شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (۴۵۴)

برترین ها: نوشته های طنزِ حاصل ذهن خلاق هموطنان ایرانی از ابتدای
پیدایش SMS و ایمیل تا به امروز در شبکه‌های اجتماعی نظیر توئیتر، وایبر،
لاین، واتس آپ، تلگرام و …. حضور همیشگی و پررنگی داشته و دارند. بعید
است که سوژه ای در صدر اخبار و صحبت های روز دنیا یا ایران باشد و مردم
خلاق ما در راه طنازی و لطیفه سازی برای آن سوژه اقدامی نکرده باشند!

سعی داریم در این سری مطالب گزیده ای از این نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد.

******

۱٫ ‏در حال حاضر نقش تنباکو دو سیب از توپ چهل تیکه تو فوتبال ایران پررنگتره.

۲٫ کتاب پست های اینستاگرامی ضرغامی هم بعد از کتاب پست های اینستاگرام صابر ابر دراومد. ایشالا همین جمع، رونمایی کتاب پست های صدف طاهریان.

۳٫ ‏من اگه میگ میگ هم بودم ، اون گرگه میرفت دنبال گیاه خواری به شیوه ی صادق هدایت.

۴٫ اینایی که تا یکم پول گیرشون میاد اصن بهش دست نمیزنن تا زیادشه یهو خرجش کنن همونایین که بچگی کل تخمه‌ها رو تو دهنشون جمع میکردن که یهویی بخورنشون.

۵٫ ‏مگه پدر مادرای ما به ما شنا، تیراندازی و سوارکاری یاد دادن که ما به اونا اینستا و تلگرام یاد بدیم؟

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (454) 

خوشت میاد یکی اینجوری لیست بزنه؟

۶٫ ‏هوا اینقدر سرد شده که شهرام شبپره هم دیگه شبا نمیپره. سر ظهر که هوا گرم تر میشه میپره.

۷٫ ‏انقدر بازیکنای ایرانی به قلیون علاقه دارن که چند وقت دیگه تمرینات تیما رو تو قهوه‌خونه برگزار میکنن.

۸٫ ‏از مدرسه میومدم میخوابیدم، بیدار میشدم فک میکردم صبح شده و رسم ریاضى رو نکشیدم، کار در کلاس علوم رو ننوشتم و دنیا رو سرم خراب میشد.

۹٫ ‏سیب زمینی اینطوریه که ۴۵ دقیقه رو سرش وامیستی سرخ شه، نمیشه، حالا تو ۲دقیقه سرت بره تو گوشیت در لحظه بو سوختنی میاد.

۱۰٫ ‏جزوه ی یه دختره رو گرفتم کپی کنم از نقاشی های دوران دبستان من تنوع رنگش بیشتر بود.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (454) 

‏وقتی دخترا رو راه بدن استادیوم

۱۱٫ ‏من اگه چایی ام میشدم ملت با آب کرفس آرامش میگرفتن.

۱۲٫ ‏یدفعه م ناراحت بودم، مامانم اومد گفت ناراحتى؟ گفتم بله، گفت ناراحت نباش و رفت. کمر مشاوره هاى دنیا جهت رفع افسردگى شکست.

۱۳٫ ‏آرون رمزی گل زد و خدا رفتگان همه رو پیشاپیش بیامرزه.

۱۴٫ ‏دیشب پورشه بابامو ورداشتم رفتم بیرون تصادف کردم.انقد منو زد که از خواب پریدم رفتم سر جام خوابیدم.

۱۵٫ ‏کارت پایان خدمت اینجوریه که تا نداریش حتی مسئول توالت عمومی هم ازت کارت میخواد، وقتی میگیریش کلا انگار چیزی بعنوان خدمت وجود خارجی نداره.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (454) 

وقتی تیم حریف میخواد ضربه ایستگاهی بزنه 

۱۶٫ ‏ولی به نظر من آخرش جومونگ و مختار با هم بیعت میکنن و حمله میکنن به صدا و سیما تا اگه خدا بخواد بیخیال این دو نفر بشن.

۱۷٫ ‏من جای مسی بودم رضا پرستش رو استخدام میکردم میگفتم وقتی خانومم میره خرید تو باهاش برو.

۱۸٫ ‏سوار تاکسی شدم راننده از بدبختیاش گفت گفتم حاجی منم مشکلات دارم گفت یکیشو بگو، گفتم عشقم سین می کنه جواب نمیده دستی رو کشید گفت گمشو پایین.

۱۹٫ ‏تو جهنم همه بازیهای فوتبال رو سرهنگ علیفر و جواد خیابانی گزارش میکنن.

۲۰٫ ‏این یارو رضا پرستش میگه دارم میرم مسی رو‌ببینم به خاطر توهین هایی که ایرانیا بهش کردن ازش دلجویی کنم، بابا تو خودت بدترین ‌توهین به مسی هستی.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (454) 

بچه ای که توی عکس نمی‌بینید الان ۲۳ سالشه 

۲۱٫ زیر صندلى ماشین(فقط یه صندلى) رو تمییز کردم سه تا فندک یه فلش ممورى یه کارت بانک( که اصلا مال من نبود) یه جعبه دستمال و یه شارژر آیفون پیدا کردم.

۲۲٫ تو دو حالت خوشگلم
۱ وقتی نور خیلی زیاده وچیز خاصی از قیافه ام‌معلوم نیست.
۲وقتی نور خیلی کمه و چیز زیادی از قیافه ام معلوم‌نیست.

۲۳٫ یه جوری همه زندگیمون اینترنتی شده که امروز داشتم آلبوم عکسمون رو‌ ورق میزدم همش استرس داشتم که نکنه از حجمم کم بشه.

۲۴٫ چطوری دلتون میاد میرید کافه اونهمه پول چایی میدید؟ من یه بار چایی گرفتم از دانشگاه ۵۰۰ تومن گرفت ازم، از فرداش با خودم فلاکس میبردم.

۲۵٫ کم کم تعداد دفعاتی که مادرم منو تهدید به حلال نکردن شیرش کرده از تعداد دفعاتی که به من شیر داده بیشتر شده.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (454) 

Call of duty , mom version

26. دیشب خواب بودم. بابام بیدارم کرد و یک لیوان آب بهم داد. یک لحظه فکر کردم میخواد قربونیم کنه.

۲۷٫ یه کد تخفیف ۶۰ تومنی خرید اینترنتی لباس داشتم، دقیقا اندازه ۶۰ تومن خرید کردم، فقط ۵ تومن پول پست دادم. بازم فکر می‌کنم کردن تو پاچه‌م.

۲۸٫ دیگه از فردا شب زود می‌خوابم، که صبح سرحال بیدار شم.
[نشدنی‌ها. جلد دوم، صفحه‌ی ۲۶۸]

۲۹٫ بابام میگفت هروقت در مغازه رو باز میکنی یه کاسه آب بریز در مغازه تا روزیت بیشتر شه. یه کاسه آب ریختم کف پاساژ، ۳ نفر رو سرامیک خوردن زمین.

۳۰٫ الان بهترین وقته مسی اون پرونده فرار مالیاتیشو بندازه گردن رضا پرستش بفرسه زندان بجا خودش.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (454) 

‏وقتی خرمالو میخوریم 

۳۱٫ داروخانه بهم بجای اسپری آلرژی بینی ، اسپری دهان واسه آسم داده ، اومدم خونه فهمیدم . الان نشستم جلوش دعا میکنم آسم بگیرم این ۴۰ تومن هدر نره.

۳۲٫ “چطوری لاشخور” به اسپانیایی چی میشه؟ این احتمالاً ا‌ولین جمله ی مسی خطاب به رضا پرستش خواهد بود.

۳۳٫ اگه چاق هستین به علوم پزشکی ورود نکنین. تو بیمارستان روپوش که میپوشین شبیه این ابگرمکن نفتی سفیدا میشین.

۳۴٫ میخواستیم شام بخوریم، رفتم بین دخترعموم و شوهرش نشستم که دوتایی تو یه بشقاب غذا نخورن، مجبور شدیم سه تایی تو بشقاب من غذا بخوریم.

۳۵٫ مامانم مسیج زدن گل مامان چیکار میکنه؟ گل مامان چیه لوس بازی، آدم باید تریاک‌ باباش باشه.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (454) 

‏یعنی الان با کی داره علف میخوره؟ 

۳۶٫ تو زندگی باید مثل خرمالو،خورشت کرفس، بامیه، کله‌پاچه باشی یا عاشقت باشن یا متنفر.نه مثل چایی که همه میگن یکی بریز ببینم چی میشه.

۳۷٫ تجربه ثابت کرده سیب زمینی رو یک نفر سفارش میده اما یک نفر و حومه میخورن.

۳۸٫ ‏پسره تو بیو نوشته قد ۱۹۳ ، رفتم تو پروفایلش نسبت به عکسایی که دیدم فک کنم اونایی که باش عکس گرفتن ۲۶۰ رو دارن حداقل.

۳۹٫ ‏فیلم زندگی شما رو اون دنیا پخش کنن همه فک میکنن نولان کارگردانش بوده برا من مشخصه کار ایرج ملکیه انقد حوصله سر بره.

۴۰٫ یکی از اشناها بچه که بودیم همش میگفت عروس خودمی، امروز دیدمشون بچه دار هم شده بود! همش وعده پوچ میدن به آدم.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (454) 

وقتی دخترا میگن هرجور راحتی 

۴۱٫ ‏ماهواره از اینجا بلند میکنن میفرستن فضا چِلِک چلک عکس میگیره, عرضه ندارن ۲ تا کاسه بشقاب بسازن بعد از تموم شدن غذا خودشون پاشن برن تو ظرفشوئی.

۴۲٫ هوا جوریه که اگه زن داشتم میگفتم عزیزم بپوش میام دنبالت بریم محضر طلاقت بدم با رفقام برم شمال.

۴۳٫ ‏لطفا برای شکست عشقیای مضحکتون داریوش گوش ندین داریوش رو باید وقتی گوش بدی که زنت ازت طلاق گرفت دخترتم گفت میخوام پیش مادرم بمونم.

۴۴٫ ‏واسه بابام برنامه “دیوار” رو نصب کردم از دیروز هی میاد تو اتاقم وسیله هامو برمیداره میگه: تو اینا رو میخوای؟ امروز داشت از خودم عکس میگرفت.

۴۵٫ ‏‏عموم میخواست خبر مرگ یکیو به فامیلش بده زنگ زد گفت پاشو بیا که فلانی یخورده مریض شده بردیمش سردخونه.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (454)

وقتی توی صف بربری به نفر جلوییت گفتی من پشت شمام و اومدی یه گوشه نشستی تا نوبتت برسه.


منبع: برترینها

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (۴۵۳)

برترین ها: نوشته های طنزِ حاصل ذهن خلاق هموطنان ایرانی از ابتدای
پیدایش SMS و ایمیل تا به امروز در شبکه‌های اجتماعی نظیر توئیتر، وایبر،
لاین، واتس آپ، تلگرام و …. حضور همیشگی و پررنگی داشته و دارند. بعید
است که سوژه ای در صدر اخبار و صحبت های روز دنیا یا ایران باشد و مردم
خلاق ما در راه طنازی و لطیفه سازی برای آن سوژه اقدامی نکرده باشند!

سعی داریم در این سری مطالب گزیده ای از این نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد.

******

۱٫ کاش ۳ نفر بودم یه نفرم همش مینشست پا گوشی یه نفرم همش میخوابید یه نفرم همش سگ دو میزد واس کار و درس و باشگاه.

۲٫ سوسیس خریدم که سوسیس تخم مرغ درست کنم سر راه دیدم ۲ تا سگ وایسادن یکیشو دادم بهشون ۱۰دقیقه وایسادم نخوردن میخوام بگم سگ نمیخوره دانشجو میخوره.

۳٫ انقدر خونه مون سرده که از اداره هواشناسی تماس گرفتن گفتن اونجا کجاس انقدر برودتش زیاده؟ و خواستن کمک های انسان دوستانه بفرستن.

۴٫ من حتی توی زندگی‌خودم هم جایگاه ویژه ای ندارم، چه برسه به زندگی بقیه.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (453) 

وقتی مامان میگفت پاشو مدرسه دیر شد و تو میخواستی نشون بدی مریض شدی :)) 

۵٫ کاش وقتی میاید مهمونی زود برید. شاید تو یکی از اطاق های اون خونه یکی خودشو زده به خواب که داره از جیش میمیره.

۶٫ به بابام میگم ماشین داره قدیمی میشه میوفته تو خرجا عوضش کن میگه تو این همه سال برامون خرج تراشیدی مگه عوضت کردم، تازه از تو فاییدشم بیشتره.

۷٫ یه جاهایی از گوسفندو میخورن که اگه خوده گوسفند زبون داشت میگفت نه داداش استدعا دارم، اونجارو دیگه نه.

۸٫ هزار تومن پول برا کفش میدین؟ من ۶ سالم بود بابام پوتین ها سربازیشو آورد گفت اینم کفش تا ٢٠ سالگیت. هی میگفتم بابا بزرگه برام میگفت نه مدلشه.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (453) 

بالاخره کبری هم رفت سر خونه زندگیش 

۹٫ وقتی یکیو میخوای و بهش نمیرسی چقدر سخته. حالا فک کنید من که چندتا رو میخوام و بهشون نمیرسم چه وضعی دارم.

۱۰٫ ‏مزیت دکترای ایران اینه که میشه بهشون سفارش بدی: فلان قرص رو بنویس، آمپول بنویس زود خوب شم، نه آمپول نمیخوام، شربت بده. ینی قشنگ رستورانه.

۱۱٫ بلاتکلیفم، مثل شبکه چهار بعد از فوت باب راس.

۱۲٫ ‏یه یادی هم بکنیم از وزیر جهاد کشاورزی احمدی نژاد که گفت روزی ۲۷ ساعت کار میکنم، پرسیدن چجوری؟  گفت آخه از اونور ۳ ساعت زودتر از خواب بلند میشم.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (453) 

وقتی یادت میاد نوبت توعه که ظرفا رو بشوری 

۱۳٫ ‏ولی قدیم پسرا تو خیابون خیلی پیگیرتر بودن. الان یه تیکه میندازن رد میشن. خب حیوون شاید خواستم عروس ننت شم.

