ماجرای شهادت پدر محسن یگانه در والفجر ۸

همسر شهید محمدرضا یگانه که مادر محسن یگانه خواننده موسیقی پاپ است، سه شنبه در گفت‌وگو با علی ضیاء سخنان جالبی درباره حضور فرزندش در عرصه موسیقی، شهید حججی و دیگر مدافعان حرم و وضعیت جوانان امروزی گفت.

به گزارش فارس، سیدعلی ضیاء عصر چهارم مهر ماه میزبان «رویا یزدان پناه» مادر محسن یگانه خواننده موسیقی پاپ و همسر شهید محمدرضا یگانه در برنامه «فرمول یک» بود.

 یزدان پناه در ابتدای این برنامه با اشاره به اینکه در زمان شهادت همسرش ۲۱ سال داشته است، در این باره که چطور راضی شده همسرش به جبهه برود، اظهار کرد: فضای آن زمان به گونه ای بود که هر کسی در هر شرایطی باید این پیش بینی را می کرد. کسی نمی توانست بگوید من فرای جامعه در یک گوشه می ایستم و با جنگ کاری ندارم. جنگ با تمام ریشه ها و برگها و ساقه های جامعه ما را درگیر کرده بود. من سه فرزند داشتم اما آن کس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند، دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند… آن زمان مسائلی چون فرزند و همسر جوان داشتن بیرنگ بود و رنگ، رنگ فرمان امام (ره) بود. زمان جنگ همبستگی و شهادت و ایثار بسیار زیادی در جامعه مان حاکم بود.

وی افزود: به همسر شهید حججی رشک می برم که در شرایط خیلی بهتری از شرایط آن زمان ما با همسرش به توافق رسید که او برود و جان خود را فدا کند. من شهید حججی ها را ستایش می کنم و به همسر آنها بابت انتخاب سختشان تبریک می گویم. جوانان امروز با عشقی حسینی که در دل دارند، با موجی از فرهنگ هایی که از بیرون وارد می شود همچون پیامهای ماهواره روبرو هستند و جنگ درونی در آنها شکل گرفته است.

این مدرس دانشگاه ادامه داد: من شرایط سختی داشتم. سه فرزند داشتم که دلم می خواست بنا به فرمایش امام از آنها انسان بسازم، انسان هایی که برای جامعه مفید باشند، انسان هایی که نه اینکه بخواهم شعاری بگویم راه پدرشان را ادامه بدهند بلکه افرادی که راه انسان ها را ادامه بدهند و انسانی زندگی کنند.

مادر محسن یگانه یادآور شد: دختر بزرگم متخصص زنان و دختر دومم دندانپزشک است. محسن هم از بچگی فرزند بسیار مقبولی بود. اگر ما از شیوه های کسب مقبولیت اجتماعی در جامعه آن زمان برای جوانانی که می خواستند در جامعه پذیرفته شوند صحبت کنیم، محسن دقیقا در همان مسیر بود تا زمانی که وارد دانشگاه و آنجا با یک فضای جدید که غریب بود و اصلا نمی توانم بگویم شبیه فضای خانه بود، روبرو شد و این موضوع انتخاب او را تغییر داد.

وی با بیان اینکه انتخاب اول محسن هنر بود اما من برای او تکلیف تعیین کرده بودم که مهندس شود، افزود: هنر زیباست، خدا زیباست و زیبایی را هم دوست دارد. هنر هم زیباست، اینکه او به سمت هنر برود چالش بزرگی برای من و خانواده بود. اما او این انتخاب را کرد و انتخاب خوبی بود.

مادر یگانه در پاسخ به این سوال ضیاء که آیا این انتخاب محسن باعث طرد شدن او نشد؟، اظهار کرد: او هنوز هم چالش دارد. جامعه ارزشی ما و کسانی که در بحث های ارزشی جنبه افراط را پیش می گیرند، نمی خواهند بپذیرد او اول یک انسان است، بعد یک جوان، بعد محسن یگانه که فرزند شهید است. اینها اولویت بندی دارد. اول بگذاریم او خودش باشد و حق انتخاب داشته باشد که من اعتراف می کنم این حق را از او گرفتم. دیگر نمی توانستم در زمانی که او خودش به این یقین رسیده که این مسیری نیست که می خواهد خودش را شکوفا کند و پتانسیل هایش را از بالقوه بالفعل دربیاورد. راهی بود که انتخاب کرد و در این زمان با تعارضات خانواده و بعضا مخالفت هایی مواجه شد، اما خیلی پایدار، بعضا با ممارست و می توانم بگویم با تلاش فوق العاده به اینجایی رسید که الان هست.

در ادامه ضیاء به گفتگویش با یگانه برای عید اشاره کرد و گفت: نزدیک به عید با هم گفتگویی کردیم که متاسفانه هیچوقت پخش نشد و او از این بابت از من ناراحت است و هر کاری که کردم از دلش درنیامد. او همیشه می گفت دم دمای عید حالم خوب نیست.

یزدان پناه در این خصوص گفت: ۲۳ اسفند ۶۴ در والفجر ۸ پدرش به شهادت رسید و سال تحویل تشییع پیکر او بود. این یک هفته نمی توانم بگویم یک نوستالژی، چون این واژه خیلی غریب است، این حس غریب تر از واژه نوستالژی است و نمی توانم بگویم با آن به سمت ساختن آن آهنگ رفته است. بلکه با حسی بالاتر و عمیق تر کاری ساخت که از آن طرف آب کامنتها سرازیر شد. فرزندان غیرشاهد استقبال کردند. شاید بگویم آن لحظه به داشتن چنین پسری افتخار کردم که آن لخظه آن حس را آنقدر زیبا در خود شکل داد و به تصویر کشید و این حس را به همگان نشان داد. چون این حس می تواند درونی و برای خود او باشد اما وقتی این رنج را به خودش می دهد که این حس را بیرون بیاورد، کار او سخت تر می شود.

آنقدر این انرژی زیاد بود و سخت بود که در زمان اجرای این آهنگ گریه اش را دیدید.

ضیاء نیز بیان کرد: بله او در آن گفتگو هم گریه کرد و بعد از آن هم به من گفت شماها همیشه سر سفره هفت سین پدرهایتان پیشتان بوده است اما من هیچوقت سر سفره هفت سین پدرم را ندیده ام.

یزدان پناه در این خصوص تاکید کرد: باور می کنید آقای ضیاء، او هیچوقت این جمله را به من نگفته است. شاید با شما خیلی راحت بوده و احساس کرده درکش می کنید. این درک را در شماها می بیند. او چنین آدمی است که اگر درک را در طرف مقابلش نبیند حرفش را به او نمی زند و در هر جوی این طور صحبت نمی کند.

ضیاء نیز با تشکر دوباره از محسن یگانه او را یک اتفاق مهم در موسیقی پاپ سرزمین و درخشان دانست.

مادر یگانه همچنین در پاسخ به این سوال ضیاء که آیا غیر از این اثر پسرش دیگر آثار او را گوش نمی کند؟ گفت: چرا او کاری به نام «کرکس ها» درباره فلسطین ساخته است و کاری که درباره سیدو سالار شهیدان حضرت ابی عبدالله ابن امام حسین (ع) خوانده که دوست دارم.

وی در بخش دیگری از سخنانش درباره شهدای مدافع حرم، بیان کرد: این تقارن ها خیلی کم پیش می آید، هفته دفاع مقدس، محسن حججی و حسین (ع). مدافع حرمی که از حرم حضرت زینب (س) در بیرون مرزها دفاع کرده است. تاریخ تصویر مشابه این شهید با چهره باصلابت در کنار جلادش را کمتر تجربه کرده است. باید به خود ببالیم که چنین همسرانی داریم که شوهرانشان شهید حججی ها هستند.

«فرمول یک» با اجرای سیدعلی ضیاء به تهیه کنندگی افشین حسین خانی، در نیمه دوم سال شنبه تا چهارشنبه ساعت ۱۷ تا ۱۸ از شبکه یک سیما روی آنتن می رود.


منبع: عصرایران

پاریس ۱۰۰ پرده نمایش هنروتجربه دارد

در پاریس بیش از ۴۰۰ سالن سینما فعالیت دارند که ۱۰۰ پرده به گروهی با عنوان مشابه «هنر و تجربه» اختصاص پیدا کرده‌اند.

در پاریس و فقط با چیزی در حدود ۴۰۰ سینما، هر هفته ۴۵۰ تا ۵۰۰ فیلم به نمایش درمی‌آیند و سالانه بیش از ۲۷ میلیون تماشاگر جذب سالن‌های سینما می‌شوند. همین آمار و ارقام است که پاریس را به پایتخت سینمای جهان بدل کرده است.

به گزارش عصرایران به نقل از گروه هنروتجربه، در پاریس بیش از ۴۰۰ سالن سینما فعالیت دارند که ۱۰۰ پرده به گروهی با عنوان مشابه «هنر و تجربه» اختصاص پیدا کرده‌اند. توزیع جغرافیایی این سالن‌ها به گونه‌ای است که در هر محله، دست‌کم یک سالن سینما احداث شده است. سینماهای پاریس با نمایش هفته‌ای ۴۵۰ تا ۵۰۰ فیلم، برنامه‌ی نمایشی بسیار متنوع و منتخبی را پیش روی سینمادوستان قرار می‌دهند.

در میان این ۴۵۰ فیلم، هم تازه‌های اکران دیده می‌شوند و هم فیلم‌های قدیمی‌تر و تاریخ‌ُسینمایی. از نظر تنوع ژانری هم برنامه‌ها به گونه‌ای در نظر گرفته می‌شوند که همه جور فیلمی را می‌توان در سینماها یافت، از فیلم‌های کودکان گرفته تا فیلم‌های کوتاه و مستند، و حتی آثار سینمایی از همه‌ی کشورهای جهان.

اگر بخواهیم از نگاه آمار و ارقام به دسته‌بندی این ۴۵۰ فیلم برسیم باید گفت که به طور میانگین هر هفته ۱۲ فیلم جدید، ۲۴۰ فیلم اختصاصی، ۱۰۰ فیلم در قالب جشنواره‌ها یا برنامه‌های تماتیک، و همین طور بیش از ۱۰۰ فیلم به‌واسطه‌ی آرشیوهای سینمایی عمومی به علاقه‌مندان عرضه می‌شوند.

سینما برای همه

اما برای پاسخ‌گویی به همه‌ی ذائقه‌های سینمایی، اغلب فیلم‌های خارجی‌زبان نه‌فقط به صورت دوبله‌ به زبان فرانسه، بلکه با صدای اصلی و در قالب زیرنویس هم به نمایش درمی‌آیند. همین موضوع باعث ترغیب هرچه بیش‌تر سینماروها و خارجی‌ها برای دیدن این فیلم‌ها بر پرده‌ی نقره‌ای می‌شود.

اما همان طور که اشاره شد هر هفته برنامه‌های سینمایی خاصی هم برای کودکان و نوجوانان در نظر گرفته می‌شود، به‌خصوص در روزهای چهارشنبه و شنبه. این برنامه‌ها معمولاً با نشست‌های پرسش‌وپاسخ نیز همراه می‌شوند تا نگاه انتقادی و پرسشگر بچه‌ها پرورش پیدا کند و به‌نوعی تماشاگران آینده تربیت شوند.

اما علاوه بر تمام سالن‌های سینمای عمومی که البته توسط بخش خصوصی اداره می‌شوند، پاریس انستیتوهای مختلفی را هم در خود جای داده است که فیلم‌های تاریخ‌سینمایی را برای علاقه‌مندان به نمایش می‌گذارند و به‌خوبی هم مورد استقبال عموم مخاطبان قرار می‌گیرند.

تجربه‌های رایگان سینمایی

از سال ۲۰۰۱ بود که تقریباً همه‌ی میدان‌ها و باغ‌های پاریس به پرده‌های نمایش عمومی مجهز شدند تا ورود و استفاده از برنامه‌های نمایشی آن‌ها برای همگان رایگان باشد. یکی از طرح‌هایی که در این مکان‌های عمومی اجرا می‌شود، «سینما در مهتاب» نام دارد که در آن، فیلم‌های فرانسوی در لوکیشن‌هایی که فیلم‌برداری شده‌اند دوباره به نمایش درمی‌آیند. معمولاً هر بار تا ۵۰ هزار نفر برای دیدن این فیلم‌ها جمع می‌شوند تا در قلب محله‌های پاریس و بر پرده‌هایی غول‌آسا، فیلم‌های قدیمی و جدید را به تماشا بنشینند.

اما یکی دیگر از برنامه‌هایی که با هدف تبیین شعار «سینما برای همه» به صورت منظم برگزار می‌شود، نمایش فیلم برای کسانی است که نمی‌توانند به سینما بروند، از جمله بچه‌هایی که در بیمارستان‌ها بستری‌اند، زندانی‌ها و… این نمایش‌ها معمولاً با حضور برخی اعضای گروه تولید برپا می‌شوند.


منبع: عصرایران

نوبل ادبیات به چه کسی می‌رسد؟

به روز معرفی برنده نوبل ادبیات نزدیک شده‌ایم و باز هم سایت‌های شرط‌بندی و پیش‌بینی دست به کار شده‌اند.

دیده شدن نام «هاروکی موراکامی» ـ مشهورترین نویسنده ژاپنی حال حاضر ـ در فهرست احتمالی منتخب آکادمی سوئدی نوبل، دیگر اتفاق عجیبی نیست. سال‌هاست نام نویسنده «کافکا در کرانه» و «سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش» به عنوان شانس دریافت مهم‌ترین جایزه ادبی بر سر زبان‌ها می‌افتد و بسیاری از هوادارنش روی اسم او در سایت‌هایی مثل «لد بروکس» شرط‌بندی می‌کنند.

