حل کردن مکعب روبیک در سخت‌ترین شرایط (+عکس)

این مرد توانست مکعب روبیک را با یک دست و در حال اسکی روی آب حل کند.

به گزارش باشگاه خبرنگاران، آیا تا به حال تلاش کرده‌اید مکعب روبیک را به طور کامل حل کنید؟ با یک دست و در حال اسکی روی آب چطور؟

جویی فراتلی شخصی است که مکعب‌های روبیک را در شرایط سخت حل می‌کند و این بار هم برای خود یک چالش بسیار سخت را در پیش گرفته بود.

جویی این بار خود را با حل کردن این مکعب در حال اسکی روی آب دریاچه و با یک دست به چالش کشیده بود و موفق به انجام این کار شد که می‌توانید مراحل درست کردن این مکعب را در فیلم مشاهده کنید. این شخص مدت‌ها قبل هم با درست کردن مکعب روبیک داخل آب نام خود را مطرح کرده بود.


منبع: عصرایران

اس ام اس های فلسفی (۴۷)

گر زندگی اونجوری نیست

که تو میخوای

“عوضش کن”

زندگی امروز تو

حاصل طرز تفکر دیروز توست.

امروز متفاوت تر فکر کن

تا فردا متفاوت تر نتیجه بگیری!

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

آدم های ساده را دوست دارم،

کسانیکه بدی ها را باور ندارند

و به همه لبخند میزنند..

می توان ساعتها آنها را

مانند تابلوی زیبایی تماشا کرد!

آنها بوی ناب آدمیت می دهند..

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

قدرتِ تو

در کنترل و انتخابِ نگاهِ تو

به دنیاست،

این نیرو را هرگز دست کم نگیر

به جاى پنجره ترس

پنجره امید را انتخاب کن…

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

هیچ کس

     در هیچ جای زمین

بقچه ای همراهش

 نیست که…..

برایمان حال ِ خـوب بیاورد!!!!!

    هـــــنر این  است

 بلد باشیم

 شـــــاد باشیم و

شـادی بیافرینیم….

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

تو تنها یکبار زندگی میکنی

اما اگر درست زندگی کنی،

همین یکبار هم کافیست…

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

مهربان باش

و به هرکس میرسى لبخند بزن

تو نمیدانی به آدمها چه میگذرد

شاید لبخندت برایشان

مانند گنجی ارزشمند باشد

و آنها بسیار به آن محتاج باشند

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

برای اصیل بودن کافیست که دروغ نگویی

آغاز اصالت خوب

همین است که

نخواهی چیزی باشی که نیستی. . .

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

افراد ناموفق کسانی هستند که بدبختی های زندگی را به عنوان حقیقت و سرنوشت ناگزیر می پذیرند.

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

“زندگی” یعنی…

بخند ، هرچند که غمگینی؛

ببخش ، هرچند که مسکینی؛

فراموش کن ، هرچند که دلگیری…

اینگونه بودن زیباست

هر چند ڪه آسان نیست.

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

تغییر دردناک است

و رفتن خطرناک…

اما هیچ چیزی درد آورتر از در جا زدن

و هیچ کاری خطرناکتر ازماندن نیست…

این تو هستی که باید بین

رود شدن و مرداب ماندن یکی را

انتخاب کنی!

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

هرگز

برای کسی که آزارتان داده

اشک نریزید

فقط لبخند بزنید و بگویید

ممنون از اینکه

فرصت یافتن انسان بهتری را به

من دادی…

آنچه خداوند می دهد پایانی ندارد …

و آنچه آدمی می دهد دوامی ندارد …

زندگیتان پر از داده های خداوند مهربان

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

آدم شیشه کثیف رو پاک میکنه

حسش خوب میشه،

ببین دلو پاک کنی چی میشه…

از هر کی بدی دیدی همین الان ببخش

 و کینه رو بریز دور.

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

چقدر دلپذیر است

وقتی در مقابل کسی

که میخواهد تو را عصبانی کند

ساکت و آرام باقی بمانی …!!

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

از نژاد چشمه باش

بگذار آدم ها

تا می توانند سنگ باشند

مهم این است که تو جاری باشی

و از آنها بگذری

خوشبخت کسی هست که

شکوه رفتارش

آفریننده‌ی لبخند بر لب‌های دیگران باشد


منبع: عصرایران

طرز تهیه شیربرنج ترکیه ای

مواد لازم برای سوت لاچ :








 برنج  نصف پیمانه ی پلوپز
شیر   ۴ لیوان
شکر   یک لیوان
 وانیل  یک بسته
نشاسته ذرت یک قاشق غذاخوری
زرده تخم مرغ یک عدد
آب  یک استکان برای حل کردن نشاسته ذرت

طرز تهیه سوت لاچ :

من از شب قبل این مقدار برنج را خیس کردم و
بعد برنج را گذاشتم با آب زیاد حسابی بپزد و له له شود و تقریبا خمیر
مانند شود و هیچ آبی باقی نماند و سپس ۴ لیوان شیر را اضافه کردم به اضافه
یک لیوان شکر می گذاریم تا بجوشد و کمی از مقدار شیر کم شود اگر بگذارید
زیادی قوام بیاید سوت لاچتون خیلی سفت می شود ولی به نظر من بهتر است نصف
شیر بماند.

سپس وانیل را هم اضافه می کنیم و سپس یک
قاشق نشاسته ذرت را با زرده تخم مرغ و یک استکان آب مخلوط می کنیم و به
مواد داخل قابلمه اضافه می کنیم و بعد از کمی جوشیدن داخل این ظروف سفالی
مخصوص ریختم (با این کاسه های من ۴ یا ۵ تا می شود )

و بعد داخل سینی فر کمی آب می ریزیم و
کاسه ها را پر کرده و می چینیم داخل آن و بعد با دمای ۱۸۰ درجه به مدت بیست
دقیقه گذاشتم و بعد گریل را روشن کردم تا روی آن طلایی تیره شود و اگز
دوست داشتید روی آن را با پودر مغزهای دلخواه تزئین کنید.

این سوت لاچ بسیار خوشمزه است امتحان کنید.


منبع: عصرایران

ذکر شیخنا و مولانا عبدالرضا رحمانی فضلی (رضوان ا… علیه)

حسام حیدری در نوشت:

آن وزیر کشور معتدل، آن صاحب عقاید مستقل، آن دارای مدرک جغرافیای انسانی، آن آگاه به رازهای پنهانی،

آن موافق با پخش ضبطی مناظره‌ها، آن که دیر امضا می‌کرد اعتبارنامه را، آن کارت زرد گرفته به دلیل بی‌تفاوتی به پدیده زنان ساپورت‌پوش، آن برخورد کننده با بالا روندگان از دیوار به صورت خودجوش،

آن هشدار دهنده در مورد پول‌های کثیف، آن تکذیب کننده هشدارهایش خیلی قشنگ و نظیف، آن از باگ‌های دولت یازدهم، آن وزیر کشور تا آخر دولت پانزدهم، آن به دور از هرگونه حساسیت فصلی، شیخنا و مولانا عبدالرضا رحمانی فضلی (لاتوقف ا… وزارته) از محشتمان دوران بود و به شجاعت شهره بود و وقتی حرفی می‌زد سفت روی حرفش می‌ایستاد.

