ویرجینیا وولف، زنی سرشار از جنون و نبوغ

هفته نامه کرگدن – آزاده شمس: گفت و گو با مهدی غبرایی درباره ویرجینیا وولف، زندگی و آثارش؛ غبرایی رمان مهم «موج ها» را از وولف به فارسی برگردانده است.

«ویرجینیا وولف» یکی از مشهورترین نویسندگان جهان است؛ نویسنده ای که هم به سبب زبان و سبک نو در نوشتن و به کلمه درآوردن آنچه در ذهن می گذراند و روایت کردن رمان به سبک تک گویی یا مونولوگ مورد تحسین است و هم با همراه کردن دیدگاه های زنانه و به چالش کشیدن محدودیت های زنان در آثارش، به عنوان نویسنده ای متمایز و پیشرو مطرح است که توانسته، دیدگاه های فمنیستی را در ادبیات مطرح کند.

نویسنده ای که گذشته غمناکش یعنی از دست دادن اعضای خانواده، تجاوز، آزار جنسی از سوی برادرخوانده و افسردگی، از او شخصیتی خاص می سازد؛ زنی سرشار از جنون و نبوغ که لحظه ای زندگی را چون نقاشی به تصویر می کشید و در کنار خلق رمان و غرق شدن در دنیای ادبیات، نمونه ای از یک کنشگر با شخصیت سیاسی مستقل است.

 ویرجینیا وولف، زنی سرشار از جنون و نبوغ

زنی که محدودیت های سنگینی را که باری بر دوش زنان عصر اوست، برنمی تابد و برای آزادی و استقلال فردی و اجتماعی اش می جنگد؛ اما همه این تلاش ها و مبارزه برای بودن سبب نمی شود زندگی باری بر دوش او نباشد. مرگ او همچون تابلوی نقاشی است. تابلویی سوررئال از زنی با جیب هایی پر از سنگ که در رودخانه فرو می رود.

مهدی غبرایی جزو مترجمان آثار ویرجینیا وولف در ایران است و رمان مهم «موج ها» را برای فارسی زبانان قابل خواندن کرده است، از او درباره وجوه مختلف ویرجینیا وولف پرسیدم. از هر آنچه ویرجینیا وولف را بدل به نویسنده ای جریان ساز و مطرح کرده است که با وجود سال های زیادی که از مرگ او می گذرد، هنوز آثارش خوانده می شود و نظریاتش مطرح و قابل بحث است.

آقای غبرایی ویرجینیا وولف به عنوان نویسنده ای فمنیست مطرح است، وقتی از او حرف می زنیم چه وجهی از او پررنگ تر است؛ نویسنده یا فمنیست بودنش؟

از نظر من ویرجینیا وولف یک نویسنده است. نویسنده ای که دوران ساز است و تنها یکی از وجوه کارش رویکرد و نگاه فمنیستی اوست. این گرایش او به فمنیسم از شرایطی بر می آید که در آن زندگی می کرده. او کتابخانه بزرگی از پدرش به ارث برده و به قول پدرش کتاب ها را می بلعیده. خودش شرح می دهد که گاهی لازم بوده از کتابخانه عمومی استفاده کند و در جوانی اش وقتی می خواسته به کتابخانه عمومی برود، باید پدر یا برادرش همراهی اش می کردند، چرا که به تنهایی اجازه استفاده از کتابخانه را نداشت. این شرایط سبب شد او درباره این زمینه ها کاوش کند. بازتاب این کاوش در آثارش، فمنیسم خوانده شده است.

او درباره موضوعات مختلفی چون ادبیات انگلیس، نویسندگان پیش از خودش و کتاب های مختلف اظهارنظر کرده و طبیعی است که بخشی از رویکرد او خواستار آزادی و استفاده برابر از قانون و مواهب زندگی برای زنان باشد.

فکر می کنید چه چیزی در آثار ویرجینیا وولف بوده که او را به نویسنده ای نمادین بدل کرده، طوری که هنوز آثارش خوانده می شود و درباره زندگی و ویژگی های شخصیتی او حرف زده می شود؟

استعدادی ذاتی و نبوغی در ویرجینیا وولف وجود داشته که البته با نوعی جنون همراه شده است. او کودکی پرمشقتی داشت؛ از مرگ عزیزان و اعضای خانواده اش بگیرید تا مسائل دیگر. همچنین روحیه جست و جوگر عجیبی داشته که سبب شده او آثار مهم ادبیات کشورش و سایر آثار ادبی انگلیسی زبان را بخواند.

 ویرجینیا وولف، زنی سرشار از جنون و نبوغ

او محفل مشهوری هم داشته که از تی اس الیوت گرفته تا دیگران همراهش بوده اند و این تبادل نظر و نبوغ خودش سبب شده تا در جست و جوی شیوه نوینی برای بیان باشد. او آثار نویسندگانی مانند «فورستر»، «دی. اچ. لارنس» و دیگران را به دقت بررسی کرده و به این نتیجه رسیده که نمی تواند دیدگاه های خودش را با نگاه کلاسیک بیان کند.

این نویسندگان هم از برخی جنبه ها مدرن محسوب می شوند، اما وولف در پی زبان دیگری بوده است. او از دستاوردهای زمان خودش مثل فلسفه و علوم هم بهره برده. در آن زمان مقالاتی درباره زمان، فشردگی و گستردگی زمان در ذهن انسان منتشر می شد. در این منقالات آمده: این ذهن انسان است که باعث می شود حادثه ای کوتاه و حادثه دیگر بلند به نظر برسد. این کشفیات باعث شد ویرجینیا وولف از این موضوع استفاده کند.

البته فاکنر و جیمز جویس هم از این رویکرد بهره برده اند، چیزی که به سَیَلان ذهن مشهور است و ترجمه واژه stream of consciousness است و من اصرار دارم ترجمه آن جریان سیال ذهنی نیست و سیلان ذهن است. این واژه به این اشاره دارد که ما الان در جایی حضور داریم و ذهن ما آن جا متمرکز است، اما شنیدن صدای فروشنده دوره گردی ما را به سال ها پیش می برد.

ویرجینیا وولف از این شگرد در آثارش استفاده کرده و درهم ریختگی زمان و مکان و درهم ریختن بوطیقای زبان که ارسوط از آن حرف می زند، از دستاوردهای او محسوب می شود. درواقع این شیوه ای است که ویرجینیا وولف از سومین رمانش «اتاق جیکوب»، آن را به کار می گیرد. دو رمان اولش به سبک دیگری است. بعد از آن در هر رمانی شیوه جدیدی را اجرا می کند.

خودش می گوید: «من می خواستم همه چیز، همه چیز، همه چیز را بگویم.» البته نظرات زیادی بر آثار او نوشته شده است، خصوصا این که نوشتن همه چیز ممکن نیست و وولف هم از طبقه خودش نوشته و نمایندگان طبقات دیگر مثل کارگردان در آثار او نیستند.

به نظر شما فمنیست بودن او چقدر بر آثار این نویسنده اثرگذار بوده و چقدر باید برای خوانش آثار او از منظر نظریات فمنیستی وارد شد؟

من شخصا نگاهم این است که تقسیم بندی ادبیات بر اساس زنانه و مردانه و فمنیستی و غیر از آن نیست؛ وقتی اثری به عنوان اثر ادبی پذیرفته شده، ادبیات است و سایر پیرایه ها فرع بر اصل می شود. نگاه ویرجینیا وولف حتما فمنیستی هم هست، اما اصل این است که آثار او ادبیات محسوب می شود. وجه جنون و بیان اندیشه و چینش کلماتش من را به آثار او جذب می کند. این کار برای من تازگی دارد و به نظرم سبب جاودانگی آثار او شده است. این وجه برای من اهمیت فوق العاده ای دارد؛ اما نمی توان منکر نگاه فمنیستی در آثار او شد.

برای مثال در رمان «موج ها» ما شش راوی داریم که سه مرد و سه زن هستند. وقتی به بیان راوی های زن نگاه می کنیم، می بینیم که چقدر جزییات در بیان آن ها وجود دارد و نگاه آن ها ریز و ظریف است. اگر کسی محدودیت ها و شرایط زنانه را درک نکرده باشد، نمی تواند این اثر را بنویسد. یا در زمان «خانم دَلُوِی» قهرمان داستان یک زن است که یک روز از زندگی اش با رجعت به گذشته و فلش بک و همچنین نگاه به آینده روایت می شود.

 ویرجینیا وولف، زنی سرشار از جنون و نبوغ
در «به سوی فانوس دریایی» هم بیشتر داستان مربوط به نوعی نگاه زنانه است. فکر می کنم جلوه پررنگ دیدگاه های فمنیستی وولف در آثار غیرداستانی اش وجود دارد و رد این دیدگاه را در آن آثار بیشتر می توان گرفت.

آثار وولف چقدر تحت تاثیر مسائل شخصی، گذشته و بیماری او بوده؟ چقدر می توان رد پای زندگی شخصی وولف را در آثارش دید؟

اگر در هر صفحه نتوان این گذشته و زندگی او را دید، قطعا در هر فصل ردی از زندگی شخصی او وجود دارد. خصوصا در رمان موج ها، رد پای زندگی شخصی و بیماری او بیشتر مشخص است. من بارها این رمان را خوانده ام. حتی در جمع های خصوصی و عمومی ان را برای دیگران هم خوانده ام؛ جایی هست که می گوید «گنجشک ها به زبان یونانی حرف می زنند»؛ این تعبیر مرز نبوغ و جنون را درهم آمیخته و این جنون چنان در آثار او خوب راه یافته که آدم آن را باور می کند.

مارکز می گوید: «رمان دروغی است که می خواهد حقیقت والاتری را بیان کند.» باید این دروغ را باور کنی که بتوانی به دیگران بباورانی اش. آثار ویرجینیا وولف هم جز دو کار اولش، نوعی سفر ذهنی و درونی قهرمان هایش است. حتی رنج های خودش هم در این آثار آمده است.

آقای غبرایی، به نظر شما چه ویژگی هایی در آثار ویرجینیا وولف وجود دارد که او را از یک نویسنده معمولی متمایز می کند و از او یک نویسنده جریان ساز و موثر می سازد؟

اگر به تاریخ ادبیات خودمان هم نگاه کنید، می بینید که ما نویسندگان و شاعران بزرگی داریم، اما جایگاه غزل های حافظ و سعدی و دیوان شمس مولانا برای ما فرق دارد و چیزی در آثار آن ها هست که نمی توان در آثار همه دید. در ادبیات جهان هم به همین صورت است. وقتی می خواهیم به شاخص ترین نویسندگان ادبیات جهان اشاره کنیم، کسانی چون پروست، جویس و ویرجینیا وولف مقدم بر دیگرانند. حتی به زعم من فاکنر هم بعد از این ها می ایستد.

 
به نظر من این تمایز و این جریان ساز بودن نتیجه مجموعه ای از عوامل اجتماعی و فردی است که دست به دست هم می دهند تا کسی از میان دیگران جوشش و غلیان کند و برون بیاید. به نظر من پروست، جویس و ویرجینیا وولف قله های ادبیات جهانند و همه محصول دست به دست دادن شرایط فردی و اجتماعی، اقتصادی و فکری و علمی در یک نفر هستند و برآیند آن فردی چون وولف می شود که بر اثر داشتن زبان ممتاز، نبوغ و شناخت از ادبیات آثاری جاودانه خلق می کند.

ویرجینیا وولف، زنی سرشار از جنون و نبوغ

برخی کتاب «اتاقی از آن خود» را زنانه ترین رمان این نویسنده می دانند. چقدر این رمان را بازتاب دهنده دیدگاه های فمنیستی او می دانید؟

ویرجینیا وولف با اشاره به این که زنان محدودیت های بسیاری را تجربه می کنند مثال معروفی دارد و می گوید اگر شکسپیر خواهری داشت و قصد داشت راه او را بپیماید و در لندن زندگی کند، یا به او تجاوز می شد یا سرش را زیر آب می کردند و اصلا این امکان را  نداشت که ببالد و آثاری چون شکسپر خلق کند؛ فقط و فقط به صرف زن بودن.

در پی این مسائل، او این بحث را پیش می کشد که نویسنده به خلوت نیاز دارد و باید بتواند ساعاتی در نبوغ و جنون خود غرقه شود و اگر جایی از آن خود و خلوتی برای خود نداشته باشد، همیشه عقب است. بنابراین «اتاقی از آن خود» آرزوی هر نویسنده و البته به نظر من هر مترجمی است که اصولا دست یافتن به آن برای زنان دشوارتر است. خصوصا اگر درگیر زندگی خانوادگی و داشتن فرزند باشد، چرا که نمی تواند در یک فضای آرامش بخش نبوغ خون را نشان بدهد و شاید هیچ گاه نتواند اثری خلق کند. او همچنین در این کتاب بخشی از ادبیات انگلستان را بررسی می کند که نشان می دهد او چه درجه اشرافی بر ادبیات کشورش دارد.

شما از میان آثار ویرجینیا وولف «موج ها» را ترجمه کرده اید که برخی او را مهم ترین رمان او می دانند، این رمان را چگونه می بینید؟

در مقدمه مفصلم در رمان موج ها هم نوشته ام که به نظر من این رمان بهترین رمان ویرجینیا وولف است؛ شش راوی دارد که هر یک بدون آن که دیگری را مورد خطاب قرار بدهند، از ذهنیات، واکنش ها، کردار و گفتار سایرین حرف می زنند. این روند تا انتها به همان صورت پیش می رود، اما در پنجاه، شصت صفحه آخر یکی از راوی ها داستان را جمع بندی می کند که به نظر مروری است بر زندگی چهل، پنجاه ساله آن ها. البته از این مرور زمان حرفی زده نمی شود و خواننده گذشت زمان را حس می کند.

سه نفر از این راوی ها مرد و سه نفر زن هستند. یک نفر هم راوی غایب است؛ دوستی که در هند از روی اسب می افتد و می میرد؛ این صحنه هم صحنه بسیار تاثیرگذاری است. من اگر الان هم دوباره آن را بخوانم متاثر می شوم. در واقع وولف در این رمان، تکنیک یا شگردی را که از «اتاق جیکوب» شروع شده بود ادامه می دهد، اما همان طور که اشاره کردم او در هر رمان یک نوآوری می کند، این رمان هم شش راوی دارد.

در «خانم دَلُوِی»، راوی همان خانم دلوی و گذشته اوست، در «به سوی فانون دریایی» هم راوی یک نفر است، اما در موج ها شش نفر با سیلان ذهن داستان را پیش می برند و روایت می کنند؛ شش راوی که از ذهنیات و زندگی خودشان در فاصله دو جنگ جهانی حرف می زنند و به تعبیر و تفسیر دیگران از طبقه متوسط هستند. آن ها از این قشر و از زندگی کمابیش معمولی خود حرف می زنند. رمان موج ها، همان طور که از اسمش هم بر می آید، تشبیه زندگی به موج است؛ در کل داستان خواننده این حالت موج گونه راحس می کند و در جایی هم زندگی به موج تشبیه می شود که گاهی سر به ساحل می زند و پس می رود و پیش می آید؛ زندگی ای که لبریز از دریغ و درد، هجران و خسران، خیانت و فقدان است.

 ویرجینیا وولف، زنی سرشار از جنون و نبوغ

این رمان هم نوعی نگاه فمنیستی دارد. راوی های زن نوعی نگاه ظریف زنانه دارند و از ذهنیات زنانه می گویند.

من وقتی این رمان را ترجمه کردم اصرار داشتم چند مترجم خانم یا نویسنده این بخش را بخوانند تا مطمئن شوم این احساسات ظریف و نازک کاری هایی که از ذهنیات زنان، از عشق و از جنسیت آن ها می گوید، به خوبی ترجمه شده باشند. من کمتر نویسنده ای را دیده ام که این گونه توانسته باشد از درونیات زنان بنویسد.

چطور شد که به ترجمه همین رمان بسنده کردید و تصمیم به ترجمه رمان دیگری از این نویسنده نگرفتید؟

از نشر افق که موج ها را منتشر کرده است، چندین بار به من پیشنهاد داده شد که این پروژه را تکمیل کنم، اما واقعیت این است که با توجه به وضعیت نشر، ترجمه این آثار کار راحتی نیست. البته کتاب موج ها به چاپ ششم رسید و در هر نوبت دو هزار نسخه از این کتاب چاپ شد. خیلی وقت ها ما کتاب ها را می خریم ولی نمی خوانیم، اگر از این دوازده هزار نفر، شش هزار نفر هم کتاب را خوانده باشند، قابل تحسین است.

من دوست داشتم آثار دیگری از این نویسنده را هم که البته در ایران ترجمه هم شده اند، ترجمه کنم؛ مثل اتاق جیکوب و «Between the act» یا «میان پرده ها». فکر می کنم این آثار جای ترجمه دوباره دارند. اما زبان این نویسنده زبان سختی است و درآوردن هر یک از حالات و کلمات رمان بسیار زمانگیر است. البته او خیلی بازی با کلمات ندارد، اما به هر حال همان تعداد هم که در کارهایش هست، به سختی قابل ترجمه اند. برای مثال در رمان موج ها واژه ای بود که من معادلش را «شلم شنگی» گذاشتم.

این واژه در هیچ لغت نامه ای نبود و فقط یک جا آن را پیدا کردم. من هم لیستی از واژه های مشابه را مقابلم گذاشتم و واژه «شلم شنگی» را از هشلهفت و شلم شوربا و غیره استخراج کردم. اگر قرار باشد کاری با مسئولیت ترجمه شود همین قدر زمانبر است، چون نویسنده بارها کتاب را بازخوانی و ویرایش می کند و صیقل می زند و مترجم هم اگر بخواهد مسئول باشد، باید یک دهم نویسنده برای اثر زمان بگذارد؛ اما با توجه به شرایط نشر کتاب و تعداد کتاب هایی که فروش می رود، این همه وقت گذاشتن تناسب ندارد.


منبع: برترینها

نظر تهمینه میلانی درباره «شهرزاد»: به زنان نگاه ابزاری ندارد

یازدهمین شماره هفته نامه مجازی شهرزاد منتشر شد. و تهمینه میلانی کارگردان سینما در یادداشتی نظرش را درباره سریال «شهرزاد» ساخته حسن فتحی بیان کرد.

به گزارش ایسنا، یازدهمین شماره هفته نامه اینترنتی «شهرزاد» با یادداشتی از تهمینه میلانی درباره سریال شهرزاد آغاز می شود. همچنین در این شماره گزارشی از پشت صحنه سریال و ضبط سکانس هایی از خانه هاشم خان، شهرزاد از نگاه پنج مهندس، بازتاب فضای مجازی، یادداشتی درباره بهم رسیدن دوباره شهرزاد و شیرین، دو نگاه متفاوت از دو روزنامه نگار، عکس‌نوشته‌هایی از قسمت یازدهم و همچنین عکس‌هایی از قسمت آینده دیده می‌شود. 

در یادداشت تهمینه میلانی که در ابتدای این شماره درج شده، آمده است:

«سریال شهرزاد را دوست دارم وبه اتفاق همسرم ، هر هفته آن را می بینیم زیرا متناسب با روحیه ایرانیان است و برای ایشان قصه می گوید و همه اعضای خانواده  را فارغ از سن و موقعیت طبقاتی اجتماعی جذب می کند. شهرزاد با نقل داستان‌های تو در تو که نشان از علایق و سلایق متنوع اجتماعی است و هوشمندانه و هماهنگ با یکدیگر داستان و درام واحدی را شکل می دهد. این سریال با ایجاد تعلیق و درام تاثیر گذار ، به شعور و درک تماشاگر احترام می گذارد و آن ها را با خود همراه می کند. در شهرزاد مخاطب به راحتی با شخصیت‌های متنوع ارتباط برقرار می کند ضمن اینکه هر یک از تماشاگران با یک یا چند شخصیت داستان ، همزاد پنداری می کند . این مجموعه تصویر زیبایی از گذشتگان به ما می دهد که حتی اگر کاملا مستند هم نباشد ، بدلیل انسجام در فضاسازی و بازی خوب بازیگران ، باور پذیر است . 

بر خلاف اغلب سریال‌های مرسوم  ، نگاه پویا و خلاقی به بانوان کشور دارد و نه تنها به آنها نگاه ابزاری ندارد و  بی تفاوت نیست بلکه با قرار دادن شهرزاد به عنوان شخصیت محوری داستان و در کنار او شیرین ، آذر و …  به احساسات و توانمندی‌های شغلی ، اجتماعی و سیاسی ایشان بها می‌دهد که احترام قائل است. شهرزاد با نمایش روابط محترمانه حاکم بر اعضای خانواده های طبقات مختلف اجتماعی ،  اقتصادی  و فرهنگی ، بر ناخودآگاه تماشاگران تاثیر مثبت دارد و به‌نوعی ایشان را تشویق به ایجاد  دیالوگ و همفکری در خانواده می‌کند.

کارگردانی، بازی بازیگران  و فضاسازی کلیه لوکیشن ها حساب شده و هنرمندانه است.تیتراژ و المان های بهره گرفته برای ساخت آن ، متناسب با قصه و حساب شده و گریم بازیگران و لباس متنوع آنها ، متناسب با موقیت زمانی ، شغلی و طبقاتی آنهاست. علاوه بر آن فیلمنامه حساب شده  آن ، حاصل خلاقیت دو انسان (نغمه ثمینی و حسن فتحی)با سواد و آگاه به درام  و مسائل اجتماعی است.

در خاتمه  معتقدم، از آنجا که  سریال زیبای «شهرزاد» سلیقه تماشاگر را ارتقا داده است ، متر و معیاری برای سازندگان  سریال‌هایی خواهد شد که در آینده بخواهند موفقیت «شهر زاد » را تکرار کنند.»

هفته نامه مجازی شهرزاد از طریق سایت و کانال رسمی این سریال قابل دانلود است.

قسمت دوازدهم شهرزاد دوشنبه ۲۰ شهریورماه عرضه می شود.


منبع: عصرایران

آغاز جشنواره بین المللی فیلم سبز در سینما فلسطین

ششمین دوره جشنواره بین المللی فیلم سبز از روز شنبه ١٨ شهریور در سینما فلسطین و گالری موسسه فرهنگی صبا آغاز می شود.

 به گزارش روابط عمومی جشنواره فیلم سبز، ششمین دوره جشنواره بین المللی فیلم سبزایران روز شنبه ۱۸ شهریور از ساعت١۵ در گالری موسسه فرهنگی صبا و بعد از آن ساعت ۱۶ در سینما فلسطین با نمایش فیلمهای بخش مسابقه در دو سالن اصلی سینما فلسطین آغاز می‌کند.

در اولین روز این جشنواره ساعت ١۶ فیلم سینمایی «پیش از سیل» با بازی لئوناردو دیکاپریو در سالن شماره یک با حضور میهمانان ویژه هنرمندان و مسئولین به نمایش در می آید.

ششمین دوره جشنواره بین المللی فیلم سبز ایران بزرگترین رویداد فرهنگی حفظ محیط زیست به دبیری فرهاد توحیدی از ١٨الی ٢۴ شهریور ماه در سینما فلسطین و گالری موسسه فرهنگی ،هنری صبا و همزمان در سراسر ایران برگزار می شود.


منبع: عصرایران

غفلت از جذابیت غذا در جذب گردشگری

مدیرکل دفتر مطالعات و آموزش گردشگری سازمان میراث فرهنگی گفت: حدود ۲۵۲۰ نوع غذا در ایران شناسایی شده و مکتب غذایی ایران در کنار دو مکتب غربی و چینی قرار گرفته است.

به گزارش ایسنا، محسن رنجبر در آئین افتتاحیه دومین “جشنواره سفره ایرانی، فرهنگ گردشگری”، گفت: فلسفه شکل‌گیری این جشنواره به مطالعات سال گذشته بازمی‌گردد. در کنار هزاران جاذبه متنوع و متعددی که در کشورمان وجود دارد، موضوع جاذبه گردشگری به وسیله غذا، یکی از مواردی است که تاکنون مغفول مانده است.

وی ادامه داد: بر این اساس قرار شد “جشنواره سفره ایرانی، فرهنگ گردشگری” با حضور استان‌های متعددی در هشت منطقه، که عموما این استان‌ها از نظر فرهنگی، منطقه‌ای و زیست محیطی به هم نزدیک هستند، برگزار شود.

رنجبر بیان کرد: در سال گذشته هشت جشنواره در این رابطه برگزار شد و این جشنواره پنجمین جشنواره از سری دوم “جشنواره سفره ایرانی‌، فرهنگ گردشگری” است.

وی تصریح کرد: برای بسیاری از گردشگران برای انتخاب مقصد، یکی از شاخص‌های مهم، غذاهای یک منطقه است.

رنجبر اظهار کرد: امروزه مطالعات و نظرسنجی نشان می‌دهد که بهترین خاطرات ۸۶ درصد گردشگران در دنیا مربوط به تناول غذاست.