به گزارش ایسنا، «ال یونیورسال» نوشت: امسال اما نام «نگوگی وا تینگو» ـ نویسنده مطرح کنیایی ـ بالاتر از «موراکامی» مطرح شده و به نظر می‌رسد او بیشترین شانس را در میان کاندیداهای احتمالی دارد. «لد بروکس» شانس او را چهار به یک دانسته،‌ در حالی‌که این رقم برای نویسنده «جنگل نروژی» پنج به یک است.

سال گذشته جایزه نوبل ادبیات در بهت و ناباوری برخی از ادبیات‌دوستان، نویسندگان و هنرمندان، به «باب دیلن» ـ خواننده و ترانه‌سرای آمریکایی ـ رسید. بعضی این انتخاب را غلط دانسته و آکادمی نوبل را به باد انتقاد گرفتند اما تعداد زیادی هم به تاثیر «دیلن» در شعر آمریکایی تاکید کرده و به او تبریک گفتند.  

در این دوره بعد از رمان‌نویس کنیایی و نویسنده ژاپنی، نوبت به «مارگارت اتوود» کانادایی که رمان‌هایی چون «قصه ندیمه» و «آدمکش کور» را نوشته، ‌می‌رسد. شانس او را برای دستیابی به جایزه نوبل ادبیات،‌ شش به یک اعلام کرده‌اند. «من بوکر»، «گیلر»،‌ «پن/پینتر»، «آرتور سی. کلارک»، «ایمپک دوبلین» و «فرانتس کافکا» از جایزه‌های مهم ادبی هستند که این داستان‌نویس کسب کرده است.

«آموس اوز» نویسنده اسرائیلی برنده مدال «گوته» و «لژیون دونور» و جایزه‌هایی چون «فمینا»، «فرانتس کافکا» و «پرنس آستوریاس»، «کلودیو ماگریس» نویسنده و مترجم ایتالیایی که جایزه‌های «فرانتس کافکا» و «پرنس آستوریاس» را در کارنامه‌اش دارد و «خاویر ماریاس» نویسنده و مترجم مشهور اسپانیایی و برنده جوایز «ایمپک دوبلین» و «فورمنتور»، از دیگر نام‌هایی هستند که پس از «اتوود» بیشترین شرط‌بندی در سایت «لدبروکس» روی آن‌ها انجام شده است.

«سزار آیرا»ی آرژانتینی، «خوان مارسه»، «انریک ویلا ـ ماتاس» و «ادورادو مندوسا گاریگا»ی اسپانیایی نیز از دیگر نویسندگان اسپانیولی‌زبان هستند که طبق پیش‌بینی سایت‌های شرط‌بندی ادبی، در این دوره احتمال کسب جایزه نوبل ادبیات را دارند. درز نکردن نام نامزدهای کسب جایزه نوبل،‌ از قوانین سفت و سخت آکادمی سوئدی است. نام نامزدهای نوبل تا ۵۰ سال بعد هم مشخص نخواهد شد.

آکادمی نوبل اعلام کرده برنده بخش‌های مختلف فیزیک، شیمی، پزشکی، نوبل صلح و نوبل اقتصاد بین دوم تا دهم اکتبر ۲۰۱۷ معرفی خواهند شد. هنوز تاریخ دقیق اعلام نام برنده بخش ادبیات مشخص نشده است.

با این حال گفته می‌شود معمولا وقتی در اولین پنج‌شنبه سال اسم برنده نوبل اعلام می‌شود، سالی است که اعضای آکادمی تردیدی در نام برگزیده ندارند، همان‌طور که در سال ۲۰۱۱ آکادمی سوئد در تاریخ ۶ اکتبر «توماس ترنسترومر» ـ شاعر سوئدی ـ را به عنوان برنده معرفی کرد. اما وقتی نام برنده در دومین پنجشنبه اعلام می‌شود، تصور می‌شود بین اعضای آکادمی اختلاف آرا وجود دارد.


منبع: عصرایران

سفر به زنجان، شهری با عطر و بوی حسینی/ فرصتی برای تماشای دهمین میراث معنوی ثبت شده کشور

مراسم دسته عزاداری شب تاسوعای حسینی در سال ۱۳۸۷ به‌عنوان دهمین میراث معنوی کشور در فهرست میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری به ثبت رسید.

عصرایران – ماه محرم در ایران یک ماه خاص است. شهرها و روستاهای مختلف با آداب و رسوم متفاوت به عزاداری می‌پردازند. تاسوعا و عاشورای حسینی فرصت خوبی است تا با برخی از سنت‌های عزاداری در شهرها آشنا شویم، به همین مناسبت پیشنهاد ما سفر به زنجان و شرکت در مراسم عزاداری این شهر است.

زنجان را می‌توان پایتخت شور حسینی ایران دانست. عنوانی که با داشتن سبک عزاداری خاص به خود اختصاص داده‌ است. پس از رسیدن به زنجان، حسینه این شهر میزبان عزاداران امام حسین (ع) خواهد بود. مردم این شهر با حضور در حسینه زنجان به عزاداری سرور و سالار شهیدان می‌پردازند.

یکی از قسمت‌های آیین عزاداری در ایران پخش نذورات مردمی است. حسینه زنجان نیز در تاسوعا و عاشورای حسینی از نذورات مردم را که با اعتقاد تمام مهیا شده، میان عزاداران توزیع می‌کند. سال گذشته ۷۰۰ راس دام توسط طرح نیابتی توسط حسینیه اعظم زنجان ذبح شده است. و ۳۵۰۰ خادم افتخاری در این ایام در بخش‌های مختلف فعالیت می‌کنند.

از دیگر نکات جالب آن است که مراسم عزاداری سرور و سالار شهیدان امام حسین(ع) در شهر زنجان به عنوان نخستین نمونه از این مراسم‌ها در فهرست میراث معنوی کشور ثبت شده است.

مراسم تاسوعا و عاشورا در این شهر با شور بسیار برپا می‌شود، اما بهتر است در روز یازدهم محرم نیز در زنجان بمانید زیرا مراسم عزاداری نوحه خوانی و سینه زنی از بعدازظهر یازدهم محرم در محل زینبیه زنجان آغاز شده و در صحن مقدس آستان حضرت ابراهیم (ع) به پایان می‌رسد. تعداد قربانی‌های نذری هم به حدی است که می‌توان حسینیه اعظم زنجان را به عنوان دومین قربانگاه جهان اسلام بعد از منا معرفی کرد.

زینبیه زنجان قدمتی بسیار کهن دارد که شاید حضور در آن برای شما جذاب باشد. در واقع این مکان یک مکان مذهبی در زنجان است که هرساله مراسم عزاداری امام حسین (ع) با حضور مداحان و شاعران اهل بیت در آن برپا می‌شود. ‌مراسم دسته عزاداری شب تاسوعای حسینی که همه ساله با حضور صدها هزار نفری عزاداران حسینی برگزار می‌شود، در ۱۵ دی ماه ۱۳۸۷ به‌عنوان دهمین میراث معنوی کشور در فهرست میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری به ثبت رسید.

عزاداری مردم زنجان تنها سینه زنی و نوحه خوانی است، اما نکته منحصربه فرد این عزاداری اتحاد و یکپارچگی مردم این شهر است که با نظمی خاص برای امام حسین (ع) برگزار می‌شود.


منبع: عصرایران

گردشگری فرهنگی و فرهنگ گردشگری

ناصر کوهستانی
واقعیت این است که دوست و دشمن معترفند که تمدن ایرانی یکی از هفت تمدن بزرگ جهان است. مورخان می‌گویند: ایرانیان باستان از روزگار گذشته به خداوند، ‌نماز، روزه، بهشت، پردیس و گناه باور داشته که دلیلی متقن بر این اعتقاد است که ایرانیان هرگز پیوندشان با‌ آسمان گسسته نشده است از ایران دنیا به دو نیمه‌ی شرقی وغربی تقسیم شده است. ایرانیان باویژگی هایی چون قابلیت انطباق، ‌پویایی و مهربانی شناخته شده اند. مردمان این دیار به زبان شیرین فارسی سخن می‌گفتند.

زبان فارسی با گذشته‌ای پر افتخار در اوج و شکوه خود قرار دارد. رودکی شاعر روشن بین، فردوسی آفریدگار رستم، فر خی زاده‌ی سیستان، منوچهری شاعر طبیعت، مسعودسعد سلمان شاعر حبسیات، خیام پیر نیشابور، سنایی شاعر شوریده‌ی غزنه، خاقانی درودگر شروان و خالق قصیده‌ی ایوان مدائن، نظامی داستانسرای گنجه، مولوی ملای روم، سعدی شیخ شیراز، حافظ  خواجه‌ی رندان، سهراب سپهری شاعر نقاش و. . . از جمله بزرگانی هستند که در عرصه‌ی ادبیات فارسی خالق مهرورزی و آفریننده اندیشه‌های مهرورزانه در این سرزمین به شمار می‌روند.

در ادبیات فارسی بعد از خدا، کلمات عشق، زندگی، نیکوکاری و مهرورزی مدام تکرار می‌شود، زبان فارسی پیوند ناگسستنی با اخلاق، ‌فلسفه، عرفان و جامعه شناسی دارد و همین عامل رمز توفیق و جهانگیری این زبان در گستره‌ی مکان و زمان بوده است. زبان و ادبیات فارسی سرشار از مهرورزی و محبت است و کمتر ادبیاتی را در جهان می‌توان یافت که به‌اندازه‌ی ادبیات فارسی به این مهم پرداخته باشد. داستان هایی چون لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، یوسف و زلیخا، وامق و عذرا، فرهاد و شیرین و. . . جملگی تصویر گر دلبری و دل بردن است و مشهورترین نماد مهرورزی در اشعار حضرت سعدی که بر سر درب اصلی سازمان ملل نقش بسته است.

از سوی دیگر عناصر گهربار فرهنگ ایران زمین چون؛ مراسم ازدواج ایرانی،  تفال حافظ، خلیج فارس، نقل گردانی، شاهنامه خوانی، حجاب و پوشش ایرانی، معماری ایرانی، ‌موسقی و ردیف سنتی ایرانی، رمضان، عاشورا و تاسوعا، طب سنتی، مثل‌ها و افسانه‌ها و اسطوره‌های ایرانی، منظومه‌ی حیدربابا، دماوند، کتابخانه ملی، خانه‌های قدیمی، آب پاشی، مفاخر ایرانی، فرش ایرانی، دانش‌های سنتی، دریانوردی، دانش‌های سنتی کشاورزی، دانش‌های سنتی، پخت نان، خوشنویسی، جشن ۶۳ سالگی‌ترکمن ها، مراسم نامگذاری برای کودکان، ورزش باستانی، و جشن باستانی سپندار (والنتاین ایرانی) ، بافت پارچه زربفت و پارچه مخمل، آواز ایرانی، درخت سرو (نماد اندیشه ایرانی) ، که بر ارزش‌های والای انسانی و الهی استوارند! اما به رغم فرهنگی بودن سرزمین ایران که موزه‌ای از اندیشه  و آموزه هایی از فرهنگ است، نتوانسته‌ایم این فرهنگ را به دیگران بشناسانیم و نان و نامی بدست آوریم.

اکنون سهم ما از صنعت توریسم حداقلی است، چون گردشگری ادب و آدابی دارد که جامعه ایرانی نتوانسته یا نخواسته است ادب و آداب این صنعت فرهنگی را بشناسد و در نتیجه نتوانسته است سهمی شایسته و بایسته‌ای داشته باشد. متاسفانه سایه سنگین سیاست بر صنعت گردشگری سایه افکنده است. این صنعت می‌تواند به اقتصاد ضعیف و نحیف ما رونقی ببخشد و نقشی مهم در اقتصاد  داشته باشد ومعرف فرهنگ غنی ایرانی شود. فرهنگی که بشدت مورد هجوم رسانه‌های عالم قرار گرفته است و رسانه هایی  که از هر خبر و هر لحظه برای‌ترویج ایران هراسی  در بین مخاطبان خوداستفاده می‌نمایند! امید است با ارتقای فرهنگ گردشگری بتوانیم مسافران و گردشگران جهان را باگردشگری فرهنگی  کشورمان آشنا نماییم.

 


منبع: بهارنیوز

هو شیائو شین، نابغه سینمای تایوان

ماهنامه همشهری ۲۴ – محمد وحدانی:

نام: شیائو شین، نام خانوادگی: هو، ۶۸ ساله، متولد چین و اهل تایوان. در لاتین نامش Hou Hsiao Hsien نوشته می شود و علاقه مندانش ۳H خطابش می کنند. نامش همیشه پردردسر بوده. در تیتراژ فیلم های اولش Hou Syao-Syan بر پرده آمده. در منابع فارسی نماش به اشکال متفاوتی نوشته شده و پیداکردنش در نمایه ها و فهرست ها پردردسر است، همان طور که یافتن سالن سینمایی در هر جای دنیا که فیلمی از او اکران کند. نامش استعاره ای است از پیچیدگی های سینمای منحصر به فردش. پدیده ای پیچیده، دیریاب و وسواسی است که می توان و را مهم ترین فیلمساز دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی دانست. در باب پیچیدگی و دیریابی هو شیائو شین که دوباره چشم ها را با فیلم جدیدش «آدم کش» خیره کرده، آثار سینمایی اش را مرور کرده ایم.

