رامبد جوان: خیلی دوست داشتم سالن اجلاس سران را از نزدیک ببینم! (فیلم)

سد‌های هوشمندانه برای استخراج چوب از جنگل (+عکس) تصاویر لو رفته از خودروی آینده کاخ سفید/ خودرویی که ترامپ سوار آن خواهد شد (+عکس) ناوگان خودران فولکس‌واگن به شهرهای جهان می رود (+عکس) تصاویر حیرت‌انگیز از پنجه عنکبوت رامبد جوان: خیلی دوست داشتم سالن اجلاس سران را از نزدیک ببینم! (فیلم) ساختمانی که از بالا به پایین ساخته شده (+عکس) اپلیکیشن گوگل: انتقال پول با امواج صوتی آمانو: تایید پایبندی ایران به تعهدات برجام شهرداری بگیر و ببند کودکان متکدی را تکذیب کرد قاتلی که کتاب نوشت (+عکس)

ظریف برود جلیلی بیاید؟  (۴۹ نظر)

مردم نان ندارند، اینها می‌خواهند به استادیوم بروند  (۲۵ نظر)

نیویورک ۹۶؛ بی احتمال مکالمه یا مصافحه  (۲۴ نظر)

خرید یک میلیارد تومانی تبلت و پژو پارس برای اعضای شورای شهر تهران (سند) / واکنش سخنگوی شورا  (۱۵ نظر)

دخالت ناطق نوری در تایید احمدی نژاد برای شهردای تهران / درباره اتهامات احمدی نژاد: آدم با هر بچه‌ای که دعوا نمی‌کند  (۱۳ نظر)

آیا روس ها برای حمله به اروپا آماده می شوند؟  (۱۲ نظر)

اروتیسم و تبلیغات شهری در تهران  (۱۲ نظر)

پای مربی پرسپولیس جا ماند!  (۹ نظر)


منبع: عصرایران

پای صحبت‌های «ابوالحسن داوودی»؛ هر آن چه بر «زادبوم» گذشت

روزنامه آسمان آبی – سجاد صداقت: شاید وقتی در بیست و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۸۸ فیلم «زادبوم» سیمرغ بلورین فیلم برگزیده تماشاگران و سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را به دست آورد، کسی فکر نمی کرد اکران این فیلم هشت سال بعد و در تابستان سال ۱۳۹۶ اتفاق بیفتد. طنز ماجرا آن بود که فیلمی که به سیمرغ بهترین فیلم از نگاه ملی دست یافت، پس از اتفاقات سال ۸۸ توقیف شد.

گفته می شود «زادبوم» علاوه بر سازمان سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، از سوی حوزه هنری به عنوان سرمایه گذار اصلی هم توقیف شد. داوودی در گفت و گوی پیش رو به طور کامل آن چه بر فیلم گذشته است بازگو می کند.

«زادبوم» در اکران عمومی موفقیتی به دست نیاورد و تا ۱۳ شهریور، فروش آن در گیشه های الکترونیک ۴۲۲ میلیون تومان اعلام شده است، اما داوودی در این گفت و گو بخش مهمی از انتقادها را نمی پذیرد. او از زاویه دید خویش محتوای فیلم را تحلیل می کند. داوودی به تازگی فیلمبرداری تازه ترین فیلمش یعنی «هزارپا» را به پایان رسانده است؛ فراغت او از کار فرصتی فراهم کرد که پای صحبت هایش بنشینیم.

پای صحبت ابوالحسن داوودی، کارگردان «زادبوم»

فیلم «زادبوم» بعد از هشت سال و نیم اکران شده است. با توجه به این که شما بعد از این فیلم دو اثر دیگر هم ساخته اید، اکران دیرهنگام فیلم را چگونه می بینید؟

«زادبوم» در بدترین شرایط ممکن در حال اکران است. حوزه هنری اثری را که ۱۰ سال پیش در ساخت آن سهم داشت، بعد از اتفاقات سال ۸۸ همسو با سازمان سینمایی دولت وقت توقیف کرد. اکنون هم که ما سهم حوزه هنری را خریده ایم، فیلم را تحریم کرده اند؛ فیلمی که جایزه نگاه ملی را گرفته بود، بدون هیچ توضیحی کنار گذاشتند؛ البته فهرست بلندبالای سانسور هم ارائه داده بودند که من واقعا متوجه نمی شوم مسئولان سینمایی چگونه تحمل می کنند نهادی که فقط تعدادی سینما در اختیار دارد، برای خود قانون وضع کند و این گونه مجوزهای وزارت فرهنگ و ارشاد و سازمان سینمایی را به ریشخند می گیرد.

متاسفانه مسئولان وزارت ارشاد و سازمان سینمایی هم به جای این که با چنین رفتارهای فراقانونی ای برخورد کنند، محتاطانه عمل می کنند. مسئول سازمان سینمایی به جای دفاع از فیلم و مجوزی که صادر کرده اند، در چنین شرایطی می گویند تحریمی در کار نیست! فیلمی که جایزه نگاه ملی را گرفته است، رسما از سوی حوزه هنری تحریم می شود، معنای این چیست؟ به نظر می رسد مجوزدهنده قانونی برای اکران فیلم حتی نمی تواند از مجوز خود دفاع کند. این مسئله هم آزاردهنده و هم تحقیرآمیز است.

یکی از مسائلی که در فیلم «زادبوم» دیده می شود این است که فضای فیلم قدیمی و تا حدودی از مد افتاده آن است، در حالی که فیلم موضوعی به روز را مطرح می کند؛ مانند شکل ارتباط برقرار کردن ایران و آلمان و مسائلی از این نوع که در ۱۰ سال اخیر تغییر کرده است؛ بر این اساس برای اکران عمومی نگرانی نداشتید؟

ممکن است در این فیلم نشانه هایی وجود داشته باشد که به دورانی خاص مربوط بوده است، اما موضوع اصلی «زادبوم»به هیچ زمان و دوره ای مربوط نیست؛ برای مثال، بحث «مهاجرت مغزها» نه تنها از آن دوره گسترده تر که خیلی حادتر هم شده است؛ مباحثی چون بحران در خانواده و از هم گسیختگی آن ها نسبت به ۱۰ سال قبل که این فیلم را ساختم، نه تنها بیشتر شده است، بلکه شرایط بحرانی تری را طی می کند.

با توجه به این که فیلم ۹ سال قبل تولید شد، مباحثی چون ارتباطات بین ایران و کشورهای دیگر مانند امروز نیست و دراین سال ها حتی ادبیات گفت و گوی مردم و به ویژه جوانان هم تغییر کرده است. به طور مشخص برخی وجوه زبانی فیلم با امروز متفاوت است.

پای صحبت ابوالحسن داوودی، کارگردان «زادبوم»

تجربه فیلمسازی شما و فیلم های متنوعی که در این سال ها ساختید، شما را ترغیب می کند به سبک ها و حوزه های مختلفی سر بزنید. از «سفر عشق» که نخستین فیلم شما و یک ملودرام روشنفکرانه بود تا کمدی های فانتزی سال های بعدی، می توان گفت روند فیلمسازی تان براساس فضایی بوده است که در آن زندگی کرده اید.

شما در دهه ۷۰ فیلمی مانند «مرد بارانی» را با فضایی سیاسی ساختید و بعد از آن به «نان، عشق و موتور ۱۰۰۰» رسیدید که در دوران اصلاحات یکی از فیلم های مهم پرونده کاری تان شد. «زادبوم» در میان این فیلم ها در کجا قرار می گیرد و آن را محصول چه نگاه یا دورانی می دانید؟

«زادبوم» به گونه ای چکیده همه آثار من است. اگر بخواهم برای آثارم مانند یک دفترمشق، سرمشقی مشخص کنم، سرمشق همه فیلم هایی که با مضامین مختلف ساخته ام، «زادبوم» است؛ البته این حرف به این معنی نیست که این فیلم بهترین فیلم من است، بله ازجهتی اولویت حرف به این معنی نیست که این فیلم بهترین فیلم من است، بلکه از جهتی اولویت حرف این فیلم است. «زادبوم» دکترین فلسفی من است. این دکترین در تصورم درباره مملکت و هم در جریانی وجود دارد که در آن زندگی می کنم؛ از این رو «زادبوم» جایگاه متفاوتی دارد.

شما در این فیلم مشغول روایت چند قصه هستید که همه آن ها با هم ارتباط پیدا می کنند، اما به نظر می رسد ترکیب قصه ها به درستی شکل نگرفته است. از سوی دیگر، هر داستان به دلیل تاثیری که بر کلیت فیلم می گذارد، حالت شعاری به خود می گیرد.

مسائلی که در فیلم مطرح می شود یک واقعیت است و متاسفانه ما از واقعیت ها گریزانیم.

آیا از روایت واقعیت به این شکل و این که در ذهن مخاطب فضایی شعاری به نظر بیاید نترسیدید؟

نه! به این دلیل که اعتقادی به این نوع نقد برخی از منتقدان ندارم. آن ها وقتی درباره کلیشه ها و مضامین شعاری حرف می زنند، آن چنان لحنی پیدا می کنند که گویی درباره یک مسئله مذموم و بد سخن می گویند. شعارها هم ممکن است در برخی جاها کاربرد داشته باشند، حتی در یک فیلم داستانی و سینمایی.

وقتی درباره جایگاه این فیلم می گویم دکترین من است، باید آن را به رساترین شکل ممکن فریاد بزنم. شکل و ساختار این فیلم تفاوت عمده ای با فیلم هایی مانند «رخ دیوانه» و «تقاطع» دارد. آن فیلم ها رویکرد دیگری دارند. مقوله ای که شما نام آن را شعار می گذارید، جزیی از ابزار این نوع قصه پردازی است؛ چون به هر حال فیلم هایی از این نوع که یک موضوع یا مسئله را به شکل آسیب اجتماعی بیان می کنند، گاهی ممکن است بخواند این آسیب را با صدای بلندتر یا رساتر از آن چه در قصه وجود دارد، مطرح کنند.

خیلی راحت و آشکار می گویم این کار را از روی عمد انجام دادم. می خواستم به همه آن هایی که این زمینه را فراهم کردند و هیچ وقت در این چند دهه ترسی از آننداشتند، تلنگر بزنم؛ مثلا در موضوعی مانند فرار مغزها، آن ها با دست خود کشور را از بزرگ ترین ثروت ملی محروم می کنند. بسیاری از آن ها این سرمایه های ملی را با شکل های مختلف محکوم می کنند. بسیاری از آن ها این سرمایه های ملی را با شکل های مختلف محکوم می کنند که اگر این ها تمایلی هم به وطن داشته باشند، هیچ گاه بازنگردند.

وقتی قرار است با این نوع آدم ها صحبت کنید، دیگر نمی توانید حرف خود را با زمزمه بیان کنید. باید لحن شما، لحن مستقیم تر و رساتری باشد. این جزو ابزار فیلم است. این که بخواهیم با انواع مختلف فیلم ها، با یک بیان یا تغییر روشنفکرانه برخورد کنیم، به نظر من، از آن اشتباه های تاریخی است که بسیاری از دوستان منتقد انجام می دهند.

پای صحبت ابوالحسن داوودی، کارگردان «زادبوم»

یکی از انتقادهایی که به فیلم وارد می شود این است که شما در «زادبوم» چنان شیفته مضمون شده اید که فرم را به فراموشی سپرده اید.

این انتقاد واقعیت ندارد. به هر حال، در مجموعه کارهایم نشان داده ام که با فرم های مختلف بیگانه نیستم. هر زمان که خواستم با فرمی کار کنم تا جایی که توانسته ام آن را از آب و گل درآورده ام، اما این فیلم همین فرم را می طلبید. اگر قرار باشد «زادبوم» یک بار دیگه ساخته شود، ممکن است لحن بیانش عوض و ادبیات آن به آن چه امروز در جامعه وجود دارد نزدیک شود، اما مطمئن باشید بخش مهمی از ساختار همان گونه که هست، حفظ خواهدشد.

این ساختاری است که این فیلم و این مفهوم و معانی، آن را می طلبید. اگر آن را به شکل دیگری بیان کنیم، عملا از آن هدف اولیه ساخت این فیلم فاصله گرفته ایم.

این فیلم یکی از آخرین فیلم هایی است که عزت الله انتظامی به عنوان بازیگر در آن حضور داشته است. حضور انتظامی در این فیلم چگونه بود؟

من از زمان نگارش فیلمنامه که با فرید مصطفوی آن را انجام می دادیم، آقای انتظامی را در نظر داشتم. ایشان بهترین کسی بود که می توانست تصور بسیار افراطی درباره همه کسانی را که غالبا از روی اضطرار کشور را ترک کرده و رفته اند و بسیاری از آن ها هم در شرایط نه چندان مطلوب زندگی می کنند، عوض کند. بازیگر ایننقش غیر از شخصیتی که برایش نوشته می شود، باید آنی از خود داشته باشد که روی تماشاگر تاثیر بگذارد. کسی جز شخص انتظامی نمی توانست چنین تاثیری روی تماشاگر بگذارد.

به همین دلیل، من از همان مرحله فیلمنامه درباره ایشان فکر می کردم و زمانی هم که فیلمنامه را ارائه دادم، ایشان نیز با اشتیاق زیادی با فیلم همکاری کردند.

آقای انتظامی در نسخه ای از فیلمنامه که در اختیار داشت یادداشت های زیادی نوشته بود که بسیار بیشتر از متن فیلمنامه بود. این برای خود من بسیار جذاب بود که در آستانه هشتاد و چند سالگی این قدر اشتیاق و علاقه و به نقش خود تعصب دارد. من هم به شخصه این تعصب- به معنای خوب آن- را در فیلم و رابطه ای که تماشاگر با این نقش و خود فیلم برقرار می کند دیدم.

«زادبوم» در میانه دو فیلم «تقاطع» و «رخ دیوانه» ساخته شده است. «تقاطع» در زمانی ساخته شد که روایت غیرخطی در سینمای ایران چندان مرسوم نبود. پس از «زادبوم» اما حدود ۶ سال طول کشید تا فیلم «رخ دیوانه» ساخته شود. دلیل این تاخیر چه بود؟ آیا اکران نشدن «زادبوم» بر فیلم نساختن شما تاثیر گذاشت؟

به هر حال این مسئله بی تاثیر نبود. فیلمی که دو سال برای ساخت آن زمان گذاشته بودم، مورد جافی چندگانه قرار گرفت. نه تنها فیلم از سوی مدیریت وقت سازمان سینمایی توقیف شد، بلکه سازمانی که با اصرار از من به عنوان فیلمساز دعوت کرد، پیشنهاد فیلمسازی داد، بعد از ارائه طرح به شدت از آن استقبال کرد، سرمایه گذاری صد در صد فلم را انجام داد، بعد از ساخت از فیلم بسیار راضی بود و بعد از موفقیت در جشنواره و دریافت جوایز متعدد خوشحال بود، به یکباره با تغییر مدیریت، ۱۸۰ درجه فضای آن عوض شد. اکنون حوزه هنری به مانع بزرگ و اصلی دیده نشدن این فیلم از سوی تماشاگران تبدیل شده است.

در این سال ها، بسیار سعی کردم که مسئله را با تعامل حل کنم، اما حتی زمانی که ما کل سهمی را که حوزه از این فیلم داشت خریدیم، باز هم آن ها در سینماهایی که در اختیار دارند، آن را تحریم کردند. طبعا مجموعه این اتفاقات در این سال ها آثار خسارت باری روی آدمی می گذارد و ارتباط اثر با تماشاگر را از بین می برد. اگر اهل هنر از هر نوع آن یا حتی یک کارگر معمولی تولیدکننده را از رسیدن محصولش به مصرف کننده محروم کنید، بعد از مدتی اشتیاقش به اثر را از دست می دهد. طبعا همین مسئله فشار زیادی روی من داشت، اما در این سال ها تحمل کردم و باز توانستم فیلمی مثل «رخ دیوانه» را بسازم. فکر می کنم خود این اتفاقات انرژی زیادی از من گرفت.

پای صحبت ابوالحسن داوودی، کارگردان «زادبوم»

دلیل توقیف فیلم را هیچ وقت به صورت مستقیم به شما گفتند؟

نه! لطفا شما به عنوان روزنامه نگار از مسئولان محترم بپرسید. بپرسید غیر از سلیقه شخصی و احتمالا مشکلی که ممکن است با من فیلمساز داشته باشند و برخوردهای شخصی، چه دلیلی دارند؟ حداقل توجیه کنند چطور فیلمی را که به عنوان فیلم برگزیده ملی شناخته شده است به راحتی تخطئه می کنند؟

معمولا گفته می شود وقتی فیلمی در کارنامه یک هنرمند توقیف می شود، ساختن فیلم بعدی بسیار مشکل است، اما شما با یک فرم تازه سراغ «رخ دیوانه» رفتید. زمانی که می خواستید «رخ دیوانه» را بسازید با توجه به تغییر اوضاع سیاسی کشور به این فکر نکردید که باز هم فیلمی با رگه های سیاسی بسازید؟

هر دوره ای شرایط و موقعیت خودش را دارد. طبعا نیاز جامعه بسته به زمان های مختلف متفاوت است. به هر حال، من چون رشته غیرسینمایی ام جامعه شناسی است، همیشه از این جانب هم نگاه می کنم که جامعه ما در آن زمان چه نیازی داشته و چه موضوعی ضوررت بیانی بیشتری دارد که با بیان آن بخواهم با جامعه به یک رابطه متقابل وارد شوم.

زمانی که قرار بود «رخ دیوانه» را بسازم، احساس جوانان و شکل برخورد آن ها با وسایل ارتباط اجتماعی موضوع بسیار حاد و مهمی است که باید بسیار ریشه ای با آن برخورد شود. این برخورد باید به شکلی در می آمد که هم برای آنان جذاب باشد و هم بتواند تاثیر مورد نظر فیلم را بگذارد؛ برای مثال، من و فرید مصطفوی در فیلمنامه «تقاطع» بسیار پدرانه خواسته بودیم از دیدگاه خودمان با قضایای جوانان برخورد کنیم و ایده آل خودمان را به عنوان جوان خوب و جوان بد به آنان القا کنیم.

تاثیری که از بازخوردهای آن فیلم گرفتم این بود که اگر در «رخ دیوانه» درباره جوانان حرف می زنم، به هیچ وجه قضاوت خودم را به عنوان یک والد نباید وارد آن کنم. این که من چه تصوری دارم، چندان اهمیتی ندارد. در این جا چیستی واقعیت اهمیت دارد؛ این که خود جوان بتواند خودش را قضاوت کند و فیلم من بتواند به این قضاوت کمک کند. به هر حال، این ضرورتی بود که من احساس کردم در زمان ساخت «رخ دیوانه» بسیار جدی است.