وی عنوان کرد: غذا عاملی است که از طریق آن انتقال فرهنگ صورت می‌گیرد و حتی بسیاری از گردشگران غذاهایی را که در مناطق مختلف تناول کردند، پس از مراجعت در آشپزخانه خود طبخ می‌کنند و در حقیقت یک انتقال فرهنگ صورت می‌گیرد.

رنجبر بیان کرد: ایران با وسعت یک میلیون و ۶۴۸ هزار متر مربع، تنوع اقلیم‌ها، فرهنگ‌ها و قومیت‌ها، همچنین مواد اولیه متعدد از تنوع غذایی بالای برخوردار است و حدود ۲۵۲۰ نوع غذا در ایران شناسایی شده و مکتب غذایی ایران در کنار دو مکتب غربی و چینی قرار گرفته است و در دنیا به عنوان یکی از مکاتب غذایی مهم تلقی می‌شود.

وی تصریح کرد: هدف ما این است که غذاهای سنتی که متاسفانه در رستوران‌ها طبخ نمی‌شود، شناسایی و احیا شود و بتوانیم شرایطی را فراهم کنیم که این غذاها به منوی غذایی رستوران‌ها راه پیدا کند، چرا که امروزه وقتی به هر جای کشورمان سفر می‌کنیم بیش از چند نمونه غذا در منوی رستوران‌ها مشاهده نمی‌شود، لذا با این تفاسیر غذاهای سنتی یکی از جاذبه‌های عمده در هر منطقه محسوب می‌شوند.

رنجبر تصریح کرد: در سال گذشته شهر رشت به عنوان شهر خلاق جهانی غذا انتخاب شد و این مهم حکایت از ظرفیت‌های متعدد در حوزه غذا در کشورمان دارد.

وی اظهار کرد: از سال گذشته که این جشنواره‌ها برپا شد با استقبال بسیار زیادی مواجه شد و همچنین در سال گذشته در بسیاری از نقاط کشور اقامتگاه‌های بوم‌گردی از حدود ۲۰ اقامتگاه به ۶۳۰ اقامتگاه افزایش یافته که در آنها عمدتا از منوهای غذاهای سنتی استفاده می‌کنند.

رنجبر ادامه داد: شناسایی غذاهای سنتی حرکتی بود که در کلیه استان‌ها با استقبال مطلوبی مواجه شد.

وی بیان کرد: استان مفاخر پرور مرکزی در کنار جاذبه‌های طبیعی و تاریخی که در اختیار دارد، می‌تواند از جاذبه غذایی نیز بهره ببرد و همچنین این مقوله می‌تواند به عنوان یکی از عوامل توسعه‌ای مناطق مختلف و دورافتاده قلمداد شود، چرا که مواد اولیه در روستاها تولید می‌شود و ما می‌توانیم از طریق ارتباط مزرعه و آشپزخانه به اشتغال پایدار کمک کنیم.


منبع: عصرایران

سریال های جایگزین برای «گیم آو ترونز»

تعداد سریال‌های خوب با نمره‌های imdb بالای ۸ کم نیستند، اما ما می‌خواهیم در اینجا سریال‌هایی را معرفی کنیم که برخی از ویژگی‌های آن با سریال گیم آو ترونز بخواند. حال می‌خواهد از نظر بافت ظاهری، محیط قدیمی و لباس‌ها و جلوه‌های ظاهری باشد، یا از نظر مطرح کردن چند ابرقهرمان از سرزمین‌های متفاوت در حال به چالش کشیدن هم یا از نظر غنای تخیلات یا به رخ کشیدن سوی تیره طبع آدمی در تقابل با پاکی‌ها و قهرمانی‌های واقعی.

اگر چنین معیارهایی را نداشتیم، محدوده پیشنهاد ما خیلی وسیع‌تر می‌شد. اما همان طور که گفتم در اینجا می‌خواهیم سریال خوب که تا حدی شبیه گیم آو ترونز باشد، معرفی کنیم و نه مثلا سریال‌های مدرنی مانند هاوز آو کاردز را.

من در اینجا ۱۰ انتخاب خودم را معرفی کنم و امیدوارم شما هم هم با هوشمندی سریال‌هایی به این فهرست اضافه کنید و یا اصلا بگویید که کدام سریال شایسته‌تر است و کدام سریال بهتر است، از فهرست حذف شود.

هیچ تعصب خاصی در کار نیست و ما فقط اینجا می‌خواهیم در کنار هم نظرات و تجربیات سریالی خودمان را به اشتراک بگذاریم و نمی‌خواهیم نظر و سلیقه خودمان را بر کسی تحمیل کنیم.

سریال Outlander

معرفی 10 سریال که شاید بتوانند جانشین گیم آو ترونز باشند یا از غم فقدان آن بکاهند!

سریالی ساخت شبکه STARZ، در طی آن شما با پرستاری آشنا می‌شوید که ناگاه از بازه زمانی بعد از جنگ جهانی دوم به نیمه قرن هجدهم پرتاب می‌شود و حالا نه‌تنها باید خود را با دنیای قدیمی وفق دهد، بلکه باید از جان خودش هم محافظت کند.

امتیاز imdb این سریال ۸٫۵ است.


سریال Borgias

معرفی 10 سریال که شاید بتوانند جانشین گیم آو ترونز باشند یا از غم فقدان آن بکاهند!

در سال ۲۰۱۳ چقدر ناراحت شدم که سریال بورژاها تمام شد. نمره imdb این سریال ۷٫۹ است، اما به گمان من باید دست‌کم نمره ۸٫۵ را به این سریال می‌دادند.

سریال در قرن پانزدهم می‌گذرد. یک پاپ اسپانیایی با بازی جرمی آیرونز با تزویر بر مسند قرار گرفته و حالا با هوشمندی، بازیگوشی‌های شخصی، بی‌رحمی و گاهی شفقت‌های انتخابی، می‌خواهد با بازی‌های پیچیده سیاسی با خاندان‌های ایتالیایی موضوع خود را محکم کند.

او دو پسر با خلق و خویی به کلی متفاوت دارد. در دل داستان‌ها چرخش‌های داستانی و روایت‌های عاشقانه کم نیستند.

این سریال را حتما ببینید، دست‌کم به خاطر ایمان آوردن به بازی جرمی آیرونز عزیز!


سریال تابو

معرفی 10 سریال که شاید بتوانند جانشین گیم آو ترونز باشند یا از غم فقدان آن بکاهند!

این سریال را قبلا معرفی کرده بودم. تام هاردی در این سریال در نقش جیمز دلینی بازی می‌کند. او بعد از ۱۰ سال از آفریقا آمده، تا با کمپانی هند شرقی در بیافتد. ظاهرا قدرت او و ابرکمپانی هند شرقی، اصلا در یک سطح نیست، اما او در یک بازی پیچیده و در حالی که با گذشته پر از گناه او دست به گریبان است، عزمش را جزم کرده است.

سریال را شبکه بی بی سی یک ساخته است که همیشه سریال‌هایی خوب می‌سازد.

فصل اول این سریال به اتمام رسیده است و این سریال نمره ۸٫۶ در imdb گرفته است.


سریال Frontier

معرفی 10 سریال که شاید بتوانند جانشین گیم آو ترونز باشند یا از غم فقدان آن بکاهند!

این سریال را شبکه دیسکاوری ساخته است. سریال روایتی از درگیری‌ها میان گروه‌های مختلف در آمریکای شمالی بر سر تجارت پوست حیوانات و کسب قدرت و ثروت در اواخر قرن هجدهم میلادی است.

فصل اول این سریال در سال ۲۰۱۶ پخش شد و هنوز تاریخ پخش فصل دوم آن مشخص نیست.

نمره imdb آن هم ۷٫۲ است.


سریال Black Sails

معرفی 10 سریال که شاید بتوانند جانشین گیم آو ترونز باشند یا از غم فقدان آن بکاهند!

این سریال را هم شبکه STARZ ساخته است و نمره بالای ۸٫۳ در imdb گرفته است.

داستان این سریال پیش درآمدی است بر رمان مشهور “جزیره ی گنج” اثر رابرت لوئیس استیونسنون که اقتباس‌های سینمایی زیادی از روی آن ساخته شد. ماجرا دو سال قبل از داستان رمان آغاز می‌شود؛ سال ۱۷۱۵ میلادی است و دوران طلایی دزدان دریایی. مستعمره ی سابق بریتانیا که اکنون جزیره ای بی قانون است، به دست یکی از بدنام ترین ناخدایان دزدان دریایی،ناخدا فلینت، اداره می‌شود. همزمان با تهدیدهای ناو‌های بریتانیای که برای پس گرفتن سرزمین‌های خود به آب‌های آن مناطق برگشته اند، چهره‌ی جدیدی از ناخدا فلینت پدیدار می‌شود. او با النور گاتری، دختر یکی از قدرتمندترین قاچاقچیان متحد می‌شود تا در کنار یکدیگر غنیمتی بزرگ بدست آورند و با جبران خسارت‌های وارده، بقایشان را تضمین کنند…


سریال اسپارتاکوس

معرفی 10 سریال که شاید بتوانند جانشین گیم آو ترونز باشند یا از غم فقدان آن بکاهند!

سریال اسپارتاکوس، سریال محبوبی است که پخش آن مدت‌هاست به اتمام رسیده است.

برخی‌ها تصور می‌کنند که نمره ۸٫۶ سریال، بالاتر از لیاقت آن است. این دسته افراد به خاطر اینکه سریال با واقعیت تطبیق ندارد و حاوی صحنه‌های پر از خشونت و بی‌پروایی است، فکر می‌کنند که نباید برای تماشای آن وقت بگذارند.

متأسفانه این دسته افراد فقط پوسته سریال را می‌بینند و در پی کشف لایه‌ای از آن که در زندگی واقعی انسان‌ها در همه اعصار صادق بوده، نبوده‌اند.

اسپارتاکوس در سیر قهرمان شدن یک سرباز ساده و بعد یاغی شدن و شورش آن علیه امپراتوری روم، همان چالش سپیدی و سیاهی را در اندرون و بین انسان‌ها نشان می‌دهد و همان سیاه‌اندیشی‌های ماکیاولیستی فرماندهان و اغنیا را روایت می‌کند و تأکید می‌کند که یک انسان در نهایت خردی و زبونی، اگر بخواهد و اگر دارای مختصاتی ذاتی باشد، می‌تواند در مقابل قدرتمندتری‌ها بایستد.


سریال Tudors

معرفی 10 سریال که شاید بتوانند جانشین گیم آو ترونز باشند یا از غم فقدان آن بکاهند!

پخش این سریال در ۴ فصل در سال ۲۰۱۰ به اتمام رسید.

سریال Tudors ، ازدواج شاه هنری را به تصویر می کشد و می توان گفت که بیشتر محور داستان روی مثلث عشقی ، شاه هنری ، کاترین آراگون و آنی بالین می چرخد…

نمره imdb‌ این سریال ۸٫۱ است.


سریال Vikings

معرفی 10 سریال که شاید بتوانند جانشین گیم آو ترونز باشند یا از غم فقدان آن بکاهند!

این سریال را شبکه هیستوری ساخته است و در شرایطی که تصور می‌کردیم با یک سریال معمولی روبرو هستیم، کم کم شاهد رشد این سریال بودیم.

این سریال نمره ۸٫۷ در imdb گرفته است.

داستان سریال درباره فردی است به نام رگنار لاثبروک که با پادشاه آن دوران وایکینگ ها به مخالفت برمی‌خیزد و دوست دارد این بار به جای نبرد با شرقی های منطقه خود، حمله به سمت غرب را در دستور کار خود قرار بدهند. رگنار با مخالفت با پادشاه خود، کار را به جلو می‌برد تا راه را برای نبرد با غربی ها هموار کند و حتی خود را در مقام پادشاهی ببیند…


سریال Rome

معرفی 10 سریال که شاید بتوانند جانشین گیم آو ترونز باشند یا از غم فقدان آن بکاهند!

این سریال را شبکه HBO ساخته است. پخش این سریال دو فصلی، در سال ۲۰۰۷ به اتمام رسید. یعنی در آن زمانی که هنوز خیلی از ماها متوجه قوت شبکه HBO ‌نبودیم.

سریال رم به صورت تمام و کمال نمایانگر طریقه و نحوه زندگی مردم آن دوره از تاریخ سرزمین روم باستان است . نبردها ، جنگ‌های سردار بزرگ جولیوس سزار و به قدرت رسیدن او ، کشته شدن ناجوانمردانه او در مجلس رم ( مجلس سنا )، نبرد میان سرداران او و… همه در این سریال زیبا به تصویر کشیده می‌شود . توجه داشته باشید که سریال رم تنها به زندگی سزار نمی‌پردازد ، نویسنده و عوامل هنرمند و تاریخ دان این مجموعه به بسیاری از اشخاص که در سرنوشت ان زمان از مردم نقشی کلیدی ایفا کرده‌اند پرداخته است….

این سریال در imdb نمره ۸٫۸ گرفته است.


سریال The Last Kingdom

معرفی 10 سریال که شاید بتوانند جانشین گیم آو ترونز باشند یا از غم فقدان آن بکاهند!

این سریال را شبکه بی‌بی‌سی آمریکا ساخته است و نمره ۸٫۳ در imdb گرفته است.

پخش این سریال ادامه دارد و فعلا دو فصل از آن پخش شده است.

برنارد کورنول ماجراهای کتاب The Last Kingdomرا در بستر وقایع تاریخی قرن نهم میلادی در بریتانیا روایت می‌کند: در سال ۸۷۲ میلادی قبایل بیگانه مهاجم وایکینگ با حمله گسترده به بریتانیا موفق به تصرف این سرزمین می گردند و تنها یکی از حاکمان آن دوران بریتانیا موفق به محافظت از قلمرو سرزمین خود دربرابر وایکینگ‌ها می گردد و او کسی نیست جز آلفرد کبیرپادشاه سرزمینی در جنوب غربی بریتانیا که مقاومت او و تلاشش برای شکست اقوام مهاجم سرآغاز تشکیل انگلستان به عنوان یک کشور در درون جزیره بریتانیا می‌شود.

اما شخصیت اصلی داستان برنارد کورنول فردی به نام Uhtred of Bebbanburg می باشد که درطول حمله وایکینگ ها به بریتانیا در کودکی پدرش کشته و خود به اسارت گرفته می شود.اما پس از مدتی توسط یکی از فرماندهان وایکینگ ملقب به Ragnar the Fearless آزاد شدهو به فرزندخواندگی پذیرفته می شود رفتار مناسب اعضای این خانواده با او و نحوه زندگی آزادانه آنها او را به این خانواده نزدیک و تبدیل به یکی از آنها می‌کند .اما بروز حادثه‌ای تلخ و دردناک همه چیز را تغییر می‌دهد…


منبع: برترینها

کارنامه درخشان «عزت الله انتظامی» در دهه هشتاد

روزنامه هفت صبح – احمد رنجبر: عزت الله انتظامی در دهه هشتاد زندگی طوری بازی کرده که چاره ای جز تحسین نمی ماند. او در سال های دهه هشتاد جلوی دوربین ۱۳ فیلم سینمایی رفت و توانایی اش را به رخ کشید. قدرت جسمانی، حافظه دقیق و توان بازیگری او در این فیلم ها مشخصه بارز کارنامه رشک برانگیز او شده است.

در این مطلب، سراغ فیلم های انتظامی در دهه هشتاد رفته ایم و از چند منظر آن ها را مورد تحلیل قرار داده ایم: چه سالی بازی کرده، کارگردانش که بوده، چندمین تجربه همکاری شان رقم خورده، چه موفقیتی برای او به همراه داشته و مهمتر از همه چرا می توان از نقش آفرینی اش دفاع کرد. در این نوشتار نقش ها تحلیل شده اند و به طور مصداقی بازی عزت الله انتظامی در هر فیلم مورد واکاوی قرار گرفته است.

سایه روشن؛ ۱۳۸۰

کارآگاه علوی 

کارگردان: حسن هدایت

چندمین همکاری بود: سومین همکاری، یک بار سال ۶۷ در فیلم «گرند سینما» و بعد از آن در سال ۷۵ در سریال تاریخی «محاکمه»

کارنامه درخشان «عزت الله انتظامی» در دهه هشتاد 

ویژگی های نقش: «سایه روشن» جزو فیلم هایی است که زیاد تحویلش نگرفتند، البته فیلم چندان خوبی هم نبود چون نه به جشنواره راه پیدا کرد و نه فروش خوبی در گیشه داشت بنابراین چندان هم دیده نشد و خیلی ها به همین خاطر متوجه نشدند که داستان فیلم درباره دوران کهنسالی کارآگاه علوی است. کاراکتری که به واسطه سریال «کارآگاه» که نیمه دوم دهه ۷۰ از تلویزیون پخش می شد حسابی بین مردم محبوب شده بود، حالا در این فیلم انتظامی نقش این کاراکتر را بازی میکرد. کارآگاهی که از یک طرف درگیر پرونده یک قتل می شود و از سوی دیگر با روح همسرش هم در ارتباط است. بین فضای رئال و سوررئال قصه معلق است. همین رفت و آمد و ارتباط بین فضای واقعی و فراواقعی فیلم بازی انتظامی را حسابی سخت کرده بود، اما او تمام توانش را گذاشته بود تا این مرز برداشته شود تا مخاطب فضای حاکم بر قصه را باور کند.

موفقیت نقش: فیلم به جشنواره راه پیدا نکرد.


خانه ای روی آب؛ ۱۳۸۰

پدر دکتر سپیدبخت 

کارگردان: بهمن فرمان آرا

چندمین همکاری بود: طی این همه سال «خانه ای روی آب» تنها همکاری فرمان آرا و انتظامی است.

کارنامه درخشان «عزت الله انتظامی» در دهه هشتاد 

ویژگی های نقش: «خانه ای روی آب» کلی بازیگر سرشناس دارد که همگی نقش هایی کوتاه کوتاه دارند تا مخاطب با مواجه با آنها با وجه تازه ای از شخصیت دکتر سپیدبخت با او رو به رو می شود، عزت الله انتظامی است که نقش پدر دکتر را برعهده دارد. او سال هاست که در خانه سالمندان زندگی می کند و دکتر هر از چندگاهی به ملاقاتش می رود. کلا انتظامی دو سکانس در فیلم بازی دارد، در همین دو سکانس او مخاطب را با بازی اش کاملا تحت تاثیر قرار می دهد. انتظامی برای اینکه گریه کردن آخر سکانس را مخاطب با تمام وجود بپذیرد از ابتدای سکانس با بازی اش اتمسفر صحنه را به تصرف خودش در می آورد. غرغرکردن های زیر لبش آرام آرام اوج می گیرد و جملات به شکل بریده بریده همراه با بغض ادا می شود تا در نهایت به انفجار و هق هق رسید.

موفقیت نقش: سیمرغ بلورین بهترین نقش مکمل مرد


گاوخونی؛ ۱۳۸۱

پدر راوی

کارگردان: بهروز افخمی

چندمین همکاری بود: قبل از «گاو خونی» انتظام با افخمی در فیلم «روز فرشته» همکاری کرده بود.

کارنامه درخشان «عزت الله انتظامی» در دهه هشتاد 

ویژگی های نقش: یکی از خاص ترین نقش های دوران کاری انتظامی نقش پدر قهرمان داستان که مخاطب با او در خواب قهرمان قصه رو به رو می شود. پدری که هم هست و هم نیست. کاراکتری که هم دیالوگ دارد و هم ندارد چون معدود دیالوگ هایی هم که می گویند زیر متن صدای راوی محو و گنگ به گوش مخاطب می رسد انتظامی در مصاف با این کاراکتر اما اعجاب برانگیز رفتار می کند. او کل حالات رفتاری و واکنش هایش را با میمیک و حالات صورتش را طوری کنترل می کند که کاملا منطبق است با همه روایت هایی که از زبان قهرمان قصه بیان می شود. انتظامی از پس این نقش سخت به طرز خارق العاده ای و با اتکا به همه داشته های بازیگری اش در این سال ها بر می آید و آن را تبدیل به یکی از کارهای موفق کارنامه اش می کند.

موفقیت نقش: بهترین بازیگر مرد از بخش بین الملل جشنواره بیست و دوم فیلم فجر.

دیوانه ای از قفس پرید؛ ۱۳۸۱

مستوفی

کارگردان: احمدرضا معتمدی

چندمین همکاری بود: اولین همکاری معتمدی و انتظامی

کارنامه درخشان «عزت الله انتظامی» در دهه هشتاد 

ویژگی های نقش: «دیوانه ای از قفس پرید» دیالوگ های سخت و آهنگینی دارد؛ دیالوگ هایی که اتفاقا طولانی هستند و به خاطر وزنی که کلمات دارند باید یک سره گرفته شوند تا حس نقش و دیالوگ های کاملا دربیاید و منتقل شود. حالا شما فکرش را بکنید، انتظامی در سن ۷۹ سالگی دیالوگ هایی را که معتمدی نوشته در عالی ترین حدش اجرا می کند. او این دیالوگ های مطول و آهنگین را طوری مال خود می کند که انگار سال هاست با این نوع ادبیات با اطرافیانش دیالوگ می کند و حرف می زند. او تمام حرکات از نحوه راه رفتن گرفته تا چگونگی حرکت دست هایش و… همه را در خدمت دیالوگ ها درآورده و تلاش کرده با برقراری یک هارمونی درست بین دیالوگ ها و بازی اش تصویری ملموس از یک پیرمرد کفتارصفت را به مخاطب ارائه دهد. مستوفی در نهایت با بازی انتظامی تبدیل به یکی از منفورترین پیرمردهای تاریخ سینما می شود.

موفقیت نقش: برخلاف انتظار بازی انتظامی نه به چشم هیات داوران جشنواره فجر آمد و نه در جشن خانه سینما دیده شد.


جایی برای زندگی؛ ۱۳۸۳

عیدی محمد

 
کارگردان: محمد بزرگ نیا

چندمین همکاری بود: عزت الله انتظامی در مجموع، در پنج فیلم محمد بزرگ نیا بازی کرده است: کشتی آنجلیکا (۱۳۶۷)، جنگ نفت کش ها (۱۳۷۲)، طوفان (۱۳۷۵)، جایی برای زندگی (۱۳۸۳) و راه آبی ابریشم (۱۳۹۰)

کارنامه درخشان «عزت الله انتظامی» در دهه هشتاد 

ویژگی های نقش: داستان «جایی برای زندگی» در حاشیه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران می گذرد. محمد بزرگ نیا در این فیلم بخشی از تاثیر جنگ بر خانواده های ایرانی را به تصویر کشید و برای رسیدن به این منظور زندگی عیدی محمد، به عنوان بزرگ خاندان را محور قرار داد. این نقش را هم به عزت الله انتظامی سپرد که مردی سنتی و پابند به خانواده و زیست دسته جمعی است. بزرگ نیا می دانست که کمتر کسی خصوصیات نمایش چنین ویژگی هایی را دارد بنابراین سراغ انتظامی رفت. در بازی او همزمان جبروت و اقتدار هست و در عین حال عطوفت و مهربانی.

موفقیت نقش: نقش آفرینی عزت الله انتظامی در «جایی برای زندگی» او را از سوی داوران جشنواره فجر، مستحق نامزدی بهترین بازیگر نقش اول مرد کرد.


حکم؛ ۱۳۸۳

رضا معروفی

کارگردان: مسعود کیمیایی

چندمین همکاری بود: اولین

کارنامه درخشان «عزت الله انتظامی» در دهه هشتاد 

ویژگی های نقش: او نقش رضا معروفی را بازی می کند. پاسخ به این سوال که رضا معروفی کیست، کار ساده ای نیست. مثل بقیه شخصیت های کیمیایی از دل دیالوگ ها و قصه نمی توانیم اینکه شخصیت چه کاره است و هدفش چیست را پیدا کنیم. می دانیم که رضا معروفی گانگستر است. ولی نه مثل میثاق. برای خودش در کسب و کار هم اصولی دارد. به سهند پناه می دهد و هوایش را دارد. با فروزنده و محسن رابطه عجیب و غریبی دارد. هردویشان را به شیوه عجیب و غریبی دوست دارد اما در نهایت حکم را خودش در حق محسن اجرا می کند. او مهم ترین شخصیت «حکم» است. این را از اسمش می فهمید؛ رضاست. کیمیای اسم کاراکترهایی را رضا می گذارد که به منش و اعتقادشان در فیلم احترام می گذارد. این رضا معروفی هم گرچه تبهکار است اما نشان می دهد که روشنفکر است. عشق سینماست. از صادق هدایت حرف می زند و گویا با او حشر و نشر داشته است.

موفقیت نقش: فیلم به جشنواره نرفت و در جشن خانه سینما هم مورد توجه قرار نگرفت.


ستاره می شود؛ ۱۳۸۴

رفیع گلکار

کارگردان: فریدون جیرانی

چندمین همکاری بود: «ستاره می شود» نخستین و تنها همکاری فریدون جیرانی و عزت الله انتظامی است.

