طنز؛ دهه شصتی‌ باشه

پدرام ابراهیمی در نوشت:

ما گل‌های خندان اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت (متولدین ۶۵ به بالا باید در آزمون ورودی این دهه شرکت کنند) اگر به قرن‌های آینده و یا حتی جهان‌های موازی هم برویم، این دهه مثل دوال‌پا به ما می‌چسبد و می‌آید و کلا ما به هر مجلسی می‌رویم می‌بینیم این دهه قبل از ما آنجا نشسته و چون در آن دهه به ما خوش گذشته و خیلی کیف کردیم، علاقه خاصی به آن دوران داریم که این علاقه باعث شده بعضی دوستان باهوش از این کارها بکنند:

غلام سیب زمینی‌هایی که پدر مرحومش برای او مخفی کرده را پس از حدود ۳۰سال از چاهی در زیرزمین خانه پیدا می‌کند. پوست آن‌ها را با دستگاه فرِز می‌گیرد. سونا خانم (خاله حدودا هفت هزار ساله غلام) روغن کرمانشاهی که در زمان راهزنی در دار و دسته حسام بیک از یک کاروان بلند کرده را می‌آورد. غلام سیب زمینی‌ها را با لیزر نظامی ورقه ورقه کرده و سرخ می‌کند.

حاصل کار، یک پکیج کامل رهایی شامل سرطان تضمینی، سکته قلبی بی‌برگشت، انسداد کلیه عروق، فشار خون حداکثری به اضافه حلوا و خرمای رایگان است.

سونا خانم: غلام جون خاله، این آشغالو کی ازمون می‌خره؟

غلام: خاله بذار فردا برم چراغ برق ببینم کسی دیسک و صفحه‌ چینی نمی‌خواد.

سونا خانم: آها ننه فهمیدم! رو کاغذش بزن چیپس دهه شصت!

الان دو سال از این ماجرا گذشته و غلام و سونا خانم در کالیفرنیا زندگی می‌کنند و کتاب مشترک‌شان با نام The Revolution of Sonah پرفروش‌ترین کتاب موفقیت سال شده.

مجید به برادرش: مردم چه توقعی دارن؟ بابا خب ساندویچه دیگه. میای استادیوم بیست تومن پول بلیت می‌دی چیزی نیست. اون‌وقت دو تومن پول ساندویچ می‌دی توقع داری توش جوجه کباب بریزیم؟

حمید: نون بُلکی ما فقط دو هفته از پختش می‌گذره؛ مشکل اینجاست که اون کالباسی که از سال ۸۱ داریم خیس می‌کنیم و خمیرشو می‌مالیم لای نونا، دیگه تقریبا طعمشو از دست داده. نمی‌دونم باید چیکار کنیم.

مجید: ما شکست خوردیم. من که جز این کار و آموزش زومبا کار دیگه‌ای بلد نیستم. اینجا آخر راهه. حلالم کن داداش…

حمید: وای چرا زودتر به فکرم نرسیده بود؟! یه چرخ می‌خریم روش تابلو می‌زنیم ساندویچ مارتادلای دهه شصت!

چند روز بعد ازدحام جلوی چرخ دستی این برادران به حدی رسید که نیروی انتظامی مجبور شد دخالت کند. آن‌ها اکنون صاحب بزرگ‌ترین مرکز پیوند اعضای گربه در خاورمیانه هستند.


منبع: برترینها

طنز؛ روش‌های شناسایی یک ایرانی در خارج (۳)

ما پریروز و دیروز و امروز در سفرنامه‌مان برای شما فاش کردیم و می‌کنیم که چطوری ایرانی‌ها را در خارج بشناسیم (البته بلانسبت شما!):

١۶- در رستوران یک‌باره می‌بینید که در گوشه‌ای بحث در می‌گیرد و دعوا می‌شود و دو نفر به سمت هم هجوم می‌برند و یکی مچ طرف مقابل را می‌خواهد بشکند؛ نگران نشوید، چیزی نیست چون دوتا هم‌وطن می‌خواهند غذای آن یکی را حساب کنند.

١٧- افرادی در موزه‌ها به‌شدت خیره می‌شوند، به اثر؟ نه. به مخاطب اثر. آنها یا هم‌وطن هستند یا «انسان‌شناس».

١٨- از بین گروه‌هایی که مشغول تماشای آثار تاریخی هستند، یک گروه سر این موضوع بحث می‌کند که ایده همه اینها را از ایران دزدیده‌اند و دارند باهاش پز می‌دهند. آن گروه قطعا کجایی است؟

١٩- توی خارج یک‌سری اصرار دارند که حتما از مترو و اتوبوس و خودروهای جمعی استفاده کنیم، دلیلش هم هزینه زیاد تاکسی در خارجه نیست. آنها یک‌دفعه موافق و مبلغ ازجان‌گذشته حفظ محیط زیست و آلودگی هوای خارج می‌شوند، درحالی‌که در داخل حتما از ماشین شخصی استفاده می‌کنند و خیلی نگران آلودگی هوا بشوند آژانس می‌گیرند.

٢٠- یکی از ایرلاین‌ها اعلام کرد: آن برادر عزیزی که غذا، هدفون، آبمیوه، بالشت و پتوی هواپیما را برده، عیبی ندارد، فقط لطفا فرمان هواپیما را برگردانید، خلبان لنگ شماست.

٢١- هر ایرانی اصیل در فرنگ، شبیه کشمش در شیرینی کشمشی با یک نظر قابل‌شناسایی است.

حرف درشت

دیروز و امروز بعضی از دانشمندان و مخاطبان این ستون گلایه کرده‌اند که در این ستون به ایرانی‌ها توهین شده و ایرانی‌ها خیلی خوبند.

ما هم ضمن تأیید حرف ایشان، اعلام می‌کنیم: باشه، تو خوبی!


منبع: برترینها

مجسمه‌های غول‌پیکر ماسه‌ای در ژاپن (+عکس)

توشیهیکو هوساکا هنرمند ژاپنی که ساخت مجسمه‌های ماسه‌‌ای را از زمان دانش‌آموزی‌اش آغاز کرده بود حالا با بیش از ۲۰ سال تجربه مجسمه‌های غول‌پیکر ماسه‌ای زیبایی می‌سازد که به واسطه آن‌ها به شهرت رسیده است.


منبع: عصرایران

طنز؛ ذکر شیخنا و مولانا جواد محتشمیان

حسام حیدری در نوشت:

آن گزارشگر پرتوان، آن اندازه‌گیر سطح اتکای دیگران، آن تن صدایش ایده‌آل، آن خیابانیِ والیبال، آن استفاده‌کننده از همه طول تور، آن پرغرور، آن تحلیلگر در سطح کلاس جهانی، آن فریادهایش همچون بلای ناگهانی، آن از اساتید به کارگیری مهاجم، آن برای بی‌اخلاقی‌ها مزاحم، آن منتقد لوزانو و کواچ و سعید معروف، آن برای خودش یک پا فیلسوف، آن گزارشگر صدا و سیما از زمان پیشینیان، شیخنا و مولانا جواد محتشمیان (حفظ‌ا… سطح اتکاهه) از بزرگان والیبال ایران بود و سرعت را چاشنی کارش می‌کرد و بازی را کالبدشکافی می‌کرد و همه بازیکنان را جواد معنوی‌نژاد می‌دید و از ابتدا تا انتهای بازی لحظه‌ای ساکت نمی‌شد و در ادای اسم بازیکنان، لهجه‌ای غریب داشت.

در ابتدای کار او آورده‌اند که شیخی کاری و فعال بود و جمله مشاغل امتحان کرده بود. اول معلمی که تدریس فیزیک می‌کرد و سرعت و تعادل و سطح اتکا می‌گفت و موقع امتحان فقط یک سوال بیست نمره‌ای طرح می‌کرد که «چه نقشه‌ای؟» و هرکس بدان پاسخ می‌داد پاس می‌شد و پس از آن، آشپزی، که از سرآشپزان نمونه بود و فلفل و نمک را چاشنی کارش می‌کرد و از همه طول چاقو استفاده می‌کرد و سرعت مانعی برای خوشمزه شدن غذایش نبود.

در خبر است که ریاضیاتش خوب بود و مضارب هفت را نیکو حساب می‌کرد و امتیازات حریف را با هم جمع می‌زد و از حاصل آن انتگرال می‌گرفت و به زیر رادیکال می‌برد و جواب را به تعداد بازیکنان تقسیم می‌کرد و به نتایج آماری می‌رسید. نقل است روزی به بازار شد و دو هفت چهارده‌ تا خیار و سه هفت بیست و یکی سیب‌زمینی‌ خرید و چون وقت محاسبه شد، فروشنده پولی گزاف طلب کرد. پس اجناس پس داد و گفت: «باور کنید… مغازه پایین‌ن‌ن‌ن… همین سیب‌زمینی رووووو… با عملکرد خیلی بهتر… و سطح اتکای بیشتر… می‌فروشه» و بیرون شد. اعلی‌ا… مقامه.

نقل است که چون به سربازی شد از افضل سربازان بود و پیوسته از فرمانده‌اش می‌پرسید: «چه نقشه‌ای؟» و همان نقشه را اجرا می‌کرد و گلوله‌هایش را در محدوده ۹ در ۹ متر زمین دشمن جا می‌داد و هیچ چیز مانعی برای اجرای نقشه‌های متنوعش نبود.

و او را جملات عالی است. گفت: «تو والیبال امروز هرکس یه پوئن از دست بده، دو پوئن از دست داده» و گفت: «هوش هیجانی بازیکنان بالاست چون وقتی هیجانشون میره بالا دقتشون زیاد میشه» و گفت: «ظاهرا چشم‌های مربی برزیل هم مثل من ضعیفه. ابروهاش رو به هم نزدیک می‌کنه که بتونه شماره بازیکنان رو بخونه» او را گفتند: «یک بازیکن سیزده حرفی نام ببر» گفت: «پابلو کررررررر»

نقل است نیمه‌شبی به طبیب‌خانه شد و گفت: «دکتر، سطح اتکام درد می‌کنه». نقل است که تا صبح دکترها و پرستارها جمع بودند و آزمایش‌های فراوان گرفتند و بررسی‌های بسیار کردند و سونوگرافی و ام.آر.آی و سی.تی.اسکنش کردند و نفهمیدند سطح اتکایش کجاست. از منزلت و مقامی که سطح اتکایش داشت.

در خبر است که شیخی ول نکن بود و پیوسته گزارش می‌کرد و لحظه‌ای آرام نمی‌گرفت و صحنه‌های سانسور را هم تحلیل می‌کرد و در بازنشست نشدن با هرمز شجاعی‌مهر رقابت داشت.

