طنز؛ دردسرهای مسیو

هر روز کارش همین است. هر وقت بلند می‌شود، به حیاط می‌آید و از خودش سروصدا تولید می‌کند. بارها بهش تذکر دادم که: «مسیو، تصدقت، تو بیداری دلیل نمی‌شه که همه هم پا به پای تو بیدار بشن. انقدر سروصدا نکن».

احسان بهرام غفاری در نوشت:

هر روز کارش همین است. هر وقت بلند می‌شود، به حیاط می‌آید و از خودش سروصدا تولید می‌کند. بارها بهش تذکر دادم که: «مسیو، تصدقت، تو بیداری دلیل نمی‌شه که همه هم پا به پای تو بیدار بشن. انقدر سروصدا نکن». هر بار هم در جواب زیر لب چیزی می‌گوید که من نمی‌فهمم و دوباره سپیده صبح، نصفه شب و هروقت که پایش به حیاط برسد، صدا از خودش در می‌آورد. نه از خودش، از تیر و تخته. از آهن و شلنگ. از آب دادن باغچه با صدای زیاد تا چکش زدن روی پوسیدگی کولر. یک‌بار بهش جدی‌تر گفتم. یک‌بار حتی فحش دادم، اما کارش را می‌کند. همسایه‌ها هم صدای‌شان در آمده و بارها شکایت کردند، اما گوشش بدهکار نیست. کار خودش را می‌کند.

هروقت از شبانه‌روز که بتواند از خودش و از هر چیزی که داخل واحدش یا داخل حیاط است صدا در می‌آورد. بدتر از آن، حیوان آزار هم هست. کافیست یک گربه پایش به داخل حیاط باز شود یا از روی دیوار حیاط ساختمان ما بخواهد رد شود. تیر و تخته است که به سمتش پرت می‌کند و تا حیوان را نکشد، ول نمی‌کند. مثلا همین دیروز یک یاکریم نشست روی کولر تا کمی استراحت کرده باشد. شلنگ آب را با فشار روی زبان بسته باز کرد و وقتی دیگر نتوانست پرواز کند، از بالش گرفت و پرتش کرد توی کوچه. خلاصه همسایه بدی است که هیچ تذکری را جدی نمی‌گیرد و با همه مشکل دارد.

اما امروز فرق می‌کند، از دیشب بیدار مانده‌ام تا وقتی پایش را در حیاط گذاشت، با آن تفنگ به‌درد نخوری که همیشه به دیوار برای قشنگی بود، تکلیفم را با او یکسره کنم. نزدیک سپیده صبح پیدایش می‌شود، نشانه می‌روم به جایی که می‌دانم اولین جایی است که سرش معلوم می‌شود. از کجا؟ از پنجره کوچک حمام که به حیاط راه دارد. سایه‌اش که روی دیوار می‌افتد، تا سه می‌شمرم و بنگگگگ… خونش روی دیوار می‌پاشد… نه! نمی‌پاشد. تفنگ فقط صدا داده و مسیو سرحال و قبراق با چکش وسط حیاط ایستاده است.

متوجهم می‌شود. با صدای بلند می‌گوید: «کار نمی‌کنه بده درستش کنم. دو تا چکش بخوره، راه میفته».منظورش تفنگ است. از او تشکر می‌کنم و می‌گویم: «نیازی نیست مسیو. قدیمیه، آنتیکه. چکش بخوره از قیمت میفته. شاید بخوام یک‌ روزی بفروشمش». فردا تصمیم می‌گیرم روی پله‌های تنگ و تاریک راهرو، روغن بریزم تا موقع بیرون آمدن از واحدش لیز بخورد و اگر شانس ما بزند سرش بخورد لبه یکی از پله‌ها و از دستش راحت شویم. نصفه شب روغن را می‌ریزم و با لبخند به خواب می‌روم.

فردا صبح با صدای چکشش که دارد به لبه آهنی در خانه می‌زند بیدار می‌شوم و به حیاط می‌روم، متوجه حضور من می‌شود و می‌گوید: «امروز سر کار نمی‌خواد بری جوون، برات تاید و دستمال گذاشتم، این راهروها رو بشوری». عصبانی بهش می‌گویم: «مگه من نوکرتم که راه‌پله‌ها را برات بشورم؟!» لبخندی می‌زند و می‌گوید: «در ساختمان همه باید به هم کمک کنند تا ساختمان سرپا بمونه. تو هم اگر نمی‌خوای همکاری کنی عیبی نداره، ماه دیگه باید پاشی». لعنتی همیشه از این صاحب‌خانه بودنش سوءاستفاده می‌کند.


منبع: برترینها

طنز؛ نقد شدن چک برجام توسط قالیباف

مسئولان مربوط از تدوین قانونی خبر دادند که براساس آن، هر کاندیدایی در انتخابات، وعده‌ای برای پرداخت اضافه‌تر یارانه، کارانه، صبحانه و سایر «آنه»‌های دیگر بدهد و به هر دلیل نتواند آن را اجرا کند، موظف می‌شود از جیب مبارک خودش، به تمام کسانی که با توجه این وعده – وعیدها به او رای دادند، برای یک دوره چهارساله مبلغی به عنوان «سرکارانه!» پرداخت کند!

یکی از کاندیداهای ریاست‌جمهوری که می‌گوید غربگرایی دولت قبل را قبول ندارد، اعلام کرد در صورتی که رای بیاورد، تمام مسیرهای غربزده بزرگراه‌های تهران از جمله همت غرب، رسالت غرب و آزادگان غرب را مسدود می‌کند و مسیرهای منتهی به شرق این بزرگراه‌ها را گشادتر خواهد کرد! وی در جواب یک خبرنگار که از ایشان پرسید: «پس تکلیف کسانی که می‌خواهند از شرق به غرب بروند چیه؟» پاسخ داد: «اگر گرین کارت داشته باشن مشکلی ندارن!»

سامانه تمام اتوماتیک وقت گیری، توسط دانشمندان جوان کشور ساخته شد. به گزارش خبرنگار بخش علمی روزنامه، با ساخته شدن این دستگاه، از خروج مقادیر زیادی ارز از کشور، ولو به ضرب و زور جلوگیری می‌شود. این دستگاه، کاربردهای متعددی دارد از جمله: در مطب پزشکان، در صف نانوایی، در بیمارستان‌ها، در صف فست‌فودها و رستوران‌های شلوغ و بالاخره در دفتر کسانی که چهل سال است می‌خواهند از صدا و سیما وقت بگیرند تا از عملکردشان دفاع کنند و چند تا سند ناقابل نیز رو کنند!

دکتر قالیباف با تکرار ادعای چهل سال قبلش، گفت: «دولت یازدهم در برجام چک را گرفته، اما نمی‌تواند آن را تبدیل به پول کند!» وی در پاسخ خبرنگاران که از ایشان پرسیدند: «شما چه راه حلی برای این مشکل دارید؟» گفت: «شما اون چک رو به بنده برسونید، میدم دست دو تا از بچه‌های اکیپ سد معبر… تا پس فردا صبح یا پولش کردن، یا تو شبکه‌های اجتماعی خودتون ببینین چطوری سران ۱+۵ را توی گونی می‌کنند!».

عده‌ای از مخالفان حسن روحانی، مدرک دکتری ایشان را باز هم زیر سوال بردند. یکی از این مخالفان که می خواست نامش فاش نشود، در گفت‌وگو با خبرنگار ما گفت: «من کاملا مطمئن هستم که مدرک دکتری ایشان جای شک و شبهه دارد!» خبرنگار ما از ایشان پرسید: «شما برای این ادعا دلیلی هم دارید؟» و این شخص گفت: «آره داداش! خود من یه جا آقای روحانی رو دیدم و برای اینکه امتحانش کنم دکتر هست یا نه، بهش گفتم صبح‌ها که از خواب بیدار می‌شم تپش قلب دارم، پای راستم خواب میره، موهام ذوق ذوق می‌کنه و وسط کمرم هم که دستم هیچ وقت به اونجا نمی‌رسه، می‌خاره! ولی ایشون به جای اینکه برای من یه نسخه بنویسه یا حداقل چهار تا قرص و آمپول بهم بده، فقط گفت: برو دکتر خب! سوال من از شما اینه که اگه ایشون خودش دکتر بود، منو می‌فرستاد پیش یه دکتر دیگه؟ شما تا حالا دیدی یه دکتر مریضش رو از دست بده و اونو دو دستی به یه دکتر دیگه تقدیم کنه؟!».

طبقه دوم بزرگراه صدر، تبدیل به فضای سبز شد! به گزارش خبرنگار ما، شهرداری در بیانیه‌ای اعلام کرد: «با توجه به اینکه کارشناسان ما پس از سال‌ها تحقیق و مطالعه، متوجه شدند ماندن در ترافیک در ارتفاعات، برای سلامتی شهروندان تهرانی مضر است، کل ترافیک اتوبان صدر به همان طبقه اول منتقل و طبقه دوم با کاشت درخت، تبدیل به فضای سبز شد!».وی شایعه خشکانده شدن این درخت‌ها در آینده نزدیک و دادن مجوز ساختن برج، روی طبقه دوم اتوبان صدر را به شدت رد کرد و گفت: «ولی تا حالا این فکر به ذهن ما نرسیده بود… از شما خبرنگار خوش‌فکر تشکر می‌کنم!».


منبع: برترینها

طنز؛ روحانی با انبرقفلی وارد انتخابات شود

یک روز صبح کاندیداها از خواب بیدار شدند و عرق‌ریزان گفتند: «وای! هنوز نماد انتخاباتی تعیین نکردیم». این شد که هر کس دست کرد جیبش و اولین چیزی را که در دستش آمد به‌عنوان نماد انتخاباتی انتخاب کرد. آقای قالیباف دست کرد این جیب نه، آن جیب نه، جیب ساعتی و قاعدتا داخلش ساعت پیدا کرد. پس ساعت شد نماد انتخاباتی قالیباف.

آقای رئیسی هم دست کرد جیبش، دید از زمان ثبت‌نام انتخابات، شناسنامه و کارت ملی داخل جیبش مانده؛ بنابراین کارت ملی را نماد انتخاباتی‌اش کرد. هاشمی‌طبا هم هندزفری را از گوشش درآورد و دستش را داخل جیبش کرد، دید یک نقشه ایران توی جیبش مانده. نقشه را باز کرد بزند به گوشه کتش که مشاوران پریدند و جلویش را گرفتند و گفتند: «داداش این بزرگ نیست یه مقدار؟ یه کاری کن خودت هم از پشتش دیده شی!». بعد یک آرم پرچم ایران روی کتش نصب کردند و گفتند: «این شکلی بهتر نیست؟».

روحانی هم از آن لبخند زرنگی‌ها زد و دوباره کلید معروفش که فقط به قفل‌های قبل از دهه ۴۰ می‌خورد را نشان داد که باعث شد خاله پسرعمویش به او زنگ بزند و بگوید: «این کلید صندوقچه من دست توئه؟ ۱۵ ساله دارم دنبالش می‌گردم!».

ولی به نظر من کاندیداها نمادشان را زود انتخاب کردند و می‌توانستند بیشتر فکر کنند و نمادهای مرتبط‌تری‌ گیر بیاورند. پیشنهادهای ما برای عزیزان به این شرح است:

هاشمی‌طبا- ساعت: بهتر بود نماد ساعت را آقای هاشمی‌طبا انتخاب می‌کرد. آن هم نه ساعت مچی، بلکه ساعت رومیزی با قابلیت یادآوری و زنگ بیدارکردن که اگر خدای نکرده حوصله‌شان از وعده‌های الکی سایرین وسط مناظره سر رفت و همزمان با گوش‌دادن به آهنگ ملایم چرت‌شان گرفت، ساعت بیدارشان کرده و یادآوری کند که چهار دقیقه وقت‌شان دارد شروع می‌شود.

قالیباف- ساختمان: آقای قالیباف باید ساختمان را به‌عنوان نماد خود انتخاب می‌کرد، چون هم یادآور میزان پل و تونل و زیرگذر و رو گذر و برج و تراکم… همان پل و تونل است، هم نشان می‌دهد که دولت ایشان در زمینه عمران حرف اول را خواهد زد. شعار قالیباف هم باید «گلدان‌ها را ساختمان کنیم» می‌بود.

