اعتراض به تعطیلی یک سایت پرطرفدار

گروه هنری- رسانه ها: روزنامه شهروند در گزارشی نوشت: احتمالا بسته شدن سایت تاینی‌موویز در ارتباط با پرونده‌ موسوم به «فعالیت باند فساد و فحشا با استفاده از فضای مجازی» اتفاق افتاده است. در این‌باره باید به نقل از سایت دیجیاتو اضافه کرد که درحال حاضر لینک‌های دانلود و بخش نظرات این وب‌سایت از کار افتاده و صفحه اینستاگرام رسمی آن نیز غیرفعال شده است. تمامی این شواهد ما را بر این می‌دارد که صحبت‌های دادستان تهران را درباره عاملان و ادمین‌های این وب‌سایت بدانیم.

 

درباره تعطیلی این سایت، این روزها شایعات زیادی شنیده می‌شود که البته هیچ‌کدام نه مورد تأیید رسمی قرار گرفت و نه واکنشی داشت. سایت تاینی‌موویز که تا همین یک ماه پیش رتبه بسیار بالای ٢٨ را در بین وب‌سایت‌های داخلی در الکسا داشت؛ سایتی رایگان نبود و اشتراک در آن مستلزم هزینه ماهانه ۴٠٠٠ تومان بود. براساس آمارها و شنیده‌های غیررسمی به نقل از کافه سینما، تاینی‌موویز نزدیک به ماهی ٣٠٠ تا ۴٠٠‌هزار نفر ثبت نام یا تمدید اشتراک داشت که به این معنا می‌تواند باشد که گردش مالی زیادی در این سایت وجود داشت که این را می‌توان مهمترین دلیل حساسیت روی این سایت به شمار آورد.

 

گسترش فعالیت‌های سایت که دوبله اختصاصی برخی آثار را هم شامل است، دلیل دیگر می‌تواند باشد. جالب این‌که گاه حتی صداوسیما نیز از آثار این سایت در برنامه‌های خود استفاده می‌کرد. شکایت شبکه‌ها و سایت‌های پخش آنلاین فیلم‌ از این وب‌سایت که رقیب آنها به شمار می‌رود، دلیل دیگر تعطیلی تاینی‌موویز است که درباره‌اش زیاد سخن گفته می‌شود.

 

مسأله قانون کپی‌رایت هم از حدس و گمان‌های دیگری است که توسط برخی کاربران مطرح می‌شود. مسأله‌ای که کاملا دور از ذهن به نظر می‌رسد، چرا که حداقل تا به امروز، متاسفانه برخلاف قانون جهانی، آرشیو تمامی وب‌سایت‌های رسمی و با مجوز داخلی هم هیچ رگه‌ای از کپی‌رایت در بخش فیلم‌های بین‌المللی خود ندارند. خصوصا این واقعیت که تاینی‌موویز از معدود وب‌سایت‌های دانلود فیلم بود که محصولات داخلی را عرضه نمی‌کرد، شایعه عدم رعایت قانون کپی‌رایت را تا حد زیادی کمرنگ می‌کند.

 

این اتفاق البته بی‌سروصدا نبود و اعتراض‌هایی را باعث شد. کاربران فضای مجازی در اعتراض به تعطیلی این سایت در صفحه اینستاگرام وزیر ارتباطات هشتگ اعتراض گذاشته‌اند. اعتراض‌هایی که واکنش وزیر را نیز موجب شده و او را وادار به نوشتن این نکته کرده که «این سایت فیلتر نشده و وزارت ارتباطات در تعطیلی آن نیز نقشی نداشته است»: اعتراضاتی درخصوص تعطیلی یک سایت در جریان است.

 

این سایت فیلتر نشده و وزارت ارتباطات در تعطیلی آن نیز نقشی نداشته است. هر چند اعتراض و پیگیری مطالبات حق مردم است اما ادبیات پیگیری مطالبات بسیار مهم و اثرگذار است. از خواندن برخی اظهارنظرها شرمسار شدم. در قرآن مسلمانان حتی از فحش دادن به بت‌های کافران منع شده‌اند. رعایت ادب حتما اثرگذاری بیشتری در پیگیری مطالبات دارد…


اما اکنون این سوال پیش می‌آید که این سایت چرا بسته شده؟ به فرض قانونی بودن بسته شدن این سایت که گفته‌های دادستان تهران نیز مبین آن است، چرا بسته شدن آن با وقفه‌ای چندساله همراه بوده است و چرا وزیر آن را کتمان می‌کند؟ این پرسش‌ها را باید پاسخ داد.


منبع: بهارنیوز

​هزینه‌های میلیونی برای موزیک هیأت‌ها!

در این میان، یکی از بخش‌هایی که بیشترین هزینه‌ را به هیأت‌ها و تکایا تحمیل می‌کند، بخشی است که مربوط به هزینه‌های موزیک و اکوی آنها می‌شود. این در حالی است که پیش از این مراجع دینی بارها بر قبیح بودن استفاده از موزیک در هیأت های مذهبی تأکید کرده بودند. محسن محمدی از جمله شبیه‌خوانانی است که سال‌هاست در این زمینه فعالیت کرده است. وی تأکید دارد در سال‌های گذشته شرایط اقتصادی و به ویژه هزینه‌های مربوط به موزیک و اکو (دستگاه پخش صدا) شرایطی ایجاد کرده که به تدریج رونق کار شبیه‌خوانی کمتر و کمتر شده است.

وی در این باره تأکید دارد که اکنون بانیان هیأت‌ها و تکایا در موارد متعدد از پس هزینه‌های چند ۱۰ میلیونی موزیک و اکو برنیامده و علاقه‌ای برای پرداخت به این بخش نشان نمی‌دهند. این شبیه‌خوان در عین حال اظهار کرد: سال گذشته ما تنها برای یک چادر، موزیک و اکو بالغ بر ۱۲ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان هزینه کردیم اما در سال جاری هزینه‌ها از این هم بالاتر رفته و امکان اجرای ۱۰ روزه تعزیه برای بسیاری از گروه‌ها وجود ندارد. محمدی همچنین عنوان کرد: این اتفاق در شرایطی رخ می‌دهد که در گذشته علاوه بر ۱۰ روز اول ماه محرم در سایر مناسبت‌های مذهبی نیز گروه‌های مختلف به اجرای تعزیه می‌پرداختند. وی با تأکید بر این که در حال حاضر یک شیپورزن برای همکاری با هیأت‌ها رقمی معادل ۷ میلیون تومان طلب می‌کند، گفت: استدلال بسیاری از افراد آن است که از این راه زندگی می‌گذرانند؛ در حالی که این افراد شغل ثابت دارند.

این تعزیه‌خوان در ادامه صحبت‌های خود به خوانندگانی که در برخی از تکایا به نوحه‌خوانی می پردازند، اشاره کرد و گفت: حتی در برخی موارد نوحه‌خوان‌هایی که حرفه‌ای‌تر هستند، مبالغ چندانی بابت خواندن نوحه در هیأت‌ها طلب می‌کنند. محمدی در ادامه صحبت‌های خود با اشاره به برخی دیگر از هزینه‌هایی که برای هیأت‌ها و تکایا وجود دارد، گفت: امسال ما تنها برای تعمیر زره‌های خود حدود ۳۵۰ هزار تومان پرداخت کردیم اما البته زره‌هایی هم در بازار وجود دارد که جنس آنها به هیچ عنوان مرغوب نبوده و شاید اگر یک بار آنها را بر تن کنیم، دانه‌های آنها از جا کنده خواهد شد. برای این نوع زره‌ها نیز قیمتی حدود ۲۴۰ هزار تومان تعیین شده است.

محمدی ادامه داد: سال گذشته یکی از افرادی که برای ما به اجرای موزیک می‌پرداخت، بابت هر روز ۴۵۰ هزار تومان دستمزد می‌گرفت اما امسال همین شخص تأکید دارد که برای اجرای موسیقی در دسته‌های عزاداری روزانه ۷۰۰ هزار تومان خواهد گرفت که برای ما پرداخت چنین هزینه‌هایی دشوار است. از سوی دیگر، افرادی که به اجرای موسیقی می‌پردازند، در این روزها چنان فعال هستند که از مدت ها قبل برنامه‌ریزی‌های لازم را انجام داده و اکنون فرصتی ندارند و بر همین اساس، در سال جاری اجرای یک مراسم شبیه‌خوانی برای ما حدود ۲۰ میلیون تومان هزینه به همراه دارد.

اما مروری بر قیمت‌های بازار نیز گویای آن است که در حوزه موسیقی و موزیک که از سال های گذشته در تکایا رونق گرفته، هزینه‌های سنگینی وجود دارد. به عنوان مثال، در ایام محرم و صفر هر سال هیأت‌های زیادی سیستم‌های صوتی خود را افزایش می دهند که این سیستم‌ها عبارتند از اکو، باند، میکسر، دایناکورد، میکروفن‌های معمولی و بی‌سیم، موتور برق و سیستم‌های وایرلسی که روی چرخ‌ها سوار می‌شوند و از سیم استفاده نمی‌کنند. از سوی دیگر، در هیأت‌ها ریتم‌های زنجیرزنی نیز به کار می‌رود که شامل طبل، سنج و دهل بوده که در سال‌های جدید به آنها دمان و پرکاشن هم اضافه شده است.

بدین ترتیب هزینه‌های نصب و راه‌اندازی یک دستگاه صدابرداری در هیأت‌های عزاداری و زنجیرزنی به شرط استفاده از باندهای ایرانی از جفتی سه میلیون تا شش میلیون تومان خواهد بود که این هزینه‌ها در صورت استفاده از باندهای خارجی به جفتی پنج تا ۱۴ میلیون تومان نیز می‌رسد. از سوی دیگر، دستگاه میکسر یا همان دایناکورد که کار تنظیم صدا را بر عهده دارد، قیمت‌های مختلفی داشته و در حال حاضر کمترین هزینه برای خرید یک میکسر حدود چهار میلیون تومان است که البته این مدل ارزان‌ترین میکسرها به شمار رفته و مدل‌های بالاتر از آن، به ترتیب از ۱۲ تا ۴۰ میلیون تومان‌ قیمت دارند. بر اساس برخی مشاهدات، سیستم موزیک و ریتم هیأت‌ها که شامل طبل می‌شود، قیمتی حدود ۳۰۰ تا یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان داشته و برای دهل نیز از ۱۵۰ هزار تومان تا یک میلیون و ۲۰۰ تومان هزینه می‌شود. همچنین سنج از ۵۰ هزار تومان تا یک میلیون تومان قیمت داشته و برای پرکاشن هزینه‌هایی از ۷۰۰ هزار تومان تا ۶ میلیون تومان در نظر گرفته می‌شود.

همچنین برای استفاده از سیستم وایرلس باید یک فرستنده و یک گیرنده صدا نصب شود که برای هر چرخ داخل دسته‌ها هزینه‌ای حدود ۱.۵ تا ۲ میلیون تومان نیاز است. میکروفون‌های بی‌سیم و نسل جدید قیمت‌هایی از ۴۰۰ هزار تومان تا ۵ میلون تومان داشته و برای هر چرخ حامل سیستم برقی که در میان دسته‌ها حرکت می‌کند، حدود دو تا سه موتور برق نیاز است که هزینه هر موتور برق از ۵ تا ۱۲ میلیون تومان برای سیستم‌های کارکرده و ۱۴ تا ۲۵ میلیون تومان برای سیستم‌های  نو محسوب می‌شود. اما درآمدزایی‌های صورت گرفته در ماه محرم به این موارد خلاصه نشده و طبق مشاهدات، حتی افرادی که برای ذبح قربانی اقدام می کنند، هزینه‌ای بالغ بر ۲۵ هزار تومان برای ذبح یک گوسفند دریافت می‌کنند.


منبع: بهارنیوز

اسماعیل فصیح؛ ادیبی که از درخونگاه آمد

هفته نامه صدا – مجید توکلی: «وقتی من به دنیا آمدم، پدر و مادرم ۱۰ تا فرزند زنده داشتند ولی می گفتند چند تا هم از بین رفته اند. یکی دو تا از بچه ها را که می دانم گوشه های پشت بام خانه بزرگ دفن کرده بودند و دیگر زحمت نکشیده بودند آنها را ببرند شاهزاده عبدالعظیم.»

این شروع زندگی اسماعیل فصیح است؛ نویسنده ای که در یک روز گرم و پرالتهاب تابستانی سال ۱۳۸۸ از دنیا رفت. علت درگذشتش را مشکل عروق مغزی اعلام کردند. روزی که از دنیا رفت ۷۵ سال داشت و چند روزی در بیمارستان شرکت نفت بستری شده بود. آن روزها بین محافل ادبی شایع شده بود علت بستری شدنش فشارهای عصبی بوده است؛ فشارهایی ناشی از بلاتکلیفی و رفتارهای مهرورزانه مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

دو سال قبل از درگذشتش گفته بود «کتاب ها با تاخیر مجوز می گیرند؛ مثلا رمان «تلخ کام» من مدت ها در انتظار مجوز بود و تا دیدند روی تخت بیمارستانم به آن مجوز دادند، وگرنه تا حالا همان جا مانده بود.» منظورش اداره کتاب بود که همه کتاب ها را قبل از انتشار بررسی می کند.

 اسماعیل فصیح؛ ادیبی که از درخونگاه آمد

اسماعیل فصیح قبل از آن که کارش به بیمارستان بکشد مشغول زندگی نامه نویسی بود. گفته بود زندگی نامه اش را در دو جلد خواهدنوشت که جلد اولش را تمام کرده بود و به ناشر سپرده بود. حالا بیش از نه سال است که می گذرد و این زندگی نامه هنوز منتشر نشده است. روایت فصیح از ۱۳۱۳، یعنی همان سال تولد نویسنده شروع می شود و فصل مهم دیگرش وقایع دوران دکتر مصدق است. بخشی از این زندگی شرح کودکی او در محله معروف درخونگاه است.

فصیح از آن سال های کودکی گفته بود «من وقتی بچه بودم شاهنامه را می پرستیدم. شب ها یواشکی می رفتم پشت در قهوه خانه ته بازارچه درخونگاه می نشستم. داخل راهمان نمی دادند، چون تریاک می کشیدند. ما بیرون می نشستیم و به این نقالی گوش می کردیم و می رفتیم تو هپروت رستم و سهراب… شاید خود حکیم ابوالقاسم فردوسی هم یک چنین چیزی توی ذهنش داشته یا از سال های بچگی آن احساس را داشته.»

درخونگاه برای فصیح آن قدر اهمیت داشت که در اغلب داستان ها سعی می کرد قصه را به طریقی به آنجا بکشاند. خودش گفته بود «من بچه درخونگاه این زمانه هستم. اگر آمریکا و فرانسه و لندن رفته ام درخونگاه را هم با خودم برده ام.» یک روز در لندن دوست هنرمندی که به گفته فصیح ژورنالیست هم بوده از او می پرسد: «وقتی از ایران خارج می شوید، آیا فعالیت های تازه شما عقده هایی را که در ایران برایتان به وجود آمده از خاطره پاک می کند؟» و فصیح در جوابش گفته بود: «ما ممکن است از درخونگاه خودمان بیرون برویم ولی هرجا برویم درخونگاه مان را هم با خودمان می بریم.»

 اسماعیل فصیح؛ ادیبی که از درخونگاه آمد

در دهه هفتاد که اسماعیل فصیح در اوج شهرت خود بود و برخی کارهایش بعد از سال ها مجوز انتشار گرفته بودند در میزگردی با حضور کریم امامی، گلی امامی، بهمن فرمان آرا، محمدرضا قانون پرور، فرهنگ رجایی و علی دهباشی شرکت می کند که متنش در مجله کلک منتشر می شود.

آنجا گلی امامی از او می پرسد درخونگاه یعنی چه و اسماعیل فصیح سفره دلش را باز می کند: «بازارچه درخونگاه تهران از زمان قاجار وجود داشته، شاید اوایل «در خانقاه» بوده. نمی دانم، ولی موجودیت و مفهوم «درخونگاه» حالا برای من یک حالت فکری دوران کودکی است تا یک «بازارچه». مکانش هم البته کوچه ای است طرف های چهارراه گلوبندک، بازارچه کوچک درخونگاه هم هنوز وجود دارد. آدم هایی که آنجا بودند و من را به گریه می انداختند یا می خنداندند یا عشق می ورزیدند همه در ذهن من حک شده اند.

درخونگاه دنیای است که برای من به صورت یک طرح فکری باقی مانده؛ گذشته های حک شده در مغز. سالی نیست که بگذرد و من چهار پنج بار در آن کوچه پس  کوچه ها و سایر نقاط جنوب شهر تهران پرسه نزنم، به خصوص حضرت عبدالعظیم را که پدرم- که در دو سالگی من فوت کرد- در آنجا دفن شده و همین طور قم که مادرم- که در سی سالگی من فوت کرد- در آن صحن مطهر دفن است.»

درخونگاه برای او دنیای شد انباشته از خرده فرهنگ ها. «در دو سالگی صحنه خاکسپاری پردم را خوب یادم است. وقتی او را در قبر گذاشتند… آن وقت ها در طهران رسم بود وقتی بچه ای یتیم می شد در مراسم روی سرش خاک و کاه گل می ریختند. این ها بخشی از درخونگاه است که من ناآگاهانه پنجاه و هشت سال است با خودم حمل کرده ام.»

او از خانواده ای آمده بود که به گفته خودش پرجمعیت بود و پدر خانواده کاسبی در چهارراه گلوبندک بود. غیر از خودش هیچکدام از اعضای آن خانواده پرجمعیت سمت ادبیات و هنر نرفتند. با این حال، از پنج شش سالگی قصه خوانی را شروع کرده بود، به لطف خواهرش که کتاب کرایه می کرد. فصیح گفته بود «هرچه گیر می آمد برایم بلند بلند می خواند.»

او خودش را «خواننده ای جبری» می دانست که بعدها به قول خودش «بدبختانه» تبدیل به «یک نویسنده جبری» شد. «فکر نمی کنم در کتاب های من شخصیت اصلی وجود داشته باشد که از بیرون سرنوشت و زندگانی اصلی من آمده باشد. از درخونگاه بگیرید تا پاریس و آمریکا و اهواز و آبادان و اکباتان. از اولین کار چاپ شده ام- شراب خام- تا الان حدود سی سال است که در جبر نوشتن هستم. اکثر نوشتن من با اتفاقاتی که برای من افتاده و کسانی که من را تکان داده اند به نحوی بستگی داشته اند. مرگ و جنگ و انقلاب ها به خصوص انگیزه های شدیدی بوده اند.»

 اسماعیل فصیح؛ ادیبی که از درخونگاه آمد

فرهنگ رجایی گفته بود یکی از مشکلات فرهنگی ایرانی ها این است که تصور می کنند آدم های بزرگ نابغه اند، یعنی شب می خوابند و صبح از خواب بلند می شوند و رمان می نویسند. او به فصیح گفته بود «آدم های بزرگ کارگرهای خوبی هستند.» و بعد از او پرسیده بود که چه قدر کتاب می خوانده است و فصیح گفته بود «در سی سال یا چهل سال اول زندگی ام نمی شد لااقل روزی یکی دو تا کتاب دستم نباشد.

این کتاب ها ممکن بود آن قدر مرا جذب کنند که در عرض یک روز بخوانم شان. مثلا کتاب های همینگوی در یک دوران خاص مرا جذب می کردند یا فاکنر یا کامو یا دیکنز. متنوع بودند. مثلا فرض کنید آگاتا کریستی یا ریموند چندلر را شب می خواندم که می خواستم بخوابم، فاکنر را روز می خواندم و جوک های ایرلندی را هم سر غذا برای بچه ها بلند بلند می خواندم.

مجلات، فصلنامه ها و به خصوص داستان های Reader’s Digest و حتی روزنامه های مختلف هم همیشه بخشی از زندگی ما بود. اخیرا کمتر شده. به خاطر شرایط قلبی و خستگی چشمم. ممکن است در عرض یک هفته یک کتاب بیشتر نخوانم.»

قصیح رمان های متعددی نوشت که برخی از آنها با طرح های استخوان دار روایت شده اند و نمونه های فوق العاده ای هستند در تاریخ داستان نویسی ایران. او گفته بود «من صبح ها می نویسم. هیچ وقت نشده بعدازظهرها بنویسم. برای ترجمه یا ویراستاری بله بعدازظهرها هم شده. اما برای نوشتن تا آنجا که یادم است از ۱۴ر ۱۵ سالگی از ساعت ۵ و ۶ بیدار بوده ام. یا می خوانده ام یا می نوشته ام. اما به طور کلی بهترین ساعات روز برای من صبح است. ممکن است از ۵ تا ساعت ۸ کار کنم و ۸ هم بروم سر کلاس.

بعضی کارها هست که خیلی سریع پیش می رود. یک روز مثلا ممکن است ۳۰ صفحه بنویسید و یکر وز هم ممکن است به خاطر یک واژه بلند شوید بروید یزد. چرا؟ چون اگر شما دارید اثری خلق می کنید باید بهترین و صحیح ترین ماتریال را داشته باشید و پژوهش ها را انجام بدهید. خواننده کافی است فقط یک غلط در اثرتان ببیند. این در کل برداشتش از اثر تاثیر دارد. نمی دانم این شاید ژنتیک است یا به علت معلم بودن.»

حالا هشت سال از مرگ نویسنده ای می گذرد که به گفته خودش اگر تاریخ روز و ماه و سال تولدش را به شمسی یا میلادی جمع کنید به عدد ۱۳ می رسید، عددی که به گفته خودش «عدد خوشگل سگ شانسی ایرانی» است.

فصیحِ ناتورالیست

رضا صادقی شهپر: ایده اسماعیل فصیح در داستان هایش متکی بر تاثیر سرنوشت و جبر محیط و وراثت است.

 اسماعیل فصیح؛ ادیبی که از درخونگاه آمد

ناتورالیسم به جنبشی ادبی و هنری در اواخر قرن نوزدهم اطلاق می شود که بنیانگذارش امیل زولا (Emile Zola) نویسنده فرانسوی بود. ناتورالیسم در ادبیات، نظریه ای است که کردار، رفتار و اندیشه انسان ها را برخاسته از غرایز درونی و امیال طبیعی می داند. ناتورالیست ها تمام واقعیت ها و دیده ها را در دایره علومی که با قوانین علمی توجیه پذیرند، محصور می دانند. آن ها بر مسائلی چون جبر و وراثت، محیط و سرنوشت و مشاهده زندگی به دور از آرمان گرایی تاکید می ورزند و در آثارشان بیشتر به بازنمایی امور زشت و ناخوشایند می پردازند.

ناتورالیست ها معتقدند همان گونه که یک دانشمند علوم طبیعی در سلسله حوادث و علل و موجبات آن ها تحقیق و آزمایش می کند، در ادبیات نیز چنین تحقیقی روی رفتار و منش آدم ها لازم و عمی است.