هو شیائو شین، نابغه سینمای تایوان

۱٫ مروری بر کارنامه

در ابتدای دهه ۸۰ میلادی فورد، هیچکاک و ازو دیگر زنده نیستند. ولز، برگمان، فلینی و برسون هم دیگر ستاره نیستند. تارکوفسکی فیلمساز پرآوازه سینمای هنری است و وندرس و جارموش سوگلی جشنواره ها. از شروع موج نوی سینمای فرانسه در دهه ۵۰، سینمای آلمان در دهه ۶۰ و اروپای شرقی در دهه ۷۰ مدت ها می گذرد. پرده سینمای هنری  جهان نیم افراشته است. هو مدتی بعد در تایوان ظهور می کند.

در کودکی پدر و مادرش را از دست می دهد. در جوانی مدتی در جمع بزهکارها روزگار می گذراند. بعدتر به سربازی و پس از آن به مدسه فیملسازی می رود و مسیر زندگی اش پیچ عجیبی پیدا می کند. در سال های آخر دهه ۷۰ در تایوان فیلم های رمانتیک جوانانه و فیلم های جنگی اکران عمومی پررونقی داشته است.

هوی جوان در سینمای تجاری آن دوره به عنوان دستیار کارگردان و فیلمنامه نویس شروع به فعالیت می کند. مدتی بعد سه ملودرام سبک جوانانه در فاصله ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۲ می سازد. هر سه فیلم از نظر کیفی پیش پاافتاده اند (پیچ های داستانی آشنا، قصه های پر از تصادف با موسیقی و آواز جوانانه، زوم های ناشیانه با یک تم مشترک سادگی روستا در مقابل سبعیت شهر) اما موفقیت های تجاری خوب آنها اجازه می دهد هو استقلال عمل بیشتری در فیلمسازی پیدا کند.

۱٫۱٫    موج نوی سینمای تایوان

سال ۱۹۸۱ سال بحران فروش و بحران کیفی سینمای ملی تایوان بوده است. سمینارهای متعددی در این سال در تایوان برگزار می شود و همه از این افت کیفی می نالند. در این روزها آشنایی هو با یک نویسنده جوان (چو تین ون) با داستان های موفق مسیر فیلمسازی اش را عوض می کند. او بلافاصله تبدیل به فیلمنامه نویس تمام آثار بعدی هو می شود.

همان ایام تعدادی جوان تایوانی تحصیل کرده سینما از آمریکا به کشور بر می گردند و موج نوی سینمای تایوان در واکنش به آن بحران فیلمسازی و با گرایش های زیبایی شناسانه تازه این فیلمسازان متولد می شود. این جمع در یک داد و ستد حرفه ای در طی پنج- شش سال تبدیل به یک جریان سینمایی پویا می شود. مشهورترین آنها ادوارد یانگ است. این جمع در سال ۸۲ و ۸۳ دو فیلم اپیزودیک جمعی می سازند. هو اپیزود اول «ساندویچ فروش» را کارگردانی می کند و آماده ورود به اولین دوره درخشان فیملسازی اش می شود.

از ۱۹۸۳ دوره موج نوی هو با ساخت «پسران فنگ کویی» شروع می شود. بعد «تابستانی نزدیک پدربزرگ» و «زمانی برای زیستن»، «زمانی برای مردن» را می سازد. فیلم درخشان «زمانی برای…» و «پسران فنگ کویی» حکایت کودکی و نوجوانی هو و «غبار در باد» آخرین فیلم این دوره، اتوبیوگرافی نویسنده- فیلمنامه نویس است.

فیلم ها گرایشی نئورئالیستی دارند، در مکان های واقعی ساخته شده اند، نابازیگر دارند و پر از برداشت بلندند. اگر «زمانی…» تلخ ترین فیلم هو باشد، «غبار در باد» شاعرانه ترین آنهاست. فیلم ها در جشنواره های مهم اروپایی دیده و کشف می شوند. فیلم گذار به دوران بعدی مهجورترین اثر او «دختر نیل» است که در تایپه معاصر می گذرد و فضای متفاوتی با شهرهای کوچک دوره قبلی دارد اما او را در آستانه ورود به عصر دیگری قرار می دهد.

۲٫۱٫ تریلوژی تایوان

با باز شدن فضای سیاسی در اواخر دهه ۸۰ در تایوان، هو جاه طلبانه ترین پروژه اش «شهر اندوه» را می سازد که ترورهای سیاسی دهه ۴۰ تایوان (قتل عام ۲۸ فوریه) را پس زمینه داستان قارر می دهد. «شهر اندوه» یک «ساگا» است، سرگذشت خانوادگی لین و پسرانش است. هو ستاره سینمای هنگ کنگ، تونی لیانگ را دعوت به همکاری می کند.

هو شیائو شین، نابغه سینمای تایوان 

فیلم پر از صحنه های مبارزه و درگیری است و برای اولین بار در تاریخ تایوان از صدای سر صحنه استفاده می شود. همچنین برای اولین بار صدای زنان در آثار هو شنیده می شود. فیلم در جشنواره ونیز سال ۸۹ شیر طلایی را می برد و تبدیل به یک پدیده سینمایی در تایوان می شود. «شهر اندوه» به نوعی «بچه های بهشت» (مارسل کارنه) هو شیائو شین است، شاید هم «آشوب» (کوروساوا) او.

هو به عنوان یک هنرمند جهانی اصیل تثبیت می شود. او حالا از نظر فیلمسازی یک فیلمساز با اعتماد به نفس است که کمال گرایی اش زبانزد است و مثل کورواسوا امپراتور صحنه هاست. دستیارش بعدها تعریف می کند که در «شهر اندوه» برای یک پاساژ ساده داستانی همه عوامل را منتظر نگه داشته تا باد از دریا بوزد و ابرها را میان دو کوه گیر بیندازند تا فیلمبرداری صحنه را تازه آغاز کند. با چنین وسواسی چهار سال بعد یکی از رادیکال ترین آثارش «استاد عروسک گردان» را می سازد که قصه زندگی یک استاد عروسک گردان مشهور تایوانی در خلال سال های ابتدای قرن بیستم تا خروج نیروهای ژاپنی از تایوان در ۱۹۴۵ است. فیلم جایزه بزرگ جشنواره کن را می برد و از آن به بعد تمام آثار هو در بخش مسابقه جشنواره کن انتخاب و نمایش داده می شوند (به جز «کافه لومیر» که به ونیز می رود).

«مردان خوب، زنان خوب» اما فرازی تاریخی را به زمان حال پیوند می زند و قصه مرد آزادی خواهی در اواخر دهه ۳۰ و اوایل دهه ۴۰ را نقد می کند که همراه همسرش از تایوان به چین می روند تا به مقاومت مخفی علیه اشغال ژاپن بپیوندند اما به اتهام جاسوسی برای ژاپنی ها دستگیر می شوند. این فیلم ها جنبه های تاریخ نگارانه شفافی ندارند اما سبک سخت هو آنها را برای بیننده به تجربه «زیست در لحظاتی از تاریخ» تبدیل می کند.

۳٫۱٫ جاه طلبانه ها

در گشت و گذارهای روزهای شرکت در جشنواره کن سال ۹۵ با سه بازیگر «مردان خوب»…، ایده پرسه زنی سه گنگستر در جاده ها به ذهن هو خطور می کند و بلافاصله بعد جشنواره فیلمبرداری «خداحافظ جنوب»، «خداحافظ» را شروع می کند. او تصمیم می گیرد پس از سه فیلم تاریخی و پس از سال ها دوری از تایپه به زندگی خلافکارهای معاصر تایوان بپردازد. حاصل یکی از پرشورترین و رهاترین فیلم های هواست. پروژه بلندپروازانه بعدی «گل های شانگهای» است؛ آراسته ترین فیلم او که با یک کمال گرایی جنون آمیز ساخته شده. فیلم هیچ نمای خارجی ندارد و در چند خانه گل سطح بالای شانگهای در اواخر قرن نوزدهم می گذرد که مهمان هایی ویژه دارد. هو در این دوره در اوج دوران کاری اش است. او حالا هرچه تمنا کرده به چنگ آورده.

۴٫۱٫ هزاره جدید

می توان نمای آخر «گل های شانگهای» را به نمای اول فیلم بعدی یعنی «مامبوی هزاره» چسباند و آن کریدور ابتدایی فیلم را که دختری در آن می دود تونل زمانی برای فیلمساز دانست که با یک برش انتهای قرن نوزدهم را به ابتدای هزاره جدید وصل می کند. او تصمیمی می گیرد جهان قصه هایش را عوض کند. فیلم های این دوره واریاسیون هایی روی تم دختر جوان رها در زمانه نو است. دیزالو فوق العاده بعدی اتصال فصل برفی پایانی این فیلم در  ژاپن به توکیوی «کافه لومیر» است. هو به سراغ ساخت اثری در ستایش یاسو جیرو ازو، غول سینمای کلاسیک ژاپن می رود و قصه دختری را نقل می کند که برای تز دانشگاهی اش روی آثار یک آهنگساز تایوانی پژوهش می کند.

هو شیائو شین، نابغه سینمای تایوان 

خط اصلی و پنهان فیلم اما یک تم ازویی است: پدر و مادری نگران رابطه دخترشان هستند که با پسری در تایوان آشنا شده و حالا از او باردار است. روایت هو با خونسردی فاصله خود را با دارم اصلی حفظ می کند و از هر تعبیر و تفسیر اخلاقی خودداری می کند.

دو سال بعد «سه زمان» را در سه اپیزود می سازد که قصه های سه زوج جوان است در سه دوره زمانی مختلف. دو سال بعد «پرواز بادکنک قرمز» را به سفارش موزه اورسی در پاریس و در بزرگداشت «بادکنک قرمز» لاموریس می سازد که قصه سونگ دانشجوی چینی است که پرستار پسربچه ای پاریسی است و بالاخره به یک وقفه هشت ساله نوبت به «آدم کش» می رسد که حاصل عشق فیلمساز از دوران کودکی به گونه هنرهای رزمی بوده؛ چیزی شبیه وسترن برای جان فورد.

۲٫ پیرنگ

یرای توضیح رو به رو شدن با غرابت روایت در آثار هو باید بیش از هر چیز به تمایز پیرنگ (plot) و داستان (story) از دید فرمالیست ها توجه کرد. اگر «داستان» سیر خطی حوادث است، پیرنگ «شیوه ارائه»ی آن داستان است برای تماشاگر. در آثار هو این دو تعبیر بسیار از هم متمایزند و به همین دلیل تجربه روایی فیلم های هو تبدیل به موضوعی بغرنج برای بیننده می شود، به خصوص رادیکال ها، «آدم کش»، «استاد عروسک گردان» یا «مردان خوب»… قصه این فیلم ها پراز حذف است و حوادثی که انتظارشان را داریم اغلب نمایش داده نمی شود.

در عوض صحنه های طولانی غیردراماتیک را تجربه می کنیم. آنچه نمایش داده می شود بیشتر زمان های خالی و موقعیت های گسسته زندگی شخصیت اصلی قصه بدون هیچ «شفافیت روایی» و بدون هیچ گرایشی به قصه پردازی منسجم است. پیرنگ در آثار هو فقط بخشی از نوک کوه یخ است و کل داستان آن زیر به شکل ماهرانه ای پنهان شده.

۱٫۲٫ آدم کش: شبکه قرینه ها

اگرچه هیچ یک از آثار هو (به جز سه فیلم اول) داستانی به سرراستی «آدم کش» ندارد (ماموریت قتل برای آدم کشی که در تردید عشق و وظیفه است) اما روایت در «آدم کش» با درجه خودآگاهی بالا نوعی «بازی با انتظارت» بیننده است. حتی برای بیننده زبده هم روایت «آدم کش» غیرعادی است، انگیزه شخصیت ها اغلب مشخص نیست و گویی فیلم کوتاه شده فیلم دیگری است. انگار بیننده باید خود فیلم اصلی را بازتولید کند. روند بازسازی «داستان» از «پیرنگ» یک هدف روایی کلیدی در «آدم کش»، «استاد عروسک گردان»، «گل های شانگهای» و «مردان خوب،…» است.

 
انسجام پیرنگ در «آدم کش» براساس مجموعه ای از قرینه های به هم پیوسته است که شبیه شبکه ای از تیرهای حمّال، ساختمان قصه (به شکل پنهان) را نگه می دارد. پیرنگ «آدم کش» براساس وجود یک قرینه برای هر شخصیت طراحی شده. همسر تیان جیان (حاکم تیبو) قرینه محبوب مرد است و شاهزاده جیاچنگ خواهر دوقلوی راهبه. هر شخصیت مثل آمیب گویی به دو نیمه شده. نی یینیانگ مرشدی دارد (راهبه) و به نظر می رسد پیرمرد اعجازگر می تواند مرشد همسر تیان جیان باشد.

دو سنگ قیمتی که شاهزاده برای پسر و دختر به دو نیم کرده استعاره همان الگوی قرینگی در پیرنگ است. پیرنگ مثل تکثیر آمیب ها طی یکروند بسط و گسترش پیدا می کند و به تدریج مخاطب در شبکه ای از قرینه ها قرار می گرد، طوری که انگار از هر کس عکسی در آینه افتاده. روایت سعی می کند از این تقارن های صوری به یک ایده تماتیک نیز نزدیک شود و آن داستان پرنده ای است که شاهزاده برای نی یینیانگ تعریف می کند: پرنده پادشاهی سه سال آواز نمی خواهند، ملکه به پادشاه پیشنهاد می کند پرنده را جلوی آینه قرار دهند تا به خیال دیدن هم نوعش آواز بخواند. پرنده تصویر خودش را در آینه می بیند و از اندوه شروع به خواندن می کند، می رقصد تا که می میرد. روایت هم رو به روی هر شخصیت آینه ای می گذارد درست مثل همان کاری که آن دوست درباری برای بچه های دهکده می کند.

