صدا و سیما باید تفاوت‌ها را بپذیرد

مرجان یگانه پرست- روزنامه بهار
در هفته‌ای که گذشت، یکی از اعضای  کمیسیون فرهنگی مجلس  از عملکرد صدا و سیما انتقاد کرد، انتقادی که لازم بود و از منظر دیگران پنهان مانده بود. «طیبه سیاوشی عنایتی»  در انتقادش به عمکلرد انتخابی صدا و سیما در حضور محمد علی عبداله زاده، معاون حقوقی و امور مجلس سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران اظهار داشت: فیلم‌های سینمایی تولید داخل دارای شأنیت برای نمایش نیستند اما فیلم‌های درجه ۳ کره‌ای از چنین جایگاهی برخوردارند؟ این انتقاد، نکته‌ای کلیدی و اساسی را در خود دارد و آن تقابلی است که این رسانه سراسری با بخش دیگر فرهنگی یعنی سینما اتخاذ کرده است. این تقابل راه به جایی نمی‌برد و اینکه دو وجهه فرهنگی و سلیقه‌ای جامعه را به خودی و غیر خودی بدل کند، ثمره‌ای ندارد. طیبه سیاوشی شاه عنایتی، چهره سیاسی اصلاح‌طلب و نماینده مردم تهران، ری، شمیرانات، اسلامشهر و پردیس در دهمین دوره مجلس شورای اسلامی است. با او در این زمینه گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:
***
*شما در جلسه اخیر کمیسیون فرهنگی با معاون حقوقی تلویزیون از عملکرد صدا و سیما نسبت به عدم پخش فیلم‌های سینمایی داخلی انتقاد کردید که تا به حال کسی به آن اشاره نکرده بود. همچنین شما رویکرد دیگر تلویزیون و خرید سریال‌های درجه سه کره‌ای را هم زیر سئوال برده بودید. بفرمایید چرا این انتقاد را مطرح کردید؟
راستش عرصه فرهنگی ما عرصه یک بام و دو هوا است و همه هم در این باره به خوبی اشراف داریم. یک قاعده را دستگاهی قبول دارد و در مقابل دستگاه دیگری قبول ندارد. چطور می‌شود محصولی که در سازمان سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مهر تایید گرفته و اکران شده است و در تمام سینما‌های سراسر کشور، مردم رفته‌اند و آن را تماشا کرده‌اند ولی این فیلم حایز شرایط پخش در رسانه ملی نیست؟ این عملکرد برای کم هوش‌ترین افراد جامعه هم جا نمی‌افتد. این چه رویکردی است که این سازمان اتخاذ کرده است؟ از طرفی این سازمان از کره جنوبی یک سری سریال هایی که درجه چندم هستند، خریداری می‌کند و هزینه‌ای که می‌تواند در کشور باقی بماند را صرف این سریال‌های بی‌کیفیت و بی ثمر می‌کند. حتی اگر هزینه صرف شده حداقلی هم باشد، هزینه بی موردی است چون محصولاتی تهیه می‌شوند که در خود آن کشور هم مخاطب ندارند. تولیداتی هستند که فقط زمان را پر می‌کنند مثل همان مجموعه هایی امثال خانواده که برای پر کردن آنتن پخش بعد از ظهر تهیه می‌شوند و مخاطب جدی ندارند؛ آن سریال‌ها هم از همان نوع هستند. فراموش نکنیم که آن قشر فعال و پویای جامعه که لازم است با این برنامه‌ها اوقاتش پر شود، طالب این رسانه و برنامه‌هایش نیست. یک سئوال بزرگ مطرح می‌شود که چرا؟ این یک معضل جدی است واین در حالی که این رسانه ادعا می‌کند هفتاد درصد از مردم ایران بیننده آن هستند.

*در واقع به نظر می‌رسد این نوعی آمار‌سازی است تا واقعیت ملموس؟
بله. من نماینده مردم هستم و در این نظام مشغول به فعالیتم و دوست دارم به این جامعه خدمت کنم؛ به همین جهت معتقدم نباید این معضل را انکار کنم و بی تفاوت باشم. لازم است که من ادعای رسانه‌ای که خود را ملی می‌داند و صدا و سیمای نظام جمهوری اسلامی ایران محسوب می‌شود را انکار کنم و بگویم که واقعا هفتاد درصد از مردم، بیننده تلویزیون نیستند.

*به نظرتان این آمار از کجا می‌آید؟ آیا آماری که اعلام می‌کنند تبلیغاتی است؟
من به آقای عبداله زاده هم گفتم که تلویزیون بارها اعلام کرده است زمان پخش برنامه هایی مثل‌خندوانه‌یا‌دورهمی‌، تماشاگرانش سه برابر شده است. اینجا بود که پرسیدم آن هفتاد درصد با این آمار همخوانی ندارد. چطور می‌شود هفتاد درصد مردم بیننده صدا و سیما باشند بعد در زمان پخش آن برنامه‌ها آمار جابه جا شود و بینندگان تلویزیون سه برابر شود؟

*در واقع این نوع آمارها ناقض ادعایی است که دارند؟
دقیقا. کسی مثل دکتر مطهری همچنان بر گفته حضرت امام خمینی‌«ره» ‌تاکید دارند که گفته‌اند رادیو و تلویزیون، دانشگاه هستند. من هم به عنوان یک ایده آل این نکته را قبول دارم و معتقدم باید برای رسیدن به این مهم تلاش کنیم اما نباید نادیده بگیریم که این مردم خسته، درمانده، از سر کار برگشته و گرفتار در مشکلات به این مدیوم که رسانه ملی و بومی کشورش است، رو می‌آورد تا لحظاتی آرامش پیدا کند و اوقاتش خوش شود اما این اتفاق نمی‌افتد. فراموش هم نکنیم که همه آحاد جامعه روشنفکر و نخبه نیستند که عرصه دیجیتال و کتاب را بشناسند. بسیاری به این رسانه پناه می‌برند تا ساعاتی استراحت کنند، تاکید من این است که این امکان را نباید از مردم دریغ کرد. فکر می‌کنم که این سازمان و مسئولین آن باید به عقاید این جمعیت قابل توجه کشور احترام بگذارند و این مردم را ببینند. در آن جلسه من به آقای عبداله زاده گفتم که در برنامه‌خندوانه‌چند خانم در مسابقه‌خنداننده شو‌حضور پیدا کردند که به خوبی از سمت بانوان استقبال شد. من البته برنامه را ندیده بودم و دوستانی بخش‌هایی از آن را برایم ارسال کردند و دیدم. این برنامه بازخورد خوبی داشت و نشان داد که زنان همیشه نباید در میان تماشاگران بمانند و می‌توانند کنشگر باشند. از مسئله دور نشویم، مسئله این است که بهتر است سلیقه مردم را بشناسیم و به این سلیقه احترام بگذاریم. غافل نشویم که مردم همان طور که به شدت طالب هستند که‌ایستاده در غبار‌را ببینند، همان مردم به سینماها می‌روند و‌سلام بمبئی‌را هم می‌بینند. این سازمان باید تفاوت‌ها را بپذیرد.

*سئوال من هم این است که انگار صدا و سیما نمی‌خواهد به این پذیرش برسد و قبول کند که واقعیت جامعه چیست؟
بله از درک تفاوت‌ها یا عاجزند یا می‌خواهند برخلاف آن پیش بروند و این چیزی جز دوری از واقعیت در جریان جامعه نیست. من شاید اهل سریال دیدن نباشم اما نمی‌آیم بگویم که سریال دیدن کار مزخرفی است. همان طور که باید احترام گذاشت به جمعیتی که سریال بین است و آنها را دنبال می‌کند، باید به آن افرادی که فیلم‌های روز را دنبال می‌کنند هم احترام گذاشت. همه این سلیقه‌ها باید در کنار هم تامین شوند و به آنها توجه شود.

*به نظر می‌رسد تلویزیون به عمد از جریان اصلی جامعه فاصله می‌گیرد، این طور نیست؟
شاید به این دلیل است که در جامعه ما، یک چهره پنهان و یک چهره رو وجود دارد. لازم است که آنچه در زیر پوست شهر در جریان است را بپذیریم و در مقابل آن نایستیم و بدانیم که این‌ترویج فساد نیست. فیلمی که در این نظام مجوز‌های ساخت و پخش را گرفته است، چطور ممکن است که شرایط لازم برای پخش در صدا و سیما را ندارد؟ این نکته جای سئوال است.

*این فاصله و دافعه نسبت به تولیدات سینمایی در سال‌های اخیر حتی بیشتر هم شده است و به حدی پیش رفته است که فیلم‌های دهه هشتاد هم در تلویزیون جایی ندارند. فیلم‌های سینمای جهان هم که به ندرت راه به تلویزیون پیدا می‌کنند و این رسانه عقب‌تر از روند جامعه پیش می‌رود. راهکار چیست؟
بله، همین طور است. این تقابل از بین صدا و سیما و سازمان سینمایی به تقابل بین انجمن صنفی سینمایی و حوزه هنری رسیده است. به گونه‌ای که سازمان حوزه هنری هم با فیلم‌هایی که مخالف معیارهایش می‌داند، برخورد می‌کند و سالن‌های سینمایی اش را در اختیار آنها نمی‌گذارد. این معضل فقط در این بخش‌ها نیست و مدام در حال تسری است. این مسئله اصلا به نفع نظام نیست. دائما این نهادها درخواست می‌کنند که کمیسیون فرهنگی باید وارد شود ولی من فکر می‌کنم این مسئله وظیفه وزارت فرهنگ و ارشاد است و وزارت خانه باید با ساز و کاری که دارد باید به تفاهمی برسند. نباید که همه جا مجلس و کمیسیون فرهنگی وارد شوند که اگر بشوند مصداق مداخله خواهد بود. نباید این کمیسیون مثل دوره‌های قبل بین اختلافات عرصه‌ها و سازمان‌های مختلف باشد. راهکار اصلی این است که عرصه هنر، متولی مشخصی دارد مثل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و همچنین صدا و سیما که هر دو نهاد باید این مشکل را بررسی کنند و تفاهم نامه‌ای امضا کنند تا این مسائل به بخش‌های دیگر جامعه تسری پیدا نکند.

*صدا و سیما نه تنها از پخش آثار سینمایی داخلی که حتی از پخش تیزرها و حمایت معنوی این آثار هم دریغ می‌کند. این داستان سر دراز دارد انگار…!
بله، حتی فیلم ارزشی‌ای مثل‌ویلایی ها‌هم از حداقل حمایت‌ها برخوردار نشد،  تا زمانی که اعتراض کردیم و درخواست هایی پیگیری شد تا صدا و سیما وارد عمل شود و سالن‌های اکران فیلم ادامه پیدا کرد. به هر حال تبلیغ و حمایت از فیلم‌های سینمایی برای کسانی که در این عرصه هستند و سرمایه شان را گذاشته اند، بسیار اهمیت دارد. بهتر است که به این عرصه کمک کنند تا مردم به سینما و برنامه‌های ضد ارزش و ضد فرهنگ پناه نبرند.

*در حالی که دم از تهاجم فرهنگی می‌زنیم، چطور این دو نهاد مهم فرهنگی به یک زبان مشترک نمی‌رسند تا مسائل این چنینی حل شود؟
تنها راهکار این است که این دو نهاد به تفاهم برسند و از قبل تفاهم آنها، جامعه را هم آشتی بدهند و عرصه فرهنگ و هنر را حمایت کنند. این مسائل برآمده از اختلافات سلیقه‌ای است و این اختلافات را وارد یک عرصه بزرگ ملی کرده‌اند که متاسفانه آسیب آن به مردم و فرهنگی که این نظام تاکید بر اولویت آن دارد، می‌رسد.


منبع: بهارنیوز

جشنواره‌ی فیلم لندن میزبان ۵ فیلم ایرانی

با تکمیل فهرست فیلم‌های حاضر در جشنواره فیلم لندن، شمار فیلم‌های ایرانی حاضر در این رویداد سینمایی به عدد ۵ رسید.

به گزارش ایسنا به نقل از سایت رسمی جشنواره فیلم لندن، امسال فیلم «آنسوی ابرها» جدیدترین ساخته مجید مجیدی یکی از ۱۲ فیلم بخش رقابتی این رویداد سینمایی است و مهم‌ترین نماینده سینمای ایران در جشنواره فیلم لندن محسوب می‌شود.

اما در سایر بخش‌های این جشنواره‌ی سینمایی که امسال میزبان نمایش ۲۴۲  فیلم بلند، مستند و کوتاه از حدود ۵۰ کشور و در ۱۷ بخش گوناگون است فیلم «اسرافیل» ساخته «آیدا پناهنده» در بخش «عشق» جشنواره در کنار فیلم کوتاه «روتوش» به کارگرانی کاوه مظاهری به روی پرده می‌رود و فیلم کوتاه «وقت ناهار» ساخته علیرضا قاسمی نیز میهمان بخش «سفر» این رویداد سینمایی است.

«۲۴ فریم» آخرین اثر به جای مانده از عباس کیارستمی نیز در بخش «خلق کردن» این رویداد سینمایی حضور خواهد داشت.

همچنین یک مستند تحت عنوان «چوکا، لطفا بگو ساعت چنده» به کارگردانی آرش کمالی سروستانی و بهروز بوچانی که محصول مشترک هلند، استرالیا و گینه نو است نیز یکی از ۱۲ فیلم بخش رقابتی مستند این رویداد سینمایی است.

شصت و یکمین جشنواره فیلم لندن از تاریخ ۴ تا ۱۵ اکتبر (۱۲ تا ۲۳ مهرماه) برگزار می‌شود.