کارنامه درخشان «عزت الله انتظامی» در دهه هشتاد

ویژگی های نقش: فریدون جیرانی در اولین جلد ستاره ها، داستان یک بازیگر قدیمی تئاتر به نام رفیع گلکار را محور قرار داد و این نقش را به عزت الله انتظامی سپرد. او سال ها است خانه نشین شده و قدرت حرکت ندارد. روی ویلچر نشسته و به روزهای رفته فکر می کند و حسرت می خورد. دخترش پونه با هزار مشقت نقشی کوتاه برای او پیدا کرده اما در روز فیلمبرداری شرایط برای او طوری چیده شده که رفیع گرفتار استرس می شود و از پس نقش بر نمی آید. رفتار کارگردان و دیگر عوامل دور از جوانمردی است و رفیع غم زده تر از قبل می شود. «ستاره می شود» جزو بهترین نقش آفرینی های عزت الله انتظامی در دهه هشتاد است که حالات استرس، غم و دلتنگی یک بازیگر را در چهره اش نشان می دهد.

موفقیت نقش: انتظامی برای «ستاره می شود» نامزد سیمرغ بهترین نقش اول از جشنواره فجر شد. او در جشن دوازدهم خانه سینما هم تندیس نقش اول مرد گرفت.


مینای شهر خاموش؛ ۱۳۸۵

آقای قناتی

کارگردان: امیرشهاب رضویان

چندمین همکاری بود: فیلم «مینای شهر خاموش» تنها همکاری عزت الله انتظامی و امیرشهاب رضویان است.

کارنامه درخشان «عزت الله انتظامی» در دهه هشتاد 

ویژگی های نقش: عزت الله انتظامی در «مینای شهر خاموش» نقش بلندی برعهده ندارد اما به همین مقدار توانسته شمایلی باورپذیر از آقای قناتی نشان دهد. او مردی است اصل ساز و عرفان و در عین حال خوش مشرب. پیوسته از عشق ورزی به مردم و میهن می گوید و به دکتری که از آن طرف آمده حالی می کند، رفتنش اشتباه است. کارگردان برای نمایش روحیات شوخ این پیرمرد از انتظامی خواسته به قدر کفایت از تبحرش در بالا انداختن ابرو و خواندن ترانه استفاده کند. به این ترتیب انتظامی تصویری قابل قبول از درونیات کاراکتر قناتی نشان می دهد و اتفاقا فصل جذاب «مینای شهر خاموش» به حضور او اختصاص دارد. بده بستان او و ایرج بهرامی که نقش راننده در اختیار دکتر و قناتی را برعهده دارد، فصل جذاب دیگر فیلم است و هر دو به خوبی دو نسل را نمایندگی می کنند.

موفقیت نقش: عزت الله انتظامی به خاطر بازی در «مینای شهر خاموش» در جشن دوازدهم خانه سینما کاندیدای نقش اول شد.


شب؛ ۱۳۸۶

دکتر قلابی

کارگردان: رسول صدر عاملی

چندمین همکاری بود: فیلم «شب» اولین و تنها همکاری عزت الله انتظامی و رسول صدر عاملی است.

 کارنامه درخشان «عزت الله انتظامی» در دهه هشتاد

ویژگی های نقش: رسول صدر عاملی «شب» را با سه بازیگر اصلی ساخت. عزت الله انتظامی، زنده یاد خسرو شکیبایی و امین حیایی. حضور سه بازیگر از سه نسل مختلف ترکیبی جذابی است که اتفاقا نتیجه موفقی هم به همراه داشت. انتظامی نقش دکتری قلابی را برعهده دارد که امین حیایی (سرباز) مامور شده او را تحویل دهد. شب اما به دلیل برف مجبور به توقف در مشهد هستند و به خانه ای می روند که خسرو شکیبایی صاحب آن است. بازی انتظامی در این فیلم سهل و ممتنع است؛ یک پزشک قلابی که کم حرف می زند و با حالات و بازی اش باید به مخاطب درونیاتش را بقبولاند و انتظامی چه استادانه این کار را می کند. انتظامی در لحظاتی که فرصت فرار را به دست آورده روی دیگری از توانایی اش را به رخ می کشد و با بازی در سکوت و کمک از چهره، حالت ترس و نگرانی را به بیننده منتقل می کند.

موفقیت نقش: فیلم برای انتظامی توفیقی به همراه نداشت.


منبع: برترینها

زخمه‌های بی‌همتای فرهنگ شریف

 




گروه هنری- رسانه ها: روزنامه ایران در گزارشی نوشت: در میان نوازندگان متبحر موسیقی ایرانی کمتر هنرمندی را می‌توان یافت که با همنشینی قریحه و آفرینش، سبکی را ایجاد کرده باشد که به طرفه‌العینی با مخاطب خود زلفی گره بزند؛ بندرت می‌شود از کسی سخن گفت که رقص انگشتانش بر سیم‌های ساز را برای همیشه در یادها ماندگار کند.



صدای ساز دیگر نوازندگان تار را اگر بخواهید گوش دهید و حدس بزنید نوازنده‌اش کیست ممکن است با کمی این پا و آن پا کردن پاسخی درست بدهید و البته احتمال جواب اشتباه هم کم نیست.  ساز فرهنگ شریف اما، در همان چند ثانیه اول خودش را تام و تمام به شما معرفی می‌کند و مجالی برای حدس اشتباه نمی‌دهد و این همان اهمیت سبک و شیوه منحصر به فرد نوازندگی است که در کمتر کسی و حتی کمتر استادی می‌توان سراغ گرفت. نوازش پنجه‌های فرهنگ شریف بر جسم بی‌جان تار، جان‌مایه موسیقی و زخمه سازش مرهمی بر تن رنجور زمانه بود. صدای پرسوز و حال ساز شریف برهنردوستان و هنرمندان غریب نیست و از رهگذر همکاری‌های بیشماری که با یاران خود داشته، یادگاری‌های بسیاری برجای گذاشته است. دوستانی همچون حسین قوامی، گلپا، ایرج، تاج اصفهانی، دلکش، غلامحسین بنان، محمدرضا شجریان، محمود محمودی خوانساری و….
 
شریف در دنیای با کلام موسیقی توانست با شیوه‌ای متفاوت از انگشت‌گذاری و مضراب‌زنی، صدایی دیگر را از تار به گوش عاشقانش برساند تا آنجا که به جرگه سردمداران موسیقی اصیل ایرانی پیوست.او به سال ۱۳۱۰ در شهر آمل متولد شد. تار را نزد استادان عبدالحسین شهنازی و مرتضی نی‌داوود تارنوازان بزرگ اواخر دوره قاجار و اوایل پهلوی آموخت اما شیوه نوازندگی وی به استادانش شباهتی نداشت وخاص فرهنگ شریف است.  او یکی از تکنوازان و بداهه‌نوازان سرشناس موسیقی ایرانی است. نوازنده‌ای که با خلق الحان خاص توانست بیانی مستقل و اصیل به تار ببخشد. اما شریف تنها به نوای خاص سازش شهره نیست بلکه سیرت خاص او شهرت عالم موسیقی است.  هنرمندی که مناعت طبع او هیچ گاه نگذاشت لب به شکوه و شکایت باز کند. هرگز کسی سخنی بیراه جز موسیقی از زبان او نشنیده است اما به یاد داشته باشیم دل هنرمند غوغای زمانه است که با سازش روایت می‌شود و این ویژگی فرهنگ شریف بود که مضراب و ساز زبان و کلام او شدند. زنده یاد فرهنگ شریف پس از گذران ۸۵ بهار زندگی، ۱۷ شهریور ماه سال ۹۵ در بستر بیماری درگذشت؛ با هزاران ملودی که از او به یادگار مانده است. در آخرین گفت‌و‌گویی که با فرهنگ شریف داشتم، او گفت: «هر قدمی که برای موسیقی برداشته می‌شود مطمئن باشید جای دوری نخواهد رفت و به آینده این هنر خوشبین هستم تا ببینیم چه اتفاقی خواهد افتاد.» حالا تکلیفی مهم بردوش نسل امروز است تا میراث دار چهره ماندگار موسیقی ایرانی باشند.

حافظ موسیقی مردمی
حسین علیزاده
ردیف دان، آهنگساز و نوازنده
هنگامی که موسیقی سنتی و نواختن ردیف بار دیگر از سوی مرکزحفظ واشاعه موسیقی حیاتی دوباره یافت، در همان دوران جبهه‌ای به وجود آمد که آیا موسیقی باید اثرگذار باشد یا اینکه تنها یک فن است! البته من معتقدم در این زمینه باید بسیار منصفانه و دقیق نتیجه‌گیری داشته باشیم.
استاد فرهنگ شریف درآشنایی من و همنسلانم با تار تأثیر بسزایی داشته است. صدای تارشریف با خاطرات کودکی ما عجین شده است؛ زمانی که صدای تار استاد از رادیو پخش می‌شد نه تنها برای اهل فن بلکه برای توده مردم جذابیت خاصی داشت. نکته‌ای که لازم است بدان اشاره شود اینکه وقتی صحبت از موسیقی ایرانی و ردیف به میان می‌آید، باید بر مبنای بداهه نوازی باشد؛ مسأله مهمی که متأسفانه در کلاس‌های تدریس موسیقی ایرانی چندان به آن اهمیت داده نمی‌شود. توصیه من به دانشجویان علاقه‌مند به موسیقی این است که برای موضوع بداهه نوازی درموسیقی ایرانی تحقیق و پژوهش‌های بسیاری داشته باشند. کسانی که در موسیقی ایرانی و بویژه در نوازندگی تار توانستند جنبه بداهه نوازی و حتی موسیقی سنتی را درمقطعی حفظ کنند، افرادی‌اند که این موسیقی را مردمی کردند، اما می‌بینیم که دردانشگاه‌ها یا مراکزآموزشی خط و مرز تلخ نوازی و شیرین نوازی تعیین شده است. درصورتی که می‌توان به تمام کسانی که نسبت شیرین نوازی داده شده تلخ نواز هم بگویند. بعد از انقلاب آقای مجید کیانی اصطلاح شیرین نوازی را متداول کرد ولی درواقع باید گفت موسیقی ای که جنبه مردمی و ویژگی‌های مردم پسند آن بیشتر شده است. در واقع با این سازها همان موسیقی‌های دستگاهی اجرا شده اما با لحنی که جذابیت بیشتری برای مردم دارد و فرهنگ شریف نیز از جمله هنرمندانی است که نقش بسیاری در موسیقی داشته است. در دوره‌ای که مردم با موسیقی سنتی خودشان رابطه‌ای نداشتند، ساز شریف یا دیگرهنرمندان رادیو که به موسیقی ردیفی شکلی مردمی داده بودند باعث ارتباط بیشتر مردم با این ساز شد؛ اما باید این پرسش را از خودمان بپرسیم که تار در زمان میرزا حسین قلی فراهانی بیشتر شناخته شده بود یا در دوران فرهنگ شریف؟ پاسخ این است که هیچ کدام از این سطوح ارتباطی با یکدیگر ندارد، بنابراین باید با بررسی تمام و کمال این موضوع ها جایگاه هنرمندان مشخص شود و آنها را در جای خودشان ببینیم. فرهنگ شریف نوازنده بزرگ تار ایران بود. زمانی که آموختن تار را از هنرستان نزد استاد هوشنگ ظریف آغاز کردم در سال‌های بعد از انقلاب هر از گاهی به اتفاق استاد ظریف و همسر ایشان (پروین صالح) به دیدار استاد شریف می‌رفتیم.  به خاطر دارم حدود ۲۵ سال پیش که در امریکا اجرای کنسرت داشتم و فراموش کرده بودم سیم اضافه تار را همراه خود داشته باشم، شرایط به گونه‌ای شد که مجبور بودم سیم تار را تعویض کنم اما متأسفانه به دلیل تعداد اندک نوازندگان تاردر امریکا نتوانستم سیم تار پیدا کنم؛ تا آنکه یکی از دوستانم گفت اگرهمین حالا با آقای شریف تماس بگیرید ایشان حتماً سیم تار را به دست شما می‌رسانند؛باور نداشتم استاد شریف به منِ جوان که آمده بودم ساز بزنم توجه و اهمیتی نشان دهد، اما با وجود مسافت طولانی راه در کوتاه‌ترین زمان، بهترین سیم‌های تار را به‌ دست من رساندند و برایم آرزوی موفقیت کردند و البته این اتفاق درس بسیار بزرگی برای من بود.
از فرهنگ شریف بسیار باید سخن گفت؛ این هنرمند بزرگ درهیچ کجا وهیچ تریبونی علیه کسی صحبتی نکرده و مثل سازش گوش نواز و دل نواز بود. استاد شریف موسیقی تدریس نمی‌کرد و در این مورد باید گفت گروهی از استادان و نوازنده‌هایی که موسیقی سنتی را به شکل مردمی‌تر اجرا می‌کردند در کار آموزش موسیقی نبودند. آموزش رشته‌ای تخصصی است و البته حال و حوصله خاصی هم می‌طلبد. عده‌ای از جنبه اجرایی با موسیقی حس و حالی پیدا می‌کنند که نمی‌توانند درونیات یا تکنیک‌های شخصی خود را انتقال بدهند اما آثار این استادان از رادیو و تلویزیون شنیده و همه گیر می‌شود و در ضمن مقلدان بسیاری هم پیدا می‌کند. افراد بسیاری هستند که به شیوه فرهنگ شریف یا جلیل شهناز ساز می‌نوازند بدون اینکه مستقیماً ازآنها درس گرفته باشند؛ این هنرمندان تدریس نمی‌کردند و کارشان اجرای موسیقی بود ما نباید از همه نوازنده‌ها انتظار داشته باشیم سر کلاس حاضر باشند و تدریس کنند.

فرهنگ‌مندی شریف
صدیق تعریف
ردیف‌دان، خواننده و نوازنده تار  
فرهنگ شریف به اعتبار منابع موجود، در خانواده‌ای اهل فرهنگ متولد شد و بالید. پدرش پزشکی بود که با اهالی هنر، بخصوص اهل موسیقی مجالست و مؤانست داشت. از این‌رو این پزشک ارجمند نزد استاد علی اکبر خان شهنازی به فراگیری تار مشغول بود. فرهنگ شریف چهار ساله ناظر بر تمرینات پدر به طور خود آگاه و ناخودآگاه، خواسته و ناخواسته نواخت‌های تار پدر را می‌شنیده و آنها را به حافظه خود می‌سپرده است و طبق همان روایات، گاه و بیگاه آموخته‌های از یاد رفته پدر را به او متذکر می‌شده است و همین توجه و بروز استعداد، پدر بافرهنگ را وامی دارد که توجه ویژه نسبت به او پیدا کند. بنابراین او را به کلاس آموزش تار عبدالحسین خان شهنازی رهنمون می‌کند. بنابر آن روایات در ۱۲ سالگی نخستین تک نوازی‌اش را در سال‌های ابتدای تأسیس رادیو با موفقیت بسیار اجرا می‌کند. عبدالحسین خان شهنازی که تار را به تأسی از شیوه نواختن سنتی و کلاسیک پدر و عمویش یعنی آقا حسینقلی و میرزا عبدالله می‌نواخت، اما در عین حال با شیوه‌ای منحصر به خود ریزها و تک‌ها را پرسرعت، تهاجمی و شلاقی اجرا می‌کرده است. فرهنگ شریف از دل آموزش‌های این استاد ارجمند که عمر کوتاهی هم داشت متولد می‌شود. طرفه آنکه ریتم، سرعت، نرمش و تمپوی تارنوازی فرهنگ شریف به اقتضای زمانه، سیستم پخش زنده رادیو، مهربانی ذاتی و سلیقه ویژه‌اش نسبت به شیوه اجرایی استادش عبدالحسین خان شهنازی بسیار آرام‌تر و با طمأنینه‌تر بوده است. دردا و دریغا که جامعه هنری و فرهنگ شریف، عبدالحسین خان شهنازی را بسیار زود هنگام، هنگامی که هنوز کاملاً از چشمه لایزال هنر او سیراب نشده بود از دست داد و از آن پس «فرهنگ شریف» نوجوان و مشتاق و جویای کسب آموزش موسیقی نزد ماندگارانی چون علی اکبر خان شهنازی و بعدها استاد مرتضی خان نی داود به شاگردی و تلمذش ادامه داد. دو استاد بلامنازعی که هر کدام در نوع خود صاحب سبک و سیاق یگانه و منحصر به فرد بوده‌اند. استاد علی اکبر خان شهنازی که صفحات ماندگار و متعددی در تک نوازی و ردیف نوازی و همچنین صفحاتی همراه با پهلوانان بزرگ و قدرتمند و ماندگار آواز ایران نظیر «استاد اقبال آذر» و جناب «دماوندی» به یادگار گذاشته است و استاد مرتضی خان نی داود که صفحات متعدد و ماندگاری همراه با ماه بانوی ماندگار آواز ایران «قمرالملوک وزیری» به گنجینه‌های جاویدان موسیقی ایران زمین افزوده است.
ماندگار ماندن تنها به اعتبار تک نوازی، کاری بس سترگ و مشکل به شمار می‌آید و کمتر نوازنده‌ای را می‌توان سراغ داشت که فقط و فقط و تنها به صرف تک نوازی ماندگار شده باشد. یکی از این نادران نادر همانا فرهنگ شریف است که صرفاً و تنها به اعتبار تک نوازی‌های متعدد و ویژه‌اش از ماندگاران این هنر شریف به شمار می‌آید. (البته لازم به ذکر است که فرهنگ شریف در طول زندگی هنری‌اش علاوه تک نوازی، آهنگ‌های متعددی هم برای خوانندگان مختلف ساخته و پرداخته که اغلب این آهنگ‌ها نیز به اجرا در آمده‌اند.) اساساً یکی از ویژگی‌ها و مختصات هنر به طور عام شاگردی کردن و در مکتب استاد تلمذ کردن است. در حقیقت شاگرد باید همه آن چیزهایی را که بنا به ضرورت می‌تواند گنجینه و مخزنی باشد برای خلاقیت و پردازش‌های آینده‌اش از استادانش بیاموزد و به فراخور شخصیت، فرهنگ، ذوق و سلیقه، دانش، بینش، محیط، تاریخ و… هرآنچه آموخته است را از صافی ذهن خلاقش بگذراند و طی یک پروسه زمانی به سبک و سیاق و درجه‌ای از خلاقیت برساند که خود صاحب سبک و سیاق و امضای منحصر به فرد خود گردد و به شکل خاص در حوزه هنر موسیقی و باز به شکل خاص‌تر در نواختن و اجرای تار. در ۱۰۰ سال اخیر سرآمدان و نامداران و ماندگاران و استادانی بزرگ همانند آقا حسینقلی، میرزا عبدالله، درویش خان، مرتضی خان نی داود، علی اکبر خان شهنازی، کلنل علینقی وزیری، لطف‌الله مجد، جلیل شهناز، محمدرضا لطفی و سرانجام استاد فرهنگ شریف از این‌گونه سرآمدان و ماندگارانند. تک تک این بلندمرتبه‌گان این رشته شریف هر کدام به وضوح و روشنی نواختن سازشان منحصر به فرد بوده و در یک نگاه پژوهشی و تحلیلی بدرستی و وضوح می‌توان تفاوتی آشکار و روشن در سبک و سیاق نوازش تار این هنرمندان بزرگ را شاهد بود. و به لحن و زبانی دیگر هر کدام از این نامداران برای خود صاحب سبک و شیوه‌ای هستند که در عین حال که پا در گذشته شیوه و سبک نواختن گذشتگان و استادانشان دارند، هر کدام زبان و بیان خاص خود را دارا هستند. از جمله این بزرگان است، استاد فرهنگ شریف عزیز فرهنگی که در حوزه نوازش تار «شریف است و با فرهنگ.» تحلیل و آنالیز و بررسی سبک‌ها و شیوه‌های تار نوازی مجال و فرصتی دیگر می‌طلبد نه هم‌اکنون و هم امروز که همگی ما در این روزگار بی‌سامان و غم انگیز و روزگار وانفسا و تأسف آور وضعیت کنونی موسیقی در سالگشت درگذشت این شریف فرهنگ‌مند به سوگ نشسته‌ایم.

هنر ماندگار «شریف»
داریوش طلایی
نوازنده تار
از همان دوران کودکی، وقتی صدای سحرانگیز ساز فرهنگ شریف را از رادیو می‌شنیدم برایم جذبه خاصی داشت. صبح، با آهنگ صبحگاهی در چهارگاه با تار فرهنگ شریف بسیار دل‌انگیز آغاز می‌شد. در آن روزگار، رادیو نقشی مهم و حضوری پررنگ در زندگی مردم داشت.؛از رایانه و تلفن همراه و پخش صوت خبری نبود. مردم به‌معنای واقعی با رادیو زندگی می‌کردند. از میان همۀ ژانرهای موسیقی رادیو، موسیقی اصیل به نوع خالص و غیرپاپ آن اطلاق می‌شد و فرهنگ شریف یکی از چهره‌های شاخص آن بود.
صدای ساز او که در زمان خود بسیار بدیع و متفاوت بود در ساعات مختلف شبانه روزشنیده می‌شد؛ از قطعه صبحگاهی چهارگاه که پرتحرک و امیدآفرین بود تا لالایی شب‌هنگام که ترکیبی نبوغ‌آمیز از فواصل موسیقی غربی و ایرانی و ابوعطایی و سراسر تنوع بود در سونوریته، نوانس، تعلیق و حالتی که از سر تفسیرناپذیری به آن «باحال» می‌گویند. در رادیوی آن زمان، رسانه اصلی و ملی ایران، موسیقی اصیل ایرانی را تعداد اندکی از هنرمندان همچون عبادی، کسایی، شهناز، شریف، یاحقی، بدیعی، ورزنده، محجوبی، بنان، گلپایگانی و ایرج ارائه می‌کردند که هریک سبک‌ و‌ سیاق خاص خود را داشتند؛ و در عین حال سبک همگی، به‌فراخور کارکرد رادیو، هم مخاطب اهل فن و موسیقی‌شناس را جذب و راضی می‌کرد و هم برای مردم کوچه‌ و‌ بازار جذاب و دلنشین بود و بعدها بعضی آن را تحت عنوان سبک رادیویی شناسایی کردند. از آن زمان، که کودکی مشتاقِ شنیدن و کپی کارهای فرهنگ شریف بودم، تا امروز پس از گذشت بیش از پنجاه سال در عصری که شاید هیچ‌چیز مثل آن روزگار نیست هنوز ساز او را مجموعه‌ای از ذوق، پختگی، بی‌تکلفی و بسیاری ویژگی‌های وصف‌ناشدنی می‌‌دانم که جلوه‌ای از ذوق زیبایی‌شناسی و روح اصیل هنر ایرانی است. او از جمله هنرمندانی است که جایگاه هنری‌اش در موسیقی ایرانی ماندگار است.

لطافت پنجه و شیرینی مضراب
فخری ملک‌پور
موسیقدان و نوازنده پیانو
با زنده یاد فرهنگ شریف موسیقیدان بزرگ و با سابقه کشورمان نزدیک به هفتاد سال پیش آشنا شدم. خانه ما محفل موسیقیدان‌های ممتاز زمان بود و ایشان از جوانی با مرحوم پدرم معاشرت داشتند. فرهنگ شریف شاگرد عبدالحسین خان شهنازی بود (نخستین استادی که من ازایشان بهره برده ام) و بعدها نزد استادان دیگری نظیر حاج علی اکبر خان شهنازی و مرتضی خان نی داوود مشق کرد. استاد فرهنگ شریف ازهمان جوانی پنجه شیرینی داشت و سال‌های سال با استادم مرتضی خان محجوبی و دوستان هنرمند‌شان نظیراستاد حسن کسایی، استاد پرویز یاحقی و استاد حسین تهرانی همکاری می‌کرد و صد‌ها برنامه خصوصی و برنامه رادیویی ازایشان در دست است. لطافت پنجه‌ها، شیرینی مضراب‌ها، تخصص در صداگیری‌های عالی از تار، قدرت بداهه نوازی، ایجاد حس آرامش و صفا از خصوصیان ساز جناب شریف بود. ایشان هنرمندی بسیار با شخصیت، مهربان، مردم دوست، آرام و صلح جو و با متانت بود و این شاخصه اخلاق متعالی فرهنگ شریف ارزش هنر نوازندگی ایشان را دو چندان می‌کرد. ازاستاد فرهنگ شریف فقط خاطرات خوب و خوش برایم باقی مانده است و بسیار خرسندم که در اواخر عمرش توانستیم با همکاری جناب استاد شجریان و فرزندشان درکنار استاد فرهنگ شریف همکاری داشته باشیم که نتیجه این همکاری در یک آلبوم منتشرشده است و در دسترس علاقه مندان به موسیقی قرار دارد.

