طنز؛ بازی با دسته خراب

محمدامین فرشادمهر در نوشت:

در چند روز آینده، لیگ بازی‌های رایانه‌ای در حالی برگزار خواهد شد که شاهد حضور پرشمار شرکت‌کننده‌های آقا و خانم هستیم. از آنجا که متوجه شدیم شرایط مناسب برای حضور بانوان در رشته فیفا وجود ندارد، ضروری دیدیم برای فراهم شدن شرایط امن و مناسب، قواعدی را در قالب یک آیین‌نامه تدوین کنیم. این قواعد را به‌صورت موردی برای چند بازی معروف ملاحظه می‌فرمایید:

– فوتبال ۹۹: – عدم استفاده از دکمه شوک– هیچ‌یک از دو گِیمر (بازیکن/ شرکت کننده) حق ندارد بگوید دسته بازی‌اش خراب است. – عدم استفاده همزمان از کارلوس و رونالدو در نوک حمله منتخب جهان (به‌دلیل خرد شدن اعصاب بازیکن مقابل و احتمال استفاده از الفاظ نامناسب) – اورتگا یا به اردوی تیم دعوت نشود، یا در ترکیب اصلی نباشد، یا اگر بود گل نزند، اگر بود و گل هم زد، گزارشگر باید یا سریع اسمش را بخواند یا با نام دیگری صدایش کند.

– ورزشگاه انتخابی از لحاظ ساختاری و فیزیکی مناسب حضور تماشاگران خانم باشد. همچنین با شروع بازی صدای تلویزیون کامل بسته شود که صدای تماشاگران به گوش گیمرها نرسد. – در صورتی که یکی از گیمرها مرد و یکی از گیمرها زن بود، گذاشتن وقت اضافه و پنالتی و هروقت و قرار دیگری که باعث شایبه کش‌دادن بشود، ممنوع است. بازیکنان تیم گیمر آقا در صورت تمارض باید مستقیما از زمین اخراج شوند.

– جی‌تی‌اِی (GTA): – تصویر اول بازی باید با صحنه آهسته‌های والیبال ایران و برزیل پر‌شود. – شخصیت بازی به هیچ‌عنوان نباید در اماکن خلوت توقف کند یا با سرعت پایین رانندگی نماید. – پرسه زدن شخصیت بازی بدون ماموریت خاص در خیابان ممنوع است. اگر ماموریت نداشت باید با آژانسی چیزی کار کند چون بیکاری دلیل اصلی بسیاری از مشکلات است. – شخصیت بازی باید در شهرهای بسیار سرد و برفی و به دور از هرگونه ساحل، ساکن و مستقر باشد.

– بازی‌های مورتال کمبت و کراش (از جمله کراش پیاده و کراش موتوری و هرنوع کراش و تیک دیگری) ممنوع است. البته در مورد مورتال کمبت، انجام بازی بدون نگاه کردن به نمایشگر و فقط با شنیدن صدای دیش دیش ضربات بلامانع است.


منبع: برترینها

تصاویری از شگفت انگیزترین املاک شخصی در جزایر قناری

یکی از شگفت انگیزترین املاک شخصی لانزاروته که به طرز خارق العاده‌ای در بافت و منظر طبیعی شکل گرفته، خانه‌ای به نام Lagomar است که در هزارتویی طبیعی با غارهای جالب توجه بنا گشته است. زمینه طبیعی که این خانه روی آن ساخته شده اثر هنری طبیعت است که توسط مواد مذابی که زمانی روی این شیب‌ها جریان داشته‌اند، تشکیل شده است.

سزار مانریکه پشت ایده اولیه ساخت چنین ملکی بوده اما در حقیقت معماری به نام خسوس سوتو آن را برای یک سرمایه‌گذار بریتانیای به نام سم بنادی با کانسپتی برگرفته از افسانه شب‌های عربی طراحی کرده است.

در اوایل دهه  ۷۰ میلادی، عمر شریف برای فیلمبرداری «جزیره اسرارآمیز» به لانزاروته آمده و پس از بازدید از Lagomar عاشق آن شده و خانه را خریداری کرد.

سم بنادی که از سابقه  خراب عمر شریف در شرط بندی بازی بریج اطلاع داشت او را به چالش طلبید. شریف در حالی این چالش را قبول کرد که از مهارت سم بنادی در این بازی بی اطلاع بود و به همین دلیل بر سر همین موضوع خانه را به او باخت.

در سال ۱۹۸۹ معماری به نام دومنیک ون بوتینگر از آلمان و بئاتریس ون هوف از اوروگوئه خانه را خریداری کرده و آخرین فاز توسعه  آن را آغاز کردند. آنها به دنبال توصیه هنرمندان محلی، معماری بومی با استفاده از عناصر محلی و توپوگرافی خاص این منطقه ایجاد کردند.

غارهای موجود با استفاده از چوب و مصنوعات بدست آمده از کشتی‌های غرق شده برای نورپردازی استفاده شد. زندگی گیاهی بومی این منطقه نیز در طراحی گنجانده شده که از آن جمله می‌توان به کاکتوس، نخل، آلوئه ورا و … اشاره نمود به شکلی که واحه‌ای قابل سکونت در میان صخره‌ها ایجاد کرده است. آنها از شیشه، بتن و سنگ ریزه برای ایجاد پاسیوهای گرد استفاده کرده و با ایجاد دریاچه، آبشارها و مجموعه‌ای از فضاهای منحنی شکل از هر نوع شکل مربعی اجتناب کردند.

در طول سال‌های گذشته Lagomar توسط هنرمندان زیادی مورد بازدید قرار گرفته و گالری آن نیز میزبان نمایشگاه‌های زیادی بوده تا بتواند استعدادهای جزیره را کشف کند.


منبع: عصرایران

واکنش جالب به زباله‌های مخرب (+عکس)

یک فعال محیط زیست به زباله‌های مخرب در کره زمین واکنش جالبی نشان داد.

به گزارش باشگاه خبرنگاران، راب گرینفیلد، فعال محیط زیست با ابتکاری جالب از زباله‌های خود لباس ساخته است. هدف او نشان دادن اثرات مخرب زباله بر روی محیط زیست و ظاهر شهرها می‌باشد.

واکنش جالب به زباله‌های مخرب (+عکس)


منبع: عصرایران

۱۰ مکانی که به اندازه مثلث برمودا اسرار آمیز هستند

برترین ها – سولماز محمودی: هر کسی در مورد مثلث برمودا و اسرار پیرامون آن چیزهایی شنیده است. نظریه های مربوط به این ناحیه، گاهی اوقات نظریه های ساده و گاهی اوقات بسیار مضحک هستند، چه این ناحیه را‌، منطقه ای برای سفر در زمان یا آدم‌ربایی “موجودات فضایی‌” بدانید، یا یک تخیل زاده‌ی ذهن برخی افراد ساده لوح بدانید، با این حال اتفاقات عجیبی که در برمودا به وقوع پیوسته‌اند، غیر‌قابل انکار هستند. با همه‌ی این‌ها برمودا تنها ناحیه‌ای نیست که در آن اتفاقات عجیب رخ داده است، در اینجا در مورد ۱۰ مکان دیگر مرموز روی زمین بحث شده است:

۱۰- کوه های خرافات

10 مكاني كه به اندازه مثلث برمودا اسرار آميز هستند 

کوه خرافات در شرق فونیکس در ایالت آریزونای آمریکا، واقع شده است. در حال حاضر نام آن بسیار مناسب آن می باشد. بنابر گفته‌های ساکنین قدیمی منطقه، حدود سال ۱۸۰۰ میلادی، ژاکوب والتز، معدنی بزرگ از طلا در این ناحیه یافته بود، که از زمان مرگ وی به نام “معدن گمشده‌ی مرد آلمانی” شناخته می‌شد (زیرا والتز آلمانی بود و خیلی نزدیک به آنجا بود). او محل این معدن را تا زمان مرگش به کسی نگفت؛ (بسته به اینکه کدام نسخه از داستان را می خوانید) اما در زمان مرگش گویا این راز را منتقل کرده است (هرچند عده‌ای معتقدند او این راز را با خود به گور برده است). در هر صورت، با وجود کاوش‌های فراوانی که انجام شده، این معدن تا به حال یافت نشده است. عده‌ای معتقدند روح افرادی که در جست‌و‌جوی این معدن جان خود را از دست داده‌اند، در این کوه سرگردان هستند.

حتی ساکنان بومی این منطقه، معتقدند افرادی به نام “Tuar Tums” (به معنای آدم‌های کوچک) از این معدن مراقبت می‌کنند و این افراد در غارها و تونل‌هایی در زیر کوه زندگی ‌می‌کنند. یکی از قبیله‌های سرخ‌ پوست آمریکا اعتقاد دارد که این کوه، دروازه‌ی ورود به جهنم است. البته این گفته مضحک است از آنجایی که همه ما می دانیم که ورودی جهنم در سانی دیل است. با کتاب های روشن کننده حقیقت در مورد یکی از مرموز ترین مکان های جهان، حقایق را از افسانه جدا کنید! برای کسب اطلاعات در مورد مثلث برمودا: حقایق مربوط به بزرگترین راز جهان را در سایت Amazon.com دنبال کنید!

۹- ناهنجاری آتلانتیک جنوبی

10 مكاني كه به اندازه مثلث برمودا اسرار آميز هستند 

آیا تا به حال از شنیدن مثلث برمودا در فضا تعجب کرده اید؟ خیر؟ خب، احتمالا اکنون از شنیدن آن شگفت زده شوید و شما خوش شانس هستید! زیرا این مثلث وجود دارد و نام آن،”ناهنجاری آتلانتیک جنوبی” است. در این ناحیه، نواری از تابش‌ها به نام کمربند درونی ون آلن، کمترین فاصله را از سطح زمین دارد. مرکز این ناحیه در نزدیکی سواحل برزیل قرار دارد و گفته می‌شود مسبب بسیاری از اتفاقاتی است که بر سر فضاپیماها آمده است.

مشکلاتی از جمله اختلال در سیستم کنترل فضاپیماها و حتی در برخی موارد انهدام آن‌ها، همگی جز موارد شایع در این ناحیه است. تلسکوپ فضایی هابل زمانی که از این ناحیه می‌گذرد، به طور کامل خاموش می‌شود تا دچار مشکل نشود. همچنین ایستگاه فضایی بین‌المللی در زمان گذر از این ناحیه ( که ۵ بار در روز اتفاق می‌افتد)، برنامه‌های خود برای پیاده‌روی فضایی را لغو می‌کند. مشکلات در جنبه‌ی فنی خلاصه نمی‌شوند، چرا که برخی از فضانوردان ادعا می‌کنند، در این ناحیه اشیای ستاره‌ مانند در حال حرکت نیز مشاهده کرده‌اند.

تاکنون علل این مشکلات به طور کامل مشخص نشده‌اند، هر چند دانشمندان معتقدند تجمع تابش‌ها در این ناحیه، مسبب این وقایع است، ولی هیچ‌گونه نظری در مورد اینکه این اتفاقات چگونه و چرا به وقوع می‌پیوندند، ندارند. در نتیجه، علت آن را به پای بیگانگان می گذاریم.

۸- دریاچه‌ی آنجیکنی

10 مكاني كه به اندازه مثلث برمودا اسرار آميز هستند 

این دریاچه تاکنون جان بسیاری از افراد را گرفته است. حتی دریاچه‌ی آنجیکنی یک روستا با تمام اهالی اش را یکجا ناپدید کرده است! همه چیز در نوامبر ۱۹۳۰ میلادی اتفاق افتاد، زمانی که ماهیگیری به نام جرج لابل که تله گذاری برای حیوانات بود، به دنبال سرپناهی برای شب بود. او با این نواحی آشنایی کامل داشت، اما در کمال تعجب اثری از ۳ تا ۲۰۰۰ ساکن این روستا (بسته به اینکه کدام یک از منابع را در زمینه‌ی جمعیت این روستا معتبر بدانید) نیافت. او وارد اینجا شد و صحنه بسیار عجیبی دید- او مردم روستا را در هیچ کجا پیدا نکرد. همه چیز دیگر مانند غذا و تفنگ، سر جایشان بودند اما اثری از هیچ موجود زنده‌ای نبود.