نقل است که از ابتدای صباوت ناهمسو بود و چون به دبستان ‌شد همه به یک سو در صف می‌ایستاند و او به سوی دیگر و چون به سربازی شد همه «به‌ چپ چپ» می‌شدند؛ او به «به راست راست» و چون به صف نان و اتوبوس می‌رفت؛ به سوی دیگر بود و نه نانش می‌رسید و نه اتوبوسش.

او را گفتند: «دانی رییس‌جمهور کیست؟» گفت: «معلومه که می‌دونم … همون که موهاش موج داره صداش قشنگه» گفتند: «نه داداچ داری اچتباه می‌‌زنی» و چرخاندند و سویش درست کردند.

نقل است که شیخی کاری و بچسب بود و هرکاری به او می‌دادند؛ می‌چسبید و انجام می‌داد و ول نمی‌کرد و هرچه می‌گفتند: «بسه دیگه خسته شدی؛ بذار بقیه‌اش رو یکی دیگه انجام بده» نمی‌گذاشت. و چون عید به مهمانی می‌رفت؛ زود پیژامه می‌پوشید و خودش کنترل در دست می‌گرفت و شبکه‌ها عوض می‌کرد و تخمه و آجیل می‌زد و تا آخر عید بیرون نمی‌رفت. او را گفتند: «شخصیت محبوب تلویزیونی‌ات کیست؟» گفت: «رضا عطاران تو سریال ترش و شیرین» دیگر روز شیخ روحانی خواست کابینه بندد و نخواست او را آوردن. به او گفت: «من و بقیه می‌رویم آمپول بزنیم» عبدالرضا زود لباس برکشید و گفت: «اتفاقا من آمپول خیلی دوست دارم» و جلوتر از بقیه می‌رفت.

نقل است که اهل معامله و بده بستان بود و جوراب نانو با طرح عالی «که در مغازه کمتر از جفتی پنج تومن بهت نمیدن را» می‌داد سه جفت فقط هزار. شیخ لئوناردو دی‌کاپریو (حفظ ا… بمقام الذئب الوال الستریت) از آنجا می‌گذشت.

او را خودکاری داد و گفت: «این بفروش» شیخ سریع کاغذ بیرون آورد و نوشت: «از امروز خرید و فروش خودکار غیرمجاز است» و این از عجایب کردار بود.

نقل است که سال‌ها در صدا و سیما مدیر بود و خدمات فراوان کرده بود. شبی در جمع مریدان می‌گفت: «اون موقع‌ها صدا و سیما مثل الان نبود که همه چی باشه… این همه آباژور نبود… ما فوقش چند تا گردسوز داشتیم که استفاده می‌کردیم… دیگه خیلی صحنه بد بود؛ می‌زدیم برق رو قطع می‌کردیم» او را گفتند: «سخت‌ترین کاری که در صدا و سیما کردی چه بود؟» گفت: «راست و ریس کردن زندگی پر فراز و نشیب اوشین»

نقل است که با شیخنا لاریجانی رفاقت دیرین داشت و به هر جا می‌شد با او بود و پیوسته می‌خواند: «ما دو تا داداشیم، همیشه در تلاشیم…» و الی آخر.

آورده‌اند که فراجناحی بود و اصلاح طلب و اصولگرا نمی‌دانست و قاطی می‌کرد. او را گفتند: «آنکه کنسرت دوست دارد اصلاح‌طلب است و آن که ندارد اصولگرا». دیگر روز شیخنا تتلو می‌آمد و گروهی می‌گفتند: «او باید کنسرت بگذارد» عبدالرضا فکر کرد که این‌ها اصلاح‌طلبند و زود مقام‌شان داد و بر جایگاه‌شان نشاند و کنسرت‌شان برگزار کرد.

در خبر است چون وقت وفاتش نزدیک شد؛ به سرش ندا آمد که: «برخیز و بیا» گفت: «من اگر برخیزم چه کسی پشت میزم بنشیند؟» تاملی کردند و گفتند: «جهنم و ضرر» و با میز بردندش. رحمه ا… علیه.


منبع: برترنها

قحطی ناشی از کشت تریاک در هند

در دوره‌ی استعمار هند، قحطی‌های متعددی اتفاق افتاد و جان میلیون‌ها نفر در این قحطی‌ها گرفته شد. دلیل این قحطی ها در حققیت انگلستان بود که انگلستان که برای تامین تریاک، کشاورزان هندی را مجبور به کشت تریاک می‌کرد و آنها از کشت گندم باز می‌ماندند و قحطی پیش می‌آمد.

در دوره‌ی استعمار هند، قحطی‌های متعددی اتفاق افتاد و جان میلیون‌ها نفر در این قحطی‌ها گرفته شد. دلیل این قحطی‌ها تنها بی‌توجهی کارگزاران ملکه به معیشت مردم هند نبود، بلکه استعمار به‌عمد این قحطی‌ها را پدید می‌آورد.

تعداد این قحطی‌ها بیش از تعداد انگشتان دست است. تعداد افرادی که در حکومت کمپانی هند شرقی و دولت بریتانیا بر هند کشته شدند به بیش از ۵۰ میلیون نفر می‌رسد. این قحطی‌ها از سال ۱۷۷۰ آغاز می‌شود و تا نزدیکی‌های استقلال هند، سال‌های ۱۹۴۳ و ۱۹۴۴، ادامه پیدا می‌کند.

انگلستان که با چین جنگ تریاک را به راه انداخته بود برای تامین تریاک چین کشاورزان هندی را با زور مجبور به کشت تریاک می‌کرد. کشاورزان با کشت تریاک از کشت گندم باز می‌ماندند و قحطی پیش می‌آمد.

در یکی دیگر از این قحطی‌ها، معروف به قحطی بزرگ ۱۸۷۶-۱۸۷۸، همزمان با خشکسالی، نائب‌السلطنه‌ی بریتانیا در هند، لرد لیتون، ۳۲۰هزار تن گندم را از هند به انگلستان صادر کرد. در این قحطی ۵٫۵ میلیون نفر مردند.

