واکنش به گزارش۲۰:۳۰ علیه کنسرت‌ها

به گزارش ایسنا، محسن رجب‌پور مدیرعامل مجمع صنفی تولیدکنندگان آثار شنیداری در مطلبی در این باره نوشت: تلویزیون هیچ‌گاه با عام و بدنه جامعه ایران همگام نبوده و علتی که علیرغم بودجه بسیار بالا، هرگز در دل مردم جای بیشتری ندارد، همین موضوعات است. صداوسیمای ایران هیچ‌گاه به خواسته جامعه ایران نپرداخته و هیچ‌وقت جامعه ایران را در نظر نگرفته و بنابر صلاحدید خودش کارهایش را پیش برده است.هدف صداوسیما در شرایط کنونی، زدن و تخریب دولت است و شاید از سهم‌خواهی دولت شکست خورده‌اند که اکنون می‌خواهند زوایای مختلف دولت را زیرسوال ببرند. من برای بسیاری از هنرمندان متاسفم که اگر قرار باشد واقعیت‌های اجرایی برنامه‌های‌شان بیان شود، نه جایی بین مردم دارند و نه اجازه کنسرت به آن‌ها داده می‌شود.
 

ما نمی‌خواهیم خودزنی کنیم، ولی برای آن بخش از هنرمندانی متاسفم که خواسته یا ناخواسته اسیر سیاسی‌بازی می‌شوند که با اصل هنر منافات دارد و در این قبیل گزارش‌ها خواسته و ناخواسته از آن‌ها سوءاستفاده می‌شود.هرکاری الزاماتی دارد. در کنسرت‌های سنتی از دیوار صدا درمی‌آید، ولی از حاضران در سالن صدایی درنمی‌آید. در آن کنسرت شرایط عرف باید این‌گونه باشد؛ اما در کنسرت‌های پاپ مردم می‌آیند که انرژی خود را تخلیه کنند و هیجان داشته باشند. در کنسرت پاپ باید این اتفاق‌ها بیفتد. هرچند ما در این تصاویر چیزی ندیدیم که خارج از عرف باشد.

 

اگر ما در زندگی‌مان احتمال را قبول داشته باشیم و کمترین احتمال را یک درصد در نظر بگیریم، این احتمال وجود دارد که در هر ۱۰۰ نفر، یک نفر قاعده را رعایت نکند. مثلا مشابه‌اش می‌تواند این باشد که ما در مسوولانمان بیشتر از همین درصد را داریم که هیچ‌وقت قوانین را رعایت نمی‌کنند.صداوسیما به جای این کارها به بحث‌های جامعه‌شناسانه بپردازد و ریشه‌یابی کند که چرا در دل مردم جایی ندارد و مردم ترجیح می‌دهند، یک سریال بی‌محتوا و شاید منحرف‌کننده از یک شبکه ماهواراه‌ای را نگاه کنند، ولی تلویزیون را که فاقد برنامه‌های آموزشی و خوش‌ساخت است، تماشا نکنند. چقدر جالب است که مردم جامعه ما حتی با مواردی که این‌ها برای جنجال‌سازی می‌خواهند انجام دهند، مخالفت می‌کنند.

روزی کمپین سلامت تشکیل دادم و از آقایان کامکارها خواستم به تلویزیون برویم و به‌عنوان سفیر سلامت در برنامه خندوانه شرکت کنیم و کمپین «قلیان‌ها را گلدان کنیم» را معرفی کنیم. هوشنگ کامکار گفت، تلویزیون در سال‌های گذشته به ما توهین کرده و به شرطی به تلویزیون می‌آییم که ابتدا به آن توهین پاسخ بدهیم.امروز می‌فهمم که تلویزیون با آن‌ها چه کرده بود و از این تاریخ به بعد نمی‌خواهم هم خودم و هم هنرمندان تحت پوشش خودم در تلویزیون حضور پیدا کنند. خواهش می‌کنم هنرمندان کشورم اجازه ندهند تلویزیون به‌مانند دستمالی از آن‌ها استفاده کند و در اعیاد و تاریخ‌هایی که احتیاج دارد، از ما برنامه بخواهد و حضور هنرمندان‌مان را به ابزاری برای جلب توجه در شرایط مهم تبدیل کند، ولی در کل تنها به فکر تخریب یک جریان هنری باشد و ریشه ما و موسیقی را بزند.»

این تهیه‌کننده حوزه موسیقی در ادامه افزوده است: «به تلویزیون توصیه کنیم، اگر مملکت‌تان را دوست دارید، مردم آن را هم دوست داشته باشید و به خواسته‌های آن‌ها احترام بگذارید. وقتی هر شب در تهران در چهار سالن دو سانس کنسرت اجرا می‌شود و بلیتش از مدت‌ها قبل تمام می‌شود، یعنی این خواست جامعه است. دوران آن گذشته که شما یک مطلب کذب برای ما بنویسید و پخش کنید و در بین هزاران نفری که به برنامه‌تان می‌آیند، گزینش کنید تا هرکس را پرچم کنید تا جریانی را که همه جامعه آن را دوست دارند، برهم بزنید.

همه کنسرت‌ها در ایران طبق مجوز قانونی از ارشاد و با نظارت ارشاد و نیروی انتظامی است و هیچ‌کدام از آن‌ها فاقد نظارت نیست. همه رفتارهای هنرمندان دارای مجوز است و ما از آن‌ها پشتیبانی می‌کنیم. مردم ما فقط گوشت و پوست و استخوان بی‌روح نیستند و احتیاج به سلامت روحی و تخلیه هیجان دارند. آن زمان گذشته که ما رفتار گزینشی داشته باشیم و برویم و بگردیم و از هزار نفر یک نفر را پیدا کنیم.ابتدای گزارش توهین‌آمیزی که از تلویزیون پخش شد با چند نفر مصاحبه شده و تعجب آن‌ها بازتاب داده شده است. مشخص نیست تصویری که پخش کرده‌اند چه بوده، حتی اگر تصویر کنسرت هم بوده باشد، باید گفت که شما از صد نفر گزارش گرفته‌اید تا آن دو نفر را که مطابق میل شما باشند، پیدا کنید. آن‌ چند نفر اسیر یک نگاه منحرف و انحصارطلب و کوچک شده‌اند. همه مردم فقط دو نفر که در این گزارش بوده‌اند، نیستند و اگر ما از مردم بخواهیم که برای شما ویدئو بفرستند که چقدر با کنسرت و اتفاقاتی که در کنسرت می‌افتد، موافق هستند شما دیگر هیچ‌وقت دیده نمی‌شوید.من از اداره‌های اماکن و وزارت ارشاد و مدیرکل دفتر موسیقی و نیروی انتظامی قدردانی می‌کنم که خواسته‌های مردم را می‌بینند و مجوزهای لازم را به ما می‌دهند.»


منبع: بهارنیوز

دستغیب: حاضر نیستند کتابم را چاپ کنند

این منتقد ادبی و مترجم پیشکسوت در گفت‌وگو با ایسنا اظهار کرد: کهولت سن و ضعف چشم به من اجازه نمی‌دهد مطالعه کنم. قادر نیستم مطلبی بنویسم و یا بیش از ۱۰ دقیقه مطالعه کنم. فقط هر ازگاهی مطالبی را برای روزنامه‌ها می‌فرستم.او با بیان این‌که ۸۶ سال دارد درباره کتاب‌های جدید خود گفت: درست است که پیر شده‌ام اما هنوز حافظه‌ام را از دست نداده‌ام. همان‌طور که گفتم به دلیل کهولت سن برنامه‌ای برای تألیف کتاب ندارم. البته کتابی را دیکته و با صمد مهمان‌دوست ویراش کرده‌ایم که تألیف آن چند سالی نیز طول کشید. عنوان این کتاب «خوشه پروین» است که در حدود ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ صفحه نوشته شده است.

دستغیب درباره کتاب‌ «خوشه پروین» که کار نوشتن آن را تمام کرده است، بیان کرد: این کتاب دو بخش دارد که درباره هفت شاعر جدید و هفت شاعر کلاسیک تهیه شده است. بخش اول کتاب درباره شاعران بزرگ کلاسیک فردوسی، نظامی گنجوی، خیام، مولوی، سعدی، حافظ و عبید زاکانی  است. بخش دوم نیز به  هفت شاعر معاصر که موفق‌تر از دیگران  بودند اختصاص دارد که عبارتند از نیما یوشیج، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، نصرت رحمانی و نادر نادرپور.او در ادامه خاطرنشان کرد: این کتاب آماده است اما ناشران به دلیل فروش نرفتن کتاب‌ها و استقال نکردن مردم از کتاب حاضر نیستند آن را چاپ کنند، و به اصطلاح این کتاب روی دست من مانده است. البته برای نشر ان اقداماتی انجام داده‌ام اما مقامات رسمی نیز به من کمکی نکرده‌اند.

این نویسنده همچنین یادآور شد: در سال گذشته چند نفر از دوستان از من خواستند مطالبی را درباره فلسفه بگویم تا با فلسفه آشنا شوند، این مطالب را یکی از دوستان به نام اشرف‌السادات کمانی که شاعر هم است ضبط و تایپ کرده و قرار است آن را با هزینه شخصی و با عنوان «گفتارهای فلسفی» منتشر کند. این آخرین کار من است و بعد از این‌ها قادر به خواندن و نوشتن طولانی نیستم مگر اخباری به دیگران بگویم و مطالبی دیکته کنم.


منبع: بهارنیوز

حضور آنجلینا جولی در فیلم Maleficent 2

با تمرکزی که رسانه در طی یکی دو سال اخیر، بر روی زندگی شخصی آنجلینا جولی داشت، شاید این تصمیم حساب‌شده‌ای بود که او اخیرا حضورش در اجتماع را به حداقل برساند و از چشم عموم دور بماند.پس از بازی در فیلم Maleficent که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد، آنجلینا جولی تاکنون دیگر نقش بزرگ و قابل توجهی در فیلم‌ها نداشته است. البته باید توجه داشته باشیم که او در انیمیشن Kung Fu Panda 3 «پاندا کنگ‌فوکار ۳»، صداگذاری شخصیت استاد ببری (Master Tigress) را بر عهده داشت، ولی متاسفانه، افراد پشت شخصیت‌های انیمیشن، خیلی ‌زود توسط مخاطبین فراموش می‌شوند.
 




با توجه به چیزهایی که گفتیم؛ نمی‌شود این‌گونه گفت که جولی در تمام این مدت بیکار بوده است. در سال‌های اخیر، این ستاره درحال گذر و تبدیل شدن از ستاره‌ی جلوی دوربین، به یکی از عوامل پشت دوربین بوده است. جولی در پشت دوربین به عنوان کارگردان حضور داشته است و فیلم‌هایی مثل فیلم In the Land of Blood and Honey «در سرزمین خون و عسل» و فیلم Unbroken «شکست ناپذیر» را کارگردانی کرده است. جدیدترین پروژه‌ی کارگردانی آنجلینا جولی نیز، یک فیلم با نام First They Killed My Father «آن‌ها اول پدرم را کشتند» بوده است و براساس خاطرات لونگ آونگ (Loung Ung) ساخته شده است؛ این فیلم قرار است تا در اواسط ماه سپتامبر در شبکه‌ی نتفلیکس (Netflix) به نمایش گذاشته شود.

اکنون درحالی‌که، یکی از بحث‌های امروزه در وب‌سایت ددلاین (Deadline)، درباره‌ی پروژه‌ی بعدی آنجلینا جولی است که قرار است تا آن‌را کارگردانی کند، او اعلام کرده است که دوران تعطیلات او برای ظاهر نشدن در جلوی دوربین، رو به پایان است. آنجلینا جولی درباره‌ی اهمیت فیلم ساخته شده درباره خاطرات آونگ، بحث کرده است و گفت که چگونه شبکه‌ی نتفلیکس این فیلم را تغییر داده است تا این فیلم بتواند مخاطبان بیشتری در سراسر دنیا داشته باشد؛ او این بحث را با این خبر به پایان رساند و اعلام کرد که او برای حضور در فیلم Maleficent 2 نیز نقشه‌هایی در سرش دارد.نسخه‌ی اصلی فیلم Maleficent، پرفروش‌ترین فیلم آنجلینا جولی تا اکنون بوده است؛ این فیلم هم‌چنین کمک کرد تا این روند که اکثر انیمیشن‌های قدیمی به فیلم تبدیل شوند نیز، به جریان بیافتد؛ پس این‌که سازندگان این فیلم، قصد داشته باشند تا این فیلم را ادامه بدهند، منطقی به‌نظر می‌رسد.

فیلم Maleficent یک سرنوشت متفاوت از شخصیت شرور دیزنی را که در انیمیشن Sleeping Beauty «زیبای خفته» حضور داشت را نشان می‌دهد؛ در این فیلم، این شخصیت به گونه‌ای حضور یافت تا نشان دهد که او به آن شروری که دنیا فکر می‌کند، نیست. این شخصیت اصلاح شده، یک پری است که انسان‌ها به او خیانت کرده‌اند و بال‌هایش را دزدیده‌اند؛ این امر، افکار او را درباره دنیای انسان‌ها تاریک و تلخ می‌کند. با این‌که او در ابتدا به دنبال انتقام از بشریت بود و شخصیت آئورورا (Aurora) را نفرین کرد، ولی در نهایت، به‌گونه‌ای مادرانه از آن دختر محافظت کرد. وقتی شخصیت مالیفیسنت، اعمال خوب را نیز در انسان‌ها دید، تصمیم گرفت تا با محافظت از آئورورا، خودش را از افکار تاریکش رها کند.هنوز هیچ جزئیاتی وجود ندارد که ما بفهمیم داستان دنباله‌ی این فیلم چگونه خواهد بود، یا بفهمیم که چه شخصیت‌هایی قرار است تا در کنار این شخصیت که به اشتباه شرور پنداشته شده است، حضور داشته باشند؛ ولی در طی سخنانی که جولی درباره‌ی این فیلم ارائه کرد، گفت:

    ما بر روی فیلم‌نامه‌ی این فیلم کار کرده‌ایم و این فیلم قرار است تا یک دنباله‌ی قوی برای نسخه‌ی اصلی فیلم Maleficent باشد.حضور آنجلینا جولی و ایفای نقش شخصیت مالیفیسنت در نسخه‌ی اصلی این فیلم، یکی از جنبه‌های فیلم بود که عموما مورد تحسین قرار گرفت، پس اکنون به خاطر حضور آنجلینا جولی در نسخه‌ی دوم این فیلم، می‌توانیم بفهمیم که این فیلم چگونه قرار است تا ظاهر شود و مانند نسخه‌ی اصلی آن شایع شود و به موفقیت برسد.

این احتمال نیز وجود دارد که این نقش، تنها نقشی نباشد که آنجلینا جولی در سرش دارد و قرار است آن‌را ایفا کند. او اعلام کرده است که قرار است تا دوباره برای مدتی به بازیگری برگردد؛ همچنین حدس و گمان‌هایی نیز وجود دارد که می‌گوید احتمالا آنجلینا جولی در فیلم Bride of Frankenstein «عروس فرانکنشتاین» نیز حضور خواهد داشت. پس با این تفاسیر، ممکن است آنجلینا جولی بیشتر از یک نقش را در ذهنش داشته باشد، تا دوباره به کارهای بزرگ خودش برگردد.


منبع: بهارنیوز

فیلم دارن آرونوفسکی در ونیز هو شد

حاضرین در سالن رسانه‌ها فیلم را هو کردند و در طول نمایش فیلم بارها صدای فریاد و اعتراض آن‌ها بلند شد. توییت‌های زیر نمونه‌ای از نظرات اولیه نخستین تماشاگران فیلم است:
 


 



-فیلم_مادر! در نمایش ویژه رسانه‌ها در ونیز۷۴ هو شد و کاملا هم حقش بود: یک تجربه تقریبا احمقانه و پر از ارجاع به‌خود. ناامیدی بزرگ

-فیلم_مادر! آن‌قدر افتضاح بود که من (از وقتی که صرف کردم) برای خودم متاسفم.

-شاید بتوان گفت فیلم مادر! به اندازه «فانتین» فیلم بدی است. انگار دارن آرونوفسکی قرار نیست دیگر چیزی مثل «مرثیه‌ای برای یک رویا» بسازد. این یکی دیگر یک افتضاح کامل بود.

دیگر تماشاگران نیز واکنش بهتری نداشته‌اند. اعتراضات خصوصا درباره پلات اصلی داستان و شخصیت‌پردازی کاراکتر مادر (لارنس) بوده است که آمدن تعداد فراوانی مهمان عجیب و دیوانه به خانه‌اش او را به وحشت می‌اندازد. هرچند بعضی‌ها معتقدند برای رسیدن به برآیند کاملی از واکنش مخاطبان، فیلم باید چند نمایش دیگر هم داشته باشد.

با آن‌که «مادر!» در نخستین نمایش خود در جشنواره ونیز با واکنش‌های بسیار تندی مواجه شده بود و بخشی از سالن به نشانه اعتراض برای فیلم هو کشیدند، به‌شکل غیرمنتظره‌ای نخستین نقدهای منتشر شده از سوی رسانه‌های برجسته سینمایی بسیار مثبت و تحسین‌آمیز است. منتقدان همگی از جسارت فیلم تمجید کرده‌اند و تماشای آن‌ را یک تجربه هولناک و کاملا درگیرکننده دانسته‌اند. با این‌حال، نظرات درباره جنبه‌های مختلف محتوایی و ریشه‌یابی آن‌ها متفاوت است. با هم گزیده‌ای از ریویوهای مهم منتشر شده درباره «مادر!» را می‌خوانیم:

تاد مک‌کارتی، هالیوود ریپورتر: یک داستان ترسناک و محرمانه به سبک «بچه رزمری» که یقه مخاطب را می‌چسبد و او را آن‌قدر غرق خود می‌کند تا نشان دهد هنر برای برخی خالقانش، از زندگی هم مهم‌تر است. مثل تمام فیلم‌های خیال‌انگیز و رادیکال دیگر، «مادر!» یا شما را شدیدا درگیر موقعیت دراماتیک محوری و فریبنده‌اش می‌کند، یا با قدرت تمام شما را از فیلم بیرون می‌اندازد تا نتوانید با پلات داستانی دیریاب آن ارتباط بگیرید. فیلمی برپایه عناصر ژانر، که از بین آثار پیشین آرونوفسکی بیش از همه به «قوی سیاه» شباهت دارد و اثراتی از «مرثیه‌ای برای یک رویا» نیز درش قابل‌مشاهده است. «مادر!» احتمالا با استقبال بالای مخاطب عام روبرو خواهد شد.

