زیباترین شهرهای رنگی جهان

در این گزارش با زیباترین شهرهای رنگی دتیا آشنا خواهید شد که مورد توجه بسیاری از جهانگردان دنیا و از جاذبه های گردشگری پربازدید به شمار می روند.
 
جایپور

جایپور مرکز ایالت راجستان هند است که به اسم «شهر صورتی» هم شناخته می شود. همه ی ساختمان های داخل این شهر صورتی رنگ هستند. انتخاب غیر معمول این رنگ به قرن ها پیش بازمی گردد، وقتی که پادشاه راجستان در سال ۱۸۷۶ میلادی دستور داد تا همه ی ساختمان های شهر را پیش از ورود شاهزاده ی بریتانیایی «آلبرت شاهزاده ی وِلز» به رنگ صورتی درآورند. هدف از انتخاب این رنگ برانگیختن روح خوش آمدگویی و مهمان نوازی بود. به علاوه جایپور از معماری منحصر به فردی هم برخوردار است.

زیباترین شهرهای رنگی جهان


ویلمٮِستاد

تاریخ ساختمان های رنگی در ویلمستاد به اوایل قرن نوزدهم بازمی گردد، زمانی بود که ساختمان های این پایتخت مستعمره ی هلند معروف به «آنتیل هلند»، همه سفید بودند. اما حاکم ویلمستاد «آلبرت کی کِرت» که از میگرن رنج می برد، و گفته می شد که انعکاس نور خورشید بر روی دیوارها حال او را بدتر می کند، دستور داد تا دیوارها را به رنگ های متنوع دیگری درآورند. علاوه بر این «ویلمستاد» به سواحل و تفریحگاه های زیبایش معروف است و ۸۰۰ منطقه ی تاریخی و باستانی در آن وجود دارد.

زیباترین شهرهای رنگی جهان


جودا پور

جوداپور شهری در ایالت راجستان هند است که با رنگ آبی خود متمایز می شود. به همین دلیل جودپور را شهر آبی نامیده اند. به جوداپور Sun City هم گفته می شود، زیرا آب و هوای آن معتدل و آسمانش همیشه صاف و بی ابر است.  رنگ آبی از نظر تاریخی در این منطقه از هند به طبقات اشرافی، کاهنان و معلمان تعلق داشته است، با وجود این که نظام طبقاتی به طور رسمی از قانون کشور هند خارج شده، اما همچنان رنگ آبی در این شهر خودنمایی می کند و بسیاری از مردم “جوداپور” رنگ آبی را برای خانه های خود انتخاب می کنند.
 

زیباترین شهرهای رنگی جهان

 


بوکاپ، کیپ تاون

بوکاپ یک روستای رنگی با فرهنگ های مختلف در شهر کیپ تاون در جنوب آفریقا است. این روستا با ساختمان های شاد و خیابان هایی که با شن و ماسه فرش شده اند شناخته می شود. به این منطقه «محله ی مالزی» هم گفته می شود. ساکنان محله‌ی بوکاپ نوادگان بردگانی هستند که در قرن ۱۶ و ۱۷ هلندی‌ها آن‌ها را از کشورهای مالزی، اندونزی، هند، سریلانکا و کشورهای مختلف آفریقا به این منطقه آورده‌اند. بیش از یک قرن است که ساکنان آن مسلمان هستند. وقتی از ساکنان بوکاپ درباره ی رنگ های شهر می پرسی می گویند قیمت این رنگ ها ارزان است، عده ای هم می گویند پس از لغو آپارتاید خانه هایشان را به رنگ های مختلفی درآوردند تا بر تفاوت رنگ ها و نژادها و زیبایی آنها در کنار هم تأکید کنند.
 

زیباترین شهرهای رنگی جهان

 


سِنگ تِر

ساحل “سنگ تر” در شمال غرب ایتالیا و بر کرانه ی دریای لیگوریا قرار گرفته است. این منطقه از پنج دهکده تشکیل شده که مُشرف به دریای مدیترانه هستند.  “مونترو سو أل ماره”، “ورنازا”، “کورینگلیا” ، “مانارولا” و “ریوماگیوی” نام این دهکده ها هستند. “سنگ تر” تقریبا یک منطقه ی دوردست است که با خطوط راه آهن با سایر مناطق ارتباط دارد. در  برخی از قسمت های آن هنوز امکان عبور خودرو وجود ندارد. این شهر با رنگ های مختلف خود مقصد گردشگران بسیاری از سراسر جهان است.

زیباترین شهرهای رنگی جهان


گوآناخوتا

گوآناخوتا بر روی دامنه ی کوه در مرکز مکزیک قرار گرفته است. گوآناخوتا منطقه ای برای معدن کاری و استخراج نقره به شمار می رود. جهانگردان می توانند تاریخ طولانی این شهر را با دیدن میدان های قرن شانزدهمی و کلیساهای پراکنده در دامنه کوه گوآناخوتای مشاهده کنند. خانه های رنگی در همه جای شهر به چشم می خورد و بر خلاف دیگر مناطق مکزیک ازدحام جمعیتی و ترافیک سنگین در آن وجود ندارد.

زیباترین شهرهای رنگی جهان


سنت جونز

شهر “سنت جونز” یکی از قدیمی ترین شهرهای آمریکای شمالی است. ساختمان های تاریخی با رنگ های شاد سنت جونز را به متفاوت ترین شهر آمریکای شمالی تبدیل کرده است. به علاوه پستی ها و بلندی های کوهستانی از دیگر ویژگی های سنت جونز است.
 

زیباترین شهرهای رنگی جهان

 


شفشاون

رنگ آبی تیره، گذرگاههای تنگ و ساختمان های تاریخی، شفشاون را به زیباترین شهر جهان مبدل کرده است. شفشاون در سال ۱۴۷۰ میلادی تأسیس شد. ساکنان یهودی، رنگ آبی را برای این شهر انتخاب کردند زیرا می گفتند که رنگ آبی، شهر را به منظره ای آسمانی تبدیل خواهد کرد. از دهه ی شصت قرن پیش این منطقه با استقبال بسیاری از سوی گردشگران مواجه شد.
 

زیباترین شهرهای رنگی جهان


توبرموری

توبرموری در جزیره ی Isle of Mull در اسکاتلند قرار دارد. جمعیت آن در حدود ۱۰۰۰ نفر است. در ابتدا یک روستای ماهیگیری بوده و اینک به قطب گردشگری جهان تبدیل شده است. توبرموری به ساختمان های رنگی، رستوران ها و مغازه هایش شهرت دارد. معروفترین هتل توبرموری Mishnish Hotel است که از دهها سال پیش با سیاه رنگ آمیزی شده و جلوه ی خاصی دارد.

زیباترین شهرهای رنگی جهان 


منبع: برترینها

خودروهای خاص و دلبرِ یک موزه در لس آنجلس

برترین ها: نمایشگاهی در موزه اتومبیل پیترسون در لس آنجلس به بررسی لورایدر به عنوان یک کاتالیزور هنری و عنصر فرهنگی می‌پردازد. طیف وسیعی از کار‌ها از جمله نقاشی، عکاسی و خود وسایل نقلیه نبوغ مربوط به خودرو را با بیان خلاقانه ترکیب می‌کند.

ال ری، ۲۰۱۱

یک شورلت ایمپالای ۱۹۶۳ با ترکیبی از رنگ‌های آبنباتی سفارشی، آبکاری کروم و قلم زنی، در این موزه نمایش داده می‌شود. ال ری «نقطه اوج فرهنگ لورایدر مدرن» نامیده شده و تحسین و توجه زیادی را جلب کرده است. طراحی هندسی نقوش رنگی، خطوط بدنه خودرو را برجسته‌تر می‌کند.

 خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند
خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند 
خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند 

جیپسی رز، ۱۹۷۴

این اتومبیل اولین بار در سال ۱۹۷۴ توجه ملی را به سوی خود جلب کرد، وقتی در یک کمدی تلویزیونی نمایش داده شد. جیپسی رز با حدود ۱۵۰ گل رز تزئین شده که با دست نقاشی شده اند و فضای داخلی شامل وسایل صورتی مخملی، لوستر و بار می‌شود.

خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند 
خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند 

المورتوریدر، ۲۰۰۶

این خودرو توسط هنرمندانجان حوتا لینوس و آرتمیو روریگز ساخته شده و یک اثر هنری است مه تم‌های پیچیده مربوط به فرهنگ لورایدر را نشان می‌دهد. این اثر هنری روی شورلت ایمپالای ۱۹۶۸ از تصاویر برگرفته از تاریخ هنر غرب است.

خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند 
خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند 

گنگستر اسکواد، ۲۰۱۲

این شورلت مستر دیلوکس نتیجه مشارکت ترکیب هنر گرافیکی تتو و هنرمند گرافیتی و گنگستر اسکواد است. (فیلمی به کارگردانی روبن فلیشر) به عنوان بخشی از همکاری با وارتر بروس، این ماشین به نقاشی‌های انجام شده با دست و الهام گرفته از فیلم تبدیل شد.

 خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند
خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند 

 

ماشین خانوادگی ما، ۱۹۸۴

لوجان بااستفاده از رنگ‌های لاکی و قلم مو، شورلت سدان، ماشین خانواده اش در سال ۱۹۵۰ را به یک لورایدر با روایتی شاد از هنر عامیانه تبدیل کرد.

خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند 
خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند 


منبع: برترینها

۱۰ داستان در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

داستان های بچه های گمشده معمولاً به افسانه ها و فیلم های ترسناک مربوط بوده و البته بزرگ ترین کابوس والدین به شمار می آید. برخی از کودکانی که به هر دلیلی در طبیعت گم شده بودند توانستند زنده بمانند اما برخی دیگر نیز به این اندازه خوش شانس نبوده و پایان دردناکی را تجربه کردند. در ادامه قصد داریم شما را به دنیایی خارج از فیلم و افسانه ببریم و شما را با ۱۰ داستان شگفت انگیز  باورنکردنی در مورد بچه هایی که در طبیعت وحشی گم شده و در نهایت در نتیجه ی اتفاقاتی شبیه معجزه نجات پیدا کردند و همچنین ناپدید شدن های رازآلود کودکان آشنا کنیم.

۱۰- یاماتو تانووکا

۱۰ داستان غم‌انگیز در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

یاماتو تانووکا، ۷ ساله و اهل هوکایدو ژاپن در یک گردش تابستانه ی خانوادگی در سال ۲۰۱۶ در حال سنگ پراکنی به مردم بود که والدینش تصمیم گرفتند درس خوب و موثری به او بدهند. به همین منظور در راه بازگشت آن ها ماشین را نگه داشته، یاماتو را در کنار جنگل پیاده کرده و بدون او به راه خود ادامه دادند. آن ها ۵ دقیقه بعد بازگشتند و انتظار داشتند که یاماتو تنبیه شده و در همان حوالی باشد اما هیچ اثری از او در محل پیاده شدن ندیدند.

اما به مدت ۶ روز تمام هیچ اثری از یاماتو پیدا نشد. جنگل مذکور پر از درختان بلند و گیاهان پرپشت بود به همین دلیل کار عملیات جستجو به کندی پیش می رفت و گروه جستجو مجبور بوده با دقت تمام نقطه به نقطه ی جنگل و پشت هر بوته ای را نگاه کند تا شانس گذشتن از یاماتو یا دستکم جنازه ی او را به حداقل برساند. شب های جنگل بسیار سرد بود و باران می بارید به همین دلیل امیدها برای پیدا کردن یاماتو به صورت زنده کمرنگ تر و کمرنگ تر شده بود.

در تمام این مدت یاماتو فکر می کرد که والدینش واقعاً به دلیل رفتار بدش او را ترک کرده اند بنابراین تصمیم گرفته بود که به عمق جنگل رفته تا به دنبال مکانی برای ماندن بگردد. بعد از ۵ کیلومتر پیاده روی در داخل جنگل، یاماتو به یک پایگاه نظامی متروکه رسیده بود که کلبه های کوچکی در آن وجود داشت. وی وارد یکی از این کلبه ها شده و ملافه ی کلفتی را روی کف آن پیدا کرده بود. یاماتو بلافاصله از خستگی به خواب می رود. وی در تمام این شش روز بدون غذا مانده بود و تنها از آب باران برای رفع تشنگی استفاده می کرد.

وقتی که یاماتو توسط گروه جستجو پیدا شد سریعاً به بیمارستان منتقل گردید. به غیر از گرسنگی برای چند روز و کاهش دمای بدن آسیب زیادی به یاماتو نرسیده بود. بر اساس گفته های پزشکان اطفال و روانشناسان کوچک ترین تهدید به جا کذاشتن کودکان و مبادرت به انجام این کار باعث صدمات روحی شدیدی خواهد شد. اگر چه یاماتو آسیب جسمی چندانی ندید اما بدون شک ماندن به مدت ۶ روز در جنگل و تنهایی تاثیر بدی بر روی شرایط روانی او خواهد گذاشت.


۹- جارید آتادِرو

۱۰ داستان غم‌انگیز در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

در اکتبر سال ۱۹۹۹، آلین آتادرو عضو گروهی از افراد مجرد مسیحی بود که روابط نزدیکی با دیگر اعضای گروه داشت. گروه یک برنامه ی کوهنوردی راه اندازی کرده و همگی به سمت پارک جنگلی ملی روزولت در کلرادو رهسپار شدند. آن روز آلین نمی خواست که در کوهنوردی گروهی مذکور شرکت کند اما بچه های او اصرار داشتند که همراه گروه به کوهنوردی بروند. در نهایت دوستان آلین به او اطمینان دادند که در مراقبت از بچه هایش به او کمک کنند. پسر سه ساله اش جارید و دختر شش ساله اش جوسالین نام داشت.

گروه ارتفاعات کومانچی (Comanche Peak) را برای صعود انتخاب کرده بود و به همین دلیل باید مسیر زیادی را در جنگل و منطقه ای حفاظت شده ای به مساحت ۲۶۰ کیلومتر مربع پیش می رفتند. اگر چه گروه تجربه ی زیادی در همراه داشتن کودکان در چنین سفرهایی نداشت اما این دو کودک بسیار سرزنده و خستگی ناپذیر همراه دیگر اعضای گروه به پیش می رفتند به همین دلیل افراد گروه توجه زیادی به جارید نداشتند که بدون مشکل به راه خود ادامه می داد. جارید بسیار کنجکاو بود و هر لحظه سعی می کرد از مسیر خارج شود تا این که ناگهان گروه متوجه شد که جارید گم شده است.

هر یک از اعضای گروه اطلاعات ضد و نقیضی را در مورد مسافتی که در جنگل پیش رفته بودند و همچنین زمانی که متوجه گم شدن جارید شده بودند به روزنامه ی نیویورک تایمز گفتند. برخی می گفتند که جارید را ۲۰ دقیقه قبل دیده و برخی می گفتند که او را یک ساعت و نیم پیش در کنار گروه دیده اند. در کل تفاوت بسیاری بین گفته های اعضای گروه دیده می شد. گروه جستجو متشکل از ۵۰ نفر با استفاده از سگ به مدت چند روز تمامی منطقه ی حفاظت شده را جستجو کردند اما خبری از جارید نبود. علی رغم جستجوهای فراوان هیچ ردی از جارید و متعلقات او تا سال ۲۰۰۳ پیدا نشد. در این سال کفش های کوهنوردی جارید در ارتفاع ۱۷۰ متری مسیر پیاده روی که حتی افراد بالغ نیز به سختی می توانند خود را به آنجا برسانند پیدا شد که در عکس بالا به نمایش گذاشته شده است.

این کفش ها کاملاً نو به نظر می رسیدند هرچند سال ها از گم شدن جارید می گذشت. همچنین سویشرت او نیز که کاملاً دست نخورده بود و شلوارش نیز پیدا شد. حدود ۴۵ متر دورتر از محل پیدا شدن لباس های جارید، یکی از دندان ها و قسمتی از جمجمه ی او قرار داشت. بسیاری بر این باورند که شیر کوهی او را به آن ارتفاع برده و برخی دیگر نیز ادعا می کنند که او به قتل رسیده است. اما اگر او توسط شیر کوهی یا خرس مورد حمله قرار می گرفت بدون شک لباس هایش پاره پاره پیدا می شدند. تا به امروز علت مرگ جارید نامشخص باقی مانده و پرونده ی آن کاملاً بسته شده است.


۸- تسرین دوپچات

۱۰ داستان غم‌انگیز در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

برای یک کودک سه ساله هیچ چیز به اندازه ی توله سگ دوست داشتنی نخواهد بود. در سپتامبر سال ۲۰۱۶ پسر سه ساله ای به نام تسرین دوپچات به دیدن مادربزرگ دوست داشتنی اش در یک روستای کوچک «خوت» در سیبری رفته بود که یکی از سردترین نقاط کره ی زمین به شمار می آید. حتی در ماه سپتامبر نیز دمای این مناطق تا چند درجه زیر صفر همه کاهش خواهد یافت. تسرین در بیرون از خانه ی مادرش بدون این که کاپشنی به تن داشته باشد بازی می کرد. تسرین ناگهان به دنبال یک توله سگ کوچک وارد جنگل نزدیک خانه ی مادر بزرگش شد و هیچ ردی از او باقی نماند. جنگل های سیبری به خاطر داشتن گرگ و خرس مشهور هستند و با توجه به سرمای شدید هوا در این مناطق امیدی به زنده پیدا کردن تسرین سه ساله نمی رفت.

او سه روز تمام در جنگل گم شده بود و هیچ چیزی برای خوردن نداشت به جز چند تکه شکلات که در جیبش داشت. وی سه کیلومتر از روستای مادربزرگش دور شده و بین ریشه های بیرون زده ی یک درخت خوابیده بود تا از سرما در امان باشد. در تمام این مدت دایی تسرین در جنگل به دنبال او می گشت و اسمش را صدا می زد. تسرین وقتی که صدای دایی اش را شنید جواب او را داد. وقتی که تسرین به روستا بازگردانده شد جشن بزرگی در روستای خوت به افتخار او برگزار گردید. اهالی روستا از شجاعت و استقامت او برای زنده ماندن در چنین محیط خشنی به وجد آمده و بر این باورند که وی در آینده به یک مرد قوی و موفق تبدیل خواهد شد.


۷- دنیس مارتین

۱۰ داستان غم‌انگیز در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

در یک روز شنبه در ژوئن ۱۹۶۹ در پارک ملی گریت اسموکی ماونتنز (Great Smoky Mountains National Park)، دنیس مارتین هفت ساله همراه با خانواده اش کمپ زده بودند. او از لحاظ جسمی و ذهنی کمی عقب مانده بود و نسبت به دیگر همسالانش از هوش و توانایی کمتری بهره می برد. برادر بزرگترش داگلاس و دو پسر دیگر در یک زمین باز که در اطراف آن جنگل بزرگی قرار داشت مشغول بازی بودند. والدین نیز چند متری با کودکان خود فاصله داشتند اما کاملاً به آن ها توجه داشته و نمی گذاشتند از دید خارج شوند. داگلاس نه ساله به دنیس و همبازی هایش گفت که برای ترساندن و شوخی کردن با والدینشان بهتر است به سمت جنگل رفته و از پشت والدینشان ظاهر شوند.

به همین دلیل آن ها از هم جدا شدند. سه پسر دیگر همه به یک سمت رفتند اما دنیس به تنهایی در مسیر مخالف بی هدف به راه افتاد. ویلیام، پدر دنیس، از جایی که نشسته بود می توانست تمام ماجرا را ببیند. بعد از این که سه پسر دیگر ناگهان از پشت والدینشان ظاهر شده و آن ها را غافلگیر کردند، خبری از دنیس نشد. تنها ۵ دقیقه از این موضوع گذشته بود اما ویلیام به سرعت به سمت آخرین نقطه ای که دنیس را دیده بود دوید. او اسم پسرش را فریاد می زد و وارد جنگل شد. ویلیام سه کیلومتر در جنگل پیش رفت اما هیچ ردی از دنیس پیدا نکرد. بر اساس گزارش ۳۰ صفحه ای مسئولین پارک، نگهبانان و والدین دنیس تمام شب را در جنگل به دنبال او می گشتند.

