عوامل «پایتخت» از ترکیه بازگشتند

یک هفته به پایان تصویربرداری سریال مانده است و سکانس‌های باقی مانده در تهران مقابل دوربین می‌رود.

عوامل سریال «پایتخت ۵» به کارگردانی سیروس مقدم که چندی پیش برای تصویربرداری صحنه هایی به ترکیه رفته بودند، روز گذشته به تهران بازگشتند.

به گزارش خبرآنلاین، الهام غفوری با اعلام خبری درباره بازگشت عوامل «پایتخت ۵» گفت: پس از مازندران، تهران و شهرک سینمایی و… گروه برای ضبط برخی سکانس‌های این مجموعه به ترکیه رفتند که بازیگران اصلی این مجموعه نیز در این سفر حضور داشته و مقابل دوربین رفتند.

او ادامه داد: گروه روز گذشته به تهران بازگشتند و تصویربرداری پس از مدتی کار در ترکیه به پایان رسید.

تهیه کننده فصل های مختلف سریال «پایتخت» عنوان کرد: یک هفته به پایان تصویربرداری سریال مانده است و سکانس‌های باقی مانده در تهران مقابل دوربین می‌رود. این در حالی است که کار صداگذاری و تدوین همزمان با تصویربرداری در حال انجام است.

او درباره تعداد قسمت‌های این سریال هم توضیح داد: احتمالا ۱۳ تا ۱۵ قسمت خواهد بود. ضمن اینکه فکر می کنم «پایتخت ۵» سریال متفاوتی از سایر قسمت ها باشد و به لحاظ پروداکشن، فضای تولید و قصه از فصل های قبلی خیلی متفاوت‌تر است.

«پایتخت ۵» ساخته سیروس مقدم احتمالا نوروز ۹۷ روی آنتن شبکه اول خواهد رفت.

در این سریال محسن تنابنده، احمد مهرانفر، علیرضا خمسه، ریما رامین فر، نسرین نصرتی، هومن حاجی عبداللهی، بهرام افشاری و سارا و نیکا فرقانی اصل بازی می‌کنند.


منبع: عصرایران

موضع وزیر ارشاد درباره برگزاری کنسرت: لغو کنسرت غلط است

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: درست است حجم زیاد کنسرت داریم و لغو هم داشتیم ولی نباید این فضا را ترسیم کنیم که هیچ اجرای صحنه‌ای نداریم. لغو یک کنسرت هم غلط است، موارد محدود لغو کنسرت را باید به صفر برسانیم.

به گزارش فارس، عباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در نخستین نشست خبری خود پس از انتصاب به سوالات خبرنگاران حاضر در نشست پاسخ گفت.

*ارتباط با رسانه‌ها رو در رو و بدون سخنگو

وزیر ارشاد در پاسخ به این سوال که سخنگو خواهید داشت و برنامه مشخص برای موسیقی که در موقعیت‌های مختلف ممکن است لغو کنسرت صورت گیرد گفت: ما در معاونت فرهنگی در خدمت رسانه‌ها بودیم، اما سالجاری اختلال پدید آمد ولی ارتباطات رودرو خواهد بود.

وی افزود: مسلما این است که باید کشور را با قانون اداره کرد و معیار زندگی اجتماعی است، رفتار فرا قانونی با هیچ استدلالی پذیرفتنی نیست و با این رویکرد با مجموعه های موثر در این بخش گفت‌وگو می‌کنیم. علایم روشنی هم نشان داده که به اجماع ملی برسیم و قانون مبنای عمل همه باشد.

*باید موارد لغو کنسرت را به صفر برسانیم

صالحی در پاسخ به اینکه طبق آمار ارایه شده نشان از ۵ برابر شدن اجرای کنسرت‌ها دارد، حال برنامه شما برای اینکه با لغو کنسرت دچار شانتاژ رسانه‌ای نشوید چیست؛ گفت: در نکته‌ای که اشاره شد دو مطلب وجود دارد، درست است برای هر واقعه‌ای به اندازه آن باید حساسیت ایجاد کنیم درباره هر موضوعی باید دقت کنیم. درست است حجم زیاد کنسرت داریم و لغو هم داشتیم نباید این فضا را ترسیم کنیم که هیچ اجرای صحنه‌ای نداریم. لغو یک کنسرت هم غلط است. این اتفاق اعتماد عمومی به اختلال نظام منجر می‌شود. ما باید مسایل را خودمان حل کنیم و مردم را گرفتار نکنیم. موارد محدود لغو کنسرت را باید به صفر برسانیم.

*تجدید نظر در محل برگزاری نمایشگاه کتاب سال ۹۷

وی در پاسخ به محل برگزاری نمایشگاه گفت: امسال دومین سال بود که نمایشگاه کتاب در شهر آفتاب برگزار شد، اما شرایط شهرآفتاب مناسب نبود و این مسئله در ایام نمایشگاه و پس از آن به مسئولین منتقل شد. هفته قبل هم جلسه‌ای با مسئولان دست‌اندرکار داشتیم و من گفتم اگر تا پایان مهر اتفاقی رخ ندهد ارشاد در برگزاری نمایشگاه سی‌و‌یکم در شهر آفتاب تجدید نظر می‌کند.

*قصد نداشتم این نگاه ایجاد شود که قرار است اتوبوسی نیرو وارد شود

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی درباره تغییر در معاونت‌های فرهنگی‌، هنری و رئیس سازمان سینمایی گفت: حتما عوامل اجرایی برنامه‌ها وابسته به افراد است. گاهی از همه منابع انسانی استفاده نشده و انرژی نهفته در افراد وجود دارد. قصد نداشتم این نگاه ایجاد شود که قرار است اتوبوسی نیرو وارد شود. در سازمان اداری از همه ظرفیت‌ها به خوبی استفاده نمی‌شود و قصد داریم این روند را اصلاح کنیم. اینکه همه می‌مانند یا باید بروند، صحیح نیست.

*اگر ایرادات رفع شود فیلم‌های توقیفی قابل نمایش است

وی درباره فیلم‌های توقیفی و اکران آنهایی که قرار است تا پایان سال انجام شود گفت: کمیته‌ای تشکیل شده تا تکلیف فیلم‌ها مشخص شود. این اتفاق در یک ساختار سوم شکل گرفت و طبیعی است اگر ایرادات رفع شده باشد قابل نمایش است.

صالحی در مورد توقیف فیلم‌هایی چون «خانه دختر» که مجوز دریافت می‌کنند و بعد توقیف و رفع توقیف می‌شوند و همچنین برنامه ارشاد برای نرسیدن فیلم‌ها به مرحله توقیف گفت: اصل این است که منزلت سرمایه‌گذار مالی، انسانی و تهیه‌کننده و کارگردان رعایت شود و مورد احترام قرار گیرد و اجازه نداد این اتفاق به توقیف و عدم امکان عرضه برسد. البته تعداد فیلم‌هایی که این مشکل را پیدا کرده‌اند اندک هستند و طی چند سال گذشته به زحمت تعدادشان به انگشتان یک دست می‌رسد.

او اضافه کرد: قطعا یک فیلم توقیفی هم زیاد است، باید موضوع را بررسی کنیم و تصور را اغراق آمیز نکنیم؛ اما مهم این است مسیری که شورای پروانه ساخت و شورای نمایش دارد اتصالاتی داشته باشد و گسلی نباشد که برخی از فیلم‌ها از شورای ساخت عبور کرده و در شورای نمایش به عدم نمایش برسند. در این راستا اخیرا صحبت‌هایی شده و خواهد شد تا ساختار مستقر و قابل اعتمادتر برای رفع فاصله دو شورا پیدا کنیم.

*ولنگاری فرهنگی مانند ریزگردها هوا را آلوده می‌کند

وزیر ارشاد پیرامون مراقبت از ولنگاری فرهنگی گفت: فرهنگ هوای تنفس برای فرد و جامعه است؛ طبعا باید به جامعه و افراد آن هوا، آن هم هوای سالم برسد، اقتضای این نگاه این است که آنچه که می‌تواند فرهنگ را آلوده کند یا احیانا در روند فرهنگ آفرینی اختلال ایجاد کند، می‌تواند دو خطر تلقی شود هم در این صورت فرهنگ کشور در معرض ریزگردها قرار می‌گیرد،‌که برای هویت یک جامعه مضر است و هم عدم زایش فرهنگی خطر است. ارشاد به عنوان یکی از دستگاه‌های متولی توجه جدی خواهد داشت تا مسیر زایش‌های فرهنگی را تقویت کند و هم اینکه با ریزگردها مقابله کند که اتفاق نیفتد.

*بودجه تئاتر در سال ۹۶ را پیگیری می‌کنم

صالحی در پاسخ به سوالی پیرامون بودجه تئاتر در سال ۹۶ گفت: بودجه تئاتر را در شورای بودجه ۹۶ پیگیری می‌کنم که چه میزان مصرف شده و چه میزان بوده و برای پاسخ دقیق منتظر نتیجه پیگیری‌ها ماند.

او درباره اداره وزارتخانه با الگوی معاونت فرهنگی که مناسب بوده، گفت: رویکرد ما در فضای معاونت فرهنگی بسیار مهم است و رضایت نسبی ناشران یک معدلی دارد که امیدواریم در وزارت ارشاد هم این رویکردها را دنبال کنیم.

وزیر درباره گفت‌وگو با بزرگان عرصه‌های مختلف و چالش‌های مطرح شده در این گفت‌وگو‌ها یادآور شد: در تمام حوزه‌ها با هنرمندانی با نگاه‌های مختلف صحبت شد و حجم قابل توجهی از پیشنهادها و انتقادها را دریافت کردیم. به نظر می‌رسد با آنچه باید باشیم فاصله داریم. هرچند مقدورات مالی و مدیریتی نمی‌تواند این فاصله را تمام و کمال پُر کند. این مشورت‌ها تصویر درست از وضعیت موجود و مطلوب به دست می‌دهد البته وعده‌ها باید به گونه‌ای باشد که دچار اختلال نشویم.

صالحی درباره انتشار بعضی کتاب‌ها از جمله کتب صالحی نجف‌آبادی و صادقی تهرانی گفت: اکثر آثار این عزیزان مجوز چاپ دارد، در حوزه ترجمه قرآن آن ترجمه‌ها به معاونت فرهنگی ارجاع شد و با توجه به اینکه حساسیت خاصی درباره تفسیر قرآن وجود دارد به مجموعه دیگری هم ارایه شد که آن عزیزان با مصادیق و معانی مشکل داشتند ولی این افراد ممنوع القلم نیستند.

*شورای فرهنگ قرآنی نیاز به تقویت دارد

این مقام مسئول درباره شورای فرهنگ قرآنی گفت: من به عنوان معاونت فرهنگی شورا در گذشته و امروز احساس می‌کنم شورای فرهنگ قرآنی نیاز به تقویت جدی دارد، اما برای اینکه چگونه به این تقویت برسیم باید آن را بررسی کنیم.

*نگهداری از تئاتر شهر یا تالار وحدت برای ما هم دغدغه است

وزیر درباره ساختارهای میراث فرهنگی و بازسازی آنها که باعث آسیب‌رسانی می‌شود، گفت: برای ما هم دغدغه است که تئاتر شهر یا تالار وحدت به خوبی نگهداری شود. این مکان‌ها برای ما خاطره‌انگیز است و برایم ارزشمند است که پا برجا و پر رونق‌تر بمانند و شایسته نگهداری شود. من تلاش می‌کنم شرایط بهتری برای این مجموعه‌ها فراهم شود.


منبع: عصرایران

عکس های ابدی یک ذهن زیبا/نمایشگاه آثار زنده یاد وحید سهرابی (فیلم)

رای دادن بارزانی در همه پرسی استقلال کردستان (فیلم) دولت عراق: نفت کردستان را نخرید درگ قوی ترین ۴ سیلندرهای دنیا در ایران (+فیلم) عکس های ابدی یک ذهن زیبا/نمایشگاه آثار زنده یاد وحید سهرابی (فیلم) موضع وزیر ارشاد درباره برگزاری کنسرت: لغو کنسرت غلط است وزارت خارجه: فرمان مهاجرتی جدید ترامپ اقدامی غلط است/ خبر حملات توپخانه ای ایران به کردستان عراق صحت ندارد ۱۰ نکته جالب درباره سیستم آموزش ژاپن (فیلم) حضور هنرمندان صنایع دستی در نمایشگاه مسکو پایان تدوین فیلم تازه پیمان معادی داودنژاد و نرگس آبیار پروانه ساخت گرفتند

۱۰ پیشنهاد به پدر و مادرهایی که فرزند دانش آموز دارند  (۴۳ نظر)

۱۰ نکته درباره ماجرای عضو زرتشتی شورای شهر یزد  (۱۰ نظر)

امروز اول خلقت است / معلم عزیز، رحم کن  (۱ نظر)

اسموتی حرفه ای برای دستگاه گوارش!  (۱ نظر)

فرصت استثنایی شغلی: رئیس جمهور نشدید، مدیرعامل قرمز و آبی شوید!  (۱ نظر)

زنان و صلح طلبی؛ شناگرانی که آب ندیده بودند؟  (۱ نظر)


منبع: عصرایران

خواندنی ها با برترین ها (۱۳۴)

برترین ها – محمودرضا حائری: در این شماره از خواندنی ها با پژوهشی درباره ایدئالیسم آلمانی، رمانی از نویسنده ای عراقی، زندگی نامه توماس مان و خانواده اش و… آشنا شوید.

بین کانت و هگل (تقریراتی درباره ایده آلیسم آلمانی)

 

  • دیتر هنریش
  • ترجمه ی هومن قاسمی
  • کتاب رایزن
  • چاپ اول: ۹۶
خواندنی ها با برترین ها (134) 

فاصلۀ زمانی بین انتشار نقّادیِ عقل محض در سال ۱۷۸۱ و انتشار مفهوم اضطراب کیِرکگور ‏در ۱۸۴۴  همان سالی که مارکس دست‌نوشته‌های فلسفی-اقتصادی خود را نوشت  فقط ‏شصت و سه سال است. کوتاه‌تر از آن، فاصلۀ زمانی از انتشار نقّادیِ عقل محض است تا گام ‏نهاییِ هگل در بسط فلسفۀ خود: تأسیس منطق متعالیه به‌مثابۀ اصل بنیادیِ نظام. این مهمّ در ‏سال ۱۸۰۴ بود؛ همان سال وفات کانت. آن‌چه دربارﮤ این دورﮤ بسیارکوتاهْ حیرت‌آور است، این که درون آن، کلِّ نشو و نموِّ فلسفی از کانت تا فیشته و شلینگ و تا هگل واقع شد.

این ‏نشو و نموِّ منحصربه‌فرد که مقارن سال‌های پایانیِ عمر کانت منکشف می‌شد، هم ‏به تفسیرشدن فرامی‌خوانَد، هم در برابر هر تفسیری مقاومت می‌کند.‏

این درس‌ها مشتمل بر درآمدی بر مشکلات تفسیری این دوۀ فلسفی، و پنج بخش در شرح آن ‏است. اوّلین بخش، مراتب ساختار نظام‌مند فلسفۀ کانت را لحاظ می‌کند. در دوّمین، ‏نخستین منتقدان کانت بحث شده‌اند که احتجاجات آن‌ها — به‌ویژه نقدهای کارل لِئونْهارد ‏راینهُلد — به تکوین آموزﮤ علم فیشته منجر شد.

در سوّمین بخش، دوتا از ویراست‌های متعدّد ‏آموزﮤ علم مدّ نظر قرار گرفته‌اند. در چهارمین، به مباحث دوستان هگل جوان ، خصوصاً ‏هُلدِرلین، علیه نظام‌های کانت و فیشته، و به فراشدی پرداخته شده است که منجر ‏به صورت‌بندیِ نظام هگل شد. سرانجام، در پنجمین بخش، تفسیری  از مراتب ساختار ‏اساسیِ منطق هگل طرح شده است.


اسفار سخن (رمان)

  • عبدالخالق رکابی
  • ترجمه ی نرگس قندیل زاده
  • نشر نی
  • چاپ اول:۹۶
خواندنی ها با برترین ها (134) 

اسفار سخن بعد از ظهرِ روزی در دهه‌ی ۹۰ میلادی در بغداد آغاز می‌شود و فردای آن روز در جنوب عراق به پایان می‌رسد. خبر مبهمی از جنوب این بعد از ظهر پرتشویش را بیشتر می‌آشوبد و همشهریان پریشان‌خاطر و ناشناس جنوبی را گرد هم می‌آورد و راهی شهرشان می‌کند. رهسپاری به سوی فاجعه‌ی نامعلوم به‌تدریج دل همسفران بیگانه را پیوند می‌زند و زبان‌ها را باز می‌کند تا هرکس راویِ رنجی باشد که جانش را می‌کاود، از هولی بگوید که از سر گذرانده یا ماجرایی را نقل کند که به چشم دیده است. در این میان، حتا اسیران خاک نیز سربرمی‌آورند تا هم از سرگذشت خویش بگویند و هم شِمایی از تاریخ معاصر عراق را پیش چشم ما عرضه کنند.