بن کرول، ایندی وایر: «مادر!» مثل یک شعله، آرام آغاز می‌شود و کم‌کم سرعت می‌گیرد تا به آتشی زبانه‌کش تبدیل شود. این فیلم مرموز دارن آرونوفسکی مملو از استعارات سیاسی و مذهبی معاصر است و راه را برای برداشت‌های متفاوت باز می‌گذارد، اما از طرفی نیز، یک حمام خون کامل است. «مادر!» ‌تنها یک توحش ارکسترال باروک به سبک «قوی سیاه» نیست. بلکه دست روی موضوعاتی می‌‌گذارد که – گرچه مبهم‌ طرح می‌شوند – اما حداقل می‌توان گفت ریشه‌هایی در زندگی واقعی خود کارگردان دارند. این محصول بی‌پروا و کنایه‌آمیز آرونوفسکی، قطعا شجاعانه‌ترین فیلم اوست. این درام ترسناک روانشناسانه، یک خیال‌واره‌ی دهشتناک است. هرگز نمی‌توان چنین فیلمی را ناامید‌کننده دانست.

اوون گلایبرمن، ورایتی: اگر تنها چیزی که از یک فیلم ترسناک می‌خواستیم، این بود که بتواند قلب‌تان را بیاورد توی دهان‌تان، چشمان‌تان را چهارتا کند و کاری کند یخ کنید، آن‌وقت می‌شد «مادر!» آرونوفسکی را یک‌جور شاهکار دانست. اما فیلم چه چیزی بیش از این دارد؟ هیچ‌‌چیز.

فیلمی با بازی جنیفر لارنس در نقش زنی که به مرور دچار یک توهم پارانوییک از واقعیت می‌شود. تجربه واقعیت در فیلم (مثل انداختن یک قلب درحال تپش داخل توالت و کشیدن سیفون یا خون‌هایی که به شکل اندام بدن در می‌آیند و کف خانه جاری می‌شوند) چیزی بیش از شاهکار است. بیشتر به یک ماشین واقعیت مجازی می‌ماند که به‌شکلی ماهرانه و میخکوب‌کننده طراحی شده تا تماشاگر را لبریز از وحشت کند. یک کابوس باروک که به چیزی جز خودش نمی‌پردازد. فیلم برای گروه بزرگی از مخاطبان یک تجربه سرگرم‌کننده خواهد بود. خیلی‌ها (احتمالا به واسطه آثار پیشین آرونوفسکی) توقع داشتند این تجربه جذاب بتواند در پس‌زمینه خود یک جهان معنایی منسجم را نیز ارائه کند. خواسته‌ای که شاید کمی زیاد و نامربوط باشد.

برایان فرمو، کُلایدر: آرونوفسکی فیلم بسیار ارزشمندی ساخته است. در نخستین نمایش فیلم در ونیز، انگار مسابقه‌ای بین تماشاگران برقرار شده بود. یک گروه تشویق و گروه دیگر سوت و هو می‌کشیدند. و این واکنش‌ها کاملا به‌جا بود. «مادر!» در هیبت یک کابوس هذیانی قرار داده شده است، اما در حقیقت راجع به فرآیندهای خلاقانه یک هنرمند است. خدمات بی‌شائبه یک ذهن اندیشمند، و جامعه‌ای که آن را دریافت می‌کند و توقع چیز بیشتری دارد. گرچه این درون‌مایه بسیار تکراری است و احتمالا تحلیل محتوایی آن کار ساده‌ای باشد، اما گنجاندن آن در یک فیلم استودیویی عمل بسیار جسورانه‌ای است. همین‌طور در مورد جنیفر لارنس برای بازی در چنین نقشی. کاراکتری که مدام مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد، کتک می‌خورد و بیشترین واکنشش این است که هاج و واج نگاه کند و بپرسد: «آخه چرا؟» کسانی که در طول نمایش، فیلم را هو کردند یا برایش دست زدند هم داشتند به همین «آخه چرا؟» جواب می‌دادند.

فیونوالا هالیگان، اسکرین دیلی: یک محصول استودیویی غیرعادی از پارامونت. فیلمی که همچون سایر آثار آرونوفسکی، مخاطبان و منتقدان را به دو دسته‌ِی سرسخت تبدیل می‌کند. از همین حالا می‌توان شانس فراوان جوایز مهم امسال را برای الهه فیلم، یعنی جنیفر لارنس متصور بود. کاراکتری پر از ترس، اشتیاق، اضطراب روحی که نزدیک به یک سوم از زمان دوساعته فیلم در نماهای طولانی از نقطه‌نظر او به تصویر درآمده. مطمئنا «مادر!» پدیده امسال است و بعد از جشنواره ونیز تا پیشاز اعلام جوایز، همه از این فیلم صحبت خواهند کرد.


منبع: بهارنیوز

خاطره محمود دولت آبادی از هم سلول بودن با آیت الله طالقانی

روزنامه شهروند با مهدی طالقانی فرزند مرحوم آیت الله طالقانی مصاحبه کرده است.

وی در بخشی از این مصاحبه گفته است:

 محمود دولت‌آبادی با ایشان(پدرم) در اوین هم‌سلول بوده است. محمود دولت‌آبادی اتهامش این بوده که چپ بوده ولی می‌گوید من هر غصه و گرفتاری‌ای که داشتم، می‌آمدم و به آقای طالقانی می‌گفتم. صبح‌ها با آقای طالقانی در حیاط زندان قدم می‌زدیم، یک سیگار او می‌کشید و یک سیگار هم دست من می‌داد و با هم صحبت می‌کردیم. 

می‌گفت مرا تهدیدات بسیار بدی کرده بودند که به زندگی‌ات فشار می‌آوریم و همسرت را دستگیر می‌کنیم و… می‌گفت من واقعا از این قضایا می‌ترسیدم، بعد با آقای طالقانی که صحبت می‌کردم، ایشان آنچنان به من دلداری می‌داد که انگارنه‌انگار که مرا چنین تهدیدی کرده‌اند. می‌گفت که آقای طالقانی به من آرامش می‌داد.


منبع: عصرایران

فیلم های ایتالیایی موفق

– محمد صادق شایسته: ایتالیا طی چند دهه یکی از مهم‌ترین کشورها در زمینه فیلمسازی بود و آثاری که کارگردانان بنام این کشور در دهه‌های مختلف به‌خصوص پس از پایان جنگ جهانی دوم تا اوایل دهه ۹۰میلادی ساختند، در بسیاری از مواقع در زمره مهم‌ترین آثار تاریخ سینمای جهان قرار گرفته است. کارگردانان سرشناس و بزرگی چون فدریکو فلینی، میکل آنجلو آنتونیونی، ویتوریو دسیکا، سرجیو لئونه، پیر پائولو پازولینی، روبرتو روسلینی، برناردو برتولوچی، لوچانو ویسکونتی، جوزپه تورناتوره، داریو آرجنتو و بسیاری از نام‌های سرشناس دیگر تاریخ سینما از دل سینمای این کشور به جهان معرفی شده‌اند.

ایتالیا زمانی قطب فیلمسازی در اروپا بود، به‌طوری که خیلی‌ها مجموعه استودیوهای فیلمسازی «چینه چیتا» را هالیوود اروپا نامگذاری کرده بودند و این مجموعه اعتباری دو چندان به صنعت فیلمسازی این کشور داده بود. در زمینه کسب جوایز معتبر هم ایتالیا تا همین دو دهه پیش یکی از اضلاع اصلی موفقیت در اروپا و در کنار فرانسه و انگلیس قطب‌های اصلی هنر هفتم این قاره بود، اما با آغاز قرن بیست و یکم سینمای این کشور حداقل در سطح جهانی با افت عجیبی مواجه شد.

هر چند یک سری از کارگردانان قدیمی‌تر مثل برتولوچی، آرجنتو و تورناتوره در قرن بیست و یکم نیز فیلم ساختند، اما فاصله زیادی با دوران اوج فیلمسازی‌شان دارند. البته صنعت فیلمسازی در ایتالیا همچنان در تولید موفق عمل می‌کند.با این حال تعداد آثاری که از مرزهای این کشور خارج شوند و توجه علاقه‌مندان به سینما را در سراسر جهان به‌خود جلب کنند، بسیار کمتر از گذشته شده است. البته مقصود این نیست که دیگر نمی‌توان دنبال فیلم ایتالیایی جذاب گشت.

پیروزی Vincere

پرداختن به پشت صحنه زندگی دیکتاتورهای بزرگ تاریخ همیشه جذابیت زیادی برای مخاطب داشته‌است؛ چرا که در اکثر مواقع از خشونت و خونریزی آنها سخن به میان آمده و کمتر روابط احساسی و شخصی‌شان مورد توجه قرار گرفته است. مارکو بلوکیو از قدیمی‌ترین کارگردانان زنده و فعال سینمای ایتالیا در سال ۲۰۰۹با توجه به همین کنجکاوی سراغ ساخت فیلمی به نام «پیروزی» رفت که در آن داستان تراژیک همسر اول بنیتو موسولینی دیکتاتور فاشیست ایتالیایی و یکی از بانیان جنگ جهانی دوم را به تصویر کشیده است. آیدا دالسر در سال ۱۹۰۹با موسولینی جوان که در حال پیشرفت‌های بزرگی در سیاست بود آشنا می‌شود و بنا بر اطلاعات برخی منابع در سال ۱۹۱۴با او ازدواج کرد.

ایتالیا ایتالیا 

آیدا که فکر می‌کرد زندگی خوبی در انتظارش است در سال ۱۹۱۵نخستین فرزند موسولینی به نام بینتو آلبانو را به دنیا آورد، اما موسولینی که گویا از به دنیا آمدن پسرش در آن شرایط ناراضی بوده آیدا و فرزندش را ترک می‌کند و دو سال بعد هم زن دیگری را برای همسری انتخاب می‌کند. با این حال آیدا سال‌ها دست از تلاش برای برگرداندن زندگی و تضمین آینده پسرش بر نمی‌دارد و همین موضوع باعث می‌شود موسولینی که از عواقب وجود این زن و پسر می‌ترسد با توطئه‌ای او را روانه بیمارستان روانی کند. آیدا در بیمارستان طاقت نمی‌آورد و در سال ۱۹۳۷بر اثر فشارهای روحی می‌میرد و چهار سال بعد پسرش هم به‌دلیل تزریق‌های مکرر به کما می‌رود و در سن ۲۶سالگی به مادرش می‌پیوندد. این ازدواج یکی از مجهول‌ترین و غریب‌ترین بخش‌های زندگی موسولینی است که اطلاعات ضد‌و نقیض زیادی درباره آن وجود دارد.

 بلوکیو داستان زندگی آیدا را برمبنای دو کتاب و یک مستند که در این‌باره نوشته و ساخته شده روایت می‌کند. این کارگردان باتجربه در «پیروزی» بیشترین تمرکز خود را ابتدا بر ارائه تصویر دقیقی از نقش مهم آیدا در پیشرفت موسولینی متمرکز می‌کند، بعد بی‌رحمی موسولینی و تلاش آیدا برای بازگرداندن زندگی‌اش را دنبال می‌کند و بعد هم به دراماتیک‌ترین بخش داستان می‌رسد. جایی که پلیس ایتالیا به فرمان موسولینی تلاش می‌کند آیدا را یک زن روانی نشان دهد و او را به آسایشگاه منتقل می‌کند تا درگیر بیماری روانی شود و پایان تراژیکی برایش رقم بخورد. آیدا در کل داستان مدام در تلاش برای حفظ چیزهای باارزش زندگی‌اش است، اما در فضایی که قدرت، کورکورانه جولان می‌دهد زنی مثل او زیر چرخ‌های سیستم له می‌شود؛ اتفاقی که بلوکیو آن را هنرمندانه در پیروزی به نمایش گذاشته است. جووانامتزوجورنو و فیلیپوتیمی بازیگران اصلی «پیروزی» هستند.


مادر من Mia madre

نانی مورتی که یکی از سه کارگردان برتر سینمای ایتالیا در دو دهه اخیر است، در آخرین کارنامه سینمایی خود در سال ۲۰۱۵سراغ ساخت فیلمی رفته که موضوعش برداشتی است از اتفاقی که به نوعی در زندگی خودش رخ داده. مورتی در سال ۲۰۱۱و در اواسط ساخت فیلم سینمایی «ما یک پاپ داریم» مادرش را از دست می‌دهد؛ اتفاقی که حسابی او را به هم می‌ریزد. انگار فیلم «مادر من» اعترافی است سینمایی درباره عذاب وجدان و شاید حال و هوایی که او پس از این اتفاق تجربه‌اش کرده. ماجرای فیلم درباره کارگردان زنی به نام مارگریتا با بازی درخشان مارگریتا بای است که در خلال فیلمبرداری تازه‌ترین اثرش با چند مشکل اساسی دست و پنجه نرم می‌کند.

ایتالیا ایتالیا 

اول اینکه او به‌عنوان فیلمسازی اجتماعی تازه‌ترین فیلمش درباره اعتراض کارگران کارخانه‌ای است که اخراج شده‌اند و تصمیم گرفته‌اند دست به شورش بزنند. مارگریتا با توجه به نگاه اجتماعی خود می‌خواهد هر چه بیشتر فیلم‌اش را به واقعیت نزدیک کند و این مساله عوامل فیلم را کلافه کرده‌است. از طرفی او برای نقش رئیس کارخانه از یک بازیگر آمریکایی به نام بری هاگینز(جان تورتورو) که مردی کله شق و بد قلق است استفاده کرده که نگاهش فرسنگ‌ها با او فاصله دارد و سر صحنه با هم زیادی به اختلاف می‌خورند. از سویی دیگر؛ کار، مارگریتا را از همه‌‌چیز دور کرده ازجمله مادر مریض‌اش که این مساله عذاب وجدان و دردهای او را بیشتر کرده است.

این وسط برادر مارگریتا که نقش او را خود نانی مورتی بازی می‌کند سعی می‌کند در کنارش قرار بگیرد و کمی باعث آرامش خاطرش شود، که ناگهان ماجرایی همه‌‌چیز را به هم می‌ریزد. شاید مهم‌ترین ویژگی «مادر من» در نگاه اول به تصویر کشیدن درست نیاز فرزند در هر سن و سالی به حمایت و توجه مادر باشد؛ نکته‌ای که مورتی با درآمیختن مشکلات زندگی و کاری مارگریتا و خلائی که او در این زمینه احساس می‌کند به خوبی آن را به نمایش گذاشته است. چند سکانس احساسی بسیار خوب در ابتدای فیلم برای نشان دادن رابطه مادر و دختر هست که در ادامه فضای بسیار عمیقی را برای تحول شخصیت مارگریتا فراهم می‌کند.


ما یک پاپ داریم We Have a Pope

ایده اولیه فیلم بسیار جذاب و تامل برانگیز است. نانی مورتی به‌عنوان کارگردان اثر هم سعی کرده این جذابیت را تا جایی که خلاقیت‌اش اجازه می‌دهد درست به تصویر بکشد. به همین دلیل است که شاید فیلم «ما یک پاپ داریم» را نتوان شاهکار نامید، اما دیدن آن برای یک علاقه‌مند سینما می‌تواند کاملا سرگرم‌کننده باشد. داستان فیلم با مرگ پاپ و پایان مهلت انتخاب جانشین او آغاز می‌شود. پس از یک سری جلسه مشورتی فشرده بین کاردینال‌های کشورهای مختلف سرانجام کاردینال ملویل با بازی تماشایی میشل پیکولی به‌عنوان پاپ جدید انتخاب می‌شود.

ایتالیا ایتالیا 

درحالی‌که به‌نظر همه‌‌چیز تمام‌شده است و همه مردم و رسانه‌ها منتظرند تا پاپ جدید نخستین سخنرانی‌اش را انجام دهد کاردینال ملویل به انتخاب خود شک می‌کند. او شک دارد منتخب خداوند باشد؛ چرا که به‌دست آدم‌هایی مثل خودش انتخاب شده و برایش قابل‌قبول نیست آدم‌ها بتوانند کسی را به‌عنوان نماینده خدا روی زمین معرفی کنند. شک و تردید ملویل اوضاع را در واتیکان به هم می‌ریزد. کاردینال‌ها تصمیم می‌گیرند روانشناسی را به واتیکان بیاورند تا بتواند با کمی صحبت کردن ملویل را آرام کند و همه‌‌چیز به خیر و خوشی تمام شود، اما حتی از دست روانشناس با بازی خود نانی مورتی هم کاری بر نمی‌آید. ملویل از هر سو تحت فشار است تا اینکه به سیم آخر می‌زند و از واتیکان فرار می‌کند. او به داخل شهر می‌رود و تلاش می‌کند مدتی را کنار مردم عادی بگذراند. این کار ملویل در نهایت باعث می‌شود او تصمیم مهمی بگیرد که در سکانس پایانی فیلم آن را اعلام می‌کند.

احتمالا میشل پیکولی بهترین انتخاب ممکن برای ایفای این نقش بوده‌است. او که در سال ۲۰۱۱و زمان ساخته شدن فیلم ۸۶ساله بوده و در ۶۶مین سال حضورش به‌عنوان بازیگر، این نقش را قبول کرده، پر از تجربه‌های حسی است. استیصال، شک و ترس مهم‌ترین احساساتی هستند که کاردینال ملویل در این فیلم با آنها دست به گریبان است. سن و سال پیکولی باعث شده او آنچه را که در هشت دهه زندگی و بازیگری آموخته در موقعیت بسیار حساس و عجیبی به‌کار بگیرد تا تماشاگر بدون آنکه احساس تصنعی بودن رفتارها را داشته باشد تحت‌تأثیر قرار بگیرد. انصافا هم پیکولی توانسته کارش را به بهترین شکل انجام دهد.