نوازنده ششدانگ
داریوش پیرنیاکان
نوازنده تار و آهنگساز
استاد فرهنگ شریف از چهره‌های بسیار بارز تارنوازی ایران است. زمانی که موسیقی در رادیو تعطیل شد نوازنده‌های برجسته‌ای چون استاد شریف ادامه دهنده راه موسیقی بودند.  شیوه تارنوازی شریف مختص به خود اواست و با نوازندگی دیگر استادان تارنواز بسیار متفاوت خواهد بود. مضراب استاد شریف بسیار شفاف است و همواره از ملودی‌های زیبایی استفاده می‌کرد. بداهه نوازی‌ که در لحظه می نواخت و خلق می‌کرد. او از نظر نوازندگی یکی از بهترین‌ها و سرآمدان موسیقی ایران است.  افرادی هستند که تنها نواخته‌های متأخر آقای شریف را مد نظر قرار داده‌اند و ایشان را شیرین نواز معرفی کرده‌اند در صورتی که اگر به قطعات دوران جوانی ایشان گوش کنید خواهید دید که از تکنیک بسیار بالایی برخوردار است؛ به‌عنوان مثال اگر کارهای استاد علی نقی وزیری را نظیر «دخترک ژولیده» یا «بندباز» بشنوید، حتی نمی‌توانید تشخیص بدهید کدام نواخته استاد وزیری بوده و کدام نواخته استاد فرهنگ شریف است. این موضوع صلابت و تکنیک بالای استاد شریف را نشان می‌دهد. اما اینکه کلمه شیرین نواز را برای استاد شریف به‌کار می‌برند، قبول ندارم.  در موسیقی شیرین نواز و تلخ نواز وجود ندارد بلکه باید شیوه استاد شریف را با شیوه قدما مقایسه کنیم و بگوییم شیوه‌ای که متمایز از قدما است و به قول قدما نوازنده‌ای ششدانگ هستند. سونوریته ساز ایشان بسیار زیباست و از تکنیک‌های زیبایی برای زینت ساز استفاده می‌کردند که پیش از خودش این زینت‌ها استفاده نشده است و ابتکارخود آقای شریف بوده است. همچنین پایه‌های چهار مضرابش با نوازندگان دیگر متفاوت است. اما از همه برجسته تر، شخصیت استاد شریف بوده و همیشه گفته‌ام این نام خانوادگی بسیار با مسما و برازنده ایشان بوده است. من حتی یک بار هم ندیدم این مرد هنرمند پشت سر کسی حرف بزند یا کار کسی را نقد کنند.  به تمام معنا انسان شریفی بود. یاد و خاطره استاد فرهنگ شریف در تاریخ موسیقی ایران خواهد ماند و زمانی که صدای ساز شریف هست یعنی همیشه زنده است.
 
سرشار از کرامت‌های انسانی
کیوان ساکت
نوازنده تار و سه تار
پس از حضور استاد علینقی وزیری در عرصه موسیقی ملی ایران و در پی آن ایجاد سبک‌ها و شیوه‌هایی متفاوت با استادان قدیم مانند میرزاعبدالله و آقاحسینقلی، موسیقی ایران شاهد ظهور هنرمندانی شد که شیوه نوازندگی را دگرگون ساختند.  در رأس آنها نام فرهنگ شریف می‌درخشد. سخن از مردی است که علاوه بر داشتن شیوه‌ای نو در نواختن و بیان احساس از سجایای اخلاقی و روحی چنان برخوردارست که مردمان را شیفته می‌کند. از شیوه ساز زدن استاد نمی‌گویم، چه آنان که با این استاد حشر و نشری داشته‌اند بر این مدعا صحه می‌گذارند. انچه من از این مرد بزرگ تاکنون دیده‌ام جز احترام به انسان و حرمت‌های انسانی نبوده ست. پنجه شیرین و مضرابی خوش صدا و طبعی روان هر شنونده‌ را مجذوب می‌کند. ۶٠ سال همدم مردم بودن، دردها و شوق‌ها را بیان کردن و هماره مورد احترام مردم بودن، اقبالی است که تنها کسانی از زمره استاد فرهنگ شریف بدان دست می‌یابند. اگر از نزدیک با استاد شریف حشر و نشری داشتید بدرستی گفته من بیشتر پی می‌بردید. فقدان استاد شریف تنها از دست شدن یک نوازنده تار نبود، بلکه پایان نسلی بود که مهم‌ترین ویژگی‌اش پاسداشت کرامت‌های انسانی، عزت نفس و آراستگی در ظاهر و باطن بود؛ چیزی که اگر نگویم امروز در نسل جوان یافت نمی‌شود باید بگویم اندک یاب است.
 
فرهنگ بداهه نوازی موسیقی ایران
پروین صالح
نوازنده ویولن و قیچک
آقای فرهنگ شریف هنرمندی بزرگ، نازنین و به مانند نامش شریف و بزرگوار زیست. آشنایی و همکاری من با ایشان به سالیان بسیار دور در تلویزیون و رادیو باز می‌گردد. آن زمان به مدت سه روز در هفته با حضور دوستان و استادان هنرمندی همچون فرهنگ شریف، علی اصغر بهاری، بزرگ لشگری، امیر ناصر افتتاح، سیاوش زندگانی، سیمین غانم و… در برنامه رادیویی «گل ها» با مرحوم مرتضی حنانه همکاری داشتیم. استاد فرهنگ شریف به زیبایی و در حد اعلا ساز می‌نواختند و بی‌تردید فرهنگ بداهه نوازی موسیقی ایران است.


منبع: بهارنیوز

گردش فرهنگی پنجشنبه‎های عصرایران/ از نمایشگاه گروهی عکس تا اکران "ماجان" در سینماها

هر پنجشنبه در عصرایران منتخبی از رویدادهای فرهنگی هنری یک هفته آینده در اختیار مخاطبان قرار می گیرد. این هفته از تئاتر شروع کردیم و شما را به دیدن فیلم، نمایشگاه و… دعوت کرده ایم.

عصرایران – در این بخش هر پنجشنبه در قالب چند پیشنهاد فرهنگی، مخاطبان گرانقدر عصرایران را در جریان منتخبی از آخرین رویدادهای فرهنگی هنری یک هفته آینده قرار می دهیم.

ماه پیشونی در پردیس تئاتر تهران

نمایش «ماه پیشونی» بر اساس متنی از ایوب آقاخانی و به کارگردانی آزاده انصاری تا ۳۱ شهریور ساعت ۱۹:۳۰ در پردیس تئاتر تهران به نشانی  بزرگراه امام علی، اتوبان شهید محلاتی شرق، خیابان شهید شاه‌آبادی جنوبی، بعد از میدان مالک اشتر، خیابان بقایی، جنب فرهنگسرای خاوران اجرا می شود.

پردیس شهرزاد میزبان یک نمایش

نمایش «تقدیم به ایتالو کالوینو» به نویسندگی و کارگردانی منصور صلواتی تا ۳۱ شهریور ساعت ۱۹ در پردیس تئاتر شهرزاد به نشانی خیابان نوفل‌لوشاتو، تقاطع خیابان رازی روی صحنه می رود.

شب دشنه های بلند در تئاتر مستقل

نمایش «شب دشنه هاى بلند» به نویسندگی، طراحی و کارگردانی على شمس تا ۳۱ شهریور ساعت ۱۹ در تئاتر مستقل تهران به نشانی ضلع شرقی چهار راه ولیعصر (تئاتر شهر)، خیابان رازی، نبش کوچه زند وکیل پلاک ۵۰ اجرا می شود.

از کوره راه تا شاهراه

نمایشگاه گروهی عکس و همچنین سلسله ‌نشست‌های سفرنامه‌خوانی «از کوره راه تا شاهراه» از ۱۷ تا ۳۱ شهریورماه برگزار می‌شود. افتتاحیه این نمایشگاه ساعت ۱۶ روز جمعه، ۱۷ شهریورماه در خیابان شریعتی، بالاتر از قیطریه، جنب بانک پارسیان، پلاک ۱۸۳۱ برگزار خواهد شد و شرکت در این برنامه، برای علاقه‌مندان آزاد است. روایت‌های شیرین اهالی سفر همراه با نمایشگاه گروهی عکس کوله‌باری از سفرنامه‌های شنیدنی از ۱۵ سفرنامه‌گو است و برنامه سفرنامه‌خوانی‌ها هر روز از ساعت ۱۸ برگزار خواهد شد.

نمایشگاه خنده گربه نشسته

نمایشگاه «خنده گربه نشسته» مجموعه آثار علی ملک از ۱۷ تا ۲۸ شهریور در گالری هما به نمایش در می آید. گالری هما در خیابان کریم خان زند، خیابان سنایی، کوچه چهارم غربی، پلاک ۸، واحد یک واقع است.

نمایشگاه نقاشی گروهی

نمایشگاه نقاشی گروهی «بازتاب» ۱۷ تا ۲۲ شهریور در گالری نگر برپا می شود. نمایشگاه پیشِ‌رو ، متشکل از آثارِ هفت هنرمندِ مستقلِ زن است، که تا حدی بی‌هماهنگی از هم‌دیگر آثارشان را خلق کرده اند. گالری نگر در قیطریه، ضلع جنوبی پارک، خیابان روشنایی، کوچه دلارارم، پلاک ۳۳، زنگ سوم واقع است.

کنسرت اشوان در ارومیه

اشوان، خواننده پاپ، کنسرت خود را ۲۲ شهریور ساعت ۲۱:۳۰ در ارومیه برگزار می کند.

فریدون در برج میلاد

فریدون آسرایی کنسرت خود را روزهای ۲۱ و ۲۲ شهریورماه ساعت ۲۲ در فضای باز برج میلاد برگزار می کند.

ماجان در سینماها

فیلم سینمایی «ماجان» به کارگردانی رحمان سیفی آزاد و با بازی مهتاب کرامتی، فرهاد اصلانی، سیما تیرانداز، بابک انصاری و بهنوش بختیاری این روزها در سینماهای کشور اکران عمومی شده است.


منبع: عصرایران

نظام سانسور به ما اجازه فکر نمی‌دهد

گروه هنری: علی نصیریان بازیگر با سابقه و سینما و تئاتر در گفت‌وگو با هفته نامه «صدا» ضمن انتقاد از سانسور در سینمای ایران می‌گوید که از بسیاری از داستان‌های ادبیات می‌توان اقتباس‌های خوبی انجام داد اما ممیزی مجال این کار را نمی‌دهد. به گفته او اوایل انقلاب داریوش مهرجویی قصد داشت، داستان «همسایه‌ها» احمد محمود را در قالب یک سریال بسازد اما به او اجازه ندادند. او معتقد است سانسور نمی‌گذارد هنرمندان ببینند، بخوانند و انتخاب کنند.

 

علی نصیریان درباره علاقه‌اش به کتاب‌های صادق هدایت می‌گوید: «من شیفته هدایت بودم. هنوز هم داستان های او را خیلی دوست دارم. نوع زیان و قصه های هدایت در آن زمان خیلی برای همه تازگی داشت چون نشأت گرفته از زندگی مردم بود… داستان های هدایت از بطن زندگی مردم بود. مثلا «مرده خورها»، «محلل»، «سایه روشن»، «داش آکل» و … برگرفته از زندگی مردم بود و همان حال و هوا و موقعیت را مجسم می کرد. جدا از این، نوشته های او زبان متفاوتی با تئاترهای آن دوره داشت. زبان تئاتر آن روز یا قرن نوزدهمی و دکلاماسیون بود یا به شیوه تئاترهای لاله زار، سبک و سطحی بود و از عمق واقعیات زندگی مردم سرچشمه نگرفته بود و جنبه های فانتزی داشت.»

 

علی نصیریان در پاسخ به این پرسش که آیا تا کنون تمایل داشته که از داستان‌های ادبیات فارسی، اقتباسی برای کارهای سینمایی انجام دهد، گفت: «داستان های زیادی خواندم که آنها را دوست داشتم. از کارهای گلشیری و دولت آبادی آثاری خواندم که برایم جذاب بوده، اما بعضی موقع ها متن هایی هست که نمی شود آنها را اجرا کرد. یکی از مواردی که می توانیم از آنها در سینما و تئاتر خیلی استفاده کنیم اما متاسفانه نظام سانسور مجال نمی دهد، اقتباس از ادبیات است. ما داستان های خیلی خوب و ادبیات غنی داریم اما نمی گذارند.»

 

این بازیگر در ادامه این موضوع می‌گوید: «اوایل انقلاب مهرجویی می خواست «همسایه ها»ی احمد محمود را کار کند. حتی پنج، شش اپیزودش را هم برای سریال نوشت اما نگذاشتند. خیلی هم متن جذاب و گیرایی بود. تمام مشکل ما این است که سانسور اجازه اندیشیدن به ما نمی دهد و نمی گذارد فکر کنیم. ما را در چارچوبی نگه می دارد و نمی گذارد ذهن مان باز شود، بخوانیم، ببینیم و انتخاب کنیم. در نتیجه فضای کار هنری هوای تازه ندارد. این هوای تازه مستلزم گفتگو، نوشتن و نگاه است که متاسفانه نداریم. ما خیلی عقبیم.»

 

بازیگر «بوی پیراهن یوسف» درباره وجود پیچیدگی‌ در کاراکترهایی که او در آنها به ایفای نقش می‌پردازد توضیح می‌دهد: «مثلا قاضی شارح سریال «سربداران» یا بزرگ آقای «شهرزاد» منفی اند اما چنان اعتماد به نفسی دارند و با ابهت و از جانب حق حرف می زنند که تماشاگر شک می کند مبادا حرف آنها راست باشد؟ واقعا تماشاگر نمی داند با آنها چطور برخورد کند. میدانم که بخشی از اینها به شخصیت پردازی ربط دارد اما ریزه کاری هایی که آن نقش را باورپذیر می کند به خود شما ربط دارد. در مصاحبه ای خواندم که محمد علی نجفی گفته، در «سربداران» ما می خواستیم شیخ حسن جوری قهرمان شود اما قاضی شارح قهرمان شد!»

 

او در ادامه تاکید می‌کند: «برای من جذابیت نقش در پیچیدگی اش است. در زیر و بم ها و متفاوت بودنش است. نقش هایی را که یک لایه و یک دست و صاف و مستقیم باشند، دوست نداریم. نقش منفی و مثبت یا کمدی، جدی یا تراژیک برای من مطرح نیست. شخصیت باید برای من شخصیت جذابی باشد. مثلا من از خاخام «شکارچی شنبه» خیلی خوشم می آمد. این شخصیت را دوست داشتم برای این که خیلی پیچیده بود و زیر و بم داشت یا مثلا قاضی شارح که یکدست و یکنواخت نبود.»

 

نصیریان که این روزها در نمایش «اعتراف» به کارگردانی شهاب حسینی به روی صحنه می‌رود، درباره ویژگی‌های نقش کشیش این نمایش می‌گوید: «این شخصیت هم برایم جذاب بود و در آن کمی پیچیدگی وجود دارد. به همین دلیل آن را دوست دارم چون می دانید که از روی فیلم نوشته شده است. با آقای شهاب حسینی هم در سریال «شهرزاد» آشنا شدم. قبل از آن نمی شناختم شان و با ایشان کار نکرده بودم. از فرهنگ، ادب، سلوک، رفتار و نگاهش خیلی خوشم آمده بود. (شهاب حسینی) به من پیشنهاد کرد که نقشی در تئاتر «اعتراف» وجود دارد اما گفتم که بازی در تئاتر برای من خیلی سنگین است. گفت این شخصیت بیشتر در صحنه نشسته است به خاطر خود شهاب، متن، شخصیت و این دیالوگی که بین این دو نفر جریان دارد، بازی در این نمایش برای من جذاب بود.»


منبع: بهارنیوز

خودکشی «حمید صفت» تکذیب شد

عزیزمحمدی درباره خبر منتشر شده در فضای مجازی مبنی بر خودکشی موکلش، گفت: این موضوع دروغ است. من روز گذشته تا ظهر پیش موکلم بودم و مشکلی هم وجود نداشت. بر اساس این گزارش، محمدشهریاری سرپرست دادسرای امور جنایی ۲۸ مردادماه سال جاری از تشکیل پرونده برای «حمیدرضا صفت» خواننده –  رپ – به اتهام قتل و انجام تحقیقات در این خصوص خبر داد.
 


منبع: بهارنیوز

کدام هنرمندان اسکار افتخاری می‌گیرند؟

«دونالد ساترلند» بازیگر باسابقه مجموعه فیلم «بازی بقا» به همراه «آنیس واردا» ـ مادر موج نوی سینمای فرانسه ـ و چند چهره بین‌المللی دیگر، در مراسم اسکار آینده مورد تقدیر قرار می‌گیرد.

به گزارش ایسنا، «رویترز» نوشت: «دونالد ساترلند» ـ بازیگر ۸۲ ساله فیلم‌هایی چون «بازی بقا»، «غرور و تعصب»، «زمانی برای کشتن»، «شغل ایتالیایی» و «کوهستان سرد» ـ به پاس یک عمر دستاورد هنری، تندیس اسکار افتخاری دریافت می‌کند.

علاوه بر این هنرپیشه کانادایی که تاکنون در ۱۴۰ فیلم ایفای نقش کرده، «آنیس واردا» کارگردان بلژیکی، «چارلز برنت» فیلمساز آفریقایی ـ آمریکایی و «اوون رویزمن» تصویربردار آثاری چون «‌جن‌گیر»، طی مراسمی که ماه نوامبر در لس‌آنجلس برپا می‌شود، اسکار افتخاری دریافت می‌کنند. او پدر «کیفر ساتدلند» ستاره سریال معروف «۲۴» است که در در هر چهار فیلم «بازی بقا» نقش «اسنو» را ایفا کرد. این بازیگر با بیش از ۶ دهه فعالیت در عرصه سینما و تلویزیون، تاکنون نامزد اسکار نشده است.

«برنت» کارگردان مستقلی است که برای به تصویر کشیدن زندگی آمریکاییان آفریقایی‌تبار شهرت دارد.«رویزمن» فیلمبردار سرشناسی است که پنج بار برای فیلم‌هایی چون «جن‌گیر»، «ارتباط فرانسوی» و «شبکه» نامزد دریافت جایزه اسکار شده است و «آنیس واردا» فیلمساز مشهوری است که لقب «مادر موج نوی سینمای فرانسه» را به خود اختصاص داده است.

هنرمندانی چون «جکی چان»، «اسپایک لی»، «دبی رینولدز»، «استیو مارتین»، «ژان لوک گدار» و «لورن باکال» پیش از این موفق به کسب جایزه اسکار افتخاری شده‌اند.

جوایز این هنرمندان روز ۱۱ نوامبر طی مراسمی که در لس‌آنجلس برگزار می‌شود، اعطاء می‌شود.


منبع: عصرایران

آغاز فعالیت‌های ایران در نمایشگاه کتاب مسکو

فعالیت‌های غرفه ایران همزمان با افتتاح سی‌امین نمایشگاه بین‌ المللی کتاب مسکو آغاز شد.

به گزارش مهر به نقل از روابط عمومی موسسه نمایشگاه‌های فرهنگی ایران، سی‌امین نمایشگاه بین‌المللی کتاب مسکو روز گذشته ۱۵ شهریورماه در محل پارک ودن خواه افتتاح شد.

موسسه نمایشگاه‌های فرهنگی ایران به نمایندگی از صنعت نشر ایران در غرفه‌ای به مساحت ۲۴ مترمربع در این دوره از نمایشگاه حضور پیدا کرده است.

به مناسبت سی سالگی برگزای نمایشگاه کتاب مسکو، محور برنامه‌های نمایشگاه یادشده هم بر این اساس تنظیم شده است.

در غرفه ایران بیش از ۲۵۰ عنوان کتاب در زمینه‌های ایران‌شناسی، هنر، ادبیات، کودک و نوجوان، دین و دفاع مقدس به نمایش گذاشته شده است.

معرفی نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، معرفی طرح‌های حمایتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از انتشار کتاب ایرانی، دعوت از ناشران بین‌المللی و مذاکره برای حضور در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، برگزاری روز ایران از جمله برنامه‌های در نظر گرفته شده برای حضور در این دوره از نمایشگاه است.

در اولین روز فعالیت غرفه ایران هیات رسانه ای روسیه در غرفه ایران حضور یافت. هچنین خبرها حاکی از آن است که از ایران هم یک هیئت رسانه‌ای شامل آقایان عبدالرسول وصال (مدیرمسول روزنامه شهروند)، بهروز بهزادی (سردبیر روزنامه اعتماد)، حسین عبداللهی (مدیرمسئول روزنامه آرمان امروز) و حسن محمدی (روزنامه‌نگار) به نمایشگاه کتاب مسکو اعزام شده‌اند و از رسانه‌های روسی بازدید کرده‌اند.

سی‌امین دوره نمایشگاه کتاب مسکو تا ۱۹ شهریورماه دایر است.


منبع: عصرایران

پخش بیش از ۵۰ فیلم‌ در عید غدیر

فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی و انیمیشن «مرگ جویان»، «میراث»، «پلیس‌های تقلبی»، «برایت انار دان کرده بودم»، «جای امن»، «تصور کن»، «کلیک»، «پینوکیو»، «پلیس فروشگاه ۲»، «فریب خورده»، «نجات آقای وو»، «هلیوس»، «گمشدگان»، «پیکو»، «شرط ازدواج»، «نترس ۲»، «پایان ناخوشایند»، «نقشه شیطانی دکتر فومانچو»، «تراکتور خاکستری کوچولو»، «بری زنبوره»، «یک قاتل برای همیشه»، «تعقیب و گریز»، «یک اتفاق ساده»، «آفتاب بعد از باران»، «پرستار ممنوع»، «تام سایر»، «دایی هانس»، «من ربات هستم»، «منطقه سرسبز»، «طلا و مس»، «خسیس»، «ماموریت»، «آهسته آهسته»، «سفر جادویی»، «جای امن»، «آفتاب بعد از بارون»، «در جستجوی آرامش»، «گلستان»، «مارپیچ ۱»، «اخراجی های ۱»، «دره دل خوشی»، «مجرد۴۰ ساله»، «جک و لوبیای سحرآمیز»، «زاپاس»، «پلیس ها و خانواده رابرسون»، «طرفدار»، «مارپیچ ۲»، «دروغگو دروغگو» و «آقای دیدز» پنج‌شنبه، جمعه و شنبه (۱۶، ۱۷ و ۱۸ شهریور ماه) از شبکه‌های سیما روی آنتن می‌رود.

شبکه یک سیما

به گزارش ایسنا به نقل از روابط عمومی سیما، فیلم سینمایی «مرگ جویان» به کارگردانی جوئل شوماخر، پنج‌شنبه ۱۶ شهریورماه ساعت ۲۳ از شبکه یک سیما پخش خواهد شد.

در خلاصه داستان فیلم با بازی کایفر ساترلند، کوین بوکان و جولیا رابرتز خواهید دید: یک گروه دانشجوی پزشکی در آزمایشگاه دانشگاه خود بر روی علائم حیاتی بدن انسان در حین مرگ تحقیق می‌کنند. برای این کار هر بار یکی از اعضای گروه به‌صورت مصنوعی به کما فرستاده می‌شود. یکی از داوطلبین در حالت کما می‌میرد و تلاش بقیه اعضای گروه برای بازگرداندن او به جایی نمی‌رسد. پس از این ماجرا دانشگاه ادامه تحقیقات را برای گروه دانشجویان ممنوع می‌کند. آنها که به نتایج خوبی دست پیدا کرده‌اند تصمیم می‌گیرند تا به‌صورت پنهانی و بدون مجوز وارد آزمایشگاه شده و تحقیقات خود را پیگیری نمایند….

****************************** *******

فیلم تلویزیونی «میراث» به کارگردانی مهدی ودادی، جمعه ۱۷ شهریورماه ساعت ۱۶ از شبکه یک سیما پخش خواهد شد.

در خلاصه داستان فیلم آمده است: رامین سپاسدار در یک شب بارانی سیاوش را با چاقو می زند و فرار می‌کند. سیاوش به بیمارستان برده می‌شود و به کما می‌رود. مادربزرگ و عموهای سیاوش در بیمارستان جمع می‌شوند. مادربزرگ می‌گوید که سیاوش خاطرخواه ریحانه سپاسدار، خواهر رامین شده است و رامین او را با چاقو زده است. با آمدن نام سپاسدارها همه وحشت‌زده می‌شوند، چون این دو خانواده کینه دیرینه‌ای با هم دارند. عمو شیرزاد برخلاف میل مادر و سایر برادرانش راهی مهلکه می‌شود تا رامین را بیابد….

در این فیلم تلویزیونی مجید مظفری، حسین سحرخیز و شیوا خنیاگر هنرنمایی کرده‌اند.

****************************** *******

فیلم سینمایی «پلیس‌های تقلبی» به کارگردانی هو لئونگ لائو، شنبه ۱۸ شهریورماه ساعت ۱۱ از شبکه یک سیما پخش خواهد شد.

در خلاصه داستان فیلم آمده است: بیگ فا که تازه از زندان آزاد شده است با دوستانش کریزی بی، جانی تی و لی قرار می‌گذارد. او به آنها می‌گوید که عده‌ای خلافکار با خرید چند آمبولانس حمل جنازه و جاسازی کردن پول در این آمبولانس‌ها از مرز هنگ‌کنگ در حال پولشویی هستند. او به دوستانش پیشنهاد می‌دهد که آنها با پوشیدن لباس پلیس‌ها خود را پلیس مرز معرفی کرده و با گشتن آمبولانس پول جاسازی شده را به دست آورند. دوستانش موافقت کرده و با تهیه لباس و ساخت ماشین پلیس خود را برای انجام کار آماده می‌کنند….

