پاراگراف کتاب (۱۲۱)

برترین ها: وقتی خواستم به دنبال معنی کلمه کتاب باشم فکر کردم که کار ساده ­ای را به عهده گرفته ام! اما وقتی دو روز تمام در گوگل کلمه کتاب و کتاب خوانی را جستجو کردم آنهم به امید یافتن چند تعریف مناسب نه تن‌ها هیچ نیافتم، تازه فهمیدم که چقدر مطلب در مورد کتاب و کتابداری کم است. البته من عقیده ندارم که جستجوگر گوگل بدون نقص عمل می‌کند، اما به هر حال یک جستجو­گر قوی و مهم است و می‌بایست مرا در یافتن ۲ یا ۳ تعریف در مورد کتاب کمک می‌کرد؛ اما این که بعد از مدتی جستجو راه به جایی نبردم، به این معنی است که تا چه اندازه کتاب مهجور و تن‌ها مانده است.

راستی چرا؟ چرا در لابه لای حوادث، رخداد‌ها و مناسبت‌های ایام مختلف سال، «کتاب و کتاب خوانی» به اندازه یک ستون از کل روزنامه‌های یک سال ارزش ندارد؟ شاید یکی از دلایلی که آمار کتاب خوانی مردم ما در مقایسه با میانگین جهانی بسیار پایین است، کوتاهی و کم کاری رسانه­‌های ماست. رسانه هایی که در امر آموزش همگانی نقش مهم و مسئولیت بزرگی را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکی برایمان هدیه‌ای دوست داشتنی بود و یادمان داده اند که بهترین دوست است! اما این کلام تن‌ها در حد یک شعار در ذهن هایمان باقی مانده تا اگر روزی کسی از ما درباره کتاب پرسید جمله‌ای هرچند کوتاه برای گفتن داشته باشیم؛ و واقعیت این است که همه ما در حق این «دوست» کوتاهی کرده ایم، و هرچه می‌گذرد به جای آنکه کوتاهی‌های گذشته‌ی خود را جبران کنیم، بیشتر و بیشتر او را می‌رنجانیم.

ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب‌های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب‌ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.

****

۱ _. روحم به من پند داد، پس آموخت دوست داشتن آنچه مردم از آن نفرت دارند و آشتی دادن با آنچه به آن کینه می‌ورزند و بر من روشن کرد که عشق امتیازی در عاشق نیست، بلکه در معشوق است و قبل از پند روحم، عشق در من همچون خطی دقیق و سخت میان دو میخ چوبی نزدیک به هم بود؛ اما اینک به هاله‌ای تبدیل شده است که اول آن آخرش است و آخر آن اولش، که همه‌ی موجودات را در برمیگیرد و کم کم بزرگ می‌شود تا همه‌ی آنچه را که موجود خواهد شد در بربگیرد.

اندیشه‌های نو و شگفت | جبران خلیل جبران

پاراگراف کتاب (121) 


۲ _. در قیامت، چون نماز‌ها را بیارند، در ترازو نهند، و روزه‌ها را و صدقه‌ها را همچنین، اما، چون محبت را بیارند، محبت در ترازو نگنجد. پس اصل محبت است. اکنون، چون در خود محبت می‌بینی، آن را بیفزای تا افزون شود؛ چون سرمایه در خود دیدی و آن طلب است، آن را به طلب بیفزای، که فی الحرکات برکات و اگر نیفزایی، سرمایه از تو برود. کم از زمین نیستی، زمین را به حرکات و گردانیدن به بیل دگرگون می‌گردانند و نبات می‌دهد؛ و، چون ترک کنند، سخت می‌شود. پس، چون در خود طلب دیدی، می‌آی و می‌رو و مگو که در این رفتن چه فایده. تو می‌رو، فایده خود ظاهر گردد. رفتن مردی سوی دکان فایده اش جز عرض حاجت نیست، حق تعالی روزی می‌دهد؛ که اگر به خانه بنشیند آن دعوی استغناست، روزی فرو نیاید.

در صحبت مولانا | حسین الهی قمشه‌ای

پاراگراف کتاب (121) 


۳ _. فلسفه باید ایجاد گرما و حرکت نماید، باید تاثیرگذار باشد و بر به شدن وضعیت بشر یاری رسان باشد. سقراط باید در آدم “حل” شود، تا انسانی همانند مارکوس ارلئوس پدید آید، به گفته‌ای دیگر، از وجود انسان نیکخو، انسان خردپیشه برآید و “بهشت موعود” بدل به “مدرسه” شود. دانش باید توام با راستی و همراهی باشد. لذت بردن چه هدف حقیر و بی ارزشی است. در اندیشه کردن است که روح آدمی به پیروزی دست می‌یازد. رسالت واقعی فلسفه در آن است که اندیشیدن را برای رفع تشنگی انسان به حرکت درآورد، معرفت الهی را همانند اکسیر به دست همه ابنای بشر رساند، وجدان هر آدمی را برانگیخته کند، عشق به دانش را در جان و دل همه بنشاند و وجدان و علم را در کنار هم بنهد. اخلاق به خودی خود چیزی نیست و شکوفایی حقایق اندیشه و مداقه باید ختم به عمل شود؛ بنابراین کمال مطلوب انسان به مرحله عمل رسیدن است، آن هم به شکلی که روح بتواند در آن فضا تنفس کند، آن را فهمیده و مزه اش را بچشد. چنین غایت مطلوبی است که محق بگوید: این را بگیرید، این گوشت من و خون من است. عقل و خرد آیینی مقدس است. تن‌ها در آن صورت می‌توان گفت که بیهوده و بی نتیجه نبوده و باعث پیوستگی و یکی شدن آحاد بشری می‌شود. دراین حال فلسفه، صفت “الهی” می‌یابد.

بینوایان | ویکتور هوگو

پاراگراف کتاب (121) 


۴ _. در جهان بینی اساطیری، اگر رشته‌ی عمر کسی را ظالمانه پاره کنند بی گمان به شکلی دیگر باز می‌آید و زندگی را از سر می‌گیرد. سیاوش هم کشته می‌شود، اما خونش که بر خاک می‌ریزد نیست نمی‌شود. مرگ و نیستی از هم بیگانه اند. مرگ سیاوش را می‌کشد، اما نیست نمی‌کند، زیرا او جاوید است. مرگ تن‌ها چگونگی بودن را دگرگون می‌کند، اما با ذات آن کاری نمی‌تواند بکند.

سوگ سیاوش | شاهرخ مسکوب

پاراگراف کتاب (121) 


۵ _. هرچه قدر هم که با نام هایی چون: فرهنگ، شخصیت روان یا چیزهای دیگر، از زن‌ها خواسته شود که این طور یا آن طور لباس بپوشند و رفتار کنند هر چه قدر هم که دیگران بخواهند به کمک چندین مراقب و نگهبان نادان تمام زن‌ها را، فارغ از بعد تمام انسانی آنها، چون یک گله نگه دارند صرف نظر از این که برای سرکوبِ زندگیِ پر روح این جنس لطیف از چه فشارهایی استفاده می‌شود.

هیچ یک از این‌ها نمی‌تواند این حقیقت را تغییر دهد که زن همانی است که هست. لطیف، ولی در عین حال پرقدرت! آن قدر پر قدرت که هیچ اجباری را نپذیرد.

زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند | کلاریسا پینکولا استس

پاراگراف کتاب (121) 


۶ _. شعور موهبت بزرگی است. گنجینه گرانبهایی مانند خودِ زندگی.

انسان به شعور از موجودات دیگر متمایز می‌شود. اما این شعور به بهای گزافی به دست می‌آید: جراحت مرگبار.

هستی ما تا ابد تحت الشعاع دانستن این نکته است که می‌بالیم و به اوج شکوفایی می‌رسیم و روزی ناگزیر پژمرده می‌شویم و می‌میریم.

خیره به خورشید نگریستن | اروین د. یالوم

پاراگراف کتاب (121) 


۷ _. بدبخت را می‌گفت: کسی است که از ریسک کردن بترسد، شاید هیچ وقت افسرده و غمگین نشود، ولی هرگز به عرفان زندگی نخواهد رسید و هرگز هم «لذّت رنج» کسی را که در جستجوی امیال و آرزوهایش بوده، نخواهد چشید…. وقتی نگاهی به گذشته خود دارد صدای قلبش را خواهد شنید، چه کرده ای، معجزه هائی را که هر روز، خداوند در سرزمین زندگانیت کاشت؟

چه کرده ای، استعداد و لیاقت هایی را که خداوند به تو ارزانی داشت؟

آیا همه و همه را در عمق جُبن و نادانی هایت ر‌ها کرده و مدفون ساختی؟

اگر چنین است، محققا زندگی را باخته‌ای و از دست داده ای.

بدبخت کسی است که این کلام را می‌شنود و به معجزه‌ی «لحظات» ایمان می‌آورد در صورتی که «لحظه»‌ی سحرانگیز مدت زمانی است که: گذشته است.

کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم | پائولو کوئیلو

پاراگراف کتاب (121) 


۸ _. ایده‌ی مبارزه طبقاتی میتواند موجب کج فهمی شود: مبارزه طبقاتی مبارزه‌ای بر سر قدرت نیست که درصدد پاسخ گویی به این پرسش باشد که چه کسی پیروز خواهد شد و چه کسی بازنده؟ و نیز اشاره به جنگی نیست که بنا باشد نتیجه اش برای برنده خوب باشد و برای بازنده بد. این گونه اندیشیدن یعنی واقعیت‌ها را رمانتیکی و مبهم جلوه دادن؛ زیرا بورژوازی چه در این جنگ پیروز شود، چه ببازد، توسط تضاد درونی و مرگبار پیشرفت محکوم به فناست.

خیابان یکطرفه | والتر بنیامین

پاراگراف کتاب (121) 


۹ _. روزی میرسد که نسبت به همه چیز بی تفاوت می‌شوی. نه از بدگویی‌های دیگران می‌رنجی و نه دلخوش به حرف‌های عاشقانه‌ی اطرافت؛ به آن روز می‌گویند: «پیری»

آن روز، ممکن است برای برخی پس از سی سال از اولین روزی که پا به این دنیا گذاشته اند؛ فرا برسد و برای برخی پس از هشتاد سال هم هرگز اتفاق نیفتد.

این دیگر به چگونه تا کردن زندگی با انسان‌ها دارد!

سفر به خیر آقای رییس جمهور | گابریل گارسیا مارکز

پاراگراف کتاب (121)


۱۰ _. کاترین: از حرفهای من ناراحت نشو ما هر دو یکی هستیم نباید عمدا بین خودمون سوء تفاهم به وجود بیاریم.
فردریک: چه جوری؟

کاترین: آدمهایی که همدیگر رو دوست دارند مخصوصا بین خودشون سوءتفاهم بوجود میارند و دعوا می‌کنند بعد یهو می‌بینند که دیگه همدیگر رو دوست ندارند.

فردریک: ما دعوا نمی‌کنیم.

کاترین: نباید بکنیم، چون اگر توی این دنیا اتفاقی بین ما بیفته همدیگرو از دست میدیم، اونوقت دست دیگران میفتیم!

وداع با اسلحه | ارنست همینگوی

پاراگراف کتاب (121) 


۱۱ _. سعی کنید زندگی را بدون ثبت وقت تصور کنید.

احتمالا نمی‌توانید. شما سال، روزهای هفته را می‌شناسید.

با این حال همه در اطراف شما نسبت به ثبت وقت بی توجه اند.

پرنده‌ها دیرشان نمی‌شود. هیچ سگی ساعتش را نگاه نمی‌کند. گوزن‌ها دلواپس فراموش کردن تولد‌ها نیستند. فقط انسان زمان را اندازه می‌گیرد. فقط انسان ساعت را اعلام می‌کند؛ و به همین دلیل، فقط انسان از ترسی فلج کننده رنج می‌برد که هیچ موجود دیگری تحمل نمی‌کند. ترسِ تمام شدن وقت!

وقت نویس | میچ آلبوم

پاراگراف کتاب (121) 


۱۲ _. سکوتِ من، گذشته دارد. به خاطر آن، بار‌ها تشویق شده ام. هفت هشت ساله بودم که می‌دانستم هر بچه‌ای آن را ندارد. سکوتِ من، اولین دارایی ام به حساب می‌آمد.

در طولِ سال هایی که بعد از آن آمد، بار‌ها موردِ تحسینِ زن‌های خانواده مان قرار گرفتم به خاطرِ توداری ام. خیلی زود فهمیدم که به یک صندوقچه می‌مانم با دری کیپ و پُر از راز.

امیر از سکوتِ من کلافه می‌شد. سکوتِ من او را می‌ترساند. کم کم عادت به پرحرفی پیدا کردم، حتی در مواقعی که لازم نبود.

سال‌ها بعد یاد گرفتم که حرف می‌تواند حتی مخفیگاهی بهتر از سکوت باشد.

