متداول‌ترین تیپ‌های شخصیتی هواداران سریال «بازی تاج و تخت»

: در میان طرفداران دوآتشه بازی تاج و تخت، همه نوع شخصیتی پیدا می‌شود؛ از کتاب‌بازهای سریال‌گریز گرفته تا کسانی که بی‌خاصیت‌ترین برنامه‌های تلویزیونی هم از زیر دستشان درنمی‌رود. در ادامه ما تعدادی از متداول‌ترین تیپ‌های شخصیتی هواداران این سریال را لیست کرده‌ایم که اگر گیم آو ترونزباز باشید، حتما شبیهشان را دوروبرتان دیده‌اید.

13 گونه شخصیتی عجیب هواداران بازی تاج و تخت

۱٫ بسیار بسیار گیج

بازی تاج و تخت آن‌قدر شخصیت اصلی و فرعی و داستان و ماجرا دارد که دنبال کردن همه آن‌ها با هم برای عده‌ای کار ساده‌ای نیست. گروهی از تماشاگران این سریال همان‌هایی هستند که مدام می‌پرسند: «این دیگر کی بود؟» «این‌ها کجا دارند می‌روند؟» «این کاراکتر مگر نمرده بود؟» خلاصه این‌که سریال دیدن با آن‌ها اعصاب پولادین می‌خواهد.

۲٫ خوره‌های کتاب

گروهی از بینندگان سریال کسانی هستند که مجموعه کتاب‌های بازی تاج و تخت را مدت‌ها قبل از شروع سریال خوانده‌اند و حالا انگار فقط برای مچ‌گیری سریال تماشا می‌کنند. در طول تماشای سریال دائما این جمله را از آن‌ها می‌شنوید: «توی کتاب این‌جا این‌طوری می‌شود.» مثل آن است که خود جورج آر. آر. مارتین کنارتان نشسته و دارد برای شما سخنرانی می‌کند.

۳٫ دل‌نازک‌های هراسان

گروهی هم هستند که موقع تماشای سریال کنترل تلویزیون از دستشان نمی‌افتد و دائما در حال جلو عقب کردن صحنه‌های دل‌خراش تکه‌پاره کردن آدم‌ها و شکنجه کاراکترهای محبوبشان هستند. آن‌ها از خشونت عریان سریال بیزارند و اگر دائما در حال جلو زدن صحنه‌های سریال نباشند، حداقل جلوی چشم‌هایشان را گرفته‌اند که صحنه‌های دل‌خراش را نبینند.

۴٫ دشمنان اسپویل

یک عده هستند که سریال را هم‌زمان با پخش تماشا نمی‌کنند و تا بعد از تمام شدن یک فصل صبر می‌کنند. تا این‌جای قضیه مشکلی نیست، مشکل از آن‌جا شروع می‌شود که این افراد از اسپویل شدن سریال هم بیزار باشند. این‌جاست که با زمین و زمان می‌جنگند تا درباره اتفاق‌هایی که افتاده و از آن بی‌خبرند، چیزی نشنوند.

۵٫ عاشقان اسپویل

یک عده هستند که اسپویل نمی‌کنند، اما اسپویل شدن را دوست دارند. هیچ مقاله‌ای درباره گیم آو ترونز نیست که در فاصله زمانی باقی‌مانده تا پخش فصل جدید سریال نخوانده باشند و دائما به دنبال این هستند که بفهمند چه قرار است به سرشان بیاید. این جمله‌ای است که مدام از دهان آن‌ها می‌شنوید: «وای… می‌دونی قراره چی بشه؟»

۶٫ هیجان‌زده‌های عصبانی

«بشین و صدایت درنیاید.» یک عده هستند که اگر بخواهید با آن‌ها سریال ببینید، نفس هم نباید بکشید. چون یک‌صدم ثانیه از سریال هم نباید از دستشان در برود.

13 گونه شخصیتی عجیب هواداران بازی تاج و تخت

۷٫ از قافله جامانده‌های جوگیر

پنج فصل از سریال پخش شده و تازه به فکر تماشای آن افتاده‌اند؛ آن هم در یکی دو هفته. این دسته چنان غرق سریال و کاراکترهایش می‌شوند که خودشان را بزرگ‌ترین طرفداران گیم آو ترونز می‌دانند و دائم با هیجان از ماجراهایی حرف می‌زنند که برای خیلی‌های دیگر کهنه شده.

۸٫ بدبین‌ها

«این قراره بمیره… اون یکی هم همین‌طور. همشون می‌میرن.» بعد از مرگ غافل‌گیرکننده ند استارک و اپیزود شگفت‌انگیز «عروسی خونین» یک عده از طرفداران سریال دچار فوبیای از دست رفتن و مرگ شده‌اند. آن‌ها هر لحظه منتظرند که کاراکتر محبوبشان به فجیع‌ترین شکل ممکن به قتل برسد. البته تجربه نشان داده چندان هم بی‌راه نمی‌گویند.

۹٫ شیفتگان جان اسنو

این کیت‌ هارینگتون بازیگر نقش جان اسنو با این سریال عاقبت‌به‌خیر شد. روزبه‌روز به جمع کثیر شیفتگان این کاراکتر اضافه می‌شود. بعد از این‌که این کاراکتر مرد و زنده شد، هوادارانش چند برابر بیشتر شدند. برای تماشای سریال با این دسته از طرفداران پروپاقرص جان اسنو هم باید اعصاب پولادین داشته باشید.

۱۰٫ خودنماها

این سریال هرچقدر هم که مهیج و تماشایی باشد، باز هم رفتارهای عجیب و غریب بعضی از طرفداران را توجیه نمی‌کند. این دسته کسانی هستند که موقع تماشای سریال از خودشان فیلم می‌گیرند و یوتیوب و شبکه‌های اجتماعی را از صحنه‌ بالا و پایین پریدن و جیغ زدن و اشک ریختن خود پر می‌کنند.

۱۱٫ کنجکاوها

بعضی‌ها هم هستند که هیچ از تماشای سریال لذت نمی‌برند و فقط آن را می‌بینند که دیده باشند. آن‌ها تحت تاثیر شلوغ‌کاری‌های طرفداران یا از سر کنجکاوی به تماشای سریال تن می‌دهند و اصلا برایشان مهم نیست کدام خاندان‌ها با هم می‌جنگند و چه کسی از چه کسی متنفر است. فقط تماشا می‌کنند تا از قافله رفقا عقب نمانند.

۱۲٫ رفیق‌بازها

یک عده هم هستند که چندان هم از سریال خوششان نیامده، اما لذت می‌برند از این‌که هر هفته به بهانه تماشای سریال با رفقا دور هم جمع شوند و دور هم خوش بگذرانند و ادای طرفداران پروپاقرص و هیجان‌زده سریال را دربیاورند.

۱۳٫ هواداران قلابی

دسته آخر کسانی هستند که اصلا از گیم آو ترونز خوششان نیامده. اما پیش خودشان فکر می‌کنند حالا که جوی راه افتاده و همه را هوادار این سریال کرده، چرا آن‌ها هم‌رنگ جماعت نشوند و خودشان را به‌عنوان دل‌باختگان سریال جا نزنند؟


منبع: برترینها

خاطره مهران مدیری از روزی که بازداشت شد (فیلم)

جواد عزتی:نسخه نمایش خانگی اکسیدان ۱۰دقیقه سانسور دارد مرگ ۲۵ تهرانی بر اثر مصرف قرص برنج در سال جاری قاضی‌پور: صالحی برنامه‌ای برای مقابله با چاپ کتب ضاله ندارد هفت کاری که باید در برزیل انجام دهید الویری: انتخاب سرپرست موقت از میان کارکنان شهرداری/ نجفی سوگندنامه را پذیرفته است برگزاری دادگاه قاتل آتنا در هفته جاری قیمت انواع سکه و ارز (+جدول) سفارت ایران در افغانستان ادعای بازداشت مهاجم انتحاری ایرانی را رد کرد عکسبرداری از انفجار معدن، جان “عکاس” را گرفت جایگزین احتمالی استیو بنن مشخص شد

تایید خبر عصرایران/ محسن هاشمی رییس شورای شهر تهران شد  (۲ نظر)

دفتر رییس جمهور: اظهارات قدوسی مایه شرمساری و وهن جایگاه نمایندگی مجلس است  (۱ نظر)


منبع: عصرایران

دومین بزرگداشت حماسه چالدران در خانه اندیشمندان علوم انسانی

دومین بزرگداشت حماسه چالدران در خانه اندیشمندان علوم انسانیدومین “همایش بزرگداشت حماسه چالدران” یکشنبه ۲۹ امرداد ۱٣٩۶ از ساعت ۱۶:٣۰ در تالار فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار می‌شود.

همزمان با بزرگداشت حماسه چالدران، پیش همایش “صفویه و تشکیل دولت ملی در ایران” به همت نشریه وطن یولی (راه وطن) و با همکاری موسسه تاریخی دیار کهن، بنیاد فردوسی، موسسه نگارستان اندیشه و خانه اندیشمندان علوم انسانی در تالار فردوسی برگزار می‌شود.

دکتر نصرالله صالحی (استاد دانشگاه، ناخدا)، هوشنگ صمدی (فرمانده تکاوران نیروی دریایی دوران دفاع مقدس در خرمشهر) و دکتر منوچهر مشتاق خراسانی (بنیانگذار رزم افزار و کارشناس سلاح و رزم های تاریخی) سخنرانان این آیین خواهند بود. 

دکتر حسن انوری (عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی) و استاد داریوش پیرنیاکان (هنرمند نوازنده تار و دبیر پیشین خانه موسیقی) نیز مهمانان ویژه این مراسم خواهند بود.

تقدیر از “التفات عبدی زاده” پژوهشگر تاریخ و نویسنده داستان تاریخی، “بابک شهریار ایرانزمین” و تقدیر از “مریم لطفی” نویسنده کارکردهای سیاسی، اقتصادی بقعه شیخ صفی اردبیلی از دیگر بخش های این آیین است.

از جمله برنامه های هنری این آیین، شاهنامه خوانی گروه کودک و نوجوان “راویان مهر” به سرپرستی هدی معقولیان و اجرای تصنیف های ملی با آواز استاد محمود جاهد و همراهی هنرمندان موسیقی سنتی، حمید آقایی (تار و سه تار)، مهدی ایزدی (تنبک) و رها پاشایی (دف) خواهد پرداخت.

گفتنی است در این مراسم، سردیس های شاه اسماعیل صفوی و بابک خرمدین ساخته گروه فرهنگی هنری یادمان به سرپرستی احسان ایمان زاده رونمایی خواهد شد.

شایان ذکر است که دومین “همایش بزرگداشت حماسه چالدران”، نشست مقدماتی همایش “صفویه و تشکیل دولت ملی در ایران” است که سال آینده در اردبیل و با مشارکت مراکز دانشگاهی برگزار خواهد شد. 

بسترهای رسیمت تشیع در آذربایجان (مذهبی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی)، نقش خاندان صفوی در رسمیت تشیع، روند رسمیت تشیع در آذربایجان و ایران، نقش آذربایجان در احیاء، حفظ و تداوم هویت ایرانی، شخصیت شاه اسماعیل صفوی (شخصیت سیاسی، شخصیت ادبی، شخصیت عرفانی)، بازتاب تشکیل دولت صفوی در ادبیات فارسی و آذری، میراث فرهنگی صفویه و اسناد و مکاتبات تاریخی و منابع نو یافته محورهای این همایش هستند که علاقمندان می توانند تا ۳۰ آذرماه ۱۳۹۶ چکیده مقاله ها و تا تاریخ ۳۰ بهمن ۱۳۹۶ متن اصل مقاله ها را به یارانامه های زیر ارسال نمایند:

Hamayesh.azar@gmail.com

Diyarekohan@ymail.com

 همایش یاد شده در اردبیهشت ماه ۱۳۹۷ در شهر اردبیل برگزار خواهد شد.

دومین بزرگداشت حماسه چالدران در یکشنبه ٢٩ امردادماه ۱٣٩۶ از ساعت ۱۶:٣۰ در تالار فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی به نشانی تهران، خیابان استاد نجات اللهی جنوبی، نبش خیابان ورشو، بوستان ورشو برگزار می شود و ورود برای همه فرهنگ دوستان آزاد است.


منبع: عصرایران

رومن پولانسکی، کارگردانی خو گرفته با مرگ

برترین ها: روز ۱۸ اوت مصادف است با هشتاد و چهارمین سالگرد تولد رومن پولانسکی، کارگردان جنجال‌برانگیز لهستانی‌تبار که آثاری فراموش‌نشدنی چون پیانیست را خلق کرده. پولانسکی می‌گوید، “پوستش کلفت شده و خود او نیز به مرگ عادت کرده است”.
 
دوران سخت کودکی

 رومن پولانسکی، کارگردانی خو گرفته به مرگ

رومن پولانسکی، در روز ۱۸ اوت ۱۹۳۳ در پاریس به دنیا آمد و در همان دوران کودکی به همراه خانواده خود به لهستان مهاجرت کرد. در جریان روی کار آمدن رژیم نازی و جنگ جهانی دوم، پولانسکی اعضای خانواده خود را در اروگاه‌های مرگ از دست داد و در طول زندگی پر فراز و نشیب‌اش همچنین شاهد مرگ شماری دیگر از عزیزانش بود. پولانسکی می‌گوید، به مرگ عادت کرده، همانگونه که جراحان به دیدن شکم‌های دریده عادت دارند.

نخستین گام‌ها در عرصه سینما

رومن پولانسکی، کارگردانی خو گرفته به مرگ 

پولانسکی در دهه پنجاه میلادی تحصیلات خود در زمینه فیلم را در مدرسه سینمایی شهر لودز در لهستان به پایان رساند و برای کسب نخستین تجربیات راهی فرانسه شد. او پس مدتی به لهستان بازگشت و در سال ۱۹۶۲ نخستین فیلم بلندش را ساخت که “چاقو در آب” نام داشت. این تنها فیلمی است که پولانسکی در لهستان ساخت.

ستایش‌های بین‌المللی

“چاقو در آب” که با بودجه و امکانات محدودی ساخته شد، مورد ستایش منتقدان غرب قرار گرفت. این فیلم جایزه منتقدان جشنواره ونیز در سال ۱۹۶۲ را از آن خود کرد و همچنین یکی از نامزدهای دریافت اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی‌زبان در سال ۱۹۶۴بود. “چاقو در آب” داستان زوجی است که قصد دارند ایام آخر هفته‌شان را به تفریح و قایق‌سواری بگذرانند و رابطه آنها با حضور مهمانی جوان مورد آزمون قرار می‌گیرد.

“انزجار”

رومن پولانسکی، کارگردانی خو گرفته به مرگ

فیلم “انزجار”، محصول ۱۹۶۵ که در فارسی با عنوان “تنفر” نیز شناخته شده و پولانسکی آن را در انگلستان ساخته‌، از دیگر آثار نخستین این کارگردان معروف محسوب می‌شود. “انزجار” یکی از نامزدهای خرس طلایی جشنواره فیلم برلین در سال ۱۹۶۵ بود و گرچه در پایان فستیوال از کسب خرس طلایی محروم ماند، اما پولانسکی خود جایزه خرس نقره‌ای بهترین کارگردانی را برای آن دریافت کرد.

“رقص خون‌آشام‌ها”

رومن پولانسکی، کارگردانی خو گرفته به مرگ

این فیلم (محصول سال ۱۹۶۷) که می‌توان آن را هجویه پولانسکی بر فیلم‌های دراکولایی دانست، تلفیقی است از دلهره و طنز. پولانسکی نه تنها این فیلم را کارگردانی کرد، بلکه افزون بر نوشتن فیلم‌نامه (به همراه ژرار براش) و تهیه‌کنندگی، خود نیز به عنوان بازیگر در آن نقش‌آفرینی کرد.

“بچه رزماری”

رومن پولانسکی، کارگردانی خو گرفته به مرگ

پولانسکی در سال ۱۹۶۸ فیلم “بچه رزماری” را بر اساس رمانی از آیرا لوین و با بازی درخشان میا فارو ساخت. این فیلم هولناک و تکان‌دهنده که جوایز زیادی هم به دست آورد، بدون توسل به صحنه‌هایی انزجارآور یا خشن، میا فارو (در نقش رزماری) را از همسری شاد و خوشبخت به زنی “جن‌زده” بدل می‌سازد. پولانسکی در سال ۱۹۶۹ از جمله جایزه اسکار و گلدن گلوب بهترین فیلمنامه اقتباسی را برای این فیلم کسب کرد.

قتل همسر

رومن پولانسکی، کارگردانی خو گرفته به مرگ 

در تابستان ۱۹۶۹ شارون تیت، همسر رومن پولانسکی که باردار هم بود، به طرز وحشیانه‌ای به قتل رسید و شوک این واقعه دردناک سبب شد که پولانسکی برای مدتی از فعالیت‌های سینمایی دست بکشد. تصویری از پولانسکی و همسرش در دهه شصت میلادی.

“مکبث”

رومن پولانسکی، کارگردانی خو گرفته به مرگ

در سال ۱۹۷۱ پولانسکی فیلم “مکبث” را بر اساس نمایش‌نامه و تراژدی معروف ویلیام شکسپیر ساخت که برداشتی واقع‌گرایانه از این اثر بود. “مکبث” اولین فیلمی بود که پولانسکی پس از قتل وحشیانه همسرش، شاروت تیت، ساخت. ساختن این فیلم به گفته‌ای، گامی برای رهایی یافتن پولانسکی از بار این خاطره دردناک بود، اگر چه او خود چنین ارتباطی میان فیلم و آن قتل فجیع را رد کرد.

“محله‌چینی‌ها”

رومن پولانسکی، کارگردانی خو گرفته به مرگ

در سال ۱۹۷۴ پولانسکی یکی از فیلم‌های فراموش‌نشدنی خود را ساخت: “محله چینی‌ها” با بازی درخشان جک نیکلسون. این فیلم که داستان آن در دهه سی میلادی در لس‌آنجلس می‌گذرد، در ژانر کارآگاهی ساخته شده است. “محله چینی‌ها” هم با ستایش منتقدان و هم با استقبال تماشاگران روبه‌رو شد. این فیلم در مجموع نامزد دریافت ۱۱ جایزه اسکار، از جمله برای بهترین فیلم شد، اما تنها یک اسکار دریافت کرد: جایزه بهترین فیلمنامه.

“دیوانه‌وار”

رومن پولانسکی، کارگردانی خو گرفته به مرگ

“دیوانه‌وار”، محصول سال ۱۹۸۸ فیلمی است پرهیجان در ژانر جنایی. هریسون فورد، بازیگر معروف آمریکایی نیز ایفاگر نقش اصلی مرد در این فیلم است. “دیوانه‌وار” درباره زوجی آمریکایی است که در جریان سفرشان به پاریس درگیر ماجرایی جاسوسی می‌شوند. این فیلم که حال و هوای “هیچکاکی” دارد، از لحاظ تجاری نیز موفقیت کسب کرد و بیش از ۱۷ میلیون دلار فروش داشت. موسیقی متن این فیلم مهیج نیز ساخته انیو موریکونه است.
 
