بازیگر زن در میان مردم آسیب دیده کرمانشاه (عکس)

۱۳ ماه ممنوعیت از رانندگی برای ثروتمندترین زن نروژ (+عکس) قاتل بی رحم مرد کارتن خواب در همدان به دام افتاد (+ عکس) چرا کودکم در خواب عرق می کند؟ تصاویر هوایی پیاده روی زائران حرم رضوی – مشهد دستور قضایی به تاکسیهای اینترنتی: استفاده از مسیریاب «ویز» ممنوع شد گزارشی از ۳ زبان رایج بین داعشی‌ها سرنوشت هواپیماهای پسابرجامی ایران‌ایر مجوز رسمی پادشاه عربستان برای زیارت قبور ائمه بقیع (+عکس) حلالیت طلبیدن زیبا کلام از هلال احمر (فیلم) معذرت خواهی «فاطمه رهبر» از دولت و جهانگیری


منبع: عصرایران

نیم ببر، نیم شیر

مجله همشهری سرنخ – خاطره علی نسب: چشمانش نافذ، نگاه جدی و مغرور و یال زرد دور صورت، هر کسی را به یاد سلطان جنگل می اندازد. خط و خال مشکی رنگی که روی بدنش دارد، شیوه ارتباطش با موجودات دیگر و صدای غرشش، شبیه به ببرهاست، این درنده زیبا یک «تایگون» است؛ محصول جفت گیری ببر نر (tiger) با شیر ماده (lion). در حال حاضر سه تایگون در باغ وحشن «وکیل آباد» مشهد نگهداری می شوند. در این مطلب سری می زنیم به تایگون های ایرانی تا بیشتر با این گربه سان های دورگه آشنا شویم.

بیشتر کسانی که برای نخستین بار یک تایگون را از نزدیک می بینند، از تعجب خشک شان می زند، این حیوان چیست؟ یک شیر یا یک ببر؟ عده زیادی از آن ها، وقتی می شنوند که این حیوان در طبیعت وجود نداشته و تنها با دخالت انسان پا به این جهان گذاشته است، احساس می کنند از تعجب شاخ روی سرشان سبز شده است.

 نیم ببر، نیم شیر
برای این که بیشتر با این موجودات آشنا شویم و بدانیم کارشناسان ایرانی چگونه و با چه راهکارهایی توانسته اند این گربه سان های زیرک و باهوش را در ایران متولد کنند به سراغ «محسن طیرانی» می رویم؛ کسی که سال ها پیش تصمیم گرفت روی تایگون ها و لایگرها تحقیق کند و قدمی برای تولد اولین تایگون و لایگر ایرانی بردارد.

لایگرها و تایگون ها

طیرانی در کنار قفس یکی از تایگون ها می ایستد و در حالی که مشغول بررسی موقعیت جسمی این تایگون نر است می گوید بازی با تایگون ها بسیار خطرناک است و هر کسی توانایی همبازی شدن با آن ها را ندارد: «من تا زمانی که آن ها کوچک بودند همبازی شان بودم بعد از این که به بلوغ رسیدند قدرت بسیار زیادی پیدا کردند و این موضوع باعث شد که من به جز مواردی خاص وارد قفس آن ها نشوم.»

او توضیحات جالبی درباره این موجودات می دهد و می گوید که تایگون ها و لایگرها زیر شاخه گربه سان ها هستند و حاصل جفت گیری ببر و شیر: «در طبیعت، ببرهای نر به صورت ذاتی با ببرهای ماده جفت گیری می کنند و شیرهای نر با شیرهای ماده. در طبیعت هیچ گاه ببر با شیر جفت گیری نمی کند اما در اسارت این اتفاق می افتد البته این جفت گیری با دخالت و تلاش انسان شکل می گیرد. هرگاه ببر نر با شیر ماده جفت گیری کند توله ای قدرتمند به نام تایگون به دنیا خواهدآمد و هرگاه شیر نر با ببر ماده جفت گیر کند توله ای عظیم الجثه به نام لایگر به خانواده آن ها اضافه خواهدشد. تایگون ها و لایگرها موجودات بسیار جالبی هستند که هم شاخصه هایی از سلطان جنگل را دارند و هم شبیه یک ببر رفتار می کنند، جانورشناسان، تایگون ها و لایگرها را عجیب ترین گربه سان های دنیا می دانند.»

 نیم ببر، نیم شیر

خارق العاده تر از شیر و ببر

اینکه چگونه این حیوان های زیبا به دست انسان متولد شده اند داستان طولانی دارد. محققان بعد از مدتی تحقیق و تجربه متوجه شدند که ببرها و شیرها می توانند در اسارت با هم جفت گیری کنند: «تلفیق ژن ببر و شیر با هم، ایده ای بود که مدت ها بود ذهن دانشمندان را به خودش مشغول کرده بود. آن ها سال ها روی این موضوع تحقیق کردند و متوجه شدند با یک دخالت کوچک در ژنتیک این دو حیوان، می توانند موجود نیرومند دیگری را متولد کنند که حیرت انگیز باشد.»

او ادامه می دهد: «آن ها به دو روش سعی در تولد موجودی برتر از ببر و شیر داشتند، یکی از این روش ها، لقاح مصنوعی بود که در آزمایشگاه صورت می گرفت و دومین راه هم قفس کردن ببرها با شیرها در فصل جفت گیری بود اما آن ها پیش از این که این دو روش را اجرا کنند باید مراحل دیگری را طی می کردند، اولین و مهم ترین قدم این محققان، انتخاب یک ببر و شیر بالغ برای جفت گیری بود.»

اصیل ها جایی ندارند

دانشمندان و دامپزشکان در اولین قدم با بررسی تاریخچه و شناسنامه حیوان ها و انجام آزمایش های مختلف، سلامت و اصالت واقعی حیوان را تایید و ثبت می کنند. این آزمایش ها به محققان کمک می کند تا آن ها بهترین گزینه ها را برای جفت گیری انتخاب کنند. البته اشتباه نکنید، اصیل ترین ببرها و ششیرها در لیستی که محققان برای مادر و پدرهای انتخاب تایگون و لایگر در نظر می گیرند جایی ندارند.

اصیل ترین حیوانات کنار گذاشته می شوند و مادر و پدر تایگون ها و لایگرها از میان ببرها و شیرهایی که زن اصیلی ندارند انتخاب می شوند. طیرانی تاکید می کند که کارشناسان هیچ گاه و تحت هیچ شرایطی، نژادهای خوب و اصیل حیوانات را به خطر نمی اندازند: «دخالت انسان در این مورد نباید لطمه ای به نسل حیوانات اصیل بزند، به همین خاطر تایگون ها و لایگرها از مادر و پدرهایی سالم و قدرتمند اما نه اصیل متولد می شوند.»

نیم ببر، نیم شیر 

در روش اول، محققان پس از انتخاب جفت در محیطی آزمایشگاهی، دست به لقاح مصنوعی می زنند. در این روش، ماده ها به صورت آزمایشگاهی باردار می شوند. این روش، راحت ترین راه برای ساختن یک ژن جدید از دو ژن قوی در گربه سانان است اما طرفدار زیادی ندارد. بیشتر کارشناسان ترجیح می دهند از روش دوم برای رسیدن به هدف شان استفاده کنند.

در این روش، بعد از انتخاب جفت، کارشناسان باید زمان جفت گیری ماده ها و نرها رادر نظر گرفته و چند روزی جفت را با یکدیگر هم قفس کنند: «فصل جفتگیری این حیوانات در اسارت، با فصل جفت گیری آن ها در طبیعت تفاوت دارد به همین خاطر متخصصان باید زمان جفت گیری هر دو حیوان را در نظر بگیرند و برای مدتی محل نگهداری آن ها را به هم نزدیک کنند تا ببر و شیر با یکدیگر آشنا شوند و به حضور هم عادت کنند.

در همین موقعیت است که می توان فهمید که آیا شیر و ببر تمایلی به تولید مثل با یکدیگر دارند یا همدیگر را رد می کنند، رفتارهای پرخاشگرانه و حمله به حریم و قفس یکدیگر می تواند نشانه های ارتباط نگرفتن حیوانات از هم باشد. اگر حیوان ها در این مدت از خود رفتارهای خشنی نشان دهند احتمال تولید مثل آن ها در حد صفر یا خیلی کم است، اما به محض این که نر و ماده رفتارهایی از خود نشان دهند که تمایل شان برای جفت گیری را ثابت کند کارشناسان وارد مرحله بعدی می شوند و یکی از آن ها را به قفس دیگری منتقل می کنند.»

گاهی ببرها و شیرها در این مرحله با هم درگیر و اجازه حضور دیگری را در حریم شخصی خود نمی دهند اما اگر این جفت گیری به نتیجه برسد چند ماه دیگر توله های تایگون و لایگر متولد خواهندشد.

نیم ببر، نیم شیر 

سه قلاده تایگون در ایران

طیرانی هشت سال زحمت کشید تا اولین تایگون های ایرانی از یک ببر و شیر متولد شوند اما موفق نشد. «مدیریت باغ وحش به من پیشنهاد داد تا برای تولد تایگون و لایگر در این باغ وحش تلاش کنم، از این پیشنهاد ذوق زده شدم و تصمیم گرفتم از علم و تجربه ام درباره این نوع تکثیر خاص استفاده کنم. ما هشت سال تمام سعی مان را کردیم ولی به نتیجه نرسیدیم تا این که در هشتمین سال، یکی از ببرهای نر با یکی از شیرهای ماده جفت گیری کرد و دو توله تایگون متولد شدند.»

دوقلاده توله تایگون نر و ماده حاصل این جفت گیری در سال ۸۶ بود. احتمال می رفته این موجودات مشکلات ژنتیکی داشته باشند به همین خاطر مسئولان تصمیم گرفتند که از تایگون ها برای مدتی در موقعیتی خاص که شبیه قرنطینه است نگهداری کنند.

زمانی که این سه قلاده تایگون از لحاظ جسمی و ارتباطی قوی تر شدند طیرانی آن ها را برای بازدید عمومی به فضای بیرون از قرنطینه منتقل کرد: «در سال ۸۷، قلاده تایگون ماده دیگر نیز متولد شد و من به خاطر سال ها تلاش در این حیطه و تکثیر موفق این حیوان از سازمان محیط زیست لوح تقدیر دریافت کردم، مدت ها بعد دخالت انسان ها برای جفت گیری ببر و شیر با یکدیگر ممنوع اعلام شد و این در صورتی بود که در همه جای دنیا کارشناسان و محققان هنوز سعی در تکثیر تایگون و لایگر داشتند.»

 نیم ببر، نیم شیر

آقای طیرانی از شباهت ها و تفاوت های تایگون ها به ببرها و شیرها می گوید

تایگون ها چه شکلی هستند

اگر با دقت به تایگون ها نگاه کنید متوجه خواهید شد که پشت گوش های تایگون ها سفید رنگ است و بدن شان رنگی شبیه شیر و ببر دارد. در بیشتر اوقات در روی صورت آن ها لکه های سیاه رنگی دیده می شود که آن ها بیشتر شبیه به پدرشان می کند. صدای غرش شان بی شباهت به صدای غرش شیرها نیست اما به صدای غرش ببرها نزدیک تر است.

تایگون ها از لحاظ جثه از شیرها درشت تر هستند: «گاهی هم تفاوت هایی در واکنش های آن ها به وجود می آید برای مثال ببر علاقه خاصی به زندگی در کنار آب دارد در صورتی که شیر به هیچ وجه مایل به زندگی در نزدیکی آب نیست و به هیچ وجه از خودش علاقه ای برای بازی با آب نشان نمی دهد ولی این سه تایگون به شدت عاشق آب بازی هستند.»

شیر و ببر به طور متوسط در طبیعت ۱۷ سال و در اسارت حدود ۲۵ سال عمر می کنند اما تایگون ها به خاطر قوی تر بودن از ببر و شیر، اصولا بیشتر از مادر و پدر خود عمر می کنند: «تایگون ها به خاطر اختلال های ژنتیکی نمی توانند شیبه والدین شان و دیگر گربه سان ها از سه سالگی بالغ شوند و معمولا در شش سالگی به بلوغ می رسند. همچنین آن ها به دلیل مشکلات ژنتیکی توانایی باروری ندارند و احتمال این که بتوانند توله ای داشته باشند خیلی کم است.»