قحطی ناشی از کشت تریاک در هند
کارگران هندی در حال فرآوری تریاک
قحطی ناشی از کشت تریاک در هند
فردی بریتانیایی در حال وزن‌کردن تریاک
قحطی ناشی از کشت تریاک در هند
نمایی که نقاشی انگلیسی از کارخانه‌ی فرآوری تریاک کشیده است.
قحطی ناشی از کشت تریاک در هند
نمایی دیگر از کارخانه‌ی تهیه‌ی تریاک
قحطی ناشی از کشت تریاک در هند
علی‌رغم تعداد زیاد قحطی‌ها و مرگ میلیون‌ها انسان در آن‌ها، بریتانیا خود را به شکل منجی تصویر می‌کند و تقصیر قحطی‌ها را بر گردن هندی‌ها و خشکسالی می‌اندازد.
قحطی ناشی از کشت تریاک در هند
بریتانیایی‌های نجات‌بخش به مردم قحطی‌زده آذوقه می‌دهند!
قحطی ناشی از کشت تریاک در هند
قحطی در مدرس
قحطی ناشی از کشت تریاک در هند
قحطی‌ها تا آخرین روزهای حضور بریتانیا ادامه داشت.
قحطی ناشی از کشت تریاک در هند
اعانه‌بخشی انگلیسی‌ها به مردم قحطی‌زده
قحطی ناشی از کشت تریاک در هند
روزگاری هند نیز همچون آفریقا بود، اما مبارزه کرد و خود را از چنگال استعمار آزاد نمود.


منبع: برترنها

این مرد هندی از برق تغذیه می‌کند؟! (+عکس)

ایران آنلاین – به گزارش میرر، «کومار نارش » ۴۲ ساله اهل اوتارپرداش در شمال هند است و توانایی عبور فشار برق را از بدن خود دارد.»

کومار می تواند سیم برق لخت را با دندان هایش بگیرد و ۱۱۰۰ ولت برق را از بدنش عبور دهد.

این مرد ادعا کرده که هر زمان احساس گرسنگی می کند و در خانه غذا نخورده است سیم های برهنه را در دهانش نگه می دارد و در عرض نیم ساعت احساس رضایت می کند.

او شش سال پیش متوجه این توانایی خود شده است در آن زمان وی به طور تصادفی یک سیم لخت را در محل کارش دردست گرفته و هیچ اتفاقی برایش نیفتاده است.


منبع: عصرایران

هتلی که از لوله‌های فاضلاب ساخته شده (+عکس)

برترین ها – اگر قصد دارید تعطیلات تابستان خود را در لوله‌های فاضلاب بگذرانید، تبریک می‌گوییم، می‌توانید یک شب در هنل داس پارک در اتریش اقامت کنید. سه لوله فاضلاب بتنی عظیم در یک پارک عمومی قرار داده شده و هتل داس پارک را تشکیل داده اند.

اتاق‌ها حدود دو متر عرض دارند و با یک تخت دو نفره، کمد، چراغ، پریز برق و پتو مبله شده اند. به غیر از یک پنجره مدور در سقف و دو سوراخ هوا هیچ پنجره‌ای ندارد.

این هتل توسط طراح اندریاس استراوس در سال ۲۰۰۴ ساخته شد. مهمانانی که می‌خواهند یکی دو شب در این هتل اقامت کنند باید اتاق خود را از قبل در سایت هتل رزرو کنند.

پس از پذیرش، مهمانان یک کد برای باز کردن در لوله خود دریافت می‌کنند. سیمان ضخیم فضای داخلی را راحت و از سروصدای بیرون حفظ و یک محیط امن ایجاد می‌کند. دیوارهای بتنی در روزهای گرم خنک هستند و در زمستان به راحتی گرم می‌شوند.

همه امکانات مانند توالت، حمام، کافه و … توسط فضای باز بیرونی ارائه می‌شود.


منبع: عصرایران

طنز؛ چرا از در می‌ترسید؟

پوریا عالمی در نوشت:

یک دوست خارجی داریم که یک هفته از ناف خارج بلند شد و برای اولین‌بار آمد ایران. این بخشی از نامه‌ای است که او بعد از بازگشت به خارج برای من ایمیل کرده:

من عاشق کشور شما شدم… عشق در کشور شما موج می‌زند… این تنها باری توی زندگیم بود که هرکسی من را می‌دید، پس از یک‌ربع می‌گفت‌ آی لاو یو و بعد از نیم‌ساعت تقاضای ازدواج می‌کرد و پس از دو ساعت می‌خواست براش دعوت‌نامه بفرستم تا بیاید و سال‌های‌سال در کنار من با عشق آریایی خود زندگی کند.

واقعا شما ایرانی‌ها چرا از «در» می‌ترسید؟ و حالا که می‌ترسید، چرا موقع عبور از در همدیگر را هُل می‌دهید توی در؟

ما خارجی‌ها در خیابان شاد و راحتیم و هر کاری دلمان بخواهد می‌کنیم، اما در خانه تنها و افسرده‌ایم. برخلاف شما که در خیابان تنها و افسرده‌اید، اما در خانه‌تان؛ همش بریز و بزن و بکوب.

خیلی استندآپ‌هایی که سیاست‌مداران شما پشت تریبون برگزار می‌کنند برای من جالب بود. کاش سیاست‌مدارهای ما هم خنده‌دار حرف می‌زدند.

مسئولان شما خیلی مهربان هستند؛ یک‌بار چندنفرشان به‌زور می‌خواستند به من لباس بیشتری بپوشانند، درحالی‌که من خیلی گرمم بود و به نظر خودم زیاد هم پوشیده بودم. آنان من را یاد عمه‌بزرگه‌ام انداختند که تا خرتناق لباس تن ما می‌کرد و مدام نگران بود ما نچاییم.

من بیشتر از همه عاشق ترافیک شما شدم. چطوری می‌توانید سه ساعت توی ترافیک خودتان را نگه دارید؟ من که ناراحتی کلیه پیدا کردم.

شما ایرانی‌ها کلا خودتان را نگه می‌دارید. واقعا که صبورترین مردم دنیا هستید.

من هم مثل شما دیگر به توی صف‌ایستادن اعتقادی ندارم. اینکه همه بزنیم توی صف و به سمت در هجوم ببریم خیلی خفن است.


منبع: برترنها

رسم بوسیدن دختر غازچران توسط فارغ‌التحصیلان دکترا

برترین ها: بین هامبورگ و فرانکفورت شهر گوتینگن قرار دارد که بخاطر دانشگاهش شناخته شده است که در سال ۱۷۳۴ تاسیس شده و یکی از مشهورترین و پرطرفدارترین دانشگاه‌های اروپا است. دانشگاه گوتینگن شخصیت‌های مشهور تاریخی، فیلسوفان، ریاضیدانان و دانشمندان زیادی را در رشته‌های مختلف تربیت کرده از جمله ۴۷ برنده جایزه نوبل که در این دانشگاه تحصیل یا کار می‌کرده اند. جان فون نیومن، ورنر هایزنبرگ، انریکو فرمی، کارل فردریش گاوس، برنارد ریمان، دیوید هیلبرت و جی. روبرت اپنهایمر از جمله دانشجویان این دانشگاه بوده اند. فیزیکدانان مشهور ماکس پلانک، نیلز بور و ماکس بورن نیز در این دانشگاه تدریس می‌کرده اند.