سزار باید بمیرد  Caesar Must Die

تقریبا در بیشتر کشورهای صاحب سینما می‌توان رد و نشانی از برادرانی پیدا کرد که تصمیم گرفته‌اند با هم وارد سینما شوند. در اکثر مواقع هم نتیجه این همکاری برادرانه یا خیلی موفق بوده مثل برادران کوئن یا قابل‌قبول از کار درآمده مثل برادران تاویانی. پائولو و ویتوریو تاویانی که الان ۸۶و ۸۸سال سن دارند احتمالا موفق‌ترین برادران فیلمساز ایتالیایی در سطح جهان هستند که هم آثار مستندشان مورد توجه قرار گرفته و هم آثار داستانی‌شان.«سزار باید بمیرد» که در سال ۲۰۱۲ساخته شده آمیزه‌ای از هر دو است. این فیلم را که می‌توان یکی از آثار خوش ساخت این دو برادر دانست، علاوه بر اینکه جایزه «خرس طلایی» جشنواره برلین را به‌دست آورد، توانست در مهم‌ترین جوایز سینمایی ایتالیا یعنی «دیوید دی ناتلو» سه جایزه اصلی بهترین فیلم، بهترین تهیه‌کننده و بهترین کارگردانی را به‌دست آورد. ایده داستانی این فیلم درخشان و جذاب است و به تنهایی می‌تواند برخی از ضعف‌های روایی را بپوشاند.

ایتالیا ایتالیا

داستان از این قرار است که یک سری زندانی خطرناک که به‌دلیل جرائمی مثل عضویت در مافیا، قتل یا قاچاق مواد‌مخدر به حبس‌های طولانی مدت محکوم شده‌اند، در معرض یک تجربه جالب و غافلگیرکننده قرار می‌گیرند. کارگردان تئاتری با بازی فابیو کاوالی تصمیم گرفته با حضور آنها یکی از نمایش‌های مطرح ویلیام شکسپیر یعنی «جولیوس سزار» را روی صحنه ببرد. فیلم داستان پشت صحنه تمرین این بازیگران منحصر به فرد است. بازیگرانی که هر بار تحت شدیدترین تدابیر امنیتی روی صحنه می‌روند و دیالوگ‌های فاخر نمایشنامه شکسپیر را اجرا می‌کنند. جالب است بدانید بازیگران فیلم در دنیای واقعی در «ربیبیا» یکی از مهم‌ترین زندان‌های جنایی ایتالیا زندانی‌اند و همیشه مشغول به تمرین و اجرای نمایشنامه‌های مختلف هستند؛ یعنی برادران تاویانی در اصل با کمی دراماتیزه کردن ماجرا همان چیزی را به تصویر کشیده‌اند که در زندگی واقعی این افراد هم در حال رخ دادن است.

سبک فیلمبرداری و استفاده از تصاویر سیاه و سفید در کنار تصاویر رنگی توانسته حال و هوای متفاوتی به فیلم بدهد. در نمایشنامه شکسپیر دیالوگ‌های بسیاری درباره انسانیت، شرافت و دوری از جنایت وجود دارد که بیان آنها از زبان این زندانی‌های خطرناک تناقض جالبی ایجاد می‌کند. این تناقض گاهی سر و شکل کمدی به فضا می‌دهد و گاهی نحوه بیان آنها از سوی فرد زندانی حس و حالی تلخی را در فیلم ایجاد می‌کند.


گومورا Gomorrah

اگر اهل فیلم دیدن باشید حتما در بین همه فیلم‌هایی که دیده‌اید حداقل چهار ، پنج عنوان فیلم پیدا می‌شوند که راوی داستانی از دار و دسته مافیای ایتالیا باشد؛ گنگسترهای خشن و مشهور دنیای جرم و جنایت که در خود ایتالیا قدرت فراوانی دارند و خارج از این کشور هم رد پای‌شان را در خیلی جاها می‌توان پیدا کرد. خانواده‌های مافیا در خود ایتالیا شهر به شهر استقلال و فرمانروایی مجزایی دارند و به مافیای شهر ناپل «گومورا» می‌گویند. روبرتو ساویانو، روزنامه نگار پر دل و جراتی است که با رفت‌وآمد مخفیانه بین اعضای این مافیا توانست رمانی بنویسد براساس واقعیت به نام «گومورا» که حسابی سر و صدا به پا کرد. ساویانو که در رمانش اطلاعات و جزئیات بسیار مهمی از این مافیا ارائه داده از زمان انتشار این کتاب در سال ۲۰۰۶تا امروز به‌دلیل یک سری تهدیدات تحت حفاظت پلیس زندگی می‌کند و احتمالا به خوبی می‌داند ماجرا به این زودی‌ها برایش تمام نخواهد شد.

ایتالیا ایتالیا

استقبال بالایی که از کتاب ساویانو شد متئو گارونه را وسوسه کرد تا در سال ۲۰۰۸فیلمی بسازد که به جرأت می‌توان آن را برترین فیلم ایتالیایی با محوریت مافیا در دو دهه اخیر دانست. این فیلم که از پنج داستان مختلف تشکیل شده به جزئی‌ترین فعالیت‌های جنایتکارانه مافیای ناپل در این شهر و تأثیرات آن بر زندگی مردم شهر و جوان‌های آن می‌پردازد. در داستان اول مردی به نام دنچیرو با رساندن پول به خانواده زندانی هاوفاداری‌اش مورد آزمایش قرار می‌گیرد. درداستان دوم نوجوانی به نام توتو که علاقه زیادی به جنایتکاران دارد سعی می‌کند به هر نحوی شده وارد یکی از دسته‌های گنگستری شود. در سومین بخش داستان روبرتو و علاقه او به رئیس‌اش روایت می‌شود. داستان چهارم درباره خیاطی به نام پاسکواله است که آموزش گروهی خیاط چینی را بر عهده می‌گیرد که این کار جانش را به خطر می‌اندازد.

بالاخره در داستان پنجم دو نوجوان به نام‌های‌مارکو و چیرو که تازه پا در عرصه تبهکاری گذاشته‌اند دست به کارهای پرخطری می‌زنند تا برای خودشان شهرتی دست و پا کنند. روایت فیلم بسیار صریح و بی‌پرده است و یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های آن ساختار مستند گونه و البته فیلمبرداری بسیار خوبی است که باعث شده فیلم در کل زمان ۲ساعت و ۱۵دقیقه‌اش نفسگیر و پرالتهاب باشد. «گومورا» پر از حادثه و هرج و مرج است و گارونه به خوبی توانسته با اتکا به روش همیشگی‌اش در استفاده از نابازیگر فضای درونی رمان ساویانو را درک کند و آن را به تصویر بکشد. این فیلم یکی از تحسین شده‌ترین فیلم‌های سال‌های اخیر سینمای ایتالیا به شمار می‌رود و توانست در جشنواره کن جایزه ویژه هیأت داوران جشنواره را به‌دست آورد.


زیبایی بزرگ/ The Great Beauty

سینمای ایتالیا در نامزدی و دریافت اسکار بهترین فیلم خارجی زبان هنوز هم رکوددار است، اما افول کلی سینمای ایتالیا در قرن بیست و یکم بر حضور قدرتمند سینمای این کشور نه‌تنها در اسکار بلکه در عرصه دیگر جوایز مهم سینمایی جهان نیز تأثیر زیادی گذاشته است. با این حال ظهور معدود کارگردان‌های جوان و خوش فکری مثل پائولو سورنتینو سینمای ایتالیا را مجددا به حضور پررنگ در رقابت‌های جهانی امیدوار کرده است. سورنتینو با فیلم «زیبایی بزرگ» که آن را به‌عنوان ششمین فیلمش در سال ۲۰۱۳ساخت نه‌تنها توانست تحسین و تمجید جهانی به‌دست آورد و جوایز زیادی مثل گلدن گلوب، دیوید دی ناتلو و جوایز فیلم اروپا را کسب کند؛ بلکه برای نخستین بار در قرن جدید سینمای ایتالیا را صاحب جایزه اسکار کرد.

ایتالیا ایتالیا

 یکی از مهم‌ترین ویژگی آثار سورنتینو خوش سلیقگی کارگردان در استفاده از نور و رنگ برای خلق نماهایی جذاب و هنری است. اوج این ویژگی را می‌توان در فیلم «زیبایی بزرگ» دید. در این فیلم سورنتینو باز هم نقش اول فیلم خود را به بازیگر محبوب اش؛ تونی سرویو سپرده است. او نقش «جپ گامباردلا» را بازی می‌کند. روزنامه نگار و نویسنده‌ای ۶۵ساله که سال‌ها پس از موفقیت نخستین رمانش برخلاف تصور دیگران هنوز کتاب دیگری ننوشته و تنها به نوشتن ستون‌های خبری درباره آدم‌های معروف در روزنامه مشغول است. جپ معتقد است تنها دلیلی که باعث شده او نتواند کتاب دیگری بنویسد این است که در ذهنش به‌دنبال یک «زیبایی بزرگ» است و تا زمانی که به آن دست پیدا نکند حاضر نیست دست به قلم ببرد. این اعتقاد مدت‌هاست همراه جپ است و او به همین دلیل بیشتر وقت خود را صرف تفریح و شوخی و خنده در محافل ادبی و روشنفکری می‌کند تا اینکه در شب تولد ۶۵سالگی‌اش با یک شوک اساسی مواجه می‌شود.

پس از این شوک بی‌هدفی و پوچی عجیبی ذهن جپ را فرا می گیرد. او با توجه به تجربه‌ای که دارد می‌داند باید به سرعت برای رفع این حس و حال خود کاری انجام دهد. تلاش جپ در این مسیر باعث ایجاد نگاه جدیدی به زندگی و اطرافش می‌شود که او را در مسیر شناخت همان «زیبایی بزرگ» مدنظرش قرار می‌دهد. فیلم پر از دیالوگ‌ها و موقعیت‌های فلسفی و چالش برانگیز است که با کمی چاشنی کمدی ارائه می‌شود. البته جدا از فیلمنامه خوب و کارگردانی درجه یک به‌نظر باید بازی درخشان تونی سرویو را نیز یکی از دلایل موفقیت و جذابیت این فیلم دانست.


منبع: برترینها

دختران دم بخت در فیلم و سریال های ایرانی

هفته نامه همشهری جوان – محمدرضا کاظمی: یک سوژه بامزه؛ چرا «دختر دم بخت» در سریال های تلویزیونی و فیلم های سینمایی، نقش ثابت چند بازیگر خاص است؟ با آن ها آشنا هستید؟

بازیگری از آن کارهای سخت روزگار است. یکی از مثال های این ماجرا این است که شما اگر به عنوان یک دختر جوان (و حتی نوجوان) وارد این حرفه بشوید، هر آینه ممکن است نقش دختری را بازی کنید که یا خواستگارها پاشنه در خانه تان را از جا کنده اند یا یک خواستگار سمج دارید یا در خوشبینانه ترین حالت وارد یک رابطه عاشقانه می شوید و در انتها ازدواج می کنید.

به خاطر این مثال فانتزی آخر، هر بازیگری دوست دارد برای یک بار هم که شده در آثار مختلف نقش دختر در شرف ازدواج را بازی کند، چون شاید این مهم در زندگی عادی حالا حالاها برایش پیش نیاید یا اگر هم بیاید به آن هیجان انگیزی که در سریال ها هست، نباشد اما بازی کردن نقش عروس و دختر دم بخت شاید برای خیلی ها یک آرزو باشد ولی هستند بازیگرانی که این مدل نقش ها دیگر برایشان خاطره است و زمانی که صحبت از این قبیل کاراکترها می شود، دقیقا نمی دانند از کدام سریال شان فکت بیاورند؛ بازیگرانی که از همان سال های ابتدایی حضورشان در حرفه بازیگری شروع به عروس بودن کردند و تا آن جا پوست شان اجازه می داد(!) این نقش ها را ادامه دادند.

البته پرواضح است که خود بازیگران در این میان بی تقصیرند و این طور نیست که شرط شان برای بازی در فلان سریال، عروس شدن باشد. بالاخره فیلمنامه ها این طور نوشته می شده و در آن برهه های حساس قدیم، این افراد بودند که توانایی بازی در این نقش ها را داشتند.

در این مطلب بازیگرانی که به وفور در سریال ها عروس شده اند یا گزینه ازدواج آقاپسرها بودند یا تازه ازدواج کرده بودند و روزهای ابتدایی زندگی مشترک را می گذرادند، زیر ذره بین ما قرار گرفتند. حیف که هیچ کدامشان راضی نشدند به مصاحبه، تا درباره این ماجرا نظر بدهند.

آتنه فقیه نصیری

سال تولد: ۱۳۴۷

اولین دم بختی: خاله سارا/ ۲۴ سالگی

پارتنر: خواستگار معمولی!

آخرین دم بختی: نشانی/ ۴۰ سالگی

پارتنر: کوروش تهامی

 دختران دم بخت در فیلم و سریال های ایرانی

جالب ترین پارتنر: رامبد جوان در دو سریال «خانه سبز» و «کت جادویی» بازیگر مقابل فقیه نصیری بود. و در تلویزیون ما خیلی کم هستند بازیگرانی که در بیش از یک اثر زوج هم باشند اما این اتفاق برای این دو نفر افتاد. البته نکته جالب دیگر این است که فقیه نصیری سه سال از رامبد بزرگ تر است.

نکته: آتنه فقیه نصیری یکی از رکوردداران بازی در نقش دختران دم بخت است. او تا چهل سالگی در قالب این نقش ماند و از این قالب خارج نشد. اگرچه در بیشتر مواقع حضورش در این مدل نقش ها باورپذیر بود و اکثرا مخاطب را با خود همراه می کرد؛ از سریال «خانه سبز» بگیرید که با شوخی های سرخوشانه فرید جنگلبرد همراه می شد تا سریال «نشانی» که لهجه اش مورد توجه خیلی از علاقه مندان به سریال قرار گرفته بود.


 

لعیا زنگنه

سال تولد: ۱۳۴۴

اولین دم بختی: در پناه تو/ ۳۰ سالگی

پارتنر: رامین پرچمی و حسن جوهرچی

آخرین دم بختی: در قلب من/ ۳۲ سالگی

پارتنر: علی دهکردی

دختران دم بخت در فیلم و سریال های ایرانی 

جالب ترین پارتنر: رامین پرچمی در سریال در پناه تو که هشت سال از لعیا زنگنه کوچک تر بود، البته همسر دوم زنگنه در این سریال یعنی مرحوم جوهرچی هم سه سال از او کوچک تر بود. نکته جالب توجه این است که پارسا پیروزفر که در سریال در قلب من هم با زنگنه همبازی بود، هفت سال از او کوچک تر بود.

نکته: لعیا زنگنه به قدری دیر وارد دنیای بازیگر شد که در همان کارهای ابتدایی همه بازیگران مقابلش از او کوچک تر بودند. شاید همین مسئله باعث شد که او نقش دختر دم بخت زیاد دوام نیاورد و خیلی زود نقش خانم های شاغل و مادران خانه دار را ایفا کند و بعد از دو سریال که البته به فاصله کوتاه از هم پخش شدند، از این ژانر فاصله گرفت.


 

کمند امیرسلیمانی

سال تولد: ۱۳۵۲

اولین دم بختی: پدرسالار/ ۲۲ سالگی

پارتنر: ناصر هاشمی

آخرین دم بختی: رسم شیدایی/ ۳۱ سالگی

جالب ترین پارتنر: ناصر هاشمی/ متولد ۱۳۳۵ در سریال پدرسالار

دختران دم بخت در فیلم و سریال های ایرانی 

نکته: کاراکتر آذر در سریال «پدرسالار» جزء پدرسوخته ترین(!) عروس ها در تاریخ سریال سازی ایران بود، شخصیتی که نام کمند امیرسلیمانی را در ذهن همه جا انداخت و هنوز هم خیلی ها او را با آن کاراکتر می شناسند، اگرچه امیرسلیمانی بعد از آن سریال در چندین اثر دیگر هم نقش دختر دم بخت را بازی کرد اما هیچ وقت بعد از آن چنین عروسی نشد تا آذر دیگر تکرار نشود. نکته جالب توجه دیگر، پارتنر او در این سریال بود، ناصر هاشمی زمانی که در این سریال بازی می کرد سی و نه ساله بود، یعنی اختلاف سن او با کمند امیرسلیمانی ۱۷ سال بود.


 

زیبا بروفه

سال تولد: ۱۳۵۴

اولین دم بختی: زیر گنبد کبود/ ۲۰سالگی

پارتنر: خواستگار معمولی!

آخرین دم بختی: موج و صخره/ ۳۶ سالگی

پارتنر: مجید صالحی

دختران دم بخت در فیلم و سریال های ایرانی 

جالب ترین پارتنر: فرهاد جم در سریال پول کثیف نقش مقابل بروفه را بازی می کرد. اختلاف سنی این دو هم از نکات جالب ماجراست، جم نزدیک به ۱۰ سال از بروفه بزرگ تر است.

نکته: زیبا بروفه از آن دست بازیگرانی بود که بیشتر از این که نقش همسر یا عروس را بازی کند، نقش دختر خانه را بازی می کرد و در بیشتر آثاری که بازی می کرد، همیشه در چند قسمت در مورد خواستگار یا خواستگارهای او صحبت می شد و همیش گزینه دم دستی برای ازدواج بود. سریال موج و صخره که در سال ۹۰ از تلویزیون پخش شد، آخرین تجربه بروفه در نقش تازه عروس بود. او به عنوان یک دختر سی و شش ساله نقش عروسی را بازی می کرد که به همراه همسرش برای ماه عسل به کیش رفتند.


