معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (۴)

در بخش‌های پیشین از فهرست معماهای حل نشده به بررسی تعدادی از عجیب‌ترین سوال‌های بی‌پاسخی تاریخ، پرداختیم. در ادامه با ما همراه باشید تا چهارمین و آخرین بخش از این لیست را بررسی کنیم.

بدون مقدمه به مرور ده مورد آخر لیست می‌پردازیم؛

۳۱٫ نورهای فینیکس

این مورد از لیست معماهای حل نشده رنگ و بویی فرازمینی دارد و کشف آن نسبتا جدید است. نورهای فینیکس (Phoenix Lights) برای اولین بار در ۱۳ مارس ۱۹۹۷، در آسمان شهر فینیکس آریزونا ظاهر شدند. در آن زمان، هزاران نفر ادعا که می‌کردند شاهد این پدیده بوده‌اند، تصاویری از آن تهیه کردند؛ این تصاویر بعدها به اینترنت راه یافت و میلیون‌ها نفر را با نورهای فینیکس آشنا کرد.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (بخش آخر)

دولت آمریکا برخلاف دانشمندان، توضیحی در مورد علت ظاهر شدن این نورها ارائه کرده است.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (بخش آخر)

با وجود اینکه نورهای فینیکس برای بسیاری رمزآلود و غیرقابل توجیه‌اند، دولت آمریکا مدعی است که این نورها مربوط به منورهای هواپیماهای نظامی هستند و به هیچ یوفویی مربوط نمی‌شود؛ اما افراد بسیاری این ادعا را قبول نمی‌کنند.

البته این تمام ماجرا نیست؛ در کمال تعجب، ده سال پس از رؤیت این پدیده برای اولین بار، مردم فینیکس ادعا کردند که پدیده‌ای شبیه به نورهای سال ۱۹۹۷ را در آسمان دیده‌اند. در سال ۲۰۰۸ هم نورهای فینیکس مجددا ظاهر شدند و این مورد از معماهای حل نشده را از آنچه که بود، مرموزتر کردند. شاید واقعا بیگانگان فضایی در این مکان بوده‌اند، شاید هم هواپیماهای نظامی چنین نورهایی را از خود به جای گذاشته‌اند؛ کسی جواب را نمی‌داند.
 


۳۲٫ حلقه‌های کشتزار ولتشایر

در سال ۲۰۰۰ اتفاقی در شهر ساکت و آرام ولتشایر (Wiltshire)، در انگلستان رخ داد که هیچ‌کس انتظار آن را نداشت؛ کشف تعدادی حلقه‌های کشتزار (Crop Circles) با ابعاد فوق بزرگ‌، توجه‌ها را به ولتشایر جلب کرد و این شهر را جزو مرموزترین مناطق زمین قرار دارد.

طرح کشف‌شده که به نام تریسکلیون (Triskelion) معروف است، عرضی برابر ۲۳۷ متر داشت و شامل ۴۰۹ حلقه‌ی بدون نقص بود. این پدیده به واسطه‌ی تقارن استادانه‌اش، شکاک‌ترین افراد را هم از رد کردن دخالت نیروهایی ناشناخته و ارائه‌ی توضیحی منطقی، باز داشته است.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (بخش آخر)

چرا موارد مشابه از حلقه‌های کشتزار جزو معماهای حل نشده نیستند؟

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (بخش آخر)

بسیاری از ما با پدیده‌ی حلقه‌های کشتزار و اشکال بزرگ و متقارن مربوط به آن‌ها که در مزارع مختلف پیاده شده‌اند، آشنا هستیم. به‌ واسطه‌ی همین معروفیت، تلاش‌هایی برای پیاده‌سازی این اشکال بر زمین‌های زراعی توسط متخصصان صورت گرفته است و این اقدام‌ها تا حدودی ارتباط پدیده‌ی حلقه‌های کشتزار با فرازمینی‌ها را نقض کرده است؛ اما در کمال تعجب، تاکنون هیچ مدرکی در تایید اینکه حلقه‌های ولتشایر ساخته‌ی دست بشر بوده‌اند، یافت نشده است.

لازم به ذکر است که از زمان کشف حلقه‌های کشتزار ولتشایر تاکنون، موارد مشابهی در مناطق اطراف این شهر گزارش شده که واقعی بودن آن‌ها توسط دانشمندان زیر سوال رفته است؛ اما همچنان عده‌ی زیادی که به وجود حیات فرازمینی معتقدند، پیدایش این پدیده‌ها را به بیگانگان نسبت می‌دهند.


۳۳٫ چرا چهره‌ی انسان‌ها در موقعیت‌های خاص، سرخ می‌شود؟

از زمان داروین تاکنون، محققان در تلاش بوده‌اند تا دلیل سرخ شدن چهره‌ی انسان (Blushing) در شرایط احساسی خاص را پیدا کنند. برخی بر این باورند که در طول میلیون‌ها سال تکامل، انسان‌ها از این طریق از اضطراب، دروغگویی و خجالت‌زدگی یکدیگر باخبر می‌شدند؛ اما هنوز کسی دلیل اصلی وقوع این پدیده را نمی‌داند؟

شاید تاکنون صورت شما سرخ نشده باشد، اما به احتمال قوی سرخ شدن چهره‌ی اطرافیانتان را شاهد بوده‌اید؛ فرد موردنظر که در یک لحظه کاملا در شرایط عادی قرار دارد، پس از یک اتفاق خاص و تحریک‌کننده به میزان قابل‌توجهی سرخ‌تر می‌شود.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (بخش آخر)

دانشمندان باور داشتند که دلیل این مورد از معماهای حل نشده را پیدا کرده بودند، اما نظریه‌های آن‌ها نقض شد.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (بخش آخر)

برای مدت کوتاهی دلیل سرخ شدن صورت افراد کشف شده بود؛ دانشمندان دلیل را هورمون‌هایی می‌دانستند که در موقعیت‌های “Fight or Flight” یا همان «جنگ یا گریز»، ترشح می‌شوند. آن‌ها معتقد بودند که در چنین شرایطی که غریزه کنترل عکس‌العمل انسان را به دست می‌گیرد، هورمون‌های ترشح‌شده در بدن باعث قرمز شدن صورت می‌شوند. نکته اینجاست که در صورت صحت چنین نظریه‌ای، کل بدن هم باید در کنار صورت سرخ شود؛ اما همانطور که می‌دانیم، تغییر رنگ فقط در صورت اتفاق می‌افتد. پس دلیل اصلی چه می‌تواند باشد؟


۳۴٫ لوله‌های بایگونگ

در جریان سفر در کوه بایگونگ (Baigong) در ایالت چینگهایِ چین، نویسنده‌ای با نام بای یو (Bai Yu) مورد بعدی از لیست معماهای حل نشده را کشف کرد. یو در حال جستجو در منطقه بود که غاری توجه او را به خود جلب کرد؛ او پس از ورود به غار با سازه‌ای عظیم و لوله‌ای شکل که امروزه با نام لوله‌های بایگونگ شناخته می‌شود، مواجه شد.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (بخش آخر)

اما چه چیزی در مورد لوله‌های بایگونگ رمزآلود است؟

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (بخش آخر)

لوله‌های بایگونگ سازه‌ای متشکل از تعداد زیادی لوله‌ی آهنی است که در داخل زمین فرو رفته‌اند؛ دانشمندان عمر این لوله‌ها را در حدود ۱۵۰ هزار سال تخمین می‌زنند. با اینکه دلیل وجود این سازه در کوه بایگونگ هنوز یک سوال بی‌پاسخ است، ویژگی‌های آن هم به نوبه‌ی خود، رمزآلود هستند. لوله‌های بایگونگ کاملا خالی هستند؛ به این معنا که تاکنون هیچ گیاهی در داخل آن‌ها رشد نکرده است. لازم به ذکر است که عدم رشد گیاهان در بنایی با این قدمت، بسیار نادر است. نکته‌ی جالب‌توجه دیگر در مورد لوله‌های بایگونگ، کوهی است که این لوله‌ها در آن قرار گرفته‌اند؛ کوه بایگونگ هرمی شکل است. همانطور که می‌دانیم سازه‌های هرمی شکلی که تاکنون توسط بشر کشف شده‌اند، سرشار از سوالات بی‌پاسخ هستند. شاید ارتباطی بین شکل این کوه و راز لوله‌های داخل آن وجود داشته باشد.


۳۵٫ صدای بلوپ

در تابستان سال ۱۹۹۷، دانشمندان در حال تحقیق و بررسی در اقیانوس آرام بودند که پدیده‌ای عجیب، مسیر تحقیقات آن‌ها را تغییر داد. ماهیت این پدیده در هنگام وقوع نامشخص بود، اما از آنجایی که صدای مربوط به آن شبیه به صدای بلوپ (Bloop) بود، این مورد از معماهای حل نشده با نام بلوپ معروف شد.

در مابقی تابستان آن سال، صدای بلوپ چند بار دیگر هم شنیده شد و هر بار، مدت‌زمان شنیده شدن آن از یک دقیقه بیشتر بود. دانشمند توانستند به کمک تجهیزاتشان منشا صدا را در اعماق اقیانوس تشخیص دهند، اما اطلاعات بیشتری در مورد این اتفاق مرموز در دسترس نیست.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (بخش آخر)

چه تلاش‌هایی برای توجیه علمی صدای بلوپ صورت گرفته‌اند؟

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (بخش آخر)

در ابتدا محققان بر این باور بودند که پدیده‌ی بلوپ منشائی ارگانیک دارد، اما به دلیل حجم غیرمعمول صدای مربوطه، حیوان تولیدکننده‌ی صدا باید از هر موجود شناخته شده‌ی دیگری بر روی سیاره، بزرگ‌تر باشد. نظریه‌ای مطرح‌ شده است که شکستن کوه‌های یخی را دلیل رخ دادن چنین پدیده‌ای می‌داند؛ با وجود اینکه اثبات این تئوری مشکل است، تاکنون محتمل‌ترین توجیه ارائه‌شده در ارتباط با بلوپ، دلیل وقوع آن را برخورد یخ‌های عظیم با کف اقیانوس می‌داند. البته هنوز قطعیتی در ارتباط با این مورد از معماهای حل نشده وجود ندارد.


۳۶٫ ساکسایوامان

شهر باستانی ساکسایوامان (Sacsayhuaman) که در ارتفاع ۳۶۰۰ متری سطح دریا، در نزدیکی شهر کوزکوی پِرو، قرار گرفته، یکی از معماهای حل نشده باستانی است. این شهر قدمتی هزار ساله دارد و سازه‌های آن جزو قدیمی‌ترین بناهای موجود بر روی زمین هستند. نکته اینجاست که در هزار سال پیش، تمدن معروف اینکا (Inca) هنوز در پرو وجود نداشته‌ است؛ این تمدن هم پس از پیدایش، سازه‌های شهر ساکسایوامان را به مردمانی ناشناخته که قبل از خود در آن سرزمین می‌زیسته‌اند، نسبت داده‌اند.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (بخش آخر)

نکات مرموز زیادی در مورد شهر ساکسایوامان وجود دارد.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (بخش آخر)

تلاش دانشمندان بر فراهم کردن جواب برای سوالات مختلفی که در مورد پدیده‌های عجیب مطرح می‌شوند، متمرکز است؛ اما سوالات شهر ساکسایوامان پیچیده‌تر از آنچه که انتظار می‌رود، هستند. عمر سازه‌ها و نوع برش‌های صورت گرفته بر روی آن‌ها قابل‌تشخیص‌اند، اما نحوه‌ی جابجایی سنگ‌ها، چگونگی محاسبه‌ی محل‌های برش و دقت به کار رفته در برش‌ها که باعث می‌شود سنگ‌ها مانند قطعات یک پازل عظیم کنار هم چیده شوند، جزو معماهای علمی هستند.

سازه‌های ساکسایوامان در دامنه کوه بنا شده‌اند و برخی از سنگ‌های استفاده‌شده در آن‌ها بیش از ۱۷۵ تن وزن دارند؛ جابجایی چنین سنگ‌های بزرگی در آن زمان و بدون تجهیزات پیشرفته، تقریبا غیرممکن بوده است. از طرف دیگر، تمامی سازه‌ها پایدارند و در عین نبود هیچ نوع ملات در میان سنگ‌ها، مدتی طولانی است که از جای خود تکان نخورده‌اند.

با این توضیحات، چه کسانی توانسته‌اند شهر ساکسایوامان را بنا کنند؟ آیا فرازمینی‌ها در این پدیده‌ی شگفت‌انگیز دخالت داشته‌اند و یا معمارانی با سفر در زمان، سازه‌هایی این چنینی را بنا کرده‌اند؟ شاید هم خدایان تمدن‌های باستان به مردمان ساکسایوامان در این امر کمک کرده باشد.


