طنز؛ سبزیجات سیاسی

پوریا عالمی در نوشت:

هرگونه شباهت این میوه‌ها با سیاست‌مداران ربطی به این میوه‌ها ندارد و مسئولیت آن با دیگر میوه‌‌هاست.

کدو: اصولا گرایش سیاسی خاصی ندارد. بودونبودش در قابلمه محسوس نیست. روی مخ بعضی‌هاست و بهش حساسیت دارند. به‌همین‌دلیل اگر در بعضی خورشت‌ها شرکت کنند، دیگران لب به غذا نمی‌زنند.

بادمجان: کدوی قلدر. او کدویی است که با کت و شلوار تیره حضور پیدا می‌کند. با گول‌زدن لپه، از باقی قیمه‌ها اعلام استقلال و حزب قیمه‌بادمجان را تشکیل داده است.

خیار: پای ثابت همه جلسات. اصولا کم حرف می‌‌زند و زود تمام می‌شود. درست است که سروزبان شیرینی دارد، اما اصولا باطن و ته تلخی دارد و آخر جلسات را با تلخی تمام می‌کند. بااین‌حال چون سر شیرینی دارد، مردم آخر و عاقبت تلخش را فراموش می‌کنند.

خیارچمبر: پیش‌کسوت خیار است. خیار پیر؛ خیاری که خاصیت و شیرینی خیار را ندارد و چون به‌موقع دیده نشده و روی دست مانده، فقط پیر شده است.

ترب: سیاست‌مداری که حرفی برای گفتن ندارد، اما بلد است خودش را وارد جلسه کند.

تربچه‌نقلی: بچه سیاست‌مداری که همراه پدر تربش در جلسه‌های سیاسی شرکت می‌کند تا پیشرفت کند. حالا پیشرفت کند چی می‌شود؟ ترب.

سبزی‌خوردن: حزب جوانان سبزیجات که بدون اینکه معلوم شود چی‌به‌چی است ازشان استفاده می‌شود و خورده می‌شوند و تمام می‌شوند. سبزی‌خوردن‌ها بعضی‌وقت‌ها انشعاب می‌کنند و با پنیر می‌ریزند روی هم که البته یک ترکیب سبزی‌خوردن و پنیر یک لقمه بیشتر نمی‌شود و همان اول کارشان به آخر می‌رسد.

ریواس: پدرخوانده سبزیجات. معلوم نیست فایده‌اش چیست، اما سبزیجات بااحترام از او حرف می‌زنند.

کرفس: پدر معنوی سبزیجات. می‌گویند فایده زیادی دارد و در ترکیب سبزیجات نقش زیادی دارد. او اصولا اگر در جمع سبزیجات باشد، امنیت سبزیجات تأمین می‌شود چون کرفس خیلی گوشت‌تلخ است. کرفس هم مثل بادمجان یک‌بار تلاش کرد با لپه‌ها دست‌به‌یکی کند و حزب خورش کرفس را ساخت که متأسفانه مقبولیت پیدا نکرد و با رابطه‌هایی که داشت توانست به‌عنوان غذای سازمانی هفته‌ای یک‌بار در ادارات دولتی سر ناهار حضور پیدا کند.

سیب‌زمینی: سیاست‌مداری که رگ ندارد و تحت هر شرایطی، با هر آشپزی، با هر غذایی، به هر شکلی، در صحنه حضور دارد.


منبع: برترینها

طنز؛ لطفاً سوار دستاوردهای دولت نشوید مرسی اه!

فریور خراباتی در نوشت:

دلواپسان عزیز، گرامی و تو دل برو، در این چهار سال هر چه توانستند نثار دولت و دستاوردهایش و خصوصاً برجام کردند. ما هم که زبان‌مان از توضیح تفاوت‌های الان با چهار سال پیش الکن است از بیخ! در نتیجه می‌خواهیم یک مرور‌ ریزی روی اتفاقات این چهار سال انجام دهیم.

روابط بین‌المللی: ما در دولت‌های درخشان نهم و دهم به سطحی از روابط بین‌المللی رسیده بودیم که به کومور می‌گفتیم: «داداچی!» و زمانی که رئیس دولت به نیویورک می‌رفت تا سخنرانی کند، دیپلمات‌های کشورها می‌خواندند: «تو کلاس منتظر زنگ تفریح می‌شینم، تا که این زنگ بخوره تو حیاط تورو ببینم» بعد همین‌طور که حرکات موزون انجام می‌دادند سالن را ترک کرده و رئیس دولت ما هم مثل سیامک انصاری به دوربین زل می‌زد.

فروش نفت: فروش نفت در آن دوران به این صورت بود که ما با روش«بازرگان هندی» نفت خود را می‌فروختیم، یعنی نفت می‌دادیم و به جایش«برنج هندی» و «عروسک چینی» وارد می‌کردیم. کار به جایی داشت می‌رسید که واحد فروش نفت از«بشکه» به «استکان» تغییر کرده بود. پول‌های نفت را هم می‌دادیم به«ب.ز.» رفقا تا فکری برایش در بانک‌های خارجی بکنند.

تورم: هیجان انگیز‌ترین بخش دولت سابق. یعنی امروز یک جنسی را می‌خریدید، ممکن بود از فردا دیگر توان خرید آن را نداشته باشید.در عین حال کارخانه‌ها با پایین آوردن سطح کمی و کیفی محصولات تازه زحمت می‌کشیدند و تورم را مهار می‌کردند.به این صورت که شما یک بسته چیپس می‌خریدید، تا در آن را باز می‌کردید یک صدایی از دهانش در می‌آورد و ته بسته یک دانه چیپس بود که نگاه مظلومانه‌ای به شما می‌کرد و می‌گفت: «عزیزم من تنهام، لطفاً منو نخور!».حتی ما یک بار به رستوران رفتیم، درخواست شیشلیک داشتیم اما وقتی قیمت‌ها را دیدیم به گارسون گفتیم: «همون شیشکی همیشگی!».

هواپیما: در یک دوره‌ای شرایط به گونه‌ای بود که بنده پیشنهاد دادم نام وزارت راه را به«وزارت سقوط هواپیما و راه» تغییر بدهند. سوار هواپیما که می‌شدیم، هواپیما به زبان می‌آمد و می‌گفت: «بچه‌ها لطفاً منو نجات بدید، نذارید سقوط کنم».کاپیتان شهبازی در آن دوران روزی سه هواپیما را از سقوط حتمی نجات می‌داد.حالا که می‌بینم یکی از دلواپسان و منتقدان دولت سوار ایرباس می‌شود و از تهران به تبریز می‌رود، دلم می‌خواهد بگویم: «لطفاً سوار دستاوردهای دولت نشوید، مرسی اه!»


منبع: برترینها

عکس های مفهومی آینه در صحنه های بکر طبیعت

برترین ها: عکاس خودآموخته «موری فردریکس» در مجموعه عکس جالب توجه خود آینه ای را در صحنه ای بکر از طبیعت قرار می دهد. این مجموعه به عنوان یک حرکت مفهومی در عکاسی سنتی مناظر، با بازتاب ها بازی می کند تا چشم اندازی غیرقابل پیش بینی و کشف نشده ارائه دهد.

او در این مجموعه مکررا یک آینه ساده مربعی را در یک زمین بی ثمر در دریاچه ایر استرالیا قرار می دهد. این ها خالی ترین چشم اندازهای قابل تصور هستند. بااین حال فردریکس یک فرصت هنری در این دریاچه نمک تنها دیده است. او برای گرفتن هر عکس یک آینه را به صورت زاویه دار در قسمتی خارج از مرکز تصویر قرار می دهد و به این وسیله بخش هایی از آسمان که در غیراینصورت در کادر دوربین نبودند، پدیدار می شوند و هر تصویر خودش را از پوچی شکل می دهد.

حضور آینه علاوه بر تسهیل ترکیب بندی جذاب و بررسی مبتکرانه پرسپکتیو، حقیقتی عمیق تر را بیان می کند. آن خودشیفتگی و ثبات ذاتی بشر را روی خودش نشان می دهد و سعی می کند تضعیف کند. آینه به جای اینکه تصویر سطح خودمان را منعکس کند، قرار داده شده تا نگاه ما را به بیرون از خود و محیطمان جلب کند و احساس درگیری و تعامل با نور، رنگ و فضا را به درون ما بکشاند.

عکس های مفهومی آینه در صحنه های بکر طبیعت 
عکس های مفهومی آینه در صحنه های بکر طبیعت 


منبع: برترنها

اسبی که نقاش شد!

“مترو” روزی یکی از اسب‌های مسابقه‌ای شناخته شده بود که به دلیل یک آسیب دیدگی در ناحیه زانو خیلی زود با مسابقات خداحافظی کرد. اما ران کرایفسکی، صاحب اسب، خواب عجیبی برای مترو دیده بود!

اسبی که نقاش شد!

 
به گزارش بی بی سی انگلیسی، از قدیم گفته‌اند که شما می‌توانید اسب را تا سر چشمه ببرید ولی نمی‌توانید کاری کنید که حتما از آب آنجا بنوشد.
 
لقب مترو “شهاب سنگ” بود و توانسته بود در هشت مسابقه پیروز شود. یکی از افتخاراتش کسب جایزه ۳۰۰٫۰۰۰ دلاری مسابقه معتبر بلمونت بود. اما یک آسیب دیدگی در ناحیه زانو موجب شد تا او چند ماه تحت درمان قرار گیرد. مترو به کمک نعل‌های مخصوص خود توانست مدتی را ادامه دهد ولی آزمایش‌های صورت گرفته توسط اشعه ایکس نشان داد که مفاصل زانوی مترو در حال نزدیک شدن به یکدیگر هستند. یک دامپزشک به ران هشدار داده بود که در این صورت، دو سال دیگر باید مترو را خلاص کرد!
 
ران می‌گوید: «ولی من نمی‌خواستم مدتی با مترو باشم و بعد آن را فراموش کنم. من می‌خواستم در کنار هم خوش بگذرانیم.» ران متوجه شده بود که اسبش علاقه دارد تا همه چیز را با دهانش بردارد و حدس زد که مترو می‌تواند نقاش خوبی باشد. او می‌گوید: «به مترو یاد دادم تا صورتش را به بوم نقاشی بمالد و در عوض جایزه بگیرد. بعد یاد دادم که آن کار را با فرچه نقاشی انجام دهد.»
 

اسبی که نقاش شد!
 
اسبی که نقاش شد!

 
ران در نیروی هوایی ایالات متحده خدمت کرد و در سن ۴۰ سالگی به یک هنرمند حرفه‌ای بدل گشت. او می‌گوید: «معمولا پورتره جانوران را نقاشی می‌کنم. اما مترو کاملا کنترل نشده نقاشی می‌کشد. یعنی وقتی کنارش می‌ایستید، نمی‌دانید که قرار است چه چیزی بکشد. نقاشی‌های مترو در ابعاد مختلف هستند و قیمتشان از ۵۰ دلار تا ۵۰۰ دلار متفاوت است. ما هفته‌ای یک یا دو نقاشی از او را می‌فروشیم.»
 
