طنز؛ می‌دوزم، پس هستم

وحید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ میرزایی در نوشت:

از وقتی مدرک دکترام رو گرفتم، برای پیدا‌کردن کار وسواسم بیشتر شده و تن به هر کاری نمیدم. صبح همین استدلال رو برای بابام کردم. اول ١٠ ثانیه نگاهم کرد. بعد چشمهاش رو تنگ کرد و زبونش رو آروم آورد بین لبهاش. نفسش رو داد تو و یهو داد بیرون. سرعت بازدم و فاصله مولکولی بین زبون و لب‌های بالایی و پایینی باعث ایجاد صدای ناهنجاری شد. دیگه به این برخوردها عادت کردم. .

تو همین حین چشمم افتاد به آگهی استخدام نیازمندی‌های همشهری که آگهی یه کارگاه خیاطی برای استخدام چند تا خیاط و دستیار بود. صبح علی‌الطلوع رفتم برای مصاحبه. حدود دویست نفر برای مصاحبه صف کشیده بودند. دو ساعت نشستم تا نوبتم شد. مصاحبه‌کننده هم یه مرد میانسال بود با موهای جو گندمی و یه تیک عصبی توی دستاش به‌طوری که هر چند دقیقه یک‌بار دستش رو به حالت برش پارچه درمی‌آورد و چند ثانیه مولکول‌های هوا رو می‌برید. پرسید: «تحصیلاتت چیه؟» گفتم: «دکترای اقتصاد دانشگاه تهران.» پرسید: «پس اینجا چه غلطی می‌کنی؟ الان باید وزیری، وکیلی چیزی باشی.» گفتم: «خوشبختانه کشور به سمتی پیش رفته که وزرا و وکلا رو شوق خدمت مشخص میکنه تا تحصیلات و تخصص.» تیک عصبی‌اش فعال شد و گفت: «ببین پسر؛ من میخوام چند تا خیاط آروم و بی‌سروصدا استخدام کنم.

تو انگار خیلی سر و صدات زیاده. بگو ببینم اگه یه نفر بیاد بگه یه لباس مناسب برام بدوز، از کجا می‌فهمی چی به دردش میخوره؟» گفتم: «بالاخره یه چیزی تنشه دیگه. از همون میشه فهمید طرف چی‌کاره است؛ مثلا اگه کت‌وشلوار آبیِ نفتی با پیراهن آبی آسمونی تنش باشه، حتما کارمند بانکه. اگه پیراهن فسفری با کت قهوه‌ای و شلوار آبی براق بپوشه و یقه پیراهنشم تا ته ببنده قطعا مجری اخبار صداوسیماست. اگه مجری خانم باشه احتمالا چادر داره یا نهایتا مقنعه و مانتو بلند. کلا کار سختی نیست.» سرش رو به نشانه رد حرفام تکون داد و گفت: «دِ همین. اشتباهت همینه. من ٢٠ساله لباس آدم‌های گنده‌ای رو تو مملکت دوختم. به این چیزها نیست که. پیچیده‌تر از این حرفاست. تو فکر کردی مردم همه جا یه سبک لباس میپوشن؟ من مشتری داشتم اول کارمند بانک بوده، سفارش کت‌وشلوار با پارچه معمولی مقدم داده. بعد از چند ‌سال کار توی بانک، دیگه زیر فاستونی متری ٣٠٠‌هزار تومن نمی‌پوشید. چند ‌سال بعدش اومد بهم سفارش تیشرت و شلوارک داد.

الانم تو کازینو‌های کانادا دیده شده با همون شلوارکی که من براش دوختم. لباس‌ها شخصیت دارند، الکی نیست که. همین کارمندای صداوسیما همه مشتری‌های من بودند.» گفتم: «عجب.» گفت: «ببینم میتونی آدم هم بدوزی؟» گفتم: «یا خدا. الان این سوال مصاحبه است.» گفت: «آره بخش روانشناسی و هوشه» گفتم: «نه والا.» گفت: «باید بتونی. ما اینجا سفارشاتی داریم که ازمون میخوان مثلا لب‌های طرف رو بدوزیم که زیاد حرف نزنه. یا مثلا مورد داشتم یه نفر این‌قدر خندیده بود که از شدت خنده نیاز به رفو داشت که من انجامش دادم.» گفتم: «اینارو جدی میگی یا شوخی می‌کنی؟» دوباره تیک عصبی‌اش فعال شد و گفت: «من با تو شوخی دارم؟ اینا چیزایی که تو جامعه هست. پس چی یادتون میدند تو دانشگاه؟» گفتم به خدا هیچی به ما یاد نمیدند. درد ما همینه. دیگه حوصلم رو نداشت. گفت: «بفرما بیرون. برو همون اقتصادت رو بخون.» از خیاطی اومدم بیرون و تو راه دیدم سر در یه سینما نوشته «کارگر ساده نیازمندیم» ببین چقدر وضع کار خراب بود که ٢٠٠٠ نفر صف کشیده بودند. این صحنه رو که دیدم به فکر حرفای صبح بابام افتادم و تو افق محو شدم؛ محوِ محو.


منبع: برترینها

طنز؛ ایسترن تویلت فوبیا

جابرحسین‌زاده در نوشت:

دشمنی من با توالت شرقی مربوط می‌شد به سلامتِ دندان‌هام. از اواخر ٢٠سالگی وسواس عجیبی آمد سراغم که وقتی رو به آینه دستشویی دارم مسواک می‌زنم نگاه کنم، به سوراخ کاسه توالت که بی‌صدا و لش و صبور نشسته آن‌جا تا فضولات ملت را فرو بدهد پایین. شغل را ببین! مثل حشره مورچه‌خوار حیله‌گری نشسته تهِ کاسه تا جنبنده‌ای سُر بخورد روی سنگ و بیفتد به دامش و بلعیده شود و رویش هم چند لیتر آبِ پر فشار بخورد تا زهرماری که کوفت کرده، نماند توی گلویش. موقع مسواک‌زدن فکر می‌کردم به چیزهایی که با شکل و رنگ و فرم‌های مختلف یک‌جا سرازیر شده‌اند توی این سوراخ، از سال‌ها پیش، هر روز و هر روز.

با کمی تجسم، حالم به هم می‌خورد وسط مسواک‌زدن و آن‌موقع حمام خانه‌مان هم روشویی نداشت و اساسا مدلش طوری نبود که آدم برود بایستد و مسواک بزند. خیلی حمام بود. منطقی هم بخواهیم نگاه کنیم، به سرشتِ توالت شرقی، واقعا چرا آدم باید برود توی آن وضع معذب بنشیند برای یک کار ساده و پیش پاافتاده؟ خود من از آنهایی هستم که نمی‌توانم موقع نشستن، کف هر دوپام را کامل بگذارم زمین. برای همین پاشنه یکی از پاهام همیشه می‌مانَد بالا و اگر کارم طول بکشد که می‌کشد، باید یکی در میان به پاهام استراحت بدهم. این وسط باید دستم را هم قلاب کنم به شیر دوقلو یا تکیه بدهم به دیوار که نیفتم زمین. این همه زحمت برای چی؟ برای کی؟ دلایل منطقی و ترس موهومی و تخیل و تجسم دست به دست هم دادند که دشمنی و تنفرم از توالت کم‌کم تبدیل بشود به ترسی وسواس‌گونه و برود توی لیست پر و پیمانِ فوبیاهایم. هر بار می‌ایستادم روبه آینه، حس می‌کردم پاهام کشیده می‌شوند سمت آن کاسه براق و هر لحظه ممکن است دمپایی را پرت کنم سمت دیوار و کف یکی از پاهام را کامل بگذارم وسط کاسه.

سردی و رطوبت اعصاب کف پایم را تحریک کند و حس عجیبش بخزد توی مسیر اعصاب و برود شوک بدهد به مغز و وادارم کند فریاد بکشم توی فضای بسته دستشویی. همین شد که بابا داد توالت را خراب کنند و به جایش توالت‌فرنگی کار بگذارند. همیشه هم هرجا که بودم، برای دستشویی رفتن خودم را می‌رساندم به خانه. یک‌بار مجبور شدم بروم شهرستانی کوچک و چون هتل و مهمانسرا نبود توی شهر، رفتم خانه یکی از دوستان که خودش هم ماموریت بود و چند روز دیگر برمی‌گشت. همان‌طور که انتظار داشتم، خانه‌اش توالت‌فرنگی نداشت. نفسم داشت بند می‌آمد و صدای خنده سوراخِ گشاد توالت از درزِ درمی‌آمد بیرون و می‌پیچید توی سرم. توی اینترنت اولین آگهی تعمیرات و بازسازی را که دیدم، زنگ زدم و دوساعت بعد استاد بنا با دوتا کارگر آمدند شروع کردند به کلنگ‌زدن.

به ١٠ دقیقه نکشیده، صاحبخانه آمد بالا که چه غلطی دارید می‌کنید و اصلا تو کدام خری هستی این‌جا؟ «مهندس حسین‌زاده هستم. از دوستان آقا پدرام. کناره اتصال کاشی‌های دیوار و سرامیک کف خوب کار نشده و به همین خاطر آب نفوذ می‌کنه به زیر ایزوگام. چندین ماهه که دوستم ازم خواهش کردند بیام برای انجام تعمیرات اما فرصت نمیکردم. اگه الان تعمیر نشه، ممکنه مجبور بشیم سقف طبقه پایین رو بشکافیم، البته اگه تا اون موقع آب راه نگرفته باشه، به کل دیوارها و راه پله و دیواره آسانسور و پیِ ساختمون و حتی ممکنه برسیم به نقطه‌ای که بهتون اعلام کنم کل ساختمون باید تخلیه بشه برای تخریب» پیرمرد سرش را خاراند و غرغرکنان رفت پی کارش.

چند روز بعد دوستم از سفر برگشت و هنوز دست نداده و روبوسی نکرده، چپید توی دستشویی و جیغ کشید. در را باز کرد و سرش را آورد بیرون چیزی بپرسد که انگار دید وقت این کار را ندارد. رفت تو و در را محکم بست. رفتم نشستم روی مبل و پاهام را انداختم روی هم. باید با آرامش جوابش را می‌دادم. «چه خبر شده این‌جا تو این دو روز؟ دستشویی چرا این‌طوری شده؟» گفتم: «چطور؟ چیزی شنیدی؟» گفت: «دستشویی چرا فرنگی شده؟ چیکار کردی؟ بیچاره شدم که. این منو میندازه بیرون از اینجا» وقتی دوستم در کمال بی‌شعوری من را از خانه‌اش انداخت بیرون، فهمیدم باید اصل و اساس کار را اصلاح کنم. این بود که کمپینِ نه به توالت شرقی را راه انداختم. هر ایرانی، یک توالت‌فرنگی!


منبع: برترنها

زیباترین شهرهای رنگی جهان

در این گزارش با زیباترین شهرهای رنگی دتیا آشنا خواهید شد که مورد توجه بسیاری از جهانگردان دنیا و از جاذبه های گردشگری پربازدید به شمار می روند.
 
جایپور

جایپور مرکز ایالت راجستان هند است که به اسم «شهر صورتی» هم شناخته می شود. همه ی ساختمان های داخل این شهر صورتی رنگ هستند. انتخاب غیر معمول این رنگ به قرن ها پیش بازمی گردد، وقتی که پادشاه راجستان در سال ۱۸۷۶ میلادی دستور داد تا همه ی ساختمان های شهر را پیش از ورود شاهزاده ی بریتانیایی «آلبرت شاهزاده ی وِلز» به رنگ صورتی درآورند. هدف از انتخاب این رنگ برانگیختن روح خوش آمدگویی و مهمان نوازی بود. به علاوه جایپور از معماری منحصر به فردی هم برخوردار است.

زیباترین شهرهای رنگی جهان


ویلمٮِستاد

تاریخ ساختمان های رنگی در ویلمستاد به اوایل قرن نوزدهم بازمی گردد، زمانی بود که ساختمان های این پایتخت مستعمره ی هلند معروف به «آنتیل هلند»، همه سفید بودند. اما حاکم ویلمستاد «آلبرت کی کِرت» که از میگرن رنج می برد، و گفته می شد که انعکاس نور خورشید بر روی دیوارها حال او را بدتر می کند، دستور داد تا دیوارها را به رنگ های متنوع دیگری درآورند. علاوه بر این «ویلمستاد» به سواحل و تفریحگاه های زیبایش معروف است و ۸۰۰ منطقه ی تاریخی و باستانی در آن وجود دارد.

زیباترین شهرهای رنگی جهان


جودا پور

جوداپور شهری در ایالت راجستان هند است که با رنگ آبی خود متمایز می شود. به همین دلیل جودپور را شهر آبی نامیده اند. به جوداپور Sun City هم گفته می شود، زیرا آب و هوای آن معتدل و آسمانش همیشه صاف و بی ابر است.  رنگ آبی از نظر تاریخی در این منطقه از هند به طبقات اشرافی، کاهنان و معلمان تعلق داشته است، با وجود این که نظام طبقاتی به طور رسمی از قانون کشور هند خارج شده، اما همچنان رنگ آبی در این شهر خودنمایی می کند و بسیاری از مردم “جوداپور” رنگ آبی را برای خانه های خود انتخاب می کنند.
 

زیباترین شهرهای رنگی جهان

 


بوکاپ، کیپ تاون

بوکاپ یک روستای رنگی با فرهنگ های مختلف در شهر کیپ تاون در جنوب آفریقا است. این روستا با ساختمان های شاد و خیابان هایی که با شن و ماسه فرش شده اند شناخته می شود. به این منطقه «محله ی مالزی» هم گفته می شود. ساکنان محله‌ی بوکاپ نوادگان بردگانی هستند که در قرن ۱۶ و ۱۷ هلندی‌ها آن‌ها را از کشورهای مالزی، اندونزی، هند، سریلانکا و کشورهای مختلف آفریقا به این منطقه آورده‌اند. بیش از یک قرن است که ساکنان آن مسلمان هستند. وقتی از ساکنان بوکاپ درباره ی رنگ های شهر می پرسی می گویند قیمت این رنگ ها ارزان است، عده ای هم می گویند پس از لغو آپارتاید خانه هایشان را به رنگ های مختلفی درآوردند تا بر تفاوت رنگ ها و نژادها و زیبایی آنها در کنار هم تأکید کنند.
 

زیباترین شهرهای رنگی جهان

 


سِنگ تِر

ساحل “سنگ تر” در شمال غرب ایتالیا و بر کرانه ی دریای لیگوریا قرار گرفته است. این منطقه از پنج دهکده تشکیل شده که مُشرف به دریای مدیترانه هستند.  “مونترو سو أل ماره”، “ورنازا”، “کورینگلیا” ، “مانارولا” و “ریوماگیوی” نام این دهکده ها هستند. “سنگ تر” تقریبا یک منطقه ی دوردست است که با خطوط راه آهن با سایر مناطق ارتباط دارد. در  برخی از قسمت های آن هنوز امکان عبور خودرو وجود ندارد. این شهر با رنگ های مختلف خود مقصد گردشگران بسیاری از سراسر جهان است.

زیباترین شهرهای رنگی جهان


گوآناخوتا

گوآناخوتا بر روی دامنه ی کوه در مرکز مکزیک قرار گرفته است. گوآناخوتا منطقه ای برای معدن کاری و استخراج نقره به شمار می رود. جهانگردان می توانند تاریخ طولانی این شهر را با دیدن میدان های قرن شانزدهمی و کلیساهای پراکنده در دامنه کوه گوآناخوتای مشاهده کنند. خانه های رنگی در همه جای شهر به چشم می خورد و بر خلاف دیگر مناطق مکزیک ازدحام جمعیتی و ترافیک سنگین در آن وجود ندارد.

زیباترین شهرهای رنگی جهان


سنت جونز

شهر “سنت جونز” یکی از قدیمی ترین شهرهای آمریکای شمالی است. ساختمان های تاریخی با رنگ های شاد سنت جونز را به متفاوت ترین شهر آمریکای شمالی تبدیل کرده است. به علاوه پستی ها و بلندی های کوهستانی از دیگر ویژگی های سنت جونز است.
 

زیباترین شهرهای رنگی جهان

 


شفشاون

رنگ آبی تیره، گذرگاههای تنگ و ساختمان های تاریخی، شفشاون را به زیباترین شهر جهان مبدل کرده است. شفشاون در سال ۱۴۷۰ میلادی تأسیس شد. ساکنان یهودی، رنگ آبی را برای این شهر انتخاب کردند زیرا می گفتند که رنگ آبی، شهر را به منظره ای آسمانی تبدیل خواهد کرد. از دهه ی شصت قرن پیش این منطقه با استقبال بسیاری از سوی گردشگران مواجه شد.
 

زیباترین شهرهای رنگی جهان


توبرموری

توبرموری در جزیره ی Isle of Mull در اسکاتلند قرار دارد. جمعیت آن در حدود ۱۰۰۰ نفر است. در ابتدا یک روستای ماهیگیری بوده و اینک به قطب گردشگری جهان تبدیل شده است. توبرموری به ساختمان های رنگی، رستوران ها و مغازه هایش شهرت دارد. معروفترین هتل توبرموری Mishnish Hotel است که از دهها سال پیش با سیاه رنگ آمیزی شده و جلوه ی خاصی دارد.

زیباترین شهرهای رنگی جهان 


منبع: برترینها

خودروهای خاص و دلبرِ یک موزه در لس آنجلس

برترین ها: نمایشگاهی در موزه اتومبیل پیترسون در لس آنجلس به بررسی لورایدر به عنوان یک کاتالیزور هنری و عنصر فرهنگی می‌پردازد. طیف وسیعی از کار‌ها از جمله نقاشی، عکاسی و خود وسایل نقلیه نبوغ مربوط به خودرو را با بیان خلاقانه ترکیب می‌کند.

