقت چنین جمعیتی ندیده بوده، زن ومرد و گدای زیاد چه مال خود تهران و چه از اطراف که قحطی‌زده بودند به استقبال شاه آمده و از گرانی نان فریاد می‌زدند. البته به نظر نگارنده منظورش از گدای زیاد مردم قحطی‌زده و بینوا بوده‌اند.

«از حضرت عبدالعظیم الی میدان عالی قاپوی دیوانخانه تهران، آدم بود، از طرفین راه، هیچ وقت همچه جمعیتی ندیده بودم، زن و مرد زیاد، گدای زیاد از حّد، چه مال خود تهران، چه از اطراف که قحطی بود، آمده اینجا ریخته‌اند، محشری بود، داد و فریاد، قال مقال زیاد بود. زن‌های گدا زیاد داشت، از گرانی نان و از دست وزیر فریاد می‌کردند. الی دیوانخانه به همین اوضاع مبتلا  بودیم و در آخر شکر خدا را می‌کند که سفر به خیر و خوبی انجام یافته است.گویا اصلاً فریاد مردم گرسنه را نشنیده و ندیده بود.

منابع:

عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران، انتشارات زوار، چاپ سوم، ۱۳۷۳، صص ۱۰۹-۱۱۰
مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران، تهران: انتشارات زوار، چاپ چهارم، ۱۳۷۱، ص۴۰۸

شهریار جاده‌ها، سفرنامه ناصرالدین شاه به عتبات، به کوشش محمد رضا عباسی، پرویز بدیعی.تهران: سازمان اسناد ملی ایران،۱۳۷۲

منبع: ایران


منبع: فرادید

روابط ایران و فرانسه از نگاه ژنرال انگلیسی

سرپرسی سایکس ژنرال، نویسنده و جغرافیدان انگلیسی چند سالی را در ایران از سوی دولت متبوع خود به انجام ماموریت‌های مختلفی مشغول بود. راه‌اندازی کنسولگری در چند شهر ایران از جمله کرمان، سیستان و سرکنسولی در خراسان و راه‌اندازی پلیس‌جنوب از جمله اقدامات وی در ایران بود.

سرپرسی سایکس ژنرال، نویسنده و جغرافیدان انگلیسی چند سالی را در ایران از سوی دولت متبوع خود به انجام ماموریت‌های مختلفی مشغول بود. راه‌اندازی کنسولگری در چند شهر ایران از جمله کرمان، سیستان و سرکنسولی در خراسان و راه‌اندازی پلیس‌جنوب از جمله اقدامات وی در ایران بود.

او کتابی تحت‌عنوان «تاریخ ایران» در دو جلد به رشته تحریر درآورده است که نشان‌دهنده توجه، ظرافت و اشراف او به مسائل ایران است. سایکس به دقت فعالیت دیگر کشورها در سرزمین‌ ایران را تحت‌نظر داشته و از جمله در یکی از موارد به پیشگامی فرانسه در برقراری ارتباط با ایران اشاره کرده و از تعلل دولت انگلستان در این زمینه سخن می‌گوید.

بعد از جنگ‌های ایران و روس که ایران برای بازسازی ارتش خود نیاز به کمک داشت، نخستین گروهی از خارجیان که با دربار ایران رابطه‌ای به این منظور برقرار کردند فرانسویان بودند. سایکس می‌نویسد:

روابط ایران و فرانسه از نگاه ژنرال انگلیسی 

«نقشه‌هایى که راجع‌به آن مذاکراتى بین تزار و اولین کنسول او واقع شده بود، به‌زودى براى عملیات فرانسویان مورد استفاده قرار گرفت. در سال ۱۸۰۲ دولت فرانسه توسط ماموران فعال کنسولگرى خود چنین تقاضاهایى از دولت ایران کرد. راولینسون راجع‌به آنها چنین گوید: این ماموران پس از تخلیه سوریه از ارتش فرانسه در آنجا باقى مانده و سال‌هاى زیادى باعث بروز حوادث سیاسى شده و به فعالیت‌هاى خود ادامه داده و توطئه‌ها و دسته‌بندى‌هاى عظیمى در تمام کارهاى آسیاى غربى ایجاد می‌کردند.

در ایران فعالیت‌هاى آنان را به‌سردى می‌پذیرفتند ولى در سال ۱۸۰۴ دولت فرانسه پیشنهاد اتفاق ضد روسیه را به ایران کرد. فتحعلی‌شاه قبلا به‌وسیله مامور سیاسى مقیم بغداد از انگلیس درخواست کمک کرده و به‌علاوه هیات دیگرى به هندوستان فرستاده بود، بنابراین به هیات فرانسوى هیچ جواب قطعى داده نشد.

در سال ۱۸۰۵ بین روسیه و فرانسه جنگ واقع شد و در ماه مه ۱۸۰۶ یک مامور سیاسى فرانسوى به نام مسیو ژوبر با تقاضاهاى بیش‌ازپیش وارد تهران شد. ناپلئون چون می‌دانست که از دست رفتن ایالت گرجستان خیلى باعث تاثر و ملال‌خاطر ایرانیان شده، پیشنهاد کرد که اگر شاه دست از اتحاد با انگلستان بردارد و هندوستان با قشون متحد ایران و فرانسه مورد حمله واقع شود دولت فرانسه در مقابل نیرویى براى تصرف گرجستان فرستاده و نیز هزینه ارتش ایران را تقبل می‌کند.

فتحعلی‌شاه که به هیچ‌وجه مایل به اتحاد با چنین ملت شاه‌کشى نبود در اولین برخورد با نماینده فرانسه از او پرسید «احوال شما چطور است؟ بناپارت چطور است؟ چرا شما پادشاه خود را کشتید؟» در این موقع فقدان طرق ارتباطیه سریع بین کلکته و لندن و تعلل و مسامحه حکومت بریتانیا باعث تعویق و تاخیر زیادى شد. کابینه انگلستان مباحثات زیادى در مورد دادن کمک به ایران در مدت دو سال کرد بدون آنکه به نتیجه قطعى برسد و فرمانفرماى هندوستان نیز این قضیه را به لندن تذکر داده بود. خلاصه نتایج نیکوى سرجان ملکم تا اندازه‌اى داشت هدر می‌رفت.»

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

حکومت‌نظامی در ایران

فرادید| ششم نوامبر در تاریخ به روایت تصویر

۱٫ ۱۸۶۰- ریاست جمهوری “آبراهام
لینکلن”

آبراهام لینکلن از حزب جمهوری‌خواه با شکست
“جان برکینریج” و “جان بل” به ریاست جمهوری رسید.

امروز در تاریخ

۲٫ ۱۸۶۱- زادروز مخترع بازی بسکتبال

“جیمز ناسمیت” در این روز متولد شد.

امروز در تاریخ

۳٫ ۱۹۱۳- دستگیری ماهاتما گاندی

گاندی راهپیمایی معدنچیان در آفریقای جنوبی که
خواستار حقوق و شرایط بهتر بودند را رهبری کرد. او در چهار روز اول راهپیمایی سه
بار دستگیر شد.

امروز در تاریخ

۴٫ ۱۹۱۷- شورش بلشویک‌ها در روسیه

شورش بلشویک‌ها در روسیه به تشکیل نخستین دولت مارکسیستی
با رهبری لنین انجامید.

امروز در تاریخ

۵٫ ۱۹۱۷- پیروزی کانادا در پاشندیل

یکی از خونین‌ترین نبردهای جنگ جهانی اول با بیش
از ۲۵۰ هزار تلفات، با پیروزی کانادایی‌ها در پاشندیل به پایان رسید.

امروز در تاریخ

۶٫ ۱۹۷۸- حکومت‌نظامی در ایران

شاه ایران کشور را تحت حکومت‌نظامی به رهبری
“غلامرضا ازهاری” قرار داد.

امروز در تاریخ

۷٫ ۱۹۸۴- پیروزی مجدد “رونالد ریگان”

ریگان با شکست “والتر ماندن” از حزب
دموکرات، برای دومین دوره به ریاست جمهوری رسید.

امروز در تاریخ

۸٫ ۲۰۱۲- پیروزی مجدد “باراک اوباما”

اوباما با شکست “میت رامنی” از حزب جمهوری‌خواه،
برای بار دوم به ریاست جمهوری رسید.

امروز در تاریخ

ترجمه: وب‌سایت فرادید

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

شکست "تئودور روزولت"

فرادید| پنجم نوامبر در تاریخ به روایت تصویر

۱٫ ۱۶۰۵- برملا شدن “توطئه باروت”

“گای فاکس” قبل از اینکه بتواند
پارلمان انگلیس را منفجر کند دستگیر شد و بدین ترتیب توطئه باروت نافرجام ماند.

امروز در تاریخ

۲٫ ۱۸۷۲- دستگیر “سوزان آنتونی” به
جرم رأی دادن

رهبر برجسته حقوق مدنی و حقوق زنان در آمریکا با
بی‌توجهی به قانون سعی کرد سعی کرد به رئیس‌جمهور گرانت رأی دهد. (آنتونی توسط یک
قاضی محکوم به ۱۰۰ دلار جریمه شد. اما هرگز جریمه را پرداخت نکرد).

امروز در تاریخ

۳٫ ۱۹۱۲- شکست “تئودور روزولت” از
“وودرو ویلسون”

وودرو ویلسون از حزب دموکرات با شکست روزولت به
ریاست جمهوری رسید.

امروز در تاریخ

۴٫ ۱۹۴۰- تاریخ‌سازی “فرانکلین
روزولت”

رئیس‌جمهور آمریکا رقیب جمهوری‌خواه خود
“وندل ویکلی” را شکست داد و در رخدادی بی‌سابقه برای سومین دوره انتخاب
شد.

امروز در تاریخ

۵٫ ۱۹۶۸- ریاست جمهوری “ریچارد
نیکسون”

ریچارد نیکسون با شکست دادن “هوبرت
هامفری” از حزب دموکرات و کاندیدای مستقل “جورج سی. والاس” به
ریاست جمهوری رسید.

امروز در تاریخ

۶٫ ۲۰۰۶- حکم اعدام برای “صدام حسین”

رئیس‌جمهور پیشین عراق برای جرائم علیه بشریت و
کشتن ۱۴۸ شیعه در سال ۱۹۸۲ به مرگ محکوم شد. همان‌طور که حکمش خوانده می‌شد با
صدای بلند فریاد زد: “زنده باید مردم! زنده‌باد ملت عرب! مرگ بر
جاسوسان!” او در ۳۰ دسامبر ۲۰۰۶ اعدام شد.

امروز در تاریخ

۷٫ ۲۰۰۹- کشتار “فورت هود”

“نضال مالک حسن” یک سرگرد آمریکایی،
با گشودن آتش بر روی نظامیان مشغول به کار در فورت هود، تگزاس ۱۳ نفر را کشت و عده‌ای
را زخمی کرد.

امروز در تاریخ

ترجمه: وب‌سایت فرادید

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

بشنوید/ تسخیر سفارت آمریکا در ایران از گذشته تا امروز

 (تصاویر)

بشنوید:

در تقویم رسمی جمهوری اسلامی ایران که مناسبتهای اسلامی و سیاسی مربوط به انقلاب ۱۳۵۷ در آن جایگاه برجسته ای دارد ۱۳ آبان از جمله روزهای ویژه ای است که ۳ رویداد مهم ۵۷ در آن جای گرفته است. ۱۳ آبان ۴۳ تبعید آیت الله خمینی به ترکیه، ۱۳ آبان ۵۷ حمله نیروهای نظامی حکومت پهلوی به دانشجویان معترض در دانشگاه تهران و سرانجام ۱۳ آبان ۱۳۵۸ تسخیر سفارت ایالات متحده امریکا توسط دانشجویان انقلابی پیرو خط امام.

هرچند که ۱۳ آبان بیشتر با این رویداد آخر شناخته شده است.

در قوانین بین المللی ورود بی اجازه به حریم سفارت یک کشور به معنای بی احترامی و حتی حمله به خاک آن کشور محسوب می شود که این موارد می تواند منجر به بروز یک بحران عمیق میان طرفین مناقشه باشد.

سفارت امریکا در تهران در زمان مذکور اشغال شد و جهان اولین بار نام ایران اسلامی را شنید.

در پائیز ۵۸، امریکا، محمدرضا پهلوی را به دلیل درمان بیماری پذیرا می شود، گزارش‌های موثقی وجود داشت که شاهِ خلع‌شده مبتلا به سرطان و انسداد مجاری صفراوی بود. وزارت خارجه امریکا هم تاکید داشت که «شاه دیگر فاقد عنوان برای ادعای حکومت ایران است» و اعطای اجازه اقامت به او و خانواده‌اش اقدامی انسان‌دوستانه برای جلوگیری از پیشرفت سریعِ بیماری او است. حتی روزنامه‌های ایرانی خبر می‌دادند که شاه به‌سرعت به پایان عمر خود نزدیک می‌شود. بلافاصله پس از ورود شاه به امریکا، کاردارِ سفارتِ امریکا در تهران و مسئول میز ایران در وزارت امور خارجه ایالات متحده که در ایران بود، به دیدار نخست‌وزیر، مهدی بازرگان رفتند که ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه هم در این جلسه حضور داشت. یزدی بعد‌ها توضیح داد که دولت موقت در این جلسه، «قاطعانه نظر مخالف خود را به اطلاع رساند و حتی مطرح شد که در ممالک اروپایی هم مراکز طبی مجهزی هستند و اگر صرفا مساله بیماری مطرح باشد، هیچ ضرورتی ندارد که شاه به امریکا سفر کند.»

 برای مردم انقلابی که تحقق ایده‌های خود را «زود» می‌خواستند، تدابیر دولت موقت، «سازش‌کارانه» و «بی‌فایده» می‌نمود. تلاطمِ انقلاب جایی برای اعتماد به عقل‌گرایانِ عاقبت‌اندیش باقی نمی‌گذاشت، جوانان «متعهد» بایست میان‌داری می‌کردند.

آیت الله خمینی به شدت موضع گیری می کند.

وی خطاب به مردم می گوید: حملات خود به منافع امریکا و اسرائیل را گسترش دهید و امریکا را مجبور به استرداد شاه بکنید.

در واقع این سخنرانی خط جدیدی را به دوستداران انقلاب معرفی می کند دانشجویان کلام او را تحلیل می کنند و آن چیزی نیست جز نشانه گرفتن امریکا.

اینجاست که عده ای از دانشجویان به فکر می افتند ابتکار عملی در این زمینه داشته باشند، در نتیجه دانشجویان تصمیم می گیرند به اعتراض به رفتار دوستانه ی امریکا با شخص محمدرضاپهلوی، سفارت امریکا را ۳ روز به اشغال در آورند و با اینکار فریاد اعتراض را به جهان مخابره کنند. ابراهیم اصغر زاده کسی بود که در جلسه ای این ایده را به زبان می آورد و در این بین محمود احمدی نژاد رئیس جمهور آینده ی ایران مخالف این ایده و معتقد بود که اینکار باعث تقویت شوروی شده و اساساً مشکل اساسی ایران گروه های چپ و مارکسیست است. از طرفی دیگر تسخیر سفارت امریکا در همان روزهای پیروزی انقلاب اسلامی یک بار توسط چریک های فدایی و سازمان مجاهدین به صورت مسلحانه اتفاق افتاده بود ولی هیچ وقت مورد حمایت آیت الله خمینی قرار نگرفته بود و این ذهن دانشجویان را مخدوش می کرد. به این ترتیب آنها می بایست رضایت رهبر انقلاب اسلامی را جلب می کردند و بهترین شخص و واسطه کسی نبود جز آیت الله موسوی خوئینی ها. اما هیچ وقت او این موضوع را با آیت الله خمینی در میان نگذاشت.

سرانجام جوانانِ پیرو خط امام تنها بخشی از جمعیت انبوهی بودند که روز یکشنبه ۱۳ آبان و در جریانِ یک راهپیمایی عظیم برای ابراز انزجار از امریکا به خیابان‌ها آمدند و با رسیدن به خیابان تخت جمشید (طالقانی امروز) و سفارت امریکا به سمت آن هجوم می برند و به سرعت از دیوار بالا می روند و با تلاش های زیاد موفق می شوند اعضای داخل سفارت را دستگیر کنند.

آیت الله خمینی که از این اقدام دانشجویان به وجد آمده، ضمن تأیید، این حرکت را اقدامی بزرگتر از انقلاب ۵۷ می داند و آن را انقلاب دوم بیان می کند.

بعد از اشغال سفارت امریکا و پی بردن و دست یافتن به اسنادی که دال بر جاسوسی سفارت  داشت دانشجویان مطالبات خود را فوری تغییر می دهند و خواستار تحویل شاه در قبال گروگان ها می شوند.

کارتر بلافاصله شرایط پیشنهادی ایران را در مورد بازگرداندن شاه به ایران رد می‌کند و دستور متوقف کردن واردات نفت از ایران را صادر می‌نماید و در روزهای آتی کلیۀ دارایی‌های رسمی ایرانی‌ها را در بانک‌های آمریکا توقیف می‌کند.

اما در این بین شاید تنها مخالف معروف، مهدی بازرگان نخست وزیر وقت بود. دولت بازرگان که در آن هنگام در حال گفتگو با مقام های دولت کارتر در الجزایر بود استعفا داد و شورای انقلاب (آیت الله خامنه ای، رفسنجانی، باهنر، مهدوی کنی، بهشتی، بنی صدر، معین فر، حبیبی، عزت الله سحابی، میناچی، قدوسی) تصدی امور را در دست گرفت، صبح ۱۵ آبان وی بعد از ۹ ماه پرتلاش استعفای خودش را تقدیم به امام کرد و در برنامه ای تلویزیونی آن را با مردم در میان گذاشت.

از سوی دیگر در همان روز اول، روز اشغال سفارت آمریکا، شش کارمند سفارت، توانستند بگریزند و در سفارت‌خانه‌های سوئد و کانادا در تهران پناه بگیرند.این افراد در نهایت، روز هفتم بهمن ۱۳۵۸ با گذرنامه‌های کانادایی و مدارک جعل شده از طرف سفارت کانادا از ایران فرار کردند.

حتی دانشجویان پشیمان از گروگانگیری همچنان مدعی هستند که رفتار بسیار خوبی با گروگانها داشتند اما جان لیمبرت (دیپلمات سابق آمریکا در ایران که به زبان فارسی هم کاملا مسلط است) می گوید که به عنوان نمونه ای از آزارها آنها را به طور نمایشی اعدام کرده اند، این در حالیست که او خاطر نشان می کند که این رفتار از ایرانیان مهمان دوست باعث تعجب و به دور از انتظار بود.

باری روزن هم در مصاحبه های زیادی در این سالها از رنج هایش در دوران گروگانگیری اشاره می کند، مثلا اینکه برای مدت بسیاری طناب پیچ شده بودند و به هنگام سفر و تردد آنها را با چشم بند به پشت کامیون پرت می کردند، او عنوان می کند با اسلحه های اتوماتیک بر روی سرمان ما را مجبور به امضای برگه های گناه می کردند و به من می گفتند: اگر امضا نکنم مغزم را بیرون می پاشند.

به هر حال تا کنون هیچ مقامی از جمهوری اسلامی حتی دانشجویان پیرو خط امام هرگز ابراز پشیمانی نکرده یا عذرخواهی نکردند.

عباس عبدی، شاید تنها کسی بود که تاکنون در ۱۹۹۸ در پاریس و در دیدار با «باری روزن» از او و خانواده اش عذرخواهی کرد و ابراز داشت وقتی به عقب نگاه می کند گروگانگیری را اشتباه می داند و متأسف است که بخشی از آن بود.

