سلبریتی‌هایی که پولدار نیستند/تصاویر

گروه هنری: شاید از دور زندگی سلبریتی ها خیلی شیرین و بی دغدغه به نظر برسد، زندگی های مرفه، پر از پارتی، مزایای بی حد و حصر و بالاتر از همه: درآمدهای بالا و دستمزدهای آنچنانی! ولی اینکه عضوی از جامعه سلبریتی های هالیوودی باشید بدان معنا نیست که لزوماً پول زیادی در حساب بانکی تان هست.

 

گاهی بعضی از سلبریتی ها و افراد مشهور بلد نیستند چطور ثروت شان را مدیریت کنند، یا پولشان را بطور نامعقولی خرج می کنند و در نهایت ورشکست می شوند یا خرج های غیر منتظره ای برایشان پیش می آید و غیره.سلبریتی های زیر از آدم های مایه دار (!) تبدیل به افراد ورشکسته شده اند (حداقل طبق استانداردهای هالیوودی که اینطور است) و به چشم خوردن نام شان در این لیست شاید متعجب تان کند. نگاهی بیندازید به میزان دارایی خالص ستاره های زیر در سال ۲۰۱۷ بر اساس وبسایت “دارایی خالص سلبریتی ها” و اینکه چطور میلیون ها دلار ثروت شان را به باد دادند!

کلی راثرفورد

 

 

پس از درخشیدن در سریال تلویزیونی موفق و محبوب «دختر سخن‌چین» (Gossip Girl) شاید تصورتان بر این بود که کلی راثرفورد که در این سریال نقش مادر پولدار سیرینا ویلیامز را بازی می کرد، ثروتی رو هم جمع کرده باشد. ولی حقیقت این است که دارایی خالص این خانم ۱ میلیون دلار است و این در مقایسه با مبلغی که قبلاً در حساب بانکی او بود، هیچ است.


راثرفورد طی شش سال مبارزه برای بدست آوردن حضانت فرزندانش از همسر سابقش، خروارها پول از دست داد. به نقل از دیلی میل در سال ۲۰۱۵، وقتی گرد و غبار این ماجراها خوابید، قاضی حضانت کامل بچه ها را به همسر سابق آلمانی راثرفورد یعنی دنیل گیرش داد و حالا او فقط اجازه دارد که بچه هایش را در فرانسه و موناکو ملاقات کند. به گزارش دیلی میل هزینه های دادخواهی راثرفورد مجموعاً ۱٫۴ میلیون دلار شد و این هنرپیشه مجبور شد در سال ۲۰۱۳ اعلام ورشکستگی کند. وی به ونیتی فیر گفته بود: «طلاق یه دردسر تمام عیاره… بیاین با هم صادق باشیم و حقایق رو بگیم. همه از افرادی که در دادگاه می بازن، خروار خروار پول به جیب می زنن و برای کسی مثل همسر سابق من که پولش از پارو بالا میره و جیبش ته نداره و حتی از گوگل شکایت کرده، این یه جور پروژه جانبی سرگرم کننده س.»

 


لیندزی لوهان

 


با آنکه روزهای درخشش لوهان به عنوان یک ستاره دیزنی و موفقیت فیلم «دختران بدجنس» در گیشه در گذشته دور باقی مانده اند، هنوز هم او را می بینیم که زمان هایی که در شهر لندن (یکی از گرانترین شهرهای دنیا برای زندگی کردن) نیست، در حال گذراندن تعطیلات طولانی مدت در سواحل مدیترانه است.

هیچکس نمی داند این خانم با دارایی خالص تنها ۵۰۰ هزار دلار چطور از پس پرداخت هزینه های اینچنینی بربیاید. طبق گزارش وبسایت دارایی خالص سلبریتی ها، چیزی نمانده بود لیندزی لوهان ورشکسته شود که فتوشوت برای مجله پلی بوی و مصاحبه با اپرا وینفری به نجاتش آمد. با این حال فقط با نیم میلیون دلار پول در حساب بانکی اش و حرفه بازیگری اش که فقط به یک مو بند است، مطمئن نیستیم که چطور این خانم بازیگر که زمانی پول پارو می کرد، می خواهد زندگی لاکچری اش را ادامه دهد و کی می خواهد دست از این سبک زندگی بردارد.

 

کریس تاکر

 

پس از موفقیت فیلم های «ساعت شلوغی ۲» و «ساعت شلوغی ۳» در گیشه، کریس تاکر بالاترین دستمزد را در هالیوود داشت. ولی این ستاره گرانقیمت ظاهراً یک دفعه از روی نقشه محو شد و علتش را گرویدن او به مسیحیت نسبت دادند. متأسفانه تاکر فقط از بازیگری کناره نگرفت. او مالیات هایش را نیز پرداخت نکرد و گویا قبض مالیات او مجموعاً ۱۴ میلیون دلار آمریکا بوده است.

به گزارش سی ان ان، تاکر در نهایت بدهی اش را به سازمان مالیات پرداخت کرد و در سال ۲۰۱۰ استندآپ کمدی را شروع کرد و در فیلم برنده اسکار «کتاب بارقه امید» نقش بهترین دوست بردلی کوپر را بدست آورد. آیس کیوب هم تأیید کرده که تاکر قرار است در فیلم «جمعه گذشته» که چهارمین دنباله این سری فیلم های کمدی است نقش آفرینی نماید و صحبت هایی نیز درباره «ساعت شلوغی ۴» شنیده شده است. همه اینها خبرهای خوبی برای تاکر هستند که در حال حاضر دارایی خالص او ۳ میلیون دلار برآورد شده است، رقمی که از ثروت او در روزهای اوجش زمین تا آسمان فرق می کند.


هایدی مونتاگ و اسپنسر پرت

 

وقتی هایدی مونتاگ و اسپنسر پرت (که آن روزها طرفداران شان لقب اسپایدی به آنها داده بودند) پادشاه و ملکه برنامه های رئالیتی تلویزیونی بودند، ظاهراً پولشان را با سرعتی بالاتر از سرعت پول در آوردن شان خرج ماشین های مدل بالا و رستوران های گرانقیمت کردند و حالا پولی برایشان نمانده که با آن پز بدهند. این دو نفر ظاهراً هر کدام ۲۰ هزار دلار دارایی خالص دارند، رقمی که نسبت به ثروتی که روزگاری داشتند، هیچ حساب می شود. این زن و شوهر درباره حماقت شان درباره ولخرجی هایشان آزادانه علناً حرف می زنند و سعی می کنند با صحبت درباره تجربه هایشان درس عبرتی برای دیگران باشند. مونتاگ در مصاحبه با اکسس هالیوود می گفت: «اگر پول مان را پس انداز کرده بودیم، خیلی اوضاع بهتر می شد، ولی متأسفانه ما خیلی درگیر ثروت باد آورده شده بودیم. چی خریدیم؟ فقط لباس، بعد پول زیادی خرج مو، آرایش، مدیر برنامه ها، مدیران تبلیغاتی، وکیل و … کردیم و در پایان روز می بینی که کل پول به سرعت برق و باد تمام شد.»

 

جَنیس دیکینسون

 

این خانم که ادعا می کند اولین سوپرمدل دنیاست، به عنوان دست راست سابق تایرا بنکس، انتظار می رفت که مانده حساب های بانکی اش خیلی بالا باشد. اما متأسفانه اینطور نیست. دارایی خالص او ظاهراً حدود ۵۰۰ هزار دلار است که به نظر ما بد نیست، ولی برای این خانم خیلی خیلی کم است.

به گزارش نیویورک پست، دیکینسون در سال ۲۰۱۳ اعلام ورشکستگی کرد و دلیلش صدها هزار دلار بدهی به جراحان پلاستیک و مالیات های پرداخت نشده بود. وی به مجله رادار گفته بود: «خیلی ناراحتم و هر قدمی که لازم باشه برمی دارم تا پول همه رو پس بدم و نسبت به این قضیه حس وحشتناکی دارم.»


بلا ثورن

 


به لطف تصاویر جنجال برانگیز در اینستاگرام و لباس های نامناسب، این ستاره سابق شبکه دیزنی، تبدیل به دختر محبوب نشریات زرد شده است. رابطه متزلزل او با اسکات دیسیک، ستاره مجموعه «همراه با خانواده کارداشیان»، نیز باعث شده بلا بیشتر از قبل مشهور شود. ولی مشهور شدن همیشه هم خوب نیست و با دارایی خالصی برابر با تنها ۵ میلیون دلار، که طبق استانداردهای هالیوود رقم بسیار پائینی است، خانم ثورن اگر همینطور به پارتی رفتن و گشتن با پسران بد هالیوودی ادامه دهد و مهارت های بازیگری اش را تقویت نکند، خیلی زود در موقعیت بد مالی قرار می گیرد.


سنباد

 

در دهه نود سنباد از لحاظ کاری و حرفه ای بسیار موفق بود، ولی در سال های اخیر این بازیگر و کمدین چندان هم وضعش خوب نیست. بعد از دو بار اعلام ورشکستگی که طبق گزارش ها حدود ۱۱ میلیون بدهی به بار آورده، دارایی خالص این آقا در سال ۲۰۱۷، حدود ۴ میلیون دلار اعلام شد. واقعاً ستاره ها چطور از پس این همه ولخرجی و حیف و میل کردن این همه ثروت برمی آیند؟ در سال ۲۰۱۳ سنباد در برنامه اپرا گفت که اصلاً پشیمان نیست: «من ماشین های مدل بالا مثل بنتلی نخریدم. لارج زندگی نکردم. روی خودم سرمایه گذاری کردم. روی خیلی آدم های دیگر سرمایه گذاری کردم. هیچکدام از اینها را عوض نمی کنم. نمی خوام به گذشته برگردم.»


تیریسا جودایس

 

وقتی تیریسا جودایس در مجموعه «خانه داران واقعی نیوجرسی» بازی کرد، به نظر می رسید که همه چیز دارد: یک عمارت زیبا، یک خانه ساحلی تابستانی، ماشین های مدل بالا، هر چه که فکرش را بکنید داشت. ولی در سال ۲۰۰۹ که او و همسرش اعلام ورشکستگی کردند، داستان مشکوک به نظر می رسید و پس از آن بطور عجیبی، آنها مزایده ای که قرار بود با پولش پول طلبکاران را بدهند، لغو کردند.

 

بعد از آن هم تیریسا به سبک زندگی لاکچری اش در این مجموعه ادامه داد، گویی هرگز ورشکسته نشده است. با توجه به اینکه او در هر فصل از این مجموعه ۶۵۰ هزار دلار دستمزد می گرفت، شاید فکر کنید این زن و شوهر از این وضعیت بد مالی درآمدند. ولی اینطور نبود. در سال ۲۰۱۳، تیریسا و همسرش جو، به ۳۹ فقره جرم مالیاتی و کلاهبرداری متهم شدند. خلاصه داستان اینکه، مجله Us Weekly گزارش کرد که این زوج حدود ۱۰ سال گذشته را به جعل مدارک مربوط به درآمدشان گذرانده اند تا وام های آنچنانی بگیرند و در پروسه قانونی اعلام ورشکستگی، درآمدهایشان را پائین تر از آنچه هست نشان دهند.

 

این زوج که در ابتدا ادعای بی گناهی می کردند، بالاخره محکوم شدند و هر دو مجازات حبس دریافت کردند. تیریسا پس از گذراندن دوران حبس به مجموعه «خانه داران واقعی» برگشت و حتی در اسپین-آف ویژه کار کرد. در حال حاضر دارایی خالص او ۱۱ میلیون دلار است و خیلی باید تلاش کند تا به دوران طلایی گذشته اش بازگردد.

 

آرون کارتر

 

قبل از آنکه جاستین بیبری وجود داشته باشد، آرون کارتر وجود داشت! کارتر در ۱۴ سالگی پاپ استار نوجوان مشهور و محبوبی بود که آلبوم تریپل پلاتینوم داشت. ساده بگوییم او بر دنیا حکومت می کرد، ولی حباب گروه پسرانه ترکید و کارتر خود را در میان مجموعه های تلویزیونی یافت. وقتی ۱۸ ساله شد فهمید که والدینش بخش قابل توجهی از ثروت او را بد مدیریت کرده و از دست داده اند. او به هافینگتون پست گفته بود: «من قبل از اینکه حتی ۱۸ سالم بشه، بیش از ۲۰۰ میلیون دلار پول درآوردم».


به گفته کارتر، وقتی او به سن بزرگسالی رسیده باید حداقل ۲۰ میلیون دلار در حساب بانکی اش وجود می داشته است. در عوض او فقط ۲ میلیون دلار داشت و قبض مالیاتی اش ۴ میلیون دلار برود که برایش چاره ای باقی نگذاشت جز اینکه در سال ۲۰۱۳ اعلام ورشکستگی کند. موقعیت مالی کارتر هنوز هم بهتر نشده و علیرغم تلاش هایش برای احیای حرفه موسیقی اش، دارایی خالص او هنوز ۲ میلیون دلار است که او همه تقصیرها را به گردن پدر و مادرش می اندازد. فقط امیدواریم جاستین بیبر حواسش باشد که تا چند سال دیگر به وضع کارتر نیفتد!

 

جانی دپ

 

به نظر می رسد نام جانی دپ در این لیست اشتباهی آمده باشد، زیرا طبق گزارش ها دارایی خالص او ۲۰۰ میلیون دلار است. ولی ظاهراً در سال ۲۰۱۷ به گزارش هالیوود ریپورتر، آقای دپ از مدیران سابقش در The Management Group به خاطر گرفتن ۲۸ میلیون دلار از او برای هزینه های اتفاقی که او هرگز با آن موافق نبوده، شکایت کرده است. این شرکت نیز به نوبه خود از دپ شکایت کرده اند و ادعا کرده اند که او قصد داشته به خاطر ۴٫۲ میلیون دلاری که به آنها بدهکار بوده، پروسه رهن شکنی را از مسیر خارج کند. آنها همچنین ادعا کرده اند که دپ به میزان وحشتناک و غیر قابل باوری در حال ولخرجی است و اگر این عادتش را کنترل نکند، خیلی زود دچار مشکلات مالی جدی خواهد شد.


درست است که آقای دپ توان مالی کافی برای هزینه کردن ۳۰ هزار دلار در ماه فقط برای خرید شراب را دارد، ولی در ماه ژوئن ۲۰۱۷، او رسوایی های پی در پی به بار آورد که همین می تواند حرفه بازیگری او را به خطر بیندازد. او اول یک شوخی درباره ترور دونالد ترامپ کرد که باعث شد هشتگ #FireDepp در توئیتر ترند شود و حامیان ترامپ از دیزنی بخواهند که این ستاره سری فیلم های «دزدان دریایی کارائیب» را اخراج کند. چند روز بعد از آن، گروه منیجمنت از ادعاهای همسر سابق دپ یعنی امبر هرد (بازیگر) دفاع کرد مبنی بر اینکه این آقا در طول دوران زناشویی با هرد، او را مورد آزار فیزیکی قرار می داده است. اگر اوضاع همینطور بد پیش برود، دپ باید شروع به دفن کردن ثروتش کند!

 

لورین هیل

 

خواننده و ترانه سرا، لورین هیل، در صنعت موسیقی یک نهاد و موسسه محسوب می شود، اول به عنوان عضوی از گروه Fugees و بعد به عنوان یک خواننده سولو، پس چگونه امکان دارد که او ثروت کافی برای نشان دادن و ثابت کردن این موضوع را نداشته باشد؟ پس از موفقیتش در چارت های بهترین آهنگ ها، این ملکه رپ در حال حاضر فقط ۸ میلیون دلار ثروت دارد. به نظر می رسد که بیشتر دارایی او پس از حبس کشیدن به جرم فرار از مالیات، آب رفته است. آمادگی اش را داشته باشید یا نداشته باشید، سازمان امور مالیاتی بالاخره در خانه شما را هم خواهد زد!


دنیس رادمن

 

این ستاره سابق دنیای بسکتبال هم اخیراً وارد منطقه قرمز شده است و دارایی خالص او در حال حاضر فقط ۵۰۰ هزار دلار برآورد شده است. البته این خبر خوب بود، زیرا در سال ۲۰۰۰ به او حکم داده بودند تا ۵۰۰ هزار دلار برای نفقه مراقبت از فرزندش به همسر سابقش پرداخت کند. متأسفانه مشکلات پولی رادمن در میان ورزشکاران حرفه ای چیز جدیدی نیست. به گزارش فوربس، حدود ۶۰ درصد از بازیکنان سابق ان بی ای، در ۵ سال اول بازنشستگی، ورشکسته می شوند.


برت رینولدز

 

برت رینولدز یک افسانه هالیوودی است که ۵۰ سال بازیگری را در کارنامه حرفه ای اش دارد، ولی علیرغم شهرت آیکونیکش، او فقط ۵ میلیون دلار دارایی خالص دارد. این آقای بازیگر اولین ستاره ای است که خودش اعتراف می کند در مدیریت امور مالی اصلاً مهارت ندارد. وی در زمان رهن شکنی خانه اش در فلوریدا، به ونیتی فیر گفته بود: «من بیشتر از اونچه ممکن باشه پول از دست دادم، چون اصلاً این پولارو ندیدم. البته در مورد مالکیت ملک و همچین چیزایی کارم بد نبوده، ولی در مدیریت پولم اصلاً خوب عمل نکردم. بازیگرهایی هستن که در رسیدگی به امور مالی خودشون خیلی مهارت دارن. ولی در عوض بازیگرای خوبی نیستن.»

 

کورتنی استادِن

 

در سال ۲۰۱۲، کورتنی استادن ۱۶ ساله به لطف مصاحبه ای که با ای بی سی نیوز در مورد ازدواج جنجالی اش با داگ هاچیسون ۵۱ ساله (بازیگر) انجام داد، یک شبه مشهور شد. این زوج خیلی زود تبدیل به زوج محبوب نشریات زرد شدند و شاید یکی از دلایلش نیز فتوشوت های تحریک آمیز و نامناسب استادن بود و او از آن به بعد تبدیل به پای ثابت تاک شوها شد و حتی در یکی از فصل های مجموعه Couples Therapy هم بازی کرد. ولی علیرغم حضور آنلاین دائمی اش، وی هرگز ثروتمند نشد. حتی تلاش کرد ادای کیم کارداشیان را درآورده و ویدئویی شخصی از خودش منتشر کرد. دارایی خالص او در حال حاضر فقط ۵۰۰ هزار دلار است که همین هم بسیار قابل توجه است، چون واقعاً سوال ما این است که شغل او اساساً چیست؟ ما هم نمی دانیم.