علی رغم باران شدید آن شب و روز بعد، گروه جستجوی بسیار بزرگی تشکیل شد حتی نیروهای نظامی ویژه نیز وارد ماجرا شدند. بر اساس داستان ارائه شده در رسانه ها در روز ۲۱ ژوئن ۱٫۴۰۰ نفر در عملیات جستجوی دنیس شرکت داشتند. علی رغم تلاش های فراوان هیچ رد یا نشانه ای از دنیس یا جنازه ی او پیدا نشد. بعدها شخصی که در حوالی محل استقرار خانواده ی دنیس حضور داشت ادعا کرد که بعد از گم شدن دنیس صدای فریاد وحشتناکی را شنیده و در ادامه دیده که یک مرد خشن که در جنگل سکونت داشته از بین درختان ظاهر شده است. اما مسئولین پلیس این اظهارات را غیرمستدل و ساختگی دانستند.


۶- برنان هاوکینز

۱۰ داستان غم‌انگیز در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

در سال ۲۰۰۵، برنان هاوکینز ۱۱ ساله همراه گروهی از همسالانش در یک سفر چند روزه در یک منطقه ی حفاظت شده «Bear River Boy Scout Reservation» در نزدیکی سالت لیک سیتی در ایالت یوتا به سر می برد. در این کمپ زنی سالانه که «Jamboree» نامیده می شود. در این سفر پیش آهنگی اعضای گروه تجربیات جدیدی را کسب کرده و با افراد جدیدی آشنا می شوند. همچنین پس از طی دوره های آموزشی و کلاس هایی نشان های جدیدی به آن ها اعطا می گردد. آن سال بیش از ۱٫۴۰۰ پسر بچه در اردوگاه «رودخانه ی خرس» ( Bear Lake) مستقر شده بودند که در داخل یک منطقه ی حفاظت شده به مساحت ۱۷٫۰۰۰ هکتار قرار دارد و کاملاً از جنگل پوشیده شده است.

اگر چه این پسربچه ها در مرکز اردوگاه اسکان داده شده بودند اما هر از چند گاهی فعالیت های گروهی به آن ها داده شده و کاملاً تحت مراقبت بودند. یک روز عصر برنان هاوکینز در باز کردن کمربند حفاظتی اش هنگام صعود به یک دیوار صخره ای دچار مشکل شد و یکی از دوستانش که هم تیمی او بود صبر خود را از دست داد. او که فکر نمی کرد محل کمپ زیاد از مکان صخره نوردی آن ها دور باشد برنان را ترک کرده و به او گفت که پایین آمده و خود را به او برساند. وقتی که برنان موفق شد کمربند محافظ خود را از طناب جدا کند تصمیم گرفت که از ناهار صرفنظر کرده و به جای آن در جنگل کمی گشت و گذار کند. در نتیجه بعد از مدتی یک گروه ۳٫۰۰۰ نفره برای پیدا کردن برنان وارد جنگل شدند.

اما برنان در واقع خود را از این افراد قایم کرده بود و ادعا می کرد این کار را به خاطر ترس از این افراد انجام داده است. به این ترتیب به جای این که خود را به افرادی که دنبال او می گشتند نشان دهد به مدت ۴ شبانه روز در جنگل باقی ماند و بیشتر و بیشتر در عمق جنگل فرو می رفت. در نهایت پس از ۴ روز برنان را پیدا کرده و نزد خانواده اش بازگرداندند. در واقع برنان فکر می کرد که تنها یک روز گم شده است. والدین او اعلام کردند که برنان کمی حواس پرت است اما هیچگاه مشکل ذهنی و مغزی در او به طور رسمی شناسایی نشد. همچنین والدین او ادعا کردند که اگر گروه جستجو واژه ی «BYU» را به کار می بردند برنان به آن ها اعتماد کرده و خود را به آن ها نشان می داد. در واقع این واژه برای برنان آشنا بوده و والدین او به خاطر نگفتن این موضوع به اعضای گروه جستجو خود را سرزنش می کردند.


۵- امبر رُز اسمیت

۱۰ داستان غم‌انگیز در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

منطقه ی «نیوایگو کانتی» در میشیگان با جنگل های پرپشتی احاطه شده است. در سال ۲۰۱۳، یکی از ساکنان این منطقه به نام دیل اسمیت همراه با دختر دو ساله اش امبر رُز در خانه ی خود بودند و امبر داشت بازی می کرد. در یک لحظه پدرش برای انجام کاری به اتاق دیگری رفت و وقتی که به اتاق برگشت اثری از امبر ندید.ظاهراً او از خانه خارج شده و به سمت جنگل رفته بود. خوشبختانه او کمتر از ۲۴ ساعت بعد پیدا شد. یکی از نگهبانان منطقه ی حفاظت شده ی میشیگان در روزهای میانی ماه اکتبر که دمای این منطقه تا ۷ درجه ی سلسیوس نیز کاهش می یابد شب هنگام امبر را در فاصله ی ۳ کیلومتری از خانه پیدا کرد.

وقتی که امبر پیدا شد تنها یک زیرپیراهن رکابی و پوشک به تن داشت. همه از این که او توانسته بود شب را در جنگل بماند و سرما را تحمل کند شگفت زده شده بودند. ماموری که او را پیدا کرده بود از شوق گریه می کرد و ادعا می کرد که پیدا کردن امبر بزرگ ترین دستاورد دوران خدمتش بوده است. قبل از این که امبر پیدا شود پلیس به اظهارات پدرش مشکوک شده بود و برایشان سخت بود باور کنند که یک بچه ی دو ساله بتواند به سمت جنگل برود. به همین دلیل حتی پس از پیدا شدن امبر نیز او همچنان مورد بازخواست پلیس قرار گرفت.


۴- دنیس جانسون

۱۰ داستان غم‌انگیز در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

در سال ۱۹۶۶ دنیس جانسون هشت ساله همراه با خانواده اش از پارک ملی یلواستون (Yellowstone National Park) دیدن می کرد. والدین او مشغول کمپ زدن شده و به بچه هایشان گفتند که مشغول بازی شوند. چند دقیقه بعد دنیس به سمت والدینش دوید و به آن ها گفت که خواهر کوچکش در میان درختان گم شده است. بر اساس ادعاهای پدر دنیس، برخی مهارت های اساسی برای زنده ماندن در طبیعت از قبل به او آموزش داده شده بود. به همین دلیل به او اجازه داده شد که او نیز برای پیدا کردن خواهرش اقدام کرده و در صورت پیدا کردن او را به محل برپا شدن کمپ بازگرداند.

بدین ترتیب دنیس و پدر و مادرش به صورت جداگانه و در جهت های مختلف به جستجوی دختر گمشده پرداختند. در نهایت پدر و مادر دنیس موفق شدند دخترشان را پیدا کنند اما دنیس هیچگاه بازنگشت. مسئولین پارک هفته ها را در جستجوی او به سر بردند اما هیچ ردی از او پیدا نشد. والدین درمانده ی او حتی به یک پیشگو که ادعا می کرد می تواند در پیدا کردن پسرشان به آن ها کمک کند نیز مراجعه کردند.  او ادعا می کرد که دنیس در یک گودال کم عمق غرق شده است اما هیچ نشانه ای از دنیس و سرنوشت او پیدا نشد.


۳- گَرت باردزلی

۱۰ داستان غم‌انگیز در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

در ساعت ۸ صبح ۲۰ آگوست سال ۲۰۰۴ در کوهستان های یووینتا در سامیت کانتی ایالت یوتا کوین باردزلی و پسرش گَرت که در یک گردش دو نفره پدر-پسری همراه با گروه دیگری از گروه های پیشاهنگی به سر می بردند برای ماهیگیری به دریاچه ی مجاور محل اردویشان رفتند. گرت کمی بیش از حد به آب نزدیک شد به نحوی که کفش ها و جوراب هایش به طور کامل خیس شدند به همین دلیل تصمیم گرفت که به چادرشان بازگشته و آن ها را عوض کند. چادرها تنها ۱۴۰ متر از آن ها فاصله داشتند از این رو پدر گرت به پسر ۱۲ ساله ی خود اجازه داد که تنها به سمت چادرهای گروه برود.

به نظر پدر گرت هیچ جای نگرانی نبود زیرا این دو بارها مسیر را طی کرده و گرت نیز هم با مسیر آشنایی کامل داشت و هم آموزش های اساسی در مورد زنده ماندن در دل طبیعت وحشی را طی کرده بود. پدر گرت مسیر حرکت پسرش را دنبال می کرد و حتی صدای او برای نشان دادن مسیر در هنگام دور زدن دریاچه را می شنید، همان راهی که او را مستقیماً به محل اردوگاه می رساند. بعد از حدود ۲۰ دقیقه کوین از تاخیر پسرش نگران شد و به اردوگاه بازگشت اما خبری از گرت نبود. تنها چیزی که گروه جستجو پیدا کردند جوراب های مارک نایک گرت بود که در فاصله ی ۰٫۸ کیلومتری از محل ناپدید شدن او افتاده بودند. هیچ مدرکی دال بر دزدیده شدن او وجود نداشت به همین دلیل پلیس به این نتیجه رسید که گرت در جنگل گم شده و جان خود را از دست داده است اما پدرش عنوان کرد که هیچ گاه از پیدا کردن پسرش ناامید نخواهد شد.


۲- مالاچی بردلی

۱۰ داستان غم‌انگیز در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

در سال ۲۰۱۵، یک پسربچه ی ۱۰ ساله به نام مالاچی بردلی در یک گردش گروهی در جنگل های منطقه ی کوهستانی یووینتا در یوتا با خانواده اش به سر می برد. مالاچی می خواست کمی قارچ وحشی پیدا کند به همین دلیل به تنهایی و بی هدف از مسیر خارج شد. زمانی که فهمید بیش از حد دور شده است دیگر نمی توانست والدینش را پیدا کند. مالاچی می دانست که باید دنبال یک راه یا رد ماشین بگردد اما محل کوهنوردی آن ها چنان دورافتاده و پرت بود که امکان پیدا کردن چنین چیزهایی وجود نداشت. در این مدت او از آب دریاچه ای که پیدا کرده بود استفاده می کرد اما هیچ غذایی برای خوردن نداشت.

وقتی که هوا تاریک شد مالاچی صخره هایی را پیدا کرد که در اثر تابش خورشید در طول روز گرم شده بودند. وی قبل از خوابیدن تی شرتش را درآورده و آن را دور پاهایش پیچید تا از سرما در امان باشند. همچنین زیپ ژاکتش را بالا کشیده و مانند یک کودک در رحم مادر خود را روی این صخره ها جمع کرد. اگر چه دمای این منطقه در طول شب زیر صفر می رود اما او موفق شد که شب را زنده مانده و از سرمای شدید منطقه جان سالم به در ببرد. صبح روز بعد مالاچی از صدای هلی کوپتر بیدار شده و برای آن دست تکان داد. جالب این که مالاچی باهوش می دانست که در میان درختان کسی او را پیدا نخواهد کرد بنابراین به یک منطقه ی باز بدون درخت رفت و همانجا ماند تا گروه نجات او را پیدا کردند.


۱- آلفرد بیلهارتز

۱۰ داستان غم‌انگیز در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

در سال ۱۹۳۸ کمپ زدن در جنگل از الان نیز مرسوم تر و طبیعی تر بود. وقتی که خانواده ی بیلهارتز همراه با ۱۱ فرزندشان از خواب بیدار شدند تصمیم گرفتند که برای شستن دست و صورت و خوردن آب به رودخانه ی مجاور چادرشان در پارک ملی کوهستان راکی بروند. به همین دلیل بعضی از بچه هایشان را در چادر جا گذاشتند و وقتی برگشتند متوجه شدند که یکی از بچه هایشان به نام آلفرد که ۵ سال داشت گم شده است. والدین او در اولین فرصت ممکن خود را به مسئولین پارک رسانده و موضوع را به آن ها اطلاع دادند. به سرعت یک گروه ۱۰۰ نفره برای پیدا کردن آلفرد کوچک دست بکار شدند.

اگر چه در آن زمان بیسیم های برد کوتاه به تازگی اختراع شده بود اما اندازه ی آن ها آن قدر بزرگ بود که باید مانند کوله پشتی حمل می شدند. بعد از ۱۰ روز جستجو تعداد گروه جستجو به  ۱۲ نفر و سگ های شکاریشان کاهش یافته بود. وقتی که پای آدم ربایی به میان آمد اف بی آی نیز وارد قضیه شد. تنها چیزی که در نتیجه ی تحقیقات مشخص شد این بود که یک زوج ادعا کرده بودند پسربچه ای با مشخصات آلفرد را در حالی که روی لبه ی یک صخره ایستاده و به طبیعت وحشی خیره شده بود را دیده اند. او از این زوج برای پیدا کردن خانواده اش کمک نخواسته بود از این رو آن ها فکر کرده بودند که خانواده اش در همان حوالی هستند. آلفرد به داخل جنگل بازگشته بود و دیگر هیچ کس او را ندید.


منبع: برترینها

حقایقی کوتاه و جالب از جنگ جهانی اول

همه ی ما درباره ی جنگ جهانی اول اطلاعاتی داریم، با این وجود همیشه چیز جدیدی برای خواندن و شنیدن وجود دارد. در این مطلب با چند حقیقت کوتاه و خواندنی از جنگ جهانی اول همراه ما باشید.
 

تانک ها به «مؤنث» و «مذکر» تقسیم می شدند

 در آغاز جنگ جهانی اول تانک ها بر اساس جنسیت تقسیم بندی می شدند، تانک هایی را که مسلسل و تیربار داشتند تانک مؤنث و تانک هایی را که به توپ انداز مجهز بودند تانک مذکر می نامیدند. آنها  به  تانک هایی که هنوز در مرحله ی تولید و برنامه ریزی بود لقب ویلی کوچک Little Willie داده بودند.
 

حقایقی کوتاه و جالب از جنگ جهانی اول

 


جنگ جهانی اول باعث زرد شدن پوست زنان شد؛ زنان قناری

در جنگ جهانی اول تعداد قابل توجهی از زنان به عنوان کارگر در کارخانه های تولید مهمات و منفجر شدنی هایی مانند T.N.T کار می کردند. به دلیل مسمومیت شیمیایی رنگ پوست آنها زرد می شد و موهایشان به سبزی می گرایید و گاهی اوقات هم موهایشان به طور کامل می ریخت. این مسمومیت ها منجر به ابتلای آن ها به بیماری های کبدی و هپاتیت بود. به آنها زنان قناری می گفتند.
 

حقایقی کوتاه و جالب از جنگ جهانی اول
 
حقایقی کوتاه و جالب از جنگ جهانی اول

 


شنیده شدن صدای انفجارهای فرانسه در لندن

گروهی از سربازان تونل هایی را در زیر سنگرهای آلمانی حفر کردند و بدین شکل در آنجا مین و بمب کار گذاشتند. بر اثر انفجار مین در تونل های مخفی، تعداد زیادی از سربازان آلمانی کشته شدند. آنها به قدری مواد انفجاری کار گذشته بودند که وقتی انفجار صورت گرفت و خطوط مقدم آلمان ها نابود شد، نخست وزیر وقت بریتانیا در لندن صدای انفجار را از ۲۲۶  کیلومتری و در لندن شنید.

حقایقی کوتاه و جالب از جنگ جهانی اول


کلمات سوسیس آزادی، سگ های آزادی، دزدی آزادی ابداع شدند

در آمریکا میزان تنفر از آلمانی ها به حدی افزایش یافت تا جایی که سگ های نژاد ژرمن “شفرد” را می کشتند و نام فست فودهای آلمانی به نام های آمریکایی تغییر پیدا کرد از جمله ی آنها سوسیس فراکفورت و همبرگر بود. تدریس زبان آلمانی در مدارس ممنوع شد و کتاب های نوشته شده به زبان آلمانی را سوزاندند. پیش از جنگ جهانی اول زبان آلمانی پس از انگلیسی یکی از پرطرفدارترین زبان ها در ایالات متحده ی آمریکا بود.
 

حقایقی کوتاه و جالب از جنگ جهانی اول

 


جنگ جهانی اول و پیشرفت های پزشکی

جنگ جهانی اول باعث پیشرفت پزشکی شد. بسیاری از سربازان که صورت های آنان در جنگ جهانی اول از بین رفته و یا دچار قطع عضو شده بودند مورد عمل های جراحی های بی سابقه قرار گرفتند. فردی به نام “هرولد گریز” جراحی پلاستیک برای ترمیم صورت های آسیب دیده را ابداع کرد. انتقال خون و تأسیس بانک خون نیز در سال ۱۹۱۷ میلادی صورت گرفت.
 

حقایقی کوتاه و جالب از جنگ جهانی اول

 

حقایقی کوتاه و جالب از جنگ جهانی اول

 تالیف داستان های “دکتر دُلیتل” برای کودکان در جنگ جهانی اول

داستان های معروف دکتر دُلیتل در جنگ جهانی اول نوشته شد.  “هیو لافتینگ” که تمایلی برای نوشتن از خشونت های جنگ جهانی اول و پنهان شدن در سنگرها را نداشت و نمی خواست درباره ی این مسائل برای خانواده اش بنویسد، داستان های خیالی دکتر دلیتل را نوشت و برای خانواده اش ارسال کرد. این کتاب در اروپا و جهان با فروش فوق العاده ای همراه بود.
 

حقایقی کوتاه و جالب از جنگ جهانی اول


سرخ پوست ها و سیاه پوستان آمریکایی در خدمت جنگ

تا سال ۱۹۲۴ میلادی در حدود ۱۳ هزار سرباز از بومیان آمریکایی، سرخپوست ها و ۲۰۰ هزار سرباز سیاه پوست با ریشه ی آفریقایی به ارتش ایالات متحده ی آمریکا پیوسته و در جنگ شرکت کردند.
 

حقایقی کوتاه و جالب از جنگ جهانی اول


کوچکترین سرباز جنگ جهانی اول ۱۲ ساله بود

افراد زیادی با سن های مختلفی به جنگ پیوستند، کوچکترین آنها سیدنی لوییز ۱۲ ساله بود.
 

حقایقی کوتاه و جالب از جنگ جهانی اول


رئیس جمهور آمریکا کمپین ضد جنگ راه انداخت

رئیس جمهور آمریکا “وودرو ویلسون”  Woodrow Wilson  کمپین ضد جنگ خود با شعار “گرفتار جنگ نخواهیم شد” را به راه انداخت. او پس از پیروزی در دوره ی دوم انتخابات به شعارهایش پایبند نماند و فقط پس از گذشت یکسال جنگ با آلمان ها را اعلام کرد.

حقایقی کوتاه و جالب از جنگ جهانی اول 


منبع: برترینها

معماهای شگفت‌انگیز و حل نشده‌ی سیاره‌ی زمین

هنوز معماهای زیادی بر روی زمین وجود دارد که حل نشده و دانشمندان توجیه دقیق علمی برای آن ها پیدا نکرده اند. در این گزارش، قصد داریم شما را با ۷ مورد از شگفتی های جهان که هنوز یک معما باقی مانده اند آشنا سازیم. با ما همراه باشید:

آبشار «شعله ی ابدی»، ایالات متحده ی آمریکا

آبشار شعله ی ابدی، یک آبشار کاملا طبیعی است که طبیعت خودش درست کرده و هیچ عامل انسانی در شکل گیری آن دخالت نداشته است. در قلب آبشار شعله ی کوچکی می رقصد که در زیر جریان شدید آبشار همچنان به رقص آتشین خود ادامه می دهد. می گویند علت این پدیده ی طبیعی شگفت انگیز به دلیل وجود گاز طبیعی موجود در حفره های سنگ است. گاهی شعله به دلیلی ممکن است خاموش شود و باید دوباره آن را روشن کرد. بر اساس یک باور عامیانه هرکس شعله را دوباره روشن کند ثروتمند خواهد شد.