تایگون ها در ردیف حیوانات دورگه یا هیبرید قرار می گیرند به همین خاطر احتمال می رود که از آن ها رفتارهای غیرعادی دیده شود ولی طیرانی تاکید می کند تاکنون شاهد رفتارهای غیرطبیعی و آسیب رسانی که نتیجه اختلالات ژنتیکی این سه قلاده تایگون باشد نبوده است: «تایگون ها و لایگرها چه از طریق لقاح مصنوعی متولد شوند و چه از روش لقاح طبیعی به دنیا بیایند امکان تکثیر و تولید مثل با یکدیگر را نخواهندداشت. احتمال این که توله ای از یک جفت تایگون متولد شود بسیار کم است، به همین خاطر هرگز تایگون ها و لایگر ها نسل ادامه داری نمی توانند داشته باشند. در مواردی خاص و نادر ماده تایگون ها و لایگرها می توانند از حیوان نر دیگری چون شیر و ببر باردار شوند.»

در حال حاضر تکثیر تایگون ها و لایگرها در ایران ممنوع است و این سه قلاده تایگون زیبا تنها موجودات دورگه ای هستند که در ایران نگهداری می شوند.


منبع: برترنها

قاتل ایستگاه های قطار

مجله سرگرمی سرنخ – ندا بهجتیان: او یکی از مشهورترین قاتلان سریالی مکزیک بود که بین سال های ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰، ترس و دلهره بسیار زیادی را در آمریکا، کانادا و مکزیک ایجاد کرده بود. او در این سال ها بیش از ۱۵ نفر را به قتل رساند و به خاطر این که تمامی قتل های خود را در کنار خطوط راه آهن انجام می داد، به «قاتل سریالی راه آهن» مشهور شد.

آنجل، راه آهن را برای قتل های خود انتخاب کرده بود زیرا می توانست پس از قتل به سرعت روی قطاری که تازه از ایستگاه راه افتاده و هنوز سرعت زیادی نداشت، بپرد و فرار کند. از آنجا که هرگز مقصد قطارهایی که آنجل سوار می شد، مشخص نبودند، سال های زیادی طول کشید تا پلیس موفق شد او را دستگیر کند.

قتل های آنجل روز به روز بیشتر می شد و پلیس حتی نمی توانست سرنخی از این قاتل خطرناک به دست آورد، به همین خاطر در ژوئن ۱۹۹۹ نام او به عنوان یکی از ۱۰ قاتل خطرناک و فراری تحت تعقیب اف بی آی اعلام شد و عکس و مشخصات او در سراسر مکزیک و تگزاس – که دارای مرز مشترک با مکزیک بود – پخش شد. آنجا به طور غیرقانونی، سوار قطار می شد و به راحتی از مرز مکزیک عبور می کرد و حتی به آمریکای شمالی و کانادا می رفت.

او هیچ آدرس مشخصی نداشت و مدارکی که از او ثبت شده بود نشان می داد از سال ۱۹۳۷ حداقل چهار بار از مکزیک اخراج شده ولی باز هم به طور غیر قانونی و با نام مستعار در این کشور زندگی کرده بود. او نام های مستعار بسیار زیادی داشت که مشهورترین آنها رافائل رزندز رامیرز و آنجل ریز رسندیز بود که شباهت بیشتری به نام اصلی خودش داشتند.

او معمولا قربانیان خود را با تخته سنگ، تبر یا کلنگ از پا در می آورد و در چند مورد معدود از اسلحه نیز استفاده کرده بود. مقتولان جنایت های او معمولا کسانی بودند که در نزدیکی راه آهن زندگی می کردند و یا آخر شب را برای سفر انتخاب کرده بودند. آنجل پس از کشتن آنها، پول، طلا، اشیای قیمتی و اتومبیل شان را به سرقت می برد.

قاتل ایستگاه های قطار 
قربانیان خطوط راه آهن

در سپتامبر ۲۰۰۱ آنجل به دو قتل اول خود اعتراف کرد به امید این که در رأی نهایی دادگاه تغییری ایجاد شود. بر اساس اعترافاتش، اولین قتل در سال ۱۹۸۶ رخ داده بود، او در آن زمان یک زن بی خانمان را با شلیک چهار گلوله با اسلحه کالیبر ۳۸ به قتل رسانده بود. او در توضیحاتی که در دادگاه داد این طور گفت: «تازه با سارا کالیفانز که او نیز یک بی خانمان بود آشنا شده بودم. یک بار برای تمرین تیراندازی بیرون رفته بودیم که سارا به من بی احترامی و توهین کرد. نمی خواستم او را بکشم اما طاقت بی احترامی را نداشتم.»

آنجل پس از قتل سارا، جسد او را در خانه ای متروکه پنهان کرده بود که مدتی بعد پیدا شد اما از آنجا که هیچ سرنخی از قاتل نبود، پرونده در آن زمان مختومه اعلام شده بود. مدت کوتاهی پس از قتل سارا، آنجل، پسری جوان را با شلیک گلوله به قتل رساند و جسدش را در رودخانه ای بین آنتونیو و آوالده انداخت. آنجل درباره قتل این پسر نیز گفته بود «او را به قتل رساندم زیرا قدرت جادوگری داشت.» جسد این قربانی هرگز پیدا نشد. سومین قربانی آنجل، «مایکل وایت» سی و سه ساله بود که جسدش در حیاط خانه ای متروکه پیدا شد.

مایکل در جولای ۱۹۹۱ به دلایلی نامعلوم توسط آنجل به قتل رسیده بود. قاتل آن قدر با آجر به سر مایکل بیچاره ضربه زد تا بالاخره جانش را از دست داد. «جسی هاول» و «ون هابن» اولین قربانیانی بودند که آنجل در کنار خط راه آهن آنها را به قتل رساند. جسی، نوزده ساله و ون، شانزده ساله بودند. آنجل در ابتدا آنها را مورد آزار و اذیت قرار داده و سپس با بستن نوار چسب به دهان و گلوی شان، آنها را خفه کرده بود. مرد جنایتکار جسد این دو نفر را در قبری کم عمق در نزدیکی خط راه آهنی در فلوریدا دفن کرد. از آنجا که قاتل سریالی، مقتولان را به صورت تصادفی انتخاب کرده و ارتباط قبلی با آنها نداشت، به همین خاطر پیدا کردن او به عنوان قاتل کار بسیار دشواری بود.

در جولای ۱۹۹۷ جسدی در کنار ریل راه آهن کالتن در کالیفرنیا پیدا شد که هویتش هرگز مشخص نشد. مقتول با کوبیده شدن چوبی محکم بر سرش جان خود را از دست داده بود. آنجل بعد از دستگیری هیچ گاه قتل این فرد را بر عهده نگرفت اما از آنجا که نحوه قتل و مکان رها شدن جسد درست مانند شیوه های آنجل بود، دادگاه این قتل را نیز یکی از قتل های آنجل محسوب کرد.

لیافی ماسون زن ۸۱ ساله ای بود که در نزدیکی راه آهن جنوبی کانزاس سیتی زندگی می کرد. در چهارم اکتبر ۱۹۹۸، مرد تبهکار به آرامی از پنجره وارد خانه این زن شده و با ضرباتی که توسط یک چکش قدیمی به سر او وارد کرد، او را به قتل رساند. سپس با دزدیدن پول، طلا و وسایل قیمتی اش پا به فرار گذاشت. «کلودیا بنتون» سی و نه ساله، روانپزشک کودکان بود که در کالج پزشکی تگزاس مشغول به کار بود. او توسط آنجل مورد آزار و اذیت قرار گرفته و سپس به قتل رسید. خانه کلودیا نیز در شهرکی نزدیک به راه آهن پسفیک یونیون بود.

زمانی که او وارد خانه اش شد، آنجل با یک مجسمه بزرگ و سنگین، ضربه ای محکم به سرش وارد کرد. اتومبیل جیپ کلودیا چند روز بعد در حالی در سن آنتونیو پیدا شد که اثر انگشت آنجل روی دنده و فرمان آن باقی مانده بود. در آن زمان چون هنوز جسد کلودیا پیدا نشده بود، آنجل تنها به خاطر دزدی دستگیر شد که به خاطر نداشتن شاکی، مدت کوتاهی پس از آن آزاد شد.

«نرمن سیرنیک» چهل و شش ساله و همسرش «کارن»، چهل ساله در کلیسایی که در نزدیکی خط آهن پسفیک یونیون قرار داشت کار و زندگی می کردند. در دوم می ۱۹۹۹ این دو نفر نیز با ضربات پتک جان خود را از دست دادند و پول کلیسا نیز ربوده شد، مزدای قرمز رنگ نرمن سه هفته بعد درست در همان مکانی که اتومبیل کلودیا پیدا شده بود، پیدا شد.

هفت روز پس از قتل نرمن و کارن، نئومی دومینگوئز بیست و شش  ساله، دانشجوی دانشگاه هوستون که در خانه ای دانشجویی در نزدیکی ایستگاه قطار زندگی می کرد، توسط یک کلنگ و با ضربه به سرش به قتل رسیده بود. موتورسیکلت هوندای سفید او هفت روز بعد در نزدیکی پل بین المللی دل ریودر تگزاس پیدا شد.

قاتل ایستگاه های قطار
قربانیان بعدی جوزفین کونویکا هفتاد و سه ساله، جورج موریر هشتاد ساله و همسرش کارولین فردریک پنجاه و دو ساله بودند که با شلیک گلوله به قتل رسیده بودند. خانه آنها در ۹۰ متری ایستگاه راه آهن گرهام در ایلینویس قرار داشت. اتومبیل آنها روز پس از مرگ شان در ۹۵ کیلومتری قتلگاه شان پیدا شد. این اولین بار بود که علاوه بر اثر انگشتی که در اتومبیل از آنجل به جا مانده بود، نمونه هایی از اثر انگشت او در خانه مقتولان نیز پیدا شده و مشخص شد سارق و قاتل هر دو یک نفر بوده اند و آن کسی جز آنجل نبوده است و در این زمان بود که سرانجام قاتل سریالی به وسیله این آثار انگشت بر جای مانده به دام افتاد.

قتل های ثابت شده آنجل ۱۵ فقره اعلام شده است اما گفته می شود فانی ویتنی بایرز هشتاد و یک ساله هم که در دهم دسامبر ۱۹۹۸ به قتل رسید، توسط آنجل به قتل رسیده است اما او این اتهام را رد می کند. آنجل در دادگاه گفت: «دیگر برایم مهم نیست که هر قتلی را گردن من بیندازند. اصلا من فانی را هم به قتل رسانده ام.» به غیر از اینها هفت قتل مشابه دیگر نیز در این مدت در مکزیک اتفاق افتاده بود که بسیاری باور دارند قاتل آنها نیز آنجل بوده است.

تنها بازمانده

کریستوفر مایر بیست و یک ساله یکی از طعمه های آنجل بود که از دست او جان سالم به در برده است. در روز ۲۹ آگوست ۱۹۹۷ او به همراه نامزدش هالی دان از دانشگاه خود در کنتاکی به خانه باز می گشت. شب بود و ساعت حرکت قطارها طولانی تر شده بود، به همین خاطر ایستگاه تقریبا خالی بود. آنها در انتظار قطار در ایستگاه قدم می زدند که ناگهان آنجل به آنها حمله کرده و با تهدید آن دو را به پشت ایستگاه و جایی که کسی متوجه حضورشان نمی شد برد. در همان لحظات اول، مرد جنایتکار با کوبیدن سنگی به سر کریستوفر او را جلوی چشمان وحشت زده هالی به قتل رساند.

هالی دان تنها شخصی که توانسته از دست قاتل سریالی راه آهن جان سالم به در ببرد، ماه گذشته بعد از گذشت سال ها داستان خود را تعریف کرد. هالی خاطرات خود را در بسیاری از شبکه های تلویزیونی و چندین شبکه خبری از جمله سان، تلگراف، سی ان ان و دیلی میل گفت.

قاتل ایستگاه های قطار 
او ماجرا را این طور تعریف کرد: «منتظر قطار آخر شب بودیم که متوجه شدیم فردی به ما نزدیک می شود، در همان نور کم و در نگاه اول توانستم بشناسمش؛ «آنجل رسندیز» که مدت ها اف بی آی عکس و مشخصاتش را به عنوان «قاتل راه آهن» پخش کرده بود. در ابتدا از ما درخواست پول کرد اما ما پول زیادی نداشتیم، پس با تهدید اسلحه ما را به پشت ایستگاه برد، سنگی که برای زدن کریس آورده بود آن قدر سنگین بود که خودش هم به سختی آن را بالا برد.