 

مایک تایسون

 

در دهه هشتاد، مایک تایسون قهرمان سنگین وزن بی رقیب دنیا بود که ثروت ۴۰۰ میلیون دلاری اش را پای ببرهای سیبری، جواهرات و پارتی های تمام نشدنی، حیف و میل کرد. همه اینها به کنار، در سال ۱۹۹۲ او به جرم تجاوز محکوم به سه سال زندان شد. با این حال اجازه دادند آقای بوکسور به دنیای بوکس برگردد که در سال ۱۹۹۷ به خاطر کندن گوش اواندر هالیفیلد، حرفه بوکس او نیز متوقف شد. تایسون چند سال بعد اعلام ورشکستگی کرد و در سال ۲۰۰۵ رسماً از بوکس بازنشسته شد.


علیرغم گذشته خشونت باری که داشت، تایسون توانست به لطف حضور کوتاهی که در فیلم سینمایی «خماری» داشت، حرفه بازیگری را در پیش بگیرد. این نقش کوتاه باعث شد وجهه عمومی تایسون تا حدودی احیا شود و شخصیتش کمی در میان مردم دوست داشته شود. گذشته از تلاش های بازیگری، روزهای ولخرجی تایسون به سر رسیده اند و حالا او فقط ۳ میلیون دلار ثروت دارد که با ثروت افسانه ای ۴۰۰ میلیون دلاری او، اختلافی از زمین تا آسمان دارد!

 

پاملا اندرسون

 

در دهه نود بود که پاملا اندرسون از مدل مجله بدنام Playboy تبدیل به هنرپیشه ای موفق شد و تنها دلیلش نقش کوتاهی بود که او در سیتکام «نوسازی خانه» بازی کرد. بعد از دو فصل از این سیتکام، اندرسون قدم عظیمی برداشت و در سریال آیکونیک «گارد ساحلی» نقش آفرینی کرد که مسیر او را برای سریال تلویزیونی خودش یعنی V.I.P هموار کرد. همه اینها را با چند فتوشوت، قرار گرفتن روی جلد مجلات و ازدواج با تامی لی، راکر ماتلی کرو، جمع بزنید، تا عنوان بانفوذ‌‌ ترین کانادایی در هالیوود در سال ۲۰۰۵ برای اندرسون بدست آید.


با همه اینها، حول و حوش سال ۲۰۰۹ بود که کار و کاسبی اندرسون راکد شد و به گزارش مجله پیپل، پس از صرف خروارها دلار برای بازسازی خانه اش، تنها حدود ۱ میلیون دلار ثروت برای اندرسون باقی ماند. در سال ۲۰۱۲ نیز عدم پرداخت مالیات برایش دردسرهایی درست کرد. در حال حاضر او ۸ میلیون دلار دارایی خالص دارد که در هالیوود ثروت محسوب نمی شود و هنوز هم این سوال برایمان مطرح است که او چطور توانسته همین قدر پول را هم نگه دارد که ناگهان یادمان می آید او زمانی همسر ریک سالومون بود که در یک بازی پوکر توانست ۴۰ میلیون دلار ببرد. حساب و کتاب های ریاضیاتی اش دیگر با خودتان!

 

گری بیوسی

 

پس از نقش آفرینی در فیلم های پرفروشی مانند «اسلحه مرگبار»، شاید تعجب کنید که گری بیوسی در حال حاضر وضع مالی خوبی ندارد. وی در سال ۲۰۱۲ اعلام ورشکستگی کرد و بنابر گزارش ها، هنوز هم نیم میلیون دلار بدهی دارد. از آن زمان تابحال، او چند کار از جمله چند کار تبلیغاتی برای آمازون انجام داده، ولی این ستاره فیلم «نقطه شکست» واقعاً یکی را می خواهد تا به او چک بدون مبلغ بدهد.


کیت گاسلین

 

خانم گاسلین یک امپراتوری تلویزیونی رئالیتی راه انداخته بود و برای هر اپیزود از Kate Plus 8 حدود ۲۵۰ هزار دلار دستمزد می گرفت، پس چرا کیت گاسلین امروز یک میلیاردر نیست؟ جالب است بدانید که در حال حاضر دارایی او فقط ۲۰۰ هزار دلار است. همه آن چک های دستمزد کجا رفتند؟ این خانم مشهور پس از طلاق جنجال آمیزی که داشت مدتی بیکار بود و تأمین مالی چنین خانواده بزرگی اصلاً کم خرج نیست.

او در تاک شوی بتانی فرانکل می گفت: «بخش اعظم پولی که در میاوردیم رو پس انداز می کرد برای کالج بچه ها، چون اون باید برن کالج درس بخونن. به همین خاطر ما از کارت های تخفیف استفاده می کنیم و لباس های برند مشهور نمی پوشیم. این چیزا برای من زیاد اهمیت ندارن، ولی کالج، مدرسه و خونه ای که بچه ها تو اون زندگی می کنن برام مهم هستن.»


استیون بالدوین

 

خاندان بالدوین در کل همیشه آنقدر موفق بوده اند که به راحتی می توانیم تصور کنیم که در دلارهای سبز رنگ غلت می زنند، ولی قضیه در مورد این عضو خانواده بالدوین فرق می کند. استیون ظاهراً فقط ۵۰۰ هزار دلار دارایی خالص دارد. به گزارش سی ان ان، وی به خاطر عدم اظهار مالیات بر درآمد به مدت سه سال، در حال حاضر روی صندلی داغ قرار دارد. وکیلش، راسل یانکویت می گوید: «آقای بالدوین یک انسان معتقد است و برای او سخت است که در هالیوود کاری پیدا کند که با ایمانش سازگاری داشته باشد و این یکی از مشکلاتی است که به خاطرش نمی تواند بدهی اش را بپردازد.» شاید یکی از فامیل های پولدارش بتواند به او وام بدهد!

 

چارلی شین

 


چارلی در اوج محبوبیتش در سریال «دو نفر و نصفی» بالاترین دستمزد را در میان بازیگران مرد تلویزیون داشت و حتی پس از آنکه از این سریال جدا شد و چرندیاتی در مورد جادوگر بودنش و داشتن خون ببر در رگ هایش سر هم کرد، باز هم درآمد بالایی داشت. اگر بخواهیم رقمی برای درآمد او بگذاریم، آقای شین سالی ۴۰ میلیون دلار به خانه می برد. او حسابی مایه دار بود، ولی آینده اش تیره و تار به نظر می رسید. علیرغم بدست آوردن نقش اصلی مجموعه «مدیریت خشم»، شین یک قران هم از قرارداد بازپخش این مجموعه به دستش نمی رسید، زیرا این مجموعه به گزارش TMZ اصلاً سودآور نبود.


این برای بازیگری که بی پروا پول هایش را به باد می داد اصلاً خبر خوبی نبود. شایعات مبنی بر آن هستند که وی پول زیادی خرج لاپوشانی خبر مثبت بودن آزمایش HIV اش کرد که بعدها علناً اعتراف کرد ایدز دارد تا مجبور نشود پول بیشتری برای لو نرفتن آن بدهد. وبسایت دارایی خالص سلبریتی ها گزارش کرده که دارایی خالص شین هنوز هم ۲۰ میلیون دلار است، ولی این رقم می توانست خیلی خیلی بالاتر باشد. این وبسایت همچنین گزارش کرده که شین مبلغ بالایی هم برای هزینه مراقبت از فرزندانش به همسر سابقش می پردازد. رهن های جورواجور، هزینه های پزشکی و سبک زندگی و پارتی های ناتمام شین را هم به این هزینه ها اضافه کنید. آیا چارلی شین از پس ورشکست شدن هم بر خواهد آمد؟ خواهیم دید!


منبع: بهارنیوز

سعید پیردوست:آقای مدیری انقدر گرفتارند که به ما نمی رسند! (فیلم)

سعید پیردوست:آقای مدیری انقدر گرفتارند که به ما نمی رسند! (فیلم) شمخانی: نبرد با تکفیری‌ها ادامه دارد سردار رادان: حوادث سوریه و عراق از جنس فتنه است کره شمالی آموزش زبان انگلیسی را معلق کرد یک نماینده مجلس خبرگان در بیمارستان بستری شد از کاشت ناخن تا خطر سرطان! زنان غایب بهشت/ شهردار تهران در انتصابات جدیدش برای هیچ زنی حکم نزد طوفان ایرما پشت درهای یک جواهرفروشی در میامی آمریکا (فیلم) مقام معظم رهبری : با اقدامات دولت میانمار و آن زن بی‌رحم در رأس آن، مرگ جایزه صلح نوبل رقم خورد/ دولت های مسلمان عملا وارد بشوند یک هفته زندگی در داخل سنگ! (فیلم)

ما کره شمالی نمی‌شویم چون…  (۴۸ نظر)

آموزش و پرورش، سیستم خارج از مدرسه را به رسمیت بشناسد: «آموزش در خانه» و «مدارس زندگی»  (۲۶ نظر)

روز جهانی سوادآموزی، زبان مادری و دانش آموزان  (۲۱ نظر)

انرژی ژئوترمال برای ایران گران تمام می شود/
نیروگاه زمین گرمایی مشگین شهر هزینه بر است  (۱۸ نظر)

برای سه عکس ماندگار که در یادها می ماند…  (۱۰ نظر)

آقای ظریف! ویزا می‌خواستم  (۱۰ نظر)

برگزاری جشن هسته ای با حضور رهبر کره شمالی (+عکس)  (۹ نظر)

مخدرهای معروف این روزهای بازار  (۷ نظر)


منبع: عصرایران

بهترین فیلم‌های جشنواره‌ی بین المللی فیلم «تورنتو ۲۰۱۷»

روزنامه بانی فیلم – پرویز نوری: جشنواره فیلم «تورنتو» (کانادا) هر ساله با فیلم های انتخابی اش سبب می شود تا برنده های اسکار و یا دیگر جوایز جهانی را پیشگویی کند. امسال هم چشم مجامع سینمایی دنیا به این جشنواره و فیلم هایش دوخته شده است. در این جا به مهم ترین فیلم ها و بهترین بازی ها در این جشنواره نگاه داریم:

 فیلم ها

«مرا با نام خودت صدا کن»- Call Me By your Name

مروری بر بهترین های جشنواره بین المللی فیلم «تورنتو»- 2017 

این فیلم لوکا گادانینو- برداشت از زمان آغاز قرن آندره آسیمن- که هشت ماه قبل در جشنواره «ساندنس» درخشید و همه منتقدان حس شاعرانه در آن را ستودند. بیش ترین امتیازهای فیلم به جهت بازی درخشان تیموتی شالامت («میان ستاره ای») بود به نقش نوجوانی که تحت نفوذ برادر بزرگ ترش (آرمی همر) است و به ناچار باید در بین خانواده ایتالیایی خود در خانه اسیر بماند.


«زن شگفت انگیز»- A Fantastic Woman

مروری بر بهترین های جشنواره بین المللی فیلم «تورنتو»- 2017

در این درام از فیلمساز اهل شیلی سباستین للیو («گلوریا») زنی دو جنسیتی پس از مرگ دوست پسرش تنها و افسرده در خانواده به زندگی ادامه می دهد… فیلم به زبان اسپانیولی در جشنواره امسال برلین موجب تحسین فراوان شد و توجه البته به دلیل بازی شخصیت اصلی دانیلا وگا بود که عنوان فیلم برازنده اوست.


 

«لیدی برد»- Lady Bird

مروری بر بهترین های جشنواره بین المللی فیلم «تورنتو»- 2017 

گرتا گرویگ این اثر مجذوب کننده را کارگردانی کرده است. قصه شاگردی که می خواهد با استعداد خارق العاده اش شهر کوچکی در نیویورک را تکان دهد. نقش دختر برعهده سایرس رونان است.


«قوی تر»- Stronger

مروری بر بهترین های جشنواره بین المللی فیلم «تورنتو»- 2017 

داستان تأثر انگیز قهرمان «جف بومن»، مردی است که پای خود را در انفجار بمب در بوستون سال ۲۰۱۳ از دست داد. کارگردانی به عهده دیوید گوردن گرین است و جیک جیلنهال توانسته هم از لحاظ احساسی و هم فیزیکی این نقش چالشی برانگیز را به خوبی بازی کند.


 

«ستارگان فیلم در لیورپول نمی میرند» – Film Stars Don,t Die in Liverpool

مروری بر بهترین های جشنواره بین المللی فیلم «تورنتو»- 2017

این قصه عاشقانه غیرعادی در دهه ۱۹۷۰ به ماجرای ستاره قدیمی برنده اسکار گلوریا گویهام (با بازی آنت بنینگ) می پردازد و رابطه ای که با دوست پسر جوانش (جیمی بل) داشته است. فیلم با برداشت از خاطرات پیتر ترنر، پیش از این جوایز متعددی را نصیب بنینگ و بل کرده است.


«تاریک ترین ساعت»- Darkest Hour

مروری بر بهترین های جشنواره بین المللی فیلم «تورنتو»- 2017 

گری اولدمن در قالب چرچیل- نخست وزیر انگلستان- در این فیلم در دوره ای حساس از زمان نبرد با نازی ها، می کوشد ماشین جنگ را خاموش سازد. در نقش همسر وینستون، «کلنمستاین» کریستین اسکات توماس همه آن حرمت و شهامت را با توانایی ترسیم می کند. جو رایت («تاوان») کارگردانی را انجام داده است.

 بازی ها

اما تامسون در «عمل کودکانه» -The Children Act

مروری بر بهترین های جشنواره بین المللی فیلم «تورنتو»- 2017

در این اقتباس از رمان ۲۰۱۴ ایان مک ایوانز به کارگردانی ریچارد آیر، اما تامسون نقش زنی به نام «فیونا می» را دارد که قاضی یک دادگاه عالی است و باید در مورد سرنوشت پسری ۱۷ ساله (با بازی فیون وایتهد) تصمیم بگیرد. این پسر به خاطر اعتقادات مذهبی اش حاضر نیست خون خود را برای نجات موجودی دیگر انتقال دهد.


ادریس البا در «کوهستان میان ما» – The Mountain Between Us

مروری بر بهترین های جشنواره بین المللی فیلم «تورنتو»- 2017

او در این فیلم غیرمتعارف هانی ابواسد همراه با کیت وینزلت، دو موجود بیگانه اند که بعد از سقوط هواپیمایی کوچک در کوهستان های یخ زده می کوشند زنده بمانند.


نیکول کیدمن در «کشتن آهوی مقدس» – The Killing of a Sacred Deer

مروری بر بهترین های جشنواره بین المللی فیلم «تورنتو»- 2017

او هم چنان در سال ۲۰۱۷ با یک بازی گیرا، سرآمد است. این بار در این اثر دلهره ای به کارگردانی یورگوس لانتیموس («خرچنگ») نقش همسر یک جراح (کالین فارل) را برعهده دارد که پسر نوجوانی را تحت حمایت خود گرفته است.


ال فنینگ در «مری شلی» – Mary Shelley

مروری بر بهترین های جشنواره بین المللی فیلم «تورنتو»- 2017 

بازیگر ۱۹ ساله در این فیلم رمانتیک به نقش «مری گود وین» در رابطه ای عاشقانه با پرسی شلی (داگلاس بوث) سبب می شود تا بتواند حکایت «فرانکشتین» را بنویسد. فیلم را حیفا ال منصور ساخته است.


بن استیلر در «مجسمه برد» – Brads Status

مروری بر بهترین های جشنواره بین المللی فیلم «تورنتو»- 2017 

کمدین معروف در قالب مردی که دوران بحرانی میانسالی اش را می گذراند در این کمدی تلخ از نویسنده و کارگردان مایک وایت، نقشی غیرمنتظره را بازی می کند. مردی به اسم «برد» که به همراه پسرش به شهر زمان جوانی خود می رود در حالی که دیگر نه محیط و نه دوستان مانند گذشته هستند.


جسیکا چستین در «بازی مالی» – Molly,s Game

مروری بر بهترین های جشنواره بین المللی فیلم «تورنتو»- 2017

در اولین فیلم کارگردانی آرون سورکین، جسیکا به نقش یک اسکی باز حرفه ای جهانی ظاهر می گردد که می خواهد در بزرگ ترین بازی پوکر دنیا شرکت کند.

کارگردان ها

گیه مو دل تورو با «شکل آب» – The Shape of Water

مروری بر بهترین های جشنواره بین المللی فیلم «تورنتو»- 2017

در این افسانه سوررئال- که طی جنگ سرد دهه ۱۹۶۰ رخ می دهد- سالی هاکینز، اوکتاویا اسپنسر و مایکل شانون بازی دارند. البته به جز موضوع هیجان آور تجربه در اسرار حکومتی، و مخلوقات دریای مرموز- که دل تورو در تجسم زیبایی های بصری این چنینی شهرت دارد- احتمالاً یک اسکار در انتظار اوست.


جیمز فرانکو با «هنرمند شکست خورده» – The Disaster Artist

مروری بر بهترین های جشنواره بین المللی فیلم «تورنتو»- 2017

تامی وایزئو نویسنده «اتاق» در سال ۲۰۰۳ که «همشهری کین فیلم های بد» نامیده شده، به وسیله فرانکو ماجرای پشت صحنه های فیلم اصلی را مطرح کرده است. در آن دیو فرانکو، ست روگن و آلیسون جوی (به نقش وایزئو) شخصیت های داستان را به عهده دارند. مجسم کنید فرانکو و وایزئو اسکار بگیرند در صورتی که خود «همشهری کین» نگرفته است!


جرج کلونی با «حومه نشین ها» – Suburbicon

مروری بر بهترین های جشنواره بین المللی فیلم «تورنتو»- 2017

برادران کوئن سناریوی این کمدی جنایی را در سال ۱۹۸۶ نوشته بودند و جرج کلونی مدت ها در فکر بود آن را خود کارگردانی کند. مت دیمن، جولین مور و آسکر آیزاک نقش های یک خانواده استثنایی را در دهه ۱۹۵۰ عهده دارند که در حقیقت قربانیان اشغال خانه شان شده اند.


جو رایت با «تاریک ترین ساعت» (Darkest Hour)

مروری بر بهترین های جشنواره بین المللی فیلم «تورنتو»- 2017 

فیلمساز با اعتبار انگلیسی- که با فیلم «تاوان» (Atonement) مشهور است- در این اثر قوی نشان می دهد تا چه حد انگلستان قرن ۲۰ را می شناسد خاصه وینستون چرچیل آن سرزمین را.


منبع: برترینها

خاطرات «ابراهیم گلستان» از «قاسم هاشمی نژاد» و آثارش

هفته نامه کرگدن – مریم گودرزی: ابتدای سال گذشته بود که قاسم هاشمی نژاد به رحمت خدا رفت. از مرحوم هاشمی نژاد کتاب های زیادی باقی مانده است، با این حال تا وقتی از حیث ظاهر در میان ما بود کمتر در رسانه ها صحبتی از او به میان می آمد. یکی از دلایل آفتابی نشدن آن زنده یاد در رسانه ها علاوه بر بیماری، انزواطلبی آشکار ایشان بود. کسانی که مخاطبان حرفه ای کتاب هستند می دانند هاشمی نژاد چه حق بزرگی بر گردن ادبیات ما دارد، با این حال آدم های کمی هستند که بتوانند منصفانه و از روی آگاهی کارنامه حرفه ای او را تحلیل کنند.