۳۷٫ کفن تورین

کفن تورین (Shroud of Turin) برای مسیحیان سراسر جهان، پارچه‌ای مقدس محسوب می‌شود و برای دانشمندان هم یکی از معماهای حل نشده است. این شیء باستانی پارچه‌ای قدیمی با نقشی از صورت و بدن یک مرد است که در کلیسایی در شمال ایتالیا، نگهداری می‌شود. این باور وجود دارد که کفن تورین همان پارچه‌ای است که عیسیِ ناصره پس از به صلیب کشیده شدن در آن دفن شده است؛ عمر این پارچه هم به اولین قرن پس از میلاد (زمان زندگی مسیح) برمی‌گردد.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (بخش آخر)

قدمت نسبت داده شده به کفن تورین معتقدان مسیحی را از واقعی بودن آن، مطمئن کرده است.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (بخش آخر)

دانشمندان در تلاش برای روشن‌تر کردن این معمای باستانی هستند؛ اما دینداران همچنان بر روی ارتباط آن با بنیان‌گذار مسیحیت پافشاری می‌کنند. البته کشف دانه‌هایی از گرده‌های مربوط به دریای مرده، منشا این پارچه را به مناطق نزدیک به محل تولد مسیح مرتبط می‌کند.

تاکنون مدرکی مبنی بر تایید یا رد واقعی بودن کفن تورین ارائه نشده است و تلاش‌ها برای پیدا کردن هویت مردی که طرح بدن او بر روی پارچه است هم ادامه دارد.


۳۸٫ چرا بعضی افراد چپ‌دست هستند؟

آمار نشان می‌دهند که ۱۰ درصد از انسان‌های روی کره زمین، چپ‌دست هستند؛ اما دلیل این پدیده چیست و چرا از هر ۱۰ نفر، تنها یک نفر چپ‌دست به دنیا می‌آید؟ دانشمندان سال‌هاست که در تلاش برای پاسخ به سوالات مربوط به این مورد از معماهای حل نشده هستند.

این باور وجود دارد که گرایش استفاده‌ی بیشتر از یکی از دو دست منشائی ژنتیکی دارد؛ اما چطور می‌شود که یک زوج، بدون وجود هیچ سابقه‌ی خانوادگیِ چپ دستی، کودکی چپ‌دست به دنیا می‌آورند؟ و از آن هم عجیب‌تر، چطور می‌شود که یک زوج که هر دو چپ‌دست هستند، کودکی راست‌دست به دنیا می‌آورند؟

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (بخش آخر)

چه افراد مشهوری چپ‌دست هستند و آیا ارتباطی بین هوش افراد و دست قالبشان وجود دارد؟

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (بخش آخر)

با وجود اینکه درصد کمی از اعضای جامعه چپ‌دست به دنیا می‌آیند، جای تعجب است که چه تعداد از افراد مشهور و موفق، مانند انیشتین، بیل گیتس، باراک اوباما، بیل کلینتون و اُپرا، چپ‌دست هستند. شاید هیچ‌وقت دلیل این پدیده‌ی جالب کشف نشود، اما جستجو برای پیدا کردن پاسخ همچنان ادامه دارد.


۳۹٫ وال‌ها

اطلاعات اندک دانشمندان در مورد بسیاری از رفتارهای وال‌ها، برخی از ویژگی‌های این پستانداران عظیم‌الجثه را جزو معماهای حل نشده قرار داده است.

عکسی که در ادامه می‌بینیم مربوط به جسد یک وال است که در نزدیکی ساحل، گیر کرده است؛ اما معمای عکس به سواحل استوایی مربوط می‌شود که جسد این وال در آن یافت شده؛ دیده شدن وال‌ها در چین مکان‌هایی بسیار غیرعادی است.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (بخش آخر)

رفتارهای مرموزی که وال‌ها از خود بروز می‌دهند، مدت‌هاست که ذهن دانشمندان را به خود مشغول کرده است.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (بخش آخر)

دلیل گم شدن برخی وال‌ها و سر درآوردن آن‌ها از مکان‌های غیرمعمول، هنوز نامشخص است؛ به عنوان مثال در تابستان ۲۰۱۶ یک روال در جزیره‌ی معروف لانگ آیلند سوند (Long Island Sound) یافت شد که از محل سکونت اصلی‌اش، بسیار دور بود. رفتار دیگری هم که این پستانداران از خود بروز می‌دهند، آمدن آن‌ها به سطح آب است که با وجود تئوری‌های مطرح‌شده در مورد این رفتار، هنوز دلیل اصلی بروز آن مبهم است.


۴۰٫ شهر گمشده‌ی آتلانتیس

و اما مورد آخر از لیست معماهای حل نشده مربوط به شهری معروف و گمشده با نام آتلانتیس (Atlantis) است. افلاطون، فیلسوف یونانی، اولین کسی بود که در نوشته‌هایش اشاره‌هایی به وجود این شهر گمشده کرده بود؛ اما چگونه ممکن است که شهری کاملا ناپدید شود؟ در طول تاریخ شهرهای مختلفی وجود داشته‌اند که به انحطاط کشیده شده و ناپدید شده‌اند؛ آیا ممکن است که شهر آتلانتیس هم جزو این موارد بوده باشد؟ این امکان وجود دارد، به خصوص که به تازگی شواهدی از واقعی بودن این شهر، کشف شده است.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (بخش آخر)

تصاویر ماهواره‌ای، عکس‌هایی از مکان احتمالی شهر آتلانتیس را در اختیار علاقه‌مندان قرار داده‌اند.

معماهای حل نشده که هیچ توجیه علمی ندارند (بخش آخر)

شاید این سوال در ذهنتان شکل گرفته باشد که مکان احتمالی شهر آتلانتیس، کجاست؟ شواهدی وجود دارند که محل قرارگیری این شهر را در اطراف اسپانیا تخمین می‌زنند؛ این شواهد وقوع سیل در سال‌های بین ۸۰۰ تا ۵۰۰ قبل از میلاد را دلیل ناپدید شدن آتلانیس معرفی می‌کنند.

البته مکان‌های احتمالی دیگری هم به این شهر مرموز نسبت داده شده‌اند؛ در برخی از اسناد باستانی ادعا شده که آتلانتیس تقریبا هم وسعت با کشور ایرلند بوده و مکان تقریبی آن هم در نزدیکی این منطقه بوده است. عده‌ای هم کشور باهاما (Bahamas) را محل قرارگیری این معمای علمی می‌دانند. با این وجود، واقعی بودن شهر آتلانتیس و مکان آن همچنان رازی نهفته است.

به پایان لیست معماهای حل نشده رسیدیم. این لیست تنها به بررسی پدیده‌های کشف‌شده توسط دانشمندان می‌پردازد؛ مطمئنا معماهای بی‌شماری در سراسر کهکشان وجود دارند که هنوز مورد توجه این بخش سخت‌کوش و تلاشگر جامعه قرار نگرفته‌اند؛ اما خوشبختانه، می‌توان اطمینان داشت که کشف پدیده‌های عجیب و غیرقابل توجیه باعث دلسردی دانشمندان نخواهد شد و آن‌ها را در راه تلاش برای روشن‌تر کردن مسیر پیش روی بشریت، متوقف نخواهد کرد.


منبع: برترنها

طنز؛ چرا ترامپ با پاپ بابا کرم نرقصید؟

علیرضا لبش در نوشت:

انتخابات تمام شده، همه مردم برگشته‌اند سر کار و زندگی‌شان، اما برخی هنوز دست بردار نیستند و به جای اینکه نتیجه را قبول کنند و برای انتخابات بعدی ضعف‌های‌شان را برطرف کنند و گفتمان‌شان را کمی برای مردم شیرین‌تر کنند، هنوز در حال جرزنی و اتهام‌زنی به حریف پیروز هستند. نماینده مجلسی گفته که چرا وزرای دولت به اتهامات کاندیداها جواب داده‌اند، این یک‌جور تقلب است. وزرا باید اجازه می‌دادند کاندیداها هر چه دل‌شان می‌خواست می‌گفتند و بعد از آن‌ها تشکر می‌کردند. ما اتهامات دیگری که متوجه پیروز انتخابات است را می‌نویسیم تا دوستان بازنده اگر خواستند از این‌ها هم استفاده کنند:

چرا یکی از کاندیداهای طرفدار دولت، شعر ما گل‌های خندانیم، فرزندان ایرانیم را خواند و این شعر را به نفع دولت مصادره کرد، ولی به کاندیداهای ما اجازه ندادند در برنامه‌های خاله شادونه و عمو پورنگ شرکت کنند و آهنگ‌های زیبایی که برای کودکان تهیه کرده بودند، بخوانند و کودکان را متوجه خوشگل بودن و بور بودن کاندیداهای مورد نظر ما بکنند؟!

۲- چرا ترامپ بعد از انتخابات به عربستان رفت و با پادشاه آنجا رقص شمشیر کرد؟ حتما با این کار خود می‌خواست از کاندیدای دولت حمایت کند وگرنه چرا با آهنگ معروف خواننده محبوب ما، هی جیگیلی جیگیلی جیگیلی اخماتو وا کن، با جناب پاپ، بابا کرم نرقصید؟

۳- چرا همه خواننده‌ها و بازیگران و هنرمندان شاخص و مطرح، از دولت حمایت کردند و فقط یک خواننده خالکوبی شده بغبغویی را برای ما گذاشتند؟

۴- چرا تیم العین قبل از انتخابات به استقلال ۶ گل نزد که حقانیت ما ثابت شود و همگان بفهمند که هر کسی از نامزد جناح مقابل ما حمایت کند، شیش‌تایی می‌شود. چرا در یک تبانی کثیف این اتفاق بعد از انتخابات افتاد که کار از کار گذشته بود؟ چرا حتی رئال مادرید بعد از انتخابات یوونتوس را چهارتایی کرد؟ چرا فرانچسکو توتی قبل از انتخابات از دنیای فوتبال خداحافظی نکرد؟ اگر این اتفاق می‌افتاد نود درصد رای جناح دولت ریزش می‌کرد. همه این‌ها نشان از تخلفات گسترده دارد.

۵- چرا قبل از انتخابات هوا خنک بود ولی به محض اینکه انتخابات برگزار شد هوا جوری گرم شده که آدم از خانه که بیرون می‌رود از گرما آب می‌شود؟ چرا هواشناسی پاسخگوی این حمایت آشکارش از دولت نیست؟

۶- چرا ویدیوی آن‌ها آن‌قدر تاثیرگذار بود ولی کسی به ویدیوی ما وقعی ننهاد؟ مشکل از تَکرارمان بود یا از لهجه‌مان؟ حالا ما لهجه یزدی نداریم و نمی‌توانیم تَکرار کنیم، مردم نباید به ما رای بدهند؟ اصلا این یک تخلف واضح است که از یک لهجه شیرین که سرمایه ملی است، از طرف یک آدم معلوم‌الحال و ممنوع‌التصویر در جهت منافع جناح خاصی استفاده شود.

۷- چرا قبل از انتخابات توی هلیم، پنبه و پشم نمی‌ریختند؟ مگر کلاهشان قبل از انتخابات پشم نداشت؟ پنبه به روی همه‌شان بمالند.

۸- چرا قبل از انتخابات زنان را برای دیدن مسابقات ملی به ورزشگاه راه نمی‌دادند، چرا بعد از انتخابات این کار را کردند تا ما نتوانیم جلوی زن و بچه مردم یک دل سیر فحش بار داور و ماور بکنیم؟ حیف که این مطلب را هم زن و بچه می‌خوانند وگرنه دهان‌مان را بسته نگه نمی‌داشتیم.

این همه دلیل، باز هم شما بگویید این انتخابات سالم‌ترین انتخابات بوده است.


منبع: برترینها

طنز؛ برنده برزیل، بازنده قالیباف

مهرشاد مرتضوى در نوشت:

دوران بچگی ما مثل الان نبود که تیکی تاکا و روحیه کار تیمی و این سوسول بازی‌ها جریان داشته باشد. قهرمان فوتبالی ما در دنیای کارتون سوباسا بود (که بعدها فهمیدیم عموی سوباسا قهرمان واقعی است) و در دنیای حقیقی هم مارادونا و روبرتو کارلوس که وقتی توپ را می‌گرفتند، هم تیمی محترم هرچقدر دهان خودش را چاک می‌داد که «پاس بده» این بزرگواران توجهی نمی‌کردند و صفر تا صد زمین را در می‌نوردیدند و با توپ می‌رفتند داخل دروازه حریف.