منبع: عصرایران

امین الله رشیدی: داریوش رفیعی، خواننده ای معمولی بود

هفته نامه صدا – زینب مرتضایی فر: امین الله رشیدی خواننده ای است بازمانده از نسلی که اغلب شان حالا دست شان از دنیا کوتاه است. رشیدی حرف و خاطره فراوان دارد و تاکنون بسیاری از آنها را در کتاب هایش منتشر کرده. کتاب هایی که البته دو جلد اولش به صورت رسمی منتشر شد و جلد بعدی با بیش از ۱۰۰ مورد ممیزی روبرو شده و هنوز امکان چاپ پیدا نکرده است. داشتن این همه خاطره و دیدار نزدیک با هنرمندان یک دوره مهم از موسیقی کشورمان البته از او انسان متفاوتی ساخته که بعضا اظهارنظرهای متفاوتی هم دارد.

حرف هایش درباره زنده یاد داریوش رفیعی هم بخشی از این ماجراست. او رفیعی را خواننده ای متوسط می داند که البته از فرصت هایی که در عمر کوتاهش داشته به خوبی استفاده کرده و همین موضوع موجب شده آثارش باقی بماند و بعضی از آنها هنوز شنیده شود. حرف های متفاوت رشیدی درباره خواننده هم دوره اش را می توانید در این گفتگو بخوانید.

امین الله رشیدی: داریوش رفیعی، خواننده ای معمولی بود

شما از خواننده های هم دوره زنده یاد داریوش رفیعی بودید. آیا با ایشان ارتباطی داشتید؟

– بله، ما با هم بسیار رفیق بودیم. بخشی از خاطره هایم با او را در کتاب «عطر گیسو؛ خاطره ها و نغمه ها» نوشته ام و عکس های مشترک مان را هم منتشر کرده ام. اگر بخواهم درباره کیفیت کارش حرف بزنم باید ابتدا این نکته را بیان کنم که از من سنی گذشته، دیگر جوان نیستم و جایی هم برای حسادت به دیگران ندارم. از هر صدا و اثر موسیقایی خوبی هم لذت می برم و دلیلی برای بیان نکردن نظر واقعی ام ندارم.

پس امیدوارم اگر نظراتم را صریح بیان می کنم حمل بر حسادت نشود. به نظرم داریوش خواننده ای معمولی بود که نیمه سنتی می خواند. اما با همه معمولی بودنش صدای گرمی داشت و همین گرمی صدایش هم باعث شد بتواند مسیرش را ادامه دهد. خلاصه با همین گرمی صدا معروف شد و بعد هم عاشق شد. شاید همین که عاشق شد و از عشق خواند هم در موفقیتش تاثیر گذاشت.

دیگر خواننده های هم دوره تان که شما و آقای رفیعی با آنها در ارتباط بودید چه کسانی بودند؟

– احمد ابراهیمی، منوچهر همایون پور، داریوش رفیعی و …

شنیده ام آقای همایون پور همیشه به نیکی از مرحوم رفیعی یاد می کرده اند.

– من هم به نیکی یاد می کنم. جوان بسیار خوب و دوست داشتنی بود. خیلی مهربان و خیلی اهل طنز، اما در موسیقی کارش معمولی بود، صدای معمولی و کیفیت معمولی، فقط گفتم که عاشق بود و صدای گرمی هم داشت و آخرش هم همین عشق کار دستش داد…

عشق؟

– بله، حالا نمی خواهم زیاد وارد این موضوع شوم. آنها که باید می دانند و بهتر است وارد جزئیات زندگی او نشویم.

اگر بپذیریم که یک خواننده معمولی بوده، یک جای کار می لنگد و آن هم این است که هنوز هم کارهایی مانند «گلنار»، «زهره» و … با صدای او شنیدنی اند و نسل جوان هم آنها را بازخوانی می کند. بالاخره باید رفیعی شاخصه ای داشته باشد که باعث شود بعد از گذشت چند دهه از مرگش هنوز هم به او توجه شود. لااقل باید هوشمندی کار موسیقی می داشته که هنوز نامش زنده است.

– هوشمندی که حتما داشته. با یک صدای معمولی سراغ کارهایی رفته که می مانند. هر ترانه و قعطه ای که نام های زنانه با خودش دارد، این فرصت را هم دارد که زمزمه شود و مردم آن را بشنوند. داریوش از این دست کارها زیاد دارد. حالا در کنار این موضوع همانطور که گفتم هم جوان است و صدای گرمی دارد، هم عاشق است و هم از نظر زیبایی و خوشتیپی در مضیقه نیست، چهره خوبی داشت و همین هم می توانست موجب توجه به او شود. خودش هم خیلی به این مسئله دقت داشت و هر جا می رفتیم در حال درست کردن زلفش و دقت به ظاهرش بود. ما خیلی جاها با هم بودیم و من خیلی دوستش داشتم.

امین الله رشیدی: داریوش رفیعی، خواننده ای معمولی بود

ساختار کارهایی که ایشان خوانده اند خیلی ساده و روان است، البته سادگی و روانی از کارهایش آثار دست پایین نساخته اند و خیلی ها صدایش را دوست دارند و می شنوند.

– نکته مهم دیگر همین است. داریوش رفیعی کارهای ساده ای را خواند. مجموع شرایط بالا به علاوه این که کارهای ساده ای را خوانده است، فرصت خوبی برایش فراهم کرد. کارهای ساده ای که هم خواندنش پیچیدگی نداشته و تبحر زیادی نمی طلبد و از طرف دیگر مردم و شنونده ها هم خیلی راحت با آنها ارتباط برقرار می کنند.

پس شما در کل داریوش رفیعی را خواننده شاخصی نمی دانید.

– نه، بعضی خواننده ها شانس آوردند و یک جایی کارشان گل کرد. ما خواننده هایی داریم که با خواندن یک قطعه هم مشهور شده اند.

مثلا؟

– یکی دیگر از هم دوره های خودم.. به یاد دارم من اهل تصنیف بودم و حسن گل نراقی اهل طنز و شوخی بود. او همان یک ترانه «مرا ببوس» را خواند. این را هم بگویم که هزاران افسانه برای این ترانه آورده اند که همه اش نادرست است. این ترانه را دکتر حیدر رقابی برای فردی ساخته بود. گل نراقی بسیار شوخ بود. به جز «مرا ببوس» یک چیز دیگر هم می خواند. آن زمان پل تجریش گردشگاه اشراف بود. هر کسی نمی آمد.

تابستانش با پالتو سرد می شد. آنجا دل و قلوه و جگرفروشی بود. بعضی کاسب ها جنس شان را با آواز ارائه می دادند. حسن گل نراقی از آنها یاد گرفته بود و آوازهای شان را می خواند. یعنی شب ها که از کلاس بیرون می آمدیم، می خواند. خیابان ها آنقدر ساکت بود که ما تمرین آواز می کردیم. مثل حالا نبود که تهرانی ها شب و روز ندارند. شهر ساکت بود. من درآمد می خواندم و معنوی سه گاه و گل نراقی هم آوازهای جگرکی ها را. اما با همان یک «مرا ببوس» برای همیشه ماند.

یادش بخیر، یک روز در روزنامه اطلاعات یک آگهی دیدم که هنرستان تهران در نوبت شبانه به صورت رایگان هنرجوی موسیقی و آواز می پذیرد. هنر ستان در خیابان ارفع بود. همین خیابان شهریار امروز. آمدم و ثبت نام کردم. پیاده می آمدم در کلاس های شبانه شرکت می کردم. تهران آنقدر کوچک بود که می شد پیاده آمد و رفت. حسن و خیلی دیگر از هم دوره هایم هم همانجا بودند.

ولی با این همه حتما موسیقی آن دوره و کارهایی مانند «مرا ببوس» و «گلنار» و … مولفه هایی داشته اند که باعث شود در ذهن مردم بمانند. هر چند برای قضاوت درباره موسیقی امروز زود است، اما می توان گفت مولفه هایی که شاید این روزها کمرنگ هم شده باشند و جاشان تا حدی خالی باشد.

– در آن دوره همه اساتید می خواستند موسیقی ما به روز شود، در نتیجه الان هم به جای آن که دوباره به عقب برگردیم و تکرار مکررات کنیم بهتر است در موسیقی هم به روز شویم. همچنین آهنگسازان باید ردیف را یاد بگیرند، اما نوآوری داشته باشند و مسئولان افکار عمومی مدرن ریشه ها را گسترش دهند. امروز خلاقیت در موسیقی خیلی کمرنگ است. فکر می کنیم می توانیم با پیوند زدن میان جوان ها و پیران موسیقی این شرایط را بهبود ببخشیم. امروز ما آهنگسازان شاعر و ترانه سرای خوب نداریم. این همه کار موسیقی می سازند اما هیچ چیزی نمی ماند و ماندگار نمی شود. موسیقی امروز فقط سر و صدا و ریتم است.


منبع: برترینها

گفت ‌و گو با «مایا آنجلو»، نویسنده آفریقایی – امریکایی

– بهار سرلک: مایا آنجلو، شاعر و نویسنده‌ امریکایی بود که برای نگارش «می‌دانم چرا پرنده در قفس می‌خواند» و اشعار و مجموعه مقالاتش مورد تحسین و تمجید منتقدان و جشنواره‌های ادبی قرار گرفت. او که چهارم آوریل ١٩٢٨ در سنت لوییس ایالت میزوری به دنیا آمد، نویسنده و فعال حقوق مدنی برای کتاب شرح حال «می‌دانم چرا پرنده در قفس می‌خواند» (١٩۶٩) سمت و سوی دیگری به تاریخ ادبیات داد و عنوان نخستین کتاب پرفروش غیرداستانی اثر نویسنده زن آفریقایی- امریکایی را به نام خود ثبت کرد.

نوشتن كار سختي است 

سال ١٩٧١ مجموعه شعری با عنوان «پیش از اینکه بمیرم فقط یک لیوان آب خنک به من بده» را منتشر کرد که به فهرست نامزدهای پولیتزر راه پیدا کرد. بعدتر شعر «روی ضربان صبح» را نوشت که به یکی از مشهورترین آثار او بدل شد؛ او این شعر را در مراسم تحلیف ریاست‌جمهوری بیل کلینتون در سال ١٩٩٣ خواند. آنجلو فقط شاعر و نویسنده نبود، او در بازیگری، فیلمنامه‌نویسی، نمایشنامه‌نویسی، کارگردانی و حرکات موزون هم تبحر داشت. مایا آنجلو با نام مارگریت آنی جانسون دیده به جهان گشود و وقتی هنوز پا به دنیای نوجوانی نگذاشته بود، پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند.

او و برادر بزرگ‌ترش، بیلی به خانه مادر پدرش در آرکانزاس فرستاده شدند. مایای آفریقایی-امریکایی در این ایالت نسخه دست‌اول تعصب‌ها و تبعیض‌های نژادی را تجربه کرد. اما تلخ‌ترین تجربه زندگی‌اش در هفت سالگی و زمانی بود که به دیدار مادرش رفته بود که مورد آزار و اذیت جنسی نامزد مادرش قرار گرفت. او این اتفاق را با برادرش در میان می‌گذارد و بیلی هم دیگر اعضای خانواده را مطلع می‌کند. در نهایت این مرد متهم شناخته می‌شود اما فقط یک روز زندانی می‌شود.

اما روز بعد به قتل می‌رسد. آسیبی که این اتفاق بر روح او وارد آورد، سبب شد او از حرف زدن دست بکشد. به آرکانزاس بازگشت و پنج سال سکوتش را نشکست. معتقد بود: «فکر می‌کردم صدای من او را کشته است؛ من آن مرد را کشتم چرا که نام او را فاش کردم و بعد فکر کردم هرگز حرف نخواهم زد شاید صدای من همه را بکشد…» مایا آنجلو پس از تجربه شغل‌های مختلف، خود را شاعر و نویسنده‌ معرفی می‌کند. او بیشتر برای خلق هفت کتاب خودنگاره که شرح‌حالی از کودکی و اوایل بزرگسالی‌اش است، مشهور است. نخستین کتاب این مجموعه «می‌دانم چرا پرنده در قفس می‌خواند» که زندگی آنجلو را تا ١٧ سالگی به تصویر می‌کشد، تحسین و تمجیدهای بین‌المللی را برای او به ارمغان آورد.

این مجموعه گستره زمانی و مکانی قابل توجهی را شامل می‌شود؛ از آرکانزاس تا آفریقا و دوباره به امریکا و از شروع جنگ جهانی دوم تا ترور مارتین لوتر کینگ جونیور. او آخرین و هفتمین کتاب خودنگاره‌اش «مامان و من و مامان» را در سال ٢٠١٣ و در سن ٨۵ سالگی منتشر کرد. اغلب منتقدان در مواجهه با آثار این مجموعه تمایل به قضاوت در سایه نخستین کتاب مجموعه داشتند، چرا که «پرنده در قفس» بهترین آنها شناخته می‌شد. او یک سال پس از انتشار هفتمین کتاب این مجموعه از دنیا رفت. در ادامه گفت‌وگوی جورج پلیمپتون را با مایا آنجلو که پاییز ١٩٩٠ در مجله پاریس ریویو منتشر شد، می‌خوانید.

قبلا به من گفته بودی روی تخت‌خوابی مرتب دراز می‌کشی و بطری نوشیدنی، واژه‌نامه، فرهنگ جامع راجِی، دفتر یادداشت، زیرسیگاری و انجیل در کنارت، مشغول نوشتن می‌شوی. کارکرد انجیل چیست؟

زبان همه تفسیرها، ترجمه‌ها، تورات عبری و انجیل مسیحیان دارای آهنگ است، شگفت‌آور است. انجیل را برای خودم می‌خوانم؛ هر ترجمه‌ای [از انجیل]، هر نسخه‌ای را با صدای بلند می‌خوانم فقط برای اینکه زبان را بشنوم، ریتمش را بشنوم و به خودم یادآور شوم زبان انگلیسی چقدر زیباست. گرچه به هفت یا هشت زبان حرف می‌زنم اما انگلیسی زیباترین زبان‌هاست. از پس هر کاری برمی‌آید.