این روایت اما غم‌نامه نیست؛ هم غم در جانش خلیده و هم شور عشق در تاروپودش تنیده؛ آمیزه‌ی روایت‌های اندوهبار است با حکایت‌های بازیگوشانه و زبان شیرین؛ طرح مسئله‌ی انسان است و مفاهیمی چون تقدیر و تسلیم و اراده و تکاپو، با نگاهی به آغاز و انجامِ کارِ اودیپ؛ تقبیح قاطعانه‌ی جنگ است که جان مردم عراق را به لب آورده و سرانجام، تصویر هنرمندانه و وفادارانه‌ای است از تاریخ صد سال اخیر عراق.


مسافر شبانه

  • ماوریتزو ماجانی
  • ترجمه ی اثمار موسوی نیا
  • نشر نیماژ
  • چاپ اول: ۹۶
خواندنی ها با برترین ها (134) 

«مسافر شبانه» چندین کتاب است در یک کتاب این رمان آکنده از سرگذشت ها و رشته های سردرگمی است که به هم گره می خورند و از هم جدا می شوند و از اشتیاق درک انسان و سرنوشت او، درک خوبی  و بدی او جان می گیرند. لحظه هایی از درد و رنج، اشراق، مهر و خشونت که تنها در زیبایی و سودمندی حیات ساده و برهنه انسان آرام و قرار می گیرد، همچنان که پرستویی هراسیده میان دستانی مهرآمیز یا خرسی گریزان از جنگ در پناه یک درخت گردو آرام می گیرد یا همچون مردی غمگین که در دل صحرای سرزمین بیگانه درد و اندوهش را بازگو می کند و از آن رها می شود.

ماوریتزو ماجانی نویسنده و روزنامه نگار ایتالیایی، در جوانی به حرفه های متعددی دست زد سپس به طور حرفه ای به ادبیات و روزنامه نگاری روی آورد. ماجانی از لحاظ سیاسی کم و بیش گرایش های آنارشیستی دارد و برای آثارش برنده جوایز زیادی شده از جمله سه جایزه ادبی استرگا، همینگوی و پارکو دلا ماییرلا برای رمان مسافر شبانه در سال ۲۰۰۵


خانواده توماس مان و  قرن بیستم

  • مانفرد فلوگه
  • ترجمه ی محمود حدادی
  • انتشارات نیلوفر
  • چاپ اول: ۹۶
خواندنی ها با برترین ها (134) 

توماس مان و برادرش هاینریش مان در سرآغاز قرن بیستم به عرصه ی ادب آلمان درآمدند و با رمان هایی مانند “خانواده بودنبروک” و “فرشته آبی” هم از ابتدا جایگاهی برجسته در این عرصه یافتند.

تلاطم های سیاسی ای که اندک زمانی بعد از جنگ جهانی اول، فروپاشی نظام قیصری، برپایی جمهوری نخست آلمان، آغاز گسترش تفکرات فاشیستی و سر انجام، سقوط جمهوری و بروز جنگ جهانی دوم را از پی آورد، سرنوشت سهمگینی بود که این دو هرگز با انفعال پذیرای آن نشدند، بلکه در دو نسل _همراه فرزندان صاحب قلم خود_ کوشیدند با تعهد اخلاقی و اعتبار هنری انکار ناپذیر و اسطوره وارشان، اندیشه ی اومانیسم را در همه ی این سال های سیاه زنده نگه دارند، چون که خود را وارث و وامدار این اندیشه می دانستند.

شرح زندگی این خانواده ی بزرگ اشرافی_هنری چشم اندازی همه سویه به روی تاریخ آلمان و اروپا در سراسر قرن بیستم باز می کند.


شکستن امواج (سینمای لارنس فون تری یه)

  • کارولین باینبریج
  • ترجمه ی حسام الدین موسوی ریزی
  • نشر چشمه
  • چاپ اول :۹۶
خواندنی ها با برترین ها (134) 
برای لارس فون‏‏تری‌یه، تلاش برای رسیدن به اصالت در هنر سینما عبارت است از کشف و به‌کارگیری ظرفیت و قابلیت این فرم هنری برای دستیابی به ابزاری برای فرار از تسلط ارزش‌های فرهنـگ بورژوایـی و عادت و ابتذال زندگی روزمره: «وقتی فرد در زندگی واقعی در معرض تهدیدهای متعدد قرار می‌گیرد، باید دست به خلق نوعی زندگی و هستی خیالی بزند، زیرا در این زندگی خیالی می‏توانید چیزهایی را مهار کنید که در زندگی واقعی هیچ کنترلی روی‌شان ندارید.»

لارس فون‏تری‌‌یه تنها به دنبال کسب نام و اعتبار نیست و آثارش عمیقاً ریشه در جست‌وجوی حس صادقانه‌ای از خویشتنِ خود دارند که زیر روکشِ نازکِ عصبی‌کننده و برانگیزانند‌ه‌ای پنهان شده است و در نگاه نخست تصویر کاریکاتورگونه‌ای از حساسیت هنری‌اش به نمایش می‌گذارد.


منبع: برترینها

برنامه استیج مداحی در تلویزیون ایران!

این برنامه علاوه بر دارا بودن بخش های مختلفی چون تقدیم نامه، مسابقه پیامکی نشانی، کاروان، حدیث روز، بخش نمایشی داستان کربلا، حضور در حسینیه ها، گفتگو با پیرغلامان و … از نوجوانان علاقمند به مداحی در سراسر کشور جهت شرکت در مسابقه «نو نوایان» (مداحان نوجوان) دعوت کرده است.گفتنی است شباهت این برنامه با برنامه های استعداد یابی خوانندگی در شبکه های مختلف باعث هجو و هزل هایی در شبکه های اجتماعی شده است.
 

 



منبع: بهارنیوز

چرا مشیری در ذهن‌ها مانده است؟

این شاعر در گفت‌وگو با ایسنا، درباره شخصیت ادبی فریدون مشیری و راز ماندگاری شعرهای این شاعر که این روزها سالگرد تولدش بود اظهار کرد: شعرهای فریدون مشیری حاصل تجربیات شخصی اوست که توانسته آن‌ها را به یک اثر ادبی تبدیل کند. تبدیل تجربیات عینی به شعر، راز ماندگاری شعرهای فریدون مشیری است که البته در کنار این‌ها نگاه شاعرانه و نگرش خاص او مانند پرهیز از انتخاب واژگان به‌دور از پیچیدگی و به‌دور از آرایه‌های خاقانی‌وار در شعرهایش قابل توجه است.او با تاکید بر وفاداری مشیری به ادبیات فارسی تصریح کرد: راز ماندگاری مشیری در بی‌طرف بودن اوست؛ این‌که به هیچ طرف دعوا نمی‌رفت و در نتیجه از قافله شعر نو جامعه ادبی عقب نماند بلکه توانست بین این دو پیوند و آشتی برقرار کند.

کلیدری ادامه داد: کشف‌های شاعرانه‌ای که معمولا هر شاعری باید داشته باشد و از پنجره خودش به جهان نگاه کند در شعر او موج می‌زد؛ یعنی به دنبال تجربه‌های شخصی‌اش می‌رفت و با نبوغ خود، آن‌ها را روی کاغذ می‌آورد و با خیال خودش درمی‌آمیخت و در نهایت به یک اثر ادبی فاخر تبدیل می‌کرد. او با اشاره به سادگی در رفتار، شعر و خیال مشیری افزود: هرچه شعر توسط بعضی از شاعران هم‌دوره‌ای پیچیده‌تر گفته شود، نمی‌تواند با مردم ارتباط برقرار کند و البته ساده نوشتن و به‌دور بودن از پیچیدگی‌های بیانی توانست بین مشیری و مردم پیوند برقرار کند.
این شاعر سادگی شخصیت و بی‌پیرایگی مشیری را عامل تمایز این شاعر از دیگران خواند و افزود: علت تاکید من بر سادگی این است که این عنصر مهم در همه‌جای زندگی ایشان اعم از فردی، ادبی و… وجود داشت و شاید این‌که برخی از شعرهای مشیری به‌صورت آواز خوانده شده و اسم و نام وی توسط خواننده‌ها و مجریان بر سر زبان‌ها افتاده از عوامل باقی‌ ماندن نام او در اذهان مردم باشد.

او اضافه کرد: شعر ما از گذشته تا امروز تجربه‌ها و سبک‌های متفاوتی داشته است و از دوره نیما به بعد خیلی چیزها تجربه شده، خیلی از چیزها کم یا اضافه شده است.کلیدری گفت: مشیری خیال‌پردازی‌هایی را که باعث گسترش ادبیات شد و همچنین ادامه سهل‌ و ‌ممتنع‌نویسی، پرداختن به طبیعت و تجربیات شخصی‌اش را کامل کرد و یکی از بهترین شاعرانی است که ما در دوره اخیر تجربه کردیم که شعرهای ماندگاری از خود به‌جا گذاشته است.او با بیان‌ این‌که مشیری در دوره‌ای که شعر نو ظهور کرده بود پا به جهان گشود، بیان کرد: در این دوره تازه سروصداهای بین شعر نو و کلاسیک شروع و جدال بین شعر نو و کهن شعله‌ور شده بود و مشیری در آن دعواها طرف هیچ کدام را نگرفت بلکه در شعرش بین شعر نو و کلاسیک پیوند ایجاد کرد و ما امروزه می‌بینیم که آثار ایشان در دو زمینه کلاسیک و نو وجود دارد.

جواد کلیدری با بیان این‌که اقبال مشیری بیشتر در شعرهای نو و نیمایی است، اظهار کرد: نیما افسانه را در سال ۱۳۰۰ نوشته بود؛ درست در همین سال فریدون مشیری تازه به‌دنیا آمده بود و بعد از سال‌ها وارد مجامع ادبی شد.
او با تاکید بر این‌که شخصیت ظاهری فریدون مشیری جدا از شخصیت شعری او نیست افزود: او فردی ساده‌زیست، با اخلاق حسنه، خوش‌مرام و خوش‌مسلک بود و در شعر هم شخصیتی بود که شعرهایش را با کلماتی که ساخته ذهن خودش و زاییده خیال خودش بود ظاهر می‌کرد. بنابراین می‌توان گفت که مشیری هم از لحاظ شخصیتی و هم از لحاظ شعری ساده‌زیست بود.


منبع: بهارنیوز

کسی برای آقای نویسنده گل نمی‌برد

به گزارش ایسنا، به مناسبت گذشت ۱۲۱ سال از روز تولد «اف. اسکات فیتزجرالد» گزارشی از «ایندیپندنت» را که درباره سال‌های پایانی عمر نویسنده «گتسبی بزرگ» و مرگ تلخ او در گمنامی نوشته شده،‌ مرور می‌کنیم.آرامگاه ابدی «اسکات فیتزجرالد» فرسنگ‌ها با دوران شکوفایی عصر جَز و زمان نگارش رمان مشهور «گتسبی بزرگ» فاصله دارد. نویسنده طلایه‌دار دوران جَز نباید در حومه تجاری شهر واشنگتن دفن می‌شد؛ تپه‌های هالیوود که سال‌های پایانی و تلخ زندگی‌اش را در آن سپری کرد، پایین‌شهر منهتن یا حتی قبرستان بزرگ «پرلاشز» پاریس، جای بهتری برای آرمیدن «فیتزجرالد» بود.این نویسنده مطرح آمریکایی حال در حومه شهر واشنگتن، در میان ساختمان‌های اداری و مرکزهای خرید بزرگ، در قبرستانی که بین خط راه‌آهن و بزرگراهی شش‌بانده واقع شده، دفن شده است.

قبرستانی که در حیاط کلیسای کاتولیک «سن مری» در راکویل مریلند واقع شده، جایی است که قبر «فیتزجرالد» را در آغوش گرفته. در دورانی که اتومبیل تا این حد نقش پررنگی در زندگی انسان‌ها نداشت، راکویل روستایی کوچک در حومه واشنگتن بود. قدمت کلیسای «سن مری» به سال ۱۸۱۷ برمی‌گردد، یعنی زمانی که آمریکا ۴۰ سال داشت. امروز اما این‌جا در هیاهوی زندگی مدرن آمریکایی گم شده و به ناکجاآبادی گمنام بدل شده است.
وقتی وارد گورستان می‌شوید، پیدا کردن قبر «اسکات فیتزجرالد» و همسرش «زلدا»، چندان سخت نیست. شاید انتظار دیدن دسته‌گلی تازه را روی این قبر داشته باشید، اما تنها چیزهایی که این‌جا به چشم می‌خورد، بطری نوشیدنی و تلی از سکه است؛ چیزهایی که نویسنده «گتسبی بزرگ» پیش از مرگ بسیار به آن نیازمند بود.

«فیتزجرالد» در زمان مرگش در سال ۱۹۴۰، دچار فقر و گمنامی بود اما با گذشت چندین دهه، آمریکا با ساخت اقتباس‌هایی از رمان برجسته او نامش را دوباره به اوج رساند. فیلم سینمایی «گتسبی بزرگ» که سال ۲۰۱۳ توسط «باز لورمن» ‌ساخته شد و ستاره‌هایی چون «لئوناردو دی‌کاپریو» و «کری مولیگان» در آن ایفای نقش کردند، باعث شد رمان «فیتزجرالد» باز هم به فهرست پرفروش‌ترین آثار ادبیات داستانی بازگردد.کمتر از یک سال پس از اکران فیلم اقتباسی «گتسبی بزرگ»، قبر نویسنده این رمان معروف به جاذبه جدید گردشگری تبدیل شد. هزاران گردشگر از سراسر جهان با تماشای فیلم «گتسبی بزرگ» و پس از نمایش آن در افتتاحیه جشنواره کن، به قبرستان شهر راکویل رفته و با سنگ قبر «فیتزجرالد» که جمله پایانی «گتسبی بزرگ» نیز روی آن نقش بسته، عکس یادگاری گرفتند.

رمان‌های کمی مثل «گتسبی بزرگ» خواننده را این‌چنین در فضای ماوراءطبیعی خود درگیر می‌کنند. زندگی «جی. گتسبی» استعاره‌ای از خودسازی ملی آمریکایی‌ها و همچنین پوچی رویای آمریکایی است. این کتاب می‌گوید که زندگی چیزی فراتر از پول و ثروت است و این دوران اوج همچون عصر جَز روزی به پایان می‌رسد.
اما مسلما ذهن «فیتزجرالد» در زمان نگارش این رمان، کمترین نزدیکی را به این ایده داشته. او قصد داشت قصه‌ای بگوید و خود را آماده چنین کاری می‌دید: «قدرتی عظیم در خودم حس می‌کنم، بیشتر از هر زمان دیگری.» او این جملات را سال ۱۹۲۴ برای ناشرش نوشت و نتیجه تلاش‌هایش رمانی شد روان و غنایی که خواندنش آسان است و فراموش کردنش، دشوار.طبق آمار، تنها در سال ۲۰۱۳، ۷۵۰ هزار جلد از این کتاب در آمریکا به فروش رسیده. «گتسبی بزرگ» یکی از آثاری است که دانش‌آموزان و دانشجویان آمریکایی ملزم به مطالعه آن در زمان تحصیل خود هستند.

«اسکات فیتزجرالد» در زمان مرگ، خود را فردی شکست‌خورده می‌دید. به مشروبات الکلی معتاد شده، ورشکسته بود و تنها به نوشتن فیلمنامه‌های دم‌دستی هالیوودی می‌پرداخت. زندگی‌اش با «زلدا» از هم پاشیده بود و پزشک‌ها بیماری «زلدا» را شیزوفرنی تشخیص داده بودند.خانواده «فیتزجرالد» اهل راکویل بودند و با وجود این‌که او هرگز آن‌جا زندگی نکرده بود، تصمیم گرفتند جسدش را در مقبره خانوادگی‌شان در گورستان کلیسای «سن مری»‌ دفن کنند. اما چون «فیتزجرالد» کاتولیکی معتقد و پایبند نبود، کلیسا درخواست آن‌ها را رد کرد و گفت: «کتاب‌های او مشکل‌دار هستند.»

