کناره‌گیری ستاره تلویزیون به دلیل چاقی

گروه هنری: گما کالین ۳۶ ساله که به ستاره برنامه های تلویزیونی انگلیس تبدیل شده بود می گوید به دلیل سوء استفاده از هیکل فربه او اتصمیم به ترک شهرت و پرداختن به امور زندگی را دارد. کالین برنامه های شاد بسیاری ار اجرا کرده است از جمله برنامه مسابقه خودرو برای زنان او علاوه بر مجری گری به حرفه نویسندگی در کار تلویزیونی نیز مبادرت می کرد.


منبع: بهارنیوز

واکنش‌ها به درخشش ایرانی‌ها در ونیز

به گزارش ایرنا، هفتاد وچهارمین جشنواره بین المللی فیلم ونیز، شب گذشته(شنبه) پایان یافت و وحید جلیلوند کارگردان فیلم سینمایی «بدون تاریخ، بدون امضا» موفق به کسب جایزه بهترین کارگردانی بخش افق نو این رویداد شد.همچنین نوید محمدزاده با ایفای نقش در فیلم سینمایی «بدون تاریخ، بدون امضا» جایزه بهترین بازیگر بخش افق نو هفتاد وچهارمین جشنواره سینمایی ونیز را کسب کرد..فیلم سینمایی «بدون تاریخ، بدون امضا» به کارگردانی وحید جلیلوند محصول سال ۱۳۹۵ است .و امیر آقایی، هدیه تهرانی، نوید محمدزاده، سعید داخ، علیرضا استادی و زکیه بهبهانی در آن ایفای نقش می کنند.در خلاصه داستان این فیلم آمده است: کاوه نریمان یکی از پزشکانِ پزشکی قانونی در محل کارش با جسدی مواجه می شود که وی را پیش از این می‌شناخته است.فیلم سینمایی «بدون تاریخ، بدون امضا» سال گذشته و در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر موفق به کسب سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای نوید محمدزاده و بهترین صداگذاری برای سید علیرضا علویان شد.

 

برخی سینماگران در پبام های جداگانه در صفحات اینستاگرام خود موفقیت «بدون تاریخ، بدون امضا» را در جشنواره ونیز تبریک گفتند که در پی می آید:

** شهاب حسینی 

نوید عزیز درود بر تو که دلمونو شاد کردی. ان شاالله این مسیر برات رو به سوی تعالی و تکرار این موفقیت، تداوم داشته باشه. آمین. با احترام شهاب حسینی. 

 

** هانیه توسلی

نوید محمدزاده بازیگر درجه یکی است. تبریک به نوید عزیز و گروه فیلم بدون تاریخ بدون امضا. تبریک به سینمای ایران.

 

** مهناز افشار

مبارک باشه نوید جان و مبارک وحید جلیلوند عزیز و همه عوامل فیلم برندگان جایزه ونیز

 

** سحر دولتشاهی

– مبارک باشه نوید عزیز بهت افتخار می کنم برادر خوش قلب و با استعدام

 

** تهمینه میلانی 

تبریک به اقای نوید محمدزاده عزیز و هنرمند و اقای وحید جلیلوند هنرمند و همه هنردوستان. برای کسب جایزه بهترین بازیگر و بهترین کارگردان بخش افق های در جشنواره بین المللی ونیز برای فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا».

 

** پرویز پرستویی

تبریک به نوید محمدزاده و وحید جلیلوند عزیز. تبریک به سینمایی ایران و با آرزوی بهترین ها…..

 

** حمید فرخ نژاد

تبریک به فاتحان ونیز؛ محمدزاه عزیز و وحید جلیلوند گرامی ، تبریک به سینمای ایران.

 

** بهرام رادان

تبریک به نوید عزیزم، تبریک به آقای جلیلوند و امیرجان آقایی، تبریک به همه عوامل فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا» و تبریک به سینمای پرافتخار ایران که که ثابت کرد زنده است و هر روز با وقار و ابهت بیشتر، قله های موفقیت را یکی بعد از دیگری فتح می کند، با اینا خستگی مونو در میکنیم.

 

** مهتاب کرامتی

تبریک به برندگان جشنواره ونیز، نوید محمدزاه و وحید جلیلوند گرامی … تبریک به ایران و سینمای پر افتخار کشورمون 

 

** اکبر عبدی

با عرق گیر، با استعدادو باهوش و کاربلد، گفت مهم ترین چیز خانواده و ایران من است … تبریک به نوید محمدزاه 

 

** جواد عزتی 

تبریک به رفقای نازنین وحید جلیلوند عزیز و نوید محمزاده کار بلد برای بهترین بودن در جشنواره ونیز تبریک به سینمای کشورم و البته مردم نازنین کشورم 

 

** محسن تنابنده

تبریک به وحید جان و نوید عزیز برای درخشش در فستیوال ونیز

 

** پرستو صالحی 

تبریک به نوید محمدزاده عزیز و وحید جلیلوند نازنین ، تبریک به سینمایی ایران، مردم ایران و ایران زنده باد

 

** پریناز ایزدیار

خیلی خیلی مبارک باشه رفیق جان تبریک به آقای وحید جلیلوند برای دریافت جایزه بهترین کارگدانی بخش افقهای جشنواره ونیز

 

** الهام پاوه نژاد

مگه داریم عیدی بهتر از این؟؟

نوید جان افتخار همه مایی.. جایزه بهترین بازیگر مرد ونیز مبارکت باشه الهی. عزی گیان … همین طور هی بدرخشی هی ما ذوق کنیم

اقای جلیلوند عزیز یه عالم مبارکتون باشه…

 

** مهدی سلطانی

تبریک به این دو عزیز نوید محمدزاده و وحید جلیلوند و همه هموطنان برای افتخار آفرینی


منبع: بهارنیوز

چرا «خانه پدری» ۷سال توقیف می‌شود؟

به گزارش ایسنا، کارگردان فیلم‌های «تنوره دیو»، «شبح کژدم»، «آن‌ سوی آتش»، «آبادانی‌ها»، «بودن یا نبودن»، «بیدار شو آرزو»،‌ «خانه پدری» و «کاناپه» قرار است همزمان با برپایی نوزدهمین جشن بزرگ سینمای ایران تقدیر شود و مراسم بزرگداشت او به همراه سه هنرمند دیگر در جشن نکوداشت خانه سینما برگزار خواهد شد.این فیلمساز که چندان زیاد هم اهل مصاحبه نیست، در سال‌های گذشته گفت‌وگوهایی در رسانه‌ها داشته که محور بیشتر آن‌ها وضعیت فیلم توقیفی‌اش یعنی «خانه پدری» بوده است. هرچند وی درباره برخی موضوعات مهم اجتماعی هم واکنش‌هایی نشان داده بود که در آن‌ها باز هم ردی از رویکرد فیلمسازی اش دیده می‌شد.
عیاری که به دلیل انجام برخی تدارکات برای فیلمبرداری سریال جدیدش (پس از سریال روزگار قریب) روزهای شلوغی را می‌گذراند، به بهانه فرا رسیدن روز ملی سینما و بزرگداشتی که قرار است برایش برگزار شود و نیز در شرایطی که برخی خبرها حاکی از آن است که  احتمالا به زودی شاهد اکران عمومی فیلم «خانه پدری» اش خواهیم بود، با ایسنا گفت‌وگو کرد؛ گفت‌وگویی که قرار بود بیشتر درباره سینما و شخص کیانوش عیاری و ویژگی‌های خاص او در کار باشد، اما به دلیل نامهربانی‌هایی که از آن ها گله مند است، سمت و سوی متفاوتی گرفت.
در این سال‌ها آب خوش از گلویم پایین نرفته است
او در این گفت‌وگو و پس از اشاره به نزدیکی روز ملی سینما و بزرگداشتش وحس و حالی که الان به سینما دارد، بیان کرد: آدمی که دل شکسته و خسته باشد چه می تواند بگوید؟! چه حسی می تواند داشته باشد؟ ازسال ۶۳ که اولین فیلم‌ام را ساختم و حتی دو سال قبل از آن هم که یک فیلم بلند برای تلویزیون ساخته بودم تا الان، همه کارهایم یا توقیف شده یا به نحوی اذیت و آزار شده‌اند. از این رو نمی‌دانم واقعا احساسم چگونه است چون در این سال‌ها آب خوش از گلوی من پایین نرفته است که بخواهم چیزی را در عرصه حرفه‌ای خودم دوست داشته باشم یا برایم لذت بخش باشد. الان اصلا چیزی برای من نمانده که لذت بخش باشد.وی سپس با اشاره به برخی فیلم هایش ادامه داد: سال ۱۳۶۳ که فیلم «تنوره دیو» را ساختم فقط و فقط کارشکنی دیدم، البته هر از گاهی مسئولی هم بوده که با مسائل من با حسن ‌نیت برخورد ‌کرده، نه با من بلکه با  دیگر فیلمسازان ولی من چون همیشه سکوت می‌کردم و غر نمی زدم و مسائلم را رسانه‌ای نمی‌کردم، شاید کمتر در معرض مخالفت‌ها قرار گرفته باشم.
عیاری گفت: آن زمان «تنوره دیو» برای فستیوال دهلی انتخاب شد و این فستیوال در آن موقع یکی از پنج  جشنواره الف دنیا بود؛ جشنواره ای که جانشین جشنواره جهانی تهران پس از انقلاب شده بود و بعدها از دهلی به قاهره منتقل شد. در آن مقطع فیلم مرا به بهانه اینکه باید زیرنویس شود به هلند فرستادند و در نهایت دیر رسید و هیچ اتفاقی هم برایش نیفتاد و شرایط به گونه‌ای پیش رفت که کاملاً معلوم بود خیلی علاقه‌ای وجود نداشته این فیلم به جشنواره برود، آن هم نه به خاطر اینکه تنوره دیو مسئله داشت، بلکه به نظر می‌آمد با خود من مسئله دارند و طبیعی است که تولیدی‌های من نیز تحت تأثیر نگاهی قرار گرفت که نسبت به من وجود داشت.

وقتی مانع نمایش «آبادانی‌ها» در کن شدند
وی افزود:  بعد از آن نوبت به «شبح کژدم» رسید و بعد فیلم «آن سوی آتش» که دو سالِ تمام، نمایش داده نمی شد و ممنوع‌الخروج بود، چون آقایانی مسئول امور بین الملل تلویزیون در آن زمان بودند که می‌گفتند اگر این فیلم از کشور خارج شود یکسری روزنامه های خارجی از آن مشتی آهنین و محکم علیه ایران درست می کنند و به سود ایران نیست که این فیلم به خارج از کشور برود و به این بهانه فیلم  دو سال توقیف شد، در حالی که تردید ندارم آن دو نفر مسئول وقت در سال ۶۶ واقعا نگران آنچه می گفتند نبودند، بلکه به نگاه‌های شخصی چنان پوششی می‌دادند که کارشان موجه شود. بعد از آن نوبت به فیلم «آبادانی‌ها» رسید که به عنوان اولین فیلم سینمایی ایران به جشنواره کن دعوت شد ولی از حضورش در این جشنواره جلوگیری شد در حالی که شنید آن سال شانس‌های برای موفقیت این فیلم وجود داشت.
او با اشاره به مدیران وقت که فیلم را از جشنواره کن برگرداندند، بیان کرد: با این کار بدون هیچ تردیدی سرنوشت من از یمین به یسار رفت، چون مگر می‌شود فیلمی به چنین جشنواره‌ای راه یابد و حتی یک نمایش معمولی داشته باشد اما در سرنوشت یک جوان بی تاثیر باشد؟ درحالی که کسانی که مانع از حضور این فیلم در جشنواره کن شدند اهمیتی برایشان نداشت که بر سر سازنده جوان این فیلم چه می آید یا مثلا این اتفاق چه تاثیر مثبتی می‌توانست بر شکل گیری سینمای نوین پس از انقلاب داشته باشد.
چرا «خانه پدری» هفت سال توقیف می‌شود؟
عیاری با مرور بیشتر فیلم‌هایش که به مشکل برخورده بودند، به «خانه پدری» رسید و گفت: درباره این فیلم هم انگار باز نظر شخصی بر هر چیزی اولی است، چون این فیلم کوچکترین مسئله‌ای نداشته که هفت سال است در توقیف به سر می‌برد و اصلا چرا باید این اتفاق بیفتد؟ جز ترس، تنگ نظری و سوء تفاهم چه چیزی باعث این اتفاق شده است؟ درباره «کاناپه» هم بهتر است صحبت نکنم چون انتظاری ندارم؛ همان‌طور که به همه بازیگرانی که می خواستند موهایشان را برای بازی در فیلم کوتاه کنند گفتم فکر نکنید این فیلم شما را به عرش می‌برد، چرا که کاناپه توقیف می شود.او اظهار کرد: من انتظاری نداشتم که این فیلم به آسانی امکانی برای عرضه پیدا کند ولی انتظار دارم نگاهی مسلط بر اوضاع،  تشخیص دهد که اتفاقا نمایش فیلم کاناپه می‌تواند یک مقدار به تلاطم‌های دم افزون جامعه در جهت آرام‌تر شدن آن حداقل در یک وجه، کمک کند.
وی با اشاره به سختی‌هایی که پس از توقیف «خانه پدری» کشیده است، افزود: شش سال طول کشید تا پس از خانه پدری دوباره بتوانم فیلم بسازم و باز هم می‌سازم، اما بعد از «کاناپه» دیگر هیچ نقش زنی را در خلوت یا در حضور محارمش با روسری نشان نخواهم داد، یعنی اصلاً به سمت گرفتن چنین صحنه هایی نمی‌روم، همه یا در مکان عمومی خواهند بود یا حذف می‌شوند.

به اکران کاناپه امیدوارم
عیاری در پاسخ به اینکه با این اوصاف آیا به اکران فیلم «کاناپه» امیدی دارد با بیان اینکه صد در صد امیدوار است، به انگیزه هایی که باعث ساخت این فیلم شدند اشاره و اظهار کرد: همیشه از اینکه زن را در خلوت خودش با حجاب نشان دهم خجالت می‌کشیدم وخجالت می‌کشم. هنگام ساخت سریال «روزگار قریب» هم همین حس را داشتم و وقتی فرح پهلوی و شمس را در سال ۵۳ با حجاب تصویر کردم دیدم این یک دروغ خیلی جدی و دامنه‌دار است، چون سینمای مدعی واقع‌گرایانه ایران در قدم اول واقعیت را تحرف می‌کند، به همین دلایل بود که در کاناپه آنچه را به آن اعتقاد داشتم اجرا کردم.
هیچ کاری را برای متفاوت بودن انجام ندادم
او درباره اینکه با ساخت این فیلم به نوعی پیشرو شده است، تاکید کرد:‌ هیچ کدام از این کارها را برای پیشرو یا متفاوت بودن انجام نداده و نمی‌دهم، بلکه به طور غریزی در بهترین شکل ممکن کار می‌کنم و حتی یک حرکت جلوتر را نیز پیش‌بینی نمی‌کنم که عاقبتش چه می شود. اصلا به نظرم خجالت آور است که تصور کنم نسبت به جامعه خودم تعهداتی دارم که باید آن را قالب فیلم اجرا کنم، این شرم آور است که احساس مسئولیت کنم  چون باید احساس مسئولیت درون انسان جوشیده شود و آن وقت است که کار اصولی تر می شود.در ادامه این گفت  و گو به یکی دیگر از فعالیت های عیاری در کنار فیلمساری اشاره شد که نتایج آن به صورت کتاب درامده اما منتشر نشده است. یکی از این کتاب ها به مصاحبه ای خیالی میان عیاری و مرحوم جلال مقدم مربوط است که او مدتی قبل در نمایشی از فیلم فرار از تله به آن اشاره کرده بود.
مصاحبه خیالی با جلال مقدم کتاب می‌شود؟!
او درباره این کتاب توضیح داد: یک زمان خانم نوشابه امیری ـ سردبیر مجله گزارش فیلم ـ با آگاهی از علاقه من به جلال مقدم پیشنهاد داد که مصاحبه ای با او داشته باشم و اشاره اش هم به مصاحبه تروفو و هیچکاک بود اما گرفتاری‌های من مانع شد که مصاحبه را به وقت خودش انجام دهم تا این که آن حادثه اتفاق افتاد و ایشان درگذشت و این اندوه برای من باقی ماند که چرا چنین فرصتی را از دست دادم، به همین دلیل مصاحبه خیالی را با روح جلال مقدم داشتم که در حد یک کتاب شد.وی گفت: البته در این کار پیش از آنکه مصاحبه با جلال مقدم داشته باشم به چشم انداز و باوری پرداخته ام که جلال مقدم در سینما داشت و من آن را دوست می داشتم، چون معتقدم جلال مقدم یکی از بنیانگذاران نوعی سینمای رها و تاحدودی دلخوش بود که در عین داشتن تلخی ها، یک نمونه خوب برای سینمای مشابه خود در غرب محسوب می شود.بخش پایانی این گفت‌وگو که به سینمای رها و رهاشدگی خود عیاری ختم شده بود، با حسرت ها و آرزوهای این فیلمساز ادامه پیدا کرد.

اشتباه و حسرت‌های کیانوش عیاری
او گفت: بزرگترین حسرت من این است که سال های زیادی را به خاطر مسائل بی ارزش از دست دادم. مثلا در انجمن تهیه کنندگان سینما عضو بودم و رئیس آنجا شدم، آن هم جایی که عباس شباویزها یا میثاقی ها حضور داشتند و نمی دانم آدمی که هنوز هم فیلمساز آماتور است چرا باید رئیس انجمن تهیه کنندگان سینمای ایران شود؟ درواقع اینها دورانی بود که به نظرم به بطالت گذشت و حتی به نظرم بصیرتی را که به خاطر حضور در این مجامع داشتم ارزشی ندارد درحالی که می توانستم فیلم بسازم.
وی خاطرنشان کرد: البته حسرت نمی خورم که ای کاش نوع فیلمسازی دیگری را در پیش گرفته بودم ولی ای کاش اولین دعوتی را که از یک فیلمساز ایرانی برای کار داشتم دنبال می‌کردم.  این دعوت زمانی که در سال ۶۸ از کن به پاریس بر می گشتیم از سوی انجمنی فرانسوی به من پیشنهاد شد تا با سرمایه گذاری دولت فرانسه یک فیلم سینمایی بسازم اما فقط یک قول پیش‌پاافتاده به نماینده ای از “آراز فیلم ارومیه” برای ساخت دو نیمه سیب باعث شد این کار را نکنم و این اشتباه به همین راحتی سرنوشت خودم و حتا بُعدی از سینمای ایران را تحت تأثیر قرار داد.کیانوش عیاری در پاسخ به اینکه آیا اشاره اش به فعالیت های صنفی به دلسرد بودن از صنف ارتباط دارد و آیا اصلا در طول این سالها بویژه با توقیف فیلم هایش حمایتی شده است؟ گفت: هیچ حمایتی که از من نشده اما حرفم به معنای مشکل داشتن با فعالیت صنفی نیست. بلکه معتقدم اکر آن هایی که مشوقم بودند اهمیتی به سرنوشتم می دادند می‌گفتند کیانوش وارد این عرصه (فعالیت صنفی) نشو و فیلم بساز که این بیشتر برای سینمای ایران اهمیت دارد؛ بویژه با این مافیابازی های سخیف به همین دلیل حالا فکر می کنم اگر یک فیلم بیشتر می‌ساختم تاثیر بیشتری بر شکل گیری این سینما می توانستم داشته باشم.
انتظار عیاری برای گشایش در امور
او در آخر درباره ساخت فیلمی جدید افزود: فعلا در اولین قدم انتظار دارم خانه پدری اکران شود تا ببینم  گشایش اتفاق افتاده و بعد به واسطه آن قدم بعدی را بردارم. خانه پدری در سال ۸۹ ساخته شد و می توانست در سال ۹۰ اکران شود، آن وقت من هم روحیه داشتم تا بیشتر و بهتر کار کنم، اما تنگناهای خانه پدری باعث شد در ارتباط با ساخت فیلم بعدی هم به مشکل بخورم.


منبع: بهارنیوز

موزه‌ای که رستوران شد!

حمید بابایی- روزنامه بهار
داستان موزه‌ها در ایران داستانی غم انگیز است. از موزه هنرهای معاصر تهران گرفته تا چند موزه دیگر که هر کدام از آن‌ها در دل خود سرنوشتی‌ تراژیک را برای بیان دارند. در این میان شاید بتوان از موزه هنرهای معاصر اهواز به عنوان یکی از تنهاترین موزه‌های ایران با سرنوشتی تلخ یاد کرد. سرنوشتی که داد اهالی هنر سرزمین زیبای جنوب را در آورده است و کار را به جایی کشانده که بسیاری از آنها برای وضعیت فعلی این موزه احساس نگرانی کرده اند.تبدیل این موزه به محل خرید و فروش و اجاره آن به موسسه‌ای خصوصی و برگزاری مراسمی عجیب و دور از شأن این مجموعه از جمله این کارها است.   

موزه هنرهای معاصر اهواز به عنوان دومین موزه بزرگ کشور در سال ۱۳۸۸ افتتاح شد. گنجینه این موزه ۷۰ اثر دارد که ۶۰ اثر آن متعلق به هنرمندان استان خوزستان و ۱۰ اثر متعلق به هنرمندان دیگر استان‌های کشور است.
بنا بود در این موزه همایش، کارگروه‌ها، دوره‌های آموزشی هنری مختلف و سمینارهای هنری برگزار ‌شود و در مواردی هم از گالری‌های آن به عنوان نمایشگاه انفرادی هنرمندان مختلف استفاده ‌شود. همچنین موزه هنرهای معاصر اهواز تنها مکان تخصصی استان خوزستان و کلانشهر اهواز بودکه هنرمندان تجسمی اغلب در آن جا گرد هم می‌آمدند و آثارشان را به نمایش می‌گذاشتند.

اما با روی کار آمدن دولت یازدهم و مصوبه دولت مبنی بر واگذاری مکان‎های فرهنگی به بخش خصوصی در جهت برداشتن هزینه‎های اضافی از دوش دولت، مدیریت موزه‎ هنرهای معاصر اهواز نیز طی مزایده‎ای به بخش خصوصی واگذار شد اما دیری نپایید که موزه به محل اعتراضی برای هنرمندان تجسمی استان تبدیل گشت تا جایی که منجر به تجمع اعتراضی هنرمندان خوزستان مقابل موزه‌ هنرهای معاصر اهواز در بهار سال گذشته شد چراکه براساس قرارداد تمام اختیارات موزه هنرهای معاصر اهواز از سوی مدیرکل وقت ارشاد خوزستان به مدت هفت سال به بخش خصوصی واگذار شد.

به دنبال این قرارداد، بهره‎بردار موزه رستورانی را نیز در آن ‌ایجاد کرد که اعتراض هنرمندان را بیش از پیش برانگیخت و منجر به تحریم موزه به مدت ۲ سال از سوی آنان شد. طی ۲ سال اخیر، شرایط به وجود آمده برای موزه هنرهای معاصر از یک سو و بلاتکلیفی هنرمندان تجسمی در پی تحریم موزه از دیگر سو باعث شد تا به مدت ۲ سال شاهد برپایی هیچ ‎گونه برنامه و نمایشگاه رسمی از سوی هنرمندان خوزستان در این نمایشگاه نباشیم. اما با گذشت دو سال و با روی کار آمدن محمد جوروند به عنوان مدیرکل جدید فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان و نقش حمایتی وی اقداماتی از سوی او جهت بازپس‌گیری موزه انجام شد تا این‎ که سرانجام در روز هفتم اسفند ۱۳۹۵ مدیرکل ارشاد خوزستان در مصاحبه‎ای با خبرگزاری ایسنای خوزستان ضمن تبریک به هنرمندان خبر از بازپس‎گیری موزه هنرهای معاصر اهواز داد و اعلام کرد طی جلسه‎ای که میان او تقوی (نماینده حقوقی وزارت ارشاد) ، معاونان اداره ‎کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان، هنرمندان هنرهای تجسمی و بهره‎بردار موزه برگزار و مستنداتی که از سوی هنرمندان ارائه شد، مصوب گردید موزه هنرهای معاصر اهواز پس از طی روال قانونی از بهره‎بردار فعلی پس گرفته شود؛ اتفاقی که خوشحالی هنرمندان تجسمی را درپی داشت اما هنوز به سرانجام نرسیده و اینک آنان منتظرند تا این اتفاق هر چه سریعتر به سرانجام رسد.

اما همچنان این وضعیت تغییری نداشته است و رفته رفته صدای اعتراض هنرمندان خوزستانی بیشتر شده است. کار به جایی رسیده که برخی از هنرمندان این قرارداد که بین بخش خصوصی و موزه هنرهای معاصر بسته شده است را به قرارداد‌ترکمن چای تشبیه کرده اند. به این منظور گفت‌وگویی داشتیم با چندتن از هنرمندان اهوازی تا وضعیت موزه را از زبان آنها بشنویم. جلال خراسانی نقاش و مسئول هیأت مدیره و رئیس انجمن هنرهای تجسمی استان خوزستان در گفت و گو با «بهار» ضمن گلایه از وضعیت موجود گفت: داستان موزه خیلی بیشتر و طولانی‌تر از این حرفها است. درواقع روند اداره موزه از همان ابتدا ایراداتی داشت، ولی خب در حال حاضر شکل اداره موزه تبدیل به بحران هنری شده است. البته شماری از دوستان که خیر، کل جامعه هنری وفرهنگی نسبت به این وضعیت معترض هستند.

درحال حاضر وضعیت بسیار نامناسب است، اگر به تصاویر منتشر شده در خبرگزاری‌ها مراجعه کنید حتما نتیجه‌ای که می‌گیرید همان چیزی است که بقیه گرفته‌اند و نسبت به آن معترض هستند. اوضاع اسف‌بار موزه هنرهای معاصر اهواز فقط به دلیل عدم مدیریت صحیح به وجود آمده و تصمیمات سلیقه‌ای وفردی، درصورتی که موزه جزئی از دارایی مردم است. اگر به تعریف موزه مراجعه کنید خواهید دید این تناقض چقدر مشهود است.
وی در ادامه و در مورد این که آیا در موزه آثار هنرمندان معاصر به نمایش گذاشته می‌شود یا خیر؟ گفت: قبلا به ندرت بود، ولی درحال حاضر خیر. چند سال پیش هم بنده مسئول انجمن بودم، قراردادهای زیادی با موزه هنرهای معاصر تهران و فرهنگستان هنر و… بسته شد. برای تبادلات هنری از جمله نمایشگاه‌ها و بینال‌ها منتهی  با لجبازی برخی مدیران عقیم ماند. همچنین محمد عدیلی پور از هنرمندان اهواز در گفت و گو با «بهار» گفت:
حدود دو سال پیش موزه هنرهای معاصر اهواز طبق قراردادی ۷ ساله و کاملا رایگان با اختیار تام و استفاده از کلیه امکانات موزه و حتی اختیار گنجینه به شخصی به نام علی منوچهری واگذار شد در صورتی که در ابتدا و طبق آگهی هایی که در روزنامه‌ها منتشر شد قرار بر واگذاری کافه و گالری طبقه پایین موزه بود. مضاف بر رایگان بودن حتی طبق ادعای اداره کل ارشاد. توافق شده که ۴۰ درصد هزینه برق موزه را هم ارشاد پرداخت کند. طبق فرمایش مدیر کل جدید ارشاد جوروند که به شدت پیگیر بازپس‌گیری موزه هستند:
با آقای علی منوچهری رسمی مکاتبه شده و از ایشان خواسته شده که در مورد قرارداد حضور دائم داشته باشند والا قرارداد یک طرفه فسخ می‌شود چون ایشان خارج از کشور هستند و از ابتدا نماینده خود را در موزه به جای خود گذاشتند. خروج اثر شیشه گران از موزه در مهر ۹۴ و نمایش در گالری شیرین که هم مدیرکل قبلی و هم مدیریت موزه هر دو این موضوع را تکذیب کردند. بدون تشریفات اداری و بیمه و. . . انجام شد.