بدیهی است که گوتینگن یک شهر دانشگاهی است، زیرا یک سوم جمعیت فعلی آن دانشجویان، استادان و کارکنان دانشگاه هستند و مثل بیشتر شهرهای دانشگاهی سنت‌های جالب خود را دارد. یکی از این‌ها مجسمه برنزی است که در آبنمای مقابل تالار قدیمی شهر قرار دارد. مجسمه دختر غازچران در سال ۱۹۰۱ بعد از آبنمای قدیمی نصب شد. این مجسمه یک دخترجوان را نشان می‌دهد که سه غاز در دست دارد. اگرچه ویکیپدیا معتقد است که این آبنما هیج ارتباط خاصی با تاریخ شهر ندارد، اما شاید صرفا یک اتفاق تصادفی باشد که نویسنده داستان مشهور دختر غازچران که این مجسمه بر اساس آن ساخته شده، برادران گریم بودند که فارغ التحصیلان این دانشگاه بودند.

در هر صورت، به زودی پس از احداث مجسمه و آبنما، یک رسم عجیب شکل گرفت. هر دانشجویی که مدرک دکترا کسب می‌کرد در یک گاری دستی از سالن بزرگ تا آبنما کشیده می‌شد و باید از آبنما بالا می‌رفت و دختر غازچران را می‌بوسید. در اصل همه دانشجویان شانس بوسیدن مجسمه را داشتند، اما به مرور زمان این سنت تغییر کرده و اکنون فقط دانشجویان دکترا اجازه این کار را دارند. در حقیقت این کار ممنوع است، اما اجباری نیست. متاسفانه به دلیل خرابکاری، مجسمه اصلی اکنون در موزه شهر نگهداری می‌شود و چیزی که می‌بینید یک کپی از آن است.

رسم عجیب بوسیدن دختر غازچران توسط فارغ التحصیلان دکترا 


منبع: برترنها

طنز؛ «استقبال» یا «پیشواز»؟

حسن غلامعلی‌فرد در نوشت:

دهخدا در حال نوشتن روی تخته‌سیاه بود که فهمید چند نفر پشت سرش ایستاده بودند. هنگامی که برگشت احمدی‌نژاد و مشایی را دید که با چند گلدان شمعدانی که با طناب به هم پیوند زده بودند پشت دهخدا و نزدیکِ در ایستاده بودند. دهخدا گردِ گچ را از سر آستین کتش تکاند و گفت: «برای چی بی‌اجازه اومدین پای تخته؟» مشایی با غرور گفت: «ما سر خودیم» احمدی‌نژاد از این سخن مشایی نیرو گرفت و گفت: «اجازه ما دست خودمونه» دهخدا نفسی عمیق کشید و گفت: «چرا اومدین پای تخته؟» احمدی‌نژاد گفت: «آی یارُم میاد، دلدارُم میاد» مشایی با دلی شکسته به احمدی‌نژاد نگاه کرد، احمدی‌نژاد به مشایی چشمک زد و گفت: «کلاغ دم سیاه قار قارو سر کن، مسافرم میاد شهرو..‌‌.» دهخدا با کلافگی حرف احمدی‌نژاد را برید و گفت: «بسه دیگه.

پرسیدم چرا اومدین پای تخته؟» مشایی پاسخ داد: «ما برای استقبال از مهاتما گاندی زمانه، مالکوم ایکس دوران، نلسون ماندلای امروزی و شاه‌ماهی کلاس یعنی بقایی اینجا گرد هم آمده‌ایم» دهخدا پوف کرد و گفت: «بهتره به جای استقبال بگی پیشواز، بعد هم اینکه مگه بقایی کجا بوده؟» رحیمی از ته کلاس گفت: «رفته بود آبخوری تا آب خنک بخوره» احمدی‌نژاد گفت: «این دسته‌گل رو هم براش ساختیم تا بهش بگیم چقدر مَرده» دهخدا رو کرد به احمدی‌نژاد و گفت: «یعنی توی همین دو دقیقه که بقایی رفته آبخوری شما دسته‌گل ساختین؟» جهانگیری با اخم گفت: «شمعدونیای لب پنجره رو برداشتن با طناب بند رختای بابای مدرسه بستن‌شون به هم» دهخدا با خشم پرسید: «از بابای مدرسه اجازه گرفتین؟»

مشایی پوزخند زد و گفت: «همچین طناب طناب میکنه انگار دکله، ما سهم‌مون رو از مدرسه برداشتیم، تازه شمعدونیا رو هم با گلدونش برداشتیم تا مدافعان حقوق شمعدانی‌ها اعتراض نکنن»، ابتکار گفت: «یعنی زمین‌خواری تو روز روشن». تا دهخدا خواست حرفی بزند بقایی در کلاس را باز کرد. احمدی‌نژاد با خوشحالی جیغ کشید و دسته گلی که ساخته بود را دور گردن او انداخت. بقایی زیر سنگینی گلدان‌ها کمرش خم شد اما به روی خودش نیاورد و همان‌طور که با آستینش دهانش را پاک می‌کرد گفت: «اگه احمدی‌نژاد بگه بمیر من هیچی نمی‌گم، فقط می‌پرسم چطور؟» مطهری پوزخند زد و زیر لب گفت: «مگه چطورش مهمه؟» مشایی با هیجان گفت: «ببین چقدر آدم اومدن استقبالت!»

دهخدا با کلافگی گفت: «به جای استقبال بگو پیشواز، بعد هنگامی که گفتی این همه آدم همین خودتون دو نفر رو گفتی؟» بقایی به مشایی گفت: «توی آبخوری کلی ازتون تعریف کردم، چندتا هوادار هم براتون پیدا کردم، باید یه برنامه بذاریم دفعه بعد همه با هم بریم آبخوری» مرتضوی گفت: «بچه‌های دم آبخوری خیلی با مرامن» رحیمی گفت: «به سلامتی سه کَس، آبخور و دکل‌خور و لولو و بر و بَکس» دهخدا لب ورچید و گفت: «اینا که از سه نفر بیشتر شدن» رحیمی گفت: «خواستم قافیه جور بشه» بقایی همان‌طور که زیر سنگینی گلدان‌ها عرق می‌ریخت از احمدی‌نژاد پرسید: «برای دسته گل که پول ندادی؟» احمدی‌نژاد گفت: «نه خیالت راحت» سپس یکدیگر را در آغوش گرفتند و بوسیدند و کلاس در هاله‌ای از آغوش و بوسه و یکسری سخنان غیرقابل پخش فرو رفت!


منبع: برترینها

اسرار جان سخت‌ترین موجود جهان

به گزارش بی‌بی‌سی، مطالعه ژنتیکی خرس‌های آبی از توانایی‌های خارق العاده آنها برای بقا و زنده ماندن پرده برداشته است.

اسرار جان سخت‌ترین موجود جهان

 
این جانور آبزی کوچکی با هشت‌پا می‌تواند در مقابل تابش، انجماد، کم‌آبی بدن، و حتی خلاء از خود مقاومت نشان دهد.
 
در مقاله جدیدی که در مجله “پلوس بیولژی” نشر شد، محققان دریافته‌اند که کلید بقای این جانوران در ژنتیک است.
 

