چه کسی موسیقی را اختراع کرد، انسان یا حیوان؟

همیشه برای ما سوال بوده است که چه کسی یا کسانی چند سال پیش اولین بار موسیقی را کشف یا اختراع کرده‌اند. شناختن مبداء و منشاء موسیقی به شناسایی ماهیت موسیقی کمک بسیاری می‌کند.

به همین دلیل است که تاکنون دانشمندان و فلاسفه در این باره فرضیات متعددی داشته اند. عقل حکم می کند که موسیقی یکی از اختراعات انسان متمدن باشد؛ اختراعی که هم سرگرم کننده و با ارزش است و هم بیش از یک ضرورت اساسی زندگی برای خوشگذرانی نیز مورد استفاده قرار می گیرد. در شرایطی که قدمت تبرها و نیزه های اولیه به ترتیب به حدود ۱٫۷ میلیون سال و ۵۰۰ هزار سال گذشته بر می گردد، قدیمی ترین ساز موسیقی شناخته شده در جهان فقط ۴۰ هزار سال قدمت دارد.

چه کسی موسیقی را اختراع کرد، انسان یا حیوان؟

حالا اگر کمی عمیق تر به این قضیه نگاه کنیم داستان جالب تر خواهد شد. در حالی که به نظر می رسد آلات موسیقی جزو اختراعات اخیر بشر است، اما قدمت خود موسیقی به زمان های بسیار دورتر برمی گردد. تحقیقات نشان می دهد که اجداد ما تا پیش از اختراع زبان از موسیقی به عنوان ابزاری برای برقراری ارتباط و همسریابی استفاده می کردند. همچنین از موسیقی به عنوان برچسب اجتماعی مورد نیاز برای پیدایش نخستین جوامع بزرگ بشری تعبیر می شود. بعلاوه شواهد دیگری نیز مبنی بر عمیق تر بودن ریشه های موسیقی وجود دارد. همان طور که انسان ها می توانند تفاوت های جزئی میان ملودی ها را تشخیص دهند، برخی میمون ها نیز قادرند الگوهای صوتی را از یکدیگر تفکیک کنند!

سنت موسیقی

مطالعه در خصوص موسیقی ۴۰ هزار سال گذشته، زمانی که اروپا در آستانه تغییر مهمی بود، شروع شد. انسان های اولیه پیش از ما یا همان نئاندرتال ها این سرزمین را از اولیه ترین گونه های بشری که یک میلیون سال در آنجا زندگی می کردند به ارث بردند و ساکن آن منطقه شدند. در حالی که حالا گونه جدیدی از بشر ـ یعنی خود ما ـ در سطح اروپا پراکنده شده اند. انسان ها در مواردی از نئاندرتال ها باهوش تر بودند. از همه مهم تر این که آنها به سلاح های موثرتری نسبت به نئاندرتال ها مجهز بودند. طی ۵۰۰۰ سال تعداد گونه های انسان ها نسبت به نئاندرتال ها به طور چشمگیری افزایش یافت و چندی پس از آن نئاندرتال ها به طور کل از بین رفتند.

سرعت چشمگیر این تغییر نشان می دهد که بین گونه های ما و نئاندرتال ها تفاوت های اساسی وجود داشته است و شواهد موجود این موضوع را تائید می کند. مثلا نئاندرتال ها غارنشین بودند، اما معمولا زحمت تزئین غارها را به خود نمی دادند. با این حال در نتایج تحقیقاتی که بتازگی منتشر شده مطالبی دال بر خلق برخی هنرهای انتزاعی ـ ابتدایی به صورت سیاه قلم روی دیوار غار جبل الطارق نوشته شده است. زمانی که اجداد غارنشین ما وارد آن منطقه شدند، دیوارهای غار به بوم های نقاشی برای طرح های بلند پروازانه آنها تبدیل شد. آنها پس از ورود به اروپا مشغول کنده کاری پیکرهای انسان و حیوانات روی استخوان و عاج شدند. بعلاوه، در ادامه مسیر تکامل هنرهای تجسمی از استخوان و عاج برای ساختن سازهای موسیقی استفاده کردند.

نیکلاس کنارد، از محققان دانشگاه توبینگن آلمان که در کشف بهترین نمونه های نخستین آلات موسیقی اولیه مشارکت داشته است، می گوید: «سنت موسیقی شفاف و روشن است. ما در جنوب غرب آلمان در سه جای مختلف هشت فلوت پیدا کردیم.» ممکن است در نگاه اول این تلاش های هنری با موفقیت قابل توجه گونه های بشری ما مرتبط نباشد. از نظر کنارد و دیگر محققان، هنر و موسیقی در ایجاد حس هویت گروهی، اعتماد متقابل و در نتیجه موفقیت بشر نقش بسزایی داشته است. کنارد معتقد است که این آثار نمادین کشف شده بیانگر حضور جمعیت بسیار زیادی از انسان ها روی زمین است که به واسطه این آثار همبستگی آنها حفظ شده و در جهت هدف های مشارکت شان با هم همکاری داشته اند. شاید نئاندرتال های منقرض شده هم برای تشکیل این سطح از وحدت اجتماعی تلاش کرده باشند، اما به دلیل عدم استفاده از هنر و موسیقی در رسیدن به اتحاد شکست خورده اند.

شواهدی وجود دارد که نشان می دهد ظرفیت های شناختی نئاندرتال ها مانند ظرفیت های شناختی انسان بوده است. در حقیقت کنارد و دانشمندان دیگر عقیده دارند که داستان پیچیده تر از آن است و استدلال آنها بر این اساس است که هنر و آلات موسیقی که ۴۰ هزار سال قبل در اروپا ظاهر شده است، آن قدر ماهرانه و پیچیده هستند که به طور قطع در سطحی بالاتر از نخستین سنت های هنری تکامل یافته اند. به عنوان مثال باستان شناسان ابزارهایی را کشف کرده اند که صد هزار سال پیش در غارهای جنوب آفریقا برای ترکیب رنگ بدن از آنها استفاده می شد. حتی احتمال دارد که نئاندرتال ها طبق تصورات عمومی گونه وحشی و بی فرهنگی نبوده باشند. ارزیابی مجدد شواهد توسط یک گروه هلندی نشان می دهد که ایده ها و نظرات موجود در مورد گونه ای از انسان ها که با وجود استفاده از سلاح ها و ابزارهای اولیه قادر به استفاده از نشانه ها و نمادهای ارتباطی نیستند و فقط اشکال اولیه اجتماعی را دارند، مورد تائید نیست.

نئاندرتال ها فلوت می نواختند

روس بیاسکو، یکی از محققان موزه جبل الطارق معتقد است، ظرفیت های شناختی نئاندرتال ها و انسان های مدرن شبیه یکدیگر هستند. او می گوید: درک این موضوع که ممکن است نئاندرتال ها آلات موسیقی را ساخته و از آنها استفاده کرده باشند، سخت نیست. اما تا زمانی که شواهد محکمی برای تائید این نظریه یافت نشود یک محقق همواره در اظهار نظر محتاط عمل می کند.

چه کسی موسیقی را اختراع کرد، انسان یا حیوان؟

به نظر می رسد دست کم یک ساز موسیقی به یادگار مانده از نئاندرتال ها وجود دارد. این ساز یک فلوت با قدمت ۴۳ هزار سال است که در محل زندگی نئاندرتال ها در اسلوونی پیدا شده است. البته این کشف جای بحث دارد، چون استدلال بسیاری از محققان این اساس است که «سوراخ های انگشت» روی فلوت چیزی جز جای گاز گرفتگی استخوان توسط یک حیوان گوشتخوار نیست. این بحث در شناسایی نخستین سازهای موسیقی باعث بروز برخی مشکلات می شود. از طرفی ممکن است این آلات موسیقی از موادی ساخته شده باشند که طی فرآیندهای طبیعی برای نواختن آهنگ مناسب به نظر می رسیدند. به عنوان مثال، حتی امروزه برخی هنرمندان برای ساخت سازهای موسیقی دنبال درختانی هستند که موریانه آنها را سوراخ کرده است. فرانچسکو دریکو معتقد است تشخیص این گونه سازها در محل زندگی انسان های باستان غیرممکن نیست، اما به تلاش و تحقیقات اختصاصی نیاز دارد. زمانی که آناتومی صوتی آنها و ما مشابه یکدیگر است می توان نتیجه گرفت که توانایی های صوتی آنها نیز مانند ما بوده است.

ایان مورلی، یکی از محققان دانشگاه آکسفورد انگلیس که نوعی از موسیقی ساخته شده توسط گروه های شکارچی-گردآورنده را مورد مطالعه قرار داده است، متوجه مانع دیگری بر سر راه کشف نخستین آلات موسیقی شد. او در کتابش با عنوان سابقه موسیقی که پارسال منتشر شد، تاکید کرد بسیاری از سازهای موسیقی از موادی ساخته می شوند که بسرعت فاسد شده و از بین می روند. این یعنی پیدا کردن ابتدایی ترین مواد مورد استفاده در ساخت آلات موسیقی کار بسیار مشکلی است، چه برسد به آن که نئاندرتال ها از این مواد استفاده کرده باشند.

اما تا اندازه ای این مشکل اهمیتی ندارد، زیرا یک ساز موسیقی وجود دارد که دانشمندان قدمت آن را ۴۰ هزار سال تخمین زده اند و جزو سازهایی است که نئاندرتال ها در نمایش های خود از آن استفاده می کردند. دامنه صوتی بشر حداقل ۵۳۰ هزار سال پیش کامل شده است، بنابراین بسیاری از گونه های انسان های منقرض شده، از جمله نئاندرتال ها، توانایی آواز خواندن را داشته اند. این موضوع را می توان از برخی فسیل های کشف شده درک کرد. استخوان کوچکی به شکل نعل اسب به نام لامی در گلوی ما وجود دارد و برخی محققان معتقدند که شکل این استخوان هنگام صحبت کردن و آواز خواندن به دلیل پایین آمدن حنجره تغییر می کند. امروزه باستان شناسان تعدادی از این استخوان های لامی را در فسیل های نئاندرتال ها کشف کرده اند. استخوان لامی آنها شبیه استخوان لامی انسان های مدرن است. بافت نرم حنجره در فسیل انسان ها از بین رفته است، اما پایین بودن جایگاه آن در گلو نشان دهنده شکل استخوان جمجمه است. بنابراین نگاهی دقیق به شکل جمجمه های متعلق به پیشگامان ما در ۱٫۸ میلیون سال گذشته نشان می دهد که حنجره آنها کمی به سمت پایین بوده است. این یعنی اجداد ما در مدت زمانی طولانی توانایی اندکی در آواز خواندن داشته اند و این توانایی با گذر زمان پیشرفت کرده است.

استعداد موسیقی از حیوانات تا انسان ها

از نظر فالک یک راه بهتر برای پی بردن به منشاء موسیقی، بررسی چگونگی تفاوت های موجود میان آناتومی ما و شامپانزه هاست. یکی از این تفاوت های عمده این است که فرزندان ما نسبت به فرزندان دیگر پستانداران در شرایط درمانده تر و وابسته تری به دنیا می آیند. دلیل روشنی برای این موضوع وجود دارد و آن هم این است که ما فرزندانی داریم که هنگام تولد مغز آنها بزرگ است و در نتیجه تجربه زایمان برای مادران دردناک خواهد شد. زیرا اگر جمجمه جنین در رحم مادر بیش از اندازه رشد کند تولدش با دشواری بیشتر همراه خواهد بود و چه بسا به مرگ نوزاد یا مادر بینجامد.

 چه کسی موسیقی را اختراع کرد، انسان یا حیوان؟
یکی از شواهد دیگر درماندگی نوزادان ما این است که خود آنها نمی توانند از ابتدا مثل بچه شامپانزه ها برای حفاظت و اطمینان به مادران بچسبند یا در آغوش آنها بروند. مادران مجبورند فرزندانشان را در آغوش بگیرند که این کار آنها را از انجام امور روزانه بازمی دارد. فالک بر این عقیده است که مادران ماقبل تاریخ در فواصل زمانی منظم کودکان خود را پایین می گذاشتند تا بتوانند به امور خود رسیدگی کنند و برای اطمینان کودکان از حضورشان با لحن کودکانه با آنها حرف می زدند. این که مغز اجداد ما در حدود ۱٫۸ میلیون سال پیش به نسبت بزرگ بوده است موضوعی تصادفی نبوده است، دانشمندان با بررسی جمجمه های باستانی مربوط به همان دوران به این نتیجه رسیدند که حنجره بشر از ابتدا به سمت پایین بوده و در نتیجه صدای آنها برای خواندن آوازهای اولیه مناسب بوده است.