ال ری، ۲۰۱۱

یک شورلت ایمپالای ۱۹۶۳ با ترکیبی از رنگ‌های آبنباتی سفارشی، آبکاری کروم و قلم زنی، در این موزه نمایش داده می‌شود. ال ری «نقطه اوج فرهنگ لورایدر مدرن» نامیده شده و تحسین و توجه زیادی را جلب کرده است. طراحی هندسی نقوش رنگی، خطوط بدنه خودرو را برجسته‌تر می‌کند.

 خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند
خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند 
خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند 

جیپسی رز، ۱۹۷۴

این اتومبیل اولین بار در سال ۱۹۷۴ توجه ملی را به سوی خود جلب کرد، وقتی در یک کمدی تلویزیونی نمایش داده شد. جیپسی رز با حدود ۱۵۰ گل رز تزئین شده که با دست نقاشی شده اند و فضای داخلی شامل وسایل صورتی مخملی، لوستر و بار می‌شود.

خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند 
خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند 

المورتوریدر، ۲۰۰۶

این خودرو توسط هنرمندانجان حوتا لینوس و آرتمیو روریگز ساخته شده و یک اثر هنری است مه تم‌های پیچیده مربوط به فرهنگ لورایدر را نشان می‌دهد. این اثر هنری روی شورلت ایمپالای ۱۹۶۸ از تصاویر برگرفته از تاریخ هنر غرب است.

خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند 
خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند 

گنگستر اسکواد، ۲۰۱۲

این شورلت مستر دیلوکس نتیجه مشارکت ترکیب هنر گرافیکی تتو و هنرمند گرافیتی و گنگستر اسکواد است. (فیلمی به کارگردانی روبن فلیشر) به عنوان بخشی از همکاری با وارتر بروس، این ماشین به نقاشی‌های انجام شده با دست و الهام گرفته از فیلم تبدیل شد.

 خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند
خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند 

 

ماشین خانوادگی ما، ۱۹۸۴

لوجان بااستفاده از رنگ‌های لاکی و قلم مو، شورلت سدان، ماشین خانواده اش در سال ۱۹۵۰ را به یک لورایدر با روایتی شاد از هنر عامیانه تبدیل کرد.

خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند 
خودروهای خاصی که اکنون در موزه نگهداری می‌شوند 


منبع: برترینها

درباره کوه آدم خوار چه چیز می دانید؟ (+عکس)

جنوب غربی بولیوی و در ارتفاعات آند، مشرف بر یکی از مرتفع ترین شهرهای دنیا (پوتوسی Potosi)، قله‌ا‌ی مخروطی شکل Cerro Rico یا همان «کوهستان غنی» قرار گرفته است. استعمارگران اسپانیایی نام این کوه را انتخاب کردند و دلیل این نامگذاری نیز به مقادیر زیاد نقره ی موجود در این مکان باز می گردد. در حقیقت اسپانیایی ها بر این باور بودند که کل این کوه از نقره ساخته شده است.

 به گزارش لست سکند،‌ بنابر گفته‌های تاریخدانی به نام ادواردو گالیانو، از قرن شانزدهم حدود ۸ میلیون نفر در این کوه جان خود را از دست داده اند. هرچند منتقدان بر این باورند که این عدد اغراق آمیز است و به غیر از کشته شدگان، تمام افرادی که در کنار این معادن زندگی می کردند نیز در این رقم گنجانده شده اند. به هر حال صحبت راجع به تعداد این افراد کار سختی است اما به طور حتم این عدد بسیار بزرگ می باشد و به همین دلیل نیز Cerro Rico عنوان « کوه آدمخوار» را از آن خود نموده است.

در حالیکه بسیاری از مرگ و میرهای ایجاد شده در این کوه بر اثر بروز حوادث است، اما بیشترین تلفات آن مربوط به یک بیماری ریوی به نام سیلیکوزیس است که از تنفس گرد و غبار ناشی می شود. در معادن مدرن، نوک هر مته ای جریان مداومی از آب وجود دارد و همین آب جلوی انتشار گرد و غبار را می گیرد، اما در Cerro Rico چنین امکاناتی فراهم نیست. در اینجا گرد و غبار به پایین مجرا حرکت کرده و ریه های معدن چیان را پر می کند.

زمانی که این گرد و غبار وارد ریه شود، بافت داخلی ریه را زخمی کرده و همین موضوع منجر به ایجاد علائم مزمن بیماری برونشیت مانند تب، درد سینه، کاهش وزن، ضعف و در نهایت مرگ می شود. تعداد بسیار اندکی از معدنچیان این کوه به سن چهل سالگی می رسند. بنا بر آمار انجمن محلی بیوه ها، هر ماه ۱۴ زن بیوه می شوند.

امروز، این معادن به اندازه ی سابق یعنی قرن ۱۸ ام ذخیره ی نقره ندارند و به همین دلیل شهر پوتوسی دارای رکود اقتصادی شده که آهسته آهسته اقتصاد آن را فلج می‌کند.


منبع: عصرایران

مرد ۵۰ ساله ایی که شما را شگفت زده می کند! (+عکس)

چوآندو تان، عکاس سنگاپوری شما را شگفت زده می‌کند، زیرا باور کنید یا نه، او واقعا ۵۰ سال سن دارد. بله او پنجاه سال سن دارد، اما هرروز جوان‌تر می‌شود.

چوآندو تان، عکاس سنگاپوری شما را شگفت زده می‌کند، زیرا باور کنید یا نه، او واقعا ۵۰ سال سن دارد. بله او پنجاه سال سن دارد، اما هرروز جوان‌تر می‌شود. دوستانش او را با نام سی دی می‌شناسند و از وقتی تصاویرش در بک مقاله در یک وبسایت خبری چینی منتشر شده، توجه همه را در سراسر جهان به خود جلب کرده است.

تان که نیم قرن زندگی کرده در اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ یکی از محبوب‌ترین مدل‌های سنگاپور بوده است. اما راز او چیست؟ به جز ژنتیک فوق العاده‌ای که دارد، او بسیار کار می‌کند، از حمام کردن صبح زود و آخر شب خودداری می‌کند و به طور مرتب مرغ هینان می‌خورد.


منبع: عصرایران

طنز؛ سفر شجاعانه بقایی در زمان

بالاخره به لطف مردم عزیز کشورمون، هواداران میلیونی (و با احتساب اون بچه‌هایی که تو بغل پدر و مادرشون فریاد می‌کشن «محمود! محمود!» هواداران میلیاردی) دکتر احمدی‌نژاد، همه بستگان، آشنایان، کسانی که از راه دور و نزدیک اومده بودن، خانواده محترم….

مهرشاد مرتضوى در نوشت:

بالاخره به لطف مردم عزیز کشورمون، هواداران میلیونی (و با احتساب اون بچه‌هایی که تو بغل پدر و مادرشون فریاد می‌کشن «محمود! محمود!» هواداران میلیاردی) دکتر احمدی‌نژاد، همه بستگان، آشنایان، کسانی که از راه دور و نزدیک اومده بودن، خانواده محترم رجبی، بغل کنندگان، بغل شوندگان، پخش، رژی، ته مونده‌های دکل و خودجوش‌های قدیم- حرص و جوش‌های جدید، ۲۰ میلیارد تومن ناقابل وثیقه جور شد و آقای بقایی که اتهامی جز کمک به اشیای قیمتی برای رفتن به خارج از کشور و جابه‌جاکردن پول‌های طفلکی که تو یه حساب زخم بستر گرفته بودن نداشت، آزاد شد.

آقای بقایی در این مدت بازداشت، با شجاعتی مثال زدنی در برابر غذای زندان مقاومت می‌کرد و با لحنی کوبنده به مسئولان زندان می‌گفت «مرسی، سیرم». بقایی به همین هم بسنده نکرد و وقتی خواستن به بند عمومی منتقلش کنن، خیلی محکم ایستاد و گفت: «من همینجا راحتم و تا آخر هم همینجا می‌مانم. فقط این کنترل اسپیلت خراب شده، توربوش کار نمیکنه». بعد هم که به بیمارستان منتقلش کردن، نذاشته اقدامات درمانی رو روش پیاده کنن و خیلی باصلابت فریاد زده: «حالا سرُم اشکال نداره، ولی آمپول نزنینا!»

خلاصه بقایی چند شب پیش، بعد از سال‌های متمادی (حدود دو سه هفته) اعتصاب غذا و با بدنی ضعیف و رنجور به جمع دوستان و خانواده برگشت و با وجود اینکه فشارش ۶ رو ۲/۵ بود، یک ساعت و نیم برای حضار سخنرانی کرد. چطوریش بر ما هم پوشیده است! چون یا دیگه فشار اون فشارای قدیم نیست و معنیش عوض شده، یا اعتصاب غذا فقط در نخوردن پیتزای پپرونی (اگه سوسیسش کم باشه) خلاصه میشه.

اما طبق معمول این اصلاح‌طلبان بدخواه نتونستن حسادتشون رو پنهان کنن و یکیشون در پاسخ به اعتراض آقای بقایی نسبت به وضع زندان گفته «انگار کهریزک در عهد دقیانوس بوده و مرتضوی هم رفیق بطلمیوس که نشده در آن دوران به زندان‌ها سر بزنند». در واکنش به این حرف ناپخته، فیلیپ اورلیوس بقایی که تازه از زندان راهی شده بود، رو به مارکوس کراسوس مرتضوی کرد و پرسید: «ای مارکوس! این کهریزک کیست و در عهد دقیانوس چه شده که بدخواهان ما چنین برآشفته‌اند و عتاب می‌کنند؟» مارکوس جواب داده: «چیزی نیست، زمانی که من تحصیل می‌کردم و مشغول دادن تز دکترا بودم، یک شایعه‌ای پخش شد و سه تا کشته هم داد! شما ذهنت‌رو درگیر نکن». اما بقایی که شخص خیلی پیگیریه، اصرار میکنه که برن خودشون از نزدیک ببینن. الان هم به زمان قدیم سفر کردن و قصد دارن از همونجا انتقادات شجاعانه شدیدتری رو خطاب به مسئولان داشته باشن، چون دیگه کاملا خیالشون راحته دست کسی بهشون نمیرسه!


منبع: برترنها

نگاهی به علم هندسه و نقش حیاتی آن در خلق گیاهان

هندسه در گیاهان موضوعی است که بارها مورد تحقیق و مطالعه پژوهشگران قرار گرفته است چرا که طبیعت مجموعه ای است از ۸ قاعده که بنیان خلقت و پایداری آن را تشکیل می دهد. چرخش حلزونی،مسیر پر پیچ و خم،منحنی های مارپیچ و تناسب طلایی و دیگر قواعد دقیقا با ساخته های سلولی در گیاهان،حیوانات و بدن انسان بنا شده اند.این است که علم هندسه نقشی حیاتی در خلق کائنات دارد . در ادامه با ما همراه شوید.

به عبارتی دیگر به طور مثال می توان عدد ۵ را نام برد،که در گل برگ های گیاهان،انگشت های دست و پای انسان و یا پنجه حیوانات،نیز دیده می شود.تناسب طلایی،رشد ارگانیکی موجودات زنده را هدایت می کند.این تناسب کلید علم زیبایی شناسی است که هزاران سال پیش،توسط یوناییان کشف شده است.نسبت ریاضیات آن ۱:۱٫۶۱۸ است. ساختار ها و چارچوب هایی که نقش اصلی ارکان تقارن و تناسب را دارند،مانند گل کاکتوس،توسط تسلسل هندسه تشریح می شوند.

البته نباید فراموش کرد که کلید تناسب هماهنگ،رابطه میان الگو برای رشد و تناسب است.تناسب هماهنگ و تصاعد،گوهره و ماهیت عالم وجود است.چنان که طبیعت طبیعت از روابط هارمونیک و هماهنگ متابعت می کند.مثلا گل برگ های گل ختمی انعکاس دهنده تناسب هماهنگ و هارمونیک است.

جالب ایت بدانید که یک مارپیچ،یک طرح و الگوی مدور است.مارپیچ های متساوی الزوایا در گیاهانی یافت می شود که با افزودن بخش ها با شکل های مشابه به صورت  آرام در اندازه،بزرگ می سازد.گل هایی مثل گل رز که در مارپیچ شکل می گیرند،گل برگ های قدیمی تر را به بیرون هل می دهند در حالی که گل برگ های تازه در مرکز گسترده می شوند.

در این میان ریاضی دان‌ها همواره بر این عقیده هستند که همه چیز در جهان بر اساس قوانین ریاضی بنا نهاده شده و هیچ چیزی وجود ندارد که از علم ریاضیات تبعیت نکرده باشد.به نظر می رسد که این قانون در مورد گیاهان نیز صدق می کند و در طبیعت می توان مبحث هندسه را به خوبی مشاهده کرد.در مجله اینترنتی میهن پست تصاویری شگفت انگیز از هندسه خلقت گیاهان را تماشا خواهید کرد.


منبع: برترنها

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (۴۲۲)

برترین
ها: نوشته های طنزِ حاصل ذهن خلاق هموطنان ایرانی از ابتدای
پیدایش SMS و ایمیل تا به امروز در شبکه‌های اجتماعی نظیر توئیتر، وایبر،
لاین، واتس آپ، تلگرام و …. حضور همیشگی و پررنگی داشته و دارند. بعید
است که سوژه ای در صدر اخبار و صحبت های روز دنیا یا ایران باشد و مردم
خلاق ما در راه طنازی و لطیفه سازی برای آن سوژه اقدامی نکرده باشند!

سعی داریم در این سری مطالب گزیده ای از این نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد.

******

۱٫ یه بار رفتیم کافه گفتن چی میل دارید گفتیم فعلا یه شمع بیار این منو رو بخونیم.

۲٫ رفتم پرنده فروشی گفتم این عروس هلندی چنده؟ گفت ۲۵۰ تومن. گفتم جهازم داره دیگه؟ با عقاب تو مغازه‌ش افتادن دنبالم.

۳٫ بهتون خیانت میکنن میبخشین بعد واس طرف آرزوهاى خوب میکنین؟ والا من حتى اون زردآلویى که باعث شدن اسهال بشمو هم نمیبخشم.

۴٫ شرکت سیگار بهمن کل فروشش رو مدیون این ۴دسته آدمه ١. پیرمردا ٢. دانشجوهاى هنر ٣. بى پولا ۴. سربازا

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (422) 

وقتی بعد کلی تلاش برای مخ زنیش میگه تو مثل داداشمی 

۵٫ من مطمعنم خارجم زندگی میکردم اون ادمی بودم که میاد بره تو دیسکو اون بادیگارد دم در نمیزاره بره تو.

۶٫ آخرین پارتی که توش استخر داشت و منم رفتم پارتیه فارغ التحصیلی مهدکودکمون بود که یه استخر توپ داشت.

۷٫ عکس دختر بیست ساله رو گذاشته با پورشه، نوشته برای رسیدن به هدفات هیچوقت دست از تلاش برندار؛ ببخشید راه رسیدن به پدر پولدار از کدوم وره؟

۸٫ هرچقدر آدما رو بهتر می‌شناسی به حضرت سلیمان بیشتر حق میدی که چرا میرفت با یه مشت گاو و گوسفند درد و دل میکرد.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (422) 

وقتی میگن برو ظرفا رو بشور 

۹٫ تنها جایی که به احترام من از سر جاشون پاشدند آخر برنامه خندوانه بود که به احترام مردم ایران می ایستند.

۱۰٫ ‏خداشاهده بعضیا بچه شونو میبردن تو باغ وحش ول میکردن و چندسال بعد میرفتن برمیداشتن باادب تر و آرومتر میشد از وقتی که خودشون تربیتش کنن.

۱۱٫ ‏نسل من نسلی بود که خودکار تا کلاس سوم ابتدایی حکم قاچاق کالا رو داشت ما رو از چی میترسونید.

۱۲٫ ‏من سلام رو سین نمیکنم، صبر میکنم کارشم تو پی ام بعد بگه از رو نوتیف بخونم اگه خطر نداشت سین کنم.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (422) 

وقتی مامانا ناخنمونو میگرفتن

۱۳٫ یکی از ترسناکترین جاهای دنیا، کوچه پشتی سینماها موقع خروجه. انگار که منهتن وارد شدی و از یه محله پرت تو بمبئی خارج شدی.

۱۴٫ آیا می‌دانستید که افراد معمولا یادشان نمی‌رود ازدواج کنند و یادآوری شما تاثیری بر روند ازدواج آنان ندارد؟

۱۵٫ ‏تنها باری که دخترکُش بودم تو یه مهمونی دختره بهم گفت گمشو بوی جورابت کشتمون.

۱۶٫ ماشین یه روز دست تعمیرکار بود، رفتم بگیرم یارو گفت آخر ماه بیار لنتاتم تعویض کنم، فلشم بیار اینا چیه گوش می‌دی داداش خل شدم.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (422) 

به نظرم این مو بلوند چشم عسلی نره سربازی بهتره 

۱۷٫ ‏داداش باشگاه ثبت نام کن نزدیک محرمه.

۱۸٫ یادمان باشد اگر نت نداشتیم طلب وایفای ز هر بی سر و پایی نکنیم.

۱۹٫ چرا وقتی سه بار زنگ میزنی جوابتو نمیدن فک میکنی بار بیست و پنجم جواب میدن؟

۲۰٫ پیرمرده تو پارک صحبت میکرد میگفت زمان شاه کل اعراب جلو من تعظیم میکردن وقتی میرفتم لبنان. یهو زنش اومد داد زد باز که اومدی پارک پدرسگ.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (422) 

انگار تا الان از نیویورک خرید میکردن :))) 

۲۱٫ ‏اسپینر وقتی میتونه اعصاب منو ارام کنه که مثل این ستاره های نینجا ها پرتابش کنم گلوی دشمنان رو پاره کنه.