۱۴٫ ‏تو چین یه ضرب المثلی هست که میگه: آنچه را که برای خود نمی پسندی بفروش به ایرانیا.

۱۵٫ ‏شما یادتون نمیاد یه زمانی موضوع روز جامعه‌ی جوونا این بود که یه حلقه‌ی طلایی که اسمشو روش نوشتن رو  ببرن دستش کنن که بیاد تو سرنوشت‌شون.

۱۶٫ ‏خدایا به حبیبات بگو بچه هاشونو نیارن خونمون.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (453) 

هی جو… پولا ر رد کن بیاد 

۱۷٫ ‏رفتم کوه خواسم چایی درست کنم داشتم دنبال چوب میگشتم ی شاخه افتاده بود رو زمین هرچی کشیدمش میرفت جلوتر. آخرش گف حاجی اگه ناراحت نمیشی من مارم.

۱۸٫ ‏به بابام میگم باز نشستی برای بار هزارم جومونگ میبینی خسته نمیشی؟ میگه دخالت نکن وگرنه میبرمت تو چوسان قدیم ولت میکنم.

۱۹٫ اگه یکی از پشت زد به ماشین صفر کیلومترتون لطفا منطقی برخورد کنین، به این صورت که آرامشتونو حفظ کنین بعد خیلی آرووم قفل فرمونو دربیارین.

۲۰٫ داداشم دوست دخترشو پیچونده رفته سفر. مامانم زنگ زده به دوست دخترش گفته این سه روزه رفته عشق و حال دیگه خود دانی، انصافا رفیق بی کلک مادر.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (453) 

حوصله مشتری نداره… 

۲۱٫ خیلیا یادشون نمیاد، یه زمانی تو فیسبوک طرف یه عکس از خودش میذاشت کل فرند لیستشو روش تگ‌ می‌کرد که مبادا یه لایک از دستش بره.

۲۲٫ اسم بچه هام رو میخوام بذارم بردیا، بعدیا، کمی بعد، آنچه خواهید دید.

۲۳٫ زندگی درواقع مثل خرمالو کال میمونه، نمیتونم توضیح بدم چرا، همینجوری مرامی قبول کنید.

۲۴٫ میخوام به وسایل اتاقم کش وصل کنم وقتى کارم تموم شد باهاشون ولشون کنم خودشون برن سرجاشون.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (453) 

-حاجی بیخیال
+نه وایسا ببینم چی زر زر کرد؟! 

۲۵٫ رفیقم سه ماهه مهاجرت کرده نروژ. دیروز زنگ زدم بهش بیچاره کیلی کیلی نِروِس بود!

۲۶٫ یارو عکس ابی و سیاوش قمیشی رو گذاشته زده پیر نشید، فکر کنم یا معنی پیر رو نمیدونه چیه یا عکسو اشتباه آپلود کرده.

۲۷٫ یه عده هم میرن پول میدن تو جاده سلامتی باشگاه انقلاب راه میرن. اینکه میگن چوب خدا صدا نداره همینه. خب برو تو کوچتون راه برو. تو خونتون راه برو.

۲۸٫ با یه دختر رفتم کافه گفت سفارش بده از منو “بلامنتو” رو انتخاب کردم، گفت این اسم کافه است یکی دیگه انتخاب کن. هنوز فکرشو می کنم قلبم تیر میکشه.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (453) 

‏اولین و آخرین باری که یه پرسپولیسی دو ستاره رو پیرهنش دیده 

۲۹٫ نوشته احتیاط، آینه مقعر می‌ذارن تو اتاق پرو که خودتو لاغر ببینی خوشت بیاد. بابا اونجا که من ازش لباس می‌خرم پشت دخل کنار پیکنیکی باید پوشید.

۳۰٫ یه سری رفتم آموزش دانشکده و گفتم رفیقم توی مستراح گیر کرده آبم قطعه. مدیر آموزش برگشت گفت: اول از سایت اقدام کن.

۳۱٫ یکبار هم تو خونه گفتم خدایا من چقدر زشتم، ننه م از اونور گفت شانست خوشگل باشه. خب مادر من لااقل تو تایید نکن.

۳۲٫ حالا انقدر عکس گربه شنی و فوک خزری رو به اشتراک بذارید که لاکچری‌ها اینارو هم حیوون خونگی کنن و نسلشونو بفنا بدن.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (453) 

وقتى آرایشگرت مهندسى معمارى خونده باشه 

۳۳٫ استاد کنکورم جلسه اول اومد گفت بچه ها قبول شدن اصلا سخت نیس فقط باید درس بخونید! همونجا بود فهمیدم پولمونو ریختیم تو جوب.

۳۴٫ من بچه بودم فکر میکردم شیزوفیرینی رو صبح با سرشیر میخورن ولی بزرگتر شدم فهمیدم اسم یه بیماریه.

۳۵٫ ‏جدا شدن از رختخواب گرم تو یه صبح سرد اونقدر غمگینه که جا داره تو روضه ها بهش اشاره بشه.

۳۶٫ اهنگ داشت پخش میشد که یهو خانم هایده عربده کشون گفت: توقلبت کی عزیز تر شده از من؟ همینجوری اشک تو چشام جمع شد گفتم هیچکی به حضرت عباس.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (453) 

‏وقتی گوشیت می افته زیر تخت… 

۳۷٫ ‏مهمترین مزیت مُردن در سانحه هوایی، اینه که همراه خود آدم، گوشی و لپ تاپ و محتویات New folder 2 هیدن شده درایو F، همه با هم یکجا نابود میشه.

۳۸٫ ‏ینی الان بهنوش بختیاری کف کدوم مغازه عطر فروشی داره غلت میزنه؟

۳۹٫ کی میگه تفلون نچسب‌ترین ماده‌ی جهانه؟ پس بچه‌های دانشگاه چی میشن؟

۴۰٫ ‏یه قانونی هست که میگه هروقت گرسنه ای هیچی تو خونه واسه خوردن نیست، کافیه بیرون غذا خورده باشی صفی از مورد علاقه هاتو جلوت میچینن.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (453) 

وضعیت مردم
صبح شنبه
توی اتوبوس و مترو 

۴۱٫ فوبیای پیدا نکردن دستگیره در موقع پیاده شدن از ماشین گرون دارم.

۴۲٫ ‏من هروقت یه نفر تو اینستاگرام فالوم می‌کنه خودم می‌رم پستامو نگاه می‌کنم ببینم چطوری به‌نظر میاد.

۴۳٫ حالا که ترامپ به خلیج فارس میگه خلیج عربی ، ما هم به گیم آو ترونز میگیم مختار نامه.

۴۴٫ ‏آیفون ۱۰ اومده ۱۰ میلیون و ششصد. کسی نیست منو کامل بخره؟ دیگه اهدای کلیه و قلب و اینا فایده نداره.

۴۵٫ میدونین چرا تو جعبه پرتقال روزنامه میزارن؟ چون وقتی پرتقالا تو انبارن حوصلشون سر نره.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (453)

این عکس نشون میده از ابتدای خلقت تو صف کرم میریختیم رو جلویی


منبع: برترینها

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (۴۵۲)

برترین ها: نوشته های طنزِ حاصل ذهن خلاق هموطنان ایرانی از ابتدای
پیدایش SMS و ایمیل تا به امروز در شبکه‌های اجتماعی نظیر توئیتر، وایبر،
لاین، واتس آپ، تلگرام و …. حضور همیشگی و پررنگی داشته و دارند. بعید
است که سوژه ای در صدر اخبار و صحبت های روز دنیا یا ایران باشد و مردم
خلاق ما در راه طنازی و لطیفه سازی برای آن سوژه اقدامی نکرده باشند!

سعی داریم در این سری مطالب گزیده ای از این نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد.

******

۱٫ کاش تو زندگی بعدیم لااقل مار باشم، دیگه دغدغه جوش و لک پوستمو نداشته باشم، دم مهمونیا پوست بندازم با پوست جدید خوشگل برم مهمونی.

۲٫ یه بارم با یکی دوست شدم ۷ صبح پی ام میداد صبح زیبات بخیر ۹شب باز پی ام میداد شبت با آرامش. تو گویی با رادیو دوست شده بودم همونقد نکبت.

۳٫ ‏یارو پست گذاشته: اشتباهات فاحش آرایشی! آقا ما تمام زندگیمون اشتباهات فاحشه، ما رو از چهار تا خط لب و رژ گونه و ماتیک توتوک میترسونی؟

۴٫ ‏اینقدر سرده و شوفاژ ها خاموشه که کاش بدنم برای زنده نگه داشتنم چربی بسوزونه.

۵٫ وقتی کسی ب خونه ما زنگ میزنه ولی جوابی نمیگیره فقط ۲ حالت داره:
۱_ هیچ کس خونه نیست
۲_ فقط من تو خونه‌ام

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (452) 

از معدود لذت های مشترک بین گاو و انسان 

۶٫ ‏زن زندگی فقط دخترپرسپولیسی. بهش بگو بریم برات طلا بخرم، ببرش تا سرکوچه و برگردید خونه! بهت افتخار میکنه که تلاشت رو کردی و میگه ایشااله سال دیگه.

۷٫ ‏دوست پرسپولیسیا کسی ازتون پرسید فینال آسیا رو دیدید بگید: خیلی نزدیک بودیم فقط ۵ تا گل کم آوردیم.

۸٫ بیرانوند تو دروازه نباشه پرسپولیس کمتر گُل میخوره.

۹٫ با این کاری که داور عمانی با ما کرد، از این به بعد به دریای عمانم میگیم خلیج فارس.

۱۰٫ ‏رفیق دبیرستانم بچه داره الانم دودله که آپارتمان کجا بخره؟ بعد من تو فکر اینم ک فلان کلیپ حجمش زیاده دان نکنم بلکه بسته ی نتم بیشتر دووم بیاره.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (452) 

وقتی ازم تعریف میکنن و منم خودمو زدم به اون راه که حواسم نیست 

۱۱٫ ‏رفیقمون باهرکی مخالفه میگه باهاش ۳۶۰ درجه اختلاف دارم،پیر شدم نتونستم یادش بدم باید بگه ۱۸۰درجه. آخه اخمخ ۳۶۰ درجه میشه همون جایی که تو هستی.

۱۲٫ بابا مسیج داده: ۷ واریز.
هفت واریز چی پدرم؟ هفت تومن واریز کردی؟ ساعت هفت میخوای واریز کنی؟ هفت تا واریز لاغر هفت تا واریز چاق رو خوردن؟ چی؟

۱۳٫ ‏یبار تو مسابقات اسب دوانی شرکت کردیم،با اینکه دوپینگم کرده بودیم آخر شدیم. فکر کنم دلیلش این بود که مواد نیروزا رو باید اسبه میخورد نه خودم.

۱۴٫ ‏من فکر میکنم مومنین تو بهشت مجبورا گیاه‌خوار بشن، همه‌اش صحبت از انار و انجیر و میوه است، از گوشت و کله‌پاچه خبری نیست انگار.

۱۵٫ ‏لامصب صبح پا میشی خوابت میاد، ظهر خوابت میاد، بعد از ظهر خوابت میاد، عصر خوابت میاد و … حالا شب که میشه قراره بخوابی، سه تا سور به جغد میزنی.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (452) 

وقتی سر صبح، استاد اسمتو صدا میزنه تا حضورتو بزنه 

۱۶٫ خدایا اوضام جوری شده میترسم بگم شکرت فکر کنی دارم مسخرت میکنم ناراحت شی.

۱۷٫ وسط چت میزارید میرید تنها فکری که میکنیم اینه که شما رو به قتل رسوندن.

۱۸٫ نتورک مارکتینگ بهترین راه و پر درآمد ترین کار دنیاست، اما ما نمیخوایم پولدار بشیم، به خدا نمیخوایم ، دست از سر ما بردارید. مرسی اه.

۱۹٫ یکی نیس به این گنجیشکا بگه شما که نه دانشگاه دارین نه سر کار میرید خب اول صبح رو بگیرین بخوابین دیگه.

۲۰٫ وقتی بابات کنارته و داری رانندگی میکنی، بابا اشیا رو از آنچه می بینید خیلی خیلی نزدیکتر می بینه.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (452) 

اینقدر روحانی اونشب گفت بیسواد تاریخ نخوندی جغرافیا نخوندی که بیا ترامپ اومد بره دانشگاه تهران تاریخ جغرافیا بخونه . 

۲۱٫ تلگرام گزینه سِکرت چتو فقط برا این گذاشته که ما موقع چک کردن پروفایل دستمون بهش بخوره و به فنا بریم.

۲۲٫ وقتی سیمین بهبهانی میگه:
“یارب مرا یاری بده تا خوب آزارش کنم
هجرش دهم، زجرش دهم، خوارش کنم، زارش کنم “
دیگه از بقیه دخترا چه انتظاری دارید؟

۲۳٫ یه چند وقت دیگه تو پارک دانشجو یکی یواش میاد در گوشت میگه میخوای بازیهای فوتبال غیر از رئال و بارسا رو برات جور کنم؟

۲۴٫ ۱۰ سال پیش داداشم واسه سه روز رفت ترکیه. هنوز وقتی زیاد میخوابه میگه بخاطر سفر خارجی تایم خوابم تنظیم نیست.

۲۵٫ من اونقد خجالتی و تعارفی ام که شب خونه یکی از آشناها خوابیدم صبش که صبحونه برام آوردن گفتم ممنون صبونه خوردم.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (452) 

اینجوری نگاش نکنید. همین یه صحنه حدود یازده قسمت طول می‌کشید. 

۲۶٫ از بزرگترین ضعفای سیستم آموزشی، دادن ماست با غذا توسلف دانشگاهاس، کلاسای ۲ظهر به بعد رسما با یه سری جنازه خواب آلود، بدون هیچ علائم حیاتی تشکیل میشه.