اسماعیل فصیح از جمله داستان نویسان معاصر ایران است که در داستان های «خاک آشنا»، «شراب خام»، «دل کور» و «اسیر زمان»، نگرشی ناتورالیستی دارد و به گونه ای چشمگیر، اصول و قواعد ناتورالیسم را به کار گرفته، اگرچه در این شیوه کمتر شهرت یافته است.۱ فصیح در داستان هایش انسان هایی مایوس و سرگشته را نشان می دهد که اسیر غرایز پست و حیوانی خویش اند؛ افرادی مانند صمند خزایر در «شراب خام»، مختار در «دل کور» و سرهنگ نفیسی در «اسیر زمان» انگیزه های حیوانی همچون حرص شهوت و خوی حیوانی (کشتن و خشونت) را به نهایت رسانده اند.

زشتی و پلشتی در آثار فصیح حضوری دائمی دارد و نویسنده، الگویی متوسط و به دور از ایده آل گرایی و نهایتا «آریان گونه» را برای مخاطبان خود تجویز می کند و همانند ناتورالیست ها از قهرمان سازی و ارائه تصویر آرمانی از انسان اجتناب می ورزد.

طرف کار فصیح در داستان هایش متکی بر تاثیر سرنوشت و جبر محیط و وراثت بر اعضای خانواده آریان است و ازاین نظر، امیل زولا را در سلسله رمان های «روگون ماکار» به یاد می آورد.

در داستان های فصیح، ویژگی های ناتورالیستی همچون جبر محیط و وراثت و تاثیر آن بر رفتار و شخصیت افراد، مقهور بودن انسان در برابر سرنوشت و نفی آزادی، تاکید بر جنبه های زشت واقعیت، مطالعه انسان به عنوان حیوان (به تصویر کشیدن بُعد حیوانی و شهوانی انسان)، توصیف دقیق و شرح جزییات حوادث و وقایع، احساس یاس و پوچی و بدبینی در شخصیت ها، پایان تراژیک و مرگ آلود داستان، توجه به علم فیزیولوژی و پرداختن به عشق به عنوان نیاز جسمانی و جنسی، بسامدی چشمگیر دارند.

 اسماعیل فصیح؛ ادیبی که از درخونگاه آمد

درمجموعه داستان «خاک آشنا»، تاکید فصیح بر تاثیر وراثت و محیط بر اعضای خانواده «آریان» است. بیان زشتی ها و مسائل مخالف با اخلاق است و نیز بهره گیری از زبان محاوره و شرح دقیق وقایع و جزییات که در داستان های «یک زندگی خاک شده»، «سایه های کمرنگ در چشمان پیرزن»، «برّه» و «درخونگاه» دیده می شود، از ویژگی های ناتورالیستی این کتاب است. در «شراب خام» نیز بر تاثیر وراثت و محیط و سرنوشت محتوم بر زندگی و رفتار شخصیت ها تاکید دارد.

همچنین توجه نویسنده به جزییات، اعتقاد نداشتن به باورهای مذهبی و مخالفت با قراردادهای اخلاقی و بیان بی پرده روابط جنسی، احساس یاس و پوچی و طرح مسئله خودکشی و توجه به علم فیزیولوژی، مهم ترین مضامین ناتورالیستی به کار رفته در این داستان است.

در رمان دل کور، مرگ به اشکال گوناگون، چهره می نماید و درون مایه ناتورالیتسی «ناگزیری مرگ»، دائما به مخاطب القا می شود. همچنین فرمانروایی غرایز بر انسان ها و حضور انگیزه های حیواین (تنازع بقا، ولع جنسی، قتل، بزهکاری و حرص و طمع در این داستان، بسیار برجسته شده است. مختار پسر بزرگ ارباب حسن آریان نمونه بارزی از این موجود شرور است که خصلت ها و انگیزه های حیوانی چون حرص و شهوت و خشونت در او به نهایت رسیده، چنان که به گل مریم، دایه لال و افلیج و غشی برادرش صادق، تجاوز می کند.

در فصل پنجم رمان نیز جبر وراثت و محیط بر اعضای خانواده آریان کاملا آشکار است؛ فرشته، گویی ادامه رسول است و قدیر (کامران) که مانند عصر خود پرزرق و برق، متقلب و بی رحم است، همانند پدرش باعث مرگ و تیره بختی دیگران، از جمله فرشته، می شود.

در رمان اسیر زمان، ناتورالیسم به اشکال مختلفی چون تاکید بر بُعد حیوانی انسان و جبر وراثت و محیط، همچنان بر فضای داستان سایه افکنده است و جنبه های زشت واقعیت مانند فقر و بی عدالتی به صورتی لجام گسیخته توصیف می شود، اگرچه نگرش ناتورالیستی نویسنده دراین اثر، کم رنگ تر شده است.

می توان گفت که ناتورالیسم فصیح، به ناتورالیسم امیل زولا بیشتر شباهت دارد، چرا که او در داستان هایش به زندگی یک خانواده ایرانی (خانواده آریان) می پردازد و هرکدام از اعضای این خانواده بزرگ در یکی از داستان ها برای نشان دادن جبر وراثت و محیط و سرنوشت و تحولات اجتماعی زمانه، محور قرار می گیرد و این در حالی است که امیل زولا نیز رمان های پیوسته و مستقل «خانواده روگون ماکار» را در بیست جلد و براساس جبر زیستی و موروثی، محیط و سرنوشت محتوم به نگارش درآورد.

 اسماعیل فصیح؛ ادیبی که از درخونگاه آمد
نکته قابل توجه دیگر آن است که داستان های پیش از انقلاب فصیح مانند شراب خام، خاک آشنا و دل کور از ناتورالیسمی پررنگ برخوردارند اما این موضوع در نوشته های پس از انقلاب او کمرنگ تر شده است و نویسنده می کوشد بیشتر تصویری رئالیستی ارائه دهد، اگرچه رگه هایی از ناتورالیسم را هم در آن ها می توان یافت. فصیح در این گونه آثارش از فضای پس از انقلاب تاثیر پذیرفته، چنان که در رمان های «ثریا در اغما» و «زمستان ۶۲» متاثر از جنگ ایران و عراق، فضا و روایتی رئالیستی آفریده است.

پی نوشت:

۱٫ در این باره بنگرید به مقاله نگارنده با موضوع «یک گام به سوی بومی گرایی: نقد ناتورالیستی داستان های فصیح» در: مجله پژوهش زبان و ادبیات فارسی، شماره ۲۹، تابستان ۱۳۹۲٫


منبع: برترینها

در خانه‌های شاعر بزرگ قرن بیستم

به گزارش ایسنا، «کریس راس» از روزنامه «گاردین» در یادداشت خود پس از بازدید از خانه‌های این شاعر مطرح شیلیایی نوشت: «پابلو نرودا» زمانی گفته است: «اگر همه پله‌های «بالپارایسو» را بالا و پایین کنیم، دور دنیا را گشته‌ایم.» او این جمله را در مورد حال و هوای شاداب و جهانی دومین شهر بزرگ، بندر اصلی شیلی و کلانشهر دوست‌داشتنی و خاطره‌انگیز کشورش بیان کرده است. این منطقه شامل ۴۲ تپه، عمارت‌ها، خانه‌ها، کلبه‌ها و جاده‌هایی می‌شود که به دریا ختم می‌شوند.من پیش از این هم به «بالپا» سفر کرده و طعم «سویچا»ی خوشمزه‌اش (نوعی غذای دریایی مختص آمریکای جنوبی) را چشیده بودم. اما این بار بیشتر قصد داشتم از رابطه بین این شهر و شاعر برنده نوبلش سردربیاورم.آوریل سال گذشته فیلمی به نام «نرودا» با بازی «لوئیس گنکو» و «گائل گارسیا برنال» در انگلستان اکران شد و در همین سال، جسد او پس از آزمایش‌هایی سه‌ساله دوباره به خاک برگردانده شد.

«لوئیس گنکو» در نقش «پابلو نرودا»
در ۸۴ کیلومتری «بالپارایسو»، «ایسلا نگرا» (به معنی جزیره سیاه) واقع شده. این خانه نه جزیره است و نه سیاه، بلکه نامش ظاهرا برگرفته از صخره‌ سیاهی است که در نزدیکی آن‌جا در احاطه‌ اقیانوس آرام است. در واقع این‌جا منطقه‌ای ساحلی است که «نرودا» در سال ۱۹۴۴ خانه‌ای در آن ساخت. او این خانه را ساخت تا در آن روی شاهکارش «سرودهای همگانی» (دهمین مجموعه شعرش) کار کند.دو معمار تلاش کردند سفارش‌های متعدد «نرودا» را عملی کنند تا بالاخره بعد از ۲۰ سال این خانه تکمیل شود. «نرودا» به عنوان سناتور و عضو پیش‌رو حزب کمونیست به سرتاسر شیلی و کشورهای دیگر سفر می‌کرد. او چندین سال هم در بوینس‌آیرس و مکزیک در تبعید زندگی کرد، اما همان‌طور که خودش گفته: «خانه به رشدش ادامه می‌داد، مثل انسان‌ها، مثل درخت‌ها.»حال که درهای این خانه‌موزه به روی مردم باز شده، هر ۱۰ دقیقه ۱۴ نفر اجازه ورود پیدا می‌کنند و با راهنمایی صوتی از خانه‌ای که زمانی «نرودا» در آن سکونت داشته، دیدن می‌کنند. «ایسلا نگرا» پر از شگفتی است و هر اتاقش بنا به سلیقه‌ شاعر بزرگ شیلی تزیین شده.

یکی از اتاق‌های نشیمن شبیه کشتی است و دیگری به کوپه قطار شباهت دارد. به هر طرف که نگاه می‌کنی، سردیس‌های بزرگی می‌بینی و روی هره پنجره‌ها پر است از کشتی‌هایی که در دل بطری‌های شیشه‌ای قرار دارند. «نرودا» کلکسیونری باذوق بود که به بطری، صدف، حشرات، پروانه، کت، پانچو، کلاه و… علاقه زیادی داشت.این خانه با راهروهای باریک و کشتی‌مانند، پلکان شیب‌دار، نقاشی‌های دیواری و مبلمان ناهمگون و مدرنیستی‌اش هرگز از مد نمی‌افتد. این‌جا یادآور روحیه شیطنت‌آمیز و تنوع‌طلب «نرودا» و علایق تجمل‌گرایانه یک کمونیست است.او برای خوش گذشتن به دوستانش، بار بزرگی در خانه طراحی کرده بود و دوست داشت میهمان‌ها با لباس‌های خارجی و با تمی که او اعلام کرده بود، به دیدنش بیایند. شاید کمی ناپخته به نظر برسد، اما به قول «نرودا»: «فردی که بازی نمی‌کند، کودک درونش را از دست داده است.»بیرون خانه، آرامگاه «نرودا» است و پایین پایش، ساحلی صخره‌ای و خیره‌کننده. حتی در روزهایی که باد شدیدی نمی‌وزد، امواج فیروزه‌ای‌رنگ و کف‌آلود خروشان‌اند و تصویری جادویی می‌آفرینند.«نرودا» عقاید مردم را به دو دسته تقسیم می‌کند: از یک زن برزیلی خواستم عکسی از من بگیرد. او با احساساتی رقیق درباره شاعر شیلیایی گفت: «داشت گریه‌ام می‌گرفت. این‌جا جادویی است. سال‌هاست می‌خواستم به این‌جا بیایم.» فکر نمی‌کنم هیچ شاعر اروپایی چنین تأثیری بر مردم داشته باشد. در عین حال احساساتی که او در شعرهایش به خرج می‌دهد هم شبیه هیچ شاعر آمریکای لاتینی نیست.

کمی بعد در یک کافه شنیدم که زنی محلی، کارهای «نرودا» را «احمقانه» خواند. یکی از محلی‌ها گفت: «حداقل یک‌سوم شیلیایی‌ها طرفدار «پینوشه» هستند و همین آن‌ها را «ضد نرودا» می‌کند.بعد از ناهار، نوبت بازدید از خانه کوچک «نرودا» که در ارتفاع واقع شده و «لاسباسیتانا» (که به نام «سباستین کولادو» مالک اصلی‌اش نامگذاری شده) خوانده می‌شود، رسید. «نرودا» در سپتامبر ۱۹۶۱ میهمانی بزرگی برای نقل مکان به این خانه برگزار کرد.در روز، خانه‌های چوبی و قایق‌های کنار ساحل منظره این خانه هستند و در شب، نورهای کوچک روی زمین و کهکشان راه شیری بالای سر، بیننده را مسحور می‌کند. این خانه با ظاهری کمتر درهم و برهم و بیشتر فریبنده، جنبه‌های بیشتری از شخصیت «نرودا» را نمایان می‌کند.

نقشه‌ها و آثار هنری آنتیک و تصاویری از آسیا، نشان‌دهنده سفرهای پرماجرای او هستند. پرتره بزرگی از «والت ویتمن»، ‌تأثیر برجسته‌ این شاعر بر «نرودا» را بیان می‌کند و تصویر دیگری از «لرد کوکرِین»، یادآور ارتباط اسکاتلند و جنگ‌های استقلال شیلی است.اسب چوبی و متحرک، باز هم کودک درون را به خاطر می‌آورد و شاید تنها حسی نوستالژیک برای آقای شاعر داشته. دیوارها به رنگ صورتی و آبی زنده هستند و به قول خودش، «آدم را به رقص می‌آورند.»نور خورشید صبحگاهی به طبقات بالا فرو می‌ریزد و حس در ارتفاع بودنِ اتاق کار «نرودا»، با صندلی‌ای که جوهر سبزرنگی رویش ریخته، من را به یاد «لارن» روستای محل زندگی «دیلی توماس» انداخت. هر دو این شاعرها خوشگذران و از لحاظ اجتماعی برونگرا بودند و هر دو به مکانی مخفی برای نوشتن نیاز داشتند.
«نرودا» درباره این خانه می‌نویسد: «خستگی «سانتیاگو» را حس می‌کنم. در «بالپارایسو» دنبال خانه‌ای کوچک برای آرامش بخشیدن به زندگی و نوشتن هستم. باید شرایط خاصی داشته باشد. نه خیلی بالا و نه خیلی پایین باشد. دور و برش خلوت باشد، اما پرت هم نباشد.»

«لاسباستیانا»
سازندگان «لاسباستیانا» دقیقا به هدف زدند. این‌جا شهر اصلی «نرودا» است، پر از صلح و سکوت، اما با منظره دیدنی «بالپارایسو». علاوه بر این، این‌جا محلی سرزنده و مناسب برای خوشگذرانی هم هست.تنها ضعف این منطقه، نداشتن موزه‌ها و جاذبه‌های مهم است. اما در عوض با وجود خانه «نرودا»، این‌جا مکانی شده برای شناخت کامل این شاعر برنده نوبل و تاریخ کشور شیلی. در «ایسلا نگرا» شعر و سیاست به هم گره می‌خورند و در «لاسباستیانا» بود که «نرودا» به شهرت جهانی رسید. خانه‌ها این‌جا با بافت‌شان یکی می‌شوند و آن را در قاب پنجره‌های‌شان بازنمایی می‌کنند.«نرودا» جایی نوشته است: «عاشق «والپارایسو» هستم. ملکه تمام سواحل جهان/ فرمانده واقعی امواج و کشتی‌ها… کوچه پس کوچه‌های جنایی‌ات را دوست دارم.»«ایسلا نگرا» و «لاسباستیانا» تنها جاذبه‌های مرتبط با «نرودا» در شیلی نیستند. «لاچاسکونا» خانه‌ای دیگر از این چهره فرهنگی است که در نزدیکی «بلاویستا»ی سانتیاگو واقع است.«نرودا» متولد «پارال» بود و در شهر جنوبی «تموکو» رشد پیدا کرد. به عنوان دیپلمات در مکزیک، کاتالونیا، برمه، جاوا، سنگاپور و…. زندگی کرد. او مردی بود شیفته سفر و جهانگردی. به دو خانه ساحلی «نرودا» سر بزنید؛ حتی اگر حس نکردید دور جهان را گشته‌اید، حداقل با دنیای شاعرانه «پابلو نرودا» آشنا می‌شوید.
*****
«پابلو نرودا»، شاعر «به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر…» و «هوا از من بگیر، خنده‌ات را نه»، از مشهورترین و تأثیرگذارترین چهره‌های ادبیات معاصر جهان است که تعداد زیادی مجموعه شعر از خود باقی گذاشته است.  «گابریل گارسیا مارکز» ـ نویسنده برجسته کلمبیایی و برنده نوبل ادبیات ـ زمانی «نرودا» را بزرگ‌ترین شاعر قرن بیستم در تمام زبان‌ها خوانده است. از آثار محبوب او می‌توان به «اسپانیا در قلب ما»، «عاشقانه جدید برای استالینگراد» و «چوب‌بر بیدار خواهد شد» اشاره کرد.«نرودا» از فعالان سیاسی شیلی بود که در جنوب سانتیاگو به دنیا آمد. او یکی از حامیان سرسخت و دوست «سالوادور آلنده» ـ رییس‌جمهور چپ‌گرای شیلی ـ بود که فقط ‌۱۲ روز پس از کودتای نظامی «آگوستو پینوشه» که به سرنگونی «آلنده» انجامید، در بیمارستان درگذشت. برخی معتقدند او به ‌دلیل این‌که قصد داشت رهبری حزب مخالفان حکومت را برعهده بگیرد، به قتل رسید.

اعضای خانواده‌ «نرودا» پیش‌تر معتقد بودند که او در سن ۶۹ سالگی بر اثر پیشرفت بیماری سرطان پروستات درگذشته؛ اما «مانوئل آرایا» – راننده شخصی او – در سال ۲۰۱۱ با اظهارات تکان‌دهنده‌ خود مدعی شد، تزریقی که پیش از مرگ برای این شاعر برنده‌ نوبل ادبیات انجام شد،‌ علت فوت او بوده است. این اظهارنظر ماجرای مرگ این نویسنده و شاعر سرشناس را با حاشیه‌های زیادی همراه کرد.در آوریل ۲۰۱۳ جسد «نرودا» براساس ادعای «مانوئل آرایا» مبنی بر به قتل رسیدن او، کالبدشکافی و در ماه نوامبر همان سال اعلام شد که در بررسی‌های انجام‌شده شواهدی از مسموم شدن این شاعر سرشناس دیده نشده است.با این حال، دولت شیلی پرونده «پابلو نرودا» را در ژانویه سال ۲۰۱۶ میلادی دوباره گشود و دستور انجام آزمایش‌های بیشتری را صادر کرد. در این میان، «ادواردو کونترراس» وکیل حزب کمونیست شیلی اظهار کرد «پینوشه» برای از بین بردن دشمنان خود از نوعی باکتری استفاده می‌کرد. «رودریگو لیدو» مدیر برنامه حقوق بشر وزارت کشور شیلی نیز گفت که ما می‌دانیم نیروهای مسلح در زمان دیکتاتوری «پینوشه» مقادیر زیادی باکتری را برای سرکوب مخالفان وارد کشور کردند.

در ماه ژوئن همان سال تیم پزشکی قانونی این پرونده در مورسیای اسپانیا اعلام کرد که از سه نوع پروتئین یافت‌شده در بدن «نرودا»، دو مورد مربوط به سرطان پروستات است؛ اما منشأ پروتئین سوم (نوعی باکتری) هنوز نامشخص است. بر همین اساس، تیمی از متخصصان از کشورهای آمریکا، کانادا، اسپانیا و دانمارک مطالعه را برای یافتن منشأ این باکتری آغاز کردند اما هیچ مدرکی دال بر مسموم شدن این شاعر برنده نوبل به دست نیامد.
‌دادگاه شیلی حکم داد که پرونده مختومه است و جسد وی باید به قبر برگردانده شود. با وجود دفن شدن دوباره باقی‌مانده جسد «نرودا»، آخرین گزارش‌های پزشکی قانونی حاکی از وجود نوعی عفونت باکتریایی در بدن اوست اما علت وجود آن هنوز مشخص نشده است.


منبع: بهارنیوز

کریستن استوارت در بازسازی «فرشتگان چارلی»

بازسازی «فرشتگان چارلی» که این روزها مرحله پیش تولیدش را در استودیوی سونی پشت سر می‌گذارد، احتمال دارد با حضور شماری از بازیگران جوان و مطرح هالیوود از جمله کریستن استوارت ستاره مجموعه فیلم‌های فانتزی «گرگ و میش» و لوپیتا نیونگ او ستاره برنده اسکار درام «۱۲ سال بردگی» مقابل دوربین برود. الیزابت بنکس بازیگر باسابقه و کارگردان فیلم دوم «پیچ پرفکت» برای کارگردانی نسخه جدید این اکشن کمدی قرارداد بسته است. این فیلم از تابستان ۲۰۱۹ در سینماها اکران می‌شود.

 



 

«ورایتی» به نقل از منابع آگاه گزارش داده استوارت ۲۷ ساله و نیونگ او ۳۴ ساله از گزینه‌های اصلی تهیه‌کنندگان سونی برای ایفای نقش در این پروژه هستند که البته هنوز به مرحله قرارداد رسمی نرسیده است.استوارت که در سال‌های اخیر عمده تمرکزش بر فیلم‌های مستقل بوده، بعد از بازی در فیلم‌هایی همچون «آلیس آرام»، «کافه سوسایتی» و «فروشنده شخصی» بیش از پیش در کانون توجه قرار گرفت. آخرین حضور او در فیلم‌های پرهزینه استودیویی به سال ۲۰۱۰ برمی‌گردد که در فیلم «سفیدبرفی و شکارچی» ظاهر شد. او به زودی فیلم «زیر آب» محصول استودیوی فاکس را آماده اکران دارد که روایتگر ماجرای گروهی از پژوهشگران دریایی است که در اعماق آب‌ها گرفتار حادثه‌ای غیرمنتظره می‌شوند.

 

اکشن کمدی «فرشتگان چارلی» اولین بار در قالب یک سریال تلویزیونی از سپتامبر ۱۹۷۶ روی آنتن رفت و بعد از نمایش پنج فصل در ژوئن ۱۹۸۱ پایان یافت. نسخه سینمایی این سریال پرطرفدار با بازی کامرون دیاز، درو بریمور و لوسی لیو در نقش «فرشتگان» در سال ۲۰۰۰ در سینماها اکران شد. فروش جهانی فیلم در گیشه سینماهای دنیا از مرز ۲۶۴ میلیون دلار عبور کرد. سه سال بعد، دنباله این فیلم روانه پرده سینماها شد و به رغم شکست سنگینی که در گیشه امریکای شمالی تجربه کرد، در سینماهای خارج با استقبال روبه‌رو شد تا جایی‌که فروش جهانی آن به بیش از ۲۵۹ میلیون دلار رسید. باید منتظر ماند و دید نسخه‌ای که بنکس قصد کارگردانی آن را دارد تا چه اندازه در جلب نظر منتقدان و تماشاگران موفق عمل خواهد کرد.