پرنده من | فریبا وفی

پاراگراف کتاب (121) 


۱۳ _. شخصیت درونی من به گونه‌ای ست که اگر محکوم به مرگ هم بشوم، همچنان آرامش خود را حفظ خواهم کرد و حتی ممکن است شب قبل از اعدام شروع به آموختن زبان چینی کنم، تا در دام احساساتِ مبتذل و عوامانه‌ی خوشبینی و بدبینی نیفتم. شخصیت درونی من این دو احساس را باهم ادغام کرده و از آن‌ها فراتر می‌رود: من یک انسان بدبین هستم بخاطر آگاهی ام، اما خوشبینم بخاطر اراده ام.

نامه‌های زندان | آنتونیو گرامشی

پاراگراف کتاب (121) 


۱۴ _می شود در زمان جلو رفت و دید آینده‌ای هست یا نه و اگر هست آینده چه بلایی قرار است سرآدم بیاورد. می‌شود عقب‌تر رفت، برگشت به گذشته و آنقدر توی هزارتوهاش چرخید که ته همه چیز را درآورد، آن هم برای آدمی که گذشته را انداخته روی دوش و هرجا که می‌رود آن را هم با خود می‌برد. شاید برای همین آدمی مثل من نمی‌توانست و نمی‌تواند با گذشته‌ای روی دوش برود به آینده، آن هم آینده‌ای که مشخص نیست چه بلایی قرار است سرش بیاورد. حتی نمی‌شود ماند توی حال، حالا را می‌گویم، همین دم و بازدمی که می‌آید و میرود، به همین راحتی، یکی متعلق به گذشته و دومی آینده‌ای که خیلی زود به گذشته بدل شده. سنگینی گذشته و ترس از آینده‌ای نامعلوم، هردو سالهاست معنای زمان حال را دگرگون کرده اند.

ابن الوقت | یوسف انصاری

پاراگراف کتاب (121) 


۱۵ _. واقعیت این است که این روز‌ها اگر خانواده‌ای درکار نباشد، بنیاد و مأمنی وجود ندارد که مردم به آن تکیه کنند. از وقتی مریض شده ام، این را بهتر متوجه می‌شوم. اگر حمایت و مهر و عشق خانواده را نداشته باشی، می‌شود گفت که چیز زیادی نداری. عشق موضوع بسیار مهمی است. همان طور که اودن، شاعر بزرگ ما می‌گوید: «یکدیگر را دوست بدارید یا بپوسید.»

سه شنبه‌ها با موری | میچ آلبوم

پاراگراف کتاب (121) 


منبع: برترنها

طنز؛ راه‌های رسیدن به تولید برق!

سوشیانس شجاعی‌فرد در نوشت:

ضای باز این چند هفته اخیر زوایای پنهان بسیاری را از وضع مدیریت کشور روشن کرد! نه، اشتباه نکنید! نمی‌خواهم از این بگویم که به گفته مدیران ارشد و باسابقه، وضع کشور افتضاح است و دولت و شهرداری و میرسلیم و همه در دوران مدیریت خود گند زده‌اند! نمی‌خواهم بگویم که تازه فهمیدیم کی کارخانه و زمین و ملک برده و خورده! نه! یعنی می‌خواهیم بگوییم، ولی گفتند نگویید! بلکه می‌خواهم آن ماجرای تولید برق از زباله‌رو برایتان بشکافم! شما آن روز خندیدید و جوک ساختید! ولی اگر مثل بنده به فکر مملکت بودید، به این فکر می‌کردید که ما هم می‌توانیم مثل ژاپنی‌ها بگردیم ببینیم ازچه چیزهای دیگری می‌شود برق تولید کرد که آنقدر نگران آب پشت سد نباشیم!

مثلا شما تصور بفرمایید از وعده ۵ میلیون شغل و ٢۵٠ هزار تومن یارانه و رفع همه تحریم‌ها و حتی ازسوال‌های میرسلیم می‌توانستیم برق تولید کنیم، آن‌وقت می‌شد به راحتی شیرهای نفت را ببندیم و به جای نفت، برق صادر کنیم! دیگر نه نگران عربستان بودیم! نه صبح به صبح وست تگزاس اینترمدیت رو چک می‌کردیم! هیچ بشری هم وعده آوردن سیم برق بر سر سفره نمی‌داد!

یا اگر ما می‌توانستیم به جای واردات دستگاه‌های تولید برق از زباله، دستگاه تولید برق ازفحش وارد می‌کردیم و توسط برنامه‌نویسان کشورمان فحش‌های اصیل فارسی را جایگزین فحش‌های سوسولی کشور مبدأ می‌کردیم، می‌توانستیم در صنعت برق خودکفا بشویم و با پول صادرات برق جریمه‌های فیفا و کنفدراسیون را هم بدهیم! شما تصور بکنید اگر می‌شد نوع کوچک و خودرویی این دستگاه را می‌ساختیم، دیگر نیازی به باتری خودرو نبود! ما که از صبح تا شب پشت فرمان داریم به همدیگر فحش می‌دهیم! به ترافیک فحش می‌دهیم، به اخبار رادیو فحش می‌دهیم! به جناب سروان… انتقاد می‌کنیم! خب دیگر ماشین، باتری می‌خواست چیکار! هرموقع نیاز به برق بود، یک فحش به فحش می‌کردیم و ماشین روشن می‌شد! اگر هم نشد به یکی می‌گوییم ماشین را هول بدهد، می‌زدیم دنده دو! کلاچ را می‌گرفتیم و یه فحش کشدار می‌دادیم، ماشین روشن می‌شد!

حتی به نظر من توی هر اداره، به جای صندلی انتظار، باید بیست تا دوچرخه درجا بگذارند! یک دینام هم به آن وصل شود و با یک سیم وصل شود به اداره برق! هر ارباب رجوعی که می‌آید، بفرستندش روی این دوچرخه‌ها! بگویند پارو بزن! ویراستار عزیز! پا نه! پارو! کارمند اداره خودش می‌داند پاروزدن یعنی چه! با این وضع کارکردن و پاروزدن کارمندان در ادارات و معطلی ارباب رجوع، ما می‌توانیم کلی برق تولید کنیم! گذشته از این‌ها شما هم حتما درتلگرام و لابه‌لای فیلم‌های… آموزشی زیادی که می‌بینید، نظرات آن دانشمند محترمه را هم درباره اشعه ساطع‌شده ازموی خانوم‌ها دیده‌اید و شنیده‌اید! البته ما که در مملکت شُل حجاب نداریم و این هزاران کارمند و ون گشت ارشاد فقط در راستای ایجاد شغل طبق برنامه پنج‌ساله است!

یک کلام هم برای مخالفان دولت بگویم شاد شوند! اگر واقعا وعده‌های آقای روحانی درباره رفع تحریم‌ها درست بود و الان ما می‌توانستیم دستگاه تولید برق از بغض مردم یا دستگاه تولید برق از شر و ور را وارد کنیم، الان این‌قدر از برنامه ماه عسل یا تزهای پزشکی امیر تتلو ناراحت نمی‌شدیم! ولی عجالتا همان دستگاه تبدیل فحش به برق را بسازید! دراین مملکت بیشتر به کار می‌آید!


منبع: برترینها

زنبورهایی که به جای شهد گل اشک و عرق میخورند!

وبسایت تابناک با تو: اگر طبیعت تاکنون با قدرت شگفت انگیز خود شما را مات و مبهوت نکرده است، پس با گزارش امروز همراه باشید. شاید طبیعت اینبار با نشان دادن چهره‌ی جدیدی از خود شما را متعجب کند!

زنبورهایی که به جای شهد گل اشک و عرق میخورند!

زنبورهای که به جای شهد گل، از اشک و عرق انسان تغذیه می‌کنند!

دانشمندان در چند سال اخیر یک گونه از زنبور‌ها را کشف کرده اند که کاملا با زنبورهایی که در دامان طبیعت دیده ایم فرق دارند.

این زنبور‌ها برای تولید عسل تمایلی به چشیدن شهد گل‌های شیرین ندارند، آن‌ها رطوبت چشم انسان‌ها شامل اشک و عرق آن را به عنوان منبع تغذیه‌ای خود انتخاب کرده و با آن زندگی می‌کنند.

زنبورهایی که به جای شهد گل اشک و عرق میخورند!

شاید به نظرتان بیاید که وقتی این نوع زنبور بر روی چشم انسان بنشیند، باعث ایجاد گزِش و یا خارش خواهد شد، اما این طور نیست، هیچ حالت دردناکی وجود ندارد.

زنبورهای یاد شده خیلی نرم و آهسته و بی آنکه متوجه شوید روی پلک چشمان و اطراف آن می‌نشینند. بنا به گزارش انجمن حشرات “کانزاس” حتی با بستن چشم‌ها هم این زنبور‌ها دست از سر ما بر نخواهند داشت. این زنبور‌ها آنقدر کارشان را خوب بلدند و آرام روی پلک‌ها جا خوش می‌کنند که انسان قادر به درک حضور آن‌ها روی پلک و مناطق اطراف آن نخواهد شد، مگر این که در آینه آن‌ها را ببیند.

زنبورهایی که به جای شهد گل اشک و عرق میخورند!

اما اگر دسته‌ای از این زنبور‌ها روی چشم‌ها بیایند آنگاه چه خواهد شد؟! در این موقع نتیجه به اندازه‌ی مورد پیش جالب و رضایت بخش نخواهد بود. هجوم تعداد زیادی از این زنبور‌ها به چشم باعث ریزش شدید اشک از چشم‌ها خواهد شد.

البته نگران نباشید این زنبور‌ها با نام علمی “لیسوتریگونا” lisotrigona فقط در تایلند زندگی می‌کنند و در حیاط خانه‌ی شما و یا پارک محل زندگیتان وجود ندارند. حتی در آمریکا و اروپا هم نمونه‌ای از آن‌ها یافت نشده است.

زنبورهایی که به جای شهد گل اشک و عرق میخورند!

اما چرا این زنبور‌ها به چشم انسان تمایل دارند، در پاسخ باید گفت که پروتئین موجود در اشک انسان از یک سو و نمک موجود در عرق و رطوبت موجود در آن‌ها باعث جذب زنبورهای “لیسوتریگونا” می‌شود. بعضی از انواع زنبور‌ها در نیویورک هم به جای چشیدن شهد گل‌ها از مواد غذایی دارای نمک تغذیه می‌کنند و بر روی عرق عابران خیابان‌ها می‌نشینند.

زنبورهایی که به جای شهد گل اشک و عرق میخورند!

با وجود این که دانشمندان تلاش کرده اند تا با قرار دادن گوشت یا پنیر توجه زنبورهای “لیسوتریگونا” را به خود جلب کنند، اما این زنبور‌ها همچنان به اشک چشم و عرق انسان‌ها تمایل دارند. تن‌ها راه دور کردن این زنبور‌ها پلک زدن مداوم است، به طوریکه این زنبور‌ها جایی برای استقرار نخواهند داشت و مأیوسانه از روی پلک چشمان شما بلند خواهند شد.
منبع: برترینها

این بیمارستان به درد ساخت فیلم ترسناک می‌خورد! (عکس)

بیمارستان هوکایدو (Hokkaido) در ژاپن گرچه چندین دهه است که متروکه مانده، اما وسایلی که در زمان فعالیت این بیمارستان در آن وجود داشت همچنان دست نخورده باقی است و انگار جراحان در همین وضعیت همچنان مشغول کار و جراحی هستند.


منبع: عصرایران

نقاشی های آرامش بخش با کاردک (+عکس)

او شروع به نقاشی آنچه واقعا می خواست از الهامات شخصی خود پرداخت و سرانجام توانست دید و توانایی هنری خود را کشف کند. به لطف نمایش اینترنتی نقاشی هایش، آفرمو در نمایش های تلویزیونی مختلفی شرکت کرد.

لئونید آفرمو هنرمند امپرسیونیست مدرن تنها با کاردک و رنگ روغن کار می کند. او بااستفاده از تکنیک منحصربفرد نقاشی با کاردک خود نقاشی هایی از میلیون ها رنگ درخشان خلق می کند. آفرمو یکی از معدود هنرمندانی است که آثارش را منحصرا اینترنتی به فروش می رساند و نمایشگاه های کمی برگزار می کند و فروشندگان و گالری ها را در فروش آثارش دخالت چندانی نمی دهد.
 