بنابراین آقای نویسنده را در قبرستانی در نزدیکی گورستان راکویل دفن کردند. تنها چند نفر در مراسم خاکسپاری او شرکت داشتند و کشیش پروتستانی که کارها را انجام می‌داد، از هویت «فیتزجرالد» خبر نداشت. این صحنه درست شبیه مراسم خاکسپاری «جی. گتسبی» ـ شخصیت اصلی داستان «گتسبی بزرگ» ـ است که حتی یک نفر از صدها دوست او که در جشن‌های بزرگ عمارت اعیانی‌اش شرکت می‌کردند، او را تا خانه ابدی همراهی نکردند.هشت سال بعد از آن «زلدا» هم به «اسکات» پیوست و در سال ۱۹۷۵ باقی‌مانده جسد هر دو به گورستان «سن مری» منتقل شد.
*****
«فرانسیس اسکات کی. فیتزجرالد» متولد ۲۴ سپتامبر ۱۸۹۶، نویسنده‌ آمریکایی رمان، فیلمنامه و داستان‌های کوتاه بود که روز ۲۱ دسامبر ۱۹۴۰ در سن ۴۴ سالگی درگذشت. «فیتزجرالد» که به عنوان یکی از نویسندگان بزرگ قرن بیستم شناخته می‌شود، یکی از اعضای «نسل گمشده»‌ دهه‌ ۱۹۲۰ آمریکا محسوب می‌شود.
او در «سنت پاول مینوستا» در خانواده‌ای کاتولیک و ایرلندی از طبقه‌ متوسط به دنیا آمد. خانواده‌ «فیتزجرالد» سه ماه پیش از تولد «اسکات»، دو فرزند دخترشان را از دست دادند، به همین دلیل نام یکی از دختران ـ «لوییس اسکات» ـ را روی این پسر تازه متولدشده‌ گذاشتند.«اسکات فیتزجرالد» در این‌باره گفته است: «مادرم سه ماه قبل از به دنیا آمدن من دو فرزند دیگرش را از دست داد. فکر می‌کنم از همان زمان من یک نویسنده شدم.»
«فیتزجرالد» از ۱۸۹۸ تا ۱۹۰۱ در سیرکاوز و پس از آن در سال‌های ۱۹۰۳ تا ۱۹۰۸ در بوفالو واقع در نیویورک زندگی کرد و در همان‌جا وارد آکادمی «ناردین» شد. هنگامی که پدرش از کمپانی «پراکتر و گامبل» اخراج شد، خانواده‌اش به مینسوتا بازگشت و «اسکات» وارد آکادمی «سنت پائول» شد.

در ۱۳ سالگی بود که نخستین رمان کارآگاهی خود را در روزنامه مدرسه به چاپ رساند. نویسنده‌ «گتسبی بزرگ» در ۱۶ سالگی برای کوتاهی در درس خواندن از آکادمی «سنت پاول» اخراج شد. سپس به مدرسه «نیومن» رفت و در سال ۱۹۱۳ وارد دانشگاه «پرینستون» شد.«فیتزجرالد» نیمه دوم دهه ۱۹۳۰ را در سینمای هالیوود سپری کرد و بر روی اقتباس داستان‌های کوتاه کار می‌کرد. او در پنجمین و آخرین رمانش «عشق آخرین مقتدر» داستان زندگی «اروینگ تالبرگ» ـ تهیه‌کننده ثروتمند دنیای سینما ـ را روایت کرده است.او در طول عمرش چهار رمان نوشته است که «این سوی بهشت»، «لطیف است شب» و شاهکار کلاسیک «گتسبی بزرگ» از آن جمله‌اند. بین‌ سال‌های ۱۹۲۶ و ۲۰۰۷ شش فیلم سینمایی با اقتباس از «گتسبی بزرگ» ساخته شده است که «رابرت ردفورد» در یکی از آن‌ها ایفای نقش کرده است. جدیدترین اقتباس سینمایی این رمان هم به کارگردانی «باز لورمن» در سال ۲۰۱۳ به روی پرده رفت. «لئوناردو دی‌کاپریو»، «کری مولیگان» و «توبی مگوایر» بازیگران اصلی این فیلم بودند که موفق به دریافت دو جایزه اسکار هم شد.


منبع: بهارنیوز

مذاکره خندوانه با جناب‌خان

روزنامه بهار: به تازگی فصل چهارم «خندوانه» که از اواخر آذر ماه ۹۵ شروع شده بود، به پایان رسید. این فصل از برنامه حتی با وجود‌ترفندهای مسابقه‌ای متفاوت چون خنداننده شو و دعوت از جوان‌های پرطرفدار شبکه‌های اجتماعی نتوانست به مانند سابق موفق باشد و افت مخاطبان آن به وضوح حس می‌شد. صرف نظر از خستگی احتمالی تیم سازنده، نبود متن‌های اجرایی جذاب بسان سابق، از کشش این برنامه کاسته شده بود و بیراه نیست اگر نیمی از افت جذابیت این برنامه را نبود تیم موفق و هماهنگ «جناب خان» بدانیم. عروسکی که در اوج محبوبیت و موفقیت برنامه به دلیل عدم توافقات بین گروهی از حضور در برنامه بازماند؛ هم عروسک و هم برنامه از این رویکرد اشتباه متضرر شدند.
***
محبوبیت عروسک، عامل موفقیت برنامه
برنامه «خندوانه» را می‌توان یکی از متفاوت‌ترین برنامه‌های تلویزیون به حساب آورد، چه در نوع اجرا و ساختار، چه در نوع نگاه و محتوایی که منتقل می‌ساخت و چه در جذب و دعوت از مهمانان و افرادی که با آن همکاری کردند اما شاید یکی از امتیازات پر جاذبه این برنامه محبوب و متفاوت، حضور عروسک «جناب‌خان» حتی نه چندان جذاب در طراحی بود که در ادامه روند این برنامه به خوبی دیده شد، محبوبیت به دست آورد و یکی از عوامل موفقیت برنامه «خندوانه» در بین مخاطبان خود شد. این موفقیت اما در نیمه راه و در اوج محبوبیت عروسک آن با رویکردی اشتباه از سوی گروه سازنده خدشه دار شد و این برنامه از نبود این عروسک به طور جدی آسیب دید.

در شرایطی که برنامه دچار افت در اجرا و لحظات شاد می‌شد، حضور عروسک جناب‌خان با شوخی‌ها و تکیه کلام‌های ویژه اش بار انتشار شادمانی را به دوش می‌کشید. این عروسک در ادامه برنامه با لحن و لهجه محبوب جنوبی اش، با هماهنگی خوب گروه عروسک گردانش و متن‌های طنازانه اش توانست جاذبه‌ای دوباره به این برنامه ببخشد. البته درجه محبوبیت این عروسک در بین مخاطبان به توان بداهه پردازی و حاضر جوابی‌های محمد بحرانی، صداپیشه آن بستگی داشت. دلیل محبوبیت این عروسک به خاطر حاضرجوابی هایش بود و همچنین هماهنگی صدا، اجرای عروسکی آن و البته یک هنجارشکنی جالب به مانند آوازخوانی. همه این ویژگی‌ها از عروسک «جناب خان» یک کاراکتر جالب ساخت که کارکردی جدی در انتقال آموزه‌های عام المنفعه و خاص از نوع تبلیغی برنامه داشت.این عروسک که در ابتدا برای ایجاد جاذبه‌ای دیگر و سرگرمی‌سازی وارد برنامه شد، کارکردی جدی پیدا کرد. اول اینکه این عروسک توانست مخاطبان زیادی از رده‌های سنی مختلف را به این برنامه جلب کند و برای همه آنها خوراک سرگرمی تولید کند. دیگر اینکه این عروسک به عاملی جدی برای ارائه انتقادات و اشاره به مسائل مهم ملی، فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی تبدیل شد. از این‌ها گذشته لهجه انتخابی این عروسک، احترام و توجه به دیگر اقوام را بازآفرینی کرد و فرهنگ قومی را ارزشمند جلوه داد و بسیاری از قسمت‌های این برنامه به دعوت از اقوام و توجه به فرهنگ‌های آنها تخصیص داده شد.

سابقه عروسک‌های موفق
جالب آنکه عروسک «جناب‌خان» در نوع طراحی، ویژگی خاصی نداشت و حتی به گفته مرضیه برومند، کارگردان موفق مجموعه‌های کودک و نوجوان تقلیدی از مجموعه عروسکی آمریکایی با نام «سسمی استریت» بود که از سال ۱۹۶۱ در آن کشور در حال تولید است. این عروسک که ویژگی ظاهری خاصی نداشت و مخالفانی هم در ابتدا داشت، رفته رفته توانست جایگاهی منحصر به فرد در این برنامه و در میان مردم به دست آورد. این محبوبیت که در حال حاضر پذیرفتنی و مقبول به نظر می‌رسد، در ابتدا غیر متعارف و غیر قابل پیش بینی بود. پیش از این در سابقه تصویری کشور ما، با وجود تولید برنامه‌های مختلف عروسکی و خلق عروسک‌های متعددی چون عروسک‌های «خانه مادر بزرگه»، عروسک‌های «مدرسه موش ها»، «زی زی گولو» و کمی جدیدتر «چرا»، «مخمل» و امثال آن‌ها، این موفقیت در گرو ««کلاه قرمزی»»  و دوستانش بود. این موفقیت و محبوبیت چندین ساله به اعتبار هماهنگی تیم تولید و حضور مستمر فکر خلاقه آن یعنی حمید جبلی و ایرج طهماسب بودند که این عروسک و توالی تولید مجموعه آن را ممکن ساختند. عروسک‌های محبوب پیشین مثل «زی‌زی‌گولو»، «چرا» و مانند آن، اگر موفق نشدند، علاوه بر نبود متن‌های قابل قبول، عدم تداوم ساخت آن و ناتوانی در جلب نظر همه رده‌های سنی بود. منصفانه اگر نگاه کنیم، دلیل موفقیت «کلاه قرمزی» هم بسته به تداوم تولید آن و خاطره ساز بوده است اما در جلب همه مخاطبان موفق نبوده و معرف دنیای کودکانه‌ای به‌دور ازانتقاد از مسائل روز جامعه بسان «جناب خان». شاید در بازه‌ای از زمان عروسک‌های فامیل دور و آقای همساده از دیگر شخصیت‌های مجموعه «کلاه قرمزی» توانستند از «کلاه قرمزی» پیشی بگیرند و رده‌های سنی بالاتر را هم با این برنامه همراه کنند اما هیچ یک به مانند عروسک «جناب خان» موفق نشدند. حضور مستمر این عروسک در برنامه «خندوانه» و همچنین کاراکتر جذاب آن و البته حاضر جوابی هایش، این عروسک را به شخصیتی پویا و موثر تبدیل کرد و اعتباری برای آن برنامه شد.

در پی رفع تخریب روند سابقا موفق
در حالی که تلویزیون ما در تخریب شخصیت‌ها و ستاره‌های محبوب خود استادی نمونه است، تیم سازنده برنامه «خندوانه» که مدت‌ها برای ساختن، پروراندن و معرفی عروسک «جناب خان» تلاش کردند، زمان در اختیار گرفتند و موفق هم شدند، این عروسک را در اوج محبوبیت خود از صحنه خارج کردند و با عدم مدیریت درست که خود رامبد جوان، طراح و سازنده برنامه خنداونه هم در گفتگوی اخیرش اشاره کرده است، تخریب شد.این عروسک که به گفته مرضیه برومند باید از آن محافظت و مراقبت می‌شد و به گفته عادل بزدوده، سازنده عروسک‌های زی‌زی‌گولو و بسیاری از عروسک‌های موفق دیگر نباید به این وضعیت دچار می‌شد، به دلیل عدم توافق در همکاری از ادامه حضور در برنامه «خندوانه» بازماند و تیم طراح عروسک که سعید سالار زهی، هدایت آن را برعهده داشت، از این عروسک به بدترین شکل ممکن بهره برداری کرد و این عروسک را که می‌توانست کاراکتری جدی در برنامه‌های موثر و جذاب باشد، راهی بدنه اتوبوس‌های شهرداری و بازی تبلیغاتی غیر موثر کرد. عروسکی که می‌توانست ستاره‌ای جدی در رسانه باشد، ستاره‌ای شکست خورده شد.

اختلاف میان رامبد جوان و سالارزهی که چند ماه بر سر مسائل حقوقی و مالی استفاده از کاراکتر محبوب «جناب خان» ادامه داشت، در نهایت باعث شد که فصل چهارم خنداوانه بدون حضور این عروسک پخش شود. تلویزیون می‌خواست با پرداخت مبلغی مالکیت مادی و معنوی «جناب خان» را از سالارزهی بخرد، اما مالک «جناب خان» خواستار درصدی از درآمد «خندوانه» بود. این اتفاق‌ها در فاصله پخش فصل سوم و چهارم رخ داد و خروجی‌اش کنار کشیدن «جناب خان» از برنامه جوان شد اما این اتفاق به ضرر طرفین شد. چون نه سالارزهی توانست ایده فیلم سینمایی «جناب خان» را عملی کند (بخصوص که محمد بحرانی صداپیشه «جناب خان» هم در حمایت از رامبد جوان از سالارزهی جدا شده بود) و نه جوان توانست عروسک جانشین جذابی در «خندوانه» معرفی کند.

حال در شرایطی که فصل آخر «خندوانه» بدون حضور «جناب خان» به اتمام رسید و از طرفی تیم طراح عروسک هم از نبود آن در برنامه متضرر شد و همچنین در شرایطی که می‌رود تا این عروسک از خاطر جمعی مخاطبان اگر نگوییم خارج شده اما کمرنگ شده است، مذاکراتی برای بازگشت آن به برنامه در صورت ادامه صورت بگیرد. رامبد جوان، تهیه‌کننده و مجری برنامه «خندوانه» اخیرا درباره حضور دوباره «جناب خان» در برنامه گفت: امیدوار هستیم که موضوع حل شود و ما همیشه آغوش‌مان باز بوده و هست. وقتی به نتیجه رسیده شد که «جناب خان» نباشد تمام تلاشمان را کردیم که برگردد ولی متاسفانه نشد و تا این لحظه نیز آماده مذاکره هستیم. خبر مذاکره با تیم سازنده که در تخریب این عروسک کم نگذاشت و همکاری مجدد تیم سازنده «خندوانه» که عامل مهمی در معرفی و محبوبیت این عروسک بود، برای مخاطب علاقه مند این عروسک خوشحال کننده است و مهمتر آن که شاید برنامه هایی از نوع «خندوانه» بتوانند طلسم عدم مدیریت و تداوم یک برنامه موفق و محبوب را بشکنند و شاهد ماندن ستاره‌ای محبوب حتی از نوع عروسکی چون «جناب خان» در رسانه باشیم.


منبع: بهارنیوز

حسین زمان هم از این دولت نومید شد

«حسین زمان» نوشته است: جهت اطلاع دوستانی که در باره نتیجه پیگیری های من برای اخذ مجوز فعالیت سؤال می‌فرمایند باید به صراحت عرض کنم حاصل تلاش‌های من به جایی نرسید. امیدوار بودم در دوره‌ی اول ریاست جمهوری آقای روحانی گشایشی بشود که نشد. قبل از شروع دور دوم نیز مجددا برای بار چندم از وزیر ارشاد و زیر مجموعه‌ی ایشان جویای مجوز فعالیتم شدم که بنده را به نماینده‌ای از وزارت اطلاعات ارجاع دادند. قرار شد پس از بررسی نتیجه را اعلام نمایند که هیچگاه این اتفاق نیفتاد. مسوول حراست وزارت ارشاد نیز از آن به بعد از خود سلب مسوولیت نمود و تصمیم را به تصمیم وزارت اطلاعات موکول نمود.

جناب آقای صالحی امیری وزیر سابق ارشاد قول ملاقاتی را به من داد و اعلام نمود مشکل را حل می‌کند که من با وجود همه‌ی تلاشی که کردم موفق به ملاقات با ایشان نشدم تا اینکه دوره‌ی وزارتشان به پایان رسید. این اواخر دیگر از وزارت ارشاد نا امید شدم و از طرفی پس از ممانعت مسوولین دانشگاه صنعتی اصفهان از اجرای من در همایش چهلمین سال تاسیس دانشگاه صنعتی اصفهان که نیازی هم به مجوزهای رایج نداشت، برایم قطعی شد که بر خلاف تصورم جلوگیری از فعالیت من طی پانزده سال گذشته ربطی به سازمان‌های خارج از دولت نداشته و اقدامی بوده از سوی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی وابسته به دولت و به همین دلیل از سرکار خانم مولاوردی، دستیار رییس جمهور در امور حقوق شهروندی، درخواست نمودم تا مساله‌ی من را مورد نظر قرار دهند و ایشان نیز قول جلسه‌ای را دادند تا حرف‌هایم را بشنوند ولی این بار هم خبری نشد.

اینجانب دیگر به تدابیر این دولت در مورد خود امیدی ندارم و بیش از این مساله را دنبال نخواهم کرد. همه‌ی تلاشم را می‌کنم تا با همین امکانات کمی که در اختیار دارم در فضای مجازی خدمتگزارتان باشم. خواستم به شما عزیزان نیز اطلاع دهم که طی پانزده سال گذشته دولت‌ها بوده‌اند که به ناحق و غیر قانونی جلوی فعالیت‌های هنری من را گرفته‌اند. بسیاری از شما شاهد بودید که همه‌ی توانم را برای احقاق حقم به کار گرفتم ولی نتوانستم یکه و تنها در این نبرد نابرابر به حقم برسم.