ولی قسمت دشوار ماجرا از آنجا شروع می‌شد که یک مسابقه مهم فوتبال با صبحی یا بعدازظهری شدن مدرسه ما هم زمان بود. در این شرایط مجبور بودیم با هزار خواهش و تمنا، وظیفه خطیر فوتبال دیدن را به مادر خانواده بسپاریم تا هرچند اعتقاد داشتند «۲۲ تا نره خره می‌دوئن دنبال یه توپ که چی بشه؟» اما به خاطر گل روی ما بازی را تماشا می‌کردند تا بعدا برای‌مان تعریف کنند. منتها وقتی به خانه می‌رسیدیم و درباره بازی انگلیس و برزیل سوال می‌کردیم، مادر گرامی می‌فرمودند: «من فکر کردم آلمان داره گل می‌زنه! آخه گزارشگره گفت باتیستوتا!» حالا کاری نداریم که آلمان وسط بازی برزیل و انگلیس چه کار می‌کند؟ و باز هم کاری نداریم که اصلا باتیستوتا آرژانتینی است. ولی ضربه نهایی را آنجا می‌خوردیم که می‌پرسیدیم: «حالا زردها برنده شدن یا سفیدا؟» و ایشان می‌گفتند: «آبی‌ها!» و متوجه می‌شدیم کلا به جای انگلیس و برزیل، بازی پاس تهران و استقلال رشت را تماشا کرده‌اند.

کاملا بی‌اختیار به یاد این نکته افتادیم که آقای موسوی لاری در تحلیل انتخابات ریاست‌جمهوری فرمودند: «بازنده انتخابات قالیباف و برنده آن هاشمی‌طبا بود». البته ما قطعا موافق این نکته هستیم که کاپ اخلاق حق آقای هاشمی‌طباست. به خاطر همین هم سایر گزینه‌های برنده و بازنده انتخابات را با دلیل می‌آوریم که ببینید انتخابات بیشتر از یکی، دوتا برنده داشته.

برنده رئیسی- بازنده قالیباف: خب مشخصا این داستان مربوط به انتخابات داخلی بین گزینه‌های جمناست که از بین آن‌ها یکی باید کنار می‌رفت که آقای رئیسی برنده و آقای قالیباف بازنده شد.

برنده جلیلی- بازنده قالیباف: آقای جلیلی چون احتمال می‌داد در نهایت آقای رئیسی گزینه اصولگرایان است، اصلا وارد انتخابات نشد و برد کرد. در مقابل، آقای قالیباف خودش را در این چالش قرار داد و باخت.

برنده هاشمی- بازنده قالیباف: اگرچه محسن هاشمی کلا نامزد شورای شهر بود، ولی باز هم نتیجه انتخابات نشان داد او برنده شده و قالیباف چون به احتمال زیاد همین شهرداری تهران را هم از دست می‌دهد، بازنده شده است.

برنده محسن رضایی- بازنده قالیباف: محسن رضایی برنده اصلی این انتخابات بود. چون بالاخره به این خودباوری رسید که در یک انتخابات شرکت نکند. «بازنده قالیباف» را هم به تاسی از خود بزرگوار، از بندهای قبلی «کپی» کردیم.

برنده روحانی- بازنده رئیسی: گفتیم یادی هم از خود رای‌گیری کرده باشیم. وگرنه اینکه چه کسی رییس‌جمهور شده زیاد مهم نیست. البته برخی کارشناسان معتقدند اگر آقای قالیباف مانده بود، شاید نتیجه دیگری رقم می‌خورد. پس باز هم می‌شود گفت قالیباف بازنده انتخابات بوده!

بنابراین ما نتیجه می‌گیریم که فوتبال دیدن را به افرادی که در جریان مسابقات فوتبال نیستند نسپاریم و هر کس کاری را که بلد است انجام بدهد.


منبع: برترینها

طنز؛ ردیابی دایناسور میخ‌دار در جنگل‌های شمال

شهرام شهید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی در نوشت:

داری چه کار می‌کنی؟

من درحال ردیابی یک دایناسور استگوسور یا به عبارت دیگر یک دایناسور میخ‌دار هستم.

ردیابی‌اش می‌کنی یا می‌خواهی فسیلش را کشف کنی؟

نخیر. ایشان را ردیابی می‌کنم.

چی میگی؟ دایناسورها میلیون‌ها‌ سال پیش منقرض شدند.

منقرض شده باشند. با کار من منافاتی ندارد. من کماکان ردیابی‌اش می‌کنم.

چرا مزخرف میگی؟ چطور میشه یک جانور مرده را ردیابی کرد؟

به راحتی. الان ردیاب دایناسور را داده‌ام دست برادرزاده‌ام و او در جنگل‌ها پلاس است و من هم دارم رد دایناسور را ثبت می‌کنم. این‌طور که پیداست، دایناسور میخ‌دار خیلی روح لطیفی دارد و هرجا جوج و نوشابه و چیپس و ماست است، حضور بیشتری دارد.

مردحسابی پاک خل شده‌ای. این شد ردیابی دایناسور؟ مرا گیر آورده‌ای؟

اشتباه نکن. روش مطالعاتی من کاملا مطابق با آخرین دستاوردهای سازمان محیط‌زیست تدوین و تنظیم شده و مو لای درزش نمی‌رود!

یعنی سازمان محیط‌زیست گفته ردیاب بدهید دست یک حیوان منقرض‌شده و ردیابی‌اش کنید؟

این‌طوری که نگفته اما این‌طوری عمل کرده. هیرکان را یادت هست؟

نه. هیرکان کیه؟ اونم دایناسوره؟

نه. دایناسور نیست. اما سرنوشتش شبیه دایناسورها است. هیرکان یک ماده پلنگ خوشگل بود که وقتی توله بود، پیداش کرده بودند و ازش نگهداری می‌کردند. بعد تصمیم گرفتند وقتی بزرگ شد تو محیط طبیعی رهسازی‌اش کنند.

چه خوب.

آره اما کارشناس‌ها می‌گفتند این بنده خدا از بس نان و ماست سق کشیده، بلد نیست تو طبیعت کسی را گاز بگیرد چه برسد به این‌که چیزی شکار کند، ولی کسی گوشش بدهکار این حرف‌ها نبود. خلاصه رهاسازی همان و ٣۵روز بعد بنده خدا عمرش را داد به شما.

چه بد. اما من باز ربطش را نفهمیدم.

ربطش این‌جا است که تو سازمان تصمیم گرفتند برای این‌که کسی نفهمد پلنگ بیچاره مرده ردیابش را جابه‌جا کنند و با رصد ردیاب مدعی شوند او کماکان زنده است. برای همین، مسیر ردیاب نشان می‌دهد پلنگ مذکور از قهوه‌خانه ابراهیم و ورزشگاه فوتبال و سینما آزادی و شهربازی و این‌جور جاها عبور کرده. در واقع پلنگ بخت برگشته پس از مرگش پلنگ متمدنی شده. یک‌بار هم تا دم در سالن کنسرت ثبت شده اما تو نبردندش که خیلی نامردی است. آدم ردیاب پلنگ را می‌بندد به درخت جلو تالار وحدت و خودش می‌رود کنسرت تماشا کند؟

عجب! خب حالا این چرخاندن ردیاب دایناسور چه حسنی برای تو دارد؟

اول که حتما وامی چیزی می‌دهند که اینها می‌خواسته‌اند نشان بدهند پلنگ زنده است. حالا آن وام را بدهند به میخ‌دار کوچولوی من. بعدش هم بد است مفت و مجانی در مورد نحوه زندگی دایناسور میخ‌دار تحقیق می‌کنیم و در اختیار محققان قرار می‌دهیم؟ اوه اوه. پدرسوخته را ببین‌ها.

چی شد؟ میخ‌دار کوچولو جان کار بدی کرده؟

من الان فهمیدم زغال خوب خیلی بد است. برای من نشسته تو جنگل و قلیان دو سیب آلبالو می‌زند به بدن. دایناسور این‌قدر پررو دیده بودی؟


منبع: برترینها

طنز؛ روش‌هاى شناسایى یک ایرانى در خارج

پوریا عالمی در نوشت:

ما امروز در سفرنامه‌مان به شما یاد می‌دهیم چطورى ایرانی‌ها را در خارج بشناسیم: خداراشکر خارج عینهو داخل است و شما هرگز احساس غربت نخواهید کرد. چطور؟ ببینید توى خارج به‌قدرى وفور ایرانى هست که توى خود میدان نارمک، این‌قدر ایرانى نمی‌بینید، طورى که وسط خیابان عطسه کنید، حداقل دوتا «عافیت باشه» می‌شنوید، اما راه شناخت ایرانی‌ها در خارج:

١- از همان تاکسى به سمت فرودگاه، شلوارکشان را روى شلوار پوشیده‌اند که تا رسیدند به مقصد بکنند.

٢- در فرودگاه امام طورى به سمت گیت بازرسى اول هجوم برده‌اند که انگار قیمه می‌دهند.

٣- علاوه بر چانه‌زدن براى ٣٠ کیلو بار اضافه، دوتا کوله‌پشتى و یک سامسونت و یک چمدانک را داخل هواپیما برده‌اند و تا آخر پرواز دارند زور می‌زنند بارشان را بچپانند در دولابچه بالاسرشان.

۴- در رستوران‌هاى خارج هر کسى که گارسون را سر کار گذاشت و طورى حرف زد که انگار طرف نوکر باباش است و دست‌آخر زورش آمد انعام بدهد، حتما یک ایرانى نیست.

۵- یک ایرانى هنگام خوردن غذا همیشه دارد قیمت کاهو و گوجه و گوشت را حساب می‌کند تا ثابت کند رستوران‌دارها صددرصد سود می‌کنند و سالاد براشان مى‌افتد نیم یورو (معادل دوهزار تومان).

۶- انتهاى صحبت ایرانی‌ها در رستوران خارج (و داخل) حتما این است که بیایند خارج و رستوران کبابى بزنند.

٧- جلو در سرویس بهداشتى در حال محاسبه هستند که ۵٠ سنت (حدود دو هزار تومان)، پایمال‌کردن و تضییع حقوق شهروندى مردم غرب است. چون در ایران خدمات رفاهى (حداقل در این مورد) یا رایگان است یا نهایت صد تومان.

٨- همه کسانى که در ایران موقع خرید، نیم‌ساعت چانه می‌زنند، در خارج قبل از گرفتن باقى پولشان از محل چندکیلومتر دور شده‌اند.

٩- از هر ١٠ نفرى که با هر چیزى سلفى می‌گیرند، شش نفر چینى هستند و چهار نفر ژاپنى. ایرانی‌ها چى؟ ایرانی‌ها حتما دو قدم آن‌طرف‌تر دارند اینها را مسخره می‌کنند.
ادامه این روش‌ها را فردا بخوانید.


منبع: برترنها

طنز؛ آخر هفته، ترزا مِی رفته!‏

فریور خراباتی در نوشت:

اوضاع در انگلیس اصلا خوب نیست. پس از چند حادثه تروریستی، امروز با خبر شدیم که یک نفر با چاقو در این کشور و در شهر ‏نیوکاسل اقدام به گروگان‌گیری کرده است. من نمی‌دانم پس این آلن شیرر چه غلطی در نیوکاسل می‌کند که یک نفر باید با چاقو ‏آنجا لات‌بازی در بیاورد؟ در عین حال نیروهای داعش این روزها به قدری دست‌شان خالی شده که با چاقو و قمه و قداره به ‏سبک کاکارستم حادثه تروریستی رقم می زنند یا با ماشین از روی انسان‌های بی‌گناه رد می‌شوند. همین مانده پس فردا در ‏خیابان راه رفته، روی مردم تف کرده و فحاشی کنند و بگویند: «حیف که عین فرمون دست خالی اومدیم حادثه تروریستی رقم ‏بزنیم!». ‏

در این میان حزب محافظه‌کار بریتانیا هم نتوانست در انتخابات پارلمان این کشور پیروز شود و دوستان یک ضرب به دسته دوم ‏سقوط کردند. پس از اعلام این خبر ترزا مِی خطاب به خبرنگار گفت: «هععععععععععی!» در همین رابطه ترزا مِی پس از بیان این ‏صوت که قاعدتا پس از دیدن تتلو باید شنیده شود، گفت: «آقا یخچالاتون با من! هر روز صبح نون سنگک و پنیر لیقوان میارم دم ‏در خونه‌تون میذارم، زنگم نمی‌زنم که بیدار بشید، همون میذارم پشت در و میرم!» اما متاسفانه این حنا جای دیگر استفاده شده و ‏رنگ خودش را از دست داده است.‏

در همین رابطه روزنامه«کانتری امروز!» تیتری با عنوان «آخر هفته، ترزا مِی رفته!» چاپ کرده که متاسفانه نشان می‌دهد غرب ‏همین‌طوری که در حال فروپاشی و نابودی است، کپی‌رایت را هم رعایت نمی‌کند و روزنامه آقای بذرپاش بدون رعایت حق کپی ‏رایت در حال تکثیر است. ‏

در پایان در خبرها خواندیم که «با عدم کسب اکثریت آرا در انتخابات بریتانیا از سوی حزب محافظه‌کار، پارلمان معلق تشکیل ‏می‌شود» یعنی به این صورت که مثل فیلم ملکه مارها، اعضای پارلمان را داخل یک کوزه می‌گذارند، بعد یک نفر می‌آید و نی‌لبک ‏می‌زند و اعضای پارلمان از داخل کوزه بیرون آمده و با فاصله از زمین در پارلمان حضور پیدا می‌کنند. بنده فکر می‌کنم مشکل اصلی ‏حزب محافظه‌کار بریتانیا، اسم این حزب است.