معماهای شگفت‌انگیز و حل نشده‌ی سیاره‌ی زمین
معماهای شگفت‌انگیز و حل نشده‌ی سیاره‌ی زمین

 


دولمِن ها (پرتغال، هند، روسیه، اسپانیا، ایرلند و کشورهای اسکاندیناوی)

این پدیده ی طبیعی عبارت است از سازه های صخره ای بزرگی که اغلب شبیه میز هستند. دولمن ها در بسیاری از نقاط مختلف جهان وجود دارند. موضوع عجیب این صخره ها فقط شکل عجیبشان نیست بلکه از نیروی متمایزی هم برخوردارند. ساعت ها، تجهیزات هوشمند و مکانیکی در کنار این “میز صخره ها” دچار اختلالات جدی می شوند.
 

معماهای شگفت‌انگیز و حل نشده‌ی سیاره‌ی زمین


رود پنج رنگ، کلمبیا

این رود در همه ی فصل های سال به جز تابستان رنگ عادی دارد، اما در فصل تابستان به پنج رنگ مختلف از جمله، قرمز، صورتی، آبی، سبز و زرد در می آید. گفته می شود دلیل این موضوع گیاهان و جلبک هایی است که درون آن قرار گرفته، بومیان می گویند دلیل چنین رنگی وجود گنجینه های مرجانی در زیر آب است.

معماهای شگفت‌انگیز و حل نشده‌ی سیاره‌ی زمین
معماهای شگفت‌انگیز و حل نشده‌ی سیاره‌ی زمین


جنگل سنگ، چین

می توان آن را یکی از عجایب کشور چین به شمار آورد. صخره های عظیم الجثه ی آهکی که در طول میلیون ها سال و بر اثر تغییرات زمین شناسی شکل گرفته اند. در قسمت زیر این جنگل سنگی غاری به نام «کوئیفنگ» وجود دارد که ما بین ماه های آگوست تا نوامبر هر سال گردآب شگفت انگیزی در آن شکل می گیرد. این گرداب هر سی دقیقه پدیدار و پس از چند دقیقه نمایش دل انگیز پنهان می شود.
 

معماهای شگفت‌انگیز و حل نشده‌ی سیاره‌ی زمین


تپه ی آهن ربایی، هند

این تپه در هند به نیروی جاذبه ی معکوس خود شهرت دارد. اگر اتومبیل خود را به حالت خلاص روی این تپه قرار دهید به جای این که به سمت پایین حرکت کند، به طرف بالا کشیده می شود. برای این پدیده ی عجیب توجیه علمی پیدا نشده. برخی می گویند این اتفاق توهم و خطای انسانی در تشخیص جهت شیب است.
 

معماهای شگفت‌انگیز و حل نشده‌ی سیاره‌ی زمین


آبشار خون، قطب جنوب

معمای حل نشده ی دیگر آبشارهای قرمز رنگ موسوم به آبشار خون در قطب جنوب است. این آبشارها در دمای صد درجه زیر صفر هم یخ نمی زنند. مجموعه ای از پژوهش ها ثابت می کند که رنگ قرمز موجود در این آبشارها به دلیل باکتری های نادر و کمیابی است که فقط در چنین فضایی رشد می کنند.
 

معماهای شگفت‌انگیز و حل نشده‌ی سیاره‌ی زمین

 


قلعه ی فرانگوکاستلو، یونان

هر سال تقریبا در اواخر ماه مِی سایه های شبیه به سربازان پیاده و سوار بر اسب که از دیر آگیوس تا قلعه ی فرانگوکاستلو در حرکت هستند به چشم می خورد. این پدیده هر صبح زود و در شرایط معینی از جمله زمانی که دریا آرام است و رطوبت هوا بالاست دیده میشود. پدیده ی سایه های در حرکت به مدت ده دقیقه وجود دارند و سپس ناپدید می شود. یک بار نیروهای آلمانی که این منطقه را اشغال کرده بودند، با دیدن سایه ها ترسیدند و به سمت آن ها شلیک کردند.

معماهای شگفت‌انگیز و حل نشده‌ی سیاره‌ی زمین 


منبع: برترینها

تجربه «بدترین کابوس» در غارهای آبی

سه ماه پیش، “زیسکو گارسیا” بدترین کابوس هر غواص را تجربه کرد. اکسیژنش در غار تمام شد و برای زنده ماندن از منفذهای غار استفاده می‌کرد. اما پس از سپری کردن یک روز در غار، دیگر امیدی به نجات نداشت.

به گزارش بی‌بی سی، روز یکشنبه ۱۵ آوریل “زیسکو گراسیا” در آب‌های جزیره “مایورکا” شروع به غواصی کرد. او معلم زمین‌شناسی است و تعطیلات آخر هفته خود را صرف جستجو و نقشه‌برداری از سیستم پیچیده غارهای زیرآبی می‌کند. او می‌گوید “دنیای زیرآب در مایورکا بسیار زیباتر است.”

تجربه «بدترین کابوس» در غارهای آبی
زیسکو در حال حمل چهار کپسول هوا که هر کدام برای یک ساعت تنفس کافی هستند.

او و دوست غواصش “گولم مسکرو” قصد داشتند در غار “Sa Piqueta” غواصی کنند که یک کیلومتر پس از ورودی غار به دالان‌ها و مسیرهای پرپیچ‌وخمی منتهی می‌شود. یک ساعت شنا کردند تا به آنجا برسند.

گارسیا مشغول جمع‌آوری نمونه از سنگ‌های غار شد و مسکرو رفت تا از دالان مجاور نقشه‌برداری کند. پس از اتمام کار داشتند به خانه بازمی‌گشتند که بدشانسی‌ها آغاز شد. گارسیا و مسکرو به‌طور اتفاقی در یک تقاطع به هم برخورد کردند. این برخورد گل‌ولای ته غار را بلند کرد و دیدشان تار شد.

تجربه «بدترین کابوس» در غارهای آبی
غواص‌ها باید همیشه با طناب به سطح آب متصل باشند

سپس متوجه شدند طنابی که آن‌ها را به‌سوی ورودی غار راهنمایی می‌کرد، پاره شده است. گارسیا که ۵۴ سال دارد گفت: “این طناب تنها برای یافتن مسیر است. احتمالا به سنگ‌ها برخورد کرده و پاره شده بود. یک ساعت را برای یافتن طناب صرف کردیم، اما موفق نشدیم.”

با سپری شدن این زمان با ارزش، هر دو درخطر بزرگی بودند. اکسیژنی که برای ورود و خروج از غار به همراه داشتند را مصرف کردند و تنها مقدار کمی از اکسیژن اضطراری برایشان باقی‌مانده بود.

تجربه «بدترین کابوس» در غارهای آبی

گراسیا به یاد آورد که دیگر غواص‌ها از یک حفره هوایی در یکی از دالان‌های نزدیک حرف می‌زدند. مسکرو را تا آنجا هدایت کرد. هر دو می‌دانستند تنها به اندازه یک نفر اکسیژن باقی‌مانده.

گراسیا گفت: “تصمیم گرفتیم من در منفذ هوایی غار بمانم و مسکرو به دهانه غار برود و کمک بیاورد. از من لاغرتر بود و به اکسیژن کمتری نیاز داشت و من در تنفس هوای غار (که کربن دی اکسید بیشتری دارد) با تجربه تر بودم.”

مسیر را روی نقشه مشخص کردند. قسمت‌هایی از مسیر مشخص نبود و احتمال داشت مسکرو گم شود: “مانند رانندگی در جاده‌ای مه‌آلود بود. مسکرو نمی‌خواست من را رها کند اما می‌دانستیم تنها راه نجات همین است.”

تجربه «بدترین کابوس» در غارهای آبی

گارسیا دالان را بررسی کرد. تالاب ۸۰ متر طول و ۲۰ متر عرض، و آب از سقف غار ۱۲ متر فاصله داشت. فهمید که آب سطح برکه قابل‌نوشیدن است. یک سنگ صاف و بزرگ پیدا کرد، خود را از آب بیرون کشید و روی آن نشست. دو تا از چراغ قوه هایش از کار افتاده بودند و باتری سومی هم رو به اتمام بود. مجبور بود در تاریکی انتظار بکشد: “تنها برای آب خوردن آن را روشن می‌کردم.”

کاری از دستش برنمی آمد، جز اینکه در تاریکی منتظر بماند و امیدوار باشد. گارسیا گفت: “از خود می‌پرسیدم چرا بعدازاین همه سال غوصی، الان این اتفاق برایم افتاد. در هفت تا هشت ساعت اول امیدوار بودم که مسکرو موفق می‌شود. اما با طولانی شدن انتظار، کم‌کم ناامید می‌شدم. فکر می‌کردم مسکرو مرده است و کسی از من خبر ندارد.”

گارسیا به عزیزانش فکر می‌کرد: ” دو فرزند دارم. یک پسر ۱۵ ساله و یک دختر ۹ ساله. فکر می‌کردم که هنوز چقدر جوانند و بدون من چه اتفاقی برایشان می افتد.”

بااینکه خونسرد و آرام بود، اما تنفس کربن دی اکسید رویش تاثیر گذاشته بود. هوایی که روی زمین تنفس می‌کنیم حاوی ۰٫۰۴ درصد کربن دی اکسید است، اما هوای غار ۵ درصد.

“سردرد داشتم. بااینکه بسیار خسته بودم اما نمی‌توانستم بخوابم؛ ذهنم مشوش بود.”

تجربه «بدترین کابوس» در غارهای آبی
غواصان خیلی راحت در غارهای مایورکا گم می‌شوند و جان می بازند.

زمان از دستش خارج‌شده بود، اما حس کرد بعد از چند روز صدای بلندی بالای سرش می شنود. فکر کرد مسکرو برای نجاتش آمده است. ” اول فکر کردم تیم نجات است. اما بعد فهمیدم گروهی سعی دارند سنگ‌های غار را حفاری کنند. فهمیدم دنبال من هستند و بسیار خوشحال شدم.”

اما اندکی بعد صداها خاموش شد و گارسیا تاریکترین لحظه‌ی ناامیدی را تجربه کرد.

تجربه «بدترین کابوس» در غارهای آبی
تصویری از گارسیا در حین غواصی

“فکر می‌کردم بدون آب و غذا خواهم برد، دقیقا همان مرگی که کابوسِ تمام غواصان است. باتری چراغ قوه تمام‌شده بود و می‌دانستم در تاریکی نمی‌توانم خودم را به آب آشامیدنی برسانم. تصمیم گرفتم به سمت جایی که تجهیزاتم را رها کردم شنا کنم و چاقویم را بردارم تا بتوانم میان مرگ طولانی و سریع انتخاب داشته باشم.”

در همان لحظه صدایی شنید: “فکر کردم باز هم توهم است، اما نور غواصی را دیدم که روشن و روشن تر می‌شد. دوست قدیمی‌ام “برنات کلمور” بود. به داخل آب پریدم و او را در آغوش گرفتم.”

تجربه «بدترین کابوس» در غارهای آبی
گارسیا (راست) و دوستش برنات کلمور

مسکرو موفق شده بود تیم نجات را مطلع کند. اما غواصان دید کافی نداشتند و تلاش هایشان بی ثمر مانده بود. به همین دلیل سعی کردند حفره‌ای در سنگ‌ها ایجاد کنند و به گارسیا آب و غذا برسانند، اما این تلاش هم بی نتیجه ماند. یک روز منتظر ماندند تا گل‌ولای آب بخوابد و سپس کلمور به نجاتش رفته بود.

کلمور مجبور بود گارسیا را ترک کند تا با تیم نجات تماس بگیرد: “هشت ساعت طول کشید تا مرا از غار بیرون آوردند. اما این بار انتظارم پر از امید و خوشحالی بود.”

او روز دوشنبه ۱۷ اوریل و پس از ۶۰ ساعت، از غار خارج شد.


منبع: برترینها

هواپیمایی برای سرکار رفتن!

اگر شما هم از آن دسته از افراد هستید که هر روز بابت مسیر خانه تا محل کارتان شکایت می کنید و ناراضی هستید، احتمالا این گزارش باعث می‌شود نسبت به راه خودتان حس بهتری خواهید داشت!

هواپیمایی برای سرکار رفتن!

کِرت فون بَدینسکی مهندس مکانیک یک شرکت در سان‌فرانسیسکو است، او که در لس‌آنجلس زندگی می‌کند، هر روز کاری ساعت ۵ صبح بیدار می‌شود، دوش می‌گیرد، صبحانه می‌خورد و با خودرو ۱۵ دقیقه در راه است تا به فرودگاه برسد، در آن‌جا با هواپیمای تک‌ موتوره ویژه هیئت مدیره به مدت ۹۰ دقیقه پرواز می‌کند و به اوکلند می‌رود و سپس از آن‌جا با یک خودروی دیگر به سان‌فرانسیسکو و دفتر محل کار خود راهی می‌شود. او از ساعت ۸:۳۰ صبح تا ۱۷ کار می‌کند و عصر هم با برگشتن از همین مسیر در حدود ساعت ۲۱ شب به خانه می‌رسد!

هواپیمایی برای سرکار رفتن!

کِرت می‌گوید: «هربار به کسی می‌گویم که هر روز از لس‌آنجلس به سان‌فرانسیسکو می‌روم، او سه بار این سوال را می‌پرسد که «هرروز؟ هرروز؟ هرروز؟» در حقیقت همه از اینکه من چنین کاری را ر روز انجام می‌دهم، خیلی تعجب می‌کنند.»

شرکتی که کِرت در آن کار می‌کند، در ابتدا در لس‌آنجلس بود، اما مدیران تصمیم می‌گیرند به سان‌فرانسیسکو نقل مکان کنند، چون معتقد بودند در آن‌جا استعدادهای بیشتری وجود دارد. این مهندس هم که نمی‌تواند خانواده‌اش را به سان‌فرانسیسکو ببرد، از طرفی هم نمی‌تواند شغلش را از دست بدهد؛ به همین دلیل مجبور است هر روز این مسیر را طی کند.

هواپیمایی برای سرکار رفتن!

بدینسکی ماهانه دو هزار و ۳۰۰ دلار را برای پروازهایش هزینه می‌کند، او در این هواپیمای تک موتوره با ۸ نفر دیگر هم همسفر است و با توجه به اینکه هر روز از فرودگاه استفاده می‌کند و از قبل بررسی‌های مورد نیاز برای او انجام شده، می‌تواند هواپیما را یک راست به مقصد پارکینگ ترک کند و لازم نیست از گیت‌های امنیتی عبور کند. با همه این اوصاف باز هم پروازها و رفت آمد او ۶ ساعت از کل روز او را دربرمی‌گیرد.

 هواپیمایی برای سرکار رفتن!

حتما اگر شما هم با کِرت صحبت کنید، متوجه می‌شوید او از این مسیر هر روزه خیلی هم هیجان‌انگیز است، با این‌حال اختلافات جدی آب و هوایی میام این دو شهر یکی از مشکلات این مهندس است، چون گاهی وقت‌ها لس‌آنجلس آفتابی است، در حالی‌که در سانفرانسیسکو هوا ابری و خیلی گرم می‌شود. البته ترافیک اوکلند تا سانفرانسیکو هم از مشکلاتی است که کِرت با آن دست و پنجه نرم می‌کند.


منبع: برترینها

زندگی عجیب یک پسر داخل محفظه حبابی

مجله همشهری سرنخ – ندا بهجتیان: زندگی درون حباب، برای بعضی شاید شبیه شوخی باشد اما برای دیوید وتر تنها راه برای ادامه زندگی بود. دیوید پسری اهل تگزاس بود که به خاطر سندروم «نقص دستگاه ایمنی» مجبور بود تمام عمر خود را در یک حباب پلاستیکی زندگی کند و به همین دلیل به «پسر حبابی» مشهور شد.

وقتی دیوید وتر در سال ۱۹۷۱ به دنیا آمد پدر و مادرش کارول و جوزف، می دانستند که به احتمال خیلی زیاد مبتلا به سندروم نقص ایمنی خواهدبود. پسر بزرگ تر خانواده که او نیز دیوید نام داشت در هشت ماهگی به همین دلیل جان خود را از دست داده بود.

پزشکان به زن و شوهر جوان گفته بودند که چون این بیماری در خانواده آن ها ارثی است، احتمال این که تمام نوزادان پسرشان چنین مشکلی داشته باشند بسیار زیاد است.

دیوید در بیمارستانی در تگزاس به دنیا آمد و از همان ابتدای تولد، دکتر «رالف ویلسون» تنها راه زنده ماندنش را دور نگه داشتن او از اطرافیان دانسته بود، روشی که در زمان کودک قبلی خانواده هیچ کس به آن ها پیشنهاد نکرده بود و به همین خاطر او بسیار زود جانش را از دست داد. زندگی برای دیوید فقط از طریق ماندن در حباب امکان پذیر بود، چون دیوید به غیر از انسان ها باید از دست زدن به هر وسیله ضدعفونی نشده در زندگی عادی نیز پرهیز می کرد اما طبق نظر پزشکان، این کودک ضعیف، شانس بزرگی برای زنده ماندن داشت.

 زندگی عجیب یک پسر داخل محفظه حبابی

خواهر او، کاترین که دو سال بزرگ تر از او بود، کاملا سالم به دنیا آمده بود و حالا می توانست با اهدای مغز استخوان به برادرش او را هم از مغز نجات دهد.

با وجود کاترین، حباب طراحی شده برای دیوید بسیار ساده و موقتی ساخته شد تا به سرعت و پس از انجام  آزمایش های لازم پیوند انجام شده و دیوید از حباب خارج شود، اما نتایج آزمایشات ناامیدکننده بود، گروه خونی کاترین و دیوید با یکدیگر مطابقت نداشت. با این حال پزشکان معتقد بودند که شاید بتوان این مشکل ار پس از گذشت چند سال از سر راه برداشت، به همین خاطر حباب مجهزتری برای دیوید طراحی شد.

دیوید وتر اولین کودکی بود که به خاطر جلوگیری از مرگ زودرس، متخصصان پزشکی زندگی در حباب را برای او توصیه کردند.

سال های ابتدایی زندگی دیوید، در بیمارستان کودکان تگزاس گذشت اما با بزرگ شدن او، پزشکان مانعی برای انتقالش به خانه و گذراندن بقیه عمرش در کنار افراد خانواده ندیدند، به همین خاطر دیوید به خانه ای که در دابین تگزاس داشتند منتقل شده و در کنار پدر، مادر و خواهرش زندگی جدیدش را آغاز کرد. او در خانه و در کنار خانواده اش بود اما همیشه نظاره گر زندگی آن ها از داخل اتاق حبابی خود بود.

تا قبل از مورد دیوید، تنها راه مقابله با بیماری نقص ایمنی، نگهداری کودک مبتلا در یک اتاق ایزوله بود تا زمانی که روی او پیوند مغز استخوان انجام شود اما اتاق هر چقدر هم که ایزوله می شد باز هم دارای باکتری هایی بود که برای این فرد ایجاد عفونت می کرد و در نهایت جان شان را می گرفت، به همین خاطر از همان زمان تولد، دیوید به داخل حبابی ایزوله و کاملا استریلیزه منتقل شد، به این ترتیب او تنها ۲۰ ثانیه زندگی در هوای آزاد را تجربه کرد، همچنین در تمام طول عمر کوتاهش هیچ گاه تماس مستقیم با هیچ فردی حتی مادرش نداشت.

قرار بود در همان ماه های اول تولد پیوند مغز استخوان انجام شود، آزمایش خون روی دیگر اعضای خانواده نیز انجام شد اما هیچ کدام از آن ها برای این عمل با او هماهنگ نبودند و هیچ اهداکننده دیگری نیز پیدا نشد.

زندگی عجیب یک پسر داخل محفظه حبابی

زندگی درون حباب

آب، غذا، پوشک، لباس و حتی هوایی که وارد حباب می شد از قبل استریل می شد یعنی قبل از ورود به حباب، چهار ساعت در محفظه ای با گاز اکسید اتیلن و دمای ۶۰ درجه سانتیگراد قرار داده می شد و سپس می توانست برای یک تا هفت روز داخل حباب شود. طبق اسناد موجود در بیمارستان و شبکه خبری پی بی اس، حتی آبی که دیوید با آن غسل تعمید داده شد نیز از قبل استریل شده بود.