رئیسی- عینک: دلیل انتخاب عینک این است که آقای رئیسی می‌خواهند مسئولان مشکلات را بیشتر ببینند، سپس آن‌ها را دقیق‌تر ببینند، بعد موشکافانه ببیند، خلاصه هی ببینند!

روحانی- انبرقفلی: این انبرقفلی هیچ ربطی به گازانبر ندارد. فقط چون بعضی از قفل‌ها با کلید باز نمی‌شوند و بعضی از درها هم چند نفر پشت‌شان ایستاده‌اند و هل می‌دهند که مبادا باز شوند، به انبرقفلی نیاز است تا خیلی از مسائل با قدرت بیشتری حل شود.

میرسلیم- ماسک غواصی: آقای میرسلیم قول داده‌اند که مشکلات اقتصادی را با استفاده از تجارب اقتصادی‌شان حل خواهند کرد. ولی اقتصاد ایران مشکلات عدیده‌ای دارد و نجات غریق در مناطق کم عمق آن را درست نمی‌کند؛ بنابراین ایشان باید به مناطق عمیق‌تر بروند که به لوازم غواصی نیاز دارد. شعار آقای میرسلیم هم می‌تواند «است» باشد.

جهانگیری- هیچی: آقای جهانگیری همان‌طور که به ستاد نیاز نداشت، به شعار و نماد هم نیاز ندارد. بقیه کاندیداها هم اگر به جای این هزینه‌های الکی، دو تا کلاس رزمی رفته بودند، الان می‌توانستند با جهانگیری رقابت کنند.


منبع: برترینها

طنز؛ ماجرای سمیرا گازو و موسی خر خاکی

دختری که توی کوچه صدایش می‌کردیم سمیرا گازو، ٢٠‌سال بعد با یکی از پسرهای همان کوچه ازدواج کرد که آن موقع‌ها صدایش می‌زدیم موسی خرخاکی. این موضوع را یک روز ظهر که توی آفیسم نشسته بودم، فهمیدم. هر دو در رقابتی نزدیک، صاحب عنوانِ مردم‌آزارترین بچه محله بودند. موسی ده، دوازده باری سمیرا را کتک زده بود و سمیرا هم سی، چهل باری گازش گرفته بود.

ماها که رویشان اسم گذاشته بودیم هم کتک‌خورهای محل بودیم و چون زورمان به هیچ‌کدامشان نمی‌رسید فقط می‌توانستیم پشت سرشان مسخره‌شان کنیم. آن روز ظهر نشسته بودم توی باجه عوارضی کرج- قزوین و درست وقتی موسی شوت‌بازی درآورد و نیم‌متر از پنجره باجه دور شد و بعد تا نصف از لای شیشه خودرو آمد بیرون که پول بدهد شناختمش. داد زدم: «خرخاکی … موسی … تویی؟» درواقع بعد از این‌که لبخندش را دیدم و فهمیدم که او هم من را شناخته، جرأت پیدا کردم اسمش را داد بزنم.

البته حقیقت ماجرا این بود که موسی خرخاکی وقتی بالاتنه گنده‌اش را از پنجره خودرو آورد بیرون و زل زد توی چشمهام، بلافاصله فریاد کشید: « جابر یابو، این توو چی‌کار می‌کنی؟» بعد هم که من آشنایی دادم و پول را گرفتم و بقیه پول را همراه قبض گذاشتم کف دستش؛ رفت جلوتر لای آن همه خودرویی که فکر می‌کردند حتما باید بعد از عوارضی‌ها بزنند بغل و چای یا کوکو یا نان و پنیر و سبزی بخورند یا خلاصه یک غلطی حتما باید بکنند، پارک کرد و با خانم کنار دستش دوتایی آمدند طرفم که دیدم ‌ای داد، سمیرا گازو است. سمیرا رفته بود دندان‌های دراز و بدقواره و دردناکش را ارتودنسی کرده بود و حالا مثل خانم‌دکترها لبخند می‌زد.

یکبار پشت گردنم را طوری گرفته بود لای دندان‌هایش که مثل جونده کوچکی با دست و پاهای آویزان توی دهان پلنگی گرسنه، فلج شده بودم و مانده بودم منتظر سرنوشت شومم. همه را گاز می‌گرفت. بعدها اصل ماجرا را که ریشه‌یابی کردیم، فهمیدیم یکبار که بابایش صبح رفته توی صف نانوایی و گردنش کبود بوده به هم‌محله‌ای‌ها توضیح داده که دخترش سمیرا دیشب وسط بازی کلمبیا- آلمان غربی، پریده گردن بابایش را گاز گرفته.

اصلا بخشی از احوالپرسی باباهایمان توی قهوه‌خانه و کلوب پینگ‌پنگ این شده بود که «سمیرا دیگه گازت نگرفته؟» بعد یکی دیگر از باباها از آن یکی می‌پرسید «مهندس، بچه شما گاز نمی‌گیره؟» «نه والله، بچه ما طبعش سرده.» بابای سمیرا هم مدتی بعد بچه را مجبور کرده بود برود دست دخترخاله یک‌ساله‌اش را گاز بگیرد که به‌عنوان سند به در و همسایه نشان بدهد. سمیرا هم خوشش آمده بود و از آن به بعد راه و بیراه مثل سگ بچه‌های کوچه را گاز می‌گرفت.


منبع: برترینها

طنز؛ ۱۰ دلیل مرگ تهرانی‌ها به زبان ساده

معاون بهداشت دانشگاه علوم پزشکی تهران ۱۰ علت اول مرگ مردم شهر تهران، ری و اسلامشهر را بیان کرد که ما دلایل هرکدام را ذکر می‌کنیم:

۱- سکته قلبی

دلایل: تماشای تلویزیون، تماشای حیدری، مجری به‌صورت‌کلی، تماشای مناظره، شنیدن دروغ، دیدن قیمت مرغ و گوشت در قصابی، دیدن قیمت اجاره خانه، دیدن مسعود فراستی، دیدن آثار مسعود ده‌نمکی، دیدن ماجرای نیمروز، تماشای کامران نجف‌زاده در آمریکا، فکرکردن به خاوری و سلین دیون که بغل هم، همسایه هستند، مواجهه با خورده‌شدن دکل نفتی و… منجر به سکته قلبی می‌شود.

۲- دیابت

خواندن طنزهای پوریا عالمی به دلیل شیرینی نوشته، یا عقل نویسنده، منجر به دیابت می‌شود، اما مصرف آن برای سالمندان مناسب است، چون هم متن و هم دست نویسنده کاملا بی‌نمک است.

۳- سکته مغزی

تحلیل هر حرف محمود احمدی‌نژاد منجر به هنگ‌کردن مغز می‌شود.

 ۴- سایر بیماری‌های قلبی

مواجهه با هپلی‌هپوکردن املاک تهران، مواجهه با تخورپخورکردن زمین‌ها و کوه‌های کشور منجر به سایر بیماری‌های قلبی مثل تیرکشیدن قلب می‌شود.

۵- پرتاب و برخورد اجسام و صاعقه

این علت مرگ‌ومیر بعد از اختراع چرخ و سقف به وسیله انسان غارنشین تا الان دیگر در جهان گزارش نشده است، جز تهران که هنوز مردم به علت خوردن یک چیز سخت به سرشان فوت می‌کنند.

۶- پنومونی

یا سینه‌پهلو. درست است که ما در قرن پارینه‌سنگی نیستیم، اما سینه‌پهلو با دوتا عطسه الکی می‌تواند در تهران، پایتخت ایران، منجر به مرگ شود. عطسه که چیزی نیست، هفته پیش یک هنرمند به دلیل سکسکه‌کردن فوت کرد.

۷- کهولت بدون زوال عقل

با فشارهایی که در تهران به آدم می‌آید، آدم عادی عقلش را خیلی زود از دست می‌دهد. اگر کسی عقلش را از دست نداد، طبیعی است که بدنش این‌همه فشار را نکشد و فوت کند.

۸- سرطان ریه

به نظر ما و دیگر صاحب‌نظران، سیگار عامل سرطان سینه نیست. خود ما شونزده پیرمرد می‌شناسیم که از ١٢سالگی سیگار و چپق و دیگر محصولات را کشیده‌اند و هنوز دارند حالش را می‌برند. آلودگی هوا دلیل اصلی مرگ‌ومیر ماست.

۹- سرطان معده

به علت گرانی میوه و گوشت و برنج و… طبیعی است که غذا به معده نمی‌رسد و اسید معده شروع می‌کند خودش را خوردن. این عمل منجر به مرگ می‌شود.

۱۰- سایر بیماری‌های دستگاه تنفسی

وقتی هوا پس است، یا هوا گرفته است یا آدم نمی‌تواند مثل آدم نفس بکشد، طبیعی است که فوت کند.

بیخ قضیه: خودتان را نگران نکنید، مسئولان همه تلاششان را می‌کنند که در مناظرات پیروز شوند.


منبع: برترینها

طنز؛ دستی بزنو گردش تقدیر بگردان باقر

واقعا شما به دولت آقای روحانی که خودش بارها و بارها اذعان کرده «نداریم، نمی‌شود، نمی‌توانیم»، رای میدید؟ حالا درسته خودش اینا رو نگفته بلکه رقیب سرسخت و زخم خورده‌اش گفته، ولی دلیل نمیشه. اصلا ما خودمون رفتیم از آقای قالیباف پرسیدیم که بالاغیرتا آقای روحانی کی و کجا این حرف رو زده؟ که آقای قالیباف سند بسیار موثقی رو کرد و گفت: خودش به من گفت، در گوش من گفت. و اینگونه بود که ما قانع شدیم. حال به بیان چند مورد در باب چرایی رای ندادن به آقای روحانی می‌پردازیم:

۱- آقای قالیباف از ارتباط نزدیک و تنگاتنگ با مردم گفته به نحوی که هر آن ممکنه رییس دولت مردم، آنکه «دارد، می‌شود، می‌تواند»، در منزل شما رو بزنه و یک ارتباط فیس تو فیس با شما برقرار کنه. پس لطفا اونایی که رکابی سفید سرشار از لکه‌های زرد و پیژامه زرنگی پوشیدن در دولت بعد در منزل رو باز نکنن، مرسی، اَه. اما رییس دولت تدبیر و امید چی؟ اصلا از تو برج چهار درصدیش بیرون نمیاد. اگر هم یه دلسوزی که هر آن ممکنه اسمش باقر باشه، بیاد بهش بگه مَرد، پاشو برو دو تا فیس تو فیس بزن، بلافاصله میگه: حوصله نداریم، شرایط جورنمی‌شود، خواب‌مان می‌آید، نمی‌توانیم.

۳- خود دولت آقای روحانی بارها از طرق مختلف اذعان کرده که دولت او، دولت تنبلان، تن پروران، بیکاران، علافان، زنجیر چرخانان، سر کوچه یه پا رو زمین یه پا به دیواران است. اما دولت آقای قالیباف، دولتی است که هر روز لک‌لک‌ها شغل‌هایی با حقوق پنج میلیون به بالا به منزل شما می‌آورند. پس گزاف نیست اگر بگوییم دولت بعدی، دولت سرِکاران، پنج صبح بیداران، و شب‌ها خسته و کوفته اما با انگیزه به منزل روندگان خواهد بود.

۵- در امر خانواده نیز، دولت فعلی بارها و بارها و بارها اعلام کرده که دولت او، دولت طلاق گیرندگان، زندگی پاچیدگان، سیگار گردانندگان، مواد دودکنندگان و خیانت‌پیشگان است. اما مناظره‌ها نشان داد که دولت قالیباف، دولت وصلت‌کنندگان، عشق و صفا و بوس‌دهندگان، فقط آب‌معدنی‌ خورندگان، نه به آسانسور گویندگان و پدر و پسر خوب با هم خلوت‌کردندگان خواهد بود.