لااقل یک اسمی بگذارید که آدم با شنیدن آن برگ‌هایش نریزد. مثلا رایحه ‏خوش خدمت چه اشکالی دارد؟ درست است که مثلا برخی چهره‌ها در آن حضور دارد اما حداقل اسم آن لطیف و کیوت است. در ‏نتیجه برای انتخابات بعدی اسم حزب‌تان را «سرویس گود اسمل» بگذارید تا رای بیاورید، از ما گفتن!‏


منبع: برترینها

طنز؛ اگر من رئیس جمهور بشوم!

ماهنامه خط خطی – مهدی طوسی:

یک آرایشگر:

اگر من رئیس جمهور بشوم، حتما با ترامپ مذاکره می کنم. منتها قبل از مذاکره موهایش را خودم اصلاح می کنم و صورتش را می تراشم. اما برای این که دل رأی دهندگان شاد شود، دو سه بار قیچی را توی سر و صورتش فرو می کنم!

یک سینماگر دلواپس:

من اگر رئیس جمهور بشوم، چهار سال اول را می گذارم برای پس گرفتن اسکار از اصغر و چهار سال دوم فستیوالی به بزرگی اسکار برپا می کنم و اسکار را می دهم به ده نمکی!

یک مسعود فراستی:

من اگر رئیس جمهور بشوم باز هم پای حرفم خواهم ماند که بیشتر فیلم ها آشغاله، حتی اگر توش از سطل آشغال استفاده نشده باشه! و بنابراین فرهنگ سازی می کنم که مردم رأس ساعت نه شب این گروه از فیلم ها را بگذارند دم در. فقط خواهش می کنم که زودتر از این ساعت نگذارند دم در!

یک رضا عنایتی:

من اگر رئیس جمهور بشوم قول می دهم مثل دوران فوتبالم حالا حالاها از صندلی ریاست جمهوری خداحافظی نکنم و به مردم آموزش بدهم هر چیزی را که به دست می آورند به آسانی از دست ندهند!

سه عاشق بهار:

بگم…؟ بگم…؟ می گم! ما سه نفری عاشق و دلباخته بهاریم! اصلا ما سه تا اگر رئیس جمهور بشویم اجازه نمی دهیم هیچ فصلی به جز بهار پا توی محدوده پاستور بذاره! ضمنا اول بهار، یارانه را هم افزایش می دهیم.

یک عاشق پرسپولیس:

من اگر رئیس جمهور بشوم، اصلا اجازه نمی دهم که مهدی طارمی پنالتی بزند! یعنی اگر گوش نکند و بزند، من هم می زنم!

یک علی پروین:

رئیس جمهور یعنی مدیر فنی! من اصلا این کاره نمی شم. شاگردای ما همه ماشاءالله یکی از یکی بهترین برای ریاست جمهوری!

یک جوشکار:

من اگر رییس جمهور بشوم قول می دهم که رابطه ایران را با چند نمی دوم! بعلاوه یک را با یک خال جوش، جوش محکم بدهم! ضمنا به اقتضای شغلی که دارم کاری می کنم که دیگر هیچ کس جوش نزند!

یک رئیس جمهور سابق:

ما سه تایی درختیم، پس برای صرفه جویی در مصرف آب، ما سه تا رئیس جمهور نمی شویم!


منبع: برترینها

مردی در طول پرتودرمانی، برای اولین بار خواب رنگی دید

مردی، بعد از اینکه برای درمان تومور در چشمشش پرتودرمانی شد، برای اولین بار خواب رنگی دید. مرد ۵۹ ساله‌ی استرالیایی قبلا فقط خواب‌های سیاه و سفید می‌دید. اما وقتی به خاطر قسمت جلو و کناری سرش به مدت چهار هفته تحت پرتودرمانی بود، خواب‌هایی به رنگ‌های زنده دید.

 مردی در طول پرتودرمانی، برای اولین بار خواب رنگی دید
برخی از این خواب‌ها شامل درگیری ذهنی از طریق تصاویر رنگی دوست‌دخترهای سابق، اتومبیل‌ها، و ماهی‌هایی که گرفته بود، می‌شد. وی در یکی از خواب‌هایش نمادهای جبری رنگارنگی را دید که روی تخته سیاه پدیدار شده بودند و با صدای تند و تیز به سمت او می‌رفتند. اینکه چرا وی پیش از این فقط به شکل سیاه و سفید خواب می‌دید مشخص نیست اما ممکن است به دلیل نوع تلویزیونی که با آن بزرگ شده، باشد. به نظر می‌رسد که افرادی که در کودکی فقط تلویزیون و فیلم‌های سیاه و سفید تماشا می‌کنند به احتمال بیشتری در طول زندگی خود خواب‌های سیاه و سفید می‌بینند. در استرالیا تا سال ۱۹۷۵ هنوز به طور کامل تلویزیون رنگی رایج نشده بود.

تغییر فعالیت مغز؟

مایکل مک‌کی، انکولوژیست پرتو، که این مرد را در موسسه‌ی مقابله با سرطان نورث کاوست واقع در نیو ساوت ولز درمان کرد، می‌گوید رنگی شدن خواب‌های او ممکن است به دلیل تاثیر پرتوتابی بر فعالیت الکتریکی مغز باشد. شواهدی وجود دارد که پرتوتابی می‌تواند بر فعالیت الکتریکی مغز تاثیر بگذارد. به عنوان مثال افرادی که در طول بیماری چرنوبیل در معرض پرتوتابی قرار می‌گیرند، در تست‌های الکتروانسفالوگرافی(EEG) مغزشان فعالیت الکتریکی غیرمعمولی نشان داد. بیش از یک سوم آنها نیز خواب‌های غیرطبیعی گزارش کردند.

مک‌کی گفت قبلا خواب‌های غیرطبیعی با پرتو درمانی از سر ارتباطی نداشتند اما دلیل این امر می‌تواند عدم گزارش‌دهی باشد. در این مورد، آن مرد تومور چشمی داشت که به آسانی قابل درمان بود در حالی که بسیاری از بیماران دیگر که پرتودرمانی از سر شدند، تومورهای مغزی ترمینال داشتند. این امر می‌تواند باعث شود که آنها به احتمال کمتری به خواب‌های عجیب و غریب توجه کنند یا درباره‌ی آنها حرف بزنند.این مرد استرالیایی تست‌های EEG نداد بنابراین تاثیر پرتودرمانی بر مغزش به صورت راز باقی ماند. سیمون کراپر در دانشگاه ملبورن می‌گوید: «اما اگر پرتوتابی بر فعالیت [EEG] تاثیرگذار بوده است، پس می‌تواند تجربه‌ی خواب دیدن را به آسانی به طور کامل تغییر دهد.»

مردی در طول پرتودرمانی، برای اولین بار خواب رنگی دید

برگشت به سیاهی

کراپر می‌گوید ممکن است خواب‌های این مرد در پاسخ به تغییر فعالیت مغز، رنگارنگ‌تر شود زیرا رنگ، عنصری از ادراک است که به راحتی قابل اصلاح می‌باشد. به عنوان مثال، هالوسینوژن‌ها – که الگوهای دیده‌ شده در EEG را هم تغییر می‌دهند- تقریبا همیشه تجربه‌ی رنگ را افزایش می‌دهند. رابرت استیک‌گولد در دانشگاه هاروارد می‌گوید اما توضیح پیش پا افتاده‌تری می تواند وجود داشته باشد.

ممکن است پرتوتابی به راحتی باعث شود که فرد در مراحل مختلف خواب بیشتر و به طور مکررتری بیدار شود؛ که این امر شانس توجه و به خاطر آوردن خواب‌های رنگارنگ را افزایش می‌دهد. تومور این مرد با پرتودرمانی درمان شد و چند روز پس از اتمام درمان، دوباره به دیدن خواب‌های سیاه و سفید بازگشت. مک‌کی امیدوار است که اگر افراد دیگری چنین تجربه‌های مشابهی از تغییر خواب دیدن در طول پرتودرمانی داشتند، جلو بیایند و گزارش دهند تا بتوان این پدیده را بیشتر مطالعه کرد. جزئیات بیشتر این پژوهش در sciencedirect منتشر شده است.


منبع: برترنها

طراحی بلندترین سازه چوبی و سیمانی دنیا در کانادا (+عکس)

یک معمار ژاپنی بلندترین سازه ترکیبی چوب و سیمان جهان را برای شهر ونکور کانادا طراحی کرده است.

به گزارش مهر به نقل از نیواطلس، شیگرو بان معمار ژاپنی برای طراحی خلاق با مقوا و چوب، تهیه سرپناه اضطراری از مواد ارزان شهرت داد. درهمین راستا او پروژه احداث ساختمانی از چوب و شیشه و سیمان واقع در ونکور کانادا را طراحی کرده است. این ساختمان بلندترین سازه ترکیبی چوب و سیمان است که در جهان ساخته می شود.

پروژه ساخت برج چوبیTerrace House نام گرفته است. این برج مسکونی ترکیبی دارای طرحی زاویه دار است که به طور نامحسوس با محیط خود هماهنگ می شود. این برج۲۰طبقه خواهد بود. علاوه بر آن فضایی برای فروشگاه در طبقه اول و سه طبقه پارکینگ زیر زمینی نیز در نظر گرفته شده است. ۱۲ طبقه اولیه ساختمان از سیمان و فولاد ساخته می شوند. اما نمای بیرونی و کف ۷ طبقه بعدی از چوب  هستند. البته پایه این طبقات نیز فولاد و سیمان است تا با قوانین ساخت و ساز همخوانی داشته باشد.

هنوز مشخص نیست احداث ساختمان چه زمانی آغاز می شود اما در ماه های آتی جزییات بیشتری از پروژه اعلام خواهد شد.


منبع: عصرایران

طرح‌های فوق العاده زیبا با استفاده از مداد (+عکس)

وبسایت روزیاتو – یک هنرمند اهل کامبوج به نام ویسوت کاکوی با استفاده از هنر خود سبک خاصی را با نمادسازی در هم آمیخته و آثار منحصر به فردی تولید کرده است. این هنرمند و گرافیست ۲۷ ساله طرح های خود را با قلم کشیده و هر یک ۳ تا ۶ ساعت زمان خواهند برد.
 
وی برای این که طرح های تو در تو و پر پیچ و خمش را با دقت بیشتری می کشد و با اصلاحات کامپیوتری به آن ها شکلی واقعی تر می بخشد. طرح های او معمولا از طبیعت الهام گرفته و طرفداران بسیاری در رسانه های اجتماعی پیدا کرده اند.


منبع: عصرایران

طنز؛ «توو» غلط است

دهخدا تا درون کلاس رفت احمدی‌نژاد را دید که نزدیک تخته‌سیاه روی زمین نشسته و بقایی کنارش ایستاده بود. احمدی‌نژاد یک لگن جلوی خودش گذاشته بود و با چهره‌ای که پیدا نبود می‌خندید یا می‌گریست با صدایی رسا می‌گفت: «آقایون! خانوما! من محافظ….

حسن غلامعلی‌فرد در نوشت:

دهخدا تا درون کلاس رفت احمدی‌نژاد را دید که نزدیک تخته‌سیاه روی زمین نشسته و بقایی کنارش ایستاده بود. احمدی‌نژاد یک لگن جلوی خودش گذاشته بود و با چهره‌ای که پیدا نبود می‌خندید یا می‌گریست با صدایی رسا می‌گفت: «آقایون! خانوما! من محافظ ندارم. نامردی نکنید و برای من توی این لگن پول بریزین. دلم می‌خواد ده دقیقه‌ای پرش کنید. به مشایی هم سپردم که چندتا لگن دیگه بخره و‌ با خودش بیاره». بقایی همان‌طور که ایستاده بود کاغذی را جلوی سینه‌اش نگه داشته و روی آن نوشته بود: «توو لگن پول بریزین!» دهخدا فریاد زد: «مگه اینجا متروئه؟» غرضی با تعجب پرسید: «مگه اینجا مترو نیست؟» دهخدا اخم کرد و پاسخ داد: «نخیر» غرضی با عصبانیت رو کرد به قالیباف و گفت: «پس چرا قالیباف هر روز از ما پول بلیط مترو می‌گیره؟». خاوری که از راه اسکایپ در حال چت با زنجانی بود، گفت: «شما اگه پول توی دست و بالتون دارین بدینش به من.