در آخر کار او آورده‌اند که چون او را وقت وفات نزدیک شد؛ جمله مریدان را فراخواند و وصیت‌ها کرد و چشم بست. لختی گذشت و چشم باز کرد. گفت: «بهتون گفتم که تو هر ست دو وقت استراحت ۳۰ ثانیه‌ای وجود داره؟» مریدان گفتند: «آری» پس چشم بست. لختی گذشت و دوباره گفت: «بهتون گفتم که هر مربی تو هر ست فقط می‌تونه دو بار از ویدیو چک استفاده کنه؟» مریدان گفتند: «آری» پس گفت: « آنتن وسیله‌ای است که محدوده زمین والیبال رو مشخص می‌کنه؟» گفتند: «آری» و گفت: «ارتفاع تور رو چی؟ بهتون گفتم؟» و همین‌طور می‌پرسید الی غیرالنهایه. رحمه ا… علیه.


منبع: برترنها

طنز؛ همه چیز در باب ورود زنان به ورزشگاه

بالاخره میزبانی ایران در مسابقات لیگ جهانی والیبال هم پایان یافت و موضوع ورود بانوان به ورزشگاه‌ها تا یک‌سال بعد و شروع دوباره لیگ جهانی بایگانی شد. موضوع حضور بانوان عزیز در سالن مسابقات همیشه با چالش همراه بوده است. سعی کردیم هرچه در و همسایه گفتند را یک‌جا جمع کنیم، ببینیم اصلا با خودمان چندچند هستیم.

من نمی‌دانم بانوان ایرانی فقط درخواست حضور در مسابقات والیبال را دارند یا که چی؟ یعنی مسابقات دو و میدانی ارزش دیدن ندارد؟ یا هندبال؟ یا چون مسابقه بین‌المللی نیست، دیدنش هم خیلی مهم نیست. البته بالاغیرتاً حق دارند. به نظر من تماشای همین مسابقات لیگ برتر فوتبال را هم اگر آزاد کنند بعد از دو هفته هیچ خانمی نمی‌رود ورزشگاه؛ بس که بد و بی‌ریخت بازی می‌کنند. برای همین دور از ذهن نیست که فعلا اولویت اصلی حضور در سالن مسابقات بین‌المللی باشد.

یکی از راه ‌حل‌هایی که همیشه در این‌جور مواقع به ذهن مسئولان ما می‌رسد و عجیب است که تا حالا عملیاتی‌اش نکرده‌اند، این است که بگویند هر مرد ایرانی فقط یا با خواهر و مادرش می‌تواند برود ورزشگاه یا با همسرش. مثل قدیم‌ها که ورود پسران مجرد به شهربازی را ممنوع کرده بودند. این‌طوری هم کسی دیگر فحش خواهر و مادر نمی‌دهد، هم یک نوع آپشن برای تشویق جوانان به ازدواج است. به شما قول می‌دهم خیلی از پسرها تمایل به ازدواج پیدا کنند و خیلی از دخترها هم از پیش‌شرط‌های عجیب و غریب برای مهریه‌شان خواهند گذشت.

یکی دیگر از راه ‌حل‌ها این است که اجرای مسابقه و ورود بانوان به ورزشگاه‌ها را کنتورات بدهیم به یکی از برنامه‌های خندوانه یا دورهمی. شما فکر کن مسابقه والیبال یا فوتبال جزیی از برنامه خندوانه باشد و بین هر گیم رامبد جوان برنامه اجرا کند و حاضران در استودیوی ضبط خندوانه هم بشوند تماشاگران والیبال. یا اصلا والیبال را ببرند تو استودیو خندوانه بازی کنند. به همین راحتی مشکل ورود بانوان به استادیوم‌ها حل می‌شود. درواقع تبدیل استادیوم به استودیو یکی از بهترین راه حل‌ها خواهد بود.

سوالی که همیشه در ذهن من وجود دارد این است که چطور مردم اعم از زن و مرد و متاهل و مجرد و پیر و جوان می‌توانند بروند سینما با هم فیلم ببینند اما نمی‌شود بروند ورزشگاه. یعنی بانوان عزیز می‌توانند در سالن‌های کوچک و جمع و جور و تاریک سینما – حتی با حداقل تماشاچی – فیلم ببینند اما… صدای دوستان ما در خانه سینما و انجمن‌های صنفی سینمایی درآمد که این چه مثالی بود ما زدیم. راست می‌گویند. هیچ بعید نیست دوستان از این شبیه‌سازی سوءاستفاده کنند و به جای رفع مشکل ورود بانوان به ورزشگاه، بیایند ورودشان به سالن‌های سینما را هم منع کنند. خب، اصلا حرفمان را پس می‌گیریم، ولی بالاغیرتاً راه حل بینابینی همین است‌ ها، نه سیخ می‌سوزد نه کباب. مسابقات را در سالن‌های سینما پخش کنید تا مردم با خواهر و مادر و غیره‌شان بتوانند بروند سینما مسابقه والیبال ببینند.

همین الان به من خبر دادند حق‌التحریر بابت این مطلبم نمی‌گیرم، چون قبلا این روش پیاده شده و از ورود زنان به سالن‌های سینما به منظور تماشای مسابقات والیبال جلوگیری کرده‌اند. به من هم می‌گویند کپی‌کار، لذا همین‌جا مطلب را درز می‌گیرم چون خورد تو ذوقم.


منبع: برترینها

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم

تصاویری دیده نشده جنگ جهانی دوم از دریچه دوربین یک ژنرال آمریکایی در حالی این روزها در شبکه های اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است که مجموعه‌ای از عکس‌های بی‌نظیر و تماشایی از واپسین ماه‌های جنگ جهانی دوم برای نخستین بار منتشر شده است. ژنرال چهار ستاره آمریکایی «چارلز دی پالمر» این عکس‌ها را در میدان‌های نبرد غرب اروپا گرفته است.ژنرال چارلز دی پالمر سال ۱۹۰۲ متولد و سال ۱۹۹۹ میلادی نیز درگذشت. در ادامه با ما همراه شوید.

این تصاویر پس از هجوم متفقین و در زمان عقب‌نشینی نازی‌ها توسط ژنرال چارلز دی پالمر گرفته شده که هر کدام بیانگر عمق فاجعه و خرابی وارد آمده به شهرها و شهروندان آن است.

نوه‌ی پالمر هنگامی که داشت در وسایل شخصی پدر بزرگش را سرک می‌کشید، با این تصاویر مواجه شد و بلافاصله عکس‌ها را در فضای مجازی منتشر کرد. پالمر متولد شیکاگو بود و سال ۱۹۴۱ در قالب یک گروهان نظامی مسئول برنامه‌ریزی حمله به اروپا وارد جنگ جهانی دوم شد.

او بعدها در نبرد مهم نرماندی و سپس عقب راندن نیروهای نازی به خاک خودشان شرکت داشت. ژنرال پالمر پس از جنگ جهانی دوم نیز در جنگ دو کره حضور داشت و در دوران حضور خود در ارتش چندین نشان شجاعت دریافت کرد. ژنرال پالمر در سال ۱۹۹۹ میلادی درگذشت و در قبرستان ملی آرلینگتون در واشنگتن دفن شد.

اما سال‌ها پس از مرگش، عکس‌هایی از میان وسایل شخصی‌اش پیدا شد که بار دیگر زشتیِ جنگ را نمایان می‌کند.

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    آشیان مسلسل و توپ که آثار تخریب بر روی آن دیده می‌شود. به نظر می‌سرد تانک‌های آمریکایی برای تصاحب استحکامات نازی‌ها به اینجا رفته‌‎اند

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    دو تانک از بین رفته از دو جناح در کنار هم جا خوش کرده‌اند: تانک امریکن ام ۴ متعلق به ارتش ایالات متحده و تانک اشتورم‌گِشوتس متعلق به ارتش آلمان

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    هزار افسر آلمانی از طریق یک جاده کوهستانی به استحکامات پیشین خود عقب‌نشینی می‌کنند. این جاده به یکی از مهم‌ترین شهرهای اتریش منتهی می‌شود

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    ساختمان‌های تخریب شده در فرانسه؛ آلمان‌های نازی این ساختمان‌ها را با مین تخریب و سپس آن‌ها را سوزاندند. ژنرال پالمر در پشت عکس نوشته است: «بقایای یک شهر کوچک که سوزانده شد.»

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    اجساد سربازان آلمانی که در جوی خیابان بر روی یکدیگر افتاده‌اند (فرانسه)

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    یک سرباز آمریکایی در حال بررسی قبر یک سرباز آمریکایی گمنام است که در کنار دشمن دفن شده است.

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    یک مسلسلچی ارتش نازی که از طریق اصابت گلوله به سر کشته شده و کنار اسلحه متلاشی شده‌اش بر روی زمین افتاده است

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    گروهی از سربازان کشته شده آلمان نازی که به دلیل سرمای زیاد در فرانسه منجمد شده‌اند

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    یک سرباز آمریکایی در کنار بقایای یک سرباز آلمانی در نزدیکی شهر هویتزر ایستاده است

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    انفجار کامیون فرانسوی که حامل ۸۰۰ گالن بنزین بود

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    اجساد سربازان آلمان نازی در کناره‌های جاده مشهود هستند

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    محل سقوط بوئینگ بی ۱۷

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    این شهر پس از سه روز نبرد سرانجام در ساعت ۱۳ پس گرفته شد

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    با کلاه و اسلحه، محل جان داده دو پیاده نظام را علامت‌گذاری شده است

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    یک تانک از مقابل تانک از کار افتاده آمریکایی می‌گذرد

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    پیشروی تانک های آمریکایی به سمت مقر نازی ها

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    تسلیم مجارستان: انبوهی از نیروهای مجاری که تسلیم ارتش هفتم شده‌اند، در «گارمیش-پارتنکیرشن» گرد هم آمده‌اند. شهرت این شهر به سبب میزبانیِ بازی‌های المپیک زمستانی ۱۹۳۶ یعنی آخرین المپیک زمستانی قبل از جنگ بوده است.

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    کمپ ثبت اسامی سربازان کشته شده آمریکایی

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    یک شهر آلمانی تخریب شده

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    خارج کردن ادوات نظامی از جاده باتلاقی

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    بقایای اسب و تجهیزات جنگی آلمان‌ها (در حومه شهر لوگ، آلمان)

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    پیشرویِ سربازان آمریکایی زیر آتش دشمن؛ سربازانی که روی زمین افتاده‌اند متعلق به ارتش ایالات متحده هستند

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    تسلیم شدن ارتش نوزدهم: آلمان نازی نهایتا تسلیم نیروهای متفقین می‌‎شود و سربازان آلمانی هم پس از پنج سال جنگ با تمام اروپا و ایالات متحده سرانجام اسلحه‌ی خود را در «لاندکِ» اتریش تقدیم آمریکایی‌ها می‌کنند

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    یک توپ ۲۸۰ میلی‌متری در ساعت ۳:۴۵ صبح به سمت این محل شلیک شده و آسیب‌های جدی از خود به جای گذاشته است

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    غیرنظامیان آلمانی در وسط شهرشان؛ پالمر در پشت آن نوشته: «شهر آزاد شده.»