۷٫ از قدیم گفتن حرف راست رو از بچه بشنو. بچه شما داره زیر لب زمزمه میکنه: رای مامان و بابا قالیباف قالیباف؛ و همزمان پوشکش رو از این سو به اون سو تاب میده، اون وقت شما هشتگ میزنی تا۱۴۰۰بافلانی؟ واقعا خجالت نمی‌کشی؟ آقای قالیباف به طرق مختلف نشون داده دوستدار جنین و نوزاد، نوپا و نوباوه، کودک و خردسال، نوجوان و نابالغ است. در انتها بنده به نمایندگی از دولت مردم، این وعده رو به کودکان میدم که در دولت بعدی، هیچ لولویی از داخل کمد بیرون نمیاد تا مهم‌ترین اموال و دارایی شما را با خودش به تاراج ببره. پس همه با هم: دوست خوب بچه‌ها، قالیباف، قالیباف…


منبع: برترینها

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (۳۹۰)

برترین
ها: نوشته های طنزِ حاصل ذهن خلاق هموطنان ایرانی از ابتدای
پیدایش SMS و ایمیل تا به امروز در شبکه‌های اجتماعی نظیر توئیتر، وایبر،
لاین، واتس آپ، تلگرام و …. حضور همیشگی و پررنگی داشته و دارند. بعید
است که سوژه ای در صدر اخبار و صحبت های روز دنیا یا ایران باشد و مردم
خلاق ما در راه طنازی و لطیفه سازی برای آن سوژه اقدامی نکرده باشند!

سعی داریم در این سری مطالب گزیده ای از این نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد.

******

۱٫ کاش مثل استیج هر هفته یکی از کاندیداها رو حذف می‌کردیم.

۲٫ ‏مخترع پنکه چرا به نتیجه ای نرسید که کله پنکه ۳۶۰درجه بچرخه اون پشتیا چه گناهی کردن؟

۳٫ ‏اصغر فرهادی درونم همیشه باعث شده همه رابطه هام بدون خداحافظی تموم بشه.

۴٫ بهترین قسمتِ زندگی کچلا اینه که اصلا سشوار نمیکشن که وسطش فک کنن کسی صداشون میزنه.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (390) 

وقتی یکی اداتو در میاره :)))) 

۵٫ اگه پسر خوب با دختر زشت دیدین ینی واقعن دختر خوبیه، اگه دختر خوب با پسر زشت دیدین شک نکنین پسره پولداره.

۶٫ خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما پولدار

۷٫ امروز یکی از وانت‌های نشنال جیوگرافی که رو شیشه ش برچسب اونجا رو زده بود، تو محله ما داشت سبزی میفروخت.

۸٫ ‏سنگ ماه تولد من سنگ توالته. اینو من نمیگم. شانسم میگه.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (390) 

الهه ی “پاشو میخوام زیرتو جارو برقی بکشم” یونان باستان 

۹٫ تو سریال های ترکیه ای دکتر از اتاق زایمان میاد بیرون میپرسه پدر بچه کیه؟! ۴-٣ تا مرد همزمان به همدیگه نگاه میکنن.

۱۰٫ تو ایران اینجوریه که وقتی یه چیز خراب میشه روش مینویسن “خراب است” باید در ادامش یه برچسب هم بزنن بنویسن “و دیگر درست نخواهد شد”!

۱۱٫ استرس فقط وقتی یچیزی مدرسه جا میزاشتیم و فرداش میخواستیم بریم ببینیم مونده یا نه.

۱۲٫ ما خودمون قناری رو رنگ می‌کنیم جای کلاغ می فروشیم‌ ؛شاید بگین برعکسه که باید بگم ما سبکمون سیاه قلمه!

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (390) 

میان ترم نگیر استاد!
ولی اگه گرفتی بذار تقلب کنیم!
چون اگه نذاری نمیگن چه استاد خفنی به به، میگن بدختِ عقده ای میخواد همه این درسو بیوفتن ! 

۱۳٫ هوا از مرز ٢ نفره بودن گذشت و وارد محدوده‌ی ٣ الی ۴ نفر شده!

۱۴٫ مشکل این نیس که ما اونی که طبق معیارامونه رو پیدا نمیکنیم مشکل اینه که پیداش میکنیم ولی ما مطابق معیارای اون نیستیم :)))

۱۵٫ – شما برای حل  مشکلات بشری چه راه حلی دارید؟ دو دقیقه وقت دارید.
– مشکلات بشری از مهم ترین مشکلات انسان است…
سطح سوالات از کاندیداها

۱۶٫ ‏یه بارم زنگ زدم خونه دختره، باباش برداشت هول شدم گفتم منزل اسدی؟ گفت بله.گفتم بله؟ گفت بله، گفتم پس چرا دختر احمقت گفته کرمی؟ هیچی دیگه هنوز دنبالمه.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (390) 

وقتی به برنامه های رئیسی برای حل مشکلات گوش میدم

۱۷٫ ‏حیوان خانگی فقط مورچه؛ سروصدا نمیکنن، نمیشاشن، رسیدگی نمیخوان، آروم خونه رو جارو میکنن گشنه‌شونم بشه یه چیزی از رو فرش برمیدارن میخورن.

۱۸٫ متاسفانه امروزه ما با پدیده‌ ای رو به رو هستیم که به مسیج زل میزنه سین میکنه ولی جواب نمیده.

 
۱۹٫ ‏انقدری که بابام آهنگِ بی کلام گوش میده توی خونه؛ همش حس میکنم توی آسانسورم.

۲۰٫ متاسفانه امروزه ما با پدیده‌ای روبه‌رو هستیم که تو صورتمون نگاه میکنه شب‌بخیر میگه؛ و تا ساعتها بعد آنلاینه.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (390) 

جم تی‌وی رو هم تعطیل کردم! 

۲۱٫ سوالِ «چندتا پاس کردی» واسه پسرا، مثل «چند سالته» واسه دختراس، حتی بدتر.

۲۲٫ ‏حتی اگه تو گوشیت هیچی ام نداشته باشی وقتی مامانت نگاش میکنه دچار استرس و تشنج و تب۴۰ درجه میشی.

۲۳٫ یه بار هم عموم داشت نفسای آخرش میکشید میخواستیم رو به قبله‌اش کنیم نمیدونستیم کدوم طرفه، اینقدر چرخوندیمش که بلند شد با کمربند افتاد دنبال ما.

۲۴٫ بچه فقط اونجاش که میبینی دراز کشیده و در یک حرکت انعطافی انگشتای پاشو انداخته تو دهنش. لامصب تهِ امید به زندگیه.

 شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (390)

‏وقتی کله ی ظهر همش سروصدا میکنن و نمیذارن بخوابی 

 
۲۵٫ وقتی آدم تو جاده دستشوییش میگیره تازه میفهمه همه غم وغصه های قبل از اون سوتفاهم بود.

۲۶٫ الان بچه خوشگلای پلیس ترکیه دنبال قاتل مدیر جم میگردن بعد یکیشون عاشق دختر یکی از قاتلا میشه بعد دختره از رفیقش بچه دار میشه.

۲۷٫ تو هر سایتی دیدین نوشته برای بستن تبلیغات اینجا کلیک کنید، رو تمام نقاط کره زمین کلیک کنین ولی اونجا کلیک نکنین که زندگی تون نابود میشه.

۲۸٫ «سکوتت تنها صداییه که میتونه منو از خواب غفلت بیدار کنه». با این جمله اگه نتونین مخ بزنین دیگه اشکال از خودتونه.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (390) 

‏إلهه ى مامان بیا منو بشور در یونان باستان 

۲۹٫ به مامان بزرگم گفتم سیانور خوردم، گفت اشکال نداره یکم خودتو بپوشون خوب میشی.

۳۰٫ تلفن از مخابرات اومد تو خونه،از خونه رفت تو جیب،از بیهوش رسید به هوشمند اما اینایی که وقتی مامانت زنگ میزنه صدای دختر در میارن، همونجا موندن.

۳۱٫ این گیم های الان همش سوسول بازیه. قبلنا مکس پین بود، بزرگوار ۷۲ نوع سلاح مختلف رو یه جا توی پالتوش حمل میکرد.

۳۲٫ تو اسنپ مقصد رو زدم”همونجایی که دلبر خونه داره” پیام اومد “بار دیگه از این مسخره بازی ها در بیاری میبریمت جایی که عرب نی انداخت”.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (390) 

‏هُلی شِت یکسال گذشت 

۳۳٫ ولی راحت ترین غذا رشته پلوس. نیم کیلو رشته رو سرخ کنید. یک کم زعفرون بزنید و بریزید تو برنج. دم که کشید بریزید بیرون و زنگ بزنید کبابی محل.

۳۴٫ قطعا قاتل سعید کریمیان جوانی بوده که میخواسته فوتبال ببینه ولی مامانش زده جم گوزل ببینه.

۳۵٫ ‏در پی ترور شدن مدیر شبکه جم؛ سازندگان سریال های ترکیه ای اعلام ۳۰۰ قسمت عزای عمومی کردند.

۳۶٫ ‏تو تاکسی راننده از دختره پرسید شما دانشگاه میری؟ گفت بله من هنر می‌خونم. گفت نه می‌خواستم ببینم‌ همینجا پیاده میشین یا بالاتر.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (390) 

بعد بگید تورم کم نشده

۳۷٫ میگن سرانه مطالعه تو ایران یک چهارم جهانه،ولی خبر ندارن ما فقط بخشای مهمشو میخونیم.

۳۸٫ وقتی پاتریک و باب اسفنجی زیر آب لب دریا میشینن و آب پرتقال تو لیوان میخورن و زیر آب به هم آب میپاشن، شما امید به اصلاحات وضع دنیا داری؟

۳۹٫ تهران اینجوریه که از دستشویی خونه ت یه متر اضافه بیای بیرون میوفتی تو اتوبان، باید بری همت و باکریو دور بزنی از خروجی حکیم دوباره برگردی خونه ت.

۴۰٫ تو بهشت زهرا خسته شدم سر یه قبر نشستم، یهو یکی اومد نشست بالا سرش قرآن خوند آخرش هم چسبید بهم ازم پول گرفت. خلاصه سعی کنید خسته نشید.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (390) 

یه رمز اگه میشد رو گالری گذاشت کار این بنده خدا راه میفتاد 

۴۱٫ بابام گفت: علت افسردگی و ناراحتیت این فضاهای مجازیه. باعث میشه دچار دوگانگی ارزشی با فضای خونه بشی. حس‌ کردم برنامه سمت خداس. گفتم احسنتم حاج آقا.

۴۲٫ اوایل فک میکردم پول پارتی، مال پولدارا و مایه داراس، بعدها که معنی واقعیش رو فهمیدم، دیدم از اولم درست فکر میکردم.

۴۳٫ ‏دوس دخترم عکس یه دختره رو تو گوشیم دید گفت این کیه؟ گفتم با فیس اپ عکس دوستم ‌و درست کردم. خدا رو شکر باور کرد. مرسی از تکنولوژی که هست.

۴۴٫ میگن سوییس هر ساله مبلغی رو به شهروندانش صرفاً بخاطر زنده بودن پرداخت میکنه! اینجا ماهی ۴۵ هزار تومن اونم با منت میدن که باهاش زنده بمونیم.

 

۴۵٫ حس میکنم محمدرضا حیاتی صبح‌ها که میخواد دست‌وصورتش رو بشوره تو آینه نگاه میکنه چندبار میگه: «وی افزود‌، وی خاطرنشان کرد» بعد یه لبخند میزنه.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (390)

شرایط بدست آوردن یه لقمه نون در ایران. از راه سالم البته


منبع: برترینها

طنز؛ تولید برق از تجربیات میرسلیم در نجات غریق

بعد از اینکه آقای قالیباف گفتند شهرداری تهران از زباله‌ها برق تولید می‌کند، ما متوجه شدیم که پس حتما آن قضیه گوسفندی که سیگار می‌کشد و کفتری که ویولن می‌زند هم باید حقیقت داشته باشد. چون الان یک هفته است که زباله‌ها را کسی از دم در خانه‌مان برنداشته و شهرداری احتمالا دارد «برق در محل» تولید می‌کند. تنها نقطه ضعفش هم این است که یک مقدار بو می‌دهد. همچنین کاملا آگاه شدیم و فهمیدیم که دولت تا امروز بیخودی پول مردم را هدر می‌داده و سد می‌زده و برای نیروگاه‌های آبی و گازی هزینه می‌کرده، در حالی که می‌شود با گوش پاک‌کن و پوشک بچه هم برق تولید کرد.