هو شیائو شین، نابغه سینمای تایوان 

از طرفی تنهایی نی یینیانگ، تنهای آن پرنده و تنهایی شاهزاده جیاچنگ در تیبو است و تمام آن صحنه های مبارزه مثل رقص آن پرنده است. آن صحنه های رقص گونه نبرد قرینه فصل رقص محبوبه تیان در مقابل اوست.

در بار اول تماشای «آدم کش» روابط شخصیت ها در این شبکه پر از ابهام است.  زن نوازنده ساز، شاهزاده خواهر دوقلوی راهبه است؟ وقتی دختر در فصل های پایانی برای پدرش می گوید که شاهزاده به او نواختن ساز زیتر را یاد داده حدس می زنیم او می تواند شاهزاده باشد. بانوی نقاب دار کیست؟ همسر تیان جیان؟ در «گل های شانگهای» یکی از منازعه برانگیزترین ابهام ها در صحنه پایان پذیرایی «ارغوانی» (یکی از دخترهای گل) از یک مهمان است.

هو با طفره رفتن از نشان دادن نمای نزدیک صورت مهمان ما را درباره هویت او دچار تردید می کند. رابین وود در مقاله ای درباره فیلم می نویسد که اعتقادش این بوده آن مهمان استاد وانگ (تونی لیانگ) است اما شلی کرایسر، کراشماس سینمای چین و تایوان به او گفته او یک مهمان ناشناس است و نمی تواند وانگ باشد. جلو و عقب بردن چندباره تصویر نشان می دهد او وانگ نیست و کلاه قرمزی در صحنه تاییدکننده آن است. پوشیده نیست که تفاوت این دو مورد در صحنه پایانی فیلم اهمیت داستانی ویژه دارد.

شیگه هیکو هاسومی، منتقد ژاپنی در مقاله مهمی درباره «گل های شانگهای» اگر چه تایید می کند مهمان در آن صحنه وانگ است اما به طرز عجیبی هم صدا با رابین وود مکان رویداد را یک اتاق رنگ و رو رفته و خانه ای نامعلوم می پندارد. تطابق نماهای این صحنه با اتاق دیدارهای ارغوانی در شروع و میانه فیلم- از پنجره و به خصوص کف اتاق گرفته تا تزیینات درب های چوبی- نشان می دهد آنجا احتمالا همان خانه گلی است که ارغوانی مرتب در آن وانگ را ملاقات می کرد! (آیا زمان زیادی گذشته و ارغوانی به خانه گل بازگشته؟) دستگاه روایی هو یک ماشین منضبط ارائه اطلاعات قطره چکانی است که اغلب به شکل بازیگوشانه ای (و. البته بی تاکید) حساسیت های داستانی بیننده را به بازی می گیرد و اجازه نمی دهد نسبت به زمان و مکان صحنه اطمینان داشته باشد.

بیننده در این آثار هرگز پا بر زمین سفت نمی گذارد. فیلم ها را بارها و بارها می بیند و هر بار که در این فضاهای مبهم و شناور نکته ای کشف می کند، احساس می کند پی به رازی یگانه برده که فقط او و فیلمساز می دانند. این کیفیت مثل یک میدان مغناطیسی او را باز به تماشای فیلم ها می کشاند؛ چیزی شبیه جاذبه ای اثیری که وانگ را هر بار به سمت این اتاق ها و آدم ها و میزهای بازی و غذا می کشاند.

۲٫۲٫ گل های شانگهای و شهر اندوه: فرم سمفونی

هو پس از دوره موج نو مدل های روایی پیچیده تری را به کار می برد و بسیاری از اوقات از ایده «بسط و گسترش» در موسیقی سمفونیک استفاده می کند. اگر خطوط روایی را (با مسامحه) به یک ملودی تشبیه کنیم، پیرنگ با یک ملودی آغاز می کند. کمی بعد ملودی دومی وارد می شود که «تقلید»ی از خط اول است. همان موقع خط روایی اول دچار تغییر می شود و د ملودی متفاوت هم زمان می شوند. این همان ایده «بسط و گسترش» در موسیقی سمفونیک است.

در «گل های شانگهای» روایت یک تم را در گام های مختلف اجرا می کند، تنوع و تغییر می دهد، آنها را در هم می کند و به پیش می رود. قصه محوری یا ملودی اصلی رابطه پر از عشق و نفرت استاد وانگ و «ارغوانی» است. به تدریج در یک چهارم ابتدایی فیلم صدای دیگری به موازات این صدا شروع می شود و آن قصه راطبه دختری به نام زمرد (Emerald) و استاد لو است، اما در گامی آرام تر و با فراز و فرودی کمتر. از این پس این دو خط با هم شنیده می شوند.

هو شیائو شین، نابغه سینمای تایوان 

در یک سوم پایانی فیلم به موازات این دو خط، صدای جدیدی بسیار شبیه ملودی اول به روایت اضافه می شود. ملودی سوم رابطه استاد ژوی جوان با «یشمی» (Jade) است؛ واریاسیونی روی تم اول. دو ملودی اول حالا تغییر کردهاند: استاد وانگ ترفیع گرفته و از شانگهای رفته، هم زمان زمرد آزادی اش را خریده و خانه گل را ترک کرده است. تجربه تماشای «گل های شانگهای» بدین ترتیب تجربه درهم رفتن ملودی ها و شنیدن موسیقی کنترپوآن است.

در «شهر اندوه» این ایده روایی شکلی پیچیده تر به خود می گیرد. فیلم قصه خانواده لین و پسرانش است که یکی از آنها در فیلیپین ناپدید شده. خط اول، قصه برادر بزرگ تر است، قصه یک تاجر و قاچاقچی که رابطه پرتنشی با گنگسترها  شانگهای دارد. این ملودی سریع و شتابناک (الگرو) تا انتهای فیلم شنیده می شود. خط دوم قصه خیلی زود در تمپوی آرام و باشکوهی (آداجیو) به صدای اول اضافه می شود، یک قصه عاشقانه میان برادر ناشنوا (ون چینگ) و هینومی. این خط در تضاد با شتاب و خشونت خط اول قرار می گیرد و تمپوی آهسته ترش از طریق تکنیک فیلم صامت و حضور میان نویس ها تشدید می شود.

ملودی سوم شورشی و آزادی خواهانه است و از دل صدای دوم و رابطه برادر ناشنوا و دوستش (برادر هینومی) متولد می شود. او در نهایت می میرد و صدای تراژیکش با دو ملودی دیگر آمیخته می شود.

در «مردان…» شکل دیگری از این هم جواری خطوط سه گانه روایی از طریق سه زمان مختلف وقوع رویداد وجود دارد. «استاد عروسک گردان» هم سه بخشی است: اول قصه کودکی و جوانی لی تیان لو، بعد شش بخش اجرای عروسکی و در نهایت بخش هایی که لی تیان لوی پیر رو به دوربین قصه زندگی اش را روایت می کند. فیلم سه اپیزودی «سه زمان» براساس ایده موسیقایی ساده تر «توالی» (sequence) شکل می گیرد.

سه خط روایی نسخه هایی از یکدیگرند که مثل تکرار پشت سر هم یک نت شنیده می شوند. هر بخش به شکل جداگانه براساس تکرار چند موتیف خاص گسترش پیدا می کند. در اولی دریا، مسیر، تابلوهای بین شهری با ترجیع بند سالن بیلیارد، در دومی تکرار دیدارهای مرد با فواصل زمانی مختلف در فضای ثابت یک خانه گل و با موتیف نامه ها و در اپیزود سوم موتورسواری در خیابان های تایپه موتیف اصلی است.

موتیف های مشترکی نیز سه اپیزود را به شکل یک کلیت بزرگ تر به هم ارتباط می دهد؛ مثل آوازخواندن و البته قرینگی نامه ها در اولی با میان نویس ها در دومی و پیامک های تلفنی در آخری. بدین شکل فرم روایی در اثار هو جدا از داستان منطق پیچیده و منحصر به فردی پیدا می کند که بیننده را درگیر یک چالش غیرداستانی می کند. در سایر آثار او نیز وضع بر همین منوال است و ایده های ویژه روایی به شکل های متنوع تجربه می شود.


منبع: برترینها

چرایی کارناوالیزه شدن مراسم محرم

در دورانی مراسم عزاداری، مکتب آموزشی و ادب فرهنگی و اجتماعی بودند که اصولی را مانند سادگی، تکریم سالمندان، تقویت روابط همسایگی و مشارکت جمعی دنبال می‌کردند؛ اما حالا مراسم عزاداری دستخوش تغییرات اساسی در این زمینه‌ها شده‌اند و شاهد پذیرایی‌های تجملاتی، پوشش‌ها و آرایش‌های نامرتبط با مراسم و … هستیم. تا جایی که حتی برخی نسل‌های گذشته و جدید نسبت به این موضوع انتقاد دارند و فرهنگ گذشته را با آنچه امروز وجود دارد، مقایسه می‌کنند. 

محمدامین قانعی‌ راد – جامعه‌شناس – درباره این موضوع و مقایسه فرهنگ عزاداری در گذشته با آنچه اکنون اجرا می‌شود، اظهار کرد: پیش از این، مراسم عزاداری عرصه پذیرش و هم‌شکلی بود، منظور از پذیرش این است افرادی که در این مراسم شرکت می‌کردند، ذهن خود را در اختیار کسانی می‌گذاشتند که این مراسم را طراحی کرده بودند. این افراد ممکن بود یا سخنران باشند یا مداح یا هر کس دیگری که جلسه را اداره می‌کرد. همه‌ افراد به‌شکل پذیرا و انفعالی در این‌گونه مراسم شرکت می‌کردند. از طرف دیگر، نوعی هم‌شکلی از لحاظ پوشش، شیوه رفتار و … در میان آن‌ها وجود داشت که در این مراسم تقویت می‌شد.

رییس سابق انجمن جامعه‌شناسی ادامه داد: اساسا مراسم مذهبی، احساس هم‌شکلی و وحدتی را که به هم‌شکلی وابسته بود، در میان افرادی که در مراسم شرکت می‌کردند، ایجاد می‌کرد. مثلا لباس مشکی مردم، در جامعه هم‌شکلی ایجاد می‌کرد، اما به نظر می‌رسد مراسم عزاداری با ایجاد یکسری تحولات در برخی طبقات و اقشار اجتماعی، در سبک زندگی جذب می‌شود و با آن پیوند پیدا می‌کند. آنچه در سبک زندگی اهمیت دارد، موضوع خود ابرازی، بیان خویشتن و نشان دادن تمایزها و تفاوت‌هاست و نوعی عدم انفعال و مصرف‌کننده غیرمنفعل بودن را نشان می‌دهد.  

او گفت: فرد، پدیده عزاداری و نهادهای جانبی را به شیوه‌ای، به مصرف فرهنگی تبدیل و سعی می‌کند، در این میان، تمایز خود را در زمینه‌هایی مانند پوشش، سبک رفتار و موارد مشابه نشان دهد. بنابراین در برخی موارد شاهد بازنمایی تنوع افراد در مراسم مذهبی هستیم که از این فرصت برای خود ابرازی و تجلی سبک زندگی‌شان در عرصه اجتماعی استفاده می‌کنند، بویژه این‌که ما در جامعه ایران، با نداشتن مراسم شادی جمعی هم روبه‌رو هستیم. به همین دلیل، فرصت‌های خود ابرازی منحصر به مراسم مذهبی شده است که عمدتا هم عزاداری هستند.

قانعی‌راد با بیان این‌که ما در مراسم عزاداری شاهد رنگارنگی و تنوع هستیم که طبیعتا موجب کم شدن غم‌انگیز بودن آن مراسم می‌شود، اظهار کرد: نکته دیگری که با تحولات اخیر جامعه همراه است، زنانه شدن فضاهای عمومی ماست که در مراسم عزاداری هم صدق می‌کند، یعنی ما شاهد حضور گسترده زنان در این نوع مراسم و مجالس و در صف‌های غذای نذری هستیم.

این پژوهشگر با تاکید بر این‌که مراسم عزاداری بیانگر تحول فرهنگی در جامعه ایران هستند، گفت: اگر بخواهیم به‌جز این عوامل، از عوامل دیگری هم یاد کنیم، به نظر می‌رسد موضوع واکنش در برابر سیاسی شدن این مراسم نیز وجود داشته باشد. در مواردی شاهد سیاسی شدن مراسم عزاداری هستیم که حتی با مفاهیم و پیام‌های سیاسی همراه هستند و در میان برخی شهروندان این واکنش ایجاد شده که سعی می‌کنند، معنای این مراسم را تغییر دهند و به سمت فرهنگی بودن پیش ببرند که یک نوع تلاش با هدف بازیابی مراسم عزاداری توسط بخشی از اقشار جامعه است. به این ترتیب، ما حتی می‌توانیم شاهد قطبی شدن مراسم عزاداری هم باشیم که در سبک‌های مختلف مثل سبک مراسم عزاداری سیاسی و فرهنگی و شاید هم سبک عزاداری‌ای که بیشتر سعی می‌کند سنتی باشد، بروز پیدا کند.