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    پلی در یکی از شهرهای آلمان توسط مهندسین آمریکایی تخریب می‌شود تا مانع پیشروی آسان نیروهای نازی شود

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    بقایای سوخته شده‌ی یک خلبان آلمانی

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    سه سربازِ شاخه‌ی نظامی وافن اس اس یا «اس‌اس مسلح»؛ آن‌ها تیم سه نفره «پانتسرشرک» بودند. پانتسرشرک یک راکت انداز دوش پرتاب ضد تانک بود در ارتش آلمان نازی تولید می‌شد و هدفشان مانع از پیشروی دشمن بود

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    آثار جنگ در شهر «هیل‌بورنِ» مشهود است

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    یک کارخانه زیرزمینی آلمانی

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    اسیران جنگیِ نیروهای پلیس نظامی آلمان و گشتاپو در شهر استراسبورگ

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    از مین‌های ضد تانک ام ۵ برای منجر کردن آشیان توپ و مسلسل استفاده می‌شد

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    نیروهای آمریکایی در حال بازپس‌گیریِ وینگن-سور-موده از آلمان‌ها هستند

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    حیوانات کشته شده در جنگ جهانی دوم

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    سربازان در شهر بوبِنتهال به دنبال تک‌تیرانداز می‌گردند


منبع: برترنها

طنز؛ من چی بپوشم؟

محمدامین فرشادمهر در نوشت:

یکی از مسائلی که ما نسبت بهش حالتی کاملا غیرمنفعلانه داریم، مساله ورود به هرچیز و هر…، نه همون هرچیزه. مثلا نشستیم تو خونه یا پشت میز کار، هی می‌بینیم دلمون بهونه می‌گیره. اولش سر و ته قضیه رو با چیپس و ترشک و چای و بیسکوییت بند میاریم ولی می‌بینیم فایده نداره. کانال‌های تلویزیون رو بالا و پایین می‌کنیم، می‌بینیم فایده نداره. خلاصه با کلی فکر و استفاده از دو دقیقه سرانه مطالعه‌مون و چرخ توی اینترنت می‌فهمیم که «ورود» خونمون کم شده. یعنی چی؟ یعنی اینکه در زندگی و محیط اطرافمون چیزهایی با یک قواعد مشخص وجود داره و این روال مشخص و منظم برای شادابی پوست ما بده و ناگزیر باید بهشون ورود پیدا کنیم. یکی از این ورودها، ورود به بحث پوششه. شما یه نگاه به مقوله پوشش خبری در کشورمون و رویکردی که بهش داریم بیندازید کاملا منظورم از نوع ورود به بحث پوشش رو متوجه می‌شید.

مثلا اخیرا باخبر شدیم در دانشگاه زاهدان به بحث لباس پرسنل بیمارستان از جمله پرستاران ورود پیدا کردن و از طرح جدیدی رونمایی کردن. داستان احتمالا این‌جوری بوده که متخصصین امر یه گوشه نشسته بودن، یهو یکیشون گفته اصلا چرا لباس پرستارها سفید باشه؟ بیایید به این مساله ورود کنیم. بقیه هم زدن رو دستشون و گفتن عه چطور به فکر خودمون نرسید؟! یه سری‌شون هم حسودی کردن که اون نفر اول حتما آدم باهوش‌تریه که این فکر بدیع به ذهنش رسیده. خلاصه شروع کردن به صورت رندوم رنگ‌ها و طرح‌های مختلف رو تست کردن.

یعنی از این به بعد اگه خدای ناکرده گذرتون به بیمارستان بیفته، ممکنه پزشک کشیک با کت و شلوار پلوخوریش بیاد جلوتون. چون به هرحال درستش هم همینه که خودمون رو اسیر یک‌سری قوانین و عادت‌های قدیمی مثل لباس فرم سفید توی بیمارستان نکنیم. مثلا ساتن صورتی چشه؟ یا گوشه لباس فرم و لباس کار یه تیکه ملیله‌دوزی شده باشه، سر آستینش هم آستر کرمی کار بشه چه اشکالی داره؟ حالا اگه خون و مخاط روی رنگ‌های دیگه، مثل لباس سفیدهای موجود، مشخص نیست و احتمال انتقال آلودگی و بیماری وجود داره، دیگه از کم‌کاپاسیتی بودن ویروس‌هاست.

اصلا بنده پیشنهاد می‌دم متخصصین و صاحب‌نظران با همین فرمون به بقیه لباس‌های کار و فرم، ورود پیدا کنن. مثلا به نظرم خیلی بهتره که به جای لباس‌های سفید و مبتذل فضانوردی که هم سنگینه و هم آدم رو چاق نشون می‌ده و هم چون کمربند نداره ممکنه داخل جو به دلیل وجود جاذبه از کمرمون بیفته، یه کفش ورنی‌تر و تمیز بپوشیم، با یه شلوار مشکی و جوراب سفید و پیراهن یقه دلبری. این‌جوری حداقل دو تا آدم فضایی حسابی هم آدم رو دیدن آبروریزی نمی‌شه!


منبع: برترنها

طنز؛ اون دولول من رِ بیار

علیرضا مصلحی در نوشت:

پدر: «مراد! جانِ بابا! کم‌ترغذا بخور».

مادر: «راست می‌گه بابات. رعایت کن مادر. خدا نکرده مریض میشی».

مراد: «آخه مامان‌کوکب! شما زن پاکیزه و باسلیقه‌ای هستی و ماست و پنیر و نیمرو درست می‌کنی. من نخورم، نامردا سرزده میان می‌خورن».

خلاصه اینکه مراد گوشش بدهکار حرف‌های پدر و مادر دلسوزش نبود. زمان می‌گذشت و مراد بزرگ‌تر می‌شد و البته تپل‌تر. کم‌کم اطرافیان در موردش پچ‌پچ می‌کردند.

عمه کوچیکه: «مراد شبیه اون بعبعی تپله شده».

عمه وسطی: «نزن این حرف رو. قربونش برم بیشتر شبیه گاو مش‌حسنه».

عمه بزرگه: « تازه می‌گن ذلیل شده به عمه هم اعتقاد نداره».

چندی بعد بچه‌های بی‌ادب ده مسخره‌اش می‌کردند.

اسکندر: «مراد غلطک اومد».

اردشیر: «به یه نفر می‌گن با مراد جمله بساز. میگه با مراد جمله که نمی‌سازن، جاده می‌سازن».

مدتی بعد اژدر خان که سرِ سهم آب با پدر مراد اختلاف داشت، چو انداخت که او تمام آب را به سمت زمین خودش هدایت کرده چون درآمدش پاسخگوی شکم کارد خورده پسرش نیست.

مراد، بزرگ‌تر و شایعات عجیب‌تر می‌شد.

چوپان دروغگو می‌گفت: «آی مردم آگاه باشید. اگه گوسفندهاتون کم شد. گرگ نخورده. مراد دزدیده، برده، خورده. مراد سیرمونی نداره».

دیگری در حالی که چنگ بر صورت می‌کشید فریاد می‌زد: «مردم! طبق اخبار محرمانه‌ای که به من رسیده، مراد به نوعی مرض مبتلاست و علاقه به خوردن کودکان و نوجوانان دارد. اگر کاری نکنیم نسل مردم ده منقرض می‌شود». با شنیدن این سخن، ریزعلی که تصمیم داشت چوبدستی خود را آتش بزند و به سمت قطار بدود کلا بی‌خیال قطار شد و با همان چوبدستی مراد را یک ساعت بی‌وقفه کتک زد.

مرادِ بیچاره غمگین و تنها شده بود. روزی کبری را دید که از چشمه آب ‌برمی‌داشت. به سمتش دوید و سلام کرد. کبری جواب نداد و با قدم‌های تند به سمت خانه رفت. مراد داد زد: «تو هم باور کردی؟» کبری گفت: «من دیگه باهات صحبتی ندارم. مزاحم نشو آدم‌خوار!»

مراد: «این حرف‌ها چیه؟ تو قراره زنم بشی».

کبری: «ایششش برو پی کارت. من قراره زن پتروس بشم».

مراد: «پتروس؟! اون که اتصال کوتاه زده به سوراخ سد. کنده که نمیشه بدبخت!»

کبری: «کنده نشه. قراره دورش یه خونه بیاریم بالا. من هم به کوری چشم تو، سال‌های سال تو همون حالت باهاش زندگی می‌کنم».

مراد با چشمانی گریان ناله کرد: «کبری این تصمیم رو نگیر. کبری نرو. اگه بری نمی‌گن خودش می‌خواسته با اون یارو، چسب درزگیری، ازدواج کنه. می‌گن اشکال از منه. کبری من فقط یه کم چاقم اونم دو ماه رژیم دانمارکی بگیرم حل میشه».

در همین حین پدر کبری که از دور آن‌ها را دیده بود، بر پیشانی‌اش کوبید و فریاد زد: «زن! اون دولول من رِ بیار».

همین جا تصویر فید اوت میشه و تیتراژ به نمایش درمیاد.

در کل می‌خوام بگم به قول سعدی: «بدر بی نُقصان و زر بی عیب و گل بی‌خار نیست». حالا که انتخابات تموم شده، در ادامه مسیر، بیش از هرچیز نیازمند نقد و اصلاحیم. اگه به نقد درونیِ دلسوزانه بی‌اعتنایی بشه، باید منتظر تخریب‌های بی‌رحمانه بود.


منبع: برترنها

طنز؛ فوت و فن لایه کردن

علی رمضان در نوشت:

تخصص اصغر لایه کردن توپ پلاستیکی بود. مارک هم فقط شقایق. در هر محله کسی که می‌توانست این‌قدر خوب توپ لایه کند، امتیازات ویژه‌ای داشت. همیشه بازی بود و نخودی نمی‌شد. هیچ‌وقت مجبور نبود پشت دروازه بایستد یا توپ خیس را از داخل جوب آب دربیاورد و خشک کند. وظیفه‌ او مشخص بود، لایه کردن توپ. برای همین امتیازات هم بود که اصغر رازش را به ما نمی‌گفت و ما هم چاره‌ دیگری نداشتیم.

اصغر عشق ماهی لجنی بود. ما هم دستمان را گذاشتیم روی همین نقطه‌‌ضعفش. همین که تیزی آفتاب کم شد، من و اصغر و سالار و فریبرز راه افتادیم سمت کانال. همراهمان سیم تلفن، چندتایی سوزن و یک گونی نان خشک داشتیم. بیشتر نانی را که برای طعمه آورده بودیم، فریبرز بین راه خورد. با دستش سوزن را مثل قلاب خم می‌کرد و این هم باجش بود. اصغر که دید چیز زیادی برای طعمه نداریم، گفت: «باید ملخ بگیریم.» بعد هم خودش دست به کار شد. خوابید روی زمین و چمباتمه زد تا اولین ملخ را شکار کند.

