هیچ هنرمندی حالم را نمی‌پرسد

ملکه رنجبر بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون در گفت و گو با میزان در خصوص آخرین وضعیت خود گفت: حالم اصلا خوب نیست، هر چه قدر دکتر می روم و دارو می خورم خوب نمی شوم و هیچ فایده ای ندارد روز به روز قندم بالا می رود.  وی ضمن ابراز نارضایتی از وضعیت امروز خود افزود: ناراحتم برای اینکه یک عمر زحمتی که کشیدم، از سن ۶ سالگی بازی کردم و زحمت کشیدم و جان کندم و بهترین سالهای زندگی ام را پای هنرم گذاشتم و هیچ چیز نسیبم نشد عیبی ندارد باید بسوزم و بسازم.  این بازیگر پیشکسوت تصریح کرد: یک نفر از هنرمندان نمی آید بگوید رنجبر حالت چطور است، هیچ کس به من سر نمی زند و حالم را نمی پرسد، فقط در ابتدای بیماری ام همه گرم بودند  و یکی دو نفر آمدند و به من سر زدند اما دیگر از هیچ کس خبری نشد حتی از خانه سینما هم حتی یک زنگ به من نمی زنند که شاید به چیزی احتیاج داشته باشم.  رنجبر خاطرنشان کرد: دیگر کاری به من پیشنهاد نمی شود هرچند که اگر پیشنهاد می شد هم قبول نمی کردم چرا که نه توانش را دارم و نه می خواهم که با آنها کار کنم این همه سال زحمت کشیدم چه شد که حالا هم برای این کار توانم را بگذارم.


منبع: بهارنیوز

مدیرانی که فیلم ساز شدند

روزنامه هفت صبح -احمد رنجبر: واکاوی عملکرد چهار مدیر ارشد تلویزیون که در دوران فراغت از مسئولیت وارد عرصه تولید سریال شده اند. نتیجه فعالیت مهدی فرجی، محمودرضا تخشید، رحمان سیفی آزاد و محمد احسانی در این زمینه چه بوده است؟

هفته پیش سریال «لژیونر» تمام شد؛ سریالی که مهدی فرجی مدیر سابق شبکه یک تهیه کننده آن بود. کمی پیش تر «پرستاران» به پایان رسید که تا ۱۷ قسمت فصل اول آن محمودرضا تخشید مدیر اسبق مرکز امور نمایشی سیما به عنوان کارگردان مشترک در تیتراژ نقش می بست. این شب ها نام محمد احسانی مدیر شبکه نسیم را می توان در تیتراژ سریال های «پنچری» و «گسل» در مقام مشاور پروژه دید.

رحمان سیفی آزاد مدیر سابق مرکز امور نمایشی سیما قصد دارد سریال فریدون جیرانی را تهیه کند. جمع این اتفاقات سرفصل تدوین گزارشی شده تا عملکرد مدیران تلویزیون در عرصه تولید را محک بزنیم. نکته مهم اینکه فعالیت های غیرتلویزیونی آنها مدنظر نیست و کاری نداریم مثلا کیفیت کار سیفی آزاد در عرصه نگارش، تهیه کنندگی و کارگردانی سینما چه بوده و نکته دیگر اینکه مدیران مذکور بعد از فراغت از مسئولیت های اجرایی در تلویزیون سراغ تولید رفته اند.

مهدی فرجی

مدیرانی که هیچ وقت بیکار نمی مانند 

سابقه مدیریت: مهدی فرجی از مدیران باسابقه تلویزیون محسوب می شود که آخرین مسئولیت او مدیریت شبکه یک است. با رفتن عزت الله ضرغامی و آمدن محمد سرافراز در سال ۹۳ فرجی اعلام کرد به خاطر مسائل شخصی مجبور به واگذاری این مسئولیت است. او پی از این مدیر شبکه دو بود و سابقه مدیریت گروه فیلم و سریال شبکه یک و دو را در کارنامه دارد.

در عرصه تولید چه کرده؟ سال پیش مهدی فرجی با سریال «لژیونر» برای نخستین بار تهیه کنندگی را تجربه کرد. او پیش از این به عنوان مدیر تولید فعالیت هایی داشته است.

مدیرانی که هیچ وقت بیکار نمی مانند 

ماحصل: از کیفیت «لژیونر» نمی توان دفاع کرد. مسعود آب پرور قصد داشت یک سریال شاد با محوریت ورزش و مشکلات جوانان بسازد اما عنان کار از دستش دررفت. اصلا فیلمنامه پیمان عباسی قابلیت تبدیل به سریالی درخور و قابل دفاع ندارد. مهدی فرجی با سال ها تجربه چطور متوجه این مسئله نشد؟ چرا نخواست فیلمنامه ای بهتر برای تهیه در دست بگیرد؟ اشاره کردم او سال ها مدیر گروه فیلم و سریال شبک یک بوده و حتما شم بالایی در تشخیص کیفیت فیلمنامه ها دارد. در عمل اما این را نشان نداد و نتیجه «لژیونر» یک سریال ضعیف شد که به رغم پخش سه شب در هفته از شبکه تهران مورد استقبال بیننده ها قرار نگرفت.


محمد احسانی

مدیرانی که هیچ وقت بیکار نمی مانند 

سابقه مدیریت: محمد احسانی از فروردین تا آذر سال۹۴ مدیر شبکه یک بود و رعد از آن استعفا داد. او پس از استعفا از سوی معاون وقت سیما به عنوان مشاور این معاونت منصوب شد که عمر این مسئولیت هم دیری نپایید. احسانی حالا مدیر شبکه نسیم است.

در عرصه تولید چه کرده؟ وقتی محمد احسانی مدیریت شبکه یک را واگذار کرد، سراغ دو سریال رفت که این شب ها روی آنتن شبکه یک و سه هستند. نام او در تیتراژ سریال های «گسل» علیرضا بذرافشان و «پنچری» برزو نیک نژاد به عنوان مشاور پروژه قید می شود. هر دو سریال دی ماه سال پیش کلید خوردند و طبعا در آن زمان احسانی مسئولیت مدیریتی در تلویزیون نداشته است.

مدیرانی که هیچ وقت بیکار نمی مانند

 

ماحصل: دقیقا نمی دانیم مشاور پروژه یعنی چه؟ حد و حدود تاثیرگذاری او در هر سریال چقدر است؟ آیا بدی و خوبی یک اثر به مشاور پروژه ربط دارد؟ فارغ از این پرسش ها، سریال های «گسل» و «پنچری» از نظر کیفی وضعیت متفاوت دارند. هر دو کمدی هستند اما دومی چنگی به دل نمی زند و همانطور که پیش تر نوشتیم در روایت یک داستان کمدی جذاب ناموفق بوده است. «گسل» اما به خوبی توانسته پا توی کفش سیاست و سیاسیون کند و تجربه ای تازه از کمدی سیاسی ثبت کند.


محمودرضا تخشید

مدیرانی که هیچ وقت بیکار نمی مانند 

سابقه مدیریت: محمودرضا تخشید جزو مدیران باسابقه تلویزیون است. در کارنامه او مدیریت گروه فیلم و سریال شبکه پنج، مدیریت گروه فیلم و سریال شبکه سه و مدیر کلی مرکز امور نمایش سیما دیده می شود. به خاطر سریال هایی که در مدت طولانی حضور او در شبکه پنج و سه تولید شد، محبوب طیف زیادی از هنرمندان بود اما حضورش در مرکز نمایش سیما ثمر نداد. دلیل اصلی موازی کاری دوران ریاست محمد سرافراز و نیز عمر کوتاه مدیریت در این سمت است.

در عرصه تولید چه کرده؟ تخشید سال ۹۴ از مدیریت مرکز امور نمایش سیما دیده استعفا داد و مدتی از او خبری نبود. سال ۹۵ او تصمیم گرفت کارگردانی سریال را تجربه کند و نامش به عنوان کارگردان مشترک کنار علیرضا افخمی در «پرستاران» قرار گرفت.

مدیرانی که هیچ وقت بیکار نمی مانند 

ماحصل: سری اول «پرستاران» یک س رو گردن بالاتر از فصل دوم می ایستد اما در کارنامه افخمی جایگاهی ندارد. او بعد از ۱۷ قسمت جای خود را به شهرام شاه حسینی داد و تخشید هم از پروژه  کناره گیری کرد. همزمان این سوال پیش آمد که وقتی او کارگردان مشترک است چرا با رفتن افخمی ادامه سریال را برعهده نگرفته. تخشید در گام نخست کارگردانی سریال تجربه ای ناموفق ثبت کرد.


رحمان سیفی آزاد

مدیرانی که هیچ وقت بیکار نمی مانند 

سابقه مدیریت: از مهم ترین مسئولیت های رحمان سیفی آزاد می توان به مدیریت گروه فیلم و نمایش شبکه چهار، مدیرگروه مجموعه های تلویزیونی شبکه یک و مدیر مرکز امور نمایشی سیما اشاره کرد. او سی ام آذر سال ۹۴ جایگزین محمودرضا تخشید در این پست شد و سال پیش با استعفای محمد سرافراز از این سمت کناره گیری کرد.

در عرصه تولید چه کرده؟ از سال پیش که رحمان سیفی آزاد مسئولیت مدیریتی در تلویزیون را کنار گذاشت به طور جدی تر وارد تولید شد و کارگردانی سینما را با فیلم «ماجان» تجربه کرد. او حالا قصد دارد یک سریال تلویزیونی برای فریدون جیرانی تهیه کند و قرار است روی آنتن شبکه تهران برود.

مدیرانی که هیچ وقت بیکار نمی مانند 

ماحصل: سریال «پاییز تنهایی» به سرانجام نرسیده و فعلا نمی توان آن را قضاوت کرد. تنها پیشینه جیرانی این نوید را می دهد که نتیجه مطلوب باشد. او با سریال های «مرگ تدریجی یک رویا» و «تعبیر وارونه یک رویا» توانسته بود رضایت نسبی بیننده ها را تامین کند. سیفی آزاد مشاور فیلمنامه «مرگ تدریجی یک رویا» بوده و فیلمنامه سریال های «کلبه سفید»، «آخرین گناه» و «دولت مخفی» (مشترک با داریوش ربیعی) را هم نوشته است.


منبع: برترینها

خیام به دنبال توسعه بود، فردوسی در پی اعتدال

هفته نامه تجارت فردا: میلاد عظیمی، استاد ادبیات دانشگاه تهران، بر این باور است که کار ادبیات این نیست که در امور اجتماعی و سیاسی مرجعیت پیدا کند. او می‌گوید: «هنرمند می‌تواند سیاسی باشد یا نباشد این انتخاب اوست و حق اوست. ما مخاطبان هنر باید عاقل باشیم و بدانیم که در هر مساله‌ای به چه کسی مراجعه کنیم و شاعران و هنرمندان را در جایگاه درستشان بنشانیم.» اما این مدرس دانشگاه درباره خیام و نسبت آرا و زندگی او با توسعه به مفهوم امروزی‌اش می‌گوید: «خیام نماد و نمونه یک انسان خردمند، عالم، هوشمند و اهل دو دوتا چهارتاست. می‌پرسد و نقد می‌کند. آزاده است و شجاعت اخلاقی دارد. ای‌کاش مملکت ما در طول تاریخ همیشه پر از آدم‌هایی مثل خیام بود تا کشور را جلو می‌بردند. اما متاسفانه همواره آدم‌هایی مثل خیام در کشور ما در اقلیت بوده‌اند. چنین دانشمند برجسته فرهیخته‌ای حقا می‌تواند محور توسعه انسان‌محور و فرهنگ‌بنیاد باشد.»

خیام به دنبال توسعه بود، فردوسی در پی اعتدال 
 به نظر شما نگاه کردن به شعر و ادبیات به‌ویژه آثار کلاسیک با اتکا به دانش امروز و به‌ویژه از منظر اقتصاد و توسعه، چه ضرورتی دارد و باید چگونه و با چه روشی انجام شود؟

بستگی دارد به اینکه از چه منظری به توسعه نگاه کنیم. اگر مبنای توسعه کشور، نیروی انسانی تربیت‌شده باشد طبعاً ادبیات و فرهنگ نقشی مهم در توسعه کشور خواهد داشت. ادبیات فارسی به‌ویژه در آثار قله‌ها و بزرگان آن، چکیده‌ای از تجربه‌ها، حکمت‌ها، دردها و آرزوهای ملت ایران را در خود دارد و پر است از نکته‌سنجی‌های درخشان انسانی و اخلاقی. اگر بخواهیم برای توسعه مملکت انسانی تربیت کنیم که کارآمد، دانا و توانا، متعهد و مسوولیت‌پذیر، بااخلاق،‌ مثبت‌اندیش و امیدوار باشد، برای کار حرمت قائل شود و به خلق ثروت اهمیت بدهد اما در عین حال خودخواه، بخیل و خائن به امانت نباشد، ادبیات فارسی می‌تواند ابزاری بسیار کارساز برای نیل به این هدف باشد.

البته آدم‌هایی که با اقتضائات توسعه‌ای که برای فرهنگ و انسان فرهیخته اهمیت قائل است آشنا باشند و همچنین ادبیات فارسی را خوب بشناسند، باید انتخابی سنجیده از میراث ادبی فارسی بکنند و آن را به انواع و اقسام روش‌ها به جامعه منتقل کنند. چون اگر از شاهنامه فردوسی که تنها کتابی است که می‌تواند چنین انسانی را تربیت کند، بگذریم، در آثار شاعران و نویسندگان دیگر نکته‌هایی وجود دارد که با این هدف سازگاری ندارد و باید پالایش شود. با یک انتخاب سنجیده ادبیات فارسی می‌تواند برای یک توسعه انسان‌محور، مسوول و متعهد به منافع ملی مفید باشد.

 شما به فردوسی اشاره کردید. درباره سعدی هم این بحث مطرح می‌شود که حکمتی که این شاعر ارائه می‌کند، به درد زندگی انسان امروز می‌خورد. اما درباره خیام دو نگاه متناقض مطرح است. یک نگاه این است که آرای خیام با تاکید بر اهمیت زندگی در همین دنیا می‌تواند محور توسعه زندگی باشد. اما نگاه دیگر همان است که در افکار گروهی مانند احمد کسروی منعکس شده که می‌گفت اگر مرد یک خاندان به توصیه خیام عمل کند و به دنبال زندگی در لحظه و مستی شبانه‌روزی باشد زندگی آن خاندان نابود می‌شود. این نگاه دوم چه اشکالاتی دارد و به چه جنبه‌ای در آن توجه نشده است؟

کسروی مشابه این حرف را درباره حافظ، سعدی و دیگران هم گفته است. اصل حرفش بد نیست که جبری‌مسلکی، پایبند نبودن به اخلاق، می‌خوارگی و عشق‌های ناسالم که در دیوان‌های برخی شاعران هست، انسانی غیرمسوول تربیت می‌کند. یکی از دلایل تاکید من بر بی‌مانند بودن شاهنامه فردوسی این است که حتی آثار سعدی هم به تصوف و برخی مسائل آغشته است و تصوف نوعی روحیه کاهلی پرورش می‌دهد. اما کسروی نمی‌توانست فرق ادبیات را با یک مرامنامه سیاسی، اقتصادی و اخلاقی تشخیص دهد. درباره خیام اولین بحث این است که کدام رباعی را واقعاً خیام سروده است.

گذشته از این بحث حل‌ناشدنی، اگر مجموعه‌ای از رباعیاتی را که در مجموعه‌های معتبر به خیام نسبت داده شده از او فرض کنیم، باز هم نمی‌توانیم این‌گونه درباره‌اش قضاوت کنیم. این قضاوت سطحی‌نگرانه است. خیام در زندگی شخصی خود نیز به هیچ‌وجه آدم عاطل و باطلی نبوده است. او در بالاترین سطح علمی زمانه خودش قرار داشته؛ ریاضی‌دان و منجم بوده، در ادبیات عرب و علوم قرآنی صاحب‌نظر بوده، شعر عربی می‌سروده، طب می‌دانسته و فیلسوف برجسته‌ای بوده است. به او حجت‌الحق و امام می‌گفتند. شأن علمی و فلسفی‌اش چشم‌ها را خیره می‌کرده و موقعیت اجتماعی تثبیت‌شده‌ای داشته است. مدارک نشان می‌دهد حدود ۸۰‌، ۹۰ سال بعد از مرگ خیام،‌ اولین رباعی فارسی آن هم از سوی مخالفان خیام به او نسبت داده شده است؛ یعنی شعر بی‌اهمیت‌ترین و کوچک‌ترین ساحت زندگی خیام بوده و او در زمانه خود به شاعری مشهور نبوده است. مدارک زندگی خیام و دشمنان او ننوشته‌اند که خیام آدمی لاابالی بوده و شب و روز دنبال می‌خوارگی بوده است. فقط گفته‌اند شعرش با موازین دین سازگار نبوده است. اگر از رساله‌های فلسفی که خیام دیگری را به ما معرفی می‌کند، بگذریم و آنچه در رباعیات می‌بینیم را ملاک قرار بدهیم، شادخواری و اغتنام وقتی که در رباعیات خیام بازتاب یافته، نتیجه قهری نوعی جهان‌بینی و فلسفه زندگی است.

خیام به دنبال توسعه بود، فردوسی در پی اعتدال 

این جهان‌بینی چند مولفه دارد: اول اینکه خیام دانشمندی خردگرا بوده که مسائل زندگی انسانی را با عقل تحلیل می‌کرده و معتقد بوده عقل مجرد محضی که تحت سیطره دین نیست راه سعادت را به انسان نشان می‌دهد. مولفه دیگر اینکه جهان‌بینی خیام پرسش‌محور است و این پرسش‌ها معطوف است به اساسی‌ترین مسائل زندگی بشر؛‌ چرایی خلقت آدمی، مرگ، معاد، مساله شر و عدل و جبر و اختیار و امثال این. اینها پرسش‌های خیام است؛ یعنی خیام پایه‌ها و ریشه‌های ازلی ابدی زندگی انسانی را مورد سوال قرار می‌دهد. ویژگی دیگر اینکه خیام هر جوابی را که دستگاه‌های معرفتی دیگر به سوالات اساسی او داده‌اند، با تردید و با محک عقل بررسی کرده است. هرچه را عقل و علم بپذیرد، می‌پذیرد و هرچه را با عقل و علم نتوان ثابت کرد، رد می‌کند. حال اگر از خیام سوال شود ۷۲ سال فکر کردی شب و روز، به چه نتیجه‌ای رسیده‌ای، می‌گوید آنچه برایم قطعی است این است که بی‌میل خودم به جهان آمدم و بی‌میل خودم می‌میرم و این «دم» را زنده‌ام و تازه معلومم نیست «کاین دم که فرو برم برآرم یا نه». پس بهتر است این دم را غنیمت بدارم و غم گذشته و آینده را نخورم.

خیام می‌گوید مرگ قطعی‌ترین حقیقت زندگی است و مرگ پایان کبوتر هست و حقیقت دیگر این است که من این دم را زنده هستم. او می‌گوید این یک دم عمر را باید غنیمت بشمارید. این اغتنام وقت را با تعابیر شراب بنوش و شاد باش بیان می‌کند. منظورش این است که این لحظه را سرشار زندگی کن و آن را به باد اندوه‌های بیهوده نده. اغتنام فرصت او دعوت به سرشار زندگی کردن است و به نظرم خودش زندگی‌اش را؛ آن «دم» را در کنار بهره جستن از مواهب زندگی، با علم، ریاضی، فلسفه، نوشتن کتاب سرشار کرده است. اگر خیام یک آدم لاابالی بود که دائم از این میخانه به آن میخانه می‌رفت،‌ کی فرصت آن را می‌یافت که آن همه بر علم زمانه خودش تاثیر بگذارد؟ خیام بسیار جوان بود که به عنوان یکی از اعضای هیات چهارنفره‌ای انتخاب شد که قرار بود تقویم جلالی را تدوین کنند. یعنی در جوانی از برجسته‌ترین دانشمندان بود. نمی‌خواهم بگویم او شراب می‌نوشیده یا نه، چون ما با او نبوده‌ایم که بتوانیم در این زمینه اظهار نظر کنیم. اما کارنامه و مسلمات زندگی خیام نشان می‌دهد او هوشیارانه از لحظاتش استفاده کرده است. زندگی چنین انسان خردمند خردگرای خردمحوری را نمی‌توان به شراب‌خواری و این حرف‌ها تقلیل داد که اگر مرد یک خانواده به او تاسی کند، زندگی‌اش را در آتش لاابالی‌گری و تن‌آسانی و بی‌مسوولیتی می‌سوزاند و به خودش و مملکت آسیب می‌زند.