برگزاری مراسمات جشن و. . . در رستوران‌ترمه. در محل موزه هنرهای معاصر، جشن عروسی و. . . با موسیقی و. . . . البته این مکان در ابتدا قرار بر کافه بوده است. مثل تمام موزه‌ها و گالری‌های ایرانی و خارجی ولی بعد از واگذاری تغییر کاربری به رستوران داد و تبدیل شد به محل برگزاری جشن و. . .
وی در ادامه گفت: پس از واگذاری، مدیریت موزه هیچ گونه همکاری با هنرمندان استان ندارد. هیچ اتفاق حرفه‌ای و در خور موزه برگزار نشده است. الا آبی ایرانی که آن هم ایرادات زیادی به آن وارد بود. و اما برگزاری نمایشگاه‌های نامرتبط مثل، فروش لوازم التحریر، فروش صنایع دستی و لباس و. . .
به کرات برگزار شده و حتی خسارتهایی هم بر موزه زده شده است. در ۵ مرداد ۹۵ توافق بر همکاری با هنرمندان شد و جشنی به نام پنجگاه گرفته شد و هنرمندان وارد موزه شدند. اما از فردای آن روز مجددا موزه هیچگونه همکاری با هنرمندان نکرد و به کارهای قبلی ادامه داد و حتی درب را برای جلسات ابتدایی هنرمندان باز نکرد. در حال حاضر موزه هیچ تیم کارشناسی هنری ندارد که احیانا در برگزاری نمایشگاههای هنری کارشناسی کند. به نظر می‌رسد صدای فریاد هنرمندان اهوازی روز به روز بلندتر می‌شود تا به وضعیت نگران کننده موزه هنرهای معاصر اهواز رسیدگی شود.


منبع: بهارنیوز

کیانوش عیاری: در این سال‌ها آب خوش از گلویم پایین نرفته

کیانوش عیاری با ابراز ناراحتی و دل‌شکستگی از اتفاقاتی که در طول دوران فیلمسازی‌اش برای آثارش رخ داده، آرزوهایی حسرت‌بار دارد و می‌گوید که ای‌کاش فیلم‌های بیشتری ساخته بود.

به گزارش ایسنا، کارگردان فیلم‌های «تنوره دیو»، «شبح کژدم»، «آن‌ سوی آتش»، «آبادانی‌ها»، «بودن یا نبودن»، «بیدار شو آرزو»،‌ «خانه پدری» و «کاناپه» قرار است همزمان با برپایی نوزدهمین جشن بزرگ سینمای ایران تقدیر شود و مراسم بزرگداشت او به همراه سه هنرمند دیگر در جشن نکوداشت خانه سینما برگزار خواهد شد.

این فیلمساز که چندان زیاد هم اهل مصاحبه نیست، در سال‌های گذشته گفت‌وگوهایی در رسانه‌ها داشته که محور بیشتر آن‌ها وضعیت فیلم توقیفی‌اش یعنی «خانه پدری» بوده است. هرچند وی درباره برخی موضوعات مهم اجتماعی هم واکنش‌هایی نشان داده بود که در آن‌ها باز هم ردی از رویکرد فیلمسازی اش دیده می‌شد.

عیاری که به دلیل انجام برخی تدارکات برای فیلمبرداری سریال جدیدش (پس از سریال روزگار قریب) روزهای شلوغی را می‌گذراند، به بهانه فرا رسیدن روز ملی سینما و بزرگداشتی که قرار است برایش برگزار شود و نیز در شرایطی که برخی خبرها حاکی از آن است که  احتمالا به زودی شاهد اکران عمومی فیلم «خانه پدری» اش خواهیم بود، با ایسنا گفت‌وگو کرد؛ گفت‌وگویی که قرار بود بیشتر درباره سینما و شخص کیانوش عیاری و ویژگی‌های خاص او در کار باشد، اما به دلیل نامهربانی‌هایی که از آن ها گله مند است، سمت و سوی متفاوتی گرفت.

در این سال‌ها آب خوش از گلویم پایین نرفته است

او در این گفت‌وگو و پس از اشاره به نزدیکی روز ملی سینما و بزرگداشتش وحس و حالی که الان به سینما دارد، بیان کرد: آدمی که دل شکسته و خسته باشد چه می تواند بگوید؟! چه حسی می تواند داشته باشد؟ ازسال ۶۳ که اولین فیلم‌ام را ساختم و حتی دو سال قبل از آن هم که یک فیلم بلند برای تلویزیون ساخته بودم تا الان، همه کارهایم یا توقیف شده یا به نحوی اذیت و آزار شده‌اند. از این رو نمی‌دانم واقعا احساسم چگونه است چون در این سال‌ها آب خوش از گلوی من پایین نرفته است که بخواهم چیزی را در عرصه حرفه‌ای خودم دوست داشته باشم یا برایم لذت بخش باشد. الان اصلا چیزی برای من نمانده که لذت بخش باشد.

وی سپس با اشاره به برخی فیلم هایش ادامه داد: سال ۱۳۶۳ که فیلم «تنوره دیو» را ساختم فقط و فقط کارشکنی دیدم، البته هر از گاهی مسئولی هم بوده که با مسائل من با حسن ‌نیت برخورد ‌کرده، نه با من بلکه با  دیگر فیلمسازان ولی من چون همیشه سکوت می‌کردم و غر نمی زدم و مسائلم را رسانه‌ای نمی‌کردم، شاید کمتر در معرض مخالفت‌ها قرار گرفته باشم.

عیاری گفت: آن زمان «تنوره دیو» برای فستیوال دهلی انتخاب شد و این فستیوال در آن موقع یکی از پنج  جشنواره الف دنیا بود؛ جشنواره ای که جانشین جشنواره جهانی تهران پس از انقلاب شده بود و بعدها از دهلی به قاهره منتقل شد. در آن مقطع فیلم مرا به بهانه اینکه باید زیرنویس شود به هلند فرستادند و در نهایت دیر رسید و هیچ اتفاقی هم برایش نیفتاد و شرایط به گونه‌ای پیش رفت که کاملاً معلوم بود خیلی علاقه‌ای وجود نداشته این فیلم به جشنواره برود، آن هم نه به خاطر اینکه تنوره دیو مسئله داشت، بلکه به نظر می‌آمد با خود من مسئله دارند و طبیعی است که تولیدی‌های من نیز تحت تأثیر نگاهی قرار گرفت که نسبت به من وجود داشت.

وقتی مانع نمایش «آبادانی‌ها» در کن شدند

وی افزود:  بعد از آن نوبت به «شبح کژدم» رسید و بعد فیلم «آن سوی آتش» که دو سالِ تمام، نمایش داده نمی شد و ممنوع‌الخروج بود، چون آقایانی مسئول امور بین الملل تلویزیون در آن زمان بودند که می‌گفتند اگر این فیلم از کشور خارج شود یکسری روزنامه های خارجی از آن مشتی آهنین و محکم علیه ایران درست می کنند و به سود ایران نیست که این فیلم به خارج از کشور برود و به این بهانه فیلم  دو سال توقیف شد، در حالی که تردید ندارم آن دو نفر مسئول وقت در سال ۶۶ واقعا نگران آنچه می گفتند نبودند، بلکه به نگاه‌های شخصی چنان پوششی می‌دادند که کارشان موجه شود. بعد از آن نوبت به فیلم «آبادانی‌ها» رسید که به عنوان اولین فیلم سینمایی ایران به جشنواره کن دعوت شد ولی از حضورش در این جشنواره جلوگیری شد در حالی که شنید آن سال شانس‌های برای موفقیت این فیلم وجود داشت.

او با اشاره به مدیران وقت که فیلم را از جشنواره کن برگرداندند، بیان کرد: با این کار بدون هیچ تردیدی سرنوشت من از یمین به یسار رفت، چون مگر می‌شود فیلمی به چنین جشنواره‌ای راه یابد و حتی یک نمایش معمولی داشته باشد اما در سرنوشت یک جوان بی تاثیر باشد؟ درحالی که کسانی که مانع از حضور این فیلم در جشنواره کن شدند اهمیتی برایشان نداشت که بر سر سازنده جوان این فیلم چه می آید یا مثلا این اتفاق چه تاثیر مثبتی می‌توانست بر شکل گیری سینمای نوین پس از انقلاب داشته باشد.

چرا «خانه پدری» هفت سال توقیف می‌شود؟

عیاری با مرور بیشتر فیلم‌هایش که به مشکل برخورده بودند، به «خانه پدری» رسید و گفت: درباره این فیلم هم انگار باز نظر شخصی بر هر چیزی اولی است، چون این فیلم کوچکترین مسئله‌ای نداشته که هفت سال است در توقیف به سر می‌برد و اصلا چرا باید این اتفاق بیفتد؟ جز ترس، تنگ نظری و سوء تفاهم چه چیزی باعث این اتفاق شده است؟ درباره «کاناپه» هم بهتر است صحبت نکنم چون انتظاری ندارم؛ همان‌طور که به همه بازیگرانی که می خواستند موهایشان را برای بازی در فیلم کوتاه کنند گفتم فکر نکنید این فیلم شما را به عرش می‌برد، چرا که کاناپه توقیف می شود.

او اظهار کرد: من انتظاری نداشتم که این فیلم به آسانی امکانی برای عرضه پیدا کند ولی انتظار دارم نگاهی مسلط بر اوضاع،  تشخیص دهد که اتفاقا نمایش فیلم کاناپه می‌تواند یک مقدار به تلاطم‌های دم افزون جامعه در جهت آرام‌تر شدن آن حداقل در یک وجه، کمک کند.

وی با اشاره به سختی‌هایی که پس از توقیف «خانه پدری» کشیده است، افزود: شش سال طول کشید تا پس از خانه پدری دوباره بتوانم فیلم بسازم و باز هم می‌سازم، اما بعد از «کاناپه» دیگر هیچ نقش زنی را در خلوت یا در حضور محارمش با روسری نشان نخواهم داد، یعنی اصلاً به سمت گرفتن چنین صحنه هایی نمی‌روم، همه یا در مکان عمومی خواهند بود یا حذف می‌شوند.

به اکران کاناپه امیدوارم

عیاری در پاسخ به اینکه با این اوصاف آیا به اکران فیلم «کاناپه» امیدی دارد با بیان اینکه صد در صد امیدوار است، به انگیزه هایی که باعث ساخت این فیلم شدند اشاره و اظهار کرد: همیشه از اینکه زن را در خلوت خودش با حجاب نشان دهم خجالت می‌کشیدم وخجالت می‌کشم. هنگام ساخت سریال «روزگار قریب» هم همین حس را داشتم و وقتی فرح پهلوی و شمس را در سال ۵۳ با حجاب تصویر کردم دیدم این یک دروغ خیلی جدی و دامنه‌دار است، چون سینمای مدعی واقع‌گرایانه ایران در قدم اول واقعیت را تحرف می‌کند، به همین دلایل بود که در کاناپه آنچه را به آن اعتقاد داشتم اجرا کردم.

هیچ کاری را برای متفاوت بودن انجام ندادم

او درباره اینکه با ساخت این فیلم به نوعی پیشرو شده است، تاکید کرد:‌ هیچ کدام از این کارها را برای پیشرو یا متفاوت بودن انجام نداده و نمی‌دهم، بلکه به طور غریزی در بهترین شکل ممکن کار می‌کنم و حتی یک حرکت جلوتر را نیز پیش‌بینی نمی‌کنم که عاقبتش چه می شود. اصلا به نظرم خجالت آور است که تصور کنم نسبت به جامعه خودم تعهداتی دارم که باید آن را قالب فیلم اجرا کنم، این شرم آور است که احساس مسئولیت کنم  چون باید احساس مسئولیت درون انسان جوشیده شود و آن وقت است که کار اصولی تر می شود.

در ادامه این گفت  و گو به یکی دیگر از فعالیت های عیاری در کنار فیلمساری اشاره شد که نتایج آن به صورت کتاب درامده اما منتشر نشده است. یکی از این کتاب ها به مصاحبه ای خیالی میان عیاری و مرحوم جلال مقدم مربوط است که او مدتی قبل در نمایشی از فیلم فرار از تله به آن اشاره کرده بود.

مصاحبه خیالی با جلال مقدم کتاب می‌شود؟!

او درباره این کتاب توضیح داد: یک زمان خانم نوشابه امیری ـ سردبیر مجله گزارش فیلم ـ با آگاهی از علاقه من به جلال مقدم پیشنهاد داد که مصاحبه ای با او داشته باشم و اشاره اش هم به مصاحبه تروفو و هیچکاک بود اما گرفتاری‌های من مانع شد که مصاحبه را به وقت خودش انجام دهم تا این که آن حادثه اتفاق افتاد و ایشان درگذشت و این اندوه برای من باقی ماند که چرا چنین فرصتی را از دست دادم، به همین دلیل مصاحبه خیالی را با روح جلال مقدم داشتم که در حد یک کتاب شد.

وی گفت: البته در این کار پیش از آنکه مصاحبه با جلال مقدم داشته باشم به چشم انداز و باوری پرداخته ام که جلال مقدم در سینما داشت و من آن را دوست می داشتم، چون معتقدم جلال مقدم یکی از بنیانگذاران نوعی سینمای رها و تاحدودی دلخوش بود که در عین داشتن تلخی ها، یک نمونه خوب برای سینمای مشابه خود در غرب محسوب می شود.

بخش پایانی این گفت‌وگو که به سینمای رها و رهاشدگی خود عیاری ختم شده بود، با حسرت ها و آرزوهای این فیلمساز ادامه پیدا کرد.

اشتباه و حسرت‌های کیانوش عیاری

او گفت: بزرگترین حسرت من این است که سال های زیادی را به خاطر مسائل بی ارزش از دست دادم. مثلا در انجمن تهیه کنندگان سینما عضو بودم و رئیس آنجا شدم، آن هم جایی که عباس شباویزها یا میثاقی ها حضور داشتند و نمی دانم آدمی که هنوز هم فیلمساز آماتور است چرا باید رئیس انجمن تهیه کنندگان سینمای ایران شود؟ درواقع اینها دورانی بود که به نظرم به بطالت گذشت و حتی به نظرم بصیرتی را که به خاطر حضور در این مجامع داشتم ارزشی ندارد درحالی که می توانستم فیلم بسازم.

وی خاطرنشان کرد: البته حسرت نمی خورم که ای کاش نوع فیلمسازی دیگری را در پیش گرفته بودم ولی ای کاش اولین دعوتی را که از یک فیلمساز ایرانی برای کار داشتم دنبال می‌کردم.  این دعوت زمانی که در سال ۶۸ از کن به پاریس بر می گشتیم از سوی انجمنی فرانسوی به من پیشنهاد شد تا با سرمایه گذاری دولت فرانسه یک فیلم سینمایی بسازم اما فقط یک قول پیش‌پاافتاده به نماینده ای از “آراز فیلم ارومیه” برای ساخت دو نیمه سیب باعث شد این کار را نکنم و این اشتباه به همین راحتی سرنوشت خودم و حتا بُعدی از سینمای ایران را تحت تأثیر قرار داد.

کیانوش عیاری در پاسخ به اینکه آیا اشاره اش به فعالیت های صنفی به دلسرد بودن از صنف ارتباط دارد و آیا اصلا در طول این سالها بویژه با توقیف فیلم هایش حمایتی شده است؟ گفت: هیچ حمایتی که از من نشده اما حرفم به معنای مشکل داشتن با فعالیت صنفی نیست. بلکه معتقدم اکر آن هایی که مشوقم بودند اهمیتی به سرنوشتم می دادند می‌گفتند کیانوش وارد این عرصه (فعالیت صنفی) نشو و فیلم بساز که این بیشتر برای سینمای ایران اهمیت دارد؛ بویژه با این مافیابازی های سخیف به همین دلیل حالا فکر می کنم اگر یک فیلم بیشتر می‌ساختم تاثیر بیشتری بر شکل گیری این سینما می توانستم داشته باشم.

انتظار عیاری برای گشایش در امور

او در آخر درباره ساخت فیلمی جدید افزود: فعلا در اولین قدم انتظار دارم خانه پدری اکران شود تا ببینم  گشایش اتفاق افتاده و بعد به واسطه آن قدم بعدی را بردارم. خانه پدری در سال ۸۹ ساخته شد و می توانست در سال ۹۰ اکران شود، آن وقت من هم روحیه داشتم تا بیشتر و بهتر کار کنم، اما تنگناهای خانه پدری باعث شد در ارتباط با ساخت فیلم بعدی هم به مشکل بخورم.


منبع: عصرایران

نگاه اقتصادی به اشعار خیام

هفته نامه تجارت فردا – فاطمه شیرزادی: احمد کسروی در کتاب «در پیرامون شعر و شاعری» می‌نویسد: «اما خیام: اگر مقصود خیام ریاضیدان و ستاره‌شناس معروف است، ما او را از دانشمندان ایران می‌شناسیم و هرگز نامش را به بدی نبرده‌ایم. و اگر مقصود آن خیام پنداری است که صدها رباعی به نام وی شهرت یافته، شگفت از شما که از یک سوی نام مسلمانی به روی خود دارید و از سوی دیگر او را از بزرگان می‌شمارید. من از مسلمانی می‌گذرم. آیا با راهی که این مرد برای زندگی نشان می‌دهد، مردمان می‌توانند زندگی نمود؟ شب و روز مست بودن و دم غنیمت شمرده اندیشه آینده و گذشته را نکردن از خدا بی‌خبر و به همه چیز بی‌باور بودن -با چنین آیین چگونه می‌توان راه زندگی پیمود؟!

اگر مرد یک خاندانی این راه را پیش بگیرد، جز نابودی آن خاندان چه نتیجه دیگری به دست می‌آید؟ اگر یک مرد پیروی از این آیین شوم بکند جز بدبختی و سیاه‌روزی چه بهره می‌تواند یافت؟! با این حال چگونه می‌توانیم گوینده این رباعی‌ها را از بزرگان ایران بشماریم؟ اینکه کسانی از اروپاییان هیاهو درباره این شاعر و رباعی‌های او بلند کرده‌اند من چنین می‌پندارم که آن کسان مقصد سیاسی داشته‌اند و مقصودشان از پا انداختن ایرانیان بوده است وگرنه هیچ خردمندی آن سرسام‌ها را فلسفه نخواهد نامید.»

نگااه اقتصادی به اشعار خیام (اسلایدشو) 

اظهارات کسروی درباره ادبیات و بزرگان شعر فارسی و برخی کارهای او مانند راه‌اندازی جشن کتاب‌سوزان و به آتش کشیدن کتاب‌هایی مانند «گلستان» و «بوستان» سعدی و دیوان حافظ که آنها را درخور آتش می‌دانست، بارها و بارها مورد نقد و بررسی قرار گرفته، اما هنوز چنین اظهاراتی هر از چند گاه یک بار به شیوه‌های مختلف مطرح می‌شود. البته به نقد کشیدن افکار شاعران بزرگ که برخی تمایل دارند دایره‌ای از تقدس گرد آثارشان بکشند، امری ناگزیر است و انسان مدرن و پرسشگر می‌تواند همه چیزی را به نقد بکشد و مفاخر و آثار این مفاخر نیز از این قاعده مستثنی نیستند. اما آیا سپهر اندیشه حکیم عمر خیام نیشابوری را می‌توان با ساده‌انگاری‌هایی از جنس سخن کسروی، تحلیل کرد و جان کلام فیلسوفانه خیام را به عاملی برای سیاه‌روزی انسان تقلیل داد؟

درباره اتهام الحاد و بی‌دینی که کسروی به خیام شاعر روا می‌دارد، بحث بسیار طولانی است و در این مبحث نمی‌گنجد، اما به طور خلاصه می‌توان به این دفاع تمام‌عیار غلامحسین ابراهیمی‌دینانی اشاره کرد که معتقد است: «او یک متفکر دردمند است و نه‌تنها ملحد نیست، بلکه یک موحد تمام‌عیار است.» الحاد البته گناه قدیمی خیام است و در طول اعصار همواره عده‌ای او را به این جرم متهم دانسته‌اند و به نظر می‌رسد کسانی که خیام را به الحاد متهم می‌کنند، ادامه‌دهندگان راه زاهدان دروغین زمانه خیام هستند که عبدالرضا مدرس‌زاده، قائم‌مقام انجمن بین‌المللی ترویج زبان و ادبیات فارسی، در گفت‌وگویی با ایرنا، درباره آنها می‌گوید: «زبان تند و تیز خیام در رباعیات، تازیانه‌ای بر زاهدان دروغین و ریاکار است.»

اما درباره اتهام دیگری که کسروی به خیام وارد می‌کند و موضوع اصلی این پرونده است، می‌توان به زندگی او مراجعه کرد. حکیم ابوالفتح عمر خیام نیشابوری، فیلسوف، ریاضیدان، ستاره‌شناس و شاعر شهیر ایرانی احتمالاً در سال‌های ۴۲۷ تا ۵۱۰ خورشیدی در نیشابور زیست. تدوین گاهشماری جلالی که پایه تقویم امروزی ایران است از جمله مشهورترین تلاش‌های علمی اوست. گاهشماری جلالی که در دوره جلال‌الدین ملک‌شاه سلجوقی تدوین شده و از همین رو به نام تقویم جلالی معروف شده است، توسط عده‌ای از ریاضیدانان ایرانی طراحی شده که حکیم عمر خیام نیشابوری در راس کار آنان قرار داشته است. این گاهشماری هنوز مبنای تقویم امروزی ماست. برخی دستاوردهای علمی خیام در علم جبر و ریاضیات نیز تا امروز باقی مانده است. اما در حال حاضر عمده شهرت خیام حاصل سرودن رباعیاتی است که در زمان حیاتش شناخته نشده بودند.

اگر خیام مروج مستی و بی‌اعتنایی به دنیا و توسعه زندگی انسانی بوده، چگونه است که او خود از بزرگ‌ترین دانشمندان، ریاضیدانان و منجمان ایران‌زمین بوده که با گذشت نزدیک به هزار سال از زمانه‌اش هنوز مثلث خیام – پاسکال در مراکز آموزشی تدریس می‌شود و تقویم مورد استفاده امروز ایرانیان بر پایه تقویم جلالی این ریاضیدان بزرگ بنا شده است؟ اگر خیام مروج زندگی پوچ‌گرایانه است، چرا خود از این شیوه زندگی پیروی نکرده و سال‌ها در نجوم، ریاضی و فلسفه پژوهش کرده و از سرآمدان زمانه خود فراتر رفته تا جایی که امروز پس از گذشت نزدیک به هزار سال از زمانه زیست خیام هنوز آثار کوشش‌های علمی او نه‌تنها باقی است، بلکه مورد استفاده دانشگاهیان و ریاضیدانان قرار دارد؟

به نظر می‌رسد نگاه یک‌بعدی به رباعیات خیام و بی‌توجهی به زندگی شخصی و زمانه‌ای که او در آن می‌زیسته و تحلیل و قضاوت یک‌سویه درباره آثار این حکیم شاعر در چنین قضاوت‌های یک‌سویه و ساده‌انگارانه‌ای درباره او بی‌تاثیر نیست؛ نگاه یک‌سویه‌ای که با معیارهای امروزین به بخش کوچکی از زندگی بزرگ خیام اشاره‌ای می‌کند و بی که مقصد اصلی خیام را واکاوی کند و درکی از زندگی او داشته باشند که در میان متعصبان و متظاهرانی به سر شد که در خشک‌مغزی و تعصب چیزی از طالبان و داعش کم نداشتند. در چنین فضایی مقصود خیام از تاکید بر خوش بودن در حال چه معنایی دارد؟ نیم‌نگاهی به زندگی و زمانه خیام می‌تواند روشنگر مقصود اصلی او باشد. خیام در قرن پنجم هجری در نیشابور می‌زیست؛ آن‌طور که زرین‌کوب در «با کاروان حله» می‌نویسد: «روزگار او روزگار غریبی بود. در نیشابور بین رافضیان و اشعریان تعصب و اختلاف خونین بود.

نگاه اقتصادی به اشعار خیام (اسلایدشو) 
حنفیان و شافعیان نیز دائم در نزاع بودند. در آن زمان مذهب اشاعره تقریباً هر نوع آزادی فکر را از بین برده بود. فرقه معتزله که تا اندازه‌ای بوی آزادی به دماغ‌شان رسیده بود در این زمان، چنان که مولف بیان‌الادیان می‌گوید، دیگر جز در بین بعضی از فقهای عراق طرفدار نداشت و فقهای خراسان که از اصحاب ابوحنیفه یا شافعی بودند همه تابع اصول اشاعره به شمار می‌آمدند. محیط آلوده به تعصب، و روح مذهبی خشک و قشری و بی‌گذشت آن عصر را در سیاست‌نامه خواجه نظام‌الملک می‌توان دید و آنجا خواجه بزرگ آشکارا تمام فرق مخالف و تمام عقایدی را که با آرای اهل سنت مغایرت دارد به‌شدت می‌کوبد و با نهایت صلابت همه را متهم به کفر و بددلی می‌کند.»

در چنین زمانه‌ای و در سرزمینی که در آن غلبه اصلی با مذهب اشاعره بود که نقل را بر عقل ترجیح می‌دادند و دشمن آزادی فکر و فلسفه بودند، خیام خرد و خردگرایی را در مرکز زندگی و اندیشه‌اش قرار داد تا آنجا که اندیشیدن و طرح پرسش درباره معنای زندگی و فلسفه حیات محور اصلی رباعیات شد و نام او به عنوان یکی از چهار شاعر معروف به خردگرایی (در کنار فردوسی، رودکی و ناصرخسرو) در تاریخ ادبیات ثبت شد.

خیام معتقد است زندگی در این دنیا تنها واقعیتی است که ما انسان‌ها از وجود آن اطمینان کامل داریم و در مقابل مکتب اشاعره متعصب که زندگی این‌جهانی و مواهب آن را فرع و طفیلی می‌دانند، می‌گوید: «که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت». از همین نظرگاه است که فردی مانند عبدالحسین زرین‌کوب، نگاه خیام را مایه و محرک توسعه زندگی این‌جهانی می‌داند و معتقد است بر اساس اندیشه خیام: «باید زندگی را با هر آنچه سبب توسعه و افزایش آن است جست‌وجو کرد و همان را غایت زندگی دانست.» بر این پایه می‌توان گفت خیام مروج استفاده کامل از فرصت زندگی است و ساختن زندگی این دنیایی و لذت بردن هرچه‌تمام‌تر از مواهب این جهان گذران.