وی در این نشست با بیان تاریخچه‌ای از اتفاقات پیش‌آمده در روابط ایران و آمریکا پیش و پس از انقلاب گفت: «آنچه را که باید در اینجا بگویم این است که با توجه به احساسات آن موقع مردم ایران علیه شاه و شناختی که از رابطه شاه و آمریکا داشتند، تصرف سفارت آمریکا، مسالمت‌آمیزترین و کم‌هزینه‌ترین اقدامی بود که علیه ایالات متحده در ایران انجام شد و اگر آن واقعه رخ نمی‌داد، دیر یا زود گروه‌های دیگری به صورت مسلحانه به آنجا حمله می‌کردند و کمترین نتیجه‌اش قتل تعداد زیادی آمریکایی بود.»

روزن در این نشست گفت: «فارغ از آنچه در رسانه‌ها مطرح می‌شود و آنچه طی این دو دهه درباره گروگان‌گیرها مطرح شده من، او (عبدی) را تنها به عنوان فردی می‌شناسم که به صدمه دیدن زندگی شخصی عده‌ای بی‌گناه کمک کرده است. نکته‌ای که باید به آن اشاره کنم این است که ما برای بخشیدن و فراموش کردن چیزی اینجا نیستیم. من شخصاً برای این به اینجا آمدم که برگ گروگان‌گیری ۴۴۴ روزه را در تاریخ ورق بزنیم و برگی تازه را در روابط ایران و آمریکا بنویسیم.»

گفت‌وگوی عبدی و روزن هرچند نشان داد هنوز هم هیچ‌کدام از طرفین نمی‌خواهند به صورت کامل مسئولیت اشتباه را بپذیرند اما توانست اندکی از فضای سنگین میان گروگان‌ها و گروگان‌گیران سفارت آمریکا در تهران را فروبریزد. عبدی و روزن در پایان این نشست هر دو به آینده روابط ایران و آمریکا امیدوارتر شده بودند.
اما همچنان این سوال مطرح است که آیا دیدار عبدی و روزن آنچنان که دو طرف امیدوار بودند توانست به بهبود روابط دو ملت ایران و آمریکا کمکی کند؟
منبع: فرادید

تسخیر سفارت آمریکا

فرادید| چهارم نوامبر در تاریخ به روایت تصویر

۱٫ ۱۸۶۲-
اختراع مسلسل گاتلینگ

مخترع آمریکایی “رابرت گاتلینگ” این
سلاح را اختراع کرد. این سلاح که پیشگام اسلحه مدرن در نظر گرفته می‌شود، اولین
بار توسط نیروهای اتحادیه در جنگ داخلی آمریکا مورد استفاده قرار گرفت.

امروز در تاریخ

۲٫ ۱۹۲۲- کشف آرامگاه توت‌عنخ‌آمون

ورودی آرامگاه شاه توت در مصر کشف شد. باستان‌شناس
انگلیسی “هاوارد کارت” و تیمش هجدهمین سلسله فرعون مصر را مورد اکتشاف
قرار دادند.

امروز در تاریخ

۳٫ ۱۹۲۴- نخستین فرماندار زن در آمریکا

“نلی راس” از وایومینگ به‌عنوان اولین
فرماندار زن آمریکا انتخاب شد تا در مدت باقیمانده از دوره همسرش “ویلیام
راس” خدمت کند.

امروز در تاریخ

۴٫ ۱۹۴۲- نبرد العلمین

طی جنگ جهانی دوم، نیروهای محور از العلمین در
شمال آفریقا عقب‌نشینی کردند که منجر به پیروزی بزرگ نیروهای بریتانیایی تحت
فرماندهی “ژنرال برنارد مونتگومری” شد.

امروز در تاریخ

۵٫ ۱۹۵۲- ریاست جمهوری “آیزنهاور”

“دوایت آیزنهاور” از حزب جمهوری‌خواه به‌عنوان
رئیس‌جمهور انتخاب شد.

امروز در تاریخ

۶٫ ۱۹۵۶- سرکوب انقلاب مجارستان

نیروهای شوروی وارد مجارستان شده تا به شورش
علیه اتحاد جماهیر شوروی پایان دهند. هزاران نفر کشته و زخمی شدند و عده زیادی از
کشور فرار کردند.

امروز در تاریخ

۷٫ ۱۹۵۸- پاپ ژان بیست و سوم

ژان بیست و سوم به‌عنوان ۲۶۱ مین پاپ در کلیسای
جامع رم انتخاب شد.

امروز در تاریخ

۸٫ ۱۹۷۹- تسخیر سفارت آمریکا

دانشجویان مسلمان پیرو خط امام به سفارت آمریکا
در تهران ریخته و آنجا را تسخیر کردند.

امروز در تاریخ

۹٫ ریاست جمهوری “رونالد ریگان”

رونالد ریگان از حرب جمهوری‌خواه با شکست دادن
“جیمی کارتر” به ریاست جمهوری رسید.

امروز در تاریخ

۱۰٫ ۱۹۹۱- نخستین گرد هم‌آیی پنج رئیس‌جمهور

رونالد ریگان کتابخانه ریاست جمهوری خود را در
“سیمی ولِی” در کالیفرنیا افتتاح کرد. “جورج اچ دبلیو بوش”،
“جیمی کارتر”، “جرالد فورد” و “ریچارد نیکسون” در
آنجا حضور داشتند.

امروز در تاریخ

۱۱٫ ۱۹۹۵- ترور “اسحاق رابین”

نخست‌وزیر اسرائیل چند دقیقه پس از حضور در گرد هم‌آیی
صلح در تل‌آویو به دست جوانی ۲۵ ساله از جناح راست به نام “ایگال عمیر”
ترور شد.

امروز در تاریخ

۱۲٫ ۲۰۰۸- تاریخ‌سازی اوباما

باراک اوباما از حزب دموکرات در رقابت‌های
انتخاباتی “جان مک‌کین” را شکست داد و به‌عنوان اولین رئیس‌جمهور سیاه‌پوست
آمریکا انتخاب شد.

امروز در تاریخ

۱۳٫ ۲۰۱۵- نخست‌وزیر جدید کانادا

“جاستین ترودو” به‌عنوان نخست‌وزیر
کانادا سوگند یاد کرد. تعداد زنان و مردان در کابینه او برابر است.

امروز در تاریخ

ترجمه: وب‌سایت فرادید

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

اتحاد آلمان و ایتالیا

فرادید| یکم نوامبر در تاریخ به روایت تصویر

۱٫ ۱۵۱۲- گشایش کلیسای “سیستین” به
روی عموم

نقاشی‌های “میکل آنجلو” بر سقف کلیسای
سیستین برای اولین بار به نمایش درآمد.

امروز در تاریخ

۲٫ ۱۶۰۴- انتشار “اتللو”

تراژدی اتللو اثر ویلیام شکسپیر در “وایت
هال پلاس” لندن ارائه شد.

امروز در تاریخ

۳٫ ۱۹۳۶- موسولینی و اتحاد آلمان و ایتالیا

“بنیتو موسولینی” طی یک سخنرانی در
میلان اتحاد میان کشورش و آلمان نازی را “محور” میان رم و برلین توصیف
کرد.

امروز در تاریخ

۴٫ ۱۹۵۲- اولین بمب هیدروژنی آمریکا

آمریکا اولین بمب هیدروژنی خود را در جزایر
مارشال منفجر کرد.

امروز در تاریخ

۵٫ ۱۹۸۲- اولین کارخانه هوندا در آمریکا

هوندا اولین شرکت خودروسازی آسیایی است که در
آمریکا کارخانه افتتاح کرد. “هوندا آکورد” اولین ماشینی است که در این
کارخانه تولید شد.

امروز در تاریخ

۶٫ ۱۹۹۳- تأسیس اتحادیه اروپا

با به اجرا در آمدن “پیمان ماستریخت”،
اتحادیه اروپا به‌طور رسمی شکل گرفت.

امروز در تاریخ

ترجمه: وب‌سایت فرادید

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

خودآگاهی تاجران ایرانی در عصر صفوی

ماهیت عملکرد تجار و دولت در ایران عصر صفوی به شرایط و مقتضیات زمانی بستگی داشت. گاهی مقامات دولتی بر حسب وابستگی‌های مکانی، قومی و مذهبی با تجار معامله می‌کردند. کمپانی‌های اروپایی امتیازها و دخل و خرج خودشان را داشتند یا طبق توافقاتی که در شرایط خاص تاریخی یا بر اثر مذاکرات طولانی پذیرفته و مشخص شده بود، از عوارض راه و بندر معاف شده بودند.

ماهیت عملکرد تجار و دولت در ایران عصر صفوی به شرایط و مقتضیات زمانی بستگی داشت. گاهی مقامات دولتی بر حسب وابستگی‌های مکانی، قومی و مذهبی با تجار معامله می‌کردند. کمپانی‌های اروپایی امتیازها و دخل و خرج خودشان را داشتند یا طبق توافقاتی که در شرایط خاص تاریخی یا بر اثر مذاکرات طولانی پذیرفته و مشخص شده بود، از عوارض راه و بندر معاف شده بودند.

خودآگاهی تجار 

برجستگی تجاری جماعت بومی ارمنی، بیانگر این حقیقت بود که در دوره سلطنت شاه عباس دوم و شاه سلیمان بسیاری از بازرگانان برجسته جلفای جدید به‌طور مرتب نمایندگان سلطنتی را در استقبال از سفرای تجاری خارجی همراهی می‌کردند یا از آنان تقاضا می‌شد در منازعات تجاری با بازرگانان خارجی میانجی‌گری کنند. از اواخر قرن شانزدهم نیز آنها در روابط دیپلماتیک با مناطقی مانند ونیز و لیوارنو به کار گرفته شدند.

در شهر لیوارنو حتی به نمایندگی شاه عباس اول نیز حضور یافته بودند. آنها همچنان به‌عنوان فرستادگان تاجرپیشه به‌کار گرفته می‌شدند، به‌ویژه در هیات‌‌های نمایندگی بین ایران و روسیه، جایی که فقط تاجران عضو هیات‌‌های نمایندگی رسمی از ممنوعیت صدور کالاهای به اصطلاح ممنوعه معاف بودند.

انحصار تجارت ابریشم در دست ارامنه آنها را به طرف گفت‌وگوی منطقی در موارد مربوط به ابریشم تبدیل کرده بود. به‌طور مثال در ۱۰۹۸ق/ ۱۶۸۷م، شیخ علی‌خان تجار ارمنی ابریشم را به قصر خود فراخواند تا ببیند آیا آنها به خرید محصول ابریشم آن سال مایل هستند. بازرگانان ارمنی و بانیان، همواره آماج نقشه‌هایی بودند که برای آنها به‌عنوان یک گروه مذهبی و قومی طراحی شده بود.

در زمان‌های دیگر تجار با مقامات سیاسی به‌عنوان یک گروه با منافع و تعهدات مشترک عمل می‌کردند. یکی از دو نشست هفتگی مجلسی که شاه عباس دوم در سال ۱۰۷۶ق/ ۱۶۵۵م تشکیل داد، به بازرگانان و دهقانان تعلق داشت.

کلانتر به‌طور معمول مقامی بود که بازرگانان می‌توانستند، شکایات خود را نزد او مطرح کنند. مالیات‌های متعددی که حکومت در دهه ۱۰۸۰ق/ ۱۶۷۰م بر کالاهایی که از اصفهان خارج می‌شد، تحمیل کرد، شامل کالاهایی می‌شد که همه بازرگانان اعم از داخلی و خارجی حمل می‌کردند.

خودآگاهی تجار ایرانی تا جایی که می‌توان از رفتار آنها استنباط کرد به اندازه تعامل آنان با درباریان و دیوانسالاران متغیر بود. شکی نیست که وابستگی شخصی بازرگانان در وهله اول و مهم‌تر از همه در خاندانی قرار داشت که در آن مایل به فعالیت بودند و رکن اصلی ریسک‌های تجاری آنها را تشکیل می‌داد. صرف‌نظر از این وابستگی صریح و عمیق، همبستگی داخلی میان گروه‌های قومی و مذهبی هم وجود داشت که تجار در آن فعالیت می‌کردند.

درست همان‌طور که اقدامات حکومت غالبا گروه خاصی را هدف قرار داده بود، این گروه‌های متنوع از روی عادت در حصار جماعت‌های خودشان فعالیت می‌کردند. برای مثال ارامنه جلفای جدید ترجیح می‌دادند، مناقشه‌های تجاری خود را در جامعه خود، در شورایی مرکب از افراد تاجر که به‌دست کلانتر یا ارامنه «ایشخاناپت» هدایت می‌شد، حل‌وفصل کنند.

سلوک تاجر که بیانگر خودآگاهی گروهی بود، اشکال متعددی به خود گرفت. هلندیان خاطرنشان ساختند که بازرگانان خرده‌فروش در بندرعباس، به‌ویژه یهودیان و ارمنیان تمایلی نداشتند که قیمت کالاها را افزایش داده و سرمایه خود را قبل از تجار به اصطلاح عمده‌فروش که غالبا مسلمان بودند، خرج کنند، حال آنکه تجار عمده‌فروش چنین کاری را انجام داده بودند و این از ترس آن بود که افزایش قیمت‌ها باعث شود، تجار خرده‌فروش مقامات سیاسی را وادار به ایجاد مشکلاتی برای تجار عمده‌فروش کنند.

گفته می‌شود در سال ۱۶۱۹م تجارتخانه‌های ارمنیان، مبالغ هنگفتی به شاه عباس پیشنهاد کردند تا اجازه دهد تجارت آزاد از راه خشکی همچون گذشته ادامه پیدا کند. بعد از مرگ شاه عباس پرداخت این مبلغ که آنها برای به‌دست آوردن انحصار ابریشم سلطنتی خرج می‌کردند، لغو شد.

این امر مبین آگاهی عمیق از منافع صنفی است. همین خودآگاهی در اشتراک مساعی میان برجسته‌ترین تجار ابریشم جلفای جدید به منظور جلوگیری از نقشه‌های کمپانی هند شرقی انگلیس که می‌خواستند، مسیر تجارت ابریشم را در دهه ۱۰۹۱ق/ ۱۶۸۰م تغییر دهند، مشاهده می‌شود.

علایق و منافع بازرگانان به ندرت از حدود مرز علقه‌های قومی و مذهبی و محدودیت‌هایی که به وسیله پول و اعتبار تحمیل می‌شود فراتر می‌رفت. یک نمونه مثال برای مورد اخیر در فقدان همگونی میان بازرگانان که با کمپانی‌های دریایی در بندرعباس تجارت می‌کردند، یافت می‌شود.

چنان که قبلا خاطرنشان شد تفاوت آشکاری بین تجار به اصطلاح عمده‌فروش و تجار معمولی یا خرده‌فروش وجود دارد. تجار خرده‌فروش نمی‌بایست هیچ کالایی بخرند تا اینکه تجار عمده‌فروش با تجار کمپانی بر سر مجموع قیمت‌ها به توافق برسند.

به هر حال گاهی و به‌خصوص هنگام رویارویی با تهدید مشترک، بازرگانان می‌بایست با هم متحد شده و جلوه‌هایی از همبستگی حرفه‌ای خود را به نمایش گذارند تا نشان دهند، آنها سرمایه‌گذارانی با منافع مشترک معین هستند.

بازرگانان ایرانی در بندرعباس اغلب می‌بایست به تجار کمپانی‌های اروپایی متوسل شوند تا برای مداخله مقامات محلی در کارخانه‌‌های آنها چاره‌ای بیندیشند. نفوذ مالی و پایگاه اجتماعی بازرگانان خارجی، به آنان قدرت چانه‌زنی با مقامات سیاسی محلی را داده بود، به‌گونه‌ای که بازرگانان بومی هرگز امید هماوردی با آنان را نداشتند.

همچنین بازرگانان در مجموع روحیه بارز گروهی یا تعصبات حرفه‌ای داشتند که مبتنی بر افتخار و اعتماد بود. از خصایص طبیعی آن نظام این بود که در غیاب مکانیزم‌های کنترل غیرشخصی، به اعتبار و اعتماد شرکا و سهامدارانش وابسته بود.

در سال ۱۰۸۳ق/ ۱۶۷۲م هلندیان دریافتند که اعتماد و صداقت تا چه حد مایه مباهات تاجران بومی است. به‌دلیل وخامت اوضاع اقتصادی و ترس آنها از ورشکستگی تجار محلی، کمپانی هند شرقی هلند خواستار پرداخت پیشاپیش قیمت‌ها برای کالاهایشان بود که نه تنها این تقاضا پذیرفته نشد، بلکه شرکای تجاری آنان نیز ناراحتی خود را ابراز کرده و با عصبانیت پیشنهاد را رد کردند.


منبع: فرادید

لشکریان اعراب چگونه به قلب ایران رسیدند؟

در مورد فتح شهر اصفهان در منابع تاریخی با دو روایت اصلی روبه‌رو هستیم که به طرز عجیبی هم در مورد تاریخ و هم در مورد اسامی فاتحان با هم اختلاف دارند و همین‌طور در مورد مساله ادامه فتوحات اعراب در ولایت جبال بعد از پیروزی در نهاوند؛ موردی که چنان‌که خواهیم دید در ارتباط با مساله مورد بررسی در بخش اول اهمیتی بی‌مانند دارد. در اینجا منبع اصلی برای روایت اول که ظاهرا مبتنی بر «روایات اهل کوفه در این مورد» است، تاریخ طبری و برای روایت دوم کتاب فتوح‌البلدان بلاذری است که نسبت به دیگر منابع همزمان خود با تفصیل بیشتری به این موضوع پرداخته‌اند و روایاتشان از دقت و اعتبار بیشتری برخوردار است چنان‌که تقریبا همه منابع بعدی روایت خود را از یکی از این‌دو گرفته‌اند. از دیگر معاصران اینها، بعضی مانند دینوری در مورد موضوع اصلی ما سخن نگفته‌اند.

 لشکریان اعراب چگونه به قلب ایران رسیدند؟

نقشه ایران و همسایگانش در دوره حمله اعراب

 

تاریخ یعقوبی که روایتش با بلاذری همخوانی دارد، تاریخی عمومی است و به اختصار از موضوع می‌گذرد و الفتوح ابن‌اعثم، چنانکه خواهد آمد بیشتر جنبه داستان‌گویی دارد و مثلا با وجود تفصیل، تاریخی برای زمان این فتح ذکر نمی‌کند. اما به هر حال در هر مورد این منابع و شماری از منابع بعدی نیز برای نشان دادن میزان پذیرش هرکدام از روایات اصلی و نیز جست‌وجوی شاهدی تازه، مورد بررسی قرار خواهند گرفت. در مورد تاریخ فتح اصفهان روایات گوناگونی توسط مورخان ارائه شده است. راوی نا‌‌موثق، سیف بن‌عمر، سال فتح را ۱۸ﻫ می‌داند. طبری فتح اصفهان را در ضمن حوادث سال ۲۱ﻫ می‌آورد و ابن‌اثیر هم که روایت خود را از طبری گرفته همین تاریخ را پیش می‌نهد. نویسنده ناشناس مجمل‌التواریخ ظاهرا فتح اصفهان را در سال ۲۲ﻫ دانسته است، اما بلاذری، یعقوبی و ابن‌عبری سال ۲۳ﻫ را سال فتح گفته‌اند. مقدسی هم فتح اصفهان را در اواخر عهد عمر و اوایل عهد عثمان، یعنی‌حدود‌ سال ۲۳ﻫ می‌داندو از دیگران، ابن‌اعثم تاریخ واقعه را نگفته و دینوری و مسعودی هم اصلا به این موضوع نپرداخته‌اند.

