نت‌فلیکس شایسته حضور در اسکار است؟

مشکل اصلی برخی اعضا این است که سرویس آنلاین شایستگی رقابت با فیلم‌هایی که اکران عادی را پشت سر می‌گذارند، ندارند.

روزنامه اعتماد نوشت: با شروع مقدمات نودمین دوره مراسم اسکار، دست‌اندرکاران آکادمی علوم و هنرهای سینمایی در واکنش به تغییرات گسترده این صنعت از رشد روزافزون سرویس آنلاین گرفته تا محدودیت‌های کمپین‌های اسکار، رفتاری مصمم از خود نشان می‌دهند؛ با گردهمایی ٣٠٠ نفر از اعضای آکادمی در هفته گذشته که دومین جلسه تاریخ نود ساله اسکار را رقم زدند، نگرانی‌های این اعضا آشکار بود. نخستین‌بار در سپتامبر ٢٠١٣ این اعضا در جلسه‌ای به بحث درباره آینده آکادمی پرداختند؛ جلسه‌ای که هیات‌مدیره پاسخگوی پرسش‌هایی بودند که هرگز منتشر نشد. در جلسه هفته گذشته نیز آنها طرح‌های آینده آکادمی را مورد بررسی قرار دادند. اما این‌بار پرسش‌های پیش از برگزاری جلسه منتشر شدند.

طبق گزارشی که وبسایت فیلم ددلاین از این مراسم منتشر کرده، این جلسه با حضور ٧٧۵ عضو تازه‌کار آکادمی برگزار شد. در واقع حضور این اعضا پیامد تلاش‌هایی است که آکادمی برای دستیابی به تنوع و شفافیت و دوری از رسم و رسوم‌های دست‌وپاگیر قدیمی‌اش در پیش گرفته است. اما صحبت‌های اعضا نیاز شدید به حل مسائل ریشه‌ای را نشان می‌دهد. یکی از مدیران آکادمی با اشاره به نگرانی‌اش از سرویس آنلاین می‌گوید: «باید تعریف خود را از فیلم تعیین کنیم.»

نمی‌توان گفت آکادمی از کنار این مساله به راحتی عبور کرده است؛ سال گذشته، نت‌فلیکس در هفت شاخه (برای پنج فیلم مستند و دو فیلم کوتاه مستند) نامزد دریافت جایزه شد. این در حالی است که فیلم «منچستر کنار دریا» محصولی از کمپانی آمازون جوایز بهترین بازیگری مرد نقش اول و بهترین فیلمنامه را به خانه برد. اما مشکل اصلی برخی اعضا این است که سرویس آنلاین شایستگی رقابت با فیلم‌هایی که اکران عادی را پشت سر می‌گذارند، ندارند. فیلمی که واجد شرایط حضور در رقابت اسکار است باید «هفت روز تمام در لس‌آنجلس و هفت روز در نیویورک طی زمان قید شده روی پرده برود» اگر فیلمی مستقیما به دست مخاطب برسد، فاقد صلاحیت حضور در این رقابت است. با این وجود، پیش از این سرویس‌های آنلاین با خریدن سالن‌های سینما به مدت چند هفته و دور زدن آیین‌نامه آکادمی، فیلم خود را واجد شرایط حضور در اسکار معرفی می‌کردند. آکادمی کمیته‌ای را برای بررسی قوانین اکران و تصمیم‌گیری درباره حضور سرویس‌های آنلاین مامور کرده است. تمرکز این کمیته بر برنده شدن این فیلم‌ها در جوایز امی و اسکار در یک سال است.

موفقیت سرویس آنلاین در جوایز امی به یکی از بحث‌های روز تبدیل شد و حالا آکادمی نمی‌داند باید حضور محصولات نت‌فلیکس را در مراسم خود داشته باشد یا نه. نت‌فلیکس پیش از این برای فیلم‌های مستند نامزد جایز شده است اما فیلم‌های روایی این کمپانی هرگز به آکادمی راه نیافته‌اند. انتظار می‌رود امسال حداقل یک فیلم از نت‌فلیکس در اسکار شرکت کند؛ درام «Mudbound» ساخته دی ریس، فیلمی که هفدهم نوامبر در وبسایت نت‌فلیکس به صورت آنلاین در دسترس مصرف‌کننده قرار می‌گیرد و همزمان روی پرده سینماهای مشخصی‌ می‌رود.

یکی از اعضای آکادمی معتقد است حضور نت‌فلیکس در شاخه‌های اصلی به «بی‌ارزش جلوه کردن اسکار» منجر می‌شود. اما نمی‌توان تصور کرد اگر محصول این کمپانی ارزشمند است و از قوانین اکران پیروی کرده باشد، از حضور آن جلوگیری شود.

 اما مهم‌ترین بحث جلسه اعضای آکادمی این بود که نت‌فلیکس همانند رقیب قدرش، آمازون، از قوانین پیروی نمی‌کند و به رسوم اکران سینمایی احترام نمی‌گذارد و از نظر آنها همین مولفه فیلمی «حقیقی» را معرفی می‌کند.


منبع: عصرایران

اما و اگرهای نمایش فیلم کیارستمی

درحال‌حاضر یک شرکت ادعا دارد که حقوق فیلم را از شرکت پخش خارجی خریده و اکران «کپی برابر اصل» در ایران باید با اجازه آنها باشد.

روزنامه شرق نوشت: به بهانه حضور لیلا حاتمی و ژولیت بینوش در فهرست ۲۵ بازیگر برتر قرن به انتخاب سایت ایندی‌وایر، گروه سینمایی هنر و تجربه سئانس ویژه‌ای را برای دو فیلم «کپی برابر اصل» ساخته زنده‌یاد عباس کیارستمی و «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی تعریف کرده است. طبق این اعلام رسمی هنر و تجربه «جدایی نادر از سیمین» جمعه ۱۴ مهر ساعت ۱۸ در پردیس سینمایی کورش به نمایش درمی‌آید و «کپی برابر اصل» نیز ۱۸ مهر در سئانس ساعت ۱۸ در پردیس کورش نمایش داده خواهد شد. اما برخی شنیده‌ها حاکی از آن است که نمایش فیلم کپی برابر اصل به دلیل طرح یک موضوع حقوقی لغو شده است. امیرحسین علم‌الهدی مدیر اجرائی و دبیر شورای سیاست‌گذاری سینمای هنر و تجربه درباره این موضوع در گفت‌وگو با «شرق» با اشاره به قراردادی که این گروه سینمایی با عباس کیارستمی در زمان حیاتش داشته است، گفت: «برحسب قراردادی که با عباس کیارستمی در زمان حیات ایشان داشتیم، فیلم کپی برابر اصل به‌صورت زیرنویس و دوبله آماده شد و زمانی هم که در گروه سینمایی هنر و تجربه نمایش داده شد، زنده‌یاد کیارستمی پولی بابت اکران از ما دریافت نکرد و تمامی فروش فیلم نزد ما محفوظ است».

او در بخش دیگری از صحبت‌هایش گفت: «بعد از آن نامه‌ای از ارشاد آمد مبنی بر اینکه رایت فیلم به شرکتی خارجی واگذار شده است. بنابراین نیاز است آن شرکت در ایران احراز هویت شود و به محض این اتفاق تمامی فروش حاصل از فیلم در ایران به شرکت داده خواهد شد و نامه‌ای که طبق آن شرکت خارجی که رایت فیلم به آنها واگذار شده است، بعد از نمایش فیلم ابلاغ شد و مبلغ فروش فیلم نزد ما محفوظ است تا اینکه شرکت خارجی در ایران احراز هویت شود».

او ادامه داد: «درحال‌حاضر یک شرکت ادعا دارد که حقوق فیلم را از شرکت پخش خارجی خریده و اکران «کپی برابر اصل» در ایران باید با اجازه آنها باشد ولی هنوز این ادعا را با سند و مدرک به ما ثابت نکرده‌اند و اگر این موضوع ثابت شود، قرارداد اکران را با آنها می‌بندیم».کپی برابر اصل فیلمی به نویسندگی و کارگردانی عباس کیارستمی محصول سال ۲۰۱۰ است. فیلم پس از نمایش در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۰ با بازخوردهای متفاوتی همراه بود. ژولیت بینوش برای بازی در این فیلم جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره فیلم کن ۲۰۱۰ را به خود اختصاص داد و عباس کیارستمی برای کارگردانی این فیلم در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۰ یکی از نامزدهای جایزه نخل طلا بود.


منبع: عصرایران

ستاره زن سینمای فرانسه درگذشت

او خیلی زود از ۱۹ سالگی با حضور در فیلم «ناگهان بالتازار» به کارگردانی روبر برسون پا به دنیای بازیگری گذاشت. ویازمسکی نوه فرانسوا موریاک نویسنده و شاعر سرشناس فرانسوی بود و علیرغم مخالفت پدربزرگش در سال ۱۹۶۷ هنگام بازی در فیلم «چینی» با ژان لوک گدار ازدواج کرد. ازدواج آن‌ها دوام نداشت و به جدایی انجامید. او داستان رابطه‌اش را گدار را در کتابی با عنوان «یکسال بعد» نوشت که دستمایه ساخت فیلم «موحش» (Le Redoutable) به کارگردانی میشل آزاناویسوس قرار گرفت.

ویازمسکی در دوران فعالیت حرفه‌ای خود در بیش از ۳۵ فیلم بازی کرد که از میان آن‌ها می‌توان به نقش‌آفرینی مقابل ترنس استامپ در فیلم «قضیه» به کارگردانی پیر پائولو پازولینی اشاره کرد. این هنرمند فرانسوی سرانجام بازیگری را کنار گذاشت و به نوشتن روی آورد که حاصل آن چندین کتاب پرفروش بود. آخرین کتاب او با عنوان «مرد مقدس» سال گذشته منتشر شد.


منبع: بهارنیوز

چهار فیلمِ جدید که به سینماها آمد

چهار فیلم “ایتالیا ایتالیا”، “زرد”، “مالاریا” و “قهرمانان کوچک” ایم روزها در سینماهای کشور اکران شده است.

عصرایران – چهارشنبه ها، روز آغاز اکران فیلم های جدید است. از روز گذشته ۱۲ مهرماه چهار فیلم جدید نمایش خود را در سینماهای سراسر کشور آغاز کرده اند.