لابل سریعا تلگرافی به پلیس کانادا RCMP زد و جستجو برای یافتن ساکنان این روستا آغاز شد. در حین جستجو صحنه‌ای عجیب مشاهده شد؛ حداقل یکی از قبرها کنده شده و جسدی که درون آن قرار داشت، به سرقت رفته بود. این عمل به طرز واضحی کار حیوانات وحشی نبود. بعلاوه اجساد هفت سگ در ۳۰۰ فوتی روستا پیدا شدند که علی رغم باز بودن فروشگاه های غذا در روستا،  همگی از گرسنگی تلف شده بودند، بعضی از افراد ادعا می‌کنند در حین ناپدید شدن ساکنان روستا، نوری عظیم بر فراز دریاچه مشاهده کرده‌اند.

در واقع چه اتفاقی افتاده است؟ در این مورد ادعاهای زیادی وجود دارد، از موجودات فضایی گرفته تا ارواح و حتی خون‌آشام‌ها را در این زمینه دخیل دانسته‌اند. وب سایت پلیس کانادا هم دلیلی برای این حادثه اعلام نکرد و نمی‌توان از چیزی مطمئن بود جز یک مورد، آن هم این که اتفاق قطعا کار خون‌آشام‌ها نیست، چون همگی می‌دانیم چنین موجوداتی وجود ندارند.

۷- دریای شیطان

10 مكاني كه به اندازه مثلث برمودا اسرار آميز هستند 

دریای شیطان (یا مثلث اژدها، بستگی به انتخاب شما دارد که کدام نام را ترسناک‌تر بدانید) در اقیانوس آرام واقع شده و حوادثی که تاکنون به خود دیده، به اندازه‌ی مثلث برمودا، عجیب است. این ناحیه در ساحل ژاپن قرار گرفته و انواع پدیده‌های اسرارآمیز همچون میدان مغناطیسی نامتعارف، دیده شدن اشیا و تابش‌های عجیب و ناپدید شدن‌های بی‌دلیل، در آن دیده شده‌اند. این ناحیه توسط مقامات مسئول به عنوان ناحیه‌ی خطرناک برای ماهیگیری معرفی شده است.

داستانی که این منطقه دارد این است که در سال ۱۹۵۲، دولت ژاپن، زیردریایی به نام کائی‌مارو شماره ۵ را به دریای شیطان فرستاد. متاسفانه کائی‌مارو شماره ۵ و ۳۱ خدمه‌ی آن دیگر رنگ ساحل را به خود ندیدند و همگی ناپدید شدند. داستانی دیگر در مورد کوبلایی خان است که در زمان‌های قدیم سعی در حمله به خاک ژاپن از طریق دریای شیطان را داشته است. او ۴۰ هزار نفر را در این دریا از دست داد.

نظریه‌های فراوانی در این زمینه وجود دارد. بسیاری وجود موجودات فضایی، دروازه‌ای به دنیای موازی و حتی تونلی به سمت دریای آتلانتیس، را از دلایل ناپدید شدن افراد و اتفاقات عجیب این ناحیه می‌دانند. اما بعضی عقیده دارند که عامل این حوادث فعالیت بالای آتشفشانی این منطقه است. هر چه که باشد ما پیشنهاد می‌کنیم از این اقیانوس دوری کنید!

۶- مزرعه‌ی بیگِلو

10 مكاني كه به اندازه مثلث برمودا اسرار آميز هستند 

مزرعه‌ی بیگِلو (قبلا به عنوان مزرعه اسکین واکر یا مزرعه شرمن شناخته شده است) با مساحت ۴۸۰ متر مربعی در شمال‌غربی یوتا در آمریکا قرار دارد و موارد بسیاری از دیده شدن اشیای پرنده‌ی نامشخص، قطع عضو حیوانات و رخداد های عجیب دیگر در آن ناحیه، گزارش شده است. با اینکه رخ دادهای اسرار آمیز در حوالی سال ۱۹۵۰ میلادی مستند شده اند اما بدترین آن‌ها بر سر دو مزرعه‌دار به نام‌های گووِن و تِری شرمن زمانی که این مزرعه را در سال ۹۹۴ خریداری کردند، آمده است.

در اولین روزی که شرمن‌ها به این مزرعه نقل مکان کردند، گرگ بزرگی در میان علف‌ها دیدند. آن‌ها گرگ را به عنوان حیوانی خانگی پرورش می‌دادند چرا که به نظر اهلی می‌آمد (برای خواننده کنجکاو، بله، همیشه این ایده خوبی است). گرگ با شرمن‌ها خوب بود و به آرامی با آن‌ها برخورد می‌کرد تا اینکه روزی گرگ عظیم‌الجثه سعی کرد گوساله‌ای را در حالی که در بین حصار چوبی قرار داشت، بکشد.

وقتی تِری سعی کرد با تفنگ معمولی خود گرگ را از پای درآورد، در کمال تعجب گلوله‌ها بر روی آن اثری نداشتند، وقتی او اسلحه خود را بیرون کشید، گرگ پا به فرار گذاشت، با اینکه گرگ فرار کرد اما حتی گلوله‌های اسلحه  نیز بر روی آن اثری نکردند. شرمن‌ها سعی کردند تا ردپای گرگ را دنبال کنند اما ردپای آن از جایی به بعد، طوری که گویا گرگ ناپدید شده باشد، محو شده بودند.

اما این پایان ماجرا نبود و شرمن‌ها اجسام کروی پرنده‌ی مرموز (که گویا یکی از سگ‌های آن‌ها را نیز کشته بود)، پدیده‌های عجیب، قطع عضو حیوانات به طرز ترسناک و بسیاری اتفاقات دیگر را شاهد بودند. این اتفاقات به قدری آزاردهنده بود که شرمن‌ها در سال ۱۹۹۶، مزرعه را به رابرت بیگِلو فروختند که بنیان گذار موسسه ملی کشف علم بود که می خولست اسرار این مزرعه را تحقیق کند. تاکنون، بیگلو مالک این مزرعه است و NIDS سرپوش محکمی بر یافته های او قرار داد.

۵- نقطه‌ی خوشایند

10 مكاني كه به اندازه مثلث برمودا اسرار آميز هستند 

نقطه‌ی خوشایند در ابتدا به نظر نامی مناسب برای این ناحیه بود، اما در طی سال‌ها و اتفاقات عجیب و رمزآلودی که در آن به وقوع پیوست، این اسم به نظر نامی طعنه‌آمیز می‌آید. معروف‌ترین این اتفاقات به موجودی با نام Mothman برمی‌گردد، که ساکنین ویرجینیای غربی را از نوامبر ۱۹۹۶ تا دسامبر ۱۹۹۷ مورد شکنجه قرار داد. بیش از ۱۰۰ نفر از ساکنین نقطه‌ی خوشایند این موجود را با چشمان خود دیده‌اند. مردی ۲ متر و ۱۰ سانتی متری با سینه‌ای عریض و چشمان قرمز و بال‌هایی به طول ۳ متر که در پشت وی جمع می‌شدند.

Mothman که براساس آن فیلمی ساخته و کتابی نوشته شده است (و حتی مجسمه‌ی آن در نقطه‌ی ناخوشایند وجود دارد)، می‌تواند توجیه‌های زیادی داشته باشد. عده‌ای آن را موجودی  فرا فضایی، و عده ای او را جهش‌یافته می‌دانند و عده‌ای دیگر معتقدند اهالی نقطه‌ی خوشایند، ترس زیادی از جغدها و حیوانات بزرگ یا Sandhill Crane آن ناحیه داشتند. هر چه که باشد، بعد از فروریختن پل سیلور در ۱۵ دسامبر ۱۹۶۷ میلادی، که باعث مرگ ۴۶ انسان شد، گزارش‌های دیده شدن این موجود نیز متوقف شدند و این اتفاق باعث شد که عده ای این دو حادثه را مرتبط به هم بدانند.

علاوه بر Mothman، حوادث ماورالطبیعه‌ی فراوانی در این ناحیه به وقوع پیوستند، از جمله اشیای پرنده‌ی مرموز و افرادی به نام “مردان سیاه پوش”، که موجودات شبیه انسان بودند که می‌توانستند صرفا با حرف زدن و نگاه و رفتارشان افراد را بی‌حس کنند! هدف این “مردان” جمع‌آوری اطلاعات در مورد حوادثی ماورالطبیعه بوده است (یل افرادی که این اطلاعات را داشته اند).

اطلاعات بیشتری در مورد اسرار پنهان جهان از مکان های اسرار آمیز اطلس کشف کنید: مکان های ترس آور بی دلیل جهان، چشم اندازهای نمادین، شهرهای باستانی، و زمین های گم شده و ناپدید شده را در سایت آمازون بیابید.

۴- مثلث میشیگان

10 مكاني كه به اندازه مثلث برمودا اسرار آميز هستند 

مثلث میشیگان، مثلثی جغرافیایی واقع در وسط دریاچه‌ی میشیگان است. این ناحیه نیز شاهد حوادث ناپدید شدن اسرار آمیز زمین و خدمه دریا بوده است که برخی از معروف ترین آن ها عبارتند از:

کاپیتان دونر: در ۲۸ آوریل ۱۹۳۷، کاپیتان جرج دونر از O.M مک فرلاند در حال حرکت از بندر ایری در پنسیلوانیا به سمت ویسکونسین در واشنگتن بود و مجبور بود تا از این مثلث عبور کند. کاپیتان در میان راه برای استراحت به کابین می‌رود و از کمک‌کاپیتان می‌خواهد تا کشتی را کنترل کند و زمانی که به مقصد نزدیک شدند او را از خواب بیدار کند. بعد از سه ساعت زمانی که کمک‌کاپیتان برای بیدار کردن دونر، به کابین رفت وی را پیدا نکرد. او در کافه هم نبود. جستجوهای زیاد در عرشه نیز بی‌نتیجه بودند و او هیچگاه پیدا نشد.

پرواز ۲۵۰۱: در ۲۳ ژوئن ۱۹۵۰، پرواز ۲۵۰۱ خطوط هوایی شمال‌غرب، در حال پرواز از نیویورک به مینیاپلیس توسط کاپیتان باتجربه، رابرت لیند به همراه ۵۸ مسافر بود. بدلیل آب‌ و هوای بد، کاپیتان مجبور به تغییر مسیر و پرواز بر فراز دریاچه‌ی میشیگان شد. حوالی نیمه‌شب کاپیتان لیند بدون اعلام دلیلی مشخص خواستار کم کردن ارتفاع از ۳۵ هزار به ۲۵ هزار فوت شد، که این درخواست رد شد و این آخرین ارتباط با پرواز ۲۵۰۱ بود. این آخرین موقعیت مشخص و شناخته در مثلث میشیگان بود.

با اینکه منابع مختلف اخبار متفاوتی از پیدا شدن بازمانده‌ی این هواپیما می‌دهند (از پیدا شدن قطعه‌ای کوچک تا اینکه اصلا بازمانده‌ا‌ی از هواپیما یافت نشده است)، آنچه که مسلم است هواپیما به دریا سقوط کرده است. نکته‌ی عجیب این است که هواپیما در سلامت کامل و در دستان مطمئن کاپیتان لیند در زمان ناپدید شدن بوده است، اما عجیب‌تر اینکه با وجود جستجوهای هر ساله، تاکنون هیچ‌یک از اجساد مسافران یا کاپیتان هواپیما یافت نشده‌اند.

۳- دره‌ی سن‌لوئیس

10 مكاني كه به اندازه مثلث برمودا اسرار آميز هستند 

دره‌ی سن‌لوئیس، در جنوب کلرادو، ناحیه‌ای با حوادث ماورالطبیعه‌ی فراوان مانند اشیای پرنده‌ی مرموز، صدها گزارش قطع عضو حیوانات است. دیدن اشیا پرنده در این ناحیه به قدری عادی شده است که زنی به نام جودی ماسولاین برجی برای مشاهده این اشیا پرنده در زمین اش ساخته است و از سال ۲۰۰۰ میلادی تا به امروز بیش از ۵۰ مورد از آن‌ها را مشاهده کرده است. برخی از این اشیای پرنده را چندین فرد به طور همزمان مشاهده کرده‌اند.

برای کسانی که به اجسام پرنده شک دارند، باید گفت که موارد متعدد قطع عضو حیوانات گزارش شده‌اند که توجیهی ندارند. این حوادث از سال ۱۹۶۷ با اسبی به نام اسنیپی شروع شد. اسنیپی روزی در حالی که مغزش از سرش خارج شده و تک تک استخوان‌هایش تمیز شده بودند، یافت شد. بعد از اسنیپی صدها و شاید هزاران مورد دیگر از حیوانات قطع عضو شده، پیدا شدند که همگی در موارد متعددی شبیه هم بودند. اول اینکه هیچ‌گونه اثری از خون دیده نشد و دوم، بریدگی‌ها همگی دقیق و تمیز بودند و نمی‌توانستند کار شکارچیان طبیعی باشند و در نهایت اینکه همه‌ی این اتفاقات یک شبه و در حالی که حیوانات در سلامت کامل بودند، به وقوع پیوسته‌اند.