۲۷٫ تخصص داییم تو محل و فامیل پاک کردن هد ویدیو بتاماکس با ادکلن بود. منم دستیارش بودم. بعد اینکه سی‌دی اومد داییم هیچوقت آدم قبل نشد.

۲۸٫ تو ایران تو هر خونه ای یه کاسه روی اپنه که حاوی اشیای ریزیه که معمولا به درد نمیخورن ولی برای روز مبادا نگه داشته میشن.

۲۹٫ اصن یه سری لوکیشنا انگار تو تنظیمات کارخانه‌ی یه عده ثبت شده کلاً. دیده شده طرف تو حرم شاعبدالعظیم هم عکس گرفته بازم لوکیشنشو زده الهیه.

 
۳۰٫ یکی از مزایای سینگل بودن اینه که همیشه میتونی بدون هیچ استرسی با غذات پیاز بخوری.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (452) 

‏وقتی چشممو باز میکنم، میبینم مامانم داره جیب لباسامو میگرده که ببره بشوره 

۳۱٫ من هنوز نمیفهمم این اجنبی ها چطوری چارتا نخودفرنگی و ذرت و سیب زمینی رو بجای غذا قبول میکنن! اخه داری کیو گول میزنی مرد؟

۳۲٫ خوشحال و شاد و خندانیم واسه ۶ سال اول زندگى بود همون ساعت ۶ صبح اولین روز آمادگى که بیدارم کردن فهمیدم ازین به بعد باید داریوش گوش بدم.

۳۳٫ +من: سلام
_کادر آموزش دانشکده: نه نمیشه

۳۴٫ ‏دو چیز در جهان پایان ندارد: یکی پیشروی ارتش سوریه، یکی هم حماقت انسان ها.

۳۵٫ ‏در وصف وضعیت موسیقی کشور بگم که الان تو تاکسی حامد همایون گذاشته، مسافره میگه این کی بود؟ راننده میگه این گروه که عرفانی میخونه، تارچار.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (452)

شما فک کن ما بچه که بودیم تلویزیون اینا رو پخش میکرد واسه ما
بعد میگفتن چرا شبا میشاشی تو خودت 

۳۶٫ ‏دیکتاتوری فقط تاکسیایی که شیشه عقب ماشینشون بالاست دسته شیشیه بالا برم برداشتن.

۳۷٫ همینکه وارد دانشگاه شدم چنتا استاد اومدن دستمو بوسیدن بردنم تو اتاق اساتید بم چایی دادن. گفتن بزرگوار انتظار حضور شما رو تا نیمه آذر نداشتیم.

۳۸٫ تابستون که از تایلند برگشتم داداشم مستقیم از فرودگاه بردم آزمایش خون که ببینه خدایی نکرده قند و چربیم بالا نباشه. برادر ینی کوه.

۳۹٫ ‏تنها راهی که واسه بند اومدن آب دماغ مونده امتحان کنم، اسنیف کردن ساقه طلاییه.

۴۰٫ منو از رو لباسام قضاوت نکن. من سلیقه دارم پول ندارم.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (452)

مردا وقتی بازنشست میشن


منبع: برترینها

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (۴۵۱)

برترین
ها: نوشته های طنزِ حاصل ذهن خلاق هموطنان ایرانی از ابتدای
پیدایش SMS و ایمیل تا به امروز در شبکه‌های اجتماعی نظیر توئیتر، وایبر،
لاین، واتس آپ، تلگرام و …. حضور همیشگی و پررنگی داشته و دارند. بعید
است که سوژه ای در صدر اخبار و صحبت های روز دنیا یا ایران باشد و مردم
خلاق ما در راه طنازی و لطیفه سازی برای آن سوژه اقدامی نکرده باشند!

سعی داریم در این سری مطالب گزیده ای از این نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد.

******

۱٫ از خونه همسایه بوی تریاک میاد یجوری که بوخوری میشی، نیم ساعت بعد صدای دوییدنش رو تردمیل میاد؛ الحق و الانصاف مسیر تندرستی رو به خوبی یافته.

۲٫ قدیما پسرا حوصلشون سر میرفت میرفتن رو پشت بوم کفتر هوا میکردن الان روسری سرشون میکنن دابسمش میسازن.

۳٫ از نظر خاله من حتی ابوبکر البغدادی خودش خوبه، اطرافیاش بدن.

۴٫ کاش نارنگی که انقد میوه‌ی خوب و راحتیه پا هم داشت که دیگه صداش میکردیم خودش میومد میخوردیمش.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (451) 

پسرای بدنساز که زمستون با تی شرت میان بیرون 

۵٫ رفیقم دیروز بشکه ٢٠ لیتریو گذاشته بود وسط پاش تُنبک میزد ما براش دست میزدیم، امروز اومده تو بیو اینستاش نوشته موزیسین.

۶٫ کلاً یه ۱۰۰ هزارتومن پول به صورت ثابت تو خانواده‌ی ما وجود داره که در روزهای تولد بین اعضا جا به جا میشه.

۷٫ ‏بهترین کارو لیموشیرین میکنه. دیر seen کنى یکارى میکنه اصلا طرفشم نرى.

۸٫ ‏ولی من هنوزم نفهمیدم چرا بازیگری به با شخصیتی “طناز طباطبایی” چرا باید شارژ ۵ ایرانسل از آدم بخواد؟!

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (451) 

همه تو بچگی این حرکت رو تجربه کردن 

۹٫ ‏یه زمانی ام تو ابتدایی همکلاسیامون میومدن تو صورتمون میگفتن: توووله سگ ضربدر عرض سگ مساوی مساحت سگ.

۱۰٫ بیاین به هم قول بدیم اگه ایندفه کسی دم در بهمون تعارف زد که «بفرمایین داخل در خدمت باشیم» بریم داخل ببینیم چه خدمتی از دستش برمیاد.

۱۱٫ تو اتوبوس به خانومه گفتم دستمال دارین؟درکیفشو باز کرد یه نایلون درآورد پر دستمال،سماق ونمک قشنگ تابلو بود رستوران بوده،هرچی رومیز بوده رو جمع کرده.

۱۲٫ نوشته چرا پسرا از خواب بیدار میشن میشینن فکر میکنن باید عرض کنم فکر نمیکنن دارن سعی میکنن از حالت اتوپایلوت خارج کنن.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (451) 

حریم خصوصی در ایران :)) 

۱۳٫ من ۲۰ میلیون دیگه جمع کنم،با سرمایه ی الانم میشه ۱۹ میلیون و ششصد هزار تومن.

۱۴٫ به نظرم این حق مُسلمِ هر دختریه که عکسای سیزده تا هجده سالگیشو بسوزونه.

۱۵٫ ‏قبرهای دوطبقه بنظرم ترسناک‌ترین ساخته بشره. شب اول خوابیدی تو قبر. همه‌جا تاریک و ساکت. یهو یکی صدات میکنه. یه دور دیگه میمیری.

۱۶٫ ‏خیلی دلم میخوادیه خونه قدیمی که وسط حیاطش یه حوض فیروزه ای وپر ماهی قرمزه داشته باشم ولی وقتی به تمیز کردنش فک میکنم میبینم خدا رو شکر که ندارم.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (451) 

+همایون کجاست؟
-با حافظ رفتن تو اون اتاق
+برو ببین شیطونی نکنن 

۱۷٫ طرف۱۵ تومن داده تا کارت دانشجویی المثنی بگیره تا وقت فارغ التحصیلی اونو بده و کارت دانشجویی اصلیشو یادگاری نگه داره. بعد شما بگو چرا تحریم شدیم.

۱۸٫ سوالم از بازیکنا اینِ که شما ۱ میلیارد میگیرید پول تو جیبی تونه، چرا صدهزار خرج نمیکنید یه قلیون بخرید تو خونه بکشید؟

۱۹٫ جرات نمیکنی با گوشی یه سایت ایرانی باز کنی یهو ۴تا کانال جوین میشی ۳تا اپ هم دانلود میشه دیگه تا نگی غلط کردم ولت نمیکنه.

۲۰٫ چرا آهنگی که میخواد با “هزار بار اومدم نبودی گرفتار اومدم نبودی تموم بشه ” باید با جمله ی “این قافله ی عمر عجب میگذرد” شروع بشه؟

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (451) 

میگی داداشت کجاست یا بِبُرم؟ 

۲۱٫ ‏مگه ترامپ تو اینستا استوریاشونو چک میکنه؟

۲۲٫ ‏تنها موجودی که جهنمو واسمون زهرمار می کنه تتلوعه. فک کن داری با هیتلر بحث استراتژیکی میکنی یهو یکی پشت سرتون میگه “هرکی نگه بغ بغو”.

۲۳٫ ‏وضعیت رقت انگیز مجردیم به حدی رسیده که تو خواب ازدختره خواستگاری کردم گفت نه. هرچی گفتم حاجی اینجا عالم خوابه بگو بله تا خوشحال شم گفت متاسفم.

۲۴٫ ‏در اینستاگرام شخصی جمله‌ای نوشته از مارکس، یکی اومده کامنت گذاشته: «کدوم مارکس؟» مارکسِ ممد اینا.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (451) 

فکر کنم ترامپ با خلیج عربی گفتن به خلیج فارس فقط میخواست انتقام اینو بگیره 

۲۵٫ ‏خب دیگه امریکا و ترامپ رو به اندازه ی کافی تحقیر کردیم، بسشونه دیگه! بریم واسه لاتاری ثبت نام کنیم، داره وقتش تمووم میشه.

۲۶٫ انقدر نگید ما پیشرفتی نداشتیم و درجا زدیم. من یادمه همین ۱۰-۱۲ سال پیش کنار خیابون سی دی عروسی زیبا بروفه رو می‌فروختن.

۲۷٫ یارو تو اتریش با ۳۱ سال سن صدر اعظم شده. اینجا ۳۱ ساله هامون تا ۳ صبح دارن پشت تلفن به زیدشون میگن اول تو قطع کن, اول توT نوموخوام.

۲۸٫ ساقه طلاییِ کاکائویی به من نشون داد که اگر بخواهید، هیچوقت برای بهتر شدن دیر نیست!

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (451) 

وقتی ظهرا خوابت نمیومد ولی مامانت بغلت می کرد و می خوابید! 

۲۹٫ جدی لباس خوابتون با لباس عادی توی خونه‌تون فرق میکنه؟ من مدرسه می‌رفتم ۹ ماه از سال کلا یه شلوار پام بود.

۳۰٫ ما یه هواپز تو خاندان داریم نشان شیک بودنمونه؛ چهار نسله همون طور نو داره از جهاز دختری به دختر دیگه منتقل میشه که داماد بفهمه ما چقدر خفنیم.

۳۱٫ پارسال دو روز رفتم کرمان انقد ازمون پذیرایی کردن تا سه ماه بعدش تو کمپ داشتم ترک میکردم.

۳۲٫ مسافرت نه با خانواده حال میده، نه با دوست و رفیق و آشنا، مسافرت فقط با پول حال میده.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (451) 

ما هم بچه که بودیم از این اسپینرا داشتیم 

۳۳٫ خدایا ما را از شر اینایی که تازه ازدواج کردن و تو یه بشقاب غذا میخورن در امان بدار.

۳۴٫ ‏تو دانمارک حقوق ساعتی۲۰دلاره، یعنی تو  روزی ۸ ساعت تو دانمارک کار کنی جمعه هام تعطیل باشی، ماهی ۱۵ میلیون و نیم میگیری، البته ایران هم چهار فصله.

۳۵٫ ‏می‌دونستین می‌تونین یه کتابو بدون این که عکس جلدشو بذارین تو اینستاگرام شروع کنین به خوندن؟

۳۶٫ ‏قدیما که مردم تو اتوبوس روزنامه می‌خوندن، وقتی می‌خواستن ورق بزنن از نفر کناریشون اجازه می‌گرفتن که اگر وسط خوندن جائیه خرابش نکنن.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (451) 

جغرافیا چی بخونم؟
-مدرسان شریف 

۳۷٫ ‏متاسفانه در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که دیگران هم در اون زندگی می‌کنن.

۳۸٫ ‏صبح یه سری غریبه میان سوار سرویس میشن،وارد شرکت میشن و میرن تو دستشویی خانوما. بعد نیم ساعت همکارای خانوممون از دستشویی میان بیرون.

۳۹٫ ‏اگر بدونید برای تهیه هر بسته پودر بچه، چند تا بچه کشته، خشک و پودر میشن دیگه هیچوقت پودر بچه نمی‌خرید.

۴۰٫ ‏ولی به نظرم این صحبت های ترامپ هم کار خودشونه [سرش را از پنجره بیرون میکند و داد میزند: ونک دو نفر، ونک، آقا شما ونک میری؟]

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (451)

وضعیت عینکیا تو پاییز و زمستون


منبع: برترینها

طنز؛ جنبش توپی

پوریا عالمی در نوشت:

ما یک خاطره تعریف می‌کنیم. وقتی ما بچه بودیم، یک همسایه داشتیم که هر چندوقت یک‌بار می‌آمد توی کوچه و می‌گفت: اگر توپ‌تان بیفتد توی حیاط ما، پاره‌اش می‌کنم، آن‌هم در‌حالی‌که ما توپ‌بازی نمی‌کردیم و داشتیم قایم‌باشک‌بازی می‌کردیم. در همین لحظه داداش ما یکهو گفت من توپم رو میندازم تو حیاط شما ببینم کی می‌خواد پاره‌‌اش کنه؟ کار بالا گرفت و جنبش توپی آغاز شد.

بچه‌ها قایمکی توپشان را به هم نشان می‌دادند یا می‌رفتند جلو خانه همسایه توپ را می‌زدند زمین و تا هوا می‌رفت، در می‌رفتند. قصه‌ای شده بود.  جالب اینجا بود که پسر همین آقای همسایه از سربازی برگشت و توی محل سوپرمارکت راه انداخت و توپ‌های بادی آورد. آقای همسایه گفت بازی با توپ پلاستیکی (که از بقالی بخرید) ممنوع است، اما بازی با توپ بادی (که از سوپرمارکت پسرش) بخرید آزاد است. در همین موقعیت خاص تاریخی بود که جنبش تحریم توپ شکل گرفت و دیگر هیشکی توپ نخرید تا پسر آقای همسایه ورشکسته بشود.