او با اشاره به سه‌گانگی مراسم عزاداری در جامعه، توضیح داد: سبک‌های مختلف عزاداری می‌تواند با قشرها و طبقات مختلف اجتماعی یا حتی گرایش‌های مردم ساکن شمال، جنوب و مرکز شهر پیوند پیدا کند و هر کدام از آن‌ها می‌توانند بر مبنای شرایط ویژه خود، تجزیه و تحلیل شوند و ویژگی‌های سنتی، فرهنگی و سیاسی آن‌ها برشمرده شود. کمبود عرصه‌های حضور و مشارکت اجتماعی، در حد زیادی یکی از عواملی است که به فرهنگی شدن این مراسم کمک می‌کند. از طرفی یک نوع تقابل ناخودآگاه اجتماعی در مقابل سیاسی شدن مراسم عزاداری می‌تواند وجود داشته باشد.

قانعی‌راد با اشاره به این‌که شرکت در مراسم رسمی معمولا فرصت‌هایی را برای کارناوالیزه و چند صدایی شدن ایجاد می‌کند، گفت: در همه جوامع، وقتی فرصت‌ها برای چند صدایی شدن کم باشد که افراد بتوانند تفاوت و تنوع عقاید خود را ابراز کنند و نشان دهند، آن‌ها سعی می‌کنند از فرصت‌های مراسمی استفاده کنند.

این مدرس دانشگاه با بیان این‌که مراسم عزاداری جایی است که فرصت حضور در مراسم جمعی فراهم می‌شود، ادامه داد: با نبودن مراسم شادی در جامعه، از مراسم عزاداری به‌نحوی خاص استفاده می‌شود. در این شرایط، مراسم عزاداری و روزهایی مثل تاسوعا، عاشورا و اربعین به فرصت‌هایی تبدیل می‌شوند که افراد در آن‌ها تلاش می‌کنند اقتدار تک‌صدایی حاکم بر مراسم را به‌نحوی به چالش بکشند. مراسم جمعی فرصت‌هایی برای به چالش کشیدن نظم متعارف و رایج نیز محسوب می‌شود، البته منظور از نظم رایج، همان روایت رسمی است که معمولا از یک مراسم جمعی در جامعه ارائه می‌شود.

او اضافه کرد: در جامعه ما، موقعیت‌های عزاداری در حال افزایش است و فقط به دهه محرم و صفر محدود نمی‌شود، بلکه روزهای زیادی به‌عنوان مراسم عزاداری اعلام می‌شوند که پیش از این وجود نداشتند یا به این اندازه مورد توجه قرار نمی‌گرفتند. رسانه‌های رسمی نیز سعی می‌کنند، این مراسم را تا حد زیادی برجسته کنند. افزایش موقعیت‌های عزاداری که طبیعتا با افزایش کاربرد نمادهای دینی همراه است نیز به فرسایش این نمادها منجر می‌شود.

قانعی‌راد بیان کرد: وقتی هر روز، روز عزاست به معنی این است که هیچ روزی عزا نیست و زمانی که روزهای انگشت‌شماری در سال، عزاداری است، این مراسم می‌تواند معنادار باشند. یکی از پیامدهای تلاشی که در جهت افزایش موقعیت‌های عزاداری در جامعه می‌شود، فرسودگی و معنازدایی از موقعیت‌های عزاداری است که موجب عادی‌سازی این موقعیت‌ها در این زمینه می‌شود. این عادی‌سازی جذب زندگی روزمره می‌شود تا تفاوت معناداری در این زمینه احساس نشود.

رییس سابق انجمن جامعه‌شناسی با بیان این‌که «اگر همه شب، شبِ قدر بودی، شب قدر، بی‌قدر بودی» اضافه کرد: اگر قرار است مردم ارزش شب قدر را بدانند، نباید هر شب را به این نام خطاب کنند. به‌نظر می‌آید افزایش موقعیت‌های عزاداری، آن‌ها را بی‌معنی می‌کند، همان‌طور که افزایش مراسم شادی جمعی و جشن‌های ملی می‌تواند نوعی بی‌معنایی فرهنگی ایجاد کند.


منبع: بهارنیوز

​نوبل ادبیات به چه کسی می‌رسد؟

«ال یونیورسال» نوشت: دیده شدن نام «هاروکی موراکامی» ـ مشهورترین نویسنده ژاپنی حال حاضر ـ در فهرست احتمالی منتخب آکادمی سوئدی نوبل، دیگر اتفاق عجیبی نیست. سال‌هاست نام نویسنده «کافکا در کرانه» و «سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش» به عنوان شانس دریافت مهم‌ترین جایزه ادبی بر سر زبان‌ها می‌افتد و بسیاری از هوادارنش روی اسم او در سایت‌هایی مثل «لد بروکس» شرط‌بندی می‌کنند. امسال اما نام «نگوگی وا تینگو» ـ نویسنده مطرح کنیایی ـ بالاتر از «موراکامی» مطرح شده و به نظر می‌رسد او بیشترین شانس را در میان کاندیداهای احتمالی دارد. «لد بروکس» شانس او را چهار به یک دانسته،‌ در حالی‌که این رقم برای نویسنده «جنگل نروژی» پنج به یک است.

سال گذشته جایزه نوبل ادبیات در بهت و ناباوری برخی از ادبیات‌دوستان، نویسندگان و هنرمندان، به «باب دیلن» ـ خواننده و ترانه‌سرای آمریکایی ـ رسید. بعضی این انتخاب را غلط دانسته و آکادمی نوبل را به باد انتقاد گرفتند اما تعداد زیادی هم به تاثیر «دیلن» در شعر آمریکایی تاکید کرده و به او تبریک گفتند.  

در این دوره بعد از رمان‌نویس کنیایی و نویسنده ژاپنی، نوبت به «مارگارت اتوود» کانادایی که رمان‌هایی چون «قصه ندیمه» و «آدمکش کور» را نوشته، ‌می‌رسد. شانس او را برای دستیابی به جایزه نوبل ادبیات،‌ شش به یک اعلام کرده‌اند. «من بوکر»، «گیلر»،‌ «پن/پینتر»، «آرتور سی. کلارک»، «ایمپک دوبلین» و «فرانتس کافکا» از جایزه‌های مهم ادبی هستند که این داستان‌نویس کسب کرده است.

«آموس اوز» نویسنده اسرائیلی برنده مدال «گوته» و «لژیون دونور» و جایزه‌هایی چون «فمینا»، «فرانتس کافکا» و «پرنس آستوریاس»، «کلودیو ماگریس» نویسنده و مترجم ایتالیایی که جایزه‌های «فرانتس کافکا» و «پرنس آستوریاس» را در کارنامه‌اش دارد و «خاویر ماریاس» نویسنده و مترجم مشهور اسپانیایی و برنده جوایز «ایمپک دوبلین» و «فورمنتور»، از دیگر نام‌هایی هستند که پس از «اتوود» بیشترین شرط‌بندی در سایت «لدبروکس» روی آن‌ها انجام شده است.

«سزار آیرا»ی آرژانتینی، «خوان مارسه»، «انریک ویلا ـ ماتاس» و «ادورادو مندوسا گاریگا»ی اسپانیایی نیز از دیگر نویسندگان اسپانیولی‌زبان هستند که طبق پیش‌بینی سایت‌های شرط‌بندی ادبی، در این دوره احتمال کسب جایزه نوبل ادبیات را دارند. درز نکردن نام نامزدهای کسب جایزه نوبل،‌ از قوانین سفت و سخت آکادمی سوئدی است. نام نامزدهای نوبل تا ۵۰ سال بعد هم مشخص نخواهد شد.

آکادمی نوبل اعلام کرده برنده بخش‌های مختلف فیزیک، شیمی، پزشکی، نوبل صلح و نوبل اقتصاد بین دوم تا دهم اکتبر ۲۰۱۷ معرفی خواهند شد. هنوز تاریخ دقیق اعلام نام برنده بخش ادبیات مشخص نشده است.

با این حال گفته می‌شود معمولا وقتی در اولین پنج‌شنبه سال اسم برنده نوبل اعلام می‌شود، سالی است که اعضای آکادمی تردیدی در نام برگزیده ندارند، همان‌طور که در سال ۲۰۱۱ آکادمی سوئد در تاریخ ۶ اکتبر «توماس ترنسترومر» ـ شاعر سوئدی ـ را به عنوان برنده معرفی کرد. اما وقتی نام برنده در دومین پنجشنبه اعلام می‌شود، تصور می‌شود بین اعضای آکادمی اختلاف آرا وجود دارد.


منبع: بهارنیوز

جزئیاتی از تولید «سلام بمبئی ۲» در هند

جواد نوروزبیگی فیلم «سلام بمبئی۱» را به یک کمپانی هندی به نام Pen N camera international فروخته و این کمپانی فیلم را دوبله کرده است و ۱۳ اکتبر در هند اکران می کند.

به گفته کارگردان فیلم «سلام بمبئی ۲»، به زودی برای انتخاب بازیگر نقش دختر شیطان در این فیلم به هندوستان سفر می کند.

قربان محمدپور کارگردان سینما در گفتگو با مهر با اشاره به آخرین اخبار از تولید پروژه «سلام بمبئی ۲» گفت: هفته آینده و بعد از ایام سوگواری تاسوعا و عاشورا به هندوستان سفر می کنم تا با تعدادی از بازیگران مورد نظر برای حضور در این پروژه سینمایی گفتگو کنم. هدف از این دیدار، انتخاب بازیگر نقش دختر شیطان است که امیدوارم بتوانم نتیجه دلخواه خود را به دست آورم.

وی با تاکید براینکه فیلمبرداری «سلام بمبئی ۲» در شهر بمبئی انجام می‌شود، بیان کرد: هفته آینده با سفر به هندوستان از لوکیشن‌های مورد نظر برای فیلمبرداری این پروژه سینمایی بازدید می کنم.

این کارگردان در بخش دیگری از صحبت های خود توضیح داد: بیش از هر چیز در انتظار صدور ویزای کاری از سوی دولت هند هستیم تا بتوانیم کار خود را در بالیوود آغاز کنیم. البته صدور این ویزا بین ۲ تا ۳ ماه طول می کشد.

وی تاکید کرد: بعد از دریافت ویزای کار که امیدوارم آبان ماه صادر شود، یک ماه پیش تولید فیلم طول می کشد.

قربان محمدپور در پایان گفت: جواد نوروزبیگی فیلم «سلام بمبئی۱» را به یک کمپانی هندی به نام Pen N camera international فروخته و این کمپانی فیلم را دوبله کرده است و ۱۳ اکتبر در هند اکران می کند.


منبع: عصرایران

پردرآمدترین بازیگر زن تلویزیون

سوفیا ورگارا بار دیگر در راس فهرست فوربس درباره پردرآمدترین بازیگران زن تلویزیونی قرار گرفت.

به گزارش مهر، برای ششمین سال پیاپی سوفیا ورگارا پردرآمدترین بازیگر زن تلویزیونی شد.

فوربس دیروز سه‌شنبه با انتشار فهرستی پردرآمدترین بازیگران زن تلویزیونی را معرفی کرد. ورگارا که با ایفای نقش گلوریا در «خانواده مدرن» به شهرت رسید ۴۱.۵ میلیون دلار سال پیش و در فاصله ژوئن ۲۰۱۶ تا ژوئن ۲۰۱۷ کسب کرد. این مبلغ پیش از کاهش مالیات‌هاست.

البته تنها یک چهارم درآمد ورگارا از سریال «خانواده مدرن» تامین شده و بیش از نیمی از درآمد وی از قراردادهای دیگر او از جمله بازی در فیلم‌های سینمایی و آژانس استعدادیابی و سخنرانی‌های وی کسب شده است.

کیلی کوکو جایگاه دوم را با کسب ۲۶ میلیون دلار کسب کرده است. گرچه وی برای ایفای نقش در هر اپیزود از سریال کمدی شبکه سی‌بی اس یعنی «تئوری بیگ‌بنگ» یک میلیون دلار دریافت کرده که بیش از ۲ برابر درآمد ورگارا از قراردادش برای «مدرن فامیلی» است، اما او فعالیت‌های جانبی کمتری دارد.

مندی کالینگ و الن پومپئو نیز هر ۲ درآمد کمتری نسبت به سال پیش کسب کردند و با کسب ۱۳ میلیون دلار در مکان سوم جای گرفتند. ماریسکا هارگیتای بازیگر «نظم و قانون» نیز درآمدش از ۱۴.۵ میلیون دلار به ۱۲.۵ میلیون دلار کاهش یافته و در مکان پنجم جای گرفته است.

فهرست پردرآمدترین زنان بازیگر تلویزیونی چنین است:

۱. سوفیا ورگارا با ۴۱.۵ میلیون دلار

۲. کیلی کوکو با ۲۶ میلیون دلار

۳. میندی کالینگ با ۱۳ میلیون دلار

۴. الن پومپئو با ۱۳ میلیون دلار

۵. ماریسکا هارگیتای با ۱۲.۵ میلیون دلار

۶. جولی بوون با ۱۲ میلیون دلار

۷. کری واشینگتن با ۱۱ میلیون دلار

۸. پریانکا چوپرا با ۱۰ میلیون دلار

۹. رابین رایت با ۹ میلیون دلار

۱۰. پائولی پرتی با ۸.۵ میلیون دلار


منبع: عصرایران

صدف عسگری بهترین بازیگر یک جشنواره

به گزارش رو ایرنا، بانو عسگری در اولین تجربه بازیگریش در فیلم سینمایی «ناپدید شدن» موفق به دریافت جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره Fiumicino ایتالیا شد.امسال اولین دوره این جشنواره در تاریخ ٢٢-٢۵ سپتامبر در فیومیچینو ایتالیا برگزار شد.از دیگر برندگان این جشنواره می توان از فیلم مستند «Nothingwood» که در جشنواره کن نیز نامزد جایزه دوربین طلایی بود نام برد.این نخستین دوره برگزاری جشنواره Fiumicino ایتالیا است که «ناپدید شدن» به کارگردانی علی عسگری در آن موفق به کسب جایزه شد.