ما نمی دانستیم چه قصدی دارد که ناگهان صخره را بر سر کریس کوبید. من فکر می کردم که با همان سنگ به سر من هم خواهد زد اما او سنگ را انداخت و با چاقو چند ضربه به من زد. من روی زمین افتادم و آن قدر نفس هایم کند شد که آنجل گمان کرد من نیز جان خودم را از دست داده ام. نمی دانم چقدر طول کشید تا به هوش بیایم اما زمانی که چشم باز کردم آنجل رفته بود.

آن قدر ضربه هایی که خورده بودم عمیق و خونریزی ام زیاد بود که هیچ توانی برای راه رفتن نداشتم اما هر طور بود حدود ۳۰۰ متر را طی کردم تا به اولین خانه ای که می دیدم رسیدم. از آنجا با پلیس و اورژانس تماس گرفتم. به غیر از جراحات وارد شده با چاقو، فک و استخوان زیر چشمم نیز دچار شکستگی شده بود که درد زیادی داشت. من تمامی مشخصات آنجل را برای پلیس گفتم و امیدوار بودم به سرعت دستگیر شود اما هر بار که می شنیدم او شخص دیگری را به قتل رسانده، باز هم تمام خاطرات برایم زنده شده و دچار بحران روحی می شدم. من پس از این ماجرا در حدود پنج سال تحت درمان روانپزشک بودم.»

قاتل ایستگاه های قطار 
تعقیب و دستگیری

آنجل در حدود ۱۰ سال توانست از دست قانون و پلیس بگریزد تا این که بالاخره نیروهای پلیس مکزیک توانستند خواهرش مانوئلا را شناسایی کنند. مانوئلا از ترس این که در جریان تعقیب و گریز برادرش توسط اف بی آی کشته شود، قبول کرد که برای دستگیری آنجل با آنها همکاری کند. در قراری که مانوئلا با برادرش روی پل ال پاسو در تگزاس گذاشته بود، نیروهای پلیس او را محاصره و دستگیر کردند. در آن زمان هنوز تمام قتل ها ثابت نشده بودند اما باز هم در همان دادگاه اول آنجل به اعدام با تزریق سم محکوم شد.

در ۲۱ ژوئن ۲۰۰۶ پس از انجام آزمایشات مختلف، تعدادی از روانپزشکان هوستون اعلام کردند که آنجل از لحاظ روانی بیمار است و شاید اعدام شود اما آنجل هیچ اعتراضی به حکم دادگاه نداشت. او می گفت «من هیچ اعتقادی به مرگ ندارم. من ابدی هستم و نخواهم مرد. من برای همیشه زنده خواهم ماند. من نیمی انسان و نیمی فرشته هستم و کسانی را می کشتم که به من دستور داده می شد.»

آنجل در بیست و هفتم ژوئن ۲۰۰۶ با تزریق سم اعدام شد. تنها کسانی که در زمان اعدام در کنار آنجل حضور داشتند، همسر کلودیا بنتون – یکی از قربانیان – و هالی دان – تنها کسی که توانست زنده از دست او بگریزد – بودند تا از مرگ او مطمئن شوند.


منبع: برترینها

خلیج ماسکیتو، خلیجی با آب های درخشان (+عکس)

این پلانکتون چگونه به رنگ آبی درخشان درمی‌آید؟ این نوع خاص پلانکتون «پیرودینیوم بهامنس» نام دارد که نوعی پلانکتون تک‌سلولی است.

ریشه – تصور کنید مشغول قایق‌سواری هستید و با هر پارویی که می‌زنید، آب دریا به رنگ آبی درخشان درمی‌آید. شاید این تصویر به نظر رویا باشد، ولی باید گفت که واقعیت دارد. جزیره‌ای در پورتوریکو بانام جزیره «ویکوئس» وجود دارد که خلیجی بسیار معروف با نام خلیج «ماسکیتو» دارد. این خلیج به این دلیل محبوب است که پلانکتون خاصی در آن زندگی می‌کند که باعث درخشان شدن آب آن می‌شود.

این پلانکتون چگونه به رنگ آبی درخشان درمی‌آید؟ این نوع خاص پلانکتون «پیرودینیوم بهامنس» نام دارد که نوعی پلانکتون تک‌سلولی است.

این پلانکتون در آب زندگی می‌کند، هر زمانی که جریان آب آشفته شود، این آشفتگی ممکن است براثر پارو زدن و یا امواج رخ دهد، پلانکتون‌ها درخشان می‌شوند و تعداد آن‌ها افزایش پیدا می‌کند. در هر گالن آب این خلیج حدود ۷۰۰,۰۰۰ عدد پلانکتون درخشان وجود دارد.

اما چرا این خلیج ماسکیتو نام دارد. معنای واژه ماسکیتو، پشه است ولی نام این خلیج به خاطر دلیل عبور کشتی با نام ماسکیتو از آن، ماسکیتو نام گرفته است. کشتی ماسکیتو متعلق به دزد دریایی محبوبی بوده که به دزد خوب شهرت داشته است. این دزد دریایی رفتاری شبیه به رابین‌هود داشته و از افراد پولدار دزدی کرده و به افراد فقیر می‌بخشیده است، به همین دلیل به احترام او نام این خلیج، ماسکیتو است.

کمپین‌های حفاظت از محیط‌ زیست، از هجوم و بازدید بی‌رویه از این خلیج ناراضی هستند و دلیل این نارضایتی را تأثیر بد بر روی محیط زیست این منطقه است. مواد آرایشی بهداشتی که زنان استفاده می‌کنند و استفاده از عطرها در فضای اطراف خلیج؛ باعث کمتر شدن درخشش پلانکتون‌ها در آب می‌شود و هر چه میزان بازدیدکننده در یک‌زمان مشخص بیشتر باشد، میزان درخشش آب هم کمتر است. در سال‌های اخیر بازدید از این خلیج محدودشده است و برای بازدید از آن باید محدودیت‌ها را در نظر داشته باشید.


منبع: عصرایران

جزیره هارت نیویورک، بزرگترین گورستان آمریکا (+عکس)

جام‌جم آنلاین – جزیره مخوف هارت (Hart) نیویورک بزرگ‌ترین گورستان آمریکا به شمار می‌رود که از سال ۱۸۶۸ بیش از یک میلیون جسد در آن دفن شده است.

جزیره هارت در بخش شرقی برونکس (Bronx) و در نزدیکی ساحل غربی لانگ آیلند سوند (Long Island Sound) قرار گرفته و بخشی از شهر نیویورک محسوب می‌شود. برای آشنایی بیشتر با این جزیره با ماه همراه باشید.

جزیره ترسناک، غیرمسکونی و بی‌آب و علف هارت در نزدیکی آسمان‌خراش‌های منهتن قرار گرفته است، هر چند که فاصله‌ کمی با شهر نیویورک دارد، ولی خبری از زرق و برق و جنب و جوش نیویورک در این جزیره نیست.

نقشه‌کش‌های بریتانیایی این جزیره را با توجه شکل آن، هارت یا همان قلب نامگذاری کردند. این جزیره مساحتی بالغ بر ۵۳۰ هزار متر مربع، حدود یک کیلومتر طول و ۲۵۰ متر عرض دارد و دوره‌های مختلفی از موسسه روانپزشکی و بیمارستان برای بیماری سل گرفته تا اردوگاه زندانیان جنگ داخلی آمریکا را به خود دیده است.

به هر حال شاید جالب‌ترین میراث این جزیره، عملکرد آن به عنوان بزرگ‌ترین گورستان آمریکا باشد که بیش از یک میلیون جسد ناشناس از سال ۱۸۶۸ در آن دفن شده است، یعنی از زمانی که این جزیره توسط شهر نیویورک خریداری شد.

طبق گزارش‌ها اولین دفن در سال ۱۸۸۱ انجام شد و حدود نیمی از افراد مدفون در آن کودکانی بودند که کمتر از پنج سال سن داشتند و در بیمارستان‌های شهر از دنیا رفته بودند. از دهه ۱۹۵۰ به بعد هیچ مراسم تدفینی در این جزیره برگزار نشده و فقط کودکانی که به دلیل ابتلا به بیماری ایدز در شهر نیویورک جان خود را از دست داده بودند، در محلی جداگانه دفن شده‌اند. در ضمن جزیره هارت مکانی برای دفن اعضای قطع شده بدن است که در جعبه‌هایی با نام اعضای بدن نگهداری می‌شود.

افراد مدفون در این گورستان صرفا بی‌خانمان‌ها یا بدون خانواده نبودند، بلکه افراد فقیری را نیز شامل می‌شد که بودجه مراسم تدفین را نداشتند یا در طول مدت یک ماه پس از مرگ‌شان هیچ قوم و خویشی به سراغ آن‌ها نمی‌آمد. از این میان می‌توان به هنرپیشه خردسالی به نام بابی دریسکال (Bobby Driscoll) اشاره کرد که بعد از آن که جسدش را کسی شناسایی نکرد، در سال ۱۹۶۸ در اینجا مدفون شد.

این جزیره هنوز هم به عنوان محل تدفین مردگان استفاده می‌شود. اجساد مردگان هر روز صبح از بیمارستان بلوو (Bellevue) در منهتن با قایق به این جزیره منتقل می‌شود که حدودا سالی ۱۵۰۰ جسد است، البته جسد زندانیان برونکس نیز در این محل دفن می‌شود.

با وجودی که اکثر اجساد شناسایی شده‌اند، اما این جزیره تاریخی همچنان در هاله‌ای رمز و راز باقی مانده است. تاریخ دفن برخی از اجساد به واسطه آتش‌سوزی سال ۱۹۷۷ از بین رفته و از آنجا که هیچ اطلاعات دیگری در دست نیست و امکان شناسایی آن‌ها وجود ندارد.

اداره اصلاحات شهر که مسئولیت مدیریت این گورستان را بر عهده دارد، تاریخ‌ موجود از دفن اجساد را روی یک دیتابیس آنلاین قرار داده است. این جزیره برای بازدید عموم باز است، ولی ورود به گورستان فقط به اعضای خانواده اموات اختصاص دارد. بازدید دسته جمعی افراد غریبه صرفا به آلاچیق‌های طراحی شده در جزیره محدود می‌شود. هر دو بازدید فقط یک بار در طی ماه انجام می‌شود و تمامی بازدیدکنندگان باید قبل از ورود درخواست خود را در اداره اصلاحات ثبت کنند.

تلاش‌ها برای دسترسی آسان‌تر عموم مردم به جزیره به واسطه پروژه آیلند هارت تسهیل شده است. این پروژه با همکاری معماران منظر بریتانیایی انجام شده و به منظور تبدیل گورستان اجساد به یک پارک عمومی بوده است.

معاون ریاست اتاق بازرگانی جزیره در شهر برونکس اذعان کرد: از سال ۲۰۱۴ رایزنی‌هایی برای انتقال مدیریت این مجموعه به اداره پارک‌ها و سرگرمی‌ها صورت گرفته تا با احداث یک پارک عمومی، شهروندان علاوه بر بازدید از گورستان بتوانند از مناظر زیبای جزیره نیز استفاده کنند.

برای این که فضای کافی برای تدفین بیشتر وجود داشته باشد، ساختمان‌های تاریخی جزیره تخریب می‌شود. در صورتی که با پیشنهاد پارک برای گورستان موافقت شود، این پارک نیز در زمره پارک‌هایی نظیر پارک بریانت (Bryant)، پارک میدان مدیسون (Madison Square) و پارک میدان واشنگتن قرار می‌گیرد که سابقا گورستان بوده‌اند.

پروژه آیلند هارت قرار است با برپایی موزه تراولینگ کلود (Travelling Cloud Museum)، تاریخ و سرگذشت اجسادی که هویت‌شان نابود شده را حفظ کرده و به ارواح گمشده مردگان جزیره ادای احترام کند. در نقشه آنلاین جزیره از طریق شماره هر قبر و مدت زمان دفن می‌توان محل دفن افرادی که از سال ۱۹۸۰ در جزیره به خاک سپرده شده‌اند را مشاهده کرد.