اما بشنوید از ژاپنی‌ها که بعد از این صحبت آقای قالیباف فهمیدند چقدر از تکنولوژی عقبند و این همه سال که مرحوم سهراب می‌گفته «صنام چه کم از سونی و پاناسونیک دارد؟» بیخود نمی‌گفته. به همین دلیل شروع به تحقیقات روی نامزدهای ریاست‌جمهوری ایران کردند که از آن‌ها برق تولید کنند. اول می‌خواستند از عطسه‌های ایشان که به‌نظر می‌رسید باعث زلزله پنج ریشتر به بالا شود برق بگیرند، ولی دیدند که آپشن بهتری یعنی قدرت تخریب بالا دارد. ژاپنی‌ها با مطالعه روی صحبت‌های جهانگیری در مناظره اول اعلام کردند می‌توانند در مناظره بعدی ۱۵۰ مگاوات برق تولید کنند که تا مدت‌ها از مصرف سوخت بی‌نیازشان می‌کند.

سپس به سراغ آقای روحانی رفتند و دیدند ایشان به قدری عرق می‌کند که سه تا نیروگاه برق-آبی را همزمان می‌تواند تامین کند.

اصلا همین شدت عرق کردن بود که باعث شد آقای میرسلیم بگوید: «من از تجربیاتم در فدراسیون نجات غریق استفاده خواهم کرد»؛ چون احتمال می‌داد فضای استودیوی مناظره‌ها تا پیش از پایان مناظره سوم به آکواریوم تبدیل شود. ژاپنی‌ها از همین حرف آقای میرسلیم هم برق تولید کردند اما با پاتک میرسلیم مواجه شدند و میرسلیم از چرخه تولید آن‌ها ۱۲ سوال طراحی کرد. ژاپنی‌ها هم بیکار ننشستند و از سوالات برق تولید کردند و این چرخه تا ابد ادامه خواهد یافت.

ژاپنی‌ها سپس به آرامی سراغ هاشمی‌طبا رفتند، مبادا چینی نازک تنهایی‌اش ترک بردارد؛ البته دلیل اصلی‌اش این بود که نمی‌خواستند هاشمی‌طبا از خواب بپرد تا بتوانند از خروپف کردنش برق بگیرند. اما متاسفانه در همین لحظه قالیباف باز هم یک وعده جدید را فریاد زد که روند تولید را متوقف کرد.

قالیباف این‌بار ادعا کرد یارانه را به ۱۵۰ هزار تومان می‌رساند و ادامه داد: «دیگه چی کار کنم بهم رای بدین؟». این حرف گوش کارشناسان ژاپنی را تیز کرد و آن‌ها با یک حساب سرانگشتی دریافتند که قالیباف تا الان به اندازه بودجه سالانه قاره آفریقا وعده پولی به مردم داده و اگر واقعا بخواهد به آن‌ها عمل کند، یک بیکار از رییس بانک مرکزی بیشتر پول خواهد گرفت! بنابراین آن‌ها هم یاد گرفتند وعده تولید برق بدهند و از قالیباف عبور کردند و برگشتند کشورشان که به مردم وعده بدهند.

گفتنی است ژاپنی‌ها هرچقدر سعی کردند واکنشی از رئیسی ببینند که از آن برق تولید کنند، موفق نشدند.


منبع: برترینها

طنز؛ مناظره

مرتضی حیدری، مجری: خب من گردونه رو می‌چرخونم و قرعه‌کشی می‌کنم. ببینم چی‌رو از کی بپرسم. بله! از… آقای رئیسی! (تشویق حضار) آقای رئیسی شما بفرمایید چه برنامه‌ای برای ترویج اخلاق پهلوانی در زورخانه‌های شهرستان نورآباد ممسنی دارید؟

رئیسی: عرض شود که اخلاق پهلوانی خیلی چیز خوب و لازمی است که نه‌تنها در ممسنی بلکه درهمه کشور باید وجود داشته باشد. جوان ما امروز آماده است ازدواج کند. اما نمی‌تواند. چرا؟ چون زورش نمی‌رسد. پس ما باید تلاش کنیم به‌خصوص ۵-۶ دهک آخر را بفرستیم زورخانه تا متخلق به اخلاق پهلوانی شوند…

مجری: وقت‌تون تموم شد. سوال بعد از آقای میرسلیم. حالا قرعه‌کشی برای سوال…. خب. شما بفرمایید چه برنامه‌ای برای نشستن درحاشیه شهرها دارید؟

میرسلیم: اصلا شما خودت چه برنامه‌ای داری؟ شما اشاره نکردی که چه کسی و چگونه می‌خواهد درحاشیه شهرها بنشیند. شما باید پاسخ بدهی که چرا این‌قدر حاشیه بر متن غلبه کرده. صبر کن ببینم! اصلا شما گردونه رو خوب چرخوندی؟ این چه سوالی بود برای من درآوردی؟!

مجری: بله. من خودم قرعه‌کش حرفه‌ای‌ام. الان چند دوره مناظره هست که دارم قرعه‌کشی می‌کنم. شما خیالت راحت! اصلا بذار بریم سراغ بعدی. خب. آقای قالیباف دراومد. آقای قالیباف! شما کلا چه برنامه‌ای دارید؟

قالیباف: (با صدای بلند) چی می‌گی حیدری؟! برنامه رو ولش کن. یه سوالی دارم. من چندبار حساب کردم ٩٧‌درصد بدبخت بودن، ٣‌درصد زالو. چندبار دیگه حساب کردم ٩۵ به ۵ شد. دیگه دارم دیوونه می‌شم. آخرش نفهمیدم این زالوها ٣‌درصد هستند یا ۵درصد!

 (عطسه آقای جهانگیری)

قالیباف: دیدین! همگی شاهد بودین؟ وسط صحبت‌های من عطسه می‌کنن که دیگه صحبت نکنم. اینها اصلا نمی‌ذارن مخالفشون حرف بزنه. چرا؟ چون خودشون جزو همون چند‌درصد هستن.

مجری: خب حالا که چیزی نشده. صلوات بفرستید. آقای جهانگیری! خب شما هم دو دقیقه عطسه نکنی، مگه چی میشه؟!

قالیباف: بله عرض می‌کردم.

مجری: وقت شما تمام شد.

قالیباف: یعنی چی؟! این وقت رو که نباید برای من حساب می‌کردین!

مجری: بالاخره وقت گذشته دیگه. حالا اشکال نداره. قرعه‌کشی می‌کنیم. عدد یک رو می‌خوای یا دو؟

قالیباف: دو!

مجری: یک، «وقت داری» بود؛ دو، «وقت نداری». خودت انتخاب کردی دیگه! پس وقتت تموم شد. اجازه بدید نفر بعد رو قرعه‌کشی کنم. آقای‌ هاشمی‌طبا. نظر شما درمورد اندازه دولت چیست؟

هاشمی‌طبا: ببینید باید واقعیت رو به شما بگم. اصولا دولت هیچ کاری نمی‌تونه انجام بده. الکی بار اضافی هم روی دوش دولت نذارین که کمرش میشکنه. والسلام!

مجری: وقت تمام شد. حالا قرعه‌کشی می‌کنیم دوباره…

جهانگیری: صبر کن! قرعه نمی‌خواد. من و رئیس این حرف‌ها رو نداریم. چند تا فایل اکسل آوردم همش آمار و ارقامه.

مجری: پس برای همین آقای روحانی از اول مناظره تا حالا سرش رو گذاشته روی میز خوابیده! چون خیالش راحت بوده که شما آمارها رو می‌خونی.

جهانگیری: آره دیگه رئیس خسته بود. بهش گفتم فعلا که از برنامه خبری نیست. همون عددها رو از روی اکسل بخونیم کل وقتمون پر می‌شه که هیچ؛ وقت کم هم میاریم. تو هم راحت بگیر بخواب!

قالیباف: حالا یک لحظه رئیست رو بیدار کن این پرینت رو بهش نشون بده.

روحانی: (تازه از خواب بیدار شده با چشمان پف‌کرده) اسحاق این پرینت رو بگیر بده به من ببینم چی روش نوشته …

مجری: اصلا وقت آقای جهانگیری و روحانی هم تمام شد. دیگه هیچ‌کس حرف نزنه. من هم از بس قرعه انداختم، خسته شدم. بریم تا هفته بعد. همگی با هم «بریم؛ بیایم»!


منبع: برترینها

طنز؛ دریای عمیق آبی

پارک آبی تازه راه افتاده بود. سازنده‌ها هنوز منتظر مردم بودند تا بیایند و استفاده کنند که خطرات جانی معلوم شود. وقتی کسی از پله‌ها پرت می‌شد زمین، یا از بالای سرسره می‌افتاد، تازه می‌فهمیدند یک‌جای کار می‌لنگد. انگار همه‌چیز را چشمی ساخته بودند و رعایت ایمنی برایشان یک شوخی بی‌مزه به حساب می‌آمد. با اینکه پارک مدام مصدوم و مرحوم می‌داد اما کسی پیگیر نمی‌شد. آن‌وقت‌ها آنقدر بچه زیاد بود که با روزی یکی دوتا تلفات، چیزی از جمعیت‌شان کم نمی‌شد.

ما بچه‌هایی نبودیم که با خطر مرگ و این‌طور مسائل پیش‌ پاافتاده، بترسیم و میدان را خالی کنیم. سرسره‌ها هرچه شیب بیشتری داشتند، صف‌شان هم طولانی‌تر می‌شد. درست وسط سرسره، وقتی بشر داشت به بیشترین سرعت ممکن می‌رسید، برای هیجان بیشتر یک دست انداز اضافه کرده بودند تا آدم را به فضا پرتاب کند. آن‌هایی که خوش‌شانس بودند و بین زمین و هوا دست و پای اضافه نمی‌زدند، دوباره روی همان سرسره فرود می‌آمدند. بدشانس‌ها اما همان وسط گرفتار خطای مهندسی می‌شدند و می‌رفتند جزو نتایج آزمون و خطا. آنهایی که می‌توانستند تا آخر روی سرسره بمانند، به حوضچه  کم‌عمقی می‌رسیدند. جایی که استخوان لگن با کف سیمانی، ملاقات محکمی می‌کرد. آنقدر این ضربات تحتانی تکرار می‌شد که بتن کم‌کم ساب خورده و گود افتاده بود.

آن روز بعد از اینکه چندباری این مهر تایید به پشتم خورد و به قدر کافی کبود شدم، بالاخره از سرسره دل کندم و رفتم سمت دریاچه مصنوعی. موتور بزرگی در انتهای دریاچه، موج‌های بلندی درست می‌کرد. جمعیت داخل آب، بالا و پایین می‌رفتند و خاطرات شمال محاله یادم بره، می‌خواندند. مشغول زمزمه بودم که ناگهان احساس سبکی عجیبی کردم، نگاهی به پایین انداختم و فهمیدم بند مایو پاره شده. همه‌ی قضایا به مویی بند بود. دیگر نمی‌شد از آب بیرون آمد، همان‌طور دست به مایو، به طرف بخش عمیق دریاچه افتادم و از جمعیت کم‌عمق‌نشین دور شدم.

موتور بعد از چند موج بلند خاموش کرد تا آرامش دوباره به دریاچه بازگشت. در همین فاصله، من هم به دریچه خروجی موتور رسیدم. نگاهی به مایو انداختم. هنوز سر جای خودش بود. جمعیت بی‌توجه به من سرگرم عشق و حال خودشان بودند. خیالم راحت شد که هیچ‌کس متوجه وضعیت حساس من در مقطع کنونی نشده. اما این آرامش چند ثانیه‌ای بیشتر طول نکشید. موتور با صدای زوزه‌ای روشن شد و اولین موج مرا بلند کرد و به دیواره کوبید. نعره بلندی کشیدم، با یک دست میله‌ای که از دیوار بیرون زده بود را گرفتم. با آن یکی دستم هم مایو را نگهداشته بودم. سرم را که به طرف جمعیت چرخاندم، فهمیدم توجه همه‌شان به من جلب شده. حالا دیگر اگر غرق هم می‌شدم نباید دست از مایو برمی‌داشتم.