قبل از پیشرفت فروش آنلاین، آفرمو هنرمند پرتلاشی بود. او در اوایل دهه ۱۹۹۰ عمدتا با آبرنگ و اکریلیک کار می کرد و آنچه مردم می خریدند را با آزادی هنری بسیار کم نقاشی می کرد. در سال ۱۹۹۴ که در ناامیدی شدید به سر می برد، پسر ۱۶ ساله او دیمیتری سعی کرد آثارش را خانه به خانه در محله شان بفروشد. این کار بسیار موثر بود و او توانست آثار بیشتری بفروشد، نقاشی کند و پول بیشتری نسبت به به فروش آن ها به گالری به دست آورد. در یک سال آفرمو توانست پول کافی برای باز کردن گالری و قاب فروشی خودش را به دست آورد.
در سال ۲۰۰۴ پسر لئونید با فروش آنلاین آشنا شد. آن ها سعی کردند نقاشی های او را از این طریق بفروشند و نتیجه مثبت گرفتند. نقاشی ها به قیمت صدها و گاهی هزاران دلار فروخته می شدند و همه چیز بدون استثنا فروخته می شد. برای اولین بار آفرمو فرصت این را پیدا کرد که آنچه واقعا می خواست را نقاشی کند. در این نقطه بود که سفر هنری واقعی آغاز شد.

او شروع به نقاشی آنچه واقعا می خواست از الهامات شخصی خود پرداخت و سرانجام توانست دید و توانایی هنری خود را کشف کند. به لطف نمایش اینترنتی نقاشی هایش، آفرمو در نمایش های تلویزیونی مختلفی شرکت کرد. هنر او توسط روانشناسان و روانپزشکان قابل توجه، آرام بخش و تسکین بخش شناخته شد و از نقاشی های او در روش های درمانی مختلف روانشناسی و روانپزشکی استفاده می کردند. نقاشی ها او نه تنها در مجله های هنری بلکه در مجله های مختلف پزشکی و سلامتی به عنوان نمونه هایی از نقاشی های کاهنده استرس چاپ شد.


منبع: عصرایران

طنز؛ درد بی‌درمان

علی رمضان در نوشت:

همان سر شب که کمرم شروع کرد به خاریدن، فهمیدم یک چیزیم شده ولی به روی خودم نیاوردم. خدا خدا می‌کردم پشه باشد. از آنجایی که اتاق نداشتم، مجبور بودم همان وسط هال دستم را به زور برسانم به کمرم و دایم مواظب بودم که کسی توی آن وضعیت مضحک من را نبیند. اگر پدرم می‌فهمید گیر می‌داد چه غلطی کردی که این‌طور شده و هر دلیلی هم که می‌آوردم جلوی کتک خوردنم را نمی‌گرفت. برای همین مدام منتظر بودم تا حواس بقیه پرت شود. شانس آوردم که آن شب دیدنی‌ها داشت. آقای مجری که آمد، دیگر همه زل زدند به تلویزیون و من با خیال راحت مشغول خاراندن خودم شدم.

آنقدر پشتم را خاراندم که روی پیراهنم لکه‌های خون نشت می‌کرد. منطقه‌ خارش هم تا پشت گردنم رسیده بود.  می‌دانستم دلیلش هرچه بود ربطی به پشه نداشت. اگر داخل کندوی پشه‌ها هم می‌افتادم، اینقدر نیش نمی‌خوردم. جرأت نداشتم به بابا یا مامان چیزی بروز بدهم.

بیماری پوستی چیزی نبود که با قرقره کردن آب نمک حل شود و هزینه‌ زیادی برای خانواده می‌تراشید.  مثل هر شب جایمان را پشت‌بام پهن کردیم. همین که خواب بقیه سنگین شد، رفتم پشت‌بام بغلی سراغ سالار. زیر توری پشه‌بند داشت خودش را می‌خاراند. اصغر و فریبرز هم همان‌جا بودن و در حال خارش. وضع ترسناکی بود. فهمیدم هر درد بی‌درمانی که دارم، منبعش یکی از همین چرک‌هاست. متهم ردیف اول هم اصغر بود که با آب و صابون و حمام سر جنگ داشت. همیشه تنش، بوی پا می‌داد.

معلوم شد که این بحث عامل اصلی را قبلا خودشان با هم کرده‌اند. هیچ‌کس هم زیربار نرفته بود. آنقدر لای هم لولیده بودیم که نمی‌شد فهمید این مرض از کجا آمده. هر روز بعد از آبتنی داخل کانال، همه با یک لنگ خودمان را خشک می‌کردیم. تازه آن لنگ هم در طول روز، دور گردن همه‌مان می‌چرخید. آنقدر سرخوش بودیم که عرقگیر همدیگر را جابجا می‌پوشیدیم. شب‌ها توی رخت‌خواب هم می‌خوابیدیم. حالا هم همه با هم، داشتیم می‌خاراندیم.

آن وقت‌ها تنها مرضی که همه اسمش را بلد بودیم، ایدز بود. تلویزیون می‌گفت تازه آمده و هرکه بگیرد می‌میرد.

اینطوری بود که نتیجه گرفتیم، ایدز گرفتیم و داریم می‌میریم. آقای اخبارگو هم نگفته بود این لامصب چطور می‌آید و چطور می‌کُشد. فقط گفته بود درد بی‌درمان است. آن هم روی یک مشت تصویر از مریض‌های بدبخت و بیچاره‌ای که روی تنشان پر از جوش بود و دیگر حتی حال خاراندن هم نداشتند. بی‌ برو برگرد ایدز گرفته بودیم.

چند روزی گذشت و چندباری داخل خانه، مچم را موقع خاراندن گرفته بودند. کتک مفصلی هم خوردم. بعد از آن می‌رفتم داخل کوچه و یک جای دنج برای خودم گیر می‌آوردم و آنقدر می‌خاراندم که اشکم درمی‌آمد. بعد کم‌کم، جوش‌ها بیشتر پخش شدند. از دور ناف، زیر بغل تا لای انگشت‌ها و کف دست. سر تا پایم می‌خارید. دیگر داشتم دیوانه می‌شدم که سالار را دیدم. نمی‌خارید. لعنتی خوب خوب شده بود. آدرس دکترش را گرفتم. مثل همه‌ چیزهای خوب دیگر پولی بود.

رفتم سراغ پس‌انداز برادرم زیر فرش و آنقدری که پول ویزیت و داروی سالار شده بود را برداشتم. می‌دانستم وقتی برگردم، شاید خوب شده باشم اما حتما خواهم مرد. برادرم پس‌اندازش را با خون دل جمع کرده بود و برایش خون می‌ریخت. به هرحال خارش دیگر امانم را بریده بود. حاضر بودم بمیرم، به شرط آنکه لحظه‌ آخر هیچ‌جایم نخارد. رفتم دکتر. برگشتم خانه. کتک وحشتناکی خوردم. خارش خوب شد. جای زخم‌ها ماند.


منبع: برترنها

نقاشی های آرامش بخشی که با کاردک کشیده شده اند

برترین ها: لئونید آفرمو هنرمند امپرسیونیست مدرن تنها با کاردک و رنگ روغن کار می کند. او بااستفاده از تکنیک منحصربفرد نقاشی با کاردک خود نقاشی هایی از میلیون ها رنگ درخشان خلق می کند. آفرمو یکی از معدود هنرمندانی است که آثارش را منحصرا اینترنتی به فروش می رساند و نمایشگاه های کمی برگزار می کند و فروشندگان و گالری ها را در فروش آثارش دخالت چندانی نمی دهد.

قبل از پیشرفت فروش آنلاین، آفرمو هنرمند پرتلاشی بود. او در اوایل دهه ۱۹۹۰ عمدتا با آبرنگ و اکریلیک کار می کرد و آنچه مردم می خریدند را با آزادی هنری بسیار کم نقاشی می کرد. در سال ۱۹۹۴ که در ناامیدی شدید به سر می برد، پسر ۱۶ ساله او دیمیتری سعی کرد آثارش را خانه به خانه در محله شان بفروشد. این کار بسیار موثر بود و او توانست آثار بیشتری بفروشد، نقاشی کند و پول بیشتری نسبت به به فروش آن ها به گالری به دست آورد. در یک سال آفرمو توانست پول کافی برای باز کردن گالری و قاب فروشی خودش را به دست آورد.

در سال ۲۰۰۴ پسر لئونید با فروش آنلاین آشنا شد. آن ها سعی کردند نقاشی های او را از این طریق بفروشند و نتیجه مثبت گرفتند. نقاشی ها به قیمت صدها و گاهی هزاران دلار فروخته می شدند و همه چیز بدون استثنا فروخته می شد. برای اولین بار آفرمو فرصت این را پیدا کرد که آنچه واقعا می خواست را نقاشی کند. در این نقطه بود که سفر هنری واقعی آغاز شد.

او شروع به نقاشی آنچه واقعا می خواست از الهامات شخصی خود پرداخت و سرانجام توانست دید و توانایی هنری خود را کشف کند. به لطف نمایش اینترنتی نقاشی هایش، آفرمو در نمایش های تلویزیونی مختلفی شرکت کرد. هنر او توسط روانشناسان و روانپزشکان قابل توجه، آرام بخش و تسکین بخش شناخته شد و از نقاشی های او در روش های درمانی مختلف روانشناسی و روانپزشکی استفاده می کردند. نقاشی ها او نه تنها در مجله های هنری بلکه در مجله های مختلف پزشکی و سلامتی به عنوان نمونه هایی از نقاشی های کاهنده استرس چاپ شد.

نقاشی های آرامش بخشی که با کاردک کشیده شده اند
نقاشی های آرامش بخشی که با کاردک کشیده شده اند 


منبع: برترنها

تبدیل بزرگراه متروکه سئول به یک پارک هوایی

برترین ها: یک کیلومتر از یک روگذر متروکه در قلب سئول به یک باغ شهری با بیش از ۲۴۰۰۰ گل، درختچه و درخت تبدیل شده است. این روگذر در سال ۱۹۷۰ برای ایجاد ارتباط حمل و نقلی بین بزرگترین بازار سنتی سئول به شرق ساخته شده بود. در سال ۲۰۰۶ به دنبال بازرسی های ایمنی فشرده، شهر سئول این روگذر را که در ارتفاع ۱۷ متری قرار داشت ناامن دانست و تصمیم به تخریب و بازسازی آن گرفت. اما پس از مشاوره بیشتر با ساکنان و کارشناسان، تصمیم به بازسازی این پل به شکل یک گردشگاه عابر پیاده و یک فضای عمومی گرفته شد.

یک مسابقه طراحی در سال ۲۰۱۵ آغاز شد و یک استودیوی هلندی به نام MVRDV در آن برنده شد. این گردشگاه سئولو ۷۰۱۷ نام دارد که به معنای «به سوی سئول» و «خیابان سئول» است و ۷۰۱۷ نشان دهنده سال ساخت آن یعنی ۱۹۷۰ و سال تغییر کاربری آن به عنوان یک گردشگاه عمومی در سال ۲۰۱۷ است. این باغ هوایی علاوه بر ارائه فضای سبز در مرکز سئول، یک تجربه آموزشی نیز هست. سئولو ۷۰۱۷ یک باغ آموزشی، یک گلخانه برای پرورش گونه های آینده است. گیاهان این باغ در ظروفی با ابعاد و ارتفاع های مختلف کاشته می شوند و در گروه های خانوادگی باتوجه به الفبای کره ای مرتب می شوند. این پارک خطی به عنوان مجموعه ای از باغ های کوچک طراحی شده که هرکدام ترکیب بندی، عطر، رنگ و هویت خاص خود را دارند.


منبع: برترنها

طنز؛ حرام اندر حلال

علیرضا لبش در نوشت:

بحث رای حلال و حرام این روز‌ها داغ است. ما به موارد دیگری که حلال و حرام دارد اشاره می‌کنیم.

فیلم و سریال حلال: فیلم و سریال حلال در صدا‌و‌سیما یا تولید می‌شود یا قلپی از یک جای دیگر برداشته می‌شود و پس از جرح و تعدیل توسط صدا‌و‌سیما پخش می‌شود. مثال خوب سریال حلال وطنی، معمای شاه است که ۲۰ میلیارد هزینه شد تا به مردم ثابت شود که رژیم پهلوی، خوب نبوده است و فاسد بوده و شاه و اطرافیانش به جای اینکه به فکر مردم باشند، مدام بیلیارد بازی می‌کنند، نتیجه‌ای که مردم سال ۵۷ به آن رسیده بودند که انقلاب کردند.

مثال خوب فیلم و سریال حلال خارجی، فیلم‌های هالیوودی است که بدون پرداخت کپی‌رایت یا حق مولف هر روز در عید و عزا با جرح و تعدیل از شبکه‌های داخلی پخش می‌شود؛ البته دوستان در تلویزیون آن‌قدر تغییرات در اصل سریال ایجاد می‌کنند که سازنده سریال هم دیگر سریال خودش را تشخیص نمی‌دهد و در بعضی مواقع سریال را دوباره به یک اسم دیگر به سازنده‌اش می‌فروشند که این حلال اندر حلال است.

موسیقی حلال: قطعا وقتی بحث از موسیقی حلال می‌شود، معیارش امیرحسین مقصودلو یا همان تتلوی خودمان است. موسیقی هی جیگیلی جیگیلی جیگیلی معیار شناخت موسیقی برتر است. هر چقدر موسیقی جیگیلی‌تر باشد، حلال‌تر است.