بگذریم از اینکه از برخی منابع برمی‌آید که خیام زندگی مرفهی داشته و به ثروت و رفاه اهمیت می‌داده. حتی نقل شده وقتی حقوقش را کم کردند، به‌شدت به وزیر وقت انتقاد کرد! به عقیده من خیام نماد و نمونه یک انسان خردمند، عالم، هوشمند و اهل دو دوتا چهارتاست. می‌پرسد و نقد می‌کند. آزاده است و شجاعت اخلاقی دارد. ای‌کاش مملکت ما در طول تاریخ همیشه پر از آدم‌هایی مثل خیام بود تا کشور را جلو می‌بردند. اما متاسفانه همواره آدم‌هایی مثل خیام در کشور ما در اقلیت بوده‌اند. چنین دانشمند برجسته فرهیخته‌ای حقا می‌تواند محور توسعه انسان‌محور و فرهنگ بنیاد باشد.

 اشاره کردید افرادی مانند کسروی به تفاوت ادبیات با مانیفست سیاسی و اقتصادی توجه نمی‌کنند. در واقع می‌توان گفت شاعران در حال شعر گفتن شیوه‌نامه زندگی ارائه نمی‌کنند، شاید به نوعی فلسفه کلی زندگی را بیان می‌کنند و خیام هم همین کار را می‌کند؟

بله، طبعاً وظیفه شاعران و نویسندگان این نیست که برای اداره مملکت آدم تربیت کنند. آنها هنرمندند و کار خودشان را می‌کنند. البته خیام برمبنای رباعیاتی که به او منسوب است، یک جهان‌بینی منسجم دارد. او یک عالم و حکیم عظیم‌الشأن است که گاهی شعر هم می‌گفته و البته شاعر بزرگی هم بوده است. اما عموم شاعران ما چندان ثبات عاطفی و عقیدتی نداشته‌اند. شاید لزومی هم نداشته که طور دیگری باشند. حافظ را ببینید: یک لحظه مثل خیام به زندگی نگاه می‌کند، یک لحظه مثل یک عارف. شاعر است دیگر؛ مقهور عاطفه و احساسات خویش است و این البته نقطه قوت هنر و کار اوست. گرفتاری ما چیز دیگری است. مساله این است که هر چیز در جای خودش قرار نگرفته است. ما انتظارات زیادی از شعر و ادبیات داریم و این خوب نیست. من معلم ادبیاتم، شعر فقط کار من نیست، با شعر زندگی می‌کنم و عاشق شعرم. اما فکر می‌کنم گرفتاری مملکت ما این بوده که همیشه شعر و اندیشه‌های شعرگونه برای ما تعیین تکلیف کرده است. سیاستمداران ما بیشتر منطق شاعرانه داشتند. ما ملتی شعرزده‌ایم. گرفتاری ما در دوره معاصر این بوده که حاملان اندیشه دموکراسی، پیشرفت، حقوق انسان و چنین مفاهیم مهمی، در وهله اول شاعران بوده‌اند.

خیام به دنبال توسعه بود، فردوسی در پی اعتدال 
شاعرانی چون ملک‌الشعرای بهار -‌که تازه جنم او با شاعران هم‌دوره‌اش فرق می‌کرد-‌ و آدم‌های شریف اما نامتعادل و کوته‌نظری مثل عارف، عشقی، نسیم شمال و فرخی یزدی بودند که به تصمیم‌گیری‌های سیاسی و اجتماعی کلان جامعه جهت داده‌اند و داوری آنها درباره سیاستمداران بیشتر از حد جدی گرفته شده است. این نقش خطیر را باید به امثال فروغی و تقی‌زاده و سیاستمداران برجسته مجرب سپرد. مملکت را که نمی‌شود با شعر و منطق شاعرانه، آرزوپروری و آرمان‌های شاعران اداره کرد. مملکت را باید بر مبنای تدبیر سیاستمداران کارکشته اداره کرد. مهدی اخوان ثالث اواخر عمرش نوشت در زندگی‌ام از هر سیاستمداری طرفداری کردم،‌ بعداً تو زرد از آب درآمد و از هر سیاستمداری انتقاد کردم، بعداً فهمیدم آدم خوبی بوده است. راست هم گفته چون تخصص این کار را نداشته است. سیاست، اقتصاد و مملکت‌داری علم است و باید نظر متخصصان این علوم برای جامعه مرجعیت داشته باشد.

 در واقع باید امیدوار باشیم که وظیفه ادبیات را بیشتر از آنچه باید باشد، در نظر نگیریم؟

 کار ادبیات حتماً این نیست که در امور اجتماعی و سیاسی مرجعیت پیدا کند. هنرمند می‌تواند سیاسی باشد یا نباشد، این انتخاب اوست و حق اوست. ما مخاطبان هنر باید عاقل باشیم و بدانیم در هر مساله‌ای به چه کسی مراجعه کنیم و شاعران و هنرمندان را در جایگاه درستشان بنشانیم. شاید شاعران و هنرمندان و ادیبان این حرف مرا نپسندند، اما من روز‌به‌روز بیشتر به این موضوع معتقد می‌شوم که در مباحث ملی، سیاسی و اجتماعی آنان پیشاهنگ نیستند و باید پشت سر سیاستمداران مجرب، حقوقدانان و اقتصاددانان باشند. به نظرم هنرمند در تعیین راه جامعه صاحب‌نظر نیست و باید راهی را که متخصصان کاربلد امتحان پس‌داده تعیین می‌کنند، تبلیغ کند و جامعه را به سمت آن راه روشن عقلانی مورد تایید متخصصان فن سوق بدهد. اتفاقی که در ایران معاصر نیفتاد؛ جاها عوض شد و متاسفانه ما آسیب‌های آن را تجربه کرده‌ایم و فرصت‌های تاریخی را در آتش شعر و شعار سوزاندیم. البته خوشبختانه امروز این موضوع کمرنگ‌تر شده چون مردم در مجموع عاقل‌تر شده‌اند.

 در این میان کارکرد ادبیات چیست؟

 هر کسی بر حسب فهم گمانی دارد. به نظر من یکی از مهم‌ترین کارکردهای ادبیاتی که می‌خواهد برای توسعه مملکت مفید واقع شود این است که حافظ، تقویت‌کننده و تعمیم‌دهنده زبان فارسی باشد. زبان فارسی ستون و مبنای استقلال، تمامیت ارضی، وحدت ملی و پیوند دادن موزاییک‌های رنگارنگ قومی در ایران است. این بالمآل نقش اساسی در حفظ امنیت ملی دارد و امنیت مادر توسعه است. از این جنبه ادبیات بسیار ضروری و کار معلمان ادبیات که زبان فارسی درست را به فرزندان ایران می‌آموزند سرنوشت‌ساز است. دیگر اینکه ادبیات می‌تواند حال مردم را خوب کند. وقتی کسانی که شایستگی مرجعیت مردم را در امور اقتصادی و سیاسی دارند، نقشه راه کشور را در مسیر پیشرفت و توسعه متوازن مملکت ترسیم کردند و این نقشه راه مورد پذیرش عمومی قرار گرفت، ادبیات می‌تواند به جامعه برای رسیدن به هدفش امید و دلگرمی بدهد و چشم‌انداز روشنی برای به ثمر نشستن تلاش‌ها در مسیر پیشرفت بسازد. امید به آینده قلب تپنده توسعه ملی است. ادبیات می‌تواند کمبودها و کاستی‌ها را به منظور اصلاح پیش چشم بیاورد. ادبیاتی که بخواهد مددکار توسعه مملکت قرار بگیرد می‌تواند پشتیبان اخلاق باشد و در تربیت انسان‌های شریف و کوشا موثر باشد. در مسیر توسعه متوازن چیز بیشتری نباید از ادبیات خواست.

خیام به دنبال توسعه بود، فردوسی در پی اعتدال 
 برگردیم به خیام. نگاه شما به این گزاره چیست که در رباعیات خیام دم غنیمت‌شمری ترویج می‌شود؟ به نظر شما این دم‌غنیمت‌شمری چه نسبتی با اپیکوریسم و لذت‌گرایی اپیکوری دارد؟

همیشه وقتی درباره مستی و دم‌غنیمت‌شمردن در اشعار خیام صحبت می‌شود این شعر سعدی را به یاد می‌آورم: «که حریفان ز مل و من ز تامل مستم». این نگاه را از فروغی آموختم. محمد‌علی فروغی، آن مرد یگانه و حکیم هم در انتخاب رباعیات خیام هر رباعی را که فقط به شراب‌نوشی اشاره داشت و عاری از درک و درد فلسفی بود، کنار می‌گذاشت. خیام وقتی می‌گوید دم را غنیمت بدان، غصه روزگار را نخور و شاد زندگی کن، حرف عقلانی می‌زند. می‌گوید: «از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن / فردا که نیامده‌ست فریاد مکن / بر نامده و گذشته بنیاد مکن / حالی خوش باش و عمر بر باد مکن». نمی‌توانی خانه‌ات را روی چیزی که نیست یعنی گذشته و آینده بسازی. خانه‌ات را در این لحظه بساز؛ بر چیزی که وجود دارد. خوش بودن و لذت‌جویی برای خیام استغراق در التذاذ از عشق و طبیعت و مستی نیست. اینها تعبیر هنری است برای دعوت به شادی و زندگی سرشار.

 چه فرقی بین رباعیات خیام و شاهنامه فردوسی برای تربیت آدم کارآمدی که بتواند بار توسعه ایران را بکشد وجود دارد؟

به نظرم بخشی از آنچه مردم ایران به آن اعتقاد راسخ دارند، در جهان‌بینی خیام وجود ندارد و آن مقوله اصالت دین و حضور «غیب» در زندگی انسان ایرانی است. خیام در رباعیاتش نمونه یک انسان عقل‌گرای ناباور یا دست‌کم مردد است. فردوسی به اندازه خیام عمیق نیست، اما همین اندیشه‌های خیامی مثل زندگی‌دوستی، چنگ زدن به لحظه‌ها و لذت بردن از شادی، عشق، موسیقی و طبیعت را تجویز می‌کند و مثل خیام خردگراست؛ «خرد رهنمای و خرد رهگشای / خرد دست گیرد به هر دو سرای»؛‌ فرق خیام و فردوسی همین توجه فردوسی به «هر دو سرای» است. در جهان‌بینی رباعیات خیام «آن سرای» وجود ندارد؛ «باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی». در اندیشه فردوسی دین و غیب‌باوری به نحوی که مطابق با خرد باشد، وجود دارد و به همین دلیل شاهنامه بهترین و مهم‌ترین کتاب برای تربیت انسان ایرانی است. شاهنامه کتاب اعتدال است. پیام شاهنامه تربیت انسانی خداباور، خردمند، ایران‌دوست، اخلاق‌مدار، کوشا، شادی‌طلب، رفاه‌دوست، اهل رقابت و متعهد به منافع ملی است. چنین انسانی می‌تواند قلب توسعه یک کشور باشد؛ توسعه‌ای که بر مبنای فرهنگ، اخلاق و انسان بنا شده است.


منبع: برترینها

قابل قبول نیست که روحانی زورش نمی‌رسد

حسین زمان ضمن انتقاد از وضعیت نامشخص خود در حوزه موسیقی گفت: سابقه ممنوع‌الکار شدن من به ۱۵ سال قبل بازمی‌گردد. ماجرا از اواخر دوره ریاست‌جمهوری آقای خاتمی شروع شد و عوامل موثر در این ماجرا نیز در دولت اصلاحات نبود. از همان زمان جلوی فعالیت مرا گرفتند. این خواننده پاپ در ادامه افزود: بعد از ممنوع‌الکار شدنم این موضوع را در دولت‌های بعد نیز پیگیری کردم. در دوره ۸ ساله دولت آقای احمدی‌نژاد من بارها به وزارت ارشاد رفتم؛ ولی هر بار به من گفتند ما نمی‌توانیم به شما مجوز بدهیم.

وی همچنین عنوان کرد: من پس از بارها پیگیری در دولت آقای احمدی‌نژاد بالاخره ناامید و خسته شدم و کار را رها کردم؛ تا اینکه دولت آقای روحانی سر کار آمد و من باز امیدوار به این شدم که می‌شود کاری کرد؛ به هر حال گفته بودند در این دولت هم تدبیر هست و هم امیدواری. از این رو چندین بار به وزارت ارشاد و دفتر موسیقی و معاونت امور هنری ارشاد مراجعه کردم که آنها همین پاسخ دوره احمدی‌نژاد را به من دادند.

حسین زمان درباره ادامه این روند گفت: من پیگیر این بودم که حداقل بدانم چه کسانی مانع فعالیت من شده‌اند اما متاسفانه جواب روشنی به من داده نشد. مراجعات من به وزارت ارشاد تا چند روز قبل از انتخابات ریاست‌جمهوری نیز ادامه داشت. آخرین مرتبه، اواخر اردیبهشت ماه امسال بود که به ارشاد رفتم و آقایی حدود یک ساعت و نیم درباره موضوعات مختلف با من صحبت کرد و گفت به شما خبر می‌دهیم و از آن زمان تاکنون هیچ خبری نشده است. در این مدت با حراست وزارت ارشاد نیز تماس گرفتم و آنها به من گفتند که ما هم مانند شما از نتیجه ماجرا بی‌اطلاع هستیم.

وی افزود: من پیگیری‌هایم را انجام می‌دهم و مطالباتم از آقای روحانی و دولتش را بیان می‌کنم؛ چون برای من قابل قبول نیست دولت در این مورد خاص کاری نکند. حداقل انتظار من این است که وزارت ارشاد به طور شفاف و واضح اعلام کند ما می‌خواهیم به شما مجوز بدهیم و مشکلی هم از نظر ما وجود ندارد ولی فلان نهاد یا سازمان جلوی این کار را گرفته است.

این خواننده پاپ همچنین عنوان کرد: دلیل اصلی ممنوع‌الکار بودنم به طوری کلی مربوط به این است که من به عنوان یک هنرمند، وظیفه خودم می‌دانستم در برخی مسائل ازجمله موضوعات فرهنگی – اجتماعی از خودم موضع نشان بدهم. برخلاف بسیاری که ادعا می‌کنند هنر و سیاست از هم جدا هستند من این موضوع را قبول ندارم. ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنم که همه چیز را سیاست تعیین می‌کند و من به عنوان یک هنرمند متعهد چاره‌ای ندارم جز اینکه با مردم کشورم و کسانی که اعتبار خودم را مدیون‌شان می‌دانم؛ مرتبط باشم. اما برخی می‌گویند شما به عنوان یک خواننده موسیقی پاپ فقط بخوان و کاری به این چیزها نداشته باش.

حسین زمان گفت: من در مقاطع مختلف موضعگیری داشته‌ام؛ مثلا در دوره ریاست جمهوری آقای روحانی از ایشان حمایت می‌کردم و در میتینگ‌هایشان حاضر می‌شدم. این خواننده افزود: صداوسیما زمانی که آقای لاریجانی رئیس آنجا بود جلوی پخش آثار مرا گرفت و تا همین الان هم پخش کارهایم ممنوع‌ است. دلیل‌اش هم این بود که از عملکرد بد صداوسیما انتقاد می‌کردم. احتمالا عده‌ای در کشورمان وجود دارند که نقد را نمی‌توانند تحمل کنند؛ بخصوص اگر این نقد از جانب یک هنرمند باشد و من چوب این مسئله را دارم می‌خورم.

وی همچنین عنوان کرد: من هیچ وقت به هیچ یک از مسئولان توهین نکرده‌ام و کار خلاف قانون انجام نداده‌ام؛ ولی اگر کسی اشتباهی کرده است به عنوان یک منتقد او را نقد کرده‌ام. مثلا اگر صداوسیما در زمینه موسیقی کار اشتباهی انجام داده انتقاد کرده‌ام؛ من بارها به صداوسیما برای نشان ندادن ساز انتقاد کرده‌ام و گفته‌ام که این رویه اشتباهی است. خب دست‌اندرکاران صداوسیما هم از این موضوع ناراحت شده‌اند و گفته‌اند نباید شما در باره این مسائل صحبت کنید. من به عنوان یک شهروند حق انتقاد کردن دارم. حق دارم به بسیاری از ناهنجاری‌ها اعتراض کنم و هیچیک از این نقدها و اعتراض‌ها نیز خلاف قانون نیست. هیچ کس نمی‌تواند بگوید چرا گفتی فلان‌جا بی‌عدالتی اتفاق افتاده است. متاسفانه در کشور ما نقدپذیری کار بسیار سختی است. این موزیسین افزود: دلیلی که باعث شد من به آقای روحانی رای بدهم این بود که ایشان حرف‌های خوب و قشنگی زده است. امیدوارم حرف‌های آقای روحانی با عمل‌شان یکی باشد و برای ایشان و دولت نیز آروزی موفقیت می‌کنم.


منبع: بهارنیوز

آخرین خبرها از سریال تازه کیانوش عیاری

مدیر تولید مجموعه تلویزیونی «۸۷ متر» از احتمال تغییر مجدد لوکیشن اصلی این سریال خبر داد.

حسن آقاکریمی گفت: به دلیل اینکه بیشتر سریال در لوکیشن اصلی یعنی خانه خانواده پوردَوَرانی‌ها و خلیلی‌ها اتفاق می‌افتد، با نظر کارگردان مجموعه، لوکیشن خانه، از منطقه چاردیواری اشرفی اصفهانی به میدان نیلوفر تهران تغییر می‌کند.

به گزارش ایسنا، او ادامه داد: به خاطر همین تغییرات در حال حاضر در حال تصویربرداری سکانس‌های خیابانی با حضور علی دهکردی، دیبا زاهدی و فریبا کامل هستیم.

آقاکریمی از اضافه شدن حسین سلیمانی به عنوان بازیگر جدید «۸۷ متر» خبر داد و اظهار کرد: در حال مذاکره با ناصر ممدوح و فریده سپاه منصور برای بازی در این سریال هستیم.

مدیرتولید سریال «۸۷ متر» عنوان کرد: از امروز، ۱۳ شهریور بازی مهران رجبی در نقش رجب خلیلی آغاز می شود. دفتر باربری، آژانس تاکسی سرویس و دفتر وکالت از جمله لوکیشن هایی بودند که در روزهای گذشته فیلمبرداری در آنجا به انجام رسیده است.

«۸۷ متر» یک درام اجتماعی است که داستان آن درباره دو خانواده به نام پوردَوَرانی و خلیلی است. علیرضا پوردَوَرانی به همراه همسر، دو دختر و پسرش خانه ای را از یک فروشنده به نام فرج ناصری خریداری می کنند اما روز اسباب کشی متوجه می شوند که خانه به فرد دیگری به نام رجب خلیلی فروخته شده است. رجب به همراه پسر، همسر و دو دخترش صبح زودتر از پوردَوَرانی‌ها به خانه رسیده‌اند و وسایل‌شان را در خانه گذاشته‌اند اما با رسیدن خانواده پوردَوَرانی، ماجرای کلاهبرداری مشخص می شود…

علی دهکردی، ابوالفضل پورعرب، مهران رجبی، فریبا کامران، حسین سلیمانی، نازنین فراهانی، هدی زین العابدین، دیبا زاهدی، الهه خادمی، ملیکا نصیری، علی طالب لو، نیما نوری زاده، سحر عبداللهی و محمد بحرانی از بازیگران سریال «۸۷ متر» هستند.


منبع: عصرایران

طرح‎هایی برای نجات گیشه سینما و پیوند دوباره با مردم/ ۲۰ روز نیم‎بها فیلم تماشا کنید

اگر کیفیت آثار تولیدی سینمای ایران افزایش یابد و شاهد ساخت فیلم های متنوع در ژانرهای گوناگون باشیم، آن زمان می توان مواردی مانند مشکلات اقتصادی و گرانی بلیت سینما به عنوان دلایل عدم استقبال مردم از سینماها را از موضوع بررسی خارج کرد.

عصرایران – سخنگوی شورای صنفی نمایش روز گذشته اعلام کرد به مناسب روز ملی سینما، بلیت‌های تمام سینماهای کشور از ۱۹ شهریور تا پایان هفته دفاع مقدس یعنی ۷ مهر به صورت نیم بها محاسبه می شود.