منبع: بهارنیوز

بهاره رهنما بازیگر جدید «آقای سانسور»

گروه تولید فیلم سینمایی «آقای سانسور» با بهاره رهنما برای ایفای یکی از نقش‌های اصلی این فیلم قرارداد بستند.

به گزارش سینماسینما، پس از قطعی شدن حضور محمدرضا فروتن، بهنوش بختیاری و امید روحانی، گروه تولید فیلم سینمایی «آقای سانسور» با بهاره رهنما نیز برای بازی در این فیلم به توافق نهایی رسیدند.

تست گریم این بازیگر که یکی از نقش های اصلی این فیلم را برعهده خواهد داشت، به تازگی توسط مهری شیرازی (طراح گریم پروژه) انجام شده است.

«آقای سانسور» چند بازیگر دیگر نیز دارد که بزودی انتخاب خواهند شد.

این فیلم مضمونی کمدی دارد و علی جبارزاده فیلمنامه آن را براساس فیلمنامه «پرده پوشی» به نویسندگی مهدی علی میرزایی به نگارش درآورده است. در خلاصه داستان این فیلم آمده: تا حالا شده زندگی اطرافیانت رو بدون سانسور ببینی؟!

غلامرضا گمرکی تهیه کنندگی این پروژه سینمایی را برعهده گرفته است.
منبع: عصرایران

انتقاد کیهان از مستند تلویزیونی صداوسیما درباره نخست وزیری هویدا

کیهان نوشت: فیلم مستند «زندگی، زمانه و مرگ هویدا»درباره امیرعباس هویدا (یکی از موثرترین و پرسر و صداترین عناصر دوران پهلوی دوم) طی چهار قسمت از شبکه مستند سیما پخش شد.

 مستند هویدا که کاری از «خانه مستند انقلاب اسلامی» است، با استفاده از تحقیق و پژوهشی گسترده، بهره‌گیری از تصاویری که بعضا (مانند دادگاه هویدا) برای نخستین بار پخش می‌شدند و همچنین ساختاری قابل قبول، توانسته پاسخی درخور و شایسته درمقابل رسانه‌های بیگانه و شبکه‌های معلوم‌الحال وابسته به سرویس‌های اطلاعاتی و جاسوسی غرب ارائه دهد. شبکه‌هایی که جهت تطهیر و منزه ساختن چهره و کارنامه سیاه عناصر فاسد رژیم شاه از جمله هویدا با انتشار کتاب و ساخت فیلم، تلاشی گسترده انجام داده‌اند.

پرداختن به گذشته هویدا از دوران کودکی و بررسی اصل و نسب وی در خانواده‌ای بهایی، ارتباط و سرسپردگی‌اش به محافل آمریکایی، بی‌اختیاری کامل در برابر شاه و دربار، مسئولیت دوم کشور بیش از ۱۳ سال و در سیاه‌ترین دوران رژیم شاه، میدان دادن به فساد و تباهی درباریان و اطرافیان محمدرضا پهلوی و… از جمله فرازهای مهمی به نظر می‌رسد که مستند «زندگی، زمانه و مرگ هویدا» ساخته مصطفی شوقی در کادر دوربین خود قرار داده است.

اما علیرغم همه تلاش و سعی قابل تقدیر دوستان «خانه مستند انقلاب اسلامی» در ساخت مستند «زندگی، زمانه و مرگ هویدا»، به نظر می‌رسد که برخی از نکات محوری زندگی و کارنامه سیاه این صدراعظم مرموز مغفول مانده و بعضی از مسائل نیز (علیرغم گفت‌و‌گو با اساتید معتبری همچون قاسم تبریزی و ابراهیم ذوالفقاری) متاسفانه توسط برخی کارشناسان نه چندان موثق، وارونه‌نمایی شده است.

مثلا اگرچه به رابطه آمریکا و رژیم شاه‌اشاراتی وجود دارد اما تصمیمات شاه از جمله درباره اصلاحات ارضی یاجشن‌های شاهنشاهی و یا حتی نخست‌وزیری هویدا به گونه‌ای نشان داده شده که گویا مستقلا و با ابتکار شخصی خود شاه گرفته شده! یا اگرچه به اهمیت حبیب الله عین الملک (پدر هویدا) در تصمیم گیری‌های منطقه‌ای پرداخته شده اما به نقش برجسته او در شناسایی و معرفی رضاخان به اردشیر ریپورتر (عامل اصلی سیاست‌های خاورمیانه‌ای صهیونیسم) برای برپایی رژیم پهلوی، اشاره‌ای نمی‌شود و یا اساسا از عضویت دیرپای هویدا در تشکیلات فراماسونری و لژهای مختلف آنکه نقش مهمی درانتخاب وزراء و اتخاذ سیاست‌های دولت او داشتند،سخنی نمی‌رود، گویی سخن از تشکیلات فراماسونری مانند آنچه در رسانه‌های شبه روشنفکری رایج است، همچنان تابو بوده وحکایت همان قضیه «اسمشو نبر» است!

تاسف بارتر اینکه در این فیلم مستند، دهه ۴۰ در دوران صدارت هویدا، دهه شکوفایی اقتصاد ایران نمایانده شده و دست‌اندرکاران اقتصاد آن دوران (از جمله عنصر سرسپرده‌ای به نام علینقی عالیخانی، رابط شبکه صهیونیستی زیتون و واسط اصلی حضور اسرائیل در ایران) را مردانی کارآمد و متخصص در پیشبرد اقتصاد ایران جلوه داده! این درحالی است که به استناد اسناد مختلف داخلی و خارجی، کلید نابودی اقتصاد ایران از همان دهه ۴۰ زده شد که با طراحی امثال «والت ویتمن روستو»ی یهودی و «موشه دایان» اسرائیلی، طرح‌هایی همچون اصلاحات ارضی و لوایح ششگانه به نابودی کشاورزی و دامپروری ایران  به نفع پروژه‌های کشاورزی اسرائیل در ایران نظیر پروژه دشت قزوین و برقراری یک صنعت دست چندم مونتاژ منجر گردید. برای تحلیل اقتصاد دهه ۴۰ ایران، هیچ منبعی موثق‌تر از فرمایشهای حضرت امام خمینی(رحمه الله علیه)نیست که طی نامه‌ای در سال ۱۳۴۶ خطاب به خود هویدا نوشتند:

«… شماها… ناظر فقر و گرسنگی ملت و ورشکستگی بازار و بیکاری جوانان فارغ‌التحصیل هستید، ناظر وضع اختلال فلاحت و زراعت، اختلال وضع بازار و تسلط اسرائیل بر شئون اقتصادی کشور بلکه به طوری که گزارش داده‌اند دخالت اسرائیل در فرهنگ می‌باشید. ناظر فقدان ضروریات اولیه زندگی در غالب دهات نزدیک به مرکز چه رسد به دهکده‌های دور افتاده از قبیل آب آشامیدنی سالم، حمام و وسائل بهداشت هستید…»

همچنین مستند تحلیلی یک بعدی از زمینه‌های شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران نشان می‌دهد به نحوی که با نگاهی مادی همه تحولات را در تحولات اقتصادی خلاصه کرده و سخن چندانی از نابودی فرهنگ اسلامی – ایرانی، از بین رفتن استقلال کشور، سیاست‌های دین‌ستیزانه رژیم پهلوی و قرار گرفتن بهائیان در رأس امور به عنوان عوامل اصلی انقلاب به میان نمی‌آورد.
منبع: عصرایران

چرا از خواندن «آناتومی افسردگی» می توان لذت برد؟

هفته نامه صدا – تیمور آقامحمدی: نمی دانم برای شما هم پیش آمده که موقع بستن چمدان مسافرت، نتوانسته اید از خیر کتاب مورد علاقه تان بگذرید؟ من که هر جا می روم ولو یا نتوانم یا به قدر چند صفحه مطالعه کنم، حتما باید کتابی انتخاب کنم تا همراهم باشد. محمد طلوعی دو بار مسافرتم را خراب کرده، بار اول سال ۱۳۹۰ با «من ژانت نیستم» و امسال هم با «آناتومی افسردگی»؛ به طوری که در ایام سفر به جای همراه شدن با برنامه ریزی قبلی، مرا گوشه ای نشاند و صدای همسر و دخترم را حسابی در آورد.

آلبر کامو در خطابه نوبل خود نکته مهمی درباره اهمیت انتخاب می گوید؛ او معتقد است که در زمانه ای زندگی می کنیم که «انتخاب نکردن هم، خود نوعی انتخاب شده». حال در این میان، نوشتن محل بزرگ ترین انتخاب هاست، انتخاب بی شمار کلمه، موضوع، درونمایه، شخصیت، مکان، زمان، ماجرا…» کسی که بهترین انتخاب ها را می کند برنده است.

طلوعی می گردد و می گردد و چیزهایی را در داستان خود جمع می کند که وقتی مشتش را پیش روی خواننده باز کرد، چیز شگفتی در آن باشد که نتواند به راحتی از خیر خواندنش بگذرد. من اینجا صرفا می خواهم به سه بخش مهم از جاذبه داستان های او اشاره کنم که سفر را بر من حرام کرده است.

چرا از خواندن «آناتومی افسردگی» می توان لذت برد؟

اطلاعات دایره المعارفی

در مواجهه مخاطب با هر بخش از داستان، نویسنده چیزی رو می کند که او یا درباره اش کمتر می داند یا به آن شکل نمی داند. زمان یکه در «آناتومی افسردگی» با قوانین قمارخانه، شرکت توزیع دارو، مدرپ ها، گیاه خواری، فنگ شویی و «ده ها مورد دیگر» روبرو می شود، اطلاعات تجربه و پژوهش شده ای می بیند که به سادگی نمی تواند در جایی مثل ویکی پدیا و سایت های مشابه بیابد. این دست از اطلاعات اگر به پیشبرد داستان و شکل گیری جهان آن کمک کند، لذت دانایی را مضاعف می کند، اگر نه به ساحت non-fiction نزدیک می شود.

من هیچ وقت نحر شتر در «آینه های دردار» هوشنگ گلشیری را فراموش نمی کنم، علاوه بر صحنه محکم و استوار آن، اطلاعاتی از شیوه نحر و رفتار شتر به دست آوردم که احساس کردم چیزی به من اضافه شده است. مطالعه داستان های طلوعی هم این وضعیت را برایم پیش می آورد. وقتی مثلا او از شکار و قلاب ماهیگیری حرف می زند و گیر کردن نوک آن به انگشت و نحوه عمل آن را توضیح می دهد، همان احساس را پیدا می کنم.

این نوع از داستان نویسی، افزون بر روایت داستانی، داده های ضروری نیز در خود دارد که به جذابیت آن می افزاید. تازگی داده ها ضمن ایجاد حسی خوش آیند در خواننده، این باور را در او تقویت می کند که ادبیات، صرفا پدیده ای سرگرم کننده نیست و می توان چیزهای بیشتری در آن یافت.

آدم های خاص

تصویر پیرمرد نود ساله ای که شلوار جین پوشیده و کمربند چرم کلفتی بسته، کافی است که توجه آدم جلب شود. حالا به این، گذشته پر پیچ و خم او در ایران و سوئد، دریانوردی، مرگ همسر و فرزند و … را هم اضافه کنید. دختری که برای رسیدن به عشق به دنبال نقابی از افسردگی می گردد، کهنه سرباز جنگ ایران و عراق که خسته از زندگی است، پسری که بیماری نادری دارد و همین باعث مرگش می شود، وجیهه خانومی که زندگی مهران را پیش بینی می کند و گند می زند به آن، استاد فنگ شویی و عادات عجیب و غریب غیر قابل تحملش، رفیقی که شخصیت اصلی را تا سر حد مرگ دوست دارد و به خاطرش خیلی کارها کرده اما او ناتوان از همراهی با اوست، زن سرایداری که یک پایش را گچ گرفته و با اسکیت در راه خانه رفت و آمد می کند، پیرمرد روشنک نوازی  که دستی در ماورا دارد، مادری که همیشه دل به همسر لاابالی دوم داده بوده، پسری که برای نجات جان خودش دندان های نامزدش را شکسته و او را در دریا رها کرده و «ده ها مورد دیگر»، شخصیت هایی هستند که در «آناتومی افسردگی» زندگی می کنند.

اینها داستان را جلو می برند و ما را به دنیای تازه و غیر کلیشه ای خود می برند. تعداد این آدم ها آنقدر زیاد است که موقع خواندن از خودم پرسیدم: «نویسنده چطور دلش آمده همه آدم های جذابش را یکجا توی این کتاب بیاورد. مگر نمی خواهد رمان دیگری بنویسد؟»!

ماجراهای جذاب

کلاهی که اسفندیاری سر پسران کمال می گذارد و زمین میلیاردی شان را سر بدهی ناچیز بیست کرونی پدرشان بالا می کشد، خودکشی با کیت استیل، باختن بی قید نیم میلیون دلار در یک قمار، توقف مترو در تونل و سوار شدن ناگهانی سربازها و افسران، مسلسل های باقی مانده از سال سی و دو، گیر کردن در تله اتاقی پر از مهمات، بیرون ریختن نیم میلیون دلار از پنجره قطار و «ده ها مورد دیگر»، رویدادهایی هستند که در این رمان وجود دارند.