به هر حال ممکن است همه این فرضیه ها در خصوص منشاء موسیقی درست باشد. بین این فرضیه ها تفاوت هایی وجود دارد، اما همه آنها بیان کننده این اصل هستند که توانایی ما در درک و ایجاد موسیقی یک گام مهم در تکامل انسان است. بسیاری از این فرضیه ها بر نقش موسیقی در روابط اجتماعی تاکید دارند و با این ایده که سازهای موسیقی در ۴۰ هزار سال قبل، عامل استحکام روابط اجتماعی و موفقیت انسان مدرن در اروپا شده اند؛ مطابقت دارند.

دانشمندان یک تصویر جامع و کلی در خصوص موسیقی دارند. برخی از پستانداران با وجود این که از موسیقی استفاده نمی کنند آهنگ ها را می شنوند. سال گذشته آندریا راویگنانی، یکی از محققان دانشگاه وین در اتریش کشف کرد همان طور که انسان ها می توانند تفاوت ملودی ها یا تفاوت عبارات در زبان گفتاری را درک کنند، برخی میمون ها (مثل میمون های خزموش) نیز می توانند تفاوت های ظریف در الگوهای صوتی را تشخیص دهند. چگونه میمون ها در حالی که از موسیقی استفاده نمی کنند توانایی تشخیص موسیقی را دارند؟ راویگنانی اکنون روی استعداد های موسیقی پستانداران دیگر مطالعه می کند و یک طبل الکترونیک را در اختیار یک شامپانزه قرار داده است. او قصد دارد میزان شباهت طبل زدن آنها با انسان و الگوهای موسیقی را که شامپانزه ها قادر به تقلید آن هستند، بررسی کند. به نظر می رسد توانایی هایی که تائیدکننده وجود نوعی استعداد موسیقی هستند بیش از پیش در حیوانات دیده می شود.

از برقراری ارتباط تا بیان احساسات

چارلز داروین، طبیعی دان قرن نوزدهم و پدر زیست شناسی تکاملی، یکی از اولین کسانی است که سعی کرد علت علاقه بشر به موسیقی را توضیح دهد. او در یکی از کتاب هایش در سال ۱۸۷۱ با موضوع تئوری تکامل اشاره کرد که موسیقی مانند آواز پرندگان است، از این نظر که موسیقی و آواز به پرندگان نر برای جذب جفت خود و هشدار دادن در زمان حضور دشمن کمک می کند. امروزه این نظریه طرفداران کمتری دارد، زیرا آواز خواندن صرفا وسیله ای برای خوشگذرانی جنس نر نیست و در خیلی از موارد پرنده ماده نیز همراه پرنده نرآواز می خواند.

چه کسی موسیقی را اختراع کرد، انسان یا حیوان؟

اخیرا توماس گیسمن، یکی از محققان دانشگاه زوریخ سوئیس، تئوری جالب دیگری را ارائه کرد. او در کتابی عنوان کرد چهار پستاندار دیگر (برخی میمون های لمور، میمون های شبگرد هندی، میمون های تی تی و میمون های دراز دست) مانند برخی انسان ها تک همسر هستند همچنین در میان پرندگان، آوازخوانی دو نفری در گونه های تک همسر رخ می دهد. گیسمن اشاره می کند که آوازخوانی تا حدودی با سیر تکاملی تک همسری مرتبط است، اما علت و چگونگی آن هنوز مشخص نشده است.

تعبیرهای دیگر در خصوص منشاء موسیقی بر شباهت های آشکار میان موسیقی و زبان تاکید می کنند. بیشتر مردم قبول دارند که موسیقی می تواند با آنها ارتباط برقرار کند. حتی گاهی اوقات یک ملودی به ظاهر بی معنی باعث ایجاد حس شادمانی یا ناراحتی در ما می شود. محققان می گویند گاهی اوقات حتی اگر شخصی به زبانی ناآشنا صحبت کند می توانیم احساسات او را از روی لحن و صدایش تشخیص دهیم.

شاید موسیقی و زبان هر دو برای برآورده کردن نیاز انسان های اولیه جهت برقراری ارتباط و بیان کردن احساساتشان به یکدیگر تکامل یافته اند. در تاریخچه بشریت، انسان ها گروه های بزرگ تری را تشکیل دادند و برای حفظ وحدت گروهی دنبال راهی بودند تا احساسات خود را برای اعضای دیگر گروه بیان کنند. در دهه ۱۹۹۰ لسلی آیلو و رابین دانبار، از دانشگاه لندن بیان کردند که اجداد ما برای استحکام روابط در ارتباطات خود از لحن عاطفی استفاده می کردند. این دو دانشمند با بررسی این موضوع دنبال راهی برای توضیح تکامل زبان بودند، در حالی که دانشمندان دیگری مثل مورلی بر این عقیده هستند که تاکید آنها بر اهمیت لحن سخن، نشان دهنده آن است که استفاده از لحن عاطفی برای تقویت انسجام اجتماعی می تواند به یافتن منشاء و مبداء موسیقی کمک کند.


منبع: برترنها

بزرگترین نقاشی عددی تاریخ

برترین ها: هنرمند مفهومی لهستانی رومان اپالکا تقریبا تمام زندگی حرفه‌ای خود را صرف نقاشی اعداد کرد تا نمادی از گذر زمان باشد. او با عدد یک در سال ۱۹۶۵ آغاز کرد و هرروز حدود ۴۰۰ عدد متوالی نقاشی می‌کرد. در زمان مرگش در آگوست ۲۰۱۱ به عدد ۵۶۰۷۲۴۹ رسیده بود. این پروژه هنری حماسی که «۱۹۶۵ / ۱ -∞» نام دارد یک تصویر معنوی و فلسفی از گذر زمان و زندگی و مرگ است.

این ایده در یکی از روزهای سال ۱۹۶۵ که در کافه‌ای در ورشو منتظر همسرش نشسته بود به ذهنش رسید و به محض بازگشت به کارگاهش کاری را شروع کرد که در نهایت تبدیل به بزرگترین نقاشی عددی تاریخ شد. اولین بوم او پس زمینه‌ای سیاه با ابعاد ۱۹۵ × ۱۳۵ بود، ارتفاع بوم برابر قدش و عرض آن برابر عرض در کارگاهش در ورشو بود. او یک قلم موی خوب برداشت و یک عدد «یک» کوچک در گوشه سمت چپ بالا نقاشی کرد و اعداد را ادامه داد تا وقتی با عدد ۳۵۳۲۷ به گوشه سمت راست پایین رسید. اما این تازه آغاز سفر بی نهایتش بود.

رومان ۴۶ سال صرف نقاشی این اعداد ریز کرد و در نهایت تعداد بوم‌های او به ۲۲۲ رسید و با وجودی که امیدوار بود به ۷۷۷۷۷۷۷ برسد، اما تن‌ها توانست تا ۵۶۰۷۲۴۹ نقاشی کند، اگرچه بدون نگاه کردن از نزدیک دشوار است این را بگوییم، زیرا اعداد با رنگ سفید روی بوم سفید نقاشی شدند. در سال ۱۹۷۲ رومان تصمیم گرفت هر بوم یک درصد سفیدتر از قبلی باشد تا جایی که به نقاشی با رنگ سفید روی سفید می‌رسید. او در سال ۲۰۰۸ به هدفش رسید و در سه سال آخر عمرش اعداد سفید روی بوم سفید کشیده می‌شدند. این کار استعاره‌ای از وجود انسان بود. زمان همان طور که ما زندگی می‌کنیم و آن را ایجاد می‌کنیم مظهر ناپدیدشدن ماست. ما همزمان زنده هستیم و با مرگ مواجهیم و این رمز و راز همه موجودات زنده است.

بزرگترین نقاشی عددی تاریخ 
بزرگترین نقاشی عددی تاریخ 


منبع: برترنها

طنز؛ سوءحسن برداشت

ماهنامه خط خطی – علیرضا کاردار: این روزها، و مخصوصا بعد از انتخابات ریاست جمهوری اخیر، بازار استناد به قوانین رونق گرفته است. یعنی هر کسی می خواهد چیزی بگوید و حتی فحش بدهد و فضیحت بار دیگران کند، می گردد قانونی پیدا می کند و براساس بند و تبصره های آن، دیگران را مستفیض می کند.

به همین دلیل، تحریف ها، شایعات، جعل و تکذیب خبرها هم دیگر کمر نگ شده است. البته، به جز بعضی دم و دستگاه ها که اسمشان را نمی آوریم، ولی بخش های خبری و تحلیلی، مصاحبه، میزگرد و امکان زیرنویس کردن دارند، که خب حساب آن ها جداست!

برای همین، تصمیم گرفتیم مانند همان بعضی ها که از هر حرفی هز چیزی را که دلشان می خواهد برداشت می کنند، به هیچ کس هم پاسخگو نیستند و از همه طلبکارند، ما هم چند جمله خبری را ذکر کنیم و از آن ها نتایج دلخواه خودمان را بگیریم، ببینیم چه مزه ای می دهد، شاید به مزاجمان سازگار آمد و ما هم زدیم توی کار آن ها!

خانم ابتکار: «به خاطر کباب، جنگل را به آتش نکشیم.»

برداشت ما: به خاطر کباب می توانیم فقط پارک ها، باغ ها و مراتع را به آتش بکشیم که درختانش از بین برود و تبدیل به زمین تجاری شود که در آن صورت کباب بیشتر می چسبد. همچنین، می توانیم ساختمان ها و خودروها را هم به آتش بکشیم که دل بعضی ها را کباب کنیم، ولی کاری به جنگل ها نداشته باشیم. از طرف دیگر، فقط به خاطر گریل یا سرخ کردن در انواع روغن های جامد پالم دار و مایع صنعتی وارداتی اجازه داریم جنگل را به آتش بکشیم. اگر مورد آب پز یا بخارپز هم بود، آتش زدن جنگل ایرادی ندارد.

چند مسئول: «صندوق عقب خودرو حریم خصوصی است، اما محل نشستن سرنشینان که از بیرون دیده می شود، عمومی است.»

برداشت ما: از این به بعد، می رویم در صندوق عقب خودرو هر کاری که دلمان خواست می کنیم و هر چیزی که بخواهیم جا به جا کنیم می گذاریمش در صندوق عقب. هیچ گشتی هم حق بازرسی صندوق عقب را ندارد و باید از همان پشت شیشه توی خودرو را نگاه کند و فقط می تواند به هرچه به چشمش خورد گیر بدهد و اگر شیشه ها دودی یا گلی بود و یا چیزی زیر صندلی و کف ماشین بود و به چشم نیامد، به خیر گذشته است. همچنین، هر خودرویی که درش باز بود به عنوان مکان عمومی تلقی می شود و می توانیم توی آن بنشینیم و روشن کنیم برویم، به جز بخش صندوق عقبش که مال خود صاحب خودرو باقی خواهدماند.

مدیرعامل زامیاد: «سال ۹۷، به طور عملی با نیسان آبی خداحافظی می کنیم.»

برداشت ما: تا قبل از سال ۹۷، هر کاری با نیسان آبی داریم انجام بدهیم و هر باری که خاور و کامیون هم توانش را ندارند با آن ببریم و هر سبقت غیرمجاز و ورود ممنوع و رد شدن از چراغ قرمز و کشیدن روی رانندگان دیگری را که دلمان می خواهد انجام بدهیم و مطمئن باشیم که بعد از سال ۹۷، باز هم شاهد هنرنمایی های نیسان های آبی در خیابان خواهیم بود تا دلمان برایشان تنگ نشود، مانند خداحافظی ورزشکاران و سیاست مداران و بازیگران.

وزیر ورزش و جوانان: «طرح حضور بانوان در ورزشگاه ها در حال پیگیری است و به دور از حاشیه، نهایی شدن آن را دنبال می کنیم.»