برای الهام گرفتن و بهتر کردن قلمت، انجیل می‌خوانی؟

برای ملودی‌اش. همچنین برای محتوایش. دارم سعی می‌کنم مسیحی باشم و این حرفه‌ای جدی است. مثل این است که سعی داشته باشی یهودی خوبی باشی، مسلمان خوبی باشی، یک پیرو خوب آیین بودیسم، یک پیرو خوب آیین شینتو، یک زرتشت خوب، یک دوست خوب، معشوقی خوب، مادری خوب، رفیقی خوب_ [همه اینها] حرفه‌ای جدی هستند. کاری نیست که بگویی آه تمامش کردم. کل روز انجامش دادم. حقیقت این است که تمام طول روز سعی می‌کنی انجامش دهی، سعی می‌کنی ‍‍[خوب] باشی و بعد اگر شب رک‌وراست باشی و کمی جسارت به خرج دهی به خودت نگاهی بیندازی و بگویی: «هوم. فقط هشتادوشش بار خرابش کردم. بد نیست. » سعی دارم مسیحی باشم و انجیل کمکم می‌کند به خودم یادآور شوم هدفم چیست.

آیا این ملودی را به نثرت انتقال می‌دهی؟ فکر می‌کنی طنین نثرت بتواند نثر نسخه انجیل کینگ جیمز را در ذهن خواننده تداعی کند؟

می‌خواهم بشنوم انگلیسی چه صدایی دارد؛ ادنا سنت وینسنت میلی چطور انگلیسی را می‌شنید. می‌خواهم انگلیسی را بشنوم پس آن را بلند می‌خوانم. نه به این معنی که بتوانم آن را تقلید کنم. برای اینکه یادآور شوم انگلیسی چه زبان باشکوهی است. بعد، سعی می‌کنم خاص باشم و حتی مبدع. کمی شبیه به خواندن جرارد منلی هاپکینز یا پاول لارنس دانبار یا جیمز ولدون جانسون است.

وقتی انجیل خستگی‌ات را گرفت، چطور روز کاری‌ات را شروع می‌کنی؟

در هر شهری که تا به حال زندگی کرده‌ام، در هتلی اتاق گرفتم. اتاق هتل را برای چند ماهی اجاره می‌کنم، ساعت شش صبح خانه‌ام را ترک می‌کنم و سعی می‌کنم در ساعت شش و سی دقیقه در محل کارم باشم. برای نوشتن، روی تخت دراز می‌کشم. اصلا اجازه نمی‌دهم خدمه هتل ملحفه‌های تخت را عوض کنند چون من اصلا آنجا نمی‌خوابم. تا ساعت ١٢:٣٠ یا ١:٣٠ عصر می‌مانم بعد به خانه می‌روم و سعی می‌کنم نفس بکشم؛ حدود ساعت پنج به کارم نگاه می‌کنم؛ میز شامی می‌چینم، میزی مناسب، آرام و شامی دوست‌داشتنی می‌خورم و بعد صبح روز بعد می‌روم سر کار. گاهی وقتی به اتاقم در هتل می‌روم یادداشتی روی زمین می‌بینم که روی آن نوشته شده «خانم آنجلوی عزیز، اجازه بدهید ملحفه‌ها را عوض کنیم. فکر می‌کنیم بو گرفته‌اند.» اما فقط به آنها اجازه می‌دهم بیایند و سطل کاغذ باطله‌ها را خالی کنند.

اصرار دارم همه تابلوها را از روی دیوار بردارند. نمی‌خواهم چیزی روی دیوار باشد. به اتاقم در هتل می‌روم و انگار که تمامی عقایدم به حالت تعلیق درآمده‌اند. هیچ‌چیز توجهم را جلب نمی‌کند. نه [تصویر] دختر شیرفروش، نه گلدان گلی، هیچ چیز. فقط می‌خواهم «احساس کنم» و بعد وقتی شروع به کار کنم به خاطر می‌آورم. چیزی خواهم خواند، شاید «مزامیر» را، شاید، دوباره، چیزی از آقای دانبار، جیمز ولدون جانسون می‌خوانم و به خاطر می‌آورم زبان چقدر زیباست و چقدر منعطف است و چقدر خودش را منطبق می‌کند. اگر آن را هل بدهی می‌گوید: «باشه.» این را به خاطر می‌آورم و شروع به نوشتن می‌کنم. ناتانیل هاتورن می‌گوید: «خوانش ساده منجر به سخت‌نویسی می‌شود.» سعی می‌کنم زبان را تا آن سطحی هل بدهم که از صفحه بیرون بپرد. باید ساده به نظر برسد اما برای من یک عمر می‌گذرد تا به آن نگاهی ساده داشته باشم.

نوشتن كار سختي است 
البته منتقدهایی هم هستند- معمولا منتقدان نیویورکی- که می‌گویند خب، مایا آنجلو کتابی منتشر کرده است و البته که خوب هم هست اما در نهایت او یک نویسنده ذاتی است. اینها کسانی هستند که دلم می‌خواهد یقه‌شان را بگیرم چون یک عمر طول کشید تا من آواز خواندن را یاد بگیرم. من زبانم را بهتر کرده‌ام. در عصری مثل امروز، به حضار نگاه می‌کنم، اگر باید این عصر را از زاویه دید خودم بنویسم، صندلی‌های فندقی‌رنگ مخملی زهواردررفته را می‌بینم‌ و رنگ رفته‌ روی پشتی‌ها که پشت آدم‌ها آن را برده و برای همین به نارنجی کمرنگ تبدیل شده است، بعد رنگ‌های زیبای چهره افراد، سفید، صورتی- سفید، سفید، گندمی و قهوه‌ای و آفتاب‌سوخته- من باید به همه اینها نگاه کنم، به همه این چهره‌ها و نوع نشستن‌شان. وقتی بعد از چهار یا پنج ساعت نوشتنم تمام شود، ممکن است مثل این باشد که من موشی هستم که روی پادری نشسته است. همین. [شبیه به] گربه نیستم. اما به بازی با آن و جلب‌توجهش ادامه می‌دهم و می‌گویم: «عاشقتم. بیا. عاشقتم. » دو یا سه هفته طول می‌کشد تا آن چیزی را که حالا می‌بینم توصیف کنم.

چه زمانی متوجه می‌شوی این چیزی است که می‌خواهی؟

می‌دانم چه وقت بهترین کار را می‌توانم انجام دهم. شاید بهترینِ موجود نباشد. شاید نویسنده‌ای دیگر بهتر بنویسد. اما می‌دانم چه وقت بهترین را می‌توانم انجام دهم. می‌دانم یکی از بهترین‌های هنری که نویسنده می‌تواند آن را بسط و گسترش دهد هنر گفتن این است: «نه. نه، کارم تمام شده. خداحافظ. » و دست از نوشتن بکشد. نمی‌خواهم تا سر حد بی‌طاقتی بنویسم. نمی‌خواهم مداوم بنویسم. این کار را نمی‌کنم.

چقدر اصلاح کردن دخیل است؟

صبح‌ها می‌نویسم و اواسط روز به خانه برمی‌گردم و حمام می‌کنم چون نوشتن، همانطور که می‌دانید، کار سختی است بنابراین باید دو بار خودت را بشویی. بعد بیرون می‌روم و خرید می‌کنم- من یک آشپز حرفه‌ای هستم- و وانمود می‌کنم یک آدم معمولی هستم. نقشم را عادی بازی می‌کنم؛ «صبح بخیر! خوبم، متشکرم. شما خوب هستید؟» بعد به خانه می‌روم. برای خودم شام آماده می‌کنم و اگر مهمان داشته باشم، شمع روشن می‌کنم و موسیقی دلنشینی می‌گذارم و از این جور کارها. بعد وقتی که کارم با ظرف‌ها تمام شد آنچه را صبح نوشته‌ام می‌خوانم و همیشه اگر ٩ صفحه نوشته باشم شاید بتوانم دوونیم یا سه صفحه از آن را نگه دارم.

این زمان، بی‌رحم‌ترین زمانی است که می‌شناسید، واقعا تایید می‌کنی که این نوشته‌ها به درد نمی‌خورند و آنها را حذف می‌کنی. وقتی شاید پنجاه صفحه از آن را تمام کردم و خواندم- پنجاه صفحه قابل قبول- یعنی کارم آنقدرها هم بد نیست. من از سال ١٩۶٧ با یک ویراستار کار کرده‌ام. بارها در این سال‌ها به من گفته یا از من خواسته است که «چرا به جای دو نقطه از نقطه ویرگول استفاده می‌کنی؟» و در این سال‌ها بارها به او چنین جمله‌هایی را گفته‌ام: «دیگر با تو حرف نمی‌زنم. خداحافظ برای همیشه. تمام شد. خیلی ازت ممنونم و من می‌روم. »

بعد آن نوشته را می‌خوانم و به پیشنهادهایش فکر می‌کنم. برای او تلگرافی می‌فرستم و در آن می‌گویم: «باشه، حق با توست. حالا که چی؟ هرگز دوباره حرفش را هم نزن. اگر زدی هرگز با تو حرف نخواهم زد.» حدود دو سال پیش مهمان او و همسرش در همپتونز بودم. من انتهای میز ناهارخوری‌ای نشسته بودم که برای چهارده نفر غذا روی میز بود. اواخر شام به کسی گفتم در این سال‌ها برای او تلگراف‌هایی فرستادم. او از آن طرف میز گفت: «من همه آنها را نگه داشته‌ام! بی‌رحم!» اما ویرایش، ویرایش نوشته خود، قبل از اینکه ویراستار آن را ببیند یکی از مهم‌ترین عوامل است.

پنج کتاب خودنگاره پی‌درپی به ترتیب منتشر شدند. وقتی نوشتن «می‌دانم چرا پرنده در قفس می‌خواند» را شروع کردید، می‌دانستید این داستان نقطه شروعی برای شما خواهد بود؟ تقریبا خط به خط آن در جلد دوم کارکرد داشته است.

می‌دانستم اما حقیقتا قصدش را نداشتم. فکر می‌کردم می‌خواهم «پرنده در قفس» را بنویسم و همین یکی خواهد بود و به نمایشنامه‌نویسی و فیلمنامه‌نویسی برای تلویزیون بازمی‌گردم. خودنگاره بدجور اغواکننده است؛ خارق‌العاده است. زمانی که خودم را مشغولش کردم متوجه شدم سنتی را پی می‌گیرم که فردریک داگلاس آن را پایه‌گذاری کرده است؛ در روایت‌های برده‌داری که راوی اول شخص مفرد درباره اول شخص جمع صحبت می‌کند، من او به معنای «ما» است و چه مسوولیتی! سعی در کار با چنین قالبی، سبک خودنگاره، تغییر آن، بزرگ‌تر کردن آن، غنی و بهتر کردن و ظرفیتی‌ بیشتر در قرن بیستم دارد که چالش بزرگی برای من بود. الان پنج جلد را نوشته‌ام و واقعا امیدوارم- کارهایی که باید در بسیاری از دانشگاه‌ها و کالج‌های امریکا تدریس شود- مردم کار من را بخوانند.

بهترین تعریفی که از من شد وقتی بود که مردم در خیابان یا در فرودگاه‌ سمتم می‌آیند و می‌گویند: «خانم آنجلو، پارسال از روی کتاب‌های شما داستانی نوشتم و واقعا می‌خواهم بگویم آنها را خواندم… همین. » اینکه آدمی سفیدپوست یا سیاهپوست، زن یا مرد اینقدر جدی، بی‌نقص تحت تاثیر کتاب‌ها قرار بگیرد که احساس کند آن داستان من است. من این را گفتم. پیش‌بینی‌اش را نکرده بودم. این بهترین تمجید از من است. در ابتدا انتظارش را نداشتم که بخواهم با این سبک ادامه بدهم. فکر می‌کردم می‌خواهم کتابی کوچک بنویسم و خوب خواهد بود بعد به شعر بازمی‌گردم، [یا] موسیقی کوتاهی می‌سازم.

درباره پیدایش کتاب نخست بگویید. کدام افراد در شکل دادن این جملات که از صفحات بیرون می‌پریدند به شما کمک می‌کردند؟

آه خب، آنها سال‌ها قبل از اینکه من بخواهم بنویسم، وقتی خیلی جوان بودم، شروع کردند. کشیش سیاهپوست امریکایی را دوست داشتم. آهنگ لحن و ایماژ خیلی قوی و تقریبا ناممکن را دوست داشتم. وقتی خیلی جوان بودم، کشیش کلیسای من در آرکانزاس از عبارت‌های اینچنینی استفاده می‌کرد: «خدا قدم می‌زد، خورشید روی شانه‌های او می‌تابید، ماه کف دست او آشیانه کرده بود. »

نوشتن كار سختي است

منظورم این است که عاشق این جملات بودم و عاشق شاعران سیاهپوست و عاشق شکسپیر، ادگار آلن پو و از متیو آرنولد هم خیلی خوشم می‌آمد هنوز هم خوشم می‌آید. سال‌ها سکوت کرده بودم، می‌خواندم و به حافظه می‌سپردم و همه آنهایی که تاثیری شگرف روی من گذاشتند را به حافظه می‌سپردم… در نخستین کتابم و حتی در آخرین کتابم.

سکوت؟

وقتی خیلی جوان بودم مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفتم. به برادرم اسم این فرد را گفتم. طی چند روز این مرد کشته شد. در ذهن کودکانه من- هفت و خرده‌ای سال داشتم- فکر می‌کردم صدای من او را کشته است. بنابراین پنج سالی از حرف زدن دست کشیدم. البته درباره این اتفاق در «پرنده در قفس» نوشتم.