فروردین ماه امسال که موضوع طرح شناورسازی قیمت بلیت سینماها عنوان شده بود در نوشته ای این مساله مطرح شد که در دوره ای که فیلم هایی با کیفیت پایین و در بهترین حالت متوسط در سینماها نمایش داده می شوند، گران شدن بلیت تنها دودش در چشم مخاطب سینما می رود و باعث می شود تا آنها این سرگرمی را از برنامه روزانه شان به تدریج حذف کنند.(+)

حال روز گذشته سخنگوی شورای صنفی نمایش خبر از یک تصمیم جالب توجه در این شورا داد؛ نیم بها شدن بلیت سینماها آن هم نه برای یک روز خاص در تقویم بلکه برای یک دوره ۲۰ روزه آن هم در شرایطی که در حال حاضر تنها یک روز در هفته یعنی سه شنبه ها، سینماها به صورت نیم بها بلیت فروشی را انجام می دهند.

طی سال های گذشته هر بار که گیشه و بحث فروش در سینمای ایران رو به ضعف پیش می رفت و حضور کم رنگ مخاطبان به چشم می آمد، ایده های متعددی برای جذب مردم به سینما رفتن پیشنهاد و مطرح می شد؛ مانند پیشنهاد ایجاد یک روز ثابت در سال با نام «سلام سینما» که در بهمن ماه ۹۲ اجرا و با استقبال عجیب مردم در یک روز مواجه شد؛ این استقبال عجیب و هجوم مردم به سینماها برای تماشای فیلم های مورد علاقه شان در یک روز مشخص با انتقادات فراوانی مواجه شد. انتقاداتی که پس از آسیب هایی که به برخی سینماها وارد شد به اوج خود رسید و بسیاری از کارشناسان آن طرح را شتاب زده و بدون پشتوانه کارشناسی ارزیابی کردند.

حال در شهریور ۹۶ شورای صنفی نمایش یک تصمیم جدید گرفته است و در نظر دارد آن را همزمان با آغاز روز ملی سینما یعنی ۱۹ شهریور اجرایی کند. در این تصمیم به دو بُعد توجه بیشتری شده است؛ نخست ، به جای آنکه به یکباره بلیت سینماها برای یک روز رایگان اعلام شود، طرح تخفیف ۵۰ درصدی پیشنهاد شده است و دوم هم آنکه در این طرح به جای یک روز کاری، ۲۰ روز برای اجرای آن تصویب شده است. توجه به این دو مقوله احتمال موفقیت آمیز بودن این طرح در جهت فروش بیشتر برخی فیلم ها و تقویت گیشه سینماها را افزایش می دهد. اما به نظر می رسد این طرح مخالفانی نیز دارد؛ آن گروه از سینمادارها به ویژه پردیس های سینمایی که مخاطبان و اصطلاحا مشتریان ثابت خود را به تدریج پیدا کرده اند ممکن است جزء مخالفان جدی این طرح باشند و مدت زمان ۲۰ روزه را برای اجرای این طرح برنتابند.

حتی آن طور که کانال سینما خبر داده تعدادی از سینمادارها نارضایتی خود را از این طرح اعلام کرده و از عدم اجرای آن خبر داده اند و قرار است تا پایان این هفته جمع بندی نهایی در این خصوص اعلام شود.

اما بدون توجه به حواشی پیش آمده سینما را باید یکی از مهمترین تفریح هایی دانست که هر ایرانی علاقه مند است از آن بهره مند شود، اما باید گفت همانطور که کیفیت ضعیف بیشتر فیلم های تولید شده در سینمای ایران باعث دوری مردم از سینما شده است، به دلیل مشکلات اقتصادی به خصوص در یک دهه اخیر، سینما از سبد مصرفی خانواده های ایرانی نیز به تدریج حذف شده است. (البته این نکته را نمی توان به همه جامعه تعمیم داد).

بدون تردید اگر کیفیت آثار تولیدی سینمای ایران افزایش یابد و شاهد ساخت فیلم های متنوع در ژانرهای گوناگون باشیم، آن زمان می توان مواردی مانند مشکلات اقتصادی و گرانی بلیت سینماها به عنوان دلایل عدم استقبال مردم از سینماها را از موضوع بررسی خارج کرد و به ریشه های دیگر این بی میلی ملی برای مراجعه به سالن های سینما پرداخت. وقتی فیلم کودک خوب، فیلم کمدی خوب و استاندارد و فیلم های مناسب در دیگر ژانرها ساخته نمی شود، خالی بودن صندلی های سینماها را دیگر نمی توان صرفا به گرانی بلیت ها ربط داد هر چند گروهی نیز معتقدند سینما بر خلاف کنسرت و تئاتر به مراتب قیمت بلیت های ارزان تری دارد و در این زمینه معتقدند باید قیمت بلیت ها افزایش یابد.

شاید در طرح های این چنینی که بر اساس فرضیه بلیت ارزان و فراهم کردن شرایط
حضور برای اکثریت مردم و بخش های مختلف جامعه طراحی شده است، کاهش قیمت
انگیزه مهمی برای حضور در سینماها باشد اما حیات سالن های سینما و صنعت سینما
را نمی توان و نباید به طرح های درمان موقت گره زد. اگر تعاملی میان شورای صنفی نمایش و سینمادارها شکل گیرد و این طرح ۲۰ روزه اجرا شود، پس از پایان آن می توان با جمع بندی و تحلیل به ریشه ها و دلایل رفتن یا نرفتن مردم به سینماها بهتر از پیش پرداخت.


منبع: عصرایران

کارتون های دوران کودکی، که رمان بودند

روزنامه هفت صبح – یاسر نوروزی: در گذشته اقتباس های مجموعه های کارتونی از رمان ها و کتاب ها بسیار بیشتر از امروز بود؛ هرچند که عده ای فضای تیره برخی از آن ها را مناسب سن و سال کودک و نوجوان نمی دانند…

اقتباس سینماگران از رمان های مشهور و حتی گمنام جهان کار تازه ای نیست. اما این اتفاق پیش از این ها در مجموعه های کارتونی بیشتر مرسوم بود. اینکه چرا با گذشت زمان کم رنگ تر شده است خود جای تحلیلی دیگر دارد اما هرچه بوده، آشنایی ما با بعضی شاهکارهای ادبی جهان را رقم زده است؛ کارتون هایی نظیر «دیوید کاپرفیلد» نوشته چارلز دیکنز.

بعضی از کتاب ها نیز، کتاب های مشهوری نبوده اند اما مجموعه کارتونی شان ناخودآگاه آن را در ذهنمان حک کرده؛ رمانی نظیر «رنگین کمان جنوبی» که در ایران با عنوان مجموعه کارتونی «مهاجران» پخش شد. گاهی هم گنجینه ای بوده اند که امکان نداشته در آثار یک نویسنده بزرگ آن را ببینیم؛ مثل افسانه چینی «توشی شان» که روایات مختلفی دارد اما یکی از آن ها متعلق به نویسنده برجسته ژاپنی، آکوتاگاوا است.

در هر حال در ادامه به معرفی بخشی از این کارتون ها پرداخته ایم. هر چند قاعدتا بخشی نیز از این فهرست بیرون می ماند؛ آثاری نظیر «سفرهای گالیور» (جاناتان سوییفت)، «مسافر کوچولو» (آنتوان دو سنت اگزوپری)، «بابا لنگ دراز» (جین وبستر)، «پینوکیو» (کارلو کلودی)، «تن تن» (هرژه کسترمن)، «دور دنیا در هشتاد روز» و «۲۰ هزار فرسنگ زیر دریا» (ژول ورن)، «آن شرلی» (لوسی ماد مونتگمری)، «هایدی» (یوهانا اشپیری)، «سپید دندان» (جک لندن)، «لوک خوش شانس» (موریس دو بور)، «آلیس در سرزمین عجایب» (لوییس کارول)، «با خانمان» (هکتور مالو)، «سندباد» و…

بل و سباستین؛ سسیل اوبری

سسیل اوبری، بازیگر، نویسنده، نمایشنامه نویس و کارگردان فرانسوی است که «بل و سباستین» یکی از رمان های اوست. او در سال ۱۹۲۸ به دنیا آمد و در ۲۰ سالگی روی سن رفت. بعد از آن در سال ۱۹۴۹، به خاطر بازی در فیلم «منون» ساخته آنری جورج کلوزو به شهرت رسید که شیر طلایی ونیز را نیز به ارمغان اورد. بعدها نقش مکمل چهره هایی چون تایرون ادموند پاور و اورسن ولز در فیلم «رز سیاه» (۱۹۵۰) به کارگردانی هنری هاتاوی را نیز ایفا کرد.

به دنبال مادر 

موفقیت های سسیل اوبری به همین جا ختم نشد و در کار نوشتن داستان های کودکان و ساخت مجموعه های تلویزیونی نیز وارد شد. از جمله آثار بسیار مشهورش ساخت مجموعه تلویزیونی «بل و سباستین» است که رمان آن را نیز خودش نوشته بود. این مجموعه با همین نام در دهه شصت در تلویزیون ایران نیز پخش می شد و بسیاری از مخاطبان آن روزها، آن را به خوبی به یاد دارند. سسیل اوبری در سال ۲۰۱۰ به جهت ابتلا به سرطان ریه درگذشت.


مهاجران؛ فیلیس پیدینگتون

فیلیس پیدینگتون، نویسنده استرالیایی و متولد سال ۱۹۱۰ بود. او در سال ۱۹۸۲ رمانی نوشت با عنوان «رنگین کمان جنوبی» که بعدها دستمایه شرکت ژاپانی نیپون قرار گرفت. دست اندرکاران این شرکت انیمیشن براساس این رمان، مجموعه ای کارتونی ساختند به نام «لوسی می از رنگین کمان جنوبی» که در ایران به اسم «مهاجران» پخش شد.

به دنبال مادر 

ماجرا درباره دختری بود به اسم لوسی می که همراه خانواده از انگلستان به استرالیا سفر می کند و در این سفر همراه خواهرش کیت، تجربیاتی جالب را از سر می گذراند. ماجرای مهاجرت در هر حال پلات خوبی بود که ساکنان جدید اتفاقات و کاراکترهایی نو را در مسیر زندگی تجربه کنند. به همین جهت این سریال در ایران هم مثل سایر نقاط دنیا طرفداران زیادی پیدا کرد. نویسنده رمان «رنگین  کمان جنوبی» اما در سال ۲۰۰۱ درگذشت.


بچه های مدرسه والت؛ ادموندو دِ آمیسیس

ادموندو دِ آمیسیس، نویسنده، روزنامه نگار و شاعر ایتالیایی، متولد ۱۸۴۶ و از داستان نویسان نیمه دوم قرن نوزدهم است. معروف ترین کتاب او رمانی است با نام «مدرسه عشق، داستان عاشقانه» که به نام «دل» به انگلیسی ترجمه شده است. بعدها این کتاب در ایران با عنوان «محبت» از سوی نشر پنجره و با ترجمه مرحوم بهمن فرزانه به چاپ رسید. هرچند که مترجم فقید نام نویسنده را به این صورت آورده است: «ادموندو دی آمیچیس».

او افسر ارتش بود و نخستین کتابش را نیز به تجربیات خود در همین زمینه اختصاص داد؛ کتابی با عنوان «زندگی نظامی» که در سال ۱۸۶۸ چاپ شد. بعدها آثار دیگری نیز به چاپ رساند که معروف ترین شان همان رمان «محبت» (با ترجمه مذکور) است.

 

اما نکته جالب درباره این نویسنده این است که یکی از داستان هایش با عنوان شاهکارها قرن نوزدهم توسط متفکر و نویسنده بزرگ قرن بیستم و هموطنش یعنی امبرتو اکو، در گزیده ای با همین عنوان آمده است. درواقع به لحاظ نویسندگی چنان مهارتی داشته که امبرتو اکو در گزیده شاهکارهای قرن نوزدهم، داستانش را آورده است.

به دنبال مادر 

اما برسیم به رمان «محبت» که معروف ترین کار اوست. این رمان در سال ۱۸۸۶ منتشر شد؛ زمانی که هنوز تلویزیونی در کار نبود اما رمان با استقبال فراوان مواجه شد. طوری که در عرض چند ماه به چاپ چهلم رسید! راوی رمان، انریکو، پسربچه ای یازده ساله است که روزهای ابتدایی مدرسه را می گذراند.

رمان چنان به مذاق خواننده خوش آمد که به سرعت به چندین زبان دنیا ترجمه شد. با این حال روزهای پایانی این نویسنده به شکلی تراژیک گذشت. به شدت از مرگ مادرش متاثر بود و درگیری های مکرر با همسرش او را به خلوت و انزوا رساند. تمام این ها هم باعث شد پسرش، فوریو در نهایت دست به خودکشی بزند. این اتفاقات چنان تاثیر عمیقی روی او داشت که همه در رمان «محبت» نیز بازتاب پیدا کرد. به عنوان مثال فوریو و برادرش اگو، دو فرزند آمیسیس، کاملا به شکل دو کاراکتر مجزا در این رمان نمود پیدا کرده اند.

پس از مرگ نویسنده در سال ۱۹۰۸، رمان «محبت» همچنان محبوبیت فراوانی داشت و در سال ۱۹۴۸ فیلمی سینمایی براساس آن به کارگردانی ویتوریو دسیکا و دیولیو کولتی ساخته شد.

در سال ۱۹۸۱، شرکت ژاپنی انیمیشن نیپون نیز به اقتباس از این کتاب رو آورد و سریالی کارتونی در ۲۶ قسمت ساخت با عنوان «مدرسه عشق، داستان عشق».  این مجموعه تلویزیونی کارتونی بعدها در ایتالیا نیز پخش شد و مشتاقان بیشتری پیدا کرد. اما ماجرای این روایت کودکانه در ایران هم به شدت طرفدار پیدا کرد؛ زمانی که این مجموعه با عنوان «بچه های مدرسه والت» از تلویزیون ایران پخش می شد. با این حال غیر از این ها، براساس این رمان در سال ۱۹۸۴ نیز مجموعه ای تلویزیونی ساخته شد که اقبال مجموعه کارتونی را نداشت.


دختری به نام نل؛ چارلز دیکنز

فقط براساس رمان «دیوید کاپرفیلد» و «آرزوهای بزرگ» بیش از ۵۰ اقتباس سینمایی و انیمیشن انجام شده است. اما یکی از پرطرفدار ترین انیمیشن هایی که براساس داستان این نویسنده بزرگ ساخته شده و در ایران طرفداران بسیاری داشته «سرود کریسمس» است. متولدین دهه پنجاه و شصت به قبل قطعا یادشان هست که کارتون «اسکروچ» همیشه قبل از سال نوی میلادی از تلویزیون ایران برای کودکان و نوجوانان پخش می شد.

به دنبال مادر 

«اسکروچ» درواقع کاراکتر اصلی داستان «سرود کریسمس» است که در ایران مترجمان فراوانی داشته؛ از فرزانه طاهری و محسن سلیمانی گرفته تا پرویز همتیان بروجنی. اگر خواستید داستان های چارلز دیکنز را کامل تر بخوانید، پیشنهاد ما مطالعه کتاب «داستان های کریسمس» ترجمه پرویز همتیان بروجنی است که از سوی انتشارات امیرکبیر چاپ شده. با این حال تا اینجای کار هنوز از «دختری به نام نل» صحبت نکرده ایم.

این مجموعه کارتونی نیز یکی از پرطرفدارترین مجموعه های صدا و سیما در دهه شصت بود؛ دختری به دنبال پارادایس (بهشت). مجموعه به شدت تراژیک بود و نل همراه پدربزرگش به دنبال مادر. «دختری به نام نل» توسط شرکتی ژاپنی در ۲۶ قسمت و براساس رمانی از چارلز دیکنز ساخته شد که پخش آن از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۰ به طول انجامید.

جالب است بدانید این مجموعه هم براساس رمان «دکان عتیقه» (مغازه عتیقه فروشی) نوشته چارلز دیکنز ساخته شده.


توشی شان؛ ریونوسکه آکوتاگاوا

«توشی شان» کارتونی ژاپنی است محصول سال ۱۹۸۱ به کارگردانی تاکه ایچی سایتو که در ایران با عنوان «افسانه توشی شان» در دهه هفتاد پخش شد و طرفداران فراوانی پیدا کرد؛ آنقدر که بارها آن را بازپخش کردند. حالا بد نیست بدانید که ماجرای «توشی شان» برگرفته از افسانه ای چینی است که بسیاری آن را روایت کرده اند. از جمله عنوان یکی از داستان های نویسنده بزرگ ژاپنی، ریونوسکه آکوتاگاوا نیز بوده است.

در معرفی این نویسنده بزرگ باید گفت اگر بخواهیم فهرستی از داستان های کوتاه شاهکار جهان را تنظیم کنیم قطعا یکی از آن ها داستان «در جنگل» نوشته ریونوسکه آکوتاگاوا است. براساس این داستان، کارگردان بزرگ ژاپنی، کوروساوا فیلم را در سال ۱۹۵۱ ساخت و قبل از آن بیش از ۱۰ فیلم دیگر هم ساخته بود اما منتقدان اعتقاد دارند همین فیلمش سبب شد که شهرتی جهانی پیدا کند.

به دنبال مادر 

با این حال اگر بخواهیم بین نسخه سینمایی و داستان یکی را انتخاب کنیم، به نظر می رسد داستان آکوتاگوا قدرتمندتر باشد. او برای مخاطبان فارسی زبان نامی آشناست. داستان «دماغ» این نویسنده را احمد شاملو به فارسی برگردانده و مجموعه داستانی هم از او با عنوان «پرده جهنم» با ترجمه جلال بایرام منتشر شده.

«دماغ» به شدت نمادین به نظر میر سد اما خود داستان «پرده جهنم» (در مجموعه «پرده جهنم») با وجود زیرمتن های نمادین به نظر داستانی بهتر است. با این حال همچنان «در جنگل» بهترین داستانی است که از او می توان توصیه کرد. داستانی که به ظاهر جنایی است. جنازه ای یافت شده و کارآگاه در حال بازرسی از مظنونین است اما جلوتر که می روید احساس می کنید نویسنده به دنبال قاتل و مقتول و جانی و جنایت نیست.

داستان انگار ماجرای سرگردانی انسان معاصر است. مایه های پسامدرنیستی داستان هم قابل تامل است؛ بیشتر البته به لحاظ شیوه روایی. این داستان را سال ها پیش، بانوی فقید داستان نویس ایران، خانم سیمین دانشور به فارسی ترجمه کرد و در کتاب «ماه عسل آفتابی» به چاپ رساند که مدتی نایاب بود. بعدها اما دوباره به همت انتشارات «نگاه» منتشر شد و در حال حاضر در بازار کتاب موجود است.


گوژپشت نوتردام؛ ویکتور هوگو

ویکتور هوگو به دلیل غنای الهاماتش و قدرت بیانش به عنوان نابغه ادبیات قرن نوزدهم فرانسه شناخته می شود. این شاعر، داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته، به عنوان یکی از بهترین نویسندگان فرانسوی شهرت جهانی دارد. از برجسته ترین آثارش هم می توان به «بینوایان» و «گوژپشت نوتردام» اشاره کرد. او سال ۱۸۰۲ به دنیا آمد. به شدت تحت نفوذ مادرش قرارداشت که از شاه دوستان بود و تنها بعد از مرگ مادر بود که پدرش توانست ستایش و علاقه فرزندش را نسبت به خود برانگیزد.

سال های کودکی ویکتور در کشورهای گوناگون سپری شد و در نوجوانی به تحصیل پرداخت و نوشتن و سرودن اشعار را آغاز کرد. در سال ۱۸۲۲ با آدل فوشه ازدواج کرد و صاحب پنج فرزند شد. دختر بزرگ او لئوپولدین هوگو در ۱۹ سالگی به همراه همسرش در رودخانه سن غرق شد که این حادثه نقطه عطفی در آثار او به شمار می رود و دختر کوچک او، آدل هوگو به دنبال عشقی نافرجام به یک افسر ارتش نیروی دریایی بریتانیا به بیماری روانی مبتلا شد.

به دنبال مادر 

ویکتور هوگو عصری نو در تاریخ ادبیات جهان گشود، عصری که به دوره رمانتیسم معروف شد. او در زمان حیاتش همواره به دلیل داشتن عقاید آزادی خواهانه و سوسیالیستی و حمایت قلمی و لفظی از طبقات محروم جامعه، مورد خشم سران دولتی و حکومتی بود و با وجود فشارهایی چون سانسور، تهدید و تبعید هرگز از آرمان های خود دست نکشید.