 

زهره فکور صبور

سال تولد: ۱۳۵۷

اولین دم بختی: روزگار جوانی/ ۲۰ سالگی

پارتنر: بهزاد خداویسی

آخرین دم بختی: پنچری ۳۹ سالگی

پارتنر: رضا داوودنژاد

دختران دم بخت در فیلم و سریال های ایرانی 

جالب ترین پارتنر: بهزاد خداویسی از جالب ترین پارتنرهای است. اختلاف سنی این دو نفر هم نزدیک به ۱۴ سال است اما با این وجود در روزگار جوانی با هم همبازی بودند.

نکته: این بازیگر هم از آن دست افرادی است که ماندگاری زیادی در این مدل نقش ها داشته و یک جورهایی به صورت بالقوه دم بخت است! فکورصبور اگر تا یکی دو سال دیگر در این ژانر بماند و باز هم در سریال ها نقش دختر دم بخت را بازی کند، به راحتی رکورد فقیه نصیری را می شکند، چون او فاصله زیادی تا رسیدن به چهل سالگی ندارد. اگر سریال دردسرهای عظیم یک فصل دیگر هم ادامه داشته باشد، به قول جواد خیابانی باید اسم فکورصبور را در صدر فهرست دختران دم بخت بنویسیم، البته با خودکار نه، با مداد!


 

سحر ولدبیگی

سال تولد: ۱۳۵۶

اولین دم بختی: دختران/ ۲۳ سالگی

پارتنر: خواستگار معمولی!

آخرین دم بختی: باغ سرهنگ/ ۳۶ سالگی

پارتنر: قصد ادامه تحصیل دارد!

دختران دم بخت در فیلم و سریال های ایرانی 

جالب ترین پارتنر: رامین ناصرنصیر در سریال پشت کنکوری ها نقش همسر ولدبیگی را بازی می کرد، ترکیب این دو نفر در آن سریال جزء ترکیبات جذاب آن اثر از آب درآمده بود.

نکته: سحر ولدبیگی به دلیل جثه ریز و چهره ای که دارد از آن مدل بازیگران است که حالا حالاها می تواند در این مدل نقش ها باشد؛ یعنی خیلی برای مخاطب تلویزیون سخت است که او را در نقش مادری ببینند که مثلا در حال نصیحت کردن فرزندش است یا مثلا پسر یا دخترش را به مدرسه می برد. تفکر خیلی ها نسبت به ولدبیگی چیزی شبیه به تفکر سپهر در سریال پاورچین است، آن ها هنوز فکر می کنند سن او برای این حرف ها خیلی خیلی کم است

مهراوه شریفی نیا

سال تولد: ۱۳۶۰

اولین دم بختی: روز حسرت/ ۲۷ سالگی

پارتنر: پوریا پورسرخ

آخرین دم بختی: معمای شاه/ ۳۴ سالگی

پارتنر: حسین نورعلی

دختران دم بخت در فیلم و سریال های ایرانی 

به نقش مادر رسیده؟ بله، سریال های ساعت شنی، خداحافظ بچه و کیمیا.

نکته: مهراوه خیلی زود وارد دنیای بازیگری شد و از آن زودتر هم از مرحله دختر خانه بودن گذشت. او در سریال کیمیا که سال گذشته پخش شد، نقشش را به عنوان یک دختر دبیرستانی آغاز کرد، بعد دم بخت شد و به یک مثلث عشقی رسید، بعد از آن هم طی دو مرحله ازدواج کرد و بچه دار هم شد! همه این پکیج در کنار هم باعث شده مهراوه شریفی نیا را بتوان در همه دسته بندی های بازیگران زن قرار داد.


 

بازیگران دهه شصتی که فعلا روی دور کاراکترهای دم بختی هستند.

عروس های تازه نفس!

بالاخره در سینما و تلویزیون هم بودند کسانی که نسبت به این تکرارهای پی در پی غر زدند و اعتراض کردند و همین اعتراض ها باعث شده چهره های جدید پا به عرصه بگذارند. در بین بازیگران خانم دهه شصتی هم البته هستند بازیگرانی که در همین سال های اندک ورودشان به این عرصه، چند باری دم بخت بودن را تجربه کردند و فعلا روی دور عروس بازی هستند.

نفیسه روشن

سال تولد: ۱۳۶۱

اولین دم بختی: اغما/ ۲۶ سالگی

دختران دم بخت در فیلم و سریال های ایرانی 

او هم از آن بازیگرانی بود که در مدت حضورش در نقش های زیادی بازی کرد و تا مدت ها نقش دختر خوب و سر به زیر خانواده را بازی می کرد؛ دختری که با حفظ نجابت همیشه یک کیس خوب ازدواج برای آقاپسرها بود.


 

لیلا اوتادی

سال تولد: ۱۳۶۲

آخرین دم بختی: چرخ فلک/ ۳۳ سالگی

دختران دم بخت در فیلم و سریال های ایرانی 

این بازیگر پرحاشیه تلویزیون هم از آن دست بازیگرانی است که فعلا علاقه زیادی برای بازی در نقش مادر و زنان جاافتاده ندارد و هنوز هم ترجیح می دهد کاراکترهایی را به تصویر بکشد که دائم با نامزدش تلفنی پچ پچ می کند. اوتادی اگر با همین فرمان ادامه بدهد، می تواند رکورد آتنه فقیه نصیری را در این زمینه جا به جا کند.


 

بهاره افشاری

سال تولد: ۱۳۶۳

اولین دم بختی: او یک فرشته بود/ ۲۱ سالگی

دختران دم بخت در فیلم و سریال های ایرانی

هنوز خیلی ها افشاری را با کاراکتر شیطان در سریال او یک فرشته بود می شناسند. بعد از این سریال هم تا توانست نقش دختران دم بخت را بازی کرد. او چند وقتی می شود که سعی می کند دختران عصیانگر را کمتر بازی کند.


 

الناز حبیبی

سال تولد: ۱۳۶۷

آخرین دم بختی: پرستاران/ ۲۹ سالگی

دختران دم بخت در فیلم و سریال های ایرانی
 

جوان ترین عروس این فهرست پتانسیل به شدت بالایی برای ماندگار شدن در این مدل نقش ها دارد. او که در کارنامه اش نشان داده نقش دختران خوب و معقول را به خوبی به تصویر می کشد، گویا حالا حالاها قرار است در این نقش بماند.


 

لیندا کیانی

سال تولد: ۱۳۵۹

آخرین دم بختی: کشیک قلب/ ۳۶ سالگی

دختران دم بخت در فیلم و سریال های ایرانی

کیانی در کارنامه اش کاراکترهای زیادی را به تصویر کشیده که بیشتر آن ها یا در آستانه ازدواج بودند یا تازه به خانه بخت رفته بودند، البته او حالا چند وقتی می شود که بیشتر نقش دختران جاافتاده را بازی می کند.


 

جاافتاده ها

فهرست واقعی بازیگران زنی که سال ها نقش دختر دم بخت را بازی کرده اند بسیار طویل و طولانی است. برای همین قطعا تعداد زیادی از آن ها از قلم افتاده اند، مثل فریبا نادری، سحر زکریا یا آرام جعفری. این ها سال هاست که در چنین نقشی در سریال های مختلف بازی کرده اند.


منبع: برترینها

روند کشف آبراهه‌های تخت‌جمشید

به گزارش ایسنا، شاید بتوان گفت تجمیع آب و فاضلاب در بخش‌های مختلف محوطه‌ جهانی تخت جمشید عاملی شد تا آبراهه‌ها به عنوان یکی از شاهکارهای معماری ایرانیان در این بنای سنگی و منحصر به فرد جهانی ایرانی و در دوره هخامنشی احداث شوند. نخستین مطالعات در این زمینه ۵ سال قبل آغاز شد و از آن به بعد به طور متناوب تا امروز سومین کاوش در این محوطه انجام شده، کاوش‌هایی که هر بار مسیر جدیدی از آبراهه‌ها و سیستم فاضلاب «اگو» را نشان می‌دهد.اما کاوش در محوطه‌ی جهانی تخت‌جمشید فقط به حضور این تیم منتهی نمی‌شود، بلکه از دست‌کم هشت سال گذشته تیمی با هدف بررسی و کاوش در شهر پارسه کار خود را در این محوطه‌ آغاز کرد و هر کدام براساس برنامه‌ها و فرضیه‌های پیش‌بینی شده‌ی خود این طرح را جلو می‌برند.

علی اسدی، سرپرست کاوش آبراهه‌های تخت‌جمشید با حضور در خبرگزاری ایسنا، درباره‌ی نتایج سه فصل کاوش در این محوطه‌ی جهانی با خبرنگار ایسنا به گفت‌وگو نشست.

این باستان‌شناس به ترتیب درباره‌ی سه فصل کاوش انجام شده در این محوطه می‌گوید: در فصل نخست دور جدید کاوش در آبراهه‌های تخت‌جمشید که از سال ۹۱ آغاز  شد توانستیم مسیر خروجی آبراهه‌ها را باز کنیم و از همان زمان آبی که در فصول بارندگی در آبراهه‌ها جمع می‌شد را از خروجی آبراهه‌ها خارج می‌کنیم تا آب در داخل کانال‌ها تجمع نکنند.

اسدی با اشاره به انجام فصل دوم کاوش آبراهه‌ها در سال ۹۳ بیان می‌کند: آن فصل کاوش منجر به شناسایی یک خروجی دیگر به جز خروجی اصلی آبراهه‌ها شد که این خروجی جدید مخصوص و منحصر به یک بخش از بنای خزانه به عنوان نخستین بخش این بنا بود، که در زمان داریوش بزرگ ساخته شده بود.

او با بیان این‌که در پروسه‌ی این مطالعات اطلاعات خوبی از مراحل اولیه ساخت‌وساز در تخت‌جمشید به دست آمده است، می‌گوید: در کنار کار در محدوده‌ی خزانه در فصل دوم کاوش در حیاط کاخ «تچر»، یک کارگاه کاوش نیز در حیاط جنوبی کاخ بازکردیم، در این بخش یک آبراهه وجود دارد که از شرق به غرب در زیر حیاط امتداد پیدا می‌کند و کاوش آن تقریبا در ابتدای حیاط شرقی انجام شده، اما از آن محدوده به بعد هیچ کاوشی در این منطقه صورت نگرفته است.

وی هدف از کاوش در این محدوده‌ی جهانی در سال ۹۳ را شناسایی امتداد آبراهه و دریچه‌ها در حیاط کاخ تچر می‌داند که امکان هدایت آب را در مواقع بارندگی فراهم می‌کند  و ادامه می‌دهد:  در آن کاوش به یک دریچه متعلق به دوره‌ی هخامنشی در حیاط کاخ تچر برخورد کردیم که به حیاط راه داشت و مشخص بود که از همان زمان بخشی از آب‌های حیاط از طریق این دریچه خارج می‌شدند.



مسیر کاوش آبراهه‌های تخت‌جمشید



مسیر آبراهه‌ها و پلنی که بناهای مجموعه را شناسایی می‌کند

اسدی با بیان این‌که انجام فصل سوم کاوش آبراهه‌های تخت‌جمشید با سه هدف انجام و در تیر و مرداد امسال به پایان رسید، توضیح می‌دهد: هدف نخست امتداد کاوش در کاخ تچر بود که با این اقدام در آبراه به سمت غرب، به دو انشعاب جدید از آبراهه‌ها در حیاط برخورد کردیم، یک انشعاب به سمت شمال و به زیر کاخ تچر ادامه پیدا می‌کند و انشعاب بعدی به سمت جنوب شناسایی شد، اما تا کنون فقط توانستیم ابتدای آن را شناسایی کنیم، ولی فرصت کاوش به دست نیامد که امیدواریم در فصل بعدی کاوش بتوانیم بررسی این آبراه را که به سمت جنوب امتداد دارد، به پایان برسانیم.

وی با تاکید بر اهمیت این پروژه می‌گوید: احتمال دارد این آبراه علاوه بر اینکه از زیر حیاط جنوبی کاخ تچر عبور می‌کند، به زیر کاخ H هم برسد، در این صورت اهمیت بیشتری پیدا می‌کند، چون این کاخ از نظر باستان‌شناسی پیچیده است و در صورت امتداد آبراه از زیر کاخ تچر، می‌تواند از نظر پلنی به شناخت بیشتر نسبت به بنائی که روی این کاخ وجود داشته، کمک کند.



یکی از نخستین آبراهه‌های به دست آمده در تخت‌جمشید



او به ایجاد یک کارگاه دیگر در فصل دوم کاوش در آبراهه‌های تخت‌جمشید اشاره می‌کند و می‌گوید: این کاوش در محدوده‌ی دروازه ناتمام یا شمال خاوری (شمال شرق) تخت‌گاه تخت‌جمشید انجام شد، در این بخش یک آبراهه وجود دارد که ابتدای آن از زیر کاخ صدستون آغاز و به سمت شمال امتداد پیدا می‌کند و به محدوده کاخ دروازه ناتمام می‌رسد.وی با بیان این‌که ادامه کاوش در این محوطه در کاوش‌های پیشین پیشین ناتمام باقی مانده بود، ادامه می‌دهد: در فصل سوم کاوش، بررسی در یک محدوده‌ی چهل متری به سمتِ شمالِ این آبراه آغاز شد، که از ویژگی آن می‌توان به ارتفاع زیاد و بیش از شش متر اثر که در صخره‌های تراشیده قرار گرفته‌اند، اشاره کرد هر چند به علت سنگینی رسوبات، امتداد کاوش در این بخش نیز به فصل بعد موکول شد.

وی مهمترین  نتایج کاوش در این آبراه را شناسایی برخی از تدفین‌ها در این محدوده که از نظر باستان‌شناسی و شناخت تاریخچه تخت جمشید اهمیت زیادی دارند، می‌داند و بیان می‌کند: در این بررسی حدودا با شش تدفین در داخل آبراه برخورد کردیم که مطالعات اولیه روی اسکلت‌های به دست آمده از آن انجام و برای مطالعات تکمیلی، یافته‌ها به یک آزمایشگاه مهم در تهران منتقل شدند. در واقع نتایج این مطالعه آن‌قدر اهمیت دارد که در راستای شناخت تحولاتی که در دوره هخامنشی احتمالا در محدوده‌ی آبراهه‌ها اتفاق افتاده، می‌توان با خبر شد.

بیرون آوردن دیوار جنوبی تختگاه تخت‌جمشید بعد از ۸۰ سال

وی سومین کارگاهِ ایجاد شده در این فصل کاوش را در محدوده دیوار جنوبی تخت‌گاه تخت‌جمشید عنوان می‌کند و می‌گوید: هدف نخست ما پیگیری آثار یک آبراه بود که در فصل اول کاوش در سال ۹۱ در محدوده جنوبی تخت‌گاه شناسایی کرده بودیم که به نظر می‌آمد امتداد آن آبراه در حاشیه دیواره جنوبی و در محلی که کارگاه امسال ایجاد شده بود، ادامه دارد.وی هدف اصلی برای ایجاد این کارگاه را  دست پیدا کردن به امتداد این کانال می‌داند و ادامه می‌دهد: این کار مستلزم آن بود که بخشی از خاک کاوش‌های گذشته را که در محدوده‌ی دیوار جنوبی ریخته شده برداریم، این خاک چندین متر ارتفاع دارد، طبیعتا با برداشتن این خاک یک بخش از دیواره‌ی جنوبی تختگاه نیز که با خاک کاوش‌های قبلی پوشیده شده بود را بار دیگربیرون آوردیم.

اسدی با اشاره به آغاز کاوش‌های تخت‌جمشید از حدود هشتاد سال پیش تا امروز می‌گوید: خاک‌های مربوط به کاوش‌های گذشته را در محدوده‌ی جنوبی تختگاه می‌ریختند که این کار به تدریج حدود نیمی از دیواره جنوبی تختگاه تخت‌جمشید  را پوشانده بود.



به گفته‌ وی، از گذشته این دیوار وجود داشته و تا هشتاد سال پیش نیز کاملا مشخص بوده، اما به دلیل ریختن خاک‌های کاوش، پوشیده شده بود.

او در ادامه هدف از ایجاد کارگاه در این منطقه را برداشت خاک‌ِ کاوش‌ها و رسیدن به سطح زمینی که پیش از ریختن خاک‌ها وجود داشته بیان می‌کند و ادامه می‌دهد: با این اقدام می‌توانستیم امتداد کانال را شناسایی کنیم. در حین این کار خود دیواره تختگاه تخت‌جمشید و بخشی که با وجود اهمیت‌اش پنهان شده بود بیرون آورده شد.

همه زوایای تختگاه (صفه) را آشکار می‌کنیم

این باستان‌شناس علت‌های اهمیت این دیوار را نمایش آن برای مردم، مشخص شدن حدود آن برای بازدیدکننده‌ها و همچنین مشخص شدن محدوده‌ی جنوبی این محوطه بیان می‌کند و ادامه می‌دهد: تختگاه تخت جمشید از سه جهت شمالی، جنوبی و غربی دارای دیواره است،‌ اما از سمت شرق فقط به کوه تکیه دارد، بنابراین با ایجاد این کارگاه بخشی از این هدف نیز محقق شد.

او اضافه می‌کند: یعنی بخشی از دیواره تختگاه تخت‌جمشید همان طور که در طول سال‌های گذشته دیده می‌شد، بیرون آورده شد که امیدواریم در کاوش‌های آینده بتوانیم همه بخش‌های پنهان شده را نیز آشکار کنیم.



کاوش در دیوار جنوبی تختگاه تخت‌جمشید



مسیری برای نزدیک‌تر شدن به کتیبه داریوش

سرپرست تیم کاوش آبراهه‌های تخت‌جمشید همچنین ایجاد یک مسیرِ بازدید برای سنگ‌نوشته‌های مهم داریوش بزرگ در دیواره جنوبی تختگاه تخت جمشید را از دیگر علت‌های کاوش در این محوطه می‌داند و بیان می‌کند: این سنگ‌نوشته‌ها مهمترین سنگ‌نوشته‌ی دوره هخامنشی در تخت جمشید است که اطلاعات مهمی درباره وضعیت تخت‌جمشید و اینکه داریوش بر چه اساسی و اهدافی این بنا را بنیان‌گذاری می‌کند، ارائه می‌دهد. اما با توجه به پوشیده بودن این بخشِ جنوبیِ تختگاه تخت جمشید با خاک کاوش‌های گذشته، مسیر بازدیدی برای این نوشته وجود نداشت.