در میان این آدم ها ابراهمی گلستان جایگاه ویژه ای دارد. وقتی به آقای گلستان گفتم می خواهم با او درباره قاسم هاشمی نژاد حرف بزنم، بی درنگ قبول کرد. هاشمی نژاد در ذهن ابراهیم گلستان با پاکی و صداقتش ماندگار شده؛ معیارهایی که برای گلستان بیشتر از هر چیز دیگری ارزش دارد. روزی که قرار گفت و گوی تلفنی داشتیم، او سرفه می کرد و حال خوشی نداشت، اما حاضر شد به تمام سوالاتم پاسخ دهد. هر چند من به خاطر رعایت حالش از چند سوالم صرف نظر کردم.

 هاشمی نژاد آدم درستی بود
در نهایت ابراهیم گلستان در نظرم آن چنان که برخی می گویند نه پرخاشگر بود و نه بداخلاق و نه سختگیر. او فقط در رفتارش بسیار صادق است و از هر آنچه تعارف و دروغ و دورویی است بیزار و این بیزاری را با صراحت اعلام می کند. برای همین وقتی در پایان صحبت ناخودآگاه او را استاد خطاب کردم، با همان لحن خاص خودش گفت: «خانم خواهش می کنم استاد را برای من به کار نبرید، از آن القاب مضحک امروز تهران است.» و من هم در پاسخ گفتم: «چشم. شما آقای گلستان هستید و این خیلی هم بهتر است.»

وقتی نام هاشمی نژاد می آید، اولین تصویر یا خاطره ای که به یادتان می آید چیست؟

خب این سوال پرت است. ببخشید من این طور می گویم، ولی یعنی چه اولین تصویر؟ من هاشمی نژاد را می شناختم. وقتی که قبول کردم با او گفت و گو کنم و آن مصاحبه طولانی را انجام دهیم، یعنی از قبل می شناختمش. وقتی برای آن گفت و گو به من زنگ زد، من داشتم فیلم «اسرار گنج دره جنی» را می ساختم و حتی بازیگران فیلم هم نباید می فهمیدند من چه می سازم. بنابراین من در عین صداقتی که با او داشتم و صداقت غیرقابل پرهیزی که خودم دارم، این موضوع را به او نمی گفتم. نمی خواستم هیچ کس بفهمد، چون هر کاری من می خواستم بکنم مکافات داشت و جلوی فیلم گرفته می شد.

آقای هاشمی نژاد خیلی آقای صاف و صادقی بودند و چیزی هم که به خاطرم می آید صراحت و پاکی او است. اشکال اساسی محیط آن روز بود و آدم هایی که آن روزها بودند. شما و تمام آدم هایی که زیر چهل سال عمر دارند، از مزخرفاتی که در روزگار ما چاپ می شد و ابراز عقیده هایی که زمان ما می شد، اطلاعی ندارید. نقدهایی که به آثار می کردند پرت بود.

یک مجله ای بود به اسم «پرت پست پنج ریالی.» این مجله به خرج سازمان امنیت چا می شد و پر بود از مطالب چپ و ضد دولتی، ولی ساواک این مجله را به عنوان دام گذاشته بود که هر کس هرچه می خواهد بگوید تا بشناسندش. بنابراین شما تحت تاثیر مطالبی که آن روزها منتشر می شد نباشید.

آقای هاشمی نژاد این طوری نبود. آدم ساده و درستی بود. وقتی اسم هاشمی نژاد می آید، من یاد این سادگی و پاکی و درستی او می افتم. همین پاکی باعث می شد که در آخرین روزهای عمرش هم مدام با او تماس می گرفتم. حتی وقتی نمی توانست حرف بزند با خانمش صحبت می کردم و حالش را می پرسیدم. آدم درستی بود؛ همین. آدم درستی بود.

هاشمی نژاد آدم درستی بود

آقای هاشمی نژاد آدم کمی نبود. از آثار و نوشته هایش امروز این را می فهمیم، ولی خیلی آدم مهجوری بود. همین حالا تعداد دوستان او که می توانند درباره او صحبت کنند انگشت شمارند. چرا در زمان خودش درست و به اندازه لیاقتش شناخته نشد؟

بعضی آدم هایی که آن روزها بودند، نمی توانستند او را بشناسند. بعضی ها هم نمی خواستند بشناسند. شما آمار نگیرید. مهجور بود، خودش هم نمی خواست زیاد شناخته شود. کاری به کسی نداشت و می خواست زندگی خودش را بکند. می خواست کتابش را بخواند و با پاکی کتابش را بخواند. مهجور بود برای این که روزگار آن دوره، روزگاری نبود که کسی بتواند حرف های حسابی بزند.

البته کسانی بودند که قدر او را دانستند. مثلا آقای […] که روزنامه در می آورد، وزیر هم شده بود. او می فهمید و آقای هاشمی نژاد را قبول داشت و تحمل می کرد و در پاکی خودش به پاکی او اعتقاد داشت. شما آمار نگیرید. با آمار درست در نمی آید. شما به فیلم ها و نوشته های آن دوره رجوع کنید. در آن دوره هیچ فیلم خوب نبود. هرچه بود مزخرفات عجیب و غریبی بود که [حرفش را ناتمام می گذارد]… گفتن ندارد. شما خودتان اگر می خواهید روزنامه نگار خوبی باشید، باید توانایی شناخت دوره گذشته را داشته باشید. تا گذشته را نشناسید به امروز پی نخواهیدبرد. این را فراموش نکنید.

این تنهایی و ناشناخته بودن او به شخصت و درویش مسلکی خود او هم مربوط می شد؟

بله، مال آن هم می توانست باشد. ولی خودش تقلایی نمی توانست بکند. اگر تقلایی می کرد، گیر می افتاد. آن روزگار این طور بود که خود من هم که او را می شناختم و قبولش داشتم، به او نمی گفتم دارم چه فیلمی می سازم. چند مرتبه از من پرسید، ولی من نگفتم. فیلمی که باید در سینما نشان داده شود، نمی توانستم اجازه دهم درباره اش کسی بداند، چون جلوی ساختنش را می گرفتند.

با همه این حرف ها همان وقت هنوز این فیلم درنیامده بود که مرا گرفتند و بردند سازمان امنیت. آقای هاشمی نژاد فقط به خاطر کم رویی اش نبود که خودش را جلو نمی انداخت، یک مقداری هم از روی احتیاط بود. یک مقداری هم خریدار نداشت. من به شما گفتم که روزنامه و مجله هایی را که کمک می کردند، دریابید. شما زاده بعد از انقلاب هستید و نمی توانید بفهمید آن زمان چطور بوده.

در آن مصاحبه طولانی که آقای هاشمی نژاد با شما داشتند، گاهی نقدهای صریح و تند و تیزی به داستان های شما کرده اند. شما ناراحت نمی شدید؟

نقد صریح و غیرصریح نداریم. نقد یا درست هست یا درست نیست. من همیشه نوشته هایم را برای کسانی می فرستادم که می فهمیدند و من قبولشان داشتم. برای این که می فهمیدند چه می گویم. چیزی که من می گفتم مطابق معمول روز نبود. هاشمی نژاد می فهمید چه می گویم. اگر گاهی هم اشتباه می فهمید، از نفهمی جمعی بود. رسم روزگار جوری است که آدم را شکل خودش می کند. آقای هاشمی نژاد هم به هر حال چیزهایی خوانده بود که درست برایش جا نیفتاده بود. گفت و گو می کردیم، جا می افتاد.

هاشمی نژاد سنش خیلی از من کمتر بود، ولی من به او علاقه داشتم. او هم به من فراوان محبت داشت. آن قدر که وقتی خواستند این گفت و گو را خلاصه کنند، خودش نخواست چاپ شود و به من گفت حیف است این مصاحبه این طوری تمام شود و من هم مخالفت کردم با چاپ خلاصه اش در روزنامه. خب این آدمی بود که می فهمید چه گفته. اگر هم حرفی زده بود که کج و کوله بود، در گفت و گو برایش درست می شد و بالاخره به حرف حسابی پی می برد. هیچ مخاصمت و لجبازی احمقانه ای هم در کار نبود.

هاشمی نژاد آدم درستی بود

می گویند شما اسم هاشمی نژاد را از این مصاحبه حذف کرده اید.

مزخرف می گویند خانم. مزخرف می گویند. من در مقدمه کتاب چاپ اول و دوم و سوم گفته ام و تکرار کرده ام که نویسنده خودش نمی خواسته نامش بیاید.

خب چرا نمی خواسته؟

شاید می خواست دستگاه روزنامه آیندگان و دستگاه سازمان امینت با ما، با هیچ یک از ما درنیفتد. نمی خواست خودش را زیاد مطرح کند و سر و صدا داشته باشد. من در همان مقدمه چپ اول انتشارات کلاغ نوشته بودم همه این ها را یعنی چی؟ یعنی من می آیم یک گفت و گوی درازی را انجام می دهم؛ همین حالا یک نفر از لس آنجلس آمده یک گفت و گویی با من کرده و علی رغم قراردادی که با من داشته و صریحا در قرارداد آمده بدون اجازه من کوچک ترین کاری نکند، رفته متن را عوض کرده.

برای خودش در گفت و گوی با من سخنرانی کرده. یعنی یک نفر بیاید با من مصاحبه کند، چهار صفحه حرف بزند، بعد من جوابش را ندهم و آخرش هم بگوید خب بگذریم. این آقا این کار را کرده. من برای آقای جعفریه دو تا کاغذ نوشتم که این کتاب را چاپ نکن. این کتاب چاخان است. قلابی است. حرف های من درست، ولی حرف های او درست نیست. او آن حرف ها را نزده. حالا من این آخر عمری کار و زندگی خودم را ول کنم وکیل بگیرم در تهران؟ من این کار را نمی کنم و می گویم این کتاب من نیست، ولی کتاب هاشمی نژاد کتاب من هست.

کتاب فیل در تاریکی را خوانده اید؟ نظرتان درباره این رمان چیست؟

بله، خوانده ام. برایم فرستاد و من خواندم، ولی من فکر نمی کنم این رمان در ژانر پلیسی یک اثر جبهه شکن باشد. در زبان فارسی نیست. ژانر پلیسی هیچ وقت در ادبیات فارسی مطرح نبوده. سال ها پیش در دوره رضاشاه و پیش از سقوط او، داستان های پلیسی با آثار آگاتا کریستی با ترجمه ذبیح الله منصوری در روزنامه کوشش منتشر می شد. من آن موقع در دوره متوسطه درس می خواندم، ولی بعدا که کتاب را به زبان انگلیسی خواندم، دیدم این آقای منصوری بد کرده و هرچه در ذهنش می آمده می نوشته. این رسم و روال ادبیات پلیسی در ایران بود. اگر آقای هاشمی نژاد نتوانسته یک رمان درجه یک پلیسی بنویسد، این تقصیر او نیست و هیچ اشکالی ندارد.

پس این که گفته می شود این رمان مهم ترین رمان پلیسی ماست، قبول ندارید؟

مزخرف می گویند. باید یکی دیگر هم باشد که این از آن بهتر باشد. وقتی می گوییم مهم تر، یعنی این باید از قبلی اش بهتر باشد. قبلی اش چه بوده؟ من خودم وقتی مدرسه می رفتم دو تا رمان پلیسی نوشتم و همان موقع هم پاره کردم. از روی همین آگاتا کریستی که چاپ می شد و به سیاق نوشته های «من درآوردی» منصوری نوشته بودم.

یک جا گفته بودید نقدهای آقای هاشمی نژاد را بیشتر از رمان و داستان هایش دوست داشتید؛ چرا؟

من رمان و داستان هایش را قبول نداشتم که بگویم نقدهایش را بیشتر دوست داشتم. اگر هم چنین چیزی گفته ایم، به این دلیل بوده که نقد هاشمی نژاد از همه نقدها بهتر بود. آن هم به واسطه مطالعاتی که در زبان فارسی و زبان های دیگر داشت. البته نقدی که ادموند ویلسون یا سارتر برای فاکنر بنویسد نبود. غیر از او نقدهای خوب دیگری هم داشتیم. کسی بود به نام منصور شکی که رفته بود انگلستان، مهندس نفت شده بود. بعدها هم رفت چکسلواکی، وردست یان ریپکا زبان فارسی یاد می داد.

او هم پسر فوق العاده خوبی بود و گاهی نقد می نوشت. نقد کم بود. اصلا مطلب نبود که نقد شود. رشد فکری برای این حرف ها نبود. رشد فکری خرده خرده پیش می آید. همین طور که الان مجله هایی که از ایران برایم می آید، می خوانم و می بینم اگر هم اصل حرف زدنشان غلط باشد، فرم حرف زدنشان درست است. فرق کرده قضیه. آن وقت این طوری نبود. آن وقت آقایی بود به نام «به آذین» که بسیار آدم خوبی بود؛ بسیار باشرف، ولی فهمش محبوس بود در حد مطالعات مارکسیستی.

 هاشمی نژاد آدم درستی بود
خیلی دقت کنید خانم! مطالعات مارکسیستی اش هم مطالعات مارکسیستی نبود، ژدانوفی مارکسیستی بود. مطالعات تعبیراتی که در دوره استالین برای ادبیات درست کرده بودند. حرف هایی که طبری یا رمضانی از مسکو می گفتند، الگوبرداری می کردند و چرت و پرت بود. همین حالا اگر شما خیلی می فهمی یا کم می فهمید (فرقی نمی کند) مقاله هایی را که آقای طبیری نوشته، گیر بیاورید که با سر و صدا و هوهوهو نوشته (ادا هم درآورده). من شخصا می شناختمش و دو سال هم با هم کار می کردیم. می دانستم که چیزی نیست، حرف تازه ای نیست و این طوری نیست که می خواهد وانمود کند.

ولی جایی گفته بودید آقای هاشمی نژاد یکی از دو نفری بود که به ادبیات معاصر اشراف داشت.

بله، ولی در ادبیات معاصر خبری نبود. ادبیات معاصر چی بود؟ نویسنده هایی بودند که کسی نمی شناختشان. مثلا احمد محمود؛ احمد محمود را کسی نمی شناخت. هاشمی نژاد هیچ با کسانی که می رفتند کافه فیروز و می نشستند چرت و پرت می گفتند برای خودشان، ارتباطی نداشت. البته در میان آن کسانی هم که آن چرت و پرت ها را می گفتند، آدم هایی بودند که رشد کردند و آمدند بیرون مثل ساعدی.

ساعدی هم اول با همان ها بود و چرت و پرت می گفت، ولی آدمی بود که کتاب زیاد می خواند و فهمید که مزخرف می گوید و ول کرد. یا رفیق خیلی عزیز من سهراب سپهری، کسی محل سگ بهش نمی گذاشت. حالا همه بی خود و بی جهت جور دیگری با او ارتباط دارند. نه به آن وقت که بهش اعتنا نمی کردند، نه به حالا. این قدر وضع این بچه بد بود که وقتی ناخوش شد، به خرج زن من از تهران آمد لندن که درمان کند. کسی اعتنایی به او نمی کرد؛ نه به شعرش، نه به نقاشی هایش. حالا همه یکهو می گویند سهراب گفته آب را گل نکنید و فلان نکنید. می گویند این ها عرفانی است. خب بگویند.

آیا این اشراف را به ادبیات کلاسیک هم داشتند؟ چون چند متن عرفانی کهن تصحیح کرده بودند.

حتما این طور بود و ادبیات کلاسیک را هم مطالعه می کرد. اصلا ذهنیتش عرفانی بود. آن هم شاید چون به کُنه ادبیات فارسی پی برده بود. ادبیات فارسی دو نوع است؛ هر دو هم مسحورکننده است. یک نوعش همان است که مولوی می گوید. فوق العاده است، فوق العاده است که مولوی. سحر می کند شما را. اشخاصی هم ادبیات عرفانی گفته اند، ولی با معیارهای عقلی مطابقت ندارد. ولی حرف های مولوی در مثنوی با عقل مطابقت دارد و واقعا فوق العاده است. نه به خاطر این که در محفل درویشان هوهو بکنند و از این کارهایی که در ترکیه می کنند، در حد فهم.

مولوی کسی است که از هشتصد سال قبل از فروید کاری شبیه پسیکانالیز کرده. چیزی که هشتصد سال بعد فروید پی برده. خب این خیلی مهم است. آقای هاشمی نژاد این ها را می خواند و می فهمید. معلوم است که می خواند. باید بروید از آن ها که نمی خواندند بپرسید چرا نمی خواندید و چرا تو که نخواندی، حرف می زنی.

ممنونم و ببخشید خسته تان کردم.

نه، من خسته نمی شوم. اگر می خواستم خسته شوم، از این نود و پنج سال عمرم خسته می شدم که خسته نشدم.


منبع: برترینها

سِیری در «عرفانِ سهراب»

ماهنامه ایران فردا – فیض شریفی*: سپهری نظام فکری و فلسفی نوین و مشخصی داشت. او به همین دلیل و دلایلی که خواهدآمد در میان شاعران هم دوره خود هویت یافت. سهراب با فلسفه نگاه تازه خود مبلّغ نوعی عرفان مدرن بود که با عرفان مولانایی تفاوت ماهوی بسیاری دارد. عرفان او نوعی و لونی از عرفان چینی، هندی و ژاپنی را در خود می گوارد.

عرفان بی رنگ و بوی سابق، رنگ و لعابی از مرید و مراد بازی، ضداستدلالی، جبرگرایانه و در نهایت زن ستیزانه دارد که سپهری با هیچ کدام از این ها سر سازگاری ندارد. او با نگاه نوین خویش کرد و غبار را از چهره سنت پاک می کند. نگاه او نگاه پذیرش است و صلح با هستی.

او هیچ دخالتی در هستی نمی کند نه به خاطر این که این جبر را پذیرفته باشد؛ به خاطر آن که با دیدن طبیعت به شادی مضاعفی دست می یابد. استغنای سپهری عمیق تر و اصیل تر از استغنای عرفان سنتی است. استغنای عرفانی ما با نوعی اعتراض هم پوش و همراه می شود:

 سیری در «عرفانِ سهراب»

گرچه گردآلود فقرم شرم باد از همتم/ گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم.