اسرار جان سخت‌ترین موجود جهان
محققان در حال حاضر دی‌ان‌ای این جانوران را رمزگشایی کرده و ژن‌های را کشف کرده‌اند که به آنها اجازه می‌دهد پس از خشک شدن، خود را احیا و بازسازی کنند.

 
برخی از ژن‌های موجود در شرایط کمبود آب، پروتئینی تولید می‌کنند که جایگزین آب‌ از دست رفته در سلول ها می‌شود. هنگامی که آب دوباره در دسترس قرار می‌گیرد، سلول‌ها این پروتئین‌ها را دفع می‌کنند.
 
هرچند این موجودات تنها یک میلی‌متر یا کمتر اندازه دارند، اما جان سخت‌رین موجودات روی زمین هستند. نتیجه یک پژوهش نشان می‌هد که آنها می‌توانند تقریبا از هر فاجعه کیهانی که دچار زمین شود، جان سالم به در ببرند. 

اسرار جان سخت‌ترین موجود جهان
دهن خرس آبی
 

خرس‌‎های آبی اغلب در دریاچه‌ها و استخرهای که احتمال خشک شدن آن وجود داد، یافت می‌شوند. با گذشت زمان، آنها توانایی زنده ماندن در شرایط کم‌آبی شدید را به دست آورده و زمانی که آب دوباره پیدا می‌شود، پس از سال‌ها به زندگی خود (در آب) بازمی‌گردند.
 
محققان می‌گویند فهم این توانایی ذاتی خرس‌های آبی می‌تواند برای انسان‌ها مفید باشد. مثلا این فهم، به محققان کمک می کند تا واکسن‌های زنده را راحت تر به سراسر جهان بفرستند و بدون سردکردن نگهداری کنند.
 

اسرار جان سخت‌ترین موجود جهان

مارک بلکستر، یکی از محققان این پروژه و استاد دانشگاه ادینبورگ می گوید: “خرس‌های دریایی با توانایی‌های شگفت‌انگیز خود، می‌توانند به ما راه‌های جدیدی را برای مقابله با مشکلات دنیای واقعی از جمله انتقال واکسن‌ها نشان دهند.”
 
محققان همچنین، مجموعه‌ای از پروتئین‎‌های مختلف را کشف کردند که می‌توانند دی‌ان‌ای خرس‌های آبی را محافظت کند. این کشف شاید توضیح دهد چگونه موجودات می‌توانند از خطرات تابش در امان بمانند.


منبع: برترنها

طنز؛ زندگی دوگانه ایرانی‌ها!

سوشیانس شجاعی‌فرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ در نوشت:

«سالم باشه، هر چی میخواد باشه!» زندگی دوگانه ما ایرانی‌ها از پیش از تولدمان و با همین دروغ آغاز می‌شود! حرف مفت است که سالم باشد! سالم بودن ما برای پدر و مادرمان فقط از این جهت مهم است که خرج دوا و بیمارستان روی دستشان نیندازیم و به همان گل‌افشانی به پوشک دانه‌ای فلان تومان اکتفا ‌کنیم! چند روزی که از تولدمان می‌گذرد و درحالی‌که فرق شیر و شیرکاکائو را از هم و نیز دست چپی را از دست راستی تشخیص نمی‌دهیم، باید با گفتن قسطنطنیه و حل معادلات هذلولی حرف مادرمان را ثابت کنیم که «این بچه خیلی باهوشه»!

کمی بعد و وقتی دست و پا در می‌آوریم می‌فهمیم که ما بچه آدم نیستیم که! ما تنظیمات کارخانه‌ای‌مان پرنسس و شاهزاده و پروفسور سمیعی و انیشتین است! دو روز بعدش که می‌رویم مدرسه و داخل جامعه، از طریق تشویق‌های معلمان و همکلاسی‌ها می‌فهمیم که نخیر، ما گاو و گوساله و گوسفندیم! چون مدیر مدرسه معتقد است گوسفند بودن بهتر از شاهزاده بودن است! مدرسه یک دوگانه دیگر هم به ما می‌دهد، آن‌جا که لباس و مدل مو و مدل حرف زدنمان باید با آنچه در خانه بوده فرق کند! این‌که قبل از الفبا یاد می‌گیریم چیزی راجع به آب زرشکی که بابا و عمو به بدن می‌زنند و راجع به میهمانی لواسان و راجع به شغل بابا و راجع به ماهواره همسایه‌مان و سریال اوشین چیزی نگوییم یا دروغش را بگوییم!

چون آقا ناظم خودش اهل آب زرشک و لواسان و شلوارک و ماهواره و اوشین نیست! حتی توی کتاب‌های اجتماعی هم که آقای ‌هاشمی مرد بسیار موجه و چشم و گوش و یقه بسته و اهل خانواده‌ای است و وقتی در راه مدرسه به خانه می‌بینیم برای یک لقمه نان جلوی پای خانم‌های جوان می‌ایستد و با اصرار می‌خواهد آنها را به سرمنزل برساند، تومنی هفت صنار با عمو و بابای ما فرق دارد! کمی بزرگتر که می‌شویم دیگر این زندگی دوگانه برایمان جا می‌افتد! می‌فهمیم که راه رفتن در پارک با جنس مخالف – آن موجود عجیبی که در سن دبیرستان تازه متوجه یک سری تفاوت‌های بزرگ که نه، کوچکی شده‌ایم! – جرم است و باید حتما نسبتی داشته باشیم!

این می‌شود که قبل از هر صحبتی، از رنگ یخچال و مدل تلویزیون و اسم پدربزرگمان به هم می‌گوییم و دخترخاله پسرخاله می‌شویم! حالا کاری به شش ماه بعدش ندارم که با پسرخاله دخترخاله‌مان به تماشای سیگار کشیدن لک‌لک قطبی می‌نشینیم! غیراز این باشد راه رفتن در پارک همان و گیر دادن سرباز همان و سوار ون شدن همان و تعهد کتبی دادن همان! دو روز بعد از تماشای سیگار کشیدن لک‌لک قطبی، دفترچه می‌گیریم و به سربازی می‌رویم و همین‌طور که در پارک مشغول گشتزنی هستیم، یک دخترخاله پسرخاله‌ای را می‌بینیم که احتمالا دختر‌خاله پسرخاله نیستند و باقی ماجرا! بعد از سربازی خودمان، می‌خواهیم استخدام شویم. تنها چیزی که احتیاج نداریم همان چیزی است که در آن تخصص داریم و می‌خواهیم برایش استخدام شویم!

