ابر تورم جالب و وحشتناک آلمان در سال ۱۹۲۳

برترین‌ها – ترجمه از الهام مظفری: زمانی بود که هر فرد آلمانی میلیارد‌ها مارک در جیبش داشت، اما هیچ چیزی نمی‌توانست با آن بخرد. یک قرص نان ۲۰۰ میلیارد مارک بود. با حقوق یک هفته حتی نمی‌شد یک فنجان قهوه خرید. ارزش مارک دقیقه به دقیقه کمتر می‌شد. رستوران‌ها منو‌ها را چاپ نمی‌کردند، زیرا تا وقتی غذا آماده می‌شد قیمت آن بالاتر رفته بود. اگر اولین فنجان قهوه را با ۵۰۰۰ مارک می‌خوردید برای دومین فنجان باید ۹۰۰۰ مارک پرداخت می‌کردید.

ابر تورم جالب و وحشتناک آلمان در سال ۱۹۲۳ 

کودکان در حال بازی با اسکناس‌های آلمانی که به دلیل تورم ارزش آن به اندازه کاغذ پایین آمده بود

داستان‌های آن روز‌ها هم وحشتناک و هم جالب است. پسری که مادرش او را برای خرید دو عدد نان فرستاده بود وسط راه متوقف شد و فوتبال بازی کرد، وقتی به مغازه رسید، قیمت ها بالا رفته بود و نتوانست حتی یک نان بخرد. مردی که برای خرید یک جفت کفش به برلین رفته بود وقتی به برلین رسید با آن پول فقط توانست یک فنجان قهوه و کرایه اتوبوس را پرداخت کند.

 ابر تورم جالب و وحشتناک آلمان در سال ۱۹۲۳

این شرایط مسخره اواسط جنگ جهانی اول اتفاق افتاد، زمانی که دولت آلمان تصمیم گرفت به جای استفاده از پول مالیات دهندگان برای تامین مالی جنگ از کشورهای دیگر قرض بگیرد. آلمانی‌ها مطمئن بودند که می‌توانند بدهی خود را با پیروزی در جنگ و تصرف سرزمین‌های صنعتی غنی از منابع و دریافت تاوان از متفقین شکست خورده پرداخت کنند. اما نتیجه برعکس شد. آلمان در جنگ شکست خورد و با بدهی‌های عظیم به اتمام رسید. علاوه بر این، معاهده ورسای آلمان را ملزم به پرداخت ۱۳۲ میلیارد مارک (۳۱. ۴ میلیارد دلار) به عنوان جبران خسارت‌های وارده به متفقین کرد.

ابر تورم جالب و وحشتناک آلمان در سال ۱۹۲۳ 

 
دولت آلمان برای پرداخت بدهی‌ها شروع به چاپ پول کرد و از آن برای خرید ارز خارجی و سپس از آن برای پرداخت خسارت‌ها استفاده کرد. به زودی نقدینگی زیاد در بازار باعث تورم شدید و از کنترل خارج شدن قیمت‌ها شد. در ابتدا، تورم به تدریج افزایش می‌یافت، از هر دلار ۴.۲ مارک قبل از جنگ تا ۴۸ مارک به ازای هر دلار تا وقتی که معاهده امضا شد. سپس تورم به سرعت افزایش می‌یافت. در نیمه اول سال ۱۹۲۲، به هر دلار ۳۲۰ مارک و در پایان سال به هر دلار ۷۴۰۰ مارک رسید. در نهایت ارزش مارک به هر دلار ۴.۲ تریلیون دلار سقوط کرد.

 ابر تورم جالب و وحشتناک آلمان در سال ۱۹۲۳

بچه‌ها در حال بازی با بادبادک هایی که با اسکناس ساخته اند

کارکنان چمدان و کوله پشتی با خود می‌بردند و در پایان روز دستمزدشان را در آن جمع می‌کردند، سپس به سرعت به نزدیکترین فروشگاه می‌رفتند و قبل از اینکه قیمت‌ها تغییر کند خرید می‌کردند. هر چند هفته اسکناس هایی با قیمت بالا و بالاتر به بازار می‌آمدند. تا جایی که اسکناس ۱۰۰۰ میلیارد مارکی هم به وجود آمد. ابرتورم در اکتبر سال ۱۹۲۳ به اوج خود رسید و اسکناس‌های ۱۰۰ تریلیون مارکی هم به وجود آمد و پول معنای خود را از دست داد.

ابر تورم جالب و وحشتناک آلمان در سال ۱۹۲۳ 

مردم دیگر معامله نقدی نکردند و در عوض از معاملات کالا به کالا (خدمات) استفاده می‌کردند. بسیاری از پزشکان اصرار داشتند که قیمت سوسیس، تخم مرغ، زغال سنگ و امثالهم پرداخت شود. مردم یک جفت کفش را با یک تیشرت و ظرف قهوه مبادله می‌کردند. ترس و بی اعتمادی اقتصادی همه جا گسترده بود. مردم طوری زندگی می‌کردند که گویی هیچ فردایی وجود ندارد. سالن‌های رقص و فروش کوکائین به شدت افزایش یافت. هیچ پول ثابتی برای خرید وجود نداشت. تنها اشیای ارزشمند واقعی، دارایی‌های
ملموس مثل الماس، طلا، اشیای عتیقه و آثار هنری بودند. خیلی زود دزدی در
کشور افزایش یافت. مردم شروع به دزدیدن هرچیزی از صابون و سنجاق سر تا لوله
مسی و بنزین کردند.

ابر تورم جالب و وحشتناک آلمان در سال ۱۹۲۳ 

قیمت بالای خوراکی‌ها در دوران ابرتورم

در اواخر سال ۱۹۲۳، مارک با ارز جدیدی به نام رنتمارک جایگزین شد که ارزش آن به اندازه نرخ قدیمی مارک و ۴.۲ مارک به ازای هر دلار بود. آلمان به حالت عادی برگشت، اما کشور هرگز دوباره آن کشور نبود. پرل باک، نویسنده آمریکایی که در سال ۱۹۲۳ در آلمان بود نوشته است: «شهر‌ها هنوز آنجا بودند، خانه‌ها هنوز بمباران و ویرانه نشده بودند، اما میلیون‌ها نفر قربانی شدند. آن‌ها ثروت و پس انداز خود را از دست داده بودند، آن‌ها از تورم گیج و شوکه بودند و نمی‌فهمیدند که چطور این اتفاق برای آن‌ها افتاده و دشمن چه کسی بود و چه کسی آن‌ها را شکست داده بود. آن‌ها اعتماد به نفس و احساس اینکه اگر به اندازه کافی کار کنند می‌توانند سرپرست زندگی خود باشند را از دست داده بودند و هم چنین ارزش‌های اخلاقی، شایستگی و روحی خود را از دست داده بودند.»

ابر تورم جالب و وحشتناک آلمان در سال ۱۹۲۳

تبلیغات صاحب مغازه: «فروش و تعمیر در ازای غذا»

ابر تورم جالب و وحشتناک آلمان در سال ۱۹۲۳ 

اسکناس‌های بی ارزش برای سوزاندن جمع آوری می‌شوند

ابر تورم جالب و وحشتناک آلمان در سال ۱۹۲۳ 

 استفاده از دسته های اسکناس به جای آجرهای خانه سازی

ابر تورم جالب و وحشتناک آلمان در سال ۱۹۲۳ 

استفاده از اسکناس برای روشن کردن اجاق

ابر تورم جالب و وحشتناک آلمان در سال ۱۹۲۳ 

استفاده از اسکناس های یک مارکی به جای کاغذ دیواری

ابر تورم جالب و وحشتناک آلمان در سال ۱۹۲۳ 


منبع: برترینها

قلعه‌ای که روی رودخانه ساخته شد

برترین‌ها: قلعه شنون‌سو (Chenonceau) در فرانسه یکی از مشهورترین قلعه‌های دره لوآر است. این قلعه به خاطر ساخته شدن روی رودخانه شر (Cher) منحصر به فرد است. رودخانه شر در روزهای خوش آب و هوا آنقدر آرام و زیباست که شبیه برکه به نظر می‌رسد. دیگر ویژگی‌های خاص این قلعه این است که چهار قرن توسط زنان ساخته، نگهداری، حفاظت، دوست داشته و برای آن جنگیده شده است. به همین دلیل قلعه شنونسو را قلعه بانوان نیز می‌نامند.

 قلعه‌ای که روی رودخانه ساخته شد

این قلعه در اوایل قرن شانزدهم توسط توماس بویر ساخته شد که این محل را خرید و قلعه قدیمی و یک آسیاب مستحکم را تخریب کرد تا راه را برای قلعه باز کند. همسر توماس، کاترین بریزونت، بر ساخت و ساز آن نظارت می‌کرد. اما بعد از مرگ توماس، قلعه توسط شاه فرانسیس اول برای بدهی‌های پرداخت نشده او تصرف شد.

قلعه‌ای که روی رودخانه ساخته شد 

شاه فرانسیس اول مدت کوتاهی پس از به دست آوردن قلعه شنون‌سو در گذشت و قلعه به پسرش هنری دوم ارث رسید. هنری دوم این قلعه را به معشوقه خود دیانا (Diane de Poitiers) هدیه داد که به شدت به آن وابسته شد. دیانا قلعه را تزئین و باغ‌های رسمی را به آن اضافه کرد و پلی روی رودخانه شر ساخت. پس از آن که هنری دوم در یک حادثه غم انگیز در سال ۱۵۵۹ کشته شد، بیوه او کاترین دی مدیچی فرصت را غنیمت شمرد و دیانا را از قلعه بیرون کرد.

 قلعه‌ای که روی رودخانه ساخته شد
کاترین ثروت زیادی را صرف نوسازی و گسترش قلعه شنون‌سو کرد. او گالری دو طبقه مشهوری به سبک رنسانس ایتالیایی را به آن اضافه کرد که روی همان پلی قرار داشت که دیانا ساخته بود. بعد از مرگ کاترین در سال ۱۸۵۹، این قلعه به عروسش، لوئیز د لورن وودمونت، همسر شاه هنری سوم رسید.

قلعه‌ای که روی رودخانه ساخته شد 

 وقتی شاه هنری سوم در همان سال به قتل رسید، لوئیز افسرده شد. او در غم از دست دادن همسرش، قلعه را به یک آرامگاه تبدیل کرد، خوابگاهش را با رنگ سیاه نقاشی کرد و سالن‌ها را با پارچه‌های سوگواری پوشاند. در نهایت، لوئیز قلعه را به خواهر زاده اش که تنها شش سال داشت، اما نامزد پسر چهار ساله هنری چهارم و معشوقه او بود واگذار کرد. در صد سال بعد این قلعه رو به ویرانی رفت، زیرا بوربن‌ها علاقه زیادی به آن نداشتند.

قلعه‌ای که روی رودخانه ساخته شد

در سال ۱۷۳۳ این ملک نصیب ملاک ثروتمندی به نام کلود دوپین شد. همسرش لوئیز دوپین، یک سالن ادبی در قلعه بنا کرد که ذهن‌های درخشان آن دوره مانند ولتر، مونتسکیو و فونتنل، بوفون و ماریوو را به خود جذب کرد. وقتی انقلاب فرانسه شروع شد و شورشیان تهدید کردند که قلعه را به عنوان نمادی از زیاده روی سلطنتی ویران می‌کنند، لوئیز قلعه را با یادآوری اینکه این قلعه تا چند کیلومتری تنها راه عبور مردم از رودخانه است نجات داد.

قلعه‌ای که روی رودخانه ساخته شد 

آخرین زنی که نشانه‌ای از خود بر قلعه شنون‌سو بر جای گذاشت، مارگاریت پلوز (Marguerite Pelouze) وارث ثروتمندی بود که قلعه را در سال ۱۸۶۴ خرید و شروع به بازسازی آن نمود. او فضای داخلی قلعه را به طور کامل بازسازی کرد و چندین مورد از الحاقات کاترین دمدیچی را حذف کرد. متاسفانه مارگاریت پول زیادی را در مرمت قلعه و سبک زندگی افراط گرایانه خود به باد داد و ورشکست شد و مجبور شد قلعه را بفروشد. مالک فعلی قلعه، هنری منیر است که در سال ۱۹۱۳ آن را خریده و تا به امروز صاحب آن است.

قلعه‌ای که روی رودخانه ساخته شد
 


منبع: برترینها

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (۴۶۷)

برترین ها: نوشته های طنزِ حاصل ذهن خلاق هموطنان ایرانی از ابتدای
پیدایش SMS و ایمیل تا به امروز در شبکه‌های اجتماعی نظیر توئیتر، وایبر،
لاین، واتس آپ، تلگرام و …. حضور همیشگی و پررنگی داشته و دارند. بعید
است که سوژه ای در صدر اخبار و صحبت های روز دنیا یا ایران باشد و مردم
خلاق ما در راه طنازی و لطیفه سازی برای آن سوژه اقدامی نکرده باشند!

سعی داریم در این سری مطالب گزیده ای از این نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد.

******

۱٫ برای داداشم که کار میکردم یه دسته کلید بم داد و گفت شغلت اینه که صبح زود بیای در اینجا رو وا کنی گفتم این چه شغلیه گفت قریش هم کلیددار کعبه بود،  از همین جاها به جاهای بزرگ میرسی.

۲٫
‏‏خیابانی میگه هوادارای بایرن عاشق تیمشونن. انگار هوادارای بقیه تیما با تمام وجود متنفرن از تیمشون.

۳٫ ‏رختخواب گرم رو تو هوای سرد به هر دلیلی ترک کنی و بری بیرون باختی اگه برای رفتن به سرکار توو روز تعطیل باشه که شکست سنگین خوردی اونم با نتیجه ۳ بر صفر!

۴٫
‏یه بارم از تاکسی پیاده شدم،راننده جای بقیه پولم یه کاغذ بهم داد، روش نوشته بود کار خودشونه!

۵٫
‏حالا شما حق خودت رو از راننده تاکسی بگیر نمیخواد حق بهداد سلیمی رو از فدراسیون جهانی وزنه برداری بگیری!
شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (467) 

وقتی هم چاقی هم قد کوتاهی هم پالتو پشم میپوشی!

۶٫‏
‏منتظرم کارای مهاجرتم ردیف شه، بیام براتون از خوبیای ایران و دلتنگی و مردم خونگرمش بگم، فعلا که تک تک مواردش روو اعصابمه!

۷٫
‏بهداد سلیمی داداش بجای اینکه میل هالترو یه دسه ببری بالا یه ذره رو هدف گیریت تمرین میکردی که میله رو بندازی رو سر داورا.

۸٫
گروه استقلال دیگه گروه مرگ نیست قشنگ واکینگ دده!

۹٫
سیستم صوتی پیکان اینجوریه که شما توش شادمهر پلی کن، جواد یساری تحویل میده!

۱۰٫
‏‏تو زیرنویس ها یه جوری نوشتن با افتخار تقدیم میشود،که انگار فیلم رو اون ساخته و تهیه کرده.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (467) 

‏وقتی بدون آرایش میبینیش

۱۱٫
دخدرا یا سوال نمیپرسن، یا جوابشو میدونن ک میپرسن! برادرانه ازتون درخواست دارم ک راستشو بگید :/

۱۲٫ این خرسای قطبی چطوری با این لباس سفید اینقدر تمیزن؟ من نیم ساعت تیپ سفید بزنم لباسام پلنگی میشه!

۱۳٫
هر ایرانی یک «ولی من عروسی نمیگیرم چه کاریه کلی پول خرج کنی یه عده بیان بخورن و برقصن آخرشم کلی حرف در بیارن».

۱۴٫
یه شب به بابام گفتم می خوام مهندسی رو ول کنمو دکتر شم . خیلی استقبال کرد از اون شب به بعد بجای مهندس میگه دکتر آشغالا رو گذاشتی دم در؟

۱۵٫
‏یه زمانی صداسیما برا نشون دادن پولداری ی خانواده تو سریال‌ها، سر میز شام پارچ نوشابه زرد میزاشت!

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (467) 
مترو خط۱

۱۶٫
‏‏نوشته برای بر طرف کردن کم خونی صبح که از خواب پامشید ۴تا لیوان اب گرم بخورید از کم خونی بمیریم بهتره تا نصف عمرمونو تو دستشویی باشیم که!

۱۷٫
نظر من اینه که به نشانه ی اعتراض به ناداوری علیه “بهداد سلیمی” بریم یه دور دیگه به کافو فحش بدیم!!

۱۸٫
‏‏واحدهای پولی ایران: ریال، تومان، چسب زخم، رنگارنگ، آدامس شیک و خورده ندارم صلوات بفرست.

۱۹٫
تو تبلیغ چیپس نشون میده یه خانواده چهار نفره که تو خونه بزرگی زندگی میکنن با دیدن چیپس دست مادرشون پا میشن میرقصن: من تو اون خونه زندگی کنم با کمتر از لامبورگینی خوشحال نمیشم، آخه احمق چیپس ارزش رقصیدن داره؟

۲۰٫ ‏رفتیم ﺑﻨﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﻣﻨﺸﯽ ﻣﯿﮕﻢ : زمین زراعی ﺩﺍﺭﯾﻦ؟ﻣﯿﮕﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻦ ﺑﺨﺮﯾﻦ؟ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﻣﺎ ﻣﺘﺮﺳﮑﯿﻢ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐﺎﺭ …خدا شاهد از بابام انتظار نداشتم!

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (467) 

اون قرمزه ممده.
ممد جسم و روحش رو پای موبایلش به فنا داده.
ممد دیگه گردن نداره.
مثل ممد نباشید.

۲۱٫
‏‏امروز تو جیب یکی از کاپشنای قدیمیم ۱۰۰ هزار تومن پول پیدا کردم پشمام ریخت، بعد یادم افتاد کاپشن رو از دیوار مهربانی برداشته بودم پارسال

۲۲٫
یارو میگه٣٠ میلیون دارم ١۵ تومنشو میزارم واسه سربازیم با ١۵ عه دیگه میرم درس بخونم تو لندن داداش با ١۵ میلیون ٢ هفته میتونی تن ماهی بخوری اونجا!

۲۳٫
حکایت من حکایت آرایشگریِ که رو در و دیوار مغازش عکس انریکه و برد پیت و بکام چسبونده ولی فقط بوکسُری بلد بزنه :/

۲۴٫
‏پیام ⁧ زلزله ⁩در ⁧گیلان ⁩ : خسته شدم اومدم ⁧شمال ⁩یه حال و هوایی عوض کنم!

۲۵٫
‏‏اینکه همه جا زلزله اومده تهران نیومده استرسش دقیقا مثل “زنگ آخر وایسا بِت میگم” می مونه.
شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (467) 

رونالدو اگه گل بزنی این عکستو در سطح بین الملل پخش میکنیم خدا شاهده:)

۲۶٫
پروردگارا ! وقتی بهمون فامیل عطا میکنی لطفاً صبرشم بهمون عطا کن.

۲۷٫ شبکه سلامت روزی ۱۷ بار خواص آووکادو رو زیرنویس میکنه. بزرگوار اون از قیافشم مشخصه باخاصیته از خواص سیب زمینی سرخ کرده گفتن هنره!

۲۸٫
یه جاهایی تو نقشه ایران زلزله میاد که تو گوگل مپ هنوز قفلن!

۲۹٫ تو مترو جامو دادم به پیرمرد،دیدم هیچکس نیست نگاه کنه زدم تو گوشش بلندش کردم دوباره خودم نشستم!

۳۰٫
بچه‌ی دخترداییم نمکدونو آورد گفت بیا. مامانش گفت وقتی نمکدونو میدی باید چی بگی؟ اونم گفت انقد نمک بزن تا بمیری، تو به بابا همیشه اینو میگی.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (467) 
واکنش استقلالیا به گروهشون تو آسیا

۳۱٫
هرچى تو خونه ما گم میشه اول میان زیر منو میگردن حتى یه بار لباسشویى قدیمیمون خونه رو درحال شستن لباس ترک کرد براى پیدا کردنش زیر منو میگشتن!

۳۲٫ واقعا چرا زنگ میزنن رادیو و تلویزیون میگن فلان اهنگ رو پخش کنین؟ خب چرا با گوشی خودت پلیش نمیکنی؟

۳۳٫ ‏خونه ما هرچیو بخوان بریزن سطل آشغال قبلش پیشنهاد خوردنشُ به من میدن.

۳۴٫
دختره تو تاکسی نشسته کنارم داره با آیفون x محمد علیزاده گوش میده, اونو که با هوآوی هم میشه گوش داد.

۳۵٫
خدا کنه نیویورک زلزله نیاد، خیلی سخته شماها چی می‌کشید تو ایران:( [ترمینال جنوب سوار اتوبوس می‌شود]
شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (467) 

یعنی مرزهای “غش در معامله” رو کیلومترها جابجا کرد …

۳۶٫
‏پشت تلفن به دوس دخترم گفتم چرا با من دوست شدی، گفت تو کدومی؟ گفتم سعید، گفت آهاا چون دوسِت دارم!

۳۷٫
‏استقلال با پرتغال و اسپانیا همگروه میشد امید صعودش بیشتر بود!

۳۸٫ شاید باورتون نشه ولی هنوز که هنوزه شوهر عمه ی من موقع دست دادن دست طرفشو فشار میده قهقهه میزنه میگه : هاااان چیشد پهلوون پنبه؟

۳۹٫ همین زلزله هم اگه چیز خوبی بود توی ایران نمیومد!

۴۰٫
هر دانشجوی لیسانس ایرانی یه ” ایشالا تو ارشد حسابی جبران میکنم واس دکترام اپلای میکنم میرم”

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (467) 
یه روز خودمو میرسونم به کنسرت حامد همایون و….

۴۱٫
با یکی چت میکردم پس فرداش حرفامو از دوستاش میشنیدم. جدیدا میخوام بهش مسیج بدم میگم سلام خدمت بینندگان و شنوندگان عزیز!

۴۲٫
‏‏برق که رفت بلند شدم داد زدم خاک به سرم الان تو اتاق عمل چى میشه؟ همه خونسرد تو تاریکى گفتن: بشین. اونجا برق اضطرارى داره. الان نشستم. ولى آبروم رفت. تصورم این بود که دارن زیر نور چراغ گردسوز شکم مریض را میدوزن:(

۴۳٫
‏حالا ایران تو جام جام جهانی روسیه همون قدر شانس داره که استقلال تو جام باشگاههای آسیا!

۴۴٫
امشب سبیلامو بلخره زدم . از زیباسازی شهری باهام تماس گرفتن به خاطر متوقف کردن این ناهنجاری اجتماعی و آسیب رسانی به ظاهر شهر،ازم تشکر کردن.

۴۵٫
این سگ ها و حیوانات محله ما هم که همه شون نعشه و پاره ن زلزله و هر اتفاقی هم بخواد بیفته اینا قبلش اگه خبر دار هم بشن حال ندارن صدا بدن که ملت خبردار بشن :/

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (467) 
نصف بیشتر این دخترایی که عکس لب یا چشماشونو میذارن رو پروفایلشون این شکلین!


منبع: برترینها

پاراگراف کتاب (۱۴۴)

۱۱_
میل ما به شک کردن ممکن است به وسیله‌ی این احساس درونی تضعیف شود که رسوم اجتماعی حتماً پایه و اساس درستی دارند، حتی اگر دقیقاً ندانیم این پایه و اساس چیست، زیرا بسیاری از مردم مدتی طولانی به آنها پایبند بوده‌اند. نامعقول به نظر می‌رسد که جامعه ما به شدت درباره عقایدش دچار اشتباه باشد و فقط ما از این امر آگاه باشیم. ما شک‌های خود را فرو می‌خوریم و از گله پیروی می‌کنیم، زیرا نمی‌توانیم خود را پیشگام حقایق دشواری بدانیم که پیش از این ناشناخته بوده است.

پاراگراف کتاب (144) 


 

۱۲_
خیال کرده‌ایم که در زمین خودمان دانشگاه ساخته‌ایم و نیرو می ‌پرورانیم و آینده‌سازان، مملکت را زیر و زبر مى ‌کنند و انقلابِ فرهنگی و توسعه‌ علمی و مشتی محکم. اما دیدیم که اولین سوراخِ پذیرش که باز شد، بهترین نیروهایمان ،ظرفِ سه سوت کندند و رفتند و به قولِ متواتر فرار کردند…
اصلا فراری در کار نیست.فرار از کجا به کجا؟ جهان سوم موظف است تا مقطعِ کارشناسی، برای جهانِ اول نیرو تربیت کند، ارشد و دکترایش را هم شاید بعدتر به برنامه‌مان اضافه کنند! بعد حضراتِ از ما بهتران خودشان دست به گزینش و انتخاب می‌زنند و چاق و چله‌ها را سوا می‌کنند. به همین راحتی.

نشت نشا | رضا امیرخانی

پاراگراف کتاب (144)


 ۱۳_
متکلمان بسیاری زبان ها می گویند: “ساعت پیدا شده است” ، گویی ساعت خود بطرز معجزه آسا پیدا شد و این ما نبودیم که با فعالیت خود آنرا پیدا کردیم. هنوز اصطلاحاتی چون “مقدر بود” یا “سرنوشت چنین می خواست” یا “شانس کمک کرد” به گوش ما می رسد. اما مردم ساده به ندرت ازخود می پرسند که کی مقدر می کند یا سرنوشت چیست یا شانس چه عاملی است.
این تقدیر، این سرنوشت، این شانس همان نیروی “نادیده” ای است که آن چنان انسان ابتدایی را می هراساند. این واژه ها هنوز از زبان ما بیرون نرفته اند. ما امروز به نیروهای مرموز معتقد نیستیم، ولی بقایای زبان مردم باستان که بوجود آن نیرو اعتقاد داشتند، در زبان های ما مانده اند.

چگونه انسان غول شد | ایلین سگال

پاراگراف کتاب (144)

۱۴_
مدت‌هاست که می‌دانم بیشتر زن‌هایی که برای فال‌ پیش من می‌آیند، منتظر چیزی نیستند یا مدت‌ها از زمانی‌ که منتظر بوده‌اند گذشته؛ چندان امید و رمقی هم برای‌ چشم به راه بودن ندارند یا چندان باور و اعتقادی به وقوع‌ یک معجزه. بعضی‌های‌شان هم از جهت دیگری منتظر نیستند؛ چون آن قدر به همه چیز رسیده‌اند که دیگر فال‌ گرفتن برای‌شان حکم یک تفریح را دارد، یا شاید صدقه‌ دادن به من.
اما دخترهای جوان این‌طور نیستند. آن‌ها با اشتیاق‌ منتظرند؛ منتظر همه چیز؛ منتظر یک آدم جدید، یک کار جدید، یک قیافه ی جدید، یک هدیه ی غیر منتظره، یک شاخه ی گل، یک سبد گل غول‌آسا، یا منتظر یک تلفن، یک پیشنهاد، یک شکلات … و خلاصه هر چیزی برای آن‌ها با حس انتظار، تعریف می‌شود.