در تبعید «افسانه قرون»، «بینوایان»، کتاب جنجال برانگیز «ناپلئون صغیر» و بسیاری آثار دیگر را نوشت؛ او درباره نگارش رمان بینوایان گفته است: «من این کتاب را برای همه آزادی خواهان جهان نوشته ام.» وقتی هو گو در سال ۱۸۷۰ به پاریس بازگشت مردم از او به عنوان قهرمان ملی استقبال کردند. او در اول ژوئن ۱۸۸۵ درگذشت و مراسم خاکسپاری ملی باشکوهی برایش برگزار شد.


کورالین؛ نیل گی من

نیل گی من، نویسنده کتاب «کورالین»، امروز به یک نویسنده جهانی تبدیل شده و جایزه های بسیاری چون نیوبری، استوکر و جایزه جهانی فانتزی را به خود اختصاص داده؛ داستان «کورالین» هم برنده جایزه «روبان آبی» و «هوگو» شده و به باور منتقدان این کتاب را می توان با «آلیس در سرزمین عجایب» مقایسه کرده و آن را داستانی ترسناک اما در ستایش شجاعت دانسته اند. این رمان در ایران معروف نبود و اکثر مخاطبان بعد از تولید انیمیشن با آن آشنا شدند؛ انیمیشنی محوصل کمپانی لایکا به کراگردانی هنری سلیک که در سال ۲۰۰۹ اکران شد.

به دنبال مادر 

این انیمیشن درواقع براساس رمانی ساخته شده بود، نوشته نویسنده ای شهیر به نام نیل گی من که حالادر ایران هم آشناست. ماجرای «کورالین» را داستانی ترسناک اما در ستایش شجاعت می داند و آن را با «آلیس در سرزمین عجایب» مقایسه می کند. این رمان، فضایی شگفت دارد و درباره دختری است که بعد از نقل مکان به خانه جدید، به دنبال کشف موضوع تازه و هیجان آوری می گردد و پس از جست و جو، به در پشتی خانه می رسد.

او در آن جا مرد و زنی عجیب و غریب را می بیند که شکل و شمایلی شگفت انگیز دارند. او در خانه جدید، در اسرارآمیزی پیدا می کند. آن سوی در آپارتمانی است درست مثل آپارتمان خودشان ولی همه چیزهایی که او همیشه در آرزویش بوده در این آپارتمان وجود دارد اما روی صورت پدر و مادر جدید کورالین به جای چشم، دو دکمه سیاه برق می زند و شخصیت اصلی داستان ما تازه متوجه می شود در چه تله ای گرفتار شده است. با این که پدر و مادر جدید، حاضر به انجام کارهایی برای دخترک هستند اما کورالین، بعد از مدت ها متوجه می شود که پدر و مادرش را با همه دنیا عوض نمی کند.


زنان کوچک؛ لویزا می الکات

لویزا می الکات، رمان نویس و شاعر آمریکایی در سال ۱۸۳۲ به دنیا آمد. او شهرت خود را مدیون رمان «زنان کوچک» است. الکات این رمان را در سال ۱۸۶۸ نوشت و سه سال بعد نیز رمان «مردان کوچک» را منتشر کرد. از دیگر آثارش همچنین می توان به «پسران جو» اشاره کرد. به هر حال بین نویسندگان شهیری بزرگ شده بود و قطعا از مصاحبت با آن ها چنین مهارتی را کسب کرده بود؛ نویسندگانی چون ناتانیل هاثورن و شاعر بزرگی نظیر هنری دیوید ثرو.

به دنبال مادر 

گرفتاری های خانواده او آنقدری بود که ناچار باشد در جوانی کار کند و به آن ها برسد. از همان دوران نیز شروع به نوشتن کرد. هرچند گاهی به اسم مستعار ای. ام. برنارد می نوشت. بعدها اما هیچ کدام از نوشته ها و آثارش به اندازه «زنان کوچک» اقبال نیافت. چندان که این رمان به زبان های مختلف دنیا ترجمه شد و علاقه مندان فراوانی پیدا کرد. ماجرا درباره زندگی چهار خواهر است به نام های مگی، کتی، بتی و سارا که بخشی از آن را با الهام از زندگی خود و خانواده اش نوشته است.

بعدها چند اثر سینمایی و تلویزیونی براساس این رمان ساخته شد که معروف ترین آن ها فیلمی است محصول سال ۱۹۹۴ و به کارگردانی گیلیان آرمسترانگ. با این حال مجموعه کارتونی «زنان کوچک» نیز که در دهه هفتاد از تلویزیون ایران پخش شد، طرفداران نوجوان را با خود همراه کرد.


بچه های کوه آلپ؛ پاتریشیا سنت جان

مجموعه کارتونی «داستانی از آلپ؛ آنت من» محصول استودیوی ژاپنی نیپون در ایران با نام «بچه های کوه آلپ» پخش شد. این مجموعه براساس رمانی ساخته شده بود با عنوان «جواهرات برف» نوشته پاتریشیا سنت جان.

خانم سنت جان، نویسنده ای انگلیسی و متولد سال ۱۹۱۹ بود. او بخش اعظمی از زندگی اش را به عنوان پرستاری مسیحی در مراکش گذراند. هرچند که در ابتدا هم همراه برادرش در بیمارستانی خارجی کار می کرد. بعد از استقرار در مراکش، روی درمانگاهی محلی در دهکده ای محروم و دورافتاده نیز کار کرد. بعد از آن، زمانی که به عنوان خواهر روحانی در مدرسه کلارندون با عمه اش می گذراند، رمان «جواهرات برف» را نوشت؛ رمانی که بعدها کارتون معروف آن ساخته و در ایران نیز پخش شد.

به دنبال مادر 

او البته آثار دیگری هم دارد که از جمله آن ها می توان به «راز تنگل وود» و «ستاره نور» اشاره کرد. سنت جان رمان دیگری هم با عنوان «راز شمع شمالی» دارد که آن را براساس تجربیاتش در مراکش نوشته است.

او سال های پایانی عمرش را نیز در کلیسا گذراند و در سال ۱۹۱۹ درگذشت. با این حال معروف ترین رمانش همچنان «جواهرات برف» است و چندین اقتباس از آن انجام گرفته است. اولی فیلمی که در سال ۱۹۸۰ و در سوییس ساخته شد. دوم مجموعه کارتونی «داستان آلپ؛ آنت من» (بچه های کوه آلپ) که در سال ۱۹۸۳ تولید شد و در کشورهای ژاپن، ایتالیا، فرانسه، اسپانیا، آلمان، استرالیا، لهستان، هلند، ایران، فیلیپین و… پخش شد. و سرآخر نمایشنامه ای که در سال ۱۹۸۰ براساس آن نوشته شد.


منبع: برترینها

خواندنی ها با برترین ها (۱۳۱)

برترین ها – محمودرضا حائری: در این شماره از خواندنی ها با مجموعه داستانی طنزآمیز درباره اشباح، ترجمه اثری از فیشته فیلسوف آلمانی، در جستجوی خوشبختی از ارسطو تا علم مغز و… آشنا شوید.

در جستجوی خوشبختی (از ارسطو تا علم مغز)

  • سیسلا بوک
  • ترجمه ی افشین خاکباز
  • نشرنو
  • چاپ اول: ۹۶

 خواندنی ها با برترین ها (131)

«من از بررسی موضوع خوشبختی هدفی دوگانه دنبال می کنم. نخست این که می خواهم بپرسم از هم کناری یافته های شگفت انگیز دانشمندان علوم طبیعی و علوم اجتماعی با سنت های دیرپای تفکر فیلسوفان، اندیشمندان دینی، تاریخ نگاران، شاعران و بسیاری دیگر چه می توان آموخت. در دهه های اخیر شاهد رشد چشمگیر مطالعات علمی بوده ایم که بر آنچه مردم درباره تجربه های خود از خوشبختی و بهروزی می گویند، نوساناتی که در طول چنین تجربه هایی در مغز ایجاد می شود، و تعامل بین توارث و محیط زیست نوری تابنده است. بهترین راه استفاده از پژوهش های جدید چیست؟ پیوند زدن گذشته و حال و نزدیک کردن رشته های مختلف به یکدیگر؟

این رویکردهای مختلف همراه با هم می توانند به درک کامل تر و عمیق تر محدوده ی خوشبختی کمک کنند، و البته شاید برخی از آنها نیز سطحی بودن، عدم وسعت دید، یا اشتباه رویکردهای دیگران را آشکار کنند. بررسی هم زمان برداشت های متفاوت از خوشبختی اجازه می دهد غنای آنها را بسنجیم و استدلال های متعارض درباره ی نحوه درک تجربه ی خوشبختی، چیزهایی که به آن کمک می کند، یا ما را از آن منحرف می کند، نحوه تعریف یا سنجش آنها، و ارتباط آن با مسائلی همچون درآمد یا خلق و خو، مردم آمیزی، ازدواج یا ایمان دینی را سبک سنگین کنم.

هدف دوم من این بود که با توجه به پیشینه های موجود، مسائل اخلاقی همیشگی درباره ی شیوه ی زیستن و رفتار با یکدیگر را بررسی کنیم عاقلانه ترین گام هایی که باید در جست و جوی خوشبختی برداریم کدام اند؟ کدام ملاحظات اخلاقی باید حد و مرز تلاش برای دستیابی به خوشبختی را تعیین کند؟ گذشته از خوشبختی چه چیز دیگری اهمیت دارد؟»


شبح خوشبختی (۱۷ داستان طنزآمیز درباره اشباح)

  • اسکار وایلد و دیگران
  • ترجمه ی نیلوفر خوش زبان
  • کتاب سده
  • چاپ اول: ۹۶
خواندنی ها با برترین ها (131) 

اشباح در ادبیات کلاسیک موجودات پوچ و بخارمانندی بودند که توان انجام هیچ کاری نداشتند جز ترساندن آدم‌ها. در بدترین حالت، یک موجود از گور برگشته فقط می‌توانست استخوان‌های اسکلتش را تلق تلق به صدا درآورد و ردای پوسیده و کپک‌زده‌اش را تکان بدهد یا با زنجیرش جرینگ جرینگ کند. حالا اما برای ترساندن آدم‌ها به چیزی فراتر از این‌ها نیاز است.

شبح‌های امروزی اسکلتشان را توی گاراژ یا انباری نگه می‌دارند، جایی که بتوانند دائم تمیز و روغن کاری‌اش کنند و سرپا نگهش دارند؛ لباس‌های قدیمی‌شان را هم به سمساری داده‌اند و مثل آدم‌های زنده لباس می‌پوشند. شبح‌های امروزی از خنداندن آدم‌ها لذت می‌برند، حتی وقت‌هایی که از ترس جیغشان را درآورده‌اند. شبح‌های امروزی می‌دانند که دست انداختن آدم‌ها و مسخره کردنشان خیلی کارسازتر از تهدید و ارعاب آن‌ها است.


فوتبال و فلسفه (ذهن زیبا، بازی زیبا)

  • تد ریچاردز
  • ترجمه ی  عیسی عظیمی
  • نشر مرکز
  • چاپ اول: ۹۶
خواندنی ها با برترین ها (131) 

چرا فوتبال اینقدر جذاب است؟ چرا همیشه تیم بهتر بازی را نمی برد؟ نیچه اگر امروز زنده بود چرا باید هوادار آرسنال می شد؟ بکن باوئر و زیدان چگونه چهار فضیلت اصلی فلسفه یونان باستان را آموختند؟ گل دست خدا یا گل معجزه چه نسبتی با مارادونا و فوتبال دارد؟ شانس چقدر در فوتبال نقش دارد؟ ایراد ضد فوتبال چیست؟ چرا زیبا بازی کردن، اخلاقاً بهتر است؟ وقتی مهاجمی  از آخرین مدافع رد شده و می شود که گل بزند، تحت چه شرایطی خطای مدافع روی او اخلاقی است؟ آیا دروازه بان ها فیلسوف اند؟…

کتاب «فوتبال و فلسفه» مجلد پنجاه و یکم از  مجموعه بزرگ  (فرهنگ عامه و فلسفه) یک ناشر امریکایی است. این کتاب در سال ۲۰۱۰ به بازار عرضه شده است. چهل فیلسوف  آکادمیک معاصر با ملیت های گوناگون سی و یک فصل این کتاب را نوشته اند که وجه مشترک همه شان علاقه شدید و در برخی موارد دیوانه وار به فوتبال است.


مقصود انسان

  • یوهان گوتلیپ فیشته
  • ترجمه ی علی فردوسی
  • نشر دیبایه
  • چاپ اول: ۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (131)

فلسفه فیشته سر از شک گرایی کامل در می آورد؛ یعنی پشت سر نهادن فلسفه به معنای اخص، و به جای آن به خود به سان گونه ای ایمان شبه دینی روی می کند. لیکن به باور او این مسئله ای نبود، زیرا آنچه اهمیت دارد. تنها یک چیز است: برپا ساختن جهانی درخور زندگی آدمیان، و پردازش خود به سان شخصی داده شده به جاودانگی. پشتوانه استوار چنین آرمانی با باور فیشته این است که وجدان من به روشنی و به خطا در هر لحظه و هر شرایطی به من می گوید که کنش درست چیست. و این باور به وضوح و خطاناپذیری وجدان مبتنی است. بر باور بنیانی به نیکی و کفایت یک اراده نامتناهی که این جهان و در جهان پیشارو به سان یک مشیت الهی عمل می کند. اما فیشته یکی از آخرین فیلسوفانی است که چنین باور معصومانه ای داشتند.


انواع زنان

  • ژان شینودا بولن
  • ترجمه ی نیلوفر نواری
  • بنیاد فرهنگ زندگی
  • چاپ اول:۹۶
خواندنی ها با برترین ها (131) 

«نگاه به زنان به کار،روابط جنسی،فرزند،همسر و….یکی نیست.راه کسب احساس رضایت در زندگی هم در زنان یک راه مشخص نیست معجزه ای این کتاب در تشخیص الگوهای متفاوت رفتاری در زنان است،الگوهایی که به هر زنی باتوجه به مختصات روانشناختی ای که دارد کمک می کند تا عمیقاً درک کند برای رشد ودستیابی به حس رضایت دقیقا سراغ چه کاری باید برود واز چه چیزهایی باید پرهیز کند.در سی دی ام که ضمیمه کار نموده ام تلاش کردم که هم به شما کمک کنم تا تیپ شخصیتی خود را بهتر در میان انواع زنانی که در این کتاب مطرح شده ،پیدا کنید و هم با نکات کلیدی مورد نیاز برای هر تیپ که باید آن ها را بدانید آشنا شوید.

بارها درهنگام تدریس مفاهیم این کتاب از زنان شنیده ام که به عنوان یک زن حس ارزشمندی به خود ،قدرت پایان دادن به تردیدها هنگام تصمیم گیری های مهم ،کسب هویت تازه و در پرتو آن امکان مقتدرانه زیستن(بدون قیاس با مردان وزنان دیگر) و از همه مهم تر کسب رضایت در زندگی موهبت هایی بوده که نصیبشان گردیده است.این کتاب به ده ها زبان مختلف ترجمه و بارها تجدید چاپ شده است ،که این امر نشان از این دارد که محتوای آن مسیر اطمینان بخشی برای زنانی است که می خواهند به ابعاد شخصیتی خود مسلط باشند وبا شناخت نقاط قوت وضعف خود،در زندگی حضوری با اعتماد به نفس ومقتدر داشته باشند.»


منبع: برترینها

برندگان «ادابازی» چقدر جایزه می‌گیرند؟

روزنامه خراسان نوشت: سوالی که در پایان «ادابازی» ویژه نوروز، برای مخاطبان «خندوانه» پیش آمد و هیچ گاه پاسخی به آن داده نشد، مبلغ جایزه نقدی برنده ها بود.

این موضوع احتمالاً در «ادابازی» جدید هم تکرار می شود و جایزه برندگان رسماً اعلام نمی شود. با این حال به تازگی روزنامه صبح نو در گزارشی درباره این مسابقه، خبر از جوایز ۴۰، ۲۰ و ۱۰ میلیون تومانی برای هر عضو گروه های اول تا سوم این مسابقه داده که اسپانسر تأمین می کند. نکته جالب آن است که شرکت کننده ها برای حضور در مسابقه هم دستمزد می گیرند.


منبع: عصرایران

برگزاری نشست نقد و بررسی «انتهای خیابان پاستور» در خانه هنرمندان

نشست نقد و بررسی مستند «انتهای خیابان پاستور» ساخته محسن خان‌جهانی و
جعفر محمدی روز یکشنبه ۱۲ شهریورماه در خانه هنرمندان برگزار شد. در این
نشست علاوه بر کارگردان‌های این مستند، علیرضا بهرامی به عنوان
مجری-کارشناس حضور داشت.

علیرضا بهرامی نشست را با صحبت درباره ساخت مستند سیاسی آغاز کرد: «
محسن خان‌جهانی بیشتر در حوزه مستندسازی و جعفر محمدی در زمینه
روزنامه‌نگاری سیاسی فعالیت دارد که به فراخور فیلم با این اثر همراه شده
است. جامعه ما از نظر سینمای مستند سیاسی ضعیف و کم بنیه است و جز موارد
اندکی در سال‌های اخیر، مستند سیاسی نداریم.»

او با اشاره به این که مستند سیاسی در سیر تکوین سینمای مستند جایی
ندارد، بیان کرد: «تب مستند اجتماعی توجه فیلم‌سازان ما را به دلایل مختلف
به خود جلب کرده است. در مستند اجتماعی بار کیفی اثر بر دوش سوژه است و
الزاما ویژگی‌های فنی مورد توجه قرار نمی‌گیرد، بلکه این سوژه است که ما را
تحت تاثیر قرار می‌دهد. به همین دلیل معمولا مستندسازان اجتماعی به دنبال
سوژه‌های خارق‌العاده هستند و اگر در کارگردانی نقص‌هایی داشته باشند، خیلی
مورد توجه قرار نمی‌گیرد. در مستند سیاسی عیار مستندساز بیشتر سنجیده
می‌شود.»

او اضافه کرد: «در مستندسیاسی از نظر سوژه محدویت‌های زیادی وجود دارد
اما مستند «انتهای خیابان پاستور» یک فیلم سیاسی نیست که قصد ورود به
حوزه‌های ممنوعه را داشته باشد. ما در مستندسازی مقاطع تاریخی ضعیف هستیم  و
معمولا به دلیل محافظه‌کاری و ممنوعیت به این سوژه‌ها چندان پرداخته
نمی‌شود.»

این روزنامه‌نگار با اشاره به «انتهای خیابان پاستور» توضیح داد: «مستند
سیاسی معمولا زمان‌بردار است و از این حیث نیز با مستند اجتماعی لازمان و
لامکان فرق دارد. البته مستند سیاسی می‌تواند در دراز مدت ارزش تاریخی
داشته باشد. جای خوشحالی است که «انتهای خیابان پاستور» ساخته شده و این
مستند مصداق استفاده از فرصت انتخابات است.»

بهرامی ادامه داد: «مستندسازان کم‌تر پژوهش می‌کنند و رنج پژوهش را به
جان نمی‌خرند. آن‌ها معمولا با شناخت نسبی‌ای که از سوژه دارند طی چند روز
فیلم‌برداری کار را جمع می‌کنند. «انتهای خیابان پاستور» راش‌های زیادی در
جغرافیاهای مختلف گرفته و توانسته است، در دوره محدود انتخابات ریاست
جمهوری با نامزدهای مختلف و گروه‌های مختلف در سفرهای استانی همراه شود.»

او با اشاره به شیوه روایت فیلم عنوان کرد: «حسن و عیب توامان این مستند
آن است که قضاوت نمی‌کند بلکه بستر را برای قضاوت مخاطب آماده می‌کند.
هرچند که کفه فیلم به نفع نامزد پیروز انتخابات سال ۹۲ سنگینی می‌کند.
البته شاید بخشی به دلیل مهم شدن آن نامزد در روند هفته‌های پایانی
انتخابات باشد. علاوه بر این کیفیت تصاویر ناهمگون است و بهتر بود
استانداردهای جهانی در این بخش رعایت می‌شد. در فیلم‌های مستند دنیا زمانی
که ناچار به استفاده از تصاویر کم کیفیت هستند با زیرنویس اشاره می‌کنند که
چاره دیگری جز این کار وجود نداشت.»