تحقیقات که تا به امروز نیز ادامه دارد، به نتیجه‌ای منجر نشده‌اند. برخی مزرعه‌داران از دیدن نوری عجیب در آسمان شب قبل از پیدا کردن جسد یک کرکس، خبر دادند که باعث شد عده‌ای به این نتیجه برسند که در این حوادث، موجودات غیرزمینی، دستی دارند. هر چند تصور آن سخت است از آنجایی که بیگانگان بسیار مراقب حیوانات مزرعه در کلرادو هستند؛ و این دلیل زیاد جذاب نیست- و انسان ها، “جراحان فانتوم دشت ها هستند. شخصا، فکر می کنم کار موجودات غیر زمینی باشد.

۲- مثلث بنینگتون

10 مكاني كه به اندازه مثلث برمودا اسرار آميز هستند 

باز هم مثلثی دیگر! این یکی در جنوب‌غربی ورمونت قرار دارد. ۵ اتفاق بین سال‌های ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۰ میلادی، که ارتباطی به جز یکسان بودن محل وقوع ندارند، این مثلث را به مثلثی اسرارآمیز تبدیل کرده‌اند. این حوادث عبارتند از:

میدی ریوِرز ۷۵ ساله، در ۱۲ نوامبر ۱۹۴۵ در حال رهبری گروهی از شکارچیان بود. در مسیر بازگشت، او مقداری جلوتر از گروه خود حرکت کرد و دیگر اثری از وی دیده نشد. چند عدد پوکه‌ی تفنگ در مسیر یافت شدند، اما تحقیقات به نتیجه‌ای نرسیدند.

پائولا وِلدن ۱۸ ساله، دانشجوی کالج بنینگتون بود که در ۱ دسامبر ۱۹۴۶، برای اسکی رفت و دیگر به خانه بازنگشت. و اثری از او پیدا نشد.

دقیقا سه سال بعد، در ۱ دسامبر ۱۹۴۹ نظامی بازنشسته، جیمز تتفورد سوار اتوبوس شد تا بعد از دیدار با والدین خود به سمت خانه برگردد. شاهدان وی را قبل از ایستگاه مقصد در اتوبوس دیده بودند اما زمانی که اتوبوس به ایستگاه مقصد وی رسید، اثری از او نبود اما چمدان جیمز همچنان داخل اتوبوس قرار داشت.

پاول جپسون ۸ ساله، در ۱۲ اکتبر ۱۹۵۰، در حالی که مادرش به خوک‌ها غذا می‌داد، ناپدید شد و گروه‌های جست‌و‌جو علی‌رغم کت قرمز و مشخصی که بر تن پاول بود، هیچ گروه تحقیقی نتوانست این پسر را پیدا کند.

دیگر اتفاق، ناپید شدن زنی به نام فریدا لِنگر بود. در ۲۸ اکتبر ۱۹۵۰ او که به همراه نزدیکان خود، در حال اسکی بود، درون جریانی از آب افتاد و برای عوض کردن لباس خود، محل را ترک کرد. اگر تا اینجا خوب مطالعه کرده باشید، حتما خواهید گفت که فریدا ناپید شد و دیگر اثری از وی دیده نشد. اما این به طور کامل درست نیست، چرا که جسد وی یافت شد اما بعد از ۶ ماه و دقیقا در مکانی که قبلا با دقت تمام جستجو شده بود. او تنها موردی بود که جسدش در ۱۲ می ۱۹۵۱ یافت شد اما به قدری له شده بود که دلیل مرگ وی مشخص نشد.

نظریه‌های فراوانی برای این اتفاقات وجود دارند. موجودات فضایی، قاتل زنجیره‌ای و یا حتی غول پا بزرگ از نظریه‌های مطرح شده هستند. دلیل را دقیقا نمی‌دانیم اما این را می‌دانیم که بهتر است از مثلث‌ها نیز دوری کنید!

۱- مثلث بریج‌واتِر

10 مكاني كه به اندازه مثلث برمودا اسرار آميز هستند 

از مثلث‌ها دوری کنید! خصوصا این مثلث. مثلث بریج‌واتِر منطقه‌ای به مساحت ۳۲۲ کیلومتر مربع در جنوب ماساچوست در بوستون است که مانند ویترینی از حوادث ماورالطبیعه عمل می‌کند. در بین موارد دیگر، چندین مورد حیوانات عجیب و غریب در این ناحیه دیده شده‌اند. از سال ۱۹۷۰ میلادی، گزارش‌هایی مبنی بر دیده شدن موجودی پر مو، مانند میمون که جثه‌ای عظیم داشته، دریافت شده‌اند. همچنین پرندگانی بزرگ شبیه موجودات بزرگ Pterodactyl که در حال نبرد با یکدیگر در پرواز بودند نیز دیده شده‌اند. در سال ۱۹۷۶ مردی گزارش داد که سگی عظیم با چشمان قرمز دیده است که دو اسب او را کشته است.

علاوه بر آن‌ها، گزارشات متعدد قطع عضو حیوانات نیز مشاهده شده‌اند (اساسا گاو وگوساله) که عده‌ای شیطان‌پرستان را مسئول این اتفاق می‌دانند اما تا به حال هیچ گروهی مسئولیت این حوادث را بر عهده نگرفته‌ است و هیچ کس نمی داند که این حیوانات از کجا آمده اند.

اگر این موارد کافی نیست باید گفت که چندین مورد اشیا پرنده‌ی مرموز نیز در این منطقه مثلث بریج واتر مشاهده شده‌اند که اولین آن به سال ۱۷۶۰ برمی‌گردد زمانی که “گوی آتش” در نیو انگلند چند بار دیده شد. از آن به بعد، چند مورد دیگر از اشیا پرنده و مرموز در آسمان دیده شده است – که شامل هلیکوپترهای سیاه مرموز است. یک نفر در سال ۱۹۷۶، فرود دو شی پرنده در مسیر ۴۴ نزدیک شهر تانتون را گزارش داد و فرد دیگری، در سال ۱۹۹۴، یک شی مثلثی عجیب با نور قرمز و سفید را گزارش داد که توسط افسر اجرای قانون بریج واتر دیده شده است. در مورد عجیب دیگر، در شب هالووین سال ۱۹۰۸ میلادی، دو فرد که از این ناحیه عبور می‌کردند در آسمان نور بزرگی مانند فانوس دریایی مشاهده کردند که بعد از حدود ۴۰ دقیقه ناپدید شد.
منبع: برترنها

طنز؛ ذکر شیخنا و مولانا نوید محمدزاده (رضوان ا… علیه)

حسام حیدری در نوشت:

آن بازیگر محبوب، آن که خشمش را کرده سرکوب، آن اکتور کاربلد، آن که بر او می‌بردند حسد، آن متخصص در خشم و هیاهو، آن بازیگر خفگی و آندو، آن ببر کورد فروردینی، آن مارلون‌براندوی چینی، آنکه زیرپوش می‌پوشید با شلوار جین، آن درو کننده جوایز از ونیز تا چین و ماچین، آن عاشق بازی‌های اگزجره، آنکه در لانتوری موهایش فره، آن حامد بهداد ثانی، آن صاحب جوایز جهانی، آن مونولوگش دارای کیفیتی شکسپیروار، آنکه ورایتی از او تقدیر کرده چندین‌بار، آن یک سیمرغش را از دست داده، شیخنا و مولانا نوید محمدزاده (حفظ ا… اعتماد به نفسه فی السقف) از جمله سوپراستاران خاک تیاتر خورده بود و فعلی عظیم و عزمی رفیع داشت و به سمیه گیر سه‌پیچ داده بود و نمی‌گذاشت هیچ کجا برود.

در ابتدای کار او آورده‌اند که مجری بود و بازیگری دوست‌تر داشت. شبی گریه و ناله‌کنان به بادیه شد و از غایت عطشِ بازیگری فریاد می‌زد. مگر پیری دست‌فروش بر او ظاهر شد و گفت: «چه خواهی؟» نوید گفت: «خواهم که اکتور شوم و بازی فراوان کنم و جایزه بسیار برم و مردم با من سلفی گیرند و محبوب دل‌ها شوم». پیر گفت: «بشارت بر تو که دوای مشکلت پیش من است» و او را کیسه‌ای داد. نوید کیسه باز کرد در آن زیرپوشی بود ایکس لارج و چرک و بد بو. گفت: «با این بازیگر شوم؟» پیر گفت: «این زیرپوش جادویی نانو است. بر تن کن و بازی کن و خیالت نباشد» و گفت: «همینو تو مغازه بخوای بگیری ۲۰ تومن کمتر بهت نمیدن» پس نوید زیرپوش بگرفت و به تن کرد و بازی‌های فراوان کرد و جوایز بسیار برد و شد آنچه شد. پس از آن دیگر هیچ‌گاه زیرپوش از خود جدا نمی‌کرد و همواره در همه فیلم‌ها به تن داشت و بعد از پایان فیلم زیرپوشش را با زیرپوش بازیگران دیگر عوض نمی‌کرد.

نقل است که خوش‌تیپ و خوش‌لباس بود و شلوار خمره‌ای مفهومی و کفش دامادی و تی‌شرت کیپ کالم آی ام انتلکت و پاپیون زرد، سِت می‌کرد و به جشنواره می‌شد و لباس المپیک را از روی لباس‌هایش طراحی می‌کردند. و او همان است که شیخنا سوشا مکانی (لامسدود ا… تونله) در باب او گوید: «هزار شلوار باب اسفنجی‌ام به فدای یک تیپ نوید در جشنواره فجر» ‌‌اعلی ا… مقامه.

همچنین در خبر است که سفیر مد و لباس بود و در انتخاب لباس‌هایش دقت بسیار می‌کرد و استایلیستش مصطفی میرسلیم بود و سلیقه‌شان به هم نزدیک بود. آورده‌اند که چون خواست به جشنی دعوت شدن، به مغازه شیخنا میرسلیم می‌رفت و او لباس‌ها را یکی‌یکی نشانش می‌داد و می‌گفت: «آقای محمدزاده اینو چی میگی؟» و نوید یکی را انتخاب می‌کرد و می‌پوشید.

نقل است که نقش عاشق‌پیشه شاکی و غیرتی را نیکو بازی می‌کرد و در چشم‌های معشوقش خیره می‌شد و زل‌زل نگاه می‌کرد و گیر و ول نکن بود. همچنین آورده‌اند که در همه فیلم‌ها اعصاب درست و حسابی نداشت و سریع قاطی می‌کرد و دعوا راه می‌انداخت و پیوسته عصبانی بود. نقل است شبی شیخنا حامد بهداد که خود از بزرگان خشم و نفرت بود، بر طریقی می‌رفت و نوید در حال بازی ‌دید، زود دوید و دستش گرفت و می‌گفت: «داداش اینجوری نکن با خودت… داری نابود میکنی خودتو» و آب قندش داد.

و او را کلامات عالی است و او همان است که می‌گفت: «اگه منو دوست نداشت چرا می‌خندید؟» و می‌گفت: «کسی که چشماش قشنگه که سرشو پایین نمیندازه» و می‌گفت: «اگه دوسش داری برو بهش بگو، من نگفتم الان یه بچه هم داره» و جمعی با جملاتش غش و ضعف می‌رفتند و بر او کراش پیدا می‌کردند.

در آخر کار او آورده‌اند که چون وقت وفاتش نزدیک شد. قابض‌الروح به بالینش رفت و گفت: «برخیز تا برویم» نوید گفت: «صبر کن یه لباس خوب بپوشم» قابض گفت: «نه تو رو خدا… همین خوبه… ما اون طرف آبرو داریم» و سریع او را برد.

پس از آن هاتفی پیوسته ندا سر می‌داد: «سمیه حالا هرجا میخوای برو… برو فقط دیگه جلو چشام نباش».

رحمه ا… علیه.


منبع: برترنها

طنز؛ رخساره! بی تو دنیام یه چیزی کم داره

علیرضا مصلحی در نوشت:

چشم‌هام رو بستم. تو دلم گفتم: «آرزو می‌کنم تا نهایت یک هفته دیگه، ۱۰ سال بزرگ‌تر بشم». زیر لب زمزمه کردم: «رخساره دارم میام. تحمل کن!» و شمع‌ها رو فوت کردم. رخساره یکی از دخترهای محل بود. چشم عسلی، ابرو کمون، گیسو کمند. فقط یه مشکل کوچیک داشت، حدود ۱۰ سال از من بزرگ‌تر بود که اون هم با درایتی که همیشه داشتم، شب تولد ۱۲ سالگیم حلش کردم.