تازه پس از این که این وسایل داخل حباب می شد، دیوید فقط می توانست با استفاده از دستکش های پلاستیکی که به دستانش پوشانده می شد به آن ها دست بزند، از همه بدتر صدای کمپرسور هوایی بود که حباب را پر می کرد و همچنین فیلترهایی که هوای داخل حباب را از وجود باکتری ها تمیز نگه می داشتند، آن قدر صدای آن بلند و آزاردهنده بود که ارتباط برقرار کردن با دیوید را بسیار دشوار می کرد.

والدین کودک و دکتر «جان مونتگومری»- پزشک مخصوص دیوید- همیشه سعی می کردند تا دیوید زندگی معمولی ای مانند کودکان دیگر داشته باشد، تمام وسایل مورد نیاز او از جمله تلویزیون، اسباب بازی و حتی کتاب و دفترهای آموزشی برای او داخل حباب قرار داده شده بود و او تمام درس های خود را داخل همان حباب مانند دیگر کودکان هم سن و سالش می آموخت.

 
به غیر از حبابی که دیوید در خانه داشت حبابی نیز برای او در بیمارستان قرار داده شده بود که او یک یا دو هفته از ماه را باید برای درمان در آن جا می گذارند. زمانی که دیوید چهار سال داشت یک روز به اشتباه سوزن یکی از سرنگ ها در داخل حباب جا ماند و دیوید با استفاده از آن سوراخی روی دیواره حباب ایجاد کرد. همان زمان بود که ناگهان حال کودک بد شد و پدر و مادرش او را به سرعت به بیمارستان منتقل کردند.

در این زمان بود که یک روانپزشک با زبان کودکانه برای او به خوبی توضیح داد که میکروب ها چه هستند و چه خطراتی برای او دارند، خوشبختانه این بار دیوید توانست از خطر بگریزد.

هرچه دیوید بزرگ تر می شد بهتر می توانست بفهمد که زندگی خارج از حباب می تواند برای او مرگبار باشد.

 زندگی عجیب یک پسر داخل محفظه حبابی

پدر دیوید در مصاحبه با مجری شبکه خبری ام بی سی گفته بود «دیوید از همان ابتدا هرگز از ما نپرسید که چرا در حباب زندگی می کند و مانند دیگران آزاد نیست تا هر جایی می خواهد برود، گویا برایش کاملا عادی بود که همه را از داخل حباب ببیند و حتی مادرش او را با دستکش های مشکی در آغوش بگیرد، دیوید هرگز گرمای آغوش پدر و مادرش را به خوبی احساس نکرد و نتوانست شیرینی بازی با خواهرش را درک کند.»

تابستان ها برای دیوید بسیار سخت و طاقت فرسا می گذشت، چرا که دمای هوای داخل حباب چند برابر می شد که خنک نگه داشتن آن بسیار دشوار بود و هم اینک او نیز مانند دیگر پسربچه های هم سن و سال خود دوست داشت بیرون از خانه دوچرخه بازی کند، در چمن ها بدود و حتی به شنا برود. اما دیوید همیشه در خانه بود و همه چیز را از داخل حباب تماشا می کرد.

بالاخره ترس از آینده در نه سالگی به سراغ دیوید آمد. او همیشه از پزشکان خود می پرسید که آیا می شود روزی او هم مانند یک انسان عادی به زندگی ادامه دهد.

قدم زدن با لباس فضانوردی

در سال ۱۹۷۷ دانشمندان ناسا از تحقیقات خود استفاده کرده و لباسی شبیه لباس فضانوردان برای او طراحی کردند تا دیوید نیز بتواند برای یک بار هم که شده قدم به دنیای خارج از حباب بگذارد. این لباس با شلنگی دو و نیم متری به دستگاه کمپرسور و فیلتراسیون متصل بود و همچنین وزنش آن قدر زیاد بود که تحمل آن برای یک پسربچه آسان به نظر نمی رسید، با این حال دیوید از داشتن آن بسیار خوشحال بود چرا که می توانست با کمک این لباس کمی قدم بزند.

اولین باری که دیوید لباس را پوشید هم خودش و هم والدینش بسیار احساس خطر می کردند اما وقتی دیدند همه چیز به خوبی رعایت شده است اجازه دادند تا دیوید هر بار که خواست آن را بپوشد.

هر بار که دیوید می خواست لباس را بپوشد ۲۸ قدم از هر طرف، استریل می شد تا او پای خود را روی محیط آلوده نگذارد.

 زندگی عجیب یک پسر داخل محفظه حبابی

قدم زدن در دنیا و بازی با کاترین، یکی از بزرگ ترین آرزوهای دیوید بود که برآورده شد اما از همه مهم تر این بود که بالاخره پدر و مادرش توانستند برای اولین بار او را هر چند با لباسی حجیم در ۲۹ جولای ۱۹۷۷ در آغوش بگیرند.

دیوید تنها هفت بار این لباس را پوشید چرا که با بزرگ تر شدن دیوید، لباس برایش کوچک شد و ناسا دیگر لباس بزرگ تری برای او نساخت.

مدتی پس از آن خبر بسیار وحشتناکی به این خانواده رسید. اگر پیوند مغز استخوان به سرعت انجام نمی شد او با این روال نمی توانست به زندگی ادامه دهد.

هدیه تولد

در سال ۱۹۸۲ دیوید به عنوان هدیه تولد خواست تا آسمان پر از ستاره را تماشا کند. او به والدین خود گفت تنها آرزوی من برای سالگرد تولدم این است که ستاره های شب را ببینم. جوزف و کارول پسرشان را به مدت ۲۰ دقیقه برای تماشای آسمان پرستاره با حباب و با زحمت فراوانی از خانه بیرون بردند.

ویروس قاتل

در تمام این مدت دیوید تنها از جدایی بین خودش و دنیای بیرون و اینکه نمی تواند مانند خواهرش کاترین، پدر و مادرش را به راحتی در آغوش بگیرد، ناراحت بود.

در طول مدت بیماری دیوید در حدود ۱٫۳ میلیون دلار برای درمان او هزینه شد اما هیچ اهداکننده ای که بتواند به او مغز استخوان اهدا کند پیدا نشد تا اینکه در سال ۱۹۸۴، گروهی از پزشکان در بوستون به این نتیجه رسیدند که می توانند عمل پیوند مغز استخوان را بدون این که گروه های خونی با یکدیگر مطابقت داشته باشند انجام دهند به همین خاطر پزشکان ریسک بزرگی انجام داده و خواستند تا پیوند را از خواهر او انجام دهند.

پیوند با موفقیت انجام شد و بدن دیوید هم این پیوند را پس نزد اما چهار ماه بعد دچار عفونت شدید مونونوکلئوز شد. او همچنان درون حباب زندگی می کرد و حتی از پس عمل نیز از حباب خارج نشده بود و به همین خاطر وجود عفونت در بدنش برای پزشکان عجیب به نظر می رسید. حرارت بدن او هر لحظه بالاتر و بالاتر می رفت و از دست پزشکان هم کاری ساخته نبود تا این که چند روز بعد دیوید به طور مرتب دچار تهوع خونی شد.

 زندگی عجیب یک پسر داخل محفظه حبابی

در بیست و دوم فوریه همان سال، دیوید برای اولین بار در طول عمرش در حباب خارج شد تا در بخش مراقبت های ویژه نگهداری شود، اما دیگر بسیار دیر شده و دیوید به کما رفته بود.

این اولین باری بود که افراد خانواده اش توانستند او را با دست بدون دستکش لمس کنند اما دیوید دیگر نمی توانست آن ها را احساس کند و چند ساعت بعد بر اثر لنفوم بورکیت در سن دوازده سالگی درگذشت.

پس از انجام کالبدشکافی مشخص شد که مغز استخوان کاترین دارای ویروسی نهفته بوده که در آزمایش ها مشخص نشده است و در بدن دیوید به خاطر ضعف شدیدی که داشت موجب نوعی سرطان نادر غدد لنفاوی شده بود.

حالا نزدیک به نیم قرن از تولد دیوید وتر می گذرد، اولین پسری که در حباب زندگی کرد. اما حالا کودکان زیادی در سراسر دنیا با سندروم نقص ایمنی متولد می شوند که به راحتی زندگی می کنند و دیگر سختی هایی که دیوید در زندگی کوتاه خود تحمل کرد را نمی چشند. بدن کودکانی که با سندروم آلیمفوسیتوسیس متولد می شوند قادر به ساختن گلبول سفید نیست و به همین خاطر به سرعت دچار عفونت می شود، عفونت های کوچک که در بیشتر افراد با آنتی بیوتیک های معمولی قابل درمان است می تواند در این کودکان موجب مرگ شان شود. خوشبختانه امروزه ۹ کودک از ۱۰ کودکی که با این مشکل به دنیا می آیند درمان می شوند.


منبع: برترینها

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد! (۱۶+)

برای شروع باید گفت که این پست هیچ ربطی به رد یا تایید وجود ارواح ندارد. اینکه این ۲۵ عکس واقعی هستند یا با فتوشاپ درست شده‌اند بر عهده‌ی بیننده‌ی عکس است، ما فقط چیزی که به دستمان رسیده است را به شما نشان می‌دهیم. با این حال همه‌ی ما داستان‌های کسانی که با ارواح درگیر بوده‌اند یا ارواح را دیده‌اند را شنیده‌ایم؛ پس احتمال اینکه این عکس‌ها واقعی باشند هم وجود دارد. در ادامه با این سری عکس‌های جالب و شوکه کننده از ارواح با ما همراه باشید.

۱. لیدی براون

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد!

این عکس در سال ۱۹۳۶ در انگلستان گرفته شده‌است. این عکس یکی از اولین عکسهای ماوراء الطبیعه‌ی گرفته شده به حساب می‌آید. گفته می‌شود که این لیدی دوروتی واپل بوده که توسط شوهرش در خانه تا زمان مرگ زندانی شده بوده است.


۲. سرباز

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد!

این عکس در طول جنگ داخلی آمرکیا در زیرزمین خانه‌ای که در حال بازسازی بوده است گرفته شده است و ظاهرا روح یک سرباز متفق را نشان می‌دهد.


۳. روح قبرستان

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد!

این عکس توسط خانمی به نام خانم اندروز، درحالکیه به قبر کودک خود در کوئنزلند استرالیا در دهه‌ی ۱۹۴۰ سر می زده است گرفته شده است.


۴.کلیسای Worstead

 ۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد!

 هنگامی که پیتر برتلوت به کلیسای Worstead در انگلستان رفته بود، این عکس را هنگامی که همسرش در حال دعا بود گرفت.


۵. صورتی در پنجره

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد!

گفته می‌شود که این روح برده‌ای است که در حال فرار بوده و کشته شده و هنوز هم در ساختمان است.


۶. راه پله

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد!

در این پلکان‌ها ظاهرا چندین بار ارواح دیده شده‌اند و این عکس توسط یک زوج کانادایی در سال ۱۹۹۶ گرفته شده‌است.


۷. فردی جکسون

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد!

این تصویر نیروی هوای سلطنتی را در سال ۱۹۱۹ نشان می‌دهد. فردی جکسون که در عکس مشاهده می‌کنید، مکانیکی است که ۲ روز پیش از گرفتن این عکس کشته شده بود.


۸. شیطان در بیمارستان

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد!

این عکس توسط یک پرستار در بیمارستانی ناشناس گرفته شده است. این عکس شیطان را بالای سر یک بیمار نشان می‌دهد. ادعا شده که بیمار مدت کوتاهی بعد فوت کرده‌است.


۹. روح در عروسی

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد!

این عکس توسط Neil Sandbach که درحال عکسبرداری از یک مراسم عروسی در انگلستان بوده گرفته شده است. صاحبان این مکان ادعا کرده‌اند که پیش از این هم مشکلاتی با دیده شدن روح یک پسر بچه داشته‌اند.


۱۰. گاوچران

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد!

این عکس در یک قبرستان در آریزونا گرفته شده و گاوچرانی مخفی را نشان می‌دهد.


۱۱. SS watertown

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد! 

SS watertown اسم یک تانکر نفت بود که از طریق کانال پاناما به نیویورک می‌رفت. در بین راه ۲ نفر از خدمه به دلیل استنشاق گاز درگذشتند و طبق رسم و رسوم آنها را در دریا انداختند. از آن موقع به بعد مردم ادعا می‌کنند که صورت آنها را در امواج اطراف کشتی مشاهده می‌کنند.


۱۲. بانوی پیر و سگش

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد!

طبق گفته‌های شوهر این خانم،  در هنگام انداختن این عکس هیچکس در پشت در ورودی خانه جدیدشان در شیکاگو وجود نداشت.


۱۳. آسایشگاه Wavery hills

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد! 

این عکس توسط پرستاری که در این آسایشگاه( دیوانه خانه) کار می‌کرده گرفته شده است.


۱۴. مزرعه‌ی گل تلفونی

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد!

گفته می‌شود این مزرعه که در لوئیزیانا قرار دارد خانه‌ی بیش از ۱۲ روح است که بیشترشان برده بوده‌اند.


۱۵. روحی در صندلی عقب

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد!

در سال ۱۹۵۹، زمانیکه میبل چینری وشوهرش برای سر زدن به قبر مادرش می‌رفتند، میبل سرش را برگرداند و این عکس را از شوهرش درحالیکه در ماشین منتظر آمدن او بود انداخت. پس از ظاهر کردن عکس او از دیدن کسی که در صندلی عقب نشسته بود و عینک زده بود شگفت زده شد. میبل تا زمانیکه خودش از دنیا رفت قسم می‌خورد که آن روح، روح مادرش بوده است.


۱۶. روح Amity ville

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد! 

این خانه متعلق به مردی بوده است که تمام خانواده‌اش را به قتل رسانده بوده است. این خانه هنوز هم وجود دارد؛  یکی از صاحبان بعدی آن، این عکس را درحالیکه در خانه تنها بوده‌اند انداخته است.


۱۷. مادری که فوت کرد

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد!

این عکس که توسط پدر این دختر گرفته شده در اینترنت غوغایی به پا کرد.  بسیاری بر این باورند که این شبح، روح مادر مرحوم کودک است که با او بازی می‌کند.


۱۸. روح در پنجره

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد!

این هم یکی دیگر از عکس‌هایی است که در اینترنت سروصدا به پا کرد؛ بخاطر زن شبح مانندی که پشت پنجره‌ خانه وجود دارد.


۱۹. روح پل

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد!

بر طبق افسانه‌ها، این روح زنی است که توسط شوهر سربازش در رودخانه انداخته شده و غرق شده است. روح او اکنون در پل سرگردان است.


۲۰. گرفتن بازو

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد!

وقتی حرف از عکس‌های روح دار می‌شود، باید گفت که این یکی دیگر از عکس‌هایی است که در اینترنت جنجال به پا کرد.


۲۱. روح خانواده‌ی کوپر

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد!

این عکس از« روح آویزان» توسط خانواده‌ی کوپر در خانه‌ی جدیدشان در تگزاس در دهه‌ی ۱۹۵۰ گرفته شده است.


۲۲. شبح گورستان

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد!

گفته می‌شود که این گورستان، تسخیر شده‌ترین گورستان آمریکاست. ظاهرا این روح دوست دارد که شب‌ها در نزدیکی جاده ظاهر شود. برخی رانندگان ادعا کرده‌اند که بعد از برخورد به این روح ماشین‌شان آسیب دیده‌است.


۲۳. گورستان Bechelors Grave

 ۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد!

 این گورستان برای سال‌های متمادی محل دیده شدن ارواح بوده است. این عکس خانم جوانی را نشان می‌دهد که بر سنگ قبر نشسته است.


۲۴. شبح Haigh hall

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد! 

گفته می‌شود که روحی که در تصویر مشاهده می‌کنید، همسر شوالیه‌ای است که در قرن ۱۴ مرده است.


۲۵. خانه‌ی Whaley

۲۵ عکس شوکه کننده از ارواح که باور نخواهید کرد! 

 از زمان مرگ مرموز خانواده‌ی Whaley، این خانه محل دیده شدن ارواح این خانواده بوده است.


منبع: برترینها

دانستنی جالب درباره‌ی یک رفتار عجیب در گربه‌ها

اگر شما هم از علاقه مندان به نگهداری حیوانات خانگی به خصوص گربه ها هستید، شاید کنجکاو باشید تا دلیل یکی از رفتارهای عجیب گربه ها را بدانید. گاهی اوقات گربه ها طوری رفتار می کنند انگار که در حال ورز دادن چیزی هستند.
 
این حرکت عجیب و در عین حال شایع بین گربه ها دانشمندان را در تحلیل علمی دقیق برای آن دچار سردرگمی کرده است. با این وجود نظریه های مختلفی پیرامون این رفتار که به آن kneading گفته می شود وجود دارند.
 

دانستنی جالب درباره‌ی یک رفتار عجیب در گربه‌ها

 
دانشمندان می گویند گربه ها این رفتار را به صورت خودکار و غریزی انجام می دهند، زیرا گربه های کوچکی هم که با شیر مادر تغذیه می کنند چنین رفتاری دارند. گربه های کوچک این حرکت را به طور غریزی در هنگام شیر خوردن انجام می دهند تا با تحریک گیرنده های عصبی بدن مادر خود باعث جریان یافتن بیشتر شیر او شوند. دانشمندان می گویند این کار گربه ها در ماه های اول پس از تولد کاملا غیر ارادی است.
 

دانستنی جالب درباره‌ی یک رفتار عجیب در گربه‌ها

 
اما نظریه ی دوم می گوید این کار گربه ها نمایشی از احساس خوشحالی و خوشبختی است. گربه ها وقتی که دارند کاری شبیه به ورز دادن را انجام می دهند که در بغل صاحب خود یا نزدیک او نشسته باشند. آنها با این روش احساس خوشایند خود را در همراه بودن با صاحب خود یا کسی که با آنها مهربان بوده است را ابراز می کنند.
 
“هانک گرین” متخصص رفتار شناسی گربه ها می گوید، جای هیچ نگرانی نیست اگر گربه ها به طور مداوم این کار را انجام بدهند، وقتی گربه ها اقدام به ورز دادن می کنند نشانه ای از این است که همه چیز خوب است و آنها هیچ خطری را احساس نمی کنند. بنابراین اگر آنها روی بالشی در نزدیکی شما نشستند و آن را ورز دادند تعجب نکنید.
منبع: برترینها

حذف اتومبیل از دنیای واقعی بااستفاده از توهم بصری

برترین ها: همیشه آرزو داشتید می‌توانستید بعضی چیز‌ها را مثل فتوشاپ از زندگی واقعی پاک کنید؟ گروهی از هنرمندان این رویا را به عنوان بخشی از یک فستیوال هنر و گرافیتی تحقق بخشیده اند که هر سال ماه جولای در روسیه برگزار می‌شود. آن‌ها یک گرافیتی شده را به صحنه‌ای تبدیل کردند که فقط می‌توانید در کامپیوتر ببینید. قطعه نهایی دو شکل را در یک الگوی شطرنجی سفید خاکستری پنهان می‌کرد که در برنامه‌های ویرایش عکس، نشان دهنده یک منطقه خالی و شفاف است.

این هنر خیابانی آنامورفیک کنترل-ایکس نامیده می‌شود که کلید میانبر حذف کردن بک فضای انتخاب شده در فتوشاپ است. برای پاک کردن اتومبیل و سطل به دقت زیادی نیاز بود. کل شبکه‌ها باید یک اندازه و یک شکل می‌بودند تا این توهم ایجاد شود. بعد از اینکه اتومبیل را با رنگ سفید پوشاندند، این گروه از یک پروژکتور برای ایجاد الگوی شطرنجی روی اشیاء استفاده کردند. سپس آن را با مداد کشیده و مربع به مربع با اسپری رنگ کردند. نتیجه جالب کار آن‌ها را در زیر مشاهده می‌کنید.