او در پاسخ به این پرسش که چرا در طول این ۸۰ سال عملیات نجات‌بخشی و بیرون کشیدن این دیواره انجام نشده، توضیح می‌دهد: نخست باید در محدوده‌ی جهانی تخت‌جمشید کارهای ضروری‌تر و واجب‌تری انجام می‌شدند، از سوی دیگر بهتر است این نوع اقدامات به مرور و آرام انجام شوند، مگر این‌که ضرورت‌هایی مانند بازشدن محدوده‌ی آبراهه‌ها در دستور کار باشد.

به گفته‌ی وی دیگر اقدامات در این نوع پروژه‌ها بیشتر ماهیت پژوهشی دارند و صرفا براساس پرسش‌ها انجام ‌می‌شوند.اسدی تاکید می‌کند: در طول هشتاد سال گذشته کارهای زیاد دیگری هم انجام شده بود، زمانی‌که خاک‌های حاصل از ان کاوش‌ها روی دیواره ریخته می‌شد، هنوز بنای تخت‌جمشید کاوش نشده بود و مجموعه‌ای بالا شکل نگرفته بود که بعدا بخواهند این خاک‌ها را بردارند.

وی هدف از حضور در تخت‌جمشید در هشتادسال گذشته را شناسایی تختگاه تخت‌جمشید می‌داند و بیان می‌کند: این عملیات شناسایی سال‌ها طول می‌کشد، ابتدا «هرتسفلد» سپس «اشمیت» در این محدوده‌ی جهانی کاوش می‌کنند، چندین سال نیز «علی سامی» و هیات او این منطقه را مورد کاوش قرار می‌دهد اما بعد از انقلاب چندین سال هیچ مطالعه‌ای در این محدوده‌ انجام نمی‌شود.

وی تاکید می‌کند: در ادامه‌ در حدود ۲۰ سال سکوت مطلق در میراث‌فرهنگی رخ می‌دهد و سپس با آغاز کار بنیاد پژوهشی پارسه‌پاسارگاد، یکسری کارها آغاز می‌شوند، مانند اقدامات مطالعاتی در محدوده اطراف تخت‌جمشید یا شهر پارسه، چون آن منطقه با خطر بیشتری تهدید می‌شود.



کاوش در دیوار جنوبی تخت‌گاه تخت‌جمشید



رویکرد کاوش‌ها در تخت‌جمشید حفاظتی است

رئیس تیم باستان‌شناسی آبراهه‌ها تخت‌جمشید در ادامه با بیان این‌که محدوده‌ی تخت‌جمشید با بناهای بسیار پیچیده، فضایی بزرگ با حدود ۱۲ هکتار را شامل می‌شود، ادامه می‌دهد: گاهی اوقات یک کار بسیار کوچک نیز زمان زیادی نیاز دارد و نمی‌توان آن را با سرعت انجام داد، چون در این صورت احتمال از بین رفتن اطلاعات وجود دارد، بنابراین باید با دقت کار کرد، محدوده‌ی آثار بسیار زیاد است و رویکرد ما  حفاظتی است.اسدی در ادامه با مناسب ارزیابی کردن روند کاوش‌ها و اقدامات در تخت‌جمشید ادامه می‌دهد: در حال حاضر دو تیم کاوش در تخت‌جمشید یکی در آبراهه‌ها و دیگری «تیم شناسایی شهر پارسه» توسط دکتر عسگری در این محوطه جهانی فعالیت می‌کنند، همچنین از سال آینده نیز یک کار پژوهشی – مطالعاتی دیگر در این محدوده انجام می‌شود.

او ادامه می‌دهد: تیم کاوش شهر پارسه از سال ۸۸ آغاز به کار کرده و هر سال یک فصل کاوش در این محوطه در دست انجام است، همچنین رویکرد کاوش‌ها در این محوطه پژوهشی است، اما تیم کاوش آبراهه‌ها که از سال ۱۳۹۱ کار خود را آغاز کرده و امسال فصل سوم آن به پایان رسید با هدف حفاظت بهتر از تخت جمشید انجام می‌شود. در واقع ما کاوش‌ها را به گونه‌ای برنامه‌ریزی می‌کنیم که نقاطی که در معرض آبگرفتگی هستند را از وضعیت موجود برهانیم.



کاوش مسیر آبراهه‌های تخت‌جمشید



منظر واقعی تخت‌جمشید دستخوش تغییر شده

او به دست آوردن دیواره جنوبی تخت‌جمشید را عاملی برای نمودار شدن منظر تخت جمشید به صورت واقعی می‌داند و ادامه می‌دهد: این منظر امروز قدری دستخوش تغییر شده است، بنابراین با برداشت این خاک، دره جنوبی تخت‌جمشید که تغییر شکل پیدا کرده بود، بار دیگر به صورت طبیعی و به احتمال زیاد با چهره‌ای شبیه به دروه هخامنشی خود را نشان می‌دهد، بنابراین تاثیرات آن بیشتر است، چون درک دقیق‌تری از ماهیت تخت‌جمشید و این‌که چه کاری در آن انجام شده به دست می‌آورند.

اسدی در ادامه با بیان این‌که باید حدود پنج متر از خاک‌های این محوطه برداشته شود، بیان می‌کند: از سوی دیگر در گذشته و در زمان تخلیه خاک‌ها در این منطقه خاک‌های حاصل از کاوش به خوبی بررسی نمی‌شدند و در برخی مواقع پر از اثر بودند، به همین دلیل بار دیگر باید این خاک‌ها کاوش شوند، تا اگر اثری به دست آمد بتوانیم کاوش کنیم.

وی همچنین با بیان این‌که از مجموعه کاوش‌ها در فصل سوم آثاری متعددی به دست آمده است، بیان می‌کند: عمده‌ترین یافته‌ها از داخل آبراه حیاط جنوبی کاخ تچر به دست آمدند که یکسری از نقوش خدمه را شامل می‌شود، ان‌ها در پلکان‌های کاخ تچر و هدیش وجوددارند و بخشی‌هایی نیز مربوط به پلکان‌ها هستند که در داخل آبراهه‌ها ریخته شده‌اند.به گفته‌ وی، آثار متعددی مانند بست‌های فلزی، گردنبند عقیق، یک دسته خنجر از جنس لاجورد و آثار متعدد دیگری نیز شناسایی شده‌اند که بسیار اهمیت دارند و با مطالعه‌ی این‌ موارد می‌توان با  جنبه‌های دیگری از هنر دوره هخامنشی آشنا شد.



بررسی و کاوش در مسیر آبراهه‌ها



به گزارش ایسنا، می‌توان گفت تخت جمشید (پارسه) سه سیستم متفاوت آب‌گردانی و از سوی دیگر فاضلاب داشته است. بنابراین آبراهه‌های این مجموعه‌ی تاریخی، یکی از پیچیده‌ترین سیستم‌های تاریخی دفع آب به‌شمار می‌آید.شهر تاریخی تخت جمشید سیستم آب و فاضلاب در تختگاه دارد. در این محوطه‌ی جهانی مجاری زیرزمینی آبرسانی و فاضلاب پیچ در پیچی کشف شده که به طول بیش از دو کیلومتر می‌رسد، بیشتر آب باران به داخل کانال‌ها هدایت می‌شده است. که مطابق با ویژگی‌های معماری هخامنشی ساخته شده ودر برخی بخش‌ها تا حدود پنج – شش متر نیز ارتفاع دارد. این آبراهه‌ها به صورت تونل‌های زیر زمینی و کانال‌های متعدد ساخته شده است و آب و فاضلاب‌های تخت جمشید را به خارج از شهر هدایت می‌کرده است.

در بسیاری از کاخ‌ها نیز ناودان‌های سفالی آب را به داخل کانال‌های زیرزمینی هدایت می‌کردند و نهایتاً این آب‌ها به صورت شبکه به هم پیوسته توسط کانال‌ها به ضلع جنوب شرقی تختگاه و محل خروجی کانال‌ها هدایت می‌شدند. کانال های آبراه تخت جمشید با قیر طبیعی اندوده شده‌اند و بعد از ویرانی این مکان به تدریج با خاک و آوار دیواره‌های خشتی پر شدند که این وضعیت تا زمان کاوش‌های تخت جمشید ادامه داشته است.



مسیر کاوش آبراهه‌ها در تخت‌جمشید


منبع: بهارنیوز

واکنش صابر ابر به نسل‌کشی مسلمانان در میانمار

صابر ابر در واکنش به نسل‌کشی مسلمانان در میانمار پستی را منتشر کرد و نوشت: «با دنیا واقعی باشیم، بچه‌ها را در آب خفه می‌کنند، سر‌ها را می‌کنند … و ما از موی ترامپ خبر می‌رویم.»

به گزارش خبرآنلاین، صابر ابر، بازیگر سینما و تئاتر با انتشار عکس کودکِ میانماری در اینستاگرام نوشت: «رختخواب بوی عرق و بوی تب می‌دهد؛ من را ببخشید، با عکس و یادداشتی تلخ روزتان را شروع می‌کنید! هیچکس در این دنیا فرصتی برای ورق زدن عکس‌های اخیر در میانمار ندارد؟! هیچکس این سر‌های بریده و تنهای متلاشی و تن‌های سوخته را ندیده؟ خبر بمب شیمیایی و تستش در کره مهمتر است و اتفاقی که به وجود می‌آید یا اتفاقی که به وجود آمده؟ چقدر ترسناکیم ما انسانها! کدام حیوانی برای شبیه نبودن به آن دیگری تنش را میدرد؟!

اگر قتل عام کودکان در میانمار نسل کشی نیست، اسمش چیست؟ با دنیا واقعی باشیم، بچه‌ها را در آب خفه می‌کنند، … سر‌ها را می‌کَنند، تن‌ها را زنده در آتش می‌اندازند! و ما از موی ترامپ خبر می‌رویم!

کاش تمام روزنامه‌های صبح دنیا یک روز این عکس را با یک قرار جمعی چاپ می‌کرد تا تاریخ روز انسانیت را ثبت کند. اصلا کاش کیهان و شرق با هم عکس یک‌شان میشد همین! چه اشکالی دارد در یک چیز‌هایی همسو باشیم، در انسانیت.

به این عکس نگاه کنید و به خیال‌های غرق شده‌اش! به لباس‌هایی که دوست داشت بپوشد، به اسباب بازیهایش، به جای خوابش، به هوس‌هایش، به خنده‌هایش، به نگاه احتمالیش به شما، اگر روزی مسافر آنجا بودید و او کنار خیابان یک چیزی میفروخت! خیال کنید!و به اینکه، چرا آمد؟ کجای جهان جای خوبی برای اوست؟خدا همه را ببخشد. من حتی اسمت را هم نمیدانم، اما تو هیچ چیزی را اینجا از دست ندادی.»


منبع: عصرایران

موافقت با ساخت ۵ فیلم در شبکه نمایش خانگی

با ساخت ۵ فیلم در شبکه نمایش خانگی موافقت شد.

شورای پروانه نمایش خانگی با ساخت ۵ فیلمنامه موافقت کرد.

به گزارش فارس ، بر اساس جلسه ۱۲ شهریور شورای پروانه نمایش خانگی که با حضور اکثر اعضا برگزار شد، با ساخت فیلم نامه های « تب چهل درجه» به تهیه کنندگی فرهاد رحمتی و کارگردانی ابوالفضل اکبریان ، « اینجا کجاست؟» به تهیه کنندگی و کارگردانی حسین قاسمی جامی،« خروس طلایی» به تهیه کنندگی مهدی پریزاد و کارگردانی بابک شیرین صفت،« دخمه» به تهیه کنندگی و کارگردانی وحید ضرابی نسب و «ما چاق نیستیم» به تهیه کنندگی روح الله جعفر بیگلو و کارگردانی احمد تجری موافقت به عمل آمد.


منبع: عصرایران

حسین زمان : در دولت روحانی هم ممنوع الکارم

 یکی از طولانی‌ترین ممنوع‌الکاری‌های حوزه موسیقی به حسین زمان (خواننده موسیقی پاپ) مربوط می‌شود که باوجود گذشت ۱۵ سال، هنوز از فعالیت رسمی‌اش در زمینه موسیقی جلوگیری می‌شود.

به گزارش خبرنگار ایلنا، حسین زمان ضمن انتقاد از وضعیت نامشخص خود در حوزه موسیقی گفت: سابقه ممنوع‌الکار شدن من به ۱۵ سال قبل بازمی‌گردد. ماجرا از اواخر دوره ریاست‌جمهوری آقای خاتمی شروع شد و عوامل موثر در این ماجرا نیز در دولت اصلاحات نبود. از همان زمان جلوی فعالیت مرا گرفتند.

این خواننده پاپ در ادامه افزود: بعد از ممنوع‌الکار شدنم این موضوع را در دولت‌های بعد نیز پیگیری کردم. در دوره ۸ ساله دولت آقای احمدی‌نژاد من بارها به وزارت ارشاد رفتم؛ ولی هر بار به من گفتند ما نمی‌توانیم به شما مجوز بدهیم.

وی همچنین عنوان کرد: من پس از بارها پیگیری در دولت آقای احمدی‌نژاد بالاخره ناامید و خسته شدم و کار را رها کردم؛ تا اینکه دولت آقای روحانی سر کار آمد و من باز امیدوار به این شدم که می‌شود کاری کرد؛ به هر حال گفته بودند در این دولت هم تدبیر هست و هم امیدواری. از این رو چندین بار به وزارت ارشاد و دفتر موسیقی و معاونت امور هنری ارشاد مراجعه کردم که آنها همین پاسخ دوره احمدی‌نژاد را به من دادند.

حسین زمان درباره ادامه این روند گفت: من پیگیر این بودم که حداقل بدانم چه کسانی مانع فعالیت من شده‌اند اما متاسفانه جواب روشنی به من داده نشد. مراجعات من به وزارت ارشاد تا چند روز قبل از انتخابات ریاست‌جمهوری نیز ادامه داشت. آخرین مرتبه، اواخر اردیبهشت ماه امسال بود که به ارشاد رفتم و آقایی حدود یک ساعت و نیم درباره موضوعات مختلف با من صحبت کرد و گفت به شما خبر می‌دهیم و از آن زمان تاکنون هیچ خبری نشده است. در این مدت با حراست وزارت ارشاد نیز تماس گرفتم و آنها به من گفتند که ما هم مانند شما از نتیجه ماجرا بی‌اطلاع هستیم.

وی افزود: من پیگیری‌هایم را انجام می‌دهم و مطالباتم از آقای روحانی و دولتش را بیان می‌کنم؛ چون برای من قابل قبول نیست دولت در این مورد خاص کاری نکند. حداقل انتظار من این است که وزارت ارشاد به طور شفاف و واضح اعلام کند ما می‌خواهیم به شما مجوز بدهیم و مشکلی هم از نظر ما وجود ندارد ولی فلان نهاد یا سازمان جلوی این کار را گرفته است.

این خواننده پاپ همچنین عنوان کرد: دلیل اصلی ممنوع‌الکار بودنم به طوری کلی مربوط به این است که من به عنوان یک هنرمند، وظیفه خودم می‌دانستم در برخی مسائل ازجمله موضوعات فرهنگی – اجتماعی از خودم موضع نشان بدهم. برخلاف بسیاری که ادعا می‌کنند هنر و سیاست از هم جدا هستند من این موضوع را قبول ندارم. ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنم که همه چیز را سیاست تعیین می‌کند و من به عنوان یک هنرمند متعهد چاره‌ای ندارم جز اینکه با مردم کشورم و کسانی که اعتبار خودم را مدیون‌شان می‌دانم؛ مرتبط باشم. اما برخی می‌گویند شما به عنوان یک خواننده موسیقی پاپ فقط بخوان و کاری به این چیزها نداشته باش.

حسین زمان گفت: من در مقاطع مختلف موضعگیری داشته‌ام؛ مثلا در دوره ریاست جمهوری آقای روحانی از ایشان حمایت می‌کردم و در میتینگ‌هایشان حاضر می‌شدم.

 این خواننده افزود: صداوسیما زمانی که آقای لاریجانی رئیس آنجا بود جلوی پخش آثار مرا گرفت و تا همین الان هم پخش کارهایم ممنوع‌ است. دلیل‌اش هم این بود که از عملکرد بد صداوسیما انتقاد می‌کردم. احتمالا عده‌ای در کشورمان وجود دارند که نقد را نمی‌توانند تحمل کنند؛ بخصوص اگر این نقد از جانب یک هنرمند باشد و من چوب این مسئله را دارم می‌خورم.

وی همچنین عنوان کرد: من هیچ وقت به هیچ یک از مسئولان توهین نکرده‌ام و کار خلاف قانون انجام نداده‌ام؛ ولی اگر کسی اشتباهی کرده است به عنوان یک منتقد او را نقد کرده‌ام. مثلا اگر صداوسیما در زمینه موسیقی کار اشتباهی انجام داده انتقاد کرده‌ام؛ من بارها به صداوسیما برای نشان ندادن ساز انتقاد کرده‌ام و گفته‌ام که این رویه اشتباهی است. خب دست‌اندرکاران صداوسیما هم از این موضوع ناراحت شده‌اند و گفته‌اند نباید شما در باره این مسائل صحبت کنید.

من به عنوان یک شهروند حق انتقاد کردن دارم. حق دارم به بسیاری از ناهنجاری‌ها اعتراض کنم و هیچیک از این نقدها و اعتراض‌ها نیز خلاف قانون نیست. هیچ کس نمی‌تواند بگوید چرا گفتی فلان‌جا بی‌عدالتی اتفاق افتاده است. متاسفانه در کشور ما نقدپذیری کار بسیار سختی است.