به جای آن در مصاحبه باید چیزهایی در مذمت آب زرشک و ماهواره و دخترخاله پسرخاله و لک‌لک قطبی بگوییم! باید از خودمان بد بگوییم! باید شبیه ناظم و مدیر و کتاب اجتماعی و تعهد کتبی‌مان بشویم! خب زندگی خرج دارد، باید پول در آورد، حتی باید بیشتر پول در آورد! باید خرج سفر خارج را در آورد، باید حق حساب گرفت تا خرج مسافرت جور شود! باید رفت خارج تا کنار ناظم و آقای مدیر و آقای‌هاشمی و عمو و بابا و سرباز و دخترخاله و پسرخاله، چند روزی جوری باشیم که خودمان می‌خواهیم! نه جوری که می‌خواهند! «اینقدر از آدم‌های عادی نخواه که آسمونی باشند! چون تهش گند زده میشه به هر چی زمین و آسمونه! ما اولش «بی ما» شدیم که بعدش بیمار شدیم! «خود»مون رو گم کردیم که همدیگه رو گم کردیم!»


منبع: برترنها

بزرگراه‌های کره شمالی، تصور زنده جاده‌های آخر الزمانی

بزرگراه‌ها قائدتا باید مکانی پر از ترافیک و سر و صدا و شلوغی باشند، اما مشاهده بزرگراه‌های کره شمالی، حس و حال خاصی برمی‌انگیزد که وصف‌شدنی نیست.

یک خوبی بازدید از این بزرگراه‌ها این است که در حواشی آن، زندگی واقعی در کره شمالی و نه آنچه سعی می‌شود در پیونگ یانگ در معرض نمایش قرار گیرد، جاری و قابل مشاهده است.

این بزرگراه‌ها خالی از خودرو هستند و پر از چاله و پستی و بلندی هستند. وقتی با اتوبوس در آنها سفر کنید، برنامه سفر شما کاملا برنامه‌ریزی دنبال می‌شود، طوری که حتی اجازه داده نمی‌شود، غیر از سرویس‌های بهداشتی مقرر بین راه، در جای دیگری توقف داشته باشید.

شاید این بزرگراه‌ها، تنها بزرگراه‌هایی در دنیا باشند که با خیال راحت می‌شود، در آنها دوچرخه‌سواری کرد. آن هم بزرگراه‌هایی که آنقدر عریض هستند که یک هواپیما هم می‌تواند روی آنها فرود آید.

این بزرگراه‌های انقدر خلوتند که گاهی حتی کودکان روی آنها میوه و غلات خشک می‌کنند! بسیاری از مردم ا زاین بزرگراه‌ها برای رفت و آمدهای روتین خود استفاده می‌کنند، مثلا جابجایی احشام و پرندگان.

در این برهوت همان طور که پیش می‌روید، ناگهان به فروشگاه‌هایی در وسط ناکجاآباد برمی‌خورید.

در حاشیه این جاده‌ها گاهی به تجهیزات و ادوات خیلی قدیمی یا سنتی برمی‌خورید، طوری که ناگهان تصور می‌کنید که به سال‌های دهه ۱۹۵۰ بازگشت کرده‌اید.

در همین احوالات هستید که ناگهان بیلبوردهایی حاوی تبلیغ خودرو، جلب نظرتان را می‌کند. معلوم نیست که این تبلیغات، چه جامعه هدفی دارند و آیا مردم عادی قادر به خرید این خودروها هستند یا اصلا این خودروها با چه تیراژی ساخته می‌شوند.

در نزدیکی مرز کره جنوبی، در دو طرف بزرگراه‌ها ستون‌های سیمانی نصب شده تا در مواقع ضروری از آنها برای بستن جاده استفاده شود.

در جای جای این بزرگراه‌ها پوسترهای پروپاگاندا نصب شده. عده زیادی هم مأمور متوقف کردن خودروها و اتوبوس‌ها و بازرسی از آنها هستند. صرف‌نظر از اینکه هر بار باید چند ساعت انتظار بکشند تا خودروی بعدی از راه برسد.


منبع: برترنها

"آلیس" دختری که الهام بخش همه‌ی کارتون‌ها شد (+عکس)

تابناک با تو – در بین تصویرهای مختلف، کارتون ها و فیلم های اقتباسی و بازسازی شده از داستان های معروف، تعداد زیادی از آنها در طول سالیان متمادی به شخصیت «آلیس» تعلق داشته است. آیا می دانید که همه ی این تصاویر به یک دختر کوچک واقعی به نام آلیس بازمی گردد که همراه خانواده اش در آکسفورد انگلستان زندگی می کرد؟

عکس های زیر «آلیس لیدِل» هستند، دختری که الهام بخش داستان «آلیس در سرزمین عجایب» شد. این عکس ها توسط “لوئیس کارول” نویسنده، شاعر، ریاضیدان و منطق دان گرفته شده است.

داستان آلیس در سرزمین عجایب داستان خیالی برای کودکان و درباره ی دختری است که به دنبال خرگوش سفید جادویی به سوراخی درون زمین می رود و در آنجا با ماجراهای عجیبی روبرو می شود.


منبع: عصرایران

زوزه یک کایوت (عکس)

صادرات گاز ایران به بصره از چندماه دیگر دوراهی انتخابات الکترونیک در ایران: ابطال یا اقدام؟ خودکشی نافرجام قاتل آتنا انتقاد تاج از شکایت برخی بازیکنان به AFC جانی دپ در ونکوور کاهش ساعت اداری در خوزستان تا یکشنبه هفته آینده مرعشی: امیدواریم محسن هاشمی ریاست شورای شهر تهران را بر عهده گیرد «ظریف» در دولت آینده وزیر امور خارجه می‌ماند احکام متهمان سفارت عربستان در دادگاه تجدیدنظر تایید شد شوک بزرگی که ۱۰ سال پیش به سینمای جهان وارد شد


منبع: عصرایران

طنز؛ راز بقایی

پوریا عالمی در نوشت:

از ما می‌پرسند نظر کارشناسی و روشنفکری و پزشکی و پرتودرمانی و عرفانی ما درباره ماجرای آقای بقایی (که همراه آقای احمدی‌نژاد صلاحیتش برای نامزدی در انتخابات ریاست‌جمهوری ۹۶ تأیید نشد، اما برای هشت سال ریاست‌جمهوری صلاحیت داشت) چیست؟ و چرا او به زندان افتاد؟ و چرا آزاد شد؟ و آن‌دفعه که رفته بود حبس، سر چی بود؟ و این‌دفعه چی‌شد؟

نظرات مشعشع ما: ببینید یک کارتون بود موقع بچگی‌های ما به اسم میگ‌میگ. یادتان است؟ هیچ‌وقت این بنده‌خدا به شترمرغه نرسید و همیشه همه‌جور بلا هم سرش می‌آمد. ما هر شب آرزو می‌کردیم که خدایا چی میشه میگ‌میگ که این‌قدر گرسنه و پابرهنه است، برسه به شترمرغه و حالش را ببرد؟ اما هرگز این اتفاق نیفتاد. تا کی؟ تا موقعی که پسر دیوید بکام یک روز به باباش گفت: بابا خیلی دوست دارم یه روز میگ‌میگ شترمرغه رو بخوره.