درباره فیلم تاه تان «هزارپا» هم همین مسئله صدق می کند؟

دقیقا! درباره این فیلم هم من احساس کردم که شرایط اقتصادی و اجتماعی توده مردم بسیار به هم ریخته و بحرانی است. چاره ای نداریم اگر می خواهیم حرفی هم بزنیم، باید وجه سرگرمی و مشغول کردن تماشاچی را تا جایی که امکان دارد با سقف سلیقه او لحاظ کنیم. این ضرورت بسیار مهمی است. به همین دلیل بود که من بعد از ۱۸ سال دوباره به ساخت یک فیلم کمدی پرداختم، اما کمدی ای که دیگر به کف سلیقه مردم اکتفا نکند و سعی کند کف سلیقه را مقداری بالاتر ببرد.

نسخه ای از «زادبوم» که اکنون اکران عمومی شده با نسخه ای که در جشنواره فیلم فجر اکران شده است، فرق دارد؟

این نسخه حدود ۱۰ تا ۱۲ دقیقه کوتاه تر شده است؛ البته این کوتاه شدن اصلا به معنای سانسور نبود و خود من برای این که زمان فیلم را برای اکران کوتاه تر و بخش های را که شاید ملال آور باشد از فیلم حذف کنم، با بهرام دهقانی، تدوینگر فیلم، این مقدار را کوتاه کردیم.

پای صحبت ابوالحسن داوودی، کارگردان «زادبوم»

سوال قبلی را به این دلیل مطرح کردم که به سوال مهم تری برسم. احساس نمی کنید ریتم فیلم کند است و این کندی به فیلم ضربه زده است؟

این کندی در ذات ساختار فیلم است. «زادبوم» فیلم تندی نیست. اصلا فیلمی نیست که بخواهید آن را با فیلمی مثل «رخ دیوانه» یا حتی «تقاطع» مقایسه کنید. «زادبوم» فیلمی است که کندی جزو ذات آن بود. برای این که درباره موضوعی صحبت می کند که این مسئله باید آرام آرام شکل بگیرد و کامل شود.

در سکانس بازگشت لاک پشت های پلاک دار به وطن می توان گفت شما تحت تاثیر نظریه «بازگشت به خویشتن» قرار داشته اید؟

به یک معنا بله و به یک معنا نه! تمثیل این لاک پشت ها در فیلم، تمثیل همه توان و بزرگ ترین ثروت ملی ماست که از کشور رفته اند. امید دارم با یک سیاست درست، روزی بخش عمده آن ها که همچنان عرق ملی و تعلق شان را به وطن حفظ کرده اند، امکاناتی برایشان فراهم شود و بتوانند برگردند. متاسفانه در این سال ها ما سیاست مدونی در این زمینه ندیدیم و همواره اتفاقات الکنی افتاده که با جهت گیری ها یا برخوردهای سیاسی در نطفه خفه شده است.


منبع: برترینها

گفت و گوی منتشر نشده با «سیمین بهبهانی»

هفته نامه کرگدن – وحید استرون: گفت و گوی منتشر نشده با زنده یاد سیمین بهبهانی درباره شعر و غزل و ترانه؛ به اضافه مرور خاطراتی از جلال آل احمد و سیمین دانشور و حسین منزوی و یادی از برنامه گل ها.

ممکن است سال ها بعد در کتاب های تاریخی و ادبی جلوی نامش بنویسند: «سیمین خلیلی معروف به سیمین بهبهانی، شاعر و ادیب متولد ۱۳۰۶ در تهران بود. او در دانشگاه تهران درس خوانده بود و پس از گذشت دهه ها ممارست در زمینه ادبیات و غزل معاصر به جایگاهی رفیع در ادبیات معاصر دست یافت که نام او را ماندگار کرد. سیمین بهبهانی از جمله غزل سرایان نوگرایی بود که ضمن تاثیرپذیری از جریانات شعر معاصر، ادبیات سنتی را الهام بخش ادبیات مدرن می دانست و معتقد بود شعر سنتی درختی کهن است و شعر نو نهالی جوان که از هسته درخت کهن می روید.»

اما برای ما که در این سال ها با شعرهای خانم بهبهانی، زندگی کرده ایم، گریسته ایم، عاشق شده ایم و در لحظاتی تعدادی از ابیات او را زمزمه کرده ایم، او صرفا آن چند سطری نیست که در کتاب های تاریخ ادبیات خواهندنوشت. خانم بهبهانی، چه آن زمان که در میان ما حضور داشت، چه امروز که دستش از دنیا کوتاه است، یکی از معیارهای اصیل شعر خوب به حساب می آمده و می آید.

 گفت و گوی منتشر نشده با «سیمین بهبهانی»

روزی که به منزل سیمین رفتیم، غروبی پاییزی در سال ۸۹ بود. این اولین دیدار ما با بانوی غزل بود. یعنی واقعیت این بود که آن سال بعد از پیگیری های فراوان، خانم بهبهانی تقاضاهای مکرر ما را برای دیداری دوستانه پذیرفت. نه قصد مصاحبه داشتیم و نه گرفتن عکس، تنها برای دیدن ایشان به خیابان زرتشت، رفته بودیم. در خانه که باز شد، او به استقبالمان آمد، به داخل منزل که رفتیم، به غیر از عکس های خودش که نشانی از روزگار جوانی و میانسالی داشت، تنها عکس دو هنرمند را بر دیوار اتاقش دیدیم، یکی اشرف السادات مرتضایی و دیگری مهدی اخوان ثالث.

اشاره ای به عکس زنده یاد اخوان ثالث کردم و او به بیان خاطراتش با او پرداخت. از شعر اخوان گفت که همیشه این شعر را در ذهنش مرور می کرد: «آسمانش را گرفته تنگ در آغوش/ ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش/ باغ بی برگی/ روز و شب تنهاست» و از روزهایی گفت که آخرین بار زنده یاد اخوان را در منزل حمید مصدق دیده است. از روزهای آخر زندگی اش که افسرده و ناخوش احوال بود و روزی که در تشییع پیکر دکتر خانلری (دوست صمیمی زنده یاد اخوان) به دلیل ناخوش احوالی اخوان حضور نداشت.

در آن شب به سیمین گفته بود: «حالا خودت می بینی که من دو روز دیگر می میرم.» با گفتن این صحبت ها اشک در چشم سیمین حلقه زد ولی با خنده معروفش که هنوز صدایش در گوشم زمزمه می کند، از احوال ما پرسید که بحث عوض شود. به هر حال باب صحبت باز شد و از هر دری سخنی به میان آمد. آنچه می خوانید، مختصری از حاصل گپ و گفت آن روز است.

نمی توان در محضر شما نشست و درباره غزل این روزهای ایران سوال نپرسید؛ دیدگاه شما درباره وضعیت این روزهای غزل چیست؟

تا دو یا سه دهه گذشته در باور برخی بزرگان شعر نیمایی و پسانیمایی، غزل محکوم به مرگ بود، اما تصور آنان درست درنیامد. حتی چند نفر از نوسرایان صاحب نام و تثبیت شده غزل های بسیار خوبی آفریدند که نفسی تازه داشت و هواخواهانی یافت. برای نمونه به دکتر اسماعیل خویی اشاره می کنم.

 گفت و گوی منتشر نشده با «سیمین بهبهانی»

از شاعران میانه رو روزگارمان می توانیم از نادر نادرپور، فریدون مشیری، پرویز خانلری و شفیعی کدکنی یادکنیم. در عین حال کسانی که در سنت غزل مقام داشته اند مانند هوشنگ ابتهاج (سایه)، محمد قهرمان و در مقیاس اندک شمار ولی درخشان، ابوالحسن ورزی و عماد خراسانی، جایگاه ویژه خود را همیشه خواهندداشت.

زبان، قالب و محتوا روی هم رفته شکل شعر را به وجود می آورند. قالب شعر من غزل است، اما شکل آن غزل نیست، زیرا در زبان و محتوا تصرف کرده ام. زبان شعر من زبان امروز و رایج زمان است. البته بیشتر از نوع زبان ادبی و نه محاوره ای. اضافه کنم که گاه زبان محاوره را به کار گرفته ام. محتوای آن نیز اعم از عاشقانه یا اجتماعی و سیاسی در حول و حوش رویدادهای زمانه دور می زند و آن محتوای آشنای معمول که بر عشق و عرفان و تغزل بسنده می کرد، در شعر من به تشریح اوضاغ روزگار یا احوال امروز خود و امثال خودم مخصوص شده است. وزن را تابع نخستین پاره شعرخود کرده ام و رابطه آن را با عروضی سنتی گسسته ام.

این وزن ها با نخستین پاره موضوع متولد می شوند. بنابراین تناسب آن ها با محتوا بیشتر خواهدبود، در ضمن ناآشنایی آن ها با گوش ها آن الفت منظم دیرینه را تداعی نمی کند و آن نظم ضربی قدیم را که با زمان امروز تناسبی ندارد، به کار نمی گیرد. شعرم سرشار از مسائل و مشکلاتی است مربوط به مردم و زمانی که اول روح و قلب خود مرا تحت تاثیر گرفته و بعد به صورت شعر بر کاغذ نشسته است.

آیا جوانان توانسته اند با غزل های نوآیین خود، شما را به آینده این گونه شعر امیدوار کنند؟

روانشاد حسین منزوی از شاخص ترین نمایندگان غزل نو بود. از میان نسل پس از او شاعرانی بودند و هستند که به غزل روی آوردند. چند چهره درخشان دیگر هم هستند که نامشان را فراموش کرده ام. گناه این فراموشی به گردن بینایی غارت شده من است که حافظه ام را ناتوان کرده است. ۱۰ سال است که منتظرم پسرم یا دوستانم برایم چیزی بخوانند. امید است که پوزشم پذیرفته شود، اما همین حالا پسرم کتابی به دستم داد که پیش از این برایم خوانده بود (مشق های بلاتکلیف) و نظرم را در حاشیه شعرها نوشته بود.

بیشتر غزل های امروزی، ساده و بی نقص بودند. سخن از عشق می رفت و تا ویرانی و غارت جنگل ها… و سایه رویدادهای روزگار در آن باز می تابید. نام شاعر عبدالحسین انصاری است. به آینده او امید دارم، به همان مایه که اکنون از سروده های او خرسندم.

گفت و گوی منتشر نشده با «سیمین بهبهانی»

کمی به گذشته بازگردیم. بعضی افراد منکر تاثیر جلال آل احمد بر جریان ادبیات معاصر هستند. از آن جا که شما با جلال و آثارش آشنایی دارید، نظرتان در این باره چیست؟ آیا او توانسته بود روی ادبیات تاثیر مستقیم داشته باشد؟

بله، حتما این گونه است. به شخصه او را دوست داشتم. جلال پیشرو ادبیات در میان جامعه جوان کشور بود و همواره با آثارش جوانان را ترغیب و تشویق می کرد. او سعی داشت با سبک و گیرایی نوشته هایش، جامعه نویسندگان را به سمت جلو هدایت کند؛ اما باید گفت نفی جلال دشمنی با او است. این در حالی است که ضعف وی این بود که در بعضی از چیزها پافشاری می کرد، اما این اخلاق جلال بود که او را در مظان خودخواهی قرار می داد، ولی او قصد خیر داشت و در تمام عمر خود کوشش کرد که در ادبیات جوانان و شعر معاصر پیشرفت ایجاد کند.

با توجه به دوستی شما و سیمین دانشور، نقش او را در زندگی جلال چگونه ارزیابی می کنید؟

من و سیمین دانشور از اول پیروزی انقلاب اسلامی تا زمان مرگش با هم دوست بودیم. مسبب آشنایی ما شخص اخوان ثالث بود. او بسیار زن مهربانی بود و آثار جاودانه ای مانند سووشون را به یادگار گذاشت. شاید جلال آل احمد زندگی هنری اش را در بیشتر جهات مدیون سیمین دانشور باشد. او نه تنها در زندگی جلال، بلکه در ادبیات ایران بسیار نقش غیرقابل انکاری داشت.

شما در زمینه ترانه سرایی هم فعالیت های بسیاری داشته اید و بسیاری از این ترانه ها را خوانندگان مختلف در برنامه «گل ها» خوانده اند. در جایی خواندم شما هیچ گاه از تصنیف سازی استقبال نکردید، پس چرا در برنامه «گل ها» حضور می یافتید؟

این طور نیست. من در دوازده سالی که با رادیو همکاری کردم (از تابستان ۱۳۴۵ تا تابستان ۱۳۵۷)، شاید نزدیک به سیصد ترانه یا به گفته شما «تصنیف» سروده ام، آثاری که حاصل همکاری ام با موسیقیدانانی مانند مهندس همایون خرم، اکبر تجویدی، مهدی خالدی، جواد و منوچهر لشکری بوده است. بسیاری از آهنگسازان هم روی غزل هایم آهنگ گذاشته اند. برای آوازخوان هایی از شمار گلپایگانی و نوری ترانه نوشته ام که بیشترشان در بازار هست و من گاه، از سر اتفاق، آن ها را مثلا از رادیوی تاکسی می شنوم.

گفت و گوی منتشر نشده با «سیمین بهبهانی»

با توجه به سابقه طولانی همکاری تان با برنامه «گل ها»، در مورد بنیان گذارش، داوود پیرنیا، چه نظری دارید؟

زنده یاد پیرنیا از ادبیات و موسیقی- به یکسان- آگاهی و بهره کامل داشت. می دانست کدام شعر مناسب کدام آهنگ است. حتی گوشه های از یادرفته هر هفت دستگاه را خوب می شناخت. همین آگاهی او- که با ذوق سرشارش درآمیخته بود- برنامه هایش را دل پسند می کرد. هنگام شعرخوانی- که اغلب با صدای خانم روشنک اجرا می شد- کمتر از موسیقی کمک می گرفت و از همین رو به شنونده امکان می داد با توجه به طنین صدای گوینده، تناسب لفظ و معنا را بهتر دریابد. چنین شد که هنرآفرینی های او به جاودانگی پیوسته و اکنون به همیت فرزندانش در آلبوم هایی نفیس ضبط شده و در دسترس قرار گرفته اند.

گذشته از این ها، برای آهنگسازانی مانند حبیب الله بدیعی، مهدی خالدی، اکبر تجویدی، برادران لشکری (جواد و منوچهر) و برخی دیگر ترانه هایی سروده ام که همه باید در آرشیوهای صدا و سیما موجود باشند یا نباید باشند.

شاعران دیگری نیز دست به کار ترانه سرایی زده اند، مانند رهی معیری، معینی کرمانشاهی و شهریار. این افراد تا چه اندازه در کار ترانه سرایی موفق عمل کرده اند؟

بگذارید پرسش شما را با کلامی دیگر پاسخ دهم: معینی کرمانشاهی، در عرصه ترانه سرایان، از بهترین هاست، با این امتیاز که توانسته شیوه های تازه ای در این «گونه» ادبی عرضه کند. تصنیف «طاووس» (گویا سروده دهه سی خورشیدی) گشایش راهی است که ترانه را از محدوده مغازله بیرون می آورد و به مظاهر دیگر زندگی پیوند می دهد.

ترانه های سیاسی یا اجتماعی دوران مشروطیت نیز از همین ماهیت بهره دارند. بله، اشارات معینی به همه جنبه های زندگی و تمرین های شاعری اش او را در ترانه ها اثرگذار کرده است؛ اما من رهی معیری را به سبب زیبایی تصویر و شهریار را به مناسبت گستردگی اندیشه بیشتر از دیگر نمایندگان غزل سنتی می پسندم.


منبع: برترینها

چرا کمدی می‌فروشد؟

احمد شکرچی در گفت‌وگویی با ایسنا با اشاره به اینکه “ما به واسطه سابقه تاریخی‌مان برای‌مان طنز یکی از راه‌هایی بوده که  بواسطه‌ی آن حرف‌هایی می‌زدیم که نمی‌توانستیم به صورت مستقیم به زبان بیاوریم” ادامه داد: آدم‌ها به خاطر اینکه نمی‌توانستند حرف‌هایی را در حوزه عمومی، صراحتا و به صورت آشکار بزنند، آن را در لفافه و کنایه می‌گفتند.او ادامه داد: ما مدام در زندگی روزمره خود با کنایه‌های طنزآمیز صحبت می‌کنیم و این اتفاق هم فقط به خاطر استبداد نیست و ممکن است به خاطر نوع و سبک روابط اجتماعی مان هم باشد که این گونه رفتار می‌کنیم و برای اینکه فضا تلخ نشود آن را به شوخی بیان می‌کنیم.

این استاد دانشگاه با بیان اینکه “کمدی زمینه مساعدی را ایجاد کرده که مخاطبین آن حرف‌هایی را بشنوند که کنایه‌ای به کسی دارد یا به یک موضوعی که آدم‌ها در حالت عادی از آن صحبت نمی‌کنند” ادامه داد: کمدی ابزاری است برای بیان حرف‌هایی که نمی‌توان گفت و یا نسبت دادن به چیزهایی که نمی‌توانیم بگوییم ولی از آن ناراحت هستیم.شکرچی با اشاره به اینکه “یکی از کاربردهای اولیه هر رسانه‌ای سرگرمی است” بیان کرد: آدم‌ها همان قدر که به سرگرمی نیاز دارند به آگاهی، خبر و آموزش هم نیاز دارند. سبک زندگی بر روی تمامی این تفریحات تأثیرگذار است، در این تنوع سبک زندگی آن‌هایی که وقت، هزینه و سابقه متفاوت‌تری داشته باشند ممکن است آخر هفته خود را به دیدن یک نمایش یا فیلم بگذرانند.

این استاد دانشگاه با بیان اینکه “کمدی کارکرد تسکین آلام و دردها را دارد (با یک دید انتقادی) و برای فراموشی و فرار از خستگی و پیچیدگی‌هایی که در روز آدم‌ها با آن مواجه هستند، اتفاق می‌افتد” گفت: این از نگاه مصرف‌کننده است ولی در این مورد باید به نگاه تولیدکننده هم توجه کنیم که می‌گویند ما باید کالایی را عرضه کنیم که مصرف‌کنندگان انبوه، متوجه وضعیت نابه‌سامانی که در آن هستند نباشند و مثل ماشین‌ سرکار بروند و بعد از کار، از فرهنگ استفاده کنند و دوباره از فردا همان چرخه را ادامه دهند. او ادامه داد: در نگاهی کلی می‌توان گفت کسانی رسانه‌ها را در دست دارند که منابع قدرت و ثروت را هم در اختیار دارند و از نظر مکاتب انتقادی، این‌ها تلاش می‌کنند موضوعاتی را مطرح بکنند که اعضای عادی و کسانی که تحت سوءاستفاده از آن‌ها هستند، خیلی به کلیت شرایط ساختاری که در آن هستند فکر نکنند و از وضعیتی که در آن هستند خوشحال باشند و لذت موقت مصنوعی برایشان تولید شود تا فکر کنند که چقدر وضعیت خوب است و این همان آگاهی کاذبی است که «مارکس» می‌گوید. اکنون این وضعیت در کل فرهنگ وجود دارد و این وظیفه روشنفکران جامعه است که مدام این آگاهی و هشدار را بدهند که مبادا مردم به این وضعیتی که در آن هستند باقی بمانند.