اما خیام شاعری مرگ‌اندیش هم هست. او خردمندانه می‌داند که مرگ سرنوشت نهایی همه انسان‌هاست و هستی پیوسته به نیستی می‌پیوندد. این مرگ‌اندیشی اندیشه و انگیزه غنیمت شمردن زندگی را در خیام صدچندان می‌کند. آیا شاعری که در مقابل نگاه متعصبان زمانه‌اش، احیاگر اندیشه به معنای زندگی و تامل در مرگ و توجه به زندگی کوتاه همین جهانی است، می‌تواند متهم شود به اینکه با تاکید بر دم غنیمت‌شمری، انسان ایرانی را از کار و کوشش برای ساختن زندگی دنیایی منع می‌کند یا مقصود او از این دم غنیمت‌شمری، غنیمت شمردن زندگی کوتاه این جهانی است که در میانه دو هیچ بزرگ پیش و پس از زندگی دنیایی قرار گرفته است؟ چه آنکه خرد او که خرد بشری است، نتوانسته به واقعیت زندگی پیش از تولد و آینده احتمالی پس از مرگ دست یابد و ناگزیر تنها واقعیت قطعی موجود را زندگی کوتاه و فانی همین جهانی می‌داند که باید هر لحظه از آن را غنیمت شمرد:

گر یک نفست ز زندگانی گذرد
مگذار کـه جـز بـه شـادمانی گذرد
هشدار کــه سـرمایه سـودای جهــان
عمر است چنان کـش گـذرانی گـذرد

نگااه اقتصادی به اشعار خیام (اسلایدشو) 
پرسش دیگری که در این میان مطرح می‌شود این است که اساساً ادبیات چه نقش و کارکردی در زندگی انسان قرن بیست‌ویکم دارد؟ آیا می‌توان ادبیات فارسی و قله‌های شعر کلاسیک را به عنوان متهمان توسعه‌نیافتگی ایران به محاکمه کشاند؟ فارغ از اینکه ادبیات چه کارکردی در زندگی بشری دارد، اگر کارکرد ادبیات را به نقش‌آفرینی منفی یا مثبت در توسعه اقتصادی فروکاهیم و فرض کنیم سنجیدن بخشی از اندیشه‌های مندرج در رباعیات خیام با معیارهای امروزی اندیشه‌های اقتصادی سنجشی رواست، آیا اندیشه خیام در تقابل با توسعه اقتصادی قرار می‌گیرد؟ چگونه ممکن است اندیشه‌ای که بر زندگی این دنیایی تاکید دارد، دعوت‌گر رها کردن زندگی و ساختن زندگی دنیایی باشد؟ آیا اندیشه‌های عمیق فلسفی خیام به این علت که در نگاه کلان همه زندگی را زیر سایه گسترده مرگ می‌بیند، می‌تواند متهم به ترویج بی‌اعتنایی به توسعه باشد؟ آیا می‌توان اندیشه خیام را در همسایگی اپیکوریسم قرار داد؟

حقیقت این است که خیام با تعمق در بزرگ‌ترین اسرار خلقت که به نظر می‌رسد از دیرباز تا امروز، بشر نتوانسته به پاسخ روشنی برای فهم پیچیدگی‌های آن دست یابد، دچار حیرت و نوعی وحشت است و برخلاف ظاهرسازان و متعصبان زمانه‌اش در کمال یکرنگی و راستی در رباعیاتش به این حیرت و ناتوانی از فهم اسرار ازل اقرار می‌کند:

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه توخوانی و نه من
هست از پس پرده گفت‌وگوی من و تو
 این پرده برافتد نه تو مانی و نه من

***
در دایــره‌ای کامــدن و رفــتن ماســت
او را نــه بــدایت نــه نهایــت پیداســت
 کس می‌نزند دمی در این معنـی راسـت
کاین آمدن از کجـا و رفـتن بـه کجاسـت؟

***
ای آمــده از عــالم روحــانی تفــت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
 می خور چو نـدانی از کجـا آمـده‌ای
خوش باش ندانی به کجـا خـواهی رفـت

اما آیا این حیرت، این اقرار به ندانستن اسرار ازل و این دعوت به خوش‌باشی در فرصت کوتاه زندگی، به معنای رها کردن زندگی و کار و تلاش است یا برعکس، همه این معانی در نهایت با تاکید بر غنیمت شمردن زندگی این جهانی، انسان را به بهره‌بردن هر چه تمام‌تر از این فرصت کوتاه دعوت می‌کند که لاجرم ساختن این زندگی و تلاش برای هرچه بهتر زندگی کردن و هرچه بیشتر بهره بردن از مواهب حیات دنیایی است؟

چه آنکه رباعیات خیام سراسر دعوت به این بهره بردن از خوشی‌های حیات و لذت‌های زندگی است کاملاً برخلاف اپیکور که لذت‌های معمول زندگی انسانی مانند لذت غذا خوردن، لذت جنسی و حتی لذت جاه و مقام را تقبیح می‌کند، به تعبیری که به او منسوب است، به این خوشی‌های تجمل‌آمیز آب دهان می‌اندازد و فقط لذتی را توصیه می‌کند که آن را لذت منفعل و ساکن می‌داند مثل سلامتی چون معتقد است سایر خوشی‌ها به دنبال خود خستگی می‌آورند. به نظر می‌رسد چنین اندیشه‌ای نسبت چندانی با رباعیات خیام ندارد که سراسر تشویق انسان به بهره بردن از فرصت کوتاه زندگی است و هر جا تصویری از پوچی و تباهی جهان انسانی ارائه می‌کند همراه با دریغ و افسوس است؛ خیام دل‌بسته و مشتاق زندگی است و از ویران شدن مداوم این زندگی براثر مرگ، سخت بیمناک و اندوهگین است و از مرگ زیبایی‌های زندگی حیرت‌زده است:

ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست
بی باده گلرنگ نمی‌باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست


منبع: برترینها

رابطه دهه هفتادی ها با شعر و ادبیات و هنر

هفته نامه کرگدن – احسان رضایی: درباره ارتباط بچه های دهه هفتاد با شعر و ادبیات و کتاب و هنر؛ شبکه های اجتماعی با دو خصوصیتِ محدودیت حجم مطالب و نیز سرعت بالایشان، دهه هفتادی ها را به سمت ادبیات مینیمال برده است.

یک؛ دهه هفتادی ها و آغاز کتاب خواندن

متولدین دهه هفتاد یا نسل چهارم، نسلی شگفت انگیز و دوست داشتنی هستند که آنچه خوبان همه دارند، برای خودشان یکجا دارند. آن ها فلسفه، فکر و سبک زندگی و ابزار و وسایل مخصوص خودشان را دارند و در همه چیز، صاحب سبک و سلیقه اند؛ از جمله در ادبیات.

نسبت دهه هفتادی ها با ادبیات کاملا با ارتباط و نسبتی که بقیه نسل ها با ادبیات برقرار کرده اند، متفاوت است.

 رابطه دهه هفتادی ها با شعر و ادبیات و هنر

همان قدر که تکیه کلام ها و اصطلاحات دهه هفتادی ها برای بزرگ ترها عجیب و غریب و نامانوس و مریخی به نظر می رسد، ادبیات و آثار ادبی محبوب نسل های دیگر هم برای آن ها کسالت بار است. اگر نسل های قبل کتاب خواندن را با ذبیح الله منصوری و ژول ورن شروع کردند، آن ها نوجوانی شان را با هری پاتر و دامبلدور و هاگوارتز گذراندند و منتظر ماندند تا تکلیف لرد سیاه، یا برای آن هایی که از او نمی ترسیدند، ولدمورت روشن شود.

کتاب های محبوب نسل دهه هفتادی ها، ژانر ادبیات فانتزی است. بعد از هری پاتر، کتابخوان ترها رفتند سراغ «ارباب حلقه ها» و «نارنیا» و «نیروی اهریمنی اش» و بی حال ترها به «تالار وحشت» آر.ال. استاین بسنده کردند. بعد هم که «دارن شان» و «آرتمیس فاول»هایشان رسیدند، یک باره موجی از فانتزی خوانی به راه افتاد.

در دو دهه پنجاه و شصت، از این نوع ادبی فقط سه گانه جان کریستوفر («کوه های سفید»، «برکه آتش»، و «شهر طلا و سرب») و «شرح مبارزه با سه پایه های فضایی» کتاب های پرفروشی بودند که شهرت این آخری به خاطر تناسبش با ادعاهای رویت بشقاب پرنده ها در آن ایام بود.

نووان ها با ژول ورن و شل سیلوراستاین و این اواخر ریچارد باخ و «جانات مرغ دریایی» شروع می کردند و بعد کتابخوان ها به سراغ کارهای کلاسیک ها می رفتند؛ اما در دهه هشتاد و با استقبالی که نسل چهارمی ها از ادبیات فانتزی کردند، اصلا چند ناشر تخصصی برای ترجمه و انتشار آثار این حوزه تاسیس شدند. حتی در زمینه ادبیات عامه پسند هم سلیقه آن ها با نسل قبلی کاملا متفاوت بود.

نسل قبل آثار خانم فهیمه رحیمی و م. مودب پور و «بامداد خمار» را پرفروش کردند اما این نسل، «چراغ ها را من خاموش می کنم» خانم زویا پیرزاد را پسندیدند و باعث به راه افتادن موجی از زنانه نویسی ها شدند که از برخی مولفه های ادبیات عامه پسند هم استفاده می کرد، اما کاملا مدرن تر از آثار دهه قبل بود و تماس این نسل با دهکده جهانی و اطلاعاتش از ادبیات روز را نشان می داد.

 رابطه دهه هفتادی ها با شعر و ادبیات و هنر

دو؛ دهه هفتادی ها و ادبیات و شعر

در شعر هم تا حدی همین اتفاق افتاد و شعر سپید و ترجمه رونق گرفت؛ اما بعد، دوباره موجی جدید از غزل نو و شعر کلاسیک توانست راه خودش را در دل مخاطبان دهه هفتادی باز کند. این نوع از شرع، دو خصوصیت عمده دارد؛ اولا مناسبتی است و برای هر اتفاق خوب و بدی می تواند محصولی ارائه بدهد و در ثانی، از عشق سخن می گوید و همان موضوعات مناسبتی را می تواند یک جوری به عشق ربط بدهد.

مثلا اگر طوفانی درگرفت، آن را با وضع دل طوفان زده شاعر بعد از بی محلی معشوق نسبت بدهد. به نوعی شعر هم ویژگی هایی از ادبیات مخاطب پسند را دارد و هم نوعی از فانتزی را در آن شاهد هستیم. این دو بیت را ببینید که بعد از کودتای نافرجام ترکیه در سال گذشته، پرطرفدار بود: «عشق تو کودتای ترکیه است، وسطِ تیرماه جنجالی/ یک بغل «مرگ بر نخواستنت» تا بفهمم که دوست داری// «ارتش» سلطه پرورت یک ور، یک طرف «مردم»ِ غزل هایم/ و همه راه ها که ختم است به …. ردِ بوسه به روی پیشانی.»

ابزاری که این شعر و نظایرش را به مخاطب نسل جدید می رساند، شبکه های اجتماعی است. این شبکه های اجتماعی با دو خصوصیت محدودیت حجم مطالب و نیز سرعت بالایشان، دهه هفتادی ها را به سمت ادبیات مینیمال برده است.

آن ها متن های داستانی را به بخش های کوچک تر تقسیم می کنند و شعرها را هم معمولا به صورت تک بیت و دو بیت می خوانند.

این طوری بخشی از اشعار کلاسیک دوباره در موبایل ها دست به دست می شود و شعرایی که برای مدتی فقط خواص سراغشان را می گرفتند، مثل صائب و بیدل که به خاطر ویژگی سبک هندی، شعرشان قابلیت بیشتری برای تک بیت خوانده شدن دارد، دوباره در شبکه های اجتماعی پرطرفدار شده اند.

 رابطه دهه هفتادی ها با شعر و ادبیات و هنر

به علاوه، در این فضاهای مجازی داستانک های کوتاه بسیار پرطرفدار است. قالبی که با سرعت زندگی در عصر جدید و سرعت انتقال پیام در شبکه ها اجتماعی همخوانی دارد. این سرعت، یک جای مهم دیگر هم خودش را نشان می دهد: در دستیابی به اطلاعات.

زمانی تنها ابزار برای رسیدن به گنجینه ادبیات کتابخانه ها بودند. به تدریج مجلات، رادیو و تلویزیون هم اضافه شدند. اما دهه هفتادی ها یک ابزار سریع تر از دهه های قبلی دارند. آن ها با شبکه جهانی اینترنت همیشه یک کتابخانه سیار همراه خودشان دارند و به قول آن شکارچی کارتونی، کافی است فقط دستشان را دراز کنند.

خاطره خودم را بگویم: قبل از نوشتن همین مطلب رفتم سراغ سایت گوگل و توی آن مستطیل باریک نوشتم «هایکو» و دکمه را فشار دادم. یک ثانیه نشده نوشت ۳۴۸ هزار جواب دارد. رفتم و چندتایی از صفحه ها را باز کردم، نوشته ها را خواندم و نمونهها را پیدا کردم. بعد یک هایکویی پیدا کردم به زبان اصلی. دادم همان را مترجم گوگل، ترجمه هر کرد. جواب را با چند تا ترجمه دیگر هم مقایسه کردم که باز از گشتن توی همان گوگل پیدا کرده بودم.

سرجمع ده دقیقه هم نشد اما بیست سالی قبل تر، وقتی همین لغت «هایکو» را توی یک مجله خواندم، رفتم کتابخانه دانشگاه و برای امانت گرفتن سه جلد کتاب، یک هفته ای معطل شدم و توی صف ماندم تا کتاب ها برگردند. بعد هم یکی، دو شب طول کشید تا هرکدام را خواندم. بعد چندتایی جمله و پاورقی بود به زبان اصلی که رفتم دانشکده زبان های خارجی از دانشجوهای زبان ژاپنی کمک گرفتم و با کمک آن ها ترجمه اش کردم و این طوری پانزده روز طول کشید. شرکت گوگل تازه یک سال بعد از آن جست و جوی ادبی تاسیس شد و کار را ساده کرد.

البته این سادگی کار، یک مشکل هم دارد. وقتی کسی این قدر ساده بتواند هر چیزی را پیدا کند، وقتی فقط برود سراغ صفحه فلان، پاراگراف چندم از یک کتاب، آن وقت طبیعی است که دیگر نخواهد کل کتاب را بخواند.

وقتی هم کل کتاب را نخوانده یا حتی ورق نزده باشی، آن وقت کم کم ارتباطات را با صاحب اثر از دست می دهی. از هر کس چند تا بیت یا حرف خوب در خاطرت می ماند، اما این که طرف منظومه فکری اش چیست، از چه نوع تشبیهاتی استفاده می کند، فرق او با دیگر ادیبان چیست و چیزهایی مثل این را نخواهی دانست. نتیجه اش هم می شود این که یکهو می بینی برایت پیام آمد: «ببین واقعا عطار این را گفته؟ در قحطی نیشابور چهل شبانه روز گشتم، نه در هیچ مکانی صدای اذانی بود و نه هیچ مسجدی گشاده، آن جا دانستم نام اعظم خدا و بنیاد دین، نان است.»

 رابطه دهه هفتادی ها با شعر و ادبیات و هنر

برای جواب دادن به چنین سوالی لازم نیست کل آثار عطار را از حفظ داشته باشی و بدانی این حرف بخشی از یک حکایت است که یکی از کاراکترهای قصه گفته و بعد عطار بهش جواب داده و در باب ۲۹ «مصیبت نامه» و قاطی حکایت های دیگری در مذمت دنیادوستی آمده است: «سائلی پرسید از آن شوریده حال/ گفت اگر نامِ مَهینِ ذوالجلال// می شناسی بازگو ای مرد نیک/ گفت نان است این، بنتوان گفت لیک// مرد گفتش احمقی و بی قرار/ کی بُوَد نامِ مَهین، نان؟ شرم دار!// گفت در قحط نشابور، ای عجب/ می گذشتم، گرسنه، چل روز و شب// نه شنودم هیچ جا بانگ نماز/ نه دری بر هیچ مسجد بود باز// من بدانستم که نان نامِ مَهین پرست/نقطه جمعیت و بنیادِ دین ست// از پی نان نیستت چون سگ قرار؟/ حق چو رزقت می دهد، تو حق  گزار// حق چو رزقت داد و کارت کرد راست/ تو بخور وز کس مپرس این از کجاست؟»

واقعا برای کسی که با عطار مختصر آشنایی داشته باشد و مثلا بداند که او «تذکره الاولیاء» را نوشته، هیچ کدام از این ها نیاز نیست. آن شخص جواب را می داند؛ اما وقتی کسی اطلاعاتش فقط از گوگل آمده باشد، طبیعتا شناختش عمق چندانی هم نخواهدداشت.

ربطی به یک نسل و گروه خاص هم ندارد، بلکه مشکل همه نسل هاست و آن هایی که کمتر کتاب خوانده اند و منبع آگاهی و اطلاعاتشان فقط اینترنت است، همین مشکل را دارند؛ شعری را که از ساخت و زبانش معاصر بودن هویداست، هم حمل بر نظر انتخاباتی خواجه حافظ می کند: «بیا که موسم شور و دم غزل خوانی است/ به قول حافظ ما نوبت گل افشانی است// دوباره پنجره را سمت عشق بگشاییم/ هوای آخر اردیبهشت روحانی است»، شاعر به وضوح گفته «به قول حافظِ ما»، اما باز هم اعتماد به اینترنت و شبکه های اجتماعی، ذهن خواننده را گمراه می کند. حالا تا حرف به اشعار مناسبتی رسیده، این نکته بامزه را هم اضافه کنم که شیوه جست و جو و بازیابی اطلاعات هم در این نسل متفاوت است.

نسل های قبلی، بیت ها و مثال هایی ادبی را معمولا براساس موضوع توی ذهنشان دسته بندی می کنند، اما ذهن جوان ها امروزی مثل گوگل عمل می کند و دنبال کلمه مورد نظر در شعر و ادبیات میانسال برای دوستان آبی کری خواند و از رباعی خیام استفاده کرد: «پایان سخن شنو که ما را چه رسید/ از خاک آمدیم و بر باد شدیم»، اما دوست جوان تری از مولانا مدد گرفت: «ز آنِ موج بیرون از جهت، این شش جهت جنبان شود/ ای مانده زیر شش جهت، هم غم بخور هم غم مخور؛ یعنی که در شعر دنبال عدد شش گشته بود.

سه؛ دهه هفتادی ها و کلاسیک ها

یک ویژگی جالب دیگر این نسل در مورد نحوه نقد و قضاوتشان درباره آثار ادبی است. این نسل، صراحت و صداقت بیشتری از نسل های قبلی دارد و همین به کمک او می آید تا بدون رودربایستی درباره سلیقه ادبی اش حرف بزند.

 رابطه دهه هفتادی ها با شعر و ادبیات و هنر

در زمان ما، اگر کسی فرض کنید از کوندرا یا کافکا یا کامو یا هر نویسنده دیگری خوشش نمی آمد، از حرف هایش سر در نمی آورد، سبکش را نمی پسندید، با ترجمه مشکل داشت، یا هر چیز دیگری، معمولا به واسطه توجه و نظر اطرافیان به آن نویسنده خاص سعی می کرد او هم به روی خودش نیاورد و «به به» بگوید و چه بسا کمی هم اعتماد به نفسش را از دست می داد و دوباره و سه باره و ده بار می خواند تا دلیل ابراز علاقه دیگران را بفهمد و گروه دوستان را از دست ندهد؛ اما دهه هفتادی ها این محذور را ندارند. آن ها خیلی راحت و با صراحت نظر می دهند که از فلان کتاب و بهمان داستان خوششان آمد یا نیامد. بعد هم آن قدر گزینه دارند که بتوانند راحت سراغ آثار ادبی دیگر بروند.

به علاوه گروه ها و فروم های اینترنتی طرفداری از آثار هم به آن ها دوستان جدیدی می دهد که بتوانند در مورد هر اثر مورد علاقه حرف بزنند، بحث کنند، اطلاعاتشان را به اشتراک بگذارند و خلاصه که لذتش را ببرند. به علاوه دهه هفتادی ها از امکان مواجهه مستقیم با نویسندگان و مترجمان هم برخوردارند.

تا قبل از شبکه های اجتماعی، چهره های ادبی را فقط در نمایشگاه کتاب و برنامه های ادبی می شد از نزدیک دید اما حالا کافی است طرف برای خودش صفحه ای در یکی از شبکه ها داشته باشد تا امکان دیالوگ و گفت و گو برایش فراهم شود. همین، باز امکان قضاوت و نقد بیشتری در اختیار دهه هفتادی ها می گذارد تا آثار ادبی مطلوبشان را راحت تر و با دست باز انتخاب کنند. آن ها درست به همان اندازه که در معرض خطر نگاه سطحی به ادبیات هستند، می توانند لذت شخصی و منحصر به فردی از ادبیات ببرند که نسل های دیگر امکانش را نداشتند. این نسل، در همه چیز شگفت انگیز است.


منبع: برترینها

دو جایزه جشنواره ونیز برای سینمای ایران/ نوید محمدزاده و وحید جلیلوند برگزیده شدند

دو جایزه مهم بخش «افق های نو» جشنواره فیلم ونیز به سینمای ایران رسید.

دو جایزه مهم و اصلی بخش افق های جشنواره فیلم ونیز برای فیلم سینمایی «بدون تاریخ، بدون امضاء» به سینمای ایران رسید.

به گزارش”عصرایران”، در آیین اختتامیه این بخش در هفتادوچهارمین جشنواره فیلم ونیز که امشب برگزار شد، نوید محمدزاده، بازیگر ایرانی برای بازی در فیلم سینمایی «بدون تاریخ، بدون امضاء» جایزه بهترین بازیگر مرد را کسب کرد.

همچنین در ادامه این مراسم جایزه بهترین کارگردانی بخش «افق های نو» به وحید جلیلوند برای فیلم «بدون تاریخ بدون امضاء» تعلق گرفت.

«بدون تاریخ، بدون امضاء» در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر در بهمن ماه ۹۵ سیمرغ بهترین کارگردانی، سیمرغ بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و سیمرغ بهترین صداگذاری را دریافت کرد. وحید جلیلوند کارگردان، علی جلیلوند و احسان علیخانی تهیه‌کنندگان و هدیه تهرانی، امیر آقایی، نوید محمدزاده بخشی از بازیگران این فیلم هستند.

«چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» فیلم قبلی برادران جلیلوند در هفتادودومین دوره جشنواره فیلم ونیز برنده جایزه فیپرشی شده بود.

هفتادوچهارمین جشنواره فیلم ونیز از ۳۰ اوت تا ۹ سپتامبر (۸ تا ۱۸ شهریورماه) در ونیز ایتالیا برگزار شد.

امسال «رخشان بنی اعتماد»، سینماگر مطرح ایرانی به عنوان یکی از هفت داور بخش افق‌های ونیز حضور داشت. ریاست هیأت داوران بخش افق‌های جشنواره ونیز را «جیانی آمیلو»، کارگردان ایتالیایی بر عهده داشت و رخشان بنی‌اعتماد در کنار «آبی کینن مان»، کارگردان آمریکایی، «مارک کازینز»، کارگردان و فیلمنامه‌نویس ایرلندی-اسکاتلندی، «آندرس دوپارت»، فیلمنامه‌نویس آرژانتینی، «فین تروش»، سینماگر بلژیکی و «ربکا زلوتوفسکی»، کارگردان فرانسوی دیگر اعضای هیأت داوران این بخش از جشنواره ونیز بودند.


منبع: عصرایران

شیر طلای ونیز به کارگردان مکزیکی رسید

فیلم «شکل آب» ساخته «گیلرمو دل تورو» محصول سینمای آمریکا، جایزه شیر طلایی بهترین فیلم هفتادوچهارمین جشنواره فیلم ونیز را از آن خود کرد.

هفتادوچهارمین دوره جشنواره ونیز به عنوان قدیمی‌ترین جشنواره سینمایی جهان با اعطای شیر طلای بهترین فیلم به «شکل آب» ساخته رومانتیک و فانتزی «گیلرمو دل‌ تورو» به کار خود پایان داد.

به گزارش ایسنا به نقل از هالیوود ریپورتر، همچنین جایزه شیر نقره‌ای (جایزه بزرگ هیأت داوران) این رویداد سینمایی به «فاکس ترات» به کارگردانی «ساموئل مائوز» اعطاء شد و «زاویه لاگراند» از فرانسه نیز برای فیلم «تا نگهبان» بهترین کارگردان این رویداد سینمایی نام گرفت.

در بخش بازیگری نیز جایزه بهترین بازیگر مرد ونیز به «کامل الباشا» برای فیلم «توهین» ساخته «زیاد دوئیری» (لبنان و فرانسه) و جایزه بهترین بازیگر زن نیز به «شارلوت رامپلینگ» برای فیلم «حنا» ساخته «آندرا پالائورو» (ایتالیا، بلژیک، فرانسه) اعطاء شد و «چارلی پلامر» بازیگر فیلم «Lean on Pete»  نیز جایزه «مارچلو ماستریانی» ویژه بهترین بازیگر نوظهور جشنواره را دریافت کرد.

«مارتین مک‌دونا» برای فیلم «سه بیلبورد خارج از میزوری» از بریتانیا، جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره را به خانه برد و جایزه ویژه هیأت داوران بخش رقابتی نیز به «کشور شیرین» به کارگردانی «وارویک تورنتون» از استرالیا رسید.

در بخش افق‌های جشنواره که رخشان بنی‌اعتماد سینماگر ایرانی یکی از اعضای هیأت داورانِ آن بود، جایزه بهترین فیلم به «نیکو، ۱۹۹۸» به کارگردانی «سوزان نیکارلی» (ایتالیا و بلژیک) رسید و سینمای ایران نیز امسال توانست با فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا» دو جایزه بهترین بازیگر مرد (نوید محمدزاده) و بهترین کارگردانی (وحید جلیلوند) این بخش از جشنواره را کسب کند.

در این یخش جایزه ویژه هیأت داوران به فیلم «کانیبا» از «ورنا پاراول» و «لوسین تیلور» (فرانسه و آمریکا رسید و «لینا خدوری» برای بازی در فیلم «پروردگار» بهترین بازیگر زن شناخته شد.

همچنین فیلم «آیه‌های فراموشی» به کارگردانی علیرضا خاتمی که محصول مشترک فرانسه، آلمان، هلند و شیلی است نیز جایزه بهترین فیلمنامه بخش افق‌ها را دریافت کرد.

در سایر بخش‌های هفتادوچهارمین جشنواره فیلم ونیز «Gros Chagrin» ساخته «سلین دوو» عنوان بهترین فیلم کوتاه برگزیده شد و جایزه شیر آینده ویژه بهترین فیلم اول جشنواره نیز به «تا نگهبان» ساخته «زاویه لاگراند» از فرانسه رسید.

هفتادوچهارمین جشنواره فیلم ونیز از ۳۰ اوت تا ۹ سپتامبر (۸ تا ۱۸ شهریورماه) در ایتالیا برگزار شد.


منبع: عصرایران

وحید جلیلوند بهترین کارگردان؛ نوید محمدزاده بهترین بازیگر

فیلم «بدون تاریخ، بدون امضاء» به کارگردانی وحید جلیلوند و تهیه کنندگی علی جلیلوند که در هفتاد و چهارمین جشنواره فیلم ونیز حضور دارد شامگاه ۱۸ شهریور ماه موفق شد در بخش «افق های نو» موفق حاضر شود.

نوید محمدزاده بازیگر این فیلم که در چند روز اخیر نقدهای مثبتی درباره بازی وی در رسانه های خارجی منتشر شده بود جایزه بهترین بازیگری بخش «افق های نو» را از آن خود کرد. او که جایزه خود را به مردم ایران تقدیم کرد در سخنانی گفت: من افتخار می کنم که ایرانی هستم و همچنین خوشحالم که رخشان بنی اعتماد یکی از بهترین فیلمسازان تاریخ سینمای ایران در هیات داوران این دوره از جشنواره ونیز حضور دارد.
 