مسئولان پروژه می‌گویند:

با توجه به آرشیو بزرگ این مجموعه قصد داریم هویت مردگان بی‌نام و نشان را مشخص کنیم، به همین دلیل از مردم خواسته‌ایم چنانچه داستانی درباره افرادی که نام‌شان در نقشه سایت آمده، می‌دانند یا تصویر، نوشته، صدا یا ویدیویی دارند، به ما ارائه کنند تا به این ترتیب نام هیچ کس از تاریخ حذف نشود.


منبع: عصرایران

طرز تهیه دسر شکلاتی ویژه

این مقدار به صورت پایه ای می باشد و شما بر مبنای اندازه ظرف مورد نظرتان می توانید مواد را چند برابر کنید:

مواد لازم برای تهیه دسر شکلاتی ویژه :








شیر  ١ لیوان 
پودر ژلاتین   ١ قاشق غذاخوری
 شکر ٢ قاشق غذاخوری 
 خامه ۵٠ گرم 
پودر کاکائو ١ قاشق غذاخوری
شکلات تخته ای سی گرم
رنده پوست پرتقال در صورت دلخواه

طرز تهیه دسر شکلاتی ویژه :

پودر ژلاتین را در کمی آب ریخته و به طریق بن ماری حل کنید.

شیر را در ظرف مناسب ریخته و شکر و پودر کاکائو و شکلات تخته ای را اضافه می کنید و هم می زنید تا زمانی که کاملا حل شوند سپس ژلاتین را اضافه کرده و گاز را خاموش کنید و کمی که از حرارت افتاد، خامه را اضافه کرده و خوب هم بزنید و در قالب مناسبی ریخته و در یخچال به مدت حدود ۶-۵ ساعت قرار دهید تا خنک شده و ببندد.

سپس با چاقو از لبه های ظرف جدا کرده و به آرامی داخل ظرف مناسب برمی گردانیم.


منبع: عصرایران

الکساندر اسپایسوثسف؛ فرزند ابلیس

مجله همشهری سرنخ – مژگان زارع: در سال ۱۹۶۶، در یکی از شهرهای کوچک صربستان و در محله ای فقیرنشین اتفاقی افتاد که تن مردم این کشور را به لرزه انداخت. حتی کسانی که تا به آن روز با بدترین جنایت ها در صربستان دست و پنجه نرم کرده بودند نمی توانستند باور کنند کنار گوش شان چنین فاجعه هولناکی رخ داده است. این جنایت که از پنج سال پیش شروع شده بود به شکلی تصادفی کشف شد و اگر آن روز لوله آپارتمانی که یک قاتل جانی در آن زندگی می کرد نشت نمی کرد ممکن بود دامنه جنایت ها تا مدت ها بعد ادامه پیدا کند.

نفوذ به خانه شیطان

آن روز صبح، همسایه طبقه زیرین خانه «الکساندر اسپایسوثسف» متوجه شد سقف خانه اش نشت کرده است. او بلافاصله یک لوله کش خبر کرد تا مشکل را حل کند. لوله کش به صاحبخانه گفت مسئله مربوط به ترکیدگی لوله طبقه بالاست. همسایه از شنیدن این موضوع اوقاتش تلخ شد. آن خانه متعلق به زنی بداخلاق و عبوس بود که پسرش الکساندر هم مدتی با او همخانه شده بود. به جز سر و صدای سگ دوبرمن درشت جثه الکس که ترس به جان اهالی ساختمان می انداخت، مادر و پسر هم چندان اهمینی به آرامش آپارتمان نمی دادند.

 الکساندر اسپایسوثسف؛ فرزند ابلیس

همسایه ها طی سال ها متوجه شده بودند که چاره ای جز تحمل صدای ناهنجار موسیقی را که وقت و بی وقت از آن بالا به گوش می رسد ندارند و به علاوه باید بوی بدی که گاهی از آن جا نشت می کند را هم به جان بخرند. آن ها چندباری صدای ناله های مشکوکی را از آن طبقه شنیده بودند ولی چون حس می کردند ساشا تعادل روانی ندارد و هر لحظه مثل سگش آماده حمله به بقیه است موضوع را با مادرش در میان گذاشته بودند.

لودمیلا به همسایه ها گفته بود او و پسرش زندگی سختی را پشت سر گذاشته اند، به گفته لودمیلا، پدر الکس مردی بود به شدت بداخلاق و وحشی که خانواده اش را تا مرز جنون کتک می زد و ساشا مجبور شده بود مدتی را در یک بیمارستان روانی بستری شود، برای همین، همسایه ها فکر می کردند این ناله ها صداهای ناهنجاری است که الکس موقع برهم خوردن تعادل روانی اش از خودش بروز می دهد.

اما یکی از ساکنان آپارتمان که فهمیده بود لودمیلا مدتی را در زندان گذرانده چندان به او خوشبین نبود و برای همین کل اتفاقاتی را که مربوط به آپارتمان الکس و مادرش می شد به پلیس گزارش داد. ماموران پلیس قول بررسی دادند ولی خبری نشد.

 

اولین گزارش مربوط به سال ۹۱ میلادی بود تا سال ۹۶ که لوله کش در آپارتمان الکس را زد چندین بار دیگر همسایه ها مسئله را به شکل های مختلف به پلیس گزارش دادند ولی کسی برای پیگیری شکایت ها به سراغ شان نیامد. به این ترتیب بود که آن ها ترجیح دادند دیگر به این مزاحمت های همسایه شان توجهی نکنند و به نوعی با آن کنار آمدند.

همسایه تصمیم گرفت به همراه لوله کش به سراغ الکس برود. مسئله دیگر فقط به او مربوط نمی شد. ساشا باید مشکل ترکیدگی لوله را حل می کرد. آن ها چند دقیقه ای پشت در منتظر ماندند ولی وقتی خبری نشد، لوله کش گفت که اگر بیشتر از این صبر کنند سقف فرو می ریزد. در نتیجه آن ها در را شکستند و وارد خانه شدند.

به محض ورود، هر دو مرد سر جایشان خشک شان زد. امکان نداشت صحنه ای را که می دیدند واقعی باشد. هردوشان آرزو می کردند ای کاش یک نفر از گوشه ای بیرون بیاید و بگوید آن جا محل فیلمبرداری یک فیلم وحشتناک است ولی این اتفاق نیفتاد. آن ها به خانه شیطان پا گذاشته بودند.

 الکساندر اسپایسوثسف؛ فرزند ابلیس

آخرین قربانی

به محض آن که دو مرد به خودشان مسلط شدند به پلیس زنگ زدند. آن ها چنان پریشان و بدحال بودند که پلیس را مجبور کردند به سرعت در صحنه جنایت حاضر شود. خیلی طول نکشید که ماموران پلیس هم به همان حال دچار شدند. دیوارهای خانه مملو از لکه های خون بود. دختری که تمام بدنش با چاقو زخمی شده بود بی جان روی کاناپه افتاده بود.

قفس بزرگی در گوشه سالن خودنمایی می کرد که به نظر می رسید برای نگهداری یک انسان ساخته شده است. اما این تمام ماجرا نبود. پلیس در هنگام بازرسی خانه به آشپزخانه رسید. جایی که  جنایت به اوج خود رسیده بود. اجساد دختری جوان در گوشه ای از خانه افتاده بود، اما گویا قرار نبود این کابوس تمام شود. ماموران پلیس در تنها اتاق خانه سگ دوبرمن الکس را دیدند در حالی که مشغول خوردن غذا بود. لازم نبود زیاد تلاش کنند تا بفهمند او چه چیزی را به دندان گرفته!

وضعیت به حدی اسفبار بود که یکی از ماموران پلیس به خاطر بدحالی به همراه دخترک بینوای رو به مرگ راهی بیمارستان شد. ماموران دریافتند الکس به محض شنیدن سر و صدای لوله کش و همسایه پایینی از بالکن پا به فرار گذاشته بود، ماموران بلافاصله به سراغ لودمیلا رفتند تا او را دستگیر کنند.

 الکساندر اسپایسوثسف؛ فرزند ابلیس

سرنخ های هولناک

دخترکی که نیمه جان به بیمارستان رسیده بود اولگا نام داشت و فقط ۱۵ سال داشت. پزشکان تمام سعی خودشان را کردند تا دختر را زنده نگه دارند هر چند شدت خونریزی او به حدی بود که چندان امیدی به بهبودش نمی رفت. در این فاصله، پلیس لودمیلا را مورد بازجویی قرار داد. او به دیوانگی پسرش اعتراف کرد و گفت نمی داند در خانه اش چه اتفاقاتی افتاده است چون از صبح برای کار به کارخانه ای در حومه شهر می رود و گاهی هم شب ها پیش یکی از دوستانش می ماند. لودمیلا گفت که الکس گاهی واقعا ترسناک می شده به حدی که او هم جرئت نمی کرده کنارش بماند. پلیس راجع به سابقه بیماری های روانی الکس سوال کرد و لودمیلا گفت که او مدتی در یک مرکز روانی بستری بوده است.

ماموران بلافاصله با استفاده از اطلاعاتی که لودمیلا به آن ها داده بود فهمیدند الکس قبلا به جرم قتل دوست دختر نوجوانش دستگیر شده. او دخترک بینوا را با ضربات چاقو در خانه خودش از پا درآورده بود. وقتی پلیس برای اولین بار او را دستگیر کرد متوجه شد که الکس چندان متعادل نیست. برای همین بود که از او آزمایش های دقیقی به عمل آمد و مشخص شد از اختلالات شدید روانی رنج می برد. در نهایت دادگاه او را به سه سال زندگی در یک آسایشگاه روانی محکوم کرد! و این چنین بود که یک قاتل بالفطره با اهمال دستگاه قضایی سه سال بعد دوباره برگشت تا جنایت هایش را از سر بگیرد.

با وجود اطلاعات لودمیلا، نمی شد فهمید که الکس در حال حاضر کجاست. آن ها امیدوار بودند اولگا به هوش بیاید تا شاید سرنخی تازه برای دستگیری این جانی روانپریش پیدا کنند. اولگا بالاخره با تلاش پزشکان به هوش آمد و چیزی گفت که پلیس دوباره در شوک عمیقی فرورفت. اولگا به زحمت توضیح داد که او و دو دوست دیگرش برای کمک به لودمیلا که نمی توانست سبد خریدش را از پله ها بالا ببرد او را تا آپارتمان همراهی کرده اند و بعد الکس آن ها را در دام انداخته است.

اولگا در حالی که منقلب شده بود تعریف کرد که الکساندر آن ها را در قفس نگهداری می کرده و همراه مادرش او و دوستانش را شکنجه می کرده است. به این ترتیب معلوم شد دستان لودمیلا هم به خون آغشته است. اولگا تنها ۱۷ ساعت بعد از به هوش آمدن برای همیشه به کام مرگ رفت.

اعترافات تکان دهنده

با این سرنخ تازه، پلیس بلافاصله لودمیلا را تحت فشار قرار داد تا به جرمش اعتراف کند. او باز هم خودش را به موش مردگی زد و گفت تمام این کارها را از ترس جانش انجام داده است. لودمیلا گفت که اغلب به سراغ کودکان ولگرد و بی خانمان می رفته تا خطر پیگیری پلیس را از خودشان دور کند.

پلیس بلافاصله به پرونده های کودکان مفقود شده مراجعه کرد. آمار تکان دهنده بود. نزدیک به ۵۰ کودک بی خاندان از سال ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۶ گم شده بودند. لودمیلا همچنین اعتراف کرد باقیمانده استخوان های کودکان را در رودخانه ای می ریخته که در نزدیکی محل کارش قرار داشته. پلیس تازه متوجه می شد استخوان هایی که گاه به گاه از آن رودخانه کشف می شد متعلق به قربانیان ساشا بوده اند.

با همه این ها، لودمیلا نتوانست اطلاعات مناسبی درباره محل اختفای پسرش بدهد. افکار عمومی با شنیدن این فاجعه هولناک در بهت فرو رفته بود. پلیس برای پیدا کردن الکس بسیج شد و به موازات آن تمام آپارتمان برای یافتن مدارک بیشتر تفتیش شد. در میان مدارک جرم کشف شده، دفترچه خاطراتی نیز پیدا شد که متعلق به الکس بود. او ۱۹ قتل را با جزییات کامل در دفترچه خاطراتش شرح داده بود!