ران و همسرش “وِندی” نیمی از نقاشی‌های مترو را به یک موسسه خیریه به نام “نیو وکیشنز” اهدا می‌کنند. این موسسه در زمینه نگهداری از اسب‌های مسابقه‌ای از کار افتاده فعالیت دارد. آن‌ها تاکنون ۸۰٫۰۰۰ دلار به این موسسه کمک کرده‌اند که با این پول، حدودا به ۵۰ تا ۶۰ اسب دیگر کمک شده است.
 
مترو اینک ۱۴ ساله شده اما همچنان با اشتیاق به کارش ادامه می‌دهد. ران می‌گوید: «نقاشی چیزی دارد که مترو را به شدت به خود جذب کرده است. به نظرم او هرگز از نقاشی کردن خسته نشود.»


منبع: برترنها

خالکوبی بین ماهی ها هم رواج پیدا کرد! (+عکس)

تصویری از خالکوبی ماهی در فضای مجازی درحال دست به دست شدن است.

به گزارش باشگاه خبرنگاران، خالْ‌کوبی یا تَتو (تاتو) به عمل ایجاد نقوش دائمی یا با ماندگاری طولانی بر روی پوست گفته می‌شود. این عمل پدیده‌ای جهانگیر است. حتی در بین نقوشی که در جایهای گوناگون جهان انجام می‌شود، مانندگی نیز مشاهده شده‌است.

این عمل  تنها روی انسان ها انجام نمی شود و به گونه ای شده بدن  حیواناتی به این نقش و نگار آراسته شده است. به تازگی تصویری از خالکوبی ماهی در فضای مجازی درحال دست بع دست شدن می باشد که حاکی از آن است که بین شکار روزانه ماهیگیران فیلیپینی یک ماهی با بدن  پر از طرح‌های خالکوبی پیدا شد!

اینکه چه کسی و به چه علت این خالکوبی را انجام داده، هنوز مشخص نشده است.


منبع: عصرایران

طنز؛ غاز زخمی و پسرش

م.پ.رمضانی در نوشت:

۵سالم که بود، با کلنگ کوبیدم توی سر پسرهمسایه. محمد ۶ماه از من کوچکتر بود. داشتیم قلعه‌بازی می‌کردیم و کلنگ را بلند کرده بودم که پیِ قلعه را بِکنم. تا کلنگ را بردم بالای سرم، تعادلم به هم خورد و کلنگ از پشت افتاد روی سر محمد که داشت دیوار قلعه را آجرچین می‌کرد. هرچقدر سرش را فوت می‌کردم، گریه‌اش بند نمی‌آمد. مادرش که آمد توی کوچه سر محمد را بوس کردم و قول دادم اگر ماجرای کلنگ را لو ندهد، تیرکمانم را بهش بدهم. مادرش هنوز به ١٠قدمی ما نرسیده بود که محمد من را با دستش نشان داد و هق‌هق‌کنان گفت: «این با کلنگ منو زد…» مادرش چادر را پیچید دورکمرش و مثل یک غاز زخمی به طرفم خیز برداشت. دهانش بسته نمی‌شد و ذلیل‌مرده را مثل یک ترجیع‌بند ته تمام فحش‌هایش تکرار می‌کرد. به نظر نمی‌رسید برای شنیدن دروغ‌هایی که آماده کرده بودم، اشتیاقی داشته باشد. دویدم به طرف خانه. مادرش بالاخره دهانش را بست و شروع کرد به پرت‌کردن آجرهای قلعه. خوشبختانه هدف‌گیری‌اش خوب نبود و آجرها فقط توی پا و کمرم خورد و به سرم آسیبی نرسید.

مادرش دست‌بردار نبود و تا خانه دنبالم آمد. انگار لذتی که در انتقام بود، درمراقبت از بچه‌اش نبود. درخانه را که بستم، کوبید پشت در. مادرم ازتوی اتاق داد زد: «کیه؟» گفتم: «هیشکی گدائه» وقتی مادرم فهمید زهرا خانم پشت در است و من با کلنگ زده‌ام توی سر پسرش، رعشه‌ای گرفت و سریع زنگ زد به پدرم.

مادرم از ترس در را باز نکرد و یک‌ساعت توی محاصره بودیم تا این‌که پدرم رسید و محمد و مادرش را برد بیمارستان. دکتر معاینه‌ای کرد و گفت، چیزی نیست و یک پماد نوشت، اما زهرا خانم کوتاه نیامد و گفت باید بروند عکسبرداری. ازعکس جمجمه‌ محمد هم چیزی معلوم نشد اما مادرش گفت، باید خودش هم یک چکاپ کامل کند، چون کلی حرص خورده و فشارش افتاده. پدرم تمام هزینه‌های بیمارستان را حساب کرد و محمد هم گریه‌اش بند آمد، اما مادرش هنوز ول‌کن نبود.  وقتی محمد ‌سال اول ابتدایی دو تا تجدید آورد، مادرش همه جا نشست و گفت؛ تقصیر کلنگی بوده که توی سر پسرش خورده و هوش پسرش را برده. هوشمندانه‌ترین کار محمد تا قبل از ضربه‌ کلنگ این بود که تُفش را یک‌متر جلوتر از پایش بیندازد.

فوق‌لیسانسم را که گرفتم، محمد هنوز سیکلش را نگرفته بود و بیکار توی کوچه ول می‌گشت. مادرش شکایت کرد که من مغز پسرش را ترکانده‌ام و برای همین نمی‌تواند کاری پیدا کند. آنقدر جار و جنجال کرد و همه محل را روی سرش گذاشت که آخرش پدرم رو زد به یکی از دوست‌هایش و محمد را توی یک شرکت خودروسازی استخدام کردند. مادرش با همین روش معافیت سربازی محمد را هم گرفت. سربازی‌ام که تمام شد، هیچ‌کاری توی رشته‌ام پیدا نکردم. پدرم هرچه به دوست‌هایش رو زد، نتوانست جایی برایم پیدا کند. یکی از دوست‌های پدرم گفت، محمد برای خودش مدیری شده توی شرکت و شاید بتواند کاری برایم بکند. وقتی رفتم پیشش نشناختمش. ریش و سبیل درآورده بود و کت و شلوار مشکی به تنش زار می‌زد. می‌دانست برای چه کار آمده‌ام. هسته‌ آلوی توی دهانش را تف کرد توی سطل آشغال و گفت؛ کاری ازدستش برنمی‌آید و چیزهایی درمورد شایسته‌سالاری گفت و آخرش حواله‌ام داد به گزینش که اگر از پس امتحانش بربیایم، شاید بتواند کاری بکند.

با عصبانیت بیرون آمدم و رفتم طرف خانه. دنبال کلنگی، ساتوری چیزی می‌گشتم که بزنم توی سر خودم.


منبع: برترنها

ساحل اوگونکوییت مریخ (عکس)

باشگاه خبرنگاران – این تصویر به عنوان عکس روز ناسا انتخاب شده است که عکسی پانوراما از منطقه ای در مریخ گرفته شده است. این منطقه با نام اوگونکوییت شناخته می شود و بررسی های انجام شده روی سنگ های این منطقه ثابت کرده که این منطقه زمانی زیر آب بوده است و اثباتی بر وجود آب و اکسیژن در این سیاره است.

گفتنی است؛ این عکس توسط کاوشگر «کنجکاوی» (Curiosity) گرفته شده است.

ساحل اوگونکوییت مریخ (عکس)


منبع: عصرایران

۱۲ ویروس کشنده که به طور فریبنده ای زیبا هستند

ویروس، نوعی زنجیره‌ طویل مولکولی است که درون یک پوشش پروتئینی محصور شده‌ است. ویروس‌ ها از باکتری‌ ها کوچکتر و فقط با میکروسکوپ الکترونی قابل مشاهده‌ هستند.

ویروس ها که بسیاری از جانوران و گیاهان را مبتلا می‌کنند، با استفاده از امکانات سلولی در بدن میزبان تکثیر می‌ شوند و فعالیت اصلی یاخته‌ های میزبان را مختل می‌ کنند.

ویروس‌ ها ممکن است کروی، مارپیچی یا چند وجهی باشند. همین وجه تمایز، موجب شده تا برخی از آن ها با اینکه کشنده محسوب می شوند، اما شمایل بسیار جذاب و فریبنده ای داشته باشند. از جمله می توان به ویروس های آبله، هپاتیت سی، آنفولانزای خوکی، تب زرد یا ویروس دنگی اشاره کرد.

با این تفاسیر از شما دعوت می کنیم تا در ادامه به تماشای تصاویر زیباترین ویروس های کشنده ی جهان بنشینید. همراهمان باشید.

12 ویروس کشنده که به طور فریبنده ای زیبا هستند
ویروس نقص ایمنی انسانی (Human Immunodeficiency Virus)، که به اختصار اچ آی وی نامیده می شود، نوعی ویروس با سرعت تکثیر پایین و عامل بیماری ایدز است.
12 ویروس کشنده که به طور فریبنده ای زیبا هستند
ویروس دِنگی (Dengue)، عامل «تب دنگی» است. این بیماری از طریق پشه‌ ای به نام آئدس به انسان منتقل می‌ شود.
12 ویروس کشنده که به طور فریبنده ای زیبا هستند
ویروس سیمین (Simian) که به اختصار SV40 نیز نامیده می شود، بین انسان و میمون مشترک است.
12 ویروس کشنده که به طور فریبنده ای زیبا هستند
پولیوویروس (Poliovirus) یا ویروس فلج اطفال، عامل بیماری فلج اطفال است.
12 ویروس کشنده که به طور فریبنده ای زیبا هستند
ویروس آنفلوانزا (Influenza)، نوعی ویروس آران‌ای است. این نوع ویروس‌ ها در پرندگان و پستانداران اثر می‌ گذارند. بیماری آنفولانزا باعث عفونت حاد دستگاه تنفسی می‌ شود و از نشانه های آن می توان به تب و ضعف و بی‌حالی شدید اشاره کرد.
12 ویروس کشنده که به طور فریبنده ای زیبا هستند
ویروس آبله (Smallpox)، در رگ‌ های ریز پوست، دهان و گلو جای‌گیری می‌ کند و عامل بیماری واگیردار آبله است.
12 ویروس کشنده که به طور فریبنده ای زیبا هستند
ویروس میسلس (Measles)، نوعی ویروس آر.ان.ای از ژنوم موربیلیویروس است. این ویروس مختص انسان است و تاکنون در بدن حیوانات زنده مشاهده نشده است.
12 ویروس کشنده که به طور فریبنده ای زیبا هستند
ویروس کوروناویروس (Coronavirus) با نام اختصاری SARS عامل بیماری سارس است. سارس نوعی بیماری خطرناک تنفسی است که از سال ۲۰۰۲ شیوع پیدا کرده است.
12 ویروس کشنده که به طور فریبنده ای زیبا هستند
ویروس نیل غربی (West Nile)، میکروارگانیسمی است که باعث شیوع بیماری‌ های مرگ بار در اسب ها، پرندگان و انسان ها می‌ شود.
12 ویروس کشنده که به طور فریبنده ای زیبا هستند
ویروس هپاتیت سی (Hepatitis C)، عامل بیماری هپاتیت سی است که نوعی عفونت است که عمدتاً کبد را تحت تأثیر قرار می‌ دهد. این بیماری اغلب هیچ علائمی ندارد، اما عفونت مزمن موجب زخم شدن کبد می‌ شود، و پس از چند سال به سیروز کبد می‌ انجامد.
12 ویروس کشنده که به طور فریبنده ای زیبا هستند
ویروس تب زرد (Yellow Fever)، نوعی بیماریِ حادِ ویروسی است که در بیشتر موارد، نشانه‌ های بیماری شامل تب، لرز، از دست دادن اشتها، تهوع، دردهای ماهیچه‌ای (به ویژه در پشت) و سردرد است.
12 ویروس کشنده که به طور فریبنده ای زیبا هستند
ویروس آنفولانزای خوکی (Swine Flu)، یک بیماری ویروسی است که معمولاً خوک را مبتلا می‌کند اما هر ساله مواردی از ابتلای انسان به این بیماری، به ویژه از راه تماس با این جانور، گزارش می‌ شود.