«ایتالیا ایتالیا»؛ آغاز یک فیلمساز جوان

فیلم سینمایی «ایتالیا ایتالیا» به کارگردانی کاوه صباغ زاده که در جشنواره فیلم فجر سال گذشته نیز حضور داشت، اکران خود را در سینماهای سراسر کشور آغاز کرده است. در این فیلم حامد کمیلی، سارا بهرامی، فرید سجادی حسینی، رضا سخایی، همایون ارشادی، جهانگیر میرشکاری، ناصر سجادی حسینی، دانش اقباشاوی، فائزه علوی و… به ایفای نقش می پردازند.

کارگردان این فیلم که اثرش با استقبال مخاطبان مواجه شده بود، سال گذشته همزمان با جشنواره فیلم فجر به روند رای گیری مردمی جشنواره فیلم فجر انتقاد کرده بود.

«زرد»؛ فیلمِ کنجکاوی برانگیز

فیلم سینمایی «زرد» به کارگردانی مصطفی تقی زاده دیگر فیلمی است که از روز گذشته اکران خود را در سینماهای سراسر کشور آغاز کرده است. در این فیلم به تهیه کنندگی کامران مجیدی، بازیگرانی چون بهرام رادان، ساره بیات، شهرام حقیقت‌دوست، بهاره کیان‌افشار و مهرداد صدیقیان. امیرعلی نبویان، آناهیتا درگاهی، علیرضا استادی، متین ستوده، مرتضی تقی‌زاده، علی صالحی و…حضور دارند.

این فیلم به تازگی در جشنواره بین المللی فیلم هنر روسیه، دو جایزه اصلی این رویداد را در بخش بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه را از آن خود کرده بود. این اثر همچنین پیش از آن در جشنواره شانگهای درخشیده بود.

«مالاریا»؛ ادامه راه پرویز شهبازی

فیلم سینمایی «مالاریا» به کارگردانی پرویز شهبازی و تهیه کنندگی مسعود ردایی دیگر فیلمی است که در سینماهای کشور نمایش خود را آغاز کرده است. در این فیلم ساعد سهیلی، ساغر قناعت، آزاده نامداری، آذرخش فراهانی و…به ایفای نقش پرداخته اند.

این فیلم موفق به کسب تندیس طلایی بهترین فیلم از جشنواره فیلم‌های شرقی ژنو شده است و پیش از این در جشنواره های بین المللی متعددی حضور موفق داشته است.

«قهرمانان کوچک»؛ فیلمی برای کودکان و نوجوانان

فیلم سینمایی «قهرمانان کوچک» به کارگردانی حسین قناعت و به تهیه کنندگی بیتا منصوری این روزها به سینماهای کشور امده است. در این فیلم که در ژانر کودک و نوجوان ساخته شده است، برزو ارجمند، بیژن بنفشه خواه، بهنوش بختیاری، آناهیتا همتی، ارژنگ امیرفضلی، نادر سلیمانی، شهرام قائدی، عباس محبوب، یوسف کرمی (قهرمان المپیک در نقش خودش)، افشین سنگ چاپ، ابراهیم شفیعی، فرهاد بشارتی، مینا سلیمانی و … به ایفای نقش می پردازند.

اکران دیگر آثار ادامه دارد

همچنین این روزها فیلم های دیگری مانند نگار، ملی و راه های نرفته اش، تابستان داغ، من و شارمین، زادبوم، دریاچه ماهی در سینماهای سراسر کشور و آثاری مانند لیلا، گمیچی، خواب ابراهیم، تمارض، بزم رزم، پریناز، اگزما و … در گروه هنر و تجربه روی پرده سینماها قرار دارد.


منبع: عصرایران

اولین سخنان برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۷

«کازوئو ایشی‌گورو» نویسنده انگلیسی اولین مصاحبه‌اش را پس از کسب جایزه نوبل ادبیات انجام داد.

«کازوئو ایشی‌گورو» پس از اعلام نامش به عنوان برنده جایزه نوبل ادبیات  ۲۰۱۷با «بی.بی.سی» مصاحبه‌ کرد و گفت: من پا جای پای بزرگ‌ترین نویسندگان تاریخ گذاشته‌ام.

به گزارش ایسنا، «گاردین» نوشت: این رمان‌نویس درباره کسب این جایزه گفت: کسب جایزه نوبل افتخاری بزرگ و به معنای آن است که من پا جای پای بزرگترین نویسندگانی که تاکنون زیسته‌اند، گذاشته‌ام.

نویسنده «بازمانده روز» ادامه داد: جهان در وضعیتی بسیار ناپایدار است و من امیدوارم تمام جوایز نوبل، نیرویی باشند برای پیش بردن دنیا به سمتی مثبت. عمیقا تحت تاثیر قرار می‌گیرم اگر به نحوی بخشی از این جَو باشم و به مثبت‌ شدن فضا در این زمان بی‌ثبات کمکی کنم.

نویسنده رمان‌هایی چون «بازمانده روز»، «غول مدفون»، «هنرمندی از جهان شناور»، «وقتی یتیم بودیم» و «هرگز رهایم مکن»، صدوچهاردهمین برنده جایزه نوبل ادبیات است که پیش از این به نام‌های بزرگی همچون «شیموس هینی»، «تونی موریسون»، «گابریل گارسیا مارکز»، «مو یان» و «پابلو نرودا» پیوسته است.

«سارا دانیوس» سخنگوی هیات داوران آکادمی نوبل هنگام اعلام نام «ایشی‌گورو» به عنوان برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۷، سبک او را ترکیبی از «جین آستین» و «فرانتس کافکا» توصیف کرد و افزود: «بازمانده روز» او یک شاهکار واقعی است که شبیه به رمانی از «پی.چی. وودهاوس» شروع می‌شود و شبیه به آثار «کافکا» پایان می‌پذیرد.

«ایشی‌گورو» متولد سال ۱۹۵۴ ناگازاکی است و در کودکی با خانواده‌اش به انگلستان نقل مکان کرده است. او بعدها در سال ۱۹۸۹ برای اولین بار به زادگاهش ژاپن برگشت. گفته‌ می‌شود او اولین بار از طریق کتاب درسی خود از جریان بمباران اتمی شهر محل تولدش توسط نیروهای آمریکایی مطلع شد.


منبع: عصرایران

کازوئو ایشی‌گورو؛ برنده نوبل ادبیات شد

وب‌سایت جایزه نوبل نام «کازوئو ایشی‌گورو» نویسنده انگلیسی متولد ژاپن را به عنوان برنده جایزه نوبل ادبیات ۲۰۱۷ اعلام کرد. در سایت جایزه نوبل آمده است: نوبل ادبیات به «ایشی‌گورو» که در رمان‌های پراحساس‌اش پرده از شکاف زیرین حس خیالی ما از ارتباط با جهان پرده برداشته است.

 
کازوئو ایشی‌گورو نویسنده انگلیسی ژاپنی‌تبار است که ۸ نوامبر ۱۹۵۴ در ناگازاکی به دنیا آمد و در شش‌سالگی وطنش را ترک کرد. او هنگام بحث درباره میراث ژاپنی و تأثیر آن بر تربیتش می‌گوید: ‌«من کاملا مثل انگلیسی‌ها نیستم، چون پدر و مادری ژاپنی در خانه‌ای ژاپنی‌زبان مرا بزرگ کرده‌اند. پدر و مادرم فکر نمی‌کردند که قرار است مدتی به این بلندی در این کشور زندگی کنیم. آن‌ها احساس مسئولیت می‌کردند که ارتباط مرا با ارزش‌های ژاپنی حفظ کنند. من پیشینه‌ای متمایز دارم. جور دیگری فکر می‌کنم و دیدگاه‌هایم اندکی با بقیه فرق دارد.»

ایشی‌گورو در ژاپن به دنیا آمده و اسمی ژاپنی دارد. حروف اسمش در ژاپنی به معنای سنگ و سیاه هستند. دو رمان اول او در ژاپن اتفاق می‌افتند با این حال خود او در مصاحبه‌های متعدد تأکید کرده که با ادبیات ژاپن آشنایی چندانی ندارد و آثارش شباهتی به ادبیات ژاپن ندارند. ایشی‌گورو در مصاحبه‌ای در سال ۱۹۹۰ می‌گوید:‌ «اگر اسم مستعاری انتخاب می‌کردم و کس دیگری پیدا می‌کردم که از عکسش به جای عکس خودم استفاده کنم، مطمئنم کسی به ذهنش نمی‌رسید که بگوید این آدم مرا یاد فلان نویسنده ژاپنی می‌اندازد.» هرچند بعضی نویسندگان ژاپنی تأثیری دورادور بر کار او داشته‌اند، ایشی‌گورو خود تأثیر سینماگران ژاپنی مانند «یاسوجیرو ازو» و «میکیو ناروسه» را بیش‌تر می‌داند.

به جز «منظره رنگ‌پریده تپه‌ها»، همه رمان‌ها و مجموعه داستان‌های کوتاه او نامزد جایزه‌های معتبر ادبی شده‌اند. مهم‌تر از همه، چهار کتاب «هنرمندی از جهان شناور»، «بازمانده‌ روز»، «وقتی یتیم بودیم» و «هرگز رهایم مکن» همگی نامزد دریافت جایزه بوکر بوده‌اند. رمان‌های «بازمانده روز» و «هرگز رهایم مکن» او به صورت فیلم سینمایی درآمده‌اند. «آنتونی هاپکینز» و «اما تامپسون» بازیگران سرشناسی هستند که در «بازمانده‌ روز» ایفای نقش کرده‌اند.


منبع: بهارنیوز

جواد طباطبایی: تاریخ جهان با ایران آغاز می‌شود

جواد طباطبایی این‌بار در قریب به دو ساعت سخنرانی کوشید اساس طرح فکری‌اش را که بیش از ٣٠ سال است از زمان انتشار «درآمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» و حتی پیش از آن، مطرح کرده بود، در قالب نظریه «ایرانشهری» بیان و تشریح کند و به منتقدانی که این روزها کم نیستند نیز پاسخ بدهد. 