منبع: بهارنیوز

قرائت های لیبرال از عاشورا به کجا ختم می شود؟

ماهنامه نسیم بیداری – حسین سخنور: پیش از آن که بپردازیم به پاسخ پرسش فوق، یادآور می شویم این عنوان برگرفته از سوال هولدرلین، شاعر آلمانی قرن نوزدهم است که می پرسد: «شاعران در زمانه عسرت به چه کار می آیند؟» حال، ملهم از این سوال، می توان پرسید و البته پرسیده اند که اگر حسین نماد انقلاب و قیام است، پس در دوره افول انقلاب ها و زمانه مرگ قیام ها و خروش ها، دیگر حسین به چه کار می آید؟

در زمانه اصلاحات هم می توان همچون زمان انقلاب از او الگو گرفت؟ عاشورا و حرکت امام حسین، کارآمدی خود را در گفتمان انقلابی به خوبی ثابت کرده است، تا جایی که بنیان گذار انقلاب اسلامی گفته بود: «شما باید تبلیغ کنید آقا، محرم است، این محرم را زنده نگه دارید. ما هر چه داریم از این محرم است و از این مجالس.» (صحیفه، جلد ۱۷، ص ۶۲)

کارآیی محرم در گفتمان انقلابی، محدود به انقلاب ایران و منحصر در رهبران آن نبود. حتی نویسندگان غیر دینی عرب هم از این پتانسیل بهره گرفتند. به عنوان مثال در نمایشنامه شاعرانه دو جلدی عبدالرحمان الشرقاوی به نام حال الحسین تائرا، الحسین شهیدا (حسین انقلاب، حسین شهید) قیام حسین به عنوان مبارزه طبقاتی به نمایندگی از توده های تهیدست تصویر شده است. (حمید عنایت، چند قرائت از قیام امام حسین) اما در ادامه می پردازیم به کارآمدی محرم در گفتمان اصلاحی و اینکه آیا می توان به موازات تفسیر چپ گرایانه از عاشورا، قرائتی لیبرال از عاشورا ارائه داد؟

روایت هایی از عاشورای لیبرالیزه

بعد از انقلاب اسلامی و دوران جنگ هشت ساله، به تدریج کارکردهای عاشورا در ایران تغییر کرد. تغییری که در ادامه تحولات سیاسی و فکری کشور بود. پر واضح است، در این سطح صحبت از عاشورای مناسکی و آیینی نیست؛ هیات و تفکرات سنتی درباره عاشورا تغییر محسوسی در این سال ها از این حیث نداشتند و اگر تغییری بوده بیشتر شکلی بوده، نه ماهیتی. اما در سطح فکری و معرفتی، چرخش محسوسی از قرائت های چپ گرایانه به روایت های راست گرایانه از عاشورا وجود داشته است. ما در ادامه، آخرین نمونه های این نوع روایت ها را انتخاب کرده و چون هیچ یک از این روایت ها و سخنرانی ها، هنوز مجال انتشار در کتابی را نیافتند، بالاجبار خلاصه ای از آنها را می آوریم تا منظور روشن تر شود.

۱٫ روایت عبدالکریم سروش

سروش در سخنرانی که در شب عاشورای ۱۳۸۹ با عنوان «عقلانیت و شهادت» ارائه داد، روایت انقلابی شریعتی را نقد کرد و سعی کرد ما به ازای آن درس هایی از عاشورا را پر رنگ کند که بیشتر به کار امروزمان می آید. او در بخشی از صحبت های خود از تبدیل استثناء به قاعده گفته و افزوده بود: «امام حسین یک استثنا در سلسله امامت بود که شریعتی آن را به قاعده تبدیل کرد. هیچ کدام از امامان ما جنگ نکردند و با حکومت ها درگیر نشدند. امام علی که با خلفا صلح کرد. امام حسن نیز که با معاویه صلح کرد. امام هفتم شیعیان که قدری عصیان گر بود، سال های سال را زندانی شد. البته با همه این احوال ایشان شصت فرزند داشت) و امام هشتم نیز ولیعهد مامون.»

قرائت های لیبرال از عاشورا به کجا ختم می شود؟

نگارنده در نوشته ای دیگر با عنوان «حسین شریعتی کیست» (منتشر شده در روزنامه اعتماد) به تفصیل به این موضوع پرداخته است که شریعتی چرا، چگونه و بر اساس چه روش و ضوابط علمی این تبدیل استثنا به قاعده را انجام داده است. فی الجمله اینکه شریعتی بی قاعده، استثنائی را قاعده نکرد و بدین منظور به قدر کافی از دلایل درون دینی با استمداد از روش ها و متد علمی بهره برده است. از این بحث می گذریم چون نظر به قرائت های راست گرایانه از عاشورا داریم.

سروش وقتی از این جابجایی استثناء و قاعده می گوید، طبیعتا نتایج متفاوتی نیز از حرکت امام حسین استخراج می کند و ما را رهنمون نکات دیگری می کند، نکاتی که از قیام و انقلاب فاصله می گیرد و به دیگر سو، نزدیک می شود.

«برخلاف شریعتی نباید فکر کنیم هر روز عاشوراست و هر زمینی کربلاست. زندگی همیشه صفر و صد نیست. مردم نه شمر هستند و نه امام حسین (ع)، در ثانی تقابل حق و باطل همیشه این قدر پررنگ نیست. همین که خیال کنیم یک طرف امام حسین (ع) و طرف دیگر شمر است، دعوا رخ می دهد.»

با این مقدمات است که می رسیم به درس های سروش از عاشورا که بد نیست آن را با درس های شریعتی از عاشورا مقایسه کنید. اگر درس های معلم انقلاب را به خاطر دارید. سروش معتقد است: «درس هایی از عاشورا برای زندگی امروز واقعه عاشورا نباید به ما نفرت افکنی را یاد بدهد. این را باید پاک کنیم. واقعه عاشورا دستاویزی شد برای همه کسانی که عقیده غیر شیعی داشتند، شیعیان برای علل وقوع واقعه تاریخ را عقب عقب رفتند و به ابوسفیان و ابوبکر و عمر رسیدند و آنها را عامل شهادت امام حسین دانستند. این تحلیل ناصوابی از تاریخ است. اینکه غیر خودت، همه را مغضوب خداوند بدانی اشتباه است. این دین داری عوضی است.»

صحبت از درستی و نادرستی درس های شریعتی با سروش نیست. همچنین در این مختصر مجالی برای ارزیابی کارآمدی این و آن نیست، غرض نشان دادن تفاوت های درون گفتمانی (گفتمان روشنفکری دینی) از یک واقعه است. یکی با آن به انقلاب می رسد و دیگری با آن به اصلاح. شریعتی، عاشورا را یک انقلاب و حسین را وارث تمامی انقلاب های تاریخ انسان می داند ولی سروش نگاهی دارد و می گوید: «از عاشورا باید درس ایستادگی، عشق، مروت و شجاعت و اعمال فرافقهی بگیریم.

از عاشورا نباید درس انتقام، نفرت، خود را فرقه برگزیده دانستن بگیریم. نباید درس های خرافی بگیریم. مثلا با خواندن یک زیارت تمام گناهان مان پاک شود، در حالی که ظالم باشیم. ولی این را نیز نباید فراموش کنیم که واقعه عظیمی رخ داده است، خون های پاکی ریخته شده است، اینها جزء سمبل های ما هستند. ما می توانیم از این واقعه درس برائت جویی از کارهای بد بگیریم.»

البته شباهت درس ها و برداشت ها هم کم نیست، صحبت از تفاوت رویکردها است. گرچه این بخش طولانی شد اما بد نیست با پایانش با یادآوری سروش باشد که بیان کارآمدی و به روز آمدی قرائت شریعتی است. یعنی علیرغم همه انتقاداتی که می توان به قرائت شریعتی از عاشورا وارد کرد، ولی این واقعیت وجود دارد که «در انقلاب ایران قرائت و خوانش ویژه و انقلابی از واقعه کربلا با ورود مرحوم دکتر شریعتی حاکم شد که روحانیت آن خوانش و قرائت را از آن نداشت، دیگری به آنها یاد داد.

آنها نزد دکتر شریعتی آموختند. آیت الله منتظری گفت ما با دکتر شریعتی اختلاف نظرهایی داریم ولی باید منصفانه عرض کنم که بیشترین حرف های حسابی که آخوندها بالای منبر می زنند، از شریعتی یاد گرفته اند. در واقع شریعتی ادبیات و گفتمان تازه ای را آورد، قرائت تازه ای از اسلام و از همه مهم تر از قصه کربلا آورد.

۲٫ روایت مصطفی ملکیان

ملکیان در دهه ۸۰ در دو سخنرانی متفاوت به تفسیر حرکت امام حسین و شخصیت وی می پردازد. یک بار در سال ۸۰ در سخنرانی با «حسین بن علی قدیس و قهرمان اخلاقی» و بار دیگر سال ۸۴ در سخنرانی «شهادت اوج خشونت عشق».

قرائت های لیبرال از عاشورا به کجا ختم می شود؟

کسانی که با پروژه فکری ملکیان آشنایند، می توانند حدس بزنند که وقتی ملکیان بخواهد راجع به امام حسین صحبت کند، چه می گوید. او در سخنرانی نخست خود، پس از آن که از سه معنای متفاوت قدیس و قهرمان می گوید، تصریح می کند: «علیرغم اینکه بسیاری از آنچه درباره واقعه کربلا نقل کرده اند رخ نداده است، اما بر اساس همان مقدار هم که از درستی آن اطمینان داریم، می شود گفت حسین بن علی هم قدیس و هم قهرمان اخلاق است.»

او در سخنرانی سال ۸۴ از منظری دیگر همین معنا را پی می گیرد. ملکیان در «شهادت اوج خشونت عشق» از عشق فعالانه و ناخودگرایانه می گوید که تحقق آن با فداکاری و صرف نظر کردن از خواسته ها، همراه است. طراح نظریه «عقلانیت و معنویت» از پارادوکس های معنویت می گوید، پارادوکس هایی نظیر صلح با شمشیر، فرزانگی و ابلهی، قوت ضعف ها، از دست دادن برای به دست آوردن و دست آخر، خشونت عشق، آنچه که با شهادت به اوج خود می رسد. با این مقدمه که خلاصه ای از آن آمد، ملکیان به این جمع بندی می رسد که «شهادت بدین ترتیب در حالی که نهایت خشونت است، لطیف ترین کاری است که یک انسان برای انسان های دیگر انجام می دهد و جای تاسف است که برخی شهادت را که همان خشونت عشق است با خشونت نفرت یکی می گیرند.

بسیاری خشونت عشق بنیان گذاران ادیان و مذاهب را چنان تفسیر کرده اند که گویی همان خشونت نفرت بوده است. بنیان گذاران ادیان و مذاهب زندگی سخت و صعبی را بر خود هموار می کردند تا بهروزی دیگران حاصل شود و چه افسوس که تلاش این بزرگان را برخی چنان تحلیل می کنند که گویی آنها مردم را خادم خود می خواسته اند و نه خود را مخدوم مردم. شکی نیست که در این روایت، خشونت عشق، به خشونت نفرت تبدیل می شود.»

۳٫ روایت آرش نراقی

سال ۸۹ نراقی در واشنگتن دی سی سخنرانی با عنوان «شهادت به مثابه مرگ خوب اخلاقی» ایراد کرد که خیلی هم مورد توجه استاد وی، عبدالکریم سروش قرار گرفت. نراقی در این بحث که بی شباهت به سخنرانی های ملکیان نیست، از دو مرگ عرفانی و اخلاقی ابراهیم و سقراط می گوید. او درباره مرگ عرفانی ابراهیم معتقد است: «… ابراهیم کار را بر گلوگاه فرزند نهاد و آن را کشید. فرآیند قربانی کردن نیمه تمام ماند و اسماعیل قربانی نشد، و در عوض قوچی سر بریده شد اما در واقع قربانی اصلی ابراهیم بود که در آنجا و پیش تر قربانی شد زیرا پدری که کارد بر گلوگاه فرزند می کشد، خود صد بار پیش از آن مرده است.»

قرائت های لیبرال از عاشورا به کجا ختم می شود؟

مشابهتا درباره مرگ اخلاقی سقراط هم یادآور می شود: «… سقراط اخلاقی مردن را برگزید تا به قوم خود و نسل های بعدی پیام دهد که زندگی تحت هر شرایطی ارزش زیستن ندارد. به این امید که وجدان جامعه را از این راه شرمنده کند و بلکه این شوک اخلاقی ایشان را به تکاپو برانگیزد.»

چنین است که نراقی، در مرگ امام حسین، هر دو چهره مرگ، یعنی تجربه مرگ خوب عارفانه ابراهیم وار و مرگ خوب اخلاقی سقراط وار را مشاهده می کند که وجه ابراهیم وار آن، یعنی وجه عرفانی مرگ امام حسین در اشعار مولانا و فرهنگ عرفانی ما نمود یافته و نیز وجه اخلاقی سقراط واری مرگ حسین در این معنی می آید که زیستن به هر قیمتی نمی ارزد.

جمع بندی

همان طور که در ابتدا آمد، نمونه های فوق الذکر، پاسخ ها و قرائت های جدید جریان روشنفکری دینی از واقعه عاشورا و حرکت امام حسین بود و جریان سنتی مذهبی، جواب های دیگری برای قیام و شهادت امام حسین دارد که تقریبا هم ثابت و ساده است: عاشورا برای حیات اسلام هویتی، شهادت برای فدیه و آمرزش گناهان و شفاعت شیعیان، قیام برای بَکی او ابکی او تَباکی و … اما از این ثبات در جواب ها در جریان روشنفکری دینی خبری نیست؛ اگر روشنفکران دینی دهه ۵۰ و ۶۰ بیشتر در پی ارائه قرائت های انقلابی از عاشورا بودند، روشنفکران دینی دهه های ۷۰ و ۸۰ بیشتر سودای تفسیرهای اخلاقی و عقلانی از عاشورا دارند که عاشورا از تخته بند قیام و انقلاب رها شود تا در هوای اصلاحات نفسی تازه کند. واضح است، این اتفاق معلول دو پتانسیل است: ۱٫ کثیر الوجه بودن خود حادثه کربلا و ۲٫ پویایی جریان روشنفکری دینی.

سرآغاز و سرانجام حرکت امام از مدینه تا کربلا، که در مجموع ۱۷۵ روز طول کشید (۱۲ روز در مدینه، ۴ ماه و ۱۰ روز در مکه، ۲۳ روز در بین راه مکه تا کربلا و ۸ روز در کربلا از ۲ تا ۱۰ محرم) دارای فرازها و نقاط عطف مختلف و با تفاسیر متعدد است. یعنی هر منزلی و هر مقطعی از این بازه به کاری می آید و بسته به روایتگر آن، روایتی تولید می شود.

همچنین روشن است قرائت کلی از حرکت امام وابسته به قرائت هر بخش می شود و میزان اهمیتی که هر مقطع پیدا می کند، ممکن است، یکی منزلگاه مکه را برجسته کند تا حسینِ عارف را معرفی کند و دیگری توجهش به حسین در کربلا باشد، برای معرفی حسین انقلابی و …

روشنفکری دینی از معدود جریان های فکری زنده و پویا در داخل کشور است که مواد اولیه اش را از منابع دینی می گیرد و آن را متناسب با الف) خواست و ب) نیاز جامعه دین داران بازخوانی کرده و تحویل می دهد. در این مورد بخصوص نیز روشنفکران دینی عصر اصلاحات لازم دیدند عاشورای دیگری را معرفی کنند که همچنان قابل استفاده باشد.

این یادداشت برای نخستین بار در شماره ۵۳ ماهنامه نسیم بیداری منتشر شد، اکنون «برترین ها» اقدام به بازنشر آن نموده است.


منبع: برترینها

مهدی اخوان ثالث آزادی خواهی را چگونه روایت کرد؟

هفته نامه صدا – اصغر میرفردی: اندیشمندان اجتماعی نقش مهمی برای ادبیات به عنوان ابزار انتقال پیام در جامعه قائل شده اند. اندیشمندان متأثر از مارکسیسم به ویژه مکتب انتقادی در این زمینه از جایگاه برجسته ای برخوردار بوده اند. لوکاچ و گلدمن را بزرگ ترین جامعه شناسان ادبیات در مارکسیسم می شناسند. در این زمینه گلدمن (۱۹۷۳) معتقد به توجه به ساخت در بررسی های جامعه شناختی آثار ادبی است.

گلدمن با کاربرد ساخت گرایی تکوینی در ادبیات پیشنهاد می کند که «جامعه شناسی باید به کار هنری از طریق جهان بینی که در آن بیان شده توجه کند.»، البته «این روش تنها در مورد آثار هنری بزرگ گذشته معتبر است، زیرا تنها در آثار هنری بزرگ است که نظام منسجم و یکپارچه ای از جهان بینی گروه یا طبقه اجتماعی قابل تشخیص است.»

لوکاچ معتقد به تاثیر شرایط وجودی زندگی بر آثار هنری معاصر است. وی بر این باور است که پذیرش عینیت جهان خارجی، اساس فهم درست از واقعیت است. آثار هنری از نظر لوکاچ بازتاب واقعیت اند. لوکاچ از سبک ادبی رئالیسم به عنوان ادبیاتی که هدفش بازتاب حقیقی واقعیت است، حمایت می کند. تلاش وی در مباحث جامعه شناختی اش در حوزه ادبیات، ربط دادن محتوای آثار به ساخت اجتماعی معاصرشان است.۱

 مهدی اخوان ثالث آزادی خواهی را چگونه روایت کرد؟

پس از پیروزی جنبش ملی شدن صنعت نفت؛ عناصر داخلی و خراجی مخالف این جنبش برای شکست آن و بازگشت به شرایط پیش از آن همنوا و همدست شدند. مجموعه ویژگی های سیاسی آن دوره و اتحادهای گذرا بین مخالفان رژیم سیاسی وقت در آن برهه در کنار برنامه های سازمان یافته کشورهای انگلیس و آمریکا، زمینه کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ را فراهم ساخت.

مشکل جامعه ایران در آن زمان تنها کودتا علیه دولت مردمی و ملّی دکتر مصدق نبود، بلکه فضای اختناق و استبداد پس از کودتا بود. در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ خورشیدی که استبداد سیاسی و نظامی در کشور حاکمیت پیدا کرده بود، در حوزه هنر و ادبیات؛ برخی از آزادیخواهان و شاعران مستقل از ساختار سیاسی حاکم، به شکل انتقادی؛ شرایط ناخوشایند آن دوره را به ترسیم در آوردند.

این مقاله به بررسی جامعه شناختی بازتاب اندیشه های سیاسی آزادیخواهانه مهدی اخوان ثالث پرداخته است. مطالعه به روش اسنادی و تحلیل متن انجام شده است و بدین منظور، مهم ترین نمودها و گزاره های انتقادی با رویکرد آزادیخواهی در آثار اخوان ثالث مورد تحلیل قرار گرفته است.

در دوران استیلای نظام سیاسی گونه های مختلفی از واکنش ها نسبت به آن می تواند وجود داشته باشد. در چنین جامعه ای کنشگری به شیوه های مختلف انجام می شود. بسته به قدرت و ابزارهای نظام استبدادی، کنش ها و واکنش ها می تواند متفاوت باشد. در نظام سیاسی استبدادی مانند رژیم گذشته که کوچک ترین روزنه ای برای فعالیت مخالفان و حتی منتقدان باقی نمی گذارد و رویه تبلیغات مسخ ساز همراه با تهدید و ارعاب اجرا می شود، تسلیم و مماشات مرسوم ترین گونه کنشگری است.

محققان حاکم معمولا گونه ای از وحدت رویه ناشی از ترس را در بین شهروندان به وجود می آورد؛ ترسی که به تعبیر منتسکیو نیازی به تعریف ندارد و همه مردم به واسطه آن وضعیت یکسانی در برابر نظام استبدادی پیدا می کنند.۳

در گذشته انتقاد در قالب های مختلف نسبت به شرایط استبدادی یکی از گونه های مردم در جوامع استبدادی بود. «مبارزه» سخت ترین واکنش در برابر حکومت های استبدادی بود و گاه پیامدهای خونینی دارد. انتقاد با ابزارها و روش های مختلفی انجام می شود که بهره گیری از ادبیات نظم و نثر از رایج ترین آنهاست. زنده یاد مهدی اخوان ثالث در دوران تنگنای سیاسی و محدودیت آزادی کنش و رفتار سیاسی در رژیم گذشته، رویه شعر و ادبیات را برای انتقادات خود به نظام حاکم سیاسی پس از کودتا به کار گرفت.

در رژیم سابق که خفقان سیاسی در کل کشور گرفته بود، اخوان ثالث با ابزار شعر و بهره گیری از تشبهات، استعارات و تمثیل های ادبی و الهام از عناصر طبیعی به تبیین این خفقان پرداخت. در این دوران بود که تجمع اعتراضی دانشجویان دانشگاه تهران نسبت به سفر نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا به ایران، به خاک و خون کشیده شد و همین خشونت برای تشریح وضعیت خفقان سیاسی و میزان آزادی بیان در جامعه آن روز کافی است. بدیهی است در چنین بستر سیاسی و اجتماعی، شِکوِه و انتقاد از وضعیت غمبار و بسته سیاسی جز با ابزار ادبیات ممکن نبود و همین اقدام نیز به دور از عذاب و تنبیه نبوده است.

در اینجا نمونه هایی از اشعار مهدی اخوان ثالث، که در نقد و نکوهش شرایط سیاسی زمانه خویش و در رثای وضعیت آزادی سیاسی جامعه ایرانی آن زمان سروده شده بود مورد تحلیل قرار می گیرند:

مهدی اخوان ثالث آزادی خواهی را چگونه روایت کرد؟

تاریکی و خفقان سال های پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، در شعر «زمستان» به روشنی گزارش شده است. بدیهی است که در آن دوران امکان انتقاد و ابراز عقیده در قالب و فرم رفتار سیاسی وجود نداشت و زنده یاد مهدی اخوان ثالث، با امکان پذیرترین شیوه در آن دوران، که شعر بود، به بیان شرایط فکری و سیاسی جامعه آن روز و نگرانی خود از آنها پرداخت و همین کار نیز به زندانی شدن وی انجامید.

اخوان ثالث با پرداختی موشکافانه، که نشانگر هم ژرفای شناخت وی از جامعه و هم دغدغه های درونی وی نسبت بدان شرایط است، هم ساختار و ویژگی جامعه ایرانی در سال های پس از کودتا و هم شرایط روانی حاکم بر تعاملات بین افراد جامعه و بین شهروندان و حاکمیت را نشان داده است. «زمستان» را اخوان دو سال بعد از کودتای ۲۸ مرداد سرود: «هوا بس ناجوانمردانه سرد است…»

او در این شعر با توصیف دقیق و البته شاعرانه یک روز برفی در یکی از زمستان های زادگاهش – مشهد – فضای کلی ناخوشایند و آمیخته با اختناق سیاسی آن روزگار را به تصویر کشید: «هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دست ها پنهان/ نفس ها ابر، دل ها خسته و غمگین…» این شعر باعث زیدان رفتن شاعرش شد.