بهرامی در ادامه افزود: «باوجود انتخابات‌های مختلفی که در این سال‌ها
برگزار شده و سفارش‌هایی که بوده نمی‌دانم چرا مستندهای سیاسی و انتخاباتی
قابل دفاع این اندازه کم است؟ کارگردان‌های «انتهای خیابان پاستور» با
تجربه‌ای که دارند نشان دادند، برای انتخابات بعدی یعنی ۱۴۰۰ گزینه‌های
قابل اعتمادی هستند.»

در ادامه این نشست نوبت به جعفر محمدی رسید. او درباره این مستند اشاره
داشت: «ماجرای «انتهای خیابان پاستور» تلاش برای ثبت مقطعی از تاریخ کشور
است. آن هم در جامعه‌ای که مردم ما شفاهی هستند و زود فراموش می‌کنند. ما
دچار آلزایمر تاریخی هستیم و به قول دکتر کاتوزیان میراث‌دار جامعه کلنگی
هستیم و به همین دلیل مدام ناگزیر به تکرار می‌شویم.»

این کارگردان ادامه داد: «شاید این فیلم کمک کند که سال‌های بعد بتوانیم
در این حوزه حرف‌های مستندتری بزنیم. معتقدم اگر انسان‌های تاریخ باوری
باشیم انسان‌های بهتری خواهیم بود. نباید اجازه دهیم تاریخ‌مان شفاهی و
تحریف شود.»

او افزود: «این مستند چهار سال پیش با استقبال نمایش داده شد. حضور
افرادی که امروز بعد از این سال‌ها در این سالن حاضر شده‌اند، نشان از
فرهیختگی آن‌ها دارد. واقعیت این است که برای هرکدام از این سکانس‌ها و
مراسم‌ها، هماهنگی‌های زیادی انجام دادیم. ما چون ژن خوب نداشتیم که فرش
قرمزی برای ما پهن کنند، برای هر صحنه چانه‌زنی کرده و از اعتبار خبرنگاری
خودمان استفاده کردیم. البته ستاد حسن روحانی و محسن رضایی همکاری بیشتری
با ما داشتند.»

محسن خان‌جهانی نیز در این نشست درباره «انتهای خیابان پاستور» عنوان
کرد: «بعضی از فیلم‌ها وقتی از زمان پخش‌شان بگذرد بیات می‌شوند. این فیلم
چهار سال پیش در همین سالن نمایش داده شد و با استقبال مواجه شد. البته
بعدها این مستند جنبه تحقیقی پیدا می‌کند. سعی کردیم این مستند عین واقعیت
باشد و اتفاقات را پس و پیش نکردیم.»

او درباره تدوین این مستند اشاره داشت: «فیلم‌های زیادی دارم که دوست
دارم دوباره تدوین شود. اعتقاد فیلم‌سازی من این است که هر فیلم با همان
توانی ساخته شده که در آن وقت وجود داشته است؛ به همین دلیل به تدوین فیلم
دست نمی‌زنم. برای انتخابات امسال نیز تلاش کردم فیلم دیگری بسازم و
بخش‌هایی را هم فیلم‌برداری کردم اما به دلیل عدم هماهنگی‌ها این کار انجام
نشد. به نظر من این فیلم می‌توانست بخشی از تاریخ ما باشد.»

این کارگردان درباره پلات داستانی در این مستند توضیح داد: «اضافه کردن
پیرنگ داستانی مثل این که کسی بخواهد نامه‌ای را به رئیس جمهور برساند،
مدنظر ما نبود. ما به دنبال همراهی با این نامزدها بوده و پیرنگ ما همین
چند نفر بودند. ضمن این که داستانی کردن فیلم زمان زیادی می‌طلبید. از آن
جا که نمونه خوب «صندلی شماره ۲۵۷» در باره انتخابات مجلس وجود داشت، ما هم
در زمینه انتخابات ریاست جمهوری از آن بهره بردیم اما پایان بهتری را با
تغییر صندلی‌های ریاست جمهوری تدارک دیدیم.»

او افزود: «صادق زیبا کلام اشاره کرد که کاش در این فیلم به
آشپزخانه‌های سیاسی و پشت صحنه انتخابات ورود می‌کردید اما تا همین حد برای
دوربین ما امکان ورود وجود داشت. سعی کردیم راش اضافه نداشته باشیم و هرجا
که از تصاویر آرشیوی استفاده کردیم آن را با  آرم تلویزیون مشخص کنیم.»

این کارگردان در پایان گفت: «اتفاق خوبی که برای «انتهای خیابان پاستور»
افتاد اکران موفق آن در هنروتجربه مخصوصا در شهرستان‌ها است. خدا را شکر
که هنروتجربه وجود دارد و می‌توانیم فیلم کوتاه، مستند و… را نمایش دهیم.
با این که ما به پایان اکران این مستند رسیده‌ایم اما امیدوارم جریان
هنروتجربه ادامه پیدا کند.»


منبع: عصرایران

ناگفته‌هایی از تجربه ترسناک «جن‌گیر»

 زمانی که «ویلیام فردکین» در سال ۱۹۷۳ فیلم معروف «جن‌گیر» را ساخته هرگز یک جن‌گیر واقعی را از نزدیک ملاقات نکرده بود، حالا این کارگردان آمریکایی پس از گذشت بیش از چهار دهه به سراغ پدر «آمورث» جن‌گیر اسقف‌نشین رم و رئیس انجمن‌ بین‌المللی جن گیران رفته و با حضور در جلسات واقعی جن‌گیری، تجربیات خود را در قالب مستندی با عنوان «شیطان و پدر آمورث» به جشنواره فیلم ونیز آورده است.
 




در زیر مصاحبه نشریه سینمایی ورایتی را با «ویلیام فردکین» در جریان جشنواره فیلم ونیز می‌خوانیم:

 چگونه با پدر «آمورث» آشنا شدید؟
با کتاب‌های او آشنا بودم، چهار یا پنج اثر او به انگلیسی ترجمه شده است و می‌دانستم که واکنش خوبی به فیلم «جن‌گیر» داشته است. گرچه اظهار کرده بود که جلوه‌های ویژه در این فیلم بیش از حد بوده است. «پدر آمورث» معتقد بود که فیلم «جن‌گیر» باعث شده که مردم کار او را بهتر درک کنند. من هیچگاه تلاشی برای ملاقات با این پدر روحانی نکردم و فکر نمی‌کردم که چنین امکانی وجود داشته باشد اما حدود یک سال پیش که در یکی از شهرهای نزدیک به رم بودم یکی از دوستانم توانست نامه‌ای برای پدر «آمورث» ارسال کند و او دو روز بعد پاسخ داد و به درخواست ملاقات من پاسخ مثبت داد.
 
 بنابراین این ملاقات ایده خودتان بود؟
بله ایده‌ای بود که به یکباره به ذهنم خطور کرد و آن را مشیت الهی می‌دانم. صدایی از درون به من گفت می‌تونم با پدر «آمورث» ملاقات کنم؟

این درست است که پدر «آمورث» یکی از طرفداران فیلم کلاسیک «جن‌گیر» بوده است و بسیار فوق‌العاده است که در سال ۱۹۷۴ بدون انجام تحقیقات خاصی درباره این موضوع توانستی فیلمی بسازی که مورد پذیرش و پسند او قرار گیرد.
هیچ تحقیقی وجود نداشت و تنها تحقیق کتاب‌های خود او بودند. درآمریکا و در قرن بیستم میلادی تنها دو مورد جن‌گیری وجود داشته که درباره آنها مطالبی نوشته شده و اصولا کلیسا خیلی درباره این موضوع صحبت نمی‌کرد و اصلا تلاشی برای عمومی کردن آن نداشتند و شک داشتم که به من اجازه ساخت چنین فیلمی را بدهند. اما پدر «آمورث» به من اجازه ساخت این مستند جدید را داد و به صورت کامل مستقل از روندهای کلیسا عمل کرد چرا که یکی از منتقدین واتیکان بود.

 




 شگفت‌انگیز و فوق‌العاده است که توانستی به همین راحتی به جلسات واقعی جن گیری راه پیدا کنی.
شوکه شده بودم و حتی فکر نمی‌کردم بتوانم با او ملاقات کنم. نمی‌دانستم چقدر مشغله کاری دارد و هر روز و در همه حال تا روزی که به بیمارستان رفت و درگذشت مشغول جن‌گیری بود. (گابریل امورث روز جمعه (۱۶ سپتامبر ۲۰۱۶) در سن ۹۱ سالگی به دلیل مشکلات ریوی درگذشت).او می‌خواست مردم نسبت به کار او آگاهی پیدا کنند و از واتیکان نیز می‌خواست جن‌گیران بیشتری را تربیت کند و وی معتقد بود من ویژگی لازم برای روایت داستان او و عمومی کردن آن از طریق فیلم و سینما را دارم.

 درباره ساخت مستند بگوئید.
مشخصا مجبور بودم این فیلم را به تنهایی فیلمبرداری کنم و یکی از شرایط این بود که هیچ عوامل فیلم و نوری با خود نبرم و بنابراین من هم از یک دوربین ثابت سونی با کیفیت بالا استفاده کردم. من فقط آن دوربین را داشتم و تنها دو متر و شاید کمتر با آنها فاصله داشتم.

 




 تجربه مشاهده یک جن‌گیری واقعی از نزدیک چگونه است؟
وحشتناک بود. ترس از این که چه اتفاقی می‌افتد تا احساس دلسوزی زیاد برای درد و رنجی که آن زن متحمل می‌شد، اتفاقاتی که در مستند نیز به خوبی نشان داده شده است. این نهمین باری بود که  پدر «آمورث» برای این زن جن‌گیری می‌کرد و تقریبا هر ماه یک بار این کار برایش انجام می‌داد.

 در نهایت با دانشمندان آمریکایی درباره آنچه مشاهده کرده بودید مشورت کردید. آنها چه گفتند؟
با بهترین متخصصان جراحی مغز و اعصاب در آمریکا مشورت کردم و آنها هیچ نظری درباره احساسات زن حاضر در مستند نداشت و هیچ یک نیز جراحی را پیشنهاد نکردند. آنها معتقد بودند همه چیز از مغز نشات می‌گیرد اما هیچگاه علائمی نظیر آنچه در مستند آمده را ندیده بودند. روانپزشکان همگی به توصیف چگونگی تشخیص نفوذ شیطان به روح انسان از طریق روانپزشکی پرداختند و به آن “اختالال هویت گسستی” می‌گویند و برای درمان آن از هر روش درمانی مورد نیاز از جمله دارو درمانی استفاده می‌کنند و حتی از جن‌گیر هم استفاده می‌کنند.«ویلیام فردکین» در ابتدای دهه ۱۹۷۰ میلادی با فیلم‌های «ارتباط فرانسوی» (۱۹۷۱) و «جن‌گیر» (۱۹۷۴) نقش پررنگی در احیای سینمای آمریکا ایفا کرد و در سال ۱۹۷۲ برای «ارتباط فرانسوی» موفق به کسب جایزه اسکار و گلدن گلوب بهترین کارگردانی شد.جایزه شیر افتخاری جشنواره ونیز، جایزه فیپرشی جشنواره فیلم کن برای فیل «باگ» و همچنین یوزپلنگ طلایی جشنواره «لوکارنو» به پاس یک عمر دستاورد سینمایی از جمله دیگر افتخارات این کارگردان کهنه‌کار محسوب می‌شود.


منبع: بهارنیوز

بلیت‌ سینماها ۲۰ روز نیم‌بها می‌شود

غلامرضا فرجی درباره‌ی مصوبات جلسه‌ی ۱۳ شهریور ماه به ایسنا گفت:در این جلسه مقرر شد به مناسبت روز ملی سینما، حدود ۲۰ روز، بهای بلیت سینماهای سراسر کشور تا پایان هفته دفاع مقدس بصورت نیم بها باشد.او همچنین درباره‌ی وضعیت اکران فیلم‌های جدید توضیح داد: فیلم «نگار» به کارگردانی رامبد جوان در سرگروه زندگی،«من و شارمین» به جای «ساعت ۵ عصر» و «ماجان» به جای «فصل نرگس» از چهارشنبه ۱۵ شهریور ماه اکران خود را در سینماها آغاز می‌کند.وی تاکید کرد: این تغییرات برای سرگروه‌های سینمایی است و اکران فیلم‌های قبلی در زیرگروه‌ها همچنان ادامه دارد.فرجی ادامه داد: قرارداد فیلم «حقه‌باز دم دراز» برای اکران در گروه سینمایی «ماندانا» پس از فیلم «تابستان داغ» ثبت شد،همچنین مقرر شد دفاتری که برای اکران آزاد فیلم‌های خود در شش ماه دوم سال درخواست دارند،اولویت‌هایشان را اعلام کنند تا شورای صنفی نمایش برنامه ریزی کند.


منبع: بهارنیوز

آنجلیناجولی و فرزندانش در یک جشنواره

گروه فرهنگی: آنجلینا جولی برای نمایش فیلم «نخست پدرم را کشتند» همراه با تمام فرزندانش در جشنواره تلوراید کلورادو حاضر شد.

 



این فیلم از ۱۵ سپتامبر در نتفلیکس عرضه خواهد شد. ساریوم سری موک که در «نخست پدرم را کشتند» نقش لونگ اونگ را بازی می‌کند نیز همراه با اونگ و خانواده جولی در مراسم نمایش فیلم حضور داشتند.از آنجا که نخستین فرزندخوانده آنجلینا جولی به نام مداکس اهل کامبوج است، نمایش فیلم برای خانواده جولی از اهمیت بسیاری برخوردار است. تا اندازه‌ای که مداکس ۱۶ ساله در جریان ساخت فیلم به عنوان مدیرتولید اجرایی حضور داشته است. پسر کوچکتر جولی که پکس نام دارد نیز در فیلم به عنوان عکاس صحنه فعالیت کرده است.آنجلینا جولی، کارگردان، تهیه‌کننده و یکی از نویسندگان فیلم است.


منبع: بهارنیوز

خواننده پاپ در بیمارستان بستری شد

سینا شعبانخانی که این روزها مشغول برگزاری تور کنسرت‌هایش است، دچار عفونت گوارشی شده و در بیمارستان بستری شده است.

به گزارش میزان، کامبیز طاهری مدیر برنامه‌های این خواننده  اعلام کرده: «متاسفانه صبح روز یک شنبه ۱۲ شهرویر سینا که از چند روز پیش با ضعف جسمانی مواجه شده بود، به دلیل نامساعد شدن حالش به یکی از بیمارستان‌های تهران منتقل شد و پس از انجام معاینات اولیه، به تشخیص پزشک بستری شد.

این مدیر برنامه درباره برنامه‌های پیش روی شعبانخانی گفت: پزشک  فعلاً دستور استراحت یک‌هفته‌ای داده‌اند، اما باید صبر کرد تا آزمایشات مربوطه انجام شود و پس از مشخص شدن نتایج، بر اساس تصمیم پزشک محترم عمل خواهیم کرد. انشاالله مشکل خاصی نیست و به‌زودی سینا سلامت کامل خود را به دست خواهد آورد.

به گفته طاهری، سینا شعبانخانی اخیراً دچار ضعف جسمانی شده بود و قبل و بعد از کنسرت کیش نیز کسالت داشت


منبع: عصرایران

شهلا لاهیجی: در حوزه‌ زنان از عربستان هم عقب‌افتاده‌تریم

* خانم شهلا لاهیجی! معرفی نشدن زنان برای پست وزارت کابینه‌ی آقای روحانی باعث شده است برخی از اطرافیان و مشاوران ایشان این بحث را مطرح کنند که زنان در ایران هنوز برای ورود به حوزه‌های سنگین اجرایی همچون وزارت یا حتی شهرداری نامناسب هستند. آیا با این استدلال موافق هستید؟



نه خیر. معلوم است که موافق نیستم. البته بعضی از خانم‌های نزدیک به آقای روحانی شاید به تصور ایشان توانایی نداشته باشند، اما غیر از آن‌ها ما زنان توانمند بسیاری داریم. ضمن این کنه اصولاً فرستادن ۳ زن کمتر و بیشتر به کابینه اصلاً مشکل زنان نیست. موضوع تفکیک جنسیتی است که اشتباه است. این‌که به زنان سهمیه بدهیم و بگوییم که مثلاً ۳ تا زن در برابر ۱۲ تا مرد! نه شمارش مهم است نه حضور. بلکه نگاه حاکمیت به زنان است که مهم است. به نظر می‌آید که ازنظر حاکمیت جایگاه زنان ‌همان جایگاه «بازتولید نیروی انسانی» است. ازنظر آقایان، مادر هیچ حقی ندارد و صرفاً یک رحم است؛ اما اکنون دنیا عوض‌شده است. شما هر جا را ببینید حتی همین پاکستان، متوجه می‌شوید که در دنیا چه می‌گذرد. وقتی در بعضی از موارد ما حتی از عربستان‌ هم عقب‌ افتاده‌ایم دیگر چه جایی برای ادعاهای ما باقی می‌ماند؟ مساله اصلی این است که آیا ما از خرد دوجنسیتی استفاده خواهیم کرد یا نه؟ یعنی از خرد و توانایی تمام افراد جامعه.
 
برای این‌که به همین خرد دوجنسیتی برسیم از کجا باید شروع کنیم؟
شروع‌شده است! ببینید که زنان در اقتصاد دارند چه می‌کنند؟ البته در اقتصاد آزاد نه اقتصاد دولتی یا رانتی. آمار کارآفرینان را نگاه کنید متوجه می‌شوید چه تعدادشان زنانی هستند با توانایی بالا. آن‌ها کارخانه‌هایی را با بیش از هزار کارگر اداره می‌کنند. یا مشغول اداره‌ی مزارع و دامداری‌های بزرگ هستند. بنابراین نمی‌شود گفت زنان توانایی اداره ندارند. اراده‌اش هنوز به وجود نیامده است. اگرچه این حکم تاریخ است و نمی‌توانند در برابر این تغییرات و توانمند‌ی‌های زنان بایستند! همین‌الآن‌هم اگر اطرافشان را نگاه کنند این را خواهند دید ولی ممکن است به رویشان نیاورند و همان حرف‌های همیشگی را بزنند که توانایی لازم را در زنان نمی‌بینیم. چه کسی نمی‌بیند؟ آقای روحانی؟! الآن در شورای شهر و روستا نمی‌بینند که چه اتفاقی افتاده است؟ بسیاری از مردم در شهر‌های گوشه و کنار دنیا فقط زنان را برای شهردار شدن انتخاب می‌کنند. چون معتقدند که «زن» و «شهر» نوعی وابستگی به هم دارند. بگذریم از مواردی چون حفظ محیط‌زیست که اصولاً تکلیف تاریخی و هزاران ساله‌ی زنان است.
 
به نکته‌ی خوبی اشاره کردید! در همین تهران ما شاهد بودیم که وقتی خانم الهه کولایی به‌عنوان کاندیدای شهرداری معرفی شد، بسیاری از صاحب‌نظران که اصلاح‌طلب هم بودند، گفتند و نوشتند که اصولاً پست شهرداری برای ایشان سنگین است؛ اما شما درست برخلاف این نظر می‌گویید که اتفاقاً زنان برای شهردار شدن مناسب‌تر هستند!
من این را نمی‌گویم! این‌یک اصل روان‌شناختی و جامعه‌شناختی است. اصلاً حرف من نیست. ضمناً در نظر داشته باشید که زنان چون هنوز وارد زد و بند‌های پشت پرده‌ی اقتصادی نشده‌اند، درجایی همچون شهرداری، فساد زنان کمتر خواهد بود. اگرچه من تصور می‌کنم خود خانم کولایی هم ترجیح می‌دانند که آقای نجفی شهردار بشوند. نه برای این‌که آقای نجفی بهتر بود. برای این‌که نخواهند توجه جناح مقابل را به انجمن شهر تهران جلب کنند! ضمن این‌که همان اتفاق هم افتاد. دیدید که برای تأیید آقای نجفی چقدر تأخیر داشتند.
 
یعنی این دو موضوع به هم ربط داشت؟
نه! منظورم این بود که تأیید صلاحیت آقای نجفی برای شهرداری این‌قدر زمان برد. چه برسد به تأیید صلاحیت خانم کولایی که همواره از زنان مبارز و پیشرو در امر حقوق زنان بوده‌اند. مثلاً در مجلس اولین بانویی بود که گفت هیچ اجباری به پوشیدن چادر نیست.
 