برداشت ما: «در حال پیگیری بودن» لفظ مودبانه «بی خیال شدن» است و بهتر است بانوان بی خیال حضور در ورزشگاه ها شوند و از طریق گیرنده ها رنگی در خانه خود، به دور از حاشیه، صحنه های آهسته مسابقات را تماشا کنند و به جای موج مکزیکی، چیپس مکزیکی درست کند و به همسران، فرزندان و برادرانشان بدهند و به جای تشویق ایسلندی، تخمه کانادایی تفت بدهند تا آقایان خانواده که به ورزشگاه می روند با خودشان ببرند. ولی می توانند با خیال راحت بوق و طبلشان را در خانه بزنند، به شرطی که به دور از حاشیه باشند و مزاحم همسایه ها و مردان خانه و امضاکنندگان طومارها نشوند.


منبع: برترینها

زیباترین زندان‌های دنیا؛ قصرهایی فوق امنیتی و مجلل

زیباترین زندان های دنیا علاوه بر زیبایی و شکوهی که دارند، از امنیت بالایی نیز برخوردار هستند. در ادامه، شما را با زندان های زیبای جهان آشنا خواهیم کرد.

در اطراف جهان، از دانمارک تا انگلستان تا هند، مکان‌هایی فوق امنیتی هستند که معماری شگفت‌انگیز و طراحی داخلی بی‌نظیری دارند. اگرچه بیشتر زیباترین زندان های دنیا در کشورهای قدیمی واقع شده‌اند اما برخی از آنها، دارای طراحی مدرن و مجللی هستند. در ادامه، تصاویر ۱۲ مورد از زیباترین زندان های دنیا را خواهیم دید.

ساختمان زندان مرکزی اتریش توسط Joseph Hohensinn طراحی شده است. در سردر ورودی این زندان، کتیبه‌هایی وجود دارد که قوانین زندانیان و حقوق بشر را در خود جای داده‌اند.

زیباترین زندان‌های دنیا؛ قصرهایی فوق امنیتی و مجلل

در زندان هالدن (Halden) نروژ، زندانیان می‌توانند آشپزی کنند، بازی‌های ویدیویی انجام دهند، به شکار بروند و بر روی تختخواب‌های باشکوه بخوابند. سلول‌های این زندان بیشتر شبیه اتاق‌های کالج هستند. در این مکان، که یکی از زیباترین زندان های دنیا نیز هست، با مجرمین همانند مردم عادی برخورد می‌شود. زندانیان پس از آزادی، با ذهنی سالم وارد جامعه خواهند شد.

زیباترین زندان‌های دنیا؛ قصرهایی فوق امنیتی و مجلل

ویلای اسبرتولی (Sbertoli)، زندان و تیمارستانی ایتالیایی‌ست که در قرن ۱۸ میلادی ساخته شده است. این مکان امنیتی با سقف‌های طاقدار، بالکن‌های داخلی و نقاشی‌های بسیار زیبا بر روی دیواره‌ها، علاوه بر زندان، یکی از زیباترین ساختمان‌های جهان نیز هست.

زیباترین زندان‌های دنیا؛ قصرهایی فوق امنیتی و مجلل

اگر قفل‌های بزرگ زندان سلطنتی بریتانیا در ولز را نادیده بگیریم، این مکان امنیتی بیشتر شبیه به یک مدرسه عمومی‌ست. در این زندان، کلاس‌های درسی متعدد، سالن ورزشی مجهز به حمام گرم، میزهای بیلیارد و پینگ پنگ در دسترس مجرمین قرار داده شده است.

زیباترین زندان‌های دنیا؛ قصرهایی فوق امنیتی و مجلل

قلعه چیلون یا شیلون (Chillon Castle)، در نزدیکی دریاچه لمان ژنو در اتریش قرار گرفته است. از این مکان، در زمان جنگ‌های مذهبی قرن ۱۶ میلادی، به عنوان زندان استفاده شده و پس از آن، به محلی برای انبار مهمات و نیز، پاسگاه دیدبانی تبدیل شد.

زیباترین زندان‌های دنیا؛ قصرهایی فوق امنیتی و مجلل

زندان فریمنتل (Fremantle Prison) در غرب استرالیا ساخته شده است. ماموریت این مکان امنیتی در سال ۱۹۹۱ و پس از ۱۳۶ سال به پایان رسیده و از آن زمان تاکنون، تنها به عنوان مکانی که یکی از زیباترین زندان های دنیا بود، شناخته می‌شود. این زندان زیبا در حال حاضر در لیست میراث جهانی یونسکو ثبت شده است.

زیباترین زندان‌های دنیا؛ قصرهایی فوق امنیتی و مجلل

زندان باستوی (Bastøy) در جزیره‌ای امنیتی واقع در شمال غربی شهر هالدن نروژ قرار گرفته است. این مکان نیز یکی دیگر از زندان های باز دنیا است که زندانیان در آن به راحتی به کشاورزی، ماهیگیری، اسکی، تنیس و اسب‌سواری می‌پردازند.

زیباترین زندان‌های دنیا؛ قصرهایی فوق امنیتی و مجلل

زندان اتریشی کلیسای گارستن (Garsten) تا سال ۱۸۵۱ به عنوان یک صومعه مورد استفاده قرار می‌گرفت و پس از آن، و با تغییر کاربری، به یکی از زیباترین زندان های دنیا تبدیل شد. این زندان همچنین یکی از پیچیده‌ترین معماری‌های جهان را نیز دارد.

زیباترین زندان‌های دنیا؛ قصرهایی فوق امنیتی و مجلل

در روستای اوورلون (Overloon) کشور هلند، مرکزی جهت بازداشت جوانان مجرم واقع شده که دارای نقشه‌ای با طراحی باز بوده و کاملا از جنس چوب طبیعی موجود در محیط اطراف ساخته شده است.

زیباترین زندان‌های دنیا؛ قصرهایی فوق امنیتی و مجلل

حدود ده سال پیش، زندان ایالت یوتلاند شرقی در دانمارک ساخته شد. این زندان کاملا تمیز بوده و دارای پوشش امنیتی فوق بالاست. دوربین‌های مادون قرمز، سنسورهای حرکتی و اسکنرهای اثر انگشت موجود در ساختمان این مکان، آن را به یکی از مدرن‌ترین و زیباترین زندان های دنیا تبدیل کرده است.

زیباترین زندان‌های دنیا؛ قصرهایی فوق امنیتی و مجلل

زندانی سلولی در مجموعه جزایر آندامان (Andaman) در کشور هندوستان قرار گرفته است. این زندان در اوایل قرن بیستم میلادی، به طور عمده توسط ارتش بریتانیا استفاده می‌شد. محبوس‌شدگان در این زندان، مخالفان سیاسی و تبعیدی بودند که در راه استقلال هندوستان مبارزه می‌کردند.

زیباترین زندان‌های دنیا؛ قصرهایی فوق امنیتی و مجلل

برج لندن، در سال‌های ۱۱۰۰ تا ۱۹۵۲ به عنوان زندان عملیاتی مورد استفاده قرار می‌گرفت. این مکان در قرن ۱۳ میلادی دوباره بازسازی شده اما کاربری خود را به عنوان یک زندان از دست داده است.
منبع: برترینها

طنز؛ پطروس دایورت کننده

وحید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ میرزایی در نوشت:

این روزها سر و ته هر چیزی را دنبال کنید به وزرای پیشنهادی دولت دوازدهم می‌رسید. وزرای پیشنهادی هم سعی می‌کنند یک چیزی بگویند که تأثیر مثبتی بر رأی نمایندگان داشته باشد. مثلا وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش آقای بطحایی در مصاحبه‌ای گفته «محتوای آموزشی مدارس با واقعیت جامعه متفاوت است.» البته فقط محتوای آموزشی مدارس نیست که با واقعیت جامعه زمین تا آسمان فرق می‌کند، الان شما دست روی هرچیزی بگذارید با واقعیات جامعه متفاوت است. همین الان اگر یکی از دکمه‌های کنترل تلویزیون را فشار دهید و به صورت رندوم یکی از شبکه‌های صداوسیما را دو دقیقه تماشا کنید، متوجه این تفاوت فاحش واقعیات جامعه با آنچه دوستان می‌گویند، خواهید شد. به‌هرحال صحبت آقای بطحایی ما را بر آن داشت که یکی از درس‌های دوران دبستان یعنی پطروس فداکار را با واقعیات جامعه منطبق کنیم.

داستان پطروس دایورت‌کننده و کبرای بی‌چشم و رو

روزی نوجوانی به نام پطروس از باشگاه بدنسازی بازمی‌گشت که هنگام عبور از چهار راه ناگهان متوجه شد، سد سوراخ شده است و چکه چکه آب از سوراخ به بیرون می‌ریزد. پطروس بلافاصله گوشی آیفون خود را در آورد. ابتدا با شماره‌گیری ۴#۶۵٧*٧٣۴ بسته اینترنت ٢ گیگ روزانه به علاوه ٣ گیگ هدیه شبانه دریافت کرد و به سرعت به اینترنت متصل شد. ابتدا از سوراخ و آبی که جاری بود عکسی گرفت و با اجازه شیر کرد و نوشت «متأسفانه مسئولان کشور با وجود کم آبی شدید، به سوراخ سد توجه نمی‌کنند. ما نوجوانان خواستار استیضاح وزیر نیرو هستیم.» سپس موچینش را از کوله‌پشتی درآورد و بعد از سروسامان دادن به ابروهایش، کمی لب‌هایش را غنچه کرده و یک عکس سلفی با سوراخ سد گرفت و آن را برای کبری دختر همسایه‌شان فرستاد.

پطروس سال‌ها بود به علت اضمحلال و فروپاشی غرب از هلند به ایران مهاجرت کرده بود و همسایه کبری اینا شده بود. همچنین پطروس به چشم خواهری از کبری خوشش می‌آمد و قصد ازدواج خاصی در تار و پودش تنیده شده بود. کبری نیز از حق نگذریم به چشم خواهری از هر انگشتش هزاران هنر می‌بارید مخصوصا این‌که جدیدا لیپوساکشن کرده و نوک دماغش را به سمت بالا هدایت کرده بود. خلاصه پطروس عکس خودش و سوراخ را برای کبری با کپشن «من و سوراخ، سوراخ و من، هر دو از وسطمان دنیا را می‌توانی ببینی، نمی‌آیی کبرای من!؟» فرستاد.

کبری ابتدا از پطروس درخواست شارژ پنج تومانی کرده و سپس از هر انگشتش ‌هزار هنر بارید. پطروس عاشق هنر بود بنابراین برای این‌که خودش را برای کبرای هنرمند لوس کند، انگشتش را داخل سوراخ سد کرد. اما نوک انگشتش هرگز کرخت نشد. متعجب سرش را بالا آورد و آن طرف سد را نگریست. دید سد کلا خشک است و آن چند قطره هم اساسا سراب بوده و خشکسالی و کم‌آبی بحران جامعه امروز است. پطروس از این‌که نتوانسته فداکاری خاصی انجام بدهد ناراحت و عصبی شد و برای این‌که خود را خالی کند، زیر یکی از پست‌های لیونل مسی فحش سیاسی نوشت. کبری هم وقتی دید کلاس پیلاتسش دیر شده با پطروس کات کرد و تصمیم گرفت دیگر با هیچ‌کس رابطه عاطفیِ اونجوری برقرار نکند. بنابراین به برادر مربی پیلاتسش گفت که بهتر است رابطه عاطفی‌ شان را معمولی کنند. قصه ما به سر رسید کلاغه دیگر به خانه‌اش رسید. فقط حیف که خانه‌اش در طرح مترو افتاده بود و تخریب شده بود.