این جامعه‌شناس با بیان اینکه “ما همه دوست داریم بعضی وقت‌ها از دیدن فیلمی لذت ببریم” گفت: اگر فیلمی از یک سطح فرهنگی و علمی پایین‌تری برخوردار باشد ولی از دیدن آن لذت ببریم و خوش بگذرد به دیدن آن می‌رویم. ما وقتی رسانه را تماشا می‌کنیم ترجیح می‌دهیم در عین حال به ما خوش هم بگذرد و اگر این گونه نیست پس می‌رویم به انجام کارهای جدی‌ترمان می‌پردازیم. این حس خوش گذشتن در تمام فیلم‌های کمدی وجود دارد چه فیلم گیشه‌ای باشد که به سمت ابتذال رفته باشد، چه فیلمی که می‌خواهد سطح بالایی داشته باشد و علاوه بر خوش گذشتن سعی دارد که ویژگی انتقادی هم داشته باشند.

او افزود: برخی کمدی‌ها گاهی فقط برای اینکه بتوانند مخاطب را بخندانند دچار هزل می‌شوند. این یک آسیب جدی برای فیلم‌های کمدی است و نیازمند هنرمندی توانا است تا بتوانند برخی مرزهای کمدی را رعایت کند.شکرچی با بیان اینکه “فیلم‌های کمدی ما بیشتر طنز گفتاری هستند تا طنز موقعیت” اظهار کرد: ما فیلم‌های کمدی‌مان بیشتر گفتار محور هستند و گویی ما تعدادی جوک را کنار هم چیده‌ایم و با یادآوری همان‌ها، خنده‌مان می‌گیرد. این برای سینما ضعف است و هر چقدر فیلم‌ها به تصویر نزدیک‌تر باشد سینمایی‌تر است تا اینکه مملو از گفتار باشد.

وی در پایان ابراز عقیده کرد: فیلم‌سازان به دلیل اینکه این توانایی را ندارند تا طنز موقعیت ایجاد کنند، سعی می‌کنند گفتارها غلیظ‌تر بکنند و این غلظت در شوخی‌ها فیلم را به سمت هزل می‌برد و آن را از ژانر خانوادگی خارج می‌کنند و در نهایت سطح سلیقه مخاطب را تنزل می‌دهد. وقتی مخاطبان به دیدن این سطح عادت می‌کنند تقاضایشان هم به همین گونه تنظیم می‌شود و برای آثار جدی‌تر و فکر شده‌تر انتظاری ندارند و در نهایت تولیدکنندگان نیز فقط همین تقاضاها را پاسخ می‌دهند.


منبع: بهارنیوز

معضلِ خاص شدن ادبیات در کشور ما

این نویسنده در گفت‌وگو با ایسنا، درباره تب نوشتن و نویسنده شدن اظهار کرد: در دوره‌ای قرار داریم که قشر جوان  و تحصیل‌کرده به دنبال ‌راه‌هایی هستند که شناخته شوند. هنر یکی از این راه‌هاست که سهل‌الوصول‌تر است و در ظاهر به زمینه خاصی نیاز ندارد. در بین هنرها نیز  نویسندگی نسبت به سینما و موسیقی در دسترس‌تر است. آن‌ها ظرفیت خاصی دارند و محدودترند. وارد شدن به این رشته‌ها و فراگیری‌شان زمان بیشتری می‌خواهد اما ابزارهای لازم برای نوشتن، دم دستی‌ است و به راحتی می‌توان وارد آن شد.او در ادامه اظهار کرد: فضای مجازی، نوشتن را راحت‌تر کرده است. فرد در خانه، محل کار و یا هر جایی هر نوشته‌ای را می‌تواند علنی و عمومی کند. در گذشته  اگر فرد می‌خواست داستان منتشر کند باید در مجله یا هفته‌نامه چاپش می‌کرد. هرچند الان مجله یا هفته‌نامه خاصی که داستان منتشر کند نداریم.

زمانی افزود: فضای مجازی راه میان‌بری  شده است و فرد فکر می‌کند  اگر مطلب قابل انتشاری دارد حتی می‌تواند دلنوشته منتشر کند. از طرف دیگر، چاپ کتاب  با توجه به تسهیلاتی که چاپ دیجیتال فراهم کرده است، راحت‌تر شده  و خود نویسنده می‌تواند با هزینه مبلغی کتاب چاپ کند. این موضوع باعث شده است افراد به چاپ مطالب خود در قالب  کتاب علاقه‌مند شوند.او همچنین گفت: فقدان نقد نیز باعث شده کارهای خوب در انبوه کارهایی که  چاپ می‌شود دیده نشود. نبود نقد ادبی ضربه‌های زیادی به ادبیات زده است مثلا این‌که فرد فکر کند می‌تواند بنویسد. کم‌اطلاعی در حوزه ادبیات نیز باعث شده قداستی که قلم و نوشتن داشت، کم‌رنگ شود.  هچنین نوعی بی‌تفاوتی در ادبیات ما شکل گرفته است و برای نویسنده اهمیت ندارد که کار او وهن ادبیات است. به قول یکی از دوستان خیلی‌ها با کاری که ارائه می‌دهند بی‌سوادی خود را عمومی می‌کنند.  شاید این موضوع  یکی از ویژگی‌های دوره جدید است که  برای فرد مهم نیست هنرش یک چیز نازل و بازاری باشد و فقط دیده شدن مهم است.

این نویسنده  درباره این‌که چگونه می‌توان کسانی را که در کتاب اول متوقف شده‌اند در  مسیر درست قرار داد،  گفت:  چند سال پیش از یک مسئول فرهنگی شنیدم سه‌، چهارهزار نویسنده داریم که یک کتاب منتشر کرده‌ و دیگر ادامه نداده‌اند. این موضوع دلایل متفاوتی دارد؛ گاهی صنفی است، گاهی به  تیراژ کتاب و نبود بازخورد مناسب  مربوط است. اما این‌که نویسنده بخواهد ادامه دهد به ذات نویسندگی برمی‌گردد. آن‌هایی که انگیزه درونی دارند، ادامه می‌دهند زیرا شرایط بیرونی شرایط مساعدی نیست.او در ادامه خاطرنشان کرد: نویسندگی  مکانیکی نیست و اگر فرد انگیزه نداشته باشد نمی‌تواند ادامه دهد. این مسیر، مسیر پردست‌اندازی است و فرد خیلی زود دلسرد می‌شود. از طرف دیگر سوژه‌یابی کار سختی است و برخی با اندوخته‌ای که دارند یک یا چند کتاب تولید می‌کنند، برخی به تکرار می‌رسند، زیرا  توان این‌ را که موضوع جدیدی را بپرورانند ندارند و برخی این کار را رها می‌کنند.

شهریار زمانی همچنین درباره تأثیر کارگاه‌های نویسندگی  بر افزایش رغبت به نوشتن، گفت:  کارگاه‌ها بر اساس عرضه و تقاضا شکل می‌گیرد؛ حتما افرادی می‌خواهند نویسنده شوند که این کارگاه‌ها شکل می‌گیرد.  یکی دیگر  از خصلت‌های دوره فعلی  این است که  افراد خیلی راحت  و سریع می‌خواهند بنویسند. در گذشته چنین شتاب و عجله‌ای در کار نبود که  فرد بخواهد خیلی سریع و بدون زحمت  نویسنده شود.او اضافه کرد: در گذشته فرد اگر پنج‌، شش سال  زمان صرف یادگیری آداب نویسندگی می‌کرد، آن را  سرمایه خود در کار می‌دانست، اما اکنون چنین نیست و فرد فکر می‌کند عمر خود را تلف کرده است. کارگاه‌ها زمینه‌ای است که افرادی که دوست دارند نویسنده شوند بروند و فن نویسنده شدن را یاد بگیرند.

این نویسنده متذکر شد: ظاهرا  تبلیغاتی می‌شود که از طریق این کلاس‌ها می‌توان نویسنده شد، این مانند تبلیغاتی است  که می‌گوید می‌توان در ۲۰ جلسه زبان یاد گرفت.او سپس در پاسخ به این‌که چگونه نارضایتی از میزان مطالعه ما و چاپ بی‌رویه کتاب در تناسب قرار می‌گیرند، اظهار کرد:  در هر رشته‌ای یک‌سری افراد هستند که کتاب می‌نویسند و  تعداد محدودی از علاقه‌مندان این  رشته کتاب‌ها را می‌خوانند. تیراژ کتاب نیز  محدود شده است زیرا با عموم مردم سر و کار ندارد. می‌توان گفت کتاب‌ها خاص شده‌اند.  البته در کشورهای دیگر نیز کتاب تخصصی خاص است؛ در این مورد  مشکلی نیست اما این‌که ادبیات (شعر و داستان) در کشور ما خاص شده، معضل است.

زمانی خاطرنشان کرد: درباره این‌که مردم کتاب نمی‌خوانند به طور مفصل بحث شده است. مردم به کتاب ایرانی اعتماد نمی‌کنند، و کتاب‌ها مسائلی را بیان می‌کنند که مسئله مردم نیست و یا زبانی دارند که مردم نمی‌توانند با آن زبان ارتباط برقرار کنند.  این‌که مردم کتاب نمی‌خوانند واقعیتی است، حتی مردم به عنوان سرگرمی نیز به کتاب نگاه نمی‌کنند.  او با بیان این‌که بحث تاریخی نیز می‌تواند در فقدان مطالعه  تأثیر داشته باشد، افزود: رمان و داستان مقوله جدیدی هستند که هنوز برای ایرانیان غریب‌اند. بین عموم  مردم و رمان پیوندی برقرار نشده،  هرچند کتاب‌هایی  هستند  که با تبلیغ خوب، فروش رفته‌اند اما عموما کتاب‌ها مخاطبی ندارند و ظاهرا برای قشر خاصی نوشته می‌شوند.او افزود: در جامعه رایج شده است که مطالعه دردی را دوا نمی‌کند، مردم نیازی به مطالعه ندارند و اگر نیازی داشته باشند از طریق دیگری خارج از کتاب و رمان مانند خواندن  مثلا خواندن متن تلگرامی و یا دیدن یک ویدئو آن را برطرف می‌کنند.


منبع: بهارنیوز

رویای "تکیه شهر" محقق می‌شود؟!

داستان باز هم درباره همان ساختمان کنار تئاتر شهر است که سرگذشت و حاشیه‌های عجیبی دارد. ساختمانی که سال‌ها پارکینگ بود ولی به یکباره تصمیم گرفته شد که در آن مسجد ساخته شود و حالا که ۱۵ سال از کلنگ‌زنی آن گذشته، به نظر می‌رسد مسجدی در کار نیست و فقط یک مجتمع فرهنگی ـ مذهبی علم شده است. مجتمعی که کاربری نامشخص و بلاتکلیفش می‌تواند نگرانی‌هایی را برای محیط فرهنگی و هنری تئاترشهر به وجود آورد. در چند وقت اخیر گفت‌وگوها و گزارش‌های مفصلی درباره بنایی که کنار تئاتر شهر ساخته شده در ایسنا منتشر شده که در آن‌ها علاوه بر یادآوری آنچه در این مکان گذشته، اتفاقات و تصمیمات حاشیه‌داری هم که منجر به ساخت بنایی عجیب در مجاورت یک بنای تاریخی و فرهنگی شده، مطرح شده است.

از آنجا که این ساختمان قرار بود مردادماه امسال بهره‌برداری شود و احتمالا این کار با توجه به تغییرات مدیریتی در شهرداری تهران به تعویق افتاده است، اظهارنظرهایی از سوی برخی اهالی فرهنگ به ویژه تئاتر مطرح شده که دست‌کم این مکان کاربری‌ای متناسب با تئاترشهر و نیز محدوده فرهنگی چهارراه ولیعصر (عج) داشته باشد. در این راستا احمد مسجدجامعی عضو شورای شهر تهران و نیز وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی اخیرا در مراسم اختتامیه جشنواره نمایش‌های آیینی سنتی اذعان کرد، به جای ساختمانی که کنار تئاترشهر بنا شده قرار بوده «تکیه شهر» ساخته شود.

براساس آنچه نقل می‌شود، گویا طراحی بنای این تکیه هم توسط میرحسین موسوی انجام شده و حتی نقشه‌های آن الان باید در فرهنگستان هنر موجود باشد. با این حال مسجدجامعی می‌گوید، اگرچه این طرح اجرایی نشد ولی هنوز می‌توان تغییراتی در آن به وجود آورد تا به “تکیه شهر” تبدیل شود.او چند سال قبل در مقاله‌ای که به طور مفصل به قدمت ساخت تکیه در تهران اشاره دارد، درباره این طرح نیز توضیحاتی را ارائه کرده است.

 «ساختن محلی برای اجرای تعزیه و نمایش‌های آیینی و سنتی از نیازهای شهر بزرگ و ماشین زده تهران است که دست کم حدود ۱۵۰ سال پیش بین ۵۰ تا ۷۰ تکیه محلی داشته است و با وجود فراز و فرودهای بسیار مراسم عزاداری حضرت سیدالشهدا(ع) به ویژه در ماه محرم در آن پیوسته رو به گسترش بوده است. نخستین بار در سومین شورای شهر تهران این مساله مورد توجه قرار گرفت و پیشنهاد شد که در کنار تئاتر شهر، موزه تعزیه و تکیه شهر ساخته شود. در این موزه اشیایی مانند سیاهه‌ها، پرچم‌ها، علم‌ها، پارچه‌ها، صورتک‌ها، شیرها، کتل‌ها، لباس‌ها، شمشیرها، سپرها، نیزه‌ها، چکمه‌ها، زین‌ها، گاهواره‌ها، نخل‌ها و… گذاشته می‌شد و نمادی از تاریخ تحولات اجتماعی و فرهنگی را به نمایش می‌گذاشت. مجموعه‌ای ارزشمند از این قبیل آثار را مرحوم فیاض معین البکاء در اختیار داشت که زمینه واگذاری آن نیز فراهم شد.

 ساختمان تکیه نیز می‌توانست بر پایه ساختمان تاریخی و ارزشمند تکیه دولت باشد که بنایی فاخر و تاریخی بوده و عکس‌ها و نقشه‌های ساخت‌وساز آن نیز موجود است: هر چند لازم بود با توجه به پیشرفت معماری و نمایش و تئاتر از ظرفیت‌های جدید هنری نیز بهره گیرد و روزآمد شود.

به هر حال با توجه به اقدام غیرکارشناسانه مدیریت شهری در دوره پیش درباره تعیین کاربری دیگری برای آن زمین، انجام این کار عملا امکان پذیر نبود. از این رو سه پیشنهاد دیگر ارائه شد: نخست محل قدیم دانشکده الهیات دانشگاه تهران و مکان سابق حزب جمهوری اسلامی در خیابان امیرکبیر، نزدیک چهارراه سرچشمه که محل شهادت آیت الله بهشتی و یاران ارجمند ایشان در هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰ بود و در فضای تهران قدیم قرار داشت. دیگری زمینی بود در کنار موسسه فرهنگی- هنری صبا (وابسته به فرهنگستان هنر) واقع در ضلع غربی چهارراه طالقانی، در خیابان شهید برادران مظفرکه قرار بود با همکاری بخش معماری فرهنگستان هنر به ساخت و ساز آن اقدام شود.

و بالاخره مورد دیگری هم وجود داشت که به توافق‌های اجرایی نزدیک شد و موقعیت مکانی آن پیرامون تئاتر شهر و در ضلع جنوب غربی آن است و بر اساس موافقت‌نامه‌ایی که پس از چند دوره مذاکره درکمیسیون فرهنگی شورای شهر و خانه‌تئاتر به نتیجه رسید و با مدیرعامل (وقت) خانه تئاتر ـ آقای ایرج راد ـ و مدیرعامل وقت مترو آقای محسن هاشمی و اینجانب منعقد شد، مقرر گردید تکیه شهر در فضای کارگاه موقت مترو در غرب تئاترشهر در خیابان صبای جنوبی جنب کوچه سرمد ساخته شود: هر چند بعید است تا پایان این دوره مدیریت شهری این کار به سرانجام برسد.»

آنچه مسجدجامعی در این نوشتار به آن اشاره کرده، علاوه بر تشریح طرحی که برای تکیه شهر مدنظر بوده، از این جهت می‌تواند مورد توجه و تاکید اعضای جدید شورای شهر و نیز شهردار تهران قرار گیرد که نبود فضایی برای اجرای نمایش‌های آیینی و تعزیه و نیز نبود مکانی برای نگهداری وسایل و یادگاری‌های به جا مانده از تعزیه‌خوانان بنام کشور از جمله معین‌البکاء فیاض هاشمی همواره مورد انتقاد و اعتراض هنرمندان بوده است.حتی سال گذشته ایسنا در گزارشی به مشخص نبودن وضعیت یادگارهای معین‌البکا پرداخت که در ان اشاره شد، «زمانی که این تعزیه‌خوان درگذشت، قرار بود مجموعه‌ی غنی و گسترده‌ای از وسایل و نسخ تعزیه که توسط وی در خانه‌اش گردآوری شده بود به ثبت و نگهداری برسد و حتی فرهنگستان هنر وعده داد تا با راه‌اندازی موزه‌ی تئاتر، مجموعه‌ وسایل تعزیه‌ی «هاشم فیاض» را خریداری کند، اما بعد از گذشت ۱۲ سال هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده و مشخص نیست این مجموعه وسایل و نسخ در کجا نگهداری می‌شوند و آیا اصلا چیزی از آن‌ها باقی مانده است یا خیر. »

اکنون با توجه به فرا رسیدن ماه محرم و تاکید یک عضو شورای شهر باید دید مدیران شهری چه تصمیمی برای ساختمان کنار تئاترشهر می‌گیرند و آیا با توجه به استقبالی که رهگذران چهارراه ولیعصر (عج) همواره در دهه محرم و نیز زمان برپایی جشنواره نمایش‌های آیینی سنتی از اجرای تعزیه در محوطه تئاترشهر داشته‌اند، سرانجام مکانی برای تعزیه‌ و تعزیه‌خوان‌ها در این مکان برپا می‌شود؟!


منبع: بهارنیوز

اینجا اولین روستای هنری ایران در جهان

به گزارش ایسنا، کلپورگان روستایی در شرق استان سیستان و بلوچستان است و تا مرز پاکستان فاصله زیادی ندارد. نخلستان‌های زیاد و خرمای مرغوبی‌ دارد. تعداد کمی از ریش‌سفیدهای روستا، حصیر می‌بافند و زنان در کنار سوزن‌دوزی، سنت سفالگری هفت‌هزار ساله این منطقه را حفظ کرده‌اند و ادامه می‌دهند. این روستا حالا به‌عنوان نخستین روستا در آسیا و اقیانوسیه، ثبت جهانی شده است.مدرسه روستای کلپورگان بیشتر از کلاس هفتم، جایی برای دخترها ندارد و اگر آن‌ها بخواهند درس‌شان را ادامه دهند، باید تا شهرستان سراوان بروند که خانواده‌ها چنین اجازه‌ای به بیشتر دخترها نمی‌دهند. بعد از دوران کوتاه تحصیل، دخترها استعدادشان را در سوزن‌دوزی و سفالگری شکوفا می‌کنند و بیشتر آن‌ها وقتی به سن ۱۵ سالگی برسند، به خانه شوهر می‌روند.
زهرا و خدیجه تنها فروشگاه سفال کلپورگان را اداره می‌کنند. مغازه‌ای کوچک روه‌بروی موزه زنده سفال که یک در چوبی کوتاه دارد و باید برای آن‌که به آن وارد شوید، سرتان را خم کنید. یک میز کوچک جلوی در گذاشته‌اند. یک چراغ کم‌نور زرد هم تنها روشنایی داخل فروشگاه است و کف آن، با حصیر فرش شده است. در داخل، سفال‌های سرخ روی زمین چیده شده و بالا آمده‌اند.زهرا تازه ازدواج کرده است. خدیجه هم دوران تحصیل در مدرسه روستا را گذرانده است. وقتی از آن‌ها می‌پرسم، پسرها هم سفالگری می‌کنند؟ با هم جواب می‌دهند: نه. بیشتر پسرهای روستا بی‌کار هستند و اکثر آن‌ها سوخت قاچاق می‌کنند.از اوضاع فروش‌شان می‌پرسم؟ خدیجه که خوش‌زبان‌تر است، می‌گوید: برای تعطیلات نوروز ۹۶، فروش خیلی خوبی داشتیم، چون گردشگران زیادی آمده بودند.