سهراب اما در کنج عزلت نمی نشیند. او عاشق طبیعت است. به هر چیزی که بر روی زمین است، عشق می روزد. او خود را تسلیم عاشقی کرده که همه چیزش خوب و زیباست. (اگر در دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی) لیلی سپهری عرشی نیست. او زیر باران با این معشوق عشق بازی می کند و حتی خدای آسمانی را از عرش به فرش می آورد:

و خدایی که در این نزدیکی ست/ لای این شب بوها/ پای آن کاج بلند…

سهراب معشوق خویش را با طبیعت و به نور پیوند می زند و از خاطره شخصی خویش با معشوق می گوید:

برای ما، یک شب/ سجود سبز محبت را/ چنان صریح ادا کرد/ که ما به عاطفه سطح خاک دست کشیدیم… و رفت تا لب هیچ/ و پشت حوصله نورها دراز کشید/ و هیچ فکر نکرد/ که ما میان پریشانی تلفظ درها/ برای خوردن یک سیب/ چقدر تنها ماندیم…

شاعر چنین عشقی را برای همه تقسیم می کند. او طبیعت را چنان که هست می پذیرد. گل شبدر و لاله قرمز، پروانه و مگس، کرکس و قناری، همه زیبا هستند. او وقتی تب دارد به مهتاب بد نمی گوید. او نمی خواهد به راز گل سرخ پی ببرد. می خواهد در افسون گل سرخ شناور باشد. قبله شاعر گل سرخ عشق است. جانماز او چشمه و مهرش نور و دشت سجاده اوست. به قول مولانا: به عشق روی تو من رو به قبله آوردم/ وگرنه من ز نماز و ز قبله بیزارم!

مقصود او از کعبه و بت خانه و مسجد و کنشت یکی ست:

 
قرآن بالای سرم/ بالش من انجیل/ و بستر من تورات/ و زیر پوشم اوستا…

سهراب بر چنین بالش و بالینی می آرامد. کار او این است که میان گل نیلوفر عرفان یا به تعبیر او عشق پی آواز حقیقت بود. او پشت هیچستان یا مدینه فاضله خویش که به اندازه دنیا وسعت دارد. همه را دعوت کرده است. خودش می گوید: اینها فکر نمی کنند که درباره آنچه که نیست و من مایلم باشد، صحبت می کنم. (کتاب مرغ مهاجر ص ۱۰۰)

 سیری در «عرفانِ سهراب»

عرفان او مونس، دوست داشتنی، امروزی و جذاب است. او خودش را آسمانی نمی داند. پشت سرش مریدان هو نمی گویند و هورا نمی کشند و برای خود جایگاه عرشی قائل نیست. او در جنگ و تاریکی مانده ولی از صلح و نور حرف زده، گرسنگی را دیده از گل حرف زده. مشاهده او دور از نگاه و عادات و دانش موروثیست. من با نگاه شاملو موافق نیستم که درباره سپهری گفت: سر آدم های بی گناهی را لب جوب می برند و من دو قدم پایین تر بایستم و توصیه کنم که «آب را گل نکنید» (درباره هنر و اندیشه چ سوم ۷۳ ص ۴۰۳)
چه طور شاعری که می گوید:

علفی را بکنم خواهم مرد/ از بریدن سر آدم ها زنده می ماند.

سهراب سپهری از طبیعت درس می گیرد و به آدمی پند:

خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند/ و دست منبسط نور روی شانه آن هاست…

میان آدمیان همیشه فاصله ای هست و وصل ممکن نیست ولی میان گیاهان و گل ها وحدت و دوستی امکان پذیر است. از نگاه ذن پذیر سپهری، انسان هم عرض همه پدیده های هستی است. بنابراین انسانی که با طبیعت هم زیستی مسالمت آمیزی دارد جذب طبیعت می شود و خودش را مداخله گر در هستی نمی بیند و هماهنگ با طبیعت است اما در اندیشه های سامی همه چیز را خدا خلق کرده و آدمی اشرف مخلوقات است. به همین دلیل است که سپهری آخرین کتابش را ما هیچ ما نگاه نامید. عشق به پدیده ها و شور نشور او به صلح میان اضداد و به طبیعت بی انتهاست. آب، شقایق، و گل سرخ در نگاه او نماد عشق و جذبه هستی ست:

زندگی خالی نیست/ مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست/ آری/ تا شقایق هست زندگی باید کرد/ در دل من چیزی ست، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح/ و نان بی تابم که دلم می خواهد/ بدوم تا ته دشت/ بروم تا سر کوه/ دورها آوایی است/ که مرا می خواند.
همه اشیاء، افراد و عناصر طبیعت در سروده های سپهری در صلح و سازش زندگی می کنند و این شاعر کودک و صمیمی سهم همه را می دهد:

هر کلاغی را کاجی خواهم داد مار را خواهم گفت: چه شکوهی دارد غوک…

یا آنجا که می گوید: من سپوری دیدم که به یک پوسته خربزه می برد نماز…

این خوش بینی از عرفان شرقی او مایه م یگیرد. آن قدر با طبیعت کیپ و مچ شده است که حتی صدای رویش را می شنود:

خوب می دانم که ریواس کجا می روید…

 سیری در «عرفانِ سهراب»

او دل خوشی از اصطکاک فلزات و عصر تکنولوژی ندارد و نگران مظاهر تمدن امروزی است. می خواهد با دسته سنجاقک ها به صف کارگر لوله کشی حمله ور شود و با لشکر پروانه ها به برنامه دفع آفات پاتک بزند. این کودک در این تصور است که از کاج بلندی بالا برود و از لانه نور جوجه بردارد و از آن جوجه بپرسد خانه دوست کجاست. این تاسیان یا نوستالوژی کودکانه و اساطیری در رگرگه های اشعار شاعر خون حیات جاری می کند. ولی شاعر می داند که با این ابزارها نمی تواند از پس این جهان مدرن و خشن برآید. او می خواهد بشر امروزی مثل دیروز زندگی کند و مردم سر ستیز و دشمنی با هم نداشته باشند. به همین دلیل است که می گوید:

من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن…

او می خواهد احساس خود را با گیاه گره بزند و نبض گیاه را بگیرد. اما در عصر معراج ماشینی و هبوط گلابی کاری از دستش بر نمی آید. به همین دلیل است که دچار حزن مضاعف می شود. در عین این یاس ملون کوتاه نمی آید. می رود توی طبیعت بکری که خبری از انسان نیست:

در چراگاه نصیحت گاوی دیدم سیر/ اشتری دیدم بارش سبد خالی پند و امثال…

این پیشنهاد به تنهایی کارساز نیست. طبیعت بدون انسان به تقریب غیرممکن است. بنابراین برای نجات بشریت از جنگ و خونریزی و این جهان آکل و ماکول عاشقانه نگریستن به زمین را مطرح می کند:

هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت…

یا:

دچار باید بود/ وگرنه زمزمه حیرت میان دو حرف/ حرام خواهدشد…

در نقاشی های سهراب سپهری حضور آدمی به تقریب خالی ست. او درخت را فدای آدمی نمی کند:

من ندیدم نارون سایه خود را بفروشد به زمین… من های انسانی و عرفانی شاعر با سبزه و با دار و درخت و رود و موج و سایه برگ پیوند می خورد. او تلاش می کند که فاصله ها را بردارد و حال و آینده را به گذشته وصل کند و وحدت در عین کثرت ایجاد کند و به یگانه انگاری راه یابد:

و غم، اشاره محوی به رد وحدت اشیاست…

در سروده های سهراب همه اشیاه جان می یابند تا یکی شوند. باد ذهن دارد. گیاهان هوش دارند. چنار به فکر فرو می رود و خلاصه داستان از این قرار است: باید به وحدتی اندام وار دست یابیم. عشق بورزیم و دشمنی را کنار بگذاریم و:

 سیری در «عرفانِ سهراب»

روزی… انسان/ در تنبلی لطیف یک مرتع/ با فلسفه های لاجوردی خوش بود/ در سمت پرنده فکر می کرد/ با نبض درخت، نبض او می زد/ مغلوب، شرایط شقایق بود…

اکنون که به هیچ وجه انسان امروز نمی تواند شرایط شقایق را بپذیرد و نمی تواند و نمی خواهد تا شقایق را بپذیرد و نمی تواند و نمی خواهد تا شقایق باشد زندگی کند، آدمی در راس السرطان افتاده و از دست هیچ کس کاری ساخته نیست چون تمامی مکتب ها به مسلخ رفته اند؛ آدمی می تواند در این زمانه با سروده ها سهراب بر دردها و رنج های خویش کرد آرامش بپاشد و اگر از شعر و از واژه کار ویژه برآید، همین است.

* فیض شریفی نویسنده شاعر و منتقد ادبی. نویسنده مجموعه نقد «شعر زمان» در انتشارات نگاه


منبع: برترینها

خواندنی ها با برترین ها (۱۳۲)

برترین ها – محمودرضا حائری: در این شماره از خواندنی ها با زندگی و زمانه «علی اصغر حکمت»، نمایشنامه ی مشهور هنریک ایبسن «اردک وحشی» رمانی طنز از ادبیات انگلیس و… آشنا شوید.

حکایت حکمت (زندگی و زمانه علی اصغر حکمت شیرازی)

  • رضا مختاری اصفهانی
  • نشر نی
  • چاپ اول: ۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (132)
حکایت حکمت حکایت یک نسل است، نسلی که از انقلاب مشروطه تا انقلاب ۵۷ را تجربه کرد. حوادثی که در این دوره ۷۵ ساله طی شد فراز و نشیت بسیار داشت، فراز و نشیبی که با جنگ، اشغال کشور، هرج و مرج، کودتا، دیکتاتوری، فضای باز سیاسی، نوسازی فرهنگی و اجتماعی و… همراه بود. این اتفاقات هراز چندی نخبگان ایرانی را به بازنگری مشروطه واداشت. گویی در هر برهه ای تجربه ای نو لازم بود.

بعضی از این تجربه ها پرداخته می شد بسیار بود، چنان که آزادی احزاب سیاسی و مطبوعات هزینه نوسازی فرهنگی و اجتماعی شد. همین تجربه ها و هزینه ها بود که نسل برآمده از مشروطه یا فعال در این دوره را پخته ساخت این نسل چون به پختگی رسید، کشتیبان را سیاستی دیگر شد و اینان را به گوشه ی انزوا راند…

انقلاب ۵۷ اما تکمیل کننده ی ناکامی این نسل بود، نسلی که در پایان عمر خود با انقلابی مواجه شد که تمامی میراث مشروطه را به عنوان مرده ریگ سلطنت تقبیح و مذمت می کرد و مردان آن روزگار را بدون سنجش نیک و بد اعمال شان به باد دشنام می گرفت. شاید اگر علی اصغر حکمت هم در طلیعه انقلاب در غروب زندگانی نبود، سرکارش به دادگاه انقلاب و قضات انقلابی می افتاد.


روزنامه خاطرات یک آدم ناقابل

  • جرج و ویدون گروسمیت
  • ترجمه ی شهلا طهماسبی
  • نشرنو
  • چاپ اول:۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (132)

آقای پوتر آدم «ناقابل» حساسی است که می کوشد اصالتش با مراوده های بی حاصل با امثال نقاش های ساختمان و شاگرد مغازه ها، مستخدم ها و دکان دار ها و خلاصه آدم هایی که همه چیز را به دل می گیرند، خدشه دار نشود همه فکر و ذکرش هم این است که جوک های خوب تعریف کند. و چون به هر قیمت و هر بدبختی دلش می خواهد تحولیش بگیرند، رفته تو کله اش «تنها چیزی که مرد را می سازد، نوشتن یادداشت روزانه یا روزنامه خاطرات است.

اولین و پپنز خاطرات روزانه نوشتند که برای خودشان کسی شدند.» شخصیت آقای پوتر در عهدی شکل می گیرد که کارمندها با قلم پر می نوشتند و روی چهارپایه بلند می نشستند و سلسله مراتب اجتماعی به شدت رعایت می شد. اما تغییرات اجتماعی در شرف وقوع است، کارمندهای دون پایه شرکت نه برای کارمندهای قدیم، مثل پوتر احترام قائل می شوند،…

روزنامه خاطرات یک آدم ناقابل، بلافاصله پس از انتشار مورد توجه واقع شد و محبوبیتش کماکان پابرجاست و قطعاً آقای پوتر آخرین کسی است که به جاودانگی یادداشت های خود می خندد.

در سال ۱۹۶۴، بی بی سی از آن یک فیلم کوتاه ۴۰ دقیقه ای به سکب فیلم های صامت باستر کیتون و چارلی چاپلین با صدای یک روایتگر تهیه کرد و در سال ۱۹۷۹ و ۲۰۰۷ از آن سریال تلویزیونی ساخت.


علم و ایدئولوژی

  • لویی آلتوسر
  • ترجمه ی مجید مددی
  • انتشارات نیلوفر
  • چاپ اول: ۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (132)

به گفته آلتوسر با کشف «قاره تاریخ» علم تاریخ پدید آمد که چون بر علم دیگری فلسفه خود را بنیان می نهد، بنابراین، می توان «ماتریالیسم تاریخی» را علم تاریخ و «ماتریالیسم دیالکتیک» را فلسفه مارکسیستی دانست که توضیح دهنده و تبیین کننده علم تاریخ است که در مجموعه جهان بینی مارکسیستی را پدید می آورند.

آلتوسر با بیان این که آثار دوره جوانی مارکس دارای ارزش علمی نیست، نمی تواند به عنوان نظریه ی لمی مارکسیستی به مثابه سلاحی در خدمت «عمل درست سیاسی» برای تغییر قرار گیرد، چرا که، «تنها نظریه علمی مارکسیستی» است که می تواند عمل دولت سیاسی را تضمین  کند و آلتوسر برای نشان دادن «نظریه علمی مارکسیستی» اقدام به دوره بندی آثار مارکش کرد و با این عمل نشان داد که تنها آثار دوره بلوغ و پختگی مارکس دارای ارزش علمی و سلاح برنده و کارایی در مبارزه طبقه کارگر برای براندازی نظام سرمایه داری است وی آثار مارکس را بدین گونه: نوشته های اولیه، دوره گسست، دوره گذار و بالاخره دوره بلوغ طبقه بندی کرد. خواننده در این کتاب می تواند همه این مطالب و تحولات فکری مارکس را دنبال کند.


اردک وحشی (نمایشنامه)

  • هنریک ایبسن
  • ترجمه ی منوچهر انور
  • نشر کارنامه
  • چاپ اول: ۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (132)

اردک وحشی را ایبسن وقتی نوشت که در مقام درام نویس اعتقاداتش عمیقاً در حال تحول بود. حرف ایبسن، از آن به بعد، حکایت از این داشت که راهیابی های کلی اجتماعی را کنار گذاشته و رسیده به اینجا که اگر اجتماع بناست، در واقع تکانی بخورد و به خود بیاید، آدم ها باید تک تک تکان بخورند و به خود بیایند و قدر خود را جدا جدا بشناسند کاری که در اصل اگر شدنی باشد نسل ها طول خواهد کشید.

در اردک وحشی ایبسن با دیگر، با نگاهی تازه، در خودش به تماشا رفته، در ظلمات همچنان چراغ می گرداند و دنبال خصایص پنهان آدم ها می گردد، اما دیگر در پی توضیح یافته هایش نیست و اصراری به ثبت «واقعیت» ندارد. سربسته سراغ قضایا می رود، اشاره می کند، کنایه می زند. در اردک وحشی، بسیاری نکته های اساسی، واقعیت شان احراز نمی شود.


فلسفه فیزیک (فضا و زمان)

  • تیم مادلین
  • ترجمه ی رعنا سلیمی
  • انتشارات ققنوس
  • چاپ اول: ۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (132)

فلسفه و فیزیک هر دو می‌خواهند به درکی روشن از جهانی برسند که هر آینه در آن زندگی می‌کنیم. پرسش از ماهیت بنیادی واقعیت‌های فیزیکی، هم‌زمان، پرسشی فلسفی و فیزیکی است. فیزیک به بررسی سرگذشت جهان فیزیکی در فضا و زمان (یا فضا – زمان) می‌نشیند، اما خود فضا و زمان وجودهایی مبهم‌اند که بر حواس نیز پدیدار نمی‌شوند؛ آن‌ها نه هیچ رنگی دارند و نه هیچ طعم، صدا، بو یا شکلی عینی، بلکه ظاهرا ساختاری هندسی دارند.

کتاب پیش رو، در پی واکاوی ماهیت این ساختار، نخست نظریه نسبیت را به مثابه نظریه‌ای در باب هندسه فضا و زمان بررسی می‌کند و در گام بعد به سراغ نسبیت خاص و نسبیت عام می‌رود.

«مجله اینترنتی
برترین ها» از تمامی ناشران، نویسندگان، مترجمان، منتقدان و علاقه مندان به
حوزه نشر و کتاب دعوت می نماید مطالب خود را در حوزه معرفی و یا نقد و
بررسی کتاب به آدرس زیر ارسال نمایند:

Bartarinha.editorial@gmail.com

همچنین
برای ارتباط و هماهنگی های لازم می توانید با شماره ۲۳۰۵۱۴۹۲ تماس بگیرید.
منتظر پیشنهادات و انتقادات سازنده شما عزیزان می باشیم.


منبع: برترینها

فرش قرمز ونیز برای نماینده ایران

گروه فرهنگی:فیلم ناپدید شده به کارگردانی علی عسگری به عنوان نماینده ایران به بخش افق های هفتاد و چهارمین جشنواره فیلم ونیز راه پیدا کرده . علی عسگری که پیش از این نیز با فیلم کوتاه «بچه» در بخش مسابقه فیلم های کوتاه جشنواره ونیز حضور داشته است، حالا با اولین فیلم بلندش ضمن رقابت برای جوایز بخش مسابقه افق ها، همچنین کاندیدای جایزه بهترین فیلم اول قدیمی ترین جشنواره جهان نیز هست.
 





























منبع: بهارنیوز

علیزاده: هیچ‌وقت امیدم را از دست ندادم

در این مراسم گروه موسیقی «پالت» نیز حضور داشت و برای بزرگ‌داشته‌شدگان قطعاتی را به اجرا درآورد.
 




در آغاز این مراسم «هارون یشایایی» -رئیس نوزدهمین جشن بزرگ خانه سینما- به این مساله اشاره کرد که همیشه هنرمندانی هستند که هنر را بالنده و ما را از ارزش‌های هنری آگاه می‌کنند: «همان‌طور که اگر ادبیات فارسی همچنان به حیات خویش ادامه می‌دهد؛ به خاطر حافظ و سعدی است؛ اگر سینمای ما هم امروز این افتخار را دارد که از ونیز و کن و اسکار جایزه می‌گیرد، به خاطر افرادی است که در این زمینه زحمت کشیده‌اند. اگر بقیه سعی می‌کنند ایران هراسی را ترویج کنند، سینماگران سعی می‌کنند از فرهنگ ملی حفاظت کنند.»‌

اما در ادامه‌ی این مراسم و پس از مراسم تجلیل از هنرمندانِ عرصه‌ی سینما، همایون اسعدیان، محمد سریر، امین تارخ و ابراهیم حقیقی روی صحنه آمدند تا از «حسین علیزاده» تقدیر شود. «محمد سریر» -آهنگساز- آثار موسیقایی حسین علیزاده را دارای جان مایه‌های موسیقی ایرانی دانست و موفقیت‌های او در خارج از کشور را ستود و آثار او را خلاقانه دانست. «ابراهیم حقیقی» – گرافیست- نیز از حضور سازنده او در عرصه‌های گوناگون و نوآوری‌‌هایش در آثار مختلف یاد کرد. «امین تارخ» هم یادی از علی حاتمی کرد که موسیقی فیلم «دلشدگانِ» او را حسین علیزاده ساخته بود.
 