چه زمانی تصمیم گرفتید نویسنده شوید؟ لحظه‌ای بود که ناگهان بگویید: «این کاری است که آرزو داشتم باقی عمرم انجام دهم؟»

خب من فیلمنامه سریالی تلویزیونی‌ را برای شبکه PBS نوشتم و داشتم به کالیفرنیا می‌رفتم. فکر می‌کردم شاعر و نمایشنامه‌نویس هستم. این کاری بود که قصد داشتم باقی عمرم انجام بدهم یا دلال معاملات ملکی سرشناسی باشم. شاید مثل این باشد که با آوردن نام او می‌خواهم خودنمایی کنم اما دفعه اول جیمز بالدوین بود که من را یک شب با خود به مهمانی شام با جولز و جودی فایفر برد. این سه نفر سخنورهای قهاری هستند. آنها داستان‌های خود را تعریف می‌کردند و من می‌باید برای ایفای نقشم می‌کوشیدم. من هم می‌باید خودم را در جایگاه داستان‌سرایی قرار می‌دادم. خب، روز بعد جودی فایفر به باب لومیس، ویراستاری در انتشارات Random House زنگ زد و پیشنهاد کرد می‌تواند من را برای نوشتن زندگینامه استخدام کند، او چیزهایی در چنته دارد. پس او به من زنگ زد و گفتم: «نه، تحت هیچ شرایطی قبول نمی‌کنم.

قطعا چنین کارهایی را انجام نمی‌دهم. » بنابراین به کالیفرنیا رفتم تا این سریال را که درباره فرهنگ سیاهپوستان آفریقایی- امریکایی بود، تولید کنیم. آنجا که بودم لومیس حدودا سه بار با من تماس گرفت. هر بار جوابم نه بود. بعد او با جیمز بالدوین صحبت کرد. جیمی به او ترفندی را یاد داد که همیشه در مورد من جواب می‌دهد؛ گرچه من از گفتنش مفتخر نیستم. دفعه بعد که او زنگ زد، گفت: «خب، خانم آنجلو. دیگر مزاحم‌تان نمی‌شوم. مثل این است که برای نوشتن این کتاب تلاشی نمی‌کنید چون نوشتن زندگینامه ادبی تقریبا غیرممکن است. » گفتم: «درباره چی حرف می‌زنید؟ انجامش می‌دهم.» اصلا از وجود چنین دکمه‌ای که با فشار دادنش من درجا پرتاب می‌شوم، خوشحال و خرسند نیستم.

برای هر کدام از کتاب‌های‌تان درون‌مایه غالبی را انتخاب می‌کنید؟

سعی می‌کنم زمان‌ها را در زندگی‌ام به خاطر بیاورم، وقایعی که در آنها درو‌نمایه غالب بی‌رحمی یا مهربانی، بخشندگی، حسادت، شادی یا نشاط… شاید چهار واقعه از دوره‌ای که قصد نوشتنش را دارم، باشد. بعد آنی را که به بهترین شکل برای ابزار من مناسب بود، انتخاب می‌کردم و می‌توانم با توسل به آن درام بنویسم و به ملودرام نزدیک نشوم.

برای مخاطب خاصی می‌نوشتید؟

ابتدا فکر می‌کردم اگر کتابی برای دخترهای سیاهپوست بنویسم خیلی خوب خواهد شد چون دخترهای سیاهپوست کتاب‌های انگشت‌شماری برای خواندن دارند؛ دخترهایی که می‌گفتند همین‌طوری باید بزرگ شوند. بعد می‌دانید، فکر کردم بهتر است این گروه را بزرگ‌تر کنم، گروهی که هدفم بود. تصمیم به نوشتن برای پسرهای سیاهپوست گرفتم و بعد دخترهای سفیدپوست و بعد پسران‌شان.

اما چیزی که سعی داشتم به خاطر بسپارم، مهارتم بود. مهارت چیزی بود که برایش تلاش کردم؛ سعی می‌کردم هنرم کنترل را در دست بگیرد- اگر خیلی اغراق‌آمیز و عجیب به نظر نمی‌آید- انگیزش را پذیرفتم و تمام تلاشم را کردم تا کنترل مهارتم را در دست بگیرم. اگر احساس افسردگی می‌کردم و کنترلم را از دست می‌دادم، به خواننده فکر می‌کردم. اما این اتفاق خیلی نادر بود- فکر کردن درباره خواننده وقتی که کارت در جریان قرار دارد.

بنابراین وقتی در اتاق آن هتل می‌نشینی و نوشتن را شروع می‌کنی، خواننده خاصی در ذهن نداری. این خواننده خودت هستی.

خودم هستم… و خواننده من. حتما دروغگو هستم، دورو یا یک احمقم- هیچ‌کدام از اینها نیستم- اگر بگویم برای خواننده نمی‌نویسم. برای او می‌نویسم. اما برای خواننده‌ای که می‌شنود، کسی که روی نوشته من فکر خواهد کرد، فراتر از آنچه من در ظاهر گفته‌ام می‌رود. بنابراین برای خودم و آن خواننده‌ای که وظیفه خود را انجام می‌دهد. در غرب آفریقا، غنا عبارتی مصطلح است که به آن «گفتار عمیق» می‌گویند. برای مثال ضرب‌المثلی هست که می‌گوید: «مشکل سارق این نیست که چطور سوت پاسبان را بدزدد بلکه کجا آن را بدمد. » حالا، در رویارویی با آن، فرد آن را می‌فهمد. اما وقتی حقیقتا به آن فکر می‌کنید، شما را عمیق‌تر می‌کند. در غرب آفریقا به آن «گفتار عمیق» می‌گویند. دوست دارم فکر کنم «گفتار عمیق» نوشته‌ام. وقتی نوشته من را می‌خوانی باید قادر به گفتن «آه، این زیباست» باشی.

این دوست داشتنی است. خوب است. شاید چیز دیگری هم باشد؟ بهتر است دوباره بخوانی. سال‌ها پیش کتابی به نام «دن کاسمورو» از نویسنده‌ای به نام ماشادو د آسیس خواندم. ماشادو د آسیس نویسنده اهل امریکای جنوبی بود- از پدری سیاهپوست و مادری پرتغالی- در سال ١٨۶۵ می‌نوشت. فکر کردم کتاب، اثر خوبی است. بعد برگشتم و کتاب را خواندم و گفتم: «هووم. نفهمیده بودم همه اینها در این کتاب هست.» بعد دوباره و دوباره کتاب را خواندم و به این نتیجه رسیدم که آنچه ماشادو د آسیس انجام داده در واقع یک حقه است؛ او من را به ساحلی هدایت کرده بود که در آن غروب خورشید را ببینم و من آن غروب را با لذت تماشا کردم. وقتی برگشتم تا به آن ساحل بروم، فهمیدم جریان آب تا سر من می‌رسد. این زمان وقتی بود که تصمیم به نوشتن گرفتم. می‌نویسم تا خواننده بگوید: «این داستان چقدر خوب است. آه پسر، خیلی زیباست.

بگذار دوباره بخوانمش. » فکر می‌کنم به همین خاطر است که «پرنده در قفس» چاپ بیست‌ویکمش را در جلد سخت و چاپ بیست‌ونهم در جلد کاغذی را پشت‌سر می‌گذارد. همه کتاب‌هایم هنوز در حال چاپ هستند، هم جلد گالینگور و همچنین کاغذی، چرا که مردم به عقب بازمی‌گردند و می‌گویند: «بگذارید این را بخوانم. آیا او واقعا این حرف را زده است؟»


منبع: برترینها

​جشنواره‌ لندن میزبان ۵ فیلم ایرانی

به گزارش سایت رسمی جشنواره فیلم لندن، امسال فیلم «آنسوی ابرها» جدیدترین ساخته مجید مجیدی یکی از ۱۲ فیلم بخش رقابتی این رویداد سینمایی است و مهم‌ترین نماینده سینمای ایران در جشنواره فیلم لندن محسوب می‌شود. اما در سایر بخش‌های این جشنواره‌ی سینمایی که امسال میزبان نمایش ۲۴۲  فیلم بلند، مستند و کوتاه از حدود ۵۰ کشور و در ۱۷ بخش گوناگون است فیلم «اسرافیل» ساخته «آیدا پناهنده» در بخش «عشق» جشنواره در کنار فیلم کوتاه «روتوش» به کارگرانی کاوه مظاهری به روی پرده می‌رود و فیلم کوتاه «وقت ناهار» ساخته علیرضا قاسمی نیز میهمان بخش «سفر» این رویداد سینمایی است. «۲۴ فریم» آخرین اثر به جای مانده از عباس کیارستمی نیز در بخش «خلق کردن» این رویداد سینمایی حضور خواهد داشت. همچنین یک مستند تحت عنوان «چوکا، لطفا بگو ساعت چنده» به کارگردانی آرش کمالی سروستانی و بهروز بوچانی که محصول مشترک هلند، استرالیا و گینه نو است نیز یکی از ۱۲ فیلم بخش رقابتی مستند این رویداد سینمایی است. شصت و یکمین جشنواره فیلم لندن از تاریخ ۴ تا ۱۵ اکتبر (۱۲ تا ۲۳ مهرماه) برگزار می‌شود. 


منبع: بهارنیوز

سورپرایز اسکورسیزی برای دی‌کاپریو

هنوز بحث‌های موافق و مخالف بر سر این پروژه در میان طرفداران دنیای بتمن به نتیجه نرسیده که وارنر یک بمب خبری دیگر را منفجر کرد: حضور لئوناردو دی‌کاپریو در نقش جوکر!هالیوود ریپورتر گزارش داده که گزینه اصلی استودیو برای ایفای نقش جوکر دی‌کاپریو است و آنها در تلاش اند تا به واسطه‌ی حضور اسکورسیزی در پروژه این ستاره را برای ایفای نقش دلقک مرگبار گاتام راضی کنند. اتفاقی که معلوم نیست چه سرانجامی داشته باشد اما در صورت قطعی شدن نباید فراموش کرد این فیلمی مجزا از جهان سینمایی دی‌سی است و ربطی به جوکر با نقش‌آفرینی جرد لتو در آن سری فیلم‌ها ندارد.
 


 



اگر «اینسپشن» را کنار بگذاریم، دی‌کاپریو در دو دهه اخیر کمتر به حضور در پروژه‌های عظیم استودیویی و بلاک‌باسترها رضایت داده و باید دید که وارنر می‌تواند ترکیب دی‌کاپریو و اسکورسیزی را برای پروژه‌ای خاص و با مایه‌های ابرقهرمانی به خدمت بگیرد؟ اتفاقی که شاید دور از ذهن به نظر برسد چرا که بنا به اخبار قبلی منتشر شده درباره پروژه «جوکر»، این فیلم قرار است به گذشته و چگونگی شکل‌گیری این شخصیت بپردازد و روایتی متفاوت از فیلم‌های ابرقهرمانی ساخته شده تاکنون داشته باشد.


این خبر در شرایطی منتشر شده که هنوز تکلیف دیگر پروژه‌های جهان سینمایی دی‌سی و حتی حضور بن افلک در «بتمن» مت ریوز مشخص نیست. ایده وارنر برای تولید فیلم‌هایی جدای از جهان دی‌سی و ساخت فیلم بتمن در جهان دی‌سی و بدون عناصر روایی مشترک با این جهان (!) مدت‌ها است که رسانه‌ها و طرفداران بتمن جوکر را گیج کرده.


منبع: بهارنیوز

کنسرت تتلو با شرط اجبار چادر!

گروه فرهنگی: امیرحسین مقصودلو معروف به تتلو در جدیدترین پست اینستاگرامی‌اش اعلام کرد که اگر روزی در ایران کنسرت برگزار کند شرط حضور بانوان در آن پوشیدن چادر است! جالب اینکه در همین نوشته کوتاه چند غلط املایی از جمله هنجره!! (منظورش حنجره است) دیده می شود!


منبع: بهارنیوز

روایت بهنوش بختیاری از دیدار با تتلو

گروه هنری: بهنوش بختیاری که یکماه و نیم پیش در یک برنامه با حضور امیر تتلو شرکت کرده بود، در صفحه اینستاگرامش توضیحاتی کامل درباره این دیدارش با تتلو ارائه داد.



 

این بازیگر سینما و تلویزیون نوشت: «میخواستم سکوت کنم اما دیگه طاقت شنیدن توهین و تهمت ندارم، چندی پیش دعوت شدم به تولد یکسالگی فارس پلاس با نیت خیر و اینکه به عنوان کسی که همیشه از صلح و شادی و اتحاد حرف زده و با نیت اینکه بگم من سیاسی نیستم و چپ و راست برام فرقی نداره و الان وقت یکی شدن و وحدته، فارغ از هر گرایش چپ وراستی که زهی خیال باطل البته چون فقط فکر تمیز من بود به این دعوت پاسخ گفتم چرا که در حادثه مجلس همه ما گفتیم ما باهمیم.
با این‌که در انتخابات از آقای روحانی حمایت کرده بودم ولی با حضورم خواستم بگم انتخابات تموم شد حالا دیگه وقت متحد بودنه‌، بعد از حضورم دیدم که آقای تتلو هم به اون جمع پیوستن و خدا شاهد است که روحم از حضور ایشون خبر نداشت و کاملا اتفاقی شد این دیدار و از اونجایی که اختلاف نظرشدیدی با ایشون سر مسائل مختلف داشتم به جهت حجب و حیا و اینکه همیشه عاشق صلح و آشتی بودم دیگه رفتار منفی بروز ندادم و اینکه کلا من آدم منعطفیم، ایشون هم برای من قابل احترام هستن و هرچند با نظراتشون مخالفیم. اما توهین را در شان یک انسان نمیبینم، ما حق نداریم فحش بدیم.
گذشت و رفت و توهین‌ها شروع شد و هیچکس پشت من در نیومد و همه فکر کردن من با برنامه‌ریزی اونجا بودم. فکر کردن تفکر من شبیه ایشون شده. فکر کردن من وارد بازی‌های سیاسی شدم و متاسفانه گریبان من ساده و زود باور رو گرفت. هنوزم میگم تفرقه بین ما کار کسانیست که میخوان کشورمون رو ازمون بگیرن ولی من اهل سیاست نیستم، دنبال هیچ منفعت و مجوزی نیستم دنباله روی تفکر اقای تتلو نیستم، شما رو به خدا از تهمت و قضاوت و توهین دست بردارید، به خدا من دیگه بریدم. خدا نکند بنده بی گناهی واگذارتان به خدا کند. ای کاش خبرگزاری خودش این واقعیت رو میگفت و ما رو اینطور با مردم عزیزمون در نمی‌انداخت و در نهایت من همیشه با مردمم بودم و هستم و بخاطر تنها سادگی و زودباوریم ازشما معذرت میخوام. صداقت در برابر سیاست سادگیست و سیاست در برابر صداقت خیانت.»