منبع: بهارنیوز

بهترین فیلم های جورج رومرو، پدر زامبی ها

هفته نامه همشهری جوان – علی مسعودی نیا: اگر در دنیا یک فیلمساز ثابت کرده باشد برای ساخت یک فیلم به یادماندنی، پرمحتوا و سرگرم کننده نیازی به میلیون ها دلار پول و حجم زیادی از جلوه های ویژه و ستارگان تراز اول سینما نیست، او جورج رومروی بزرگ است و بس. این فیلمساز متولد سال ۱۹۴۰ میلادی، در دانشگاه «کارنگی ملون» درس خواند و بعد از کارگردانی چند آگهی بازرگانی، با چند تن از دوستانش کمپانی تولید فیلم خودش را به راه انداخت و در اواخر دهه ۶۰ تصمیم گرفت فیلم بلند بسازد.

علاقه او به هیولاهای کلاسیک تاریخ سینما و رمان های «ریچارد متسون» باعث شد که کار روی فیلم ارزان «شب مردگان زنده» را آغاز کند. این فیلم توانست توفانی در سینمای آمریکا برپا کند و ایده مواجهه با مردگان را به یکی از محبوب ترین تم های داستانی هالیوود تبدیل کند.

 بهترین فیلم های جورج رومرو، پدر زامبی ها

طی چهار دهه بعد از آن نیز جورج رومرو برخی از اصیل ترین، هول انگیزترین و سرگرم کننده ترین فیلم های ژانر وحشت را ساخت و به نمایش درآورد اما خالق مردگان زنده نیز نتوانست از پس مرگ برآید.

در بیانیه ای که مدیر برنامه های او منتشر کرد، آمده بود که این کارگردان پس از نبردی کوتاه اما سنگین با سرطان ریه، در حالی که همسر و دختر او در کنارش بودند، در خواب از دنیا رفت. در این بیانیه گفته شده که آقای رومرو در حال گوش دادن به موسیقی فیلم «مرد آرام» ساخته «جان فورد» که از فیلم های محبوبش بوده، از دنیا رفته است. او را بحق پدر فیلم هایی می دانند که با محوریت زامبی ها ساخته می شود. هر چند او در فیلم نخستش از کلمه زامبی استفاده نکرد اما «شب مردگان زنده» اولین فیلمی است که آدمخواری و خوردن گوشت اجساد انسان ها را به تصویر کشیده است.

۱٫ شب مردگان زنده؛ Night of the Living Dead

نخستین نمایش این فیلم در یک درایوینگ سینما در امریکا بود. پوستر فیلم به اندازه کافی ترسناک بود. خصوصا با آن شعاری که رویش نوشته بودند: «آن ها مرده باقی نمی مانند!» معلوم بود که قرار است تماشاگران شاهد خشونتی افراطی و صحنه های فجیع و حال به هم زنی باشند. با این که به خاطر حضور قهرمان سیاه پوست در فیلم، خیلی ها شروع کردند به نوشتن نقدهای سیاسی و اجتماعی درباره فیلم اما حقیقت این است که «شب مردگان زنده» فقط یک فیلم تر و تمیز و اصیل در سنت سینمای وحشت بود.

بهترین فیلم های جورج رومرو، پدر زامبی ها 

هر نسلی برای خودش یک پدر سینمای وحشت پیدا می کند. اگر هیچکاک با فیلم «روانی» توانست سینمای وحشت را از قرون وسطا بیرون بکشد، رومرو توانست به این ژانر جلوه ای آخرالزمانی ببخشد. حتی هنوز هم فیلمسازان دیگر زامبی های خودشان را با خوی و خصلت های زامبی های رومرو خلق می کنند. این ژانر با گذشت زمان نشان داد که می تواند نقطه آشتی سینمای اکشن و سینمای وحشت هم باشد.


۲٫ مارتین؛ Martin

مارتین شاهکار گمشده جورج رومرو است؛ فیلمی که همیشه زیر سایه «شب مردگان زنده» مهجور و ناشناخته باقی ماند. اگر اهل سینمای وحشت هستید باید این فیلم را خودتان کشف کنید. این یکی از خوش ساخت ترین آثار کارنامه رومرو به شمار می رود. همچنین یکی از آزاردهنده ترین فیلم های او.

بهترین فیلم های جورج رومرو، پدر زامبی ها 

سکانس افتتاحیه فیلم با آن کاراکتر عجیبی که خودش را خون آشام می پندارد و زنی را در قطار تعقیب می کند و به او دارویی تزریق می کند بعد خونش را می مکد، کار تماشاچی را می سازد. از آن فانتزی های مریض اعصاب خردکن که تا نیم ساعت بعد از تماشایش جرئت ندارید از روی صندلی تکان بخورید و حتی از صدای تق و توق یخچال خانه هم از جا می پرید. کلی فیلم خون آشامی با الهام از آن ساخته شد.


۳٫ طلوع مردگان؛ Dawn of the Dead

«پدربزرگم در ترینیداد کشیش بود. او عادت داشت به ما بگوید که وقتی دیگر دوزخ جایی نداشته باشد و پر شده باشد، مردگان مجبور می شوند به زمین بیایند و کنار ما زندگی کنند.» تمام شد و رفت. کافی است فکرش را بکنید تا بر خود بلرزید.
این در حقیقت اساس داستان فیلم «طلوع مردگان» است؛ یکی از ستایش شده ترین آثار رومرو که همه چیزش درست و عالی و بجا طراحی شده.

بهترین فیلم های جورج رومرو، پدر زامبی ها 

در روزگاری که ساختن فیلم ترسناک ارزان قیمت به این معنا بود که یک نفر تبر یا مته یا اره برقی بردارد و سر آدم ها را عین ته خیار ببرد و بیندازد دور، رومرو با چنین ایده درخشانی «طلوع مردگان» را ساخت تا همچنان از سنت «اسلشر» فاصله بگیرد و به سنت «هارر» وفادار بماند. فیلم چنان درخشان بود که در سال ۲۰۰۴ «زک اسنایدر» نیز با الهام از آن نسخه جدیدی را روانه سینماها کرد. اما نسخه اصلی هنوز هم چیز دیگری است.


۴٫ نمایش مورمور؛ Creepshow

این از آن فیلم های جریان ساز رومرو نیست اما یک همکاری تاریخی است بین دو دو سلطان وحشت: «استفن کینگ» و جورج ای رومرو. حاصل کار یک فیلم بسیار سرگرم کننده است که باعث می شود بیننده حسابی کیف کند؛ فیلمی اپیزودیک و مشتمل بر پنج داستان ترسناک.

بهترین فیلم های جورج رومرو، پدر زامبی ها 

اولین  داستان درباره مردی است که از گور خود برخواسته تا کیک روز در را که دختر قاتلش هیچ گاه به او نداد، به دست آورد. داستان دوم در مورد کشاورزی است که شهاب سنگی را کشف می کند که همه چیز را به گیاه تبدیل می کند. در همین داستان خود آقای استفن کینگ هم نقش آفرینی کرده است و این برای خودش امتیازی محسوب می شود. تمام کسانی که در سال ۱۹۸۲ به سینما رفتند و «نمایش مورمور» را تماشا کردند، لحظه به لحظه فیلم را به خاطر سپرده اند. بعدها منتقدی نوشت: «از این فیلم هیچ چیز مهمی دستگیرت نمی شود، مگر معنای یک فیلم خوب!»


۵٫ روز مردگان؛ Day of the Dead

فیلمی که کمپانی پارامونت تهیه کنندگی آن را برعهده داشت و حتی دامنه بحث درباره آن به کاخ سفید هم کشیده شد. رومرو اول قرار بود داستان دیگری را به دست بگیرد و پلات اولیه اش این بود که انسان ها قرار است قرنطینه ای برای زامبی ها بسازند. فیلم درجه «x» گرفته بود و به این ترتیب سرمایه گذاری برایش پیدا نمی شد. این شد که رومرو یک دانشمند شبیه شخصیت اصلی رمان فرانکنشتاین خلق کرد و اثری ساخت با حال و هوایی متفاوت.

بهترین فیلم های جورج رومرو، پدر زامبی ها 

او دوباره ارتش زامبی های آدمخوارش را به جان زندگان انداخت و همین باعث شد خیلی ها فکر کنند فیلم نقدی است بر سیاست خارجی ایلات متحده. بود؟ نبود؟ نمی دانیم اما می دانیم که فیلمی بسیار تماشایی است با طنزی سیاه.


۶٫ سرزمین مردگان؛ Land of the Dead

دو دهه بعد از ساخته شدن «روز مردگان» رومرو به سراغ فیلمی رفت که تهیه کننده معتبری داشت و چند بازیگر مشهور در آن حضور داشتند. «سرزمین مردگان» از آن آثار نوستالژیکی نشد که یادآور فیلم های قبلی رومور باشد، اما برای خودش جریان سازی کرد و بعدها منجر به ساخت فیلمی چون «سیاره دهشت» توسط «رابرت رودریگوئز» شد.

بهترین فیلم های جورج رومرو، پدر زامبی ها 

اگر به دنبال این هستید که فیلمی مطابق با اصول سینمای وحشت در دهه ۲۰۰۰ میلادی تماشا کنید، این فیلم را دوست نخواهید داشت. اما اگر به دنبال یک فیلم پر از زامبی معقول با تفسیرهای اجتماعی و سیاسی بسیار هستید و دلتان می خواهد «دنیس هاپر» را در یکی از متفاوت ترین نقش آفرینی های زندگیش ببینید، این فیلم برایتان مناسب است.


۷٫ دیوانگان؛ The Crazies

جای خوشحالی دارد که عنوان این فیلم فاقد عبارت «مردگان» است. فیلمی محصول ۱۹۷۳ که داستان آن درباره یک بیماری عجیب است که در شهری از شهرهای ایالت پنسیلوانیا همه گیر می شود؛ فیلمی که هم ترسناک است و هم پرهیجان و پرتعلیق.

بهترین فیلم های جورج رومرو، پدر زامبی ها 
از آن فیلم های خوب ژانر فاجعه که این دفعه زامبی هایش آدم های زنده هستند که به مراتب از مردگان متحرک خطرناک تر جلوه می کنند. «دیوانگان» در سال ۲۰۱۰ هم بازسازی شد. آن هم با بودجه بیشتر و بازیگران نامدارتر. بازسازی خوبی هم هست و جز ادوات و ابزار و اسلحه های فیلم، تقریبا چیز زیادی در خط داستانی آن تغییر نکرده.

اطلاعات فوری

جورج ای رومرو

  • حرفه: فیلمنامه نویس و کارگردان
  •  دلیل شهرت: خلق موجوداتی به نام زامبی در دنیای سینما
  •   کی به دنیا آمد؟ ۱۹۴۰
  •   کی از دنیا رفت؟ همین یک ماه قبل؛ آخرهای تیرماه ۹۶
  •    اولین فیلم بلندش: شب مردگان زنده
  •   آخرین فیلمش: بقای مرده در سال ۲۰۰۹
  •    مهم ترین فیلم هایش: طلوع مردگان/ نمایش مورمور/ روز مردگان/ سرزمین مردگان/ دیوانگان/ مشت زن/ شوالیه های سواره/ نیمه تاریک


منبع: برترینها

یک گفت و گوی سیاسی – اجتماعی با «مسعود کیمیایی»

ماهنامه تجربه – امین فرج پور: مسعود کیمیایی اگرچه در ظاهر سینماگری است متعلق به بدنه سینمای داستانگوی این مرز و بوم که به گفته خودش همواره با حمایت و استقبال مردم فیلم هایش را ساخته چه در زیست فردی و سبک زندگی و چه در زیرمتنی که در آثارش به واسطه واقعیت گرایی اجتماعی خاص و شخصی شده کارگردان عریان و عیان می شود؛ چه در حیات ادبی پر و پیمانش که رمان های درخشان کارنامه اش آن را موجب شده اند؛ و چه در موضع گیری های مسئولانه اش در قبال رخدادها و تغییرات اجتماعی- سیاسی زمان و مکان زیستش؛ نمونه بارزی بوده- و هست- از یک هنرمند روشنفکر معترض ناآرام؛ که هیچ گاه نخواسته و یا نتوانسته بی تفاوت از کنار دنیای بیرون از دنیای هنرش رد شده و سرش را به کارش گرم کند.

او شاید یکی از بهترین نمونه ها در میان هنرمندان برای تبیین نسبتی باشد که هنر و سیاست در جوامعی چون ایرانی می تواند برقرار سازد. هنرمندی که- فارغ از شایعات و حواشی ایجاد شده پیرامونش- همواره فاصله ای معقول با قدرت داشته؛ و در دو نظام کاملا متفاوت وجهه انتقادی و معترضانه اش را با خود حمل کرده است…

کیمیایی که به واسطه نقش غیرقابل انکارش در پی ریزی موج نوی سینمای ایران از همان ابتدای ورود به دنیای سینما وجهه ای روشنفکرانه یافت، در ادامه با قهرمان همیشگی تک افتاده اش که همواره مقابل نظم مسلط طغیان می کرد، آگاهانه یا ناآگاهانه فیلم هایش را کارکردی سیاسی بخشید. در جامعه ای که نظم مسلط یک نظام تک حزبی را تبلیغ می کرد، قهرمانی که هیچ گاه نخواسته بود برای احقاق حق دست به سوی نیروهای اقتدار اجتماعی دراز کند، برای این که سازنده اش را وجهه ای مبارز بخشد کافی بود. این مسیر البته بعد از سرنگونی قدرت مسلط و تغییر و تبدیل آن نیز ادامه یافت و با فیلم ها و رمان های بعد از انقلاب کیمیایی موکد و مکرر شد…

 یک گفت و گوی سیاسی- اجتماعی با «مسعود کیمیایی»
گفت و گویی که در پی می آید، بخشی از یک گفت و گوی بسیار بلند است که چندی پیش به عنوان فصل هایی از یک کتاب قطور درباره مسعود کیمیایی، به انجام رسید. آن کتاب البته هنوز به بازار نیامده و به این دلیل بد ندیدیم بخشی از آن گفت و گو را با خوانندگان این مطلب شریک شویم.

شما را همواره به عنوان هنرمندی شناخته ایم که در قبال شرایط سیاسی اجتماعی کشورتان بی تفاوت نبوده اید. هنرمندی که هم پرسشگر است و هم این که با نگاه خودش پاسخ می دهد و اجرای خودش را با توجه به اوضاع جامعه دارد؛ اما این اجرا منفک از بیرون و به عبارت بهتر ایزوله شده نیست. یک نوع نگاه ملتهب که هم در وجود خودتان و هم در کنش ها قهرمانان تان هست. می توانید بگویید این نگاه ریشه در چه و کجا دارد؟

آخر جور دیگری نمی شود. آدم ها همه شان مثل خودشان دنیا را نگاه می کنند. من با زندگیم زبان خودم و اجرای خودم را پیدا می کنم و شما هم با زندگی خودتان. یعنی که اجرای شما را زندگی شما می سازد، این که چه دیده اید، شنیده اید، رفاقت هایی کرده اید و یا زده اید و خورده اید. من که در خیابان رفاقت ها کرده ام، حتما نگاهم و اجرایم با کسی که سوار ماشین پدر و یا با نوکرشان می آمده مدرسه و بر می گشته، فرق دارد.

این هم که می گویی فیلم های من ملتهب اند، برگرفته از ۱۰ یا ۱۲ سالگی زندگی من است که پر بود از حزب ها و سازمان های سیاسی و ماجراهایی که سیاسی بودند. ما در دل تمام ماجراهای ملی سی و دو زندگی کردیم؛ که همه چیز سیاسی بود. ما توده را دیدیم و سومکا را و ملی ها و ملی مذهبی ها را دیدیم. نه که ببینیم، زندگی کردیم.

همسایه این طرفی ما تو کوچه ای که بودیم توده ای بود و آن یکی ملی. ما اخبار را تنها در خیابان از طریق رادیو در جمع کثیری از مردم مطلع می شدیم. یعنی همه چیز ملتهب بود آن روزها. خب این اوضاع و این دوره ملتهب مطمئنا می تواند بر یک کودک ۱۰ ساله تاثیر گذارد و جریانی که اطرافش هست را به او یاد دهد- که این نیز جریان خاموشی نیست. بنابراین طبیعی است زمانی که من فیلمساز می شوم از بیان یک جریان خاموش پرهیز کنم.

بعضی اجرای شخصی شما از واقعیتی که در فیلم خلق می شود، خواسته نیست، خودآموخته است. منظورم این است که ناچار به آموختن این التهاب بوده اید؛ چون در زندگی تان بوده. کنار نایستاده بود که سرک بکشید و نگاهش کنید. تویش بوده اید. درست است؟

دقیقا. بگذار این گونه بگویم که من وقتی از بچگی در خیابان ها بودم و حرف های سیاسی گروه گروه مردم درباره حزب توده یا جبهه ملی و تمام رخدادهای آن سال ها و… را می شنیدم، همیشه این نوع نگاه را با خودم داشته ام. من یک سری عقیده دارم که ریشه در آن موقع دارد و طبیعی هم هست که با گذشت زمان دانسته تر شده است. من نوعی با این زندگی اگر بخواهم فیلم بسازم، می دانید که حاصل این جریان قیصر، گوزن ها و دندان مار و حتی حکم و چرم می شود، نه یک سینمای خاموش و افسرده.