“مرگ و دوشیزه”

رومن پولانسکی، کارگردانی خو گرفته به مرگ

این فیلم در سال ۱۹۹۴ بر اساس نمایشنامه‌ای از آریل دورفمن، نویسنده‌ای شیلیایی، ساخته شده و یکی از بهترین آثار پولانسکی محسوب می‌شود. پولانسکی در این فیلم نقش‌مایه‌های مورد علاقه‌اش چون نفرت و ترس را با کارکترهای محدود و در فضایی بسته به نمایش می‌گذارد. سیگورنی ویور و بن کینگزلی بازیگران اصلی این فیلم هستند.
 
“دروازه نهم”

رومن پولانسکی، کارگردانی خو گرفته به مرگ 

در سال ۱۹۹۹ پولانسکی پس از مدتی وقفه در عرصه کارگردانی “دروازه نهم” را ساخت که محصول مشترک آمریکا، اسپانیا و فرانسه است. این فیلم اقتباسی است ادبی و اثری جنایی معمایی. این فیلم از جمله جایزه فیلم اروپا را در همان سال برای پولانسکی به ارمغان آورد.

“پیانیست”

رومن پولانسکی، کارگردانی خو گرفته به مرگ 

در سال ۲۰۰۲ بود که پولانسکی یکی از شاهکارهای خود را خلق کرد: “پیانیست”. این فیلم بر اساس داستان واقعی زندگی ولادیسلاو اشپیلمن، پیانونواز یهودی در دوران جنگ جهانی دوم در لهستان و اشغال این کشور توسط رژیم نازی آلمان است.

بهترین فیلم

پولانسکی خود از “پیانیست” به عنوان بهترین فیلمش یاد می‌کند. پولانسکی که خود برای این فیلم جایزه اسکار بهترین کارگردانی را به دست آورده بود، به علت گریزش از آمریکا در دهه هفتاد میلادی، امکان حضور در مراسم اسکار و دریافت جایزه را نداشت.

«سایه‌نویس»

رومن پولانسکی، کارگردانی خو گرفته به مرگ 

این فیلم بر اساس رمان «شبح»، نوشته‌ی رابرت هریس ساخته شده است. فیلمنامه‌ی «سایه‌نویس» را پولانسکی با کمک رابرت هریس نوشته است. داستان فیلم در مورد یک سایه‌نویس یا نویسنده‌ا‌ی در پشت پرده است که قرار است کتاب خاطرات نخست‌وزیر پیشین انگلستان را کامل کند. این نویسنده در جریان این کار به اسراری پی می‌برد که زندگی اش را به خطر می‌اندازد. این فیلم محصول مشترک آلمان، فرانسه و بریتانیاست.

درو کردن جوایز بین‌المللی

پولانسکی در سال ۲۰۱۰ جایزه‌ی بهترین فیلمساز آکادمی فیلم اروپا را از آن خود کرد. «سایه‌نویس»، فیلم حادثه‌ای- سیاسی این کارگردان در مجموع پنج جایزه را به خود اختصاص داد: بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین هنرپیشه مرد، بهترین فیلمنامه و بهترین موسیقی متن. این فیلم نامزد هفت جایزه شده بود. پیش از آن پولانسکی برای این فیلم جایزه‌ی بهترین کارگردانی جشنواره فیلم برلیناله را ربوده بود.

“کشتار”

رومن پولانسکی، کارگردانی خو گرفته به مرگ 

“کشتار” عنوان فیلمی است که پولانسکی آن را در سال ۲۰۱۱ بر اساس نمایشنامه‌ای از یاسمینا رضا ساخته است. در این فیلم جودی فاستر، کیت وینسلت، کریستوف والتز و جانی سی نقش‌آفرینی کرده‌اند. داستان ماجرای دیدار دو خانواده و برخورد پرتنش آنها است که بخاطر دعوای فرزندانشان در یک پارک با یکدیگر بحث می‌کنند.

کارگردان “پوست کلفت”

رومن پولانسکی در مصاحبه‌ای با یکی از شبکه‌های رادیو تلویزیونی سوئیس گفته است که با توجه به زندگی پرفراز و نشیبی که پشت سرگذاشته، پوستش کلفت شده است. او با طنز افزوده: «جنس من از ماده‌ای سخت است که می‌توانید از آن میخ درست کنید!»


منبع: برترینها

جاستین ثرو به سریال Maniac پیوست

پیش از این، حضور اما استون (Emma Stone) و جونا هیل (Jonah Hill) در این پروژه قطعی شده بود. کری فوکوناگا (Cary Fukunaga) کارگردان سریال True Detective و فیلم Beasts of No Nation «جانوران بدون کشور» سکان هدایت این سریال را بدست دارد.
 




فیلمبرداری این سریالِ اقتباسیِ نروژیِ ده قسمته در حال حاضر در نیویورک در جریان است و بر اساس گزارش وب‌سایت «TVLine»، جاستین ثرو در نقشی نامشخص و ثابت در این سریال هنرنمایی خواهد کرد. پاتریک سامرویل (Patrick Somerville)، نویسنده سریال Leftovers، وظیفه نگارش فیلمنامه این سریال را بر عهده دارد و فوکوناگا، استون و هیل نیز به عنوان تهیه‌کننده اجرایی در این پروژه نقش دارند. بخش تلویزیون استودیوی «پارامونت» همراه با مایکل شوگر (Michael Sugar) و داگ والد (Doug Wald) از شرکت Anonymous Content وظیفه تولید این سریال را بر عهده دارند.فوکوناگا هر ده قسمت این سریال را کارگردانی خواهد کرد. Maniac بازسازی درامی نروژی محصول سال ۲۰۱۴ میلادی است که به روایت زندگی مردی می‌پردازد که در جهانی فانتزی  در رویاهایش زندگی می‌کند. گفته می‌شود که قرار است سریال Maniac در قالب دو فصل به روی آنتن رود اما هنوز سازندگان این سریال این خبر را تائید نکرده‌اند.انتظار می‌رود که تا مدتی دیگر شاهد انتشار اطلاعات بیشتری درباره سریال Maniac باشیم.


منبع: بهارنیوز

سیما تیرانداز: دائم در حال تجربه‌ام

مرجان یگانه پرست- روزنامه بهار
سیما تیرانداز، بازیگری قبلا کم کار اما پرکار سال‌های اخیر تلویزیون و تئاتر است. او اخیرا در جشن «حافظ» جایزه بهترین بازیگر کمدی را به خاطر بازی در سریال «پادری» از آن خود کرد اما صرف نظر از حضور چشمگیر او در آن نقش، او بیشتر ایفاگر نقش‌های جدی بوده است. در نمایش «یک دقیقه و سیزده ثانیه» به کارگردانی شهرام گیل آبادی، نقشی بینابین را برعهده دارد. نقشی متفاوت همرا ه با نوسانات هیجانی بالا و پایین، در تئاتری که با تماشاگران در تعاملی فزاینده است و توانمندی در بداهه‌پردازی در این نوع اجرا یک مزیت و اولویت اساسی است که سیما تیرانداز به خوبی از عهده آن و ارتباط با تماشاگران بر آمده است.
***

نمایشی که در آن مشغول هستید، تئاتر فضا است که صحنه ندارد و تماشاگر در ارتباط تنگاتنگی با بازیگران است. کار کردن در چنین شرایطی برای شما آسان بود یا دشوار؟ ضمن اینکه به نظرم نقش شما در این نمایش پررنگ‌تر و پرفشارتر هم هست.
بله نقشی که بازی می‌کنم، نقش آدمی است که در مصرف مواد مخدر به شدت جنون رسیده و این مسئله محوریت شخصیت و داستان او شده است. ریحان، کاراکتر متفاوتی است نسبت به دیگر کاراکترها و در طی این نمایش در واقع او تازه مصرف کرده و در نتیجه انرژی اش بالا رفته است. درباره ارتباط تعاملی با تماشاگران باید بگویم که این ارتباط هم جذاب است و هم خطرناک، چون ممکن است با هر واکنش و رفتاری از سوی تماشاگران مواجه شویم. باید در پرانتز تاکید کنم که ما تماشاگران بسیار باظرفیتی داریم و این نوع برخوردها را اصلا پیش بینی نمی‌کردم. راستش خودم را برای مسائل و برخوردهای دیگری آماده کرده بودم اما متوجه شدم که تعامل تماشاگران با نمایش و کاراکترها خیلی خوب است و به‌اندازه و درست واکنش می‌دهند. البته در چنین نمایش‌هایی هر اتفاقی از سوی تماشاگر ممکن است و به نظرم باید در این نوع تئاترها آمادگی کامل داشته باشید. من در طی نمایش در تعامل با مردم وقتی که بازی‌ام تمام می‌شود و به گوشه‌ای از سالن می‌روم و به خودم می‌گویم که‌ای کاش این طور گفته بودم، یا چه می‌شد که طور دیگری حرفم را مطرح می‌کردم. در مواردی هم خودم را برای گفتن نکته‌ای آماده کرده‌ام اما در برخورد با تماشاگران و تغییر واکنش‌ها چیز دیگری گفته ام. در این نوع تئاتر دائم در حال تجربه هستیم و به شخصه این نوع ارتباط و تجربه را دوست دارم.

شما هر شب در حال اجرای این نمایش هستید و دائما باید ذهن تان آماده بداهه‌گویی باشد. آیا این نوع اجرا برای شما چالش بزرگی به حساب می‌آید؟
خیلی. اجرا به این صورت است که مجبورم در بین تماشاگران در حرکت باشم و بیشتر اجراهایی که داشته ایم، تماشاگران غرولند نکرده‌اند یا فریاد آخ گفتن شان بلند نشده است. یک شب چندین مرتبه صدای آخ گفتن تماشاگرانی را شنیدم، گویا پای چند نفری را له کرده بودم و صدای آنها تمرکز مرا به هم ریخت. درنتیجه تصمیم گرفتم از آن محدوده دور بشوم و این تصمیم میزانسنم را به هم ریخت. این اتفاق چالشی برای من بود تا خودم را برای این گونه اتفاقات و تغییر میزانسن و اجرا هم آماده کنم. از این تجربه‌ها هر شب اتفاق می‌افتد به‌خصوص کاراکتر من به نسبت بقیه خیلی در بین جمعیت راه می‌رود و با آنها تماس فیزیکی هم دارد. بعد از دیدن نمایش احساس کردم که حجم زیادی از آن متکی به نقش شما است.

نوسانات هیجانی بالا و پایینی از کاراکتر ریحان می‌بینیم. احساسم این بود که فشار زیادی روی شما وجود دارد.
آره خیلی. من قبل از صحنه نگرانم که این همه هیجانات را چطوری کنترل و اجرا کنم تا می‌روم سر صحنه فراموش می‌کنم که چه میزان انرژی می‌گذارم و سعی می‌کنم بهترین اجرایم را داشته باشم. ولی وقتی از صحنه بیرون می‌آیم، تازه می‌فهمم که چقدر انرژی از من رفته است. به کارگردان کار در طول تمرین می‌گفتم که ریحان از آن نوع شخصیت هایی است که من سه بار نمی‌توانم آن را اجرا کنم و باید یک بار حس آن را بگیرم و نظرات شما را بشنوم و بعد از آن فاصله بگیرم. بروم روی آن فکر کنم تا مرتبه بعدی بتوانم تغییرات مورد نظر ایشان را اعمال کنم. کارگردان خیلی روی تغییرات هیجانی این کاراکتر تاکید داشت و می‌خواستند یک شخصیت هیستیریک، جنون زده و غیر نرمال را بازی کنم. این بالا و پایین‌های رفتاری خیلی برای من سخت بود.

حالا نقطه نظر خودتان چه بود؟ آیا باور پذیر بود؟
بله. تلاش شما بی نتیجه نبود، کاملا این کاراکتر را باورپذیر بازی می‌کنید. البته من انتظار داشتم کاراکتری که مثلا لادن مستوفی بازی می‌کنند با توجه به آسیب‌ها و بلایایی که بر سرش آمده است، این نوع نوسانات روحی را از خودش نشان بدهد تا کاراکتر شما که از ابتدا متوجه شده است که بچه سرراهی است. به نظرم پذیرش مشکلات برای چنین فردی باید راحت‌تر اتفاق بیفتد. هر یک از این کاراکترها به یک نوع از مواد مخدر گرفتار هستند، در نتیجه اثراتی که روی آنها دارد متفاوت است و در نتیجه از آنجا که ریحان مصرف کننده مواد مخدری شیمیایی است، واکنش هایش هم بیشتر و هیجانی‌تر است. در واقع استفاده از موادی چون کراک یا شیشه موجب می‌شود که بدن مصرف کننده کرم بگذارد و برای همین ریحان در جایی می‌گوید تمام بدنم کرم زده است و از تماشاگران درخواست می‌کند که پشت او را بخارانند. من به عنوان بازیگر از یک جایی متوجه شدم که اشاره او از اینکه من هر روز کرم‌های بدنم را به قلاب می‌زنم، یعنی چه؟ چون با این نوع افراد مواجهه‌ای نداشته ام. من خیلی نگران باورپذیری اجرایم بودم و جالب بود که شبی میزبان کارتن خواب‌ها و مددکاران بودیم و آنها این کاراکتر و نوع بازی من را تایید کردند. این افراد به من گفتند که آنها این نوع جنون را تجربه کرده اند. در طی تمرین و بازی من مدام این سوال را داشتم که این نوع بازی و جنون درست است؟ چون ما با این نوع افراد و رفتاری که گرفتار آن هستند، سرو کار نداریم، کارتن خواب‌ها و کارگردان به خاطر تحقیقاتی که داشتند، آن را درست می‌دانستند.

فکر می‌کنید پرداختن به زنان کارتن خواب روی جامعه و مردم می‌تواند تاثیرگذار باشد؟
من نمی‌توانم این سوال را پاسخ بدهم و فقط می‌توانم از بازخوردها نظرم را بگویم. وقتی نمایش تمام می‌شود و تماشاگران از تجربه‌های خود و مواجهه شان با این نوع افراد به ما می‌گویند، می‌فهمیم که تلنگری بر جمع زده شده یا نه؟ افرادی اظهار تاسف برای عزیزان‌شان می‌کنند و برخی می‌پرسند چطور می‌توانند کمک کنند؟ این واکنش‌ها به من این پیام را می‌دهند که تاثیر لازم گذاشته شده است. البته معتقدم ما ملت احساساتی‌ای هستیم و در لحظه دچار غلیان احساسات می‌شویم. اگر در طی این نمایش افراد احساساتی شوند وتاثیر این احساس در آنها بماند، می‌توانیم امیدوار باشیم که نمایش اثرگذار بوده است و شاید منجر به تغییر رفتار آنها با کارتن خواب‌ها و نوع دوستی در آینده خواهد شد.

به نظرتان آدمی می‌تواند خودش را در «یک دقیقه و سیزده ثانیه» تعریف کند؟ با توجه به اینکه این کاراکترها زندگی پر از بحران هم داشته اند.
نه واقعا. در هشتصد ساعت هم نمی‌توانی خودت را به کسی بفهمانی و تعریف درستی از خودت بدهی. شاید این نام به هر حال اشاره به این است که شاید لازم است ما از کوچک‌ترین زمانی که در اختیار داریم، استفاده بکنیم. خیلی دقیق نمی‌دانم که هدف از این نوع نام گذاری چه بوده و برایم سوال نشده است. تصور من این بود که شاید اشاره به این است که زمان ما چقدر کوتاه است و همان «یک دقیقه و سیزده ثانیه» هم غنیمت است.

انتخاب‌ ترانه‌ها و موسیقی استفاده شده در نمایش مطابق با هر کاراکتر تغییر می‌کند. از طریق موسیقی، فضای عامه جامعه به تماشاگر منتقل می‌شود و به نظرم درک درستی از موسیقی در نمایش وجود دارد. البته من چند‌ ترانه را در نظر گرفته‌ام و هر چند شب آنها را تغییر می‌دهم چون تماشاگرانی داشتیم که چندبار اجرا را دیده بود و موقع اجرا‌ترانه را حدس می‌زد. برای همین مجبور شدم چنین‌ترفندی را به کار بگیرم.


منبع: بهارنیوز

کنسرت‎هایی که این هفته برگزار می‎شود/ از ایلام تا ارومیه (+جدول/ سبک)

در روزهای پایانی مردادماه و آغازین شهریورماه ۱۳۹۶، کنسرت‎های متعددی در سبک‎های مختلف برگزار می‎شود.

عصرایران – کنسرت‎های مختلفی در این هفته (۲۸ مرداد تا ۳ شهریور۱۳۹۶) در شهرهای مختلف کشور برگزار می‎شود.

این هفته چند کنسرت در سالن برج آزادی، سالن میلاد نمایشگاه بین المللی، تالار وحدت و شهرهایی مانند ایلام، ارومیه، لنگرود، سقز،  رشت، چالوس، خرم آباد و … روی صحنه می رود. از محمدرضا گلزار و سالار عقیلی تا همای و محسن یگانه این هفته کنسرت های خود را برگزار می کنند.

در ادامه به “مهمترین” کنسرت‎هایی که این هفته برگزار خواهد شد، اشاره می‎شود. در این خبر به کنسرت‎هایی پرداخته می شود که بلیت فروشی آنها آغاز شده یا به اتمام رسیده است و برگزاری آن قطعی به نظر می رسد.