منبع: برترنها

هالک؛ سگ غول پیکر و پدر مهربان

برترین ها: هالک سگ غول پیکر مهربان، پدر هشت توله سگ است و اگرچه صاحبان او می گویند که گاز او می تواند بازوی انسان را مثل یک خلال دندان خرد کند اما در اینجا او جنبه لطافت و مهربانی خود را با نوازش و لیسیدن توله هایش نشان می دهد. اگر صاحبشان این هشت توله سگ را برای نگهبانی به مدرسه تربیت سگ بفرستد می ۵۰۰۰۰۰ دلار ارزش خواهند داشت و حتی امیدوار است یکی از آن ها روزی به اندازه کافی بزرگ شود که جای پدرش را بگیرد. پدر آن ها پتانسیل این را دارد که یکی از سگ های مشهور و رکورد شکن جهان شود.

بیشتر آن ها درحال حاضر فروخته شده اند و این نشان می دهد که اصل و نسب چقدر مهم است. توله های هالک هنگام تولد تا ۳۰۰۰۰ به راحتی به فروش می رسند و این به خاطر پدرشان است. اما اگر تربیت شوند قیمتشان به ۵۵۰۰۰ دلار یا بیشتر هم می رسد. هالک که اوایل امسال تیتر اخبار بین المللی شد به عنوان سگ نگهبان در موسسه ای مورد آموزش قرار گرفته است که سگ های محافظ برای افراد مشهور، میلیاردها و حرفه ای های ثروتمند در سراسر جهان تربیت می کند. اما هنوز هم صاحبش مارلون و همسرش به او اجازه می دهند با پسر سه ساله شان «جردن» بازی کند. آن ها دوستان خوبی هستند و عاشق حمام کردن و آواز خواندن باهم هستند درحالیکه جردن سازدهنی می زند و هالک زوزه می کشد.

هالک سگ فوق العاده و متعادلی است و تحت تاثیر عواملی که ممکن است سگ های دیگر را ناراحت یا منحرف کند قرار نمی گیرد و جردن در کنار او امنیت دارد. هالک یک غول مهربان و یک پدر فوق العاده است. او در کنار بچه هایش دراز می کشد آن ها را می لیسد و با آن ها بسیار مهربان است. در گذشته پیشنهادات هزاران دلاری به مارلون برای خرید هالک ارائه شده اما او رد کرده زیرا این سگ بخشی از خانواده آن هاست. هالک نژاد آرام و متعادل خود را به دنیا نشان داده و می تواند بهترین سگ دنیا باشد.

هالک؛ سگ غول پیکر و پدر مهربان 
هالک؛ سگ غول پیکر و پدر مهربان 


منبع: برترینها

سانحه هیندنبورگ: پایان عصر کشتی های هوایی

– فرید کریمی: درست ۸۰ سال قبل، یعنی روز ۶ مه ۱۹۳۷، کشتی هوایی لد زپلین هیندنبورگ آلمان منفجر شد و آسمان لیک ‌هرست در نیوجرسی را با دود و آتش خود انباشت. دم بالون عظیم به زمین افتاد، در همین حال نوک کشتی هوایی که صداها فوت طول داشت، همچون یک نهنگ موج های هوا را در هم شکست و در عرض کمتر از یک دقیقه به تلی از خاکستر بدل شد. برخی از مسافران و خدمه از فاصله چند متری به زمین پریدند تا خود را نجات دهند، در همین حال برخی دیگر در آتش سوختند. از بین ۹۷ نفر سرنشین هیندنبورگ،  ۶۲ نفر جان سالم به در بردند.

سانحه هیندنبورگ: پایان عصر کشتی های هوایی

در آن زمان، هیندنبورگ قرار بود، آغازگر عصر جدیدی در عرصه سفر با بالن باشد. اما در عوض این سانحه، موجب پایان عصرکشتی های هوایی شد و راه را برای هواپیماهای مسافربری باز کرد. این سانحه اولین فاجعه تکنولوژیکی عظیمی بود که از آن فیلم برداری شد و صحنه آن در خاطره ها ماند. عبارت “اوه انسانیت” گزارشگر رادیویی که از دیدن صحنه وحشت کرده بود، از آن زمان به بعد، به نوعی تبدیل به یک تکیه کلام مشهور شد. گمانه زنی ها در مورد علت سانحه، موضوع کتاب ها و فیلم های متعددی بوده است.

به گفته دن گراسمن، مورخ هوانوردی در وب سایت Airships.net و نویسنده کتاب لد زپلین هیندنبورگ: تاریخچه مصور LZ 129 : “این سانحه از لحاظی به مانند کشتی تایتانیک بود.”

سانحه هیندنبورگ: پایان عصر کشتی های هوایی
هیندنبورگ با نام رسمی LZ-129 هیندنبورگ، بزرگترین کشتی هوایی تجاری تاریخ لقب گرفته است. این کشتی هوایی ۲۴۵ متر طول و ۴۱.۲ متر قطر داشت. هیندنبورگ سه برابر بزرگتر از هواپیمای بوئینگ ۷۴۷ و چهار برابر گودیر بلیمپ بود و می توانست به سرعت کروز ۱۲۲ کیلومتر در ساعت دست یابد. همچنین حداکثر سرعت آن ۱۳۵ کیلومتر در ساعت بود

لویاتانی لوکس در آسمان

کنت فردیناند زپلین، یک افسر ارتش آلمان بود که اولین کشتی های هوایی را در اواخر قرن نوزدهم ساخت. او بالن های هوای گرم را خلال جنگ داخلی ایالات متحده در این کشور دیده بود. او اولین بالون خود، LZ-1، را در سال ۱۸۹۹ ساخت. با گذشت زمان، نام او مترادف تمام کشتی های هوایی شد.

هیندنبورگ با نام رسمی LZ-129 هیندنبورگ، بزرگترین کشتی هوایی تجاری تاریخ لقب گرفت و در آن زمان، پیشرفته ترین تکنولوژی را داشت. این کشتی هوایی ۲۴۵ متر طول و ۴۱.۲ متر قطر داشت. هیندنبورگ سه برابر بزرگتر از هواپیمای بوئینگ ۷۴۷ و چهار برابر گودیر بلیمپ (کشتی هوایی بادکنکی) بود و می توانست به سرعت کروز ۱۲۲ کیلومتر در ساعت دست یابد. همچنین حداکثر سرعت آن ۱۳۵ کیلومتر در ساعت بود.

هیندنبورگ دارای ۷۲ تخت بود که در کابین هایی گرم قرار گرفته بودند. این کشتی هوایی، یک اتاق ناهار خوری، یک سالن، اتاق مطالعه، کافه بار، اتاق سیگار و تفریحگاه هایی با پنجره هایی داشت که در طول پرواز باز می شدند. مبلمان کشتی هوایی از آلومینیوم سبک ساخته شده بود. تمهیدات ویژه ای هم برای اطمینان از امن بودن اتاق سیگار اندیشیده شده بود، از جمله دو درب قفل هوا که از ورود هیدروژن جلوگیری می کردند.

نامگذاری هیندنبورگ از روی نام رئیس جمهور سابق جمهوری وایمار، پاول فون هیندنبورگ (۱۸۴۷-۱۹۳۴) انجام شده بود. این کشتی هوایی اولین پرواز خود را در مارس ۱۹۳۶ در آلمان انجام داد. هیندنبورگ در مجموع ۶۳ بار از آلمان به آمریکای شمالی و جنوبی پرواز کرد.

سانحه هیندنبورگ: پایان عصر کشتی های هوایی
هیندنبورگ دارای ۷۲ تخت بود که در کابین هایی گرم قرار گرفته بودند. این کشتی هوایی، یک اتاق ناهار خوری، یک سالن، اتاق مطالعه، کافه بار، اتاق سیگار و تفریحگاه هایی با پنجره هایی داشت که در طول پرواز باز می شدند. مبلمان کشتی هوایی از آلومینیوم سبک ساخته شده بود

توسعه و تکنولوژی

بلیمپ ها، زیملین ها و بالن های هوای گرم، همه از انواع کشتی های هوایی سبکتر از هوا محسوب می شوند. همه آنها با استفاده از گازهایی مانند، هلیم، هیدروژن و یا هوای گرم در آسمان شناور می مانند. کشتیهای هوایی، از جمله هیندنبورگ، دارای چارچوب هایی بودند که از حلقه ها و تیرچه های ساخته شده بودند. اتاقک های گاز به این کشتی های امکان این را می دادند که بر خلاف بالن های هوای گرم و بالن ها شکل خود را بدون پنچری حفظ کنند.

این چارچوب ها از دورآلومین ها، انواعی از آلیاژهای آلومینیومی ساخته شده بودند. هیندنبورگ بزرگتر از دیگر کشتی های هوایی بود که آن را با ثبات تر می کرد. هیندنبورگ همچنین دارای چهار موتور بود.

شانزده مخزن گاز ساخته شده از پنبه ژلاتینه، هیندنبورگ را در هوا نگه می داشتند. این مخزن ها از هلیوم پر می شدند که ایمن تر از هیدروژن هستند، چرا که غیر قابل اشتعال بودند. اما آلمانی ها قادر به تهیه هلیوم نبودند. هلیوم بسیار گران بود، اپراتورهای بیشتر نیاز داشت و ظرفیت حمل و نقل را کاهش می داد. مهمتر از همه، در آن زمان تنها ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی، هلیوم داشتند.

گروسمن می گوید: “هیچ کس با شوروی داد و ستدد نمی کرد و چون استخراج هلیوم مشکل بود،  ایالات متحده یک قانون ممنوعیت صادرات هلیوم را وضع کرده بود. یکی از افسانه ها این است که هیندنبورگ به این دلیل هلیوم نداشت که آمریکایی ها به نازی ها هلیوم نفروخته بودند. این درست نیست، این ممنوعیت شش سال قبل از به قدرت رسیدن نازی ها تصویب شده بود. تا سال ۱۹۳۶، ایالات متحده، هلیوم بیشتری تولید کرد و ممکن بود آن را به آلمان بفروشد، اما آنها هرگز درخواست خرید نکردند.”

گروسمن می گوید، غرور نازی ها، رکود اقتصادی آن زمان در آلمان و هزینه های بالا، همه مانع شدند، هیندنبورگ از هلیوم بهره ببرد.