داستان از ۶-۷ ماه قبلش شروع شد که تو مسیر برگشت از مدرسه، رخساره رو تو کوچه بالایی دیدم. دنبالش کردم و خونه‌شون رو یاد گرفتم. چند ماه تحت نظرش گرفتم. زندگیش رو کامل آنالیز کردم. از تمام زیر و بمش باخبر بودم. انصافا زن زندگی بود. پنهان‌کاری رو باید میذاشتم کنار، باید عشقم رو می‌ریختم بیرون. بالاخره یه روز دل رو زدم به دریا و تصمیم گرفتم خیلی باقدرت عشقم رو بریزم بیرون. از وسط بلوار یه گل کندم. رفتم سر راه همیشگی‌اش یه گوشه قایم شدم. رخساره اومد. قدم‌زنان رفتم سمتش. رسیدم بهش. گفتم: «خانوم،ببخشید!» جواب داد: «بفرمایید!» قلبم انگار تو سرم می‌زد. هول شدم گفتم: «ساعت چنده؟» جواب داد: «۶ و نیم». یه نفس کشیدم گفتم: «پس این گل برای شما». با لبخند ازم گرفت و تشکر کرد.

یه نکته اینجاست. دیدید خارج یه بچه مریض رو میبرن تو مسابقه فوتبال، میذارن الکی گل بزنه؟ قضیه من و رخساره دقیقا همین بود. با این تفاوت که خارج بچه‌ها گل میزنن، من گل می‌دادم. رخساره با همون دید من رو نگاه می‌کرد. خوب که فکر می‌کنم تو چشم‌هاش یه «آخی حیوونکی» غلیظی هم دیده میشد. ولی اون موقع این چیزها حالیم نبود. مطمئن بودم که رخساره در دام عشقم گرفتار شده.

یک ماه از تولد ۱۲ سالگیم گذشت ولی ۱۰ سال بزرگ‌تر نشده بودم. باید یه کاری می‌کردم. رخساره طفلک منتظر بود. پسر خاله‌هام یه فکر بکر داشتند. من می‌خوابیدم رو تخت، اون‌ها دست‌ها و پاها و کله‌ام رو می‌کشیدند و من با رویای رخساره کش می‌اومدم.

بعد از سه ماه کشش، احساس کردم به اندازه کافی بزرگ شدم. کت و شلوار بابام رو پوشیدم، رفتم در خونه رخساره اینا. زنگ زدم. صدای پاش اومد. چشم‌هام رو بستم. در باز شد. گفتم: «رخساره! بی‌تو دنیام یه چیزی کم داره!» چشم‌هام رو باز کردم. جلوم یه سیبیل دیدم که یه آدم بهش وصل بود. پدرزنم این شکلی نبود. گفتم: «ببخشید رخساره هستش؟» گفت: «رخساره کیه دیوونه؟!» گفتم: «مگه خونه خانومم اینا اینجا نیست؟» گفت: «انگار حالت خوش نیست مترسک. برو پی کارت. رخساره مخساره نمی‌شناسم. ما تازه اومدیم».

رخساره اینا از اونجا رفته بودند و من موندم با یه سری مفصل و رباط و تاندون کش اومده.

حالا چندین سال از اون ماجرا گذشته و من هنوز شُلم. بعضی وقت‌ها با یه تکون، دست و پا و گردنم درمیره. هفته پیش تو جلسه خواستگاری مهریه رو که گفتند فشار عصبی بهم وارد شد. دست‌ها و گردنم دررفتند، آویزون شدند. عروس غش کرد. مادرش داد زد: «زامبی زامبی». مادرم گفت: «به خدا زامبی نیست. فقط تو کوچیکی یه سه ماهی کشیدنش. الان باباش جاش میندازه صاف میشه». پاهام هم در رفت. کامل مچاله شدم. در نهایت پدر عروس با خاک‌انداز جمعم کرد، ریخت تو کوچه. خدا لعنتت کنه رخساره. گل تو رخسارت رخساره. یه کلام با مهربونی و عطوفت می‌گفتی: «برو گمشو پسره‌ عوضی بی همه چی».


منبع: برترینها

داستان غم انگیز و خوفناک خونسرد‌ترین قاتل سریالی تاریخ

کارل پانزرام در آخرین ساعات زندگی اش با ذوق و شوق فراوان به ۲۱ قتل، بیش از ۱۰۰ تجاوز، و هزاران دزدی کوچک و بزرگ و ایجاد حریق عمدی اعتراف کرد و در جملات خودش چنین گفت:” برای تمامی این چیزها ذره ای ناراحت نیستم”.

کارل پانزرام در آخرین ساعات زندگی اش با ذوق و شوق فراوان به ۲۱ قتل، بیش از ۱۰۰ تجاوز، و هزاران دزدی کوچک و بزرگ و ایجاد حریق عمدی اعتراف کرد و در جملات خودش چنین گفت:” برای تمامی این چیزها ذره ای ناراحت نیستم”.

جرم شناسان دلیل رفتارهای سادیستیک پانزرام را در دوران کودکی سخت و آشفته ی او جستجو می کنند. وی در مینه سوتا در سال ۱۸۹۱ و در یک خانواده ی مهاجر آلمانی به دنیا آمد. زمانی که پانزرام تنها یک پسربچه بود پدرش خانواده را ترک کرد و وی در سن ۱۲ سالگی اولین سرقت خود را مرتکب شد، پانزرام از خانه ی همسایه یک کیک، یک سیب و یک تپانچه دزدید. اولین دزدی پانزرام باعث شد که به دارالتأدیب ایالتی مینه سوتا منتقل شود، جایی که توسط مسئولین دارالأدیب به شدت کتک خورده و شکنجه شد. وی بعد از مدتی از این مرکز آزاد شد و به خانه بازگشت اما خیلی زود از خانه نیز فرار کرد. پانزرام با سوار شدن بر واگن های قطار از مکانی به مکان دیگر می رفت و در یکی از همین سفرها بود که توسط گروهی کارگر دوره گرد مورد تجاوز قرار گرفت.

داستان غم انگیز و خوفناک خونسرد‌ترین قاتل سریالی تاریخ

رنج هایی که وی در این دوران کشید برایش بسیار سخت و شوکه کننده بود اما به گفته ی خودش باعث شد خیلی چیزها یاد گرفته و باهوش تر رفتار کند و البته به فکر تلافی کردن این شکنجه ها بیفتد. بدین ترتیب وی رفته رفته اعمال خبیثانه ی خود را آغاز کرد. پانزرام به سوار شدن بدون بلیط به قطارها، سوزاندن ساختمان ها و دزدی ادامه می داد اما در سال ۱۹۰۸ بار دیگر به خاطر دزدی به دردسر افتاد. در سال های آینده وی بارها و بارها دستگیر شده و به زندان رفت اما دیگر نمی توانست دست از عادت زشت خود بردارد. در سال ۱۹۱۵، پانزرام به خاطر دزدی های متعدد به ۷ سال زندان در زندان ایالتی اوریگون محکوم شد.

داستان غم انگیز و خوفناک خونسرد‌ترین قاتل سریالی تاریخ

زندگی در این زندان بسیار سخت و مشقت بار بود و نگهبانان زندان به زودی به دلیل رفتارهای خشن و دردسرسازی های پانزرام با او به دشمنی پرداختند و زندگی اش را از آن چه که بود جهنم تر کردند. بدین ترتیب همواره او را کتک زده، از سقف آویزان کرده و یا او را به سلول انفرادی می انداختند، جایی که پانزرامتا روزها چیز زیادی جز تعدادی سوسک برای خوردن پیدا نمی کرد. در اولین سال از محکومیت خود در زندان ایالتی اوریگون، پانزرام به یکی از هم سلولی هایش به نام اوتو هوکر کمک کرد تا از زندان فرار کند و هوکر نیز در حین فرار یکی از نگهبانان را به قتل رساند.

همین موضوع باعث شد که پانزرام بار دیگر به عنوان شریک جرم در قتل نکهبان زندان محاکمه شود. اما پانزرام خیال نداشت از زندان رهایی پیدا کند بنابراین در سال ۱۹۱۷ از زندان فرار کرد، اما دستگیر شده و بار دیگر به زندان بازگردانده شد. وی که هیچ گاه از گذشته عبرت نمی گرفت بار دیگر در سال ۱۹۱۸ از زندان فرار کرد. در سال ۱۹۲۰ یک قایق تفریحی به نام «آکیسکا» خرید و با فریب دادن سربازان آمریکایی، آن ها را در حالی که مست بودند به قایق خود کشانده و پس از تجاوز آن ها را می کشت و جنازه هایشان را در دریا می انداخت. یک روز در نتیجه ی طوفان، قایق پانزرام غرق شد و وی تصمیم گرفت به آفریقا برود. به محض ورود به آنگولا یک پسر نوجوان را فریب داده و پس از تجاوز او را به قتل رساند. وی بعدها در مورد این جنایت چنین گفت:” وقتی که او را رها کردم مغزش داشت از گوش هایش بیرون می زد و هیچوقت نمی توانست از ان لحظه مرده تر باشد”.

داستان غم انگیز و خوفناک خونسرد‌ترین قاتل سریالی تاریخ

اما پانزرام هنوز از جنایت سیر نشده بود. او مرگ بیشتر، ویرانی بیشتر و خونریزی بیشتری می خواست. چند روز بعد او ۶ راهنمای محلی که می خواستند او را به شکار کروکودیل ببرند را به قتل رساند و کروکودیل ها با لذت تمام جسدهای آنان را بلعیدند. یک سال بعد، پانزرام دیگر از جنایت در آفریقا خسته شده بود به همین دلیل بار دیگر به راه افتاد. مقصد بعدی او لیسبون بود اما به زودی مشخص شد که پلیس پرتغال در جستجوی اوست زیرا از قتل هایی که در آفریقا انجام داده بود باخبر شده بودند. پانزرام که فکر می کرد دارد به سمت تله می رود به آمریکا بازگشت. در آمریکا نیز پانزرام همانند قبل به تجاوز و قتل مردان جوان ادامه داد.

او هیولایی پرزور بود و هیکلی تنومند داشت به همین دلیل به راحتی مردان جوان و حتی مردان قوی مانند خود را مغلوب می کرد. هر چقدر که پانزرام یک قاتل زبردست بود به همان اندازه در دزدی افتضاح عمل می کرد. در سال ۱۹۲۸ وی بار دیگر بخاطر دزدی دستگیر شده و به زندان فدرال لیون وورث فرستاده شد. وقتی پانزرام به قتل ۲ نوجوان اعتراف کرد وی را به ۲۵ سال زندان محکوم کردند. پانزرام به شدت از زندان بیزار بود و این موضوع در مورد زندان لیون وورث نیز صدق می کرد بنابراین مانند همیشه تصمیم به فرار گرفت اما موفق نشد. در حین فرار، نگهبانان او را دستگیر کرده و ان قدر کتکش زدند تا بیهوش شد. سال بعد پانزرام مسئول بخش شستشوی زندان را با ضربات یک میله ی آهنی به قتل رساند. این بار پانزرام به مرگ محکوم شد.

داستان غم انگیز و خوفناک خونسرد‌ترین قاتل سریالی تاریخ

مجازات مرگ درست مانند یک رویا بود که برای پانزرام به حقیقت پیوست. وقتی که گروه های مدافع حقوق بشر سعی کردند او را از مجازات مرگ نجات دهند، پانزرام آن ها را مسخره کرده و اعلام کرد که ای کاش می توانست همه ی آن ها را بکشد. اما این مرد روانی زمانی که در انتظار حکم اعدام به سر می برد توانست بالاخره با یک نفر دوست شود. یکی از نگهبانان زندان به نام هنری لسر دلش به حال پانزرام سوخت و به او یک دلار داد تا بتواند در روزهای اخر عمرش چند سیگار بخرد و دود کند و این دو به سرعت دوست شدند. خیلی زود لسر برای پانزرام کاغذ و قلم تهیه کرد و از او خواست که داستان زندگی اش را بنویسد. پانزرام نیز همین کار را کرد و هیچ کدام از جزییات خوفناک جنایاتش را از قلم نیانداخت.

داستان غم انگیز و خوفناک خونسرد‌ترین قاتل سریالی تاریخ

در یکی از جملات خود در این کتاب، پانزرام چنین نوشت:” ای کاش تمام نسل بشر یک گلو داشت و من دستانم را دور ان حلقه می کردم. به نظر من تنها راه برای تغییر دادن مردم کشتن آن هاست”. در نهایت این نوشته ها توسط لسر چاپ شد اما در سال ۱۹۷۰٫ توصیفات دقیق و پرجزییات این قاتل روانی از جنایت هایش برای بسیاری قابل تحمل نبود.