درمیان روایات مختلف روایات اهل کوفه تمایل دارند تاریخ فتح را زودتر از دیگر روایات، یعنی میان سال‌های ۱۸ تا ۲۱ﻫ ذکر کنند و در میان آنها می‌توان به‌ویژه به سیف‌بن‌عمر اشاره کرد که روایات او مخصوصا در باب تاریخ حوادث ناموثق است. به هر حال اگر روایت سیف‌بن‌عمر را کنار بگذاریم به دو دسته کلی از روایات دست‌می‌یابیم: اول روایت طبری (که به جهات مختلف به روایات کوفی نزدیک است) و کسانی مثل ابن‌اثیر که روایت‌شان مبتنی بر تاریخ طبری است و سال ۲۱ﻫ را پیشنهاد می‌کنند. دوم منابعی که در نهایت روایاتشان را از بلاذری و احتمالا یعقوبی گرفته‌اند و سال ۲۳ﻫ را تاریخ فتح دانسته‌اند و چنانکه آمد اکثریت دارند. منبعی مثل مجمل‌التواریخ هم ظاهرا توجه زیادی به ذکر تاریخ دقیق نداشته است، هرچند تاریخ‌های به‌دست آمده از آن از جهتی دیگر اهمیت دارند و به‌طور کلی شاید به‌دسته اول نزدیک باشند. حال به دو پاسخ رسیده‌ایم که ترجیح یکی بر دیگری به راحتی امکان‌پذیر نیست مگر با تکیه بر این واقعیت که روایت دوم طرفداران بیشتری داشته است. حال برای روشن شدن مساله باید موضوع دیگری هم مطرح شود که تا حدودی روشنگر مساله است.

می‌دانیم که در سرزمین‌های حاشیه دریای خزر مهم‌ترین مانع پیشروی اعراب مسلمان، موانع جغرافیایی (کوه‌ها و آب و هوا) بوده است عاملی که فتح این نواحی را تا سال‌ها به تعویق انداخت. همچنین می‌دانیم که در فتح شهر‌های ایالت فارس در جنوب ایران، ظاهرا جبهه جدیدی از سوی خلیج‌فارس در جنوب ایجاد شد و بنابراین فتوحات در این ناحیه احتمالا تا حدی مستقل از فتح نواحی غربی و مرکز ایران صورت گرفته است و برای تعیین تاریخ فتح این نواحی نمی‌‌توان تکیه زیادی بر حوادث آن حدود کرد. اما در مورد فتح شهرهای ولایت جبال به‌طور کلی و اصفهان به‌طور خاص، چنین نیست. اولا این ناحیه دارای موانع طبیعی چندانی در برابر مهاجمان نیست. در واقع این ناحیه از سوی غرب با کوه‌های زاگرس محافظت می‌شود، حال اگر مهاجمی از این سد عبور کند با «میدانی» هموار روبه‌رو می‌شود و شهرهایی که جز دیوارهایشان مانعی در برابر آنها ندارند، شهرهایی که صدها سال است با دشمنی خارجی پشت دروازه‌هاشان روبه‌رو نشده‌اند و نیز به همین دلیل زمان فتح نواحی مختلف آن نمی‌توانسته اختلاف چندانی با هم داشته باشد.

دوم اینکه فتوحات در این سرزمین در ادامه پیشروی اعراب در جبهه غربی به درون فلات ایران و از این سمت صورت گرفته است و آخرین گام برای راه‌یابی به این منطقه پیروزی در جنگ نهاوند به‌شمار می‌رفت. یعنی تقریبا تمام فتوحات در این سرزمین بعد از جنگ نهاوند صورت گرفته است و بنابراین روایات مربوط به تاریخ این جنگ می‌توانند اهمیتی فراوان داشته باشند به‌ویژه آنکه به سبب اهمیت این واقعه نزد راویان اخبار فتوح که آن را فتح‌الفتوح نامیده‌اند، ظاهرا در تعیین تاریخ دقیق آن نسبت به موضوع مورد بررسی ما اختلاف کمتری میان منابع مشاهده می‌شود. البته آنچه در اینجا اهمیت ویژه‌ای دارد نه تاریخ جنگ نهاوند، بلکه در واقع فاصله زمانی میان این فتح و فتح دیگر نواحی جبال و به‌طور خاص اصفهان است.

تاریخ جنگ نهاوند، این «آخرین مقاومت متشکل ایرانیان» در برابر اعراب مسلمان، در منابع ذکر شده، به اضافه دینوری تقریبا به‌طور یکسان سال ۲۱ﻫ ذکر شده است. طبری هم در این مورد می‌گوید که به گفته ابن اسحاق و ابو مشعر و واقدی جنگ نهاوند در سال ۲۱ﻫ رخ داده اما به گفته سیف‌ بن‌عمر فتح نهاوند در سال ۱۸ﻫ بوده است. طبری خود فتح نهاوند را در ضمن حوادث سال ۲۱ﻫ آورده که این خود تایید این تاریخ از سوی اوست. گذشته از روایت سیف، مجمل‌التواریخ هم سال فتح نهاوند را سال ۲۰ﻫ آورده است و بلاذری هم روایتی از ابومخنف دارد که سال این فتح را با لحنی مردد، ۱۹ یا ۲۰هجری می‌داند که نزدیک به روایات کوفی است.

حال به مساله اصلی، یعنی فاصله زمانی میان جنگ نهاوند و فتح اصفهان می‌رسیم. در روایات طبری و به‌طور خاصی سیف بن عمر، تقریبا فاصله‌ای میان پیروزی در نهاوند و فتح اصفهان وجود ندارد و اصلا در تاریخ طبری تنها حوادث ذکر شده در سال ۲۱ﻫ، جنگ نهاوند و فتح اصفهان است و حتی فتح همدان را هم در حوادث سال ۲۲ﻫ می‌آورد حال آنکه در روایات دیگر، به‌ویژه بلاذری فاصله‌ای نزدیک به دو سال میان این‌دو و در کل میان جنگ نهاوند و فتح نواحی جبال دیده می‌شود. حتی در روایت مجمل‌التواریخ هم این فاصله زمانی دیده می‌شود.  پذیرش هر کدام از این روایات متضمن نتایجی متفاوت در باب کیفیت نبرد میان طرفین در نهاوند و پیروزی اعراب و چگونگی ادامه فتوحات بعد از جنگ است و به عکس هر نظریه‌ای در مورد چگونگی این وقایع می‌تواند ما را در گزینش یکی از روایات یاری دهد. در این باب ابتدا به روایات دسته اول می‌پردازیم و اینکه این روایات ما را به چه نتایجی می‌رسانند و چه پیش‌فرض‌ها یا گرایش‌هایی در میان راویان مبنای چنین روایاتی را تشکیل می‌دهند. اول آنکه شهرت فتح نهاوند، در میان راویان، به « ‌فتح‌الفتوح» از آن‌رو است که به موجب روایت آنها، پس از این فتح، پیشروی اعراب در سراسر سرزمین ایران تقریبا بدون مانعی ادامه یافت چنان‌که بیشتر بلاد ایران در زمان حیات عمر به‌دست مسلمین گشوده شد. برای مثال ابن اعثم فتح همه سرزمین ایران به جز خراسان و سیستان و مرگ یزدگرد را در زمان عمر پایان یافته می‌داند. در‌ اینجا می‌توان رد ‌روایات سیف ‌‌بن عمر را که «‌زیاده یکنواخت و تا حدی ساختگی به‌نظر می‌آید» دید.

در این مورد طبری خود می‌گوید که عمر وقتی دید یزدگرد هر ساله جنگی تازه تدارک می‌بیند و سپاهی نو مجهز می‌کند، برای آنکه شاه ساسانی را یکباره از خیال حمله و مقاومت منصرف کند، دسته‌هایی از اعراب کوفه و بصره را به تسخیر شهرهای ایران گماشت و برای هریک از سرداران بصره و کوفه لوایی بست و او را به فتح ولایتی گماشت. از میان آنها گروهی از اهل بصره را به اشغال «فارس و کرمان و اصفهان» فرستاد و بعضی از کوفیان را به‌سوی «اصفهان و آذربایجان و ری» روانه کرد.

نتیجه آنکه روایت اول که فاصله‌ای میان پایان جنگ نهاوند و ادامه فتوحات در جبال قائل نیست، مستلزم پذیرش این نظریه و البته تاییدکننده آن است که اعراب بعد از جنگ نهاوند به منظور گرفتن فرصت تجدید قوا از دشمن و حفظ ابتکار عمل جنگ در دست خود به حمله‌ای همه‌جانبه برای تصرف شهرهای جبال دست زدند و در این کار به سهولت پیش رفته و با حداقل موانع روبه‌رو شدند. یزدگرد هم غافلگیر شده و از کرمان به شمال شرقی می‌گریزد و به این صورت احتمال شکل‌گیری مقاومتی متشکل را در این نواحی، بعد از جنگ نهاوند از بین می‌برند. این نظریه به‌ویژه در روایات طبری که به جای روایت سیف‌ بن‌عمر، سال ۲۱ﻫ را برای فتح نهاوند می‌پذیرد، با بیان انگیزه عمر برای این کار به شکلی منسجم درآمده و تایید می‌شود.

اما چنان‌که پیش‌تر آمد زرین‌کوب یادآور می‌‌شود که مبنای چنین نظری، روایات اهل کوفه و به‌طور مشخصی سیف بن عمر است و اینکه روایاتش «زیاده یکنواخت و تا حدی ساختگی» به‌نظر می‌رسد و به اعراب کوفه بیش از اهل بصره توجه و علاقه نشان می‌دهد و مایل است که بیشتر فتح‌ها را به‌دست کوفیان یا حداقل به کمک آنها بداند. گذشته از اینها اغلب در توالی و ترتیب جنگ‌ها هم اشکالاتی وجود دارد و «این نکته نیز که عمر‌بن‌خطاب خود برای هریک از سرداران خویش لوایی بسته باشد و هرکس را به گشودن ولایتی خاص نامزد کرده باشد، خالی از مبالغه به‌نظر نمی‌آید.»  اما روایت دوم ما را به نتایجی کاملا متفاوت می‌رساند و در ارتباط با آن به نظریه‌ای دیگر در مورد فتح نهاوند و چگونگی ادامه فتوحات پس از جنگ نیازمندیم که بتواند به روشنی فاصله زمانی‌ای را که در این روایت میان پیروزی اعراب در نهاوند و ادامه فتوحاتشان در جبهه غربی به سمت مرکز ایران مشاهده می‌شود  توجیه کند، نظریه‌ای که البته خود از نتایج این روایت به‌دست می‌آید.

از روایت دوم چنین برمی‌آید که جنگ و ادامه فتوحات آن‌چنان هم که در روایت به‌نظر می‌آید به سادگی و سرعت انجام نگرفته است. در مورد جریان جنگ نهاوند اشپولر معتقد است که «اظهارات آمیخته با تجلیل و تعارف برخی از منابع مبنی بر اینکه این فتح به سرعت و بدون مقاومت قابل ذکری به وقوع پیوست به کلی غرض آلود و خطا است.» او مشکلات اعراب را در این نبرد به فتوحات بعدی پیوند زده و می‌گوید «تازیان به اندازه‌ای در این جنگ قربانی دادند که ناچار مدتی از جنگ دست کشیدند» و از سوی دیگر پس از جنگ «نمی‌توانستند از گرد آمدن نیروهای مخالف و مقاوم جدیدی در جبال جلوگیری کنند» اگرچه پس از نهاوند دیگر مقاومت جمعی منظمی از سوی ایرانیان صورت نگرفت ولی به نظر می‌آید این فتح را نمی‌توان پایان برخوردهای جدید میان ایرانیان و اعراب شمرد؛ «این فتح در واقع آغاز یک سلسله زد و خوردهای تازه بوده است که تا سال‌ها بعد، اعراب با آنها روبه‌رو بوده‌اند.» پس اشپولر به درستی نتیجه می‌گیرد که عملیات نظامی برای فتح شهرهای جبال «پس از خاتمه استراحت موقت و پس از پایان اقدامات و اعمال جنگی که اطلاع دقیق‌تری از آن در دست نیست» در سال ۲۲ﻫ با اشغال همدان آغاز شد.

– بخشی از یک مقاله به قلم محمدتقی مشکوریان، علی جعفری

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

این زن قدرتمند، ایران را به مغولان داد

صدای پای ستوران از شرق، از بیابان‌ها و استپ‌های آسیای مرکزی می‌آید … صدا هولناک است؛ گویی هراس را به خود از شرق به غرب می‌آورد … مغولان در راه‌اند … هراسی که نام این بیابان‌گردان در دل مردمان افکنده، سده‌ها است در خاطره ایرانیان پیشینه‌ای ندارد. نخستین سال‌های سده هفتم هجری اما ضرب‌آهنگ صدای اسبان مغولان را در حافظه تاریخ این سرزمین ثبت می‌کند … مغولان در راه‌اند؛ می‌آیند تا ویرانی را با خود برای مردمان سرزمین‌های غربی آسیا به ارمغان آورند. آن‌ها اما تنها نیستند؛ یاورانی در غرب دارند؛ کسانی که راه هجوم را برایشان هموار کردند تا آنان در این مسیر بتازند. در آن‌سوی این هجوم، اما زنی ایستاده که نام خود را با بسیاری از ویژگی‌های خودکامگان تاریخ پیوند زده است؛ تَرکان خاتون!

 این زن قدرتمند، ایران را به مغولان داد

مژگان جعفری| صدای پای ستوران از شرق، از بیابان‌ها و استپ‌های آسیای مرکزی می‌آید … صدا هولناک است؛ گویی هراس را به خود از شرق به غرب می‌آورد … مغولان در راه‌اند … هراسی که نام این بیابان‌گردان در دل مردمان افکنده، سده‌ها است در خاطره ایرانیان پیشینه‌ای ندارد. نخستین سال‌های سده هفتم هجری اما ضرب‌آهنگ صدای اسبان مغولان را در حافظه تاریخ این سرزمین ثبت می‌کند … مغولان در راه‌اند؛ می‌آیند تا ویرانی را با خود برای مردمان سرزمین‌های غربی آسیا به ارمغان آورند. آن‌ها اما تنها نیستند؛ یاورانی در غرب دارند؛ کسانی که راه هجوم را برایشان هموار کردند تا آنان در این مسیر بتازند. در آن‌سوی این هجوم، اما زنی ایستاده که نام خود را با بسیاری از ویژگی‌های خودکامگان تاریخ پیوند زده است؛ تَرکان خاتون!

ترکان خاتون، نامی آشنا در تاریخ حکومت‌داری ایران به شمار می‌آید. سده‌های میانه تاریخ ایران، زنانی قدرتمند در گستره حکومت‌داری به خود دیده است که تَرکان نام داشته‌اند؛ ترکان خاتون دختر طمغاچ خان از ملوک خانیه، همسر ملک‌شاه سلجوقی، دختر محمدارسلان خان صاحب ماوراء‌النهر و همسر سلطان سنجر سلجوقی، مادر سلطان‌شاه پسر ایل ارسلان بن اتسز، همسر سلطان قطب‌الدین فرمان‌روای کرمان و سرانجام مادر سلطان محمد خوارزم‌شاه. این آخری اما نامی پرآوازه و ماندگار در روزگار دیرینه ایران برشمرده می‌شود؛ زنی که به خودکامگی و سنگ‌دلی شهره بود و بسیاری از پژوهشگران، یورش ویرانگر مغولان به ایران را نتیجه برخی اقدامات او می‌دانند. برخی تاریخ‌نگاران، او را به خردمندی و بخشندگی و برخی دیگر به خودخواهی، قدرت‌طلبی و خودکامگی شناسانده‌اند. او اما هر که بود و هر چه کرد، نام خود را با یکی از بزرگ‌ترین یورش‌های تاریخ بشری پیوند زده است.

ترکان خاتون؛ او عامل یورش مغولان بود؟

بسیار مشهور است که اگر بی‌تدبیری خوارزم‌شاهیان در اواخر سده ششم و اوایل سده هفتم هجری نبود، مغولان، خاک بخش‌هایی بزرگ از سرزمین ایران را به توبره نمی‌کشیدند؛ هرچند برخی پژوهشگران برآن‌اند که یورش ویرانگر آنان، تقدیر محتوم تاریخ بود. اگر فرضیه نخست را بپذیریم، نام یک زن قدرتمند تاریخ ایران به میان می‌آید؛ تَرکان خاتون، مادر سلطان محمد خوارزم‌شاه! خوارزم‌شاهیان، دودمانی ترک‌تبار بودند که پس از کوچ از سرزمین مادری در آسیای مرکزی از سال ۴٩١ تا سال ۶١۶ هجری، بیش از یک سده بر سرزمین پهناور ایران حکم راندند. سلطان محمد خوارزم‌شاه واپسین حکم‌ران این دودمان، بر اثر پاره‌ای بی‌تدبیری‌ها، سرزمین ایران را به مغولان واگذارد؛ رخدادی که آینده این تمدن کهن آسیای غربی را دگرگون کرد؛ مادر سلطان در این میانه اما نقشی مهم برعهده داشت. آنگونه که منابع تاریخی روایت کرده‌اند این زن که نژاد خود را به ترکان بیابان‌گرد آسیای مرکزی می‌رساند، از همان زمانه حکم‌رانی همسرش، علاءالدین تَکِش خوارزم‌شاه به تندخویی و خون‌ریزی نام‌بُردار بود. برخی منابع تاریخی روایت کرده‌اند ترکان خاتون به دلیل گرایش‌های صوفیانه، در سلک مریدان شیخ مجدالدین بغدادی، شاگرد شیخ نجم‌الدین کبرى، عارف و صوفی پرآوازه تاریخ ایران، درآمده بود. این ارتباط حتی به روایت برخی تاریخ‌نگاران با اتهامی غیر اخلاقی به آنان همراه شد؛ شکی که در این میانه برآمد، سلطان محمد خوارزم‌شاه را بر آن داشت دستور قتل شیخ مجدالدین را بدهد.

بخشی از قدرت‌گیری ترکان خاتون را در چرخه حکومت‌داری خوارزم‌شاهیان، به سستی‌های سلطان محمد، فرزندش نسبت داده‌اند. دسته‌ای از تاریخ‌نگاران نیز جایگاه بی‌بدیل این زن قدرتمند را در دوره پادشاهی خوارزم‌شاهیان، از آن‌رو دانسته‌اند که بیش‌تر سپاهیان این سلسله از ترکان قپچاق و قبیله قنقلی بودند که ریشه ترکان خاتون به آنان بازمی‌گشت؛ همین مساله موجب شده بود او احساسی فراتر از مادر نسبت به سلطان محمد و جایگاهی فراتر از یک ملکه در چرخه حکومت‌داری داشته باشد؛ او در واقع پادشاهی در سایه بود اما با قدرتی افزون‌تر از پادشاه رسمی! سلطان محمد خوارزم‌شاه نیز دریافته بود که بی‌پشتوانه مادر و سپاهیانی که هم‌قبیله وی بودند، قدرتی نخواهد داشت، از این‌رو آگاهانه وی را در حکومت به شراکت گرفته بود؛ شراکتی که بنیان حکومت‌اش را سرانجام بر باد داد، خودش را آواره کرد، مادر را به اسارت مغولان داد و خاک بخش‌هایی از سرزمین ایران به توبره کشیده شد.

زنی با قدرت شاهانه

ترکان خاتون، در خوارزم، همچون شاهان می‌زیست و روزگار می‌گذراند. دیوان‌سالاران و سپاهیانی زیر او، دستگاه پرطمطراق‌اش را اداره می‌کردند. او همچنین طغرا و نشانی ویژه داشت. طغرای او بر فرمان‌ها «عصمه الدنیا و الدین اُلُغ ترکان خاتون ملکه نساء‌العالمین» و نشان‌اش «اعتصمت بالله وحده». او به روایت بیش‌تر منابع تاریخی روزگار خوارزم‌شاهی، بیش‌تر امیران سپاه و دیوان‌سالاران دولت را برمی‌گزید. او نقشی چشم‌گیر در تعیین جانشین سلطان محمد خوارزم‌شاه داشت. وزیر سلطان نیز باید با نظر ترکان خاتون به کار گمارده می‌شد. سلطان، نظام‌الملک محمد بن صالح را که در دستگاه ترکان خاتون پرورش یافته بود، به وزارت برگزید؛ فردی که به روایت تاریخ بی‌صلاحیت و رشوه‌گیر بود و سرانجام بر اثر همین ویژگی‌ها وزارت را از دست داد. ترکان خاتون اما از پای ننشست؛ نظام‌الملک را نزد خود به خوارزم فراخواند و دستگاهی پرتجمل به وی واگذاشت و وزارت اوزلاق، پسر و ولیعهد سلطان را که در خوارزم بود، به وی بخشید.