سانحه هیندنبورگ: پایان عصر کشتی های هوایی
نامگذاری هیندنبورگ از روی نام رئیس جمهور سابق جمهوری وایمار، پاول فون هیندنبورگ (۱۸۴۷-۱۹۳۴) انجام شده بود. این کشتی هوایی اولین پرواز خود را در مارس ۱۹۳۶ در آلمان انجام داد. هیندنبورگ در مجموع ۶۳ بار از آلمان به آمریکای شمالی و جنوبی پرواز کرد

سانحه

کشتی هوایی هیندنبورگ در سفر نهایی خود، روز ۳ مه ۱۹۳۷ از فرانکفورت خارج شد. در طول سفر مشکل خاصی اتفاق نیفتاد، هر چند بادهای مخالف، زمان سفر را تا ۱۲ ساعت به تعویق انداخت. آب و هوایی بدی در نیوجرسی، انتظارکشتی هوایی را می کشید، جایی که رعد و برق های مهیب در تمام روز می خروشیدند. کاپیتان مکس پروس و دیگر مقامات ارشد هیندنبورگ، درخواست کردند، فرود کشتی به تاخیر بیافتد و کشتی هوایی تا زمانی که شرایط آب و هوا بهبود یابد، در سواحل پرواز کند.

هیندنبورگ، ساعت ۱۸ بعد از ظهر ۶  مه به لیک ‌هرست نزدیک شد. در حالی که شرایط جویی رو به وخامت می رفت و جریان های باد تغییر می کرد، افسران تصمیم گرفتند، یگ گردش اس شکل تند را انجام دهند تا در موقعیت بهتری نسبت به تندبادها فعلی قرار بگیرند. پس از گردش، خطوط فرود افتادند. راهنماهای پرواز روی زمین، با استفاده از این طناب ها فرود کشتی را هدایت می کردند. در این هنگام، هیندنبورگ در ارتفاع حدود ۱۸۰ پایی (۵۴ متر) زمین شناور بود.

چند دقیقه پس از سقوط خطوط فرود، اعضای خدمه زمینی پرواز چیزی را مشاهده کردند که آن را تکان های موجی شکلی زیر پارچه کشتی که قسمت انتهای آن را پوشش می داد، توصیف کردند. این تکان ها احتمالا بر اثر نشت هیدروژن از مخزن ها ایجاد شده بود.

در ساعت ۱۹:۲۵، شعله های آتش در انتهای هیندنبورگ ظاهر شدند. به گفته دان آدامز، گرداننده انجمن نیروی هوایی و مورخی از لیک ‌هرست که در محل حادثه حضور داشت، در عرض چند ثانیه، تمام دُم هیندنبورگ در کام آتش فرو رفت. پوشش پارچه ای سوخت و تنها اسکلت دورآلومینی را باقی گذاشت، پس از آن این اسکلت هم فرو ریخت.

آدامز می گوید: “آتش سوزی تنها ۳۴ طول کشید، مردم همواره از این شوکه هستند، فقط در عرض ۳۴ ثانیه همه چیز به خاکستر بدل شد.”

سانحه هیندنبورگ: پایان عصر کشتی های هوایی
در ساعت ۱۹:۲۵، شعله های آتش در انتهای هیندنبورگ ظاهر شدند. در عرض چند ثانیه، تمام دُم هیندنبورگ در کام آتش فرو رفت. پوشش پارچه ای سوخت و تنها اسکلت دورآلومینی را باقی گذاشت، پس از آن این اسکلت هم فرو ریخت. آتش سوزی تنها ۳۴ طول کشید، فقط در عرض ۳۴ ثانیه همه چیز به خاکستر بدل شد

آدامز ادامه می دهد، با توجه به سرعت تخریب، زنده ماندن، فقط وابسته به این بود که موقعیت خدمه و یا مسافران در هنگام سانحه در کجا بوده است. اکثر افرادی که در حاشیه کشتی بودند، توانستند از آن بپرند. اما بسیاری از مسافرانی که در کابین هایشان بودند، جان باختند. کشته شدگان خدمه بیش از مسافران بودند. چرا که در حالی که اکثر مسافران برای تماشای فرود در کنار پنجره ها جمع شده بودند، آنها در سراسر کشتی پراکنده شده بودند.

این سانحه توسط چهار نفر فیلمبرداری شد، اما هیچکدام نتوانستند، اولین لحظات آتش سوزی را با دروبین های خود شکار کنند. آدامز می گوید: “آنها همیشه خبرنگاران و گروه فیلمبرداری در هنگام فرود داشتند، چرا که افراد مشهوری سوار این کشتی بودند. این چیزی بود که در آن زمان انجام می شد. هزاران نفر هم برای تماشای فرود می آمدند.”

معروف ترین رسانه هایی که سانحه هیندنبورگ را پوشش دادند، گوینده رادیوی WLSشیکاگو هربرت موریسون بود که از شاهدان عینی سانحه بود، او صحنه های سانحه را با جزئیاتی واضح شرح داد و تکیه کلام معروف خود”اوه، انسانیت” را به آن اضافه کرد.

چه چیزی منجر به بروز سانحه شد؟

به گفته گروسمن، چند فرضیه در مورد بروز نقض وجود دارد، از فرضیه های پذیرفتی تا فرضیه هایی بعید. او می گوید: “هیچ جنجالی در مورد فرضیه های پذیرفتی وجود ندارد.”

یکی از این فرضیات می گوید، نشتی در یکی از مخزن های گاز وجود داشته است که طی آن، هیدروژن از مخزن خارج شده و با اکسیژن ترکیب شده است. این ترکیب بسیار قابل اشتعالی را تشکیل داده که بعد از آن منجر به آتش سوزی عظیم شده است. اما هنوز هیچ شواهدی دال بر بمب گذاری، جرقه و یا وجود مواد شیمیایی غیر از هیدروژن وجود ندارد که منجر به آتش گرفتن هیندنبورگ شده باشند.

گروسمن می گوید: “یکی از مشهورترین فرضیه های بعید، قابلیت اشتعال فوق العاده زیاد پارچه ها است. اما این طور نبود. هیچ مدرکی دال بر وجود چنین چیزی در دست نیست. به طور کلی بالن ها و مشخصا هیندنبورگ، هدف برخورد رعد و برق ها قرار می گرفتند. کشتیهای هوایی هیدروژنی اغلب مورد اصابت رعد و برق قرار می گرفتند که برای آتش گرفتن سوراخ های پوشش پارچه ای کافی بودند، اما از آنجایی که هیدروژن نشت نمی کرد، هیچ وقت به آتش سوزی ختم نمی شدند.”

چیزی که همچنان نامشخص است، دلیل نشت و همچنین میزان دقیق آتش سوزی ناشی از هیدروژن است.

سانحه هیندنبورگ: پایان عصر کشتی های هوایی
سانحه هیندنبورگ، اولین فاجعه تکنولوژیکی عظیمی بود که از آن فیلم برداری شد. این سانحه توسط چهار نفر فیلمبرداری شد، اما هیچکدام نتوانستند، اولین لحظات آتش سوزی را با دروبین های خود شکار کنند

آدامز می گوید: “فرضیات زیادی در مورد دلیل ایجاد نشت وجود دارد.”

یکی از فرضیات رایج این است که گردش تند منجر به ایجاد ضربه محکم و ناگهانی به یک سیم شده که در نتیجه آن یک مخزن گازی سوراخ شده است. اما گروسمن می گوید: “این فرضیه به کلی غیر قابل پذیرش است، با توجه به تمام شواهد موجود از آتش سوزی، ما احتمالا هیچ وقت، نمی فهمیم؛ این مخازن چرا که نشت کرده اند.”

کارشناسان هم نظرات خوبی در مورد دلیل احتراق دارند. دو فرضیه در این مورد مطرح است، عمل تخلیه الکترواستاتیکی و آتش سنت المو. آدامز و گروسمن هر دو در مورد فرضیه تخلیه الکترواستاتیکی، موافق هستند. در هر دو فرضیه، بار الکتریکی ناشی از رعد و برق، نقش مهمی دارد.

گروسمن می گوید: “در هنگام فرود کشتی هوایی رعد و برق به خوبی قابل مشاهده بود. این رعد و برق چنان بار الکتریکی در هوا ایجاد کرده بود که کارخانه های لاستیک اطراف بسته شده بودند (گرد و غبار لاستیک قابلیت انفجار زیادی دارد).”

با وجود پرواز، کشتی هوایی دارای بار مثبت بوده است. هنگامی که خطوط فرود به زمین رسیدند، بار منفی دریافت کردند. آدامز می گوید: “مثل این است که روی تمام فرش راه بروید و در نهایت به دستگیره در دست بزنید، شما بار مثبت دارید و دستگیره دارای بار الکتریکی منفی است. هرگاه اختلافی در پتانسیل الکتریکی وجود داشته باشد، امکان یک جرقه هم وجود دارد.”

سانحه هیندنبورگ: پایان عصر کشتی های هوایی
سانحه هیندنبورگ، اولین فاجعه تکنولوژیکی عظیمی بود که از آن فیلم برداری شد. این سانحه توسط چهار نفر فیلمبرداری شد، اما هیچکدام نتوانستند، اولین لحظات آتش سوزی را با دروبین های خود شکار کنند

گروسمن می گوید: “ماهیت فرضیه تخلیه الکترواستاتیکی که از نظر من بسیار قانع کننده است، با شواهد فیزیکی که در اختیار داریم، سازگار است. اختلاف پتانسیل الکتریکی چارچوب فلزی کشتی هوایی که با خطوط فرود به زمین متصل شده است و پوشش پارچه ای که دارای بار الکتریکی دیگری نسبت به آن است. هیچ راهی وجود ندارد که بارالکتریکی پارچه تخلیه و یا برابر شده باشد، چرا که به هیچ چیز رسانای متصل نشده بود. پوشش کشتی هوایی به کابل های نارسانا و میخ های چوبی متصل شده بود. بنابراین بار الکتریکی بزرگی در پارچه و بار الکتریکی خیلی متفاوتی در چارچوب ها وجود داشته، چرا که کشتی ۶۰ تا ۸۰ متر در هوا بوده، اما چارچوب دارای بار الکتریکی زمین بوده است. ”

گروسمن اشاره می کند، آتش سنت المو یا برس الکتریکی ناشی از اختلاف بارهای الکتریکی بین یک شی و هوا، می تواند منجر به جرقه شود. گروسمن می گوید: “در هوا بار الکتریکی زیادی وجود دارد. با این وجود، امکان چنین چیزی (جرقه و یا انفجار) بسیار زیاد است. اما آتش سنت المو یا عمل تخلیه الکترواستاتیکی، حتی اگر نشت هیدروژن وجود هم نداشته باشد، می تواند خطرناک باشد.”

گروسمن ادامه می دهد: “اما هرگز نقش غرور نازی ها را فراموش نکنید. نازی ها در این داستان نقش مهمی داشته اند.

سانحه هیندنبورگ: پایان عصر کشتی های هوایی
ادای احترام سربازان آلمانی به تابوت سروان ارنست لمن، فرمانده سابق لد زپلین هیندنبورگ

در سال ۱۹۳۳، زمانی که نازی ها در آلمان به قدرت رسیدند، کشتی هوایی هیندنبورگ در حال ساخته شدن بود. رایش سوم، لد زپلین را نماد قدرت آلمانی می دانست. هیندنبورگ تا حدودی متعلق به دولت و تا حدی هم به سازندگان آن شرکت لد زپلین تعلق داشت. صلیب های شکسته غول پیکری در دم آن حک شده بودند.