بابای پسر دیوید بکام هم یک تکست زد به کمپانی سازنده انیمیشن و گفت در این قسمت میگ‌میگ شترمرغه رو بخوره. هزینه رو کارت‌به‌کارت می‌کنم. باورتان نمی‌شود هنوز کامل کارت‌به‌کارت نکرده بود که میگ‌میگ شترمرغه را گرفت و پدرش را درآورد و خوردش و تمام. حالا حکایت آقای بقایی است. توی محله ما یکی را گشت بگیرد، تا شش‌ماه طرف دمپایی لاانگشتی هم توی خانه نمی‌پوشد، بعد آقای بقایی به قول سخنگوی قوه قضائیه، هم اتهام مالی دارد، هم اتهام استفاده از موقعیت دولتی دارد و هم اتهام توهین دارد، بعد ایشان هم از انفرادی می‌آید و برای ریاست‌جمهوری ثبت‌نام می‌کند. هم دوباره که می‌گیرندش، ۲۰ میلیارد وثیقه دارد که بگذارد و از زندان بیاید بیرون، هم بلد است جلو در زندان برای سخنگوی قوه قضائیه خط‌ونشان بکشد. دمش هم گرم.

دم پسر دیوید بکام و بابای پسر دیوید بکام هم گرم. ما که نه بابامان دیوید بکام است، نه ۲۰ میلیارد تومان وثیقه داریم، مجبوریم شارژ ساختمان را هم به‌موقع بدهیم که یک موقع آبمان را قطع نکنند، چون دستمان به جایی بند نیست. چه برسد به اینکه برای رئیس ساختمان شاخ‌وشانه بکشیم… خلاصه نظر ما این است که میگ‌میگ هنوز توی تلویزیون ما هیچ‌وقت به شترمرغه نمی‌رسد و هردفعه هم دست و پاش می‌ماند زیر سنگ. میگ‌میگ فقط توی خانه دیوید بکام می‌تواند شترمرغه را کبابش کند و بخورد. یعنی چی؟ یعنی شما کماکان از پوشیدن دمپایی لاانگشتی در خیابان امتناع کنید که مشکلی پیش نیاید. این است نظریه راز بقایی.


منبع: برترینها

طنز؛ متروی اسقاطی با آیتم‌های هیجان انگیز

شاهین قدیانی در نوشت:

در حالی‌که در همه دنیا خدمات‌رسانی در حال پیشرفت است، در متروی تهران-کرج خدمت رسانی حالت عقب‌گرد دارد و به سمت صفر میل می‌کند.

در حال حاضر متروی تهران-کرج برای تعمیرات و خدمات پیشتیبانی روزهای جمعه تعطیل شده و روزهای دیگر هفته نیز ساعت پایان کار خود را کاهش داده است و بعید نیست تا چند وقت دیگر یک مترو صبح زود کارمندان را از کرج به تهران برساند و همان مترو بعد از ظهر آن‌ها را برگرداند. البته متروی تهران-کرج خیلی سوسکی‌طور و تدریجی به این وضعیت رسید.

یعنی در ابتدا تهویه‌های مترو از کار می‌افتاد. بعد برق مترو قطع می‌شد. بعد درهای مترو خراب شده بود و بعضی مواقع مترو به صورت اپن و درباز حرکت می‌کرد و مسافران می‌توانستند از هیجان پرتاب نشدن به بیرون استفاده کنند.

بعد از مدتی مترو با سرعت خیلی کم حرکت می‌کرد و متوجه می‌شدی که کلا موتورهای محرکه خاموش شده و راننده توی دنده خلاص انداخته و سعی می‌کند تا واگن‌ها را به ایستگاه برساند.

متروهای داخلی تهران هم وضعیت بهتری ندارند. در حالی‌که اوایل مترو آن‌قدر بی‌صدا بود که انسان متوجه نمی‌شد کی راه می‌افتد اما حالا برخی مواقع توی صادقیه اعلام می‌شود ایستگاه بعد تهرانپارس، چراغ‌های تونل‌ها همزمان روشن و خاموش می‌شود، از سیم‌های سقف واگن‌ها جرقه بیرون می‌زند و از کف مترو صدای کشیدن آهن روی سنگ به گوش می‌رسد و خلاصه تونل وحشت پارک‌ها در مقابل متروی تهران لاس‌وگاس است.

جدیدا که آیتم‌های هیجانی خیلی بیشتری هم به مترو اضافه شده مثلا دو قطار بهم می‌زنند، افراد فرت و فرت خود را زیر مترو می‌اندازند و همین که تونل‌ها فرو نریخته و خاصیت سوراخ بودن خود را از دست نداده‌اند باید خدا را شکر کرد. البته نباید تمام تقصیرات را گردن سخت افزارهای موجود انداخت.

یعنی وقتی توی واگنی با مثلا ۵۰ نفر ظرفیت ۲۴۰ نفر سوار می‌شوند و فردی ۱۰ درصد شکم خود را وارد واگن می‌کند و درب مترو مدام روی اثنی عشر وی خورده و دوباره باز می‌شود و فرد هر بار ۱۰ درصد شکم خود را وارد می‌کند تا سرانجام با فشار به نفرات عقبی واگن، سوار می‌شود مترو که هیچ، ناو هواپیمابر هم بعد از مدتی ساقط می‌شود.


منبع: برترینها

اس ام اس تابستان و گرما (۲)

تو این گرما بیا دیوونه گردیم

تو حوض آب یخ وارونه گردیم

که این گرمای سوزان کشت ما را

برای هم بیا هندونه گردیم !

______________________________________

سلام خوبی ؟

تو این تابستون و گرما کولر هم جواب نمیده

آدم یخ و بدرد نخوری مثل تو می تونه اینجا چاره کار باشه

پیش ما بیا !

______________________________________

در  این هوای گرم کدام گزینه بیشتر می چسبد؟

الف : هندوانه  خنک

ب : استخر آب

ج :یخ در بهشت با طعم آلبالو

د : انگور دزدی از باغ همسایه

______________________________________

به پشه می گن چرا زمستونا پیداتون نیست ؟

میگه نه اینکه تابستونا خیلی برخوردتون خوبه

______________________________________

سلام خوبی ؟

خواستم بهت بگم دیگه رفتیم تو فصل تابستون

بیماری وبا تو این فصل زیاد می شه

کمتر با آفتابه آب بخور

______________________________________

در این تابستان داغ نگاه های سردت کشنده تر از گرماست

و من در آسمان دوستیمان گویی برف و سرما را تا مغز استخوانم درک می کنم

______________________________________

آری تابستان است فصل محبت من به تو

نگاه گرم من به تو

لذت بخش عرق شرم تو

هدیه تابستان عشق من به تو

______________________________________

چو تابستان شد و هنگام کنکور

هزاران بار رفتم تا لب گور

پشیمان گشته ام از کرده خویش

نبرده علم کار بنده را پیش

______________________________________

اگر در شبی تابستانی صدای کف زدن به گوشتان رسید

صدای بزن و بکوب  و پایکوبی نیست

آگاه باشید که یکی از ابنای بشر دست خالی

به نبردی تن به تن با پشه و انبوه دژخیمان خونخوار رفته است!