الکساندر اسپایسوثسف؛ فرزند ابلیس 

قاتل ترسناک به دام می افتد

خیلی طول نکشید که الکس در حین تعرض به یک زن دستگیر شد. حالا تمام صربستان منتظر بود تا بفهمد عاقبت آن دو شیطان به کجا ختم می شود. بررسی های پلیس ماه ها به طول انجامید. مدارک موجود در خانه لودمیلا که شامل نمونه های دی ان ای و لباس های مختلف بود نشان می داد تعداد قتل ها بیش از آن چیزی است که الکس در دفتر خاطراتش نوشته است.

همان عدد نفرت انگیز ۵۰ اینجا هم خودنمایی می کرد. با همه این ها، الکس حاضر نشد به قتل های بیشتر اعتراف کند. لودمیلا نیز مشارکت در قتل را انکار کرد و تنها فریب دادن کودکان را برای کشاندن به قتلگاه گردن گرفت. بررسی پرونده الکس و مادرش نزدیک به سه سال به درازا کشید. سرانجام دادگاه تشخیص داد الکس قاتل زنجیره ای بسیار باهوشی است که از ابتدا جانی بالفطره زاده شده و طبق قانون باید دوباره به مرکز نگهداری بیماران روانی خطرناک فرستاده شود. او همچنین در این مرکز نگهداری می شود و اغلب وقت خودش را به خواندن فلسفه و سرودن شعر می گذراند.

لودمیلا به خاطر تمام جرم هایی که مرتکب شده بود به ۱۳ سال حبس محکوم شد و بعد از آن معلوم نشد سرنوشتش به کجا انجامیده است. اگرچه این ماجرا با دستگیری متهمان به سرانجام رسید اما مردم صربستان حاضر نشدند کم کاری پلیس که افکار عمومی را جریحه دار کرده بود ببخشند.


منبع: برترنها

قارچ ترسناکی که حشرات را به زامبی تبدیل می‌کند

برترین‌ها: یک قارچ انگلی با تبدیل مورچه‌ها به زامبی از آن‌ها برای ادامه چرخه زندگی خود استفاده می‌کند. مورچه‌ها در حالی که دنبال غذا می‌گردند با این قارچ‌ها مواجه می‌شوند و قارچ‌ها به سرعت آن‌ها را آلوده کرده و در سراسر بدنشان پخش می‌شوند و سیستم عصبی حشره را منحرف می‌کنند. سپس مورچه را مجبور می‌کنند از گیاه بالا رود، تا جایی که زیر یک برگ یا شاخه کوچک گیر بیفتد و به آرامی بمیرد. بعد انگل یک شاخه آزاد کننده اسپور (عضو تکثیری در قارچ‌ها و مثل بذرگیاهان) روی سر مورچه تولید می‌کند تا اسپور‌ها را روی زمین زیرش پخش کند و مورچه‌های بیچاره را آلوده کند.

قارچ ترسناکی که حشرات را به زامبی تبدیل می‌کند 

تا همین اواخر دانشمندان در مورد مکانیسم دقیق یا دلایل این پدیده ترسناک چیزی نمی‌دانستند. اما پژوهش جدیدی در دانشگاه ایالتی پن نشان می‌دهد که قارچ‌ها به تارهای ماهیچه‌ای حشره حمله می‌کنند و با این کار می‌توانند رفتار میزبان را کنترل کنند، اما از مغزش دور می‌مانند. محققان تصاویر سه بعدی برای تجسم و درک حرکات قارچ درون مورچه ایجاد کردند و سپس تصاویر را تحلیل کرده و متوجه شدند که انگل در کل بدن مورچه پخش می‌شود. سلول‌های قارچی یک شبکه تشکیل می‌دهند و سپس دسته جمعی رفتار مورچه را کنترل می‌کنند. با این حال مغز دست نخورده می‌ماند که همین موضوع در ابتدا محققان را گیج کرده بود. معمولا در حیوانات، مغز با فرستادن سیگنال هایی به ماهیچه‌ها رفتار را کنترل می‌کند، اما نتایج نشان می‌دهد که انگل‌ها رفتار میزبان را کنترل می‌کند. تقریبا مثل یک عروسک خیمه شب بازی که با ریسمان هایی کنترل و حرکت داده می‌شود، قارچ‌ها عضلات مورچه را کنترل می‌کنند تا پا‌ها و آرواره او را منحرف کنند.

 قارچ ترسناکی که حشرات را به زامبی تبدیل می‌کند

اما اینکه چرا قارچ‌ها از مغز قربانی دور می‌مانند یا چگونه مورچه را به سمت برگ هدایت می‌کنند هنوز یک معمای حل نشده است، اما تحقیقات قبلی نشان داده اند که قارچ ها ممکن است از یک کوکتل شیمیایی استفاده کنند که جایگزین مغز حشره می‌شود. هم چنین هر نوع مورچه با نوع خاصی از قارچ آلوده می‌شود.


منبع: برترنها

خورش خلال؛ خوراک اصیل ایرانی

روستای حاصلخیز جابان در نزدیکی دماوند و بر سر جاده فیروزکوه واقع است. این روستا آب گوارا و خاک مستعدی دارد و محصول فراوان. یکی از بهترین انواع سیب های عالم در این روستا به عمل می آید و خواستارانی جهانی دارد. درواقع می توان گفت که سیب جابانی نزد بازرگانان میوه در دنیا نامی شناخته شده است.

پیش از این ها هندوانه آجیلی هم در این روستا کشت می شد. هندوانه آجیلی مزه خوبی ندارد، اما پر از تخم درشت اعلاست، البته گوشت و پوست این هندوانه غذای ماکولی برای دام هاست و گاهی به عنوان کود هم به کار می آید. این تخمه پرمغز خوش خوراک را با گلپر و نمک و یکی، دو افزودنی طبیعی دیگر می آمیختند و بو می دادند و محصولش تخمه بی نظیری می شد که خورندگان فراوان داشت. چند سالی است که تخمه جابانی در بازار به دست نمی آید یا کم به دست می آید.

از تخمه شکستن که بگذریم، آجیل در پذیرایی ایرانی نقشی مهم و بی بدیل دارد. چند رسم و آیین ایرانی بدون خوردن و تعارف کردن آجیل مخصوص آن برپا نمی شود. ایرانیان که بی شک باکیفیت ترین آجیل دنیا را تولید می کنند، در ترکیب انواع این محصول بی نظیر سلیقه ای تمام داشته اند. کافی است به اجزای آجیل شور، آجیل شیرین و آجیل چهارمغز بنگرید تا به ظرافت طبع ایرانیان در خوش خوراکی بیشتر وافق شوید.

خوردن آجیل از گذشته دور بین ایرانیان رایج بوده و در شاهنامه بخش پادشاهی یزدگرد، نامه به طوس اشارتی به آن شده: «… هم از خوردنی ها ز هر گونه ساز/ که ما را بباید به روز دراز// همان ارژن* و پسته و ناردان/ ببارد یکی موبد کاردان». رسم نذر آجیل مشکل گشا و مراسم مربوط به آن، به نظر من، ریشه در آیین های باستانی ایرانی دارد و در ادوار بعد رنگ شیعی به خود گرفته است.

در گذشته ای نه چندان دور، آجیل نقشی جدی در تغذیه مردمان داشت و به عنوان غذای نیمروزی و تنقلات سالم پرفایده خورده می شد. پیرمردها در جوف جیبشان همیشه کشمش و نخودچی داشتند و مشتی از آن ها را بر کف دست نوه هاشان می ریختند و بچه ها هم که ذائقه شان به این نوع تنقلات عادت داشت، آن ها را با ولع تمام می خوردند.

جوز قندی، میوه پرشده با خاک قند و گردوی ساییده، محبوب همه کودکان بود. افسوس که جای این تنقلات مفید و خوشمزه و سالم را خوردنی های صنعتی مضر بدمزه گرفت. آجیل در پختن بسیاری از خوراک های ایرانی نیز به کار می رود. مرصع پلو، شاهکار هنر آشپزی ایرانی در ترکیب الوان گوناگون است و بسی «پُربوی و رنگ و نگار». خورش خلال کرمانشاهی و خورش پسته و خورش فسنجان و آش پسته فقط چندتایی از خوراک های آجیلدار هستند.

از این میان خورش خلال را خورندگان بسیار می پسندند. برای فراهم آوردن خورش خلال، گوشت گوسفند خورشی را با پیاز و زردچوبه در روغن حیوانی تفت دهید، رب بزنید و در آن تکه ای چوب دارچین بیندازید و آب بریزید تا بپزد، خلال بادام زعفران زده خیس کرده را به همراه یکی، دو لیموی عمانی سوراخ کرده به آن اضافه و آتش زیر دیگ را کم کنید و بگذارید جا بیفتد. بعد قطعه ای کره و یک لیوان زرشک پاک  کرده و نیم استکان گلاب هم بر سرش بریزید و نمک و فلفلش را که اندازه کردید، نیم ساعت بعد غذا حاضر است. آن را با کته یا چلویی گرم و نرم بر سر سفره ببرید و با دوست و رفیق و آشنا نوش جان کنید.

حال بنشینید مجموعه «صدای سخن عشق» اثر ماندگار کیخسرو پورناظری و شهرام ناظری را بیابید و بنیوشید، همه قطعات این مجموعه شنیدنی و خاطره انگیزند، به ویژه قطعات «مردان خدا» و «یا رب شو زندهداران» به زبان کردی کرمانشاهی. «از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر/ یادگاری که در این گنبد دوار بماند»

منبع: برترین ها


منبع: عصرایران

هزار چهره‌ی دروغین؛ بزرگترین جاعل تاریخ

این مرد شگفت انگیز خودش را دکتر، مهندس، قاضی و… معرفی کرد

مجله همشهری سرنخ – ندا بهجتیان: «دغل باز بزرگ»؛ این لقبی است که به «فردیناند دمارا» داده شده. به مردی که می شود او را بزرگترین جاعل تاریخ دانست. او هر بار با جعل عنوان، خودش را به عنوان متخصص در یک شغل جا می زد و آنچنان موفق می شد که کسی به او شک نمی کرد. راهب، رییس زندان، مهندس عمران، روانشناس، کارمند بیمارستان، وکیل، مربی کودک، محقق و پژوهشگر سرطان، معلم، جراح و… تنها تعدادی از شغل هایی است که فردیناند دمارا وارد آن ها شد و البته به موفقیت های شگفت انگیزی رسید. او درباره هیچ کدام از این مشاغل اطلاعات علمی نداشت اما توانست کار خود را آن چنان به خوبی انجام دهد که هیچ کس از او شکایتی نداشته باشد.

«احترام» و «شهرت» تنها خواسته های دمارا از این دروغگویی ها بود و پولی که از این مشاغل به دست می آورد برایش هیچ اهمیتی نداشت با این که در بسیاری از مواقع به شدت به مقدار کمی پول محتاج می شد.

در جریان تحقیقات مشخض شد که او او با این که در هیچ زمینه شغلی علم کافی نداشت اما از آی کیو و هوش تصویری بسیار بالایی برخوردار بود به طوری که می توانست در هر سمتی که قرار می گیرد تنها با خواندن و دیدن چند کتاب، به یک کارشناس کامل و متبحر در آن زمینه تبدیل شود.

 هزار چهره‌ی دروغین

او قبل از آن که عنوان جدیدی برای خودش دست و پا کند، از مدت ها قبل درباره نقشی که قرار بود بازی کند فکر و مطالعه می کرد و یک شخص موفق در آن زمینه را به مدت چندین ماه تحت نظر می گرفت تا بتواند به خوبی در نقش او فرو رود. دمارا آن قدر خوب نقش فرد دیگری را اجرا می کرد که هیچ وقت دستش برای مردم عادی رو نشد. مرد هزار چهره ۶۰ سال زندگی کرد و در تمام این سال ها وانمود می کرد که شخص دیگری است. او آن قدر به این کار ادامه داد تا در همه دنیا با نام دغل باز بزرگ به شهرت رسید.

در آگهی فوت، او که در نهم ژوئن ۱۹۸۲ در نیویورک تامیز به چاپ رسید این طور نوشته شده بود: «در طول زندگی، آقای دمارا با عناوینی چون روانپزشک، رییس دانشگاهی کوچک در پنسیلوانیا، وکیل، جانورشناس، محقق، استاد کالجی در ماین، جراح در نیروی دریایی سلطنتی کانادا، رییس زندان تگزاس و معلم در دهکده ای در ماین فعالیت کرده است. او حتی از القاب و اسامی افرادی که هنوز زنده و مشغول به کار بودند نیز سوءاستفاده کرده و با نام آن ها شغل هایی گرفته بود. این کار دمارا را می توان جعل عنوان، دزدی و فریب مردم نامید. دمارا یک شیاد بزرگ با ظاهری آراسه بود که همه مردم را به راحتی می توانست فریب دهد.»