۲۲٫ ‏ولی مائده واقعا اسم عجیبیه چرا یک انسان باید ۹ ماه منتظر بچه اش باشه بعد اسمشو بزاره سفره؟

۲۳٫ با شلوار برین دستشویی باید بکشین پایین، با دامن برین باید بدین بالا، ولی با شلوار کردی هم باید بکشی پایین هم بدی بالا.

۲۴٫ هیچ وقت به کسی که تو آزمایشگاه کار می‌کنه نگید به نیمه پر لیوان نگاه کن.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (422) 

دور دور کردن ما دهه شصتی ها 

۲۵٫ ‏برنامه های دهه فجری که ما تو مدرسه اجرا میکردیم از لحاظ کیفیت برنامه و تکنولوژی مورد استفاده یه سر و گردن از برنامه های الان شب خیز بالاتره.

۲۶٫ ‏مدت زمان رل های امروزی از مدت زمان مقاوت استقلال واسه گل نخوردن هم کمتره.

۲۷٫ یه مسابقه بذارن بین آقایون و خانوما؛ هر گروهی فحش بیشتری بلد بود اون اجازه داشته باشه بره استادیوم.

۲۸٫ ‏یکی از اقوام بچه‌ش رو آورد و بم گفت: نصیحتش کن که بره رشته ریاضی. گفتم چرا ریاضی؟ چرا اصلن باید درس بخونه؟ بچه‌ش رو گرفت و فرار کرد.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (422) 

ایستگاه دروازه دولت. 

۲۹٫ ‏یه روانشناس بهم گفت جوری زندگی کن که انگار روز آخرته تااز زندگی لذت ببری. لان ۲ ماه میشه هر روز صبح یاد حرفش میفتم و سرکار نمیرم. لذت داره میچکه.

۳۰٫ آفتابه از بین اشیا خونگی از همه مظلوم تره. انگار تبعیدش کردن، زبون بسته هیچ وقتم خراب نمیشه.

۳۱٫ هفده روزه از ایران رفته‌م. زنگ زدم برای مادربزرگم، گفتم «دلم تنگ شده.» گفت «منم، ولی اگه می‌شه قطع کن یه ساعت دیگه بگیر، الان وقت سریالمه.»

۳۲٫ ‏من از ویژگی های آدمهای پولدار فقط سحرخیز بودنشو دارم اونم هفت صبح جمعه با نوای دلمواز نخاله جمع کنی ساختمون نیمه ساز.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (422) 

‏وقتی وسط بازی یادت میفته استاد با ۹/۷۵ انداختت 

۳۳٫ ‏آقا اگه محل کارم قطب شمال باشه و راه بیفتم سمت خانه مادرم زنگ میزنه میگه_ سر راه _ برو قطب جنوب از خانه خاله ات فلان چیز رو بیار.

۳۴٫ ‏دهه ٧٠ یه رفیق داشتیم، داییش با روبرتو باجو تو ژاپن عکس انداخته بود. دیگه هیشکى جرات نداشت جلوش از فوتبال ایتالیا حرف بزنه این فکر میکرد صاحابشه.

۳۵٫ حالا اگه اسمم نازنین بود، شاملو تو شعرش میگفت “روزگار عجیبی ست حمید”.

۳۶٫ طبق این مسیجهایی که برام میاد من روزانه حدود ۵۰۰ میلیون تومن برنده هستم که بدلیل اهمال و کوتاهی خودم در فرستادن عدد ۱ همه‌شونو از دست میدم.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (422) 

اوج خلاقیت یک هموطن … 

۳۷٫ میخوام یه کامیون بخرم پشتش بنویسم: رفیق بی کلک، فقط رفیقای حمید بقایی. لامصبا۲۰ میلیارد پول نقد وثیقه گذاشتن تا آزاد بشه.

۳۸٫ ‏من انقدر بدشانسم که تو بانک اگه قرعه کشی بشه، زنگ میزنن به من میگن اقا شما یک دستگاه اپارتمان باختید، یا تحویل بده یا تا اخر ماه میری زندان.

۳۹٫ ‏خانما هر مدل موی سر که بخوان آرایشگرشون درست میکنه ولی آقایون چی؟ده دقیقه به آرایشگره توضیح میدی آخرش مثل سرباز وظیفه از آرایشگاه میای بیرون.

۴۰٫ ‏عکس استاد شجریان و همایون رو گذاشته زیرش نوشته خدایا یه همچین وارثی نصیب من بکن. اونوقت تنها هنر و ارثیه ش در آوردن صدا با زیر بغلشه.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (422) 

پذیرایی اعیونی 

۴۱٫ تو این فصل تا میتونید هندونه بخورید ،از لحاظ پزشکی نمیدونم ولی از نظر اقتصادی خیلی خوبه کیلو ۵۰۰ تومن.

۴۲٫ ‏وقتی یکی مینویسه “خخخخخخ” دلم میخواد سرشو بذارم لای در به تعداد اون خ ها درو بکوبم به هم.

۴۳٫ ‏تو مملکتی زندگی میکنیم که مردمش فکر میکنن روزنامه فقط به درد شیشه پاک کردن می‌خوره. درحالی که روزنامه در اصل سفره یکبار مصرفه، خصوصا برای دانشجوها.

۴۴٫ ‏امروز زنگ زدم ۱۱۰ یه احوال بپرسم که نگن هر کس کارش لنگه به ما زنگ میزنه، کلی خوشحال شدن اومدن با اسکورت بردنم پیش خودشون.

۴۵٫ منم اگه از هر کنسرت ۵۰ میلیون درآمد داشتم عرربده میزدم، دوست دارم زندگی رو.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (422)

اگه بخوان یه فیلم از حرمسرای ناصرالدین شاه بسازن قطعا نقش انیس الدوله سوگلی شاه به رضا شفیعی جم میرسه:)))


منبع: برترنها

۱۰ ماده مخدر اصلی و تاثیرات مخرب و مرگبار آن‌ها

باید گفت که در کمال تأسف و ناباوری هر یک از ما به نحوی با مواد مخدر و تاثیرات مخرب آن در تماس بوده ایم. برخی خود در دام این بلای خانمانسوز گرفتار بوده و برخی دیگر شاهد رنج اعضای خانواده، دوستان یا نزدیکان خود از این موضوع بوده اند. برخی دیگر نیز خوشبختانه هیچ کدام از این شرایط ناخوشایند را درک نکرده اما در کوچه و خیابان متوجه تاثیرات مخرب این مواد بر روی افراد شده اند. امروزه در بسیاری از کشورها و به خصوص کشور خودمان مبحث مواد مخدر به یک موضوع پیچیده و تهدید کننده ی سلامت جامعه تبدیل شده است. کشورها در پاسخ به این معضلات همواره قوانین و راهکارهای جدیدی را ارائه داده و امتحان می کنند.

یکی از این راهکارها برای کاهش مصرف مواد مخدر صنعتی ارائه ی مواد مخدر طبیعی مانند تریاک به صورت قانونی و در مقادیر معین به افراد معتاد است که اخیراً در کشورمان به این موضوع پرداخته شده و قانونی درباره ی آن نیز تصویب گردیده که البته تا اجرا و دیدن نتایج آن راه درازی در پیش داریم. روی هم رفته چنین قانونی با توجه به خطرات جبران ناپذیر مواد مخدر صنعتی که روز به روز مشکلات بیشتری را برای جامعه پدید می آورد می تواند باعث شود که معتادان کمتر به سوی مواد مخدر صنعتی و البته ارزان قیمت سوق پیدا کنند. در ادامه ی این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ ماده ی مخدر اصلی و اثرات مخرب آن ها بر روی فرد آشنا کنیم. با ما همراه باشید.

۱۰- هروئین

۱۰ ماده مخدر اصلی و تاثیرات مخرب و مرگبار آن‌ها

هروئین ماده ی مخدری است که به طور مستقیم از فرآوری شیره ی تریاک بدست می آید. این ماده اولین بار برای کمک به بیمارانی که به مورفین معتاد شده بودند ساخته شد. هروئین پس از گذشتن از مانع خونی- مغزی که بلافاصله پس از تزریق شدن آن در جریان خون رخ می دهد به مورفین تبدیل می شود که عملکرد اندروفین ها را تقلید کرده و حس بهبودی و سلامت را به فرد می دهد. حس سرخوشی و شادی که پس از این موضوع در بدن فرد به وجود می آید به یک حس لذت جنسی که در درون شکم رخ می دهد تشبیه شده است. یکی از روش های اصلی استعمال هروئین، تزریق درون وریدی به شمار می آید.


۹- کوکائین

۱۰ ماده مخدر اصلی و تاثیرات مخرب و مرگبار آن‌ها

کوکائین یک آلکالوئید تروپان کریستالی شده است که از برگ های گیاه کوکا به دست می آید. این ماده ی مخدر هم سیستم عصبی مرکزی را تحریک کرده و اشتها را به شدت کاهش می دهد و هم حسی توهمی و مملو از هیجان و شور و شعف همراه با انرژی فراوانی را در شخص ایجاد می کند. از این ماده ی مخدر به طور تفریحی و موردی برای دستیابی به چنین حالتی استفاده می شود. کوکائین در تحریک سیستم عصبی مرکزی بدن به شدت موثر است و تاثیر آن بین ۲۰ دقیقه تا چند ساعت در بدن فرد باقی خواهد ماند که به میزان مصرف، خلوص و روش مصرف بستگی دارد.

اولین نشانه های پس از مصرف این ماده ی مخدر شامل فعالیت بیش از حد، بی قراری، افزایش فشار خون، بالا رفتن ضربان قلب و خوشی زایدالوصف است. این شادی و شعف بعضی اوقات با احساس آرام نبودن و افسردگی و میل شدید به استعمال دوباره همراه است.. همچنین این ماده ی مخدر به شدت میل جنسی را در فرد افزایش می دهد. از اثرات مخرب جانبی این ماده ی مخدر می توان به لرزش، توهم پارانویایی و ضعف جنسی اشاره کرد که معمولاً با افزایش دفعات مصرف بیشتر می شود.


۸- متامفتامین

۱۰ ماده مخدر اصلی و تاثیرات مخرب و مرگبار آن‌ها

متامفتامین که معمولاً به آن «meth» یا «یخ» نیز گفته می شود یک ماده ی مخدر روانگردان و شبه سمپاتیک است که پس از ورود به مغز باعث می شود که هورمون های نوراپی نفرین،دوپامین و سروتونین در مغز ترشح شوند. از آن جا که این ماده ی مخدر مسیر پاداشی مزولیمبیک را تحت تاثیر قرار می دهد باعث حالت شادی و شعف در فرد می شود و به زیاده روی و اعتیاد منجر می گردد. افراد مصرف کننده ی متامفتامین ممکن است دچار وسواس شده و کارهای تکراری انجام دهند مانند تمیز کردن خانه، دست شستن یا باز کردن و دوباره بستن بعضی اشیا. ترک اعتیاد به این ماده ی مخدر با خوابیدن و خوردن بیش از حد و علائمی شبیه افسردگی و همچنین اضطراب و میل شدید به مصرف دوباره این ماده مخدر همراه است.


۷- کراک کوکائین

۱۰ ماده مخدر اصلی و تاثیرات مخرب و مرگبار آن‌ها

کراک کوکائین که کعمولاً به اختصار «کراک» نامیده می شود در اوایل دهه ی ۱۹۸۰ ساخته شد و در مقیاس گسترده ای مورد استفاده قرار گرفت. به دلیل خطرات استفاده از اتر برای تولید کوکائین خالص برای تولید کنندگان، آن ها تصمیم گرفتند که مرحله ی جدا کردن رسوب کوکائین خالص را از محلول آمونیاکی حذف کنند. در نتیجه مراحل تصفیه نیز خود به خود حذف شدند. امروزه معمولاً  بیشتر از جوش شیرین به جای آمونیاک به عنوان پایه استفاده می شود که هم بوی کمتری داشته و هم کمتر سمی است. با این وجود از مواد پایه دیگری نیز می توان برای تولید کراک کوکائین استفاده نمود. بعد از ساختن کراک نسبت کوکائین به بی کربنات یک به یک یا دو به سه خواهد بود.


۶- ال اس دی

۱۰ ماده مخدر اصلی و تاثیرات مخرب و مرگبار آن‌ها

لیسرجیک اسید دی اتیل آمید (Lysergic acid diethylamide) که با نام های دیگری مانند «LSD» و «اسید» نیز شناخته می شود، یک ماده ی مخدر نیمه صنعتی توهم زا از خانواده ی تریپتامین (tryptamine) است. این ماده ی مخدر که در میان مواد توهم زا از همه شناخته شده تر و قوی تر به شمار می آید یک ماده ی مخدر انتئوژن است که به صورت تفریحی مورد استفاده قرار می گیرد. تاثیرات روانی ال اس دی که با واژه ی «سفر» (trip) خلاصه می شود از هر فرد به فرد دیگر کاملاً متفاوت بوده و به فاکتورهایی از قبیل تجربیات قبلی، شرایط ذهنی و محیطی و همچنین مقدار و قدرت دُز مورد استفاده بستگی خواهد داشت.

همچنین هر «سفر» با «سفر» بعدی و قبلی و حتی مراحل یک سفر نیز متفاوت خواهد بود. سفر ال اس دی ممکن است تاثیرات مخرب روانی عاطفی دراز مدتی داشته باشد به نحوی که برخی ادعا کرده اند مصرف این ماده باعث تغییرات شدید شخصیتی و دیدگاه آن ها نسبت به دنیا شده است.


۵- اکستاسی

۱۰ ماده مخدر اصلی و تاثیرات مخرب و مرگبار آن‌ها

قرص اکستاسی (Ecstasy) یا «MDMA» یک ماده ی مخدر نیمه صنعتی روانگردان انتاکتوژن (entactogen) از خانواده ی فنتیلامین (phenethylamine) است که تجربیات و توهمات تصویری آن نسبت به بسیاری دیگر از داروهای روانگردان کمتر اما قدرت تحریک جسمی آن بیشتر خواهد بود. این ماده ی روانگردان معمولاً به صورت تفریحی و موردی استفاده شده و به عنوان یک داروی انتئوژن برای افزایش عملکرد جسمی یا از بین بردن علائم افسردگی مورد استفاده قرار می گیرد.

از تاثیرات این ماده ی روانگردان می توان به افزایش هوشیاری همه ی حواس، احساس رهایی و آزادی، خوشی، همدلی، عشق، شادی، خودآگاهی مفرط، احساس شفافیت ذهنی و علاقه ی فراوان به موسیقی و حرکات بدنی مداوم اشاره کرد. حتی حس لامسه در برخی از افراد به شدت تقویت می شود که تماس بدنی داشتن با دیگران را برای وی بسیار لذتبخش می کند. از عوارض دیگر این ماده ی روانگردان می توان به فشردن آرواره ها روی هم و افزایش ضربان قلب اشاره کرد.


۴- تریاک

۱۰ ماده مخدر اصلی و تاثیرات مخرب و مرگبار آن‌ها

تریاک یک ماده ی مخدر رزینی است که از شیرابه ی خارج شده از غلاف دانه های بالغ نشده ی گیاه خشخاش به دست می آید. این شیره حاوی مقادیر زیادی مورفین تا حدود ۱۶ درصد است که یک ماده ی مخدر آلکالوئیدی بوده و معمولاً برای تولید هرویین به صورت شیمایی فرآوری می شود. معمولاً مواد مخدر صنعتی، نیمه صنعتی خالص تری جایگزین تریاک شده که تاثیر آن ها روی بدن از تریاک بیشتر است. برای اولین بار این کار در سال ۱۸۱۷ انجام گرفت و فردی به نام فردریش ویلهلم آدام سرتورنر ادعا کرد که بعد از ۱۳ سال تحقیق و آزمایش مصیبت بار آن روی خود و سه پسربچه ی دیگر توانسته است مورفین خالص را از تریاک جدا کند.


۳- ماری جوآنا

۱۰ ماده مخدر اصلی و تاثیرات مخرب و مرگبار آن‌ها

شاهدانه (Cannabis) که بیشتر با نام «ماری جوآنا» در شکل گیاهی خود شناخته می شود یک ماده ی روانگردان است که از گیاه گل شاهدانه به دست می آید. انسان ها از دوران ماقبل تاریخ نیز از شاهدانه استفاده می کردند اما در قرن بیستم استفاده از آن در سطح گسترده ای به صورت تفریحی یا در مراسم مذهبی و روحانی و همچنین در زمینه ی پزشکی شدت گرفت. بر اساس برآوردها بیش از ۴ درصد ساکنان کره ی زمین به طور سالانه از این ماده ی مخدر استفاده می کنند. مصرف شاهدانه عوارض روانی و جسمانی خاصی را در پی دارد و معمولاً به صورت خوراکی یا مانند سیگار استعمال می شود. نئشگی حاصل از مصرف بی رویه ی این ماده از فردی به فرد دیگر و با توجه به قدرت بدنی فرد، میزان استعمال، ترکیبات شیمیایی، روش مصرف و شرایط مصرف متفاوت خواهد بود.