خلاصه کم‌کم آتاری و میکرو، سگا و پلی‌استیشن آمد و ما که می‌خواستیم با دوستانمان فیفا بازی کنیم، دچار شک شدیم که آیا با توپ بازی‌کردن در کامپیوتر هم مشکل دارد؟ آقای همسایه به همین منظور یکهو سر زده می‌آمد داخل خانه ما و بازی کامپیوتری ما را چک می‌کرد که توپی که شوت می‌کنیم به قصد برهم‌زدن نظم کوچه نباشد یا یکهو گیر می‌داد چرا رئال‌مادرید را برداشتید؟ باید جاش تراکتورسازی یا نفت آبادان را بردارید. کار به جایی کشیده بود که اگر کسی وضعش توپ بود باید می‌رفت به آقای همسایه باج‌سیبیل می‌داد.

اگر کسی اوضاع مالی‌اش طوری بود که توپ می‌زدی تکان نمی‌خورد، باید شعبه جدید سوپرمارکت پسر همسایه را راه می‌انداخت. اگر کسی توی مدرسه یک توپ داشت که قلقلی بود، باید قلقلی‌اش را می‌فرستاد آزمایشگاه آقای همسایه ببیند که زیادی قل نداشته باشد. گرفتاری شده بودیم‌ها… . حالا داداش ما چی؟ هیچی. داداش ما همان اول از محله ما رفت و رفت باشگاه فوتبال نوجوانان عضو شد و الان مربی شش‌تا تیم ملی است و تخصصش روپایی‌زدن با انواع توپ‌هاست و چندبار آقای همسایه دعوتش کرده و آمده با هم دیزی خورده‌اند، اما ما چی؟ ما هیچی، ما هنوز دست به توپ بزنیم، داستان می‌شود. این بود قصه ما.


منبع: برترینها

طنز؛ داستان خانم امینی

مائده امینی دختری تحصیل کرده و پولدار بود. ولی اگر از خودش بپرسید می‌گوید آنچنان پولی هم نداشت. البته نمی‌توانیم از خودش بپرسیم چون دستش از دنیا کوتاه است. فکر ‌کنم این موضوع را که مائده دستش از دنیا کوتاه است، نباید می‌گفتم و گند زدم به تعلیق داستان.

علی رضازاده در نوشت:

مائده امینی دختری تحصیل کرده و پولدار بود. ولی اگر از خودش بپرسید می‌گوید آنچنان پولی هم نداشت. البته نمی‌توانیم از خودش بپرسیم چون دستش از دنیا کوتاه است. فکر ‌کنم این موضوع را که مائده دستش از دنیا کوتاه است، نباید می‌گفتم و گند زدم به تعلیق داستان. به هر حال…. مائده امینی دختری تحصیل کرده و پولدار بود. پدر و مادر مائده امینی متاسفانه به دلایلی جان‌شان را از دست دادند و همه ثروت‌شان به او رسید. اما مائده به طرز عجیبی همه ثروتش را به خیریه‌ها اهدا کرد.

مائده اعتقاد داشت که این پول از اول هم مال او نبوده و او باید خودش پول در بیاورد. ولی آخر آدم عاقل حداقل به اندازه یک پول بخور و نمیر و خرج یومیه‌اش برای خودش نگه می‌دارد. البته اگر از خود مائده بپرسید می‌گوید که حالا آنچنان پولی هم نبوده و اگر قرار است روی پای خودت بایستی دیگر نگه داشتن بخشی از پول بی‌معنی است. حالا که فهمیدید دست مائده از دنیا کوتاه است و دیگر چیزی برای پنهان‌کردن و تعلیق وجود ندارد باید بگویم که خوب شد که مائده رفت؛ نه برای اینکه جز یک خانه چیزی برای خودش نگه نداشت. برای چیزی که در ادامه می‌گویم…

در هر صورت، مائده برای گذران زندگی به کار مورد‌علاقه‌اش مشغول شد و در یکی از روزنامه‌های اصلاح‌طلب به خبرنگاری پرداخت. مائده در همین زمان‌ها عاشق فردی به نام حامد حیدری شد. حامد حیدری جوانی۳۲ ساله بود که از دار دنیا حتی یک پدر و مادر پولدار هم نداشت. یک جو انسانیت و شرف هم نداشت. هنوز هم ندارد. البته فکر کنم بهتر بود جمله‌ آخر را نمی‌نوشتم تا کسی الان نمی‌فهمید که حامد حیدری هنوز زنده است و گند نمی‌زدم به داستان… ولی به هر حال، حامد حیدری الان زنده است و عشق و حال می‌کند و نه تنها دستش از دنیا کوتاه نیست، خیلی هم بلند است.

آن روز تولد حامد بود. مائده امینی حقوق چند ماهش را که پس‌انداز کرده بود از بانک کشید و به سمت طلافروشی تهرانی رفت. در این چندماه مائده تقریبا فوتوسنتز کرده بود و هیچ خرج اضافه‌ای نکرده بود تا برای تولد حامد بهترین کادو را بخرد؛ زنجیر طلایی. مائده به آقای تهرانی گفت که سنگین‌ترین زنجیری را که با پولش می‌تواند بخرد، به او بدهد. آقای تهرانی از مائده پرسید که آیا عشقش والیبالیست است. آخر فقط والیبالیست‌ها از این گردنبدها استفاده می‌کنند که مائده گفت: نه. به هر حال. مائده تقریبا همه پولش به جز ۱۰۰ هزار تومان پول کیک تولد و کافه را خرج کرد و از طلافروشی تهرانی خارج شد. خیلی زودتر به کافه رسید تا با کافه‌چی‌ها برای سورپرایز حامد هماهنگ کند. بعد از یک ساعت حامد‌این‌ها با کلی تاخیر رسیدند. البته فکر کنم همان اول نباید می‌گفتم حامد تنها نبود و در داستان تعلیق ایجاد می‌کردم. ما برای مرگ مائده تعلیق ایجاد نکردیم، این که دیگر چیزی نیست. به هر حال حامداین‌ها روی صندلی کافه نشستند.

حامد به مائده گفت: «عزیزم! این مهتابه، عشق جدیدم. از امروز با مهتاب آشنا شدم. خیلی خوشم اومد. تو هم که خیری واسه من نداشتی. در مجموع تصمیم گرفتم با مهتاب دوست بشم و اومدم با تو در میونش بذارم. خب عزیزم مرسی بابت همه‌چی. ما بریم یه‌کم خوش بگذرونیم، بای». بعد هم از کافه خارج شد. در همین حال کافه‌چی‌ها کیک را آوردند و آهنگ تولدت مبارک را پخش کردند مائده هم زارزار گریه کرد. مائده در همین حال بود که یادش آمد کادوی تولد حامد را نداده است. سریع به سمت خیابان رفت. حامد را صدا کرد و حامد همانجا ایستاد تا ببیند مائده چه می‌گوید. توی همان احوال یک ماشین با سرعت به سمت حامداین‌ها آمد. بالاخره وسط خیابان ایستاده بودند. مائده با سرعت به سمت حامد رفت و با دست حامد و عشقش را هول داد و خودش سپر بلا شد.

ماشین با سرعت به مائده زد و مائده نیمه‌جان و خونین و مالین به روی بالین افتاد که البته برای سجع گفتم بالین و منظورم همان زمین است و فکر کردم حالا که تعلیق ندارد داستان یک مقدار نمک اضافه کنم و فکر کنم یک کم‌بامزه بود. به هر حال مائده با حال نزاری روی زمین افتاد. در آن حالت حامد و عشقش سریع در رفتند تا برای‌شان شر نشود. مائده هم یک چیزهایی گفت که در اول نامفهوم بود ولی وقتی مامور نیروی انتظامی گوشش را به دهان مائده نزدیک کرد شنید که توی همان حال گفت: «تمام ثروتم. یعنی این خونه‌ای که توش ساکنم رو می‌بخشم به حامد. بهش بگین مواظب خودش باشه». بعدش هم همانجا تمام کرد و دستش از دنیا کوتاه شد و دنیا از شر همچین آدم ساده و اوسکولی خلاص شد، خداروشکر…


منبع: برترینها

طنز؛ درس‌هایی از یک نامه محرمانه

شهاب پاک‌نگر در نوشت؛

مردم ما یاد گرفتند با یک چیز کوچک آن‌قدر ور بروند و آن را با استفاده از امکانات فضای مجازی بزرگ کنند تا گندش در بیاید. مثل همین چند وقت پیش که نامه سرپرست وقت شهرداری رشت به خودش، در خصوص دریافت مسکن، مطرح شد. به جای اینکه مردم شروع کنند به درس گرفتن و نکات مثبت موضوع را شناسایی کنند، الکی با هوچی‌گری فضا را مسموم کردند. البته ما به وظیفه خود به عنوان یک رسانه عمل می‌کنیم و گوشه‌ای از درس‌هایی که باید از این نامه گرفت را مطرح می‌کنیم:

الف) به قول یک عزیزی، در این دوره و زمانه آدم حتی به دست خودش هم نمی‌تواند اعتماد کند. طبق گفته سرپرست محترم شهرداری رشت، این نامه محرمانه بوده اما به این شکل در فضای مجازی پخش شده است. وقتی تلگرام بستری را فراهم کرده که نامه‌های محرمانه به این شکل عمومی شوند، واقعا حقش نیست فیلتر بشود؟

ب) از قدیم گفته‌اند احترام هر آدمی دست خودش است. شخصا وقتی دیدم آقای شهردار خودش را با لقب «مهندس» و «سرپرست محترم» خطاب کرده‌ است، خیلی لذت بردم. این نشان می‌دهد که ایشان برای مدرک مهندسی‌اش زحمت کشیده و الکی الکی مهندس نشده‌اند. بعد هم وقتی یک نفر برای خودش احترام قائل باشد، بقیه غلط می‌کنند احترام قائل نباشند.

ج) مطابق مصاحبه سرپرست وقت شهرداری، بر اساس ماده ۳ قانون شهرداری‌ها، شهردار یا سرپرست شهرداری باید یک خانه درخور شأن در اختیار داشته باشد اما در اینجا می‌بینیم سرپرست وقت شهرداری با اینکه می‌توانسته از این امکان استفاده کند، با سمت معاون حمل و نقل و امور زیربنایی از خودش درخواست منزل کرده است. یعنی ایشان با خضوع تمام به جای دو خانه، فقط درخواست یک خانه داشته‌اند. آن وقت ما جای تشویق، شروع کردیم به لودگی.

د) مهم‌ترین نکته این نامه این است که سرپرست وقت شهرداری، ضوابط را بر روابط ترجیح داده‌اند. یعنی ایشان می‌توانستند برای خودشان پارتی بازی کنند و بدون طی کردن بروکراسی بروند و در منزل کذایی ساکن شوند. اما این کار را نکردند و ریسک مخالفت خودشان با درخواست خودشان را به جان خریدند و از طریق قانونی اقدام کردند.

ه) یک نکته‌ای که در این اتفاق نباید فراموش کرد، این است که سرپرست وقت شهرداری، تا آخرین روزهای خدمت هم با جان و دل کار کردند. شما نگاه کنید، دستور اقدام سرپرست وقت شهرداری برای درخواست معاونت حمل و نقل و امور زیربنایی ۲۹ شهریور بود و ۱۰ روز بعد هم ایشان از این سمت کنار رفتند و شهردار واقعی جای ایشان را گرفت. هرکدام از ما بودیم، این ۱۰ روز آخر را مرخصی می‌گرفتیم و می‌رفتیم عشق و حال اما وجدان کاری سرپرست وقت شهرداری تا لحظه آخر هم اجازه نداد که دست از خدمت به مردم بکشند.


منبع: برترینها

طنز؛ محمود جونیور اورجینال

پوریا عالمی در نوشت:

کودک پنج‌ساله‌ای در پی بازیگوشی کودکانه، منزلی را به آتش کشید و خسارت‌های زیادی به بار آورد. (به نقل از روزنامه خراسان).

بعد از انتشار این خبر، محمود احمدی‌نژاد سریعا به مشهد رفت و با کودک مشهدی دیدار کرد:

محمود: پسرم اسم تو چیست؟ کودک: اده… بود و… دده… من احمد محمودی‌نژادم.

محمود: آفرین… پسری که در پنج‌سالگی بتواند یک خانه کامل را آتش بزند، طوری که کاملا تبدیل به خاکستر بشود معلوم است که می‌تواند استاندار و بعد شهردار و بعد رئیس‌جمهور بشود… آفرین… خود من وقتی بچه بودم کشاورز بودیم و یک آلونک را آتش زدم… تو خیلی شبیه من هستی پسرکم… در نتیجه من از امروز تو را محمود احمدی‌نژاد دوم می‌نامم. ستاره‌بین‌ها و منجم‌ها پیش‌بینی کرده بودند که در سال ٩۶ (که ٩۶ حالتی است که کسی با کسی شوخی ندارد) کودکی به دنیا خواهد آمد که عینهو خود من است و آینده درخشانی خواهد داشت. با این خانه‌ای که تو آتش زدی معلوم است آینده‌ات روشن است.

محمود: خب بگو ببینم می‌خواهی در آینده چه‌کاره بشوی؟

کودک: اده… بودو… دده… من می‌خوام وقتی بزرگ شدم رئیس‌جمهور شم… .

محمود: نه فرزندم… با این آتشی که تو سوزاندی، حتما در آینده می‌توانی قلب خیلی‌ها را بسوزانی… پس حیف است رئیس‌جمهور بشوی… واقعا رئیس‌جمهور محدود است… تو باید به همه مردم جهان خدمت کنی و برای اینکه خدمت همه مردم جهان برسی یا باید رئیس‌جمهور آمریکا بشوی یا رئیس سازمان ملل یا رئیس خورشید بشوی و زیرش را زیاد کنی تا همه بپزند… .