فرانسیس چون یو و سیمون یام بازیگران این فیلم هستند.

****************************** *******

فیلم تلویزیونی «برایت انار دان کرده بودم» به کارگردانی جمیل مفاخری، شنبه ۱۸ شهریورماه ساعت ۱۶ از شبکه یک سیما پخش خواهد شد.

در خلاصه داستان فیلم با بازی جلیل بستام و شیما ملایی آمده است: شاهو معلم روستا به‌خاطر نجات دانش‌آموزش که در رودخانه افتاده غرق می‌شود. هه ورام، که پدر دانش‌آموز غرق شده است مردم را به‌خاطر مشارکت نکردن در ساختن پل مقصر می‌داند….

****************************** *******

شبکه دو سیما

فیلم تلویزیونی «جای امن» به کارگردانی مجتبی راعی، پنج‌شنبه ۱۶ شهریورماه ساعت ۲۳ از شبکه دو سیما پخش می‌شود.

خلاصه داستان فیلم از این قرار است که: سعید برای فیلمبرداری از تظاهرات هفده شهریور ماه ۱۳۵۷ به میدان ژاله می‌رود. همسرش فاطمه با یکی از بستگانش به‌نام مریم در تظاهرات شرکت دارند. پس از درگیری و تیراندازی، سعید زخمی می‌شود و دوربینش را به فاطمه می‌سپارد. ثابت‌پور، مأمور ساواک، که شاهد ماجراست، برای به‌دست آوردن دوربین فاطمه را تعقیب می‌کند، اما فاطمه به خانه‌ای پناه می‌برد و دوربین را در آنجا امانت می‌گذارد. به ثابت‌پور دستور داده می‌شود که همچنان پیگیر ماجرا باشد….

در این فیلم محمود پاک نیت، سودابه آقاجانیان و فرانک آراسته‌جو نقش‌آفرینی کرده‌اند.

****************************** *******

فیلم سینمایی «تصور کن» به کارگردانی آندرژی یاکیموفسکی، جمعه  ۱۷ شهریورماه ساعت ۱۷:۳۰ از شبکه دو سیما پخش خواهد شد.

داستان فیلم در لیسبون واقع در پرتغال و در یکی از موسسه‌هایی که نابینایان در آنجا نگهداری می‌شوند اتفاق می‌افتد. در این موسسه به نابینایان آموزش داده می‌شود تا با معلولیت خود در همه زمان‌ها و موقعیت‌های خطرناک بتوانند زندگی کنند. یان که یک معلم نابیناست و تا حدی ناسازگار با اطرافیان خود می‌باشد. او در این موسسه استخدام می‌شود و شیوه‌های دیگری را برای زندگی به این معلولان ارائه می‌دهد که خود در زندگی تجربه کرده است….

الکساندرا ماریا لارا و ادوارد هاگ بازیگران این فیلم هستند.

****************************** *******

فیلم سینمایی «کلیک» به کارگردانی فرانک کاراکی، جمعه ۱۷ شهریورماه ساعت ۲۳ از شبکه دو سیما پخش خواهد شد.

این فیلم با بازی آدام سندلر و کیت بکینسیل در مورد یک دستگاه کنترل از راه دور تلویزیون است که مایکل نیومن آن را  به‌دست می‌آورد. این دستگاه به او اجازه می‌دهد تلویزیون و دستگاه صوتی‌اش را از راه دور کنترل کند همچنین این امکان را در اختیارش می‌گذارد که کل زندگی‌اش را به میل خودش عقب و جلو کند یا از حرکت باز ایستاند…!

*************************************

فیلم سینمایی «پینوکیو» به کارگردانی استفان کاچاداس، شنبه ۱۸ شهریورماه ساعت ۱۷:۳۰ از شبکه دو سیما پخش خواهد شد.

در این فیلم خواهیم دید: پینوکیو پسرک چوبی‌ای است که پدر ژپتو نجار پیر، آن را ساخته است. پینوکیو با آرزوی پدر ژپتو که می‌خواسته صاحب پسری شود، زنده می‌شود اما همان روز اول از خانه خارج شده و گربه نره و روباه مکار او را فریب می‌دهد و او از خانه دور شده و سفر پر ماجرایی را از سر می‌گذراند. پدر ژپتو به دنبال پینوکیو می‌گردد و وقتی پینوکیو را پیدا می‌کند، او به یک پسر واقعی تبدیل می‌شود.

مایکل بامبالیک، جان گراندمن و کریستوف گریگور بازیگران این فیلم هستند.

****************************** *******

فیلم سینمایی «پلیس فروشگاه ۲» به کارگردانی اندی فیکمن، شنبه ۱۸ شهریورماه ساعت ۲۳ از شبکه دو سیما پخش خواهد شد.

در این فیلم با بازی کوین جِیمز و راینی رودریگِز خواهیم دید: پلیس فروشگاه به یک کنفرانس مأموران امنیتی فروشگاه‌ها دعوت شده است. قرار است مراسم در هتل مجللی برگزار گردد. در هنگام حضور پل بلارت و دیگر همکارانش در هتل، گروهی سارق قصد دزدیدن اشیای و تابلوهای قیمتی در هتل را دارند. آنها دختر پل بلارت را به گروگان می‌گیرند، اما در نهایت با عملکرد درخشان پل بلارت و همکارانش، دزدان دستگیر شده  و در نقشه خود ناکام می‌مانند.

****************************** *******

شبکه سه سیما

فیلم سینمایی «فریب خورده» به کارگردانی جری لوییس، پنج‌شنبه ۱۶ شهریورماه ساعت ۱۰ از شبکه سه سیما پخش می‌شود.

در این فیلم با نقش‌آفرینی اینا بالین و جری لوییس خواهید دید: ستاره کمدی به‌نام هاری در یک سانحه هوایی می‌میرد و حالا کارمندان وی که کار خود را از او یاد گرفته بودند تصمیم می‌گیرند تا کسی را جای او بگذارند و هر چه خودشان یاد دارند به او بیاموزند! آنها تصمیم می‌گیرند تا فردی معمولی را برای این‌کار استخدام کنند. استنلی، گارسون شرکت را بر می‌گزینند و سعی می‌کنند تا همه چیز را به او یاد دهند…!

****************************** *******

فیلم سینمایی «نجات آقای وو» به کارگردانی دینگ شنگ، پنج‌شنبه ۱۶ شهریورماه ساعت ۱۵ از شبکه سه سیما پخش خواهد شد.

داستان درباره گروهی آدم‌ربا به رهبری هوا ژانگ است که معمولاً سعی می‌کنند آدم‌هایی را که وضع مالی خوبی دارند را ربوده و از طریق اخاذی امرار معاش نمایند. آنها به‌طور اتفاقی با ستاره سینمای هنگ‌کنگ آقای وو برخورد کرده و او را می‌ربایند. هم‌زمان نیز شخص دیگری را هم که صاحب یک خودروی اسپرت است ربوده و هر دو را در یک خانه متروکه با زنجیر به‌هم می‌بندند. ژانگ از آقای وو می‌خواهد که اگر جانش را دوست دارد به آنها پول بپردازد….

در این فیلم اندی لایوو، لیو یی و کوآنگ یوآن هنرنمایی کرده‌اند.

****************************** *******

فیلم سینمایی «هلیوس» به کارگردانی لوک من لانگ، پنج‌شنبه ۱۶ شهریورماه ساعت ۲۴ از شبکه سه سیما پخش می‌شود.

در خلاصه فیلم آمده است: هلیوس تروریست قدرتمندی است که قصد دارد یکی از سلاح‌های میکروبیِ کره را دزدیده و آن را در هنگ‌کنگ منفجر کند. سازمان امنیت ملی کره، با همکاری پلیس، تصمیم می‌گیرند یکی از دانشمندان مطرح هنگ‌کنگ را به‌نام پروفسور سیو به کره دعوت نمایند تا با کمک او بتوانند سلاح را در جای امنی حفظ کنند.

در فیلم سینمایی «هلیوس»، چن چانگ و سی وون چیو نقش‌آفرینی کرده‌اند.

****************************** *******

فیلم سینمایی «گمشدگان» به کارگردانی محمدرضا اعلامی، جمعه ۱۷ شهریورماه ساعت ۱۰ به روی آنتن  شبکه سه سیما می‌رود.

در خلاصه داستان فیلم آمده است: دو جوان در مبارزات خیابانی و تظاهرات علیه حکومت شاه توسط نیروهای گارد شاهنشاهی دستگیر می‌شوند؛ از طرف دیگر خواهر یکی از دستگیرشدگان که خود نیز از مبارزین است درپی یافتن برادر به عکسی که از وی در روزنامه چاپ شده است، دست می‌یابد.

در فیلم سینمایی «گمشدگان»، کیهان ملکی و شبنم قلی‌خانی نقش‌آفرینی کرده‌اند.

****************************** *******

فیلم سینمایی «پیکو» به کارگردانی شوجیت سیرکار، جمعه ۱۷ شهریورماه ساعت ۱۴:۳۰ از شبکه سه سیما پخش می‌شود.

در این فیلم با بازی آمیتا باچان و دپیکا پادوکونه خواهید دید: پیکو نام دختری است که هنوز ازدواج نکرده و با پدر پیرش زندگی می‌کند. پدر همواره از بیماری معده و دل درد رنج می‌برد و وابستگی شدیدی هم به دخترش دارد. به همین دلیل هر خواستگاری که می‌آید از دخترش و اخلاق او بد می گوید تا خواستگارها را فراری دهد. پدر همیشه می‌گوید که ازدواج باید از سر عقل باشد و هدف داشته باشد. دختر از شرایطی که در آن گیر کرده راضی نیست اما پدرش را دوست دارد و نمی‌خواهد او را تنها بگذارد….

****************************** *******

فیلم تلویزیونی «شرط ازدواج» به کارگردانی محسن منشی‌زاده، شنبه ۱۸ شهریورماه ساعت ۱۰ از شبکه سه سیما پخش می‌شود.

در این فیلم خواهید دید: دختر و پسری به‌نام شقایق و آریا که پدرانشان در شرکتی با هم شریک بودند، مدیر شرکت هستند و با هم کل‌کل دارند. قبل از اینکه پدر دختر فوت کند آنها به او می‌گویند با هم ازدواج کردند ولی موفق به عقد سوری نمی‌شوند! پدران این دو وصیت کرده‌اند در صورت ازدواج هر کدام این سهم به آنها تعلق بگیرد از آن طرف عموی پسر که چشم به مال برادرزاده‌اش دارد وصیت‌نامه ‌را به گونه‌ای دستکاری می‌کند که برادرزاده‌اش برای دریافت سهم‌الارث خود مجبور به ازدواج با دختر عمویش شود….

نیما شاهرخ شاهی، فریبا نادری، مهران رجبی و سوسن پروار در این فیلم بازی کرده‌اند.

****************************** *******

فیلم سینمایی «نترس ۲» به کارگردانی آرباز خان، شنبه ۱۸ شهریورماه ساعت ۱۵ از شبکه سه سیما پخش می‌شود.

در این فیلم با بازی سلمان خان، سوناکشی سینها و پاراش راج خواهید دید: کمیسر پاندی، پلیس معروف و وظیفه‌شناس، دشمن شماره یک خلافکاران با خواسته خود به شهر کوچکی منتقل می‌شود تا هرج و مرج شهر را سامان دهد. با ورود وی، حکومت با چاسینگ تبهکار با نفوذ شهر به خطر می‌افتد. پاندی با پسر باچاسینگ درگیر می‌شود و او را به قتل می‌رساند….

*************************************

شبکه چهار سیما

فیلم سینمایی «پایان ناخوشایند» به کارگردانی جان مککی، پنج‌شنبه ۱۶ شهریورماه ساعت ۲۰:۳۰ از شبکه چهار سیما روی آنتن می‌رود.

داستان فیلم درباره چاپ اولین کتاب یک نویسنده زن جوان توسط یک ناشر مرد جوان است. اما ناشر بدون  اطلاع نویسنده عنوان کتاب را تغییر داده است لذا همین امر باعث می‌شود، زن دیگر علاقه‌ای به ادامه کار با این ناشر را نداشته باشد. اما ناشر تمام تلاش خود را می‌کند تا او بازگردد که در همین حین این دو به یکدیگر نیز علاقه‌مند می‌شوند.

در این فیلم سینمایی کارن گیلان و استنلی وبر نقش‌آفرینی کرده‌اند.

****************************** *******

فیلم سینمایی «نقشه شیطانی دکتر فومانچو» به کارگردانی پیرس هاگارد، جمعه ۱۷ شهریورماه ساعت ۲۱:۳۰ از شبکه چهار روی آنتن می‌رود.

در خلاصه داستان فیلم با بازی پیتر سلرز و دیوید تاملینسون آمده است: دکتر فومانچو اکسیر جوانی خود را از دست داده است و برای ساختن دوباره این اکسیر باید دو الماس را از آمریکا به دست آورد. یکی از الماس‌ها توسط شاگردان دکتر مانچو به سرقت می‌روند و کارآگاه معروف، متوجه می‌شود که او برای اکسیر باید الماس دوم را به دست آورد. به همین دلیل برای به دام انداختن او نقشه‌ای طراحی می‌کنند. کارآگاه حدس می‌زند که دکتر مانچو برای به دست آوردن الماس ملکه را گروگان خواهد گرفت. کارآگاه نقشه‌ای می‌کشد تا آنها را دستگیر کند. اما بالاخره شاگردان دکتر فومانچو موفق به سرقت الماس‌ها می‌شوند….

****************************** *******

شبکه پنج سیما

فیلم سینمایی «تراکتور خاکستری کوچولو» به کارگردانی پیتر هامدال، پنج‌شنبه ۱۶ شهریورماه ساعت ۱۳:۳۰ از شبکه پنج سیما پخش می‌شود.

در این فیلم با بازی استین وینگ خواهیم دید: پسر بچه‌ای که به‌تازگی به خانه روستایی جدیدی نقل مکان کرده‌اند از جای جدید ناراضی است تا اینکه با عده‌ای آشنا شده و بعد با تراکتوری که سخنگوست دوست می‌شود….

****************************** *******

فیلم سینمایی «بری زنبوره» به کارگردانی استیو هیکنر و سیمون جی. اسمیت، جمعه ۱۷ شهریورماه ساعت ۱۰:۴۵ از شبکه پنج پخش می‌شود.

در خلاصه داستان آمده است: بری زنبوری است که به‌تازگی از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده ولی خسته و ناامید است و فکر می‌کند که وقتش به بطالت می‌گذرد و از صبح تا شب بیرون کندو مشغول جمع کردن عسل است. زندگی بری توسط یک گل‌فروش که او را با خود به گل‌فروشی می‌برد تغییر می‌کند و او متوجه می‌شود که عسلی که آنها درست می‌کنند چقدر برای انسان‌ها قابل استفاده است….

جری سن فیلد، رنی زلوگر و متیو برود ریک بازیگران این فیلم هستند.

*************************************

فیلم سینمایی «یک قاتل برای همیشه» به کارگردانی جوهان گریسر، جمعه ۱۷ شهریورماه ساعت ۱۳:۳۰ از شبکه پنج پخش می‌شود.

در این فیلم با بازی هینیرک اسچانمن و کارل کرانزووکی خواهیم دید: پرونده‌ای قدیمی توسط مرکز به دو پلیس جوان سپرده می‌شود تا پس از بررسی‌های جزئی، تایید نهایی گردد و مختومه اعلام گردد اما در بررسی‌های اولیه سرنخ‌های جدیدی به دست دو پلیس جوان می‌رسد که آنها به  افراد رده بالای پلیس می‌رساند. حالا رییس و دیگر اعضای پلیس قصد دارند آنها از ادامه تحقیقات باز دارند اما پلیس‌های جوان دست‌بردار نبوده تا اینکه قاتل واقعی که یک درجه‌دار است و اکنون فوت کرده است را پیدا می‌کنند اما این کشف به قیمت از دست دادن موقعیت شغلی هر دو پلیس جوان تمام می‌شود ولی در نهایت آنکه از ابتدا مورد اتهام پلیس‌ها بوده است از اتهام قتل می‌دهد.

*************************************

فیلم سینمایی «تعقیب و گریز» به کارگردانی رنی هارلین، شنبه ۱۸ شهریورماه ساعت ۱۳:۳۰ از شبکه پنج پخش می‌شود.

در خلاصه داستان  با بازی جکی جان و فن بینگ‌بینگ آمده است: بنی‌چان که دوستش یانگ را در یک تعقیب و گریز با خلافکار بزرگ چینی ویکتور ونگ از دست داده و قول داده که از دختر او سامانتا نگهداری نماید، پس از اینکه به پلیس می‌گوید که ویکتور ونگ خلافکار است از کار تعلیق می‌شود. او مردی به‌نام کانر واتس را از دست یک گروه خلافکار دیگر که قصد کشتن او را دارند نجات می‌دهد. کانر واتس شاهد یک قتل بوده است و برای همین خلافکاران قصد کشتنش را دارند و بنی‌چان از او می‌خواهد که علیه خلافکاران در دادگاه شهادت دهد…

****************************** *******

شبکه شما

فیلم تلویزیونی «یک اتفاق ساده» به کارگردانی حسن حسینی و مجید عکاف‌زاده، پنج‌شنبه ۱۶ شهریورماه ساعت ۲۳ از شبکه شما پخش خواهد شد.

در خلاصه داستان فیلم با بازی پوراندخت مهیمن و محمد نریمان آمده است: آقا جمال در آغاز یک روز با اختلافی که بین او و همسرش صورت می‌گیرد، از خانه خارج شده و برای حل این اختلاف و سوتفاهم درگیر ماجراهایی می‌شود که ماجراهای طنزی را برای بیننده رقم می‌زند.

*************************************

فیلم تلویزیونی «آفتاب بعد از باران» به کارگردانی کامبیز کاشفی، جمعه ۱۷ شهریورماه ساعت ۱۳:۳۰ از شبکه شما پخش خواهد شد.

این فیلم تلویزیونی داستان سرمدی، خلافکار سابق است که چند روز مانده به زایمان همسرش به جرم سرقت دستگیر می‌شود. همه‌ی شواهد علیه اوست. فیلم مداربسته از حضورسرمدی در سرقت حکایت می‌کند اما مدتی که او در بازداشت است باز هم سرقت‌هایی انجام می‌شود و سرمدی درتمام این سرقت‌ها حضور دارد…!

در این فیلم، مجید محبوب بشری و عارفه صفرزاده بازی کرده‌اند.

*************************************

شبکه کودک

انیمیشن سینمایی «پرستار ممنوع» به کارگردانی داگلاس هورن، پنج‌شنبه ۱۶ شهریورماه ساعت ۱۴ از شبکـه کودک پخش خواهد شد.

در این فیلم با بازی ترنتون راجرز و ریکو رودریگوئز خواهیم دید: دنی، پسرک بانشاطی است که مجبور است روزها را در کنار پرستار خود بگذراند. پدر و مادر او وکیل هستند و به دلیل کار زیادی که دارند نمی‌توانند برای دنی به اندازه کافی وقت بگذارند و دنی خیلی کم آنها را می‌بیند. او از این موضوع بسیار رنج می‌برد و زمانی که پرستار او برای مدتی آنها را ترک می‌کند تصمیم می‌گیرد با هیچ‌کدام از پرستارانی که به طور موقت به منزل آنها فرستاده می‌شوند سازگاری نکند. او به کمک دوستش تا می‌تواند پرستاران را آزار می‌دهد….

****************************** *******

فیلم سینمایی «تام سایر» به کارگردانی هرمان هانتگبورت، جمعه ۱۷ شهریورماه ساعت ۱۴ از شبکه کودک پخش خواهد شد.

در این فیلم خواهید دید: تام سایر، پسری نوجوان، ماجراجو و خیال‌پرداز است. دوست صمیمی او هاک، پسر مرد دائم‌الخمری است که اهالی دهکده تمایلی به دوست شدن او با سایر کودکان دهکده را ندارند، اما تام هاک را بسیار دوست دارد و اغلب ماجراجویی‌هایش را با او سرمی‌گیرد.

*************************************

شبکه امید

فیلم سینمایی «دایی هانس» به کارگردانی مایکل کریندل، پنج‌شنبه ۱۶ شهریورماه ساعت ۱۸ از شبکه امید پخش خواهد شد.

در این فیلم خواهیم دید: هانس مرد عبوس و بداخلاقی است، زندگی او قوانین خاصی دارد. رفتار سردش با اطرافیان و همسایه‌هایش باعث شده تا آن‌ها از او دوری کنند؛ تا اینکه خواهرش بریت، به همراه دو فرزند پسرش به خانه‌ی او می‌آیند. هانس به‌خاطر اینکه در گذشته زمانی که در سختی بوده خواهرش او را ترک کرده و مسئولیت نگهداری از پدر بیمارشان را بر عهده نگرفته از او دلگیر و عصبانی است. بریت از بیماری‌اش برای هانس می‌گوید و اینکه کسی را به‌غیر از هانس ندارد تا در مدتی که او در بیمارستان مشغول معالجه است از فرزندانش مراقبت کند، اما هانس آن‌قدر ناراحت و دلگیر بوده که بااین‌وجود بازهم آن‌ها را از خانه بیرون می‌کند….

فریتز کارل، تینا رولاند و النا اولینگ بازیگران این فیلم هستند.

****************************** *******

فیلم سینمایی «من ربات هستم» به کارگردانی الکس پرویاس، جمعه ۱۷ شهریورماه ساعت ۱۸ از شبکه امید پخش خواهد شد.

در این فیلم با بازی ایزاک آسیموف و ویل اسمیت خواهیم دید: اسپونر به‌شدت نسبت به ربات‌های هوشمند آدم‌نما مشکوک است. او برخلاف همه‌ی مردم که زندگی‌شان با ربات‌ها عجین شده و حتی در کوچک‌ترین کارهایشان از آن‌ها استفاده می‌کنند هیچ استفاده‌ای از ربات‌ها نمی‌کند و حتی بارها و بارها تصور کرده که آن‌ها قصد حمله، دزدی و یا اعمال خبیثانه دارند. وقتی بعد از مدت‌ها دوباره به سر کارش بازمی‌گردد از طریق یک دستگاه اطلاع‌رسانی متوجه شده دکتر لنین، مؤسس USR و خالق بزرگ‌ترین شرکت ساخت ربات‌های انسان‌نما، از ساختمان خودش را به پایین پرت کرده و به نظر خودکشی کرده است، اما این همه‌ی ماجرا نیست…!

            ****************************** *******

شبکه افق

فیلم سینمایی «منطقه سرسبز» به کارگردانی پل گرینگرس، جمعه ۱۷ شهریورماه ساعت ۱۰ از شبکه افق پخش خواهد شد.

داستان فیلم در مورد گروهبان میلر است که یک افسر آمریکایی در جنگ عراق بوده و هدفش از آمدن به عراق کشف سلاح‌های کشتار جمعی و نجات جان بشریت است. اما وقتی هیچ چیزی پیدا نمی‌کند خود به دنبال دلایل این موضوع گشته و به نتایجی نیز می‌رسد….

در فیلم سینمایی «منطقه سرسبز» مت دیمون و گرگ کینر ایفای نقش کرده‌اند.

****************************** *******

فیلم سینمایی «طلا و مس» به کارگردانی همایون اسعدیان، جمعه ۱۷ شهریورماه ساعت ۱۸:۳۰ از شبکه افق پخش خواهد شد.

در این فیلم با بازی بهروز شعیبی و نگار جواهریان خواهید دید: سیدرضا طلبه‌ای که به‌تازگی با خانواده‌اش به تهران آمده، تا در کلاس‌های استاد اخلاقی که وصف او را بسیار شنیده است شرکت کند. اما متوجه بیماری اسکلروز چندگانه همسرش زهرا می‌شود و به‌ناچار برای تهیه هزینه درمان او تغییراتی در شیوه زندگی‌اش می‌دهد.

****************************** *******

شبکه نمایش

فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی «خسیس»، «ماموریت»، «آهسته آهسته» و «سفر جادویی» پنج‌شنبه ۱۶ شهریور ماه ساعت ۱۳، ۱۵، ۱۶:۳۰، ۲۱ از شبکه نمایش روی آنتن می‌رود.

*************************************

فیلم‌های سینمایی ‌و تلویزیونی «جای امن»، «آفتاب بعد از بارون»، «در جستجوی آرامش»، «گلستان»، «مارپیچ ۱»، «اخراجی های ۱» و «دره دل خوشی» جمعه ۱۷ شهریورماه ساعت ۱۱، ۱۳، ۱۵، ۱۶:۳۰، ۱۹، ۲۱ و ۲۳  از شبکه نمایش پخش می‌شود.