داستان غم انگیز و خوفناک خونسرد‌ترین قاتل سریالی تاریخ

پانزرام تنها یک سال وقت داشت تا زندگی نامه ی پر از جنایت و البته مشقت بار خود را به رشته ی تحریر درآورد و در نهایت در سال ۱۹۳۰ به دار مجازات آویخته شد. آخرین جملاتش قبل از اعدام این بود:” زود باشید! حرام زاده های ایندیانایی! در همین زمانی که شما دارید وقت تلفی کنید من می توانستم چندین مرد را به قتل برسانم”. در سال ۱۹۹۶ از روی داستان زندگی او فیلمی با عنوان «قاتل: خاطرات قتل» (Killer: A Journal of Murder) با بازی جیمز وودز در نقش پانزرام ساخته شد.


منبع: برترینها

غواصی که تبدیل به مرد بادکنکی شد

برترین ها: الجاندرو راموس ماتینز، غواص پرویی بعد از یک حادثه وحشتناک که باعث شد شبیه یک بادکنک شود سوژه رسانه‌ها شده است. ظاهرا او از عمق ۳۰ متری خیلی سریع بالا آمده که موجب ایجاد نیتروژن در خونش شده که حباب‌های بسیار بزرگی در عضلاتش ایجاد کرده و او را شبیه بادکنک کرده است.

پزشکان از تاثیر وحشتناک غلاف‌های نیتروژن در ظاهر فیزیکی این مرد شگفت زده شدند. بیماری ناشی از کاهش ناگهانی فشار باعث می‌شود نیتروژن از حالت محلول خارج شود و حباب هایی در خون و بافت بیمار تشکیل دهد. در موارد خفیف، علائم شامل خستگی غیرمعمول، سرگیجه، تهوع و درد مفاصل می‌شود، اما در مواد نادر می‌تواند موجب فلجی یا حتی مرگ شود. اما اثر تغییر شکلی که روی این غواص داشته منحصربفرد به نظر می‌رسد.

این حادثه چهار سال پیش برای مارتینز اتفاق افتاده، اما پزشکان هنوز راهی برای خارج کردن حباب‌های نیتروژن از بدن او نیافته اند. از آنجا که به نظر می‌رسد این بسته‌های گازی به گوشت او متصل هستند نمی‌توان با عمل جراحی خارجشان کرد بنابراین بهترین راه حلی که تاکنون مطرح شده این بوده که او را در یک اتاق اکسیژن تحت فشار قرار دهند. آن‌ها توانسته اند تا کنون ۳۰ % حباب‌های عظیم نیتروژن را از بین ببرند و پیش بینی می‌شود مارتینز حداقل ۱۰۰ جلسه دیگر باید در این اتاق قرار گیرد و سپس تحت عمل جراحی قرار گیرد. هزینه چنین عملی ۱۰۰ هزار دلار تمام می‌شود که غواص فقیر از عهده آن برنمی آید و حتی معلوم نیست حالا که دیگر نمی‌تواند غواصی کند چطور زندگی خود را اداره می‌کند.


منبع: برترینها

طنز؛ برمه، ما میانمار نیستیم، خود ماریم!

فریور خراباتی در نوشت:

کشورهای جهان را از الف شروع کرده‌ایم تا به «ی» ختمش کنیم، به صورت اتفاقی امروز به برمه (یا همان میانمار!) رسیده‌ایم که این روزها دارد عین ساعت کار می‌کند و عین ساعت مسلمانان را می‌کشند. این کشور در جنوب شرقی آسیا با ۶۰ میلیون جمعیت قرار دارد که به بخشی از جامعه سیاست‌مداران لایک نشان می‌دهند.

پایتخت میانمار شهر نایپیدوا است اما بزرگ‌ترین شهر آنجا، رانگون است و دولتمردان آنجا حوصله ترافیک نداشته و مردم را در شهر شلوغ ریخته و خودشان به یک شهر خلوت رفته‌اند.

حدود ۸۹درصد از مردم میانمار را بودایی‌ها تشکیل می‌دهند و مسیحیان و مسلمانان در اقلیت قرار دارند، یعنی دولت میانمار اصرار دارد آن‌ها در اقلیت باشند و کم کم به نادر و کمیاب تبدیل‌شان کرده و به صفر مطلق برسانند.

در سال ۲۰۰۸ طوفان سهمگینی به نام «نرگس» در میانمار، جنوب این کشور را ویران کرد اما با اعتراض بودایی‌ها همراه شد زیرا آن‌ها بر این باور بودند که چرا «نرگس‌ها» رو می‌ریزید توی بودایی‌ها؟ و از طوفان «نرگس» خواهش کردند که دفعه بعد به سمتی بیاید که اقلیت‌های مذهبی دیگری آنجا زندگی می‌کنند و اگر قبول نمی‌کند، اصلا نیاید!

مردم این کشور بسیار «دالای لاما» را دوست دارند اما به اسم این بزرگوار که شبیه ترانه‌های فرامرز اصلانی است نمی‌آید که پیروان او که معمولا یک لباس نارنجی می‌پوشند و دنبال یه لقمه برنج می‌گردند، این‌قدر خشن باشند.

نخستین قومی که به برمه رفتند، مردم «پیو» و «مون»‌ بودند. پیوها در توضیح خود می‌گفتند: «یه تیر ماهی مغرور هستم که کارمند جیب بابامم!» پس از آن‌ها اقوام «کارون» که بسیار سرخوش بودند و مدام «میخوندند با بلمبرون و می‌رقصیدند با نی‌انبون!» وارد برمه شدند و در نهایت «کاچین‌ها» هم وارد برمه شدند که اقوام قبلی خطاب به یکدیگر گفتند: «کاچین بِه از هیچی!».

در سال ۱۹۶۲ ژنرال «نی‌وین» که معتقد بود: «بشنو از نی چون کودتا می‌کند!» دولت «اونو!» را با کودتا برکنار کرد و خطاب به «او‌نو!» گفت: «از این به بعد او یِس!» و دوران سرکوب بزرگ در برمه آغاز شد.

آنگ‌سان سوچی، معروف‌ترین شخصیت سیاسی تاریخ برمه از اوایل دهه ۹۰ میلادی در این کشور ظهور کرد و همواره در بازداشت به سر برد و زمانی هم که رییس‌جمهور شد به دلیل اقامت فرزندش در بریتانیا موفق به گرفتن رای اعتماد نشد و یک نفر دیگر جانشین او شد اما همه کاره میانمار همین خانم سوچی است و رییس‌جمهور فعلی در حد هویج هم برش ندارد.

سوچی که جایزه صلح نوبل را برده، این روزها به شدت مشغول برخورد با اقلیت‌های مذهبی است و دست ارتش این کشور به کم هم نمی‌رود، به صورت گروهی مردم بی‌گناه را به دیار باقی می‌شتافتانند(از خودم ساختم!)


منبع: برترینها

طنز؛ شست مبارک

پوریا عالمی در نوشت:

الان یک‌طوری شده که همه مسئولان حرفشان را دارند توی توییتر و اینستاگرام می‌زنند. عیبی هم ندارد. این دلاوران فکر می‌کرده‌اند برای بازکردن یک اکانت و حساب کاربری در توییتر و اینستاگرام حتما باید نماینده مجلس و عضو دولت بشوند که مصونیت سیاسی داشته باشند.

موضوع جالب هم اینجاست که این عزیزان یک‌طوری توی اینترنت درباره وضع مملکت صحبت می‌کنند که انگار چند نفر دیگر جز آنها نماینده مجلس و مسئول هستند و این عزیزان به‌عنوان خبرنگار کار خبری می‌کنند و می‌روند از تو مجلس توییت می‌کنند.

عیبی هم ندارد. فقط یک‌طوری شده که بابای ما خیال می‌کند مسئول مملکت ماها هستیم که توی توییتر و اینستاگرام هستیم و نمایندگان شهروند- خبرنگار هستند.

دم شما هم گرم. فقط شما زحمت بکش یک‌بار محض نمونه هم که شده فقط وزرای مربوطه را برای فیلترینگ استیضاح که هیچی، سؤال هم که هیچی، با موبایل بهشان SMS بزن که «داداش فیلتر رو چیکار می‌کنی؟» ما می‌گوییم آن نماینده خدوم و امیدوار علاوه بر استفاده از فیلترشکن، از شست مبارکش هم در راه احقاق حقوق مردم استفاده کرد.

یک راه دیگر هم که دلاوران در پیش گرفته‌اند این است که می‌روند دیدار زندانی‌های سیاسی و عکس می‌گیرند و در اینترنت منتشر می‌کنند (البته هر شونزده ماه یک‌بار). خب اینکه کار شهروندان است. شما به‌عنوان مقام مسئول اگر راست می‌گویی پاشو برو داخل زندان باهاشان ملاقات کن. ما قول می‌دهیم عکس شما را توی فتوشاپ بگذاریم در کنار زندانیان سیاسی و منتشر کنیم. خیالت راحت.

حالا این چهارسال دولت و مجلس هم تمام می‌شود. رزومه اساتید می‌شود ۶۰۰ لایک سیاسی، ١٧ توییت تند، ۴٠ توییت بامزه، ۵٣٠ عکس سلفی با چهره‌ها، دوتا هم عکس با فعالان سیاسی و اجتماعی، چند ملک و زمین به‌عنوان ارزش افزوده، شونزده مدیرعاملی و هیئت‌مدیره سهم آقازادهگی، حواله ورود ماشین خارجی یا پمپ‌بنزین، حواله تراکم در شمال شهر و کمی هم نطق میان‌دستور.


منبع: برترینها

عصبانی‌ترین گربه دنیا در توکیو (+عکس)

برترین ها – روز بدی داشته اید و حس می‌کنید از همه چیز خسته شده اید؟ شامو هم حس شما را دارد، او یک گربه عصبانی است که به نظر می‌رسد همیشه با همه دنیا جنگ دارد و از آن خسته شده است. شامو بیش از یک سال است که در پناهگاهی در توکیو گیر افتاده و چهره اش به وضوح نشان می‌دهد که چقدر از این وضع ناراضی است.

او صفحه شخصی خودش را در وبسایت پناهگاه و همچنین یک حساب توئیتر دارد و با اولین نگاه به عکس هایش می‌فهمید ک. آن‌ها فتوشاپی نیستند.

اما چطور یک گربه می‌توانید اینقدر عصبانی باشد؟ شاید این فقط حالت چهره اوست و شاید نیاز به یک خانه خوب و محبت دارد. آیا شما حاضرید از چنین گربه‌ای نگهداری کنید.


منبع: عصرایران

پسر ۱۳ ساله؛ برنده جایزه عکاسی حیات وحش

برترین ها – رابرت، پسر استیو اروین، مصداق باورنکردنی شعر «پسر کو ندارد نشان از پدر» می‌باشد. استیو اروین یکی از چهره‌های سرشناس استرالیا در زمینه حیات وحش بود که به هنگام تهیه فیلمی از آبزیان با نیش یک سفره ماهی زهر آلود کشته شد.

او که به شکارچی تمساح شهرت یافته‌ است با تهیه فیلم‌های مستند درباره حیات وحش استرالیا شهرت ملی یافت و سپس با برنامه مستند «شکارچی تمساح» در سطح بین‌المللی شناخته شد.
 
رابرت قدم در جای پای پدرش گذاشته و به جهانیان کمک می‌کند که عاشق طبیعت شوند. رابرت از سنین بسیار کم عاشق طبیعت شد و حالا با خانواده اش به نقاط مختلف این سیاره سفر می‌کند و زیبایی قلمروی حیوانات را مستند می‌کند.

این پسر ۱۳ ساله بااستعداد عکس‌های حیات وحش را در اینستاگرام خود را مردم به اشتراک می‌گذارد تا از آن لذت ببرند. می توانید برخی از آن ها را در این مطلب مشاهده کنید.


منبع: عصرایران

هنر تصادفی جالبی که لکه ها ایجاد کرده اند

برترین ها: ریختن و نشت مایعات، چه جوهر باشد یا قهوه، یا آب یا روغن، همیشه آزاردهنده است به خصوص اگر جایی را لکه دار کند. اما همان طور که در این مجموعه تصاویر هنر تصادفی، گاهی از دست دادن چیزی می‌تواند منجر به یک شگفتی غیرمنتظره و خوشایند شود. ممکن است تصاویر زیر عمدی به نظر برسند، اما همه آن‌ها کاملا تصادفی به وجود آمده و ثابت می‌کنند که هنر واقعا در چشم بیننده است.