اخبار حلال: پیش از این خبرگزاری‌هایی که اخباری مبنی بر بیکاری و نابودی اقتصاد و بنیان‌های خانواده در غرب را مخابره می‌کردند، خبرگزاری‌های حلال بودند، اما این روز‌ها خبرگزاری‌هایی که اخباری مبنی بر بیکاری و گرانی و نابودی بنیان‌های اقتصادی و خانواده و مرگ بر کشور یونسکو را مخابره می‌کنند، جزو خبرگزاری‌های حلال هستند.

مسابقات ورزشی حلال: مسابقاتی حلال هستند که تماشاگر تلویزیونی صحنه رد شدن توپ از کنار دروازه یا تشویق یک تماشاگر تنهای بی‌مورد را هزاران‌بار در طول مسابقه مشاهده کند، طوری که کلا روند بازی از دستش در برود و به همه تماشاگران مورددار حاضر در ورزشگاه بد و بیراه بگوید.

پول کاسبی حلال: پول کاسبی حلال متعلق به ترامپ است که با آوردن زن و دخترش به عربستان و رقصیدن با پادشاه عربستان پول میلیاردی فروش اسلحه به عربستان را حلال کرد. پادشاه عربستان بعد از رقص شمشیر با دیدن دختر ترامپ گفت: حلالت باشه. نوش جونت.

پنالتی حلال: پنالتی‌ای حلال است که زننده آن مهدی طارمی باشد.


منبع: برترینها

کوهی که آدم می خورد!

برترین ها: در جنوب غربی بولیوی در بالای یکی از بلندترین شهرهای جهان، قله مخروطی شکل «کرو ریکو» به نام کوه غنی قرار دارد. این نام به دلیل مقادیر عظیم نقره موجود در آن به این کوه داده شده است. اسپانیایی ها فکر می کردند کل کوه از سنگ معدن نقره ساخته شده است. در سال ۱۵۴۵ یک شهر معدنی کوچک در پای این کوه به وجود آمد و حدود ۳ میلیون نفر از مردم بومی مجبور بودند در این معادن کار کنند و صدها هزار نفر تلف شدند یا از کار زیاد، گرسنگی و بیماری کشته شدند.

حدود پنج قرن بعد، به نظر می رسد شرایط کمی تغییر کرده است. ده ها مرد و پسرجوان هنوز در این معادن از فروریختن غارها می میرند. قرن ها استخراج و هزاران سوراخی که در این کوه به وجود آمده آن را ناپایدار کرده و این خطر جدی وجود دارد که کل پایین بیاید. گفته می شود حدود ۸ میلیون نفر از قرن ۱۶ تا به حال در کرو ریکو مرده اند. هرجند تعیین تعداد دقیق افرادی که در این کوه جان خود را از دست داده اند مشکل است اما بدون شک رقم بزرگی است و به همین دلیل لقب «کوهی که آدم می خورد» را به آن داده اند. درحالیکه بسیاری در اثر حوادث جان خود را از دست می دادند، بیشترین تلفات از بیماری سیلیکوزیس، یک بیماری ریوی ناشی از تنفس گرد و غبار جانشان را از دست می دادند. این بیماری علائم مزمن برونشیت، تب، درد قفسه سینه، کاهش وزن، ضعف و در نهایت مرگ به دنبال دارد. تعداد بسیار کمی تا ۴۰ سالگی زنده می مانند و تقریبا ۱۴ زن در هر ماه بیوه می شوند.

کوهی که آدم می خورد! 


منبع: برترینها

سنجاب های دوربین به دست! (+عکس)

روزیاتو – گیرت وِگن یک عکاس حیات وحش است که به مدت ۴ سال از دنیای طبیعت عکس می گرفته و در تمام این سال ها تمرکز خود را  به عکس گرفتن از پرندگان، طبیعت و به خصوص سنجاب های قرمز معطوف داشته است. اما این بار قصد دارد اجازه دهد سنجاب ها از او عکس بگیرند!

چندی پیش که وی در حال عکس گرفتن از سنجاب ها بود، آن ها کنجکاو شده و نزدیک تر آمدند و از دوربین وی بالا رفتند. این موضوع باعث شد که وگن به آن ها اجازه دهد عکاس شوند. در ادامه می خواهیم ژست های جالبی که این سنجاب های دوست داشتنی در پشت و جلوی دوربین گرفته اند را به شما نشان دهیم.


منبع: عصرایران

این بیمارستان ژاپن به درد ساخت فیلم ترسناک می‌خورد! (عکس)

بیمارستان هوکایدو (Hokkaido ) در ژاپن گرچه چندین دهه است که متروکه مانده اما وسایلی که در زمان فعالیت این بیمارستان در آن وجود داشت همچنان دست نخورده باقی است و انگار جراحان در همین وضعیت همچنان مشغول کار و جراحی هستند.


منبع: عصرایران

طنز؛ انواع مربیان فوتبال در لیگ برتر فوتبال‌کشور

شاهین قدیانی در نوشت:

مربیان کامپیوتری: این دسته از مربیان تا میزان استفاده از کلم قرمز در سالاد بازیکنان را هم با نرم‌افزارهای کامپیوتری محاسبه می‌کنند و هر وقت قرار است تیم فوتبالی را کارشناسی کنند آنچنان آمار و نمودار روی صفحه می‌کشند که بازیکنان به یاد مرارت‌های پاس کردن ریاضی یک در دانشگاه بی‌خیال تکنیک و تاکتیک می‌شوند. برخی از مربیان این دسته مانند آن شاعری که تمام شعرهایش پشت کوهان شترش بود تمام اطلاعات خود را از لپ‌تاپ خود دارند و اگر لپ‌تاپ‌شان را برداری و بپرسی گرت بیل در کدام تیم بازی می‌کرد و پاسخ می‌دهند بیل کیه؟

مربیان به سبک پدرخوانده: این دسته از مربیان از کاریزمای خاصی برخوردارند. معمولا هم از بدنسازی و تکنیک و تاکتیک خبری نیست و در تمرین آنچنان بازیکنان را مورد لطافت‌های کلامی قرار می‌دهند که بازیکنان جهت فحش خوردن کمتر هم که شده از جان و دل مایه می‌گذارند. در تیم‌های این‌گونه از مربیان به سبک بچه‌هایی که از خانه قهر می‌کنند و می‌روند معمولا بازیکنان یاغی یافت می‌شود که در جواب لطافت‌های کلامی مربی پاسخ داده‌اند: خودتی و هفت جد و آبادت.

مربیان مقلد: این‌گونه از مربیان شنبه شب‌ها کانال الجزیره‌اسپورت را نگاه کرده و جمعه همان هفته قصد می‌کنند که تاکتیک تیم برنده را در تیم خود اعمال کنند. در برخی از مواقع که بشقاب ماهواره تکان خورده و بازی ناتمام دیده می‌شود تاکتیک این‌ها هم مانند فیلمنامه‌های اصغرفرهادی بدون ته می‌شود.

مربیان باجذبه: این‌گونه مربیان بر دو نوعند. نوع اول کلا همیشه جذبه خاصی دارند و تماشاچیان در مقابل آن‌ها را تحسین می‌کنند و می‌گویند ریشه بازیکن سالاری را از جا درآورده و بعد از مدتی که مربی با بازیکن مورد علاقه‌شان به مشکل می‌خورد از وی با عناوینی مانند عقده‌ای و چشم نداشت فلانی را ببیند پذیرایی می‌کنند.

نوع دوم مربیان با جذبه، افرادی هستند که جذبه‌شان گاهی اوقات کم زور، کار می‌کند. مثلا می‌گویند فلانی در تیم من پنالتی نمی‌زند، اما بازیکن می‌زند بعد می‌گویند خدایی این یک دانه را که زد، ولی دیگر عمرا اگر ببینید که بزند، ۳۰ دقیقه بعد بازیکن باز هم پنالتی گل می‌کند. در اواسط لیگ مربی به جان ۱۷ نسل قبل و بعدش قسم خورده که این بازیکن دیگر پنالتی نمی‌زند، ولی بازیکن تا آنجای لیگ ۱۳ پنالتی زده و ۱۶ تای آن را هدر داده است.


منبع: برترنها

عواطفی که نمی‌دانستید دارید!

مطالعه این واژگان علاوه بر اینکه یک کار علمی است، می‌تواند به درک ما از جهان کمک کند. او می‌گوید: «اگر بتوانیم به مسائل به چشم فرهنگ‌های دیگر نگاه کنیم، قطعا برخوردمان با زندگی نیز متفاوت خواهد بود.»

عواطفی که نمی‌دانستید دارید!

 
از گیگیل و وابی-سابی گرفته تا طرب؛ واژه‌های توصیف کننده احساسات در فرهنگ‌ها و زبان‌های گوناگون کم نیستند که البته نمی‌توان به سادگی برایشان “معادل بین زبانی” پیدا کرد. اما آموزش و شناخت این عواطف و تجارب به قطع به شما کمک خواهند کرد تا زندگی به مراتب موفق‌تر و بهتری داشته باشید. دیوید رابسون گزارش می‌دهد.
 
به گزارش بی بی سی انگلیسی، آیا تا به حال مبوکی-مووکی (mbuki-mvuki) [درآوردن لباس‌ها هنگام اجرای رقص سنتی] شده‌اید؟ شاید کمی کیلیگ (Kilig) [احساس لذت عصبی که هنگام صحبت کردن با شخص مورد علاقه‌تان به فرد دست می‌دهد] را تجربه کرده باشید؟ نظرتان در مورد اویتواین (Uitwaaien) [دربرگیرنده آثار احیاکننده پیاده روی در باد] چیست؟
 
این واژه‌ها که به ترتیب از زبان‌های بانتو [آفریقای مرکزی و جنوبی]، تاگالوگ [فیلیپین] و هلندی گرفته شده‌اند، هیچ معادل بین زبانی خاصی بالاخص در انگلیسی ندارند. این در حالی است که یکایک موارد فوق به تجربه‌ای دقیق اشاره دارند که در برخی زبان‌ها نادیده گرفته شده‌اند. به لطف تلاش‌های تیم لوماس، پژوهشگر دانشگاه ایست لاندن، بیشتر با کلمات مشابه واژگان فوق آشنا خواهیم شد.
 
پروژه فرهنگ‌نگاری مثبتِ تیم لوماس می‌کوشد تا ابعاد متفاوت احساسات مثبت (و البته تلخ و شیرین) در سراسر جهان را ثبت کند. هدف نهایی وی این است که بتوانیم عواطف مثبت فرهنگ‌های دیگر را زندگی‌های روزانه‌مان به کار گیریم. البته برخی از واژگان احساسی پیشتر وارد زبان‌های دیگر شده‌اند که از جمله می‌توان به واژه فریسون (Frisson) [لرزش بدن به دلیلی جز سرما] که از زبان فرانسه وارد انگلیسی شد و همچنین واژه شادن فرویده (Schadenfreude) [دگرغم‌شادی، به لذت بردن از بدبختی دیگران] که از زبان آلمانی به بسیاری از زبان‌های دیگر از جمله فارسی و انگلیسی وارده شده، اشاره کرد. اما هنوز بسیاری از این واژگان وجود دارند که معادل بین زبانی پیدا نکرده‌اند. لوماس صدها مورد از این تجارب “غیر قابل ترجمه” را تاکنون یافته است؛ او البته هنوز در آغاز کار قرار دارد.
 
وی معتقد است که با آموختن این واژه‌ها می‌توان نگاهی جامع‌تر و ظریف‌تر و البته متفاوت‌تر به زندگی داشت.
 

عواطفی که نمی‌دانستید دارید!
گیگیل (Gigil) واژه‌ای تاگالوگی است که این معنا را می‌دهد: اشتیاق غیر قابل مقاومت نسبت به نیشگون گرفتن یا فشردن کسی که بسیار برایتان عزیز و گرامی است

 
لوماس چرا شیفته این موضوع شد؟

لوماس می‌گوید که نخستین بار پس از آگاهی از مفهوم سیسو (Sisu) [اراده فوق العاده قوی در مواجهه با سختی] در زبان فنلاندی به این موضوع علاقه‌مند شد. بومیان زبان فنلاندی اما معتقدند که واژگان شجاعت، پشتکار و انعطاف پذیریِ زبان انگلیسی نمی‌توانند معنای اصلی این واژه را بیان کنند. بنابراین این واژه “غیر قابل ترجمه” است زیرا هیچ معادل مستقیم و دم دستی در دایره واژگانی زبان مقصد (در این مورد انگلیسی) وجود ندارد که بتواند دقیقا معنای همان واژه سیسو را بیان کند.
 