اعتماد نوشت: او در بیست و چهارمین نشست از سلسله نشست‌های ایرانشهری که در خانه گفتمان شهر و معماری برگزار شد هم انتقادهای تند و گزنده‌اش به نظام دانشگاهی در ایران را تکرار کرد و هم بر این اندیشه مرکزی‌اش تاکید کرد که واقعیت ایران و دولت ملی در ایران سابقه‌ای کهن دارد و ربطی به پیدایش دولت‌های ملی در اروپا ندارد. او حتی کوشید توضیح دهد که چرا در ایران مفهوم دولت ملی با وجود واقعیت تاریخی آن پدید نیامده و در انتهای بحثش منتقدان را آگاهانه یا ناآگاهانه مخالفان وحدت ملی ایران خواند و گفت ایشان حتی ممکن است ندانند اما مخالفت‌شان با ایرانشهر به تهدید این وحدت ملی می‌انجامد. آنچه می‌خوانید روایتی از این سخنرانی است:

اندیشه سیاسی در ایران سابقه‌ای ندارد

دو-سه دهه‌ای بود که من بحث اندیشه ایرانشهری را مطرح و این اصطلاح را به کار برده بودم اما در شرایط خاصی از چند سال پیش، بیشتر به آن توجه شده است و حتی در فضای دانشگاهی درباره آن چند رساله نوشته شده است. اگر بگویم اکثر کسانی که درباره این بحث، صحبت می‌کنند تا حد زیادی به درستی نمی‌دانند درباره چه صحبت می‌کنند، اغراق نکرده‌ام. 

من این اصطلاح را ٣۵ سال پیش در مقاله‌ای درباره خواجه نظام‌الملک طوسی  و اندیشه ایرانشهری در سیاستنامه او به کار بردم که بعدها به کتاب تبدیل شد. اما بحث من از کجا آمد. بحث اندیشه سیاسی در اروپا سابقه‌ای طولانی دارد اما در کشور ما هیچ سابقه‌ای ندارد. یعنی از زمان تاسیس دانشکده حقوق و علوم سیاسی تا حدود سال ١٣٣٠ اصلا اندیشه تدریس نمی‌شد و علم سیاست در ذیل حقوق عمومی فهمیده می‌شد. سطح علوم سیاسی در ایران آن دوران، بسیار پایین و رشته حقوق، دارای اهمیت بیشتری بود و به همین دلیل من نیز به این رشته گرایش پیدا کردم و در ایران، علوم سیاسی نخواندم. 

بعد از انقلاب، در سال‌هایی که درس من تمام شده بود و دفاع کرده بودم در یکی از مراکز دانشگاهی مهم فرانسه، گردهمایی گروه کوچکی بود که دریدا، جلسات آن را اداره می‌کرد و استادیاران و شاگردان و دوستان او از طیف چپ تا افراد غیرچپ و تا حدی لیبرال و چندنفری از دانشجویان دکترا یا مثل من که دفاع کرده بودند در آن شرکت می‌کردند. در سال ۶٣-۶٢ که من در این جلسات شرکت کردم، بحث‌های جدیدی در اندیشه سیاسی در اروپا درگرفته بود مثل ماجراهای لهستان و متزلزل شدن کمونیسم، و هنوز دیوار برلین تخریب نشده و سوسیالیسم برجا بود اما در ایران وجود نداشت. بحران‌هایی که در جنبش چپ در اروپا ایجاد شده بود و تاثیر آن در جریان‌های لیبرال اروپایی از سوی دیگر و متزلزل شدن نظام تثبیت شده دانشگاهی اروپا، از دهه ٧٠ میلادی و ۵٠ خورشیدی به بعد سبب شد کسانی متوجه این بحران بزرگ لااقل در حوزه نظر شده و گردهمایی‌های ماهانه‌ای را تشکیل دهند. 

من تنها ایرانی شرکت‌کننده در این جلسات بودم و وقتی از این جلسات بیرون می‌آمدم، پرسشم این بود که این بحث‌ها به چه درد من و کشورم می‌خورد و اساسا بحران‌های اروپا، چه نسبتی به بحران من دارد؟ بعد به بررسی این موضوع می‌پرداختم که آیا ما نیز دارای بحران هستیم و آیا ما هم می‌توانیم از سنخ اندیشیدن فلسفی درباره سیاست بهره‌ای بگیریم و برای ما چقدر مهم است؟ بنابراین، بعد از برگشتن به ایران به تدریج نوع اندیشیدن سیاسی آنها را درباره مسائل ایران به کار گرفتم.

دانش غرب در باب شرق در ذیل یک مفهوم، قابل بررسی نخواهد بود

غربی‌ها وقتی درباره ما صحبت می‌کنند به ناچار ابزارهای خود را به کار می‌گیرند اما آیا این ابزارها قابل انتقال به ایران است و آیا می‌توان بحث در باب تحول مفاهیم را از غرب فرا گرفت؟ اساسا مسائلی در ایران وجود دارد که با ابزارهای مفهومی غرب تا حد زیادی قابل توضیح نیستند و باید مانند صنعت گران چیره دست، ابزارهای غربی را مورد دخل و تصرف قرار دهیم و مفاهیمی مانند قدیم-جدید، رنسانس یا جهان باستان را در باب مفاهیم خود به کار ببریم. تا آن زمان جهان اسلام مطرح بود و از ایران به عنوان یکی از کشورهای آن نام برده می‌شد؛ در اینجا هنر ایرانی فصلی از هنر اسلامی و اندیشه ایرانی، بخشی از اندیشه جهان اسلام است.

اگر کلی سخن بگوییم این مساله قابل درک است اما اگر موارد تاریخی خود را مطالعه کنیم، به نتایج اروپاییان نمی‌رسیم. این همان مطلبی است که ادوارد سعید نیز به آن رسیده بود. او معتقد بود دانش غرب در باب شرق، در ذیل یک مفهوم، قابل بررسی نخواهد بود. آنچه او در این باره مطرح می‌کرد از نظر ایدئولوژیک خوب بود اما به لحاظ علمی با وجود اینکه بر بسیاری از منابع و به زبان و ابزارهای دانش غربی مسلط بود، هیچ ارزشی درباره ما ندارد. اگر شرق‌شناسی آنچه باشد که ادوارد سعید گفته است، ایران، در ذیل شرق و جهان اسلام قرار نمی‌گیرد و من بعدها این تعبیر را به کار بردم که ما بیرون از جهان اسلام بوده‌ایم. 

با بررسی‌هایی که انجام داده‌ام، برخلاف آنچه نویسندگان و مورخان غربی نوشته‌اند، حتی آنهایی که ایران را می‌شناخته‌اند از کنار واقعیات تاریخی و تاریخِ فرهنگی ما عبور کرده‌اند. باید مرکز ثقل در باب ایران را از نظام دانش غربی به ایران منتقل کنیم. به همین دلیل می‌گویم دانشگاه‌های ما، هیچگاه ملی نبوده‌اند. دانشگاه‌های ما هنوز ملی نشده‌اند و اساتید دانشگاه‌های ما حتی نمی‌توانند از پایین‌ترین سطح ایدئولوژی غربی، بالاتر صحبت کنند. به طور مثال هرگاه بحث از ایرانشهری می‌شود، می‌گویند این یک نظریه فاشیستی است در حالی که اندیشه و تمدن ایرانشهری، یک بحث کاملا علمی است. متاسفانه دانشگاه‌های ما در بومی‌ترین نقطه، غیربومی هستند.

ایرانشهری یعنی تداوم اندیشه ایرانی در دوره اسلامی

بررسی موردی من در حالات و نوشته‌ها و آثار خواجه نظام‌الملک طوسی، که یکی از عالمان و امرای بزرگ ایرانی بوده، نشان داد که خواجه نظام‌الملک طوسی، صرفا یک کارگزار نبوده است؛ او با اینکه هم علوم روز را می‌دانسته و هم به علوم دینی تسلط داشته و هم به‌شدت دیندار بوده ولی زمانی که در باب سیاست صحبت می‌کندتوجهش به ملیت است. او نخستین شخصی است که در باب اندیشه ایرانشهری، وارد شده است و با تفکیک نظامنامه شریعت از نظامنامه سیاست، طریق ایجاد دولت بر اساس نظامنامه‌های سیاسی را تدوین کرده است. 

بررسی‌های بیشتر من توضیح می‌دهد که وقتی ایرانی‌ها درباره سیاست صحبت می‌کرده‌اند، ایرانی حرف می‌زدند. نام این را ایرانشهری گذاشته‌اند به معنای تداوم اندیشه ایرانی در دوره اسلامی. بنده این اصطلاح را از جایی وام نگرفته‌ام بلکه این واژه، در تمام منابع ایرانی آمده و در اینجا شهر به معنای دولت و ایرانشهر به معنای کشور و دولت ایران است. از اینجا به این بحث رسیدم که به تاسی از سیاستنامه، اسم آن را شریعت نامه گذاشتم. اساسا در سیاستنامه‌ها، موضوع بحث، مناسبات قدرت سیاسی و در شریعتنامه‌ها، شریعت و اجرای احکام شریعت است و اساسا ربطی به یکدیگر ندارند زیرا شریعتنامه‌ها از سنخ سیاستنامه‌ها نیستند. 

در دوران خلافت خلفای اموی و عباسی، چون شریعت با سیاست همگام شده بودند، این‌گونه تعبیر می‌شد که اگر خلیفه فاسد هم باشد، چون احکام را اجرا می‌کند؛ پس فساد خلیفه، اشکالی نخواهد داشت. ایرانیان حتی زمانی که هنوز مذهب تشیع فراگیر نشده بود هم، ایرانشهری فکر می‌کردند یعنی مساله و اولویت‌شان، اداره دولت بود. البته اجرای احکام هم می‌کردند اما مساله ایرانشهری نیز از مهم‌ترین اولویت‌ها بود.

تعبیر «ایران» جعل رضاشاه نیست

همان‌طور که می‌دانید ما، دارای نگاه نقادی نسبت به خود هستیم که در بیرون از ایران کمتر وجود دارد. در بررسی بعضی از شریعت‌نامه‌نویسان بسیار مهمی که در منطقه فرهنگی ایران وجود داشته‌اند از بصره و بغداد گرفته تا خراسان بزرگ، هیچ نویسنده‌ای یافت نمی‌شود که در باب خلافت صحبت کرده باشد زیرا ساختار ذهنی ما با خلافت اصلا سازگار نیست و خلافت به عنوان شعوبیه در دیدگاه ایرانیان جایی ندارد. 