زندگی خانوادگی

فردیناند دمارا در سال ۱۹۲۱ در ماساچوست آمریکا به دنیا آمد. وضعیت خانوادگی آن ها خوب بود و به همین خاطر در یکی از محلات ثروتمندنشین منطقه لورنس زندگی می کردند تا این که پدرش ورشکست شد و مجبور شدند تمامی املاک شان را فروخته و به محله های فقیرنشین نقل مکان کنند.  این وضعیت، ضربه روحی بسیار شدیدی به دمارا وارد کرد، طوری که تصمیم گرفت برای همیشه خانواده خود را رها کرده و آینده ای جدید برای خودش بسازد.

وقتی دمارا ۱۶ سال داشت با خودش فکر کرد که فرصتی که همیشه به دنبال بوده فرارسیده و به همین دلیل از خانه فرار کرد، او در ابتدا به یک صومعه رفت و تصمیم گرفت تا راهب بشود اما مدت کوتاهی پس از آن به ارتش رفت. او در ارتش خود را به نام «آنتونی ایگنولیا» و یک کشیش معرفی کرد، در این زمان از تمام آموخته هایی خود در کلیسا استفاده کرد، او آنچنان سخن می گفت که گویا سال های سال کشیش بوده است.

چند ماه بعد او دسته خود را در ارتش تغییر داده و این بار خود را «رابرت لینتون فرنچ» و یک روانشناس معرفی کرد. رابرت واقعی، روانشناس دانشگاه پنسیلوانیا بود اما از آن جا که بیشتر مردم فقط نامش را شنیده بودند، گفته های دمارا را باور کردند. دانسته های دمارا از روی کتاب هایی که در زمینه روانشناسی خوانده بود نیز یکی از مهم ترین دلایلی بود که هیچ کس به او مشکوک نشود. دمارا در زمانی که به عنوان یک روانشناس فعالیت می کرد با صحبت ها و نصایح خود توانست حال بسیاری از سربازان مبتلا به افسردگی را خوب کند.

 هزار چهره‌ی دروغین

دستگیری دمارا

دمارا در تمام زندگی خود فقط یک بار تحت تعقیب قرار گرفت و توسط اف بی آی دستگیر شد. البته در آن زمان هم حتی هیچ کس از دروغگویی های او مطلع نشد و این دستگیری تنها به خاطر ترک خدمت بود. دمارا به خاطر این جرم، ۱۸ ماه به زندان افتاد.

از شغلی به شغل دیگر

پس از بازگشت از زندان، او دوباره بازی قدیمی خود را ازسر گرفت. این بار به نام «دکتر سیسیل هامان» و با این عنوان که در دانشگاه نورث ایسترن حقوق خوانده است. دمارا این دفعه، وکیل زبردستی شد که دو دادگاه بسیار جنجالی را نیز با موفقیت به پایان برد ولی این شغلی را خیلی زود رها کرد و باز هم به سراغ همان شغل کشیشی رفت و این بار به کلیسای برادران جان رفت. در آن جا او با پزشکی به نام «جوزف کایر» آشنا شد و با نزدیک شدن به او توانست تا حدودی با علم پزشکی نیز آشنا شود، در همین زمان بود که او نقش بعدی خود را انتخاب کرد. دمارا این بار با نقش جدیدی که برگزیده بود، به نیروی دریایی سلطنتی کانادا ملحق شد.

در این زمان، جنگ آمریکا و کره آغاز شده و او به عنوان پزشک جراح به  کشتی اچ ام سی اس کایوگا فرستاده شد، با این که دمارا هیچ تحصیلات دانشگاهی ای در زمینه پزشکی نداشت و تنها چند کتاب در این باره خوانده بود اما توانست ۱۶ جراحی موفق روی چند سرباز و اسیر جنگی داشته باشد.

او تمام جراحی های خود را از روی همین کتاب های جراحی انجام داد و جالب این جاست که این کار را آن قدر ماهرانه انجام می داد که هیچ یک از دستیارانی که با او در اتاق عمل بودند متوجه این موضوع نشدند.

هزار چهره‌ی دروغین 

جراحی ها شامل چندین پیوند عضو، خارج کردن تیر از بدن، بخیه زدن خراش های بسیار عمیق که حتی به اعضای داخلی بدن هم آسیب زده بود و حتی جراحی قفسه سینه می شدند. این جراحی های موفق و پشت سر هم دمارا باعث شد تا او به شهرت زیادی رسیده و نامش در بسیاری از رسانه ها منتشر شود اما شهرتی که در نهایت باعث دردسر برای او شد.

در یکی از همین خبرها مادر دکتر جوزف کایر واقعی، نام پسرش را در کنار عکس دمارا دید و این موضوع را به پسرش اطلاع داد. کایر نیز به همراه تمامی مدارک شناسایی و پزشکی خود به نیروی دریایی مراجعه کرد اما از آن جا که دمارا تا آن زمان کارهای مفید زیادی برای ارتش انجام داده بود و جان افراد زیادی را از مرگ نجات داده بود، آن ها نیازی به دستگیری او ندیند فقط او را از ارتش و حتی خاک کانادا اخراج کردند.

زندگی در امریکا

اما دمارا از کارهای خود پشیمان نشد و تصمیم گرفت دغل بازی و دروغ های خود را ادامه دهد. این احترامی که با اسامی و جایگاه های افراد موفق نصیبش می شد آن قدر برایش شیرین بود که قادر نبود آن را کنار بگذارد حتی با آن که هیچ پولی هم از این طریق به دست نمی آورد.

وقتی که دمارا از ارتش کانادا و حتی این کشور اخراج شد به آمریکا بازگشت و این بار با نام «بنجامین جونز» کار خود را در زندان تگزاس و در سمت ریاست زندان آغاز کرد. دو سال در این شغل مشغول به کار بود تا این که یکی از زندانیان او را از روی عکسی که در مجله لایف دیده بود، شناخت.

هزار چهره‌ی دروغین 

این بار قبل از این که مقامات دولتی مطلع شوند خودش کار را رها کرده و به جزیره پنوبزکات رفت، در این جزیره نیز به عنوان معلم دبیرستان مشغول کار شد تا این که باز هم مردم او را شناسایی کردند، این بار دیگر نتوانست از دست قانون بگریزد و شش ماه به زندان افتاد.

پس از آزادی، دمارا به لس آنجلس رفت و در آن جا توانست بار دیگر به عنوان وکیل کاری برای خود پیدا کند اما سعی می کرد بیشتر از این که در دادگاه ها شرکت کند به مراجعان مشاوره بدهد تا کمتر در معرض دید باشد. زندگی دمارا الهام بخش بسیاری از فیلمسازان و نویسندگان شد و کتابی از زندگینامه او به نام دغل باز بزرگ به چاپ رسید.

سال های آخر زندگی

دمارا به واسطه شغل هایی که داشت توانسته بود با افراد سرشناس بسیاری دوست شود که یکی از آن ها استیو مک کویین بود، کسی که در نهایت، دمارا تمام داستان و زندگینامه خود را به او داد. فردیناند دمارا در هفتم ژوئن ۱۹۸۲ در سن شصت سالگی بر اثر ایست قلبی و دیابت از دنیا رفت.

طبق نوشته های نیویورک تایمز «با این که به او لقب دغل باز بزرگ داده شده بود و در هیچ کدام از شغل هایی که انتخاب کرده بود دانشی نداشت، اما با تمام وجود، تلاش خود را کرد تا در شغل خود بهترین باشد، دمارا در تمام این مدت به کسی آسیبی نرساند و هیچ کس شکایتی جدی از او نداشت به جز کسانی که به خاط سوءاستفاده از نامشان از او شاکی بودند. دمارا حتی با علمی که از روی کتاب ها به دست آورده بود خواسته بود تا بهترین باشد و شاید این مسئله، به خاطر بهره هوشی بسیار بالایی بود که داشت.»

هزار چهره‌ی دروغین
 

دمارا هشت سال آخر عمر خود را در خانه و در وضعیتی نامناسب گذراند، در حالی که به خاطر شدت گرفتن دیابتش پزشکان مجبور شدند پاهایش را نیز قطع کنند، اما باز هم دوستان زیادی داشت که همیشه به ملاقاتش می رفتند. با این که او یکی از بزرگ ترین کلاهبرداران و دروغگویان دنیا بود اما به غیر از ۱۸ ماهی که به خاطر فرار از خدمت در زندان بود، به جرم کلاهبرداری تنها شش ماه را در حبس گذراند.

زندگی دمارا الهام بخش بسیاری از فیلمسازان و نویسندگان شد به طوری که حتی در زمان حیاتش اولین کتاب از زندگینامه او به نام دغل باز بزرگ به چاپ رسید و یک سال بعد هم فیلمی با همین نام و با بازی «تونی کورتیس» در نقش دمارا ساخته شد. تا به حال دو کتاب از زندگی فردیناند دمارا نوشته شده است.


منبع: برترنها

جشن تولد ۳۱ سالگی ملیکا شریفی نیا (عکس)

تشرف زائران اهل سنت به حرم مطهر رضوی (عکس) ملاقات‌های بیش از حد، علت اصلی عفونت کودکان سرطانی مسکن مهر را به سازندگانش بدهید! کودتا علیه پیرترین دیکتاتور دنیا / رابرت موگابه در بازداشت خانگی گلریزان جامعه ورزش کشور برای زلزله زدگان (عکس) حدیث فولادوند (عکس) بیایید خود بحران نباشیم! حدس بزنید ترامپ روزانه چندبار دروغ می‌گوید؟ موگابه در بازداشت است/ تعیین رئیس جمهوری موقت زیمبابوه انتشار اخباری از اقدام شاهزاده میلیاردر سعودی به خودکشی


منبع: عصرایران

حدیث فولادوند (عکس)

تشرف زائران اهل سنت به حرم مطهر رضوی (عکس) ملاقات‌های بیش از حد، علت اصلی عفونت کودکان سرطانی مسکن مهر را به سازندگانش بدهید! کودتا علیه پیرترین دیکتاتور دنیا / رابرت موگابه در بازداشت خانگی گلریزان جامعه ورزش کشور برای زلزله زدگان (عکس) حدیث فولادوند (عکس) بیایید خود بحران نباشیم! حدس بزنید ترامپ روزانه چندبار دروغ می‌گوید؟ موگابه در بازداشت است/ تعیین رئیس جمهوری موقت زیمبابوه انتشار اخباری از اقدام شاهزاده میلیاردر سعودی به خودکشی


منبع: عصرایران

قوانین عجیب و غریبی که فقط در کره شمالی وجود دارد

برترین‌ها – ترجمه از الهام مظفری: همه ما تاکنون فهمیده ایم که کره شمالی کشور عجیب و جالبی است. این کشور مشخصا با سایر کشورهایی که می‌شناسیم متفاوت است. به نظر می‌رسد که آن‌ها در دنیای خودشان زندگی می‌کنند، قوانین متفاوت خودشان را دارند، به یک فرهنگ کاملا متفاوت خو گرفته اند و بیشترشان از آمریکایی‌ها متنفرند. قوانین کره شمالی فراتر از همه سیستم هایی هستند که تا به حال دیده ایم، رهبرشان کیم جونگ اون قسم می‌خورد که این بهترین راه زندگی است.

در کره شمالی ممکن‌ترین کاری که شهروندان می‌توانند انجام دهند این است که آرام باشند و هرچه به آن‌ها گفته می‌شود گوش کنند. در واقع هرچیزی که کیم جونگ اون به عنوان قانون بیان می‌کند خوب است و باید انجام شود. اما بسیاری از این قوانین غیرمنطقی هستند، مثل اینکه هیچکس دیگری در این کشور نمی‌تواند نام «کیم» داشته باشد، تکنولوژی ممنوع است و حتی تماس داخل کشور به سختی ممکن است.