فروشگاه روستای کلپورگان
من را به کارگاه سفالگری که به‌عنوان موزه زنده هم مشهور است، می‌برد. بعد از عبور از یک حیاط بزرگ به ساختمانی وارد می‌شویم که دورتادور آن ویترین دارد و برخی سفال‌ها را داخل ویترین‌ها نگهداری می‌کنند. روی دیوارهای موزه، عکس‌ها و نشان ملی‌ مرغوبیت صنایع دستی زنان سفالگر روستا نصب شده‌ است. سپس به اتاق دیگری وارد می‌شویم که دورتادور آن، زنان و بچه‌ها روی فرشی از حصیر نشسته‌اند و سفالگری می‌کنند. یکی از تفاوت‌های سفال کلپورگان با سفال دیگر مناطق، این است که آن‌ها بدون چرخ سفالگری، کار می‌کنند. هر کسی مشغول کاری است؛ یکی با تکه‌چوبی که در دست دارد، گِل را بالا می‌آورد تا ظرفی را که می‌سازد شکل دهد. یکی ظرفش را ساخته و با یک تکه‌سنگ آن را صیقل می‌دهد و دیگری کارش به پایان رسیده و در حال نقش‌زنی با جوهری است که از آب و تیتوک (سنگی که از کوه بیرک در همان نزدیکی به‌دست می‌آید) تهیه می‌شود.در کنار ساختمان موزه، ساختمان دیگری است که دو کوره در آن قرار دارد. مردم محلی می‌گویند کوره‌ها را سالی یک یا دو بار برای پختن سفال با گازوییل و نفت روشن می‌کنند. اطراف کوره پر از سفال‌های آماده‌ی خاکستری‌رنگ است تا بعد از پخت‌ن به رنگ سرخ درآیند.


موزه زنده سفال کلپورگان
پس از آنکه خدیجه همه جای موزه را خوب نشان می‌دهد، از او می‌پرسم قدیمی‌ترین زنی که همچنان سفالگری می‌کند، کیست؟ بدون آن‌که اسمی به زبان بیاورد می‌گوید: می‌خواهی برویم خانه‌اش؟ تا جواب مثبت من را می‌شنود، دستم را می‌گیرد و از موزه بیرون می‌برد.بین راه، پارک تازه‌تاسیس روستا را نشان می‌دهد. پارکی بدون گیاه و سرسبزی، یا حتی نخل! پارک را با چند مجسمه ساخته‌شده به شکل سفال‌های معروف روستا تزیین کرده و چند تاب و سرسره هم داخل پارک گذاشته‌اند. می‌پرسم چرا این پارک هیچ درختی ندارد؟ جواب می‌دهد: تازه ساخته شده و قرار است در آن درخت بکارند. وسایل بازی آن را به‌تازگی نصب کرده‌اند، حالا اگر پسر بچه‌های روستا بگذارند سالم بماند و خرابش نکنند.  


پارک روستا
کمی جلوتر از پارک، به یک در بزرگ آهنی باز می‌رسیم. خدیجه دستم را می‌کشد و می‌گوید: اینجا خانه‌ی «گُل بی‌بی دهواری» است؛ یکی از زنان قدیمی روستا که هم سفالگری می‌کند و هم به جوان‌ترها آموزش می‌دهد. برخی زنان قدیمی روستا که نمی‌توانند تا کارگاه بیایند، سفالگری را در خانه‌ به جوان‌ترها یاد می‌دهند.  زیر یک اتاقک کاهگِلی بزرگ، عروس، دختر، نوه‌ها و شاگردان «گل بی‌بی» روی زمینی که با حصیر فرش شده، نشسته‌اند و مشغول کار هستند. گل بی‌بی هم روی کارهای‌شان نظارت می‌کند.گل بی‌بی نمی‌تواند فارسی صحبت کند و صحبت‌هایش را خدیجه برایم ترجمه می‌کند. اول از همه، دخترش را که ۱۵ سال سن دارد و سفالگری می‌کند، نشان می‌دهد و می‌گوید: شوهرش، زن دیگری گرفته و هزینه بیمه‌ی او را پرداخت نمی‌کند و باید هر سه‌ماه ۲۲۰ هزار تومان به بیمه بدهد، کاش می‌شد کاری کرد که مبلغ کمتری برای این کار بپردازیم.
او ادامه می‌دهد: سال‌هاست که سفالگری می‌کنیم، اما تا کنون ماهانه حقوقی برای آن نگرفته‌ایم. حتی پول سفال‌هایی را هم که درست می‌کنیم، تمام و کمال نمی‌پردازند و فقط نصف آن را به ما می‌دهند. رییس کارگاه‌، نصف پول سفال را می‌گیرد و نصف بقیه را به سفالگران می‌دهد. زندگی ما از طریق فروش سفال می‌گذرد.یکی از عروس‌ها وسط صحبت‌های گل بی‌بی می‌پرد و می‌گوید: سفالی که گل بی‌بی درست می‌کند، با بقیه سفال‌ها فرق می‌کند؛ وزن آن سبک‌تر است و تمیزتر از دیگران سفالگری می‌کند.    
گل بی‌بی خاک را الک می‌کند و بعد با آب مخلوط می‌کند. روزی سه ظرف درست می‌کنند، از هفت صبح تا دو بعدازظهر سفالگری می‌کند و عصرها هم وقتی سفال‌ها کمی خشک‌تر شد، ظریف‌کاری‌های دیگر را انجام می‌دهند. بعد از دو روز، با استفاده از آب و سنگ‌هایی که از کوه‌های اطراف جمع می‌کنند، ظرف‌های ساخته‌شده را صیقل می‌دهند و صاف می‌کنند، بعد روی آن‌ها نقش می‌زنند. باید تعداد سفال‌ها به یک‌هزار عدد برسد تا بتوانند آن‌ها را در تنها کوره‌ی روستا که هر شش‌ماه یک‌بار روشن می‌شود، ببرند.

خانه گل بی‌بی
کوچکترین نوه گل بی‌بی پنج ساله است و تازه شروع به کار کرده و صیقل کردن سفال را انجام می‌دهد. خود گل بی‌بی هم این کار را از مادربزرگ و مادرش یاد گرفته است. او می‌گوید: از من برای شرکت در نمایشگاه‌های زیادی در شهرهای مختلف دعوت کرده‌اند؛ اما پا درد دارم و نمی‌توانم در نمایشگاه‌ها شرکت کنم و همین سفال‌ها را هم به‌زور درست می‌کنم. شش‌ماه کار می‌کنم، اما فقط ۳۰۰ هزار تومان می‌دهند.با این‌که گل بی‌بی ۷۰ سال سن دارد و استادکار نمونه‌ای است، اما هنوز بیمه ندارد و بارها خواسته که مسوولان کاری برای بیمه سفالگران روستا انجام دهند.پیش از خداحافظی، گل بی‌بی یکی از شاگردانش را صدا می‌زند تا با یک سینی خرما و یک لیوان آب که از کوزه‌ای که خودش درست کرده است، می‌ریزد، از مهمان‌ها پذیرایی ‌کند.


کوره سفال


منبع: بهارنیوز

دردسر ارزانیِ تورهای روسیه

این اظهارات، بخشی از گفت‌وگوی هادی معماری، راهنمای گردشگری با ایسنا است. او از هفت سال پیش تا امروز به عنوان راهنمای رسمی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در روسیه مستقر است و گردشگران ایرانی را همراهی می‌کند.او از موج مسافرت ایرانی‌ها که بعد از ترکیه به سمت روسیه جریان پیدا کرد و کیفیت تورهای آن‌ها و همچنین راهنماهایی که با داغ شدن بازار سفر به روسیه، خود را به این کشور رساندند، برای ایسنا تعریف کرد و گفت: قبلا شرایط تورلیدرها در روسیه هم از نظر حقوق و هم از نظر روحی خیلی خوب بود، اما با ارزان شدن تورها و رقابت ناسالم برخی آژانس‌های ایرانی، روز به روز شاهد کاهش کیفیت هستیم.
 
او ادامه داد: شهر سنت‌پترزبورگ و مسکو و کلا تورهای روسیه، فرهنگی و تاریخی هستند و نه تفریحی مثل ترکیه و یا تایلند، ولی متأسفانه بعد از کاهش سفرها به ترکیه و سایر کشورها، آژانس‌ها و تورلیدرهای فعال در آن کشورها، روسیه را هدف قرار دادند و متأسفانه باعث بروز مشکلاتی هم برای مسافر و هم کشور میزبان شدند.
«معماری» برای این‌که نشان دهد تغییرات در مقصد جدید ایرانی‌ها چگونه بوده، به هفت سال پیش برگشت و گفت: در گذشته که حجم تورهای ورودی از ایران به روسیه کمتر بود، کارگزارها از دانشجوها و افراد مقیم برای راهنمایی مسافران استفاده می‌کردند که آشنا به شرایط و قوانین روسیه بودند. وی افزود: بنده سال ۲۰۱۱ میلادی به همراه گروهی برای نخستین‌بار به روسیه وارد شدم و به صورت دستیار، یک ماه همراه گروه‌ها توسط کارگزار که بیش از ۲۰ سال ساکن روسیه بود، آموزش دیدم و سپس شروع به کار کردم. سال اول با این‌که آشنا به موزه هرمیتاژ (دومین موزه بزرگ دنیا بعد از لوور با حدود سه میلیون اثر و اولین موزه از لحاظ تعداد تابلو نقاشی با بیش از ۶۰۰ هزار تابلو) بودم و مسیر را می‌شناختم و راهنمای محلی همراهم بود، جرأت ورود به موزه هرمیتاژ و توضیح آن را به گروه نداشتم و خودِ کارگزار برای ارائه توضیحات همراه گروه وارد مکان‌ها می‌شد.
وی اضافه کرد: حالا هفت سال از آن روزها گذشته و من در این یکی دو سال اخیر به خاطر حجم بالای گردشگری از ایران شاهد هستم افرادی که حتی کوچکترین آگاهی از تاریخ روسیه و قوانین این کشور ندارند، به صورت تورلیدر و راهنما مشغول به کار شده‌اند و هر چیزی را که به ذهن‌شان می‌رسد، به مسافر می‌گویند.
این راهنمای گردشگری بیان کرد: متأسفانه اعزام راهنمای گردشگری از ایران به خارج از کشور تابع قوانین خاصی نیست. در سال‌های اخیر شاهد رشد قارچ‌گونه مؤسسه‌های آموزش تورلیدری و تربیت و آموزش راهنمایان گردشگری توسط افرادی که حتی سواد این رشته را ندارند، هستیم. اولین چیزی که به ذهنم می‌رسد این است که راهنما واقعا چه کسی است؟ هر کسی که دوره بگذراند و کارت بگیرد، راهنما است؟ بعضی وقت‌ها می‌بینم افرادی که دانشجو هستند یا ساکن روسیه از کسی که در ایران شش ماه دوره گذرانده بهتر توضیح می‌دهند و بهتر تور را به اصطلاح جمع می‌کنند تا کسانی که در ایران به صورت تخصصی وارد این رشته شده‌اند.
او تاکید کرد: آسیبی که یک «راهنما نما» می‌زند، اول به مسافر است، آن هم با دادن اطلاعات غلط. بیشتر راهنما نماها به فکر بیشتر پول درآوردن هستند و متأسفانه با تبلیغ غیرواقعی درباره‌ی تورهای اضافی یا آپشنال، موجب بی‌اعتمادی مسافران در تورهای بعدی می‌شوند.
وی ادامه داد: دومین و شدیدترین ضربه‌ی یک راهنمانما به هویت ایران و ایرانی با انجام کارهایی است که چهره‌ی کشورمان را خراب می‌کند؛ برای مثال داخل کلیساهایی که جامع هستند و مراسم برگزار می‌شود، عکس و فیلمبرداری ممنوع بوده و رعایت سکوت الزامی است ولی من به چشم خود شاهد این موضوع بودم که راهنما نما با گفتن این‌که یواشکی می‌توانید عکس بگیرید باعث بوجود آمدن مشکلاتی برای گروه شده‌اند.این راهنمای گردشگری اظهار کرد: کار اصلی یک راهنما، راهنمایی و گفتن نکات مهم و حل مسائل و مشکلات نابهنگام است، ولی متأسفانه راهنما نماهایی وارد مسیر شده‌اند که به خاطر ندانستن زبان حتی نمی‌توانند کوچکترین مشکل مسافر را که جا گذاشتن وسایل داخل اتوبوس است، حل کنند، چه برسد به این‌که مسافر دچار مشکل سلامتی شود.
او درباره‌ی پیگیری مشکلاتی که در این تورها از سوی راهنما بروز می‌کند، گفت: اولین جایی که معمولا از راهنما شکایت می‌شود ‌آژانس است که مسافر ثبت‌نام کرده و معمولا آژانس‌ها به شکایت رسیدگی و مشکلات را حل می‌کنند. اگر مشکل حاد و بزرگ باشد، از طریق سازمان میراث فرهنگی و گردشگری پیگیری می‌شود که من به شخصه شاهد این پیگیری‌ها نبوده‌ام. این راهنمای گردشگری در عین حال بیان کرد: برخی آژانس‌های گردشگری دنبال درآمد بیشتر هستند تا کیفیت کار. البته هستند آژانس‌های خوشنامی که سال‌هاست مشغول کارند و مسافران خود را حفظ کرده‌اند.
او معتقد است: مهمترین علتی که باعث شده آژانس‌ها و کارگزاران روسیه از نیروی بی‌تجربه و تازه‌کار استفاده کنند، این است که این حجم از نیروی کار و تازه‌کار حاضر است با کمترین حقوقِ دریافتی کار کند و حتی در برخی موارد شاهد این بوده‌ایم که بدون دریافت حقوق و حتی پرداخت وجه به کارگزار یا آژانس مشغول به کار شده‌اند. معماری تاکید کرد: نخستین خلأ نداشتن قانون یا به اجرا درنیامدن نظارت بر کار آژانس‌ها و راهنماهای گردشگری است. خوشبختانه تا حدودی تشکل‌های گردشگری از جمله انجمن‌های صنفی پیگیر رفع این خلأ‌های قانونی هستند، اما لازم است پگیری‌ها و نظارت‌ها جدی‌تر شود.
 


منبع: بهارنیوز

ثروت هنر ما غنی‌تر از نفت زیر ماست

یازدهمین دوره جشنواره موسیقی جوان شامگاه ٢٧ شهریور در تالار وحدت به کار خود پایان داد. علی مرادخانی، معاون امور هنری وزارت ارشاد، فرزاد طالبی، مدیرکل دفتر موسیقی وزارت ارشاد و حمیدرضا نوربخش، مدیرعامل خانه موسیقی ایران در این مراسم حضور داشتند. در ابتدای این مراسم ویدیویی از مراحل داوری این دوره از جشنواره پخش شد. سپس هومان اسعدی، دبیر این جشنواره اظهار کرد: خیلی خوشحال هستم پس از بیست روز کار فشرده امشب شاهد اختتامیه این رویداد هستیم و برای برگزیدگان آن جشن می گیریم. این جشنواره با کمک جمع عظیمی از استادان بزرگوار برگزار شد. او ادامه داد: برگزاری این جشنواره بیست روز کاری تمام وقت داشت. شاید نه تنها در ایران بلکه در جهان نیز جشنواره‌ای در این ابعاد برگزار نشود.

اسعدی با اشاره به این که بخش موسیقی نواحی سال گذشته به این رویداد اضافه شده است، گفت: این بخش رشد خوبی داشت و نیمی از این دوره به بخش نواحی اختصاص پیدا کرده بود. شاید اگر این روند ادامه پیدا کند، مسئولان برگزاری آن باید به دو مرحله‌ای شدن این بخش فکر کنند که بخش اول در سطح کشور برگزار شود و برگزیدگان آن در این جشنواره اجرا کنند. او اضافه کرد: شاید با پیش رفتن این روند، ایام جشنواره به ٣٠ روز برسد. البته برگزاری آن در یک واحد سخت است زیرا در اصل سه جشنواره در قالب یک جشنواره برگزار می شود.

دبیر یازدهمین دوره جشنواره موسیقی جوان همچنین درباره حمایت از برگزیدگان این رویداد، اظهار کرد: نهاد این جشنواره آماده هرگونه همفکری و همکاری در حوزه نرم‌افزاری است. اما حوزه سخت‌افزاری که کارهای زیرساختی را شامل می شود مربوط به مسئولان وزارتخانه می شود و نیازمند مرکزی شبیه به مرکز حفظ و اشاعه موسیقی است. امیدوارم به شکل جدی‌تر به این موضوع توجه شود و موسیقی بیش از پیش ارتقا پیدا کند.

بخش بعدی این مراسم به اجرای موسیقی نواحی ایران اختصاص داشت. هنرمندان جوان با سازهای مختلفی مانند کمانچه مازندران، دوتار تربت جام، دوتار شمال خراسان، کمانچه لرستان، تار آذری، دف و نرمه نای و ضرب کردی برای حاضران هنرنمایی کردند. هنرمندانی مانند جاوید مجلسی، کیخسرو پورناظری، علی اکبر مرادی، داریوش پیرنیاکان، مجید کیانی و… در مراسم اختتامیه یازدهمین دوره جشنواره موسیقی جوان حاضر بودند.

در ادامه حسین علیزاده، نوازنده برجسته تار و عضو هیات داوران این جشنواره اظهار کرد: من به نمایندگی از طرف هنرمندانی که زحمت کشیده‌اند، صحبت می‌کنم. من دوست دارم احساسم را بگویم زیرا این احساس بخش زیادی از مردم ایران و اهالی فرهنگ و هنر است. او با اشاره به اجرای هنرمندان جوان نواحی در این مراسم گفت: ما شمه‌ای از ایران واقعی را دیدیم. ایران دارای فرهنگ و اقوام مختلفی است. اگر دولت یا جریان‌های تصمیم گیرنده یک دوربین کوچک داشتند و این اجرا را به خارج از ایران نشان می‌دادند، شاهد تهاجم فرهنگی نمی‌بودیم.