حتی شریعت‌نامه‌نویسان مهمی که در حوزه فرهنگی ایران بوده‌اند نیز در باب سیاستنامه نوشته‌هایی دارند، مثل ابوالحسن ماوردی، متفکر، فیلسوف و قاضی‌القضات آل بویه که نخستین کتاب و نظریه منضبط خلافت را نوشته، او سیاستنامه هم نوشته، به این علت که از بغداد تا عراق عجم، نظام خلافت جواب نمی‌داد و نمی‌توانست یک نظریه منسجم اساسی پیدا کند. ایران از ابتدا کشوری متفاوت و با نظام اندیشه‌ای متفاوت نسبت به جهان عرب بوده است. ایرانشهر یا ایران زمین، یعنی ایران بزرگ فرهنگی و این محدوده جغرافیایی، از بخارا تا شامات و مصر را در بر می‌گرفته است. 

ایران، یک واقعیت تاریخی است؛ کافی است به تمام منابعی که از قرن دوم درباره تاریخ ایران نوشته شده مراجعه کنید حدود و ثغور ایران کاملا مشخص و روشن است. به همین دلیل، اگر به خصوص یک استاد تاریخ بگوید که ایران را رضاشاه ساخت و جعل اوست، بدان معناست که مرخص است، زیرا به هیچ‌وجه چنین نیست و او نمی‌داند ایران تا زمان رضاشاه در زبان‌های اروپایی «پرس» (پرشیا) خوانده می‌شد و بعدا به این نتیجه رسیدند که این پرشیا در وضعیت جغرافیای سیاسی ایران، بخشی از فارس است و بنابراین پیشنهاد کردند که کلمه ایران را که دست‌کم ٢٠٠٠ سال سابقه دارد به کار ببرند. بنابراین تعبیر «ایران» جعل رضاشاه نیست. کسانی که چنین اشتباهی را مرتکب می‌شوند، بیش از هرچیز با شعور دانشگاهی ما تسویه می‌کنند، یعنی گوینده باید خجالت بکشد که چنین بگوید. یکی از این افراد در دانشکده‌ای تدریس می‌کند که زمانی دهخدا رییس آن بوده، در حالی که متن فارسی او ده غلط دارد.

نژاد در شاهنامه مطلقا به معنای بیولوژیک امروز نیست

«ایران» در درجه نخست یک اسم است، اما واقعیتی هست که این اسم ناظر بر آن است. در مورد همه کشورها اسم شان ناظر به یک واقعیت بیرونی نیست، بلکه واقعیتی مجعول است که بعدا برایش اسمی ساخته شده است، مثل افغانستان که تنها شامل بخشی از مردم آنجاست. اما کلمه ایران که بیش از هزار بار فقط در شاهنامه و سایر منابع ما تکرار شده، ناظر بر یک واقعیت بسیار پیچیده است که به سادگی نمی‌توان آن را انکار کرد و استعمال آن را در کنار مفهوم قدیمی «نژاد»، نژادپرستانه خواند. 

دانشگاه ما دانشگاه ایرانی نیست، زیرا با کلمات خودش که مفاهیم خاص ایران است، نمی‌تواند صحبت کند. یعنی وقتی دانشگاهی ما و غیردانشگاهی ما کلمه «نژاد» را به کار می‌برد، آن را از شاهنامه اخذ نکرده و نمی‌داند آنجا معنایش چیست، بلکه آن را در ترجمه کلمه race انگلیسی و سایر زبان‌های دیگر به کار برده است، در اینجا «نژاد» به معنای نژادهای بیولوژیک جدید مثل سفید و سیاه و… است، در حالی که استعمال قدیمی نژاد در شاهنامه مطلقا به معنای بیولوژیک امروز نیست. 

به همین خاطر است که این ادعا که تعبیر ایرانشهری مضمونی شووینیستی و فاشیستی است، کاملا خطاست زیرا کسی که چنین ادعایی می‌کند، نمی‌داند این کلمات (مثل نژاد) در فارسی کهن چه معنایی دارند. حداقل ٢٠٠٠ سال است که در ایران اقوام متفاوت زندگی کرده‌اند و در میان ایشان هرگز رابطه‌ای که در racism و نژادپرستی جدید اروپایی به وجود آمده، ظاهر نشده است. 

رستم که بزرگ‌ترین پهلوان ملی ما است، از طرف مادر آریایی نیست و نسبش به ضحاک می‌رسد. بنابراین رستم هم مثل همه ما آمیخته‌ای است از اقوام مختلف این کشور و اهمیتش در وحدتی است که از سیستانی و نسل ضحاک با آریایی ایجاد می‌کند. اهمیت این پهلوان در این است که در عین آمیختگی از یک اصل مهم یعنی اصل پهلوانی و اصل خرد و اصل داد دفاع می‌کند. کمال تاسف است که با ندانستن، عمر و هزینه دانشجویان را تلف می‌کنیم.

دانشگاه ما دانشگاه ملی نیست

دانشگاه ما دانشگاه ملی نیست. نیمی از کلماتی که امروز به کار می‌بریم، فارسی نیست و رادیو و تلویزیون نیز فاجعه فارسی حرف زدن است. اما دانشگاه ما روی ترجمه‌ها صحبت می‌کند. یعنی مثلا مفهوم class در علوم اجتماعی جدید را به طبقه ترجمه کرده و فکر می‌کند که «طبقه» در زبان فارسی همان معنایی را دارد که در مارکس و جامعه‌شناسان جدید می‌دهد. اصلا چنین نیست. وقتی فرد این اختلافات را نداند، به غلط می‌گوید جامعه ایران طبقاتی است. نمونه کامل این خطا آن است که می‌گویند از قصه هابیل و قابیل تا به امروز مبارزه طبقاتی در جریان بوده است. البته چنین فردی ادعا می‌کند که ایدئولوژی من ایدئولوژی وحدت است، اما از سوی دیگر می‌گوید به قول مارکس تاریخ همواره مبارزه طبقاتی بوده است. 

سوال این است که این مبارزه طبقاتی با آن وحدت چه نسبتی دارد و تضاد طبقاتی از کجای آن وحدت بیرون آمده است؟ لغزیدن از اینجا به آنجا فاجعه‌ای التقاطی است و بخش مهمی از روشنفکری نیز دچار آن است، مثلا ایرانشهری را همان دولتشهری می‌پندارد، زیرا ما به طور طبیعی قافیه و سجع را دوست داریم و قافیه و سجع برای ما علم ایجاد می‌کند! در حالی که این خطایی محض است. اخیرا نوشته‌ام که تعبیر ایران بسیار پیچیده است. یعنی اگر به هزار مورد شاهنامه توجه کنیم، درمی‌یابیم که مضمون آن پیچیده است. 

گفته‌اند ایران مفهوم آبستن است، زیرا پشت مفهوم «افغانستان» و «عراق» چیزی وجود ندارد. زیرا تعبیر «عراق عرب» به قرینه «عراق عجم» ساخته شد و اسمش از ما است. زیرا یک فرض این است که کلمه «عراق» از «ایران» درست شده باشد. چنان که اشاره شد، ایرانشهر یک دولت بوده است قبل از اینکه مفهوم «دولت» در معنای جدید آن ظاهر شود. از سوی دیگر ایران به معنای ایرانی برای تمام ساکنان ایران زمین نیز به کار رفته است، یعنی ایران کشور و دولت آن کشور و ملت آن کشور است. 

به این دلیل است که گفته‌ام ایران توانسته دولت ملی ایجاد کند، قبل از اینکه این اصطلاحات به وجود بیاید. از آنجا که دانشگاه ما دانشگاه ملی نیست، کلمات «ملی» و «ملت» را هم از ترجمه اخذ کرده است، یعنی وقتی اروپاییان گفتند در قرون پانزدهم و شانزدهم میلادی دولت‌های ملی ایجاد شد، به دنبال آن ما گفتیم که یعنی واقعیت nation درست شد و بعد دولت (state) را ایجاد کرد و بعد واقعیت nation-state درست شد و بعد کلمه ناسیونالیسم پدید آمد. به این ترتیب ما مفاهیم ملت و دولت و ملی‌گرایی را ساختیم. با همین تعابیر گفتند از ایران حرف زدن ملی‌گرایی است و ملی‌گرایی نیز چیز بدی است، زیرا از آن فاشیسم و نظام‌های استبدادی بیرون آمده و بنابراین حرف زدن از ایران به فاشیسم می‌انجامد.

«ممالک محروسه» همان دولت در معنای جدید آن است

در حالی که اولا قبل از آنکه ما کلمه «ملت» را معادل nation قرار دهیم، ایران دارای واقعیت ملی بوده است. یعنی تمامی اقوامی که در ایران بودند از زمان‌های بسیار دور ملتی را ایجاد کرده بودند و این ملت است که دولت خودش را در زمان‌هایی مثل هخامنشی و ساسانی ایجاد کرده است. صفویه نیز نوعی دولت ملی است. 

بنابراین اینکه دولت واقعیت جدیدی در ایران است، از نظر کلمه و لفظ چنین است، زیرا کلمه «دولت» در فارسی و عربی به این معنای امروزین به کار نمی‌رفته است و معنایی اندک متفاوت از دولت به معنای state داشته است و ما از طریق ترجمه این تعبیر را ساخته‌ایم. اما چون ایران ملت بوده است، توانسته دولت خودش را در دوره‌های بسیار طولانی ایجاد کند. ما می‌توانیم بگوییم دولت ملی داشته‌ایم، دولتی که دولت ممالک محروسه ایران بوده است. کلمه «ممالک محروسه» همان دولت در معنای جدید آن است. کسانی که به بحث من انتقاد می‌کنند، یک مساله‌شان مخالفت با دولت است. یعنی می‌گویند بحث ایرانشهری در نهایت تقویت دولت است. 