حذف اتومبیل از دنیای واقعی بااستفاده از توهم بصری 


منبع: برترینها

۱۷ حیوان بسیار عجیب و جالب

در دنیا، حیوانات عجیب و غریب متعددی زندگی می کنند که بسیاری از ما از وجود آن ها بی خبر هستیم و حتی نامشان را هم نشنیده ایم. برخی از این حیوانات را ما در ادامه این مطلب انتخاب و معرفی کرده ایم که بعضا چهره های خنده دار و جالبی دارند و بیشتر شبیه شخصیت های کارتونی یا فیلم های تخیلی به نظر می رسند تا موجودات واقعی.

برای آشنایی با این جانداران در ادامه با ما همراه باشید.

دوگانگ (Dugong)

۱۷ حیوان بسیار عجیب و جالب

دوگانگ، نوعی پستاندار بومی سواحل حاره ای اقیانوس هند است که از علف های دریایی تغذیه می کند. حالا تصور کنید، این حیوان را با پوزه مکنده در خانه بگذارید تا همه جا را جارو کشیده و تمیز کند! احتمالا بسیار موفقیت آمیز این ماموریت را به انجام خواهد رساند چون همین کار را در کف اقیانوس ها انجام می دهد.


لک لک نیل (Shoebill)

۱۷ حیوان بسیار عجیب و جالب

چهره این لک لک مثل کسانی است که یک لطیفه بی مزه شنیده اند اما مجبور برای حفظ ظاهر، لبخند بزنند. این پرنده در شرق استوایی آفریقا زندگی می کند و قد آن بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ سانتی متر متغیر است.


اوکاپی (Okapi)

۱۷ حیوان بسیار عجیب و جالب

قیافه اوکاپی مثل این است که یک نفر با فتوشاپ دو تا حیوان را با هم مونتاژ کرده و یک تصویر جدید خلق نموده است. اما حقیقت این است که این ظاهر کاملا واقعی است و اوکاپی نوعی حیوان زرافه مانند است که گردن بسیار کوتاهی دارد. البته در ظاهر بیشتر شبیه گورخرهاست تا زرافه، اما در خانواده زرافگان دسته بندی می شود.

بد نیست اشاره کنیم که فقط ۱۰ تا ۲۰ هزار از این حیوان در حیات وحش وجود دارد. اوکاپی حیوانی منزوی است و زندگی انفرادی دارد و فقط در فصل جفتگیری روابط اجتماعی برقرار می‌ کند.


باز-شاپرک مگس‌ مرغی (Hummingbird hawk-moth)

۱۷ حیوان بسیار عجیب و جالب

معلوم نیست این جاندار، پرنده است یا حشره!؟ باید بگوئیم که به لحاظ علمی در رده حشره ها دسته بندی می شود و به خاطر شباهت زیادی که به مرغ مگس دارد، نامش را اینگونه انتخاب کرده اند. پهنای بال این شاپرک تا ۴۵ میلی‌ متر است.


آنکوله-واتوسی (Ankole-Watusi)

۱۷ حیوان بسیار عجیب و جالب

وقتی از شاخ حرف می زنیم، دقیقا از چه حرف می زنیم؟ این عبارت دقیقا مصداق ظاهر این حیوان است. آنکوله-واتوسی نوعی گاو آمریکایی است که خاستگاه اصلی آن به کشور اوگاندا بر می گردد. این حیوان بین ۴۱۰ تا ۷۳۰ کیلوگرم وزن می تواند داشته باشد و نکته عجیب آن نیز همین شاخ های بسیار ضخیم و سنگین است.


مارخور (Markhor)

۱۷ حیوان بسیار عجیب و جالب

شاخ های این بز آدم را یاد آبنبات قیچی های قدیم می اندازد که در هم پیچیده و خمیده بودند. بز کوهی مارخور یکی از گونه های بزرگ‌ جثّه بز کوهی است که در شمال شرقی افغانستان، شمال پاکستان، کشمیر، جنوب تاجیکستان و جنوب ازبکستان زندگی می‌ کند. این حیوان در معرض خطر انقراض قرار دارد.

در باور محلی گفته می شود این حیوان مارها را کشته و آن‌ ها را می‌ خورد.


سمندر مکزیکی ( Axolotl)

۱۷ حیوان بسیار عجیب و جالب

در دریاها و اقیانوس ها موجودات عجیبی سکونت دارند که بیشتر به فیلم های تخیلی شبیه هستند تا جانواران واقعی. یکی از آن ها ماهی راه‌ رونده مکزیکی است که چهره خندان و جالبی دارد.

اکسولوتل، جانوری دوزیست و شدیدا وابسته به آب است. این جانور می‌تواند قسمت‌ های آسیب‌ دیده بدنش را احیا کند یا در صورت قطع شدن آن اعضاء دوباره آن‌ را اضافه کند.


شب دوست / گالاگو (Galago)

۱۷ حیوان بسیار عجیب و جالب

چشمان فوق العاده درشت این جاندار این تصور را در ذهن ایجاد می کند که گویا از مطلبی تعجب کرده و اصطلاحا چشمانش از حدقه بیرون زده. اما درشتی چشمان شب دوست به او کمک می کند تا دید در شب آسانی داشته باشد.

از مشخصه های این حیوان باید گفت که شنوایی بسیار خوب، پاهای قوی و دم بلندی دارد که از آن برای تعادل استفاده می‌ کند. آنها همچنین در بیشتر انگشتان خود ناخن دارند بجز یک انگشت که برای نظافت از آن استفاده می کنند.


روباه صحرا (Fennec fox)

۱۷ حیوان بسیار عجیب و جالب

این روباه می تواند به آسانی برنده جایزه زیباترین و دوست داشتنی ترین موجود زنده ی زمین بشود. روباه های صحرا به صورت دست جمعی زندگی می‌ کنند. جفت ها در تمام زمان زندگی خود با یکدیگر می‌ مانند. اندازه بدن آنها ۳۷ تا ۴۱ سانتی متر و اندازه دمشان ۱۹ تا ۲۱ سانتی متر است.


مرغ ابریشمی (Silkie chicken)

۱۷ حیوان بسیار عجیب و جالب

این جوجه های مملو از پر، بسیار دوست داشتنی و جالب توجه هستند. آن ها به دلیل پرهای زینتی غیرمعمول خود که شبیه ابریشم (سیلک) و اطلسی است، به این نام خوانده می‌ شوند.


مارمولک طوقی ( Frilled-neck lizard)

۱۷ حیوان بسیار عجیب و جالب

این مارمولک بیشتر شبیه دایناسورهایی است که آدم می تواند در پارک ژوراسیک ببیند. این حیوان به خاطر طوق پوستی و غضروفی بزرگ و چین‌ دار اطراف گردنش به این نام خوانده می‌ شود.

او در حالت عادی این پوست را روی بدن خود تا می کند اما هنگامی که احساس خطر کند آن را همانند چتر باز کرده، دهانش را گشوده و گاهی دمش را هم روی بدنش جمع می‌ کند و به این ترتیب چهره‌ ای ترسناک به خود می‌ گیرد.


خرگوش قطبی (Arctic hare)

۱۷ حیوان بسیار عجیب و جالب

اگر به خرگوش های معمولی امتیاز ۱۰ از ۱۰ به لحاظ با نمک بودن بدهیم، این خرگوش ها ۱۱ از ۱۰ هستند.


حشره خوار جهنده (Elephant shrew)

۱۷ حیوان بسیار عجیب و جالب

این پستاندار کوچک همانند شخصیت های داستانی کمپانی پیکسار است و بسیار دوست داشتنی به نظر می رسد. این جانور، با بینی دراز و بدن فیل مانند، بومی آفریقاست و بین ۱۰۰ تا ۳۰۰ میلی متر اندازه دارد.


کاکاپو ( Kakapo)

۱۷ حیوان بسیار عجیب و جالب

کاکاپو شبیه طوطی و بومی جزیره نیوزلند است. این موجود در حال انقراض است به طوری که فقط ۶۵ عدد از این پرنده وجود دارد.


قورباغه بنفش (Purple frog)

۱۷ حیوان بسیار عجیب و جالب

این موجود دوزیست شبیه موجودات فضایی یا شخصیت های منفی کارتون هاست. یا حتی می توان آن را به یک قطره چسبناک رنگی هم تشبیه کرد که حس و حرکت دارد.


میمون دماغ‌ سربالا (Snub-nosed monkey)

۱۷ حیوان بسیار عجیب و جالب

این میمون، بسیار مظلوم و غمگین به نظر می رسد و به دلیل رنگ و شکل زیبایی که دارد، مورد توجه بسیاری از مردم است.


خفاش ماهی لب قرمز (Red-lipped batfish)

۱۷ حیوان بسیار عجیب و جالب

یکی از عجیب ترین و البته جالب توجه ترین آبزیانی که می توان از آن یاد کرد، این خفاش ماهی است که گویا رژلب قرمز زده و در کف دریا قدم می زند.


منبع: برترینها

هر آن چه که باید در مورد «آدولف هیتلر» بدانید

آدولف هیتلر به عنوان یک شخصیت بی رحم تاریخ که مرگ میلیون ها نفر را رقم زد شناخته می شود. وی با جاه طلبی های دیوانه وار خود دنیا را به جنگی خانمانسوز کشاند. همه او را مسئول شروع جنگ جهانی دوم و کشتار یهودیان می دانند. اما باید اعتراف کرد که هیتلر شخصیتی کاریزماتیک داشت که ارتش کشور، سیاستمداران و مردم عادی را با سخنان تهییج کننده اش با خود همراه ساخت تا در جهت باورها و سیاست های او گام بردارند.

در ادامه ی این مطلب قصد داریم واقعیاتی را در مورد این شخصیت بی رحم، جاه طلب و مغرور تاریخ معاصر به شما بگوییم که احتمالاً اطلاعی از آن ها نداشتید.

خانواده ی هیتلر

اگر چه هیتلر به عنوان دیکتاتور آلمان شناخته می شود اما باید بدانید که وی در جای دیگری خارج از قلمرو آلمان به دنیا آمده است. در واقع هیتلر در تاریخ ۲۰ آوریل ۱۸۸۹ در شهر «Braunau am Inn» در اتریش به دنیا آمد. پدر هیتلر آلویس (۱۸۳۷-۱۹۰۳) و مادرش کلارا (۱۸۶۰-۱۹۰۷) نام داشت. اگر چه هیتلر ۵ خواهر و برادر دیگر به نام های گوستاو (۱۸۸۵-۱۸۸۷)، آیدا (۱۸۸۶-۱۸۸۸)، اوتو (۱۸۸۷)،ادموند (۱۸۹۴-۱۹۰۰) و پائولا (۱۸۶۹-۱۹۶۰) داشت اما در نهایت تنها پائولا توانست مشکلات دوران کودکی را پشت سر گذاشته و زنده بماند. علاوه بر این هیتلر یک برادر ناتنی به نام آلویس (۱۸۸۲-۱۹۵۶) و یک خواهر ناتنی به نام آنجلا (۱۸۸۳-۱۹۴۹) از ازدواج اول پدرش داشت.

هر آن چه که باید در مورد «آدولف هیتلر»، رهبر آلمان نازی بدانید
هیتلر در آغوش پدرش

در دوران نوجوانی هیتلر را با نام «اَدی» (Adi) صدا می زدند. هیتلر از سومین ازدواج پدرش آلویس در سن ۵۱ سالگی به دنیا آمد. از او به عنوان مردی خشن و سختگیر یاد می کنند که زمانی که هیتلر جوان ۶ سال داشت از خدمات کشوری بازنشسته شد. آلویس زمانی که هیتلر ۱۳ سال داشت درگذشت.

هنر و ضدیت با یهودیان

در سراسر دوران جوانی، هیتلر سودای هنرمند شدن را در سر می پروراند. او دو بار در آزمون ورودی آکادمی هنر وین، یک بار در سال ۱۹۰۷ و بار دیگر در سال ۱۹۰۸، شرکت کرد اما هر دو بار نتوانست وارد این مرکز فرهنگی مشهور شود. در پایان سال ۱۹۰۸، مادر هیتلر به خاطر بیماری سرطان سینه درگذشت. بعد از مرگ مادر، هیتلر ۴ سال را در خیابان های شهر وین زندگی می کرد و از راه فروش کارت پستال هایی که خود طراحی کرده بود زندگی اش را می چرخاند.

هیچ کس دقیق نمی داند که تنفر هیتلر از یهودیان از کی و کجا نشأت گرفته است. برخی بر این باورند که این حس از هویت نامشخص و مرموز پدربزرگش ناشی می شد که شاید یهودی بوده است و برخی دیگر ادعا می کنند که هیتلر مرگ مادرش را به گردن پزشک یهودی او انداخته و از همان زمان از یهودیان کینه به دل گرفته بود. اما محتمل تر این است که تنفر از یهودیان از زمان زندگی هیتلر در خیابان های شهر وین دز ذهن وی شکل گرفته باشد، شهری که در آن دوران مردمش به تفکرات ضد یهودی مشهور بودند.

هیتلر در جنگ جهانی اول

اگر چه هیتلر سعی کرد با مهاجرت به مونیخ در ماه می سال ۱۹۱۳، از زیر بار خدمت اجباری نظامی در اتریش فرار کند اما در کمال ناباوری با آغاز جنگ جهانی اول برای حضور در ارتش آلمان داوطلب شد. هیتلر به مدت چهار سال در جنگ جهانی اول حضور داشت و زنده ماند و به خاطر شجاعت و خدماتش دو نشان صلیب آهنی دریافت کرد. در این جنگ هیتلر دو جراحت عمده برداشت. اولین بار در اکتبر سال ۱۹۱۶ در اثر اصابت ترکش نارنجک زخمی شد و دومین بار نیز در ۱۳ اکتبر سال ۱۹۱۸ حمله ی شیمیایی باعث شد که هیتلر برای مدتی کور شود.

هر آن چه که باید در مورد «آدولف هیتلر»، رهبر آلمان نازی بدانید
هیتلر در دروان جنگ جهانی اول

در حالی که هیتلر در بیمارستان دوران نقاهت بعد از جراحت را می گذراند فرمان متارکه ی جنگ و آتش بس موقت بین کشورهای درگیر امضا شد. آدولف جوان از این که آلمان تسلیم شده بود خشمگین شد و بر این باور بود که رهبران آلمان به این کشور خیانت کرده و به اصطلاح خودش از پشت به آن خنجر زده اند.

ورود هیتلر به دنیای سیاست

آدولف که از تسلیم شدن آلمان بسیار عصبانی شده بود، بعد از پایان جنگ به مونیخ بازگشت و تصمیم گرفت وارد دنیای سیاست شود. در سال ۱۹۱۹، هیتلر به عنوان ۵۵اُمین عضو گروهی کوچک از افراد ضد یهودی به نام «حزب کارگری آلمان» (German Worker’s Party) انتخاب شد. خیلی زود هیتلر به عنوان رهبر حزب انتخاب گردید و مرامنامه ای ۲۵ ماده ای را برای حزب مشخص کرد. در ادامه یک دایره ی سفید همراه با صلیب شکسته موسم به «swastika» با پس زمینه ای کاملا سرخ را به عنوان پرچم حزب معرفی نمود.

هر آن چه که باید در مورد «آدولف هیتلر»، رهبر آلمان نازی بدانید
هیتلر در حال خروج از مرکز حزب در مونیخ

در سال ۱۹۲۰، اسم حزب به «حزب کارگری ناسیونال سوسیالیست آلمان» (National Socialist German Worker’s Party) تغییر داده شد. در سال های بعد از آن، سخنرانی های پرشور هیتلر در ملأ عام باعث شد شهرتی برای خود دست و پا کند و بدین ترتیب افراد زیادی به حزب او گرویدند و توانست کمک های مالی قابل توجهی را دریافت کند.

در نوامبر سال ۱۹۲۳، هیتلر رهبری یک کودتا را بر عهده گرفت که قصد آن براندازی حکومت آلمان آن زمان و به دست گرفتن قدرت بود. این کودتا که با نام «Beer Hall Putsch» شناخته می شود به شکست انجامید . در ادامه هیتلر به عنوان رهبر کودتا دستگیر و به ۵ سال زندان محکوم گردید. در مدت زندانی بودن در زندان «لندزبرگ» (Landsberg ) هیتلر کتاب معروف «نبرد من» (Mein Kampf) را نوشت. بعد از تنها ۹ ماه زندانی شدن، هیتلر از زندان آزاد شد.

هیتلر بعد از آزاد شدن از زندان تصمیم گرفت که حزب نازی را برای بدست گرفتن قدرت در آلمان از طریق قانونی تاسیس کند.

هیتلر در مقام صدراعظم

هر آن چه که باید در مورد «آدولف هیتلر»، رهبر آلمان نازی بدانید
هیتلر در کنار پاول فون هیندنبورگ

در سال ۱۹۳۲، شهروندی آلمان به هیتلر اعطا شد و در انتخابات جولای سال ۱۹۳۲، حزب نازی ۳۷٫۳ درصد از آرای پارلمان آلمان موسوم به « ریشستگ» (Reichstag) را به دست آورد که حزب را به حزب اصلی و پیروز انتخابات که می توانست رأساً صدراعظم را انتخاب کند تبدیل شد.در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳، هیتلر به عنوان صدراعظم جدید آلمان انتخاب گردید. سپس هیتلر رفته رفته از این مقام خود برای به دست گرفتن قدرت کامل در کشورش استفاده کرد. این اتفاق سرانجام در ۲ اگوست ۱۹۳۴ با مرگ پاول فون هیندنبورگ، رییس جمهور سالخورده ی کشور رخ داد.

بدین ترتیب آدولف هیتلر جاه طلب لقب «فیورر» (Führer) به معنای «رهبر» و «ریشزکنزلر» (Reichskanzler) به معنای «صدر اعظم رایش» را بدست آورد.

هیتلر در مقام رهبر

هیتلر در مقام رهبر و دیکتاتور آلمان می خواست قدرت نظامی آلمان را همانند سرزمین های تحت کنترل خود افزایش دهد. اما اگر چه عملی کردن چنین تصمیمی نقض آشکار پیمان ورسای (پیمانی که به طور رسمی به جنگ جهانی اول پایان داد) بود اما کشورهای دیگر اجازه ی این کار را به راحتی به هیتلر دادند. از آن جا که مفاد پیمان ورسای در مورد آلمان به عنوان مسبب جنگ بسیار سختگیرانه بودند، قدرت های بزرگ آن دوران به این نتیجه رسیدند که کمی نرمش و مدارا در برابر سیاست های جدید حکومت آلمان و شخص هیتلر در رأس حزب نازی و کشور بهتر از روشن شدن آتش یک جنگ خانمانسوز دیگر در اروپا خواهد بود.

هر آن چه که باید در مورد «آدولف هیتلر»، رهبر آلمان نازی بدانید
هیتلر در حال سلام مخصوص نازی ها

در مارس سال ۱۹۳۸، هیتلر موفق شد بدون حتی شلیک یک گلوله اتریش را به خاک آلمان ملحق کند که از آن به نام «Anschluss» یاد می شد. در اول سپتامبر سال ۱۹۳۹ نیروهای ارتش هیتلر به لهستان حمله کردند و کشورهای دیگر نمی توانستند بیکار بنشینند. بدین ترتیب جنگ جهانی دوم به طور رسمی آغاز شد.

در سال های ابتدایی جنگ جهانی دوم همه چیز با هیتلر و ارتش مجهز و قدرتمندش یار بود به طوری که لهستان، فرانسه و چندین کشور دیگر را به راحتی هر چه تمام تر اشغال کرد و تا اشغال بریتانیا و روسیه نیز فاصله زیادی نداشت. اما درگیر شدن در چند جبهه به طور همزمان و جاه طلبی گاه همراه با نادانی، بی برنامگی و عدم عقلانیت باعث شد که رفته رفته ورق برگردد.