منبع: برترنها

طنز؛ «به هیچ‌وجه» یا «به هیچ رو»؟

حسن غلامعلی‌فرد در نوشت:

آنچه گذشت:

در بخش پیشین خواندیم که دهخدا از شاگردها خواست تا هر کدام روزنامه‌دیواری‌ای آماده کرده و برای آن نامی برگزینند. سپس آن‌ها را پای تخته فرا خواند تا از روزنامه‌دیواری‌شان بگویند و نمره بگیرند. و اما ادامه ماجرا:

دهخدا از آبدارخانه بازگشت، نشست پشت میزش و پرسید: «نوبت کی بود؟» حضرتی دستش را بالا برد و گفت: «ماییم، ماییم» دهخدا چند بار گردنش را نرمِش داد و سپس گفت: «خب شما بگو ببینم نام روزنامه‌دیواریت چیه و چه بخش‌هایی داره؟»

حضرتی گفت: «ما نام اعتضاد را برگزیدیم! بخش‌های بی‌شماری هم در روزنامه‌مون داریم…» یکی از شاگردها سخن حضرتی را برید و گفت: «ما به حضرتی کمک کردیم تا روزنامه دیواری درست کنه، قرار بود بهمون نفری بیست و پنج تومن بده اما پنج تومن داد گفت بقیه‌شو ندارم» حضرتی اخم کرد و گفت: «این حرف به هیچ‌وجه درست نیست» دهخدا گفت: «به جای به هیچ‌وجه بگو به هیچ رو»

حدادعادل گفت: «چرا الکی سختش می‌کنید؟ به جای جفتشون از کلمه اصلا استفاده کنید و خودتون رو راحت کنید!» دهخدا ابرو در هم کشید و گفت: «ما می‌خواهیم پارسی بیاموزیم نه اینکه برای واژگانِ پارسی برابرهای عربی بیابیم!»

قالیباف از حدادعادل پرسید: «این الان چی گفت؟» حدادعادل شانه بالا انداخت و گفت: «خیلی زبونش ثقیله! باید یه برنامه مترجم زبان بریزم توی گوشیم».

علی‌آبادی گفت: «برنامه‌شو نریزیا! به درد جرز لای دیوار هم نمیخوره، بدتر آبروت رو پیش خارجیا میبره» دهخدا کوبید روی میز و گفت: «چه خبره؟ خاموش!» سپس رو کرد به نجفی و پرسید: «نام روزنامه دیواری شما چیه؟» نجفی همان‌طور که عرق پیشانی‌اش را پاک می‌کرد پاسخ داد: «روزنامه دیواری ما خیلی پر و پیمانه، نامش همشاگردی‌ست و پر از آگهی‌های نیازمندی و تعریف و تمجید از کارهای شهردار مدرسه‌ است» قالیباف گفت: «این روزنامه دیواری مال من بود، حق من بود، سهم من بود، نجفی از من گرفتش!» دهخدا اخم کرد و پرسید: «مدرکی هم داری؟» رئیسی به قالیباف گفت: «ولش کن! بیا بشین پیش خودم!» کواکبیان پرسید: «نوبت ما نشد؟» دهخدا گفت: «داریم درباره روزنامه‌دیواری همشاگردی حرف می‌زنیم!» کواکبیان از گوشه چشم نگاهی به نجفی انداخت و گفت: «همشاگردی توی همه مدرسه پر شده، شما یکم به ما توجه کن!» دهخدا از نجفی پرسید: «شما حرفی نداری؟»

نجفی دوباره عرق پیشانی‌اش را پاک کرد‌‌ و پاسخ داد: «نه» سپس به سختی روزنامه دیواری‌اش را لوله کرد و با خنده گفت: «هنوز قلقش نیومده دستم!» دهخدا به کواکبیان گفت: «خب شما بگو!» کواکبیان نفسی عمیق کشید و سپس فریاد زد: «نام روزنامه ما کژدُم‌سالادی است» دهخدا خندید و گفت: «مگه خیاره؟ آخه کژدم که سالادی و غیر سالادی نداره!».

لاریجانی گفت: «نیش کژدم نه از ره کین است، اقتضای طبیعتش این است» کواکبیان گفت: «کژدم ما به هیچ‌وجه نیش نداره، خوراکیه!» دهخدا گفت: «به جای به هیچ وجه بگو به هیچ رو».

زیباکلام گفت: «میشه برین سراغ روزنامه دیواری بعدی؟» دهخدا رو کرد به موسوی‌خوئینی‌ها و گفت: «شما بگو!» موسوی‌خوئینی‌ها گفت: «سلام!» ناگهان ده‌نمکی از ته کلاس فریاد کشید و دهخدا فریاد زد: «خاموش!» سپس به جوان اشاره کرد و جوان نیز با دستپاچگی فریاد زد: «بریم بیایم» و رفتند که بیایند…

ادامه دارد


منبع: برترینها

حقیقت عجیب و غریب در مورد کره شمالی

کره شمالی در بخش شمالی شبه جزیره کره در شرق آسیا واقع شده است، این کشور منزوی و تنها حکومتی عجیب و غریب دارد که اشاره به بعضی از حقیقت‌های باورنکردنی کره شمالی خالی از لطف نخواهد بود.

اهالی کره شمالی که پس از جنگ کره به دنیا آمده‌اند حدود ۵ سانتی‌متر نسبت به ساکنین کره جنوبی کوتاه‌ قدتر هستند

حقیقت عجیب و غریب در مورد کره شمالی

با بررسی بر روی افرادی که از کره شمالی به چین فرار کرده‌اند و پس از جنگ کره که در سال ۱۳۲۹ اتفاق افتاد به دنیا آمده‌‌اند. مشخص شده است که میانگین قد ساکنین کره شمالی نسبت به همسایگان خود در کره جنوبی حدود ۵ سانتیمتر کوتاه‌تر است.


کره شمالی ساعت جهانی خاص خود را دارد

حقیقت عجیب و غریب در مورد کره شمالی

در سال ۱۳۹۴ دولت کره رسماً ساعت جهانی خاص خود را اعلام کرد، این ساعت جهانی بر اساس نام پایخت کره شمالی، پیونگ‌یانگ‌ نامیده می‌شود و حدود ۳۰ دقیقه عقب‌تر از کره جنوبی و ژاپن است.

کره شمالی استفاده از ساعت جهانی خاص خود را همزمان با جشن هفتاد سالگی آزادی کره شمالی از ژاپن در تاریخ ۲۴ مرداد ماه سال ۱۳۹۴ اعلام کرد. از قرار معلوم ساعت رسمی پیونگ‌یانگ قبل از قوانین ژاپن نیز در این کشور استفاده می‌شده است.


کیم جونگ اون، به تمامی شهروندان مرد در کره شمالی دستور داده تا موهای خود را مانند وی اصلاح کنند

حقیقت عجیب و غریب در مورد کره شمالی

یکی از منابع آگاه از جریان‌های داخلی پیونگ‌یانگ به روزنامه The Chosun Ilbo که در کره جنوبی منتشر می‌شود گزارش داده است که مقامات کره‌ شمالی مردهای این کشور را وادار کرده‌اند تا موی سر خود را بیشتر از ۲ سانتیمتر بلند نکنند، زن‌های ساکن کره شمالی نیز اجازه ندارند موهای خود را از روی شانه بیشتر بلند کنند.

از طرف دیگر مردهای کره‌ شمالی نیز باید حتما موهای خود را همانند مدل موی کیم جونگ اون کوتاه کنند، جالب است بدانید این مدل مو در کره شمالی با نام Ambitious شناخته می‌شود. بانوان کره شمالی نیز باید موهای خود را مانند مدل موی همسر کیم جونگ اون کوتاه کنند.


فرار از کره شمالی حدود ۸ هزار دلار هزینه بر می‌دارد

حقیقت عجیب و غریب در مورد کره شمالی

هزینه‌های فرار از کره شمالی از زمان رهبری کیم جونگ اون بیشتر شده است. بنا به آماری که حدود ۲ سال پیش منتشر شد، فرار از کره شمالی به مقصد چین حدود ۸ هزار دلار خرج برمی‌دارد. این مبلغ بسیار بیشتر از میانگین درآمد ساکنین کره شمالی است. حدود ۳ سال پیش درآمد یک شهروند کره شمالی چیزی حدود ۱۸۰۰ دلار در سال برآورد شده بود.


هزینه خرید نوشیدنی برای برگزاری مراسم سالانه یادبود کیم جونگ-ایل حدود ۵۰۰ برابر بیشتر از درآمد یک شهروند کره است

حقیقت عجیب و غریب در مورد کره شمالی

کیم جونگ-ایل پدر کیم جونگ اون است و برگزاری مراسم سالانه بزرگداشت وی چیزی جدود ۹۱۳ هزار دلار خرج دارد. کیم جونگ-ایل در سال ۱۳۹۰ درگذشت.


اگر پایتخت کره شمالی یکی از شهرهای آمریکا بود، به عنوان چهارمین شهر پرجمعیت آمریکا شناخته میشد

حقیقت عجیب و غریب در مورد کره شمالی

بر اساس گمانه‌زنی‌هایی که حدود ۲ سال پیش انجام شده است پیونگ‌یانگ حدود ۲،۸۶۳ نفر جمعیت دارد. این تعداد جمعیت حتی از ساکنین شهر بوستون آمریکا نیز بیشتر است، ۲ سال پیش آمار حکایت از جمعیت ۲.۳ میلیون‌ نفری بوستون داشت.


کره شمالی توانست در جام جهانی ۲۰۱۰ به برزیل گل بزند

حقیقت عجیب و غریب در مورد کره شمالی

کره‌ شمالی در جام جهانی ۲۰۱۰ شرکت کرد و توانست به بزریل گل بزند، اما در نهایت با نتیجه قابل قبول ۱-۲ بازی را به برزیل واگذار کرد.


مساحت کره شمالی حدود مساحت ایالت پنسیلوانیا آمریکا است

حقیقت عجیب و غریب در مورد کره شمالی

ایالت پنسیلوانیا آمریکا مساحتی حدود ۱۱۹۲۷۹ کیلومتر مربع دارد. مساحت کره شمالی نیز برابر با ۱۲۰۵۳۸ کلیومتر مربع است. اما از این مساحت زیاد در ایالت پنسیلوانیا، تنها ۲۰ درصد از خاک این ایالت قابل زراعت است. از طرف دیگر تنها ۱۹.۵ درصد از خاک کره شمالی قابل کشت و زرع است.


کره شمالی معتقد است که ۱۰۰ درصد مردم این کشور باسواد هستند

حقیقت عجیب و غریب در مورد کره شمالی

سازمان‌های جهانی افرادی که بالای ۱۵ سال که قادر به خواندن و نوشتن هستند را باسواد می‌شناسند. کره شمالی نیز در این زمینه گزارشی اعلام کرده و مدعی است که ۱۰۰ درصد زنان و مردان این کشور باسواد هستند.


کمتر از ۳ درصد از جاده‌های کره شمالی آسفالت است

حقیقت عجیب و غریب در مورد کره شمالی

در کره شمالی ۲۵،۵۵۴ کیلومتر جاده وجود دارد که از این میزان تنها ۷۲۴ کلیومتر جاده آسفالت در کره شمالی گزارش شده است. به این ترتیب با یک حساب سرانگشتی می‌توان گفت تنها ۲.۸۳ درصد از جاده‌های کره شمالی آسفالت است.


مسافت تمام جاده‌های آسفالت کره شمالی تنها با فاصله‌ای بین نیویورک و شهر کلیولند برابری می‌کند

حقیقت عجیب و غریب در مورد کره شمالی

کره شمالی چیزی برابر با ۲۵،۵۵۴ کیلومتر جاده دارد، با این میزان جاده می‌توان ۳ مرتبه به دور سیاره پلوتو پیچید. اما تنها ۷۲۴ کیلومتر از این جاده‌ها آسفالت است، این مقدار با مسافت بین نیویورک و شهر کلیولند برابری می‌کند.


سرانه تولید ناخالص داخلی قطر ۷۳ بار بیشتر از کره شمالی است

حقیقت عجیب و غریب در مورد کره شمالی

در گزارشی که دو سال پیش منتشر شد قطر چیزی برابر با ۱۳۲،۱۰۰ دلار سرانه تولید ناخالص داخلی داشت در صورتی که سرانه تولید ناخالص کره شمالی در سال ۱۳۹۳ برابر با ۱۸۰۰ دلار مشخص شده است.


کره شمالی به عنوان یکی از فاسدترین کشورهای دنیا به حساب می‌آید

حقیقت عجیب و غریب در مورد کره شمالی

بر اساس فهرستی که در سال گذشته برای مشخص کردن معیار فساد در کشورهای دنیا منتشر شده بود، کره شمالی در مقام سوم فاسدترین کشورهای دنیا قرار گرفت. سومالی و سودان جنوبی نیز به ترتیب رتبه‌های اول و دوم را در این فهرست داشتند.