از من مطمئن‌تر پیدا نمی‌کنید». رئیسی گفت: «یک‌سری تخلفات انجام شده. من اعتراض دارم». دهخدا شگفت‌زده شد و گفت: «سرانجام یه نفر حرف حساب زد. به راستی که این‌گونه پول‌گرفتن از مردم خلاف قانونه». رئیسی شانه بالا انداخت و گفت: «برای پاره‌ای تخلفات در زمان حضور و غیاب شاگردها بود» دهخدا با کلافگی گفت: «شما هنوز توی همون قسمت موندی؟» احمدی‌نژاد فریاد زد: «به منِ فقیر کمک کنید تا برای خودم محافظ بخرم». بقایی هم کاغذش را بالاتر برد. دهخدا با کلافگی از بقایی پرسید: «چرا برای تو، دو تا واو گذاشتی؟» بقایی با خونسردی پاسخ داد: «دو تا گذاشتیم تا بفهمن باید پول رو بریزن تو لگن». دهخدا نفس عمیقی کشید و گفت: «باید با یک واو بنویسی».

محصولی، کیف چرم بوفالویش را بست و گفت: «فقر داره بیداد می‌کنه». احمدی‌نژاد گفت: «محافظ چقدر گرون شده» بقایی سرفه کرد. غرضی پرسید: «اگه اینجا مترو نیست پس چرا تابلوی مترو داره؟» جهانگیری گفت: «اون تابلو اشتباهه». قالیباف لبخندی شیطنت‌آمیز زد و گفت: «اما خوبیش اینه که می‌شه از ورودی‌های مدرسه هم پول مترو گرفت!» دهخدا شقیقه‌هایش را مالید و به احمدی‌نژاد گفت: «پاشو لگنت رو جمع کن برو سر جات بشین. محافظ می‌خوای برای چی؟» احمدی‌نژاد خودش را زد به آن راه و گفت: «تو اگه بیزینس بلد بودی که معلم نمی‌شدی». این را گفت و بدون اینکه از جایش تکان بخورد به کارش ادامه داد. دهخدا یک سکه‌ پانصد تومانی از جیبش درآورد و آن را انداخت توی لگن احمدی‌نژاد و از کلاس بیرون رفت.


منبع: برترنها

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (۴۰۵)

برترین
ها: نوشته های طنزِ حاصل ذهن خلاق هموطنان ایرانی از ابتدای
پیدایش SMS و ایمیل تا به امروز در شبکه‌های اجتماعی نظیر توئیتر، وایبر،
لاین، واتس آپ، تلگرام و …. حضور همیشگی و پررنگی داشته و دارند. بعید
است که سوژه ای در صدر اخبار و صحبت های روز دنیا یا ایران باشد و مردم
خلاق ما در راه طنازی و لطیفه سازی برای آن سوژه اقدامی نکرده باشند!

سعی داریم در این سری مطالب گزیده ای از این نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد.

******

۱٫ ‏یه بارم رفتم کافه، گفتم آقا من کافه زیاد رفتم ولی کافه شما ناموسن خیلی تاریکه! چشم، چشمو نمی‌بینه. گفت برق رفته داداش.

۲٫ ‏هیچوقت کتابهایی که روش نوشتن با اندکی دخل و تصرف رو نخرید، من سرمایه ی مارکس رو خریدم اومدم خونه دیدم اقتصاد مقاومتی محسن رضاییه.

۳٫ ‏یه مگسه هس فکر کنم تو اتاقم مشروب جاساز کرده؛اومدنی از باریک ترین سوراخ میاد،برگشتنی باید دستشو بگیری تا بتونه از پنجره بره بیرون.

۴٫ بعضی حیوونا تابستون و بهار غذا ذخیره میکنن برای فصل سرما. منم همونطوری‌ام با این فرق که سریال ذخیره میکنم. نمیدونم برای کِی، فقط ذخیره میکنم.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (405) 

این نقاشی که میبینید اثر زینب السادات ۵ ساله از ورامین نیست…
اثر هنریِ پابلو پیکاسوئه 

۵٫ ‏یه بار تو آسانسور دختره به دکمه‌ها نزدیکتر بود ازم پرسید کدوم طبقه میری من هول شدم گفتم فرقی نداره، دو ساله هر وقت منو میبینه میخنده.

۶٫ تو اصفهان طرف با رکابی و شلوارک اومده آشغال بذاره دم در ازش آدرس میپرسی ؛میگه: نیمیدونم من بِچِه این محله نیستم.

۷٫ الان شمالی‌ها با بالون رفتن تو آسمون دارن به مسافرهای پروازهای قطر زیتون و ترشی و کلوچه میفروشن.

۸٫ این دنیا بقدری بی رحمه که حتی به رحیم خالقی، اون انسان شریف، که فقط یک امضا میخواست تا کارش راه بیفته هم رحم نکرد، ما که دیگه عددی نیستیم.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (405) 

‏پرچم قطر و بحرین، منو یاد ابولفضل پورعرب و فریبرز عرب نیا میندازه 

۹٫ امشب رفتم بولینگ تو کلِ ۶ تا خط فقط یه نفر از من بدتر زده بود اونم سارا ده ساله از تهران بود.

۱۰٫ نتایج ارشد اومد، سربازی قبول شدم. پسرخالم هم تاکسیرانی قبول شده.

۱۱٫ ‏یه آمبولانس ساعت سه نصفه شب تو اتوبان خلوت داشت آژیر میکشید، فکر کنم میخواستن مریض خوابش نبره.

۱۲٫ وقتی که میخواین کلاس بذارین و به آیفون میگین اپل، کاش بفهمین که انگار سوار ۲۰۶ شدین و میگین ماشینم ایران خودروئه.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (405) 

+بهم گفت جوجه اردک زشت
-ولش کن اون بیشعوره ، بیا بغلم 

۱۳٫ بابا حداقل یکیتون با فتوشاپ برج ایفل رو به رنگ پرچم ایران دربیاره. دلمون پکید لامصب!

۱۴٫ ‏شما ایدز هم که داشته باشی مادر بزرگا معتقدن با عرق نعنا خوب میشی.

۱۵٫ ساعت میلیونی دستتون میکنید چه امکاناتی داره؟ وقت بیشتری در اختیارتون میزاره؟

۱۶٫ ‏اجازه بدید به نمایندگی از ملت شریف ایران دست اون کسی رو که به فکرش رسید به آش رشته پیاز داغ و نعنا داغ اضافه کنه به گرمی بفشارم.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (405) 

‎‏الهه “هل نده حیوان” در متروهاى یونان باستان 

۱۷٫ خدایا منو بابت همه ویدیوهایی که دوستام میفرستن و ندیده میگم خیلی باحال بود مردم از خنده ببخش.

۱۸٫ یکسری هم مامانم میگفت آشپزخونه مون خیلی کوچیکه. بابام یک دستبند طلا گرفت. دیگه آشپزخونه مون کوچیک نبود.

۱۹٫ چین یک میلیاردی دارای ۲۴۸۰ واحد دانشگاهی
ایران ۸۰ میلیونی دارای ۲۶۴۰ واحد دانشگاهی
– سلام دکتر
– سلام مهندس جان
– قلیون پایه‌ای؟
– بریم

۲۰٫ گوشی من اینجوریه که هروخ قابشو در میارم میگه عه قابمو دراورد الان خودمو پرت میکنم رو زمین.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (405) 

‏اگه ریاضی رو بهم ۱۰ بده، اقتصاد همممم ۱۱ بشم … نه نه اینجوری مشروط میشم که، اگه ریاضی ۱۲ بده اقتصاد ۱۴، اهان الان خوب شد 

۲۱٫ اداره ثبت احوال اگه با کلوپی ها یه تفاهم نامه امضا کنه، صدور ۸۰% شناسنامه های المثنی کاهش پیدا میکنه.

۲۲٫ ‏من خانواده میشناسم هیچکدوم روزه نمیگیرن ولی افطاری رو میخورن. میخوام بگم مردم ته دلشون هنوز معتقد هستن.

۲۳٫ آقااااا پسرا خیلى با عینک آفتابى خوبن ولى وقتى بر میدارن از بردپیت به دَرِپیت نزول پیدا میکنن.

۲۴٫ رفیقم عکس اسب گذاشته اینستا کپشن زده عکس از خودم. یه مقدار ایهام داره یا شایدم ذهن من کژتابی داره.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (405) 

وقتی سر جلسه امتحان بهت میگن ماشین حساب داری؟
‎و تو حتی نمیدونی کدوم سوال ماشین حساب میخواد 

۲۵٫ یادتونه ۲ سال پیش عراقو جوری دست گرفتیم که مردم با کارت ملی رفتن کربلا و برگشتن؟ ایشالا تا ۲۰۲۲ یه همچین سیاستی رو قطر اعمال کنیم با کارت ملی بریم جام جهانی.

۲۶٫ داشتم میرفتم دانشگاه واسه امتحان با اهنگ شهرام شب پره، برگشتنی با اهنگ داریوش اومدم.

۲۷٫ ‏به دانشجوی ایرانی ۶-٧ سالم فرجه ی امتحان بدن وایمیسته شب آخر، ساعتای آخر، اونم فقط صفحات آخر.

۲۸٫ ۴ خصوصیت بارز ایرانی‌ها:
-ناراضی از وضع موجود
-گشادی برای رفع وضع موجود
-داشتن نظر کارشناسی در همه امور
-باباشون یه زمین داشته ارزون فروخته

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (405) 

‏وقتی راننده اتوبوس یهو میزنه رو ترمز 

۲۹٫ امیر قطر طی تماسی با پرزدنت حسن روحانی اعلام کرد: تو این غربتی که هستم دارم میمیرم حالیت نیست، بازم‌ دست تو، تو دستم میخوام بگیرم حالیت نیست.

۳۰٫ آرایشگرا دو واحد وای کی اینکارو کرده با موهات گذروندن.

۳۱٫ ما دخترا یه بیماری داریم به اسم «از این رنگ رژ شونزده تا دارم بذار اینم بخرم». هنوزم درمانی پیدا نشده براش.

۳۲٫ اونجا که شاعر میگه بشنو از نی چون حکایت میکند قشنگ معلومه داره به دوستش میگه بیا ببرمت یه نی نشونت بدم که حرف میزنه.

 شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (405)

گشت و گذار خانوادگی در شهر …. 

۳۳٫ یه بار جلو دانشگا چارتا دختردیدم یه کام سنگین گرفتم، انقد عمیق بود که نصف سیگار رفت، بعد یکشون اومد سیگارو ازم گرف گفت ما نامزد داریم، اینجوری نکن میمیری.

۳۴٫ تنها راه نابود کردن داعش اینه که تتلو یه قرار ملاقات باهاشون بذاره.

۳۵٫ ‏کاش میتونستم برگردم به زمان دانشجویی. واقعا از اینکه اون اوایلش کلاس میرفتم پشیمونم.

۳۶٫ آدم گرسنه رو نبرین رستوران ایتالیایی! آدم گرسنه باید پلو بخوره، پلووووو. یا حداقل کنار استیک یه تیکه نون بربری بزارید ته دل آدمو بگیره.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (405) 

وقتی جای خالیشو با یه دهه هشتادی پر میکنی! 

۳۷٫ ‏معلومه بابای سهراب سپهری خیلی گیر میداده که توی اهل کاشانم میگه: پدرم وقتی مرد، خواهرم زیبا شد!

۳۸٫ هر برنامه تفریحی واسه تابستون میچینم تهش میرسم به ” با کدوم پول”.

۳۹٫ ما فقط میخوایم شوهر کنیم که دیگه درس نخونیم اونوقت بعضیا از شروط ازدواجشون اینه که شوهرشون بزاره ادامه تحصیل بدن.

۴۰٫ دولت میگه زنا نرن استادیوم چون اونجا الفاظ رکیک میشنون خبرنداره تولاین و تلگرام دعوا که میشه یه فحشایی میدن که پسرا از خجالت لفت میدن.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (405) 

وقتی تو خیابون یه دختر میخواد از پسرا چیزی بپرسه 

۴۱٫ هایده اگه به جای اینکه شبا همش به میخونه میرفت، باشگاه میرفت الان زنده بود مثل گوگوش.

۴۲٫ ‏رفتم داروخونه گفتم یه شامپو متناسب موهام بدید.گفت قبلا چه شامپویی مصرف میکردی. روم نشد بگم تخم مرغی گفتم این اولین باره میخوام شامپو بزنم.

۴۳٫ آب کرفس فشار خونو کم میکنه. عملکردشم اینجوریه که وقتی وارد بدن میشه قلب به گلبولهای سفید و قرمز میگه یه دیقه وایسید ببینم این چه زهرماری  بود خورد.

۴۴٫ ‏اگر قطر برای برگزاری جام جهانی دچار مشکل شد ما حاضریم بازیکنان تیم ملی برزیل را در سرزمین مادری شان، آبادان اسکان دهیم.