ایراد این ادعا آن است که اولا من در کنفرانسی توضیح دادم که حقوقدان‌های ما هنوز کلمه دولت را درست استفاده نمی‌کنند، مثلا می‌گویند دولت روحانی در حالی که اینها حکومت هستند، نه دولت. دولت واقعیت دیگری است که یک ملت ایجاد می‌کند. حکومت کارگزار دولت است و اداره امور ملت را انجام می‌دهد، ملتی که دارای دولت است. حکومت‌ها گذرا هستند و آنچه می‌ماند، دولت است. دولت ایران از آغاز هخامنشی همواره دولت ممالک محروسه و دولت ملت ایران بوده که از اقوام بسیار فراهم آمده است. بنابراین این ایراد که بحث ایرانشهری دولت را تقویت می‌کند، اگر منتقد بفهمد چه می‌گوید، درست است.

این دولت ملی ما است و گفتن اینکه مردم‌شناسان می‌گویند کلمات دولت و ملت از درجه اعتبار ساقط شده، خطاست. ترامپ که در راس مقتدرترین دولت فعلی جهانی است، آمد نخست گفت من می‌خواهم امریکا را قوی‌تر کنم، یعنی حتی مقتدرترین دولت هم حس می‌کند که ضعیف‌تر شده است. در حالی که برخی اینجا می‌گویند دولت وجود ندارد! چرا دولت وجود ندارد؟ پس چه چیز وجود دارد؟ نماینده تجسم این ملت در کجاست؟ در دولت باید باشد. اینکه حکومت بد است یا خوب است، بحث دیگری است. اما امری ورای حکومت هست که دولت ملی ایران است و وظیفه همه ما این است که (من در حوزه نظر بحث می‌کنم) از این دفاع کنیم. بنابراین ایران دولت ملی بوده است و این اتفاق قبل از آنکه دولت‌های ملی در معنای جدید ظاهر شوند، در ایران رخ داده است.

مفاهیم از سیر تاریخ اخذ شده‌اند و مجعول نیستند

از آنجا که دانشگاه و نظام علمی ما ملی نیست، ناچار واقعیت خودش را در قالب‌هایی می‌ریزد که از جای دیگری گرفته است. این دانشگاه از ابتدا بند نافش به دانشگاه‌های اروپا و امریکا وصل بوده است و اگرچه هیچ چیز از آنجا نمی‌فهمد، اما می‌تواند بدترین چیزهایش را از طریق آن بند ناف وارد کند. وقتی غربی‌ها می‌گویند در قرون ١۵ و ١۶ دولت‌های ملی ایجاد شده‌اند، معنایش این است که در کشورهای غربی دولت‌های ملی در این قرون ساخته شده‌اند و اگر بپرسید در ایران چطور؟ می‌گویند ما نمی‌دانیم. این طبیعی است، زیرا آنها متخصص ایران نیستند و ایرانیان باید مطالعه کنند که دولت و ملت ایران کجا ظاهر شد. دولت و ملت ایران باستانی و قدیم است. آنچه مشروطه و رضاشاه ساختند، این بود که به آن دولت قدیم، سازماندهی دولت جدید دادند، یعنی نهادهای دوران جدید را ساختند، نه اینکه اینها دولت ایجاد کنند. چنین چیزی خنده‌دار است. 

اما چرا واقعیت ما متفاوت است و اروپا نمی‌تواند به ما پاسخ دهد؟ علت روشن است، زیرا تاریخ آنها با ما متفاوت است. مفاهیم از سیر تاریخ اخذ شده‌اند و اموری مجعول نیستند. مطالعه واقعیت‌هاست که ما را به آنجا رسانده که باید مفاهیمی ایجاد کرد و مواد متشتت را در قالب مفاهیم جدید ریخت. به دلیل تحول تاریخی متفاوت با مفاهیم غربی نمی‌توانیم تاریخ ایران را مطالعه کنیم. اروپا تا آغاز دوران جدید امپراتوری مقدس رمی- ژرمنی بود، یعنی به عبارت دیگر حکومت مسیحی تا قرن ١۵ در اروپا جاری بود و ملتی وجود نداشت. به عبارت دیگر ملی‌گرایی کفر به حساب می‌آمد، زیرا به این معنا بود که یکی از اقوام در داخل جمهوری مسیحی بزرگ نسبت به وحدت امت مسیح ادعاهایی کند. 

می‌دانیم برخی چنین ادعاهایی کردند و اعدام و سوزانده شدند. آنجا هم امت بود تا زمانی که به تدریج اختلافاتی میان شاهان با پاپ پدید آمد و اصلاح‌گران دینی برای فهم جدید دین و به خصوص مفهوم کلیسا کوشیدند و به‌تدریج ملت‌ها یا گروه‌های انسانی از واقعیت امت جدا شدند و مثلا ملت فرانسه یا ملت آلمان یا ملت انگلیس و… شدند. از زمانی که مثلا شاه فرانسه حاضر نشد برای جنگ‌های پاپ مالیات و خراج از مردمش بستاند، نزاع و اختلاف ایجاد شد. از اینجاست که مردم فرانسه به تدریج ظاهر می‌شوند.  مورد عجیب انگلستان است که استقلال کلیسای آنگلیکن را اعلام کرد و شاه مدعی شد که هم سر کلیسا است و هم سر یا رییس دولت است.

شاهنامه داشتن مستلزم ملت بودن است

چرا در ایران چنین رخ نداد؟ زیرا ما هرگز وارد امت نشدیم. در جهان اسلام هم مثل همه ادیان لازم است که خلیفه‌ای برای جانشین بنیانگذار دین باشد، اما ایرانیان هرگز آن خلیفه رسمی را به رسمیت نشناختند. 

اما ما به شکل متفاوتی جانشینی پیامبر(ص) را فهمیدیم و با این فهم متفاوت به کلی از جهان اسلام بیرون بودیم. یعنی در درونش بودیم، چون کشوری مسلمان بودیم، اما بیرونش بودیم زیرا وارد امت نبودیم، به همین دلیل است که عرب‌ها هنوز هم ما را به رسمیت نمی‌شناسند. زیرا ما از آغاز بیرون بودیم. در زمان آل بویه ایرانیان خلیفه تعیین می‌کردند و خلیفه را جایگزین می‌کردند، زیرا می‌گفتند این خلیفه با من سازگار نیست (نه اینکه من با او سازگار نیستم) . می‌دانید که انتقام اصلی را با آمدن ترکان به ایران گرفتند، این بود که شمشیرداران ترکی که در اختیار خلافت بودند، بر ایران مسلط شدند. 

تعبیر من این است که مسلط شدن آنها انتقامی است که خلافت از ایران گرفت، زیرا ایران زیر بار خلافت عباسی نرفت. این انتقام دوم است، انتقام اول داستان پیچیده‌تری دارد که در تاریخ طبری و بلعمی گفته‌اند و گفته‌اند وقتی ایران سقوط کرد، شخصی گفت بالاخره عرب انتقامش را از عجم گرفت. فرانسوی وقتی از درون امت مسیحیت بیرون آمد، ناگزیر بود که تعبیر ملت را به کار ببرد، اما ما بیرون امت بوده‌ایم و ما خودمان را ملت می‌فهمیدیم و بنابراین نیازی نداشتیم بگوییم چه هستیم. به این علت است که در شاهنامه هزار ایران و ترکیبات آن برای واقعیت ما به کار رفته است و به این علت این کتاب را حماسه ملی ایران خوانده‌اند، زیرا بیان وجود یک ملت است. ابن کثیر عرب در قرن هشتم گفته است که عرب نمی‌تواند شاهنامه داشته باشد. مشخص است زیرا شاهنامه داشتن مستلزم ملت بودن است.

دولت تبلور مناسبت یک ملت است

به عبارت دیگر اگر کسی خود را بر مبنای امت تعریف کند، نمی‌تواند شاهنامه داشته باشد، زیرا شاهنامه تاریخ ملی است. امت ملت نیست که بتواند شاهنامه داشته باشد. ادبیات ما بعد از فردوسی و حافظ در این جهت است. اعراب غیر از شاهنامه حافظ و سعدی نیز ندارند، زیرا این افراد تنها شاعر بزرگ نیستند که شعر خوب گفته باشند، بلکه حافظ بیان اسطوره ملی ما است. غیب او بیان چیزی است که ظاهر نیست، زیرا ما ملت غیب هستیم. یعنی کلمه «ملت» به معنای nation وجود نداشته است، اما همیشه ملت بوده‌ایم. حافظ لسان غیب یعنی زبان ملتی است که لازم نبوده کلمه «ملت» را درست کند. 

به این دلیل ما دولت هم بوده‌ایم. دولت تبلور مناسبت یک ملت است و این مناسبات ملی و ممالک محروسه ما است که دولت خودش را به معنایی که گفتم، ایجاد کرده است: دولت‌های بد و دولت‌های خوب. آنها که خوب بودند را نگه داشته و خاطره خوبی از آنها دارد و آنهایی که بد بودند، وضع‌شان روشن است. به مفهوم ایرانشهر بازگردم که نزد من متفاوت است از اینکه دیگران چگونه این اصطلاح را به کار می‌گیرند و عمدتا نیز نفهمیده‌اند. بحث ایرانشهر و اندیشه ایرانشهری کوششی برای توضیح منطقی است که این ملتی که دولت خودش را ایجاد کرده است. این تحول منطقی متفاوت از منطق‌های دیگر مثل اروپا دارد. 

بحث ایرانشهر کوشش برای توضیح این است که ما متفاوت بوده‌ایم. لازم به توضیح است که این به معنایی که منتقدان گفته‌اند، مفاخره و… نیست. ما که رجز نمی‌خوانیم بلکه بیان تاریخ و واقع می‌کنیم که می‌تواند غلط باشد. اما مفاخره و فخرفروشی نیست. با خوب و بد آن کار ندارم. من بیان واقع می‌کنم. ما ملتی بودیم که تحول متفاوت داشتیم، اینکه این تحول بدتر از تحول عربی یا اروپایی است، بحث من نیست. کوشش من این است که منطق تحول تاریخی خودمان را نشان دهم. این تحول تاریخی منطقی متفاوت از آن‌چیزی دارد که تاریخ‌های مبتنی بر امت متفاوت اعم از اسلام یا مسیحیت دارند.