بهره گیری از شناسه های دقیق مربوط به فصل زمستان همچون «تاریک و لغزان بودن راه» و ندیدن راه پیش رو در کنار «سرمای سخت سوزان» که انسان ها را به پستوی خانه ها می کشاند، فضای آن دوره را برای انسان های نسل های بعدی مجسم می سازد. شاعر بی اطمینانی به «دیگر»ی و فاصله اجتماعی و سیاسی ناشی از این فضای ترسناک و بی اطمینان را در قالب فاصله فرد با «نفس بر آمده از گرمگاه سینه خود» نشان داده تا نسل های بعد دریابند که چه تلخکامی و «بگیر و ببندی» بر جامعه استبداد زده آن دوران حاکم بوده است که فرد حتی به نزدیک ترین دوستان و آشنایان خود نیز نمی توانسته اطمینان و اعتماد پیدا کند.

به تعبیر اخوان ثالث در جامعه استبداد زده، انسان ها و به ویژه انسان های آگاه و دردمند جامعه تبدیل به «سنگ تیپا خورده رنجور» می شود و برخی از انسان ها چنان مسخ و الینه می شوند که در «بی رنگی» کامل به سر می برند. در چنین جامعه ای، صدای واقعی که از دل و فکر بر آمده باشد، وجود ندارد بلکه صدای رنجوری است که ناشی از سرمای استبدادی است، به گونه ای که سوز سرما او را محکوم به لرزش کرده است. به تعبیر اخوان ثالث، استبداد از ابزار فریب و تبلیغات دروغین بهره می گیرد تا انسان «سرخی ناشی از سرمای زمستان» را به عنوان نشانه آغاز سحرگاه بداند:

«چه می گویی که بیگه شد/ سحر شد/ بامداد آمد؟ / فریبت می دهد/ بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست»، گویی که استبداد بلایی بر سر جامعه می آورد که «شب با روز یکسان است.» آنهم با «ظُلمتِ نُه تویِ مرگ اندود».

در چنین جامعه ای، از تعاملات و همفکری انسان ها خبری نیست زیرا «هوا دلگیر؛ درها بسته؛ سرها در گریبان؛ دست ها پنهان؛ نفس ها ابر؛ دل ها خسته و غمگین» است. این بی رمقی از آن نوع بی رمقی هایی است که طبیعت را در بر می گیرد تا جایی که «درختان تبدیل به اسکلت های بلورآجین» می شوند و حتی آسمان با پایین آمدنش، خورشید و ماه را «غبار آلود» می سازد و بدین گونه هیچ نوری به ساکنان زمین نمی رسد، نوری که نماد آزادی و آگاهی است.

در واکنش به شرایط پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، اخوان ثالث در پی فعالیت های ادبی – انتقادی خود به زندان افتاد و در سال ۱۳۳۳ در زندان با سرودن شعر فریاد، شرایط ناگوار نابودی خانه منظور جامعه ایران – به دست دشمنان، در حالی که همسایگان مهربان – منظور شهروندان ایرانی – با شادی در بسترشان خفته اند، استیلای استبداد بر جامعه ایران و انفعال بخش زیادی از افراد جامعه را روایت کرد: «خانه ام آتش گرفته ست، آتشی بی رحم/ … همچنان می سوزد این آتش/ از فراز بامهاشان، دشمنانم شاد/ دشمنانم موذیانه، خنده های فتحشان بر لب/ بر منِ آتش به جان، ناظر/ در پناهِ این مشبَک شب…».

نابودی داشته ها، غفلت همسایگان و فریاد شاعر نمایانگر غم بزرگ و جانسوز شاعر آگاه است: «وای بر من/ همچنان می سوزد این آتش/ آنچه دارم یادگارِ دفتر و ایوان/ و آنچه دارد منظر و ایوان/ … خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر/ صبح از من مانده بر جا مشتِ خاکستر/ … می کنم فریاد، ای فریاد، ای فریاد» (زمستان ص ۷۸-۷۷).

مهدی اخوان ثالث آزادی خواهی را چگونه روایت کرد؟

اخوان ثالث در شعر «خفته»، مصائب ناآگاهی مردم جامعه و مَسخ شدن آنها به شکل جامعه توده وار یا گاه وار را که زمینه بیدادهای شوم را پدید می آورد معرفی می کند: «کاخی قشنگ، مظهر بیدادهای شوم/ مهتابرنگ و دلکش و جان پرور و رفیع/ مردی اسیر دوزخ این کهنه مرز و بوم/ چون بره ای که گم شده از گله ای وسیع» (زمستان، ص ۲۳).

به باور اخوان ثالث، در جامعه استبدادزده، بی عدالتی به صورت آشکار وجود دارد، دارندگان قدرت به قهقهه و فرودستانی که آزادی شان به یغما رفته با آه زندگی می گذرانند. آرایه ادبی در قالب تضاد، نابرابری این دو دسته از انسان ها را توصیف می کند: «تعبیر آه و قهقهه خاطرنشان کند/ مفهوم بی عدالتی و نیش و نوش را/ وین پرده فصیح مجسم، عیان کند/ دنیای ظلم و جور سباع و وحوش را».

در شعر «پرنده ای در دوزخ»، اخوان ثالث شرایط انسان های آزادیخواه در جامعه استبدادی را به تمثیل بیان می دارد. در این شعر نیز همچون شعر زمستان برای روایت شرایط سخت و اندوهناک آزادیخواهان در جامعه استبدادی از عناصر طبیعی همچون پرنده و محیط پیرامونش بهره می گیرد. پرنده ای که پس از تولد، چون سر از زادگاهش بیرون می برد، با «آتش و دود» روبرو می شود؛ جایی که «نوازش نیست، صحرا نیست، دریا نیست؛ همه رنج است و رنجی غربت آلود است/… پرید از جان پناهش مرغک معصوم/ در این مسموم شهرِ شوم».

اخوان ثالث در کنار تشریح وضعیت فلاکت زده جامعه آمیخته با بی عدالتی و استبداد به انسان های مسخ شده نهیب می زند و آنها را به بیداری و تلاش برای عبور از تاریکی استبداد فرا می خواند: «همدرد من!، عزیز من!، ای مردِ بینوا/ آخر تو نیز زنده ای، این خواب جهل چیست؟/ مردِ نبرد باش که در این کهن سرا/ کاری محال در برِ مردِ نبر نیست.» (زمستان، ص ۲۴). اخوان ثالث، انسان ها را از فروخُفتن در شرایط غفلت گونه بر حذر می دارد و نقش عاملیتی برای انسان ها در راستای سامان دادن جامعه به دور از استبداد و بی عدالتی قائل است: «زِنهار، خواب غفلت و بیچارگی بس است/ هنگام کوشش است، اگر چشم واکنی/ تا کی بانتظار قیامت توان نشست/ برخیز تا هزار قیامت بپا کنی.» (زمستان، ص ۲۵)

اشعار اخوان ثالث به ویژه شعر «زمستان» وی، به تعبیر جامعه شناختی گونه ای از سنخ آرمانی است که برای تشریح شرایط نامیمون جامعه استبداد زده به کار گرفته شده است، گویی که برخلاف سنخ آرمانی مد نظر ماکس وبستر۴ که واقعیت موجود را به شکل تشدید یافته بازنمایی می کرد؛ در این گونه از سنخ آرمانی، واقعیت به شکل ملموس نشان داده می شوند. در چنین جامعه ای:

۱٫ زور، اجبار و ستم سخن اول و آخر رایج و حاکم بر جامعه است.

۲٫ ترس، زبونی و دلمردگی ویژگی غالب روحیه افراد در شیوه تعامل با حاکمیت سیاسی استبدادی است.

۳٫ بی اطمینانی و بی اعتمادی در روابط شخصی از ویژگی های برجسته مردم است به گونه ای که حتی به نزدیک ترین افراد نیز اعتمادی نیست.

۴٫ مسخ شدگی با الیناسیون، ادبیات مألوف و مرسوم مردم جامعه استبداد زده است که در پرتوی تبلیغات یک سویه یا مونولوگ قدرت استبدادی بدان گرفتار شده اند. گویی که «سرخی چهره های سرمازده» را نشانه صبحگاه می پندارند.

۵٫ احساس آنومی و ناامیدی نسبت به آینده از دیگر ویژگی هایی است که اخوان ثالث در مورد مردم جامعه استبداد زده بر می شمارد.

اخوان ثالث با روحیه آزادیخواهی و آزادمنشی خویش؛ ناشایست های نظام های سیاسی، که کمر به نابودی آزادی بسته اند را یادآور می شود. شعر «زمستان» اخوان ثالث، مرثیه ای ادبی به خاطر مرگ آزادی در جامعه استبداد زده است؛ غمنامه ای که پیامدهای نگونبار چیره شدن نظام های سیاسی استبدادی را به افراد جامعه یادآور می شود، همانگونه که پس از سرنگونی دولت مردمی دکتر مصدق، جامعه ایران خفقان سیاسی شدیدی را تجربه کرد.

مهدی اخوان ثالث آزادی خواهی را چگونه روایت کرد؟

به طور کلی، اخوان ثالث در آثار خویش، آزادی سیاسی را به شکل محوری مورد توجه قرار داده است و چگونگی پرداخت وی به این آزادی و آزادیخواهی در سه مقوله قرار می گیرد:

الف- آسیب شناسی وضعیت موجود سیاسی دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و فاصله آن با شرایط مطلوب سیاسی و اجتماعی؛ به گونه ای که این دوران همراه با اختناق شدید و سکوت سیاسی و اجتماعی مردم بوده است. شعر «زمستان» نمونه برجسته ای از این دسته اشعار اخوان ثالث است.

یکی از شعرهایی که هم تبلور انتقاد از فضای بسته سیاسی است و هم تا اندازه زیادی می تواند شناسه شعر مهدی اخوان ثالث و مضمون آزادیخواهی و استبدادستیزی او باشد، شعر معروف «زمستان» است. اخوان در این شعر، که همراه با نوعی هیجان و احساس اندوهناک است، با بهره گیری از ویژگی های طبیعی یک روز سرد زمستانی و توصیف تمام جزییات آن، به ترسیم فضای دهشتناک و بس غمگین سیاسی آن دوران جامعه ایران می پردازد.

ب – ترسیم وضعیت مطلوب برای جامعه که این موضوع با روایت انتقادی از شرایط موجود متبلور می شد.

ج – القای امید و انگیزش برای نقش فعال شهروندان به ویژه نخبگان فکری و سیاسی و دوری آنها از رویه انفعال و تسلیم محض در برابر نظام سیاسی مستبد.

پی نوشت:

۱٫ نقل شده در: راودراد، اعظم (۱۳۸۲)، جامعه شناسی هنر و ادبیات، تهران: موسسه انتشارات دانشگاه تهران. ص. ۹۳٫
۲٫ لوکاچ، ۱۹۷۴: ۲۵ نقل شده در راودران، اعظم (۱۳۸۲)، جامعه شناسی هنر و ادبیات، تهران: موسسه انتشارات دانشگاه تهران، ص ۷۰ و ۷۵٫
۳٫ رجوع شود به کوزر، لوییس (۱۳۶۸)، زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: انتشارات علمی.
۴٫ رجوع شود به کوزر، لوییس (۱۳۶۸)، زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: انتشارات علمی.


منبع: برترینها

ترس از تولید سریال‌های فاخر مذهبی

آرش خوشخو در گفت‌وگو با ایسنا با اشاره به عملکرد تلویزیون در ساخت برنامه‌ها و سریال‌ها بیان کرد: در شورای تصویب فیلمنامه‌ها در سیمافیلم، روی کم‌هزینه و کم لوکیشن بودن سریال یا برنامه تاکید می‌شود. در یک بازه زمانی در تلویزیون ماجرایی به نام برون‌سپاری رخ داد و کل سریال را با یک تهیه‌کننده دقیقه‌ای حساب می‌کردند. این امر باعث شد که تولید یک اثر به سمت هزینه‌های اضافی برود. همچنین دستمزد اغلب بازیگران افزایش پیدا کرد و فشار بودجه‌ای سنگینی به تلویزیون وارد شد.این منتقد سینما درباره آسیب‌های افزایش هزینه تولید و  دستمزد عوامل سازنده سریال‌ها گفت: این مسائل، مشکلات مدیریت دولتی را نشان می‌دهد که برخی مواقع متوجه نیستند که چگونه بهره‌وری منافع سازمان و شرکت خود را بهتر حفظ کنند و درباره هزینه‌ اضافی معمولا سهل انگار هستند. هزینه تولید و دستمزدهای بازیگران در حال حاضر افزایش پیدا کرده است در نتیجه تلویزیون می‌ترسد تا مدتی به سمت تولید سریال‌های فاخر مذهبی مانند «امام علی(ع)» و «مختارنامه» برود.

این روزنامه‌نگار با اشاره به موضوعات سریال‌های مناسبتی، اظهار کرد: موضوعات سریال‌ها و برنامه‌های مناسبتی بهتر است که با منافع ملی و  کشورمان همساز باشد؛ به این معنی که به تشویق صفاتی مانند شجاعت، ابداع و خلاقیت و مسائل مشابه بپردازند اما متاسفانه سریال‌ها و برنامه‌های کودکی که ساخته می‌شوند به این موضوعات نمی‌پردازند. او افزود: برای اینکه در تولید برنامه و سریال‌ها یک طیف بسیار مذهبی را راضی نگه داریم به سمت تشویق یک سری مسائل خاص می‌رویم که در جای خود محترم است اما ما نیاز به ترویج شجاعت، خلاقیت و غرور ملی داریم که در تلویزیون ما غایب است. سریال «شب دهم» حسن فتحی که درون مایه مذهبی داشت به همین نکته‌ها تاکید می‌کرد و به همین دلیل هم موفق شد.آرش خوشخو در پایان به محتوای برخی سریال‌ها اشاره کرد و گفت: تلویزیون ترویج خلاقیت، شجاعت و غرور ملی و … را از یاد برده است که به مساله محتوا مربوط می‌شود. به نظرم افرادی که در شورای تصویب فیلمنامه هستند باید مدیوم و استانداردهای فیلمنامه‌نویسی را تشویق کنند و ارتقاء دهند.


منبع: بهارنیوز

گفتگو با فریبرز لاچینی پس از سال ها سکوت

هفته نامه صدا – رضا نامجو: فریبرز لاچینی در میان موسیقی دانان و موسیقی نوازان ایرانی، – دست کم آن طور که ما می دانیم – تنها فردی است که هنوز هم آثارش در دنیا خریدار دارد و ناشر کارهای بتهوون و دیگر بزرگان موسیقی از جمله واگنر و ارف و دیگران، خواهانِ آثارش هستند. او در ایران بیشتر با مجموعه آلبوم های «پاییز طلایی» شناخته شده است؛ اما یک سه گانه با نام «مرثیه» هم دارد. آن طور که در بیوگرافی های منتشر شده از او وجود دارد، به این موضوع اشاره شده است که «مستندسازی و علمی کردن بیش از هزار قطعه پاپ و فولکلور ایران در مجموعه بوی دیروز را انجام داده است.»

«فریبرز لاچینی» سوم شهریور ۱۳۲۸ هجری شمسی به دنیا آمده است و از ۱۰ سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شده است. در کودکی با کانون پرورش در زمینه موسیقی همکاری کرد و در آغاز جوانی بیش از صد قطعه برای خوانندگان پاپ آن دوره ساخت تا به «فریبرز لاچینی» تبدیل شد که آن زمان نامش را در کنار خوانندگان معروف آن روزها می دیدند.

کار حرفه ای خود را با نوشتن موسیقی برای کودکان، با خلق اثر به یادماندنی «آواز فصل ها» و «رنگ ها»، در سن ۱۸ سالگی شروع کرد و مهم تر از آن، موسیقی آغازین برنامه کودک تلویزیون ایران که سال ها پخش می شد،ساخته او بود. ساز تخصصی لاچینی پیانو است و وقتی به کارنامه او نگاه می کنید، در می یابید او دستی گران بر آتش موسیقی فیلم داشته است. به علاوه آهنگسازی قطعا ماندگاری از موسیقی پاپ ایران از جمله «گل گلدون من»، «سیب»، «آوازهای سرزمین خورشید» (یکی از موفق ترین آلبوم هایی که با صدای زنده یاد محمد نوری منتشر شده) را هم او انجام داده.

گفت و گو با فریبرز لاچینی پس از سال ها سکوت

لاچینی چنان در عرصه موسیقی خوش درخشید که کمپانی آلمانی (ناشر آثار موسیقی) به نام اسکات موزیک (Schot Music) با سابقه درخشان ۲۷۰ ساله در نشر موسیقی کلاسیک، برای همکاری از او دعوت کرد و نشر کلیه آثار فریبرز لاچینی را در سطح گسترده و جهانی در برنامه کاری خود قرار داد. این همان کمپانی است که گفته شد در این ۲۷۰ سال آثار افرادی چون بتهوون را منتشر کرده است. به بهانه سالروز تولد این آهنگساز نامدار ایرانی (سوم شهریور، ماه) با او گفتگویی انجام داده ایم.

در سال های گذشته آقای چشم آذر به عنوان یکی از شناخته شده ترین موزیسین های ایرانی بعد از سال ها به صحنه بازگشتند و کنسرت های خود را برگزار کردند. سوال اینجاست که چرا شما در این زمینه اقدام نمی کنید؟ به نظر می رسد خیلی ها معتقدند تولید آلبوم در ایران ضررده است و بهتر است بیشتر در حوزه اجرا کار خودشان را پیگیری کنند؟!

– اتفاقا همین چند وقت پیش بود که در کنسرت آقای حامی دعوت شده بودم و چند قطعه را هم اجرا کردم. با یک تهیه کننده هم در این زمینه صحبت کرده ام و بناست در ادامه این مسئله را پیگیری کنیم. بحث بر سر این است که بیشتر صحبت بر سر محدودیت های مالی است که البته امیدوارم برطرف شود. البته یک کار هم در حوزه ساز پیانو و حرکات موزون داشتم که اعلام کردند تا اطلاع ثانوی اجرای این طرح قدغن است و نمی شود رویش حساب کرد. حالا فرض کنید کنسرت بگذاریم؟ واقعا چند نفر در ایران هستند که حاضرند موسیقی بدون کلام را بشنوند.

اگر بخواهید مجموعه ای از آثار مورد توجه مردم قرار گرفته را به روی صحنه ببرید باز هم مورد استقبال قرار نمی گیرد؟

– خب باز فرض کنیم اولین اجرای ما خوب باشد و بخواهیم در اجراهای بعدی از نوازنده های مطرح استفاده کنیم. به نظرتان در خوشبینانه ترین حالت ممکن نیمی از تالار وحدت پر می شود؟ آن هم برای موسیقی بی کلام؟! احتمالا باید سراغ سالن های کوچک مثل نیاوران بروم. من خیلی به این اتفاق خوشبین نیستم. تهیه کننده و سرمایه گذار انتظار دارد هزینه ای که تقبل کرده برگردد. من هم به آنها حق می دهم. البته مدتی است بحث هایی در این زمینه مطرح شده و طرح هایی ارائه شد که بعضی از آنها اصلاحیه خورده و امیدوارم تا یک ماه و نیم دیگر تکلیف این موضوع روشن شود.

در نهایت این احتمال وجود دارد که به روی صحنه بروم. نوازنده ها و آهنگسازان دل خوشی از کپی رایت ندارند و اگر بنا باشد چشم انتظار اتفاق باشند بیشتر در زمینه کنسرت، حضور در تیتراژ یک سریال یا فیلم باید آن را جستجو کنند. در بسیاری از موارد هم که این امکان ها بیشتر برای خواننده ها وجود دارد. حالا سوال اینجاست که تکلیف نوازنده ها چیست؟ اجازه ندارم اسمی از کس خاصی را بیاورم ولی نوازندگان بسیاری را می شناسم که در وضعیت بدی در حال گذران زندگی هستند.

باز هم می گویم این وضعیت مختص به ایران نیست. البته در ایران کمی وضع سخت تر است اما در آن طرف۶ دنیا هم بسیاری از نوازندگان درجه یک در مترو ساز می زنند. به نظرم سیستم تغییر کرده دهه هفتادی ها موسیقی دیگری را می خواهند. خب حق هم دارند. یک زمانی آقای لشگری و عارف و ویگن کار می کردند، این نسل زانیار و سیروان خسروی را می خواهند. بیشتر مخاطبان شان هم زیر ۳۰ سال سن دارند. در آن طرف دنیا هم البته شرایط همین طور است. به همین دلایل است که ترجیح می دهم کارهای خودم را ادامه دهم.

گفت و گو با فریبرز لاچینی پس از سال ها سکوت

افرادی که علاقه مند به پیگیری کارهای شما هستند هنوز گل گلدون، سیب و بسیاری از کارهای دیگرتان در خاطرشان هست. مجموعه ای از قطعاتی که پیش از انقلاب منتشر شد از آثار ماندگار شماست. بسیاری از افراد هم شما را با آلبوم بی کلام «پاییز طلایی» که بعدا سری دوم، سوم و چهارمش منتشر شد به یاد می آورند. سوال اینجاست که با وجود اطلاع از علاقه بخش زیادی از مردم به کارهای با کلام و خواننده چطور ریسک انتشار آلبوم های بی کلام را به جان خریدید؟ از سوی دیگر چرا دیگر خبری از همان کارهای بی کلام هم نیست؟

– همانطور که شما اشاره کردید پیش از انقلاب با بسیاری از خوانندگان مطرح آن سال ها آثاری را منتشر کردم که خوشبختانه جای خودشان را در حافظه شنیداری مردم پیدا کردند. مسئله این است که سال هاست در بسیاری از کشورهای دنیا موسیقی و سینما ورشکسته هستند. خود شما بگویید فروش سی دی در سال گذشته در بازار موسیقی چطور بوده است؟ من نمی گویم مسئله محدود به بازار موسیقی ایران است؛ این وضعیت در تمام کشورهای دنیا به وجود آمده.

مشکل اصلی ما بیشتر به چالش هایی مربوط می شود که در حوزه کپی رایت با آن مواجه هستیم. البته این مسئله مختص به ایران نیست. به محض انتشار یک اثر روی سایت شخصی من که برای فروش گذاشته شده آن را کپی می کنند و می فروشند. امروز می شود گفت سایت من ورشکسته شده است و به زودی بسته خواهد شد.

سوال من البته به عقبت تر بر می گردد. شما وقتی بعد از مهاجرت تان به ایران بازگشتید، ترجیح دادید بیشتر در زمینه موسیقی بی کلام کار کنید؛ چرا؟

– من نزدیک بیست سال است که دیگر در حوزه موسیقی با کلام کار نمی کنم. کاری هم که با صدای آقای غلامعلی و آهنگسازی من منتشر شده مربوط به موسیقی فیلم بود. الان هم البته نسل جوانی آمده که خیلی خوب کار می کند و طرفداران خودش را دارد. مخاطبان آنها بیشترشان جوان های دهه هفتادی هستند. من ترجیح دادم در این سال ها بیشتر در حوزه کتاب کار کنم. در این زمینه با ناشری که کتاب های پیانو را منتشر می کند همکاری می کنم. این کتاب ها در تمام دنیا چاپ شده اند و فروش خودشان را هم دارند. حجم این آثار حالا دیگر نزدیک به ۶۰۰ کتاب را شامل می شود.