چهار چهارشنبه و یک کلاه گیس | بهاره رهنما

پاراگراف کتاب (144)

۱۵_
یکی از سرهنگ های ما عقیده دارد به مجرد اینکه کسی کور می شود، باید او را کشت، داشتن جسد به جای آدم کور وضع را بهتر نمی کند. کور بودن با مردن یکی نیست، بله، اما مردن با کور بودن یکی است. همان عصر وزارت دفاع با وزارت بهداری تماس گرفت، می خواهید آخرین خبر را بشنوید؟ سرهنگ مورد اشاره ی ما کور شد. جالب است حالا بدانیم درباره ی عقیده ی مشعشع خودش چه فکر می کند، فکرش را کرد، یک گلوله توی مغزش خالی کرد. اسم این را می گذارم نگرش با ثبات. ارتش برای دادن سرمشق همواره آماده است.

کوری | ژوزه ساراماگو

پاراگراف کتاب (144) 


منبع: برترینها

آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۲)

برترین‌ها – ترجمه از الهام مظفری: اگرچه ما به عنوان انسان همیشه مجذوب عملکرد مغز و دلایل رفتارمان بوده ایم، اما اوایل قرن بیستم بود که روانشناسی تجربی واقعا کار خود را آغاز کرد. به مطالعات به دقت کنترل شده‌ای که محدوده وسیعی از مطالعات رفتاری تا پویایی اجتماعی و فرآیندهای بیولوژیکی پیچیده‌ای که در مغز اتفاق می‌افتند را در برمی گیرد روانشناسی تجربی می‌گویند که اطلاعات زیادی درباره انسان و درک عمیق‌تری درباره چرایی رفتار و عملکردمان می‌دهد.

در این مطلب تعدادی از مشهورترین و تفکربرانگیزترین آزمایش‌های روانشناسی که در قرن اخیر انجام شده اند را مشاهده می‌کنید. از آزمایش‌های اجتماعی ساده تا الگوهای رفتاری پیچیده که کارهای ناخودآگاه را نمایش می‌دهند و مرزهای اخلاقی را تحت تاثیر قرار می‌دهند، این آزمایش‌های عجیب و غریب باعث می‌شوند تا درباره آنچه از خودتان به عنوان انسان می‌دانید بیشتر فکر کنید. شاید ما واقعا کمتر از آنچه فکر می‌کنیم می‌توانیم خودمان را کنترل کنیم!

آزمایش عروسک بوبو

آزمایش عروسک بوبو در سال ۱۹۶۱ توسط آلبرت بندورا برای عقیده خود مبنی بر اینکه همه رفتارهای انسان از طریق تقلید اجتماعی آموخته می‌شود تا اینکه از طریق عوامل ژنتیکی به ارث برسد، انجام شد. او برای آزمایش و اثبات اینکه بچه‌ها رفتار یک مدل بزرگسال را کپی می‌کنند، شرکت کنندگان را به گروه هایی تقسیم کرد. یکی از آن‌ها با بزرگسالی روبرو بودند که رفتار پرخاشگرانه نسبت به عروسک بوبو نشان می‌داد، دیگری با بزرگسال منفعل و مطیعی روبرو بودند که با عروسک بوبو بازی می‌کرد و سومی یک گروه کنترل بود که در معرض هیچ بزرگسالی نبودند.

بچه‌ها به صورت جداگانه به اتاقی با اسباب بازی‌های مختلف از جمله عروسک بوبو فرستاده می‌شدند. به آن‌ها گفته شده بود با اسباب بازی‌ها بازی نکنند، زیرا برای کودکان دیگر نگه داشته شده اند. این برای افزایش سطح محرومیت و ناامیدی بود. بچه هایی که در مواجهه با مدل پرخاشگر بودند رفتار پرخاشگرانه‌ای نسبت به عروسک بوبو داشتند درحالی که گروه دوم حتی نسبت به گروه کنترل، رفتار پرخاشگرانه کمتری داشتند. در میان بچه هایی که مدل بزرگسال پرخاشگر داشتند، پسران تمایل بسیار بیشتری به تقلید فیزیکی رفتار پرخاشگرانه بزرگسال نشان دادند.
آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۲) 

آزمایش همنوایی اش

آزمایش اش یکی دیگر از نمونه های مشهور انطباق اجتماعی در موقعیت گروه است. سوژه همراه با افراد دیگر در یک اتاق قرار داده می‌شد. به بازیگران قبلا گفته شده بودند که چطور پاسخ دهند. شخصی که آزمایش را انجام می‌داد تصویری با سه خط شماره گذاری شده نگه داشته بود و از اشخاص داخل اتاق می‌خواست بلندترین خط را مشخص کنند. بازیگران فورا پاسخ دادند که خط اول بلندتر است، آن‌ها عمدا خط اشتباه را انتخاب کرده بودند و این خطا کاملا واضح و آشکار بود.

نتایج نشان داد که به طور متوسط، ۳۲% از سوژه‌ها در چنین موقعیتی همرنگ جماعت شدند و گزینه نادرست را تایید کردند و بار دیگر ثابت شد که افراد با وجود شواهد آشکار مقابل چشمشان باز هم ترجیح می‌دهند نظر دیگران را تایید کنند. وقتی بعد از آزمایش با آن‌ها مصاحبه شد، بیشتر سوژه‌ها گفتند که واقعا به پاسخ خوداعتقاد ندارند، اما از ترس مسخره شدن یا عجیب به نظر رسیدن نظر بقیه را تایید کرده اند. تعدادکمی از آن‌ها گفتند به درست بودن جواب گروه کاملا اطمینان دارند. ظاهرا افرادی که تایید کردند دو دلیل اصلی داشتند:‌ می‌خواستند همرنگ جماعت شوند و معتقد بودند که گروه بهتر از آن‌ها می‌داند.
آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۲) 

آزمایش اثر هاله‌ای

این آزمایش در سال ۱۹۲۰ توسط روانشناس، ادوارد ثرندایک انجام شد که از دو افسر فرمانده خواست سربازان خود را بر اساس کیفیت‌های فیزیکی (صدا، هیکل، تحمل، پاکیزگی و انرژی)، هوش، مهارت‌های رهبری و کیفیت‌های شخصی (اعتماد به نفس، وفاداری، مسئولیت پذیری، عزت نفس و همکاری) ارزیابی کنند.

هدف او این بود که ببیند چطور قضاوت فرد از ویژگی‌های یک نفر روی قضاوت‌های بعدی او از سایر ویژگی هایش تاثیر می‌گذارد. ثرندایک کشف کرد که وقتی افسران فرمانده تصور خوبی از یک ویژگی سرباز به دست می‌آورند، این حس خوب روی ادراک آن‌ها از سایر کیفیت‌های او نیز تاثیر می‌گذارد؛ و برعکس، اگر فرمانده یک ویژگی منفی خاص از سرباز را برداشت کند، آن را به سایر ویژگی‌های او تعمیم می‌دهد. اثر هاله‌ای می‌گوید که تصورات مثبتی که افراد درباره یک ویژگی خاص فرد دارند روی درک آن‌ها از سایر کیفیات او تاثیر می‌گذارد. به طور مثال اگر به نظر شما فردی از لحاظ جسمی جذاب باشد، می‌تواند منجر به درک مطلوبی از سایر ویژگی‌های او مانند سخاوت، صمیمیت، هوش و … شود. عکس این مطلب نیز صادق است. اگر تصور منفی از یک ویژگی شخص داشته باشید، دیدتان نسبت به سایر ویژگی‌های او نیز بد می‌شود.

آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۲) 


آزمایش سامری نیکوکار

 
در سال ۱۹۷۳ در دپارتمان الهیات پرینستون، دانشجویان در آزمایشی شرکت کردند که ظاهرا آزمایشی درباره آموزش و حرفه دینی بود. آن‌ها در یک ساختمان پرسشنامه ای را تکمیل کردند، سپس به آن‌ها دستور داده شد که به ساختمان دیگری بروند و در سخنرانی درباره مشاغل یا داستانی درباره سامری نیکوکار شرکت کنند. به شرکت کنندگان گفته شد که عجله کنند، اما با درجات مختلف.

در راهشان به سمت ساختمان دوم، یکی از همکاران جلوی چشم آن‌ها روی زمین افتاده بود و ظاهرا نیاز به کمک داشت. این آزمایش برای بررسی تمایل مردم به کمک بود و اینکه عوامل محیطی چقدر روی آن تاثیر می‌گذارد. اولا محققان متوجه شدند که فرق چندانی نمی‌کرد که شرکت کنندگان به سخنرانی درباره مشاغل روند یا داستان سامری نیکوکار، هرچند کسانی که برای شنیدن داستانی درباره کمک می‌رفتند، تمایل کمی بیشتری به توقف و کمک کردن نشان می‌دادند.

اما متغیر «عجله» به طور قابل توجهی با رفتار کمک کردن ارتباط داشت، هرچه شرکت کنندگان بیشتر عجله داشتند، کمتر کمک می‌کردند. در واقع تنها ۱۰% از افرادی که در دسته «پر عجله» قرار داشتند برای کمک متوقف شدند. کسانی که کمتر عجله داشتند بیشتر کمک کردند، ۶۳% از آن‌ها برای کمک متوقف شدند. عجله به شدت و بسیار بیشتر از عوامل شخصی میزان کمک کردن را تحت تاثیر قرار داد. به نظر می‌رسد که عمل مهربانی کردن بیشتر از آنچه فکر می‌کنیم تحت تاثیر عوامل محیطی قرار دارد.
آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۲) 


آزمایش موج سوم

موج سوم یک جنش اجتماعی تجربی بود که توسط معلم تاریخ دبیرستان کالیفرنیا «ران جونز» ایجاد شد تا توضیح دهد که جمعیت آلمان چگونه توانستند اقدامات رژیم نازی را جنگ جهانی دوم بپذیرند. او در حالی که در کلاس تاریخ معاصر خود به دانش آموزان درباره آلمان نازی می‌گفت، دریافت که توضیح اینکه چطور مردم آلمان توانستند اقدامات نازی را قبول کنند دشوار است و تصمیم گرفت یک جنبش اجتماعی ایجاد کند و این موضوع را به صورت عملی به دانش آموزانش بیاموزد.

جونز در یک دوره پنج روزه، مجموعه تمریناتی را با تاکید بر نظم و جامعه در کلاسش انجام داد تا ویژگی‌های خاصی از جنبش نازی را شکل دهد. وقتی این جنبش در بیرون از کلاس او هم گسترش یافت و بزرگ شد و تعداد اعضا به صد‌ها نفر رسید، جونز احساس کرد که کنترل این جنبش از دستش خارج شده است. او دانش آموزان را متقاعد کرد که در یک راهپیمایی شرکت کنند که در آن نامزدهای انتخابات تشکل موج سوم از تلویزیون اعلام خواهند شد. دانش آموزان پس از ورودشان با یک شبکه تلویزیونی خالی مواجه شدند. جونز ماهیت واقعی این جنبش را به عنوان آزمایش فاشیسم به آن‌ها توضیح داد و فیلم کوتاهی درباه اقدامات آلمان نازی برایشان پخش کرد.
آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۲) 


آزمایش فیسبوک

در سال ۲۰۱۲ فیسبوک بدون اینکه به کاربرانش اطلاع دهد، آزمایش بزرگی روی آن‌ها انجام داد. این غول رسانه‌های اجتماعی به مدت یک هفته نیوز فیدی که ۶۸۹۰۰۳ نفر دریافت می‌کردند را دستکاری و آن‌ها را بر اساس محتوای مثبت یا منفی اولویت بندی کرد. سپس پست‌های جدید این کاربران را بررسی کرد تا ببیند آیا آن‌ها تحت تاثیر خبرهایی که دریافت می‌کنند قرار گرفته اند یا خیر. آن‌ها متوجه شدند که این کار در فرآیندی که «سرایت احساسی» نام دارد، توانسته کاربران را شادتر یا غمگین‌تر کند. آن‌ها در این تحقیق به این نتیجه رسیدند که احساساتی که توسط دوستان در شبکه‌های اجتماعی آنلاین بیان می‌شوند روی خلق و خوی ما تاثیر می‌گذارد و احساسات به طور مسری در بین کاربران و دوستان پخش می شود.
آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۲) 


آزمایش ناهماهنگی شناختی

آزمایش ناهماهنگی شناختی بر اساس این نظریه است که افراد شناخت متفاوتی از جهانشان دارند، برای مثال در مورد محیط و شخصیت هایشان. در سال ۱۹۵۹ «لئون فستینگر» آزمایشی انجام داد که در آن از شرکت کنندگان خواسته می‌شد یک سری کارهای خسته کننده و سختگیرانه انجام دهند مثل ورق زدن بی فایده صفحات به مدت یک ساعت. واکنش شرکت کنندگان به این کار بسیار منفی بود. سپس به آن‌ها ۱ یا ۲۰ دلار داده می‌شد تا به شرکت کننده‌ای که در اتاق انتظار منتظر است بگویند که این کار واقعا جالب است.

وقتی بعدا از شرکت کنندگان خواسته شد که آزمایش را ارزیابی کنند، از نظر شرکت کنندگانی که تنها ۱ دلار دریافت کرده بودند که به شرکت کنندگان منتظر دروغ بگویند نسبت به شرکت کنندگانی که ۲۰ دلار به آن‌ها پرداخت شده بود که دروغ بگویند، این کار سرگرم کننده‌تر و لذتبخش‌تر بود. به نظر می‌رسید که پرداخت یک دلار انگیزه کافی برای دروغ گفتن نیست و بنابراین آن‌ها ناهماهنگی را تجربه کرده و چون توجیه خوبی برای دروغ خود ندارند مجبورند همچنان به دروغ گفتن ادامه دهند. آن‌ها فقط با اعتقاد به اینکه این کار واقعا جالب و لذتبخش است می توانستند بر این ناهماهنگی غلبه کنند و دروغ بگویند. اما پرداخت ۲۰ دلار دلیلی برای ورق زدن صفحات فراهم می‌کند و بنابراین هیچ ناهماهنگی وجود ندارد و آن ها می توانند دروغ خود را به این ۲۰ دلار نسبت بدهند. بنابراین افرادی که قانع شده اند تا بدون توجیه کافی دروغ بگویند، به جای اینکه دروغ بگویند خودشان را متقاعد می‌کردند.

 آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۲)

آزمایش مادر جایگزین

هار هارلو، در اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰، می‌خواست اهمیت عشق مادر را در سلامت کودک بررسی کند. او برای این کار مجموعه آزمایش هایی روی میمون‌ها انجام داد تا ببیند انزوا و جداسازی میمون‌ها در سال‌های بعد زندگیشان چقدر روی آن‌ها تاثیر می‌گذارد. آزمایش میمون هارلو در نهایت اهمیت پیوند مادر و کودک را تقویت کرد. هارلو میمون‌ها را در نوزادی و ۶ تا ۱۲ ساعت بعد از تولد از مادرشان جدا کرد. سپس آن‌ها را در یک اتاق با مادران جایگزین بی روح قرار دارد که یکی از آن‌ها از سیم و دیگری از چوبی ساخته شده بود که روی آن پارچه نرمی کشیده شده بود. هر دو جایگزین هم اندازه بودند، اما مادر سیمی هیچ سطح نرمی نداشت، در حالی که مادر حوله‌ای نرم و گرم بود.

در آزمایش اول، هر دو مادر را در مقابل میمون‌ها قرار دادند، بنابراین آن‌ها می‌توانستند انتخاب کنند کجا بروند. مادر جایگزین سیمی می‌توانست به نوزادان غذا دهد. در آزمایش دوم، میمون‌های نوزاد به دو گروه تقسیم شدند و انتخابی نداشتند که نزد کدام مادر بروند. پس از مشاهده میمون‌های نوزاد در گذر زمان، متوجه شدند اگرچه نوزادان از مادر سیمی تغذیه می کردند، اما بیشتر وقت خود را صرف بغل کردن و مهربانی مادر حوله‌ای می‌کردند.

 
این نشان می‌دهد که پیوند بین مادر و نوزاد تنها بر اساس توانایی آن‌ها در تامین نیازهای فیزیولوژیک نیست. علاوه بر این نتایج آزمایش دوم نشان داد که در حالی که نوزادان دو گروه یک میزان شیر از مادرشان دریافت می‌کردند، نوزادانی که با مادر حوله‌ای بزرگ شدند دلبستگی‌های عاطفی از خود نشان می‌دادند و در مواجهه با متغیرهای استرس زا رفتار طبیعی داشتند و وقتی احساس تهدید می‌کردند به مادر حوله‌ای خود نزدیک می‌شدند و آن را بغل می‌کردند تا آرام شوند. نتایج برای مادر سیمی برعکس بود، آن‌ها در مقابل محرک‌های یکسان نسبتا متفاوت واکنش نشان می‌دادند، خودشان را روی زمین می‌انداختند، به جلو و عقب حرکت می‌کردند و برای آرام شدن نزد مادر سیمی نمی‌رفتند.
 آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۲)

 

آزمایش زندان استنفورد

آزمایش زندان استنفورد تلاشی برای بررسی اثرات روانشناختی قدرت درک با تمرکز بر درگیری بین زندانیان و افسران زندانبان بود. این تحقیق در دانشگاه استنفورد در سال ۱۹۷۱ توسط یک گروه تحقیقاتی به رهبری روانشناس پروفسور «فیلیپ زیمباردو» و با استفاده از دانشجویانش به عنوان سوژه انجام شد.

زیمباردو می‌خواست فرضیه هایی را آزمایش کند که بیان می‌کردند ویژگی‌های شخصیتی ذاتی زندانیان و نگهبانان عامل اصلی سوء رفتار آن‌ها در زندان است. شرکت کنندگان به طور تصادفی نقش زندانی یا زندانبان گرفته بودند و محیط زندان هم شبیه سازی شده بود. با زندانیان مثل مجرمان رفتار می‌شد. وقتی زندانیان وارد زندان شدند، آن‌ها را برهنه کردند، ضد شپش روی آن‌ها پاشیدند، همه اموال شخصی آن‌ها را گرفتند، آن‌ها را بستند و زندانی کردند و به آن‌ها لباس و رختخواب مخصوص دادند و آن‌ها را با شماره صدا می‌زدند. استفاده از شماره برای این بود که زندانیان احساس ناشناس بودن داشته باشند.

بعد از گذشت چند ساعت از آغاز آزمایش، آن هایی که به عنوان نگهبان تعیین شده بودند شروع به آزار و اذیت زندانیان کردند. زندانیان را با توهین سرزنش می‌کردند، به آن‌ها وظایف بی اهمیت و خسته کننده می دادند، و به طور کلی آن ها را خوار می‌کردند. در کمتر از یک هفته برخی از نگهبانان از خود ویژگی‌های سادیستی نشان می‌دادند و هرچه می‌گذشت زندانیان را بیشتر آزار می دادند. زندانیان از نظر فیزیکی و احساسی شکسته شده بودند.

نتایج این تحقیق نشان داد که افراد نقش‌های اجتماعی که از آنها انتظار می‌رود را بازی می‌کنند، به خصوص اگر نقش‌ها مثل نگهبان زندان، قالبی و کلیشه‌ای باشد. به نظر می‌رسید که این موقعیت است که موجب رفتار ظالمانه و سادیستی نگهبانان می‌شود نه ویژگی‌های شخصیتی آن ها. هیچ یک از شرکت کنندگانی که نگهبان شدند قبل از شروع تحقیق نشانه هایی از شخصیت سادیستی را از خود نشان نمی‌دادند.
آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۲) 

آزمایش گم شدن در بازار

آزمایش گم شدن در بازار یک تکنیک القای خاطره است که نشان می‌دهد صحبت کردن درباره اتفاقاتی که هرگز نیفتاده مثل گم شدن در بازار در کودکی، می‌تواند از طریق تلقین ایجاد شود. اولین بار جیم کوئن مطرح کرد که می‌توان خاطرات کاملا غلط را به اشخاص القا کرد.

جیم مادر، خواهر و برادرش را به عنوان سوژه‌های آزمایش خود در نظر گرفت. او چهار دفترچه حاوی چهار روایت کوتاه که اتفاقات دوران کودکی را توصیف می‌کردند در اختیار آن‌ها گذاشت و از آن‌ها خواست در شش روز آینده هرچیزی که می‌توانند درباره این چهار اتفاق به یاد بیاورند را با جزئیات زیر آن بنویسند. شرکت کنندگان نمی‌دانستند، اما یکی از این داستان‌ها اشتباه بود و گم شدن برادر جیم را در یک مرکز خرید در ۵ سالگی توصیف می‌کرد که سپس توسط یک فرد سالمند پیدا و به خانواده اش بازگردانده شده است.

در این آزمایش، برادر کوئن به طور ناخواسته جزئیات بیشتری را به این روایت دروغین اضافه کرد. در پایان آزمایش وقتی گفته شده که یکی از روایت‌ها دروغ بوده است، برادر کوئن نمی‌توانست بفهمد کدام یک دروغ بوده و باور نمی‌کرد. لوفتوس این مطالعه را «اثبات وجود» برای پدیده ایجاد خاطره غلط می‌نامند و اشاره می‌کند که خاطره غلط در نتیجه ترکیب رویداد پیشنهادی (گم شدن در بازار) با  خاطرات موجود رفتن به بازار تشکیل می‌شود. به مرور زمان برای افراد سخت‌تر می‌شود که بین آنچه واقعا اتفاق افتاده و آنچه تصور شده تفاوت قائل شوند و این خطاهای حافظه را ایجاد می‌کند.

آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۲) 


آزمایش آلبرت کوچولو

این آزمایش بحث برانگیز در سال ۱۹۲۰ توسط جان واتسون و روزالی راینر در دانشگاه جان هاپکینز انجام شد. یک کودک یک ساله به نام آلبرت روی تشکی روی میز وسط اتاق قرار داده شد. یک موش آزمایشگاهی سفید در نزدیکی آلبرت قرار داده و به او اجازه داده شد با آن بازی کند. در این مرحله، هر بار که آلبرت موش را لمس می‌کرد، آزمایشگران با کوبیدن چکش روی یک میله فلزی پشت سر او صدای بلندی ایجاد می‌کردند. آلبرت با گریه کردن و ترسیدن به این صدا واکنش نشان می‌داد.

بعد از چند بار تکرار این محرک ها، آلبرت تنها با موش روبرو شد. اما به محض دیدن موش شروع به گربه کرد و دور شد. ظاهرا آلبرت موش سفید را با سروصدا مربوط دانسته و موش که در اصل یک محرک خنثی بوده به یک محرک شرطی تبدیل شده و واکنش عاطفی (پاسخ شرطی) شبیه به ناراحتی (واکنش غیر شرطی) ایجاد کرده که در اصل نسبت به سر و صدا (محرک غیر شرطی) داده می‌شده است.

در آزمایش‌های بعدی، به نظر می‌رسید که آلبرت کوچولو واکنشش نسبت به موش سفید را عمومیت داده است. او با دیدن چیزهای خزداری مثل خرگوش، سگ پشمالو، کت پشمی و حتی ماسک بابا نوئل واکنش نشان می‌داد و می‌ترسید.

آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۲) 

آزمایش درماندگی آموخته شده

مفهوم «درماندگی آموخته شده» توسط مارتین سلیگمن در سال ۱۹۶۵ مورد بررسی قرار گرفت. کشف این مفهوم تصادفی بود و در یک سری مطالعات درباره تقویت منفی اتفاق افتاد. مطالعات بر روی سگ‌ها انجام شد و تلاشی برای توسعه تحقیقات پافوف بود که وقتی سگ‌ها صدای زنگ را می‌شنیدند آب دهانشان راه می‌افتاد.

سلیگمن می‌خواست این موضوع را از جهات دیگری بررسی کند به همین دلیل وقتی زنگ می‌زد به جای ارائه غذا، به سگ‌ها شوک الکتریکی وارد می‌کرد و برای اینکه آن ها را در طول آزمایش نگه دارد با یک افسار می بست که نتوانند فرار کنند. پس از اینکه آن‌ها شرطی شدند، او سگ‌ها را در یک جعبه بزرگ قرار دارد که یک حصار کوچک آن را به دو نیمه تقسیم می‌کرد. پیش فرض این بود که اگر او زنگ را به صدا درآورد، سگ برای فرار از روی حصار می‌پرد تا فرار کند، اما این اتفاق نیفتاد و سگ همان جا نشست. او تصمیم گرفت که دوباره بعد از به صدا درآوردن زنگ به آن‌ها شوک دهد، اما سگ باز هم آن جا نشسته بود.

وقتی آن‌ها سگی را که قبلا شوکی به او وارد نشده بود داخل جعبه قرار دادند و می‌خواستند به او شوک بدهند فورا از روی حصار پرید. همان طور که سگ‌ها از اولین بخش آزمایش آموخته بودند که هیچ کاری برای جلوگیری از شوک‌ها نمی‌توانند انجام دهند، در قسمت دوم هم تسلیم شدند و خودشان را به سرنوشت سپردند. این وضعیت را درماندگی آموخته شده می‌نامند، جایی که انسان یا حیوان برای خارج شدن از وضعیت منفی تلاشی نمی‌کند، زیرا گذشته به او آموخته است که درمانده است.

آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۲) 


منبع: برترینها

آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۱)

برترین‌ها: اگرچه ما به عنوان انسان همیشه مجذوب عملکرد مغز و دلایل رفتارمان بوده ایم، اما اوایل قرن بیستم بود که روانشناسی تجربی واقعا کار خود را آغاز کرد. به مطالعات به دقت کنترل شده‌ای که محدوده وسیعی از مطالعات رفتاری تا پویایی اجتماعی و فرآیندهای بیولوژیکی پیچیده‌ای که در مغز اتفاق می‌افتند را در برمی گیرد روانشناسی تجربی می گویند که اطلاعات زیادی درباره انسان و درک عمیق‌تری درباره چرایی رفتار و عملکردمان می دهد.

در سال ۱۹۶۸، پس از قتل مارتین لوتر کینگ، رهبر مدافع حقوق مدنی، «جین الیوت» سعی کرد مسائل تبعیض، نژادپرستی و پیش داوری را در میان دانش آموزان کلاس سومی خود مطرح کند. خانم الیوت آزمایش دو روزه «چشم آبی/چشم قهوه ای» را برای تقویت ناعادلانه بودن تبعیض و نژادپرستی در کلاس اجرا کرد. ساکنان شهر او همه سفید پوست بودند و اکثر بچه‌های ۸ ساله کلاسش هم در همان شهر به دنیا آمده و بزرگ شده بودند. همگی سفیدپوست و مسیحی بودند و با آنکه سیاه‌پوست‌ها را فقط در تلویزیون دیده بودند، همگی نسبت به آن‌ها عقاید ضد سیاه‌پوستی و نژادپرستانه داشتند.