همه چیز برای غافلگیری مهیا بود. فکرش را هم نمی‌کردیم مسأله به این سادگی حل شود. اصلا حواسش به ما نبود. سالار نگاهی به من انداخت. با چشمش داشت می‌خندید. فریبرز بی‌حرف پیش آمد و پایش را گذاشت روی اصغر. اصغر زیر وزن فریبرز صاف شد. هنوز نمی‌دانست که دارد چه اتفاقی می‌افتد. فریبرز جفت پا روی کمر اصغر فشار آورد. اصغر آن زیر دست و پا می‌زد و به فریبرز فحش می‌داد. هنوز فکر می‌کرد همه چیز در حد مسخره‌بازی است. سالار که آمد جلو، اصغر تازه فهمید قضیه جدی است. دست‌های اصغر را گرفت و یک دور پیچ داد. من هم پریدم روی پاهای اصغر و محکم نگهش داشتم. بعد از چند ثانیه، یک‌ دفعه شروع کرد به عربده زدن و لگد پراندن. حق داشت بیچاره، تقریبا داشت از وسط باز می‌شد. از یک‌جایی به بعد، دیگر زور من نمی‌رسید. فریبرز پاها را گرفت و من رفتم بالای سرش. انگشتم را گذاشتم روی چشم اصغر و شروع کردم به فشار دادن. اصغر ناله کرد که «آخه چی می‌خواید از جونم… نامردا.» فریبرز بی‌خیال گفت: «رمز لایه‌کردن… رمز لایه کردنو بگو تا ولت کنیم.» بعد هم بلافاصله پاهای اصغر را بازتر کرد. دیگر چیزی نمانده بود که به صدوهشتاد برسد.

اصغر داد زد که «صد‌سال دیگه‌ام نمی‌گم… بمیرم هم نمی‌گم.»

فریبرز مچ پاهای اصغر را دستش گرفته بود و مثل قیچی باز و بسته می‌کرد. بازی‌اش گرفته بود. سالار یک زوری به بازوهای اصغر آورد که یعنی بجنگ تا بجنگیم. ناگهان فریبرز دست‌هایش را باز کرد و پاها تقریبا از وسط شکفته شد. اصغر از همان زیر به زحمت سرش را چرخاند و نگاه متعجبی به پاهایش انداخت. یک لحظه بغضش گرفت و بعد شروع کرد به جیغ‌کشیدن؛ داشت پاره می‌شد.

سرم را بردم پایین، گوش‌ اصغر را کشیدم دم دهانم و گفتم: «بگو اصغر… باور کن ما نمی‌خوایم این‌قدر اذیت بشی… نگاه کن… داری جر می‌خوری… تورو خدا بگو و تمومش کن.»

در چشم‌های اصغر اما اثری از شکست نبود. همه‌اش تقصیر این فیلم‌های تلویزیون بود. بس که آدم‌خوب‌ها زیر شکنجه ساواکی‌ها و بعثی‌ها طاقت آورده بودند، دیگر هیچ‌کداممان حاضر نبودیم به این راحتی چیزی را لو بدهیم. خودم هم اگر بودم الان داشتم مثل اصغر نعره می‌کشیدم و در هوا تف می‌انداختم. آفتاب داشت غروب می‌کرد و ما هنوز مشغول کلنجار رفتن با اصغر بودیم که آن اتفاق افتاد. فریبرز همان‌طور که داشت با پای اصغر قیچی می‌زد، ناگهان دستش را بد باز کرد و باعث به وجود آمدن آن صدای وحشتناک اما به‌یادماندنی شد. بعد از صدا، سه تایی روی زمین افتادیم. روی خاک‌ها غلت‌ می‌زدیم و می‌خندیدیم. آن‌قدر خندیده بودم که از چشمم اشک می‌آمد. وقتی خودمان را جمع و جور کردیم که دیگر اصغر رفته بود و راز لایه‌‌های افسانه‌ای‌ را هم با خودش برده بود!


منبع: برترینها

طنز؛ ایرباس‌های نو و افکار کهنه

سوشیانس شجاعی‌فرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ در نوشت:

ایرباس‌های جدید که آمدند به ایران، گویی دوش آمده بود به قم! چنانکه آقای روحانی خاطرات آن را تعریف کرده! (این جمله توضیحی را عمدا آوردم که قلم قرمز روی خط اول نیاید!) یک عمر این مردم را عادت داده بودند به هواپیماهایی که صدای موتور و صدای کنده‌شدن بال چپ و قژقژکردن کف و چکه‌کردن سقف جزیی از نوستالژی این مردم بود! مردم با آن هواپیماها ایمان بیشتری داشتند و تا برسند به مقصد ۶بار دعای سفر را می‌خواندند! حالا از این فقره که بگذریم، باید از مصایب راه‌اندازی این هواپیماها برایتان بگویم. اگر با ایرلاین خارجکی سفر رفته باشید، حتما می‌دانید این مونیتورهای روبه‌روی صندلی شما علاوه بر کارکرد اصلیش که گذاشته‌اند، برای تمدد اعصابتان روی آن خط بکشید و یادگاری بنویسید، کاربردهای فرعی دیگری هم مثل نمایش فیلم و پخش موسیقی و اجرای بازی دارد که خب این قلم هم مثل سایر اقلام باید منطبق بر سبک زندگی اجباری- ایرانی ما بشود! مبادا آقای حدادعادل عزیزم سوار یکی از این طیاره‌ها شود و ببیند ‌ای دل غافل، توی مانیتور که نه، روی نمایشگر صور قبیحه و الحان منکره و لعبات مذمومه نشان داده می‌شود و حضرتش مجبور به نامه‌نگاری شود! بنابراین خود مسئولان شرکت هواپیمایی، مثل ما که قبل از این‌که گوشمان را بپیچاند، خودمان طنزهایمان را چک و خنثی و مطهر می‌کنیم، شروع کردند به عوض‌کردن محتوای قبلی با چیزی که باید مردم ببینند و بشنوند!

جلسه تغییر محتوای مانیتورهای ایرباس!

حاضران: ریاست اداره گزینش محتوا، مدیرکل سبک زندگی هوایی- ایرانی، میکروفن شنود، معاونت سختگیری، پسرخاله مدیرعامل، محمدرضا شریفی‌نیا

مدیر سبک زندگی هوایی- ایرانی (سزها): خب آقایون خوشامد میگم بهتون، سریع وارد موضوع جلسه بشیم من برم به سریالم برسم! جناب گزینش محتوا بفرمایید از تولوز چه برایمان آورده‌ای؟!

رئیس اداره گزینش محتوا (گزمح): گزینشم به حضور شما که کار سختی داریم! کلا این ایرباس‌ها برای کلمبیا آماده شده بود! کلمبیا هم که معرف حضور آقایان هست! حتما آنالیا و مونس مونس یادتونه! خلاصه مشکل اول ما وجود این سریال‌های کلمبیاییه که توی بخش سریال‌ها بارگذاری شده!

معاونت سختگیری: آقا همه‌رو از دم شیفت دیلیت کنید! به بنده هم یک ماموریت بدهید در معیت آقا رسایی‌مون بروم آن‌جا خود آنالیا رو ارشاد فرهنگی کنم!

شریفی‌نیا: البته جناب معاون، مردم که همه از دم آنالیا رو دیدند و کل عکسای عفیف و غیرعفیفش رو از اینترنت گرفتند! بنده پیشنهاد می‌کنم به جای این سریال‌های مذموم و غیراخلاقی، کیمیا و معمای شاه و کارآگاه علوی رو پخش کنیم!

مدیر سزها: ماه پیکر هم خوبه، یا حتی حریم سلطان… چیه؟ چرا اینطوری نگاه می‌کنید؟ بده مردم با تاریخ کشورشون آشنا بشن؟! چرا زل زدید به من؟ خب یکم هم سانسورش می‌کنیم؟! آخ! هوی… چرا پا میکوبی روی پام؟!

میکروفن شنود: یک دو سه، داره ضبط میشه دیگه؟ ایول! شما شنبه خودتو کارگزینی معرفی کن! جناب پسرخاله مدیرعامل خوش اومدید!

مدیر گزمح: بله، عرضم به حضورتون که یک‌سری موسیقی هم توی این مانیتورها هست که بیشتر مناسب کلمبیا و برزیل و کارناوال‌هاشونه!

معاونت سختگیری: شیفت دیلیت! والسلام!

شریفی‌نیا: آخه مومن، ندیدی هواپیما دو تا چرخ جلوش که از زمین بلند میشه همه خودشونو خلع لباس می‌کنند؟! گیریم همه چیز رو شیفت دیلیت کردی، با رویش ناگزیر مردمی که دو روز بعد توی ارمنستان و ترکیه و دوبی کنسرت میرند، چه کار می‌کنید؟! به نظر من جایگزین کنید، چند تا حامد زمانی و دو تا از این غمگین شادها که آدم نمی‌دونه سینه بزنه یا بشکن، بگذارید سر و تهش هم میاد! جای فیلم هم اخراجی براتون ساختیم ‌هزار تا! اخراجی ١، ٢، ٣، ۴، همین‌جور برو تا انتها!

مدیر گزمح: آقای شریفی‌نیا، خدا سایه شما رو از سر این مردم کم نکنه که یک جای تنفسی براشون قائلید! امثال شمان که چراغ هنر این مملکت رو روشن نگه داشتند! ختم جلسه!


منبع: برترینها

آیا سیاهچاله ها واقعا یک چاله هستند؟

برخی از زمینی ها بر این باورند که اگر چیزی را نتوانند درک کنند، آن مورد غیرواقعی است. این باور در مورد مطالبی نظیر تغییرات آب و هوا، گرد بودن زمین و وجود سیاهچاله ها صادق است. سیاهچاله ها بقایای ستارگان هستند که به قدری چگالند که حتی نور نیز در دام آنها می افتد.

آیا سیاهچاله ها واقعا یک چاله هستند؟

ما می دانیم که سیاهچاله ها به شکل های متفاوتی در جهان وجود دارند اما تاکنون هیچکس نتوانسته است بصورت مستقیم این اجرام را چه با چشم مسلح یا غیر مسلح مشاهده کند. برخی از سیاهچاله ها هیچ گونه اثری از خود برجای نمی گذارند و کاملا تاریک هستند در عین حال، برخی دیگر اثراتی از خود برجای می گذارند نظیر جدا شدن گازهای داغ از سطح ستاره ای که در نزدیکی سیاهچاله قرار دارد.