در این معیار که عدد صفر به معنای بیشترین میزان فساد و عدد ۱۰۰ به معنای عدم وجود فساد در کشورها به حساب می‌آمد، حدود ۱۷۶ کشور بررسی شدند و کره شمالی سال گذشته امتیاز ۱۲ را از ۱۰۰ کسب کرد، ۲ سال پیش نیز کره شمالی در این گزارش توانسته بود امتیار ۸ را کسب کند.


منبع: برترینها

آمادگی برای جشن پس از مرگ (+عکس)

مردم گواتمالا نسبت به زندگی پس از مرگ نگرش جالبی دارند و خود را برای آن آماده نگه داشته‌اند.

هر کشور و هر قبیله‌ای که یک دین واحد را برای خود انتخاب نکرده‌اند، نگرش‌های مختلفی در رابطه با زندگی پس از مرگ خود دارند و خود را به شیوه‌های مختلفی برای آن آماده می‌کنند و یکی از اینگونه افراد مردم گواتمالا هستند.

به اعتقاد مردم گواتمالا، زندگی پس از مرگ یک جشن بزرگ است؛ به همین علت گورستان‌هایشان را با رنگ‌هاى شاد رنگ ‌آمیزی و مزین می‌کنند.

آمادگی برای جشن پس از مرگ (+عکس)


منبع: عصرایران

کشف قبرهای ۲ هزار ساله در مصر (+عکس)

باستان شناسان مصری در جنوب مصر، قبرهایی مربوط به ۲ هزار سال پیش کشف کردند.

به گزارش باشگاه خبرنگاران، باستان شناسان کشور مصر در جدیدترین تحقیقات خود در جنوب مصر، موفقبه کشف سه قبر شده‌اند که قدمت آن‌ها به ۲ هزار سال قبل بازمی‌گردد.

این قبرهای کشف شده در منطقه مینیای مصر قرار داشتند و در یکی از این قبرها چهار تابوت کشف شده‌اند که روی آن‌ها صورت‌های انسان کشیده شده و یکی از این چهار تابوت متعلق به یک کودک است.

گفتنی است؛ منطقه مینیا از سال ۲۰۱۵ قطبی برای مورخان و باستان شناسان بوده است و عتیقه‌های زیادی با قدمت بالا در این منطقه کشف شده‌اند که در حال حاضر ۲۰ قبر به صورت پشت سر هم کشف شده‌اند و هنوز تحقیقات روی این منطقه ادامه دارد.


منبع: عصرایران

طنز؛ حکایت های تیمارستانی

ماهنامه خط خطی – مهرشاد مرتضوی: بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» گفت: «دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم؛ دیروز، یک خاطره بود، حسرتش را نمی خورم؛ امروز، یک هدیه است، قدرش را می دانم؛ فردا، یک راز است، نگرانش نیستم.»

***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» گفت: «دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم؛ دیروز، یک خاطره بود، حسرتش را نمی خورم؛ امروز، یک هدیه است، قدرش را می دانم؛ فردا، یک راز است، نگرانش نیستم.» گفتند: «پس فردا چی؟» و هارهار خندیدند. بزرگ پوکرفیس نگریست. خجالت کشیدند.

***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» گفت: «دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم؛ دیروز، یک خاطره بود، حسرتش را نمی خورم؛ امروز، یک هدیه است، قدرش را می دانم؛ فردا، یک راز است، نگرانش نیستم.» گفتند: «می ذاری توییتر که ری توییت کنیم؟» بزرگ  گفت: «بالای ۱۴۰ کاراکتره.» جامه ها دریدند.

***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» گفت: «دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم؛ دیروز، یک خاطره بود، حسرتش را نمی خورم.» گفتند: «داداش، شما دیروز کارِ نکرده باقی نذاشتی.»
بزرگ تابلو شد.

***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» گفت: «دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم…» حرفش را قطع کردند و گفتند: «اوه اوه! اینم می خواد پند و اندرز بده!» و گریختند.

***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» گفت: «دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم. دل بر آنچه می رود می بندم و تا صبح ضجه می زنم. بعد، خل می شوم و از کار خود می خندم.»

***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» گفت: «دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم؛ عوضش، در به روی هرچه تاریکی است می بندم؛ غم ها رو دور می ریزم، می خندم.» سپس، نقابش را برداشت، هرمز شجاعی مهر بود. جیغ زنان گریختند.

***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» پایش را بالا آورد و تن تاکش را نشان داد.
***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» سپس، بویی از آشپزخانه استشمام کردند و خودشان فهمیدند داستان چیست. رفتند.

***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» گفت: «قیمت اجناس در سال ۹۲ به یادم آمد، مخم رد کرد!»
***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» گفت: «چون بزرگم.» و از آن ها پرسید کلاس چندم اند.
لرزان، از پنجره گریختند.

***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» بزرگ کتاب راز شاد زیستن را به آن ها معرفی کرد و پورسانتش را گرفت.

***
بزرگی را گفتند: «راز همیشه شاد بودنت چیست؟» سرش را بلند کرد و غمگین به آن ها نگریست. فهمیدند باید زنگ بالایی را می زدند.


منبع: برترنها

کوچه‌های مخفی شهر لیون

برترین ها: در زیر تصور ماهواره‌ای از قسمت‌های قدیمی شهر لیون فرانسه را مشاهده می‌کنید. همان طور که می‌بینید دو خیابان موازی در کنار رودخانه وجود دارد، اما خیابان‌های زیادی به این خیابان‌ها متصل نمی‌شوند. بااستفاده از مقیاسی که در نقشه داده شده، می‌توانید حدس بزنید که خیابان‌های متصل به این خیابان‌ها ۲۰۰ متر از هم فاصله دارند که حدود ۲ دقیقه یا کمتر طول می‌کشد که پیاده آن را طی کرد. اما اگر یک تاجر ابریشم قرن پانزدهمی باشید که توپ‌های گرانبهای ابریشم را با وزن زیاد حمل می‌کند، هرچه فاصله کمتری طی کنید برایتان بهتر است؛ بنابراین این تجار شروع به ایجاد میانبرهایی از طریق خانه‌ها و حیاط‌های خصوصی کردند تا به خیابان‌های دیگر برسند.

با گذشت زمان، این میانبر‌ها توسعه یافتند و به شکل شبکه شناخته شده‌ای از معابر درآمدند که ترابول نامیده می‌شدند. اگرچه این کوچه‌ها به دلالان ابریشم نسبت داده می‌شود، اما ریشه آن‌ها به قرن چهارم بازمی گردد. پس از سقوط امپراتوری رم، کانال هایی که آب را به شهر لیون می‌آوردند شروع به شکستن کردند و ساکنان مجبور شدند به منبع آب و ساحل رودخانه نزدیک شوند. اولین ترابول‌ها در این زمان ساخته شدند که به ساکنان اجازه می‌دادند از خانه هایشان سریعتر به رودخانه برسند.

بعد‌ها وقتی لیون مرکز بزرگ تجارت ابریشم شد، ترابول‌ها توسط دلالان و تاجران مورد استفاده قرار می‌گرفتند تا راحت‌تر کالاهایشان را از رودخانه به بازار در مرکز شهر برسانند. این کوچه‌های سرپوشیده این مزیت را نیز داشتند که از کالاهای باارزش در مقابل باران محافظت می‌کردند و باعث می‌شد حتی در آب و هوای بد نیز تاجران کار خود را انجام دهند.

لیون بیش از پانصد معبر سرپوشیده مخفی دارد. بیشتر آن‌ها در املاک خصوصی و به همین دلیل به روی عموم بسته هستند. برخی دیگر بسته شده و در حال حاضر به عنوان انبار استفاده می‌شوند. تنها حدود چهل معبر یا بیشتر برای گردشگران قابل مشاهده هستند. چندین سال پیش مقامات شهر با مالکان تروبول‌ها معامله‌ای انجام دادند. مسئولین موافقت کردند هزینه نگهداری، بازسازی، روشنایی و تمیز کردن ترابول‌ها را بدهند و در عوض ساکنان از صبح تا عصر آن‌ها را به روی مردم باز کنند. متاسفانه در برخی موارد هر دو طرف به معامله پایان داده و اکنون فقط برای ساکنان قابل دسترسی هستند.

کوچه‌های مخفی شهر لیون 
کوچه‌های مخفی شهر لیون 


منبع: برترنها

طنز؛ پسر نزهت خانم رو به وزیر علومی قبول کنین

مهرشاد مرتضوى در نوشت:

قضیه از جایی شروع شد که چند نفر آن دوردورها بال‌بال می‌زدند و می‌گفتند: «من! من!» ولی رییس‌جمهور با خودش فکر می‌کرد «اینا دیگه زیادی به مطالبات اون ۲۴ میلیون نزدیکن. بذار یه وزیر اعتدالی‌تر بذارم» و رویش را از آن گزینه‌ها برمی‌گرداند. بعد می‌رفت سراغ گزینه‌های اعتدالی و خیلی زیرپوستی به آن‌ها پیشنهاد وزارت می‌داد. مثلا زنگ می‌زد دانشگاه شریف، می‌گفت: «به وزیر علوم وصل کنین».

– وزیر علوم نداریم اینجا!

+ وزیر علوم، همون که شماره اتاقش ۲۳۴ بود.

– ۲۳۴؟ دکتر فلانی رو می‌گین؟

+ بله بله، همون ایشون.

یا دم دانشگاه تهران منتظر می‌ماند، هر استادی از در خارج می‌شد، مثل آقای حاجیلو می‌پرید جلویش و می‌گفت: «وزیر علوم کی بودی تو؟» و آن استاد اگر برایش عارضه قلبی اتفاق نمی‌افتاد، عقب عقب فاصله می‌گرفت و در افق محو می‌شد. خلاصه هر کدام از گزینه‌های اعتدالی‌تر یک بهانه‌ای می‌آوردند و در می‌رفتند.

این طوری شد که لیست وزرا رفت مجلس، ولی داخلش وزیر علوم نبود. نماینده‌ها هی لیست را نگاه کردند، شمردند، کاغذ را برگرداندند، حتی وزن کردند. مدام حس می‌کردند یک چیزی کم است. هی بحث می‌کردند و می‌گفتند: «یعنی رحمانی فضلی لاغر شده؟ چطور ممکنه کرباسیان از طیب‌نیا لاغرتر باشه؟ فرهادی رژیم گرف… راستی وزیر علوم کو؟!»

و اینجا بود که ناگهان معادلات عوض شد و همه شروع کردند به گشتن برای وزیر علوم. هر فراکسیونی می‌خواست خودش وزیر را پیشنهاد بدهد. از فراکسیون مستقلین زنگ می‌زدند به روحانی، می‌گفتند: «پسر نزهت خانم اینا رو یادتونه؟ دو تا دکترا گرفته، خیلی هم پسر خوبیه. اگه خواستین معرفیش کنیم آشنا بشین، بلکه به وزیر علومی بپذیرینش».

کریمی قدوسی از فراکسیون اصولگرایان زنگ می‌زد. روحانی برمی‌داشت: «بفرمایید؟»

– کریمی قدوسی هستم.

+ امرتون؟

– وزیر علوم.

+ خب؟

– همین دیگه. من بیشتر حرف نمی‌زنم، فقط گوش میدم. شما بگین!

عارف از فراکسیون امید زنگ می‌زد به رییس‌جمهور. روحانی گوشی را برمی‌داشت و می‌گفت: «بفرمایید… الو… الو… چرا حرف نمی‌زنی؟ عارف خودتی؟»

خلاصه هی گذشت و گذشت و وزیر علوم انتخاب نشد. تا الان هم اگر به جلسات رای اعتماد دقت کرده باشید، یک رخوتی کل فضای مجلس را گرفته و به جز قدم زدن و تجمع و خوش و بش و کشتی گرفتن نماینده‌ها، اوج هیجانی که اتفاق می‌افتد، این است که یک نماینده حرفی بزند که صداوسیما مجبور شود پخش زنده را قطع کند و اعتقادش به آزادی بیان نمایندگان مجلس را بیش از پیش در چشم ما فرو کند.