وحید جلیلوند بهترین کارگردان افق‌های ونیز شد


وحید جلیلوند برای ساخت فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا» جایزه بهترین کارگردانی بخش افق‌های جشنواره ونیز را از آن خود کرد. پس از اعطای جایزه بهترین بازیگر مرد بخش افق‌های ونیز به نوید محمدزاده برای فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا»، وحید جلیلوند نیز برای کارگردانی این جایزه بهترین کارگردانی این بخش را برای سینمای ایران به ارمغان آورد. «بدون تاریخ، بدون امضا» با فیلمنامه‌ای از علی زرنگار و وحیدجلیلوند، دومین فیلم برادران جلیلوند پس از فیلم «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» است. 
امیر آقایی، هدیه تهرانی، سعید داخ، علیرضا استادی و نویدمحمدزاده بازیگران فیلم جلیلوند هستند.
وحید جلیلوند پس از دریافت جایزه‌اش گفت: سلام می‌کنم به مردم خوب و نازنین کشورم و از همین‌جا دست تک‌تک آنها را می‌بوسم. تشکر می‌کنم از هیأت داوران، «آلبرتو باربارا» و همچنین کتایون شهابی پخش‌کننده این فیلم و تبریک می‌گویم به همه عوامل فیلم که شب‌ها و روزها سختی و رنج کشیدند تا ما به این موفقیت برسیم. به نمایندگی از عوامل، این جایزه را تقدیم می‌کنم به علی جلیلوند تهیه‌کننده این فیلم که با مدیریت، صبوری و آرامشش این فرجام نیک را برای این پروژه رقم زد.
وی افزود: من در کشوری زندگی می‌کنم و در فرهنگی بزرگ شدم که مردمانش اعتقاد قشنگی داریم که وقتی شما برای کسی دعا می‌کنید خداوند پیش از او به تو لبخند می‌زند و پاسخ دعاهای تو را می‌دهد. خواهش می‌کنم برای من دعا کنید که پس از دریافت این هدیه بزرگ دچار نخوت و غرور نشوم و همیشه به یاد داشته باشم سینما قرار است از من انسان بهتری بسازد پیش از آن‌که فیلمساز خوبی بسازد.


منبع: بهارنیوز

تلویزیون چرا اینقدر با عاشقانه بد بود؟

او در ابتدای این گفت‌وگو درباره اینکه چرا از میزان اعتراضی بودن او در طول این سال‌ها کم شده است؟ گفت: احساس کردم اگر کمتر اعتراض کنم بهتر است؛ هیچ کسی خوشش نمی‌آید کسی کنارش باشد که مدام غر بزند. من آن موقع خیلی ایده‌آل به شرایط نگاه می‌کردم و داشتم چنگ می‌زدم تا به آن ایده‌آل نزدیک شوم، بعدها فهمیدم که این کار اشتباه است و از طرفی هم در خودم اصلاحاتی انجام دادم.سیدی در پاسخ به سوال مجری که از او پرسیده بود «الان دقیقا چی روی مخته» گفت: از کجا فهمیدی الان یک چیزی روی مخمه؟! از تمام آدم‌هایی که احساس می‌کنند بودند و متوجه‌تر هستند نسبت به دیگران به هم می‌ریزم. این بزرگ‌ترین اذیت است و در حرفه ما هم زیاد است؛ آدم‌هایی که بی‌جهت گنده‌اند و درونشان تو خالی است و فقط حرف می‌زنند. من تلاش می‌کنم که این طور نباشم و اصلا دلم نمی‌خواهد در این دسته‌بندی قرار بگیرم.

مجری برنامه کودک بودم!
هومن سیدی درباره ۱۵ سال پیش و زمانی که از رشت به تهران آمد، گفت: آن زمان که آمدم می‌دانستم این اتفاق برایم می‌افتد، اعتماد به نفس کاذب داشتم؛ مطمئن بودم که یک چیزی می‌شوم.او درباره گذشته‌اش گفت: از ١٢ – ۱۳ سالگی علاقه مند به بازیگری شدم یک دوره‌ای در تلویزیون مرکز گیلان مجری برنامه کودک بودم و ١۵، ١۶ سالگی برنامه‌سازی کردم. بعد از یک مدتی از تلویزیون اخراج شدم که دلیل آن اخراج خیلی شخصی بود؛ یک آدمی خیلی گل درشت بود از قیافه من خوشش نمی‌آمد و بعد هم که پسرش را آورد اما من برای جایگاه فعلی‌ام باید از از تشکر کنم.

اجاره خانه‌ام ۱۵۰هزار تومان بود
سیدی درباره وضعیت مالی و شکل زندگی که در کودکی تجربه کرده است، گفت: پدر و مادرم کارمند بودند و الان بازنشسته شدند و حسرت چیزی را نداشتم اما فقر را بسیار تجربه کردم چون خودم تصمیم گرفتم در یک شهر بزرگ زندگی کنم. من با دیوانگی این کار را کردم؛ یک خانه گرفتم که پول اجازه‌اش را نداشتم، یادم می‌آید ١۵٠ هزار تومان اجاره‌اش بود. او پس از این حرف‌ها عنوان کرد که اولین ماشینش رنو بوده و بعد از آن دوو ماتیز خریده است.

چرا همه با رضا گلزار لج هستن؟
سیدی در بخشی از گفتگو درباره پارنتر خود در سریال عاشقانه گفت: من نمیدانم چرا اینقدر با محمدرضا گلزار لج هستن همه؟! او پسر نازنینی است هم خیلی خوشگل است و هم خیلی خوش تیپ. ممکن است در سلیقه شخصی من نباشد اما در استراکچر زیبایی شناسی قرار می‌گیرد.وی ادامه داد: شهاب حسینی بالای سر من است اما من که نگفتم محمدرضا گلزار تک ستاره است. چرا زحمات یک آدم را نمی‌پذیرید. او همیشه به جای اینکه پایین برود بالا می‌رود.  هومن سیدی درباره اطلاق واژه سوپراستار درباره محمدرضا گلزار نیز گفت: سوپراستار بودن ویژگی های منحصر به فردی دارد لزوما با توجه به بعد بازیگری نمی‌شود که به یک کسی بگوییم سوپراستار و منتقدان باید دراین باره بیشتر تحلیل کنند نه من، همان طور که در جشن حافظ هم دیدیم که به او تندیس دادند.
 
به بدترین جایی که یک بازیگر می‌توانست برسد رسیدم
کارگردان خشم و هیاهو در پاسخ به این سوال که در کارنامه بازیگری اش اشتباهاتی وجود دارد حرف آرش ظلی پور را تایید و از حضور در خیلی از کارها اظهار پشیمانی کرد و گفت: یک دوره بازیگری را رها کردم و انگیزه‌های درونم از بین رفت، به دلیل فقر مالی تلاش کردم از این مسیر فقط امرار معاش کنم و بتوانم زندگی‌ام را سرپا نگه دارم. به واسطه یک لج و لجبازی به بدترین جایی که یک بازیگر می‌توانست برسد خودم را رساندم و خیلی زیاد در کارهایی که پشیمان هستم حضور داشتم.
 
نقد تند هومن سیدی به خبر ۲۰:۳۰
سیدی در نقد تندی که نسبت به خبر ۲۰:۳۰ داشت درباره موضع تلویزیون نسبت به سریال «عاشقانه» گفت: تلویزیون چرا اینقدر با عاشقانه بد بود؟ تصاویر من در عاشقانه را مانند جانی ها و اراذل شطرنجی میکنند با این عنوان که او خانواده ها را از هم میپاشاند! منوچهر در تلویزیون سریال ساخته من در تلویزیون کار کردم اینکه یک مدیومی آزادی هایش کمتر است را همه ما میدانیم و پذیرفتیم. اما من دلخور شدم از این برخورد و حقیقتش این است که نمیخواستم به این برنامه بیایم چون حس میکردم به من و همکارانم توهین شده اما بعد فکر کردم و دیدم اینجا خانه من هم هست و وقتی اینجا هستم یعنی تلویزیون با من مشکلی ندارد وگرنه دعوتم نمی‌کردید. بنابرین نباید با هم جنگ کنیم و دیگر زمان شمشیر را از رو کشیدن گذشته و این رفتار خیلی بدوی است.

شهاب حسینی از من دلخور است  
در بخش تصاویر برنامه او با دیدن عکس حامد بهداد گفت: او نمودار یک قلب پاک برای من است و در قلبش چیزی نیست. او خیلی حرفه ای و خفن است.کارگردان «اعترافات ذهن خطرناک من» با دیدن امیر جدیدی و این سوال که چه چیز باعث شد او را که مربی تنیسش بود برای بازیگری انتخاب و یک ستاره به سینما معرفی کند، گفت: امیر خیلی روی مخم رفت، رفتم خانه بگیرم او هم بود گفتم اگر این باشد من نیستم و او و دوستانش رفتند. زمانی که خواستم آفریقا را بسازم مدام توی ذهنم می آمد زنگ زدم به او گفتم : “میای ؛ اما حواست باشه که این سینماست و باید حرف من را گوش کنی و رئیس منم!”  

هومن سیدی بعد از نیم نگاهی به عکس شهاب حسینی خطاب به ظلی پور گفت: شهاب دوست بسیار قدیمی من است؛ کاری که شهاب حسینی برای من انجام داد در سالهایی که من خیلی از بازیگران عزیزمان که الان دوست دارند با من دوست باشند حاضر نبودند حتی نمی‌خواستند با من عکس یادگاری بگیرند دعوت من را در آفریقا پذیرفت بی آنکه دستمزدی بگیرد. شهاب خیلی انسان شریفی است با اینکه الان باهم قهر هستیم؛ او با من قهر است فکر کنم! حتی نمی‌دانم سر چی اما خبر دارم. اما می‌خواهم این را بداند که هنرش برای من بسیار هنر بالایی است چون اخباری که دارد برای هنرمندان پیشکسوت چه کارها می کند به گوش من می رسد.


منبع: بهارنیوز

رضا کیانیان امشب مهمان سروش صحت می‌شود

دومین فصل از برنامه «کتاب باز» با اجرای سروش صحت و تهیه‌کنندگی محمدرضا رضائیان روزهای زوج ساعت ۲۰ روی آنتن شبکه نسیم می‌رود و افشین صادقی زاده سردبیری آن را بر عهده دارد.

 رضا کیانیان امشب ساعت ۲۰ مهمان چهارمین قسمت از برنامه «کتاب باز» در شبکه نسیم می شود.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، امشب ۱۸ شهریور ماه چهارمین قسمت برنامه «کتاب باز» با حضور رضا کیانیان روی آنتن شبکه نسیم می رود.

رضا کیانیان در این برنامه درباره کتاب‌های مورد علاقه‌اش، کودکی، فرزندش، مدرسه و… با سروش صحت مجری برنامه گفتگو می‎کند و در پایان این برنامه نیز قصه‌ای برای مخاطبانش می‌نویسد و می‌خواند.

دومین فصل از برنامه «کتاب باز» با اجرای سروش صحت و تهیه‌کنندگی محمدرضا رضائیان روزهای زوج ساعت ۲۰ روی آنتن شبکه نسیم می‌رود و افشین صادقی زاده سردبیری آن را بر عهده دارد.

در قسمت‌های پیشین این برنامه جمشید مشایخی، کوروش تهامی و لیندا کیانی حضور یافتند و از کتاب‌های مورد علاقه، قصه های کودکی و خاطره های خود با کتاب سخن گفتند.

«کتاب باز» از سه بخش گفتگو با مهمان و آیتم تشکیل شده است که در بخش پایانی برنامه مهمانان در یک مسابقه شرکت کرده و برای مخاطبان قصه می‌‌گویند. قرار است برنامه حال خوبی را برای کتاب‌ دوستان ایجاد کند و مهمانانی را دعوت می ‌کند که به ‌نوعی کتاب‌ باز هستند.


منبع: عصرایران

چهار کشور دیگر نمایندگان خود را به اسکار معرفی کردند/ میشاییل هانکه هم به مدعیان پیوست

یونان و ایرلند نیز به ترتیب با فیلم‌های «میدان آمریکا» ساخته یانیس ساکاریدیس و «آوای گرانیت» به کارگردانی پَت کالینز در این رویداد سینمایی حاضر خواهند شد.

 کشورهای اسپانیا، ایرلند، یونان و اتریش فیلم‌های برگزیده خود را برای حضور در بخش بهترین فیلم خارجی جوایز اسکار به آکادمی معرفی کردند.

به گزارش ایسنا، در حالی که تا اعلام نامزدهای نهایی اسکار زمان زیادی باقی مانده است، اما رقابت در شاخه بهترین فیلم غیرانگلیسی زودتر از سایر شاخه‌ها آغاز شده و کشورها سرگرم انتخاب بهترین اثر یک سال گذشته سینمای خود برای معرفی به آکادمی هستند.

سینمای اسپانیا که پیش از این، چهار بار موفق به کسب جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی شده، امسال یک فیلم اولی را نماینده خود در این رویداد سینمایی کرده است. فیلم «تابستان ۱۹۹۳» اولین ساخته بلند سینمایی کارلو سیمون این فرصت را پیدا کرده تا نماینده سینمای اسپانیا در اسکار ۲۰۱۸ شود. این فیلم پیش از این، جایزه بهترین فیلم و بهترین فیلم اول را در بخش «Generation Kplus» جشنواره برلین از آن خود کرد و داستان آن درباره کودک یتیمی از کاتالون است که در سال ۱۹۹۳ پس از درگذشت مادرش برای زندگی نزد خانواده عمویش می‌رود.

اما اتریشی‌ها امسال نیز ترجیح دادند یک کارگردان سرشناس را نماینده خود در اسکار معرفی کنند. فیلم «پایان خوش» جدیدترین ساخته میشائیل هانکه است که امسال در جشنواره فیلم کن رونمایی شد و البته در مقایسه با اثر قبلی او چندان مورد اقبال قرار نگرفت. «پایان خوش» اولین ساخته هانکه پس از فیلم «عشق» است که در سال ۲۰۱۲ موفق به کسب جایزه نخل طلای بهترین فیلم از جشنواره کن و اسکار بهترین فیلم خارجی‌ زبان شد و در گیشه جهانی نیز به فروش ۳۴ میلیون دلار دست یافت.

در این فیلم، بار دیگر ایزابل هوپر و ژان لویی ترنتینیان بازیگران اصلی فیلم «عشق» مقابل دوربین هانکه رفته‌اند و فیلم نیز روایتگر داستان خانواده‌ای بورژواست که چشمان خود را به آنچه در جهان اطراف‌شان می‌گذرد، بسته‌اند.

یونان و ایرلند نیز به ترتیب با فیلم‌های «میدان آمریکا» ساخته یانیس ساکاریدیس و «آوای گرانیت» به کارگردانی پَت کالینز در این رویداد سینمایی حاضر خواهند شد.

پیش از این، کشورهای جمهوری آذربایجان، بلژیک، بوسنی و هرزگوین، کرواسی، جمهوری دومنیکن، استونی، فنلاند، گرجستان، آلمان، یونان، مجارستان، عراق، ایرلند، ژاپن، لتونی، لبنان، لیتوانی، لوکزامبورگ، نپال، هلند، نروژ، فلسطین، رومانی، صربستان، کره جنوبی، سوئد، سوئیس، تایلند، ترکیه، اوکراین و ونزوئلا نمایندگان خود را به آکادمی اسکار معرفی کرده‌اند.

سال گذشته، در مجموع ۸۵ کشور در شاخه بهترین فیلم غیرانگلیسی جوایز سینمایی اسکار رقابت کردند که در نهایت فیلم «فروشنده» ساخته اصغر فرهادی از ایران برنده اسکار خارجی شد.

آخرین مهلت معرفی فیلم از سوی کشورها برای حضور در بخش بهترین فیلم غیرانگلیسی دوم اکتبر (۱۰ مهرماه) است و آکادمی اسکار پس از بررسی، فیلم‌های واجد شرایط برای رقابت در این شاخه را معرفی می‌کند. ابتدا ۹ فیلم به فهرست بلند راه خواهند یافت و در پایان پنج فیلم به‌عنوان نامزدهای نهایی بهترین فیلم خارجی سال انتخاب می‌شوند.

مراسم نودمین دوره جوایز سینمایی اسکار روز چهارم مارس (۱۳ اسفند) برگزار خواهد شد.


منبع: عصرایران

گفت و گوی صریح با بهروز افخمی: هفت سینما را زنده کرد

ماهنامه همشهری ۲۴ – محمد شکیبانیا: اولین برخورد من با بهروز افخمی به بیست سال قبل باز می گردد. من مدیر هنرستان سینمایی «روایت فتح» بودم و او متواضعانه پذیرفته بود علم تحلیل فیلم هنرستان باشد. آن موقع «آقا بهروز» یک کارگردان خلاق و جنجالی شناخته می شد و روحیه معلمی اش، به روز بودن و آشنا بودنش با سینمای دنیا و دانش و مطالعه اش در ادبیات ایران و جهان برای ما بسیار جذاب بود. بعدها که او مدتی نماینده مجلس بود، مدتی خارج از ایران زندگی کرد و در این حرکت آخر مدتی مجری برنامه سینمایی «هفت» بود.

رنگ و بوی جنجال ها و حرف و حدیث هایی که همیشه درباره اش به راه بود، تغییر کرد و اکنون افراد سرشناسی در سینمای ایران خود را از منتقدان سرسخت او می دانند. او البته موافق این نگاه نیست و این را نتیجه غوغای مخالفانِ- به زعم خودش- اندکش می داند. سوال های ما از او درباره برنامه «هفت» و وضعیت سینمای ایران بسیار بی پرده بود و او هم همین طور صریح پاسخ داد.

گفت و گوی صریح با بهروز افخمی: هفت سینما را زنده کرد

بگذارید حاشیه نرویم. حتما قبول دارید که تعداد زیادی از مخاطبان برنامه هفت در دوره شما از آن عصبانی اند و به نرم تعداد کمتری هم رویه برنامه را پسندیده اند. می خواهم گفت و گو را با سوال هایی که همین مخاطبان ناراضی دارند شروع کنم و جواب های شما را درباره آنها بشنوم.

البته نسبت مخاطبان برنامه هفت دقیقا برعکس است. در مجموع ممکن است فقط حدود ده هزار نفر از آن عصبانی باشند و حدود ده میلیون نفر موافق!

در مورد این اعداد که حتما با هم توافق نداریم. تصور نسل من از شما فیلمسازی بود که هر چند سال یک بار فیلم های کنجکاوی برانگیزی می ساخت و ما هم با اشتیاق آنها را تماشا می کردیم. بگذارید صریح بگویم که یکی از شایعات موجود در مورد شما این است که وقتی در سال های اخیر نتوانستید فیلم های خوبی بسازید، تصمیم گرفتید حوزه کاری دیگری را امتحان کنید و به سراغ برنامه سازی بروید.

می گویم کمتر از یک هزارم مردم این طوری فکر می کنند. اگر فرض کنیم حدود دو- سه میلیون نفر به سینمای ایران توجه دارند، حدود سه چهار نفر فقط این تصوری را که گفتید دارند. آنها چنین حرف هایی را آن قدر تکرار می کنند که خودشان هم باور می کنند و بعد هم فرض را بر این می گذارند که اکثریت اند. به قول شاعر «خط غلط، دفتر غلط، املا غلط، انشا غلط!…» کی گفته زمانی که اجرای برنامه هفت به من پیشنهاد شد، مدتی بود که فیلم نساخته بودم؟ به دردبخور بودن یا نبودن فیلم هایم را هم باید از مردمی که فیلم را دیده اند پرسید. از کسی که می گوید من از بس «روباه» را دیده ام، دیالوگ هایش را از حفظ هستم، باید پرسید نه از کسی که اصلا فیلم را ندیده و به طور کلی فیلم نمی بیند.

البته «روباه» اصلا فروش خوبی نداشت.

«روز شیطان» هم ۲۵ سال پیش تقریبا همین وضعیت را داشت؛ یک فیلم جاسوسی واقع گرا در هیچ جای دنیا پرفروش نمی شود.

واقعا فکر می کنید «روباه» فیلمی به کیفیت «روز شیطان» است؟

به نظرم فیلم بهتری هم از کار درآمده. اما هر دو از مشکلاتی که موقع ساختن فیلم جاسوسی در ایران اتفاق می افتد، صدمه خورده اند. مثلا قبل از فیلمبرداری بازیگران را تهدید می کنند و نمی توانی از بازیگرانی که می خواهی، استفاده کنی. در هر دو فیلم نقطه ضعف از جانب بازیگرهاست ولی روی هم رفته «روباه» فیلم بهتری است.

اساسا چرا اجرای برنامه هفت را قبول کردید؟ مگر وقتی از کانادا برگشتید اصرار نداشتید که سینمای ایران کاملا مرده؟ پس چرا اجرای مهم ترین برنامه سینمایی کشور را قبول کردید؟

اتفاقا چون گفته بودم سینمای ایران مرده و آقای ایوبی باید استعفا بدهد، ساخت هفت را به من پیشنهاد دادند. یک سری یادداشت در روزنامه «هفت صبح» نوشته بودم که مضمونش همین بود و یک مصاحبه با روزنامه «شرق» انجام دادم که فکر می کنم همان مصاحبه کار دستم داد.

در آن مصاحبه گفته بودم تماشاچی های فیلم های ایرانی به زیر ده میلیون نفر رسیده اند و اگر اوضاع تا پاین سال همین طور پیش برود، آقای ایوبی باید استعفا بدهد. یکی- دو ماه بعد آقای پورمحمدی [معاون وقت سیما] صدایم کرد و ساخت هفت را پیشنهاد داد.

چرا آن روزها معتقد بودید که سینمای ایران مرده؟

وقتی کمتر از ده میلیون بلیت فروخته می شود، یعنی فقط سه درصد مردم ایران به سینما می روند. سه درصد از یک کشور هشتاد میلیونی، می شود حدود دو و نیم میلیون نفر. اینها حاضرند سال سه- چهار بار به سینما بروند و در مجموع حدود هفت- هشت میلیون بلیت می خرند. عده دیگر هم فقط منتظرند با خانواده فیلم کمدی تماشا کنند که ممکن است دو- سه بار در سال اتفاق بیفتد. هیچ مبالغه ای نیست اگر بگوییم ۹۷ درصد مردم ایران سینما نمی رفتند. همین الان هم می توانیم بگوییم نود درصد مردم ایران هنوز سینما نمی روند. اما برنامه هفت باعث شد که این سه درصد تبدیل بشود به چیزی حدود ده درصد. چون ما سال گذشته ۲۷ میلیون تماشاچی داشتیم.

خب این یک ادعاست که نمی شود به راحتی ثابتش کرد. قطعا فقط برنامه هفت تاثیرگذار نبوده. سال پیش هم تبلیغات ماهواره ای داشتیم، هم کیفیت فیلم ها خوب بود. سالی بود که «ابد و یک روز» و «فروشنده» اکران شدند و همه عوامل باعث شدند فروش پارسال استثنائا بالا برود. به همین دلیل فروش امسال هم با سال قبل قابل مقایسه نیست.

یک عادت ناپسند وجود دارد که عده ای سرشان را زیر برف می کنند و فکر می کنند اگر خودشان چیزی نمی بینند، لابد چیزی وجود ندارد. فکر می کنند که اگر با هم یک خرافه را تکرای کنند و در کامنت هایشان بنویسند کم کم تبدیل به حقیقت می شود. وقتی من حرفی می زنم که باعث می شود حدود هزار کامنت فحش بیاید، اگر دنبال اینها را بگیرید متوجه می شوید که کلا دویست- سیصد نفر هستند با اسم های مستعار. وقتی این فحش ها را می نویسند، باعث نمی شود من باور کنم ماجرای واقعی ای که دارد در جامعه می گذرد، حرف همین افراد است.

درباره دلایل موفقیت یا رشد و رونق سینما ایران هم همین طور است؛ من منکر تاثیر تبلیغات شبکه «جم»، یا رشد سالن ها و کیفیت نمایش آنها نیستم، اما آن کسی که منکر تاثیر برنامه هفت است عمدا نمی خواهد قبول کند که این برنامه در رشد و رونق سینما تاثیر داشته. چنین آدم هایی اصلا از تلویزیون تصوری ندارند. اینها همان هایی هستند که می گویند هیچ کس تلویزیون تماشا نمی کند. خودشان تلویزیون تماشا نمی کنند و فکر می کنند هیچ کس هم نمی بیند.
این تصورات و این خیالات هیچ ربطی به واقعیت جامعه ندارد. من عادت دارم پیاده روی کنم و هیچ احتیاجی به این تصورات ندارم. وقتی من در خیابان راه می روم، نیازی ندارم حرف های آنها را بخوانم. آنها مشغول صفحه موبایلشان هستند و از این طریق در دنیا زندگی می کنند، درواقع در دنیای واقعی زندگی نمی کنند و در عالم مجاز زندگی حضور دارند.

من همان وقتی که فیلم «عروس»، سریال «کوچک جنگلی» و «شوکران» را ساختم و نماینده مجلس شدم، آدم شناخته شده ای بودم. ولی محبوبیت و شهرتم با امروز اصلا قابل مقایسه نیست. در یک سال اخیر، چیزی جز «بارک الله»، «دمت گرم»، «آفرین» و «ما فلان فیلم را که در برنامه شما مطرح شد، کنجکاو شدیم ببینیم» از مردم نشنیده ام. مواردی که کسی بگوید «آقا این چه برنامه ای است ساختی؟» یا «چرا چنین مواضعی گرفتی؟» به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسد. البته خب می دانم که خیلی ها آن قدر عصبانی هستند که جلو نمی آیند حرف بزنند.

البته یک خاطی شایع هم در این وضعیت پیش می آید؛ خطایی که اطراف مدیر یک رسانه یا مجری تلویزیون شکل می گیرد. بالاخره کسانی اطراف او هستند و می گویند طرفدار برنامه هستند. کسانی هم که به یک برنامه پیامک می دهند، حتی اگر نقد کنند، طرفدار برنامه اند. ولی اغلب کسانی که خوششان نمی آید، اصلا روی برنامه مکث نمی کنند. درباره برنامه هفت هیچ بازتاب پژوهش شده ای از طرف تلویزیون وجود داشت که چند درصد مخاطب دارد؟

بله، چهارده درصد در برنامه های معمول و اگر در ماه های آخر و در ایام جشنواره آمار گرفته باشند، قطعا چیزی حدود بیست درصد بوده که خیلی خوب است. این که می گویم محبوبیت من از همیشه بیشتر شده، برای خودم مهم نیست. مهم این است که وقتی برنامه ای به پانزده تا بیست میلیون بیننده می رسد، اگر از هر بیست نفر بیننده برنامه، یک نفر به هر دلیلی تصمیم بگیرد هفته بعد به سینما برود، می شود یک میلیون بلیت و یعنی ده میلیارد تومان فروش. در حالی که فروش سینمای ایران در سال پررونق گذشته، در مجموع هفته ای به پنج میلیارد تومان هم نرسید. اگر این اتفاق می افتاد، فروش دو برابر رقم پارسال می شد که این فقط به خاطر برنامه هفت بود. بنابراین باید بگوییم از هر پنجاه نفر بیننده تلویزیون، یک نفر ممکن است هفته بعدش سینما رفته باشد.

واقعا این آمارها این قدر دقیق و درست است؟ در دوران انقلاب دانشگاه تهران پر می شد از اعلامیه های منافقین. طوری که همه فکر می کردند دانشگاه تهران پرشده از این افراد. اما فقط پنج نفر بودند که اعلامیه می چسباندند.

اکثر بیننده های تلویزیون اکثریت خاموشی هستند که ما اغلب به آنها دسترسی نداریم تا نظر واقعی شان را بدانیم. این که آنها تصمیم بگیرند بروند سینما هم بحث دوم است. یعنی ممکن است کسی از برنامه خوشش نیاید و اصلا به همین دلیل برود فیلم را ببیند. اما تصور من این است که واکنش اغلب گروه های مرجع، یعنی اهالی سینما، نسبت به برنامه هفت را نمی شود انکار کرد.