همچنین ما می دانیم که در مرکز کهکشان ها اجرام بسیار برجرمی هستند که براساس گفتۀ دانشمندان، این اجرام سیاهچاله های بسیار پرجرم هستند. دانشمندان معتقدند که سیاهچاله ها اجرام بسیار چگالی هستند که تا بیشترین حد ممکن فشرده شده اند. ناحیۀ اطراف سیاهچاله که اگر جسمی از مرز آن ناحیه بگذرد و به سیاهچاله نزدیک شود دیگر امکان خروج ندارد و به دام می افتد. این ناحیه براساس نسبیت عام اینشتین، فضا- زمان را دچار خمش شدیدی می کند طوری که حتی نور نیز توان گریز از این ناحیه را ندارد.

برخی دانشمندان در تلاش بودند که اثبات کنند اینشتین درست می گوید و سیاهچاله ها به علت گرانش بسیار قوی خود، به قدری در هم فشرده شده اند که تبدیل به نقاطی در فضا شده اند نه صرفا اجسام بسیار پرجرم که نوری از خود ساطع نمی کنند. اگر سیاهچاله ها نقاط کوچکی نبودند بلکه کره های متقارن با شعاع برابر یا حتی بزرگتر از شعاع شوارتزشیلد (شعاع افق رویداد) بودند، در این صورت ستارگان با سرعتی نزدیک به سرعت نور به این کره برخورد می کردند. ونبین لو دانشجوی ارشد اخترفیزیک در دانشگاه تگزاس گفت: « ما نتیجۀ این گونه برخوردهای فرضی را با محاسبات نشان دادیم که می تواند در فواصل کیهانی قابل رویت باشند.»

آیا سیاهچاله ها واقعا یک چاله هستند؟

اگر یک ستاره با سیاهچاله ای برخورد کند، ابتدا گازهای ستاره با سرعت از سطح ستاره جدا شده و به سمت سیاهچاله می روند و اختلال های جذر و مدی ناشی از نیروی گرانش موجب تکه تکه شدن ستاره می شود. اگر سیاهچاله به صورت کرۀ جامد بود در این صورت دانشمندان قادر به آشکارسازی پرتوهای گسیل شده ناشی از برخورد ستاره با کره بودند و دیگر چیزی به نام افق رویداد وجود نداشت.

آقای لو و دستیارش داده هایی از ستارگانی که به داخل مرکز کهکشان ها سقوط می کنند و تعداد کهکشان هایی که  پارامترهای از پیش تایین شده را دارا می باشند و همچنین شدت نور گسیل شده ناشی از برخورد را جمع آوری می کردند. آنها هیچ گونه استدلالی برای پرتوهای گسیل شده براساس مقاله ای که اخیرا در مجلۀ ماهانۀ انجمن سلطنتی ستاره شناسی منتشر شد، نداشتند.

آیا محدودیتی برای تحقیق وجود دارد؟ صد در صد جواب مثبت است. در آن مقاله محدودیت از جهت بزرگی سیاهچاله وجود دارد؛ تنها اندکی بیش از شعاع افق رویداد. اما این موجب ایجاد مباحث عدم قطعیت که پرتو نور تا می خواهد به زمین برسد ممکن است بسیار ضعیف شود. (قرمزگرایی گرانشی) اگر سیاهچاله ها کرات بزرگی به اندازه ی افق رویداد بودند، باز هم همین مسئله وجود داشت و نور دچار قرمز گرایی گرانشی می شد.

آیا سیاهچاله ها واقعا یک چاله هستند؟

محققان همچنین چرخش سیاهچاله ها به دور خود را نیز نقض می کنند چرا که برخی اعداد دچار تغییر می گردند که محاسبات صرفا برای سیاهچاله های غول پیکر واقع در مرکز کهکشان ها صادق میباشد که جرمی برابر با میلیون ها برابر جرم خورشید دارند. همچنین محدودیت های دیگری هم وجود دارد. در این مورد از دکتر گرافت ترمبلای، اخترفیزیکدان مرکز نجوم و اخترفیزیک اسمیت سونیان- هاروارد سوال کردم. براساس آن چه فکر می کرد و می گفت مقاله خوبی بود. اما او همچنین اشاره کرد که:« این فقط یک آزمایش ذهنی است و چیزی است که از محاسبات بدست آمده است.» دانشمندان پس از انجام یک سری محاسبات متوجه شدند که ما یک ناحیه ای را نمی توانیم مشاهده کنیم که افق رویداد نام دارد.

البته دانشمندان اکنون در تلاش هستند تا بتوانند سیاهچاله ها را با استفاده از برخی از تلسکوپ های رادیویی نظیر مجموعه “تلسکوپ افق رویداد” مکان یابی کنند. اما تا کنون فقط می دانیم که سیاهچاله ها واقعی هستند. حتی اگر وانمود کنیم آنها وجود ندارند همچنان واقعی خواهند بود اما پی بردن به  اینکه آنها ساختارشان چیست و اینکه در سیاهچاله ها چه اتفاقاتی می افتد، همچنان یک چالش بزرگ علمی است.


منبع: برترنها

طنز؛ سورئالیسم مضاعف در ماه عسل

زهرا ساروخانى در نوشت:

مجری: مرسی که چشمای قشنگتونو به ماه عسل دوختید، مرسی که هستید. میریم سراغ مهمون اول برنامه.

تن‌تن: من خیلی بدبختم. اصلا معلوم نیست پدر مادرم کجان. یه عمر زیر دست خانوم کاستافیوره و کاپیتان هادوک بزرگ شدم. یا باید سر قیمت جواهرات خانوم کاستافیوره با برو بچه‌های چهارراه استانبول چک و چونه می‌زدم، یا واسه کاپیتان هادوک در به‌در دنبال عرق نعنا و کاسنی می‌رفتم. خلاصه که خیلی بیچاره‌ام.

مجری: تن‌تن جان، می‌خوام یه خبری بهت بدم که می‌دونم اصلا انتظارشو نداری. در اصل تو پسر دیوید بکهام بودی، ولی پرستار بیمارستان اشتباهی تو رو جابه‌جا کرده. قرار بود خیلی خوشبخت بشی،‌ واقعا متاسفم.

تن‌تن: من واقعا شوکه شدم، نمی‌دونم چی بگم.

مجری: هیچی نگو، فقط گریه کن، ترجیحا شونه‌هات تکون بخوره. دوستان فیلم‌بردار زوم کنید رو صورتش. بریم سراغ مهمون بعدی.

چوبین: من از همون اول خلقت خاک بر سر بودم. کلا گردن که ندارم، پاشنه پام چسبیده به حلقم، صورتم ۹۶ درصد وزن بدنم رو به خودش اختصاص داده، لباس مناسب هم که تنم نیست. اون از برونکا که چپ میرم راست میام، بال‌هاشو باز می‌کنه می‌گه یوهاهاها، من از خوف خودمو خیس می‌کنم. اون از مادرم که سانسور شد و من هیچ وقت نتونستم قسمت آخرو ببینم.

مجری: چوبین جان، شاید مادرت اتفاقی این برنامه رو ببینه. چی می‌خوای بهش بگی؟

چوبین: می‌خوام بهش بگم مادر جان، اگر پوشش مناسبی داشتی کار به اینجاها نمی‌کشید.

مجری: مادرش، دقت کن. بریم قصه مهمون بعدی رو بشنویم.

سوباسا: من زیاد پرحرفی نمی‌کنم، فقط برای اینکه بفهمید من چقدر بدبختم یک کلمه میگم: «عمو جون».

-جمعیت بلند بلند گریه می‌کنند-

مجری: سوبا جان،‌ ما می‌خواستیم عموتو بیاریم تو برنامه تا کدورت‌ها رفع بشه اما هزینه بلیت برزیل به تهران زیاد بود، منصرف شدیم ولی یه پیغام برات فرستاده و گفته «اون خانومی که وسط تماشاگرا بود و همش تشویقت می‌کرد و با هم از جلوی ستاد روحانی رد شدید، کی بود؟ به مامانت بگم؟ بگم؟ دهن ما رو باز نکنید».

سوباسا: عمو جون من مخلص‌تون برم، غلط کردم. حله، شما عموی واقعی من، اون هفت تا گل آلمان به برزیل هم صاف بخوره تو فرق سرم.

مجری: بچه‌ها هماهنگ کنید آشتی کنون رو به صورت آنلاین همین‌جا برگزار کنیم. بریم سراغ مهمون آخر.

جودی: من تو نوانخانه به دنیا اومدم، اون مرتیکه بابالنگ دراز با هزارتا منت و نامه و التماس، پول دانشگاهم رو داد. آخرشم باهم ازدواج کردیم، ولی خیلی زود فهمیدم که همش اهل شیطنت بود.

مجری: همسرتون اینجا هستن. به ما گفت که از شیطنت‌های بسیارش متاسفه ولی به هیچ وجه قول نمیده دست از شیطنت برداره. ما در برنامه ماه عسل و جلوی نگاه‌های جذاب مردم، می‌خوایم که اونو ببخشی و برگردی سر زندگیت.

جودی: الان که فکرشو می‌کنم، می‌بینم که اون حق داشت شیطنت کنه، من معذرت می‌خوام. برمی‌گردم سر خونه زندگیم. من واقعا خوشبخت‌ترین زن دنیا هستم.

مجری: آفرین جودی خانوم، واقعا مردی هستی واسه خودت… وقت‌مون تموم شده، این برنامه جزو بهترین برنامه‌هامون بود، حسابی گریه کردیم و صورت‌مونو خنج کشیدیم و کف و خون قاطی کردیم. مرسی که ما رو انتخاب کردید. ماه‌تون عسل.


منبع: برترینها

طنز؛ روش‌های شناسایی یک ایرانی در خارج (۲)

پوریا عالمی در نوشت:

ما دیروز و امروز در سفرنامه‌مان برای شما فاش کردیم چطوری ایرانی‌ها را در خارج بشناسیم (البته بلانسبت شما!):

١١- وقتی همه پشت چراغ قرمز عابر پیاده ایستاده‌اند یک نفر می‌زند به خیابان؛ که صدالبته او ایرانی نیست و یک بچه‌محل یا نِیتیو خارجه است که اعصاب‌معصاب ندارد. ایرانیه کو؟ احسنت، او قبل از نِیتیو بی‌اعصاب، دویده و رفته آن‌طرف خیابان.

١٢- توی فروشگاه‌ها نیازی نیست دنبال ایرانی‌ها بگردید چون ایرانی‌ها دارند از آن ته فروشگاه یکی را که این سر فروشگاه است صدا می‌کنند: «اکبر… اکبر بیا از اون کفش‌ها که قاسم از پالادیوم گرفته بود داره اینجا مفت».

١٣- ایرانی‌ها اصولا فکر می‌کنند که اقلیت خارج هستند چون در مترو، اتوبوس، فروشگاه، کافه، رستوران و صف دستشویی با گفتن این جمله که «خوبه اینجا هیشکی فارسی نمی‌فهمه» و دوتا نکته آموزنده و علمی – پژوهشی درباره هیکل و ابعاد نفر جلویی، مرزهای انسان‌شناسی را جابه‌جا می‌کنند.