موج‌ها یکی بعد از دیگری قوی‌تر و بلندتر می‌شد. آب آنقدر محکم به صورتم می‌خورد که فرصت نفس کشیدن نمی‌داد. در همان حال غریق‌نجات را دیدم که روی صندلی بالای موتور موج‌ساز نشسته بود و داشت مرا نگاه می‌کرد. انگار داشت با خودش حساب می‌کرد، که ارزش نجات دادن دارم یا نه. یک تکه طناب کهنه هم دستش بود که تهش می‌رسید به یک تیوپ لاستیکی سیاه. تنها چرخی که می‌توانست چنین تیوپی داشته باشد، چرخ فرغون بود. خواستم فریاد بزنم اما دهانم پر از آب شد. قورت دادم. مزه همه اهالی محل را می‌داد. چشمانم سیاهی رفت.

دیگر جانی برای نگهداشتن میله در بدنم نمانده بود. فقط یک‌مقدار جان داشتم که آن هم باید صرف نگهداشتن مایو می‌کردم. میله از دستم بیرون آمد و سفر به اعماق تاریک آب آغاز شد. تازه داشتم آن آخرها، تونل نورانی معروف را می‌دیدم که تیوپ فرغون آمد وسط تصویر و من را نجات داد.


منبع: برترینها

طنز؛ جمعه بازار ملی

بالاخره صدا‌و‌سیما به هر جان کندنی که بود، توانست یک قسمت مناظره زنده پخش کند. بزرگواران در صدا‌و‌سیما تا هفته قبل در حال فروش قابلمه و سیسمونی بودند و استودیو را به جمعه بازار تبدیل کرده بودند و بازارشان آن‌قدر داغ بود که هر کدام از عوامل پشت‌صحنه که داشت کادوی زشت و به درد نخوری به جام‌جم می‌آورد و مایه به مایه رد می‌کرد.

اما با برگزاری مناظره‌ها دوباره صدا‌و‌سیما رونق گرفت. مدیران رسانه ملی که عمرا توقع همچین بازدیدی را نداشتند حالا به این فکر افتادند که چرا از همین فرصت برای اجناسی که روی دست‌شان باد کرده استفاده نکنند به همین دلیل احتمال دارد که هفته بعد مناظره حال‌و‌هوای خاصی بگیرد. برای مثال:

مجری برنامه در حالی که یک گردونه را می‌چرخاند با خنده می‌گوید: خب کاندیداهای عزیز لطفا قبل از شروع بحث اصلی اگر استقلالی هستید عدد ۴ و اگر پرسپولیسی هستید عدد ۶ را به سامانه پیامکی ۴۹۰۰۰۰۰۰۴ پیامک کنید تا به قید قرعه برنده پنج دقیقه وقت اضافه برای صحبت با مردم شوید.

روی میز هر کاندیدا علاوه‌بر یک لیوان آب یک دست قابلمه و ماهی‌تابه تفلون گذاشته شده تا در بین حرف‌های‌شان آن‌ها را بفروشند. قرعه اول به نام قالیباف می‌افتد. دکتر خلبان سرهنگ از پشت قابلمه‌ها می‌گوید:

«مردم عزیز همان‌طور که می‌دانید شهرداری تهران با استفاده از زباله توانسته است برق تولید کند.

خود ژاپنی‌ها که از همین حرف‌های من برق تولید می‌کنند، نمی‌دانند ما چطور این کار را انجام داده‌ایم. تنها چهار درصد کل دنیا این علم را دارند. اگر شما هم می‌خواهید جز چهار درصد باشید همین الان به شماره ۹۴۰۰۰۰۴۴ پیامک بزنید و یک آسان پز از من هدیه بگیرید».

ابراهیم رئیسی کاندیدای بعدی است که پشت تریبون قرار می‌گیرد و می‌گوید: «ازدواج خیلی مهمه جوانی هم که می‌خواهد ازدواج کند غذا نیاز دارد.

غذا را هم که تو دستش نمی‌پزد باید پلوپز سه‌کاره داشته باشد. مردم عزیز لطفا از دست فروش‌ها خرید نکنید برای خرید این محصول که تا سال ۱۴۰۰ هم گارانتی دارد فقط کافی است به شماره‌ای که هم اکنون در حال زیر نویس شدن است پیامک بزنید و این پلوپز سه‌کاره را تا ۴۸ ساعت درِ منزل تحویل بگیرید».

بعد از تمام‌شدن صحبت‌های ابراهیم رئیسی، مجری با لبخند به دوربین نگاه می‌کند و می‌گوید: بینندگان عزیز همان‌طور که دیدید متاسفانه کاندیداهای دیگر در قرعه کشی برنده نشدند و در نتیجه، نمی‌توانند صحبت کنند تا برنامه بعدی و خرید بعدی شما را به خداوند بزرگ و منان می‌سپارم. راستی خرید از سامانه *۸۴۸۴۸* یادتون نره!


منبع: برترینها

طنز؛ برنده کی بود؟

نخستین مناظره انتخابات ریاست‌جمهوری برگزار شد و همه حتی همسایه ما مدعی شد خودش برنده مناظره است. یعنی هیچ کجای دنیا مشاهده نشده که ۶نفر درمناظره شرکت کنند و فردایش ٨نفر ادعا کنند طبق نظرسنجی‌ها برنده مناظره شده‌اند. برای همین رفتیم بین مردم ببینیم نظر آنها چیست و شهروندان کدام کاندیدا را برنده مناظره می‌دانند. از این عزیزان پرسیدیم پس ازتماشای راند اول مناظره‌ها آنها چی کسی را برنده واقعی می‌دانند و چرا؟

سینا ۴٣ساله: به نظرم رئیسی برنده مناظره دیروز بود. چون همه مشت‌ها را قالیباف خورد و رئیسی بدون این‌که خسته بشه یا ضربه‌ای بخوره از رینگ خارج شد. در واقع بدون این‌که مبارزه کنه، رفت دور دوم. تو کشتی به این حالت میگن به طرف قرعه استراحت خورده. اگر همین‌جوری پیش برن، قالیباف حذف میشه و رئیسی بدون تحمل سختی می‌رسه فینال.

مهرانگیز ٢٧ساله: من فکر می‌کنم اون دسته از دوستانی که ردصلاحیت شدند، برنده واقعی مناظره دیروز بودند. البته نمی‌گذارند ما برویم استادیوم اما ما خانم‌ها به اندازه کافی با اصطلاحات فوتبالی آشنا هستیم. دقیقا اسم این حرکت بازی بدون توپ بود. کاندیداهایی که ردصلاحیت شدند، آبرویشان حفظ شد و از شر سیستم آتلتیکویی ترکیب روحانی- جهانگیری، مشتمل بر حمله و دفاع توأمان، درامان ماندند.

بابک ٣٢ساله: به‌طور قطع جهانگیری برنده انتخابات… ببخشید مناظره بود. فقط حیف که چون مقابل روحانی بازی نمی‌کنه، روحانی سه بر صفر برنده میشه.

نامدار ۵١ساله: یه روزی آگهی تو روزنامه دیدم نوشته بود تویوتا درحد صفر با شرایط ایده‌آل. زنگ زدم و نشونی گرفتم و رفتم خودرو را ببینم. خودروی تر و تمیزی بود، اما صاحبش یه بنز مامان سوار بود به چه نازی. خلاصه ما دلمون گیر کرد پیش هر دو تا. اومدم به طرف بگم آقاجان این بنزت را هم بده به من دیدم پولم به جفتش نمی‌رسه و باید از بین اون دو تا یکی را انتخاب کنم. خلاصه دردسرتون ندم. من قادر به تصمیم‌گیری نبودم که نبودم. تا این‌که طرف دلش سوخت و بنز را داد دست داداشش و من دیگه به اجبار تویوتا را خریدم. صغری کبری چیدم که بگم دیروز هم من رفته بودم تویوتا بگیرم اما دفاع جهانگیری را که دیدم، گفتم هم روحانی را می‌خوام، هم جهانگیری را. حالا شنیدم خودشون قرار گذاشتن یکی‌شون مثل اون بنز بره کنار که مردم تویوتا را انتخاب کنند و خلاص!

ایوب ١٧ساله: مناظره مگه باید برنده داشته باشه؟ ورزش قهرمانی که نیست؟ خیر سرمون پهلوانیه.

مارال ٢۶ساله: منم فکر می‌کنم مناظره برنده نداشت. فقط میرسلیم و رئیسی مساوی کردند. قالیباف هم به نظرم هی گل به خودی می‌زد.

رامتین: برنده واقعی مناظره دیروز سیدجلال حسینی بود. مهم نیست تو مناظره حضور نداشت. درحین مناظره اثبات شد می‌شود تو مناظره نبود اما برنده‌اش بود. بنابراین چون هرجای دنیا هر نظرسنجی‌ای بگذارند که یک طرفش نماینده‌ای ازپرسپولیس باشد، نفر پرسپولیس بالاترین رأی را می‌آورد، پس برنده مناظره دیروز هم یک پرسپولیسی است.

پرنیا ٣٣ساله: وا؟ مگه مناظره بود؟ من فکر کردم بازم رئال بازی داره که این همسایه ما و پسرهاش هی جیغ و هورا می‌کشیدن.


منبع: برترینها

طنز؛ مــهم‌ترین خــبرهای دنیـــای ســیاست!

عباس جدیدی برای شرکت

در انتخابات شورای شهر رد صلاحیت شد

به گفته شاهدان عینی نزدیک به ساختمان شورا، ایشان در حالی که پیامک رد صلاحیتش را رو به دوربین گرفته بود و برگه آن را هم در دست داشت رو به مردم کرد و گفت:

«همون‌طور که ملاحظه می‌کنید، خدارو شکر من تایید صلاحیت شدم!». وی در پاسخ به این سوال که «آقای جدیدی! اینجا نوشته صلاحیت شما مورد تایید هیات نظارت قرار نگرفته است»، سرش را خاراند و گفت:

«من جدیدی نیستم! هادی ساعی هستم. شکست نور باعث شده افق زاویه بدنم مثه آقای جدیدی دیده بشه!».

پخش زنده مناظره‌های ریاست‌جمهوری

همچنان در هاله ابهام قرار دارد

وزیر کشور در گفت‌وگو با خبرنگاران ضمن تایید بر جنبه‌های مثبت پخش ضبط‌شده مناظره‌ها گفت: «واسه اینکه جذابیتش حفظ بشه ایشالا از سال‌های دیگه مناظره‌ها رو به سریال ۹۰ قسمتی تبدیل می‌کنیم! فیلمنامه و سناریوش رو از قبل می‌نویسم، نامزدها میان توش بازی می‌کنن». وی در پاسخ به این سوال که اسم سریالش چیه گفت: «احتمالا، معمای رییس‌جمهور!»

انتقاد توییتری الیاس نادران

از دولت و وضعیت کشور

الیاس ناداران نماینده سابق مجلس در توییترش نوشت: «مسئولی که از جنگ اقتصادی ترسیده در وضعیت زرد است! امروز واقعیت اقتصادی وضعیت قرمز است. کشور مردی می‌خواهد که وضعیت را سفید کند». کاربران این شبکه‌ اجتماعی ضمن دعوت از ایشان برای کاهش مصرف بیسکوییت‌های سنتی قدیمی «رنگارنگ» با بیسکوییت‌های صنعتی جدید، برای او Reply زدند: «اون‌وقت توی دوره آقای احمدی‌نژاد وضعیت اقتصادی کشور چه رنگی بود دقیقا؟ لابد #شکلاتی بوده اون زمان!». آقای نادران نیز در پاسخی قاطع به این کاربران آن‌ها را Block کرد!

ستادهای انتخاباتی میرسلیم با شعار«راستی‌ودرستی» آغاز به‌کار کردند

جمعی از کارشناسان و فعالان سیاسی اقتصادی با شنیدن این خبر اذعان کردند که واقعا انتخاب یک همچین شعاری از آقای میرسلیم بعید بود.

یکی از کارشناسان در گفت‌وگو با «بی‌قانون» در حالی‌که از شنیدن این خبر مانند سیامک انصاری به دوربین زل زده بود، میزان ناباورانه بودن انتخاب این شعار را این‌گونه توصیف کرد:

«اگه به من می‌گفتن روحانی با شعار «بازگشت به تحریم‌ها» یا «بی‌تدبیری و ناامیدی» وارد عرصه انتخابات شده برام باورپذیرتر بود.