البته اتحاد متفقین و ضعف دیگر کشورهای متحد آلمان و به خصوص وارد شدن ایالات متحده به جنگ را که تا آن زمان بی طرف مانده بود نباید در شکست های پی در پی ارتش آلمان بعد از خارج شدن از روسیه بی تاثیر دانست. یکی از دلایل شکست نیروهای آلمانی را می توان نارضایتی ژنرال های ارتش هیتلر از او دانست که نقشه های او را غیرعملی و شکست خورده می دانستند. در حالی که نیروهای آلمانی در سرمای سیبری و گرمای بیابان های آفریقا با مرگ، گرسنگی، بیماری، کمبود نیرو و آذوقه و مهمات و البته نیروهای تازه نفس متفقین روبرو بودند اما هیتلر همچنان به مقاومت و نبرد تاکید داشت.

هر آن چه که باید در مورد «آدولف هیتلر»، رهبر آلمان نازی بدانید
علامت مخصوص حزب نازی موسوم به «سواستیکا»

اما همه چیز بر علیه نیروهای آلمانی بود و هیتلر و فرماندهان نظامی اش دیگر مانند قبل به همدیگر اعتماد نداشتند. بدین ترتیب رفته رفته ارتش آلمان نه تنها سرزمین های تصرف شده را از دست داد بلکه به سرعت به سمت برلین عقب نشینی می کرد تا در نهایت برلین به تصرف متفقین و به ویژه نیروهای شوروی سابق درآمد.

در ۲۰ جولای سال ۱۹۴۴، به سختی از یک عملیات ترور به نام «برنامه ی جولای» (July Plot) جان سالم به در برد. در این عملیات مخفی یکی از افسران نظامی بلند مرتبه ی هیتلر کیف دستی حاوی بمب را در جریان یک جلسه در مرکز فرماندهی «Wolf’s Lair» در زیر میز جلسه قرار داد. از آن جایی که پایه ی میز مانع از اصابت بخش زیادی از ترکش ها به هیتلر شد وی تنها با جراحات سطحی به دست و ضعف ناچیز شنوایی از این حمله جان سالم به در برد. البته بقیه کسانی که در اتاق جلسه حضور داشتند به اندازه ی هیتلر خوش شانس نبودند.

هر آن چه که باید در مورد «آدولف هیتلر»، رهبر آلمان نازی بدانید
هرمان گورینگ در کنار هیتلر

در اخرین روزهای جنگ جهانی دوم و در حالی که نیروهای متفقین به چند کیلومتری مرکز فرماندهی رایش سوم در برلین رسیده بودند و در حالی که سقوط و شکست رایش سوم قطعی شده بود، در ۲۹ آوریل سال ۱۹۴۵، هیتلر با «اوا براون» معشوقه ای که سال ها در کنار او بود به طور رسمی ازدواج کرد. روز بعد یعنی در ۳۰ آوریل سال ۱۹۴۵، هیتلر و اوا براون با هم خودکشی کردند و داستان زندگی مردی سنگدل و خونریز اما با شخصیتی جاه طلب، مصمم و کاریزماتیک به پایان رسید.

هر آن چه که باید در مورد «آدولف هیتلر»، رهبر آلمان نازی بدانید
هیتلر و اوا براون


منبع: برترینها

کباب کردن مرغ با نور خورشید در تایلند

“سیلا سوتارات” فروشنده ی خیابانی مرغ از “پتجابوری” تایلند است که از یک راه مبتکرانه برای پخت غذا استفاده می کند. او به جای فر یا زغال چوب از هزار آینه متحرک استفاده می کند که نور خورشید را به پرتویی قوی تبدیل می کنند.

او به طور اساسی گوشت را با بیش از ۳۰۰ درجه سانتیگراد از نور طبیعی خورشید می پزد.
 

کباب کردن مرغ با نور خورشید در تایلند

 
این آشپز تایلندی هم مانند بسیاری از فروشندگان خیابانی دیگر، از آتش زغال چوب برای طبخ مرغ استفاده می کرد، اما از سال ۱۹۹۷ میلادی او وقتی سوار اتوبوس شده بود به ایده ی درخشانی رسید. یک روز او به وسیله ی نور خورشیدی که از پنجره ی اتوبوس به درون می تابید احساس گرمای شدیدی کرد و با خود گفت: من می توانم آنرا به انرژی تبدیل کنم. او این کار را انجام داد و توانست با استفاده از نور خورشید مرغ ها را بپزد.
 

کباب کردن مرغ با نور خورشید در تایلند

سیلا در این باره به “فرانس پرس” می گوید: فکر می کردند که من دیوانه شده ام و این روش غیر ممکن است، اما  حرف ها و کنایه هایشان من را متوقف نکرد و حالا به نتیجه رسیده ام.

اختراع او یک پنل با هزار آینه ی کوچک قابل حرکت است که همانطور که پیش بینی می کرد کار می کند. او با این روش می تواند ۱.۵ کیلوگرم مرغ را در ۱۰ تا ۱۵ دقیقه بپزد.
 

کباب کردن مرغ با نور خورشید در تایلند

یک قاب فلزی از آینه ها که نور خورشید را بر یک ردیف مرغ خوابانده شده در حال چرخش متمرکز می کند، و فقط در چند دقیقه شروع به جلز و ولز و کباب شدن می کنند.

او ادعا می کند که درجه حرارت این اختراع او می تواند به ۳۱۲ درجه ی سلیوس برسد به همین دلیل به جای کلاه آشپزی از ماسک جوشکاری استفاده می کند.
 

کباب کردن مرغ با نور خورشید در تایلند

این منظره ی غیرعادی تعداد زیادی از مشتری های کنجکاو را به خود جذب می کند تا طعم مرغ های پخته شده با نور خورشید را بچشند. این آشپز می گوید پخت مرغ با نور خورشید بهترین شیوه است که باعث میشود مرغ به طور کامل بپزد.
منبع: برترینها

گذرگاه ترسناک و هیجان انگیز کوه‌های سوییس

سفری به گذرگاه ترسناک و هیجان انگیز کوه های سوییس و عبور از راهرویی که در ارتفاعات کوه های سوییس ‏ساخته شده و در بین گردشگران و علاقه مندان به کوهنوردی به گذرگاه هیجان شهرت یافته است ، هرگز نمی توان برای مسافران و گردشگرانی که گذرشان به این ارتفاعات می افتاد ، فراموش شدنی باشد . در ادامه با ما همراه شوید.

در گذرگاه ترسناک و هیجان انگیز کوه های سوییس یک راهروی ۲۰۰ متری فلزی با کفه شیشه ای طوری ساخته شده است که از یک سمت به صخره های کوه ‏Shilithorn‏ متصل شده ‏و سمت دیگر آن نیز به پرتگاهی ترسناک ختم می شود که البته برای افراد ماجرا گذرگاهی هیجان انگیز و لذت بخش است.

البته فراموش نشود افرادی که به گذرگاه ترسناک و هیجان انگیز کوه های سوییس سفر می کنند علاوه بر عبور از راهرو ۲۰۰ متیز فلزی بایستی در اوج هیجان  از یک تونل ۸ متری طوری نیز که ترسناک ترین محل تردد این گذرگاه هیجان انگیز است عبور کنند.

به قول افراد حاضر در این محل بیشتر هیجان مسیر گذرگاه ترسناک و هیجان انگیز کوه های سوییس به این است که شیوه ساخت آن یکنواخت نیست ، افراد در ‏قسمت هایی از آن به روی پل شیشه ای قدم بر می دارید و  در جایی دیگر نیز مجبور خواهید شد که از کوه بالا بروید و یا در مسیری قدم ‏بردارید که راهروی آن سیمی است. هر چند که این گذرگاه ایمن و محکم ساخته شده اما برای افراد علاقه مند به عبور از آن هیچ جای نگرانی نیست .

مسیر گذرگاه ترسناک و هیجان انگیز کوه های سوییس در ارتفاع ۲۹۷۰ متری قرار دارد و افرادی که وراد این گذرگاه ۲۰۰ متری می شوند ابتدا باید به سمت پایین حرکت کند.

در قسمت هایی از مسیر نیز علاقه مندان ‏به عکاسی یا تماشای مناظر زیبای کوهستانی می توانند به جایگاهی که برای ایستادن و تماشای اطراف ایجاد شده بروند و از ‏تماشای قله های برفی و مناظر پانورامیک و بی نظیر کوهستانی لذت ببرند. در مسیر علاوه بر عرشه تماشا ، یک ایستگاه تله ‏کابین نیز وجود دارد که افرادی که نمی خواهند یا نمی توانند ادامه مسیر را طی کنند با تله کابین به مقصد برسند. ‏ ‏‏


منبع: برترینها

این پسر ایرانی یک شعبده باز ایلوژنیست است

مجله همشهری سرنخ – خاطره علی نسب: با لبخند وارد سالن می شود و روی استیج راه می رود. هنوز با حضار سلام و احوالپرسی نکرده که در مقابل چشم آنها ناپدید می شود و بعد از چند ثانیه در یک حفاظ شیشه ای آکواریوم شکل ظاهر می شود. زنگ آغاز برنامه همین جا می خورد.

حضار با نگاه های متعجب به صحنه خیره مانده اند. شعبده باز جوان در داخل حفاظ شیشه ای به حضار خوشامد می گوید و سپس دستیارش پارچه ای قرمز رنگ روی حفاظ شیشه ای می کشد و مرد جوان در یک چشم به هم زدن دوباره روی استیج ظاهر می شود و حالا این آقای دستیار است که از پشت شیشه های حفاظ آکواریومی شکل برای حضار دست تکان می دهد. این شعبه باز یک «ایلوژنیست» قهار است که چندی پیش با همین برنامه توانست مقام نخست بخش «ایلوژن» را در اولین مسابقات استعدادیابی شعبه بازی در ایران از آن خود کند.

من «مدریک» هستم!

«محمد حیدری» را در عرصه شعبده بازی به نام «مدریک» می شناسند. مدریک یک نام اصیل ایرانی و به معنی پسر باهوش است، می گوید این نام را «رضا کریمی» پدر شعبه بازی ایران برای او انتخاب کرده و دلیلش هم برای انتخاب این اسم، باهوشی این شعبده باز روی صحنه بوده است.

این مرد جوان یک شعبه باز ایلوژنیست است

می گوید پدرش مدیر سینما بوده و به همین دلیل دور و اطرافش همیشه پر بوده از هنرمندان و شعبده بازان: «علاقه زیادی به شعبده بازی داشتم و از دیدن اجراهای شعبده بازها به وجود می آمدم. شش ساله بودم که به سراغ یکی از شعبده بازان حرفه ای رفتم و از او خواستم یک بازی شگفت انگیز به من آموزش بدهد. «داریوش» یکی از شعبده بازان معروف آن دوران، زمانی که علاقه ام را به هنر شعبده دید برایم وقت گذاشت و یک تردستی جالب به من آموزش داد.»

شعبده باز شش ساله

«بعد از تمرین بسیار، در شش سالگی اولین شعبده ام را انجام دادم. یک روزنامه را جلوی چشم تماشاگران می گرفتم و آن را به دست یکی از حاضران می دادم که روزنامه را خوب بررسی کند، بعد از تایید تماشاگر یک پارچ آب بر می داشتم و روی روزنامه آب می ریختم، روزنامه سالم می ماند ولی تا روزنامه را بر می گرداندم، آب روی زمین می ریخت. به حدی از انجام این شعبده، هیجان زده بودم که گاهی یک روز، ۱۰ بار آن را اجرا می کردم. هنوز هم گاهی اوقات این شعبده را روی صحنه یا در خیابان برای مردم انجام می دهم.»

از هشت سالگی همراه شعبده بازان معروف، روی استیج رفت و برنامه اجرا کرد: «اعتماد به نفس بالایی داشتم. از این که می توانستم کاری خاص انجام بدهم که کمتر کسی توانایی انجامش را داشت احساس غرور می کردم. البته باید بگویم پدر و مادرم راضی نبودند و می گفتند که باید درس بخوانم اما من آنقدر به شعبده علاقه داشتم که سعی کردم آنها را راضی کنم تا اجازه بدهند با شعبده بازها همکاری ام را ادامه بدهم.»

این مرد جوان یک شعبه باز ایلوژنیست است

از خیال بافی تا «ایلوژن»

می گوید آدم بسیار خیال بافی است و بیشتر اوقات در خیال و رویاهایش زندگی می کند، برای مثال همیشه دوست داشته با کمک نیروی ذهن، پرواز کند و توانسته است از طریق همین رویاپردازی پروازی جالب را طراحی و اجرا کند: «شعبده چندین شاخه دارد که یکی از آنها، شاخه «ایلوژن» است، در این شاخه از شعبده، شعبده باز با استفاده از انرژی روح و جسم و ایجاد توهم، سعی می کند فکر و ذهن تماشاگر را در دست بگیرد. من عاشق خیال پردازی هستم و این علاقه، من را به سمت شاخه ایلوژن برد تا پرواز کنم. روی صحنه ناپدید شوم، جسمم را به دو نیمه تقسیم کنم و …»

رد شدن از دیوار و پرواز

مدریک برای مان مثالی می زند از اجراهای جهانی که در بخش ایلوژن تاکنون روی صحنه رفته است تا ما را بیشتر با این شاخه عجیب و غریب تردستی آشنا کند: «حتما تاکنون شما بیننده اجرای پرواز کریس آنجل بوده اید. در این اجرا، کریس با استفاده از تمرکز و انرژی، از سطح زمین جدا شده و چند سانتی متر از زمین فاصله می گیرد، روی پله ها می پرد یا مجددا به زمین بر می گردد. این اجرا، انرژی زیادی از شعبده باز می گیرد و سال ها باید برای اجرایش تمرین کرد، این شبک اجرا در شاخه ایلوژن قرار می گیرد.

او اشاره می کند به یکی از اجراهای دیوید کاپرفیلد: «کاپرفیلد جلوی چشم صدها بیننده از یک طرف دیوار چین وارد و در طرف دیگر ظاهر می شود.»

مدریک هم ادعا می کند که می تواند مانند دیوید کاپرفیلد از دیوار رد شود یا مثل کریس آنجل پرواز کند: «انجام این کارها، تمرین زیادی می خواهد. من سال ها برای انجام این کار تمرین کردم، بارها زمین خوردم و دچار مشکلات جسمی و روحی شدم تا توانستم راز این کار را کشف کنم. این را فقط شعبده بازها می دانند که برای انجام هر کار جدید، چقدر انرژی از یک شعبده باز گرفته می شود و او چه فشار روانی را تحمل می کند.»

این پسر جوان، چهار سالی است که به صورت حرفه ای در این شاخه شعبده فعالیت می کند: «ایلوژنیست ها انسان های بسیار خاصی هستند. آنها توانایی انجام کارهایی را دارند که هر کسی ندارد. می خواهم تا آدم خاصی نباشی و تمرکز ذهنی نداشته باشی، نمی توانی ایلوژن کار کنی.»

محمد حیدری می گوید اگر حمایتگر مالی داشت حتما یک روز از دیوارهای تخت جمشید عبور می کرد.

این مرد جوان یک شعبه باز ایلوژنیست است

تا یک قدمی مرگ

او اولین کسی است که در کشورمان اجرای سخت جلیقه دیوانگان را روی صحنه برده است: «از این جلیقه برای کنترل افراد دیوانه و جانی استفاده می کنند. به محض بستن این جلیقه، دست های انسان قفل می شود و او از هر گونه حرکت از طریق کتف و دست و … باز می ماند. این جلیقه امنیت بسیار بالایی دارد و حتی از دستبندی که به دست متهمان می زنند قدرت بیشتری دارد. من اولین کسی بودم که برای نخستین بار این جلیقه را پوشیدم و از ارتفاع پنج متری از سطح زمین آویزان شده و در مدت زمان کوتاهی موفق به باز کردن آن شدم.»

او این اجرای دیوانه کننده و دلهره آور را در اولین مسابقه استعدادیابی شعبده بازی ایران اجرا کرد و با این کار توانست نظر کارشناسان را جلب کند: «بگذارید یک خاطره از پشت صحنه تمرینات جلیقه دیوانگان برای تان تعریف کنم تا درک کنید که این اجرا چقدر می تواند خطرناک باشد. در یکی از تمرین هایم از دستیارم خواستم جلیقه را به تنم کند و پایم را به طناب ببندد و کمک کند تا از مچ پا از جرثقیل آویزان شوم.

همه این مراحل به خوبی اجرا شد و من از ناحیه پا از جرثقیل آویزان شدم. زمانی که چند متر از سطح زمین ارتفاع گرفتم، شروع کردم به باز کردن جلیقه اما متوجه شدم به طناب گیر کرده است، انگار پاهایم به طناب گره خورده بود. مجبور شدم فشار بسیار سنگینی روی مچ پایم تحمل کنم. بالاخره توانستم جلیقه را باز کنم اما هر کاری کردم نتوانستم پایم را باز کنم، به همکارانم گفتم من را پایین بیاورند اما جرثقیل دچار نقص فنی شده بود.

این نقص فنی باعث شد مدت زیادی آویزان بمانم. اطرافیانم هر کاری می کردند نقص فنی حل نمی شد، کم کم نفسم گرفت و احساس کردم در حال بیهوش شدن هستم که ناگهان دست دستیارم را روی صورتم حس کردم که به صورتم می زد و اسمم را صدا می زد. کافی بود چند ثانیه دیرتر من را به پایین منتقل می کردند تا برای همیشه با زندگی خداحافظی کنم.»

نیزه در شکم

یکی از برگ های برنده او روی صحنه قدرتش در اجرای یکی از آیتم های هراسناک است: «یکی از تماشاگران را به روی صحنه دعوت می کنم و از او می خواهم وارد یک جعبه بسیار عادی بشود که از قبل توسط تماشاگران بررسی شده است. از او می خواهم از انجام حرکت اضافی بپرهیزد و بعد شروع می کنم به فرو کردن ۱۰ شمشیر در داخل جعبه و بعد در حالی که تماشاگران احساس می کنند که فرد داخل جعبه آسیب دیده است از این فرد در سلامت کامل رونمایی می کنم. گاهی اوقات در انجام این آیتم خودم هم دچار ترس می شوم.»

آیتم مورد علاقه اش آیتمی است که در آن دستیارش او را روی ده ها خنجر می خواباند و دو بار به صورت خوابیده روی نیزه ها چرخانده می شد: «بدن او سوراخ می شود و می افتد پایین و در حالی که همه تصور می کنند همه چیز تمام شده است اما او همچنان زنده است.» مدریک می تواند به راحتی هر چسمی مانند سکه را با تمرکز و انرژی خاصی که دارد جلوی چشم افراد دیگر خم کند.

این مرد جوان یک شعبه باز ایلوژنیست است

ناهار و شام شیشه می خورم

مدریک ادامه می دهد: «از خوردن لامپ و مهتابی خاطرات زیادی به یاد دارم. یک بار در یکی از اجراهایم، زمانی که می خواستم مهتابی بخورم پسر جوانی از بین جمعیت فریاد زد: «این که کاری ندارد، من هم می توانم مهتابی بخورم.»

مجری بعد از شنیدن این ادعا از او خواست روی صحنه بیاید و شروع کند به خوردن مهتابی، من اصرار کردم که به خاطر سلامتی خودش این کار را نکند و از مجری خواستم که او را منصرف کند اما پسر جوان ادعا داشت که می تواند این کار را انجام بدهد و قبلا هم انجام داده است.

زمانی که قسمتی از شیشه مهتابی را در دهانش گذاشت به شدت دچار جراحت زبان و دهان شد و همان مقدار شیشه ای را که در دهان داشت بیرون ریخت. من همانجا به همه اعلام کردم که چنین کار خطرناکی را تجربه نکنند. برای شان توضیح دادم که با انجام این کار ممکن است حتی فرد دچار خونریزی داخلی بشود. باید قبول کرد که ما شعبده بازها قدرت هایی داریم که مردم عادی ندارند.»

مدریک می خندد و ادامه می دهد: «البته خیلی از ما این قدرت ها را از ابتدای کودکی داشته ایم و به خاطر این استعدادها و توانایی ها به سمت هنر شعبده بازی رفته ایم.»