کار کردن در این زمینه برای تان آورده مالی دارد؟

– راستش نه آنطور که باید. من بعد از تحمل سختی های زیاد برای نوشتن یک کتاب آن را برای فروش روی سایت می گذارم اما عده ای هستند که چند نسخه از آن را می خرند و بعد به طور همزمان آن را در اینترنت پخش می کنند. این کار برای من هیچ درآمد مالی ندارد. می شود گفت به نسبت زمانی که روی شان می گذارم حتی خرج شان را هم در نمی آورند. الان وضعیت طوری است که حتی دستمزد نیروهایی که برای این سایت کار می کنند را هم نمی توانم بپردازم.

احتمالا تا یک ماه دیگر این پایگاه هم برای همیشه تعطیل خواهد شد. کپی کردن، مشکل اصلی ماست. مردم هم البته عادت کردند و نمی شود از آنها انتظار دیگری داشت. در حوزه های دیگ رهم همینطور است. بهترین فیلم هایی که در اکران هستند در اینترنت می شود آنها را کپی کرد. البته وضع خواننده ها کمی متفاوت است چون آنها کنسرت برگزار می کنند و می توانند از آن مسیر درآمدی کسب کنند. در مورد آهنگساز، نویسنده و … اما فکر می کنم وضع سختی است.

با وجود همه این سختی ها دلیل این که تاکنون نزدیک به ۶۰۰ کتاب در زمینه پیانو منتشر کرده اید چیست؟

– قبل از پاسخ به این سوال بد نیست بدانید بر اساس برآوردهایی که در دنیا انجام شده بود من اولین کسی هستم که در زمینه کتاب های موسیقی این تعداد اثر را نوشته ام. قابلیت این کتاب ها قابل اجرا بودن شان برای همه نوازنده ها در سراسر دنیاست. ببینید از نظر من کار کردن در حوزه مکتوب و نوشتن کتاب هایی در زمینه موسیقی تاثیر به مراتب بیشتری در مقایسه با انتشار آلبوم و یا حتی به روی صحنه بردن کنسرت دارد.

شما می دانید کسانی که می توانند از این آثار استفاده کنند با اختلاف معناداری بیش از کسانی است که می توانند به موسیقی شما گوش دهند. به همین خاطر هم هست که من مدت هاست تصمیم گرفته ام بیشتر فرصتم را در همین زمینه صرف کنم و از این کار لذت می برم. در حوزه کپی رایت وضعیت در خارج از ایران کمی بهتر از داخل است. آنجا برای انتشار یک اثر بین ۳ تا ۷ هزار دلار عنوان مولف می گیرید.

گفت و گو با فریبرز لاچینی پس از سال ها سکوت

وجه تمایز کتاب شما با سایر کتاب های آموزش نت و ملودی در کجاست؟

– در زمینه انتشار این کتاب ها کار ویژه ای انجام داده ام. این آثار از طریق سایت خودم قابل عرضه هستند. شیوه خاصی را برای آموزش یک آهنگ در نظر گرفته ام به این صورت که آن ملودی را در چند ورژن ساده، متوسط و سخت ارائه داده ام اما اتفاق جالب و عجیب این است که عزیزانی که کتاب را از روی سایت بر می دارند در جاهای دیگر هم پخشش می کنند و برخی از این افراد هم علاوه بر این که در محتوای کتاب دست می برند، آن را به اسم خودشان منتشر می کنند.

بعد از حادثه تلخی که دو سال پیش اتفاق افتاد، مشکلات جسمی تان مرتفع شد؟ منظورم همان آتش سوزی منزل تان است؟

– خوشبختانه بله. یک سوختگی سطحی بود که آسیب جسمی جدی در پی نداشت.

در کارنامه حرفه ای شما موسیقی فیلم نقش پررنگی دارد. از دیگران هم شنیده ام مراجعات زیادی به شما می شد تا در یک بازه محدود روی موسیقی فیلم های زیادی کار کنید. چرا سال هاست دیگر به سراغ این تجربه نمی روید؟

– الان همه چیز نسبت به گذشته تغییرات فراوانی کرده است. هنرپیشه ای که دوست دارد در یک فیلم بازی کند (که ممکن است بازیگر بدی هم نباشد) پول می دهد تا به او نقش بدهند و معروف شود. کسانی هستند که پول می دهند تا بتوانند فیلم بسازند. کسانی هستند که حاضرند پول بدهند تیتراژ یک سریال را بخوانند.

خلاصه در حال حاضر درآمدی در کار نیست و طبیعی است که نمی شود کار کرد. البته هنوز در حوزه خوانندگی سفارش هایی در کار است اما چون در حوزه تخصصی من نیست ترجیح می دهم درباره اش صحبت نکنم. البته من حق را به کارگردان ها و عوامل سازنده می دهم چون آنقدر هزینه ها بالا رفته که دیگر برای آنها صرف نمی کند به سراغ کسانی بروند که در حوزه موسیقی فیلم کارنامه قابل دفاعی دارند.

درباره انتشار آلبوم فرض کنید شما می خواهید تجربه ای را پشت سر بگذارید. خب دست کم باید ۵۰ میلیون تومان هزینه کنید و بعد آن را ارائه دهید. سرمایه گذار و تهیه کننده هم حاضر نیست بیاید و در این مسیر سهیم شود. سوای این بحث، کار شما تا منتشر می شود می بینید همه سایت ها کپی کرده اند و دیگر کسی حاضر نیست آلبوم تان را بخرد. خواننده ها البته کمی دست شان بازتر است اما آنها هم برای گذران زندگی و تامین هزینه ها فقط می توانند روی کنسرت حساب باز کنند.

در روزگاری زندگی می کنیم که کامپیوتر جای رادیو و گرامافون را گرفته. دیگر شما نمی بینید کسی برای تهیه کتاب مورد علاقه اش در کتابخانه یا کتابفروشی حاضر شود و بعد از ورق زدن کتاب، اگر باب طبعش بود برای خریدنش اقدام کند. فضای مجازی این مسائل را تحت تاثیر خودش قرار داده است.

این گفتگو به بهانه تولد شما صورت گرفت و بنا داشتیم فضایی فراهم شود برای مرور خاطره ها و تاثیری که شما در حوزه موسیقی پاپ گذاشتید، اما ظاهرا بحثی آسیب شناسانه در گرفت و تلخی این مفاهیم هم روی اصل گفتگو سایه انداخت. موافقید کمی از این فضا فاصله بگیریم؟

– من با تعبیر تلخ موافق نیستم. اینها واقعیت هایی است که باید باورشان کنیم. انسان در یک محدوده سنی کاملا مشخص فرصت دارد. در حوزه موسیقی که موضوع بحث ماست شرایط به گونه ای است که اگر شما به این واقعیت برسید و با آن کنار بیاید هم پربارتر می شوید و هم راحت تر روزگار می گذرانید. امروز یک جوان دهه هفتادی موسیقی من را درک نمی کند و دنبال موسیقی هایی است که حالا مد هستند. در اینجا درصدد این نیستم که بگویم کدام یک از این آثار خوب هستند و کدام بد. اصلا بحث خوب و بد بودن نیست. باید واقعیت را بپذیریم. بنابراین باز هم تکرار می کنم موضوع تلخ نیست، واقعیتی است که همگی باید باورش کنیم.

گفت و گو با فریبرز لاچینی پس از سال ها سکوت

با این وجود اگر خاطره ای در ذهن دارید نقل کنید تا فضا کمی شیرین تر شود..

– اول این را بگویم که وقتی بنا شد گفتگو را انجام بدهیم گفتم کامپیوترهای دفتر کارم با مشکل مواجه شده اند و الان بیشتر ذهنم درگیر آن است؛ اما حالا که اصرار می کنید بگذارید کمی فکر کنم و ببینم چه چیزی به یادم می آید..

بله فکر کنید..

– یادم آمد! سال ها پیش ما در طبقه بالای استودیویی بودیم و در طبقه پایین داشتند افکت های یک فیلم اکشن را ضبط می کردند. سروصداها آنقدر ادامه پیدا کرد که رفتم پایین تا بگویم ملاحظه کنید. ناگهان با صحنه جالبی مواجه شدم و دیدم آنچه فکر می کردم افکت است، یک دعوای واقعی از آب درآمد. تهیه کننده و کارگردان و بازیگر به جان هم افتاده بودند. احتمالا بندگان خدا درگیر مشکلات مالی بودند. خلاصه این که من فکر می کردم صدا از افکت است اما دوستان واقعا به جان هم افتاده بودند. خوب است مردم پشت صحنه را نمی بینند و فقط آنچه جلوی دوربین است مقابل چشمان شان صف آرایی می کند.

در پایان می خواهم برای مان از دلمشغولی های این روزهای تان بگویید. منظورم کاری است که از جان و دل انجامش بدهید؟! اصلا چنین دلمشغولی دارید؟

– بله. اتفاقا یک تجربه خیلی خوب دارم که دوست دارم درباره اش بگویم. امروز بیشتر فعالیت های من که دلمشغولی اصلی ام را هم به خود اختصاص داده کار در حوزه موسیقی کودکان ۳ تا ۶ سال است. درگیری هایی که باعث شده بسیاری از روزها برای این منظور با کودکان در زمینه موسیقی کار کنم. این بچه ها فوق العاده اند و نبوغ عجیب و غریبی دارند. با توجه به این که در حوزه موسیقی نماینده خاورمیانه یونسکو هستم استعدادهای موجود در میان این بچه ها را به کشورهای مختلف معرفی می کنم.

بچه هایی که علاقه مند هستند، می روند و موسیقی شان را ادامه می دهند اما در ابتدا کارهای بیسیک را زیر نظر خودم انجام می دهم. خیلی از آنها از راه های دور و از شهرستان ها سر کلاس می آیند. تمام دلخوشی ام این است که این بچه ها مسیرشان را ادامه می دهند و جلوتر می روند.

در این چند سال تمام وقتم را برای آموزش کودکان گذاشتم و صادقانه می گویم این شیرین ترین کاری است که انجام می دهم و از آن لذت می برم. امیدوارم بسیاری از آنها مسیرشان را ادامه بدهند و موزیسین های موفقی بشوند. دوست دارم تمام آنچه را آموخته ام به استعدادهای این آب و خاک منتقل کنم. نمونه کارهایی که بچه ها انجام می دهند از تشخیص نت گرفته تا پیشرفت شان در سلفژ و … را در سایت شخصی ام و فضای مجازی گذاشته ام. می توانید به آنجا سری بزنید و ببینید چه استعدادهایی هستند.

البته صحبت بر سر این نیست که من آنها را به اینجا رسانده ام. موضوع اصلی وجود چنین استعدادهایی است، از جان و دلم برای شان وقت می گذارم و مطمئنم در آینده خیلی از آنها موزیسین های بسیار بسیار مهمی خواهند شد. این بزرگ ترین یادگاری است که از خودم بر جای می گذارم. این که درخواست ساختمان داشته باشم ثروت فراوان را می خواهم چه کار کنم؟


منبع: برترینها

بازیگر زن سرشناس به سرطان مبتلا شد

او در این باره نوشت: «از هر هشت زن یکی به سرطان سینه مبتلا می‌شود. من یکی از مبتلایان هستم. خبر خوب این است که خانواده و دوستانم در راه مبارزه با بیماری کنار من هستند و البته بیمه‌ای بسیار خوب دارم.»یکی از نکات قابل توجه در نوشته درایفوس تاکید او بر داشتن بیمه برای مبارزه با این بیماری است که از سوی انجمن بازیگران آمریکا فراهم می‌شود. او با اشاره به بیمه خود به زنانی اشاره کرد که شانس برخورداری از چنین بیمه‌ای را ندارند: «خبر بد این است که تمام زنان به خوش‌شانسی من نیستند. بیایید با سرطان مبارزه کنیم و پوشش همگانی سلامت را به حقیقت تبدیل کنیم.»این سخنان کنایه‌ای به دونالد ترامپ و تلاش او برای تغییر سیستم بیمه درمانی آمریکا است. او پیش از این نیز از سیاست‌های دیگر ترامپ انتقاد کرده و گفته بود: «من دختر یک مهاجر هستم. پدر من از دست نازی‌ها فرار کرد. من به عنوان یک آمریکایی که کشور را دوست دارد می‌گویم فرمان ممنوعیت ورود مهاجران ضدآمریکایی است.»
 
درایفوس چندی پیش در مراسم اهدای جوایز امی برای ششمین بار جایزه بهترین بازیگر زن در یک سریال کمدی را از آن خود کرد. او در سریال «معاون رییس جمهور» نقش معاون رییس‌جمهوری را بازی می‌کند که تلاش‌های برای تاثیرگذار بودند با موانع بسیاری رو به رو می‌شود.اعلام این خبر در رسانه‌ها با واکنش بسیاری از چهره‌های سرشناس از جمله تونی هیل همبازی درایفوس در سریال «معاون رییس‌جمهور» و کریستینا اپلگیت بازیگر «مادران بد» و جو بایدن معاون اول باراک اوباما رییس‌جمهور پیشین آمریکا همراه شد.بایدن در حمایت از درایفوس نوشت: «ما معاونان رییس‌جمهور هوای همدیگر را داریم. من و خانواده‌ام کنار تو هستیم.»


منبع: بهارنیوز

شعر، زبان حالات گوناگون بشر است

هنر از آنجا که زاییده اندیشه و احساس آدمی است، قدمتی به درازای خلقت بشر دارد. این ویژگی گوهر بی‌بدیلی از وجوه عالی تمایز آدمی از نوع حیوان محسوب می‌شود و از این منظر، معجزه بزرگ آفرینش است که خداوند به واسطه آن بر خود آفرین فرستاده و این‌گونه بدان مباهات می‌کند:«فتبارک‌ا… احسن الخالقین». ادبیات نیز که می‌توان آن را عالی‌ترین مظهر تظاهرات هنری دانست، از چنین قدمتی بهره وافی دارد و همگام با خلقت و رشد عقلی، اجتماعی و فرهنگی انسان شانه به شانه تاریخ ساییده است.

کسی به حقیقت نمی‌داند نخستین جملات ادبی را کدامین بشر و در کدام عصر ابراز کرد؟ اما آیا آدم‌ابوالبشر در نیایش‌های تضرعانه خویش نکوشیده است تا با کلامی زیباتر و متفاوت از کلام معمول، خداوند را بستاید و عذر گناه خویش طلب کند؟ از آن زمان که انسان اولیه به غارها روی آورد و کوشید تا منویات خود را بر دیوارهای سنگی نقاشی کند، می‌دانست که باید ابزار موثرتری برای ابراز آنچه در درون او می‌گذشت بیاید و این نیاز، مشق اولیه هنر و به تبع آن ادبیات بود.

 شعر، زبان حالات گوناگون بشر است
ادبیات، ملازم دایمی زندگی انسان

«ویل دورانت» درخصوص پیدایش ادبیات می‌گوید: ابتدای مرحله انسانیت را باید هنگام پیدایش کلمه و کلام دانست. با همین وسیله بود که انسانیت انسان آشکار شد…». ادبیات (literature)، همان‌گونه که از خود این کلمه برمی‌آید و دلالت برنوشته و حروف (Letters) می‌کند، در آغاز پیدایش بیشتر کلماتی بوده که گفته می‌شده، نه حروفی که نوشته می‌شد. ادبیات از آوازها و ترانه‌های دینی و طلسم‌های ساحرانه سرچشمه می‌گیرد که به‌طور معمول، کاهنان آن‌ها را تلاوت می‌کرده‌اند و از ذهنی به ذهنی انتقال می‌یافت(ویل دورانت،مشرق‌زمین گاهواره‌ تمدن. ص ۸۸و ۹۴). با تشکیل نخستین اجتماعات بشری و رشد روابط عقلی و عاطفی انسان، ادبیات نیز به صورت‌های مختلف رخ نموده تا حاصل دغدغه‌های درونی آدمی باشد.

کلام ادبی که از سرودهای موزون دینی آغاز شده بود به تدریج نسج و گسترش یافت و در قرون، شقوق مختلف، ادبیات را نظیر داستان، ضرب‌المثل، افسانه‌های دینی و حماسی، نثرهای ادبی و بالاخره شعر را که عالی‌ترین نوع از انواع ادبی است، پدید آورد و هریک از این انواع، جایگاه مستحکمی در میان اقشار مختلف به‌دست آوردند و آنچنان با زندگی روزمره بشر گره خوردند که گویی با ملزومات حیات نظیر آب، غذا، مسکن و هوا همراهی و همتایی می‌کنند و شعر و کلام منظوم در این میان، گوی سبقت را از سایر انواع ربوده است.

با نگاهی اجمالی به تاریخ ادبیات، ردپای شعر را در تمامی قرون و اعصار و در میان تمامی اقشار جامعه به وضوح می‌بینیم. از مسجد و کلیسا و کسبه گرفته تا قهوه‌خانه و بازار و دربار سلطان، شعر همه جا با کارکرد خاص خویش حضور دارد. از سیر تحول شعر و فراز و نشیب‌های تاریخی آن که بگذریم در خصوص جایگاه ادبیات در اجتماعات امروزی و کارکردهای مختلف آن، مواد بسیاری را می‌توان برشمرد که در زیر نمونه‌هایی از آن را می‌آوریم.

آمیختگی کلام روزمره با سخن ادبی

وجه تمایز کلام ادبی به خصوص شعر را با سخن معمول، خیال‌انگیزی و بهره‌مندی آن از آرایه‌ها و زیبایی‌های ادبی می‌دانند. احساس و اندیشه متمایزی که بر روح ادبیات حاکم است، کلامی را پدید می‌آورد که با سخن روزمره تفتوت دارد اما امروزه مرز میان این دو به باریکی مویی است و شاهد آن، کثرت استعمال ابیات و مصراع‌هایی است که در طول زمان به صورت ضرب‌المثل درآمده و در محاورات مختلف استفاده می‌شوند،نظیر:

آن دم که دل به عشق دهی خوش دمی بود/ در کارخیر حاجت هیچ استخاره نیست (حافظ)

ره نیکمردان آزاده گیر/ چو افتاده‌ای دست افتاده گیر (سعدی)

زلیخا گفتن و یوسف شنیدن/ شنیدن کی بود مانند دیدن (سعدی)

با سیه‌دل چه سود گفتن وعظ/ نرود میخ آهنین در سنگ (سعدی)

از تنگی چشم فیل معلومم شد/ آنان که غنی‌ترند محتاج‌ترند(سعدی)

شیشه نزدیک‌تر از سنگ ندارد خویشی/ هر شکستن که به ما می‌رسد از خویشتن است (صائب تبریزی)

سعدیا چند خوری چوب شترداران را/ می‌توان صرف‌نظر کرد شتر دیدی؟ نه (سعدی)

ما نمانیم و عکس‌ ما ماند/ کار دنیا همیشه برعکس است

ضرب‌المثل‌ها و داستان‌های کوتاه نیز کاربردهای خاص خویش را در سخنان روزمره دارند و به وفور مورد استفاده قرار می‌گیرند.

ادبیات و ارتباطات گسترده اجتماعی

این موضوع را می‌توان از شاخه‌های مختلف به وجود آمده در ادبیات، مانند ادبیات کودکان و نوجوانان، ادبیات بزرگسالان، شعر بانوان و… یافت. کودکان از دوران طفولیت به وسیله لالایی‌ها، متل‌ها، افسانه‌ها و داستان‌های شیرین کودکانه با دنیای رنگین ادبیات آشنا می‌شوند و در صورت علاقه، در تمامی مراحل سنی اعم از نوجوانی، جوانی و کهنسالی همواره اشعاری متناسب با سن و نوع اندیشه و ذوق خویش می‌یابند و هرگز کمبودی از این حیث وجود نخواهد داشت.

هیچ طبقه و قشری از اجتماع نیست که از شعر، ضرب‌المثل و داستان بهره خاص خویش را نبرده باشد. رانندگان جاده‌ای همواره در پشت خودروی خود اشعار خاصی را می‌نویسند که نمایانگر نوع بینش این طبقه است و در صورت گردآوری، می‌توان بر ‌آن نام «ادبیات جاده‌ای یا پشت کامیونی» نهاد. کارگران و بنایان، اشعار مخصوصی را در هنگام کار زمزمه می‌کنند، به همین ترتیب طبقات دیگر نظیر ملوانان، کشاورزان، ماهی‌گیران، نمدمالان و… هریک اشعاری متناسب با نوع شغل و نوع نگرش خود دارند. جایگاه شعر در میان طبقات بالای اجتماع و افراد باسواد نظیر علما، عرفا، وعاظ، محصلان، مدرسان، اهل سیاست و غیره نیز که روشن و واضح است و نیاز به اثبات ندارد.

گره‌گشاهی ادبیات

گاه در روند روزمره زندگی، مشکلاتی پیش می‌آید که کلام ادبی در حل آن مشارکت مستقیم یا غیرمستقیم دارد. نظامی عروضی، در چهار مقاله داستانی را نقل می‌کند که ذکر خلاصه‌ای از آن خالی از لطف نیست؛ امیرنصربن احمد سامانی که معاصر رودکی است، سالی به هرات سفر می‌کند تا فصلی را در آنجا اقامت کند. آب و هوای خوش و نعمت‌های فراوان باعث می‌شود تا پادشاه سامانی بازگشت خویش را به تاخیر افکند و با دفع‌الوقت، چهارسال در هرات بماند.

لشکریان و همراهان خسته از فراق خانواده و شهر و دیار، در حالی که هیچ یک جرات درخواست مراجعت از پادشاه را ندارند به رودکی، شاعر بزرگ دربار سامانی متوسل می‌شوند تا در ازای دریافت پنج هزار دینار، پادشاه را مایل به بازگشت به بخارا کند. از اینجا به بعد، داستان از زبان نظامی شنیدنی است. رودکی قبول کرد. او می‌دانست که نثر در امیر اثر نکند؛ به نظم روی آورد. قصیده‌ای بگفت و به وقتی که امیر به شراب نشسته بود درآمد و به جای خویش بنشست. چنگ برگرفت و در برده عشاق این قصیده آغاز کرد.

بوی جوی مولیان آید همی… یاد یار مهربان آید همی

رود آموی و درشتی راه او… زیر پایم پرنیان آید همی

چون رودکی به‌این بیت رسید، امیر چنان منفعل گشت که از تخت فرود آمد و بی‌کفش، پای در رکاب اسب آورد و رو به بخارا نهاد چنان که کفش و اسباب او را دو فرسنگ در پی امیر بردند و آنجا در پای کرد و عنان تا بخارا هیچ جای باز نگرفت. (چهارمقاله، ص ۷۹)

مشابه این واقعه، البته به صور دیگر شاید در زندگی اغلب‌ها وجود داشته باشد چه بسیار اختلافاتی که با سخنان حکمت‌آمیز یا نصایح ادبی شخصیت بزرگی برطرف می‌شود و در این میان شعر، داستان‌های حکمی، سرگذشت‌ها و ضرب‌المثل‌ها نقش تعیین‌کننده‌ای دارند.

تحول‌بخشی ادبیات

سرگذشت بزرگان علم و ادب مشحون از حوادثی است که در شخصیت و نگرش آنان رخ داده است و بسیاری از این تولدهای دوباره با شعر یا نکته ادبی آغاز می‌شود. گاه بیت یا جمله‌ای، چنان تاثیر عمیقی در جان آدمی به جای می‌گذارد که زمینه‌ساز تحول بزرگی در زندگی شخص می‌شود.