در واقع نماینده‌ها منتظرند وزیر علوم معرفی شود که یکی‌شان برود بالا بپرسد چرا فضای دانشگاه‌ها این قدر بسته شده؟ و نفر بعدی بپرسد چرا فضای دانشگاه را زیادی باز کرده‌اید؟ و وزیر علوم از تعجب قفل کند و به نماینده‌ها خوش بگذرد.


منبع: برترینها

ثروت ۱۰ میلیون دلاری از حشرات

این زوج که تحصیلات خود را در زمینه ی حشره شناسی انجام داده اند، پس از سالها فعالیت در دانشگاه به جمع آوری حشرات روی آوردند و برای دست یابی به این حجم از حشرات ماجراجویی های زیادی کرده و به ۷۰ کشور جهان و ۷ قاره سفر نموده اند.

در خانه ی کوچک چالرز و لوئیز اوبراین در توسان ایالت آریزونا دو اتاق کوچک وجود دارد که بیش از یک میلیون حشره در آن وجود دارد. ارزش این مجموعه از حشرات بیش از ۱۰ میلیون دلار برآورد شده است که درون محفظه های شیشه ای و رف های ساخته شده به دست خود آنها چیده شده اند.

ثروت ۱۰ میلیون دلاری از حشرات

این حشرات از هر قاره و از هر گوشه ای از دنیا آورده شده و در طول ۶۰ سال گردآوری شده اند. این زوج سالخورده به تازگی تصمیم گرفته اند تا کلکسیون حشرات خود را که یکی از مجموعه های با ارزش علمی به شمار می رود به دانشگاه آریزونا اهدا کنند.

یک حشره شناس از دانشگاه آریزونا در این باره می گوید: “این حشرات به مانند گنجینه و معدن طلا برای پژوهشگران هستند و هر نمونه از آن به دلیل کمیاب بودن از ۵ تا ۳۰۰ دلار قیمت دارند.”

ثروت ۱۰ میلیون دلاری از حشرات

 
این زوج که تحصیلات خود را در زمینه ی حشره شناسی انجام داده اند، پس از سالها فعالیت در دانشگاه به جمع آوری حشرات روی آوردند و برای دست یابی به این حجم از حشرات ماجراجویی های زیادی کرده و به ۷۰ کشور جهان و ۷ قاره سفر نموده اند.

چالرز می گوید برای پیدا کردن یک نوع حشره ی کمیاب به قطب جنوب و آنترکتیکا سفر کردم. چند ماه هم در نیوزیلند و جزایر سلیمان بودم. او یک بار کم مانده بود که در شیلی غرق شود و یا با افراد عجیب و غریبی برخورد داشته، مثل مردی که در نیکاراگوئه شبیه طوطی صحبت می کرده است. او می گوید یک بار هم در ونزوئلا وقتی در هنگام شب با ابزار کارش به برکه ای رفته بوده، متهم به سرقت کیامن «تمساح کوچک استوائی» می شود. با این حال چالرز اوبراین از مسیری که طی کرده راضی است.

ثروت ۱۰ میلیون دلاری از حشرات

اینک این زوج دیگر نمی توانند به کارهای پراسترس بپردازند، زیرا سنشان بالا رفته، در طول چند ماه پیش چالرز دوبار دچار آسیب و شکستگی در کمر شده است. آنها می گویند چون فرزندی نداشته اند، هر هفت روز هفته و به مدت ۱۴ ساعت کار می کرده اند. اما حالا پیر شده اند و به جای ۱۴ ساعت ۱۰ ساعت کار می کنند.  البته  هر از چندگاهی در اتاق نشیمن  می نشینند و  تلویزیون نگاه می کنند و روی کارت ها اطلاعات مربوط به حشرات را می نویسند و روی آن الصاق می کنند.

ثروت ۱۰ میلیون دلاری از حشرات 
ثروت ۱۰ میلیون دلاری از حشرات 
ثروت ۱۰ میلیون دلاری از حشرات 
ثروت ۱۰ میلیون دلاری از حشرات 
ثروت ۱۰ میلیون دلاری از حشرات 


منبع: برترینها

طنز؛ مصاحبه با یک پیازِ سرخورده!

احمدرضا کاظمی در نوشت:

دیروز مشغول بررسی صفحه اول روزنامه‌های کشور بودم که در یکی از آن‌ها با تیتر «سرخوردگی پیاز در بازار صیفی‌جات» روبه‌روشدم. در این راستا تصمیم گرفتیم گفت‌وگویی با یکی از این پیازهای سرخورده داشته باشیم تا دلیل ناراحتی آن‌ها را بفهمیم:

ما : جناب پیاز، میشه چند لحظه وقتتون رو بگیریم؟

پیاز: مشکلی نداره فقط یکم فاصله بگیرید!

ما : چرا؟!

پیاز: دهنتون خیلی بوی پیاز میده!

ما: ببخشید دیگه ناهار کوبیده خوردیم کنارش یه پر پیاز کوچیک هم بود! ولی واقعا کم بود اصلا وصلت به بو دادن نمی‌داد! شما که خودت پیازی یکم عجیب نیست این حرف رو میزنی؟

پیاز: آره! من از بوی خودم بدم میاد! من اصلا از طعم خودمم بدم میاد! من از هرچی پیازه متنفرم! ولم کن…

ما: آخ ببخشید من اصلا حواسم نبود شما یه پیاز «سرخورده» هستید! این‌طور که معلومه از سرخوردگی به «خودانزجاری» هم رسیدید

پیاز: خب می‌خواستی نرسیم؟ بی‌حیثیت شدیم توی بازار.

ما: خب چرا آخه؟!

پیاز: بابا همه طردمون کردن! از ریحون و تربچه و سیر بگیر تا بقیه میوه‌ها و سبزیجات! میگن چهار روزه قیمتش رفته بالا خودش‌رو میگیره! نمیذاره هیشکی بخردش! آخه تقصیر ما چیه؟ به خدا من خودم دلم لک زده یکی توی سفره‌خونه بذاردم کنار ظرف آبگوشتش بعدم با مشت بکوبه روم که تیکه تیکه بشم! ما یه روز خاکی بودیم! اهل دل بودیم! جامون توی سفره‌های بی‌ریا روی سبزه‌زار فرش بود! اما الان رفتیم جزو خوراکی‌های لاکچری! خدایی احساس شرم می‌کنم وقتی می‌بینم طرف با لکسوس میاد دم مغازه مارو میریزه توی پلاستیک میبره!

ما: ای بابا، خب چرا این‌طوری شد؟

پیاز: نمی‌دونم والا، همش تقصیر این مسئولان غیرمحترمه! بابا یکی نیست به اینا بگه شما قیمت یه کیلو پیاز رو نمی‌تونید کنترل کنید آخه. به‌خدا مردم میان دم سبزی‌فروشی تا تابلوی قیمت‌مون رو می‌بینن شروع میکنن تیکه انداختن! زخم زبون میزنن! اصلا امنیت نداریم دیگه!

ما: چی میگن مثلا؟

پیاز: هیچی! دیروز یه مرده اومده بود سبزی بخره، تا چشمش افتاد به ما گفت: «آووکادوی کی بودی تو!».

ما: خب الان تقاضای شما چیه از مسئولان:

پیاز: هیچی! فقط مارو به همون قیمت قبلی برگردونن! باورکنین موز بشه کیلو ۵۰۰ هزارتومن، آناناس کیلویی یه میلیون! هیشکی هیچی نمیگه! چون این میوه‌فوفولی‌ها ذاتشون همینه! ولی ما پیازها هیبت داریم، رو اسممون قسم می‌خوردن یه زمون! مارو رو حساب چی میخوان ول کنن برن پی کارشون؟ به خدا اگه هزارتومن دیگه بره روی قیمت ما، نمیگن دولت نتونست قیمتا رو کنترل کنه، نمیگن سبزی‌فروشا گرون میدن، میگن مشکل از ماست! تورو خدا یه ذره هم فکر ما باشین! کاری نکنین حرف دهن این میوه‌سوسولی‌ها بشیم!


منبع: برترنها

حیوان عجیبی که گران‌ترین پوست دنیا را دارد

کافی است تا یک روز آنها را در خانه رها کنید تا ببینید که چگونه مبل و صندلی های چوبی را می جوند و پودر می کنند. به همین دلیل هیچوقت فریب ظاهر بامزه ی آنها را نخورید، آنها اصلا مناسب نگهداری در خانه نیستند.

چینچیلا یک پستاندار جونده است. زیستگاه این جوندگان کوه های آند در آمریکای جنوبی و مشخصا در پرو، بولیوی و شیلی است. این حیوانات تقریبا شکل گِرد و مدوری دارند. پوست آنها نرم و زیبا است و یکی از گرانقیمت ترین پوستها به شمار می رود.

 حیوان عجیبی که گران‌ترین پوست دنیا را دارد

آنها شب ها فعالیت می کنند و در روزها می خوابند. گرما برای آنها کشنده است. اگر در قفس نگهداری شوند، فضا را بدبو می کنند. کافی است تا یک روز آنها را در خانه رها کنید تا ببینید که چگونه مبل و صندلی های چوبی را می جوند و پودر می کنند. به همین دلیل هیچوقت فریب ظاهر بامزه ی آنها را نخورید، آنها اصلا مناسب نگهداری در خانه نیستند.

در این گزارش تصاویر زیبا از چینچیلا ها را در زوایای مختلف خواهید دید.

حیوان عجیبی که گران‌ترین پوست دنیا را دارد 
حیوان عجیبی که گران‌ترین پوست دنیا را دارد 
حیوان عجیبی که گران‌ترین پوست دنیا را دارد 
حیوان عجیبی که گران‌ترین پوست دنیا را دارد 
حیوان عجیبی که گران‌ترین پوست دنیا را دارد 
حیوان عجیبی که گران‌ترین پوست دنیا را دارد 
حیوان عجیبی که گران‌ترین پوست دنیا را دارد 
حیوان عجیبی که گران‌ترین پوست دنیا را دارد 
حیوان عجیبی که گران‌ترین پوست دنیا را دارد 


منبع: برترنها

عجایب خلقت؛ صورتی‌ها (۴)

فلامینگو برگرفته از لغت اسپانیایی و لاتین فلامنکو به معنی آتش است. علت این نام‌گذاری هم‌ رنگ روشن پرهای این پرنده است. البته در زبان فارسی گاهی از آن‌ها با نام مرغ آتشی یا مرغ حسینی هم یاد می‌شود.

عجایب خلقت؛ صورتی‌ها (۴) 

در کل تیره موسوم به فلامینگویان، پرندگانی کنار آب‌چر هستند که پاها و گردن دراز دارند و منقارشان نیز شکل خاصی دارد و به پایین برگشته است. امروز می‌خواهیم شما را با فلامینگوها آشنا کنیم، پس با ما همراه باشید.

عجایب خلقت؛ صورتی‌ها (۴)
در دنیا ۶ گونه مختلف از فلامینگوها وجود دارد که دو گونه از آن‌ها در ایران پراکنش دارند. (عکس از احسان احدی)

چرا فلامینگوها صورتی هستند؟

فلامینگو، پرنده‌ای با پاهای فوق‌العاده ظریف است که از آبزیان میکروسکوپی تغذیه می‌کند. فلامینگوها صورتی به دنیا نمی‌آیند بلکه به دلیل مصرف کانتاگزانتین (Canthaxanthin) که از غذاهایی مانند میگو و جلبک‌های سبز و آبی به دست می‌آورند، صورتی می‌شوند. فلامینگوهای جوان رنگ دودی چرکی با پاهای قهوه‌ای تیره دارند، در زمان بلوغ رنگ آن‌ها به صورتی مایل به قرمز و سفید تغییر می‌کند و رنگ پاهایشان نیز قرمز می‌شود. فلامینگوهایی که به باغ‌وحش‌ها آورده می‌شوند، اغلب رنگ صورتی‌شان را از دست می‌دهند مگر آنکه درست تغذیه شوند و مکمل‌های غذایی لازم مانند کانتاگزانتین سنتزی را دریافت کنند. یک سوال که همیشه در مورد فلامینگوها مطرح می‌شود، این است که آیا آن‌ها صورتی هستند چون میگو می‌خورند؟

پاسخ به این سوال مثبت است. آرتیمیا یک نوع سخت‌پوست است که در اغلب دریاچه‌های آب شور یافت می‌شود، فلامینگوها نیز عادت دارند که در جستجوی این غذای مطبوع به این نوع دریاچه‌ها سرکشی کنند. بنابراین ترکیب غذایی طبیعی فلامینگوهاست که باعث صورتی شدن آن‌ها می‌شود. ترکیب ارگانیک موسوم به بتاکاروتن که در آرتیمیاها یافت می‌شود، در اصل همان ترکیب شیمیایی است که هویج‌ها را نارنجی می‌کند و در تغییر رنگ پرهای فلامینگوها نیز نقش اساسی دارد. بتا-کاروتن در اصل یک رنگدانه قرمز نارنجی است که پیش‌ساز ویتامین آ قلمداد می‌شود بنابراین نه‌تنها در بدن فلامینگوها بلکه در بدن ما انسان‌ها نیز نقش مهمی برعهده دارد. اما کانتاگزانتین در اصل همان ترکیب شیمیایی است که پرورش‌دهندگان ماهیان سالمون برای خوش آب و رنگ‌تر شدن ماهیانشان استفاده می‌کنند. جالب اینجاست که حتی بعضی از انسان‌ها هم به مصرف کانتاگزانتین علاقه نشان می‌دهند در حالی که بعد از مصرف این ترکیب اغلب رنگ پوستشان به جای نارنجی، قهوه‌ای می‌شود.