کودک: ولی آمریکا که رئیس‌جمهور به این ماهی دارد مثل ترامپ و زده دهان همه را بسته…

محمود: نه فرزندم… دونالد ترامپ را کاملا از من کپی کردند… اینها رحم ندارند… اول منشور کوروش را از ایران دزدیدند و حقوق بشر را کوبیدند توی سر ما… حالا هم ستینگ مرا کپی کردند و ترامپ را دقیقا از روی من زدند و حالا می‌کوبند توی سر ما… ولی تو اورجینالی فرزندم… تو محمود جونیور اورجینال هستی… .

الان در پاییزیم و اشک ما درآمده… در نتیجه در‌حالی‌که فصل زمستان به سرزمین ما نزدیک می‌شود، محمود و محمود دوم به سمت نامعلومی حرکت می‌کنند. آیا آنها با برف سال آینده بازمی‌گردند؟ ما نمی‌دانیم… (کات).
منبع: برترینها

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (۴۴۹)

برترین
ها: نوشته های طنزِ حاصل ذهن خلاق هموطنان ایرانی از ابتدای
پیدایش SMS و ایمیل تا به امروز در شبکه‌های اجتماعی نظیر توئیتر، وایبر،
لاین، واتس آپ، تلگرام و …. حضور همیشگی و پررنگی داشته و دارند. بعید
است که سوژه ای در صدر اخبار و صحبت های روز دنیا یا ایران باشد و مردم
خلاق ما در راه طنازی و لطیفه سازی برای آن سوژه اقدامی نکرده باشند!

سعی داریم در این سری مطالب گزیده ای از این نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد.

******

۱٫ شکست عشقی فقط این نارنگیا که توش دونه داره.

۲٫ ‏هروقت خواستین باکسی وارد رابطه شید، اول گیفهای تلگرامش رو چک کنید، اگر گیف بوجی موجی نداشت یا حداقل جزو اخرین گیفای سند شده نبود، واجد شرایطه.

۳٫ ‏چرا یه چیزی مثل پیاز داریم که اشک آدمو دربیاره ولی یه چیزی نداریم که با پوست کندنش آدم خندش بگیره؟ جدی سواله واسم.

۴٫ ‏آدم چجوری به پشه های اتاقش حالی کنه که دیگه پاییز شده و باید با باقی پشه ها برن به خواب زمستونی؟

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (449) 

‏ما معمولیا اگر هم تب کنیم پرستارمون این شکلیه 

۵٫ حموم اون بود که بعدش در اثر سابش شدید پوست، یقه اسکی که تنمون میکردن میچسبید به پوست و خشک میشد و چرک میکرد.چیه این جدیدا با اردک اسباب بازی.

۶٫ بنظرم بهتره الان فدراسیون فوتبال ما تو اوج خدافظی کنه و از همه جامها کناره گیری کنه.

۷٫ سیاوش قمیشی گفته همه تنهایی ها با من رفیق اند. بعد خودش رفته چهار تا زن گرفته.

۸٫ من هنوز موندم نامه محرمانه شهردار رشت به خودش چطوری پخش شده؟ قطعا یه جاسوس بین شهردار رشت و شهردار رشت وجود داشته.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (449) 

داداش میگم خدای نکرده یه وقت زشت نباشه شما با این هیبت چشات خیس شه 

۹٫ تو دانشگاه سراسرى کلاس مثل تئاتره!از جلو به عقب پر میشه! تو دانشگاه ازاد کلاس مثل سینماست!از عقب به جلو پر میشه!

۱۰٫ تابلو ترین خالی‌بندیای موجود:
-از سوسک نمی‌ترسم چندشم میشه
-به‌به، به سلامتی ما که بخیل نیستیم

-نه بابا غیبت کجا بود، ببینم تو روشم میگم

۱۱٫ درمان قطعی دندان درد در ایران: با اون ورت بخور.

۱۲٫ ‏بیرانوند سعی داره با نگاه کردن از ورود توپ به دروازه جلوگیری کنه تو دروازبانی نه مرتاض.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (449) 

شهردار رشت وقتی به خودش نامه زد 

۱۳٫ ‏امکان داره صبح از خواب بیدار بشی ببینی دوست دخترت باهات قهره. میپرسی چرا چیزی نمیگه، بعد متوجه میشی دیشب یه خوابی دیده که تو توش مقصر بودی.

۱۴٫ ‏خوبی پیرهن آستین بلند تو زمستون اینه که دیگه لازم نیست با خودت دستمال کاغذی اینور اونور کنی، یکم فرهنگش بین مردم جا نیفتاده که ایشالا اونم درست میشه.

۱۵٫ ‏سطح طنز دخترا اینجوریه که مثلا میبینی تو جمعشون از خنده ریسه رفتن دو سه نفرم تشنج کردن، میگی چی شده؟ میبینی مثلا چنگال یکیشون افتاده زمین.

۱۶٫ ‏کلاس پنجم معلم پرورشی نیومد بردنمون نمازخونه فیلم خشم اژدهای بروس لی را نشونمون دادن. تا ۲ ماه از کلاسمون فقط صدای گربه می اومد و ۱۰ تا مصدوم دادیم.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (449) 

وقتی یه داعشی میره فراگیر پیام نور رشته هنر 

۱۷٫ ‏خوبی جام جهانی روسیه اینه که هوا سرده لباسا پوشیدس لازم نیس یه گل و صد بار ببینیم.

۱۸٫ ‏واسه دیدن استوریهای اینستاگرام رفتم قلمچی ثبت نام کردم کلاس های تست زنی شرکت میکنم.

۱۹٫ چطوری وقت میکنید برید سر کار ،فیلم بیینید،تو اینترنت بگردید،کتاب بخونید،بیرون برید؟ من میرم ماست میخرم میام یه ماه برنامه هام بهم میریزه.

۲۰٫ تو فرودگاه موقع کنترل مدارکم یارو چپ چپ نگام کرد و گفت چند لحظه صبر کنید. پرسیدم ممنوع الخروجم؟ گفت احمق بلیط مشهد داری، صبر کن خودکارم تموم شده.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (449) 

وقتی مامانت میاد تو اتاق و می‌گه:
“ساعت ۹ صبحه، مگه امروز نباید بری سر کار؟!” 

۲۱٫ هزینه های پزشکی یجوریه که طرف خوب میشه ولی توانایی مالی ادامه حیاتو از دست میده.

۲۲٫ ‏سر کلاس شیمی استاده پرسید بعد از آزمایش ورقه‌ی طلا ی رادرفورد چه اتفاقی افتاد؟ رفیقم گفت رادرفورد شگفت زده شد.

۲۳٫ ‏یه بار رفتم سگ بگیرم طرف گفت حتما هفته ای ۳ بار باید مسواک بزنید براش، بابام گفت جناب این خودش هفته ای یه بار مسواک نمیزنه.

۲۴٫ بچه‌ی داداشم میگه بیا بازی. می‌گم خسته‌ام عمه. خیلی جدی می‌گه منم از صبح مهد بودم ولی دارم وقت می‌ذارم باهات بازی می‌کنم:)))

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (449) 

چیزی که شما با ۴ میلیونو پونصد می‌خرین vs چیزی که ما با ۴ میلیونو پونصد می‌خریم 

۲۵٫ ‏یه بخشی از رِنج صدای حمیرا تو محدوده‌ی فراصوت قرار می‌گیره فکر کنم. ینی احتمالا واسه خفاشای شکست‌عشقی خورده هم آهنگ خونده.

۲۶٫ ‏خوبی خرید آنلاین اینه که همین‌جوری انتخاب می‌کنی می‌ریزی توی سبد، بعد می‌ری مجموع سبد رو می‌بینی، سریع سایت رو می‌بندی و نفس راحتی می‌کشی.

۲۷٫ اونى که اسم هزار پا رو گذاشته، داشته پاهاشو میشمرده از یه جایى به بعد اعصابش نکشیده گفته آقا اینو بزارید هزارپا.

۲۸٫ امروز رفتم دندونپزشکی به دکتر گفتم اوضاع چطوره؟! گفت از امروز همه هزینه ها واسه دندونات میشه عشقم.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (449) 

وقتی نصیحتایِ بزرگترا رو تا آخر عمر آویزه گوشت میکنی… 

۲۹٫ بچه بودم، پدر مادرم میگفتن که لباس بزرگتر بخریم که چن سال بپوشی یادش بخیر یه کاپشن داشتم، سه سال پوشیدم، پاره شد، ولی اندازه ام نشد.

۳۰٫ ۱۰ ساله یه گدایی رو میبینم داره پول میگیره که بره شهرش. فک کنم از نیویورک تشریفشو آورده.

۳۱٫ خونه ماهم کامرانیه ست. منتها از کامرانیه باید بندازی تو همت از همت بندازی تو اتوبان تهران کرج ۵۰ تا بیای خروجی اول دست راست.

۳۲٫ این ملت به روحانی رای ندادن که هنوز سز سفره هاشون کدو ببینن. چرا کشت و زرع این گیاه مزخرف ممنوع نمیشه؟

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (449) 

زمان ما ریچ کیدز ینی هرکی که ازینا داشت
البته یه سری ساعت کاسیو بود که ماشین حساب داشت، صاحبای اونا آقازاده حساب میشدن :)))))) 

۳۳٫ تو ایران هدف از درس خوندن اینه بعدها بیکارِ باسوادی باشیم.

۳۴٫ حس میکنم ۴۰سال دیگه در حالی که دارم نفس های آخرمو میکشم و نوه هام دور برم هستن، باز ماهواره داره برای بار N ام تور آخر ابی رو تبلیغ میکنه.

۳۵٫ من اگر مونالیزا میشدم داوینچی لبخند ممد رو می‌کشید.

۳۶٫ در واقع اولین شبکه ی اجتماعی فراگیر ، تلتکس شبکه ۳ بود.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (449) 

‏زنگ آخر مدرسه دهه شصتیا 

۳۷٫ ‏برای سگه اکانت درست کردی و ازش عکس میذاری اشکال نداره ولی خدا وکیلی از قول سگه از پائولو کوییلو و فاضل نظری کپشن ننویس. چه می فهمه اون زبون بسته.

۳۸٫ ‏دوستم گفت چرا نمیرى دندوناتو لمینت کنى؟ عزیزم من با این پوست سبزه همینم مونده دندونامو سفید کنم شبیه جیم دوست هاکلبرفین میشم که.

۳۹٫ ‏من تنها جایی که دنبال نیمه ی گمشدم نگشتم روزنه ی سخره های مرجانی سواحل دریای کورال در شرق ایالت کوئینزلند استرالیاست.

۴۰٫ بادمجون گذاشتم بپزه، تو نیم ساعت سه بار بهش سر زدم نسوزه، بار آخر یکی از بادمجونا گفت: داداش بادمجون کیلویی هزار تومن ارزش نداره، به زندگیت برس.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (449) 

توی اسم بچه هاتون دقت کنید شاید یه روز کاره ای شدن :)) 

۴۱٫ من با چیز های کوچیک و ساده هم خوشحال میشم و میخندم مثلا یه بسته خیلی کوچیک پول.

۴۲٫ رفیقم رفته دانشگاه کیش، میگم چطوریه؟میگه حاجی اینجا با یه سری ماشین هایی بچه ها میان دانشگاه که من تو نید فور اسپید پولم بهشون نمی رسه.

۴۳٫ تو اکثر خانواده های ایرانی، اگه دچار مشکلی شدی و با خانواده در میون گذاشتی؛ اون مشکل دوبل، سوبل و حتی چوبل میشه!

۴۴٫ هندیا وقتی میخوان یکیو دلداری بدن بهش میگن غصه نخور، خدا زیاده.

۴۵٫ یه رفیق داشتیم خواهرش مدال تکواندو داشت، خوارزمی صداش میکردیم.

شوخی‌های جالب شبکه‌های اجتماعی (449)

هممون یه هندزفری داشتیم که فقط توی یه حالت صدا میداده


منبع: برترینها

طنز؛ جدّ و آبا

حسن غلامعلی‌فرد در نوشت:

روح دهخدا همان‌طور که روی ویلچر نشسته بود، رفت پای تخته و با همان دستی که سُرُمی پایان‌‌ناپذیر به آن پیوند خورده بود تلاش کرد تا گچ سفیدی را بردارد اما هر بار گچ از درون دستِ روحی‌اش رد می‌شد و هر بار صدای خنده‌ شاگردها به هوا می‌رفت. حدادعادل با خنده گفت: «هی گچ تو روحت میره» شاگردها خندیدند. شاملو در گوشه کلاس نُچ‌نُچ کرد و گفت: «آی آدم‌ها!» البغدادی چشم‌های سرخش را گشاد کرد و همان‌طور که صدمین خبر کشته شدنش را پسند می‌کرد فریاد زد: «آدم خودتی و جد و آبادت!» ترامپ از ته کلاس موشکی کاغذی سوی البغدادی پرتاب کرد و سپس با همان لب‌های همیشه غنچه‌اش گفت: «کشتمش!» روح دهخدا همان‌طور که تلاش می‌کرد گچ بردارد گفت: «جد و آباد غلطه، باید بگی جد و آبا» فالاچی آه کشید و گفت:«تو روحی! نمیتونی گچ برداری!» این را گفت و همان‌جا نامه‌ای نوشت به روحی که هرگز گچ برنداشت. سرپرست شهرداری رشت که پیدا نبود آنجا چه کار می‌کرد به فالاچی گفت: «منم به خودم یه نامه محرمانه نوشتم. بدم بخونیش؟» شاراپوآ با دلشکستگی گفت: «تو که به منم گفتی محرمانه‌اس؟ این دیگه چه محرمانه‌ایه؟ برو دیگه بهت جزوه نمیدم».