دکتر جوزف گوبلز وزیر تبلیغات آلمان نازی، دستور داد، هیندنبورگ ماموریت تبلیغاتی زود هنگامی را انجام دهد، یعنی حتی پیش از اینکه آزمایش های استحکام و مقاومت کشتی هوایی به پایان برسد.  گروسمن می گوید، کشتی هوایی به مدت چهار روز، در اطراف آلمان پرواز کرد، ترانه های وطن پرستانه و اعلامیه های پرشور رژیم هیتلری را پخش کرد. در خلال این ماموریت تبلیغاتی، شرایط جوی بد بود و و فرمانده پرواز، ارنست لمن، ماموریت کشتی هوایی را در حالی به پایان رساند که صدماتی به قسمت دم آن وارد شده بود.

برخی فرضیه های مطرح شده باور دارند، این سانحه یک عمل خرابکارانه ضد نازی بوده است. در همین حال، گروسمن اشاره می کند، ممکن است، بسیاری با دیدن در آتش سوختن کشتی هوایی نازی ها خوشحال شده باشند، اما هیچ شواهد فیزیکی و یا مدارکی دال بر چنین اقدامی وجود ندارد. او می گوید: “شواهد بسیاری وجود دارد که از فرضیه تخلیه بار الکترو استاتیکی حمایت می کند.”

با این حال، نازی ها به صورتی دیگر نقش مهمی در سانحه هیندنبورگ داشته اند. لمن، افسر ارشد هیندنبورگ و پروس کاپیتان کشتی هوایی، هر دو از تاثیر حزب نازی به کنار نبودند. پروس عضو حزب بود، در همین حال، لمن عضو حزب نازی نبود.

سانحه هیندنبورگ: پایان عصر کشتی های هوایی
هیندنبورگ در سال ۱۹۲۸، یک دستاورد فنی شگفت انگیز بود، اما در سال ۱۹۳۶، تاریخ مصرف آن گذشته بود، حتی اگر هیندنبورگ هیچگاه نسوخته بود، بازهم با ورود هواپیماها به ناوگان های مسافربری، به کلی منسوخ شده بود

گروسمن می گوید: “او (لمن) در جریان پرواز تبلیغاتی به هیندنبورگ آسیب زد، چرا که او دستورات یک افسر نازی را اجرا می کرد که می دانست درست نبودند. پس از آن، سه موتور از چهار موتور آزمایش نشده، کشتی هوایی در زمان پرواز ریو (برزیل)، با مشکل مواجه شدند.”

در طول آخرین پرواز، افسران هیندنبورگ، تحت فشار حزب نازی بودند تا در زمان مقرر شده، سفر تبلیغاتی خود را انجام دهند. آدامز توضیح می دهد، در حالی که تنها نیمی از کشتی هوایی در زمان سفر فرانکفورت به لیک هورست، پر شده بود، اما در واقع تمام ظرفیت کشتی هوایی برای سفر بازگشت، از قبل توسط افراد مشهور، شخصیت های برجسته و مقامات مهم دیگر رزو شده بود. چرا که آنها  می خواستند، به اروپا بروند و در مراسم تاجگذاری پادشاه انگلستان، جورج ششم شرکت کنند.

او می گوید: “آنها برای رسیدن به لیک هورست تاخیر داشتند، بنابراین، می خواستند به سرعت برگردند. او (لمن) برای نگه داشتن برنامه بازگشت، تعصب زیادی داشت.”

این تعصب ناشی از ترس بود، نه اینکه بخواهد به موقع به مراسم تاجگذاری برسد که انعکاس کمی در آلمان داشت. حزب نازی نسبت به افکار عمومی خیلی حساس بود.

گروسمن توضیح می دهد: “افسران هیندنبورگ می دانستند، شرایط جوی مساعد نیست، اما آنها از خود می پرسیدند، ‘باید بیشتر از شرایط جوی بترسیم یا گشتاپو؟’ آب و هوا ممکن است شما را بکشد، اما چیزی در مورد گشتاپو نمی توانید بگویید.”

لمن و پروس حتی پس از مرگ هم به دلیل نرمش در برابر فشارهای نازی ها و فرود هیندنبورگ در شرایط نامساعد جوی مورد انتقاد قرار گرفتند. گروسمن می گوید، آنها باید صبر می کردند، بار الکتریکی در هوا از بین برود، سپس فرود می آمدند.

سانحه هیندنبورگ: پایان عصر کشتی های هوایی
دکتر جوزف گوبلز وزیر تبلیغات آلمان نازی، دستور داد، هیندنبورگ ماموریت تبلیغاتی زود هنگامی را انجام دهد، یعنی حتی پیش از اینکه آزمایش های استحکام و مقاومت کشتی هوایی به پایان برسد. کشتی هوایی به مدت چهار روز، در اطراف آلمان پرواز کرد، ترانه های وطن پرستانه و اعلامیه های پرشور رژیم هیتلری را پخش کرد

پیامدهای سانحه

سانحه هیندنبورگ، به معنای پایان عصر کشتی های هوایی بود. آدامز می گوید: “دیگر هیچ کس نمی خواست با کشتی های هیدروژنی پرواز کند، همه از آن می ترسیدند. نه تنها این، بلکه با افزایش قدرت هیتلر، مردم واقعا نمی خواستند، سوار کشتی هوایی نازی ها شوند.”

گروسمن می گوید، شرکت های آمریکایی و آلمانی برنامه هایی برای ساخت کشتی های هوایی بیشتر داشتند. در واقع هیندنبورگ، آزمایش آنها برای سرمایه گذاری بود. اما بعد از سانحه، برنامه های آنها لغو شد.”

اما پیشرفت های تکنولوژیکی به از رده خارج شدن کشتی های هوایی کمک کرد. گروسمن می گوید: “هیندنبورگ در سال ۱۹۲۸، یک دستاورد فنی شگفت انگیز بود، اما در سال ۱۹۳۶، تاریخ مصرف آن گذشته بود، چرا که بال های آن از هواپیماها سنگین تر بود. در آن زمان، هواپیماهایی بودند که می توانستند، سریع تر پرواز کنند، بار بیشتری حمل کنند، سفرهای ارزانی با خدمه ای کمتر باشند. حتی اگر هیندنبورگ هیچگاه نسوخته بود، بازهم با ورود هواپیماها به ناوگان های مسافربری، به کلی منسوخ شده بود.”

 

در صورت پخش نشدن ویدئو بر روی تصویر زیر کلیک کنید.

تبدیل اتومبیل به اسنوموبیل با Track N GO


منبع: برترینها

برج چینی نانجینگ؛ از عجایب هفتگانه قرون وسطی

برترین ها: برج چینی نانجینگ یکی از عجایب هفت گانه قرون وسطاست که بعد از گذشت ۱۵۰ سال از نابودیش دوباره به نانجینگ بازگشته است. این برج که یکی از مشهورترین ساختمان های چینی است در قرن پانزدهم توسط امپراتور یونگلو سلسله مینگ به افتخار مادر مرحومش ساخته شد. این برج بخشی از مجموعه بزرگ معابد بائوئن بود. نه معبد اصلی و نه برج تا امروز باقی نماندند.

این برج با آجر چینی سفید لعاب دار ساخته شده که در نور خورشید می درخشد. چینی کارشده روی دیوار ها ترکیبی از لعاب های سبز، زرد، قهوه ای و سفید و سنگ کاری به شکل حیوانات، گل، بامبو، منظره و تصاویر بودایی بودند. چینی در آن زمان یکی از گرانترین مصالح بود، یک کالای لوکس گران قیمت که فقط از چین می آمد زیرا غربی ها تا قبل از قرن ۱۸ نمی دانستند چطور باید آن را بسازند.

این برج یکی از شناخته شده ترین آثار میراث فراهنگی چینی در خارج از کشور و یک گنجینه ملی برای این کشور است. برج چینی نزدیک به صد متر ارتفاع دارد و ۹ طبقه با راه پله های مارپیچی در میان آن تشکیل شده است. هر طبقه سقف منحنی به سمت بالا دارد که برج را محاصره کرده است. در بالای برج یک آناناس طلایی قرار دارد. زمانی که آن ساخته شد این برج یکی از بزرگترین ساختمان های چین بود. برج به مدت ۴۰۰ سال تا سال ۱۸۰۱ ایستاد تا زمانی که صاعقه به آن برخورد کرد و چهار طبقه بالایی را خراب کرد که به سرعت بازسازی شد. اما در سال ۱۸۵۰ در جنگ داخلی تایپینگ، شورشیان کنترل شهر را به دست گرفتند و ابتدا تصاویر بودایی را شکستند و راه پله های داخلی را خراب کردند و سپس برج را کاملا تخریب کردند. در سال ۲۰۰۸ آثار متعددی مربوط به این برج در حفاری ها کشف شد. در سال ۲۰۱۰ یک تاجر چینی ۱۵۶ میلیون دلار برای بازسازی این برج اهدا کرد. این بزرگترین کمک شخصی بوده که تا به حال در چین انجام شده است.

برج چینی نانجینگ؛ از عجایب هفتگانه قرون وسطی 
برج چینی نانجینگ؛ از عجایب هفتگانه قرون وسطی 


منبع: برترینها

یخچال های باستانی ایران

برترین ها: قبل از اختراع یخچال و فریزر، که یک اختراع نسبتا مدرن است، یخ یک کالای باارزش بود که به آسانی به دست نمی آمد یا ساخته نمی شد، به خصوص در تابستان. برای نگهداری گوشت و دیگر موادغذایی بلوک های بزرگ یخ از کشورهای اسکاندیناوی در قطب شمال یا از قله کوه ها با دقت عایق و وارد می شد. در ایالات متحده، انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی، یخ از نروژ آورده می شد. روس ها یخ را از رودخانه نوا جمع می کردند و هندی ها سهمشان را از هیمالیا برداشت می کردند. یخ در ساختمان های خاصی که بدین منظور می ساختند و یخچال نام داشت قرار داده می شد و کل سال دوام می آورد.

رایج ترین طرح اتاق های زیرزمینی بود که نزدیک به منابع طبیعی یخ زمستانی مانند دریاچه های آب شیرین ساخته می شد. در زمستان برف و یخ به این یخچال ها برده می شد و با کاه یا خاک اره عایق می شد. یخ ها چند ماه دوام اغلب تا زمستان بعد دوام داشتند و به عنوان منبع یخ در ماه های تابستان استفاده می شدند. این یخ ها برای خنک کردن نوشیدنی ها و شربت و بستنی استفاده می شدند.