  این حرف شما هم که همان حرف آقای روحانی شد! شاید ایشان‌هم مثل شما مصلحت سنجی کرده‌اند که هیچ خانمی را برای وزارت معرفی نکرده‌اند. شما هم از منظر دیگری مصلحت سنجی می‌کنید!
نه! ما مصلحت سنجی را بر اساس دیدگاهی که وجود دارد می‌کنیم. یک دیدگاه اشتباه وجود دارد که حتماً بایستی در ابتدا اصلاح شود. ببینید کسانی که در نروژ یا فنلاند زندگی می‌کنند و می‌گویند که نصف نمایندگان باید زن باشند، احمق نیستند که! آن‌ها هم عقل دارند. اگر کانادا ۱۵ وزیر زن انتخاب می‌کند، آیا کشور احمقی است؟ حتماً نه! چون کشور کانادا با آن عظمت و گروه‌های مختلف حتماً به حضور زنان نیاز دارد. شما مطمئن باشید که اگر زنان در بسیاری از موارد حضورداشته باشند این مشکلاتی که ما ازنظر قومی و مذهبی داریم بسیار کمتر خواهد بود چون زنان در چنین مواردی چشم خرد بین دارند.
بحث دیگری که مهم است بحث خود جامعه‌ی ماست! مثالی بزنم. آقای روحانی وزیری بنام آذری جهرمی را به‌عنوان وزیر ارتباطات انتخاب می‌کند. درست یا غلط موردپسند جامعه قرار نمی‌گیرد و به‌شدت واکنش نشان می‌دهند. طوری که آقای جهرمی مجبور به پاسخگویی در فضای مجازی می‌شوند؛ اما مثلاً وقتی آقای روحانی علیرغم وعده‌های انتخاباتی از هیچ زنی در کابینه‌اش استفاده نمی‌کند، بازخوردش در جامعه تقریباً هیچ است!
این برای آقای روحانی باید جای تأسف باشد که مردم نسبت به برخی از سیاست‌ها بی‌تفاوت شده‌اند. این از خوش‌شانسی حکومت‌مداران نیست که مردم بی‌تفاوت شده‌اند بلکه از بدشانسی آن‌هاست! چون بدترین مردم، مردم بی‌تفاوت هستند.
 
البته شاید در حوزه‌ی زنان هم چون جاهای دیگر واکنش نشان می‌دهند!
در حوزه‌های دیگر هم همین‌طور است. مثلاً وقتی آقای جهرمی که قبلاً مأمور وزارت اطلاعات بوده‌اند، وزیر می‌شوند چه واکنشی نشان می‌دهند؟ هیچ!
 
ولی در فضای مجازی واکنش گسترده‌ای شاهد بودیم! به‌هرحال ایشان مجبور به پاسخگویی شدند.
این‌طور نیست! فضای مجازی بیشتر یک سوپاپ اطمینان است. ملت فکر می‌کنند وقتی در فضای مجازی حرف می‌زنند، تکلیفشان را انجام داده‌اند.
 
فضای حاکم بر مطبوعات چه؟ ما هنوز به آن دوران طلایی مطبوعات در دوره‌ی آقای خاتمی برنگشته‌ایم؟
هیچ‌وقت ما دوران طلایی نداشتیم! یک دوران مسی یا شاید نقره‌ای داشتیم! وقتی می‌توانند آن‌همه روزنامه را در یک روز ببندند، این کجایش طلایی است؟
 
پس بهار مطبوعات نداشتیم!
یک پائیزکی داشتیم. هوا هم خوب بود. برگ‌ها هم یک‌کمی سبز و زرد بود و ما فکر می‌کردیم این بهار است ما نمی‌فهمیم! وقتی آقای خاتمی در نامه‌ای از من خواسته بودند نظرم را راجع به ایشان بگویم، برایشان نوشتم که شما برای این کار مناسب نبودید! شمارا ملت به‌زور بر روی دوش خودشان گذاشتند و آوردند برای ریاست‌جمهوری. چون او آدمی فوق‌العاده مصالحه جو بود. سیاست این حرف‌ها حالی‌اش نمی‌شود. در سیاست باید زدوخورد کرد.
 
آیا در فضایی که به گفته‌ی شما زدوخورد هست، خانم‌ها می‌توانند حضورداشته باشند؟
بله! زدوخورد فکری را می‌گویم. کتک‌کاری که منظورم نبود!
 
 ما حکومت و جامعه را بررسی کردیم، حالا می‌رسیم به خود خانم‌ها. الآن در دنیای غرب حتی هنرپیشه‌ی معروفی چون «اما استون» وقتی عکس نیمه‌برهنه‌ای از خودش منتشر می‌کند، به‌شدت توسط فمینیست‌ها موردحمله قرار می‌گیرد که چرا عکسی از خودت منتشر کرده‌ای که جنسیت گرایی را تقویت می‌کند و نگاه به زنان را یک‌سویه می‌کند؛ اما در ایران راه دیگری در حال طی شدن است!
من هم اعتراض دارم! یک‌بار که فرانسه بودم به آن‌ها گفتم شما تجارت جنسیتی می‌کنید. گفتند نه. این‌طور نیست. من گفتم چرا زنی را با مایو برای عکس تبلیغاتی خمیردندان گذاشته‌اید؟ گفتم این چیست؟ اگر اسمش تجارت سکس نیست پس چیست؟ البته این را بگویم که در جامعه‌ی ما مشکل اصلی این نیست. بلکه «بی‌اخلاقی» است. ما جامعه‌ی بی‌اخلاقی شده‌ایم. هم در روابط شخصی، هم در روابط اجتماعی، هم در روابط کاری. نه وجدان کاری آن‌چنان پررنگ است نه به قول قدیمی‌ها حلال‌خوری دیگر برای هیچ‌کس از صدر تا ذیل مهم نیست! برای نسل جوان دیگر استادی و شاگردی از بین رفته. همه می‌خواهند یک‌شبه به پول برسند. یک‌بار شاگر چاپخانه‌ای به من گفت می‌خواهم ازاینجا استعفا بدهم. گفتم چرا همین‌جا نمی‌مانی کار یاد بگیری؟ گفت بمانم که بشوم مثل استادم؟! دلار بفروشم بیشتر پول درمیاورم. جامعه‌ی ما درگیر این بی‌اخلاقی‌ها شده است و قابل‌تفکیک به جنس خاصی هم نیست.
 
خیلی از این بی‌اخلاقی‌هایی که شما می‌فرمایید را به این ربط می‌دهند که از جامعه‌ی ما «زن‌زدائی» شده است. یعنی اگر زنان بیشتر وارد جامعه بشوند و در مصدر امور قرار بگیرند، می‌توانند جامعه‌ی ما را اخلاقی‌تر بکنند. موافقید؟
معلوم است که اخلاقی‌تر می‌کنند. حرف من هم همین است. یکی از آقایان گفته بود که رفع مشکل طلاق در این است که زنآن‌همه حجابشان را رعایت کنند. او توجه ندارد که مشکل طلاق در مشکل ازدواج است، نه طلاق!
 
اگر به بحث فضای مجازی برگردیم نظر شما درباره‌ی عکس‌های خاصی که زنان و دختران ایرانی از خودشان در فضای مجازی منتشر می‌کنند چیست؟
این‌ها «اگزاجره» است. یک نفر، دو نفر، دهت است. مگر همه‌ی زنان ایرانی از این کارها می‌کنند؟ این‌ها نماینده‌ی کل زنان ایرانی نیستند.
 
عکس‌های تابوشکنانِ هنرپیشه‌های ایرانی را چه می‌گویید؟ به‌عنوان‌مثال همین اخیراً خانم بهاره رهنما یا گل شیفته فراهانی.
این‌ها فرق دارد. ممکن است عکس‌العمل باشد. ممکن است برای ابراز عقیده باشد. هنرپیشه‌ای را ممنوع‌الکار می‌کنند، به این شکل اعتراض می‌کند. من حتی با آن برنامه‌ی چندش‌آور «آزادی‌های یواشکی» که هم از آن خنده‌ام می‌گیرد و هم به نظرم برنامه‌ی بسیار بی‌ربطی است. چون کسانی که این حرف‌ها را می‌زنند، مشکلات اصلی جامعه‌ی زنان را نمی‌شناسند. این‌همه درباره‌ی زنان حرف می‌زنند ولی به نکات اساسی توجه نمی‌کنند. ما باحجاب مشکل نداریم، با نگاهی که پشت آن است مشکل‌داریم. وقتی شما می‌گویید اگر زنان بیایند بیرون مردان تحریک می‌شوند، یعنی نتوانسته‌اید مردان را به اخلاق پایبند کنید که به زن ابتدا به چشم یک انسان نگاه کنند، بعد ببینند که زن است یا مرد؟! همان‌طور که ما هم به برادران و پدران و همسرانمان این‌طور نگاه می‌کنیم.
 
در مورد پوشش زنان فمینیست‌ها این بحث را همیشه مطرح می‌کنند که زنان باید آزادی پوشش داشته باشند؛ اما وقتی آزادی پوشش داده می‌شود، پوشش‌هایی دیده می‌شود که مشخصاً برای اغواگری طراحی‌شده و با آرمان ضد جنسیت گرایی همان فمینیست‌ها در تضاد است.
بحث اصلی این‌ها نیست. اول حقوق مدنی را باید درست کنید. قبل از آن اشتغال را باید درست کنید. آماری که چند سال پیش وزارت کشور از حدود ۱۲۰۰۰ نفر زن گرفته بود، ششمین خواسته‌ی زنان ازدواج بود. درحالی‌که اولین خواسته‌ی آن‌ها امنیت شغلی بود؛ یعنی زنان شغل می‌خواهند؛ یعنی حتی اگر ازدواج می‌کنند می‌خواهند در اقتصاد جامعه شریک باشند و نمی‌خواهند انگل باشند. من فکر می‌کنم قدم اول همین آزادی اقتصادی است. آن‌ها اگر آزادی اقتصادی به دست بیاورند می‌توانند روی پاهای خودشان بایستند. به نظر من حقوق مدنی بر آزادی اقتصادی اولویت ندارد. چون فرضاً حتی اگر حق طلاق به زنان داده شود ولی آزادی اقتصادی نداشته باشند، پس از طلاق چه‌کار می‌خواهند بکنند؟ کجا می‌خواهند زندگی کنند؟
 
به‌عنوان سؤال آخر، اگر یک خواسته‌ی مشخص از کابینه‌ی آقای روحانی در حوزه‌ی زنان داشته باشید چیست؟
اجرای قانون اساسی!
 
من قول داده بودم که سؤال آخرم باشد ولی این حرفی که شما زدید خودش خیلی حرف‌وحدیث دارد.
خوب بفرمائید!
 
اجرای قانون اساسی که فقط دست رئیس‌جمهور نیست. قوه قضائیه هست. مجلس هست که باید قانون تصویب کند.
نه خیر! آقای رئیس‌جمهور وظایف خودش را در حد قوه‌ی اجرایی انجام دهد به‌عنوان قوه‌ی مجریه. ببینید تمام حرف‌هایی که ما راجع به حقوق بشر می‌گوییم، راجع به حقوق شهروندی می‌گوییم این‌ها تماماً در قانون اساسی لحاظ شده است. حتی راجع به مطبوعات و کتاب در قانون اساسی نوشته‌شده است؛ اما وقتی اجرا نمی‌شود چه فایده؟ ما از مسئولین می‌پرسیم می‌گویند نمی‌توانیم اجرا کنیم.
 
خوب! من هم همین را می‌گویم. می‌گویند دست ما بسته است و فقط ما نیستیم که باید اراده اجرای قانون را داشته باشیم.
آخر این حرف یعنی چی؟ دستش برای اجرای قانون بسته است؟! پس‌دستمان کجا باز است؟
 
شاید این هم از پارادوکس‌های جامعه‌ی ما باشد. قانونی را که خودمان نوشته‌ایم، نمی‌توانیم اجرا کنیم.
این پارادوکس‌ها را ما که نساخته‌ایم. چه کسی ساخته است؟
 
خودش ساخته‌شده است؟!
نخیر! پارادوکس که خودش ساخته نمی‌شود، کسی آن را می‌سازد. حالا مرا وادار نکنید حرف‌هایی بزنم که جرات انتشارش را نداشته باشید!
 
البته ما جرات داریم. ما وامدار هیچ گروهی نیستیم و در مورد همه می‌نویسیم. چه اصلاح‌طلب چه اصولگرا.
ما کتابی داشتیم که نوشته بود وضع زنان در دوران اصلاحات؛ که اصلاً هم اصلاح‌طلبان را تأیید نکرده بود. ما مجبور شدیم که اسم کتاب را عوض کنیم و گذاشتیم مثلاً فرض کنید «این دهه از این سال تا فلان سال». به آن‌هم اجازه‌ی چاپ ندادند. اصلاً اسم زن که می‌آید وحشت می‌کنند! من که از در وزارت ارشاد می‌روم داخل می‌گویند وای دوباره این آمد!
 
خوب چرا قدری جزئی‌تر و با مصداق صحبت نمی‌کنید؟ مثلاً بگویید وزارت ارشاد آقای روحانی دقیقاً فلان کار را باید بکند.
ببینید ما قانونی داریم بنام قانون کتاب که از قانون اساسی آمده است. در آن آمده است که هیچ‌کس حق ندارد یک کلمه از کتابی بردارد یا به آن اضافه کند. حالا نه‌تنها اضافه می‌کنند بلکه می‌گویند پانوشت هم برایش بگذارید و این‌طور که ما می‌گوییم هم بنویسید! برای همه‌ی جریانات فرهنگی هم این موضوع صدق می‌کند. در نمایش هم این موضوع وجود دارد. به همین دلیل ما اشخاص بی‌نظیر فرهنگی‌مان مثل بیضایی را ازدست‌داده‌ایم. جایگزین این‌ها چه کسانی آمده‌اند؟ چه کسی آمده است که بگویید این شخص «یک بیضایی آینده» است.
 
بعضی‌ها می‌گویند در فضای محدود اتفاقاً هنر رشد می‌کند. واقعاً این‌طور است؟
بله. مثلاً میلان کوندرای دوران چکسلواکی وقتی تحت نفوذ شوروی بود.
 
اما میلان کوندرا هم مهاجرت کرد.
نه! وقتی ممنوع القلم شد کتاب «ژاک و اربابش» را با اسم شخص دیگری نوشت؛ اما می‌نوشت. در مورد نویسنده‌های زن هم این را می‌بینید. حتی در قرن چهاردهم یک نویسنده‌ی فیلسوف زن بود که تئوری‌های جالبی درباره‌ی جنگ داشت. ولی چون هیچ‌کس باور نمی‌کرد که یک زن بتواند تئوری‌های فلسفی درباره‌ی جنگ بنویسد، نوشته‌هایش را با اسم مردانه منتشر می‌کرد. خیلی از نویسنده‌های زن قرن ۱۸ و ۱۹ اروپا بانام مردانه می‌نوشتند. چون آن موقع آدم‌هایی بودند که فکر می‌کردند رمان‌نویسی فقط کار مردهاست. اتفاقاً من معتقدم اروپا خیلی بیشتر از ما مردسالار بوده است. ما پدرسالار هستیم که ازنظر جامعه‌شناسی با مردسالار فرق می‌کند. ممکن است در خیلی از خانواده‌ها حتی خانم‌ها رئیس باشند. مثلاً در خانواده‌ی خود ما همین‌طور بود. مادر من رئیس خانواده بود!
 
چه نگاه جالبی! یعنی مشکل جامعه‌ی ما را بیشتر پدرسالاری می‌دانید تا مردسالاری؟
بله! پدرسالاری یعنی یکی که از آن بالا فرمان می‌دهد به زن و مرد.
 
و حالا واقعاً سؤال آخر! شما روند جامعه‌ی ما را در مورد حقوق زنان، کلاً مثبت ارزیابی می‌کنید یا رو به عقب؟
حتماً مثبت است. همین انجمن‌های شهر و روستا قدم اول است. درجاهایی مثل بلوچستان که به زنان ستم بیشتری می‌شود زنان پیش‌قدم شده‌اند. پیشرفت زنان در چنین جاهایی خیلی مهم است. تهران مهم نیست. در تهران ‌همه بلدند از خودشان دفاع کنند. ما که افغانستان نیستیم! ما سال‌هاست که افغانستان نیستیم به شرطی که مسئولان ما این را بفهمند.
 فراز پورمحبی- انصاف نیوز


منبع: بهارنیوز

شهر جهانی یزد در معرض تهدید است

به گزارش ایسنا، تیرماه امسال شهر تاریخی یزد به عنوان نخستین شهر تاریخی ایران در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسید، اما قبل از تائید کارشناسان یونسکو مبنی بر ثبت این محوطه‌ی ارزشمند و جهانی، یکی از ایراداتی که همین کارشناسان به بافت تاریخی شهر یزد گرفتند، وفور ساختمان‌های بتنی در برخی محلات این بافت تاریخی بود.تازه‌ترین نمونه‌ آن، سازه‌ای است که یکی دو هفته قبل در یکی از خیابان‌های بافت تاریخی شهر یزد که حالا دیگر باید از آن به عنوان بافت تاریخی جهانی نام برد، قد عَلَم کرده و در حال بالارفتن با سازه‌ی بتنی است.
شهر جهانی یزد در معرض تهدید است
امیر ترقی‌نژاد، از دوستداران میراث فرهنگی شهر تاریخی یزد در  گفت‌وگو با ایسنا با ابراز نگرانی از وضعیت ساخت‌وساز در حال انجام در وسط بافت تاریخی یزد می‌گوید: در ضلع غربی امامزاده جعفر یزد در بافت تاریخی این شهر یک ساختمان متروکه بود که با خاک یکسان شد و در حال حاضر ساختمانی جای‌ آن در حال بالا آمدن است که هر چند هیچ تابلوی معرفی از نوع کاربری آن و تعداد طبقات ندارد اما به نظر می‌رسد قرار است به مجتمعی تجاری تبدیل شود.او این اقدام را تعرض به حریم تاریخی شهر جهانی شده یزد می‌داند و ادامه می‌دهد: این ساختمانِ در حال ساخت در خیابان قیام  به سمت میدان بعثت و تکیه امیرچخماق و در همجواری امامزاده جعفر قرار گرفته است، اقدامی که در مخالفت با ضوابط میراث فرهنگی است چون در محدوده‌ی چند هکتاری ثبت جهانی شده یزد قرار گرفته است.
وی با اشاره به ملیه‌های  آهنی قرار گرفته در محل این زمین در دست ساخت بیان می‌کند: آن  نشان می‌دهد که گویا قرار است یک مجتمع چند طبقه بزرگ در این مکان ساخته شود، یک ساختمان مدرن آهنی که هیچ سازگاری با بناها و بافت تاریخی شهر ندارد.او با بیان این‌که به نظر می‌رسد مجوزهای لازم برای این  ساخت وساز صادر شده، می‌افزاید: اصلا نمی‌توان باور کرد این ساخت‌وساز در راستای بافت تاریخی و همخوانی با این بافت در حال ساخت است، چون در هر شرایط فقط می‌توان این را گفت که این ساخت و ساز ثبت جهانی یزد را به خطر می‌اندازد.


طرح توسعه امامزاده جعفر یزد که باعث تخریب بخشی از بافت یزد شد
همه مجوزها قبل از ثبت جهانی صادر شده
فاطمه دانش‌یزدی، مدیرکل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان یزد در این زمینه به ایسنا توضیح می‌دهد: همه‌ی مجوزهای این ساخت‌وساز قبل از ثبت جهانی بافت تاریخی یزد از سوی شورای فنی میراث فرهنگی، کمیسیون ماده‌ی ۵ اجرا و طرح صادر شده بود، به همین دلیل آن پروژه در حال حاضر به کار خود ادامه می‌دهد.
تصویب شورای فنی برای ایجاد سازه‌های خشتی در بافت یزد
وی اما در پاسخ به این مساله که در زمان صدور مجوزِ طرح، محوطه‌ی بافت تاریخی به عنوان بافت تایخی شهر یزد در فهرست میراث ملی به ثبت رسیده بود، به برگزاری جلسه‌ی شورای فنی در روز گذشته _ شنبه ۱۱ شهریور _ اشاره و بیان می‌کند: استفاده از سازه‌های بتنی در سطح عرصه‌ی شهر تاریخی یزد پس از جهانی شدن این شهر، ممنوع اعلام شد، بنابراین باید سازه‌ی خشتی یا بنایی برای این محوطه درشورای عالی شهرسازی تصویب شود.
او با بیان این‌که در این شرایط میراث فرهنگی و شورای عالی معماری و شهرسازی یکسری ضوابط را برای استفاده از سازه‌های خشتی در این بافت در دستور کار قرارداده‌اند که باید تا شش ماه آینده به تصویب برسد، ادامه می‌دهد: با حضور چند کارشناس، سازه در جلسه‌ی شورای فنی روز گذشته بر تدوین یک‌سری تعاریف براساس ضوابط و برنامه‌ریزی برای استفاده از سازه‌های خشتی و بنائی در بافت تاریخی یزد تاکید شده است، تا حتی درصورت امکان بتوان برخی از مجوزهای ساخت این ساختمان‌ها را که قبل از ثبت جهانی صادر شده‌اند، ابطال کرد.