او ادامه داد: کاش رادیو و تلویزیون فقط در مورد آن صحبت کرده و حرمت موسیقی و موسیقی‌دان را نگاه می‌داشتند. نمی‌دانم برخی چطور تن می‌دهند در جایی صحبت کنند که اگر خواننده‌ای به آنجا می‌رود حتی اجازه نشان دادن سازش را ندارد. این موسیقی ایران است که اگر هرجایی آن را نشان بدهند، اسلحه‌هایشان را کنار می‌گذارند.

علیزاده گفت: چند نوع فرشته از نواحی ایران اینجا هستند که باید خانواده و استادهایشان تبریک گفت زیرا شرایط موسیقی در شهرستان‌ها سخت‌تر است اما چهره‌هایی در اینجا هستند که می‌توانند جهانی باشند.

او با بیان این که من چهره غیردولتی هستم، اضافه کرد: موسیقی مرا بزرگ کرده است و موسیقی‌دان باید آزاده باشد. باید به هرکس که باعث و بانی این جشنواره است تبریک گفت؛ حتی اگر با آنها اختلاف نظر داشته باشیم. این جشنواره عنوان ملی دارد و خیلی سال طول کشید تا این عنوان را به دست آورد. هیچ روزی به طراوات روزهای جشنواره موسیقی جوان در وزارتخانه نیست زیرا فرشته‌هایی می‌آیند و می‌گویند پاس می‌داریم آنچه را که نگرانش هستید.

او با بیان این که دولت مقابل ملت وظیفه دارد، گفت: نفت زیرپای همه ما است و همه در آن سهیم هستیم. ثروتِ هنرِ ما غنی‌تر از نفتی است که زیر پای ماست. تقریبا در ۵٠ سالی که موسیقی کار می‌کنم، به ویژه در این ۴٠ سال، در هیچ جای ایران نبوده که این تعداد هنرمند در کنار هم قرار گرفته و برای یک کار مهم تصمیم بگیرند. اینجا کار به کاردان سپرده می‌شود.

او اظهار کرد: فکر می‌کردم هومان اسعدی به دلیل این که آدم حساسی است، نمی تواند در جشنواره دوام بیاورد اما او به شوق این اتفاق مقاومت کرده است و خودش دلیل همکاری هنرمندان با این جشنواره است. علیزاده بیان کرد: بدون هیچ ادعایی می‌بینم وقتی کار به کاردان سپرده می‌شود، ما بلدیم مسائل خودمان را حل کنیم و نیازی نیست کسی بالای سرمان باشد. چیزی که باید باشد، امکاناتی است که باید در اختیار این جریان گذاشته شود. در تمام دنیا یکی از مهم‌ترین ثروت‌هایشان هنرمندانشان هستند، زیرا آن‌ها واقعاً عصاره تاریخ هستند.

این موسیقدان گفت: اگر تمام رشته‌ها از زیر بار فشار تصمیم گیری‌های دولتی بیرون آیند، شکوفا می‌شوند. این جشنواره یکی از موفق ترین، معنوی ترین و آینده‌نگرترین جشنواره‌هایی است که در ایران اتفاق می‌افتد. با تمام مشکلاتی که در ایران وجود دارد در جهان بی‌نظیر است. اغراق نمی کنیم این جشنواره یک معجزه است.

او اظهار کرد: به اتحادی که سالی یک بار در این جشنواره پیش می‌آید، تبریک می‌گویم. در طول آن به هیچ وجه خسته نشدیم و حتی در طول آن گریستیم.

معاون امور هنری وزارت ارشاد نیز در این مراسم گفت: این جشنواره اتفاق مهمی است که در حوزه موسیقی کشور رخ می‌دهد که اگر می‌خواهیم به آینده موسیقی کشور امیدوار باشیم باید این جوان‌ها را تربیت کنیم. نسل آینده است که به هر لحاظ موسیقی کشور را اداره خواهد کرد.

او ادامه داد: در طول سال‌هایی که گذشت، یکی از خوشبختی‌های این جشنواره این بوده که از همان روز اول شاکله و استخوان‌بندی هیأت داوران کماکان بوده و حضور این عزیزان موجب پایداری جشنواره شده است؛ هرچند که متاسفانه در برگزاری این جشنواره چند سال وقفه افتاد.

مرادخانی اظهار کرد: من فکر می‌کنم در این شرایط اتفاقات خوبی رقم می‌خورد. آقای مکری که اولین جشنواره را برگزار می‌کرد تمام تلاشش را می‌کرد در این جشنواره که نامش جوان است، افراد صاحب منزلت در موسیقی کار کنند. مرادخانی همچنین گفت: پیشنهادم به دوستان این بود که موسیقی نواحی نیز به این جشنواره اضافه شود؛ چرا که هرچقدر در این زمینه کار کنیم، در استان‌ها بسیار نیازمند حرکت‌های بیشتر از این است. موسیقی ما در برخی نقاط دستخوش مشکلاتی است که باید این مشکلات را آهسته به واسطه جوانانی که خود را به راه درست در موسیقی می‌دانند، هدایت شود. معاون امور هنری وزارت ارشاد بیان کرد: این جشنواره یک ماراتن نفس‌گیر بود. خیلی ممنون هستم که همه پایداری کرده و با همت و حضور خود باعث انگیزه شدند. هویت موسیقی ما در گرو تربیت این بچه‌هاست و چقدر خوب است که اساتید ما در این زمینه همت عالی دارند.

او اظهار کرد: تلاش ما به عنوان بدنه دولت این است که شرایطی بنا کنیم که هنرمندان با فراغ بال کارشان را پیش ببرند. در حال حاضر جوانانی که در موسیقی کار می‌کنند، مطالبه‌هایی داشته و نیازمند آینده امن برای خویش هستند. آن‌ها دنبال امکانی هستند که به عنوان هنرمند بدون دغدغه به موضوعات اصلی بپردازند. مرادخانی اضافه کرد: ما تمام تلاشمان را کردیم که بیمه و وضعیت شغلی کسانی را که در این زمینه کار می‌کنند، در خانه موسیقی و صندوق هنر به گونه‌ای فراهم کنیم که در آینده به عنوان یک موضوع تفننی تلقی نشود و صیانت و کار اساسی در حوزه موسیقی انجام شود.

معاون وزیر ارشاد در امور هنری همچنین اظهار کرد: ما هم تا زمانی که می‌توانیم، این کارها را انجام خواهیم داد. امکان دارد آن‌طور که لازم است همه منویات و مطالبات را نتوانیم به جایی برسانیم اما با کمک دیگر نهادها و همکاری شهرداری و وزارت ورزش و جوانان در نهایت با همت خود هنرمندان این کار را به سامانی برسانیم. در این مراسم ۲۵۸ برگزیده این جشنواره در سه شاخۀ «موسیقی دستگاهی»، «کلاسیک» و «نواحی» معرفی و تقدیر شدند. همچنین حکم دبیری این جشنواره برای ششمین بار پیاپی به نام هومان اسعدی زده شد.


منبع: بهارنیوز

اجرای خصوصی استاد فرهنگ شریف در دستگاه چهارگاه (فیلم)

نوبخت: ارائه عملکرد دستگاه‌ها به مردم هر ۶ ماه وزیر دفاع انگلیس وارد کردستان عراق شد کشف بسته‌های مشکوک در کنسولگری اسرائیل در نیویورک روحانی در دیدار دبیر کل سازمان ملل: هرگونه تغییر مرزهای منطقه بسیار خطرناک است بحرین: قطر ۳ قایق بحرینی را توقیف کرد دیدار ظریف و نماینده سازمان ملل در نیوریورک افتتاح رسمی اولین پایگاه نظامی آمریکا در اسرائیل وزیر کار: توان ساماندهی بازار ۳۰۰ میلیون نفری را داریم راه اندازی نخستین خط هوایی تهران و اسلام آباد دیدار روسای جمهور ایران و بولیوی در نیویورک/ روحانی: از توسعه روابط با کشورهای آمریکای لاتین استقبال می کنیم

ظریف برود جلیلی بیاید؟  (۴۸ نظر)

مردم نان ندارند، اینها می‌خواهند به استادیوم بروند  (۲۵ نظر)

با “ترامپ تاجر” می توان مذاکره کرد  (۲۳ نظر)

قلعه نویی فرشته نجات علی منصور می شود؟  (۲۲ نظر)

بی‌گناهان!  (۲۱ نظر)

آیا روس ها برای حمله به اروپا آماده می شوند؟  (۱۲ نظر)

اروتیسم و تبلیغات شهری در تهران  (۱۲ نظر)

پای مربی پرسپولیس جا ماند!  (۹ نظر)


منبع: عصرایران

فیلم جولی نماینده کامبوج در اسکار می‌شود

سینمای کامبوج امسال می‌تواند با فیلم «نخست پدرم را کشتند» به کارگردانی آنجلینا جولی در بخش بهترین فیلم‌های غیرانگلیسی‌زبان نودمین دوره جوایز اسکار شرکت کند.آنجلینا جولی این فیلم را بر اساس رویدادهای زندگی لونگ اونگ در دوران حکومت خِمِرهای سرخ ساخته است. جولی یکی از نویسندگان فیلمنامه «نخست پدرم را کشتند» است.این فیلم نخستین بار در جشنواره فیلم تلوراید به نمایش درآمد و پس از آن راهی جشنواره تورنتو شد. منتقدان در هر دو جشنواره فیلم تازه جولی را تحسین کردند.اگر کامبوج فیلم «نخست پدرم را کشتند» را به آکادمی علوم و هنرهای سینما معرفی کند، برای نخستین بار یک کارگردان سرشناس آمریکایی با فیلمی غیرانگلیسی زبان به نمایندگی از کشوری دیگر در اسکار شرکت خواهد کرد. کامبوج پیش از این تنها پنج بار در بخش فیلم‌های غیرانگلیسی‌زبان اسکار شرکت کرده است.

«نخست پدرم را کشتند» از روز هشتم سپتامبر به صورت محدود در کامبوج اکران شده است. جولی این فیلم را با استفاده از بازیگران محلی در کامبوج ساخته است.آنجلینا جولی درباره احتمال انتخاب فیلمش به عنوان نماینده کامبوج در اسکار گفت: «با در نظر گرفتن این موضوع که من زنی غربی هستم، انتخاب فیلم من به عنوان نماینده کامبوج در اسکار بسیار تحسین‌انگیز خواهد بود.»یکی از تهیه‌کنندگان فیلم «نخست پدرم را کشتند»، ریثی پان فیلمساز سرشناس کامبوجی است که سال ۲۰۱۳ با فیلم «تصویر گمشده» به جمع نامزدهای نهایی اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی‌زبان راه پیدا کرد.از سال ۱۹۸۷ به این سو بندی به قوانین بخش غیرانگلیسی‌زبان اسکار اضافه شده است که بر اساس آن کشور معرفی کننده اثر باید تایید کند که کنترل بخش هنری فیلم را استعدادهای خلاق آن کشور برعهده داشته‌اند. ناگفته نماند که آنجلینا جولی در سال ۲۰۰۵ تابعیت کامبوجی را پذیرفته است.


منبع: بهارنیوز

پایداری گردشگری با تمرکز بر گردشگری پایدار

عصرایران؛ دکتر حسن تقی زاده انصاری*- انتخاب شعار یا نماد در دنیای صنعتی ما بیش از آنکه هدفی تجاری را دنبال کند، هدفی فرهنگی است. در حقیقت انتخاب شعار تلنگری است برای توجه بیشتر و تمرکز روی موضوعات خاص ، در این راستا گردشگری هم به عنوان شاخه ای میان رشته ای از انتخاب شعار برای اهداف بلند مدت و میان مدت خود بی بهره نیست و هرساله برای توجه بیشتر به اجزای گردشگری و موضوعات مرتبط و کمتر دیده شده درگردشگری از سوی سازمان جهانی جهانگردی شعاری برای روز جهانی جهانگردی (۵ مهر) انتخاب می شود.

گاهی گردشگری ابزاری برای صلح و گفتگوی میان تمدن‌ها می شود؛ گاهی گردشگری درها را به سوی زنان می گشاید؛ گاهی گردشگری و تنوع زیستی سرلوحه قرار می گیرد؛زمانی گردشگری پیوند دهنده فرهنگ ها می شود؛گردشگری و آب: حفاظت از آینده مشترک؛ گردشگری برای همه، با الویت توجه به معلولان و سالمندان سرلوحه همه توجه ها  و تمرکز ها می شود.

انتخاب این شعار ها از دهه ۸۰ به بعد نشان از توجه ویژه گردشگری به مقوله های ارتباطی آن است.

میزان سفر گردشگران در نمودار های جهانی نشان می دهد که از ۲۵ میلیون تن در سال ۱۹۵۰ به ۲۷۸ میلیون تن در سال ۱۹۸۰، یک میلیارد و ۱۸ میلیون تن در سال ۲۰۱۶ رسیده است و انتظار می‌رود این رقم در سال ۲۰۳۰ به یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون  تن برسد.

با ‌گسترده‌تر شدن صنعت گردشگری در مناطق مختلف جهان، برخی از کشورهای پیشرو در این صنعت با مسایلی ناشی از آثار نامطلوب بر منابع طبیعی، محیط زیست ، آلایندگی ها، الگوی مصرف و نظام‌های اجتماعی مواجه شده اند. امروزه با افزایش شمار گردشگران در سطح جهان و با هدف حفظ ،حراست وحمایت از محیط زیست ، ساختارهای اجتماعی ،فرهنگ‌ها و آداب و رسوم ، مفهوم تازه «گردشگری پایدار» مورد توجه محافل مختلف به ویژه علمی قرار گرفته است.

توسعه پایدار شرط اساسی تأمین زندگی امن و پایدار است که به منظور به حداقل رساندن اتلاف منابع، تخریب محیط، و بی ثباتی اجتماعی تلاش می کند .توسعه پایدار، توسعه ای است که نیازهای نسل کنونی را بدون به مخاطره انداختن توانایی های نسل های آینده در بر طرف کردن نیازهای شان تأمین می کند.

از آنجایی که گردشگری ارتباط مستقیم با انسان، فرهنگ و منابع دارد، مقوله ای به عنوان توسعه پایدار گردشگری در دهه های گذشته در جهان شکل گرفته است؛ توسعه پایدار گردشگری نیازمند صبر، تلاش و تعهد دراز مدت است. برای دستیابی به توسعه پایدار گردشگری به شاخص هایی اکولوژیکی، اقتصادی، اجتماعی، نهادی و فرهنگی که این شاخص ها در ارتباط با یکدیگر بوده و تأثیر متقابلی بر هم دارند نیاز است.

گردشگری پایدار به معنای بازدید گردشگری از یک مکان یا مقصد  و آسیب نرساندن یا هرچه کمتر آسیب رساندن وبه طور کل حفظ آن است. گفته می‌شود از آنجایی که هر صنعتی پیامدهایی دارد، گردشگری نیز هرگز به‌طور کامل پایدار (یا بدون اثر) نخواهد بود ولی دست‌کم می‌تواند در جهت پایدارترشدن وسازگارترشدن با محیط گام بردارد.

اهمیت موضوع گردشگری پایدار در سطح جهان به‌اندازه‌ای است که سال ۲۰۱۷ میلادی از سوی سازمان جهانی جهانگردی به‌عنوان سال جهانی «گردشگری پایدار: ابزاری برای توسعه» برگزیده شده است.

به گفتۀ دبیر کل سازمان جهانی گردشگری تعیین سال ۲۰۱۷ به نام «سال جهانی گردشگری پایدار: ابزار توسعه» فرصتی است بی نظیر برای کمک بیشتر گردشگری به تحقق مفهوم پایداری (از هر سه جنبۀ اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی) و موجب می شود آگاهی عمومی نسبت به  ابعاد صنعتی که ارزش حقیقی آن اغلب دست کم گرفته می‌شود، افزایش یابد.

طالب رفاعی توضیح داده است «سازمان جهانی گردشگری در مقام آژانس راهبر و تخصصی سازمان ملل متحد در زمینۀ گردشگری، از سازمان‌دهی و بزرگداشت این رویداد، با همکاری تمام حکومت ها، سازمان های تخصصی مرتبط در نظام سازمان ملل، سازمان های بین‌المللی و منطقه‌ای، و سایر ذینفعان استقبال شایانی می کند.

۱۱ درصد از آمار اشتغال (مستقیم یا غیرمستقیم) در جهان متأثر از صنعت گردشگری است. تبلیغات فراوان و آمارهای جذاب از میزان کسب درآمد کشورها و اشتغال زایی ناشی از گردشگری، کشورها و مناطق دورافتاده و کمتر توسعه یافته را هرچه بیشتر به فکر سرمایه گذاری در این زمینه می‌اندازد.

اما برخی از خبرها و آسیب های اکولوژی و منابع در سطح جهانی نشان می دهد که سیاستگذاران و سرمایه گذاران و سرآمدان کشور ها در حفظ و حراست از منابع گردشگری موفق نبوده اند و  لذا تردیدی نیست که متولیان امور و سیاستگذاران با همکاری ویژه کارشناسان، سرمایه گذاران بخش خصوصی و دولتی بر استحکام و توجه به منابع گردشگری اهتمام ورزند. چرا که در آینده ای نه چندان دور، ابزاری برای توسعه در دست نخواهندداشت، مگر با بهره گرفتن از شعار گردشگری پایدار ؛ ابزاری برای توسعه که امیدواریم در یکسال پیش رو گام های مناسبی از سوی دینفعان برداشته شود.

* مدیرعامل هلدینگ گردشگری مارکوپولو


منبع: عصرایران

فروش ۸ میلیاردی در بزرگترین رخداد صنایع دستی

به گزارش عصرایران به نقل از ایسنا، دبیر بیست‌وهشتمین نمایشگاه ملی صنایع دستی ادامه داد: سعی کردیم در راستای رضایت و شادی صنعتگران فعالیت کنیم و خدا را شکر که نمایشگاه باکیفیتی برگزار شد و در این دوره، با ۹۵ درصد رشد نسبت به سال قبل، ثبت سفارش‌ داشتیم. این موضوع نشان می‌دهد که ما با یک نمایشگاه تجاری مواجه هستیم.

شاخصه‌های موثر در بالا بودن سطح نمایشگاه صنایع دستی

بهمن نامورمطلق – معاون صنایع دستی و هنرهای سنتی کشور – نیز در این مراسم اظهار کرد: بیست‌وهشتمین دوره نمایشگاه صنایع دستی نسبت به نمایشگاه‌های قبل، سطح بالایی داشت و چند شاخصه برای خوب بودن در این دوره از نمایشگاه‌ها وجود داشت. ما در حال نزدیک شدن به استانداردهای جهانی هستیم، به همین دلیل، غرفه‌آرایی‌ها نسبت به سال‌های گذشته بهتر شده بود.