١۴- وقتی با ایرانی‌های مسافر و توریست که سه، چهار روز آمده‌اند خارج، صحبت می‌کنی، طوری درباره ایران صحبت می‌کنند که انگار کلا سه، چهار روز ایران رفته بودند سفر و الان برگشتند کشور خودشان.

١۵- دو گروه وقتی درباره ایران حرف می‌زنند فکر می‌کنی مسئول مشکلات تو هستی و آنها هیچ‌کاره‌اند! گروه اول ایرانی‌هایی که آمده‌اند خارجه مسافرت. گروه دوم نامزدهای ریاست‌جمهوری ایران.


منبع: برترینها

جیمزتاون؛ اولین مستعمره انگلیس در آمریکا (+عکس)

برترین ها – بیش از صد سال بعد از سفر تاریخی کریستف کلمب در سال ۱۴۹۲، تیمی از حدود صد مهاجر انگلستان را در سال ۱۶۰۶ با سه کشتی ترک کردند و به خلیج چساپیک رفتند. یک ماه بعد آن‌ها اولین مستعمره انگلیسی را در خاک آمریکا روی یک شبه جزیره باریک در رودخانه جیمز در ویرجینیا تاسیس کردند و نام آن را جیمزتاون گذاشتند. استعمارگران بلافاصله پس از ورود قلعه‌ای ساختند تا آن‌ها را دربرابر قبایل سرخپوست و حمله احتمالی اسپانیایی‌های فلوریدا محافظت کند.

چند سال اول به علت کمبود موادغذایی، تامین منابع از انگلستان و ناتوانی در کشاورزی باوجود اینکه بیماری ۹۰ درصد مهاجران اصلی را کشته بود، برای مهاجران بسیار سخت بود. اما منابعی که از مهاجران جدید انگلستان می‌رسید مانع نابودی کامل آن‌ها می‌شد. در چند دهه بعد، کلونی آن هابه طور قابل توجهی از نظر ابعاد و جمعیت بزرگ شد و مرکز حکومت استعمارگران انگلیسی شد. در نقطه اوج، جمعیت آن‌ها به ۵۰۰ نفر رسید.

در سال‌های ۱۶۰۰ اختلاف نظر و درگیری‌های زیادی بین آن‌ها و مردم محلی به وجود آمد و در سال ۱۶۷۶ بیشتر جیمزتاون به آتش کشیده شد. شهر چندین بار سوزانده شد و بعد در سال ۱۶۹۹ به زمین‌های بالاتر منتقل و ویلیامزبورگ نامیده شد. در اواخر قرن نوزدهم، جیمزتاون کانون تاریخی جدیدی شد و برج قرن هفدهمی کلیسای جیمز تاون و زمین‌های زیادی برای حفاظت اهدا شد. اکنون جزیره جیمزتاون یک سایت تاریخی ملی است که بازدیدکنندگان می‌توانند از قلبعه جیمز متعلق به سال ۱۶۰۷، برج کلیسای و شهر قرن هفدهمی و همچنین تور یک موزه باستان شناسی دیدن کنند.


منبع: عصرایران

قورباغه‌ای غول پیکر به اندازه انسان (+عکس)

“مارکوز رنگل” شکارچی درون عکس گفته که این قورباغه یِ فوق بزرگ را در برکه ی مزرعه ای نزدیک “باتسویل” تگزاس شکار کرده است.

تابناک با تو – یک صیاد ادعا می کند که قورباغه ی غول پیکری را شکار کرده است که تقریبا به اندازه ی یک انسان است. او نام این قورباغه را “فروگزیلا” گذاشته است.
 
اگر اینطور که او میگوید باشد، این قورباغه ی غول پیکر از جمله عجایب جهان طبیعت به شمار خواهد رفت. در این عکس شکارچی را می بینیم که لبخندی بر لب دارد، با یک دستش تفنگ و با دست دیگرش مخلوق پنج کیلوگرمی را گرفته است.

 این تصویر حیرت انگیز در سایت ” انجمن شکار جنوب تگزاس” پس از اینکه مارکوز آن را در صفحه اش قرار داد،  منتشر شده است.

 “مارکوز رنگل” شکارچی درون عکس گفته که این قورباغه یِ فوق بزرگ را در برکه ی مزرعه ای نزدیک “باتسویل” تگزاس شکار کرده است.
 
عکس این قورباغه با استقبال زیادی در فضای مجازی روبرو شد، اما بسیاری از کاربران این خبر را باور نکرده و عکس آن را دروغین می دانستند.

یکی از کاربران نوشته بود: آن موها چیست؟! ، کاملا مشخص است که عکس جعلی و ساختگی است!

اما نکته ی جالب ماجرا وقتی است که یکی از کارشناسان متخصص در زمینه ی حیات وحش، واقعی بودن این عکس را تأیید می کند. “استیو لایت فوت”  از اداره ی حیات وحش تگزاس تایید کرد که این عکس واقعی است، اما به مردم اطمینان داد که  قورباغه های وحشی بزرگ در جنوب تگزاس کمتر دیده می شوند و  به مناطق مسکونی جنوب تگزاس وارد نخواهند شد.

او همچنین گفت: این قورباغه از قسمت سر در مقابل دوربین گرفته شده و چنین خطای دیدی را به وجود می آورد که قورباغه خیلی بزرگ است، مانند زمانی که یک ماهیگیر بخواهد ماهی صید شده را بزرگتر از اندازه ی معمولی نشان بدهد، اما به هر حال هر شکلی که بخواهیم به این موضوع نگاه کنیم قورباغه  واقعا بزرگ است!!

 اما در طبیعت نمونه هایی از این دست فراوان است، یکی از حیرت آورترین آنها قورباغه های بومی آفریقا Goliath frog هستند که از پرندگان و موش ها و… تغذیه می کنند ودر حدود ۳۳ سانتیمتر طول و سه کیلوگرم وزن دارند که چند عکس از آن ها را خواهید دید که نشان می دهد که قورباغه ها هم برای خود دنیای شگفت انگیزی دارند.


منبع: عصرایران

چرا هیچ اثری از حیات بیگانه نیست؟

حقایقی همچون گستردگی عالم و تصور میلیاردها میلیارد ستاره در سراسر جهان، حکایت از تنها نبودن ما انسان‌ها دارند؛ اما به راستی دلایل عدم کشف موجودات فضایی تا به امروز چیست؟

در چند دهه اخیر، انسان امروزی موفق به کشف واقعیت‌های علمی بسیاری از محیط اطراف خود شده است. از جمله این واقعیت‌ها می‌توان به موقعیت کره زمین در دنیا، اکتشاف کهکشان‌هایی با فاصله ۱۳ میلیارد سال نوری از زمین و وجود میلیاردها میلیارد ستاره و سیاره در سراسر جهان و بسیاری دیگر اشاره کرد. با این وجود، هنوز ما موفق کشف حضور موجوداتی مشابه با خود در سراسر دنیا نشده‌ایم، از این گذشته، هنوز هیچ نشانه‌ای از حیات بیگانه در سطوح بسیار پایین نیز کشف نشده است. سوال اساسی این است که دلایل عدم کشف موجودات فضایی چیست؟ آیا موجودات فضایی و گونه‌های مختلف آنان، سال‌ها پیش از بین رفته‌اند؟ آیا این احتمال وجود دارد که هم‌اکنون گونه‌هایی از آنان در حال تکامل و رشد باشند؟ این‌ها از جمله سوالاتی هستند که در این مقاله قصد داریم با ارائه ۱۲ دلیل منطقی، به بررسی آنان بپردازیم.

چرا هیچ اثری از حیات بیگانه نیست؟

انریکو فرمی (Enrico Fermi)، فیزیکدان آمریکایی ایتالیایی الاصل، در سال ۱۹۵۰ میلادی با مطرح ساختن موارد زیر، عرصه جستجو برای حیات بیگانه در سراسر جهان را آماده ساخت:

    میلیاردها ستاره شبیه به خورشید در سراسر کهکشان وجود دارند که بسیاری از آنان، چندین میلیارد سال از زمین پیرترند.
    با احتمالی بالا، برخی از این ستاره‌ها، سیاره‌هایی نظیر به زمین را دارا هستند؛ اگر زمین را نمونه‌ای مبنا فرض کنیم، از این رو بسیاری از این سیارات از حیات هوشمند پشتیبانی خواهند کرد.
    موجودات فضایی احتمالی، با توسعه و پیشرفت در طول زمان، قادر هستند به سفرهای در میان ستاره‌ای دست پیدا کنند.
    حتی با تصور سرعت بسیار پایین سفرهای در میان ستاره‌ای، کل کهکشان راه‌شیری را می‌توان در حدود یک میلیون سال طی نمود.

اما سوال اینجاست: چرا هیچ اثری از آنان نیست؟ دلایل عدم کشف موجودات فضایی را در چه مواردی می‌توان جستجو کرد؟

این استدلال ساده و در عین حال قدرتمند، منجر به شکل‌گیری پارادوکس فرمی (Fermi Paradox) شد؛ چرا که بیگانگان می‌بایست همین حالا در بین ما حضور داشته باشند، اما هنوز هیچ مدرک قانع‌کننده‌ای مبنی بر حضور قطعی آنان وجود ندارد. در اینجا به معرفی دلایل عدم کشف موجودات فضایی خواهیم پرداخت.

۱- هیچ بیگانه‌ای برای کشف در دنیا وجود ندارد!

چرا هیچ اثری از حیات بیگانه نیست؟

با وجود آنکه در کهکشان راه شیری صدها میلیارد ستاره و ۴۰ میلیارد سیاره با شرایط زیست‌پذیری مشابه زمین وجود دارد، این احتمال می‌رود که در واقع ما تنها موجودات هوشمند کهکشان خود باشیم!


۲- حیات هوشمند همانند انسان، هنوز در جای دیگری شکل نگرفته است!

چرا هیچ اثری از حیات بیگانه نیست؟

با فرض آنکه انسان را موجودی هوشمند نام‌گذاری کنیم، این احتمال وجود دارد که حیات بیگانه، هنوز در مراحل ابتدایی خود بوده و در بهترین حالت، شامل میکروب‌ها و یا حیوانات ابتدایی می‌شود.


۳- گونه‌های هوشمند، فاقد تکنولوژی‌های پیشرفته هستند!

چرا هیچ اثری از حیات بیگانه نیست؟

در حال حاضر، ستاره‌شناسان با کمک گرفتن از تلسکوپ‌های رادیویی، مشتاقانه به آسمان شب گوش می‌کنند. بنابراین اگر بیگانگان نتوانند با استفاده از تجهیزات خود، چنین سیگنال‌هایی را منتشر کنند، ما هیچ‌گاه از حضور آنان باخبر نخواهیم شد.


۴- حیات هوشمند، منجر به نابودی خود شده است!