سه نسل مجازات

در کره شمالی قانون «سه نسل مجازات» وجود دارد و تنها دلیلی که مردم جهان این قانون را می‌دانند مردی به نام «شین دونگ هیوک» است که در کمپ ۱۴ زندان کره شمالی به دنیا آمده است. تقریبا ۱۵۰ هزار نفر در این کمپ با کار سخت و قحطی و گرسنگی زندگی می‌کنند. طبق این قانون اگر اعضای خانواده به عنوان خائن یا مجرمی شناخته شوند که ناسپاسی آن‌ها را نشان می‌دهد کل خانواده گرفتار می‌شوند. والدین، بچه‌ها و نوه‌ها همگی خائن محسوب می‌شوند و باید مجازات شوند. دونگ هیوک یکی از تنها کسانی است که از این زندان فرار کرده و توانسته داستانش را بگوید. او مصاحبه‌ای با اندرسون کوپر انجام داد و حقایق جدید و عجیبی عنوان کرد مثل اینکه او نمی‌دانست آمریکا وجود دارد و زمین گرد است.
 قوانین عجیب و غریبی که فقط در کره شمالی وجود دارد

مجوز زندگی در پایتخت

پایتخت کره شمالی پیونگ یانگ است. حدود ۲.۵ میلیون نفر در این شهر زندگی می‌کنند. شگفت انگیز است، زیرا برای زندگی در این شهر باید مجوز دولتی داشته باشید. دولت باتوجه به سطح درآمد، سطح تحصیلات و مفید بودن شما تصمیم می‌گیرد که می‌توانید در این شهر زندگی کنید یا نه. عجیب است که این جمعیت در پیونگ یانگ زندگی می‌کند، چون یک نفر باید به دقت انتخاب کند که چه کسی بماند و چه کسی برود.

 قوانین عجیب و غریبی که فقط در کره شمالی وجود دارد

افراد انگشت شماری می‌توانند از اینترنت استفاده کنند

در جاهایی مثل کانادا، انگلستان و بسیاری از کشورهای دیگر، افراد معمولا به راحتی به اینترنت و تلویزیون و همه سرگرمی‌های دیگری که تکنولوژی فراهم می‌کند دسترسی دارند. اما همانطور که می‌توانید حدس بزنید، در کره شمالی این‌ها کالای لوکس به حساب می‌آیند. ظاهرا تنها کسانی که در این کشور به اینترنت دسترسی دارند کیم جونگ اون و برخی از شهروندانی هستند که برای انجام حرفه خود باید از کامپیوتر استفاده کنند. در واقع آن‌ها تنها ۲۸ وبسایت قابل دسترسی دارند که بیشتر آن‌ها روی آگاه نگاه داشتن شهروندان از اقدامات روز رهبرشان تمرکز دارند. بقیه شامل سایت غذا می‌شود که فقط دستور غذاهای سنتی کره شمالی را دارد و هر هنر و فرهنگی که در این شهر جریان دارد؛ و همه این سایت‌ها بسیار کم کیفیت هستند.
قوانین عجیب و غریبی که فقط در کره شمالی وجود دارد 


تنها افراد خاصی می‌توانند رانندگی کنند

در کره شمالی تنها مردان اجازه رانندگی دارند؛ و معمولا فقط مسئولین دولتی می‌توانند رانندگی کنند. هرچند این برای کسانی که عجله دارند به مقصد برسند خوب است، اما بسیار عجیب هم هست. چند سال پیش تصویری در اینترنت منتشر شد که خیابان‌های بسیار خلوت کره شمالی را نشان می‌داد. درست مثل بیشتر قوانین آن ها، این قانون هم واقعا دلیل خوبی ندارد. این کشور درمورد شهروندانی که می‌خواهند کشورشان را ترک کنند بسیار سختگیر است. اما در واقع حتی یک ماشین هم نمی‌تواند زیاد از کشور دور شود. چه اشکالی دارد که همه بتوانند ماشین داشته باشند؟ مجبوریم فرض را بر این بگذاریم که بسیاری از آن‌ها درآمد کافی برای خرید ماشین را ندارند یا دوچرخه سواری و پیاده روی سالم‌تر است.
قوانین عجیب و غریبی که فقط در کره شمالی وجود دارد 


تماس تلفنی خارج از کشور مجاز نیست

تلفن یکی دیگر از کالاهای لوکس کره شمالی است. در کشورهای دیگر تلفن‌ها و شرکت‌های تلفن زیادی هستند که با هم رقابت می‌کنند. اما در کره شمالی حتی ابتدایی‌ترین تلفن‌های همراه هم وجود ندارد. آن‌ها از تلفن‌های ثابتی استفاده می‌کنند که به شدت کنترل می‌شود و قوانینی برای استفاده از تلفن دارند. یکی از این قوانین تماس بین المللی را ممنوع می‌کند. در سال ۲۰۰۷ مردی که بیش از یک تماس بین المللی داشت کشته شد. کسانی که این قانون را زیر پا می‌گذارند در مقابل چشم ۱۵۰ هزار نفر اعدام می‌شوند.
قوانین عجیب و غریبی که فقط در کره شمالی وجود دارد 


برای آموزش و تحصیلات فرزندتان باید هزینه کنید

در این کشور اگر می‌خواهید فرزندان خود را به مدرسه بفرستید باید هزینه زیادی برای آن پرداخت کنید. هر کودکی که به مدرسه می‌رود، والدین نه تنها باید هزینه لباس و شهریه او را پرداخت کنند، بلکه هزینه میز، صندلی، و هرچیز دیگری که در مدرسه استفاده می‌شود را هم برعهده دارند.

قوانین عجیب و غریبی که فقط در کره شمالی وجود دارد 


پرهیز از کتاب مقدس

کتاب مقدس در کره شمالی نماد فرهنگ غرب است و آن‌ها فرهنگ غرب را ممنوع کرده اند. کتاب مقدس مسیحیان اصلا در این کشور مجاز نیست و هرکسی که با آن دستگیر شود به دردسر بدی می‌افتد. آن‌ها می‌ترسند که این کتاب روی شهروندان تاثیر بگذارد یا باعث تغییر مذهب آن‌ها به دینی شود که در کره شمالی پذیرفته شده نیست و این قانون را بسیار جدی می‌گیرند. یک بار زنی شانس خود را امتحان کرد و مثل بسیاری از افراد دیگر که این قانون را نقض کردند اعدام شد. کره شمالی جایی برای امتحان کردن شانس نیست.

قوانین عجیب و غریبی که فقط در کره شمالی وجود دارد 


اپل؟

برندهای خاصی هستند که به هیچ قیمتی حق ندارند محصولاتشان را در کره شمالی توزیع کنند. این برندهای خاص اپل، مایکروسافت و سونی هستند، اما هیچ توضیح واقعی وجود ندارد که چرا این برند‌ها ممنوع هستند. شاید، چون آمریکایی هستند کیم جونگ اون دوست ندارد با آن‌ها کار کند. علاوه بر این، شهروندان کره شمالی اطلاعات زیادی درباره فناوری ندارند. آن‌ها آنقدر منزوی هستند که حتی نمی‌دانند چه چیزهایی ندارند. احتمالا حتی اگر این محصولات در کره شمالی هم فروخته می‌شد هم نمی‌توانستند آن را تهیه کنند. این کشور به تکنولوژی بالای خودش افتخار می‌کند، اما اگر گوشی هوشمند، اینترنت و … نداشته باشید چطور می‌توانید پیشرفته باشید؟

قوانین عجیب و غریبی که فقط در کره شمالی وجود دارد

 فقط ادبیات کره شمالی

درست مثل کتاب مقدس، ادبیات غرب هم در کره شمالی پذیرفته شده نیست و تنها فروش و نگهداری آثار ادبی مربوط به کره شمالی مجاز است. اگر یک توریست به دلایل احمقانه کره شمالی را به عنوان مقصدش انتخاب کند همه کتاب ها و نوشته های مربوط به کشورش را باید تحویل دهد. لطفا یکی از افراد نادانی نباشید که فکر می‌کنند می‌توانند پنهانی از فرودگاه عبور کنند، چون دستگیر می‌شوید.

قوانین عجیب و غریبی که فقط در کره شمالی وجود دارد 


تلویزیون اصلا جالب نیست

تلویزیون یکی از برگزیده‌های فرهنگ غربی گذشته است. در واقع، باوجود بهترین نمایش‌های تلویزیونی که همزمان پخش می‌شوند به سختی می‌توان تصور کرد نتوان با یکی از آن‌ها شب آرامی را گذراند. اما در کره شمالی اوضاع متفاوت است. آن‌ها فقط ۳ کانال دارند. این کانال‌ها معمولا حول اقدامات رهبرشان در آن روز می‌گردد و فقط می‌توانند از بین فیلم‌ها و مستندهای تکراری و اخبار انتخاب کنند. حتی آن‌ها زمان‌های پخش مشخصی دارند که ساعت ۵ صبح، ۸ صبح و ۱۰ شب است و معمولا بیشتر از ۲۰ دقیقه طول نمی‌کشد.‌ می‌توان گفت که آن‌ها تا به حال یک فیلم را تا انتها ندیده اند.

قوانین عجیب و غریبی که فقط در کره شمالی وجود دارد

هشتم ژوئن

رهبر کره شمالی تا هشتم ژوئن ۱۹۹۴ کیم سونگ دوم بود. او از دنیا رفت و این روز به سوگواری او اختصاص داده شده است. به این معنی که هیچکس نمی‌تواند در این روز بخندد یا خوشحال باشد و شهروندان به طور کلی باید غمگین باشند. حتی اگر او را دوست ندارید مجبورید برایش سوگواری کنید.

قوانین عجیب و غریبی که فقط در کره شمالی وجود دارد

نباید بخوابید

زندگی سخت و خسته کننده است و ما نمی‌توانیم هر روز سرحال و گوش به زنگ باشیم. اما در کره شمالی اگر در یک جلسه خوابتان ببرد یا خمیازه بکشید واقعا غیرقانونی است. وزیر دفاع کره شمالی «هیون یونگ چول» به طور اتفاقی در جلسه‌ای که توسط کیم جونگ اون برگزار شده بود، خوابش برد. او به طرز بی رحمانه‌ای اعدام شد. جرم او بی احترامی بود. لازم به ذکر نیست که این مجازات بسیار زیادی برای یک خستگی ساده است.

قوانین عجیب و غریبی که فقط در کره شمالی وجود دارد 


شغل را دولت منصوب می‌کند

واقعا مهم نیست برای چه مدرسه می‌روید یا حتی موقعیت مدرسه رفتن را داشته باشید، چون شغل‌ها را دولت کره شمالی تعیین می‌کند. این شغل‌ها عمدتا بر اساس آنچه نیاز است تعیین می‌شوند. وقتی دولت شغلی را برای شما انتخاب کرد آن شغل مادام العمرتان می‌شود. وقتی بچه‌ها مدرسه را تمام کنند، فرم‌های سه حرفه‌ای خود را پر می‌کنند. والدین به مسئولین رشوه می‌دهند تا شغل هایی به آن‌ها بدهند که به آن‌ها حقوق واقعی پرداخت کنند و در کارخانه هایی نباشد که محصول واقعی تولید نمی‌کنند و فقط برای نمایش هستند.
قوانین عجیب و غریبی که فقط در کره شمالی وجود دارد 

 هنگام آتش سوزی عکس ها را نجات دهید

این یکی از مهم‌ترین قوانین کره شمالی است. اگر آپارتمانتان آتش بگیرد، اولین کاری که باید بکنید این است که همه عکس هایی که از رهبران سیاسی در خانه تان دارید را نجات دهید. سپس می‌توانید وسایل خودتان را نجات دهید. هیچ توضیح منطقی برای این قانون وجود ندارد، اما ممکن است به دلیل خودخواهی رهبران سیاسی باشد. هم چنین فکر می‌کنیم داشتن حداقل یک عکس از رهبران سیاسی در خانه یک قانون باشد.

قوانین عجیب و غریبی که فقط در کره شمالی وجود دارد 


منبع: برترنها

شیرجه اسب‌ها در آتلانتیک سیتی

برترین‌ها: حدود نیم قرن در آتلانتیک سیتی در نیوجرسی، نمایش جالبی برگزار می‌شد که رویایی‌تر از آن بود که بتوان باور کرد، یک اسب ظاهرا شجاع و یک زن جوان که از بالای یک برج حدود ۱۲ متری داخل یک استخر آب می‌پریدند. در این نمایش خیره کننده اسب‌های آموزش دیده چهار بار در روز و هفت روز در هفته شیرجه می‌زدند.