سرپرست شهرداری رشت خودش را در آغوش کشید و به خودش گفت: «این‌قدر دوستت دارم که، نگران خودمم!» عرقی سرد بر روح دهخدا نشست. بروسلی از خیام پرسید: «مگه روح هم عرق میکنه؟» خیام همان‌طور که از زیر میز چیزی از رازی می‌گرفت پاسخ داد: «اصلا عرق مال روحه! اگه روح عرق نکنه که روح نیست». گاندی با دلسوزی سوی دهخدا رفت و ردا از تن در آورد و روی روح دهخدا انداخت اما ردا از روح گذشت و روی زمین افتاد. چرخنده، آنگ‌سان سوچی، هیلاری و برلوسکنی جیغ کشیدند. روح دهخدا همان‌طور که می‌لرزید به گاندی گفت: «من خوبم، شما خودت‌رو بپوشون، خدا رو شکر بابا طاهر امروز سرما خورده نیومده وگرنه اون هم یهو…» اما حرفش را ادامه نداد.

گاندی خودش را پوشاند. دیگر صدای جیغ شنیده نشد. روح دهخدا چشم دوخت به میان کلاس و تشر زد: «اونجا چرا صدای پچ‌پچ میاد؟» غرضی با خنده گفت: «مُشتُلق بدین! کی بود می‌گفت موشولینا کوشن؟ من موشولینا رو پیدا کردم». موسولینی با کلافگی گفت: «عجب گیری کردیما. موشولینا کیه بابا؟ به جد و آبام قسم من موسولینی‌ام» سپس ملتمسانه چشم دوخت به هیتلر و گفت: «این رفیقمون هم میتونه شهادت بده» هیتلر بی‌آنکه از موسولینی پشتیبانی کند قیفی کاغذی را تُف زد و آن را سوی سقف کلاس پرتاب کرد.

موسولینی لب ورچید و با بغض گفت: «آرزو به دل موندم یه بار همه هزینه‌هات برای من باشه! هیچ وقت به من اعتماد نداشتی!» این را گفت و زد زیر گریه. غرضی با دلسوزی گفت: «گریه نکن موشولینا» دهخدا اما باز چرخیده بود سوی تخته و همچون مگسی که مدام خود را به شیشه می‌کوبد تلاش می‌کرد تا گچی سفید بردارد اما هر بار دست روحی‌اش از گچ می‌گذشت و هر بار صدای خنده‌ شاگردها به هوا می‌رفت.


منبع: برترینها

طنز؛ اشتغال زنان در کشورهای غربیِ خاک برسر

شهاب پاک‌نگر در نوشت:

جرالدین دخترم! خوبی؟

نامه‌ قبلی که برایت نوشتم بیشتر جنبه شوآف داشت برای همین سعی می‌کنم در سلسه نامه‌های جدید، راه و روش زیستن در غرب خاک‌برسر را یادت بدهم. خودت می‌دانی در کشورهای غربی مثل تمام دنیا، حدود نصف جمعیت را زنان تشکیل می‌دهند. اما بیشتر کسانی که وارد دانشگاه سراسری، آزاد و پیام نورشان می‌شوند زن هستن. تازه اگر سربازی نبود که جمعیت مردان دانشجو نصف می‌شد. اما برخلاف این حجم از فارغ التحصیل مونث، بازار کار دست مذکرهاست. به هرحال آن‌ها نان‌آور خانه‌اند. اصلا زن شاغل بُوَد در این زمونه بلا! حالا اگر به سرت زد که همین چهار تا فرصت شغلی را هم از پسرهای مردم بگیری، این چیزهایی که می‌گویم را خوب گوش کن:

اول) سعی کن دنبال یک شغل دولتی باشی که دفترچه بیمه و حقوق سرموقع داشته باشد، فکر کنم رییس‌جمهور وعده استخدام خانم‌ها را داده و در هفت هشت ۱۰ سال آینده محقق بشود. اما اگر عجله داشتی و خواستی از طریق آگهی وارد شرکت‌های خصوصی بشوی، شرایطش را نگاه کن، صدی نود آقا می‌خواهند. اگر دیدی جایی نوشته:«به یک خانم مجرد، دارای روابط عمومی خوب نیازمندیم»، سریع بی‌خیال شو. تو نمی‌دانی روابط عمومی خوب چه ربطی به مهندسی مکانیک دارد اما آن‌ها خوب می‌دانند.

دوم) اگر برای مصاحبه کاری رفتی و دیدی شخصی که با تو مصاحبه می‌کند، به جای اینکه به جواب سوال‌هایی که از تو پرسیده گوش کند، سعی می‌کند با بادی لنگوییج جوابش را بگیرد، سریعا محیط را ترک کن و بی‌خیال آن شغل شو. با اینکه زبان بدن هیچ‌وقت دروغ نمی‌گوید اما بعضی وقت‌ها زبان بدن‌ها باهم فرق دارد و ممکن است حرف همدیگر را درست نفهمید.

سوم) دخترم! اگر استخدام شدی هرگز از همکارانت در مورد حقوق‌شان نپرس. بعضی‌ها به‌خاطر اقتضای طبیعت‌شان باید حقوق بیشتری بگیرند. اصلا در غرب حقوق زن‌ها نصف مردهاست وگرنه برای چی مردهای به این خوبی را کنار بگذارند و بروند سراغ خانم‌ها؟! در ضمن برای افزایش حقوقت خیلی چانه نزن، ما از آن خانواده‌هاش نیستیم به هرحال.

چهارم) وقتی برای مصاحبه رفتی و طرف اول کار به تو گفت:«خانم مهندس» فکر نکن با توجه به مدرک تحصیلی‌ات برای تو پیشوند قرار داده، در غرب خانم مهندس کسی است که شوهرش مهندس باشد وگرنه مهندسی که نتواند یک پنچری بگیرد، مهندس نیست!

پنجم) در محیط کار باید یک شخصیت دو قطبی داشته باشی. درست صحبت کن! پدرت دیوانه نشده! مجبوری! در محیط کار غربی، اگر همیشه خنده‌رو باشی می‌گویند که کرم از خود درخت است، اگر هم اخلاقت همیشه گند باشد، پشت سرت می‌گویند «انگار از معده فیل افتاده!». سعی کن با رفتارهای غیرقابل پیش‌بینی همکارانت را غافلگیر کنی تا از یک امنیت روانی برخوردار باشی.

ششم) زمانی که من این نامه را می‌نویسم، اینستاگرام وجود ندارد ولی هیچ همکاری را در اینستاگرامت ادد نکن. با خودت نگو پدرم اُمُل است. آنجا نه به زنش اعتمادی هست نه مردش! وقتی تمام عکس‌هایت بین همکارانت پخش شد، می‌فهمی چه غلطی کردی، دختره‌ چشم سفید!

هفتم) بعدِ استخدام، برای تلگرامت یک خط اعتباری بخر. نمی‌دانم چه حکمتی است که در غرب، دست بچه‌ مردم به صورت اتفاقی و زرت و زرت می‌خورد به گوشی و یک‌سری استیکر و جوک‌های خاک برسری برای همکارهای خانم ارسال می‌شود. برای خودت می‌گویم، چون بعد از این اتفاقات طبیعی رفتار کردن هم یکجور نشانه محسوب می‌شود.

هشتم) راستی اگر با مدرک فوق‌لیسانس از بهترین دانشگاه‌ها، بازهم مسئول دفتر شدی یا مسئول ساخت پاورپوینت، ناراحت نشو. انتظار نداری که تو مهندس باشی و یک مرد منشی؟! اصلا بهترین کار برای زن‌ها معلمی و کار در مهدکودک است. روی حرف پدرت حرف نزن! همینی که هست!


منبع: برترینها

طنز؛ دیوانه چو دیوانه ببیند… بدتر می‌شود

آیدین سیارسریع در نوشت:

به سوالات زیر پاسخ دهید و همچنان از جوایز نفیس ما محروم بمانید:

یک) با جمله خبری «کیم جونگ اون ترامپ را بیمار روانی خطاب کرد» کدام معنای زیر نقض می‌شود؟

الف) دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید.

ب) همه بیماران روانی از مشکل خود آگاهند.

ج) اینکه می‌گویند دنیا یک تیمارستان بزرگ است غلط است.

د) رای دادن به بیمار روانی می‌تواند در روند درمان موثر باشد.

دو) با توجه به اینکه سیلویو برلوسکونی، نخست وزیر پیشین ایتالیا در دیدار با پوتین به او یک روتختی دو نفره با طرحی از دست دادن خود و پوتین هدیه کرده است، بفرمایید هدیه بعدی او به کدام یک از مقامات و چیست؟

الف) آنجلا مرکل – سرویس آرکوپال

ب) پادشاه عربستان – ماگ با طرح صلاح ملک خویش خسروان دانند

ج) کیم جونگ اون – محافظ توری تخت کودک

د) استاندار سیبری – پتو گلبافت

ه) نخست‌وزیر یونان – سکه پارسیان

سه) جمعی از نمایندگان مجلس در دیدار با مسئولان صداوسیما گفتند اینکه مردم ماهواره نگاه می‌کنند تقصیرصداوسیماست. اقدام عاجل و موثر صداوسیما برای ماهواره نگاه نکردن مردم در کدام گزینه آمده است؟

الف) طرح ضربتی صداوسیما برای جمع آوری ماهواره‌ها

ب) تخصیص بودجه ۱۰میلیارد تومانی به‌منظورتولید برنامه‌هایی که در آن مجری به مردم می‌گوید ماهواره نگاه نکنید.

ج) ارسال کامران نجف‌زاده به غرب برای تهیه گزارش از سطح شهر که در آن مردم می‌گویند ما اصلا ماهواره نگاه نمی‌کنیم، فقط شبکه‌های داخلی مثل HBO و Showtime.

د) رقابت با شبکه‌هایی همچون نشنال جئوگرافی با ساخت مستندهایی با عناصر به جا مانده از دوره اول زمین‌شناسی همچون هرمز شجاعی‌مهر، محسن حاجیلو و بهرام شفیع.

ه) جذاب‌سازی برنامه‌های خبر در راستای افزایش نشاط عمومی با عباراتی چون مهوش پریوش قطر کرد، سفر کرد، منو خونین جگر کرد و…

چهار) با عنایت به اینکه شرکت میتسوبیشی به تازگی خودرویی ساخته که به راننده مشاوره می‌دهد، بفرمایید اگر این خودرو به ایران وارد شود بیشترین مشاوره‌ای که به راننده می‌دهد کدام گزینه خواهد بود؟

الف) نیسان… نیسانو بپا.

ب) گوساله رو نگاه کن چطور قرمزو رد کرد.

ج) کی به تو گواهینامه داد؟

د) زن رانندگی کنه بهتر از این نمیشه.

ه) منو چند خریدی؟ انداختن بهت.

چ) چرا پراید نگرفتی؟ هزینه‌هاش خیلی کمتر بود.

خ) انگل خان! به جای دور دور برو تو اسنپ کار کن پول بنزینت دربیاد. بیچاره پدرت.

ر) به چه دردی میخوری تو؟ تو تو ژاپن بودی ازت برق تولید می‌کردیم.

ف) الان نخر! بذار ببینیم جنگ میشه بین کره شمالی و آمریکا یا نه.

پنج) با شنیدن خبر «مجسمه کودک در میدان ونک در روز کودک دزدیده شد»، چه چیزی به ذهن متبادر می‌شود؟

الف) خوشبختانه دزدی‌ها هم مناسبتی شده.

ب) تیتر خبر را مصطفی کواکبیان تنظیم کرده است.

ب) چرا یک روز به نام روز محمدرضا عارف در تقویم نیست؟

د) دزدها: متاسفانه مجسمه مذکور در مقابل گفتن شماره تلفن پدر و مادرش برای اخاذی از آن‌ها مقاومت می‌کند.

ه) همه موارد (این هم برای آن دسته از دوستانی که گلایه کرده بودند چرا گزینه همه موارد در بین گزینه‌ها نیست).


منبع: برترینها

طنز؛ پارک دوبل مقامات!

شهرام شهید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی در نوشت:

در محلی که خیلی از مقامات کشور تردد می‌کنند و جای پارک کم گیر می‌آید، یک جای پارک پیدا شد، اما تا مقامات خواستند خودرویشان را آن‌جا پارک کنند، یک ماشین خیلی ریلکس و تندوتیز رفت چپید تو جای پارک. برخورد مسئولان و مقامات چطور بود؟

عارف: نشست توی ماشین خودش و سکوت کرد. هی منتظر ماند و سکوت کرد. آن‌قدر سکوت کرد که جایی که می‌خواست برود تعطیل شد. ایشان هم ماشین را روشن کرد و رفت پی کارش.

قالیباف: ایشان پیاده شد. در صندوق‌عقب را باز کرد. یک لوله از صندوق عقب درآورد گرفت دستش. بعد یک گازانبر برداشت گرفت دستش. ماشینی که توی پارک بود، از پارک خارج شد و رفت.

احمدی‌نژاد: ماشین را همان‌جا دوبله طوری پارک کرد که ماشین پارک کرده دیگر نتواند از پارک خارج شود. سپس از ماشین پیاده شد و به راننده‌ای که چپیده بود توی پارک، گفت حالا آب را بریز همان‌جایی که می‌سوزه!

علی مطهری: ابتدا از توی آینه نگاه کرد ببیند سرنشین زرنگ ماشین چه کسی است؟ اگر خانم بود، می‌رفت جای دیگری برای پارک پیدا می‌کرد. اگر یک زن و یک مرد در ماشین بودند، پیاده می‌شد نسبت آنها را جویا می‌شد و سپس تصمیم‌گیری می‌کرد. اگر راننده مرد بود اما… اوه اوه. بعدی لطفا.

محمدجواد ظریف: ١+۵ نفر از کسبه و ساکنان محل را دور ماشین جمع می‌کرد و جلسه‌ای برگزار می‌کرد که ١٧ساعت طول بکشد و سرانجام قطعنامه‌ای با امضای اعضای١+۵ و شورای امنیت در محکومیت پارک خودرو با استفاده از مرد رندبازی صادر می‌شد. قطعنامه جوری بود که آن‌طرف دنیا ترامپ می‌گفت، آخ! و ماشینش را از پارک درمی‌آورد.