۲- قارچ های هذیان آور

۱۰ ماده مخدر اصلی و تاثیرات مخرب و مرگبار آن‌ها

قارچ های هذیان آور (Psilocybin mushrooms) قارچ هایی هستند که حاوی مواد روانگردان سیلوسیبین و سیلوسین و گاهی اوقات دیگر مواد روانگردان تریپتامینی هستند. وقتی که سیلوسیبین وارد بدن شود، تجریه شده و از آن سیلوسین تولید می گردد که تاثیرات توهمی در پی دارد. تاثیرات سمی قارچ های سیلوسیبین با توجه به دُز مورد استفاده، روش آماده سازی و متابولیسم شخص مصرف کننده بین ۳ تا ۷ ساعت طول خواهد کشید. توهمات ناشی از مصرف این قارچ ها معمولاً از نوع تصویری و شنیداری بسیار قوی بوده و از نشاط تا افسردگی و اضطراب متفاوت خواهد بود. حتی ممکن است در برخی افراد مصرف این قارچ ها هیچ تاثیرات جانبی نداشته باشد.


۱- پی سی پی

۱۰ ماده مخدر اصلی و تاثیرات مخرب و مرگبار آن‌ها

پی سی پی (PCP) یا «فنسیکلیداین» (Phencyclidine) یک ماده ی مخدر تجزیه ای است که قبلاً به عنوان یک عامل بیهوشی مورد استفاده قرار می گرفت که تاثیرات توهمی و نوروتوکسیک داشت. این ماده ی مخدر با عنوان «غبار فرشته» (Angel Dust) نیز معروف بوده و نام های دیگری از قبیل «خیس»، «شِرمن همزلی»، «هالک هوگان» و بسیاری اسامی دیگر نیز برای آن به کار می رود. اگر چه تاثیرات روانگردانی آن تنها چند ساعت ادامه پیدا می کند اما پاکسازی کامل بدن از آن طولانی تر خواهد بود و معمولاً هفته ها به طول خواهد انجامید. پی سی پی معمولاً به صورت تفریحی توسط افراد استفاده شده و تولید آن به صورت غیرقانونی انجام می گیرد.

این ماده معمولاً به صورت مایع یا پودری بود اما معمولاً به صورت اسپری روی برگ های ماری جوآنا، نعناع، پونه ی کوهی، جعفری و یا زنجبیل پاشیده شده و به شکل سیگار کشیده می شود. این داروی مخدر تاثیر زیادی بر روی سیستم عصبی گذاشته و به شکل توهمات، ایده های غیرطبیعی و مضحک، فکر های عجیب و غریب و هذیان گویی، قدم براداشتن و حرکات بدن ناهماهنگ و آشفته، حرکات چشمی نامنظم و غیرطبیعی، افزایش ضربان قلب و تغییر شدید دمای بدن خود را نشان می دهد. در کل این ماده مخدر اخلاق و رفتار فرد را به شدت تغییر داده و باعث می شود که فرد مصرف کننده ارتباط خود را با واقعیت از دست داده و یا حرکات شبیه زامبی از خود نشان دهند.


منبع: برترنها

طنز؛ مارادونا را ول کردیم … غضنففففففر…!

شهرام شهید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نوشت:

ترکان: جریان دولت با مخالفانشان مانند بازی استقلال و پرسپولیس است. طرفداران تیمی که برنده بازی باشند مثل یک پارچه‌آقا بیرون می‌روند ولی تیم بازنده گاهی می‌ایستد صندلی و شیشه‌ها را می‌شکند و به اتوبوس‌ها خسارت می‌زند. لذا برنده‌ها نباید به بازنده اعتنا کنند. برنده‌ها باید مثل آقاها به زندگیشون برسند و بازنده‌ها هم بایستند و هیاهو کنند. ما نباید ناراحت شویم که چرا بازنده‌ها هیاهو می‌کنند.

از برخی فعالان سیاسی – فرهنگی خواستیم این موضوع را به چالش بکشند:  

حسام‌الدین آشنا: ترکان جمله به این قشنگی را حیف کرد. اگر می‌گذاشت من بگم الان جنجالی شده بود که نگو!

جهانگیری: برادر ترکان الان به کی تیکه انداختی؟ طرفداران تیمی که برنده بازی باشند مثل یک پارچه‌آقا بیرون می‌روند ولی تیم بازنده گاهی می‌ایستند صندلی و شیشه‌ها را می‌شکنند؟ تیمی که باخته یا تیمی که بازوندنش؟ خدایا مارادونا را ول کردیم کاری کن از عهده غضنفرها برآییم!

حمید بقایی: یک پارچه‌آقا را خوب اومدی. یادم باشه یک نوشابه برات باز کنم!

آزاده نامداری: مهم اینه فوتبال تو خارج برگزار بشه یا تو ایران. اگر تو خارج برگزار بشه که نباید فیلمبرداری کرد. چه معنی میده زندگی خصوصی فوتبالیست‌ها پخش بشه؟ اگر تو ایران برگزار میشه که باید همه یادشون باشه به فوتبالیست بودنشون افتخار کنن . کلا این حرف‌ها آخرش یعنی ایرانی جنس ایرانی بخر. جنس خارجی یا جنس صادر شده به فرنگ خوب نیست . اَخه!

عارف: بازی‌ها باید بدون تماشاگر و در سکوت برگزار شود. با پیروی از سکوت نه حاشیه درست میشه، نه روزنامه زرد درمیاد، نه دعوا میشه، نه اگه الکی پنالتی بگیرن ضد یک تیم، کسی صداش درمیاد و اعتراضی میشه، نه کسی بوق می‌زنه، نه ترافیک میشه. این همه سکوت حسن داره و رعایت نمی‌کنن این جوونا. بگیرین بخوابین سر ظهری!

میرسلیم: تَکرار می‌کنم … اینو چی میگی؟

قالیباف: از اونجایی که ٩۶درصد مردم طرفدار تیم سیاه‌جامگان مشهد هستن و فقط ۴درصد طرفدار پرسپولیس و استقلال، بنابراین باید بپذیریم که همه خشونت‌های ناشی از سکوهای فوتبال تقصیر همین جامعه ۴درصدی است که همیشه به آنها اشاره کرده‌ام. آخرش هم باید شکایت این ۴درصدی‌ها را به فیفا ببرم.

مایلی‌کهن: من الان با کدوم دوربین صحبت می‌کنم رو به اون بدوبیراه بگم. آهان اونه؟ بیب…بیبیب بیب …. بیب بیب …. بییییییییییییییییب!

محمدباقر نوبخت: خیلی تشبیه بجا و کاردرستی بود . باعث شد ما در سازمان برنامه و بودجه به این نتیحه برسیم که مثل تیم‌های فوتبالی سامانه‌ای راه بیندازیم و طرفداران دولت، عدد سه، چهار، شش یا هر عدد دیگری را دلشان خواست برای حمایت از تیم دولت به آن سامانه پیامک بزنند و فقط پنج‌هزار تومان از حسابشان کسر شود. دولت با این حمایت‌های مالی می‌تواند حقوق بازنشستگان را حداقل افزایش بدهد.

کیهان:  فوتبال با این درِ پیت بودنش این همه حاشیه دارد . حالا که فوتبال را شبیه سیاست می‌دانید، اعتقاد ندارید ما باید یک ستون گفت‌وشنود در مورد سیاست داشته باشیم؟ اصلا فکر کنید ما کیهان ورزشی هستیم. مرسی. اَه!

تتلو: من با این جمله ترکان مخالفم، چون همیشه برنده بودم اما باز تتلیتی‌هام صندلی و شیشه میشکونن. دلشون میخواد. چیه داداش؟ حرفی بود؟ برنده ندیدی تا حالا؟


منبع: برترنها

طنز؛ «خلافت سایبری» داعش

پوریا عالمی در نوشت؛

دیروز باخبر شدیم، گروه داعش «خلافت سایبری» را درباره عملکرد کاربران اینترنتی راه‌اندازی کرده است. به همین منظور شما را با این مقوله بیشتر آشنا می‌کنیم؛

١- داشتن یوزرنیم به شرطی آزاد است که پسورد آن حتما کلمه «آی لاو داعش» یا «عشق من ابوبکر بغدادی» باشد. طبیعی است اگر کسی یوزرنیمش را هم «آی‌لاو داعش ات جیمیل دات کام» بگذارد جزء رستگاران است.

٢- بازکردن حساب کاربری و ساختن ایمیل در «یاهو» نه‌تنها مجاز نیست که حرام است و صرفا باید ایمیل منتسب به «خلیفه» باشد.

٣- لایک‌کردن در اینترنت مجاز است، به شرطی که مرد، مرد را لایک کند و زن، زن را.

۴- گذاشتن کامنت مرد برای زن، اگر به قصد ازدواج و آشنایی بیشتر باشد مجاز است، منتها یکی، چراکه از قدیم گفته‌اند یک کامنت مجاز است.

۵- تگ‌کردن محرم، نامحرم را روی هر عکسی، حتی اگر منظره و کوه و دشت باشد کاملا ممنوع است.

۶- دایرکت‌دادن به شرطی مجاز است که دایرکت‌دهنده عکس دایرکت خود را + دلایل خود برای ما بفرستد.

٧- عکس سلفی به شرطی مجاز است که سِلفی نباشد و سَلَفی باشد. در غیراین‌صورت سِلفی‌گیرنده بلاک خواهد شد.

٨- سرچ‌کردن در گوگل به شرطی مجاز است که منجر به پیداکردن ما بشود.

٩- داشتن هرگونه اپلیکیشن ممنوع است به‌جز اپلیکیشن انتحاری.

١٠- خرید اینترنتی اگر با پرداخت حق‌الداعش باشد ایرادی ندارد، در غیراین‌صورت پول شما از سوی داعش ضبط خواهد شد.

١١- استفاده از هشتگ # من_ داعش_ رو_ میخوام_ یالا توصیه می‌شود.

١٢- شارژ ایرانسل پذیرفته می‌شود.
منبع: برترینها

طنز؛ به رقص آ

محسن پوررمضانی در نوشت؛

سر خیار را نمک زدم و گذاشتم پای لثه‌ آسیای چپم. دردش کلافه‌ام کرده بود و هر کاری به فکرم می‌رسید می‌کردم تا شاید دردش کم شود. هر ماه کرایه‌ خانه و بدهی‌ها فلجم می‌کرد. یک هفته‌ آخر ماه را فقط نان و ماست می‌خوردم و تهش پولی برای دندانپزشکی نمی‌ماند. برادرم دستم را کشید و گفت: «خجالت نمی‌کشی، عروسی داداشته، اون وقت تو اینجا نشستی خیار می‌خوری؟!»

گفتم: «به جون داداش حامد من اصلا بلد نیستم برقصم.»

طوری دستم را کشید که نزدیک بود با صورت بخورم زمین و به سختی تعادلم را حفظ کردم. خیار را گذاشتم توی جیب کتم و دودستی دستش را گرفتم و به حالت التماس گفتم: «تو رو خدا داداش، من ناظم مدرسه‌ام… اگه یکی از بچه‌های مدرسه ببینه خیلی ضایع است…»

زورش خیلی زیاد بود و من را مثل سورتمه می‌کشید. وقتی دستم را ول کرد، خودش شروع کرد به چرخاندن دست‌‌ها و تاب دادن باسنش. من و برادرم وسط سالن بودیم.

 دیجی گفت: «به افتخار برادر داماد…»

 مردهایی که روی صندلی‌هایشان نشسته بودند، شروع کردند به ریتمیک دست زدن. هنوز توی شوک بودم که برادرم دست‌هایم را گرفت و بالا و پایین برد. مثل عروسک خیمه‌شب‌بازی خودم را در اختیارش قرار دادم تا هر جوری که می‌خواهد حرکتم دهد. یکی از دست‌هایم را ول کرد و سعی کرد من را بچرخاند دور خودش که آرنجش محکم خورد، طرف چپ صورتم. از درد نعره‌ای زدم «آی‌ی‌ی‌ی‌ی…»

 دیجی گفت: «حالا وای وای… وای وای وای وای…»

ناگهان همه بلند شدند و دورم دایره زدند و برادرم هم رفت کنار آنها. دورم می‌چرخیدند و دست می‌زدند. ناخودآگاه دستم را گذاشتم روی جایی که درد می‌کرد. بقیه هم دستشان را گذاشتند روی صورتشان. توی اوضاع بدی گیر کرده بودم. باید کاری می‌کردم. به جای مغز، شکمم شروع به کار کردن کرد. نان‌های کپک‌زده و ماست‌های ترش کار خودشان را کرده بودند. دست دیگرم را گذاشتم روی شکمم و مالشش دادم. بقیه هم همین‌ کار را کردند.

 دیجی گفت: «ماشالا برادر داماد…»

 زن‌ها از سالن کناری کِل کشیدند. دردم بیشتر می‌شد و همین‌طور که شکم را مالش می‌دادم، چند بار نشستم و پا شدم تا شاید دردش آرام شود. بقیه هم نشستند و پا شدند.

دیجی داد زد: «شاباش شاباش… بریز و بپاش»     

مردها یکی، یکی جلو آمدند و اسکناس‌هایی را توی جیب و کت و یقه‌ام می‌گذاشتند. دست‌ هایم روی صورت و شکم بود و همچنان پیچ‌وتاب‌خوران می‌‌نشستم و بلند می‌شدم.  

دیجی گفت: «آقایان خانم‌ها، بفرمایید شام…»

مثل ماشینی که وسط اتوبان ترمز کرده، حرکت سریع آدم‌ها را کنار خودم حس می‌کردم. نشستم و دست‌هایم را گذاشتم روی سرم تا لِه‌ام نکنند. وقتی سرم را بالا آوردم همه رفته بودند، به جز یک نفر که روبه‌رویم ایستاده بود و با موبایلش از من فیلم می‌گرفت.  علی بود، دانش‌آموز کلاس پنجم. گفت: «آقا خوب می‌رقصید‌یا…»

این را گفت و دوید به سمت در خروج. نای دویدن نداشتم. هر چقدر داد زدم: «علی‌جان… علی‌آقا… پفیوز وایستا…» فایده‌ای نداشت. دندانم دوباره شروع کرد به درد گرفتن. خیار را از توی جیب کتم درآوردم و گذاشتم پای لثه‌ام. پول‌های توی یقه و جیبم را بیرون کشیدم و شمردم. به اندازه‌ یک هفته‌ کاری پول جمع شده بود و می‌توانستم بروم دندانپزشکی.

چند روز بعد از مدرسه اخراج شدم.

رفتم سراغ کار جدیدم. فقط کافی بود بفهمم کجا عروسی برگزار می‌شود، بقیه‌اش دیگر کار سختی نبود.

منبع: برترینها

رد پای دایناسورهای پردار در ایران

نصرالله عباسی دانشیار رشته زمین‌شناسی دانشگاه زنجان گفت: با همکاری اساتید دانشگاه‌های پکن و کلرادو موفق به یافتن ردپای دایناسورهای پردار در ایران شدیم. در پی کشف مجموعه غنی از ردپای دایناسورها در البرز مرکزی، پژوهش‌های اخیر دانشمندان نشان می‌دهد که در میان این خزندگان انقراض یافته، دایناسورهای پردار از گروه دونده خزندگان نیز در ایران زندگی کرده‌اند.

رد پای دایناسورهای پردار در ایران

وی ادامه داد: با همکاری پروفسور لیدا زینگ از دانشگاه علوم زمین پکن و پروفسور مارتین لوکلی از دانشگاه کلرادو با بررسی رسوبات ژوراسیک میانی منطقه بلده استان مازندران ردپای دایناسورهای دو انگشتی پیدا شد که مربوط به گروه دایناسورهای پیراپرنده است. قدمت این ردپاها به ۱۷۰ میلیون سال پیش برمی‌گردد. این کشف از دو جنبه اهمیت دارد. یکی این‌که زیست دایناسورهای پردار را در ایران به اثبات می‌رساند و دیگر این‌که وجود ردپای دوانگشتی دایناسورهای پردار پیش‌تر از زمان کرتاسه کمتر شناخته شده است و وجود ردپای این گروه از دایناسورها در زمان‌های قدیمی‌تر همراه با ابهاماتی است.

 
وی افزود: شاید بتوان با این یافته که چهارمین یافته در نوع خود در سطح دنیا است در بازسازی چگونگی پراکنش این دسته از دایناسورها در زمان پیش از کرتاسه گام برداشت. به بهانه یافتن رد پای فسیلی مربوطه به یک دایناسور پردار در منطقه البرز مرکزی در این مقاله دکتر مجید میرزایی عطا آبادی به پرسش هایی درباره دایناسورهای ایرانی و قدمت کاوش در این زمینه پاسخ داده است.

دایناسورهای ایرانی چه زمانی و کجای ایران می‌زیستند؟

با توجه به آثار یافت شده تا امروز و همچنین بررسی محیط دیرینه دوران دوم زمین شناسی یا عهد دایناسورها در ایران می توان گفت که بقایای دایناسورها در ایران را میتوان از انتهای دوره تریاس (۲۱۰ میلیون سال پیش ) تا ابتدای دوره کرتاسه (۱۳۰ میلیون سال پیش) در ایرانیافت. البته این بازه زمانی شامل کل زمانی است که شرایط برای زیستن دایناسورها در ایران مهیا بوده است در حالی که شواهد  یافت شده نشان می دهد که دایناسورهای ایرانی بدون تردید در دوره ژوراسیک (۲۰۵ تا ۱۴۰ میلیون سال پیش) در چند نقطه از منطقه البرز و ایران مرکزی (شمال کرمان) زندگی میکرده اند.