غایر خان، برادرزاده ترکان خاتون، بر شهر اُترار، به عنوان مرکزی بازرگانی در شرق ایران حکومت می‌کرد. او با هدفی نامشخص، شاید وسوسه‌های اقتصادی، دارایی‌های دسته‌ای از بازرگانان مغول را گرفت و پس از واردآوردن اتهام جاسوسی به آن، همه‌شان را به قتل رساند. سلطان محمد خوارزم‌شاه پیش از آن با انعقاد یک معاهده، پیوندی دوستانه با مغولان پدید آورده بود. این رخداد نابهنگام، روابط ایران و مغولستانِ در جست‌وجوی آوازه و سرزمین را شتابان تیره کرد. خوارزم‌شاه به تحریک ترکان خاتون، از تسلیم غایر خان به مغولان خودداری ورزید. اینگونه، ایران به وسوسه‌ای برای انتقام‌جویی قدرت نوخاسته صحراگردان آسیای مرکزی بدل شد؛ سیل ویرانگر مغولان که آمد، همه را با خود برد؛ این زن قدرتمند نیز نتوانست در برابر آنان بایستد؛ نیمه تاریک تاریخ، او را در خود بلعید.

از حکم‌روایی در خوارزم تا رنگ‌رزی در مغولستان

خودکامگی‌ها و خودخواهی‌ها گاه به بهای ویرانی یک سرزمین و تمدن و مردمان‌اش پایان می‌یابد؛ تاریخ روایت‌هایی بی‌شمار از این بی‌تدبیری‌ها دارد و روزگار دیرینه ایران نیز از این مساله برکنار نمانده است. یورش مغولان را چه ناگزیر، چه قابل پیشگیری بدانیم، نقش ترکان خاتون را در این میانه نمی‌توانیم نادیده بگیریم؛ او با بی‌تدبیری‌ها و قدرت‌طلبی‌هایش، یا مغولان را به هجوم تحریک کرد یا در دست‌یابی آنان به هدف‌شان یاری رساند … هرچه بود این یورش ویرانگر با نام او پیوند خورد؛ هرچند فرجامی نیک برایش نیاورد.

ترکان خاتون سرنوشتی یافت که شاید بسیاری از خودکامگان و شیفتگان قدرتِ بی‌اندازه را در هزاره‌های گذشته انتظار کشیده است. تاریخ، درسی به یادماندنی به وی داد. هرچند روایت‌هایی گوناگون درباره فرجام وی به دست رسیده است، بسیاری از منابع اما برآن‌اند که پس از یورش مغولان و فرار سلطان محمد خوازم‌شاه و مرگ وی در جزیره آبسکون در دریای خزر، سپاهیان مغول به دژ ایلال روی آوردند که ترکان خاتون و وزیر معزول سلطان در آن پناه گرفته بودند. محصوران تا ۴ ماه توانستند در برابر آنان بایستند؛ موجودی آب قلعه که ته کشید، ناچار تسلیم شدند. مغولان پس از کشتن مردان به ویژه وزیر نالایق سلطان، ترکان خاتون را به همراه زنان و کودکان نزد چنگیز خان فرستادند. خان مغول پس از بخشیدن زنان و دختران به افراد سپاه، هنگام بازگشت به مغولستان، زن قدرتمند پیشین سلسله خوارزم‌شاهی را به شیوه‌ای خفت‌بار با خود همراه کرد. به روایت بسیاری از تاریخ‌نگاران همچون عطاملک جوینی و پژوهشگران همچون بارتولد، ترکان خاتون روزگاری سخت در مغولستان ازسرگذراند؛ او به روایتی حتی به رنگ‌رزی مشغول شد تا این که در سال ۶٣٠ هجری درگذشت.

برچسب ها: ،


منبع: فرادید

چرا این زن برای فاشیست‌ها مهم شده است؟

“ساویتری دِوی” یکی از ستایشگران هیتلر و نژاد آریایی بود. او ۲۵ سال پیش درگذشت و به نظر می‌رسید نامش برای همیشه از یاد رود. اما به لطف خیز بزرگ حزب راست، اکنون نام و تصویرش بیشتر و بیشتر در اینترنت دیده می‌شود.

احیای نام فاشیست مرموز توسط جناح راست

فرادید| “ساویتری دِوی” یکی از
ستایشگران هیتلر و نژاد آریایی بود. او ۲۵ سال پیش درگذشت و به نظر می‌رسید نامش برای
همیشه از یاد رود. اما به لطف خیز بزرگ حزب راست، اکنون نام و تصویرش بیشتر و
بیشتر در اینترنت دیده می‌شود.

به گزارش فرادید به نقل از بی‌بی‌سی، در سال
۲۰۱۲ در وب‌سایت حزب “طلوع طلایی” یونان به تصویری از یک زن در لباس
ساری ابریشمی برخوردم که به مجسمه هیتلر خیره شده بود.

این زنِ به‌ظاهر هندو در یک حزب نژادپرست که قصد
داشت تمام خارجی‌ها را از یونان خارج کند چه می‌کرد؟ از سر کنجکاوی تصویرش را به
خاطر سپردم. تا اینکه موج راست‌گرایی افراطی در اروپا و آمریکا بار دیگر نام
“ساویتری دوی” را بر سر زبان‌ها انداخت.

این روزها پیدا کردن کتابی درباره حضور ساویتری
دوی در انجمن‌های اینترنتی نئو-نازی، به‌خصوص در انجمن رعدوبرق و خورشید، کار سختی
نیست. این انجمن‌ها هیتلر را نماد و تجسمی از یکی از خدایان هندو به نام “ویشنو”
می‌دانند که به مریدان وعده می‌دهد سوسیالیسم ملی باری دیگر طلوع خواهد کرد. وب‌سایت
راست افراطی در آمریکا به نام “Counter-
Currents” آرشیو گسترده و کاملی از زندگی و کارهای
ساویتری دارد.

به لطف رهبران حزب راست‌ مانند “ریچارد
اسپنسر” و “استیو بنن” استراتژیست سابق ترامپ و رئیس وب‌سایت خبری
“برایتبارت نیوز”، امروزه دیدگاه‌های ساوتیری در دسترس طیف وسیع‌تری از
مخاطبان قرار دارد. آن‌ها فعالیت‌های ساویتری را نبردی میان خیر و شر می‌دانند؛ دقیقاً
همان عقیده‌ای که ساویتری و دیگر فاشیست‌های قرن بیست و یکم درباره فعالیت‌های خود
داشتند.

احیای نام فاشیست مرموز توسط جناح راست

ریچارد اسپنسر در شارلوتزویل (اوت ۲۰۱۷)

گروه‌های موسیقی “دارک متال” و
رادیوهای راست‌گرا در آمریکا از “کالی یوگا، عصر تاریکی اساطیر هندو” می‌گویند
که “ساویتری دوی” باور داشت قرار است به دست هیتلر به پایان برسد.

اما “ساویتری دوی” که بود و چرا
عقایدش دوباره زنده شد؟ برخلاف لباس و نام شرقی، او یک اروپایی بود. نام اصلی‌اش
“ماکسیمیانی پورتاس” است و در سال ۱۹۰۵ از یک مادر انگلیسی و پدر
یونانی- ایتالیایی در لیون متولد شد.

از دوران کودکی با تمام اشکال برابری و عدالت‌خواهی
مخالف بود. او در سال ۱۹۷۸ در مصاحبه‌ای که توسط “ارنست زوندل” (منکر
هولوکاست) ترتیب داده شده بود گفت: “یک دختر زیبا با یک دختر زشت برابر
نیست.”

او که شدیداً تحت تأثیر ناسیونالیسم یونانی بود،
در سال ۱۹۲۳ به یونان رفت. درست در همان زمان بود که هزاران یونانی براثر عملیات
نظامی فاجعه‌آمیز در پایان جنگ جهانی اول، آواره شدند.

او متحدان غربی را برای مصیبت‌های یونان مقصر می‌دانست
و اعتقاد داشت شرایط معاهده ورسای برای آلمان بسیار ناعادلانه است. از دیدگاه
ساویتری، آلمان و یونان هر دو قربانیانی بودند که اجازه نداشتند مردم خود را در یک
منطقه گردهم آورند. این دیدگاه در ترکیب با “یهودستیزی” که می‌گفت آن را
از کتاب مقدس آموخته، باعث شد خود را یک سوسیالیست ناسیونال معرفی کند.

هیتلر قهرمان آلمان بود، اما ساویتری می‌گفت که
تمایل هیتلر به از بین بردن یهودیان اروپا و بازگرداندن نژاد آریایی به جایگاه حقیقی‌اش،
سبب شده او را به‌عنوان “پیشوای” خود انتخاب کند.

احیای نام فاشیست مرموز توسط جناح راست

ساویتری همانند متفکران ضدیهود در قرن ۱۸ میلادی،
جریان یهودی- مسیحی را مسئولِ از بین رفتن شکوه یونان و آریایی‌ها می‌دانست. در
اوایل دهه ۱۹۳۰، در جستجوی گذشته‌های غیر مسیحیِ اروپا به هند سفر کرد. معتقد بود
که نظام قبیله‌ای با ممنوع کردن ازدواج با بیگانگان، نژاد آریایی را دست نخورده و
خالص حفظ کرده است. (“دیوید دوک” رهبر پیشین “کو کلاکس کلان” که
در دهه ۱۹۷۰ به هند سفر کرد نیز همین تصور اشتباه را داشت.)

در آن زمان سفر یک زن اروپایی به هند با قطار آن‌قدر
عجیب بود که مقامات استعماری بریتانیا او را تحت نظر گرفتند. اما ساویتری تا زمان
جنگ جهانی دوم کاری با انگلیسی‌های حاضر در هند نداشت (در جنگ جهانی دوم اطلاعات به
دست آورده از آن‌ها را به‌ژاپنی ها منتقل می‌کرد). او زبان هندی را آموخت و با یک
“برهمن” (که باور داشت مانند خودش آریایی است) ازدواج کرد. مدتی بعد افسانه‌ای
از ترکیب نازیسم و هندو جعل کرد که در آن هیتلر “مردی علیه زمان” بود که
مقدر شده در عصر طلاییِ برتری آریایی، به کالی یوگا پایان دهد.

احیای نام فاشیست مرموز توسط جناح راست

برهمن‌های جوان در حال آموزش در بنارس

در دهه ۱۹۳۰، ساویتری در کلکته برای یک مرکز
هندو کار می‌کرد که امروزه یک معبد آرام است، اما در آن زمان مرکز تبلیغات
ناسیونالیستی هندو و فعالیت‌های مذهبی بود. سیاسی شدن جوامع مذهبی هند تحت استعمار
انگلیس به رشد جنبش “هندوتوا” (Hindutva) کمک کرد. آن‌ها ادعا
داشتند که هندوها وارث حقیقی آریایی‌ها هستند و هند اساساً یک ملت هندو است.

ساویتری نزد رهبر معبد “سوامی ساتیاناندا”
رفت که مانند او هیتلر را تحسین می‌کرد. ساتیاناندا به او اجازه داد آموزه‌های
هندو را با نازیسم بیامیزد. ساویتری در هند سفر می‌کرد و با نقل‌قول‌هایی از کتاب
“نبرد من”، به سخنرانی درباره ارزش‌های آریایی می‌پرداخت.

در سال ۱۹۴۵ که از سقوط رایش سوم شدیداً متأثر
شده بود، به اروپا برگشت تا برای بازسازی آن تلاش کند. ورودش به انگلستان را در
کتاب “Long-Whiskers and
the Two-Legged Goddess” توصیف کرده است. قهرمان
کتاب همانند خودش یک حامی نازی است که عاشق گربه‌ها است.

احیای نام فاشیست مرموز توسط جناح راست

ساویتری معمولاً در عکس‌ها گوشواره‌های
“صلیب شکسته” به گوش دارد

او درباره قهرمانش نوشته بود: “هایودورا
احساسات انسانی نداشت. او از بچگی آن‌قدر از رفتار انسان‌ها نسبت به حیوانات متأثر
و اندوهگین می‌شد که دیگر نسبت به یهودیانی که زجر می‌کشیدند حس همدردی
نداشت.”

ساویتری همیشه به‌وضوح می‌گفت که حیوانات را به انسان‌ها
ترجیح می‌دهد. او نیز مانند هیتلر گیاه‌خوار بود. جهان‌بینی او بیشتر شامل الگوهای
عمیق طبیعت بود تا زندگی بشر. در سفر به ایسلند دو شب را در دامنه آتش‌فشان فعال
“هکلا” سپری کرد. او نوشت: “صدای اصلی آفرینش “اوم” است.
آتش‌فشان هر دو یا سه ثانیه یک‌بار می‌گوید اوم، اوم، اوم و زمین دائم زیر پایت می‌لرزد.”

در سال ۱۹۴۸ موفق شد وارد آلمان اشغالی شود. در
آنجا هزاران برگه تبلیغ به حمایت از نازی‌ها منتشر کرد که در آن‌ها نوشته‌شده بود:
“روزی به پا می‌خیزیم و دوباره پیروز می‌شویم! امیدوار و صبور باشید! درود بر
هیتلر!”

او سال‌ها بعد گفت که از دستگیری‌اش توسط مقامات
اشغالگر بریتانیا خوشحال است زیر او را به دیگر “دوستان” نازی در زندان
نزدیک کرد. در طول حبس که به دلیل نفوذ شوهرش در دولت هند زود اتمام یافت، به یک
نگهبان زن در اردوگاه کار اجباری برگن نزدیک شد: “زنی زیبا ،بلوند و تقریباً
هم سن من.”

در مورد گرایشات جنسی ساویتری شک و تردید وجود
دارد. گفته می‌شود ازدواج او با “آسیت موخرجی” صوری بوده، زیرا آن‌ها از
یک طیف و قبیله نبودند. “فرانسواز دیور” خواهرزاده طراح مد معروف و حامی
مالی نازی‌ها ادعا کرد با ساویتری رابطه عاشقانه داشته است.

احیای نام فاشیست مرموز توسط جناح راست

فرانسواز دیور ادعا کرد معشوقه ساویتری بوده است

ساویتری دوی در سال‌های آخر زندگی به هند
بازگشت. در خیابانی ساکت در دهلی‌نو ساکن شد و خود را وقف نگهداری از گربه‌های محله
کرد. هرروز صبح با جواهراتی که زنان ازدواج‌کرده هندو به خود می‌آویزند، از خانه
خارج می‌شد و به گربه‌ها غذا می‌داد.

در سال ۱۹۸۲ در خانه یکی از دوستانش در انگلستان
جان سپرد. گفته می‌شود خاکستر او را با تشریفات کامل فاشیستی در کنار خاکستر رهبر آمریکایی
نازی “لینکلن راکول” قرار دادند.

احیای نام فاشیست مرموز توسط جناح راست

در دهلی، ۱۹۸۰

در حال حاضر نام ساویتری دوی در هند تقریباً
فراموش شده، اما حمایت از ناسیونالیسم هندو که ساویتری در ترویج آن تلاش کرد روبه
افزایش است. در کتابش به نام “هشداری به هندوها” که در سال ۱۹۳۹ منتشر
شد توصیه کرده بود که “روحیه مقاومت را در سراسر قلمرو هندو حفظ کنند.” اهداف
این مقاومت مسلمان‌ها بودند که به عقیده او تهدیدی برای هندوها محسوب می‌شدند. این
همان ترسی است که امروزه راست‌گرایان از آن دم می‌زنند.”

ایدئولوژی رسمی حزب “نارندا مودی” هندوتوا
است که ادعا دارند مسلمانان و سکولارها ملت هند را تضعیف کرده‌اند. بااینکه سخنگویان
رسمی حزب “بهاراتیا جاناتا” خشونت را محکوم می‌کنند، اما شورش‌هایی که
منجر به نابودی مسجد بابری شد (۱۹۹۲) و موج حملات علیه مسلمانان و گروه‌های مخالف چیز دیگری می‌گوید.

احیای نام فاشیست مرموز توسط جناح راست

“نارندا مودی” نخست وزیر هند

در آمریکا مفاهیم و عقاید نژادپرستانه، ضد
کمونیسم و بنیادگرایی مسیحی، زمینه راه برای نفوذ نازیسم و تعالیم هندو در جامعه
هموار کرده است.

در هند نیز ترسِ اکثریت سنتی حاکم به از دست
دادن قدرت ابزار مؤثری در شیوع راست‌گرایی بوده است.

محقق و نویسنده‌ای به نام “چیپ برلت” می‌گوید:
“از اواسط دولت باراک اوباما تنها عاملی که سبب شد مردم به حزب ‘تی پارتی’ بپیوندند، این بود که تصور کردند سفیدپوستان به‌آرامی کنار گذاشته می‌شوند. گروه‌های
راست افراطی و حامیان برتری نژاد سفید هر دو می‌ترسیدند که جایگزین یا تحقیر
شوند.”

فعالیت‌های ساویتری بخشی از تاریخ راست افراطی هم در اروپا و آمریکا و هم در
هند را رقم می‌زند. نوشته‌های او حاوی عقاید کلیدی و بدون سانسور است: انسان‌ها را
می‌توان بر اساس “نژاد” تقسیم کرد؛ برخی گروه‌ها برتر هستند؛ گروه‌های
برتر درخطرند و عصر تاریکی که در آن زندگی می‌کنیم تنها در صورتی تمام می‌شود که
نژاد برتر دوباره قدرت را در دست بگیرد.

منبع: BBC

ترجمه: گلناز یغمایی


منبع: فرادید

به قدرت رسیدن موسولینی

فرادید| بیست و هشتم اکتبر در تاریخ به روایت
تصویر

۱٫ ۱۴۹۲- کشف کوبا توسط “کریستف کلمب”

کلمب در اولین سفر خود به “دنیای
جدید”، کوبا را کشف کرد.

امروز در تاریخ

۲٫ ۱۶۳۶- تأسیس دانشگاه هاروارد

دادگاه عمومی ماساچوست با تصویب یک قانون
دانشگاه هاروارد را تأسیس کرد.

امروز در تاریخ

۳٫ ۱۷۲۶- انتشار کتاب “سفرهای گالیور”

نسخه اصلی رمان “سفرهای گالیور” نوشته
“جاناتان سویفت” برای اولین بار در لندن منتشر شد.

امروز در تاریخ

۴٫ ۱۹۱۴- محکومیت “گاوریلو پرنسیپ”

ملی‌گرای یوگوسلاو که با ترور آرشیدوک
“فرانتس فردیناند” و همسرش “دوشس هوهنبرگ” جنگ جهانی اول را
آغاز کرد، به بیست سال زندان محکوم شد. او در سال ۱۹۱۸ درگذشت.

امروز در تاریخ

۵٫ ۱۹۲۲- به قدرت رسیدن موسولینی

فاشیست‌های ایتالیا به رهبری “بنتو
موسولینی” به رم لشکرکشی کرده و دولت ایتالیا را برکنار کردند.

امروز در تاریخ

۶٫ ۱۹۴۰- حمله ایتالیا به یونان

ایتالیا از طریق آلبانی وارد یونان شد که به‌این‌ترتیب
یونان نیز وارد جنگ جهانی اول شد.

امروز در تاریخ

۷٫ ۱۹۵۸- انتخاب پاپ جدید

روحانی کاتولیک از ونیز به نام “آنجلو
جوزپه رونکالی” به‌عنوان پاپ جدید انتخاب شد و “ژان بیست و سوم”
نام گرفت.