یخچال های ایران از اوایل قرن هفدهم پیش از میلاد وجود داشتند و تا ۵۰ سال پیش هم استفاده می شدند. بسیاری از یخچال های تخم مرغی شکل متروکه از آجرهای خشتی ساخته می شدند و هنوز هم وجود دارند. یخچال های ایرانی به بزرگی یخچال های غربی و به دلیل راهی که یخ به دست می آمد، منحصربفرد هستند. مقادیر عظیم یخ نیاز بود تا این چاه های گنبدی عظیم را پر کند و به دلیل شرایط آب وهوایی ایران نمی شد آب را از جاهای دور آورد. ایرانی های باهوش خودشان یخ را می ساختند. پشت هر یخچال کانال های کم عمق طولانی بود که در شب های زمستان در آن آب می ریختند. کانال ها در طول روز با دیوارهایی که رویشان سایه می انداخت از گرما محافظت می شدند. در شب یک لایه ضخیم روی سطح تشکیل می شد. این یخ شکسته می شد و قبل از اینکه خورشید بتابد به یخچال ها برده می شد. هرشب این کار تکرار می شد تا یخ به مقدار کافی جمع شود. بیش از صد یخچال در سراسر ایران وجود دارد اما تعداد کمی از آن ها هنوز به شکل اصلی هستند.

یخچال های باستانی ایران 


منبع: برترینها

بیرون این موزه‌ها از داخلشان جذاب‌تر است! (+عکس)

موزه‌های معروف و قدیمی دنیا اغلب به خاطر دارابودن مجموعه‌ای شگفت‌انگیز و متفاوت شهرت دارند. اما گاهی یک موزه به خاطر ساختمان متفاوت و جالبش معروف می‌شود.

به گزارش توریسم‌ آنلاین، موزه ها در اندازه و شکل‌های مختلف یک جاذبه توریستی به حساب می آیند.

گاه یک موزه محلی کوچک که توسط فردی ناشناس در محل زندگی اش برپا شده ممکن است به شهرت جهانی برسد و گاهی هم برای احداث یک موزه میلیون ها دلار صرف ساخت فضای مناسب با معماری خاص می شود.

در تصاویر فوق موزه های جالبی در شهرهای مختلف دنیا می‌بینید که معماری‌های متفاوتشان بیشتر باعث معروفیت آنها شده است.

 


منبع: عصرایران

کامیونی که به خانه ای لوکس تبدیل شد! (+عکس)

خلاقیت است دیگر! ممکن است هنگامی که شکوفا شود یک کامیون حمل اسب را به خانه ای لوکس تبدیل کند.

به گزارش توریسم‌ آنلاین ،”دین کراگو” ۳۳ ساله یک کامیون حمل اسب یا “هورس باکس” را به خانه‌ای مجهز تبدیل کرده است.

پس از ۶ ماه بازسازی، خانه به آب و گرما و الکتریسیته مجهز شده است و حتی حمام و آشپزخانه هم دارد.


منبع: عصرایران

۸ نمونه از عجیب ترین و کمیاب ترین نژاد سگ ها در دنیا

– فروغ بیداری: سگ ها، این حیوانات وفادار و دوست داشتنی، در نژادها و گونه های مختلف در سراسر دنیا پراکنده هستند. اما باید بدانید که برخی از نژادهای آن ها، بسیار کمیاب و نادر بوده و حتی بعضا در طول تاریخ، به مرحله انقراض رسیده و دوباره به بقا خود بازگشته اند.

در همین رابطه، شاید برایتان جالب باشد با ۸ نمونه از کمیاب ترین و عجیب ترین نژاد سگ ها در گوشه و کنار دنیا آشنا شوید. برای این منظور در ادامه با روزیاتو همراه باشید.

پولی (Puli)

8 نمونه از عجیب ترین و کمیاب ترین نژاد سگ ها در دنیا

سگ های پولی بیشتر برای موهای بافت مانند و بلند خود شهرت دارند که شبیه یک گلوله کاموای بزرگ و در هم تنیده به نظر می رسد. کسی هنوز نمی داند ریشه پولی ها به کجا می رسد و زمان شکل گیری این نژاد کی بوده. تنها مدرک تاریخی موجود در مورد پیشینه این نژاد این است که در زمان رم باستان نیز حضور داشته و به این ترتیب، باید گفت بیش از ۶ هزار سال قدمت دارند.

گفته می شود نژاد پولی حدود ۲ هزار سال پیش در آسیا یافت شده و یکهزار سال پیش به مجارستان معرفی شد. مجاری ها استقبال بسیار خوبی از این سگ داشته و از آن برای محافظت از گله گوسفندان استفاده می کردند. بد نیست بدانید که سگ های درشت هیکل پولی در این کشور با نام کومندور شناخته می شوند که بومی مجارستان نیز محسوب می گردند.

صاحبان سگ های پولی، موهای ضخیم و بافت مانند این حیوان را آراسته و تمیز نگه می دارند. آن ها هر چند وقت یکبار سگ ها را اصلاح می کنند زیرا رشد موها گاهی زیاد شده و ممکن است روی زمین کشیده شود.

این نژاد سگ بسیار باهوش است و به توجه و تحرک زیادی نیاز دارد.


شولوایتزکوئینتلی (Xoloitzcuintli)

8 نمونه از عجیب ترین و کمیاب ترین نژاد سگ ها در دنیا

شولوایتزکوئینتلی که به نام های «سگ بی موی مکزیکی» یا «شولو» نیز شناخته می شود، در گذشته توسط سرخپوست های آزتک مورد پرستش قرار می گرفت.

در اسطوره شناسی آزتک، شولوتل، ایزد همراه با رعد و برق و آذرخش، و همینطور ایزد همراه با مرگ بوده که این سگ را از نقره و استخوان زندگی که برای ساخت انسان هم از آن ها استفاده شده، ساخته است.

از آن جا که این نژاد در آمریکا چندان شناخته شده نیست، مردم آریزونا و تگزاس، عموما شولو را با «چوپاکابرا»ی افسانه ای اشتباه می گیرند. این سگ پس از رسیدن به بزرگسالی بسیار آرام و وفادار می شود. البته تا پیش از دو سالگی بسیار پر شور و پر صداست و انرژی زیادی دارد.

این حیوانات به دلیل نداشتن مو، بسیار تمیز و از بسیاری از بیماری های رایج در میان سگ ها در امان هستند. اما همچنان به رطوبت، نور آفتاب و حمام کردن نیاز دارند.


اینکا ارکید پِروئی (Peruvian Inca Orchid)

8 نمونه از عجیب ترین و کمیاب ترین نژاد سگ ها در دنیا

با اینکه نام ارکیده را با خود یدک می کشد، اما این حیوان ۱۰۰ درصد یک سگ است و همانند نژاد شولو، مو ندارند. همانند نژاد همسایه شمالی خود، نژاد ارکیده نیز توسط سرخپوستان قبیله اینکاها مورد پرستش قرار می گرفتند. اما پیشینه این سگ به پیش از تمدن ایناکاها بر می گردد.

تصویر سگ ارکیده پِروئی در تصاویر هنری ۷۵۰ سال پیش از میلاد مسیح به چشم می خورد.

بر اساس باور عمومی مردم پرو، بغل کردن سک ارکیده خاصیت درمانی دارد و می تواند به رفع دردهای معدوی کمک کند. متاسفانه نسل این سگ در حال انقراض است. در حال حاضر فقط یک روستای کوچک در کشور پرو این نژاد را زنده نگه داشته اند.

این سگ ها، تربیت پذیر هستند اما باید از سنین جوانی آموزش های لازم به آن ها داده شود. برای پیشگیری از آفتاب سوختگی، اکنه و خشکی پوست نیز لازم است همیشه حمام کرده و لوسیون های لازم روی تنشان مالیده شود.


لوندهاند نروژی (Norwegian Lundehund)

8 نمونه از عجیب ترین و کمیاب ترین نژاد سگ ها در دنیا

Lundehund ویژگی های عجیب و جالبی دارد که آن را از دیگر نژادهای سگ ها جدا می کند. یکی از بارزترین مشخصه های این نژاد این است که در هر کدام از پاهای خود ۶ انگشت دارد. همچنین شانه و گردن فوق العاده عجیبی دارد که به او اجازه می دهد تا پاهای خود را به هر دو طرف باز کرده و از پشت به راحتی به پیشانی برساند.

این حیوان همچنین می تواند کانال های گوش های خود را به منظور پیشگیری از ورود هر گونه آلودگی به طور کامل مسدود کرده و ببندد.

همین ویژگی ها باعث شده تا Lundehund یکی از بهترین سگ های شکاری در کشور خود به شمار برود. این سگ همچنین یک شناگر و کوه پیمای بی همتا نیز هست که می تواند از صخره های صاف صعود کند. این حیوانات برای شکار مرغان دریایی آموزش دیده اند. همین مساله باعث شد تا نسل آن ها در دهه ۱۶۰۰ میلادی رو به انقراض برود. اما در دهه ۱۹۰۰ میلادی جمعیت کوچکی از آن ها در روستای مونستاد به بقای خود ادامه دادند.

در سال ۱۹۶۳ میلادی، فقط ۶ قلاده از این سگ ها زنده مانده بودند اما خوشبختانه با تلاش حامیان حیوانات در حال حاضر بیش از ۱۵۰۰ قلاده از این سگ نروژی وجود دارد. با اینکه به شدت برای افزایش نسل این نژاد تلاش می شود اما آن ها همچنان در خطر مشکلات ژنتیکی قرار دارند. به همین خاطر، تقریبا همه سگ های موجود دچار نوعی بیماری موسوم به gastroenteropathy  هستند که از مانع از جذب مواد مغذی و پروتئین غذاها می شود.


سگ کاکل دار چینی

8 نمونه از عجیب ترین و کمیاب ترین نژاد سگ ها در دنیا

این نژاد از سگ ها ظاهر بسیار بانمکی دارند و در عین حال می توان گفت زشت هم هستند. دو نوع از این نژاد در جهان وجود دارد؛ یک دسته از آن ها به طور کلی مو ندارد و دیگری دارد. اما هر دو نمونه دارای کاکل هستند که باعث بامزه شدن چهره این سگ ها می شود.

مدل مودار این سگ ها به نام «پادِرپاف» شناخته می شوند. خیلی عجیب است که مدل های بدون موی این سگ ها می توانند یک لایه موی پرپشت داشته باشند و این مساله به ژن آن ها بستگی مستقیم دارد. در این حالت نمی توان تفاوتی میان دو نمونه مختلف این نژاد قایل شد. تنها وجه تمایز آن ها در این است که سگ های بی مو، فقط یک لایه مو خواهند داشت اما پادرپاف ها، دولایه مو دارند.

از دیگر تفاوت های عجیب این دو مدل این است که سگ های بدون مو دندان آسیاب کوچک ندارند.

در آخر هم لازم است یادآوری کنیم که سگ کاکل دار چینی به کشور چین تعلق ندارد و گمانه زنی می گردد که ریشه این نژاد به قاره آفریقا می رسد.


سگ کارولینا (Carolina)

8 نمونه از عجیب ترین و کمیاب ترین نژاد سگ ها در دنیا

این سگ در ظاهر ویژگی متفاوت و خاصی ندارد زیرا تفاوت اصلی آن به DNA این حیوان مربوط می شود. این نژاد، قدیمی ترین گونه سگ سانان مشابه روباه در آمریکای شمالی هستند. دی ان ای این موجودات با دینگوی استرالیایی و سگ های گینی مشترک است. آن ها را می توان تا اندازه ای موجودات باستانی به شمار آورد. از آن جا که ارتباط چندان خوبی با صاحبان خود ندارند، به افرادی که برای نخستین بار می خواهند سگ داشته باشند، گزینه خوبی محسوب نمی شوند.