جوهر ریخته شده روی انگشت شبیه یک جنگل سوخته

هنر تصادفی جالبی که لکه ها ایجاد کرده اند 

 

این لکه روی میز شبیه سگی است که یک بوی خوب شنیده است

هنر تصادفی جالبی که لکه ها ایجاد کرده اند 

لکه روی دیوار شبیه پاندا

هنر تصادفی جالبی که لکه ها ایجاد کرده اند 

یک لکه رنگ سیاه شبیه گوزن

هنر تصادفی جالبی که لکه ها ایجاد کرده اند 

یک لکه رنگ سبز تیره در یک گالن شبیه یک قطره اشک شده است

هنر تصادفی جالبی که لکه ها ایجاد کرده اند 

در فروشگاه رنگ این رنگ به شکل یک آتشفشان درآمده است

 هنر تصادفی جالبی که لکه ها ایجاد کرده اند

باقی مانده رنگ سیاه در ترکیب با رنگ سفید یک جنگل کوچک ایجاد کرده است

 هنر تصادفی جالبی که لکه ها ایجاد کرده اند

یک قطره قهوه با گذشت زمان شبیه یک چشم شده است

هنر تصادفی جالبی که لکه ها ایجاد کرده اند 

یین یانگ در یک قطره آب

هنر تصادفی جالبی که لکه ها ایجاد کرده اند 

لکه آب شبیه به خرس

هنر تصادفی جالبی که لکه ها ایجاد کرده اند 

لکه‌ای شبیه به موجود فضایی

هنر تصادفی جالبی که لکه ها ایجاد کرده اند 

شباهت لکه آب به سنجاب

هنر تصادفی جالبی که لکه ها ایجاد کرده اند 

این آب به شکل یک درخت روی زمین پخش شده است

هنر تصادفی جالبی که لکه ها ایجاد کرده اند 

لکه قهوه شبیه به کوسه

هنر تصادفی جالبی که لکه ها ایجاد کرده اند 

لکه رنگ شبیه مغز انسان

هنر تصادفی جالبی که لکه ها ایجاد کرده اند 

لکه آب شبیه ماهیگیر

هنر تصادفی جالبی که لکه ها ایجاد کرده اند 


منبع: برترینها

مخوف‌ترین سلاح‌های جاسوسی

شاید شما نیز در فیلم های علمی تخیلی سلاح های جاسوسی زیادی را دیده اید باعث شگفتی شما شده است. اما باید بدانید که چنین سلاح هایی در واقعیت نیز وجود دارند . در ادامه به معرفی آنها خواهیم پرداخت. با میهن پست همراه شوید.

سلاح های جاسوسی که در این لیست قصد داریم به معرفی آن ها بپردازیم، معمولا در ابعادی بسیار کوچک  و کاملا دور از ذهن ساخته شده اند. این سلاح ها در هر شرایطی افراد را از پای درمی آورد.

موش کور : نام مستعار و کنایه آمیز این سلاح «کِیسی جونز» است ؛ کیسی جونز یک مهندس قطار بود که در جریان یک حادثه جدیِ راه آهن باعث جلوگیری از مرگ مسافران شد. «موش کور» مجهز به یک باطری فوتوالکتریکی بود که در حین روز شارژ می شد و هنگامی که در معرض تاریکی ناگهانی و شدید قرار می گرفت به یک باره منفجر می گشت. این سلاح را در مواضع حساس قطارها جایگذاری می کردند و هنگامی که قطار وارد تونل می شد، بمب به صورت خودکار منفجر می گشت. انفجار یک قطار درون تونل، خساراتی به مراتب بیشتر از خسارات متحمل شده به خود قطار داشت. پس از انفجار، تونل به طور کل مسدود می شد و آوار برداری و خارج نمودن بقایای قطار از تونل چندین روز به طول می انجامید. بدین ترتیب، امکان استفاده مجدد از خط آهن به طور کل منتفی می شد. «موش کور» قابلیت بهره برداری به کمک چاشنی الکتریکی را هم داشت و از این رو، یک سلاح بسیار کارآمد تلقی می شد. طبق اعلام شاهدین، بر روی «موش کور» برچسبی نصب شده بود با این مضمون: «در صورتی که این سلاح توسط عوامل کنسرسیوم راه آهن رایش سوم (آلمانی ها) کشف شود، با حاملین آن به شدت برخورد خواهد شد».

مخوف‌ترین سلاح‌های جاسوسی

اژدرهای ذغال سنگ : «اژدر ذغال سنگ» بمبی تعبیه شده در یک محفظه آهنین بود که برای استتار، درون یک قطعه ذغال سنگ جایگذاری می شد. این بمب را درون بخش انبار ذغال سنگ کشتی مخفی می کردند تا هنگام تأمین سوخت، به همراه قطعات واقعی ذغال سنگ، درون کوره انداخته شود. معمولاً شدت انفجار حاصل از آن به حدی بود که کشتی به طور جدی آسیب می دید یا حتی غرق می شد. این پدیده، اختراع یک مهاجر ایرلندی تبار به نام «توماس اِجوُرث کورتِنای» بود که در زمان جنگ های داخلی آمریکا به نفع «جنوبی ها» (ایالات مؤتلفه آمریکا) به کار رفت. کورتنای در ابتدا ساکن سنت لوئیس بود اما به خاطر مشکلات مالی به بخش های جنوبی آمریکا مهاجرت کرد و بمب مخفی خود را در اختیار دولت جنوبی قرار داد. رییس جمهور وقت دولت مؤتلفه، «جفرسون دیویس»، پس از آشنایی با اژدر ذغال سنگ، به شدت شیفته این ایده شد. او به کورتنای سمت «مأمور مخفی ویژه» را تفویض نمود و وظیفه کارگذاری این بمب ها در کشتی های نیروهای شمالی را واگذار کرد. تیم تحت سرپرستی کورتنای، به کمک این شیوه، ۶۰ کشتی رقیب را منهدم کرد که یکی از آنها کشتی حامل دریاسالار «دیوید پورتر» بود.

مخوف‌ترین سلاح‌های جاسوسی

نیش زن : اولین تفنگ تعبیه شده درون پوشش خودکار، در حوالی دهه ۱۹۲۰ میلادی مورد استفاده قرار گرفت و پس از آن، کاربردش در بین جاسوسان به عنوان یکی از سلاح های جاسوسی رواج یافت. «نیش زن» یا «اِستینگِر» سلاحی بود که نخستین بار توسط «OSS» معرفی شد. البته بعدها سازمان سیا نمونه های تکمیل شده تر از آن را تولید نمود. درست مثل سایر نمونه های «خودکار-تفنگ»، این سلاح برای بُرد نزدیک طراحی شده بود و از گلوله ای به کالیبر ۰/۲۲ بهره می گرفت. اِستینگِر، یک بار مصرف بود و توانایی بارگذاری مجدد گلوله را نداشت، ضمنا از آنجایی که از ساختار ماشه ای بهره می برد، نمی شد از آن بلادرنگ استفاده کرد، به همین خاطر، در دستورالعمل های OSS درج شده بود که حتی المقدور استفاده از آن در مواضع و موقعیت های مخفی و پنهان صورت پذیرد.استینگر OSS را نباید با خودکار-تفنگ های مدرن امروزی مقایسه کرد. نمونه های مدرن این سلاح نخستین بار در دهه ۱۹۹۰ میلادی ارائه شد. این نمونه ها قابلیت گلوله گذاری مجدد داشتند و برای استفاده باید درون یک ابزار تاشو شبیه به تفنگ دستی قرار می گرفتند. به خاطر این ساز و کار، «ATF» (دفتر نظارت بر مواد الکلی، تنباکو، اسلحه و مواد منفجره در آمریکا)، این سلاح ها را در رده تفنگ های دستی ارزیابی کرد که به موجب آن امکان خرید و فروش شان، فارغ از کسب مجوزهای لازم برای یک «تفنگ-خودکار» واقعی، میسر گردید.

مخوف‌ترین سلاح‌های جاسوسی

تفنگ های عصایی : تفنگ های عصایی یکی از  سلاح های جاسوسی نخستین بار در اوایل دهه ۱۸۰۰ میلادی ارائه شدند و پس از آن رواج یافتند. در ابتدا بازار خرید این سلاح ها بیشتر در اختیار مزرعه دارانی بود که قصد داشتند در اسرع وقت با آفات مزارع (اعم از موش، کلاغ و…) مقابله کنند. همچنین، اسلحه ی مورد اشاره برای غافلگیری سارقان و جلوگیری از سرقت بسیار موثر بود. بعدها، تولیدکنندگان اسلحه در آمریکا به پتانسیل های این ابزار به عنوان یک سلاح مخفی پی بردند. به دنبال تصویب قوانین گوناگون در مورد سلاح های مخفی در ایالات مختلف آمریکا، کاربرد ابزارک های عصایی شکل تنوع بیشتر یافت: از فلاسک مخفی شده در عصا گرفته تا میکروسکوپ! به خاطر پتانسیل مخفی سازی بالای تفنگ های عصایی، نهادهای امنیتی-اطلاعاتی و در رأس آنها «کا گ ب» به استفاده از این سلاح ها تمایل نشان دادند. در سال ۱۹۸۶ میلادی، از یک جاسوس اهل شوروی نوعی «عصا-تفنگ» با کاربرد ویژه کشف و ضبط شد که در دادگاه علیه او به کار رفت و نهایتاً فرد مذکور به خاطر جاسوسی علیه نیروی دریایی آمریکا محکوم گردید.

مخوف‌ترین سلاح‌های جاسوسی

تفنگ سیانوری : تفنگ سیانوری یکی دیگر از سلاح های جاسوسی به عنوان ابزاری تروریستی توسط نیروهای «کا گ ب» مورد استفاده قرار می گرفت. بر خلاف مورد ترور «گئورگی ایوانوف مارکوف» که از طریق شلیک یک گلوله حاوی سیانور از یک تفنگ تعبیه شده در یک چتر به وقوع پیوست، کاربرد تفنگ سیانوری به شکل اسپری نمودن سم سیانور به سمت قربانی بود. از آنجایی که محتویات سم به صورت افشانه در فاصله نزدیک به قربانی رها می گشت، برای پیشگیری از عوارض، استفاده کننده از اسلحه باید پیش از شلیک، یک قرص خنثی کننده سم مصرف می نمود. عارضه بارز تفنگ سیانوری، وقوع حمله قلبی است و این سلاح هیچ گونه علامت بر روی جسم باقی نمی گذارد. تا کنون، استفاده از اسلحه یاد شده لااقل در دو مورد تأیید گشته است. این موارد توسط مأمور «کا گ ب»، «بوهدان استاشینسکی» به اجرا در آمده اند؛ یکی از قربانیان یک نویسنده سیاسی اوکراینی و دیگری یک سیاستمدار اوکراینی بوده است. شیوه اجرای عملیات ترور توسط استاشینسکی از این قرار بود: او اسلحه را لای یک روزنامه پنهان می کرد و مخفیانه به قربانی نزدیک می شد. در موقعیت مناسب، استاشینسکی تفنگ را خارج می نمود و آن را در مقابل صورت قربانی شلیک می کرد. لازم به ذکر است که هر دو قربانی در بازه زمانی زیر یک دقیقه جان باختند. استاشینسکی، بعدها به «کا گ ب» پشت کرد و در حال حاضر در مکانی نامعلوم به حیات خود ادامه می دهد.