این را هم انکار می کنم! مجموع کسانی که نسبت به هفت معترض اند، فقط ده نفر هستند. ده نفری که در سینمای ایران مدیران را انتخاب می کنند، رانت ها را بین خودشان تقسیم می کنند و… کسانی که خانه سینما را اداره می کنند.

واقعا می شود تعداد مخالف ها را به ده نفر محدود کرد؟

واقعا ده نفر هستند. ده نفری که فکر می کنند جو را کنترل می کنند.

یعنی به نظر شما سرشاخه هایشان ده نفر هستند؟

این ده نفر، همان کسانی اند که سینمای ایران را از بین بردند، تماشاگرهای سینمای ایران را به زیر ده میلیون رساندند و می گفتند فیلم اصلا برای تماشاگر ساخته نمی شود. می گفتند فیلم برای این ساخته می شود که ما پول های دولت را بگیرم و خرج کنیم.

گفت و گوی صریح با بهروز افخمی: هفت سینما را زنده کرد

خب وقتی شما می گویید این افراد پول های دولت را می گیرند، ممکن است این اتهام را علیه خودتان هم استفاده کنند. می گویند بهروز افخمی خودش یک مدت بودجه دولتی می گرفت و فیلم می ساخت و از وقتی دیگر به او پول ندادند، شروع  کرد حرف زدن علیه همه.

تمام این مزخرفاتی که می گویند خلاف حقیقتِ آشکار است. آدم باید «شاباجی خانم» و یک مزخرف گوی آسمان ریسمان باف باشد که این حرف ها را بزند. آدم های خیلی ساده لوح هم این حرف ها را باور می کنند. من «روباه» را با پول دولت ساختم و قبل از آن «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» را ساختم که تهیه کننده اش خصوصی بود. پس این حرف غلط است. چون من هم سریال «کوچک جنگلی» را با پول دولت ساخته ام، هم با پول بخش خصوصی فیلم های موفقی کارگردانی کرده ام. فیلم سفارش دولت هم ساخته ام که خوب درآمده.

این ادعاهایی که اصلا تفاوت بین «فیلم دولتی» و «فیلم سفارشی» و فیلم بخش خصوصی را نمی فهمد، خنده دار است. باید از این آدم ها پرسید می دانی سینما چند تا نقطه دارد؟ اصلا می توانی یک متن فارسی را از روی کاغذ بدون غلط بخوانی؟ چون به من بودجه نداده اند، برنامه هفت را ساخته ام؟ کی به من بودجه نداده بودند؟ من که داشتم پشت سر هم فیلم می ساختم! اصلا زمانی که آقای پورمحمدی صدایم کرد، گفتم سه ماهه برنامه را تحویل می دهم به مجری شما و می روم. گفت: «حرف حسابی بزنم، تو که سه ماهه نمی توانی. واقعا باید بین شش ماه تا یک سال از زندگی ات را سر این کار بگذاریم». و دیدم دارد راست می گوید.

اصلا اگر بخواهم صریح تر باشم، باید بگویم این حرف هایی که علیه من می زنند از سوی فحاش های اینترنتی است؛ آدم هایی که برای جلب نظر هر چیزی می گویند و فقط کسانی باور می کنند که عقب افتادگی ذهنی داشته باشند. واقعا معلوم نیست کسی که این حرف ها را می زند، آُسمان ریسمان به هم می بافد؟

من فکر نمی کنم کاملا این طور باشد. چون گاهی اوقات آن خطای فاصله نزدیک نمی گذارد آدم با واقعیت رو به رو شود. بگذریم که ما در ایران ارزیابی و سنجش دقیق نداریم که بدانیم حرف چه کسی درست است.

وقتی به ما می گویند که پانزده میلیون بیننده دارید و در شب های جشنواره احتمالا به بالای بیست میلیون بیننده رسیده ایم، معیار داریم. چون سنجش افکار تلویزیون با این ممکن که ممکن است خطا کند ولی دستگاه بسیار عریض و طویلی است که به هیچ وجه با حرف های روی هوا قابل مقایسه نیست. من به فضای مجازی می گویم فضای مزاجی؛ یعنی ممکن است هر حرفی از روی مزاج آدم در آن گفته شود.

آمار پانزده تا بیست میلیون نفر خیلی محکم تر از این است که یکی بگوید شبکه تلویزیونی «جم» تاثیر بیشتری داشته و هفت اصلا تاثیر نداشته. این که تلفن ها تبدیل شده به تلفن هوشمند و باعث شده هر حرفی که می زنیم، در معرض دریافت ده هزار نفر باشد، باعث نمی شود حرف ها هم ارزشش از حرف های پای تلفن بیشتر شود. قدیم ها خاله خان باجی ها تلفن را بر می داشتند و راجع به مردم و فامیل وراجی می کردند. همین اتفاق الان توسعه پیدا کرده که اصلا نباید جدی گرفته شود.

البته در جمع های واقعی هم که آدم ها با موقعیت فیزیکی مشخصی وجود دارند و مثلا در یک جمع صد نفره، فقط ده نفر حرف می زنند و بقیه تماشاچی هستند.

باید به این هم توجه کنیم که از آن ده نفر شاید فقط یک نفر ارزش گوش دادن داشته باشد. نظر نود درصدشان به درد نمی خورد. حرف من این است که اطلاعاتی که شما دارید یا ادعایی که در مورد این اطلاعات دارید، اصلا اعتبار ندارد. من برنامه خودم را ساخته ام و نظرات خودم را گفته ام و اصلا برایم اهمیت نداشته که کسی خوشش بیاید یا بدش بیاید. زمانی که «شوکران» را ساختم، پرستاران مقابل مجلس و وزارت ارشاد جمع شدند و اعتراض کردند. آن موقع یادداشتی خطاب به پرستاران نوشتم که فیلمسازی به شما ربطی ندارد. من دارم فیلم خودم را می سازم و شما هم مواظب باشید مردم را در اثر اشتباهات بیمارستانی نکشید!

چون اگر قرار باشد من روزی درباره اشتباهاتی که باعث می شود شما هرسال هزاران نفر را در بیمارستان بکشید، فیلم بسازم حق دارم و شما باز هم حق اعتراض یا دخالت ندارید. آن موقع هم داشتم فیلم خودم را می ساختم و هیچ اهمیتی نمی دادم فیلم مورد توجه مردم قرار بگیرد یا نه! ولی معلوم شد که مورد توجه قرار گرفته است.

صراحت شما در اجرا هم از همین کاراکتری که برای خودتان ترسیم کرده اید، می آید؟ ایرانی ها همیشه از صراحت پرهیز دارند و همیشه در پرده ای از تعارف و رودربایستی حرف می زنند. ولی شما به طور مثال درباره «فروشنده» اصغر فرهادی خیلی صریح موضع منفی گرفتید. این صراحت زا همان استراتژی شما و کاراکترتان می آید یا واقعا «فروشنده» این قدر بد بود که تعارف را کنار گذاشتید؟

من برای این که خودم باشم، هیچ اصراری نمی کنم. اما صراحت برنامه هفت برای این بود که عده ای سال ها و به طور پیگیر اصرار داشتند سینمای ایران را تعطیل کنند و کم کم به نتیجه رسیده بودند. ما دیدیم که سینمای ایران مرده و عده ای هم مدام اصرار دارند که نمرده و خیلی هم زنده است و جشنواره می رود و جایزه می گیرد. حرف های مزخرفی درباره علایم زندگی سینمای ایران می زدند که هیچ ربطی به واقعیت نداشت.

واقعیت، آمار است؛ فروش سینماها نشان می دهد بیشتر از۹۵ درصد مردم اصلا سینما نمی روند. بنابراین فکر کردیم کاری کنیم. در دعوا بین کسی که سینما را دوست دارد و فکر می کند که می توانیم سینمای ملی داشته باشیم و اعتقاد دارد سینمای ایران موجود عزیزی است، با کسانی که می خواهند آن را بکشند، که حلوا خیر نمی کنند. در این دعوا، کسانی که منافعشان تهدید شده، جنجال و جوسازی می کنند، دروغ می گویند، فحش می دهند و وانمود می کنند همه مردم با این حرف ها مخالف هستند. این یک جنگ است مثل همه جنگ های دیگر.

در همین انتخابات اخیر ببینید که چه بی اخلاقی ها، فحاشی ها و آبروریزی هایی شد. در دعوای ما هم تعجبی ندارد کسی که می خواهد جنگ نکند، برود یک گوشه عافیت بنشیند. کسی که می خواهد جنگ  کند، باید آماده باشد برای این که بدنامش هم کنند، دروغ بگویند و جعل سند کنند. چنان که در مورد ما کردند و گفتند که برای هفت هشتصد میلیون تومان دستمزد گرفته ایم، در صورتی که فقط شش ماه از شروع برنامه گذشته بود.

خب چرا شفاف سازی نمی کنید تا جلوی شایعات گرفته شود؟

دوست ندارم به این سوالات مبتذل جواب بدهم. اما تمام دستمزدم برای برنامه هفت و برای یک سال و نیم کار در مجموع اندازه دستمزد کارگردانی یک کار سینمایی بوده که تلویزیون هنوز نصف آن را نداده.

خب بگذارید به سراغ یک زاویه دید دیگر برویم. وقتی سری جدید برنامه هفت شروع شد انتظار داشتیم به لحاظ اجرایی ساختار حرفه ای تری داشته باشد. انتظارمان از آقای افخمی که با رسانه های دنیا، ادبیات و سینمای جهان آشنا هستند، بالاتر برود. طرح نوآورانه ای هم داشتید ولی در عمل، کم کم در همه چیز شلختگی پیدا شد. در ریتم، اجرا، کیفیت آیتم ها و… چه اتفاقی افتاد که نتوانستید به استانداردهایی که خودتان دوست داشتید وفادار بمانید؟

این که بگوییم یک برنامه تلویزیونی موفق از قواعد تبعیت نمی کند، متناقض می شود. اگر از اصول برنامه سازی تبعیت نکرده ایم، پس چرا هفت موفق شده است؟

مناظره های انتخاباتی هم پرمخاطب است ولی ما می دانیم به خاطر حرف هایی است که در آن زده می شود. به خاطر شیوه جدل نامزدها و…

من نگفتم هفت برنامه پرمخاطبی بود، گفتم برنامه موفقی بود. موضوع این است که چیزی که دوست دارید ببینید، از واقعیت فاصله خیلی زیادی دارد با حرف هایی که در برنامه هفت زده شد، مردم متوجه سینمای ایران شدند. البته برخلاف تمایل من که می خواستم برنامه تولیدی و ضبطی و بار آموزشی اش بیشتر باشد، بعد از چهار ماه، به دلیل استقبال زیاد مردم از برنامه های زنده زمان جشنواره فیلم فجر، گفتند برنامه زنده باشد. بعد از آن طبیعتا تا حدودی شلختگی یا کم مایگی که مخصوص برنامه های زنده است، در برنامه پیش آمد. ولی در مجموع موفق بود چون مردم را متوجه سینمای ایران کرد. یک دلیل موفقیت، پربیننده بودن است.

نکته دوم این است که مردم شروع کردند به فکر کردن درباره این که مسعود فراستی درست می گوید یا نفر مقابلش که مثلا می گوید تو آدم فروش هستی و با سینمای ایران چه کارها که نکرده ای. به این فکر می کنند که اینها اصلا دعوایشان سر چیست؟ تعدادی از آنها کم کم کنجکاو می شوند برای سر درآوردن از وضعیت سینمای ایران، بعضی از فیلم ها را ببینند.

اگر همین ده نفر که سرسلسله مخالفان برنامه هفت هستند، واقعا دلشان برای سینما می سوخت، باید از بین خودشان دنبال یک مجری می رفتند که به اندازه کافی شرور باشد و اهل این باشد که دیگران را با خود دشمن کند و اهمیت ندهد که از فحش خوردن نترسد. برای این که مدل برنامه هفت برنامه موفقی بوده و باعث رونق سینمای ایران شده است.

ولی مخالفان هفت می گویند تماشاچی کیست؟ می گویند ما اصلا چرا باید تماشاچی داشته باشیم؟ می گویند ما فقط باید دولت را راضی کنیم. باید پول های رانت و هزینه ها و بودجه ای را که دولت در نظر گرفته و در اختیار وزارت ارشاد قرار داده، بین خودمان تقسیم کنیم و بعد برویم در جشنواره های خارجی جایزه بگیریم. اینها اصلا برای مردم کمترین ارزشی قائل نیستند.

گفت و گوی صریح با بهروز افخمی: هفت سینما را زنده کرد

ولی لحن برنامه هفت همیشه به سمتی رفته که حاشیه های آن را افزایش داده. همه ما می دانیم که بین بفرما و بنشین و بتمرگ تفاوت وجود دارد اما…

می فهمم چه می گویی. اما من می خواستم به آنهایی که دارند سینمای ایران را لایروبی می کنند، بگویم خفه شو و بتمرگ سر جایت!

قبول، ولی به قول خودتان بیست میلیون نفر داشتند شما را نگاه می کردند.

ما که به آن بیست میلیون نفر فحش ندادیم؛ به مخالفان سینمای ایران فحش دادیم. من در مورد فیلم «فروشنده» چه گفتم غیر از این که داستانش با عقل سلیم جور در نمی آید؟ آدمی که عقل متوسط داشته باشد، به او بر می خورد که چنین فیلمی را تماشا کرده. کجای این حرف ایراد دارد؟

متوجه حرف شما می شوم. ولی هم می توانید بگویید که این فیلم کاملا مزخرف و احمقانه است، و هم می توانید استدلال کنید که این فیلم خوب نیست. من فکر می کنم گاهی اوقات برنامه هفت در تند بودن ملاحظه مخاطب را کنار می گذاشت. یعنی شما فقط همان ده نفر را در نظر می گرفتید.

زمانی فیلمی مثل «دونده زمین» با پول ژاپنی ها ساخته می شود و به مردم توهین می کند و ملت را مسخره می کند، باید با تندترین تعبیرها به سازنده اش بگوییم که دیگر نبینیم از این حرکت بکنی!

وقتی با خود فیلمساز رودررو حرف می زنید، می توانید تعابیر تند به کار ببرید، اما وقتی این مسئله را برای گروه وسیعی از مخاطبان می گویید، ادبیات شما باید تفاوت داشته باشد.

اشتباه می کندی! به خاطر این که شما به یک زبان ابتر و بی خاصیتی که ما ایرانی ها در ارتباط با هم به کار می بریم، عادت کرده اید و فکر می کنید که این زبان معیار است.

ممکن است این طوری باشد که شما می گویید. ولی مسئله این است که گاهی اوقات لازم است که عصبیت به ساختار یک برنامه تلویزیونی آسیب نرساند.

عصبیت سر جایش خیلی هم چیز خوبی است. فحش و نفرت ورزیدن هم همین طور.

قبول دارید که «عصبانیت خوب» و این «فحش خوب» که شما می گویید، در برنامه غالب بوده است؟

تصور مردم این نیست، تصور همان ده نفر است که سعی می کنند مدام به دیگران بگویند اگر چیزی غیر از این بگویید، پدرتان را در می آوریم. به طور رسمی تهدید وجود دارد. در جشنواره سال گذشته، کسانی را که قرار بود جایزه بگیرند، دعوت می کردند و می گفتند به شرط این که روی سنِ مراسم اختتامیه به برنامه هفت فحش بدهید جایزه می گیرید. این حرف، چیز خیلی واضحی است.

اما ادعای قابل اثباتی نیست!

یعنی چی قابل اثبات نیست؟ مگر قرار است که من این را اثبات کنم؟

وقتی شما می گویید، ما چرا باید قبول کنیم؟

من برای چای باید اثبات کنم؟ چه انگیزه ای دارم این حرف را اثبات کنم؟ به طور متواتر به ما گفته اند در جشنواره سال گذشته، کسانی که احتمال داده می شود سازش کنند و روی سن درباره هفت حرف تند بزنند و فحاشی کنند، کاندیدا می شدند. بعد تازه صدایشان می کردند و می گفتند آیا حاضرید این کار را بکنید؟

یعنی نامزدها بر همین اساس انتخاب شده بودند؟

بله، قطعا کسانی که ممکن بود این کار را نکنند و رضایت ندهند، حتی کاندیدا هم نشدند.

این ادعای خیلی بزرگی است!

کاملا همین طور بوده است. کسانی که این حرف را به ما گفته اند، تعدادشان خیلی بیشتر از این حرف هاست.

ولی شما به عنوان راوی ماجرا باید بینه ای داشته باشید.

شما نرخ تعیین می کنید وگرنه حرف من واقعیت دارد. هفت، هشت، ده نفر هستند که برای سینمای ایرانی مدیریت را تعیین می کنند. آقای ایوبی را می آورند، مدیرشان می کنند و بعد هم برش می دارند. کاری می کنند که آن بنده خدا بیاید در مناظره ای شرکت کند و عصبانی شود. بعد بگویند تقصیر افخمی بود که ایوبی استعفا داد.

فکر می کنند دارند همه چیز را اداره می کنند. هر کسی را هم که احساس کنند از آنها تبعیت نمی کند، آشکارا تهدید می کنند. همه جوان ها از این دیکتاتوری با لبخند و با ظاهر لیبرالی متنفر هستند. همه جوان ها از اینکه جلوی فیلم ساختن و نمایش دادن فیلم هایشان گرفته می شود، متنفر هستند. از این که تعدادی آدم ها با همدیگر مافیا درست کرده اند و کسانی را در مدیریت کاشته اند و آنها را مدیریت می کنند، متنفر هستند. هشتاد- نود درصد دست اندرکاران سینمای ایران طرفدار برنامه هفت هستند اما اگر قرار باشد درباره همین موضوع در خانه سینما رای گیری کنید، آنجا هم تهدید، تطمیع و لابی گری اتفاق می افتد و نتیجه تغییر می کند.

گفت و گوی صریح با بهروز افخمی: هفت سینما را زنده کرد

در هفت چقدر از محتوای برنامه را شما مدیریت می کردید؟ مثل سری قبل اتاق فکری وجود داشت که عده ای خاص در آن نظر می دادند؟

ما اتاق فکر نداشتیم. سه ماه اول برنامه، مثل ساختن یک فیلم بلند، همه مصاحبه ها را خودم انجام می دادم و همه آیتم ها را تدوین می کردم. یوسف منصوری و سعید پروینی هم در آن سه-  چهار ماه به سرعت یاد گرفتند باید چه کنند. بعدش دیگر من در طول هفته دو تا تلفن می کردم و جمعه مصالحی را که آماده شده بود، می دیدم که معمولا هم ایرادی نداشت.

محمدرضا شهیدی فرد هم درباره برنامه های جشنواره سال ۹۴ مشورت های خیلی خوبی داد. یک جاهایی گروه های فشاری از هر دو جناح وجود داشتند و می خواستند به شکل وحشیانه ای از هر وسیله ای استفاده کنند تا برنامه را تعطیل کنند. بعضی ها هم سعی می کردند امتیاز بگیرند. یعنی هر شب برنامه داشته باشند.

مثل جشنواره مقاومت که محمد خزاعی سعی کرد برنامه ما را مصادره کند اما بعد از یادداشتی که درباره این اتفاق نوشتم، دیگر هیچ کس جرئت نکرد برای برنامه از زبان تهدید استفاده کند و امتیاز بگیرد. البته وقتی شما برنامه ای می سازید که مافیای حاکم احساس می کند منافع میلیاردی و موقعیت و قدرت سیاسی اش مورد تهدید قرار گرفته، اولین اتفاق این است که شما را تحریم می کنند. مثلا ما می خواستیم مهمان هایی را دعوت کنیم که غالبا نمی توانستیم. مهمان ها تهدید می شدند و به آنها توصیه می شد اگر می خواهید در تیم ما بمانید، به هفت نروید. بعضی مهمان ها را هم خود تلویزیون قبول نداشت. کسانی هم بودند که می گفتند من جلوی مسعود فراستی نمی نشینم. به دلایل مختلفی مهمان های بعضی برنامه ها مطلوب ما نبودند.

نقش مسعود فراستی را هم یک بار تشریح کنید. آیا مسعود فراستی عمدتا مخالف خوان بود و نقش مخالفان را برای داغ شدن ژورنالیسم تلویزیونی برنامه بازی می کرد، یا خودش بود و شما فکر کردید به درد این کار می خورد؟

مسعود فراستی یک کاراکتر تلویزیونی خیلی جذاب است؛ هم به لحاظ فیزیکی، به لحاظ صورت و صدا، و هم به لحاظ سواد و تسلطی که دارد که فقط هم بر سینما نیست. و درباره همه جنبه های سینما که به فلسفه هنر مربوط می شود آمادگی دارد تا هر جا که بحث لازم دارم، وارد مباحث دیگر شود.

مسعود فراستی منتقد خیلی خوبی است. شاید بشود گفت با فاصله زیاد، بهترین منتقدی است که ما داریم. برای این که طرفِ تماشاگر است و با هیچ فیلمسازی رفیق نمی شود. با هر فیلمسازی ممکن است سر یک فیلمش دشمن شود و به آن فیلم به شدت حمله ور می شود و فیلمسازی هم که فکر کرده مسعود با او رودربایستی پیدا کرده و اگر چیزی بسازد احتمالا مسعود با او خیلی بد تا نمی کند، نابود می شود! برای این که می فهمد مسعود در اظهارنظر درباره فیلم ها اصلا رفاقت سرش نمی شود.

این اولین خصوصیتی است که یک منتقد باید داشته باشد. منتقد باید مورد اعتماد تماشاگر باشد و تماشاگر توصیه های او را بپذیرد. ممکن است یک تماشاگر مسعود فراستی را نپسندد ولی بگوید من می دانم او طرف ماست و با فیلمسازها رفیق نیست و اظهارنظرش کاملا تحت تاثیر پول و رفاقت قرار نمی گیرد، اما اصلا از سلیقه اش خوشم نمی آید. تنها ملاحظه ای که درباره مسعود فراستی وجود دارد این است که اساسا بیشتر بدش می آید و کمتر خوشش می آید! اما منتقد باید این طور باشد. شما که فقط هفته ای ده ساعت وقت آزاد دارید، برای این که متوجه شوید مملکت چه خبر است و کدام نمایش را باید حتما ببینید، می روید سراغ منتقدی که از همه چیز خوشش می آید؟

قبول دارید که در برنامه هفت با فیلم های کمدی که گاهی سطح کیفی نسبتا نازلی هم داشتند اما فروش بالایی به دست می آوردند، مهربان تر برخورد می کردید؛ انگار فروش برایتان ارزش محسوب می شد؟

بله، حتما ارزش محسوب می شود. ما نمی خواهیم سینمای روشنفکرانه ای را که فیلم هایش ارزش دارد بکشیم، اما همین که به بعضی فیلم های بدش تشر زدیم، مُرد! یعنی فیلم های خوب سینمای روشنفکرانه نمی تواند اکران بگیرد. مثلا فیلم «برادرم خسرو»- که من خیلی دوستش دارم- یک سال نتوانست اکران بگیرد. اگر قرار است این سینما را تقویت کنیم و امکان نمایش هم برایش فراهم کنیم، اتفاقا باید از راه رونق کلی سینمای ایران باشد. الان به خاطر رونق سینماها سالی صد سالن ساخته می شود. اگر هزار تا سالن وجود داشته باشد، اصلا می شود یک سری سینما داشته باشیم که یک اسم جوان پسند و کافی شاپ داشته باشد، بعد بگوییم این سینما حداقل یکی از سالن هایش همیشه فیلم روشنفکرانه نمایش می دهد.

بنابراین رونق اصلا چیز بدی نیست. رونق و جزو ذات سینماست و باید باشد. فیلم کمدی هم در شرایط سینمای ایران تنها نوعی از فیلم است که می تواند رونق ایجاد کند. البته باید فیلم های انیمیشن، کودک، اکشن و ترسناک هم ساخته شود ولی فعلا تنها چیزی که داریم، فیلم کمدی است. به خاطر همین وقتی درباره این فیلم های کمدی با تحقیر حرف می زنیم و می گوییم باعث شرمساری هستند، کسانی که می خواهند از این فیلم ها بسازند، از این بازار می روند بیرون.
یکی از دلایل مرگ سینمایی ایران همین بود که فیلمسازها خجالت می کشیدند فیلم کمدی بسازند. یکی از اولین چیزهایی که در هفت گفتیم این بود که آقای فیلمساز، کمدی ساختن خجالت ندارد. ظاهرا بلافاصله عده ای متوجه این حرف شدند و گفتند راست می گویی و در سال ۹۴ و ۹۵ فیلم های کمدی ای باعث شدند سینما پررونق شود.

ولی خودتان هم می دانید که آن وضعیت دوام نیاورد و امسال دوباره فروش فیلم ها چندان بالا نرفت.

اگر همچنان قدر دست همین گروهی که سینمای ایران را کشته اند باشد، همان وضعیت تکرار می شود. به همین دلیل الان دوباره فروش ها افت کرده. اگر اینها دلشان به حال سینما بسوزد، سینمای ملی را دوست داشته باشند، عشق به سینما و ایران داشته باشند، برای اجرای هفت کسی را پیدا می کنند که فکر آبرویش نباشد. کسی به شکل مصنوعی هم که شده به بعضی از فیلم ها فحش بدهد و از بعضی از فیلم ها تعریف کند، جنجالی راه بیندازد و هر کاری که می تواند بکند برای این که توجه تماشاگرها را جلب کند. اینهایی که داد و جیغ می کنند درباره این که تلویزیون تیزر ما را پخش نمی کند، چرا فکر نمی کنند که می توانند در برنامه هفت مجانی ۱۵۰ دقیقه آنتن داشته باشند؟

یکی از آخرین جنجال های شما، گفت و گو با آقای ایوبی بود که در آن قرار شد اگر فروش کل سینمای ایران به دویست میلیارد تومان برسد شما استعفا بدهید و اگر کمتر باشد آقای ایوبی. اما هر دو قبل از محقق شدن شرط، استعفا دادید. شما از هفت رفتید، ایشان هم از سازمان سینمایی.

اصلا یکی از دلایلم برای رفتن از هفت این بود که شرط را باختم. آقای ایوبی خودش نیست ولی خدایش هست. ما بالاخره شرط را باختیم.

بعید است چون دیگر فیلم های چندان خوبی در سبد اکران نمانده ست.

ساختن چند فیلم کمدی یا کودک که سخت نیست. اما می بینیم که جشنواره کودک بیشتر جای خرج کردن و ریخت و پاش شده است. به نظر می آید الان فیلم های کمدی را هم تهدید می کنند و می گویند اینها مبتذل هستند. مثل همان گفتمان قدیم. مفاهیمی مثل فیلم فاخر و جشنواره هایی که برای ریخت و پاش ابداع شده، باید متوقف شود و دولت می تواند با همین پنجاه تا صد میلیارد تومانی که دارد خرج می کند، به فیلمساز وام با بهره پنج درصد بدهد و بگوید ضرر بانک و مابه التفاوت این بهره را ما می دهیم. اگر آقای حیدریان بخواهد تصورات سی سال پیش خود را درباره سینما دوباره ادامه بدهد، سینما نابود می شود.


منبع: برترینها

پایان باز برای یک پرونده سینمایی!

این سخنان بخشی از اظهارات منوچهر شاهسواری مدیرعامل خانه سینما است که به تازگی مطرح کرده و گفته است:« با کمک دولت بیمه تکمیلی خیلی خوبی را برای اهالی سینما فراهم کردیم و آرامش نسبی در این زمینه صورت گرفته است؛ اما ما هنوز در مورد بیکاری و از کار افتادگان با مشکل جدی روبرو هستیم. در همین فضا توانستیم دولت را قانع کنیم که صندوق اعتباری هنر، هیئت‌ مدیره‌اش نمی‌تواند بدون مدیران عاملان خانه‌هایی که بیشترین بهره را از آن برد، باشد.»به این بهانه و در ادامه خبرنگار ایسنا در آستانه‌ی ۲۱ شهریور ماه روز سینما مروری خواهد داشت بر یکی از مهم‌ترین مطالبات سینماگران.