این موزیسین افزود: دلیلی که باعث شد من به آقای روحانی رای بدهم این بود که ایشان حرف‌های خوب و قشنگی زده است. امیدوارم حرف‌های آقای روحانی با عمل‌شان یکی باشد و برای ایشان و دولت نیز آروزی موفقیت می‌کنم.


منبع: عصرایران

یک مرد جدید در زندگی آنجلینا جولی!

یو اس ویکلی به نقل از منابعی نزدیک به این بازیگر هالیوود نوشت: “ماجرا طلاق آنها متوقف شده و جولی و پیت قصد بهبود اختلافات را دارند.”بسیاری از نزدیکان این زوج هالیوودی امیدوارند آنها دوباره یک خانواده شوند، دلیل این امیدواری سخنان این روزهای آنجلینا و برد است.با این حال اما امروز برخی منابع نزدیک به این زوج خبر دادند:  “مردی غریبه در حال خارج شدن از هتل جولی دیده شده است. این مرد با فرزندان جولی ملاقات کرده و آنها را هدیه باران کرده است. این در حالیست که برد پیت به ندرت اجازه تماس با فرزندانش را دارد.”
 
آنجلینا جولی در آخرین مصاحبه خود با رسانه‌ها گفت: “تلاش می کند این دوران سخت و دشوار را سپری کرده و به وضعیت آشفته خانواده خود سر و سامان دهد. “

 


 


آنجلینا جولی در آغوش مادرش



 

او می گوید اغلب در خیالش با مادرش حرف می زند و سعی می کند حدس بزند اگر او بود چه راهنمایی می کرد. (مارچلین برتراند، هنرپیشه و مادر آنجلینا جولی در سال ۲۰۰۷ و در پنجاه و شش سالگی در اثر ابتلا به سرطان تخمدان از دنیا رفت.)رابطه آنجلینا جولی و برد پیت یک سال پیش و بعد از یک سفر با جت اختصاصی شان برهم خورد. جولی بعد ها فاش کرد که پیت رفتار خشنی با فرزندان شان دارد.

 


 
او پس از جدایی از «برد پیت» مدتی دچار افسردگی شد و داروهای آرامبخش مصرف می کرد، ولی با پایان این دوره درمانی، شرایط بهتری دارد و به تدریج زندگی عادی را از سر می گیرد.  او اداره امور خانه و سرپرستی بچه ها را برای یک مادر تنها چالشی بزرگی توصیف کرد و گفت ترجیح می داد مونس و همدمی داشت تا او را در این مراحل سخت و دشوار همراهی می کرد.  این ستاره بزرگ هالیوود در ماههای اخیر بیشتر وقت و انرژی خود را صرف رسیدگی به فرزندانش کرده و بیشتر اوقاتش را با آنها گذرانده است.  او که به همین دلیل مدتی از سینما دور بود، حالا سرگرم بررسی پیشنهادهای مختلف است و بزودی بازیگری را از سر می گیرد.

 




برد پیت و آنجلینا جولی در روزهایی که همه چیز خوب بود!

 
به گفته مدیر هنری آنجلینا جولی او به احتمال بسیاری بازی در دومین قسمت از مجموعه سینمایی «مالیفیسنت» را می پذیرد و این نخستین فیلمی خواهد بود که این هنرمند آمریکایی پس از جدایی از برد پیت در آن حضور خواهد داشت.  آنجلینا جولی این روزها سرگرم اکران فیلم جدیدش «ابتدا آنها پدرم را کشتند» در جشنواره های مختلف است، اثری داستانی که خود آن را کارگردانی کرده و کشتار مردم کامبوج توسط خمرهای سرخ را به تصویر می کشد.  آنجلینا جولی این فیلم را به درخواست پسرش مداکس ساخته، او که در کامبوج متولد شده، بسیاری از اعضای خانواده و اقوامش را در این حواث مرگبار از دست داده است.

 




برد پیتِ تنها!


 

«برد پیت»: رفتار بدی با آنجلینا و بچه‌ها داشتم

در حالی که در رسانه‌ها گمانه زنی‌های مختلفی درباره آینده این دو زوج هالیوودی مطرح می‌شود، برد پیت نیز پس از مدت‌ها سکوت خود را شکست. «برد پیت» درباره دلایل جدایی از آنجلینا جولی شکست و در جریان یک گفت و گوی هنری، برای نخستین بار درباره جدایی از همسرش صحبت کرد.این ستاره بزرگ هالیوود در مصاحبه اختصاصی با مجله «جی کیو استایل» گفت، از رفتار نامناسبی که با همسر و فرزندانش داشته، پشمان است و قصد ندارد دادگاه طلاق را به صحنه نبرد با آنجلینا تبدیل کند.او ضمن تمجید از آنجلینا جولی گفت، خوشبختانه آنها در بیشتر موارد تفاهم دارند و تلاش می کنند این فرآیند قانونی در نهایت آرامش و بصورت مسالمت آمیز طی شود.


 





جدیدترین تصویر از برد پیت پس از مدت‌ها دوری از فضای عمومی

 

برد پیت ضمن ابراز دلتنگی برای فرزندانش، شرایط آنها را به دلیل فروپاشی خانواده حساس و نگران کننده توصیف کرد.با این حال او گفت، اطمینان دارد این روزهای سخت و دشوار سپری می شود و آنها خانواده ای خوشحال و سرزنده خواهند بود.برد پیت در این مصاحبه اعتراف کرد، سال گذشته به شدت افسرده بوده و به همین دلیل مشروبات الکلی و ماری جوانا مصرف می کرده است.البته مصرف بیش از حد مشروب و ماری جوانا نه تنها تسکین بخش نبوده بلکه او را به فردی عصبانی و پرخاشگر تبدیل کرده و باعث رنجش جولی و فرزندانش شده است.برد پیت گفت، این جدایی دردناک، ضربه مهلکی بود و او را سخت دگرگون کرد.

 



روزی که آنها یک خانواده بودند!

 

این بازیگر آمریکایی، در هفته های اخیر با مراجعه به روانشناس، روند درمانی خود را آغاز کرده و در حال حاضر شرایط روحی مناسبی دارد.او گفت مشروب و ماری جوانا را کنار گذاشته، به کلاس یوگا می رود، ورزش می کند و فقط آب میوه و آب گازدار می نوشد.برد پیت علاقه زیادی به مجسمه سازی دارد و ساعتهای زیادی در گارگاه مشغول ساخت تندیس و چیدمان های گوناگون است، سرگرمی که به گفته او آرامش بخش است.

 


او حالا فقط مجسمه می‌سازد، کاری که با آن آرام می‌شود


منبع: بهارنیوز

«شهرزاد دوم» چگونه سقوط کرد؟

روزنامه تماشاگران امروز – فاطمه پاقلعه نژاد: فصل دوم از پروژه جذاب شهرزاد حالا دیگر به یک سوم پایانی اش رسیده است. یازدهمین قسمت از این فصل که برخلاف فصل اول که بیش از سی قسمت داشت، تنها ۱۵ قسمت دارد، در بازار عرضه محصولات شبکه نمایش خانگی توزیع شده است. حالا دیگر خرده داستان های سریال اگرچه تقریبا بی جان اند اما به نیمه رسیده اند.

شیرین دیوان سالار از مخمصه ای بزرگ نجات پیدا کرده است و زوج شهرزاد و فرهاد به همراه خانواده هایشان در مخمصه بزرگی گرفتار شده اند که قباد برایشان تدارک دیده است. قباد هم حالا دیگر به توافقاتی با دشمن اصلی اش رسیده و باید دید در ادامه داستان، این توافق چه بلاهایی بر سر ثروت دیوان سالار خواهدآورد و برای دیگر کاراکترهای داستان «شهرزاد» چه اتفاقاتی رقم خواهدخورد.

شهرزاد در آخر قصه 

«شهرزاد ۲» اما برخلاف فصل اول و به رغم پروپاگاندای تبلیغاتی فراوانی که تیم روابط عمومی برایش راه انداخته اند، نتوانسته به اندازه فصل اول موفق باشد و به مخاطبانش اضافه کند. کسانی که این روزها مشتری ثابت شهرزاد هستند تقریبا همان ها هستند که فصل اول را تمام و کمال دیده اند و حالا برای دانستن ادامه داستان کاراکترهای این سریال کنجکاو هستند. داستانی که حالا دیگر جذابیت فصل اول را ندارد و از یک عاشقانه صرف جذاب به یک داستان معمایی- جنایی تبدیل شده که البته خروجی سریال هم نوع ضعیفی از این ژانر، یعنی معمایی- جنایی است. شخصیت های کم شده از فصل اول جای خالی شان حسابی احساس می شود و شخصیت های اضافه شده به سریال حتی به پای جذابیت شخصیت های فصل اول هم نرسیده اند.

حالا دیگر مثل فصل اول هر جا که می روی صحبت از قسمت جدید شهرزاد یا اشتیاق برای قسمت بعدش نیست. چیزی که باقی مانده تنها همان ارضای حس کنجکاوی است برای اینکه مخاطب ادامه سرنوشت کاراکترهای محبوبش را ببیند. اما چرا «شهرزاد ۲» نتوانست مانند «شهرزاد ۱» موفق باشد؟ درباره دلایل این اتفاق با حامد عنقا گفت و گو کرده ایم؛ فیلمنامه نویس سریال «قلب یخی» که در فصل اول عاشقانه ای موفق بود اما فصل دوم و سوم آن نگرفت و در نهایت قصه به پایان نرسیده و اصطلاحا روی هوا رها شد. عنقا گرچه ابتدا علاقه ای ندارد درباره «شهرزاد» مصاحبه کند اما در ادامه نکاتی را می گوید که کم و بیش به ذهن مخاطبان این سریال هم رسیده است.

شهرزاد در آخر قصه

می خواهیم درباره «شهرزاد» با شما مصاحبه ای داشته باشیم…

درباره «شهرزاد» نه، صحبت نمی کنم!

سوالمان درباره کارهایی است که فصل دوم و سوم آنها ساخته می شوند اما جذابیت فصل اول را ندارند. شما در «قلب یخی» تجربه اش را داشتید؛ برای همین با شما تماس گرفتیم.

مشکل این است که زمان ما برعکس بود. فروش ما در فصل دوم از فصل اول خیلی بیشتر بود. تجربه فصل سوم خیلی ناموفق بود. دوره ای که سامان آن را ساخت، شکست کامل بود.

درباره فصل دوم «قلب یخی» هم می گفتند جنایی شده و از حالت عاشقانه درآمده است. چرا این اتفاق می افتد؟

من «شهرزاد» را ندیده ام. ولی در رابطه با این موضوع چند نکته وجود دارد. در «قلب یخی» ما از اول فقط به همین دو فصل فکر کرده بودیم ولی مسائلی برایمان پیش آمد که بین مراحل ساخت این دو فصل فاصله افتاد؛ حسین لطیفی به خارج از کشور رفت تا فیلم دیگری بسازد. اینها همه دست به دست هم داد تا گروه از آن انسجامی که داشت فاصله بگیرد. اما درباره «شهرزاد» من فکر می کنم یکسری از عوامل موفقیت در فصل اول، باعث خسارت در فصل دوم شدند. فروش موفق، باعث می شود سرمایه گذاران کمتر ریسک کنند. این باعث می شود ایده های جدید را در کار نیاورند.

اتفاق دیگری که موقع موفق شدن یک کار رخ می دهد این است که درست تحلیل نمی کنیم که برای چه موفق شده ایم. گاهی فکر می کنیم به خاطر قصه عاشقانه این اتفاق افتاده یا به خاطر بازیگرهای نقش یک و دو و… برخی از عوامل را ندیده می گیریم و فکر می کنیم اگر تنها همان عواملی که به زعم ما باعث موفقیت شده را در نظر بگیریم و توسعه بدهیم به موفقیت بیشتری می رسیم. اینها همه با هم یک نتیجه می دهد.

من فکر می کنم در موفقیت فصل یک قدرت علی نصیریان به عنوان یک «پدرخوانده» خیلی موثر بود. جذابیتی که خود کاراکتر «شهرزاد» می توانست ایجاد کند و تقابلی که وجود داشت خیلی موثر بود. تفاوت علی نصیریان با نقش منفی هایی که در این فصل حضور دارند این است که نصیریان بُعد انسانی اش را همچنان داشت. من فکر می کنم خیلی از این عوامل موثر بوده. این را هم در نظر بگیریم حواشی ای که در این چند ماه اخیر، از ماجرای بازداشت سرمایه گذارهایش گرفته تا دعوایی که بین دو سرمایه گذار به وجود آمد تا موجی که در فضای مجازی برایش به راه افتاد که پول این سرمایه از کجا تامین می شود و آیا ربطی به ماجرای اختلاس صندوق دارد یا ندارد و بعد هم خبرهایی که درباره دستمزدهای بازیگرانش درز کرد، همه اینها باعث شد صداقت و حس عشقی که در فصل اول، مخاطب از حاشیه سریال «شهرزاد» دریافت می کرد، در فصل دوم دریافت نکند. برای همین من مثل خیلی ها معتقد نیستم فیلمنامه انسجام ندارد یا کاراکترهایی که وارد ماجرا شده اند با تماشاگر ارتباط برقرار نکرده اند و عواملی از این دست در موفقیت یا عدم موفقیت این سریال تاثیر داشته اند.

شهرزاد در آخر قصه

خود فیلمنامه هم چند پاره است و به نظر می رسد تمرکزی که در فصل اول وجود داشت در کارگردانی این فصل وجود ندارد. حتی در این فصل آهنگ های چاوشی هم مورد استقبال مخاطبان قرار نگرفت.

شاید به این دلیل باشد که انگیزه ها هم آن انگیزه ها نبوده. در فصل یک تکلیف خیلی معلوم تر بود. یک مثلثی داشتی، مصطفی زمانی، شهاب و ترانه و یک بزرگ آقایی بود که تصمیم می گرفت بشود یا نشود. همه چیز خطی بود. اینجا اتفاقات خیلی پیچیده تر شده؛ آدم های موثر، قصه های عرفی، ارجاعات تاریخی و… من نمی دانم برای تماشاگران فصل یک چقدر مهم بود که این روایت مثلا همزمان با ۲۸ مرداد رخ می داد. من فکر نمی کنم تماشاگر عام خیلی درگیر این موضوع بود ولی در فصل دوم این ارجاعات خیلی بیشتر شده. شاید منِ تماشاگر عام که قبلا بی واسطه یک قصه عشقی می دیدم امروز خودم را درگیر هزار تا موضوع دیگر می دیدم.

با همه اینها، شاید فیلمنامه «شهرزاد ۲» به جهت تکنیک های فیلمنامه نویسی و  دیالوگ ها و شخصیت پردازی نسبت به فصل یک خیلی پخته تر باشد ولی لزوما «آنِ» لازم را ندارد. بهترین فیلمنامه تاریخی سینمایی که همه از آن یاد می کنند فیلمنامه «کازابلانکا» است که تقریبا یکی از پراشکال ترین فیلمنامه ها به جهت فیلمنامه نویسی است.

می خواهند فصل سوم را هم بسازند.

این هم یک بازی رسانه ای است که خودتان بهتر می دانید. شاید الان چون احساس کرده اند بازار سریال خیلی موفق نیست این فصل را همین جا تمام کنند و با یک کمپین مجدد بقیه اش را به عنوان فصل سوم بسازند. کسی فکر نمی کرد سر پانزده قسمت بخواهند تمامش کنند.

مثل کارهای مهران مدیری که وقتی بازتاب ها را می دید، از قسمت چهار و پنج به بعد یکباره فیلمنامه را تغییر می داد.

به هر حال هیچ بعید نیست، ولی لزوما جنس این کار این طور نیست که براساس فیدبک ها بتوانند فیلمنامه را عوض کنند. تو وقتی می خواهی قسمت اول فصل سه را بخری، براساس جمع بندی از قسمت های قبلی که دیده ای این کار را می کنی. پس به طور منطقی اگر نیت این باشد که براساس بازخوردها فیلمنامه را تغییر بدهند، مخاطب از دست رفته برنمی گردد.

فصل سوم؛ روایت شهرزادی ها پس از انقلاب

ساخت سومین فصل از شهرزاد آغاز شده است. این را هفته پیش رامین ناصرنصیر در صفحه شخصی اینستاگرامش نوشت. فصلی که یکی از سایت های سینمایی درباره آن نوشت که روایت کاراکترهای شهرزاد را در سال های بعد نشان می دهد و حسن فتحی با فاصله ای حدودا ۲۰ ساله، کاراکترهایش را از دهه سی بیرون می کشد و داستان آنها را در دهه ۵۰ و بحبوحه انقلاب نمایش می دهد. اتفاقی که شاید قبل تر، در بعضی از سریال های تلویزیونی دیده باشیم که البته تجارب موفقی هم نبوده اند.

شهرزاد در آخر قصه 

یکی از نزدیکان پروژه اما می گوید پیش تر حسن فتحی از علاقه به ساخت فصل سوم و روایت داستان در سال های ابتدایی خواهیم دید که انقلاب شده و اگر فتحی با همین فرمان پیش برود، انقلاب فرهنگی و رخدادهای مهم سیاسی- فرهنگی دیگری را هم در خلال داستان خواهیم دید. البته اگر حسن فتحی بخواهد این اتفاق رقم بخورد قطعا باید فکری برای موضوعی مثل گریم و البته تغییرات فراوان در صحنه هم کرده باشد. سریال های قبلی که یکباره فاصله ای تاریخی را طی کردند و زمان روایتشان تغییر کرد، از مسئله گریم ضربه زیادی خوردند و پیرشدن انتزاعی شخصیت هایشان خیلی به دل مخاطب ننشست.