رد پای دایناسورهای پردار در ایران

چند عملیات اکتشافی در ایران انجام شده است؟

بقایای فسیلی و آثار دایناسورها تاکنون از چند نقطه از کوههای البرز (البرز مرکزی،  شرقی و غربی) و همینطور مناطقی از شمال کرمان (ما بین زرند و راور) یافت شده است. اولین آثار یافت شده دایناسور در ایران ردپاهایی بود که توسط زمین شناسان ایرانی وقت شرکت ملی فولاد ایران و در نتیجه پی جویی های اکتشاف زغال سنگ در دره نیزار در شمال زرند در سال ۱۳۴۸(۱۹۶۹) کشف گردید. غالبی از این ردپاها در نمایشگاه بین المللی آسیایی تهران در همان سال به نمایش گذاشته شد. به نظر می رسد این نمایش عمومی موجب جلب توجه مسولان وقت به حضور دایناسورها در ایران شده باشد به گونه ای که مدت کوتاهی پس از آن اولین سفر اکتشافی برای یافتن آثار و بقایای دایناسورها در ایران توسط سازمان زمین شناسی کشور و با رهبری دایناسورشناس معروف و جهانی فرانسوی آلبرت دو لاپارن در نواحی مختلف کرمان ترتیب داده شد که در نتیجه آن آثار ردپای بیشتری از دایناسورها در دره نیزار کشف گردید.

نتایج این مطالعات در گزارش ۲۶ سازمان زمین شناسی در سال ۱۹۷۲ میلادی به چاپ رسید. بخشی از ردپاهای یافت شده نیز به موزه سازمان زمین شناسی منتقل گردید. اما اولین و زیباترین ردپای دایناسور ایرانی که همچنان به شکل طبیعی خود تا همین اواخر در دره نیزار قرار دشت چندی پیش توسط افراد سودجو و نادان دچار تخریب شده و بخشی از آن از میان رفته است. خوشبختانه غالب های خوبی از این رد پا در اختیار نگارنده و موزه های سازمان زمین شناسی، تاریخ طبیعی اصفهان و دانشگاه اصفهان میباشد.

 رد پای دایناسورهای پردار در ایران
پس از این اکتشافات ابتدایی، آثار دیگری از ردپای دایناسور توسط کارشناس دیگری از سازمان زمین شناسی در منطقه زیراب مازندران (البرز غربی) یافت شد که نمونه فوق هم توسط دولاپارن مطالعه و به عنوان نمونه جدیدی از ردپای دایناسور نامگذاری گردید. محل نگهداری این آثار  نامعلوم است و به نظر میرسد به دلیل سهل انگاری در نگهداری، این آثار از بین رفته باشد یا در مجموعه ای شخصی حفظ شده باشد. در هر حال اطلاع ما در مورد این نمونه بسیار اندک است. پس از این اکتشافات اولیه برای ۳۰ سال فعالیت خاصی در زمینه اکتشاف و مطالعه دایناسورها در ایران صورت نگرفت تا آنکه در سال ۱۳۸۱ (۲۰۰۲) با تلاش های نگارنده و همکاری دانشگاه اصفهان و سازمان زمین شناسی کشور دومین عملیات پی جویی دایناسورها در ایران با حضور متخصصینی از برزیل، ایتالیا و ایران در منطقه کرمان برگزار گردید.

خوشبختانه در جریان این کاوش ها علاوه بر بررسی مجدد آثار ردپای دره نیزار و کشف چند اثر فرعی دیگر در همان منطقه، با کمک توصیه ها و راهنمائی های گزارش دلاپارن توانستیم اولین آثار اسکلتی دایناسورها، که شامل چند قطعه استخوان و یک دندان بود، را در رسوبات قرمز رنگ مشهور به سری بیدو در مسیر جاده کرمان – راور پیدا کنیم. البته پیش از این برنامه اکتشافی نیز بررسی های نگارنده در این مناطق منجر به کشف آثار دیگری که می توان با تردید آنرا به دایناسورها نسبت داد، شده بود. پس از این برنامه اکتشافی و علی رغم اشتیاق متخصصان خارجی به ادامه پی جویها در ایران، حضور نگارنده در خارج از کشور به جهت ادامه تحصیلات و نبود افراد علاقمند و پیگیر در ایران باعث فطرت ۱۰ ساله دیگری در زمینه پی جویی آثار دایناسورها در ایران گردید. در طی ایندوره آثار ردپایی از یک دایناسور کوچک در منطقه هرزویل البرز شرقی که پیش از این یافت شده بود مطالعه گردید.

همچنین تخته سنگ جالبی که حاوی تعداد زیادی ردپای دایناسور با ابعاد مختلف بود توسط یکی از کارشناسان سازمان زمین شناسی مرکز کرمان در بین مصالح ساختمانی یک خانه روستایی در منطقه دشت خاک کرمان شناسی و به موزه سازمان زمین شناسی این مرکز منتقل گردید. در یکی دو سال گذشته نیز آثار ردپای فراوانی از دایناسورها در ناحیه بلده، البرز مرکزی یافت شده است که همکار گرامی دکتر نصرالله عباسی در حال پژوهش بر روی آثار فوق است. عملیات پی جویی دایناسورها در منطقه کرمان نیز از سال گذشته با همکاری دکتر الکساندر کلنر از برزیل و همکارانی از دانشگاه اصفهان مجددا آغاز شده و امید است با تداوم آنها کشفیات قابل توجهی در آینده نزدیک صورت پذیرد.

دایناسورهای ایرانی گوشت خوار بودند یا گیاه خوار؟

از آنجایی که عمده آثار یافت شده از دایناسورهای ایرانی مربوط به آثار ردپای آنها میباشد و بدلیل آنکه این آثار اطلاعات چندانی در مورد ویژگی های زیستی و جزئیات موجودات در اختیار ما قرار نمی دهد باید گفت که اطلاعات ما در مورد مشخصات دایناسورهای ایرانی بسیار اندک میباشد. با این حال و با توجه به آثار و بقایای دایناسورهای ایرانی میتوان گفت که این موجودات بیشتر از گوشت خواران، با جثه هایی متوسط  یا کوچک بوده اند. البته این می تواند خود به دلیل محیط زیست خاص این موجودات باشد چرا که سرزمین ایران در زمان زندگی این موجودات به صورت مجمع الجزایری چند بوده است و به گونه ای که می دانیم موجودات در محیط های جزیره ای به دلیل کمبود منابع جثه هایی کوچک تر نسبت به همنوعان خود که در مناطق قاره ای ساکن هستند، پیدا می کنند (برای اطلاعات بیشتر در این زمینه می توانید به بخش دایناسورهای ایرانی کتاب فرهنگ نامه دایناسورهای ایران و جهان نگاشته مهندس عرفان خسروی از انتشارات طلایی مراجعه کنید).

رد پای دایناسورهای پردار در ایران

تاکنون چه نوع سنگ‌واره‌هایی از دایناسورها کشف شده‌اند؟  آیا به نظر شما امکان کشف سنگ‌واره‌های جدید در ایران وجود دارد؟

آثار یافت شده از دایناسورهای ایرانی به طور عمده شامل ردپاها و به تعداد انگشت شماری شامل بقایای اسکلتی از قبیل چند خورده استخوان نامشخص و یک دندان کامل دایناسور گوشت خوار میباشد. تعدادی از ردپاهای اصلی و همچنین قالب تعدادی دیگر و آثار استخوانی و غالبی از دندان یافت شده در موزه سازمان زمین شناسی در معرض دید علاقمندان میباشد. عملیات های پی جویی دایناسورها نیز متاسفانه انگشت شمار بوده است. تا کنون دو عملیات نسبتا جامع و یکی دو عملیات کوچکتر برگزار شده است که تفصیل آنها را می توانید در پاسخ پرسش ۲ بیابید. اما با توجه به گستردگی رسوبات مستعد حاوی دایناسور که بیشتر آنها در نواحی شمال کرمان برونزد دارند (البته این رسوبات مستعد در دیگر نواحی ایران نیز وجود دارند) باید عنوان نمود که کاوش های انجام شده که عمدتا ۱۰-۱۵ روزه و با تعداد نفرات اندکی همراه بوده است مصداق خراشیدن سطح یک پوسته بزرگ و عمیق را دارد و با اطمینان می توان گفت که کاوش های بیشتر در مناطق مستعد میتواند منجر به کشفیات بیشتر و با اهمیت تری گردد. با این حال مشکلات چندی نیز در این راه وجود دارد: اول آنکه برای گسترش پی جوی ها نیاز به افراد علاقمند و«رندان بلاکشی» است که روزها در نواحی مستعد به پی جویی و کاوش بپردازند. دوم مخاطرات پی جویی در برخی از این نواحی است که با قرار داشتن در مسیر اشرار و عبور قاچاقچیان مواد مخدر بررسی های علمی را دلهره آور می سازند. امید است با رفع این مشکلات و ظهور افراد علاقمند آثار بیشتر و ارزشمندتری از دایناسور ها در ایران یافت شود.

دایناسورهای ایرانی چه می‌خوردند؟ آیا می‌توان به یک نظر قطعی رسید که دایناسورهای ایرانی گوشت‌خوار یا گیاه‌خوار بوده‌اند؟

از ابتدا و با کشف اولین آثار ردپای دایناسورها در ایران مشخص شده بود که ایران زمین کنام همزمان دایناسورهای گیاه خوار و گوشت خوار بوده است. البته بررسی مجدد اولین ردپاهای یافت شده در ایران که توسط تیم دومین پی جویی دایناسورها در ایران انجام شد و نتایج آن به زودی در کشور ایتالیا به چاپ می رسد نشان داد که عمده آثار ردپاهای موجود در دره نیزار کرمان به دایناسورهای گوشت خوار تعلق داشته است. کشفیات بعدی دور و نزدیک از جمله ردپاهای یافت شده در نقاط مختلف البرز و همچنین ردپاهای منطقه دشت خاک کرمان نیز نشان از چربیدن تعداد دایناسورهای گوشت خوار به گیاه خوار دارد. آثار اسکلتی اندک یافت شده نیز بیانگر تعلق آنها به گوشت خواران می باشد. بنابراین میتوان بیان نمود که اکثریت آثار دایناسورهای ایرانی یافت شده تا امروز به گوشت خواران دو پا  تعلق داشته است چرا که این آثار ویژگی های رد پاهای دایناسورهای گوشت خوار را به خوبی در خود حفظ کرده اند.

رد پای دایناسورهای پردار در ایران

با این حال باید توجه داشت که وفور گوشت خواران در یک منطقه نیازمند تعداد فراوان تری از موجودات گیاه خوار است تا امکان تغذیه و بقای آنها را فراهم نمی آیند. بنابراین بدون تردید دایناسورهای گیاه خوار فراوانی باید در ایران دوره ژوراسیک وجود داشته باشند. گستردگی منابع زغال سنگ ایران در این دوران که بیانگر تنوع گیاهی فراوان جنگل های آن زمان است شاهدی دیگر بر این مدعاست. اما فقدان آثار دایناسورهای گیاه خوار فراوان در ایران میتواند به دو دلیل باشد: یکی کمبود کاوش در این زمینه و دوم، که به نظر نگارنده میتواند مهم تر باشد، تفاوت در محیط زندگی دایناسورهای گیاه خوار با گوشت خواران. به نظر می رسد نواحی از ایران که آثار ردپای دایناسورها در آن یافت میشود حاشیه تالابها و رودها یا دریاچه هایی است که در عصر ژوراسیک توسط گوشت خوران به امید دست یابی به شکار زیر پا گذاشته می شده است. از سوی دیگر گیاه خواران با توجه به انبوهی جنگلها بیشتر وقت خود را صرف حرکت در نواحی دارای پوشش گیاهی می کردند و به همین دلیل شانس فسیل شدن آثار حرکتی آنها در این نقاط بسیار کمتر از حواشی تالابها و رودها یی است که بیشتر محل گذر گوشت خوران گرسنه بوده است.

دایناسورهای ایرانی چرا و چه زمانی منقرض شدند؟

به نظر تغییر در شرایط جغرافیایی دیرینه ایران دلیل اصلی نابودی دایناسورها در ایران است. با پیشروی گسترده دریاها در ابتدای دوره کرتاسه  (۱۳۰ میلیون سال پیش) که آثار آن در اکثر نواحی ایران قابل مشاهده است، دریاهای کم عمق و عمیق اکثر نقاط سرزمین مان را فرا گرفت و نواحی خشکی موجود در البرز و ایران مرکزی به زیر آب فرو رفت و در نتیجه دیگر محیط زیست مناسبی برای زندگی دایناسورها در ایران وجود نداشت تا این موجودات به زندگی خود ادامه دهند.  البته در برخی از رسوبات مستعد این زمان احتمال یافتن آثاری از دیگر خزندگان غیر خشکی زی مانند خزندگان دریایی و هوایی وجود دارد. این نواحی در ناحیه کپه داغ در شمال شرق ایران و برخی نواحی زاگرس قرار دارند و برای یافتن این آثار نیاز به تلاش های گسترده تری داریم.


منبع: برترنها

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (۴۲۱)

برترین
ها: نوشته های طنزِ حاصل ذهن خلاق هموطنان ایرانی از ابتدای
پیدایش SMS و ایمیل تا به امروز در شبکه‌های اجتماعی نظیر توئیتر، وایبر،
لاین، واتس آپ، تلگرام و …. حضور همیشگی و پررنگی داشته و دارند. بعید
است که سوژه ای در صدر اخبار و صحبت های روز دنیا یا ایران باشد و مردم
خلاق ما در راه طنازی و لطیفه سازی برای آن سوژه اقدامی نکرده باشند!

سعی داریم در این سری مطالب گزیده ای از این نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد.

******

۱٫ ‏کاش گیم آو ترونزو میدادن دست صدا و سیما تو یه اپیزود یه عروسی میگرفت جمع میشد میرفت انقدرم پول خرج نمیشد.

۲٫ ‏از ماکان بند تقاضا دارم یه اهنگ هم درموردِ در زدن قبل از وارد شدن بخونن.

۳٫ ‏اگه یه ساز بخریم ٣ ماه کلاس بریم ولی یه ویدیو از اجرامون نذاریم توییتر و اینستا، جلو در و همساده زشت میشه درسته؟

۴٫ خواهر دوستم ٨٠٠تومن داده عطر که ١٠٠میلى بیشتر نیس. یعنى هر پیس که بزنه میشه ٨ هزار تومن. نمیدونم چطور بغض نمیکنه. هر پیس = هات داگ با پنیر

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (421) 

وقتی میگن با همین امکانات کم باید پیشرفت کنی

۵٫ آیفون داشتن به تنهایی ملاک نیس خرجای جانبیش زیاده مثلا باید خونه آسانسور دار داشته باشی.

۶٫ مجری تلوزیون گفت همین الان به پدر مادرتون گل بدید، بعد پدر مادرم وایسادن من رو نگاه کردن، فضا طوری شد که نزدیک بود از تو کلاهم گل دربیارم.

۷٫ ‏از شرایط مشهور شدن فقط “وی در خانواده ای فقیر دیده به جهان گشود”ش رو دارم.

۸٫ ‏سه راه برای پولدار شدن وجود داره:
یا بابات برات پول در بیاره.
یا بابای مردم رو برای پول دربیاری.
یا بابات دربیاد تا پول در بیاری.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (421) 

بابا بی‌خیال داداش، ناراحت نباش، حالا مگه ما به تکامل رسیدیم چی‌ شد؟ 

۹٫ ‏تنها جای زندگیم که مدیریتش میکنم وقتیه که کیک و آبمیوه میخورم ، مدیریت میکنم که آبمیوه م زودتر تموم نشه کیکه بمونه تو گلوم پایین نره.

۱۰٫ ‏تو مشهد به مناسبت روز دختر همایش دوچرخه‌سواری آقایون گذاشتن. این طالبیا که جدید آوردیم خیلی شیرینن، پس بیا دو کیلو ازین کلم‌قرمزا ببر.

۱۱٫ برا من هنوز تو Is Typingــه بهش میگم سلام جانم، بفرما.

۱۲٫ ‏یه بار با بابام نشستم فیلم ببینم، سکانس اول فیلم یه یارویی داشت تو یه راهرویی میرفت دوربین پس کله اش بود. بابام گف این کیه؟

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (421) 

آیا می‌دانستید که زنان میانسالی که در روضه و مهمانی بیشتر از سه ثانیه
روی شما مکث می‌کنند در حال تصور شما با لباس عروس برای پسر خود هستند؟ 

۱۳٫ کار ازاده نامداری به کنار ولی اینکه تو سوراخ موش هم رفته باشی مردمانی از پارس تورو پیدا میکنند عجیبه.

۱۴٫ البته اون عکس قرمه سبزى که میذارى مینویسى همین الان یهویى، واسه تو یهوییه مامانت از ٨ صبح تو آشپزخونه بود.

۱۵٫ آیا میدانید اگر اسم سگتونو نذارید جسی قبول نیست و میان ازتون میگیرن؟

۱۶٫ فامیل خوب فامیلیه که باهاش رفت و آمد ندارى.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (421) 

متأسفانه این بار هرچه پیگیری کردم نتونستم روز پسر رو وارد تقویم کنم. 

۱۷٫ تو طول سال اونقدر روز زن و دختر داریم که هرموقع میخام تقویم رو باز کنم قبلش یه یاالله میگم.

۱۸٫ وقتی میگید «… کجای دلم بذارم ؟ » دوس دارم بگم بذارید رو بطن راست نزدیک فیبرهای پورکینز . البته بعد از اینکه یه سیلی خوابوندم تو گوش تون.

۱۹٫ با اضافه شدن امکان نوشتن بیو واسه تلگرام دوباره شاهد گلبرگ های مغروری که میمیرند ز بی آبی در تلگرام خواهیم بود.

۲۰٫ امیدوارم اگه سردار آزمون رفت لیگ ایتالیا برنداره عکس مونیکا بلوچی رو بذاره استوری و بگه داداشیت فدات بشه که دیگه تحمل نمیکنم.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (421) 

اگه انگلیسى بلد باشى زودتر به بیرجند میرسى 

۲۱٫ هر کارمند به طور متوسط سه بار در روز صحنه ی تقدیم استعفاش و خروج از شرکت رو تو ذهنش مرور میکنه.