بین این و آن افسرده بودن مد شده که در ویترین روشنفکری می بینیم، فرق می گذارید؟

ببینید، روشنفکری هم مثل بسیاری از واژه ها و حقایق که اساس جایگاه مشخصی ندارند، این سال ها و دوره ها معناهای زیادی داشته، و می توانم بگویم که دچار فراز و فرود بسیاری شده. یک سال هایی بود که معنای روشنفکری مبارزه بوده؛ و یک زمانی هم کافه نشینی و حرف.

 یک گفت و گوی سیاسی- اجتماعی با «مسعود کیمیایی»

در تمام این سال ها، یعنی تقریبا پنجاه شصت سال اخیر روشنفکر ما گاه کسی بوده که اسلحه در دست گرفته؛ گاه هم از آن لب بام افتاده و کسی شده که فقط در پی خوابیدن است.  به همین دلیل است که این کلمه را به یک معنا نمی شود به کار برد.

یعنی نه تنها روشنفکران امروز و دیروز یک آدم نیستند و حتی از زمین تا آسمان هم فرق دارند، که در شکل های مختلفش هم به این دلیل جا و جایگاه معینی در وجود و کنش های دهه های مختلف به دست نیاورده اند. اگر این تعریف ها را یک بار دیگر مرور کنیم، می فهمید که نمی توانم به این سوال جواب سرراستی بدهم. چون اصلا این کلمه یک معنا ندارد که من بگویم آیا مسائل آن به رفتار و نگاه من ربط دارد یا نه. یا این که اصلا من روشنفکر حساب می شوم یا نه. و اگر هم حساب شوم اساسا کجای این هندسه قرار دارم.

ببیند، یکی از تعریف ها و خصوصیات روشنفکر در پلان بندی اجتماعی این است که روشنفکر از مردم فاصله دارد و این فاصله را حفظ می کند و البته در تعریف دیگری روشنفکر با مردم است. می بینید، تفاوتی که در این دو تعریف است نشان می دهد که روشنفکر جایگاه معنی چه در مناسبات اجتماعی و چه در حقیقت  ذاتی خود واژه ندارد. اما در کل این را نمی شود نادیده گرفت که به هر جهت روشنفکر بار سنگینی دارد، البته با عیار درستش…

شما به عنوان سینماگری تاثیرگذار که همواره در بطن مسائل اجتماعی و سیاسی زمان و مکان زیست تان بوده اید، خودتان را روشنفکر می دانید؟ اصلا بگذارید این گونه بپرسم که هنرمند آیا نسبتی با روشنفکری می تواند داشته باشد یا این که بنا به گفته برخی که این دو را مترادف فرض می کنند، می توان به یگانگی این دو نوع زیست فرهنگی قائل بود؟

اول باید بگویم که حداقل در نگاه من روشنفکر با هنرمند تفاوت دارد. هنرمند با اثرش شناخته می شود، اما روشنفکری عنوانی کلی تر است. درواقع اثر هنرمند همه چیز را متفاوت می کند و اینکه هنرمند کجا ایستاده است را مشخص می کند. حالا اگر این هنرمند روشنفکر هم باشد، آن وقت این جایگاه خاصیت و البته تاثیرگذاری عمیق تری دارد. هنرمندی که روشنفکر است احتیاج ندارد که خود و جایگاه خود را ثابت کند. اما روشنفکری به تنهایی یک شغل است. یک عنوان. یک کارت ویزیت. که تازه بین این ها هم عنوان داران این واژه تفاوت های زیادی دارند؛ همان گونه که گفتم در میان آنها یکی می تواند مردمی باشد و دیگر غیرمردمی.

گفتید که روشنفکر این مرز و بوم در تمام این سال ها موجودیت منحصر به فرد نداشته. اما به هر حال نمی شود نادیده گرفت که این واژه با خودش یک سری ویژگی های تیپیکال می آورد…

روشنفکر ما در یک اضطراب همیشگی زیسته. این هم به دلیل شرایطی است که از بیرون تحمیل شده. یعنی همیشه تا حدی زیر فشار بوده که این اضطراب در او به نوعی ویژگی تیپیکال تبدیل شده. یک جور نهادینه شده. این اضطراب گاه با نزدیکی به مردم و گاه با دوری از مردم تخلیه شده؛ گاهی با احساس تعهد و رسالت و مسئولیت و دیگر واژه های مد هر دوران و گاه با خوش باشی و کافه نشینی. هنرمند روشنفکر اما چون با هنرش است که موقعیتش تعریف می شود، گاه از این عامل به عنوان واکسن استفاده کرده و تا حدی هم کارش را پیش برده است…

سینما هنری هزینه بر است و به تبع این ویژگی فعالیت در این عرصه دشواری های خاصی با خود دارد که بیشتر در تامین سرمایه خلاصه می شود؛ و همین هم هست که گاه ابزار سوءاستفاده و یا مورد سوءاستفاده قرار گرفتن را باعث می شود. در ادامه صحبت می خواهم بپرسم آیا از نگاه شما استقلال هنرمند ربطی به روشنفکری او می تواند داشته باشد؟

استقلال هنرمند می تواند جایگاه او را روشن کند، اما به روشنفکری ربطی ندارد. این پرسش شما به این معنا می تواند باشد که روشنفکری را دارای یک بار مثبت بدانیم. اما من گفتم که حداقل به نگاه من روشنفکری یک عنوان است و می تواند مردمی باشد یا غیرمردمی و وابسته به حکومت.

ارزش گذاری روشنفکر و البته شکل متناسب ترش هنرمند روشنفکر برای من در نسبتش با قدرت است که شکل می گیرد. در شکل درستش هر حکومتی باید بداند یک نفر با چشمان باز نگاهش می کند و آن هنرمند است. وگرنه هنرمند وابسته چه روشنفکر باشد و چه نباشد، ابزار می شود؛ و در بودن به این شکل فضیلتی نیست…

اصلا دوری از مناسبات قدرت را دارای فضیلت می دانید؟

برای شخص من فضیلت جای دیگری است. فضیلت من این است که هیچ گاه از قدرت پول نگرفته ام تا فیلم بسازم، حتی اگر آن فیلم، فیلم قلب و دل من باشد. فضیلت من این است که من هیچ گاه در کنار قدرت نایستاده ام، از قدرت پول نگرفته ام و البته حمایت نشده ام. افتخار من این است که همیشه هزینه فیلم هایم را از باجه فروش فیلم تامین کرده ام و به قولی با پولی که مردم برای دیدن فیلم من داده اند، فیلم بعدی خودم را ساخته ام.

یک گفت و گوی سیاسی- اجتماعی با «مسعود کیمیایی»

شما را به عنوان فیلمساز معترض می شناسند، آیا از این عنوان رضایت دارید؟

رضایت یا موافقت من چندان مهم نیست، اما نکته در این تعریف ها و لقب سازی ها این است که سینما چارچوب بردار نیست.

اصلا چه می شود در دوره ای هم که هنر بی مساله تبلیغ می شود، هنرمند تا این حد دربند سیاست و جامعه اش می شود؟

منظورم این بود که از آن روزها تا به امروز بی شمار حوادث اتفاق افتاده است؛ هم در جامعه ما هم در روحیه ما و تعویض نسل ها که مطابق با جریانات علمی تعویض نسل ها نبوده است؛ چرا که ما مدام در اضطراب زیسته ایم، در پراکندگی غوطه خورده ایم و درواقع از مشروطه تا به امروز مضطربیم.

روشنفکر مضطرب در این حالت سخت ترین دوره را می گذراند، چرا که اصل اضطراب برای روشنفکر وجود دارد و در وجودش نهادینه شده است و حال اگر از بیرون هم این اضطراب مدام به او تزریق شود، به صورت متصل اوضاع بدتر می شود. به عنوان مثال اگر نماینده شعر دهه ۴۰ ما نصرت رحمانی باشد می بینید که در کنارش چه اتفاقاتی وجود دارد و چرا از اسماعیل شاهرودی حرفی زده نمی شود و اگر از شاهرودی حرف زده نمی شود چرا از تندر کیا حرف زده نمی شود و چرا بعضی از این نام ها در هویت خودشان فقط یک نام هستند، مثل بهرام اردبیلی… منظور کلی من این است که این فرازها و فرودها ذهنیت هایی را متولد می کند که به هیچ وجه سلام نیستند و این سلامت در تقسیم بندی هویت خودش است نه در علم پزشکی…

شما را به عنوان فیلمساز معترض می شناسند. آیا از این عنوان رضایت دارید؟

رضایت یا موافقت من چندان مهم نیست، اما نکته در این تعریف ها و لقب سازی ها این است که سینما چارچوب ندارد. این را نباید فراموش کرد که سینمایی که در چارچوب محدود شود نابودکننده است. هنرمند را در آن چارچوب و قابی که در آن اسیر است، دیگر نمی شود هنرمند حساب کرد؛ و خود سینما هم در حد بیانیه پایین می آید. آن هم نه بیانیه نویس؛ در حد بیانیه پخش کن.

حتی وقتی پای سینماگرانی چون فرانچسکو رزی یا گوستا گاوراس هم وسط می آید چنین است؟

نه، آن ها هنر می سازند. هنری که حرف و ایدئولوژی هم دارد در خودش. اما وقتی سینما بیانیه می شود، مثالش را در سینمای شوروی می شود پیدا کرد. در سینمایی که نهایت هنرش این بود ثابت کند هنرمند هم در حد و پایه کارگر است. مگر می شود؟ کارگر کارش یدی است، هنرمند دلی و روشنفکر ذهنی. این ها با هم کنار نمی آیند. نه که در کنار هم نتوانند زندگی کنند. در دنیای خلق و تالیف است که کنار نمی آیند.

کارگر کار بدنی و یدی می کند، بیانیه پخش می کند و می شود گفت که در دنیای سیاست و جامعه پادوی ایدئولوژی است. جالب این که در مبارزه نیز زندان رفتنش به همین ها می رسد، به شاگردها و پادوها. سازندگان ایدئولوژی، اما زندان نمی روند. کارشان را خوب بلدند.

من به عنوان هنرمندی که مسئولیت اجتماعی سرم می شود، در بیان عقایدم آدم آرامی نیستم. هرجور باشد حرفم را می زنم، حرفم را بیشتر وقت ها تند هم می زنم، اما زندان نمی روم. نباید هم زندان بروم. چون کار من چارچوب بسته حزبی و سازمانی ندارد؛ که اگر داشت پنجاه سال دوام نمی آورد. آن ها را که حزبی بودن، تند و تیز هم بودند و طرفدار و هوادار هم داشتند، اتفاقا آدم های سالمی هم بودند، نگاه کنید؛ کدام شان پنجاه سال که نه، بیست سال توانستند جایگاه خودشان را حفظ کنند. همین چند وقت پیش یک مصاحبه ای داشتم.

گفتم: نگاهی که می خواهد همه چیز را در یک قالب خاص بگذارد، نگاه تنبلی است. نگاه کنترل شده ای است. تیغ تیغ و سوزنی است. زخم می زند. می برد. تکه تکه می کند و بسته بندی می کند. خیلی چیزهای قشنگ را هم دور می اندازد. چون در آن قالب جا نمی شوند. من این جوری نیستم. یعنی… نمی خواهم این شکلی باشم.

یک گفت و گوی سیاسی- اجتماعی با «مسعود کیمیایی»

نگاه شما در طول کارنامه تان، حتی وقتی ایدئولوژیک هم شده، جوری شده که به نوعی آینده بینی شبیه است. زمان انقلاب که رسید، چنین به نظر آمد که شما انقلاب را پیشگویی کرده بودید. چگونه می شود هنرمندی فیلم ایدئولوژیک می سازد که یک بار مصرف است و گاه حتی به درد یک بار مصرف هم نمی خورد و یکی دیگر با تحلیلی که از جامعه و دنیای اطرافش دارد، فیلمش نگاه ساحرانه پیدا می کند. آینده بین می شود. فرداساز…

همه اش به همان تحلیل که گفتی ربط دارد. تحلیل هم البته همیشه جواب نمی دهد. باید جامعه یک سری شرایط معین داشته باشد، تا شما بتوانید براساس تحلیل این شرایط پیش بینی کنید که این شرایط در ادامه اش ممکن است به کجا برسد. چه چیزی را بسازد.

وقتی همه چیز، چه مملکتت، چه حال و احوال خودت، چه سیاستت، چه فضای کلی جامعه و چه افق رو به رویت به هم ریخته و مه آلود و مبهم فکر و تحلیلت هم به هم ریخته و مبهم می شود. در این اوضاع اجازه نداری، نه که اجازه به آن معنای مصطلح باشد، یعنی نمی توانی فکرت ابهام داشته باشد. او به هر حال درباره چیزی که هست فکر می کنی دیگر. وقتی جنگ است تو از جنگ می گویی و آن را نشان می دهی. زمان صلح هم داستان های خودش را دارد. اماوقتی جایی باشی که در روز هم جنگ داری و هم صلح؛ این جاست که همه چیز به هم می ریزد. توی هنرمند این جا گیر می افتی و اصلا نمی دانی چه خبر است.

اصلا آن نگاه پیش بینی کننده و آینده نگر سفر سنگ را خودتان قبول دارید؟

این که آیا انقلاب در سفر سنگ پیش بینی شده است یا نه را با نگاه به تاریخ ساخت فیلم می شود معلوم کرد. فیلم نوشت سفر سنگ سال ۱۳۵۵ نوشته شده و سال ۱۳۵۶ این فیلم فیلمبرداری شده است. سفر سنگ را اواخر سال ۱۳۵۶ هم نشان داده اند. یادم می آید در یک کنفرانس مطبوعاتی در فستیوال کن، وقتی یکی از منتقدان از من پرسید که آیا شما فکر می کنید واقعا این اتفاق می افتد؟ مترجم ترسید این پرسش را ترجمه کند؛ و من از مرحوم گیتی پاشایی خواستم ترجمه کند و جواب دادم که بله، این موضوع به زودی اتفاق خواهدافتاد. این اتفاق اردیبهشت سال ۵۷ بود.

اما سال هاست در شرایط به هم ریخته ای زندگی می کنیم و هر دو نوع آثار هنری تحلیلی و بی تفکر را هم در کنار هم داریم که کیفیت و ارزش شان بسته به هنرمندی است که رویشان کارکرده. یعنی که همین شرایط وقتی به هنرمندی رسیده که دانسته کار و اجرا می کند اثر درست خلق شده و در مواردی پرشمار هم آثار سرگردان حاصل هنرمندان سرگردان و کم مایه بوده است. این را چگونه می توان تحلیل کرد؟

خب، این دیگر پیش بینی پذیر نیست. همه چیز به آن حال و هوای فردی و شخصی و هنرمند گره می خورد، اینکه حالش خوب باشد و اینکه اگر هنرمند توانایی باشد یا نه و می تواند کار خوبش را خلق کند. همه چیز پا در هوا می شود. بگیر نگیر دارد. همیشه که نمی شود پیش بینی کرد کنش و واکنش های هنرمندانه از هنرمند سر بزند. وقتی هم کاری بگیر نگیر دارد، قابل پیش بینی نیست.

نکته این است که انگار در مورد آثار یک هنرمند هم قابل پیش بینی نیست. مثلا شما، در این شرایط مبهم ناگهان یک فیلم تان دندان مار یا رد پای گرگ یا اعتراض می شود و یک فیلم تان متروپل…

گفتم که، بگیر نگیر دارد. من همان آدمم. اما چرا دیگر فیلم هایم گوزن ها نمی شود؟ چرا قیصر نمی شود؟ این را همیشه منتقدین پرسیده اند. آخر چرا باید بشود؟ مگر همه چیزمان این روزها مثل دوران گوزن هاست که فیلم من هم بشود عین آن؟ مگر این جوری نیست که هنرمند با توجه به درون خود و شرایط بیرون خلق می کند؟ خب، وقتی من هم درونم نسبت به چهل سال پیش فرق کرده و بیرون توی اجتماع هم نشانی از آن روزها ندارد، پس این چه انتظاری است که وجود دارد؟

فراموش نکنیم که قیصر یا گوزن ها یا هر فیلم دیگری در یک دوره معین و مشخص ساخته شده اند. این هم موجب می شود که این جور فیلم ها تاثیرات ویژه و مشخصی بر جای بگذارند. اما وقتی دوره یا حال و هوا عوض می شود، وقتی در یک دوره نامعلوم و نامعین فیلم می سازی یا کتابت را می نویسی و نظایر این فعالیت ها، آن وقت اثرت هم بلاتکلیف می شود. اثر بلاتکلیف می دانی که حاصل هنرمند بلاتکلیف هم هست. یعنی وقتی درونت به هم ریخته، هر چه بنویسی یا بسازی، این به هم ریختگی را خواهدداشت. فقط با درون و عقاید مشخص و محکم است که هنرمند می تواند اثر بی نقص و محکم بسازد.