*************************************

فیلم‌های سینمایی ‌و تلویزیونی «مجرد۴۰ ساله»، «جک و لوبیای سحرآمیز»، «زاپاس»، «پلیس ها و خانواده رابرسون»، «طرفدار»، «مارپیچ ۲»، «دروغگو دروغگو» و «آقای دیدز» شنبه ۱۸ شهریورماه ساعت ۹:۳۰، ۱۱، ۱۳، ۱۵، ۱۷، ۱۹، ۲۱ و ۲۳  از شبکه نمایش پخش می‌شود.


منبع: عصرایران

فعال‌ترین سینماگران در اینستاگرام

گروه هنری: برخی ستاره های سینما و تلویزیون در اینستاگرام حضوری تاثیرگذار دارند که به ترتیب عبارتند از:




 



مهناز افشار
دنبال کنندگان: ۶,۲۰۰,۰۰۰ نفر
دنبال شوندگان: ۴۲ نفر (او، به جز چند فن پیج، صفحه های مسجدجامعی، مهتاب کرامتی، رضا عطاران، بهرام رادان و علی کریمی و تعدادی دیگر را دنبال می کند).
پست: ۶۲۵
رامبد جوان
دنبال کنندگان: ۵,۸۰۰,۰۰۰ نفر
دنبال شوندگان: ۱۰ نفر (او، به جز صفحه همسرش، نگار جواهریان، صفحه چهره های دیگر را دنبال نمی کند).
پست: ۱۸۰۸
بهنوش بختیاری
دنبال کنندگان: ۵,۸۰۰,۰۰۰ نفر
دنبال شوندگان: ۸۶۳ نفر
پست: ۱۹۷۷
سحر قریشی
دنبال کنندگان: ۵,۸۰۰,۰۰۰ نفر
دنبال شوندگان: ۱ نفر (او تنها صفحه برادرش، سپهر قریشی را دنبال می کند).
پست: ۲۸۹
الناز شاکردوست
دنبال کنندگان: ۵,۷۰۰,۰۰۰ نفر
دنبال شوندگان: صفر
پست: ۶۴۰
رضا گلزار
دنبال کنندگان: ۵,۱۰۰,۰۰۰ نفر
دنبال شوندگان: ۳۶ نفر (او، به جز صفحه های فن پیج، صفحه های علی کریمی، جواد عزتی، هومن سیدی، منوچهر هادی، دیا میرزا، بنیامین بهادری، شهرام حقیقت دوست و مرتضی پاشایی را دنبال می کند).
پست: ۱۱۰۷
ترانه علیدوستی
دنبال کنندگان: ۵,۱۰۰,۰۰۰ نفر
دنبال شوندگان: ۵۲ نفر (عباس کیارستمی، شهیندخت مولاوردی، امیر جعفری، رضا کیانیان، فرهاد اصلانی، مصطفی زمانی، محسن چاووشی، داریوش اسدزاده، گلاره عباسی، پانته آ پناهی ها، رامین ناصرنصیر، عبدالرضا کاهانی، پریناز ایزدیار، مهراوه شریفی نیا، رضا عطاران، ویشکا آسایش، سحر دولتشاهی، مهرداد صدیقیان، باران کوثری، صابر ابر، بهرام رادان و پیمان معادی از جمله چهره های شناخته شده ای هستند که او دنبال می کند).
پست: ۲۷۷
رضا عطاران
دنبال کنندگان: ۳,۱۰۰,۰۰۰ نفر
دنبال شوندگان: ۴۲ نفر (صفحه های بهنوش بختیاری، بهروز وثوقی، امیر جعفری، عباس یاری (دبیر اجرایی مجله «فیلم»)، علی مسعودی، رضا یزدانی، امیر تتلو، محسن تنابنده، ترانه علیدوستی، هانیه توسلی، مهناز افشار، مجید صالحی، رضا شفیعی جم، پارسا پیروزفر و بهرام رادان را دنبال می کند).
پست: ۱۹۶
بهرام رادان
دنبال کنندگان: ۲,۹۰۰,۰۰۰ نفر
دنبال شوندگان: ۸۸ نفر (برادران کیایی، تهمورس پورناظری، بابک حمیدیان، ویشکا آسایش، مهرداد صدیقیان، گوهر خیراندیش، همایون شجریان، سحر دولتشاهی، بهروز وثوقی، رضا کیانیان، گلشیفته فراهانی، مهناز افشار، یغما گلرویی، دیوید بکام، رضا عطاران، امیر جعفری، امیر آقایی، آنا نعمتی، نوین چرم، سازمان TED، «نشنال جئوگرافیک»، «سی ان ان»، «تایم»، «هالیوود ریپورتر» و… از جمله صفحه هایی است که او دنبال می کند).
پست: ۹۸۳
شهاب حسینی
دنبال کنندگان: ۲,۷۰۰,۰۰۰ نفر
دنبال شوندگان: یک نفر (او تنها صفحه همسرش، پریچهر قنبری را دنبال می کند. این صفحه را ادمین مدیریت می کند).
پست: ۱۸
منبع :۲۴ آنلاین


منبع: بهارنیوز

یادی از پرویز یاحقی، از نوابغ موسیقی

گروه هنری: کمتر کسی است که ‘ پرویز یاحقی ‘ را به عنوان نابغه موسیقی و چهره ای اثرگذار و صاحب سبک در این حوزه نشناسد، ولی تعداد افرادی که ‘ موتزارت ایران ‘ را به عنوان گوینده رادیو و خبرنگار و اعتراف گیرنده از یک قاتل زنجیره ای بشناسند، تقریبا نادر است.

این رسم دیرینه رسانه های ما بوده که همواره از بزرگان حوزه های مختلف به بهانه زادروز یا سالمرگ یادی کنند و در این مجال هم تنها همان یک وجه از زندگی حرفه ای آنان را با کلیشه ای از زندگینامه برای مخاطبان یادآور شوند ؛ رسمی خشک که تنها به کار مخاطبان خاص می‌آمد و می‌آید.
زندگی یاحقی و خاطرات هنرمندان همترازش اما گویای این نکته است که زندگی این نابغه موسیقی وجوه دیگری نیز داشت ، وجوهی که نشانگر اهمیت و قدر و منزلت این بزرگان نزد اقشار مختلف جامعه حتی بزهکاران حرفه ای است.
زنده یاد پرویز خطیبی ترانه سرا و گوینده رادیو در کتاب ‘خاطراتی از هنرمندان ‘ در باره این وجه از زندگی پرویز یاحقی می‌نویسد: در دهه ۳۰ ، قاتل خطرناکی به نام ‘ هوشنگ ورامینی ‘ جلوی اتومبیل هایی را که در جاده تردد می‌کردند ، می‌گرفت و سرنشینان آن را به طرز فجیعی مثله کرده و به قتل می‌رساند.
‘ مسئولان امنیتی وقت نیز به رغم تمهیدات لازم موفق به دستگیری قاتل نمی شدند و این مساله مشکل بزرگی برای مسافران و دولت ایجاد کرده بود تا این که پس از مدت ها موفق به دستگیریش شدند. هوشنگ ورامینی در بند نیز از هرگونه همکاری سرباز می‌زد و به خبرنگاران و وکلایی که به او مراجعه می‌کردند پاسخ نداده و آنان را مسخره می‌کرد.
پرویز یاحقی که در آن زمان ضمن فعالیت هنری در رادیو به حرفه خبرنگاری و گویندگی نیز مشغول بود، داوطلب شد که برای مصاحبه با وی به زندان برود. ابتدا مقام مسئول مخالفت می‌کرد و به او می‌گفت با توجه به شهرت و محبوبیتش نمی تواند چنین کاری را انجام دهد ، زیرا در صورت ایجاد مشکل برای او ، نه تنها به خانواده اش ، بلکه باید پاسخگوی همه هنردوستان کشور باشد.
بالاخره مسئول مربوطه تسلیم اصرارهای بیش از حد یاحقی می‌شود و او به منظور گفت و گو و مصاحبه با قاتل راهی زندان شد. هوشنگ ورامینی در پاسخ به پرسش یاحقی با حالتی تمسخر آمیز می‌گوید: من سئوال ازتو بزرگترا رو جواب نمی دم حالا تو یه الف بچه اومدی می‌خوای از من حرف بکشی تا بتونی اینجوری خودتو معروف کنی؟
یاحقی در پاسخ می‌گوید: برای شهرت نیازی به شما ندارم، من همین الانم مشهورم، با دقت منو نگاه کن ببین من کی هستم.
قاتل خطرناک که تا پیش از این حرف ، به قیافه یاحقی توجه نداشت، به دقت وی را نگاه کرد بعد پرسید: تو پرویز یاحقی نیستی؟ و
بعد از تایید یاحقی، وارمینی او را در آغوش گرفته و صورتش را غرق بوسه کرد و کلیه مطالبی را که دیگر خبرنگاران موفق به کسب آن نشده بودند، در اختیار یاحقی گذاشت و پرده از جنایات هولناکش برداشت.
قاتل سرانجام محاکمه و محکوم به اعدام شد و به عنوان آخرین خواسته اش ، خواهان دیدار مجدد پرویز یاحقی شد و پس از آمدن یاحقی او را در آغوش گرفت و گفت: می‌خوام آخرین کسی را که در این دنیا می‌بینم تو باشی.
** تولد پرویز یاحقی
پرویز صدیقی پارسی ملقب به پرویز یاحقی در ۱۶ شهریور ماه ۱۳۱۵ خورشیدی در تهران دیده به جهان گشود و از کودکی به موسیقی علاقه مند شد.
وی که اغلب در خانه داییش حسین یاحقی به سر می‌برد، از همان کودکی نسبت به صدای ساز علاقه وافری نشان می‌داد و بسیاری از نواهای موسیقی را با نی لبکش می‌نواخت و در حالی که بیش از هفت سال نداشت وارد کلاس موسیقی وی شده و در غیاب دایی ویولن را برداشته و عاشقانه بدان می‌نگریست.
استاد که خواهرزاده خود را اینچنین شیفته موسیقی دید از هر فرصتی استفاده می‌کرد تا بتواند رضایت پدر پرویز را برای فرا گیری این هنر جلب کند. وی بالاخره توانست پرویز کوچک را تحت تعلیم خود قرار دهد. پرویز نیز دوره های اول موسیقی را به سرعت پشت سرگذاشت به طوریکه علاقه و استعداد شگرفش موجب حیرت همگان از جمله داییش شده بود.
یازده ساله بود که دوره آموزش ردیف های پنجگانه دیگر استاد را که شامل پیش در آمدها، چهار مضراب ها، آهنگ های ضربی و دستگاه های موسیقی ایرانی بود کاملا فرا گرفت.
منزل حسین یاحقی محل آمد و شد هنرمندان بزرگ و صاحب نام کشور بود که با دیدن توانایی پرویز نوجوان شگفت زده می‌شدند و او را تحسین می‌کردند.
روزی استاد ابوالحسن صبا که با حسین یاحقی دوستی داشت به خانه اش آمد و با دیدن پرویز و پی بردن به نبوغش پذیرفت که او را برای ادامه فرا گیری ویولن به نزد خویش ببرد. پرویز پس از آن به رادیو راه یافت و به دعوت داوود پیر نیا وارد برنامه گلها شد.
هجده سال بیش نداشت که یکی از ساخته هایش به نام ‘امید دل من کجایی’ را با صدای استاد غلامحسین بنان در برنامه گلها اجرا کرد و به پیشنهاد صبا خود رهبری ارکستر را به عهده گرفت و هنرمندان و نوازندگان طراز اول کشور در این برنامه هنرمند جوان را یاری کردند.
** پرویز یاحقی به روایت خودش
یاحقی در مورد زندگی هنریش می‌گوید: سه یا چهار سال داشتم که با انگشتان کوچکم روی آب پاش باغبان پدرم ضرب می‌گرفتم و نغماتی که از داییم استاد حسین یاحقی و دوستانش شنیده بودم، زمزمه می‌کردم. داییم استاد ویولن بوده و منزلش محل آمد و شد هنرمندان بزرگ و سرشناس بود، طبعا نظرم به این ساز جلب شد. پدر حسین یاحقی(پدر بزرگ من) موسیقیدان بوده و در زمان خودش مورد توجه دوستداران این هنر بود. مادرم نیز گوشه های موسیقی را می‌شناخت. مرحوم فرخ لقا خاله من، استاد داییم بوده و سنتور را در حد استادی می‌نواخت و سبک و سیاقش مورد توجه و بررسی استادان آن زمان بویژه حبیب سماعی بود.
‘ خانم فرخ لقا بجز سنتور سازهای دیگری از جمله پیانو، تار و کمانچه می‌نواخت و متاسفانه در دوران کودکی من فوت کرد و نتوانستم از وجودش استفاده کنم. مادر و داییم اعتقاد داشتند من استعداد موسیقی را از او به ارث بردم.
تقریبا همه روزه استادانی همچون ابوالحسن صبا، احمد عبادی، رضا محجوبی، مرتضی محجوبی، حسین تهرانی و غیره به منزل داییم می‌آمدند و من از هنرشان بهره مند می‌شدم. دلبستگی من به موسیقی به گونه ای بود که اگر آنان نمی آمدند من از داییم خواهش می‌کردم مرا به منزلشان ببرد. مرحوم حسین یاحقی که از علاقه ام به موسیقی اطلاع داشت، از پدرم خواست تا مرا تحت تعلیم خودش قرار بدهد ولی او مخالفت کرد. پدرم کارمند عالی رتبه وزارت امور خارجه بود و به شدت با موسیقیدان شدن من مخالفت می‌کرد. این کشمکش بین پدرم و گروه مقابل که داییم و صبا در رأس آن بودند، ادامه داشت. او آرزو داشت من دکتر یا مهندس شوم ولی داییم بدون توجه به مخالفت او به تعلیم من می‌پرداخت.
بالاخره پدرم برای دور کردن من از محیط، به بهانه ماموریت اداری مرا به بیروت برد و حتی اجازه نداد نی لبکم را با خودم ببرم. من در اثر دوری از داییم، صبا و محیط موسیقی به سختی بیمار شدم. پدرم برای درمان مرا نزد پزشکان مختلف برد ولی هیچ تاثیری نداشت تا این که یک پزشک فرانسوی به او گفت بیماری فرزند شما روحی است و از دوری چیزی رنج می‌برد و تا آن چیز برایش فراهم نشود امیدی به بهبودیش نیست و بدتر و بدتر خواهدشد.
دوری از فضای موسیقی مرا تا سرحد مرگ کشانده بود ولی پدرم همچنان مقاومت می‌کرد تا این که در آستانه ده سالگی با پول توی جیبی که جمع کرده بودم از خانه پدر فرار کرده و به ایران باز گشتم. به محض رسیدن به ایران مادرم مرا به بیمارستان برد و طی نامه ای برای پدرم نوشت اگر به مخالفتت ادامه دهی فرزندمان را از دست خواهیم داد. من درایران ماندم و نزد داییم به فرا گیری ویولن ادامه دادم. خانه صبا و خانه دائیم بسیار نزدیک بود و تقریبا هر شب آن دو هنرمند بایکدیگر دیدار داشتند.
به خاطر دارم شبی داییم به استاد صبا گفت دلم می‌خواهد این خواهر زاده من مدتی نزد تو کار کند و با سبک وسیاقت آشنا شود. او نیز پذیرفت و از هفته بعد به کلاس ایشان رفته و بجز تکنیک های ویولن با اصول ارکستراسیون (تنظیم قطعات موسیقی برای ارکستر)، کمپوزسیون (آهنگسازی) و رهبری ارکستر نیز آشنا شدم. استاد صبا به من خیلی لطف داشت و در بعضی از مواقع دو ساعت و نیم از وقتش را برای آموزش من اختصاص می‌داد. بهره گیری از مکتب این دو هنرمند بزرگ برایم حکم دانشگاه را داشت تا بتوانم با سازم روایت زندگی خود و خاطراتم را بیان کنم.
در پانزده سالگی برای اجرای ساز تنها به رادیو دعوت شدم منتها پدرم اجازه نمی داد از نام فامیلم استفاده کنم، لذا به پیشنهاد داییم، از نام فامیل وی استفاده کردم و از آن پس با نام ‘پرویز یاحقی’ در ارکستر یاحقی فعالیت داشتم تا این که در سال بعد نخستین ارکستر خودم را تشکیل دادم.
از سال ۱۳۳۴ فعالیت جدیدم را با اداره تولید رادیو آغاز کردم. در آن زمان چندآهنگ برای منوچهر ایرانپور، هوشنگ شوکتی و پس از آن برای داریوش رفیعی ساختم.
در هجده سالگی یک آهنگ در دستگاه شور به نام ‘ای امید دل من کجایی’ برای روانشاد غلامحسین بنان ساختم و پارتیتور (نتی که برای همه سازهای ارکستر نوشته شود) آن را به صبا دادم. وی که در آن زمان ارکستر شماره ۲ رادیو را رهبری می‌کرد، با خوشرویی به من گفت این آهنگ از آن توست بنابراین خودت هم باید ارکستر را رهبری کنی، من هم ویولن اول ارکستر را می‌نوازم. این آهنگ بعدها با شماره ۱۷۲در برنامه گلها اجرا شد.
رهبری ارکستری که هنرمندان توانا و بزرگی همچون صبا، حسین یاحقی، مرتضی محجوبی، علی تجویدی، حبیب الله بدیعی، وزیری تبار، دهقانی و غیره در آن می‌نواختند، برای من افتخار بزرگی به شمار می‌رفت. ‘
یاحقی در مورد نحوه استفاده صدا وسیما از آثارش با تاکید بر اینکه دلش نمی خواهد اثرش به صورت ناقص به گوش مخاطبان برسد، می‌گوید: نشست های پی درپی ای به اتفاق آقای بیژن ترقی با مسئولان موسیقی صدا وسیما داشتیم و پیشنهاد هایی نیز ارائه دادم که هنوز به آن ها پاسخ داده نشده است.
‘ یک هنرمند بیش از هر چیز نیاز به مخاطب دارد و اوست که به هنرمند تعالی می‌بخشد. به عقیده او ارزش یک هنر شناس بیش از یک هنرمند است، هنرمند با دنیای درون خویش به گفت و شنود می‌نشیند که حاصلش آفرینش اثر است ولی درهمین راستا انسان های باهوش باید وجود داشته باشند که هنر اورا درک کنند. هنرمند اجازه ندارد به هر دلیل استعداد وهنر خود را به کناری بنهد و فراموش کند که در گذشته چه آثاری خلق کرده است. این شد که مصمم شدم در هر شرایطی به کار هنری خود ادامه داده و راه گذشته را کماکان پیمایم. ولی این فقط یک تصمیم بود و در راه اجرای آن، مشکلات فراوان مادی ومعنوی قد علم کردند.
در گذشته تمام امکانات بهره برداری از هنر هنرمندان فراهم بود و هنرمند تنها مسئول ارائه هنرش بود ولی در شرایط فعلی همه مسائل در تقابل با من است وتمام امکانات توسط خودم باید آماده شود.
**پرویز یاحقی به روایت هنرمندان
زنده یاد جوادبدیع زاده خواننده سرشناس در خاطراتش می‌نویسد: طبیعت هر چند قرن یک بار انسان های خارق العاده ای خلق می‌کند که پرویز یاحقی یکی از آنان است. این هنرمند با بهترین تاثیر در روح و مغز انسان ها، در ماندگاری و جذابیت این هنر نقش دو چندانی داشته است. یاحقی با نوای جادویی ویولنش ثابت کرد که بیرون بردن این ساز از موسیقی اصیل ایرانی تاچه حد از جلال، ظرافت و قدرت این هنر می‌کاهد.
زنده یاد حبیب الله بدیعی نوازنده نام آشنای ویولن و یار دیرین پرویز یاحقی بر این اعتقاد است که با بررسی اجمالی موسیقی ایرانی، به نقش غیر قابل انکار خانواده یاحقی بر می‌خوریم که در این میان پرویز بیش از دیگران در زیبایی این هنر عرشی سهیم است.
استاد بدیعی با اشاره به اینکه همزمان با تاسیس رادیو و برنامه گلها، چهره های درخشانی درعرصه موسیقی وارد شدند که در جذابیت و شیوایی این برنامه تاثیر گذار بودند، اضافه کرد: پرویز یاحقی با پنجه های بی همتا و آثار ماندگار خود از جمله هنرمندانی است که در ماندگاری این برنامه نقش برجسته ای داشته است.
وی افزود: مجموعه گرانبهایی از چهار مضراب ها و قطعات گوناگون یاحقی در آرشیو برنامه های گلها ثبت و ضبط شده که گنجینه ارزشمندی برای دلبستگان هنر موسیقی است.
روانشاد ذبیح الله مقوم نوازنده پیشکسوت ویولن و از دوستان یاحقی از او به عنوان نابغه دوران و یکی از مفاخر تکرار ناشدنی موسیقی ایرانی یاد کرده ، می‌گوید: او ضمن حفظ اصالت این هنر، با شیوه نوازندگی بی بدیلش تحول شگرفی در این سبک از موسیقی ایجاد کرده و بر شمار مخاطبان آن افزود.
‘ حتی آنان که موسیقی ایرانی را غمگین و مغایر با شور جوانی می‌دانند، همواره از آثار و سبک نوازندگی این هنرمند لذت می‌برند. به جرات می‌توان گفت یکی از مواقع کثرت شنوندگان رادیو، زمانی بود که یکی از آثار به ویژه تکنوازی یاحقی از آن پخش می‌شد.
استاد یاحقی هرگز خود را در حصار ردیف های آواز و کوک های تعیین شده مقید نمی کرد و با ابداع کوک های جدید و ابتکاری، تنوع و تازگی در کارش به وجود می‌آورد کمااینکه در حال حاضر نیمی از کوک های رایج در بین نوازندگان ویولن ایرانی یادگار این نابغه موسیقی است. ‘
منوچهر همایون پور خواننده نام آشنای موسیقی ایرانی از خاطره و دیداری که برای نخستین بار با پرویز یاحقی داشت ، اینچنین می‌گوید: برای فراگیری آواز به منزل استاد حسین یاحقی (دایی پرویز) می‌رفتم. یک روز او میهمان داشت و فرصت تعلیم مرا نداشت. همان طور که مشغول پذیرایی از میهمان ها بود چند بار مرا که در انتظار نشسته بودم دید و بالاخره پرسید امروز می‌بایست به شما درس بدهم؟
‘ من در پاسخ گفتم بله استاد، قرار بود امروز ابوعطا کار کنیم ولی اگر وقت ندارید من می‌توانم وقت دیگری خدمت برسم.
استاد گفت نه، یک لحظه صبر کن الان درست می‌کنم. بعد از جوانی که در حیاط ایستاده بود پرسید:پرویز کجاست؟ جوان پاسخ داد در کوچه مشغول بازی است. حسین یاحقی گفت صدایش کنید، من کارش دارم. جوان نیز چنین کرد و پس از چند لحظه پسرکی ده یازده ساله در حالی که به خاطر بازی، عرق کرده بود به خدمت استاد آمد و در همان حالت که به تندی نفس می‌کشید گفت بله دایی جان، با من کار داشتید؟
حسین خان یاحقی گفت بله پرویز جان، این آقا از هنرجویان آواز من است و امروز باید درآمد ابوعطا را یاد بگیرد ولی من میهمان دارم و نمی توانم به ایشان درس بدهم، از تو خواهش می‌کنم جور مرا بکشی.
من که در بیست و شش یا بیست و هفت سالگی به سر می‌بردم از حرف حسین خان به سختی رنجیدم و پنداشتم او مرا به سخره گرفته است. در دل گفتم آخه بچه ای که نصف سن مرا ندارد، چه در چنته دارد که به من بیاموزد؟ می‌خواستم ضمن گله از حسین خان، خانه اش را برای همیشه ترک کنم ولی از آنجایی که وی از استادان بزرگ و صاحب نام کشور و بسیار قابل احترام بود این کار را نکردم و خود را تسلیم فرمان او و خواهر زادۀ نوجوانش کردم. از سوی دیگر پرویز کوچک به محض این که داییش چنین مسئولیتی را به او محول کرد، تغییر شخصیت داده و در حین بچگی ژست استادان بزرگ را گرفته و پس از آن که نگاهی عمیق به من کرد، به طرف یکی از اتاق ها رفته و به من گفت دنبالش بروم. روی یکی از طاقچه های اتاق ویولنی بود، آن را برداشت و کوک کرد و در آمد ابوعطا را با زیبایی وصف ناپذیری نواخت. من که تا آن روز پرویز را نمی شناختم، از تعجب زبانم بند آمده بود ولی او با خونسردی تعلیم را آغاز کرد و پس از نواختن و آموختن چند گوشه از آواز ابوعطا، به اتفاق نزد داییش رفتیم. پرویز گفت دایی جان درس دادم، دیگه امری با من نداری؟ می‌خوام برم بازی. و دوباره با کارکتری بچه گانه به طرف کوچه دوید.
این واقعه تاثیر عجیبی در من گذاشته بود و تا مدت ها نمی توانستم باور کنم که چنین شخصی واقعی بود نه رویا. پختگی و شیرینی پنجه و تسلط بر روی سازی به این دشواری آن هم برای نوجوانی به این سن اتفاقی نیست که به آسانی بتوان از آن گذشت. ‘
بهزاد مقوم پژوهشگر موسیقی و مدرس ویولن می‌گوید: اگرچه هریک از ویولنیست هایی که تا کنون در ایران ظهور کرده اند از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و به نوبه خود سهمی در ارتقاء موسیقی اصیل ایرانی داشتند، اما پرویز یاحقی در این میان از شهرت بسزایی برخوردار بوده و نامش با ویولن گره خورده بود تا جایی که هرگاه نامی از این ساز به میان می‌آمد اغلب مردم به یاد او می‌افتادند و به نوعی سراغش را می‌گرفتند.
‘ ناله های سازش ویژگی خاص خود را دارد و ‘گلیساندو’ های پایان هر جمله اش (کشیدن انگشت بر روی سیم ساز، گلیساندو نام دارد) به منزله امضای معتبری بود که نوازنده اش را معرفی می‌کرد تا جاییکه شنوده فاقد دانش موسیقی نیز در می‌یافت که این ویولن پرویز یاحقی است.
** درگذشت
استاد پرویز یاحقی پس از سال ها تنهایی و انزوا در سیزدهم بهمن ماه ۱۳۸۵در هفتاد سالگی بر اثر ایست قلبی دارفانی را وداع گفت و با حضور هنرمندان و هنردوستان در قطعه هنرمندان بهشت زهرا آرام گرفت.
مرگ یاحقی در عزلت و انزوا از جمله رخدادهایی بود که جامه عزا بر قامت هنرمندان و هنر دوستان این مرز و بوم پوشانده و خبر اول بسیاری از رسانه های داخلی و خارجی را به خود اختصاص داد: ‘پرویز یاحقی آهنگساز و نوازنده چیره دست ویولن بر اثر ایست قلبی درگذشت.’ پس از سال ها یک بار دیگر نام اسطوره ویولن برسر زبان ها افتاد و دوستدارانش را برای وداع با پنجه های سحرآمیزش به تالار وحدت کشاند.
محمدرضا شجریان، فرهنگ شریف، مجید نجاهی، فضل الله توکل، پری زنگنه، معینی کرمانشاهی، همایون خرم ، امین الله رشیدی، ایرج و سایر یاران یاحقی و صدها تن از دوستداران هنرش گردهم آمده و با قلبی مالامال از اندوه از خاموشی او و ویولنش سخن گفتند.
**آثار
از زنده یاد استاد پرویز یاحقی بجز قطعات بیشمار بداهه، آثار فراوانی به جا مانده که آن میان می‌توان به ‘ای امید دل ما کجایی’، ‘پربسته’، ‘موج’، ‘مکتب وفا’، ‘گردباد’، ‘زمانه’، ‘کلبه من’، ‘در سکوت شب’، ‘بهانه تو’، ‘اشک بیگناهی’، ‘بیداد زمان’، ‘خواب نوشین’، ‘میزده’، ‘افسانه’، ‘آهنگ محبت’، ‘هدیه عشق’، ‘با دلم مهربان شو’، ‘مرا نفریبی’، ‘مرا تنها نگذاری’، ‘خدایا تودانی’، ‘بهار نورسیده’، ‘امید جان من’، ‘همنفسم کو’، ‘چه کنم ای خدا چه کنم’، ‘شکایت دل’، ‘یک قطره اشک’، ‘خاکستر’، ‘سراب آرزو’ و… اشاره کرد.
انگشت سوم دست چپ زنده یاد پرویز یاحقی دوسال پیش از درگذشتش در اثر تصادف اتومبیل آسیب دید و به رغم تلاش پزشکان در داخل و خارج از کشور دیگر قادر به نواختن ویولن نبود. نزدیکان استاد بر این اعتقاند که عدم توانایی او در نواختن ساز، بیش از هر عاملی موجب مرگش شد.
خبرنگار:زهره کرمی ** انتشار دهنده: حسن فلاحتی – ایرنا