امروز در تاریخ

ترجمه: وب‌سایت فرادید

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

اولین زنی که در ایران تاج‌گذاری کرد

فرادید| بیست و ششم اکتبر در تاریخ به روایت
تصویر

۱٫ ۱۷۷۶- سفر “بنجامین فرانکلین” به
فرانسه

بنجامین فرانکلین توسط کنگره به‌عنوان نماینده
کمیته دیپلماتیک انتخاب شد و برای مذاکره معاهده اتحاد رسمی به فرانسه سفر کرد.

امروز در تاریخ

۲٫ ۱۹۴۴- جنگ جهانی دوم- پایان نبرد خلیج لیته

در جریان جنگ جهانی دوم، نبرد خلیج لیته با
پیروزی قاطع متفقین علیه ژاپن پایان یافت.

امروز در تاریخ

۳٫ ۱۹۵۵- “دیم” رئیس‌جمهور ویتنام
جنوبی

“نگو دین دیم” خود را رئیس‌جمهور
جمهوری ویتنام جنوبی اعلام کرد.

امروز در تاریخ

۴٫ ۱۹۶۷- اولین زنی که در ایران تاج‌گذاری کرد

تصویری از فرح دیبا در کاخ گلستان در تهران؛
مراسم تاج‌گذاری همسرش محمدرضا پهلوی.

امروز در تاریخ

۵٫ ۱۹۸۴- اولین پیوند قلب در نوزاد

“استفنی فای بوکلر” اولین نوزادی بود
که عمل پیوند قلب روی او با موفقیت انجام شد.

امروز در تاریخ

۶٫ ۱۹۹۴- پیمان صلح اسرائیل و اردن

نخست‌وزیر اسرائیل “اسحاق رابین” و نخست‌وزیر
اردن “عبدالسلام مجالی” در مرز اردن- اسرائیل و با حضور بیل کلینتون
معاهده صلح امضا کردند.

امروز در تاریخ

۷٫ ۲۰۰۱- امضا لایحه میهن‌دوستی

جورج دبلیو بوش در پاسخ به حملات یازده سپتامبر،
قانون ضد تروریستی را امضا کرد که به “لایحه میهن‌دوستی” معروف شد.

امروز در تاریخ

۸٫ ۲۰۱۵- زمین‌لرزه در افغانستان و پاکستان

زمین‌لرزه‌ای به قدرت ۷٫۵ ریشتر منطقه
“هندوکوش” افغانستان را لرزاند که در پاکستان نیز آسیب‌های زیادی ایجاد
کرد. حدود ۴۰۰ نفر کشته شدند.

امروز در تاریخ

ترجمه: وب‌سایت فرادید

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

ترور جان اف کندی: سؤال‌هایی که هرگز پاسخ داده نشدند

قرار است روز پنجشنبه اسناد محرمانه در مورد ترور جان اف کندی منتشر شوند. این اسناد چه چیزهایی را فاش خواهند کرد؟

ترور جان اف کندی: سؤال‌هایی که هرگز پاسخ داده نشدند

فرادید| قرار است روز پنجشنبه اسناد محرمانه در
مورد ترور جان اف کندی منتشر شوند. این اسناد چه چیزهایی را فاش خواهند کرد؟

به گزارش فرادید به نقل از بی‌بی‌سی، زمانی که
به کندی شلیک شد شما کجا بودید؟ “تونی گلوور” در دالاس در کنار خیابان
ایستاده بود و عبور ماشین رئیس‌جمهور را تماشا می‌کرد. در آن زمان یازده سال داشت.

او می‌گوید: “کودکی دشواری داشتم. فکر می‌کردم
اگر موفق شوم کاری کنم که کندی نگاهی به من بیندازد و برایم دست تکان دهد، پس
رابطه شخصی با او برقرار کرده‌ام و همه‌چیز در خانه برایم متفاوت خواهد بود.
فکرهای رؤیایی یک دختر یازده‌ساله.”

ترور جان اف کندی: سؤال‌هایی که هرگز پاسخ داده نشدند

عکسی جدید از “تونی گلوور” در
“دالی پلازا”، دالاس

تونی صبح زود به دالی پلازا رفت و یک جای عالی
برای تماشای عبور رئیس‌جمهور پیدا کرد. او گفت: “ماشین کندی وارد شد. او
لبخند زد و دست تکان داد. جکی هم کنارش بود. او هم لبخند زد و دست تکان داد. با
خودم گفتم تا زمانی که ماشین ناپدید شود آن را دنبال می‌کنم. چون رئیس‌جمهور در آن
است و تا جایی که بتوانم تماشا می‌کنم. سپس سرش منفجر شد. من منفجر شدم.”

 

 

او به مادرش گفت که یک نفر وسیله آتش‌بازی به سمت
ماشین رئیس‌جمهور پرتاب کرد. تونی افزود: “اما من تفاوتش را می‌دانستم.”

اکنون پس از گذشت ۵۴ سال، دکتر تونی گلوور استاد
دانشکده “اسکرانتون” در پنسیلوانیا است. “من به حقایق اعتقاد دارم.
به یک کنفرانس درباره جان اف کندی رفتم که در آن تعدادی افراد معتقد به تئوری‌های
توطئه حضور داشتند. برخی از حرف‌هایشان کاملاً احمقانه است.”

“اما محققان سرشناسی هم حضور دارند که تقریباً
به یک یا دو سؤال مهم پاسخ داده‌اند.”

چه اتفاقی افتاد؟

جان اف کندی سی و پنجمین رئیس‌جمهور آمریکا در ۲۲
نوامبر ۱۹۶۳ درحالی‌که در یک لیموزین روباز قرار داشت،به ضرب گلوله به قتل رسید.

“جان کانلی” فرماندار تگزاس که در
صندلی جلوی رئیس‌جمهور نشسته بود نیز زخمی شد، اما جان سالم به دربرد.

در عرض یک ساعت، یکی از اعضای پلیس دالاس به نام
“جی‌دی تیپیت” هم کشته شد. اندکی بعد “لی هاروی اسوالد”
دستگیر شد. در عرض دوازده ساعت، او را به قتل کندی و تیپیت متهم کردند.

ترور جان اف کندی: سؤال‌هایی که هرگز پاسخ داده نشدند

در ۲۴ نوامبر، اسوالد در زیرزمین اداره پلیس
دالاس توسط “جک روبی” صاحب یک کلوپ شبانه کشته شد. این تیراندازی به‌طور
زنده از تلویزیون پخش شد.

روبی به جرم قتل اسوالد به مرگ محکوم شد. او درخواست
تشکیل دادگاه تجدیدنظر کرد. اما قبل از محاکمه مجدد، در سال ۱۹۶۷ براثر بیماری
سرطان درگذشت.

دولت چه توضیحاتی درباره این حادثه داد؟

یک هفته پس از مرگ کندی، رئیس‌جمهور
“لیندون جانسون” کمیته‌ای برای بررسی پرونده تشکیل داد.

گزارش کمیته وارن در سپتامبر ۱۹۶۴ منتشر شد:

·
تیراندازی از طبقه ششم “انبار کتابخانه
تگزاس” واقع در گوشه جنوب غربی انجام شد.

·
تیرها توسط “لی هاروی اسوالد” شلیک
شدند.

·
شواهدی وجود ندارد که نشان دهند اسوالد یا جک
روبی در هرگونه توطئه داخلی یا خارجی دست داشته‌اند.

تحقیقات دیگری نیز انجام شد:

·
در سال ۱۹۶۸، چهار پزشک “نتایج پزشکی کمیته
وارن” را تأیید کردند.

·
در سال ۱۹۷۵، کمیته راکفلر “هیچ مدرک
معتبری از دخالت سیا” در این قتل پیدا نکرد.

·
در سال ۱۹۷۹، کمیته منتخب مجلس تا حد زیادی از
نتایج کمیته وارن حمایت کرد- اما اعلام کرد” احتمال زیادی وجود دارد که دو
مرد مسلح به کندی شلیک کرده باشند”.

·
در سال ۱۹۹۲، قانونی در کنگره تصویب شد که همه
اسناد مرتبط به ترور (نزدیک به پنج میلیون صفحه) به آرشیو ملی منتقل شوند.

·
حدود ۸۸ درصد پرونده کاملاً غیر محرمانه هستند؛
۱۱ درصد پرونده غیر محرمانه هستند اما “بخش‌های حساس” آن‌ها حذف‌شده
است؛ و ۱ درصد کاملاً محرمانه‌اند.

·
بر اساس قانونی که در سال ۱۹۹۲ تصویب شد، تمام پرونده‌ها
باید بعد از ۲۵ سال منتشر شوند، مگر آنکه رئیس‌جمهور با آن مخالفت کند.

پنجشنبه وقت انتشار اسناد است.

چه تئوری‌های دیگری وجود دارند؟

تونی گلوور که در سن یازده‌سالگی شاهد ترور بود،
عقیده دارد تیرانداز دومی هم وجود داشته. تونی می‌گوید تیرانداز دوم (اگر وجود
داشته) احتمالاً در سمت دیگر خیابان کمین کرده بود.

او می‌گوید: “شواهد قابل‌توجهی وجود دارد
که تقریباً معتبرند.”

ترور جان اف کندی: سؤال‌هایی که هرگز پاسخ داده نشدند

منظره خیابان از طبقه ششم ساختمان کتابخانه، یک
ساعت پس از وقوع ترور

“جفرسون مورلی” خبرنگار پیشین واشنگتن‌پست
که کتاب‌های متعددی درباره این قتل نوشته می‌گوید: “هرگز درباره تئوری توطئه
مطلب ننوشته‌ام. تنها حقایق جدید درباره ترور را گزارش می‌دهم.”

او شک دارد که اسوالد به رئیس‌جمهور تیراندازی
کرده باشد. می‌گوید احتمالاً گلوله مرگبار از جلوی کندی شلیک شد، نه پشت سرش.

مورلی می‌گوید: “به فیلم نگاه کنید. سر
کندی به عقب می‌رود. می‌دانم نظریه‌ای وجود دارد که اگر از پشت به فرد شلیک شود
سرش به سمت منبع شلیک گلوله می‌رود. اما احتمالش خیلی کم است. آنچه در فیلم می‌بینیم
شبیه ضربه‌ای از روبرو است.”

مورلی دلایل دیگری هم برای تردید به داستان رسمی
دارد.

پس از دستگیری اسوالد آزمایشی بر روی گونه‌ی او انجام
شد که نشان داد او تیراندازی نکرده است (اعتبار آزمایش زیر سؤال رفته است).

جان کانلی گفت که او مورد اصابت همان گلوله‌ای
که کندی را کشت قرار نگرفته که این حرف با یافته‌های کمیته وارن در تناقض است.

مورلی فکر می‌کنم در بخش‌های دیگرِ گزارش‌ها
دولتی هم تناقض وجود دارد. او می‌گوید: “در گزارش‌ها رسمی مردی به اسوالد
وجود دارد که کسی او را نمی‌شناسد و یک‌مرتبه سر برآورد و رئیس‌جمهور را کشت. این
داستان بدون شک دروغ است.”

“اسوالد به مدت چهار سال تحت نظر سازمان
سیا بود، از دسامبر ۱۹۵۹ که اولین پرونده تشکیل شد تا نوامبر ۱۹۶۳٫”

اما “توماس والن” نویسنده و استادیار
دانشگاه بوستون عقیده دارد اسوالد به کندی شلیک کرد: “نه‌تنها من، بلکه
مورخان زیادی معتقدند اسوالد ترور را انجام داد. اما سؤال مهم این است که آیا او بخشی
از یک توطئه بزرگ‌تر بود؟”

بااینکه کمیته وارن گزارش کرد که اسوالد به‌تنهایی
مرتکب این قتل شد، اما اشاره کرد که او در سال ۱۹۵۹ به شوری سفرکرده بود. به شوروی
درخواست شهروندی داده بود که با آن موافقت نشد. تا سال ۱۹۶۲ در آنجا زندگی کرد.

اسوالد که خود را مارکسیست می‌دانست دو ماه قبل
از تیراندازی به سفارت‌های کوبا و روسیه در مکزیکوسیتی رفته بود. والن می‌گوید
شاید اسناد جدید از راز این ترددها پرده بردارد.

منبع: BBC

ترجمه: وب‌سایت فرادید

برچسب ها: ، ، ،


منبع: فرادید

زادروز پابلو پیکاسو

فرادید| بیست‌وپنج اکتبر در تاریخ به روایت
تصویر

۱٫ ۱۴۱۵- نبرد آزینکورت

طی چنگ صد ساله میان انگلیس و فرانسه، هنری پنجم
پادشاه انگلیس با هدایت نیروهایش ارتش فرانسه را در شمال این کشور شکست داد.

امروز در تاریخ

۲٫ ۱۷۶۰- پادشاهی جورج سوم

جورج سوم بر تخت پادشاهی بریتانیا نشست.

امروز در تاریخ

۳٫ ۱۸۸۱- زادروز پابلو پیکاسو

پیکاسو در مالاگا، اسپانیا متولد شد. او یکی از تأثیرگذارترین
هنرمندان قرن بیستم محسوب می‌شود که سبک کوبیسم را پایه‌گذاری کرد. دو تا از معروف‌ترین
آثارش “دوشیزگان آوینیون” (۱۹۰۷) و “گرنیکا” (۱۹۳۷) می‌باشند.

امروز در تاریخ

۴٫ ۱۹۴۴- اولین حمله کامی‌کازه

در طول نبرد خلیج لایت، ژاپن اولین حمله انتحاری
کامی‌کازه را علیه کشتی‌های متفقین انجام داد. ۲۴ خلبان داوطلب هفت ناو و چهل کشتی
آمریکا را نابود کردند.

امروز در تاریخ

۵٫ ۱۹۵۴- بخش زنده اجلاس کابینه

اجلاس کابینه رئیس‌جمهور آیزنهاور به‌طور زنده
از رادیو و تلویزیون پخش شد. این اجلاس تا به امروز تنها اجلاسی است که به‌طور
زنده پخش شد.

امروز در تاریخ

۶٫ ۱۹۶۲- بحران موشکی کوبا

در جلسه شورای امنیت سازمان ملل، سفیر آمریکا از
سفیر شوروی خواست حضور پایگاه‌های موشکی شوروی در کوبا را تایید و یا تکذیب کند.
سفیر آمریکا تصاویری از پایگاه‌های شوروی در کوبا ارائه داد.

امروز در تاریخ

۷٫ ۱۹۷۱- چین در میان اعضای دائمی سازمان ملل

مجمع عمومی سازمان ملل با قطعنامه ۲۷۵۸ جمهوری
خلق چین را به عضویت دائم این سازمان درآورد.

امروز در تاریخ

ترجمه: وب‌سایت فرادید

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

حضور مخفیانه زنان در یک مکان ممنوعه در تاریخ ایران

مادام کارلاسرنا، جهانگرد پرآوازه ایتالیایی که در روزگار قاجار به ایران سفر کرده است، در سفرنامه خود «آدم‌ها و آیین‌ها در ایران» هنگام توصیف وضع زنان طبقه ثروتمند جامعه ایرانی به یک پدیده جالب در زندگی آنها اشاره می‌کند «خانم‌های طبقه اعیان خیلی کم پیاده بیرون می‌آیند، مگر در اوقاتی که بخواهند برای مچ‌گیری از همسرانشان و یا دلربائی از آنان از خانه خارج شوند.

 حضور مخفیانه زنان در یک مکان ممنوعه در تاریخ ایران

مادام کارلاسرنا، جهانگرد پرآوازه ایتالیایی که در روزگار قاجار به ایران سفر کرده است، در سفرنامه خود «آدم‌ها و آیین‌ها در ایران» هنگام توصیف وضع زنان طبقه ثروتمند جامعه ایرانی به یک پدیده جالب در زندگی آنها اشاره می‌کند «خانم‌های طبقه اعیان خیلی کم پیاده بیرون می‌آیند، مگر در اوقاتی که بخواهند برای مچ‌گیری از همسرانشان و یا دلربائی از آنان از خانه خارج شوند.

بطوریکه همه می‌دانیم چنین مسائلی، گاهی پیش می‌آید همچنانکه در همه‌جا ازجمله در اروپا هم پیش می‌آید. بعضی از این نوع خانم‌ها در نشان دادن سر و صورت بی‌حجاب خود بسیار گستاخ هستند ولی در اینگونه موارد، برای آن‌که بتوانند دزدکی وارد چایخانه، رستوران و یا مسجد بشوند، با پوشیدن لباس مردانه خود را به شکل مردان درمی‌آورند و در اینگونه مکان‌های عمومی قرارهای مختلف می‌گذارند».

او نوشته‌های خود را به اطلاعاتی مستند می‌کند که «از یکی از خانم‌های متشخص که نسبت به غیبت‌های گاه‌به‌گاه همسرش مشکوک شده بود» به دست آورده است «او بمنظور کسب خبر و سر درآوردن از ته و توی قضیه به اینصورت تغییر لباس می‌داده است». اشاره بانوی ایتالیایی به مکان‌هایی که زنان دزدکی به آنجاها وارد می‌شده‌اند، ما را با یک پرسش روبه‌رو می‌کند؛ از مسجد که طبیعتا بخش زنانه داشته و نیز از رستوران که یک پدیده نوین و فرنگی در ایران به شمار می‌آمده است، اگر بگذریم، حضور زنان در قهوه‌خانه که یک مکان کاملا مردانه با مناسبت‌های ویژه بوده، چگونه ممکن می‌شده است؟

جست‌وجو برای یافتن پاسخ این پرسش، ما را هم با جزییات حضور زنان در قهوه‌خانه آشنا می‌کند، هم به آن بهانه به قلمروی یکی از پدیده‌های شگفت‌انگیز زندگی مردم ایران به‌ویژه در ۵٠٠‌سال اخیر فرامی‌خواند؛ همان پدیده‌ای که دو جهانگرد آمریکایی در سفرنامه «گشت‌وگذاری در ایران بعد از انقلاب مشروطیت»، نام «باشگاه عمومی ایرانیان» با ویژگی‌های منحصربه‌فرد بر آن گذارده‌اند «چای‌خانه یا به قول مردم ایران قهوه‌خانه، گونه‌ای باشگاه و مرکز اجتماع مردم و کانون همه فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی طبقات مختلف ایرانیان است که برکنار از تشریفات و به صورت دموکراتیک اداره می‌شود و مردم از هر صنف و دسته و طبقه‌ای معمولا ساعتی از اوقات بیکاری خود را در این محل می‌گذرانند.

ما در آمریکا نمونه این باشگاه را که توسط مردم اداره شود و به صورت طبیعی مورد استقبال مردم باشد، نداریم». پیش از جست‌وجو برای یافتن پیوند میان زنان و قهوه‌خانه، از دالان‌های تودرتوی تاریخ به روزگار گذشته می‌رویم تا دریابیم مکانی که شگفتی دو آمریکایی را یک سده پیش برانگیخته، چگونه جایی بوده است.

یک جای آزادِ آزاد اما ورود ممنوع برای زنان!
«قهوه‌خانه همان‌جایی است که انگلیسیان بدان کافی هوس ‌CoffeHeus می‌گویند. … قهوه‌خانه عبارت از اتاق بسیار وسیعی است که به صورت‌های مختلف در بهترین و پرجمعیت‌ترین نقاط شهر ساخته می‌شود. زیرا قهوه‌خانه محلی است که در آن جمعیت کثیری از طبقات مختلف مردم گرد می‌آیند.

اگر قهوه‌خانه بسیار بزرگ و وسیع باشد معمولا حوضی در میان آنست. دور این اتاق بزرگ تخت‌هایی به ارتفاع سه و به عرض سه یا چهار پا ساخته شده یا به جای تخت نیمکت‌هایی برای نشستن وجود دارد. در قهوه‌خانه‌ها از صبح پگاه تا شب به روی همگان باز است. مخصوصا هنگام غروب پر از جمعیت می‌باشد.