یک گفت و گوی سیاسی- اجتماعی با «مسعود کیمیایی»

منظورتان از عقاید مشخص و محکم چیست؟ عقاید فردی شده شخصی و درونی یا عقاید و ایدئولوژی هایی که قدرت مسلط می خواهد فیلمت بر آن استوار باشد و حالا تو باید تصمیم بگیری که آیا این برحق است یا نه؟

این هم سفارش بگیری می شود؛ حتی اگر تحلیل کنی و دانسته تصمیم بگیری این قدرت مسلط را نمایندگی کنی یا نه. اما در اصل عقیده معین یعنی شناخت معین از اطراف، از جامعه، از آدم ها و تفکرات.

اگر عقیده ات محکم است، به این معناست که اگر می خواهی در فیلمت یک ایدئولوژی را نشان دهی، باید بدانی که آن ایدئولوژی کجا ایستاده، چه می گوید و چه نمی گوید، کجا می رود، چه کسی را می زند و از چه کسی می خورد یا خورده. یعنی که همه چیز دور و اطرافت شفاف است. شییشه ای است. مبهم و تار و دودی نیست. هوایش صاف است، در مه نمی شود عکس واضح و با جزییات داشت. ممکن است عکاسی بخواهد در عکسش مه را نشان دهد. این فرق می کند با آن که می خواهد در هوای مه آلود جزییاتی را که در عکسش به صورت خیلی شفاف نشان دهد- که نمی شود. هر کاری هم بکنی نمی شود. مگر این که آن شفافیت را بخواهی مصنوعی ایجاد کنی که این هم همان سفارش گیری می شود.

عقاید محکم فردی چه؟

آن دیگر آدم به آدم فرق دارد. برای من یک معنا دارد و برای دیگری یک معنای دیگر. برای من عقیده محکم یعنی این که اگر من فیلمساز در زمان شاه فیلمی ساختم و شعری گفتم و حرفی زدم و مخالفتی کردم، اگر انتقادی از شهرم، کشورم، آدم های دور و برم و دوران و روزگارم داشتم، کاری بوده که عقیده ام به من گفته است. از من خواسته است. به این خاطر نبود که بروم از نظام و از روزگار بعدی قیمتش را بخواهم.

من برای هر کاری که کردم فردایش نرفتم بگویم قیمت مرا بپردازید. به خاطر خودم هم اگر باشد نگفتم و نخواستم. برای این که باور داشتم عقایدم قیمت ندارند و آن ها را پرداخت نشدنی می دانم. کسانی که از زندگی من خبر دارند، اصلا خودت که کنارم بودی، دستیارم بودی و همیشه کنار من بودی می دانی که تا چند سال پیش کجا می نشستم و خانه ای را که در آن می نشینم، چطور خریده ام…

این که بیشتر فیلم های محبوب شما آن هایی هستند که در سال های دورتر ساخته شده اند، آیا ریشه در همین شفافیت ندارد؟

به هر حال هنرمند وقتی دیدگاهش را گم می کند، عقایدش هم گم می شوند. نتیجه این شرایط هم این می شود که کاری که آن هنرمند ارائه می دهد، سردرگم است. در مورد خودم این قضیه را بارها دیده ام. این چند وقت اخیر بعضی ها فکر می کردند که من دیگر آن آدم همیشگی نیستم، سکوت کرده ام، ترسیده ام یا انگیزه ندارم و این جور چیزها… و به این دلیل دیگر اعتراض نمی کنم. اما این درست نیست. من دیدگاهم را در دوره هایی گم کرده ام.

گفتید هیچ گاه سفارش نگرفته اید. تاثیرپذیری چه؟ بالاخره هر دوره ای ایدئولوژی غالب خود را دارد دیگر و هنرمند هم که معصوم نیست که بگوید من از تمام این جریانات بری و دور هستم…

در دوره ای گرایش به چپ، گرایش اصلی و غالب روزگار بود. منظورم از چپ، البته تنها حزب توده نیست. آن زمان ها من در این رابطه بحث های فراوانی با روشنفکرانی که به آنها نزدیک بودم، مثلا با باقر پرهام داشتم. قبل ترش این بحث ها با پویان بود. به هر حال نزدیک هم بودیم، رفیق بودیم، رفاقت داشتیم. رسم روزگار هم همین بود. در جامعه آن روز اگر با رژیم همراه و همپا نبودی، از این سو درهای زیادی به رویت باز می شد.

یک گفت و گوی سیاسی- اجتماعی با «مسعود کیمیایی»

در ابتدای گفت و گو درباره دوره کودکی تان گفتید که شما را و امروزتان را ساخته. قطعا نمی شود گفت تنها یک دوره از زندگی در شکل گیری شخصیت فرد موثر است. شما به عنوان مسعود کیمیایی امروز، چه دوره هایی را گذرانده اید که در گذر از این دوره های کیمیایی شده اید؟

دوره های زیادی روی آدم تاثیر می گذارند. البته کاش جوری باشد که آدم هم روی دوره اش تاثیرگذار باشد. زندگی کردن با تمام سختی هایی که دارد آدم را می سازد. زخم و درد آدم را می سازد، به شرطی که از آن زخم و درد جان سالم به در ببری. جان سالم به در بردن البته این نیست که زخم نخوری- که نمی شود. فقط باید خداخدا کنی که روحی زخمی نشود؛ که اگر شد دیگر نمی شود جلوی خونریزی اش را گرفت.

زخم روح را حوادث می زنند، عشق می زند، خیانت هم هست که کاری ترین زخم را می زند. منظورم در همه زمینه هاست، نه فقط در روابط عاطفی… یک زمان هایی هم هست که آن قدر خسته ای که حتی وقتی عشق آمد سراغت، پسش می زنی. اذیتت می کند. این چیزها مچاله ات می کنند…


منبع: برترینها

خواننده مشهور در اعتراض به ترامپ زانو زد

این رفتار واندر به دنبال سخنان هفته پیش ترامپ در آلاباما صورت گرفت. او با فحشی که نثار یکی از بازیگران لیگ حرفه‌ای آمریکا کرده بود، خواستار اخراج وی شده بود.

استیوی واندر خواننده مشهور در کنسرت شب شنبه در اعتراض به ترامپ زانو زد و گفت برای سیاره مان و آینده مان دعا می‌کنم.

به گزارش مهر به نقل از ورایتی، استیوی واندر خواننده سرشناس و نابینای آمریکایی در حمایت از بازیکن پیشین لیگ حرفه‌ای فوتبال آمریکایی در جشنواره گلوبال سیتیزن نیویورک در سنترال پارک زانو زد و گفت: من امشب برای آمریکا زانو می‌زنم.

استیوی واندر که ابتدا یک زانویش را بر زمین گذاشت و بعد با زانوی دیگر روی زمین نشست، گفت: نه فقط یک زانو بلکه هر دو زانویم را بر زمین می‌گذارم و برای سیاره‌مان دعا می‌کنم، برای آینده‌مان و برای رهبران جهان‌مان.

وی در ادامه اظهار کرد: خواهران و برادران جهانی، من اینجا نیامده‌ام تا موعظه کنم، اما دارم به شما می‌گویم، روح ما باید در هر زمانی در جایی درست باشد.

این خواننده ضمن خواندن شماری از ترانه‌های محبوب خودش، ترانه «تصور کن» جان لنون را نیز خواند.

این رفتار واندر به دنبال سخنان هفته پیش ترامپ در آلاباما صورت گرفت. او با فحشی که نثار یکی از بازیگران لیگ حرفه‌ای آمریکا کرده بود، خواستار اخراج وی شده بود.

کپرنیک بازیکن لیگ حرفه‌ای در فصل پیش فوتبال حرفه‌ای آمریکا در اعتراض به ترامپ، یک زانو بر زمین زده بود. به دنبال آن قرارداد وی با تیمش تمدید نشد و او هنوز عضو هیچ تیمی نیست. هفته پیش نه تنها ترامپ به این بازیکن فحش داد بلکه خواستار اخراج وی از همه زمین‌های بازی شد.  

استیوی واندر ۶۷ ساله خواننده، ترانه‌سرا، نوازنده و تهیه‌کنندهٔ موسیقی آمریکایی است. او از سال ۲۰۰۹ سفیر صلح سازمان ملل در موضوع افراد دارای معلولیت است.


منبع: عصرایران

عزیزالله حمیدنژاد سریال تاریخی می‌سازد

سریال تاریخی «بانوی عمارت» به کارگردانی عزیز الله حمیدنژاد و تهیه کنندگی مجید مولایی مقابل دوربین می رود.

تصویر برداری «بانوی عمارت» که پیش از این «آهو» نام داشت به زودی انجام خواهد شد و عزیز الله حمید نژاد در دومین تجربه سریال سازی خود این بار داستانی عاشقانه را در مقطعی از تاریخ معاصر روایت خواهد کرد.

تا کنون حضور بازیگرانی چون مهران احمدی، پانته آ پناهی ها، امیر حسین آرمان، اندیشه فولادوند، لیلا اوتادی، شبنم فرشاد جو، محتاج نجومی، محمد فیلی، احسان امانی، نیکی نصیری، حسام منظور، مریم مؤمن، محمود نظرعلیان در این سریال قطعی شده است و تا چند روز آینده چهره های دیگری به این سریال تاریخی اضافه خواهند شد.  

«بانوی عمارت» پس ازمجموعه «چرخ فلک» دومین تجربه همکاری حمیدنژاد و مولایی است که برای پخش از شبکه سه سیما آماده می شود.

عوامل این مجموعه تلویزیونی عبارتند از کارگردان: عزیزالله حمیدنژاد، نویسنده: احسان جوانمرد، مدیر تصویربرداری: علی رضا رنجبران، طراح صحنه: داریوش پیرو، طراح لباس: ژاله زکی زاده، طراح چهره پردازی: مجید اسکندری، مدیر تولید: آرش زینال خیری، دستیار اول کارگردان:حسام نورانی، دستیار دوم کارگردان: علی حمید نژاد، مدیر صدابرداری: محمد شیوندی، منشی صحنه: آرزو نیک پور، مدیر تدارکات: سعید حاجی زاده، دستیار اول صحنه: مسعود اوسطی، دستیار اول لباس: مینو صدری، روابط عمومی: بهناز شیربانی، تهیه کننده: مجید مولایی، محصول شبکه سه سیما.


منبع: عصرایران

پوریا شکیبایی بازیگر «دریبل» شد

پوریا شکیبایی فرزند زنده‌یاد خسرو شکیبایی به نمایش «دریبل» پیوست.

پوریا شکیبایی که پیش‌تر در نمایش‌هایی نظیر «١٢ مرد خشمگین» و «شب دشنه‌های بلند» به ایفای نقش پرداخته به نمایش «دریبل» به نویسندگی داریوش علیزاده و کارگردانی سعید دشتی  و تهیه کنندگی مهدی سلسله پیوست.

وی همچنین در فیلم «باز باران» که برای کودکان مبتلا به بیماری نقص ایمنی اولیه و اهدای سلول‌های بنیادی ساخته شده بود به صداپیشگی پرداخته است.

سایر عوامل نمایش عبارتند از؛حنیف سروری ( جانشین تهیه و مجری طرح )، رها جهانشاهی ( دستیار و برنامه‌ریز)،سعید دشتی (طراح صحنه) ، ایمان اسکندری ( طراح لباس و نور )،کارنگ طیاری ( گرافیست)،سید علی سجادی ( ساخت تیزر) ، نوشین جعفری ( عکاس ) و سارا حدادی ( مشاور رسانه‌ای و تبلیغات ) اشاره کرد.

شهاب حسینی نیز به عنوان مشاور پروژه در این نمایش حضور خواهد داشت.  

در این نمایش همراه  پوریا شکیبایی؛ پریچهر قنبری ، صحرا اسدالهی ، رایکا ابراهیمی و داریوش علیزاده نیز به ایفای نقش می‌پردازند.

«دریبل» به نویسندگی داریوش علیزاده و به کارگردانی سعید دشتی و تهیه‌کنندگی مهدی سلسله  از نیمه‌ی مهر ماه در سالن شماره دو تماشاخانه پالیز به روی صحنه خواهد رفت.


منبع: عصرایران

موزه‌ها ۵ مهر رایگان شد

همزمان با روز جهانی گردشگری، دیدن موزه‌ها و اماکن تاریخی تحت نظر سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در روز پنجم مهرماه رایگان شد.

به گزارش ایسنا، ۲۷ سپتامبر برابر با پنجم مهرماه، همزمان با پایان فصل رونق گردشگری در نیمکره شمالی و آغاز فصل تعطیلات و سفر در نیمکره جنوبی، به عنوان روز جهانی گردشگری هر سال از سوی سازمان جهانی گردشگری گرامی داشته می شود و کشورهای زیادی این رخداد را جشن می گیرند و با اجرای برنامه های متفاوت و تخفیف ها، فرصت هایی را در اختیار مسافران داخلی و خارجی قرار می دهند تا با گردشگری بیشتر درگیر شوند.

سازمان جهانی جهانگردی که ۲۷ سپتامبر را روز جهانی گردشگری نامیده، این مناسبت را بهانه ای برای بالا بردن سطح آگاهی جامعه جهانی در مورد نقش گردشگری و نشان دادن تاثیر گردشگری بر ارزش های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در سراسر جهان، قرار داده است.

در ایران نیز امسال به پیشنهاد معاونت گردشگری و با موافقت رییس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، بازدید از تمام موزه‌ها و اماکن فرهنگی‌تاریخی تحت پوشش این سازمان میراث‌فرهنگی روز چهارشنبه ۵ مهرماه برای عموم مردم رایگان است.

این بخشنامه موزه ها و اماکن تاریخی که تحت نظارت سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری نیستند را شامل نمی شود.


منبع: عصرایران

سینمای ایران در مسیر جهانی شدن

یکتا تاجیک- روزنامه بهار
در نیمه اول امسال، لیلا حاتمی به نوعی چهره مطرح سال بود. او به دلیل حضور متفاوتش در فیلم تلخ و تاثیرگذاررگ خواببه کارگردانی حمید نعمت‌اله، چهره‌ای دیگر از خود به نمایش گذاشت. این حضور البته به واسطه کارگردانی و هدایت درست نعمت‌اله، موسیقی خاص سهراب پورناظری و صدای ویژه همایون شجریان، همچنین داستان و روایت معصومه بیات و فیلمبرداری فرشاد محمدزاده به خوبی دیده شد اما لیلا حاتمی توانست تنهایی و غربت یک زن آسیب دیده را به خوبی ایفا کند. ضمن اینکه به تازگی عطری با برند لیلا حاتمی با نامتهرانوارد بازار فرانسه و ایران شد که نام او را در رسانه‌ها مطرح کرد. همچنین به تازگی نام او در فهرست بهترین نقش‌آفرینی زنان قرن ۲۱ قرار گرفت که این اتفاق برای سینمای ایران هم قابل توجه بود.
***

نام «لیلا حاتمی» در فهرستی جهانی
برای هر هنرمندی، رسیدن به درجه‌ای از اعتبار هنری، یک اصل ارزشی مطلوب است و برای رسیدن به این جایگاه همگی آرزومندی دارند،  برخی تلاش می‌کنند و در نهایت تعدادی یا بهتر می‌توان گفت که معدود افرادی موفق می‌شوند به این جایگاه دست پیدا کنند. در سال‌های اخیر هنرمندان ما هم توانسته‌اند در محافل جهانی، خود را اثبات کنند و اعتباری به دست آوردند. این افتخار در حیطه سینما تا مدت‌ها در ید اسطوره سینمای ایران، عباس کیارستمی بود که نام ایران و سینمای ایران را هویتی جدید بخشید و بعدها اصغر فرهادی با دو فیلم موفقش در جشنواره‌های جهانی و به ویژه در آکادمی اسکار دوچندان کرد و فرهادی به هنرمندی موفق و چهره در جهان تبدیل شد. این اعتبار و افتخار در زمینه بازیگری در سال ۲۰۱۶ توسط شهاب حسینی در جشنواره کن محقق شد و اخیرا هم نوید محمدزاده، جایزه مهمی از جشنواره برلین را از آن خود کرد. اخیرا هم نام لیلا حاتمی در کنار بسیاری از بازیگران زن  قرن ۲۱ قرار گرفت که برای سینمای ایران قابل تامل بود. در فهرستی که از بهترین نقش‌آفرینی‌های بازیگران زن در قرن بیست و یکم تهیه شده، لیلا حاتمی در کنار چهره‌هایی چون ایزابل هوپر، ژولیت بینوش و اسکارلت جوهانسون جای گرفته است. به گزارش ایندی وایر، منتقد سایت سینمایی ایندی وایر با تاکید بر این که در دو دهه اخیر شماری از بهترین ‌فیلم‌های جهان با بازی بازیگران زن شکل گرفته، به این امر اشاره دارد که گرچه کارگردان یا نویسنده فیلمنامه این شخصیت‌ها را شکل داده‌اند، اما این بازی بازیگران بوده که به آنها جان بخشیده‌ است.