مخالفت با ایرانشهری به جریان‌های گریز از مرکز باز می‌گردد

این منطق پیامدهای مهمی دارد که مخالفان بدون آنکه بدانند، با آنها مخالفت می‌کنند. این نتایج و پیامدها آن است که یک منطق ملی بر امور ما جاری است که آن منطق مطابق با منطق کشورهایی که ذیل امت هستند و ایدئولوژی‌های ذیل آنها، متفاوت است، یعنی ما ملت بوده‌ایم، با تاریخ خاص خودمان و فهم این منطق که ایران ممالک محروسه بوده و همیشه تنوع قومی، زبانی و فرهنگی داشته، اما نهایت این تنوع یک ملت واحد است با یک فرهنگ عام که مخرج مشترک این اقوام است، با زبانی که زبان ملی است و این اولا بیان واقع است و ثانیا نتایج مهمی دارد. مخالفت با ایرانشهری به جریان‌های گریز از مرکز باز می‌گردد؛ جریان‌هایی که این وحدت را تضعیف می‌کنند.

 کسی که مخالف ایرانشهر است، اهداف استراتژیک دیگری را دنبال می‌کند که همان تضعیف این وحدتی است که اینجا ایجاد شده است. این وحدتی است که در بسیاری از جاهای دنیا و اطراف ایران مثل افغانستان و عراق ایجاد نشده است. عربستان و سوریه کشور نیستند. هدف اصلی مخالفان تضعیف وحدتی است که به طور طبیعی در تاریخ تحول ما ایجاد شده است و ما هرگز به زور در داخل این وحدت نرفتیم. ما وحدتی را ایجاد کرده‌ایم که البته هزار اشکال دارد. 

مخالفان به دنبال منافع مافیایی هستند. مخالفان با بحث در مورد ایرانشهر در سطح علمی‌ای نیستند که وارد این بحث شوند، بحث شان علمی نیست و در واقع نوعی اعلان جنگ به وحدتی که وجود دارد، می‌کنند و هدف‌شان از بین بردن ریشه‌های این وحدت طبیعی ملی ما است. ایران همیشه یک کشور بوده است. بخشی از این بحث‌ها ناچار به دریای تشتت قومی و تجزیه طلبی‌های متکثر می‌ریزد. این بحث‌ها دانشگاهی و علمی نیست، بلکه در واقع ناظر به اعلان جنگ به واقعیت وحدت ملی ما است. حرف من در نهایت این است که هدف بحث ایرانشهری این بوده که بتوان این منطق ملی را توضیح داد. نتایج آن برای امروز روشن است. 

ما از قدیم‌الایام همیشه وحدت ملی متکثر داشته‌ایم. قبلا ابزارهای لازم برای دیدن این واقعیت پیچیده را نداشته‌ایم و این ابزارها را نتوانسته‌ایم ایجاد کنیم. پیامدهای بحث منطق ملی برای ما این است که ما دارای یک وحدت ملی بودیم و هستیم. فهم این منطق مساله اساسی کنونی ما است؛ به عبارت دیگر این باید موضوع اصلی دانشگاهی باشد که باید ساخت. از اینجا به بعد است که دانشگاه ملی با علمی ایجاد خواهد شد که علم ما است، علم بومی ما نیست، علم جهانی ما است، زیرا سهم ما در تاریخ ملت‌ها و تاریخ دولت‌ها است. 

دانشگاه‌های دیگر به این دلیل ملی هستند که توانسته‌اند نسبتی میان علم ملی خودشان با علم جهانی ایجاد کنند، نه علم بومی که نمی‌دانیم چیست و هر کس از زعم خود می‌گوید. بحث نظریه ایرانشهری به هیچ‌وجه بحثی ایدئولوژیک یعنی بحث مناسبات قدرت نیست و علمی است و هر کس از زاویه مناسبات قدرت وارد شود، می‌خواهد آن را به انحراف بکشاند. ما به هیچ‌وجه نباید وارد این بیراهه شویم. هدف فهم این منطق ملی ما و دفاع از آن منطق ملی دولت ملی ما است.

ایران، نخستین دولت جهان

از زمانی که در اروپا مفهوم دولت در معنای جدید درست شد، شروع کردند به توضیح اینکه دولت در کجاها بوده و به طور تاریخی ظاهر شده است. یک مورد حرف هگل در حدود ١٨٢٠ در درس‌هایش است که می‌گوید تاریخ جهانی با ایران آغاز می‌شود. زیرا ایرانیان نخستین دولت (der Staat) را درست کرده‌اند. از نظر هگل چین و هند به این معنا دولت نبودند. هگل می‌گوید دولت یعنی دولت جدید که ما در اروپا می‌فهمیم، نطفه‌اش در ایران بسته شده است. هگل می‌گوید چین و هند نظام‌های استبدادی مبتنی بر اقتدار یک شخص بودند، یعنی وحدت شان کثرت را نمی‌پذیرفت. در حالی که دولت جدید، دولت کثرت‌ها و دولت اقوام متکثر است. 

او کلمه آلمانی Reich (رایش) را به کار می‌برد که بعدا هیتلر آن را به گند کشید. اما رایش به معنای دقیق همان شاهنشاهی قبلی ما است. هگل می‌گوید ایران رایش یعنی شاهنشاهی بود؛ به این معنا که دولت واحد مرکزی کثرت‌ها را می‌پذیرفت یا به زبان فلسفی جدیدتر، این کثرت‌ها در یک رابطه دیالکتیکی پیچیده‌ای با نظام وحدت عمل می‌کرد. هگل می‌گوید اینجاست که تاریخ جهانی با ایران آغاز می‌شود، زیرا قبل از آن استبداد است و در استبداد تاریخ نیست. 

تاریخ آنجایی آغاز می‌شود که میان حاکم و شهروندان یا رعیت نسبت متفاوتی از آنچه در مصر باستان و چین بود، برقرار شود. می‌دانیم در ایران برده داری نبود و در ساخت تخت جمشید همه حقوق می‌گرفتند، در حالی که در ساختن اهرام بردگان نقش داشتند. بنابراین دو نسبت متفاوت میان مردم و شاه در ایران و مصر باستان وجود داشته است. البته تاریخ ما صفحات تاریک بسیاری نیز دارد، اما مساله مهم این است که ما منطق متفاوتی ایجاد کردیم که نسبت میان کثرت‌ها و وحدت است و تاریخ جهانی اینجا آغاز می‌شود و به اروپا می‌رسد.


منبع: عصرایران

انیمیشن ایرانی نامزد فستیوال وایند شد

انیمیشن «ما» ساخته فاطمه فدایی دارستانی به عنوان یکی از نامزدهای جشنواره بین‌المللی فیلم وایند در هالیوود انتخاب شد.

به گزارش مهر، هشتمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم وایند در هالیوود انیمیشن «ما» را به عنوان یکی از نامزدهای خود انتخاب کرد.

فاطمه فدایی دارستانی کارگردان، فیلمنامه‌نویس، انیماتور، طراح کاراکتر و فضای این انیمیشن است.

این فیلم انیمیشن ۳ دقیقه‌ای که تولید ۱۳۹۴ است، تاکنون در چند جشنواره ملی و خارجی موفقیت‌هایی کسب کرده و به تازگی به عنوان یکی از برندگان جشنواره «رقابت بهترین فیلم‌های کوتاه» نیز انتخاب شد.

داستان فیلم درباره دو خواهر است که زیر آوار گیر افتاده‌اند و منتظرند پدرشان برای نجات آنها بیاید.

جشنواره بین‌المللی فیلم W.I.N.D از ۲۰ تا ۲۲ اکتبر برگزار می‌شود.


منبع: عصرایران

علت مرگ حامد هاکان خواننده پاپ

حامد هاکان خواننده و آهنگساز امروز دار فانى را وداع گفت. این خبر از آنجایى شکل رسمى به خود پیدا کرد که فرزاد فرزین ؛ یکى از دوستان و همکاران او در صفحه اش با انتشار تسلیت آن را اعلام کرد.

برخی از منابع خبری علت مرگ حامد هاکان خواننده را ایست قلبی گفتند.
منبع: عصرایران

«رستاخیز»؛ فیلمی که دیگر رنگ پرده را نخواهد دید

روزنامه آسمان آبی – سجاد صداقت: اخیرا، سید عباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت دوازدهم برای نخستین بار مقابل خبرنگاران نشست. او درباره بخش های مختلف کاری وزارت تحت مدیریت خود حرف زد و از ساختارها و کلیات گفت. وقتی هم که آقای وزیر به بحث درباره سینما رسید، درباره فیلم های توقیفی و ساختارهای تازه وزارت برای جلوگیری از به وجود آمدن فیلم های توقیفی جدید سخن گفت، اما با همه این اوصاف، گویا آقای وزیر و سایر مسئولان وزارت، زمانی که مشغول برنامه ریزی برای این نشست خبری بودند به این نکته توجه نداشتند که برگزار کردن نشست خبری در ماه محرم، مساوی خواهدبود با سوالاتی درباره فیلم «رستاخیز».

«رستاخیز» آخرین ساخته احمدرضا درویش است و از زمانی که در سی و دومین جشنواره فیلم فجر در سال ۹۲ اکران شد، انواع و اقسام اتفاقات را تجربه کرد تا اینکه سیدعباس صالحی، وزیر تازه فرهنگ و ارشاد اسلامی در حاشیه نشست خبری خود با سوالات متعدد خبرنگاران مجبور به صحبت درباره سرنوشت این فیلم شد؛ فیلمی که در ایران جز در اکران های جشنوراه، چند اکران محدود در جشنواره هایی چون جشنواره فیلم های دینی «رویش»، اکران های خصوصی و یک اکران عمومی یک روزه، دیگر رنگ پرده را به خود ندید.

این در حالی است که در سینما همیشه جای خالی فیلم هایی که با موضوع عاشورا احساس می شود. در همه این سال ها فیلم «روز واقعه» با فیلمنامه ای از بهرام بیضایی تنها داشته عاشورایی سینمای ایران بوده است. بخشی از این مساله به حساسیت های موضوع بر می گردد؛ حساسیت هایی که مستقیم و غیرمستقیم گریبان فیلم رستاخیز را نیز گرفت. حالا سیدعباس صالحی از پایان احتمالی سرنوشت این فیلم در ایران خبر داده است. در حالی که این سرنوشت احتمالی برای فیلم درویش رقم می خورد که اکران آن در خارج از ایران ادامه دارد.