در قهوه‌خانه مردم چای می‌نوشند، با یکدیگر به گرمی و خوشرویی سخن می‌گویند. در این‌جاست که هرکس صاحب خبر است، و همه می‌توانند بی‌ترس و بیم درباره سیاست به آزادی صحبت بدارند. هیأت حاکمه نیز متقابلا به آنچه در قهوه‌خانه‌ها بر زبان مردم می‌رود توجه و اعتنا نمی‌کند». ژان شاردن، جهانگرد پرآوازه فرانسوی با این روایت و توصیف ویژه از قهوه‌خانه در روزگار صفوی، ما را به پدیده‌ای شگفت‌انگیز در فرهنگ و جامعه ایرانی روبه‌رو می‌کند که شاید نمونه‌ای همسان برای آن در تاریخ ایران نمی‌توان یافت.

این شرق‌شناس فرانسوی نگاه ویژه خود را این‌گونه شرح می‌دهد «در قهوه‌خانه‌ها برای مشتریان تخته نرد می‌آورند تا با بازی نرد خود را سرگرم بدارند. همچنین بازی صدف که مخصوصا میان ترک‌ها رواج دارد و این بازی به وسیله ارامنه از اروپا به ایران آمده است؛ و بازی تخم‌مرغ که در ایام عید نوروز رواج کلی دارد. … در قهوه‌خانه‌ها مردم خود را به بازی‌های مجاز و سرگرم‌کننده نظیر شطرنج و نرد مشغول می‌دارند…. درویشان، شاعران، نیز به نوبه خود در قهوه‌خانه‌ها میدان‌داری می‌کنند. سخنان … درویشان همچنان که در کشور ما جریان دارد متضمن اندرزهای اخلاقی است ولی هیچ‌کس ناچار نیست بدان‌ها گوش فرادهد، و هیچ داستان‌پردازی حق ندارد هیچیک از بازیکنان را به ترک بازی و شنیدن داستان مجبور کند. داستان‌ها و حکایات داستانسرایان گاه منظوم و گاه منثور است. در قهوه‌خانه‌ها ناگهان …

[فردی] در میان قهوه‌خانه یا در گوشه‌ای از آن برپا می‌ایستد و با صدای بلند به وعظ و خطابه می‌پردازد یا درویشی به‌ناگاه وارد می‌شود و برای مردم از بی‌وفایی دنیا و بی‌اعتباری آن، بی‌قدری دارایی و ثروت، و بی‌ارجی خوشی‌ها و لذات و افتخارات دنیوی داد سخن می‌دهد. گاه نیز چنان روی می‌دهد که دو یا سه ناطق هر کدام در گوشه‌ای سخن می‌گویند. یکی نقالی می‌کند و دیگری وعظ».

شاردن سپس از مقدمه‌ای که برای توصیف این نهاد ویژه در جامعه ایران آورده است، چنین نتیجه می‌گیرد «الجمله دامنه آزادی در این مراکز اجتماع چندان گسترده است که همانند آن در هیچ نقطه دنیا وجود ندارد. هرکس هرچه دلش می‌خواهد می‌گوید، و هر کس به سخن هر که مایل است گوش فرا می‌دهد. و آن که به جدّ سخن می‌گوید حق ندارد متعرض کسی شود که به طنز و لطیفه و کنایه حرف می‌زند.

درویشان، … شاعران، حماسه‌پردازان و داستانسرایان معمولا سخن خود را با گفتن این جمله ختم می‌کنند: پند و موعظه بس است؛ به نام و به امید خدا دنبال کارهامان برویم. سپس آنان که داستان یا حکایت گفته‌اند یا پند و اندرز داده‌اند یا نقالی کرده‌اند بی‌آن که اسباب مزاحمت و تصدیع خاطر حاضران را فراهم آورند از آنان چیزکی می‌طلبند، و اگر جز این کنند صاحب قهوه‌خانه هرگز اجازه نمی‌دهد که بار دگر پا به آن قهوه‌خانه بگذارند».

قهوه‌خانه‌ها؛ شهرفرنگی با منظومه‌ای از سرگرمی‌ها
ساختار و کارکرد ویژه نهاد قهوه‌خانه در تاریخ ایران، دست‌کم از روزگار صفوی بدین‌سو بسیار مورد توجه غیرایرانیان قرار گرفته است. آنان به روایت سفرنامه‌های‌شان با پدیده‌ای روبه‌رو شده‌اند که در فرهنگ اروپایی و غربی همسانی ندارد و در جای‌جای ایران گسترده شده است.

قهوه‌خانه‌ها در ایران روزگاران صفوی و قاجار رونقی فراوان داشتند. از آن جمله در عهد شاه سلیمان صفوی، پیرامون میدان نقش‌جهان، حضور قهوه‌خانه‌هایی متعدد را شاهدیم. انگلبرت کمپفر که به همراه یک هیأت سوئدی از ایران دوره شاه سلیمان صفوی بازدید کرده، در سفرنامه‌اش از رونق قهوه‌خانه‌ها این‌گونه سخن می‌راند «آن قسمت از میدان که به طرف مدخل بازار است، در اختیار عموم قرار دارد در این‌جا خرده‌فروشان، سمسارها، آبنبات‌فروش‌ها، پاره‌دوزها و اسلحه‌سازها جمع شده‌اند. از آنها گذشته، هنرپیشگان و دلقک‌ها و کشتی‌گیرها، شاعران و مردمی سرگردان از این قبیل گرد آمده‌اند که در قهوه‌خانه‌های متعدد و میخانه‌هایی که در این‌جا قرار دارد، می‌نشینند.

در قهوه‌خانه‌های اینجاست که حوض‌ها و نهرهای زیادی که از سنگ‌های صیقل‌یافته و با هنرمندی به اشکال گوناگون ساخته شده‌اند، وجود دارد. کنار برآمده نهرها و حوض‌ها را قهوه‌چی‌ها و صاحبان میخانه‌ها با حصیر و قالی فرش کرده‌اند، در روی این فرش‌ها، مردم بیکار با فراغ‌بال می‌نشینند تا در حین کشیدن قلیان و صرف نوشیدنی شاهد نمایش و هنرنمایی شعرا، گویندگان و نقالان باشند. فقط زمانی که هوا بسیار گرم می‌شود، اینها به اتاقک‌های خنک قهوه‌خانه‌های مقابل رخت می‌کشند».

در فضایی که هنوز از تئاتر به شیوه غربی آن و نیز سینما خبری نشده بود، قهوه‌خانه ایرانی در دوره صفویه و اوایل روزگار قاجار، فضای فرهنگی را بسط می‌داد و آن را در حیطه‌ای بیرون از خانه‌ها منتشر می‌کرد. شاید از همین‌رو باشد که هنرمندی بزرگ چون میرعماد، قهوه‌خانه را به‌عنوان مکان نشست و برخاست برگزیده بود. کالبد قهوه‌خانه ایرانی دوره صفوی البته لزوما مسقف نبوده است.

پیرامون میدان نقش‌جهان، قهوه‌خانه‌هایی بوده که در فضای باز فعالیت می‌کرده‌اند. باز بودن فضای قهوه‌خانه‌های اصفهان موجب می‌شد این نهاد اجتماعی و تفریحی، از کارکرد ساده قهوه‌خانه‌ها بیرون‌ آید و فرم‌ها و ابعادی تازه در زمینه کارکرد اجتماعی و تفریحی بیابد. در دوره قاجار نیز با چنین وضعیتی روبه‌روییم. همین مسأله موجب می‌شد فضایی مناسب برای سرگرم‌شدن افراد پدید ‌آید که لزوما با کارکرد اولیه قهوه‌خانه ارتباط مستقیم نداشته است.

احتمال می‌رود بازیگران دوره‌گرد، گونه‌ای ویژه از نمایش را در این دوران، برای کسانی که در یک قهوه‌خانه روباز نشسته بودند، اجرا می‌کرده‌اند. شعبده‌بازان و معرکه‌گیران نیز از این فرصت مناسب برای اجرای نمایش خویش بهره می‌برده‌اند. باز بودن فضا همچنین امکانی ویژه در اختیار پسران جوان می‌گذاشت، زیرا می‌توانستند لباس آراسته و زیبا پوشیده، به گونه رایج در دوره صفوی جلوه‌گر شوند. این می‌تواند کارکرد منحصربه‌فرد قهوه‌خانه ایرانی دوره صفویه برای جوانان باشد.

پسرکانی خوشگل اما در لباس دخترکان
توصیف ارنست اورسل در «سفرنامه قفقاز و ایران» بیشتر می‌تواند ما را با وضع قهوه‌خانه و حال‌وهوای آن آشنا سازد. بازرگانان معتبر [بازار] یک راست به منزل‌های خود می‌روند ولی بعضی از بازاریان معمولی روی نیمکت‌هایی که در کنار خیابان نقاره‌خانه گذاشته‌اند، می‌نشینند و شاگرد قهوه‌چی‌ها با سرعت عجیب با سینی‌هایی پر از چای دور مشتری‌ها می‌چرخند و با مهارت قابل‌تحسینی جلوی هر شخص تازه‌وارد یک استکان چای می‌گذارند. این‌جا قلیان‌ها دست‌به‌دست می‌گردد.

در گوشه‌ای نوازنده‌ها اشعار حافظ یا فردوسی را به آواز می‌خوانند و درویش‌ها سرگذشت خود و ماجراهایی را که در سفرهای دور و دراز بر سرشان آمده است، با بیانی گرم برای حاضران تعریف می‌کنند. آدام اولئاریوس در سفرنامه «ایران عصر صفوی از نگاه یک آلمانی» نیز تصویری دیگر از این مکان ویژه به دست می‌دهد «در ضمن نوشیدن چای، به بازی تخته‌ نرد و همچنین شطرنج نیز مشغولند. … در قهوه‌خانه مصرف‌کنندگان تنباکو و نوشندگان قهوه گرد می‌آیند. در سه قهوه‌خانه شهر شعرا و نقالان- که من خود آنان را میان محوطه بر صندلی بلندی نشسته دیدم و افسانه‌ها و داستان‌ها و شعرهای گوناگون آنان را شنیده‌ام – حضار را سرگرم می‌کنند. هنگام نقل داستان از چوبدستی کوچکی برای ایجاد تخیل بیشتر در شنونده استفاده می‌کنند که این کار شباهت بسیاری به عمل شعبده‌بازان و تردستان دارد».

آنتوان اولیویه در «تاریخ اجتماعی – اقتصادی ایران در دوران آغازین عصر قاجار» با اشاره به یک پدیده بامعنای دیگر در قهوه‌خانه‌ها ما را بر آن می‌دارد درنگ کنیم چرا حضور زنان با شیوه‌های گوناگون در قهوه‌خانه‌ها می‌تواند جالب و مهم باشد «قهوه‌خانه اصفهان و سایر شهرهای بزرگ ایرانیان -بنابر سیاحان قدیم که بسیار نقل کرده‌اند- محل بسیار وسیعی بود که گنبدی بزرگ و ستون‌های منقش و سقف‌های مزین داشته است. [در آن] پسران بسیار خوشگل، لباس‌های مرغوب مانند دختران ماه‌پیکر پوشیده و به خدمت مشغول بودند».

… و دگرگونی‌ها این‌گونه آغاز می‌شود
قهوه‌خانه در ایران بدین‌ترتیب محیطی مردانه داشت. حضور زنان در این مکان آن‌گونه که منابع تاریخی روایت می‌کنند، زشت شمرده می‌شد. جعفر شهری در کتاب «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم» اشاره می‌کند در دوره قاجار تنها زنانی که نگاه منفی جامعه را بر خود پذیرفته بودند، به برخی از قهوه‌خانه‌ها می‌رفتند. پیشتر البته از قلم مادام کارلاسرنا خواندیم که ورود آنها مخفیانه و با لباس مردانه بوده است.

توصیف مرتضی راوندی در کتاب «تاریخ اجتماعی ایران» از چگونگی ورود زنان به قهوه‌خانه جالب است. او روایت می‌کند زنان گاه با رشوه‌ای که به ماموران دولت و پلیس شهر می‌دادند، آزادانه به اماکن عمومی ازجمله قهوه‌خانه وارد می‌شدند، گاه نیز پلیس از آنها به‌عنوان جاسوس در قهوه‌خانه و دیگر اماکن عمومی بهره می‌برد. بررسی منابع تاریخی بیانگر نگاه منفی حکومت به حضور زنان در قهوه‌خانه بوده است. مهدیقلی هدایت «مخبرالسلطنه» در «خاطرات و خطرات» از یک سخنرانی در عصر پهلوی اول به ‌سال ١٣١۴ یاد می‌کند که در آن در مذمت حضور زنان در قهوه‌خانه‌ها سخن رانده است.

این مسأله نشان می‌دهد حتما در آن روزگار زنانی بوده‌اند که به قهوه‌خانه می‌رفته‌اند. هدایت حتی اشاره می‌کند سال‌ها پیشتر هنگامی که مظفرالدین‌شاه قاجار و همراهانش در سفر به اروپا، خدمتکاران زن قهوه‌خانه‌ای در کارلسبارد پروس را می‌بینند، شگفت‌زده می‌شوند. منابع تاریخی گاه به زنانی اشاره می‌کنند که حتی مالک یک قهوه‌خانه بوده یا آن‌جا را اجاره و قهوه‌چی استخدام کرده‌اند.

اشرف‌الملوک فخرالدوله، یکی از دختران پرآوازه مظفرالدین‌شاه قاجار، ازجمله آن دسته زنان به شمار می‌آمده است. مریم صدیقی در کتاب «قهوه‌خانه در آیینه اسناد» از وجود اسنادی در آرشیو ملی ایران آگاهی می‌دهد که فخرالدوله، قهوه‌خانه خالصه باجخانه کهریزک را در سال‌های ١٣١٠ و ١٣١١، از اداره مالیه غار و فشافویه اجاره کرده است.

دگرگونی‌های اجتماعی ایران در روزگار پایانی حکومت قاجار و نیز سراسر دوره پهلوی اول، جامعه را با پدیده‌هایی روبه‌رو ساخت که پیش از آن پیشینه نداشت. زنان در چرخه این دگرگونی‌ها توانستند به گستره‌هایی وارد شوند که در آن زمانه، عجیب و شگفت به شمار می‌آمد. قهوه‌خانه نیز در زمره همین مکان‌ها به شمار می‌آمد.


منبع: فرادید

خواسته زنان در ۹۰ سال قبل چه بود؟

«پیک سعادت نسوان» یکی از نخستین روزنامه‌های زنان در ایران و در شهر رشت بود که به سردبیری روشنک نوع‌دوست منتشر شد؛ روزنامه‌ای که برخلاف بسیاری از نشریات زنان هم‌دوره‌اش در اعلام و احقاق حقوق زنان با صدای بلند و در تمام صفحاتش پرهیز نکرد.

خواسته زنان در ۹۰ سال قبل چه بود؟«در این هنگام که پرده‌های سیاه بدبختی و هزارگونه عوامل تیره‌روزی، سد بزرگی در مقابل ترقیات نسوان گردیده. در این زمان که اصول اجتماعی تمام ملل خاموش و عقب‌مانده، اصلاح و سر و صورت نوین به خود می‌گیرد.»

این بخشی از نخستین سرمقاله نشریه‌ای است که اوراق زرد و نخودی‌رنگش با حروف سربی ۹۰ سال پیش در روز ۱۵ مهرماه ۱۳۰۶ شمسی در دست روزنامه‌فروش‌های جوان بالا رفته بود و سرکلیشه مشکی‌رنگش زیر آسمان ابری رشت با این عنوان خوانده شد: «پیک سعادت نسوان». روزنامه‌ای که یکی از نشانه‌های روشن جنبش برابری‌خواهی زنان ایران در یکصد و پنجاه سال گذشته است.

«پیک سعادت نسوان» یکی از نخستین روزنامه‌های زنان در ایران و در شهر رشت بود که به سردبیری روشنک نوع‌دوست منتشر شد؛ روزنامه‌ای که برخلاف بسیاری از نشریات زنان هم‌دوره‌اش در اعلام و احقاق حقوق زنان با صدای بلند و در تمام صفحاتش پرهیز نکرد.

در حقیقت «پیک سعادت نسوان» بعد از «زبان زنان» که توسط صدیقه دولت‌آبادی منتشر شد و «جهان زنان» که سردبیرش فخرآفاق پارسا بود، سومین مجله جنبش زنان ایران برای به‌ دست آوردن حقوق برابرشان با مردان بود.

روشنک نوع‌دوست مدیر این روزنامه متولد ۱۲۷۳ خورشیدی در شهر رشت بود. مادرش سلمه نام داشت و پدرش حاج سید حسین طبیب یا دکتر آقانور معروف رشت بود.

آقانور که طبیب درس‌خوانده فرانسه بود با وجود همه محدودیت‌هایی که برای آموزش دختران وجود داشت، روشنک را نزد بهترین استادان زمانه خود فرستاد و او علاوه بر ادبیات فارسی و ریاضی به زبان فرانسه و ادبیات عرب نیز مسلط شد. درباره زندگی خصوصی روشنک نوع‌دوست اطلاع زیادی در دست نیست. می‌دانیم همسرش کتاب‌فروشی معروف تجدد را داشت.

ازدواجی که به نظر می‌رسد دوام زیادی نداشت و روشنک که در رویای مشروطیت و آزادی‌خواهی بود فعالیت خود را بر آموزش و توانمندسازی زنان ایران معطوف کرد. او که به کتاب‌ها و مجلات فرنگی دسترسی داشت می‌دانست مشکل زنان ایران عقب نگه‌ داشتن و بی‌سوادی آن‌ها بود.

نوع‌دوست به همراه دوستانش جمعیت فرهنگ در رشت را بنیانگذاری کرد؛ جمعیتی که بعدها با تلاش روشنک نوع‌دوست تبدیل به انجمن دیگری به اسم «پیک سعادت نسوان» شد.

جمعیتی که کار مهمشان راه‌اندازی مدارسی برای دختران و آموزش و توانمندسازی آن‌ها بود.

او جلساتی را برای زنان می‌گذاشت و به آن‌ها از ارزش داشتن سواد و شناخت حقوقشان می‌گفت. آن‌ها در کنار جلسات قرائت‌خانه‌هایی مخصوص زنان راه انداختند که در آن زنان با کتاب و سوادآموزی آشنا می‌شدند.

یکی از اتفاقات مهم در انجمن انتشار مجله «پیک سعادت نسوان» بود؛ نشریه‌ای در ۸ صفحه که در حقیقت دومین نشریه زنان در رشت بود. روشنک نوع‌دوست همان‌طور که یکی از نویسندگان روزنامه در شماره اول آن نوشت مدت‌ها بود که در خیال راه‌اندازی نشریه‌ای برای زنان بود.

در راه انداختن این نشریه محمدخان تربیت رئیس معارف وقت به او کمک زیادی کرد. اداره نشریه دفتر مدرسه سعادت نسوان در سبزه میدان رشت بود. این نشریه تا ۱۳۰۹ به طور پراکنده منتشر شد.

عمده مطالبش در مورد حقوق و جایگاه اجتماعی زنان و اهمیت تربیت کودکان بود. این نشریه اما با مشکلات زیادی روبه‌رو بود؛ محدودیت‌هایی که از سوی حکومت بر این نشریه وارد می‌شد آن را به مرز تعطیلی برد. اما این نشریه مانند بسیاری از تلاش‌های پیشروان جنبش زنان ایران راهی را گشود تا زنان ایرانی بتوانند حقوق خود را نه به خواست و اراده حکومت‌ها که تلاش خودشان به‌ دست بیاورند.

نخستین شماره این نشریه که درست ۹۰ سال پیش منتشر شد یک مانیفست زنانه در برابر جامعه مردسالار پایان دوران قاجاریه و ابتدای دوران پهلوی است؛ مانیفستی که بعدها بخشی از نقشه راه فعالان حقوق زن در ایران شد.