در این فهرست در حالی که لیلا حاتمی برای بازی در فیلم «جدایی نادر از سیمین» ساخته اصغر فرهادی به عنوان یکی از بهترین بازیگران قرن بیست و یکم شناخته شده است، در عین حال ژولیت بینوش برای بازی در فیلم «کپی برابر اصل» عباس کیارستمی یکی از بهترین‌ها خوانده شده است. درباره بازی لیلا حاتمی منتقد این سایت ضمن اشاره به شرایط جدایی یک زوج و تاثیری که ممکن است بر فرزند آنها داشته باشد، می‌گوید گرچه فرهادی اسکار را دریافت کرد اما حاتمی نیز شایسته دریافت این جایزه بود. زمانی که همسر او به حرکت ادامه نمی‌دهد او تصمیم می‌گیرد حرکت کند و پیچیدگی‌های خانوداگی در سطحی کاملا جدید راه او را سد می‌کند. او سرانجام از ناامیدی بیرون می‌آید اما راه را بر هر نوع افراط در ارائه این حس می‌بندد و انعطاف پذیری او بعد درخشانی برای ارائه این شخصیت فرهادی ایجاد می‌کند.  

برتری «ژن خوب» یا توانمندی صبورانه؟
لیلا حاتمی اخیرا چهره نام آوری در رسانه‌ها و جهان شده است و هر چند او از پشتوانه فرهنگی به واسطه آثار و منش پدرش علی حاتمی برخوردار بوده اما با این حال به دلیل منشی که خودش داشته (او کم مصاحبه می‌کند، کم در محافل مختلف حضور پیدا می‌کند و خانواده محور است) و البته زود از دست دادن پدرش، خیلی از این وجه بهره برداری نکرده است و چه بسا اگر هم از این موقعیت و«ژن خوب» بهره برداری می‌کرد، شاید می‌توانست در داخل برد داشته باشد اما در بیرون از کشور، این برد کمتر بوده است، زیرا علی حاتمی، بیشتر فیلمسازی با نگاهی به فرهنگ و هویت ایرانی بود و بیش از آنکه در محافل هنری جهان چهره باشد، در داخل کشور محبوب و معتبر بوده است. بنابراین می‌توان گفت آنچه لیلا حاتمی در سینمای جهان به دست آورده، بیشتر ماخوذ به تلاش خود او و انتخاب‌های خوبش بوده است.

لیلا حاتمی با وجود کارنامه موفق بازیگری به دلیل حضور درفیلم هایی چون «لیلا»، «ارتفاع پست»، «شیدا» و بسیاری دیگر با بازی در فیلم «بی پولی» بود که سیمرغ بازیگری را به دست آورد اما با بازی در فیلم «جدایی نادر از سیمین»‌ چهره اش جهانی شد. او در آخرین جشنواره فجری که برگزار شد، دوباره سیمرغ بازیگری را مشترکا با مریلا زارعی برای فیلم «رگ خواب» دوباره به کارگردانی حمید نعمت‌الله به خانه برد.او درباره این فیلم اظهار داشته است: واقعیت این است که دیدن این فیلم برای من هم غافلگیرکننده است و تحت‌تأثیر آن هستم. با بازی دررگ خواببه آرزویم رسیدم و خوشحالم که یک بار دیگر در مقابل دوربین نعمت‌اله رفتم و همکاری خوبی با او داشتم.

او حق دارد که این تجربه را متفاوت بخواند زیرا حضور و بازی لیلا حاتمی در این فیلم، معنایی دیگر به این روایت داستانی بخشید. او از لحن صدای رنجورش و سردی نگاهش در این فیلم برای واقعیت بخشیدن به کاراکتر زن فیلم بی نهایت موفق بهره‌برده است. فروپاشی «مینا» در بازی منحصر به فرد حاتمی حس می‌شود و باور پذیر است. هر چند نام لیلا حاتمی به خاطر بازی موفقش در «جدایی نادر از سیمین» در فهرست جهانی قرار گرفته است اما بازی او در «رگ خواب» منحصر به فرد است و نشان می‌دهد که بی دلیل در آن فهرست جهانی قرار نگرفته است.

حضور در بازار تجاری جهان
پیش از این هدیه تهرانی، لیلا اوتادی و چند نفر دیگر از بازیگران تلاش کردند تا عطری با برند نام خود تولید و وارد بازار تجاری کنند اما این فعالیت تجاری موفقیت‌آمیز نبود و باید دید عطر لیلا حاتمی به چه سرنوشتی دچار می‌شود. پیشاپیش می‌توان حدس این فعالیت تجاری به دلیل موفقیت‌های لیلا حاتمی در جشنواره‌های مختلف و شناخت از بازار جهانی به دلیل زندگی در فرانسه سرانجام بهتری به نسبت دیگر همکارانش داشته باشد. پیشتر او در زمینه مد و لباس در محافل هنری جهان نام آور شده بود. وقتی او در جشنواره کن سال ۲۰۱۴ به همراه تیم فیلم«جدایی نادر از سیمین» حضور داشت، لباس او جزو بهترین لباس‌های فرش قرمز جشنواره کن شد.
حاتمی در کن ۲۰۱۴ که یکی از داوارن بین المللی حاضر در این جشنواره بود با یک سنت شکنی، لباسی را پوشید که حدود ۱۸۰ سال قدمت داشت و نمونه‌ای بارز از هنر سنتی ایران، یعنی «نقده دوزی» بود. طراح لباس او، مهرنوش شاه حسینی بود که ایده استفاده از این لباس تاریخی را به لیلا حاتمی داد. او آرشیتکتی است که از سال ۱۳۷۴ داشته‌های معماری اش را به طراحی لباس وارد کرد و سرانجام از سال ۱۳۸۴ به شکل مستمر به طراحی لباس پرداخت و بیشتر با نام سُها دیزاین شناخته می‌شود.   به نظر می‌رسد همکاری حاتمی با یک شرکت معتبر در زمینه عطرسازی بتواند نام عطر او را پرآوازه و موفق کند. او به تازگی عطری به نام «تهران» را در فرانسه و ایران معرفی کرده است و ظاهرا قصد دارد وارد صنعت پر رونق عطر بشود. حاتمی در همکاری با یک شرکت به نام «پارفم» برای خلق عطری که سازگار با انتظارات او باشد، خط تولید عطر خود را به راه‌انداخته است: عطری به نام Tehran لیلا حاتمی.  قرار گرفتن نام فهرست بهترین بازیگران قرن ۲۱ می‌تواند به این برند جلوه‌ای ویژه ببخشد، امتیازی که هدیه تهرانی از آن بی بهره ماند.


منبع: بهارنیوز

یک فیلم جدید از نابودگر با آرنولد

آرنولد شوارتزنگر (Arnold Schwarzenegger) اخیرا خاطر نشان کرد که هواداران Terminator منتظر یک فیلم جدید باشند که عنوان آن Terminator 6 نیست، و تمام وقایع Genysys را پاک می‌کند. فیلم جدید Terminator بیشتر در ادامه‌ی Terminator 2: Judgement Day (نابودگر ۲: روز قضاوت) است و به کلی Genisys را نادیده می‌گیرد.در حال حاضر لیندا همیلتون (Linda Hamliton) در حال تمرین برای بازگشت به نقش سارا کانر (Sarah Connor) است و رابرت پاتریک (Robert Patrick) که نقش T-1000 را در Judgment Day ایفا کرد، در فیلم حضور نخواهد داشت. همچنین فیلم از ۱۸ ام مارس سال ۲۰۱۸ فیلم‌برداری خود را آغاز می‌کند. در راس همه‌ی این ها نیز، جیمز کامرون (James Cameron) است که برای کارگردانی فیلم ششم برگشته است.درحالیکه کامرون اکنون سرگرم فیلم Avatar2 (آواتار ۲) است، احتمالا تاریخ اکران این فیلم در سال ۲۰۱۹ باشد. اخبار جدید در رابطه با فیلم جدید Terminator را به زودی به اطلاع خواهیم رساند.


منبع: بهارنیوز

پرفروش‌ترین فیلم ترسناک تاریخ سینما

فیلم ژانر وحشت «آن» با فروش ۲۳۶ میلیون دلار تنها در دو هفته در ایالات متحده پرفروش‌ترین فیلم ژانر وحشت شناخته شد.تا قبل از این فیلم رکورد پرفروش‌ترین فیلم ژانر وحشت سینما مربوط به فیلم ترسناک کلاسیک «بی‌رحم» محصول سال ۱۹۷۳ بود.البته برتری فروش فیلم «آن» نسبی است چون اگر میزان فروش و تورم نرخ بلیت از سال ۱۹۷۳ نسبت به ۲۰۱۷ محاسبه شود، فیلم «بی‌رحم» همچنان پرفروش‌ترین فیلم وحشتناک خواهد بود! از سوی دیگر فیلم «آن» هنوز اکرانش در سالن‌های سینما به اتمام نرسیده و با صدر نشینی در جدول باکس‌آفیس همچنان بر فروش فوق‌العاده خود خواهد افزود. این فیلم با بودجه‌ای ۳۵ میلیون دلاری ساخته شده است.

مجله فوربس پیش‌بینی کرده که فیلم «آن» تا آخرین تاریخ اکرانش حدود ۳۱۳ میلیون دلار فروش خواهد داشت. چنانچه این پیش‌بینی درست از آب درآید این فیلم همچنین در فروش بین‌المللی از فیلم «بی‌رحم» که رکورددار فروش جهانی برای یک فیلم ترسناک است نیز شکسته خواهد شد.بر اساس این گزارش، رمان «آن» نوشته «استفن کینگ» درباره هفت کودک است که در شهر کوچکی با یک قدرت ماوراءالطبیعه شیطانی رو به رو می‌شوند و در قالب یک دلقک ترسناک به نام «پنی وایز» ظاهر شده است.«استفن کینگ» خالق بیش از ‌۲۰۰ داستان کوتاه و حدود ۶۰ رمان در ژانرهای وحشت و خیال‌پردازی است. کتاب‌های او از دهه ۱۹۷۰ تاکنون ۳۵۰ میلیون جلد در سرتاسر جهان فروش داشته‌اند. او نویسندگی را در سن هفت‌سالگی و بعد از پیدا کردن یک صندوقچه‌ حاوی کتاب‌های جنایی آغاز کرد و با نام‌های مستعار «ریچارد باچمن» و «جان سوئیتن» تاکنون آثار متعددی نوشته است. رمان‌های «کینگ» چنان با گرمی از سوی خوانندگان او روبه‌رو شد که دیری نپایید به سینما نیز راه یافت.


منبع: بهارنیوز

رشد ۴۰۰ درصدی اقتصاد هنرهای تجسمی

علی جنتی وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی ۱۷ دی ۹۲ مجید ملانوروزی را به سمت مدیر کل هنرهای تجسمی معاونت هنری منصوب کرد و حال قریب به چهار سال از حضور مجید ملانوروزی در این سمت می گذرد که در این مدت حوزه تجسمی فراز و فرودهای زیادی داشته، اما آنچه مسلم است این عرصه هر روز به زندگی روزمره مردم نزدیک تر شده و حاصل تلاش هنرمندان تجسمی بیشتر به منظر دید و اطلاع مردم می رسد.

به گزارش مهر، مرکز هنرهای تجسمی کلان ترین متولی امور هنرهای تجسمی در کشور است که البته در این سال ها فعالیت های این اداره با نقد و نظرهای بسیاری رو برو بوده است؛ از روایت سفر گنجینه موزه هنرهای معاصر تهران به کشورهای اروپایی تا وضعیت اداره موزه هنرهای معاصر تهران و شرایط نگهداری آثار گنجینه تا برگزاری بی ینال های تجسمی و همکاری این اداره با بدنه هنرمندان تجسمی کشور.

در روزهایی که با تشکیل دولت جدید باید منتظر ماند و دید که آیا مدیران قبلی در سمت خود ابقا می شوند یا خیر با مجید ملانوروزی درباره وضعیت فضای تجسمی کشور، فعالیت های چهار سال قبل این اداره و فعالیت های پیش‌رو به گفتگو نشستیم.

مجید ملانوروزی مدرک کارشناسی ارشد نقاشی را از دانشکده هنرهای زیبا گرفته است و کارشناس هنری معاونت پرورشی وزارت آموزش و پرورش، کارشناس فرهنگی هنری دفتر مرکز جهاد دانشگاهی کشور، مدیر هنری کیهان فرهنگی، مدیر فرهنگی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، سرپرست معاونت هنری سازمان فرهنگی هنری، رییس زیباسازی شهرداری منطقه ۶ تهران، مسئول روابط عمومی بخش خارجی در سه دوره ستاد ارتحال حضرت امام (ره)، مشاور هنری در ستاد چهره های ماندگار، رییس فرهنگسرای شفق تهران، معاون جهانگردی سازمان منطقه آزاد کیش، مدیرعامل موسسه توسعه سیاحتی کیش و مدیرکل روابط عمومی منطقه آزاد کیش بوده است. وی سابقه خبرنگاری نیز در کارنامه خود دارد.

در این گفتگو با ما همراه باشید:

*ماحصل مدیریت چهار ساله شما در اداره کل هنرهای تجسمی در دولت یازدهم چه بود و در این فاصله به چه دستاوردهایی دست پیدا کردید؟

– در چهار سال گذشته نگاه ما در اداره کل هنرهای تجسمی بیشتر یک نگاه اجتماعی به هنرهای تجسمی بود تا یک نگاه اداری و درون سازمانی و در واقع بیشتر به دنبال این بودیم که در فضای اجتماعی کشور تأثیرگذار باشیم و فکر می کنم با توجه به تمام محدودیت ها و مشکلات اقتصادی که گریبان گیر دولت و جامعه بود تا حدودی در این زمینه موفق بودیم. البته نمی گویم که همه نقش تأثیرگذار در عرصه هنرهای تجسمی در اجتماع را اداره کل هنرهای تجسمی ایفا کرد بلکه این مرکز در حد توان خود سعی کرد تا یک سری فضاهای هنری را ایجاد کند تا رویدادهای هنری تأثیرش را در سطح جامعه بگذارد.

*می توانید مثال بزنید.

– حراج ها و نمایشگاه های مختلفی با مجوز ما در این سال ها برگزار شد و همچنین مجوز برگزاری آرت فر را هم صادر کردیم که البته فعلا این آرت فر برگزار نشده  است و احتمال برگزار نشدنش در موعد مقرر هم وجود دارد. همچنین به دنبال گروه هایی بودیم که اکسپوهای تجسمی را برگزار کنند تا بحث فرهنگ و هنر تجسمی در فضای اجتماعی پر رنگ باشد و مردم به این فضا علاقه مند شوند.

ما نمی خواستیم همه اتفاقات عرصه تجسمی در درون خود این مرکز و یا مراکز هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اتفاق بیفتد بلکه به دنبال بازتاب اجتماعی بودیم، از این نظر اگر شما فضای هنرهای تجسمی را رصد کنید، متوجه می‌شوید که طی چهار سال گذشته گالری ها رونق و جنب و جوش خوبی پیدا کرده اند و تعداد گالری های فعال تقریبا ۲ برابر شدند.

*آماری از قبل و بعد این چهار سال از نظر تعداد گالری ها دارید؟

– زمانی که من مدیریت هنرهای تجسمی را برعهده گرفتم در تهران ۳۰ گالری فعال وجود داشت که طی این چهار سال تعداد گالری های فعال سطح شهر تهران به ۶۰ گالری رسیده است.

*بعضی ها معتقدند که شما نباید زیاد مجوز به گالری ها بدهید و باید سختگیری بیشتری در این زمینه داشته باشید.

– به هر حال وجود گالری ها و نگارخانه ها به عنوان محل عرضه فرهنگ و هنر به نفع فضای فرهنگی شهر است همچنان که افزایش کتابخانه ها و سالن های تئاتر هم چنین کارکرد مثبتی را برای فرهنگ و اجتماع دارد بنابراین سرانه هنر را باید با نگارخانه ها سنجید. از طرف دیگر امروز فارغ التحصیلان زیادی در رشته های مختلف تجسمی وجود دارند که نیاز به بازار کار دارند و وجود نگارخانه های جدید می تواند کمک شایانی به این فارغ التحصیلان بکند. هنرمندان زیادی از نسل جوان عرصه تجسمی وجود دارند که هم کارشان خوب است و هم نیاز به معیشت و دیده شدن دارند. متأسفانه این هنرمندان جوان بر خلاف هنرمندان قدیمی که تقریبا همه استاد دانشگاه هستند و در فرهنگ و هنر و مطبوعات کار می کنند در جایی استخدام نیستند و نمی توانند از راه هنری که دارند امرار معاش کنند پس باید فضاهای مناسبی برای حضور و فعالیت این جوانان به وجود بیاید و فکر می کنم گالری های جدید حداقل به لحاظ محل عرضه آثار به آنها کمک می‌کند. 