جان دادن به خاکستر

مدریک توانایی وصل کردن قسمت های آتش زده یک اسکناس را هم دارد: «از یکی از تماشاگران می خواهم یک اسکناس از جیبش بیرون بیاورد و شماره سریال آن را به خاطر بسپارد. بعد از آن چند میوه جلوی او می گذارم و از او می خواهم یکی از میوه ها را انتخاب کند، جلوی چشمان او اسکناس را از وسط پاره می کنم تا به دو قسمت تقسیم شود و بعد یک قسمت را به دست تماشاگر می دهم و قسمت بعدی را آتش می زنم و خاکسترش را می خورم.

بعد از چند ثانیه نیمه آتش زده اسکناس را از داخل میوه انتخاب شده توسط تماشاگر بیرون می کشم. زمانی که تماشاگر نیمه بیرون آمده از داخل میوه را بررسی می کند، می بیند که دقیقا همان بخش دیگر اسکناسش است. شماره سریال همخوانی دارد و حتی جای پاره شدن کاملا با هم مطابقت دارد و می توان کاملا به هم چسباندشان.»

تردست همه فن حریف، این روزها در جزیره کیش و در برنامه «دینامیت شو» روی استیج می رود: «پیشنهاد اجرا در خارج از کشور را داشتم ولی فعلا تصمیمی در این باره نگرفته ام. برایم مهم است که در ایران این هنر را به صورت مدرن معرفی کنم و فعلا همه فکر و ذکرم شده طراحی، اجرا و تمرین.»

هر چند او یک ایلوژن کار است اما می گوید می تواند در عرضه منتال و کلوز آپ و شعبده های خیابانی هم موفق عمل کند: «چرا تعجب کردید؟ یک شعبده باز کسی است که در همه شاخه های شعبده با قدرت عمل کند.»


منبع: برترینها

کشف فسیل ۱۱۰ میلیون ساله دایناسور

برترین ها: مجله نشنال جئوگرافیک اخیرا تصاویری از یک فسیل کشف شده دایناسور منتشر کرده، بقایای یک دایناسور گیاهخوار زره پوش که ۱. ۳۶ تن وزن داشت. کارگران معدن در سال ۲۰۱۱ این فسیل را یافته و سعی کردند راه را هموار کنند تا آن را سالم خارج کنند. اپراتور تجهیزات «شاون فانک» در آلبرتا روزش را مثل هرروز دیگری شروع کرد و نمی‌دانست که در نزدیکی رویاهای یک باستان شناس قرار دارد. ماشین او حین حفاری در معدن با چیزی سخت‌تر از سنگ برخورد کرد و درحالی که او قبلا هم ضمن کارش با فسیل‌های متعددی روبرو شده بود، اما این یکی متفاوت بود.

اکنون شش سال از آن زمان گذشته و این قطعه در موزه سلطنتی تیرل در آلبرتا یافت می‌شود. محققان معتقدند که این نودوسائور کاملا فسیل شده، اما فقط قسمت جلویی در شرایطی بوده که حفظ شود. این دایناسور که ۱۱۰ میلیون سال پیش زندگی می‌کرده ۵. ۵ متر طول داشته است. از آنجا که دایناسورهای زره پوش پیش از فسیل شدن می‌پوسند، کشف نودوسائور آلبرتا شانس کمیابی برای دیدن این جانور قابل توجه در شکوه کامل آن است. تصویر این نودوسائور آناتومی منحصربفرد آن را نشان می‌دهد و رد پاهایی که شبیه پرندگان مدرن و مارمولک‌های بزرگ است.

 کشف فسیل ۱۱۰ میلیون ساله دایناسور
کشف فسیل ۱۱۰ میلیون ساله دایناسور 


منبع: برترینها

آیا نژاد انسان توسط بیگانگان به زمین آورده شده است؟

آیا تا به حال این سوال برایتان پیش آمده که نژاد انسان از کجا به زمین راه یافته است؟ چه اتفاقی می‌افتد اگر متوجه شویم که ما همان بیگانگان فضایی هستیم؟!

آیا نژاد انسان توسط بیگانگان به زمین آورده شده است؟

آیا وقت آن رسیده است که ما انسان‌ها، سرانجام دست از جستجو برای موجودات بیگانه برداریم و خود را موجودات فضایی بنامیم؟! به عقیده‌ برخی از دانشمندان، گونه امروزی انسان‌ها، نژادی دورگه و ترکیب شده با سایر موجودات است. گفته‌ می‌شود که منظومه آلفا قنطورس به عنوان نزدیک‌ترین منظومه ستاره‌ای خارج از منظومه شمسی، منشا تولد انسان‌های امروزی، در حدود صدها هزار سال قبل بوده است.

گروهی از باستان‌شناسان با بررسی بقایای شهر کیش (Kish) در عراق امروزی، به اسناد باستانی بسیاری از تمدن سومر دست یافته‌اند. گفته می‌شود که کتیبه‌های کشف شده در کیش، به تاریخی در حدود ۳۵۰۰ سال پیش از میلاد حضرت مسیح بازمی‌گردد!

یکی از عجیب‌ترین دستاوردهای باستان‌شناسان در کتیبه‌های سومر، کشف لیست پادشاهان باستانی سومریان است. اولین این پادشاهان، جشور (Jushur) نام داشته و جانشین او، کولاسینا بیل (Kullassina-bel) بوده است. جالب است بدانید که در زبان اکدی، کولاسینا بیل با عبارت «همه آنان از خدایان بوده‌اند» معنی می‌دهد. بنابراین، برخی محققان بر این باورند که در این دوره تاریخی، شهر کیش فاقد یک قدرت مرکزی بوده است.

باستان‌شناسان و تاریخ‌دانان بر این باورند که خط مورد استفاده در این کتیبه، مربوط به ۱۰۰ سال پیش از اکتشاف خط نوشتاری میخی سومری و هیگرولیف مصری بوده است. به واقع، تلاش برای توسعه یک سیستم نوشتاری برای بیان و تبادل افکار، از مهم‌ترین تفاوت‌های نژاد انسان با سایر جانداران کره زمین به شمار می‌رود.

پنج هزار سال بعد از این وقایع، نژاد انسان موفق به کشف الکتریسیته، توسعه سیستم‌های کامپیوتری، شکاف دادن اتم‌ها و حتی قدم نهادن بر کره ماه شدند. ما انسان‌ها، موفق به اکتشاف‌های بی‌سابقه‌ای شده‌ایم که تا پیش از ما، هیچ موجود دیگری نتوانسته بود بخش کوچکی از آن را کشف کند.

آیا نژاد انسان توسط بیگانگان به زمین آورده شده است؟

هیچ گونه دیگری از جانداران کره زمین، نمی‌توانند در مدت زمانی کوتاه، به چنین اکتشافات منحصر به فردی دست پیدا کنند. جالب توجه است که بدانید در مقایسه با دیگر جانداران کره زمین، فرآیند تکامل انسان‌ها بسیار کوتاه‌تر از سایرین بوده است.

با توجه به اینکه نژاد انسان‌ ، تنها چند میلیون سال است که ساکن کره زمین شده‌، یکی از بزرگ‌ترین پرسش‌های علمی مربوط به تمام زمان‌ها مطرح می‌شود: به چه علت هیچ موجود دیگری، نتوانسته زودتر از نژاد انسان، به اکتشافات امروزی ما دست پیدا کند؟ پاسخ این سوال بدیهی است؛ چرا که انسان پیشرفته‌ترین موجود کره زمین بوده و چنین مسئله‌ای در کتب مذهبی نیز مورد بحث قرار گرفته و انسان را «اشرف مخلوقات» معرفی می‌کند.

اما در اینجا قصد داریم شما را با یک تصور عجیب رو‌به‌رو سازیم! برای یک لحظه تصور کنید که همه ما مجبور شویم برای ادامه زندگی، به جنگل بازگردیم؛ همچون نیاکان اولیه خود! بسیاری از کارشناسان بر این عقیده‌اند که بخش بسیار بزرگی از جمعیت انسان‌ها، در مدت کوتاهی جان خود را از دست داده و نمی‌توانند با شرایط جنگل سازگاری پیدا کنند. واقعیت این است که نژاد انسان ، یک موجود غیرسازگار است. اگر شرایط زندگی بر روی زمین تنها اندکی متفاوت شود، بسیاری از ما قادر به ادامه حیات نخواهیم بود.

صرف نظر از هوش حیرت‌انگیز نژاد انسان ، زیست‌شناسان متوجه تضاد شدید فیزیولوژی انسان و سایر حیوانات شده‌اند. بسیاری از دانشمندان معتقدند که در مقایسه با سایر جانداران ساکن زمین، انسان‌ها عجیب‌ترین نوع آنان هستند! برای مثال، یک کره اسب به محض تولد قادر است بر روی پاهای خود ایستاده و به طور مستقل حرکت کند. این در حالی‌ست که نوزاد انسان پس از تولد، موجودی بسیار ‌آسیب‌پذیر و غیرمستقل است و به نظر می‌رسد که تولدی زودهنگام دارد. از این رو، بسیاری از پژوهشگران معتقدند که در کنار هوش مثال زدنی، ما انسان‌ها آسیب‌پذیری‌های بسیاری را در ذات داریم.

انسان‌های امروزی، پس از میلیون‌ها سال تکامل، می‌توانند بر روی دو پای خود ایستاده و با تسلطی مناسب، اقدام به دستکاری اشیا و یا تولید ابزارهای مختلف کند. با این وجود، کارشناسان بر این باورند که این تکامل، برای انسان هزینه سنگینی را در بر داشته است. درد کمر یکی از نشانه‌هایی‌ست که پژوهشگران در اثبات این فرضیه ارائه می‌کنند. این در حالی‌ست که سایر حیوانات با چنین مشکلاتی سر و کار نداشته و این انسان‌ها هستند که ناسازگاری بسیاری را با شرایط حاکم بر کره زمین دارند.

آیا نژاد انسان توسط بیگانگان به زمین آورده شده است؟

حال همه این چیزها به چه معنا هستند؟ به گفته یک کارشناس، نژاد انسان در واقع همان موجودات بیگانه‌ای است که مدت‌هاست دنبال آنان می‌گردیم!

دکتر الیس سیلور (Dr. Ellis Silver)، با ارائه یک نظریه جدید، از بیگانه بودن نژاد بشر خبر می‌دهد! او بر این باور است که نشانه‌های بسیاری در مورد انسان وجود دارد که او را به عنوان یک بیگانه فرازمینی معرفی می‌کند؛ درواقع با استناد بر این نظریه می‌توان گفت که نوع بشر، همراه با سایر حیوانات در کره زمین تکامل نیافته است! الیس سیلور در کتابی تحت عنوان «انسان‌ها زمینی نیستند: یک ارزیابی علمی از شواهد» (Humans Are not From Earth: a Scientific Evaluation of the Evidence)، با ۱۳ فرضیه و ۱۷ فاکتور مهم، مسئله غیرزمینی بودن انسان‌ها را مورد بررسی قرار داده است. در نوشته‌های دکتر الیس سیلور می‌خوانیم:

    با وجود هوش و تفکر شگفت‌انگیز انسان، به نظر می‌رسد که کره زمین سیاره اصلی ما نباشد؛ چرا که شرایط حاکم بر زمین در زمانی کوتاه بر ما تاثیر می‌گذارند! به عنوان مثال، می‌توان به آسیب‌های نور خورشید، ابتلا به بیماری‌های مزمن و عدم علاقه ذابی انسان به بسیاری از مواد غذایی طبیعی اشاره کرد.

به گفته دکتر الیس، یکی از مشکلات عجیب در مورد نژاد انسان‌ ، دردهای آزاردهنده در قسمت کمر است. به نظر می‌رسد که منشا اصلی نژاد امروزی بشر، سیاره‌ای با گرانش کمتر بوده و ناسازگاری ما با کره زمین، چنین مشکلی را پدیدار می‌سازد. نکته عجیب‌تر اینکه نوزادان انسان به علت دارا بودن سرهایی بزرگ، تولدی دشوارتر را نسبت به سایر حیوانات دارند. همین علت، موجب مرگ و میر بسیاری از مادران و نوزادان در هنگام زایمان می‌شود.

آیا نژاد انسان امروزی، دارای منشا فرازمینی از منظومه آلفا قنطروس است؟

بنابراین، اگر ما انسان‌ها زمینی نیستیم، سیاره اصلی‌مان کجاست؟ به عقیده دکتر الیس، به احتمال فراوان، نژاد انسان حاصل ترکیب نئادرتال‌ ها با گونه‌های دیگر است. در این فرضیه می‌خوانیم که موجودات ساکن منظومه ستاره‌ای آلفا قنطروس، منشا انسان‌های امروزی بوده و در گذشته‌ای دور، آغازی بر انسان مدرن شده‌اند. میلیون‌ها نفر از انسان‌های ساکن زمین، به طور قطع بر یقین می‌گویند که به زمین تعلق نداشته و منشا آنان فرازمینی است!

آیا نژاد انسان توسط بیگانگان به زمین آورده شده است؟

دکتر الیس در این باره می‌گوید:

    تصور من بر این است که گونه‌ امروزی بشر، در خارج از کره زمین تکامل یافته و علت عدم سازگاری‌‌های متعدد او با محیط را در همین زمینه می‌توان جستجو کرد. این احتمال وجود دارد که ما به عنوان یک گونه بسیار پیشرفته از موجودات، به زمین فرستاده شده‌ایم. شاید ما انسان‌ها، ذاتا موجودات خشمگین و خطرناکی هستیم و با قرار گرفتن در سیاره زمین، می‌بایست یاد بگیریم که چگونه رفتارهای خود را به درستی تکامل بخشیم. به عقیده من، انسان‌ها بر اساس تکامل مرسوم و شناخته شده به انسان امروزی تبدیل نشده‌اند؛ در واقع ما انسان‌ها بین ۶۰ هزار تا ۲۰۰ هزار سال پیش، توسط گونه‌ای دیگر از موجودات فضایی، به زمین فرستاده شده‌ایم.

علاوه بر این، با استناد بر مطالعات رابرت سپهر (Robert Sepehr)، بررسی‌های صورت گرفته بر توالی DNA انسان، نشان می‌دهد که نژاد انسان امروزی، از نژاد آفریقایی‌های باستانی نبوده و به جای آن، یک گونه دورگه است!

در رابطه با همین موضوع، سوالات بسیاری پیرامون مسئله گروه خونی Rh منفی وجود دارد. اگر همه‌ انسان‌های امروزی، دارای گروه خونی سازگار با نیاکان آفریقایی خود داشته باشند، می‌توان او را موجودی با تکامل مرسوم معرفی کرد، اما در مورد انسان‌ها چنین چیزی صدق نمی‌کند! همین موضوع، خیل عظیمی از سوالات را در زمینه‌های مختلف علمی پدید آورده است که پاسخ به آنان امری بسیار سخت و تا حدی غیرممکن به نظر می‌رسد. گروه خونی Rh منفی از کجا آمده است؟ علت عدم نگهداری مادر با گروه خونی Rh منفی از جنین با گروه خونی Rh مثبت چیست؟ مطالعه این فرضیه‌ها، ما را به سمتی سوق می‌دهد که در نژاد تکامل یافته خود شک کرده و انسان را موجودی دورگه و ترکیب شده با بیگانگان بشناسیم.

رابرت سپهر، در کتابی تحت عنوان «گونه فراموش شده: تاریخ از یاد رفته ما» (Species with Amnesia: Our Forgotten History)، اطلاعات مرموزانه‌ای را از گروه خونی Rh منفی ارائه می‌کند. در این کتاب می‌خوانیم که نژاد انسان امروزی، احتمالا حاصل تولید مثل گونه‌ای فوق پیشرفته از تمدن‌های باستانی، با اولین نسل‌های انسان زمینی است. گفته می‌شود که این نژاد پیشرفته از تمدن بشری، بر اثر یک فاجعه بزرگ جهانی نابود شده و انسان‌های مدرن امروزی، بازمانده‌های آن هستند.

آیا نژاد انسان توسط بیگانگان به زمین آورده شده است؟

رابرت سپهر استدلال می‌کند که هر نسل با نابودی نسل قبلی، به حیات خود ادامه داده و بخش کوچکی از علوم و ابزارهای آن را مورد استفاده قرار داده است. انسان مدرن تصور می‌کند که دستاوردهای امروزی، حاصل تفکر و اختراعات هم‌نوعان خویش است؛ این در حالی‌ست که بسیاری از دستاوردهای امروزی ما، در تمدن‌های گذشته نیز وجود داشته و توسط مردمان آن مورد استفاده قرار می‌گرفته است.

مردمان ناحیه Basque (قسمتی مشترک از مرز اسپانیا و فرانسه)، دارای بیشترین درصد از انسان‌هایی با گروه خونی Rh منفی هستند. حدود ۳۰ درصد از آن‌ها دارای ژن (rr) از Rh منفی و ۶۰ درصد دیگر دارای یک ژن (r) از گروه خونی Rh منفی هستند. در قسمت دیگری از کتاب رابرت سپهر می‌خوانیم:

    بر اساس گزارش اتحادیه بین‌المللی حفاظت از طبیعت (IUCN)، تعداد پستانداران شناخته شده بر روی کره زمین، به ۶۱۲ گونه مختلف بازمی‌گردد که هیچ‌یک از آنان به جز انسان، دارای گروه خونی Rh منفی نبوده‌اند!

نظر شما در این مورد چیست ؟


منبع: برترینها

رکوردهای جالب و باورنکردنی گینس (۴۹)

همه می‌دانیم کتاب گینس هرساله رکوردهای مختلف دنیا را در خود جای می‌دهد رکوردهایی که علاوه بر عجیب بودنشان بسیاری از آن‌ها باورنکردنی و به دور از تصور همۀ ما است این رکورد‌ها شامل دستاورد‌ها و استعدادهای انسان و در برخی مواقع پدیده‌های طبیعی می‌باشند.

برترین ها: همه می‌دانیم کتاب گینس هرساله رکوردهای مختلف دنیا را در خود جای می‌دهد رکوردهایی که علاوه بر عجیب بودنشان بسیاری از آن‌ها باورنکردنی و به دور از تصور همۀ ما است این رکورد‌ها شامل دستاورد‌ها و استعدادهای انسان و در برخی مواقع پدیده‌های طبیعی می‌باشند.

بعضی از رکورد‌ها نیز در رشته‌های مختلفی هستند که شاید برخی از آن‌ها را واقعا نشنیده باشید. رکوردهای عجیب در کتاب گینس تعداد کمی ندارند و بسیار متنوع اند، با ما همراه باشید تا در این بخش جدید در مجله اینترنتی برترین ها، جدید‌ترین و متفاوت‌ترین رکورد‌های ثبت شده در گینس را مشاهده کنید و از آن‌ها باخبر شوید.

مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.

****

بزرگترین توپ بادی ساحلی

یک توپ ساحلی فوق العاده بزرگ به تازگی راه خودش را به کتاب رکوردهای گینس باز کرده است. قوانین گینس برای ثبت این رکورد این بود که توپ باید از مواد مشابه همان توپ‌های ساحلی استاندارد ساخته شود و رکورد توپ قبلی که ۱۵. ۸۲ متر قطر داشت را بشکند. قطر این توپ جدید ۱۹. ۹۷ متر و راه راه قرمز و آبی بود.

رکوردهای جالب و باورنکردنی گینس (۴۹)
رکوردهای جالب و باورنکردنی گینس (۴۹) 
رکوردهای جالب و باورنکردنی گینس (۴۹) 

بزرگترین مجسمه میوه

کسانی که در خیابان استفان مشهور قدم می‌زنند با مونومان تاریخی روبرو می‌شوند که اکنون با عنوان بزرگترین مجسمه میوه وارد کتاب رکوردهای گینس شده است. این درخت میوه ۳. ۰۶ متری شامل ۱۲۰۰ قطعه آناناس، پرتقال، توت فرنگی، هلو و انبه می‌شود. این پروژه از حدود یک سال پیش آغاز شده بود.