منبع: بهارنیوز

گفت ‌و ‌گو با «عباس مخبر»، مترجم تنوع طلب!

–  مریم شهبازی: روزگار جوانی‌اش با تلاش برای یافتن راهی که به توسعه کشور بینجامد سپری شد، هفده- هجده سال بیشتر نداشت که به این نتیجه رسید، توسعه با «نفت» پیوستگی نزدیکی دارد، بنابراین تحصیل در این رشته را آغاز کرد اما چندی بعد دلزده شد و پیش خود گفت:«رشد و توسعه بدون تکنولوژی هسته‌ای امکان‌پذیر نیست!»پس به سراغ فیزیک رفت اما در این رشته هم تا انتها نرفت چراکه جامعه شناسی را مقدم بر همه اینها دانست، به سراغ جامعه شناسی رفت و سراز زندان درآورد.

در بحبوحه انقلاب به تدریس هم مشغول شد، حالا که چند دهه‌ای از آن سال‌ها گذشته ریشه هر پیشرفتی را در کتاب و فرهنگ می‌داند، اصلاً به همین خاطر بود که دست از همه آن رشته‌ها کشید و به سراغ کار ترجمه آمد. عباس مخبر را از پیشگامان ترجمه نقد جدی مدرن در دهه شصت می‌دانند، علاوه بر این از او به‌عنوان یکی از اسطوره‌شناسان روزگار معاصر هم یاد می‌کنند. حاصل سال‌ها فعالیتش در حوزه ترجمه، انتشار بیش از ۹۰ جلد کتاب در حوزه‌های مختلف است. او یکی از مهم‌ترین دلایل ضعف ادبیات معاصرمان را در زمینه نقد در این می‌داند که ما ایرانیان هنوز تعامل و گفت‌و‌گو را یاد نگرفته‌ایم؛ ضعفی که به گفته او ناشی از فقدان برقراری فضای دموکراتیک بر جامعه است.

 برخی هنوز گمان می‌کنند که کتاب مخرب است!
البته تمام تقصیر را هم گردن حکومت و دولت نمی‌اندازد و تأکید دارد که ریشه این مسأله را باید در فرهنگ و ترسی دانست که از برچسب خوردن و عرف رایج داریم. با این همه بواسطه گسترش تکنولوژی‌های نوین ارتباط امیدوار است که ما هم مانند اروپاییان از این مرحله عبور کنیم. مخبر به تازگی نمایشگاهی از عکس‌هایش را برپا کرده که به این بهانه به گفت‌و‌گویی با این مترجم، نویسنده، محقق، اسطوره‌شناس و مدرس پرداختیم که می‌خوانید.

تنوع قابل توجهی در میان ترجمه‌های شما، از علوم اقتصادی و اجتماعی گرفته تا علوم سیاسی، ادبیات و حتی فلسفه در بین کتاب‌هایی که با بازگردان فارسی شما منتشر شده دیده می‌شود؛ علت این تنوع‌طلبی‌تان در بحث ترجمه که از قضا به اغلب آنها هم ورودی جدی داشته‌اید چیست؟

بخش قابل توجهی از تنوعی که به آن اشاره کردید از کنجکاوی‌ام نشأت می‌گیرد، این کنجکاوی هم چیزی نیست که تنها به من محدود باشد و در اغلب همنسلان من، بویژه در دوران جوانی‌مان دیده می‌شود. وقتی تازه قدم به دانشگاه گذاشته بودم حدود سالی پانصد عنوان کتاب منتشر می‌شد و ما آنقدر مشتاق بودیم که حداقل به ورق زدن اغلب آنها موفق می‌شدیم. البته از میان تمام کتاب‌ها حدود ۲۰-۳۰ عنوان کتاب را به طور کامل می‌خواندیم که موضوعات مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و… در میان آنها دیده می‌شد. این تنوع تنها در بحث کتاب‌هایی که ترجمه کرده‌ام نیست، در رشته‌های تحصیلی دانشگاهی‌ام نیز دیده می‌شود آنچنان که ابتدای ورودم به دانشگاه با تحصیل در رشته حسابداری نفت آغاز شد، اما بعد از مدتی به سراغ فیزیک و بعد هم جامعه‌شناسی رفتم، در آخر هم زبان شناسی خواندم.

تنوع طلبی آنقدر برایتان اهمیت داشت که حاضر بشوید به اصطلاح از این شاخه به آن شاخه بپرید و بخشی از زمان خود را از دست بدهید؟

نه تنها در ارتباط با من، بلکه در دیگر همنسلانم هم مشابه چنین رفتاری دیده می‌شد چراکه ما در آن زمان جوانانی آرمانخواه بودیم. مهم‌ترین آرزوی‌مان پیشرفت و توسعه کشور بود و در این راه خود را به هر آب و آتشی می‌زدیم. یکی از قدم‌هایی که گمان می‌کردیم برداشتن آن ما را در دستیابی به این هدف یاری می‌رساند همین تحصیلات دانشگاهی بود.

آن جوان آرمانخواهی که حتی تجربه زندان را هم پشت سر گذاشته به یکباره سراغ حوزه ترجمه، بخشی از فرهنگ که فضایی آرام و به دور از هیجان دارد می‌رود، چرا مسیر زندگی‌تان تا این اندازه تغییر کرد؟

البته قبل از ورود به کار ترجمه، تدریس می‌کردم، اما بعد از انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه‌ها، با تأسیس مرکز نشر دانشگاهی بنابر دعوتی که انجام شد به همکاری با این مؤسسه پرداختم. دانشگاه‌ها برای مدتی طولانی تعطیل شدند و از سوی دیگر جنگ هم آغاز شد، در آن شرایط چاره‌ای نداشتم جز اینکه به سراغ کار ترجمه بروم. البته بازخوردهای مثبتی که با انتشار هر ترجمه از مخاطبان کتاب‌هایم می‌گرفتم هم در علاقه‌مندی‌ام به ادامه این راه بی‌تأثیر نبود.

 
ورودتان به عرصه ترجمه چگونه اتفاق افتاد؟

برای قبولی در دانشگاه پهلوی سابق(شیراز)، زبان انگلیسی ضریب بالایی داشت، از همین رو تسلط به زبان انگلیسی تأثیر مهمی در قبولی و تحصیل در این دانشگاه داشت. خودم هم زبان انگلیسی‌ام خوب بود، آنقدر که حتی به مطالعه واحدهای پیش‌نیاز زبان دانشگاه احتیاجی پیدا نکردم و از همان زمان برای نشریات دانشگاهی مطالبی ترجمه می‌کردم. آنقدر به زبان علاقه داشتم که حتی در دوران خدمت سربازی هم کتابی ترجمه کردم، بویژه که به دلیل سابقه سیاسی و زندان رفتنم با وجود تحصیلات دانشگاهی به‌عنوان سرباز صفر مشغول خدمت شدم. دوران سربازی‌ام در کرمان سپری می‌شد و تمام پولی که به ما می‌دادند ماهی سیزده تومان و سه زار بود. از همین رو در این دوران قرارداد ترجمه کتابی را بستم که البته هیچگاه هم منتشر نشد، با وجود این پیش پرداخت آن را گرفتم که همان مبلغ خیلی کمک حالم شد؛ آن کتاب مبنایی برای کار ترجمه شد.

در حوزه نقد ادبی هم چند ترجمه مهم انجام داده‌اید، ترجمه این آثار بواسطه همین نگاه بود؟

بله و کتاب «پیش درآمدی بر نظریه‌ ادبی» نوشته «تری ایگلتون» یکی از نخستین آثارجدی در زمینه نقد ادبی بود که در آن نقد مدرن معرفی شده بود. در تکمیل این کتاب، دو اثر دیگر «راهنمای نظریه‌های ادبی معاصر» و «عمل نقد» را هم ترجمه کردم که آنها هم از جمله آثار پیشتاز در این زمینه به شمار می‌آمدند. بعد ازآن بواسطه آشنایی با دکتر«مهرداد بهار» به اسطوره‌شناسی علاقه‌مند شدم و تصمیم به ترجمه آثاری در این حوزه گرفتم و حدود شانزده اثر هم در زمینه اسطوره‌شناسی ترجمه کردم.

در ارتباط با اسطوره به سراغ کشورهای مختلف رفته‌اید، در اسطوره‌شناسی این کشورها شباهتی یافته بودید یا اینجا هم باز بحث همان تنوع طلبی درمیان بود؟

بحث تنوع جغرافیایی در آثاری که در حوزه اسطوره ترجمه کرده‌ام به این واسطه است که این کتاب‌ها حاصل ترجمه یک مجموعه بودند، مجموعه‌ای که با همکاری مشترک موزه بریتانیا و دانشگاه تگزاس منتشر شده بود.متخصصان هر یک از کشورهایی که در این مجموعه می‌بینید به اسطوره در سرزمین خودشان آن هم در حجم محدودی پرداخته بودند. ما هم کار را با اسطوره‌های ایرانی آن را آغاز کردیم و بعد به سراغ اسطوره‌های بین‌النحرینی رفتیم که شباهت بسیاری با بحث اسطوره درکشور خودمان دارد. به ترجمه دیگر آثار این مجموعه هم علاقه‌مند شدم، کار را ادامه دادم و در نهایت سیزده کتاب دیگر هم ترجمه شد. بعد از اتمام این مجموعه کارهای دیگری هم منتشر کردم که آخرین کتابم در زمینه اسطوره‌شناسی«مبانی اسطوره‌شناسی» نام دارد، البته این کتاب دیگر ترجمه نیست و تألیف خودم به شمار می‌آید. ضرورتی که در تألیف این اثر دیدم از آنجا ناشی می‌شد که برای تدریس به شاگردانم ناچار به معرفی آثار متعددی بودم؛ از همین رو تصمیم گرفتم مطالبی را که برای یادگیری مبانی اسطوره‌شناسی لازم است در قالب یک کتاب تدوین کنم.

 برخی هنوز گمان می‌کنند که کتاب مخرب است!

در گفته‌هایتان به این نکته اشاره کردید که نقد ادبی و اسطوره شناسی از علاقه‌مندی‌هایتان درعرصه ترجمه به‌شمار می‌آید، چرا به جای کار در موضوعات مختلف به طور خاص روی این دو موضوع متمرکز نشدید؟

وقتی شما به‌عنوان مترجم حرفه‌ای وارد عرصه کتاب شوید یا باید تنها در یک حوزه دست به ترجمه بزنید که این مسأله ریسک خاص خود را دارد یا اینکه باید حوزه کاری‌تان کمی متنوع‌تر شود و روی موضوعات مختلفی کار کنید. به‌عنوان فردی که به شکل حرفه‌ای این شغل را انتخاب کرد تصورم بر این بود که نباید همه تخم‌مرغ‌ها را در یک سبد بگذارم. چرا که در کشور ما ممکن است یکدفعه کتاب‌های اجتماعی یا فلان موضوع کنار بروند، آن وقت تکلیف مترجمی که تنها در این حوزه ترجمه کرده چه می‌شود! از همین رو اگر بخواهید به صورت حرفه‌ای کار کنید و حداقل تعدادی از کتاب‌هایتان تجدید چاپ بشوند به ناچار باید کمی متنوع‌تر کار کنید. این برای فردی مانند من که از هیچ سازمان دیگری حقوق دریافت نمی‌کردم جزو ضروریات بود. البته کارهای تحقیقاتی هم انجام می‌دادم اما به هر حال روی کارهای تحقیقاتی و پروژه‌ای نمی‌شد حساب چندان دقیقی باز کرد.

اما در کشورهای دیگر اینگونه نیست، مترجمان نه تنها در حوزه مشخصی کار می‌کنند بلکه حتی در همان حوزه هم ممکن است تخصصی تنها روی آثار یک نویسنده کار کنند. با این تفاسیر به این نحوه عملکردی که مترجمان ایرانی به ناچار درپیش می‌گیرند می‌توان نقدی داشت؟

البته در ایران هم برخی این کار را انجام می‌دهند، به‌عنوان مثال آقای روبین به طور تخصصی آثار«آلن رب-گریه» را ترجمه می‌کند، برخی ترجمه رمان یا داستان کوتاه انجام می‌دهند، برخی دیگر هم تنها به سراغ آثار جامعه شناسی و… می‌روند، بنابراین ما همچنین مترجمانی داریم اما تعداد آنان بسیار کمتر از دیگر کشورها است. اغلب این افراد تا جایی که من می‌شناسم به کار دیگری هم مشغول هستند و به اصلاح حقوق بگیرهستند.

این که مترجم در یک موضوع مشخص و حتی روی آثار یک نویسنده مشخص کار کند باعث با کیفیت‌تر شدن ترجمه‌های وی نمی‌شود؟   

نمی توان منکر مزایایی شد که ترجمه به شکل تخصصی و موضوعی در پی دارد، اما مسأله این جاست که این روزها، در شرایط نشر ما چنین نگاهی به ترجمه به هیچ وجه امکان پذیر نیست چراکه اوضاع و احوال کتاب خیلی بد شده است. یک مترجم اگر بخواهد تازه قدم در این عرصه بگذارد با پولی که از این راه به دست می‌آورد قادر به ادامه راه نمی‌شود. شاید برای مترجمان باسابقه که کتاب‌های زیادی ترجمه کرده‌اند و احتمال تجدید چاپ چندین کتاب آنها وجود دارد باز امکان ادامه راه باشداما برای مترجم تازه‌کارچنین چیزی ممکن نیست.

به فعالیت‌تان در حوزه نقد ادبی بازگردیم، در این عرصه شما را از پیشگامان ترجمه جدی نقد نظری در دهه شصت می‌دانند. حدود سی و پنج-شش سال از آن دوران می‌گذرد اما هنوز هم اوضاع و احوال این بخش از ادبیات‌مان خوب نیست، چرا؟ این به وضع نظام دانشگاهی بازمی‌گردد یامحفل‌های خصوصی ادبی؟

به عقیده من نقد شکلی از گفت‌و‌گو است، گفت‌و‌گوهم تنها در شرایط دموکراتیک امکانپذیر است و وقتی که شرایط دموکراتیک نباشد آدم‌ها قادر به انجام این کار نمی‌شوند.

در اینجا منظورتان از دموکراتیک، تنها در فضای ادبی است یا فراتر از ادبیات؟

فضای ادبیات هم بخشی از فضای کلی اجتماع است و نمی‌توان آن را جدا از دیگر بخش‌های یک جامعه دانست! ما اگر قادر به برقراری تعامل و صحبت با یکدیگر نشویم تنها دو کار از عهده‌مان برمی‌آید؛ یا باید به یکدیگر ناسزا بگوییم یا با هم قهر کنیم. به نظر من آن چیزی که باعث کندی روند نقد شده و مانع از رشد آن می‌شود همین مسأله است. مشکل ما در عرصه نقد از این ناشی نمی‌شود که نظریه‌ها را خوب بلد نیستیم یا درباره آنها نمی‌دانیم. نه! برعکس کم و بیش با بسیاری از این نظریه‌ها آشنا هستیم و حتی در بحث‌های منتقدان می‌بینیم که درباره آنها بخوبی صحبت می‌کنند. اما مشکل اصلی فراتر از نظام دانشگاهی‌است و از این ناشی می‌شود که ما هنوز بلد نیستیم با یکدیگر صحبت کنیم. وقتی شرایط گفت‌و‌گو در یک جامعه دموکراتیک فراهم شود به طور قطع افراد از گفت‌و‌گو با یکدیگر نمی‌ترسند. این مسأله را هم نمی‌توان تنها صرفاً به حکومت و دولت محدود کرد. وقتی می‌گویم فضا باید دموکراتیک شود تنها به این معنا نیست که ما از حکومت و دولت می‌ترسیم و مشکل از آنهاست! ما از خیلی چیزها می‌ترسیم، ما از واکنشی که حرفمان ممکن است در پی داشته باشد می‌ترسیم، از آبرویی که عرفمان آن را برایمان تعریف کرده می‌ترسیم. از اینکه به ما برچسب بزنند می‌ترسیم!

خب این ترس چرا با این شدت در جوامع اروپایی نیست؟

آنها هم با چنین شرایطی روبه‌رو بوده‌اند، منتهی از آن عبور کرده‌اند. البته این تغییر برای آنان هم در گذر زمان اتفاق افتاده و به یکباره نبوده است. اما به هر حال از منظری که در این گفت‌و‌گو مد نظرمان است آنان خیلی جلوتر از ما هستند. ما به فضایی نیاز داریم که امکان حرف زدن بدون نگرانی از قضاوت شدن یا برچسب خوردن وجود داشته باشد.

برخی هنوز گمان می‌کنند که کتاب مخرب است!

این نگاه ناشی از چه تفکری‌است؟ پای همان بحث قدیمی گیر کردن ما ایرانیان میان سنت و مدرنیته مطرح است؟

عوامل متعددی در این مسأله دخیل است که شاید یکی از مهم‌ترین آنها همین عاملی باشد که به آن اشاره کردید. ما ایرانیان یک فرم خاصی وارد جامعه مدرن شده‌ایم، یک چیزهایی را زیادی بلد هستیم و از فراگرفتن یکسری مسائل هم کاملاً غافل مانده‌ایم. از همین رو معتقدم که دچار توسعه ناموزون شده‌ایم.
اگر در همین فضای مجازی بحث‌هایی که مطرح می‌شوند را بخوانید خواهید دید که به جای تعامل و نقدپذیری به وفور با نقدناپذیری‌ها و فحاشی روبه‌رو می‌شویم. در چنین شرایطی این تکنولوژی‌ها حتی گاه به کمک آن رویه اشتباه هم آمده‌اند.

یعنی تکنولوژی در شرایط کشور ما بیش از آنکه به کمک حل این مشکل آمده باشد در جهت گسترش آن قدم برداشته؟

نه اینگونه هم نیست، هم به گسترش آن فرهنگ و تفکرات اشتباه و هم به گذر تدریجی از آن و اصلاحش کمک کرده است. هر دو تأثیر مثبت و منفی را با هم برایمان به‌دنبال داشته است.

از آنجایی که خودتان حضور پررنگی در فضای مجازی دارید، با این تفاسیر در زمینه مورد بحثمان، نگاهتان به عملکرد فضای مجازی چیست؟ بویژه که چند سالی‌است با صحبت‌های مثبت و منفی بسیاری از سوی مسئولان و خود اهالی کتاب درباره فضای مجازی روبه‌رو هستیم!

به‌طور حتم همه تکنولوژی‌های ارتباطی را می‌توان همچون یک فرصت دانست. به‌عنوان نمونه خود من برای اطلاع‌رسانی نمایشگاه عکسی که به تازگی برپا کرده‌ام تنها از فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی بهره گرفتم. وگرنه خبر افتتاح این نمایشگاه را هیچ رسانه مکتوبی منتشر نکرده است. خود من هم دراین رابطه تبلیغی نکرده‌ام. بنابراین امکاناتی از این طریق در دسترس‌مان قرار می‌گیرد که پیش از آن در اختیار نداشتیم. تکنولوژی‌های نوین ارتباطی را می‌توان همچون پنجره‌ای دانست که به‌طور برابر میان افراد تقسیم شده و هر فردی می‌تواند نظراتش را در آن بنویسد. البته در این بین فردی که عقایدش هیچ خریداری ندارد، زیر پست شما کامنت بی‌ربطی می‌گذارد و به نظرات شما یا فرد دیگری توهین می‌کند و اینچنین دعواهای دنیای واقعی به فضای مجازی کشیده می‌شود.

اینکه ما هنوز گفت‌و‌گو با یکدیگر را فرا نگرفته‌ایم تا چه اندازه تحت تأثیر پیشینه‌های تاریخی نظام سیاسی  است؟

به‌طور حتم فضای سیاسی را می‌توان یکی از مؤثرترین عوامل در این زمینه دانست، منتهی نباید فراموش کرد که این مسأله تنها محدود به فضای سیاسی نیست. شرایط به گونه‌ای شده که دیگر بسیاری از فضاهای جدید ارتباطی تحت نفوذ سیاسی نیستند و مردم آزادانه درباره عقاید خود می‌نویسند. از همین رو می‌بینیم که چگونه تأثیر فضای سیاسی به مرور در حال کاهش است و فضای سابق در حال شکستن و تغییر است. با این حال در فضای سیاسی مناسب می‌توان خیلی بهتر گفت‌و‌گو و حرکت به سمت دموکراسی را تمرین کرد. وقتی که شما نگرانی و ترس سیاسی نداشته باشی لااقل در حوزه نقد اجتماعی خیلی آزادانه‌تر حرف خواهی زد.

با توجه به تأثیر مثبتی که شبکه‌های مجازی درباز کردن فضای گفت‌و‌گو داشته‌اند چقدر می‌توان امیدوار شد که تحت تأثیر آن، مردم به مرور گفت‌و‌گوی دموکراتیک با یکدیگر را یاد بگیرند؟

 به نظر من که تأثیر بسیار مثبتی داشته‌اند و حتی روی افزایش نظارت عمومی مردم هم تأثیر زیادی گذاشته‌اند. برای مثال، نمونه این نظارت مدنی و اجتماعی را در ارتباط با خانم نامداری و آقای جدیدی دیدیم. از سویی این مسأله به نوعی تمرین دموکراسی هم به شمار می‌آید. مطالعه کتاب تنها یک راه یادگیری این مسأله است و با استفاده از این تکنولوژی‌ها خیلی سریع‌تر به تغییر در نگاه‌هایمان دست پیدا خواهیم کرد. شاید در ابتدای گفت‌و‌گوهایمان در فضای مجازی به یکدیگر دشنام بدهیم و حتی بی‌احترامی کنیم اما بالاخره به مرور زمان شیوه صحیح گفت‌و‌گو را یادمی‌گیریم.