سگ پلنگی کاتاهولا (Catahoula)

8 نمونه از عجیب ترین و کمیاب ترین نژاد سگ ها در دنیا

این سگ ها نه تنها اسم جالبی دارند، بلکه شکارچیان بسیار قدری نیز به شمار می روند به طوری که برای گرفتن طعمه خود حتی از درخت هم بالا می روند. گفته می شود این نژاد به خوبی توانسته در طول تاریخ بقای خود را در آمریکای شمالی حفظ کند و به دلیل داشتن قدرت شکار فوق العاده عالی، بسیار مورد توجه آمریکایی ها قرار دارد.

نام این نژاد از پریش کاتاهولا، لوئیزیانا، محل پیدایش این سگ گرفته شده است. بسیاری از شکارچیان مشهور این منطقه، یک قلاده از این سگ را در خانه خود دارند.

این سگ ها، در کنار انرژی بسیار زیاد، قدرت آموزش پذیری بالایی نیز دارند و می توان از آن ها برای کمک به نیروهای پلیس هم استفاده کرد.


سگ مستیف ناپلی (Mastiff)

8 نمونه از عجیب ترین و کمیاب ترین نژاد سگ ها در دنیا

این سگ بزرگ جثه حدود ۸۰ سانتی متر قد و ۷۰ کیلوگرم وزن دارد. این سگ پیشینه طولانی در تاریخ دارد اما متاسفانه پس از جنگ جهانی دوم، نسل آن ها رو به انقراض رفت. در آن زمان، یک نقاش ایتالیایی به منظور حفظ نژاد مستیف های ایتالیایی، آن ها را با مستیف انگلیسی ترکیب کرده و از آن ها محافظت نمود.

این نژاد از سگ ها برای نگهداری در خانه بسیار مناسب هستند اما از همان کودکی باید به آن ها اجتماعی بودن را آموخت تا به غریبه ها حمله نکنند. این حیوانات به ندرت پارس می کنند مگر اینکه تحریک یا تهدید شوند.


منبع: برترینها

تصاویری جالب از سرگرمی فضانوردان در فضا

فضانورد شدن کار آسانی نیست. متقاضیان حتی برای تایید صلاحیت در تمرین‌ها باید در رشته خود بهترین باشند. حتی اگر انتخاب شوند، باید دانش بسیاری در زمینه مکانیک مداری، هوانوردی، طراحی وسایل نقلیه، زبان‌ها و موضوعات دیگر کسب کنند. تنها در این صورت می‌توانند شروع به یادگیری درباره ماموریت‌های ویژه خود کنند.

افراد منتخب برای پروازهای فضایی، سال‌ها سخت کار کرده‌اند تا به جایگاهی که دارند برسند. بنابراین اشکالی هم ندارد تا با خارج شدن از اتمسفر، کمی هم برای خود سرگرمی ایجاد کنند.

توماس پسک، فضانورد فرانسوی همراه با آژانس فضایی اروپا و خدمه ماموریت های اکسپدیشن ۵۰ و ۵۱ در ایستگاه فضایی بین المللی، در اقدامی جالب، تصاویری از کارهایی را ثبت کردند که شاید برایشان یک رویا بود.

برای همراهی با فضانوردان در ایستگاه فضایی بین المللی، با ما همراه باشید.

ایستگاه فضایی بین المللی (ISS)، فضاپیمایی به اندازه زمین فوتبال است که فضانوردان در آنجا به زندگی و تحقیق مشغول‌اند.

تصاویری جالب از سرگرمی فضانوردان در فضا

برای اینکه بدانید، ایستگاه فضایی چقدر بزرگ است: به فضانوردی که در عکس مشاهده می‌شود نگاه کنید… می‌توانید او را ببینید؟

فضانورد فرانسوی، توماس پسک، مهندس پرواز و یکی از پنج فرد حاضر در ماموریت اکسپدیشن ۵۱ است.

تصاویری جالب از سرگرمی فضانوردان در فضا
“استفاده از رادیوی ایستگاه فضایی برای برقراری ارتباط با دانش آموزان مدرسه‌.”

پگی ویتسون، فرمانده و اولین زنی است که فرماندهی دو ماموریت اکسپدیشن ایستگاه فضای بین المللی را برعهده می گیرد. او همچنین رکورد دار سپری کردن بیشترین زمان در فضا در بین فضانوردان ناسا است.

تصاویری جالب از سرگرمی فضانوردان در فضا

“حسی تلفیقی از روز بین المللی زن: چرا که هنوز ۳۶۴ روز مرد وجود دارد؟ به حضور پگی ویتسون در کنارم افتخار می‌کنم.”

او و پسک در اکسپدیشن با هم بودند.

تصاویری جالب از سرگرمی فضانوردان در فضا
بالا از چپ: اولگ نوویتسکی، پگی ویتسون و توماس پسک. پایین از چپ: آندری بوسینکو، رابرت شین کینبرا و سرگی ریژوکوف

پسک شیطنت‌های خدمه ایستگاه فضایی بین المللی را در قاب تصاویر گرد آورده.

تصاویری جالب از سرگرمی فضانوردان در فضا
“جذاب‌ترین سوالی که تا کنون پرسیده‌ام: دختر دوستم (که مرا در بی وزنی دیده بود) می‌خواست بداند در چه سنی ابر قدرت‌های من در هوا هستند! او کاملا نگران است که چرا هنوز نمی‌تواند خودش را به پرواز در بیاورد. ;)”

به نظر می‌رسد آن‌ها از شرکت همدیگر لذت می‌برند.

تصاویری جالب از سرگرمی فضانوردان در فضا
“خدا را شکر امروز جمعه است! مثل هر عصر جمعه، ما همه در بخش روسیه هستیم و بهترین غذاهایمان را با هم تقسیم می‌کنیم.”

آن‌ها غذاهای مخصوص تعطیلات را با هم تقسیم می‌کنند.

تصاویری جالب از سرگرمی فضانوردان در فضا
“خدمه اکسپدیشن ۵۱ برای شما تعطیلات شادی را آرزو می‌کنند.”

و مناسبت‌های مختلف را در استایل خودش جشن می‌گیرند.

تصاویری جالب از سرگرمی فضانوردان در فضا
“جشن گرفتن سال نو در سه منطقه زمانی.”

همکاران پسک او را در جشن تولدش با یک ساکسیفون غافل گیر کردند.

تصاویری جالب از سرگرمی فضانوردان در فضا
“هدیه‌ای غافل گیر کننده برای تولدم در چند هفته پیش … این هدیه ۲۲ فوریه با اسپیس ایکس دراگون به دستم رسید، و همکارانم تا ۲۷ام آن را پنهان کرده بودند. به هیچ کس نمی‌شود اعتماد کرد

اما در رقابت‌ها، ذره‌ای هم دوستانه نیستند.

تصاویری جالب از سرگرمی فضانوردان در فضا
“امروز مسابقاتسوپربول لیگ ملی (فوتبال آمریکایی) است! احتمالا بهترین تیم برنده میشه، اما پگی و شین وجوه قابل احترام را برگزیدند! ;)”

درباره #کارگروهی حرف بزن.

تصاویری جالب از سرگرمی فضانوردان در فضا
“آپرگیدی در سلفی سنتی: همین حالا با تمام خدمه! سخت است ۵ نفر در یک قاب جا شوند.”

بی وزنی در فضا قطعا باعث ایجاد فرصت‌های سرگرم کننده می‌شود.

تصاویری جالب از سرگرمی فضانوردان در فضا
“تماشای راگبی در فضا.”

به خصوص وقتی نوبت غذا می‌شود.

تصاویری جالب از سرگرمی فضانوردان در فضا
“آشپزی فضایی: پیش غذای امشب در حال چرخیدن است… حسی به من می‌گوید که خیلی طول نمی‌کشد.”

البته، فضانوردان تمام وقتشان را صرف کشمکش با وارد کردن مواد غذایی به دهانشان نمی‌کنند.

تصاویری جالب از سرگرمی فضانوردان در فضا
“بخاطر آرزوهای تولد از همه متشکرم، دراگون با خود ماکارون آورد!”

آن‌ها تصاویر خیره کنده‌ای ثبت می‌کنند.

تصاویری جالب از سرگرمی فضانوردان در فضا
“تصاویر پس زمینه دسکتاپ: گرادیان آبی رنگِ طلوع.”

و تلاش می‌کنند تا ایستگاه فضایی در جریان کار باشد.

تصاویری جالب از سرگرمی فضانوردان در فضا
“نه! این یک تفنگ لیزری برای شلیک به بیگانگان دشمن نیست.”

آن‌ها چیزهای جدید را هم امتحان می‌کنند.

تصاویری جالب از سرگرمی فضانوردان در فضا
ما Robonaut را هفته پیش روشن کردیم و کمی با هم کار کردیم… تعامل با یک ربات در اندازه انسان خیلی باحال است!

وقتی شما یک فضانورد در ماموریت اکسپدیشن هستید، کار و بازی با هم تلفیق می‌شود.

تصاویری جالب از سرگرمی فضانوردان در فضا
“راهپیمایی فضایی یعنی این، ۴۰۰ کیلومتر فضای خالی زیر پاهایتان!” 


منبع: برترینها

دعوای بچه جغد با ببر همه را شوکه کرد (+عکس)

ببر سوماترایی نادر که در قفس خود در حال راه رفتن بوده با پرت شدن یچه جغد از لانه اش به داخل قفسش شگفت زده شد.

به گزارش  ایران  آنلاین؛ در تصاویری که توسط یکی از نگهبانان باغ وحش گرفته شده دیده می شود که این دو حیوان «فیس توفیس» در مقابل یکدیگر قرار گرفته و در لحظاتی حتی بچه جغد شجاع با ببر مبارزه می کند.

پس از این حادثه نگهبانان دست به کار شده و با مداخله بچه جغد را از قفس ببر سوماترایی بیرون کشیده اند. به عقیده کارکنان باغ وحش این بچه جغذ از لانه ای که در نزدیکی قفس ببر بوده با سقوطی اشتباه وارد قفس ببر شده است.


منبع: عصرایران

دیسکی برای حفاظت از زبان های جهان

برترین ها: تخمین زده می شود که ۷۰۰۰ زبان گفتاری در سراسر جهان وجود دارد که تقریبا نیمی از آن ها در خطر انقراض هستند و احتمالا در صدسال آینده ناپدید می شوند. بسیاری از این زبان ها که در خطر انقراض هستند کمتر از چندهزار گوینده دارند و هیچ اسناد و مدارکی ندارند. تقریبا ۵۰۰ زبان کمتر از ۱۰ گوینده دارند و بزودی نابود خواهند شد. زبان های دیگر نیز به تدریج ناپدید می شوند زیرا کسانی که آن ها را می دانند در یک زبان غالب در مدرسه، بازار، تلویزیون و …  غرق می شوند.