۲۲٫ از کارتم موجودی گرفتم، کودکی را در کوچه زدم.

۲۳٫ بچه بودیم برقا محل رفت همه زنگا رو فشار دادیم تو، قیر چسبوندیم روش، زنگا همه از این بلبلی ها بود، برقا که اومد محل صدا جنگل میداد.

۲۴٫ یه سرى هم هستن میگن ینى متولد ٧٩ امسال میره دانشگاه؟ نه ابله فقط شما ها رفتید اینا به سناشون تافت زدن.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (421) 

‏بوسه فقط بوسیدن پیشونی‌ش 

۲۵٫ ژن خوب باعث پیشرفت نمیشه، اون زن خوبه که باعث پیشرفت میشه. (در دایرکت منتظر مینشیند)

۲۶٫ باتری گوشی اومد زیر ده درصد، قشنگ دیدم او میدوید و من میدویدم، او سوی ترن آف، من سوی شارژر.

۲۷٫ قرقیزستان اسمش یجوریه که انگار باید روغن کاری بشه.

۲۸٫ انقد به باباها واسه کولر خاموش کردن گیر ندین، منم از وقتی خودم پول برق میدم به نظرم هوا عالیه.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (421) 

میوه لاکچری 

۲۹٫ یه جوری گرمه که وصیت کردم اگه مردم خاکم نکنن. تیکه تیکه‌م کنن بذارن تو فریزر که هم خنکه هم شاید مهمون اومد گوشت نداشتن.

۳۰٫ ‏لعنت بر همسایه ای که کباب کوبیده درست میکنه و لعنت بر کولری که این دود رو میاره داخل خونه.

۳۱٫ ‏دقت کردین از تولد تا دو سالگی هیچی یادمون نیس؟اگه گریه اون موقعمون دلیلی جز گرسنگی و دسشویی داشته باشه یکم قضیه ترسناک میشه.

۳۲٫ ‏بچه تر بودم گم میشدم بعدش پیدا میشدم مادرم یجور کتکم میزد که انگار از پیدا شدنم ناراحته.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (421) 

وقتی بهش میگی “دوستت دارم” و جواب میده “مرسی” 

۳۳٫ اسم دانشگاه «هوهن‌هایم» اشتوتگارت یه‌جوریه که انگار طرف سیب‌زمینی داغ تو دهنش بوده و داشته‌ “ها” می‌کرده بعد اصوات خروجی رو گذاشتن اسم شهر.

۳۴٫ ینی میخوام بگم روز جهانی تالاب ها داریم ولی روز پسر نداریم.

۳۵٫ ‏هرکی میاد تو اتاقم ازش خواهش میکنم که هر بار این در رو، محکم ببند برو.

۳۶٫ ‏یه دختر تو دانشگاه ما بود هرچی بهش تنه میزدم جزوهاش بریزه عاشق بشیم، سفت جزوهاشو میگرفت نمیریخت اخر یه تکل از پشت زدم بهش رفت بیمارستان.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (421) 

بیا قطعات اصلیش ام داره، باز برین بگین ایران بده 

۳۷٫ عباس جدیدی گفته واگذاری املاک شهرداری نجومی نیست. مریخیه! بنظرم جدیدی فک میکنه نجوم اسم یه سیاره ست که مثلا کوچیکتر از مریخه.

۳۸٫ همیشه فکر میکردم چیزی بدتر از صدای ضبط شدم وجود نداره تا اینکه فیلم رقصیدنم توی عروسی داداشمو دیدم.

۳۹٫ یه زمانی نصف سایت‌های ایرانی اولشون Bia2 بود، نصف دیگه آخرشون Fa بود.

۴۰٫ قیمت محصولات نمایندگیای چرم جوریه که به جاش بری یه گاو بخری ارزون تر در میاد.

 شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (421)

ای بی ادب ..
همون تو بمونی بهتره 

۴۱٫ فال حافظ گرفتم جالب نبود. دوباره گرفتم بازم خوب نبود. بار سوم هم اون چیزی که من میخواستم نیومد. قشنگ حافظ داشت میگفت …هم بخوری فایده نداره.

۴۲٫ _داری چیکار میکنی الان؟
+به قشنگترین دختر دنیا پی ام میدم
_وای، چقدر رومانتیک ^_^
+اره، منتها الان انلاین نیست،واسه همین دارم با تو چت میکنم

۴۳٫ نوشته از شیراز کسی هست بریم پینت بال نفری ۹۰۰ تومن من ۹۰۰ هزار تومن پول بدم باید بهم کلاشینکوف بدن چند نفرو واقعا بکشم نه تفنگ پینت بال.

۴۴٫ ‏اون پسری که زنگ میزنه روزی دو ساعت باهات میحرفه لارج نیس، طرح زده ساعتی ۱۵۰ تومن.

۴۵٫ این روزها از بس سریال می‌بینم، خواب دیدم جان اسنو از گیسو برازنده خوشش اومده ولی قباد نمی‌ذاره بهم برسن. ولی نفهمیدم آخرش چی شد خلیل کبابی رفت آقا ماشالله رو گرفت یا نه

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (421)
عاقبت اعتماد کردن به آدما


منبع: برترینها

طنز؛ ورزش زمینه اعتیاد

مهرشاد مرتضوى در نوشت:

امروز به سراغ ورزش کشور می‌رویم. جایی که دست کمی از سیاست ندارد و اتفاقاتی در آن می‌افتد که اگر تهیه‌کننده «داستان‌های باورنکردنی» گذرش به فدراسیون می‌افتاد، حداقل دو فصل سریال ازش در می‌آمد.

از جمله تصمیمات قشنگی که گرفته می‌شود، این است که یکهویی سه بازیکن استقلال را به دلیل حضور نداشتن در تیم ملی امید محروم می‌کنند، بعد که بازیکنان درخواست بررسی مجدد می‌دهند، عزیزان فدراسیون می‌گویند: «حالا وقت هست» و ماجرا را موکول می‌کنند به هفته سوم لیگ! در حالی که پارسال یک تیم دیگر همین کار را کرد و بازیکنانش خیلی با عزت و احترام بازی هم کردند. احتمالا سال بعد هم این اتفاق برای یک تیم دیگر می‌افتد و کمیته انضباطی حکم جلب بازیکنان را می‌گیرد. اصلا ثبات در تصمیم‌گیری بیداد می‌کند.

از آن طرف، باشگاه نفت تهران سه سال است پول بازیکن و مربی و بدنساز و پزشک و آبدارچی و هیچ‌کس را نداده. طلبکاران تهدید می‌کنند که می‌روند دم در باشگاه، باشگاه چیزی نمی‌گوید. تهدید می‌کنند که می‌روند دم در وزارت نفت، وزارت نفت چیزی نمی‌گوید. آخرش جدی جدی پا می‌شوند می‌روند دم در وزارت نفت، یکهو وزارت نفت اعلام می‌کند تیم چهار سال است واگذار شده و بروند بگردند دنبال مالک فعلی‌اش. خوب است دست بیرانوند به معاون وزارت نفت برسد و او را پرت کند، وسط وزارت کار فرود بیاید؟ چرا ما را مسخره کرده‌اید؟ چرا پول مردم را نمی‌دهید؟ این‌ها را جواب بدهید آقای روحانی… ببخشید خط رو خط شد.

باشگاه پرسپولیس هم که الان دو سال و نیم است هر روز می‌خواهد مدیرعاملش عوض شود. یعنی صبح آقای طاهری با چهارتا کارتن خالی می‌رود باشگاه، شروع می‌کند جمع کردن میزش. تا ساعت ۱۲ خبری نمی‌شود، زنگ می‌زند به فدراسیون، اعلام می‌کنند امروز که گذشت، حالا تا ببینیم فردا چه می‌شود. بعد دوباره تا چهار بعدازظهر مشغول پهن کردن وسایل است و باز فردا همین بساط تکرار می‌شود.

تازه این‌ها مال فوتبال بود که خیلی وضعش خوب است و به آن توجه می‌کنند. شما حساب کنید رشته‌ای مثل شمشیربازی که به تازگی هم پنجم جهان شده چه وضعی دارد. بازیکنان یک ماه مانده به مسابقات، می‌روند فدراسیون و درخواست امکانات می‌کنند. رییس فدراسیون دست می‌کند این جیب نه، آن جیب نه، جیب ساعتی هم نه، در نهایت می‌گوید «ندارم که امکانات. سه ماه دیگه بیاین».

ورزشکاران وقت و انرژی می‌گذارند و خواندن تقویم را به او آموزش می‌دهند و باز تکرار می‌کنند که مسابقات یک ماه دیگر است. آخرش رییس فدراسیون دست می‌کند داخل میز و نفری یک خلال دندان به آن‌ها می‌دهد و آرزوی موفقیت می‌کند. ورزشکاران ما هم با همین خلال دندان می‌روند و پنجم جهان می‌شوند.

خلاصه اینکه می‌گویند «ورزش دشمن اعتیاد» کاملا شایعه است. با این وضع رسیدگی و توجه، قطعا ورزشکاران آخرش می‌روند معتاد می‌شوند!


منبع: برترینها

۱۰ داستان در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

داستان های بچه های گمشده معمولاً به افسانه ها و فیلم های ترسناک مربوط بوده و البته بزرگ ترین کابوس والدین به شمار می آید. برخی از کودکانی که به هر دلیلی در طبیعت گم شده بودند توانستند زنده بمانند اما برخی دیگر نیز به این اندازه خوش شانس نبوده و پایان دردناکی را تجربه کردند. در ادامه قصد داریم شما را به دنیایی خارج از فیلم و افسانه ببریم و شما را با ۱۰ داستان شگفت انگیز  باورنکردنی در مورد بچه هایی که در طبیعت وحشی گم شده و در نهایت در نتیجه ی اتفاقاتی شبیه معجزه نجات پیدا کردند و همچنین ناپدید شدن های رازآلود کودکان آشنا کنیم.

۱۰- یاماتو تانووکا

۱۰ داستان غم‌انگیز در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

یاماتو تانووکا، ۷ ساله و اهل هوکایدو ژاپن در یک گردش تابستانه ی خانوادگی در سال ۲۰۱۶ در حال سنگ پراکنی به مردم بود که والدینش تصمیم گرفتند درس خوب و موثری به او بدهند. به همین منظور در راه بازگشت آن ها ماشین را نگه داشته، یاماتو را در کنار جنگل پیاده کرده و بدون او به راه خود ادامه دادند. آن ها ۵ دقیقه بعد بازگشتند و انتظار داشتند که یاماتو تنبیه شده و در همان حوالی باشد اما هیچ اثری از او در محل پیاده شدن ندیدند.

اما به مدت ۶ روز تمام هیچ اثری از یاماتو پیدا نشد. جنگل مذکور پر از درختان بلند و گیاهان پرپشت بود به همین دلیل کار عملیات جستجو به کندی پیش می رفت و گروه جستجو مجبور بوده با دقت تمام نقطه به نقطه ی جنگل و پشت هر بوته ای را نگاه کند تا شانس گذشتن از یاماتو یا دستکم جنازه ی او را به حداقل برساند. شب های جنگل بسیار سرد بود و باران می بارید به همین دلیل امیدها برای پیدا کردن یاماتو به صورت زنده کمرنگ تر و کمرنگ تر شده بود.

در تمام این مدت یاماتو فکر می کرد که والدینش واقعاً به دلیل رفتار بدش او را ترک کرده اند بنابراین تصمیم گرفته بود که به عمق جنگل رفته تا به دنبال مکانی برای ماندن بگردد. بعد از ۵ کیلومتر پیاده روی در داخل جنگل، یاماتو به یک پایگاه نظامی متروکه رسیده بود که کلبه های کوچکی در آن وجود داشت. وی وارد یکی از این کلبه ها شده و ملافه ی کلفتی را روی کف آن پیدا کرده بود. یاماتو بلافاصله از خستگی به خواب می رود. وی در تمام این شش روز بدون غذا مانده بود و تنها از آب باران برای رفع تشنگی استفاده می کرد.

وقتی که یاماتو توسط گروه جستجو پیدا شد سریعاً به بیمارستان منتقل گردید. به غیر از گرسنگی برای چند روز و کاهش دمای بدن آسیب زیادی به یاماتو نرسیده بود. بر اساس گفته های پزشکان اطفال و روانشناسان کوچک ترین تهدید به جا کذاشتن کودکان و مبادرت به انجام این کار باعث صدمات روحی شدیدی خواهد شد. اگر چه یاماتو آسیب جسمی چندانی ندید اما بدون شک ماندن به مدت ۶ روز در جنگل و تنهایی تاثیر بدی بر روی شرایط روانی او خواهد گذاشت.


۹- جارید آتادِرو

۱۰ داستان غم‌انگیز در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

در اکتبر سال ۱۹۹۹، آلین آتادرو عضو گروهی از افراد مجرد مسیحی بود که روابط نزدیکی با دیگر اعضای گروه داشت. گروه یک برنامه ی کوهنوردی راه اندازی کرده و همگی به سمت پارک جنگلی ملی روزولت در کلرادو رهسپار شدند. آن روز آلین نمی خواست که در کوهنوردی گروهی مذکور شرکت کند اما بچه های او اصرار داشتند که همراه گروه به کوهنوردی بروند. در نهایت دوستان آلین به او اطمینان دادند که در مراقبت از بچه هایش به او کمک کنند. پسر سه ساله اش جارید و دختر شش ساله اش جوسالین نام داشت.

گروه ارتفاعات کومانچی (Comanche Peak) را برای صعود انتخاب کرده بود و به همین دلیل باید مسیر زیادی را در جنگل و منطقه ای حفاظت شده ای به مساحت ۲۶۰ کیلومتر مربع پیش می رفتند. اگر چه گروه تجربه ی زیادی در همراه داشتن کودکان در چنین سفرهایی نداشت اما این دو کودک بسیار سرزنده و خستگی ناپذیر همراه دیگر اعضای گروه به پیش می رفتند به همین دلیل افراد گروه توجه زیادی به جارید نداشتند که بدون مشکل به راه خود ادامه می داد. جارید بسیار کنجکاو بود و هر لحظه سعی می کرد از مسیر خارج شود تا این که ناگهان گروه متوجه شد که جارید گم شده است.

هر یک از اعضای گروه اطلاعات ضد و نقیضی را در مورد مسافتی که در جنگل پیش رفته بودند و همچنین زمانی که متوجه گم شدن جارید شده بودند به روزنامه ی نیویورک تایمز گفتند. برخی می گفتند که جارید را ۲۰ دقیقه قبل دیده و برخی می گفتند که او را یک ساعت و نیم پیش در کنار گروه دیده اند. در کل تفاوت بسیاری بین گفته های اعضای گروه دیده می شد. گروه جستجو متشکل از ۵۰ نفر با استفاده از سگ به مدت چند روز تمامی منطقه ی حفاظت شده را جستجو کردند اما خبری از جارید نبود. علی رغم جستجوهای فراوان هیچ ردی از جارید و متعلقات او تا سال ۲۰۰۳ پیدا نشد. در این سال کفش های کوهنوردی جارید در ارتفاع ۱۷۰ متری مسیر پیاده روی که حتی افراد بالغ نیز به سختی می توانند خود را به آنجا برسانند پیدا شد که در عکس بالا به نمایش گذاشته شده است.

این کفش ها کاملاً نو به نظر می رسیدند هرچند سال ها از گم شدن جارید می گذشت. همچنین سویشرت او نیز که کاملاً دست نخورده بود و شلوارش نیز پیدا شد. حدود ۴۵ متر دورتر از محل پیدا شدن لباس های جارید، یکی از دندان ها و قسمتی از جمجمه ی او قرار داشت. بسیاری بر این باورند که شیر کوهی او را به آن ارتفاع برده و برخی دیگر نیز ادعا می کنند که او به قتل رسیده است. اما اگر او توسط شیر کوهی یا خرس مورد حمله قرار می گرفت بدون شک لباس هایش پاره پاره پیدا می شدند. تا به امروز علت مرگ جارید نامشخص باقی مانده و پرونده ی آن کاملاً بسته شده است.


۸- تسرین دوپچات

۱۰ داستان غم‌انگیز در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

برای یک کودک سه ساله هیچ چیز به اندازه ی توله سگ دوست داشتنی نخواهد بود. در سپتامبر سال ۲۰۱۶ پسر سه ساله ای به نام تسرین دوپچات به دیدن مادربزرگ دوست داشتنی اش در یک روستای کوچک «خوت» در سیبری رفته بود که یکی از سردترین نقاط کره ی زمین به شمار می آید. حتی در ماه سپتامبر نیز دمای این مناطق تا چند درجه زیر صفر همه کاهش خواهد یافت. تسرین در بیرون از خانه ی مادرش بدون این که کاپشنی به تن داشته باشد بازی می کرد. تسرین ناگهان به دنبال یک توله سگ کوچک وارد جنگل نزدیک خانه ی مادر بزرگش شد و هیچ ردی از او باقی نماند. جنگل های سیبری به خاطر داشتن گرگ و خرس مشهور هستند و با توجه به سرمای شدید هوا در این مناطق امیدی به زنده پیدا کردن تسرین سه ساله نمی رفت.

او سه روز تمام در جنگل گم شده بود و هیچ چیزی برای خوردن نداشت به جز چند تکه شکلات که در جیبش داشت. وی سه کیلومتر از روستای مادربزرگش دور شده و بین ریشه های بیرون زده ی یک درخت خوابیده بود تا از سرما در امان باشد. در تمام این مدت دایی تسرین در جنگل به دنبال او می گشت و اسمش را صدا می زد. تسرین وقتی که صدای دایی اش را شنید جواب او را داد. وقتی که تسرین به روستا بازگردانده شد جشن بزرگی در روستای خوت به افتخار او برگزار گردید. اهالی روستا از شجاعت و استقامت او برای زنده ماندن در چنین محیط خشنی به وجد آمده و بر این باورند که وی در آینده به یک مرد قوی و موفق تبدیل خواهد شد.