لوماس که از یافته‌اش بسیار خشنود شده بود، به دنبال مثال‌های بیشتر رفت و در این زمینه تقریبا با تمام خارجی‌های اطرافش گفتگو کرد تا پیشنهادهای دیگری را نیز به فهرستش اضافه کند. نخستین یافته‌‎ای پژوهش لوماس سال گذشته در ژورنال روانشناسی مثبت منتشر شد. بسیاری از واژگان به احساسات خاص و بسیار مثبت اشاره داشت که هر یک در موقعیتی متفاوت مورد استفاده قرار می‌گیرند:

    دسبوندار (Desbundar) – پرتغالی: کنار گذاشتن ممنوعیت‌ها حین سرگرمی
    طرب (Tarab) – عربی: حالت موسیقایی به وجد آمدن یا افسون شدن
    شینرین-یوکو (Shinrin-youku) – ژاپنی: احساس آرامش ناشی از حمام کردن در جنگل، به صورت استعاری یا واقعی.
    گیگیل (Gigil) – تاگالوگ، فیلیپین: اشتیاق غیر قابل مقاومت نسبت به نیشگون گرفتن یا فشردن کسی که بسیار برایتان عزیز و گرامی است
    یوآن بی (Yuan bei) – چینی: حس موفقیت کامل و بدون نقص
    ایکتسوآرپوک (Iktsuarpok) – اینوئیت [گروهی از مردم بومی در مناطقی از آمریکا، کانادا و گرینلند]: به نوع انتظاری اشاره دارد که شخص منتظر کسی است و مدام بیرون را بررسی می‌کند تا ببیند آیا آن‌ها رسیده‌اند یا خیر

عواطفی که نمی‌دانستید دارید!
 وابی-سابی: نوعی تعالی تیره و متروک بر محور ناپایداری و نقص در زیبایی
 

اما در فهرست لوماس واژگان پیچیده‌تری نیز وجود داشتند که حوزه معنایی تلخ و شیرینی را در برمی‌گیرند:

    ناتسوکاشی (Natsukashii) – ژاپنی: حس نوستالژیک برای گذشته، که خاطرات خوشایندش لذت بخش است اما همزمان ناراحتی که دیگر وجود ندارد.
    وابی-سابی (Wabi-sabi) – ژاپنی: نوعی تعالی تیره و متروک بر محور ناپایداری و نقص در زیبایی
    سوآداده (Suadade) – پرتغالی: یک اشتیاق مالیخولیایی یا نوستالژیک برای شخص، مکان یا چیزی که به صورت مکانی یا زمانی دور باشد؛ انتظار مبهم و خواب آلود برای پدیده‌ای که حتی ممکن است وجود نداشته باشد
    سهنسوخت (Sehnsucht) – آلمانی: آرزوهای ابدی؛ اشتیاق شدیدی برای حالات و درک‌های متفاوت از زندگی، حتی اگر دست نیافتنی باشند

علاوه بر دو دسته فوق، فرهنگ نگاری لوماس شامل واژگان مربوط به ویژگی‌ها و رفتارهای فردی است که در طولانی مدت میزان رفاه اشخاص را تعیین و روش‌های ارتباط گیری با دیگران را مشخص می‌کنند:

    دادیری (Dadirri) – بومیان استرالیا: کُنش معنوی و عمیق گوش دادن که همراه با احترام و تامل فراوان باشد
    پیهنتاگیو (Pihentagyú) – مجارستان: معنای تحت‌اللفظی این واژه “دارای مغز آرام” است اما به اشخاص تیزهوشی اشاره دارد که می‌توانند سریع به لطیفه‌ها یا راه‌حل‌های پیچیده دست پیدا کنند
    دسنراسکانکو (Desenrascanço) – پرتغالی: زمانی که شخص خودش را از یک موقعیت دردسرساز جدا می‌کند
    سوخا (Sukha) – سانسکریت: شادی واقعی و ماندگار که مستقل از شرایط به وجود آمده است
    اورندا (Orenda) – هورون [آمریکای شمالی]: قدرت اراده انسان برای تغییر جهان در مواجهه با نیروهای قدرتمند مانند سرنوش

عواطفی که نمی‌دانستید دارید!
ایکتسوآرپوک: به نوع انتظاری اشاره دارد که شخص منتظر کسی است و مدام بیرون را بررسی می‌کند تا ببیند آیا میهمانانش رسیده‌اند یا خیر  

 
البته لوماس شخصا اعتراف کرده که توضیح بسیاری از این واژه‌ها فقط به واژه اصلی نزدیک بوده و معنای کاملش را نمی‌رساند. وی می‌‎گوید: «پروژه در حال پیشرفت است و من همواره دارم توضیح واژگان موجود را اصلاح می‌کنم.»
 
به عقیده لوماس، مطالعه این واژگان علاوه بر اینکه یک کار علمی است، می‌تواند به درک ما از جهان کمک کند. او می‌گوید: «اگر بتوانیم به مسائل به چشم فرهنگ‌های دیگر نگاه کنیم، قطعا برخوردمان با زندگی نیز متفاوت خواهد بود.»


منبع: برترینها

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (۲)

در بخش اول از لیست معماهای حل نشده به بررسی ۱۰ مورد از عجیب‌ترین سوال‌های بی‌پاسخی که ذهن بشریت را به خود مشغول کرده‌اند، پرداختیم. در ادامه به بررسی بخش دوم این لیست می‌پردازیم.

از ابتدای تاریخ تاکنون تلاش علم بر این بوده که توضیحاتی منطقی و عقلانی برای اتفاقات طبیعی ارائه دهد. پدیده‌هایی که در نگاه اول رمزآلود و غیرقابل درک هستند، اما بعد از تحلیل علمی و رمزگشایی تبدیل به پدیده‌هایی قابل‌فهم و عادی می‌شوند؛ هزاران سال پیش با دیدن رعد و برق در آسمان به وجد می‌آمدیم، می‌ترسیدیم و آن را به غضب خدایان نسبت می‌دادیم، اما پس از تلاش فراوان دانشمندان به توضیحی علمی برای آن دست یافتیم که بیشتر با عقل جور در می‌آید. معمای دیروز به دانش امروز مبدل شد. البته همچنان معماهای حل نشده ای وجود دارند که تا امروز توضیحی منطقی و علمی برای آن‌ها ارائه نشده است.

۱۱٫ جهت گاوها در هنگام چرا

مورد یازدهم از فهرست معماهای حل نشده مربوط به دنیای پر رمز و راز حیوانات است؛ حتما تاکنون پیش آمده که گاوها را در هنگام چرا کردن دیده باشید، اما شاید متوجه نشده‌اید که این پستانداران در هنگام خوردن، در جهت شمال یا جنوب جغرافیایی قرار می‌گیرد. جالب است بدانید که دانشمندان تا قبل از دسترسی به تکنولوژی‌های ماهواره‌ای و تصاویری مانند عکس‌های گوگل ارث، متوجه این پدیده نشده بودند.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (2)

گاوها تنها حیواناتی نیستند که رفتارهایی وابسته به جهات جغرافیایی دارند، اما دلیل این اتفاق چیست؟

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (2)

نظریه‌های مختلفی برای توجیه علمی این رفتار که موش‌های صحرایی برهنه هم آن را بروز می‌دهند، ارائه شده، اما دلیل اصلی هنوز روشن نیست. یکی از نظریه‌ها ادعا می‌کند که گاوها قادر به تشخیص میدان مغناطیسی زمین هستند و تئوری دیگری هم جهت باد را به عنوان دلیل معرفی می‌کند؛ از آنجایی که بادها به ندرت مستقیما از سمت شمال یا جنوب وزیده می‌شوند، می‌توان توجیه کرد که چون گاوها وزیدن باد در صورتشان را در هنگام چرا دوست دارند، در جهتی که باد کمتری می‌ورزد، می‌ایستند. البته برخی هم دلیل این رفتار گاوها را علایق شخصی عنوان می‌کنند!


۱۲٫ خُرخُر گربه‌ها

اگر گربه خانگی دارید و یا به اندازه کافی با گربه‌ها سر و کار داشته‌اید، میدانید که این حیوانات خُرخُر می‌کنند. شاید فکر کنید که دلیل این صدای عجیب احساس رضایت باشد، اما اشتباه می‌کنید؛ هنوز هیچ توضیح قابل قبولی در مورد دلیل خرخر کردن گربه‌ها و حتی نحوه بروز این رفتار مطرح نشده است.

خرخر کردن که بین گربه‌سانان مختلف، از گربه‌های خانگی تا گربه‌های کوهستانی و یوزپلنگ‌های وحشی، مشترک است، به خوشنودی این حیوانات مربوط نیست؛ بسیاری از گربه‌ها در هنگام ترس و ناراحتی هم این صدا را تولید می‌کنند. شاید دلیل این کار ایجاد نوعی آرامش و تسکین درونی باشد.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (2)

شروع خرخر از مغز گربه است؛ این حیوانات پشمالو با استفاده از دیافراگم و عضلات حنجره خود، صدای لطیفی در هنگام دم و بازدم تولید می‌کنند. اما دلیل فیزیکی این صدا معما نیست؛ معمای اصلی نحوه تولید و کنترل خرخر توسط سیستم عصبی مرکزی گربه‌سانان است. موضوع دیگری که این مورد را جزو معماهای حل نشده قرار می‌دهد، بروز این رفتار در حیوانات دیگری مانند خوکچه هندی، راکون، کفتار و خدنگ است؛ این حیوانات هم برای نشان دادن رضایت خرخر نمی‌کنند.

این معما که یکی از بزرگ‌ترین ابهامات قلمرو حیوانات است، از قرن ۱۹ تاکنون بی‌پاسخ مانده است.


۱۳٫ خمیازه

گونه‌های جانوری دیگری علاوه بر انسان‌ها، از ابتدای تولد خمیازه می‌کشند؛ اما دلیل این اتفاق چیست؟ شاید باورتان نشود ولی دانشمندان هم اطلاعات بیشتری در این زمینه ندارند. موضوع دیگری که درک خمیازه را پیچیده‌تر می‌کند، مسری بودن این رفتار میان موجودات اجتماعی مانند انسان‌ها، سگ‌ها و میمون‌ها است.

ممکن است تصور کنید که خمیازه نشانه‌ای از خستگی و نیاز بدن به مقادیر بیشتر اکسیژن است، اما در کمال تعجب، این رفتار هیچ تاثیری در مقدار اکسیژن بدن، فشار خون و ضربان قلب ندارد.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (2)

شاید مغز از طریق دهان‌دره می‌خواهد وقوع اتفاق خاصی را گزارش کند، اما چه اتفاقی؟

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (2)

یکی از تئوری‌های مطرح‌شده در رابطه با این مورد از معماهای حل نشده ، دلیل را به مغز ربط می‌دهد؛ برخی از پژوهشگران معتقدند که بدن با خمیازه کشیدن مغز را خنک می‌کند. در یک آزمایش افرادی که یک جسم سرد را بر روی سر خود نگه داشته بودند، تنها ۹ درصد از زمانِ شاخص خمیازه کشیدند، در حالی که این عدد برای افرادی که جسم گرمی را نزدیک به مغز خود نگه داشته بودند، ۴۱ درصد بود.

به نظر توجیهی منطقی است، ولی دلیل مسری بودند این رفتار چیست؟ تحقیقات نشان می‌دهند که ۷۰ درصد افراد وقتی شخص دیگری را در حال خمیازه کشیدن می‌بیند، خود نیز خمیازه می‌کشند. حتی نگاه کردن به یک عکس و یا خواندن مطلبی در مورد خمیازه می‌تواند محرک این عمل باشد؛ شاید همین حالا که در حال خواندن این مطلب هستید، یک خمیازه بکشید!


۱۴٫ دست نوشته های ووینیچ

مورد بعدی از لیست معماهای حل نشده که به نام مرموزترین کتاب خطی دنیا هم شناخته می‌شود، مجموعه‌ای از دست‌نوشته‌هاست که دانشمندان قادر به ارائه هیچ توضیحی در مورد آن نیستند. تاریخ نگارش کتاب با توجه به مواد استفاده‌شده به قرن پانزدهم برمی‌گردد، اما زبان نگارش توسط هیچ یک از تاریخ‌دانان قابل‌شناسایی نیست. مبهم‌تر از نوشته‌های کتاب هم تصاویری هستند که در میان نوشته‌ها رسم شده‌اند؛ برخی از این تصاویر مربوط به گیاهان می‌شوند که معتبرترین گیاه شناسان هم قادر به شناسایی آن‌ها نیستند.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (2)

با توجه به زمان نگارش دست‌نوشته‌های ووینیچ (Voynich Manuscript) و شرایط علم گیاه‌شناسی در آن زمان، وجود تصاویر گیاهان ناشناخته هیچ توجیهی ندارد.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (2)

این کتاب که شامل شش بخش کیهان‌شناسی، ستاره‌شناسی، بیولوژی، داروسازی، گیاه‌شناسی و دستورالعمل است، در تمامی صفحات پنچ بخش اول دارای تصاویر و نقاشی‌های مختلفی بوده و در بخش ششم، فقط حاوی متن است؛ هر کدام از بخش‌ها هم حاوی تصاویر و سبک‌های نوشتاری متفاوتی هستند.