او به به مدت یک روز با دانش آموزانی که چشمان آبی داشتند بهتر رفتار می‌کرد و در آن‌ها این حس مثبت را تقویت می‌کرد که از چشم قهوه ای‌ها برتر هستند، روز بعد این روند برعکس شد؛ و به دانش آموزانی که چشم قهوه‌ای داشتند بیشتر توجه می‌کرد. نتیجه این آزمایش این بود که هرگروهی که بیشتر مورد توجه الیوت قرار می‌گرفتند، اشتیاق بیشتری در کلاس داشتند؛ سوالات را بهتر و سریعتر جواب می‌دادند و عملکرد بهتری در امتحانات داشتند. آن هایی که مورد تبعیض قرار گرفته بودند احساس افسردگی می‌کردند، در پاسخ هایشان تردید داشتند و عملکرد ضعیفی در امتحخانات داشتند.


 

آزمایش نوزانده ویولن در مترو

در ۱۲ ژانویه ۲۰۰۷، حدود ۱۰۰۰ مسافر صبحگاهی در حال عبور از ایستگاه متروی واشنگتن دی سی، از مقابل نوازنده ویولن «جاشوا بل» عبور کردند که مشغول اجرای کنسرت کوچک رایگان و بدون تبلیغاتی به مدت ۴۵ دقیقه بود، او شش قطعه کلاسیک (دو قطعه از باخ) اجرا کرد که برای اجرای آن ۳.۵ میلیون دلار دریافت کرده بود. تنها ۶ نفر در مقابل او متوقف شدند و برای مدتی به موسیقی او گوش دادند. حدود ۲۰ نفر به او پول دادند، اما متوقف نشدند و با سرعت عادی به راه خود ادامه دادند. او در مجموع ۳۲ دلار جمع کرد.

وقتی نوازندگی او به پایان رسید و ساکت شد هیچکس متوجه نشد. هیچکس او را تشویق نکرد، هیچکس متوجه او نشد، هیچکس نفهمید یکی از بهترین نوزاندگان دنیا یکی از پیچیده‌ترین قطعات موسیقی را با ویولون و به ارزش ۳۵ میلیون دلار می‌نوازد. واشنگتن پست این رویداد را به عنوان آزمایش زمینه، ادراک و اولویت‌ها و همچنین ارزیابی غیرمنتظره از سلیقه عمومی انجام داد: در یک محیط پیش پاافتاده و در یک زمان نامناسب، آیا باز هم زیبایی برتری می‌یابد؟

وقتی کودکان گاهی متوقف می‌شدند تا به او گوش دهند، والدین آن‌ها را می‌گرفتند و به سرعت دنبال خود می‌کشیدند. جالب اینجاست که سه روز قبل بل این موسیقی را در تالار سمفونیک بوستون نواخته بود، جایی که بلیت صندلی‌ها به قیمت بیش از ۱۰۰ دلار فروخته شده بود.

آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۱)


آزمایش اتاق پر از دود

در این آزمایش به افراد تنها در یک اتاق یک پرسشنامه می دهد که پر کنند، وقتی دود از زیر در بیاید، چه کار می‌کنید؟ شما بلند می‌شوید، از اتاق بیرون می‌روید و به کسی که مسئول است خبر می‌دهید. حالا همان موقعیت را تصور کنید، اما تنها نیستید، چند نفر دیگر هم در اتاق هستند که به نظر می‌رسد متوجه دود نیستند حالا چه کار می‌کنید؟

هنگام تنهایی، ۷۵ درصد افراد فورا ورود دود را گزارش می‌دهند. متوسط زمان گزارش دادن ۲ دقیقه بعد از متوجه دود شدن بود. اما زمانی که دو نفر دیگر حضور داشتند و با آزمایشگر کار می‌کردند و وانمود می کردند هیچ اتفاقی نیفتاده، تنها ۱۰ % افراد اتاق را ترک کردند و دود را گزارش کردند. ۹ نفر از ۱۰ نفر به کار پر کردن پرسشنامه خود ادامه دادند، در حالی که چشمان خود را می‌مالیدند و دود را از صورتشان دور می‌کردند.

این آزمایش مثال خوبی بود که نشان می‌داد در مواقع اضطراری انسان‌ها در حضور افراد دیگر که منفعل هستند، کندتر واکنش نشان می‌هند یا اصلا واکنش نشان نمی‌دهند. به نظر می رسد حتی با وجود غرایز خودمان، به شدت به واکنش‌های دیگران متکی هستیم. اگر گروه طوری رفتار کند که به نظر برسد همه چیز خوب است پس باید خوب باشد. اما آیا این درست است؟ اجازه ندهید که انفعال دیگر باعث بی حرکتی و رکود شما شود. فکر نکنید همیشه شخص دیگری کمک خواهد کرد، یا کس دیگری وجود دارد که از طرف دیگران اقدام کند. شما همان کسی باشید که وارد عمل می‌شود.
آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۱) 

آزمایش رابرز کیو

این آزمایش، نظریه نزاع واقع گرایانه را آزمایش کرد و نمونه‌ای از چگونگی وقوع نگرش‌ها و رفتارهای منفی بین گروه ها به دلیل رقابت بر سر منابع محدود است. آزمایشگران دو گروه از پسران ۱۱ و ۱۲ ساله را به یک اردوی تابستانی بردند. هفته اول دو گروه از هم جدا شدند و چیزی درباره یکدیگر نمی‌دانستند. در این مدت پسران به سایر پسران گروه خود پیوستند و دوست شدند.

سپس دو گروه به هم معرفی شدند و فورا نشانه هایی از درگیری بین آن‌ها مشاهده شد. آزمایشگران بین گروه‌ها رقابت ایجاد کردند و همان طور که پیش بینی کرده بودند سطح خصومت و رفتار تهاجمی بین آن‌ها افزایش یافت. در هفته سوم، آزمایشگران شرایطی ایجاد کردند که نیاز بود هر دو گروه با هم برای حل یک مشکل مشترک کار کنند. یکی از این مشکلات آب آشامیدنی بود. هر دو گروه با هم برای حل این مشکل مشغول به کار شدند. تا پایان آزمایش، پیوند دوستانه بین آن‌ها به طور قابل ملاحظه‌ای افزایش یافته بود؛ و نشان داد که کار گروهی یکی از موثرترین روش‌های کاهش تبعیض و تعصب است.

آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۱) 

آزمایش اجتماعی کالسبرگ

در این آزمایش اجتماعی، سوژه زوج‌های بی خبری بودند که برای تماشای فیلم به یک سینمای شلوغ می‌آمدند. تنها دو صندلی خالی در این سینما وجود داشت که آن هم درست وسط صندلی هایی بود که مردانی با ظاهر نسبتا خشن و بدن خالکوبی شده روی آن‌ها نشسته بودند. همان طور که این آزمایش نشان می‌دهد، بیشتر زوج‌ها با دیدن چنین افرادی تصمیم می‌گیرند فورا سینما را ترک کنند، اما برخی دیگر هم روی صندلی خود در میان آن‌ها می‌نشینند و با تشویق جمعیت حاضر در سالن روبرو می‌شوند. این آزمایش نمونه خوبی بود که چرا افراد نباید همیشه براساس ظاهر قضاوت کنند.

آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۱) 


آزمایش میلگرم

این آزمایش در سال ۱۹۶۱ توسط روانشناس «استنلی میلگرم» برای بررسی میزان اطاعت افراد از مافوق طراحی شده بود، حتی اگر کاری که به آن‌ها دستور داده شده بود مشخصا به دیگران صدمه می‌زد. به سوژه‌ها نقش معلم و دستور داده می شد که هربار شاگرد درست جواب نمی‌داد به او شوک الکتریکی وارد کنند. در حقیقت به هیچکس واقعا شوکی وارد نمی‌شد. شاگرد عمدا سوالات را اشتباه جواب می‌داد و طوری رفتار می‌کرد که به نظر می‌رسید درد زیادی می‌کشد، زیرا شدت شوک با هر سوال غلط افزایش می‌یافت.

علیرغم این تظاهرات، بسیاری از افراد همچنان تحت دستور مافوق خود به خود شوک دادن ادامه دادند. در نهایت ۶۵ درصد سوژه ها به شاگردان خود شوک الکتریکی کشنده، ۴۵۰ ولت وارد کردند. این نتایج نشان می‌دهد که افراد عادی هم به دنبال دستوراتی که یک شخصیت مهم بدهد می‌توانند یک انسان بی گناه را بکشند و اطاعت از اقتدار در همه ما وجود دارد.
آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۱) 

آزمایش تصادف اتومبیل

آزمایش تصادف در سال ۱۹۷۴ توسط لوفتوس و پالمر با هدف اثبات اینکه کلماتی که با آن سوال می کنیم به نوعی روی یادآوری شرکت کننده تاثیر می‌گذارد انجام شد. آن‌ها با استفاده از سوالات مختلف از افراد خواستند سرعت وسایل نقلیه موتوری را تخمین بزنند. تخمین سرعت خودرو چیزی است که مردم به طور کلی در آن ضعیف هستند. شرکت کنندگان اسلایدهایی از تصادف اتومبیل را مشاهده کردند و سپس از آن‌ها خواسته شد اتفاقی که افتاده را توصیف کنند. شرکت کنندگان به دو گروه تقسیم شدند و از هر گروه با استفاده از افعال مختلفی مثل «هنگامی که اتومبیل برخورد کرد/ تصادف کرد/ در هم کوبیده شد/ ضربه خورد/ آسیب دید چه سرعتی داشت؟» سوال شد.

نتایج نشان می‌دهد که فعل تصوری از سرعت خودرو را همراه خود دارد و این درک شرکت کنندگان را تغییر می‌دهد. شرکت کنندگانی که با فعل در هم کوبیدن از آن‌ها سوال شده بود نسبت به کسانی که از فعل ضربه زدن در سوالشان استفاده شده بود سرعت بیشتری را تصور می‌کردند. به عبارت دیگر ممکن است شهادت شاهدان عینی براساس سوالی باشد که از آن‌ها پرسیده می‌شود.
آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۱)

 
آزمایش مارشمالو

آزمایش مارشمالوی استنفورد مجموعه مطالعاتی بود که روی به تعویق انداختن لذت‌ها در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ و به رهبری روانشناس «والتر میشل» انجام شد. در این آزمایش بچه‌های ۴ تا ۶ ساله به اتاقی هدایت می‌شدند که در آن یک مارشمالو یا گاهی یک شیرینی روی یک میز قرار داده شده بود. بچه‌ها می‌توانستند آن را بخورند، اما محققان به آن‌ها می‌گفتند اگر یک ربع خودشان را کنترل کنند و به آن‌ها دست نزنند دو مارشمالو به آن‌ها داده خواهد شد. برخی از آن‌ها چشمشان را می‌گرفتند یا روی خود را برمی گرداندند که مارشمالو را نبینند، برخی دیگر به میز لگد می‌زدند یا مارشمالو‌ها را مثل یک حیوان پشمالوی کوچک نوازش می‌کردند، برخی دیگر هم به محض اینکه محققان اتاق را ترک می‌کردند مارشمالو را می‌خوردند.

از میان بیش از ۶۰۰ کودکی که در این آزمایش شرکت کردند، تعداد کمی مارشمالو را فورا خوردند. از بین کسانی که تلاش کردند خوردن آن را به تعویق بیندازند، یک سوم توانستند آنقدر دوام بیاورند که به مارشمالوی دوم برسند. سن عامل مهمی در به تعویق انداختن لذت بود. در تحقیقات بعدی محققان متوجه شدند بچه هایی که توانسته بودند خوردن مارشمالو را برای به دست آوردن یکی دیگر به تعویق بیندازند زندگی بهتری از نظر میزان تحصیلات، شاخص توده بدنی و سایر ابعاد زندگی داشتند.

آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۱) 

 

آزمایش گوریل نامرئی

فکر کنید از شما خواسته می‌شوید یک ویدئوی کوتاه را ببینید که در آن سه نفر با تیشرت سفید و سه نفر با تیشرت سیاه با هم بسکتبال بازی می‌کنند. همین طور که تماشا می‌کنید باید تعداد پاس هایی که تیشرت سفید‌ها به هم می‌دهند را بشمارید. در یک نقطه یک گوریل وسط بازی می‌آید به دوربین نگاه می‌کند و به سینه خود مشت می‌زند و سپس می‌رود و نه ثانیه در صفحه نمایش می‌ماند. آیا گوریل را می‌بینید؟ احتمالا همه شما پاسخ می‌دهید که بله، معلوم است که می‌بینم، چطور می‌شود متوجه چیزی به این واضحی نشوم؟

اما در این آزمایش که چند سال پیش در دانشگاه هاروارد انجام شد و نیمی از کسانی که ویدئو را تماشا کرده و تعداد پاس‌ها را شمرده بودند متوجه گوریل نشدند. مثل اینکه گوریل نامرئی بود. این آزمایش دو چیز را نشان می‌دهد: ما متوجه خیلی از چیزهایی که در اطرافمان اتفاق می‌افتد نمی‌شویم، و اینکه نمی‌دانیم متوجه چیزهای زیادی می‌دهیم.
آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۱) 

 

آزمایش اثر هاثورن

هدف اصلی این آزمایش بررسی اثر شرایط فیزیکی بر بازدهی افراد بود. دو گروه از کارگران کارخانه هاثورن در این آزمایش مورد مطالعه قرار گرفتند. یک روز روشنایی محیط کار برای یک گروه به طور چشمگیری بهبود می‌یافت در حالی که نور برای گروه دیگر بدون تغییر باقی می‌ماند. محققان از فهمیدن این که بازدهی کارگران با روشن شدن محیط کار بسیار بیشتر از گروه دیگر شد شگفت زده شدند. کارگرانی که در شرایطی کار می‌کردند که به نوعی تغییر ایجاد شده بود (از نظر ساعت کاری، استراحت و …) بازدهی بسیار بیشتری پیدا کرده بودند. درواقع حتی وقتی دوباره چراغ‌ها خاموش می‌شد بازدهی آن‌ها بهبود یافته بود. تا وقتی که همه چیز به حالت قبل از تغییر درآمده بود، بازدهی کارخانه در بالاترین سطح خود بود و غیبت بسیار کم شده بود.

آزمایشگران نتیجه گرفتند که این تغییر در شرایط فیزیکی نیست که روی بازدهی کارگران تاثیر می‌گذارد. بلکه این حقیقت است که کسی واقعا نگران محیط کار آن هاست و آن‌ها را مشاهده می‌کند. کارگران احساس مهم بودن پیدا کردند و بهره وری خود را افزایش دادند. این اثر یک فرض ساده است که سوژه‌های انسانی در یک آزمایش رفتار خود را تغییر می‌دهند، زیرا مورد مطالعه قرار گرفته اند.

آزمایش‌های روانشناسی با نتایج باورنکردنی و ناراحت کننده (۱) 

مطالعه هیولا

این آزمایش توسط دکتر وندل جانسون، آسیب شناس گفتاری انجام شد که می‌خواست نشان دهد که نظریه‌های غالب درباره علل لکنت زبان اشتباه است. در دهه ۱۹۳۰ تصور می‌شد که لکنت زبان علت ژنتیکی یا ارگانیک دارد. این یعنی افراد با لکنت به دنیا می‌آیند و کار زیادی نمی‌توان برای آن‌ها کرد. دکتر جانسون معتقد بود که برچسب لکنت زدن به بچه‌ها آن‌ها را بدتر می‌کند، و در برخی موارد موجب می‌شود که بچه‌های عادی هم لکنت بگیرند. برای اثبات این ادعا، او آزمایشی مطرح کرد که به عنوان «مطالعه هیولا» شناخته می‌شود.

۲۲ کودک یتیم در این آزمایش شرکت داده شدند. آن‌ها به دو گروه تقسیم شدند. به گروه اول برچسب «عادی» و به گروه دوم برچسب «بچه‌های لکنت دار» زده شد. درواقع تنها نیمی از گروهی که به آن‌ها برچسب لکنت دار زده شده بود با لکنت حرف می‌زدند. در طول آزمایش، بچه‌های عادی تشویق‌های مثبت دریافت می‌کردند، اما به گروهی که به آن‌ها برچسب لکنت دار زده شده بود گفته شد که مراقب باشند کلمات را تکرار نکنند. سایر معلمان و کارکنان یتیم خانه نیز به طور ناخودآگاه این برچسب را تقویت می‌کردند، زیرا محققان به آن‌ها گفته بودند که کل گروه لکنت زبان دارند.

از شش کودک عادی در گروه لکنت دارها، پنج نفر بعد از این رفتار منفی لکنت گرفتند. از پنج کودکی که قبلا لکنت داشتند، لکنت سه نفر بدتر شد. در مقایسه، تنها یک کودک در گروه عادی‌ها بعد از این تحقیق مشکلات گفتاری داشت. محققان که متوجه قدرت آزمایش‌های خود شدند سعی کردند آسیب هایی که به این کودکان زده اند را جبران کنند، اما فایده نداشت. به نظر می‌رسید که اثرات برچسب لکنت زدن به بچه‌ها دائمی بود و کودکان یتیم میجبور بودند باقی عمر خود با آن زندگی کنند.


منبع: برترینها

حقایق جالب درباره مغول‌ها

برترین‌ها – ترجمه از الهام مظفری: مغولستان هنوز هم وجود دارد، اما مغول هایی که آنجا زندگی می‌کنند همان کسانی نیستند که در کتاب‌های تاریخ می‌خوانیم. اجداد آن‌ها با اسب در دشت‌ها پرسه می‌زدند، غارتگری می‌کردند و با وحشیگری پیروز می‌شدند. آن‌ها جنگجویان ترسناکی بودند، اما مردم بافرهنگ و پیشرفته‌ای هم بودند. در این مقاله بیشتر با آن‌ها آشنا می شوید.

زنان مغول

مورخان مایلند مردان مغول را ترسناک و فاتح به تصویر بکشند، اما اغلب زنان را نادیده می‌گیرند. این کاملا غیرمنصفانه است، زیرا تمدن مغول واقعا زنان فرمانروا و قدرتمندی داشته است. زنان مغول اقتصاد را در جریان نگه می‌داشتند و برخی از بالاترین پست‌های مذهب شمنیسم را داشتند؛ بنابراین زنان مغول چنان موقعیت قدرتمندی داشتند که زنان اروپای آرزوی آن را داشتند. اما زنان تنها کسب و کار و مذهب را اداره نمی‌کردند، بلکه مغول‌ها چندین حکمران زن هم داشتند.بعد از مرگ چنگیز خان، دختران و عروسانش درگیر جنگ هایی بر سر قدرت شدند.

یکی از قدرتمندترین ملکه های مغول ماندوهای (Mandhuhai)، یک جنگجوی توانا با ذهنی باهوش و تاکتیکی بود. او مثل چنگیز برای متحد کردن پادشاهی مغول جنگید و بر دشمنان یکی پس از دیگری پیروز می‌شد. وقتی در سی سالگی بود، به این فکر افتاد که باید نام خانوادگی خود را حفظ کند، اما هنوز مشغول جنگ هایش بود. او این مشکل را با ازدواج با یک شاهزاده ۱۷ ساله که به غنیمت گرفته بود و به دنیا آوردن هشت بچه حل کرد، در حالی که هنوز فعالانه در جنگ‌ها شرکت می‌کرد.

حقایق جالب درباره مغول‌ها 


سیستم پستی

مغول‌ها در طبیعت خانه به دوش بودند، بنابراین ارتباط کارآمد بین رهبران و افسران، هم حیاتی و هم مشکل بود. آن‌ها این مشکل را با اختراع یک سیستم پستی بسیار کارآمد به نام «یام» حل کردند. بسیاری از مسافران خارجی از جمله مارکو پولو از اندازه و قابل اطمینان بودن یام شگفت زده شدند. یام مجموعه‌ای گسترده از ایستگاه‌های پستی با قاصدهای اختصاصی بود که نامه، گزارش‌های اطلاعاتی و اخبار مهم را ایستگاه به ایستگاه منتقل می‌کردند. این ایستگاه‌ها حدود ۲۴ – ۶۴ کیلومتر باهم فاصله داشتند و کارمندان دائمی داشتند. زمانی حداقل ۱۴۰۰ ایستگاه در تنها چین وجود داشت و قاصد‌ها ۵۰۰۰۰ اسب تازه نفس در اختیار داشتند.

حقایق جالب درباره مغول‌ها

تاکتیک

مغول‌ها با تاکتیک‌های جنگی موثر و وحشتناکشان شناخته می‌شدند و مهارت خود را با جنگ‌های زیاد تقویت می‌کردند. حتی ژنرال‌های کوچکتر مغول هم به اندازه فرماندهان مشهور تاریخی، مثل اسکندر کبیر و هانیبال بارسا، موفق بودند و دستاوردهای زیادی کسب می‌کردند. مغول‌ها به شدت به تاکتیک‌های ناگهانی متکی بودند. عقب نشینی ساختگی، حملات ناگهانی، جنگ‌های روانی و حتی گروگان گیری و سپر انسانی از حرکات کلاسیک مغول هاست. آن‌ها دوست داشتند جنگ را با پرتاب بارانی از کمان بر سر دشمن و به دنبال آن حمله وحشیانه سواره نظام‌ها شروع کنند. اغلب دشمن را با یک کماندار مخفی که وانمود به فرار می‌کرد فریب می‌دادند. وقتی به هدف‌های بزرگی مثل شهر‌ها حمله می‌کردند تمایل داشتند در جبهه بسیار وسیعی بجنگند و در این مدت با سیستم یام با هم ارتباط برقرار می‌کردند. هم چنین آن‌ها مهارت زیادی در محاصره داشتند و با کسانی که تسلیم حکومت آن‌ها نمی‌شدند بی رحم بودند. این ترکیب تاکتیکی آن‌ها را برترین نیروی جنگی زمان خودشان می‌کرد.

حقایق جالب درباره مغول‌ها

جاده ابریشم

یکی از بی رحمانه و در عین حال کارآمدترین بخش‌های سلطنت چنگیزخان تسخیر وحشیانه جاده ابریشم، جاده تجاری اصلی بین آسیا و اروپا و یکی از بزرگترین منابع درآمدی امپراتوری مغول بود. او که متوجه شد حتی ارتش عظیمش نمی‌توانند کاملا این جاده ۶۴۳۷ کیلومتری را تسخیر کنند و نگه دارند یک استراتژی ثانویه اتخاذ کرد. او شروع به از بین بردن همه سکونتگاه‌های عربی و ترکی در این جاده کرد تا زمانی که همه شهر‌ها و واحه هایی که در این مسیر وجود داشتند ویران شدند یا به زانو درآمدند. این کار زمان زیادی طول کشید و چنگیز نتوانست زنده بماند تا نتیجه کارش را ببیند، اما سرانجام مغول‌ها کنترل جاده را در دست گرفتند و جاده ابریشم در قرن ۱۴ و ۱۵ را تحت کنترل آن‌ها بود. جالب است که آن‌ها با تاجران به خوبی رفتار می‌کردند و نه تنها مشوق آن‌ها بودند بلکه واقعا تجارت بین مدیترانه و چین را تقویت می‌کردند. اما عبور از جاده ابریشم در دوران مغول ارزان نبود: بیشتر درآمد تجارت آن‌ها مستقیما از راه عوارض و مالیات‌های مختلف وارد جیب مغول‌ها می‌شد.

حقایق جالب درباره مغول‌ها 

 

صلح مغولی (Pax Mongolica)

گاهی، نتیجه نهایی جنگ‌های سخت صلح است. صلح مغولی نام دوره‌ای صلح آمیز است که به دنبال پیروزی‌های مغول در قرن‌های ۱۳ و ۱۴ پیش آمد. در آن زمان مغول‌ها در اوج قدرت بودند. امپراتوری آن‌ها حدود ۱۵ میلیون کیلومتر مربع وسعت داشت و شامل بیش از ۱۰۰ میلیون نفر جمعیت می‌شد.‌ می‌توانید آن را با ایالات متحده مقایسه کنید که ۹۰۸۳ کیلومتر مربع وسعت دارد! از آنجا که این قلمروی وسیع تحت یک حکومت مشترک قرار داشت و با وجود سیستم ارتباطی کارآمد و رونق تجارت بین المللی، امپراتوری مغول رشد کرد و همه خوشحال بودند. در واقع مغول‌ها یکی از صلح آمیزترین دوره‌های تاریخی را مدیریت کردند.

حقایق جالب درباره مغول‌ها

اردوی طلایی (Golden Horde)

یکی از قدرتمندترین امپراتوری‌های مغول، اردوی طلایی بود، یک پادشاهی بزرگ که توسط باتو خان، نوه چنگیزخان در سال ۱۲۵۱ تاسیس شد و در واقع یک کشور قدرتمند با زیربنای کامل و شهرهای سنگی بسیار مدرن به ویژه در سرای باتو بود. اردوی طلایی تاثیر زیادی هم روی فرهنگ آن‌ها داشت. آن‌ها بر بخش هایی از روسیه امروزی، اوکراین، قزاقستان، مولدووا و قفقاز حکومت می‌کردند و با مردم روس و مسلمان در ارتباط بودند و در نهایت رهبران مغول از اسلام استقبال کردند و این دین را پذیرفتند.

حقایق جالب درباره مغول‌ها 

 

سلاح‌ها

 
مغول‌ها هرجا که می‌توانستند سوار بر اسب می‌جنگیدند. قدرت اسب خودش یک سلاح در نظر گرفته می‌شد. طبیعتا سلاح‌های مغولی بسیاری برای سواری طراحی شده بودند. شمشیرهای آن‌ها منحنی بود و استفاده از آن هم سوار بر اسب و هم پیاده آسان بود. نیزه، گرز و قمه هم استفاده می‌شد. برخی از مغول‌ها از باروت به عنوان بمب‌های انفجاری و نارنجک استفاده می‌کردند. دور بردترین سلاح آن ها، کمان کمپوزیت بود، یک سلاح کوچک، اما قوی که برد آن دو برابر کمان انگیسی بود. آن‌ها باتوجه به موقعیت از چندین نوع تیر برای کمان هایشان استفاده می‌کردند. برخی برای سوراخ کردن مناسب بودند و برخی سر آهنی داشتند و می‌توانستند فواصل طولانی پرواز کنند.