مخوف‌ترین سلاح‌های جاسوسی

کاکولوب : «کاکولوب» (Caccolube) یکی دیگر از اختراعات «OSS» در سلاح های جاسوسی است. این ابزار در واقع یک ماده شیمیایی ریگ مانند بود که از آن برای انهدام موتورهای وسایل نقلیه استفاده می شد. کاکولوب معمولاً در بسته های پنج تایی حمل می گشت. از آنجایی که ترکیب مذکور هیچ گونه خاصیت انفجاری نداشت، کارآمدی آن افزایش می یافت و فرد حامل می توانست آن را بدون هیچ گونه خطری حمل و نقل کند. چون ترکیب مذکور حالتی پودر شکل داشت، در مواقعی که حامل آن احساس می کرد احتمال دارد لو برود، به راحتی می توانست از شرش راحت شود.آنچه از ویدئوهای آموزشی OSS به دست آمده، حکایت از آن دارد که مأمورین به راحتی و در نهایت سرعت می توانند این ترکیب را درون موتور وسایل نقلیه ریخته و عملیات را پیش ببرند.پس از قرار گیری در محل مناسب، لایه لاستیکی اطراف ترکیب، در ماده نفتی موجود در موتور حل می شود و محتویاتِ آن درون موتور رها می گردد. اندکی پس از راه افتادن خودرو، کاکولوب به طور کامل اجزای موتور را نابود می کند. با از کار افتادن وسیله نقلیه دشمن، نیروها یا مجبور می شوند پیاده به مسیر خود ادامه دهند یا باید مشغول اندیشیدن تدبیری برای بازگرداندن خودرو به پایگاه شوند. در هر دو حالت، یک وسیله نقلیه از حضور در میدان نبرد باز می ماند و هزینه تعمیر یا تخریب کامل آن به نیروهای دشمن تحمیل می گردد.کاکولوب از لحاظ کارکرد شباهت زیادی به یک سلاح دیگر موسوم به «حشره شب تاب» (Firefly) داشت که درون محفظه سوخت جایگذاری می شد. شب تاب در اصل یک بمب ساعتی بود که باعث انهدام موتور می شد. نتیجه نهایی به کارگیری هر دو سلاح به هم شباهت داشت اما تلفات شب تاب به مراتب بیشتر بود.

مخوف‌ترین سلاح‌های جاسوسی

خنجر نهفته در کفش جیمز باند : «یان فلمینگ»، نویسنده سری داستان های جیمز باند، رفاقتی قدیمی با رییس پیشین سازمان سیا، «آلن دالِس» داشت. هنگامی که دالس در جریان یک سفر به بریتانیا با فلمینگ ملاقات کرد، نویسنده سرشناس مدعی شد که سیا به اندازه کافی در زمینه توسعه ابزارهای جاسوسی موفق نبوده است. دالس که از ایده های فلمینگ به وجد آمده بود، بخش تحقیق و توسعه سازمان تحت امر خود را موظف نمود تا برخی از ابزارهای مورد استفاده جیمز باند را کپی برداری و تولید کنند.حاصل این ملاقات، ساخت تعدادی از دستگاه های مخفی و سلاح های جاسوسی جیمز باند به صورت واقعی شد. در این زمره می توان به «خنجر نهفته در کفش» (متعلق به فیلم «از روسیه با عشق») و «دستگاه ردیاب» (متعلق به فیلم «پنجه طلایی») اشاره  کرد.هنوز مشخص نیست که جاسوسان سیا تا چه اندازه توانسته اند از خنجر نهفته در کفش بهره برند، اما هر چه بود، رفاقت دالس و فلمینگ منجر به خلق راهکارهای جدید برای دستیابی به هدف شد. ناگفته نماند که در برخی از کارهای فلمینگ، ابزارهای واقعی مورد استفاده توسط سازمان جاسوسی سیا نیز معرفی شده است. البته بنا به توصیه دالس، این دستگاه ها تنها نمایانگر جنبه هایی محدود از کاربردهای گسترده این ابزار آلات هستند.اما از همه این موارد که بگذریم، نباید از این نکته گذشت که رفاقت این دو چهره سرشناس تبعاتی هم در بر داشت. به عنوان مثال، روزنامه های روسی تا مدت ها مسئولین سیا را به خاطر ایده گیری از یک نویسنده بریتانیایی مورد تمسخر قرار می دادند.

مخوف‌ترین سلاح‌های جاسوسی

وِلراد MK ‏۲ : «وِلراد MK ‏۲» یکی از سلاح های جاسوسی که توسط بریتانیایی ها و آژانس «SOE»، صرفاً برای عملیات ترور تولید شده بود. اسلحه مورد بحث به شکل لوله ای بود که شامل اجزای بسیار ساده می شد. بدون خشاب، این سلاح شباهت زیادی به تلمبه ساده دوچرخه داشت. اجزای اسلحه هیچ گونه نشان و نوشته خاصی نداشتند و به همین دلیل، پی بردن به هویت شرکت سازنده اش غیر ممکن بود. گفته می شود تنها سازندگان اصلی وِلراد از مکان ساخت آن آگاهی داشتند. در چند جا نقل شده که شرکت «بریتیش اِسمال آرمز» مبدعش بوده، اما به خاطر فقدان حتی یک مدرک موثق، آن را «اسلحه ساخته شده توسط ارواح» می نامند.تولید ولراد، با توجه به وضعیتِ اقتصادیِ خرابِ زمانِ جنگ، بسیار مقرون به صرفه بود. اجزای اصلی اسلحه عبارت بودند از: یک لوله تفنگ صدا خفه کن، و یک خشاب هشت گلوله ای احاطه شده با روکش لاستیک که کاربرد دسته را هم داشت. به خاطر ظاهر اسلحه و از آنجایی که ساختار ماشه چکان درست پشت مخزن شلیک گلوله قرار داشت، صدای شلیک و گاز خارج شده از سر تفنگ به میزان قابل توجه کاهش می یافت.امکان شلیک چند باره گلوله نیز میسر بود اما به خاطر اینکه معمولاً هنگام شلیک، سر اسلحه در نزدیک ترین فاصله ممکن به بدن قربانی قرار می گرفت، غالباً نیازی به شلیک مجدد احساس نمی شد. در قسمت سر لوله تفنگ، گودی خاصی رویت می گشت که باعث می شد در هنگام شلیک، تکانش حداقلی صورت گیرد. با توجه به آنچه در بالا آمد به جد می توان این اسلحه را تفنگ ایده آل ترور نام گذاشت.

مخوف‌ترین سلاح‌های جاسوسی

اِسلیو گان MK ‏۲ : «اسلیو گان» یکی از سلاح های جاسوسی نیز توسط بریتانیایی ها و آژانس «SOE» ساخته شده بود. کاربرد این سلاح، انجام ترورهای مرگبار بود و به مانند «ولراد» از لوله صدا خفه کن بهره می برد که گلوله کالیبر ۰/۳۲ از آن شلیک می گشت. با این حال، اسلیو گان قابلیت تنها یک شلیک را داشت و از آنجایی که هیچ گونه دسته ای نداشت، می شد آن را در آستین لباس پنهان کرد (واژه «اسلیو» [sleeve] به معنای آستین است). علی رغم برخورداری از مهمات قوی تر از «خودکار-تفنگ استینگر»، «اسلیو گان Mk ‏۱» به صورت چخماقی (سرپُر) مورد استفاده قرار می گرفت. البته در مدل «MK ‏۲» این ایراد برطرف شد. حال، تنها با چکاندن یک ماشه کوچک، گلوله شلیک می شد.اسلیو گان قابلیت شلیک گلوله تا برد ۲/۷ متر را داشت، با این حال، برای کارکرد مؤثر، بهتر بود سر لوله تفنگ در نزدیک ترین فاصله ممکن با بدن قربانی قرار گیرد. روی هم رفته، اسلیو گان اسلحه ای کاملاً مخفی بود که جاسوس-تروریست ها ترجیح می دادند قربانیان خود را در کمال خونسردی با آن به قتل برسانند. صد البته، گزینه حرفه ای تر، استفاده از سم بود.

مخوف‌ترین سلاح‌های جاسوسی


خودکارهای زهرآگین : در مسیر عزیمت برای ترور یک دشمن سیاسی، یکی از جاسوسان کره شمالی، در حالی تن به دستگیری داد که از او تعدادی سلاح مخفی، از جمله دو اسلحه خودکار شکل کشف و ضبط گردید. یکی از این سلاح های جاسوسی ، در نوک خود مجهز به یک سوزن بود که از طریق آن سم به قربانی تزریق می شد. ظاهر این اسلحه به گونه ای بود که هرگز نمی شد بین آن و یک خودکار معمولی تفاوت گذاشت. اما اسلحه دیگر، قابلیت شلیک گلوله ای زهرآگین را داشت. در بازرسی بدنی، یک اسلحه دیگر نیز از او کشف شد که ظاهری شبیه به چراغ قوه داشت. مقامات امنیتی، پس از امتحان اسلحه مذکور، از دقت و قدرت مرگبار آن شگفت زده شدند. مقامات کره جنوبی، اسلحه تعبیه شده در چراغ قوه را کشفی جدید عنوان نمودند اما اعلام داشتند، کاربرد سلاح های خودکار شکل، مسبوق به سابقه بوده است.هدفِ ترور، فردی موسوم به «پارک سانگ-هاک» اعلام شد که پیش تر از طریق بالون، بر فراز مرزهای کره شمالی، اقدام به انتشار اعلامیه های ضد پیونگ یانگ (پایتخت و مقر حاکمیت کره شمالی) نموده بود. پس از آگاهی از اقدام فرد مذکور، رژیم کره شمالی، دولت کره جنوبی را تهدید به مقابله به مثل نظامی نمود اما در پایان مشخص شد آنها راهکار ترور را در پیش گرفته اند و می خواهند نقشه خود را توسط مأموری به نام «آن» (Ahn)، اجرایی کنند. پس از اثبات اتهام توسط دادگاهی در کره جنوبی، «آن» به چهار سال زندان محکوم شد که در قیاس با جرمی نظیر «اقدام علنی برای قتل به وسیله سم»، مجازاتی ناچیز محسوب می شود.

 مخوف‌ترین سلاح‌های جاسوسی


منبع: برترینها

سفری به تپه‌های شنی رنگارنگ پارک ملی لاسن کالیفرنیا

سفر به تپه‌ های شنی رنگارنگ پارک ملی لاسن کالیفرنیا حتما آرزوی هر گردشگر علاقه مند به طبیعت خواهد بود. چرا که در پارک ملی آتشفشانی لاسن واقع در ایالت کالیفرنیا، تپه‌های شگفت انگیزی وجود دارد که این تپه‌های شنی رنگارنگ و دیدنی در اثر پدیده‌های زمین‌شناختی بوجود‌ آمده‌اند، گویا با قلمو نقاشی شده‌اند.

تپه‌های شنی رنگین موجود در لاسن، گستره‌ای از سنگ‌های متخلخل هستند که در اثر اکسیداسیون خاکستر‌های آتشفشانی بوجود آمده‌اند. زمانی که مواد مذاب آتشفشانی از دهانه‌ی آتشفشان خارج می‌شوند، این خاکستر‌ها اکسایش یافته و این تپه‌های شنی را در پارک ملی لاسن (Lassen) در کالیفرنیای شمالی بوجود می‌آوردند. بر روی نوک این تپه‌ها، خاکستر‌های آتشفشانی در اثر اکسایش به رنگ روشن در‌آمده‌اند زیرا این خاکستر‌ها، بر روی مواد مذاب روان که هنوز داغ و آتشین بودند، فرود آمده‌اند.این تپه‌های شنی به همراه بستر‌ها و لایه‌هایی که از مواد مذاب آتشفشانی ایجاد شده‌اند، همگی در نزدیکی مخروط‌ آتشفشانی Cinder cone واقع شده‌اند. این مخروط آتشفشانی ۲۱۳ متر ارتفاع دارد و تخمین زده می‌شود آخرین بار در دهه‌ی ۱۶۵۰ فوران کرده است.

مخروط آتشفشانی Cinder cone در این پارک از مواد مذابی تشکیل شده است که از جنس بازالت و به صورت روان و شل بوده‌اند. در طی فوران آتشفشان، مواد مذاب به صورت قطراتی همراه با گاز از دهانه‌ مخروط به سمت بالا پرتاب می‌شوند؛ اما پس از سرد شدن و سخت شدن این مواد مذاب، سنگ‌های آذرین متخلخل ایجاد می‌شوند. زمانی که حباب‌های گاز، درون این مواد آتشفشانی محبوس می‌شوند و نمی‌توانند خارج شوند، باعث می‌گردند که سنگ آذرین ایجاد شده، شکل متخلخل و حفره دار داشته باشد. سپس این مخروط آتشفشانی مانند بسیاری از مخروط‌ های آتشفشانی دیگر خاموش شده و از فعالیت باز ایستاده است. در واقع در یک دوره‌ای از زمان، چندین جریان مذاب بازالتی از درون این مخروط فوران می‌کند و لایه‌ها و پهنه‌هایی از مواد مذاب با نام Fantastic lava beds ایجاد می‌شود سپس این مخروط از فعالیت باز می‌ایستد.

مخروط آتشفشان Cinder cone نیز در حقیقت از دو مخروط آتشفشانی تشکیل شده است. آثار و بقایای یک مخروط آتشفشانی اولیه که تقریبا به طور کامل مدفون شده، بر روی دامنه‌ی جنوبی مخروط آتشفشانی بزرگتر، مشهود و قابل رؤیت است. به احتمال زیاد، بخش عمده‌ای از مخروط‌ آتشفشانی اولیه توسط جریان‌های مواد مذاب که از درون مخروط آتشفشانی بزرگ تر فوران می‌کرده است، مدفون شده و از بین رفته است.