عجایب خلقت؛ صورتی‌ها (۴)
فلامینگوها در زیستگاه‌های ساحلی، دریاچه‌های نمک، سواحل گلی و باتلاقی تولیدمثل می‌کنند. (عکس از مینا عزتی)

نادرترین فلامینگو

در کل دنیا ۶ گونه فلامینگو زیست می‌کند که از این میان دو گونه فلامینگوی بزرگ و فلامینگوی کوچک در ایران یافت می‌شوند. اما نادرترین فلامینگوی دنیا، فلامینگوی آند است که در کوهستان‌های دورافتاده آندز آمریکای جنوبی زیست می‌کند. فلامینگوی آند به یکی از قدیمی‌ترین خانواده‌های دنیا تعلق دارد که قدمت حضورشان در روی کره زمین به ۵۰ میلیون سال قبل بازمی‌گردد. فلامینگوهای آند در حال حاضر تنها در منطقه پونا یافت می‌شوند. پونا یک دشت خشک، سرد و البته مرتفع در کوهستان‌های آندز است که ارتفاع آن بین ۲.۳۰۰ تا ۴.۵۰۰ متر متغیر است. آبی که این نوع فلامینگوها برای بقا به آن وابسته‌اند، ۱۰ مرتبه شورتر از آب دریاهاست. علیرغم اینکه دریاچه‌های این منطقه ظاهر خشن و نامهربانی دارند اما در آن‌ها غلظت بالایی از دیاتومه‌ها یا جلبک‌های تک‌سلولی (گیاهانی که آوند، ریشه و برگ حقیقی ندارند) یافت می‌شود که این زیستمندان منبع غذایی اصلی فلامینگوها را تشکیل می‌دهند.

عجایب خلقت؛ صورتی‌ها (۴)
فلامینگوی آند، نادرترین گونه از فلامینگوها در جهان

گرداب انقراض

از میان فلامینگوها تنها یک گونه موسوم به فلامینگوی بزرگ است که از نظر وضعیت حفاظتی در معرض خطر نیست. اما وضعیت همین گونه در کشور ما نیز مطلوب نیست و بقای آن در هاله‌ای از ابهام قرار دارد چراکه متاسفانه صید بی‌رویه فلامینگوها و برداشتن جوجه آن‌ها از لانه در بعضی نقاط ایران شایع است. لازم به ذکر است که فلامینگوها پاهای خیلی ظریفی دارند و حمل نادرست آن‌ها می‌تواند منجر به آسیب‌های غیرقابل جبران شود. سایر گونه‌های فلامینگوها در دنیا علیرغم اینکه بعضا جمعیت‌های چند میلیونی دارند اما باز هم در معرض خطرند. یک مشکل جدی فلامینگوها این است که چرخه زادآوری آن‌ها طولانی است بنابراین شکار می‌تواند بر روند جمعیتشان تاثیر به سزایی داشته باشد. در حال حاضر در کل دنیا کم‌تر از ۳۰ سایت عمده زادآوری برای فلامینگوها وجود دارد و وضعیت فلامینگوهای آند از این نظر نسبت به سایرین اسف‌بارتر است. فلامینگوها برای گوشت، پرها و چربی‌شان شکار می‌شوند. متاسفانه یک باور سنتی و البته اشتباه در مورد آن‌ها وجود دارد و آن‌هم این است که چربی فلامینگو خواص درمانی دارد و می‌تواند در درمان سل موثر باشد، در حالی که این باور از اساس اشتباه است.

عجایب خلقت؛ صورتی‌ها (۴)
احتمال موفقیت زادآوری فلامینگوها بسیار اندک است و همین مسئله یکی از مهم‌ترین دلایل کاهش جمعیت آن‌هاست. (عکس از احسان احدی)

کشف یک فلامینگوی باستانی

در سال ۲۰۱۲ میلادی دانشمندان در بخش شمال‌شرقی اسپانیا، لانه یک فلامینگوی باستانی را که در آن ۵ تخم وجود داشت، پیدا کردند. تحقیقات بعدی نشان داد که قدمت این لانه به حدود ۱۸ میلیون سال پیش بازمی‌گردد. اسکن پوسته‌های تخم حاکی از آن بود که ترکیبات میکروسکوپی آن، شباهت نزدیکی با تخم فلامینگوهای امروزی دارد هرچند که شکل لانه تفاوت آشکاری با لانه فلامینگوهای امروزی داشت و بیش‌تر به لانه آنقوت‌ها شبیه بود. از آنجایی که در کل شباهت‌هایی میان فلامینگوها و آنقوت‌ها وجود دارد، این باور در نزد دانشمندان تقویت شد که این دو گونه مختلف به احتمال زیاد از نظر خویشاوندی و تکاملی با یکدیگر نزدیکی دارند و این نزدیکی بیش‌‌تر از آن چیزی است که پیش‌تر تصور می‌شد.

عجایب خلقت؛ صورتی‌ها (۴)
یک تهدید عمده فلامینگوها برداشتن تخم‌های آن‌ها از لانه توسط افراد بومی و محلی است. (عکس از مینا عزتی)

رازها و رمزها

جوجه‌های فلامینگوها بر روی لانه‌های گلی که والدینشان می‌سازند، متولد می‌شوند و ۳ سال طول می‌کشد تا قابلیت پرواز و زندگی مستقل را به دست می‌آورند. فلامینگوهایی که پرهای پررنگ‌تری دارند، اغلب در رقابت جفت‌گیری نسبت به سایرین موفق‌تر هستند. فلامینگوهای صورتی‌تر با پرهای روشن‌تر این پیغام را به سایرین منتقل می‌کنند که توان این فرد در تهیه منابع غذایی از سایرین بیش تر است بنابراین در اصل فلامینگوهای صورتی‌تر هستند که ژن‌هایشان را به نسل بعدی انتقال می‌دهند. اغلب فلامینگوها تک‌همسری و به جفت خود وفادار هستند. طول عمر فلامینگوها نیز معمولا زیاد و در حدود ۷۰ سال تخمین زده شده است که البته همین مسئله یک دلیل جدی در معرض خطر قرار گرفتن آن‌ها است چرا که فلامینگوهای پیرتر اغلب توانایی باروری ندارند.


منبع: برترینها

طنز؛ تاملات الدواییه فی الحوادث الجاریه

ماهنامه خط خطی – مجید دواچی:

۱٫ حار جداً

تابستانی که داغ نباشد، اصولا تابستان نیست. ولی سرکار علیه خورشید خانم جوری این روزها با شدت و حدت روی سر ما می تابد و اشعه های سرخ و بنفشش را در چشم ما فرو می کند که هر که نداند فکر می کند برای این تابش اضافه، سه چهار برابر ایام دیگر سال اضافه کاری و کارانه و پاداش می گیرد!

ان شاءالله به خاطر این دریافتی های اضافه، اسمش برود توی لیست حقوق نجومی بگیرها و رسوای خاص و عام شود، بلکه یک مقدار فتیله اش را بکشد پایین. البته، این گرمای فزاینده یک حسن هم داشت و آن تغییر رفتار سنتی پدران ایرانی بوده است. گویا این عزیزان تجدید نظری در سکنات خودشان کرده اند و دیگر تعهد چندانی به خاموش کردن کولر منزل ندارند. اما در برابر، عموم قشر زحمت کش رانندگان تاکسی بر عهد و میثاق خود پایبند هستند و در جواب مسافرانی که در نهایت ادب و احترام و با ترس و لرز فراوان، تقاضای روشن کردن کولر را می کنند همچنان می فرمایند: «داداش، کجاش گرمه؟ دستت رو از پنجره ببر بیرون، ببین چه نسیم خنکی می آد!»

خبر موثق درام که چند نفری از این عزیزان، در حین ادای این جملات و در اثر گرمای زیاد هوا، تبخیر شده اند، چند مورد هم بوده است که تبدیل به کربن خالص شده اند، ولی این حوادث جزیی دلیل نمی شود آدم یک قدم از مواضع اصولی خودش عقب بنشیند! پیروزی نهایی در مقاومت بر سر مواضع و حقوق حقه است که حاصل می شود و لاغیر.

۲٫ یوم القلم

یک روز، به صورت اتفاقی، نسخه قدیمی کتاب جنگ و صلح، که چاپ دهه چهل خورشیدی بود، افتاد زیر دستم. تیراژ کتاب رقم عجیب و غریبی بود. حالا چون نمی خواهم ریا بشود، ذکرش  نم کنم. همین قدر بدانید که از ده هزار و بیست هزار هم بیشتر بود! مقایسه کردم با وضعیت امروزی که، ماشاءالله به همت همگان، جمعیت کشور چندین برابر شده است و عده تحصیل کردگان آن چند ده برابر؛ ولی متوسط تیراژ کتاب هایش کمتر از هزار و دو هزار نسخه شده است.

اولش مخم سوت کشید، بعد داغ کرد، بعد هم همان مختصری که وجود داشت، یا لااقل تصور می کردم وجود دارد، دود شد و رفت هوا! این از وضعیت نشر. وضعیت نویسندگان مملکت هم اظهر من الشمس است. اگر خودشان از دست عناصر خودسر و کتاب ها و مقالاتشان از اصلاحات (سانسور سابق!) جان سالم به در ببرد و فروش برود و نویسندگی هم شغل اول و اصلی شان نباشد، شاید نفسی بکشند، وگرنه که گروه و گروکشی شان وضعیت وخیم تری پیدا می کند.

در همین قیاسات مع الفارق بی ربط بودم که ملتفت شدم گویا روزی هم به نام روز قلم در این مملکت داریم. با این اوضاع، به نظرم بهتر است از صرافت تبریک این روز به اهل قلم و جمعیت قلم به دست بیفتیم و اگر قرار است تبریکی بگوییم، مرجعمان عزیزان صنف مواد پروتیینی (قصاب سابق) باشد که در کار قلم و راسته و فیله هستند و انصافا هم قلم برایشان نان و آب داشته است، روزت مبارک عباس آقا قصاب محل ما، قلم هایت پرمغزتر باد!

۳٫ قلیل قلیل

واقعیت این است که ما از مرحله «آب هست، ولی کم است» گذر کرده ایم و به مرحله «آب نیست، به خدا نیست» رسیده ایم. ولی خب اما اصولا اهل ننهادن هستیم، یعنی چندان وقعی به واقعیات نمی نهیم! شاید این مثال راهگشا باشد: کارشناسان و اهل خبره می گویند برای تولید یک کیلوگرم هندوانه حدود ۳۰۰ لیتر آب مصرف می شود. در بهترین حالت ممکن، می توان این یک کیلو هندوانه را به کشور جدیدا دوست و برادر قطر، به قیمت هزار تومان وجه رایج مملکت فروخت.

یک روز (شاید هم شب بود، درست خاطرم نمانده) به یکی از عزیزان فعال در عرصه کاشت هندوانه گفتم: «عزیز جان، شما اگر یک لیتر از آن ۳۰۰ لیتر را بکنید توی بطری و به همان کشور دوست و برادر صادر کنید، تقریبا همان هزار چوق عاید خودتان و مملکت می شود، تازه ۲۹۹ لیتر آب دیگر باقی می ماند که می شود در موارد ضروری تر مصرف کرد و یا اصلا به عنوان سهم آیندگان گذاشت کنار.»