نام گروه یا خواننده


زمان

مکان

سبک

گروه پیل دم

۲۸ مرداد ساعت ۲۱

فرهنگسرای نیاوران – تهران


تلفیقی

تجربه عبارات دورانی؛ دوره چهارم


۲۸ مرداد ساعت ۲۰

تئاتر مستقل – تهران

تلفیقی

کنسرت آنپلاگد شاهین آرین


۲۸ مرداد ساعت ۱۹ و ۲۱:۳۰

سالن برج آزادی – تهران

پاپ

تجربه شاهدان خموش؛ دوره چهارم


۲۸ مرداد ساعت ۲۲

تئاتر مستقل – تهران

تلفیقی/کلاسیک ایرانی

بابک جهانبخش

۲۹ مرداد ساعت ۱۸:۳۰ و ۲۱:۳۰

سالن فرهنگ و ارشاد – صومعه سرا


پاپ

سیروان خسروی

۲۹ مرداد ساعت ۱۹ و ۲۱:۳۰

سالن نمایشگاه بین المللی – قزوین


پاپ

کنسرت ویلن امین غفاری


۲۹ مرداد ساعت ۲۲

تالار وحدت – تهران

کلاسیک

سینا شعبانخانی

۲۹ مرداد ساعت ۲۱


سالن وصال – لنگرود

پاپ

محسن یگانه

۲۸ و ۲۹ مرداد ساعت ۱۸ و ۲۲


برج میلاد – تهران

پاپ

بهنام بانی

۲۸ و ۲۹ مرداد ساعت ۱۹ و ۲۲

سالن میلاد نمایشگاه بین المللی –
تهران


پاپ

گروه آوای شور انگیز (ویژه بانوان)


۲۹ مرداد ساعت ۲۱

فرهنگسرای نیاوران – تهران

کلاسیک ایرانی

میثم ابراهیمی

۱ شهریور ساعت ۲۲

سالن میلاد نمایشگاه بین المللی –
تهران


پاپ

محمد رضا گلزار

۱ شهریور ساعت ۱۸:۳۰

سالن صادرات – خرم آباد


پاپ

مجید خراط‎ها

۱ شهریور ساعت ۲۱

سالن شهید بهشتی – سقز


پاپ

گروه سلاطین (فارسی، آذری)

۱ شهریور ساعت ۲۱:۳۰

سالن سیروس صابر – کرج


فولکلور/ کلاسیک ایرانی

گروه بانگ نو

۱ شهریور ساعت ۲۱

فرهنگسرای نیاوران – تهران


کلاسیک ایرانی

ارکستر سمفونیک تهران (شهرداد روحانی)


۱ شهریور ساعت ۱۱

تالار وحدت – تهران

کلاسیک

پرواز همای

۲ شهریور ساعت ۲۰:۳۰

مرکز همایش تله کابین – رامسر


کلاسیک ایرانی

سیامک عباسی

۲ شهریور ساعت ۱۹ و ۲۱

سالن میلاد نمایشگاه بین المللی –
تهران


پاپ

گروه سه‌تارنوازان صبا

۲ شهریور ساعت ۱۸ و ۲۱:۳۰

سالن شهید سلمان هراتی – ساری


کلاسیک ایرانی

حمید عسگری

۲ شهریور ساعت ۲۱

سالن فنی حرفه ای – ایلام


پاپ

سالار عقیلی

۲ شهریور ساعت ۲۰

مجموعه گردشگری دهکده – شاندیز


کلاسیک ایرانی

سینا سرلک

۲ شهریور ساعت ۱۸ و ۲۱


سالن وارش – رشت

کلاسیک ایرانی

سیمین غانم (ویژه بانوان)


۲ و ۳ شهریور ساعت ۱۴

تالار وحدت – تهران

کلاسیک ایرانی

مهدی احمدوند

۲ و ۳ شهریور ساعت ۲۰:۳۰

مجتمع گردشگری باری – ارومیه


پاپ

گروه راستان

۲ و ۳ شهریور ساعت ۲۰

فرهنگسرای ارسباران – تهران


کلاسیک ایرانی

رضا صادقی

۳ شهریور ساعت ۱۹ و ۲۲

سالن میلاد نمایشگاه بین المللی –
تهران


پاپ

ایرج رحمانپور

۳ شهریور ساعت ۲۱

تالار اندیشه حوزه هنری – تهران


کلاسیک ایرانی

ارکستر موسیقی نو

۳ شهریور ساعت ۲۱


تالار رودکی – تهران

کلاسیک


منبع: عصرایران

گفت و گو با اشکان خیل‌نژاد به بهانه اجرای «پسران تاریخ»

: خوب یادم هست وقتی سال اولی که نایب‌رئیس کانون کارگردانان تئاتر بودم، طرحی ریختیم که هر سال به پنج کارگردان کار اولی که کارشان خوب است، جایزه بدهیم. دوره افتادیم به دیدن بیش از صد کاری که گروه‌های جوان در سال اجرا می‌کردند. پنج کارگردان انتخاب شدند و از آنها تقدیر شد. به آن روز که نگاه می‌کنم، می‌بینم حالا از آن پنج نفر مساوات، رمضانی، خیل‌نژاد و… یک نفر روبه‌روی من نشسته که وقتی به دیدن اثر تازه‌اش، «پسران تاریخ»، در سالن چهارسوی تئاتر شهر می‌روم، احساس می‌کنم تماما به من و دیگر مخاطبان احترام بایسته گذاشته شده است. از این رو، برای حضور کوتاهم در آن دوره در کانون کارگردانان خوشحالم. اشکان خیل‌نژاد، از اعضای گروه تئاتر تازه، با کار آخرش (پسران تاریخ)، منِ کم‌حرف را پای گفت‌وگو آورد، امید که مخاطب را هم به گفت‌وگو با خودش بیاورد.

ادای دِینی به تاریخ هنر از دریچه شاعرانگی

تماشای «پسران تاریخ» برای من خیلی اتفاق مهمی بود، زیرا درحالی‌که تئاتر هر روز به سمتی می‌رود که دائما شاهد آثاری هستیم که به‌نظرم شأن مخاطب الیت تئاتر را که هیچ، حتی شأن خود سازنده را هم رعایت نمی‌کنند، اشکان خیل‌نژاد یک‌باره متنی را انتخاب می‌کند و روی صحنه می‌برد که دقیقا جهت مخالف این فضا را دارد. اساسا، متن «پسران تاریخ»، متن سختی است برای کارگردانی، ولی بد نیست بگویی چه می‌شود که در فضای امروز تئاتر ایران تصمیم می‌گیری به سمت چنین متنی بروی؟ چون شواهد و عقل سلیم می‌گوید در فضای بلبشوی امروز تئاتر، نباید سراغ چنین متن‌های سختی رفت!

راجع به اینکه چرا چنین تئاتری در شرایط امروز تولید می‌شود، باید بگویم به نظر من پیش از همه چیز یک انتخاب و یک ریسک است. همین چیزی را که می‌گویید، ما ١٠ ماه پیش درباره‌اش گپ می‌زدیم؛ البته ١٠ ماه پیش فضا مثل الان نبود، انگار هر چند ماه یک‌بار با تأسیس یک سالن خصوصی جدید، یک مخاطب و یک فضای جدید به تئاتر تزریق می‌شود که تأثیر خودش را بر فضای حاکم می‌گذارد. قرار بود تئاتری را در فضایی آکادمیک با رویکرد تجربه‌گرایی آزمایش‌ کنم و حتی نمی‌دانستم قرار است نتیجه‌اش چه شود.

برای چنین هدفی، به تمرین طولانی نیاز بود، به متنی نیاز بود که امکان چالش را برای ما فراهم کند. هم در حوزه دراماتورژی، هم در جنس بازیگری و هم در دیگر فضاهایی که می‌خواستیم تجربه‌اش کنیم، به یک تیم هم نیاز بود که متقابلا در این معادله بتواند خودش را تعریف کند و نمی‌شد رفت سراغ تیمی که بازیگرانش عادت کرده‌اند یا یاد گرفته‌اند از یک الگوی عمومی استفاده ‌کنند که چند ماه دور هم جمع شوند، یک کار ساده را اجرا کنند، مخاطب هم بیاید، دوست داشته باشد، به اصطلاح تئاتر خوش‌ساخت باشد و آن پروژه احتمالا پروژه موفقی شود.

چون ما در کل برایمان مهم است که ما را دوست داشته باشند و نمی‌دانم چرا برایمان مهم است که همه دوستمان داشته باشند! بااین‌حال، تو خلاف جریان حرکت کردی.

صادقانه بگویم، شب اول ١٠ نفر از این تئاتر بلند شدند و رفتند. من خیلی خونسرد گفتم تئاتر دارد کار خودش را می‌کند. بچه‌ها ترسیده بودند، خیلی ترسیده بودند. ما یک جلسه اضطراری گذاشتیم و من گفتم می‌توانم همین الان این تئاتری را که داریم خیلی تئاتر عامه‌فهم و ساده‌پسندی کنم و گفتم اصلا برایم کاری ندارد. چرا کاری ندارد؟ چون این همه نقاطی که رویش ایستاده‌ایم، مسیرهایی را رفتیم که بعد ریختیمش دور، می‌توانیم آن مسیرها را برگردانیم. بعد گفتم اجازه دهید این تئاتر مخاطب خودش را پیدا می‌کند. شب دوم هفت نفر رفتند و حتی من می‌رفتم دنبال مخاطبی که بیرون رفته بود تا ببینم اینها چه کسانی هستند. من در اتاق نور ایستاده بودم و می‌دیدم اینها می‌رفتند در کافه سالن چهارسو و راجع به چیزهای عجیبی صحبت می‌کردند و راجع به هر چیزی صحبت می‌کردند، غیر از این تئاتر. یعنی می‌گفتند شام کجا برویم بخوریم، الان برنامه بعدی چیه؟

 البته این را هم حتی من دوست دارم که مخاطب حتی برای وقت‌گذرانی هم بیاید تئاتر، چون ممکن است از هر ١٠ نفری که بیاید، سه نفرشان قلابشان به اثر‌ گیر کند. ولی این واقعیت است‌ که ما اینجا چند گزینه بیشتر برای اینکه بخواهیم زمان را بگذرانیم، نداریم. امروز، تئاتر در ایران رسالت خیلی از سرگرمی‌ها را در ایران انجام می‌دهد، یعنی تئاتر بخش‌هایی را به‌ عهده گرفته که من فکر می‌کنم وقتی می‌روی جاهای دیگری از جهان را می‌بینی، تازه می‌فهمی کارکرد تئاتر در ایران چندمنظوره است!

حتی ما سیرک نداریم.

البته، ما سیرک داریم و بعضی از همکاران من به سمت سیرک تغییر جهت داده‌اند و اشکالی هم ندارد، به شرطی که درست کار کنند. اصلا من با تئاتر سرگرم‌کننده مشکلی ندارم، ولی متأسفانه جایگاه‌ها تعریف نشده است. ده سال پیش محال بود برای تماشای یک نمایش به تئاتر شهر بروید و بعد سرتان را بیندازید پایین و برای همیشه آنجا را ترک کنید و به خودتان قول بدهید که دیگر هیچ‌وقت به آنجا برنگردید.

البته خیلی خوشحالم، تئاتر شهر دو، سه سالی است رویکردش خیلی تغییر کرده و بسیار سعی می‌کند به کیفیت آثار اهمیت بدهد. تغییر رویکرد مدیریتی پس از حضور پیمان شریعتی در این مجموعه کاملا پیداست. حالا، اشکان، تو آمده‌ای و متن «پسران تاریخ» را برای اجرا انتخاب کرده‌ای و می‌گویی راه‌های مختلفی هم رفته‌ای. من و تو که کارگردانیم، می‌توانیم از بیرون‌رفتن مخاطب از سالن نترسیم، ولی چطور ترس تیمت را مدیریت می‌کنی؟ امروز، بازیگران از حرفه‌ای، نیمه‌حرفه‌ای، هنرجو، آماتور و… مهم‌ترین ترسی که دارند، این است که نکند من دیده نشوم. با این ترس بازیگرانت چه کرده‌ای؟

الگوی مرجع و اشتباهی که وجود دارد، این است که من بیایم تئاتر کار کنم، دیده شوم، به واسطه‌اش بروم در سینما و خودم را بهتر تعریف کنم. هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ ادامه مسیر بازیگری. یعنی ٩٠، ٩۵ درصد بازیگران ما، چه جوان و چه در رده‌ها و نسل‌های قبلی چنین رویکردی را داشته‌اند. حالا، من چند تا شانس داشتم. اولین شانسم وجود مجید آقاکریمی به‌عنوان کاپیتان تیم بود. من فکر می‌کنم مجید آقاکریمی بازیگری است که می‌توان راجع بهش خیلی صحبت کرد.

ادای دِینی به تاریخ هنر از دریچه شاعرانگی 

همه بازیگرانت خیلی تلاش خوبی داشتند، ولی می‌توانم بگویم کسی که بیشترین درصد کار تو را فهمیده بود و دقیقا همان فهم را توانست منتقل کند، مجید آقاکریمی است. به دلیل اینکه آقاکریمی بازیگر اتمسفر است و بازیگر تحلیل نیست و ما اصولا در ایران بازیگری که اتمسفر را اجرا کند و نه تحلیل را، خیلی کم داریم.

اینکه اول من سعی کردم برای بازی در این نمایش انتخاب‌هایی داشته باشم بین جوان‌ها و کسانی که برگزیده تئاتر دانشگاهی بودند؛ کسانی که در این دو ساله با آنها راجع به تئاتر گپ زده بودم، راجع به بازیگری، راجع به پروسه تمرین، راجع به اینکه تئاتر خوب چیست و تئاترهایی از این جنس از آنها دیده بودم، در دانشکده‌ها، در تالار مولوی یا در جشنواره. به ١۵ تا اسم رسیدم و نهایتا هشت نفر از بینشان برداشتم. وقتی با اینها کار را شروع کردیم، گاهی تمرین متوقف می‌شد و طبیعی بود. بعد کم‌کم راجع به این صحبت می‌کردیم که بچه‌ها بیایید فکر کنیم که این تئاتر قرار است اصلا اجرا نشود؛ چه اتفاقی می‌افتد؟ قرار است این تئاتر خالی باشد، چه اتفاقی می‌افتد؟ اوایل یک ترسی وجود داشت، به هر حال می‌دانستم پروسه‌ تمرین کارم طولانی است.

حتی من راجع به نوع تولید و فرایند مالی تئاتر هم برایشان صحبت کردم و گفتم همه‌چیز ما وابسته به گیشه است و با توجه به قیمت بلیتش، با این تئاتری که داریم تولید می‌کنیم، هزینه هنگفتی را نمی‌توانیم به مخاطب تحمیل کنیم. ما دنبال آن جنس از مخاطب بودیم که انگار امروز جایش برعکس شده است. یعنی شما ١٠ سال پیش که می‌آمدی به تئاتر شهر، با توجه به سالن‌های محدود، همه می‌گفتند آقا این تئاترها چرا برای عده خاصی طراحی شده‌اند؟ چرا مخاطب دیگری نمی‌تواند با اینها ارتباط برقرار کند؟ و حالا جایی برای مخاطب الیت در بین اجراها در نظر گرفته نشده است.

با همه این معادلاتی که می‌گذاری کنار هم، حالا شانس من کجا بود؟ یکباره کاپیتانی مثل مجید آقاکریمی می‌آید، هم به‌عنوان کسی که روی صحنه نقش اصلی را بازی می‌کند و هم کسی که این متد را سال‌ها تجربه کرده و زیسته، چنین جمله‌ای را خطاب به گروه می‌گوید: «بچه‌ها ما داریم یک تئاتر تولید می‌کنیم؛ تئاتر برای این است که وقتی سر این تئاتر هستم، سر تئاتر دیگری نمی‌توانم باشم، بازیگر پروسه می‌خواهد برای رسیدن به هر چیزی که باید ساخته شود».

و بازیگر را یک قالب فرض می‌کند و راجع به کار گروهی صحبت می‌کند و جالب است که بگویم وقتی ما این کار را شروع کردیم، از ترجمه شروع کردیم. سه نفر از بچه‌های دیگر ما در کار، زبان انگلیسی کامل بلد بودند، علاوه بر گروه کارگردانی. ترجمه را تکه‌تکه ویراستاری کردیم، راجع به دراماتورژی، اضافه‌شدن «شاه لیر» شکسپیر، تلفیق صحنه‌ها، کاراکترها، موقعیت‌های جدیدی که ما به متن تزریق کردیم، موقعیت‌هایی که از متن کاستیم و… درباره همه‌اش با هم حرف زدیم. ضمن اینکه من از محمد مساوات، از جابر رمضانی، مجتبی کریمی و یوسف باپیری هم مشاوره گرفتم و نهایتا «پسران تاریخ» نتیجه همفکری یک تیم آکادمیک دانشگاهی است که رویکرد و نسبتش را با تئاتر امروز ایران مشخص کرده.

در بازیگری و باقی گروه هم، علاوه بر اینکه ما از جوانان مستعدی استفاده کردیم که به‌زعم من واقعا سر هر ایده‌ای حضور داشتند و همفکری کردند، یک کاپیتان هم داشتیم به اسم مجید آقاکریمی و وقتی برآیند را می‌بینیم، می‌بینیم که انگار باید این آدم‌ها کنار هم قرار می‌گرفتند تا «پسران تاریخ» نه بی‌عیب و نقص؛ که کم‌نقص بیاید روی صحنه. بحث بعدی این بود که این تئاتر کجا قرار است اجرا شود، چون من اول برای تئاتر شهر با آقای شریعتی صحبتی نکرده بودم. به سالن مولوی فکر می‌کردم، از مولوی به دلایلی نتوانستم وقت بگیرم و نهایتا با همکاری پیمان شریعتی «پسران تاریخ» در سالن چهارسوی تئاتر شهر روی صحنه‌ رفت. پیمان شریعتی از معدود مدیران تئاتری است که قلبش برای تئاتر می‌تپد.

بله، واقعا همین‌طور است و چون من در مدت مدیریت او اجرائی در تئاتر شهر نداشته‌ام، خیلی راحت می‌توانم به حسن عملکرد او اذعان کنم. اما راجع به نقص‌ اثر که صحبت کردی، لازم می‌دانم بگویم هر کاری نقص‌های بی‌شماری ممکن است داشته باشد و اساسا نقص جوهره یک اجراست و اگر ما نقص را از یک اجرا بگیریم، پس صد درصد در موقعیت عوام‌فریبانه‌ای حرکت می‌کنیم. بعد هم اساسا، نقص از منظر چه کسی؟ نقص از منظر یک آدم متخصص، نقص از منظر یک مخاطب عام، نقص از منظر خود اثر؛ چون اثر در نسبت با خودش با یک نقصی رشد می‌کند، یعنی اگر تو آن نقص را در اثر نداشته باشی، به نظرم رشد اثر اخته است. برای اینکه منِ کارگردان اگر اثرم دچار مشکل نباشد و اگر با آن مشکل دچار چالش نشوم، اصلا اثری خلق نمی‌شود.

چون از یک جایی به بعد، اجرا سعی می‌کند آنها را بشناسد و به سمتشان حرکت کند.

بله، این چیزی است که به نظرم ما در تئاترمان با ترس سراغش می‌رویم، در صورتی که نقص می‌تواند سازنده‌ترین عنصر تئاتر باشد. و چرا ما از این می‌ترسیم؟ دلیلش این است که یا ما تیمی نداریم که بتواند ما و ایده‌های جنون‌آمیزمان را حمایت کند، یا اینکه اساسا ما گریز داریم از اینکه نقص‌هایمان برملا شود.

بحث انتخاب است و این انتخاب هم در حرف نیست و باید در عمل باشد. ما انتخاب می‌کنیم چیزی را تجربه کنیم، یعنی ابتدا مسئله خودمان را با یک پدیده‌ای بررسی می‌کنیم. مثلا، من می‌گویم در «پسران تاریخ» من دارم مسئله‌ای راجع به جنس بازی و بازیگری با خودم طرح می‌کنم؛ می‌خواهم بروم به سمت تجربه‌کردن یک استایل بازیگری.

یعنی من یک مسئله‌ای دارم. وقتی این  مسئله را مطرح می‌کنم و می‌روم به سمتش، مطمئنا اگر قرار باشد در تجربه اولم همه پاسخ‌ها یا ایده‌هایم یا ایده‌آل‌هایم را بتوانم تا انتها تجربه کنم که به نظرم اتفاقا مسئله‌ام مسئله کوچکی بوده است. یعنی وقتی کارنامه یک کارگردان صاحب سبک ایرانی یا خارجی را می‌بینی، می‌بینی که فرد در یک پروسه‌ای به یکسری مسائلش پاسخ می‌دهد و بعد مجموعه کارهایش را می‌بینی، یک هویتی دارد که مسائلش کاملا مشخص است.

ادای دِینی به تاریخ هنر از دریچه شاعرانگی 

اساسا، ایجاد یک سبک از همین‌جا شروع می‌شود. کسی که سبک دارد، یعنی یک استایل فردی دارد. سبک تقلید کسی نیست، سبک رسیدن به آن امضای شخصی است. این تلاش درست است، حتی اگر با موافقت یا مخالفت در مقاطعی روبه‌رو شود. نکته اینجاست که می‌روی به این سمت و سعی می‌کنی یک تئاتر آکادمیک کار کنی، در شرایطی که تئاتر ما عموما در برآیند کلی‌اش به سمت فرار از این عنصر آکادمیک پیش می‌رود و متأسفانه وقتی ما می‌گوییم آکادمیک، سریع به یاد دانشگاه می‌افتیم و به نظر من تئاتر آکادمیک فقط مربوط به دانشگاه نیست. حالا برخی از بازیگرانت ممکن است صد در صد این را درک کرده باشند، برخی هم ممکن است کمتر درک کرده باشند.