۴۵٫ ‏یه سری تو خونه ٣ روز اعتصاب غذا کردم، روز چهارم خودم رفتم رو میز شام، مامانم گفت قد تو غذا درس نکردم از فردا بیا غذا بخور.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (405)
وضعیت دانشجوها، شبای امتحان


منبع: برترینها

کشف فسیل ۱۱۰ میلیون ساله دایناسور

برترین ها: مجله نشنال جئوگرافیک اخیرا تصاویری از یک فسیل کشف شده دایناسور منتشر کرده، بقایای یک دایناسور گیاهخوار زره پوش که ۱. ۳۶ تن وزن داشت. کارگران معدن در سال ۲۰۱۱ این فسیل را یافته و سعی کردند راه را هموار کنند تا آن را سالم خارج کنند. اپراتور تجهیزات «شاون فانک» در آلبرتا روزش را مثل هرروز دیگری شروع کرد و نمی‌دانست که در نزدیکی رویاهای یک باستان شناس قرار دارد. ماشین او حین حفاری در معدن با چیزی سخت‌تر از سنگ برخورد کرد و درحالی که او قبلا هم ضمن کارش با فسیل‌های متعددی روبرو شده بود، اما این یکی متفاوت بود.

اکنون شش سال از آن زمان گذشته و این قطعه در موزه سلطنتی تیرل در آلبرتا یافت می‌شود. محققان معتقدند که این نودوسائور کاملا فسیل شده، اما فقط قسمت جلویی در شرایطی بوده که حفظ شود. این دایناسور که ۱۱۰ میلیون سال پیش زندگی می‌کرده ۵. ۵ متر طول داشته است. از آنجا که دایناسورهای زره پوش پیش از فسیل شدن می‌پوسند، کشف نودوسائور آلبرتا شانس کمیابی برای دیدن این جانور قابل توجه در شکوه کامل آن است. تصویر این نودوسائور آناتومی منحصربفرد آن را نشان می‌دهد و رد پاهایی که شبیه پرندگان مدرن و مارمولک‌های بزرگ است.

 کشف فسیل ۱۱۰ میلیون ساله دایناسور
کشف فسیل ۱۱۰ میلیون ساله دایناسور 


منبع: برترینها

طنز؛ شلنگ عشق!

یاسر نوروزی در نوشت؛

اوج عاشقی من برمی‌گردد به یک شب داغ خرداد. پدرم در این شب زیبای عشق سهیم بود و این‌طور آن را تباه کرد که با دست‌های خیس از دستشویی آمد بیرون و همان‌طور که آنها را می‌مالید به زیرشلواری راه‌راهش مرا برد کنج اتاق. بعد منو نشاند روبه‌روی خودش و گفت: «مادرت گفته تو یه چیزی‌ت هست این روزها! بریز بیرون بابا! بریز بیرون!» نشسته بودم جلوی او و سرم پایین بود. ادامه داد: «ببین پسر! من دردت رو می‌دونم. آدمیزاد مثل آفتابه‌ست! خالی کن خودتو! بکش این سیفون دل‌ لامصب رو! آب بریز رو خستگی‌ت، دل‌شکستگی‌ت!» کم‌کم عقب می‌کشیدم. اما پدرم را دیدم که جلو کشید و گفت: «بذار اصلا یه مثال دیگه برات بزنم. ببین! عشق مثل تینر می‌مونه. این کثافت‌های روغن سوخته رو دیدی می‌مونه لای انگشت‌ها؟ می‌شوره و می‌بره! یا این چرکی‌های لای شست پا رو دیدی؟ پسر، اصلا این‌طور بگم برات که عشق شیلنگه! همه رو می‌شوره و می‌بره!» پا تکان می‌دادم. چون درفکر معشوق بودم و پدرم آمده بود با مثال‌هایش دوپایی برود تخت رمانتیسمم! وقتی دید همچنان سکوت کرده‌ام، گفت: «می‌فهمم‌ت پسر!» و ناگهان خم شد و محکم زد پشت کمرم. آن‌قدر محکم که نفسم بند آمد و خرخرم بلند شد. حتی دست گذاشتم زمین سرفه کردم و اگر یک دقیقه دیرتر آب می‌آورد، شاید مجبور بود بخواباندم نفس مصنوعی بهم بدهد. وقتی حالم جا آمد و راه سینه‌ام باز شد، گفت: «ببین! اصلا ول کن این حرف‌ها رو! بذار ماجرای خودم و مادرت رو برات بگم تا بهتر برات جا بیفته. یعنی اون روزی که مادرت عاشق من شد. دل تو دلش نبود.» سر بلند کردم و نگاهش کردم.

ادامه داد: «مادرت رفت تو رو باباش وایساد گفت یا اصغر، یا تخت قبرستون! سیانور می‌خورم اگه این نشه سایه سرم!» منظورش از «این» خودش بود و من باور نمی‌کردم. چون مادرم ماجرا را طور دیگری تعریف کرده بود. پدرم ادامه داد: «خب اون‌وقت‌ها رسم نبود دختر این‌طوری دل‌دل کنه واسه یه مرد!» سینه سپر کرده بود وقتی این را می‌گفت و مقداری هم غنج نامحسوس داشت که سعی می‌کرد پنهانش کند. گفت: «حالا تو اینها رو به مادرت نگو ولی یه وقت‌هایی حتی دور از چشم خانواده می‌اومد دم مکانیکی آقا خدابیامرز، یه نظر منو ببینه. دیگه حتی آخرهاش شورشو درآورده بود، طوری‌ که یه وقت‌هایی می‌رفتم تو چال قایم می‌شدم به شاگرد مغازه می‌گفتم بگو نیست. خلاصه دست به سرش می‌کردم بره. می‌خوام بهت بگم سریش شده بود حتی آن‌قدر که منو می‌خواست! ولی آخرش بالاخره به آرزوش رسید و اون آرزو چی بود؟» ابرو بالا داده بودم، چون منتظر بودم جوابش را هم بدهم.

گفتم: «چی بود؟» سر تکان داد و گفت: «من دیگه پسر! تو چقدر خنگی!» سیخ و ناباور نگاهش می‌کردم. گفت: «یعنی پا عشق‌ت وایسا پسر. مثل آنتن پیکان راست باش، مثل آچار شلاقی سفت باش، مثل فنر صندلی خم شو ولی نشکن، مثل پیستون عقب جلو شو، بذار این موتور حرکت کنه! این چینی‌هاش البته جدید اومده، خوب نیست، زود خراب می‌شه، ولی قدیمی‌هاش رو از آلمان وارد می‌کردن، خیلی خوب…» و ‌دیدمش که اصلا از عشق رفته سراغ خرت‌‌وپرت‌های مغازه‌اش و با خودش حرف می‌زند. اما از آن‌جا دوباره بیرون آمد و گفت: «یعنی حتی اگه خوارت کرد، خفیفت کرد، تو باز وایسا!» من‌من‌کنان گفتم: «ولی مامان یه طور دیگه تعریف کرده بود…» اخم کرد و گفت: «چه فرقی داره، ‌هان؟ اصلا چه اهمیتی داره کی گند زد به اون یکی؟ تو به روح اعتقاد داری؟» مانده بودم چه بگویم. پدرم لبخندی نمکین می‌گرفت به خودش. گفت: «مهم روح اون بود که من نیمه گمشده‌ش…» اما همان لحظه مادرم آمد توی اتاق و با پا ‌زد به کلیه پدرم. گفت: «پاشو چاه گرفته اصغر! پاشو!» پدرم با شانه‌های آویزان برمی‌گشت. زیر لب غرغری هم ‌کرد. مادرم گفت: «چیه خب؟ تو می‌ری اونجا گربه چال می‌کنی دیگه! لابد دوباره ته‌سیگار انداختی توش، ‌هان؟ نگفتم صدبار تو توالت سیگار نکش؟ نگفتم؟» و پدرم را دیدم که آستین‌هایش را می‌زند بالا برود دست کند توی خلأ برای بازکردن چاه. وقتی رفت، مادرم گفت: «چی می‌گفت بابات بهت؟» گفتم: «هیچی!» گفت: «هیچی؟ خودم شنیدم پشت سر من حرف می‌زد!» گفتم: «نه، نه. اتفاقا می‌گفت شما و اون، یعنی اون و شما مثل چیز می‌مونید…» مادرم جلو کشید. مشکوک شده بود. گفت: «مثل چیز! مثل چی؟ کدوم چیز؟» گفتم: «دو تا روح در یه بدن!»


منبع: برترینها

نسل جدید کشتی‌های کروز (+عکس)

طول این کشتی بیش از ۳۲۹٫۲ متر خواهد بود و از نوآوری‌های آن می‌توان به “دهکده‌های(سکونتگاه) خانوادگی”، وجود یک عرشه پانوراما در عقب و یک سالن استخر شیشه‌ای اشاره کرد.

یک شرکت سوئیسی به تازگی از طرح‌های یک کشتی کروز با بالاترین ظرفیت حمل مسافر رونمایی کرده است.  

به گزارش ایسنا به نقل از دیلی‌میل، شرکت “ام.اس.سی کروز”(MSC Cruises) طی مراسمی در فرانسه طرح‌های جدید خود برای ساخت کشتی‌های نوآورانه‌ای را اعلام کرد که ظرفیت حمل شش هزار و ۸۵۰ مسافر را خواهند داشت و دارای دو هزار و ۷۶۰ کابین خواهند بود.

نسل جدید کشتی‌های کروز (+عکس)

نخستین نمونه این کشتی‌های با وزن ۲۰۰ هزار تن، سال ۲۰۲۲ ارائه خواهد شد و در مقایسه با کشتی “هارمونی دریاها” (Harmony of the Seas) متعلق به شرکت آمریکایی موسوم به “کروزهای رویال دریای کارائیب”(Royal Caribbean Cruises)  با ظرفیت شش هزار و ۷۸۰ مسافر، ۷۰ نفر مسافر بیشتری حمل خواهد کرد. 

بنا به ادعای شرکت تولیدکننده، ساختار Y-شکل کشتی جدید، امکان نماهای پانوراما از دریا و همچنین داشتن تعداد بیشتری کابین‌ در بالکن آن را فراهم خواهد کرد.

گفته می‌شود این بزرگ‌ترین و فناورانه‌ترین کشتی کروز دنیاست و طوری طراحی خواهد شد که در مقایسه با کشتی‌های کنونی، ثبات و قدرت هیدرودینامیک بیشتری خواهد داشت.

طول این کشتی بیش از ۳۲۹٫۲ متر خواهد بود و از نوآوری‌های آن می‌توان به “دهکده‌های(سکونتگاه) خانوادگی”، وجود یک عرشه پانوراما در عقب و یک سالن استخر شیشه‌ای اشاره کرد.

کشتی “هارمونی دریاها” متعلق به شرکت آمریکایی  Royal Caribbean Cruises

نسل جدید کشتی‌های کروز (+عکس)

شرکت فرانسوی برای ساخت چهار نمونه از این کشتی برنامه‌ریزی کرده که بین سال‌های ۲۰۲۲ و ۲۰۲۶ تحویل مشتریان خواهند شد.

تصاویر رایانه‌ای این کشتی طی مراسمی با حضور امانوئل ماکرون رئیس‌ جمهور فرانسه رونمایی شدند.

جزئیات بیشتر از این کشتی اعلام نشده است.


منبع: عصرایران

بازگشت های باورنکردنی به آغوش خانواده

مجله همشهری سرنخ – ندا بهجتیان: خانواده هایی که پس از چند دهه به شکل عجیبی عضو گمشده خود را پیدا کرده اند.

وقتی این خانواده ها از هم دور افتادند هرگز فکر نمی کردند که دست سرنوشت پس از سال های طولانی، آنها را به عجیب ترین شکل ممکن بر سر راه یکدیگر قرار دهد. کودکانی که از خانواده های شان دور شدند یا پدران و مادرانی که بعد از سال ها نزد خانواده رها کرده خود بازگشتند.

پدری که پس از ۲۵ سال سوژه عکاسی دخترش شد

در سال ۱۹۹۲ دیانا کیم، تنها پنج سال داشت که پدرش، او و مادرش را در کالیفرنیا رها کرده و تنها گذاشت اما او هرگز فکر نمی کرد که پس از ۲۵ سال باز هم آنها را ببیند. موسانو پدر کیم می گوید: «او تنها پنج سال داشت که من او و مادرش را رها کردم اما حالا وقتی وبلاگش را می بینم او فقط خوبی های من را نوشته است، با روبانی قرمز که در کنار تمام یادداشت های مربوط به من قرار داده است.»

دیانا کیم که حالا ۳۰ سال دارد، در رشته حقوق درس می خواند. او تحقیقات خود درباره افراد بی خانمان را از سال ۲۰۰۳ آغاز کرده بود: «زمانی که در درس جامعه شناسی به این موضوع برخوردم، تلاش کردم تحقیقات جامعی در این باره انجام دهم. در واقع این پایان نامه من به حساب می آمد. مدت زیادی از کودکی من در پارک ها و خوابیدن در اتومبیل های اوراقی گذشت، به همین خاطر با این نوع زندگی به خوبی آشنایی داشتم.»