ساخت مجتمع تجحاری در بافت تاریخی یزد با سازه بتونی
ساخت وساز متوقف و با تصویب مصوبه، مجتمع حذف می‌شود
مدیر کل میراث فرهنگی استان یزد در ادامه با تاکید بر این‌که استفاده از سازه‌های بتونی در عرصه‌ی شهر تاریخی یزد ممنوع است، اضافه می‌کند: با توجه به این‌که قبل از ثبت جهانی مجوزهای لازم  برای این بنا صادر شده بود، مالک از این سازه‌ها استفاده می‌کند.او در پاسخ به پرسش ایسنا که آیا ساخت‌وسازِ در حال انجام با وجود داشتن مجوزهای لازم، نیز جزو این مصوبه قرار می‌گیرد یا خیر؟ بیان می‌کند: مجوز این ساختمان نیز در دستور کار قرار می‌گیرد چون در محدوده‌ی عرصه است و ما یکسری برنامه داریم که می‌توانیم این ضوابط را مصوب و ابلاغ کنیم.
وی سپس تاکید می‌کند: پروژه در حال ساخت در عرصه شهر تاریخی یزد متوقف می‌شود تا مصوبات ابلاغ و این بنای در حال ساخت نیز حذف شود.
توسعه شهری و فضای پارکینگ در یزد نیز در دستور کار شورای فنی
دانش‌یزدی در ادامه با بیان این‌که در حال حاضر یک‌سری ضوابط برای این بافت تاریخی یزد تصویب و ابلاغ شده‌اند، می‌گوید: یکی دیگر از دلایل حضور کارشناسان سازه در جلسه‌ی شورای فنی «توسعه شهری» یزد بود، با توجه به این‌که برخی از غرفه‌های شهری در مقیاس‌های دانه درشت هستند و از سوی دیگر بحث فضای پارکینگ در شهر مطرح است، به این قضیه توجه می‌شود.
وی اضافه می‌کند: با توجه به اسکلت ساختمان‌هایی که معمولا برای پارکینگ تعبیه می‌شود، بحث حریم به عنوان یک تعیین تکلیف برای استان در دستور کار است، تا ببینیم برای عرصه‌ی بنا باید چه برنامه‌ریزی شود و از سوی دیگر اگر مجوزهای لازم داده شده، در این زمینه نیز تعیین تکلیف شود.او از دیگر تصمیم گیری‌هایی که باید به عنوان یک بحث توسعه‌ی شهری مطرح شود را وجود فضاهای بزرگ مقیاس در کاربری‌ها می‌داند و ادامه می‌دهد: از جمله فضاهای با مقیاس بزرگ، بحث کاربری‌هایی مانند پارکینگ مطرح می‌شود که آیا معماری خشتی جوابگوست یا خیر؟
وی همچنین به طرح بازآفرینی شهری در یزد اشاره می‌کند و می‌گوید: این طرح قرار است با همین محورها تعیین تکلیف شده و یکسری مصوبات را به دستگاه‌ها و استان‌ها ابلاغ کند.دانش‌یزدی در ادامه توجه به ارتفاع در طرح‌هایی که در بافت شهری یزد قرار دارند را لازم می‌داند و می‌گوید: بحث ما سازه‌های بتنی است، مانند ایرادی که یونسکو به وجود این نوع سازه‌ها در بافت تاریخی یزد گرفته است. از سوی دیگر جایگزین سازه‌ی فضاهای پارکینگ‌مانند و عملکرد میراث فرهنگی از نظر استحکام‌بخشی در بحث این سازها باید توسط کارشناسان فنی سازه تصمیم‌گیری و مصوب شود.


سازه‌ی بتونی که شهر جهانی یزد را تهدید می‌کند
فضای یک گاراژ قدیمی به مجتمعی تجاری تبدیل می‌شود
ساشا ریاحی مقدم، معاون میراث فرهنگی اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان یزد نیز در این زمینه به ایسنا توضیحاتی می‌دهد، توضیحاتی که قدری متفاوت با مباحث مطرح شده از سوی مدیر کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان یزد است.او درابتدا با تاکید بر این‌که پروژه‌ی قرار گرفته در ضلع غربی امامزاده جعفریزد ربطی به این امامزاده ندارد، بیان می‌کند: مکان در دست ساخت یک گاراژ قدیمی بوده که بخش‌هایی از آن در گذشته به طور کامل از بین رفته و بخش‌هایی باقی مانده بود که حدود سه سال و نیم پیش طرحی برای این منطقه ارائه شد تا بخش‌های قدیمی حفظ و بخش‌های از بین رفته به همان شکل اولیه‌ی خود و با رعایت فضاهای پر و خالی بازسازی شوند.
وی با اشاره به بررسی نقشه‌ی این طرح در شهر تاریخی یزد و تائیدو امضای آن توسط معاون وقت میراث فرهنگی، بیان می‌کند: این پروژه همچنین دارای  پروانه شهرداری است و از سوی دیگر زمانی که ارزیاب یونسکو شهر تاریخی یزد را بررسی می‌کرد، این سازه وجود داشت و آن را دیدند. این جزو مواردی است که پیش از اقدام به ثبت جهانی مجوزهای لازم را گرفته و در حال اجرائی شدن است.
جهانی شدن یزد دو ماهه و مجوزهای پلاک در دست ساخت سه ساله
او ادامه می‌دهد: شهر تاریخی یزد چند ماه است، ثبت جهانی شده اما بحث حقوقی که برای این پلاک ایجاد شده که البته تائید میراث فرهنگی استان و شهرداری را نیز دارد، به دست کم دو سال و نیم پیش برمی‌گردد.وی با اشاره به تعهد میراث فرهنگی یزد برای استفاده از سازه‌های سنتی در پروژه‌های کوچک مقیاس در محدوده‌ی عرصه شهر تاریخی یزد، بیان می‌کند: پروژه‌ی قرار گرفته در ضلع غربی امامزاده جعفر، جزو پروژه‌های کوچک مقیاس نیست، چون پروژه‌های کوچک مقیاس، مسکونی هستند.به گفته‌ی او، گاراژ در دست بازسازی یک پروژه‌ی تجاری است و قبل از تعهد که از سازه‌های سنتی استفاده کنیم این مجوزهای لازم را گرفته است، با این وجود براساس ضوابط ثبت ملی ماکسیمم مجوز ارتفاع هشت تا هشت و نیم متر را دارد و باید در دو طبقه ساخته شود و از سوی دیگر کاملا هماهنگ با وضع موجود خیابان قیام است.


استفاده از مصالح بتونی در شهر جهانییزد خلاف مصوبات یونسکو
در ضوابط ثبت ملی نامی از مصالح سنتی نیامده
معاون میراث‌فرهنگی استان یزد در ادامه در پاسخ به پرسش ایسنا که در زمان صدور مجوزِ طرح، محوطه‌ی بافت تاریخی به عنوان بافت تایخی شهر یزد در فهرست میراث ملی به ثبت رسیده بود، توضیح می‌دهد: در ضوابط ثبت ملی نیز هیچ جائی به نوع سازه اشاره نشده است. در واقع در قوانین نوسازی و بازسازی چند ساله گذشته در بافت یزد حرفی از سازه‌ی سنتی نبوده و بیشترین اقدامات با استفاده از مصالح مدرن و سازه‌های بتنی و فلزی رخ داده است.او تاکید می‌کند: با برگزاری جلسه‌ی روز گذشته _شنبه ۱۱ شهریور_شورای فنی استان یزد، میراث فرهنگی تعهد کرده تا در محدوده‌ی عرصه به سمت سازه‌های سنتی به ویژه خشت برود.ریاحی مقدم انجام این پروژه را نیازمند یکسری مطالعات و بررسی استانداردها می‌داند و می‌گوید: این مطالعات باید توسط سازمان میراث فرهنگی، اداره کل راه‌وشهرسازی، مرکز تحقیقات ساختمان و شهرداری صورت گیرد. در واقع باید بستر را برای استفاده از سازه‌ی خشتی در بافت‌ تاریخی یزد اماده کنیم.


منبع: بهارنیوز

ستاره‌هایی که از سوء‌قصد نجات یافتند

گروه هنری- سایت برترین‌ها: تلاش برای ترور اشخاص مهم مانند سران مملکت‌ یا بازیگران معروف سینما، همیشه تیتر یک خبر گذاری‌ها در دهه‌های گذشته بوده که خوشبختانه امروزه کمتر شاهد این اخبار هستیم. اکثر اشخاصی که این ترورها را انجام می‌دهند یا بخاطر پولی که در ازای این کار می‌گیرند، بوده است یا بدلیل اینکه آن‌ها مریض‌های روانی اند و متوجه کاری که انجام می‌دهند، نیستند. اما طبیعتا بیشتر اشخاص مهم جان سالم بدر می‌برند چرا که بادیگاردهای آن‌ها جان خود را فدای رئیس‌شان می‌کنند.


عموم مردم از پشت پرده این حملات و قتل‌ها داستان‌های بسیاری می‌سازند که طبیعتا قابل اتکا و حقیقی نیستند. اما خیلی جذاب است اگر شخصی پیدا شود و تمام حقیقت را بگوید. داستان به اینجا ختم نمی‌شود چرا که می‌تواند جذاب‌تر هم‌ باشد هنگامی که حقیقت را خود شخص مورد حمله قرار گرفته بازگو کند. ما برای شما داستان‌هایی که تعدادی از سلبریتی‌ها بعد از ماجرای زنده ماندن‌شان تعریف کرده‌اند، جمع آوری کردیم تا ببینید واقعا چه بر سرشان آمده است.


۱٫ جورج هریسون (George Harrison)

 

 


در ۳۰ سپتامبر سال ۱۹۹۹ میشل آبرام (Michael Abram) در حالی که یک چاقوی بزرگ به همراه داشت پنجره خانه جورج هریسون را شکسته و وارد خانه او می‌‌شود و با جورج و همسرش اولیویا (Olivia) روبرو می‌شود. آبرام چندین بار چاقو را در قفسه سینه جورج فرو می‌کند و بعد به سراغ همسر جورج می‌رود و او را با کابل برق خفه می‌کند. اما در نهایت پلیس سر رسیده و آبرام را دستگیر می‌کند.


قصه از این جا جالب می‌شود که قاتل در دادگاه اظهار می‌کند که گروه Beatles (که جورج هم عضوی از این گروه بوده)، گروهی جادوگر هستند و او از طرف خداوند ماموریت داشته که هریسون را بکشد. هریسون بعد از این حمله زنده ماند اما دو سال بعد به دلیل سرطان جان خود را از دست داد. دادگاه هم در آخر تشخیص داد که آبرام مجرم نیست چراکه او دیوانه شده و عقل خود را از دست داده است.

 



۲٫ بیورک (Bjork)

 

 


 در سال ۱۹۹۶، ریکاردو لوپز (Ricardo Lopez) یک بمب به خانه‌ بیورک، خواننده‌‌‌ی پاپ ایسلندی در لندن فرستاد اما قبل از اینکه منفجر شود توسط پلیس شناخته و خنثی شد. لوپز که فرستنده این بمب بود بعدها جنازه‌اش را در خانه‌اش همراه با دفتر خاطرات و ۲۲ ساعت ویدیو که از خودش گرفته بود، پیدا شد.

 

او خودکشی کرده بود. لوپز در دفتر خاطرات ۸۰۰ صفحه‌ای اش، از خاطرات روزانه که مربوط به بیورک نیز می‌شد گرفته تا اقدام به خودکشی خود را نیز نوشته بود. همچنین صحنه‌ی شلیک به خود در ویدیو هم موجود بود.

 



۳٫ کورتیس جیمز جکسون (۵۰ Cent)

 

 

 
جکسون روز به روز معروف‌تر می‌شد و طبیعی بود که دشمنانی هم پیدا کند. روزی جکسون از خانه مادربزرگ خود بیرون می‌آمد که خودرویی در آن طرف خیابان ایستاد و شروع به تیر اندازی به سمت او را کرد. ۹ تیر به دست، قفسه سینه، هر دو پا و حتی به صورتش شلیک شد اما با این حال او زنده ماند و ۱۳ روز در بیمارستان بستری بود. بعد از بیمارستان هم تا ۵ ماه در خانه و در دوران نقاهت به سر می‌برد. شخصی که گلوله را شلیک کرد هیچ گاه به درستی شناخته نشد ولی تصور می‌شود بادیگارد سابق مایک تیسون بوده است که به خدمت گرفته شده تا جکسون را از دور خارج کند چرا که او به عنوان ارباب مواد مخدر محلی به شمار می‌رفت. بادیگارد تیسون هم سه هفته بعد به ضرب گلوله‌ای کشته شد و این ماجرا بدون پایان مشخصی باقی ماند.

 



۴٫ مدونا (Madonna)

 

 


مدونا خواننده سرشناس، از مدت‌ها قبل درگیری‌های متعددی با روبرت هاسکینز (Robert Dewey Hoskins) داشت اما این درگیری ها زمانی تشدید گرفت که او در سال ۱۹۹۶ وارد عرصه هالیوود شد. روبرت هاسکینز ادعا کرده بود یا با مدونا ازدواج می‌کند یا سر او را از تنش جدا می‌کند اما یکی از بادیگاردهای مدونا او را دستگیر کرده و به زندان منتقل می‌کند. هاسکینز بیکار ننشسته و برای کشتن مدونا از زندان فرار می‌کند اما این بار هم باز دستگیر می‌شود.

 



۵٫ ترسا سالدانا (Theresa Saldana)

 

 


ترسا یک بازیگر در حال پیشرفت و مشهور بود که در فیلم‌های «Raging Bull» و «I Wanna Hold Your Hand» بازی کرده بود. یکی از طرفداران ناخوشایند سالدانا که جذب وی شده بود مردی ۴۷ ساله به‌ نام جکسون از اسکاتلند بود. جکسون به طور غیر قانونی وارد ایالات متحده شده و با هدف پیدا کردن و کشتن سالدانا و پیوستن به وی در زندگی پس از مرگ، اقدام به قتل او می‌کند.


جکسون یک بازرس برای پیدا کردن شماره تلفن مادر سالدانا استخدام می‌کند و درنهایت شماره را پیدا کرده و به مادر سالدانا زنگ می‌زند. در حالیکه  خود را Martin Scorsese معرفی می‌کند، از مادرش آدرس و تلفن محل زندگی‌اش را می‌گیرد. زمانی که مادر سالدانا بی‌خبر از نقشه وی آدرس را به جکسون داد، جکسون حرکت کرده و خود را به سالدانا می‌رساند و با ۱۰ ضربه متوالی با چاقو او را مجروح می‌کند.


سالدانا درنهایت زنده ماند و بهبودی کامل خود را بازیافت و جکسون نیز به موسسه روانی فرستاده شد، جایی که در سال ۲۰۰۴ در آن فوت کرد. پس از بهبود سالدانا، وی شخصی مصمم برای دفاع از حقوق قربانیان شد. او حتی در فیلمی درباره حمله‌ای که به او شد بازی کرده است.

 



۶٫ پائولی پرت (Pauley Perrette)

 

 


پائولی در نوامبر ۲۰۱۵ توسط یه ترنس به نام دیوید مرک مورد حمله قرار گرفت. به گفته پلیس پائولی در لس آنجلس در حال پیاده روی بود که مرک او را گرفت و قصد داشت او را بدزدد. اما پائولی مرک را در همان لحظه متقاعد کرد که او را رها کند و پس از دور شدن از او با پلیس تماس گرفت و پلیس مرک را دستگیر کرد اما او زیر بار این اتهام نرفت.

 



۷٫ لاری فلاینت (Larry Flynt)

 

 


لاری نویسنده، سخنران و ناشر مجله‌های متفاوت است که در سال ۱۹۷۸ توسط یک تک تیر انداز هنگامی که در حال خروج از دادگاه بود مورد شلیک قرار گرفت و فلج شد. تیر انداز شخصی نژاد پرست بنام Joseph Paul Franklin بود که بعد بدلیل دو فقره قتل دستگیر شد و  حمله به لاری را نیز به عهده گرفت و اظهار داشت که او این کار را بخاطر یک عکس که لاری در مجله‌اش منتشر کرده و باعث عصبانیت وی شده بود، انجام داده است. در آخر فرانکلین در سال ۲۰۱۳ اعدام شد.


منبع: بهارنیوز

راهپیمایی ۶۰ روزه خانواده مشهدی در اعتراض به لغو کنسرت‌ها

به گزارش  ایلنا، احمد مهرچیان به عنوان سرپرست خانواده مشهدی که در اعتراض به لغو کنسرت‌ها و در حمایت از موسیقی نواحی، که از ۳۵ روز قبل پیاده‌روی خود را آغاز کرده‌اند، گفت: ما یک خانواده مشهدی هستیم که در اعتراض به لغو کنسرت‌ها و همچنین حمایت از موسیقی نواحی و مقامی کشورمان سی و پنج روز است سفر با پای پیاده را آغاز کرده‌ایم و در طول این مسیر با اساتید موسیقی مناطق مختلف کشورمان نیز دیدار می‌کنیم.

دیدار با استاد عثمان حق‌پرست در خواف
وی در ادامه افزود: این راهپیمایی با پای پیاده و با یک کوله صورت می‌گیرد که اصلاحا به آن “بک پکر(کوله گرد)” می‌گویند. در این نوع مسافرت، افراد ملزومات‌شان را در یک کوله قرار می‌دهند و با پای پیاده مسافرت می‌کنند؛ البته گاهی سوار کامیون یا تریلی هم می‌شوند اما به هیچ عنوان از اتوبوس و مینی‌بوس و اتومبیل‌های سواری استفاده نمی‌کنند.مهرچیان همچنین عنوان کرد: ما الان به کردستان رسیده‌ایم و به سمت سنندج در حرکت هستیم. من و همسرم، زهره براتی که دکتر هستند به همراه پسر ۴ ساله‌مان کورش و دختر ۶ ساله‌مان باران پیاده “بک‌ پکر” می‌کنیم.

دیدار با اسفندیار قره‌باقی در تبریز
وی گفت: ما عاشق شنیدن موسیقی محلی و مقامی و همچنین آوازهای مادری شهرمان و کشورمان هستیم و به لغو کنسرت‌هایی که به خصوص در شهرمان مشهد اتفاق می‌افتد، اعتراض داریم. ما حرکت‌مان را پس از لغو کنسرت استاد شهرام ناظری در قوچان آغاز کرده‌ایم و تا مهرماه نیز سعی می‌کنیم به شهرهای مختلف کشورمان سفر کنیم و پیام خودمان را به اساتید و سایر مردم ایران برسانیم.احمد مهرچیان افزود: ما در طول این سفر از مشهد به خواف، تایباد، تربت جام و نیشابور رفتیم و بعد به تهران آمدیم و با استاد ناظری و پسرشان ملاقات کردیم. سپس به سمت قم، کاشان، اصفهان، قزوین، زنجان و ارومیه سفر کردیم. در ارومیه با استاد دهقان ملاقات کردیم. در تبریز به دیدار استاد قره‌باقی رفتیم. همچنین با آقای علیرضا قربانی در تبریز و با سالار عقیلی در اصفهان دیدار کردیم.وی همچنین عنوان کرد: در کردستان هم قصد ملاقات با اساتید موسیقی را داریم و همانطور که می‌دانید این منطقه مهد موسیقی است و ما برای ملاقات با اساتید موسیقی کردستان به سمت سنندج در حرکت هستیم.

دیدار با عاشیق دهقان و عاشیق معروف در ارومیه
مهرچیان درباره ادامه مسیر سفر خود و خانواده‌اش گفت: ما پس از کردستان به سمت همدان حرکت خواهیم کرد. البته هنوز به‌طور کامل برای بعد از آن تعیین مسیر نکرده‌ایم. اما از آنجا که دخترمان باید اول مهر ماه به مدرسه برود تا پیش از بازگشایی مدارس سعی می‌کنیم سفرمان را به اتمام برسانیم.این خانواده مشهدی سفر خود را با حضور در حرم امام رضا (ع) آغاز کرده‌اند و معتقد بسیاری از مردم مشهد نیز مانند آنها هم به شعائر مذهبی اعتقاد دارند و هم به فرهنگ موسیقی کشورشان؛ اما این خواسته آنها آنگونه که باید و شاید مورد توجه قرار نمی‌گیرد.