منبع: برترینها

با تعزیه کاسبی می‌کنند

روح‌الله ایرجی (نویسنده و کارگردان نمایش «رفقا، رقبا») با اشاره به ایده نمایشی این اثر گفت: حدود سال ۹۰ کمی روی پژوهش‌های حوزه تعزیه دقیق‌تر شدم و شروع به مطالعه‌شان کردم. به طور مشخص مجموعه مقالات چلکوفسکی و پژوهش مرحوم شهیدی در حوزه تعزیه را خواندم. وقتی سیر تاریخی تعزیه را مطالعه می‌کردم متوجه رقابت بین گروه‌های تعزیه از اواخر زندیه و به طور مشخص و پررنگ در دوره قاجار شدم. ایرجی خاطرنشان کرد: درواقع موضوعی که شروعش کاملا قلبی و ایمانی و براساس صداقت و ثواب و قرب الهی است تبدیل به بازاری برای رقابت شده بود و گروه‌هایی که قصه یک ایثار، از خودگذشتگی و یک کار کاملا قلبی، ایمانی و قرب الهی را بازنمایی می‌کنند و می‌سازند و هر سال دست‌اندرکار آن هستند و هرچند دارند بازگو می‌کنند اما دیگر اصلا به هدف و محتوایش توجهی ندارند. تعزیه برگزار کردن اسبابی برای رقابت برای پیشرفت‌های دنیوی و برای به دست آوردن جایگاه‌های مادی شده بود.

او ادامه داد: خب این برای من مساله بود چون مابه‌ازایش را در روزگار معاصر هم می‌دیدم. اینکه بخشی از گروه‌های دست‌اندرکار این کار شاید از محتوا و ایثاری که در این جنس کار وجود دارد و یک رفتار قلبی و ایمانی است دور شده‌اند و دنیازدگی تاحدودی در این قصه پررنگ شده است، دغدغه فکری من بود. من دنبال یک بستر داستانی بودم تا این دغدغه را در آن بازگو کنم؛ بنابراین قصه‌ام تبدیل به داستان دو خانواده تعزیه‌خوان در اواخر قاجاریه شد که اینها پدران‌شان علیرغم اینکه باهم رفیق بودند رقابت‌هایی باهم داشتند و امروز فرزندان این دو خاندان همچنان بر سر رقابت باهم هستند.

ایرجی با اشاره به روند نوشته شدن نمایش، بیان اینکه «در نوشتن سعی کردم کار را به سوی کمدی ببرم و از مجموعه توانایی‌ها و ویژگی‌های نمایش ایرانی سود ببرم» گفت: فضای کمدی و شادی‌بخش را با حضور یک سیاه وارد قصه کردم که در درون یکی از این دو خانواده تعزیه‌خوان بود. بنابراین از مجموعه تکنیک‌های نمایش شادی‌بخش سیاه‌بازی و تخت‌حوضی استفاده کردم و از آن طرف عناصر تعزیه هم در کار تنیده شد چون این دو خانواده دو گروه تعزیه‌خوان بودند و باید ویژگی‌های آن را با خود می‌داشتند.

این نویسنده و کارگردان با بیان اینکه اشاره تاریخی خاصی به تعزیه در ایران نداشته، گفت: فقط از نشانه‌هایی در متن و اجرا متوجه می‌شویم که زمان نمایش اواخر دوره قاجاریه است؛ چون مسائل تاریخی به شکل دقیقش مدنظرم نبود و تاثیر دراماتیکی در متن من نداشتند بنابراین دخیل‌شان نکردم چون باید آن وقت پاسخگوی مسائل تاریخی هم می‌شدم اما قرار نبود اصلا مسیر کاری من وارد این سمت و سو شود. چیزی که برای من مهم بود، پررنگ شدن این رقابت و دنیازدگی در یک امر دینی و ایمانی بود.

ایرجی با اشاره به مقاومت‌هایی که در گذشته نسبت به تعزیه صورت گرفته بود، گفت: البته این در تخصص پژوهشگران تعزیه است اما باید بگویم در اواخر قاجار و ابتدای پهلوی اول، مقاومت‌ها در برابر تعزیه شروع می‌شود و چند عامل دست به دست هم می‌دهد تا اجرای تعزیه متوقف شود. ابتدا روحانیونی بودند که از همان ابتدا مخالف این شبیه‌سازی و به صحنه آوردن قدیسان و امامان بودند البته در مقابل‌شان مراجعی هم بودند که با تعزیه همراهی کردند. از آن طرف اتفاق‌های سیاسی هم بوده؛ با قدرت گرفتن رضاخان، برگزاری تعزیه و مراسم عزاداری امام حسین(ع) جایگاهی برای طرح مسائل سیاسی و مخالفت‌ها می‌شود بنابراین حکومت از این بستر استفاده کرده و شروع به مخالفت می‌کند و به بهانه گردهمایی می‌خواهد مخالفت سیاسی در قالب تعزیه شکل نگیرد. هم‌زمان چون رفت و آمد به کشورهای اروپایی شروع شده و تئاتر به شکل غربی‌اش مطرح می‌شود یکسری از روشنفکران می‌گویند چرا سر تعزیه و تخت‌حوضی مانده‌اید؟ و تعزیه را مایه شرمساری می‌دانند. یک بخش به این دلیل است که شاید خرافات در نمایش‌های آئینی سنتی پررنگ شده و به زیان جامعه بوده اما یک بخش دیگر تندروی و غرب‌گرایی بیش از اندازه بوده که برخی روشنفکران متوجه گنج معنوی خود نبودند.

او ادامه داد: این مجموعه عوامل یعنی نظر علما درباره تجسم‌بخشی حضور قدیسان بر صحنه، عوامل سیاسی و سفر روشنفکران به غرب باعث شد تعزیه به حاشیه رفته و به آن بی‌توجهی شود و کسانی که تعزیه کار می‌کنند عقب‌مانده خوانده شوند. من در نمایش در حد دیالوگ‌های گذرا و به طور اشاره‌ای به این مساله پرداخته‌ام که گفته می‌شود «امروز نوبه تیارت فرنگی‌ست و روزگار تکیه و تعزیه گذشته است» اما از حدود سال ۱۹۵۰ دنیا متوجه داشته‌های فرهنگی خود می‌شود و پژوهشگران بزرگ هنر و به ویژه تئاتر دنیا با شروع مدرنیسم مساله بازگشت به گذشته را مطرح می‌کنند که بسترهای عمیق جهان‌شناسی و اندیشه زیرش بوده. آنها رفتند هنر بومی را از سرچشمه‌های زلالش استخراج کردند و گرد و غبار خرافه و عوام‌گرایی را گرفتند و دیدند چقدر ارزشمند است.

نویسنده و کارگردان نمایش «رفقا، رقبا» با بیان اینکه از نیمه دوم قرن بیستم هر سرزمینی متوجه داشته‌های فرهنگی خود شد و در ایران هم این اتفاق افتاد، گفت: در جشن هنر شیراز تعزیه‌خوان‌های خاص و پیشکسوت‌ها به همت فرخ غفاری جمع شدند و تعزیه دوباره احیا شد و دیداری بین هاشم فیاض و پیتر بروک رخ داد و می‌بینیم که پیتر بروک در مواجهه با تعزیه به وجد می‌آید. اینها هم‌راستا با نظرات فوق پیشرفته هنر در جهان می‌شود که یک اثر و سنت نمایشی که ارتباط قلبی ایمانی با تماشاگرش دارد یک ارتباط فرامتنی و فرازبانی با تماشاگرش برقرار می‌کند. همه اتفاقات تعزیه جهان را به وجد می‌آورد و افرادی از ایران در آن طرف مشغول تحصیل می‌شوند و از این مجالس تعزیه و نسخه‌های تعزیه که توسط غربی‌ها در موزه‌های مشهور دنیا نگهداری می‌شود پژوهش می‌کنند؛ افرادی مانند مثل پرویز نعمان، فرخ غفاری و بهرام بیضایی. و دوباره عظمت این نمایش ایرانی مشخص می‌شود. ایرجی در پایان اظهار امیدواری کرد با توجه به دیده و پسندیده شدن نمایش، بتوانند ادامه اجرای عمومی «رفقا، رقبا» را در یک سالن دیگر مهیا کنند.


منبع: بهارنیوز

فیلمساز ایرانی جایزه «موتی» را برد

به گزارش  ایرنا مسابقه «پریمیو موتی» از سال ۲۰۰۸ هر ساله توسط سینماتِک بولونیا در جشنواره فیلم ونیز برگزار می‌شود و امسال سیدعلی جنابان این جایزه ۲ هزار یورویی را برای فیلمنامه مستند «سالمون» دریافت کرد. «سالمون » یا ماهی آزاد، نام مستند بلندی درباره سه زن به نام‌های ثریا، پروانه و والنتینا پویان است و به یک روز زندگی آن‌ها با کودکان کار می‌پردازد.بنابر اعلام انجمن سینمای جوانان ایران ، در حاشیه برگزاری هفتاد و چهارمین جشنواره فیلم ونیز مراسم اهدای جوایز موتی برگزار شد. سیدعلی جنابان مقیم ایتالیا ، دانش‌آموخته آکادمی مرحوم حمید سمندریان در ایران و فارغ‌التحصیل رشته DAMS از دانشگاه بولونیا است. وی پیش از این با فیلم «رقص تگرگ» موفق به دریافت جایزه بزرگ جشنواره «Visioni» ایتالیا شده بود.


منبع: بهارنیوز

جای خالی نهادهای ناظر در حراج فرش

حمید کارگر – رییس مرکز ملی فرش ایران – در گفت‌وگو با ایسنا، درباره «حراج ملی فرش» که ۱۰ شهریورماه دومین دوره آن در تهران برگزار شد، توضیح داد: من به استفاده از کلمه «حراج» برای رخدادی که درباره آن صحبت می‌کنیم، نقد دارم. شاید «حراج» معادل درستی برای مفهومی که ما مد نظر داریم، نباشد. معمولا در دنیای تجارت در کشور ما و در ادبیات حوزه بازرگانی، حراج به فروش و عرضه کالا به کمتر از قیمت خرید اطلاق می‌شود و کسی که مخاطب چنین حراجی قرار می‌گیرد، انتظار دارد با قیمتی نازل‌تر و کمتر از بازار مواجه شود.او ادامه داد: تعبیر عامیانه‌ی «به اموالش چوب حراج زده است» نیز برگرفته از زیر قیمت فروختن اموال است. شاید به کار بردن لفظ «حراج» برای فرش دستبافت ایرانی و آثار هنری صحیح نباشد و مفهوم مثبتی را که ما انتظار داریم، ایجاد نکند و کلمه «مزایده» که بار معنایی مثبتی مبنی بر افزایش قیمت دارد، مناسب‌تر باشد.
رییس مرکز ملی فرش ایران در ادامه، با تاکید بر این‌که ما به‌عنوان متولی فرش دستبافت کشور در جریان برگزاری چنین رخدادی نبودیم، گفت: متاسفانه مرکز ملی فرش ایران از سوی برگزارکنندگان این رخداد، به همراهی و همکاری فرا خوانده نشد. البته مرکز ملی فرش ایران مرجع صدور مجوز برای حراج‌ها نیست و مجوز حراج‌ها فارغ از این‌که مربوط به چه کالایی باشند، توسط اتحادیه‌های هر صنف صادر می‌شود.کارگر اظهار کرد: اکنون ما با یک حراجی در حوزه فرش مواجه هستیم که متولی فرش در کشور، از آن بی‌خبر بوده و هماهنگی در این زمینه با این مرکز انجام نشده است. هرچند ممکن است از نظر قانونی، به انجام هماهنگی با مرکز ملی فرش نیاز نبوده است، اما دو مرجع اصناف و وزارت فرهنگ و هنر ارشاد اسلامی باید در جریان برگزاری این حراج قرار می‌گرفتند. تا آنجا که من می‌دانم، برای برگزاری این حراج، از هیچ‌کدام از این مراجع نیز مجوز خاصی گرفته نشده است.
او با بیان این‌که ما با رخدادهایی در زمینه حراج فرش دستبافت موافق هستیم، گفت: اکنون جای رویدادی برای بها دادن به فرش، به‌عنوان یک اثر هنری مشابه آنچه در حراج‌های بین‌المللی رخ می‌دهد، در ایران خالی است. خوب است که در کشور ما، چنین رخدادهایی برگزار شوند تا فرش در افکار عمومی به‌عنوان یک اثر هنری فاخر که قیمت صعودی را می‌تواند تجربه کند، مطرح شود؛ اما پیش‌شرط‌های این رویداد به معنی مثبت، در ذهن مخاطب و معتبر بودن آن رعایت نشده است.رییس مرکز ملی فرش ایران درباره پیش‌شرط‌های این کار نیز اعلام کرد: هماهنگی با مرکز ملی فرش و تشکل‌های مرتبط، یکی از پیش‌شرط‌ برای برگزاری حراج است. ضمن آن‌که از نخبگان و کارشناسان کاربلد فرش دست‌بافت نیز برای قیمت‌گذاری آثار عرضه‌شده در چنین رویدادی استفاده نشده است. در نخستین دوره حراج فرش (سال ۱۳۹۵)، اسم یکی از افراد نام‌آشنا در حوزه فرش دست‌بافت به‌عنوان همکار آمده بود که آن اتفاق، فرجام خوبی نداشت و با اعتراض کارشناس یادشده روبه‌رو شد. در رخداد هفته گذشته نیز تا کنون نام هیچ‌کدام از فعالان حوزه فرش دست‌بافت اعلام نشده است.او گفت: طبیعی است که جنبه بی‌اعتباری این ماجرا، به اعتبار آن می‌چربد. ای کاش این اتفاق نمی‌افتاد و به‌جای با دیده شک و ابهام نگاه کردن به این رخداد می‌توانستیم قاطعانه از آن دفاع کنیم.
رییس مرکز ملی فرش ایران ادامه داد: اگر برگزارکنندگان حراج از منظر هنری به این موضوع نگاه کرده‌اند، حتما از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید کمک می‌گرفتند. به‌طور طبیعی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای صدور مجوز، از مرکز ملی فرش نظر می‌خواست که چنین اتفاق‌هایی نیفتاده و این برنامه در سکوت رسانه‌ای و در جمع خودمانی و بدون طی شدن فرآیندهای معمول که به اعتباربخشی به آن کمک می‌کند، برگزار شده است.
کارگر اظهار کرد: ما انتظار داشتیم برای این کار، نهاد متولی فرش در کشور به همکاری فراخوانده می‌شد تا از خبرگان و کارشناسان نامدار حوزه فرش دستبافت برای قیمت‌گذاری، ارزیابی و انتخاب فرش‌ها استفاده می‌شد که این اتفاق نیفتاد. این روزها شاهد هستیم بسیاری از تشکل‌های حوزه فرش دست‌بافت حتی نسبت به صحت ارزیابی‌ها و اصالت فرش‌های عرضه‌شده در «حراج فرش» نیز دچار شک و ابهام هستند و اعداد و ارقام اعلام‌شده در حراج را زیرسوال می‌برند.
او درباره این‌که چه کسانی باید به این حراجی‌ها مجوز دهند و در این زمینه نقش ناظر را ایفا کنند؟ گفت: طبق قانون به‌مثابه کالاهای اعلام‌شده، باید از دو نهاد اتحادیه‌ها و مجامع امور صنفی و دیگری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز گرفت. بنابراین در قانون، مرجع صدور مجوز دیده شده است، اما این‌که این موضوع رعایت می‌شود یا خیر و آیا وزارت ارشاد ابزاری قوی برای این رویداد که با نام هنری برگزار می‌شود، دارد یا خیر، مطلع نیستم.
رییس مرکز ملی فرش ایران به پرسش دیگری مبنی بر این‌که آیا چنین حراجی‌هایی می‌توانند به بازار فرش آسیب بزنند؟ پاسخ داد: این‌گونه حراج‌ها اثر مستقیم ندارند، زیرا برای جمعی محدود، تعداد بسیار محدودی فرش به‌عنوان آثار هنری با قیمتی خارج از عرف بازار عرضه شده، بنابراین اثر مستقیم یا کوتاه‌مدت روی بازار فرش ایرانی ندارند؛ اما از منظر اعتباربخشی و اعتبارزدایی از فرش دست‌بافت و ارزش نهایی آن در بلندمدت، با شروطی که مطرح کردم می‌توانند در اعتماد مخاطب اثرگذار باشند.


منبع: بهارنیوز

«دانکرک» پرفروش‌ترین فیلم گیشه چین

علاوه بر این،  فروش موفق ساخته جدید کریس نولان در آسیا باعث شد «دانکرک» عنوان پرفروش‌ترین فیلم گیشه سینماهای دنیا در سه روز گذشته را نیز از آن خود کند. به این ترتیب، با ۳۶ میلیون دلار فروش آخر هفته در سطح بین‌المللی، فروش جهانی این درام جنگی به بیش از ۴۵۸ میلیون دلار رسید.
 



این فیلم ۱۰۶ دقیقه‌ای که با استودیوی «برادران وارنر» و بودجه ۱۰۰ میلیون دلار ساخته شده، تاکنون در ۶۰ نقطه دنیا روی پرده رفته و کل درآمد آن در بازار بین‌المللی (به جز امریکای شمالی) به بیش از ۲۸۰ میلیون دلار رسیده است. همچنین سهم گیشه امریکای شمالی در فروش جهانی فیلم، بیش از ۱۷۸ میلیون دلار برآورد شده است.به گزارش «ورایتی»، اکشن کمدی ژاپنی «جینتاما» (روح نقره‌ای) که اقتباسی از یک مانگای (مجموعه کتاب مصور) ژاپنی به همین نام است، یک پله پایین‌تر از «دانکرک» قرار گرفت و رتبه دوم جدول پرفروش‌های گیشه آخر هفته چین را به خود اختصاص داد.