۲۷ دی ماه سال ۹۵، خبر رسید که نمایندگان مجلس در ادامه بررسی لایحه برنامه ششم توسعه ماده‌ای را مصوب کردند که بر اساس آن دولت مکلف به بیمه بیکاری اصحاب فرهنگ و هنر و رسانه می‌شود، پرسشی که در همان مقطع مطرح شد این بود که با توجه به دغدغه‌ی اهالی سینما پیرامون امنیت شغلی و بیمه بیکاری، این مصوبه به داد سینماگران می‌رسد؟! مصوبه‌ای که طبق اذعان صاحب‌نظران در برنامه چهارم توسعه نیز آمده است اما در آن مقطع هم اجرایی نشد.

                                               مصوبه‌ی اخیر مجلس به عزم دولت نیاز دارد

محمدمهدی عسگرپور مدیرعامل پیشین خانه سینما که در دوره‌ی فعالیت‌اش در خانه سینما،بزرگترین دغدغه‌اش پیگیری بحث امنیت شغلی و بیمه بیکاری اصناف خانه سینما بود و طرحی برای صندوق بیمه بیکاری هنرمندان ارایه کرد اما سرانجام به دلیل تامین نشدن اعتبار از سوی دولت اجرایی نشد،در پاسخ به اینکه با توجه به مصوبه‌ی اخیر مجلس شورای اسلامی، پیش‌بینی‌تان برای اجرایی شدن بیمه بیکاری اهالی سینما،چیست؟ در همان مقطع با اشاره به سابقه‌ی این موضوع به ایسنا گفته بود:در برنامه چهارم توسعه هم این موضوع به تصویب مجلس وقت رسیده بود، بنابراین مهم اجراست پس هیچ بعید نیست که همان اتفاقی که در برنامه چهارم برای بیمه بیکاری اصحاب فرهنگ و هنر اتفاق افتاد، باز هم اتفاق بیفتد و اجرایی نشود.او تاکید کرده بود: اجرایی شدن این مصوبه اخیر مجلس به عزم دولت آینده مربوط می‌شود. به هرحال بخش قابل توجهی از برنامه چهارم و پنجم در محدوده فرهنگ و هنر اجرایی نشد.

مدیرعامل پیشن خانه سینما با اشاره به پیگیری‌های امنیت شغلی و بیمه بیکاری که در خانه سینما در مقطع مدیریت‌اش با وجود تعطیلی خانه سینما انجام می‌شد،یادآور شده بود: در مورد بیمه بیکاری در مقطع خانه سینما اگر اخبار آن مقطع را رصد کنید، کاملا متوجه می‌شویم که مواجهه خانه سینما با دولت نهم و دهم، در این زمینه بوده است و یکی از مبانی اختلاف خانه سینما هم با دولت‌ها همین بوده است. در دولت نهم در مسئولیت‌مان در خانه سینما طرحی را آماده کردیم و به رئیس جمهور وقت ارائه کردیم که بحث راه‌اندازی صندوق بیمه بیکاری بود و یک فرمول پیشنهاد دادیم، برخلاف همه درخواست‌های مرسوم ما با طرح جلو رفتیم. به هرحال دولت دهم، این طرح را نمی‌پسندید و بیشتر تمایل داشت، جور دیگری بودجه‌ای را صرف معیشت هنرمندان بکنند، مثلا آن‌ها در صف بایستند و بن خواربار بگیرند و وام بلاعوض بدهند، در صورتی که نظر ما این بود که همه‌ی این پول‌ها جمع شود و برای راه‌اندازی صندوق بیمه بیکاری صرف شود.

عسگرپور با اشاره به فرمولی که در نظر داشتند،گفته بود: فرمولی هم ارائه کردیم که اعضای صنوف می‌توانند عضو این صندوق شوند و درصدی از قراردادهایشان را پرداخت کنند تا در زمان بیکاری پولی به آن‌ها پرداخت شود.او در ادامه مطرح کرده بود: سرمایه اولیه‌ای که در دولت دهم برای راه‌اندازی این صندوق پیش بینی کرده بودیم، بیش از چهار میلیارد تومان بود که بیشتر از رقم بن خواربار و وام‌های بلاعوض نبود. در مجموع اجرایی شدن این طرح در دولت دهم منتفی شد چون آن‌ها معتقد بودند ما باید صبر کنیم تا بقیه حوزه‌ها نیز از جمله موسیقی، تجسمی، تئاتر طرحی را ارائه بدهند که در مجموع بتوان طرح جامع‌ای در این زمینه داشته باشیم.

عسگرپور با اشاره به پیگیری این مطالبه در دولت یازدهم گفته بود: به ظاهر دولت یازدهم علاقه‌مند بود به جای بُن مرغ و گوشت کمک کند این صندوق راه‌اندازی شود اما در حد وعده و مهمانی این اتفاق افتاد. اگر به خاطر داشته باشید در پایان اولین سال مدیریت آقای ایوبی (رییس سازمان سینمایی وقت) ایشان قول دادند که قسط اول را هم واریز کنند و حتی در مراسمی  اعلام کردند که واریز شده اما بعدا رسما اعلام شد که سازمان سینمایی توان این کار را ندارد. حتما مبنای بحث این بود که در قالب بودجه جاری سازمان سینمایی دیده نشده است و در آخرین پیگیری‌ها برای راه‌اندازی این صندوق ۱۲ میلیارد نیاز بود که در طول دو سال بپردازند اما رئیس سازمان سینمایی با توجه به کمبود بودجه گویا توان لازم را برای جذب این بودجه نداشت و کل طرح به هوا رفت و مثل همیشه ارجاع شد به سازمان‌ تامین اجتماعی و وزارت کار ! حال در برنامه ششم توسعه، بندی آورده شده که دوباره تأکید می‌کنم این بند در برنامه چهارم توسعه نیز آمده بود. حال ما باید دعا کنیم و اهالی سینما هم باید اصرار کنند که محقق شود و دولت جدید مثل دولت قبلی عمل نکند.او در پایان گفته بود: خوبی ماجرا در بخش سینما این است که ما در محدوده سینما یک فرمول مشخص ارائه کرده‌ایم، بنابراین با برگزاری یکی، دو جلسه کارشناسی می‌توان حداقل در محدوده‌ی سینما به طرحی اجرایی رسید.                                                                     

                                                 چرا مصوبه در برنامه چهارم اجرایی نشد؟                                                                        اما حیدری خلیلی معاون وقت توسعه فناوری و مطالعات سینمایی درباره‌ی مصوبه‌ی دی ماه مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه اصحاب فرهنگ و رسانه بیمه بیکاری می‌شوند در همان مقطع گفته بود:در این میان این سوال‌ مطرح می‌شود که در ماده ١١۶قانون برنامه‌ی چهارم هم شبیه این ماده پیش‌بینی شده است تا از اهالی فرهنگ و هنر حمایت بشود و ساز و کار اجرایی آن صندوق بیمه بیکاری بود اما در دولت نهم اجرایی نشده است.                                       

حیدری خلیلی در پاسخ به اینکه چرا مصوبه و حکم مذکور در برنامه چهارم اجرایی نشده است؟ توضیح داده بود: عوامل مختلفی وجود دارد، اولا آن دولت علاقه‌ای به اجرای برنامه چهارم که توسط دولت هشتم تهیه شده بود، نداشت و ثانیا صندوق بیمه بیکاری اساسا متولی حمایت از شاغل‌هایی است که بیمه اجباری هستند و فقط کسانی که بیمه اجباری هستند را در مواقع بیکاری تحت پوشش بیمه بیکاری قرار می‌دهد اما اصحاب فرهنگ و هنر عموما بیمه اختیاری هستند و تحت پوشش خدمات حمایتی صندوق بیمه بیکاری نیستند، بنابراین صندوق مسئولیتی نسبت به شاغلینی که بیمه اختیاری هستند، ندارد.

حیدری خلیلی با اشاره به ارائه پیشنهادی مشخص در عرصه سینما تحت عنوان طرح کمک هزینه بیکاری سینماگران به عنوان اقدام عملی برای ارتقاء منزلت اجتماعی و کیفیت زندگی سینماگران توضیح داده بود: بر اساس این طرح سینماگران فعال می‌توانستند بطور اختیاری عضو این صندوق بشوند و در اجرای طرح مشارکت داشته باشند و منبع مالی دیگر اجرای این طرح شامل جریمه عدم استفاده از اعضای عضو و فعال این طرح در پروژه‌های سینمایی  و کمک اعتباری دولت می‌باشد و این طرح به جهت مقدماتی که نیاز داشت تا  پیمان جمعی کار بین صنوف کارفرمایی و صنوف کارگزاری سینما برقرار شود و نیز به دلیل عدم تامین منابع مالی اجرا نشده است.  او همچنین با اشاره به یک تبصره از مصوبه‌ی اخیر مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه “بر اساس تبصره‌ای آیین‌نامه این ماده را وزارت فرهنگ، سازمان برنامه و بودجه، سازمان تبلیغات و سازمان صداوسیما ظرف ۶ ماه پس از تصویب این قانون به تصویب هیأت وزیران خواهند رساند” خاطرنشان کرده بود: در این میان نام وزارت کار، که صندوق بیمه بیکاری زیرمجموعه آن است،خالی است.

حیدری خلیلی در پاسخ به این نقطه‌نظر مبنی بر اینکه طرحی که درباره‌ی آن صحبت می‌کنید، همان طرحی است که خانه سینما ارایه کرده بود، ادامه داده بود: البته این طرح در سازمان سینمایی با مشارکت خانه سینما تهیه و مصوب شد و هیات اجرایی طرح با ترکیب اینجانب ، آقای مسچی و سه نفر از سینماگران فرهاد توحیدی،محمدرضا موئینی و علی دهکردی به نمایندگی از خانه سینما  جلسات متعددی داشتیم که سوابق آن در خانه سینما موجود است.حیدری خلیلی اظهار امیدواری کرده بود: به نظرم مصوبه‌ی اخیر مجلس در احکام برنامه ششم توسعه، زمینه را برای برون رفت از این وضعیت و تامین منابع مورد نیاز برای حمایت از شاغل‌های عرصه فرهنگ و هنر و رسانه در مواقع بیکاری تامین می‌کند.

                               سینما و وضعیت سینماگران به یک نسخه منحصر به فرد نیاز دارد

او با تاکید بر اینکه “ساز و کار صندوق بیمه بیکاری مشخص است” و فقط نکاتی که پیش از این هم تاکید داشتم باید روشن شود،توضیح داده بود: نکته اساسی‌تر این است که سینما و وضعیت سینماگران آن، به یک نسخه منحصر به فرد نیاز دارد و به جهت شرایط ویژه سینما نیازمند سیاست‌های خاص حمایتی هستیم و سینمای ایران شایستگی حمایت‌های بیشتر را دارد، البته راه حل اصلی و ریشه‌ای رونق کسب و کارهای سینمایی است که امیدواریم الان که براساس مصوبه مجلس بودجه سازمان صدا و سیما دو برابر شده است از طریق خرید رایت تلویزیونی کلیه آثار سینمایی و ویدئویی دارای پروانه نمایش و تبلیغ جدی‌تر این آثار از تلویزیون و مشارکت در تولید فیلم‌های سینمایی و یا تولید مشترک با تهیه‌کنندگان برجسته سینمای ایران، شرایط رونق فعالیت به سینما و تلویزیون برگردد چراکه بخش مهمی از بیکاری در این حوزه به علت کاهش تولید در تلویزیون است.

و محسن هاشمی که در زمان مدیرعاملی عسگرپور معاون اجرایی خانه سینما بود و در کارشناسی و ارایه طرح صندوق بیمه بیکاری همکاری داشت،درباره‌ی مصوبه‌ی اخیر مجلس درباره‌ی صندوق بیمه بیکاری دی ماه سال ۹۵  برای ایسنا نوشت:« اراده‌ای در دولت باید وجود داشته باشد تا این مصوبه را اجرایی کند. مشابه این مصوبه در برنامه چهارم توسعه اقتصادی اجتماعی و فرهنگی زمان پایانی دولت اصلاحات به تصویب رسید. اما نه در یکسال دولت اصلاحات اراده‌ای برای اجرای ان وجود داشت و نه در چهارسال بعد در دوران دولت نهم. حتی پیگیری‌های خانه سینما با طراحی نظام کمک به تامین معیشت سینماگران از کار افتاده و بیکار نیز نه در دولت احمدی‌نژاد گوشی برای شنیدن و دستی برای یاری داشت و نه بعد از آن. فقط در این دولت دو سال جلسات بی‌حاصل با عنوان شورای کمک هزینه بیکاری به ریاست حیدری خلیلی و مجید مسچی تشکیل و بعدا اعلام کردند که بودجه‌ای برای این کار ندارند. با این توضیحات مصوبه بیمه بیکاری مجلس پدیده تازه‌ای نیست. مجلس باید به اجرای ان نظارت و دولت را مکلف به اجرا و تمکین قانون کند و گرنه این مصوبه هم در کنار قانون اساسی، بخش حقوق ملت تزیینی است.»

مروری بر آنچه بر امنیت شغلی سینماگران گذشت
امنیت شغلی دغدغه امروز و دیروز هنرمندان نیست در دولت دهم (محمود احمدی‌نژاد) به یکی از اولویت‌های آنان تبدیل شد اما به سرانجامی نرسید.اما با روی کار آمدن دولت یازدهم و بعد از بازگشایی خانه سینما، اهالی هنر هفتم و بویژه اعضای خانه سینما فرصت را غنیمت شمردند تا دغدغه‌های قبلی‌شان را زنده کنند و ایوبی رییس وقت سازمان سینمایی هم با آنان هم‌داستان شد.اعضای خانه سینما این موضوع را به عنوان یکی از مهم‌ترین خواسته‌های صنفی خود برشمردند و محمد مهدی عسگرپور رییس پیشین این تشکل صنفی از هر فرصتی بهره برد تا این نیاز را یادآوری کند.او ۱۴ دی ماه سال ۹۲ در جلسه دیدار هنرمندان با حسن روحانی رییس جمهوری نیز این موضوع را این گونه توضیح داده بود: «از تعداد ۴۵۰۰ نفر عضو حرفه‌های سینمایی قریب ۴۸ درصد از آنان صرفا برای چهار تا حداکثر ۶‌ ماه در طول یک‌ سال شاغل هستند. حتی تولیدات انبوه تلویزیونی این دوسال اخیر هم صرفا باعث اشتغال تعدادی کارگردان و نویسنده و تهیه‌کننده شده است و سایر اعضای صنوف بیست و نه‌گانه از این خوان نعمت بی‌بهره بوده‌اند. بر این توصیف، اعضای خانه سینما هر دوسال یک‌بار آنهم تا حداکثر ۶ ماه به کار اشتغال دارند که برای حفظ معیشت و کرامت آنان ناگزیر باید با راه‌اندازی‌ «صندوق بیمه بیکاری مهر» چاره‌سازی و اقدام نمود. (یادآوری می‌کنم که نظام بیمه‌ی هنرمندان اختیاری است و فاقد تامین بیمه بیکاری می‌باشد و رایزنی‌های مکرر این سال‌ها نیز با سازمان تامین اجتماعی راه به‌جایی نبرده است. )»

وی در این دیدار به نمایندگی از سینماگران خطاب به رییس‌جمهور گفته بود: «آقای رئیس جمهور،کل جمعیت هنرمندان و اصحاب فرهنگ و هنر کمتر از بیست هزار نفرند. موجب امتنان است این گروه مرجع جامعه را در راستای اجرای اصل بیست و نهم قانون اساسی با تامین سرمایه اولیه‌ی تاسیس صندوق بیمه بیکاری و بازنشستگی یاری فرمایید. تا این اعتبار برای نظام اسلامی باقی بماند که تامین کننده آتیه هنرمندانش بوده است.»عسگرپور سه سال قبل‌ در آستانه روز سینما و برگزاری جشن “خانه سینما”، نیز از نگرانی‌اش درباره وضعیت معیشتی برخی سینماگران سخن گفت و یادآور شده بود: «رئیس سازمان سینمایی بارها تاکید داشته بر اینکه جشن امسال خانه سینما قابل توجه برگزار شود اما از آنجا که وضعیت معیشتی تعداد زیادی از همکاران ما در شرایط خوبی نیست‌، تصمیم گرفتیم امسال به دلیل همین مسائل جشن شانزدهم را به آن صورتی که در طول سال‌های قبل برگزار می‌شد، برگزار نکنیم. در واقع قصد داریم با این ترتیب به بسیاری از همکاران خود که دچار مشکل معیشتی شده‌اند اعلام همراهی و همدردی کنیم.»

پیشنهاد راه‌اندازی صندوق بیمه بیکاری هم در راستای همین خواسته مطرح شد چراکه عسگرپور با اشاره به اینکه، این نوع مشکلات معیشتی در طول همه سال‌ها وجود داشته است‌، ابراز امیدواری کرده بود که این اقدام باعث شود در تعامل با مجموعه‌های دولتی فکری برای راه‌اندازی صندوق بیمه بیکاری شود و مسائل دیگر صنوف سینمایی دنبال شوند تا در سال‌های آینده جشن خانه سینما باشکوه برگزار شود.۲۱ شهریور ماه سال ۹۲ حجت‌الله ایوبی  رییس وقت سازمان سینمایی در مراسم روز ملی سینما با اشاره به دغدغه امنیت شغلی سینماگران خطاب به آنها گفته بود:«با برنامه‌ریزی مشترکی با خانه سینما، حساب ویژه‌ای برای راه‌اندازی صندوق بیکاری افتتاح شده است که ما این حساب را به نوبه خود شارژ خواهیم کرد. همچنین آیین نامه‌ای برای آن تدوین شده است تا بتوانیم از سینماگران با حفظ و شان و منزلت آنها حمایت کنیم.»

رئیس وقت سازمان سینمایی همچنین در این زمینه از دستگاه‌های مرتبط و وزیر ارشاد یاری خواست.بعدتر و به همین منظور در اسفندماه ایوبی طی حکمی، اعضای هیات اجرایی طرح حمایت از ارتقای منزلت اجتماعی سینماگران را منصوب کرد و اعضای این هیات را فرهاد توحیدی،علی دهکردی،محمد رضا موئینی،مجید مسچی و رمضانعلی حیدری خلیلی تشکیل دادند.در این میان اما سید محسن هاشمی معاون اجرایی سابق خانه سینما روز یازدهم شهریور ماه در یادداشتی با عنوان “٢۵۵٠ روز و هم چنان مساله امنیت شغلی “از اینکه به این موضوع توسط سازمان سینمایی توجهی عملی نشده است گلایه کرد و از سرگرم شدن سازمان سینمایی در چنبره متصلب امور اداری و ممیزی سخن گفت.

«مانند تمام بخش‌های دولت، در سینما هم معضل بی‌پولی، خیلی زود مطرح و از هنرمندان خواسته شد در سال‌های ریاضت اقتصادی، صبر پیشه گیرند و این چنین بود که ایوبی اعلام کرد برای راه‌اندازی صندوق بیمه بیکاری همه چیز مهیاست به جز پول!هرچند پول نبود اما جلسات اعضای صندوق کورسوی امید سینماگران را روشن نگه داشته بود، اما حالا مدتی است همین نور کمرنگ نیز بی‌رنگ شده است چون دیگر جلسه‌ای برگزار نمی‌شود.»در همان مقطع رمضانعلی حیدری خلیلی که نماینده سازمان سینمایی در صندوق بود، درباره  برگزاری جلسات اصناف خانه سینما در زمینه صندوق بیمه بیکاری به ایسنا گفته بود: با توجه به اینکه در طول سال، درصدی از اعضای هر یک از اصناف بیکار می‌مانند، قرار شد جلساتی را با هر یک از صنوف برگزار کنند و برگزاری جلسات صندوق موکول شد به اینکه آقایان توحیدی و مویینی – نمایندگان خانه سینما در صندوق- نشست‌های مستقلی را با اصناف مختلف برگزار کنند.»

وی خاطرنشان کرده بود:« قرار شد این نمایندگان در این جلسات، تمام اطلاعات را گردآوری کنند تا با جمع آوری این اطلاعات‌، آیین‌نامه جامع الشرایطی را تدوین کنند. فعلا منتظر آن آیین‌نامه هستیم که جنبه اجرایی خواهد داشت و آقایان توحیدی و مویینی هم در حال پیگیری این موضوع هستند.»اما در همان مقطع فرهاد توحیدی در پی تماس ایسنا ترجیح داد فعلا در این زمینه صحبتی را مطرح نکند.ایوبی رییس وقت سازمان سینمایی بارها امنیت شغلی سینماگران را که یکی از مهم‌ترین برنامه‌های این سازمان برشمرد و گفته است:« به‌دنبال تأمین بودجه صندوق بیمه بیکاری هنرمندان هستیم. در حال حاضر آیین‌نامه این بیمه نوشته شده و جلسات مختلفی با خانه سینما برگزار کرده‌ایم که خود همین، گام بسیار خوبی است.»

ایوبی در همان مقطع در پاسخ به اینکه چرا پیشنهاد خانه سینما مبنی بر اینکه متقاضیان پروانه ساخت ملزم باشند در صورتیکه ۱۰ درصد گروهشان از اعضای خانه سینما نبودند، مبلغی را به صندوق بیکاری بپردازند، عملی نمی‌شود، گفته بود:«در حال حاضر حد و حدود بیمه بیکاری، منابع مالی احتمالی و دیگر جزئیات آن مشخص شده است و ما هنوز از تشکیل آن ناامید نشده‌ایم؛ اما این صندوق برای آغاز به کارش نمی‌تواند منتظر درآمدهای پیش‌بینی‌شده باشد، بلکه باید پول زیادی برای شارژ کردن آن تأمین شود و برای ادامه فعالیت‌هایش می‌توانیم بودجه‌هایی را که قبلا درباره آن صحبت کرده‌ایم، تأمین کنیم. اگر امسال نتوانیم این بودجه را تأمین کنیم، به راه‌های مختلفی فکر کرده‌ایم تا سال آینده این موضوع اتفاق بیفتد. همچنان بسیار امیدوارم این صندوق در این دولت راه‌اندازی شود.»به گزارش ایسنا،مساله امنیت شغلی البته چند وجهی است که بیکاری فقط یکی از آنهاست اما در این میان هنرمندانی هم هستند که با وجود سختی‌های بسیار، فیلم می‌سازند اما فیلم‌هایشان امکان نمایش پیدا نکرده و وضعیت مبهمی دارند. هرچند وزارت ارشاد با پرداخت هزینه‌های ساخت، تلاش می‌کند ضرر و زیان کمتری به این افراد وارد شود اما هر هنرمندی البته اگر هنرمندی واقعی باشد، خواهان دیده شدن اثرش است چراکه اثر هنری در برخورد با مخاطب است که کامل می‌شود و فیلمی که در معرض دید مخاطب گذاشته نشود، نمی‌تواند اثر کاملی به شمار بیاید.

به گفته‌ی معاون وقت اجرایی مدیر عامل خانه سینما، تاسیس صندوق بیمه بیکاری از این جهت اهمیت دارد که؛ «به منظور تامین وضعیت معیشتی و اقتصادی هنرمندان طی ایام بیکاری آنها ضرورت وجودی آن احساس می‌شود و از این روی که در شکل فعلی بیمه تامین اجتماعی هنرمندان از نوع بیمه اختیاری بوده و فاقد بیمه بیکاری است و از سویی تعداد قابل توجهی از هنرمندان سینمایی در سنین بالا فاقد هیچگونه پوشش بیمه‌ای مناسب و دارای حقوق بازنشستگی بودند، اولویت دارد. »اما خانه سینما سه سال قبل بلافاصله پس از بازگشای‌اش اقدام به تکمیل مجدد بانک اطلاعاتی اعضای اصناف خود کرد و در نامه‌ای به همه صنوفش اظهار امیدواری کرده که بزودی طرح امنیت شغلی اجرایی می‌شود.

پیش‌تر مسوولان وقت خانه سینما در معرفی این طرح گفته بودند که این طرح سه بخش اصلی دارد:« آموزش مستمر و بهنگام اصناف برای حفظ ارزش افزوده شغلی‌شان، توسعه زیر ساخت‌های نمایشی برای توسعه تولیدات سینمایی و صیانت از حضور اعضای اصناف در پروژه‌های سینمایی که دو بخش اخیر آن در اختیار نهادهای دولتی و به ویژه وزارت فرهنک و ارشاد اسلامی است و حضور موثر نمایندگان اصناف سینمایی در مراکز تصمیم گیری در خصوص کسب و کارشان.»

در طرحی که از سوی هیات مدیره پیشین خانه سینما برای پیگیری وضعیت امنیت شغلی به وزارت ارشاد ارایه شد، پیشنهادی نیز درباره‌ی تامین بودجه‌ی این صندوق مطرح شد: «در گردش کاری که زمینه‌ی طرح بیمه بیکاری خانه سینما در اسفند ۹۲ به سازمان سینمایی ارسال شده اینگونه پیش بینی شده بود که فیلم‌سازان هنگام تقاضای بررسی و دریافت پروانه نمایش ملزم به تکمیل فرمی هستند که تمامی عوامل تولید و پس از تولید را با کد نظام سینمایی خانه سینما احضار و آنگاه سازمان سینمایی با یک نسخه از نرم افزاری که از بانک اطلاعاتی اصناف سینمایی در اختیار دارد، عوامل را کنترل کرده چنانچه بیش از ۱۰ درصد عوامل به کارگیری شده عضو اصناف خانه سینما نباشند، تقاضا مورد رسیدگی قرار نگرفته و برای دریافت رضایت نامه به خانه سینما هدایت می‌شوند.

خانه سینما نیز با دریافت یک سوم قیمت پایه‌ی دستمزد هر صنف خارج به کارگیری شده و واریز آن به حساب کمک هزینه بیکاری، رضایت خود را به سازمان سینمایی اعلام می‌کند. به این ترتیب هم امکان تزریق خون تازه به رگ‌های سینما وجود دارد و هم تامین کننده بخشی از هزینه‌های بیکاری اعضاء خانه سینما است.»موضوع طرح تاسیس صندوق بیمه بیکاری سال ۸۷ توسط خانه سینما به رئیس‌جمهور و کمیسیون فرهنگی و معاونت سینمایی وقت ارایه شد که در آن طرح پیش‌بینی تامین مالی ۴۸ میلیارد ریالی شده بود اما در آخرین برآورد بودجه که اسفند سال ۹۲ انجام شد، ۱۷۰ میلیارد ریال بعد از آن با حق عضویت اعضاء خانه سینما و جلب هدایا و کمک‌های اشخاص حقیقی و حقوقی خودگردان می‌شد.در پایان باید امیدوار بود که مدیرعامل و هیات مدیره‌ی فعلی خانه سینما و حیدریان رییس سازمان سینمایی همچنان پیگیر وضعیت امنیت شغلی و بیمه بیکاری به عنوان مهم‌ترین مطالبه‌ی سینماگران باشند و با توجه به مصوبه‌ی چند  ماه قبل مجلس این درخواست قانونی را به جد پیگیری کنند.


منبع: بهارنیوز

مگر خط تولید نویسنده داریم؟!