*شما در این فاصله در اداره مسایل و امور هنرهای تجسمی چه توجهی به فضای اقتصادی هنرهای تجسمی داشته اید؟

– در حالی که آمار بانک مرکزی نشان می دهد که کشور ما در بسیاری از حوزه ها دچار رکود بوده، ولی حوزه تجسمی یک رشد ۳۰۰-۴۰۰ درصدی داشته است. در سال های ۹۲-۹۳ که من تازه به مرکز هنرهای تجسمی آمده بودم، گردش مالی اقتصادی حوزه تجسمی ۲۰ میلیارد تومان بود و حالا این رقم به ۱۰۰ میلیارد تومان افزایش پیدا کرده است. فقط ۲ حراج مدرن و معاصر تهران، سال گذشته با فروش ۴۰ میلیاردی مواجه شدند.

رقم گردش مالی اقتصادی حوزه تجسمی به صورت تصاعدی رشد خواهد کرد چون طبیعتاً حوزه تجسمی مثل اکران فیلم نیست که به یکباره یک فیلم اکران شود و چند میلیارد تومان بفروشد. طبیعی است که گردش مالی حوزه تجسمی به صورت تصاعدی رشد یا افت کند که خوشبختانه در حال حاضر در مسیر رشد است و به همین روند ادامه خواهد داد. من شک ندارم که این تازه شروع کار است و امیدوارم بتوانیم به بازارهای جهانی راه پیدا کنیم چون حوزه تجسمی به غیر از تولید موسیقی بی کلام، تنها حوزه هنری است که می تواند بدون ترجمه برای همه کشورها جذاب باشد.

هنر معاصر ایران سال ها در عرصه جهانی دیده نشد اما حالا زمان آن رسیده که ما در آرت فرها، اکسپوها، گالری ها و بی ینال های جهانی حضور یافته و هنر تجسمی خودمان را در حوزه های بین الملل معرفی کنیم.

*در این سال ها معمولا هنرمندان به صورت شخصی و آزاد برای حضور در آرت فرها، اکسپوها و بی ینال های جهانی اقدام کرده اند. نقش اداره کل هنرهای تجسمی در این حوزه چه بوده و چه کمکی در زمینه معرفی نمایشگاه های بین المللی به هنرمندان ایرانی کرده است؟

– معمولا در همه جای دنیا هنرمندان به طور شخصی و آزاد در جشنواره های جهانی شرکت می کنند و دولت ها نقش خیلی مهمی در این زمینه ندارند اما ما تا جایی که در توانمان بوده، سعی کرده ایم هنرمندان ایرانی را به بی ینال های مختلف جهانی بفرستیم. در سه سال اخیر تلاش کرده ایم در بی ینال ونیز که مهمترین رویداد تجسمی در دنیا است حضور داشته باشیم و در بی‌ینال بنگلادش که در منطقه آسیا جزو بی ینال های برجسته است نیز شرکت کرده ایم. علاوه بر آن زمینه ارسال آثار بسیاری از هنرمندان خوب کشورمان به جشنواره های جهانی را فراهم کرده و بعضا برای نمایشگاه های گروهی آنها کتاب هم چاپ کرده ایم. ما سعی کرده ایم فضای حمایتی برای هنرمندان عرصه تجسمی ایجاد کنیم، گرچه بودجه بخش تجسمی وزارت فرهنگ و ارشاد، کفاف فعالیت های اینچنینی را نمی دهد.

*بحث بودجه همیشه پاشنه آشیل مرکز هنرهای تجسمی بوده و بزرگترین گلایه هنرمندان تجسمی و خصوصا انجمن ها نیز همین موضوع بوده است.

– ما یک بودجه مصوب داریم و یک بودجه محقق. برای مثال اگر بودجه مصوب ۱۰ میلیارد باشد در نهایت همه این بودجه مصوب به دست ما نمی رسد و مبلغ زیادی از آن به خاطر بیمه و قراردادهای پیمانی کسر می شود. زمانی که من مدیریت مرکز هنرهای تجسمی را بر عهده گرفتم، بودجه محقق ما ۲ میلیارد تومان بود که همان زمان مرکز هنرهای تجسمی حدود ۲ میلیارد بدهی داشت! ما امسال سعی کردیم یک برنامه بودجه ۱۰ میلیاردی به معاونت امور هنری وزارت ارشاد ارایه بدهیم اما در نهایت بودجه ای که محقق می شود، شاید نصف این مبلغ هم نباشد. می توانم بگویم فقط چیزی حدود ۵ میلیارد تومان هزینه حضور موفق در یک جشنواره جهانی می شود ولی ما با بودجه مان باید حقوق کارمندان، حقوق موسسه، برگزاری چهار دوسالانه داخلی، هزینه مرمت و ترمیم آثار و هزینه های موزه هنرهای معاصر تهران را هم بدهیم.

* به حضور ایران در بی ینال های ونیز و بنگلادش اشاره داشتید. در دوره قبل بی ینال ونیز که سه سال پیش بود حضور هنرمندان ایرانی به خوبی اطلاع رسانی شد اما در دوره اخیر که امسال برگزار شد، تقریبا هیچ اطلاع رسانی صورت نگرفت و یک هنرمند ایرانی مقیم ایتالیا با نام بیژن بصیری به این بی ینال معرفی شد و جامعه تجسمی را تا حدودی دچار سوءتفاهم کرد. علت اطلاع رسانی نشدن درباره بی ینال ونیز و انتخاب آقای بصیری به عنوان نماینده ایران چه بود؟

– اطلاع رسانی نکردن بی ینال ونیز هم به محدودیت های مالی برمی گردد و هم اینکه اگر بخواهیم حرفه ای عمل کنیم باید تبلیغات را به محل برگزاری جشنواره ببریم چون سر و صدا و تبلیغات یک جشنواره در محل برگزاری آن ایجاد می شود. گاهی اوقات مدیران شاید به خاطر عملکرد خودشان در داخل کشور نشست و برنامه می گذارند تا این رویدادها جزو عملکردشان محسوب شود اما ما سعی کردیم به اصل موضوع فکر کنیم.

*اما شما سه سال برای این حضور پیش‌اطلاع رسانی کردید.

– اتفاقی که امسال در مورد بی ینال ونیز افتاد این بود که این بی ینال با هیاهوی انتخابات ریاست جمهوری در ایران همزمان بود و همه رسانه ها مشغول پوشش اخبار انتخابات بودند. مشکلات مالی اواخر دولت قبل هم مزید بر علت شد که ما نتوانیم جای مناسبی در ونیز اجاره کنیم و یا نماینده کشورمان در این جشنواره را از قبل با فراغ بال انتخاب کنیم. انتخاب محل نمایشگاه و اجاره کردن یک فضا در ونیز یک پروژه هزینه و زمان بر است به طوری که اگر شما بخواهید سال آینده در جشنواره ونیز شرکت کنید باید از همین حالا به دنبال این بگردید که در آن جا یک فضایی را در نظر بگیرید و ببینید آنجا را اجاره می دهند یا نه. در صورتی که آن محل را اجاره کنید، مرکز بی ینال ونیز هم باید بیاید و مسایل امنیتی آن را توسط شرکت های مورد وثوق خود بررسی و بیمه کند. ما چون بودجه کافی و امکانات نداریم همیشه از فرصت های آماده استفاده کرده ایم.

 دوسالانه ونیز مثل هر دوسالانه دیگری، تم خاص خودش را دارد و حضور در آن فرصتی نیست که در اختیار همه قرار بگیرد. در سطح دنیا ۱۲۰ بی ینال برگزار می شود که هر کدام چارچوب های خاص خودشان را دارند. ممکن است جنس کار یک هنرمند به درد بی ینال پکن بخورد اما برای بی ینال ونیز مناسب نباشد و یا بالعکس. مضاف بر آن که ما مشکلات زیادی برای حمل و نقل تابلوها و مجسمه ها به خارج از کشور داریم و برای این کار باید هزینه های گزافی بپردازیم که در توان اداره کل هنرهای تجسمی نیست. شرکت های بیمه هم آثار هنری را که به خارج از کشور می روند به طور کامل بیمه نمی کنند.

ایتالیایی ها در زمینه هنر خیلی متعصب و ناسیونالیسم هستند و حتی موزه ملی ماکسیMAXXI) ) را که زاها حدید طراحی کرده هم قبول ندارند چون می گویند خودشان معمارهای خوبی دارند که این کار را می توانند، انجام دهند. زمانی که اثر آقای بصیری را در اکسپو میلان دیدم، باعث شد به رم بروم و وی را پیدا کنم. اولین ملاقات من با او سه سال قبل اتفاق افتاد که در آن ملاقات سعی کردم از برنامه هایش مطلع شوم. وی گفت که ۲ سال بعد به صورت آزاد و با اسپانسر شخصی در جشنواره ونیز حضور دارند و ما هم وقتی دیدیم که جایی در ونیز نمی توانیم، بگیریم و امکانات بودجه ای نداریم از آقای بصیری خواهش کردیم که در جشنواره ونیز به عنوان نماینده ایران شرکت کند.

آقای بصیری پاویون اثرشان را قبل خودشان انتخاب کرده و کارهای بیمه ای آن را انجام داده بود. وی هنرمند بسیار خوب و شاخصی است و ما هم به دنبال این نبودیم که یک هنرمند غیرحرفه ای را به جشنواره ونیز بفرستیم چون پای اعتبار و آبروی هنر ایران در میان بود. صادقانه بگویم که اگر آقای بصیری نمی پذیرفت پاویونش در بی ینال ونیز را به عنوان پاویون ایران معرفی کند ما امکان حضور در بی ینال ونیز را پیدا نمی کردیم چون امکاناتش را نداشتیم.

ما در ۲-۳ سال اخیر سعی کرده ایم نمایشگاه های مختلفی در موزه هنرهای معاصر تهران برپا کنیم و هر کجا هم که لازم باشد به ارسال آثار هنرمندان ایرانی به جشنواره های مختلف کمک خواهیم کرد اما همه این ها مشروط بر این است که توانش را به لحاظ اقتصادی داشته باشیم. ما در این سال ها نمایشگاه افرادی همچون اتو پینه و ویم دلووی را برگزار کردیم و به زودی نمایشگاه آثار تونی برک را هم در موزه هنرهای معاصر تهران برگزار خواهیم کرد. برگزاری هر کدام از این نمایشگاه ها نیاز به ۲-۳ میلیارد تومان هزینه دارد. الان فقط ۵ کامیون تریلی بزرگ دارد مجسمه های سنگین تونی برک را به ایران می آورد اما این ها فقط با وجود اسپانسر امکان پذیر است.


منبع: عصرایران

رامبد جوان: آغوشم برای جناب خان باز است/ خندوانه پربیننده ترین برنامه تلویزیون است

رامبد جوان در برنامه «سی و پنج» درباره حضور دوباره جناب خان در «خندوانه» توضیح داد و درباره سخنان رشیدپور گفت: «طبق آماری که تلویزیون به ما داده است، با ۷۱ درصد تماشاگر پربیننده‌ترین برنامه هستیم.»

به گزارش خبرآنلاین، فریدون جیرانی شامگاه شنبه اول مهر ماه میزبان رامبد جوان در برنامه اینترنتی «سی و پنج» بود.

در ابتدای این برنامه محمد بحرانی در گفت‎وگویی کوتاه درباره رامبد جوان و آثاری که در سینما و تلویزیون دیده است سخن گفت و نقش او در «خانه سبز» را بسیار موثر و فراموش نشدنی توصیف کرد.

سپس جوان در آغاز گفت و گو، در پاسخ به سوال جیرانی درباره ماجرای نبود جناب‌خان در «خندوانه» و مشکلاتی که پیش آمد گفت: «هیچ گاه دوست نداشتم که جناب‌خان از «خندوانه» جدا شود، اما یکسری مسایل دست به دست هم دادند و این اتفاق رخ داد. به نظرم ماجرای جناب خان نتیجه لجبازی و تصمیم گیری غلط بود و در هر حال من همیشه آغوشم برای او باز است و آماده مذاکره برای حضور دوباره‌اش در برنامه هستم.»

این بازیگر در ادامه درباره آثاری که از سینمای ایران و جهان در سنین کودکی تماشا کرده است، گفت: « «قلعه عقاب‌ها» را بعد از انقلاب دیدم و خیلی دوست داشتم. فیلم «گل‌های داودی» خیلی پر رنگ به یادم است که از فیلم‌های بعد انقلاب بود. بروس لی و جری لوییس را خیلی دوست داشتم و به نظرم در عرصه کمدی بی‌نظیر بود.

او اضافه کرد: «از خانواده‌هایی بودیم که خیلی زود ویدئو خریدیم و فیلم «طالع نحس» اولین فیلمی بود که دیدم و حسابی ترسیدم، از بچه‌هایی هم بودم که وقتی می‌ترسیدم پیش پدر و مادرم می‌خوابیدم و یادم هست پس از دیدن این فیلم تا یک هفته مستمر پیش آن‌ها می‌خوابیدم.»

جوان همچنین گفت: «با دیدن «هشت و نیم» فلینی سینما برایم جدی شد. هر چند آن موقع نفهمیدمش و بعد پازولینی و فیلم «انجیل به روایت متی» بار دیگر دگرگونم کرد.»

بازیگر «خانه سبز» درباره نحوه حضورش در تلویزیون و بازی در سریال «همسران» توضیح داد: «در دانشگاه تئاتر قبول شدم و به دلایلی نتوانستم آن را ادامه بدهم تا اینکه با دوستانم یک گروه تئاتری تشکیل دادیم و اولین باری که جلوی دوربین رفتم عید سال ۷۳ در برنامه‌ای به کارگردانی حمید جبلی و ایرج طهماسب بود که اصلا هم دیده نشدم.»

او افزود: «ما تئاتری در فرهنگسرای بهمن کار می‌کردیم که طراح صحنه آن همسر فرهاد جم بود و او وقتی بازی من را در تئاتر دید برای «همسران» دعوتم کرد و این سریال اولین کار جدی من بود و یکی از نقاط عطف زندگی‌ام، آشنایی با مسعود رسام و بیژن بیرنگ بود. بعد از آن که چند سکانس در این سریال بازی کردم روزی بیژن بیرنگ با من تماس گرفت و گفت: برای قسمت آخر همسران یک نقش هست که کار خودته. وقتی این جمله را شنیدم در پوست خودم نمی‌گنجیدم، بیژن بیرنگ به من گفت کار خودته! خیلی خوشحال بودم.»

جوان درباره سریال «خانه سبز» هم بیان کرد: «برای این سریال من و خانم مهین‌ترابی اولین نفراتی بودیم که دعوت شدیم و ابتدا قرار بود آقای مهدی هاشمی و خانم آدینه نقش پدر و مادر من را ایفا کنند که بنا به دلایلی این اتفاق رخ نداد. تا اینکه یک شب بیژن بیرنگ به من زنگ زد و گفت امشب می‌خواهیم با خسرو شکیبایی درباره بازی نقش پدر تو در سریال صحبت کنیم خبر نهایی شدنش را بهت می‌دهم، از استرس داشتم می‌مردم تا اینکه ساعت دو بامداد زنگ زد و گفت با خسرو قطعی کردم، خیلی خوشحال بودم بازی کردن با خسرو برایم یک آرزو بود زیرا که قبل از آن «هامون» که شاهکار بازیگری‌اش بود را دیده بودم.»

این بازیگر درباره اولین دیدارش با شکیبایی و رفاقتی که با هم پیدا کردند گفت: «اولین بار در دورخوانی متن سریال با خسرو روبه رو شدم و وقتی که به سبک خودش روی صندلی نشسته بود و متن را می‌خواند حسابی مجذوبش شده بودم و زمانی که فهمیدم که تعداد بسیار زیادی سکانس مشترک با او داشتم خیلی  ترسیدم. او با من در عرض چند دقیقه کاری کرد که نه تنها من را با نوع بازی آشنا کرد بلکه به نحوی رابطه‌ای بین‌مان ایجاد کرد که به دو دوست صمیمی باهم تبدیل شدیم و کلی خاطرات بی‌نظیر با او دارم و امیدوارم روزی ظرفیت فرهنگی جامعه‌مان بالا برود که بتوانم بازگو کنم. فکر می‌کنم هیچ وقت در سینما این طور که عاشق خسرو بودم، عاشق کسی نبودم. او با همه محیطش رفیق می‌شد و ارتباط برقرار می‌کرد.»

در بخش دیگر این برنامه جوان درباره اظهارنظر رشیدپور در مورد صحبت‌هایش او در یک برنامه که «خندوانه» را پرمخاطب ترین برنامه تلویزیون اعلام کرده بود، گفت: «من بدون آمار صحبت نکردم، واقعا طبق آماری که تلویزیون به ما داده، با حدود ۷۱ درصد تماشاگر پربیننده‌ترین برنامه تلویزیون بوده‌ایم و بعد از ما «دورهمی» و «نود» عادل فردوسی پور قرار داشتند. من هم قصد خودنمایی نداشتم و به نظرم سوال از این دوست نازنینم به نحوی تحریک‌کننده پرسیده شده بود.»

جوان در پایان درباره سوژه فیلم بعدی‌اش گفت: «فیلم بعدی من یک اثر کمدی راجع به جوانانی است که در فضای مجازی تلاش می کنند خود را به شهرت برسانند.»


منبع: عصرایران