«همایون اسعدیان» هم ضمن بیان خاطره‌ای از زمان آشنا شدنش با موسیقی حسین علیزاده گفت: «علیزاده با قطعه‌های خود در دهه ۵۰ به هم نسلان ما شور و شعف زیادی داد و من از این بابت از او تشکر می‌کنم.»‌ اما استادِ کهنه‌کار پس از از دریافت تندیس خود بیان کرد: «خوب است که وقتی این همه دوستان لطف دارند و مقدار زیادی از آن هم واقعیت دارد بگویم که من سختی نکشیده‌ام و همیشه مثل یک عاشق دنبال گمشده‌ای بودم که هیچ مقامی نتوانست جلوی مرا بگیرد.ضمن اینکه همیشه امید داشته‌ام و سینمای ایران این را برای من داشت که با هر کدام از فیلم‌هایم عاشق شوم و روابط انسانی را ببینم. هر وقت احساس می‌کردم جوانمردی‌ام کم شده، فیلمی پیشنهاد می‌شد که در آن جوانمردی وجود داشت.

 

من در هیچ شرایطی امید خود را از دست ندادم و در پیچ و خم‌های زیاد سینمای ایران یاد گرفتم از مسایل مختلف مانند عشق، کمک به همنوع و انسانیت غافل نباش. به نظرم این وزارت ارشاد نیست که باید ارشاد کند بلکه هنرمند است. سینمای ایران در جهان در شرایطی درخشید که‌ فقط با سینمای تجاری پشتیبانی ‌می‌شد و افتخار می‌کنم با این سینما همکاری کرده‌ام.»


منبع: بهارنیوز

تبریک متفاوت اکبر عبدی به نوید محمدزاده/ با عرق گیر و با استعداد

اکبر عبدی بازیگر پیشکسوت در پیامی متفاوت موفقیت نوید محمدزاده را در جشنواره فیلم ونیز تبریک گفت.

سینما دیلی نوشت: در میان تبریک هایی که در ساعات گذشته به نوید محمدزاه بابت موفقیتش در جشنواره بین المللی فیلم ونیز منتشر شده پیام تبریک اکبر عبدی، اشاره ای به حواشی ماه های گذشته درباره صحبت های یکی از بازیگران دارد. اکبر عبدی نوشته است: با عرق گیر، با استعداد و باهوش و کاربلد گفت: مهم ترین چیز خانواده و ایران من است.. تبریک به نوید محمد زاده


منبع: عصرایران

موزه لوور ابوظبی افتتاح شد

موزه لوور ابوظبی افتتاح شد. این موزه، شعبه موزه لوور فرانسه در ابوظبی امارات است. 

بیش از ۶۰۰ اثر هنری از سراسر جهان، روز ۱۱ نوامبر (دو ماه دیگر) در گالری «لوور» در ابوظبی به نمایش گذاشته می‌شود. برگزارکنندگان این نمایشگاه امیدوارند بتواند در هر سال میلیونها تماشاگر را به پایتخت کشور امارات متحده عربی جلب کند.

گالری لوور ابوظبی، نمونه‌هایی ازهنر پیش از تاریخ تا دوران معاصر را به نمایش خواهد گذاشت؛ از جمله کارهایی از نقاشانی چون پل گوگن، پابلو پیکاسو و سای تومبلی .

مراسم اعلام رسمی گشایش گالری موزه لوور در ابوظبی

موزه لوور ابوظبی افتتاح می شود

مقام‌های فرانسوی گفتند که هیچ محدودیتی برای نمایش آثار مجموعه لوور، که شامل نقاشی بدن‌های برهنه، نقاشی های اسلامی و مسیحی وآثار شاخص مذاهب آسیایی است، در نظر گرفته نشده است.

«ژان فرانسوا شارنیه»، یکی از مسئولان فرانسوی دست اندرکار برپایی موزه می‌گوید:« ما در موزه تندیس‌های برهنه داریم، نقاشی‌های معاصر داریم. همچنین تصویرهای مذهبی از همه مذاهب.»

ترتیب آویختن و عرضه آثار گالری به گونه‌ای است که بر مراحل مهم در تحول بشریت و همچنین بر ارتباط میان فرهنگ‌های گوناگون تاکید می‌کند.

«فرانسواز نیسن» وزیر فرهنگ فرانسه در در یک کنفرانس خبری برای اعلام زمان گشایش لوور ابوظبی گفت: «ما با نمایش یک اثر چینی و یک تابلو اسلامی، وابستگی و ارتباط فرهنگ ها، و شباهت‌ها را نشان خواهیم داد… هدف آن است که نشان دهیم در طول تاریخ، شباهت‌ها و پل‌ها بیشتر بوده تا دیوارها.»

آثار مهم موزه شامل یک سری وسائل کامل تشییع جنازه مصری از قرن دهم پیش از میلاد، شمایل مریم مقدس و فرزندش، اثر «جووانی بلینی» از قرن پانزدهم، یک تابلو ترکی از سال ۱۷۸۷ با عنوان «یک امیر جوان در حال مطالعه» کار عثامه حمدی بیگ است.

 فرانسواز نیسن وزیر کشور فرانسه گفت: «در زمانی بعضی نیروها، با تخریب آثار هنری، به فرهنگ حمله می‌برند و میراث ما را به گروگان می‌گیرند، این اقدامی اساسی است. این پاسخ تمدن به وحشیگری است.»

مقامات امارات متحده عربی هزینه تاسیس گالری لوور را، که نخستین بار ده سال پیش اعلام شد و ابتدا قرار بود در سال ۲۰۱۲ گشایش یابد، فاش نکرده‌اند. کمپانی دولتی سرمایه گذاری و توسعه جهانگردی قرار بود موزه را در میانه سال ۲۰۱۶ تحویل مقامات گردشگری و فرهنگ ابوظبی بدهد. ولی تحویل آن به خاطر مشکلات ساختمانی به تاخیر افتاد. 


منبع: عصرایران

گردهمایی برای یک «نابغه‌ ژنی» در تهران

به گزارش ایسنا، اکران فیلم مستند «۷۶ دقیقه و ۱۵ ثانیه با عباس کیارستمی» به کارگردانی سیف الله صمدیان به مناسبت روز ملی سینما (۱۹ شهریورماه) با حضور سیف الله صمدیان و سفرای کشورهای خارجی به همت بخش بین‌الملل گروه سینمایی هنرو تجربه در موزه سینما برگزار شد.

سیف‌الله صمدیان کارگردان این مستند در ابتدای سخنانش با اشاره به مرتضی کاخی که بیش از ۵۰ سال با عباس کیارستمی دوست بوده و در برنامه حضور داشت، گفت: شاید من جزو چهار نفری باشم که می‌توانم ادعا کنم که نیمی از عمر خود را با پدیده شگفتی مانند عباس کیارستمی همراه و همسفر بودم.
او با بیان اینکه به خاطر حضورش در اینجا حس متضادی دارد، ادامه داد: از اینکه به مناسبت روز سینما یا به نام نامی سینما در اینجا جمع شده‌ایم تا فیلم ببینیم، بسیار خوشحالم و در عین حال بسیار غمگینم که این فیلم به بهانه‌ی درگذشت عباس کیارستمی ساخته شده است.
سیف‌الله صمدیان در بخش دیگری از سخنانش به روند شکل‌گیری این فیلم اشاره کرد و در ادامه توضیحاتش خاطرنشان کرد: حرفهایی که زده شد برای تبلیغ فیلم نبود بلکه گفته شد تا بدانید که وقتی موضوع فیلمی عباس کیارستمی باشد، انرژی کیارستمی به کمک می‌آید و معجزه‌هایی مثل آماده شدن فیلم برای جشنواره رقم می‌خورد. این فیلم برای ونیز آماده شد و ما آن را به کمک دوستان حاضر همزمان به دو زبان انگلیسی و ایتالیایی ترجمه کردیم که تا امروز ۱۰۲ جشنواره این فیلم را نمایش دادند.
او ادامه داد: طبیعتا مسائلی وجود داشت که از ساخت این فیلم پرهیز داشتم اما الان بسیار خوشحال هستم که این فیلم را ساخته‌ام به خصوص زمانی که در کشورهای عجیب و غریبی که حتی یکبار هم اسمشان را  روی کاغذ نیاورده بودم، حضور داشتم و در آنجا دیدم که آنها با عباس کیارستمی چه برخورد شگفت انگیزی دارند و فهمیدم که راز جهانی شدن با وسعتی که در پدیده حساسی مثل فرهنگ توسط کیارستمی وجود دارد از کجا آمده است.

سیف‌الله صمدیان با اشاره به شناخت‌اش از عباس کیارستمی که در طول سی سال رفاقت و همکاری و دوستی شکل گرفته است، گفت: بسیار سریع متوجه شدم که کیارستمی با ملی اندیشیدن جهانی شد.
او ادامه داد: وقتی خودت هستی و از کشور و مردم خود شناخت کافی داشته باشی طبیعتا فیلمی را که می‌سازی به دل همه مردم می‌نشیند. قطعا شما می‌دانید و با دیدن فیلم « ۷۶دقیقه و ۱۵ ثانیه» متوجه خواهید شد که ملی گرایی یا ملی اندیشیدن به معنای رایج ناسیونالیسم که در دنیا رایج است برای عباس معنی ندارد. او عشقی بی انتها به وطن خود داشت.
سپس کلیپی از صحبت‌های مدیر فیلمبرداری فیلم سینمایی «کپی برابر اصل» درباره عباس کیارستمی پخش شد.

در ادامه مراسم مائورو کنچاتوری سفیر کشور ایتالیا با اشاره به عباس کیارستمی، جوایز و آثار متعددش بیان کرد: کیارستمی از سینمای ایتالیا شناخت خوبی داشت، او در بسیاری از مصاحبه‌ها تحسین خود از نئورالیسم ایتالیایی پساجنگ را بیان کرد و گذشته از تمام ویژگی‌ها در رویکرد خاص خود همیشه یک به روز رسانی از ایتالیا داشت.
او ادامه داد: همواره کیارستمی به روبرتو روسلینی یا ویتوریا دسیکا شبیه دانسته می‌شود، همچنین برخی از ایرانیان همچنان در میان قهرمانان نئورالیسم ایتالیا جا دارند، به عنوان مثال خسرو خورشیدی با بسیاری از سینماگران و فیلمسازان ایتالیایی بزرگ آن دوران، همکاری داشت که بعد از آن این تجربه فوق العاده را به ایران آورد.
سفیر کشور ایتالیا با بیان اینکه کیارستمی همزمان با تحسین شدن در میان همکاران ایتالیایی خود منبع الهامی هم برای بسیاری از آنها به شمار می‌آید، گفت: به عنوان مثال نانو مورتی فیلم کوتاه «روز آغازین کلوز آپ» را به کیارستمی تقدیم کرد و در آنجا فیلم کیارستمی را به توجهات در فیلم‌سازی روز تشبیه کرد.
وی افزود: استاد کیارستمی تنها دوستدار سینمای ایتالیا نبود بلکه چشم‌اندازها و شهرهای ایتالیا را هم دوست داشت. او در سال ۲۰۱۰ توسکانی را برای اولین فیلم خود به نام «کپی برابر اصل» که قرار بود خارج از ایران فیلم برداری شود انتخاب کرد و من می‌دانم که ایشان در نظر داشتند تا شراکت‌های سینمایی دیگری را هم با کشور ما رقم بزنند. فکر می‌کنم که ایتالیا یکی از منابع الهام عباس کیارستمی بود و به همین دلیل از من دعوت کردید تا در اینجا حضور داشته باشم.
در ادامه ویدئویی از صحبت های ژیل ژاکوب و ژولیت بینوش با سیف الله صمدیان درباره جشنواره کن ۲۰۱۴ پخش شد.
سپس ژمل اوکشو رایزن فرهنگی کشور فرانسه در تهران با اشاره به ویدئو پخش شده از ژیل ژاکوب و ژولیت بینوش گفت: این تصاویر نشان دهنده آن است که شاهد وجود ارتباط عاشقانه‌ای بین سینمای ایران و فرانسه هستیم.

رایزن فرهنگی سفارت فرانسه در تهران هم در سخنانی گفت: شکی نیست که عباس کیارستمی یک نابغه ژنی بود اما نه فقط در حوزه سینما بلکه در حوزه عکاسی، گرافیست و چیدمان هم یک نابغه بود.
ژمل اوکشو با اشاره به برگزاری نمایشگاهی که این روزها در شهر آرل فرانسه برپاست، گفت: این نمایشگاه بر ۳۸ سال عکاسی ایران مروری دارد و قرار است تا با عکسی از عباس کیارستمی و عکسهایی که توسط او گرفته شده به کار خود پایان دهد و این راه خوبی برای پایان دادن این نمایشگاه است و به ما می‌گوید که کیارستمی هنوز هم در میان ما حضور دارد.
در ادامه کلیپی از مراسم فرش قرمز آخرین حضور عباس کیارستمی در جشنواره کن برای فیلم «مثل یک عاشق» پخش شد.

سپس تاکاشی کامادا، ریاست مرکز اطلاع رسانی و فرهنگی سفارت ژاپن برای احترام به فرهنگ ایران و آثار برجسته کیارستمی به زبان فارسی سخن گفت و ادامه داد: عباس کیارستمی تنها چهره‌ای متعلق به ایران نبود بلکه او مورد احترام بسیاری از کشورهایی که با سینما آشنا هستند، بود.
وی با بیان اینکه کیارستمی فیلم «مثل یک عاشق» را در ژاپن کارگردانی کرد ،گفت: این تنها حضور کیارستمی در ژاپن نبود، او سالهای پیش با کارگردان بزرگ ژاپنی به نام آکیرو کوروساوا دیدار کرد و این کارگردان ژاپنی درباره او گفت که کلمات از بیان احساس ما نسبت به فیلم‌های کیارستمی قاصر است.
ریاست مرکز اطلاع رسانی و فرهنگ سفارت ژاپن با اشاره به درگذشت یک کارگردان بزرگ هندی گفت: در آن زمان بسیار ناراحت بودم اما زمانی که فیلم‌های کیارستمی را دیدم خدا را به خاطر وجود چنین شخصی شکر کردم.
او ادامه داد: بارها کیارستمی در قالب برگزاری کارگاه‌های فیلم سازی در ژاپن مانند دانشگاه هنر توکیو و هیات‌های جشنواره‌ها به کشور ما کمک کرد، همچنین در دانشگاه توکیو همراه با فیلمسازان دیگر تجربیات و هنر خود را در اختیار دانشجویان قرار داد.او تنها یک فیلمساز نبود او یک نقاش، شاعر و عکاس چیره دست بود.
تاکاشی کامادا در پایان سخنان خود اظهار کرد: نقش عباس کیارستمی در گسترش مناسبات، میان فرهنگ ایران و ژاپن باعث شد تا او در آذرماه ۱۳۹۱ تقدیرنامه‌ای را از سوی وزیر امور خارجه ژاپن دریافت کند و یکسال بعد نیز به دلیل زحمات ارزشمند، ایجاد تبادلات فرهنگی ، تفاهم متقابل بین ایران و ژاپن، ارتقا سطح فیلم در ژاپن و گسترش فرهنگ ژاپن در سراسر دنیا از جمله ایران و فعالیتهای هنری نشان افتخار از طرف دولت ژاپن به کیارستمی اهدا شود و امیدوارم تا رشد مناسبات و میراث فرهنگی که کیارستمی میان ایران و ژاپن برقرار کرد، همچنان ادامه یابد.
همچنین در ابتدای برنامه ویدئویی از جشنواره بین‌المللی فیلم مراکش که در آنجا مارتین اسکورسیزی جایزه یک عمر دستاورد هنری را به عباس کیارستمی تقدیم کرد، پخش شد.
در این مراسم نمایندگانی از سفارتخانه‌های کشورهای فنلاند، آلمان، بلغارستان،اسپانیا، ژاپن، لهستان،تایلند،فرانسه، کره جنوبی، ترکیه،برزیل، صربستان، ایتالیا، آرژانتین،لبنان ، ارمنستان  و سینماگرانی و هنرمندانی  چون مرتضی کاخی، رضا میرکریمی جعفر صانعی مقدم، مانی حقیقی،امیر اسفندیاری، بهناز جعفری، شقایق فراهانی، بهزاد دورانی و… حضور داشتند.
پایان‌بخش این مراسم نمایش مستند «۷۶ دقیقه و ۱۵ ثانیه» برای حاضرین ایرانی و خارجی بود.






منبع: بهارنیوز

موزه ملی به عهد خود وفا کرد

به گزارش ایسنا، نمایشگاه «ایران، فرهنگ‌های کهن بین آب و بیابان» با ۴۴۶ شیء تاریخی متعلق به  هزاره هفتم پیش از میلاد تا دوره هخامنشی از ۲۵ فروردین امسال به مقصد  خیابان «فریدریش ایبرت» یا همان خیابانِ «موزه» شهر بُن پلاک چهار رسید و تا چهار ماه بعد یعنی سی‌ام مرداد در تالار هنر و نمایش جمهوری فدرال آلمان میزبان بیش از ۱۱۸ هزار آلمانی و گردشگران این شهر شد تا این‌که با پایان مدت زمان نمایش آثار براساس تفاهم نامه‌ی موزه ملی ایران و تالار هنر و نمایش جمهوری فدرال آلمان این نمایشگاهِ تاریخی ایرانی برچیده و بعد از انجام فرآیندهای قانونی راهی ایران شد و سرانجام به گفته‌ی مدیر کل موزه‌ی ملی ایران این آثار چهارشنبه ۱۵ شهریور به موزه ملی ایران بازگردانده شد.جبرئیل نوکنده در این زمینه توضیح داد: مجموعه‌ای از آثار موزه ملی ایران و چند موزه دیگر کشور با آثاری از دوره نوسنگی (روستانشینی) تا آغاز امپراطوری هخامنشی در این نمایشگاه به نمایش درآمده بود و ۱۵ شهریور به ایران بازگشت. در کنار این نمایشگاه آثار ایرانی ثبت شده در فهرست میراث جهانی در قالب فیلم به بازدیدکنندگان معرفی شد و فضایی در مجاورت نمایشگاه به باغ ایرانی اختصاص یافته بود که بازدیدکنندگان را از نزدیک با محیط یک باغ ایرانی آشنا می‌ساخت.