این داستان‌نویس در گفت‌وگو با ایسنا درباره تب نوشتن و نویسنده شدن، اظهار کرد: ادبیات شاید ارزان‌ترین هنری است که هرکسی می‌تواند به سمت آن بیاید و این ارزان بودن کمی گول‌زننده است. هرکسی با داشتن یک گوشی اندروید می‌تواند شاعر، نویسنده، منتقد و جامعه‌شناس شود.او با تأکید بر این‌که ادبیات به خاطر ارزانی، قابل دسترس به نظر می‌رسد، گفت:  خیلی‌ها از طریق اینستاگرام کارشان گرفته و  کتاب منتشر کردند. به طور مثال در طرح تابستانه کتاب وزارت ارشاد،  کتاب نویسنده‌ای که من به او می‌گویم نانویسنده و کارش از طریق اینستاگرام گرفته جزو پرفروش‌ها بود. انصاری با بیان این‌که ادبیات ایران از دهه ۸۰ به بیراهه رفت، بیان کرد: صفحه ادبیات برخی از روزنامه‌ها در دهه ۸۰ همان بلایی را سر ادبیات می‌آورد که الان اینستاگرام و تلگرام با آن می‌کنند. آن‌ها برای این‌که صفحه  خود را پُر کنند یادداشت هرکسی را که درباره کتابی می‌نوشت بدون توجه به این‌که کیفیت دارد یا خیر، چاپ می‌کردند. البته آن زمان وبلاگ‌ها نیز تأثیر داشتند.

او افزود: نوشته‌های اینستاگرامی در عرض دو سه ماه چند چاپ‌شان فروش می‌رود، اما رمان‌های درخشان دیده نمی‌شوند. ضربه بالاتر از این‌که رمان‌های درخشان در بین این آثار گم می‌شوند و خوانده نمی‌شوند؟ خیلی‌ها  حتی اسم برخی رمان‌های خوب این چند سال گذشته را نشنیده‌اند.نویسنده کتاب‌های «ابن وقت» و «امروز شنبه»  با بیان این‌که در کشورمان  به جنبه اقتصادی بیشتر توجه می‌شود، گفت: همه‌چیز به بازار تبدیل شده‌ است. ناشر و نویسنده  به‌نحوی مصرف‌گرا شده‌اند. مخاطب هم از ابتدا مصرف‌گرا بود، الان هم به زور فضای مجازی بدتر شده است.  می‌توان گفت از ادبیات ایران سوءاستفاده عجیب‌ و غریبی می‌شود و نوشته‌های بی‌ارزشی را به اسم ادبیات منتشر می‌کنند. در کنار این کتاب‌ها از دو سه نویسنده خوب هم کتاب منتشر می‌کنند تا بگویند ما هم به جنبه بازار و هم به جنبه روشنفکری توجه می‌کنیم.

او تأکید کرد: در گذشته روشنفکران و  منتقدان سلیقه کتاب‌خواندن را در مخاطب ایجاد می‌کردند و ترویج می‌دادند، اما اکنون بازار این سلیقه را تعیین می‌کند که سلیقه‌اش، سلیقه مبتذلی است و  ناشران و نویسندگان به این سلیقه تن داده‌اند.  انصاری با بیان این‌که افراد به دنبال دیده شدن هستند، خاطرنشان کرد: دیده شدن به ادبیات ربطی ندارند و نویسنده برای دیده شدن نمی‌نویسد؛ می‌نویسد تا خوانده شود. اما اکنون بحث خواندن مطرح نیست؛ بحث دیده شدن مطرح است. اغلب کسانی که کتاب چاپ می‌کنند، کتاب‌های‌شان خوانده نمی‌شود اما دیده می‌شود. فکر می‌کنم فقط در ایران چنین اتفاقی می‌افتد.
 
او درباره این‌که چگونه می‌توان نویسندگانی را که در کتاب اول متوقف شده‌اند در مسیر درست قرار داد، اظهار کرد: هر فردی یک کتاب نانوشته دارد. به نظرم نویسنده کسی است  که بعد از ارائه کتاب اول خود، کتاب دوم خود را با کیفیت بهتری ارائه دهد. این نویسنده همچنین با بیان این‌که متأسفانه کارگاه‌های داستان‌نویسی و استادان این کارگاه‌ها دغدغه‌شان ادبیات نیست و همه کسانی که در کارگاه داستان‌نویسی شرکت می‌کنند، نویسنده نمی‌شوند، گفت: کارگاه‌های ما نیز در راستای بازار حرکت می‌کنند. به طور مثال یک کارگاه داستان‌نویسی اعلام کرد  از ۴۰۰ شاگردی که داشته ۲۵۰ نفر کتاب چاپ کرده‌اند! مگر می‌شود در کشوری در عرض پنج‌ – شش سال ۲۵۰ نویسنده فقط از یک کارگاه بیرون بیاید؟ مگر خط تولید نویسنده داریم؟! زمانی که کتاب‌های‌شان را می‌خوانید می‌بینید همه شبیه هم هستند؛ گویی از روی هم کپی شده‌اند.

او در ادامه اظهار کرد: کسی که می‌خواهد نویسنده شود باید فلسفه، روان‌شناسی، تاریخ، جامعه‌شناسی و متون کهن بخواند. برای نویسنده شدن باید زمان بگذرد.  ما با پدیده‌ای به نام شتاب در همه چیز مواجه هستیم، مثلا کسانی که به کارگاه نویسندگی می‌روند بعد از چند ماه کتاب منتشر می‌کنند. بعد از انتشار قبل از این‌که مورد نقد و بررسی قرار بگیرند معروف می‌شوند و بازار را به دست می‌گیرند. در این بین جوایز ادبی هم نقش مهمی دارند. در کل هر چه مبتذل‌تر بیشتر مورد حمایت همگانی قرار می‌گیرند.

یوسف انصاری با بیان این‌که نقدهایی که در مجلات و روزنامه‌ها نوشته می‌شود، خوانده نمی‌شود، اظهار کرد: در گذشته اگر کسی نقدی بر کتابی می‌نوشت همه‌جا در مورد آن حرف می‌زدند. ما در گذشته منتقدانی داشتیم که اجازه نمی‌دادند فضا به سمت ابتذال برود اما دیگر چنین وزنه‌هایی را در ادبیات نداریم.او با اشاره به فعالیت خود در عرصه نشر، درباره این‌که چگونه می‌توان نارضایتی از میزان کتاب‌خوانی در جامعه و رغبت زیاد به نوشتن را کنار هم قرار داد، بیان کرد: عطش چاپ کردن کتاب وجود دارد و نمی‌توان به کسی گفت حق چاپ کتاب ندارد. از طرف دیگر تعداد خوانندگان ادبیات جدی‌مان خیلی کمتر از کسانی است که حتی مدعی نوشتن ادبیات جدی‌اند. در هیچ‌جای دنیا چنین چیزی وجود ندارد.

این نویسنده  با بیان این‌که مخاطب ایرانی کمتر کتاب ایرانی می‌خواند، گفت:  بیشتر مخاطبان ما کتاب‌های ترجمه می‌خوانند. مثلا  کتاب‌های جوجو مویز و یا «ملت عشق» با تیراژ بالا چاپ‌های متعدد دارند و زمانی که فروش آن‌ها در ایران را با کشورهای دیگر مانند ترکیه مقایسه می‌کنیم، می‌بینیم همان‌قدر فروخته‌اند.او خاطرنشان کرد: ما نتوانسته‌ایم مخاطب‌ ادبیات بدنه را راضی کنیم تا مثلا گلشیری و  براهنی بخواند. در این مورد ناشران و منتقدان و طیف وسیعی مقصر بوده‌اند. اما مهم‌تر از همه مسئله سانسور است. مردم ما چرا کتاب ترجمه‌ای سانسورشده می‌خوانند اما کتاب تألیفی نمی‌خوانند؟ این مسئله به خاطر بدبینی‌ای است که در مخاطبان ایرانی به وجود آمده است  و فکر می‌کنند چیزی که به دست آن‌ها می‌رسد، دست‌خورده است. تصوری که آن‌ها از ادبیات ایران دارند مانند تصورشان از لوازم ایرانی است و فکر می‌کنند نوع غربی آن بهتر است؛ مثلا جاروبرقی‌ای که خارج از کشور تولید می‌شود به نظر آن‌ها بهتر از جاروبرقی‌ای است که در داخل ایران تولید می‌شود. این بدبینی در همه‌ جنبه‌های زندگی ما تاثیر گذاشته و دور از واقعیت هم نیست.

این نویسنده افزود: همان‌طور که گفتم بخشی از بی‌اعتمادی مردم به خاطر منتقدان، ناشران و رسانه‌ها است اما بخش عمده‌ این بی‌اعتمادی  به خاطر ممیزی کتاب‌هاست. زمانی که اداره‌ای برای ممیزی کتاب‌ها وجود دارد نوعی بدبینی نسبت به کتاب در جامعه ترویج می‌شود و مردم فکر می‌کنند کتاب‌هایی که تولید می‌شوند سفارش‌شده هستند و مسئولان می‌خواهند سلیقه خود را تحمیل کنند. به طور مثال اوایل انقلاب که سانسور  و نظارت بر کتاب وجود نداشت، تیراژ کتاب‌های ما خیلی بالا بود. مردم ما همان مردم هستند؛ از بین که نرفته‌اند. اگر روزی مردم بفهمند کتاب‌هایی که چاپ می‌شود همان چیزی است که نویسنده نوشته و یا مترجم ترجمه کرده‌ است، من به شما قول می‌دهم سرانه مطالعه ما افزایش پیدا ‌کند.


منبع: بهارنیوز

تازه‌ترین آمار فروش فیلم‌های سینمایی

احمد مختاری ـ مدیر پخش هدایت فیلم ـ در گفت‌وگو با ایسنا، آمار فروش فیلم سینمایی “نگار” ساخته رامبد جوان را که از ۱۵ شهریورماه اکران آن آغاز شده است، با دراختیار داشتن ۲۵ سالن در تهران، ۱۰۵ میلیون تومان و ۱۰ سالن در شهرستان‌ها ۲۰ میلیون تومان اعلام کرد. همچنین آمار فروش فیلم سینمایی “زادبوم” ساخته ابوالحسن داودی مانند هفته‌های گذشته به‌علت تمایل نداشتن تهیه‌کننده آن اعلام نشد.غلامرضا فرجی ـ مدیر پخش حوزه هنری ـ آخرین آمار فروش فیلم سینمایی “بیست و یک روز بعد” ساخته محمدرضا خردمندان را که بیش از پنج هفته از آغاز اکران آن می‌گذرد، در مجموع یک میلیارد و ۱۵ میلیون تومان، به تفکیک ۶۵۰ میلیون تومان در تهران و ۳۶۵ میلیون تومان در شهرستان‌ها اعلام کرد.
حبیب اسماعیلی ـ مدیر دفتر پخش رسانه فیلمسازان – فروش فیلم سینمایی “اکسیدان” به کارگردانی حامد محمدی را با در اختیار داشتن ۸۰ سالن سینمایی در تهران و شهرستان در مجموع ۹ میلیارد و ۸۵۰ میلیون تومان اعلام کرد.وی ادامه داد که فیلم سینمایی “ماه در جنگل” ساخته سیامک شایقی به‌خاطر فروش کم، از روی پرده سینماها برداشته شده است.فیاض پارسیان – پخش‌کننده فیلم سینمایی “ماجان” – نیز آمار فروش این فیلم را به کارگردانی رحمان سیفی آزاد که سه روز از آغاز آکران آن می‌گذرد، با در اختیار داشتن ۱۱ سالن در تهران و دو سالن در شهرستان‌ها در مجموع ۳۵ میلیون تومان اعلام کرد.
وی با اشاره به تاخیر رخ‌داده برای اکران این فیلم در شهرستان‌ها، گفت: اکران این فیلم سینمایی به‌جز تهران، فقط در اصفهان و مشهد آغاز شده است و امیدوارم به‌زودی در دیگر شهرستان‌ها نیز اکران شود.علی سرتیپی ـ‌ مدیرعامل فیلمیران ـ رقم فروش فیلم سینمایی “تابستان داغ” به کارگردانی ابراهیم ایرج‌زاد را با اکران در ۲۳ سالن سینمایی و در مدت ۱۰ روز، ۶۱۰ میلیون تومان اعلام کرد. همچنین فیلم سینمایی “سارا و آیدا” ساخته مازیار میری بعد از چهار هفته اکران و با داشتن ۵۱ سالن سینمایی دو میلیارد و ۲۵۰ میلیون تومان فروش داشته است.او اضافه کرد: فیلم سینمایی “ساعت ۵ عصر” ساخته مهران مدیری که حدود هفت هفته از اکران آن می‌گذرد، با داشتن ۷۰ سالن سینمایی تا کنون ۹ میلیارد و ۷۰ میلیون تومان فروش داشته است. همچنین فیلم سینمایی “نهنگ عنبر ۲” به کارگردانی سامان مقدم با اکران در هفت سالن سینمایی به فروش ۲۱ میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومانی رسیده است.


منبع: بهارنیوز

واکنش به شکاف جنسیتی در ایران

گروه فرهنگی: تهمینه میلانی کارگردان سینمای ایران، بخشی از سخنان پروانه سلحشوری نماینده مجلس درباره شکاف جنسیتی در ایران را منتشر کرد. سلحشوری در این باره گفته است: در شاخص‌ شکاف جنسیتی ایران کشور ۱۳۹ از ۱۴۴ کشور است و این یعنی وضع ما از عربستان و پاکستان هم در این شاخص‌ها بدتر است.»
 


منبع: بهارنیوز

آغاز جشنواره موسیقی غرب کشور در قصرشیرین

قصرشیرین در غرب کرمانشاه با بیش از ۲۷ هزار تن جمعیت، ۱۸۶ کیلومتر مرز با عراق دارد.

جشنواره موسیقی غرب کشور با عنوان ‘دیار کهن مرزداران غیور’ با حضور گروه های موسیقی برتر استانهای کرمانشاه، کردستان و لرستان جمعه شب در سرسرای روباز اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی قصرشیرین آغاز شد.
 
به گزارش خبرنگار ایرنا، معاون اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کرمانشاه، هدف از برگزاری این جشنواره را اجرای موسیقی گروه های برتر غرب کشور و تجلیل از ۲ استاد گرانقدر عرصه موسیقی و شعر قصرشیرین همزمان با عید غدیر عنوان کرد.

پریسا محمدی افزود: رویکرد اصلی ما این است که که از طرح ها و برنامه های هنرمندان در برنامه ریزی های خود استفاده کنیم.

وی گفت: از تمامی موسسه های فرهنگی و افراد صاحب فکر، صاحب اثر و هنرمندان توانمند برای همکاری با اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کرمانشاه دعوت می کنیم.
معاون سیاسی و اجتماعی فرماندار قصرشیرین نیز گفت: غدیر در واقع عید همه ادیان الهی و در تعابیر اسلامی به عید الله اکبر تعبیر شده است.

نعمت الله نازپرورده افزود: جشنواره بزرگ موسیقی غرب کشور امشب هم زمان با عید بزرگ غدیر و به نام مفاخر قصرشیرین و تجلیل از ۲ استادی آغاز شد که خدمت بسیار بزرگی به عرصه شعر و موسیقی استان کرمانشاه و قصرشیرین کرده اند.

وی اظهار کرد: از تمامی مفاخر و هنرمندان بزرگی که شعر می سرایند، قلم می زنند و در عرصه موسیقی و آواز و همچنین خلق آثار ارزشمند هنری دستی بر آتش دارند می خواهم قصرشیرین را تنها نگذارند زیرا قصرشیرین به این افراد نیاز دارد تا به جایگاه واقعی خود برسد.

در این برنامه گروه آوا به اجرای چندین اثر موسیقی و آواز به صورت زنده پرداخت و گروه هلپرکه کرماشان نیز برنامه رقص و پایکوبی اجرا کرد.

پایان بخش روز نخست جشنواره، تجلیل از نیم قرن تلاش استاد مرتضی صنعتی خواننده، آهنگساز و نوازنده قصرشیرینی از سوی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کرمانشاه، انجمن موسیقی استان کرمانشاه و انجمن قصرشیرینی های مقیم تهران بود.

این جشنواره با استقبال هنرمندان و قشرهای مختلف مردم و مسئولان قصرشیرین و انجمن قصرشیرینی های مقیم تهران و جمعی از هنرمندان و استادن موسیقی غرب کشور و گروه های برتر موسیقی برگزار شد.

جشنواره موسیقی دیار کهن مرزداران غیور در قصرشیرین امشب شنبه ۱۸ شهریور با اجرای چند اثر موسیقی و تجلیل از استاد کیومرث عباسی قصری و نوروز قادری از هنرمندان شاعر قصرشیرینی به کار خود پایان می دهد.
قصرشیرین در غرب کرمانشاه با بیش از ۲۷ هزار تن جمعیت، ۱۸۶ کیلومتر مرز با عراق دارد.


منبع: عصرایران

گفتگوی صریح با بهروز افخمی: هفت سینما را زنده کرد

ماهنامه همشهری ۲۴ – محمد شکیبانیا: اولین برخورد من با بهروز افخمی به بیست سال قبل باز می گردد. من مدیر هنرستان سینمایی «روایت فتح» بودم و او متواضعانه پذیرفته بود علم تحلیل فیلم هنرستان باشد. آن موقع «آقا بهروز» یک کارگردان خلاق و جنجالی شناخته می شد و روحیه معلمی اش، به روز بودن و آشنا بودنش با سینمای دنیا و دانش و مطالعه اش در ادبیات ایران و جهان برای ما بسیار جذاب بود. بعدها که او مدتی نماینده مجلس بود، مدتی خارج از ایران زندگی کرد و در این حرکت آخر مدتی مجری برنامه سینمایی «هفت» بود.

رنگ و بوی جنجال ها و حرف و حدیث هایی که همیشه درباره اش به راه بود، تغییر کرد و اکنون افراد سرشناسی در سینمای ایران خود را از منتقدان سرسخت او می دانند. او البته موافق این نگاه نیست و این را نتیجه غوغای مخالفانِ- به زعم خودش- اندکش می داند. سوال های ما از او درباره برنامه «هفت» و وضعیت سینمای ایران بسیار بی پرده بود و او هم همین طور صریح پاسخ داد.

گفت و گوی صریح با بهروز افخمی: هفت سینما را زنده کرد

بگذارید حاشیه نرویم. حتما قبول دارید که تعداد زیادی از مخاطبان برنامه هفت در دوره شما از آن عصبانی اند و به نرم تعداد کمتری هم رویه برنامه را پسندیده اند. می خواهم گفت و گو را با سوال هایی که همین مخاطبان ناراضی دارند شروع کنم و جواب های شما را درباره آنها بشنوم.

البته نسبت مخاطبان برنامه هفت دقیقا برعکس است. در مجموع ممکن است فقط حدود ده هزار نفر از آن عصبانی باشند و حدود ده میلیون نفر موافق!

در مورد این اعداد که حتما با هم توافق نداریم. تصور نسل من از شما فیلمسازی بود که هر چند سال یک بار فیلم های کنجکاوی برانگیزی می ساخت و ما هم با اشتیاق آنها را تماشا می کردیم. بگذارید صریح بگویم که یکی از شایعات موجود در مورد شما این است که وقتی در سال های اخیر نتوانستید فیلم های خوبی بسازید، تصمیم گرفتید حوزه کاری دیگری را امتحان کنید و به سراغ برنامه سازی بروید.

می گویم کمتر از یک هزارم مردم این طوری فکر می کنند. اگر فرض کنیم حدود دو- سه میلیون نفر به سینمای ایران توجه دارند، حدود سه چهار نفر فقط این تصوری را که گفتید دارند. آنها چنین حرف هایی را آن قدر تکرار می کنند که خودشان هم باور می کنند و بعد هم فرض را بر این می گذارند که اکثریت اند. به قول شاعر «خط غلط، دفتر غلط، املا غلط، انشا غلط!…» کی گفته زمانی که اجرای برنامه هفت به من پیشنهاد شد، مدتی بود که فیلم نساخته بودم؟ به دردبخور بودن یا نبودن فیلم هایم را هم باید از مردمی که فیلم را دیده اند پرسید. از کسی که می گوید من از بس «روباه» را دیده ام، دیالوگ هایش را از حفظ هستم، باید پرسید نه از کسی که اصلا فیلم را ندیده و به طور کلی فیلم نمی بیند.

البته «روباه» اصلا فروش خوبی نداشت.

«روز شیطان» هم ۲۵ سال پیش تقریبا همین وضعیت را داشت؛ یک فیلم جاسوسی واقع گرا در هیچ جای دنیا پرفروش نمی شود.

واقعا فکر می کنید «روباه» فیلمی به کیفیت «روز شیطان» است؟

به نظرم فیلم بهتری هم از کار درآمده. اما هر دو از مشکلاتی که موقع ساختن فیلم جاسوسی در ایران اتفاق می افتد، صدمه خورده اند. مثلا قبل از فیلمبرداری بازیگران را تهدید می کنند و نمی توانی از بازیگرانی که می خواهی، استفاده کنی. در هر دو فیلم نقطه ضعف از جانب بازیگرهاست ولی روی هم رفته «روباه» فیلم بهتری است.

اساسا چرا اجرای برنامه هفت را قبول کردید؟ مگر وقتی از کانادا برگشتید اصرار نداشتید که سینمای ایران کاملا مرده؟ پس چرا اجرای مهم ترین برنامه سینمایی کشور را قبول کردید؟

اتفاقا چون گفته بودم سینمای ایران مرده و آقای ایوبی باید استعفا بدهد، ساخت هفت را به من پیشنهاد دادند. یک سری یادداشت در روزنامه «هفت صبح» نوشته بودم که مضمونش همین بود و یک مصاحبه با روزنامه «شرق» انجام دادم که فکر می کنم همان مصاحبه کار دستم داد.

در آن مصاحبه گفته بودم تماشاچی های فیلم های ایرانی به زیر ده میلیون نفر رسیده اند و اگر اوضاع تا پاین سال همین طور پیش برود، آقای ایوبی باید استعفا بدهد. یکی- دو ماه بعد آقای پورمحمدی [معاون وقت سیما] صدایم کرد و ساخت هفت را پیشنهاد داد.

چرا آن روزها معتقد بودید که سینمای ایران مرده؟

وقتی کمتر از ده میلیون بلیت فروخته می شود، یعنی فقط سه درصد مردم ایران به سینما می روند. سه درصد از یک کشور هشتاد میلیونی، می شود حدود دو و نیم میلیون نفر. اینها حاضرند سال سه- چهار بار به سینما بروند و در مجموع حدود هفت- هشت میلیون بلیت می خرند. عده دیگر هم فقط منتظرند با خانواده فیلم کمدی تماشا کنند که ممکن است دو- سه بار در سال اتفاق بیفتد. هیچ مبالغه ای نیست اگر بگوییم ۹۷ درصد مردم ایران سینما نمی رفتند. همین الان هم می توانیم بگوییم نود درصد مردم ایران هنوز سینما نمی روند. اما برنامه هفت باعث شد که این سه درصد تبدیل بشود به چیزی حدود ده درصد. چون ما سال گذشته ۲۷ میلیون تماشاچی داشتیم.

خب این یک ادعاست که نمی شود به راحتی ثابتش کرد. قطعا فقط برنامه هفت تاثیرگذار نبوده. سال پیش هم تبلیغات ماهواره ای داشتیم، هم کیفیت فیلم ها خوب بود. سالی بود که «ابد و یک روز» و «فروشنده» اکران شدند و همه عوامل باعث شدند فروش پارسال استثنائا بالا برود. به همین دلیل فروش امسال هم با سال قبل قابل مقایسه نیست.

یک عادت ناپسند وجود دارد که عده ای سرشان را زیر برف می کنند و فکر می کنند اگر خودشان چیزی نمی بینند، لابد چیزی وجود ندارد. فکر می کنند که اگر با هم یک خرافه را تکرای کنند و در کامنت هایشان بنویسند کم کم تبدیل به حقیقت می شود. وقتی من حرفی می زنم که باعث می شود حدود هزار کامنت فحش بیاید، اگر دنبال اینها را بگیرید متوجه می شوید که کلا دویست- سیصد نفر هستند با اسم های مستعار. وقتی این فحش ها را می نویسند، باعث نمی شود من باور کنم ماجرای واقعی ای که دارد در جامعه می گذرد، حرف همین افراد است.

درباره دلایل موفقیت یا رشد و رونق سینما ایران هم همین طور است؛ من منکر تاثیر تبلیغات شبکه «جم»، یا رشد سالن ها و کیفیت نمایش آنها نیستم، اما آن کسی که منکر تاثیر برنامه هفت است عمدا نمی خواهد قبول کند که این برنامه در رشد و رونق سینما تاثیر داشته. چنین آدم هایی اصلا از تلویزیون تصوری ندارند. اینها همان هایی هستند که می گویند هیچ کس تلویزیون تماشا نمی کند. خودشان تلویزیون تماشا نمی کنند و فکر می کنند هیچ کس هم نمی بیند.
این تصورات و این خیالات هیچ ربطی به واقعیت جامعه ندارد. من عادت دارم پیاده روی کنم و هیچ احتیاجی به این تصورات ندارم. وقتی من در خیابان راه می روم، نیازی ندارم حرف های آنها را بخوانم. آنها مشغول صفحه موبایلشان هستند و از این طریق در دنیا زندگی می کنند، درواقع در دنیای واقعی زندگی نمی کنند و در عالم مجاز زندگی حضور دارند.

من همان وقتی که فیلم «عروس»، سریال «کوچک جنگلی» و «شوکران» را ساختم و نماینده مجلس شدم، آدم شناخته شده ای بودم. ولی محبوبیت و شهرتم با امروز اصلا قابل مقایسه نیست. در یک سال اخیر، چیزی جز «بارک الله»، «دمت گرم»، «آفرین» و «ما فلان فیلم را که در برنامه شما مطرح شد، کنجکاو شدیم ببینیم» از مردم نشنیده ام. مواردی که کسی بگوید «آقا این چه برنامه ای است ساختی؟» یا «چرا چنین مواضعی گرفتی؟» به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسد. البته خب می دانم که خیلی ها آن قدر عصبانی هستند که جلو نمی آیند حرف بزنند.

البته یک خاطی شایع هم در این وضعیت پیش می آید؛ خطایی که اطراف مدیر یک رسانه یا مجری تلویزیون شکل می گیرد. بالاخره کسانی اطراف او هستند و می گویند طرفدار برنامه هستند. کسانی هم که به یک برنامه پیامک می دهند، حتی اگر نقد کنند، طرفدار برنامه اند. ولی اغلب کسانی که خوششان نمی آید، اصلا روی برنامه مکث نمی کنند. درباره برنامه هفت هیچ بازتاب پژوهش شده ای از طرف تلویزیون وجود داشت که چند درصد مخاطب دارد؟

بله، چهارده درصد در برنامه های معمول و اگر در ماه های آخر و در ایام جشنواره آمار گرفته باشند، قطعا چیزی حدود بیست درصد بوده که خیلی خوب است. این که می گویم محبوبیت من از همیشه بیشتر شده، برای خودم مهم نیست. مهم این است که وقتی برنامه ای به پانزده تا بیست میلیون بیننده می رسد، اگر از هر بیست نفر بیننده برنامه، یک نفر به هر دلیلی تصمیم بگیرد هفته بعد به سینما برود، می شود یک میلیون بلیت و یعنی ده میلیارد تومان فروش. در حالی که فروش سینمای ایران در سال پررونق گذشته، در مجموع هفته ای به پنج میلیارد تومان هم نرسید. اگر این اتفاق می افتاد، فروش دو برابر رقم پارسال می شد که این فقط به خاطر برنامه هفت بود. بنابراین باید بگوییم از هر پنجاه نفر بیننده تلویزیون، یک نفر ممکن است هفته بعدش سینما رفته باشد.

واقعا این آمارها این قدر دقیق و درست است؟ در دوران انقلاب دانشگاه تهران پر می شد از اعلامیه های منافقین. طوری که همه فکر می کردند دانشگاه تهران پرشده از این افراد. اما فقط پنج نفر بودند که اعلامیه می چسباندند.