منبع: بهارنیوز

واکنش جوان به تبلیغ توهین‌آمیز «خندوانه»/ تمسخر دخترانی که در سن ازدواج هستند

تبلیغ اسپانسر خندوانه این بار با طعم تمسخر دخترانی همراه بود که در سن ازدواج هستند.

پنج‌شنبه شب، در بخشی از برنامه خندوانه که به تبلیغ شرکت اسنوا، یکی از اسپانسرهای این برنامه تلویزیونی اختصاص داشت، «دانیال» یکی از همکاران رامبد در اجرای برنامه، سراغ رامبد جوان می‌آید و از وی می‌خواهد تا دخترش را شوهر بدهد و به‌رغم اینکه رامبد می‌گوید که دختر ندارد، دانیال تأکید می‌کند که دختر را شوهر بدهد تا پیر دختر نشود و برای جهیزیه‌اش از لوازم خانگی اسنوا خرید کند. برنامه خندوانه دو اسپانسر دارد که یکی از آنها تولید‌کننده لوازم خانگی است که اتفاقاً تبلیغات پررنگ‌تری نیز در برنامه دارد.

مدیران شبکه نسیم سیما یکی از دلایل ادامه تولید و پخش برنامه «خندوانه» را تمایل اسپانسر‌ها عنوان کرده‌اند و قاعدتاً دست‌اندرکاران برنامه تلاش می‌کنند با راضی نگه داشتن اسپانسرها زمینه حضور طولانی‌تر خود را در شبکه تضمین کنند، برای همین در مقاطع مشخصی از برنامه، رامبد جوان و همکارانش شروع به تعریف و تمجید از اسپانسر کرده و از کیفیت کالا و شرایط شگفت‌انگیز فروش این محصولات می‌گویند. در این بین بعضاً رامبد و همکارانش خودشان را سوژه کرده و درباره اینکه حتماً باید اسنوا بخرند می‌گویند! با این همه، هیچ کدام از این روش‌های تبلیغاتی که گاهی خیلی گل‌درشت و غیر مؤثر است، نمی‌تواند مجوزی باشد تا بخشی از جامعه برای اینکه محصولات لوازم خانگی فروش بیشتری داشته باشد، مورد تمسخر قرار گیرند. بالا رفتن سن ازدواج و اینکه بخشی از دختران جامعه به خاطر نبود تمایل به ازدواج شانس زندگی متاهلی را از دست می‌دهند، واقعیتی است که با آن روبه‌رو هستیم، اما اطلاق واژه «پیردختر» برای دخترانی که نتوانسته‌اند همسر مناسب پیدا کنند، آن هم برای اینکه یک برند تولید لوازم خانگی بتواند فروش بهتری داشته باشد، کار اخلاقی است؟

اجرای تبلیغ توهین‌آمیز حامی مالی برنامه خندوانه توسط رامبد جوان و همکارش دانیال، بازتاب‌های منفی زیادی در شبکه‌های اجتماعی داشته است. «حتی اگه یه دختر هم امشب پیش خونواده‌اش از شنیدن «دخترتو بده بره» و «پیردختر» تو «خندوانه» خجالت کشیده باشه مسئولی آقای رامبد جوان»، «تو خندوانه برای تبلیغ خرید محصولات اسنوا رو آوردن به تحقیر دخترای تو خونه، لطف کردن نگفتن ترشیده گفتن میخوای دخترتو نگه داری پیر دختر بشه؟» اینها دو نمونه از این واکنش‌های اعتراضی به خندوانه است، آیا مدیر و ناظر پخش شبکه نسیم، نسبت به این موارد حساسیت ندارند؟!

روز گذشته رامبد جوان با انتشار متنی در اینستاگرامش توضیحاتی درباره این اتفاق داد و عذرخواهی کرد.


منبع: عصرایران

برترین فیلم‌های جشنواره فیلم ونیز ۲۰۱۷

: در حالی که جشنواره فیلم ونیز از ۳۰ آگوست تا ۹ سپتامبر برگزار و فرش
قرمز آن امشب چهارشنبه پهن می‌شود امسال لیدو شاهد اکران فیلم‌هایی است که
شماری از آنها را در ادامه سال و در فهرست جشنواره‌‌های سینمایی خواهیم
دید.

به نقل از
اسکرین، جورج کلونی، دارن آرنوفسکی و الکساندر پین در کنار عبدالطیف کشیش
وهیروکوزا کوردا و آی ویوی از جمله سازندگانی هستند که نباید فیلم‌هایشان
را از دست داد.

این در حالی است که امسال
در هفتاد و چهارمین دوره جشنواره فیلم ونیز، آنت بنینگ بازیگر آمریکایی
ریاست هیات داوران بخش مسابقه بین‌الملل را برعهده دارد. لدیکو انیادی
کارگردان و فیلمنامه‌نویس مجارستانی، میشل فرانکو کارگردان، تهیه‌کننده و
فیلمنامه‌نویس مکزیکی، ربکا هال بازیگر بریتانیایی، آنا موگلالیس بازیگر
فرانسوی، دیوید استراتن منتقد فیلم آمریکایی، شازمین ترینکا بازیگر
ایتالیایی، ادگار رایت کارگردان و فیلمنامه‌نویس انگلیسی و یونفان
کارگردان، تهیه‌کننده و فیلمنامه‌نویس چینی، دیگر داوران این بخش هستند.

مشخصات شماری از برترین فیلم‌های جشنواره فیلم ونیز برای هنردوستان در سال ۲۰۱۷ در ادامه می آید.

«بازداشت» محصول فرانسه به کارگردانی خاویر لگارد

لگارد
هنرپیشه و کارگردان فرانسوی تجربه ساخت اولین فیلم بلندش را انجام داده
واین در حالی است که با ساخت اولین فیلم کوتاهش با عنوان «پیش از این که
همه چیز از دست برود» در سال ۲۰۱۴نامزدی اسکار را کسب کرد. او داستان
«بازداشت» را نوشته که درباره یک زندگیمشترک است که با شکست روبه‌رو شده و
به نتیجه تلخی منجر شده است.

فیلم‌هایی که جشنواره فیلم ونیز 2017 به آنها می‌بالد 

دنیس منوشه ، لیا دروکر و توماس گیوریا
بازیگران این فیلم هستند. این فیلم پس از اکران اولیه در ونیز در بخش
«پلتفرم» جشنواره فیلم تورنتو به نمایش درمی‌آید. این فیلم سپس در فرانسه
اکران می شود.

«فرشته‌ها سفید می‌پوشند» محصول چین/فرانسه ساخته ویوین کو

این
کارگردان پس از ساخت فیلم اولش با عنوان «خیابان تله» که در سال ۲۰۱۳ در
بخش هفته منتقدان ونیز به نمایش درآمد به اولین کارگردان زن چینی بدل شده
که پس از لیو میائومیئو که سال ۱۹۹۳ در بخش رقابتی ونیز حضور داشت، به این
بخش راه می‌یابد. لیت فیلن بر دختر نوجوانی متمرکز است که تنها شاهد یک
جنایت است اما چیزی نیم گوید چون می ترسد شغش را زا دست بدهد.

فیلم‌هایی که جشنواره فیلم ونیز 2017 به آنها می‌بالد 

این فیلم با
حمایت مرکز ملی سینمای فرانسه ساخته شده است. کو از چهره‌‌های کلیدی سینمای
مستقل چینی است که پیشتر تهیه فیلم «ترن شب و زغال سیاه و یخ کوچک» را
برعهده داشت. او سال ۲۰۱۴ جایزه خری طلای بهترین بازیگر زن جشنواره برلین
را دریافت کرد.


«مکتوب، عشق من: آواز خواندن» محصول فرانسه و ایتالیا به کارگردانی عبدالطیف کشیش

این
کارگردان پس از ساختن «آبی گرم‌ترین رنگ است» که بر مبنای رمانی فرانسوی
ساخته شد و با بازی لو لوتیائو و شیان بومدین و دلفی بیا شکل گرفت و نخل
طلای کن را برد، فیلم «مکتوب» را ساخت.

فیلم‌هایی که جشنواره فیلم ونیز 2017 به آنها می‌بالد 

فیلم قبلی او «راز غله» نیز برنده
جایزه ویژه هیات داوران در ونیز ۲۰۰۷ شده بود. آلبرتو باربرا مدیر جشنواره
فیلم ونیز معتقد است «مکتوب» باید قسمت اول این سه گانه باشد.


«مادر!» از آمریکا به کارگردانی دارن آرنوفسکی

شاهزاده
سیاه ونیز با جدیدترین فیلمش بار دیگر دراین جشنواره حضور یافته است.
اوکه پیشتر در لیدو شیر طلا را در سال ۲۰۰۸ برای «کشتی گیر» دریافت کرد با
فیلمی ترسناک با عنوان «مادر!» در جشنواره اسمال حضور دارد که جنیفر لارنس،
خاویر باردم، اد هریس، میشل فایفر، دامنال گلیسون وکریستن ویگ در آن بازی
می‌کنند.

فیلم‌هایی که جشنواره فیلم ونیز 2017 به آنها می‌بالد 

این کارگردان با نمایش آنونیس فیلم نکاتی درباره فیلمش ارایه کرده
از جمله این که این فیلم تصویرگر زوجی است که زندگی‌شان با ورود میهمانانی
ناخوانده و غیرمنتظره دستخوش تغییر می‌شود. پارامونت امتیاز پخش جهانی این
فیلم را در اختیار دارد.


«قتل سوم» محصول ژاپن ساخته هیروکازو کوردا

کوردا
که جایزه کارگردانی ونیز را برای فیلم «مابوروسی» در سال ۱۹۹۵ کسب کرد، دو
دهه بعد به ونیز بازمی‌گردد.

فیلم‌هایی که جشنواره فیلم ونیز 2017 به آنها می‌بالد 

او که بیش از همه برای درام‌های خانوادگی‌اش
شناخته می‌شود در «قتل سوم» تریلری قانونی را ارایه کرده که درباره وکیلی
با بازی ماساهارو فوکاویاما از فیلم «شبیه پدر، شبیه پسر» فیلمی که در سال
۲۰۱۳ برنده جایزه گروه داوری کن شد است. او در این فیلم باورهایش درباره
قانون را مطرح می‌کند و زیر سوال می‌برد.


«کشور شیرین» از استرالیا ساخته وارویک تورنتون

این
وسترن اولین فیلم بلند از بومیان استرالیا است که برای بخش رقابتی ونیز
انتخاب شده است. تورنتون برنده دوربین طلای کن برای «سامسون و دلیله» در
سال ۲۰۰۹ بود.

فیلم‌هایی که جشنواره فیلم ونیز 2017 به آنها می‌بالد 

او جوایزی از جشنواره فیلم آدلاید و فستیوال جنوب استرالیا
نیز برای این فیلم در کارنامه دارد. در این فیلم سم نیل، برایان براون،
همیلتون موریس و گیبسون جان بازی می‌کنند و داستان بر فردی از بومیان
استرالیا متمرکز است که برای قتل محاکمه می‌شود.


«شکل آب» از آمریکا ساخته گیلرمو دل تورو

فیلمساز
مکزیکی بار دیگر به ونیز بازگشته وآن هم بیست سال پس از آن که «میمیک» را
در لیدو روی پرده برد. سالی هاوکنیز در این فیلم که در دوره جنگ سرد
می‌گذرد ، در آزمایشگاهی مخفی بازی می‌کند که یک مخلوق آبزی عجیب در آنجا
نگه‌داری می شود.

فیلم‌هایی که جشنواره فیلم ونیز 2017 به آنها می‌بالد

داگ جونیز، اوکتاویا اسپنسر و مایکل شنون دیگر بازیگران
فیلم هستند. این فیلم ۸ دسامبر اکران جهانی می شود.


«کوچک کردن» از آمریکا ساخته آلکساندر پین

این
فیلم که اولین فیلم پین است که برای اولین بار در ونیز اکران می‌شود طنزی
اجتماعی با بازی مت دیمون و کریستن ویگ در نقش زوجی است که موافقت می‌کنند
در هزینه‌هایشان صرفه‌جویی کند تا با شرایط اقتصادی کنار بیایند.

فیلم‌هایی که جشنواره فیلم ونیز 2017 به آنها می‌بالد 

این فیلم
در نبراسکا ساخته شد و بخشی از آن در نروژ جلوی دوربین رفت و به همین دلیل
۵۲۰ هزار دلار از انستیتو فیلم نروژ کمک هزینه دریافت کرد. پارامونت برای
ساخت فیلم ۷۰ میلیون دلار سرمایه‌گذاری کرده و توزیع جهانی آن را برعهده
دارد.


منبع: برترینها

ناشران با ترس داستان چاپ می‌کنند

ملکی‌صید‌آبادی سپس در توضیح کوتاهی درباره این رمان و مجموعه داستان بیان کرد: رمان مذکور در حقیقت یک رمان شخصیت‌محور است که مضممونی روان‌شناسانه و جامعه‌شناسانه دارد، یعنی رمان به نوعی ژانری روان‌شناسانه با رویکرد اجتماع‌مجور دارد و برای شخصیت اول داستان اتفاقاتی می‌افتد که منجر به تغییر هویت و تغییر شخصیت در او می‌شود. این نویسنده درباه داستان جدیدش هم گفت: مجموعه داستانم شامل داستان‌های متنوعی است. به نظر من برخلاف آنچه که به نوعی عرف شده و می‌گویند یک مجموعه داستان باید یا بهتر است از داستان‌هایی با تم واحد تشکیل شده باشد مجموعه داستان حکم یک گلچین آهنگ است که همه موسیقی‌هایش در یک سبک یا یک حال و هوا نیستند. در این مجموعه داستان هم بر خلاف آنچه که باب شده داستان‌هایی با مضامین مختلف امید، مرگ، خوشی و … وجود دارد و به نظرم هر مخاطب دست‌کم با یکی از این دو داستان‌ها ارتباط برقرار می‌کند.