منبع: بهارنیوز

دورهمی هنرمندان متولد شهریور

علی مرادخانی – معاون هنری وزارت ارشاد – در جشن تولد هنرمندان شهریورماهی در باغ زیبا برگزار شد، گفت: شهریور، ماه پرمحصولی است. من خودم هم متولد شهریور هستم، اما برای آن‌که برای رفتن به مدرسه با مشکل مواجه نشوم، شناسنامه‌ام خرداد است.
 




او ادامه داد: شهریورماهی‌ها به‌جز کار کردن، چیز دیگری بلد نیستند. البته به قول خانم درودی – نقاش – باید سماجت را هم به آن اضافه کرد. خانم درودی مجموعه ویژگی‌ها و نظرات شهریورماهی‌ها را در خود دارد.
معاون هنری وزارت ارشاد در بخش دیگری از سخنانش، اظهار کرد: امیدوارم هیچ حادثه‌ای مردم ایران را غمگین نکند و همیشه در جشن و سرور با یکدیگر باشیم. کاری که موسسه هنرمندان پیشکسوت انجام می‌دهد، اگر هیچ فایده‌ای نداشته باشد حداقل موجب می‌شود ما هر چند وقت یک‌بار، دید و بازدیدی با هم داشته باشیم و با آگاهی و آشنایی با یکدیگر، درک متقابلی از هم پیدا کنیم، زیرا امروزه را روزگار تنهایی‌ها می‌نامند و با آن‌که امکانات وجود دارد، اما همه از هم دورند و سرشان با موبایل گرم است.

مرادخانی بیان کرد: حتی در تئاترها و کنسرت‌ها دست همه، یک موبایل است و بدون آن‌که به اصل مراسم توجهی داشته باشند، برای جایی که نمی‌دانیم کجاست، فیلم و عکس می‌گیرند. من برگزاری این مراسم را خوب می‌دانم و امیدوارم سال‌ها ادامه پیدا کند تا دوستان همدیگر را ببینند و بتوانند با خانواده‌های هم آشنا شوند، زیرا تا وقتی خود افراد با هم ارتباط برقرار می‌کنند، نسبت آن‌ها فقط در حوزه کاری خلاصه می‌شود، اما با حضور خانواده‌ها، این ارتباط عمیق‌تر می‌شود.او افزود: امیدوارم به‌زودی ساختمان جدید موسسه هنرمندان پیشکسوت آماده و جلسه بعد، در همان ساختمان برگزار شود.مدیرعامل موسسه هنرمندان پیشکسوت نیز در مراسم جشن تولد هنرمندان متولد شهریور، ضمن تسلیت گفتن به خانواده دانش‌آموزان کشته‌شده، اظهار کرد:‌ ما احتمال می‌دادیم مراسم تشییع پیکر شهید حججی برگزار شود. به همین دلیل از آلبوم «آذر عشق» که استاد صادقی‌نژاد آهنگساز آن است، رونمایی می‌کنیم، زیرا این هنرمند این آلبوم را برای شهدای مدافع حرم، بویژه شهید حججی ساخته است. همچنین تابلوی یادبودی برای شهید حججی در کنار سن گذاشته‌ایم تا هر هنرمندی که می‌آید، این تابلوی یادبود را هم امضا کند.

 




سیدعباس عظیمی ادامه داد: جشن‌های تولد موسسه به پنجمین سال وارد شده است و حالا باید بازخورد بگیریم و شما به ما بگویید، چه کار کنیم. به عبارتی، مسائل را چالشی بررسی کنیم که آیا باید این کار را ادامه دهیم یا نحوه آن را تغییر دهیم. ساختمان جدید موسسه نیز به امید خدا آماده افتتاح است و گالری نیز در این ساختمان آماده شده و امیدواریم شاهد برگزاری نمایشگاهی از آثار هنرمندان پیشکسوت حوزه هنرهای تجسمی باشیم.

او ادامه داد: فردا نیز جلسه‌ای در ساختمان پاستور برای گرفتن مجوز بهره‌برداری از ساختمان جدید داریم. امیدوارم به‌طور رسمی صاحب ساختمان باشیم و اتفاقات خوب در آن رقم بخورد.در مراسم جشن تولد هنرمندان متولد شهریور به ترتیب روزها از حسن تقوی، هنرمند پیشکسوت هنرهای تجسمی، مینیاتور و نگارگری تقدیر شد. بعد از او، گوهر خیراندیش، هنرمند سینما و تلویزیون روی صحنه آمد و بعد از گرفتن عکس یادگاری، گفت: برای من مایه مباهات است که در این جمع حضور دارم. در این لحظه حتی به خودم هم حسادت می‌کنم.

او افزود:‌ آقای مرادخانی صحبت درستی درباره توجه ما به یکدیگر کرد. وقتی می‌خواهیم جایی برویم، باید بگوییم همه تلفن‌های همراه خود را کنار بگذارند تا بتوانیم همدیگر را ببینیم. این موضوع باید همه‌جا مطرح شود. به امید این‌که اتفاق بدی در کشور نیفتد و در همه جای دنیا صلح برقرار باشد.عباس مشهدی‌زاده، هنرمند مجسمه‌ساز و مرشد احدی، هنرمند هنرهای نمایشی و پرده‌خوانی نیز به ترتیب روی صحنه آمدند.

 




احدی پس از گرفتن عکس یادگاری، گفت: من اگر پیرم، ولی مردِ جوان دارم هنوز. امیدوارم همیشه سلامت باشید و سایه‌تان بالای سر کوچک‌ترها باشد.جعفر حسن‌خانی نوازنده، محمد احمدی نویسنده و کارگردان، عباس شیرخدا هنرمند هنرهای نمایشی و آیینی و خسرو روشن استاد خطاطی، هنرمندان دیگری بودن که روی صحنه آمدند.ایران درودی، هنرمند نقاش نیز که به ۸۱ سالگی وارد شده است و روز گذشته، تولدی برای او در گالری فرمانفرما برگزار شد، امروز در این جشن تولد حضور داشت و گفت: من ۸۱ سالم است و از این بابت خیلی خوشحالم. امیدوارم سه سال دیگر هم زندگی کنم تا موزه‌ام افتتاح شود. از آقای مرادخانی و عظیمی تشکر می‌کنم، زیرا بهترین کار ممکن را برای هنرمندان این کشور انجام دادند.

او همچنین اظهار کرد: ای کاش برای هنرمندان جوان، بیمه‌ای در نظر بگیرید. من سال گذشته سه‌بار در بیمارستان بستری بودم و فکر می‌کنم، وزارت ارشاد وظیفه دارد که همه هنرمندان را بیمه کند. برای تک‌تک شما آرزو می‌کنم که مثل من خوشحال باشید، زیرا من در این سن، با وجود مریضی، آن را به جوانی ترجیح می‌دهم. دعایی هم به‌جز این‌که به هنرتان وابسته باشید ندارم، زیرا خدا شما را دوست دارد که این همه خلاقیت به شما داده است.شهلا ریاحی نخستین زن کارگردان ایرانی نیز یکی دیگر از متولدان شهریورماه بود که از او تقدیر شد.

 



علی‌اصغر ریسه طراح صحنه و دکور، مهین افشان‌پور هنرمند حوزه تجسمی و نگارگری، محمد ناصری‌پور نقاش و نصرالله وحدت کارگردان و بازیگر نیز به ترتیب به روی صحنه آمدند، کیک تولدشان را بریدند و عکس یادگاری گرفتند.نصرالله وحدت در سخنان کوتاهی اظهار کرد: شاعر می‌گوید «پر در مقام تجربه دوستان مباش صائب/که زود بی‌کس و بی‌یار می‌شوی» اما من امروز متوجه شدم، معنی این شعر خوب نیست، زیرا من امروز همه‌کس را اینجا دارم. این دیدن همدیگر برای من ارزش زیادی دارد.

مهرزمان فخارمنفرد هنرمند حوزه نگارگری، عبدالکاظم صادقان هنرمند حوزه خوشنویسی، هوشنگ توکلی هنرمند حوزه تئاتر و سینما، علی قلم‌سیاه هنرمند حوزه تجسمی، محمد سلمانی ثمره‌ای غزل‌سرا، علی‌اصغر اسکندری هنرمند سینما نیز از جمله متولدان ماه شهریور بودند که تقدیر شدند. فریده سپاه‌منصور، همسر هوشنگ توکلی نیز در این مراسم حضور داشت.همچنین از مهدخت مخبر، ترانه‌سرا نیز در این مراسم تقدیر شد و مرادخانی هدیه‌ای را به رسم یادبود به او داد.


منبع: بهارنیوز

نگاهی به رکوردداران جشن خانه سینما

روزنامه بهار: از بهمن ماه و جشنواره فیلم فجر که ویترینی از فیلم‌های تولید شده سال قبل و تلاش سینماگران است تاکنون چندین جشنواره و جشن مهم سینمایی از جمله جشن خانه منتقدین، جشن مستقل حافظ، جشنواره فیلم جهانی فجر و غیره برگزار شده است و حال این فیلم‌ها به جشن مهم سینماگران یعنی جشن خانه سینما رسیده اند. جشنی تخصصی و کارشناسی که منتخبین آن کماکان با دیگر جشن‌ها و جشنواره‌های مهم سینمایی کشورمان مغایرت ندارد. جشن خانه سینما که کمی بیشتر از یک هفته دیگر برگزار می‌شود نیز نامزدهای منتخب خود را اعلام کرد و در این فهرست سه فیلم اتفاق موفق در گیشه و در جشنواره‌های مختلف، در صدر توجه قرار گرفتند و این نشان از کیفیت و قطعیت عملکرد موفق سازندگان آن می‌باشد. سه فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی، «نفس» ساخته نرگس آبیار و «رگ خواب» ساخته حمید نعمت الله و نکته اینکه هر سه آنها در فهرست بهترین فیلم قرار گرفته اند.
***
در صدر انتخاب: «فروشنده» و «نفس» در ۱۰ شاخه و «رگ خواب» در ۹ شاخه
دو فیلم «فروشنده» و «نفس» رکورددار نامزدی نوزدهمین جشن خانه سینما شدند. دو فیلم از اصغر فرهادی و نرگس آبیار در ۱۰ شاخه نامزد شده و پیشتاز نامزدی دریافت تندیس خانه سینما هستند. همچنین «رگ خواب» فیلم تحسین شده حمید نعمت الله هم در رتبه بعدی رکورد داران قرار دارد. این فیلم‌ها با وجود تفاوت ساختاری و داستانی، اشتراکاتی دارند که آنها را در کنار هم در یک فهرست گرد هم آورده است.

اشتراک اول: قصه،پرداخت به مصائب زنان
هر سه فیلم به نوعی به مصائبی که بر زنان این سرزمین می‌رود، می‌پردازند و زندگی زنان و آنچه بر آنها می‌رود، نکته کلیدی این فیلم‌ها هستند. در «فروشنده» داستان زندگی زنی که به او تجاوز شده است و سرخوردگی‌های او ناشی از این اتفاق و درگیری اش با همسر در مواجهه با متجاوز را به نمایش می‌کشد. قصه‌ای در دل زندگی مدرن و پرحاشیه این روزها. دردی که در میان زندگی دشوار و گرفتاری‌های مالی و غیره، شکافی عمیق در زندگی است و برخورد با این شکاف با‌تردیدی کشنده همراه است. «نفس» اما روایت کودکانگی دختری کوچک است در دهه شصت که مرگ مادر و گرفتاری‌های متداول زندگی دوران جنگ، مصائبی بر زندگی دخترک وارد می‌کند و در نهایت او قربانی این جنگ نابسامان می‌شود. «رگ خواب» هم مصائبی که بر یک زن مطلقه و تنها می‌رود را روایت می‌کند. زنی ساده دل و تازه مطلقه شده که ساده لوحانه گرفتار رابطه‌ای به نظر عاشقانه می‌شود. رابطه‌ای عاری از احترام و امنیت و خیانت. زن ساده دل و بریده از خانواده بعد از از دست دادن‌های بسیار یعنی از دست دادن مرد مورد علاقه اش، سوءاستفاده از احساساتش و در نهایت مرگ پدرش، خود را بازمی یابد. داستانی آشنا و ملموس از زنانی تنها و ساده دل در اجتماعی بی‌اندازه بیرحم و ویرانگر.

اشتراک دوم: منتخب در برخی رشته‌های مشترک
هر سه این فیلم‌ها در رقابتی پایاپای منتخب جوایزی مهم و فنی شده‌اند اما نکته آن است که هر سه نامزد بهترین فیلم، فیلمبرداری و جالب اینکه بازیگر نقش اول زن شده اند. همان طور که داستان آنها درباره زنان است، زنان هر سه فیلم هم به گونه‌ای درخشیده‌اند که از سوی داوران نادیده نمانده است و منتخب جایزه نقش اول زن شده اند. ناگفته نماند که حسین جعفریان در «فروشنده»، التهاب و‌تردیدی که مولفه اصلی فیلم است را در فیلمبرداری منتقل می‌کند. ساعد نیک زاد در «نفس»، زیبایی‌های رویاگونه دنیای کودکانه را با رنگ‌ها و تصاویری رویایی و فانتزی تصویر کرده است و یکی از امتیازات اصلی فیلم نزدیک شدن زبان تصویری به رویای کودکی و لمس آن است. همچنین فرشاد محمدی در «رگ خواب» با تصاویری تیره و پر کنتراست ولی در عین حال با‌ترکیب‌بندی هایی بی نظیر و متناسب، خفگی و تیرگی زندگی زن ساده دل فیلم را تصویری کرده است. بی شک می‌توان گفت فیلمبرداری در «رگ خواب» و «نفس» که بازگوی دنیای ذهنی و واقعی شخصیت‌ها هستند، یکی از مولفه‌های اصلی است.

اشتراک سوم:  ژانر ملودرام و فیلم اجتماعی
هر سه این فیلم‌ها در بستری از زندگی اجتماعی رخ می‌دهند و بازتاب دهنده بخشی از جامعه هستند، حتی «نفس» که زمان آن به دهه شصت برمی گردد، با این حال معرف خوبی از اتفاقات و وقایع آن روزها است. این فیلم‌ها هیچ یک در ژانر کمدی یا فانتزی- کودک نیستند و همان طور که سال‌های اخیر نشان داده است، فیلم‌های موفق به سینمای اجتماعی تعلق دارند. سینمایی که روایتگر زندگی و دشواری‌های روزمره اجتماعی‌اند و مخاطب خود را در آنها به خوبی پیدا می‌کند. خوب یا بد، موثر یا غیر موثر یا به قول بسیاری تقلید شده از آثار فرهادی که بیشتر فیلم هایی اجتماعی اند، این نوع فیلم‌ها طرفداران خود را پیدا کرده‌اند و در گیشه هم به خوبی مورد استقبال تماشاگران قرار گرفتند و هر سه فیلم فروش خوبی را تجربه کردند.

اشتراک چهارم: ساختار کیفی بالا
هر سه این فیلم‌ها که در طرح موضوع و اجرا بسیار با هم تفاوت دارند، با این حال دارای ساختار کیفی بالایی هستند، همان طور که هر سه فیلم در رشته‌های مختلف و مهم فنی و هنری هم منتخب شده اند. مخاطب همان طور که از روانی بی‌اندازه داستان و بازی‌های «فروشنده» لذت می‌برد، با روایت رویاگونه و واقع گرای دوران جنگ در «نفس»، خاطرات دهه شصت را به یاد می‌آورد یا آنها که آن روزگار را ندیده اند، آن روزها را تجربه می‌کنند و همچنین تلخی‌ها و سیاهی‌های در کمین زندگی زنی تنها و بی پناه را در «رگ خواب» به چشم می‌بیند. هر چند «فروشنده» برای دومین بار اسکار را برای سینمای ما به ارمغان آورد و در مجامع هنری و سینمایی جهان افتخاراتی رقم زده است اما فیلم «نفس» هم با مشکلات و حفره هایی که در فیلمنامه و کمابیش در اجرا دارد، در جشنواره‌های مختلف جهانی درخشیده است. «رگ خواب» هم با همه تلخی‌های داستانی و روایی اش و اتفاقا در چالشی سنگین با بهترین فیلم‌های کمدی سال که همزمان با آن اکران بودند، قرار داشت، فروشی موفق و پر تماشاگر را پشت سر گذاشت. نگاهی به این فیلم‌ها گواه آن است که سینمای ما به رشدی قابل توجه در اجرا و روایت رسیده است و این با همه کمبودها و دل‌نگرانی‌های موجود، قابل توجه و ارزشمند است و جای بسی امیدواری. اصغر فرهادی با مجموع فیلم‌ها و جوایزش نه تنها کارگردانی شاخص در ایران که نمونه‌ای زنده در جهان به شمار می‌آید. حمید نعمت الله هم با اندک ساخته هایش، خود را به عنوان کارگردانی توانمند که نگاهی متفاوت و ساختارشکن به مسائل اجتماعی دارد، شناخته شده است و نرگس آبیار اما در سومین ساخته اش به جایگاهی قابل توجه دست یافته است. او در رقابت با دو تن از کارگردان‌های بنام کشورمان ایستاده است، زنی فیلمساز که نگاه و لحنی متفاوت را به سینمای ما وارد کرده است.  

اشتراک پنجم: جاذبه‌های جنبی
هر سه این فیلم‌ها دارای وجهی پر جاذبه در روایت و اجرا هستند که آنها را منحصر به فرد کرده است. این جاذبه‌ها مشابه نیستند اما از آنجا که در هر یک از این فیلم‌ها بخشی جنبی هستند که در دل فیلم آمده‌اند و جزیی از آن هستند اما همان وجه، جاذبه‌ای مجزای این فیلم‌ها هستند. در «فروشنده» ، قرار گرفتن صحنه‌های تئاتر در دل داستان اصلی و تشابه زندگی واقعی دو کاراکتر اصلی با کاراکترهای نمایشی شان و اشاره به داستان شناخته شده «مرگ فروشنده» و جلب توجه مخاطب داخلی و خارجی، یکی از جذابیت‌های این فیلم محسوب می‌شود. تصاویر انیمیشنی و داستان گونه «نفس» که مطابقت ویژه‌ای با کاراکتر کودک فیلم دارد، یکی از امتیازات این فیلم است و به خوبی نمایشگر دنیای کودکی و دوران دهه شصت می‌باشد، همان المان هایی که ذهن افراد آن دوران و کودکان را می‌ساخت و یادآور نقاشی‌ها و داستان‌های ایرانی بود. همچنین وجه ممتاز «رگ خواب» موسیقی و صدای بی‌نظیر «همایون شجریان» است که همآهنگی بی‌اندازه‌ای با غوغای ویرانی و تنهایی زن ساده‌دل داستان را در دل جامعه‌ای بی‌رحم و سرد دارد. این موسیقی و قطعه «آهای خبر دار» شجریان در راس آهنگ‌های نیمه اول سال قرار گرفت.
در پایان ناگفته نماند براین اساس فیلم‌های دیگری چون «دختر»، «لانتوری»، «ماجرای نیمروز»، «خوب، بد، جلف»، «من»،  «برادرم خسرو»، «متولد ۶۵»، «خانه‌ای در خیابان چهل و یکم»، «ویلایی‌ها»، «لاک قرمز»، «نیمه شب اتفاق افتاد»، «اروند»، «ناردون»، «آباجان»، «زاپاس»، «سیانو ر»، «یتیم‌خانه ایران»، «آشوب»، «تیک‌آف»، «ابوزینب»، «سینما نیمکت»، «امکان مینا» و «اکسیدان» به انتخاب داوران جشن خانه سینما در شاخه‌های مختلف  نامزد شده‌اند که بعضی‌ از آن‌ها در یک شاخه و برخی دیگر در ۱۰ شاخه کاندیدا شده‌اند. همچنین فیلم‌های «اروند»، «ناردون»، «خوب، بد، جلف»، «متولد ۶۵»، «زاپاس»، «آشوب»، «تیک‌آف»، «ابوزینب»، «امکان مینا» و «اکسیدان» از جمله فیلم‌هایی هستند که در یک شاخه نامزد شده‌اند.


منبع: بهارنیوز