______________________________________

تابستونه و شب پر ستاره

به آدم می دهد عـمر دوبار

او زیباتر از هر سرزمین است

بهشت دنیوی گویند همین است

______________________________________

تابستان

فصل  برگ توت و پیلهُ پروانه

فصل نامزد شدن یخ با آب

فصل خوابیدن روی بام

فصل دیدار کسی در آسمان

بی تعارف این دلم خیلی هوایت می کند

______________________________________

حیف نون کولرش خراب میشه

با کمربند میفته به جون بچه هاش

می گه مگه نگفتم

ده نفری نرید جلوی این کولر زبون بسته


منبع: عصرایران

طرز تهیه دمی مرغ و نخود فرنگی

مواد لازم برای دمی مرغ و نخود فرنگی :






 برنج  ۳ پیمانه
 مرغ یک ران کامل یا نصف سینه 
 نخودفرنگی ۱ پیمانه 
 پیاز دو عدد 
نمک، فلفل و زردچوبه و ادویه پلویی به میزان لازم

طرز تهیه دمی مرغ و نخود فرنگی :

مرغ را با نمک، فلفل، زردچوبه و پیاز
بگذارید بپزد و آب آن در حد یک فنجان بماند بعد از استخوان جدا کنید و ریش
ریش کنید پیاز دوم را خرد کنید و داخل روغن سرخ کنید مرغ را به آن اضافه
کنید و زردچوبه و فلفل و ادویه پلویی بزنید و نخودفرنگی را هم اضافه کنید
(اگر نخودفرنگی تازه دارید ده دقیقه تا یک ربع آبپز کنید مال من نخود فرنگی
تازه بود) و برنج و آب مرغ و آب به اندازه ای که یک بند انگشت روی برنج آب
باشد را  داخل قابلمه بریزید و نمک هم اضافه کنید تا زمانی که آب آن کشیده
شود بعد شعله را کم کنید و بگذارید دم بکشد.


منبع: عصرایران

طنز؛ چیزهایی هست که مشایی می‌داند

مهرشاد مرتضوى در نوشت:

در این گرمای طاقت‌فرسای تابستان، تنها چیزی که ما را آرام نگه می‌دارد، رایحه خوش بهاری بازگشت احمدی‌نژاد به صدر اخبار است. یعنی حتی اگر محور خبر درباره بقایی و مشایی باشد و احمدی‌نژاد فقط به عنوان دکور، با پیراهن مجلسی و شلوار گرمکنی که تا قفسه سینه بالا کشیده یک گوشه بایستد، باز هم چیزی از ارزش‌هایش کم نمی‌شود و می‌تواند با همین ایستادن، سه روز بازار طنز کل مطبوعات کشور را داغ کند. درباره حواشی اخیر بازداشت بقایی و وثیقه‌ای که مردم با کمک‌های نقدی، غیرنقدی و دکلی خود جور کردند و بقیه ماجرا که خودتان دیدید هم حرف زیاد است. یکی از این حرف‌ها را واعظ آشتیانی، از عزیزان اصولگرا زده و اعتقاد دارد «جریانی در حال هدایت احمدی‌نژاد است».

ما که تمام ویدیوهای منتشرشده از دفتر ولنجک را چندبار با دقت فراوان دیدیم و حتی از اشعه فرابنفش هم رد کردیم. اما هرچه گشتیم، اثری از جریان نیافتیم و با سابقه‌ای هم که از هشت سال خدمت‌رسانی در ذهن‌مان مانده، بعید می‌دانیم جریان و برنامه‌ای پشت قضیه باشد و تجربه ثابت کرده هر لحظه باید منتظر شعبده غیرمنتظره‌ای باشیم. تازه اگر جریانی هم باشد، قطعا سیاسی نیست و بیشتر به نظر می‌رسد جریان فرهنگی باشد. چون عزیزان بهاری نشان داده‌اند خیلی هوادار فرهنگ و هنر هستند و حتی در وعده‌های انتخاباتی‌شان هم به بازگشت برخی خوانندگان آن ور آب به کشور اشاره کرده بودند. به همین منظور، یکی از ترانه‌هایی که بهاری‌ها در این چند وقته در آثارشان از آن‌ها استفاده کرده‌اند را رمزگشایی می‌کنیم تا ببینید جریان، کاملا فرهنگی بوده:

طاقت بیار، میشه شنید خندیدن دلخواه رو، تو زنده می‌مونی رفیق، طاقت بیار این راه رو: به شکل واضحی به غذا نخوردن بقایی اشاره دارد که غذای زندان را دوست نداشته و به آن لب نزده. بهاری‌ها از او می‌خواهند طاقت بیاورد و با توجه به تعقیب قضایی مجددی که انجام شده، اگر این بار به زندان افتاد، باز هم لب به غذا نزند تا بتوانند با آن شوآف کنند و بقایی و بابی ساندز و گوزن و شقایق را به هم گره بزنند.

طوفان‌رو پشت سر بذار، اون سمت ما آبادیه، این زمزمه تو گوشمه، فردا پر از آزادیه: همچنان بقایی را به استقامت توصیه می‌کنند و مشایی تاکید می‌کند مثل همیشه صدایی در گوشش می‌گوید که پشت این تپه‌ها، هنوز آبادی‌های دیگری برای هنرنمایی هست و آنجا دیگر آزاد خواهند بود که هنرهای خودشان را نشان بدهند.

طاقت بیار رفیق، دنیا تو مشت ماست، طاقت بیار رفیق، خورشید پشت ماست: مشخصا به مدیریت جهان (که در مشت احمدی‌نژاد بود، حق او بود، سهم او بود) و همچنین بهاری بودن‌شان اشاره دارد و زاویه‌ای که خورشید در بهار دارد را ترسیم می‌کند.

طاقت بیار رفیق، ما هر دو بی‌کسیم، طاقت بیار رفیق، داریم می‌رسیم: این «هردو» همان احمدی‌نژاد و بقایی و مشایی هستند و دارند به جایگاه واقعی‌شان که کتاب‌های تاریخ است می‌رسند و تازه با قرمز پررنگ هم نگاشته می‌شوند که عبرتی باشد برای آیندگان.

دنیا اگه تاریک شد دستای فانوس‌رو بگیر، با من بیا با من بیا، چیزی نمونده از مسیر: این بخش از زبان احمدی‌نژاد است که از بقایی می‌خواهد چون ضعف کرده و بعد از مدت‌ها غذا نخوردن، بیشتر از سه ساعت نمی‌تواند فریاد بکشد، شاخه‌های مشایی را بگیرد که چون لای شاخ و برگش پر از کرم شب‌تاب است، مثل فانوس عمل می‌کند.

سرما و سوز برف رو آهسته پشت سر بذار، امروز وقت خواب نیست، ما با همیم طاقت بیار: ما از این قطعه چیزی نفهمیدیم، چون هوا هیچ شباهتی به شرایط برفی ندارد. ولی همیشه چیزهایی هست که تو نمی‌دانی، فقط مشایی می‌داند!


منبع: برترنها