یکی از معروف‌ترین تیرهای آنها، تیر سوتی بود، یک تیر توخالی که هنگام پرتاب صدای بلندی تولید می‌کرد. از این تیر برای ترساندن دشمن استفاده می‌شد، اما برای علامت دهی هم بود: سپاه مغول عظیم و پر سر و صدا بود و دستورات به سختی شنیده می‌شد بنابراین فرماندهان از این تیر برای علامت دادن به سربازان استفاده می‌کردند. تیرهای آتشین نیز استفاده می‌شدند که زخم‌های وحشتناکی در دشمن ایجاد می‌کردند. زره تا آخرین مراحل دوران مغول استفاده نمی‌شد. به جای زره‌های زنجیری، مغول‌ها از زره‌های سبک چرمی استفاده می‌کردند که از خواباندن پوست اسب در ادرار ساخته می‌شد. آن‌ها اسب‌ها را هم زره پوش می‌کردند.
حقایق جالب درباره مغول‌ها 

 

پذیرش

مغول‌ها خیلی زود فهمیدند که برای فتح یک امپراتوری بزرگ باید عادات مردم سرزمین هایی که فتح کرده بودند را بپذیرند. آن‌ها از اینکه مردم دین و عادات فرهنگی مهمشان را حفظ کنند خوشحال می‌شدند و فعالانه با چیزهایی مثل کاهش مالیات این موضوع را تشویق می‌کردند. از آنجا که مغولان خودشان نگرش باز و راحتی نسبت به مذهب داشتند، تقریبا هیچ هزینه‌ای صرف آن نمی‌شد و ابزار ارشمندی برای حفظ محتوای ملت‌های تسخیر شده فراهم شد.

حقایق جالب درباره مغول‌ها 

تاتار‌ها

بسیاری از مردم مغول‌ها را به نام تاتار‌ها می‌شناختند. این نام در اصل از تاتا گرفته شده بود، نامی که مغول‌ها خودشان را می‌نامند. با این حال وقتی مردم متوجه شدند این کلمه شبیه کلمه تارتاروس رومیان به معنای جهنم است آن‌ها را تارتار یا تاتار نامیدند به معنای مردم تارتاروس یا شیطان‌های جهنمی. نام تاتار هنوز هم استفاده می‌شود هرچند دیگر تهدیدآمیز نیست. امروزه، تاتار به مردم ترکی اشاره دارد که در روسیه، قزاقستان و سیبری زندگی می‌کنند.

حقایق جالب درباره مغول‌ها 


سبتای (Subutai)

سبتای یکی از بزرگترین دلایلی بود که چنگیزخان توانست امپراتوری مغول را تشکیل دهد. او یکی از چهار سگ جنگی چنگیز و استراتژیست اصلی مغول بود. سبتای یکی از باهوش‌ترین متخصصصان فنون جنگی در تاریخ و ماهرترین ژنرال ارتشی پر از رهبران ماهر و شجاع بود. سبتای در استفاده از تسلیحات محاصره و هوش نظامی سرآمد بود. او همیشه قبل از اینکه تاکتیک خودش را طراحی کند متوجه می‌شد که دشمن از چه تاکتیک هایی استفاده می‌کند و بنابراین موثرترین ضد حمله را انتخاب می‌کرد. او دائما در حال یادگیری چیزهای جدید از مهندسین و متخصصان بود.

وقتی چنگیزخان حین فتح چین مرد و پسرش اوگه دئی جانشین او شد، سبتای به خدمت ادامه داد. توجه اوگه دئی و سبتای به اروپا جلب شد. آن‌ها چند ارتش را شکست دادند و می‌خواستند به اروپای مرکزی حمله کنند که اوگه دئی در سال ۱۲۴۱ درگذشت. در یک خوش شانسی بزرگ برای اروپا، جانشین او، گایو خان، سبتای را از جبهه اروپا به دلایل سیاسی برکنار کرد و او را به چین فرستاد. سبتای در آن زمان ۷۰ ساله بود و یک سال در چین جنگید و قبل از برگشت به خانه در اثر کهولت سن در گذشت.

حقایق جالب درباره مغول‌ها 


منبع: برترینها

پله‌های دیدنی شاه آراگون

برترین‌ها: پله شاه آراگون یک راه پله سنگی است که در دیواره عموی یک صخره آهکی در شهر بونیفاچو در فرانسه کنده شده است. این پله، نمای صخره را با زاویه تقریبا ۴۵ درجه بریده و از ۱۸۷ پله تشکیل شده است. اگر از سمت دریا به صخره نگاه کنید، شبیه یک خط مورب تیره به نظر می‌رسد و از نزدیک شبیه تونلی است که در دل سنگ کنده شده است.

پله‌های دیدنی شاه آراگون 

براساس افسانه ها، این راه پله توسط سربازان شاه آراگون آلفونسوی پنجم، تنها در یک شب در سال ۱۴۲۰ ساخته شده است. در واقعیت، این راه پله به یک چشمه آبگرم طبیعی و یک غار ختم می‌شود که در پایین پله‌ها قرار دارد و تصور می‌شود که توسط راهبان فرانسیسکان مدت‌ها قبل از آن که سربازان آلفونسوی پنجم به بونیفاچو راه یابند ساخته شده است. برخی افراد می‌گویند چند پله اول در دوران نوسنگی ساخته شده است و از آن زمان دائما تکمیل شده است. امروزه می‌توانید از این پله‌ها استفاده کنید و پایین بروید و در امتداد دریا قدم بزنید یا بالا بیایید و منظره دریا را از بالا تماشا کنید.


منبع: برترینها

اسباب بازی‌های ترسناک قدیم

برترین‌ها – ترجمه از الهام مظفری: امروزه اسباب بازی‌های بچه‌ها واقعا پیشرفته شده است. عروسک‌های پولیشی، نرم و زیبا هستند، بیشتر اسباب بازی‌های رباتیک کیفیت بالایی دارند و عروسک‌ها شیبه نوزادان یا بزرگسالان واقعی هستند. اما در گذشته، بچه‌ها زیاد خوشبخت نبودند. اسباب بازی‌های بحث برانگیزی وجود داشتند که قطعا به روان کودک آسیب می‌زدند یا عروسک‌های قاتلی که همگی دیوانه بودند.

مینی گیوتین!

در زمان انقلاب فرانسه، گیوتین هایی با ارتفاع ۶۰ سانتیمتری، یکی از اسباب بازی‌های مورد علاقه بچه‌ها بودند. بچه‌ها از آن برای قطع کردن سر عروسک هایشان استفاده می‌کردند. جالب است که برخی از میزبانان از این اسباب بازی برای سرگرم کردن مهمانان خود استفاده می‌کردند. عروسک‌های «دشمن» کوچک با خون پر شده بودند و سرشان قطع می‌شد.

وقتی از مادر نویسنده آلمانی «یوهان ولفگانگ» خواسته شد این اسباب بازی را برای نوه اش بخرد، با عصبانیت پاسخ داد: من به هیچ قیمتی یک دستگاه آدمکشی بدنام را نمی‌خرم! اگر قدرت داشتم سازندگان آن را زیر گیوتین قرار می‌دادم و جلوی چشم همه آن‌ها را اعدام می‌کردم. اجازه دهیم بچه‌ها با چنین چیز وحشتناکی بازی کنند؟ به عنوان سرگرمی آدم بکشند و خونریزی کنند؟

در دهه ۱۹۷۰، فروشگاه‌های آمریکایی دوباره این اسباب بازی وحشتناک را وارد بازار کردند. اما پس از اعتراض والدین، این اسباب بازی کاملا از بازار جمع شد.
 اسباب بازی‌های ترسناک قدیم

آزمایشگاه انرژی اتمی گیلبرت U- ۲۳۸

آزمایشگاه انرژی اتمی گیلبرت یو- ۲۳۸ در سال ۱۹۵۱ برای بچه‌ها تولید شد. این اسباب بازی ۵۰ دلار قیمت داشت که معادل ۳۵۰ دلار امروزی است و شامل سه منبع رادیواکتیو بسیار سطح پایین، یک تابش سنج گایگر مولر، یک اتاقک ابر ویلسون (برای دیدن مسیر ذرات آلفا)، یک اسپینتاریسکوپ، چهار نمونه سنگ معدن اورانیوم و یک الکتروسکوپ (برای اندازه گیری رادیواکتیویته) می‌شد.

آلفرد کارلتون گیلبرت، مخترع این مجموعه ادعا می‌کرد که مواد رادیواکتیویته این مجموعه کاملا بی خطر هستند. اما امروزه می‌دانیم که این اسباب بازی موجب سرطان، لوسمی، لنفوم، سندروم جنگ خلیج و سایر بیماری‌های جدی می‌شود. خوشبختانه این اسباب بازی وحشتناک تنها یک سال (از ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۲) در بازار بود.

اسباب بازی‌های ترسناک قدیم

عروسک نوزاد خزنده

این عروسک ترسناک در سال ۱۸۷۱ تولید شد. یک عروسک ویکتوریایی فوق العاده ترسناک که قرار بود شبیه نوزادی باشد که چهار دست و پا راه می رود. اگرچه این اولین عروسک بچه‌ها بود که چهار دست و پا می‌رفت، اما دختربچه‌ها را جذب نکرد، چون بسیار ترسناک بود، وزن زیادی داشت و به اندازه کافی تعاملی نبود. تا قبل از اواسط دهه ۱۸۰۰ به جای «چهار دست و پا رفتن» از «خزیدن» استفاده می‌کردند که کار خزندگان و دیوانه‌ها بود. اما بعد از آن از عروسک هایی با اجزای خودکار استفاده شد و چهار دست و پا رفتن عادی شد.

اسباب بازی‌های ترسناک قدیم 


اولین قصابی کودکان

در دوران ویکتوریایی، قصابی‌های عروسکی ترسناک جایگزین خانه‌های عروسکی شدند. اگرچه آن‌ها ترسناک بودند، اما در میان بچه هایی که زیاد نازک نارنجی نبودند بسیار محبوب شدند. قصابی‌ها ماکت کوچک و دقیقی از قصابی‌های واقعی بودند و شامل قصاب‌های چوبی و دستیارانشان با پیش بند، سوسیس، لاشه‌های مینیاتوری آویزان از قلاب‌های آهنی واقعی و کف پوشیده از خون و خاک اره بودند. امروزه یک قصابی عروسکی می‌تواند برای ما تعجب آور باشد. اما در دوران ویکتوریایی به اندازه سوپرمارکت عادی بود و هدف آن آموزش درباره پول و غذا بود.

اسباب بازی‌های ترسناک قدیم

شارلوت یخ زده

عروسک‌های چینی بدون لعاب و کوچکی بدون هیچگونه اجزای متحرکی اولین بار در سال ۱۸۵۰ در آلمان تولید شدند تا بچه‌ها با خود به حمام ببرند. این عروسک سفید کوچک خیلی زود با شعر محبوب آن روز‌ها «شارلوت جوان» همراه شد. این شعر درباره زن جوانی بود که در شب سال نو همراه با عشقش هنگام سورتمه سواری یخ زد و مرد. این عروسک کوچک آلمانی به سرعت با نام «شارلوت یخ زده» در آمریکا محبوب شد. قیمت این عروسک‌ها تنها چند پنی بود.جالب است بدانید که این عروسک‌ها همراه تابوت و روکش عرضه می شد. در بریتانیا، شارلوت‌های یخ زده اغلب داخل کیک پخته می‌شدند و یک سورپرایز ترسناک برای بچه‌ها در کریسمس بودند.

اسباب بازی‌های ترسناک قدیم 

هوگو، مرد هزار چهره

در سال ۱۹۷۵، کمپانی اسباب بازی آمریکایی، هوگو مرد هزار چهره را به بچه‌های ۵ تا ۱۱ ساله معرفی کرد. هوگو نه تنها موی سر و صورت نداشت بلکه نیم تنه مردی بود که پیراهن آبی داشت. سر هوگو از لاستیک نرم تری ساخته شده بود و دست هایش با پنبه پر شده بودند. اگر نخی که به او متصل بود را می‌کشیدید می‌توانستید دستانش را حرکت دهید. هوگو همراه با چیزهایی فروخته می‌شد که می‌توانستید با یک چسب مخصوص به او بچسبانید. محبوبیت هوگو تنها در دهه ۱۹۷۰ بود شاید به این خاطر بود که چسب‌های مخصوص دوام زیادی نداشتند یا شاید، چون زیادی ترسناک بود.

اسباب بازی‌های ترسناک قدیم 


فوربی

فوربی اولین بار در سال ۱۹۹۸ در قفسه‌های اسباب بازی فروشی‌های آمریکایی ظاهر شد. در عرض ۳ سال، ۴۰ میلیون عدد از این عروسک فروخته شد. فوربی‌ها کوچک، رباتیک و پشمالو بودند و شبیه جغدهایی با گوش‌های بزرگ بودند. آن‌ها می‌توانستند حرف بزنند و گاهی کاملا خودکار روشن می‌شدند. بیشتر صدایی که آن‌ها تولید می‌کردند به زبان خودشان بود. با این حال کمی انگلیسی هم حرف می‌زدند.

ظاهرا هرچه بیشتر در اطراف آن‌ها حرف می‌زدید، کلمات و عبارات بیشتری یاد می‌گرفتند. گفته می‌شود فوربی‌ها شب‌ها که فکر می‌کردید خاموش هستند با شما صحبت می‌کنند. گاهی آن‌ها حتی بعد از اینکه مدت طولانی بدون باتری بودند ناگهان حرف می‌زدند. اینترنت پر از داستان‌های وحشتناک درباره فوربی هاست. باوجود اینکه باتری آن‌ها درآورده می‌شد، اواسط شب ناگهان کودکان را بیدار می‌کردند و می‌گفتند «می خواهی بازی کنی؟» امروزه دوباره این اسباب بازی‌ وارد بازار شده است.

اسباب بازی‌های ترسناک قدیم

ماشین پرنده زنده

اسباب بازی‌های آلمانی در قرن هجدهم نسبتا ترسناک بودند. برای مثال ماشین پرنده زنده که در کاتالوگ نورنبرگ نمایش داده شد. هر ماشین یک فضای خالی در داخلش داشت که پرنده را درون آن قرار می‌دادند. وقتی پرنده داخل این ماشین دست و پا می‌زد، اسباب بازی حرکت می‌کرد. اینکه آیا پرنده بدبخت را بعد از کنار گذاشتن این اسباب بازی از داخل آن بیرون می‌آوردند یا نه را کسی نمی‌داند. شاید فقط بوی گوشت فاسد به بچه‌ها هشدار می‌داده که باید یک پرنده جدید را داخل آن قرار دهند.

 اسباب بازی‌های ترسناک قدیم


راز کودک

راز کودک عروسک ترسناکی بود که در سال ۱۹۶۶ تولید شد. این عروسک حدود ۴۵ سانتیمتر ارتفاع و بدن نرم و سر وینیلی داشت. او یک پیراهن قرمز و یک پیش بند سفید پوشیده بود و دهان بازی داشت که هنگام صحبت حرکت می‌کرد. وقتی نخ عروسک کشیده می‌شد شروع به پچ پچ کردن با صدای بسیار ترسناک و واقعی می‌کرد.

اسباب بازی‌های ترسناک قدیم 

خانم کوچولوهای بی نام

خانم کوچولوی بی نام عروسکی بود که در سال ۱۹۶۵ وارد بازار شد. ویژگی‌های این عروسک لباس‌های کهنه و فقیرانه‌ای از گونی و کرباس، چشمان درشتی که پلک نمی‌زد و دهان کوچکی بود که محکم بسته بود. یکی از دست‌های او شبیه کسی بود که گدایی می‌کند. او هم چنین یک اشک پلاستیکی روی گونه اش داشت. تصور می‌شد این عروسک در قلب دختربچه‌ها جا باز کند، اما کاملا برعکس شد. دختربچه‌ها بعد از دیدن خانم کوچولوی بی نام گریه کنان فرار می‌کردند. تولید این عروسک پس از یک سال متوقف شد.

اسباب بازی‌های ترسناک قدیم 


منبع: برترینها

فیلم: ترفندها و آزمایش‌های جالب و مهیج با استفاده از کبریت

برترین ها – احسان درخشنده: کبریت از جمله مایحتاجی است که تقریباً در هر خانه می‌توان آن را یافت. عمده‌ترین کاربرد کبریت معطوف به روشن کردن آتش است؛ با این حال، گاه می‌توان با آن، آزمایش‌ها و ترفندهای سرگرم‌کننده و مهیج انجام داد. در این بخش، در قالب یک ویدئو، ۵ مورد از ترفندهای کبریتی را به شما عزیزان معرفی می‌کنیم.

البته پیش از تماشای ویدئو،‌ حتماً دو نکته را مدنظر قرار دهید: ۱) هرگز آزمایش‌ها را در محیط خانه انجام ندهید. ۲) اگر قصد انجام آزمایش‌ها را دارید، حتماً نکات ایمنی را رعایت کنید و نهایت احتیاط را به خرج دهید. فراموش نکنید که «آتش شوخی‌بردار نیست!».

   در صورت پخش نشدن ویدئو بر روی تصویر زیر کلیک کنید. 
فیلم: ترفندها و آزمایش‌های جالب و مهیج با استفاده از کبریت 


منبع: برترینها

پرستاران شیفت مرگ

هفته نامه سرنخ: همه به خوبی می دانیم یک اشتباه کوچک در بیمارستان می تواند به چه مشکل بزرگی تبدیل شود و گاهی حتی مرگی را هم رقم بزند. همین دلیل است که پرستاران و پزشکان تمام تلاش خود را می کنند تا بهترین شرایط را برای بیماران خود فراهم کنند. اما در این میان پرستاران شیطان صفتی هم وجود دارند که به بهانه های مختلف به جای کمک به بهبود حال بیماران، جان آنها را می گیرند. بسیاری از این پرستاران در مجلات خبری چون بی بی سی و تلگراف جزو خطرناک ترین زنان و مردان دنیا و قاتلان سریالی اعلام شده اند.

 پرستاران شیفت مرگ

قاتل ارتشی ها

«کریستین گیلبرت» یکی از پرستاران مرکز پزشکی «وترانز» در نورث هامپتون ماساچوست بود. جایی که چهار نفر از بیماران بستری در این مرکز را به قتل رساند که همگی در ارتش فعالیت می کردند. اولین قربانی او مردی سی و پنج ساله به نام هنری هودون، یکی از نیروهای هوایی ارتش بود که به خاطر جراحاتی سطحی در بیمارستان بستری شد اما پس از چند روز بر اثر ایست قلبی جان خود را از دست داد. پس از تحقیقات مشخص شد که ایست قلبی او به خاطر تزریق ماده ای بوده که باعث افزایش ضربان قلب می شود.

 پرستاران شیفت مرگ

گیلبرت از همین روش برای کشتن باقی قربانیان هم استفاده کرد. دومین قربانی مردی چهل و یک ساله به نام کنت کاتینگ بود، در دستان خودش از دنیا رفت؛ در حالی که باقی کارکنان بیمارستان گمان می کردند گیلبرت در حال تلاش برای بازگرداندن او به زندگی بوده است. راز گیلبرت ۱۵ ماه بعد فاش شد و به جرم سه قتل درجه یک و دو و همین طور اقدام به قتل مجرم شناخته شد. طبق قانون آمریکا این جرائم می توانست حکم اعدام داشته باشد اما گیلبرت به حبس ابد محکوم شد.


خطرناک ترین پرستار

«انه گریگ» یکی از پرستارانی است که به دلیل به قتل رساندن ۲۰ نفر از بیماران نه تنها در لیست خطرناک ترین زنان دنیا قرار گرفت، بلکه لقب «فرشته مرگ» را نیز به خود تعلق داد. در میان ۲۰ نفر قربانی که به دست او کشته شدند، ۴ کودک نیز بودند که آنه آنها را به وسیله تزریق سم به قتل رسانده بود.

 پرستاران شیفت مرگ

این پرستار در سال ۱۹۷۷ در بیمارستانی در بورکشایر انگلستان به عنوان پرستار کار می کرد. او از کودکی به این کار علاقه مند بود. او بعد از این که مدتی در یکی از صومعه های انگلستان به کار پرستاری مشغول بود، به بیمارستان رفت تا کارش را به شکل جدی تری انجام بدهد. در آن روزها آنه آن قدر شاد بود که دوستانش او را پرنده خوشحال صدا می کردند. او به مدت ۳۰ سال در آن بیمارستان کار می کرد و همه او را پرستاری مسئول و مهربان می دانستند تا این که فکر قتل بیماران به ذهن آنه خطور کرد.

زمانی که او مشغول کشتن بیماران بود، پزشکان بیمارستان از شیوه یکسان مرگ بیماران شان متعجب شده و پلیس را در جریان قرار دادند. آنه که پرستاری بیمارانی را که مرده بودند به عهده داشت به دلیل شک پلیس شش ماه از کار معلق شد. در این شش ماه هیچ بیماری بر اثر مسمومیت از دنیا نرفت. به همین خاطر پلیس به قالت بودن آنه اطمینان پیدا کرد و به این طریق فرشته مرگ بازداشت شد.

آنه در جلسه محاکمه خود گفت: «من طاقت دیدن زجر کشیدن بیمارانم را نداشتم. مخصوصا کودکان، سالمندان و کسانی که از بیماری های صعب العلاج رنج می بردند.» این زن ادعا کرد بسیاری از کسانی که به قتل رسانده بود، خود تمایل به مردن داشتند و آنه آنها را به زور نکشته است. در سال ۲۰۰۲ آنه به اتهام قتل بیماران با تزریق سم به اعدام محکوم شد.


پرستار شیفت شب

در سال ۱۹۸۱ روبرت دیاز به عنوان پرستار شیفت شب در سه بیمارستان مختلف در لس آنجلس مشغول به کار بود. او قربانیان خود را با تزریق بیش از حد لیدوکائین به قتل می رساند. او قربانیانش را از میان سالمندانی انتخاب می کرد که به مراقبت های ویژه نیاز داشتند. تزریق او باعث حمله قلبی شدید و در نهایتی مرگ آنها می شد. به این ترتیب، هیچ کس به مرگ شان مشکوک نمی شد تا این که این مرگ ها باعث شد هر سه بیمارستان با هم مکاتبه ای داشته باشند و تحقیقات خود درباره پرستار مشترک در بخش سالمندان را آغاز کنند.

 پرستاران شیفت مرگ

در این تحقیقات مشخص شد ۱۹ نفر از بیمارانی که تحت مراقبت دیاز بودند، جان خود را از دست داده اند. همچنین همه آنها در زمان مرگ کبود شده و رنگ پوست شان آبی شده بود. زمانی که خانه دیاز بررسی شد، مقدار زیادی ویال لیدوکائین پیدا شد. دیاز به جرم قتل ۲۸ نفر به اعدام محکوم شد که قرار بود حکمش پس از اتمام تحقیقات کامل اجرا شود اما او بر اثر ایست قلبی در سال ۲۰۱۰ در ۷۲ سالگی در زندان جان خود را از دست داد.


فرشتگان مرگ لاینز

فرشتگان مرگ لاینز لقب چهار پرستار بود که در بیمارستان لاینز در وین مشغول به کار بودند. آنها والتارد واگنر، ابرنه لیدوف، ماریا گروبر و استفانیا مایر نام داشتند و قتل های زنجیره ای خود را از سال ۱۹۸۳ آغاز کردند. قربانیان آنها بیماران سالمندی بودند که پزشکان امیدی به بهبودشان نداشتند و بعد از دستگیری هدف خود را از این کار، دلسوزی و کمک کردن به این افراد عنوان کردند.

 پرستاران شیفت مرگ

تعداد قربانیان فرشتگان مرگ که همگی بالای ۷۵ سال بودند، ۴۸ نفر اعلام شد. راز این گروه پرستار بی رحم بالاخره در سال ۱۹۹۱ برملا شده و دستگیر شدند. البته پس از دستگیری و اعترافات این چهار نفر، پلیس معتقد بود که تعداد قربانیان بیشتر از ۴۸ نفر بوده است. با این که فرشتگان مرگ لاینز در عرض چند سال مرتکب قتل های زیادی شدند اما تا سال ۲۰۰۸ تمامی آنها مورد عفو قرار گرفته و آزاد شدند.


قاتلی که مردگان را احیا می کرد

از دسامبر ۲۰۰۳ تا فوریه ۲۰۰۴ به طرز مشکوکی تعداد فوتی های بیمارستان هورتون انگلیس بالا رفت و عجیب تر از همه این بود که همه آنها به خاطر مشکلات تنفسی جان خود را از دست داده بودند. اولین متهم بنجامین گین بود که پرستار اصلی بخش به حساب می آمد و به نحوی با تمامی بیماران فوت شده ارتباط داشت. همچنین گزارش شد که وقتی خبر داده می شد یکی از بیماران دچار مشکل تنفسی شده است، بنجامین به جای این که ناراحت شود، هیجان زده برای احیای او می رفت.

 پرستاران شیفت مرگ

در واقع طبق گزارش همکارانش احیا کردن کاری بود که او خیلی دوست داشت و این کار را با هیجان انجام می داد. در ابتدا بنجامین به اتهام قتل دو نفر از بیماران بازداشت شد اما با اعترافات خودش مشخص شد که ۱۵ نفر را با استفاده از داروی بی حس کننده عضلات یا تزریق بیش از حد مسکن به قتل رسانده است. بنجامین به جرم قتل این ۱۵ نفر به ۱۷ بار حبس ابد محکوم شد.


قاتل حواس پرت

«استفن لتر» پرستار بیمارستان سانتوفن آلمان در سال های ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ بود. همان یک سالی که او موفق شد ۲۸ نفر از بیماران بیمارستان را به قتل برساند. البته او بعد از دستگیری با گمراهی پلیس گفت که ۱۲ نفر را به قتل رسانده است.

 پرستاران شیفت مرگ

با مشخص شدن تعداد دقیق قتل هایی که استفن مرتکب شده بود، او در دادگاه برای دفاع از خود گفت: «شاید ۲۸ نفر درست باشد، من درست به خاطر نمی آورم. حافظه کوتاه مدت من بسیار ضعیف است.»

بیشتر قربانیان استفن نیز بالای ۷۰ سال بودند و او معتقد بود تنها به مرگ راحت تر و بدون درد آنها کمک می کند اما با تحقیقات پلیس و گفتگو با پزشک معالج بیماران مشخص شد حال بسیاری از کسانی که استفن به قتل رسانده است وخیم نبوده و حتی رو به بهبود بوده است. استفن نیز به جرم قتل ۲۸ نفر به حبس ابد بدون عفو مشروط محکوم شد.


پرستار روانی

آینو نیکوپ یک قاتل سریالی فنلاندی بود که در بین سال های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹ به عنوان پرستار کار می کرد. در بین این سال ها پنج نفر از بیمارانی که آینو از آنها مراقبت می کرد به طرز مشکوکی جان خود را از دست دادند و دلیل مرگ شان هرگز مشخص نشد تا این که در مارس ۲۰۰۹، زمانی که آخرین قربانی از دنیا رفت، مسئولان بیمارستان به او مشکوک شده و پلیس را خبر کردند.

 پرستاران شیفت مرگ

او به جرم قتل پنج بیمار در طول سال های خدمت خود بازداشت شد. دادگاه او در دسامبر ۲۰۱۰ برگزار شد ولی به خاطر این که آینو از نوعی بیماری روانی رنج می برد، قاضی او را به تحمل ۱۲ سال حبش محکوم کرد. این حکم باعث شد تا خانواده قربانیان به رأی دادگاه اعتراض کنند اما این کار آنها فایده ای نداشت. آینو به قاضی گفت: «من بیمارانی را می کشتم که دیگر امیدی به زنده بودن شان نبود.»