مثلا، ما مجید آقاکریمی را می‌بینیم یا مهدی شاهدی را می‌بینیم یا بچه‌های دیگر را که خیلی خوب توانسته‌اند به تو و ایده‌هایت نزدیک شوند. حالا، ممکن است یکی، دو نفری هم نتوانسته باشند نزدیک شوند یا کمتر نزدیک شده‌اند. خیلی هم توقع ندارم که تمام عناصر یک کار دقیقا منطبق بر خواسته توی کارگردان باشد؛ اصلا چنین چیزی شاید نشدنی است.

می‌شود، وقتی که ما تعریف گروه داشته باشیم.

مسئله من در این اجرا بیشتر آن بخشی است که تو توانسته‌ای هارمونی‌ای را بین خودت و بازیگرانت ایجاد کنی، چون اصولا در کار تو که طراح صحنه هم خودت هستی، بیشترین چالش بین تو و بازیگر پیش می‌آید. تو توانستی در یک اجرای خیلی سخت به این سمت حرکت کنی و این را به ‌وجود بیاوری. ممکن است یکی، دو تا مورد هم مستثنا باشند و این اتفاق نیفتاده باشد که من فکر می‌کنم اگر تو زمان بیشتری داشتی و شاید شرایط تئاتر ما به تو این اجازه را می‌داد که به‌جای هشت ماه، ١۶ ماه تمرین کنی، این اتفاق هم نمی‌افتاد.

این را به‌عنوان اشکال کار نمی‌گویم و اصلا من شایستگی قضاوت ندارم و صرفا راجع به کار بحث می‌کنم، چون من منتقد نیستم. می‌خواهم بگویم حالا که این کار را کردی، از اینجا به بعد یک اتفاقی می‌افتد. حالا می‌خواهی این ایده‌ها را با مخاطب تقسیم کنی، در تقسیم ایده‌هایت با مخاطب کجا سعی کردی به نفع مخاطب حرکت کنی؟ اصلا سعی کردی؟ من می‌گویم تو سعی نکردی به سمت مخاطب حرکتی کنی و من این را حُسن تو می‌دانم.

من مثالی بیرونی می‌زنم، حالا می‌گویم که یک بخش آن درون کار است. چیز خیلی ساده‌ای که احتمالا هرروز همه ما با آن برخورد می‌کنیم، تبلیغات تئاترهاست. مثلا، شما پوستر «پسران تاریخ» را می‌بینید، تیزر «پسران تاریخ» را می‌بینید. تبلیغ وقتی شروع می‌شود که هنوز اجرا شروع نشده است. در روساخت، ما حتی سعی نکردیم پوستر، تراکت، بروشور، تیزری منتشر کنیم که با عامه مخاطبان تئاتر ارتباط می‌گیرد؛ نه اینکه چنین امکانی نداشتیم، اتفاقا داشتیم و اعتقاد به آن هم داریم، چون به‌هرحال کاری تولید شده است و باید مخاطبش را پیدا کند. منتها ما سعی کردیم از همان ابتدا با مخاطبانی برخورد کنیم که همان مخاطبی است که این تئاتر نیاز دارد و نه هر مخاطبی. اما به‌هرحال، مخاطبان دیگری هم می‌آیند. از لحاظ فنی، ما آمدیم این‌طور فرض کردیم و گفتیم بچه‌ها ما می‌رویم تئاتر می‌بینیم و خودمان داریم تئاتر تولید می‌کنیم.

آن چیزی که ما را راضی می‌کند و قانع می‌کند، حتی فراتر از آن و تا جایی که امکانات و توانایی‌اش را داشته باشیم، باید برویم. مثال می‌زنم، مثلا ممکن است زمان دو‌ساعت‌و ١٠ دقیقه تئاتر چیزی باشد که برای بخشی از مخاطب، الان و در شرایط فعلی تئاتر، ایده‌آل نباشد، به دلیل هزاران اتفاق دیگری که در طول روز در جامعه ما می‌افتد که خیلی هم سرعت دارد. گفتیم کار ما دوساعت‌و ١٠ دقیقه است و ما نمی‌توانیم کار را یک ساعت و ربع یا یک ساعت و نیم بکنیم؛ نمی‌شود و اگر بکنیم، یک چیزی از خودمان کم کردیم، در صورتی که یک تئاتری ممکن بود بیاید و این ریسک را با خودش بکند.

دومین بخش، لحظاتی است که تئاتر، سخت ساخته می‌شود و باید سخت فهمیده شود. اینها را می‌شود ساده کرد، می‌شود آشکارش کرد، ولی احتمالا همان لحظه‌ای که این تبادل اتفاق می‌افتد، چیزی از دست می‌رود، آن چیز همان لحظه‌ای است که وقتی رضا گوران می‌آید تئاتر را می‌بیند، با آن برخورد می‌کند که وقتی آن را از او بگیری؛ کار برایش ناتمام می‌ماند. البته، برخی مخاطبان هستند که ممکن است با روش ساده‌ترکردن، کامل‌تر از اثر آگاهی پیدا کنند، ولی این‌گونه لذت کشف و برخورد با یک ناب‌بودن را از آنها گرفته‌ای.

ادای دِینی به تاریخ هنر از دریچه شاعرانگی 

این نکته‌ای است که من فکر می‌کنم باید راجع به آن صحبت کنم؛ به نظرم کار تو نوعی ادای دِین به هنر است. یعنی من وقتی می‌روم و کار تو را می‌بینم، احساس می‌کنم برای من عین یک تاریخ هنر می‌ماند. منظورم این است که احساس می‌کنی با اثری روبه‌رو هستی که اتمسفرش سرشار از هنر است و من لذت می‌برم از این کشف، زیرا می‌گویم ما اثری را می‌بینیم که اندکی با خودش درگیرمان می‌کند. ما متأسفانه در تئاترمان مخاطبی را تربیت کردیم و مخصوصا در این دوره اخیر که مخاطب تنبلی است که می‌گوید من می‌نشینم روی کاناپه و اثر باید به سمت من حرکت کند. به نظر من این شیوه کارکردن حتی به خود آن مخاطب هم کمک نمی‌کند، چون بعد از مدتی آن مخاطب را دلزده می‌کند؛ مثل اتفاقی که برای سینمای ما در دوره‌ای افتاد.

من خیلی‌ها را می‌بینم که به من می‌گویند چرا تئاترها این روزها این‌گونه است یا اینکه ما کدام تئاتر را باید برویم و ببینیم؟ ما دلمان نمی‌خواهد فلان کار را ببینیم که وقتی می‌آییم بیرون، احساس می‌کنیم این تئاتر را می‌دیدیم یا نمی‌دیدیم، هیچ فرقی برایمان نمی‌کرد. یعنی طرف رشد خودش را، رشد فردی‌اش را، در گروی دیدن تئاتر در یک دوره‌ای دانسته و حالا آن دوره را از او گرفته‌اند، به جایش می‌گویند تو اصلا لازم نیست فکر کنی و لازم هم نیست رشد کنی، همین جا بنشین و حالش را ببر. و اصولا حال چی را باید ببریم؟ من الان خودم می‌خواهم بروم کاری را ببینم، دوست ندارم فقط بروم و بیایم بیرون و هیچ اثری روی من نداشته باشد، من دوست دارم کاری را ببینم و لذت ببرم.

و سخت است اینکه رضا گوران یا اصغر دشتی یا آدم‌هایی که تئاتر را دقیق دیده‌اند، تئاتر کار می‌کنند، راضی‌کرد. یعنی اصلا کار آسانی نیست.

تو کار سختی کردی، نه به دلیل اینکه رضا گوران را راضی کرده‌ای! نه! به این دلیل که تو به سلیقه حداقل من یکی احترام گذاشتی و اجازه دادی من فکر کنم به اینکه کار تو چی می‌تواند داشته باشد و چی ندارد. یعنی این خیلی مهم است. واقعیتش، بخشی از نسل ما همیشه تلاش کردیم به مخاطب این احترام را بگذاریم و من از این منظر خیلی خوشحالم که نسل شما، مساوات و جابر رمضانی، مجتبی کریمی و یوسف باپیری و…، همه‌شان سعی می‌کنند این احترام را به مخاطب بگذارند. باشکوه‌ترین قسمت کار شما این است که وقتی ما آن را می‌بینیم، احساس می‌کنیم آن موقعی که شروع کردیم، راه را اشتباه نرفتیم.

چون احساس تنهایی در خلق، یکی از مرگ‌بارترین احساسات است. مثل یک انفرادی‌ای می‌ماند که خودت هم کلیدش را عمدا گم کرده‌ای که در آن بمانی و حالا تو با اثرت می‌آیی و به من می‌گویی که من در این تنهایی‌ات شریکم. به‌خصوص در کارگردانی، انتقال چنین فضایی به مخاطب، بدون رابطه علت و معلولی، (چون تو به شدت از قصه و رابطه علت و معلولی فرار کردی) کار سختی است؛ اما نه به این معنا که تو اثرت را فرامتنی اجرا می‌کنی یا در فضایی تجریدی دست‌ و پا می‌زنی؛ الزاما این نیست. این مرز معلق را حفظ‌کردن در اثر تو، برای من یک از ویژگی‌های مهم است.

می‌خواهم مثالی بزنم. ما با متن روز اول که برخورد کردیم، نمی‌دانستیم قرار است چه شود، چه در حوزه دراماتورژی یا در تمرین‌ها. مثلا شاید، یک ماه و نیم گذشت، دیدیم اتفاقی که منتظرش هستیم در تمریناتمان نمی‌افتد. من آمدم سر تمرین و گفتم بچه‌ها به نظر شما کاری که الان ما یک بخش‌هایی‌اش را ساخته‌ایم و قرار است در ادامه هم ببریم جلو، شبیه یک شعر نیست؟ بعد شروع کردم راجع به خود متن و ویژگی‌هایی که درام‌نویس در متن گذاشته، حتی در رو‌ساخت، این متن پر از شعر و ادبیات است. بعد گفتم وقتی ما با شعر برخورد می‌کنیم، چگونه برخورد می‌کنیم. بعد آمدم راجع به نمایش‌های ساختارگریز صحبت کردم. به بچه‌ها گفتم وقتی با یک شعر نو برخورد می‌کنید، ‌چگونه با آن روبه‌رو می‌شوید؟

بعد آمدم شروع کردم شعرخواندن، یعنی ما رفتیم ١۵ تا کتاب شعر خریدیم، تقسیم کردیم بین بچه‌ها و شروع کردیم به خواندن و همان‌ها الان در کارمان هم هست. اصلا ما یک کلاس درس در نمایشمان ایجاد کردیم، به ‌اسم کلاس شعر و شاعری. قصه از اینجا شروع شد که مشغول مطالعه کتاب «شعر مدرن» مراد فرهادپور بودم که سر تمرین آمدم و به بچه‌ها گفتم ما وقتی که با شعر مدرن برخورد می‌کنیم، چه طور با آن مواجه می‌شویم؟ شعر مدرن احتمالا شش یا هفت تا بند است که در خودش سه، چهار تا یا یکی تصویر دارد که این تصاویر مثل نقاش‌های امپرسیونیستی روی هم تأثیر می‌گذارد، ولی تأثیر علت و معلولی نیست.

گفتم فکر کنید این تئاتر ما قرار است تبدیل به این پاره‌ها شود، یعنی شما یک پاره‌ای می‌بینی، یک پاره‌ای می‌بینی، یک پاره‌ای می‌بینی و در کلیت مثل نقاشی امپرسیونیستی تو می‌روی و از نزدیک می‌بینی، می‌بینی تاش است. می‌روی از فاصله ١٠ متری می‌بینی و می‌گویی آهان این یک جهانی است که تصویر شده. از امکانات خود شعر حرف زدیم و بررسی کردیم که چگونه این مناسبات شعری می‌تواند روی صحنه تبدیل به یک تئاتر شود. من دوست دارم وقتی این تئاتر نگاه می‌شود، مخاطب با خودش بگوید شعری مجسم یا تجسم‌یافته تماشا کرده است.

ادای دِینی به تاریخ هنر از دریچه شاعرانگی 

اگر بخواهیم کمی درباره اتمسفر صحبت کنیم، من می‌توانم بگویم کار تو مثل هایکوی سخت است، هایکویی که الزاما هر کسی نمی‌تواند بخواند و با آن ارتباط برقرار کند، ولی عده‌ای هستند که می‌توانند آن را بخوانند و با آن ارتباط برقرار کنند و به نظر من عده‌ای می‌توانند بخوانند، ارتباط برقرار نکنند، ولی کنجکاوی کنند که بروند ارتباط برقرار کنند. طبیعتا نباید توقع داشته باشیم هر مخاطبی که به سالن می‌آید، با اثر تو ارتباط برقرار کند. البته، اینکه ارتباط برقرار نمی‌کند، معنی‌اش کج‌فهمی نیست یا این کسی هم که ارتباط برقرار می‌کند، معنی‌اش فرهیختگی نیست. گاهی می‌تواند تعریف سومی را بدهد.

من معتقدم تئاتر ما این روزها به آثاری احتیاج دارد که در واقع بتواند مخاطب سومی را به‌ وجود بیاورد. یک موقع، ما مخاطبانی داریم که می‌روند تئاترهای خاصی را می‌بینند و دوست دارند ببینند و رشد خودشان را مربوط به آنها می‌دانند. برخی مخاطبانی هم داریم که می‌روند هر تئاتری را می‌بینند که کیف کنند، لذت ببرند و مخاطب سومی داریم که می‌خواهد تغییر زاویه بدهد. به نظر من، برای این تغییر زاویه، ما به چنین آثاری نیاز داریم. ا

ما می‌خواهم این را بگویم که مجید آقاکریمی بازیگری است که در اتمسفر بازی می‌کند، یعنی فضاسازی می‌کند. مثلا اتفاق دیگری که در طراحی صحنه افتاده، شاید آن نقاشی‌های محوی است که دیوار بر آنها غلبه کرده بود، مثل اتفاقی که در اثر می‌افتد، یعنی اثر تو می‌گوید آن دیالکتیکی که بین آدم‌ها است هم، دچار این محوی می‌شود یا اتفاقات و ارتباطات انسانی که بین این آدم‌ها می‌افتد، می‌رود زیر پوشش مانیفست‌هایی که آدم‌ها به آنها وابسته‌اند یا راحت‌تر بگویم آدم‌ها به آنها آویزان هستند. می‌خواهم بگویم در طراحی صحنه تو این اتفاق افتاده، ولی من فکر می‌کردم شاید آن دیوارنگاری‌هایی که اتفاق افتاده، حتی می‌توانست به سمت تجرید بیشتری حرکت کند.

شاید باور نکنید، ما اولین کاری که کردیم، آمدیم در نقاشی‌ها و قرار شد نقاشی‌های محصص را با همین ایده کار کنیم. انگار نسبتی هم بین محصص و این تئاتر می‌شد برقرار کرد. تابلوی جالبی هم دارد به اسم مینوتور و پسرها. مثلا یک مینوتوری است که چند پسر دارند می‌پرند و از یک سمتش فرار می‌کنند. بعد رفتیم به سمت نقاش‌هایی که کارهای گرافیکی خیلی مهمی کرده‌اند. یکباره با محمد مساوات رسیدیم به اینکه باید نقاشی‌ای انتخاب کنیم که به خود ذات تاریخ، یعنی هر چیزی که در تاریخ تجسم پیدا می‌کند، اشاره دارد و نهایتا به نقاشی «مسیح و حواریون» رسیدیم.

به نظر من، تو در این کار استایل کاری‌ات را خیلی ارتقا دادی. به خودت دو، سه تا درجه در «پسران تاریخ» داده‌ای. مثلا من وقتی «این زندگی مال کیه؟» تو را می‌بینم و «پچپچه‌های پشت خط نبرد» تو را می‌بینم یا «پرده سوم صحنه چهارم» را، به نظرم می‌آید که در کارنامه کاری اشکان شکافی ایجاد می‌شود و بعد وقتی که می‌آیی این کار را روی صحنه می‌بری، من می‌گویم اشکان شاید برای مدتی پیدا کرده که چه کار می‌خواهد بکند و حالا این را شاید ادامه دهد و بعدا در همین هم شکاف ایجاد کند. برای همین است که می‌گویم «پسران تاریخ» بهترین و دقیق‌ترین کار تو است و با همه بحث‌هایی که می‌شود راجع به آن داشت که اگر من هم کار کنم بحث می‌شود، اما به نظر من کامل‌ترین کار تو است و تو در واقع اول از همه باجی به خودت نداده‌ای و نقص‌های کارت را پذیرفته‌ای.


منبع: برترینها

متداول‌ترین تیپ‌های شخصیتی هواداران این سریال

: در میان طرفداران دوآتشه بازی تاج و تخت، همه نوع شخصیتی پیدا می‌شود؛ از کتاب‌بازهای سریال‌گریز گرفته تا کسانی که بی‌خاصیت‌ترین برنامه‌های تلویزیونی هم از زیر دستشان درنمی‌رود. در ادامه ما تعدادی از متداول‌ترین تیپ‌های شخصیتی هواداران این سریال را لیست کرده‌ایم که اگر گیم آو ترونزباز باشید، حتما شبیهشان را دوروبرتان دیده‌اید.

13 گونه شخصیتی عجیب هواداران بازی تاج و تخت

۱٫ بسیار بسیار گیج

بازی تاج و تخت آن‌قدر شخصیت اصلی و فرعی و داستان و ماجرا دارد که دنبال کردن همه آن‌ها با هم برای عده‌ای کار ساده‌ای نیست. گروهی از تماشاگران این سریال همان‌هایی هستند که مدام می‌پرسند: «این دیگر کی بود؟» «این‌ها کجا دارند می‌روند؟» «این کاراکتر مگر نمرده بود؟» خلاصه این‌که سریال دیدن با آن‌ها اعصاب پولادین می‌خواهد.

۲٫ خوره‌های کتاب

گروهی از بینندگان سریال کسانی هستند که مجموعه کتاب‌های بازی تاج و تخت را مدت‌ها قبل از شروع سریال خوانده‌اند و حالا انگار فقط برای مچ‌گیری سریال تماشا می‌کنند. در طول تماشای سریال دائما این جمله را از آن‌ها می‌شنوید: «توی کتاب این‌جا این‌طوری می‌شود.» مثل آن است که خود جورج آر. آر. مارتین کنارتان نشسته و دارد برای شما سخنرانی می‌کند.

۳٫ دل‌نازک‌های هراسان

گروهی هم هستند که موقع تماشای سریال کنترل تلویزیون از دستشان نمی‌افتد و دائما در حال جلو عقب کردن صحنه‌های دل‌خراش تکه‌پاره کردن آدم‌ها و شکنجه کاراکترهای محبوبشان هستند. آن‌ها از خشونت عریان سریال بیزارند و اگر دائما در حال جلو زدن صحنه‌های سریال نباشند، حداقل جلوی چشم‌هایشان را گرفته‌اند که صحنه‌های دل‌خراش را نبینند.

۴٫ دشمنان اسپویل

یک عده هستند که سریال را هم‌زمان با پخش تماشا نمی‌کنند و تا بعد از تمام شدن یک فصل صبر می‌کنند. تا این‌جای قضیه مشکلی نیست، مشکل از آن‌جا شروع می‌شود که این افراد از اسپویل شدن سریال هم بیزار باشند. این‌جاست که با زمین و زمان می‌جنگند تا درباره اتفاق‌هایی که افتاده و از آن بی‌خبرند، چیزی نشنوند.