زمانی برای «رستاخیز» باقی نماند 

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در حاشیه این نشست رسانه ای به اصرار اهالی رسانه و با توجه به مناسبت ماه محرم درباره سرنوشت «رستاخیز» اظهارنظر کرد و عملا گفت که فعلا این فیلم در ایران اکران نخواهدشد: «سازمان سینمایی گفت و گویی با تهیه کننده فیلم داشته و به جمع بندی رسیده اند.

الان هم مثل هر قراردادی که امضا می کنند بر آن مبنا عمل می کنند. درواقع آن چه اتفاق می افتد براساس این گفت و گو میان سازمان سینمایی و تهیه کننده در ماه های اخیر دولت یازدهم است و این قرارداد در حال اجراست. به عنوان مشارکتی که از قبل داشتند، مبلغی به تهیه کننده فیلم پرداخت شده و اکنون هم نمایش خارجی اش را انجام می دهد، ولی برای نمایش داخلی هنوز اقدامی انجام نمی شود. با این حال تفصیل ماجرا را سازمان سینمایی ارائه خواهدکرد.»

با این جملات وزیر ارشاد و انجام نشدن اقدامی برایاکران این فیلم در ایران به نظر می رسد پرونده یکی از مهم ترین آثار سینمایی ایران در حال سپرده شدن به دست سرنوشت است؛ سرنوشتی که بازخوانی چگونگی رقم خوردن آن داستانی بند به درازای فیلم هایی است که اساس درباره واقعه عاشورا در ایران ساخته شده است.

رستاخیز چگونه ساخته شد؟

احمدرضا درویش پس از آن که در سال ۱۳۸۲ فیلم «دوئل» را ساخت، مطالعات ساخت فیلم جدیدی را آغاز کرد که به نظر می رسید می تواند ییک از بزرگ ترین پروژه های مذهبی کشور باشد. خود درویش درباره چگونگی نوشته شدن فیلمنامه این فیلم در سی و دومین جشنواره فیلم فجر گفت: «حدود ۱۴ سال قبل به اتفاق دوست گرامی ام احمد مسجدجامعی (عضو شورای شهر تهران) سفری به دمشق داشتم که در حین برگشت از زیارت مزار حضرت معصومه در یک جمعه بارانی غم انگیز، گفت و گوی دو ساعته ای با او داشتم. در آنجا پس از بحث درباره سینمای ایران و تاریخ صدر اسلام گفتم که یکی از آرزوهای من این است که اثری درباره عاشورا در کارنامه ام باشد.»

تهیه کننده فیلم، تقی علیقلی زاده است و سرمایه گذاران آن موسسه فرهنگ تماشا، شرکت دلتا مدیا و شرکت آکو افالز از کشورهای ایران، کویت و انگلستان هستند. پس از یک سال پیش تولید از شانزدهم بهمن ۱۳۸۸ همزمان با اربعین حسینی، فیلمبرداری فیلم در شهرستان بم آغاز شد و پس از پشت سر گذاشتن بیش از ۲۵۰ جلسه فیلمبرداری در شهرهایی چون بم و شهداد، کرمان، شاهرود، اصفهان، رباط کریم، کاشان، فومن و تهران در تاریخ ۱۲ دی ماه ۱۳۸۹ فیلمبرداری به پایان رسید و در سال ۱۳۹۱ آماده نمایش شد.

تدوین این فیلم توسط طارق انور، تدوینگری که نامزدی اسکار را در کارنامه داشت، صورت گرفت. تمام مراحل فنی و تکنیکی این فیلم در استودیو مولینار در لندن انجام شد. همچنین موسیقی فیلم توسط استفن واربک، آهنگساز برجسته و برنده جایزه اسکار بهترین موسیقی فیلم «شکسپیر عاشق» نوشته شد و اجرای آن را ارکستر فیلارمونیک بلژیک برعهده داشت. «رستاخیز» قرار بود به سه زبان و با سه نام متفاوت (به عربی: القربان) و (به انگلیسی: Hussein Who Said No) به نمایش درآید؛ اتفاقی که امروز تقریبا مطمئن هستیم برای نسخه زبان فارسی فیلم نخواهدافتاد.

زمانی برای «رستاخیز» باقی نماند

«رستاخیز»ی پر از سیمرغ

نخستین اکران این فیلم، روز ۱۶ بهمن ۱۳۹۲ و در سی و دومین جشنواره فیلم فجر اتفاق افتاد. فیلم در نسخه ای سه ساعته آماده شده بود و در نخستین جشنواره فیلم فجر که دولت یازدهم آن را برگزار می کرد، به نمایش در می آمد. با این اوصاف اما تماشای فیلم واکنش های متفاوتی را به بار آورد. درویش در فیلم خود چهره حضرت ابوالفضل (ع) را نورانی نکرده بود و این می توانست آغاز اتفاقات بعدی برای فیلم باشد.

این نکته از آنجا بود که داوود میرباقری در سریال مختارنامه به همین دلیل مجبور شده بود بخشی از بزرگ ترین و مهم ترین سکانس های سریال را حذف کند، نشان می داد که روزهای سختی در انتظار درویش برای اکران عمومی «رستاخیز» خواهدبود. درویش در همان نشست خبری پس از پخش فیلم در جشنواره فیلم فجر درباره نشان دادن چهره حضرت ابوالفضل گفت: «بعد از گفت و گوهای زیاد به شخصیت حضرت عباس (ع) رسیدم و گفتم او جزو معصومین نیست و چرا نباید تصویر او را نشان دهیم؟! چون مخالفم با اینکه هاله نور استفاده شود یا دوربین به جای او قرار گیرد.»

آخرین روزهای خوب فیلم درویش در همان جشنواره اتفاق افتاد و «رستاخیز» که در ۱۱ رشته نامزد شده بود، در هشت رشته موفق به دریافت سیمرغ شد.

آغاز اکران عمومی و حاشیه ها

اکران «رستاخیز» آن گونه که درویش ابراز امیدواری کرده بود نه تنها پیش از محرم سال ۹۳ انجام نشد، بلکه کار اکران آن به سال ۹۴ کشید. در این مدت رایزنی های فراوانی از سوی نهادهای مختلف برای انجام تغییراتی در این فیلم انجام شد که درویش به بخشی از آن ها تن داد. فیلم در اسفند سال ۹۳ در جشنواره فیلم دینی «رویش» حوزه هنری اکران شد و درویش در نسخه جدید، بخش های زیادی از موارد انتقاد شده در برابر نسخه جشنواره را حذف کرده بود. هرچند که همچنان چهره حضرت ابوالفضل (ع) بدون هاله نور به نمایش درآمد، اما باز هم فیلم تازه که حدود دو ساعت و ۴۰ دقیقه بود بامشکلاتی رو به رو شد.

با همه این اوصاف در اردیبهشت سال ۱۳۹۴ تکلیف اکران فیلم «رستاخیز» مشخص و قرار شد این فیلم همزمان با عید فطر آن سال اکران شود. روز ۲۲ تیر ۱۳۹۴ اکران افتتاحیه این فیلم در باغ موزه دفاع مقدس آغاز شد. نسخه ای که در برای اکران جشنواره در نظر گرفته شده بود، دو ساعت و ۲۰ دقیقه و عملا ۴۰ دقیقه آن کوتاه شده بود، اما از همان مراسم رونمایی مشخص بود که این فیلم مشکلات فراوانی برای اکران خواهدداشت.

در این مراسم که ابتدا قرار بود فیلم نمایش داده شود، دقایقی پس از شروع فیلم، مسئولان محل برپایی مراسم از ادامه نمایش، جلوگیری و نمایش «رستاخیز» را متوقف کردند. این جلوگیری که بیش از ۲۰ دقیقه به طول انجامید سرانجام با پادرمیانی درویش و دیگر دست اندرکاران فیلم و پخش آن و نشان دادن مجوزهای اکران فیلم، ختم به خیر و هنر نمایش فیلم از سر گرفته شد، اما درحالی که روز ۲۳ تیر قرار بود اکران عمومی فیلم آغاز شود با اعتراض مراجع و برگزاری تجمعاتی در مقابل برخی از سینماهای کشور این فیلم از پرده پایین کشیده شد. این در حالی بود که در همان روز جشنواره بین المللی بغداد با «رستاخیز» افتتاح شد.

در این میان درویش در پاسخ به انتقاد درباره به تصویر کشیدن چهره حضرت ابوالفضل (ع) تاکید می کرد که در این باره موظف است به نظر مرجع تقلید خود دقت کند و همین کار را هم کرده است. فردای آن روز هم سازمان سینمایی طی اطلاعیه ای اعلام کرد که اکران فیلم سینمایی «رستاخیز» تا تامین نظر برخی از مراجع بزرگوار تقلید به تعویق می افتد. تصمیمی شتابزده در شرایط بحرانی از سوی سازمان سینمایی به ریاست حجت الله ایوبی که پش از آن نیز نشان داده بود که در شرایط بحرانی بهترین راه حل را پایین کشیدن فیلم از پرده می داند.

زمانی برای «رستاخیز» باقی نماند

حواشی بعدی و سال هایی که می گذشت

عوامل فیلم «رستاخیز» از همان روز اول معتقد بودند که توقف اکران این فیلم اقدامی غیرقانونی بوده و از راه های متفاوتی تلاش کردند تا این موضوع را پیگیری کنند. صف بندی موافقان و مخالفان فیلم در روزهای پس از توقف اکران این فیلم نیز باعث شده که به تدریج «رستاخیز» نیز در فهرست فیلم های توقیفی دسته بندی شود؛ البته با این تفاوت که عوامل رستاخیز چندان خود را وابسته به تصمیمات وزارت ارشاد نمی دیدند. پس از توقف اکران «رستاخیز» تا زمانی که علی جنتی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی حضور داشت معمولا حواشی  اتفاقات پیراموناین فیلم از حرف های حسین نوش آبادی، سخنگوی وقت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و واکنش های عوامل فیلم نسبت به آن نشأت می گرفت.

نوش آبادی در نخستین واکنش به توقف اکران فیلم، گذاشتن هاله نور روی صورت بازیگر حضرت ابوالفضل (ع) را راه حل مشکل می دانست؛ مسئله ای که درباره این فیلم، گاهی مطرح می شد و ضمن دادن تمام حق ها به کارگردان فیلم این نکته نیز مطرح بود که راه اکران عمومی «هاله نور» خواهدبود. در همین زمان علی جنتی نیز در گفت و گویی با اشاره به این مسئله که «رستاخیز» را بهانه کرده اند تا به دولت حمله کنند، بحث را از سویه فرهنگی به سویه سیاسی نیز گسترش داد.