صفحه به صفحه، فصل به فصل، برگ هایی رو می شود و آن آدم های خاص درگیر این ماجراهای جذاب می شوند. تازه اگر به اینها خرده داستان ها را هم اضافه کنیم، حجم شان خیلی بیشتر می شود. اگر «ده ها مورد دیگر» این سه بخش و مهارت نویسنده در قصه گویی و روایت راحت و روان آن، ما را به این نتیجه نرساند که با یک رمان تر و تمیز روبرو هستیم، باید صادقانه از خود بپرسیم که واقعا چه توقعی از رمان فارسی داریم؟ مگر نویسندگان ایرانی باید چه کار خارق العاده ای کنند که ما را راضی نگه دارند؟ معمولی ترین آثار نویسندگان خارجی را با ترجمه های نازل می خوانیم و با افتخار عکس تزئینی آنها را در اینستاگرام می گذاریم اما به داستان ایرانی که می رسیم، سختگیری نابجای مان گل می کند.

من بنا به دلایلی که آوردم وقتی به انتخاب های محمد طلوعی در «آناتومی افسردگی» و آن دو مجموعه داستان قبلی اش نگاه می کنم، تصمیم می گیرم که دیگر هیچ کتابی از این نویسنده را در چمدان مسافرتی ام نگذارم.

پی نوشت

۱٫ آلبر کامو، تعهد اهل قلم، انتخاب و ترجمه مصطفی رحیمی، ۱۳۸۹، ص ۱۱۲


منبع: برترینها

«انیمیشن ایموجی»؛ زندگی کم شتاب در شهر موبایلی

در پی پخش شدن انیمیشن‌های «ترولز»، «اسمارفز» و «لگو» و موفقیت‌هایی که طی
یکی دو سال اخیر به نام‌شان نوشته شد، طبعاً نوبت باید به «ایموجی»
می‌رسید که هشت هفته‌ای است در سطح جهان اکران شده و در همین مدت کوتاه رقم
۳۸۰ میلیون دلار در آمد را رد کرده و به موفقیت تجاری قابل ملاحظه‌ای
رسیده است اما به لحاظ محتوایی و فنی یک فیلم کامل نیست. این فیلم کارتونی
تازه شرکت سونی پیکچرز در بر دارنده چهره‌های احمقانه اما دوست‌داشتنی‌ای
است که آنها را ایدیو گرام‌های ثبت‌شده روی تلفن‌های هوشمند می‌نامند.


طبعاً این سؤال پیش می‌آید که بعد از چهره‌یابی‌هایی از این دست شخصیت‌های
اصلی کارتون بعدی موفق هالیوود کدام موجودات حاضر در وسایل ارتباطی خواهند
بود اما تا قبل از روشن شدن پاسخ این سؤال باید متذکر شد که ایده استفاده
از ایموجی‌ها و همان ایدیوگرام‌هایی که از آنها یاد کردیم به‌عنوان
چهره‌های کلیدی یک انیمیشن رایانه‌ای و یک اثر سینمایی دیجیتال آن قدرها هم
ابتکار بدی نبوده است. برخی می‌گویند این موجودات چنان سریع با کودک درون
آدم‌ها ارتباط برقرار می‌کنند که موجودات بسیار معروف‌تر کارتونی و حتی
چهره‌های زنده و انسان‌های بازیگر هم نتوانسته‌اند با آن برابری کنند.

«انیمیشن ایموجی»؛ زندگی کم شتاب در شهر موبایلی 

 عنوان: «ایموجی»

 محصول: کمپانی سونی پیکچرز
 تهیه کننده: میشل رایمو کوپاته
 سناریست‌ها: تونی لئوندیس، اریک سیگل و مایک وایت
 کارگردان: تونی لئوندیس
 تدوینگر: ویلیام جی کاپارلا
 موسیقی متن: پاتریک دویل
 طول مدت: ۸۶ دقیقه
 صدا پیشه‌ها: تی‌جی میلر، جیمز کوردن، آنا فاریس، مایا رودولف، استیون رایت، جنیفر کولیج، کریستینا اگیلرا، سوفیا ورگارا  و پاتریک استوارت.

باید متذکر شد اگر اصل استفاده از اموجی‌ها به‌عنوان چهره‌های اصلی یک فیلم کارتونی ایده بدی نبوده باشد نوع اجرا و حاصل آن در فیلم تازه شرکت سونی به سطح و درجه‌ای نمی‌رسد که می‌توانست برسد.

هر روز در جای مقرر

کاراکتر اصلی این فیلم پسر کاراکتر موسوم به «مل‌مه» است که او را جین صدا می‌زنند و تأمین صدای او در این فیلم با تی‌جی میلر بوده است. او را در شرایطی می‌بینیم که مهیای حضور و کار در محل اجتماع اموجی‌ها می‌شود. محل زندگی آنها نقطه‌ای به نام تکس توپولیس است و جالب‌تر اینکه شهری در کارنیست و این نه یک مکان عمومی و نه حتی کوچه و خیابان بلکه فضای درون تلفن همراه الکس (با صدای جیک تی استین) است. الکس یک دبیرستانی تازه فارغ‌التحصیل شده است که دائماً در حال پیامک فرستادن برای آدی (تاتی کابریل) یعنی زن جوانی است که دیده و او را برای یک زندگی مشترک پسندیده و قصد خواستگاری از او را دارد.

هر روز هر یک از ایموجی‌های ساکن و مستقر در این تلفن همراه که در بین‌شان «پوپ»، «چهره گریان»، «چشم‌های قلبی» و «قطعه پیتزا» (!) هم دیده می‌شوند، جای مقرر را برای خود در میان دیوارک‌های منقش شده بر صفحه تلفن همراه اشغال می‌کنند و در چنان جاهایی مستقر می‌شوند. وقتی یکی از آنها برای قرار گرفتن در متن یک تکس انتخاب می‌شود، تصویر او اسکن شده و سپس به حالت اولیه خود بر می‌گردند تا همان حالت سمبلیک همیشگی خود را داشته باشند.

 «انیمیشن ایموجی»؛ زندگی کم شتاب در شهر موبایلی

پیکاسو در رستورانی عادی

با این حال جین به آسانی با این مسائل کنار نمی‌آید و نمی‌توان مثل سایر عناصر «مه» عضوی عادی از این گروه باشد و مثل پیکاسویی می‌ماند که او را به یک رستوران عادی و فاقد نقش‌های الوان فرستاده باشند و در آنجا با افرادی معمولی در گیر شده باشد، ما رئیس کمپانی را هم داریم که اسمایلر (مایا رودولف) نام دارد که هر قدر لبخندهایش مصنوعی، وسیع و مردم فریب است، قلبش سرد و فاقد هرگونه حس کمک‌دهی به سایرین است.

اگر نظر اسمایلر را بخواهید بسیار صریح و بی‌واسطه مایل به حذف این مهره ناموزون و فرستادن او به سطل آشغال (موارد دیلت شده در دستگاه‌های الکترونیک) موبایل است. جین البته یکی از نفرات «مل‌مه» و صاحب ویژگی‌های آنان نیست اما بر خلاف آنچه اسمایلر می‌گوید و تبلیغ می‌کند، به کلی بی‌احساس هم نیست و برعکس مجموعه‌ای از احساسات را درون خود دارد.

مدل دیجیتال علاءالدین

این توضیحات شاید گواهی یک فیلم خوب و دارای چالش‌های متعدد را بدهد اما مشکل فیلم «ایموجی» همین جین و تضادهای شخصیت اوست و در متن قصه وی با صفاتی متفاوت چه تصویر کشیده که هر یک می‌توانند دیگری را نقض کنند. توگویی کاراکتر جنی در کارتون «علاءالدین» را به شکلی دیجیتال درآورده و قالب او را کاملاً ماشینی کرده‌باشند.

 «انیمیشن ایموجی»؛ زندگی کم شتاب در شهر موبایلی

آنچه فیلم به ما تصریح می‌کند، این است که جین درست در نقطه مقابل «مه» قرار دارد و آنگونه که تونی لئوندیس در مقام کارگردان وی را تشریح و ارائه کرده، در قیاس با خصوصیات هیجان‌انگیز سایر کاراکترهای فیلم  فاقد قوه ضربه زدن به بینندگان است. اطراف او را نیز شخصیت‌های پر شماری پر کرده‌اند که تونی لئوندیس در مقام یکی از سه فیلمنامه نگار و کارگردان ابزار کافی را برای پرکردن سبدهای دیالوگ آنها ندارد.

به سبک و سیاق «درون»

با گذشت فقط ۲۰ دقیقه از فیلم مشخص می‌شود که ایموجی‌ها نسخه‌ای از روی کارتون متفکرانه و فلسفی «درون» است که دو سال پیش پخش شد و بسیار هم موفق بود اما در این اثر تازه تعداد کاراکترها بیشتر و شهر محل وقوع اتفاقات و بواقع تلفن همراه متعلق به الکس و دنیای ارتباطات آن بسیار شلوغ‌تر است و حتی ایده استفاده از صدای پاتریک استوارت کهنه کار به‌عنوان صدا پیشه کاراکتر پوپ چندان مؤثر واقع نشده و وقتی هم که جین با کاراکتر اچ‌ای فایو (جیمز کوردن) تیمی دو نفره می‌سازد تا به یکی از سفرهای اکتشافی رایج شده در کارتون‌های سال‌های اخیر دست بزند. باز نتایج مورد نظر حاصل نمی‌آید.


منبع: برترینها

رئیس هیأت مدیره آیفیک منصوب شد

اسماعیل عفیفه به عنوان رئیس هیئت مدیره انجمن صنفی شرکتها و موسسات فیلمسازی ایران (آیفیک) انتخاب شد.

جلسه هئیت مدیره انجمن صنفی شرکتها و موسسات فیلمسازی ایران شامگاه دوشنبه سوم مهر ماه تشکیل شد.

به گزارش روابط عمومی آیفیک، دراین جلسه موضوع  استعفای اکبر تحویلیان از ریاست هیئت مدیره بعلت مشاغل کاری مطرح شد که اعضای هیئت مدیره ضمن قدردانی فراوان از تلاشهای ایشان در طول دوران مسئولیت، با استعفای ایشان موافقت کرد.

در ادامه جلسه  هیئت مدیره با اکثریت آرا اسماعیل عفیفه را  به عنوان رئیس جدید هیئت مدیره آیفیک انتخاب کرد.

 همچنین در این جلسه آئین نامه پیشنهادی کمیته احراز شرایط تهیه کنندگی و نحوه اجرای آن  به تصویب رسید.

اعضا هیئت مدیره آیفیک ایرج محمدی ،اسماعیل عفیفه،اکبر تحویلیان،بهروز خوش رزم،مهناز مظاهری،نادر رضایی و علیرضا کریم زاده هستند.


منبع: عصرایران

اعلام روزهای تعطیل تماشاخانه‌های تهران

مجموعه‌ی «تئاتر شهر» و «سنگلج» در اطلاعیه‌ی رسمی روزهای تعطیل‌شان را همزمان با سوگواری ماه محرم اعلام کردند.

به گزارش ایسنا به نقل از روابط عمومی مجموعه تئاترشهر، تالارهای نمایشی مجموعه تئاتر شهر، از روز جمعه هفتم تا پایان روز سه شنبه یازدهم مهر ماه به مناسبت فرا رسیدن ایام تاسوعا و عاشورای حسینی و شهادت امام زین العابدین(ع) اجرایی ندارند.

شایان ذکر است هم اکنون نمایش‌های «هفت عصرهفتم پاییز» به کارگردانی ایوب آقاخانی در تالار چهارسو، «چه کسی سهراب را کشت؟» به کارگردانی شهرام کرمی در تالار قشقایی، «شب شرقی»به کارگردانی ناصح کامگاری در تالار سایه و «قند خون» به کارگردانی لیلی عاج در پلاتو اجرا مجموعه تئاتر شهر میزبان علاقه مندان تئاتر است.

تماشاخانه سنگلج از ۷ تا ۱۱ مهرماه تعطیل است

همزمان با تاسوعا و عاشورای حسینی تماشاخانه سنگلج از ۷ تا ۱۱ مهر اجرایی ندارند.

به گزارش روابط عمومی تماشاخانه سنگلج،نمایش «پایان بازی» که این روزها در تماشاخانه سنگلج روی صحنه است از روز جمعه هفتم تا پایان روز سه شنبه یازدهم مهر به مناسبت فرا رسیدن ایام تاسوعا و عاشورای حسینی و شهادت امام زین العابدین (ع) اجرایی ندارند.

نمایش «پایان بازی» به طراحی و کارگردانی «افشین زمانی» از روز چهارشنبه ۱۲ مهرماه هر شب ساعت ۱۹:۳۰ در تماشاخانه سنگلج به روی صحنه خواهد رفت.


منبع: عصرایران

پردرآمدترین بازیگران جهان درسال۲۰۱۷

در این گزارش، مارک والبرگ با ۶۸ میلیون دلار، پردرآمدترین بازیگر مرد امسال شناخته شده است. مارک والبرگ  هنرپیشه و تهیه‌کننده آمریکایی است. او برای فیلم رفتگان نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد.

 


 

 

دواین جانسون  با ۶۴.۵ میلیون دلار دومین بازیگر مرد پردرآمد امسال است.