۵٫ عاشقان اسپویل

یک عده هستند که اسپویل نمی‌کنند، اما اسپویل شدن را دوست دارند. هیچ مقاله‌ای درباره گیم آو ترونز نیست که در فاصله زمانی باقی‌مانده تا پخش فصل جدید سریال نخوانده باشند و دائما به دنبال این هستند که بفهمند چه قرار است به سرشان بیاید. این جمله‌ای است که مدام از دهان آن‌ها می‌شنوید: «وای… می‌دونی قراره چی بشه؟»

۶٫ هیجان‌زده‌های عصبانی

«بشین و صدایت درنیاید.» یک عده هستند که اگر بخواهید با آن‌ها سریال ببینید، نفس هم نباید بکشید. چون یک‌صدم ثانیه از سریال هم نباید از دستشان در برود.

13 گونه شخصیتی عجیب هواداران بازی تاج و تخت

۷٫ از قافله جامانده‌های جوگیر

پنج فصل از سریال پخش شده و تازه به فکر تماشای آن افتاده‌اند؛ آن هم در یکی دو هفته. این دسته چنان غرق سریال و کاراکترهایش می‌شوند که خودشان را بزرگ‌ترین طرفداران گیم آو ترونز می‌دانند و دائم با هیجان از ماجراهایی حرف می‌زنند که برای خیلی‌های دیگر کهنه شده.

۸٫ بدبین‌ها

«این قراره بمیره… اون یکی هم همین‌طور. همشون می‌میرن.» بعد از مرگ غافل‌گیرکننده ند استارک و اپیزود شگفت‌انگیز «عروسی خونین» یک عده از طرفداران سریال دچار فوبیای از دست رفتن و مرگ شده‌اند. آن‌ها هر لحظه منتظرند که کاراکتر محبوبشان به فجیع‌ترین شکل ممکن به قتل برسد. البته تجربه نشان داده چندان هم بی‌راه نمی‌گویند.

۹٫ شیفتگان جان اسنو

این کیت‌ هارینگتون بازیگر نقش جان اسنو با این سریال عاقبت‌به‌خیر شد. روزبه‌روز به جمع کثیر شیفتگان این کاراکتر اضافه می‌شود. بعد از این‌که این کاراکتر مرد و زنده شد، هوادارانش چند برابر بیشتر شدند. برای تماشای سریال با این دسته از طرفداران پروپاقرص جان اسنو هم باید اعصاب پولادین داشته باشید.

۱۰٫ خودنماها

این سریال هرچقدر هم که مهیج و تماشایی باشد، باز هم رفتارهای عجیب و غریب بعضی از طرفداران را توجیه نمی‌کند. این دسته کسانی هستند که موقع تماشای سریال از خودشان فیلم می‌گیرند و یوتیوب و شبکه‌های اجتماعی را از صحنه‌ بالا و پایین پریدن و جیغ زدن و اشک ریختن خود پر می‌کنند.

۱۱٫ کنجکاوها

بعضی‌ها هم هستند که هیچ از تماشای سریال لذت نمی‌برند و فقط آن را می‌بینند که دیده باشند. آن‌ها تحت تاثیر شلوغ‌کاری‌های طرفداران یا از سر کنجکاوی به تماشای سریال تن می‌دهند و اصلا برایشان مهم نیست کدام خاندان‌ها با هم می‌جنگند و چه کسی از چه کسی متنفر است. فقط تماشا می‌کنند تا از قافله رفقا عقب نمانند.

۱۲٫ رفیق‌بازها

یک عده هم هستند که چندان هم از سریال خوششان نیامده، اما لذت می‌برند از این‌که هر هفته به بهانه تماشای سریال با رفقا دور هم جمع شوند و دور هم خوش بگذرانند و ادای طرفداران پروپاقرص و هیجان‌زده سریال را دربیاورند.

۱۳٫ هواداران قلابی

دسته آخر کسانی هستند که اصلا از گیم آو ترونز خوششان نیامده. اما پیش خودشان فکر می‌کنند حالا که جوی راه افتاده و همه را هوادار این سریال کرده، چرا آن‌ها هم‌رنگ جماعت نشوند و خودشان را به‌عنوان دل‌باختگان سریال جا نزنند؟


منبع: برترینها

هشتمین شماره هفته نامه شهرزاد منتشر شد

هشتمین شماره هفته نامه مجازی شهرزاد امروز ۲۷ مردادماه در ۳۰ صفحه منتشر شد.

هشتمین شماره هفته نامه اینترنتی «شهرزاد» با یادداشتی از محمد آفریده درباره سریال شهرزاد آغاز می شود. همچنین در این شماره گفت‌وگو با فریبا متخصص (بازیگر)، شهرزاد از نگاه ۱۰ عکاس سینما، نقد پیام مستوفی، بازتاب اخبار سریال در رسانه‌ها، نظر اهالی رسانه حوزه سیاسی، عکس‌نوشته‌هایی از قسمت هشتم و همچنین عکس‌هایی از قسمت آینده دیده می‌شود. 

به گزارش روابط عمومی سریال شهرزاد، در یادداشت محمد آفریده که در ابتدای این شماره درج شده، آمده است:

“قصه‌ها همیشه اسرارآمیز هستند واین راز فطرت آدمی است که قصه ها را   همواره شنیدنی و جذاب می کند. این میل تمام نشدنی بشر به داستان و قصه زمینه سازاصلی آثار هنری جهان بوده وهست و خواهد بود. هر چقدر قصه‌ها اصیل تر و عمیق تر باشد ، آثار جذاب تر و ماندگارتر است. موفقیت مجموعه شهرزاد را جدای از ساختار محکم ، فیلمنامه خوب ،عوامل حرفه ای و کارگردانی باهوش و کار بلد آن، باید در مجموعه شرایط روحی و فرهنگی جامعه جستجو کرد ،نیاز جامعه سرزنده ایران با انواع مسائل  و مشکلات، این حقیقت را به همه متولیان گوشزد می کند که باید تلاش کرد تا دیر نشده، عرصه مهجور و مظلوم فرهنگ را با اعتماد و آرامش و صبوری به سمت دریای خلاقیت های متنوع هنرمندان آماده تر کرد.با ساختارهاو دیدگاه های مرسوم  حوزه های موجود فرهنگی خیلی نمی شود امیدوار به جریان سازی ،مجموعه های تولیدی بود .

من مطمئن هستم اگر هنرمندان ما در یک شرایط عادلانه و متناسب و خلاقانه حمایت شوند، تحولی در محصولات فرهنگی ما ایجاد شده و ایران اسلامی می تواند نه تنها در منطقه خود، بلکه در دنیا محصولات خود را عرضه کند . سریال  شهرزاد نشان داد که محصولات ایرانی اگر با کیفیت باشد قابلیت رقابت با آثار خارجی را دارا است. هنوز زود است نسبت به سری جدید مجموعه  شهرزاد قضاوت کرد، امیدوارم مجموعه جدید همچنان گرم و با حرارت وبا انرژی به پیش برود. آفت مجموعه سازی ها در ایران بیشتر به پشت صحنه فیلمها بر می گردد. اگر پشت صحنه فیلم خوب و سرحال و صمیمی باشد،مطمئن باشید حاصل کار بهتر از گذشته خواهد بود . البته نباید این واقعیت را هم ندیده گرفت که در جامعه ما اگر کاری ، حرکتی نتیجه داد و بقول معروف گرفت، حسادت‌ها و کینه‌ها تازه گل می کند، انشاالله که شرایط برای همه فعالان صادق و خلاق مهیا تر شود.”

هفته نامه مجازی شهرزاد از طریق سایت و کانال رسمی این سریال قابل دانلود است. قسمت هشتم شهرزاد دوشنبه ۳۰ مرداد عرضه می شود.


منبع: عصرایران

تجلیل از کارگردان بریتانیایی در جشنواره ونیز

استیون فریرز کارگردان بریتانیایی در جشنواره فیلم ونیز ۲۰۱۷ تجلیل می‌شود.

استیون فریرز که جایزه بفتا، جایزه سزار برای بهترین فیلم خارجی، جایزه گویا برای بهترین فیلم اروپایی و خرس نقره‌ای جشنواره بین‌المللی فیلم برلین را در کارنامه دارد در هفتاد و چهارمین دوره جشنواره فیلم ونیز با دریافت جایزه جیگر-لوکولتور گلوری تجلیل می‌شود.

به گزارش مهر به نقل از ورایتی، این جایزه برای تقدیر از فیلمسازی که مشارکتی اساسی در نوآوری در سینمای معاصر دارد، اهدا می‌شود.

آلبرتو باربرا مدیر جشنواره فیلم ونیز با صدور بیانیه‌ای در این باره نوشت: استیون فریرز با ایده دفاع از سینمای مونولوگ خودش سینما را به چالش می‌کشد و در کنار کن لوچ و مایک لی از مهمترین چهره‌های تاثیرگذار سینمای معاصر بریتانیاست.

فریرز که نامزدی اسکار را برای «کلاهبردران» و «ملکه» دریافت کرده امسال برای پنجمین بار با فیلمی جدید در ونیز حضور دارد و این جشنواره امسال شاهد اولین اکران فیلم وی «ویکتوریا و عبدل» خواهد بود. در این فیلم جودی دنچ بار دیگر برابر دوربین وی بازی کرده‌است.

فریرز تاکنون چهار بار در بخش رقابتی جشنواره فیلم ونیز حضور داشته است که شامل «لیام» در سال ۲۰۰۰، «چیزهای زیبای کثیف» ‌در سال ۲۰۰۳، «ملکه» در سال ۲۰۰۸ و «فیلومنا» در سال ۲۰۱۳ بوده است. هر چهار فیلم با کسب جوایزی جشنواره را ترک کردند اما فریرز هنوز موفق به کسب شیر طلای جشنواره نشده است.  امسال «ویکتوریا و عبدل» در بخش خارج از رقابت اکران می‌شود.

فریرز دوازدهمین دریافت کننده جایزه جیگر-لکولتور است که از سال ۲۰۰۶ تاکنون اهدا می‌شود. وی این جایزه را ۳ سپتامبر در سالا گرانده دریافت می‌کند و در همان روز فیلم جدید وی به نمایش درمی‌آید.

تاکشی کیتانو، عباس کیارستمی، انیس وردا، سیلوستر استالونه، مانی رتنم، آل پاچینو، اسپایک لی، اتوره اسکولا، جیمز فرانکو، برایان دی پالما، وامیر نادری دریافت کنندگان قبلی این جایزه بوده‌اند.

جشنواره فیلم ونیز ۲۰۱۷ از ۳۰ آگوست با نمایش فیلم «کوچک‌سازی» ساخته آلکساندر پاین کارش را شروع می‌کند. 


منبع: عصرایران

نباید دستمان جلوی حاکمیت دراز باشد

به گزارش ایلنا، کیانیان درخصوص همراهی با این پویش گفت: «من هم جزو مردم هستم و فکر می کنم تا زمانی که ما اصلاح را از خودمان شروع نکنیم، اتفاق مثبتی نمی‌افتد. حاکمیت‌ها کار خودشان را انجام می‌دهند و مردم هم باید کار خودشان را انجام دهند. یادمان باشد همیشه نباید دست‌مان جلوی حاکمیت دراز باشد که او کاری کند تا ما هم حرکتی انجام دهیم.»کیانیان در ادامه به تاثیرگذار بودن نقش مردم در حرکت های اجتماعی و ترویج رفتارهای صحیح اشاره کرد و یادآور شد: «دوچرخه سواری را مردم شروع کردند و امروز به جایی رسیده‌ایم که شهرداری به حمایت مردم آمده؛ خیلی از کارها را مردم شروع می‌کنند و بعد حاکمیت دنبال مردم می‌آید. حاکمیت مگر چند کار می‌تواند انجام دهد. او باید کار خودش را بکند ما هم کار خودمان را. هر وقت ما کار خودمان را درست انجام دادیم دولت هم به دنبال مردم می‌آید. مثلا من امروز با معاونت پلیس راهور سرهنگ خادم آشنا شدم. ایشان دوچرخه سوار حرفه‌ای است و هر روز از خانه تا محل کارش را با دوچرخه می رود و این خیلی جالب است.»

او همچنین افزود: «قرار است با کمک شهرداری و پلیس راهور، پلیس دوچرخه‌سوار وارد شهر شود مانند لندن که پلیس اسب سوار دارد و این اقدام به دنبال حرکتی است که مردم با دوچرخه سواری در شهر باعث‌اش می‌شوند. اگر مردم دوچرخه‌سواری نمی‌کردند این اتفاق نمی افتاد. امروز شهرداری و پلیس از دوچرخه‌سواری حمایت می‌کنند اما یادمان باشد اینها را مردم آورند. این مهم است که ما یاد بگیریم این ما هستیم که می توانیم مسئولان را به میدان بیاوریم و کارهای درست انجام دهیم.»یانیان در مورد موانع و زیرساخت های دوچرخه سواری در شهر گفت: «درست است که تعداد ماشین و موتور زیاد است اما فراموش نکنیم تا وقتی ما در شهر دوچرخه سواری نکنیم موتورسواران یاد نمی گیرند که مراعات کنند. باید مراقب باشیم و در عین حال کارمان را انجام دهیم. حداقل برای خرید مایحتاج روزانه و مسیرهای کوتاه که می توانیم از دوچرخه استفاده کنیم. برای مسافت های بلند هم باز شهرداری و پلیس راهور برنامه هایی دارند تا امکاناتی را فراهم آورند که مردم به راحتی بتوانند دوچرخه سواری کنند. این ساختارشکنی باید اتفاق بیفتد، این جسارت باید پیدا شود تا فرهنگ استفاده از دوچرخه در مردم ما ایجاد شود.»

او در انتقاد به اینکه گفته می شود شهر زیرساخت های مناسب برای دوچرخه سواری ندارد و نمی شود از این وسیله استفاده کرد،‌ گفت: «چرا همیشه باید شرایط مهیا شود تا مردم کاری کنند؟ اتفاقا باید مردم کاری را انجام دهند تا شرایط مهیا شود. ما هر کاری هم که انجام دهیم باز هم مردمی هستند که بهانه داشته باشند اما یادمان باشد تا از خودمان شروع نکنیم اتفاق مثبتی نمی افتد. سالیان سال است مردم دست شان جلوی دولت دراز است که کاری کند. اما زمان آن رسیده که یاد بگیریم همه چیز سیاسی نیست و به همه چیز نگاه سیاسی نداشته باشیم. سیاست برای خودش جایی دارد. سیاست در امور خارجه است. سیاست در موضوعات کلان و در مسائل امنیتی است.»

او همچنین عنوان کرد: «باید امنیت برای دوچرخه سواران ایجاد شود و تنگ نظری ها از بین برود. وقتی پلیس دوچرخه سوار بیاید به تبع قوانینی هم گذاشته می شود که خودش امنیت بیشتری می آورد.»کیانیان در بحث احترام به عابرپیاده و اصلاح رفتارهای ترافیکی شهروندان توسط هنرمندان پویش ازخودمان شروع کنیم نیز گفت: «برای اصلاح رفتارهای نادرست ترافیکی به هر دو زبان دوستانه و قانونی نیاز است. مثلا در کشور آمریکا مردم از پلیس‌شان حساب می برند چون جدی است و شوخی ندارد و همیشه مراقب رفتارهای مردم است و اگر موردی را ببیند سریعا جریمه می‌کند. ولی اگر سایه پلیس را از سر مردمش بردارند، همه آمریکا بهم می ریزد. یک جایی هم مثل اروپای شمالی وجود دارد که پلیس نیست و خود مردم آن کارها را انجام می دهند. به نظر من هم بهتر است که خود مردم انجام دهند ولی وقتی انجام نمی دهند، باید پلیس انجام دهد.»

کیانیان اضافه کرد: «وقتی مردم می بینند که موتورسوار و ماشینی که قانون را رعایت نمی‌کنند از جلوی پلیس رد می‌شوند و او اعتنایی نمی کند، در اینجا اعتمادشان به پلیس از بین می‌رود. یعنی وقتی پلیس هست باید طوری رفتار کند که مردم بتوانند به او اعتماد کنند تا اگر در جایی حضور نداشت، مردم خودشان را ملزم به رعایت قانون بدانند.»


منبع: بهارنیوز

تازه‌ترین آمار فروش فیلم‌های روی پرده

غلامرضا فرجی- مدیر پخش حوزه هنری – در گفتگو با ایسنا، آمار فروش فیلم سینمایی «بیست و یک روز بعد» ساخته محمدرضا خردمندان را با در اختیار داشتن ۲۰ سالن در ۱۷ روز، ۲۳۰ میلیون تومان در تهران و ۱۲۰ میلیون تومان در شهرستان‌ها اعلام کرد.وی در ادامه افزود: فیلم سینمایی «فصل نرگس» به کارگردانی نگار آذربایجانی با نمایش در ۱۵ سالن در ۱۰ روز نمایش تاکنون ۴۰ میلیون تومان در تهران و ۱۵ میلیون تومان در شهرستان‌ها فروخته است.مسوول پخش «فیلمیران» آمار فروش فیلم سینمایی «سارا و آیدا» ساخته مازیار میری را با گذشت ۱۰ روز از آغاز اکران‌اش در ۴۲ سالن سینمایی ۳۱۰ میلیون تومان اعلام کرد که به تفکیک در روز ۴ شنبه، ۴۰ میلیون تومان و در روز ۵ شنبه، ۶۶ میلیون تومان فروش داشته است.

میرزایی در ادامه افزود: فیلم سینمایی «رگ خواب» ساخته حمید نعمت الله بعد از گذشت ۸ هفته و با در اختیار داشتن ۴۰ سالن سینمایی ۴ میلیارد و ۳۲۰ میلیون تومان و به تفکیک در روز چهارشنبه ۳۳ میلیون و ۵ شنبه ۴۵ میلیون تومان فروش داشته است.او همچنین اضافه کرد: فیلم سینمایی «نهنگ عنبر ۲» به کارگردانی سامان مقدم با اکران در ۳۰ سالن سینمایی و بعد از گذشت ۱۴ هفته به فروش ۲۰ میلیارد و ۶۵۰ میلیونی دست یافته است که به تفکیک در روز ۴ شنبه، ۲۱ میلیون و در پنج شنبه، ۳۸ میلیون تومان فروش داشته است.

به گفته‌ی میرزایی مسئوول پخش فیلمیران؛ آمار فروش «ساعت ۵ عصر» مهران مدیری در اوایل هفته‌ی جاری اعلام می‌شود.حبیب اسماعیلی- مدیر دفتر پخش رسانه فیلمسازان- هم فروش فیلم سینمایی «گذر موقت» به کارگردانی افشین هاشمی که تاکنون ۲ هفته و در ۲۵ سینما بر روی پرده نمایش بوده است را، ۱۳۰ میلیون تومان اعلام کرد.همچنین فیلم سینمایی «اکسیدان» ساخته حامد محمدی با دراختیار داشتن ۹۰ سالن سینما و با گذشت ۸ هفته از آغاز اکراناش، ۸ میلیارد و ۱۰۰ میلیون تومان فروش داشته است.مدیر پخش هدایت فیلم آمار فروش فیلم سینمایی «زادبوم» را اعلام نکرد و به ایسنا گفت: تهیه‌کننده تمایلی ندارد فعلا آمار فروش فیلم را اعلام کند. است.