این نویسنده البته بازار داستان کوتاه را در ایران بازاری راکد و بدون متقاصی دانست و اظهار داشت: برعکس آنچه که می‌گویند؛ بازار داستان‌کوتاه در ایران خراب است و اکثر انتشاراتی‌های خیلی با ترس و لرز و احتیاط انتشار مجموعه داستان کوتاه را قبول می‌کنند. براساس آنچه که رصد می‌کنم و با توجه به بازخوردهایی که از نویسندگان و ناشران می‌بینم گویا در حال حاضر بازار ترجمه بهترین وضعیت در میان کتاب‌های ادبی دارد. اما کارهای ترجمه هم از کیفیت خوبی برخوردار نیستند و با برگردان‌های بسیار ضعیفی مواجه هستیم که نهایتا برای خواننده مشخص نمی‌شود مفهمومی که داستان می‌خواهد به آن برسد، چیست؟

او در پاسخ به این پرسش که علت عدم تمایل ناشران به قبول چاپ داستان کوتاه چیست، متذکر شد: احساس می‌کنم این بازتاب را ناشران از تولیدات خودشان می‌گیرند. وقتی کاری را منتشر می‌کنند که کارشناس ناشر هم می‌داند این داستان کاری که قابل عرضه به بازار باشد، نیست و با بازخورد منفی مخاطب روبرو می‌شوند و نهایتا به بیزاری مخاطب از ادبیات ایرانی می‌رسند. بازار نشر ما از اشتباهات و کارهای خطای برخی ناشران که چاپ داستان‌های ایرانی فاقد کیفیت را ادامه می‌دهند، صدمه خورده و می‌خورد. این داستان‌های فاقد کیفیت که صرفا برای بعد اقتصادی منتشر می‌شوند باعث رنجش مخاطب ار بازار ادبیات داخلی شده و او ترجیح می‌دهد وقتی هزینه می‌کند یک داستان خارجی بخواند که هم مفهوم داشته باشد و هم با داستان ارتباط برقرار کند و از خواندن آن لذت ببرد. با این اتفاقات ناشران می‌گویند بازار خراب است و به سراغ داستان کوتاه ایرانی یا حتی رمان ایرانی نمی‌روند.

ملکی‌صید‌آبادی افزود: رمان ایرانی از لحاظ مخاطب البته با این مشکل مواجه است و برای انتشار چندان مسئله‌ای ندارد و ناشران از انتشار رمان بیشتر استقبال می‌کنند. شاید به دلیل صرفه اقتصادی است که ناشران ما انتشار رمان را به داستان کوتاه ترجیح می‌دهند، چراکه بالاخره از نظر حجم و تعداد صفحه و … آورده بیشتری می‌تواند برای نشر مذکور داشته باشد.  با این حال وضعیت رمان ایرانی هم در جذب مخاطب چندان جالب نیست و بازار رقابتی از لحاظ محتوایی که به مخاطب ارائه می‌دهیم نداریم. جوایز ادبی هم که معمولا براساس دوستی‌ها و روابط شکل می‌گیرند و کاری به شایسته‌سالاری و انتخاب اثر برتر ندارند. این مسائل ریشه‌های درهم تنیده هستند که جلوی رشد ادبیات ایرانی را گرفته است. فعالیت‌های ادبی ما به جای اینکه بخواهد اصولی پی‌ریزی و اجرایی شود بیشتر ناشی از رفاقت‌ها و دوستی‌ها است و رابطه‌ای که در تمام جنبه‌های کشور ما دیده می‌شود به ادبیات هم وارد شده است.

این نویسنده یادآور شد: ما در گذشته چنین مشکلی را در حوزه ادبیات نداشتیم و اگر هم نمونه‌ای استثنا اتفاق می‌افتد با نقدهای تند مواجه می‌شد و با کلمات محکم و سخت اما علمی نویسندگان با هم گفت‌وگو می‌کردند. اتفاقی که امروز دیگر شاهد نیستیم، مگر اینکه دو نفر بخواهند در مقابل هم قرار بگیرند و در حد شهادت به یکدیگر ضربه بزنند و عملا گپ و گعده ادبی در کشور اتفاق نمی‌افتد و بیشتر گپ و گعده دوستانه را می‌بینیم. او در پایان درباره سرانجام صدور مجوز برای انتشار رمان «شرایط» گفت: رمان شرایط هنوز بدون اعلام رسمی و باتوجه با اصلاحیه‌های زیادی که به داستان وارد کرده‌اند؛ عملا ممنوع چاپ شده است.

 


منبع: بهارنیوز

تئاتری که با قتل آتنا گره خورد

فاضل قنادی که با نمایش «آنک زمستان می‌گرید» از استان فارس در تماشاخانه پرویز پرستویی موسسه فرهنگی هنری گندم (تیاتر گندم) حضور دارد به صحبت درباره این نمایش پرداخت. قنادی درباره داستان این اثر گفت: «آنک زمستان می‌گرید» داستان دختری به نام ستاره است که چون پدر بالا سرش نبوده و او را ترک کرده دچار یکسری معضلات اجتماعی می‌شود که یکی از آن اتفاق‌ها خیانت شوهرش است و سر همین موضوعات دست به قتل می‌زند. بخشی از نمایش هم به مشکلات دیگری می‌پردازد که برای این دختر رخ می‌دهد.

این نویسنده و کارگردان تئاتر شهرستان لار استان فارس، با تاکید بر اینکه قصه این نمایش ربطی به مسائل بومی ندارد، گفت: چون شهرستان ما کاملا مذهبی است و از آنجایی که همه همدیگر را  می‌شناسند خیلی از اتفاقاتی که در شهرهای دیگر رخ می‌دهد در لار اتفاق نمی‌افتد. اینجا شهر امنی است؛ شاید برای خیلی‌ها عجیب باشد اما حتی اگر کسی شب سوئیچ ماشین را روی خودرویش جا بگذارد اتفاقی برای خودرو رخ نمی‌دهد؛ چنین امنیتی وجود دارد. قنادی با بیان اینکه این قصه را سال ۸۶ نوشته است، گفت: در حال تمرین که بودیم اتفاق نابه‌هنجار آتنا اصلانی افتاد و اجرا هم تقریبا با این حادثه ناگوار نزدیک بود و این موضوع باعث شد مبحث معضلات اجتماعی در نمایش «آنک زمستان می‌گرید» با ماجرای آتنا اصلانی گره بخورند.

او با اشاره به ایده نمایشی خود گفت: وقتی این ایده به ذهنم رسید حالت خاصی داشت؛ من ساکن شهر لار هستم اما روزی برای انجام کاری و خرید کتاب به تهران آمده بودم. حوالی غروب و در هوای بارانی و سرد زمستانی بود که از هواپیما پیاده شدم و رفتم تا تاکسی بگیرم؛ دیدم کلاغی به لانه گنجشکی حمله کرده و بچه گنجشک را روی زمین نوک می‌زند. برای من خیلی عجیب بود که کلاغ بخواهد گوشت بخورد. این باعث شد که تصویری ذهن من را بگیرد، رفتم هتل و شروع به نوشتن کردم و قصه به این صورت درآمد. در کنارش موضوعاتی که از این طرف و آن طرف و اخبار شهرستان‌ها و تهران به گوشم می‌رسید مبنی بر معضلات اجتماعی شاکله‌ای شد که این قصه را تشکیل داد.

قنادی با اشاره به وضعیت استان فارس از نظر نمایشی، این استان را فربه توصیف کرد که همیشه حرفی برای گفتن داشته است و گفت: دوستانی از استان و شهر ما در سطح تهران فعالیت می‌کنند که همه آنها را می‌شناسند. استان فارس از نظر کارگردانی و بازی فربه است. در شهرستان لار هم انگار بازیگری یک امر خونی است؛ به‌طوری‌که بازیگران آماتور که هیچ وقت تئاتر کار نکرده‌اند خیلی زود و به راحتی بازی را یاد می‌گیرند و راه می‌افتند. این کارگردان تئاتر با بیان اینکه معضلات هنر نمایش همه جا یکسان است، چون ابزارش انسان است، گفت: اگر انسان نباشد نمایش وجود ندارد. برای همین در هرجا تئاتر همواره مشکلاتی داشته اما در دوره‌ای این مشکلات کمتر و در دوره‌ای بیشتر می‌شود که بسته به تغییر تفکرات سیاست‌گذاری‌ها است؛ اما بچه‌ها از پا ننشسته‌اند و کار می‌کنند.

قنادی تصریح کرد: هنر نمایش مثل طاعون است؛ وقتی به جان کسی افتاد تا او را نکشد دست برنمی‌دارد و از آدم جداپذیری ندارد! الینا گلچین، جواد اینانلو، آرزو کشاورز، ابوالفضل حضرتی و ابراهیم ابراهیمی بازیگران نمایش «آنک زمستان می‌گرید» به نویسندگی و کارگردانی فاضل قنادی هستند که تا ۱۲ شهریور در تماشاخانه پرویز پرستویی اجرا می‌شود.


منبع: بهارنیوز

شش فیلم کنجکاوی برانگیز اکران این روزهای سینمای ایران

با در نظر گرفتن معیارهایی مانند حضور چهره های مطرح و ترکیب عوامل، کسب جوایز در جشنواره ها، توجه به شخص نویسنده و کارگردان و توجه به معیارهای هنری و حتی معیارهای فرامتنی، می توان شش فیلم کنجکاوی برانگیز اکران این روزهای سینمای ایران را مرور کرد.

عصرایران – این روزها در سینماهای کشور آثار متعددی روی پرده است و مخاطبان برای انتخاب فیلم ها برای تماشا ممکن است معیارها و اولویت های متعددی در نظر داشته باشند.

با در نظر گرفتن معیارهایی مانند حضور چهره های مطرح و ترکیب عوامل، کسب جوایز در جشنواره ها، توجه به شخص نویسنده و کارگردان و توجه به معیارهای هنری و حتی معیارهای فرامتنی، می توان شش فیلم کنجکاوی برانگیز اکران این روزهای سینمای ایران را نام برد که می تواند در معرض انتخاب مخاطبان برای تماشا در سینماها باشد. بدون قصد لو دادن قصه و بدون ترتیب خاصی این شش فیلم که شامل سه فیلم در اکران سینماهای کشور و سه فیلم اکران شده در سینماهای گروه هنر و تجربه است را به اختصار مرور می کنیم.

کوه/ امیر نادری

امیر نادری، فیلمساز قدیمی سینمای ایران که سالهاست در خارج از کشور زندگی می کند، پس از دوران طولانی با فیلم سینمایی «کوه» به سینماهای کشور بازگشته است. خالق آثاری مانند «آب، باد، خاک» و «دونده» که این روزها فیلم خود را در سینماهای گروه هنر و تجربه در حال اکران می بیند، جدیدترین ساخته خود را برای نخستین بار در بخش غیر رقابتی هفتاد و سومین جشنواره‌ی فیلم ونیز به نمایش درآورد. این روزها «کوه» که در خارج از ایران ساخته شده در گروه هنر و تجربه اکران شده است و به عنوان یکی از آثار کنجکاوی برانگیز از یک کارگردان کنجکاوی برانگیز می تواند مورد انتخاب علاقه مندان سینما باشد.

بیست و یک روز بعد/ محمدرضا خردمندان

فیلم سینمایی «بیست و یک روز بعد» به کارگردانی محمدرضا خردمندان و با بازی ساره بیات، مهدی قربانی، حمیدرضا آذرنگ، امیرحسین صدیق، جلال فاطمی، سینا رازانی، حسین شریفی، رضا استادی و… به عنوان یکی از پدیده های جشنواره سی و پنجم فیلم فجر این روزها در سینماهای کشور اکران شده است. این محصولِ حوزه هنری که یادآور فیلم های تولید قدیم کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است، توانست در بخش بهترین فیلم از نگاه تماشاگران در میان ۵ فیلم برتر مردمی جشنواره فجر قرار گیرد و همچنین در سی امین جشنواره فیلم های کودکان و نوجوانان اصفهان برنده ۵ پروانه زرین و جایزه اصلی فیلم منتخب یونیسف شد.

سوگ/ مرتضی فرشباف

فیلم سینمایی «سوگ» اولین ساخته بلند مرتضی فرشباف از دو ماه قبل در سینماهای گروه هنروتجربه اکران شده است و اکران آن همچنان در این گروه ادامه دارد. این فیلم سال ۱۳۸۹ ساخته شده و فیلم‌نامه آن با همکاری آناهیتا قزوینی زاده نوشته شده ‎است. در این فیلم عادل یراقی شراره پاشا، کیومرث گیتی و امیر حسین ملکی ایفای نقش می‌کنند و پیمان معادی و سحر دولتشاهی صداپیشه‌های فیلم هستند. این فیلم برنده جایزه اصلی بخش جریان نو شانزدهمین دوره جشنواره بین المللی فیلم پوسان و برنده جایزه بهترین فیلم جشنواره دوویل فرانسه شد و در این سال‌ها از فیلم‌های محبوب منتقدان بوده است.

 تابستان داغ/ ابراهیم ایرج زاد

«تابستان داغ» به کارگردانی ابراهیم ایرج زاد و تهیه کنندگی جواد نوروزبیگی این روزها در سینماها اکران عمومی شده است. این فیلم با بازی پریناز ایزدیار، علی مصفا، مینا ساداتی، یسنا میر طهماسب و صابر ابر با نامزدی در ۱۳ رشته، رکورد دار بیشترین تعداد نامزدی در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر بود که در نهایت دو سیمرغ بلورین بهترین فیلمبرداری و بهترین تدوین را کسب کرد. حضور هومن بهمنش، فیلمبردار برجسته سینمای ایران به عنوان یکی از سرمایه گذاران این فیلم نیز از دیگر نکات قابل توجه است. نامزد شدن در ۱۳ رشته در زمان جشنواره فیلم فجر حواشی فراوانی را پیرامون این فیلم و انتخاب هیات داوران جشنواره ایجاد کرده بود. شاید مخاطبان سینمای ایران کنجکاو باشند بدانند این فیلم واجد چه ارزش هایی بوده که در ۱۳ بخش نامزد سیمرغ شده است، هر چند نظرات متفاوت پیرامون این فیلم از زمان جشنواره تاکنون زیاد بوده است.