او با تاکید بر این‌که این نمایشگاه تلاش کرد تا تصویری روشن از ظرفیت‌های میراث فرهنگی ایران را به  نمایش بگذارد، ادامه داد: در طول نمایشگاه بیش از صد و هجده هزار نفر از نمایشگاه بازدید کردند و بیش از پنج هزار جلد از کاتالوگ نمایشگاه به فروش رسید.مدیر کل موزه ملی ایران با توضیح این‌که کاتالوگ نمایشگاه تا پایان شهریور به زبان فارسی منتشر می‌شود، تاکید کرد: این نمایشگاه بازتاب بسیار مثبتی در رسانه‌های کشورهای مختلف جهان داشت و به تایید مدیران تالار هنر و نمایش جمهوری فدرال آلمان از موفق‌ترین نمایشگاه‌ها در جذب بازدید کننده رسیده به طوری که بسیاری از بازدیدکنندگان مشتاق به دیدار ایران شدند.وی در تشریح مراحل بازگشت آثار نیز توضیح داد: آثار نمایشگاه در روز چهارشنبه گذشته ۱۵ شهریور پس از ورود به کشور به موزه ملی ایران منتقل شد و نماینده گمرک در محل موزه ملی ایران مجموعه را ارزیابی و گزارش وضعیت همه آثار تکمیل و سلامت آثار تایید شد.مدیر کل موزه ملی ایران، تاکید کرد: با توجه به اینکه تعدادی از آثار مربوط به استان‌های خوزستان، کرمان، اصفهان و آذربایجان غربی هستند، برنامه‌ریزی برای بازگشت آثار به استان‌های مبدا از هفته‌های آینده صورت خواهد گرفت و آثار موزه ملی ایران نیز تحویل امنای اموال مربوطه خواهند شد.نوکنده اضافه کرد: با وجود این‌که مجموعه‌های آثار ایران به کشور بازگشته، اما نمایشگاه‌های جانبی مانند باغ ایرانی و فیلم آثار ایران در فهرست میراث جهانی تا ۲۳ مهرماه در شهر بُن در معرض دید بازدیدکنندگان خواهد بود.


منبع: بهارنیوز

روایت پاموک از تاثیر شاهنامه بر رمانش

به گزارش ایسنا، «اورهان پاموک» نویسنده رمان‌هایی چون «برف»، «نام من  سرخ» و اخیرا «زنی با موهای قرمز» است که سال ۲۰۰۶ جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد. او علاوه بر این‌ها چندین کتاب دیگر در زمینه مقاله و آثار غیرداستانی درباره کشورش ترکیه منتشر کرده که اکثرا در مجله «نیویورکر» به چاپ می‌رسند.پاموک از جمله چهره‌هایی است که بارها به خاطر صحبت کردن درباره آزادی بیان از سوی دولت ترکیه مورد انتقاد قرار گرفته و حتی پایش به دادگاه باز شد. نسل‌کشی ارمنی‌ها و رویکرد ترک‌ها در مقابل کردها از دیگر مباحث حاشیه‌داری است که این نویسنده به آن‌ها می‌پردازد.اورهان پاموک ۶۵ ساله چند هفته پیش جدیدترین رمانش یعنی «زنی با موهای قرمز» را روانه بازار کرد. داستان این کتاب درباره یک چاه‌کن و شاگردش در شهری خارج از استانبول است که روابط‌شان به هم می‌خورد. «پاموک» در این رمان هم به موضوعاتی چون تاریخ ترکیه، فاصله بین جامعه شهری و روستایی و روابط بین نسل‌ها پرداخته است.
در ادامه بخش اول متن مصاحبه تلفنی مجله آنلاین «اسلیت» را با «اورهان پاموک» می‌خوانید:
من مصاحبه‌ای از شما خواندم که در آن گفته بودید، روزی ۱۰ ساعت کار می‌کنید. این درست است؟
بله، مسلما. من از کارم لذت می‌برم. من به داستان‌نویسی مثل کار نگاه نمی‌کنم چون حس پسربچه‌ای را دارم که تمام مدت دارد با اسباب‌بازی‌هایش بازی می‌کند.
موقع نوشتن آثار غیرداستانی، حس کار کردن دارید؟
نه. الان دارم داستان می‌نویسم. اکثر اوقات ذهن من مشغول ابداع ایده‌هاست تا چسبیدن به واقعیت در آثار غیرداستانی.

درست است. اما وقتی اثر غیرداستانی می‌نویسید، حس می‌کنید دارید کار می‌کنید؟
بیشتر حس ژورنالیستی دارد. حالا در این سن، چیزهایی می‌نویسم که دوست دارم و همیشه حس بازی، ابداع و سرگرمی دارد. من مسلما یک نویسنده خوشبختم.
فرآیند نگارش دهمین رمان‌تان چقدر با زمانی که این کار را شروع کردید، فرق داشت؟
در ابتدا، زمانی که ۴۰ سال پیش نوشتن را شروع کردم، بیشتر حسی قهرمانانه با چشم‌اندازهایی وسیع داشتم و شاید کمی تجربی‌تر کار می‌کردم. اما این‌بار، می‌خواستم رمانی کوتاه بنویسم که متافیزیک و فلسفه در خود داشته باشد. تقریبا می‌خواستم داستانی واقع‌گرایانه درباره یک اوستای چاه‌کن و شاگردش تعریف کنم. این آدم‌ها را تابستان سال ۱۹۸۸ در کنار محلی که زندگی می‌کردم، دیدم. آن موقع هم در یک جزیره بودم و داشتم کتابی می‌نوشتم. آن‌ها آخرین نسل از چاه‌کن‌های سنتی هستند و هنوز هم در حاشیه استانبول کار می‌کنند. چون آب دولتی به اندازه کافی وجود ندارد، به‌ویژه در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ هر کس چاهی می‌کَند و آب مورد نیازش را در باغ خودش پیدا می‌کرد. وقتی استاد چاه‌کن پیر و شاگرد نوجوانش را می‌دیدم، رابطه پدر و پسری بین‌شان را شاهد بودم. استاد پیر همزمان که سر پسرک داد می‌زد و به او درس می‌داد، با مهربانی از او مراقبت می‌کرد و به او اهمیت می‌داد.
هر شب وقتی به پایین شهر می‌رفتم، این منظره را می‌دیدم. رابطه آن‌ها من را تکان داد، شاید چون توسط پدری بزرگ شدم که خیلی دوروبرم نبود و هرگز سعی نمی‌کرد من را کنترل کند. در واقع پدرم زیاد از من چیزی نمی‌دانست.
پدرتان در قید حیات هستند یا فوت کرده‌اند؟
نه، فوت کرده‌اند.
کی فوت کردند؟
۱۲ سال پیش.
ایشان هرگز داستان‌های شما را خوانده بودند؟
بله، او خیلی از من حمایت می‌کرد. من سخنرانی جایزه نوبلم را درباره چمدان پدرم نوشتم. او هم دلش می‌خواست شاعر شود. شعر هم می‌نوشت. موفق نشد، اما دنبال موفقیت هم نرفت. پیش از مرگش، مجموعه‌ای از نوشته‌هایش را به من داد و من مقاله‌ای درباره‌شان نوشتم؛ یک مقاله شاعرانه.
یادتان می‌آید وقتی اولین داستان‌تان را می‌خواند، چه حسی داشتید؟
او خیلی مهربان بود. خیلی محترم. از این که از من انتقاد نکرد، شوکه شدم. با من و برادرانم مثل نابغه‌ها رفتار می‌کرد و رابطه من و پدرم بود که لحن این کتاب را تعیین کرد. علاوه بر این‌که رمان «زنی با موهای قرمز» ریشه‌های احساسی و شخصی دارد، شباهت‌هایی داستانی با «شاه اُدیپ» سوفوکل دارد که درباره کشته شدن پدر توسط پسر نوشته شد و همین‌طور با «شاهنامه» قصه حماسی فردوسی – شاعر پارسی – هم ارتباط دارد. «شاهنامه» داستان رستم و سهراب و نقطه مقابل «ادیپ» است چون این بار پسر است که به دست پدر کشته می‌شود. داستان یک پسرکشی است. این‌ها متون معیار تمدن‌های غربی و اسلامی هستند.
می‌دانید من هر سال، یک ترم در دانشگاه کلمبیا تدریس می‌کنم و بالای کتابخانه «باتلر» این دانشگاه با حروف بزرگ نام «سوفوکل»، «ارسطو»، «افلاطون» و «شکسپیر» دیده می‌شود. کلمبیا در تدریس کلاسیک‌ها خوب کار می‌کند. از خودم پرسیدم: پس آثار کلاسیک و شرقی چه می‌شود؟ چیزی برای مقایسه با «شاه ادیپ» چه؟
ما تمایل داریم «ادیپ» را با فردپرستی پیوند دهیم چون او پدرش را می‌کشد و آن‌ها هنوز به او احترام می‌گذارند. ما تمایل داریم رستم را، پدری که پسرش را می‌کشد، به تمرکز قدرت و استبداد وابسته بدانیم. چرا؟ چون تمام متن «شاهنامه» فردوسی حول محور توجیه کردن پدری (رستم) است که پسرش (سهراب) را به قتل می‌رساند. ما به «ادیپ» احترام می‌گذاریم، رنج او را با مهربانی درک می‌کنیم. وقتی او را می‌فهمیم، به تخطی او هم احترام می‌گذاریم. من می‌خواستم درباره این چیزها بنویسم – پدرها، پسرها، فقدان پدرها، تنهایی پسرها.

تا چه حد کارهای‌تان را آگاهانه – و نه لزوما – به عنوان پلی بین غرب و شرق می‌دانید؟
بله، سوال‌تان را متوجه شدم. من نمی‌خواهم درباره‌ این مساله خودآگاهانه فکر کنم. چنین موضوعی در میانه دهه ۱۹۹۰ و به خصوص اوایل ۲۰۰۰، زمانی که فرآیند ترجمه کتاب‌هایم به زبان‌های بین‌المللی شروع شد، اتفاق افتاد؛ همه من را «پلی بین شرق و غرب» خطاب می‌کردند. این را دوست نداشتم. چرا؟ چون من کتاب نمی‌نویسم تا کشورم را برای دیگران شرح دهم. برای دلایل عمیق‌تری می‌نویسم – البته شاید خودم را به ساده‌لوحی زده‌ام.
شبیه همین چیزها را درباره «نویسنده استانبول» بودنم شنیدم. بله مسلما من درباره استانبول می‌نویسم. تمام عمرم را در استانبول زندگی کرده‌ام. من ۶۵ ساله‌ام و حدود ۶۵ سال در این شهر بوده‌ام. این‌که داستان‌هایم درباره استانبول هستند، اجتناب‌ناپذیر است. اما این یک برنامه خودتحمیل نبوده است که بگویم: «اوه، اجازه دهید من نویسنده استانبول باشم.»
نه این‌طور نبود، من درباره مردمی می‌نوشتم که می‌شناختم‌شان، مثل همه نویسنده‌های دیگر. اما بعد بله، درباره انسانیت می‌نوشتم، بله انسانیت را در استانبول دیدم و به طور غیرمستقیم من «نویسنده استانبول» هستم. اوایل دهه ۲۰۰۰ با منتقدان بین‌المللی مواجه شدم که ابتدا من را یک پل می‌دانستند، بیایید از این مطلب بگذریم. پس یک نویسنده استانبولی. این هم برنامه‌ریزی‌شده نبود، اما من از این‌ها یاد گرفتم. پل بودن، بخش جهانی من را برای بقیه دنیا توضیح می‌دهد، خب من داستان می‌نویسم. در پایان که داستان‌هایم خوب از کار درمی‌آیند، چیزی را توضیح می‌دهند، اما این انگیزه من نیست. انگیزه من پل بودن نیست.
خودتان را اروپایی می‌دانید؟
بله، خب مثل همه ترکیه‌ای‌ها. من هم اروپایی هستم و هم به ترکیه تعلق دارم. هم یک سکولار هستم و هم به نوعی دنباله‌رو مدرن فرهنگ اسلامی. آدم مذهبی نیستم، اما به آن تمدن تعلق دارم. در همین راستا، به اروپایی بودنم افتخار می‌کنم و شاید اوایل ۲۰۰۰ بیهوده وقتم را تلف می‌کردم تا از ورود ترکیه به اتحادیه اروپا دفاع کنم. زمان خوبی بود، مسائل به سمت غلط پیش رفته و حالا دیگر ترکیه یک کاندیدای جدی تلقی نمی‌شود و با اروپا سر جنگ دارد. از این بابت خیلی متأسفم.
اولین واکنش‌تان به کودتا علیه دولت کنونی چه بود؟
من خبرها را از طریق رسانه‌ها دنبال می‌کردم. وقتی ساعت ۹:۲۰ کودتا شروع شد، داشتم اخبار را از طریق رسانه‌ها، اینترنت و بیشتر از تلویزیون می‌دیدم. گیج و وحشت‌زده اخبار را تماشا می‌کردم. تا ساعت ۳ صبح که فهمیدم کودتاچیان نظامی موفق نشدند ادامه دادم و بعد یک قرص خواب‌آور خوردم. خیلی عصبی و بهت‌زده بودم و دیدم خوابم نمی‌برد. فوق‌العاده خوشحال شدم که کودتا بی‌سرانجام ماند. از افراد شجاعی که به خیابان‌ها رفتند تا تانک‌ها را متوقف کنند، خیلی سپاسگزارم. این‌ها مثل من و شما و به معنای اروپایی و غربی کلمه آزاداندیش نبودند، بلکه مردمی بودند که از «اردوغان» یا حزب و دموکراسی او حمایت می‌کردند. آن‌ها از ارزش‌های لیبرال من دفاع نمی‌کردند، اما به طور غیرمستقیم مدافع دموکراسی ترکیه‌ای شدند.
با گذشت یک سال هنوز هم همین حس را دارید؟
نه الان دیگر آن حس را ندارم. از آن افراد سپاسگزارم اما دولت از کودتای نظامی برای حذف کردن اکثر لیبرال‌ها استفاده کرد. اکثر آن‌هایی که به دولت انتقاد داشتند، از ادارات دولتی بیرون انداخته شدند. ۴۰ هزار نفر در زندان‌ها و ۱۴۰ روزنامه‌نگار محبوس هستند. نوشتن آثار داستانی در ترکیه مشکلی ندارد، اما اگر مثل روزنامه‌نگارها و منتقدان سیاسی وارد حوزه سیاست شوی، دچار دردسر می‌شوی و…
شما هم همین‌طور به دردسر افتادید؟ با حرف زدن درباره سیاست و تاریخ؟
بله، من مشکلات زیادی با دولت داشتم، نه به خاطر رمان‌هایم بلکه به خاطر مصاحبه‌ها و چیزهایی که گفته بودم. آن‌ها همیشه از اظهارنظرهای سیاسی من می‌پرسیدند. می‌دانید، کلیشه‌ای که در مورد نویسندگان منتقد فضای خفقان وجود دارد، بیشتر براساس شرایط دهه ۳۰ آلمان یا شوروی سابق است که در آن‌ها نویسنده‌ها حتی نمی‌توانستند بنویسند، مثل کافکا… تو می‌توانی اثری مثل رمان «کافکا» بنویسی و کسی هم کاری به کارت نداشته باشد، البته تا وقتی که به دولت انتقاد نکنی. اما اگر به دولت انتقاد کنی – من دوستانی دارم که به خاطر انتقاد به دولت به زندان افتاده‌اند. افراد شجاع بسیاری در ترکیه داریم. ترکیه تنها حزب حاکم یا «اردوغان» یا همین‌طور حزب عدالت و توسعه نیست؛ لیبرال‌های دلیر و مردمی که مبارزه می‌کنند هم هستند. در انتخابات اخیر، کمپین طرفدار دولت ۵۱ درصد رأی به دست آورد و مخالفان آن ۴۹ درصد. چنین چیزی نادر است، جالب است. به همین خاطر من این‌جا هستم و مسلما این‌جا وطن من است.


منبع: بهارنیوز

گزارشی‌ از چهار تقدیر سینمایی

‌به گزارش ایسنا، مراسم نکوداشت جشن سینمای ایران، شامگاه نوزدهم شهریورماه با حضور جمعی از مدیران و هنرمندان سینمایی در ایوان‌ شمس‌ برگزار شد و با استقبال زیادی هم همراه بود تا جایی که بسیاری از مدعوین جایی برای نشستن نداشتند.در این‌ مراسم با اجرای کامران ملکی، طبق اعلام قبلی قرار بود از سیروس ابراهیم زاده، حسین علیزاده، کیانوش عیاری و محمد حسن خوشنویس تقدیر و تندیس‌های افتخار خانه سینما به یاد سیف الله داد اهدا شود که اولین بخش به سیروس ابراهیم زاده اختصاص داشت.

سیروس ابراهیم‌زاده: تاریخ معاصر ایران وامدار سینما است
این بازیگر پس از آنکه توسط جمعی از همکاران خود تقدیر شد در سخنانی گفت: تواضع نمی‌کنم بگویم که شامل این الطاف شما نیستم چون می‌گویند پشت تواضع، تفرعن وحشتناکی وجود دارد ولی واژه‌ای برای خوشحالی‌ام‌ پیدا نمی‌کنم. این مجالس در وهله اول برای نسل جوان از این جهت ارزشمند است که متوجه می‌شوند راه سختی که طی می‌کنند بی اجر نمی‌ماند. ضمن اینکه برای آن کسی که تجلیل می‌شود هم این حسن را دارد که دوران سپری شده خود را مرور می کند.سیروس ابراهیم‌ زاده همچنین افزود: من خوشحالم در عصری هستم که سینما پرچمدار بازشناساندن فرهنگ غنی اجتماعی ماست. الان کمتر جشنواره‌ای است که ایرانی در آن نباشد و تاریخ معاصر ایران از این جهت وامدار سینمای ایران است.وی با اشاره به برخی اعتراض‌ها و واکنش‌ها از سوی سینماگران  مثل  آتش  زدن کارت  گفت: این کارها لطمه‌ای اساسی به جان‌فشانی نسل های گذشته ما میزند.