فیلم رکوردشکن «جنگجویان گرگ ۲» هم بعد از هفت هفته اکران در سینماهای چین، نزدیک به ۹ میلیون دلار در سه روز گذشته فروخت و سومین فیلم پرفروش گیشه شد. در حال حاضر، کل فروش این فیلم به بیش از ۸۴۹ میلیون دلار رسیده است که رقمی بی‌سابقه برای یک فیلم چینی به شمار می‌رود.فیلم علمی-تخیلی «والرین و شهر هزار سیاره» ساخته جدید لوک بسون که هفته گذشته صدرنشین گیشه چین شد، در دومین هفته اکرانش دچار افت ۷۸ درصدی شد و در رتبه چهارم قرار گرفت. در حال حاضر، کل فروش فیلم بعد از ده روز اکران در سینماهای چین به بیش از ۵۸ میلیون دلار رسیده است. کل فروش جهانی ساخته جدید بسون هم از مرز ۲۰۲ میلیون دلار عبور کرده است.فیلم اکشن جنایی «رنگ بازی» (Color of the Game) به عنوان محصول مشترک چین و هنگ کنگ نیز با ۳٫۵۵ میلیون دلار فروش آخر هفته، در رده پنجم جدول پرفروش‌های گیشه چین قرار گرفت. 


منبع: بهارنیوز

چاوشی برگشت سرلک خداحافظی کرد

همزمان با انتشار قسمت یازدهم این سریال و قطعه جداگانه محسن چاوشی با عنوان «کاش ندیده بودمت» سینا سرلک با انتشار مطلبی در صفحه شخصی خود اعلام کرد که دیگر با این سریال خداحافظی کرده است. این خواننده درباره کناره‌گیری‌اش از سریال شهرزاد نوشت: «پخش صدای من در قسمت ۹ شهرزاد، به قدری باعث ناراحتی برای عده‌ای شد که در قسمت یازدهم صدای من و نام من از این سریال حذف شد. ممنون از جناب فتحی عزیز که بنده را به فصل دوم شهرزاد دعوت کردند و از آن عده هم که مرا از این سریال حذف کردند ممنونم. یا حق.» سینا سرلک در هر دو فصل سریال شهرزاد به عنوان همخوان با محسن چاوشی همکاری کرده بود. محسن چاوشی که در فصل اول سریال شهرزاد در قطعات پرطرفدار «کجایی» و «افسار» از صدای سینا سرلک به عنوان همخوان استفاده کرده بود، ترجیح داد تا در سری دوم این سریال همکاری‌اش را با این خواننده به عنوان همخوان ادامه دهد. اما در قسمت نهم از فصل دوم شهرزاد اتفاق دیگری افتاد. در این قسمت صدای سینا سرلک به تنهایی در قطعه‌ای جدید با عنوان «تنها امید زندگی» پخش شد. حذف نام محسن چاوشی از روی کاور این سریال بلافاصله گمانه‌زنی‌هایی را مبنی بر جدایی چاوشی از پروژه شهرزاد ایجاد کرد. این موضوعی بود که بلافاصله با واکنش تهیه‌کننده سریال شهرزاد روبه‌رو شد و سیدمحمد امامی در گفت‌وگویی با مهر اعلام کرد هیچ مشکلی بین سریال و چاوشی وجود ندارد: «محسن چاوشی هم خواننده فصل اول «شهرزاد» بود و هم خواننده فصل دوم است و با این مجموعه قرارداد دارد اما به اقتضای کار و قسمت‌های مجموعه قطعاتی را تولید می‌کند.» امامی در ادامه با تکذیب شایعه کناره‌گیری چاوشی از سریال گفته بود که این خواننده و سینا سرلک قطعات مستقلی دارند که به صورت متناوب در سریال شهرزاد پخش می‌شود. او به این اشاره کرده بود که محسن چاوشی این‌روزها در حال تولید قطعاتی برای قسمت‌های بعدی شهرزاد است. اما موضوعی که باعث شد تا شایبه جدایی چاوشی از سریال شهرزاد پیش بیاید تصمیمی بود که دست‌اندرکاران این سریال برای پخش قسمت نهم آن گرفته بودند. در تیتراژ پایانی این قسمت ترانه‌ای قدیمی دوباره پخش شد و علاوه بر قطعه مستقل سینا سرلک، نام محسن چاوشی هم از روی کاور سریال حذف شد. امامی این تصمیم را این‌طور توضیح داده بود: «طراحی استاندارد کاور این است که نام خواننده در پشت جلد درج شود و تنها در قسمت هایی که خواننده به طور مستقل کلیپ یا قطعه‌ای را خوانده است نام او هم روی جلد اول آورده می‌شود تا به نوعی برای مخاطب اطلاع‌رسانی شود. شاید پیش از این نام او با یک اشتباه در قسمت‌های اول بوده است اما از این به بعد نام او زمانی روی جلد اول کاور می‌آید که قطعه مستقلی را خوانده باشد.» این اتفاقی است که گویا همزمان با پخش قسمت یازدهم سریال افتاد و علاوه بر اشاره به نام چاوشی در روی کاور سریال شهرزاد قطعه «کاش ندیده بودمت» به آهنگسازی، تنظیم و خوانندگی محسن چاوشی با شعری از حسین صفا به صورت مستقل هم منتشر شد. اما همین برخورد موجب شد تا سینا سرلک از این سریال پرطرفدار خداحافظی کند تا همان حاشیه‌هایی را به یاد بیاورد که گروه موسیقی سریال شهرزاد از ابتدای پخش چند باری آن را تجربه کرده است.


منبع: بهارنیوز

اختلاف جنجالی یا جنجال تبلیغاتی؟

روزنامه بهار: پروژه «شهرزاد» یکی از پروژه‌های پر جاذبه سال‌های اخیر است هم از لحاظ جذابیت‌های داستانی و هم به دلیل حضور چهره‌های مطرح سینما و تلویزیون. یکی دیگر از مولفه‌های آن هم ساختار شکنی سازندگان آن و انتخاب موسیقی پاپ و مدرن برای روایت داستانی که در دل تاریخ رخ  می‌دهد و همین انتخاب موسیقیایی و صدای دلخسته و پرطرفداری چون محسن چاوشی به پیوند زدن این مجموعه با زندگی مخاطب امروزی بی تاثیر نبود. انتخابی که به نظر می‌رسید با شرایط تاریخی «شهرزاد» ندارد اما با ساختار روایی و مثلث عشقی که میان کاراکترهای اصلی در جریان بود، مطابقت بسیاری داشت. این انتخاب ظاهرا غلط اما در ادامه به یک امتیاز جدی این مجموعه و یکی از دلایل محبوبیت آن شد. در نیمه‌های فصل اول سینا سرلک هم به تیم آوازی این مجموعه اضافه شد و‌ترانه‌های تاثیرگذار دو صدایی تولید شد که آنها هم موفق بودند اما در ادامه تک قطعاتی از سینا سرلک روی قسمت هایی از فصل دوم قرار گرفت که شائبه جدایی محسن چاوشی از «شهرزاد» را در فضای مجازی قوت بخشید و این حاشیه‌ها رسانه‌ای شد. در این میان چاوشی و بعد سرلک هم  به این شایعات واکنش‌هایی نشان دادند؛ واکنش هایی که گاه این شایعه را رد و گاه تقویت می‌کرد. بحث جدایی چاوشی از «شهرزاد» و اختلاف بین او و سرلک، حاشیه جدید این مجموعه پرطرفدار و همیشه پر حاشیه است.
***
یک همکاری موفق اما اخیرا پرحاشیه
در ادامه حضور قطعی و موفق محسن چاوشی در مجموعه «شهرزاد» ، سینا سرلک که خواننده سبک سنتی بود هم در قطعه «مینا» به این مجموعه پیوست و با چاوشی همخوانی کرد. این همکاری اما در قطعه موفق و پر سر و صدای «کجایی؟ » به نقطه عطفی تبدیل شد؛ سرلک در پارت دوم این قطعه با چاوشی همخوانی کرد و این قطعه یکی از پرطرفدارترین قطعات این مجموعه شد. این قطعه با نام «شهرزاد» پیوند خورده است و جز اولین مطالبی است که از این مجموعه به خاطر می‌آید و در شبکه‌های مجازی و رسانه‌ها هم مورد استقبال قرار گرفت. این همکاری رفته رفته کامل‌تر شد و قطعات بعدی شهرزاد با همکاری مشترک چاوشی و سرلک ادامه پیدا کرد تا اینکه این همکاری و حضور سرلک به شائبه‌ای برای یک شایعه و حواشی جدیدی برای این مجموعه تبدیل شد.

جرقه حاشیه: جدایی محسن چاوشی از «شهرزاد»؟
گمانه‌زنی‌های زیادی با پخش قسمت هشتم «شهرزاد» و انتقال اسم محسن چاوشی از روی کاور سریال به پُشت آن شروع شد و بعد هم با پخش قسمت نُهم و تک خوانی سینا سرلک تقویت شد.
این گمانه‌زنی‌ها توسط عوامل اصلی «شهرزاد» تکذیب شد اما نگرانی هایی را برای مخاطبان «شهرزاد» به ویژه آنهایی که طرفدار چاوشی هم بودند، ایجاد کرد. این حاشیه با این سؤالات که چرا همزمان با انتقال اسم چاوشی از روی کاور، سینا سرلک تک خوانی داشت و چرا در تیتراژ پایانی قسمت نُهم یک‌ترانه قدیمی از فصل اول پخش شد؟ ، قوت گرفت و این تصور بالا گرفت که محسن چاوشی با سبک و سیاقی که از او سراغ می‌رود، از ادامه همکاری با این مجموعه امتناع کرده است. شخصیت خاص و غیر قابل پیش بینی او این تصور را برای مخاطبان ساخته است و با توجه به سوابق قبلی او مثل ماجرای همکاری اش با داریوش مهرجویی و پروژه «سنتوری ۲» یا واکنش او نسبت به حواشی که درباره صدای کامپیوتری او توسط یکی از خوانندگان لوس انجلسی پدید آمد و امثال این نوع شخصیت او را در ذهن‌ها شکل داده است. او‌ترسی از منتقدین ندارد و در واکنش به این حواشی نهایت کاری که انجام می‌دهد چند کلیپ کوتاه اینستاگرامی است تا نشان دهد صدایش دستکاری ندارد. این واکنش این فکر که او برای دل خودش می‌خواند و در چارچوب‌های مورد علاقه خودش فعالیت می‌کند را قوت بخشید و عدم ادامه همکاری اش با «شهرزاد» به این سبک و سیاقش نسبت داده شد. او در واکنش به این شایعه‌ها مثل همیشه مصاحبه نمی‌کند و تنها در روی اینستاگرامش دو پست نگه می‌دارد و بقیه را حذف می‌کند. یکی از پست‌ها که مربوط به چند هفته قبل است با این مضمون که: «این بود زندگی؟ ».

توضیحی بر حاشیه: هیچ مشکلی بین سریال و چاوشی وجود ندارد
واکنش رسمی طرف سازندگان «شهرزاد» در رد یا تایید این شایعه اهمیت پیدا کرد و در ادامه این شایعات، تهیه کننده سریال «شهرزاد» درباره حاشیه‌ای که درباره قطعه سینا سرلک در قسمت نهم و بدون همراهی محسن چاوشی ایجاد شد، اظهار داشت که هیچ مشکلی بین سریال و چاوشی وجود ندارد. محسن چاوشی به همراه سینا سرلک قطعاتی را برای فصل دوم سریال «شهرزاد» خوانده است و در تاریخ۳۰ مرداد با توزیع قسمت نهم از فصل دوم که سینا سرلک قطعه‌ای را به طور مستقل خوانده بود این شائبه پیش آمد که چاوشی قرار است از این مجموعه خداحافظی کند به ویژه که از قسمت هشتم نام  چاوشی با یک تغییر به جای صفحه رویین کاور در پشت آن و در کنار دیگر عوامل دیده شد.  تهیه کننده سریال «شهرزاد» توضیح داد: این دو خواننده قطعات مستقلی دارند که به طور متناوب در سریال پخش می‌شود و حاشیه‌ای که ایجاد شده درست نیست چراکه محسن چاوشی هم اکنون هم در حال تولید قطعاتی برای قسمت‌های بعد است. امامی همچنین درباره درج نشدن نام چاوشی روی جلد کاور قسمت نهم سریال «شهرزاد» که برخی شائبه‌ها را ایجاد کرد، یادآور شد: طراحی استاندارد کاور این است که نام خواننده در پشت جلد درج شود و تنها در قسمت هایی که خواننده به طور مستقل کلیپ یا قطعه‌ای را خوانده است نام وی هم روی جلد اول آورده می‌شود تا به نوعی برای مخاطب اطلاع رسانی شود.

واکنش سینا سرلک:سکوتم را می‌شکنم
ادامه شایعات در رسانه‌ها منجر به واکنش تندتر سینا سرلک شد.  اودرباره حواشی اخیر گفت: اگرفضای منفی که توسط همین به ظاهر دوستان پیش آمده، ادامه پیدا کند، حرف هایی خواهم زد که آن وقت متوجه می‌شوند که اشکال اصلی کار از کجاست!سینا سرلک افزود: من همیشه از حاشیه به دور هستم چون اعتقاد دارم وقتی فردی توانایی و ظرفیت دارد، در نهایت کار و توانایی او دیده می‌شود. اگر ببینم افرادی حرمتها را حفظ نمی‌کنند، آن وقت من هم سکوتم را می‌شکنم و آن وقت همه متوجه خواهند شد که ماجرای اصلی از چه قرار است.

ادامه شایعه: انتشار شعری از سعدی توسط چاوشی
اما در مقابل اظهارات رسمی تهیه کننده و اظهار دوستی سرلک با محسن چاوشی، چاوشی بدون اشاره به گمانه زنی‌ها تنها دو بیت از سعدی در صفحه اینستاگرامش نوشت: ما با توایم‌ و با تونه‌ایم‌ اینت بالعجب / درحلقه‌ایم با تو و چون حلقه بر دریم /از دشمنان برند شکایت به دوستان /چون دوست دشمنست شکایت به کجا بریم. انتشار این شعر به جای رد این شایعه، آن را تقویت و سؤال برانگیز شد و در قسمت بعدی، «شهرزاد» با قطعه‌ای از صدای چاوشی به بازار آمد تا نگرانی طرفداران کاسته شود. اما این حاشیه به پایان نرسید و این بار این سینا سرلک بود که زبان به اعتراض گشود و از ادامه همکاری با عوامل این مجموعه کناره‌گیری کرد.

بالا گرفتن شایعه: کناره گیری سرلک از «شهرزاد»
سینا سرلک با انتشار مطلبی در صفحه اینستاگرام خود درباره کناره‌گیری‌اش از سریال «شهرزاد» نوشت: پخش صدای من در قسمت ۹  «شهرزاد» ، به قدری باعث ناراحتی برای عده‌ای شد که در قسمت یازدهم صدای من و نام من از این سریال حذف شد. ممنون از جناب فتحی عزیز که بنده را به فصل دوم «شهرزاد» دعوت کردند و از آن عده هم که مرا از این سریال حذف کردند ممنونم. یا حق.

دعواهایی جنجالی یا جنجال‌هایی برای دیده شدن؟
حال باید منتظر ماند و دید که در ادامه چاوشی و سازندگان این مجموعه نسبت به کناره گیری سینا سرلک چه واکنشی از خود بروز می‌دهند و این شایعه و دعوای جنجالی به کجا ختم می‌شود؛  اما آنچه سؤال برانگیز است حواشی پر سرو صدایی است که گاه و بیگاه پیرامون این مجموعه پرطرفدار رخ می‌دهد. مجموعه «شهرزاد» ، حواشی جنجالی کم نداشته است و این جنجال شایدآخرین آن هم نباشد. زیرا این تصور در میان مخاطبان قوت گرفته است که تیم تبلیغاتی «شهرزاد» به بروز این جنجال‌ها و واکنش‌های جنجالی‌تر علاقه مند هستند و از رسانه‌ای کردن این شایعات برای مطرح شدن و روی خط ماندن این سریال بهره برداری می‌کنند.‌ترفندی که رفته رفته به فرهنگ رسانه‌ای ما نیز رسوخ کرده و یکی از مولفه‌های مطرح شدن و در صدر ماندن است اما برخی از این شوهای تبلیغاتی اختلاف برانگیز و دور از شفافیت‌اند و راهکاری صرفا برای به هیجان آوردن مخاطبان هستند و بس.


منبع: بهارنیوز

نصیریان: قصه "شهرزاد دو" مشکل دارد

به گزارش میزان، وی با اشاره وجود برخی ایرادات در فصل دوم این سریال تاکید کرد: به نظرم این سریال در فصل دوم بد نیست و داستان کار خودش را انجام می‌دهد اما آن کنشگر اصلی که در فصل یک وجود داشت در این فصل غایب بوده و جای خالی آن احساس می‌شود. بازیگر نمایش “اعتراف” در همین راستا ادامه داد: کنشگر اصلی قسمت اول که در داخل خانواده و بیرون جامعه تاثیرگذار بود و به نوعی همه را تفتیش کرده و دستور می‌داد در فصل دوم نیست. این شخصیت بر پا کننده بسیاری از آتش‌های داستان در فصل یک بود و حالا که حضور ندارد خلاء وجودی‌اش مشخص شده و از لحاظ کنشی تعادل داستان به هم خورده است.
 
وی با اشاره به حضور بازیگران جدید در فصل دوم شهرزاد تصریح کرد: بازیگران دیگری به جای شخصیت اصلی فصل اول به کار اضافه شده‌اند اما هنوز جایگزینی برای این چنین شخصیتی وجود ندارد. شخصیت عمه که در فصل دو اضافه شده تلاش هایی را انجام می‌دهد اما نتوانسته آن قاطعیت و کنشگری برادرش را داشته باشد.  بازیگر سریال “میوه ممنوعه” با اشاره به ناپختگی شخصیت داستانی قباد اضافه کرد: شخصیت قباد نیز در فصل دوم گرفتاری ها و قصه هایی دارد و از نظرم قصه کلی کمی مشکل دارد. البته تا جایی که می شد کارشان را انجام داده‌اند و خدا را شکر مخاطب هم سریال را دوست دارد.  نصیریان با اشاره تجربه شیرین حضور در فصل یک “شهرزاد” خاطرنشان کرد: برای بازی در نقش “بزرگ آقا” خیلی دلتنگ هستم و اینکه برای من کار و تجربه بسیار خوبی بود. تا جایی که می دانم مقدمات فصل سوم شروع شده اما هنوز هیچ تماسی با من گرفته نشده است.


منبع: بهارنیوز