ایشان نگاه عاقل اندر سفیهی به ما انداختند و پس آن گاه فریاد برآوردند: «ای مردک دبنگ! یعنی ما با این یال و کوپال، بریم دنبال خام فروشی؟! آب ارزشمند مملکت را همین طور خام خام بفروشیم به این… نخیر! ما باید به کمک صنایع تبدیلی، جلو این خام فروشی ها را بگیریم و…» استاد چند دقیقه اضافه فرمودند و من محو نگاه ایشان بودم و مراتب عمیق تری از «ما هیچ، ما نگاه» برایم روشن می شد و بعد هم، هر کدام رفتیم سی خودمان!


منبع: برترنها

طنز؛ بیست و دو دقیقه‌ ناقابل کار روزانه مفید!

ماهنامه خط خطی – داوود قنبری:

مرکز پژوهش های مجلس:

متوسط ساعات کار روزانه مفید در بخش دولتی تنها ۲۲ دقیقه است.

[در یک اداره دولتی]

ارباب رجوع وارد اتاقی در یک اداره دولتی می شود. جلوی میز اول می ایستد. کارمندی مشغول مطالعه روزنامه است. از پشت روزنامه، چهره اش قابل دیدن نیست.

ارباب رجوع: سلام قربان! این پرونده من بالاخره بعد از سه ماه کامل شد، لطف بفرمایید یک امضا و مهر زیرش بزنید، تا من برم.

کارمند شماره یک با آرامش، روزنامه اش را کناری می زند.

ارباب رجوع [خوشحال]: سلام مجدد عرض می کنم. این پرونده ما رو یک نگاه می اندازین؟

فقط یک دونه مهر و امضا می خواد. سه ماهه که اسیر این کاریم.

کارمند شماره یک جرعه ای از قهوه اش می نوشد. دوباره روزنامه اش را باز می کند و شروع می کند به حل جدول.

ارباب رجوع [متعجب]: چی شد؟ الو داداش، با شمام. (تلاش می کند با سرفه و سر و صدا توجه کارمند شماره یک را جلب کند، اما موفق نمی شود.)

کارمند شماره یک، بدون توجه به ارباب رجوع، روزنامه را تا می کند. خمیازه ای می کشد و می گوید: آقا، پس این چای ما چی شد؟ گوش کن! سه حرفیه، رودی در کویر لوت.

ارباب رجوع: قربان، سلام مجدد عرض می کنم.

کارمند شماره یک: مخترع واشر سرسیلندر، شونزده حرفه!

ارباب رجوع: جااان؟ شونزده حرف؟!

کارمند شماره دو: به گمانم ناپلئون بناپارت.

کارمند شماره سه: بیشتر به ارنست همینگوی می خوره.

ارباب رجوع: اینجا چه خبره؟

به سمت میز کارمند شماره دو می رود.

ارباب رجوع: سلام قربان، ارادت دارم. این کار ما رو راه می ندازین بریم؟

کارمند شماره دو: آخه نمی شه…

کارمند شماره سه: صد دفعه گفتم با ارباب رجوع جماعت حرف نزن. ای بابا! عجب گیری کردیم ها.

ارباب رجوع: یعنی چی آقا؟ این کارها چیه می کنید؟ ببین با کیا شدیم هشتاد میلیون نفر.

کارمند شماره دو به کارمند شماره سه: بذار بهش بگم. داره مخمون رو می خوره.

کارمند شماره سه: باشه، ولی خیلی مختصر و مفید.

کارمند شماره دو: ببین ارباب رجوع گرامی، مگه اخبار رو نمی خونی؟

ارباب رجوع: اخبار؟ بله، گاهی اوقات.

کارمند شماره دو: همینه دیگه. از دنیا عقبی. مگه نشنیدی که مرکز پژوهش های مجلس اعلام کرده متوسط ساعات کار روزانه مفید در بخش دولتی تنها ۲۲ دقیقه است؟

ارباب رجوع: خوب حالا که چی؟

کارمند شماره دو: هیچی دیگه، ما امروز همه ۲۲ دقیقه کار مفیدمون رو انجام دادیم.

ارباب رجوع: حالا می گی چی کار کنم؟

کارمند شماره دو: هیچی، برو فردا با امیدواری بیا.

ارباب رجوع: امید؟ دیگه چه امیدی؟

کارمند شماره دو: با این امیدواری که وسط اون ۲۲ دقیقه فعالیت مفید ماها برسی.

ارباب رجوع: یعنی… آخه… من…

کارمند شماره دو: آقاجون، من رو بیشتر از این به حرف نگیر. برو به سلامت.

ارباب رجوع سلانه سلانه می رود.

کارمند شماره یک: اسم کوهی در موگادیشو! چهار حرفیه!


منبع: برترینها

خوش منظره‌ترین سفرهای ریلی جهان

برترین ها: برای بسیاری از مردم سفر رسیدن به مقصد است. با چنین ذهنیتی، آن‌ها احتمالا با هواپیما یا اتومبیلشان سفر می‌کنند و توجهی به مناظری که از دست خواهند داد ندارند، زیرا روی مقصدشان تمرکز کرده اند. نشنال جئوگرافیک به امید اینکه چشم این افراد را به روی راه‌های دیگر سفر نیز باز کند مجموعه تصاویری از بهترین سفرهای با قطار در جهان را گردآوری کرده است. این تصاویر نگاه متفاوتی به سفرهای ریلی ارائه می‌دهد. برخی مثل Orient Express در اروپا، منظره خیره کننده از کلانشهرهای مختلف از جمله لندن، پاریس و ونیز نمایش می‌دهند. برخی مثل Shongololo Express در آفریقا زیبایی طبیعت وحشی را به نمایش می‌گذارند. علاوه بر محیط‌ها و نواحی مختلف، این مجموعه سفر‌ها با مدت‌های مختلف هم معرفی می‌کند، از سفر روزانه مثل مسیر ۸ ساعته Glacier Express در سوئیس تا سفرهای هفت روزه Royal Rajasthan در هند.

Glacier Express، سوئیس، تجربه هشت ساعت سفر در قله‌های پوشیده از برف، مراتع کوهستانی و روستاهای داستانی آلپ در سوئیس

 خوش منظره‌ترین سفرهای ریلی جهان

TranzAlpine، نیوزیلند، این قطار از کنار رود وایماکاریری عبور و کوه‌های آلپ جنوبی در یک سفر ۹ ساعته عبور می‌کند.

خوش منظره‌ترین سفرهای ریلی جهان 

بلگراد به سمت بار، صربستان و مونته نگرو، این قطار از ۲۵۴ تونل و ۴۳۵ پل در یک مسیر ۵۰۰ کیلومتری عبور می‌کند.

خوش منظره‌ترین سفرهای ریلی جهان 

Orient Express، اروپا، این قطار از لندن به ونیز می‌رود و از پاریس عبور می‌کند.

 خوش منظره‌ترین سفرهای ریلی جهان

Shongololo Express، آفریقا، این قطار یک سفر ریلی مجلل در نامیبیا، آفریقای جنوبی و زیمبابوه به شما ارائه می‌دهد.

خوش منظره‌ترین سفرهای ریلی جهان 

Ghan، استرالیا، دوربین دو چشمی خود را در این سفر بردارید و چشمه‌های آلیس را در این قطار تماشا کنید که از شمال به جنوب از داروین تا آدلاید می‌رود.

 خوش منظره‌ترین سفرهای ریلی جهان

Royal Rajasthan، هند، این قطار یک قصر متحرک است و می‌توانید در یک سفر هفت روزه معابد، قلعه‌ها و تاج محل را ببینید

خوش منظره‌ترین سفرهای ریلی جهان 

Golden Eagle، روسیه، این قطار یک سفر ۱۶ روزه از ولادیوستوک تا مسکو در روسیه را به شما ارائه می‌دهد.

خوش منظره‌ترین سفرهای ریلی جهان 

California Zephyr، کالیفرنیا، این قطار از ویندی سیتی تا سانفرانسیسکو می‌رود و از کوه‌های راکی و سیرا نوادا می‌گذرد و به ساحل اقیانوس آرام می‌رسد.

خوش منظره‌ترین سفرهای ریلی جهان 

سفر روی ابرها، آرژانتین، این قطار در مسیر خود از سالتا، آرژانتین تا مرزهای شیلی، ۴ هزار متر ارتفاع می‌گیرد و از کوه‌های آند می‌گذرد.

خوش منظره‌ترین سفرهای ریلی جهان
 


منبع: برترنها

طنز؛ تابستان خود را چگونه بگذرانیم؟

ماهنامه خط خطی – شهاب نبوی: طرف صحبت امروز من پول دارها نیستند. آن ها از من و شما بهتر می دانند چطور باید اوقات فراغتشان را بگذرانند. مخاطب امروز من آن نود و شش درصد باقیمانده است. ما کلی فکر کردیم تا برای گذراندن باقی تعطیلات تابستانی، پیشنهاداتی را به شما ارائه دهیم.

یک. نشستن پای برنامه های جذاب صدا و سیما. اصولا سیاست صدا و سیما بر روی نشاط اجتماعی قرار گرفته است. اصلا همه برنامه سازان آن «خنداننده برتر» هستند. خود من یک روز در حالی که داشتم مرغ بریان، از این دوازده هزار تومانی ها می خوردم، هم زمان تلویزیون هم نگاه می کردم. ناگهان، دیدم مرغ بریانم، در حالی که سینه اش در دهان من بود، بلند شده است و دارد توی اتاق می دود و غش غش می خندد. نگو تلویزیون داشته اخبار بیست و سی را پخش می کرده است.

دو. صفحات مجازی. یکی دیگر از پرکاربردترین سرگرمی های این فصل ولو شدن کنار پریز برق و غرق شدن در صفحات مجازی است. این مورد بسیار پرطرفدار است. شما اولش فقط می خواهی صفحه ات را چک کنی، اما این چک کردن از اوایل تیرماه شروع می شود و معمولا سی و یک شهریور به پایان می رسد. لایک کردن صفحات ببرها و پلنگ های مجازی و همچنین عضویت در تیم ملی فحش گذاری از دیگر سرگرمی های جذاب این دسته است.

سه. قلیان. مورد شایع دیگر در این فصل کشیدن قلیان است. اصلا تابستان است و دو سیب آلبالویش. اصولا زیر اجاق گاز در این مدت نباید خاموش شود. باید زغال شما همیشه سرخ و گل انداخته باشد. توصیه می شود همیشه قلیان را به همراه داشته باشید. هر آن ممکن است فرصت کشیدنش مهیا شود.

چهار. دیدار با شوهرعمه و شنیدن تحلیل های عمیق سیاسی اش. خیلی از تئوریسین ها و تحلیل گران بزرگ امروز، در تابستان و از روی بیکاری، به این سمت کشیده شدند. همان هایی که اگر همین متن را بخوانند، از درونش لااقل سی، چهل نماد انحرافی پیدا می کنند!

پنج. وسیله نقلیه عمومی گردی: این یکی تجربه بسیار کم خرج و شخصی خودم است. صبح ها سوار بی آرتی یا مترو می شوم. تا شب، همه ش خطوط را عوض می کنم و وقتم را می گذرانم. فقط در این مورد، برای اینکه بیشتر به شما خوش بگذرد. سعی کنید اول خط سوار شوید تا هم جای خنک گیر بیاورید، هم زیر دست و پا له نشوید.

شش. پیاده روی. اگر حس و حال راه رفتن دارید، غروب های تابستان وقت خوبی برای پیاده روی است، فقط حواستان باشد به خاطر گرم بودن هوا، لباس هایتان آب نرفته باشد؛ آن وقت مجبور می شوید، در انتها، مسیر پیاده روی تان را به سمت خیابان وزرا کج کنید.

هفت. مطالعه. این پیشنهاد مفت نمی ارزد. الکی و فقط برای اینکه آخرش را فرهنگی تمام کنم، مطرح کردم. زبانم لال، خدایی نکرده اگر وقت کردید، دو خطی هم کتاب مطالعه بفرمایید.


منبع: برترینها