بهشتی: خوشنویس لنگر فرهنگ و هنر ایران است
بخش دوم این برنامه به تقدیر از مدیر پیشین فیلمخانه ملی ایران اختصاص داشت که بهشتی، انوار، معتمدآریا و دهقان سخنانی را در وصف او گفتند و به سابقه فعالیت او اشاره کردند.سید محمد بهشتی گفت: آقای خوشنویس یکی از لنگرهای فرهنگ و هنر ما در دوره های مختلف بوده است و از خانه سینما تشکر می‌کنم که برای دقایقی این لنگر را از آب بیرون کشیده است تا پاس داشته شود.
خوشنویس: کار فرهنگی هوا و هوس نیست
خوشنویس با اشاره به صحبت‌های معتمدآریا که به همراهی‌های همسرش اشاره کرده بود، گفت: نمی‌شود فردی کاری را در عرصه‌ای انجام دهد و تنها بوده باشد و من هم همسر و خانواده‌ام همیشه همراهم بودند همان طورکه در فیلمخانه نیز همکارانم با من همراهی می‌کردند.او افزود: الان‌ فرهنگ با تصویر در دنیا همه گیر می‌شود و در این عصر نقش کسانی که با تصویر سرو کار دارند،بسیار مهم است. علاوه براین کسانی که وارد عرصه فرهنگی می‌شوند باید بدانند این کار هوا و هوس نیست بلکه برای تمام عمر است.وی ادامه داد: کسی‌که در این‌ حوزه کار می‌کند باید تاریخ و سیاست و …‌ را بشناسد و امیدی هم به هیچ دولتی نداشته باشد. به همین دلیل از آنجا که اینجا توسط یک نهاد صنفی از من تجلیل می‌شود در مراسم حضور پیدا کردم.سومین بزرگداشت این مراسم با تقدیر از کیانوش عیاری همراه بود که علیرضا داودنژاد، حسن فتحی، فرشته طائرپور و مرتضی رزاق کریمی از این فیلمساز تقدیر کردند.

داودنژاد: عیاری سوی چشم‌ سینمای ایران است
در این‌ بخش علیرضا داودنژاد گفت: امروز مصاحبه‌ای از کیانوش عیاری ‌در ایسنا خواندم که تا به حال چنین چیزی از او ندیده بودم. از رنج‌هایی که کشیده گفته بود و اینکه دلش به چیزی خوش نیست. این برای من که در تمام این سالها او را دنبال کرده بودم بسیار غم انگیز بود و فکر کردم امشب به او بگویم سرگذشت تو، سرگذشت و سرنوشت سینما است.وی با بیان اینکه سینما به ما یاد می‌دهد که چگونه جهان را در یک قاب ببریم و چطور این‌هنر به جزییات و کلیات می‌پردازد، اضافه کرد: این سینما پیش رفته تا اینکه شما آقای عیاری بیایی و بگویی که می‌خواهی زندگی را بازنمایی کنم. در حالی که کمپانی‌ها و جریان‌های اقتصادی وارد عرصه شده ‌و در این بازنمایی تاثیر می‌گذارد. پس فیلمسازی که به دنبال واقعیت باشد با بحران روبرو می‌شود.او خطاب به عیاری گفت: آنهایی که ابتدا برای راه‌اندازی تشکیلات  سینما مسئولیت داشتند، براین بارو بودند که سینما را حفظ کنند و سراغ استعدادهای درخشان رفتند و این طور بود که تو با همان نگاه حقیقت‌جو به سینما آمدی اما دیری نپایید که ترکه‌های خیس آمدند و کانون‌های قدرت شکل گرفتند و گفتند انعکاس صادقانه یعنی چه؟ و از همین جاست که تو در صحبت‌هایی میگویی فیلمهایت مسئله نیستند بلکه خودت مسئله هستی.

وی با اشاره به اینکه «سینما وسیله کاسبی است و هرچه امثال تو پافشاری کنند فشار رویت بیشتر می‌شود» افزود: در این شرایط تو به جایی می‌رسی که با دو فیلم توقیفی و سینه تیر خورده تقدیر می‌شوی.کارگردان فیلم‌های نیاز  و کلاس هنرپیشگی ادامه داد: می‌خواهم بگویم که الان با وجود این‌ ابزار دیجیتال، تو هستی و دنیای اینترنت. پس نباید بگویی نمیتوانی خوشحال باشی. وفاداری تو به حقیقت و سینما می‌تواند مثل یک الگو دلیل راه شود و فانوس دریایی بشوی. به نظر من تو سوی چشم سینمای ایران هستی.طائرپور هم با اشاره به برگزاری بزرگداشتی برای عباس کیارستمی در موزه سینما که همزمان با این مراسم در حال برگزاری بود، گفت: خدا را شکر می‌کنیم که تکریم شما با حضور شماست. شما «از آن سوی آتش‌»ها آمدید و متاسفیم که نمی‌توانیم بگوییم گلستان شده اما دلستان است و اگر خسته شده‌اید اجازه دهید ما و جوان‌ها از شما نیرو بگیریم.
حسن‌ فتحی هم در سخنانی خطاب به عیاری بیان کرد: من به نمایندگی از نسل خودم از شما تشکر می‌کنم که دوری از تکلف را به ما آموختید. شما آموزگار خوبی برای نسل ما بودید. شما الگوی بسیار مناسبی برای سینماگران ایران می‌توانید باشید و امیدوارم فیلمهای دیگر شما هم به نمایش درآید تا با بخش دیگری از هنر شما آشنا شویم.عیاری هم پس از دریافت تندیس خود اظهار کرد: کیف کردم از این صحبت‌هایی که شنیدم اما نمی‌خواهم درباره توقیف دو فیلم آخرم و فیلمهای دیگرم صحبت کنم.او در جملاتی کوتاه به دشواری ساخت فیلم و توسعه فرهنگی اشاره کرد و گفت: تناقض‌های عجیب و غریبی در ایران وجود دارد.

حسین علیزاده: از مسئولان انتظار نداشته باشید
بخش انتهایی این آیین با تقدیر از حسین علیزاده و با سخنان محمد سریر، ابراهیم حقیقی، همایون اسعدیان و امین تارخ درباره این آهنگساز همراه بود.علیزاده پس از دریافت تندیس خود بیان کرد: خوب است که وقتی این همه دوستان لطف دارند و مقدار زیادی از آن هم واقعیت دارد بگویم که من سختی نکشیده‌ام و همیشه مثل یک  عاشق دنبال گمشده‌ای بودم که هیچ مقامی نتوانست جلوی مرا بگیرد. ضمن اینکه همیشه امید داشته‌ام و سینمای ایران این را برای من داشت که در هر کدام از فیلم‌هایم عاشق نشوم و روابط انسانی را نبینم. هر وقت احساس می‌کردم جوانمردی‌ام کم شده فیلمی پیشنهاد می‌شد که در آن جوانمردی وجود داشت.
او با اشاره به صحبت‌های محمد حسن خوشنویس بیان کرد: به هیچ وجه از مسئولان انتظار نداشته باشید چون کسانی که مسئول هنرهایی مثل موسیقی شده‌اند، کسانی بودند که از کودکی از آن منع می‌شدند و چطور ممکن است این افراد که به عنوان فعل حرام موسیقی را می‌دیدند برای آن کاری کنند. به همین دلیل به نظرم این وزارت ارشاد نیست که باید ارشاد کند بلکه هنرمند است. سینمای ایران در جهان در شرایطی درخشید که‌ فقط با سینمای تجاری پشتیبانی ‌می‌شد و افتخار می‌کنم با این سینما همکاری کرده‌ام.
به‌ گزارش ایسنا، فاطمه معتمدآریا، سید محمد بهشتی، فرشته طائرپور، ابراهیم داروغه زاده (معاون ارزشیابی و نظارت سازمان سینمایی)، علیرضا رضا داد، اسعدیان، لادن طاهری(مدیر فیلمخانه ملی ایران)، احمد امینی، علی قائم مقامی، ابراهیم حقیقی، منوچهر شاهسواری(مدیرعامل خانه سینما)، تورج منصوری(دبیر انجمن عالی هنرها  و فنون سینمایی ایران)، مرتضی رزاق کریمی، سیروس الوند، ایرج پارسی نژاد، سروش صحت، احترام برومند، فخرالدین انوار، حسن فتحی، علیرضا داودنژاد، فریدون جیرانی از جمله هنرمندان و مدیران حاضر در مراسم بودند.



منبع: بهارنیوز

«رفتن» فیلم منتخب جشنواره جهانی فیلم پارسی

فیلم سینمایی «رفتن» ساخته نوید محمودی تندیس غزال طلایی جشنواره جهانی فیلم پارسی را به دست آورد.

شامگاه یکشنبه ۱۹ شهریورماه آیین اختتامیه ششمین دوره جشنواره جهانی فیلم پارسی برگزار شد و برگزیدگان این رویداد، معرفی شدند. «رفتن» به کارگردانی نوید محمودی فیلم منتخب بخش مسابقه بود، «نجاتم بده» ساخته‌ محسن نبوی به عنوان بهترین فیلم کوتاه جشنواره‌ ششم معرفی شد.

هیات داوران از فیلم‌های «نفس» در بخش مسابقه و «هنوز  نه» در بخش فیلم کوتاه تقدیر کرد. رزمری بلایت، بن فریس، جنیفر پیدوم، اسامه سامی و ربکا بری اعضای هیات داوران این دوره بودند. در این دوره فیلم‌های window horses،«پل خواب» به کارگردانی اوکتای براهنی، «زیر سقف دودی» ساخته پوران درخشنده، «نفس» ساخته نرگس آبیار، «به دنیا آمدن» به کارگردانی محسن عبدالوهاب، «رفتن» ساخته نوید محمودی محصول مشترک ایران و افغانستان و «آنها» ساخته‌ آناهیتا قزوینی‌زاده، به تهیه‌کنندگی جین کمپیون در بخش مسابقه‌ روی پرده رفتند.

ششمین جشنواره‌ جهانی فیلم‌ پارسی استرالیا به دبیری امین پلنگی از ۱۶ تا ۱۹ شهریورماه در شهر سیدنی برگزارشد.


منبع: عصرایران

«لیلا» پس از ۲۰ سال به سینماها می‌آید

فیلم سینمایی «لیلا» پس از بیست سال در روز ملی سینما و در گروه هنروتجربه دوباره بر پرده سینماهای می‌آید.

عصرایران – گروه هنروتجربه از همان آغاز فعالیت خود، به مناسبت‌هایی یکی از فیلم‎های کلاسیک و ماندگار تاریخ سینمای ایران را به نمایش درآورده ‎است از جمله این فیلم‌ها می‌توان به «گاو»، «ساز دهنی»، «باشو، غریبه کوچک»، «اون شب که بارون اومد»، «گاوخونی»، «شهرزیبا»، «رقص در غبار»، «چهارشنبه سوری»، «دختر لر»، «دیده‌بان» و …  اشاره کرد و حالا این گروه اعلام کرده است همزمان با روز ملی سینما فیلم خاطره‌انگیز و پرطرفدار «لیلا» به کارگردانی داریوش مهرجویی اکران خود را در هنروتجربه آغاز می‎کند.

«لیلا» دوازدهمین فیلم بلند داریوش مهرجویی در سال ۱۳۷۵ ساخته شد و در سالی که به نمایش درآمد، تمام جوایز اصلی جشنواره فیلم فجر را از آن خود کرد. این فیلم هم‌چنین به عنوان بهترین فیلم سال در دوره ۱۲ منتخب نویسندگان و منتقدان در سال ۱۳۷۶ قرار گرفت. این فیلم را می‎توان به نوعی تکمیل کننده سه‌گانه «سارا» و «پری » محسوب کرد که فیلم‌نامه آن هم‌چون دو اثر قبلی اقتباسی است و بر اساس داستانی نوشته مهناز انصاریان به نگارش درآمده است.

«لیلا» اولین فیلمی است که لیلاحاتمی در آن مقابل دوربین داریوش مهرجویی قرار گرفته‌است و این همکاری سال‌ها بعد با فیلم«نارنجی‌پوش» تکرار شد. علی مصفا دیگر بازیگر این فیلم اما پیش از آن در فیلم «پری» با مهرجویی همکاری کرده‌بود و این همراهی در فیلم‌هایی چون «دختر دایی گمشده» و«میکس» تکرار شد. مدیریت فیلم‌برداری این فیلم را محمود کلاری برعهده داشت و تدوین آن با مصطفی خرقه‌پوش بود.موسیقی فیلم نیز توسط کیوان جهانشاهی و فریدون شهبازیان ساخته شد.

این فیلم داستان زنی به نام لیلا را روایت می‌کند و قصه آشنایی او با رضا در یک مراسم شله‌زرد پزان. آشنایی که به ازدواج منجر می‌شود. آن دو اما بعد از مدتی متوجه می‌شوند که لیلا نمی‌تواند فرزندی به دنیا بیاورد. آن‌ها درمان‌های متعدد و آزمایش‌های گوناگونی را دنبال می‌کنند اما…

داریوش مهرجویی به مناسبت اکران «لیلا» در گروه هنروتجربه یادداشتی برای این گروه نوشته‌ و از نمایش این فیلم پس از ۲۰ سال ابراز خرسندی کرده‌ است:« از این‌که بعد از ٢٠ سال فیلم «لیلا» در سینما براى علاقه‌مندان این حرفه نمایش داده خواهد شد بسیار خرسند شدم، این فیلم که در سال گذشته توسط لابراتوار صدا و سیما و استودیو فام اسکن و اصلاح رنگ و تبدیل به نسخه دیجیتال با کیفیت ۲k گردید، دوباره قابلیت اکران در سینماهاى ایران و جهان را پیدا کرده تا علاقه‌مندان این عرصه بتوانند از آن لذت ببرند و این جاى بسى امیدوارى است. این امر به کوشش گروه سینماى هنروتجربه به ثمر خواهد رسید که از مدیریت محترم آن کمال تشکر و قدردانى را دارم، امیدوارم وزارت فرهنگ و ارشاد و مدیران سینمایى با همین رویکرد کلیه نُسَخ فیلم‌هاى تاریخ سینماى ایران را به نسخه دیجیتالى با کیفیت تبدیل نمایند و براى حفظ و ماندگارى آن‌ها دریغ نکنند زیرا آیندگان به آن‌ها رجوع خواهند کرد و تاریخ و ادبیات نیازمند بعضى از این آثار است. پس به نوعى سرمایه ملى محسوب می‌شوند که در صیانت و حفظ آن باید کوشا بود».


منبع: عصرایران

جشنواره فیلم «ونیز» چگونه به امروز رسید؟

جشنواره فیلم ونیز قدیمی‌ترین جشنواره دنیاست. جشنواره‌ای به‌جامانده از سال‌های قبل از جنگ دوم جهانی که هرچه گذشته به نفوذ، قدرت و اعتبارش افزوده شده است، تا حدی که درحال حاضر با هر متر و معیاری در کنار جشنواره‌هایی مانند کن و برلین جزو سه، چهار فستیوال معتبر دنیای سینما به‌شمار می‌آید.

جشنواره جهانی فیلم ونیز همه‌ساله فیلم‌های برگزیده از نقاط مختلف دنیا را در بخش‌های گوناگونی شامل بخش مسابقه، بخش خارج از مسابقه، ونیز کلاسیک، بخش افق‌ها، بخش رقابتی واقعیت مجازی، بخش هفته منتقدان و بخش روزهای ونیز به نمایش می‌گذارد. جایزه اصلی این جشنواره شیر طلایی است…

شیر طلایی تولد در جنگ و زندگی در سینما!

نخستین دوره جشنواره ونیز در‌ سال ١٩٣٢ برگزار شد. البته در آن روزگار نام جشنواره، جشنواره ونیز نبود و با نام نمایشگاه بین‌المللی هنر سینماتوگراف در تابستان ‌سال ١٩٣٢ در شهر ونیز برگزار شد. لوچیان دی فو، مدیر موسسه آموزش سینما در شهر رم که به‌عنوان نخستین مدیر جشنواره ونیز انتخاب شده بود، در نخستین دوره ونیز جشنواره‌ای رقابتی در مایه‌های جشنواره‌های امروزی را سامان نداده بود. درواقع در نخستین دوره فیلم‌های مشهوری به نمایش درآمد که بعدها به فیلم‌های کلاسیکی در تاریخ سینما تبدیل شدند.

در گزارشی که در مهر از دوره‌های مختلف این جشنواره منتشرشده، عنوان شده است که ممنوع ساخته فرانک کاپرا، گرند هتل ساخته ادموند گولدینگ، قهرمان ساخته کینگ ویدور، فرانکشتاین ساخته جیمز ویل، مردان، چه رذل‌هایی ساخته ماریو کامرینی، به ما آزادی بدهید ساخته رنه کلر و… ازجمله آثاری بودند که در آن دوره به نمایش درآمدند. از فیلم‌ها و ستارگان حاضر در آن دوره از جشنواره پیداست که ونیز از همان نخستین دوره‌اش نیز علاقه فراوانی به حضور ستارگان در این گردهمایی سینمایی داشت.

به نحوی که در نخستین دوره نمایشگاه بین‌المللی هنر سینماتوگراف ستارگانی چون گرتا گاربو، کلارک گیبل، فردریک مارچ، نورما شیرر، جیمز کاگنی، رونالد کولمن، لورتا یانگ، جان باریمور، جون کرافورد، ویتوریو دسیکا و بوریس کارلوف در شهر ونیز حضور داشتند.

جشنواره ونیز در سال‌های آغازین با این روند به حیات خود ادامه می‌داد و بی این‌که هنوز نشانی از شیر طلایی در بین باشد، جایزه جام موسولینی به بهترین‌ها اهدا می‌شد. تا سال‌های دهه ۴٠ که جنگ جهانی دوم و فشارهای سیاسی، جشنواره ونیز را ویران کرد؛ تا جایی که جشنواره در سال‌های ۱۹۴۰، ۱۹۴۱ و ۱۹۴۲ به نحوی برگزار شد که گویی برگزار نشده و در سه‌سال بعد هم که اصلا برگزار نشد؛ تا رسیدیم به‌ سال ۱۹۴۶ که در این ‌سال جشنواره به حالت عادی برگشت. از این‌ سال جشنواره در ماه‌سپتامبر برگزار شد و به دلیل توافقنامه‌ای بود که میان مدیران ونیز و مدیران جشنواره تازه تاسیس کن در فرانسه بسته شده بود تا از هم‌زمانی این دو فستیوال بزرگ جلوگیری شود.