چرا هیچ اثری از حیات بیگانه نیست؟

سلاح‌های کشتار جمعی، آلودگی‌های سیاره‌ای و یا بیماری‌های بدخیم از جمله مواردی هستند که می‌توانند منجر به نابودی حیات شوند. به هر ترتیب، این احتمال نیز وجود دارد که موجودات فضایی، بعد از مدت زمان کوتاهی از حیات، از دنیا رخت بر بسته باشند.


۵- جهان، مکانی مرگبار است!

چرا هیچ اثری از حیات بیگانه نیست؟

با فرض بازه زمانی کیهانی، زندگی می‌تواند بسیار زودگذر باشد. برخورد یک سیارک، انفجار پرتوی گاما، جرقه‌های خورشیدی و … از جمله عواملی هستند که می‌توانند موجب نابودسازی حیات از یک سیاره شوند.


۶- جهان بسیار بزرگ است!

چرا هیچ اثری از حیات بیگانه نیست؟

کهکشان راه شیری، به تنهایی عظمتی ۱۰۰ هزار ساله دارد. بنابراین، ممکن است که سیگنال‌های مورد توجه دانشمندان از موجودات بیگانه که محدود به سرعت نور هستند، هنوز به دست ما نرسیده باشد.


۷- یکی دیگر از دلایل عدم کشف موجودات فضایی ، این است که ما به اندازه کافی جستجو نکرده‌ایم!

چرا هیچ اثری از حیات بیگانه نیست؟

عمر اختراع تسلکوپ‌های رادیویی که به ما امکان جستجوی حیات بیگانه را می‌دهند، در حدود ۸۰ سال است. ما انسان‌ها، در حدود ۶۰ سال به جستجوی بیگانگان بوده‌ایم. این مدت زمان بسیار بسیار کمتر از اعداد نجومی کهکشان است.


۸- ما در مکان صحیحی در جستجوی بیگانگان نیستیم!

چرا هیچ اثری از حیات بیگانه نیست؟

همانطور که پیش‌تر اشاره شد، جهان بسیار بزرگ است. از این رو، هزاران نقطه مختلف برای جستجوی سیگنال‌های رادیویی وجود دارد. اگر ما به طور دقیق، به محل انتشار سیگنال‌ها گوش نکنیم، هیچ‌گاه متوجه آنان نخواهیم شد. اندور فین (Andrew Fain) در این باره می‌گوید: این درست همانند تلاش برای صحبت کردن با دوستتان، از طریق ۲۵۰ میلیارد کانال رادیویی است. شما هیچ اطلاعی از کانال فرستنده صدا ندارید، از این رو ممکن است مدت‌ها در حال تغییر کانال باشید.


۹- تکنولوژی بیگانگان ممکن است فراتر از تصورات ما باشد!

چرا هیچ اثری از حیات بیگانه نیست؟

تکنولوژی رادیویی، بر روی زمین بسیار معمول و شناخته شده است. اما این احتمال هم وجود دارد که بیگانگان، به تکنولوژی‌هایی بسیار پیشرفته‌تر از آن هم دست یافته باشند. از جمله این سیگنال‌ها، می‌توان به سیگنال‌های نوترینو اشاره کرد که هنوز برای ما ناشناخته هستند.


۱۰- بیگانگان، هیچ سیگنالی را منتشر نمی‌کنند!

چرا هیچ اثری از حیات بیگانه نیست؟

این احتمال وجود دارد که بیگانگان هیچ تلاشی برای برقراری ارتباط با ما نمی‌کنند، از این رو ما بی جهت در حال بررسی سیگنال‌های کیهانی هستیم! برای مثال، ما انسان‌ها خودمان نیز نتوانسته‌ایم حضور خود را به خوبی در جهان به اطلاع دیگران برسانیم. حتی اگر موجودات فضایی، دارای تلسکوپ‌های رادیویی همانند ما باشند، سیگنال‌ها و امواج رادیو و تلویزیون‌های ما زمینی‌ها، تنها تا ۰٫۳ سال نوری دورتر از زمین قابل تشخیص خواهد بود. این سیگنال‌ها، به زحمت از منظومه شمسی خودمان خارج می‌شوند؛ از این رو حتی بیگانگان فضایی نیز از وجود ما بی اطلاع هستند. یکی از محتمل‌ترین دلایل عدم کشف موجودات فضایی ، به فواصل بسیار زیاد موجودات بیگانه و زمینی‌ها بازمی‌گردد.


۱۱- موجودات فضایی، علاقه‌ای به ارتباط با زمینی‌ها ندارند!

چرا هیچ اثری از حیات بیگانه نیست؟

بر روی زمین، ما انسان‌ها سیاست‌های منحصر به فردی را برای ارتباط با افراد بومی داریم. این احتمال وجود دارد که بیگانگان نیز به دلایلی مشابه، علاقه‌ای به برقراری ارتباط با ما نداشته باشند. همانند چیزی که در مجموعه پیشتازان فضا (Star Trek) اتفاق افتاد، موجودات فضایی قوانینی را وضع کرده‌اند که «ارتباط» را تنها به گونه‌هایی با تکامل‌های پیشرفته محدود می‌کند.


۱۲- بیگانگان در بین ما حضور دارند، اما ما از آن بی‌اطلاع هستیم!

چرا هیچ اثری از حیات بیگانه نیست؟

نظریه‌پردازان توطئه، عاشق این مورد هستند! این احتمال وجود دارد که سازمان‌های دولتی، در حال پنهان کردن حضور بیگانگان بر روی زمین هستند. یوفولوژیست‌ها بر این باورند که نژادهای بیگانه، در پوششی هوشمندانه، سال‌ها در حال مشاهده ما هستند.


منبع: برترنها

۱۳ اسباب بازی میلیاردرهای سرشناس جهان

میلیاردرها نیز از بسیاری از جهات شبیه انسان های معمولی هستند. علاوه بر قایق های تفریحی مجلل، خودروهای گران قیمت و سریع، و البته کلکسیون های هنری با ارزش، ثروتمندترین افراد جهان نیز دوست دارند پولشان را برای وسایل و تفریحاتی که علاقه دارند صرف کنند. در ادامه ی این مطلب قصد داریم شما را با علایق شخصی، اسباب بازی ها و وسایل تفریحی برخی از این میلیاردرها در سراسر جهان آشنا کنیم که از شنیدن آن ها شگفت زده خواهید شد.

۱-کوسه ی ۴٫۵ متری استیو کوهن

۱۳ اسباب بازی میلیاردرهای سرشناس جهان

استیو کوهن، میلیاردر و کارآفرین معروف، یک مجموعه ی هنری دارد که ارزش آن ها در مجموع تا یک میلیارد دلار نیز برآورد شده است. در سال ۲۰۰۴، او بین ۸ تا ۱۲ میلیون دلار برای یک قطعه ی هنری که یک کوسه را در محلول فرمالوئید نشان می داد پرداخت که توسط یک هنرمند بریتانیایی به نام دیمین هیرست و با عنوان «غیرممکن بودن فیزیکی مرگ در ذهن یک شخص زنده» (The Physical Impossibility of Death in the Mind of Someone Living) ساخته شده بود. این کوسه که در ابتدا واقعی بود بعد از مدتی پوسیده شد و کوهن بار دیگر از هیرست خواست که آن را بازسازی کند. در این تصویر می توانید دیمین هیرست را در کنار اثر هنری چند میلیون دلاری اش ببینید.


۲- زیردریایی جاسوسی الون ماسک

۱۳ اسباب بازی میلیاردرهای سرشناس جهان

در سال ۲۰۱۳، الون ماسک، مدیر عامل شرکت تسلا، برای خرید زیردریایی «Lotus Esprit» که در فیلم جیمز باندی «جاسوسی که مرا دوست داشت» (The Spy Who Loved Me) به نمایش درآمده بود در یک حراجی شرکت کرد و برای بدست آوردن آن ۸۶۶٫۰۰۰ دلار پرداخت نمود. او گفته قصد دارد این زیردریایی را مدرنیزه کند.


۳- ماشین شبیه سازی اسکی میخاییل پروخوروف

۱۳ اسباب بازی میلیاردرهای سرشناس جهان

این میلیاردر و تاجر سرشناس روسی ابزارهای تفریحی بسیار زیادی دارد و حتی برای داشتن یک تیم ورزشی بیش از ۲۰۰ میلیون دلار پرداخت کرده است. البته او اسباب بازی های جالب و منحصر به فردی نیز دارد از جمله یک ماشین شبیه سازی مجازی اسکی که علاقه ی شدید او به اسکی و ماجراجویی را نشان می دهد. او یک بار با استفاده از جت اسکی حرکات متهورانه ای از خود نشان داد و از آن یک فیلم تهیه کرد.


۴- کشتی تفریحی پل آلن

۱۳ اسباب بازی میلیاردرهای سرشناس جهان

پل آلن، از مسئولان و سرمایه گذاران برجسته ی شرکت مایکروسافت یک کشتی تفریحی ۱۲۶ متری دارد که یکی از بزرگ ترین کشتی ها در نوع خود به شمار می آید و دو هلی کوپتر، یک زیردریایی و قطعات هنری و گران قیمت بسیاری در آن قرار داده شده اند. وی علاوه بر این کشتی تفریحی مجلل که «اختاپوس» نام دارد صاحب قایق تفریحی کوچکتری به نام «Tatoosh» نیز است.


۵- کلکسیون هواپیمای پل آلن

۱۳ اسباب بازی میلیاردرهای سرشناس جهان

همچنین پل آلن مجموعه ی بی نظیری از هواپیما دارد که ارزش آن ها میلیون ها دلار برآورد شده است. وی این هواپیماها را در موزه ای به نام «Flying Heritage Collection» در شهر واشنگتن قرار داده که از معروف ترین این هواپیماها می توان به میگ ۲۹ فالکروم که در دهه ی ۱۹۷۰ و برای مقابله با هواپیماهای ایالات متحده ساخته شد اشاره نمود.


۶- یادگاری استیون اسپیلبرگ از فیلم «همشهری کین»

۱۳ اسباب بازی میلیاردرهای سرشناس جهان

اگر چه استیون اسپیلبرگ خود نیز صاحب فیلم های پرفروش و فوق العاده ای است اما ادعا شده که برای خرید یک سورتمه ی کوچک به نام «Rosebud» در فیلم «همشهری کین» (Citizen Kane) ساخته ی اورسن ولز در سال ۱۹۴۱ هزینه ای ۶۰٫۰۰۰ دلاری را در یک حراجی در سال ۱۹۸۲ پرداخت کرده است.


۷- جزوه ای از لئوناردو داوینچی متعلق به بیل گیتس

۱۳ اسباب بازی میلیاردرهای سرشناس جهان

در عمارت مجلل و بزرگ بیل گیتس یک کتابخانه ی بزرگ وجود دارد که مملو از کتاب های مختلف است. او به مطالعه علاقه ی فراوانی دارد و هر چند وقت یک بار یک فروشنده ی کتاب های کمیاب را مامور پر کردن کتابخانه ی خود می کند. در میان مجموعه ی کمیاب او یک دست نوشته از لئوناردو داوینچی متعلق به قرن ۱۵ میلادی به نام «Codex Leicester» قرار دارد که گیتس آن را با قیمت ۳۰٫۸ میلیون دلار در سال ۱۹۹۴ در یک حراجی خریده است. این جزوه مشهورترین دست نوشته ی باقیمانده از لئوناردو داوینچی به شمار می آید.