بی رحم ترین پرستار کودکان

برخلاف پرستاران دیگر که قربانیان شان بیماران سالمند بودند، قربانیان «جنه آنه جونز» را کودکان و نوزادان تشکیل می دادند. جنه به عنوان پرستار کودکان در بیمارستان بکسار کانتی سن آنتونیو مشغول به کار بود. در سال ۱۹۸۱ پرستاران این بیمارستان متوجه شدند اتفاقات عجیبی برای نوزادان این بیمارستان رخ می دهد و به طرز وحشتناکی تعداد فوتی ها بالا رفته است.

 پرستاران شیفت مرگ

کودکان بیمارستان هم بر اثر مشکلاتی جان خود را از دست می دادند که هیچ ربطی به بیماری روز اول شان نداشت. نوزادانی که سالم و بدون مشکل متولد می شدند یک یا دو روز بعد با مشکلات تنفسی جان خود را از دست می دادند.

همین موضوع باعث شد تا سرپرستار بخش، چریل پندرگراف، تحقیقات خود را در این رابطه آغاز کند. او لیستی از کودکانی که خیلی ناگهانی جان خود را از دست داده بودند تهیه و مشخص کرد که پرستار آنها در زمان مرگ چه کسی بوده است. او به سرعت متوجه شد که تمامی نوزادان و کودکان فوت شده، تحت نظر جنه بوده اند و به همین خاطر این موضوع را با پلیس در میان گذاشت. پس از بررسی های پلیس، جنه به جرم قتل ۴۶ کودک به ۹۹ سال حبس و به جرم اقدام به قتل نوزادان و کودکانی که پزشکان موفق به احیای آنها شده بودند، به ۶۰ سال حبس محکوم شد.


پرستاری با ۱۶ قتل

جوزف دیووی آکین تا سال ۱۹۹۰ در بیمارستان نورث فولتان رژیونال در آتلانتا به عنوان پرستار مشغول به کار بود اما پس از آن به بیمارستان گرین کوپر آلاباما رفت. مدت کوتاهی از ورود جوزف به این بیمارستان می گذشت که یکی از بیماران آنجا به نام رابرت پریس سی و دو ساله بر اثر مصرف بیش از اندازه لیدوکانین جان خود را از دست داد.

 پرستاران شیفت مرگ

در آن زمان جوزف در اتاق او بود و برای این که کسی به او شک نکند، خود را در حال احیای بیمار نشان داد. در عرض مدت کوتاهی تعداد کسانی که دچار حمله قلبی تنفسی می شدند به شدت افزایش یافت در حالی که در هر زمانی که حال یکی از بیماران بد می شد جوزف در آنجا حضور داشت. همین امر باعث شک اطرافیان شده و او را زیر نظر گرفتند تا این که بالاخره در زمان تزریق دارو به یکی از بیماران پزشکی او را دیده و با پلیس تماس گرفتند. جوزف به جرم قتل ۱۶ بیمار به حبس ابد محکوم شد.


آزمایشی که قاتل را لو داد

در سال ۱۹۸۰ ریچارد آنجلو پرستار بیمارستانی به نام گو ساماریتان در نیویورک بود. اولین باری که پزشکان به اقدامات وحشتناک او مشکوک شدند زمانی بود که او برای یکی از بیماران تزریقی انجام داد و از بیمار پس از مدت کوتاهی آزمایش گرفته شد. آزمایش او استفاده از دارویی را نشان می داد که از طرف پزشک تجویز نشده بود.

 پرستاران شیفت مرگ

پس از این موضوع خانه آنجلو بازرسی شده و نمونه های دیگری از همان دارو در خانه او پیدا شد اما آنجلو توانست همه را متقاعد کند که از این دارو برای تنگی نفس خود استفاده می کند و در آن روز نیز بیمار دچار تنگی نفس شده بود. با این توضیحات و با توجه به سابقه کاری خوبی که تا آن روز از خود نشان داده بود توانست بار دیگر به کار خود بازگردد.

همچنین آنجلو قبل از این که به عنوان پرستار مشغول به کار شود، آتش نشان نمونه ای بود که به خاطر شجاعت هایش بارها از او تقدیر شده بود. همین موضوع باعث می شد تا دیگران کمتر به او شک کنند. آنجلو پشت همین چهره دروغین بین ۲۵ تا ۲۷ بیمار را با تزریق داروهای باز کننده ریه به قتل رساند تا این که مرگ های پی در پی و یک شکل بیماران بالاخره رازش را برملا کرده و دستگیر شد. آنجلو به ۶۱ سال حبس محکوم شد.


اولین قتل، نوزاد نارس

کاتاریانا پانتیلا، پرستار فنلاندی به جرم قتل سه نفر از بیماران در بین سال های ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰ دستگیر شد. اولین بیماری که کاتاریانا به قتل رساند نوزاد نارسی بود که تزریق دارو او را به سمت مرگ بود. کاتاریانا به خانواده نوزاد گفته بود این نوزاد به خاطر این که خیلی زودتر از موعد مقرر به دنیا آمده، جانش را از دست داده است. به این ترتیب هیچ کس به او شک نکرد تا این که مدتی بعد دو نفر از بیماران او که یکی به خاطر سکته مغزی دچار فلج بود و دیگری یک بیمار روانی که هر دو وضعیت مساعدی داشتند، به طرز مشکوکی از دنیا رفتند.

 پرستاران شیفت مرگ

پس از کالبدشکافی، مرگ آنها بر اثر تزریق دارو گزارش شد. این موضوع باعث شد تا رئیس بیمارستان به کاتاریانا شک کرده و پلیس را در جریان بگذارد. پس از دستگیری، او به قتل هایی که انجام داده بود اعتراف کرده و تا زمان اعدام به زندان انداخته شد. این زن در مارس ۲۰۱۰ در سلول خود از دنیا رفت.


قتل در دو دهه

چارلز کولن در طول ۱۶ سالی که به عنوان پرستار مشغول به کار بود، در مراکز پرستاری و بیمارستان های مختلفی در نیوجرسی و پنسیلوانیا فعالیت کرد. اگرچه دادگاه تنها توانست ۲۹ قتل او را ثابت کند اما چارلز در واقع ۴۰ نفر از بیماران بیمارستان های مختلف را به قتل رسانده بود. او در طول مدت کاری خود پنج بار اخراج شد و حتی دو بار مجبور شد تا از کار استعفا دهد.

 پرستاران شیفت مرگ

شیوه کشتن چارلز نیز تزریق های مرگبار بود که بیشتر با «دیگوسین» انجام می داد. طریق کارش و روشی که قربانیان را به قتل می رساند آن قدر به مرگ طبیعی نزدیک بود که توانست دو دهه بدون این که کسی به او مشکوک شود به کارهای وحشتناکش ادامه دهد. او بیشتر در شیفت شب کار می کرد که همین امر باعث می شد تا انجام قتل ها برایش راحت تر باشد، به طوری که تنها در عرض کمتر از یک سال ۱۳ بیمار را به قتل رساند.

چارلز هم مانند بیشتر پرستاران قاتل، بیماران سالمند را به عنوان قربانی انتخاب می کرد. تنها یکی از قربانیان او جوانی بیست و یک ساله به نام مایکل استرنکو بود که بیماری سختی داشت و چارلز معتقد بود هرگز بهبود نخواهد یافت. چارلز با کمک به پلیس در پیشروی پرونده و اعترافات خود توانست مجازات اعدام را به ۳۹۷ سال حبس بدون عفو مشروط کاهش دهد.


قاتل ۲۰۰ نفر

افرن سالدیوار اواخر سال های ۱۹۹۰ پرستار شیفت شب مرکز پزشکی ادونتیست کالیفرنیا بود؛ مرکزی که بیشتر افراد سالمند و ناتوان در آن نگهداری می شوند. او قربانیان خود را از میان همین افراد انتخاب می کرد و اعتقاد داشت با این کار نه تنها مرتکب گناه نمی شود بلکه به آنها برای رسیدن به آرامش کمک می کند.

 پرستاران شیفت مرگ

«افرن» برای قتل قربانیانش از تزریق داروی بی حس کننده عضلات به میزان زیاد استفاده می کرد. در روز دستگیری برای همه ثابت شده بود که افرن شش نفر را به قتل رسانده و درست زمانی که قصد داشت قربانی بعدی را به قتل برساند، دستگیر شد.

این پرستار به جرم قتل عمد شش نفر به اعدام و هفت بار حبس ابد محکوم شد اما پس از تحقیقات بیشتر مشخص شد تعداد قربانیان او حتی می تواند بیشتر از ۲۰۰ نفر باشد. یکی از همکاران افرن در مصاحبه ای با دیلی میل گفت: «من مدتی بود که به کارهای عجیب او مشکوک شده بودم تا زمانی که داروهایی را که در کمدش مخفی کرده بود پیدا کردم. پشیمانم که چرا زودتر او را معرفی نکردم. اگر او را لو می دادم فرصت پیدا نمی کرد این تعداد انسان بیگناه را به همین راحتی به قتل برساند.»


منبع: برترینها

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (۴۶۴)

برترین ها: نوشته های طنزِ حاصل ذهن خلاق هموطنان ایرانی از ابتدای
پیدایش SMS و ایمیل تا به امروز در شبکه‌های اجتماعی نظیر توئیتر، وایبر،
لاین، واتس آپ، تلگرام و …. حضور همیشگی و پررنگی داشته و دارند. بعید
است که سوژه ای در صدر اخبار و صحبت های روز دنیا یا ایران باشد و مردم
خلاق ما در راه طنازی و لطیفه سازی برای آن سوژه اقدامی نکرده باشند!

سعی داریم در این سری مطالب گزیده ای از این نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد.

******

۱٫ تعداد محدودی پراید صفر از فروش بلک فرایدی باقی مونده قیمت اصلی ۱۰۰ میلیون با هفتاد درصد تخفیف فقط ۳۰ میلیون!

۲٫
‏یه سری گلوم چرک کرده بود رفتم یه پنی سیلین زدم بعد که از درمانگاه اومدم بیرون یه سیگار روشن کردم, عفونت از گلوم اومد بیرون گفت مشتی آخرش طرف مایی یا اونا؟

۳٫ یه فامیلم برامون نمونده، ادمون کنه تو گروه هپى فامیلى، لفت بدیم، روزمون و بسازیم!

۴٫ سخت‌ترین کار بعد از پوشیدن دمپایی انگشتی با جوراب، خالی کردن صندوق عقب ماشین بعد از برگشتن از مسافرته!

۵٫
‏‏مدیر شبکه چهار هر سال به برنامه‌ای که کمترین بیننده رو داره جایزه‌ی سیمرغ پلاستیکی میده و از تلاششون واسه دیده نشدن تقدیر میکنه…

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (464) 

وقتی مجید تو رستوران منتظر غذاس

۶٫‏
با زنم دعوام شده، زنگ زدم به مادرم میگم مامان من میخوام زنمو تنبیه کنم چند روزی میام خونتون مامانم  میگه : نه پسرم زنت به یه تنبیه بزرگتر نیاز داره ، من میام خونتون …!

۷٫
چجوری صبح بیدار میشید بعد دوش میگیرید؟ باید وقتی بیدار میشی، دوباره بخوابی. (پتو را تا گردنش بالا میکشد)

۸٫
واژه ی به هر حال مرسی خیلی محترمانه داره بهت اشاره میکنه که ولش کن دیگه گند زدی توش!

۹٫ ‏‏بلک فرایدی چیه، ما خودمون متروی سیاه داریم، هندزفری اصلی سامسونگ میده ۵ هزار تومن!

۱۰٫
‏هم آفت جونه، هم نامهربونه، هم با دیگرونه، هم تو خیلی خلی که ازین چیزاش خبر داری و بازم دوسش داری!

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (464) 

تا باشه از جدایی ها
 

۱۱٫
رفتم کاپشن بخرم فروشنده گفت میشه یک میلیون و هفتصد حساب کردم دیدم تا آخر سال سیزده دفه سرما بخورم یه دفعه هم آپاندیس عمل کنم ارزونتر میوفته!

۱۲٫
‏اسمت مجید باشه صدات کنن برگردی باختی!

۱۳٫
‏‏اصلا مُشتابا و مِیتی و مَمد حتی اسماشونم آدمو شاد میکنه خودشون که دیگه هیچی.

۱۴٫ دوس دخترم میگفت متولدین گاو با بز باهم نمیسازن نمیتونیم باهم باشیم؛گفتم میخوای بری برو چرا دری وری میگی این دوتا زیر یه سقف باهم زندگی میکنن.

۱۵٫
‏‏یه بار بابا بزرگم با مامان بزرگم دعواشون شد وسط دعوا دندونای مصنوعی هردو از دهنشون پرت شد بیرون، قاطی کردن کدوم مال کی بود، بابا بزرگم گفت اونی ریحون چسبیده بهش برا منه، مامان بزرگم گفت ریحون نداشتیم که ما، باز رفتی بیرون تنهایی کباب خوردی، دعوا جدی تر شد!

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (464) 
تصویر کمتر دیده شده از مجید سوزوکی اورجینال:)
۱۶٫
‏‏خیلی دوست دارم وقتی بابام بهم گیر میده بگم بابا من دیگه سی سالمه بچه نیستم ولی متاسفانه میترسم بگه دیگه از پول تو جیبی خبری نیست و من دیگه نتونم حجم بخرم و بی نت بمونم!

۱۷٫ شما اگه تو باشگاه تنهائم باشی بازم موقع آب خوردن یه فرشته به اسمِ «داداش آب نخورائیل وگرنه دلت درد میگیرِئیل» بهت نازل میشه!

۱۸٫
‏‏مرحوم محمد نوری یه جوری آهنگ “ما برای آنکه ایران” رو اجرا می کرد که اگه موقع اجرا  میرفتی سمتش قطعا یدونه چَک ازش میخوردی!

۱۹٫
اکثر کات کردنا واس اینه که تلگرام بعضی وقتا بیست دقیقه بعد اینکه آف میشی میزنه آنلاین!

۲۰٫ ‏اگه به یه گربه گفتی مجید برنگشت الکی وقتتو با اسمای دیگه تلف نکن. اون گربه ناشنواس!

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (464) 

ژست پسرا وقتی ماشین جدید میخرن 😐

۲۱٫
اینم بگم که من سیُ دوساله تلاش میکنم جوری در یخچالُ ببندم که خاموش شدن لامپشو قبل از کامل بسته شدن در ببینم میترسم بمیرم اونروزو نبینم: (

۲۲٫
اقا یه بار رفتم خاستگاری تا نشستم رو مبل خودمو تو آینه ی گنجه دیدم هول شدم به خودم سلام کردم هیچی دیگه اون شب نپرسیدن اقا داماد چکاره اس پرسیدن اقا داماد چی مصرف میکنن که با گنجه سلام علیک میکنه!

۲۳٫ اینکه دارن گربه‌ها رو به اسم مجید صدا میکنن کار خودشونه. +چرا؟:| _شک نکن اینا با ی مجیدی مشکل دارن میخوان بزننش زمین … [دنده را عوض میکند]

۲۴٫
‏بتهوون اگه میدونست آهنگاش قراره تو آسانسور و دستشویی رستوران تو ایران پخش شه با پشت سینی تو عروسیا میزد میخوند!

۲۵٫
‏‏چرا بیشتر استادا عکس ۴*٣ میذارن پروفایلشون؟مگه فرم ثبت نامه؟
شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (464) 

۸۵% گرون کن بعد برچسب  ۴۵% تخفیف بزن

۲۶٫
بلک فرایدی چیه ما خودمون جمعه بازارمذگان داریم!

۲۷٫ من اگه میوه بودم یه نارگیل رو بلندترین درخت دنیا بودم که فقط یه میمون حاضر بود برای بدست آوردنم ریسک کنه.

۲۸٫
همیشه برام سوال بوده این دختر خارجیا که فقط ی پالتو میپوشن با ی دامن کوتاه زمستون تو اون برف یخ نمیزنن؟ من سه تا شلوار میپوشم رو هم باز سردمه.

۲۹٫
‏درس خوندن تو یه شهر دیگه فقط اونجاش که مامانم زنگ میزنه میگه رفتی سر کلاس؟ از زیر پتو میگم الان سر کلاسم بعدا زنگ میزم.

۳۰٫
‏ما شیرازیا تو جنگ فقط در بخش تک تیرانداز میتونیم ظاهر بشیم، درازکشیده، راحت، فقط نوک انگشتمون تکون بخوره.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (464) 
آخرین سلفی مجید…

۳۱٫
تو منوی کافه زده ‘اسکرمبلد اِگ’ نوزده تومن، لعنتی اون تخم مرغ رو با چی به هم میزنی انقدر گرون میشه!؟

۳۲٫ سیستم مادرشوهرا اینجوریه که واسه دختر خودشون ۲۵۰۰ تا سکه میندازن ولی واسه پسرشون میرن خواستگاری میگن به نیت ۵ تن ۵ تا.

۳۳٫ قشنگ معلومه عمو پورنگ و امیر محمد اول مواد نگهدارنده بودن بعد دست و پا درآورد!

۳۴٫
‏‏یه رفیق داشتیم هر روز چارونیم صبح بیدار میشد میرفت کوه و هفت‌ونیم برمیگشت میرفت سر کار. یه روز ازش پرسیدم «حالا تهش که چی؟» نتونست هیچ جواب قانع کننده‌ای پیدا کنه، الان تا یازده میخوابه!

۳۵٫ دوستم گفت لباس تاناکورا خریده تو جیبش دلار داشته،باش رفتم ۱کت برداشتم دس کردم تو جیبش یه دستمال بینی بود ازون ب بعد هیچوقت اون آدم سابق نشدم!

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (464) 

آرسنال چرا؟ اون که کاری به کسی نداشت ادعا هم نداشت؟ حداقل اینو سالم میزاشتی:(((

۳۶٫
‏تو پاکستان غروب جمعه ها هرکی اسمش شنبه باشه مردم میگیرن کتکش میزنن!

۳۷٫
‏تو مترو یارو اومد لامپ بفروشه گفت ضدضربه‌س همزمان چنبار زدش به میله یهو از وسط دو تا شد. گذاشت تو کیفش یه بسته دیگه دراورد گفت لواشک ترش و خوشمزه دارم و پرواز کرد رفت!

۳۸٫
سید جواد هاشمی توی هر فیلمی بهش پیشنهاد کار بدن ،خودش توجیهه و با لباس نظامی میره!

۳۹٫ شما بگید مجید ولی من که هر گربه‌ای میبینم صداش میزنم پرفسور مک گونگال شاید خودش باشه منو ببره هاگوارتز…

۴۰٫
‏‏‏ولی ژاکلین بهش میخوره اسم یک لباس زمستونی باشه تا اسم دختر!

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (464) 

عکس سمت چپ x ای که من بدست میارم VS عکس سمت راست x ای که بقیه بدست میارن

۴۱٫
رفیقم گفت حاجی یه پیرهن خریدم بگو چند؟گفتم صد ملیون؟ گفت حاجی حوصله نداری خب بگو کمتر حرف بزنیم.

۴۲٫
به خود خرمالو، خرمالو رو تعارف کنی لب نمیزنه ولی باز بعضیا طرفدارشن!

۴۳٫
‏‏اینقدر موهام ریخته که برم آرایشگاه و بپرسه: «چیکار کنم؟»، میگم: «هیچى، اومدم فقط دلداریم بدى».

۴۴٫
‏‏‏‏به مامانم گفتم نیمه گم ‌شدمو پیدا نمیکنم گفت اگه اومدم تو اتاقت پیداش کردم چی؟؟

۴۵٫ دارم با گوشی بازی الهلالو میبینم با تلویزیون بازی پرسپولیس. هر لحظه امکان داره خربین از گوشی بپره تو تلویزیون یکی دیگه به پرسپولیس بزنه.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (464) 

از فردا در سراسر کشور

 


منبع: برترینها

قاتل ایستگاه های قطار

مجله سرگرمی سرنخ – ندا بهجتیان: او یکی از مشهورترین قاتلان سریالی مکزیک بود که بین سال های ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰، ترس و دلهره بسیار زیادی را در آمریکا، کانادا و مکزیک ایجاد کرده بود. او در این سال ها بیش از ۱۵ نفر را به قتل رساند و به خاطر این که تمامی قتل های خود را در کنار خطوط راه آهن انجام می داد، به «قاتل سریالی راه آهن» مشهور شد.

آنجل، راه آهن را برای قتل های خود انتخاب کرده بود زیرا می توانست پس از قتل به سرعت روی قطاری که تازه از ایستگاه راه افتاده و هنوز سرعت زیادی نداشت، بپرد و فرار کند. از آنجا که هرگز مقصد قطارهایی که آنجل سوار می شد، مشخص نبودند، سال های زیادی طول کشید تا پلیس موفق شد او را دستگیر کند.

قتل های آنجل روز به روز بیشتر می شد و پلیس حتی نمی توانست سرنخی از این قاتل خطرناک به دست آورد، به همین خاطر در ژوئن ۱۹۹۹ نام او به عنوان یکی از ۱۰ قاتل خطرناک و فراری تحت تعقیب اف بی آی اعلام شد و عکس و مشخصات او در سراسر مکزیک و تگزاس – که دارای مرز مشترک با مکزیک بود – پخش شد. آنجا به طور غیرقانونی، سوار قطار می شد و به راحتی از مرز مکزیک عبور می کرد و حتی به آمریکای شمالی و کانادا می رفت.

او هیچ آدرس مشخصی نداشت و مدارکی که از او ثبت شده بود نشان می داد از سال ۱۹۳۷ حداقل چهار بار از مکزیک اخراج شده ولی باز هم به طور غیر قانونی و با نام مستعار در این کشور زندگی کرده بود. او نام های مستعار بسیار زیادی داشت که مشهورترین آنها رافائل رزندز رامیرز و آنجل ریز رسندیز بود که شباهت بیشتری به نام اصلی خودش داشتند.

او معمولا قربانیان خود را با تخته سنگ، تبر یا کلنگ از پا در می آورد و در چند مورد معدود از اسلحه نیز استفاده کرده بود. مقتولان جنایت های او معمولا کسانی بودند که در نزدیکی راه آهن زندگی می کردند و یا آخر شب را برای سفر انتخاب کرده بودند. آنجل پس از کشتن آنها، پول، طلا، اشیای قیمتی و اتومبیل شان را به سرقت می برد.

قاتل ایستگاه های قطار 
قربانیان خطوط راه آهن

در سپتامبر ۲۰۰۱ آنجل به دو قتل اول خود اعتراف کرد به امید این که در رأی نهایی دادگاه تغییری ایجاد شود. بر اساس اعترافاتش، اولین قتل در سال ۱۹۸۶ رخ داده بود، او در آن زمان یک زن بی خانمان را با شلیک چهار گلوله با اسلحه کالیبر ۳۸ به قتل رسانده بود. او در توضیحاتی که در دادگاه داد این طور گفت: «تازه با سارا کالیفانز که او نیز یک بی خانمان بود آشنا شده بودم. یک بار برای تمرین تیراندازی بیرون رفته بودیم که سارا به من بی احترامی و توهین کرد. نمی خواستم او را بکشم اما طاقت بی احترامی را نداشتم.»

آنجل پس از قتل سارا، جسد او را در خانه ای متروکه پنهان کرده بود که مدتی بعد پیدا شد اما از آنجا که هیچ سرنخی از قاتل نبود، پرونده در آن زمان مختومه اعلام شده بود. مدت کوتاهی پس از قتل سارا، آنجل، پسری جوان را با شلیک گلوله به قتل رساند و جسدش را در رودخانه ای بین آنتونیو و آوالده انداخت. آنجل درباره قتل این پسر نیز گفته بود «او را به قتل رساندم زیرا قدرت جادوگری داشت.» جسد این قربانی هرگز پیدا نشد. سومین قربانی آنجل، «مایکل وایت» سی و سه ساله بود که جسدش در حیاط خانه ای متروکه پیدا شد.

مایکل در جولای ۱۹۹۱ به دلایلی نامعلوم توسط آنجل به قتل رسیده بود. قاتل آن قدر با آجر به سر مایکل بیچاره ضربه زد تا بالاخره جانش را از دست داد. «جسی هاول» و «ون هابن» اولین قربانیانی بودند که آنجل در کنار خط راه آهن آنها را به قتل رساند. جسی، نوزده ساله و ون، شانزده ساله بودند. آنجل در ابتدا آنها را مورد آزار و اذیت قرار داده و سپس با بستن نوار چسب به دهان و گلوی شان، آنها را خفه کرده بود. مرد جنایتکار جسد این دو نفر را در قبری کم عمق در نزدیکی خط راه آهنی در فلوریدا دفن کرد. از آنجا که قاتل سریالی، مقتولان را به صورت تصادفی انتخاب کرده و ارتباط قبلی با آنها نداشت، به همین خاطر پیدا کردن او به عنوان قاتل کار بسیار دشواری بود.

در جولای ۱۹۹۷ جسدی در کنار ریل راه آهن کالتن در کالیفرنیا پیدا شد که هویتش هرگز مشخص نشد. مقتول با کوبیده شدن چوبی محکم بر سرش جان خود را از دست داده بود. آنجل بعد از دستگیری هیچ گاه قتل این فرد را بر عهده نگرفت اما از آنجا که نحوه قتل و مکان رها شدن جسد درست مانند شیوه های آنجل بود، دادگاه این قتل را نیز یکی از قتل های آنجل محسوب کرد.

لیافی ماسون زن ۸۱ ساله ای بود که در نزدیکی راه آهن جنوبی کانزاس سیتی زندگی می کرد. در چهارم اکتبر ۱۹۹۸، مرد تبهکار به آرامی از پنجره وارد خانه این زن شده و با ضرباتی که توسط یک چکش قدیمی به سر او وارد کرد، او را به قتل رساند. سپس با دزدیدن پول، طلا و وسایل قیمتی اش پا به فرار گذاشت. «کلودیا بنتون» سی و نه ساله، روانپزشک کودکان بود که در کالج پزشکی تگزاس مشغول به کار بود. او توسط آنجل مورد آزار و اذیت قرار گرفته و سپس به قتل رسید. خانه کلودیا نیز در شهرکی نزدیک به راه آهن پسفیک یونیون بود.

زمانی که او وارد خانه اش شد، آنجل با یک مجسمه بزرگ و سنگین، ضربه ای محکم به سرش وارد کرد. اتومبیل جیپ کلودیا چند روز بعد در حالی در سن آنتونیو پیدا شد که اثر انگشت آنجل روی دنده و فرمان آن باقی مانده بود. در آن زمان چون هنوز جسد کلودیا پیدا نشده بود، آنجل تنها به خاطر دزدی دستگیر شد که به خاطر نداشتن شاکی، مدت کوتاهی پس از آن آزاد شد.