او ادامه داد:‌ جوان شدن هنرمندان صنایع دستی یکی دیگر از شاخص‌های این دوره از نمایشگاه بود. بخشی از هنرمندان ما جوانان خوش‌فکری هستند که با خود، نسل جدیدی از صنایع دستی را آورده‌اند. از طرفی، هنرمندان این دوره بازار و زبان مردم را خوب می‌شناسند. نکته بعدی، محوری شدن و بازاری شدن صنایع دستی است، زیرا سعی می‌کنیم صنایع دستی را از دولت جدا کنیم و منتظریم هنرمندان به مردم و بازار تکیه کنند و نه دولت، اما این موضوع به معنای آن نیست که دولت از هنرمندان حمایت نکند.

معاون صنایع دستی و هنرهای سنتی کشور گفت: حضور شرکت‌های بزرگ و تجاری در این دوره از نمایشگاه، نقش موثری داشت. پیش از نمایشگاه نیز اعلام کردیم که هیأت‌های تجاری برای دیدن نمایشگاه حاضر می‌شوند، اما تعداد هیأت‌هایی که آمدند، بیش از پیش‌بینی ما بود. نکته دیگر، قیمت‌گذاری محصولات بود. ما در این دوره از نمایشگاه، کمترین مشکلات را درباره قیمت‌ها داشتیم. از طرفی، رویدادهای گوناگونی را در دل رویداد بزرگ نمایشگاه صنایع دستی در نظر گرفته بودیم. همچنین همزمانی برپایی نمایشگاه صنایع دستی با فرش، تجربه خوب دیگری برای ما بود. برخی فکر می‌کردند، این همنشینی و همزمانی، صنایع دستی را به سایه ببرد؛ اما این تجربه نشان داد که ما در کنار فرش به‌خوبی دیده شدیم.

نامورمطلق بیان کرد: ما تا کنون روی معرفی آثار تأکید داشتیم، اما از این به بعد، تأکید ما روی الگوی مصرف است و خانه ایرانی که در این دوره از نمایشگاه حضور داشت، نمونه‌ای از الگوی مصرف بود. به همین دلیل، می‌خواهیم برای نمایشگاه عیدانه هم ۱۰ خانه ایرانی را با برندهای مختلف داشته باشیم تا با سیستم و نظام فکری‌مان، چیدمان صنایع دستی در خانه ایرانی عرضه شود و مخاطبان بتوانند انتخاب کنند.

او با اشاره به برپایی کلینیک طراحی در بیست‌وهشتمین نمایشگاه صنایع دستی، گفت: حضور دوستان برای طراحی و بسته‌بندی، یکی از شاخصه‌های مفید این دوره از نمایشگاه بود. همچنین بخش غرفه کودکان، با استقبال خوبی مواجه شد. ما نسبت به دولت یازدهم، افزایش ۱۰ برابری در زمینه ثبت سفارش و فروش داشتیم؛ حاصل فروش در نمایشگاه دولت دهم ۸۰۰ میلیون تومان بود که این مبلغ در این دوره از نمایشگاه، از هشت میلیارد تومان گذشت.

معاون صنایع دستی و هنرهای سنتی کشور ادامه داد: گردش مالی ۱۵ تا ۲۰ درصدی صنایع دستی به نمایشگاه‌ها مربوط می‌شود و ما می‌خواهیم این درصد را افزایش دهیم. بعد از نمایشگاه‌ها، بازارچه‌ها درصد فروش بیشتری را به خود اختصاص می‌دهند.

نامورمطلق با بیان این‌که بزرگترین سرمایه، خلاقیتی است که هنرمندان ما دارند، اظهار کرد: اگر این دوره از نمایشگاه موفق شده، به‌دلیل خلاقیت هنرمندان است، زیرا هنر، زندگی ما را شاداب می‌کند. از طرفی هنر با تکرار می‌میرد. ما در عرصه خلاقیت زندگی می‌کنیم. بنابراین به خلاقیت نیاز داریم، زیرا امروز صحبت از طبقه و شهر خلاق است و ما می‌خواهیم آن را در حوزه صنایع دستی توسعه دهیم. ما به‌دنبال هنرمندی هستیم که برای مردم خلق کند.

او با اشاره به این‌که هدف معاونت صنایع دستی پیوند بیشتر هنرمند با مردم و بازار است، بیان کرد:‌ در کنار وظایف دولت، هنرمند باید به استقلال برسد و با مردم و بازار ارتباط برقرار کند. دولت نیز سه وظیفه اصلی را برعهده دارد؛ یکی از این وظایف، دادن تسهیلات برای تولید و تجارت، دیگری ایجاد فرصت‌های فروش در داخل و خارج و سومین وظیفه، ارائه حداقل حمایت‌های اجتماعی مانند بیمه است. ما در زمینه بیمه، موفق نبوده‌ایم و این، بدهی ما به هنرمندان است و باید آن را ادا کنیم.

معاون صنایع دستی و هنرهای سنتی کشور ادامه داد: صادرات ما بیش از ۵ / ۲ برابر نسبت به چهار سال گذشته افزایش پیدا کرده است. همچنین فروش ما در این دوره از نمایشگاه، ۱۰ برابر نسبت به سال‌های گذشته افزایش یافته است.

نامورمطلق به ثبت شهرهای جهانی نیز اشاره کرد و افزود: ایران به‌عنوان نخستین کشور، بیشترین تعداد شهر و روستاهای جهانی را دارد. به‌تازگی نیز با تأیید نماینده پنج قاره، دو شهر مریوان برای کلاش‌بافی و سیرجان برای بافت گلیم شیریکی‌پیچ و همچنین روستای کلپورگان برای سفال، ثبت جهانی شدند.

از ارائه هیچ کمکی به صنایع دستی دریغ نخواهم کرد

علی‌اصغر مونسان – رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری – نیز که با تأخیر زیادی در این مراسم حضور یافت، گفت: صنایع دستی در حوزه اشتغال، نقش بسزایی دارد و توزیع ثروت و عدالت اجتماعی را پوشش می‌دهد. رویکرد دولت هم رویکردی مثبت نسبت به این حوزه است. در حاشیه جلسه هیأت دولت، با آقای ربیعی – وزیر کار، رفاه و امور اجتماعی – صحبتی داشتیم و قرار است اقداماتی در زمینه اشتغال روستایی انجام دهیم.

او ادامه داد: بخش تجاری‌سازی به تقویت نیاز دارد. باید در حوزه فروش و برندسازی تلاش کنیم، زیرا فروش و برندسازی یکی از بخش‌های مهم و دشوار است. باید برنامه مشخصی برای بسته‌بندی داشته باشیم و آثار هنری را به‌صورت فله‌ای عرضه نکنیم. تلاش می‌کنیم فضای منسجم صنایع دستی را در سازمان داشته باشیم و من از ارائه هیچ کمکی به صنایع دستی دریغ نخواهم کرد. امیدواریم بتوانیم کمک‌هایی را از سایر بخش‌ها و دولت، برای صنایع دستی فراهم کنیم.

باید صنایع دستی را به چرخه زندگی برگردانیم

سیدمحمد بهشتی – رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری – نیز در این مراسم گفت: ما تا قبل از صنعت مدرن، صنایع دستی را داشتیم. در زمان گذشته به صنایع دستی، صنعت می‌گفتند، زیرا مشکلات و نیازهای زندگی روزمره با استفاده از همین صنایع به‌شکل آسان‌تر، مطلوب‌تر و اقتصادی‌تر می‌گذشت. همان چیزی که امروزه در حوزه صنعت انجام می‌شود. قرار است صنعت، مشکلات زندگی ما را حل کند. آن چیزی که امروز به آن هنر می‌گوییم، قبلا صنعت بوده است. هنر و صنعت یکی بودند و هر کدام مأموریتی برعهده داشتند که هم نیاز ما را برطرف و هم فضای زندگی را تلطیف می‌کردند.

او ادامه داد: جدا کردن آنچه به آن صنایع دستی می‌گوییم، از زندگی امروز، آن‌طور نیست که به شأن صنایع دستی اضافه کردیم، بلکه با این کار، صنایع دستی را از چرخه زندگی جدا کردیم، زیرا ما به صنایع دستی، مثل ظرفی نگاه می‌کنیم که گوشه‌ای بگذاریم و با نگاه کردن به آن، حظ بصری ببریم. اگر می‌خواهیم آن را دوباره احیا کنیم، باید صنایع دستی را به چرخه زندگی برگردانیم. در زمان قدیم، جهیزیه دختران صنایع دستی بود، چرا امروز نباید این‌طور باشد؟!

بهشتی اظهار کرد: منظور من این نیست که به الگوی دوره قاجار یا صفوی برگردیم، زیرا چنین چیزی ممکن نیست. زمانی یک ظرف افشره‌خوری در شهر قزوین دیدم که در حاشیه آن، یک بیت شعر نوشته شده بود. این موضوع نشان می‌دهد که ما با یک ظرف هم شاعری می‌کردیم؛ اما امروز دیگر چنین اتفاقی نمی‌افتد. صنایع دستی باید مدعی صنعت کشور باشد نه آن‌که در حاشیه صنعت قرار گیرد.

رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری در بخش دیگری از صحبت‌هایش، گفت: زمانی در نیشابور، سفال درجه یک تولید می‌کردیم، ولی با حمله مغول بسیاری از صنعتگران مهاجرت کردند. برخی از آن‌ها به قصد پیدا کردن مشتری، به اسپانیا رفتند. بعد از آن، معماری اسپانیا رنگین شد و امروزه آن سفال و سرامیک را به ما می‌فروشند. روزی روزگاری هنرمندان یزدی ما کیمیاگری می‌کردند، به همین دلیل باید رقیب اسپانیا و ایتالیا در حوزه کاشی و سرامیک باشیم. ما باید در مسیری حرکت کنیم تا هرچه تولید می‌کنیم، لطف و صفای هنر ایرانی در آن وجود داشته باشد.

ساره بیات نیز به‌عنوان سفیر صنایع دستی و هنرهای سنتی کشور، در مراسم معرفی برگزیدگان بیست‌وهشتمین نمایشگاه صنایع دستی حضور پیدا کرد و تقدیر شد.

در پایان این مراسم، برگزیدگان بیست‌وهشتمین دوره نمایشگاه صنایع دستی تقدیر شدند.

هنرمند گلیم‌باف گلستانی رکورددار فروش و ثبت سفارش

نیلوفر قربانی، رکورد فروش و ثبت سفارش صنایع دستی را در این دوره از نمایشگاه به نام خود ثبت کرد و با فروش ۴۰۰ میلیون تومان و ثبت سفارش دو میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان از کشور آلمان، در رشته گلیم‌بافی تقدیر شد.

مصطفی یاهویی هنرمند فعال در رشته تراش سنگ‌های قیمتی و نیمه‌قیمتی نیز با ۵۴۰ میلیون تومان فروش، ۳۴۷ میلیون تومان ثبت سفارش از کشور سوئیس، مورد تقدیر قرار گرفت.

مهران شیرزاده، راحله شهسوارانی، حسین شاهی، سیدمهدی مشهدی، احدالله یوسفی، سمانه آهنگچی، شهین نظری، هاجر بزرگی، سمیه غلامی، اعظم دهقان، علی پویا، زینت ظهیرنیا، معصومه امام‌حسنی، مهدی زارعی، امید شهردوست، داوود حیدری، آرش حیدریان، امیر انوش‌فر، وحید ملک، حمید شانس، مرضیه آقاقاسمی از دیگر هنرمندان شرکت‌کننده در این دوره از نمایشگاه بودند که تقدیر شدند.

 اداره‌های کل میراث فرهنگی و صنایع دستی و گردشگری اصفهان، خراسان رضوی و گلستان، شرکت تعاونی حامیان میراث فرهنگی (کاروان پیوند)، فروشگاه اینترنتی دیجی‌کالا، مدیرعامل و رئیس هیأت مدیره شرکت سهامی نمایشگاه‌های بین‌المللی، مدیرعامل شرکت ایدرو، سرپرست آموزش عالی میراث فرهنگی و مدیرعامل اتحادیه صنفی اشیای قدیمی و صنایع دستی نیز از جمله تقدیرشدگان این دوره از نمایشگاه بودند.

مراسم معرفی برگزیدگان بیست‌وهشتمین دوره نمایشگاه ملی صنایع دستی در سالن فجر برگزار شد و به‌دلیل کمبود جا بسیاری از دعوت‌شدگان به این مراسم به‌شکل ایستاده آن را دنبال کردند.


منبع: عصرایران

طرح بلیت نیم‌بهاء ادامه دارد

غلامرضا فرجی در گفتوگویی با ایسنا درباره‌ی مصوبات جلسه دوشنبه بیست و هفتم شهریور ماه شورای صنفی نمایش بیان کرد: با توجه به بالا بودن کف فروش فیلم‌ها، اکران آثار سینمایی روی پرده همچنان ادامه خواهد داشت.
او درباره طرح فروش بلیت نیم‌بها در سینماها  که قرار بود یک هفته از سوی سینماداران بررسی شود، نیز گفت: اجرای این طرح طبق مصوبه قبلی همچنان ادامه دارد.فرجی هم‌چنین گفت:اولین قرارداد فیلم گروه آزاد نیز منعقد شده و فیلم‌ «مالاریا» به کارگردانی پرویز شهبازی از ۱۲مهرماه در گروه سینمایی آزاد اکران می‌شود.


منبع: بهارنیوز

پشت پرده و ناگفته های جشنواره بیست و سوم تئاتر فجر (فیلم)

بخشنامه جهانگیری به وزارتخانه ها: تاخیر کارمندان را مجاز تلقی کنید آمانو باز هم رئیس آژانس انرژی اتمی شد دادگاه عالی عراق به لغو همه پرسی کردستان رای داد افتتاح بیمارستان کوثر ایلام با حمایت مالی بانک صادرات وزیر آموزش و پرورش عزادار شد ۶ میلیون نفر گردشگر به کشور آمدند / ایران دهمین کشور جذاب جهان است نیویورک ۹۶؛ بی احتمال مکالمه یا مصافحه ماموریت های رئیس جمهور به وزیر اقتصاد/ اولویت ویژه بر استقرار دولت الکترونیک مادران ایرانی‌ دارای همسر غیرایرانی بخوانند آمانو: ایران تحت شدیدترین نظارت‌های هسته‌ای است/تهران به تعهداتش عمل می کند

ظریف برود جلیلی بیاید؟  (۴۸ نظر)

مردم نان ندارند، اینها می‌خواهند به استادیوم بروند  (۲۵ نظر)

با “ترامپ تاجر” می توان مذاکره کرد  (۲۳ نظر)

قلعه نویی فرشته نجات علی منصور می شود؟  (۲۲ نظر)

بی‌گناهان!  (۲۱ نظر)

آیا روس ها برای حمله به اروپا آماده می شوند؟  (۱۲ نظر)

اروتیسم و تبلیغات شهری در تهران  (۱۲ نظر)

پای مربی پرسپولیس جا ماند!  (۹ نظر)


منبع: عصرایران

استاد مرتضی نی داوود؛ تارنوازی از تبار یهود

هفته نامه صدا – سما بابایی: می گویند موسی (ع) نزد کاهنان مصری تعلیم موسیقی دیده بود. شاید به همین خاطر است که قوم یهود، از قدیمی ترین قوم های داریا آوانگاری موسیقی هستند و می گویند که قدیمی ترین شیوه های موسیقایی در سنت یهود است.

در سال ۱۹۷۶ تعدادی از استاید موسیقی شناسی دانشگاه موسیقی بنجامین با همکاری باستان شناسان مرکز تحقیقاتی U.L.I.B طی پژوهش های باستان شناسی و تحقیقاتی در سال ۱۹۷۶، مقاله ای انتشار دادند و عمر پیدایش موسیقی یهود و بین اسراییل را در حدود ۴۸۰۰ سال تخمین زدند، با این وجود بدیهی است که این قوم در موسیقی ایران نیز تاثیراتی بسیار محسوس داشته اند و تعدادی از بزرگ ترین چهره های موسیقایی ایران، یهودی اند، آن قدر که می گویند برای اولین بار یهودیان «چهارگاه» را روی سرودی ساخته و برای شکرگزاری به کوروش تقدیم کرده اند.

در سده های اخیر، بسیاری از تصنیف خوانان و ضربی خوانان در کوچه و بازار می نواختند و همین تصانیف استادان موسیقی سنتی ایران را نیز تحت تاثیر قرار داد. می گویند «علی اکبر شیدا»، نصنیف ساز بزرگ موسیقی ایرانی نیز که تصنیف را به فرم موسیقی ردیفی نزدیک کرد، تحت تاثیر همین گروه دل به دختری کلیمی سپرده و برای او تصنیف های زیبایی ساخت، اما موسیقی دانانی بودند چون «داوود شیرازی» که استاد ردیف بود و پسرش «اسماعیل شیرازی» استاد بزرگ تار، «یحیی زرپنجه» (هارون جزاسند) نیز دیگر موسیقی دان یهودی است که سازش دارای قدرت فوق العاده مضراب ها، شفافیت، سرعت و چابکی بود و از جمله آثار او می توان به صفحه تار ماهور اشاره کرد.

 استاد مرتضی نی داوود؛ تارنوازی از تبار یهود

مرتضی خان نی داوود، موسی خان کاشی، یونس دردشتی و سلیمان روح افزا نیز از دیگر موسیقی دانان بزرگ یهودی بودند که در ایران فعالیت داشته اند؛ حالا هیچ کدام از این آدم ها نیستند؛ اما تاثیراتشان بر موسیقی ایران بسیار اثرگذار است و «نی داوود» از همه آنان بیشتر که «مرغ سحر»ش حالا بدل به یک سرود ملی شده است. او بیش از یک قرن پیش در خانواده ای کلیمی در اصفهان زاده شد.

پدرش «بالاخان» تنبک می نواخت و او بود که فرزند را به سمت موسیقی تشویق کرد. خودِ نی داوود، در یکی از گفت و گوهایش درباره ورودش به دنیای موسیقی می گوید: «نواختن تار را از زمان کودکی تا هفت سالگی به همت خود و با راهنمایی پدرم تجربه کردم. در همان سال با پدرم به خدمت مرحوم آقا حسینقلی رسیدم و از استعداد بنده خیلی تعریف کرد. مدتی نزد ایشان بودم و دوره های مرحوم آقا حسینقلی را تمام فرا گرفتم. بعد که دوره آقا حسینقلی تمام شد، پدر بنده مرا برد به خدمت درویش خان.

آن قوت ها که خدمت آقا حسینقلی بودم شناسنامه و اینها نبود. درویش خان کسی بود که در موسیقی انقلاب کرد و انقلاب در موسیقی ایرانی به نام ایشان است. اولا تار پنج سیم داشت. در زمان آقای حسینقلی، مرحوم درویش خان ۵ سیم تار را کرد ۶ سیم. یک سیم اضافه کرد به تار و این خدمتی بود که درویش خان کرد. پی شدرآمد و تصنیف و رنگ به این شکل های امروزی که هست نبود. تمام اینها را درویش خان تنظیم کرد و مبتکر این کار ایشان بود. ایشان خیلی خیلی به موسیقی ایرانی خدمت کرد.»