شیرجه اسب‌ها در آتلانتیک سیتی 

ایده شیرجه زدن اسب‌ها در تگزاس توسط ویلیام فرانک کارور، تیرانداز ماهر قرن نوزدهمی ابداع شد که در غرب وحشی سفر می‌کرد و نمایش هایی با حیوانات تربیت شده و نمایشگاه‌های تیراندازی برگزار می‌کرد. ماجرا از سال ۱۸۸۱ شروع شد، زمانی که کارور درحال عبور از یک پل چوبی روی رودخانه پلات در نبراسکا بود که پل شکست و او و اسبش را به رودخانه افتادند. او از این ماجرا ایده گرفت و به مرور زمان به نمایش منتخبش با حیوانات در سفرهایش تبدیل شد. پسرش به آموزش و مراقبت از اسب‌ها کمک می‌کرد در حالی که دخترش اولین سوارکار آن‌ها بود. بعد‌ها در سال ۱۹۲۳ سورونا وبستر هم به آن‌ها پیوست.

شیرجه اسب‌ها در آتلانتیک سیتی 

کارور دو تیم داشت که هرکدام در یک شهر اجرا می‌کردند. او در سال ۱۹۲۷ به دلیل ضعف جسمی که بعد از غرق شدن اسب مورد علاقه اش بدتر شده بود درگذشت. پس از مرگ کارور، این نمایش با مدیریت پسرش ادامه یافت. در سال ۱۹۲۸ آن‌ها به آتلانتیک سیتی آمدند و تا چند دهه در اسکله فولاد ماندند. در تمام این سال‌ها هیچ گزارشی از حادثه و آسیبی در مورد اسب‌ها در این نمایش گزارش نشد. اما نمی‌توان درباره سوارکاران هم همین را گفت. به طور متوسط آن‌ها دوبار در سال صدمه می‌دیدند که شامل شکستگی استخوان یا کبودی بود. جدی‌ترین مشکل در تاریخ این نمایش برای سونورا وبستر پیش آمد که معروف‌ترین غواص اسب بود.

 شیرجه اسب‌ها در آتلانتیک سیتی

او در سال ۱۹۲۳ به کارور پیوست و اولین شیرجه خود را در ۱۵ سالگی زد. در سال ۱۹۳۱ هنگام شیرجه اسب تعادل خود را از دست داد و باعث شد که اول صورت او با آب برخورد کند. سونورا نتوانست چشم هایش را به سرعت ببندد و بینایی خود را از دست داد. سونورا ۱۱ سال بعد هم این کار را ادامه داد و داستانش موضوع فیلم «قلب‌های وحشی شکسته نمی‌شوند» دیزنی در سال ۱۹۹۱ شد.

شیرجه اسب‌ها در آتلانتیک سیتی 

شیرجه با اسب تا سال ۱۹۷۸ ادامه یافت تا اینکه فشارهای گروه‌های حقوق حیوانات باعث توقف آن شد. در سال ۱۹۹۴ سازمان دونالد ترامپ که اکنون مالک این اسکله است سعی کرد این نمایش را با استفاده از قاطر و اسب‌های مینیاتوری دوباره برگزار کند، اما اعتراضات عمومی مانع آن شد.

شیرجه اسب‌ها در آتلانتیک سیتی 


منبع: برترنها

طرز تهیه لیمو شکری

طرز تهیه لیمو شکریاگر هنوز برای زمستانتان لیمو شکری درست نکردید تا هنوز لیمو ترش های تازه در بازار تمام نشده دست به کار شوید. چون در زمستون می توانید لیمو شکری ها را با چای میل کنید و از طعم دلچسب آن لذت ببرید.

مواد لازم برای لیمو شکری :



 لیمو ترش تازه ۵۰۰ گرم 
 شکر  ۲۵۰ گرم

طرز تهیه لیمو شکری :

لیموها را شسته و خوب خشک کنید. سپس آنها را به صورت ورقه های نازک برش بدهید، هسته های آن ها را حتما جدا کنید و گرنه تلخ می شود.

داخل یک شیشه تمیز و کاملا خشک، کمی از ورقه های لیمو را قرار داده و روی آن مقداری شکر بریزید و این کار را ادامه بدهید تا شکر و لیموها تمام شوند. (در صورت تمایل می توانید چند شاخه نعنا هم لابه لای لیموها قرار بدهید).

بعد در شیشه را محکم ببندید و در یک محیط خنک قرار بدهید. بعد از حدود یک ماه آماده مصرف هستند.

حتما لیموها زرد باشند، اگر سبز باشند تلخ می شود.

و اینکه چون هیچ آبی به آن اضافه نمی شود و فقط آب لیموها است کپک نمی زند.

و در آخر اینکه می شود به جای شکر از عسل هم استفاده کرد من عسل ریختم.

نکاتی برای تهیه لیمو شکری :

اگر داخل یخچال قرار بدهید شکرها دیرتر آب می شوند پس بهتر است در یک محیط خنک غیر از یخچال قرار بدهید.

جلوی آفتاب هم نباید گذاشت چون ویتامین لیمو از بین می رود.

حتما لیموها زرد باشند، اگر سبز باشند تلخ می شود.

چون هیچ آبی به آن اضافه نمی شود و فقط آبِ لیموهاست کپک نمی زند.

می شود به جای شکر از عسل هم استفاده کرد رنگ لیموها تیره و خوشرنگ می شود و برای درمان سرما خوردگی عالی است.

باید هر چند روز یکبار در شیشه را باز کرد و روی آن شکر یا عسل ریخت اینقدر اینکار را تکرار کنید تا آب کامل روی لیموها را بگیرد.


منبع: عصرایران

آزمایش نخستین کشتی برقی دو هزار تنی دنیا در چین (+عکس)

این کشتی در شهر گوانگ جو در استان گوانگ دونگ در جنوب چین که از مکان های راه ابریشم دریایی چین به حساب می آید، به آب انداخته شده است.

ایرنا – به نقل از روزنامه چاینا دیلی،چین اعلام کرد که موفق به ساخت و به آب انداختن نخستین کشتی برقی دو هزار تنی دنیا شده است.

این کشتی در شهر گوانگ جو در استان گوانگ دونگ در جنوب چین که از مکان های راه ابریشم دریایی چین به حساب می آید، به آب انداخته شده است. شرکت کشتی سازی بین المللی ‘گوانگ جو’ این کشتی بزرگ را ساخته است و گفته می شود که باتری آن قادر به تولید دو هزار ۴۰۰ کیلووات ساعت برق است.

بر اساس این گزارش، چنین کشتی در نوع خود در دنیا بی سابقه است و این کشتی تازه ساز می تواند به طور خودکار بارگیری کند. باتری اتمی این کشتی می تواند در عرض دو ساعت شارژ شود و پس از آن کشتی قادر خواهد بود مسافتی به میزان ۸۰ کیلومتر را طی کند.

انتظار می رود که از این کشتی فولادی برای حمل ذغال سنگ در دلتای رود مروارید و مناطق همجوار آن استفاده شود.

آزمایش نخستین کشتی برقی دو هزار تنی دنیا در چین (+عکس)


منبع: عصرایران

اولین مسجد ضد زلزله جهان در ایران (+عکس)

دو مناره آن ۱۳ متر از سطح زمین ارتفاع دارد و وزن هر یک تقریباً ۴ تن، شکل ظاهری آن به صورت کشتی‌های وارونه بر زمین است، در ساخت این مسجد که حدود دو سال طول کشیده ۴۰ تن چوب استفاده شده است.

مسجد چوبی نیشابور نخستین مسجد چوبی مقاوم در برابر زلزله در جهان است که ۲۰۰ متر مربع وسعت دارد و سقف آن به صورت شیروانی است.

 اولین مسجد ضد زلزله جهان در ایران (+عکس)

دو مناره آن ۱۳ متر از سطح زمین ارتفاع دارد و وزن هر یک تقریباً ۴ تن، شکل ظاهری آن به صورت کشتی‌های وارونه بر زمین است، در ساخت این مسجد که حدود دو سال طول کشیده ۴۰ تن چوب استفاده شده است.

با توجه به زلزله‌خیز بودن منطقه نیشابور، این مسجد می‌تواند تا ۸ ریشتر زمین‌لرزه را تحمل کند و بنای آن به گونه‌ای است که تا صد‌ها سال دیگر نیز آسیب نخواهد دید.

این مسجد، اولین مسجد چوبی مقاوم در برابر زلزله در جهان می‌باشد که در دهکده چوبین واقع در نیشابور ساخته شده است. در ادامه با ما همراه باشید تا تصویری از این مسجد ضد زلزله را مشاهده کنید.

منبع: باشگاه خبرنگاران


منبع: عصرایران

مدافع سابق پرسپولیس و همسرش (عکس)

انتقال مصدومان حادثه زلزله کرمانشاه به تهران (عکس) بحرانِ «مدیریت بحران» تعرفه‌های جدید اینترنت ثابت اعلام شد/ سرعت ۱۶ مگ ۸۰ هزار تومان (+جدول) خداحافظی تلخ بهترین دروازه بان جهان با دنیای فوتبال (+عکس) اعترافات جنجالی پسر ترامپ به ارتباط با ویکی‌لیکس محمود صادقی: انتشار اسامی فراکسیون امید را مناسب نمی‌دانم آتش سوزی کابل‌های برق در قصرشیرین (فیلم) چگونگی چربی سوزی بیشتر با انجام ورزش آشنایی با صدمات بافت نرم ارسال اولین محموله کمک رسانی مدیران خودرو به مناطق زلزله زده استان کرمانشاه


منبع: عصرایران

کیک جالب جشن تولد همسر روناک یونسی (عکس)

انتقال مصدومان حادثه زلزله کرمانشاه به تهران (عکس) بحرانِ «مدیریت بحران» تعرفه‌های جدید اینترنت ثابت اعلام شد/ سرعت ۱۶ مگ ۸۰ هزار تومان (+جدول) خداحافظی تلخ بهترین دروازه بان جهان با دنیای فوتبال (+عکس) اعترافات جنجالی پسر ترامپ به ارتباط با ویکی‌لیکس محمود صادقی: انتشار اسامی فراکسیون امید را مناسب نمی‌دانم آتش سوزی کابل‌های برق در قصرشیرین (فیلم) چگونگی چربی سوزی بیشتر با انجام ورزش آشنایی با صدمات بافت نرم ارسال اولین محموله کمک رسانی مدیران خودرو به مناطق زلزله زده استان کرمانشاه


منبع: عصرایران

اس ام اس تسلیت رحلت رسول اکرم(ص) (۱)

تشنه ی قطره ای از کوثر جام حسنیم

همه محتاج عنایات مدام حسنیم

به خدا شیعه و مأموم حسن بود حسین

ما غلامی ز غلامان غلام حسنیم

صلح او حافظ فتیان بنی هاشم شد

همه مبهوط زوایای قیام حسنیم

شهادت جانسوز و مظلومانه اش تسلیت و تعزیت

******************

روز عزای مسلمین است

در ناله جبریل امین است

مدینه شده غرق سوگ و ماتم

بهر مجتبی و نبی اکرم

******************

گرفته بوی شهادت شب وفاتش را

بیا مرور کن ای اشک خاطراتش را

مورخان بنوشتند با سرشک یتیم

هجوم درد به سر تا سر حیاتش را

******************

دخترم گریه ی تو پشت مرا می شکند

بیش از این گریه نکن قلب خدا می شکند

رحم کن بر دل خود آب شدی از گریه

بغض سر بسته از این حال و هوا می شکند

تا که نشکسته قدت راه برو در بر من

که پس از رفتن من دیده بلا می شکند

******************

آرزوی زینبه با هزار غم و محن

که تو روز تشییع بشه بدن امام حسن

ای خدا تو مدینه غصه بی اندازه شد

بین اشک و آه بدن تشییع جنازه شد

******************

غم ِ غم می خورم و غم شده مهماندارم

غیر غم کس نبود تا که شود غمخوارم

پاره پاره جگر از میخ در و مسمارم

تیر باران شده از کینه تن و تابوتم

شهادت کریم اهل بیت تسلیت باد

******************

سیاه پوش بیست و هشتمین روز صفر، شانه به شانه آسمان فشرده در ابر مدینه می گریم.

******************


منبع: عصرایران