«نرمن سیرنیک» چهل و شش ساله و همسرش «کارن»، چهل ساله در کلیسایی که در نزدیکی خط آهن پسفیک یونیون قرار داشت کار و زندگی می کردند. در دوم می ۱۹۹۹ این دو نفر نیز با ضربات پتک جان خود را از دست دادند و پول کلیسا نیز ربوده شد، مزدای قرمز رنگ نرمن سه هفته بعد درست در همان مکانی که اتومبیل کلودیا پیدا شده بود، پیدا شد.

هفت روز پس از قتل نرمن و کارن، نئومی دومینگوئز بیست و شش  ساله، دانشجوی دانشگاه هوستون که در خانه ای دانشجویی در نزدیکی ایستگاه قطار زندگی می کرد، توسط یک کلنگ و با ضربه به سرش به قتل رسیده بود. موتورسیکلت هوندای سفید او هفت روز بعد در نزدیکی پل بین المللی دل ریودر تگزاس پیدا شد.

قاتل ایستگاه های قطار
قربانیان بعدی جوزفین کونویکا هفتاد و سه ساله، جورج موریر هشتاد ساله و همسرش کارولین فردریک پنجاه و دو ساله بودند که با شلیک گلوله به قتل رسیده بودند. خانه آنها در ۹۰ متری ایستگاه راه آهن گرهام در ایلینویس قرار داشت. اتومبیل آنها روز پس از مرگ شان در ۹۵ کیلومتری قتلگاه شان پیدا شد. این اولین بار بود که علاوه بر اثر انگشتی که در اتومبیل از آنجل به جا مانده بود، نمونه هایی از اثر انگشت او در خانه مقتولان نیز پیدا شده و مشخص شد سارق و قاتل هر دو یک نفر بوده اند و آن کسی جز آنجل نبوده است و در این زمان بود که سرانجام قاتل سریالی به وسیله این آثار انگشت بر جای مانده به دام افتاد.

قتل های ثابت شده آنجل ۱۵ فقره اعلام شده است اما گفته می شود فانی ویتنی بایرز هشتاد و یک ساله هم که در دهم دسامبر ۱۹۹۸ به قتل رسید، توسط آنجل به قتل رسیده است اما او این اتهام را رد می کند. آنجل در دادگاه گفت: «دیگر برایم مهم نیست که هر قتلی را گردن من بیندازند. اصلا من فانی را هم به قتل رسانده ام.» به غیر از اینها هفت قتل مشابه دیگر نیز در این مدت در مکزیک اتفاق افتاده بود که بسیاری باور دارند قاتل آنها نیز آنجل بوده است.

تنها بازمانده

کریستوفر مایر بیست و یک ساله یکی از طعمه های آنجل بود که از دست او جان سالم به در برده است. در روز ۲۹ آگوست ۱۹۹۷ او به همراه نامزدش هالی دان از دانشگاه خود در کنتاکی به خانه باز می گشت. شب بود و ساعت حرکت قطارها طولانی تر شده بود، به همین خاطر ایستگاه تقریبا خالی بود. آنها در انتظار قطار در ایستگاه قدم می زدند که ناگهان آنجل به آنها حمله کرده و با تهدید آن دو را به پشت ایستگاه و جایی که کسی متوجه حضورشان نمی شد برد. در همان لحظات اول، مرد جنایتکار با کوبیدن سنگی به سر کریستوفر او را جلوی چشمان وحشت زده هالی به قتل رساند.

هالی دان تنها شخصی که توانسته از دست قاتل سریالی راه آهن جان سالم به در ببرد، ماه گذشته بعد از گذشت سال ها داستان خود را تعریف کرد. هالی خاطرات خود را در بسیاری از شبکه های تلویزیونی و چندین شبکه خبری از جمله سان، تلگراف، سی ان ان و دیلی میل گفت.

قاتل ایستگاه های قطار 
او ماجرا را این طور تعریف کرد: «منتظر قطار آخر شب بودیم که متوجه شدیم فردی به ما نزدیک می شود، در همان نور کم و در نگاه اول توانستم بشناسمش؛ «آنجل رسندیز» که مدت ها اف بی آی عکس و مشخصاتش را به عنوان «قاتل راه آهن» پخش کرده بود. در ابتدا از ما درخواست پول کرد اما ما پول زیادی نداشتیم، پس با تهدید اسلحه ما را به پشت ایستگاه برد، سنگی که برای زدن کریس آورده بود آن قدر سنگین بود که خودش هم به سختی آن را بالا برد.

ما نمی دانستیم چه قصدی دارد که ناگهان صخره را بر سر کریس کوبید. من فکر می کردم که با همان سنگ به سر من هم خواهد زد اما او سنگ را انداخت و با چاقو چند ضربه به من زد. من روی زمین افتادم و آن قدر نفس هایم کند شد که آنجل گمان کرد من نیز جان خودم را از دست داده ام. نمی دانم چقدر طول کشید تا به هوش بیایم اما زمانی که چشم باز کردم آنجل رفته بود.

آن قدر ضربه هایی که خورده بودم عمیق و خونریزی ام زیاد بود که هیچ توانی برای راه رفتن نداشتم اما هر طور بود حدود ۳۰۰ متر را طی کردم تا به اولین خانه ای که می دیدم رسیدم. از آنجا با پلیس و اورژانس تماس گرفتم. به غیر از جراحات وارد شده با چاقو، فک و استخوان زیر چشمم نیز دچار شکستگی شده بود که درد زیادی داشت. من تمامی مشخصات آنجل را برای پلیس گفتم و امیدوار بودم به سرعت دستگیر شود اما هر بار که می شنیدم او شخص دیگری را به قتل رسانده، باز هم تمام خاطرات برایم زنده شده و دچار بحران روحی می شدم. من پس از این ماجرا در حدود پنج سال تحت درمان روانپزشک بودم.»

قاتل ایستگاه های قطار 
تعقیب و دستگیری

آنجل در حدود ۱۰ سال توانست از دست قانون و پلیس بگریزد تا این که بالاخره نیروهای پلیس مکزیک توانستند خواهرش مانوئلا را شناسایی کنند. مانوئلا از ترس این که در جریان تعقیب و گریز برادرش توسط اف بی آی کشته شود، قبول کرد که برای دستگیری آنجل با آنها همکاری کند. در قراری که مانوئلا با برادرش روی پل ال پاسو در تگزاس گذاشته بود، نیروهای پلیس او را محاصره و دستگیر کردند. در آن زمان هنوز تمام قتل ها ثابت نشده بودند اما باز هم در همان دادگاه اول آنجل به اعدام با تزریق سم محکوم شد.

در ۲۱ ژوئن ۲۰۰۶ پس از انجام آزمایشات مختلف، تعدادی از روانپزشکان هوستون اعلام کردند که آنجل از لحاظ روانی بیمار است و شاید اعدام شود اما آنجل هیچ اعتراضی به حکم دادگاه نداشت. او می گفت «من هیچ اعتقادی به مرگ ندارم. من ابدی هستم و نخواهم مرد. من برای همیشه زنده خواهم ماند. من نیمی انسان و نیمی فرشته هستم و کسانی را می کشتم که به من دستور داده می شد.»

آنجل در بیست و هفتم ژوئن ۲۰۰۶ با تزریق سم اعدام شد. تنها کسانی که در زمان اعدام در کنار آنجل حضور داشتند، همسر کلودیا بنتون – یکی از قربانیان – و هالی دان – تنها کسی که توانست زنده از دست او بگریزد – بودند تا از مرگ او مطمئن شوند.


منبع: برترینها

تصاویر باورنکردنی فروشگاه والمارت در چین

برترین ها: آمار نشان می‌دهد که یک خانواده آمریکایی به طور متوسط حدود ۴۰۰۰ دلار در سال از فروشگاه‌های زنجیره‌ای والمارت خرید می‌کند. این مقدار پول بسیار زیادی است؛ و حالا می بینید که فروشگاه والمارت در چین هم درآمد بسیار عظیمی دارد. اما چیزی در فروشگاه‌های والمارت چین وجود دارد که در هیچ فروشگاه والمارت دیگری وجود ندارد. اگر از بیرون ببینید فروشگاه‌های والمارت چین و آمریکا تفاوتی با هم ندارند. اما اگر وارد آن شوید، به دلایل عجیب و شاید چندش آوری به شدت تعجب می‌کنید. فروشگاه‌های والمارت چین یکی از زشت‌ترین فروشگاه‌ها در تاریخ والمارت هستند. در اینجا برخی از صحنه هایی را مشاهده می‌کنید که هنگام ورود به والمارت در چین با آن‌ها مواجه می‌شوید.

مشتریان گوشت خامی که می‌خواهند را خودشان با دست خالی جدا می‌کنند

هیچ چیزی منزجر کننده‌تر از این نیست که دست یک میلیارد نفر گوشت شما را قبل از اینکه سر میز شامتان بیاید لمس کرده باشد. این ماجرای گوشتی است که در فروشگاه‌های والمارت چین فروخته می‌شود. هزاران مشتری هر روز اجازه دارند به این گوشت‌ها دست بزنند و گوشتتشان را انتخاب کنند و بردارند. از همه بدتر اینکه این گوشت‌ها در ظرف‌های بزرگی در فضای باز در کنار چیزهایی فروخته می‌شوند که ممکن است هیچ علاقه‌ای به آن‌ها نداشته باشید.

تصاویر باورنکردنی فروشگاه زنجیره‌ای والمارت در چین 

لاکپشت‌ها و قورباغه‌های زنده در کنار هم فروخته می‌شوند

برکه و ساحل تنها مکان هایی نیستند که در آن‌ها لاکپشت و قورباغه‌های زنده پیدا می‌کنید. شما می‌توانید به فروشگاه والمارت در چین سر بزنید و قورباغه و لاکپشت‌های زنده را ببینید. چینی‌ها به خوردن غذاهای عجیب و غریب مشهور هستند و مدیریت والمارت آنچه مشتریان دوست دارند را به آن‌ها ارائه دهند. برای ما قورباغه و لاکپشت زنده در سبد خرید چیز جالبی نیست و به ندرت آن‌ها را دوست داریم. اما این یکی از قفسه هایی است که هنگام خرید از این فروشگاه مجبورید از مقابل آن عبور کنید.

تصاویر باورنکردنی فروشگاه زنجیره‌ای والمارت در چین 
مشتریان می‌توانند به معنای واقعی کلمه در این فروشگاه ماهیگیری کنند

دیدن کسی با یک قلاب ماهیگیری در یک فروشگاه قطعا چیز عجیبی به نظر می‌رسد، اما یکی دیگر از مناظری است که در فروشگاه والمارت چین مشاهده می‌کنید. مشتریان اجازه دارند غذای دریایی خود را از یک مخزن بزرگ ماهیگیری کنند و حتی تجهیزات لازم برای این کار هم برایشان فراهم شده است. حیوانات دریایی این مخزن نیز به خوبی مراقبت و تغذیه می‌شوند. این موضوع به همان اندازه که عجیب است خنده دار هم هست.

تصاویر باورنکردنی فروشگاه زنجیره‌ای والمارت در چین 

کروکدیل‌های مرده در بخش گوشت‌های منجمد فروخته می‌شوند

طعم غذاهای چینی بسیار دورتر از آن چیزیست که همه ما تجربه کرده ایم. یکی از این غذا‌ها گوشت کروکدیل است. در فروشگاه‌های والمارت چین کروکدیل‌ها در بخش گوشت‌های منجمد به فروش می‌رسند. اگر گوشت کروکدیل دوست ندارید این صحنه برایتان بسیار چندش آور خواهد بود. کروکدیل‌ها معمولا در قفسه‌ها چیده و با یخ پوشیده می‌شوند. درست در کنار آن‌ها ماهی‌ها قرار دارند.
تصاویر باورنکردنی فروشگاه زنجیره‌ای والمارت در چین 

برنج در ظرف‌های بزرگ سربازی فروخته می‌شود که مشتریان می‌توانند از آن برداشته و بو کنند

به نظر می‌رسد که هیچ سیاستی برای مدیریت مواد غذایی در والمارت چین وجود ندارد. علاوه بر اینکه دست زدن به گوشت آزاد است، هرکسی می‌تواند به برنج‌ها هم دست بزند، بو کرده و انتخاب کند.‌می‌توانید تصور کنید که چند بار باید این برنج را بشویید تا خیالتان راحت شود.

 تصاویر باورنکردنی فروشگاه زنجیره‌ای والمارت در چین


کوسه هم در این فروشگاه فروخته می‌شود

علاوه بر کروکدیل می‌توانید کوسه‌ها را هم در بخش گوشت‌های منجمد این فروشگاه ببینید. کوسه‌ها حیوانات مهربانی نیستند و دیدن آن‌ها به این شکل اصلا جالب نیست. اما از نظر چینی‌ها این یک بازاریابی عالی در والمارت است. این کوسه‌ها را هم هرکسی می‌تواند لمس کرده و کوسه موردنظر خود را انتخاب کند.

تصاویر باورنکردنی فروشگاه زنجیره‌ای والمارت در چین 

والمارت چین گوشت الاغ منجمد هم دارد

لیست غذاهای عجیب چین در بخش گوشت‌های منجمد تمامی ندارد. والمارت چین به مشتریان محترم خود گوشت الاغ می‌فروشد. ظاهرا میلیون‌ها الاغ هر سال در کشتارگاه‌های چین کشته می‌شوند. در سال ۲۰۱۱ حدود ۲.۴ میلیون الاغ کشته شدند. تعداد کسانی که گوشت الاغ می‌خورند خیلی زیاد نیست، اما بخش قابل توجهی از جمعیت چین را تشکیل می‌دهند.

تصاویر باورنکردنی فروشگاه زنجیره‌ای والمارت در چین 

این فروشگاه یکی از شلوغ‌ترین فروشگاه‌های والمارت جهان است

چین کشور بزرگی است و والمارت وقتی تصمیم گرفت فروشگاه‌های خود را در این کشور ۱.۳ میلیارد نفری باز کند آینده خوبی برای آن تصور می‌کرد. شلوغ بودن این فروشگاه از نظر سودآوری خبر خوبی است، اما با توجه به تعداد کم فروشگاه‌های والمارت در چین برای برای خریداران خبر بدی است. چین شلوغ‌ترین فروشگاه‌های والمارت جهان را دارد و مجبورید به ویژه در ساعات اوج و فصول خرید برای پیدا کردن قفسه و رسیدن به صندوق‌ها بجنگید.

تصاویر باورنکردنی فروشگاه زنجیره‌ای والمارت در چین

می‌توانید آب پرتقال و روغن را با هم بخرید

والمارت پیشنهاد‌ها و کالاهای ارزانی در چین ارائه می‌دهد، یکی از پیشنهادهای عجیب این فروشگاه روغن ذرت و آب پرتقال است که باهم ارائه می‌شود. چینی ها این پیشنهادهای ترکیبی را دوست دارند و به سرعت قفسه‌ها را خالی می‌کنند، اما از این ایده در والمارت‌های آمریکا استقبال نشد.

تصاویر باورنکردنی فروشگاه زنجیره‌ای والمارت در چین 

قسمت‌های بسته بندی شده خزندگان

در فروشگاه‌های والمارت چین قسمت‌های مختلف هر نوع خزنده را به صورت بسته بندی شده و در اندازه‌های مختلف پیدا می‌کنید. کسانی که نمی‌توانند یک کروکدیل کامل بخرند به این قسمت می‌آیند و یک بسته سر، پا یا دم کروکدیل می‌خرند. این قسمت یکی از محبوب‌ترین بخش‌ها برای چینی هاست.
تصاویر باورنکردنی فروشگاه زنجیره‌ای والمارت در چین 

آزمایشگاه‌های سیار فروشگاه‌های والمارت

آزمایشگاه‌های سیاری در فروشگاه‌های والمارت چین وجود دارند که فروشگاه به فروشگاه می‌روند تا مواد غذایی را از نظر آلاینده‌ها که یکی از آن‌ها آفت کش‌ها هستند مورد بررسی قرار دهند.

تصاویر باورنکردنی فروشگاه زنجیره‌ای والمارت در چین

اردک‌های پوست کنده در معرض دید

اردک مزه خوبی نزدیک به مرغ دارد، اما احتمالا دوست ندارید اردکی را خرید کنید که در فضای باز آویزان شده است. والمارت مجبور شد به خاطر فروش اردک‌های منقضی شده دو میلیون دلار در سال ۲۰۱۱ پرداخت کند. مجبورید برای پیدا کردن راه در میان جمعیت بجنگید، خدمت کردن به یک جمعیت یک میلیاردی می‌تواند ترسناک باشد. خریداران والمارت چینی با جنگیدن برای پیدا کردن راه در میان جمعیت و قفسه‌ها آشنا هستند. جنجال‌ها و شلوغی هنگام پیشنهادات ویژه و فصول تعطیل بیشتر می‌شود. باتوجه به نزدیکی بیش ازحد در این مکان فوق شلوغ و اینکه افراد چقدر در چنین شرایطی عرق می‌کنند می‌توانید تصور کنید که با چند نفر با لباس‌های خیس از عرق برخورد خواهید کرد.

تصاویر باورنکردنی فروشگاه زنجیره‌ای والمارت در چین 


منبع: برترینها

۱۰ قانون باورنکردنی و عجیب در آفریقا

برترین ها – ترجمه از حسین علی پناهی: شکی وجود ندارد که آفریقا یکی از رازآلودترین نقاط در سراسر جهان است. این قاره پهناور بیش از ۱٫۲ میلیارد نفر را در خود جای داده و بعضی از زیباترین مناظر جهان در این قاره واقع شده اند و بدین ترتیب آفریقا مقصد مسحور کننده ای برای جهانگردان به شمار می آید.

اگر چه گشت و گذار در دشت های پهناور و وحشی این قاره، شنا کردن در آب های عمیق و همچنین به نظاره نشستن بزرگ ترین مهاجرت های حیات وحش برای هر شخصی فوق العاده خواهد بود اما گردشگران باید منتظر مواجه شدن با شوک های فرهنگی خاصی نیز باشند؛ غذاهای عجیب و غریب، آداب و سنن متمایز و مراسمی که هزاران سال قدمت دارند.

چیزهایی که در گزارشات و نوشته جات می خوانید تنها نوک کوه یخی عجایبی است که از این مرکز تمدن بشری بیرون زده است. در واقع علاوه بر این همه عجایب، در کشورهای آفریقایی قوانین باورنکردنی وجود دارد که با شنیدن آن ها انگشت به دهان خواهید ماند.

۱۰- قوانین مربوط به ازدواج

 
اگر چه در کشورهای اسلامی آفریقا چند همسری امری شرعی و بدون مشکل است اما سال گذشته در اریتره قانونی تصویب شد که بر اساس آن هر مرد باید دستکم دو زن داشته باشد. کسانی که از این قانون سرپیچی کنند به حبس ابد محکوم خواهند شد. در آفریقای جنوبی نیز سه نوع ازدواج وجود دارد و زنان حق اعتراض به ازدواج های شوهر خود ندارند. در نیجریه شما می توانید از این که کسی درخواست ازدواج شما را رد کند شکایت کنید یا می توانید دستور قضایی برای جلوگیری از ازدواج با کسی را بگیرید و اگر کسی قول ازدواج داده و بعد زیر آن بزند نیز زندانی خواهد شد.

 10 قانون باورنکردنی و عجیب در آفریقا


۹- عجیب ترین قوانین راهنمایی و رانندگی در مورد حیوانات

قوانین راهنمایی و رانندگی از اصلی ترین و مهم ترین قوانین هر کشور هستند و آفریقا از قبل در زمینه عجیب و غریب بودن قوانین این چنینی گوی سبقت را از دیگر کشورها ربوده است. در آفریقای جنوبی قانونی وجود دارد که رفت و آمد خودروهای سنگین در ساعات مشخصی از روز کاملاً ممنوع است. اما در آفریقا حیوانات و به خصوص احشام نیز حق استفاده از جاده ها را دارند. البته تمامی حیوانات چنین حقی ندارند بلکه تنها اسب، قاطر، میمون، بز، خوک و شترمرغ حق عبور از جاده ها را دارند. تخطی از این قانون در هر جا و هر ساعتی جریمه ای در حدود ۳۰۰ دلار را در پی خواهد داشت. در کنیا نیز اگر در ترافیک گیر افتادید در صورت بددهنی و یا بی احترامی به حیوانات موجود در جاده مشمول پرداخت جریمه خواهید شد.

 10 قانون باورنکردنی و عجیب در آفریقا


۸- قانون در مورد خرس هایی که وجود ندارند

در آفریقای جنوبی توریست ها و مردم محلی حق نزدیک شدن به خرس ها را ندارند. کشتی خرس ها نیز غیرقانونی است و شما نمی توانید چنین چیزی را برنامه ریزی کرده و یا حتی تماشا کنید. در حالی که نگهداری از خرس به عنوان حیوان خانگی غیرقانونی نیست اما آوردن آن ها به مکان های عمومی یا سواحل خصوصی نیز ممنوع است. شاید چنین قوانینی در کشورهای آمریکای شمالی کاملاً معقول به نظر برسد اما نکته اینجاست که هیج خرسی بومی آفریقا نبوده و بیش از یک میلیون سال است که هیچ خرسی پایش را در صحراهای آفریقا نگذاشته، پس این خرس ها باید از کجا وارد این کشور شوند؟ در واقع در این کشور هیچ خرسی یافت نمی شود اما این قانون برای آن ها تعیین شده است.

 10 قانون باورنکردنی و عجیب در آفریقا


۷-  محدودیت ها در نامگذاری

حق نامگذاری کودکان و حیوانات در بسیاری از کشورهای اروپایی محدود شده است. در بسیاری از کشورهای جهان افراد برای انتخاب نام فرزندان خود کاملاً آزاد خواهند بود تا جایی که توهین آمیز و یا از لحاظ سیاسی مشکل دار نباشد. با این وجود مردم محلی در مراکش تنها می توانند از فهرستی که از قبل مشخص شده است اسامی فرزندان خود را انتخاب نمایند. در واقع این قانون تمامی اسامی خارجی و غربی را ممنوع می کند. کشور گینه استوایی در این زمینه خاص تر عمل کرده و استفاده از نام «مونیکا» را ممنوع اعلام نموده است. با وجود این که در کشورهای غربی برای هر شیئی می توانید اسم بگذارید (مانند قایق و خودرو) اما در سودان اسم گذاشتن روی اشیاء جرم محسوب شده و خلاف قوانین شرعی دانسته می شود.

10 قانون باورنکردنی و عجیب در آفریقا


۶- پوشیدن لباس مناسب

در آفریقا برای پوشیدن لباس نیز قوانین خاصی وجود دارد به نحوی که پوشیدن لباس های ممنوعه زندانی شدن شما را در پی خواهد داشت. پوشیدن لباس هایی که مربوط به یک طبقه ی خاص هستند در برخی از کشورهای آفریقایی ممنوع است برای مثال بسیاری از توریست های خارجی که لباس هایی شبیه لباس های نظامیان پوشیده بودند در این کشورها دستگیر شده اند. در کشوری مانند ماداگاسکار کلاه به سر داشتن برای زنان حامله قدغن بوده و چنین خلافی ممکن است به قیمت جان زن بینوا تمام شود. در سوازیلند اگر زنی شلوار بپوشد سربازان آن را پاره کرده و در انظار عمومی شخص خاطی را کتک خواهند زد.

 10 قانون باورنکردنی و عجیب در آفریقا


۵- عکس گرفتن

در بسیاری از کشورهای آفریقایی قوانینی در خصوص شیوه عکس گرفتن توریست ها وضع شده است. دولت به شما دیکته می کند که عکسی که می گیرید دقیقا باید چگونه باشد و از چه چیزهایی عکس گرفته نشود. اگر چه در بسیاری از کشورهای آفریقایی عکس گرفتن از مراکز نظامی و سیاسی و حتی ادارات دولتی ممنوع شده اما در کشور چاد برای هر گونه عکس گرفتنی باید از دولت مرکزی مجوز داشته باشید. نکته ی جالب این است که در برخی از کشورهای آفریقایی ساختمان ها و مراکز دولتی هیچ نشانه یا تابلویی ندارند و این امر همواره برای توریست ها مشکل ساز می شود. قانون نانوشته ی دیگر نیز این است که اگر بخواهید با افراد محلی عکس بگیرید باید حتما مبلغی به عنوان انعام به آن ها بپردازید.

 10 قانون باورنکردنی و عجیب در آفریقا


۴- سانسور شدید و همگانی

در بسیاری از کشورهای آفریقایی داشتن اطلاعات از دنیای بیرونی خطرناک خوانده شده و سانسور در مقیاس وسیع انجام می گیرد. از آن جایی که بسیاری از کشورهای آفریقایی تحت نظر حکومت هایی دیکتاتور مآبانه اداره می شوند سانسور رسانه ها امری طبیعی است اما در برخی از کشورها برای خرید و داشتن تلویزیون باید مجوز رسمی از دولت دریافت کرد. در کشوری مانند اتیوپی استفاده از رسانه های اجتماعی مانند اسکایپ تا ۱۵ سال زندان برای متخلف در پی خواهد داشت در گینه ی استوایی شرایط بسیار وخیم تر است و ساکنان محلی از خواندن و یادگیری برحذر داشته می شوند. در این کشور هیچ کتابفروشی یا روزنامه فروشی وجود ندارد و تنها روزنامه ای که در این کشور چاپ می شود به شدت تحت سانسور قرار دارد.

 10 قانون باورنکردنی و عجیب در آفریقا


۳- سوزاندن جادوگران

به دلایل فرهنگی و عقب ماندگی هایی که در قاره آفریقا وجود دارد هنوز بسیاری به جادوگری و خطرات آن ایمان دارند. به همین دلیل در بسیاری از کشورهای آفریقایی قوانین ضد جادوگری به تصویب رسیده و کسانی که به جادوگری متهم شده و کارهایی شبیه آن را انجام دهند با مجازات سختی روبرو خواهند شد.. در نیجریه برای کسانی که به جادوگری متهم شوند دو سال زندان در نظر گرفته شده است. اما در بسیاری از روستاهای آفریقا شکار جادوگران امری طبیعی و روتین است.

در واقع هیچ جادوگر واقعی وجود ندارد و تنها زنان پیری که تنها زندگی می کنند تحت عنوان جادوگر به سختی شکنجه شده و یا حتی سنگسار و یا سوزانده می شوند. زنان بیوه بیشتر از دیگران در معرض این تهمت ها قرار داشته و در صورتی که بفهمند اهالی روستا به آن ها مشکوک شده اند فرار خواهند کرد.

 10 قانون باورنکردنی و عجیب در آفریقا


۲- قوانین مربوط به مواد مخدر

در کشورهای آفریقایی حمل، نگهداری، مصرف و خرید و فروش مواد مخدر در کمترین اندازه ها نیز غیرقانونی بوده و با مجازات سنگینی همراه است اما در این میان قوانین مراکش بسیار سخت گیرانه تر دیده می شود. در این کشور نه تنها کسی که مواد مخدر همراه دارد دستگیر می شود بلکه کسی که همراه وی بوده و حتی از موضوع نیز بی اطلاع باشد به همان اندازه مجرم شناخته می شود و ممکن است به ۱۰ سال زندان نیز محکوم گردد.