قطعاتی از سنگ‌های قرمز و سخت آذرین با نام اسکوریا (Scoria) در مواد مذابی که تپه‌های رنگین را بوجود‌ آورده‌اند، دیده شده است. این سنگ‌های آذرین قرمز، بخش‌هایی از مخروط آتشفشانی اولیه بوده‌اند که توسط جریان گدازه‌ها و مواد مذاب مخروط آتشفشانی بزرگ‌تر از روی دامنه‌ پرشیب آن شسته شده و به سمت سطح هموارتر آورده شده‌اند که بعدها این تپه‌های شنی را بوجود آورده‌اند.

یک مسیر پیاده‌رویی به سمت نوک مخروط آتشفشان Cinder cone وجود دارد. کسانی که این مسیر را طی می‌کنند و به نوک مخروط می‌رسند به طور حتم از تماشای چشم‌انداز این منطقه که در اثر فعالیت‌های آتشفشانی بوجود آمده است، شگفت زده خواهند شد. بخاطر وجود سنگ‌های سستی که در این منطقه وجود دارد، بالا رفتن از این مخروط آتشفشانی کار بسیار دشواری است و امکان سر خوردن و افتادن شما به پایین تپه‌‌ی مخروطی وجود دارد. این تپه‌های شنی رنگین در ضلع جنوب شرقی این مخروط آتشفشانی و درست در پشت پهنه‌های بازالتی Fantastic lava beds واقع شده‌اند.


منبع: برترینها

پیرزن ویتنامی با موهای ۳ متری (+عکس)

قبلا افراد زیادی را دیده ایم که موهای خود را خیلی بلند کرده اند، اما این زن ۸۱ ساله موهای ژولیده ۳ متری خود را بافته و مثل یک مار روی سرش جمع می‌کند.

به گزارش برترین ها، قبلا افراد زیادی را دیده ایم که موهای خود را خیلی بلند کرده اند، اما این زن ۸۱ ساله موهای ژولیده ۳ متری خود را بافته و مثل یک مار روی سرش جمع می‌کند. او ادعا می‌کند از ۲۲ سال پیش بلندکردن مویش را آغاز کرده است.

موهای او اخیرا به صورت ویروسی در شبکه‌های اجتماعی ویتنام منتشر شده و مردم تعجب می‌کنند که چطور یک زن ۸۱ ساله می‌تواند با این موهای بلند ژولیده زندگی کند.

اما این زن می‌گوید که این انتخاب او نبوده است و موهای او تا سال ۱۹۹۵ طبیعی بوده است تا اینکه متوجه شد موهایش در پشت سر به هم گره خورده اند، او سعی کرد آن‌ها را با شانه باز کند، اما فایده‌ای نداشت بنابراین آن‌ها را کوتاه کرد.

بااین حال دوباره به همین شکل رشد کرد و هرچه بلندتر شد ضخیم‌تر شد. بعد از چندین بار کوتاه کردن تصمیم گرفت اجازه دهد به همین شکل رشد کنند و امروز بعد از ۲۲ سال او سه متر مو دارد.

همان طور که می‌توانید تصور کنید زندگی با چنین موهایی بسیار سخت است. این مو‌ها توجه زیادی را جلب می‌کند و او مجبور است آن‌ها را روی سرش بگذارد و وقتی بیرون می‌رود با چیزی بپوشاند، زیرا مردم همیشه می‌خواهند آن را لمس کنند و بچه‌ها سوالات زیادی می‌پرسند. شامپو کردن مو‌ها حداقل یک ساعت و خشک شدنشان ممکن است یک روز طول بکشد.


منبع: عصرایران

ماری که منقار حواصیل را بست (+عکس)

حواصیل می خواست مار را ببلعد اما خزنده با پیچیدن به دور منقار پرنده مانع از این شد که طعمه ای آسان باشد.

به گزارش جام جم آنلاین، حَواصیل یا مرغ ماهی‌خوار پرنده‌ای است پابلند که در آب‌های شیرین ، مرداب ها یا آب‌های ساحلی زندگی می‌کند. حواصیل از ماهی ها، قورباغه ها، مارها ، موش ها و حتی جوجه پرندگان آبزی تغذیه می کند.

ماری که منقار حواصیل را بست (+عکس)


منبع: عصرایران

مردی که ۴۰ روز دست تنها برای تامین آب خانواده‌اش چاه کند

برترین ها: مرد هندی که بعد از اینکه خانواده اش را از دسترسی به چاه روستا منع کردند مصمم شد برای آن‌ها آب آشامیدنی فراهم کند و ۴۰ روز صرف کندن چاهی به عمق حدود ۵ متر کرد. در شرایط عادی کندن چنین چاهی به ۴ یا ۵ نفر نیاز دارد، اما باپورائو این کار را خودش به تنهایی انجام داد.

او یک کارگر روزمزد و یکی از اعضای روستای دالیت است که از قدیم با افراد طبقات بالاتر مورد تبعیض قرار می‌گرفته اند. همسر باپورائو وقتی رفت که از چاه روستا آب بکشد، اما صاحب چاه مانع او شد و او را دور کرد؛ بنابراین باپورائو تصمیم گرفت برای خودش چاه حفر کند تا دیگر از این نوع تحقیر‌ها رنج نبرد. او حفر چاه را آغاز کرد و شش ساعت در روز کار می‌کرد، چهار ساعت قبل از کار و دو ساعت بعد از کار همیشگی اش. باتوجه به اینکه سه چاه موجود در در روستا خشک شده بود، به نظر می‌رسید این یک کار احمقانه است و دیگران او را دلسرد و حتی مسخره می‌کردند. هیچکس به او کمک نکرد، حتی همسرش از ترس تمسخر دیگران از او دور شد. اما باپورائو تسلیم نشد و به کارش ادامه داد و سرانجام چهل روز بعد به آب رسید.

اکنون چاه او حدود ۵ متر عمق و ۸. ۱ متر عرض دارد و او با مهربانی به دالیتی‌ها اجازه می‌دهد از آن آب بردارند. اکنون باپورائو یک قهرمان محلی به حساب می‌آید و شاهکار او در شبکه‌های تلویزیونی هند نشان داده شده است. او اکنون با کمک همسایگان و خانواده اش سعی دارد چاه را گسترش دهد.

مردی که ۴۰ روز دست تنها برای تامین آب خانواده اش چاه کند 
مردی که ۴۰ روز دست تنها برای تامین آب خانواده اش چاه کند 


منبع: برترینها

قوانین اجباری در خانواده‌های سلطنتی انگلیس

زندگی ملکه الیزابت زیاد هم راحت به نظر نمی رسد و بیشترین بخش زندگی خانواده های سلطنتی با قوانین و محدودیت ها و وظایف مختلفی تنظیم می شود. این مطلب شما را با قوانین اجباری در خانواده های سلطنتی انگلیس آشنا می کند. قوانینی که هیچ کدام از اعضای خانواده به خودش جسارت مخالفت با آن ها را نمی دهد.

شاهزاده های کوچک همیشه شلوارک تن می کنند

قوانین اجباری در خانواده‌های سلطنتی انگلیس

برای خیلی ها عجیب است که چرا شاهزاده جورج در هر هوایی شلوارک تن می کند؟ دلیلش ساده است: قانونی در جوامع سلطنتی هست که می گوید شلوار بلند فقط توسط مردان جوان پوشیده می شود. پسرها حداقل تا ۸ سالگی باید لباس های غیررسمی تن کنند.

آن ها رای نمی دهند

قوانین اجباری در خانواده‌های سلطنتی انگلیس

هیچ قانونی مبنی بر عدم رای دهی خانواده سلطنتی وجود ندارد. یعنی آن ها از نظر قانونی می توانند رای بدهند اما این کار را نمی کنند تا کسی آن ها را متهم به طرف گیری از یکی از کاندیداها نکند. این سوال در ذهن همه ما هست که آیا ملکه به ترزا می رای داده است یا نه.

آن ها به جز مراسم عزاداری نمی توانند لباس سیاه بپوشند

قوانین اجباری در خانواده‌های سلطنتی انگلیس

سیاه در خانواده سلطنتی رنگ عزاداری است. ممکن نیست همسر شاهزاده ویلیام را در لباس مشکی ببینید اما او به خودش جسارت شکستن این قانون را داده است.

قوانین اجباری در خانواده‌های سلطنتی انگلیس

در سال ۱۹۹۴ زمانی که رسما با شاهزاده چارلز ازدواج کرد با لباس زیبای مشکی در یک جشن تابستانی در گالری سرپنتین لندن ظاهر شد.

آن ها نباید حلزون بخورند

قوانین اجباری در خانواده‌های سلطنتی انگلیس

ملکه و خانواده او به دلایل سلامتی هرگز نباید صدف بخورند. شاید دلیلش انباشته شدن سموم در داخل صدف ها باشد. اما اخیرا شاهزاده چارلز تصمیم گرفته خارج از این محدودیت ها زندگی کند. او به فستیوال صدف Whitstable رفت تا غذاهای ممنوعه را بچشد. غذاهای دیگری هم هستند که در خانواده سلطنتی ممنوع اعلام شده اند. خوشبختانه بستنی جزء این غذاها نیست.

وارثان با هم به سفر نمی روند

قوانین اجباری در خانواده‌های سلطنتی انگلیس

این مورد کاملا منطقی به نظر می رسد. متاسفانه هواپیماها سقوط می کنند، کشتی ها غرق می شوند و قطارها هم تصادف می کنند. پس حادثه دهشتناک تر است اگر ۲ شاهزاده با هم در یک سانحه باشند. به همین دلیل شاهزاده ویلیام و چارلز هیچوق با هم به سفر نمی روند.

آن ها نمی توانند امضا بدهند

قوانین اجباری در خانواده‌های سلطنتی انگلیس

خانواده سلطنتی با طرفدارانشان بسیار صمیمی و دوستانه هستند و در رویدادهای رسمی با طرفدارانشان به صحبت می نشینند. اما هیچ راهی برای امضا گرفتن از آن ها وجود ندارد. طبق باوری که دارند امضا زدن پای هر چیزی به جز مدارک رسمی می تواند برای آن ها خطرناک باشد. اما شاهزاده چارلز بر خلاف این قانون عمل کرد و در سال ۲۰۱۰ به یکی از قربانیان سیل کورنوال یک امضای تقلبی داد.

آن ها هیچ مذهبی به جز کلیسای انگلیکان (کلیسای انگلستان) ندارند

قوانین اجباری در خانواده‌های سلطنتی انگلیس

همانطور که می دانید پادشاه بریتانیای کبیر مقام رئیس کلیسای انگلیکان را نیز دارد. پس خیلی عجیب است اگر بخواهد مذهب دیگری داشته باشد. در گذشته خانواده سلطنتی انگلیس نمی توانستند همسری از یک مذهب دیگر اختیار کنند اما این قانون در سال ۲۰۱۱ شکسته شد.

آن ها نمی توانند لباس پوست بپوشند

قوانین اجباری در خانواده‌های سلطنتی انگلیس

طبق قانون لباس خانواده سلطنتی نباید لوکس و گران قیمت باشد. طبق آداب و رسوم آن ها نباید با لباس های پوست جلوی عموم ظاهر شوند مگر در مناسبت های خیلی خاص. یکی از این مناسبت ها دیدار ملکه الیزابت از روس بود. این قانون در رابطه با پالتو صدق می کند و برای کلاه ایرادی ندارد.

خانواده سلطنتی در روز کریسمس باید کنار هم باشند

قوانین اجباری در خانواده‌های سلطنتی انگلیس

خانواده سلطنتی انگلیس هر سال کریسمس را در کاخ ساندرینگهام در نورفولک می گذرانند. آن ها ترجیح می دهند عکس های تعطیلات خود را به اشتراک نگذارند.


منبع: برترینها

به‌کارگیری ۱۰ بیل مکانیکی برای بیرون آوردن کودک نوپا از چاله (عکس)

خبر آنلاین – یک کودک نوپای چینی پس از سقوط به عمق ۱۵۰ فوتی(حدوداً ۴۶ متری) یک چاه نجات داده شد.

این پسر ۲۰ ماهه در هنگام وقوع حادثه با پدربزرگ و مادربزرگش بود که در چاله ای سقوط کرد و امدادگران برای نجات او مجبور شدند ۱۰ بیل مکانیکی را به کار بگیرند.


منبع: عصرایران