۷- دنیس مارتین

۱۰ داستان غم‌انگیز در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

در یک روز شنبه در ژوئن ۱۹۶۹ در پارک ملی گریت اسموکی ماونتنز (Great Smoky Mountains National Park)، دنیس مارتین هفت ساله همراه با خانواده اش کمپ زده بودند. او از لحاظ جسمی و ذهنی کمی عقب مانده بود و نسبت به دیگر همسالانش از هوش و توانایی کمتری بهره می برد. برادر بزرگترش داگلاس و دو پسر دیگر در یک زمین باز که در اطراف آن جنگل بزرگی قرار داشت مشغول بازی بودند. والدین نیز چند متری با کودکان خود فاصله داشتند اما کاملاً به آن ها توجه داشته و نمی گذاشتند از دید خارج شوند. داگلاس نه ساله به دنیس و همبازی هایش گفت که برای ترساندن و شوخی کردن با والدینشان بهتر است به سمت جنگل رفته و از پشت والدینشان ظاهر شوند.

به همین دلیل آن ها از هم جدا شدند. سه پسر دیگر همه به یک سمت رفتند اما دنیس به تنهایی در مسیر مخالف بی هدف به راه افتاد. ویلیام، پدر دنیس، از جایی که نشسته بود می توانست تمام ماجرا را ببیند. بعد از این که سه پسر دیگر ناگهان از پشت والدینشان ظاهر شده و آن ها را غافلگیر کردند، خبری از دنیس نشد. تنها ۵ دقیقه از این موضوع گذشته بود اما ویلیام به سرعت به سمت آخرین نقطه ای که دنیس را دیده بود دوید. او اسم پسرش را فریاد می زد و وارد جنگل شد. ویلیام سه کیلومتر در جنگل پیش رفت اما هیچ ردی از دنیس پیدا نکرد. بر اساس گزارش ۳۰ صفحه ای مسئولین پارک، نگهبانان و والدین دنیس تمام شب را در جنگل به دنبال او می گشتند.

علی رغم باران شدید آن شب و روز بعد، گروه جستجوی بسیار بزرگی تشکیل شد حتی نیروهای نظامی ویژه نیز وارد ماجرا شدند. بر اساس داستان ارائه شده در رسانه ها در روز ۲۱ ژوئن ۱٫۴۰۰ نفر در عملیات جستجوی دنیس شرکت داشتند. علی رغم تلاش های فراوان هیچ رد یا نشانه ای از دنیس یا جنازه ی او پیدا نشد. بعدها شخصی که در حوالی محل استقرار خانواده ی دنیس حضور داشت ادعا کرد که بعد از گم شدن دنیس صدای فریاد وحشتناکی را شنیده و در ادامه دیده که یک مرد خشن که در جنگل سکونت داشته از بین درختان ظاهر شده است. اما مسئولین پلیس این اظهارات را غیرمستدل و ساختگی دانستند.


۶- برنان هاوکینز

۱۰ داستان غم‌انگیز در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

در سال ۲۰۰۵، برنان هاوکینز ۱۱ ساله همراه گروهی از همسالانش در یک سفر چند روزه در یک منطقه ی حفاظت شده «Bear River Boy Scout Reservation» در نزدیکی سالت لیک سیتی در ایالت یوتا به سر می برد. در این کمپ زنی سالانه که «Jamboree» نامیده می شود. در این سفر پیش آهنگی اعضای گروه تجربیات جدیدی را کسب کرده و با افراد جدیدی آشنا می شوند. همچنین پس از طی دوره های آموزشی و کلاس هایی نشان های جدیدی به آن ها اعطا می گردد. آن سال بیش از ۱٫۴۰۰ پسر بچه در اردوگاه «رودخانه ی خرس» ( Bear Lake) مستقر شده بودند که در داخل یک منطقه ی حفاظت شده به مساحت ۱۷٫۰۰۰ هکتار قرار دارد و کاملاً از جنگل پوشیده شده است.

اگر چه این پسربچه ها در مرکز اردوگاه اسکان داده شده بودند اما هر از چند گاهی فعالیت های گروهی به آن ها داده شده و کاملاً تحت مراقبت بودند. یک روز عصر برنان هاوکینز در باز کردن کمربند حفاظتی اش هنگام صعود به یک دیوار صخره ای دچار مشکل شد و یکی از دوستانش که هم تیمی او بود صبر خود را از دست داد. او که فکر نمی کرد محل کمپ زیاد از مکان صخره نوردی آن ها دور باشد برنان را ترک کرده و به او گفت که پایین آمده و خود را به او برساند. وقتی که برنان موفق شد کمربند محافظ خود را از طناب جدا کند تصمیم گرفت که از ناهار صرفنظر کرده و به جای آن در جنگل کمی گشت و گذار کند. در نتیجه بعد از مدتی یک گروه ۳٫۰۰۰ نفره برای پیدا کردن برنان وارد جنگل شدند.

اما برنان در واقع خود را از این افراد قایم کرده بود و ادعا می کرد این کار را به خاطر ترس از این افراد انجام داده است. به این ترتیب به جای این که خود را به افرادی که دنبال او می گشتند نشان دهد به مدت ۴ شبانه روز در جنگل باقی ماند و بیشتر و بیشتر در عمق جنگل فرو می رفت. در نهایت پس از ۴ روز برنان را پیدا کرده و نزد خانواده اش بازگرداندند. در واقع برنان فکر می کرد که تنها یک روز گم شده است. والدین او اعلام کردند که برنان کمی حواس پرت است اما هیچگاه مشکل ذهنی و مغزی در او به طور رسمی شناسایی نشد. همچنین والدین او ادعا کردند که اگر گروه جستجو واژه ی «BYU» را به کار می بردند برنان به آن ها اعتماد کرده و خود را به آن ها نشان می داد. در واقع این واژه برای برنان آشنا بوده و والدین او به خاطر نگفتن این موضوع به اعضای گروه جستجو خود را سرزنش می کردند.


۵- امبر رُز اسمیت

۱۰ داستان غم‌انگیز در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

منطقه ی «نیوایگو کانتی» در میشیگان با جنگل های پرپشتی احاطه شده است. در سال ۲۰۱۳، یکی از ساکنان این منطقه به نام دیل اسمیت همراه با دختر دو ساله اش امبر رُز در خانه ی خود بودند و امبر داشت بازی می کرد. در یک لحظه پدرش برای انجام کاری به اتاق دیگری رفت و وقتی که به اتاق برگشت اثری از امبر ندید.ظاهراً او از خانه خارج شده و به سمت جنگل رفته بود. خوشبختانه او کمتر از ۲۴ ساعت بعد پیدا شد. یکی از نگهبانان منطقه ی حفاظت شده ی میشیگان در روزهای میانی ماه اکتبر که دمای این منطقه تا ۷ درجه ی سلسیوس نیز کاهش می یابد شب هنگام امبر را در فاصله ی ۳ کیلومتری از خانه پیدا کرد.

وقتی که امبر پیدا شد تنها یک زیرپیراهن رکابی و پوشک به تن داشت. همه از این که او توانسته بود شب را در جنگل بماند و سرما را تحمل کند شگفت زده شده بودند. ماموری که او را پیدا کرده بود از شوق گریه می کرد و ادعا می کرد که پیدا کردن امبر بزرگ ترین دستاورد دوران خدمتش بوده است. قبل از این که امبر پیدا شود پلیس به اظهارات پدرش مشکوک شده بود و برایشان سخت بود باور کنند که یک بچه ی دو ساله بتواند به سمت جنگل برود. به همین دلیل حتی پس از پیدا شدن امبر نیز او همچنان مورد بازخواست پلیس قرار گرفت.


۴- دنیس جانسون

۱۰ داستان غم‌انگیز در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

در سال ۱۹۶۶ دنیس جانسون هشت ساله همراه با خانواده اش از پارک ملی یلواستون (Yellowstone National Park) دیدن می کرد. والدین او مشغول کمپ زدن شده و به بچه هایشان گفتند که مشغول بازی شوند. چند دقیقه بعد دنیس به سمت والدینش دوید و به آن ها گفت که خواهر کوچکش در میان درختان گم شده است. بر اساس ادعاهای پدر دنیس، برخی مهارت های اساسی برای زنده ماندن در طبیعت از قبل به او آموزش داده شده بود. به همین دلیل به او اجازه داده شد که او نیز برای پیدا کردن خواهرش اقدام کرده و در صورت پیدا کردن او را به محل برپا شدن کمپ بازگرداند.

بدین ترتیب دنیس و پدر و مادرش به صورت جداگانه و در جهت های مختلف به جستجوی دختر گمشده پرداختند. در نهایت پدر و مادر دنیس موفق شدند دخترشان را پیدا کنند اما دنیس هیچگاه بازنگشت. مسئولین پارک هفته ها را در جستجوی او به سر بردند اما هیچ ردی از او پیدا نشد. والدین درمانده ی او حتی به یک پیشگو که ادعا می کرد می تواند در پیدا کردن پسرشان به آن ها کمک کند نیز مراجعه کردند.  او ادعا می کرد که دنیس در یک گودال کم عمق غرق شده است اما هیچ نشانه ای از دنیس و سرنوشت او پیدا نشد.


۳- گَرت باردزلی

۱۰ داستان غم‌انگیز در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

در ساعت ۸ صبح ۲۰ آگوست سال ۲۰۰۴ در کوهستان های یووینتا در سامیت کانتی ایالت یوتا کوین باردزلی و پسرش گَرت که در یک گردش دو نفره پدر-پسری همراه با گروه دیگری از گروه های پیشاهنگی به سر می بردند برای ماهیگیری به دریاچه ی مجاور محل اردویشان رفتند. گرت کمی بیش از حد به آب نزدیک شد به نحوی که کفش ها و جوراب هایش به طور کامل خیس شدند به همین دلیل تصمیم گرفت که به چادرشان بازگشته و آن ها را عوض کند. چادرها تنها ۱۴۰ متر از آن ها فاصله داشتند از این رو پدر گرت به پسر ۱۲ ساله ی خود اجازه داد که تنها به سمت چادرهای گروه برود.

به نظر پدر گرت هیچ جای نگرانی نبود زیرا این دو بارها مسیر را طی کرده و گرت نیز هم با مسیر آشنایی کامل داشت و هم آموزش های اساسی در مورد زنده ماندن در دل طبیعت وحشی را طی کرده بود. پدر گرت مسیر حرکت پسرش را دنبال می کرد و حتی صدای او برای نشان دادن مسیر در هنگام دور زدن دریاچه را می شنید، همان راهی که او را مستقیماً به محل اردوگاه می رساند. بعد از حدود ۲۰ دقیقه کوین از تاخیر پسرش نگران شد و به اردوگاه بازگشت اما خبری از گرت نبود. تنها چیزی که گروه جستجو پیدا کردند جوراب های مارک نایک گرت بود که در فاصله ی ۰٫۸ کیلومتری از محل ناپدید شدن او افتاده بودند. هیچ مدرکی دال بر دزدیده شدن او وجود نداشت به همین دلیل پلیس به این نتیجه رسید که گرت در جنگل گم شده و جان خود را از دست داده است اما پدرش عنوان کرد که هیچ گاه از پیدا کردن پسرش ناامید نخواهد شد.


۲- مالاچی بردلی

۱۰ داستان غم‌انگیز در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

در سال ۲۰۱۵، یک پسربچه ی ۱۰ ساله به نام مالاچی بردلی در یک گردش گروهی در جنگل های منطقه ی کوهستانی یووینتا در یوتا با خانواده اش به سر می برد. مالاچی می خواست کمی قارچ وحشی پیدا کند به همین دلیل به تنهایی و بی هدف از مسیر خارج شد. زمانی که فهمید بیش از حد دور شده است دیگر نمی توانست والدینش را پیدا کند. مالاچی می دانست که باید دنبال یک راه یا رد ماشین بگردد اما محل کوهنوردی آن ها چنان دورافتاده و پرت بود که امکان پیدا کردن چنین چیزهایی وجود نداشت. در این مدت او از آب دریاچه ای که پیدا کرده بود استفاده می کرد اما هیچ غذایی برای خوردن نداشت.

وقتی که هوا تاریک شد مالاچی صخره هایی را پیدا کرد که در اثر تابش خورشید در طول روز گرم شده بودند. وی قبل از خوابیدن تی شرتش را درآورده و آن را دور پاهایش پیچید تا از سرما در امان باشند. همچنین زیپ ژاکتش را بالا کشیده و مانند یک کودک در رحم مادر خود را روی این صخره ها جمع کرد. اگر چه دمای این منطقه در طول شب زیر صفر می رود اما او موفق شد که شب را زنده مانده و از سرمای شدید منطقه جان سالم به در ببرد. صبح روز بعد مالاچی از صدای هلی کوپتر بیدار شده و برای آن دست تکان داد. جالب این که مالاچی باهوش می دانست که در میان درختان کسی او را پیدا نخواهد کرد بنابراین به یک منطقه ی باز بدون درخت رفت و همانجا ماند تا گروه نجات او را پیدا کردند.


۱- آلفرد بیلهارتز

۱۰ داستان غم‌انگیز در مورد بچه‌هایی که در طبیعت گم شدند

در سال ۱۹۳۸ کمپ زدن در جنگل از الان نیز مرسوم تر و طبیعی تر بود. وقتی که خانواده ی بیلهارتز همراه با ۱۱ فرزندشان از خواب بیدار شدند تصمیم گرفتند که برای شستن دست و صورت و خوردن آب به رودخانه ی مجاور چادرشان در پارک ملی کوهستان راکی بروند. به همین دلیل بعضی از بچه هایشان را در چادر جا گذاشتند و وقتی برگشتند متوجه شدند که یکی از بچه هایشان به نام آلفرد که ۵ سال داشت گم شده است. والدین او در اولین فرصت ممکن خود را به مسئولین پارک رسانده و موضوع را به آن ها اطلاع دادند. به سرعت یک گروه ۱۰۰ نفره برای پیدا کردن آلفرد کوچک دست بکار شدند.

اگر چه در آن زمان بیسیم های برد کوتاه به تازگی اختراع شده بود اما اندازه ی آن ها آن قدر بزرگ بود که باید مانند کوله پشتی حمل می شدند. بعد از ۱۰ روز جستجو تعداد گروه جستجو به  ۱۲ نفر و سگ های شکاریشان کاهش یافته بود. وقتی که پای آدم ربایی به میان آمد اف بی آی نیز وارد قضیه شد. تنها چیزی که در نتیجه ی تحقیقات مشخص شد این بود که یک زوج ادعا کرده بودند پسربچه ای با مشخصات آلفرد را در حالی که روی لبه ی یک صخره ایستاده و به طبیعت وحشی خیره شده بود را دیده اند. او از این زوج برای پیدا کردن خانواده اش کمک نخواسته بود از این رو آن ها فکر کرده بودند که خانواده اش در همان حوالی هستند. آلفرد به داخل جنگل بازگشته بود و دیگر هیچ کس او را ندید.


منبع: برترینها

پرش دیدنی و باورنکردنی نهنگ ۴۰ تنی بیرون از آب (+عکس)

برترین ها – نهنگ‌های کوهان دار واقعا بزرگ هستند. درواقع بسیار عظیم هستند. میانگین وزن یک نهنگ کوهان دار کاملا بالغ حدود ۳۶ هزار کیلوگرم است، اما این وزن عظیم نتوانسته این حیوان را از نمایش هوایی فوق العاده با بیرون پریدن از آب در آفریقای جنوبی بازدارد.
 
این فیلم در اقیانوس هند توسط کریگ کیپهارت گرفته شده است. او تخمین می‌زند که این نهنگ ۴۰ تن وزن دارد. به نظر می‌رسد قبل از این هرگز فیلمی از یک نهنگ کوهان دار بالغ که به طور کامل بیرون از آب پریده باشد گرفته نشده است و این یک پدیده بسیار نادر است.

دلفین‌ها و حتی کوسه‌های سفید بزرگ را بار‌ها در حال پرواز روی آب دیده ایم، اما این اولین بار است که یک نهنگ کوهان دار را می‌بینیم.

پرش دیدنی و باورنکردنی نهنگ 40 تنی بیرون از آب (+عکس)


منبع: عصرایران

نگاهی تصویری به ۱۰ سلاح مرگبار دنیا (+عکس)

میهن پست –
قبل از توضیح در مورد ۱۰ سلاح مرگبار دنیا باید گفت که علی‌ رغم محکوم
کردن خشونت، جنگ و استفاده از سلاح‌‌های کشتار جمعی، بسیاری از قدرت‌های
جهانی به بهانه‌ی تقویت قدرت دفاعی خود، سالانه میلیون‌ها دلار صرف ساخت
تسلیحات می‌کنند. در ادامه با ما همراه شوید.

با
به زبان آوردن عبارت جنگ‌افزار، تصویر انواع اسلحه‌ها و تجهیزات
سخت‌افزاری در ذهن بسیاری متبادر می‌شود، در حالی که در دوران مدرن، علاوه
بر موارد مرسوم، انواع ویروس‌ها، سلاح‌های میکروبی و شیمیایی نیز به‌عنوان
تسلیحات مورد استفاده قرار می‌گیرند. در ادامه به بررسی ۱۰ جنگ‌افزار
مرگبار در دوران مدرن خواهیم پرداخت.