 10 قانون باورنکردنی و عجیب در آفریقا


۱- قوانین کاملاً عجیب دیگر در مسائل ساده

اگر چه قوانینی که در بالا به آن ها اشاره شد قوانین جدی هستند اما در برخی موارد قوانین احمقانه ای نیز وجود دارد که مربوط به چیزهای بی اهمیت و خنده دار هستند. برای مثال در مالاوی خارج کردن باد معده به دلیل آلوده کردن هوا جرم محسوب می شود. در سومالی آدامس جویدن در انظار عمومی ممنوع است و در مراکش نیز کشتن موش با هدفی جز خوردن آن جرم محسوب می شود.

همچنین در این کشور به همراه داشتن بیش از ۱۰۰ دلار هنگام ورود و خروج از این کشور ممنوع است. از طرف دیگر در کنیا مسافرت کردن بدون همراه داشتن پول جرم محسوب می شود. در غنا هر بازیگر می تواند تنها در تعداد خاص و محدودی فیلم حضور داشته باشد. در مصر رأی ندادن جرم محسوب می شود. در موزامبیک رنگ کردن خانه بدون اجازه رسمی دولت امکانپذیر نیست. در بروندی پیاده روی همگانی ممنوع بوده و این کار نوعی آشوب و فتنه انگیزی تلقی شده و متخلفان زندانی خواهند شد. واردات میوه و آب معدنی در نیجریه ممنوع است

10 قانون باورنکردنی و عجیب در آفریقا 


منبع: برترینها

۱۰ اختلال روانی عجیب و غریب

سندروم استکهلم یک واکنش روانی است که گاهی در گروگان ربوده شده دیده می‌شود و گروگان در آن بدون توجه به موقعیت خطرناکی که در آن قرار دارد نشانه هایی از دلسوزی، وفاداری یا حتی مشارکت داوطلبانه با گروگانگیر را نشان می‌دهد. این سندروم در موارد دیگری از جمله کسانی که مورد خشونت همسر، تجاوز جنسی و آزار کودکان قرار می‌گیرند نیز دیده می‌شود. بعد از دزدی در یکی از بانک‌های استکهلم این اختلال «سندروم استکهلم» نام گرفت که در آن سارقان کارمندان بانک را از ۲۳ تا ۲۸ آگوست ۱۹۷۳ گروگان گرفتند. در این مورد، قربانیان از نظر احساسی به سارقان وابسته شدند و حتی بعد از شش روز آزادی از آن‌ها دفاع کردند و از شهادت علیه آن‌ها خودداری کردند. بعد‌ها پس از اینکه یکی از محاکمه و زندانی شدن این باند، یکی از آن‌ها با زنی ازدواج کرد که او را گروگان گرفته بود. یک نمونه مشهور سندروم استکهلم داستان «پتی هرست» دختر میلیونری است که در سال ۱۹۷۴ ربوده شد و با آدم ربایان احساس همدلی می‌کرد و بعد‌ها هم در یکی از سرقت‌ها با آن‌ها مشارکت کرد.


 

سندروم لیما

درست برعکس سندروم استکهلم، در این سندروم گروگان گیر‌ها نسبت به نیاز‌ها و خواهش‌های گروگان‌های خود احساس همدلی می‌کنند. بعد از یک گروگان گیری در سفارت ژاپن در لیما که ۱۴ نفر صد‌ها نفر را گروگان گرفتند این سندروم، سندروم لیما نام گرفت. گروگان‌ها شامل دیپلمات ها، مقامات دولتی و نظامی و بازرگانان بسیاری از کشور‌ها می‌شدند که در آن زمان آنجا حضور داشتند. این گروگان گیری از ۱۷ دسامبر ۱۹۹۶ شروع شد و تا ۲۲ آپریل ۱۹۹۷ ادامه یافت. پس از چند روز گروگان گیر‌ها بیشتر گروگان‌های خود را بدون توجه به اهمیت آن‌ها  از جمله رئیس جمهور آینده پرو و مادر رئیس جمهور فعلی را آزاد کردند. بعد از ماه‌ها مذاکرات ناموفق همه گروگان‌های باقی مانده توسط کماندوهای پرو آزاد شدند اگرچه یکی از آن‌ها کشته شد.

 ۱۰ اختلال روانی عجیب و غریب

سندروم دیوژن (Diogenes)

دیوژن یک فیلسوف یونان باستان بود که در یک بشکه زندگی می‌کرد و ایده‌های پوچ گرایی و انیمالیسم را ترویج کرد. مشهور است که زمانی که اسکندر کبیر از او پرسید که بیش از همه چه چیزی در دنیا می‌خواهد، پاسخ داد: «اینکه از جلوی آفتاب من کنار بروی» سندروم دیوژن با بی توجهی شدید نسبت به خود، انزوا طلبی، جمع کردن بیش از حد خرت و پرت ها شناخته می‌شود. این سندروم بیشتر در افراد پیر دیده می‌شود و در واقع یک نام غلطی برای آن انتخاب شده، زیرا دیوژن زندگی زاهدانه‌ای داشت که از آن خوشحال بود و هیچ منبعی نیست که نشان دهد او نسبت به بهداشت شخصی خود بی اعتنا بوده است.

۱۰ اختلال روانی عجیب و غریب 

سندروم پاریس

سندروم پاریس منحصر به گردشگران ژاپنی است که هنگام دیدن از این شهر مشهور دچار افسردگی روحی می‌شوند. از میان میلیون‌ها گردشگر ژاپنی که هر سال از این شهر دیدن می‌کنند، حدود ۱۲ نفر به این بیماری دچار می‌شوند و مجبورند به ژاپن برگردند. این بیماری اساسا نوع شدیدی از «شوک فرهنگی» است. گردشگران ژاپنی با نزاکت که به این شهر می‌آیند نمی‌توانند تصور ایده آل خود از پاریس را که در فیلم‌ها دیده اند با واقعیت مدرن و شلوغ این کلانشهر منطبق کنند. سفارت ژاپن یک خط تلفن مستقیم ۲۴ ساعته به گردشگرانی که از شوک فرهنگی شدید رنج می‌برند اختصاص داده و در صورت لزوم بیمارستان اورژانسی برای درمان آن‌ها در نظر گرفته است.
۱۰ اختلال روانی عجیب و غریب 

سندروم استندال (Stendhal)

سندروم استندال یک بیماری روانی است وقتی فرد در مقابل اثر هنری به ویژه زیبا یا بزرگ قرار می‌گیرد دچار تپش قلب، سرگیجه، تعجب و حتی توهم می‌شود. هم چنین این اصطلاح در موارد مشابه دیگری مثل زمانی که فرد در مقابل زیبایی عظیم طبیعت قرار می‌گیرد نیز استفاده شود. بعد از اینکه نویسنده مشهور قرن نوزدهمی «استندال» تجربه خود از این پدیده را هنگام دیدن از فلورانس در سال ۱۸۱۷ توصیف کرد این بیماری سندروم استندال نام گرفت.
۱۰ اختلال روانی عجیب و غریب 

 

سندروم بیت المقدس

سندروم بیت المقدس نامی است که به گروهی از پدیده‌های ذهنی شامل ایده‌های وسواسی مذهبی، توهمی یا سایر تجارب روانپریشی داده می‌شود که فرد در بیت المقدس احساس می‌کند مورد هدف قرار گرفته یا به جایی هدایت می‌شود. این بیماری منحصر به یک مذهب یا فرقه خاص نیست بلکه یهودیان و مسیحیان بسیار متفاوتی را تحت تاثیر قرار داده است. به نظر می‌رسد این بیماری در بیت المقدس ظاهر می‌شود و بعد از چند هفته از بین می‌رود. تقریبا همه کسانی که به این سندروم دچار هستند قبلا سابقه بیماری روانی داشته اند.

۱۰ اختلال روانی عجیب و غریب 
توهم کاپگراس (Capgras Delusion)

توهم کاپگراس یک اختلال نادر است که در آن شخص تصور می‌کند یکی از افرادی که می‌شناسد که معمولا همسر یا یکی دیگر از بستگان نزدیک فرد مبتلا هستند با یک چهره آشنای دیگر جایگزین شده است. بین توهم بیشتر در بیمارانی با سابقه شیزوفرنی دیده می‌شود هرچند در افراد مبتلا به زوال عقل یا پس از جراحی مغز هم دیده می‌شود. پارانویای ناشی از این بیماری آن را ابزار رایجی در کتاب ها‌ی علمی تخیلی و فیلم‌ها کرده است.

۱۰ اختلال روانی عجیب و غریب 

توهم فرگولی (Fregoli Delusion)

درست برعکس توهم کاپگراس، توهم فرگولی یک اختلال نادر است که در آن شخص تصور می‌کنند افراد مختلف در حقیقت یک نفر هستند که چهره اش را تغییر می‌دهد یا پنهان می‌کند. این بیماری از نام بازیگر ایتالیای لئوپولد فرگولی گرفته شده که مشهور بود به سرعت می‌تواند روی صحنه تغییر چهره دهد. این بیماری اولین بار در سال ۱۹۲۷ توسط دو روانپزشک گزارش شد که روی زنی ۲۷ ساله مطالعه می‌کردند که تصور می‌کرد دو بازیگر همیشه او را تعقیب می‌کنند. او معتقد بود آن‌ها او را از نزدیک تعقیب می‌کنند و به شکل کسانی درمی آیند که آن‌ها را می‌شناسد یا می‌بینند.

۱۰ اختلال روانی عجیب و غریب

توهم کوتارد (Cotard Delusion)

توهم کوتارد یک اختلال روانی نادر است که در آن شخص توهم این را دارد که مرده است، وجود ندارد، فاسد شده یا خون و اندام‌های داخلی خود را از دست داده است. درواقع می‌تواند شامل توهمات جاودانگی باشد. نام این بیماری از نورولوژیست فرانسوی «جولز کوتارد» گرفته شده که اولین بار این بیماری را در سخنرانی خود در سال ۱۸۸۰ شرح داد.

۱۰ اختلال روانی عجیب و غریب

اختلال حافظه تکرار پنداری (Reduplicative Paramnesia)

اختلال حافظه تکرارپنداری توهمی است که فرد تصور می‌کند یک مکان یا محل تکرار می‌شود و در دو یا چند جا همزمان وجود دارد یا با مکان دیگری جابجا می‌شود. برای مثال، شخص ممکن است تصور کند در بیمارستانی که در آن پذیرش گرفته نیست بلکه این بیمارستانی مشابه در نقطه دیگری از کشور است با وجود اینکه به طور واضحی غلط است. این اصطلاح اولین بار در سال ۱۹۰۳ توسط نورولوژیست چکسلواکی «آرنولد پیک» به کار رفته شد که شرایط بیمارش را توضیح می‌داد که اصرار می‌کرد از کلینیک پیک به یک بیمارستان کاملا مشابهی در حومه شهر منتقل شده است. او ادعا می‌کرد که پیک و سایر کارکنان در هر دو بیمارستان کار می‌کنند.


منبع: برترینها

بیماری‌های عجیبی که نامشان را هم نشنیده اید

بیماری مرد سنگی که در پزشکی با عنوان فیبرودیسپلازی استخوانی یا «fibrodysplasia ossificans progressiva» شناخته می‌شود یکی از نادرترین و ناتوان کننده‌ترین بیماری‌های ژنتیکی است. در این بیماری بافت استخوانی رشد می‌کند و حرکات ماهیچه ها، تاندون‌ها و دیگر بافت‌های متصل کننده را محدود می‌کند. حتی ممکن است در افراد مبتلا به این بیماری یک اسکلت دوم رشد کرده و در نهایت آن‌ها را به مجسمه‌های زنده تبدیل کند. از آنجا که قلب و سایر اندام‌های ساخته شده از ماهیچه هیچ استخوانی ندارند بافت استخوانی در آن‌ها رشد نمی‌کند. در سراسر جهان تنها ۸۰۰ مورد تایید شده این بیماری وجود دارد و هیچ درمانی جز مسکن برای تسکین آن وجود ندارد. به طور تصادفی یا بعد از یک آسیب فیزیکی حتی چیز کوچکی مثل تزریق هم می‌تواند رشد بافت استخوانی را آغاز کند. خوشبختانه این بیماری در سال ۲۰۰۶ کشف شد و آزمایش‌های بالینی در حال حاضر روی آن انجام می‌شود.


 

لیپودیستروفی (Lipodystrophy) پیش رونده

گاهی اوقات از این بیماری با عنوان سندروم بنجامین باتن یاد می‌شود و باعث می‌شود افراد پیرتر از سن خود به نظر برسند. به طور مثال یک دختر ۱۵ ساله شبیه مادر خواهر ۱۶ ساله خود به نظر می‌رسد. اما چطور؟ این بیماری ژنتیکی با فقدان چربی زیر پوست ایجاد می‌شود. اغلب از دست دادن چربی در صورت اتفاق می‌افتد و سپس به سمت گردن، اندام فوقانی و تنه می‌رود. این موضوع باعث چروکیدگی و افتادگی پوست می‌شود. تاکنون تنها ۲۰۰ مورد از این بیماری در سراسر جهان گزارش شده است و بیشتر زنان را مبتلا می‌کند. هیچ درمانی برای این بیماری وجود ندارد. فقط می‌تواند از انسولین، سفت کننده‌های صورت یا تزریق کلاژن استفاده کرد.

بیماری‌های عجیبی که نامشان را هم نشنیده اید 

بیماری زبان جغرافی

حدود دو یا سه درصد جمعیت جهان اشکال نقشه مانندی روی زبانشان دارند. زبان معمولا پوشیده از برآمدگی‌های کرکی و ارغوانی-سفید رنگی به نام پاپیلای است وقتی قسمتی از زبان پاپیلای خود را از دست می‌دهد به شکل جزایر کوچکی روی زبان در می‌آید. این طرح مسطح روی زبان روز به روز تغییر می‌کند و بستگی به جای پاپیلای‌ها دارد. زبان جغرافیایی یک بیماری بی خطر است و علائم خاصی ندارد هرچند برخی افراد در زبان خود احساس ناراحتی می‌کنند یا به غذاهای تند حساس می‌شوند. دلیل این بیماری هنوز یک راز است. برخی مطالعات ارتباط آن را با سایر بیماری‌ها نشان می‌دهد. با این حال ممکن است دلایل ژنتیکی داشته باشد، زیرا در خانواده‌ها رخ می‌دهد.

بیماری‌های عجیبی که نامشان را هم نشنیده اید 

بیماری گاستروشزی (Gastroschisis)

گاستروشزی یک نقص مادرزادی است که از رشد طبیعی اندام‌ها جلوگیری می‌کند. معمولا شکم در اطراف اندام‌ها در دوران جنینی بسته می‌شود، اما در این موارد دیواره شکمی به درستی بسته نمی‌شود. به همین دلیل برخی اندام‌های جنین بیرون از بدن می‌مانند. تنها در ایالات متحده آمریکا احتمال گاستروشزی ۳.۷۳ در هر ۱۰۰۰۰ نوزاد است. در مادران جوان این خطر افزایش می‌یابد. با اینکه احتمال زنده ماندن آن‌ها تنها ۵۰ درصد است، نوزادان متولد شده با گاستروشزی امروزه ۸۵ – ۹۰ درصد زنده می‌مانند و عوارض کمتری در بزرگسالی دارند.

بیماری‌های عجیبی که نامشان را هم نشنیده اید 

بیماری گزرودرما پیگمانتازوم (Xeroderma Pigmentosum)

این بیماری ژنتیکی باعث حساسیت بیش از حد به نور فرابنفش می‌شود. علت این بیماری جهشی است که در ترمیم DNA مداخله می‌کند. علائم این بیماری معمولا در اوایل کودکی ظاهر می‌شوند و پس از چند دقیقه قرار گرفتن در معرض خورشید، آفتاب سوختگی شدید پیش می‌آید. در این شرایط پوست خشک شده و تغییر رنگ می‌دهد. متاسفانه اشخاص مبتلا به این بیماری در معرض ابتلا به سرطان پوست هستند. بدون حفاظت مناسب، تقریبا نیمی از همه کودکان مبتلا تا سن ۱۰ سالگی به نوعی سرطان پوست دچار می‌شوند. چشم‌ها نیز در برابر آفتاب برافروخته، تار و دردناک می‌شوند. هشت نوع مختلف از این بیماری وجود دارد که هرکدام شدت و علائم خاص خود را دارند. حدود ۲۵۰ هزار نفر در اروپا و آمریکا به این بیماری مبتلا هستند.

بیماری‌های عجیبی که نامشان را هم نشنیده اید

ناهنجاری چیاری (Chiari)

مغز افراد مبتلا به ناهنجاری چیاری بیش از حد برای جمجمه شان بزرگ است. بافت مغز آن ها، معمولا مخچه به کانال نخاعی رانده می‌شود. تنها یک درصد از جمعیت آمریکا ناهنجاری چیاری دارند و نه تنها در کودکان بلکه در بزرگسالان نیز دیده می‌شود. در حال حاضر چهار نوع از این بیماری کشف شده است. رایج‌ترین و خفیف‌ترین آن نوع یک و نادرترین و شدیدترین حالت آن نوع چهار است که اغلب منجر به مشکلات عصبی مرگبار می‌شود. برخی افراد تا مدت‌ها هیچ علامتی از خود نشان نمی‌دهند و تنها سردردهای شدید دارند. در برخی افراد نیز جراحی جمجمه ضروری می‌شود.

بیماری‌های عجیبی که نامشان را هم نشنیده اید 

آلوپسی آره آتا (Alopecia Areata)

آلوپسی آره آتا که با نام ریزش سکه‌ای مو نیز شناخته می‌شود یک بیماری خود ایمنی است که سیستم ایمنی اشتبا‌ها به فولیکول‌های موی روی سر حمله می‌کنند و در نتیجه موی قسمتی از سر می‌ریزد. این بیماری دو شکل دیگر نیز دارد. آلوپسی توتالیت ریختن موی سر به طور کامل است و آلوپسی یونیورسالیس نادرترین شکل آن است که به همه فولیکول‌های مو شامل موی سر، ابرو، پا، مژه و … حمله می‌کند. در هر سه مورد مو می‌تواند دوباره به صورت تصادفی و پیش بینی نشده رشد کند. اگرچه این بیماری حدود دو درصد افراد را تحت تاثیر قرار می‌دهد، اما هیچ درمانی ندارد.

بیماری‌های عجیبی که نامشان را هم نشنیده اید

سندروم پاتلای ناخن

آیا از این که پایین را نگاه کنید و ببینید ناخن ندارید می‌ترسید؟ افراد مبتلا به سندروم پاتلای ناخن اغلب ناخن ندارند یا ناخن‌ها به شکل غیرطبیعی رشد می‌کنند، از وسط نصف می‌شوند و یا خارج از بستر ناخن رشد می‌کنند. یکی دیگر از علائم ناهنجاری‌های اسکلتی است که حرکت را محدود می‌کند. شدیدترین علامت آن تغییر شکل یا نبودن کشکک زانو است. از آن عجیب‌تر شاخ‌های شکمی است، برآمدگی‌های استخوانی کوچکی روی استخوان لگن که گاهی از روی پوست هم حس می‌شود. حداقل یک نفر از ۵۰ هزار نفر با این بیماری متولد می‌شود، اما علائم آنقدر متنوع هستند که تشخیص ان می‌تواند بسیار مشکل باشد حتی در خانواده هایی که سابقه این بیماری را دارند.

بیماری‌های عجیبی که نامشان را هم نشنیده اید 

 

نوروپاتی حسی ارثی نوع یک

این بیماری آنقدر نادر است که شیوع آن حدود دو مورد در هر یک میلیون نفر است. افراد مبتلا به این بیماری از فقدان حس، معمولا در پاها، بازو‌ها و دست‌ها رنج می‌برند. توانایی حس درد و دما نیز تحت تاثیر قرار می‌گیرد، گاهی حتی هیچ حسی درک نمی‌شود. از آنجا که این بیماری موجب از دست دادن حس درد می‌شود افراد مبتلا دچار شکستگی‌های تصادفی یا حتی بافت مردگی می‌شوند. آن‌ها حتی ممکن است یکی از اندام هایشان را بشکنند یا زبانشان را گاز بگیرند بدون اینکه دردی احساس کنند. عدم احساس درد می‌تواند بسیار خطرناک باشد و زخم‌ها و صدمات ناشناخته بمانند و عفونت اتفاق بیفتد.

بیماری‌های عجیبی که نامشان را هم نشنیده اید

میوتونی مادرزادی (Myotonia Congenita)

آیا درباره بزهایی که غش می‌کنند چیزی شنیده اید؟ این بیماری فقط در حیوانات رخ نمی‌دهد، بلکه در انسان‌ها هم دیده می‌شود. این بیماری ژنتیکی روی جریان یون‌های کلرید تاثیر می‌گذارد. یون‌های کلرید به ماهیچه‌ها اجازه می‌دهند که بدانند چه زمانی منقبض و منبسط شوند. این موضوع می‌تواند موجب سفتی ناگهانی عضلات شود که معمولا بعد از یک مدت طولانی استراحت ایجاد می‌شود و ماهیچه پاها، دست ها، فک و دیافراگم را تحت تاثیر قرار می‌دهد. هیچ درمانی برای این بیماری وجود ندارد. وزرش و حرکات آرام بعد از استراحت می‌تواند به ماهیچه‌ها کمک کند با این وجود افراد مبتلا معمولا عمر طولانی و زندگی شادی دارند.


منبع: برترینها

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (۴۵۶)

برترین ها: نوشته های طنزِ حاصل ذهن خلاق هموطنان ایرانی از ابتدای
پیدایش SMS و ایمیل تا به امروز در شبکه‌های اجتماعی نظیر توئیتر، وایبر،
لاین، واتس آپ، تلگرام و …. حضور همیشگی و پررنگی داشته و دارند. بعید
است که سوژه ای در صدر اخبار و صحبت های روز دنیا یا ایران باشد و مردم
خلاق ما در راه طنازی و لطیفه سازی برای آن سوژه اقدامی نکرده باشند!

سعی داریم در این سری مطالب گزیده ای از این نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد.

******

۱٫ ‏‏‏کدوتنبل اگه نصف تمرکزی که رو حجمش گذاشته،رو طعمش میذاشت الان سلطان میوه‌ها بود!

۲٫ از جمله باگ‌های مردان متاهل، صحبت کردن درباره معایبِ ازدواج به مردان مجرد است.

۳٫
‏‏رفتم خواستگاری از دختره پرسیدم غذا بلدی درست کنی گفت من نمیدونم موقع نوشتن، خورش درسته یا خورشت اونوقت انتظار داری بپزمش؟

۴٫ ‏‏یادمه سومین ترمی در آستانه مشروط بودم رفتم با استاد صحبت کنم، دقیقا همین برخورد مسی با رضا پرستش رو با من کرد.دست تکون دادم و مشروط شدم.

۵٫ ‏من بچه بودم هربار از بابام میخواستم یچی برام بخره، از طریق برهان خلف بهم ثابت میکرد تو به اون چیز احتیاج نداری.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (456) 

داداش تو واقعا اشتباه زدی

۶٫”ماش” یکی از حبوباتی ست که داره منقرض میشه، من خودم آخرین بار دوم راهنمایی ماش دیدم که سرکلاس با لوله خودکار فوت میکردیم سر وصورت همدیگه.

۷٫ قیمت پالتو چرم تمساح ۵ میلیون تومن؛مشتی یکی دیگه تمساحه رو کشته دیه شو میخوای از ما بگیری?!

 
۸٫
والا من هندزفری بی سیمم خریدم صب پاشدم دیدم گره خورده!

۹٫ فارماتون کلداستاپ آنتى هیستامینو با معده خالى خوردم،یه انقلابى تومعده م به پا شده با شعار معده ها میمیرن، کپسول نمیپذیرن، بعد اسیدمیریزن روسرهم.

۱۰٫ رفتم پیش روانپزشک پرسید قرمه سبزی دوس داری؟ گفتم آره، پرسید دوس داری گل فروشی داشته باشی؟ گفتم شاید، گفت تو اسکیزوفرنی داری!

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (456) 

وقتی صبح‌ از خواب بیدار میشی و موهات شاخ شده و هر کاریش میکنی، درست نمیشه
 

۱۱٫ ما زشتا یدونه عکسمون قشنگ میشه تا سنگ قبر همونو استفاده می‌کنیم.

۱۲٫ میدونی winston مخفف چیه؟
والا=W
این=in
سیگار=s
تعارفی=to
نیست=n
یاد بگیرین معنی کلمه رو سیگار وینستون دیدین یه نخ نخواین!

۱۳٫ بچه ها میگن منم خیلی شبیه دیکاپریو هستم و یه جورایی بدلشم، البته اگه با تریلی از رو صورت دیکاپریو رد شیم!

۱۴٫
‏از عابر بانک موجودی حساب گرفتم نوشته ۲۳هزار ریال! بعد میپرسه درخواست دیگری دارید!؟ آره قربونت فقط قسم بخور بین خودمون باشه.

۱۵٫ این میم مالکیت اون ‌قدر مفهوم نازنینیه، که حضرت سعدی هم گاهی خودش رو لوس می‌کرده و می‌گفته: جان برافشانم اگر سعدی خویشم خوانی… سعدیم.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (456) 

خدا لعنت کنه این سه کلمه رو -_-

۱۶٫ ‏اسم بچه رو گذاشتن آرتیمان. مادربزرگش نمی‌تونه آرتیمان رو تلفظ کنه، بهش میگه آپارتمان:))) این اسم‌های سخت چیه رو بچه هاتون میزارین.

۱۷٫ حال رضاپرستش رو من درک میکنم وقتی جلو دبیرستان دخترونه وامیستادم وهمه دختر بدون توجه به من از کنارم رد میشدن. داداش غصه نخور بیا بدل خودم باش.

۱۸٫
رضا پرستش با پولی که رفته بارسلون میومد سعادت آباد یه ساندویچی میزد به اسم رضا مسی میترکوند.

۱۹٫به بابام میگم بیل گیتس و زاکبرک هم از دانشگاه انصراف دادن ولی موفقن، میگه نکبت اونا از هاروارد انصراف دادن نه از پیام نور!

۲۰٫
شمام تو آینه‌های باشگاه، فیت و خوش‌هیکلین ولی تو آینه‌های خونه‌تون شیکم و پهلو دارین؟

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (456) 

‏وقتی مامانت گفته حق نداری پاتو از خونه بذاری بیرون

۲۱٫ میگن تو جهنم هر شب میخوابی صبح که بیدار میشی صبح شنبه اس:((

۲۲٫ پائیز اینجوریه که ماه اولش سه چار ماه طول میکشه، مهر که تموم میشه یهو میبینی نشستی پای شب یلدا.

۲۳٫ امیر عباس گلاب اهنگ داده بیرون اسمش قاتل اهلیه منم میخام ی اهنگ بسازم راجب نمک‌ نشناسایی ک باهاشون در ارتباط بودم اسمشو بزارم قاطر وحشی!