پس در بحث نظری نقد به‌رغم برخی گفته‌ها ما با ضعف چندانی روبه‌رو نیستیم؟

در عرصه نظری نقد هم با مشکلاتی روبه‌رو هستیم اما باز شرایط بخش نظری نقد بهتر از مبحثی‌ست که مطرح شد، ما در بحث نظری هم کار سیستماتیکی انجام نداده‌ایم. آنگونه نیست که براساس کار منظمی دست به ترجمه زده باشیم و متأسفانه هیچ مرکز دانشگاهی یا ارگانی، حامی این چنین کارهایی نبوده است. اگر اقداماتی هم در این زمینه انجام شده اتفاقی و بر اساس سلیقه مترجمان آثار مذکور بوده است.

خود شما در ترجمه آثار مرتبط با نقد ادبی بیشتر بر اساس علاقه‌مندی شخصی دست به کار شده‌اید یا بحث ضرورت در انجام این کارها در میان بوده؟

ترکیبی از هر دو عاملی که به آن اشاره کردید به ترجمه این آثار منجر شده است. شما به‌عنوان یک مترجم وقتی اثری را به فارسی برمی‌گردانید که نسبت به آن نیازی در جامعه احساس می‌کنید. از سوی دیگر باید از آن اثر خوشتان هم بیاید و نظرات نویسنده کتاب نباید چندان با نظرات خودتان زاویه داشته باشد.

برخی هنوز گمان می‌کنند که کتاب مخرب است! 

در عرصه نظام آموزش دانشگاهی، ما هر سال با فارغ‌التحصیلان بسیاری در بخش‌های مختلف ادبیات روبه‌رو هستیم، این افراد چقدر در مسیری که ضرورت ایجاب می‌کند قرار دارند؟

پاسخ این پرسش را واقعاً نمی‌دانم، پاسخ به آن نیازمند مطالعه جدی و بحثی طولانی است. اینکه نظام دانشگاهی ما چه ارتباطی با جامعه دارد سؤالی بسیار مهم است. باید بررسی کرد و دید که دانشگاه‌های ما چقدر در تربیت دانشجویانی که تخصص آنان منطبق بر نیاز کشور باشد موفق عمل کرده‌اند. من امید چندانی به این خروجی دانشگاه‌ها ندارم. در شرایطی که امکان برگزاری مراسم سالروز درگذشت شاملو، یکی از برجسته‌ترین شاعران دهه‌های اخیر ما بر سر مزارش ممکن نیست ما چه انتظاری از نظام دانشگاهی برای صحبت درباره آثار وی در مباحث درسی داریم! سپهری، فروغ، شاملو و اخوان چهار شاعر مهم دهه‌های اخیر ما هستند، اما این افراد در سیلابس درسی نظام دانشگاهی ما چه جایگاهی دارند‍!

خارج از دانشگاه، کارهای بسیاری درباره این افراد شده اما در نظام دانشگاهی اینگونه نبوده است. متأسفانه ما ازاین افراد می‌ترسیم، اصلاً سر قبر شاملو هم بروند، مگر قرار است چه اتفاقی رخ بدهد؟ در نهایت چند شعر می‌خوانند و به خانه‌های خود می‌روند، این افراد که به‌دنبال براندازی نیستند! این مسائل خیلی ساده است اما نمی‌دانم چرا هنوز با آنها درگیر هستیم. در بحث ممیزی کتاب هنوز با مشکلاتی روبه‌رو هستیم که با منطق جور درنمی‌آید و گاه از ما حذف اطلاعاتی را طلب می‌کنند که منجر به درج اطلاعات اشتباه می‌شود.در ذهنشان این گونه ته‌نشین شده که کتاب مهم و تأثیرگذار است در حالی که در عصر دیجیتال عجیب است گمان کنند کتاب مخرب است!

آن هم در شرایطی که امکان دسترسی آسان به نسخه اصلی این آثار وجود دارد.

بله. علاوه براین، من مترجم هم می‌توانم از ظرفیت فضای مجازی استفاده کنم و براحتی متن کتاب را بدون هیچ گونه ممیزی در دسترس عموم قرار دهم. بنابراین ممیزی کتاب در این شرایط دیگر منطقی نیست. شرایط ممیزی به گونه‌ای‌است که وقتی به کتابی اصلاحیه و حذف می‌خورد آدم نمی‌داند مراجعه به ارشاد و صحبت درباره کتاب‌ها اصلاً فایده‌ای دارد یا نه!

بحث گورستان و آرزوهای برباد رفته من را یاد یکی از ویژگی‌های جالب ترجمه‌هایتان انداخت. در نگاه مترجمان و نویسندگان یا به مسأله «مرگ» توجه جدی شده است یا «زندگی»، اما این دو مقوله در آثار شما توأمان دیده می‌شود.

 آنچه به تفکر خود من مربوط است مسأله زندگی است و تلاش می‌کنم مرگ را به زندگی تبدیل کنم. بیشتر در پی کم رنگ و بی‌رنگ‌تر کردن ترس از مرگ هستم تا این زندگی را با وجود ناپایداری‌اش قبول کنیم. من در بیانیه نمایشگاه عکسم با عنوان«درخاطره آی: قندیل‌ها» نوشته‌ام که دلبسته و عاشق چیزهای ناپایدار هستم چراکه ازنظر من همین ناپایداری ا‌ست که زندگی را باارزش می‌سازد. من از قندیل‌هایی عکس گرفته‌ام که عمر آنها از یک ربع ساعت تا نهایت دو روز است. قندیل‌هایی که عکس آنها را گرفته‌ام هیچ کدام دیگر در جهان وجود ندارند؛ برخلاف تصور برخی من معتقدم که ناپایداری، مصداق دقیقی برای  زندگی است.

هدفتان از این عکس گرفتن‌ها و حتی نگاهی که در ترجمه‌هایتان دارید این است که بگویید زندگی باارزش است و باید قدر آن را دانست؟

می‌خواهم بگویم که چیزهای پایدار اصلاً وجود ندارند و همین ناپایداری‌ها، زیبا هستند. چیزهای پایدار اگر هم وجود می‌داشتند اصلاً زیبا نبودند. از فرم‌هایی که در ساحل هست عکاسی می‌کنم، یک موج می‌آید و روی شن‌ها یکسری فرم ایجاد می‌کند و دو ثانیه بعد با موج بعدی همه آنها پاک می‌شوند، فرم‌هایی که گاه بی‌معنی و گاهی هم قابل تفسیر هستند. به نظرم انسان هم یک چنین چیزی است، در مقیاس کیهانی ما تنها ثانیه‌ای دراین جهان هستیم واتفاقاً همین فرصت ثانیه‌ای خیلی قشنگ است.

نمایشگاه بعدی‌تان درباره چه موضوعی‌است؟ باز هم کتابی در دست ترجمه یا تألیف دارید؟

فعلاً که آخرین ترجمه‌ام حیوان قصه‌گو نام دارد که به چاپ سوم می‌رسد و کتاب مبانی اسطوره‌ىشناسی هم روانه چاپ دوم می‌شود. در حال حاضر برای کارهای بعدی تصمیمی نگرفته‌ام و بیشتر دارم فکر می‌کنم. عجالتاً کار عکاسی بیشتر وقت مرا به خود اختصاص می‌دهد. روی فرم‌های گذرای ساحلی مقدار زیادی کار کرده‌ام و اگر عمری باشد شاید در خاطره خاک، طرح سه گانه مرا در عکاسی تکمیل کند.


منبع: برترینها

قهرمان هایی که زیر بارِ زیستن نمی روند!

هفته نامه صدا – بابک توانایی: وقتی صحبت از جریان رمان مدرن می شود بدون شک نام رمان های «اولیس» و «شب زنده داری فینیگن ها»ی جیمز جویس و همین طور رمان «در جست و جوی زمان از دست رفته» مارسل پروست به ذهن می آید. بدون شک از نسل بعد از جویس و پروست می توان دو نماینده مهم را انتخاب کرد که یکی ساموئل بکت است و دیگری ولادیمیر ناباکوف. بکت چندین بار به سختی راهی که انتخاب کرده بود در اظهاراتی مختلف اعتراف کرده بود.

در رمان «مالوی» به نوینسده های سفلش ادای احترام و به ناتوانی خودش هم اعتراف کرد. او با شناخی که از آثار جویس حاصل کرده بود به دشواری راهی که در پیش گرفته بود کاملا واقف بود، وقتی به این نکته اشاره کرد که نویسندگان قبل از خودش آثاری گران سنگ در ادبیات به وجود آوردند و نویسندگان نسل خودش تنها قادر خواهندبود آثاری دم دستی و خرده پا خلق کنند.

کسانی که همیشه با سخت گیری و لجاجت به تاریخ قصه نویسی جهان نگاه کرده اند این سوال را مطرح می کنند که نویسندگان مدرن بعد از پروست و جویس دیگر چه چیزی می خواهند برای ادبیات جهان بیاورند و این سوالی بوده که بکت چندین بار به آن جواب داده و به ناتوانی خودش اعتراف کرده است.

 فهرمان هایی که زیر بارِ زیستن نمی روند!

بسیاری معتقدند داستان مدرن با رمان هایی چون «اولیس» و «شب زنده داری فینیگن ها» به پایان راه خود رسیده و نویسندگان باید راه های تازه ای پیدا کنند. این دسته همان کسانی بودند که دهه های بعد از جنگ جهانی دوم حرف از مرگ رمان می زدند. کسانی هم هستند که هنوز می گویند رمان امروزی صرفا به بازتولید چیزی می پردازد که گذشتگان تمام و کمال ارائه اش داده اند و از این حیث دست به کاری بیهوده می زند.

مدرنیسم جنبشی بود که در حقیقت آغازش با پایان رئالیسم در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به یک انقلاب ادبی و فرهنگی منتهی شد. پیامش را می شد در دو چیز خلاصه کرد: یکی نو کردن و دیگری بدعت گذاری. دهه ها طول کشید تا طرفداران مدرنیته توانستند سنتگراها را به تدریج کنار بزنند یا دست کم به اندازه ای برا یخودشان در ادبیات و هنر جای پا پیدا کنند. با این همه نتیجه اش این شد که تمام ساختارهای ادبی و هنری پیشین را کنار زدند و شویه ای متفاوت عرضه کردند که درواقع تفاوتش در نوع نگاه به واقعیت های هستی و زندگی بود.

یکی از جنبه های مهم رمان های مدرنیستی برای تاثیرگذاری بر خوانندگان در این نکته است که آنها از شگردهایی استفاده می کنند تا خواننده را به دنیای ناآشنایی ببرند که نویسندگان رئالیستی مانند چارلز دیکنز و جین آستین و دیگر نویسندگان قرن نوزدهمی نتوانستند. نویسندگان مدرن سعی می کنند با شیوه های روایت مدرن خواننده را در یک جور دنیای ذهنی پیچیده و گیج کننده غرق کنند که به راحتی قابل درک نیست و نمی توان انتظار داشت که خواننده ظرافت ها و پیام ها و لذت های آن را به سرعت درک کند. این نوع رمان ها به شدت نیاز به یافتن رمزها و نشانه ها دارد.

 فهرمان هایی که زیر بارِ زیستن نمی روند!

پیتر چایلدز در کتاب «مدرنیسم» که با ترجمه رضا رضایی در ایران منتشر شده سعی می کند با تحلیل رمان «مِرفی» ساموئل بکت که سال ۱۹۳۸ منتشر شد به ما بیاموزد روایت مدرن چه طور شروع میش ود و چه طور می توان آن را درک کرد. او می گوید «مِرفی» هشت سال بعد از آغاز ضعف مدرنیسم و جایگزینی اش با نئورئالیسم نویسندگانی مانند گراهام گرین و جورج اورول شروع شد. «مِرفی» از آن دست رمان هاست که از قضا جزو اولین نمونه های رمان پست مدرن نیز می دانندش.

اما آن چه رمان «مِرفی» را از نگاه پیتر چایلدز یک رمان مردن می کند «عناصر شک مذهبی، درون نگری عمیق، آزمایشگری فنی و فرمی، بازی کردن های ذهنی، نوآوری های زبانی، یاس خودمحورانه و مردم گریزانه آغشته به طنز و کنایه، نظریه پردازی فلسفی، از دست دادن ایمان و تهی شدگی فرهنگی» است.

 
در رمان های مدرن با نثری مواجه هستیم که به شدت موجز و فشرده است و برای همین آن را با شعر یا حتی متن فلسفی نیز مقایسه می کنند. در سطرهای موجز ایده های بغرنج مطرح می شود و قطعه های کمیک تئوری های فلسفی را بازتاب می دهند. همه اینها دست به دست هم می دهند تا خواننده با وضعیتی ذهنی و در نهایت با نوعی رمان نامتعارف مواجه شود؛ رمانی که با استفاده از راوی غیرقابل اعتماد، وسواس های زبانی و طنز سیاه سعی می کند روایت شود.

این همان چیزی است که اسلاف ساموئل بکت پیش از او به انحای مختلف آن را به کار بردند و از همین راه است که می توان به پیوندهای او با اسلافش پی برد. دوستی عمیق بکت با جویس این سود را برای او داشت که نسبت به سنت های ادبی و فلسفی پیشینیان خود به شلکی تمام و کمال آگاه شود و وقتی از همین سنت ها استفاده می کند این نکته را می توان احساس کرد که اشاره های او به سنت نشانه گسیختگی او از گذشته است.

 فهرمان هایی که زیر بارِ زیستن نمی روند!

می توان گفت که بکت درواقع پای بند چیزی نبود. او نه به رسم رایج در ادبیات زمانه خود وقعی می گذاشت نه به قالب های داستان نویسی و قواعد نویسندگی. هرچه جلوتر می رفت نسبت به زندگی و عناصر آن احساس جدایی بیشتری می کرد و بهتر است این جدایی را با تعبیر حال به هم خوردن تفسیر کنیم. وقتی از عناصر زندگی صحبت می کنیم بدون شک ادبیات و تئاتر و فلسفه و هنر هم جزیی از آن است و از همه اینها نیز به نوعی سرخورده بود.

اصغر رستگار، مترجم نمایشنامه «در انتظار گودو»، در تفسیری که همراه با این نمایشنامه منتشر کرده نوشته است: «بکت از فلسفه و ادبیات هم سرخورده بود. حتی فلسفه و ادبیات هم حالش را به هم می زد. بکت می دانست که اگر امروز نظام سرمایه داری را زیر شلاق بگیرد، فردا خود زینت بخش ویترین های سرمایه داری است. اگر به سنت ها و آیین های بی معنا و تهی از معنویت مذهبی حمله کند، خود آیین تازه ای خواهدشد تهی تر و بی معناتر. اگر از تنهایی بشر سخن بگوید نقل محافل روشنفکران یا بهانه افاضات آنچنانی در میهمانی های کاسبکاران خواهدشد. اگر دانشگاه و حوزه های آکادمیک را به سخره بگیرد فردا خود درسِ کلاس و موضوع رساله های دکترا است. حتی اگر سنت شکنی کند، فردا خود به سنتی بدل خواهدشد. و می د انست که حریف این فرآیند محتوم نخواهدشد.»

در دنیای داستانی بکت چیزی به نام رحمت وجود ندارد که قرار باشد از بین برود یا مثلا ناسپاسی نسبت به آن صورت گیرد. درواقع او همین درکش نسبت به امر بالاتر از خود را دراماتیزه می کند. یک نمونه اش را می توان در رمان «مِرفی» دید؛ رمانی که نخستین اثر داستانی سامئول بکت بود. قهرمان این رمان یک گدای ولگرد است که برخلاف سایر رمان های بکت فرتوت و معلول نیست. برخی نیز گفته اند قهرمان رمان «مِرفی» مانند قهرمان های اسیر رمان های بکت به شکلی مضحک ناقص نیست. در واقع مرگ زودرسش مانعی برای بروز همین عیب ها و معلولیت ها می شود.

مرگ در این رمان نیز مانند برخی از رمان های دیرگ بکت نعمتی یا فرصتی است که قهرمان های بکت آن را جست و جو می کنند و به شکلی لجوجانه آن را طلب می کنند. قهرمان های بکت در یک چیز مشترک هستند و آن این است که زیر بار زیستن نمی روند. در رمان «مِرفی» قهرمان بکت تنها چیزی که از این دنیا دارد گهواره ای است که ساعت ها با تنی طناب پیچ شده در آن دراز می کشد و خودش را از قید و بند زمان رها می کند. او از یک خوشبختی روحی لذت می برد که در آن نیازی به تنگناهای امکانات بشری نیست. با این حال رمان هرچه جلوتر می رود بکت به ما اطمینان بیشتری می دهد که این تنها یک خودفریبی است.

 فهرمان هایی که زیر بارِ زیستن نمی روند!

تنها حُسنی که تاکتیک قهرمان رمان «مِرفی» از آن بهره مند می شود این است که لذت حاصل از در گهواره بودن برای او همان فقدان درد است. اما از نظر بکت تلاش «مِرفی» تلاشی است مضحک، چرا که دستاورد احتمالی او چیزی ندارد که برای ما ارمغانی بیاورد و برای همین تلاش او به امری ریشخندآمیز و ابلهانه تبدیل می شود. بدون شک هیچ کدام از رمان های بکت به اندازه «مِرفی» انسجام ندارند. رمان های بعدی او هر چه جلوتر می روند به پریشان گویی و آشفتگی بیشتر تن می دهند که برای درک آنها نیز باید قواعد همان پریشان خوانی را دانست.

از این دست رفتارهای بی معنی را می توان در رفتارهای «وات» هم دید؛ قهرمان رمانی که در سال های جنگ جهانی دوم نوشته شد. وات موجودی است که شیر دوست دارد جزییات فرعی دیگری مثل همین مسائل پیش پا افتاده. با این حال از نظر «وات» جهانی که او خودش در آن زندگی می کند جهانی است منطقی ولی کاملا خالی از معنی.

قوانین عجیب و غریبی بر خانه ای که «وات» در آن زندگی می کند حاکم است. برای قهرمان رمان «وات» زندگی به گونه ای پیش می رود که در نهایت به سرنوشت یا دست کم به همان نتیجه ای می رسد که قرار است نظام داستانی بکت به آن منتهی شود. در این نظام داستانی تنها جسم نیست که تبدیل به معضلی برای قهرمانان این نویسنده یاغی می شود، بلکه حتی داشتن احساس و فهم نیز ما یوس کننده است و باید همه اینها را فراموش کرد.

آرمان قهرمانان بکت این است که به گونه ای کامل در سیستمی بسته گم و گور یا حبس شوند و تا سر حد امکان تماس مستقیم را کم کنند. این همان چیزی است که مالون قهرمان رمان «مالون می میرد» نیز آرزویش را دارد. «مالون می میرد» قصه مردی ست بسیار پیر که در تختخوابش افتاده و نمی تواند از جا برخیزد. هر روز زنی پیر برایش زا لای در سوپ می آورد و ظرف پیشابش را هم خلای می کند. این تنها نیاز راوی داستان است. درواقع تنها یک نیاز در او باقی مانده که همان خوردن و دفع کردن است.

 فهرمان هایی که زیر بارِ زیستن نمی روند!

در بالا به ارادتی اشاره کردیم که ساموئل بکت نسبت به استاد خود جیمز جویس روا می داشت. اگر بخواهیم نشان دهیم که این ارادت در کدام یک از رمان های او بیش از سایر رمان ها به نمایش گذاشته شده بدون شک باید از رمان «مالوی» یاد کنیم.


منبع: برترینها

دوران بی پولی مهران مدیری/بچه ام از گرسنگی غش کرد (فیلم)

حمله داعش به خبرنگاران پرس تی‌وی در سوریه کشف مواد منفجره از آپارتمانی در نزدیکی پاریس تاسیس شهرداری در بخش خاوران شهرستان ری یک وبسایت خوب در حوزه تکنولوژی و IT کولبرها ایستاده می‌میرند روسیه: مذاکره با ایران و ترکیه در مورد سوریه پیشرفت چشمگیری داشته است افتتاح اولین ایستگاه انتظامی بانوان در مترو تهران غیبت ژنرال بیست ساله دلیل گل های سوری؟ خودنمایی گجت ها در ” ایفا ۲۰۱۷” (+عکس) عملیات گسترده دستگیری سارقان و مال‌خران در تهران

تاکتیک زیرکانه رهبر جوان کره شمالی/ ۳ گزینه آمریکا در برابر کیم جونگ اون  (۵۰ نظر)

دختران سوری و دختران ایران؛ «آزادی» بیشتر حق کدام یک بود؟  (۴۲ نظر)

کدام اعضای شورای نگهبان از احمدی نژاد حمایت کردند؟  (۲۴ نظر)

«همه» علیه تیم ملی  (۲۳ نظر)

۱۰ نکته با آقای کدخدایی درباره وزارت زنان  (۱۶ نظر)

امکان وقوع زلزله ۸ ریشتری در تهران وجود دارد/
گسل ری فقط می تواند زلزله ۶٫۵ ریشتری ایجاد کند  (۱۴ نظر)

بفرما داخل گول بخور!  (۱۰ نظر)

رونمایی از هجدهمین ترکیب جادویی CQ  (۹ نظر)


منبع: عصرایران

برنده خرس طلایی برلین در راه اسکار

مجارستان برنده خرس طلایی جشنواره فیلم برلین را برای شرکت در نودمین دوره جوایز اسکار به آکادمی علوم و هنرهای سینما معرفی کرد.
 




فیلم «درباره تن و جان» به کارگردانی ایلدیکو انیدی نماینده مجارستان در بخش بهترین فیلم‌های غیرانگلیسی‌زبان اسکار خواهد بود. مجارستان تا کنون ۹ بار نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی‌زبان شده و دو بار با فیلم‌های «مفیستو» در سال ۱۹۸۱ و «پسر شائول» در سال ۲۰۱۵ برنده این جایزه شده است.صربستان نیز فیلم «مرثیه‌ای برای خانم جی» را برای شرکت در رقابت‌های اسکار انتخاب کرده است. این فیلم به کارگردانی بویان ولتیچ کمدی سیاهی درباره زنی بیوه است که در سالگرد درگذشت همسرش دست به خودکشی می‌زند. صربستان تا کنون هیچ بار به جمع نامزدهای نهایی اسکار راه پیدا نکرده است.

«عشقش آب حمام را به جوش می‌آورد» نماینده ژاپن در این دوره از اسکار بهترین فیلم‌های غیرانگلیسی‌زبان است. این فیلم به کارگردانی ریوتا ناکانو در مراسم جوایز آکادمی ژاپن دو جایزه بهترین بازیگر زن و بهترین بازیگر زن نقش مکمل را از آن خود کرد اما در رقابت برای رسیدن به جایزه بهترین فیلم از «گودزیلا برمی‌خیزد» شکست خورد.هلند هم با فیلمی درباره مشکلات دختری مسلمان در هلند به نام «لیلا میم.» پا به رقابت برای اسکار می‌گذارد. این فیلم به کارگردانی مایکه دی یونگ سال گذشته در جشنواره فیلم تورنتو به نمایش درآمد. در این میان لاتویا نیز فیلم «تاریخچه ملانی» را برای اسکار در نظر گرفته است. در این فیلم حوداث جنگ‌جهانی دوم در سال ۱۹۴۱ در کانون توجه قرار دارد. دورانی که بیش از ۴۰ هزار تن از اهالی لاتویا، استونی و لیتوانی به دست نیروهای استالین بازداشت و به اردوگاه‌های کار اجباری در سیبری فرستاده شدند.


منبع: بهارنیوز

سریال جدید نویسنده «عاشقانه»

گروه هنری: سعید جلالی که نویسندگی سریال «عاشقانه» را بر عهده داشته است، از نگارش سریال جدیدی به نام «بی‌همگان» خبر داد.



این نویسنده که نگارش مجموعه‌هایی مانند «دردسرهای عظیم»، «عاشقانه»، «آوای باران» و … را در کارنامه دارد و سریال «پنچری» آخرین کار اوست، درباره موضوع مجموعه جدید «بی همگان» گفت: این مجموعه تلویزیونی با موضوع اجتماعی، خانوادگی و ملودرام در ۵۰ قسمت برای شبکه «سه» سیما تولید خواهد شد. او از مهران مهام به عنوان تهیه‌کننده سریال «بی‌همگان» که هم اینک در مرحله نگارش قرار دارد، نام برد. سعید جلالی با اشاره به زمان پیش تولید این مجموعه تلویزیونی گفت: زمانی که ۱۰ یا ۱۵ قسمت از مجموعه «بی همگان» را بنویسم به مرحله پیش تولید سریال می‌رسیم. او خاطرنشان کرد که تاکنون کارگردان مجموعه بی‌همگان مشخص نشده است.


منبع: بهارنیوز