منبع: بهارنیوز

جایزه ونیزی‌ ها برای کارگردان انگلیسی

به گزارش ایسنا،جایزه Jaeger-LeCoultre این رویداد سینمایی که به پاس نقش قابل ملاحظه در نوآوری سینما معاصر به یک سینماگر اعطاء می‌شود، امسال به استفن فریرز کارگردان ۷۶ ساله انگلیسی فیلم‌هایی چون «فیلومنا»، «ملکه» و «روابط خطرناک» تقدیم می‌شود.او این جایزه را طی مراسمی در تاریخ سوم سپتامبر و در جریان برگزاری هفتادوچهارمین جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز و پیش از نمایش ساخته جدیدش «ویکتوریا و عبدول» در بخش غیررقابتی دریافت می‌کند.

از چهره‌هایی که پیش از این موفق به دریافت این جایزه از جشنواره ونیز شده‌اند می‌توان از تاکاشی کیتانو (۲۰۰۷)، عباس کیارستمی (۲۰۰۸)، آنیس واردا(۲۰۰۸)، سیلوستر استالونه (۲۰۰۹)، مانی راتنام (۲۰۱۰)، آل پاچینو (۲۰۱۱)، اسپایک لی (۲۰۱۲)، اتوره اسکولا (۲۰۱۳)، جیمز فرانکو (۲۰۱۴)، برایان دی‌پالما (۲۰۱۵) و امیر کوستاریتسا (۲۰۱۶) نام برد.فریرز در «ویکتوریا و عبدل» جدیدترین کار سینمایی‌اش که بر اساس کتابی با همین نام ساخته شده، برای سومین بار پس از فیلم‌های «خانم هندرسون تقدیم می‌کند» و «فیلومنا» از جودی دنچ بازی گرفته است و داستان فیلم نیز درباره عبداکریم معروف به منشی است که به عنوان یک فرد هندی سال‌ها در دربار پادشاهی ویکتوریا حضور داشت و از نزدیکترین افراد به ملکه ویکتوریا بود.

این فیلمساز انگلیسی کار خود را از سریال‌های تلویزیونی شروع کرد و با فیلمنامه‌نویسان صاحب‌نامی چون دیون هر، آلن بنت و تام استوپارد همکاری داشت. او در سال ۱۹۸۵ با فیلم «رختشویخانه زیبای من» که متن آن توسط حنیف قریشی نویسنده معروف به نگارش درآمده بود، در بخش بهترین فیلمنامه اسکار نامزد شد.اولین حضور او در سینمایی هالیوود، در سال ۱۹۸۹ با فیلم «روابط خطرناک» رقم خورد. فریرز با این اثر در شش بخش جوایز آکادمی اسکار نامزد جایزه شد.تهیه‌کنندگی فیلم «جیب‌برها»‌ی او را مارتین اسکورسیزی برعهده داشت. این کار در سال ۱۹۹۱ نامزد دریافت اسکار بهترین کارگردانی شد. جایزه خرس نقره‌ای جشنواره برلین به فیلم «The Hi Lo Country» این کارگردان انگلیسی اعطا شد.

او در سال ۲۰۰۵ در فیلم «خانم هندرسون تقدیم می‌کند» از جودی دنچ و باب هاسکینز بازی گرفت. فیلم «ملکه» او دومین نامزدی اسکار را برایش رقم زد و جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را برای هلن میرن به ارمغان آورد.هفتادوچهارمین جشنواره فیلم ونیز از ۳۰ اوت تا ۹ سپتامبر (هشتم تا ۱۸ شهریورماه) در ایتالیا برگزار می‌شود و امسال آنت بنینگ، بازیگر آمریکایی به‌عنوان اولین زن در ۱۱ سال اخیر، در راس هیات داوران بخش رقابتی جشنواره ونیز قرار گرفته است.


منبع: بهارنیوز

«آزاده نامداری» به ایران برنمی‌گردد؟

گروه هنری: در پی حواشی ایجاد شده پیرامون سفر اروپایی اخیر آزاده نامداری، وی پستی را با محتوای وداع منتشر کرد.


نامداری در اینستاگرامش نوشت: بیا وداع کنیم اگر بنا باشد کسی از ما بماند همان به که تو بمانی “کینه ی” تو به کار این دنیا بیشتر می آید تا “عشق”ِ من. محمود دولت آبادی/ شب/ آزاده نامداری/ عشق/ گل/ هموطن/ رویا.

برخی از کاربران شبکه های اجتماعی از این متن کوتاه اینگونه برداشت کرده اند که این مجری صداوسیما دیگر قصد بازگشت به ایران را ندارد.


منبع: بهارنیوز

پردرآمدترین زن بازیگر جهان معرفی شد

 اما استون در فهرست فوربز از پردرآمدترین بازیگران زن سینمای جهان بالاتر چهره‌های مشهوری چون جنیفر لارنس و جنیفر آنیستون قرار گرفت.بازیگر ۲۸ ساله سینما در ۱۲ ماه گذشته بیش از ۲۶ میلیون دلار درآمد داشت که بخش عمده آن از بازی نقش میا در فیلم «لالا لند» به دست آمد. او برای بازی در این نقش اسکار بهترین بازیگر زن نقش اول را نیز از آن خود کرد. «لالا لند» در جهان بیش از ۴۴۵ میلیون دلار فروش داشت.
 


 


استون چندی پیش در اعتراض به شکاف دستمزد میان زنان و مردان سخن گفته و اعلام کرده بود که برخی از بازیگران مرد برای رسیدن به برابری با او کمتر دستمزد گرفته‌اند.در فهرست امسال فوربز پس از استون نام جنیفر آنیستون به چشم می‌خورد که با در‌آمد ۲۵ میلیون و ۵۰۰ هزار دلاری در رده دوم ایستاده است. او سال گذشته فیلم‌هایی چون «مهمانی کریسمس در اداره» و «پرنده‌های زرد» را بر پرده سینما داشت اما بخش عمده درآمدش از راه تبلیغ برای شرکت‌هایی چون هواپیمایی امارات حاصل شد.

سال گذشته عنوان پردرآمدترین بازیگر زن جهان در اختیار جنیفر لارنس بود. او امسال در جایگاه سوم قرار دارد و در یکسال ۲۴ میلیون دلار کسب کرده است. لارنس سال گذشته فیلم‌های بزرگی چون «عطش مبارزه» را بر پرده سینما نداشت و بیشتر از راه بازی در پروژه‌های کوچک‌تری چون فیلم ترسناک «مادر» به کارگردانی دارن آرنوفسکی درآمد داشت.در سال ۲۰۱۵ پس از هک سرورهای کمپانی سونی مشخص شده بود که جنیفر لارنس در «کلاهبرداری آمریکایی» از بازیگران مرد فیلم کمتر دستمزد گرفته است.

چهارمین بازیگر زن پردرآمد سال گذشته ملیسا مک‌کارتی است و در جایگاه پنجم میلا کنیس ایستاده است.تازه وارد فهرست بازیگران پردرآمد اما استون ستاره فیلم «دیو و دلبر» است. فیلم «دیو و دلبر» با بازی اما استون در جهان بیش از یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار فروش داشت.شارلیز ترون، کیت بلانشت، جولیا رابرتس و ایمی آدامز دیگر زنان بازیگر پردرآمد فهرست فوربز هستند. در فهرست زنان بازیگر پردرآمد سه نفر با درآمد بالای ۲۰ میلیون دلار وجود دارد در حالی که سال گذشته چهار نفر از این مرز گذشته بودند.


منبع: بهارنیوز

چهره‌های سینمایی در جشن منتقدان

گروه فرهنگی: یازدهمین جشن بزرگ منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران شامگاه پنج شنبه ۲۶ مرداد، با حضور چهره های سینمایی در سالن حجاب برگزار شد.
 





































منبع: بهارنیوز

جشن منتقدان سینما با طعم اعتراض

به گزارش ایسنا، شامگاه پنج‌شنبه مرکز آفرینش‌های کانون پرورش فکری کودکان میزبان یازدهمین جشن منتفدان و نویسندگان سینمایی بود؛ علاوه بر اهدای جوایز برگزیدگان، بزرگداشت جمشید هاشم‌پور،گوهر خیراندیش، فرید مصطفوی، جمال امید و نکوداشت زنده‌یاد علی معلم برگزار شد.اجرای این مراسم را که اتفاقات و سخنان غیرمنتظره‌ای در آن مطرح شد، فرزاد حسنی برعهده داشت. در ابتدای مراسم کلیپی برای نکوداشت یاد علی معلم پخش شد. این کلیپ حاوی تصاویری از مراسم تشییع علی معلم در خانه سینما و صحبت‌های هنرمندان درباره او بود. سپس با حضور جواد طوسی- رئیس شورای انجمن منتقدان – و جعفر گودرزی -دبیر-، هدایایی به آذر معماریان همسر علی معلم اهداء شد.آذر معماریان با قرار گرفتن بر روی صحنه با صدایی لرزان و بغض آلود گفت: حدود ۲۵ سال است به واسطه علی معلم با منتقدین آشنا هستم و به قلم و عقیده و نگاه‌شان احترام می‌گذارم. علی معلم این اواخر اینقدر روحش پر از عشق و محبت بود که جایش دیگر روی زمین نبود و زمین برایش کوچک بود.
وی افزود: خوشحالم این جشن خصوصی برقرار شده است و امیدوارم این جشن‌ها که باعث تقویت سینمای ایران می‌شود ادامه پیدا کند.جعفر گودرزی دبیر جشن منتقدان نیز ضمن عذرخواهی از تاخیر ایجاد شده برای شروع مراسم گفت: امیدوارم امشب شب آبرومندی را در کنار هم داشته باشیم. یکی از دوستان به من می‌گفت که این جشن را بزرگترین جشن سینمای ایران می‌دانم.بعد از اهدای جایزه به ستار اورکی، وی جایزه خود را به علی معلم تقدیم کرد و به طنز گفت که هر کدام از منتقدان ما یک سینما را حریف هستند.
سهراب پورناظری نیز بعد از دریافت جایزه خود بیان کرد که این اولین جایزه سینمایی اوست و از حمید نعمت‌الله و همایون شجریان تشکر کرد.سپس مراسم بزرگداشت جلال امید با پخش کلیپی برای او آغاز شد و فریدون جیرانی و جواد طوسی برای تقدیر از وی بر روی صحنه آمدند. گوهر خیراندیش و جواد مظفری در ابتدا به احترام جلال امید ایستادند و سپس کل جمعیت حاضر در سالن نیز قیام کردند.فریدون جیرانی درباره جلال امید گفت: صحبت کردن درباره او سخت است. وقتی عکس‌ها را نگاه می‌کردم دیدم سال ۴۳ که محصل بودم امید مطلبی را برای راه‌های بهبود سینمای ایران نوشته بود. او اولین کسی بود که تاریخ سینما را به من یاد داد. امید هم روزنامه‌نگار است و هم سردبیر و هم نقد می‌نویسد و در چندین دوره دبیر جشنواره‌های مختلف حضور داشته است. من از ایشان درس‌های زیادی آموخته‌ام.
جلال امید با قرار گرفتن در جایگاه با بغض، گفت: من دو تشکر دارم. یک از منتقدین و سپس از همسرم که همراه من بوده.
جواد طوسی- رئیس شورای انجمن منتقدان- نیز با اشاره به اینکه ادای احترام به جلال امید را در حافظه خود برای همیشه نگه می‌دارم، بیان کرد: از زحمات منوچهر شهسواری و مهندس حیدریان و آقای تابش تشکر می‌کنم؛ زیرا اگر این جشن آبرو و عزتی دارد مدیون این عزیزان است. نکته دیگری که می‌خواهم بگویم تقارن این جشن با تغییر و جا به جایی وزیر محترم ارشاد است. امیدوارم این شایسته سالاری مدنظر باشد. یعنی اگر در این عمر کوتاهی که این روسا داشتند عملکرد خوبی بوده چه ضرورتی به خانه تکانی اساسی است.وی در ادامه افزود: امیدواریم در این آخرین روزهای این دوره از انجمن منتقدان بتوانیم سمیناری برای صنعتی شدن سینما برگزار کنیم. و امیدوارم دوستی و همدلی  و حضور فرهنگی بدون جناح بندی باشد.
محسن دارسنج نیز بعد از دریافت جایزه، آن را به خانواده شهید محسن حججی تقدیم کرد و گفت این شهیدان دشمن را  را از مرزهای مان صدها کیلومتر دور کرده‌اند تا ما اینجا بتوانیم این جشن را برگزار کنیم.سپس جمشید مشایخی که در حال ترک سالن بود به دعوت فرزاد حسنی مجری مراسم بر روی صحنه حاضر شد و انتقاد تندی به برگزاری این جشنواره کرد و سپس سالن را ترک کرد.جمشید مشایخی در سخنانی گفت که می‌خواهم «رک» صحبت کنم و این را از علی معلم آموخته‌ام. چرا در این مراسم فقط به یک نفر توجه شده است. اگر می‌دانستم برای منتقدین فقط یک هنرپیشه مطرح است سالها پیش این کار را رها کرده بودم. بقیه بازیگر نیستند؟ هیچ کدام زحمت نکشیده‌اند؟ چرا شما اینها را نمی‌بینید؟سپس مراسم بزرگداشتی برای فرید مصطفوی با حضور رخشان بنی‌اعتماد و مهرزاد دانش برگزار شد.
رخشان بنی‌اعتماد درباره فرید مصطفوی گفت: از او تشکر می‌کنم به خاطر یک عمر همکاری، صیوری و رفاقت. ما با هم فیلم‌نامه‌های زیادی نوشته‌ایم که تعدادی ساخته شد و تعدادی هم نه. من می‌دانم که چقدر نقش موثری در کارهای مشترک ما داشته‌ای. عده زیادی نیستند که در تداوم کارشان دغدغه‌ها و شعارهایشان را در هر اثر باقی بگذارند و تو یکی از آنهایی.وی ادامه داد: از پریچهر ممتهن همسر فرید مصطفوی نیز تشکر می‌کنم. ما سالها با هم کار کردیم و ایشان باعث آشنایی من با فرید بودند.فرید مصطفوی نیز با قرار گرفتن در جایگاه بیان کرد: از همسرم و از منتقدین دهه ۵۰ که کوشندگان ادبیات  این سالها هستند تشکر می‌کنم. از پرویز دوایی که بسیار تاثیرگذار بوده نیز تشکر می‌کنم که در زمانی که در دهه ۶۰ سردرگم بودند و افق و دورنمایی وجود نداشت، وی این جهت‌دهی را ایجاد کرد.
مجید مظفری نیز که برای اهدای جایزه بهترین بازیگر مکمل مرد بر روی جایگاه آمده بود، گفت: خوشحالم که در این جشن حضور دارم و این اولین بار است که به عنوان مهمان به یک جشن دعوت شده‌ام.هادی حجازی‌فر هم بعد از دریافت جایزه خود به طنز بیان کرد: نوید محمد زاده زندگی برای ما نگذاشته است و امیدوارم از این به بعد در بازی‌هایم پشیمان‌تان نکنم. همچنین همانطور که زمانی ویدئو ممنوع بود و سپس  آزاد شد فیلم لاتاری هم آزاد شود.شاهین امین منتقد سینما نیز در ادامه مراسم گفت: شاید یک روزی همه فیلم‌ها نمایش داده شود. ما همه منتقدیم و باید به نگاه‌های نو توجه کنیم. سینمای ایران نباید در برابر نگاه‌های نو مقاومت کند.
کوروش تهامی هم بعد از دریافت دیپلم افتخار خود گفت که باعث افتخار من است که جایزه را از داریوش مهرجویی می‌گیرم. این اولین جایزه سینمایی من است و آن را به همسرم تقدیم می‌کنم که وقتی من ناامید بودم به من امید هدیه می‌داد.بعد از اهدای جایزه بهترین بازیگر مرد به حامد بهداد، وی در جایگاه حاضر شد و با اشاره به اینکه ما به فوت عالیجناب کیارستمی واکنش مناسبی نشان ندادیم، افزود:آن چیزی که در قلب من به صورت آشوب نشان داده می‌شود وضعیت جامعه ما است. چطور ابن سینا را سرمایه علمی کشوران می‌دانیم ولی عباس کیارستمی را نه.
وی ادامه داد: خانم معماریان، جای علی معلم بسیار خالی است و اینکه ما با هرگونه جنگ مخالفیم. چه در داخل کشور و چه در سرزمین‌های دیگر. من نمی‌توانم بی‌تفاوت از تصویر رعنای شهید محسن حججی بگذرم. همه ما در این تصویر سهمی داریم و این جایزه را به او تقدیم می‌کنم.غلامعباس فاضلی نیز که برای اهدای جایزه بر روی سن حاضر شده بود خاطره‌ای را از انتقادی که به یکی از بازیگران نوشته بود و او را مکدر کرده بود، بیان کرد و گفت: اشاره آقای مشایخی را جدی بگیرید. ایشان بزرگتر ما هستند و باید او را جدی بگیریم.در ادامه، مراسم تقدیر از گوهر خیراندیش با حضور تهمینه میلانی و کمند امیر سلیمانی برگزار شد.
تهمینه میلانی با انتقاد از نحوه انتخاب نامزدها گفت: ملاک انتخاب چه بوده است؟ چون فیلم‌های اکران نشده در لیست بود ولی فیلم اکران شده نبود. چرا زنگ نزدید که منم بیایم و فیلمم را به شما نشان دهم. خواهشمندم که منتقدین مستقل عمل کنند نه دولتی.کمند امیر سلیمانی نیز درباره گوهر خیراندیش گفت: اگر روزی از من سوال شود که میخواهد جای چه کسی باشی من می‌گویم گوهر خیراندیش. من روی پای ایشان بزرگ شدم.
یوسفی‌نژاد نیز بعد از دریافت جایزه خود گفت: این جایزه را تقدیم می‌کنم به کسانی که پشت درها قرار دارند و با استعداد هستند ولی نمی‌توانند شکوفا شوند.نوید محمدزاده که این بار برای اهدای یک جایزه بر روی جایگاه حاضر شده بود با انتقاد از فاضلی که عزت انتظامی را آقای بازیگر خوانده بود، گفت: هر شخصی یک اسمی دارد و نباید او را بچه سنگلج بنامیم. ما نمی‌توانیم افتخار کنیم که نقدی بر او نوشته‌ایم. او سه دهه درس به ما یاد داد. باید به او احترام بگذاریم و قرار نیست با بی‌احترامی به تایید چیز دیگری بپردازیم. کاش بدانیم چه می‌گوییم.
مدیرعامل خانه سینما با قرارگیری در جایگاه در واکنش به صحبت‌های نوید محمدزاده و حامد بهداد بیان کرد:این دو جوان به نسل ما احترام و دل بستگی و عاشقی یاد می‌دهند. وای بر ما نسلی که تنفر می‌پراکنیم. چگونه می‌شود تشکر کرد که از دل این نسل امثال حامد و نوید پیدا می‌شود. ما باید از آنها درس بگیریم.درود می‌فرستم به عباس کیارستمی و عزت‌الله انتظامی.در ادامه جشن، مراسم بزرگداشتی برای جمشید هاشم‌پور برگزار شد.سعید راد با حضور در جایگاه و پخش کلیپی که خود جمشید هاشم پور در آن خاطراتی بیان می‌کرد از وی تقدیر به عمل آمد.جمشید هاشم پور نیز با تشکر از برپاکنندگان جشن گفت که سعید راد او را تشویق کرده  و گفته بوده که در آینده شما یکی از مهره‌های حساس سینمای ایران می‌شوی.
سعید راد نیز علی معلم را یکی از بزرگان سینمای ایران نامید.در پایان مراسم، جعفر پناهی با حضور در جایگاه با بیان اینکه ما مخالف این نیستیم که چه کسی فیلم بسازد یا نه گفت: وقتی صحبت از ساخت فیلم‌های دولتی با بودجه‌های کلان دولتی و اختصاص چندین سالن سینمایی به آن است، حداقل چند سالن سینمایی نیز به ما بدهید.
جوایز بخش‌های مختلف یازدهمین دوره جشن منتقدان سینمای ایران به شرح زیر اعلام شد:
دیپلم افتخار بهترین موسیقی متن باحضور کیوان ساکت تعلق گرفت به ستار اورکی برای فیلم «ویلایی‌ها» و همچنین جایزه بهترین موسیقی به سهراب پورناظری برای فیلم «رگ خواب» اهدا شد.جایزه بهترین طراحی صحنه و لباس با حضور رضا درستکار به بهزاد جعفری طادی برای فیلم «ماجرای نیمروز» تعلق گرفت.دیپلم افتخار بهترین چهره پردازی با حضور چنگیز جلیلوند به ایمان امیدواری برای فیلم خفگی اهدا شد. و سپس جایزه بهترین چهره پردازی به محسن دارسنج برای فیلم ماجرای نیمروز تعلق گرفت.در ادامه جشن، دیپلم افتخار بهترین تدوین با حضور  سیامک شایق و صلح‌جو به سجاد پهلوان‌زاده برای فیلم ماجرای نیمروز داده شد.همچنین بهترین تدوین  به بهرام دهقانی برای فیلم خفگی و نگار اهداء شد.سپس مراسم بزرگداشتی برای فرید مصطفوی با حضور رخشان بنی اعتماد و مهرزاد دانش برگزار شد.
در ادامه،جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد با حضور شاهین امین و مجید مظفری به هادی حجازی فر برای فیلم ماجرای نیمروز اهدا شد.دیپلم افتخار نقش اول مرد با حضور داریوش مهرجویی و کامران ملکی به کوروش تهامی داده شد و سپس جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد به حامد بهداد برای فیلم سد معبر تعلق گرفت.جایزه بهترین فیلم برداری با حضور علیرضا زرین دست و غلامعباس فاضلی و ماه چهره خلیلی به مسعود سلامی برای فیلم خفگی اهدا شد.جایزه خلاقیت و استعداد درخشان ویژه فیلم سازان اول با حضور هوشنگ گل مکانی و سامان مقدم و فاطمه گودرزی توامان به منیر قیدی برای فیلم ویلایی ها و اصغر یوسفی نژاد برای خانه ائو اهدا شد.
جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل با حضور نوید محمدزاده و مسعود رایگان و علایی به طناز طباطبائی برای فیلم ویلایی داده تعلق گرفت.دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش زن هم به ثریا قاسمی برای فیلم «ویلایی‌ها» اهداء شد و منیر قیدی به نمایندگی از ثریا قاسمی این جایزه را دریافت کرد.جایزه بهترین بازیگر نقش اول را نیز لیلا حاتمی برای فیلم «رگ‌ خواب» دریافت کرد.تندیس بهترین فیلمنامه هم به معصومه بیات برای فیلم «رگ خواب» اهداء شد.تندیس بھترین فیلم یازدهمین جشن منتقدان نیز به حمید نعمت‌اللہ برای فیلم سینمایی «رگ خواب» اهداء شد.دیپلم افتخار بهترین کارگردانی نیز به محمد حسین مهدویان برای فیلم «ماجرای نمیروز» و جایزه اصلی به حمید نعمت‌الله برای فیلم «رگ خواب» اهداء شد.جشن متنقدان با قرائت آیاتی چند از قرآن کریم آغاز شد و همراه با آن تصاویری از  مدافعین حرم و شهید محسن حججی نشان داده شد. حجت اشرف‌زاده نیز قطعاتی را در این جشن اجرا کرد.