 رکوردهای جالب و باورنکردنی گینس (۴۹)
رکوردهای جالب و باورنکردنی گینس (۴۹) 
کوچکترین روزنامه جهان

هرصبح میلیون‌ها نفر در سراسر جهان خبرهای چاپ شده را در روزنامه‌ها هنگام خوردن صبحانه یا رفتن به محل کارشان می‌خوانند. هرچند شاید در عصر گوشی‌های هوشمند و اینترنت، افراد کمی این کار را کنند، اما هنوز هم کسانی هستند که این رسانه را انتخاب می‌کنند. اما چند نفر در جهان روزنامه‌ای که به اندازه یک بند انگشت است را می‌خوانند؟ قطعا تعداد زیادی نیستند. این یکی از ۳۰۰۰ نسخه چاپ شده از کوچکترین روزنامه جهان است که ابعاد آن ۱۸. ۲۷ × ۲۵. ۳۵ میلیمتر است. جالب است بدانید که این روزنامه زیر ذره بین قابل خواندن است.

 
رکوردهای جالب و باورنکردنی گینس (۴۹)
رکوردهای جالب و باورنکردنی گینس (۴۹) 
رکوردهای جالب و باورنکردنی گینس (۴۹) 
رکوردهای جالب و باورنکردنی گینس (۴۹) 

بزرگترین گردهمایی با لباس سوپرمن

یکی از شرکت‌های برتر لباس بالماسکه در بریتانیا، صد‌ها لباس سوپرمن رایگان در ابعاد و اشکال متنوع، در اختیار طرفداران مشتاق موسیقی در جشنواره کندال کالینگ در کامبریا گذاشت تا رکورد جدید بزرگترین گردهمایی با لباس سوپرمن را به نام خود ثبت کند. ۸۶۷ نفر در این گردهمایی شرکت کردند و با موفقیت رکورد قبلی که متشکل از ۵۶۶ نفر در شیکاگو بود را شکستند. این رکورد باهدف افزایش آگاهی درمورد «کمک به قهرمانان» انجام شده، یک موسسه خیریه که امکانات بهتر برای مجروحین ارتش بریتانیا فراهم می‌کند.

رکوردهای جالب و باورنکردنی گینس (۴۹)
رکوردهای جالب و باورنکردنی گینس (۴۹) 
رکوردهای جالب و باورنکردنی گینس (۴۹) 

بلندترین پشمک جهان

این پشمک ۵. ۴۵ متر طول داشته و در آلمان قرار دارد. پشمک اولین بار در سال ۱۷۰۰ وارد اروپا شد، اما هرگز ابعادی مثل این نداشته است. برای مقایسه باید بدانید یک پشمک معمولی در کارناوال‌ها و نمایشگاه حدود ۳۰ گرم وزن دارد.

 رکوردهای جالب و باورنکردنی گینس (۴۹)

 

سریعترین مشت هنرهای رزمی

سریعترین مشت، ۷۲. ۴۲ کیلومتر بر ساعت سرعت داشته و توسط کیت لیدل آمریکایی در شیکاگو زده شده است. مربی بوکس لیدل به او گفته بود که مشت هایش سرعت غیرطبیعی دارند. او رکورد خودش را که در سال ۲۰۱۲ به دست آورده بود و ۷۰. ۸ کیلومتر بر ساعت سرعت داشت را شکست.

 رکوردهای جالب و باورنکردنی گینس (۴۹)

 

ضخیم‌ترین تار مو

ضخیم‌ترین تار مو ۴۷۷. ۵۲ میکرومتر و متعلق به میکا دایر از آمریکاست. این تار مو که تصویرش را در زیر مشاهده می‌کنید از ریش او کنده شده است. او با کمک دکتر پوست و مو و تکنولوژی میکرو وو برای اندازه گیری مویش استفاده کرده است.

رکوردهای جالب و باورنکردنی گینس (۴۹)


 

طولانی‌ترین زنده ماندن بعد از بای پس قلب دوبل

داستان بابی باوجود اینکه در ۴۰ سالگی شانس کمی برای زنده ماندن داشت، یکی از داستان‌های بقا و پشتکار و رکورد گینس است. بابی، ۷۸ ساله از کارولینای شمالی اکنون طولانی‌ترین بیمار بازمانده با پس قلب دوبل است. او عمل جراحی قلب باز را در زمانی انجام داد که مثل امروز رایج نبود. او اولین بار در سال ۱۹۷۵ تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت. او که در آن زمان تن‌ها ۳۷ سال داشت، این عمل تن‌ها گزینه او برای زنده ماندن و ادامه زندگی بود. بیماری قلبی او خانواده اش را به سطوح آورده بود، او پدرش را در سن چهار سالکی و دو برادرش را در دهه چهل زندگی به علت مشکلات قلبی عروقی از دست داده بود. درحالیکه اولین بای پس موفقی که در آمریکا انجام شد، تن‌ها هشت سال قبل از او انجام شده بود، بابی کنترل سرنوشتش را به دست گرفت و تحت این عمل جراحی قرار گرفت. ۶ آپریل امسال بابی توسط گینس به عنوان طولانی‌ترین بازمانده این عمل شناخته شد، او ۴۰ سال و ۲۱۶ روز بعد از این عمل زندگی کرده است. او دیگران را تشویق به جراحی می‌کند و آن را شانس تازه‌ای در زندگی می‌داند.
او اکنون بر پنج اصل زندگی می‌کند:

۱ – کاری برای دیگران انجام بده
۲ – کار خلاق انجام بده
۳ – کاری برای خودت انجام بده
۴ – کاری که یاد گرفته‌ای انجام بده
۵ – در طول روز یک بار بخند

رکوردهای جالب و باورنکردنی گینس (۴۹)
رکوردهای جالب و باورنکردنی گینس (۴۹) 
رکوردهای جالب و باورنکردنی گینس (۴۹) 

بزرگترین رقص ربات

بزرگترین رقص ربات با حضور ۲۵۲۴ رقصنده توسط توسط انجمن ملی کالج و دانشگاه رزیدنس هال در پنسیلوانیا اجرا شد.

رکوردهای جالب و باورنکردنی گینس (۴۹)

بیشترین بازیکن در بازی کینبال

این رکورد با حضور ۲۶۴ بازیکن در فرانسه به دست آمد. کینبال ورزشی است که با یک توپ بزرگ انجام می‌شود که در سال ۱۹۸۶ ابداع شد. در این تلاش سه تیم درگیر امتیازهای نهایی، تیم خاکستری ۲۵۸ امتیاز، تیم قرمز ۲۵۱ امتیاز و تیم سیاه ۲۴۹ امتیاز به دست آوردند.

رکوردهای جالب و باورنکردنی گینس (۴۹) 


منبع: برترینها

۱۰حقیقت رایج و نادرست که از کتاب های درسی آموخته اید

وقتی که شما می خواهید نکات ریزی را در مورد تاریخ و علم به تعداد زیادی دانش آموز یاد دهید آسان ترین راه این است که از توصیفات ساده استفاده نمایید. اما این موضوع ممکن است باعث تغییر در واقعیت امور و دادن اطلاعات نادرست منجر شود. برای مثال به همه ی ما گفته شده است که اسحاق نیوتن بعد از افتادن یک دانه سیب از درخت جاذبه را کشف کرد و این موضوع در واقع صحت ندارد. این داستان های تا حدودی نادرست نیز مانند افسانه ها، هسته ی واقعی دارند اما چیزهای غیرواقعی نیز به آن ها افزوده شده است. در ادامه قصد داریم شما را برخی از چیزهایی که در مدرسه به شما گفته شده و واقعیت نداشته اند آشنا کنیم.

۱- سوسمارهای چند رنگ برای استتار خودشان رنگشان را تغییر می دهند

10حقیقت رایج و نادرست که از کتاب های درسی آموخته اید

در فرهنگ عامه سوسمارهای «chameleon» به مارمولک های تند و تیزی گفته می شود که رنگ خود را مطابق با اشیاء و شرایط محیطی اطراف خود تغییر می دهند. این توانایی آن ها را به بازیگرانی قهار تبدیل کرده و بسیاری از تجیهزات نظامی برای تقلید این توانایی منحصر به فرد طراحی شده اند. اما واقعیت این است که در حالی که این توانایی بسیار خارق العاده به نظر می رسد اما آن ها این کار را برای تنظیم دمای بدن خود و نگه داشتن آن در یک حد خاص و تعامل با دیگر سوسمارهای هم نوع انجام می دهند و نه پنهان شدن از چشم شکارچیان. با این وجود می توان ادعا کرد که ماهی مرکب توانایی فوق العاده تری در مطابقت دادن رنگ پوست خود با محیط اطرافش دارد.


۲- کریستف کلمب قاره آمریکا را کشف کرد

10حقیقت رایج و نادرست که از کتاب های درسی آموخته اید

باور عمومی بر این است که کریستف کلمب قاره ی آمریکا را کشف کرده است. در سال ۲۰۰۵، تحقیقی که در دانشگاه میشیگان انجام گرفت نشان می داد که بیش از ۸۵ درصد مردم آمریکا بر این باور بودند که کریستف کلمب قاره ی آمریکا را کشف کرده است و تنها ۲ درصد توانستند استدلال کنند که با توجه به این که قبل از ورود کریستف کلمب به قاره ی آمریکا بومیان در این منطقه سکونت داشته اند پس قاعدتاً کریستف کلمب نمی تواند کشف کننده ی این قاره لقب بگیرد.

به هر ترتیب تمامی تاریخ دانان غربی بر سر این موضوع توافق دارند که اولین شخص اروپایی که به خاک قاره ی آمریکا قدم نهاد یک وایکینگ به نام لیِف اریکسون بوده که درسال ۱۰۰۰ میلادی سوار بر کشتی از گرینلند تا نیوفاوندلند در کانادا را در نوردیده است. البته شخصیت کریستف کلمب نیز از لحاظ تاریخی اهمیت بالایی دارد زیرا در ماجراجویی وی در سال ۱۴۹۲ به آمریکا وی بیماری را با خود به این منطقه آورد که در طی آن بخش عظیمی از ساکنان بومی آمریکا جان خود را از دست دادند و بدین ترتیب راه برای امپریالیسم اروپایی در نیمکره ی غربی هموار شد.


۳- می توانید مزه های خاصی را در قسمت های خاصی از زبان خود درک کنید

10حقیقت رایج و نادرست که از کتاب های درسی آموخته اید

بر اساس نقشه ی افسانه ای سطح زبان، بخش های مختلف زبان افراد برای تشخیص مزه های خاصی طراحی شده اند. قسمت عقبی زبان مزه های تلخ و قسمت جلو مزه های شیرین را تشخیص خواهد داد. اما این موضوع از نظر علمی صحت ندارد. گیرنده های مزه در سراسر سطح زبان وجود دارند و همه ی آن ها توانایی تشخیص همه نوع مزه ای را دارند. البته این موضوع صحت دارد که برخی از این گیرنده ها حساسیت بیشتری نسبت به یک مزه ی خاص دارند اما این تفاوت بسیار ناچیز است. در ضمن این تفاوت های ناچیز نیز با نقشه ی زبانی که در مدرسه به ما آموزش داده شده مطابقت ندارد.


۴- آیزاک نیوتن جاذبه را با افتادن یک دانه سیب روی سرش کشف کرد

10حقیقت رایج و نادرست که از کتاب های درسی آموخته اید

افسانه ی معروف سیب نیوتون صحت ندارد اما این افسانه نیز مانند بسیاری دیگر از افسانه های عامیانه تفسیری متفاوت از یک اتفاق واقعی است. در واقع هیچ سیبی روی سر آیزاک نیوتن نیفتاده و نیوتن نیز بعد از دید افتادن سیب از درخت در مورد جاذبه ی زمین تئوری پزدازی نکرده است. واقعه ی راستینی که در کتاب خاطرات آیزاک نیوتون آمده از پیاده روی وی همراه با یکی از دوستانش بعد از شام سخن می گوید:

“ما به باغ رفتیم و زیر سایه ی درختان سیب چای خوردیم و تنها من و دوستم بودیم. در میان دیگر حرف هایی که زده شد وی مانند گذشته در مورد جاذبه با من صحبت کرد. او از من پرسید که چرا سیب باید همیشه به طور عمودی به سوی زمین پایین بیاید؟ و در ادامه با خود گفت که چرا سیب به سمت طرفین یا بالا حرکت نمی کندو همیشه به سمت مرکز زمین متمایل است؟ مطمئناً باید دلیلی برای این موضوع وجود داشته باشد که زمین سیب را به سمت خود می کشد. باید یک نیروی کِشنده در زمین وجود داشته و مجموع این نیروی کِشنده باید در مرکز زمین متمرکز باشد و نه در جهت های دیگر آن. از این رو سیب به صورت عمودی به سمت زمین پایین می آید. اگر ماده ای ماده ی دیگر را به سمت خود بکشد باید حجم و اندازه فاکتور مهمی باشد. از این رو می توان نتیجه گرفت که سیب نیز زمین را به سمت خود می کشد همزمان که زمین نیز سیب را به سمت خود می کشد”.

البته امروزه توضیحات فیزیک بسیار ساده تر و دقیق تر از مفهوم جاذبه ی تعریف شده توسط نیوتن هستند. او صحبتی از فرضیه ی«نسبیت کلی» که آلبرت انیشتین ۲۰۰ سال بعد از آن سخن گفت به میان نیاورد و بحث های جدید در  فیزیک کوانتوم مفهوم نیوتن از جاذبه را بیش از پیش به چالش کشیده است.


۵- آلبرت انیشتین در مدرسه در درس ریاضی رد شد و یک دانش آموز بسیار تنبل بود

10حقیقت رایج و نادرست که از کتاب های درسی آموخته اید

این افسانه برای نوجوانان بسیار جالب است زیرا می توان در مدرسه یک شاگرد تنبل بود اما در بزرگسالی به یک نابغه ی علمی تبدیل شد. در حالی که داستان هایی در مورد افرادی که در بزرگسالی استعداشان شکوفا شده در همه جا وجود دارد اما این موضوع در مورد انیشتین صداقت ندارد. او در درس ریاضی و حتی دیگر درس ها نیز بسیار زرنگ و با استعداد بود. داستان ضعف او در درس ریاضی می توانند به این موضوع برگردد که وی نتوانست در امتحان ریاضی برای ورود به دانشکده ی پلی تکنیک زوریخ سوییس موفق شود.

اما در آن دوران وی هنوز دوران دبیرستان خود را تمام نکرده بود و به زبان فرانسوی تسلط کامل نداشت، زبانی که افراد متقاضی ورود به این دانشکده برای پاسخ دادن به سوالات باید تسلط کاملی به آن می داشتند. نکته ی مهم تر این که در واقع وی در امتحان ریاضی نمره ی لازم را کسب کرد اما نتوانست از پس امتجان ها زبان، گیاهشناسی و جانورشناسی برآید. افسانه های بسیار دیگری نیز در مورد انیشتین وجود دارند که از واقعیت دور هستند. برای مثال برخلاف ادعاهای رایج وی خیلی زودتر از همسالان خود خواندن را آموخت و هیچ مشکلی در یادگیری نداشته است.


۶- الماس از زغال سنگ بسیار فشرده شده به دست می آید

10حقیقت رایج و نادرست که از کتاب های درسی آموخته اید

هم الماس و هم زغال سنگ در زیر سطح زمین و از کربن ساخته می شوند و افسانه ی مذکور نیز از همین موضوع نشاًت می گیرد. اما باید بدانید کربنی که الماس را تشکیل می دهد بسیار خالص تر از کربن تشکیل دهنده ی زغال سنگ بوده و برای شکل گیری الماس گرما و فشار بسیار بیشتری لازم است.


۷- بر اساس تمای قوانین هوانوردی هیچ توجیهی برای توانایی پرواز کردن یک زنبور وجود ندارد

10حقیقت رایج و نادرست که از کتاب های درسی آموخته اید

بر اساس تصورات نادرست عمومی، بال های زنبور بسیار کوچک تر از آن هستند که بدن چاق و سنگین وی را از روی زمین بلند کنند. البته زنبورها بدون توجه به این طرز تفکر انسان ها هر جا که دلشان بخواهد می روند.این تصور کاملاً اشتباه بوده و زنبورهای عسل می توانندبه راحتی پرواز کنند. این باور نادرست از این موضوع منشاً می گیرد که بدن زنبور در مقایسه با بال های کوچک و ظریف اش بسیار بزرگ به نظر می رسد.

نکته ی مهم این است که بین یک موجود واقعی و یک مدل مکانیکی تفاوت های بسیاری وجود دارد. در واقع زنبورهای عسل با به هم زدن بسیار سریع و مداوم بال هایشان پرواز می کنند که بهترین روش برای بلند شدن در هنگام حمل یک بار سنگین به شمار می آید، همان کاری که زنبورهای عسل همواره در حال انجام آن هستند.


۸- پلوتون دیگر یک سیاره به شمار نمی آید

10حقیقت رایج و نادرست که از کتاب های درسی آموخته اید

اتحادیه بین المللی ستاره شناسی (International Astronomical Union (IAU)) که سازمانی علمی است که در مورد تعریف علمی واژه ی «سیاره» و دیگر مسائل و استانداردهای این حوزه تصمیم گیری می کند در ابتدا پلوتون را به عنوان نهمین سیاره ای که به دور خورشید می چرخد رده بندی کرد. در سال ۲۰۰۵ یک جرم سنگی فضایی بسیار بزرگ به نام «اریس» (Eris) که به دور خورشید می چرخید شناسایی شد. حجم این شیء آسمانی ۲۷ درصد بزرگ تر از پلوتون بود از این رو باید تعریف جدیدی از واژه ی «سیاره» صورت می گرفت.

در نهایت بر اساس تعریف این سازمان از واژه  ی «سیاره» هیچکدام از اجرام آسمانی پلوتون و ایریس شرایط لازم برای سیاره نامیدن شدن را نداشتند. در نهایت این دو به سیاره های کوتوله نغییر نام داده و در واقع پلوتون هنوز هم یک سیاره است اما سیاره ای کوتوله و کوچک.


۹-دیوار بزرگ چین تنها سازه ی ساخته شده به دست بشر است که می توان آن را از فضا دید

10حقیقت رایج و نادرست که از کتاب های درسی آموخته اید

قبل از هر چیز باید بگوییم اگر چه سازه های بزرگ ساخته شده توسط بشر مانند دیوار بزرگ چین را می توان از ماهواره هایی که در مدار زمین در حال گردش هستند مشاهده کرد اما هیچکدام از این سازه ها را نمی توان از کره ی ماه دید. آلن بین از فضانوردان آپولو ۱۲ در این باره می گوید:” تنها چیزی که از ماه می توانید ببینید یک فضای زیبا و تقریبا تماماً سفید است که رگه هایی از آبی و زرد نیز در آن وجود دارد و در برخی مواقع نیز می توان قطعاتی سبز را نیز مشاهده کرد. در چنین فاصله ای نمی توان هیچ سازه ی ساخته شده به دست بشر را دید.

در ضمن، سازه هایی که می توانید از فضا ببینید به مقدار بسیار زیادی به شرایط جوی و فاصله ی شما از سیاره ی زمین بستگی خواهد داشت. در سال ۲۰۰۳، یک فضانورد چینی تایید کرد که نمی توان دیوار بزرگ چین را از فضا مشاهده کرد زیرا شرایط جوی امکان این موضوع را فراهم نمی کند.

در بهترین شرایط ممکن، فضانوردان حاضر در ایستگاه فضایی بین المللی می توانند شهرهای بزرگ، اهرام ثلاثه مصر و پل های بزرگ را از فضا ببینند.


۱۰- قطرات باران شبیه قطرات اشک هستند

10حقیقت رایج و نادرست که از کتاب های درسی آموخته اید

در وبسایت مطالعات جغرافیایی ایالات متحده چنین آمده است که قطرات باران بیشتر به شکل نان های همبرگر یا دانه های لوبیا هستند. وقتی که این قطره ها بسیار بزرگ می شوند به دو تکه تقسیم خواهند شد. تنها در این صورت شکلی مانند قطرات اشک به خود خواهند گرفت و خیلی سریع بار دیگر به شکل نان های همبرگر در خواهند آمد.


منبع: برترینها