۸- زیردریایی ریچارد برانسون

۱۳ اسباب بازی میلیاردرهای سرشناس جهان

ریچارد برانسون میلیاردر و صاحب گروه تجاری «ویرجین گروپ» (Virgin Group) صاحب یک استراحت گاه به مساحت ۷۴ هکتار در دریای کارائیب است که «Necker Island» نام دارد و بیش از ۳۰ نفر را در خود جای می دهد. مهمانان بعد از خسته شدن از استخر و شنا در ساحل می توانند با قایق تفریحی برانسون با نام «Necker Belle» به دریا رفته و یا با زیردریایی زیبایش به نام «Necker Nymph» از مناظر زیبای زیر آب لذت ببرند.


۹- جزیره ای در هاوایی متعلق به لری الیسون

۱۳ اسباب بازی میلیاردرهای سرشناس جهان

لری الیسون، مدیرعامل شرکت اوراکل یکی از میلیاردرهایی است که وسایل شخصی بسیار عجیب و گران قیمتی در اختیار دارد از ماشین های سریع و املاک تفریحی بزرگ گرفته تا هواپیماهای نظامی غول پیکر. در سال ۲۰۱۲، الیسون بیش از ۳۰۰ میلیون دلار را برای خرید ۹۸ درصد از جزیره ی «Lanai» در هاوایی هزینه کرد و قصد دارد آن را به مکانی نمونه برای زندگی سالم و پایدار تبدیل کند.


۱۰- کشتی تفریحی لری الیسون

۱۳ اسباب بازی میلیاردرهای سرشناس جهان

همچنین لری الیسون یک کشتی تفریحی ۸۸ متری به نام «Musashi» دارد که به افتخار یک جنگجوی ژاپنی در قرن ۱۶ میلادی نامگذاری شده و دارای اتاق های مجلل و یک سالن بسکتبال است.


۱۱- کشتی تفریحی مارک کیوبَن

۱۳ اسباب بازی میلیاردرهای سرشناس جهان

کشتی تفریحی ۸۸ متری مارک کیوبَن، میلیاردر و سرمایه گذار معروف که «Fountainhead» نام دارد در واقع خواهر کشتی تفریحی لری الیسون با نام «Musashi» است. این دو کشتی تفریحی از بیرون شکل یکسانی دارند اما گزارش شده که کیوبن داخل آن را با وسایل و تجهیزات گران قیمت بیشتری تزیین نموده است.


۱۲- هواپیماهای مارک کیوبَن

۱۳ اسباب بازی میلیاردرهای سرشناس جهان

همچنین کیوبَن سه جت شخصی دارد: یک گلف استریم وی (Gulfstream V)، یک بوئینگ ۷۵۷ و یک بوئینگ ۷۶۷٫ زمانی که او هواپیمای گلف استریم خود را در سال ۱۹۹۹ به قیمت ۴۰ میلیون دلار از طریق اینترنت خریداری کرد اسم آن به عنوان گران ترین خرید اینترنتی در کتاب رکوردهای گینس ثبت شد. او در سال ۲۰۱۰ در مصاحبه با روزنامه ی وال استریت ژورنال در این مورد چنین گفت:” این بدین معناست که من زمان زیادی را در روز به دوستان و خانواده ام اختصاص می دهم. این بدین معناست که من کارهای بیشتری را می توان در روز انجام دهم. این بدین معناست که من می توانم با راحتی بیشتری با خانواده ام سفر کنم. این [هواپیما] زندگی ما را تغییر داده و نقش تعیین کننده دارد.


۱۳- کشتی تفریحی اریک اشمیت

۱۳ اسباب بازی میلیاردرهای سرشناس جهان

اریک اشمیت از روسای شرکت گوگل یک کشتی تفریحی ۶۰ متری به نام «Oasis» دارد که هزینه ی اجاره کردن آن برای یک هفته بیش از ۴۰۰٫۰۰۰ دلار خواهد بود. در این کشتی تفریحی یک استخر مجلل و بزرگ، انواع جت اسکی و یک باشگاه ورزشی نیز وجود دارد.


منبع: برترنها

طنز؛ موج‌سواری در منزل

محمدامین فرشادمهر در نوشت:

موج‌سواری یکی از هزاران نشانه‌های ابتذال در غرب است که طی آن جوانان با بیژامه‌هایی تا زانو موسوم به شلوارک روی آب به عمل سخیف ورزش و سرگرمی می‌پردازند. انجام این ورزش بدین شکل است که با یک تخته وارد دریا می‌شوند و در دو دسته ایستاده و درازکش روی امواج سواری می‌کنند. خانواده‌های بیدار و هشیار در غرب همواره بر لزوم استفاده از پسته و آدامس تَرک تخته به جای این سرگرمی به فرزندانشان تأکید و توصیه دارند. با پیشرفت تأسفبار تکنولوژی و روی کار آمدن ماهواره‌ها و شبکه‌های اجتماعی، یکی از تهاجمات عرصه فرهنگی همین موج‌سواری بوده. یعنی بیخ گوشمان می‌شنیدیم که عده‌ای از جوانان فریب‌خورده با انداختن تیوپ تراکتور در دریای مازندران و سوار شدن روی آن، دچار این ابتذال آن هم نه به صورت انفرادی بلکه به صورت دسته جمعی و گروهی شده‌اند.

لذا مسئولان و دلواپسان همیشه بیدار پا به صحنه گذاشته و مدلی کاملاً بومی از موج‌سواری را ارائه دادند. مدل بومی شده که از صفر تا صد آن توسط متخصصین داخلی تهیه و تولید شده، بدین شکل است که فقط کافی‌ است در جریان اخبار روز قرار بگیریم و به شکلی کاملاً مفرح و رندوم هرگونه باد اعم از موسمی و دائمی را به حوالی خط ریش ربط بدهیم. مثلاً به این دلیل که بازیکنان یک تیم، شب قبل از بازی قیمه بادمجان خورده بودند و رنگ بادمجانی به بنفش نزدیک است، باخت تیم را به ستاد دکتر روحانی و روی کار آمدن ایشان ربط می‌دهیم. یا مثلاً در مورد اخیر، فاجعه تروریستی تهران کاملاً به دکتر روحانی مرتبط است.

چرا که اولاً اگر ایشان روی کار نمی‌آمد داعشی‌ها متنبه شده و نهایتاً در محیط‌های شلوغ و پرجمعیت ساز می‌زدند و پول هنر دستشان را می‌خوردند. ثانیاً حالا که ایشان روی کار آمدند، می‌توانستند با تداوم تحریم‌ها، وضعیت اقتصادی را به مرحله‌ای برسانند که داعشی‌ها به دلیل گرانی اجناس، پولشان برای خرید وسایل تهیه بمب در داخل کفاف ندهد و شکست بخورند. ثالثاً اصلاً ایشان می‌توانستند با بستن کمربند انتحاری و حمله به همه کشورهای دنیا رفته رفته، داعش را به حاشیه ببرند تا ما شاهد عملیات تروریستی و خشونت در هیچ جای دنیا نباشیم!

به هرحال همان‌طور که گفته شد موج‌سواری سرگرمی خوب و قابل تأملی است که می‌توانیم در کنار خانواده و در محیطی گرم به آن بپردازیم. خوشبختانه سوژه هم کم نیست و کافی‌ است کمی بهتر نگاه کنیم. از مشکلات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، ورزشی و سیاسی در هرگوشه از دنیا بگیرید، تا سیاه شدن زودهنگام موز در یخچال! همه را به این دولت ربط بدهید و لذت ببرید.


منبع: برترینها

پخت "پیده" 4 متری در ترکیه (+عکس)

یک نانوای اهل کشور ترکیه امسال در پخت نان به مناسبت ماه رمضان یک رکورد جالب به جای گذاشت. او با کمک چند نانوای دیگر این کار را انجام داده است.

 به گزارش تابناک با تو، یک نانوا اهل “آماسیا” ترکیه نان محلی مخصوص به نام “پیده” را تهیه کرد. این نان سه متر و ۹۰ سانتیمتر طول داشت و برای تهیه آن از خمیر ۲۵ گِرده نان عادی استفاده شده بود.

این نانوا که “دوران دارچِن” نام دارد نان پخته شده را در هنگام افطار بین روزه داران محلی تقسیم کرد.

شایان ذکر است که در رمضان در ترکیه یک نوع نان مخصوص به نام “پیده رمضان” Ramazan pidesi پخته می شود و ساعاتی قبل از افطار صف های طولانی در مقابل نانوایی هایی که  “پیده”را عرضه می کنند دیده می شود. این نانوای خوش ذوق هم در همین راستا اقدام به پخت نان چندمتری کرده است که تصاویری از آن را با هم می بینیم.


منبع: عصرایران

کشف فسیل ۱۱۰ میلیون ساله دایناسور (+عکس)

برترین ها-  مجله نشنال جئوگرافیک اخیرا تصاویری از یک فسیل کشف شده دایناسور منتشر کرده، بقایای یک دایناسور گیاهخوار زره پوش که ۱. ۳۶ تن وزن داشت. کارگران معدن در سال ۲۰۱۱ این فسیل را یافته و سعی کردند راه را هموار کنند تا آن را سالم خارج کنند.

اپراتور تجهیزات «شاون فانک» در آلبرتا روزش را مثل هرروز دیگری شروع کرد و نمی‌دانست که در نزدیکی رویاهای یک باستان شناس قرار دارد. ماشین او حین حفاری در معدن با چیزی سخت‌تر از سنگ برخورد کرد و درحالی که او قبلا هم ضمن کارش با فسیل‌های متعددی روبرو شده بود، اما این یکی متفاوت بود.
 
اکنون شش سال از آن زمان گذشته و این قطعه در موزه سلطنتی تیرل در آلبرتا یافت می‌شود. محققان معتقدند که این نودوسائور کاملا فسیل شده، اما فقط قسمت جلویی در شرایطی بوده که حفظ شود. این دایناسور که ۱۱۰ میلیون سال پیش زندگی می‌کرده ۵. ۵ متر طول داشته است.

از آنجا که دایناسورهای زره پوش پیش از فسیل شدن می‌پوسند، کشف نودوسائور آلبرتا شانس کمیابی برای دیدن این جانور قابل توجه در شکوه کامل آن است. تصویر این نودوسائور آناتومی منحصربفرد آن را نشان می‌دهد و رد پاهایی که شبیه پرندگان مدرن و مارمولک‌های بزرگ است.


منبع: عصرایران