«نی داوود» علاقه بسیاری به «درویش خان» داشت. همین موسیقی دان بزرگ هم بود که نام «نی داوود» را برای او انتخاب کرد. «نی داوود» آوازی از محلقات دستگاه همایون است. همایون گوشه های بسیاری دارد؛ چکاوک، بیداد، باوی، جامه دران، نی داوود و… گوشه های دیگر.

به عقیده مرتضی خان، استاد او درویش خان بزرگترین واولین و آخرین آهنگساز و نوازنده ابزار موسیقی و مخصوصا تار در تمام تاریخ موسیقی ایران، از دوران قاجار تا زمان حاضر بود: «درویش خان مرا مثل فرزند خودش دوست داشت. درویش خان خیلی زود فروسده شد. سن زیادی نداشت.

درویش خان با تصادفی که به خودش هیچ آسیبی نرسید فوت کرد. یک اتومبیل از شمال خیابان امیریه می رفت به جنوب و درویش خان با درشکه از جنوب خیابان امیریه به سمت شمال می رفت که با اتومبیل تصادف کرد. اتومبیل به اسب های درشکه برخورد کرد و اسب ها زخمی شدند. هیچ جور آسیبی به درویش خان نرسید ولی ترس و اضطراب، درویش خان را مریض کرد و در بیمارستان فوت کرد. یک هفته در بیمارستان بود، هیچ آسیبی به ایشان نرسیده بود.»

 استاد مرتضی نی داوود؛ تارنوازی از تبار یهود

مرتضی خان پس از سه سال، موفق به دریافت سه نشان مسی و تبرزین طلا شد و تدیرنامه خود را با خط استاد درویش خان دریافت کرد. «نی داوود» بعد از اشنایی با عراف قزوینی در سال ۱۳۰۱ و موافقت با او و دیگران مجلس یادبودی به مناسبت چهلمین روز درگذشت درویش خان در تهران برپا کرد. اجرای این کنسرت با حضور مرتضی نی داوود و پیانوی رضا محجوبی و آواز طاهرزاده و دوامی موفقیتی بزرگ بود و کلیه درآمد حاصل از آن صرف پرداخت بدهی های استاد درویش خان به هنگان درگذشتش اختصاص پیدا کرد.

او در سال های آغازین سال ۱۳۰۰ یک مدرسه موسیقی راه اندازی کرد و به یاد استاد خود آن را مدرسه درویش خان نامید. اولین صفحه موسیقی در ایران با اجرای تار نی داوود و آواز قمرالملوک وزیری توسط کمپانی صفحه پرکنی «هیز مستر زویس» سال ۱۳۰۵ ضبط شد و بعد از آن صفحات متعدد با آواز ملوک ضرابی و قمرالملوک وزیری و استدی آواز، طاهرزاده و قوامی با همان کنسرت اجرا و ضبط شد.

خودش درباره همکاریش با «قمر» گفته است: «من مدرسه موسیقی داشتم که بااجازه اداره معارف که دکتر حکمت وزیر وقت بود به من داد. قمر شاگرد این مدرسه بود. قمرالملوک وزیری از قزوین آمد به تهران. صدای خیلی خوبی داشت. صدایش عالی بود. در اول حتی یک گوشه از ردیف هم بلد نبود و بنده یادشان دادم. استعداد خیلی عالی داشت، خیلی عالی. صدا دو قسمت دارد، یا قدرت دارد (اما) ظرافت ندارد.

امکان دارد ظرافت داشته باشد (اما) قدرت نداشته باشد. این دو تا خیلی کم اتفاق می افتد که هر دو در یک نفر جمع باشد، یعنی قدرت و ظرافت. قمر هر دو اینها را داشت و صدایش کم نظیر بود. قمر موسیقیدان عالی نبود اما همه را با صدایش راضی می کرد. صدایش بی نظیر بود. قمر نزد بنده حدود ۱۰ سال به طور مداوم کار کرد و بعد صفحاتی پر کرد. با ارکستر مدرسه بنده یا با تار تنها. مرحوم «ارسلان درگاهی» هم با قمر کار کرد و صفحه پر کرد. ارسلان درگاهی هم شاگرد بنده بود. بنده ربان شاگرد زیاد داشتم. ارسلان درگاهی دوره موسیقی را تمام نکرد ولی آنقدری که کار کرد، خوب کار کرد. ارسلان درگاهی جزو کسانی است که خوب کرا کرد. قمر با دو کمپانی هنیرماسترویس و پولیفون صفحاتی را پر کرد.»

سال ۱۳۰۷ آهنگ و آواز مرغ سحر با صدای ملوک ضرابی و کنسرت مدرسه درویش خان به وسیله کمیانی «دیولیفون» ضبط شد که بعضی از صفحات آن هنوز موجود است. شعر و آهنگ «مرغ سحر» که شعر آن را ملک الشعرای بهار سروده بود و آهنگ آن توسط مرتضی نی داوود در دستگاه ماهور ساخته و نختسین بار توسط ملوک ضرابی و بعدها قمرالملوک وزیری اجرا شد را از اولین اجرا به وسیله ملوک ضرابی تا اجرای استاد محمدرضا شجریان تقریبا تمام خوانندگان و نوازندگان موسیقی ایرانی «مرغ سحر» خوانده و نواخته اند.

او خودش درباره این اثر چنین توضیح داده است: «مرغ سحر که ساختم نه شاد است و نه غم انگیز. آهنگ هم نه غم دارد و نه شادی. شعر هم متوسط است: «مرغ سحر ناله سر کن» نه شعر آن غمگین است و نه آهنگ آن. عارف قزوینی آهنگی ساخته «گریه کن که گر سیل خون گریی ثمر ندارد». خوب آهنگ غم انگیز است. شعر هم غم انگیز است. اگر شعر هم خوانده نشود از آهنگ آن پیداست که آهنگ و شعر خیلی غمگین است. عارف هم آهنگ و هم شعر را خودش ساخته ؛ ولی شعر مرغ سحر را مرحوم ملک الشعرای بهار ساخته، حال چطور شده که این طور است چی شده که قالب هم است.

 استاد مرتضی نی داوود؛ تارنوازی از تبار یهود

شاید بیش از ۲۰ مرتبه بنده برای مرحوم ملک الشعرای بهار آهنگ را نواختم و این  آهنگ را ایشان حفظ کرده که بتواند در قالب این آهنگ چه شعری بگوید. مرغ سحر را که ساختم شاعر دیگری هم بود ولی مرحوم ملک الشعرای بهار با مرحوم درویش خان دوست بودند. تمام آهنگ هایی که درویش خان ساخت با مرحوم ملک الشعرا می ساختند یعنی شعر و آهنگ را با هم می ساختند. الاحق و الانصاف بهترین تصانیف را بعد از شیدا ساخت. روی دست نصانیف شیدا نظیرش را نمی شود پیدا کرد.

شیدا یک استثنا است ولی مال مرحوم ملک الشعرا و درویش خان خیلی خیلی خوب بود. من تصور می کنم که همه ایرانی ها از موسیقی ایرانی لذت می برند. ولی شعر چی؟ شعر هم بایستی شاد باشد، برای این که آهنگ شاد است ولی متاسفانه شاد نیست. همه اش شکایت، همه اش بدبختی. مثلا می گوید دیشب آمدم نبودی. به درک که نبودی. آخر این چه بدبختی است که درست کرده اید!»

از دیگر آهن های ساخته شده توسط مرتضی نی داوود، از «پیش درآمد اصفهان» (شاه من، ماه من) و «روزگار گذشته» (بس کن ای دل) و تصنیف «آتش دل» با شعر پژمان بختیاری و «هدیه عاشق» شعری از ایرج میرزا و بسیاری دیگر را می توان نام برد. در این میانذکر خاطره ای از او خالی از لطف نیست.

«وقتی کوچک بودم و مدرسه می رفتم می آمدند و می گفتند که داوود شیرازی تار زده و بلبل آمده نشسته روی دسته سازش! من با آنکه کوچک بودم نمی توانستم باور کنم که یک چنین چیزی می شود تا اینکه یک شبی مهمانی ای بود در باغ صاحب جم، بنده تار می زدم و دیدم بلبل روی دسته ساز نیامد، ولی خیلی نزدیک روی یک شاخه درختی نشسته بود و من هیچ باور نمی کردم تا اینکه برای خود من این پیشامد، پیش مد ولی بلبلی روی دسته تار من ننشست. اما خیلی نزدیک بود، آنها که داشتند گوش می کردند، اشاره به خواننده کردند که دیگر نخواند و من تار نواختم. بلبل هم جواب می داد. مثل یک سوال و جواب شده بود. آن شب که گذشت فردایش دیدم که مردم حرف هایی می زنند و من باور نمی کردم!

به من می گفتند: آن شب فلان جا در باغ صاحب جم تار زدید، بلبل روی دسته تار نشسته بود!

گفتم: آقا اینطور نیست!

می گفتند: باید افتخار کنید! حالاگر می خواهید نگویید ما خودمان می گوییم!

گفتم: آقا، روی دسته ساز من بلبلی نیامده!

خلاصه هرچه از بچگی می گفتم یک چنین چیزی نمی شود باور نمی کردند. فقط این را می گویم که اگر تار را نرم بزنید و اگر چکشی مضراب نزنید، بلبل نزدیک می آید و از صدای نرم ساز، بلبل خوشش می آید.»


منبع: برترینها

کتابفروشی زیر خاکی در تهران/ ۱۵۰ سال است کتاب می‌فروشیم

کتابفروشی اسلامیه، یک مغازه پیر و خسته در خیابان ۱۵ خرداد است. این مکان ۱۵۰ سال است که چراغش را برای مشتری های کتابخوان خودش روشن نگهداشته است.

به گزارش مهر، خاصیت زمان، گذشتن و به جا گذاشتن است. قطاری که با مسافرانش ایستگاه به ایستگاه گذر می‌کند و با هر بار رفتن از یک نسل خاطره  باقی می‌گذارد ؛ اما نکته اینجاست که همیشه آدم‌ها، اتفاقات و مکان‌هایی هست که انگار از قطار زمان و نسل خودشان جا می‌مانند تا آدم‌های دیگر را با هر بار نگاه کردن، پرت کنند به سالیان گذشته تا از روزگار و نسلی برای شما حرف بزنند که قطار زمانشان مدت‌هاست از ایستگاه حال رد شده و به گذشته رسیده است. کتابفروشی اسلامیه یکی از همین جامانده هاست. انتشارات و مغازه‌ای که حالا در راسته خیابان ۱۵خرداد و بازار تهران جا خوش کرده است؛ محلی در پایتخت که به راحتی می‌توان به آن لقب قدیمی‌ترین کتابفروشی شهر را داد.

کتابفروشی زیر خاکی در تهران/ 150 سال است کتاب می‌فروشیم

۱۵۰ سال است کتاب می‌فروشیم

صبح روز چهارشنبه حوالی ساعت ۹ خودمان را به خیابان ۱۵ خرداد رسانده‌ایم. خیابانی که به واسطه بازار پر از رفت و آمد و جنبش مردمی است که یا کاسب‌اند یا خریدار. آدرسمان  برای پیدا کردن کتابفروشی، نشان  از بازار آهنگران می‌دهد. درست باید نبش بازار آهنگران و بر خیابان ۱۵ خرداد ما بین همه مغازه‌های رنگ به رنگ یکی از پیرترین مغازه‌های شهر را پیدا کنیم. مغازه‌ای که با گذشت سال‌های طولانی و به رغم همه کسادی‌های بازار همچنان خودش را سرپا نگهداشته و صاحبانش نگذاشتند تا چراغش خاموش شود. یک مغازه که به اندازه ۱۵۰ سال از آدم‌ها و مشتری‌هایش خاطره دارد و به چشم خودش گذر تهران قدیم به جدید را به چشم دیده است. پیدا کردن کتابفروشی اسلامیه کار چندان دشواری نیست برای همین زود راهمان را پیاده می‌کنیم. وقتی به آنجا می‌رسیم.  سید جلال کتابچی؛ صاحب کتابفروشی است اهالی مغازه می‌گویند برای آمدنش  باید مدتی را صبر کنیم. کتابفروشی که وقتی در آن پا می‌گذارید هیچ رد و نشانی از کتابفروشی ها فعلی پیدا نمی‌کنید چون پر از قفسه‌هایی است که درون خود نسخه‌های قدیمی و چاپ‌های سنگی کتاب‌های مذهبی ، نسخه‌های تعزیه و داستان‌های قدیمی  را جا داده. کتاب‌هایی که انگار منتظر مشتریانی هستند که از گذشته بیایند، خاکشان را بگیرند و دوباره آن‌ها را ورق بزنند.

پدربزرگم کتاب‌ها را از هند به ایران می‌آورد  

دلمان می‌خواهد سید جلال کتابچی که اهالی کتابفروشی او را حاجی صدا می‌زنند برایمان از حجره‌اش بگوید مغازه‌ای که حالا نسل به نسل حکم شغل آبا و اجدادی‌اش را پیدا کرده است. مغازه‌ای که دنباله قدمتش برای یک و نیم قرن پیش است. اتفاقی که به واسطه کسب کار و جد او در شیراز کلید زده شد.«پدر پدر بزرگ من  در شیراز زندگی می‌کرد. او را سید محمدعلی شیرازی صدا می‌زدند. کتاب‌ها آن زمان در ایران چاپ نمی‌شد و از بمبئی هندوستان به‌وسیله کشتی به بندرعباس می‌آمد و ازآنجا به شیراز منتقل می‌شد؛ چون شیراز آن موقع مهد علم، فرهنگ و کتاب بود تا جایی که بعد از شیراز در شهرهای دیگر مثل اصفهان و مشهد پخش می‌شد.کتاب‌هایی که هم به زبان فارسی و هم به زبان اردو بودند.» آقای کتابچی می‌گوید اسم اسلامیه هم از همین کتاب‌ها گرفته شد چون بیشتر این کتب در حوزه تاریخی و مذهبی بودند.

۱۳۰ سال پیش در خیابان باب همان بودیم

 اما پس از چندی کار در شیراز،  سید محمدعلی شیرازی جد آقای کتابچی تصمیم می‌گیرد که کارش را به پایتخت انتقال دهد و کتابفروشی اسلامیه را در تهران راه بیندازد. « بعد از مدتی پدربزرگ ما جلای وطن می‌کند به تهران می‌آید و در تیمچه کتابفروش ها  با چند نفر دیگر حجره‌ای می‌گیرند و کارشان را به راه می‌اندازند، چند سال بعد که ایشان فوت می‌کند  پدر من به عنوان بزرگترین پسر ایشان به خیابان باب همایون می‌آیند؛ ولی پس از چندی در زمان رضا شاه به خاطر ساختن وزارت دارایی دستور می‌دهند که مغازه‌های آنجا تخریب شود تا اینکه بعد از مدتی شهرداری دستور خرابی این محل(کنونی) را می‌دهد تا اینجا را خیابان و بازار کنند. پدر ما هم اینجا را که یک خانه بوده می‌خرد، خرابش می‌کند و به مغازه تبدیل می‌کند. از آن موقع تا الآن ۱۲۰ سالی می‌شود که کتابفروشی ما در همین‌جا مستقر است.»

کتابفروشی زیر خاکی در تهران/ 150 سال است کتاب می‌فروشیم
جوانان خط کتاب‌های ما را نمی‌توانند بخوانند

این کتابفروشی علاوه بر فروش در زمینه چاپ کتاب نیز به فعالیت مشغول بوده است؛ مثل کتاب‌هایی در حوزه شعر و حقوق، کتاب‌هایی که در زمینه چاپ و خط قدیمی هستند و باعث شده‌اند تا  مشتری‌های حال حاضر آن‌ها مراجعه‌کننده‌های قدیمی باشند و جوان‌ترها کمتر پایشان به این کتابفروشی باز شود.« در حال حاضر بازار کتاب برای ما چندان رونقی ندارد. مشتری‌هایی هم که فعلاً  داریم آدم‌هایی قدیمی و سن و سال دارند. وگرنه جوان‌هایی که می‌آیند اینجا یک نگاهی می‌کنند و می‌روند. چون این کتاب‌ها چاپ سنگی است و خطش به‌گونه‌ای است که برای آن‌ها چندان خوانا به نظر نمی‌رسد.»

این خیابان قبلاً پر از کتابفروشی بود

تقریباً همه تهرانی‌ها راسته کتابفروشی مای شهرها را در خیابان انقلاب پیدا می‌کنند، اما کتابفروشی اسلامیه درست در دل خیابان ۱۵ خرداد است جایی که بیشتر از اینکه حال و هوایی فرهنگی داشته باشد یک مکان کاملاً تجاری است. برای همین هم وقتی از آقای کتابچی درباره این سؤال می‌کنیم که با وجود موقعیت مکانی مغازه و انتشاراتش اینجا چه طور سرپا مانده است در جوابمان این طور می‌گوید:« به قول یک بنده خدایی  از آنجایی که وضع و اوضاع کتابخوانی رو به راه نیست اوضاع کتابفروشی ما هم روز به روز در حال افول است و نبض‌های آخرش را می‌زند. درباره  موقعیت جغرافیایی اینجا هم باید بگویم، اینجایی که ما هستیم قبلاً یک محیط فرهنگی بود و بیش از۱۰کتابفروشی اطراف ما وجود داشت؛ ولی به مرور زمان یکی یکی بسته شد. بعضی به طور کل از این کار کنار کشیدند و برخی هم رفتند خیابان انقلاب، جمهوری…. فعلاً ما اینجا تنها مانده‌ایم.»

کتابفروشی زیر خاکی در تهران/ 150 سال است کتاب می‌فروشیم

این کتابفروشی برایم یادگاری است

جالب اینجاست که با همه این اوضاع غیر مطلوب در بازار کتابفروشی سید جلال کتابچی می‌گوید همچنان می‌خواهد چراغ این مغازه را روشن نگهداری چون کتابفروشی اسلامیه این روزها بیشتر از اینکه برایش حکم محلی برای کسب درآمد باشد یک یادگاری است، یادگاری‌ای که نسل به نسل به او رسیده است.«من خودم فرزند ندارم ولی دو برادرزاده دارم که هر دو مهندس هستند و در حال حاضر در این مغازه با ما همکاری می‌کنند شاید برای بعد از من.»


منبع: عصرایران

ادامه تعطیلیِ صاحبقرانیه تا "اطلاع ثانوی"

به گزارش ایسنا، هرچند ترک برداشتن سقف «حوضخانه» در کاخ صاحبقرانیه در سال ۸۹ را کسی آن‌قدر جدی نگرفت تا این‌که سال ۹۳ یک تَرک بزرگ روی ضلع شمالی تالار «آیینه» کاخ «صاحبقرانیه» ایجاد شد و آن به یکی از نخستین هشدارها برای احتمال ادامه‌دار بودن این آسیب، نه تنها در صاحبقرانیه که در کل مجموعه‌ی تاریخی نیاوران تبدیل شد.در آن زمان دو علت را عامل اصلی ترک‌ها می‌دانستند، یکی ورود حجم زیاد گردشگر به این بنای تاریخی و دیگری سقوط یکی از لوسترهای «کاخ صاحبقرانیه» در اواسط تیرماه سال ۹۲، که حتی در آن زمان معصومه باکوچی – رئیس وقت مجموعه نیاوران – درباره این اتفاق گفته بود: بنای “کاخ صاحبقرانیه” بیش از ۱۵۰ سال قدمت دارد و طبیعی است رفته رفته استحکام خود را از دست بدهد. بنابراین استقامت نداشتن سقف و ریخته شدن بخشی از آن باعث شد تا این لوستر تاریخی از محل کنده شده و به زمین اصابت کند.» از سوی دیگر حضور گروه‌های فیلمبرداری نیز عامل دیگری بود که یک تهدید در این زمینه محسوب می‌شد.