رگ خواب/ حمید نعمت الله

حمید نعمت الله فیلمسازی کاربلد است که به خوبی می تواند جهان مدنظرش را در قالب یک قصه و اثر هنری با مخاطبان خود در میان بگذارد. از فیلم سینمایی «بوتیک» تا سریال «وضعیت سفید» و دیگر آثار او همگی این نکته را تایید می کنند که نعمت الله در کار خود یکی از بهترین ها و فردی صاحب سبک است. این روزها بهترین فیلم جشنواره سی و پنجم فیلم فجر از نگاه منتقدان در سینماها اکران شده است. «رگ خواب» با فیلمنامه ای از معصومه بیات، کارگردانی نعمت الله و بازی درخشان لیلا حاتمی این روزها پیش روی مخاطبان سینمای ایران است و آنها می توانند این فیلم را در سینماها تماشا کنند.

پریناز/ بهرام بهرامیان

فیلم سینمایی «پریناز» به کارگردانی بهرام بهرامیان بعد از ۷ سال این روزها در گروه سینمایی هنر و تجربه اکران شده است. در این فیلم بازیگرانی مانند فاطمه معتمد آریا، حمید فرخ‌نژاد، طناز طباطبایی، فرهاد آییش، مصطفی زمانی و… به ایفای نقش پرداخته اند. «پریناز» دومین ساخته بهرامیان پس از فیلم «آل»، به تهیه‌کنندگی محمد نجیبی محصول سال ۱۳۸۹ است و بابک کایدان فیلمنامه این فیلم را براساس قصه‌ای از بهرام بهرامیان نوشته است. حواشی متعدد پیرامون این فیلم نیز می تواند دلیلی برای کنجکاوی ها باشد.

شاید در این فهرست آثار دیگری مانند «اکسیدان» حامد محمدی، «ساعت ۵ عصر» مهران مدیری، «زادبوم» ابوالحسن داودی و چند فیلم دیگر مانند برخی آثار گروه هنر و تجربه می توانست گنجانده شود اما در مجموع این شش فیلم را می توان آثار کنجکاوی برانگیز اکران این روزها نام برد.


منبع: عصرایران

یادداشت مهدی کرم پور در هفته نامه شهرزاد

دهمین شماره هفته نامه مجازی شهرزاد امروز ۱۰ شهریورماه در ۳۴ صفحه منتشر شد.

به گزارش روابط عمومی سریال شهرزاد، دهمین شماره هفته نامه اینترنتی «شهرزاد» با یادداشتی از مهدی کرم پور درباره سریال شهرزاد آغاز می شود. همچنین در این شماره گفت ‌وگو با عبدالله اسکندری (چهره پرداز)، شهرزاد از نگاه ۶ پزشک، نقد پوریا ذوالفقاری، بازتاب فضای مجازی، نشر الکترونیک زیر ذره بین اساتید ارتباطات، عکس‌نوشته‌هایی از قسمت دهم و همچنین عکس‌هایی از قسمت آینده دیده می شود. 

در یادداشت مهدی کرم پور که در ابتدای این شماره درج شده، آمده است:

“«شهرزاد» تصویری از عشقی ممنوعه است که در تلویزیون جایگاه ندارد. این درام از نظر سوژه و پوشش در تلویزیون نمی توانست به نمایش درآید، از همین‌رو در شبکه نمایش خانگی ساخته شد، مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت و سود آوری را تجربه کرد. اگرچه برای کارگردانی حرفه‌ای مثل حسن فتحی فرقی نمی کند برای تلویزیون کار کند یا شبکه نمایش خانگی؛ او برای مردم کار می کند و یک هنرمند حرفه ای است که بر اساس مولفه‌های هر رسانه‌ای به‌خوبی میداند چگونه باید عمل کرد. شناخت مولفه‌های جذب مخاطب و احترام به ذائقه جامعه باعث موفقیت سریال شهرزاد شده‌است. این کارگردان، شهرزاد را به‌خاطر اهمیت به ذائقه مخاطب ساخته‌است، مخاطبی که دنبال جذابیت در سوژه و پرداخت در سطح سریال های مهم دنیاست.

البته لازم به اشاره است که شبکه نمایش خانگی بستر را برای موفقیت شهرزاد فراهم کرد، نمی توان منکر تاثیر شبکه نمایش خانگی در رشد سریال‌سازی شد. نزدیک به یک دهه از حضور شبکه نمایش خانگی در سوپرمارکت‌های ایران می گذرد؛ رسانه‌ای که برای عرضه محصول خود، در دسترس‌ترین گزینه را انتخاب کرد؛ عرضه در سوپرمارکت‌ها و کتاب‌فروشی ها. به‌این‌ترتیب در مدت کوتاهی بازار پرمخاطبی برای این رسانه مهیا شد. حالا اما با گذشت یک‌دهه از تولد شبکه نمایش خانگی، این وسیله ارتباط جمعی از آزمون‌وخطاهای خود گذر کرده و سیاست‌گذاری کارآمد در آن باعث شده اکنون در مسیر پیشرفت قرار گیرد؛ مسیری که از جهت تولید محتوا، توزیع فیلم و سوژه جذاب، بازار پرمخاطبی را برای شبکه نمایش خانگی فراهم آورد. هرچند این بازار در حوزه سریال‌سازی بیش از تولید و توزیع فیلم‌های سینمایی جلوه‌گری می کند، اما ذات این رسانه و دردسترس‌‌بودن آن فرصتی را در اختیار خانواده‌ها قرار داد که ارتباطشان را با سینما حفظ کنند. این در حالی است که تکثیر و توزیع فیلم‌های روی پرده سینما در شبکه نمایش خانگی این محدودیت را برای خانواده‌ها جبران کرد.

شاید همین شاخصه شبکه نمایش خانگی باعث شد بسیاری از هنرمندان و کارشناسان رسانه از شبکه خانگی به‌عنوان رسانه مکمل سینما یاد کنند. از سویی دیگر، در شرایطی که تلویزیون خصوصی در ایران وجود ندارد، این رسانه می تواند مفر اصلی برای روبه‌روشدن هنرمندان با مخاطبان بدون واسطه باشد. شاید برای همین، کارگردان‌هایی چون کمال تبریزی، داوود میرباقری و حسن فتحی به سراغ این رسانه آمده‌اند. توسعه شبکه نمایش خانگی در ایران در شرایطی در حال تحقق است که اساسا این نوع از توزیع محصولات تصویری در بازار عرضه جهانی غالبا درخصوص فیلم‌های سینمایی تعریف شده و ادامه یافته است. به‌عبارتی تولیدکنندگان و توزیع‌کنندگان مجموعه‌ها و سریال‌های تلویزیونی بخش خصوصی در این حیطه کمتر ورود کرده و از امکان تلویزیون کابلی که دهه‌هاست اصلیترین مسیر ورود به بازار نمایش محسوب می شود، بهره برده و می برند. این تکنولوژی در دهه اخیر با توجه به سرعت پیشرفت فناوری ارتباطات و دسترسی بیشتر و سریع‌تر به اینترنت، به تکنولوژی «تلویزیون با پروتکل اینترنتی» یا IPTV و نیز دریافت و تماشای تلویزیون به‌ازای درخواست یا VOD تغییر و توسعه یافته است. در ایران با توجه به ملاحظات قانونی درخصوص تأسیس شبکه‌های تلویزیونی کابلی، این خلأ از سوی شبکه نمایش خانگی پر شد و امکانی که برای درآمدزایی بیشتر فیلم‌های سینمایی طراحی شده بود، به بستری برای تولید و توزیع مجموعه‌های تلویزیونی نیز تسری داده شد. محرک اولیه در این حوزه تلویزیون بود. تولید محصولات نمایشی و مجموعه‌سازی با حفظ حرمت‌ها و معذوریت‌های نمایشی، این رسانه را به عرصه‌ای تبدیل کرده تا در فرصت باقیمانده، دست‌اندرکاران این بخش بتوانند دستاوردها و نتایج مطلوبی را تجربه کنند. درمجموع، تجربیاتی از این دست میتوانند با حفظ مسیر درست و جلوگیری از افت کیفیت در کارهای بعدی، اعتماد مخاطبان را به این شبکه بیشتر کنند تا انگیزه هنرمندان برای ساخت آثار با‌کیفیت برای عرضه در این شبکه بیشتر شود.”

هفته نامه مجازی شهرزاد از طریق سایت و کانال رسمی این سریال قابل دانلود است. قسمت یازدهم شهرزاد دوشنبه ۱۳ شهریورماه عرضه می شود.


منبع: عصرایران

اصلا ادبیات می‌خواهیم یا نه؟

خجسته کیهان می‌گوید: باید تکلیف‌مان را مشخص کنیم و ببینیم اصلا ادبیات می‌خواهیم یا نه.

این مترجم در گفت‌وگو با ایسنا درباره مهم‌ترین خواسته‌های اهل قلم از مسئولان فرهنگی گفت:‌ مهم‌ترین مسئله همان ممیزی و سلیقه‌ای انجام شدن آن است، چون ضوابطش هم روشن نیست.

او در ادامه بیان کرد: ترویج و تبلیغ کتاب و شناساندن آثاری که منتشر می‌شود یکی از موضوعاتی است که آن‌چنان که باید و شاید، صورت نمی‌گیرد. تلویزیون می‌تواند در این زمینه کمک کند و برای آثاری که منتشر می‌شود، برنامه‌های معرفی و نقد برگزار کند. در خیلی از کشورها دیده‌ام که حتی نام کتاب‌ها و نویسندگان بر روی اتوبوس‌ها نوشته و تبلیغ می‌شود اما در این‌جا از این خبرها نیست. اصلا در ایران شمارگان کتاب پایین است برای این‌که تشویق نمی‌شود.

کیهان گفت: باید مسئله کتاب‌خوانی و ایجاد شوق کتاب‌خوانی جزو برنامه‌های آموزشی کودکان در دبستان باشد تا آن‌ها بیشتر با ادبیات معاصر آشنا شوند. این مسئله در نظام‌های آموزشی خیلی از کشورها وجود دارد، اما متأسفانه در کشور ما چنین چیزی نیست.

او درباره برگزاری نمایشگاه‌ها و اختصاص یارانه‌ کتاب با هدف ترویج کتاب‌خوانی بیان کرد: برگزاری این نمایشگاه‌ها و طرح‌های موجود آن‌چنان که باید و شاید، کاری در حوزه ترویج کتاب‌خوانی صورت نداده است. البته برگزاری نمایشگاه کتاب کار خوبی است. شاید اگر این نمایشگاه هم نباشد شمارگان کتاب کمتر شود و به ۱۰۰ نسخه برسد. اما مسئله‌ای که وجود دارد این است که همین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران هم خوب برگزار نمی‌شود و تجربه نشان داده که در ترویج کتاب‌خوانی موثر نبوده است. ۱۴ – ۱۵ سال قبل در نمایشگاه کتاب برنامه‌هایی برای نقد و بررسی کتاب‌ها برگزار می‌شد که فکر می‌کنم برنامه‌های موثری بود.

این مترجم ادامه داد: ما باید تکلیف‌مان را مشخص کنیم؛ این‌که میل داریم و اصلا می‌خواهیم با ادبیات دنیا آشنا شویم، می‌خواهیم  ادبیات معاصر خودمان را بشناسیم یا نه فکر می‌کنیم زائد است. اگر این را می‌خواهیم باید از راه دیگری به سراغ ترویج و حمایت از ادبیات برویم. برای آن‌که راه‌هایی که تا به حال رفته‌ایم جواب نداده است و باید بیشتر  فکر و تلاش کنیم و ببینیم چه کارهایی در دیگر کشورها صورت گرفته است.

او درباره دخالت دولت در این حوزه نیز گفت: من نمی‌گویم دولت دخالت نکند چون با شرایطی که داریم غیرممکن است اما دست کم ضوابط را مشخص کنند. حداقل دخالت‌کننده‌ها در این حوزه سررشته داشته باشند. حتی اگر این اتفاق هم بیفتد یک قدم مهم جلو رفته‌ایم.

خجسته کیهان همچنین درباره ترجمه تازه‌اش گفت: در حال حاضر  ترجمه کتاب زندگی‌نامه «ارنست همینگوی» را در دست دارم. این کتاب شامل آخرین کتاب‌های زندگی‌نامه این نویسنده، خاطرات خواهر، دوستان و اطرافیان او است که فکر می‌کنم کتاب جالبی است و به نظر من بهترین کتابی است که با موضوع زندگی‌نامه همینگوی نوشته شده است.