اینطور که به نظر می‌رسد، نوشته‌های بخش ششم هم از سمت چپ به راست بوده که این سبک نوشتاری، در اکثر تمدن‌های غربی مشترک است؛ این بخش پاراگراف‌بندی شده است، اما هیچ نوع نشانه‌گذاری در آن استفاده نشده و با توجه به الگوهای مبهمی که در نوشته‌ها تشخیص داده می‌شود، نوع نگارش بسیار مشابه نگارش مدرن است. با وجود تمامی این اطلاعات در مورد کتاب ووینیچ، بیش از یک قرن است که هیچ کس موفق به تفسیر متن و مشخص کردن پیامی که قصد انتقال آن وجود دارد، نشده است.


۱۵٫ منطقه سکوت

هرچند وقت یک‌بار کمی سکوت برای هر انسانی آرامش‌بخش است، اما یافتن مکانی ساکت برای پیدا کردن آرامش، گاهی آنقدرها هم ساده نیست. در همین رابطه، مورد پانزدهم از فهرست معماهای حل نشده منطقه سکوت (Zone of Silence) نام دارد که در صحرای چواوا (Chihuahua) مکزیک واقع شده است؛ در این مکان دریافت هرگونه سیگنال رادیویی و تلویزیونی ممکن نیست! بهترین حدس دانشمندان هم در مورد بلاک شدن سیگنال‌ها در این منطقه، مربوط به عوامل طبیعی مانند خواص مغناطیسی زمین می‌شود.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (2)

اما نبود هیچ نوع سیگنال رادیویی و تلویزیونی تنها معمای این منطقه نیست.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (2)

یکی دیگر از ویژگی‌های رمزآلود منطقه سکوت، به سال ۱۹۷۰ برمی‌گردد؛ در آن سال، موشکی که از سوی یک پایگاه نظامی آمریکایی پرتاب شده بود، در این منطقه با زمین برخورد کرد. تا این بخش از مسئله مورد عجیبی دیده نمیشود، اما نکته اینجاست که هدف اصلی پرتاب موشک، برخورد با هدفی در ۶۵۰ کیلومتری مکانی که با آن اصابت کرد، بود. پس از متلاشی شدن تقویت‌کننده موشک زحل در یکی از ماموریت‌های آپولو هم بخش‌هایی از لاشه‌ها در این مکان سقوط کردند. علاوه تمام این‌ها، بزرگ‌ترین شهاب‌سنگ شناخته ‌شده‌ای که تاکنون وارد اتمسفر زمین شده هم در منطقه سکوت به زمین اصابت کرده است.

جالب است بدانید که منطقه سکوت در راستای مدار رأس‌السرطان است؛ درست مثل مثلث معروف برمودا که به اعتقاد بسیاری، بزرگ‌ترین معمای حل نشده تاریخ است.


۱۶٫ مهاجرت پروانه شهریار

دانسته‌های دانشمند در مورد انگیزه رفتارهای مختلف حشرات بسیار محدود است؛ به خصوص وقتی صحبت از پروانه شهریار (Monarch Butterfly) در میان باشد. بخشی از توجهی که این پروانه‌ها به خود جلب می‌کنند، مربوط به ظاهر زیبا و ترکیب رنگی نارنجی و مشکی آن‌هاست، اما عمده دلیل کنجکاوی محققان در مورد این گونهی جانوری به الگوهای مهاجرتی آنها مربوط می‌شود.

این حشرات پرنده که سفر خود را از مرکز و شرق آمریکا شروع کرده و در منطقه کوچکی در مرکز مکزیک توقف می‌کنند، در هر مهاجرت فقط بر روی یک دسته مشخص از درختان این منطقه به سفر خود پایان می‌دهند؛ اما این ماجرا وقتی جالب می‌شود که بدانید مهاجرت پروانه شهریار هرسال اتفاق نمی‌افتاد و هر نسل از این موجودات کوچک هم کوچ نمی‌کنند. این اتفاق عجیب هر پنج نسل یک‌بار تکرار می‌شود! یعنی یادگیری مسیر حرکت و مکان دقیق توقف از پنج نسل گذشته و انتقال آن به پنج نسل آینده، عملا غیرممکن است.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (2)

مسیری که پروانه‌های شهریار سفر می‌کنند هم به نوبه خود شگفت‌انگیز است.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (2)

هنوز همه چیز را در مورد این مورد از معماهای حل نشده نگفته‌ایم؛ برخی از پروانه‌های شهریار، مسیری به طول ۶٫۵ هزار کیلومتر را سفر می‌کنند! وقتی یادآور می‌شویم که مسیر جاده‌ای بین ساحل شرقی و غربی آمریکا تنها ۴٫۵ هزار کیلومتر است، این فاصله کمی معنا پیدا می‌کند.

شاید بتوان دلیل این پدیده را به غریزهی مهاجرت این جانوران نسبت داد، اما چرا فواصل پنج نسلی بین این مهاجرت‌ها وجود دارد؟ دانشمندان در حال حاضر بر روی تاثیر موقعیت خورشید در این رفتار پروانه‌های شهریار، تحقیق می‌کنند و باور دارند که شاخک‌های این حشرات، به عنوان نوعی جی‌پی‌اس عمل می‌کند.


۱۷٫ زمزمه تائوس

شهر تائوس در ایلات نیومکزیکو آمریکا علاوه بر داشتن جامعه‌ای لیبرال و فضایی فرهنگی و هنری، برای وجود صدای عجیبی که تنها ۱۰ درصد از مردم شهر قادر به شنیدن آن هستند هم مشهور است. این صدا که با نام زمزمه تائوس (Taos Hum) شناخته می‌شود، برای اولین بار در اوایل دهه ۹۰ میلادی در مرکز توجه قرار گرفت. افرادی که توانایی شنیدن این صدا را دارند آن را به وزوز، زمزمه و غژغژ تشبیه کرده‌اند.

در طی تحقیقات انجام‌شده، مشخص شد که بخشی از ساکنین تائوس، که قادر به شنیدن این زمزمه هستند، به صورت عمومی اضطراب بیشتری نسبت به بقیه دارند؛ صدای وزوز برای برخی از این افراد آنقدر آزاردهنده و غیر قابل تحمل بود که آن‌ها را به مهاجرت واداشت. اما نکته جالب این است که با تغییر مکان، این افراد دیگر صدای وزوز را نشنیدند و اضطراب ناشی از صدا هم در آن‌ها محو شد.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (2)

دانشمندان نمی‌توانند بر روی تئوری‌هایی که برای توجیه این مورد از معماهای حل نشده مطرح شده، به توافق برسند.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (2)

برخی دلیل گزارش‌های مربوط به صدای وزوز را به اختلال روانی ساکنین شهر تائوس نسبت می‌دهند و آن‌ها را متهم به دروغ‌گویی و توهم می‌کنند؛ البته مردم تائوس برای روح آزادشان مشهورند و دلیل شنیدن صدای زمزمه هم می‌تواند به مصرف ماریجوانا و تبعات ناشی از آن مربوط شود. عده دیگری دلیل وجود این صداها را آزمایش‌های دولتی و تکنولوژی‌های فرازمینی می‌دانند، اما با وجود تمام آزمایشاتی که با وسایل فوق حساس انجام شده، دانشمندان در پیدا کردن منبع این صوت ناتوان بوده و حتی تفاوتی بین صداهای این منطقه با مناطق دیگر پیدا نکرده‌اند.

البته شهر تائوس تنها محلی نیست که به ادعای ساکنین، در آن صدای زمزمه شنیده می‌شود؛ تاکنون پدیده‌های مشابهی در شهرهایی در نیوزیلند، انگلستان و اسکاتلند هم گزارش شده‌اند.


۱۸٫ سنگ مرموز دریاچه وینیپساکی

در سال ۱۸۷۲، تعدادی کارگر در حال حفر سوراخ‌هایی در اطراف دریاچه وِنیپساکی (Winnipesaukee) در نیوهمپشایر آمریکا بودند که کشف شیء عجیبی در عمق دو متری زمین، آن‌ها را شگفت‌زده کرد؛ آن‌ها سنگی تخم مرغی شکل با نقش‌های عجیب و غریب پیدا کرده بودند.

در آن زمان معمای سنگ کشف‌شده آنقدرها هم پیچیده نبود و ربط دادن آن به اشیاء ساخت دست سرخپوستان، کار راحتی بود، اما بررسی این سنگ با علم و تکنولوژی مدرن، سه سوال بی‌پاسخ را در ذهن دانشمندان مطرح کرد؛ این سنگ به چه منظور ساخته شده، از کجا آمده و چرا در نیوهمپشایر یافت شده است؟

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (2)

اطلاعات محدودی در مورد سنگ دریاچه وینیپساکی وجود دارد.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (2)

آزمایش‌های انجام‌شده جنس سنگ را کوارتزیت که نوعی ماسه‌سنگ است، تعیین کردند؛ اما مشکل اینجاست که این نوع سنگ در نیوهمپشایر یافت نمی‌شود و از آن هم جالب‌تر این که تاکنون هیچ شیئی با چنین نقش و نگارها و طراحی‌هایی در کل آمریکا دیده نشده است. پس احتمال اینکه سنگ وینیپساکی در جای دیگری ساخته شده و به نیوهمپشایر آورده شده، قوی است.

فرضیه‌ای در مورد این سنگ مطرح شده که هدف از ساخت آن را استفاده به عنوان نوعی عهدنامه بین دو قبیلهی بومی می‌داند، اما منحصر به فرد بودن نقوش، این فرضیه را باطل می‌کند؛ فرضیه‌های دیگری هم دلیل ساخت را استفاده‌ی ابزاری اعلام کرده‌اند. محل ساخت هم به اعتقاد برخی قلمروهای سلتی یا مناطق اینوئیتی بوده است؛ ولی با وجود این تئوری‌ها که هرکدام نقصی دارند، دلیل کشف در جایی با این مقدار فاصله از محل ساخت احتمالی هنوز از معماهای حل نشده است.


۱۹٫ هواپیماهای کوییمبایا

هواپیماهای کوییمبایا (Quimbaya Airplanes) که مجسمه‌های کوچکی از جنس طلا با قدمت دو هزار ساله هستند، شاید در نگاه اول با هر مجسمهی باستانی دیگری متفاوت نباشند؛ اما با یک بررسی دقیق‌تر، شباهت آن‌ها به هواپیما کمی گیج‌کننده می‌شود. هواپیماهای کوییمبایا که در کلمبیا کشف شده‌اند، علاوه بر شباهت به طرح کلی هواپیما، کاملا با معیارهای آیرودینامیک سازگارند. در سال ۱۹۹۴، پژوهشگران در تلاش برای روشن‌تر کردن این معما و کسب اطمینان از سازگاری این مجسمه‌ها با اصول پرواز، مدل‌هایی از هواپیماهای کوییمبایا را مورد آزمایش قرار دادند؛ در کمال تعجب این مدل‌ها قابلیت پرواز داشتند. لازم است یادآور شویم که پرواز مکانیکی در سال ۱۹۰۳ اختراع شد.

پس چگونه ممکن است که مردم کوییمبایا در دو هزار سال پیش با قوانین آیرودینامیک آشنا بوده‌اند؟

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (2)

برخی این مجسمه‌ها را به فرازمینی‌ها نسبت می‌دهند، برخی دیگر هم سفر در زمان را دلیل وجود چنین اشیائی می‌دانند؛ آیا این نظریات می‌توانند درست باشند؟

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (2)

تئوری‌های مطرح‌شده برای توجیه مورد ۱۹ام از معماهای حل نشده ، کمی چاشنی علمی تخیلی دارند؛ عده‌ای باور دارند که فرازمینی‌های باستانی این اشیا را به مردم کوییمبایا داده‌اند و وعده‌ای هم می‌گویند که مسافران زمان از این مردم خواسته‌اند که این اشیا را بسازند. اما فرضیهی دیگری که کمی بیشتر با منطق جور درمی‌آید، کشف مفاهیم بنیادی علم پرواز و استفاده از این مفاهیم برای هوانوردی در کوییمبایای آن زمان را دلیل وجود چنین مدل‌هایی می‌دانند. البته فراموش نکنید که صحبت در مورد عصر برنز است و از طرف دیگر، به غیر از هواپیمای کوییمبایا، شواهد دیگری برای اثبات نظریه هوانوردی مردم این منطقه وجود ندارد.


۲۰. شاه موش

مورد آخر از بخش دوم فهرست معماهای حل نشده علم، شاه موش (Rat King) نام دارد که بر خلاف تصور، مربوط به هیچ موش صاحب تاج و تختی نیست! شاه موش به مجموعه‌ای از موش‌ها گفته می‌شود که دم‌هایشان به دیگر گره خورده و به صورت گروهی حرکت می‌کنند و امکان رها شدن از یکدیگر را هم ندارد.