سرگذشت بزرگانی چون سنایی غزنوی، ناصر خسرو، فضیل عیاض و… شواهدی بر این مدعاست، در احوالات ناصرالدین شاه آورده‌اند که در هنگام خشم، فرمان‌های ناروا صادر می‌کرد و پس از فروکش کردن خشم، نادم و پشیمان می‌شد. روزی از درویشی صلاح کار خواست و درویش انگشتری به او داد که بر نگین آن این جمله زیبا نقش بسته بود: «این نیز بگذرد» و از آن پس هرگاه پادشاه خشمگین می‌شد با نگاهی به انگشتری، بر خشم خویش فایق می‌آمد.

شعر، از بهترین ابزار آموزش

شعیات مختلفی از علوم ادبی و معرفتی، شعر را بهترین ابزار آموزش خویش یافته‌اند. عرفای بزرگی چون مولانا، حافظ، عطار و دیگران ناب‌ترین آموزه‌های عرفانی خود را به رشته نظم کشیده‌اند و شیخ اجل سعدی، تلخی نصایح اخلاقی و اجتماعی را با شهد شعر به مذاق طالبان، شیرین و گوارا کرده است.

در برخی موارد صاحبان ذوق حتی علوم دیریاب و مشکل، نظیر صرف‌ونحو عربی را به صورت شعر درآورده‌اند مانند «الفیه ابن مالک» که تمامی صرف‌ونحو عربی را در هزار بیت به رشته نظم کشیده است. یا کتاب نصاب‌الصیان، اثر« ابونصر فراهانی» که لغات و اصطلاحات عربی را در قالب شعر فارسی آموزش می‌دهد. در علم نجوم نیز به اشعار این گونه برمی‌خوریم؛ چنانکه شاعری۱۲برج فلکی را در بیتی این‌گونه آورده است:

 شعر، زبان حالات گوناگون بشر است
چون حمله چون نور چون جوزا و سرطان و اسد… سنبله، میزان و عقرب. قوس و جدی و دلو و حوت. یا شاعر دیگری، ماه‌های رومی را این‌گونه به نظم درآورده و یادگیری آن را آسان کرده است.

دو نشرین و دو کانون و پس آنکه … شیاط و آذر و نیسان ایار است

حزیران و تموزو آب و ایلول… نگهدارش که از من یادگار است

ناگفته پیداست که شعر هرگاه به کمک آموزش آمده، فراگیری علوم را سهل و راحت کرده است.

شعر، بهترین وسیله ابراز احساسات

شعر و ابیات، زبان حالات گوناگون بشر است. چندان که می‌توان از ابیاتی که شخص بر زبان می‌آورد، به شرایط روحی او در آن لحظه پی برد. انسان در لحظات شادی ابیات نشاط‌انگیزی بر زبان می‌راند و این‌گونه خرسندی خویش را ابراز می‌کند. یا برعکس، در لحظه‌های اندوه و غم، ابیات حزن‌انگیز و محزون. این حرکت در واقع نوعی تخلیه انرژی مثبت یا منفی است و به صورت کنشی طبیعی در اغلب افراد اجتماع دیده می‌شود. گاه حتی از طریق اشعاری که شخص برزبان می‌آورد می‌توان به سطح فکر، شخصیت، میزان اعتقادات و یا حتی طبقه اجتماعی فرد پی برد. پس می‌توان به راحتی عنوان کرد که شعر، بهترین معرف شاعر خود و یا کسی است که آن را قرائت می‌کند.

آنچه گذشت، تنها گوشه‌ای از کارکرد اجتماعی شعر و ادبیات و نقش و جایگاه این هنر شریف و اساطیری در میان لایه‌های مختلف اجتماع است که حکایت از پیوندی گسست‌ناپذیر با زندگی روزمره بشر دارد. بی‌شک موارد بسیار دیگری را می‌توان بر آن افزود.


منبع: برترینها

هفت بازیگری که بین نامزدهای اسکار خواهید دید

روزنامه هفت صبح: با تمام شدن جشنواره های تورنتو و ونیز حالا منتقدان تعداد بیشتری از مدعیان فصل جوایز را دیده اند. تحلیلگران گاردین یک فهرست هفت تایی از برجسته ترین آدم های سینما از ابتدای سال ۲۰۱۷ تا امروز تدارک دیده اند. کسانی که به گمان آنها دستاوردهای شان در فصل جوایز نادیده گرفته نمی شود.

گری اولدمن: نامزد بهترین بازیگر نقش اول مرد/ تاریک ترین ساعت

 هفت نفری که بین نامزدهای اسکار خواهیددید

نقش های بیوگرافیک به خصوص آنهایی که تصویرگر سیاستمداران هستند، همیشه بین منتقدان و اعضای آکادمی طرفدار دارند. وینستون چرچیل هم از آن سیاستمدارانی است که به خاطر نقش تاثیرگذراش در جنگ جهانی و سیاست ورزی اش همیشه مورد توجه بوده.

حالا جو رایت در فیلم «تاریک ترین ساعت» روزهای اولیه جنگ جهانی دوم را به تصویر می کشد. یعنی پرشورترین روزهای زندگی چرچیل که باید تصمیم بگیرد با هیتلر مذاکره کند یا روی اصولش بجنگد. شعار تبلیغاتی فیلم یکی از جمله های معروف سخنرانی چرچیل است: «هیچ وقت، هیچ وقت تسلیم نوشید.»

منتقدان به کلیت فیلم رایت امتیاز خوبی داده اند اما بیش از هر چیز از بازی گری اولدمن تعریف کرده اند و او  را یکی از بزرگترین بازیگران این دوران لقب داده اند.


سالی هاوکینز، نامزد بهترین بازیگر نقش اول زن/ شکل آب

 هفت نفری که بین نامزدهای اسکار خواهیددید

فیلم «شکل آب» گیلرمو دل تورو تا اینجای کار با توجه به امتیاز منتقدان مهم ترین فیلم سال است.

سال ۱۹۶۲ یک سرایدار گنگ و همکارش متوجه یک موجود عجیب و غریب در تانک آب می شوند. سرایدار که همه زندگی اش تنها بوده با این موجود رابطه دوستانه ای برقرار می کند. سالی هاوکینز نقش زن سرایدار را بازی می کند. از آن نقش های پیچیده که هم محملی برای درونیات بازیگر است و هم فضای فانتزی اش فرصت را برای کارهای عجیب و غریب فراهم می کند.


جسیکا چستین: نامزد بهترین بازیگر نقش اول زن/ بازی مولی

 هفت نفری که بین نامزدهای اسکار خواهیددید

درام جنایی که اولین ساخته آرون سورکین، فیلمنامه نویس بزرگ معاصر در مقام کارگردان است. این اقتباسی از یک داستان واقعی است. مولی بلوم ورزشکار و قهرمان المپیک در ۲۶ سالگی توسط اف.بی.آی مورد بازجویی قرار می گیرد چون برای سلبریتی های هالیوودی به صورت مخفی و زیرزمینی امپراطوری قمار فراهم کرده بود.

منتقدان نوشته اند که چستین بیشترین استعداد بازیگری خودش را در این فیلم نشان داده است. این فیلم سومین نامزدی اسکار را برای چستین به ارمغان می آورد.


کریستوفر نولان: نامزد بهترین کارگردانی/ دانکرک

 هفت نفری که بین نامزدهای اسکار خواهیددید

خب این یکی انتخابی است که همه پیش بینی اش می کنند. «دانکرک» فیلم جنگی کریستوفر نولان مهم ترین فیلم تابستان امسال بود. اگرچه نولان باوجود جاه طلبی های بصری اش بیشتر بخاطر فیلمنامه هایش مورد توجه آکادمی اسکار قرار گرفته اما درام جنگی دقیقا همان چیزی است که باید قابلیت های او را به عنوان کارگردان هم نشان می داد، فیلمی که منتقدان توافق دارند از نظر بصری شگفت آور است.


آرون سورکین: نامزد بهترین فیلمنامه اقتباسی/ بازی مولی

 هفت نفری که بین نامزدهای اسکار خواهیددید

این سومین نامزدی اسکار برای سورکین در بخش فیلمنامه می شود. طبیعی است که در اولین فیلم هنوز نشود با اطمینان روی جایزه کارگردانی اش حساب  کرد اما ممکن است بعد از «مانی بال» دومین جایزه اسکار را برایش به ارمغان بیاورد.

پایه فیلم «بازی مولی» یک داستان واقعی است اما سورکین معمولا نکات دراماتیک تیزهوشانه ای به فیلمنامه اش اضافه می کند که از ماجرای اصلی هم جذاب تر می شود. اینجا هم با یک هوش برتر سر و کار داریم. قرار است فیلمنامه «بازی مولی» تداعی کننده موفقیت فیلمنامه «شبکه اجتماعی» باشد؟


ویلم  دافو: نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل مرد/ پروژه فلوریدا

 هفت نفری که بین نامزدهای اسکار خواهیددید

فیلم مستقلی که دل منتقدان را به دست آورد. یکی از نقاط قوتش بازی ویلم دافوست. قهرمان فیلم شان بیکر یک دختر شش ساله است و دافو نقش صاحب مهربان متلی را بازی می کند که دخترک و مادرش مهمانش می شوند.


جیک جیلنهال: نامزد بهترین بازیگر نقش اول مرد/ قوی تر

 هفت نفری که بین نامزدهای اسکار خواهیددید

دیوید گوردون گرین تا به حال فیلم های مهمی نساخته ولی همیشه در بازی با بازیگران آدم موفقی بوده است. او در فیلم «مگلهون» بعد از مدت ها آل پاچینو را به روزهای اوجش بازگرداند. این فیلم هم اقتباس از یک داستان واقعی است.

جف بومن که جیک جیلنهال نقش اش را بازی می کند زندگی الهام بخشی دارد. او را مظهر امید شهر بوستون می دانند چون بعد از بمب گذاری در المپیک بوستون پاهایش را از دست داد ولی همچنان به ورزش قهرمانی ادامه داد.

هالیوود همیشه عاشق چنین نقش هایی بوده است و برای جیلنهال هم چالش خوبی است بعد از چند نقش پیچیده روانی حالا یک نقش پیچیده فیزیکی را بازی کند.


منبع: برترینها

مدیران تاینی موویز دستگیر شدند

گروه هنری: پس از چند روز بروزرسانی نشدن سایت پربیننده تاینی موویز؛  دادستان عمومی و انقلاب تهران بدون نام بردن از این سایت؛ خبر بازداشت ۶ نفر از مدیران بزرگ ترین وب سایت عرضه دوبله فیلم و سریال را تایید کرد.

کمتر کسی از دوستداران فیلم و سینمای ایرانی پیدا می شود که سایت دانلود فیلم و سریال  تاینی موویز را نشناسد، این سایت دانلود فیلم و سریال طرفداران و کاربران بسیار زیادی به دلیل بروز بودنش در قرار دادن فیلم و سریال و همچنین دوبله فیلم ها دارد و به جرات می توان گفت اگر آدرس اصلی آن فیلتر نشود بدون شک جز ۲۰ سایت پربازدید ایران در سایت آلکسا قرار می گیرد،البته برای دانلود فیلم و سریال در این سایت باید اشتراک ماهیانه پولی می‌داشتید.
 
دادستان تهران در خصوص ارجاع پرونده با موضوع فعالیت باند فساد و فحشا (؟) با استفاده از فضای مجازی اظهار داشت: متهمان این پرونده که هم اکنون شش نفر از آن‌ها بازداشت شده‌اند، فیلم‌های مبتذل و مستهجن را تهیه و دوبله نموده و در فضای مجازی به فروش می‌رساندند. همچنین دادستان گفته است: تارنمای مورد استفاده باند مذکور به عنوان بزرگ‌ترین مرجع دانلود فیلم‌ها و سریال‌های هالیوودی فعالیت می‌کرد و ظرف سه سال گذشته ۱۸۰۰۰ فیلم و سریال خارجی را پس از دوبله پخش کرده‌اند که بسیاری از آن‌ها مبتذل و مستهجن بوده است ‌و از این طریق وجوه نامشروع تسهیل کرده‌اند.

سایت تاینی موویز تا یک ماه پیش رتبه بسیار بالایی در بین وبسایت‌های داخلی در الکسا داشت. رتبه ۲۸ در ایران. اشتراک در آن مثل اکثر سایت‌های مشابه مستلزم هزینه بود. ماهانه ۴۰۰۰ تومان و براساس شنیده‌های غیررسمی، نزدیک به ماهی ۳۰۰ الی ۴۰۰ هزار نفر ثبت نام و یا تمدید اشتراک داشت. قابل توجه است که هزینه اشتراک این سایت، خریداری کردن اکانت شرکت‌های خدمات هاست فایل داخلی بود و باید دید آیا پای این شرکت‌ها هم به موضوع باز خواهد شد یا خیر.


منبع: بهارنیوز

«تعزیه» را بهتر بشناسیم

تقریبا برای همه ما نام تعزیه و دهه اول محرم باهم گره خورده است، یکی علت است و دیگری معلول، هرجور حساب کنیم باید با هم بیایند و غیر از این انتظار نداریم. تعزیه در لغت به معنای سوگواری و عزاداری است و در تعریف عام‌تر به تئاترهای مذهبی که درباره واقع کربلا هستند، گفته می‌شود. نام اصلی تعزیه، شبیه خوانی یا شبیه‌گردانی است، یعنی اینکه افراد اجرا کننده، شبیه و بازی کننده نقش شخصیت‌های اصلی هستند.

 همه آنچه باید از تعزیه بدانیم

نکته‌ای که در این میان باید به آن اشاره کرد این است که تعزیه لزوما درباره امام حسین (ع) و واقعه کربلا نیست، نمایشنامه‌های تعزیه درباره موضوعات دینی و حماسی است مثل تعزیه حضرت ابراهیم، تعزیه امامان مختلف و حتی تعزیه خنده‌دار هم داریم.

تعزیه که مجموعه‌ای از رنگ،شعر و موسیقی است؛ بیشتر برای مرگ اولیا و عزیزان از دست رفته اجرا می‌شود. نمایشی مذهبی که خیر و شر در آن مبارزه می‌کنند.

هنری برخاسته از ایران

تعزیه در سال ۲۰۱۰ در میراث فرهنگی و معنوی یونسکو ثبت شده است و با اینکه در نقاط دیگر جهان از جمله جزیره ترینیداد در دریای کارائیب تا جزایر اندونزی اجرا می‌شود، اما تعزیه از ایران برآمده است. سابقه آن به سال‌ها قبل از عاشورا و ورود اسلام به ایران برمی‌گردد که به آن «سووشون‌خوانی» می‌گفتند و نمایش در آتش رفتن سیاوش اجرا می‌شد که وقتی سیاوش، سالم از میان آتش رد می شد، نشانی از بی‌گناهی او بود.

همه آنچه باید از تعزیه بدانیم 
کارگردان تعزیه را «معین‌البکا» می‌نامند

تعزیه، تئاتر مذهبی است که نمایشنامه آن به صورت شعر است و همراه با موسیقی اجرا می شود بنابراین با تئاتری مذهبی متداول فرق دارد. البته قواعد تئاتر در آن رعایت می‌شود، کارگردان، بازیگر و نمایشنامه دارد و روی صحنه هم اجرا می‌شود، البته لباس، تجهیزات و گریم هم دارد.

به هر اجرای تعزیه، «مجلس» می‌گویند؛ بازیگران آن را «شبیه خوان» می‌نامند، کارگردان تعزیه، «معین البکا» و نویسنده آن «مقتل‌نویس» است. همچنین به نمایشنامه تعزیه، «جُنگ» می‌گویند. تهیه‌کننده تعزیه، «بانی» و مابقی عوامل را هم «عمله تعزیه» می‌نامند.

همه آنچه باید از تعزیه بدانیم 
بخش‌های مختلف تعزیه را بهتر بشناسید

مجلس یا دستگاه: به هر اجرای کامل یک مجموعه تعزیه می‌گویند. اگر در تعزیه، نقش مثبت با شمشیر شهید شود به آن «مجلس شهادت» می‌گویند که در روز خوانده می‌شود مثل مجلس شهادت امام حسین. اما اگر نقش مثبت با زهر شهید شود به آن «مجلس وفات» می‌گویند که در شب خوانده می‌شود مثل مجلس وفات امام موسی کاظم.

مجلس‌ها هم چند بخش دارند؛

الف. پیش خوانی: همان ورود گروه تعزیه به صحنه است. آن‌ها دسته جمعی درباره شخصیتی که قرار است، تعزیه‌اش را بخوانند، نوحه خوانی می‌کنند. بعد از آن همه به جز کارگردان می‌روند، او هم خلاصه داستان را می‌گوید، دعا می‌کند و می‌رود.

ب. پیش واقعه: قصه‌ای جانبی که با مجلس اصلی در ارتباط است و نهایتا یک ساعت طول می‌کشد. به این داستان جانبی، گوشه هم می‌گویند که نقش مقدمه را دارد مثل گوشه زائر امام رضا در مجلس امام رضا.

ج. واقعه: بدنه اصلی تعزیه که حدودا ۳-۴ ساعتی زمان می‌برد.

همه آنچه باید از تعزیه بدانیم 
شبیه خوان یا بازیگران: نام دیگر تعزیه شبیه خوانی‌ است، چون بازیگران شبیه شخصیت‌های تاریخی بازی می‌کنند و تاکید دارند شبیه آن‌ها شوند و این، یک نمایش هم شبیه ماجراست. شبیه خوانان در تعزیه به دو گروه عمده تقسیم می‌شوند؛   

-موافق‌خوان یا مظلوم‌خوان: نقش‌های مثبت تعزیه که عموما لباس‌های سبز، مشکی و سفید دارند. از دستگاه دشتی و آواز برای خواندن ابیات استفاده می‌کنند. صوتی‏ خوش و آوازی گیرا هم دارند. به خواندن آن‌ها تحریرخوانی می‌گویند. البته موافق خوان‌ها هم به چند گروه تقسیم می‌شوند؛

الف: امام خوان: کارکشته‌ترین و خوش صداترین شبیه خوان. بازی در این نقش، ‌نهایت بازی یک شبیه خوان و اوج استادی اوست. بازیگر نقش امام معمولا زره به تن نمی‌کند. او باید صورتی متین و زیبا داشته باشد و در زندگی روزمره هم مردم دوستش داشته باشند.

ب. شهادت خوان: موافق خوانی که درپایان مجلس تعزیه توسط اشقیا شهید می‌شود. مجلس تعزیه به نام اوست و مسیر قصه او را دنبال می‌کند.

همه آنچه باید از تعزیه بدانیم 
ج. بچه خوان: اولین حضور یک شبیه خوان با بازی در نقش بچه‌خوان آغاز می‌شود. با توجه به اینکه معمولا شبیه خوانی، نسل به نسل و پدر به پسر است، بچه خوان‌ها اکثرا فرزند تعزیه خوان‌ها هستند و به آن‌ها نقش‌هایی مثل طفلان مسلم، سکینه یا عبدالله داده می‌شود. بعدا و بعد از سن بلوغ، بسته به نوع صدا، بچه خوان‌ها تبدیل به موافق خوان یا مخالف خوان می‌شوند.

د. حر خوان: شبیه‌خوان خاکستری. نماد این خاکستری بودن و مردد ماندن، حر بن یزید ریاحی از فرماندهان سپاه کوفه است که عاشورا به امام پیوست. رنگ لباس او معمولا نارنجی یا صورتی است.

ه. زنانه‌خوان: در هنرهای نمایش سنتی ایران اعم از تعزیه، روحوضی و… زنان بازی نمی‌کنند و از زن پوش استفاده می‌کنند، این نقش در تعزیه، زنانه‌خوان نام دارد. شبیه‌خوانانی که صدای زیر و ظریف دارند، چادر و برقعی به سر می‌کنند و نقش‌های زنان را بازی می‌کنند مانند حضرت زهرا، حضرت زینب و…

همه آنچه باید از تعزیه بدانیم 
-مخالف‌خوان یا اشقیاخوان: نقش‌های منفی تعزیه که عموما لباس‌های سرخ‌ و صورتی می‌پوشند. آن‌ها با نوعی آینده‌بینی دارند، از ظالم بودن خودشان آگاهند و خودشان و بقیه اشقیا را لعنت می‌کنند. صدای زمخت و صورتی گرفته دارند. با پرخاش‌گری که به آن اشتلم‌خوانی می‌گویند حرف می‌زنند و موقع ورودشان به سکو، موسیقی تندی نواخته می‌شود. مخالف خوان‌ها به چند گروه تقسیم می‌شوند؛

الف. شمرخوان: متبحرترین مخالف خوان، شمر خوان است. شبیه خوان شمر از نظر سابقه و کسوت هم تراز با امام خوان در موافق خوان‌هاست. فعال‌ترین شبیه خوان از نظر بازی با شمشیر و خنجر و جست و خیز و پر دیالوگ‌ترین‌ها به خصوص در تعزیه حضرت عباس. او همیشه کلاه خود و زره به تن دارد و محور شرارت است. نقش فعال شمر در تعزیه، برعکس واقعیت تاریخی است چون شمر در کربلا، دور از میدان نبرد بود و تا وقتی کسی زمین نمی‌افتاد به او نزدیک نمی‌شد.

ب. تخت‌خوان: شبیه خوان‌هایی که سن و سالی ازشان گذشته و نمی‌توانند روی سکو حرکت کنند، روی تخت می‌نشینند و می‌خوانند. تخت ‌شین‌ها که اکثرا مخالف خوانند شامل شبیه خوان یزید، ابن زیاد، مامون و…‌ می‌شوند. آن‌ها لباس جنگ به تن نمی‌کنند و دستور می‌دهند.

ج. نعش: سیاهی لشگرند. نمی‌شود به آن‌ها شبیه خوان گفت چون دیالوگی ندارند و فقط در صحنه حاضرند. معمولا نعش‌ها، افراد همان روستا یا از نزدیکان بانی هستند.

همه آنچه باید از تعزیه بدانیم 
معین البکا یا کارگردان: مسلط‌ترین شبیه‌خوان و پیشکسوتی که مجالس تعزیه و دیگر شبیه خوانان را به خوبی می‌شناسد. معین البکا براساس محل برگزاری، نوع و فضای تعزیه، شبیه خوان‌ها را دعوت به همکاری می‌کند. او وظیفه تقسیم نقش‌ها را دارد و باید با شبیه خوان‌ها تمرین کند. معمولا هم بازی نمی‌کند. در گوشه‌ای می‌نشیند تا اگرکسی دیالوگ‌هایش را فراموش کرد به کمکش برود. معین البکا، علاوه بر بازیگران، جامه‌دار (مسئول لباس) و گریمورهم می‌آورد که به آن‌ها «عمله تعزیه» می‌گویند.