بیدار شدن از خواب غفلت
نخستین شماره مجله «پیک سعادت زنان» که در ۱۵ مهر ۱۳۰۶ شمسی زیر دستگاه چاپ مطبعه اتحاد رشت رفت را می‌توان در نوع خود یکی از پیشروترین نشریات زمانه خود دانست. نوع‌دوست با آنکه در شماره چهارم نشریه تاکید کرد «فمی نیست» نیست اما در این شماره دقیقاً نکاتی را گوشزد می‌کرد که در اندیشه فمینیست‌های نسل اول از آن صحبت می‌شود و آن هم آموختن سواد به زنان برای بالا رفتن سطح فرهنگ و دانش عمومی جامعه است.

نوع‌دوست در مقاله اول این نشریه با اشاره به وضعیت اسفناک و رقت‌آور حیاتی و معارفی نسوان ایران، بالا بردن سطح دانش زنان را هدف اصلی انتشار روزنامه دانست و نوشت: «ما هم به نوبه خویش بیش از این سکوت را جایز ندانسته، خامه ناتوان را به دست گرفتیم که تا حد امکان عوامل و وسایل تبه‌روزی را نشان داده، اصلاحات اساسی آن‌ها را خواستار شویم.

با مقدماتی که از نظر قارئین محترم گذشت، مجله ما نیز خود را برای مبارزه اجتماعی تجهیز کرده در سلک مطبوعات عالم نسوان ایران منسلک و یگانه شمع ضعیفی است که در راه ترقی و سعادت نسوان گذاشته می‌شود و به استظهاری که به مساعدت‌های مادی معنوی و حسن استقبال اشخاص جوانفکر و آزادمنش و نویسندگان معظم مملکت و خواتین محترمه دارد، خود را موفق دانسته، امیدوار است قدم‌های سریعی در راه تعالی و نجات و تثبیت حقوق مدنی نسوان از پیش بردارد.»

نکته جالب در مقالات شماره اول پیک سعادت نسوان محدودیت‌هایی بود که زنان آن روزگار اشاره کرده‌اند. در مقاله سوم نشریه که دکتر آقاخان نوشته بود به محدودیت خروج از خانه و همقدم و شانه به شانه شدن با مردان اشاره می‌کند. دکتر آقاخان که این مقاله را تقدیم به مادران کرده بود، نوشت: «طرفدار نیستم! برعلیه هم نه. تمنا دارم ملامتم نکنید، بی‌فکر و شعورم نخوانید. تا دلیل اقامه کنم و وجدان مادری را حکم قرار دهم.»

نویسنده از نرفتن زنان به بیرون از خانه به همراه شوهرشان و گشت‌وگذار در فضای عمومی انتقاد دارد و می‌گوید: «هیچ کس را سراغ نداشته باشید از هر صنف و هر طبقه که مایل نباشد در باغ و سبزه‌زاری با خانم خود گردش نکرده و از هوای آزاد استفاده ننماید! پس چه چیز جامعه را از کلمه آزادی نسوان عصبانی می‌سازد؟ همانا عدم اعتماد است.

در فرنگ و ممالک آزاد در گردش و سیرگا(ه)ها، کمتر دیده می‌شود مردی به زنی نگاه یا به زنی توجه و التفاتی نمایند، مگر عفت و ناموس خود را حرفه خود قرار داده باشند. این قبیل زنان هم کمتر در گردشگاه‌های عمومی خود را می‌بازند. زنان ما باید بدانند که هر چیز گران و نفیس به واسطه کمیابی اوست و هر چیز را که عامه توانست به آسانی تدارک کند، هر قدر نفیس و قابل اعتنا باشد طولی نخواهد کشید که از قیمت افتاده، خوار و خفیف خواهد شد. پس قدسیت و احترام مادر آن است که سرمایه غرور خود را به رایگان نفروشد.»

مقایسه نسوان ایران با زنان ممالک متمدنه
یکی از مقاله‌های خواندنی نخستین شماره پیک سعادت نسوان نامه‌ای است که به نظر می‌آید توسط خود نوع‌دوست نوشته شده است.

این مقاله که تیتر آن «مقایسه نسوان ایران با زنان ممالک متمدنه» است، این‌گونه آغاز می‌شود: «خواهر عزیزم اینک قلم به دست گرفته می‌خواهم دیده دل خود را باز کنم و بدبختی‌های زنان هموطن خود را که ضرر آن بالنتیجه متوجه مردان و هیئت اجتماعیه این مملکت فقیر وامانده از شاهراه تمدن ترقی می‌شود، شرح دهم. در ضمن از دور یک نظر به وضعیت ترقیات روزافزون ممالک اروپا و آمریکا و ملل مترقی مشرق، از قبیل مصر و ترکیه جوان و ژاپن نوشته، به شما تذکار دهم. هرچند دایره اطلاعاتم در این قسمت محدود است ولی جا دارد بالاخره به یک وضعیت رقت‌آور خود گریه کنیم. هنوز اغلب مردان مملکت ما به متابعت پدران والامقام خود، زنان را جز بشر ندانسته برای آن‌ها به هیچ‌وجه حقوقی قائل نیستند، در صورتی که شریعت مطهره اسلام چه سفارشات و تاکیدات درباره زنان به عمل آمده و چه بسا احادیث و اخبار از حضرت ختمی‌مآب و ائمه اطهار در این زمینه به جا مانده. آقایان محترم گویا قسمتی از آن‌ها بی‌خبر و برخی هم برای اجرای لجاجت خود آن‌ها را عملی نمی‌کنند، جای افسوس و نگرانی و افسوس است برای ما زنان ایرانی!!»

به نوشته نویسنده این مقاله: «در ممالک راقیه علوم و معارف برای مردان و زنان به طور تساوی اجرا و اعمال می‌شود و بنا به احصائیه‌ای که در جراید از نظر می‌گذرانیم، در سال هزاران زن علاوه بر آن تکالیف انفرادی را انجام می‌دهند، به خیال خدمات نوعی و اجتماعی افتاده، در فکرند که به وسیله اختراعی، یکی از ضروریات بشری را رفع نمایند و اغلب موفقیت حاصل نموده تاج افتخار به سر می‌نهند. ما در کجاییم، چه فکر می‌کنیم، که زنان غرب نزدیک است قدم به قدم با مردان شریک شوند. در انتخابات دخالت نمایند، بالاخره مقام ماموریت‌های سیاسی و غیره را اشغال نمایند!»

نویسنده زنان ایران را با زنانی مقایسه می‌کند که به گفته او مدارس عالیه و وسایل تحصیل کافی دارند: «البته برای شما تولید سوءتفاهم نخواهد شد که من می‌خواهم این یادداشت‌ها را به عنوان یادگار به شما تقدیم نمایم و تا حدی ثابت کنم که علم در وضع زندگانی‌ها تغییرات کلی داشته. اگر ما زنان ایرانی هم به اندازه کفایت از آن برخوردار می‌شدیم، جنبشی نموده و تکانی خورده، موافق مقتضیات ملی و مذهبی خود تغییراتی در وضع معیشت خود داده و به اصلاحات حقه‌ای موفق می‌شدیم.»

سوادآموزی راه نجات زنان
یکی دیگر از مقالات شماره اول نشریه «پیک سعادت نسوان» مطلبی با عنوان «علت تیره‌روزی نسوان و علاج آن» به قلم اشرف قائم‌مقامی است. زنی که خود را خادم فرهنگ نامیده و مشخص است از معلمان مدرسه پیک سعادت نسوان رشت بوده است.

او مقاله را با این جمله که به دنبال علت تیره‌روزی و بدبختی زنان ایران است، آغاز می‌کند: «به واسطه فاقد بودن تحصیلات کافی نمی‌توانستم درک نمایم، گرچه باز هم معرفت و تحصیلاتم تا آن درجه نیست که بتوانم راه حقیقی و علت واقعی این بدبختی را شرح دهم ولی فعلاً قلم شکسته خود را به دست گرفته و آنچه که به فکر ناقص و عقل قاصرم می‌رسد به رشته تحریر درمی‌آورم و از قارئین محترم استدعا می‌نمایم اگر دلیل واضح‌تر و راهی روشن‌تر به خاطرشان می‌رسد، بر این کمینه منتی گذارده و از قرائتش مستفیض فرمایید. حال می‌خواهیم بدانیم که چرا تا به حال نسوان ایرانی از قافله تمدن عقب‌ مانده و در وادی جهل سرگردان بودیم. علت این غفلت کدام وجه بوده؟»

نویسنده این بیچارگی را به واسطه مادران سلف ایرانی می‌داند که در قرون متمادی در وادی ضلالت زندگی کردند و دلیل این عقب‌افتادگی را چنین می‌نویسد: «به واسطه افکار ناپسندیده رجال و عقاید مستبدانه ایشان بود که آنان را محاط نموده به حدی که می‌توان تصور نمود که در چندین قرن قبل، زن‌ها حقوق خود را نشناخته و کلی آزادی و اختیارات و بیشتر از همه علم و تربیت را از دست داده، به طوری جهالت و نادانی در مغزشان پرورش کرده بود که کسب علم را برای نسوان از قبایح شمرده، چنانکه تصور می‌کردند شاید زنی بیچاره به واسطه داشتن جزئی سواد مرتکب اخلاق فاسده و بی‌ناموسی گردد و غافل از این که از جهالت و نادانی، بیشتر این‌طور اعمال قبیحه به ظهور می‌رسد. حتی در معاشرت هم ایشان را منع می‌نمودند، در این صورت قسمت عمده آن‌ها نه معنای وطن را می‌دانستند و نه ذره‌ای لذت اجتماعی را درک می‌کردند. تصور می‌نمودند که دنیا همان خانه محقر ایشان است.»

قائم‌مقامی این مشکلات را باعث عقب‌ماندگی زنان و افتادن در چاه زندگی می‌داند که هیچ ثمری نداشته است. اما او اقداماتی که در سال‌های قبل برای باسواد شدن زنان شده را مثبت شمرده و می‌گوید: «خوشبختانه از حسن‌نیت بعضی از رجال متمدن عصر حاضر زنجیر گرانبار استبداد که از زمان قدیم به طریق اکمال نسوان ایرانی را محاط کرده بود امروز گسیخته گشته و نعمت آزادی و کسب علم شامل حال ما گردید. چنانکه می‌توانیم بدون معارضه، قدم در جاده تحصیل و تهذیب اخلاق گذارده، لباس علم و دانش را پیرایه پیکرهای ظریف خویش قرار دهیم و خود را در جرگه متمدنین علم داخل سازیم و از مادران امروز خود متشکریم که ما را برای فردا، یعنی آتیه درخشان وطن عزیز ما ایران، تربیت می‌نمایند.»

با وجود چنین نقطه روشنی اما نویسنده افرادی که به سمت سواد رفته‌اند را معدود دانسته و معتقد است بخش زیادی از جامعه هنوز به واسطه مقید بودن به قید اسارت در مهد غفلت غنوده و مغز ایشان حاضر برای درک معرفت و کسب علم نشده «پس می‌توان گفت که غالب از ما هنوز در وادی ضلالت قدم زده و از حقوق بشریت خود محرومیم.»

او نخستین وظیفه‌ای که برای طبقه زنان فرض و بر طبقه مردان واجب است را، همانا تحصیل علم و تکمیل اخلاق نسوان می‌داند: «به واسطه آن که زنان در عالم، نصف اجتماع بشر هستند و اگر در این قسمت عمده از نوع بشر دارای تحصیل و صاحب علم نباشد گذشته از آن که خود دارای شرافت و سعادت نمی‌شوند، محقق است که خانواده و فامیل بلکه یک ملتی به واسطه وجود آن‌ها به وادی عدم و نیستی رهسپار می‌گردد.»

قائم‌مقامی آموزش تحصیل برای زنان را واجب می‌داند و معتقد است: «در اداره کردن امور داخلی خانواده و تربیت جگرگوشگان خویش بصیرت تام حاصل نموده و با دست‌های تربیت شده خود بنای سعادت خویش و فرزندان و شوهر خود را استوار نماید. پس اگر زن علم نیاموزد و تربیت نشود، به عقیده سخیفه خود باقی مانده و عمر گرانبهای خود را در عالم جهالت خواهد گذرانید و نیز اداره کردن امور خانه و تربیت کودکان معصومی که دست قدرت احدی بر دامنش نهاده و عطوفت و رافت مادرانه او را لازم دارند، بازمانده، باعث بدبختی کشور و وطن خویش می‌گردند. زن تربیت شده و خانه‌دار است که ملت باشرف و سرباز جانباز و صنعتگر ماهر و مادر عفیفه و خانه‌دار ایجاد می‌کند.»

این نویسنده آرزو می‌کند که: «تحصیل نسوان ایران نیز اجباری می‌شد تا آنکه معرفت به مرتبه حقوق خود پیدا نموده و بتواند خود را از گرداب حقارت و بدبختی نجات دهند و بدانند تنها چیزی که می‌تواند ما را از این بدبختی و فلاکت کنونی نجات داده و از گرداب پستی و انحطاط خلاصی دهد، همانا تحصیل علم و تکمیل اخلاق است زیرا مسلم است که وقتی ما با یکدیگر متحد و یکی شدیم، دست‌های انتقام را از آستین بیرون آورده، کلنگ‌وار بر سر آن اشخاص که به علم و تربیت ما قائل نیستند فرود خواهیم آورد و به آن‌ها خواهیم فهماند که ما اگرچه زمانی در نظر شما خوار و بی‌مقدار بودیم اما حال بدانید ما دارای همان مقام و قدرتی هستیم که خدا و اسلام، مذهب ما به ما کرامت فرموده است و در موقعی که ما را زنده‌به‌گور می‌نمودید، نعمت زندگی را به ما اعطا و در تحصیل علم ما را با شما برابر نمود.» قائم‌مقامی در انتها از زنان می‌خواهد که ادامه این مسیر برای دستیابی به علم و دانش را طی کنند و بتوانند خودشان را به جامعه مردان برسانند.

زنانی که ضعیفه خوانده می‌شدند
نخستین شماره پیک سعادت نسوان اما با مقاله‌ای از مهکامه محصصی به پایان می‌رسد که مانند مقاله نخستین به انتشار نشریه‌ای با خط مشی انتقادی در حوزه زنان می‌پردازد.

نویسنده در این مقاله با انتقاد از وضعیت نشریات زنان در ایران می‌نویسد: «قسمت مهمی از نسوان ما احتیاج شدیدی به فراگرفتن آداب زندگانی و شناختن تکلیف و وظایف اجتماعی و آشنا شدن به مراتب ترقی و تمدن دارند که همه این مهمات را باید یک مجله با وقار و آبرومند زنانه ایفا نماید و آن‌ها را به وسیله طرح مقالات مفیده و تعقیب مسائل نافعه به شاهراه تعالی دلالت کند.»

در بخشی از این مقاله با بیان اینکه ما از کاروان تمدن خیلی عقبیم و زنان ما نسبتاً از ما عقب‌تر،‌ می‌نویسد: «فقر و نکبت، جهل و فساد اخلاق مانند مرض خوره سراپای ما را فراگرفته و ساکنین این کشور را به موت و فنای فجیعی تهدید می‌کند. نسوان کشور ما به واسطه تضییقات و فشار و عناد مردان همین مملکت متاسفانه به اسرار تعلیم و رموز تربیت آشنا نیستند و به این دلیل نمی‌توانند دختران هنرور و پسران لیاقتمند به جامعه تحویل بدهند.»

نویسنده با انتقاد از الفاظی چون ضعیفه به زنان با نقل‌قول یکی از سفرای فرنگی می‌نویسد: «ملتی که با زنان خود مانند بهائم و جانوران وحشی معامله می‌کند، حق آزادی‌خواهی ندارد!»

منبع: مجله پیک سعادت نسوان (مهر ۱۳۰۶ تا شهریور ۱۳۰۷) به کوشش شادی پیروزی، هادی میرزانژاد موحد، چاپ اول: ۱۳۹۴، نشر فرهنگ ایلیا رشت

منبع: تاریخ ایرانی 

برچسب ها: ،


منبع: فرادید

اولین بشکه سواریِ موفق

فرادید| بیست‌وچهار اکتبر در تاریخ به روایت
تصویر

۱٫ ۱۸۶۱- اولین پیام تلگراف میان‌قاره‌ای

اولین پیام تلگراف میان‌قاره‌ای توسط قاضی ارشد
“استفن جی فیلد” از کالیفرنیا به رئیس‌جمهور آبراهام لینکلن در واشنگتن
دی سی ارسال شد.

امروز در تاریخ

۲٫ ۱۹۰۱- اولین بشکه سواریِ موفق

زنی آمریکایی به نام “آنی ادسون تیلر”
اولین کسی است که در یک بشکه از جریان شدید آب در آبشار نیاگارا جان سالم به در
برد. او این شاهکار را در سن ۶۳ سالگی انجام داد.

امروز در تاریخ

۳٫ ۱۹۲۹- وحشت در وال‌استریت

به دلیل معاملات سنگین در بازار بورس نیویورک،
جمعیت زیادی در وال‌استریت منهتن جمع شدند.

امروز در تاریخ

۴٫ ۱۹۳۱- پل جورج واشنگتن

پل جورج واشنگتن رسماً توسط “مورگان اف
لارسون” فرماندار نیوجرسی و “فرانکلین روزولت” فرماندار نیویورک
افتتاح شد.

امروز در تاریخ

۵٫ ۱۹۴۵- تشکیل سازمان ملل

بعد از اتمام جنگ جهانی دوم، منشور سازمان ملل
که در ماه ژوئن امضاشده بود اجرا شد و سازمان ملل شکل گرفت.

امروز در تاریخ

۶٫ ۱۹۶۲- قرنطینه دریایی کوبا

جان اف کندی رئیس‌جمهور آمریکا به‌محض آگاهی از
حضور موشک‌های روسی، آماده باش نیروهای آمریکایی را اعلام و حرکت کلیه کشتی‌ها
شوروی به مقصد کوبا را ممنوع اعلام کرد.

امروز در تاریخ

ترجمه: وب‌سایت فرادید

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

زیر گذر زندگی در طهران

«تهرون بزرگ و درندشت بود. لاله‌زار داشت. بهارستان و کافه لقانطه داشت. سینما و میدان توپخانه داشت. باغ ملی و ایستگاه قطار داشت و او می‌توانست خودش را گم کند کسی نمیشناختش».

 زیر گذر زندگی در طهران

پرده یکم؛ طهران، کوچه‌ها و گذرها

در روایت امیرحسن چهلتن از تهران، شهر بی‌آسمان، تلخی انسان سرگشته در شهر پیداست اما جای نمادهای پیونددهنده و زندگی‌بخش هم خالی می‌نماید.

مثلا گذر محله‌ها که مرکز شورانگیز هر محله بوده است؛ جایی که پیشه‌وران محلی، در گذر آن گذرها می‌زیستند و به مردم، کالا و لباس و بنشن و شیر و ماست و برنج می‌فروختند؛ جایی که نجاری و سنگ‌تراشی و خراطی و شیرینی‌پزی داشت، چنان که علی خاکساری در کتاب «محله‌های شهری در ایران» درباره اهمیت زندگی‌بخش و ویژگی شریان‌گونه این گذرها می‌نویسد: «گذر یا راسته اصلی، مرکز محله را به بازار اصلی شهر یعنی جایی که ساکنان می‌توانستند کالاهای غیرروزمره را خریداری کنند وصل می‌کرد».

گذر در هر محله، درواقع همان خیابان اصلی آن‌جا به شمار می‌آمد که از تنگاتنگ کوچه‌ها پهن‌تر بود و آدم‌ها و دغدغه‌های‌شان را به هم پیوند می‌داد. حسن باستانی‌راد در نوشتار «کوی- محله در شهرهای ایرانی سده‌های نخستین اسلامی» با بررسی یادمان‌های تاریخی، درباره اهمیت محله‌ها و گذرهای‌شان در بافت زیست‌بوم شهری می‌نویسد: «گذرهای محله‌ها، به شکل کوچه‌های پیچ‌درپیچ تا خیابان‌های راسته‌ای که به میدان، مسجد جامع، ارگ و بازار ختم می‌شدند، سیمای داخلی محله را تقسیم‌بندی می‌کردند».