حتی اگه می‌گفتن شعار انتخاباتی آقای قالیباف «دولت پاسخگو» یا «دنیای بی‌گازانبر» شده رو هم می‌تونستم بپذیرم!

ولی انتخاب شعاری که توش کلمله غلط‌انداز، نامانوس، گمراه‌کننده، کژتاب و ابهام برانگیز «راستی» دیده میشه توسط کسی که توی زمان وزارتش در ارشاد اصطلاحاتی مثل «دست رد به سینه زدن» و «روی هم‌رفته» رو از کتاب‌ها حذف و سانسور می‌کردن رو حتی با اسید هم نمیشه هضم کرد! حالا اگه «مستقیمی و درستی» بود باز یه چیزی!»


منبع: برترینها

طنز؛ مرد خوش‌‌حالی فروش

آقای فکور، معلم علوم‌ و آزمایشگاهمان بود. استخوانی و کشیده با موهای پَرکلاغی. یک روپوش‌ هزار رنگ هم داشت که آن‌قدر نتایج آزمایش رویش ریخته بود، دیگر چیزی از سفیدی‌اش به چشم نمی‌آمد. خنده از لبش نمی‌افتاد. به هر بهانه‌ای می‌گفت: خنده بر هر درد بی‌درمان، ‌دواست و بعد هم خودش غش‌غش می‌خندید. فرقی نمی‌کرد زنگ اول باشد یا آخر، همیشه پرانرژی و سرحال بود. مثل نوار ضبط‌شده درس را از حفظ می‌گفت. کلمات را جویده جویده می‌گفت و با دست و پایش جملات را کامل می‌کرد. موقع حرف‌زدن، همزمان روی هوا محتوای صحبت‌هایش را می‌کشید و وقتی می‌خواست حرف را عوض کند، شکل‌های فرضی قبلی را درهوا پاک می‌کرد. تندتند فرمول‌ها را روی تخته می‌کشید، مواد را روی هم می‌ریخت و از تماشای واکنش‌ها دیوانه می‌شد. بعضی وقت‌ها چند دقیقه قفل می‌کرد روی قل‌قل و بخار جادویی که از سر ظرف بیرون می‌ریخت. بعد ناگهان از آن حال بیرون می‌آمد و یک جوک تعریف می‌کرد. جوک‌هایش یک چیز خنده‌دار داشت که ما نمی‌فهمیدیم. خودش اما در بند خندیدن ما نبود و ریسه می‌رفت. همین که جوکش تمام می‌شد، آن‌قدر می‌خندید که ضعف می‌کرد. وقت‌هایی که قهقهه می‌زد، چشم‌های شهلایش تنگ می‌شد و پوست نقره‌ای‌اش کش می‌آمد.

عاشق آزمایشگاهش بود. هیچ‌وقت دفتر معلم‌ها نمی‌رفت. مستقیم از آزمایشگاه می‌آمد سر کلاس و به محض تمام‌شدن کلاس، دوباره برمی‌گشت آزمایشگاه. درظلمات زیرزمین، آزمایشگاه آقای فکور مثل یک باغ سرسبز بود. از زمین تا سقف پر بود از گلدان‌هایی که خودش می‌کاشت و رویشان تحقیق علمی می‌کرد. فقط حیف که هوایش گرفته بود و همین که وارد آزمایشگاه می‌شدیم، چرتمان می‌گرفت. دم گرم گلخانه و آرامش بهشتی که داشت، تمام کلاس را در هپروت فرو می‌برد. تنها کلاسی بود که برای تمام‌شدنش لحظه‌شماری نمی‌کردیم. هیچ‌کس متوجه گذر زمان نمی‌شد. آزمایشگاه مثل سرزمین عجایب بود. به محض گذشتن از در، همه چیز فرق می‌کرد. محبت و مهربانی آقای فکور ما را هم با همدیگر مهربان‌تر می‌کرد. دیگر کسی با کسی دعوا نمی‌کرد. همه فقط لبخند می‌زدند.

آقای فکور دست به خیر هم بود. به خرج خودش یک هواکش بزرگ برای آزمایشگاه خرید تا دود واکنش‌ها کسی را مسموم نکند، با این حال باز هم بخارهای رنگی از هوا نمی‌رفت. زنگ‌تفریح‌ها یا وقت‌هایی که کلاسی در کار نبود، اوضاع از این هم بدتر می‌شد. مه غلیظی همه ‌جا را می‌پوشاند و چشم، چشم را نمی‌دید. با این وضع، باز هم آقای فکور درمیانه دود و مه، مشغول کار برای پیشبرد علم بود.

همین‌ کار و تلاش زیاد هم باعث می‌شد که آقای فکور با اختلاف، ثروتمندترین معلم مدرسه باشد. آقای فکور برای همه ما، قهرمان علم بهتر از ثروت بود. مردی که همیشه می‌گفت، اگر علم داشته باشی و درمسیر درستی از آن استفاده کنی، حتما به ثروت هم می‌رسی.

خودش ‌سال اول با پیکان جوانان آمد و هر‌سال بهتر از پارسال شد. آن‌قدر بهتر که ‌سال آخر، وقتی من داشتم برای همیشه از آن مدرسه می‌رفتم، یک بی‌ام‌و دو‌هزار نو، خریده بود.

 فکور آن پایین، گوشه زیرزمین، یک کارخانه کوچک خوشحال‌سازی برای خودش راه انداخته بود و تمام این سال‌ها داشت شادی‌هایش را بین بچه‌ها تقسیم می‌کرد.  

اینها را اما هیچ‌کس نفهمید. نه ناظم‌مان آقای فراهانی که تمام وقت درگیر مو، ناخن و وضع رخت‌ولباس ما بود و نه باقی کادر مدرسه و معلم‌ها که بحث‌شان هیچ‌وقت از اطلاعیه‌های تعاونی اداره فراتر نمی‌رفت.

خاطرات کسب‌وکار پنهان آقای فکور را، سال‌ها بعد همکلاسی‌های معتادم تعریف کردند. همان مشتری‌های مرد خوش‌حالی‌فروش.


منبع: برترینها

طنز؛ لطفاً کفش‌ها رِ نریزید توی استخرها!

یکی از کاندیداهای انتخابات در حرکتی بهداشتی پسند با کفش به استخر رفته و به بچه‌هایی که آنجا مشغول شنا بودند، احوالپرسی کرده است.بنابراین ما از امروز باید مواظب باشیم که وقتی در حال شنا هستیم، یا زیر دوش یا حالا هر جای دیگری که آدم‌ها معمولاً تنها به آنجا می‌روند، یک نفر در نزند و با کفش بیاید و با ما سلام و احوالپرسی کند. در عین حال از آنجایی که ایشان با کفش وارد استخر شده‌اند بنده پیشنهاد می‌کنم وزارت بهداشت خود را (فرض محال!) به دوستان و زحمتکشان در«ساندویچ فریدون» یا «شاپور سگ پز» بدهند که دیگر در و تخته با یکدیگر جور شود.

به هرحال همین حضور غیرمنتظره این نوید را می‌دهد که شب در حالی که شما توی منزل نشسته اید و فوتبال تماشا می‌کنید و با قاشق هندوانه می‌خورید یک نفر به شما زنگ بزند و بگوید: «سلام، چطوری؟ خونه ای؟ باقرم! می‌خوام یه سر بیام بهت بزنم!» و فرصت ندهد که شما اصلاً بپرسید باقر چه کسی است و با کفش وارد منزل‌تان شده و به شما بگوید: «بابا نیم ساعت اومدیم خودت رِ ببینیم، همه‌اش که توی آشپزخونه‌ای؟».

این شوآف‌های غیرمنتظره را به فال نیک می‌گیریم. اصلاً زمانی که بنده آهنگ تبلیغاتی یکی از کاندیداها را شنیدم که در آن یک بچه می‌خواند: «رای مامان و بابا فلانی فلانی!» به این نتیجه رسیدم که: «گل همه رنگش خوبه، کاندیدا زرنگش خوبه، تو کتابا نوشته، لطفاً کفش‌ها رِ نریزید توی استخرها» باور کنید رفتار غیر قابل پیش‌بینی دوستان به قافیه شعر ما هم لطمه زد.یک جوری حرکات تکنیکی از خود نشان می‌دهند که عمراً اگر لیونل مسی هم بتواند این گونه مدافعان تیم حریف را غافلگیر کند.یعنی اگر فردا دیدیم که دوستان سوار بر جاروی نیمبوس از این طرف شهر به آن طرف شهر می‌روند و داستان بزبزقندی را برای کودکان می‌خوانند تعجب نکنید.

اما بنده توصیه‌ای خدمت این عزیزان دارم؛ بیایید و به جای توجه به گروه سنی الف که هنوز به سن رأی‌گیری نرسیده‌اند، توجه خود را معطوف به گروهی کنید که به سن قانونی رأی دادن رسیده‌اند و حداقل«دو تا برنامه بدید عمو ببینه!» چون ظاهراً شما دارید«اشتباه می‌زنید» و با ادامه این روند نهایتاً به‌عنوان مدیر یک مهدکودک یا مبصر کلاس نسترن سه انتخاب شوید.سن قانونی رأی دادن را نگاه کرده و فراموش نکنید کودکانی که در انتخابات ثبت‌نام کردند نمی‌توانند در انتخابات رأی بدهند، یعنی آن پسر دوازده ساله‌ای که ثبت‌نام کرد، سنش هنوز به سن قانونی برای رأی دادن نرسیده است. بنده فکر کنم شما این را با آن اشتباه گرفته اید، به هرحال ما نیت‌مان خیر بود و قصد کمک داشتیم، حالا باز هم خودتان می‌دانید!


منبع: برترینها

طنز؛ من اگر ننشینم چه کسی بنشیند

خوشبختانه کشور به سمت‌و‌سویی رفته که توی همه چیز متخصص داریم. تو هر زمینه‌ای کشور ما صاحب‌نظره. تو فضانوردی سال‌ها پیش یه میمون فرستادیم فضا؛ یعنی اینقدر این کار برامون راحت بود که دیگه به خودمون زحمت ندادیم خودمون بریم فضا. به جاش یه….

خوشبختانه کشور به سمت‌و‌سویی رفته که توی همه چیز متخصص داریم. تو هر زمینه‌ای کشور ما صاحب‌نظره. تو فضانوردی سال‌ها پیش یه میمون فرستادیم فضا؛ یعنی اینقدر این کار برامون راحت بود که دیگه به خودمون زحمت ندادیم خودمون بریم فضا. به جاش یه میمون رو فرستادیم. یعنی دست روی هرچی مثل نجوم، ریاضیات، فلسفه، علم ژنتیک و… گذاشتیم تا تهش رفتیم و دستمون و از روش برنداشتیم. اینه که الان هیچ تپه‌ای وجود نداره که ما فتح نکرده باشیم. فقط یه مورد اونم خودکفایی و دستیابی به کاندیدای ریاست‌جمهوری به‌دلیل کمبود نیروی انسانی کارآمد تو این زمینه بود که خداروشکر اونم بهش رسیدیم.

ثبت‌نام کاندیداهای ریاست‌جمهوری نشون داد که دیگه کشف انرژی هسته‌ای توسط دختر ۱۶ ساله تو زیرزمین خونه، امری عادی و روتین محسوب میشه. الان دختر و پسر ۶ ساله‌ای تو کشور داریم که توانایی مدیریت کشور ۸۰ میلیونی رو تو خودش می‌بینن. یا دیگه گذشت اون زمان که پدر و مادرها بچه‌ها رو تو خونه حبس می‌کردن که مشق‌هاشون رو بنویسن و بتونن مجموع زوایای داخلی مثلث رو تو امتحان جواب بدن. الان بچه رو بهش بگی «بشین یه ساعت سر درس و مشقت» یه لایک ریز نشونت میده و میگه: «‌من باید نرخ تورم و شاخص دو ماهه اول بورس رو محاسبه کنم، فردا مناظره دارم. تو مناظره کم بیارم، تو میای به من رای بدی یا اون معلم سینوس گرفته تانژانت شده؟ هان؟».