شریعتمداری: طی مقاله آنلاینی که از پشت فرمان می‌نوشت و ارسال می‌کرد، یادآور می‌شد راننده مذکور از ایادی استکبار بوده و پارک او در جهت منافع آمریکاست و سرانجام متذکر می‌شد قبل از برجام کسی از این کارها نمی‌کرد و این جلف‌بازی‌ها همه نتیجه برجام است.

جهرمی- وزیر ارتباطات: از پشت فرمان بدون فیلترشکن توییت می‌کرد: یک راننده این‌جا با زرنگی پارک کرده. از این به بعد همه هزینه‌ها برای اون میشه.

قاضی زاده: ترمزدستی را می‌کشید و پیاده می‌شد. در این فاصله می‌دید جا‌ تر است و بچه نیست. شتر دیدی ندیدی. گلابی را از داشبورد برمی‌داشت و می‌خورد.

علی لاریجانی: اول با کسبه سمت راست خیابان ائتلاف می‌کرد. بعد با کسبه سمت چپ خیابان ائتلاف می‌کرد. بعد ماشین را مجاب می‌کردند محل را ترک کند. وقتی پارک کرد و خیالش راحت شد، اول ائتلافش با کسبه سمت راست خیابان را ملغی اعلام می‌کرد و بعد ائتلافش با کسبه سمت چپ خیابان را تکذیب می‌کرد.

یکی از مقامات سابق: به علت منع هرگونه حضور در سه‌ماه آینده بی‌خیال جای پارک شد و رفت.


منبع: برترینها

طنز؛ از امروز همه جریمه‌ها برای تو میشه

آیدین سیارسریع در ضمیمه طنز نوشت:

با توجه به شروع سال تحصیلی و لزوم آماده‌سازی ملت برای تست‌زنی از شما دعوت به پاسخگویی به سوالات زیر می‌کنیم:

یک) این جمله از چه کسی است و خطاب به چه شخصی گفته شده است؟ «عشقم! از امروز همه هزینه‌ها برای تو میشه».

الف) یکی از خدمت‌گزاران-آقازاده‌اش (پس از تصدی سمت)

ب) محمود احمدی‌نژاد-اسفندیار رحیم‌مشایی (مورخ سوم مرداد ۸۸)

ج) ترامپ-مهماندار هواپیما

د) وزارت ارشاد-جشنواره فیلم فجر (#هزینه_بیست_میلیاردی_جشنواره)

ه) کاربر عضلانی اینستاگرامی-معشوقی که در اتاق عمل زندگی می‌کند.

دو) با توجه به فرمایش رییس‌جمهور مبنی بر اینکه «هر کس در انتخابات شرکت کرده است باید تشویق شود اما یک جناح جایزه می‌گیرد و یک جناح دیگر تنبیه می‌شود». بفرمایید که آن یکی جناح با چه بیانی تنبیه می‌شود؟

الف) عشقم! از امروز همه جریمه‌ها برای تو میشه.

ب) داداش ما نخوایم شما تنور انتخابات رو گرم کنید، باید کی رو ببینیم؟

ج) برادر، شما با کدوم مجوز شام میری خونه شوهرعمه‌ات؟ اصلا با واژه امنیت ملی آشنا هستی؟

د) اینجوری فایده نداره. زودتر پارلمانیش کنیم.

سه) مهم‌ترین خبر مملکت در حال حاضر کدام گزینه زیر است؟

الف) شفر به اشتباه پیج پژمان منتظری را فالو کرد.

ب) مهراب قاسم‌خانی جواب پاسخ بهنوش‌بختیاری را داد.

ج) غافلگیری ساره بیات در روز جشن تولدش+ فیلم+رضا قوچان‌نژاد

د) بهاره‌رهنما در کنار استاد کویتی‌+عکس

چهار) سیدرضا اکرمی گفته: «جناح‌های سیاسی ما تا یکدیگر را از هستی ساقط نکنند، از پا نمی‌نشینند». برای حل این معضل کدام راهکار را بهتر می‌دانید؟

الف) روی سردر وزارت کشور بنر بزنیم که «با هم دوست باشید، همدیگر را نخورید».

ب) یک جناح را از هستی ساقط کنیم تا مشکل حل شود.

ج) سیدرضا اکرمی را از هستی ساقط کنیم تا جناح‌های کشور در آرامش همدیگر را از هستی ساقط کنند.

د) بگذاریم دو جناح همدیگر را از هستی ساقط کنند، بعد خودمان با ندای «زنده باد ایران، زنده باد بهار» کم‌کم از هستی ساقط شویم.

پنج) طارمی به کمیته اخلاق رفت… این جمله را کامل کنید.

الف) و در مورد مدل موی منشا توضیحاتی را ارائه داد.

ب) و عنوان کرد: من تا مثل بقیه ستاره‌ها و جوان‌های بااستعداد فوتبال این مرز و بوم خودم را نابود نکنم، دست بردار نیستم.

ج) محسن افشانی از مردم خواست تا آمدن حکم کمیته اخلاق قضاوت نکنند.

د) و حسین هدایتی، خیره به دوربین نگریست.


منبع: برترینها

طنز؛ روز جهانی لبخند

محمدامین فرشادمهردر نوشت:

چند روز پیش روز جهانی لبخند بود. نخستین سؤالی که برایم پیش آمد این بود که از بین حالات مختلفی مثل گریه، زنجموره، خنده، قهقهه و…، چرا برای شیربرنج‌ترین شکل بروز هیجانات روز جهانی انتخاب کرده‌اند؟ برای یافتن پاسخ خدمت یکی از متخصصان رفتم. متخصص مربوطه که در بین جمعی از شاگردان و مریدانش بود گفت «لبخند بر خلاف آنچه که عموم فکرمی‌کنند همیشه ناشی از شادی درونی نیست، بلکه گاهی شادی از ناشی درونی است!». در حالی که چهارانگشتم را در دندان می‌خاییدم رو به یکی از شاگردان متخصص مذکور گفتم «ایشون چی می‌زنن؟» گفت «یعنی چی؟» گفتم «می‌گم چی می‌کشه؟» گفت «به کی به کی قسم ما اهل این برنامه‌ها نیستیم، اینی که می‌بینی آب‌بندیش کردم هم قَره‌قروته، ببین ایناهاش». سپس قره‌قروتش را در نعلبکی حل کرد و هورت کشید.

یکی دیگر از افراد حاضر که به نظر سرش به تنش می‌ارزید گفت «منظور دکتر این بود که لبخند گاهی می‌تونه ناشی از فشار بالای بدبختی و ناراحتی باشه. مثل وقت‌هایی که چیزهای عجیب و غریب می‌بینی و می‌شنوی و فقط لبخند می‌زنی». گفتم «مثلاً؟» گفت «مطمئنی آمادگی‌اش رو داری؟» گفتم «آره بابا ما هم بچه همین منطقه‌ایم‌ها». گفت «پس تصور کن بعد از چند روز گوشی‌ات رو چک می‌کنی و با این خبرها روبه‌رو می‌شی». گفتم «باشه». گفت «یک: سازمان سیا گفته رهبر کره شمالی دنبال جنگ نیست». گفتم «هه! مسخره ها». گفت «دو: سالی یه میلیون نفر به جویندگان کار افزوده می‌شه». زدم پشت دستم. گفت «سه: سایت‌ها تیتر زدن که دکتر عارف به دکتر روحانی پیغام معنی‌دار فرستاده».

داد زدم «وااای از این سکوت سنگین‌ها». ادامه داد «چهار: مجری خبر گفته که قراره دکتر ظریف به سفر، قطر کنه!». گفتم «نههه!» ادامه داد: «این که چیزی نیست، پنج: خود رئیس جمهوری هم تو سخنرانی اخیرش تو دانشگاه تهران از نبود فضای نقد گله کرده» با ضجه خودم را کوبیدم به در و دیوار و درحالی که به پهنای صورت اشک می‌ریختم گفتم «اصلاً آدم درد خودش یادش می‌ره». ادامه داد «شش: دکتر روحانی گفته تشویق به انتخابات چیز بدی نیست تو رو خدا اذیتمون نکنید دیگه». گریه‌ام با سکسکه همراه شده بود. گفت: «هفت: اون که رئیس جمهوری مملکته، نتونست راحت صحبت کنه و اسم فردی رو ببره، من که جای خود دارم».

شانه‌هایم از گریه تکان می‌خورد. مجدداً ادامه داد «اینو بشنو حالا این وسط؛ هشت: ممکنه رئیس جمهوری قبلی کاندیدای مجلس بشه!». اینجای صحبت‌هایش دیگر چیزی برای بروز هیجاناتم نداشتم و سکوت کردم. گفت: «و اما آخریش؛ همین متخصصی رو می‌بینی که ازش سؤال کردی و همه چسبیدن بهش؟ این قلابیه! متخصص اصلیه منم ولی هرچی به این بی‌شعورها می‌گم حالیشون نمیشه!». یه «لبخند» عجیبی نشست روی صورتم. گفت «دیدی! لبخند تو جوامع مختلف می‌تونه معانی متفاوتی داشته باشه!»


منبع: برترینها

طنز؛ اصولگرا VS اصلاح‌طلب

ماجرای رقابت‌های انتخاباتی بین اصولگراها و اصلاح‌طلب‌ها خیلی شبیه به رقابت من با یکی از دوستام توی بازی فیفاست! این دوستی که خدمتتون عرض می‌کنم، چیزی حدود دومتر قد داره و ۱۷۰ کیلو وزن! ضرب دستشم یجوریه که اگه یکی بزنه زیر گوش من، عین اون….

احمدرضا کاظمی در ضمیمه طنز نوشت:

ماجرای رقابت‌های انتخاباتی بین اصولگراها و اصلاح‌طلب‌ها خیلی شبیه به رقابت من با یکی از دوستام توی بازی فیفاست! این دوستی که خدمتتون عرض می‌کنم، چیزی حدود دومتر قد داره و ۱۷۰ کیلو وزن! ضرب دستشم یجوریه که اگه یکی بزنه زیر گوش من، عین اون فرفره‌ای که لئوناردو دیکاپریو آخر فیلم اینسپشن کریستوفر‌نولان چرخوند، معلوم نیست تا کی دور خودم خواهم چرخید! یه وی‍ژگی دیگه این رفیقم اینه که ظرفیتش در پذیرش شکست از ظرفیت یغما گلرویی در پذیرش کامنت انتقادی هم کمتره! حالا در نظر بگیرید من با این آدم فیفا بازی می‌کنم؛ در این شرایط، کُری‌خونی و کل‌کل که هیچی اصلا، باید با ترس و لرز و سلام و صلوات بهش گل بزنم.

دست آخرم اگه اون بازی رو ببره که خب طبیعتا به حقش رسیده و من نهایتا اعتراضی که میتونم بکنم اینه که از فرط ناراحتی دسته ۲۰۰ هزارتومنی پلی استیشنمو روی زمین بکوبم. اما اگه من بازی رو ببرم، کمترین اعتراضی که این رفیقمون میکنه اینه که از فرط حرص و عصبانیت، دسته ۲۰۰ هزار تومنی پلی استیشنمو از عرض میکنه توی حلق من! حالا شما این مثالی که زدم رو خودتون مصادیقش رو دربین جریان‌های سیاسی کشور پیدا کنین تا اوضاع بیاد دستتون! اصلا چرا راه دور بریم؟ شما برای اینکه متوجه تفاوت‌های بنیادین اصولگرایی و اصلاح‌طلبی بشین، کافیه که دو هفته توی یکی از روزنامه‌های هرکدومشون فعالیت کنین و قلم بزنید.

توی روزنامه‌های اصلاح‌طلب باید مواظب تک‌تک کلماتی که مینویسین باشین، اینکه میگم تک تک کلمات، یعنی دقیقا تک تکشون! اینجوری بگم که شما با نوشتن یه متن ۴۵۰ کلمه‌ای در واقع ۴۵۰ تا مشکل بالقوه برای خودتون ایجاد کردید که لازمه تبدیل شدنشون از حالت بالقوه به بالفعل، یه مقاله از طرف روزنامه‌های طرف مقابله! مثلا شما یه متن کاملا غیرسیاسی توی اعتماد در مورد«نحوه تشکیل خانواده پنگوئن‌های ساکن در قطب شمال» می‌نویسید و توی متنتون از فعل «نیست» زیاد استفاده می‌کنید، حالا کافیه که یک بزرگواری توی یه روزنامه اصولگرا این متن رو بخونه و باهاش حال نکنه و برداره یه سرمقاله درموردش کار کنه با این عنوان که «استفاده بیش از حد مدعیان اصلاحات و دلباختگان فرهنگ غرب از فعل «نیست» در متون به ظاهر غیرسیاسی‌شان، چه هدفی به‌جز سیاه‌نمایی با بزرگنمایی درمورد کمبودها و کاستی‌های موجود در کشور دارد؟ در کشور ما مگر چقدر «نیست» وجود دارد؟ اینجا همه چیز هست، خیلی خوبش هم هست.»


منبع: برترینها

طنز؛ ایشی‌گورو هم ایرانی است

علیرضا لبش در ضمیمه طنز نوشت:

حالا که جایزه نوبل ادبیات برنده خود را شناخته، بسیاری از ایرانی‌ها هم نویسنده مورد علاقه خود را یافته‌اند.

از امروز می‌توانید یک عده ایشی‌گورو باز در فضای مجازی پیدا کنید که همه قبل از برنده شدن ایشی‌گورو آثارش را جویده‌اند و قبل از داوران نوبل می‌دانسته‌اند که تنها کسی که امسال جایزه نوبل، حقش بود، سهمش بود، عشقش بود، همین آقای نیمه ژاپنی و نیمه انگلیسی است.

حتی وقتی ایشی‌گورو خودش می‌گوید: نوبل حق مارگارت اتوود بود و من از او معذرت می‌خواهم، جوانان ایرانی به دو دسته تقسیم می‌شوند. عده‌ای سر از صفحه ایشی‌گورو در می‌آورند و به او فحاشی می‌کنند که فلان فلان شده، ببند. نوبل حق خودت بود. بذار ما یه کم ایشی‌گورو بازی کنیم و عده‌ای هم به صفحه اتوود حمله‌ور می‌شوند و می‌گویند: چرا مزاحم زندگی ایشی‌گورو میشی. مگر خودت برادر و پدر نداری؟!