پروژه روزتا تلاشی برای حفظ همه این زبان هاست که تعداد آن ها به ۱۵۰۰ زبان می رسد و احتمال زیادی می رود که تا آخر این قرن منقرض شوند. این ایده که باالهام از روزتا استون اصلی است برای نسل های آینده کلیدی ایجاد می کند تا زبان های از دست رفته را کشف کنند. روزتا استون اصلی که در سال ۱۹۶ قبل از میلاد ایجاد شده بود متن اولیه مشابهی داشت که در سه نسخه نوشته شده بود. دانشمندان با کار روی آن ها توانستند خط هیروگلیف مصر باستان را کشف کنند در نتیجه تاریخ تمدن های باستان را رمزگشایی کردند. پروژه روزتا سعی دارد نسخه مدرنی از روزتا استون تاریخی را ایجاد کند.

یکی از اولین نمونه های آرشیو بسیار طولانی آن ها، دیسک روزتا استون است، یک دیسک نیکلی به قطر ۳ اینج که تقریبا ۱۴۰۰۰ صفحه اطلاعات به صورت میکروسکوپی روی سطح آن حک شده است. یک طرف دیسک شامل یک تیزر گرافیکی می شود. متن با یک مقیاس قابل خواندن آغاز می شود و به صورت مارپیچی که به داخل می رفت نوشته کوچک و کوچکتر می شوند که نمی توان آن ها را خواند و باید با یک میکروسکوپ آن را ۵۰۰ برابر بزرگتر کرد تا بتوان خواند. طرف دیگر دیسک نیز شامل داده های حفاظت شده واقعی است. دیسک روی یک کره فولاد ضدزنگ و شیشه قرار دارد که دیسک را معرض اتمسفر قرار می هد ما از سایش و آسیب محافظت می کند. با مراقبت حداقلی این دیسک به راحتی می تواند ماندگار و هزاران سال قابل خواندن باشد.

فقط نسخه های محدودی از این دیسک فراهم است که می توانید با اهدای کمک نقدی به بنیاد Long Now به ارزش ۱۰۰۰ دلار یا بیشتر آن ها را تهیه کنید.

دیسکی برای حفاظت از زبان های جهان 
دیسکی برای حفاظت از زبان های جهان 


منبع: برترینها

طنز؛ دردسرهای مسیو

هر روز کارش همین است. هر وقت بلند می‌شود، به حیاط می‌آید و از خودش سروصدا تولید می‌کند. بارها بهش تذکر دادم که: «مسیو، تصدقت، تو بیداری دلیل نمی‌شه که همه هم پا به پای تو بیدار بشن. انقدر سروصدا نکن».

احسان بهرام غفاری در نوشت:

هر روز کارش همین است. هر وقت بلند می‌شود، به حیاط می‌آید و از خودش سروصدا تولید می‌کند. بارها بهش تذکر دادم که: «مسیو، تصدقت، تو بیداری دلیل نمی‌شه که همه هم پا به پای تو بیدار بشن. انقدر سروصدا نکن». هر بار هم در جواب زیر لب چیزی می‌گوید که من نمی‌فهمم و دوباره سپیده صبح، نصفه شب و هروقت که پایش به حیاط برسد، صدا از خودش در می‌آورد. نه از خودش، از تیر و تخته. از آهن و شلنگ. از آب دادن باغچه با صدای زیاد تا چکش زدن روی پوسیدگی کولر. یک‌بار بهش جدی‌تر گفتم. یک‌بار حتی فحش دادم، اما کارش را می‌کند. همسایه‌ها هم صدای‌شان در آمده و بارها شکایت کردند، اما گوشش بدهکار نیست. کار خودش را می‌کند.

هروقت از شبانه‌روز که بتواند از خودش و از هر چیزی که داخل واحدش یا داخل حیاط است صدا در می‌آورد. بدتر از آن، حیوان آزار هم هست. کافیست یک گربه پایش به داخل حیاط باز شود یا از روی دیوار حیاط ساختمان ما بخواهد رد شود. تیر و تخته است که به سمتش پرت می‌کند و تا حیوان را نکشد، ول نمی‌کند. مثلا همین دیروز یک یاکریم نشست روی کولر تا کمی استراحت کرده باشد. شلنگ آب را با فشار روی زبان بسته باز کرد و وقتی دیگر نتوانست پرواز کند، از بالش گرفت و پرتش کرد توی کوچه. خلاصه همسایه بدی است که هیچ تذکری را جدی نمی‌گیرد و با همه مشکل دارد.

اما امروز فرق می‌کند، از دیشب بیدار مانده‌ام تا وقتی پایش را در حیاط گذاشت، با آن تفنگ به‌درد نخوری که همیشه به دیوار برای قشنگی بود، تکلیفم را با او یکسره کنم. نزدیک سپیده صبح پیدایش می‌شود، نشانه می‌روم به جایی که می‌دانم اولین جایی است که سرش معلوم می‌شود. از کجا؟ از پنجره کوچک حمام که به حیاط راه دارد. سایه‌اش که روی دیوار می‌افتد، تا سه می‌شمرم و بنگگگگ… خونش روی دیوار می‌پاشد… نه! نمی‌پاشد. تفنگ فقط صدا داده و مسیو سرحال و قبراق با چکش وسط حیاط ایستاده است.

متوجهم می‌شود. با صدای بلند می‌گوید: «کار نمی‌کنه بده درستش کنم. دو تا چکش بخوره، راه میفته».منظورش تفنگ است. از او تشکر می‌کنم و می‌گویم: «نیازی نیست مسیو. قدیمیه، آنتیکه. چکش بخوره از قیمت میفته. شاید بخوام یک‌ روزی بفروشمش». فردا تصمیم می‌گیرم روی پله‌های تنگ و تاریک راهرو، روغن بریزم تا موقع بیرون آمدن از واحدش لیز بخورد و اگر شانس ما بزند سرش بخورد لبه یکی از پله‌ها و از دستش راحت شویم. نصفه شب روغن را می‌ریزم و با لبخند به خواب می‌روم.

فردا صبح با صدای چکشش که دارد به لبه آهنی در خانه می‌زند بیدار می‌شوم و به حیاط می‌روم، متوجه حضور من می‌شود و می‌گوید: «امروز سر کار نمی‌خواد بری جوون، برات تاید و دستمال گذاشتم، این راهروها رو بشوری». عصبانی بهش می‌گویم: «مگه من نوکرتم که راه‌پله‌ها را برات بشورم؟!» لبخندی می‌زند و می‌گوید: «در ساختمان همه باید به هم کمک کنند تا ساختمان سرپا بمونه. تو هم اگر نمی‌خوای همکاری کنی عیبی نداره، ماه دیگه باید پاشی». لعنتی همیشه از این صاحب‌خانه بودنش سوءاستفاده می‌کند.


منبع: برترینها

طنز؛ نقد شدن چک برجام توسط قالیباف

مسئولان مربوط از تدوین قانونی خبر دادند که براساس آن، هر کاندیدایی در انتخابات، وعده‌ای برای پرداخت اضافه‌تر یارانه، کارانه، صبحانه و سایر «آنه»‌های دیگر بدهد و به هر دلیل نتواند آن را اجرا کند، موظف می‌شود از جیب مبارک خودش، به تمام کسانی که با توجه این وعده – وعیدها به او رای دادند، برای یک دوره چهارساله مبلغی به عنوان «سرکارانه!» پرداخت کند!

یکی از کاندیداهای ریاست‌جمهوری که می‌گوید غربگرایی دولت قبل را قبول ندارد، اعلام کرد در صورتی که رای بیاورد، تمام مسیرهای غربزده بزرگراه‌های تهران از جمله همت غرب، رسالت غرب و آزادگان غرب را مسدود می‌کند و مسیرهای منتهی به شرق این بزرگراه‌ها را گشادتر خواهد کرد! وی در جواب یک خبرنگار که از ایشان پرسید: «پس تکلیف کسانی که می‌خواهند از شرق به غرب بروند چیه؟» پاسخ داد: «اگر گرین کارت داشته باشن مشکلی ندارن!»

سامانه تمام اتوماتیک وقت گیری، توسط دانشمندان جوان کشور ساخته شد. به گزارش خبرنگار بخش علمی روزنامه، با ساخته شدن این دستگاه، از خروج مقادیر زیادی ارز از کشور، ولو به ضرب و زور جلوگیری می‌شود. این دستگاه، کاربردهای متعددی دارد از جمله: در مطب پزشکان، در صف نانوایی، در بیمارستان‌ها، در صف فست‌فودها و رستوران‌های شلوغ و بالاخره در دفتر کسانی که چهل سال است می‌خواهند از صدا و سیما وقت بگیرند تا از عملکردشان دفاع کنند و چند تا سند ناقابل نیز رو کنند!

دکتر قالیباف با تکرار ادعای چهل سال قبلش، گفت: «دولت یازدهم در برجام چک را گرفته، اما نمی‌تواند آن را تبدیل به پول کند!» وی در پاسخ خبرنگاران که از ایشان پرسیدند: «شما چه راه حلی برای این مشکل دارید؟» گفت: «شما اون چک رو به بنده برسونید، میدم دست دو تا از بچه‌های اکیپ سد معبر… تا پس فردا صبح یا پولش کردن، یا تو شبکه‌های اجتماعی خودتون ببینین چطوری سران ۱+۵ را توی گونی می‌کنند!».

عده‌ای از مخالفان حسن روحانی، مدرک دکتری ایشان را باز هم زیر سوال بردند. یکی از این مخالفان که می خواست نامش فاش نشود، در گفت‌وگو با خبرنگار ما گفت: «من کاملا مطمئن هستم که مدرک دکتری ایشان جای شک و شبهه دارد!» خبرنگار ما از ایشان پرسید: «شما برای این ادعا دلیلی هم دارید؟» و این شخص گفت: «آره داداش! خود من یه جا آقای روحانی رو دیدم و برای اینکه امتحانش کنم دکتر هست یا نه، بهش گفتم صبح‌ها که از خواب بیدار می‌شم تپش قلب دارم، پای راستم خواب میره، موهام ذوق ذوق می‌کنه و وسط کمرم هم که دستم هیچ وقت به اونجا نمی‌رسه، می‌خاره! ولی ایشون به جای اینکه برای من یه نسخه بنویسه یا حداقل چهار تا قرص و آمپول بهم بده، فقط گفت: برو دکتر خب! سوال من از شما اینه که اگه ایشون خودش دکتر بود، منو می‌فرستاد پیش یه دکتر دیگه؟ شما تا حالا دیدی یه دکتر مریضش رو از دست بده و اونو دو دستی به یه دکتر دیگه تقدیم کنه؟!».

طبقه دوم بزرگراه صدر، تبدیل به فضای سبز شد! به گزارش خبرنگار ما، شهرداری در بیانیه‌ای اعلام کرد: «با توجه به اینکه کارشناسان ما پس از سال‌ها تحقیق و مطالعه، متوجه شدند ماندن در ترافیک در ارتفاعات، برای سلامتی شهروندان تهرانی مضر است، کل ترافیک اتوبان صدر به همان طبقه اول منتقل و طبقه دوم با کاشت درخت، تبدیل به فضای سبز شد!».وی شایعه خشکانده شدن این درخت‌ها در آینده نزدیک و دادن مجوز ساختن برج، روی طبقه دوم اتوبان صدر را به شدت رد کرد و گفت: «ولی تا حالا این فکر به ذهن ما نرسیده بود… از شما خبرنگار خوش‌فکر تشکر می‌کنم!».


منبع: برترینها