منبع: بهارنیوز

درباره کتاب «خاطره‌یی فراموش‌شده از فردا»ی مدیا کاشیگر

– علی شروقی: اگر نگوییم همه، دست‌کم قصه‌های بهترِ مجموعه «خاطره‌یی فراموش‌شده از فردا»ی مدیا کاشیگر قصه‌هایی هستند که در آن‌ها با تداخلِ متن‌ها و جدالِ گاه پنهان و گاه آشکارِ مولف و شخصیت‌های مخلوقِ مولف‌ بر سرِ مالکیتِ قصه‌ مواجه می‌شویم و با خود روایت به منزله شی‌ئی که مالکیت آن محل تردید و نزاع است. این مولفه‌ها در قصه‌های کاشیگر هم آشنا به چشم می‌آیند و هم غریب می‌نمایند. اگر از آشنابودن‌شان سخن می‌گوییم به این دلیل است که در نگاهی کلی این مولفه‌ها را در قصه‌های ایرانی دیگری هم که تحت‌تاثیر بحث‌‌های نظری مبتنی بر مرگ مولف و استقلال متن از نویسنده و نوشته‌شدن نویسنده توسط متن و مانند آن نوشته شده‌اند، دیده‌ایم. قصه‌هایی که در یک‌ دسته‌بندی عام و کلی «پست‌مدرن» خوانده می‌شوند. اما اگر این مولفه‌ها، در عین آشنایی، در قصه‌های کاشیگر غریب می‌نماید، دلیلش تبدیل‌شدن‌شان به یک وسواس ذهنی و گره‌خوردنِ آن‌ها با چیزی در بیرون از دنیای متن است.

«خاطره‌یی فراموش‌شده از فردا»ی مدیا کاشیگر 

از این میان به ویژه روی جدالِ مولف و شخصیت‌های مخلوقِ او بر سرِ مالکیت متن تاکید می‌کنم که در قصه‌های کاشیگر جدالی است گره‌خورده با تمامی آن نبردهای تاریخی که بر سرِ مالکیت در گرفته و در می‌گیرد، هرچند در این قصه‌ها اشاره‌ای واضح و مستقیم به این موضوع نیابیم. به بیانِ ساده‌تر و مصطلح‌تر، «جنگِ قدرت» اگر نگوییم مضمون تمامِ قصه‌های این کتاب، دستِ‌کم مضمون چند قصه بهترِ آن است. به همین دلیل است که این قصه‌ها در عین اینکه در نگاه اول شاید بازی‌های بی‌خطر با بی‌نهایت امکانِ خیالی بنمایند، یک هراس واقعی را از عمقِ خود باز می‌تابانند؛ هراسِ مولف از مرگِ خود و از همین رو حک‌کردنِ مدامِ خود در قصه‌ها به قصدِ اعلامِ حضور، هراس از این‌که پذیرش مرگِ مولف و میدان‌دادن به آن، مالکان موهومِ بس خطرناک‌تری را به جای او بنشاند که با نامرئی‌کردن خود نه حق انتخاب که وهمی از حق انتخاب را برای مخاطب بسازند که عملا نه تنها آزادی را برای او به ارمغان نمی‌آورد بلکه او را در ازدحام بی‌نهایت امکان، گیج و گول رها می‌کند و به صورتی نامرئی او را به سمتی دلخواه هدایت می‌کند بی‌آنکه مخاطب ذوق‌زده از امکان‌ها و حق انتخاب‌های بی‌شمار و روایت‌های متعدد از یک ماجرا، بداند که دارد به سمتِ دلخواه آن مالکانِ موهومِ متن که جای مولفِ کلاسیک را گرفته‌اند هُل داده می‌شود.

از این منظر قصه‌های کاشیگر در مجموعه «خاطره‌یی فراموش‌شده از فردا» قصه‌هایی هستند که با ابزارِ پست‌مدرنیسم به جنگ با پست‌مدرنیسم می‌روند و درواقع به جنگ با آن‌چه توهم آزادی‌اش می‌توان خواند. از همین روست که در این قصه‌ها با ضد آرمانشهری برآمده از دنیای مجازی و نسبیت‌گرایی افراطی پست‌مدرنیستی روبه‌رو هستیم و با نبرد بر سرِ بازپس‌گیری حق مالکیتِ متن توسط مولف. به بیانی مولف در این قصه‌ها دن‌‌کیشوتی است که به جنگ با ماشین‌های روایت‌ساز رفته است. ماشین‌هایی که روزانه بی‌شمار روایت را از یک موضوع روانه بازار می‌کنند و در نهایت مخاطب بمباران‌شده با این بی‌شمار روایت را در پوچی و خلاء و انفعالی جانکاه به حالِ خود می‌گذارند و گفتن ندارد که این بی‌شمار روایت سرپوشی است بر حقیقتی که نباید فاش شود و باید در این ازدحام و تعدد روایت گم و محو شود.

برای تحقق این خواست نخست مولف باید دک شود تا چیزی به نام ماشینِ خودکارِ روایت‌ساز جای او را بگیرد. در داستان‌های کاشیگر اما در عین تعدد و تداخل متن‌ها و روایت‌ها و مولف‌ها، یک مولف بر وجود و حضور خود به‌عنوان پدیدآورنده متن پافشاری می‌کند، هرچند خود این مولف زاده تخیلِ نویسنده‌ای به نام مدیا کاشیگر است و البته در بعضی قصه‌ها هم‌نامِ او. پس او هم وجود خارجی ندارد اما اصرار دارد با حک‌کردن خود در داستان بگوید که وجود دارد و آن‌چه خوانده‌ایم ساخته و پرداخته ذهن اوست و او مُهرِ خود را بر هر روایتی، حتی روایت‌های پیش از این گفته و نوشته شده، می‌زند و آن روایت‌ها را از آن خود می‌کند و تأکید می‌کند که شخصیت‌های داستانی هرگز بر مولف‌شان پیشی نمی‌گیرند و در نهایت این مولف است که سرنوشت آن‌ها را رقم می‌زند. نمود این رویکرد را در داستان «خاطره‌یی فراموش‌شده از فردا» می‌بینیم که روایت آن بر پایه گفت‌وگو و جدل مولف و شخصیت داستان بر سرِ قصه‌ای در حالِ نوشته‌شدن شکل گرفته است. شخصیت داستان مدام می‌ترسد که مبادا مولف جایی خسته شود و کل داستان را نابود و محو کند. از طرفی این شخصیت هنوز نه جنسیتی دارد و نه هویتی و هویت و موجودیتش بسته به اراده مولف است. در پایان داستان مولف می‌گوید: «این قصه پراکنده‌تر از آن است که قصه شود.» شخصیت داستان که قرار است در داستانِ نویسنده نوع بشر را نابود کند، دستِ آخر عاجزانه از نویسنده می‌خواهد که لااقل هویت و جنسیت او را مشخص کند.

بنابراین داستانی که قرار است به نابودی نوع بشر بینجامد در پایان شخصیتی را که به واسطه او این نابودی باید اتفاق بیافتد بی‌هویت به‌جا می‌گذارد و اقتدار مولف را در جهانی که کمر به قتل او بسته است تثبیت می‌کند، گویی مرگ مولف معادلِ نابودی نوع بشر است و برای جلوگیری از این نابودی باید مولف را به جایگاه مقتدرانه‌اش در متن بازگرداند و بر ضرورت حضور او پافشاری کرد. در داستانِ دیگری از کتاب با عنوان «اتاق تاریک»، نویسنده به شیوه‌ای بورخس‌وار خلاصه‌ای از «کتاب اوهام» پل اوستر را نقل می‌کند و آن‌گاه روایت خود را در لابه‌لای متن اوستر جاسازی می‌کند. آن را به داستان «تقرب به درگاه المعتصم» بورخس پیوند می‌زند و از زبان خواننده چنین فکری را پیش می‌کشد که «اگر در کار بورخس، هم کتاب تقریب فرضی است و هم میربهادر علی، یعنی نویسنده آن، اما در قصه کاشیگر هم رمان وجود خارجی دارد، هم نویسنده و هم حتا ناشر و سال انتشار.

«خاطره‌یی فراموش‌شده از فردا»ی مدیا کاشیگر 

و این، داده‌یی است تغییرناپذیر، مگر آن‌که کتاب‌سوزانی هنوز نامحقق اما قطعا در راه، سبب شود خوانندگان آتی، وجود کتاب اوهام و شخص پل اوستر را همان‌طور انکار کنند که امروزه ما منکر مآخذ بورخس شده‌ایم.» راوی که نویسنده این داستان است، آن‌گاه کتاب اوهامِ خود را روایت می‌کند و این را که اگر او به‌جای اوستر بود با هکتور مان – قهرمان رمان اوستر – چه می‌کرد. سطرهای آخر داستان حامل اضطرابی هستند که راوی – نویسنده می‌کوشد با حذف عوامل شکل‌گیری قصه آن را فرونشاند؛ اضطراب حذف و مرگِ مولف که البته آشکارا سخنی از آن نیست اما حضور مقتدرانه راوی – نویسنده در پایان داستان و وسوسه کشتن شخصیت‌های داستان گواه حضور پنهان آن است: «شاید خودم وارد داستان می‌شدم تا بکشم‌شان و راز سر به‌مهر بماند یا هم‌چنان بیرونِ داستان می‌ماندم تا زندگی کنند و راز را سربه‌مهر نگه دارند.»

در داستان «روایت پنجم از خون‌های رقیق‌تر از آب» نیز، که یکی از بهترین داستان‌های کتاب است، با زنی مواجهیم که همسر یک مامور سازمان سیا بوده و به‌واسطه او به توطئه‌های امپریالیستی در خاورمیانه کشیده شده و اکنون به خواب نویسنده‌ای به نام مدیا کاشیگر آمده و داستانش را برای او بازمی‌گوید. همچنین است داستان «ماوقع» که در پایان آن از زبان یکی از شخصیت‌های داستان اعلام می‌شود که او و دیگر قهرمانان داستان و آن‌چه از سر گذرانده‌اند جزء داستانی از مدیا کاشیگر است. به همین گونه است داستان «یک داستان کوتاه عاشقانه» که نویسنده‌ای آن را می‌نویسد و ماجرای زن و شوهری است به نام نسرین و عباس که یک زوجِ دیگر را واسطه آشنایی با هم معرفی کرده‌اند اما نویسنده – راوی هرچه جستجو می‌کند نشانی از این زوج نمی‌یابد. گویی این زوج نیز خود مخلوقِ مولفانی به نام عباس و نسرین‌اند که به طرز مشکوکی حذف شده‌اند و رد و نشانی ازشان نیست.

اما وجه تناقض‌آمیزِ حضور مقتدرانه مولف در این قصه‌ها این‌جاست که میلِ احیاء مولف در آن‌ها، خود به‌واسطه‌ خلقِ مولفی خیالی می‌تواند تحقق بیابد. یعنی مولفی که فقط روی صفحه کاغذ وجود دارد. اضطراب و هراس از همین‌جا نشات می‌گیرد. آیا واقعا چیزی جز بی‌شمار متن وجود دارد؟ نویسنده پسامرگِ مولفی از دچارشدن به این اضطراب ناگزیر است. او می‌تواند گاه شتابزده و ناگهانی و گاه با تمهیداتی پیچیده‌تر در متن اعلام حضور کند اما این اعلامِ حضور اضطرابِ او را فرونمی‌نشاند. گویی گفتنِ این‌که این متن مالِ من است متن را واقعا مالِ او نمی‌کند. این مالکیت اگر هم محقق شود سخت شکننده و در معرض تهدید است، به‌نحوی‌که گاه این اعلامِ حضور ممکن است اصلا در یاد خواننده نماند و او تنها قصه‌ای را به یاد بیاورد که آن مولفِ خیالیِ مخلوقِ مدیا کاشیگر بازگفته است.

قصه‌ای که در عینِ تاکید بر قصه‌بودنش سخت با واقعیت‌های بیرون از قصه و وضعیت جهان معاصر که در تسخیر دنیای مجازی است گره خورده است. رویکرد ضد پست‌مدرنیستی کاشیگر از همین‌جا آب می‌خورد. در قصه‌های او با همه متن‌گونه‌گی نقطه‌ای هست که در آن متن با واقعیت تلاقی می‌کند و جالب این‌که هرچه واقعیت به‌واسطه تعدد روایات و درآمیختن با دنیای مجازی دست‌نیافتنی‌تر می‌نماید، بیشتر به تسخیر نویسنده درمی‌آید چراکه نویسنده به مدد فرم به جوهر واقعیت دست یافته است و برخلاف برخی نویسندگان دیگر که تمهیدات پست‌مدرن به کار می‌برند، این تمهیدات را نه با هدف خیالی‌نمایی واقعیت و گریز از آن و اثبات این‌که همه‌چیز قصه‌ای بیش نیست بلکه با این هدف به خدمت می‌گیرد که از وجه ریاکارانه این متن‌نماییِ واقعیت در دنیای معاصر پرده بردارد و نشان دهد که جوهر سلطه و مالکیت در جهانِ معاصر همین متن‌نمایی ریاکارانه و تکثیر مکانیکی انبوه روایت‌هایی است که مخاطب را به وهمی از نسبیت و آزادی انتخاب دچار می‌کند.

«خاطره‌یی فراموش‌شده از فردا»ی مدیا کاشیگر

اما اگر بپذیریم که حضور مولف در برخی از این قصه‌ها به نحوی است که زائدبودن این حضور و فراموشی‌پذیری آن را به ذهن می‌آورد، آن‌وقت این پرسش به جا می‌ماند که پس تکلیفِ آن نویسنده‌ای که مدام در قصه‌ها ظاهر می‌شود و می‌گوید من هستم که این‌ها را نوشته‌ام چیست؟ آیا او زائده‌ای بر فرم و آرایش درونی قصه‌ها و بنابراین یک وجود مخل است که اگر نباشد هم قصه به راه خودش می‌رود؟ اگر چنین است پس چرا هست و آیا بودن او را باید یک ایرادی شکلی و ساختاری به حساب آورد؟ راستش چیزی وسوسه‌مان می‌کند که بگوییم بله، اما از طرفی این مولفِ حاضر، طوری – ولو به‌عنوان یک زائده – در قصه‌ها حک شده که می‌ترسیم با کندنش از متن چیزهای دیگری هم از دست برود.

یعنی به‌رغم وسوسه حکم به حذف او، می‌ترسیم با نبودنش جایی از داستان لطمه ببیند. این ترس زاده همان اضطرابِ بزرگ‌تری است که جدال بر سرِ مالکیتِ متن را از حیطه مباحث نظری ادبیات فراتر می‌برد و به ساحتِ زندگی می‌کشاند و جدالی را که در آغاز شاید صرفا ادبی بنماید، از سویه‌هایی خطرناک برخوردار می‌کند. با درکِ این سویه‌های خطرناک است که مولف در متن جا می‌افتد و وجودش به بخشی نازدودنی از متن بدل می‌شود. حالا می‌توان با خیالِ راحت به پرسشِ چند سطر بالاتر در باب مخل‌بودنِ حضورِ نویسنده در قصه‌های مجموعه «خاطره‌یی فراموش‌شده از فردا» پاسخِ مثبت داد: بله او مخل سیرِ عادی قصه است و زائده‌ای است بر آن، اما او دقیقا به همین دلیل که مخل است باید در قصه حضور داشته باشد. او باید باشد تا اخلال کند و همین بودن است که نه‌فقط ترفندهای ادبی را از حیطه ادبیات بیرون می‌کشد و به ساحتی وسیع‌تر می‌کشاند، بلکه به مفهوم «مرگ مولف» نیز سویه‌ای متفاوت می‌دهد.

اضطراب و هراس از همین سویه متفاوت است که سر بر می‌کند و با درک حضور مولف در این داستان‌ها به‌عنوان مولفی ایستاده در برابر ماشین‌های روایت‌سازِ دست‌به‌کارِ نسبی‌سازی و بمباران مخاطب با روایت‌های موازی و ضدونقیض و لاپوشانی حقیقت در پسِ پشت این روایت‌هاست که مدیا کاشیگرِ نویسنده قصه‌های این مجموعه را، در عین تفاوت‌های ظاهری، همان مدیا کاشیگری می‌یابیم که «ابر شلوارپوش» مایاکوفسکی، «تکنیک کودتا»ی مالاپارته و «زنده‌باد مرگ» فرناندو آرابال را ترجمه کرده است. نویسنده‌ای حساس به جهانی که در آن قدرت‌هایی می‌کوشند مجاز را به‌جای واقعیت بنشانند، آشوب‌هایی در نقاط مختلف جهان، از جمله خاورمیانه، به‌پا کنند و از آب گل‌آلود ماهی بگیرند و با تولید روایت‌های ضدونقیض از آشوب، منشاء آن را پنهان سازند و درعین‌حال به انسان‌ها وهمی از آزادی و قدرت انتخاب بدهند.


منبع: برترینها

فیلم هایی که با یکبار دیدن، چیزی از آن سر در نمی آورید

: شاید همه ی ما به دیدن فیلم هایی با داستان های سرراست و بدون پیچیدگی عادت کرده و این فیلم ها را ترجیح می دهیم زیرا اغلب هدف از تماشای فیلم لذت بردن و سرگرم شدن برای یک یا چند ساعت است. اما برخی فیلم ها درست برخلاف این خواسته و میل ذاتی افراد ساخته شده و با داستان پردازی پیچیده خود فرد را چنان درگیر خود کرده که تماشاگر برای درک کامل فیلم مجبور می شود دستکم یک بار دیگر آن را از اول تماشا کند.

برخی از فیلمسازان معروف مانند کریستوفر نولان در ساخت و پرداخت چنین داستان های گیج کننده ای تبحر خاصی دارند به طوری که شما مجبور می شوید در حین تماشای فیلم چندین بار به عقب برگردید یا حتی بعد از پایان فیلم ترجیح دهید دستکم یک بار دیگر ان را از اول تماشا کنید. البته معمولاً در هر فیلمی با تماشای دوباره می توان جزییات بیشتری را از آن درک کرد.

در ادامه ی این مطلب قصد داریم شما را با فیلم هایی آشنا کنیم که به خاطر پیچیدگی های داستان و تدوین های ماهرانه باید بیش از یک بار آن ها را تماشا کنید تا متوجه داستان فیلم شوید.

۱- پی (۱۹۹۸)

فیلم ترسناک و فلسفی «Pi» ساخته دارن آرونوفسکی را باید یکی از بهترین فیلم های این کارگردان سرشناس و صاحب سبک دانست. داستان فیلم در مورد یک ریاضیدان وسواسی است که خود را درگیر عدد مرموز پی می کند. فیلم «پی» در اصل به موضوعاتی مانند دین، افسانه و ارتباط دنیا با ریاضی می پردازد. فیلم دو موجودیت ظاهراً سازش ناپذیر یعنی طبیعت ناکامل و غیرمنطقی انسان و قاعده مندی و خشک و انعطاف ناپذیر بودن ریاضی به ویژه تئوری اعداد را به تصویر می کشد.مکس یک ریاضیدان بیکار و متخصص در حوزه ی تئوری اعداد است که در یک آپارتمان در شهر نیویورک زندگی می کند و به این اصل باور دارد که هر چیزی در طبیعت را می توان از طریق اعداد درک کرد. او می تواند محاسبات پیچیده ای را در درون مغز خود انجام دهد.

11 فیلم پیچیده ای که برای درک کامل داستان باید بیش از یک بار آن ها را تماشا کنید

ریاضیدان جوان در کنار این استعداد خارق العاده ی خود از سردردهای متوالی، پارانویا، توهم و اضطراب اجتماعی رنج می برد. به خاطر مهارت خود در محاسبات پیچیده، مکس به کمک کامپیوتر خود تغییرات بازار بورس را پیش بینی می کند.یک روز در حین این کار کامپیوتر وی دچار نقص شده و اعدادی نامفهوم را از پرینتر خود بیرون می دهد. مکس برگه ای که از کامپیوتر خارج شده را در سطل زباله می اندازد اما صبح روز بعد در می یابد که محاسبات کامپیوترش کاملاً درست بوده اند. مکس هر چه تلاش می کند برگه را پیدا نمی کند و در صحبت با استاد ظاهراً خل و چل خود در می یابد که او نیز قبلاً با این اعداد مواجه شده است.

در نهایت محاسبات و درگیری های ذهنی مکس را به مرز دیوانگی می کشاند. اگر چه این فیلم و دیالوگ های آن مربوط به دنیای ریاضی و اعداد است اما این ویژگی بدین معنا نخواهد بود که اگر به دنیای ریاضی علاقمند نیستید از دیدن فیلم لذت نخواهید برد. در کنار این موضوع باید اعتراف کرد که محاسبات فیلم شما را گیج خواهد کرد حتی اگر وسیله ی پیشرفته ای برای محاسبات نیز در دسترس داشته باشید.


۲- ممنتو (۲۰۰۰)

تریلر روانشناسانه ی نئونوآر «ممنتو» (Memento) یکی از شاهکارهای بی نقص کریستوفر نولان داستان مردی را روایت می کند که به دلیل ضربه ی شدید در یک حادثه ذهنش دیگر توانایی شکل دادن به خاطرات جدید را ندارد از این رو تقریباً هر ۵ دقیقه یک بار آن چه که در ذهن او ثبت شده است پاک می شود و او چیزی را به یاد نمی آورد. با این شرایط نامناسب ذهنی وی تلاش می کند افرادی که به او حمله کرده و همسرش را کشته اند پیدا کند و برای این که تحقیقاتش را فراموش نکند هر چند دقیقه یک بار عکس گرفته و چیزهایی را روی آن یادداشت می کند.

11 فیلم پیچیده ای که برای درک کامل داستان باید بیش از یک بار آن ها را تماشا کنید

در واقع داستان فیلم به دو صورت نقل می شود: یکی سیاه و سفید که به صورت عادی و با نظم زمانی درست روایت شده و دیگری رنگی که به صورت عقب گرد در زمان که شرایط ذهنی ناجور شخصیت اصلی داستان را برای بیننده تداعی می کند. این دو روایت داستانی موازی در انتهای فیلم با هم تلاقی پیدا می کنند که باعث می شود بعد از گذراندن لحظاتی مملو از گیجی و سردرگمی تنها در انتهای فیلم متوجه داستان شوید. اما این شیوه ی داستان پردازی باعث می شود که برای درک فیلم مجبور شوید دستکم یک بار دیگر فیلم را از اول تا آخر تماشا کنید.


 

۳- آغازگر (۲۰۰۴)

فیلم هایی که قبل از فیلم «آغازگر» (Primer) و در مورد سفر در زمان ساخته شده بودند معمولاً همه چیز را ساده بیان می کردند اما این فیلم فلسفی که با هزینه ای ناچیز ساخته شده بود باعث شد که برای فهم برخی از صحنه ها و مفاهیم آن به دنبال کتاب های آموزشی فیزیک برویم. مهم نیست که چند بار این فیلم را تماشا کرده باشید زیرا با هر بار تماشای آن نکات جدیدی را در مورد داستان فیلم متوجه شده و از معماهایی که در ذهنتان ایجاد شده کاسته خواهد شد.

11 فیلم پیچیده ای که برای درک کامل داستان باید بیش از یک بار آن ها را تماشا کنید

سازنده فیلم که خود یک ریاضیدان و مهندس تحصیلکرده است سعی نکرده برای فهم داستان فیلم دیالوگ های فیلمش را ساده کند. فیلم داستان دو مهندس جوان را روایت می کند که در حین آزمایشات خود برای کاهش وزن اشیاء در می یابند که سفر در زمان ممکن است. در ابتدا آن ها خود را به ساعاتی قبل بازگردانده و از این طریق پول زیادی را در بازار بورس به جیب می زنند زیرا از قدرت خود در بازگشت به گذشته بهره می برند. اما این تنها آغاز ماجراست.

۴- جاده مالهالند (۲۰۰۱)

فیلم نئونوآر و معمایی «جاده مالهالند» (Mulholland Drive) به کارگردانی دیوید لینچ از فیلم هایی است که تماشاگر به راحتی آن را درک نخواهد کرد و با هر بار تماشا کردن آن درک و دیدگاه جدیدی نسبت به آن پیدا خواهید کرد. فیلم «جاده مالهالند» مانند یک پیاز لایه لایه دارای جزییات بسیار ریزی است که هر کدام نقش مهمی در درک داستان فیلم دارند.

11 فیلم پیچیده ای که برای درک کامل داستان باید بیش از یک بار آن ها را تماشا کنید

فیلم داستان یک بازیگر جوان به نام بتی را روایت می کند که با سفر به شهر لس آنجلس برای رسیدن به رویاهایش و ورود به خانه عمه اش با زنی به نام بتی روبرو می شود که ادعا می کند حافظه اش را در اثر یک حادثه تصادف اتومبیل از دست داده است. در ادامه داستان های ظاهراً نامربوط متفاوتی نیز نقل می شود که در نهایت مشخص می شود همه به داستان اصلی فیلم مربوط می شوند. هر دو شخصیت اصلی داستان در تلاش برای بازیابی حافظه بتی با حقایق آزاردهنده ای روبرو می شوند.


 

۵- ۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی (۱۹۶۸)

بسیاری از دوستداران سینما بر این نکته توافق دارند که استنلی کوبریک یک نابغه ی به تمام معنا بود اما داستان های داخل سفینه ی فضایی ۲۰۰۱ بیننده را گیج خواهد کرد. فیلم «۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی» (۲۰۰۱: A Space Odyssey) داستان سفر یک گروه اکتشافی به سیاره مشتری و روبرو شدن آن ها با سنگی است که توانایی برقراری ارتباط داشته و مشخص می شود که در تکامل انسان ها نقش داشته است.

11 فیلم پیچیده ای که برای درک کامل داستان باید بیش از یک بار آن ها را تماشا کنید

در این سفر تمامی ماموریت ها در کنترل یک روبات به نام هال بوده و همه بر این باورند که این روبات نه اشتباه می کند و نه دچار نقص می شود. اما در ابتدای ماموریت نقصی فنی رخ داده و هال دچار اشتباه می شود در نتیجه دو فضانورد و دانشمند حاضر در سفینه تصمیم می گیرند که علی رغم بهانه های هال او را کنار بگذراند. درگیری های بین این دو و روبات برنامه ریزی شده اتفاقات ناگواری را برای آن ها به وجود می آورد.

۶- اطلس ابر (۲۰۱۲)

فیلم علمی تخیلی «اطلس ابر» (Cloud Atlas) که بر اساس رمانی نوشته دیوید میچل با همین نام ساخته شده است داستان های موازی را روایت می کند که نشان می دهد اعمال انسان در گذشته و آینده زندگی اطرافیانش را تغییر داده و یا به نحوی تحت تاثیر قرار می دهد. به عبارت دیگر فیلم به نحوی نظریه ی تناسخ را به تصویر می کشد که چگونه روح یک انسان شرور می تواند در آینده در یک قهرمان حلول کند و یا مهربانی شخصی در آینده انقلابی را موجب شود.

11 فیلم پیچیده ای که برای درک کامل داستان باید بیش از یک بار آن ها را تماشا کنید

داستان پردازی متقاطع و ترکیبی، پرش از زمانی به زمانی دیگر در طول تاریخ و ارتباطات پیچیده و گیج کننده شخصیت های فیلم با هم باعث شده که فیلم به یک معما تبدیل شود که بیننده باید سعی کند آن را حل نماید. هر یک از بازیگران فیلم در هر دوره زمانی نقش متفاوتی را بازی می کنند که روایت همزمان داستان های مختلف آن ها در اعصار مختلف بیننده را گیج می کند و برای درک آن ها باید چند بار فیلم را تماشا کند.


 

۷- حیثیت (۲۰۰۶)

همه می دانیم که هدف شعبده بازان و جادوگران این است که بیننده را گیج کنند اما این تریلر رازآلود که یکی دیگر از شاهکارهای کریستوفر نولان به شمار می آید چنان با مهارت ساخته شده است که برای درک اتفاقات آن باید با دقت بارها آن را تماشا کنید. بنابراین تماشای فیلم «حیثیت» (The Prestige) برای کسانی که به دنبال فیلم هایی با داستان های سرراست و ساده هستند توصیه نمی شود. شیوه داستان پردازی فیلم طوری است که با تماشای چند باره آن نیز هنوز سوالاتی در ذهن شما در مورد داستان فیلم و شخصیت های آن باقی خواهد ماند.

11 فیلم پیچیده ای که برای درک کامل داستان باید بیش از یک بار آن ها را تماشا کنید

فیلم داستان دو شعبده باز لندنی را روایت می کند که در سال های پایانی قرن نوزدهم سعی دارند هر یک روش های خلاقانه ی جدیدی را برای متحیر کردن بینندگان خود کشف کنند و در این مورد با هم رقابت شدیدی دارند. رقابت های آنان پیامدهای ناگواری برای هر دو در پی دارد.


 

۸- دانی دارکو (۲۰۰۱)

فیلم «دانی دارکو» (Donnie Darko) در ظاهر در مورد جوانی است که همواره یک خرگوش غول پیکر را در کنار خود می بیند اما با کمی دقت در می یابید که داستان به همین سرراستی و سادگی نیست. درام علمی تخیلی «دانی دارکو» در مورد یک پسر جوان است که یک روز صبح با دیدن یک موجود بزرگ شبیه خرگوش از خواب بیدار شده و به او گفته می شود که دنیا در ۲۸ روز آینده به پایان خواهد رسید. رفتارها و سوالات عجیب دانی باعث می شود که همه فکر کنند ارتباط وی با واقعیت قطع شده و وی در توهم به سر برده و دچار پارانویا شده است.

11 فیلم پیچیده ای که برای درک کامل داستان باید بیش از یک بار آن ها را تماشا کنید

بر اساس دستورات خرگوش مرموز که فرانک نام دارد دانی دست به کارهای عجیب و غریب و خطرناکی می زند. در نهایت اتفاقات ۲۶ روز گذشته به صورت برعکس در برابر چشمان دانی تکرار می شوند. اتفاقاتی که در انتهای فیلم می افتد بیننده را به طور کلی گیج خواهند کرد به طوری که مجبور خواهد شد فیلم را از اول تماشا کند.


 

۹- چشمه (۲۰۰۶)

فیلم درام عاشقانه «چشمه» (The Fountain) ساخته دارن آرونوفسکی دارای ماهیت افسانه ای جادویی بوده و با تماشای آن چنان سر در گم خواهید شد که ساعت ها و ساعت ها برای درک آن باید فکر کنید. فیلم دارای سه خط داستانی در مورد فناناپذیری و از دست دادن عشق و تلاش یک مرد برای جلوگیری از این سرنوشت ناخوشایند در زندگی دنیوی یا دنیای بعد از آن است.

11 فیلم پیچیده ای که برای درک کامل داستان باید بیش از یک بار آن ها را تماشا کنید

هیو جکمن و راشل ویز نقش زن و مردی را بازی می کنند که با وجود تفاوت زمانی و فضایی، عشق آن ها را به هم مرتبط می کند. هر یک مشکلات خاص خود را دارند. زن یک ملکه ی اسپانیایی قرن شانزدهمی با سرنوشتی تلخ و مرد یک دانشمند امروزی است که همسرش به بیماری سرطان دچار شده و برای فرار از سرنوشت تلخ خود دست به هر کاری می زند. در واقع این دو نقش دو زن و شوهر را در دو زمان متفاوت اما مرتبط بازی می کنند که بسیار سوررئالیستی بیان می شود. با دیدن فیلم بدون شک دچار سرگیجه خواهید شد.


۱۰- تلقین (۲۰۱۰)

باز هم هر وقت پای ذهن، مغز و داستان های اوهامی پیچیده به میان می آید شاهد حضور کریستوفر نولان هستیم. فیلم «تلقین» (Inception) بدون شک از آن دسته فیلم هایی است که با دیدن آن از اطرافیان خود در مورد معنا و مفهوم فیلم و داستان آن سوال خواهید کرد. اما باید بدانید که دوست شما نیز اگر فیلم را قبلاً ندیده باشد چیزی بیشتر از شما نمی داند پس بهتر است چند بار فیلم را از ابتدا تماشا کنید. این فیلم علمی تخیلی داستان یک دزد حرفه ای با بازی لئوناردو دی کاپریو را روایت می کند که با نفوذ در ناخودآگاه قربانیان اطلاعات موجود در مغز آن ها را به سرقت می برد.

11 فیلم پیچیده ای که برای درک کامل داستان باید بیش از یک بار آن ها را تماشا کنید

در نهایت به وی ماموریتی تقریباً غیر ممکن محول می گردد که در صورت انجام موفقیت آمیز آن سابقه ی نامناسب وی به طور کلی پاک خواهد شد. شخصیت اصلی داستان نیز که با اتهامات بسیاری مواجه شده و نمی تواند نزد خانواده اش برگردد با این ماموریت خطرناک و غیرممکن موافقت می کند که در نهایت با تشکیل یک گروه حرفه ای موفق به انجام آن می شود.


 

۱۱- سینکدوکی، نیویورک (۲۰۰۸)

فیلم درام و پست مدرن «سینکدوکی، نیویورک» (Synecdoche, New York) اولین فیلم ساخته چارلی کافمن با بازی فیلیپ سیمور هافمن یک کارگردان نمایشی مریض احوال به نام کادن را روایت می کند که در حال کار بر روی یک پروژه نمایشی است و وسواس او در ساخت و پرداخت این نمایش به واقعی ترین شکل ممکن باعث می شود که مرز بین واقعیت و داستان برای وی نامشخص شود. همزمان با روش های غیرمعمول او در کارگردانی شخصیت اصلی مجبور می شود راه حل هایی برای برون رفت از مشکلات خانوادگی و روحی و بهبود اوضاع جسمانی خود پیدا کند.

11 فیلم پیچیده ای که برای درک کامل داستان باید بیش از یک بار آن ها را تماشا کنید

با گذشت سریع سال ها زندگی وی دستخوش تغییرات شدیدی می شود و او سعی می کند بیش از پیش خود را از فضای شهری بیرون از خانه و محل کارش دور نگه دارد. در ادامه اتفاقاتی رخ می دهد که کادن از درک آن ها عاجز بوده و دیگر مرز بین واقعیت و توهم را درک نمی کند. این سرگیجه ی ذهنی شخصیت اصلی داستان، بیننده را نیز درگیر خود می کند به طوری که مجبور می شود فیلم را دستکم یک بار دیگر از ابتدا تماشا کند.


منبع: برترینها