۲۴٫ رفتم تو اتاقم دیدم بابام داره با گوشیم ور میره پرسیدم چیکار میکنید؟! گفت پسرم برات یه بازی نصب کردم سعی کن تمومش کنی اسمشم نهنگ آبیه 😐

۲۵٫
یبار رفتم کافه ، تو یه ظرفی برای من سفارشمو آورد که فک کردم باید بشاشم توش بدم به مسئول آزمایشگاه.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (456) 
تنها جایی که نبودم براشون مهمه همین دهکده امه:((

۲۶٫ ‏دیگه وقتشه تو ماه عسل امسال علیخانی رضا پرستش رو بیاره بگه رضا جان چی شد اینجوری شد؟

۲۷٫
‏مسی به معنای واقعی رضا پرستش رو سین کرد و جواب نداد.

۲۸٫ این بالشت نرما از تهاجم فرهنگی بدترن آقا زیر سر آدم باید متکای سنگی باشه آدم قلنج کنه!

۲۹٫
مسى زمستونا قبل اینکه سوار ماشین بشه یه لگد به چرخش میزنه یهو رضا پرستش میاد بیرون میگه میو.

۳۰٫ نقشی که فلفل تو تربیت کودکان ایرانی داشت کتاب تعلیمات اجتماعی نداشت.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (456) 

‏وقتی یه سر میری اینستا چک کنی 

۳۱٫
‏بابای دختره ده میلیون تومن بهش داده تا دماغش رو عمل کنه بعد اونوقت بابای من ۳ هزار تومن به من میده میگه برو آرایشگاه بگو ۳هزار تومنی کوتاه کنه.

۳۲٫ ‏داییم ازم شصت هزار تومن میخواد، زنگ زده میگه میخوام خونه بخرم شصت هزار تومن کم دارم، میتونی از یکی برام بگیری؟

۳۳٫ ‏همکارم میگه سیب آهن داره! میگم فکر نمیکنما، میگه ببین قاچ کنی دو دقیقه بذاری به حال خودش زنگ میزنه… من رفتم توی افق محو شدم… بای

۳۴٫ همه‌ی سیگاری‌ها یه پیرمرد ۸۰ ساله میشناسن که روزی ۳ پاکت وینستون میکشه.

۳۵٫ به بابام زنگ زدم میگم پول میخوام میگه تو ک میدونی جوابش چیه چرا میپرسی؟ گفتم تو هم ک میدونی چی میخوام چرا گوشیو جواب میدی؟  ۱ تومن ریخت حسابم!

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (456) 

یعنی الان برای کی دست تکون میده که سوارش کنه

۳۶٫ من تحقیق کردم اغلب اونایى که میگن تحقیق کردن حرف مفت میزنن.

۳۷٫ ماشین بابام جوریه که موقع ترمز باید درو باز کنی پاهاتو بسابونی زمین تا وایسه ولی هر وقت بهش میگم عوضش کن میگه از بس سرت تو گوشیه؟: (

۳۸٫ کاش بخش آرشیو صداسیما آتش بگیره و سریال جومونگ از بین بره!

۳۹٫ باید یکی بزارن تو رادیو صبح زود آروم با یه صدای نرم بگه جوان ایرانی بخواااب.

۴۰٫ فلافلی رو رستوران بحساب بیارین تا ما هم بتونیم از خاطرات رستوران رفتنمون بگیم .

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (456) 
کادوی تولدو باید اینجوری بگیرن

۴۱٫
‏سوار تاکسی شدم راننده از بدبختیاش گفت گفتم حاجی منم مشکلات دارم گفت یکیشو بگو گفتم عشقم سین می کنه جواب نمیده دستی رو کشید گفت گمشو پایین.

۴۲٫ کارت پایان خدمت اینجوریه که تا نداریش حتی مسئول توالت عمومی هم ازت کارت میخواد, وقتی میگیریش کلا انگار چیزی بعنوان خدمت وجود خارجی نداره.

۴۳٫ ولی به نظر من آخرش جومونگ و مختار با هم بیعت میکنن و حمله میکنن به صدا و سیما تا اگه خدا بخواد از این دو نفر بکشن بیرون.

۴۴٫
‏‏جزوه ی یه دختره رو گرفتم کپی کنم از نقاشی های دوران دبستان من تنوع رنگش بیشتر بود!

۴۵٫
‏اون لحظه که داری حرف میزنی وسط اخبار دیدن بابات و اون صداشو بلند میکنه اون لحظه ۱۸ سالگیه!

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (456)
تنها بدلی که از اصلش بهتر بود ،بدل علاءدین بود :))


منبع: برترینها

مخوف ترین قاتلان سریالی دنیا

مجله همشهری سرنخ – ندا بهجتیان: رکوردداران وحشت؛ این لقبی است که مردم برای این قاتلان سریالی انتخاب کرده اند. با آن که طبق تعاریف، قاتلان سریالی به افرادی که بیشتر از سه نفر را به قتل رسانده اند اطلاق می شود اما آن ها قاتلانی هستند که صدها برابر این تعداد را قربانی کرده اند، تعداد قربانیان آن قدر زیاد است که حتی پلیس نمی تواند قربانیان آن رها را به طور دقیق مشخص کند، برخی از آن ها در کارنامه جنایی خود حتی بیش از ۳۰۰ قتل را ثبت کرده اند. داستان این قاتلان سریالی بارها و بارها در رسانه های مختلف منتشر شده و حتی الهام بخش فیلم های سینمایی و کتاب های داستان بسیاری بوده است.

هو وانلین ۱۴۶۰ قتل

هو وانلین یکی از مشهورترین و البته منفورترین قاتلان سریالی در تاریخ چین است که ۱۴۶ نفر را به قتل رساند اما با این حال جزو قاتلان ۲۰۰+ محسوب می شود چرا که پلیس احتمال می دهد او تعداد بسیار زیادی از جنایت هایش را کتمان کرده است.

 مخوف ترین قاتلان سریالی دنیا

در سال ۱۹۸۰ هو به جرم تجاوز دستگیر و به زندان انداخته شد. در سال ۱۹۹۳ پس از آزادی با توجه به مدارک تحصیلی ای که داشت موفق شد تا یک مرکز درمانی تاسیس کند، در آن جا او به راحتی می توانست نقشه های شوم خود را بدون این که کسی متوجه شود اجرا کند. هو ادعا می کرد که تمامی بمیاران خود را به روش های سنتی و با داروهای گیاهی درمان می کند و به همین خاطر در عرض مدت کوتاهی در تمام کشور به شهرت رسید و بیماران زیادی به او مراجعه کردند.

پس از مدتی مشخص شد که حداقل ۱۴۶ نفر از بیماران او با داروهایی که حاوی مقادیر زیادی سولفور سدیم بودند مسموم شده و جان شان را از دست داده اند.

مرد جنایتکار در ژانویه ۱۹۹۹ دستگیر و به جرم قتل ۱۴۶ نفر به ۱۵ سال حبس محکوم شد. در تحقیقات بعدی مشخص شد که مدارک پزشکی او برای تاسیس بیمارستان نیز جعلی بوده و به همین خاطر پنج سال دیگر به محکومیتش اضافه شد. همچنین هو مبلغ ۱۵۰ هزار ین نیز جریمه شد.


پزشک مرگ؛ ۲۵۰ قتل

«هارولد فردریک شیپمن» پزشکی عمومی اهل انگلیس و البته مشهورترین قاتل سریالی این شکور بود که در سی و یکم ژانویه سال ۲۰۰۰ به جرم قتل ۱۵ نفر مجرم شناخته شده و به ۱۵ بار حبس ابد بدون عفو محکوم شد، اما این ۱۵ نفر تنها قربانیان نبودند.

 مخوف ترین قاتلان سریالی دنیا

دو سال طول کشید تادیم جانت اسمیت- افسر پرونده- با تحقیقات گسترده ای که انجام داد متوجه شد تعداد اصلی قربانیان ۲۵۰ نفر بوده و ۸۰ درصدشان بیماران سالخورده ای بودند که برای معالجه به آقای دکتر مراجعه کرده بودند اما در این میان یک مقتول با ۴۱ سال سن و کودکی چهارساله، جوان ترین قربانیان پزشک مرگ بودند.

هارولد در سیزدهم ژانویه ۲۰۰۴، یک روز قبل از جشن تولد پنجاه و هشت سالگی اش در سلولش خود را به وسیله ملحفه های تختش به دار آویخت و خودکشی کرد.

طبق گزارش ساندی تلگراف، در نامه ای که هارولد قبل از مرگش نوشته بود، ادعا کرده بود قبل از آن هم بارها قصد خودکشی داشته اما به خاطر این که همسرش پس از مرگ او بتواند از مستمری استفاده کند این کار را نکرده است.

زمانی که هارولد ۱۷ سال داشت مادر خود را بر اثر سرطان ریه از دست داد. مرگ مادرش ضربه روحی بسیار بزرگی به او وارد کرد و از همان زمان بود که مشکلات روانی در کارهای هارولد کم کم نمایان شدند و از همان سن برای آرام شدن مجبور شد از مورفین استفاده کند. او پس از ازدواج، تحصیلات خود در رشته پزشکی را ادامه داد و توانست به عنوان پزشک عمومی در یکی از بیمارستان های یور کشایر مشغول کار شود، از همان زمان بود که او با جعل اسناد و نسخه های بیمارستان برای خود نسخه نوشته و از داروخانه مورفین دریافت می کرد.

در سال ۱۹۹۸ مدیر بیمارستان تلاش کرد تا دلیل مرگ تعداد زیادی از بیماران هارولد را بفهمد. برای او عجیب بود که بیشتر زنان سالخورده ای که بیمار هارولد بودند پس از چند روز بستری شدن در بیمارستان جان خود را از دست می دادند و به همین خاطر، موضوع را با پلیس در میان گذاشت. در این بررسی ها هارولد به جرم قتل کاتلین گراندی که از بیماران او بوده و جسدش در ژوئن ۱۹۹۸ در خانه اش پیدا شده بود، دستگیر شد.

طبق گفته شاهدان هارولد آخرین نفری بود که با او ملاقات کرده و او را زنده دیده بود از همه عجیب تر این بود که با وجود اینکه، کاتلین خودش وارث داشت در وصیتی مبلغ ۳۸۶ هزار پوند از اموالش را به هارولد بخشیده بود. با تحقیق بیشتر مشخص شد که کاتلین با تزریق مورفین کشته شده و وصیتنامه نیز جعلی است.

پس از مرگ کاتلین، پلیس ۱۴ نفری که قبل از او در این بیمارستان جان خود را از دست داده بودند نیز کالبدشکافی کرده و متوجه شد که آن ها نیز بر اثر تزریق بیش از حد مورفین جان خود را از دست داده اند.

این ۱۵ نفر بین سال های ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۸ به قتل رسیده بودند. هارولد در نوشته های خود گفته بود «قبل از ۶۰ سالگی به توصیه بسیاری از ماموران زندان، خودم را دار می زنم. زیرا پس از آن مستمری من به میزان قابل توجهی کاهش پیدا خواهدکرد و برای همسرم مشکل پیش خواهدآمد.»


لوییز جانور؛ ۳۰۰ قتل

«لوییز آلفردو گاراویتو کوبیلوس» که به نام «لابیستا» به معنی «جانور» مشهور است، قاتل سریالی کلمبیایی است که در سال ۱۹۹۹ به جرم تجاوز، شکنجه و قتل ۳۰۰ پسر جوان به ۱۸۵۳ سال و نه روز حبس محکوم شد اما بعدها به خاطر همکاری با پلیس در پیدا کردن باقی اجساد ۲۲ سال از مدت محکومیتش کاسته شد.

 مخوف ترین قاتلان سریالی دنیا

استخوان های قربانیان لوییز جانور از طریق نقشه هایی که او در زندان ترسیم کرده بود، پیدا شدند. او در رسانه های آمریکایی به عنوان «وحشتناک ترین قاتل سریالی دنیا» معرفی شد. قربانیانی که لوییز جانور انتخاب می کرد همگی بین شش تا ۱۶ سال سن داشتند و بی خانمان، روستایی یا یتیم بودند و او می توانست با هدیه ای کوچک یا وعده ای دروغین آن ها را فریب دهد.


هنری لوکاس، ۲۱۳ قتل

هنری لی لوکاس اهل ویرجینیا، در اعترافات خود گفته بود که به کمک همدستش اوتیس تولز بیش از ۲۰۰ نفر را به قتل رساندهاند. او در هفده سالگی توسط برادرش یک چشم خود را از دست داد و پزشکان یک گوی شیشه ای به جای چشمش گذاشتند. پس از مدتی او مادر خویش را به قتل رساند.

 مخوف ترین قاتلان سریالی دنیا

لوکاس بارها و بارها به جرم قتل به زندان انداخته شد اما هر بار می توانست بی گناهی خود را ثابت کند و پس از مدتی آزاد می شد. پس از یکی از اعترافات لوکاس، ۲۱۳ پرونده قتل که نامشخص رها شده بودند، بسته شدند. در سال ۱۹۸۳ او به اعدام محکوم شد اما سرانجام به دلیل نداشتن مدارک کافی تبرئه شد. لوکاس در سال ۲۰۰۱ و در سن ۶۴ سالگی بر اثر سکته مغزی از دنیا رفت.


جولیاتو فانا؛ ۶۰۰ قتل

در قرن هفدهم، زنان و دختران ایتالیایی کنترل زیادی روی زندگی خود نداشتند. آن ها معمولا به خاطر صلاح خانواده یا منافع آن ها باید تن به ازدواج با کسانی می دادند که گاهی هیچ علاقه ای به آن ها نداشتند، اما در این میان، همه زنان ایتالیایی حاضر به تحمل این وضعیت نبودند و به همین خاطر بود که تعداد زیادی از آن ها به قاتلی وحشتناک به نام «جولیا توفانا» روی آوردند.

مخوف ترین قاتلان سریالی دنیا 

او هیولایی بود که به زنان سرزمینش وعده داده بود تا آن ها را از دست مردانی که دوستشان ندارند خلاص کند اما تنها کاری که جولیا برای این زنان می کرد این بود که آن ها را ترغیب به قتل همسرانشان کند. او سمی خطرناک از آرسنیک و مواد دیگر ساخته بود، این رسم که بعدها «اکسیر مرگ» نام گرفت» می توانست قوی ترین مردان را در عرض چند ساعت از پا درآورد.

جولیا سم را به دو شکل در اختیار خانم ها قرار می داد. یا آن را با کرم ها و عطرهایی که مردان به دست و صورت شان می زدند مخلوط می کرد یا در ظرف های کوچک می ریخت که زنان بتوانند آن را در غذا یا نوشیدنی شوهر خود بریزند. این سم ابتدا فرد را ضعیف و بی حال می کرد و حتی پزشکان هم متوجه مسمومیت او نمی شدند و رفته رفته با پایین آوردن فشار خون و دمای بدن باعث مرگ می شد.

با این روش، جولیا بین سال های ۱۶۳۳ تا ۱۶۵۱ باعث مرگ ۶۰۰ مرد شد تا این که بالاخره راز او برملا شده، دستگیر و به اعدام محکوم شد. در روز اعدام، جولیا گفت «من همیشه از مردان متنفر بودم، شوهر خودم را نیز به همین شیوه به قتل رساندم و حالا از این که باعث مرگ تعداد زیادی از آن ها شده ام، خوشحالم.» تمام زنانی هم که با کمک جولیا شوهران خود را به قتل رسانده بودند به زندان انداخته شدند.


منبع: برترینها

دانستنی های جالب و هیجان انگیز درباره پیتزا

«زوم پیتزا» هم انسان‌ها و هم ربات‌ها را استخدام می‌کند. کارمندان انسانی به آماده کردن غذا، توسعه دستورهای پخت، تست مزه نهایی و ارتقای کیفیت محصول بر اساس نظر مشتریان می‌پردازند و کارکنان ربا به انجام وظایف سرعتی مثل پخش کردن سس گوجه، قرار دادن و خارج کردن از فر می‌پردازند. هدف این شرکت کالیفرنیایی این است که تا پایان سال ۲۰۱۸ کل خلیج سانفرانسیسکو را خدمات خود را ارائه دهد.


 

جعبه پیتزاهای پیتزایی

مشتریان پیتزافروشی وینی در بروکلین بعد از خوردن پیتزای خود می‌توانند جعبه هایی که پیتزا در آن تحویل داده می‌شود نیز بخورند. مالک این پیتزا فروشی پس از دیدن جعبه‌های خالی پیتزا در زباله‌های بروکلین تصمیم گرفت جعبه‌های پیتزا را هم از جنس پیتزا بسازد. مشتریان تنها با پرداخت ۴۰ دلار (۱۶۰۰۰۰ تومان) می‌توانند پیتزاهایی داشته باشند که در جعبه هایی از جنس پیتزا به خانه یا محل کارشان می‌آید. پیتزا و جعبه آن در یک فویل پیچیده می‌شوند و در یک کیسه تحویل داده می‌شوند.

حقایق هیجان انگیز درباره پیتزا

قطعه‌ها و دایره های ریاضیاتی

ریاضیدان «اوگنیا چنگ» یکی دو چیز درباره پیتزا می‌داند. او در سال ۲۰۱۳ فرمولی طراحی کرد که اندازه ایده آل پیتزا و برش هایش را تعیین می‌کند. عامل تعیین کننده در فرمول او نان یا پوسته پیتزا است. چنگ در ابداع فرمولش بر این مبنا عمل می‌کند که پیتزاهای کوچکتر مواد بیشتری داشته باشند بنابراین خوشمزه‌تر از پیتزاهای بزرگ هستند که مواد کمتری دارند و مرکز آن‌ها پرملات‌تر از لبه هاست. هم چنین نان‌های نازک‌تر خوشمزه‌تر از نان‌های ضخیم‌تر هستند، زیرا در نان ضخیم نسبت نان و مواد کاهش می‌یابد و نسبتا خمیری می‌شود. «پیتزا اکسپرس» فروشگاه زنجیره‌ای در چین چنگ را مامور پروژه ای کرد که بفهمد چرا مشتریان پیتزاهای ۳۶ سانتیمتری را به دایره‌های ۲۸ سانتیمتری ترجیح می‌دهند استفاده کرده است. براساس یافته‌های چنگ که تمایل مشتریان برای نان‌های تردتر و مواد متعادل‌تر را در نظر می‌گیرد پیتزا اکسپرس ۱۵ گرم خمیر به دستورالعمل خود اضافه کرد.

حقایق هیجان انگیز درباره پیتزا

خودروی خودران تحویل پیتزا

پیتزافروشی‌ها به روش‌های دیگری نیز پیشرفت می‌کنند. پیتزا دومینو و شریکش، شرکت فورد موتور، برای خودشان هدفی در نظر گرفته اند که پیتزا را با یک وسیله نقلیه اتوماتیک شامل یک فورد فیوژن هیبریدی تحویل دهند. «سامی کایلاساپاتی» عضور شورای شهر آن آربر به طور اتفاقی خودروهای بدون راننده تحویل پیتزا را دید و از تیم تحقیقاتی خود پرسید که چطور خودرو می‌تواند عابران پیاده‌ای که منتظر عبور از خط عابر پیاده هستند را شناسایی کند و متوقف شود در حالیکه هیچ علامت یا فرد دیگری در محل عبور عابر پیاده نیست.

سحنگوی فورد در پاسخ گفت که در حقیقت این خودرو‌ها عابران پیاده‌ای که می‌خواهند از خیابان عبور کنند را تشخیص می‌دهد چه این محل به علامت و تابلویی مجهز باشد چه نباشد و توقف می‌کند تا آن‌ها از خیابان عبور کنند. وقتی این خودرو به محل عبور پیاده نزدیک می‌شود آن را تشخیص می‌دهد و براساس قوانین خاصی که دارد به دنبال افراد در آن محدوده می‌گردد. هم چنین خودروهای تحویل پیتزای بدون راننده مجهز به امکانات شناسایی دیگری هم هستند مثل الگوریتم هایی که می‌توانند رفتار عابران پیاده را شناسایی کند، رادار و سنسورهای لیزری، دوربین‌های ۳۶۰ درجه و درک عمق تا ۲۰۰ متر. هم چنین این خودرو‌ها طبق مدل‌های سه بعدی محیط اطرافشان که شامل مکان جاده ها، پیاده روها، ساختمان‌ها می شود و هم چنین داده هایی مثل قوانین، مقررات جاده، ترافیک، علائم و تابلو‌ها و دیگر نشانه‌ها عمل می‌کنند. فورد امیدوار است تا سال ۲۰۲۱ خودروهای بدون راننده خود را در خیابان‌ها ببیند که افراد را به مقصدهایشان می‌رسانند و موادغذایی، بسته‌ها و البته پتزا را به آن‌ها تحویل می‌دهند.

 حقایق هیجان انگیز درباره پیتزا

منوی ناخودآگاه

«چیتزا هات» برای مشتریانی که مشکل تصمیم گیری دارند که چه پیتزایی بخورند ایده جدیدی دارد. «منوی ناخودآگاه» که توسط شرکت سوئدی «توبی تکنولوژی» طراحی شده حرکات چشم مشتریان را هنگامی که در حال چک کردن محتویات پیتزا‌ها در صفحه نمایش هستند  ردیابی می‌کند و سپس پیتزای مورد نظر آن‌ها را از میان ۴۸۹۶ ترکیب پیتزای موجود انتخاب می‌کند. ساخت این نرم افزار شش ماه طول کشید و در ۹۸ % مواقع موفق عمل می‌کند. اگر منوی ناخودآگاه محبوبیت خود را در میان انگلیسی‌ها ثابت کند پیتزاهات آن را به مشتریان آمریکایی خود معرفی می‌کند.

حقایق هیجان انگیز درباره پیتزا 

پیتزای شناور

«پیتزا پی» نه تنها خانه ساشا و تارا بویس است بلکه قایق ۱۱ متری آن‌ها یک پیتزافروشی شناور است که در جزیره ویرجین پیتزا ارائه می‌دهد. ساشا و تارا شغل قبلی خود را ر‌ها کرده تا روی امواج گرمسیری کار کنند و به ساکنان محلی و گردشگران پیتزا ارائه دهند. تارا این قایق را خودش طراحی، نوسازی کرده و ساخته است. این قایق علاوه بر بادبان موتور نیز دارد. لیست پیتزا‌ها و قیمت آن‌ها در یک طرف آن آویزان شده است. این قایق پنجره‌ای دارد که معامله آن‌ها و مشتریان از طرق آن صورت می‌گیرد.

الهام بخش آن‌ها برای این کسب و کار گرسنگی بود. ساشا تعریف می‌کند که یک روز در این قایق نشسته بوده و غروب آفتاب را تماشا می‌کرده اند که گرسنه شده است. حضور گردشگران نشان داد که «قایق پیتزایی» می‌تواند اینجا بگیرد بنابراین تارا کار نوسازی آن را به عهده گرفت و ساشا روی موتورش کار کرد. این زوج در روزهای شلوغ حدود ۷۰ پیتزا و نوشیدنی و دسر می‌فروشند. دختر ۲۲ ماهه آن‌ها نیز به عنوان مسئول روابط عمومی عمل می‌کند و با مشتری‌ها صحبت می‌کند.
حقایق هیجان انگیز درباره پیتزا 
حیوانات عاشق پیتزا

پیتزا علاوه بر ما طرفداران پشمالویی نیز دارد. یکی از آن‌ها را نیویورکی‌ها «موش پیتزا» می‌نامند که متروهای شهر را به دنبال تکه‌های دور ریخته پیتزا می‌گردد. هرچند بعد از اینکه آن‌ها را پیدا کرد باز هم خیالش راحت نیست و باید سایر جوندگانی که قصد دارند پیتزایش را بدزدند از خود دور کند. «سنجاب پیتزا» یکی دیگر از جوندگانی است که از پیتزا لذت می‌برد. اما حیوان دیگری هم هست که به جای پیدا کردن از دزدیدن پیتزا لذت می‌برد و آن روباه است.

حقایق هیجان انگیز درباره پیتزا 

 

مزرعه پیتزا

وقتی نائومی پالی و میشل کراینیک، متخصص مدیریت مزرعه در یورکاتان با ساخت مزرعه پیتزا موافقت کردند با چندین گروه صنعتی کار کردند.

شکل این مزرعه دایره است و زمین آن مانند پیتزا به ۱۰ قطعه تقسیم می‌شود که هرکدام به محصول خاصی از مواد به کار رفته در پیتزا اختصاص دارد. در این بخش‌ها پیاز، ریحان و پونه کوهی، گوجه فرنگی، فلفل، سیر و دیگر محتویات پیتزا کاشته می‌شود.هم چنین پنیر که از شیر گاوهای یک بخش و ژامبون که از خوک‌های بخش دیگری از مزرعه پیتزایی آن‌ها تهیه می‌شود. دانش آموزانی که در حال یادگیری درمورد خاک و گیاهان هستند از این مزرعه دیدن می‌کنند تا با اهمیت تکنولوژی در محصولات آشنا شوند

حقایق هیجان انگیز درباره پیتزا 

نمایشگاه هنر پیتزا

«اتو گیلن» پیتزای خود را با استفاده از شیشه یو وی، چوب ماهون و پیچ ساخته در حالی که «جان فریمن» و» جاستین لوه» از یک ماده استفاده کردند: کاغذ مچاله. گیلن، فریمن و لوه از جمله هنرمندانی هستند که آثار خود را در «پیتزاتایم!» به نمایش گذاشتند. اولین نمایشگاه منهتن که شامل ۲۵ اثر با الهام از پیتزا می‌شد.

حقایق هیجان انگیز درباره پیتزا 

 

پیتزای غول پیکر

گروهی هشت نفره در سن آنتونیو به هم پیوستند تا بزرگترین پیتزای دنیا را بپزند. پیتزای آن‌ها ۴.۳ مترمربع مساحت، ۴۵ کیلوگرم وزن و ۲۳۵ سانتیمتر قطر داشت. سرآشپز «کورت اوفینگر» گفت که پخت این پیتزا نتیجه تلاش تیمی واقعی بود. او نظارت می‌کرد، یکی دیگر از اعضای تیم آتش را کنترل می‌کرد. دو نفر مواد روی پیتزا را آماده می‌کردند. دو نفر دیگر روی نان پیتزا کار می‌کردند و دو نفر دیگر به این اعضا آب می‌رساندند. در مجموع یک ساعت و ۴۵ دقیقه طول کشید تا این پیتزا آماده شود. هم چنین یک سال طول کشید تا تدارکات لازم برای پخت چنین پیتزایی آماده شود. باوجود این تلاش ها، گینس پیتزای دیگری که ۱۲۶۱ مترمربع مساحت داشت و در سال ۲۰۱۲ در رم ساخته شده بود را به عنوان بزرگترین پیتزای جهان به رسمیت می‌شناسد.


منبع: برترینها