اصلا ثبت‌نام کاندیداهای ریاست‌جمهوری نشون داد که چقدر ملت نسبت به سرنوشت مملکت احساس مسئولیت می‌کنند؛ یعنی الان مثل خیلی چیزا قشنگ به خودکفایی رسیدیم، طوری‌که می‌تونیم کاندیدای ریاست‌جمهوری صادر کنیم؛ البته اگر از یه زاویه دیگه‌ای نگاه کنیم تجربه و عملکرد بعضی از رییس‌جمهورها (البته به هشت سال مهرورزی خاصی اشاره نداریم) طوری بوده که از ۸۰ ملیون ایرانی به‌صورت بالقوه همه جنم و توانایی رییس‌جمهور شدن رو دارند چرا که نه؟ واقعا تورم ۴۵ درصدی تو کشور درست‌کردن تخصص خاصی می‌خواد؟ یا مثلا هشت سال به زمین و زمان فحش دادن تخصص و ویژگی خاصی می‌خواد؟ دیگه بشینی تماشا کنی دکل رو با جاش ببرن، بانک‌ها رو خالی کنن، اختلاس کنن و… مهارت ویژه‌ای می‌خواد؟ واسه همین من واقعا از تمام ایرانی‌ها خواهش می‌کنم دور بعدی ان‌شاءا… همه تو انتخابات ریاست‌جمهوری کاندیدا بشن. تا جهان بفهمه مشارکت تو سرنوشت کشور یعنی چی؟!


منبع: برترینها

طنز؛ نگو پارس جنوبی، بگو ماچ جنوبی!

خب به سلامتی و میمنت و در کمال تعجب و شرمندگی سهم ما در پارس جنوبی با قطر برابر شد.اگر بخواهیم این سهم را از گذشته تا امروز بررسی کنیم بدین صورت است که روزهای اول قطر از آنجا نفت و گاز برداشت می‌کرد، ما با آنها دیده‌بوسی کرده و تشویق‌شان می‌کردیم و این منطقه را«ماچ جنوبی» صدا می‌زدیم و….

خب به سلامتی و میمنت و در کمال تعجب و شرمندگی سهم ما در پارس جنوبی با قطر برابر شد.اگر بخواهیم این سهم را از گذشته تا امروز بررسی کنیم بدین صورت است که روزهای اول قطر از آنجا نفت و گاز برداشت می‌کرد، ما با آنها دیده‌بوسی کرده و تشویق‌شان می‌کردیم و این منطقه را«ماچ جنوبی» صدا می‌زدیم و به قطری‌ها می‌گفتیم: «آفرین بچه‌ها، خیلی خوب استخراج می‌کنید!» کمی بعدتر ما با همت کارشناسان و دانشمندان دولت نهم و دهم می‌توانستیم از پارس جنوبی یک موز برداریم، در نتیجه این منطقه را«موز جنوبی» صدا می‌کردیم و به قطری‌ها می‌گفتیم: «موز از نفت بهتره» اما از آن طرف قطر چنان«مَکشی» از پارس جنوبی انجام می‌داد که یک بار پدر بنده را از ایستگاه مترو جوانمرد قصاب با دستگاه مکش کشید و ما یک هفته بعد پدرمان را در دوحه داخل بشکه تحویل گرفتیم.

حالا ناراحت می‌شویم اگر بگویید برداشت ما از این منطقه کم بوده و این طرح ۹۰ درصد پیشرفت نداشته است.حالا دولت یازدهم آمده و فقط ۱۰ درصد این طرح را تمام کرده (به قول دوستان!) و ما را به برداشت نفت برابر با قطر رسانده، هنر کرده؟ ما خودمان قبلاً نفت برداشت می‌کردیم، داخل لیوان یک بار مصرف به کشورهای دیگر می‌فروختیم و به جایش برنج هندی می‌خریدیم.در آن دوران شکوهمند شرایط به گونه‌ای بود که با روش صنعتی-سنتی پسند و مارکوپولو محور مبادله کالا به کالا داشتیم، نفت می‌دادیم، لیف به جایش وارد می‌کردیم.

بدتر از همه اینکه منتقدین می‌گویند آقای روحانی چرا برای افتتاح این طرح به آنجا سفر کرده؟ آیا این کار تبلیغاتی نیست؟ چرا به مناطق سیل زده نرفته؟‌ باور کنید سخت‌ترین کار دنیا در حال حاضر رئیس جمهوری بودن است.اگر رئیس جمهوری به مناطق سیل‌زده می‌رفت همین دوستان می‌گفتند: «اهواز را خاک برداشت، دولت را خواب!» به مناطق آلوده می‌رفتند، دوستان می‌گفتند: «آیا درست است که دولت پارس جنوبی که می‌تواند مولد شغل‌های جدید باشد را رها کرده و به سراغ ریزگردها برود؟» الان دکتر روحانی یک لیوان آب هم که بخورد، بالاخره یک نفر پیدا می‌شود که تیتر یک روزنامه را به این جمله اختصاص بدهد: «استفاده از امکانات دولتی و آب لوله‌کشی توسط رئیس جمهوری!»


منبع: برترینها

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (۳۸۵)

برترین
ها: نوشته های طنزِ حاصل ذهن خلاق هموطنان ایرانی از ابتدای
پیدایش SMS و ایمیل تا به امروز در شبکه‌های اجتماعی نظیر توئیتر، وایبر،
لاین، واتس آپ، تلگرام و …. حضور همیشگی و پررنگی داشته و دارند. بعید
است که سوژه ای در صدر اخبار و صحبت های روز دنیا یا ایران باشد و مردم
خلاق ما در راه طنازی و لطیفه سازی برای آن سوژه اقدامی نکرده باشند!

سعی داریم در این سری مطالب گزیده ای از این نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد.

******

۱٫ ‏تو خونه دانشجویی مهم نیست ساعت چنده همیشه یکی هست که خوابه و البته برای هیشکی مهم نیست :)))

 
۲٫ توی مترو حامد همایون از توی هندزفری یه دختره برامون کنسرت گذاشته.

۳٫ الکی میگن سال سیصد و شصت و پنج روزه، همین فروردین فقط دویست سیصد روز طول میکشه.

۴٫ نمیشه باتری گوشی ها رو از عطر مشهد بسازن؟

 شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (385)

حاجی عمراً بذارم تو حساب کنی

۵٫ ‏یه بار قبل از آزمایش ناشتا کله پاچه میخورم تا وزیر محترم بهداشت، درمان و آموزش پزشکی کشور بدونه رئیس کیه.

۶٫ گربه‌ها براى تسلیت بهمدیگه میگن هرچى سوسیس کالباس اون مرحومه بقاى عمر شما باشه.

۷٫ ‏اردوغان رفراندوم رو برد و گفته میشه ابراهیم تاتلیس هم الان در حال تنظیم ترانه ی “وطن پرنده ی پر در خون” هست.

۸٫ من از اون دسته آدمام که وقتی تنهام آب میریزم رو تفاله چایی های ۳روز پیش می خورم اما تو جمع، کافی لطفا، تلخ باشه.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (385) 

چرا اسنپ نگرفتم؟ 

۹٫ رجب طیب اردوغان، جبران خلیل جبران با احمد داود اغلو سوار تاکسی میشن راننده ۹ نفر حساب میکنه.

۱۰٫ وقتی زنگ میزنید جواب نمیدیم توروخدا زود قطع کنید، چون با گوشیمون کار داریم از اونورم رومون نمیشه ریجکت کنیم باید ۴ساعت وایسیم شما قطع کنی!

۱۱٫ ‏من اگه شوهر کنم فقط برا اینه که یه بچه داشته باشم وقتی خسته م بیاد رو کمرم راه بره تق صدا بده، خستگیم در بره.

۱۲٫ ستاد برگزارى انتخابات کشور اعلام کرد بین مرحله اول و دوم انتخابات، براى محسن رضایى، راى گیرى خداحافظى برگزار میکنه.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (385) 

الهه ی «بیا ببینم، این چیه تو جیبت» در یونان باستان. 

۱۳٫ ‏قشنگ مشخصه سعدی درحال شخم زدن اینستای کراشش بودن اونجا که گفتن “سیر نمی‌شود نظر بس که لطیف‌ منظری…”

۱۴٫ ‏وقتی خیلی بچه بودم یه باراومدم مودب باشم، نصفه شب رفتم به مادرم گفتم مامان من خودمو خیس کردم. مادرم گفت برو بخواب فردا بیدار میشم میزنمت.

۱۵٫ ‏اونقد پول دارم که میتونم تا آخر عمرم راحت زندگی کنم؛ مشروط به اینکه همین فردا بمیرم!

۱۶٫ اگر به اندازه ای که مایعات دفع میکردیم جامداتم دفع میکردیم چاق نمیشدیم.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (385) 

همه یه رفیق دارن که گند میزنه به عکس های دسته جمعی 

۱۷٫ از اینکه فروردین تموم نمیشه عجیب‌تر اینه که خیلی وقته تو دو سه روز آخرشیم؛ یعنی تا تهش رو خوب اومدا؛ از اون به بعد تصمیم گرفت کش بیاد.

۱۸٫ ‏یبارم رفتم کافه گفتم: یک لمیز لطفا، طرف برگشت گفت: داداش این اسم کافه مونه میخای چایی بیارم!؟

۱۹٫ ‏چشای منم سگ داره، فقط سگش از این ولگرد خیابونیاست که یه پاشم میلنگه و آت آشغال میخوره خاک بر سر.

۲۰٫ یه بیماری هست به اسم «حیفه غذای اضافه مونده رو بریزم دور، دو هفته بذارمش تو یخچال قشنگ خراب شه بعد بریزمش دور».

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (385) 

چه سلاحی در کدام کشور بیشتر آدم می کشد؟ 

۲۱٫ ‏زندگی واقعی فقط کوالاها. نوشته اگه ۱۸ ساعت از ۲۴ ساعت رو نخوابند از خستگی میمیرند.

۲۲٫ باز خوبه تو ایران حمل سلاح مجاز نیست، وگرنه با این وضع بحث کردن با مخالفاتون قبل از هر انتخاباتی شاهد یه جنگ داخلی بودیم.

۲۳٫ تا اینجا یه چیزی حدود سه ماه از فروردین گذشته، ایشالا اگه خوب مقاومت کنیم سه ماه دیگه وارد اردیبهشت میشیم.

۲۴٫ ‏وقتی با یکی درد دل میکنم و طرف آخرش میگه خب حالا بهش فک نکن، با خودم میگم لعنتی!چرا زودتر به فکر خودم نرسید؟مرسی که هستی رفیق!

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (385) 

ابراهیم تاتلیس تو فوتبالیستا طرفدار تیم شاهین بود قدیمیا یادشونه 

۲۵٫ دیگه هر کی تور سه شب و چهار روز آنتالیا رفته هم امروز شده تحلیل‌گر مسائل ترکیه.

۲۶٫ یه لیست درست کردم از کارایی که قبل از مرگ باید انجام بدم ۹۰٪ پول میخاد، بمیرم بهتره.

۲۷٫ از دستشویی عمومیای ایران میشه به عنوان لوکیشنای فیلم رزیدنت اویل یا اره استفاده کرد.

۲۸٫ یک کیلو گوجه ۱۳۰ هزار تومن. تقریبا میشه ۱بشکه نفت. دکتر مصدق خوبه نیستی ببینی این روزا رو.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (385) 

‏پل اصغر فرهادی 

۲۹٫ من یه بار سر میز صبونه روزنامه خوندم بابام تا یه ماه فکر میکرد شیشه میکشم.خواستم بفهمید سرانه مطالعه تو خونواده ما چجوریه وضعیتش.

۳۰٫ هندزفری میگیرین یک میلیون و ششصد؟والا خود خواننده هم بیاد در گوشت بخونه اینقد نمیگیره.

۳۱٫ ‏ولى لذتى که تو بلاک کردن وقتى که is typing… عه هست تو کشتنش نیست.