نسخه یا فیلمنامه: کل مکتوبات تعزیه را نسخه می‌گویند. متن تعزیه‌ها هم مسجع و شعر است. بیشتر اشعار نسخه‌ها هم از نوع مثنوی‌اند و علمی نیستند. به نویسنده اشعار، مقتل‌نویس می‌گویند. خود نسخه‌ها هم بخش‌ها و نام‌های گوناگونی دارند؛

الف. جُنگ: نمایشنامه کل یک مراسم تعزیه را جنگ می‌نامند، یک کتابچه کوچک با ابعادی نصف یک دفتر مشق است. در انتهای هر جنگ، تعداد بازیگران هر مجلس و وسایل مورد نیاز آن نوشته می‌شود. جنگ در حقیقت دفترچه‌ای قدیمی است که در اختیار کارگردان یا معین البکا قرار می‌گیرد.

ب. فرد: دفترچه‌ای با ابعاد حدود ۱۵ در ۵ سانتی‌متر که به راحتی در دست جا می‌شود. در این دفترچه‌ها، دیالوگ‌های هر شبیه خوان نوشته شده است. در این نسخه‌ها قسمت‌هایی که شبیه خوان‌ها باید سکوت کنند، خط کشیده شده است.

ج. کتاب تعزیه: دفترچه‌ای که چیدمان و ترتیب و تأخر دیالوگ‌گویی را معلوم می‌کند. به این نحو که زیر اسم هر شبیه خوان، اولین کلمه مصراعی که باید بخواند دیده می‌شود. ترتیب اسامی هم ترتیب خواندن آن‌ها را مشخص می‌کند. البته شبیه خوان‌ها همراه معین البکا شب قبل از اجرا دورهم جمع می‌شوند و مدام دوره خوانی می‌کنند.

همه آنچه باید از تعزیه بدانیم 

موسیقی: گروهی ۷ نفره که طبل، دهل، سنج، سرنا و شیپور می‌زنند. این گروه با اجرایشان تلاش می‌کنند، فضای صحنه را عوض کنند. هر وسیله در زمان خاصی نواخته می‌شود مثلا طبل، موقع ورود افراد و سنج هم ضربات شمشیر در میدان جنگ را همراهی می‌کند. این موسیقی هیچ وقت همراه با آواز و خواندن شبیه خوان‌ها همراه نمی‌شود. هر کدام از شبیه خوان‌ها هم دستگاه آوازی خاصی دارند مثلا امام خوان در دستگاه پنجگاه و رهاوی می‌خواند. شبیه خوان عباس در چهارگاه می‌خواند. مخالف خوان‌ها، سه‌گاه می‌خوانند حتی بازیگر نقش عبدالله فرزند امام حسین (ع) در گوشه راک می‌خواند که برای همین این گوشه به راک عبدالله معروف شده است.

همه آنچه باید از تعزیه بدانیم 
آموزش تعزیه

تعزیه مثل خیلی از هنرهای بومی این کشور، چندان آموزش کلاسیک ندارد. تعزیه‌خوان‌ها معتقدند این هنر را باید مرحله به مرحله یاد گرفت و با سرکلاس نشستن نمی‌شود، تعزیه‌خوان شد. اما تعزیه خوانی مثل تئاتر و سینما احتیاج به استعداد بازیگری و البته حافظه خوب برای حفظ کردن دیالوگ‌ها دارد. تعزیه خوان نباید خجالتی باشد و بتواند راحت داد و فریاد کند.

برای تعزیه‌خوان شدن به روش سنتی باید از کودکی مراحل را طی کرد؛ اول «بچه خوانی» است یعنی بازی در نقش طفلان مسلم. بعد در نوجوانی، قاسم خوانی می‌کنند که همان بازی در نقش قاسم است. در این مرحله چون صدا بالغ می‌شود،آنها که صدای کلفت تری دارند وارد جمع منفی خوان‌ها می‌شوند و آنها که صدای بهتری دارند نقش‌های مثبت را بازی می‌کنند. اگر هم صدای تعزیه‌خوان، زیر باشد نقش زن به او می‌دهند (درتعزیه، زنان بازی نمی‌کنند).

در پایان اینکه تعزیه خوانی صیر وحوصله زیادی می‌خواهد.


منبع: برترینها

تکذیب درگذشت ناصر ملک مطیعی

فرزند ناصر ملک‌مطیعی شایعه های منتشر شده در فضای مجازی مبنی بر فوت پدرش را رد کرد.

امیرعلی ملک‌‌مطیعی، فرزند ناصر ملک‌مطیعی روز پنجشنبه در گفت‌وگو با ایرنا با رد شایعه درگذشت پدرش، گفت: پدرم به دلیل ناراحتی که در ناحیه پا داشته به بیمارستان «دی» مراجه کرد و چند روزی در آنجا بستری است.

 
وی افزود: احتمالا تا چند روز آینده با بهتر شدن وضعیت جسمی و درمان پا، پدرم از بیمارستان مرخص خواهد شد.
 
فرزند ناصر ملک‌مطیعی ادامه داد: نمی دانم این شایعه ها از کجا و با چه نیتی در فضای مجازی منتشر شده است.
 
ناصر ملک‌مطیعی کارگردان و بازیگر سینما و تلویزیون متولد ۱۳۰۹ در تهران است.

وی پس از ۳۵ سال دوری از سینما سال ۹۴ با بازی در فیلم «نقش نگار» به کارگردانی علی عطشانی بار دیگر سینما بازگشت.


منبع: عصرایران

احتمال اکران «فراری» در نیمه دوم مهر

به گزارش سینما سینما،فیلم «فراری» به کارگردانی علیرضا داودنژاد در سی و پنجمین جشنواره فجر به نمایش در آمد و با استقبال مخاطبان مواجه شد، اما بعد از گذشت شش ماه خبری از اکران عمومی این فیلم نیست، غلامرضا فرجی سخنگوی شورای صنفی نمایش، تاکید کرد هیچ درخواستی برای اکران «فراری» ثبت نشده است.جهانگیر کوثری تهیه کننده فیلم «فراری» درباره اینکه آیا اقدامی برای اکران ساخته داودنژاد صورت گرفته است یا نه، گفت:« من از این موضوع چندان دقیق اطلاع ندارم زیرا پخش کننده فیلم «فراری» موسسه هدایت فیلم هست و دوستان باید درباره فیلم تصمیم بگیرند و اقدام کنند.»او ادامه داد: «از شواهد این‌گونه برمی‌آید فیلم ما در نیمه دوم مهر ماه یا بعد از عاشورای حسینی اکران شود. البته اگر اتفاق خاصی صورت نگیرد. من هم تا همین حد اطلاع دارم. امیدوارم به زودی این فیلم به زودی اکران شود.»

«فراری» حضوری موفق در جشنواره فجر داشت و سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد برای بازی در این فیلم به محسن تنابنده تعلق گرفت. همچنین سیمرغ بلورین جایزه ویژه هیات داوران نیز از آن داودنژاد شد. کامبوزیا پرتوی نیز سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را برای نویسندگی دریافت کرد. پرویز آبنار هم جایزه بهترین صدابرداری را از جشنواره سی و پنجم دریافت کرد.محسن تنابنده، ترلان پروانه، سیامک صفری، محمدرضا داودنژاد، سیما تیرانداز و رضا داودنژاد بازیگران این فیلم هستند.فیلم درباره دختری است که از شهرستان به تهران می‌آید و تلاش می‌کند تا با خودروی «فِراری» هشت میلیاردی، عکس یادگاری بگیرد و درگیر ماجراهایی می‌شود.


منبع: بهارنیوز

واکنش یک روزنامه به تقلید ناکام فیلمسازان جوان از فرهادی

روزنامه جوان یادداشتی در واکنش به نظر یکی از منتقدان نوشت: «چند روز قبل یکی از منتقدان سینمایی در یکی از روزنامه‌های کثیرالانتشار کشورمان مقاله‌ای به چاپ رساند با نام «جواهرات بدلی» و با موضوع اینکه چرا مقلدان فرهادی نمی‌توانند موفقیت‌های فیلم‌های او را تکرار کنند؟

از قدیم گفته‌اند خشت اول را نهد معمار کج تا ثریا می‌رود دیوار کج. یکی از مشخصه‌های ملموس و هویدای سینمای ایران قدم برداشتن در مسیری به نام سینمای فرهادی است؛ مسیری که پیمودن آن چندان دشوار نیست و فقط کمی صبر و حوصله برای به نتیجه رسیدن آن لازم است.

سینمای فرهادی و تمرکز روی طبقه متوسط

اگر بخواهیم صریح‌تر سخن بگوییم باید به این نکته اذعان کرد که اغلب فیلمسازان کشورمان در این چهار دهه به خصوص از اواخر دهه ۸۰ که دلیل عمده آن ظهور اصغر فرهادی بود، بیشتر بر اساس تمایلات شخصی و اعتراض خود به وضع جامعه و ساختار آن دست به تولید فیلم زده‌اند نه بر اساس ایدئولوژی و پیشبرد اهداف و منافع ملی. منتقد مذکور با اشاره به متمرکز شدن فرهادی و مقلدانش بر طبقه متوسط جامعه، روی آوردن به کاراکتر‌های خاکستری و کاویدن لایه‌های پنهان زندگی زوج‌های جوان این امر را بدیهی و ضامن موفقیت دانسته و مغرورانه و با اعتماد به نفسی سرشار از درو کردن جوایز جشنواره‌های خارجی نظیر خرس نقره‌ای جشنواره برلین، گلدن گلوب و سر آمد آنها اسکار ابراز خوشحالی و شعف می‌کند.

چرا فیلم‌های فرهادی جایزه می‌گیرند؟

اما نکته‌ای مهم در این میان است که این جوایز خارجی یاد شده به چه علتی به آثار فرهادی تعلق گرفت که حالا انتظار داریم سبک و سیاق فرهادی در سینمای ایران ادامه پیدا کند چراکه تضمین‌کننده موفقیت یک فیلم است.

فرهادی در اکثر فیلم‌هایش از «رقص در غبار گرفته» تا «فروشنده» اصرار بر گفتن این نکته دارد که طبقه متوسط جامعه ایرانی بسیار ظلم دیده و جورکش است و مدام خانواده‌های این طبقه در حال فروپاشی هستند اما در عین حال افرادی روشنفکر این طبقه را تشکیل می‌دهند.

طبقه متوسط که فرهادی روایتگر آن است، افرادی غربزده، بیزار شده از وطن، داشتن سوءظن به افراد محیط خود، دروغگو و در عین حال لائیک به لحاظ مذهبی و سکولار مسلک تشکیل می‌دهند. در این نکته که افرادی با این شرایط گفته شده که از قضا کم هم نیستند در جامعه ما وجود دارند اما سؤال اینجاست که طبقه مورد علاقه آقای فرهادی همه قشر متوسط ایرانی را تشکیل می‌دهند؟ قشری که بیش از نیمی از جمعیت ایران را تشکیل می‌دهند را می‌توان اینگونه قلمداد کرد و به تصویر کشید؟

اگر تنها هدف از ساخت این فیلم‌ها کسب جوایز خارجی باشد که مراد حاصل شده و اگر اعتراض یک فیلمساز به شکلی صحیح به اوضاع اجتماعی و فرهنگی جامعه خود باشد، این فیلم‌ها نه تنها مسیر را اشتباه رفته بلکه در جهت پیشبرد اهداف دشمن نیز قدم برداشته‌اند.

منافع ملی یا جایزه خارجی؟

در باب اعتراض به وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه فیلم‌های زیادی ساخته شده که از نمونه‌های بارز آن می‌توان به فیلم مالنا اثر جسورانه جوزپه تورناتوره اشاره کرد. مالنا، فیلمی که سراسر علیه سیاست‌های جنگ‌طلبانه بنیتو موسولینی، دیکتاتور وقت ایتالیا ساخته شده بود.

مالنا با بازی مونیکا بلوچی در لایه زیرین خود به وضع موجود اعتراض می‌کند، چنانکه در نگاه اول مالنا فیلمی در حوزه صنعت پورنو دیده می‌شود اما با گذشت مدتی از فیلم به این نتیجه می‌رسیم که مالنا نه تنها پورنوگرافیک نیست بلکه به شدت سیاسی است و جالب است که این فیلم سیاسی‌ترین فیلم سال ۲۰۰۰ سینمای ایتالیا لقب گرفت. در واقع مالنا روی دیگر سکه و اعتراضی به فیلم «زندگی زیباست» روبرتو بنینی بود که کشور امریکا را مورد تمجید قرار داده بود. پر واضح است که در هر جامعه‌ای مشکلات و معضلات فرهنگی ، اجتماعی و… وجود دارد و یک کارگردان و فیلمساز متعهد ضمن به نمایش گذاشتن این مشکلات و معضلات در عین حال به فکر منافع ملی و آبروی کشورش هم خواهد بود ولی متأسفانه روندی که از چندین سال قبل در کشورمان ایجاد شده که فیلم‌ها به گونه‌ای ساخته شوند که صرفاً موفق به جایزه چه از جشنواره‌های داخلی و چه خارجی شوند و بهای این جایزه‌ها هم نشان دادن ایران به عنوان جهنمی است که باید دست خانواده خود را گرفت و از آن فرار کرد. فضای چرک‌آلود با کادر‌هایی بسته و دوربین روی دست‌های متعدد هم میزانسن اغلب این آثار جشنواره‌ای است.

کشور و ملت ایران از معدود کشورهایی است که تاریخ و تمدنی غنی و در نتیجه قصه‌های تاریخی و مذهبی جذاب فراوانی دارد که هر کدام می‌تواند سوژه ساخت یک فیلم بلند باشند اما این داستان‌ها و قصه‌ها در کجای سینما و فیلم‌های ما هویدا شدند؟ چرا فیلمسازان ما به ساخت درام و ملودرام‌هایی با قصه‌های مشابه و فیلمنامه‌های ناقص و شخصیت‌پردازی‌های ضعیف روی می‌آورند و بر آن اصرار دارند؟
پاسخ را زمانی پیدا می‌کنیم که به محتوای آثار موفق در جشنواره‌های خارجی کمی دقت کنیم. خیانت، سوءظن، غربزدگی، دروغگویی، اهانت به ائمه معصومین و… از جمله نقاط مشترک در بعضی از این آثار است.

فیلم‌هایی که رنگ و بویی از انقلاب ندارند

نکته مهم اینجاست که کسی مخالف شرکت آثار سینمایی کشورمان در جشنواره‌های خارجی نیست. به قول شهیدآوینی «آنچه اصلاً در شأن ما نیست مقهوریت و مرعوبیت در برابر سینمای غرب است. سینمای ایران باید در جهت دستیابی به یک هویت مستقل حرکت کند و خود را در آینه صیقلی وجود مردم ببیند نه در سراب روشنفکری و روشنفکر نمایی.» همانطور که در تاریخ سیاسی ایران انقلاب به نام انقلاب شکوهمند اسلامی رخ داد، سینمای ما هم لاجرم باید انقلابی در خود به وجود آورد و هویتی مستقل از شرق و غرب برای خود ایجاد کند. پس همانطور که گفته شد کسی مخالف شرکت در جشنواره‌های خارجی نیست اما آیا نباید فیلم‌هایی که به جشنواره‌های خارجی می‌روند رنگ و بویی از هویت و پیام انقلاب اسلامی و اعتقادات ما داشته باشد؟

در حقیقت سینمای ما باید پا به پای انقلاب اسلامی حرکت کند و مکمل آن باشد اما متأسفانه نه تنها اینطور نیست بلکه با ساخت و تولید آثار ضعیفی در حوزه درام اجتماعی ضربه مهلکی بر پیکره انقلاب به خصوص در حوزه فرهنگ زده می‌شود. با این نکات گفته شده می‌توان نتیجه گرفت که جشنواره‌های خارجی زمانی به آثار سینمایی ما جایزه می‌دهند و برای آنها کف وسوت می‌زنند که در مسیر خواسته‌ها و سیاست‌های آنها حرکت کنیم. چطور ممکن است فستیوالی مانند اسکار که از اساس با سیاست‌های شوم صهیونیسم و امریکا نهاده شده به فیلمی سراسر تحریف و ضدایرانی آرگو ساخته بن‌افلک جایزه دهد و همین فستیوال فیلمی از ایران را شایسته دریافت جایزه بداند.

کدام عقل سلیمی این جایزه را یک افتخار ملی تلقی می‌کند؟  

این منتقد سینما تلویحاً موفقیت فیلم‌ها و کارگردانان را کسب جوایز متعدد خارجی عنوان می‌کند اما با این منطق می‌توان گفت که کارگردانان بزرگی چون هیچکاک، استنلی کوبریک، سیدنی لومت و… که هرگز به جایزه اسکار دست پیدا نکردند، کارگردانانی ضعیف با آثار شکست خورده‌ای هستند؟

فیلمسازان امریکایی و وطن‌پرستی

ای کاش بعضی از این فیلمسازانی که غرب را الگوی خود قرار داده‌اند جنبه مثبت هالیوود را الگوبرداری می‌کردند. به طور مثال کاش کمی از کلینت ایستوود و الیور استون درس بگیرند. ایستوود در فیلم تک‌تیرانداز امریکایی شخصیتی خونخوار و سفاکی چون کریس کایل را که در جنگ ویتنام و عراق و در قامت یک تک‌تیرانداز ارتش امریکا جان صد‌ها انسان بیگناه را گرفته، فردی مهربان و خوش‌قلب و وطن‌دوست معرفی می‌کند و اینگونه القا می‌کند که او چاره‌ای جز کشتن انسان‌ها نداشته است یا اولیور استون که در فیلم «اسکندر» بازیگری چون کالین فارل را به عنوان اسکندر معرفی می‌کند که به لحاظ ظاهری به شدت شبیه رئیس‌جمهور وقت امریکا یعنی جرج بوش است و او را فردی ادیب و دانشمند که پیرو مکتب ارسطو بوده و برای نجات ایرانیان از چنگال حکومت داریوش سوم به ایران حمله می‌کند یا مثال دیگر فیلم دوگانه ۳۰۰ است که زک اسنایدر تمام توان خود را برای وحشی و بربر نشان دادن ایرانیان به کار می‌بندد.

با مشاهده این آثار هالیوودی که تماماً ایران و هویت ایرانی را مورد هجمه و تحریف قرار داده‌اند و سینماگران کشورمان به جای پاسخ دادن به این آثار از طریق ساخت فیلم‌هایی با محوریت معرفی تاریخ و تمدن و مذهب کشورمان به دنیا، سرگرم ساخت آثاری ضعیف در حوزه اجتماعی هستند که دل انسان ایرانی را به درد می‌آورد. 


منبع: عصرایران

تکذیب بازنشستگی ستاره اکشن هالیوود

لیام نیسن در مراسم فرش قرمز فیلم «مارک فلت: مردی که کاخ سفید را به زیر کشید» اعلام کرد که تا پای گور از بازی در نقش‌های اکشن دست بر نمی‌دارد.

به گزارش خبرآنلاین، حال و هوای سیاسی این روزهای آمریکا بهترین زمان برای نمایش فیلمی درباره یک رسوایی سیاسی بزرگ است.

فیلم «مارک فلت: مردی که کاخ سفید را به زیر کشید» با بازی لیام نیسن روایتی از رسوایی بزرگ واترگیت است. لیام نیسن در این فیلم نقش مارک فلت مامور پلیس فدرال آمریکا را بازی می‌کند که با انتشار اطلاعات سری در رسانه‌ها نیکسون رییس‌جمهور آمریکا را وادار به استعفا کرد.

مراسم فرش قرمز فیلم چهارم مهر با حضور بازیگران فیلم از جمله لیام نیسن، تونی گلدوین و جولین موریس، پیتر لندزمن کارگردان اثر و خانواده مارک فلت در لس‌آنجلس برگزار شد.

به باور کارگردان فیلم مارک فلت یکی از بزرگترین قهرمانان سیاسی تاریخ آمریکا است که نقش مهمش در ماجرای رسوایی واترگیت باید روایت می‌شد.

در این میان نقش آفرینی لیام نیسن مورد توجه بسیاری از منتقدان سینمایی و البته خانواده فلت قرار گرفته است. نیسن که زاده ایرلند است درباره بازی در نقش فلت گفت: «از آنجا که در ایرلند زاده و بزرگ شدم چندان با داستان رسوایی واترگیت آشنا نبودم اما برای بازی در این نقش تاریخ را خواندم تا با شخصیت فلت و نقشش در این ماجرا آشنا شوم.»

او در ادامه گفت: «ماجرای رسوایی واترگیت نقطه عطفی در تاریخ است که اهمیت آزادی رسانه‌ها را به خوبی نشان می‌دهد. ما باید این موضوع را مدام به خودمان یادآوری کنیم.»

لیام نیسن چندی پیش اعلام کرده بود که دیگر بیش در نقش‌های اکشن بازی نمی‌کند. او با رد سخنان پیشین خود در این باره گفت: «من دیگر بازنشسته نیستم و تا پای گور در نقش‌های اکشن بازی خواهم کرد.»

منبع: ورایتی/ ۲۷ سپتامبر


منبع: عصرایران

بازیگرانی که باعث اخراج کارگردانان شدند

برترین ها – ترجمه از حسین علی پناهی: شاید بتوان گفت که به غیر از دنیای سیاست، در هیچ جایی به اندازه ی دنیای سینما و بخصوص هالیوود جنگ بین اشخاص وجود نداشته باشد. هر روز در اخبار دنیای سینما خبرهای بیشتر و جدیدتری از دشمنی های افراد می شنویم و از همه جالب تر و خنده دارتر زمانی است که یک بازیگر از قدرت خود استفاده کرده و موجبات اخراج کارگردان فیلمی که قرار است خود در آن بازی کند را فراهم می سازد.

این موضوع خیلی کم رخ می دهد اما هر بار که چنین مورد عجیبی گزارش می شود سر و صدای زیادی به راه می افتد و همه خواهان کاهش قدرت بازیگران در این حوزه می شوند. اما اگر داستان های پشت پرده وجود نداشت که دیگر هالیوود را هالیوود نمی نامیدند. در ادامه می خواهیم شما را با بازیگرانی آشنا کنیم که به هر نحوی باعث اخراج کارگردانان فیلم های خود شده اند.

۱-کلینت ایستوود

 بازیگران مطرحی که باعث اخراج کارگردانان فیلم های خود شدند

در سال ۱۹۷۶، انجمن کارگردانان هالیوود قانون سختگیرانه ای را با هدف محافظت از حقوق مالی و خلاقیتی اعضای خود تدوین کرد که بر اساس آن ها هیچ بازیگر، تهیه کننده یا هر شخص دیگری که در ساخت فیلم دخالت داشت نمی توانست به راحتی کارگردان فیلم را اخراج کرده و عنوان و وظایف او را غصب نماید. این قانون به دنبال درگیری کلینت ایستوود و فیلیپ کافمن، کارگردان فیلم «جوزی ولز یاغی» (The Outlaw Josey Wales) به «قانون ایستوود» مشهور شد.

در این ماجرای مشهور، ایستوود تنها دو هفته پس از شروع فیلم برداری این فیلم با ادعای این که از “سبک کند و منظم و تمایل شدید [کافمن] به گرفتن برداشت های بی نقص بدون توجه به زمانی که نیاز داشت” کافمن را اخراج کرد. در ادامه ایستوود خود در صندلی کارگردانی نشست هرچند کافمن توانست نقش خود را به عنوان نویسنده ی فیلمنامه حفظ کند.