این پدیده که هیچ توجیه علمی برای آن وجود ندارد، آنقدر نادر است که حتی عده‌ای واقعی بودن آن را نقض می‌کنند؛ اما از اولین رویت شاه موش در سال ۱۵۶۴ تاکنون، بین ۳۵ تا ۵۰ مورد از این اتفاق گزارش شده است که برخی از این موارد، در موزه‌های سراسر جهان برای بازدید عموم به نمایش گذاشته شده‌اند.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (2)

بیشترین تعداد موش‌های به هم گره خورده چه تعداد بوده‌اند و دلیل وقوع این پدیده عجیب و نسبتا ترسناک چه چیزی می‌تواند باشد؟

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (2)

بزرگ‌ترین شاه موش دیده‌شده از ۳۲ موش تشکیل شده است؛ اما این جوندگان که بر روی دم‌هایشان کنترل کامل دارند، چگونه به پنج، ده و یا تعداد بیشتری از همنوعانشان گره می‌خورند؟ جالب است بدانید که شاه موش‌ها قابلیت بقا داشته و در برخی موارد، رشد هم می‌کنند.

آخرین باری که این پدیده دیده شد در سال ۲۰۰۵ در شمال اروپا بود؛ البته از آنجایی که در زندگی مدرن انسان‌ها زیاد با جوندگان در ارتباط نیستند، احتمال وجود شاه موش در هر فاضلابی وجود دارد. دانشمندان هم از قرن شانزدهم تا به امروز، هیچ توضیح قابل قبولی برای این اتفاق نادر و عجیب ارائه نکرده‌اند.

به پایان بخش دوم از لیست معماهای حل نشده رسیدیم. در بخش بعدی به بررسی اشیا باستانی مرموز و معماهای علمی بیشتری می‌پردازیم؛ در روزهای آینده منتظر بخش سوم این لیست باشید.


منبع: برترینها

طنز؛ دوستی ساده ما غیرمعمولی شد

محمدامین فرشادمهر در نوشت:

از قدیم گفتن زمستون می‌ره و روسیاهی به زغال می‌مونه که البته ربطی به چیزی که می‌خوام بگم نداره. در واقع می‌خواستم بگم که انتخابات میاد و می‌ره و چیزی که همیشه می‌مونه همین رفاقت‌ها و دوستی‌هاست. مثلاً در جریان انتخابات اخیر شاهد دوستی و اخوت کم‌نظیری بین ستادها و طرفداران دو کاندیدای اصلی بودیم. به‌عنوان نمونه، قبل از آغاز رأی‌گیری، یک سری اشیا کف خیابون به چشم‌مون می‌خورد که بعد از کلی دقت و کنجکاوی و ارسال برای بخش تشخیص هویت پزشکی قانونی می‌فهمیدیم بنر دکتر روحانیه.

خب همین که یک عده جَک و جَوون، نیمه‌های شب میان بنرها رو باز و با قمه و قداره به قسمت‌های مساوی تقسیمش می‌کنن تا بعد از انتخابات کار ستاد دکتر روحانی راحت باشه، نشان از دوستی و اخوت تو رگی این عزیزان داشت. یا بعد از پایان رأی‌گیری و در هنگام شمارش آرا اگر شما گروه‌های تلگرامی رو خوب رصد می‌کردید، می‌دیدید عده‌ای از مخالفان دکتر روحانی تأکید داشتن که چیزی که اهمیت داره فقط و فقط (با تشدید روی ق) حضور میلیونی مردم پای صندوقه.

وگرنه این صندلی‌ها رو کی داده، کی گرفته؟! بعدش هم با بغض می‌دویدن تو اتاقشون و در رو می‌بستن. بعد از انتخابات هم به غیر از یکی دو مورد تهدید به قتلی که الکی شلوغش کرده بودن (انگار چی شده یه قتل ساده است دیگه)، صحبت‌هایی شنیدیم از اینکه باید رأی‌ها از ۱۶ به ۱۹ و از ۲۳ به ۲۱ تغییر کنه که خب لزوم همگرایی و دوستی و اخوت و صمیمیت رو تا تَه مشاهده می‌کردیم. یا مثلاً استاد مشایخی بازیگر ارجمندمون گفته بودن که «اگر روحانی رأی نمی‌آورد من به خارج می‌رفتم». که خب حتماً می‌خواسته به میمنت و شادی و از ذوقی که داشتن تشریف ببرن خارج گل بچینن یا گلاب بیارن.

گذشته از آنچه عرض کردم، یکی از صحبت‌هایی که باعث شد تا شعاع یک کیلومتری گوینده آن، برگ‌های درختان بعد از یک بلوغ زودرس زرد بشن و بریزن این بود که «رای آقای رئیسی با توجه به امکانات کمی که در اختیار داشتن در واقع دست کم ۳۰ میلیون بوده!». که البته کاملاً حرف صحیحیه چرا که با توجه به امکانات کمی که در شهرستان‌ها نسبت به تهران هست و آموزشگاه‌هایی که دکتر روحانی رفته اصلاً هم کار شاقی انجام نداده؛ اگر حتی جناب قالیباف هم بود با این هزینه‌ها و امکانات، برق شریف رو هم می‌آورد چه برسه به ریاست جمهوری پاستور!


منبع: برترنها

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (۴۰۱)

برترین
ها: نوشته های طنزِ حاصل ذهن خلاق هموطنان ایرانی از ابتدای
پیدایش SMS و ایمیل تا به امروز در شبکه‌های اجتماعی نظیر توئیتر، وایبر،
لاین، واتس آپ، تلگرام و …. حضور همیشگی و پررنگی داشته و دارند. بعید
است که سوژه ای در صدر اخبار و صحبت های روز دنیا یا ایران باشد و مردم
خلاق ما در راه طنازی و لطیفه سازی برای آن سوژه اقدامی نکرده باشند!

سعی داریم در این سری مطالب گزیده ای از این نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد.

******

۱٫ چند روز مونده ماه رمضون تموم شه؟ بدنم نمیکشه دیگه.

۲٫ ‏هرکی رو آوردن دورهمی ازش پرسیدن سخت بود معروف شدن؟ گفت خانواده خیلی مخالف بود ولی تونستم. مثکه تو ایران خانواده ها عامل اصلی عدم پیشرفتن.

۳٫ من بقدری لاغرم که یک بار در جمع اقوام، یکی از بیمزه‌ترین افراد فامیل من رو به باطری نیم‌قلمی تشبیه کرد و بقیه هم کمی خندیدند.

۴٫ ما صد تومن پول عینک دودی دادیم حالا شما میخواین قرار رو بذارین بعد از غروب؟

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (401) 

‏کمال به انگلیسی میشه کاظم؟ 

۵٫ ‏قرن حاضر، قرن ظلم و تبعیض علیه افرادی بود که دماغ بزرگ دارند. ولی اینطور نمیمونه. ناامید نباید شد، شاید قرن بعد قرن ما دماغ‌گنده‌ها باشه.

۶٫ یکی از دوستام هم لاتاری برنده شده هم عمه‌ا‌ش براش کلی ارث گذاشته، این حجم از لابی فقط از شمقدری برمیاد.

۷٫ «بانو! واسه سحری زنگ بزنم بیدارتون کنم؟!» هم اکنون در پی‌وی‌های سراسر کشور.

۸٫ تو بخش مراقبت‌های ویژه همه بیمارستانای تهران یه اتاق جداگانه هست که روش نوشته: ویژه سریال‌های مناسبتی ماه رمضان. همیشه هم اتاقش انتهای راهرو سمت چپه.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (401) 

وقتی میخوای از برگه کناریت تقلب کنی، یهو مراقب نگات میکنه! 

۹٫ ‏هردفعه رمزی گل میزنه یه سلبریتی میمیره. ولی هردفعه طارمی گل نمیزنه یه ملت سکته میکنن.

۱۰٫ گاهی یک گل، یک لبخند، یک دوستت دارم ساده، در کنار سوئیچ بنز بسیار تاثیر گذار خواهد بود.

۱۱٫ ‏از عزیزان روزه دار خواهشمندیم زودتر به نونوایی ها مراجعه کنن و نون گرفتن رو به ساعات منتهی به افطار موکول نکنن.

۱۲٫ تو ماه رمضون به ساعتا نباید نگاه کرد من یه بار نگاه کردم دیدم ساعت هفته سه ساعت بعد نگاه کردم دیدم رو هفت و ربعه.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (401) 

خیلی دلم میخواد بدونم کی اولین بار این شوخی رُ با کافه ها کرد، چجوری میخورین اینو؟ 

۱۳٫ ‏به نظرم شیرازی ها با درست کردن سالاد شیرازی حجت رو بر ما تموم کردن و تا آخر دنیا میتونن یه گوشه به استراحتشون بپردازن.

۱۴٫ ‏یکی از ازتون می پرسه روزه اید یا نه خیلی نمک پران وار با قهقهه مستانه نگید آره ولی کله گنجشکی. ما یخورده ضعیفیم قاچ میخوریم از خنده.

۱۵٫ ‏من آخرین بارى که با یه فیلم گریه کردم بخاطر هماهنگ نبودن زیرنویس با تصویر بود.

۱۶٫ یبار فراموش کردیم بابامو سحری بیدار کنیم، سر سفره به مادرم گفتم فکر نمیکنی چیزی کمه؟ گفت نمکدون!

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (401) 

سر سفره سحری 

۱۷٫ خوابیدن دلبر روی پا همون ده دقه اولش رمانتیکه! ده دقه ی دوم که به پات خون نرسید و حس مفلوجا بهت دس داد عاشقی یادت میره.

۱۸٫ زولبیا و بامیه رابطه شون شبیه مهدی جهانی و علیشمسه. به خاطر یکی باید اون یکیو هم تحمل کنی.

۱۹٫ “بیرون چه باد خوبی میاد” چیست؟ اولین بهانه پدرها برای خاموش کردن کولر.

۲۰٫ ‏دنیا از وقتی ناامن شد که رمزی پاش به گل زدن باز شد.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (401) 

ماه رمضون وقتى دارى آب میخورى یهو چشمت به مامورا میفته 

۲۱٫ ‏یه آقایی انقدر بربری و نون قندی و زولبیا و حلیم اینا خریده بود که قشنگ معلوم بود به جای استقبال از ماه رمضون می‌خواد به جنگ ماه رمضون بره.

۲۲٫ ‏سر سفرهٔ افطار اونجایی که دستاتو بردی بالا داری دعا میکنی تروخدا دستاتو همون بالا نگه دار بقیه ام یه لقمه بخورن.

۲۳٫ نوشته من آن گلبرگ مغرورم، از اون ریشو پشمت خجالت بکش مرد، تو کاکتوسی گلبرگ کجا بود.

۲۴٫ ‏مسلمونایی که تو پایتخت ایسلند هستن، باید ۲۲ساعت روزه بگیرن. اینا فکر کنم موقع عید فطر انقد خوشحال بودن که تشویق ایسلندی رو ابداع کردن.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (401) 

وقتی میگه هنوز دو ساعت تا افطار مونده! 

۲۵٫ ‏من شک ندارم زولبیا یه آتویی از بامیه داره، وگرنه دلیلی نداره بامیه اینقد کنار خودش تحملش میکنه.

۲۶٫ متخصصین گفتن که افطار کم بخورین و زیاده روی نکنین. یارو ۱۸ ساعت چیزی نخورده، پا بده اون متخصص رو هم میخوره، چه کمی‌.

۲۷٫ ربنای شجریان جوریه که اگه آتئیست‌ها هم یه بار گوش بدن هوس روزه گرفتن میکنن.

۲۸٫ چه غمی بالاتر از اینکه تواین گرما یه ساعت کولر رو تعمیر و تمیز کنی بعد بفهمی کولر همسایه رو روبراه کردی اونم همسایه ای که ازش خوشت نمیاد.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (401) 

با صحبت هایی که انجام دادم قرار شد امسال کمتر بغض کنه 

۲۹٫ واقعا چرا باید کسی که اسمش تعطیلاته کتاب فیزیک ۶۰۰ صفحه ای بنویسه.

۳۰٫ ‏درسته خواب روزه دار هم ثوابه ولی حالا شما دیگه از سحری تا خود افطار رو نخواب یه ذره ثوابم بذار واسه بقیه همه رو درو کردی.

۳۱٫ ماه رمضون که می‌شه همه دانشمندان جهان پروژه‌های علمی خودشون ول می‌کنن و به پروژه فواید روزه برای بدن می‌پردازن.

۳۲٫ ‏بدل ایرانی رونالدو بادیگارد داره=))))))))))) خود کریس رونالدو تنهایی با دمپایی میره نونوایی لواش میگیره بر میگرده بعد این بادیگارد داره.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (401) 

-خیالت تخت، کاری میکنم خون گریه کنن 

۳۳٫ تو اخبار گفت در ماه رمضان فعالیت رستورانها و فست فود فروشی‌ها از افطار تا سحر بلامانع است. آدم از این حجم آزادی بغضش می‌گیره.