 

 

 

اما استون برنده اسکار بهترین بازیگر زن، امسال با ۲۶ میلیون دلار درآمد طی یک سال گذشته با کنار زدن جنیفر لارنس در ۲۸ سالگی ، عنوان پردرآمدترین بازیگر زن سال ۲۰۱۷ را کسب کرد.
 

 

 
به گزارش مجله فوربس،‌ جنیفر آنیستون ۴۸ ساله با ۲۵.۵ میلیون دلار درآمد عنوان دومین زن بازیگر پردرآمد امسال را از آن خود کرد. جنیفر آنیستون بازیگر آمریکایی و برنده جایزه امی است. او در یونان، کالیفرنیا و نیویورک بزرگ شده و بزرگ‌ترین موفقیت خود را در سریال تلویزیونی دوستان به دست آورده است.
 
 
جنیفر لارنس بازیگر آمریکایی است. او در زمان نامزدی‌اش برای دریافت جایزه اسکار، دومین فرد تاریخ سینما بود که در جوان‌ترین سن موفق به نامزدی برای این جایزه شده است.
 
 

 

جنیفر لارنس بازیگر جوان و پرکار هالیوود ، در سال‌های ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ میلادی به ترتیب ۵۲ و ۴۶ میلیون دلار درآمد داشت و پردرآمدترین بازیگر زن این سالها بود. این بازیگر امسال با ۲۴ میلیون دلار درآمد به جایگاه سومی قناعت کرد.


منبع: بهارنیوز

روابط عمومی فیلم مهران مدیری: تیزر فیلم بدون اطلاع ما از شبکه جم در حال پخش است

روابط عمومی فیلم«ساعت پنج عصر» همکاری عوامل این پروژه با شبکه های ماهواره ای فارسی زبان را برای پخش آنونس های فیلم تکذیب کرد و ضمن رد هر گونه ارتباط با شبکه های ماهواره ای، این اقدام خودسرانه گردانندگان Gem را تقبیح کرد.

به گزارش سینماسینما، روابط عمومی فیلم «۵ عصر»اعلام کرد : «ما در آخرین هفته های اکران «ساعت پنج عصر» قرار داریم و طی بیش از دو ماه گذشته که فیلم روی پرده بود، حمایت کاملی از سوی رسانه ها و به ویژه صدا و سیما در قبال فیلم را شاهد بودیم که همین اقدامات هم خوشبختانه موجب شد تا فیلم به مرز ۱۰ میلیارد فروش نزدیک شود.

در واقع ما هیچ نیازی به تبلیغات فیلم در شبکه های ماهواره ای نداشتیم و برنامه مذکور بدون اطلاع و هماهنگی ما از شبکه Gem در حال پخش است که قطعاً رضایتی به این حرکت نداریم و امیدواریم پخش آن به سرعت متوقف شود. این مسئله را به مسوولان وزارت ارشاد هم اعلام کرده ایم و امیدواریم تا در آخرین مقطع اکران هم حاشیه های منفی گریبانگیر فیلم نشود».


منبع: عصرایران

متولد و متوفی به‌تاریخ چهارم مهر

مرجان یگانه پرست- روزنامه بهار
هفته اول مهر با نام هما روستا در پیوند است.  نمی‌شود ۴ مهر بشود و از هما روستا یاد نکرد، او که سالروز تولد و سالمرگش با این روز مصادف است. علاوه بر این، هفته دفاع مقدس با هفته اول مهر همزمانی دارد و یکی از خاطره انگیزترین فیلم‌های دفاع مقدسی با بازی هما روستا یادماندنی‌تر شده است، فیلم «از کرخه تا راین». او بازیگر پر کاری در سینما نبود اما حضورش در چند فیلم از کارنامه کاری اش، بی نهایت خاطره انگیز بوده است. یادش گرامی به مهر این ماه.
***
نگاهی به زندگی بازیگری موثر اما کم کار
هما روستا چهارم مهرماه، همزمان با سالروز تولدش با این جهان وداع گفت. این بازیگر که در واپسین سال‌های عمرش با سرطان مبارزه می‌کرد وقتی برای ادامه درمان به آمریکا رفت، معالجه‌اش در آن کشور نیز بی‌ثمر ماند و روز چهارم مهرماه ۱۳۹۴ درگذشت. هما روستا در تاریخ ۱۳۲۵ خورشیدی در تهران متولد شد. پدرش رضا روستا از رهبران وقت حزب توده ایران بود که چندی بعد همراه با خانواده به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی مهاجرت کرد. این بازیگر مدرک فوق لیسانس خود را از دانشکده هنرهای دراماتیک بخارست در کشور رومانی دریافت نمود. او در سال ۱۳۴۹ به ایران بازگشت و در رشته شیمی مشغول به تحصیل شد ولی آن را نیمه تمام گذاشت. اولین حضور او در سینما با فیلم دیوار شیشه‌ای به کارگردانی ساموئل خاچیکیان در سال ۱۳۵۰ رقم خورد. در ۱۳۵۱، هما روستا که در دانشکده هنرهای دراماتیک مشغول تدریس بود، نمایش «باغ وحش شیشه‌ای» تنسی ویلیامز را با بازی دانشجویان آن دانشکده کارگردانی نمود. هما روستا با حمید سمندریان، کارگردان تئاتر ازدواج کرده بود. یکی از مهمترین هنرمندانی که تاثیری عمیق بر جامعه هنری گذاشت، سمندریان بود؛ او در طی سال‌ها تدریس آکادمیک و پیگیرانه، هنر تئاتر و بازیگری را به نسل بعد از خود منتقل کرد. هما روستا نیز در کنار او در انتقال آموزه‌های تئاتری و اجراهای اصیل همراهی جدی داشت. زمانی که سمندریان ۲۲ تیرماه ۱۳۹۱ درگذشت، هما روستا آسیب جدی خورد.

روستا درباره فوت همسرش گفته بود: برای من زندگی بدون حمید واقعا سخت است چرا که مجبورم نوعی از زندگی را تجربه کنم که تاکنون مانند آن را تجربه نکرده بودم. حمید برای من تنها یک همسر نبود، بلکه یک رفیق و استاد بود و حالا پر کردن جای خالی فردی مانند او در خانه و آموزشگاه برای من خیلی سخت است. ۴۰ سال بود که صبح‌ها از خواب بیدار می‌شدم و از او می‌پرسیدم: حمید جان! قهوه می‌خوری؟ و حالا دیگر کسی نیست که به این سوال من جواب بدهد. پر کردن جای خالی او برای من اصلا راحت نیست. بعد از اینکه حمید عزیز از میان ما رفت بسیاری از شاگردان او دوست داشتند که من جای خالی او را در محیط آموزشگاه پر کنم و این مکان را هم گسترش دهم. من خودم هم دوست داشتم این کار را انجام دهم اما واقعیت این است که جای خالی حمید را هیچ کسی نمی‌تواند پر کند. ناگفته پیدا بود که هما روستا بعد از استاد سمندریان روزگار را به سختی می‌گذراند، رفته رفته بیماری‌اش گسترش پیدا کرد و نتوانست بیش از سه سال دوری او را تاب بیاورد. در نهایت او در ۴ مهر همزمان با سالروز تولدش به دیدار حق و همسرش پیوست.

کارنامه‌ای پر رنگ
ناگفته پیداست که کارنامه هما روستا در عرصه تئاتر، درخشان و ماندنی بوده است اما صرف نظر از آن، این بازیگر با پشتوانه فرهنگی و هنری و همچنین همراهی با استادی چون سمندریان، کارنامه طویل و بلندی در سینما ندارد. در کارنامه کاری او ۱۳ فیلم سینمایی به ثبت رسیده است و از میان نقش‌هایی که بازی کرد، سه نقش به یاد ماندنی‌تر شد. این سه نقش حتی با گذشت سال‌ها هنوز در ذهن خاطر مخاطبان باقی مانده است که در این گزارش مروری بر این سه نقش ماندگار صورت گرفته است. او برای دو فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» و «از کرخه تا راین» نامزد دریافت سیمرغ بازیگری شده بود.

معلمی که ماندگار شد
 یکی از ماندگارترین نقش معلم‌هایی که تا به حال در سینمای ایران پرداخته شده است، همان معلم با اراده و فداکاری بود که هما روستا در فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» ساخته پوران درخشنده به آن جان داد. نقشی که این بازیگر بازی کرد، یک معلم روانشناس بود که برای تدریس وارد یک مدرسه دخترانه دانش آموزان استثنایی و ناشنوا می‌شود و ورودش مصادف با آشنایی با دخترکی ناسازگار و کند ذهن که قصد کشتن هم‌شاگردان‌اش را سر کلاس داشته، می‌شود. معلم با تلاش فراوان سعی در اصلاح شخصیت ناسازگار دخترک می‌کند که تلاش او تا حد ایثار و جنون پیش می‌رود.

پوران درخشنده کارگردان سینما درباره‌ نقش ماندگار هما روستا در فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» گفت: اولین گزینه‌ام برای ایفای این نقش بازیگر دیگری بود و بعد خانم هما روستا بودند اما خوشحالم که ایشان انتخاب شدند. این هنرمند برای رسیدن به این نقش و یک معلم عاشق، بسیار زحمت کشید. درخشنده با اشاره به موضوع فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» که در آن نقش مقابل زنده‌یاد هما روستا، یک دختر ناشنوا بود، یادآور شد: ایشان برای ارتباط با این دختر باید وقت و زمان بیشتری را می‌گذاشتند بنابراین ساعت‌ها وقت گذاشتند تا با او ارتباط بگیرند. هما روستا هنرمند فوق‌العاده‌ای بود چون عاشق کارش بود و به همین دلیل وقتی نقش معلم را بازی می‌کرد به دل می‌نشست.کارگردان «پرنده کوچک خوشبختی» یادآور شد: من خیلی از ایشان در این همکاری خاطره دارم خصوصا از این جهت که سخت‌ترین کارها را انجام می‌داد تا به نقش نزدیک شود و خوشحالم که خانم هما روستا این نقش را بازی کرد.

و مسافری که به تهران نرسید
یکی دیگر از نقش‌های ماندگاری که هما روستا ایفا کرد، نقش مهتاب در فیلم «مسافران»ساخته بهرام بیضایی بود و دیالوگ پرمعنایی که بار معنایی فیلم را ساخت. فیلم «مسافران»شروع متفاوت و پر تعلیقی دارد. وقتی همسر هما روستا در آغاز فیلم به پسرانش درباره رفتن به عروسی می‌گویند و به سمت ماشین می‌روند، هما روستا در نقش مهتاب معارفی، قبل از اینکه سوار اتومبیل شود، روی برمی‎گرداند و به دوربین زل می‌‎زند: ما می‌‎ریم تهران؛ برای عروسی خواهر کوچیک‎ترم… ما به تهران نمی‌‎رسیم… ما همگی می‌‎میریم. و داستان شروع می‌شود. مرثیه‌ای که شادی یک عروسی را زایل می‌کند. حضور هما روستا در فیلم نمادین بیضایی شاید از نظر زمانی زیاد نباشد اما برخلاف حضور محدودش، تاثیری پررنگ در ذهن و یاد بیننده داشته و دارد. دیالوگی که او در ابتدای فیلم می‌گوید، تعلیق و کشندگی مرگ را به جان تماشاگر می‌اندازد و تا پایان چهره و نگاه و لحن او از یاد رفتنی نیست.
زمانی که هما روستا برای درمان از ایران خارج شد اما در دیار غربت جان از کف داد، یکی از پر کاربردترین تیترهایی که برای انتشار خبر پرواز این هنرمند به کار برده شد، این بود که هما روستا به تهران نرسید. تیتری برگرفته از این فیلم و شولایی مرگی که در ابتدای فیلم بیم آن می‌رفت، حال برای بازیگر آن نقش به واقعیت پیوسته بود.

در قالب نقشی متناسب با خود
هما روستا برای بسیاری با نقش لیلا در فیلم خاطره انگیز «از کرخه تا راین» شناخته شده است. بازیگری که با تمام تلاشش نتوانست بر لهجه غیر ایرانی‌اش غالب شود، حالا در این نقش همان لهجه و تسلطش به زبان انگلیسی، امتیاز محسوب می‌شد و نقش را واقعی می‌کرد. یکی از فیلم‌های ماندگار پس از انقلاب و شاخص سینمای دفاع مقدس، فیلم «از کرخه تا راین» به کارگردانی ابراهیم حاتمی‌کیا است که در آن لحظات عاطفی تاثیر گذاری بین هما روستا و علی دهکردی به عنوان خواهر و برادر خلق می‌شود. او در نقش زنی که پس از چند سال دوری از ایران، ارتباط عاطفی شدیدی با برادر بسیجی مجروحش برقرار می‌کند، به خوبی ظاهر شد و بسیاری از تماشاگران سینما را تحت تاثیر قرار داد. بی شک می‌توان اذعان داشت که این نقش، هما روستا را در میان مردم به شهرت و اعتبار رساند.علی دهکردی پس از درگشت این بازیگر از او و هنرش گفته است: آن زمان چون هنرپیشه تازه کاری بودم، از این که مقابل هنرپیشه‌های حرفه‌ای قرار بگیرم واهمه و اضطراب زیادی داشتم. وقتی شنیدم خانم روستا همبازی من در این فیلم است، خیلی خوشحال شدم. ایشان اطمینان قلبی زیاد و آرامش عجیبی به من دادند و در طول کار هم کاملا بزرگوارانه در مقابل من رفتار می‌کردند و با من همدلی داشتند.


منبع: بهارنیوز