در مراکز فعال و رسمی روشنفکری یعنی کافه‌ها هم از امروز عده‌ای از جوانان نشسته‌اند و درباره کتاب‌های ایشی‌گورو بحث می‌کنند و نظر کانت و هگل را درباره داستان غول مدفون و بازمانده روز برای نفر مقابل با آب و تاب بیان می‌کنند. بعدش هم با هم دست در دست از کادر خارج می‌شوند.

نویسندگان محبوب و پر فالوئر ایرانی‌ها هم از امروز به فکر افتاده‌اند که تا چند روز آینده رمان‌هایی به سبک ایشی‌گورو بنویسند و پوز این نویسنده را همان دم حجله نوبل بزنند تا فکر نکند که برای خودش کسی شده است.

ناشران هم فراخوان عمومی داده‌اند و از همه مترجمان نیمه حرفه‌ای و آماتور خواهش کرده‌اند که از کتاب خاطرات ایشی‌گورو تا نامه‌های ایشی‌گورو به همسرش را ترجمه کنند تا ناشر محترم در این کسادی بازار نشر دوزار به جیب بزند.

پارسال هم که باب دیلن برنده جایزه نوبل شده بود، از استاد تتلو تا حمیدخان‌صفت خود را در معرض برگزیدگی جایزه نوبل می‌دانستند که خدا را شکر امسال با انتخاب یک رمان‌نویس همه سوتفاهم‌ها حل شد و دوستان ترانه‌سرا و خواننده به سر کارشان برگشتند.

کلا نوبل تاثیرات ژرف و عجیبی در زندگی ما ایرانی‌ها دارد و ما نوبل را دوست داریم. اگر کاری با من ندارید بروم مجموعه آثار ایشی‌گورو را بخرم. البته نه اینکه بخواهم بخوانم. نه من وقت این کارها را ندارم. می‌خواهم چند جمله از آن‌ها را انتخاب کنم و در تلگرام و اینستاگرام به اشتراک بگذارم تا از قافله ایشی‌گورو بازها عقب نمانم.


منبع: برترینها

طنز؛ صد من پر قو یک مشت نیست

علیرضا کاردار در ضمیمه طنز نوشت:

در زمان‌های قدیم جنگلی بود خوش آب و هوا که اهالی‌اش به لهجه محلی «جینگیل» صدایش می‌کردند. در جینگیل حیوانات با تبلیغات و فنون بازاریابی بیگانه بودند. مثلا خارپشت که کارش خاراندن پشت حیوانات بود، روی تخته سنگی می‌ایستاد و مثل برس خارهایش را سیخ می‌کرد و منتظر می‌ماند تا هر از گاهی حیوانی رد شود و همان لحظه خارشش بگیرد و پشتش را به خارهای خارپشت بسپارد. برای همین ناآگاهی حیوانات از علم تبلیغات، کار و بارشان همیشه کساد بود.

تا اینکه چند مرغابی در جینگیل فرود آمدند و تصمیم گرفتند همان‌جا زندگی کنند. مرغابی‌ها کارشان پیدا کردن اشیا گمشده در ته دریاچه‌ها بود. کاری که شاید سالی یک‌بار کسی لازمش نمی‌شد ولی چون آن‌ها جهان‌دیده بودند و از فنون بازاریابی خبر داشتند، با ترفندهایی چیز میزهای جینگیلوندان را داخل برکه می‌انداختند تا دست به دامن مرغابی‌ها شوند و برای‌شان پیدا کنند. این‌گونه بود که مرغابی‌ها با کلک مرغابی توانستند بازارشان را رونق بدهند. بقیه حیوانات هم به مرور تبلیغات را یاد گرفتند و کار به جایی رسید که تمام اهالی جینگیل صبح تا شب برای خودشان تبلیغ می‌کردند و به درختان تابلو می‌زدند و زیر در لانه‌ها برگه تبلیغاتی می‌انداختند و قدم به قدم می‌ایستادند و برای کارشان شعار می‌دادند و کله سحر و دل شب و لنگ ظهر پیام‌های کوتاه تبلیغاتی برای یکدیگر می‌فرستادند.

یک روز خاله مرغابی چندبار پشت سر هم عق زد و دستش را به پیشانی‌اش گرفت و خودش را توی آینه دستشویی نگاه کرد و همه فهمیدند خبر خیر است. تخم‌های خاله مرغابی که باز شد، اطرافیان دیدند یکی از جوجه‌ها با بقیه فرق دارد. شوهرخاله مرغابی ابتدا اعصابش خرد شد ولی وقتی برایش داستان جوجه اردک زشت را تعریف کردند دیگر کوتاه آمد. اسم جوجه نافرم را گذاشتند جوجه مرغابی زشت. چون وقت نداریم، زود بزرگ شد و تبدیل شد به قویی زیبا. حیوانات که از هرچه تبلیغات بیزار شده بودند و به این جای‌شان رسیده بود، دست به دست هم دادند و شبانه سر قو را زیر آب کردند. ولی چون چیزیش نشد، به راهکار خشن دیگری دست زدند که نمی‌شود اینجا تعریف کرد. این‌طوری انتقام‌شان را از مرغابی‌ها و شیوه‌های تبلیغات‌شان گرفتند. فردا که گله مرغابی‌ها با آن صحنه روبه‌رو شدند، خیلی ناراحت شدند و تصمیم گرفتند جینگیل را ترک کنند.

از آن زمان هرگاه کسی یا شرکتی خیلی تبلیغ کند تا جایی که دیگران را بیزار کند و کسی هم نتواند جلویش را بگیرد، می‌گویند:«صد من پر قو، یک مشت نیست». یعنی کاش می‌شد بلایی سرت بیاوریم که سر آن قو آوردیم و فقط پرهایش ماند، حیف که زورمان بهت نمی‌رسد!


منبع: برترینها

طنز؛ چرا رانندگی نمی‌کنم؟

سعیده حسنی در ضمیمه طنز نوشت:

خیلی‌ها از من می‌پرسند که چرا رانندگی نمی‌کنم. واقعیت‌ این است که به عنوان یک فرهیخته دغدغه‌مند در حوزه محیط‌زیست خیلی زشته که یک خودروی تک سرنشین دیگه به مجموعه خودروهای تک‌سرنشین موجود اضافه کنم و هوا را آلوده کنم و زیستن در کلانشهر تهران را مختل. در عوض از مترو خط هفت استفاده می‌کنم که خودش همزمان هم جاذبه گردشگری است و هم یک بازدید علمی به حساب می‌آید. البته اگر عمران خوانده بودم می‌توانست خیلی بیشتر به دردم بخورد؛ چرا که ما در طول مسیر خط هفت متروی تهران کاملا با فرآیند ساخت، داشت و برداشت از مترو آشنا می‌شویم و از جاذبه‌های عجیبی مثل نبود فروشنده در این خط دیدن می‌کنیم. از این‌ها که بگذریم احتمالا ناتوانی من در رانندگی هم مزید بر علت شده تا مترو خط هفت را به استفاده از خودروی شخصی ترجیح بدهم البته که این مساله خدشه‌ای به ژست محیط‌زیستی من وارد نمی‌آورد. در زیر به برخی دلایلی اشاره شده است که منجر شد من سال‌ها بعد از اخذ گواهینامه هنوز به جز ساعت هفت صبح روز جمعه که هیچ جانداری در خیابان مشاهده نمی‌شود، نتوانم رانندگی کنم:

راننده‌های تاکسی: تصور کنید یک راننده تازه کار هستید و به آرامی در منتهی‌الیه سمت راست خیابان رانندگی می‌کنید در حالی که مغزتان در حال پردازش حجم عظیمی از دیتاهای تصویری و صوتی است و تازه باید دنده را هم عوض کنید. در این شرایط سخت ناگهان چیزی کنار خیابان ظاهر می‌شود. همان‌طور که می‌دانید، در پی هر موجود زنده‌ای که گوشه خیابان ظاهر می‌شود یک راننده تاکسی با زیر پا گذاشتن بسیاری از قوانین فیزیکی خود را به این موجود می‌رساند. متاسفانه راننده تازه‌کار که همچنان در فضای فیزیک کلاسیک سیر می‌کند از پشت به راننده تاکسی می‌زند. حرف‌های ردو بدل شده به نحوی است که ما همین‌جا به تدریج در تاریکی محو می‌شویم اما آثار به جا مانده از این اتفاق تا مدت‌ها بر روح و جان راننده ناشی باقی خواهد ماند.

موتور سواران: موتورسواران نیز مانند بسیاری از رانندگان تاکسی اعتقادی به قوانین فیزیک ندارند اما آن‌ها از این هم فراتر می‌روند و هنگامی که در خط ویژه اتوبوس به طور برعکس در حرکتند و از چراغ قرمز عبور می‌کنند، معتقدند در دنیایی موازی با کلاه کاسکت پشت چراغ قرمز در مسیر درست ایستاده‌اند. اما اگر راننده تازه‌کار هستید و به تئوری دنیاهای موازی اعتقاد ندارید، اصلا بی‌خیال رانندگی شوید.

خودروهای گران‌قیمت: خب من هر روز هم با آژانس این طرف و آن طرف بروم خیلی به صرفه‌تر است تا اینکه به آینه بغل یک ماشین گران قیمت بخورم. شما به این می‌گویید شکاف طبقاتی؟ این نه شکاف است و نه در طبقه رخ داده.

عابرین پیاده: یک بدفهمی یا سوتفاهم خاصی بین رانندگان و عابرین پیاده وجود دارد. مثلا عابر نگاه می‌کند، نگاهش سراسر حاکی از آن است که «تو برو عزیزم، من وایمیستم» اما شما می‌رید عابر هم میاد و خب اتفاقات دردناکی در پی‌اش می‌افتد.

جنسیت: بله اگر پسر بودم می‌نشستم پشت ماشین و برای خودم بد رانندگی می‌کردم و هیچ‌کس هم نمی‌گفت برو پشت ماشین ظرفشویی بشین، هار هار هار! من به‌خاطر هم‌جنسانم ترجیح دادم کلا رانندگی نکنم چون فحش‌هایش را با نیمی از جمعیت کره زمین دور هم می‌خوردیم.


منبع: برترینها

طنز؛ به مقدار قابل توجهی «توجه» نیازمندیم!

احمدرضا کاظمی در ضمیمه طنز نوشت:

یادمه اون زمان که بچه بودیم و می‌رفتیم مدرسه، یه پسره توی کلاسمون بود که اگه یه پاک‌کن نو هم می‌خرید سعی می‌کرد به بقیه فخر بفروشه! اولین‌باری که این پاک‌کن‌های قرمزوآبی اومد، برای اینکه بهمون ثابت کنه قسمت آبی رنگش میتونه نوشته‌های خودکاری رو هم پاک‌کن، نصف برگه‌های دفترشو نابود کرد! هرچقدم از تف و آب و غیره کمک گرفت آخرش بازم نتونست حتی یه کلمه رو پاک کنه! این آدم خیلی نیاز به توجه داشت. یه سری از این مدادتراش‌های مخزن‌دار خریده بود، بعد هر پنج دقیقه یه بار پا می‌شد می‌رفت دم سطل آشغال کلاس مدادش رو باهاش می‌تراشید و یه نگاه تحقیرآمیز به تک تک بچه‌ها مینداخت.

از جنس اون نگاه‌هایی که آدم وقتی سوار تاکسیه، پشت چراغ قرمز به کسایی که داخل اتوبوس ایستادن میندازه! یکی هم نبود بهش بگه د لامصب این تراشت که خودش مخزن داره دیگه برا چی میبریش دم سطل دیگه؟ میخوای چیو ثابت کنی؟ الان خیلی شاخی؟ نمیدونم چرا هنوز با این آدم در ارتباطم ولی همین یه سال پیش بود که باهاش رفتم یدونه ساعت بند فلزی رومانسون خریدیم نزدیک به یک میلیون و ۳۰۰ هزارتومن.

از اون روز دیگه انگار که اصلا این ساعت رو دوختن به مچ دستش و تبدیل به یکی از اعضای بدنش شده! باهاش حموم میره، استخر میاد، فوتبال بازی میکنه، کلاس رزمی میاد و فکر کنم اگه یه روز بازش کنه دستش از مچش گندیده باشه یا در بهترین حالت پوست اون ناحیه‌اش عین اینایی که توی سواحل کیش یا روی پشت بومشون حموم آفتاب میگیرن شده باشه! حالا اینش هیچی، طرف از وقتی این ساعتو دستش کرده عکس که میخواد بگیره حتما زاویه دستش رو جوری قرار میده که ساعتشم بیفته! صفحه اینستاگرامش چیزی حدود ۳۰۰ تا عکس داره که این ساعت توی ۲۵۰ تاشون دیده میشه! اون ۵۰‌ تا عکس دیگه هم اگه توشون خبری از ساعته نیست، به‌خاطر اینه که تصاویرش مربوط به قبل از خرید اون ساعته! یعنی که طرف حاضره ازش در حالی که دستش توی دماغشه عکس بگیری و بزنی صفحه اول روزنامه ولی مچ دستش حتما توی تصویر بیفته که ساعتش دیده بشه.

خلاصه میخوام بگم عقده دیده شدن و نیاز به توجه چیز همه گیریه و فقط به مدادتراش و ساعت مچی ختم نمیشه. ما در زمینه‌های مدیریتی هم شاهد این پدیده هستیم. خداییش وقتی ملت به‌خاطر خرید یه ساعت یک‌میلیونی اینجوری به آب و آتیش میزنن که خودنمایی کنن، انتظار دارید کسی که ۱۰–۲۰ میلیارد پول داده و یه تیم فوتبال خریده، سعی نکنه خودشو سر زبونا بندازه تا همه بالاخره یجوری بفهمن که طرف باشگاه داره؟


منبع: برترینها