درباره جشنواره‌های برگزارشده در سال‌های دهه ۴٠ باید گفت که این سال‌ها دوران فیلم‌های مهم نئورئالیسم ایتالیا بود و از مهمترین فیلم‌های شاخص این موج که در ونیز به نمایش درآمدند می‌توان به از خودی‌ها (روبرتو روسلینی ۱۹۴۶) و زمین می‌لرزد (لوکینو ویسکونتی ۱۹۴۸) اشاره کرد. البته در آن سال‌ها این فیلم‌ها چنان که باید مورد ستایش قرار نگرفتند. جشنواره در این دوره‌ها همچنین میزبان چهره‌های سرشناسی مانند اورسن ولز، لارنس الیویه، فریتز لانگ، جان هیوستن، دیوید لین،‌ هانری-ژرژ کلوزو، مایکل پوئل، امریک پرسبرگر، ژان رنوآر و مارسل کارنه بود. در این دهه بود که تصمیم گرفته شد جایزه بزرگ بین‌المللی ونیز اهدا شود که این جایزه بعدتر، در ‌سال آغازین دهه ۵٠ در قالب شیر معروف ونیز به برگزیدگان اهدا شد…

در سال‌های ۱۹۵۰ اهمیت جشنواره ونیز در سطح بین‌المللی با حضور فیلمسازان و ستارگان مهم مسجل شد. در این دهه که دنیای سینما تلاش می‌کرد گردوغبار جنگ‌ جهانی را از شانه‌هایش پاک کند، جشنواره ونیز نیز تحت‌تاثیر این گرایش قرار گرفت. در این دهه بود که ونیز سینمای ژاپن را کشف کرد؛ کشفی که باعث شد شیر طلایی در دستان فیلمسازانی چون کوروساوا و میزوگوچی قرار گیرد؛ برای فیلم‌هایی چون راشومون، هفت سامورایی و اوگتسو مونوگاتاری.

شیر طلایی تولد در جنگ و زندگی در سینما!
 

آپاراجیتو ساخته ساتیا جیت رای دیگر فیلم آسیایی برنده شیر طلا در دهه ۵٠ بود. ونیز همچنین در این دهه نگاه ویژه‌ای داشت به اساتید ایتالیایی از قبیل فدریکو فلینی، میکل آنجلو آنتونیونی، فرانچسکو رزی، ارمانو اولمی، لوکینو ویسکونتی و…؛ با این توضیح که در آن روزگار باوجود شهرتی که فیلم‌های ایتالیایی داشتند، جشنواره به فیلم‌های ایتالیایی جایزه نمی‌داد و در عوض اساتید اروپایی چون اینگمار برگمان، تئودور درایر و روبر برسون بودند که شیرهای ونیز را به خانه می‌بردند. در این سال‌ها سینمای آمریکا و فیلمسازان آمریکایی نیز در جشنواره سهم داشتند و فیلمسازانی مانند الیا کازان، رابرت آلدریچ، بیلی وایلدر و ساموئل فولر با فیلم‌های‌شان در جشنواره شرکت کردند…

سال‌های ۱۹۶۰، سال‌های تغییرات آشکار در ونیز بود. در این سال‌ها جشنواره به فیلم‌های ایتالیایی روی خوش نشان داد و چند جایزه به فیلم‌های ایتالیایی تعلق گرفت. اما در ‌سال ۱۹۶۹ و با تغییرات سیاسی و اجتماعی در ایتالیا جشنواره نیز دستخوش تغییراتی دیگر شد و حتی موجودیتش زیر سوال رفت. از‌ سال۱۹۶۹ تا ۱۹۷۹ جشنواره از حالت رقابتی بیرون آمده و هیأت داوران نداشت و در سال‌های ۱۹۷۳، ۱۹۷۷ و ۱۹۷۸ هم که اصلا جشنواره برگزار نشد، حتی جایزه شیر طلایی نیز تا‌ سال ۱۹۸۰ به جشنواره برنگشت. اما از آن پس ونیز گام‌به‌گام قدرتمندتر شد؛ تا امروز که این جشنواره به جایی رسیده که هر جایزه‌اش می‌تواند بالاترین افتخار هر سینماگر پرافتخاری باشد…

مهمترین فیلم‌های دوره ٧۴ جشنواره ونیز

ونیز امروز؛ اسکار فردا!

جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز در سال‌های اخیر تبدیل به محلی برای اکران برخی از مهمترین آثار فصل جوایز هر ‌سال شده است. فیلم‌هایی مثل لالا لند، مرد پرنده‌ای، جاذبه، ورود، جکی و… همگی ابتدا در تابستان و در جشنواره مشهور ایتالیایی‌ها برای نخستین‌بار روی پرده رفته‌اند و مسیر خودشان تا نامزدی و احیانا بردن جایزه اسکار را آغاز کرده‌اند. امسال هم حداقل روی کاغذ، نام‌های بزرگی در فهرست فیلم‌های بخش مسابقه دیده می‌شود. درواقع ونیز امسال هم‌ سال پرستاره‌ای را در پیش دارد و استودیوهای آمریکایی روی نظر هیأت داوران برای میانبرزدن به جایزه اسکار حساب ویژه‌ای باز کرده‌اند. کارگردان‌هایی مثل جورج کلونی، دارن آرانوفسکی و الکساندر پین، تنها چند نفر از نام‌های بزرگی هستند که در ونیز هفتادوچهارم حضور دارند. در ادامه مروری خواهیم داشت بر فیلم‌های مهم و پرسروصدایی که در جشنواره امسال به نمایش درخواهند آمد.

سابربیکان/ جرج کلونی

 شیر طلایی تولد در جنگ و زندگی در سینما!

فیلم تازه‌ جرج کلونی با فیلمنامه‌ای از برادران کوئن، گرنت هسلاو و خود کلونی و بازی مت دیمون، جولین مور، اسکار ایزاک و جاش برولین یکی امیدهای فصل‌ جوایز است. این کمدی جنایی کوئنی که داستانش در دهه ۵٠ و در یک محله آرام رخ می‌دهد؛ که این آرامش با حمله به خانه یکی از همسایه‌ها به هم می‌ریزد، شاید از این‌رو که از سه ضلع فیلم محبوب اسکار آرگو، گرنت هسلاو و جورج کلونی، در تهیه این فیلم هم نقش داشته‌اند، بتواند در معادلات اسکار هم نقشی جدی ایفا کند. باید درباره این فیلم افزود که جرج کلونی در کارنامه‌ کارگردانی‌اش، هم آثار ناموفق دارد و هم آثار موفق. فیلمنامه یکی از المان‌هایی است که در فیلم‌های نه‌چندان دلچسب کلونی لنگ می‌زد اما این در کنار خود کلونی نام برادران کوئن به‌عنوان نویسنده نوشته شده و از این‌رو باید به فیلم کلونی امید بیشتری داشت. به گفته خود این سینماگر محبوب، سابربیکان یک فیلم جنایی تاریک و تیره با مایه‌های کمدی سیاه است.

تهذیب اول/ پل شریدر

شیر طلایی تولد در جنگ و زندگی در سینما!

فقط این‌که نویسنده‌ راننده تاکسی و گاو خشمگین مارتین اسکوسیزی پشت دوربین این فیلم قرار دارد، برای جذاب بودن این فیلم برای عده‌ای از عشق سینماهای نقاط مختلف دنیا کافی است. پل شریدر نزدیک به ١٨ فیلم ساخته و در کارنامه‌اش، هم آثار تحسین‌شده‌ای مانند یقه‌ آبی وجود دارد و هم فیلم‌های ضعیفی مثل قانون جنگل. چند سالی است که روند آثار ناموفق شریدر ادامه دارد، حالا باید دید که تهذیب اول در کدام بخش کارنامه‌ این کارگردان قرار می‌گیرد. با این توضیح که هنرمندانی در این حد همواره این امید را در هواداران‌شان زنده نگه می‌دارند که می‌توانند یک بار دیگر نقاط اوج کارنامه‌شان را تکرار کنند…


 

سومین قتل/ هیروکازو کوره‌اِدا

 شیر طلایی تولد در جنگ و زندگی در سینما!

کوره‌اِدا در سال ۱۹۹۵ برای مابوروسی از ونیز جایزه‌ کارگردانی دریافت کرد. حالا این کارگردان تحسین‌شده و امتحان پس داده بعد از دو دهه به ونیز بازگشته است تا یک‌بار دیگر خاطرات موفقیتش را در این شهر زیبا زنده کند. درباره جدیدترین فیلم این سینماگر کهنه‌کار گفته‌اند درحالی‌که او برای درام‌های شاخص خانوادگی‌اش شناخته می‌شود، سومین قتل تریلری است درباره‌‌ وکیلی که باورهایش به قانون را از دست می‌دهد که باید منتظر ماند و دید که آیا در این نوع فیلم هم می‌شود نشان از نبوغ داستان‌پردازی هیروکازو کوره‌اِدا را دید یا نه!

سه بیلبورد بیرون از ابینگ میزوری / مارتین مک‌دونا

 جشنواره فیلم ونیز چگونه به امروز رسید؟

جدیدترین فیلم یکی از جذاب‌ترین سینماگران مستقل حال‌حاضر دنیا؛ درامی نوآر با نام سه بیلبورد بیرون از ابینگ، میزوری است که روایتگر داستان مادری است که پس از قتل دخترش و پیدانشدن قاتل، مقابل پلیس قرار می‌گیرد. فرانسیس مک دورموند و وودی‌ هارلسون مهمترین بازیگران ساخته جدید مارتین مک دونا هستند؛ مهمترین‌های یک تیم بازیگری درجه یک که در تمام آثار مارتین مک‌دونا البته این خصیصه وجود دارد. باید به این نکته نیز اشاره کرد که مارتین مک‌دونا نه‌تنها به‌عنوان یکی از کارگردان‌های مهم این‌روز‌ها شناخته می‌شود، بلکه یکی از مهمترین نمایشنامه‌نویسان زنده‌ ایرلندی است، بنابراین تماشای جدیدترین فیلمش برای عشق فیلم‌ها اهمیت دیگری دارد. مارتین مک‌دونا، کارگردان آثار تحسین‌شده‌ای در بروژ و هفت دیوانه سبک قصه‌گویی خاص خودش را دارد و این بار هم با فیلمی به جشنواره ونیز آمده است که می‌گویند می‌تواند کارنامه معتبر او را باز هم ارتقا دهد…

کوچک‌کردن/ الکساندر پین

 شیر طلایی تولد در جنگ و زندگی در سینما!

چهار‌سال از اثر تحسین‌‌شده‌ پیشین الکساندر پین، نبراسکا گذشته. حالا این بار پین با اثری متفاوت بازگشته است. او البته تمایلش به هجو شرایط اجتماعی را کنار نگذاشته اما این‌بار در داستانی علمی-تخیلی قصه‌اش را پیش می‌برد؛ در اثری در مورد مردی که به‌خاطر مشکلات قصد دارد خودش را کوچک کند. به اینها اضافه کنید تیم بازیگران درجه یک و شگفت‌انگیز این فیلم را متشکل از مت دیمون، کریستوف والتز، کریستن ویگ، الک بالدوین، لورا درن، نیل پاتریک هریس و بروس ویلیس. فیلم پین، فیلم افتتاحیه جشنواره بود که جا پای آثاری مانند جاذبه، لالا لند و مرد پرنده‌ای در سال‌های گذشته گذاشته است.

شکل آب/ گیرمو دل‌تورو

 شیر طلایی تولد در جنگ و زندگی در سینما!

یک عاشقانه در دهه‌ ۶٠ میلادی بین یک مستخدم ناشنوا و یک موجود شبه انسان که در آب زندگی می‌کند. فقط این‌که کارگردان فیلم گیرمو دل تورو است، برای دیدن آن فیلم کافی است. آن هم فیلمی که اگرچه گفته می‌شود با موضوع جنگ سرد ساخته شده، اما همچنین گفته می‌شود که ظاهرا دارای مضامین فیلم‌های ترسناک هم هست و وقتی این تناقض را در کنار نام دل تورو قرار دهیم، جذابیت‌های فیلم برای تماشا آشکارتر می‌شود. همچنین می‌گویند که شکل آب از نظر القای حس نوستالژی و در کنار آن فضای فانتزی شباهت زیادی به شاهکار دل تورو هزارتوی پن دارد و خیلی‌ از طرفدارانش امیدوار‌ند که بهترین و کامل‌ترین اثر خود در دو دهه‌ اخیر را ساخته باشد.

مادر!/ دارن آرونوفسکی

 شیر طلایی تولد در جنگ و زندگی در سینما!

شاهزاده‌ تاریک ونیز دوباره با اثری سیاه و روانشناسانه بازگشته است. درواقع بیشترین چیزی که درباره این فیلم گفته می‌شود این است که اثر جدید آرنوفسکی یک فیلم ترسناک روانشناسانه است. همه منتظرند از فیلمنامه‌ای که آرونوفسکی فقط در یک هفته نوشته، سردربیاورند. برعکس اثر اخیر آرنوفسکی نوح فیلمساز دوباره به ریشه‌ آثار جنون‌آمیزش بازگشته. فیلم که بازیگران درجه یکی مانند جنیفر لارنس، خاویر باردم، اد هریس و میشایل فایفر را در اختیار دارد، از همین الان باید جزو نامزدهای بازیگری حسابش کرد.

مکتوب، عشق من / کانتو اونو – عبداللطیف کشیش

 جشنواره فیلم ونیز چگونه به امروز رسید؟
عبداللطیف کشیش یکی از مهمترین کارگردان‌های این روزهاست. راز جو در ‌سال ۲۰۰۸ بهترین فیلم فرانسوی در سزار شد و آبی گرم‌ترین رنگ است نخل طلای کن را به خانه برد. کشیش نتوانست مکتوب… را در یک فیلم تمام کند، پس فیلمبرداری را ادامه داد تا در دو فیلم این کار را انجام دهد، به همین دلیل فیلم به جشنواره‌ کن نرسید. هنوز مشخص نیست که بر سر فیلم چه آمده، فیلم تمام شده یا نه یا این‌که فیلم دومی در کار خواهد بود یا نه. اما فیلم تازه‌ عبداللطیف کشیش قطعا یکی از فیلم‌های ونیز است که باید دیده شود. 


منبع: برترینها

کشف گور ۳۵۰۰ ساله در مصر

باستان شناسان موفق به کشف یک گور باستانی متعلق به ۳۵۰۰ سال پیش در نزدیکی دره پادشاهان مصر شدند.

به گزارش ایسنا به نقل از تلگراف، وزارت آثار تاریخی مصر از کشف یک گور باستانی همراه با جسد مومیایی یک زرگر، زن و دو فرزندش در شهر کهن «اقصر» در نزدیکی دره پادشاهان و در یک گورستان متعلق به مقامات و نجیب زادگان خبر داد که قدمت آن به دودومان هجدهم مصر و حدود قرن ۱۵ قبل از میلاد می‌رسد.

این گور شامل یک اتاق کوچک در سطح زمین و یک اتاق در عمق ۸ متری است که ۴ مومیایی در آن قرار داده شده است و در کنار آنها نیز اسکلت، آثار باستانی مرتبط با مراسم تشییع جنازه شامل ۱۵۰ مجسمه اوشابتی، چهار تابوت چوبی، جواهرات و سکه‌های ویژه مراسم تدفین کشف شده است.

در این گور دو مجسمه نشسته از این زرگر و به همراه همسرش نیز کشف شده و تصویری از پسر آنها نیز بین آنها نقاشی شده است.

«زاهی حواس» یکی از برترین مصرشناسان و وزیر پیشین آثار تاریخ مصر می‌گوید: «کشف این گور که شامل مومیایی یک نجیب‌ زاده است، می‌تواند از اهمیت فراوانی برخوردار باشد.»

این خبر می‌تواند خبر خوبی برای صنعت گردشگری مصر باشد که در تلاش برای احیای شرایط ایده آل خود است. صنعت گردشگری مصر که زمانی یکی از اصلی‌ترین منابع درآمد ارزی این کشور بود، از سال ۲۰۱۱ و بروز ناآرامی‌هایی که به خلع قدرت از حُسنی مبارک انجامید، وارد بحران شد و بهبود این صنعت حیاتی در مصر هر بار با برور بحرانی جدید به تعویق می‌افتاد.

با گذر از این دوران بحرانی، مقامات گردشگری مصر حالا از بهبود قابل توجه گردشگری در این کشور خبر می‌دهند و این اکتشافات جذاب باستان شناسی نیز می‌تواند، نقش مهمی در بازگردندن مجدد توریست‌ها به این کشور تاریخی داشته باشد.


منبع: عصرایران

بزرگداشت کیارستمی با حضور سفرای کشورهای خارجی (عکس)

مرکل خطاب به ترکیه: اینجا هیچ خبرنگاری دستگیر نمی‌شود حمله انتحاری به رستورانی در سومالی با ۶ کشته مسکو ۸۷۰ ساله شد (+عکس) وزارت بهداشت: آسیب دیدگی برخی از دانش آموان هرمزگانی بسیار وسیع است/ تاکنون ۲۶ نفر مرخص شدند تکذیب توقف نرم افزارهای مسافربری اینترنتی در کرج وزیر ارتباطات: در کنار تحریم شرکت‌های آمریکا مانع نتراشیم کلینتون: دیگر کاندیدا نمی‌شوم/ آینده آمریکا در خطر است وضعیت فوق العاده در ایالت جورجیای امریکا بزرگداشت کیارستمی با حضور سفرای کشورهای خارجی (عکس) دیدار شیخ الازهر با مرکل در خصوص مسلمانان میانمار

ما کره شمالی نمی‌شویم چون…  (۴۸ نظر)

انرژی ژئوترمال برای ایران گران تمام می شود/
نیروگاه زمین گرمایی مشگین شهر هزینه بر است  (۱۸ نظر)

آموزش و پرورش، سیستم خارج از مدرسه را به رسمیت بشناسد: «آموزش در خانه» و «مدارس زندگی»  (۱۵ نظر)

برگزاری جشن هسته ای با حضور رهبر کره شمالی (+عکس)  (۹ نظر)

جذب ۸۰ میلیون توریست توسط فرانسه ۶۰ میلیون نفری/
ایران به فکر جذب توریست های ثروتمند منطقه باشد  (۸ نظر)

مخدرهای معروف این روزهای بازار  (۷ نظر)

خون بازی در جام حذفی  (۷ نظر)

طالقانی؛ فراتر از یاد، هم عیار هم معیار  (۵ نظر)


منبع: عصرایران

آغاز فروش بلیت نیم‌ بهاء در سینماها

به گزارش فارس، با تصمیم شورای صنفی نمایش فروش بلیت به قیمت نیم بهاء از امروز ۱۹ شهریورماه به مناسبت نزدیک به شدن به روز ملی سینما آغاز شده و تا پایان هفته دفاع مقدس (۷ مهرماه) ادامه خواهد داشت.صاحبان فیلم امیدوارند با نیم بهاء شدن قیمت بلیت مخاطبان که از ابتدای سال با افت قابل توجهی مواجه شدند به سالن‌های سینمای بازگردند.از امروز سالن های مدرن با قیمت ۶۰۰۰ تومان، سالن‌های ممتاز با قیمت ۵۰۰۰ تومان و سالن‌های درجه یک با قیمت ۴۰۰۰ تومان بلیت فیلم ها را عرضه می‌کنند.عرضه بلیت به قیمت نیم بهاء در تمام سالن‌های کشور صورت می گیرد.


منبع: بهارنیوز