گذرها در شهرهای ایرانی از چه زمانی شکل گرفته‌اند؟ پژوهشگران تقسیم‌بندی محله‌های شهری را به دوره ناصرالدین شاه قاجار نسبت می‌دهند، هنگامی که دستگاه حاکمه بر آن شد به مسأله ثبت املاک صاحبان زمین در سراسر کشور بپردازد؛ این کوشش، به تعبیر ناصر تکمیل همایون در کتاب «تاریخ اجتماعی و فرهنگی تهران»، به گونه غیرمستقیم به «تحدید حدود محله‌های بلاد و تقسیم هر محله به چند گذر و تعیین مثلثات اراضی و املاک و ذرع کردن آنها و طرح نقشه اراضی و مزارع و تحقیق وضع و قیمت مستغلات» انجامید.

این دگرگونی‌ها، در تهران قدیم موجب شد تصویری زیباتر از این شهر، در قاب دیدگان سیاحان نقش بندد، چنان که کنت آرتور دوگوبینو در کتاب «سه‌سال در آسیا» طهران عصر ناصری را چنین وصف کرده است «شهر تهران که در سابق کثیف و ویرانه بود، اکنون [دوره ناصری] نظیف و آباد شده است و درحال حاضر، مشغول ساختن خانه‌های بزرگ و زیبا هستند.

بازارهای باشکوه و متعدد احداث شده است. هنوز یک‌سال نیست که کاروانسرای حاجب‌الدوله که می‌توان آن را یکی از ابنیه زیبای ایران دانست و در ردیف بناهای زیبای اصفهان قرار داد، افتتاح شده است و بالاخره شاه در اطراف سبزه‌میدان در وسط شهر، بازارهای زیبایی احداث کرده است. میدان مزبور به خوبی سنگفرش شده و در وسط آن حوض بزرگ چهارگوشه و در مدخل بازار دروازه‌ای با دو برج کوچک در طرفین دارد که سرتاپای آن پوشیده از کاشیکاری آبی است.

سالی نمی‌گذرد که در درون شهر و بیرون شهر، بناهای زیبایی احداث نشود». توصیف بهتر و زیباتر را اما سراج‌الدین حاجی میرزا عبدالرئوف در کتاب «تحف اهل بخارا» به دست می‌دهد: «کوچه‌ها و خیابان‌های آن وسیع و شوسه‌کاری است. در تمام خیابان‌های آن کالسکه بی‌ملال می‌گردد. رسته و بازارهای آن با ترتیب و از روی پلان است. پارک‌ها و عمارات به طرح اروپا، منظره‌های باصفا بسیار دارد. باغ و باغچه‌های مشجر و گلکاری خوب بسیار دیده شد.

عمارات اعیانی، کاروانسراهای بزرگ و معمور، مغازه‌های طرز جدید، بناهای باشکوه، قصرهای عالی جذاب خیلی دارد».

سیدمحسن حبیبی در کتاب «از شار تا شهر» روایت می‌کند دگرگونی‌ها در شهر تهران، گونه‌ای درهم‌آمیزی اسلوب‌های جدید با روش‌های کهن شهری بوده است؛ او بدین‌ترتیب آن دگرگونی‌ها را به دیده مطلقا منفی نمی‌نگرد و می‌نویسد: «روشن است که زبان و بیان هنری معماری و شهرسازی و گویش فنی آن، در حد کمال، استواری و تعالی دوران‌های گذشته نیست، چون این دوران به تبع آشفتگی در سازمان زیست و تولید کهن و آمیختگی آن با مفاهیم جهانی و جدید، در تفکر هنری دوران التقاط است و زمانه مشوق برداشت‌های التقاطی از دیگر اشکال هنری متعلق به دیگر سرزمین‌ها می‌باشد».

گذر در محله‌های تهران در این میانه تا سال‌ها از هرگونه دستبرد و التقاط در امان ماند و حتی راه خود را تا امروز از میان دلتنگی‌ها و ویرانه‌های شهری گشود که از نو ساخته می‌شد.

پرده دوم؛ تهران، محله عودلاجان، گذر میرزا محمود وزیر
گذرهایی دوست‌داشتنی در تهران وجود دارد که گاه به نام پهلوانان و لوطیان محله آوازه یافته‌اند. حسین سلطان‌زاده در کتاب «مقدمه‌ای بر تاریخ شهر و شهرنشینی در ایران» روایت می‌کند: «برخی از گذرها پاتوق یک یا چند پهلوان و لوطی بودند و در موارد بسیاری کوی مزبور به نام این افراد نام‌برداری می‌شد مانند گذر لوطی صالح در تهران و برخی دیگر از گذرها یا مثلا گذر میرزا محمود با ابنیه تاریخ‌سازشان شناخته می‌شدند».

گذر میرزا محمود وزیر که پس از سه‌راه امین حضور به سمت چهارراه سرچشمه جای دارد، بر پایه وجود همین بناهای سنتی، نماد بافت شهری تهران در مبارزه بر ضد نوگرایی شتاب‌زده فرهنگی دانسته شده است. مصطفی مومنی در نوشتاری در کتاب «تهران، جغرافیا، تاریخ، فرهنگ»

به اینها اشاره کرده است: «مسجد-مدرسه مبارکه محمودیه و معلم‌خانه اطفال فقرا و ایتام براساس وقف‌نامه آقا سیدمحمود طهرانی معروف به جواهری، از ادبا و فضلای سده سیزدهم که اهمیتشان به جهت برنامه‌های مذهبی منظم آنهاست در تهران دوره ناصری و مظفری که همراه بوده است با تأسیس مدارس جدید، گویی گذر میرزا محمود، یک تکه از مبارزه سنت‌خواهی در برابر موج تجددخواهی نوظهور تاریخ معاصر بوده است، گذر میرزا محمود گویی به تنهایی یک سرزمین است؛ سرزمینی در دل محله‌ای کهنسال و اصیل به نام عودلاجان. نام این گذر امروز علیرضا جاویدی است اما قدیمی‌ها هنوز هم به نام دیرینه‌اش -گذر میرزا محمود وزیر- می‌شناسند.

خانه‌های قدیمی را تودرتوی این گذر، با آجرهای شمس و قجری و کوچه‌های آشتی‌کنان و نبض آدم‌های تاریخی را هنوز می‌توان دید و شنید؛ مثلا کوچه قوام‌الحضور که هنوز هم امنیت آشتی و هم‌زیستی تنگاتنگ زندگی پیشامدرن شهری را فرایاد می‌آورد یا خانه تاریخی معتمدالسلطنه با نمای آجرکاری و دو ستون در تنها ایوان بنا که به عبدالله وثوق، نام‌بُردار به معتمدالسلطنه، وزیر و وکیل دوران قاجار و پهلوی اول متعلق بوده است یا جلوتر کوچه فخرالملک در میان خانه‌های کهنسال آجرین هنوز پابرجا که خاطره گذر را در خود نگه داشته است.

عمارت تاریخی دبیرالملک، خانه‌ای متعلق به میرزا نصرالله خان دبیرالملک از کارگزاران و دیوان‌سالاران عهد قاجار که معماری آن بخشی از قصه ایستادگی و شکیبایی گذر میرزا محمود وزیر را در برابر نوگرایی می‌نمایاند و با شاه‌نشین و راه‌پله و سرداب‌هایش، سبک زیست کهن و اصیل ایرانیان را پیش از جریان مدرن‌سازی به یاد می‌آورد، هرچند تزیینات بنا گویا به پیروی از جریانی ساخته شده است که پای معماری اروپایی را به کوچه‌ها و محله‌های پایتخت گشود.

پنج محله شاخص در تهران قدیم وجود داشت که عودلاجان، در کنار محله‌های ارگ و بازار و سنگلج و چال‌میدان، از مهمترین‌ها بود. هریک از این محله‌ها نیز باز خود به دو بخش مهم پاتوق و گذر بخش می‌شد؛ گذرهایی که چونان گذر میرزا محمود سرزمین‌هایی بودند، با بناها و اندیشه‌های خود، با دکان‌ها و بازار پیشه‌وران خود و خاطرات آدمی‌هایی که زیست اجتماعی مردم را در محله‌ها با خود از زیرگذرها به این‌سو و آن‌سوی تاریخ می‌بردند.

جلال ستاری در کتاب «اسطوره تهران» درباره «این تهران» می‌نویسد: «ساختار شهرسازی آن عبارت از خیابان‌هایی بود که با سنگ مفروش شده بود و ساختمان‌هایی زیبا، با شیوه معماری خاص که نمای بیرونی عمارت‌ها و سردرها با گچ‌بری‌های زیبا و گاه تندیس‌های دیدنی تزیین شده بود. طاقی‌ها و ایوان‌ها به قاعده و متناسب با آب و هوای تهران بود».

این توصیف زیبا، بخشی از زیبایی خود را از کارکردهای گذر در ساختار محله‌ها وام می‌گیرد؛ کارکردی که گذر را به مکانی برای تامین امنیت محله‌ها تبدیل می‌کرد؛ چونان الگویی بزرگتر از معماری خانه‌های سنتی که در آن، راهروی تنگ ورودی بنا امنیت اندرونی را برمی‌آورد.

حسین سلطان‌زاده در کتاب «مقدمه‌ای بر تاریخ شهر و شهرنشینی در ایران» دراین‌باره می‌نویسد: «راه‌های هر محله به ساکنین آن بیش از سایرین تعلق داشت و آنان خود را محق می‌دانستند که در ایام ناامنی و جدال از ورود ساکنان محله‌های متخاصم به محله خود جلوگیری کنند».

علی خاکساری این داده را تکامل می‌بخشد: «در حقیقت ساکنان هر واحد مسکونی، نخست خودشان را به صورت مشترک با همسایه‌ها، صاحب‌ اختیار گذر و کوی محدوده خود و همسایه‌ها می‌دانستند و در مرحله بعد خودشان را در تعیین سرنوشت محله و نحوه استفاده از راه‌های متعلق به محله خود سهیم می‌شمردند».

به نظر می‌رسد به دلیل همین وجه حمایتی و امنیت‌بخش است که محسن حبیبی در «از شار تا شهر» تصریح می‌کند از پس شکوه خیابان سپه و میدان توپخانه و باغ ملی و جلوه‌فروشی خیابان لاله‌زار که رنگ و بوی اروپایی دارد و متجددان و فرنگ‌رفته‌ها را پذیرا است، نیز از پس خیابان‌های علاء‌الدوله و اسلامبول که نقش بازار نیازمندی‌های روزانه و هفتگی را برای قشرهای ثروتمند شهر بازی می‌کرده است «ستون‌فقرات اصلی شهر قدیم بازار و بازارچه‌ها و گذرها و کوچه‌ها هستند».

اینچنین است که آن گذرها و نمادها در دل روایت‌های داستانی این شهر، نقشی پررنگ می‌یابند؛ آنها گویی راویان روایت زیست انسان در دل محله‌هایی‌اند که اصالت آدمیان را در قلب خود نگاه داشته‌اند؛ چنان که «کوچه حاجی‌ها در محله عودلاجان و جلوی بازار و کنار خندق و دهنه شترگلو و کوچه باغ مروی و چاله سیلابی و کوچه قجر و خیابان جباخانه و بین‌الحرمین و گذر قاطرچی‌ها» در روایت «شکر تلخ» جعفر شهری، تهران را زنده نگه داشته‌اند.

نویسنده گویی در میان روایت داستانی خود، تکه‌هایی از زندگی را از میان محله‌ها بریده است؛ محله‌ها، جایی که مردم در کنار هم‌اند، ارگ و میدان و کوچه دارند، معبر و برج و بارو دارند، باغ و کوشک و خانه دارند، بازار و مسجد و مدرسه و زورخانه دارند، حمام و تکیه و امام‌زاده دارند و البته گذر، که قلب شارستان-کهن‌دژ در سیمای تاریخی شهرها بوده و است.

گذر میرزا محمود وزیر البته با همه ایستادگی‌اش در برابر دستبرد و دگرگونی، امروز به محله‌ای مهاجرنشین بدل شده که خانه‌هایش نه پناهگاه آدم‌هایی در پناه امنیت گذر، که انبار لوازم خانگی است؛ سرنوشتی که بیشتر خانه‌ها و گذرهای شهر تهران را دچار کرده است و شاید اکنون تنها در کتاب‌ها و روایت‌های داستانی بتوان سراغ‌شان گرفت؛ چنان که در «شکر تلخ» جعفر شهری و دیگر قصه‌ها مثل «تهران مخوف» مشفق کاظمی.

پرده سوم؛ گذر وزیردفتر در میان تاریخ و قصه
گذر وزیر دفتر، در جنوب محله سنگلج در درخونگاه تهران، یک ویژگی نوستالژیک تاریخی دارد که شاید از چشم بسیاری دور مانده باشد؛ گذری که به نام میرزا هدایت‌الله وزیر دفتر، یکی از کارگزاران دوره ناصری آوازه یافته که اتفاقا پدر محمد مصدق هم است.

ناصر تکمیل‌همایون در نوشتار «دکتر محمد مصدق در پهنه آموزش و دانش» درباره وزیردفتر چنین روایت کرده است: «میرزا هدایت وزیردفتر (پدر دکتر محمد مصدق) فزون بر مشاغل مالیه و مستوفیگرى دیوان، اهل شعر و ادب و عرفان هم بود و با مرحوم حاج شیخ‌هادى نجم‌آبادى (۱۲۵۰-۱۳۱۰ق) روحانى منزه و پاکدامن و شجاع عصر ناصرى حشر و نشر داشت و در همکارى با امیرکبیر از وفاداران سنت «میرزا تقیخانى» بود و در حیات خود سعى داشت فرزندش با فرهنگ ایرانى و ادب فارسى و ارزش‌هاى دینى و چگونگى امور دیوانى آشنایى یابد».

او در ادامه به اهمیت نجم‌السلطنه، مادر محمد مصدق در ساخت و وقف بناهای خدمات همگانی در تهران نیز اشاره کرده، می‌نویسد: «مادر نجم‌السلطنه (حاجیه هما خانم) نیز زنى مقدسه بود در همان گذر وزیردفتر مسجدى بنا کرد که هنوز هم با نام مسجد شاهزاده خانم مشهور است».

گذرهای پرآوازه همچون همین گذر وزیردفتر در کنار گذر تقی‌خان در کنار دروازه‌های تهران قدیم مانند قزوین، باغ شاه، دولت و یوسف‌آباد نیز در روایت «تهران مخوف» مشفق کاظمی قهرمانان کوچک روایت داستانی‌اند؛ گذر وزیردفتر به اندازه‌ای قصه‌وار و دوست‌داشتنی می‌شود که بعدها اسماعیل فصیح نیز قهرمانان روایتش را در داستان «جاوید» به این گذر می‌برد و سکنی می‌دهد تا گذر وزیردفتر، بار دیگر در قالبی داستانی بازتابی دلنشین یابد؛ روایت یک زندگی اندوه‌بار که نشان می‌دهد گذرهای دیرینه این شهر چگونه از شتاب مدرن‌سازی شهر تهران جدا مانده‌‌اند: «بیرون از بازارچه‌های وزیردفتر و معیر و درخونگاه، شهر تهران اکنون داشت به صورت مدرن و تازه‌ای شکل می‌گرفت.

خیابان‌های پهن با سنگفرش و جوی‌بندی و حتی با آسفالت و درخت‌های چنار و ساختمان‌های تازه ساخته می‌شدند». این نگاه انتقادی به بافت رهاشده تاریخی البته وجهی مثبت برای مدرن‌سازی شتابناک شهرسازی در آن روزگار نمی‌آفرید. علی خاکساری دراین‌باره نوشته است: «آنچه به‌عنوان شهرسازی دوره جدید همچون موجی فراگیر به شهرهای بزرگ و سپس به سراسر کشور رسید، چیزی جز انعکاس تحولات غربی نبود».

چنین پژوهشگران و نویسندگان نوک تیز پیکان انتقادهای خود را به سوی این مدرن‌سازی ناهماهنگ با بافت زیست اجتماعی مردم در محله‌های کهن دانسته‌اند.  شکوه این گذرها اما آیا در زمان نوشتن رمان‌های دیگر نیز پیوستگی می‌یابد؟ گذرهایی چون گذر وزیردفتر در آن روایت‌ها نیز باز قهرمانان محزون این شهر و راویان تاریخش برجای می‌مانند؟ داوری دراین‌باره را با روایت بخشی از رمان «چشم‌هایش» بزرگ علوی، به مخاطب وامی‌گذاریم: «خیابان‌های شهر تهران را آفتاب سوزانی غیرقابل تحمل کرده بود.

معلوم نیست کی به شهرداری گفته بود که خیابان‌های فرنگ درخت ندارد، تیشه و اره به دست گرفته و درخت‌های کهن را می‌انداختند. کوچه‌های تنگ را خراب میکردند. بنیان محله‌ها را برمی‌انداختند. مردم را بی‌خانمان می‌کردند و سال‌ها طول می‌کشید تا در این برهوت خانه‌ای ساخته بشود آنچه هم که ساخته می‌شد، توسری خورده و بی‌قواره بود».


منبع: فرادید

رونمایی از آی‌پاد

فرادید| بیست و سوم اکتبر در تاریخ به روایت
تصویر

۱٫ ۱۹۴۱- آغاز نمایش “دامبو” از
کمپانی والت دیزنی

انیمیشن دامبو درباره فیل کوچکی در سیرک که یاد می‌گیرد
پرواز کند، نخستین بار در نیویورک به نمایش درآمد.

امروز در تاریخ

۲٫ ۱۹۴۲- دومین نبرد العلمین

در طول جنگ جهانی دوم، بریتانیا حمله شدیدی به
نیروهای محور در العلمین مصر صورت داد که متفقین در این نبرد پیروز شدند.

امروز در تاریخ

۳٫ ۱۹۵۶- آغاز انقلاب مجارستان

قیام دانشجویی علیه حکومت کمونیست مجارستان آغاز
شد. با گسترش انقلاب نیروهای شوروی وارد کشور شدند و قیام در عرض چند هفته سرکوب
شد.

امروز در تاریخ

۴٫ ۱۹۸۳- حمله انتحاری به نیروهای آمریکا در
لبنان

۲۴۱ نفر از نظامیان آمریکا که عمدتاً از اعضای
نیروی دریایی بودند، در یک حمله انتحاری در فرودگاه بیروت کشته شدند.

امروز در تاریخ

۵٫ ۱۹۹۱- پایان جنگ داخلی در کامبوج

گروه‌های رقیب در کامبوج و نمایندگان ۱۸ کشور
دیگر، پیمان صلحی را امضاء کردند که به دهه‌ها جنگ داخلی پایان داد.

امروز در تاریخ

۶٫ ۲۰۰۱- رونمایی از آی‌پاد

استیو جابز و شرکت اپل با معرفی آی‌پاد به دنیا،
در نحوه موسیقی گوش دادن تحول عظیمی ایجاد کرد.

امروز در تاریخ

۷٫ ۲۰۰۲- بحران گروگان‌گیری در مسکو

گروهی پنجاه نفره از شورشیان چچن به تئاتری در
مسکو هجوم بردند و ۷۰۰ نفر را گروگان گرفتند.

امروز در تاریخ

۸٫ ۲۰۱۱- زلزله مرگبار در ترکیه

زلزله‌ای با شدت ۷٫۲ ریشتر شهر کوچکی در ترکیه
به نام “ون” را لرزاند. این زلزله شهر را ویران کرد و نزدیک به ۶۰۰ نفر
کشته شدند.

امروز در تاریخ

۹٫ ۲۰۱۱- آزادی لیبی

حاکمان موقت لیبی به‌طور رسمی پایان استبداد ۴۲
ساله معمر قذافی را اعلام کردند.

امروز در تاریخ

ترجمه: وب‌سایت فرادید

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید