سازهای قاجاری دوباره ساخته می‌شوند

سرپرست کارگاه ساز گروه هنرهای سنتی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری از ساخت تنبک و کمانچه به سبک دوران قاجار خبر داد و گفت: این سازها با الگوبرداری از عکس‌های دوران قاجار و همچنین سازهای موجود در موزه مردم‌شناسی ساخته می‌شوند.

به گزارش ایسنا به نقل از روابط عمومی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، ایرج طباطبایی – سرپرست کارگاه ساز گروه هنرهای سنتی – اظهار کرد: امسال برنامه ساخت سازهای رباب، قیچک، تنبور، تار، دوتار، قیچک بلوچی در دستور کار این گروه است.

این متخصص ساخت ساز قیچک، تنبک و سه‌تار با تاکید بر این‌که هدف این کارگاه حفظ و احیای سازهای سنتی است، گفت: ما در این کارگاه تلاش می‌کنیم سازهای متداول مانند تار، سنتور و عود را حفظ و سازهای در حال انقراض مانند رباب را احیا کنیم.

او با اشاره به این‌که پس از انحلال فروشگاه گروه هنرهای سنتی، سازهایی که در این مجموعه ساخته می‌شوند فقط در نمایشگاه‌ها به‌نمایش درمی‌آیند، ادامه داد: در حال حاضر پنج هنرمند در این کارگاه فعال هستند. این در حالی است که حدود ۱۰ سال پیش، ۱۰ نفر در اینجا کار می‌کردند، اما بازنشسته شدند.

وی بیان کرد: در حال حاضر استادکارهای این کارگاه در ساخت تار، سه‌تار، دوتار، تنبور، رباب، انواع قیچک، تنبک، سنتور و دیوان مهارت دارند. همچنین سه نفر هنرجو در کارگاه ساز گروه هنرهای سنتی در حال آموزش هستند.

طباطبایی درباره نحوه ساخت ساز، توضیح داد: به‌طور کلی، سازها به دو گونه و با چوب‌های تر و برخی با چوب خشک ساخته می‌شوند. سازهایی مانند رباب، تار، سه‌تار یک‌تکه و تنبک با چوب تر ساخته و کاسه آن‌ها خالی می‌شود؛ اما سازهایی مانند سنتور، کمانچه، سه‌تار، ترکه‌ای و عود از چوب خشک ساخته می‌شود.

به گفته سرپرست کارگاه ساز گروه هنرهای سنتی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، از جمله پرکاربردترین چوب‌های مورد استفاده در ساخت ساز به ترتیب توت، گردو، افرا و کاج است. از برخی چوب‌ها مانند آبنوس و فوفل هم برای تزیین ساز استفاده می‌شود.


منبع: عصرایران

برنده نخل طلا، وارد رقابت اسکار خارجی شد

سینمای سوئد فیلم «میدان» برنده نخل طلای سال ۲۰۱۸ را به عنوان نماینده خود در شاخه بهترین فیلم خارجی جوایز اسکار انتخاب کرد.

در ادامه معرفی نمایندگان کشورها برای حضور در بخش بهترین فیلم خارجی نودمین دوره جوایز سینمایی اسکار، ۷ کشور جدید شامل ترکیه، آلمان، سوئد، بلژیک، نپال، جمهوری آذربایجان و جمهوری دومنیکن نیز فیلم‌های مورد نظر خود را به آکادمی اسکار اعلام کردند.

به گزارش ایسنا، سینمای سوئد طبق انتظار فیلم «میدان» ساخته «روبن اوستلوند»، برنده نخل طلای بهترین فیلم جشنواره کن را به عنوان نماینده خود انتخاب کرد و سینمای آلمان نیز با جدیدترین ساخته «فاتح آکین» کارگردان ترک‌تبار خود به نام «محوشدگی» در این رقابت حضور خواهد یافت.

کمیته اسکار سینمای ترکیه نیز امسال فیلمی با نام «آیلا» ساخته «کان اولکای» را به آکادمی اسکار معرفی کرد و بلژیک نیز با فیلم «وفادار» به کارگردانی «میشائیل آر. روشکام» در این رویداد سینمایی حاضر خواهد بود.

جمهوری آذربایجان فیلم «باغ انار» ساخته «ایلگار نجف»، نپال فیلم «خورشید سفید» به کارگردانی «دیپاک رانیار» و جمهوری دومینیکن نیز فیلم «دارکوب» را به عنوان آثار منتخب خود برای رقابت در نودمین دوره جوایز سینمایی اسکار برگزیدند.

پیش از این نیز فیلم «فرمان الهی» ساخته «پترا وُلپ» به عنوان نماینده سینمای سوئیس، «باد سیاه» ساخته «حسین حسن» به عنوان نماینده  سینمای عراق و «مردان گریه نمی کنند» به کارگردانی «آلن دریلویچ از بوسنی و هرزگوین در شاخه بهترین فیلم خارجی نودمین دوره جوایز اسکار  ۲۰۱۸ معرفی شده‌اند.

آخرین مهلت معرفی فیلم از سوی کشورها برای حضور در بخش بهترین فیلم غیرانگلیسی دوم اکتبر (۱۰ مهرماه) است و آکادمی اسکار پس از بررسی فیلم‌های واجد شرایط برای رقابت در این شاخه را معرفی می‌کند.

در ابتدا ۹ فیلم به فهرست بلند راه خواهند یافت و در انتها پنج فیلم به عنوان نامزدهای نهایی بهترین فیلم خارجی سال انتخاب می‌شوند.

مراسم نودمین دوره جوایز سینمایی اسکار روز چهارم مارس (۱۴ اسفند) برگزار خواهد شد.


منبع: عصرایران

مظلومیت مضاعف گویندگان و صداپیشگان

 عصر ایران؛ سروش بامداد- «گوینده قدیمی خبر رادیو درگذشت». این خبر را ما هم منتشر کرده ایم. کاربران طبعا خبر را باز می کنند تا ببینند درگذشته که بوده است.

در متن خبر هم نام آمده (ناصر خویشتن دار) و هم تصویر اما چه بسا برای خیلی ها شناخته شده نباشد. چرا؟ به این خاطر که گوینده رادیو خصوصا قدیمی تر ها که با حساب و کتاب تر جذب می شدند و عاشق این کار بودند با صدایشان شناخته می شدند و آن قدر که صدایشان شناخته شده بود نام و تصویرشان را نمی شناختیم.

آن موقع ها رسم هم نبود یا اجازه نمی دادند گوینده خود را معرفی کند. انگار شهرت و محبوبیت در انحصار افرادی خاص بود و حتی در سینما می گفتند ستاره محور نباید باشد.

در این فضا عجیب نبود که گوینده رادیو هم خود را معرفی نکند.

ناصر خویشتن دار را نمی شناسید. حق هم دارید. تصویرش هم برای شما آشنا نیست. باز حق دارید. چون گوینده تلویزیون نبود.

گویندگان رادیو از این نظر مظلوم اند. یکی از گویندگان قدیمی رادیو می گفت دخترم به تازگی بازیگر شده و هر جا با هم می رویم او را همه می شناسند و مرا نه. مگر آن که پس از مدتی صدایم را بشناسند. آن هم نه همه که قدیمی ترها.

گوینده را اما نه با نام باید شناخت و نه با صدا و نه تنها در استودیو که در کوی و خیابان هم.

در دهه ۷۰ که به کاری اقتصادی و پر مراجعه اشتغال داشتم روزی آقایی از پلکان بالا آمد و فاکتور خرید را نشانم داد و گفت: صندوق دارتان می گوید نمی توانم تخفیف دهم. اما گمان می کنم در حوزه اختیارات شما باشد.

پاسخ دادم: واقعا تخفیف امکان پذیر نیست. اما استثنا هم دارد. پرسید چه استنثایی؟ پاسخ دادم: برای دوبلورها!

گوینده و دوبلور در هنگام خرید هم صدای متفاوت خود را خواسته یا ناخواسته به رخ می کشد و با صدا می خُرامد.

گوینده رادیو یا دوبلور فیلم دو بار مظلوم است. هم در حیات که صدایش را می شنوند و سیمایش را نمی بینند و نامش را نمی دانند و هم در ممات که صدایشان را در خبر نمی توان شنید هر چند به یاری فناوری های نو صدا قابل انتشار است و در گروه ها و کانال های تلگرامی صوت هم ارسال می شود اما باز در وهله اول نام و تصویرتداعی کننده خاطره نیست و باید صدا را گوش بدهی.

گویندگان قدیمی را نه با نام یا تصویر که با صدا باید به خاطر آورد. صدا پیشگان چنان که باید قدر نمی بینند. حال آن که بخش قابل توجهی از این هنر ذاتی است و اکتسابی نیست.

صدا را باید قدر دانست. نه فقط صدای خوانندگان و آواز خوانان که صدای دیگر صدا پیشگان را.

خوش بختانه مردم چهره هایی چون ابوالحسن تهامی نژاد را به خاطر تنوع فعالیت های آنان می شناسند اما شهرت او نیز در وهله اول به خاطر فیلم هایی چون «بانوی زیبای من» و «شعله» است.

در روزگاری که فیلم ها کمتر دوبله می شوند از صدای صاحبان صدا باید به اشکال دیگر استفاده کرد. صدا و سیما همچنان می تواند با صداهای خوب برگ برنده ارایه کند.

خسرو شکیبایی را همچنان با صدای او می شناسیم و در همین سریال شهرزاد هر چند «مصطفی زمانی» در صحنه هایی از رویارویی با بازیگران پُرتوانی چون ترانه علیدوستی یا شهاب حسینی کم می آورد اما صدای او به یاری اش می آید خاصه وقتی که شعر می خواند و انصافا بسیار زیبا شعر می خواند:

مرغ آمین درد آلودی است کآواره بمانده/ رفته تا آنسوی این بیداد خانه/ باز گشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه/ نوبت روز گشایش را/ در پی چاره بمانده

انصافا این شعر با صدا و خوانش مصطفی زمانی در نقش فرهاد دماوندی جلوه دیگری یافته است.
صداهای خوب همیشه در خاطر می مانند و بی سبب نیست که فروغ می گوید: تنها صداست که می ماند.

حتی گفته می شوند صداها در فضا وجود دارند و بعید نیست به یاری فناوری های حیرت آور کنونی صداهای قبل از اختراع ضبط صوت را بازگردانند. در حد رؤیا هم شیرین است چه رسد به این که جامه واقعیت بپوشد.

هر واژه با صدای خاص و متفاوت رنگ و طعم متفاوت می گیرد. کیست که انکار کند در شهرت و محبوبیت احمد شاملو صدای گیرا و خاص او هم تأثیر فراوان داشته است؟

بهانه این گفتار مرگ یک گوینده است. وقتی نه یک نام یا یک تصویر که یک صدا خاموش می شود و تو نمی دانی بگویی صدا خاموش شده یا صدا می ماند؟

این هم یک مظلومیت دیگر. چون صدای خواننده درگذشته را بارها و بارها می توان شنید اما متن های مختلف خبری که یک گوینده قرائت کرده چقدر برای امروزی ها جذاب است؟

شاید اگر این صداهای خوب به خبر خوانی و اجرای رادیویی بسنده نکنند و صدای خود را بر روی تولیدات فرهنگی بگذارند ماندگارتر خواهند بود.


منبع: عصرایران

پشیمانم، اما نظرم همان است که گفتم!

مشایخی با تاکید بر اینکه صحبت‌های او در جشن منتقدان دفاع از بازیگران سینما بوده است،‌ از توجه بیش از حد نویسندگان و منتقدان به یک بازیگر سینما انتقاد کرد. این بازیگر پیشکسوت همچنین ادعاهای یکی از روزنامه‌ها درباره کار شکنی‌های عزت الله انتظامی و علی نصیریان برای کم کردن نقش او در فیلم «قیصر» را تکذیب کرد. جمشید مشایخی با حضور در برنامه «من و شما» درباره حواشی صحبت هایش در جشن منتقدان گفت: «امروز پشیمانم از این رک گویی. برای اینکه سالها عده ای من را می شناسند چطور یک بار وقتی یک حرف منطقی و درست می گویم همانها پشت می کنند به آدم. رک گویی فایده ندارد. شخصی گفته مشایخی را دعوت نکنید پیر شده. بگویید تا امروز چه حرفی را از من شنیدید که  قبول نداشتید. چطور ممکن است کسی بدون اینکه من را بشناسد این حرف ها را بزند.»

او در ادامه تاکید کرد: «من خدمت گذار انجمن بازیگران هستم. شما از من انتظار دارید از حقوقشان دفاع کنم. حرف منطقی زدم. من از بازیگران خوب این مملکت دفاع کردم. آن جوانی که وارد بحث ما می شود من را نمی شناسد. بعد از انقلاب هم من خدمتگذار اهالی تئاتر شدم. آن زمان آیا کسی اخراج شد؟»مشایخی همچنین در واکنش به ادعاهای یکی از روزنامه‌ها در مورد اختلافات خود با عزت الله انتظامی و علی نصیریان گفت: «همه این مطالبی که منتشر شده دروغ است. نوشتند نصیریان و انتظامی گفته‌اند نقش مشایخی را در فیلم «قیصر» کم کنند. اصلا «قیصر» ربطی به آنها نداشته اصلا آنها با اقای شباویز ارتباطی نداشتند این مزخرفات چیست می نویسید؟ من همینجا جلوی ملت بزرگ ایران می گویم در جشن نویسندگان گفتم قلم شما را مولانا و حافظ و فردوسی به دست گرفتند و به نویسندگان و منتقدان احترام گذاشتم ایا در جوابش باید این کار را می کردند و دروغ درباره من می نوشتند؟»

 این بازیگر پیشکسوت در ادامه صحبت‌هاش توضیح داد: «جمشید مشایخی همیشه راست گفته من از کسی واهمه ندارم. من یک بار یک تیر می زنم تو مخت و تمام. من واقعیت را گفتم. اگر حرفی را زدم دلیلش این بود که ما این همه بازیگر توانا داریم اما همه اش صحبت یک نفر می‌شود. هیچ وقت هیچ مدعی نمی تواند نظر من را عوض کند نظر من تا زنده هستم همین است. حرفم را زدم درست هم گفتم دنبال هم نمی کنم.»مشایخی همچنین در واکنش به یکی از پست‌های اینستاگرامی محمود گبرلو که در آن نوشته بود پیشکسوتانی همچون مشایخی به دلیل کهولت سن ممکن است در جشن‌ها و مهمانی‌ها حرف‌هایی بزنند که برازنده‌شان نباشد گفت: «دروغ نگو آقای گبرلو. تو جمشید مشایخی را نمی شناسی. شما کی هستی؟ جمشید مشایخی کی بی ربط حرف زده؟ شما کجایی اقا. من حرفم را می زنم.  دروغ ننویسد. مرد باشید. این قلم حرمت دارد و برای قلم تان ارزش قایل باشید.»


منبع: بهارنیوز

تغییر تاریخ اکران دو مدعی جدی اسکار

 به این ترتیب، جدیدترین ساخته گرت دیویس با بازی رونی مارا و خواکین فینکس به فصل جوایز امسال نمی‌رسد. همزمان، درام تاریخی «جنگ جریان» با بازی بندیکت کامبربچ در نقش توماس ادیسون نزدیک به یک ماه زودتر از موعد قبلی از ۲۴ نوامبر ۲۰۱۷ به صورت محدود اکران می‌شود تا واجد شرایط شرکت در رقابت اسکار ۲۰۱۸ باشد. آخری به کارگردانی آلفونسو گومز ریحون برای اولین‌بار در جشنواره فیلم تورنتو امسال اکران جهانی می‌شود.
 




رونی مارا در نقش شخصیت محوری «مریم مجدلیه» ظاهر شده و نقش یکی از پیروان عیسی مسیح به همین نام را ایفا کرده است. خواکین فینکس هم نقش مسیح را ایفا کرده، در حالی‌که گرت دیویس که سال گذشته با درام تحسین‌شده «شیر» در رقابت اسکار حضور داشت، کارگردانی این درام مذهبی را بر عهده داشته است.  درام تاریخی «جنگ جریان» (The Current War) با بازی بندیکت کامبرچ بازیگر انگلیسی نامزد اسکار در نقش توماس ادیسون و همچنین مایکل شانون در نقش جرج وستینگهاوس رقیب سرسخت او، به عنوان یکی از مدعیان رقابت اسکار پیش رو از اواخر پاییز امسال اکران می‌شود.طبق زمان‌بندی «واینستاین کمپانی»، این فیلم دو روز بعد از افتتاحیه انیمیشن «کوکو» محصول جدید «پیکسار» و «بازی مالی» اولین ساخته بلند آرون سورکین فیلمنامه‌نویس برنده اسکار اکران می‌شود.همزمان با افتتاحیه «مریم مجدلیه» نیز، جدیدترین ساخته استیون اسپیلبرگ با عنوان «بازیکن شماره یک آماده» روی پرده خواهد رفت.


منبع: بهارنیوز

نادر گلچین در بیمارستان بستری شد

نادر گلچین که مدت‌هاست از بیماری ریوی رنج می‌برد، با شدت گرفتن بیماری؛ در بیمارستان گاندی بستری شد. این خواننده پیشکسوت موسیقی ایرانی طی چند روز اخیر در بخش مراقبت‌های ویژه نگهداری شده و پروسه درمانی او همچنان ادامه دارد. وی شهریور ماه سال گذشته نیز به دلیل بیماری ریوی و قلبی در بیمارستان بستری شده بود. نادر گلچین از خوانندگان قدرتمند موسیقی ایرانی محسوب می‌شود که آثاری چون یوسف گم گشته ، مرغ سحر، ناوک مژگان، قصه شهر عشق، مسبب، من دیگه بچه نمیشم و آلبوم‌های گریز، نفس باد صبا، زلف بنفشه را اجرا کرده است.


وی در سال ۱۳۱۵ در رشت متولد شده است. نادر گلچین در سال ۱۳۳۹ به تهران آمد و فعالیت‌های هنری خود را در اداره هنرهای زیبا و وزارت فرهنگ و هنر آغاز کرد. اولین برنامه خود را با ارکستر محمود تاج‌بخش اجرا کرد و تا سال ۱۳۵۴ در این اداره به ترتیب با ارکسترهای فرامرز پایور، عباس خوشدل، عبدالکریم مهرافشان، عماد رام و مصطفی پورتراب ادامه همکاری داد.

او در سال ۱۳۵۰ همکاری خود را با رادیو ایران شروع کرد که تا سال ۱۳۶۲ این همکاری ادامه پیدا کرد. گلچین در برنامه‌های مختلف رادیو، به ویژه برنامه گلها فعالیت چشمگیری داشت و با هنرمندانی چون فرامرز پایور، منصور صارمی، پرویز یاحقی، حبیب‌اله بدیعی، علی‌اصغر بهاری، جلیل شهناز، فرهنگ شریف، فضل‌اله توکل، جهانگیر ملک، امیرناصر افتتاح، محمد اسماعیلی، آبتین اجلالی و منصور نریمان همکاری کرد.  از کارهای او که بسیار مورد استقبال شنوندگانش واقع شد، اجرای آهنگ «آمد نوبهار» اثر مهدی خالقی بود که به رهبری فرهاد فخرالدینی بازسازی و با گروه کر رادیو اجرا شد.


منبع: بهارنیوز

برای تیتراژ سریالها آیامافیای ترانه سرایی وجود دارد؟

عبدالجبارکاکایی، ترانه‌سرا در روزنامه وقایع اتفاقیه نوشت:برای سرودن شعر و ترانه موفق باید در همه زمینه‌ها مطالعه کرد. لازمه تبدیل‌شدن به یک شاعر توانمند، برخورداری از دانش‌هایی نظیر روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی است. علاوه‌بر تسلط بر علومی که از نظر گذشت، شاعری می‌تواند با مخاطب ارتباط برقرار کند که در جریان زندگی اجتماعی قرار داشته باشد و اگر نمی‌تواند به‌طور مستمر با مردم در ارتباط باشد باید از طریق مطالعه نزدیکانش، دغدغه‌های مردم را حفظ کند.

دایره واژگانی وسیع، مهم‌ترین ابزاری است که شاعر با استفاده از آن می‌تواند حرفش را با زبانی تازه و بی‌تکرار بگوید. متأسفانه افرادی که به شکل سطحی به مقوله شعر توجه می‌کنند، از این منظر قوت چندانی ندارند و به ‌دلیل محدودیت کلماتی که در ذهن دارند، ممکن است کلمه‌ای مثل قلب را چندین‌بار در یک شعر به کار ببرند. 

چنین افرادی نمی‌توانند شعری بگویند که واجد معنای عمیق باشد و ناچار هستند دیالوگ روزمره زن و شوهرها را بازگویی کنند. من با وجود مافیای ترانه برای خوانش تیتراژها موافقم اما در معانی دیگر. یک تهیه‌کننده برای ساخت کاری جدید ریسک نمی‌کند و سعی دارد از شاعری که قبلا با او تجربه موفقیت را داشته، استفاده کند. دراین‌شرایط تهیه‌کننده به ‌دلیل همان عدم ریسک‌پذیری، ترجیح می‌دهد از جوانان استفاده نکند. با این توضیحات از دید من استفاده از کلمه «مافیا» خشونت‌آمیز و نادرست خواهد بود. 

این حالت را بهتر است به عدم شهامت، ریسک‌پذیرنبودن و نبود سرمایه کافی در حوزه موسیقی تعبیر کنیم. هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند شاعر خوبی است اما در سرودن ترانه برای کارهای هنری به او بی‌توجهی می‌شود. مافیای ترانه (با معنایی که توضیح دادم)، نیروهای خوب و توانمند را به‌راحتی جذب می‌کند و توسل به عبارت وجود مافیا برای توجیه عدم حضور یک ترانه‌سرا در کارهای موسیقایی، دراین‌شرایط گمراه‌کننده خواهد بود. کسی نمی‌تواند سر ترانه‌سرای خوب را زیر آب کند. 

امروز فضای کار و فعالیت ترانه‌سرایان در هر سطحی در موسیقی فراهم شده پس کسی نمی‌تواند بهانه بیاورد. اگر سخن درمورد تیتراژها باشد، ترانه‌سرایی که در یک اثر موسیقایی (فارغ از سطح کیفی ملودی یا صدای خواننده) فعالیت کرده، به‌زودی خواهد توانست در تیتراژهای تلویزیونی با نامداران این عرصه همکاری کند. ترانه‌سرایانی مثل روزبه بمانی و حسین غیاثی را چه کسی می‌شناخت؟ ترانه‌های خوب و جاندار، نام این دو را بر سر زبان‌ها انداخت و باعث شد با صاحب‌نام‌های تیتراژ همکاری کنند. 


منبع: عصرایران

فیلم های سینمایی، با قید محدودیت سنی

هفته نامه همشهری جوان – احمد رنجبر: مبنای تعیین «محدودیت سنی» در سینما ما و جهان چیست؟ آیا در ایران علامت های هشداردهنده جدی گرفته می شوند؟

این قصه سر دراز دارد؛ حدود ۴۰ سال پیش تصمیم گرفته شد برخی فیلم های خارجی با قید گروه سنی مثبت ۱۸ اکران شوند. سینمادار اما توجهی به این تصمیم نداشت و به پرشدن صندلی سالن اش فکر می کرد. در سال های اول انقلاب، نظارت سفت و سختی روی تولید فیلم ها وجود داشت و فیلم های خارجی هم از فیلترهای خاصی عبور می کردند؛ پس خیال خیلی ها راحت بود که سینما جای فسق و فجور نیست. دولت اصلاحات که روی کار آمد، فضای فرهنگی جامعه باز شد و فیلمسازها با جسارت و دلگرمی بیشتری سراغ موضوعات روز رفتند. با این حال برای فیلمسازها شرط گذاشته شد که فیلمتان برای همه قابل تماشا نیست.

«مصائب شیرین» سال ۷۷ با قید گروه سنی بالای ۱۸ سال به سینماها آمد و گمان می رفت این رویه برای تولیدات بعدی سینمای ایران ادامه خواهدداشت. کمی بعد فیلم هایی ساخته شدند که مستحق دریافت رده بندی سنی بودند اما مشمول این قانون «سلیقه ای» نشدند. حالا که به عقب نگاه می کنیم، باورمان نمی شود فیلم مثل «خوابگاه دختران» قید سنی خورده و «زندان زنان» نه.

برای آینه هم «فعلا» دورنمایی نمی توان متصور بود، چرا که برخلاف سینمای جهان معیاری منطقی برای رده بندی سنی نداریم، حال آن که منع تماشا از سال ۱۹۳۰ در آمریکا تصویب و اجرایی شده است. تاریخ نگاری این ماجرا بخشی از پرونده پیش رو را تشکیل می دهد اما ابتدا به سینمای خودشان پرداخته ایم تا ببینیم چه فیلم هایی برای کدام گروه های سنی غیرمجاز تشخیص داده شده اند. بررسی کرده ایم تا ببینیم آیا معیارها اصولی است یا نه. مناسب مطلب هم «پا تو کفش من نکن» است؛ فیلمی کمدی که هرز در سلیقه سخت پسندها و حتی جزء آثار گیشه ای قابل دفاع دسته بندی نمی شود. این فیلم و چند شوخی کلامی اش برای مخاطبان زیر ۱۲ سال توصیه نشده است.

بررسی مهم ترین فیلم هایی که با قید گروه سنی فرصت اکران عمومی پیدا کرده اند

یک مشت عدد جنجالی

این شش فیلم شاخص ترین فیلم هایی اند که با قید سنی روی پرده رفته اند. هرکدام را آنالیز کرده ایم تا بدانیم فضای کلی داستانشان چه بوده، چرا برای همه گروه ها مناسب تشخیص داده نشدند و آیا قرار دادن محدودیت تماشا، مخاطب را بیشتر وسوسه نکرده و به کمک فروش نیامده؟ به این فیلم ها می توان باز هم اضافه کرد؛ فیلم هایی مثل «من» (بالای ۱۵ سال)، «خوابگاه دختران» (بالای ۱۴ سال)، «حریم» و «کلبه» (بالای ۱۳ سال)، «رخ دیوانه» (بالای ۱۲ سال) و «یکی از ما دو نفر» و «قصه پریا» (با قید تماشای فیلم به صلاحدید والدین) فرصت اکران پیدا کردند.

مصائب شیرین؛ علیرضا داوودنژاد

چه سالی اکران شد؟ ۱۳۷۷

درجه سنی: ۱۸+

داستان چه بود؟ علیرضا داوودنژاد در این جا سراغ بحران بلوغ رفت و داستان دلدادگی دو جوان (رضا و مونا) را که پسرعمه و دختردایی هستند، محور قرار داد.

 فیلم های سینمایی با محدودیت سنی!

چرا قید سنی خورد؟ کارگردان با قرار دادن نشانه هایی واضح به مخاطب می گوید بین دو جوان عشق برقرار شده، البته این مفهوم توسط داوودنژاد نه با بی پروایی که با رعایت حرمت ها بیان شد ولی آن زمان باز کردن بحران بلوغ امری تابو بود و به همین خاطر «مصائب شیرین» قید سنی خورد. فیلم بعدی این کارگردان یعنی «بچه های بد» هم با همین قید سنی پروانه نمایش گرفت.

تاثیر روی فروش: آمار دقیقی از میزان فروش فیلم ها به دست نیاوردیم اما سینماروها خاطرشان هست «مصائب شیرین» و «بچه های بد» به خاطر محدودیت سنی سر زبان ها افتادند.


پارک وی؛ فریدون جیرانی

چه سالی اکران شد؟ ۱۳۸۵

درجه سنی: ۱۶+

داستان چه بود؟ فریدون جیرانی در ادامه تجربه اندوزی سینمایی اش «پارک وی» را در ژانر وحشت ساخت. او داستان فیلم را با محور قرار دادن رها که دختری از خانواده متمولی است و عاشق یک جوان می شود، روایت کرد. بعد از ازدواج، رفتارهای کوهیار و مادرش مشکوک می شود و رها پی می برد که آن ها روانی هستند.

 فیلم های سینمایی با محدودیت سنی!

چرا قید سنی خورد؟ حضور مادر و پسری روانی با رفتارهای خشن باعث شد فیلم «پارک وی» قید سنی بخورد. اما اگر فکر کنیم حالا و با گذشت بیش از یک دهه «پارک وی» در صورت اکران قید ۱۶+ می خورد در اشتباهیم!

تاثیر روی فروش: جمله «تماشای این فیلم به افراد زیر ۱۶ سال توصیه نمی شود» در روزهای ابتدایی کار خودش را کرد و «پارک وی» صدرنشین شد. در نهایت هم به فروش معقولی رسید.


آتشکار؛ محسن امیریوسفی

چه سالی اکران شد؟ ۱۳۸۹

درجه سنی: ۱۶+

داستان چه بود؟ محسن امیریوسفی براساس سیاست کنترل جمعیت که در دوره ای هم و غم مسئولان کشور شده بود، فیلمنامه ای نوشت که قهرمانش سهراب (حمید فرخ نژاد) کارگر کارخانه ذوب آهن اصفهان به اجبار همسرش باید عمل وازکتومی انجام دهد.

 فیلم های سینمایی با محدودیت سنی!

چرا قید سنی خورد؟ «آتشکار» قرار بود اردیبهشت ۸۷ در گروه سینمایی عصر جدید اکران شود ولی ۱۰ روز مانده به اکران عمومی، جلوی آن گرفته شد. فضای فیلم و شوخی هایی که با رابطه مرد و زن شده بود، مناسب همه گروه های سنی دانسته نشد و در نهایت، فیلم سال ۸۹ و با قید گروه سنی بالای ۱۶ سال به نمایش درآمد. «آتشکار» مخالفانی جدی داشت که معتقد بودند شوخی هایش تمام منشوری است و نباید اکران شود.

تاثیر روی فروش: «آتشکار» در فصل مرده اکران یعنی بهمن و اسفند ۸۹ روی پرده سینماها رفت و با ۲۰۰ میلیون تومان در میانه جدول فروش سال قرار گرفت. بایگانی و قید سنی چندان به کارش نیامد.


در مدت معلوم؛ وحید امیرخانی

چه سالی اکران شد؟ ۱۳۹۴

 درجه سنی: ۱۲+

داستان چه بود؟ فیلم «در مدت معلوم» داستان میثم (جواد عزتی) است که کتابی درباره

ازدواج موقت و نیازهای غریزی جوانان نوشته و سعی دارد از طریق راه حلی که فکر می کند صحیح است، مشکلات اجتماعی جوانان را از بین ببرد. او در کلاس های درسش به این موضوع اشاره می کند و قصد ترویج تئوری اش را دارد.

  فیلم های سینمایی با محدودیت سنی!

چرا قید سنی خورد؟ سوژه فیلم «در مدت معلوم» مسائل جنسی جوانان است و نقبی به ازدواج موقت هم می زند. طبیعی است که چنین مسئله ای مناسب همه گروه های سنی نیست. حتی می شد بازه سنین مخاطبان فیلم را بالاتر گرفت، چرا که اشاره های آن روشن است و کارگردان خیلی از حرف ها را بدون تعارف بیان کرده.

تاثیر روی فروش: فیلم کیفیت قابل دفاعی دارد و در شکافتن معضل مورد نظر موفق است اما نمی توان کتمان کرد بخش عمده ای از فروش سه میلیارد و ۸۰۰ میلیونی آن به سوژه اش بر می گردد. این یعنی موفقیت گیشه ای «در مدت معلوم» به خاطر عنوان ۱۲+ نیست.


استراحت مطلق؛ عبدالرضا کاهانی

چه سالی اکران شد؟ ۱۳۹۳

درجه سنی: ۱۶+

داستان چه بود؟ فیلم عبدالرضا کاهانی درباره سمیرا (ترانه علیدوستی) است که از شهرستان به تهران می آید و قصد دارد ادامه زندگی اش را بدون همسر (بابک حمیدیان) سپری کند. با داوود (رضا عطاران) وارد مشارکت برای فروش رسیور ماهواره می شود و از آن سو همسر سابق او خواهان رجوع است اما اعتیاد و بیکاری اش مانع این اتفاق است.

 فیلم های سینمایی با محدودیت سنی!

چرا قید سنی خورد؟ به طور مشخص دلیل قبد سنی «استراحت مطلق» اعلام نشد (مثل بقیه فیلم ها) اما کاراکتر سمیرا که علیه شرایط طغیان کرده و نیز موقعیتی که در جمع مردانه دارد، می تواند یکی از عوامل باشد. سکانس نشئگی کاراکتر حمیدیان و مجید صالحی هم می تواند عامل دیگری باشد که فیلم را برای مخاطب زیر ۱۶ سال نامناسب کرده است.

تاثیر روی فروش: فیلم های کاهانی غالبا با سر و صدا اکران می شوند و همین به کمک گیشه شان می آید. این اتفاق با قرار گرفتن قید سنی روی «استراحت مطلق» هم رخ داد و فیلم حدود یک میلیارد و ۶۰۰ میلیون تومان فروش کرد.


لانتوری؛ عبدالرضا کاهانی

چه سالی اکران شد؟ ۱۳۹۵

درجه سنی: ۱۶+

داستان چه بود؟ فیلم داستان یک زورگیر خیابانی است (نوید محمدزاده) که گروهی به نام لانتوری تشکیل داده است و از آدم های پولدار اخاذی می کند، او به طور اتفاقی درگیر عشق دختری خبرنگار به نام مریم (مریم پالیزبان) می شود. ماجرایی که در نهایت اسیدپاشی و قصاص عضو در برابر عضو را به همراه دارد.

 فیلم های سینمایی با محدودیت سنی!

چرا قید سنی خورد؟ فیلم پر است از صحنه های خشن مثل قمه کشی و زد و خورد آدم ها. اوج خشونت فیلم سکانس اسیدپاشی است که در ادامه مخاطب با یک صورت دفرمه مواجه می شود. فصل مقدمه چینی برای قصاص، نفس ها را بند می آورد و حتی موجب ترس مخاطبان می شود و با این حساب قید گروه سنی بالای ۱۶ سال برای «لانتوری» لازم است.

تاثیر روی فروش: اینکه زیر شانزده ساله ها از تماشای «لانتوری» منع شدند، شاخک مخاطب را حساس تر کرد اما به تنهایی عامل فروش بالای شش میلیاردی فیلم نیست. تبلیغات شفاهی فیلم از جشنواره کلید خورد و با وجود ایرادهای ساختاری، خیلی ها برای تماشای آن صف کشیدند.


منبع: برترینها

مجید درخشانی: کاش بگویند موسیقی نیازی به مجوز ندارد

– سارا شعاعی: صبح گرم تیرماه برای گفت‌وگو با یکی از آهنگ‌سازان نام‌آشنا و نوازندگان تار، به سوی منزل ایشان روانه می‌شوم. لحظه ورود کتابخانه قدیمی و زیبایی خودنمایی می‌کند. آشنا به نظر می‌آید. خوب که ورانداز می‌کنم یادم می‌آید چند تا از عکس‌های ایشان در کنار همین کتابخانه گرفته شده است. چند متر آن‌طرف‌تر برگه‌ای می‌بینم که روی دیوار چسبانده شده. روی برخی از نوشته‌ها هم خط کشیده شده است.

کاش روزی بگویند موسیقی نیازی به مجوز ندارد 
لیست برنامه‌هایشان است. هر کاری را که انجام داده‌اند قلم گرفته‌اند و سراغ کار بعدی رفته‌اند. مجید درخشانی را بسیاری با آلبوم «درخیال» و  همکاری با استاد محمدرضا شجریان و اجراهای متعدد با جوانان می‌شناسند.سرنوشت گروه شهناز، سفر به آلمان، کنسرت دور اروپا با بانوان خواننده، نگرانی‌هایش از فضای موسیقی همه را از سیر تا پیاز می‌پرسم. با بیان گیرا و صبر و حوصله جواب سؤال‌هایم را می‌دهد. حدود دو ساعت با او به گفت‌وگو نشستم که حاصل آن را می‌خوانید.

شما از سال ۵۶ به جرگه شاگردان استاد لطفی پیوستید. همچنین از اعضای گروه شیدا و کانون چاووش بودید. از استاد و گروه شیدا و چاووش و چگونگی حضورتان در این فضا برای ما بگویید.

در حقیقت من از سال ۵۵  فراگیری موسیقی را آغاز کردم. آن زمان ١٩ سال بیشتر نداشتم. همان موقع که به تهران آمدم تار‌نواختن برادرم را می‌دیدم و تار را می‌شناختم؛ ولی نمی‌خواستم تار بزنم. به این قصد به تهران آمده بودم که پیانوی ایرانی به شیوه مرتضی‌خان محجوبی را بیاموزم؛ ولی متأسفانه کسی را نیافتم. سال‌ها بعد، پس از انقلاب، به خانم ملک‌پور (یکی از استادان پیانو که شاگرد استاد محجوبی بود) برخوردم که دیگر دیر شده بود و من تار را شروع کرده بودم. درواقع به دلیل پیدانکردن استاد، پیانو را شروع نکردم. برادرم تار می‌نواخت و می‌گفت پیش آقایی به نام آقای لطفی می‌رود. آن زمان هم آقای لطفی تازه فعالیت‌های هنری‌شان را شروع کرده بودند. برادرم قرار شد با استاد لطفی صحبت کند؛ ولی خبری نشد.

من هم که وقت برایم غنیمت بود، به هنرستان موسیقی رفتم و در دوره‌های شبانه ثبت‌نام کردم. هفته‌ای چهار، پنج روز کلاس می‌رفتم؛ کلاس ساز و کلاس تئوری و کلاس هارمونی و مطالبی که برای کنکور موسیقی لازم بود. همان سال دانشجوی نقاشی شدم و این دانشجوی نقاشی‌شدن مرا به فضای موسیقی نزدیک‌تر ‌کرد.

چون دانشکده نقاشی، موسیقی، معماری و تئاتر همه در یک ساختمان بودند. آنجا بالاخره آقای لطفی را ملاقات کردم و برادر دیگرم واسطه شد و بعد از شش ماه کلاس‌رفتن، اولین قرار ملاقات را با استاد لطفی گذاشتم. بعد از دیدن ایشان، به معنای واقعی جذب هیبت و بزرگی استاد شدم. در حضورشان تار زدم. پرسید «چند وقت است کار کردی؟» گفتم «پنج، شش ماه». گفت: «زحمت بسیاری کشیدی ولی نحوه دست‌گرفتن تار را باید از اول درست کنی و در حقیقت همه راهی را که رفته‌ای از اول شروع کنی.

اگر اهلش هستی بسم‌الله». من هم قبول کردم و مداوم از ایشان درس می‌گرفتم. در این مدت نمی‌دانستم چگونه باید با استاد درباره شهریه‌ صحبت کنم. چند بار هم ضمنی مطرح کردم؛ ولی خیلی اهمیت ندادند و گفتند من اصلا شهریه از کسی نمی‌گیرم و گفت کسی که خوب کار کند که اصلا شهریه نمی‌گیرم. جالب بود که هرکسی خوب تمرین می‌کرد بعد از مدتی تار از ایشان هدیه می‌گرفت. به من هم بعد از چهار سال یک تار هدیه دادند؛ یعنی تار مثل تبرزین طلایی درویش‌خان بود که به شاگردانی که پرکار بودند جایزه می‌دادند.

من در دانشکده با استاد هفته‌ای دو روز کلاس داشتم؛ ولی برایم کم بود. گفت «اگر خواستی و می‌توانی صبح زود بیدار شوی، ساعت شش‌ونیم، هفت صبح بیا پنجره آشپزخانه را بزن که بقیه بیدار نشوند. بعد بنشینیم و تمرین کنیم». یک دوره‌ای به همین منوال گذشت. دوره خیلی خوبی بود.

خلاصه به این شکل بود که تمام‌وکمال، آقای لطفی وقت و انرژی‌اش را در اختیار من گذاشت و درواقع با این لطف‌ها مرا مدیون خود کرد. با اینکه می‌دانم تکراری است؛ ولی باز هم می‌گویم. سالی که انقلاب شد، در خانه‌ای زندگی می‌کردم که صاحبخانه می‌خواست خانه را خالی کنیم. آقای لطفی هم خیلی تیزهوش بودند. یک روز به من گفت «حالت خوب نیست، چه‌ شده؟» من ذهنم مشغول این خانه بود. گفتم چیزی نیست؛ ولی استاد در ساززدن من متوجه موضوع شده ‌بود. گفتند «مشکلت را بگو». من هم موضوع را گفتم: «خانه‌ای دیگر پیدا کردم که صاحبخانه ١٠ هزار تومان می‌خواهد. من هم دانشجو هستم و این مبلغ برای من خیلی زیاد است.

اگر این خانه را از دست بدهم دیگر در تهران بی‌خانمان می‌شوم».  فردای آن روز دیدم استاد یک پاکت آورد و به من داد و گفت «برو خانه‌ات را بگیر و سازت را بزن. به هیچ‌چیز هم فکر نکن». این لطف‌شان را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. بعدها این ١٠ هزار تومان دست من بود تا چاووش باز شد. در اوایل چاووش هم که من هیچ درآمدی نداشتم. بعد که کلاس‌ها راه افتاد شهریه می‌گرفتم.

من هم اولین تجربه تدریس را در چاووش داشتم؛ البته قبل از آن در دانشگاه صنعتی بخش فوق‌العاده استاد لطفی مرا برای تدریس معرفی کرده‌ بودند و تجربه تدریس از آنجا شروع شد. بعد نوبت به چاووش رسید؛ ولی درآمد چاووش در حدی نبود که من بتوانم این ١٠ هزار تومان را پس بدهم. بعد وقتی آقای لطفی موسیقی فیلم «حاجی‌واشنگتن» ساخته علی حاتمی را ساخت، من جزء نوازنده‌ها بودم. یک سال بعد نزدیک عید بود که آقای لطفی به نوازنده‌ها نفری یک پاکت حاوی صد هزار تومان داد. همان‌جا ١٠ هزار تومان ایشان را خواستم پس بدهم که استاد کاملا اظهار بی‌اطلاعی کردند. مطمئنم که تظاهر نمی‌کردند.

اصلا یادشان نبود. برایش تعریف کردم که «قبل از انقلاب من برای خانه‌گرفتن پول نداشتم، شما به من پول قرض دادید» ولی باز یادشان نیامد و گفتند: «اگر مربوط به سال‌های دور است که شامل مرور زمان شده و من از یادم رفته است» و بالاخره ١٠ هزار تومان را نگرفتند. وقتی این خاطرات را مرور می‌کنم متوجه می‌شوم که ایشان به خاطر موسیقی چه گذشت‌هایی می‌کرد. به این اعتقاد داشت هرکس خوب موسیقی کار می‌کند، باید او را کمک و حمایت کرد که در آینده موفق شود.

 
پس حقیقت دارد که استاد لطفی برای آموزش به شما حتی یک ریال هم از شما نگرفتند؟ و حتی کمک مالی هم به شما کردند؟

بله، درست است. خیلی‌خیلی کمک مالی کرد. همچنین ساز هم به من داد.

چطور وارد گروه شیدا شدید؟

سال ۵۶  به گروه شیدا دعوت شدم،  من تازه موسیقی را شروع کرده بودم. آن زمان رادیو آزمون می‌گرفت که قبول شدم و شش ماه نوازنده آزمایشی گروه شیدا بودم. آلبوم «به یاد عارف» که ضبط می‌شد، از بخش سرودها در شیدا حضور یافتم. البته خیلی زود بود که وارد گروه شیدا شوم؛ ولی آقای لطفی این تشخیص را داد و این راه را برای من باز کرد و چون می‌دانست من به این کار علاقه زیادی دارم، مرا با خودش سر تمرین‌ها در رادیو می‌برد. من بعد از شش ماه، نوازنده اصلی گروه شدم. دیگر انقلاب شد و مسائل تأسیس چاووش پیش آمد و… .

چرا استاد لطفی زمانی‌که قصد خروج از ایران را داشتید قاطعانه با شما مخالفت کرده بود؟ دلیل این مخالفت چه بود؟

من هدفی در ذهنم بود. می‌خواستم آهنگ‌سازی بخوانم. غافل از اینکه در آلمان وضعیت برای ما که رشته موسیقی خوانده ‌بودیم، به این سادگی‌ها نبود. باید موسیقی اروپایی یک مقدار بلد می‌بودیم و این در ذهنم بود که اگر رفتم اروپا، بروم دنبال آهنگ‌سازی. یکی از اهدافم این بود؛ ولی هدف اصلی‌ام این نبود. خانواده همسر سابقم کلا قصد خروج از ایران را داشتند. ما هم با این موج رفتیم. من در چاووش عضو شورا بودم. یک روز در شورا این موضوع را مطرح کردم. آقای لطفی در جریان ‌رفتن ما بود. گفت: «کاری نمی‌توانیم کنیم، این یک موج است که تو را با خود می‌برد؛ ولی من موافق نیستم؛ چون اگر شما بروی، از فضای موسیقی دور می‌شوی». هرچه پیش‌بینی کردند درست بود. من از فضای موسیقی دور افتادم.

کاش روزی بگویند موسیقی نیازی به مجوز ندارد 

شما در آلمان تدریس می‌کردید؟

بله، تدریس شغل اولم بود؛ ولی آهنگ‌سازی هم می‌کردم. مثلا همین «در خیال» را در آلمان ساختم. چون فراغت کاری بسیاری داشتم. در آلمان بیشتر مواقع در سفر بودم. چون برای تدریس نمی‌توانستم در یک شهر باشم. باید برای کلاس‌ها سفر می‌کردم. این امکانات آنلاین امروزه هم برای تدریس نبود. ماهی هفت یا هشت بار سفر می‌رفتم؛ کوپنهاگ، لندن و شهرهای آلمان. بعد از چند سال خیلی فرسوده  و از تدریس خسته شدم؛ ولی دراین‌میان کارهای آهنگ‌سازی هم می‌کردم.

اوج کار شما همکاری با محمدرضا شجریان در آلبوم «در خیال» در سال ٧۵ بود که به‌نظر خیلی‌ها جزء کارهای ویژه و شاخص شما بوده. دراین‌باره و نحوه شروع همکاری‌تان با استاد شجریان توضیحاتی بفرمایید.

من همان سال‌ها که در آلمان بودم استاد شجریان سالی سه، چهار بار به آلمان می‌آمدند و عموما در منزل آقای بهشتی که از دوستان‌ خوبشان بودند ساکن می‌شدند. آقای بهشتی هم ما را خبر می‌کردند. شب‌ها همه دور هم بودیم و استاد شجریان آواز می‌خواندند و من با ایشان ساز می‌زدم. البته برای من سخت بود که جواب آواز استاد شجریان را بدهم؛ ولی آقای شجریان خیلی تشویقم می‌کرد. نزدیک ١٧ ساعت آوازهای خانگی در آلمان و لندن با استاد شجریان دارم. آنها را ضبط می‌کرد و به من هم یک کپی می‌داد. این‌طور بود که ما از نظر کاری به هم نزدیک شدیم. هرچند ساز من در آن زمان از نظر سطح مناسب آواز ایشان نبود، ولی ایشان اعتماد می‌کرد و کامل هم می‌خواند. من هم آرام‌آرام جرئتم بیشتر شد. چون در ارائه و در صحنه‌بودن؛ خیلی کم‌جرئت بودم.

بعدها با استاد شجریان جرئت پیدا کردم و ایشان به من اعتمادبه‌نفس داد. درواقع کار من با ایشان از همین شب‌های خصوصی شروع شد؛ البته در چاووش هم با هم بودیم و همدیگر را می‌شناختیم. بعد من برای ضبط «در خیال» به ایران سفر کردم. بخشی از آلبوم را ضبط کرده بودم. دوستانم که خواننده می‌شناختند معرفی کردند. ولی آوازشان خوب نبود. من تصمیم گرفتم به سراغ استاد شجریان بروم. درست دوره‌ای بود که استاد دیگر کار کسی را قبول نمی‌کرد. دوره سختی بود. به ایشان زنگ زدم گفتم من چند تا کار دارم می‌خواهم شما بشنوید. اگر خوشتان آمد بخوانید. گفت من مشهدم می‌توانی بیایی؟ گفتم بله و سریع یک بلیت گرفتم و رفتم مشهد. من آن زمان جوان بودم و تجربه‌ای نداشتم؛ ولی ایشان آقای شجریان بودند. بااین‌همه با من قرار گذاشتند و آمدند فرودگاه. با اینکه می‌توانستند آدرس بدهند من بروم یا کسی را بفرستند.

برف سنگینی هم باریده بود؛ به‌حدی‌که پرواز نمی‌توانست بنشیند. من خیلی حالم گرفته شد. ولی در کمال ناباوری دیدم پرواز نشست. پرواز که نشست؛ (چون اعلام شده بود پرواز ما نمی‌نشیند) دیدم آقای شجریان در حال خروج از فرودگاه هستند. صدایشان کردم. از اتفاق روزگار بود. استاد تعجب کردند که پرواز ما نشسته است. رفتیم منزل مادر و پدرشان و بسیار هم به من لطف داشتند. «در خیال» را هنوز سازهایش را کامل ضبط نکرده بودم. سه‌گاه را ضبط کرده بودم. نصف زمزمه‌هایی که کرده بودم را برایشان گذاشتم که بشنوند. به نصف که رسید گفتند خاموش کن من می‌خوانم. از تیزهوشی‌شان کار نصفه‌کاره را وقتی گوش دادند متوجه شدند چیست. البته نمی‌خواهم از کار خودم تعریف کنم. از انتخاب ایشان تعریف می‌کنم. بعد این اعتماد پیدا شد و قبول کردند آلبوم را کامل بخوانند. البته دوره ضبط آلبوم خیلی طول کشید.

چون اواسط کار، آقای شجریان سفرهای آمریکا داشتند. فکر می‌کنم هشت سال طول کشید تا کار منتشر شود و موقعی هم که کار می‌خواست منتشر شود، شرکت دل‌آواز را برای مدتی بستند. انتشارات سروش کار را خرید و این هم یک شانس بود. چون آن زمان انتشارات سروش که کاری را می‌خرید یک آهنگ از آن را برای تبلیغ از رادیو پخش می‌کرد. به‌هرحال همه‌چیز دست به دست هم داد که آلبوم «در خیال» بیشتر جلوه کند. یک مجموعه دیگر‌ هم دادم به آقای شجریان که چند تا از آنها را انتخاب کردند که یکی از آنها رندان مست بود که آن هم بعد از هفت، هشت سال ضبط شد.

شما چطور به گروه شهناز دعوت شدید؟

من خودم گروه شهناز را به سفارش استاد تأسیس کردم.

در وب‌سایت رسمی شرکت دل‌آواز نوشته استاد شجریان این گروه را تأسیس کردند. پس این صحت ندارد؟

این گروه در حقیقت به سفارش ایشان بود؛ البته خود آقای شجریان در مقدمه آلبوم «رندان مست» توضیح دادند که گروه شهناز چطور تشکیل شده است.

در همان سال‌های اولی که به ایران برگشته بودم، یعنی سال ٨۴ گروه آوا دوباره تشکیل شد و من هم برای همکاری از سوی استاد دعوت شدم. من در حین این همکاری‌ها و صحبت‌هایش می‌دیدم خیلی علاقه دارند که گروهی بزرگ‌تر تشکیل دهند. اعضای گروه هم خیلی فرصت‌شان کم بود. یکی درس می‌داد، یکی در صداوسیما بود، یکی آموزشگاه داشت و… . آن زمان گروه خورشید تشکیل شده بود و ما اجرا می‌گذاشتیم. یکی از اجراهای ما را در فرهنگستان هنر آمدند دیدند. دستگاه نوا اجرا می‌کردیم با یک گروه ٣٠‌نفره. آنجا بود که به طور جدی پیگیری کردند که ارکستر دیگری تشکیل شود.

با آن ترکیب ١۴، ١۵نفره. بعد کار را شروع کردیم و نوازنده‌ها انتخاب شدند که اکثرشان جوان  و واقعا انتخاب‌های خوبی بودند؛ شاهو عندلیبی، رامین صفایی، کاوه معتمدیان و… . برخی از آنها را از طریق دانشگاه شناختم و این گروه تشکیل شد. اولین اجرایمان هم رندان مست بود و ١۵ شب در وزارت کشور روی صحنه رفت. بعد آلبومش هم منتشر شد. درهمین‌حین استاد شروع کردند به ساختن سازهای جدید که در آلبوم‌های بعدی از آنها استفاده شده است.

شما در گروه شهناز از سازهای ابداعی استاد شجریان استفاده می‌کنید. دلیل استفاده از این سازها صرفا به‌خاطر سازنده آن است یا اینکه این سازها قابلیت‌ها و ویژگی‌های خوبی دارند؟

ما آن‌موقع گروه شهناز را بر اساس سازهای موجود تأسیس کردیم. اگر شما آلبوم رندان مست را بشنوید، خواهید دید که از سازهای آقای شجریان استفاده نشده است؛ البته استاد قبل از گروه شهناز، ساز سنتور می‌ساختند. آقای شجریان سنتور بزرگی درست کرده بود که صدای بَمی داشت. بعد گفت این به درد ارکستر می‌خورد؟ گفتم صد درصد؛ چون ما باس کم داریم. من گفتم ساز زهی در ارکستر خیلی کم داریم. اگر بتوانید طراحی کنید عالی می‌شود که استاد شروع به ساختن کردند. در طول شکل‌گرفتن گروه شهناز، سازسازی استاد هم شروع شد. سازهایی که ایشان ساختند بیشتر برای تکمیل صدای ارکستر بوده است.

در سال‌های اخیر استاد شجریان فقط با شما کار کردند. با توجه به این موضوع، تکلیف گروه شهناز چه می‌شود؟ درحال‌حاضر گروه چه‌کار می‌کند؟

دیگر با چه کسی می‌توانیم کار کنیم؟ چون این گروهی بود که برای ایشان درست شد. گروه شهناز هم بدون استاد نمی‌تواند کاری کند. چون فکر می‌کنم مردم این دو را در کنار هم می‌خواهند. من بعید می‌دانم گروه شهناز بدون استاد بتواند اجرا داشته باشد. مگر اینکه خواننده‌ای توانا در آینده در حد استاد پیدا شود که خیلی بعید است.

کاش روزی بگویند موسیقی نیازی به مجوز ندارد

بهترین کنسرت‌هایی که با گروه شهناز اجرا کردید از نظر شما کدام اجراها بودند؟

چون گروه خیلی تمرین می‌کرد، تقریبا همه‌جا خوب بود. مثلا جاهایی که صدابرداری خوب بود ارکستر خوب اجرا می‌کرد. اگر در مورد آقای شجریان بخواهم بگویم، شب‌هایی که حالش خوب بود و اتفاق‌های خوب افتاده بود و خوشحال بود، عالی اجرا می‌کرد. واقعا بعضی از شب‌ها سن‌وسالش را فراموش می‌کرد و انگار شجریان جوان داشت می‌خواند. ولی یک شب در هامبورگ اجرا داشتیم مسائلی را برگزارکننده‌ها به وجود آوردند. شب بعدش استاد مریض و خسته و تب‌دار شدند و به‌اجبار روی صحنه آمدند. صدایشان آماده نبود. بی‌بی‌سی بدون توجه به خواسته ما، آن بخش‌ها را پخش کرد. من همیشه فکر می‌کنم عمدی در کار بوده است.

با توجه به جایگاه حرفه‌ای شما و همکاری‌هایی که با استاد شجریان داشتید و با توجه به نبود استاد در صحنه، الان برنامه‌ای برای جایگاه حرفه‌ای‌تان دارید؟

یک‌سری از کارها نیمه‌کاره مانده است. ما دو آلبوم در دست انتشار و سه آلبوم نیمه‌تمام با استاد داشتیم که استاد مریض شدند. من هم که کارهای هنری‌ام با جوان‌ها و گروه خورشید ادامه دارد.

بعد از ممنوع‌الکاری و ممنوع‌الخروجی کارهایی که از شما دیده و شنیده شد، بیشتر حول‌وحوش‌ جوانان و به‌ویژه بانوان بود. دلیل این مسئله چه بود؟

البته من کار با جوانان را قبل از ممنوع‌الکاری شروع کرده بودم. درواقع بعد از ممنوع‌الکاری این کارها بیشتر دیده شد. مثلا گروه خورشید که سال ٨۴ تشکیل شد. همه جوان بودند. دلیلش هم این بود که جوان‌ها با انرژی بیشتری می‌آمدند و آن شور جوانی و انرژی مثبت را با خود می‌آوردند و من نتایج مثبت بسیاری گرفتم. گروه خورشید وقتی تشکیل شد هفت ماه تمرین داشتیم. حتی به اعضای گروه هم گفته بودم ممکن است اجرا و آلبومی نباشد. در نهایت آلبوم «فصل باران» با صدای آقای قربانی ضبط شد و دلیل اینکه موفق شد فکر می‌کنم هم انرژی جوانان و هم به خاطر حمایت مدیرانی بود که دلسوز بودند.

اواخر دوره اصلاحات بود. یکی از آن مدیران آقای مسعود شاهی، مسئول بنیاد رودکی تالار وحدت، بودند که با حمایت ایشان توانستیم چند شب اجرا بگذاریم. درواقع کار ما را خریدند و دیگری آقای صالحی که رئیس کاخ نیاوران بودند. ایشان محل تمرین در اختیار ما قرار دادند. چون با این گروه ٣٠نفره هیچ‌جا نمی‌شد تمرین کرد.

این دو نفر باعث شدند گروه خورشید در سال اول ١۵ کنسرت اجرا کند. چند فستیوال به چین و فرانسه برود. در کل گروه خیلی فعال بود. ولی از وقتی گروه آوا و شهناز هم تشکیل شد، فعالیت‌های من بین این گروه‌ها تقسیم شد. کار گروه خورشید هم تا همین دو سال پیش ادامه داشت. قبل از اینکه این اتفاقات بیفتد، من کارهایی با برخی خواننده‌ها اجرا کرده بودم که اجراهای خصوصی بود و بعدها در فضای مجازی پخش شد.

همان اجرائی که گفتند در حضور وزیر ارشاد بوده است؟

این کاملا دروغ و شایعه بود. یک نفر این را پخش کرد. وگرنه در اجراهای ما هیچ‌وقت وزیر ارشاد حضور نداشته‌اند. ولی فکر می‌کنم همان آهنگ خوشه‌چین هم بازخورد خوبی داشت. بعد که گروه ماه‌بانو را تشکیل دادم، همه نوازنده‌ها خانم بودند. ما می‌خواستیم در تالار وحدت برای بانوان اجرا داشته باشیم؛ البته بدون حضور من. همه بچه‌ها تمرین کرده بودند و حتی فیلم خواستند از تمرین، فیلم هم دادیم. آخر هم نه‌تنها تالار وحدت را ندادند، مجوز هم ندادند. درحالی‌که گروه بانوان، خیلی اجرا دارند و مشکلی هم ندارند. نفهمیدیم چه کسی نگذاشت که بچه‌ها اجرا داشته باشند. بعد که اجازه اجرا ندادند، ما تصمیم گرفتیم ضبط را تصویری کنیم تا به یادگار بماند. سه قطعه ضبط کردیم. اولین کار که منتشر شد، داستان شروع شد.  من واقعا نمی‌دانستم یک کار تصویری این‌قدر دردسرساز می‌شود. شاید اگر می‌دانستم از این کار منصرف می‌شدم.

متأسفانه خط قرمز را معین نکرده بودند و هرکس می‌توانست کلیپ بگذارد؛ از این دست هم زیاد بودند. کلیپ ما زیاد دیده شد. وگرنه کار ما با گروه‌های دیگر فرقی نمی‌کرد. چند سال پیش هم خواستیم دوباره تمرین کنیم که اجرا داشته باشیم، جوابی که ارشاد داد این بود که می‌توانید به شرطی که اسم ماه‌بانو را بردارید. خب مگر می‌شود نام گروه را عوض کرد. این برند ماه‌بانو بود و همین موضوع باعث شد زحمت‌هایی که بچه‌ها کشیده بودند هدر برود.

 به عنوان آهنگ‌سازی که با استاد شجریان کار می‌کردید و در سطوح بالا آهنگ‌سازی می‌کردید، الان که برای جوانان دارید کار می‌کنید و آهنگ می‌سازید، تکلیف آن دست آهنگ‌های سطح بالا چه خواهد شد؟

من که کار خودم را می‌کنم. با شاگردان استاد یا با کسان دیگر. یکی، دو تا خواننده پیدا کردم که کارشان خوب است. هیچ‌کدامشان آقای شجریان نمی‌شوند ولی بالاخره نمی‌توان از فعالیت دست برداشت. من خیلی از کارهایی که ساختم و خواننده‌ها اجرا کردند را می‌شنوم و برایم راضی‌کننده نیستند؛ ولی وقتی آقای شجریان می‌خواند یک بُعد دیگری پیدا می‌کند. کارهایی که ضبط کردم زمان دیگری اگر خواننده دیگری پیدا شد دوباره اجرا می‌کنم. تنها چیزی که این وسط اتفاق افتاد، دو کار با آقای قربانی و معتمدی بود که الحق خوب خواندند. درست است آقای شجریان نیستند؛ ولی خوب بودند. ولی بعضی آلبوم با بعضی خواننده‌ها ضبط کردم که اصلا دوست ندارم و منتظر فرصت هستم که خواننده‌ای پیدا کنم و دوباره ضبط کنم.

کاش روزی بگویند موسیقی نیازی به مجوز ندارد 

درمورد گروه‌هایی که تشکیل دادید، گروه خورشید، گروه ماه‌ و ماه‌بانو کدام گروه فعالیت بیشتر و منسجم‌تری داشته‌اند و چرا با وجودی که در گروه شهناز بودید، باز هم گروه تشکیل دادید؟ آیا این به روحیه جوان‌سالاری شما برمی‌گردد؟

صد درصد. اعضای گروه خورشید وقتی سر جشنواره دعوت شدند، همه در دو، سه روز جمع شدند و یک ماه فشرده تمرین کردند. من دیدم این پتانسیل را دارند و هر وقت کار باشد، هستند. من آن زمان فکر می‌کردم با این همه تمرین به بچه‌ها نفری ٨٠٠ هزار تومان می‌توانم بدهم؛ ولی خب جشنواره حق ما را خورد؛ حتی مبلغ قرارداد را هم به ما ندادند. وقتی دیدم آن مبلغی که توافق کرده بودیم ندادند، هرچه بود را به طور مساوی بین بچه‌ها تقسیم کردم. حتی آقای شفیعی که خواننده‌ای کهنه‌کار پیش‌کسوت بود یا آقای اشکان که جوان بود، همه یک‌ اندازه گرفتند.

خودم نه پول آهنگ‌سازی و نه پول سرپرستی گرفتم. بعدها شنیدم مبالغ خیلی درشت به بعضی‌گروه‌ها دادند. خب من ممنوع‌الکار بودم و اینها گفتند این کنسرت را اجرا کنید که شاید ممنوع‌الکاری‌تان برطرف شود. همه این کارها را کردیم؛ ولی بسیار پشیمانم که چرا به این دعوت جواب مثبت دادم. یک جشنواره که بودجه دارد بهترین جایی‌ است که می‌تواند به نسل جوان کمک کند. قدیم این‌طور بود که جشنواره‌ها با گروه‌های موسیقی جوان ناشناخته قراردادهای خوب می‌بستند. امیدی ایجاد می‌کرد در دل جوان‌ها. ولی متأسفانه این را هم خراب کردند.

در حوزه موسیقی محلی هم تا‌به‌حال فعالیت یا کنسرتی داشته‌اید.

کنسرت در سنگسر داشته‌ام؛ ولی موسیقی محلی نبوده است. ولی رئیس صداوسیمای سابق سمنان بسیار فرهنگی بود. تنها صداوسیمایی بود که با من راحت کار کرد. ایشان گفتند شما که سنگسری هستید یک‌سری آهنگ‌های فولکلور را تنظیم کنید و ما از صداوسیما پخش کنیم. امکانات در اختیار ما گذاشت و من چهار تا از این آهنگ‌ها را تنظیم کردم، ضبط شد و کلیپ درست کردند و واقعا همکاری کردند. وقتی ایشان رفتند همه اینها هم تعطیل شد.

برخی منتقدان، کیفیت برخی کارهایی را که با بانوان یا جوانان ضبط کرده‌اید در سطح کارهای شما نمی‌دانند. فکر می‌کنید دلیل این مسئله چیست؟

بستگی به کار خواننده دارد. ممکن است خواننده آن کار را خوب نخوانده باشد. امروزه واقعا دشوار شده که آلبومی سنتی تهیه و وارد بازار کرد. چون این‌قدر شرکت‌ها آهنگ‌های پاپ منتشر می‌کنند که اصلا کسی کار سنتی نمی‌شنود. به معنای واقعی کار را با ضرر باید فروخت. بعضی از این خواننده‌ها هستند که یا با بودجه شخصی یا با اسپانسر کار ضبط می‌کنند و می‌فروشند و طبعا خودشان هم خواننده می‌شوند. دو،سه مورد این‌طور داشتم. در عمل و سر ضبط من متوجه می‌شوم که خواننده توانایی خواندن این کار را ندارد. چون من وقتی آهنگ را می‌سازم که نمی‌دانم سطح کار خواننده در چه سطحی است.

آن آهنگ را اگر کسی خوب بخواند جلوه می‌کند. یکی بد بخواند ممکن است کار نابود شود و وقتی این قرارداد را بستم و کار را تمام کردم از کار ناراضی بودم. دو،سه تا از کارهایم این‌طور بودند. برای همین هم اخیرا دیگر با کسانی که نمی‌شناختم آلبوم ضبط نکردم. در این دو،سه سال برای آلبوم مراجعه بانوان خیلی بیشتر بود و با وجود اینکه با هزینه ضبط آلبوم می‌شود یک سال زندگی کرد؛ ولی من دیگر آلبوم قبول نمی‌کنم. چون آلبوم در پروسه ضبط تا انتشارش آدم را درگیر می‌کند. خواننده هم درواقع سولیست است در موسیقی و اگر از پس آن برنیاید و نتواند بخواند، کار خراب می‌شود. برای همین این دو،سه سال اخیر هرکس آلبوم خواسته من یک تک‌آهنگ با او ضبط کردم. تعداد زیادی به این صورت ضبط شده است.

برای کار با جوانان چه مسائل و نکاتی را مدنظر قرار می‌دهید؟ مثلا زمانی‌که مهدیه محمدخانی به تور اروپا دعوت شد یا خوانندگان دیگری همچون سحر محمدی که در کنار شما دیده شدند، چه ویژگی‌هایی داشتند؟

مهدیه محمدخانی یکی از بانوانی بود که سفارش آلبوم به بنده داد؛ یعنی دومین سفارش برای یک خواننده خانم، ایشان بود. کار ایشان هشت ماه تا یک سال طول کشید. ایشان هم تجربه نداشت و اتفاق می‌افتاد یک ماه مشغول ضبط یک قطعه بود. در طول ضبط آلبوم یک پیشنهاد تور کنسرت شد و ما برای اولین‌بار می‌خواستیم با خواننده خانم در اروپا اجرا داشته باشیم.

در حقیقت ما ایشان را دعوت نکردیم، ایشان در جریان کار ما بودند؛ چون در زمان ضبط آلبوم‌شان این اتفاق افتاد. شاید اگر آن زمان با کس دیگری مشغول ضبط بودیم با ایشان می‌رفتیم تور. بعدها سحر محمدی را در منزل یکی از دوستان هنرمندم دیدم. صدایش متفاوت بود. من دیدم امروزه دیگر کسی صدای جیغ‌زدن یا صدای بالا را دوست ندارد. دیدم صدای سحر محمدی ملایمت بیشتری دارد و جنس صدایش متفاوت است که این باعث شد من از ایشان دعوت کنم بیاید گروه ماه‌بانو. خیلی خواننده‌های دیگر هم هستند. ولی به‌ندرت موفق می‌شوند.

فکر می‌کنید دلیل آن چیست؟

علت اصلی‌اش کلاس‌های آوازی است که بی‌رویه مثل قارچ در تمام ایران روییده است. خیلی‌ها که تدریس می‌کنند اصلا صلاحیت تدریس ندارند. نه‌تنها آواز، بلکه در ساز هم همین‌طور است؛ مثلا کسی را می‌بینیم که سال‌ها کلاس ساز رفته و تار زده است؛ ولی شیوه گذاشتن دستش غلط است. در مورد خوانندگی هم همین‌طور است. چون آواز ما شیوه تدریس منسجم ندارد، هر معلمی هر طور دلش می‌خواهد درس می‌دهد و این باعث می‌شود خواننده‌ها موفق نشوند. خواننده‌ها بعد از چند سال ردیف کارکردن می‌خواهند بخوانند و می‌بینیم هیچ‌چیز بلد نیستند. بلدند ردیف را بخوانند ولی در همان حد مانده‌اند. چهار تا تصنیف قدیمی و چهارتا ضربی خوب بلد نیستند. ریتم‌شان ضعیف است. کوک‌شان مشکل دارد.

با توجه به اینکه با جوانان خواننده بسیاری کار کرده و ضبط داشته‌اید و طبیعتا از نظر شما ایرادات بسیاری به آنها وارد است و با توجه به اینکه گفتید به خواننده‌های جوان امیدی ندارید، از نظر شما خوانندگان جوان چه مراحلی را برای آموزش طی کنند که بتوان به کارشان در آینده امیدوار بود؟

 (با خنده) چه خوب یادتان هست. الان کمی نظرم برگشته است. در نسل جوان امروز چند کار شنیده‌ام و خیلی امیدوار شد‌ه‌ام؛ ولی در عمل باید دید چقدر پیشرفت کرده‌اند. چون وقتی خواننده را روی صحنه یا استودیو می‌بریم، تازه توانایی‌هایش را نشان می‌دهد. در تمرین یا میهمانی خانوادگی مشخص نمی‌شود؛ ولی در استودیو، مو را از ماست می‌شود بیرون کشید. وقتی خواننده‌ای یک تصنیف را چند روز طول می‌کشد بخواند، مشخص است این خواننده ضعیف است. وگرنه چرا باید آقای مسعودی ٨٠ساله که با سیستم قدیم کار کرده است، با خیال راحت بیاید کل آلبوم را یک‌روزه بخواند؛ اتفاقی که سال‌هاست نیفتاده، آن هم با این سن‌وسال.

ولی این سیستمی که قدیم امثال ایشان کار می‌کردند درست بوده است. ایشان خواننده‌ای بودند که زنده اجرا کردند و روی کوک کار می‌کردند؛ حتی تحریرها را جداجدا کار می‌کردند. الان سیستم تدریس، مشکل دارد که خواننده خوب نیامده؛ وگرنه حتما خواننده خوب داشتیم؛ ولی هدر رفته‌اند. گاهی هم در این فضای مجازی صداهایی می‌شنویم که واقعا لذت می‌بریم.

کاش روزی بگویند موسیقی نیازی به مجوز ندارد 

 شما به عنوان یک آهنگ‌ساز چه دوره‌هایی را پیشنهاد می‌کنید؟

من ردیف را به آن شکلی که در کلاس‌ها مطلب اصلی می‌بینند، مهم نمی‌بینم. چیزی که به‌عنوان ردیف برای ما مانده است یک سیستم مدون و ‌تروتمیز نیست. ردیف آقای کریمی است که اگر کسی فقط با آن کار کند حتما فالش‌خوان می‌شود. چون کریمی فقط به‌عنوان نمونه خوانده. آن نمونه را باید یک خواننده دیگر با کیفیت و احساس بهتر می‌خواند. مطالب آوازی، بیشتر درس است. خود خواننده باید جست‌وجوگر باشد و روی آوازهای استادان  قدیم کار کند این خواننده موفق می‌شود. چون در چارچوب بسته ردیف نیست. ولی بعضی مواقع کسانی هستند که سال‌ها کلاس می‌روند ولی وقتی صدای آوازشان را گوش می‌دهیم، دو خط که می‌خوانند دیگر نمی‌توان تحمل کرد. با اینکه درست می‌خوانند ولی یک مبحث اصلی را بلد نیستند و آن‌هم نحوه ارائه صدا با کیفیت عالی است. مثل تارنوازی که بلد است تار بزند ولی تارش بدصداست.

من فکر می‌کنم چند تا نکته است که قدیم امثال استاد بنان تمرین می‌کردند. سلفژ، ریتم و با ساز کارکردن برای کوک‌شدن صدا. کارهای قدما را کار می‌کردند؛  کارهایی که ارزش‌‌ سازی و آوازی داشته است. فکر می‌کنم یک نسلی به این موارد اصلا توجه نکردند و فقط ردیف آوازی یاد گرفتند و خواننده شدند. بعد که در استودیو برای ضبط حضور می‌یابند آواز خوب می‌خوانند ولی نمی‌توانند تصنیف بخوانند. کجای دنیا نصف کار را یاد می‌گیرند؟ مثل اینکه نوازنده آوازی، بلد باشد بنوازد ولی نتواند پیش‌درآمد چهارمضراب بزند. این ضعف است و اکثر خواننده‌ها مشکل ریتم دارند؛ حتی استادها.

 قبول دارید که پخش‌‌شدن کلیپ‌های گروه ماه‌بانو نقطه عطفی شد برای فعالیت بقیه بانوان که راحت‌تر فعالیت کنند و در فضای مجازی دیده شوند؟ یا شما همانند برخی دیگر از استادان مثلا پری ملکی‌ پخش‌شدن این‌ دست کلیپ‌ها را باعث به عقب‌‌برگرداندن موسیقی بانوان می‌دانید؟

من فکر می‌کنم این کار مثبت بود. چون همین‌ که موسیقی‌ای تولید شد که مبتذل نبود و بانوان اجرا کردند و مورد توجه مردم قرار گرفت، عالی بود. در شرایط امروزی گوش مردم به شنیدن موسیقی باکیفیت عادت نکرده است. دلیل آن هم آهنگ‌های عجیب‌و‌غریبی است که از صداوسیما پخش می‌شود و به طور طبیعی سلیقه موسیقی افت کرده و حافظه شنیداری ضعیف شده است. من تنها چیزی که از این کارها دوست دارم، نه به خاطر صدای خانم‌ها یا اجرای خانم‌ها، بلکه به خاطر این‌ است  آهنگی را که مبتذل نیست و کاملا ایرانی است مردم شنیدند و استقبال کردند. من خوشحالم  عموم مردم عادی که حاضر نبودند موسیقی ایرانی گوش بدهند خیلی استقبال کردند. این برای من موفقیت بود؛  همانی که در شعر خانم ژاله هست.

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست؛
هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود؛
صحنه پیوسته به جاست؛
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد…

همین که مردم به یاد سپردند بسیار باارزش است. اصلا نمی‌خواهم مقایسه کنم با آثار بزرگانی مانند حافظ و سعدی که قرن‌ها ماندگار شده است. شاید هم قرن‌ها ماندگار شود. انتخاب مردم و اینکه در ذهن‌شان مانده بزرگ‌ترین پاداش است. حالا هرکس اینجا بگوید موسیقی را به عقب برده یا جلو، شما هرکدام را دوست دارید ببرید جلو. موسیقی بانوان یا موسیقی آقایان نداریم. موسیقی یک چیز است، فقط مجریانش فرق دارد. وقتی خانم اجرا می‌کند یک کیفیت دارد، وقتی آقا اجرا می‌کند کیفیت دیگر. مثل دو ساز مختلف هستند. دو جنس متفاوت و شنیدن هرکدام لذت خاص خودش را دارد. طبیعی است که این ۵٠ درصد صدا در ایران شنیده نشده  و به‌هرحال صدای بانوان هم زیبایی‌های خودش را دارد و مردم ایران شنیدن صدای بانوان را دوست دارند.

 یعنی شما اطلاعی از قوانین ارشاد درباره ممنوعیت صدای بانوان نداشتید؟

اطلاعی که من داشتم به این صورت بود که یک- مجوز سی‌دی نخواهند داشت. یعنی سی‌دی را رسمی نمی‌توانند منتشر کنند. ولی نگفتند غیررسمی هم نمی‌توانید پخش کنید. دو- در کنسرت‌ها نمی‌توانند تک‌خوانی کنند. ولی کار ما که کنسرت یا آلبوم نبوده. کار را در فضای بین‌المللی مجازی گذاشتیم که هرکسی دوست داشت بشنود. من طبق قوانین جمهوری اسلامی رفتار کردم و فکر نمی‌کنم کار غیرقانونی‌ای کرده باشم. اگر‌ بندی می‌گذاشتند که کلیپ و تک‌آهنگ هم نمی‌توانید پخش کنید من این کار را نمی‌کردم. من فکر می‌کنم یک جریانی راه افتاد که خیلی از این کلیپ استقبال شد. حتی من در یک جایی گفتم خب این‌همه کلیپ، چرا کلیپ ماه‌بانو دردسرساز شده؟

 چرا پس از ٢٠ سال به ایران بازگشتید و آیا دوباره قصد بازگشت به کشور آلمان را دارید؟

من از روزی که به آلمان رفتم به اهدافی که می‌خواستم نرسیدم. دانشگاه هم پذیرش گرفتم یک ترم هم رفتم ولی رشته‌ای که می‌خواستم آنجا نبود. سال‌های اول و دوم یک مقدار فعالیت‌های کنسرتی کردم. بعد دیدم جای من آنجا نیست و تنها دلیلی که آنجا زمین‌گیر و ماندگارم کرد دو فرزندم بودند که آنجا به دنیا آمده بودند. با خودم می‌گفتم من راه دیگری ندارم. مگر اینکه گاه‌گاهی برای سفر به ایران بروم و کارهایم را ضبط کنم. یکی، دو سال گذشت دیدم نمی‌توانم و این فعالیت‌ها برایم کم است. یک گروه درست کردم به نام گروه نوا. نوازنده حرفه‌ای خیلی کم بود.

آقای حسینی که چند ماه پیش فوت کردند نوازنده گروه شیدا بودند که ایشان را دعوت کرده بودم. چند دوره با آقای متبسم کار کردیم. سه،چهار تا حرفه‌ای و سه،چهار تا آماتور و چند سال کار کردیم و مرکز نوا را تأسیس کردیم. خوشبختانه آلمان به مراکز فرهنگی – هنری بودجه و امکانات می‌داد که بتوانند فعالیت کنند. به دلیل اینکه بچه‌های خارجی که برای زندگی می‌آیند، به جای اینکه به خلاف کشیده شوند، وارد محیط‌های فرهنگی خودشان شوند و احساس کمبود نکنند.

ما این مرکز فرهنگی – هنری را ١١ سال داشتیم. دیگر من برنامه‌ام این بود که هروقت فرزندانم بزرگ شدند من برگردم ایران. دخترم که بسیار تیزهوش است این را فهمیده بود که من منتظرم بزرگ شوند و من برگردم ایران. یک‌بار در ١۶سالگی گفت: «من می‌دانم تو دوست ‌داری برگردی ایران. از همین فردا هم برگردی من با تو می‌آیم». از روزی که ایشان گفت تا روزی که آمدیم ایران یک ماه طول کشید. استارت اصلی را دخترم زد. ولی هیچ‌وقت دوست نداشتم آنجا بمانم. چون بعد از سال‌ها از مسائل فرهنگی‌ام دور ماندم متنها فرقی که من با بقیه داشتم، این بود که سال‌هایی که آنجا درس می‌دادم، بیشتر شاگردهایم ایرانی بودند. البته شاگردان آلمانی هم داشتم. محیط‌هایی که بودم ایرانی بودند. همین مرکز نوا که درست کرده بودیم، همیشه با ایرانی‌ها در ارتباط بودیم. من چیزی جز فضای ایرانی در آنجا نداشتم. یادم است اولین کاری که با آقای سراج کار کردم، گفت جالب است با اینکه سال‌ها ایران نبودید ولی کارهایتان رنگ‌وبوی ایرانی دارد. گفتم عجیب نیست چون من آنجا برای خودم یک ایران کوچک درست کرده بودم.

 همین‌طور است. سال‌های بسیاری در اروپا بودید ‌ و کارهایی که از شما شنیدیم کاملا حس‌وحال ایرانی داشتند. مثل همین آلبوم «شهرآشنایی» که گفتید. ولی به جوان‌های هنرمند ایرانی توصیه کردید از وطن خارج نشوند. چرا؟

من نظرم این است کسی که بی‌هدف برود، وقتش را تلف کرده است. من آنجا می‌دیدم بچه‌های جوان می‌آیند و تلف  و سرگردان می‌شوند. دولت آلمان هم که قوانین خودش را دارد. یک مستمری ماهانه می‌دهد و جوان‌ها هم مستمری را می‌گیرند و تفریح می‌کنند؛ بدون هیچ برنامه‌ای. اگر جوانان برای ادامه تحصیل یا هدفی بروند تشویق هم می‌کنم. من فکری داشتم برای رفتن. ولی وقتی عملی نشد باید زود برمی‌گشتم. نباید سرم را با چهار تا کلاس و چهار تا کنسرت گرم می‌کردم. چون در بهترین دوره کاری‌ام آلمان بودم. آن دوره‌ای که من نبودم، برد موسیقی ایرانی خیلی زیاد بود. آن زمان اگر برگشته بودم، الان در جایگاه بهتری بودم. من در این ١٢سالی که ایران هستم ١۵ تا آلبوم ضبط کردم. کنسرت‌ها به کنار. اگر این سال‌ها را آنجا بودم شاید سه تا آلبوم هم ضبط نمی‌کردم.

خیلی فرق می‌کند که فرد در محیط باشد و با افراد هنرمند ارتباط داشته باشد. من در آن سال‌ها برای اینکه ارتباطم حفظ شود، از نوازنده‌ها دعوت می‌کردم که به کنسرت بیایند. یکی از آنها جمشید عندلیبی بود که سالی سه،چهار بار می‌آمد. یعنی سعی می‌کردم ارتباطاتم را داشته باشم. چند بار گروه‌ها را دعوت کردم مثل گروه کامکارها و کنسرت برگزار کردیم. آنجا وقتی در محیط نیستی خیلی چیزها را از دست می‌دهی. برای همین دوست ندارم کسی مثل من سرگردان شود.

 با توجه به حضور ٢٠‌ساله شما در آلمان، آیا موسیقی غربی هم گوش می‌دهید؟

بله، صد درصد گوش می‌دهم. البته به آلمان‌رفتنم مربوط نمی‌شود. قبل از آن هم گوش می‌دادم. در دوره دبیرستان در سمنان دبیر زبان ما (آقای کفامنش) هفته‌ای یک‌بار گرام برقی  و کارهای خوب کلاسیک را می‌آورد و می‌گفت یک ساعت به جای درس، موسیقی گوش دهید. من شور امیراُف را آنجا شنیدم. اگر این معلم این صفحه را نمی‌آورد من نمی‌شناختمش. یکی از کسانی که سیر فکری من را متحول کرد، آقای کفامنش بود. بعد با ارکستر آشنا شدم. کار امیراُف یک کار نیمه‌شرقی نیمه‌کلاسیک بود. خیلی خوب ارتباط برقرار کردم. کنسرت‌های خوب کلاسیک رفتم. الان هم در آهنگ‌سازی استفاده می‌کنم و برخی از شیوه‌های آن در موسیقی ایرانی کاربرد دارد.

کاش روزی بگویند موسیقی نیازی به مجوز ندارد 

 همواره نگران موسیقی ایرانی و اتحادنداشتن اهالی موسیقی هستید. حتی در مصاحبه‌ای هم گفته بودید موزیسین‌ها به خونم تشنه‌اند. به نوبه خود چه قدمی برای همدلی و اتحاد در عرصه موسیقی برداشته‌اید؟

من اگر چیزی دراین‌باره  گفتم در وهله اول علت اصلی را شرایط کنونی می‌دانم که نوازنده‌ها رابطه‌هایشان این‌طور شده است. هرکس به طریقی باید زندگی‌‌اش را بگرداند. به طور مثال آهنگ‌ساز از راه‌آهنگ‌سازی نمی‌تواند گذران زندگی کند چون کسی حمایتش نمی‌کند؛ مجبور است پنج روز در هفته در آموزشگاه درس بدهد و بیشتر هفته به آموزش بگذرد که خیلی فرسایشی است. کار تدریس حد و‌ اندازه دارد و چون شرایط مناسب نیست هرکسی می‌خواهد آن یکی را کنار بزند و خودش بالا بیاید. در این شرایط هرکس می‌خواهد گلیم خود را از آب بیرون بکشد و همین باعث می‌شود که رابطه عاطفی خوبی برقرار نباشد. روی صحنه سرمان را می‌اندازیم پایین و همه اخم می‌کنیم و یکدیگر را نگاه هم نمی‌کنیم یا خیلی‌ها مصنوعی لبخندهایی به هم می‌زنند.

برخی نوازنده‌های ما بیشتر در این فکر هستند که چقدر قرار است پول بگیرند. یا زودتر تمام شود بروند سر کارشان. یعنی آن لحظات را به‌عنوان لحظات خوب زندگی‌شان در نظر نمی‌گیرند؛ به‌خصوص ‌آنهایی که کارمند هنری هستند یا نوازنده ارکستر. مثلا باید ١٠ اجرا را انجام بدهند وگرنه حقوقشان قطع می‌شود. آن نوازنده، دیگر لذتی از موسیقی‌ای که اجرا می‌کند نمی‌برد و حتی شنونده هم این قضیه را حس می‌کند. اگر واقعا مراکزی در ایران تأسیس می‌شد مثل شهرداری آلمان که هر شهری ارکستر و گروه کر خود را داشت و بودجه‌ای برای موسیقی در نظر گرفته می‌شد، بسیار عالی می‌شد. در ایران هیچ بودجه‌ای به نام موسیقی وجود ندارد. مثلا در فرهنگستان هنر ارکستری که داشتیم بودجه‌ای که برای تمرین خرج می‌شد را به‌عنوان «جلسه شعر و حافظ و عرفان» بود. چون اگر عنوان موسیقی قید شود، هیچ بودجه‌ای به آن تعلق نمی‌گیرد.

درنهایت باید با هم رفاقت داشته باشیم. این مهم‌ترین مسئله است. من به‌شخصه رفاقت با اعضای گروه چاووش یا دوستان دوره جوانی یا موزیسین‌هایی که هم‌دوره بودیم و کسانی که پیش‌کسوت‌تر بودند را حفظ کرده‌ام. مثلا با استاد منظمی یا تعدادی دیگر از گروه شیدا و اعضای کامکارها ارتباط دارم. این رابطه‌ها که حفظ شود، همدلی هم به وجود می‌آید.

 شاید همین مسئله باعث پایدارماندن گروه‌های موسیقی هم باشد.

بله، خیلی شنیدم در ایران گروه تشکیل می‌شود؛ ولی از هم می‌پاشد. علت اول آن هم حمایت‌نشدن از طرف دولت است. اگر گروه‌ها حمایت شوند و بدون دردسر اجرا داشته باشند، ماندگار می‌شوند. یکی دیگر از مشکلات بزرگ موسیقی ما، گرفتن مجوز است. هیچ‌جای دنیا حتی در عقب‌افتاده‌ترین کشورها هم برای موسیقی مجوز نمی‌گیرند. مجوز به این دلیل طرح شد که موسیقی مبتذل منتشر نشود. ولی الان انواع موسیقی‌هایی که کیفیت ندارند مجوز می‌گیرند ولی کارهای باکیفیت مثلا استاد شجریان مجوز نمی‌گیرد. وقتی گرفتن مجوز این‌قدر سخت می‌شود گروه‌ها می‌پاشند.

 استاد شجریان کارگاهی برگزار  و شاگردانی تربیت کردند و حتی شنیدیم  این خواننده‌ها را به آهنگ‌سازانی که می‌شناختند، معرفی هم ‌کرده‌اند. این کار تأثیر بسزایی در شناساندن جوانان حرفه‌ای به جامعه داشت.  شما برنامه‌ای مشابه کار استاد شجریان برای آموزش نوازندگان و آهنگ‌سازان ندارید؟

من در این دوره به صورت معلق در ایران بودم و ممنوع‌الکاری من تازه تمام شده و هر کاری هم که بخواهم انجام دهم باید مجوز داشته باشد و باید به صورت قانونی کار کنیم؛ هنوز برنامه‌ای ندارم. از وقتی هم که ممنوع‌الخروجی‌ام رفع شد رفتم سفر و حتی کلاس‌هایم را تعطیل کردم. الان هم برای آموزش هیچ برنامه‌ای ندارم. چون باید یک مرکز موسیقی درست شود. وقتی که تصمیم بگیرم ایران بمانم دوست دارم مرکزی باشد که کلاس‌های آموزشی داشته باشد و جلسات دیدار باشد. همه اینها منوط به ماندن من در ایران است.

کاش روزی بگویند موسیقی نیازی به مجوز ندارد 

 پس هنوز تصمیم نهایی‌تان را برای ماندن نگرفته‌اید؟

نه هنوز. اگر بگذارند کار کنم ایران می‌مانم.

 ناصر مسعودی که یکی از قدیمی‌ترین خواننده‌های اشعار گیلکی است پس از حدود ۲۰ سال سکوت، با آلبوم «حالا چرا» با تنظیم شما به عرصه موسیقی بازگشت. درباره این آلبوم اگر توضیحی دارید،  بفرمایید.

تجربه خیلی خوبی بود. ما یک شناخت مختصری از هم داشتیم. ایشان در برنامه گلها آواز می‌خواندند و فقط خواننده گیلک نیستند و فارسی هم می‌خواندند. استادان آن دوره با ایشان ساز زده‌اند. چند باری که حضوری با هم صحبت می‌کردیم متوجه شدم ٢٠، ‌٣٠ سال پیش آهنگ‌هایی روی شعرهای فارسی ساخته بودند و مانده است. وقتی کارهایشان را شنیدم، دیدم چقدر لطیف و روان و زیباست. در حقیقت لطف کردند و به من اعتماد کردند که من آنها را تنظیم کنم و از دوره‌ای که بیشتر نزدیک شدیم و با اینکه از نظر سنی با هم فاصله داشتیم رفیق شدیم و من درواقع مرید ایشان شدم؛ کسی که از نظر شخصیتی برای من قابل احترام است. این کارها را با عشق و علاقه شروع کردم. سال گذشته وقتی کار تمام شد، مدتی درگیر شرکت‌ها بودیم. الان شرکت‌ها دیگر از کارهای سنتی استقبال نمی‌کنند.

چون سودی که از پاپ درمی‌آورند خیلی بیشتر است. فقط یکی، دو خواننده سنتی هست که سود زیاد دارد؛ وگرنه با بقیه دیگر کار نمی‌کنند و باید تمام هزینه‌ها را خودمان تقبل می‌کردیم که این کار را هم کردیم. تجربه بسیار مثبتی بود. ایشان با این سن‌وسال، یک‌روزه همه کارها را خواندند و رفتند. این موضوع را مخصوصا می‌گویم که خواننده‌های جوان توجه کنند. طوری کار کنند که وقتی به استودیو می‌آیند،  بتوانند خوب ضبط کنند. نه اینکه به امید برنامه‌های کامپیوتری و ملوداین باشند. مشخصه دیگری که در آقای مسعودی برای من خیلی جذاب بود و من را یاد آقای شجریان انداخت، این بود که در کار تنظیم من کوچک‌ترین دخالتی نداشتند.

با اینکه من دوست داشتم که اگر جایی از کار را دوست ندارند، عوض کنم؛ ولی صد  درصد اعتماد کردند؛ مثلا در آلبوم «در خیال» آقای شجریان یک نت جابه‌جا نکردند و دقیقا همان چیزی که من زمزمه کرده بودم از نظر ساختمان ملودی خواندند؛ با کیفیت خیلی بهتر. این تجربه را من در کار آقای مسعودی و آقای شجریان دیدم. به این دلیل که اعتمادبه‌نفس دارند و نیازی نمی‌بینند دخالتی کنند.

 سخن آخر.

من به‌عنوان یک موزیسین دوست دارم بگویم یکی از امیدها و آرزوهایم این است که روزی بگویند موسیقی نیازی به مجوز ندارد.


منبع: برترینها

حرف‌های مهران مدیری در آخرین دورهمی

مهران مدیری در آخرین قسمت برنامه دورهمی اعلام کرد که بیش از همه دلش برای منتقدان تنگ می شود و هدف اصلی برنامه دور همی را سالم سازی فضای اجتماعی برای مردم خواند.

آخرین قسمت از برنامه دورهمی در شبکه نسیم با اجرای مهران مدیری جمعه سوم شهریور  به روی آنتن رفت مهران مدیری در انتهای برنامه توضیحاتی را درباره هدف از ساخت این برنامه در شبکه نسیم ارائه داد.

به گزارش ایسنا، او در بخشی از صحبت هایش که مانند همیشه با طنز همراه بود خاطر نشان کرد:  اگر در برنامه دور همی از مشکلات، شرایط اقتصادی و گرفتاری‌های مردم گفتیم از خوشی‌ها و محسنات هم گفتیم و همه باهم بودند.

مدیری توضیح داد: می‌خواهم به همه مردم و مسئولان بگویم آنچه در دور همی گفته شده  نه جناح سیاسی در کار بوده است و نه تلویزیون تاثیری داشته است حرف‌هایی از ته دل برای مردم بوده است.

او گفت:‌ در برنامه دو همی از مشکلاتی که وجود دارد گفتم و امیدوار بودیم آنچه می‌گوئیم شرایط را بهتر کند. اگر به کسی برخورده است باید ببخشد و اگر کسی هم خوشش آمده است باید دعاکند.

مدیری سپس اظهار کرد: ما بارها درباره هر چیزی که می‌توانست کوچکترین کمک و یادآوری باشد، در باره زندگی و روابط اجتماعی حرف زدیم.

او سپس خطاب به مخاطبان برنامه دورهمی  گفت:‌ ما سعی می کنیم زندگی را برای شما قابل تحمل‌تر کنیم ، فقط همین.

 مهران مدیری در پایان صحبت‌هایش با جملاتی که با طنز همراه بود بود خاطر  نشان کرد:‌ دورهمی ظاهرا یک برنامه کمدی بود ولی انصافا کم هم اشک افراد را در نیاورد و اصلا گاهی هدفمان این بودکه اشک افراد را دربیاوریم و برای مثال صدای پدر و مادرشان را پخش می کردیم و اگر این هم اگر کافی نبود از صدای مادربزرگ استفاده می‌کردم راهکارهای دیگری هم برای اشک درآوردن داشتیم ؛ برای مثال اگر مشکلی برای فردی پیش می امد او را به برنامه دعوت می کردیم مثل فرهاد ظریف که بعد از خط خورددن از تیم ملی به دور همی دعوت شد. آمار ازدواج را هم بالا بردیم مثل نرگس محمدی که به برنامه آمد و از مشکلات ازدواج  گفت و دو ماه بعد از آمدن به این برنامه با علی اوجی ازدواج کرد.

بعد از خانم محمدی خانم‌های دیگری هم آمدند و همان جملات را تکرار کردند اما این اتفاق برایشان نیفتاد با این حال در فضای مجازی خواستگارهای بسیاری پیدا کردند.

مدیری در پایان صحبت‌هایش گفت: امیدواریم  روزی با برنامه جذاب‌تر برگردیم و بعد از این بهتر از این باشیم و بتوانیم به شما خدمت کنیم. نظر مخالفان و موافقان برایمان مهم است.

برنامه دور همی امشب سوم شهریور ماه  به پایان رسید و از هفته آینده گلچین این برنامه از شبکه نسیم پخش خواهد شد.


منبع: عصرایران

کنسرت‎هایی که این هفته برگزار می‎شود/ از اراک تا بیرجند (+جدول/ سبک)

در روزهای آغازین شهریورماه ۱۳۹۶، کنسرت‎های متعددی در سبک‎های مختلف برگزار می‎شود.

عصرایران – کنسرت‎های مختلفی در این هفته (۴ تا ۱۰ شهریور۱۳۹۶) در شهرهای مختلف کشور برگزار می‎شود.

این هفته چند کنسرت در سالن برج آزادی، سالن میلاد نمایشگاه بین المللی، تالار وحدت و شهرهایی مانند ساری، خرم آباد، اراک، رشت، کیش و … روی صحنه می رود. از محسن یگانه و محمد معتمدی تا احسان خواجه امیری و علیرضاقربانی این هفته کنسرت های خود را برگزار می کنند.

در ادامه به “مهمترین” کنسرت‎هایی که این هفته برگزار خواهد شد، اشاره می‎شود. در این خبر به کنسرت‎هایی پرداخته می شود که بلیت فروشی آنها آغاز شده یا به اتمام رسیده است و برگزاری آن قطعی به نظر می رسد.




































نام گروه یا خواننده


زمان

مکان

سبک

گروه سنا

۴ شهریور ساعت ۲۱


حوزه هنری – خرم آباد

کلاسیک ایرانی

علیرضا طلیسچی

۴ شهریور ساعت ۲۱:۳۰


تالار گلستان – گیلان

پاپ

محمد رضا گلزار

۴ شهریور ساعت ۱۸:۳۰ و ۲۲

مجتمع فرهنگی ستارگان –
اراک


پاپ

تجربه بعد از سیاه
چاله؛ دوره چهارم

۴ شهریور ساعت ۱۸


تئاتر مستقل – تهران

تلفیقی/راک

تجربه غرش آسمان؛ دوره
چهارم


۴ شهریور ساعت ۲۰

تئاتر مستقل – تهران

تلفیقی/راک

تجربه جاودانگی موقت؛
دوره چهارم


۴ شهریور ساعت ۲۲

تئاتر مستقل – تهران

تلفیقی/راک

گروه سون

۵ شهریور ساعت ۱۸:۳۰ و ۲۱:۳۰


تالار ابریشم – فومن

پاپ

محسن یگانه

۵ شهریور ساعت ۲۰

سالن اداره کار – رفسنجان


پاپ

زانیار خسروی

۵ شهریور ساعت ۱۹ و ۲۲

سالن میلاد نمایشگاه بین
المللی – تهران


پاپ

امیرحسین علیرضایی

۵ شهریور ساعت ۲۱


تالار رودکی – تهران

همنوازی

گروه یلدا عباسی (ویژه بانوان)

۵ شهریور ساعت ۲۱


فرهنگسرای نیاوران -
تهران

کلاسیک ایرانی

احسان خواجه امیری

۵ شهریور ساعت ۲۰:۳۰


سالن قاسمی – بیرجند

پاپ

حمید عسگری

۵ شهریور ساعت ۲۱:۳۰


سالن تالار البرز – لاهیجان

پاپ

محسن یگانه

۶ شهریور ساعت ۲۰:۳۰


سالن امام علی -سیرجان

پاپ

کاوه یغمایی

۸ شهریور ساعت ۲۱


تالار مجلل – رشت

راک

محمد رضا گلزار

۸ شهریور ساعت ۱۹:۴۵ و ۲۲:۴۵

سالن میلاد نمایشگاه بین
المللی – تهران


پاپ

گروه دف نوازان سماع

۹ شهریور ساعت ۲۰:۳۰

تالار اندیشه حوزه هنری
– تهران


کلاسیک ایرانی

ستاره قطبی (ویژه
بانوان)

۹ شهریور ساعت ۱۵


تالار وحدت – تهران

پاپ

گروه بهار آفرین (ویژه
بانوان)

۹ شهریور ساعت ۱۵


فرهنگسرای نیاوران -
تهران

کلاسیک ایرانی

شهرام ناظری و حافظ
ناظری

۹ شهریور ساعت ۲۲


کاخ نیاوران – تهران

کلاسیک ایرانی

محسن یگانه

۹ شهریور ساعت ۲۱:۳۰


مرکز همایش تله کابین -
رامسر

پاپ

محمدرضا گلزار

۹ شهریور ساعت ۱۸:۳۰ و ۲۱:۳۰

سالن سینما سپهر – ساری


پاپ

محمد معتمدی به همراه
ارکستر نیایش


۹ شهریور ساعت ۲۱:۳۰

برج میلاد – تهران

کلاسیک ایرانی

بابک جهانبخش

۹ شهریور ساعت ۱۹ و ۲۱:۴۵

سالن میلاد نمایشگاه بین
المللی – تهران


پاپ

ارکستر مهرزاد خواجه امیری

۹ شهریور ساعت ۲۱


برج آزادی – تهران

کلاسیک

سیامک آقایی

۹ شهریور ساعت ۱۹


سالن سیروس صابر – کرج

کلاسیک ایرانی

هم خوانی و هم نوازی
گروه خنیا

۹ و ۱۰ شهریور ساعت۲۱:۳۰


تالار وحدت – تهران

کلاسیک ایرانی

گروه پایور

۹ و ۱۰ شهریور ساعت۲۱


فرهنگسرای نیاوران -
تهران

کلاسیک ایرانی

سینا شعبانخانی

۱۰ شهریور ساعت ۰۱


تالار شهر – کیش

پاپ

گروه داتام

۱۰ شهریور ساعت ۲۱


تالار سوره حوزه هنری -
تهران

کلاسیک ایرانی

علیرضا قربانی

۱۰ شهریور ساعت ۱۸ و ۲۱:۳۰


مجتمع خاتم الانبیا -
رشت

کلاسیک ایرانی

سیمین غانم (ویژه
بانوان)

۱۰ شهریور ساعت ۱۴


تالار وحدت – تهران

پاپ

امیر عباس گلاب

۱۰ شهریور ساعت ۱۸:۴۵ و

۲۱:۴۵

سالن میلاد نمایشگاه بین
المللی – تهران

پاپ

گروه دل‌انگیز

۱۰ شهریور ساعت ۲۱


تالار ایوان شمس -
تهران

کلاسیک ایرانی


منبع: عصرایران

گوینده قدیمی خبر درگذشت

 ناصر خویشتن دار،بعد از ظهر امروز دار فانی را وداع گفت.

به گزارش خبرگزاری صداوسیما، ناصر خویشتندار در دهه های ۷۰ و ۸۰ گوینده بخش های مختلف خبری صداو سیما بود و در عرصه دوبله نیز فعالیت داشت.

وی پس از ماه ها مبارزه با سرطان معده بعد از ظهر امروز در سن ۶۵ سالگی دار فانی را وداع گفت.

گوینده پیشکسوت خبر درگذشت


منبع: عصرایران

کنسرت خواننده سرشناس پس از ۱۵ سال در تهران

تازه ترین کنسرت محمدرضا عیوضی خواننده پاپ در دهه هفتاد، جمعه دهم شهریور ماه بعد از پانزده سال در مجموعه برج آزادی تهران میزبان علاقه مندان موسیقی است

محمدرضا عیوضی خواننده شناخته شده موسیقی پاپ در دهه هفتاد پس از ۱۵ سال تازه ترین کنسرت خود را در مجموعه برج آزادی تهران برگزار می‌کند.

به گزارش مهر، تازه ترین کنسرت محمدرضا عیوضی خواننده پاپ در دهه هفتاد، جمعه دهم شهریور ماه بعد از پانزده سال در مجموعه برج آزادی تهران میزبان علاقه مندان موسیقی است.

این خواننده که به تازگی جدیدترین آلبوم خود را با نام «حس خوب» روانه بازار موسیقی کرد در تازه ترین کنسرت خود که به رهبری ارکستر علیرضا شمس اسکندری برگزار می شود، قطعاتی از آلبوم جدید و تعدادی از آثار قبلی اش را اجرا می کند.

علیرضا شمس اسکندری رهبر گروه، تنظیم کننده قطعات و نوازنده گیتار آکوستیک و الکتریک، علی باغفر نوازنده درامز، یاسر ساکی مهر نوازنده کیبورد و پیانو، علیرضا میرآقا نوازنده ترومپت، کیوان آشتیان پورنوازنده گیتار الکتریک و اسپانیش، یاور قندچی نوازنده گیتار آکوستیک، علی پهلوانی نوازنده گیتار باس، علیرضا خسروی نوازنده پرکاشن، آرش جامع نوازنده ویولن، کوشا صرافی گوهر نوازنده ویولن، پاگاه عبدالله زاده نوازنده ویولا، بیتا قاسمی نوازنده ویولنسل، امین جعفرزاده، سارا همتی، نسترن قاضیانی، امید تاج دوست و آرزو فتحی همخوانان گروه ارکستر گروه «رنگین کمون» را تشکیل می دهند.


منبع: عصرایران

آمار فروش فیلم‌های در حال اکران

حبیب اسماعیلی ـ مدیر دفتر پخش رسانه فیلمسازان ـ در گفت‌وگو با ایسنا درباره آمار فروش فیلم‌های «گذر موقت» و «اکسیدان» بیان کرد: فیلم سینمایی «گذر موقت» به کارگردانی افشین هاشمی با ۲۵ سالن در تهران و شهرستان به فروش ۱۸۰ میلیون تومان رسید و فیلم سینمایی «اکسیدان» ساخته حامد محمدی با ۹۰ سالن در تهران و شهرستان تاکنون هشت میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومان فروش داشته است.او فعلا آمار فروش فیلم سینمایی «ماه در جنگل» به کارگردانی سیامک شایقی را اعلام نکرد.غلامرضا فرجی ـ مدیر پخش حوزه هنری ـ درباره آمار فروش فیلم‌های «فصل نرگس» و «بیست و یک روز بعد» گفت: فیلم سینمایی «بیست و یک روز بعد» به کارگردانی محمدرضا خردمندان بعد از ۲۱ روز اکران، ۳۸۰ میلیون تومان با ۱۳ سالن در تهران و ۲۲۰ میلیون تومان با ۲۶ سالن در شهرستان که در مجموع ۶۰۰ میلیون تومان فروش داشته همچنان به اکران خود ادامه می‌دهد.
همچنین فیلم سینمایی «فصل نرگس» ساخته نگار آذربایجانی ۸۲ میلیون تومان در ۱۰سالن تهران  و ۲۰ میلیون تومان با ۱۰سالن شهرستان، در مجموع ۱۰۲میلیون تومان فروش داشته است.علی سرتیپی ـ‌ مدیرعامل فیلمیران ـ با اشاره به اینکه آمار فروش «ساعت ۵ عصر» مهران مدیری را شنبه اعلام می‌کند، فروش فیلم سینمایی «رگ خواب» به کارگردانی حمید نعمت الله را چهار میلیارد و ۳۵۰ میلیون تومان با ۲۲ سالن اعلام کرد.به گفته سرتیپی فیلم سینمایی «نهنگ عنبر سلکشن رویا» به کارگردانی سامان مقدم با ۳۱سالن بیش از ۲۱ میلیارد تومان فروش داشته است.
همچنین فیلم سینمایی «سارا و آیدا» ساخته مازیار میری یک میلیارد و ۲۰۰میلیون تومان با ۵۰ سالن در تهران و شهرستان همچنان به فروش خود ادامه می‌دهد.عبدالله علیخانی ـ مدیر پویا فیلم ـ آمار فروش فیلم سینمایی «پا تو کفش من نکن» ساخته محمد حسین فرح‌بخش را حدود ۹۱۵ میلیون تومان با ۵۰ سالن در تهران و شهرستان اعلام کرد.احمد مختاری ـ مدیر پخش هدایت فیلم ـ هم آمار فروش فیلم سینمایی «زادبوم» به کارگردانی ابوالحسن داوودی را اعلام نکرد و افزود: تهیه‌کننده این فیلم تمایلی به اعلام آمار فروش ندارد.


منبع: بهارنیوز

باکس‌ آفیس تحت تاثیر مبارزه بوکس

به گزارش مهر، بدون شک این بدترین آخر هفته سال ۲۰۱۷ تا اینجا بوده چون آگوست در حال حاضر عملکردی داشته که ۳۶ درصد ضعیف‌تر از سال گذشته بوده و انتظار می‌رود این ماه نخستین آگوست از سال ۲۰۰۰ تا به حال باشد که فیلمی جدید نمی‌تواند در آن بیش از ۱۰۰ میلیون دلار داخل آمریکا بفروشد.در آخر هفته‌ای که در راه است سه فیلم جدید وارد سینماها می‌شوند، چند فیلم تعداد سالن‌هایشان را گسترش می‌دهند و چند فیلم روی پرده بازمی‌گردند ولی بخش زیادی از توجه‌ها معطوف پخش تلویزیونی شنبه‌شب مبارزه بوکس حرفه‌ای بین می‌وِدِر و مک‌گرگور شده و تخمین‌های فعلی حاکی از این هستند که تنها ۵۰ میلیون نفر در ایالات متحده به تماشای این مبارزه خواهند نشست و به این ترتیب به سینماها نخواهند رفت.

فیلم شماره یک آخر هفته قبل یعنی «محافظ آدمکش» از جمله فیلم‌هایی است که تحت تاثیر این مبارزه قرار خواهد گرفت. با وجود اینکه این فیلم باید بتواند دوباره در رتبه اول باکس‌آفیس قرار بگیرد، مشخص نیست بتواند فروش آخر هفته‌اش را دو رقمی کند. در یک آخر هفته معمولی، فروش چنین فیلمی چیزی حدود ۴۸ درصد افت می‌کند ولی به دلیل مبارزه بوکس، پیش‌بینی می‌شود فروشش ۵۳ درصد افت کند و به این ترتیب معلوم نیست بتواند ۱۰ میلیون دلار بفروشد.در رتبه دوم هم «آنابل:‌ خلقت» محصول برادران وارنر و نیولاین قرار دارد که انتظار سقوطی ۵۲ درصدی دارد و تخمین زده می‌شود با ۷.۵ میلیون دلار فروش یک آخر هفته دیگر، مجموع فروشش را به ۸۰ میلیون دلار داخلی برساند.

مکان سوم جایی است که انتظار می‌رود نخستین اکران‌های آخر هفته جدید جا بگیرند و پیش‌بینی می‌شود انیمیشن «بپر!» کمپانی واینستین که در ۲۵۷۵ سالن سینما اکران می‌شود این رتبه را کسب کند. این فیلم از ماه دسامبر تا به حال در سینماهای جهان روی پرده بود و توانسته نزدیک به ۶۰ میلیون دلار کسب کند.«دانکرک»‌ کریستوفر نولان با چیزی حدود ۴.۴ میلیون دلار فروش دیگر در جایگاه چهارم قرار می‌گیرد و فروش داخلی آمریکایش را به ۱۷۵ میلیون دلار می‌رساند. «لوگان خوش‌شانس»‌ شانس کنار زدن آن را دارد اما انتظار می‌رود با سقوط ۴۷ درصدی در آخر هفته دوم به فروش ۴ میلیون دلاری دست پیدا کند.


منبع: بهارنیوز

آخرین آمار فروش فیلم‌های در حال اکران

جدیدترین آمار فروش فیلم‌های روی پرده سینما در حالی اعلام شد که پخش‌کنندگان دو فیلم «زادبوم» و «ماه در جنگل» میزان فروش این دو اثر را اعلام نکردند.

حبیب اسماعیلی ـ مدیر دفتر پخش رسانه فیلمسازان ـ در گفت‌وگو با ایسنا درباره آمار فروش فیلم‌های «گذر موقت» و «اکسیدان» بیان کرد: فیلم سینمایی «گذر موقت» به کارگردانی افشین هاشمی با ۲۵ سالن در تهران و شهرستان به فروش ۱۸۰ میلیون تومان رسید و فیلم سینمایی «اکسیدان» ساخته حامد محمدی با ۹۰ سالن در تهران و شهرستان تاکنون هشت میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومان فروش داشته است.

او فعلا آمار فروش فیلم سینمایی «ماه در جنگل» به کارگردانی سیامک شایقی را اعلام نکرد.

غلامرضا فرجی ـ مدیر پخش حوزه هنری ـ درباره آمار فروش فیلم‌های «فصل نرگس» و «بیست و یک روز بعد» گفت: فیلم سینمایی «بیست و یک روز بعد» به کارگردانی محمدرضا خردمندان بعد از ۲۱ روز اکران، ۳۸۰ میلیون تومان با ۱۳ سالن در تهران و ۲۲۰ میلیون تومان با ۲۶ سالن در شهرستان که در مجموع ۶۰۰ میلیون تومان فروش داشته همچنان به اکران خود ادامه می‌دهد.

همچنین فیلم سینمایی «فصل نرگس» ساخته نگار آذربایجانی ۸۲ میلیون تومان در ۱۰سالن تهران  و ۲۰ میلیون تومان با ۱۰سالن شهرستان، در مجموع ۱۰۲میلیون تومان فروش داشته است.

علی سرتیپی ـ‌ مدیرعامل فیلمیران ـ با اشاره به اینکه آمار فروش «ساعت ۵ عصر» مهران مدیری را شنبه اعلام می‌کند، فروش فیلم سینمایی «رگ خواب» به کارگردانی حمید نعمت الله را چهار میلیارد و ۳۵۰ میلیون تومان با ۲۲ سالن اعلام کرد.

به گفته سرتیپی فیلم سینمایی «نهنگ عنبر سلکشن رویا» به کارگردانی سامان مقدم با ۳۱سالن بیش از ۲۱ میلیارد تومان فروش داشته است.

همچنین فیلم سینمایی «سارا و آیدا» ساخته مازیار میری یک میلیارد و ۲۰۰میلیون تومان با ۵۰ سالن در تهران و شهرستان همچنان به فروش خود ادامه می‌دهد.

عبدالله علیخانی ـ مدیر پویا فیلم ـ آمار فروش فیلم سینمایی «پا تو کفش من نکن» ساخته محمد حسین فرح‌بخش را حدود ۹۱۵ میلیون تومان با ۵۰ سالن در تهران و شهرستان اعلام کرد.

احمد مختاری ـ مدیر پخش هدایت فیلم ـ هم آمار فروش فیلم سینمایی «زادبوم» به کارگردانی ابوالحسن داوودی را اعلام نکرد و افزود: تهیه‌کننده این فیلم تمایلی به اعلام آمار فروش ندارد.


منبع: عصرایران

اعلام برنامه های محمد علیزاده

تهیه کننده و مدیر برنامه های محمد علیزاده خواننده موسیقی پاپ از بهبود شرایط جسمانی این خواننده پس از بستری شدن در بیمارستان سخن گفت.

به گزارش خبرگزاری مهر، صدرالدین حسین خانی مدیر موسسه «ایران گام» و تهیه کننده آثار محمد علیزاده در توضیح اوضاع جسمانی این خواننده پس از بستری شدن در بیمارستان بیان کرد: خوشبختانه حال عمومی محمد علیزاده رو به بهبودی است و ما تلاش می کنیم تا طی ساعت های آینده وی را از بیمارستان مرخص کنیم. این خواننده بنا به تجویز پزشکان نیازمند یک دوره استراحت است که امیدوارم با این روند درمانی دوباره شاهد حضور او در اجراهای زنده باشیم.

وی درباره اجراهای زنده علیزاده نیز توضیح داد: با یاری خداوند برنامه اجراهای زنده محمد علیزاده از روز هفتم شهریورماه آغاز می شود و این خوانند بعد از برگزاری چند کنسرت در شهرستان ها، روزهای یازدهم و دوازدهم شهریور در سالن میلاد نمایشگاه بین المللی تهران پذیرای طرفداران خواهد بود. به دلیل ضعف جسمانی و تکمیل روند درمانی محمد، کنسرت روزهای چهارم و پنجم شهریور کرمانشاه برگزار نمی شود و ما در فرصت دیگری میزبان طرفداران کرمانشاهی خواهیم بود.

حسین خانی گفت: متأسفانه ما نتوانستیم در خدمت مردم هنردوست شهرهای سنندج و کرمانشاه باشیم اما به امید خدا سعی می‌کنیم در اولین فرصت، اگر برنامه‌ها اجازه بدهد در خدمت مردم شریف این شهرها باشیم.   


منبع: عصرایران

مرگ‌های بسیار ناراحت کننده

«داستان‌هایی که در ادامه این مطلب به آنها اشاره خواهیم کرد ممکن است قلب شما را به درد بیاورند، چون بسیاری از سلبریتی های این لیست به شکلی بسیار فجیع و دردناک به زندگی خود پایان داده اند. 
برخی از آنها مانند شارون تات، بازیگر و مدل معروف، در حالی که روزهای پایانی دوران حاملگی خود را سپری می‌کرد، به طرز فجیعی و  به دستور رییس دیوانه یک فرقه عجیب و غریب به نام چالز مانسون به قتل رسید یا بازیگر با استعداد و خوش آتیه ای مانند فیل هارتمن که توسط همسرش تحت تاثیر مصرف مواد مخدر به قتل رسید و این موضوع به طور کلی دنیای انیمیشن «خانواده سیمپسون» (The Simpsons) را تغییر داد. 
برخی دیگر نیز مرگ‌هایشان بسیار  ناراحت کننده است زیرا اتفاقاتی غیر قابل پیش بینی به زندگی آنها پایان داده اند. در ادامه از شما دعوت می کنیم که با داستان دردناک مرگ برخی از این افراد سرشناس آشنا شوید.

 ۱۴- فیل هارتمن توسط همسرش به قتل رسید
 بدون شک اگر فصل‌های ابتدایی سریال کارتونی «خانواده سیمپسون» (The Simpsons) را دیده باشید، متوجه هنرنمایی فیل هارتمن شده و او را تحسین خواهید کرد. او در این کارتون پرطرفدار صدای شخصیت های به یاد ماندنی مانند تروی مک کلور و لیونل هاتز را بر عهده داشت. خارج از دنیای انیمیشن، هارتمن همچنین در برنامه «زنده یکشنبه شب» (Saturday Night Live) برای چند سال و همچنین سریال «رادیو خبری» (NewsRadio) حضور داشت.  با این وجود هارتمن در سال ۱۹۹۸ بعد از یک درگیری خانوادگی با همسرش برین اومدال به قتل رسید. بر اساس شایعات علت قتل وی این بوده که هارتمن به همسر خود گفته بود که در صورتی که بار دیگر دست به مصرف مواد مخدر بزند او را ترک خواهد کرد. در حالی که هارتمن خواب بود، برین بعد از مصرف کوکائین از خود بیخود شده و دو بار به سر او شلیک کرد. همسر هارتمن همان شب بعد از اعتراف به قتل شوهرش در صحبت با دو تن از دوستانش خودکشی کرد. آنها دو بچه داشتند.
 
۱۳- رابین ویلیامز بعد از مدتی بیماری مغزی خودکشی کرد 
رابین ویلیامز در طول دوران فعالیت خود میلیون‌ها نفر را با فیلم های خود خندانده و فیلم های کمدی بسیاری را ساخته بود. زندگی الهام‌بخش او در سال ۲۰۱۴ با خودکشی به پایان رسید. خبر مرگ او بسیار شوکه‌کننده بود اما شوکه‌کننده‌تر این بود که فاش شد ویلیامز مدت زیادی را با بیماری مغزی عصبی موسوم به «زوال عقل لوی» (Lewy body dementia) دست و پنجه نرم می کرده است.  سوزان ویلیامز، همسر رابین ویلیامز بعد از مرگ همسرش چنین گفت: «افسردگی یکی از ۵۰ عارضه و نشانه این بیماری بود و شاید کوچکترین آنها.» وی همچنین تصریح کرد که شرایط رابین به شدت در حال بدتر شدن بود و این شرایط را به شکستن یک سد تشبیه می‌کند که دیگر توان مقاومت را از او گرفته بود. به گفته همسرش، رابین ویلیامز در بهترین حالت تنها ۳ سال دیگر زنده می‌ماند.
 
۱۲- رایان دان تحت تاثیر مشروبات الکلی در یک تصادف رانندگی کشته شد 
رایان دان شهرت خود را با انجام دادن کارهای خطرناک و مشمئز کننده در گروهی به نام «CKY Crew» و در فیلم‌هایی با عنوان «کله خرها» (Jackass) به دست آورد. در واقع وی کار تهوع‌آوری نمانده بود که انجام نداده باشد اما مشخص شد که هیچکدام از کارهای او به اندازه رانندگی در حالت غیر عادی خطرناک نبوده است.  رایان دان هنگام مرگ بیش از دو برابر مقدار مجاز سرعت داشت که کنترل خودرو را از دست داده و با یک درخت برخورد کرد. در نتیجه خودرویش آتش گرفت و دان زنده در آتش سوخت. بر اساس برخی گزارش‌ها سرعت وی در هنگام حادثه حدود ۱۳۲ مایل در ساعت (بیش از ۲۱۰ کیلومتر در ساعت) بوده است. زاخاری هارتول، دوست او و دستیار تولید فیلم «کله‌خرها شماره ۲» (Jackass Number Two) نیز در این حادثه کشته شد.
 
۱۱- شارون تات در حالی که ۸.۵ ماهه حامله بود به دستور چارلز مانسون به قتل رسید 
شارون تات، بازیگر و مدل بسیار سرشناس و موفقی بود و مدتی از ازدواج او با کارگردان نامدار سینما، رومن پولانسکی می‌گذشت. وی همراه با تعدادی از دوستانش توسط خانواده مانسون سلاخی شدند. چیزی که بیش از همه این کشتار را خوفناک می‌کرد این بود که در آن زمان تات هشت ماه و نیم باردار بود.  وی با وارد کردن ۱۶ ضربه چاقو به قتل رسیده و با خونش روی دیوار واژه «PIG»به معنای «خوک» نوشته شده بود. در حالی که چارلز مانسون خود در هنگام ارتکاب جنایت حضور نداشت اما دستور کشتار را شخصاً به افراد خود یعنی تکس واتسون، سوزان اتکینز، لیندا کاسابیان و پاتریشیا کرنوینکل داده بود. به نظر می رسد که هدف مانسون شخص دیگری بود که قبلاً به او توهین کرده و خانه فعلی را به شارون تات و رومن پولانسکی اجاره داده بود.
 
۱۰- هیث لجر به خاطر زیاده‌روی در مصرف داروهای تجویز شده جان خود را از دست داد 
یکی از بهترین شخصیت‌های منفی فیلم‌ها در تاریخ با بازی هیث لجر در نقش جوکر در فیلم «شوالیه تاریکی» (The Dark Knight) به نمایش گذاشته شد. در حالی که هیث لجر برای این نقش خود برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد شد اما نتوانست جایزه را دریافت کند زیرا در زمانی که فیلم در مراحل آخر تولید قرار داشت، در اثر سوء مصرف داروهای تجویز شده توسط پزشک جان خود را از دست داد.  کریستوفر نولان درباره مرگ هیث لجر گفته است: «این که بعد از مرگ او باید به گذشته برمی‌گشتم و هر روز به او نگاه می‌کردم [در طول دوران تدوین فیلم] از لحاظ عاطفی شدیداً مرا به هم ریخته بود.» بسیاری خود لجر را به خاطر شرایط سختی که به منظور آماده شدن برای این نقش به خود تحمیل کرده بود، سرزنش می‌کردند. او برای آمادگی بهتر برای ایفای نقش جوکر بیش از ۴۳ روز خود را در درون اتاقی در یک هتل حبس کرده بود و با تصور خود به جای جوکر تفکرات او را یادداشت می‌کرد.
 
۹- چستر بنینگتون تا حدودی به خاطر خودکشی دوستش خود را کشت 
موسیقی‌دانان بسیاری خیلی زودتر از موقع از این دنیا رفته‌اند اما در نظر بسیاری از جوانان دهه ۹۰ و ۲۰۰۰ هیچ موسیقی‌دانی به اندازه خواننده اصلی گروه لینکین پارک، چستر بنینگتون دوست‌داشتنی و خاطره‌انگیز نبود. اما در کمال ناباوری ۲۰ ژوئیه ۲۰۱۷ در کالیفرنیا خودکشی کرد.  همه می‌دانستند که این اواخر بنینگتون با مشکلات بسیاری روبه‌رو شده بود از جمله غم از دست دادن دوست بسیار نزدیکش کریس کورنل که دو ماه قبل از بنینگتون خودکشی کرده بود. بنینگتون در روز تولد کورنل خودکشی کرد. وی در هنگام مرگ ۶ بچه داشت.
 
۸- جیمی هندریکس با استفراغ خودش خفه شد 
شاید بتوان ادعا کرد که جیمی هندریکس بهترین گیتاریست تمام دوران بود. پس می‌توانید تصور کنید که اگر در سن ۲۷ سالگی نمی‌مرد چه میراثی از او به جای می‌ماند. در شب مرگش، هندریکس ۹ قرص خواب‌آور خورده و قبل از خواب نیز مقداری نوشیدنی الکلی نوشیده بود.  به همین دلیل وی به علت استفراغ در خواب خفه شد. یکی از مسئولان آمبولانسی که جنازه وی را به بیمارستان منتقل کرد، در این باره گفته است: «وحشتناک بود. بدن او از استفراغ پوشیده شده بود. روی بالش نیز مقدار زیادی استفراغ پاشیده شده بود، سیاه و قهوه‌ای بود. مسیر تنفسی او از بالا تا به پایین مسدود شده بود. کمی ضربان در دستش حس می‌شد و نور ضعیفی را در چشمانش می‌دیدیم اما به عملیات احیا هیچ پاسخی نداد.»
 
۷- پل واکر در یک تصادف رانندگی وحشتناک کشته شد 
پل واکر در چندین فیلم ماندگار ایفای نقش کرده بود و بزرگ‌ترین آنها بدون شک مجموعه فیلم‌های «سریع و خشن» (Fast and the Furious) بود که همین موضوع مرگ وی در یک حادثه رانندگی وحشتناک را غم‌انگیزتر می‌کرد.  در هنگام حادثه راجر روداس، دوست واکر پشت فرمان پورشه کاررا جی تی متعلق به واکر نشسته بود و واکر نیز در صندلی کناری حضور داشت. ماشین آنها به علت سرعت بالا کنترل خود را از دست داده و با یک تیر برق بتونی و دو درخت کناری آن برخورد می‌کند. کالبدشکافی نشان داد که اگر چه روداس در همان لحظه برخورد جان سپرده اما مرگ واکر در اثر سوختگی شدید پس از آتش گرفتن خودرو رخ داده است.
 
۶- مایکل جکسون به علت دخالت پزشکی نامناسب جان سپرد 
هیچ شکی وجود ندارد که مایکل جکسون در طول دوران زندگی‌اش عکس‌العمل‌های مناسبی از جانب رسانه‌ها دریافت نکرد اما خبر مرگ او شوکی فلج‌کننده را در سراسر دنیا پراکنده کرد. جکسون ۵۰ ساله به علت خوردن قرص لورازپام و میدازولام قبل از خواب که دو قرص ضد اضطراب بسیار قوی هستند در خواب جان داد. پزشکی که این داروها را برای او تجویز کرده و بعد از مرگ جسد او را پیدا کرده بود، بعد از این ماجرا به جرم دخالت در قتل غیر عمد به دو سال زندان محکوم شد.  جالب این که سهل‌انگاری این پزشک شامل اتفاقات بعد از پیدا کردن جنازه بی جان مایکل جکسون نیز می‌شد. این پزشک برای بازیابی ضربان قلب جکسون به خوبی از دست‌هایش استفاده نکرده و سعی کرده بود روی تخت عملیات CPR را انجام دهد در صورتی که این کار باید روی یک مکان سفت مانند کف زمین انجام شود نه روی تخت نرم.
 
۵- آنتون یلچین به دلیل برخورد با خودروی خودش جانش را از دست داد 
آنتون یلچین یکی از بازیگران خوش‌آتیه سینما بود و بازی او در فرانچایز «پیشتازان فضا» (Star Trek) در نقش پاول چخف به یاد ماندنی شد. زندگی یلچین در سن ۲۷ سالگی با مرگی دردناک و غیر منتظره به پایان رسید.  در روز حادثه، یلچین در محل زندگی‌اش از جیپ گراند چروکی خود پیاده شد اما به دلیل شیب تند محل پارک کردن بدون این که یلچین متوجه باشد خودرو او به سمت عقب به راه افتاد و پس از زیر گرفتن یلچین او را بین خود و ستون بتونی کنار جاده و همچنین تور امنیتی کنار آن قرار داد. علت مرگ خفگی تاخیری تشخیص داده شد. به همین دلیل مشخص بود که وی قبل از مرگ مدتی را با مرگ دست و پنجه نرم کرده است.
 
۴- اوون هارت با پرش از ارتفاع جان خود را از دست داد 
خانواده‌های کشتی‌گیر بسیار جذابی در دنیای کشتی کج وجود دارند اما شاید دوست داشتنی ترین و با استعدادترین آنها خانواده هارت باشند. اما میراث این خانواده همواره تحت تاثیر مرگ دلخراش اوون هارت قرار خواهد داشت. هارت ۳۴ ساله بود که نقص تجهیزات در طنابی که داشت وی را در میدان مبارزه پایین می آورد باعث شد که هارت نگون بخت از ارتفاع حدود ۲۴ متری به پایین پرت شود.  این اتفاق در یکی از برنامه های زنده WWF رخ داد و جالب این که بعد از حادثه نیز وینس مک ماهون راضی نشد برنامه را متوقف کند. بر اساس گزارش ها تماشاگران تا پس از اتمام برنامه از سرنوشت اوون هارت اطلاع پیدا نکردند.
 
۳- جان لنون توسط یکی از طرفدارانش به قتل رسید 
هیچ گروه موسیقی اندازه گروه بیتلز بر روی دنیا تاثیرگذار نبوده است. بدون شک این گروه بعد از مرگ نابه‌هنگام جان لنون ۴۰ ساله دیگر نتوانست موفقیت‌های دوران حضور لنون را تکرار کند. لنون در ۸ دسامبر سال ۱۹۸۰ توسط مارک دیوید چاپمن با شلیک گلوله به قتل رسید.  جالب این که چاپمن شب قبل با لنون دیدار کرده و از او امضا گرفته بود. چاپمن اوایل اکتبر سال ۱۹۸۰ قصد جان لنون را کرده بود که در آخرین دقایق موفق به این کار نشد. او به جرم قتل لنون به ۲۰ سال زندان محکوم شده و درخواست بخشش و بررسی مجدد پرونده او برای ۹ بار رد شد. به نظر می رسد که چاپمن به این زودی ها از زندان آزاد نخواهد شد.
 
۲- برندون لی در یک شلیک در صحنه ی فیلم برداری کشته شد 
بازیگری ریسک‌های فراوانی دارد اما به سختی می توان تصور کرد که کسی با خود فکر کند فیلمی که در آن حضور دارد ممکن است جانش را بگیرد. اما این اتفاق ناگوار همان چیزی بود که در سر صحنه فیلمبرداری فیلم «کلاغ» (The Crow) برای برندون لی فرزند بروس لی فقید که خود او نیز در اثر پارگی رگ‌های مغزش در سن ۳۲ سالگی درگذشته بود رخ داد.  برندون بعد از اصابت گلوله واقعی جا مانده در لوله یک اسلحه با خشاب مشقی به سینه اش کشته شد. وی در آن زمان تنها ۲۸ سال سن داشت. فیلم با بازنویسی داستان از نو و با استفاده از بدل و دیگر جلوه های ویژه ساخته شد.
 
۱-استیو اروین هنگام تلاش برای تهیه ویدیویی برای برنامه دخترش کشته شد 
استیو اروین واقعاً حیوانات را دوست داشت و در طول برنامه های پرطرفدار تلویزیونی خود موسوم به «شکارچی کروکودیل» (The Crocodile Hunter) علاقه و دلبستگی خود به دنیای وحش و طبیعت را نشان داده بود اما علاقه او به حیوانات باعث شد که در نهایت در اثر نیش یک سفره ماهی سمی جان خود را از دست بدهد.  وی در آن زمان در حال فیلم برداری صحنه های یک مستند تلویزیونی به نام «کشنده ترین های اقیانوس» (Ocean’s Deadliest) بود. پس از توقف فیلم برداری به دلیل مشکلات فنی وی تصمیم گرفت که ویدیویی کوتاه را برای برنامه تلویزیونی دخترش با نام «بیندی دختر جنگلی» (Bindi the Jungle Girl) تهیه کند اما ناگهان توسط یک سفره ماهی زهرآگین از ناحیه سینه گزیده شد. او در هنگام مرگ تنها ۴۴ سال سن داشت.»


منبع: بهارنیوز

تاریخِ زشتی

ماهنامه تجربه: «زیبایی» و «زشتی» در نخستین برداشت، به دو عرصه یکسره متعارض دلالت دارند که حضور یکی حکما به معنای غیاب آن دیگری است. این تعریف کلی و انتزاعی البته همیشه هم با واقعیات ملموس تطبیق پذیر نیست و چنانکه خواهم دید مفاهیمی از این دست چندان به سهولت به مرزبندی های قاطع تن نمی دهند.

مسئله به خصوص بغرنج تر می شود آنگاه که سر و کارمان به عالم هنر می افتد، عالمی که از عجایبش یکی، جمع آوردن اضداد است، بی آنکه این تعارض لزوما نافی حقیقیت و ناقض انسجام معنا باشد. زیبایی و زشتی در عالم هنر اعتباری دیگرگون می یابند و با مخدوش ساختن حدود مقرر و تخطی ناپذیر زندگی، گاه حتی در جای یکدیگر می نشینند و با ماهیتی ناقض خود ظاهر می شوند. پرسش اینجاست که آیا می توان با تعیین برخی ضوابط، درباره این دو مفهوم نظریه پردازی کرد؟ و اینکه فرضیات لازم برای بررسی این دو مقوله را براساس کدام مرجع باید پایه ریزی کرد؟

اموبرتو اکو برا فائق آمدن بر دشواری های تحلیل این مفاهیم اساسی ما پیچیده، راه حال های سازنده ای یافته و نتیجه تلاشش را در دو کتاب ارزشمند تاریخ زیبایی و تاریخ زشتی با سبک و سیاقی منحصر به فرد به چاپ رسانده است. نویسنده در هر دو کتاب بارها بر این نکته تاکید کرده است که زیبایی و زشتی، به هیچ وجه مفاهیمی مطلق و ثابت نیستند و معیارهای خاصه هر یک، براساس ادوار تاریخی و گستره های جغرافیایی و شرایط فرهنگی مختلف متفاوت اند.

 تاریخِ زشتی

اکو با عطف به همین عدم تعیّن، هرگونه نظریه پردازی در این باره را منتفی می داند و معتقد است نمی توان مفاهیمی را که در تغییر مدام اند در چارچوب «نظریه» که ماهیتا مقوله ای ثابت است، گنجاند. او براساس همین استدلال، مطالعه تاریخی را با مفاهیم نسبی زیبایی و زشتی سازگار می داند، چرا که تاریخ برخلاف نظریه در حرکت دائم است.

اکو بررسی تاریخی خود را در هر دو مورد زشتی و زیبایی، بر گستره فرهنگی غرب محدود ساخته و در کتاب تاریخ زشتی خاطرنشان کرده است که سنجش زیبایی و زشتی دیگر فرهنگ ها، براساس معیارهای فرهنگی غرب بی تردید به درو از صحت لازم خواهدبود. این امر هم در مورد آثار باقی مانده از مردمان بدوی یا اقوام ابتدایی صادق است که فاقد متون نظری جامع اند، هم در مورد فرهنگ های معظمی چون فرهنگ هندی و چینی یا ایرانی با گنجینه غنی و پرمایه شان از متون شاعرانه و فلسفی.

در مورد نخست، تشخیص اینکه مثلا فلان صورتک آفریقایی به منظور لذت زیبایی شناختی خلق شده یا هدفش ایجاد خوف دینی یا طنز آیینی بوده، با متر و معیار غربی محال است. در مورد دوم یعنی فرهنگ های فخیم، دشواری تشخیص، در تعبیر مفاهیم ادبی و فلسفی و یافتن معادلی دقیق در فرهنگ غربی است که انتقال دهنده روح معنایی مفاهیم مزبور باشد.
در تایید داوری برحق اکو، به نمونه های بسیاری در فرهنگ اصطلاحات شاعرانه و ادبی خودمان می توان اشاره کرد که فاقد معادل های دقیق در زبان های غربی اند. برای مثال خودِ کلمه «هنر» آنچنان که مثلا در اشعار شاعران بزرگ ایرانی به کار رفته، معادل آن معنایی نیست که امروز با تبعیت از مفهوم غربی کلمه، از آن استنباط می کنیم.

ساختار دو کتاب تاریخ زیبایی و تاریخ زشتی مطابق الگوی مشابهی طراحی شده و مجموعه پر و پیمانی از نمونه های تصویری و در کنار انواع نمونه های ادبی آمده است تا صحنه وسیع تری به نمایش مصادیق زیبایی و زشتی یک دوره با الگوهای بصری زیبایی یا زشتی همان دوره مشخص شود. با بررسی این نمونه های پهلو به پهلو چیده شده، می توان مثلا به این نکته توجه کرد که فلان الگوی زیبایی و لطافت که شاعری یونانی در قالب غزل به ظرافت توصیفش کرده، مدت ها بعد در عصری دیگر در هیئت فلان مجسمه یا نقاشی تجلی بصری یافته است.

 
اما منضم شاختن انبوه تصاویر هنری و قطعات ادبی در دو کتاب، این پرسش را به ذهن متبادر می کند که آیا زشتی و زیبایی منحصرا به عالم هنر پیوسته اند؟ نویسنده در مقدمه کتاب تاریخ زیبایی بر این ابهام نور می افکند و علت را چنین توضیح می دهند که تنها محل ارجاع باقی مانده از آنچه در اعصار قدیم زیبا یا زشت تلقی می شده، آثاری است که هنرمندان و شاعران و داستان نویسان به یادگار گذاشته اند و یافته های دیگر آنقدر نیست که بتوان براساس آنها به داوری مردمان آن دوره درباره زیبایی و زشتی استناد کرد. این مضیقه البته با نزدیک شدن به دوره مدرن برطرف می شود و امکان بررسی مدارک غیرهنری نیز فراهم می آید.

 تاریخِ زشتی

نویسنده به رغم استنادی که در جای جای کتابش به آثار هنری می کند، از این نکته مهم نیز غافل نمی ماند که پیوند تنگاتنگ میان زیبایی و هنر که در عصر مدرن رقم می خورد، قاعده ای مسلّم نبوده و نظریات دیگری در ادوار تاریخی دیگر، زبیایی را صفت مختص «مظاهر طبیعت» دانسته و برای هنر رسالتی دیگر، سوای خلق زبیایی، متصور بوده اند. می دانیم که تا پیش از دوران روشنگری بین دو حوزه «هنرهای زیبا» و «صنایع دستی» تمایزی وجود نداشت؛ نجاران و آرایشگران، همراه و هم رتبه با نقاشان و مجسمه سازان و معماران، همگی به عرصه هنر تعلق داشتند و هنرمندی شان در گروی انجام دادن شایسته وظیفه ای بود که برعهده داشتند.

اما حتی ادواری که زیبایی طبیعت را مقدم دانسته اند، این امتیاز را برای هنر قائل بوده اند که قادر است طبیعت راب به زیبایی تصویر کند، حتی طبیعت مخاطره انگیز و مهیب را. از اینجا به نتیجه گیری جالبی می رسیم که سرآغاز فراخواندن «زشتی» به عرصه هنر است. به بیان دیگر هنر می تواند «بازنمودی زیبا» از زشتی ارائه کند؛ مثلا کتاب کمدی الهی دانته، تجسم پرعظمتی از وحشت مطلق است. نمونه هایی از این دست که طی آن زشتی به واسطه پرداخت ماهرانه و هنرمندان تغییر ماهیت می دهد، در عرصه هنرهای بصری هم بسیارند.

اکو برای مثال از تابلویی اثر گیرلاندایو۱ یاد می کند که پیرمرد و کودکی را به تصویر کشیده است، بینی بزرگ پیرمرد با تناسبات صورت او نمی خواند، یا به بیان دیگر «زشت» است. ولی این زشتی حالت انزجار در بیننده بر نمی انگیزد، چون تجسمی زیبا از زشتی است. به علاوه نقاش با برافروختن شعله مهر و عطوفت در نگاه کودک، چهره پیرمرد را حتی دوست داشتنی و دلپذیر ساخته است.

با این تفاصیل، نمی توان برای زشتی کیفیتی واحد متصور بود؛ اومبرتو اکو این مفهوم را بر سه نوع می داند: زشتی فی نفسه، زشتی صوری، و زشتی هنری. زشتی فی نفسه آن نوع زشتی کمابیش جهانشمول است که مثلا در لاشه ای متعفن یا میوه ای گندیده،… می توان سراغ کرد که احساس اشمئزاز و بیزاری ایجاد می کنند. زشتی صوری موجد انزجار نیست ولی از نقص یا ناهمسازی حکایت دارد و در نتیجه ناخوشایند است. مانند قیافه فردی که بیشتر دندان هایش ریخته باشد. زشتی هنری، همان است که پیش تر توضیحش آمد و بازنمودی زیبا و دلپذیر از زشتی است.

نقطه تمایز جالب توجه بین زیبایی و زشتی در وجهی کلی، به عقیده اومبرتو اکو از این قرار است که «برای زشتی هیچ حد و حدودی وجود ندارد، امکاناتش بی نهایت است، ولی امکانات زیبایی بسیار محدود است»، شاید به همین سبب در نظر نگارنده این دو کتاب، بررسی تاریخ زشتی بسی مفرح تر و دلپذیرتر از تاریخ زیبایی است.

 تاریخِ زشتی

تصویر سه، اونوره دومیه، واگن درجه سه، ۱۸۶۲، گالری ملی کانادا، اوتادا

چنانکه از هر تاریخ نگاری هنری با محوریت فرهنگ غربی بر می آید، این دو کتاب نیز با اصول زیبایی شناسی یونان باستان آغاز می شود. در عصر طلایی هنر یونان، زیبایی همواره با ارزش های دیگری چون «اعتدال» و «هماهنگی» و «تقارن» نسبت داشته است. برای یونانیان کمال و زیبایی در اصطلاح «کالو کاگاتیا» (kalokagathia) خلاصه می شد که از ترکیب دو واژه «کالوس» به معنای زیبا و «آگاتوس» به معنای نیک تشکیل شده است.

ادبیات یونانی با عطف به آرمان کالوکاگاتیا، زیبایی جسمانی وز یبایی روحانی را در پیوند با یکدیگر قرار می دهند. ناگفته پیداست که نقصان در هر یک از دو بخش این صورت آرمانی، به معنای بطلان زیبایی، یا به اعتباری ظهور زشتی است. اما سقراطِ زشت رو با روح بزرگ و زیبایش، مثال نقض کمال زیبایی از منظر یونانی است و دلیلی که برتری زیبایی سیرت را بر زیبایی صورت آشکار می سازد. افسانه های یونان باستان نیز که در اشعار شاعران پرآوازه ای چون ویرژیل و هومر به زیبایی به تصویر درآمده اند، خالی از وجوه گوناگون زشتی نیستند و از خشونت و شقاوت و وحشت و شرارت آکنده اند.

در تعقیب تاریخ زیبایی و زشتی، به دوران مسیحیت می رسیم. بخش عمده ای از هر دو کتاب تاریخ زشتی و تاریخ زیبایی به شرح دقیق وجوه زیبایی شناختی این مقطع زمانی پرداخته است، جای تعجب نیست چون می دانیم که تاریخ قرون وسطا، تخصص اصلی اومبرتو اکو است.

در این مجال کوتاه اما تنها به درونمایه های عمده آثار هنری بی همتای این دوران گریزی می زنیم که ضمنا محمل مناسبی برای ظهور مصادیقی از زشتی بوده اند. از جمله این مضامین به تصویرکشیدن شر و پلیدی در قالب هیولاهای زشت رو و کریهی است که در نمایش نظام کلی جهان سهم دارند؛ موضوع تصلیب که عیسی مسیح (و به تبعیت از او دیگر قدیسان) را در پیکری شکنجه دیده و خون آلود و دردمند به نمایش می گذارد؛ مضامین «پیروزی مرگ»، قیامت و دوزخ و تصویر شیطان با وسوسه های فریبنده اش.

این درونمایه ها هم در آثار ادبی دوران و هم در دیوارنگاره ها و نسخ خطی و چاپ نقش ها، با جلوه هایی درخشان ترسیم شده اند. هیرونیموس بوس۲، که یکی از برجسته ترین و عجیب ترین هنرمندان این دوران است، با به تصویرکشیدن موجودات غریب و شرور برآمده از مغاک دوزخ، با نمایش آشوب اهریمنی کابوس واری که به تصاویر تاریک و غریب عالم ناخودآگاه بی شباهت نیست، از قرن ها پیش ظهور مکتب سوررئالیسم را بشارت می دهد.

در فصل های بعدی کتاب تاریخ زشتی به برخی بروزات زشتی در خلق آثار طنزگونه و فکاهی، و به ویژه کاریکاتور اشاره می شود که پیشینه ظهورش را به شماری از آثار گروتسک لئوناردو داوینچی نسبت داده اند.

با ورود به دنیای مدرن یا تاریخ جدید (یعنی دوران پس از قرون وسطا)، برخی از مظاهر زشتی در صورتی زیبا جلوه گر می شوند؛ از آن جمله است «شیطان»، که با شعر حماسی بهشت گمشده (۱۶۶۷) اثر میلتون، با قامتی زیبا و افراشته در مقام مظهر سرکشی عرض اندام می کند، و در نمایشنامه فاوست گوته نیز در هیئت جنتلمنی خوش لباس و برازنده ظاهر می شود. در بخش های بعدی از تجسم یافتن میل انسان به شقاوت و سادیسم در آثار ادبی و هنری سخن می رود. و سرانجام به دوران رمانتیسم می رسیم که در حقیقت دوران رستگاری زشتی است.

از این پس بی قاعدگی و از شل افتادگی به خودی خود زاینده حس هیجان و شکوه، و زشتی بخش جدایی ناپذیر زیبایی قلمداد می شود که تخیل هنری را متوجه حضور خود می کند. از مظاهر زشتی این دوران، به شخصیت گوژپشت نوتردام در اثر مشهور ویکتور هوگو می توان اشاره کرد.

 تاریخِ زشتی

تصویر یک، دومنیکو گیرلاندایو، پیرمرد و نوه اش، ح. ۱۴۹۰، لوور، پاریس

نویسندگان پرآوازه دیگری چون اسکار وایلد که در رمان تصویر دوریان گری، مظهر پلیدی و شرارت انسانی را در غایت کمال و زیبایی نشان می دهد؛ شارل بودلر شاعر در کتابش با نام گل های بدی، کلام تراش خورده و مرصعش را به خدمت توصیف زیبای جلوه های زشتی، از جمله لاشه مرداری می گیرد؛ فرانتس کافکا که در وصف زخمی، آن را گل شکفته بر پهلوی بیمار تشبیه می کند، زخمی دهان گشوده که کرم های سفیدرنگ به رویش می لولند.

حالا به عصر صنعتی با برج و باروهای پولادینش می رسیم و فلاکت زندگی کارگری و چهره مبهوت تهی دستان شهرنشین را در طراحی های اونوره دومیه۳ باز می یابیم. از جنبش های آوانگارد سر در می آوریم که یکی بعد از دیگری بیرق فتح زشتی را بر قله هنر می کوبند. رژه متداوم جنبش های رنگ به رنگ، اکسپرسیونیسم، کوبیسم، فوتوریسم، سورئالیسم، دادئیسم، و نمایندگانی که شهرتشان گوش جهان را کر کرده است.

سرانجام به یکی از خواندنی ترین فصل های کتاب زشتی می رسیم: فصل چهاردهم، «زشتی دیگری، کیچ و کمپ». در این صفحات پایانی یک بار دیگر نویسنده بر نسبی بودن مفهوم زشتی و زیبایی، و نسبت آنها با فرهنگ ها و ادوار مختلف تاکید می کند و در تایید این ادعا، از شاهکارهای هنری بی بدیلی نام می برد که مورد غفلت نه تنها عوام بلکه اصحاب فن، قرار گرفته اند.

در این بخش با توضیحاتی که درباره آثار «کیچ» (Kitsch)، اصطلاحا به معنای بُنجل و بی ظرافت، آمده، نویسنده به سراغ آن بخشی از ذوق زیبایی شناختی جامعه می رود که این بار نه از طریق تعمق در آثار هنری معتبر موزه ها، بلکه با مشاهده آثار کم ارج تری زبانه می کشد که برانگیزنده تاثرات عاطفی اند.

سپس از اصطلاح «کمپ» (Camp) سخنی می رود که کمتر درباره اش شنیده ایم و در اینجا با ارجاع به مقاله ای از سوزان سونتاگ۴ در می یابیم که «کمپ به قریحه ای اطلاق می شود که به جای تبدیل امر سخیف به بی معنا به امر جدی و مهم، امر جدی را به امر بی معنا مبدل می کند.» با این توضیح کمپ، ادراک مخصوص نخبگانی است که با یقین به ذوق پالوده و ظریف خود، شیفتگی به امری غیرعادی و افراطی را که پیش تر بد تلقی می شد، ابطال می کنند. یک اثر برای «کمپ»بودن باید حاوی اغراق یا وجهی حاشیه ای و کم اهمیت و مقادیری ابتذال و عامیانگی باشد. کمپ به تعبیری «همان تجربه کیچ برای فردی است که نسبت به کیچ بودن اثری که می بیند وقوف دارد.»

کتاب تاریخ زشتی با مذمت واقعیات زشت حاکم بر دنیای امروز ما، جنگ و وحشت و ویرانی و کشتار و تحقیر و شقاوت، به پایان می رسد. اما مطالعه تاریخ زشتی و زیبایی ، با ملاحظه نسبی بودن معنای این دو پدیدار همچنان گشوده می ماند و همواره می توان با دوره تاریخی و گستره فرهنگی دیگری ادامه اش داد. مثلا آیا در نظام زیبایی شناسی سنتی ایرانی که بر هنری به غایت پالوده و پرداخته دلالت دارد، می  توان وجوهی از زشتی را سراغ کرد؟ مثلا محمد سیاه قلم را با نقوش عجیب و صور غریبش ای دیوها و هیولاها و قلندارن و مردمان زحمتکش، در کجای هنر تعریف شده و نظام مند سنتی می توان گنجاند؟ در هنر معاصر ایران هم، به پیروی از هنر مدرن غرب، زشتی پایگاه ویژه ای برای خودش دست و پا می کند و گاه ضمن درآمیختن با زیبایی چیکده نما و مثالین ایرانی، صورتی خاص و غریب به خود می گیرد.

پی نوشت ها:

۱٫    Domenico Ghitlandalo (1448-1494)
2.    Hieronymus Bosch (c. 1450- 1516)
3.    Honore Daumier(1808- 1879)
4.    Susan Sontag (1933- 2004)

کیانوش تقی زاده انصاری
مترجم کتاب «تاریخ زشتی» 


منبع: برترینها

چرا «زادبوم» توقیف بود؟!

– حسین پارسا: چهار‌سال قبل وقتی دولت یازدهم بر سر کار آمد هنرمندان از هر قشر به استقبالش رفتند و از ظن خود یارش شدند و آن را به فال نیک گرفتند. چه آن‌که خود در حمایت از به قدرت رسیدن آن دولت عموما متحد‌الکلام بودند و ادامه تفکر حاکم در دولت دهم و تسری آن به دولت جدید را خوش نمی‌دیدند. زمانی که دولت تدبیر و امید بر مسند نشست، طبیعی بود که سینماگر و اهل تئاتر و نقاشی و موسیقی امید کلام دولت جدید را در حل مشکلات خود موثر بپندارند و هر کدام از مصائب خود حرف بزنند. سال‌های سال، یکی از مهمترین دغدغه‌ها در سینما، کمی سهل‌گیری بیشتر در ساخت فیلم بود که مشکلات ناشی از آن بسیاری از بزرگان را خانه‌نشین و جوانان را وادار به مهاجرت کرده بود.

در کنار این موضوع فیلم‌هایی هم بودند که مدت‌ها از نمایش آنها به دلایل مختلف ممانعت به عمل می‌آمد و سینماگران امید داشتند در وزارت ارشاد جدید به مشکلات چنین آثاری رسیدگی شود و درنهایت به نمایش درآیند. رویکرد وزارت ارشاد جدید اما، حل این مسأله بود. البته شاید به‌زعم عده‌ای در عمل کار چندانی از پیش نبرد.

به کسی که بداند چرا زادبوم توقیف بود جایزه می‌دهم 

در چند‌سال گذشته فیلم‌هایی مثل گزارش یک جشن، عصبانی نیستم، خیابان‌های آرام، خرس، آشغال‌های دوست‌داشتنی، خانه پدری و پارادایس و رستاخیز و اخیرا کاناپه و ارادتمند: نازنین، بهاره، تینا و وقت داریم حالا ازجمله فیلم‌هایی هستند که همچنان اکران نشده‌اند. حدود دو ماه پیش بود که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در نامه‌ای به رئیس سازمان سینمایی ضرب‌الاجلی دوماهه برای تعیین تکلیف بسیاری از این فیلم‌ها تعیین کرد. با وجود آن‌که برخی از فیلم‌ها هنوز هم وضع مشخصی ندارند، اما نباید از نام چند فیلم عبور کنیم که در این مدت توانستند بعد از چند‌سال رنگ پرده را به خود ببینند. قصه‌ها، گس، پرویز و مادر قلب اتمی ازجمله فیلم‌هایی بودند که مشکل داشتند، اما در دولت جدید اکران شدند.

زادبوم اما، یکی از این آثار و از مهمترین آنهاست. فیلمی ساخته ابوالحسن داوودی که ‌سال ٨٧ در جشنواره فجر نمایش داده شد، جوایز مهمی دریافت کرد و بعد به دلایلی به بایگانی سپرده شد، امروز بعد از ١٠سال به نمایش درآمده است. زادبوم داستان خانواده‌ای گسیخته است که هر کدام از اعضایش در گوشه‌ای از دنیا می‌گذرانند. اتفاقاتی متقاطع اما درنهایت آنها را که هرکدام گرفتار مشکلاتی هستند، دور هم جمع می‌کند. این روایت در تلاقی با مفاهیمی همچون میهن‌دوستی و حرمت به زادگاه و خاک مجموعا زادبومی را شکل داده که با بازی خوب بازیگرانش، مثل عزت‌اله انتظامی و مسعود رایگان فیلمی قابل اعتنا را خلق کرده است. از طرفی زادبوم در کارنامه داوودی هم اثری مهم محسوب می‌شود، زیرا به نوعی مانیفست او درباره مشکلات خانه و دردهای آن است.

زادبوم که در بیست‌وهفتمین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و از میان ۶ نامزد سیمرغ بلورین این رویداد، جایزه بهترین فیلمنامه و بهترین موسیقی متن را دریافت کرد و همچنین در بخش بین‌الملل جشنواره نیز به‌عنوان بهترین فیلم پلاک طلایى سیمرغ و سیمرغ نگاه ملى را از آن خود کرد، هیچ‌گاه به‌طور دقیق مشخص نشد چرا سال‌ها اجازه نمایش نداشت. آنچه آن‌روزها بعضی از مسئولان وقت وزارت ارشاد اعلام کردند نمادین‌بودن آن بود. یعنی زادبوم را با تفکرات گوناگون می‌شد تفسیر کرد.

کارگردان فیلم در همان روزها در مصاحبه‌ای اعلام کرد که فیلم ۱۷مورد اصلاحیه خورده است. این اصلاحات در دولت نهم به فیلم وارد ‌شده بود. بعد از آن با روی کار آمدن دولت دهم، معاونت سینمایی وقت وزارت ارشاد تلاش کرد تا مشکل زادبوم را با اصلاح حل‌وفصل کند، حتی روابط عمومی سازمان سینمایی به‌طور رسمی اعلام کرد که ممیزی کار آنها نبوده است.

به کسی که بداند چرا زادبوم توقیف بود جایزه می‌دهم 
اما چیزی به نتیجه نرسید تا داوودی همچنان در ابتدای مسیر باشد. بعد از حدود ١٠‌سال اما حالا زادبوم درحال اکران است و چنین اتفاقی بهترین فرصت برای گفت‌وگو با ابوالحسن داوودی است. داوودی اگرچه این روزها مشغول فیلمبرداری فیلم تازه خود، هزارپا است، اما درخواست من را پذیرفت و صریح از زادبوم حرف زد. داوودی اعتقاد دارد ظلم بزرگی در حق این فیلم شد، اما همچنان و با وجود اکران، زادبوم را نادیده می‌گیرند. از نظر او نحوه اکران زادبوم بدترین و محدودترین شکل ممکن است. حرف‌هایمان اما درنهایت به هزارپا هم کشیده شد. فیلمی که به گفته داوودی کامل‌تر و بهتر از کمدی موفق قبلی او، نان، عشق و موتور‌هزار است.

کسانی که مشکل ساختند باید پاسخگو باشند

سخت است امروز درباره فیلمی که باید سال‌ها قبل به روی پرده می‌رفت حرف زدن، اما دوست دارم برای آغاز گفت‌وگو از جمله‌ای از خود شما کمک بگیرم که زادبوم را یکی از ملی‌ترین فیلم‌هایی می‌دانید که ساخته شده است. ١٠‌سال پیش چه انگیزه‌ای شما را مجاب کرد که چنین فیلمی درباره وطن بسازید؟

این انگیزه و فکر به خیلی پیشتر از ١٠سال، شاید سه دهه قبل برمى‌گردد. یعنی همان دهه نخست انقلاب، زمانی که احساس کردم با شکل‌گیری دورانی جدید، به جای این‌که از بعضى مواهبی که انقلاب به وجود آورده، استفاده کنیم، گاهی‌وقت‌ها گرفتار مشکلات پدید آمده می‌شویم. یکی از آن مشکلاتی که هیچ‌وقت به اندازه‌ای که باید، مورد توجه واقع نشد، مهاجرت جوان‌ها از این مملکت بود. سال‌های درازی است شاهد این هستیم که نیروی جوان ما که صاحب استعداد و نبوغ هستند، کشور را یکى پس از دیگرى ترک می‌کنند، بدون این‌که هیچ تلاشی برای حفظ یا بازگرداندن آنها بشود.

همان زمان به این نتیجه رسیدم سرمایه‌ای که هر‌سال به این ترتیب از دست می‌دهیم بالاتر از همه سرمایه‌های ملی دیگر- نفت و گاز و معدن قرار می‌گیرد. پس فکر این‌که روزی فیلمی درباره مهاجرت بسازم به وجود آمد. بعدها که این طرح از طرف رضا میرکریمی عنوان شد، احساس کردم طرح مناسبی است که این موضوع هم در آن گنجانده شود. پس با فرید مصطفوی حدود ١٠ ماه روی فیلمنامه این اثر کار کردیم و نهایتا زادبوم متولد شد.

نخستین سوال مخاطب بعد از دیدن زادبوم این است که واقعا چرا باید چنین فیلمی سال‌ها در محاق باشد. در این سال‌ها متولیان این توقیف رسما گفتند که دلیل این ممنوعیت چه بود؟

هیچ‌وقت. چون هیچ‌وقت دلیل قانع‌کننده‌ای وجود نداشت برای همین در هیچ شرایطی، هیچ دلیل منطقی‌ای به من گفته نشد. البته دلایلی بود که همه موهوم بودند. مثلا دوره دولت نهم و دهم بارها به من اعلام کردند که مثلا صدای آواز زن را باید از فیلم حذف کرد! من هم گفتم اگر کسی صدای آواز زن در این فیلم بشنود، من به او جایزه می‌دهم!

بعدها موارد دیگری مطرح شد از طرف کسانی که مشخص بود اصلا فیلم را ندیده‌اند و فقط یک‌سری شیطنت‌ها و بدگویی‌ها نسبت به فیلم شنیده بودند. عده‌ای هم طبق معمول براساس نظریه تئوری توطئه، خلاقیت‌های خودشان را بروز دادند و شروع کردند به شکافتن پس پشت این فیلم و کشف ایده‌های عجیب و غریب بدون این‌که مبنایی داشته باشد. به هر صورت فیلم همینی است که درحال اکران است و تفسیرهای دیگر غیرمنطقی است.

برای اکران امسال ممیزی‌هایی هم اعمال کردید؟

به‌جز یک جمله هیچ پلان و سکانسى از فیلم ممیزی نشده است. لحظاتی از فیلم کوتاه شده که مربوط به قسمت‌های کم‌تحرک‌تر آن بود که خود من همراه با تدوینگر فیلم بهرام دهقان سعی کردیم با این کار ریتم فیلم را برای نمایش عمومی سریع‌تر کنیم. بنابراین این فیلم با فیلم اولیه از لحاظ مفهوم و نشانه‌ها و تصاویر هیچ‌گونه تفاوتی ندارد. کسانی که آن زمان برای زادبوم مشکل آفریدند باید پاسخگو باشند که واقعا در این فیلم چه دیدند.

می خواستیم سینما را کنار بگذاریم

امروز مشکل نمایش فیلم رفع شده، اما همچنان زادبوم جزو فیلم‌هایی است که حوزه هنری آن را تحریم کرده، درحالی‌که ظاهرا حوزه زمانی تهیه‌کننده فیلم بوده است.

بله. جالب است که آن‌ سال و در آن شرایط بخش عمده‌ای از بودجه زادبوم از بیت‌المال تامین می‌شد، یعنی حوزه هنری که از بودجه دولت استفاده می‌کند ۶٠درصد در فیلم سهیم بود. البته ابتدای فیلم صددرصد صاحب فیلم بودند و بعدحوزه، بنیاد فارابی را با خودش سهیم کرد. مدیران بعدی حوزه که جایگزین شدند، همان نهادى که روزی با اشتیاق و اصرار به من سفارش فیلم را داده بودند، با تغییر فاز ١٨٠درجه‌اى و بدون هیچ دلیل مشخصی آن را توقیف کردند و من مجبور شدم براى رهایى فیلم، سهم آنها را نقدا بخرم و حالا هم که آن را تحریم کرده‌اند.

 به کسی که بداند چرا زادبوم توقیف بود جایزه می‌دهم

بعد از زادبوم، رخ دیوانه را ساختید و الان مشغول ساخت هزارپا هستید، اما به هر صورت شما از فیلمسازان کم‌کار سینمای ایران به حساب می‌آیید. اتفاقی که برای زادبوم افتاد انگیزه شما را برای انجام کارهای بیشتر تغییر نداد؟

بدون شک توقیف زادبوم در دورانی تاثیر زیادی روی من گذاشت. در دولت دوم احمدی‌نژاد فضاى کارى آن‌قدر بد بود که من به همراه چندین کارگردان مطرح سینمای ایران دور هم جمع شدیم و فکر کردیم بهتر است کار سینما را کنار بگذاریم و یک سفارش غذا راه بیندازیم! حتی پیشنهاد شد اسم فیلم‌هایمان را هم روی غذاها بگذاریم. شرایط تا این‌جا تیره شد و پیش رفت. فیلمسازانی که گرد هم جمع شده بودیم همه از کارگردان‌های درجه اول این مملکت بودند، ولی شرایط ساخت فیلمی که مدنظر داشتند، فراهم نبود.

دلیل کم‌کاری من در آن دوران به این خاطر بود که از خیلی سال‌های قبل شرایط اقتصادى زندگی‌ام را برای خودم به‌گونه‌ای فراهم کرده بودم که بتوانم به راحتی نه بگویم. یعنی فیلمسازی را فقط به خاطر آنچه مسئولیت خودم می‌دانم، چه مسئولیت هنری و چه مسئولیتی که در قبال مردم دارم و چه آنچه شخصا می‌پسندم، انجام دهم. هیچ‌وقت به فیلمسازی به‌عنوان ممر معاش و درآمد زندگی نگاه نکردم که مجبور باشم هر‌سال فیلم بسازم که زندگی‌ام بگذرد، چراکه زندگی‌ام ساده‌تر از آن است که به بیش از دو حقوق بازنشستگى نیازى داشته باشم.

زادبوم درباره حرمت خاک است

در مورد اکران زادبوم صحبت کنیم. به‌هرحال فیلم مربوط به حدود ١٠سال قبل است. نگران عدم ارتباط تماشاگر امروز با زادبوم نیستید؟

ببینید موضوع فیلم طوری نیست که مخاطب با آن دیر ارتباط برقرار کند. موضوع کاملا انسانی است. حرف زادبوم چه الان و چه ١٠‌سال آینده و چه ۵٠‌سال قبل یکى است. فیلم درباره حرمت خاک و حفظ یک خانه به‌عنوان وطن است و احترام به بنیانی مقدس به نام خانواده. در مملکت ما با وجود حکومت دینى و تبلیغات اخلاقی و ارزشى، متاسفانه روز‌به‌روز خانواده جایگاه خود را از دست می‌دهد، چراکه مسئولیت‌هاى اخلاقى جامعه در سست‌ترین حالت خود قرار دارد، مسأله زادبوم این است.

امروز یکی از اصلى‌ترین شاخصه‌های آسیب‌های اجتماعی در ایران بحران‌هایی است که در پی ازهم‌گسیختگی خانواده‌ها خلق می‌شود و ناشی از عدم اعتمادی است که بین آدم‌های این جامعه شکل گرفته. از عدم اعتماد و نزدیکى اهل قدرت تا توده‌های مردم. بنابراین این مسأله هیچ‌وقت کهنه نمی‌شود.

اما چیزی که فراتر از ارتباط تماشاگر با این فیلم، من را شگفت‌زده کرد این بود که غیر از حوزه هنری که تکلیفش مشخص است و با رویکرد و دگماتیسمی که در این سال‌ها در رفتار متناقض و ضد فرهنگى از خود بروز می‌دهد، هیچ انتظاری از آنها نیست، خیلی‌های دیگر در مسئولیت‌هاى فرهنگى هم زادبوم را نادیده گرفتند. ما در اکران، با بدترین، غیرمنصفانه‌ترین و محدودترین شکل ممکن نمایش روبه‌رو هستیم و تعداد تخلفات در همین اکران محدود هم بسیار زیاد است. از طرف دیگر به غیر از دو سه سالن با ساعات اکران مرده، اکثر سالن‌هایی که به زادبوم اختصاص داده‌اند یا سالن‌های از رده خارج است یا سالن‌هایی با سانس‌های شناور صبح که در همان‌ها هم تخلف و کمبود سانس وجود دارد.

فکر نمی‌کنید این شرایط می‌تواند ناشی از شکل کمرنگ همان دیدگاه ١٠‌سال پیش باشد که همچنان وجود دارد؟

شاید همچنان وجود دارد، ولی من در این مدت از افرادی ظاهرا فرهنگى حیرت کردم که رفتار آنها اصلا نشان نمی‌داد این‌گونه برخورد کنند. مثلا رفتار دوستی که مسئول سینماتیکت است و کل سینماهای دولتی ارشاد را در اختیار دارد و زادبوم هم غیر از این‌که فیلمی ملی محسوب می‌شود، کاری است که در آن دوران چهار جایزه مهم گرفته و الان همه متوجه شده‌اند که چه ظلمی در حق آن شده است.

ضمن این‌که درحال‌حاضر ۴٠درصد این فیلم متعلق به بنیاد فارابی است، ولی نه‌تنها تا چند روز قبل حاضر نشده بودند که حتی یک سانس از سینما فرهنگ را در اختیار آن قرار دهند، بلکه در سینما هویزه مشهد هم که سینمایی متعلق به دولت است، سالن‌هاى بسیار کوچک ٣۵نفری که مخصوص نمایش‌هاى تجربى است و تازه آن ‌را هم در سانس‌های مرده به ما دادند. این میزان تلاش برای نادیده گرفتن و نابودکردن زادبوم برای من حیرت‌انگیز است. از حوزه هنری دیگر انتظاری وجود ندارد، اما رفتار بعضی افراد به ظاهر فرهنگى که این فضاى تلخ را به وجود آوردند، حقیقتا دل من را شکست.

چنین رویکردی البته کم‌سابقه نیست، ولی دلیل آن چه می‌تواند باشد؟

انگار جریانی در کار است که آدم‌ها را برانند به طرف ساخت فیلم‌های بى‌خاصیت سخیف. فیلم‌هایی که فقط کف سلیقه مردم را نشانه برود و آنها را با استفاده از شنیع‌ترین غرایزشان فقط دو ساعت سرگرم کند. الان ظاهرا کسی به این موضوع توجه نمی‌کند. فیلمی که برای آن، به غیر از زمان تحقیقات اولیه و فیلمنامه، گروه بزرگى دو‌سال وقت صرف کرده‌اند و بعد برای نمایش آن هشت‌سال انتظار کشیده‌اند، آیا واقعا شایسته است که کمترین حمایتی از آن نشود؟ این میزان بی‌اعتمادی، من فیلمساز را هم به سویى هل می‌دهد که فیلم‌هایی بسازم که با تکیه برکف سلیقه توده‌ها راحت با آن میلیاردی بفروشم. باید از مسئولان پرسید که واقعا این فضاى آرمانى‌شان است؟

به کسی که بداند چرا زادبوم توقیف بود جایزه می‌دهم

سقف سلیقه مخاطب را نشانه می‌گیرم

و رجوع شما به کمدی بعد از حدود ١۵‌سال با فیلم هزارپا ناشی از تاثیرات همین فشارهاست؟

نه به هیچ‌وجه. از همین الان می‌گویم هزارپا فیلم خوبی است (می‌خندد). فیلمنامه‌نویسان آن از یک‌سال پیش با نظارت خودم سناریوى فیلم را نوشتند و تا امروز شخصا از هزارپا راضی هستم و مطمئن باشید تحت فشارها تصمیم به کمدی‌سازی نگرفته‌ام. مسأله من موقع ساخت فیلم مخاطب است، ولی نه کف سلیقه مخاطب. سعی می‌کنم تا اندازه‌ای که توان دارم سقف سلیقه را نشانه بگیرم و از آن شروع کنم.

من همچنان نان، عشق و موتور‌هزار را می‌بینم و دوست دارم. فضای کمدی هزارپا شبیه به آن است؟

هم هست و هم نیست. کامل شده‌تر از نان، عشق و موتور‌هزار است. هزارپا قالبی کاملا جدید دارد و فیلمی است که کار بیشتر، چه در عرصه تهیه و چه خود کار، روی آن انجام شده است.

فکر می‌کنید هزارپا کی آماده شود؟

کی کار شیطان است (می‌خندد). اگر قبل از فجر آماده شد سعی می‌کنیم در جشنواره نمایش دهیم، اگر هم نشد بعد از جشنواره!


منبع: برترینها