بنابراین استفاده از کلمه‌ی «اطلاع ثانوی» برای تعطیلی تنها بنای قاجاری مجموعه‌ فرهنگی تاریخی نیاوران، می‌تواند درست باشد. کلمه‌ای که نشان می‌دهد انجام مطالعه روی این بنای تاریخی و به خصوص فرونشست‌هایی که در چند بخش از نیاوران رخ داده، باید بیش از پیش جدی گرفته شده و توسط کارشناسان سازه بررسی شود و به همین دلیل ۳۰ تیر ۱۳۹۴ تعطیلی کاخ قاجاری «صاحبقرانیه» آغاز شد.



تَرَک روی بدنه‌ی بیرونی کاخ صاحبقرانیه



برای صاحبقرانیه عملکردی ناشیانه نمی‌توان داشت

رحمت‌الله رئوف، مدیرکل مجموعه فرهنگی- تاریخی نیاوران درباره‌ی آخرین نتایج بررسی‌ها، مطالعات و مرمت‌ها روی این بنای تاریخی به ایسنا توضیح می‌دهد.او با بیان این‌که هنوز کاخ قاجاری صاحبقرانیه توسط کارشناسان فنی در دست مطالعه و بررسی است و مرمت آن آغاز نشده می‌گوید: قبل از ورودم به مجموعه‌ی نیاوران، یکی از شرکت‌های فنی مهندسی مطالعاتی را به عنوان مشاور انجام داده بود، اما با توجه به وجود یک کاخ صاحبقرانیه در کره‌ی هستی _نشانِ وجود حساسیت روی این بنای تاریخی_ این نیست که فقط یک شرکت مشاوره در این زمینه نظربدهد و آن برای ما کافی باشد و بر آن اساس عمل کنیم.

وی اظهار می‌کند: با ایجاد هیات راهبردی در مجموعه، اعضای کمیته از پروژه‌ی مطالعه شده مطلع شدند، پس از آن سه گروه فنی، مهندسی و برخی از کارشناسان حقیقی نیز مطالعاتی را در زمینه فرونشست زمین و پایین آمدن برخی از سطح‌ها در کاخ نیاوران انجام دادند، در ادامه با برگزاری جلساتِ پی در پی در این زمینه که این نوع مطالعات به چه نتیجه‌ای رسیده، تصمیم بر آن شد تا فقط براساس نظراتِ مختلفِ گروه‌ها که از هر کدام نیز یک نظر دارند، کار اجرائی نداشته باشیم .



ترک روی بدنه داخلی عمارت صاحبقرانیه در نیاوران



شورای فنی سازمان میراث فرهنگی، باید نظر نهائی را درباره‌ صاحبقرانیه مطرح کند

او با تاکید بر این‌که با وارد اجرا شدن در این پروژه بدون بررسی همگانی، قطعا تبعات آن غیرقابل پیش‌بینی خواهد بود، ادامه می‌دهد: کاخ صاحبقرانیه اثری نیست که غیرکارشناسانه و ناشیانه بتوان وارد آن شد، بنابراین تصمیم این شد که همه‌ی نقطه نظرات فنی افراد در کمیته شورای فنی معاونت میراث فرهنگی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری مطرح و به یک تصمیم مهم در در این زمینه برسیم.

وی اضافه می‌کند: هرچند ما می‌توانستیم این بحث را در کمیته‌ی فنی راهبردی مجموعه نیاوران نیز بررسی، تصویب، ابلاغ و اجرا کنیم، اما به دلیل حساسیت زیادِ موجود روی کاخ «صاحبقرانیه»، تصمیم این شد تا در شورای فنی سازمان و با حضور معاون میراث فرهنگی نتیجه‌گیری شده و هر اقدامی را مصوب و اجرایی کنیم، که البته در حال حاضر منتظر تشکیل جلسه بعدی کمیته هستیم.

رئوف به حضور و بررسیِ مطالعاتی سه گروه حقوقی «سدر سازه»، «مشاور مهاب قدس» و «توسعه تحقیقات مسکن» روی این مجموعه و همچنین چند شخص حقیقیِ کارشناس مانند عبدالعظیم شاه‌کرمی، علی‌رضا قلی‌نژاد و ارفعی روی این بنای تاریخی اشاره می‌کند و می‌گوید: این افراد حقیقی علاوه بر بررسی نظرات سه شرکت مطالعه کننده، خود نیز اظهار نظرهایی در این زمینه ارائه دادند.

او منطقه نیاوران را براساس نظر کارشناسانِ فنی تحت تأثیر ژئوتکنیک منطقه می‌داند و ادامه می‌دهد: بر این اساس علاوه بر وجود چند نقطه نشست در داخل مجموعه‌ی نیاوران، حتی بیرون از کاخ نیز نشست‌هایی ایجاد شده است که آب‌های سطحی، زیرزمینی و خود گسل نیاوران نیز در این زمینه تاثیرگذار هستند.



ترک روی دیوارهای داخلی صاحبقرانیه



کدام عامل صاحبقرانیه را به گودال مرگ می‌برد؟

مدیرکل مجموعه‌ فرهنگی تاریخی نیاوران علت‌های مطرح شده درباره‌ی این فرونشست را با توجه به بررسی‌های انجام شده تا امروز، عواملی مانند قنات و شیب مجموعه به عنوان مهم‌ترین دلایل می‌داند و تاکید می‌کند: انحراف مسیر قنات‌ها، باعث خشک شدن آن‌ها شده و از سوی دیگر با توجه به این‌که شیب مجموعه نیاوران به سمت پارک نیاوران بسیار زیاد است و گسل‌ها در این منطقه فعال هستند، می‌توان این موارد را جزو دلایل این فرونست‌ها در منطقه‌ی نیاوران دانست.

او در ادامه انجام اقدامات غیراصولی در اطراف مجموعه‌ی نیاوران، ساختمان‌های در دست ساخت و گودبرداری‌هایی که در پایین دست نیاوران در حال انجام هستند را جزو مواردی می‌داند که بر اساس نظر کارشناسان می‌توانند جزو عوامل این فرونشست‌ها باشند.

به گزارش ایسنا، ۲۸ اردیبهشت امسال رئوف در پاسخ به ایسنا و درباره‌ی میزان اعتباری که برای مرمت این مجموعه نیاز است اعلام کرده بود: «طبیعی است که میزان هزینه‌ها چند برابر خواهد بود، البته ما برای کاخ صاحبقرانیه محدودیت اعتبار نداریم، از سوی رئیس و معاون میراث فرهنگی سازمان به ما اعلام کرده‌اند، هرگاه هر میزان اعتبار برای مرمت و حفاظت صاحبقرانیه نیاز داشته باشیم، در اختیارمان قرار می‌دهند.»

وی در آن زمان درباره منشا ترک‌ها نیز توضیح داده بود: «کل منطقه نیاوران نشست داشته است اما در بخش کاخ صاحبقرانیه سرعت نشست به دلیل تغییر مسیر آب و گودبرداری اطراف مجموعه بیشتر بوده است. سه دیوار در ضلع جنوبی کاخ باید ایجاد شود که از زیرزمین به دیواری که درمیدان بخش شمالی کاخ قرار دارد، دوخته شود تا از حرکت و نشست مجدد جلوگیری کنیم. از سوی دیگر در شرق نیاوران نیز فرونشست‌هایی رخ داده است.»کاخ «صاحبقرانیه» سال ۷۷ برای بازدید مردم باز شد. از آن موقع تا سال ۱۳۷۹ سه روز در هفته و روزی ۳۰۰ نفر بازدید کننده به این کاخ رفت‌وآمد می‌کردند، اما سال ۸۱ این آمار ۳۰۰ نفری بازدیدکنندگان برای هر روز ثبت شد و پس از مدتی هم تعداد بازدیدکنندگان به ۵۰۰ نفر رسید. این رقم مدتی بعد با برداشتن محدودیت تعداد بازدیدکنندگان، گاهی به ۶ هزار نفر نیز می‌رسد.


منبع: بهارنیوز

جامعه‌ای که «شاملو» را نشناسد، «تتلو» هنرمندش باشد و …

به گزارش ایسنا، نام‌گذاریِ بیست‌وهفتم شهریور که سال‌روز درگذشت «شهریار»، شاعر مطرح، است به نام روز شعر و ادب فارسی، از ابتدا با حاشیه‌هایی همراه شد. اما این روز با همین عنوان در تقویم نقش بست و جا خوش کرد؛ هرچند ظاهرا فقط در حد همین چند کلمه‌ای که به تقویم اضافه شد. در این سال‌ها تک و توک برنامه‌ای برای بزرگداشت این روز برگزار شده و آن‌هایی هم که بوده چندان عموم مردم و جامعه را درگیر نکرده است.این روزها هم در آستانه روز شعر و ادب فارسی فیلمی منتشر شده که خیلی‌ها با دیدن عکس احمد شاملو، این شاعر را نمی‌شناسند؛ یکی به نظرش می‌رسد باید هنرپیشه باشد، یکی هم یاد کسی می‌افتد که در برنامه «خندوانه» یا «خنده‌بازار» بوده. در عوض، همین‌ها تا عکس تتلو را می‌بینند می‌شناسند و بعضی‌ها سطری هم از او در ذهن دارند. این در حالی است که به نظر می‌رسید با گسترش شبکه‌های اجتماعی و این همه عکس و شعر و جمله‌های قصاری که از چهره‌های هنری به اشتراک گذشته شده، دیگر دست کم شاملو را از روی عکس بشناسند یا یادشان بیاید که گوینده چه شعرهای مطرحی بوده است، هرچند در حد سطری کوتاه. اما دریغ… و همین نشان می‌دهد که فیس‌بوک و اینستاگرام و تلگرام چیزی به دانش و شناخت جامعه اضافه نکرده و همه چیز همان‌قدر در سطح است که حتی کسی که پستی از یک شاعر گذاشته و عکس و شعری از او به اشتراک گذاشته یا در صفحه دوستانش دیده، فرداروزی – حتی در حد حافظه تصویری – اصلا نداند فلانی کیست.
روزی که برای مدت‌ها رسانه‌ها و صاحب‌نظران ادبیات را به خود مشغول کرد تا درباره چرایی و چگونگی‌اش بحث کنند ظاهرا در سطح جامعه تاثیر نداشته و باعث نشده تا توجهی به شعر و ادبیات جلب شود. حتی مسئولان فرهنگی را هم به فکر نینداخته تا از پتانسیل این روز برای ارتباط بیشتر جامعه با شعر و ادبیات استفاده کنند.اما پیشینه نام‌گذاری بیست‌وهفتم شهریور به نام روز شعر و ادب فارسی چیست؟ در سال ۸۱ یکی از نمایندگان مردم تبریز در مجلس شورای اسلامی به نام علی‌اصغر شعردوست، خبر تصویب ثبت روز درگذشت محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار) را در ۲۷ شهریورماه به‌عنوان روز بزرگداشت استاد سیدمحمدحسین شهریار و روز شعر و ادب فارسی در تقویم رسمی کشور به رسانه‌ها اعلام کرد، اما این خبر با انتقاد بسیاری از اهل شعر و ادب همراه بود. برخی معتقدند نباید نام یک شاعر خاص با روز شعر و ادب فارسی پیوند بخورد؛ چراکه هم در گذشته ادبیات فارسی و هم در ادبیات معاصر، نام شاعران بسیاری ثبت شده که هریک در زمینه شعری خاصی قله محسوب می‌شوند و علاقه‌مندان ویژه‌ای دارند. بنابراین تعیین روز شعر و ادب فارسی به نام یکی از این شاعران بسیار دشوار است.
برخی هم بر این باورند که اگر قرار باشد روز شعر و ادب فارسی به نام یک شاعر ثبت شود، بهتر است شاعری انتخاب شود که در تکوین و ارتقای شعر و ادب فارسی نقشی فراتر از سایر شاعران ایفا کرده باشد. این افراد انتخاب نام شاعری همچون فردوسی را برای این روز برازنده‌تر می‌دانند که به نوعی نجات‌دهنده زبان و ادبیات فارسی محسوب می‌شود.همچنین گفته می‌شود اگر بنا بر انتخاب شاعری از میان شاعران معاصر باشد، انتخاب نیما یوشیج که در شعر معاصر فارسی طرحی نو درافکنده، شایسته‌تر از انتخاب شهریار است؛ چراکه اگرچه شهریار بدون شک یکی از بزرگ‌ترین غزل‌سرایان فارسی است، اما در شرایطی که شعر فارسی تحولی عظیم را تجربه می‌کرده، بیش‌تر ادامه‌دهنده راه گذشتگان بوده است.


منبع: بهارنیوز

سیرجان را زنان و دارهایش جهانی کردند

به گزارش ایسنا، با کمک مردان، دار قالی را برپا می‌کنند و بقیه کار را خودشان پیش می‌برند. تقریبا به هر خانه‌ای در روستای دارستان ‌وارد شوید، یک دار قالی خوابیده روی زمین دیده می‌شود و زنان و دختران در حال بافت گلیم هستند. یکی ۷۰ سال است که نخ می‌ریسد و دیگری ۱۱۰ سال دارد و خودش سند زنده‌ای برای اصالت گلیم سیرجان است.می‌گویند دارستان که یکی از روستاهای معروف کرمان در زمینه بافت گلیم است، نامش را از همین دارها گرفته است.قدیم‌ها «جیران شول» یکی از بافنده‌های مطرح گلیم سیرجان، طرح‌های «سه گل»، «گل موسایی خان» و «پنج ترنج» را می‌بافت و آموزش می‌داد؛ اما حالا بیشتر بافتن طرح‌های «راه‌راه» و «گل و گلدون» رواج دارد.
معصومه ۳۶ ساله است و ۲۸ سال سابقه گلیم‌بافی دارد. او می‌گوید: اینجا، همه گلیم‌بافی را از مادران‌شان یاد می‌گیرند. زندگی بیشتر زنان دارستان از همین راه می‌گذرد. حدود سه سال است که گلیم سیرجان با رکود مواجه شده است. بافنده‌ها هم کمی دلسرد شده‌اند. واسطه‌ها یک گلیم ۸۰ در ۱۲۰ سانتی‌متر را ۳۰۰ هزار تومان می‌خرند و چند برابر قیمت می‌فروشند.خامه‌ی رنگ را به دور نخ‌های تار «چله» می‌پیچد. کارش را خوب بلد است. گاهی فِرز بودن دست‌هایش در چشم دو دو می‌زند. کمی که پیش می‌رود، دست نگه می‌دارد و تعریف می‌کند: این شیریکی‌پیچ است و عشایر به آن، گلیم شیریکی‌پیچ می‌گویند. برخی معتقدند، شیریکی‌پیچ از ترکیب دو کلمه شیریک و پیچ آمده است؛ پیچ را از بافت پیچشی‌شکل گلیم گرفته‌اند و شیریکی هم از شریکی و مشترک کار کردن چند بافنده پای دار مرسوم شده است.

دارهای گلیم/عکس از کبریا حسین‌زاده
مریم نیز همین کار را انجام می‌دهد و توضیح می‌دهد: گلیم‌بافی در «خواجو شهر» هم زیاد است؛ اما آن‌ها مثل دارستانی‌ها درآمد آنچنانی ندارند تا دلگرم باشند. به همین دلیل، بیشتر برای سرگرمی این کار را انجام می‌دهند.او کلاس پنجم دبستان بوده که گلیم‌بافی را با شرکت در کلاس‌های «عصمت زبردست» یاد گرفته است. بعد از جیران شولی، او را به‌عنوان یکی از مربی‌های قدیمی می‌شناسند.مریم می‌گوید: شیریکی‌پیچ یکی از تکنیک‌های بافت گلیم است. گلیم را می‌توان ساده، تک‌قلابی، جفت‌قلابی، پود معلق و به شیوه گلیم‌فرش بافت. ایلات افشار و بُچاقی مهم‌ترین وارثان گلیم شیریکی‌پیچ در منطقه سیرجان و کرمان هستند؛ اما ایلات رائینی، قرائی، خراسانی، خواجوئی، لُری و طوایف شول، آل اسعد و طوایف مستقل میرپاریزی، محمودآبادی و زیدآبادی هم بافنده‌های گلیم بوده‌اند.  
همه جای سیرجان اثری از گلیم دیده می‌شود، از اِلمان‌های شهری گرفته تا داخل اقامت‌سراها و مغازه‌ها. شهر سیرجان یک بازارچه گلیم هم دارد. در کنار ریش سپیدان، جوانان هم وردست ایستاده‌اند تا کار را یاد بگیرند. علی و حسین برادر ناتنی هستند. علی ۲۴ ساله است و لیسانس برق دارد و حسین ۲۵ سال دارد و بعد از آن‌که دپیلم معماری گرفت، درسش را دیگر ادامه نداد. هر دو یک حجره را اداره می‌کنند.علی می‌گوید: این شغل، ارثی است، نمی‌توان به تنهایی آن را انجام داد. باید یک خانواده پشتش باشد تا پیش برود. پدر ما هم از صبح به روستاها می‌رود، نقشه و نخ را به بافنده‌ها می‌دهد و برحسب بافت‌شان به آن‌ها دستمزد پرداخت می‌کند. هر بافنده می‌تواند سالانه یک تا سه گلیم ببافد، اما باز هم بستگی به بافنده‌ها دارد.   
با آن‌که کرمان پته و قالی معروفی هم دارد، اما می‌گویند، گلیم شیریکی‌پیچ و گلیم‌فرش بهترین و محبوب‌ترین صنایع دستی سیرجان هستند. آلمانی‌ها یکی از علاقه‌مندان به گلیم سیرجان هستند. گران‌ترین گلیم‌ها را با پشم مرینوس می‌بافند که از استرالیا وارد می‌شود.حالا شهر سیرجان برای بافت گلیم شیریکی‌پیچ در شورای جهانی صنایع دستی ثبت شده است. شهری که زنانش این میراث هنری را حفظ  کرده‌اند و غدا هیجاوی – رئیس منطقه آسیا و اقیانوسیه شورای جهانی صنایع دستی – وقتی این شهر و زنان گلیم بافش را دید، گفت: ما یکی از بهترین و غنی‌ترین صنایع دستی جهان را دیدیم.

بازارچه گلیم سیرجان


تقریبا در هر خانه دارستان یک دار قالی وجود دارد


گلیم سیرجان/عکس از کبریا حسین‌زاده


اِلمان‌های شهری در دارستان


منبع: بهارنیوز