کیم، پدر خود را از پنج سالگی ندیده بود اما از مادربزرگش درباره او زیاد شنیده بود. در واقع او به قصد پیدا کردن پدرش به هونولولو رفت، جایی که گفته می شد آخرین بار پدرش در آنجا دیده شده است اما هرگز گمان می کرد او را بین افراد بی خانمان پیدا کند.

بازگشت های باورنکردنی به آغوش خانواده

وقتی برای اولین بار، کیم، موسانو را دید و خواست تا از او عکس بگیرد، مرد میانسال روی خود را برگرداند و گفت: «مزاحم نشو.» اما کیم پاسخ داد: «شاید این عکس ها کمک کند تا خانواده ات را پیدا کنی.»

او داستان خود را برای موسانو که در ابتدا نمی دانست کیست تعریف کرد، در این زمان او بهت زده به کیم نگاه کرد و با چشمان گریان گفت: «فکر کنم من پدرت هستم.»

موسانو عکس هایی از کودکی کیم داشت که برای یادگاری با خود برداشته بود و به او نشان داد و در آن زمان بود که واقعیت ماجرا مشخص شد. پدر کیم یک بار در سال ۲۰۱۴ دچار حمله قلبی شده بود اما به خاطر نداشتن پول از ادامه درمان انصراف داده بود اما حالا پس از سه سال به کمک دخترش برای درمان به بیمارستان منتقل شده است.

یافتن پدر با فیس بوک بعد از ۲۶ سال

چند روز بود که «جیسون هیلبر اون»، پیام های عجیبی در فیس بوک دریافت می کرد که ادعا می کردند دختری به نام جس دارد. در ابتدا او فکر می کرد این پیام ها کار فرد مزاحمی است که قصد آزارش را دارد اما واقعیت این بود که در ۲۶ سال گذشته، خانواده جس هانز، رازی بزرگ را از او مخفی کرده بودند. راز سیاهی که به یکباره تمام زندگی جس را تغییر داد و بعد از ۲۶ سال به طور تصادفی در یک جر و بحث خانوادگی لو رفت.

پس از برملا شدن این راز، جس دوستان فیس بوکی مادر خود را چک کرده و متوجه شد که در عرض سه ماه گذشته مادرش با مردی به نام جیسون هیلبراون در تماس بوده است. این موضوع او را به شک انداخت و به همین خاطر او را به عنوان دوست به لیست خود اضافه کرد. پس از آن پیامی برایش فرستاد که در آن نوشته بود: «فکر می کنم که من دختر شما باشم.»

جیسون پس از دریافت این پیام از جس خواست تا برای انجام تست دی ان ای به بیمارستان برود و او خودش هم برای تست رفت. تست دی ان ای با احتمال ۹۹ درصد نشان می داد که این دو نفر با یکدیگر نسبت دارند. جیسون در مصاحبه با دیلی تلگراف گفت: «در ابتدا شوکه شده بودم. پس از ۲۶ سال مشخص شد یک دختر داشته ام، نمی دانستم که او من را با چه عنوانی خطاب می کند. پس از آن، جس عکس های کودکی خودش را برایم فرستاد که شباهت بسیار زیادی به من داشتند. ابتدا نمی دانستم خوشحال باشم یا به خاطر پنهان کردنش برای ۲۶ سال ناراحت و عصبانی باشم.»

جیسون در کوئینزلند استرالیا زندگی می کرد و برای ملاقات با دخترش باید به ویکتوریا در کانادا می آمد. تا قبل از ملاقات حضوری، پدر و دختر هر روز برای یکدیگر پیام می فرستادند. بعدا مشخص شد زمانی که جیسون و مادر جس با هم ازدواج کرده بودند ۱۸ سال داشتند و پس از مدت کوتاهی زندگی متوجه شدند که در کنار یکدیگر خوشبخت نخواهند بود. وقتی مادر جس می خواست از شوهرش جدا شود می دانست باردار است اما به خاطر این که رأی دادگاه تغییر نکند، این موضوع را پنهان کرده و همین پنهان کاری باعث شد تا جیسون از وجود بچه بی اطلاع باشد.

جیسون چند سال پس از جدایی از سارا، دوباره ازدواج کرده بود و حالا جس دو برادر چهار و هفت ساله دارد.

ملاقات مادر و دختر بعد از نیم قرن

زمانی که به «کریستین گیلارد» گفته شد برای این که دخترش زندگی بهتری داشته باشد باید او را به خانواده دیگری بسپارد به شدت دلش شکست. خانواده همسرش گفتند ما از پس بزرگ کردن بچه بر نمی آییم و باید آن را به خانواده دیگری بسپاریم. در تمام این ۵۰ سال، کریستین نمی توانست لحظه ای را که برای اولین و آخرین بار دخترش مارگریت را در آغوش گرفت فراموش کند. او در همه این سال ها تنها یک آرزو داشت، این که یک بار دیگر بتواند فرزندش را ببیند.

زمانی که کریستین بچه دار شد، آنها در روستایی نزدیک لندن زندگی می کردند و وضعیت مالی بسیار بدی داشتند. او و شوهرش باید از پدر و مادر شوهرش هم نگهداری می کردند که بیمار بودند و نیاز به مراقبت داشتند.

کریستین برای کار به کارخانه ریسندگی می رفت که با وجود نگهداری از بچه، دیگر نمی توانست این کار را ادامه دهد و بدون حقوق او، آنها نمی توانستند زندگی را بگردانند. مارگریت پس از به دنیا آمدن، به یکی از خانواده های متمول شهر سپرده شد تا دو دختر خانواده با او سرگرم شوند.

زمانی که این دختر هشت ساله بود، پدر و مادر شوهر کریستین از دنیا رفتند و همزمان درآمد آنها کمی بهتر شد و به همین خاطر کریستین خواست تا دخترش به خانه بازگردد. در ابتدا خانواده جدید مارگریت اجازه می دادند دختربچه آخر هفته ها به خانه خودشان برود و در کنار پدر و مادر واقعی خود باشد، اما آنها ناگهان بدون اطلاع خانواده کودک، به ایرلند رفته و مارگریت را هم با خود بردند.

از آن به بعد کریستین و مارگریت نتوانستند از حال یکدیگر با خبر شوند تا این که پس از ۵۰ سال، مارگریت بالاخره توانست با کمک شوهر خود «جاناتان»، مادر واقعی اش را پیدا کند.

مارگریت می گوید: «من اصلا از مادر خودم ناراحت نیستم. او در شرایط سختی که داشت بهترین کار را کرد اما خانواده جدیدم نباید من را از آنها دور می کردند. با این حال از آنها هم متشکرم که این همه سال از من مانند دختر واقعی خود نگهداری کردند. حالا می خواهم تا آخر عمر لحظاتی را که از دست داده ام جبران کنم و همیشه در کنار کریستین باشم.»

۱۰ سال زندگی در کافی نت

بیش از ۱۰ سال از گم شدن ژیائو یان می گذشت. خانواده اش در ابتدا فکر می کردند او از خانه فرار کرده است اما وقتی ماه ها جستجوی شان بی ثمر بود به این نتیجه رسیدند که حتما جان خود را از دست داده است.

بازگشت های باورنکردنی به آغوش خانواده

ژیائو در ژانویه ۲۰۰۵ از خانه شان در ژیازنگ در شرق چین خارج شد و هرگز بازنگشت تا این که در ۲۵ نوامبر ۲۰۱۵ خبر عجیبی به این خانواده داده شد، به آنها اطلاع دادند که دختر گمشده شان که هم اکنون ۲۴ سال دارد در یک کافی نت دیده شده است.

آنها ابتدا گمان می کردند که شخصی قصد آزار آنها را دارد اما با تحقیق درباره این خبر، به حقیقی بودن آن پی بردند. ژیائو یک دهه قبل و وقتی فقط ۱۴ سال داشت، پس از مشاجره با خانواده اش، از خانه خارج شده و ۱۰ سال از عمر خود را در کافی نت ها در هانگژو گذرانده بود اما یک بار که پلیس برای بررسی کافی نت آمده بود، به او مشکوک شد و وقتی با جواب های ضد و نقیض وی مواجه شد، او را دستگیر کرد.

پس از دستگیری، راهی برای ژیائو نمانده بود جز اعتراف. او گفت که در تمام این سال ها با کارت های شناسایی جعلی به کافی نت های مختلف می رفته و تمام روز خود را در این مکان ها می گذرانده است.

خانواده ژیائو در تمام این سال ها به امید پیدا شدن فرزندشان حتی شماره تلفن خود را هم عوض نکرده بودند. پس از صحبت های رئیس پلیس، ژیائو راضی شد تا با خانواده خود ملاقات کند. او گفت: «در این ۱۰ سال بارها پشیمان شدم و خواستم به خانه بازگردم اما فکر می کردم که خانواده ام مرا نمی بخشند و از بازگشتن می ترسیدم. من از آنها عذرخواهی می کنم و امیدوارم که گذشته را فراموش کنند. دیگر خودم هم از این نحوه زندگی کردن خسته شده بودم.»

ژیائو به خاطر استفاده از کارت شناسایی جعلی ۱۰۰ هزار یوان جریمه نقدی شد.

ملاقات با خانواده بعد از دو دهه

۱۸ سال پیش، تنها هشت ساعت پس از تولد «کامیا مبلی» در بیمارستان جکسون ویل فلوریدا، زمانی که در آغوش مادرش خوابیده بود، زنی در ظاهر پرستاران بیمارستان او را از مادرش گرفت و برای همیشه ناپدید شد. «کرگ آیکن» و «شانارا مبلی» هنوز لذت پدر و مادر شدن را نچشیده بودند که آن زن فرزندشان را ربود.

بازگشت های باورنکردنی به آغوش خانواده

شانارا در مصاحبه با دیلی میل گفت: «آن روز بهترین روز زندگی ام بود. ما بسیار خوشحال بودیم که فرزندمان به دنیا آمده است، پرستار به اتاق آمد و خواست دخترم را برای معاینه ببرد. او فرزندم را برد و دیگر هیچ وقت او را ندیدیم. بهترین روز زندگی ما تبدیل به بدترین کابوسی شد که تا نزدیک به دو دهه ادامه داشت.»

در این ۱۸ سال، خانواده مبلی همیشه به دنبال دختر گمشده خود بودند و هرگز ناامید نشدند تا این که بالاخره رئیس پلیس کارولینای جنوبی، میاک ویلیامز، خبری خوشحال کننده به آنها داد؛ خبری که دوباره آنها را به پیدا شدن دخترشان امیدوار کرد. ویلیامز گفته بود: «دختری هجده ساله با دی ان ای مشابه شما به نام الکسیز مانیگو، در این شهر زندگی می کند.»

پس از این گزارش، تحقیقات آغاز شد و مادر ۵۱ ساله الکسیز، گلوریا والتربرو، برای توضیحات به اداره پلیس احضار شد. چهره نگاری انجام شده در زمان ربوده شدن کودک، با گلوریا مطابقت داده شده و مشخص شد این زن، همان پرستار قلابی است.

کامیا در دادگاه با گریه از مادری که در این سال ها او را بزرگ کرده بود خداحافظی کرد. او گفت: «شاید گلوریا مادر واقعی من نبود اما من را با تمام وجودش بزرگ کرد و هر چه نیاز داشتم در اختیارم قرار داد. او گناهکار نیست.»

همچنین همسایگان گلوریا شهادت دادند که در این سال ها هیچ سوء استفاده ای از الکسیز نشده واو مانند دختر واقعی خانواده با تمام امکانات رفاهی بزرگ شده است. آنها می گفتند که الکسیز به مدارس بسیار خوبی فرستاده شده است. در حالی که بسیاری از افرادی که در این محل زندگی می کنند زندگی عادی دارند، او مانند یک پرنسس بزرگ شده است. با این حال این زن به جرم ربودن یک نوزاد، مجرم شناخته و به پرداخت ۲۵۰ هزار دلار جریمه و حبس ابد محکوم شد.


منبع: برترنها

طنز؛ انتخابات ریاست جمهوری در کشورهای مختلف

ماهنامه خط خطی – مجید دواچی:

۱٫ آمریکای لاتین

نظامیان حاکم بعد از پانزده سال تن به برگزاری انتخابات می دهند. انتخابات برگزار می شود و رئیس جمهور منتخب راهی کاخ ریاست جمهوری می شود. او وقتی دفتر کارش را باز می کند، ستوان سومی را می بیند که روی صندلی اش نشسته پاهایش را روی میز انداخته و در حال سیگار کشیدن است. رئیس جمهور، قبل از این که بپرسد شما کی هستید بازداشت و تیرباران می شود. ستوان سوم فوق الذکر پانزده سال بعد در حالی که ژنرال چهار ستاره شده و هم زمان آلزایمر و پارکینسون گرفته است، به برگزاری انتخابات رضایت می دهد.