منبع: عصرایران

آمار فروش فیلم‌های روی پرده سینما

حبیب اسماعیلی ـ مدیر دفتر پخش رسانه فیلمسازان- در گفت‌وگویی با ایسنا آمار فروش فیلم سینمایی “اکسیدان” ساخته حامد محمدی را بعد از گذشت حدود یک ماه و نیم از آغاز اکران و در اختیار داشتن ۷۰ سالن سینمایی، ۹ میلیارد و ۴۰۰ میلیون تومان اعلام کرد و همچنین فیلم سینمایی “گذر موقت” به کارگردانی افشین هاشمی با نمایش در ۲۰ سالن سینمایی تاکنون ۲۰۰ میلیون تومان فروش داشته است.لامرضا فرجی ـ مدیر پخش حوزه هنری ـ آمار فروش فیلم سینمایی “۲۱ روز بعد” ساخته محمدرضا خردمندان که حدود یک ماه از اکران آن می‌گذرد را در مجموع ۸۱۰ میلیون تومان و به تفکیک ۵۱۰ میلیون تومان در تهران و ۳۰۰ میلیون تومان در شهرستان‌ها اعلام کرد.
وی در ادامه آمار فروش فیلم سینمایی “فصل نرگس” به کارگردانی نگار آذربایجانی که پنج هفته از اکران آن می‌گذرد را در کل ۲۰۰ میلیون تومان و به تفکیک ۱۳۵ میلیون تومان در تهران و ۶۵ میلیون تومان در شهرستانها دانست.علی سرتیپی ـ‌ مدیرعامل فیلمیران ـ آمار فروش فیلم سینمایی “سارا و آیدا” ساخته مازیار میری را با در اختیار داشتن ۷۰ سالن سینمایی در مجموع ۱ میلیارد و ۷۵۰  میلیون تومان و به تفکیک در روزهای چهارشنبه و پنج‌شنبه ۹۰ میلیون تومان اعلام کرد.
او ادامه داد: فیلم سینمایی “تابستان داغ” به کارگردانی ابراهیم ایرج زاد که از روز چهارشنبه اکران آن آغاز شده است  با در اختیار داشتن ۲۸ سالن سینمایی در تهران، ۹۰ میلیون تومان فروش داشته است و از شنبه هم اکران این فیلم در شهرستان‌ها آغاز خواهد شد.فیلم سینمایی “نهنگ عنبر سلکشن رویا”  در مجموع ۲۱ میلیارد و ۸۰ میلیون تومان در ۱۱ سالن سینمایی و “رگ خواب” ساخته حمید نعمت الله با در اختیار داشتن ۱۴ سالن سینمایی ۴ میلیارد و ۹۰۰ میلیون تومان فروش داشته‌اند.وی افزود:آمار فروش فیلم سینمایی “ساعت ۵ عصر” مهران مدیری شنبه اعلام می‌شود.( این در حالی است که در آخرین آماری که از فروش این فیلم منتشر شد، حکایت از فروش ۸ میلیاردی آن دارد.)عبدالله علیخانی ـ مدیر پویا فیلم ـ فروش فیلم سینمایی “پاتو کفش من نکن” ساخته محمد حسین فرحبخش را با در اختیار داشتن ۴۵ سالن سینمایی در تهران و شهرستان و بعد از گذشت ۶ هفته اکران، ۱ میلیارد و ۱۰۰ میلیون تومان اعلام کرد.احمد مختاری ـ مدیر پخش هدایت فیلم ـ آمار فروش فیلم سینمایی «زادبوم» به کارگردانی ابوالحسن داوودی را اعلام نکرد وعلت آن را تمایل نداشتن تهیه‌کننده این فیلم به اعلام آمار فروش بیان کرد.خبرنگار ایسنا پیگیر آمار فروش فیلم سینمایی “ماه در جنگل” به کارگردانی سیامک شایقی که ۱۰ روز از آغاز اکران آن می‌گذرد، نیز هست.


منبع: بهارنیوز

بازیگر «مرد ۶ میلیون دلاری» درگذشت

به گزارش مهر به نقل از ورایتی، ریچارد اندرسون که بازیگر نقش اسکار گولدمن، رییس سازمان مخفی اطلاعاتی در دو سریال «مرد شش میلیون دلاری» و «زن استثنایی» بود و سابقه طولانی در سریال‌های تلویزیونی داشت، روز گذشته در خانه‌اش در بورلی هیلز درگذشت.  او یکی از چند بازیگری بود که همزمان این نقش را در چند سریال بازی کرد و این اواخر در سریال «نظم و قانون» نیز حضوری ویژه در یک فصل از سریال داشت.  اندرسون در سریال «مرد شش میلیون دلاری»، رییس لی میجرز، مرد شش میلیون دلاری بود که نقش استیو آستین را بازی می‌کرد. این سریال محصول ۱۹۷۳ بود.
 
برمبنای سایت آی‌ام‌دی‌بی، آندرسون در طول کار حرفه‌ای‌ خود در بیش از ۱۸۸ نقش بازی کرد. او در فیلم کلاسیک علمی تخیلی محصول ۱۹۵۶ با عنوان «سیاره ممنوع» نقشی کلیدی داشت و در نقش رییس مهندسان ظاهر شده بود.  او در این باره گفته بود که این فیلم آخرین فیلم از مجموعه یک دوجین نقشی بود که او برای کمپانی مترو گلدوین مایر بازی کرده بود. این فیلم برای آن زمان بسیار نوگرا بود و ژانر علمی تخیلی را برای همیشه تغییر داد. آن فیلم در استودیو و روی یک صحنه ساخته شد.  این بازیگر در شاهکار ضد جنگ استنلی کوبریک یعنی «راه‌های افتخار» در سال ۱۹۵۷ نیز بازی کرده و در فیلم «تابستان گرم طولانی» محصول ۱۹۵۸ در کنار پل نیومن و جوآن وودوارد ظاهر شده بود.


منبع: بهارنیوز

جدیدترین آمار فروش فیلم‌های روی پرده

نهنگ عنبر سلکشن رویا” در مجموع ۲۱ میلیارد و ۸۰ میلیون تومان در ۱۱ سالن سینمایی و “رگ خواب” ساخته حمید نعمت الله با در اختیار داشتن ۱۴ سالن سینمایی ۴ میلیارد و ۹۰۰ میلیون تومان فروش داشته‌اند.

آمار فروش فیلم‌های سینمایی در هفته جاری در حالی توسط پخش کنندگان اعلام شد که همچنان فیلم‌های کمدی در صدر پرفروش‌ترین فیلم‌های سینمایی هستند.

حبیب اسماعیلی ـ مدیر دفتر پخش رسانه فیلمسازان- در گفت‌وگویی با ایسنا آمار فروش فیلم سینمایی “اکسیدان” ساخته حامد محمدی را بعد از گذشت حدود یک ماه و نیم از آغاز اکران و در اختیار داشتن ۷۰ سالن سینمایی، ۹ میلیارد و ۴۰۰ میلیون تومان اعلام کرد و همچنین فیلم سینمایی “گذر موقت” به کارگردانی افشین هاشمی با نمایش در ۲۰ سالن سینمایی تاکنون ۲۰۰ میلیون تومان فروش داشته است.

غلامرضا فرجی ـ مدیر پخش حوزه هنری ـ آمار فروش فیلم سینمایی “۲۱ روز بعد” ساخته محمدرضا خردمندان که حدود یک ماه از اکران آن می‌گذرد را در مجموع ۸۱۰ میلیون تومان و به تفکیک ۵۱۰ میلیون تومان در تهران و ۳۰۰ میلیون تومان در شهرستان‌ها اعلام کرد.

وی در ادامه آمار فروش فیلم سینمایی “فصل نرگس” به کارگردانی نگار آذربایجانی که پنج هفته از اکران آن می‌گذرد را در کل ۲۰۰ میلیون تومان و به تفکیک ۱۳۵ میلیون تومان در تهران و ۶۵ میلیون تومان در شهرستانها دانست.

علی سرتیپی ـ‌ مدیرعامل فیلمیران ـ آمار فروش فیلم سینمایی “سارا و آیدا” ساخته مازیار میری را با در اختیار داشتن ۷۰ سالن سینمایی در مجموع ۱ میلیارد و ۷۵۰  میلیون تومان و به تفکیک در روزهای چهارشنبه و پنج‌شنبه ۹۰ میلیون تومان اعلام کرد.

او ادامه داد: فیلم سینمایی “تابستان داغ” به کارگردانی ابراهیم ایرج زاد که از روز چهارشنبه اکران آن آغاز شده است  با در اختیار داشتن ۲۸ سالن سینمایی در تهران، ۹۰ میلیون تومان فروش داشته است و از شنبه هم اکران این فیلم در شهرستان‌ها آغاز خواهد شد.

فیلم سینمایی “نهنگ عنبر سلکشن رویا”  در مجموع ۲۱ میلیارد و ۸۰ میلیون تومان در ۱۱ سالن سینمایی و “رگ خواب” ساخته حمید نعمت الله با در اختیار داشتن ۱۴ سالن سینمایی ۴ میلیارد و ۹۰۰ میلیون تومان فروش داشته‌اند.

وی افزود:آمار فروش فیلم سینمایی “ساعت ۵ عصر” مهران مدیری شنبه اعلام می‌شود.( این در حالی است که در آخرین آماری که از فروش این فیلم منتشر شد، حکایت از فروش ۸ میلیاردی آن دارد.)

عبدالله علیخانی ـ مدیر پویا فیلم ـ فروش فیلم سینمایی “پاتو کفش من نکن” ساخته محمد حسین فرحبخش را با در اختیار داشتن ۴۵ سالن سینمایی در تهران و شهرستان و بعد از گذشت ۶ هفته اکران، ۱ میلیارد و ۱۰۰ میلیون تومان اعلام کرد.

احمد مختاری ـ مدیر پخش هدایت فیلم ـ آمار فروش فیلم سینمایی «زادبوم» به کارگردانی ابوالحسن داوودی را اعلام نکرد وعلت آن را تمایل نداشتن تهیه‌کننده این فیلم به اعلام آمار فروش بیان کرد.


منبع: عصرایران

اصلا ادبیات می‌خواهیم یا نه؟

خجسته کیهان در گفت‌وگو با ایسنا درباره مهم‌ترین خواسته‌های اهل قلم از مسئولان فرهنگی گفت:‌ مهم‌ترین مسئله همان ممیزی و سلیقه‌ای انجام شدن آن است، چون ضوابطش هم روشن نیست.او در ادامه بیان کرد: ترویج و تبلیغ کتاب و شناساندن آثاری که منتشر می‌شود یکی از موضوعاتی است که آن‌چنان که باید و شاید، صورت نمی‌گیرد. تلویزیون می‌تواند در این زمینه کمک کند و برای آثاری که منتشر می‌شود، برنامه‌های معرفی و نقد برگزار کند. در خیلی از کشورها دیده‌ام که حتی نام کتاب‌ها و نویسندگان بر روی اتوبوس‌ها نوشته و تبلیغ می‌شود اما در این‌جا از این خبرها نیست. اصلا در ایران شمارگان کتاب پایین است برای این‌که تشویق نمی‌شود.
کیهان گفت: باید مسئله کتاب‌خوانی و ایجاد شوق کتاب‌خوانی جزو برنامه‌های آموزشی کودکان در دبستان باشد تا آن‌ها بیشتر با ادبیات معاصر آشنا شوند. این مسئله در نظام‌های آموزشی خیلی از کشورها وجود دارد، اما متأسفانه در کشور ما چنین چیزی نیست.او درباره برگزاری نمایشگاه‌ها و اختصاص یارانه‌ کتاب با هدف ترویج کتاب‌خوانی بیان کرد: برگزاری این نمایشگاه‌ها و طرح‌های موجود آن‌چنان که باید و شاید، کاری در حوزه ترویج کتاب‌خوانی صورت نداده است. البته برگزاری نمایشگاه کتاب کار خوبی است. شاید اگر این نمایشگاه هم نباشد شمارگان کتاب کمتر شود و به ۱۰۰ نسخه برسد. اما مسئله‌ای که وجود دارد این است که همین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران هم خوب برگزار نمی‌شود و تجربه نشان داده که در ترویج کتاب‌خوانی موثر نبوده است. ۱۴ – ۱۵ سال قبل در نمایشگاه کتاب برنامه‌هایی برای نقد و بررسی کتاب‌ها برگزار می‌شد که فکر می‌کنم برنامه‌های موثری بود.

این مترجم ادامه داد: ما باید تکلیف‌مان را مشخص کنیم؛ این‌که میل داریم و اصلا می‌خواهیم با ادبیات دنیا آشنا شویم، می‌خواهیم  ادبیات معاصر خودمان را بشناسیم یا نه فکر می‌کنیم زائد است. اگر این را می‌خواهیم باید از راه دیگری به سراغ ترویج و حمایت از ادبیات برویم. برای آن‌که راه‌هایی که تا به حال رفته‌ایم جواب نداده است و باید بیشتر  فکر و تلاش کنیم و ببینیم چه کارهایی در دیگر کشورها صورت گرفته است.او درباره دخالت دولت در این حوزه نیز گفت: من نمی‌گویم دولت دخالت نکند چون با شرایطی که داریم غیرممکن است اما دست کم ضوابط را مشخص کنند. حداقل دخالت‌کننده‌ها در این حوزه سررشته داشته باشند. حتی اگر این اتفاق هم بیفتد یک قدم مهم جلو رفته‌ایم.

خجسته کیهان همچنین درباره ترجمه تازه‌اش گفت: در حال حاضر  ترجمه کتاب زندگی‌نامه «ارنست همینگوی»  را در دست دارم. این کتاب شامل آخرین کتاب‌های زندگی‌نامه این نویسنده، خاطرات خواهر، دوستان و اطرافیان او است که فکر می‌کنم کتاب جالبی است و به نظر من بهترین کتابی است که با موضوع زندگی‌نامه همینگوی نوشته شده است.


منبع: بهارنیوز

«مالاریا»، فیلم برگزیده روس‌ها

در مراسم اختتامیه دهمین فستیوال بین‌المللی اورنبورگ ٢٠١٧ روسیه که در یکی از سالن‌های مجلل اورنبورگ برگزارشد، جایزه بهترین فیلم به مسعود ردایی تهیه کننده فیلم و جایزه بهترین بازیگر زن فستیوال به ساغر قناعت اهداء شد.

به گزارش ایسنا، مسعودردایی تهیه کننده فیلم «مالاریا» در مراسم اهدای این جایزه ضمن تشکر از رئیس جشنواره و همکارانش و هئیت داوران، از استقبال تماشاگران روسی و میهمان نوازی مردم شهراورنبورگ گفت:برنده و قهرمان واقعی ،مردمان صلح طلب کشورم ایران و جوانان سرافرازش چون شهید محسن حججی هستند که من در اینجا نسبت به آنان ادای احترام و این جایزه را تقدیم‌شان می‌کنم.

در این مراسم آذرخش فراهانی بازیگر و آهنگساز فیلم به نیابت از ساغر قناعت جایزه بهترین بازیگر زن را دریافت کرد.


منبع: عصرایران