۳۴٫ ماه رمضون افتاد تو سرازیری دیگه.

۳۵٫ نجمه خدمتی عضو تیم ملی تیراندازی میگه فشنگ واسه تمرین نداریم فقط حالت گیری میکنیم. یعنی میرن سر تمرین ادای شلیک در میارن کیو کیو کیو!

۳۶٫ ترامپ گفته بیاین از ماه رمضان برای کاهش خشونت ها استفاده کنیم. اونی هم که پریروز ۱۱۰ میلیارد دلار اسلحه فروخت من بودم.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (401) 

افطار برای کبری ۱۱ 

۳۷٫ دانشجوها نیاز نیست واسه ماه رمضان کار خاصی انجام بدن …کافیه مثل روزای دیگه غذا بخورن، فقط نیت روزه کنن.

۳۸٫ ‏سخت ترین قسمت روزه گرفتن واسه من همیشه سحری بود. فکر کن ۴ صبح بیدارت کنن تو خواب و بیداری یه بشقاب قیمه بذارن جلوت بگن بدو بخور تا اذون نشده.

۳۹٫ چرا توی مغازه‌ها شرت‌ها رو شبیه فرمون پراید میکنن؟

۴۰٫ من تو یه جزیره وسط اقیانوس اطلس تک و تنها باشم باز یه کشتی میاد رد میشه میگه داداش فندک داری؟میگیره پس نمیده میره.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (401) 

‏وقتی امتحان الهی و امتحان های دانشگاه جفتش میفته تو خرداد 

۴۱٫ اینستاگرام اعلام کرده که نزدیک ۳۰ درصد هاردهامون با عکس‌های اون کوچه تو انقلاب که با چترهای رنگی مسقف شده، اشغال شده.

 
۴۲٫ رفتم قنادى گفتم دو کیلو بامیه برا من بکش، دو کیلو زولبیا هم بریز تو جوب.

۴۳٫ ‏هیچوقت بی پشتوانه دعوا نکنید. یه بار با بابام دعوام شد بهش گفتم تو این خونه یا جای منه یا جای تو! گفت جای اونه و منو انداخت بیرون.

۴۴٫ پول با سرعت لاکپشت “E” میاد ،با سرعت یوزپلنگ”+H”میره.

۴۵٫ یه ترم دیگه مشروط شم انقلاب مشروطه رو میتونم تو دانشگاه رهبری کنم.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (401)
از فردا صبح به مدت سی روز


منبع: برترنها

طنز؛ عملیات روشنفکری بدون هزینه (روش شهلا)

پوریا عالمی در نوشت:

در ادامه روش‌هایی که آموزش دادیم تا شما به‌راحتی روشنفکر بشوید، امروز بهترین، ساده‌ترین، سریع‌ترین و چرب‌وچیلی‌ترین روش روشنفکری و هنرمندی را آن هم بدون درد و خون‌ریزی و هزینه به شما یاد می‌دهیم.

روش شهلا: در این روش شما اول از همه نیاز به لباس کتان دارید. لباس کتان شما نباید یقه داشته باشد، اما یقه‌اش هم نباید بسته باشد. چطوری؟ این‌طوری که لباس بدون‌یقه شما باید یقه‌اش هم گرد باشد، هم هفت و لاش باز باشد. منتها دقت کنید که حتما یقه دکمه نداشته باشد و جای دکمه نه کتان سفید باشد و مثل بند کفش یقه شما را کج‌کج و یک حال غریب ضربدری‌طوری بسته باشد. در مرحله بعد باید دقت کنید که لباس شما خیلی‌خیلی گشاد باشد و تا زانوی شما بیاید. بعد دور دستتان هرچی هست؛ از پارچه و زنجیر و دستبند و مفتول و سیم خاردار ببندید. در این روش روشنفکری شلوار مهم نیست چون زیر پیراهن (کاور) شما قرار دارد.

کفش‌ها هم حتما باید کهنه و خاکی باشد، اما ظاهر شما چی؟ شما حتما باید ژولی‌پولی‌آسی‌پاسی‌دراکوتاتابه‌تا را در نظر بیاورید و از او الهام بگیرید تا حتما ظاهرتان ژولیده شود. شما با این ظاهر، هم روشنفکر محسوب می‌شوید، هم طنزپرداز، هم شاعر، هم فیلم‌ساز، هم نویسنده، هم نقاش، هم مجری و هم هرچی دیگر. از الان به‌بعد شما باید منتظر بنشینید که بودجه را اعلام کنند تا دست به خلق آثار عمیقتان بزنید. حسن این روش این است که از گزند روزگار در امانید و هیچ‌‌وقت کارتان حذفی نمی‌شود هرچند ممکن است دیگران بپرسند مگر شما چی‌کار کردید که بخواهید حذف هم بشوید؟ در نهایت راه خود را به تلویزیون باز می‌کنید و از آنجا برای ادامه تحصیل یا حضور فرهنگی در بلاد کفر اپلای می‌کنید و مدتی از نظرها دور می‌شوید.

حرف درشت: شاید بپرسید نمونه کار چی باید داشته باشید؟شما یک دوبیتی با ساده‌ترین وزن هجایی موجود در بازار کار می‌کنید، منتها در بیت دوم حتما یک اسم طولانی را در نظر می‌گیرید و نصفش را می‌گذارید آخر مصرع اول و باقیش را می‌‌برید توی مصرع دوم و می‌گویید چون فلانی دراز بود نصفش نشد آنجا جا. با همین مصرع شما قلب‌ها را شکار می‌کنید و خنده‌ها از خلق می‌گیرید و بودجه‌ها و دوربین‌ها و انتشارات دولتی با تیراژ زیاد به سراغ شما می‌آیند و همه اینها دست به دست هم می‌دهند، شما اپلای کنید و عالمی بای‌بای… عالمی بای‌بای کنان، کیفتان را کنید و به نیش دیگران بخندید.


منبع: برترینها

طنز؛ مطالبات یک دلواپس از رئیس جمهوری!

فریور خراباتی در نوشت:

دلواپسان کلاً گونه جذابی هستند که یک کلونی حداقلی را تشکیل می‌دهند اما مطالبات حداکثری دارند.اگر کاندیدای آنها به‌عنوان رئیس جمهوری انتخاب می‌شد، توقع این عزیزان تو‌دل‌برو و دوست‌داشتنی این بود که رئیس جمهوری جواب این سؤال را بدهد: «چرا در گنجه بازه؟».یا نهایتاً رئیس جمهوری کاری کند که وقتی رانندگی می‌کنیم و توی سربالایی قرار داریم، نیم کلاچ اشتباه نگیریم و ماشین خاموش نشود.در نهایت هم رئیس جمهوری موردنظر آنها در پاسخی کارشناسانه می‌گفت: «ما اصلاً توی کشورمون از این بیماری‌ها نداریم.»

حالا که رئیس جمهوری این بزرگواران انتخاب نشده، مطالبات‌شان از اینجا به آنجا رفته است. در همین رابطه یک دلواپس روز گذشته به یک خبرنگار گفت: «ببینید دو دو تا چهارتا! توقعات ما از آقای روحانی توقعات زیادی نیست که، همین که دوستان زحمت بکشند و وزارتخانه نان سنگک و امور نان تافتون را به جای وزارت امورخارجه که یک وزارتخانه غربی است، راه‌اندازی کنند تا هر روز صبح وزیر این وزارتخانه نان سنگک یا تافتون تازه دم در خانه مردم بگذارد، بخشی از مطالبات ما برطرف شده است، سر راه یک پنیر خامه‌ای هم بخرند.» دلواپس دیگری نیز خطاب به یک گزارشگر اعلام کرد: «آیا دولت چهاردرصدی‌ها حتی نمی‌خواهد کولر خانه ملت را خاموش کند؟ ما به آقای روحانی رأی نداده‌ایم(واقعاً هم رأی نداده‌اند!)‌که پدرمان در این سن و سال از روی تخت بیدار شود و تا پذیرایی برود و کولر را خاموش کند، پس نقش دولت در این میان چیست؟!»

همچنین دلواپس دیگری نیز در صفحه اینستاگرام خود نوشته:«متأسفانه رئیس جمهوری هر روز صبح به ما صبح‌بخیر نمی‌گوید که نشانه بی‌توجهی ایشان به خواسته‌های احساسی ملت است. وقتی جایی می‌رود از قبل به ما اطلاع نمی‌دهد تا در جریان باشیم، شب‌ها برای ما توی تلگرام نمی‌نویسد: شبت شیک و پرتقالی هانی! خب این چه وضع‌اش است؟ نه به برجام واقعاً!»

در نهایت هم یکی از روزنامه‌های دوست‌داشتنی و عزیز کشورمان که کلاً در پیش‌بینی نتایج انتخابات، تحلیل سیاسی را از اینجا به آنجا برد، می‌نویسد: «عدم توجه دولت خسته‌ها به مطالبات مردم!» و سرمقاله‌نویس جوان و خوش‌فکر این روزنامه هم در یک یادداشت بلندمرتبه می‌نویسد: «ظاهراً رئیس جمهوری این روزها بیشتر از اینکه فکر نان تافتون ملت باشد، درگیر نفت و روابط بین‌الملل، تورم و رکود و مسأله ازدواج جوانان است که واقعاً جای حیرت دارد.»


منبع: برترینها

طنز؛ رایم نوش جونم رایت کوفتت شه

مهرشاد مرتضوى در نوشت:

با‌وجود اینکه فقط در سال گذشته بیست‌و‌شش‌گونه گیاهی و جانوری دیگر هم منقرض شدند، ولی هنوز هستند افرادی که معتقدند انتخابات چیز خوبی نیست و حتما باید زور بالای سر آدم‌ها باشد. ما نه در پاسخ به این دوستان، که در صحبت با دیوار، مزایای رای‌گیری و انتخابات را می‌شماریم، شاید در انتخابات بعدی دیوار هم قانع شد و رای داد!

یک- در بسیاری از کشورهای دنیا انتخابات وجود ندارد یا اگر وجود دارد، رقابت بین رابرت موگابه و آرای باطله است. اگرچه معمولا آرای باطله با اختلاف بسیار زیاد اول می‌شود، ولی چون دست ندارد و نمی‌تواند زمام امور را به دست بگیرد، رابرت موگابه هی می‌شود رییس‌جمهور. هر کاری هم می‌کند و به او اعتراض می‌کنند، می‌گوید: «گزینه دیگه‌ای دارین؟» و بقیه هم یا قانع می‌شوند یا توسط نیروهای زحمتکش امنیتی موگابه قانع شویده می‌شوند!

دو- رای دادن جای غر زدن باقی می‌گذارد. یعنی اگر کسی با رای مردم به جایی رسید، پس‌فردا می‌توانید به او اعتراض کنید و بگویید چرا فلان وعده را که دادی عمل نکردی؟ چرا طرح تفکیک قیمه‌ها و ماست‌ها را به خوبی اجرا نکردی؟ چرا این کلیده کار نمی‌کنه؟ کی این قفلو عوض کرده؟ و سوالاتی از این دست.

سه- شما اگر برای رای دادن اقدام کنید، می‌فهمید که صفی طولانی‌تر از صفوف به هم فشرده حلیم در ماه رمضان هم می‌تواند شکل بگیرد و از این به بعد که داخل صف می‌ایستید، غر نزنید و نگویید: «حالا همه واسه ما به حلیم‌خوری افتادن، اونم با نمک!».

چهار- و اما مهم‌ترین فایده رای دادن، درک این نکته است که چندین نوع رای وجود دارد؛ یعنی فقط رای به افراد نیست که کیفیت یک انتخابات را تعیین می‌کند، بلکه باید ابتدا ببینیم رای رقیب و خودمان چقدر بوده، بعد با یک حساب و کتاب سرانگشتی به همه اعلام کنیم که رای حریف (حتی بالای ۲۰ میلیون) اَخ است، اما رای خودمان حتی اگر ۱۰ رای هم باشد حاصل زحمت و عرق ریختن کاندیدای‌مان بوده و نوش جانش اصلا! در مجموع می‌توان گفت: رای رقیب اه اه، رای خودمون به به. این شکلی، در انتخابات بعدی همه مردم قانع می شوند به نامزد مورد نظر ما رای بدهند که چهارتا رای حلال ببرند سر سفره زن و بچه‌شان.

نکته آموزشی هم این است که اگر در خیابان با یک رای‌ندهنده مواجه شدید و او شروع کرد بگوید: «اگر رای دادن چیزی را عوض می‌کرد…» با اکثریت آرا بزنید جای بینی و گوشش را عوض کنید که متوجه شود حتی اگر رای دادن چیزی را عوض نکند، رای ندادن قطعا دکوراسیون چهره‌اش را عوض خواهد کرد.


منبع: برترینها