۳۲٫ ‏دیگه با اهنگای کاکو بند چرا یاد عشقتون‌می افتید؟ مگه عشقتون از سرخپوستای‌ شمال مکزیک بوده؟

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (385) 

۳۳٫ ‏کاش ادارات رو صبحی بعد از ظهری می‌کردن. اونا که میخواستن کامروا شن همون شیش صب پا میشدن، امثال ما هم کپه مرگمون ۱۲ ظهر میرفتیم.

۳۴٫ ‏آدم باس یه دوتا رفیق متأهل داشته باشه، خانوادگی ببرنت بیرون با کیس های موردنظرشون آشنات کنن، تو هم مفتی غذا بخوری و پسند نکنی.

۳۵٫ ‏مراحل انجام یه پروژه تو ایران اینجوریه که اول افتتاح میکنن بعد کلنگ زنی بعدشم پروژه میخوابه و تعطیل میشه.

۳۶٫ ‏اسم تو بیو واسه این تینیجراس، یه مرد اسمتو مى بره تو شناسنامش.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (385) 

الهه ی ” اگر این جلسه هم دیر برسم صد در صد حذفم میکنه” یونان باستان 

۳۷٫ ‏روزی حضرت مولانا در سماع،میچرخید و میخواند:یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا،یار تویی غار تویی..که گیج و ویج رفت و بانگ زد «خواجه نگهدار مرا».

۳۸٫ ‏- سلام
+ سلام
– بیداری؟
+ نه من عادت دارم جواب سلام رو تو خواب هم بدم

۳۹٫ حیوون خونگی فقط پشه؛ حتا یک لحظه هم تنهات نمی‌ذاره.

۴۰٫ قانون پایستگی نسترن: نسترن به وجود نیامده و از بین نمیرود، فقط از آهنگی از فرشید امین به آهنگ دیگرش منتقل میشود.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (385) 

الهه ی (مردا بالا خانوما پایین) یونان باستان 

۴۱٫ من مطمئنم فندکم پا داره، وقتی میخوابم چمدونشو می‌بنده میره. ‏

۴۲٫ صبحانه هایی که شما تو استورى میخورین بیانسه و جی زی تو بورلی هیلز نمیخورن!

۴۳٫ شمام میترسین تو حموم بمیرین لخت بیارنتون بیرون؟ :)))

۴۴٫ یه رابطه‌ای هست بین طولانی شدن فروردین ماه و میزان بی‌پولی، اینجور که هر چقدر بی‌پول‌تر باشی فرودین ماه طولانی‌تری در انتظارته.

۴۵٫ امروز دوتا دعوای بد دیدم. من اگر رییس جمهور بشم اولین کاری که میکنم،۱ تن قرص آرامبخش تو آب سد کرج حل میکنم که کل مردم تهران وحومه استفاده کنن.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (385)

وقتى همه جوک رو میگیرن جز تو!


منبع: برترینها

طنز؛ ذکر شیخنا و مولانا محمد غرضی (قدس ا… روحه العزیز)

آن پیرمرد باصفا، آن مهندس بی‌ریا، آن دشمن بمب‌های همه‌کَس کُش، آن درمان اقتصاد ناخوش، آن بچه اصفهان، آن برنی سندرز ایران، آن آخرین بازمانده از دوران دلار هفت تومانی، آن فرشته آسمانی، آن عاشق دولت ضد‌تورم، آن مخالف با هر نوع توهم، آن رجل سیاسی، آن دارای اقدامات اساسی، آن منتقد اقتصاد قرضی، شیخنا و مولانا محمد غرضی (یکه مساوی با بنجاه و بنج) از مشایخ کشورداری بود و صندلی ریاست و وزارت دیده بود و جمله دنیا به دندان مصنوعی‌اش بود و با برعکس کردن دهانش هر حریفی را در مناظره مغلوب می‌کرد. عمری دراز یافته بود و بزرگان طنزنویسی در شأن او مبالغتی تمام دارند و سخن او مقبول همه دل‌هاست و کلید همه مشکل‌ها. نقل است که در ابتدای صباوت به هر کار که می‌شد؛ حقش می‌خوردند و حقوقش کم می‌دادند و چون معترض می‌شد؛ می‌گفتند: «تورم است» و این مبارزه‌اش با تورم به آن جهت است. دیگر روز به خانه شد و تا لنگ ظهر خوابید و چون او را گفتند: «چقدر می‌خوابی، پاشو سر یه کاری برو مرد» گفت: «تا تورم حل نشه هیچ کاری نمی‌شه کرد» و از آن پس به هر سوالی همین پاسخ می‌داد. نقل است مستقل وارد می‌شد و عضو هیچ حزب و گروه و دسته‌ای نبود و چون به مناظره می‌شد؛ می‌گفت: «شما همه… من و پیژامه‌ام».

در خبر است که در پارک محل نشسته بود و با پیرمردهای پارک منچ می‌زد که خبر آوردند صلاحیتش تایید شده. پس به مناظره شد و غوغا کرد و جمله حریفان یکی، یکی نابود ساخت. چندان که جمله مریدان و بینندگان با تلویزیون تماس می‌گرفتند و می‌گفتند: «وقت مهندس غرضی رو بیشتر کنید» و می‌گفتند: «تکرارش ساعت چنده؟» و می‌گفتند: «واقعا جناب خان دیگه نمی‌آد؟» و این از منزلت مقام و فصاحت و بلاغتی بود که در کلام داشت. ‌‌و او را جملات عالی است. گفت: «این یه معدن متروکه، صاحبش حتما فراری شده … تورم پوست اون آدم رو کنده» و گفت: «دراین تصویر دو پدیده شوم می‌بینم» و گفت: «تورم، بدبختی، گرفتاری…» و سر تکان داد و تاسف خورد.

نقل است که چون به توییتر آمد؛ یک تنه لغت «تورم» را ترند جهانی کرد و آن‌قدر از آن بد گفت که خود تورم به زبان آمد و دایرکت رفت و گفت: «داداج، جون هرکی دوست داری بی‌خیال ما شو… رژیم گرفتم، قول می‌دم تک رقمی شم».

نقل است که خسته بود و حال نداشت و چون در مناظرات از پشت میزش تا پشت تریبون خواست رفتن، کل زمانش هدر می‌شد پس برای جلوگیری از اتلاف وقت در طول راه بلند بلند سخن می‌گفت.

در خبر است بعد از اینکه یک‌بار تایید صلاحیت شد ترسش از انتخابات ریخت و کاندیدای همه انتخابات‌ها از مجلس گرفته تا خبرگان می‌شد. او را گفتند: «هدفت از این همه کاندیدا شدن چیست؟»، گفت: «الکی بیشینم خونه که چی بشه؟»

نقل است اگرچه در انتخابات ریاست جمهوری دور قبل رای نیاورده بود ولی برای کام‌بَک آمده بود و این‌بار بی‌خیال تورم شده و می‌خواست به بیکاری قفلی زدن و تهران به پنج استان تقسیم کردن.

در آخر کار او آورده‌اند که «مناظره کردن» را پیشه خود ساخت و در این کار از بزرگان زمانه خود شد و به کشورهای مختلف می‌رفت و برنامه مناظره اجرا می‌کرد و بلیت مناظره‌هایش با قیمت زیاد فروش می‌رفت. اعلی‌ا… مقامه.


منبع: برترینها

طنز؛ تغییر طول و عرض جغرافیایی ترکیه

ترکیه ١٣٩۵: در پی کودتای نافرجام ضد دولت ترکیه، اردوغان گفت کودتا کار فتح‌الله گولن و همفکرانش بوده و این اقلیت قصد براندازی دولت ترکیه را داشته‌اند؛ لذا اقلیتی شامل ٩٣درصد معلمان، ٨٧درصد هنرمندان، ١٠٣درصد روزنامه‌نگاران (!)، ۵١درصد داوران فوتبال و خلاصه ٧۴درصد مردم در ترکیه به اتهام همکاری با کودتای غیرمردمی بازداشت شدند.

ترکیه فروردین ١٣٩۶: طی برگزاری رفراندوم تغییر قانون اساسی در ترکیه حزب حاکم توانست با اکثریت قاطع ۵١درصد به پیروزی برسد. اردوغان پس از تأیید نتیجه انتخابات به دولت‌هایی که با رأی شکننده بالای ۶۵درصد در دنیا در رأس امور قرار گرفته‌اند، هشدار داد از دموکراسی در ترکیه الگوبرداری کنند.

ترکیه اردیبهشت ١٣٩۶: ٢٣ فعال سیاسی و مدنی سوییس پس از افشاگری اردوغان درخصوص دموکراسی در کشورشان خودسوزی کردند. آنها در بیانیه مشترک‌شان نوشتند توان روبه‌رو شدن و هضم این واقعیت را نداشتیم که همان‌طور که اردوغان گفته سوییس کشور صادرکننده تروریست در جهان است.

ترکیه ١٣٩٧: ١١٧ نفر روزنامه‌نگار و ١٨ روزنامه و مجله در ترکیه به جرم چاپ کاریکاتور خودشان دستگیر شدند. دولت اعلام کرد سطح هوشیاری دولت به‌حدی رسیده که بفهمد این روزنامه‌نگاران خائن با این کار قصد تحقیر و تمسخر دولت را داشته‌اند.

ترکیه ١۴٠٠: اردوغان در یک نطق احساسی خواستار برگزاری همه‌پرسی درخصوص تغییر محل جغرافیایی کشور از طول و عرض جغرافیایی فعلی و انتقال آن به حوزه بالکان یا دریای کاراییب شد.

ترکیه ١۴٠١: همه‌پرسی تغییر طول و عرض جغرافیایی کشور و ۶۶درصد مردم به آن رأی مثبت دادند. دریای کاراییب در اعتراض به نتیجه این همه‌پرسی خشک شد. اردوغان منتقدان برگزاری این همه‌پرسی را اردک خطاب کرد.

ترکیه نیمه دوم ١۴٠١: اردوغان ایران را متهم کرد که از روی حسادت و به خاطر رویای تشکیل امپراتوری پارسی در تغییر محل کشور ترکیه و انتقالش به حوزه کاراییب سنگ‌اندازی می‌کند.

ترکیه ١۴٠٢: با عقیم ماندن طرح تغییر عرض و طول جغرافیایی ترکیه، اردوغان از شهروندان ترکیه در جزایر دریای کاراییب خواست با فرزندآوری مکرر و دستکاری ژنتیکی درخصوص دو یا سه‌قلوزایی ظرف یک دهه کاراییب را به ترکیه دوم تبدیل کنند تا انتقال ترکیه به آن منطقه از جهان توجیه داشته باشد.

ترکیه ١۴٠٨: دولت ترکیه نسبت به چاپ شعر «یه توپ دارم قلقلیه» در کتاب‌های درسی ایران اعتراض کرد. اردوغان در یکی از نطق‌های معروفش گفت درج عبارت «نمی‌دونی تا کجا میره» در شعر مذکور توهین مستقیم به من است. چون من همه چیز را می‌دانم و می‌دونم تا کجا میره. وی خواستار عذرخواهی هنرمندان ایران از خودش شد.

ترکیه ١۴٢٠: پلیس ترکیه تنها روزنامه‌نگار باقیمانده در آن کشور را درحالی‌که در ٧سال گذشته مشغول شستن ظرف در رستوران‌های استانبول بوده بازداشت کرد. اردوغان در کاخ خودش گفت: تمام ناکامی‌های چند‌سال اخیر در ترکیه به علت حضور این روزنامه‌نگار در ظرفشویی‌های رستوران‌های استانبول بوده. وی ارمنستان، یونان، فرانسه، آلمان، ایران و هلند را به دخالت در مخفی شدن این روزنامه‌نگار متهم کرد و گفت هنوز این‌قدر پیر نشده‌ام که یادم باشد امروز روز فرد است. پس زنده‌باد روسیه

ترکیه ١۴٢٨: با نزدیک شدن به پایان دوره ریاست‌جمهوری اردوغان، وی خواستار برگزاری همه‌پرسی در ترکیه برای بازگرداندن سیستم حکومتی آن کشور از ریاستی به پارلمانی شد. وی در پایان گفت هر دیگی فقط باید برای من بجوشه. همینی که هست. در پی این سخنان، میلیون‌ها هوادار اردوغان در ترکیه در میدان تقسیم تجمع کردند.


منبع: برترینها