اکثر بیننده های تلویزیون اکثریت خاموشی هستند که ما اغلب به آنها دسترسی نداریم تا نظر واقعی شان را بدانیم. این که آنها تصمیم بگیرند بروند سینما هم بحث دوم است. یعنی ممکن است کسی از برنامه خوشش نیاید و اصلا به همین دلیل برود فیلم را ببیند. اما تصور من این است که واکنش اغلب گروه های مرجع، یعنی اهالی سینما، نسبت به برنامه هفت را نمی شود انکار کرد.

این را هم انکار می کنم! مجموع کسانی که نسبت به هفت معترض اند، فقط ده نفر هستند. ده نفری که در سینمای ایران مدیران را انتخاب می کنند، رانت ها را بین خودشان تقسیم می کنند و… کسانی که خانه سینما را اداره می کنند.

واقعا می شود تعداد مخالف ها را به ده نفر محدود کرد؟

واقعا ده نفر هستند. ده نفری که فکر می کنند جو را کنترل می کنند.

یعنی به نظر شما سرشاخه هایشان ده نفر هستند؟

این ده نفر، همان کسانی اند که سینمای ایران را از بین بردند، تماشاگرهای سینمای ایران را به زیر ده میلیون رساندند و می گفتند فیلم اصلا برای تماشاگر ساخته نمی شود. می گفتند فیلم برای این ساخته می شود که ما پول های دولت را بگیرم و خرج کنیم.

گفت و گوی صریح با بهروز افخمی: هفت سینما را زنده کرد

خب وقتی شما می گویید این افراد پول های دولت را می گیرند، ممکن است این اتهام را علیه خودتان هم استفاده کنند. می گویند بهروز افخمی خودش یک مدت بودجه دولتی می گرفت و فیلم می ساخت و از وقتی دیگر به او پول ندادند، شروع  کرد حرف زدن علیه همه.

تمام این مزخرفاتی که می گویند خلاف حقیقتِ آشکار است. آدم باید «شاباجی خانم» و یک مزخرف گوی آسمان ریسمان باف باشد که این حرف ها را بزند. آدم های خیلی ساده لوح هم این حرف ها را باور می کنند. من «روباه» را با پول دولت ساختم و قبل از آن «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» را ساختم که تهیه کننده اش خصوصی بود. پس این حرف غلط است. چون من هم سریال «کوچک جنگلی» را با پول دولت ساخته ام، هم با پول بخش خصوصی فیلم های موفقی کارگردانی کرده ام. فیلم سفارش دولت هم ساخته ام که خوب درآمده.

این ادعاهایی که اصلا تفاوت بین «فیلم دولتی» و «فیلم سفارشی» و فیلم بخش خصوصی را نمی فهمد، خنده دار است. باید از این آدم ها پرسید می دانی سینما چند تا نقطه دارد؟ اصلا می توانی یک متن فارسی را از روی کاغذ بدون غلط بخوانی؟ چون به من بودجه نداده اند، برنامه هفت را ساخته ام؟ کی به من بودجه نداده بودند؟ من که داشتم پشت سر هم فیلم می ساختم! اصلا زمانی که آقای پورمحمدی صدایم کرد، گفتم سه ماهه برنامه را تحویل می دهم به مجری شما و می روم. گفت: «حرف حسابی بزنم، تو که سه ماهه نمی توانی. واقعا باید بین شش ماه تا یک سال از زندگی ات را سر این کار بگذاریم». و دیدم دارد راست می گوید.

اصلا اگر بخواهم صریح تر باشم، باید بگویم این حرف هایی که علیه من می زنند از سوی فحاش های اینترنتی است؛ آدم هایی که برای جلب نظر هر چیزی می گویند و فقط کسانی باور می کنند که عقب افتادگی ذهنی داشته باشند. واقعا معلوم نیست کسی که این حرف ها را می زند، آُسمان ریسمان به هم می بافد؟

من فکر نمی کنم کاملا این طور باشد. چون گاهی اوقات آن خطای فاصله نزدیک نمی گذارد آدم با واقعیت رو به رو شود. بگذریم که ما در ایران ارزیابی و سنجش دقیق نداریم که بدانیم حرف چه کسی درست است.

وقتی به ما می گویند که پانزده میلیون بیننده دارید و در شب های جشنواره احتمالا به بالای بیست میلیون بیننده رسیده ایم، معیار داریم. چون سنجش افکار تلویزیون با این ممکن که ممکن است خطا کند ولی دستگاه بسیار عریض و طویلی است که به هیچ وجه با حرف های روی هوا قابل مقایسه نیست. من به فضای مجازی می گویم فضای مزاجی؛ یعنی ممکن است هر حرفی از روی مزاج آدم در آن گفته شود.

آمار پانزده تا بیست میلیون نفر خیلی محکم تر از این است که یکی بگوید شبکه تلویزیونی «جم» تاثیر بیشتری داشته و هفت اصلا تاثیر نداشته. این که تلفن ها تبدیل شده به تلفن هوشمند و باعث شده هر حرفی که می زنیم، در معرض دریافت ده هزار نفر باشد، باعث نمی شود حرف ها هم ارزشش از حرف های پای تلفن بیشتر شود. قدیم ها خاله خان باجی ها تلفن را بر می داشتند و راجع به مردم و فامیل وراجی می کردند. همین اتفاق الان توسعه پیدا کرده که اصلا نباید جدی گرفته شود.

البته در جمع های واقعی هم که آدم ها با موقعیت فیزیکی مشخصی وجود دارند و مثلا در یک جمع صد نفره، فقط ده نفر حرف می زنند و بقیه تماشاچی هستند.

باید به این هم توجه کنیم که از آن ده نفر شاید فقط یک نفر ارزش گوش دادن داشته باشد. نظر نود درصدشان به درد نمی خورد. حرف من این است که اطلاعاتی که شما دارید یا ادعایی که در مورد این اطلاعات دارید، اصلا اعتبار ندارد. من برنامه خودم را ساخته ام و نظرات خودم را گفته ام و اصلا برایم اهمیت نداشته که کسی خوشش بیاید یا بدش بیاید. زمانی که «شوکران» را ساختم، پرستاران مقابل مجلس و وزارت ارشاد جمع شدند و اعتراض کردند. آن موقع یادداشتی خطاب به پرستاران نوشتم که فیلمسازی به شما ربطی ندارد. من دارم فیلم خودم را می سازم و شما هم مواظب باشید مردم را در اثر اشتباهات بیمارستانی نکشید!

چون اگر قرار باشد من روزی درباره اشتباهاتی که باعث می شود شما هرسال هزاران نفر را در بیمارستان بکشید، فیلم بسازم حق دارم و شما باز هم حق اعتراض یا دخالت ندارید. آن موقع هم داشتم فیلم خودم را می ساختم و هیچ اهمیتی نمی دادم فیلم مورد توجه مردم قرار بگیرد یا نه! ولی معلوم شد که مورد توجه قرار گرفته است.

صراحت شما در اجرا هم از همین کاراکتری که برای خودتان ترسیم کرده اید، می آید؟ ایرانی ها همیشه از صراحت پرهیز دارند و همیشه در پرده ای از تعارف و رودربایستی حرف می زنند. ولی شما به طور مثال درباره «فروشنده» اصغر فرهادی خیلی صریح موضع منفی گرفتید. این صراحت زا همان استراتژی شما و کاراکترتان می آید یا واقعا «فروشنده» این قدر بد بود که تعارف را کنار گذاشتید؟

من برای این که خودم باشم، هیچ اصراری نمی کنم. اما صراحت برنامه هفت برای این بود که عده ای سال ها و به طور پیگیر اصرار داشتند سینمای ایران را تعطیل کنند و کم کم به نتیجه رسیده بودند. ما دیدیم که سینمای ایران مرده و عده ای هم مدام اصرار دارند که نمرده و خیلی هم زنده است و جشنواره می رود و جایزه می گیرد. حرف های مزخرفی درباره علایم زندگی سینمای ایران می زدند که هیچ ربطی به واقعیت نداشت.

واقعیت، آمار است؛ فروش سینماها نشان می دهد بیشتر از۹۵ درصد مردم اصلا سینما نمی روند. بنابراین فکر کردیم کاری کنیم. در دعوا بین کسی که سینما را دوست دارد و فکر می کند که می توانیم سینمای ملی داشته باشیم و اعتقاد دارد سینمای ایران موجود عزیزی است، با کسانی که می خواهند آن را بکشند، که حلوا خیر نمی کنند. در این دعوا، کسانی که منافعشان تهدید شده، جنجال و جوسازی می کنند، دروغ می گویند، فحش می دهند و وانمود می کنند همه مردم با این حرف ها مخالف هستند. این یک جنگ است مثل همه جنگ های دیگر.

در همین انتخابات اخیر ببینید که چه بی اخلاقی ها، فحاشی ها و آبروریزی هایی شد. در دعوای ما هم تعجبی ندارد کسی که می خواهد جنگ نکند، برود یک گوشه عافیت بنشیند. کسی که می خواهد جنگ  کند، باید آماده باشد برای این که بدنامش هم کنند، دروغ بگویند و جعل سند کنند. چنان که در مورد ما کردند و گفتند که برای هفت هشتصد میلیون تومان دستمزد گرفته ایم، در صورتی که فقط شش ماه از شروع برنامه گذشته بود.

خب چرا شفاف سازی نمی کنید تا جلوی شایعات گرفته شود؟

دوست ندارم به این سوالات مبتذل جواب بدهم. اما تمام دستمزدم برای برنامه هفت و برای یک سال و نیم کار در مجموع اندازه دستمزد کارگردانی یک کار سینمایی بوده که تلویزیون هنوز نصف آن را نداده.

خب بگذارید به سراغ یک زاویه دید دیگر برویم. وقتی سری جدید برنامه هفت شروع شد انتظار داشتیم به لحاظ اجرایی ساختار حرفه ای تری داشته باشد. انتظارمان از آقای افخمی که با رسانه های دنیا، ادبیات و سینمای جهان آشنا هستند، بالاتر برود. طرح نوآورانه ای هم داشتید ولی در عمل، کم کم در همه چیز شلختگی پیدا شد. در ریتم، اجرا، کیفیت آیتم ها و… چه اتفاقی افتاد که نتوانستید به استانداردهایی که خودتان دوست داشتید وفادار بمانید؟

این که بگوییم یک برنامه تلویزیونی موفق از قواعد تبعیت نمی کند، متناقض می شود. اگر از اصول برنامه سازی تبعیت نکرده ایم، پس چرا هفت موفق شده است؟

مناظره های انتخاباتی هم پرمخاطب است ولی ما می دانیم به خاطر حرف هایی است که در آن زده می شود. به خاطر شیوه جدل نامزدها و…

من نگفتم هفت برنامه پرمخاطبی بود، گفتم برنامه موفقی بود. موضوع این است که چیزی که دوست دارید ببینید، از واقعیت فاصله خیلی زیادی دارد با حرف هایی که در برنامه هفت زده شد، مردم متوجه سینمای ایران شدند. البته برخلاف تمایل من که می خواستم برنامه تولیدی و ضبطی و بار آموزشی اش بیشتر باشد، بعد از چهار ماه، به دلیل استقبال زیاد مردم از برنامه های زنده زمان جشنواره فیلم فجر، گفتند برنامه زنده باشد. بعد از آن طبیعتا تا حدودی شلختگی یا کم مایگی که مخصوص برنامه های زنده است، در برنامه پیش آمد. ولی در مجموع موفق بود چون مردم را متوجه سینمای ایران کرد. یک دلیل موفقیت، پربیننده بودن است.

نکته دوم این است که مردم شروع کردند به فکر کردن درباره این که مسعود فراستی درست می گوید یا نفر مقابلش که مثلا می گوید تو آدم فروش هستی و با سینمای ایران چه کارها که نکرده ای. به این فکر می کنند که اینها اصلا دعوایشان سر چیست؟ تعدادی از آنها کم کم کنجکاو می شوند برای سر درآوردن از وضعیت سینمای ایران، بعضی از فیلم ها را ببینند.

اگر همین ده نفر که سرسلسله مخالفان برنامه هفت هستند، واقعا دلشان برای سینما می سوخت، باید از بین خودشان دنبال یک مجری می رفتند که به اندازه کافی شرور باشد و اهل این باشد که دیگران را با خود دشمن کند و اهمیت ندهد که از فحش خوردن نترسد. برای این که مدل برنامه هفت برنامه موفقی بوده و باعث رونق سینمای ایران شده است.

ولی مخالفان هفت می گویند تماشاچی کیست؟ می گویند ما اصلا چرا باید تماشاچی داشته باشیم؟ می گویند ما فقط باید دولت را راضی کنیم. باید پول های رانت و هزینه ها و بودجه ای را که دولت در نظر گرفته و در اختیار وزارت ارشاد قرار داده، بین خودمان تقسیم کنیم و بعد برویم در جشنواره های خارجی جایزه بگیریم. اینها اصلا برای مردم کمترین ارزشی قائل نیستند.

گفت و گوی صریح با بهروز افخمی: هفت سینما را زنده کرد

ولی لحن برنامه هفت همیشه به سمتی رفته که حاشیه های آن را افزایش داده. همه ما می دانیم که بین بفرما و بنشین و بتمرگ تفاوت وجود دارد اما…

می فهمم چه می گویی. اما من می خواستم به آنهایی که دارند سینمای ایران را لایروبی می کنند، بگویم خفه شو و بتمرگ سر جایت!

قبول، ولی به قول خودتان بیست میلیون نفر داشتند شما را نگاه می کردند.

ما که به آن بیست میلیون نفر فحش ندادیم؛ به مخالفان سینمای ایران فحش دادیم. من در مورد فیلم «فروشنده» چه گفتم غیر از این که داستانش با عقل سلیم جور در نمی آید؟ آدمی که عقل متوسط داشته باشد، به او بر می خورد که چنین فیلمی را تماشا کرده. کجای این حرف ایراد دارد؟

متوجه حرف شما می شوم. ولی هم می توانید بگویید که این فیلم کاملا مزخرف و احمقانه است، و هم می توانید استدلال کنید که این فیلم خوب نیست. من فکر می کنم گاهی اوقات برنامه هفت در تند بودن ملاحظه مخاطب را کنار می گذاشت. یعنی شما فقط همان ده نفر را در نظر می گرفتید.

زمانی فیلمی مثل «دونده زمین» با پول ژاپنی ها ساخته می شود و به مردم توهین می کند و ملت را مسخره می کند، باید با تندترین تعبیرها به سازنده اش بگوییم که دیگر نبینیم از این حرکت بکنی!

وقتی با خود فیلمساز رودررو حرف می زنید، می توانید تعابیر تند به کار ببرید، اما وقتی این مسئله را برای گروه وسیعی از مخاطبان می گویید، ادبیات شما باید تفاوت داشته باشد.

اشتباه می کندی! به خاطر این که شما به یک زبان ابتر و بی خاصیتی که ما ایرانی ها در ارتباط با هم به کار می بریم، عادت کرده اید و فکر می کنید که این زبان معیار است.

ممکن است این طوری باشد که شما می گویید. ولی مسئله این است که گاهی اوقات لازم است که عصبیت به ساختار یک برنامه تلویزیونی آسیب نرساند.

عصبیت سر جایش خیلی هم چیز خوبی است. فحش و نفرت ورزیدن هم همین طور.

قبول دارید که «عصبانیت خوب» و این «فحش خوب» که شما می گویید، در برنامه غالب بوده است؟

تصور مردم این نیست، تصور همان ده نفر است که سعی می کنند مدام به دیگران بگویند اگر چیزی غیر از این بگویید، پدرتان را در می آوریم. به طور رسمی تهدید وجود دارد. در جشنواره سال گذشته، کسانی را که قرار بود جایزه بگیرند، دعوت می کردند و می گفتند به شرط این که روی سنِ مراسم اختتامیه به برنامه هفت فحش بدهید جایزه می گیرید. این حرف، چیز خیلی واضحی است.

اما ادعای قابل اثباتی نیست!

یعنی چی قابل اثبات نیست؟ مگر قرار است که من این را اثبات کنم؟

وقتی شما می گویید، ما چرا باید قبول کنیم؟

من برای چای باید اثبات کنم؟ چه انگیزه ای دارم این حرف را اثبات کنم؟ به طور متواتر به ما گفته اند در جشنواره سال گذشته، کسانی که احتمال داده می شود سازش کنند و روی سن درباره هفت حرف تند بزنند و فحاشی کنند، کاندیدا می شدند. بعد تازه صدایشان می کردند و می گفتند آیا حاضرید این کار را بکنید؟

یعنی نامزدها بر همین اساس انتخاب شده بودند؟

بله، قطعا کسانی که ممکن بود این کار را نکنند و رضایت ندهند، حتی کاندیدا هم نشدند.

این ادعای خیلی بزرگی است!

کاملا همین طور بوده است. کسانی که این حرف را به ما گفته اند، تعدادشان خیلی بیشتر از این حرف هاست.

ولی شما به عنوان راوی ماجرا باید بینه ای داشته باشید.

شما نرخ تعیین می کنید وگرنه حرف من واقعیت دارد. هفت، هشت، ده نفر هستند که برای سینمای ایرانی مدیریت را تعیین می کنند. آقای ایوبی را می آورند، مدیرشان می کنند و بعد هم برش می دارند. کاری می کنند که آن بنده خدا بیاید در مناظره ای شرکت کند و عصبانی شود. بعد بگویند تقصیر افخمی بود که ایوبی استعفا داد.

فکر می کنند دارند همه چیز را اداره می کنند. هر کسی را هم که احساس کنند از آنها تبعیت نمی کند، آشکارا تهدید می کنند. همه جوان ها از این دیکتاتوری با لبخند و با ظاهر لیبرالی متنفر هستند. همه جوان ها از اینکه جلوی فیلم ساختن و نمایش دادن فیلم هایشان گرفته می شود، متنفر هستند. از این که تعدادی آدم ها با همدیگر مافیا درست کرده اند و کسانی را در مدیریت کاشته اند و آنها را مدیریت می کنند، متنفر هستند. هشتاد- نود درصد دست اندرکاران سینمای ایران طرفدار برنامه هفت هستند اما اگر قرار باشد درباره همین موضوع در خانه سینما رای گیری کنید، آنجا هم تهدید، تطمیع و لابی گری اتفاق می افتد و نتیجه تغییر می کند.

گفت و گوی صریح با بهروز افخمی: هفت سینما را زنده کرد

در هفت چقدر از محتوای برنامه را شما مدیریت می کردید؟ مثل سری قبل اتاق فکری وجود داشت که عده ای خاص در آن نظر می دادند؟

ما اتاق فکر نداشتیم. سه ماه اول برنامه، مثل ساختن یک فیلم بلند، همه مصاحبه ها را خودم انجام می دادم و همه آیتم ها را تدوین می کردم. یوسف منصوری و سعید پروینی هم در آن سه-  چهار ماه به سرعت یاد گرفتند باید چه کنند. بعدش دیگر من در طول هفته دو تا تلفن می کردم و جمعه مصالحی را که آماده شده بود، می دیدم که معمولا هم ایرادی نداشت.

محمدرضا شهیدی فرد هم درباره برنامه های جشنواره سال ۹۴ مشورت های خیلی خوبی داد. یک جاهایی گروه های فشاری از هر دو جناح وجود داشتند و می خواستند به شکل وحشیانه ای از هر وسیله ای استفاده کنند تا برنامه را تعطیل کنند. بعضی ها هم سعی می کردند امتیاز بگیرند. یعنی هر شب برنامه داشته باشند.

مثل جشنواره مقاومت که محمد خزاعی سعی کرد برنامه ما را مصادره کند اما بعد از یادداشتی که درباره این اتفاق نوشتم، دیگر هیچ کس جرئت نکرد برای برنامه از زبان تهدید استفاده کند و امتیاز بگیرد. البته وقتی شما برنامه ای می سازید که مافیای حاکم احساس می کند منافع میلیاردی و موقعیت و قدرت سیاسی اش مورد تهدید قرار گرفته، اولین اتفاق این است که شما را تحریم می کنند. مثلا ما می خواستیم مهمان هایی را دعوت کنیم که غالبا نمی توانستیم. مهمان ها تهدید می شدند و به آنها توصیه می شد اگر می خواهید در تیم ما بمانید، به هفت نروید. بعضی مهمان ها را هم خود تلویزیون قبول نداشت. کسانی هم بودند که می گفتند من جلوی مسعود فراستی نمی نشینم. به دلایل مختلفی مهمان های بعضی برنامه ها مطلوب ما نبودند.

نقش مسعود فراستی را هم یک بار تشریح کنید. آیا مسعود فراستی عمدتا مخالف خوان بود و نقش مخالفان را برای داغ شدن ژورنالیسم تلویزیونی برنامه بازی می کرد، یا خودش بود و شما فکر کردید به درد این کار می خورد؟

مسعود فراستی یک کاراکتر تلویزیونی خیلی جذاب است؛ هم به لحاظ فیزیکی، به لحاظ صورت و صدا، و هم به لحاظ سواد و تسلطی که دارد که فقط هم بر سینما نیست. و درباره همه جنبه های سینما که به فلسفه هنر مربوط می شود آمادگی دارد تا هر جا که بحث لازم دارم، وارد مباحث دیگر شود.

مسعود فراستی منتقد خیلی خوبی است. شاید بشود گفت با فاصله زیاد، بهترین منتقدی است که ما داریم. برای این که طرفِ تماشاگر است و با هیچ فیلمسازی رفیق نمی شود. با هر فیلمسازی ممکن است سر یک فیلمش دشمن شود و به آن فیلم به شدت حمله ور می شود و فیلمسازی هم که فکر کرده مسعود با او رودربایستی پیدا کرده و اگر چیزی بسازد احتمالا مسعود با او خیلی بد تا نمی کند، نابود می شود! برای این که می فهمد مسعود در اظهارنظر درباره فیلم ها اصلا رفاقت سرش نمی شود.

این اولین خصوصیتی است که یک منتقد باید داشته باشد. منتقد باید مورد اعتماد تماشاگر باشد و تماشاگر توصیه های او را بپذیرد. ممکن است یک تماشاگر مسعود فراستی را نپسندد ولی بگوید من می دانم او طرف ماست و با فیلمسازها رفیق نیست و اظهارنظرش کاملا تحت تاثیر پول و رفاقت قرار نمی گیرد، اما اصلا از سلیقه اش خوشم نمی آید. تنها ملاحظه ای که درباره مسعود فراستی وجود دارد این است که اساسا بیشتر بدش می آید و کمتر خوشش می آید! اما منتقد باید این طور باشد. شما که فقط هفته ای ده ساعت وقت آزاد دارید، برای این که متوجه شوید مملکت چه خبر است و کدام نمایش را باید حتما ببینید، می روید سراغ منتقدی که از همه چیز خوشش می آید؟

قبول دارید که در برنامه هفت با فیلم های کمدی که گاهی سطح کیفی نسبتا نازلی هم داشتند اما فروش بالایی به دست می آوردند، مهربان تر برخورد می کردید؛ انگار فروش برایتان ارزش محسوب می شد؟

بله، حتما ارزش محسوب می شود. ما نمی خواهیم سینمای روشنفکرانه ای را که فیلم هایش ارزش دارد بکشیم، اما همین که به بعضی فیلم های بدش تشر زدیم، مُرد! یعنی فیلم های خوب سینمای روشنفکرانه نمی تواند اکران بگیرد. مثلا فیلم «برادرم خسرو»- که من خیلی دوستش دارم- یک سال نتوانست اکران بگیرد. اگر قرار است این سینما را تقویت کنیم و امکان نمایش هم برایش فراهم کنیم، اتفاقا باید از راه رونق کلی سینمای ایران باشد. الان به خاطر رونق سینماها سالی صد سالن ساخته می شود. اگر هزار تا سالن وجود داشته باشد، اصلا می شود یک سری سینما داشته باشیم که یک اسم جوان پسند و کافی شاپ داشته باشد، بعد بگوییم این سینما حداقل یکی از سالن هایش همیشه فیلم روشنفکرانه نمایش می دهد.

بنابراین رونق اصلا چیز بدی نیست. رونق و جزو ذات سینماست و باید باشد. فیلم کمدی هم در شرایط سینمای ایران تنها نوعی از فیلم است که می تواند رونق ایجاد کند. البته باید فیلم های انیمیشن، کودک، اکشن و ترسناک هم ساخته شود ولی فعلا تنها چیزی که داریم، فیلم کمدی است. به خاطر همین وقتی درباره این فیلم های کمدی با تحقیر حرف می زنیم و می گوییم باعث شرمساری هستند، کسانی که می خواهند از این فیلم ها بسازند، از این بازار می روند بیرون.
یکی از دلایل مرگ سینمایی ایران همین بود که فیلمسازها خجالت می کشیدند فیلم کمدی بسازند. یکی از اولین چیزهایی که در هفت گفتیم این بود که آقای فیلمساز، کمدی ساختن خجالت ندارد. ظاهرا بلافاصله عده ای متوجه این حرف شدند و گفتند راست می گویی و در سال ۹۴ و ۹۵ فیلم های کمدی ای باعث شدند سینما پررونق شود.

ولی خودتان هم می دانید که آن وضعیت دوام نیاورد و امسال دوباره فروش فیلم ها چندان بالا نرفت.

اگر همچنان قدر دست همین گروهی که سینمای ایران را کشته اند باشد، همان وضعیت تکرار می شود. به همین دلیل الان دوباره فروش ها افت کرده. اگر اینها دلشان به حال سینما بسوزد، سینمای ملی را دوست داشته باشند، عشق به سینما و ایران داشته باشند، برای اجرای هفت کسی را پیدا می کنند که فکر آبرویش نباشد. کسی به شکل مصنوعی هم که شده به بعضی از فیلم ها فحش بدهد و از بعضی از فیلم ها تعریف کند، جنجالی راه بیندازد و هر کاری که می تواند بکند برای این که توجه تماشاگرها را جلب کند. اینهایی که داد و جیغ می کنند درباره این که تلویزیون تیزر ما را پخش نمی کند، چرا فکر نمی کنند که می توانند در برنامه هفت مجانی ۱۵۰ دقیقه آنتن داشته باشند؟

یکی از آخرین جنجال های شما، گفت و گو با آقای ایوبی بود که در آن قرار شد اگر فروش کل سینمای ایران به دویست میلیارد تومان برسد شما استعفا بدهید و اگر کمتر باشد آقای ایوبی. اما هر دو قبل از محقق شدن شرط، استعفا دادید. شما از هفت رفتید، ایشان هم از سازمان سینمایی.

اصلا یکی از دلایلم برای رفتن از هفت این بود که شرط را باختم. آقای ایوبی خودش نیست ولی خدایش هست. ما بالاخره شرط را باختیم.

بعید است چون دیگر فیلم های چندان خوبی در سبد اکران نمانده ست.

ساختن چند فیلم کمدی یا کودک که سخت نیست. اما می بینیم که جشنواره کودک بیشتر جای خرج کردن و ریخت و پاش شده است. به نظر می آید الان فیلم های کمدی را هم تهدید می کنند و می گویند اینها مبتذل هستند. مثل همان گفتمان قدیم. مفاهیمی مثل فیلم فاخر و جشنواره هایی که برای ریخت و پاش ابداع شده، باید متوقف شود و دولت می تواند با همین پنجاه تا صد میلیارد تومانی که دارد خرج می کند، به فیلمساز وام با بهره پنج درصد بدهد و بگوید ضرر بانک و مابه التفاوت این بهره را ما می دهیم. اگر آقای حیدریان بخواهد تصورات سی سال پیش خود را درباره سینما دوباره ادامه بدهد، سینما نابود می شود.


منبع: برترینها