۲٫ چین

مردمی که عضو حزب نیستند در مزارع و کارخانه ها مشغول کارند. مردمی که عضو حزب هستند مرخصی ساعتی می گیرند و در انتخابات شرکت می کنند. آنها از بین ۵۱۰۰ نفر کاندیدای معرفی شده، ۵۰۰۰ نفر را برای عضویت در کنگره مرکزی حزب انتخاب می کنند. این نمایندگان از بین سه نامزد معرفی شده برای پست ریاست جمهوری دو نفر را انتخاب می کنند. این دو نفر با هم چونگ چه چانگ (چیزی شبیه شیر یا خط) می کنند و یکی رئیس جمهور و دیگری دبیرکل حزب می شود. مردمی که عضو حزب نیستند خیابان ها را چراغانی می کنند و مردمی که عضو حزب اند مرخصی ساعتی می گیرند و در مراسم جشن حزب شرکت می کنند.

۳٫ کره شمالی

کلمه انتخابات ۳۶ سال پیش به صورت کاملا اتفاقی به ذهن یکی از کارگران خطور کرد. او که توسط همسرش به سرویس اطلاعاتی لو داده شده بود، در عرض ۳۵ ثانیه توسط دادگاه انقلابی خلق محکوم به اعدام شد. وقتی او را جلو توپ ضدهوایی گذاشتند، یکی از مشاوران رهبر بزرگ گفت قربان حیف از مهمات جنگی که خرج این خائن به خلق شود، لذا او را طعمه سگ های گرسنه هار کردند. بعد از آن تاریخ هیچ واژه ای جز میهن و پیشوای بزرگ به ذهن هیچ کس خطور نکرد.

۴٫ انگلستان

چون نظام حکومتی این کشور مشروطه سلطنتی است، امکان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری وجود ندارد. به جای آن، هر سال رفراندوم جدایی اسکاتلند برگزار می شود. مردم جزیره چون روی ایرلند تعصب خاصی دارند، برایش رفراندم جدایی برگزار نمی کنند و عوضش ارتش جمهوری خواه ایرلند را خلع سلاح می کنند تا با شین فن مذاکره کنند.

۵٫ جزایر ترینیداد و توباگو، کومور شرقی و سایر نقاط ناشناخته جهان

هزینه اولین و آخ۰رین انتخابات ریاست جمهوری در این کشورها توسط یکی از روسای جمهور سابق ایران پرداخت شد. چون نام برده دیگر در رأس قدرت نیست و نفت هم خیلی ارزان تر شده است، امکان این حاتم بخشی ها فراهم نیست و در این کشورها نیز انتخابات دیگری برگزار نشده است و همان رئیس جمهور انتخاب شده به کار خود ادامه می دهد. البته یکی دوتا از این جزایر به علت گرمایش زمین و بالا آمدن سطح اقیانوس ها از صفحه گیتی محو شده اند ولی آن رئیس جمهور سابق ایران قول داده است در صورت بازگشت به قدرت مجددا هزینه انتخابات آنها را تامین کند.

۶٫ ترکیه

چون ریاست جمهوری یک مقام تشریفاتی است و تا همین چندی قبل رئیس جمهور توسط پارلمان انتخاب می شد، کسی اهمیت چندانی برای رئیس جمهور و نحوه انتخابش قائل نبود. اردوغان که از بدو طفولیت به شدت به این موضوع حساس بود، رفراندومی در این خصوص برگزار کرد تا کسی دیگر نتواند نسبت به این قضیه حساس نباشد. البته چون برگزاری انتخابات ریاست جمهوری کلی خرج و هزینه روی دست مملکت می گذارد، او خودش را رئیس جمهور مادام العمر کشور خواهد کرد تا به اقتصاد مملکت کمک کند و تلافی نپیوستن به اتحادیه اروپا درآید.

۷٫ آمریکا

بعد از یک سال انتخابات درون حزبی، بالاخره کاندیدای دو حزب دمکرات و جمهوری خواه مشخص می شود. همیشه خدا هم یک نفر سومی به اسم نامزد مستقل وجود دارد که فلسفه وجودی اش مانند آپاندیس در هاله ای از ابهام است. انتخابات برگزار می شود و یکی از نامزدهای دو حزب اصلی واجد اکثرت مطلق آرا می شود. نامزد برگزیده در حال چیدن چمدان خود و نقل مکان به کاخ سفید است که از رادیو می شنود چون آرای الکترالش کمتر بوده است، رقیبش الان در کاخ سفید در حال ادای مراسم تحلیف است.

او بسیار عصبانی می شود و چیزی شبیه sun of a beach (خورشید ساحل!) ادا می کند. عصبانیت او و هوادارانش سه روز دوام می آورد و روز چهارم همه پی کار و زندگی می روند و انگار نه انگار که خانی آمده و خانی رفته است. اما مردانی در سرزمین پارس تا انتخابات بعدی آمریکا درباره سیستم انتخاباتی این کشور و این که چطور شد که این طور شد بحث می کنند. محل برگزاری این مباحث عموما تاکسی های پایتخت است.

۸٫ کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس

به علت طبیعت خشک و بیابانی این مناطق هر چند مردم این سرزمین ها در تلویزیون برف را دیده اند ولی خودشان آن را از نزدیک مشاهده نکرده اند. دقیقا به همین دلیل با آن که از کلفت فیلیپینی یا کارگر هندی خود درباره انتخابات چیزهایی شنیده اند ولی نمی دانند انتخابات و یا رئیس جمهور دقیقا چه شکلی است. البته چون پترودلار هست، غمی هم نیست. با پول حتی می شود میزبانی جام جهانی را هم تصاحب کرد، باقی چیزها که رقمی نیستند.

۹٫ ایران

چون تفریحات سالم در این کشور یا کم است یا پر هزینه، مردم چهار سال انتظار می کشند تا موعد نام نویسی از کاندیداهای ریاست جمهوری فرا رسد. بعد با شناسنامه هجوم می برند وزارت کشور، دو روز در صف انتظار می مانند و وقتی رسیدند پای باجه مربوطه، با شناسنامه های خود عکس سلفی می گیرند و کلی بهشان خوش می گذرد. اگر قیافه جالب توجهی داشته باشند، به جای سلفی، خبرنگاران از آنها عکس می گیرند و بیشتر بهشان خوش می گذرد.

۱۰٫ کشورهای قحطی زده در آفریقا

چون یکی دو بار صندوق های رأی توسط مردم قحطی زده به تصور این که کمک های بشردوستانه است خورده شد، دیگر انتخاباتی در این کشورها برگزار نمی شود. نظامیان حاکم همچنان حاکم هستند و هر چهار سال یک بار با کودتا یا جنگ داخلی جای خود را با رقبا عوض می کنند. هدف از انتخابات نیز دقیقا همین جابجایی قدرت است که خوشبختانه در این کشورها صورت می گیرد و غمی نیست جز شکم خالی.


منبع: برترنها

طنز؛ «تهدید» یا «تحدید»؟

حسن غلامعلی‌فرد در نوشت:

دهخدا تا داخل کلاس شد دید برخی از دانش‌آموزها زیر میز رفته بودند و با هم گفت‌وگو می‌کردند. دهخدا آرام آرام سوی غرضی رفت و با صدای آرام در گوشش پرسید: «اینا چرا رفتن زیر میز؟» غرضی دستش را کنار دهانش برد و با صدایی آرام پاسخ داد: «دولت در سایه تشکیل دادن!» دهخدا با شگفتی به غرضی نگاه کرد و پرسید: «راستی؟» غرضی لبش را گاز گرفت و آرام زد پشت دست خودش و سرش را تکان تکان داد و پاسخ داد: «به جون تو!» دهخدا نفسی عمیق کشید و رفت کنار روحانی و پرسید: «شما چه جور مبصری هستی که اجازه میدی اینا توی کلاس از این کارا بکنن؟».

روحانی تا خواست چیزی بگوید احمدی‌نژاد از ته کلاس با خنده گفت: «من حاضرم به روحانی آموزش بدم که در اینجور مواقع چی کار کنه!» دهخدا گچی از روی زمین برداشت و با عصبانیت آن را سوی احمدی‌نژاد پرتاب کرد و گفت: «بشین سر جات!». بقایی همچون بازیگران فیلم‌های هالیوودی خودش را جلوی احمدی‌نژاد انداخت و گچ به دماغش خورد. بقایی برای لحظاتی ادای زخمی شده‌ها را درآورد و با صدای آلن‌دلون قربان صدقه‌ احمدی‌نژاد رفت اما احمدی‌نژاد بدون اینکه بقایی را نگاه کند، گفت: «منم می‌خوام دولتِ بر تپه تاسیس کنم!».

دهخدا رفت کنار میز رئیسی و نگاهی به او و جلیلی که زیر میز رفته بودند انداخت و گفت: «شما از این زیر چی رو می‌خواهید مدیریت کنید؟» جلیلی به سختی سینه‌اش را زیر میز ستبر کرد و پاسخ داد: «همه چی!». ضرغامی سرش را از زیر بغل جلیلی بیرون آورد و گفت: «درسته که این زیر جامون تنگه اما اهداف کلانی برای خودمون داریم!». دهخدا پرسید: «‌میشه نخستین هدفتون رو به من بگید؟». جلیلی برگه‌ای کاغذ به دهخدا داد که رویش نوشته بود: «تبدیل همه‌چیز به تحدید و سپس تولید برق از تحدید!» دهخدا رو تُرش کرد و پرسید: «اول اینکه تهدید با ه دو چشم درسته. وقتی با ح جیمی نوشته میشه معنی حد و اندازه مشخص کردن میده.

من چون شماها رو می‌شناسم می‌دونم که منظورتون همون تهدیده که معنی بیم دادن و ترساندن میده!» جلیلی گفت: «آره همون! کلا ترسوندن خیلی حال میده» دهخدا پرسید: «مگه از تهدید برق می‌سازن؟» رئیسی با انگشتش به قالیباف اشاره کرد و پاسخ داد: «این قسمتش رو ایشون پیشنهاد داده». دهخدا آهی عمیق کشید و رفت سوی روحانی و گفت: «من میرم آبی به سر و صورتم بزنم. تو هم اینا رو از زیر میز در بیار!». روحانی لبخندی شیطنت‌آمیز زد و گفت: «خودشون آروم آروم از توهم… ببخشید… از زیر میز در میان». دهخدا پوف کرد و سوی توالت دبیران رفت تا آبی به سر و صورتش بزند و برای سر و کله زدن با زیر میز رفته‌ها و در سایه‌ نِشین‌ها نیرو بگیرد، هر چند خودش هم می‌دانست که در آخر اوست که سر به بیابان خواهد گذاشت!


منبع: برترینها

رشد دو گل غول پیکر در شیکاگو (+عکس)

در یک گلخانه شهر شیکاگو دو گل غول پیکر رشد کرده‌اند و تبدیل به جاذبه توریستی شده‌اند.

به گزارش باشگاه خبرنگاران، دیدن یکی از بزرگترین یا کمیاب ترین پدیده‌های طبیعت به اندازه کافی تعجب برانگیز است ولی اگر دو نمونه آن هم در یک زمان و یک مکان دیده شوند، خارق‌العاده است.

خبرهای جدید حاکی از این است که دو گل بسیار عظیم‌الجثه در باغ بوتانی شیکاگو توجه بسیاری از گردشگران این شهر را به خود جذب کرده‌اند و بر خلاف بویی که ساتع می‌کنند، به خاطر بزرگ و بلند بودن مورد توجه قرار گرفته‌اند.

این گل‌ها که تایتان ایرم نامیده می‌شوند و به دلیل بوی بد جنازه به گل جنازه مشهور هستند، به طور طبیعی در جزیره سوماترای اندونزی رشد می‌کنند و گل می‌‌دهند اما گلخانه‌های بوتانی سراسر جهان به دلیل در خطر انقراض بودن این گل‌ها را پرورش می‌دهند.

 رشد دو گل غول پیکر در شیکاگو (+عکس)

گفتنی است؛ این گل‌ها به دلیل جنگل زدایی و قطع بی مورد در معرض خطر انقراض قرار دارند و گل دادن این گیاه هر ده سال اتفاق می‌افتد اما در این گلخانه شیکاگویی دو نمونه از این گل ها در یک روز گل داده‌اند.

 


منبع: عصرایران

صندوق‌های پست عجیب (عکس)

باشگاه خبرنگاران – در هر گوشه‌ای از جهان هر خانه یک صندوق پست دارد تا نامه‌ها و قبض‌های خدماتی در آن گذاشته شود و پستچی برای تحویل به جلوی در مراجعه نکند. در این تصاویر صندوق‌های پست عجیبی را ببینید که در کنار جاده‌های استرالیا دیده می‌شوند.


منبع: عصرایران