چند دهه بعد، کافمن در مصاحبه ای با مجله ی ونیز در این مورد گفت:” کلینت، به هر دلیلی به این نتیجه رسید که ما تفاوت هایی در خلاقیت داریم. او تهیه کننده فیلم بود. او بزرگ ترین ستاره ی دنیا بود. یکی از ما باید می رفت. این انتخاب من نبود، از این رو… در واقع هیچوقت آن [فیلم] را ندیدم. شنیدم که فیلم خیلی خوبی شده است”.


۲- کلارک گیبل

 بازیگران مطرحی که باعث اخراج کارگردانان فیلم های خود شدند

فیلم شناخته شده ی «بر باد رفته» (Gone with the Wind) پر از داستان های درام در دوران پس از جنگ داخلی در ایالات متحده است. البته به نظر می رسد که مراحل ساخت فیلم نیز خود یک جنگ تمام عیار بوده است؛ از جمله درگیری بر سر انتخاب بازیگران، سناریو و البته کارگردانی فیلم. امانوئل لِوی، منتقد سرشناس سینما درگیری های پشت صحنه را «بزرگ ترین رسوایی هالیوود» نامیده و به خصومت و دشمنی شدید کلارک گیبل و جورج کاکور، کارگردان در نظر گرفته شده برای ساخت فیلم اشاره می کند.

وی می گوید که بدون شک دیدگاه منفی گیبل نسبت به کاکور نقش مهمی در برکناری او داشته است. بر اساس گفته های لوی، گیبل به شدت از مسئولین استودیو مترو گلدوین مایر انتقاد کرده و گفته که کاکور بیشتر «کارگردان زنان» است که در آن زمان یک عبارت تحقیر آمیز بود که گیبل در مورد کاکور به کار برد زیرا بر این باور بود که وی نقش گیبل را کمرنگ و حاشیه ای کرده است.

البته گیبل تنها کسی نبود که در اخراج کاکور دخالت داشت زیرا دیوید او سلزنیک، تهیه کننده بنام سینما و دوست دیرین کاکور بود که حرف آخر را در مورد اخراج کاکور زد.در واقع بین این دو از همان ابتدای فیلم برداری مشکلاتی وجود داشت زیرا همه چیز در طول فیلم برداری باید تحت نظر سلزنیک انجام می شد و کاکور تقریباً هیچ کاره بود. در نهایت سلزنیک تصمیم به اخراج کاکور گرفت و ویکتور فلمینگ جایگزین وی شد. البته کاکور بر این باور بود که گیبل نقش اصلی را در اخراج وی ایفا کرده است.


۳- کرک داگلاس

 بازیگران مطرحی که باعث اخراج کارگردانان فیلم های خود شدند

یکی از دیگر دعواهای بازیگری-کارگردانی بین کرک داگلاس و آنتونی مان در هنگام فیلم برداری فیلم حماسی «اسپارتاکوس» رخ داد. بر اساس شایعات از همان ابتدا داگلاس با انتخاب مان به عنوان کارگردان فیلم موافق نبود. داگلاس نیز خود به این موضوع اعتراف کرده و می گوید که از همان ابتدا می دانسته مان در حد این فیلم نیست.

بدین ترتیب پس از چند هفته که از شروع فیلم برداری گذشت مشخص شد که حق با داگلاس بوده و نقص های کارگردانی مان خود را نشان داد. بدین ترتیب مان اخراج شده و استنلی کوبریک جایگزین وی شد، همان کسی که داگلاس از همان ابتدا برای کارگردانی فیلم پیشنهاد داده بود.

البته داگلاس و مان بعدها در سال ۱۹۶۵ در فیلمی با نام «قهرمانان تله مارک» (The Heroes of Telemark) در کنار هم قرار گرفتند و جالب این که این فیلم آخرین فیلمی بود که آنتونی مان توانست به پایان برساند زیرا سه سال بعد و در حالی که مشغول ساخت فیلمی با عنوان «A Dandy in Aspic» بود درگذشت.


۴- کلینت ایستوود

 بازیگران مطرحی که باعث اخراج کارگردانان فیلم های خود شدند

در موردی دیگر باز با اعمال قدرت کلینت ایستوود و در فیلم «پل های مدیسون کانتی» (The Bridges of Madison County) بروس برسفورد از پروژه ی ساخت فیلم کنار گذاشته شد و بار دیگر علت آن «اختلافات خلاقانه» بین این دو در ساخت فیلم عنوان شد.

اگر چه بیانیه و قانون کارگردانان مانع از آن شد که ایستوود بتواند کارگردان دیگری را مستقیماً اخراج کند اما اقدامات پشت پرده ی او برای تضعیف کارگردان به ویژه اصرار او برای انتخاب مریل استریپ برای ایفای نقش مقابل او به جای لینا اولین یا ایزابلا روسلینی که برسفورد روی آن ها نظر داشت باعث شد که وی تصمیم بگیرد از پروژه کنار برود.

برسفورد بعدها در مصاحبه ای در این مورد چنین گفت:” دلیل این که من مدیسون کانتی را کاگردانی را نکردم علی رغم این که حدود یک سال روی آن کار کرده بودم این بود که کلینت ایستوود می خواست آن را کارگردانی کند. او همیشه به یک شیوه ی مودبانه با روشی غیرطبیعی رفتار می کرد اما در واقع هنگامی که من همه چیز را آماده کرده بودم او همکاری خاصی نمی کرد و در نهایت من نزد [مسئولین] استودیو رفتم و گفتم ببینید به این شکل به جایی نخواهیم رسید. گفتم که بهتر است بگذارید کلینت فیلم را کارگردانی کند و من می روم. من خودم را کنار کشیدم”.


۵- وال کیلمر

 بازیگران مطرحی که باعث اخراج کارگردانان فیلم های خود شدند

فیلم «جزیره دکتر موریو» (The Island of Dr. Moreau) به عنوان یکی از بدترین فیلم های ساخته شده در تاریخ سینما شناخته می شود، هر چند ریچارد استنلی به مدت بیش از ۴ سال برای اقتباس داستان و نوشتن فیلمنامه آن تلاش کرده بود. اما وال کیلمر برای این موضوع اهمیتی قایل نبود و با رفتارهای «بی ادبانه و تحریک آمیز» خود نقش مهمی در خراب شدن فیلم استنلی داشت.

بر اساس گزارش روزنامه ی تلگراف در یکی از این موارد کیلمر در وسط فیلم برداری روی زمین نشست و از برخاستن و بازی کردن امتناع ورزید. البته علاوه بر رفتارهای کیلمر، موارد دیگری مانند خروج موقتی مارلون براندو از روند ساخت فیلم و فجایعی که در اثر شرایط آب و هوایی منطقه ی فیلم برداری رخ داد همه دست به دست هم دادند تا عدم توانایی استنلی در کنترل پروژه به اثبات برسد. اما بدون شک وال کیلمر بیشترین نقش را در برکناری استنلی تنها سه روز پس از شروع فیلم برداری و جایگزینی او با جان فرانکنهایمر داشت.

البته فرانکنهایمر نیز از گزند آزارهای کیلمر در امان نماند و در مصاحبه های خود به این موضوع اشاره کرد:” اگر فیلمی با عنوان زندگی وال کیلمر را کارگردانی می کردم نیز این مردک را در آن بازی نمی دادم”. البته وال کیلمر نیز این موضوع را رد کرده و گفته که فرانکنهایمر نباید او را به خاطر شکست فیلم سرزنش کند زیرا صحنه های بعد از مرگ شخصیت او در فیلم نیز به اندازه ی صحنه های قبلی بد بوده است.


۶- کوین کاستنر

 بازیگران مطرحی که باعث اخراج کارگردانان فیلم های خود شدند

در مورد فیلم «دنیای آبی» (Waterworld) نیز مشکلات زیادی از همان ابتدا بین کوین رینولدز، کارگردان فیلم و کوین کاستنر بازیگر نقش اول وجود داشت. البته این دو در گذشته در فیلم های «با گرگ ها می رقصد» (Dances with Wolves) و «رابین هود: شاهزاده دزدان» (Robin Hood: Prince of Thieves) با هم همکاری داشتند اما به گفته ی رینولدز، رابطه ی این دو به خاطر پر هزینه بودن فیلم «دنیای آبی» که در زمان خود پرهزینه ترین فیلم تاریخ به شمار می رفت به تیرگی گرایید.

البته در سال ۱۹۹۵، رینولدز گفته بود:” در آینده کاستنر باید تنها در فیلم هایی که خود کارگردانی آن ها را بر عهده دارد بازی کند. بدین ترتیب وی می تواند همیشه با بازیگر و کارگردان محبوب خود کار کند”. البته این دو در سال های بعد از ساخت فیلم «دنیای آبی» دیدگاه هایشان نسبت به یکدیگر را کمی منعطف کرده و از همدیگر تمجید کردند.


۷- برت رینولدز

 بازیگران مطرحی که باعث اخراج کارگردانان فیلم های خود شدند

تمام مواردی که به آن ها اشاره شد اگر چه با دلخوری و ناراحتی همراه بود اما هیچ کدام به اندازه ی مورد برت رینولدز جالب نبود زیرا در این مورد کار به کتک کاری و فحاشی رسید. بر اساس گزارش روزنامه ی نیویروک تایمز، رینولدز در اولین سریال خود با عنوان «قایق» (Riverboat) کارگردان فیلم را به درون آب انداخته و تهیه کننده ی فیلم را با خشونت از درون ماشینش بیرون کشیده است.

وی همچنین اعتراف کرده که «پرهزینه ترین مبارزه» ی دوران زندگی اش را هنگامی انجام داده که با مشت به صورت دیک ریچاردز، کارگردان فیلم «Heat» کوبیده، بعد از این که ریچاردز سینه ای او را لمس کرده بود. در نتیجه ریچاردز از کارگردانی فیلم کناره گیری کرده و با شکایت از رینولدز از او درخواست غرامتی ۲۵ میلیون دلاری کرد.

البته بعدها ریچاردز به فیلم بازگشت اما در ادامه در هنگام فیلمبرداری از ارتفاع افتاده و مدتی در بیمارستان بستری شد. در نهایت نیز شکایت او آن طور که فکر می کرد پیش نرفت و تنها ۵۰۰٫۰۰۰ دلار برای رینولدز هزینه در بر داشت (به گفته ی رینولدز این دو بر سر این مبلغ به توافق رسیده بودند). البته رینولدز با جمله ای دیگر در این باره ریچاردز را به باد تمسخر گرفت:” اگر من کسی را بزنم، بدون شک او یک استودیو [فیلم سازی] راه اندازی خواهد کرد یا به یک کارگردان بزرگ تبدیل خواهد شد”.


۸- برت لنکستر

 بازیگران مطرحی که باعث اخراج کارگردانان فیلم های خود شدند

تفاوت های دیدگاهی در ساخت فیلم چیزی بود که گریبانگیر برت لنکستر و آرتور پن به عنوان بازیگر و کارگردان فیلم جنگی «ترن» (The Train) نیز شد. بر اساس گزارش ها، لنکستر که تهیه کنندگی این فیلم را نیز بر عهده داشت بر این باور بود که آرتور پن، پتانسیل اکشن و تعلیق فیلم را نادیده می گیرد.

بر اساس گفته های والتر برنشتین، نویسنده سناریو این فیلم، لنکستر از همان ابتدا با کارگردانی پن موافق نبوده و در نهایت پس از تنها یک روز فیلم برداری موجبات اخراج او را فراهم کرده و جان فرانکنهایمر را جایگزین او کرد. بعدها نیز پن گفت که در تمام مدت آماده سازی پروژه، لنکستر و فرانکنهایمر به دلایل تجاری برای کنار گذاشتن او نقشه می ریختند. همچنین وی گفت که فرانکنهایمر اعتراف کرده در آن دوران یک الکلی تمام عیار بوده و بازیچه ی دست لنکستر بوده است.


منبع: برترینها

زنان در سینمای «بهرام بیضایی»

روزنامه هفت صبح: زن در سینمای بهرام بیضایی جایگاهی ویژه داشته. او از اولین فیلمش «رگبار» تا آخرین آن «وقتی همه خوابیم» برای زن شأنی متمایز در نظر گرفته. این اتفاق را در نمایش و نمایشنامه های بیضایی هم شاهدیم. زنان در آثار او منفعل نیستند و در مرکز درام قرار دارند. گاهی زن ها معمولی اند و گاهی نمادین.

در فیلم- نمایش «آینه های رو به رو» زن در ظاهر نماد نیست اما می توان تعابیری سمبلیک از سرنوشت او داشت. نزهت در این اثر زنی زخم خورده روزگار است؛ درست مثل زن هایی که در فیلم های بهرام بیضایی در دنیای مردانه مورد ظلم واقع شده اند. در این مطلب هشت شخصیت زن آثار او را مورد بررسی قرار داده ایم تا موقعیت شان را در هر داستان پیدا کنیم. روی نوشته، زن های معاصر آثار بیضایی است.

رعنا

بازیگر نقش: پروانه معصومی

کجا آن را دیدید: غریبه و مه

چه سالی خلق شد: ۱۳۵۳

شمایل کاراکتر: بهرام بیضایی در «غریبه و مه»، داستانی پیچیده و رازآلود همراه با رویکرد به آیین های اساطیری و مایه های نمادین ساخت. اینجا هم زن پویا است و نقشی تاثیرگذار دارد. رعنا که دریا، شوهر ماهیگیرش را به کام مرگ کشیده و پس نداده است، به مردی به نام آیت شک کرده و برای انتقام در کمین او می نشیند.

 زنان در سینمای «بهرام بیضایی»

سبک فیلم «غریبه و مه» شاعرانه و فلسفی است. بیضایی در این فیلم به زن نگاهی استعاری دارد و درواقع رعنا نماد عشق و زندگی است؛ او در عین تلخکامی زندگی روزانه را وا نمی گذارد و از صبح تا شب مشغول انجام کاری است؛ از نخ ریسی و بچه داری تا غذا پختن و… که همگی پایبندی او به زندگی را نشان می دهد. اما در عین حال فیلم به جهان های موازی اشاره دارد که همین ویژگی «غریبه و مه» را در رده فیلم های متفاوت بیضایی جای می دهد.


آسیه

بازیگر نقش: پروانه معصومی

کجا آن را دیدید: کلاغ

چه سالی خلق شد: ۱۳۵۶

شمایل کاراکتر: داستان معماگونه «کلاغ» ظاهر فیلم است. بهرام بیضایی در پس این پوسته، مفهوم هویت و گمشدگی نسل ها را به چالش می کشد (حتی نام کاراکتر مرد اصالت است). او برای این منظور بخشی از داستان را برپایه سرنوشت بازیگر اصلی فیلم (آسیه با بازی پروانه معصومی) می گذارد. او زنی امروزی است که در مدرسه کر و لال ها مشغول آموزش  آن هاست و  در منزل خاطرات مادرشوهرش را می نویسد. در جمع دوستانه پی می برد دختری گم شده و به ماجرا علاقه مند می شود.

 زنان در سینمای «بهرام بیضایی»

داستان فیلم بر کند و کاو برای دختر گمشده بنا شده و آسیه با کنار هم قرار دادن اتفاقات پی می برد، دختر گمشده همان مادرش است. بیضایی در «کلاغ» نگاهی ویژه به مفهوم هویت دارد و این نگرانی را در بازی پروانه معصومی به نمایش می گذارد. زن به نوعی در این فیلم مظهر هویت است و بازگشت به اصالت.


کیان

بازیگر نقش: سوسن تسلیمی

کجا آن را دیدید: شاید وقتی دیگر

چه سالی خلق شد: ۱۳۸۴

شمایل کاراکتر: سوژه اصلی فیلم «شاید وقتی دیگر» برای زمان ساختش موضوعی جسورانه محسوب می شود. شک، خیانت و خانواده بستر داستانی «شاید وقتی دیگر» را شکل می دهد، با این تفاوت که با رویکردی روان شناختی پرداخت و روایت می شود. وجه روان شناختی فیلم در ارتباط با ادبیات نمایشی آن و نشانه شناسی های تصویری فیلم نهفته است. از آن طرف «شاید وقتی دیگر» هیچکاکی ترین اثر بهرام بیضایی است که در لا به لای آن کاملا به هیچکاک آن هم از نوع ایرانی اش وفادار می ماند؛ صحنه های رویا و روانکاوانه فیلم یادآور فیلم «طلسم» هیچکاک و صحنه های پوشاندن لباس و خرید برای کیان و تبدیل کردن او به شکل زنی که در فیلم دیده است یادآور فضای فیلم «سرگیجه» اوست. در این فیلم کار سوسن تسلیمی برای جان دادن به شخصیت زن، ویژه است.

 زنان در سینمای «بهرام بیضایی»


نایی جان

بازیگر نقش: سوسن تسلیمی

 
کجا آن را دیدید: باشو غریبه کوچک

چه سالی خلق شد: ۱۳۶۴

شمایل کاراکتر: بیضایی در «باشو غریبه کوچک»، یک زن مقتدر اما با احساسات مادرانه را به تصویر کشید. زنی که از انجام سخت ترین کارها ابایی ندارد و نم یگذارد کسی برایش تصمیم بگیرد. باشو، پسر جنوبی که از جنگ و بمباران نجات پیدا کرده، خیلی اتفاقی پشت کامیونی پنهان می شود که به سمت شمال کشور حرکت می کند. او وقتی چشم هایش را باز می کند در شمال ایران است و هیچ کس را نمی شناسد.

 زنان در سینمای «بهرام بیضایی»

نایی جان او را پیدا می کند و به او نان و غذا می دهد و از او مراقبت می کند. درعوض باشو برای او کار می کند. همسایه ها با این کار مخالف هستند و شوهر نایی جان هم که در جبهه است او را از این کار باز می دارد اما نایی جان کوتاه نمی آید. با زور کتک هم که شده باشو را باسواد می کند و مثل بچه هایش از او نگهداری می کند. تا اینکه نهایتا شوهرش راضی می شود تا او را پیش خودشان نگه دارند.


خانم بزرگ
بازیگر نقش: جمیله شیخی

کجا آن را دیدید: مسافران

چه سالی خلق شد: ۱۳۷۰

شمایل کاراکتر: یکی از فیلم های پراستعاره بهرام بیضایی است که همچنان درباره اش حرف می زنند. «مسافران» داستان مسافرانی است که یک آینه قدیمی را برای یک مجلس عروسی عمل می کنند و عده زیادی در تهران، منتظر آنها هستند. مسافران در تصادف اتومبیل می میرند. اما بزرگ خانواده، مرگ آنها را باور ندارد. در نهایت مسافران با آینه سرمی رسند و عروسی برگزار می شود.

 زنان در سینمای «بهرام بیضایی»

 
«مسافران» با نگاهی خاص به عینیت بخشی به باور جمعی، پیش آگاهی مادربزرگ از تصادف جمعی از خانواده در راه سفر، با تکثیر باور او از بازگشت آنها ادامه می یابد. جمیله شیخی ایفاگر نقش بزرگ خانواده است که در بازی او اقتدار می بینیم و اقتدار. اینجا هم زن به تعبیری نماد امید به زندگی است که مرگ را باور ندارد و به زندگی عینیت می بخشد.


گلرخ کمالی

بازیگر نقش: مژده شمسایی

کجا آن را دیدید:  سگ کشی

چه سالی خلق شد: ۱۳۸۰

شمایل کاراکتر: بیضایی در «سگ کشی»، چهره واقعی یک زن فداکار را به تصویر می کشد. گلرخ کمالی بعد از جنگ به ایران بر می گردد و متوجه می شود شوهرش ورشکست شده و به خاطر چک هایی که دست طلبکارها دارد فراری است. او برای نجات شوهرش، طلب همه طلبکارها را صاف می کند و چک ها را می گیرد. در این راه بارها تهدید می شود، مورد پیشنهادهای بی شرمانه قرار می گرد، کتک می خورد و… اما برای اینکه شوهرش را نجات دهد از تلاش دست نمی کشد.

 زنان در سینمای «بهرام بیضایی»

گلرخ کمالی به مرور از شمایل یک زن مرفه شیک پوش خارج می شود و تصویر زنی تحقیرشده را پیدا می کند. درست لحظه ای که چک ها را به همسرش تحویل می دهد، متوجه می شود رودست خورده است. شوهرش با منشی شرکتش پول ها را بالا کشیده اند و حالا او را مجبور کرده اند تا رضایت طلبکارها را جلب کند. بیضایی همزمان با اینکه تصویری فداکار و محکم از زن نشان می دهد، جایگاه مرد را پایین می آورد.

رخشید فرزین

بازیگر نقش: مژده شمسایی

کجا آن را دیدید: نمایش مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش، مهندس رخشید فرزین

چه سالی خلق شد: ۱۳۸۴

شمایل کاراکتر: رخشید فرزین تداوم منطقی کاراکتر گلرخ کمالی است. خانم مهندسی از طبق متوسط و روشنفکر جامعه که حالا در موقعیتی خطیر قرار می گیرد. موقعیتی که در آن باید باز هم یک تنه برای نجات همسرش به دل جامعه پرتنش بزند. اما اینجا جنس آدم هایی که رخشید به مصافشان می رود کاملا متفاوت از آن آدم هایی است که گلرخ درگیرشان می شد. رخشید باید برای نجات نوید با آدم هایی مواجه شود که به قدرت وصل اند. اینجا دیگر خبری از صاف کردن طلب ها نیست، رخشید باید جلوی فاجعه ای بزرگ را بگیرد و آن جلوگیری از سر به نیست شدن همسرش است. او هرچند پخته تر از گلرخ حرکت می کند و تصمیم می گیرد، اما مشکلش اینجاست که زورش به سیستم و آدم هایش نمی رسد و عملا مغلوب قدرت می شود.

 زنان در سینمای «بهرام بیضایی»


چکامه چمانی

بازیگر نقش: مژده شمسایی

کجا آن را دیدید: وقتی همه خوابیم

چه سالی خلق شد: ۱۳۸۷

شمایل کاراکتر: در «وقتی همه خوابیم»، بیضایی به شرایط ناسالم فروش نقش ها در سینما انتقاد کرده و این بار بازیگر زن را قربانی این شرایط معرفی کرده است. بازیگر زنی که مدت هاست برای ایفای یک نقش وقت گذاشته و انرژی صرف کرده، حالا درست زمانی که قرار است کنار سایر اعضای گروه کار را تکمیل کند، از کار برکنار می شود او آنقدر به نقش داخل فیلمش دلبستگی دارد که به نوعی آن را در زندگی واقعی اش هم لمس می کند و حالا باید به همین راحتی نقش را به بازیگر دیگری بسپرد. بازیگری تازه کار که تمام اجزای صورتش را عمل کرده و چهره ای کاملا مصنوعی دارد و حتی نمی تواند درست دیالوگ بگوید. این بار زن فیلم بیضایی، قربانی سیاست ها و بده بستان های اشتباه در پشت صحنه فیلم ها می شود و مجبور است از عشق همیشگی اش به سینما و نقشی که تا جایی که توان داشته برایش زحمت کشیده، دل بکند.

زنان در سینمای «بهرام بیضایی»


منبع: برترینها