بمب‌ اتمی

نگاهی تصویری به 10 سلاح مرگبار دنیا (+عکس)

با
وجود گذشت سال‌های از پایان جنگ جهانی دوم و دستیابی بشر به فناوری ساخت
بمب‌های اتمی، هنوز هم نمی‌ توان سلاحی را پر قدرت‌تر از بمب‌های اتمی
یافت. پیشرفت انواع فناوری‌ها نیز نتوانسته سلاحی را به قدرت بمب‌های اتمی
در اختیار انسان قرار دهد. بمب‌های اتمی موسوم به FatMan و LittleBoy که به
ترتیب روی ناکازاکی و هیروشیما پرتاب شدند، اولین و آخرین بمب‌هایی اتمی
هستند که در طول تاریخ بر علیه انسان‌ها مورد استفاده قرار گرفته و
نتیجه‌‌ی فاجعه‌بار آن نیز تا‌کنون  و با گذشت چندین سال هنوز از اذهان
بسیاری پاک نشده است.

پس از پایان جنگ جهانی دوم، آمریکا همچنان به
تولید این دو بمب در آزمایشگاه لوس آلاموس ادامه داد. هم‌اکنون نیز تعدادی
از این بمب‌های اتمی در این کشور تحت تدابیر شدید حفاظتی قرار دارند و حتی
معدوم کردن این بمب‌ها نیز با خطرات زیادی روبرو است.


ویروس کایمرا

نگاهی تصویری به 10 سلاح مرگبار دنیا (+عکس)

در
افسانه‌های یونان باستان، موجودی که ترکیبی از بز، مار و شیر است، با
عنوان کایمرا یا به زبان فارسی، آمیژه نام گرفته است. دانشمندان علوم ژنتیک
نیز با توجه به افسانه‌های یونان، به ژن‌هایی که ساختار DNA آن‌ها برگرفته
از DNA ژن‌های دیگر و به بیان بهتر ترکیبی از ژن‌های دیگر است، کایمرا
می‌گویند. بیویولوژی و استفاده از صنایع شیمیایی و بیولوژیک نیز در تاریخ
جنگ‌ سابقه‌ی طول و درازی دارد و از این‌رو معرفی کردن یک ویروس به‌عنوان
جنگ‌افزار کشنده چندان قریب نیست، چنانچه در جنگ هشت ساله‌ی ایران و عراق
نیز شاهد استفاده از تسلیحات شیمیایی توسط رژیم صدام حسین بودیم و آثار آن
نیز این روزها در بسیاری از جانبازان شیمیایی مشخص است.

در سال‌های
انتهایی دهه‌ی ۱۹۸۰ میلادی و دوران شدت جنگ سرد، دانشمندان در شوروی سابق
پروژه‌ای را با عنوان کایمرا در دست داشتند که هدف از آن تولید ویروسی
فوق‌العاده خطرناک و کشنده از ترکیب دو ویروس آبله و ابولا بود. یقینا
استفاده از چنین ویروسی برای آلوده کردن و از بین بردن خیل جمیعی از افراد
بسیار ساده‌تر و آسان‌تر از استفاده از انواع بمب‌ها و حملات هوایی و زمینی
است، چراکه ویروس پیش از آنکه بتوان اقدامی را برای مقابله با آن صورت
داد، می‌تواند جان میلیون‌ها انسان را بگیرد.


پهپاد Predator

نگاهی تصویری به 10 سلاح مرگبار دنیا (+عکس)

پهپاد
Predator از جمله‌ی تجهیزات نظامی بدون سرنشین است که قابلیت انجام
ماموریت‌های شناسایی و همچنین حمل ۲۲۰ کیلوگرم تسلیحات را برای هدف قرار
دادن سوژه‌های زمینی در اختیار دارد. همانطور که گفتیم این پهپاد علاوه بر
امکان حمل تسلیحاتی چون موشک‌های هل‌فایر، قادر است برای ماموریت‌های
شناسایی نیز مورد استفاده قرار گیرد. ارزش چنین تسلیحاتی به‌این دلیل زیاد
است که در صورت بروز مشکل نیز خطری نیرو‌های انسانی را تهدید نمی‌کند.


ریل‌گان

نگاهی تصویری به 10 سلاح مرگبار دنیا (+عکس)

ریل‌گان‌ها
نیز همچون اسلحه‌های مرسوم مورد استفاده، در نهایت مرمی را از لوله‌ی
تعبیه شده در اسلحه خارج می‌کنند، اما تفاوت عمده‌ای در ساز و کار ریل‌گان
با اسلحه‌های معمول مورد استفاده وجود دارد. در گلوله‌های معمول مورد
استفاده، مرمی درون پوکه‌ای قرار می‌گیرد که از باروت و مواد انفجاری و
چاشنی در قسمت تحتانی تشکیل شده است، در حالی که ریل‌گان به چنین گلوله‌ای
نیاز ندارد و تنها وجود مرمی کافی است، چراکه در این اسلحه از ساز و کار
انفجار برای پرتاب گلوله خبری نیست و لازم نیست تا مرمی از خان درون لوله‌
نیز عبور کند، بلکه در ریل‌گان از یک ساختار مغناطیسی برای خارج کردن مرمی
استفاده می‌شود. سرعت و قدرت ریل‌گان بسیار بیشتر از اسلحه‌های معمول است.
براساس اطلاعات منتشر شده، ریل‌گان قادر است گلوله‌ای را با سرعت ۲٫۲۰۰ متر
بر ثانیه پرتاب کند.


اسنایپ XM2010

نگاهی تصویری به 10 سلاح مرگبار دنیا (+عکس)

اگرچه
این اسلحه‌ی توانایی هدف قراردادن سوژه‌ها در فاصله‌ی بسیار دور را ندارد،
اما از قابلیت‌هایی برخوردار است که محل شلیک را کاملا مخفی می‌کند. با
استفاده از این اسلحه حداکثر می‌توان اهدافی را در مسافت ۱.۲ کیلومتری هدف
قرار داد، با این وجود قابلیت جایجایی سریع به‌دلیل وزن ۵.۵ کیلوگرمی،
قابلیت شلیک گلوله بدون خارج شدن نور از لوله، شلیک بدون تولید صدا، و
همچنین مخفی کردن لوله‌ی گرم اسلحه مواردی است که این اسلحه‌ی تک‌تیر‌انداز
را از چشمان مسلح و غیرمسلح دشمن در میدان نبرد، پنهان می‌کند.


مینی‌گان

نگاهی تصویری به 10 سلاح مرگبار دنیا (+عکس)

اسلحه‌ی
خودکار ۶ لول مینی‌گان یک اسلحه‌ی مرگبار است که قادر است ۲۰۰۰ تا ۶۰۰۰
دور در دقیقه چرخیده و گلوله‌هایی را تا یک کیلومتری شلیک کند. وزن این
اسلحه‌ی خودکار و کشنده‌ در حدود ۴۷ کیلوگرم است، از این‌رو حمل و نقل آن
کار چندان ساده‌ای نیست، اما در صورتی که مینی‌گان در جایی مستقر شود،
نقطه‌‌ای از گلوله‌های این اسلحه‌ در امان نخواهد بود. استفاده از مینی‌گان
سابقه‌ی طول و درازی در نیروهای نطامی دارد و از این اسلحه می‌توان روی
انواع خودروهای زرهی، هلیکوپتر‌ها و قایق‌های تندرو استفاده کرد.

این
اسلحه برای اولین بار در سال ۱۸۶۰ میلادی توسط ریچارد جردن تولید شده که
البته در آن زمان خبری از موتور الکتریکی برای چرخش این اسلحه نبود و کاربر
باید با استفاده از یک اهرم دستی، اسلحه را به کار می‌انداخت.


روبات مارس (MAARS)

نگاهی تصویری به 10 سلاح مرگبار دنیا (+عکس)

روبات
مارس یکی دیگر از تسلیحات خطرناک و کشنده‌ای است که توسط ارتش آمریکا مورد
استفاده قرار می‌گیرد. این روبات توانایی‌های مختلفی دارد که از جمله‌ی آن
می‌توان به قابلیت خنثی کردن بمب اشاره کرد. همچنین در کنار این امکان،
توسعه‌دهندگان قابلیت سوار کردن انواع اسلحه‌های خودکار و نارنجک‌انداز را
نیز روی این روبات تعبیه کرده‌اند. موضوعی که این روبات را بیش از پیش
کاربردی می‌کند، امکان کنترل از راه دور این روبات است که بزرگ‌ترین مزیت
آن جلوگیزی از هرگونه آسیب دیدن نیروی‌ انسانی در میادین نبرد است.

این
روبات را می‌توان در مکان‌هایی مورد استفاده قرار داد که امکان انفجار
وجود دارد و از این‌رو وارد شدن نیروی انسانی به آن ممکن است بسیار خطرناک
باشد. از جمله‌ی چنین مواردی می‌توان به یورش داخل انواع ساختمان‌ها و
درگیری‌های داخل مناطق سرپوشیده اشاره کرد. روبات مارس در زمان حرکت کاملا
بی‌صدا است و این موضوع آن را به یک شبه تبدیل کرده است که دشمنان را
غافل‌گیر می‌کند.


نارنجک‌انداز خودکار MK-19

نگاهی تصویری به 10 سلاح مرگبار دنیا (+عکس)

نارنجک‌انداز
خودکار MK-19 قادر است نارنجک‌‌ها را تا مسافت ۲ کیلومتری پرتاب کرد.
نارنجک‌‌ها به خودی خود خطرناک هستند، اما در صورتی که با سرعت بالا و از
فاصله‌ی چند کیلومتری به طرف دشمن پرتاب شوند، شانس نجات دشمن بسیار اندک
است. این اسلحه بسیار سنگین‌وزن است و نمی‌توان از آن به‌راحتی استفاده
کرد، اما اسلحه‌ای بسیار موثر است که می‌‌تواند در زمانی کوتاه بدون صدا و
نشانه‌ای خاص که دشمن آگاه شود، اثرات مخربی را در جبهه‌ی دشمن از خود به
جای گذارد.

از این اسلحه می‌توان روی انواع خودروهای زرهی استفاده
کرد. با استفاده از نارنجک‌های ۴۰ میلی‌متری مورد استفاده در این اسلحه،
دیوار‌ها و موانع مقاومتی از خود نشان نداده و می‌توان به‌راحتی به اهداف
پشت موانع دسترسی داشت. با توجه به اینکه می‌توان نارنجک پرتاب شده را با
چشم غیرمسلح نیز تعقیب کرد، امکان هدف‌گیری دقیق‌تر تنها پس از چند پرتاب
وجود دارد. در زمان شلیک نیز تنها یک صدای بم به گوش می‌رسد که از این‌رو
اپراتور مشکلی نخواهد داشت.


شات‌گان تهاجمی اَچسیون

نگاهی تصویری به 10 سلاح مرگبار دنیا (+عکس)

 این
اسلحه یکی از محبوب‌ترین گزینه‌های مورد استفاده در بازی‌های ویدئویی است.
شات‌گان تهاجمی اچسیون برای اولین بار در سال ۱۹۷۲ میلادی توسعه یافته و
سپس در طول سال‌های بعدی بهبود پیدا کرده است. شات‌گان خودکار اچسیون بنابر
ماهیت گلوله‌های مورد استفاده و قدرت تخریبی بالا در فاصله‌های نزدیک،
برای نبردهای تن به تن در فاصله‌ی نزدیک مورد استفاده قرار می‌گیرد. یکی
دیگر از قابلیت‌های کاربردی این اسلحه‌ی پرقدرت، امکان استفاده از
گلوله‌های متنوع در محفظه‌ی نگهداری است که آن را در عین قدرتمند بودن، به
اسلحه‌ای منعطف بدل کرده است.

از جمله‌ی کاربردهای این اسلحه
می‌توان به پاکسازی انواع ساختمان‌ها اشاره کرد. همچنین پشتیبانی از
نیروی‌های خودی در زمان عبور از انواع گذرگاه‌ها و مناطق خطرناک نیز از
جمله‌ی مواردی است که اچیسون از آن سربلند بیرون می‌آید.قابلیت حمل و وزن
سبک، اچیسون را بسیار محبوب کرده است.


نارنجک‌انداز هوشمند XM25

نگاهی تصویری به 10 سلاح مرگبار دنیا (+عکس)

تصویر
این نارنج‌انداز گویای علت قرارگرفتن این اسلحه در لیست ۱۰ اسلحه‌ی مرگبار
است. علی‌رغم اینکه XM25 یک نارنج‌انداز است، اما از اندازه‌ی بسیار کوچکی
برخوردار است که آن را به یک اسلحه‌ی بسیار محبوب و نابودگر تبدیل کرده
است. یکی از القاب این اسلحه Punisher یا تنبیه‌کننده است.

XM25
CDTE که از سال ۲۰۱۰ در جنگ افغانستان نیز بصورت آزمایشی مورد استفاده قرار
گرفته، از نارنجک‌های ۲۵ میلی‌متری استفاده می‌کند که قابلیت انفجار در
نزدیک هدف و روی هوا دارند. با استفاده از مسافت‌سنج موجود روی اسلحه
می‌توان فاصله تا هدف را اندازه‌گیری کرد. ارتش آمریکا برای بکارگیری رسمی
از این اسلحه در سال ۲۰۱۵ میلادی برنامه‌ریزی کرده است.


منبع: عصرایران

طنز؛ چشم‌ها را باید شُست… جور دیگر باید ببینید ببم‌‌‌جان

شهرام شهید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی در نوشت:

حالا معلوم شد چرا محمدرضا عارف معمولا به چپ می‌زند و نمی‌تواند برود در جبهه راست قرار بگیرد و حدادعادل هم آبش با چپ‌ها اصلا توی یک جوی نمی‌رود و کلا چپ‌ها را خوب نمی‌بیند. من تازه فهمیدم مشکل از بینایی این دو فعال سیاسی است. این را وزیر بهداشت لو داده و گفته؛ «طی روزهای اخیر چشم‌های دو دوست قدیمی، دکتر عارف و دکتر حدادعادل را همزمان معاینه کردم؛ مشخص شد چشم راست دکتر عارف و چشم چپ دکتر حداد تار می‌بیند و هر دو به جراحی نیاز دارند.» حالا بعد از جراحی‌شان خدا به خیر کند. ممکن است یکهو بینایی چشم راست دکتر عارف چنان از بینایی چشم چپش بهتر بشود که تخته گاز سمت راست براند. اگر این اتفاق برای حدادعادل هم بیفتد و دکتر‌ هاشمی چنان عملش کند که بینایی چشم چپش بیشتر شود و سوی بهتری داشته باشد، آن‌وقت ناغافل دیدید یکهو در انتخابات بعدی بدون راهنمازدن نام حدادعادل در سرلیست فهرست امید بدرخشد.

راستش نمی‌دانم اگر این اتفاق بیفتد، باید نامش را چه گذاشت؟ تبحر پزشک معالج یا قصور پزشکی؟

اصلا این ماجرای نزدیک‌بینی و دوربینی و مشکلات چشمی بدجور ما را گرفتار کرده است. طوری که دیروز علی لاریجانی اعتراف کرد؛ «آقای ‌هاشمی چشم‌پزشک هستند و معمولا چشم سیاسیون را جراحی می‌کنند.» منتها خود علی لاریجانی هم احتمالا چشم چپ یا راستش خوب نمی‌بیند که راه را درست تشخیص نداده و به جای این‌که به کار خودش بپردازد، پایش را توی کفش ما طنزنویس‌ها کرده و به جای بحث لایحه و تبصره و ماده قانونی می‌گوید؛ «فکر کنم به دلیل همین هم باشد که سیاسیون جایی را خوب نمی‌بینند.»

راستش من فکر می‌کنم اتفاقا سیاسیون ما، جاها و اماکن را خوب می‌بینند. معمولا مشکلات چشمی‌شان هنگام دیدن مردم بروز می‌کند و شهروندان را نمی‌بینند یا بهتر بگویم ریز می‌بینند. یا اصلا بگویم همه را مجرم و خلافکار می‌بینند. ما فکر می‌کردیم اگر عینک بدبینی را از چشم‌شان بردارند، مشکل حل می‌شود، اما حالا با این حرف‌ها می‌فهمیم که نه‌تنها مشکل از داشتن عینک نیست بلکه نداشتن عینک و مشکلات دوربینی و نزدیک‌بینی مشکل اصلی است. یعنی بعضی‌هاشان فقط جلو پایشان را می‌بینند و برخی‌شان فقط بلدند خیره شوند به افق‌های دور.

راستش حالا که فکر می‌کنم، باز هم خوب است یک چشم‌پزشک در دولت است که چشم سیاسیون را معاینه و در صورت لزوم عمل می‌کند که از ندیدن به کم‌دیدن و از کم‌دیدن به درست‌دیدن برسند اما این‌طور که از جنات امر پیداست، برای بهترشدن اوضاع کشور و درست‌ترشدن تصمیمات سیاسی به حضور تخصص‌های دیگر هم در دولت نیاز داریم. مثلا متخصص گوش و حلق و بینی. طوری که مدام سیاستمداران ما را معاینه کنند و ببینند اینها اصلا خوب می‌شنوند؟ گوش‌شان سنگین نیست؟ وجود متخصص روانشناس هم که دیگر نگو. اصلا چشم‌پزشک و گوش‌پزشک هم نباشد، این تخصص اما باید باشد. ولی اگر فکر می‌کنید ما منظورمان این است که سیاستمداران به مراجعه به همه متخصصان علوم پزشکی نیاز دارند، سخت در اشتباه هستید. به نظر من، سیاستمداران ما به هر تخصصی نیاز داشته باشند، در زمینه ارولوژی هیچ نیازی احساس نمی‌کنند.


منبع: برترنها