جنتی در اظهارنظر دیگری یک ماه پس از توقف اکران «رستاخیز» ملاک وزارت را درباره موضوعاتی این چنینی مشخص کرد: «در مورد فیلم هایی مانند «رستاخیز»… ملاک ما فتوای مقام معظم رهبری است، اما در عین حال خود را ملزم می دانیم تا به فتوای سایر مراجع که با این موضوع مخالف هستند، احترام بگذاریم.» قول ها برای اکران این فیلم و اتفاقات پس از آن سرنوشت مبهم «رستاخیز» را به میانه سال ۹۶ کشاند.

شکایت عوامل فیلم از وزارت ارشاد

اما آنچه «رستاخیز» را دوباره به صدر اخبار در انتهای سال ۹۴ بازگرداند، صحبت های نوش آبادی بود. او در یکی از نشست های رسانه ای خود با اشاره به این مسئله که «رستاخیز» در بسیاری از کشورهای منطقه اکران شده و با جاذبه های خود، مخاطبانش را پیداک رده، گفت: «حالا توپ در زمین کارگردان و تهیه کننده «رستاخیز» است که همکاری کنند تا این فیلم در ایران هم اکران شود.»

این حرف ها با واکنش تند احمدرضا درویش رو به رو شد: «وقتی یک تیم وارد بازی می شود مسئولان باید در نظر بگیرند که آنان مجوزها را صادر کرده اند و این مجوزها تبعات قانونی دارد و هر نوع تصمیم گیری برخلاف مفاد مجوز صادره می تواند خسارت و تبعات معنوی و مادی داشته باشد. تمام فرصت های نمایش فیلم «رستاخیز» در داخل و خارجاز کشور با تصمیم وزارت ارشاد نابود شده است.»

در میانه سال ۹۶ اتفاق مهمی به وقوع پیوست. عوامل فیلم از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به دلیل خسارتی که به این فیلم وارد کرده اند، شکایت کردند؛ شکایتی که به دلیل مشارکت بنیاد سینمایی فارابی در این فیلم شکل گرفته بود.

این شکایت اما در شهریور ۱۳۹۵ با واکنش تند علی جنتی رو به رو شد: «عوامل این فیلم از ابتدا به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام کردند که در مورد این فیلم، نظریه تمام مراجع را کسب کرده اند، در حالی که بعدا مشخص شد که این صحبت آن ها صحت نداشت و تنها نظر چند نفر اخذ شده بود… عوامل این فیلم می گویند شورا مجوز داده و بعد در چند سینما اکران شده و شما آن را لغو کرده اید که ادعای خسارتشان در مورد این ماجراست.»

اما این حرف ها چندان تغییری در حکم دیوان عدالت اداری ایجاد نکرد و برخی رسانه ها مدعی شدند که وزارت ملزم به جبران سارت ۴۰ میلیارد تومانی شده است. فردای همان روز روابط عمومی فیلم در بیانیه ای مشخص کرد «حکم شماره ۱۱۱۴ دادگاه دیوان عدالت اداری در مورد شکایت تهیه کننده فیلم «رستاخیز» از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» صادر شده و مصاحبه جنتی نیز به این دلیل بوده است.

تشکیل کمیته حکمیت برای رستاخیز

با روی کار آمدن رضا صالحی امیری به نظر می رسید وزارت ارشاد رویکرد تازه ای در برابر فیلم «رستاخیز» دارد. نخستین اتفاق نیز خبر وزیر درباره تشکیل کمیته حکمیت برای رستاخیز بود: «فیلم «رستاخیز» را به یک کمیته حکمیت سپردیم تا پس از بررسی ابعاد آن را به ما گزارش دهند. در این راستا سه نفر از اصحاب مطرح سینما انتخاب شدند و در حال بررسی نحوه اقدام ما برای چگونگی برخورد با فیلم «رستاخیز» هستیم.»

این شرایط تا پایان خرداد امسال پیرامون این فیلم ادامه داشت تا این که بنیاد سینمایی فارابی در اطلاعیه ای مفصل از حل و فصل موضوع خبر داد: «در فرآیند تولید فیلم سینمایی «رستاخیز» که در دهه ۸۰ و در بخش خصوصی آغاز شد، بنیاد سینمایی فارابی طی توافقنامه ای در سال ۱۳۸۵ را در ازای ۴۵ درصد مشارکت (مالکیت و همه حقوق فیلم)، در دستور کار خویش قرار دهد.»

گفته شده که وزارت ارشاد بابت این ۴۵ درصد، ۱۳ میلیارد تومان برای صاحبان «رستاخیز» در نظر گرفته است. به نظر می رسد با حرف های روز گذشته سید عباس صالحی همان اتفاق به وقوع پیوسته و اکنون می توان گفت «رستاخیز» به این زودی ها در ایران اکران نخواهدشد. چرا که سهم آن از اکران ایران توسط بنیاد سینمایی فارابی خریداری شده است و به قول سید عباس صالحی «برای نمایش داخلی هنوز اقدامی انجام نمی شود.»


منبع: برترینها

نوبل ادبیات امسال به چه کسی می‌رسد؟

همه‌ساله در این روزها
صفحات هنری و ادبی نشریات معتبر دنیا پر می‌شوند از اخبار و شایعات و انواع
و اقسام گمانه‌زنی‌ها درباره برندگان احتمالی معروف‌ترین، قیمتی‌ترین و
البته مهمترین جایزه ادبی دنیا؛ نوبل. جایزه‌ای که هر نویسنده‌ای را
می‌تواند از فرش به عرش رسانده و یک‌شبه در حق او کاری کند که با عمری تلاش
نیز شاید به دست نیاید.

 داستان تکراری محبوب یک‌میلیون دلاری!
امسال نیز، دوهفته مانده به موعد اعلام نام برنده نوبل امسال، همان حکایت همه‌ساله درحال تکرار است. داستان همان داستان است و بازیگران داستان نیز با اندکی تغییر جزیی همان بازیگران هرساله؛ و باز هم به سنت هرساله سایت‌های شرط‌بندی و پیش‌بینی دست به کار شده‌اند که مشخص کنند کدام نویسنده شانس در دست‌گرفتن نشان و جایزه یک‌میلیون دلاری نوبل را دارد و کدام نه!

با این‌که درچند ‌سال اخیر، برنده‌شدن نویسندگان و غیرنویسندگانی چون باب دیلن، اسوتلانا الکسیویچ، پاتریک مودیانو، مو یان و توماس ترانسترومر تا حد زیادی اعتبار و احترام جایزه ادبی نوبل را زیر سوال برده است؛ اما هنوز هم تتمه آبروی نوبل در قیاس با سایر جوایز ادبی به مراتب چربش بیشتری دارد و هنوز هم تنها جایزه‌ای است که می‌تواند یک‌شبه زندگی و کارنامه برنده‌اش را زیرورو کند. به این دلیل هم هست که گمانه‌زنی و پیش‌بینی برندگان نوبل تا این حد در رسانه‌ها می‌تواند مهم و پرخواننده باشد.
 
گمانه‌زنی‌هایی که امسال نیز به سان چند ‌سال اخیر روی یک‌سری نام محترم و معتبر دور می‌زند؛ فارغ از این‌که به شوخی می‌گویند، در نوبل ممکن است نویسندگان بزرگ شانس برنده‌شدن داشته باشند، اما مطمئن باشید در شب اهدای جایزه آن را به شعبده‌بازی، خواننده‌ای چیزی خواهند داد.

نام‌آشناترین ناکام

بنا به سنت همه‌ساله امسال هم‌ هاروکی موراکامی را شانس اول نوبل ادبی می‌دانند. مشهورترین نویسنده ژاپنی حال حاضر و نویسنده رمان‌های تحسین‌شده‌ای چون کافکا در کرانه و سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش؛ که به گفته نشریه ال‌یونیورسال اسپانیا دیگر دیدن نامش در فهرست احتمالی منتخب آکادمی نوبل اتفاق عجیبی نیست. در حقیقت الان سال‌هاست که نام این نویسنده به‌عنوان شانس دریافت مهمترین جایزه ادبی بر سر زبان‌ها می‌افتد و بسیاری از هوادارانش روی اسم او در سایت‌هایی مثل لد بروکس شرط‌بندی می‌کنند، اما تاکنون که این اتفاق رخ نداده و موراکامی نام آشناترین ناکام نوبل در سال‌های اخیر است


شانس اول

 داستان تکراری محبوب یک‌میلیون دلاری!


امسال البته موراکامی شانس اول نوبل ادبی نیست. او نام آشناترین نامزد
بالقوه نوبل است؛ اما بیشتر سایت‌های شرط‌بندی شانس اول امسال را نگوگی وا
تینگو نویسنده مطرح کنیایی می‌دانند. در حقیقت در شرایطی که در سایت
لدبروکس برای موراکامی شانس پنج به یک برای دریافت جایزه در نظر گرفته شده؛
برای واتینگو نویسنده ساحر زاغ که امسال در ایران نیز به بازار عرضه شد و
طرفداران پرشماری یافت، شانس چهار به یک در نظر گرفته شده؛ و از این نظر
می‌توان گفت، این نویسنده شانس بیشتری برای نوبل ٢٠١٧ دارد.

 

نوبل برای زنان

 داستان تکراری محبوب یک‌میلیون دلاری!


در چهار‌سال اخیر، از بین چهار جایزه نوبل، دو جایزه به زنان نویسنده داده
شده است. اسوتلانا الکسیویچ نویسنده بلاروسی و آلیس مونروی کانادایی دو زن
برنده نوبل ادبی در چهار‌سال اخیر هستند. در گمانه‌زنی‌های پیش از نوبل
چنین پیش‌بینی شده که اگر قرار باشد امسال نیز این جایزه به زنان برسد،
بی‌شک برنده این جایزه کسی نخواهد بود جز مارگارت اتوود دیگر نویسنده موفق
کانادایی که با رمان‌هایی چون قصه ندیمه و آدمکش کور برای دوستداران ادبیات
داستانی نامی شناخته شده است.

اتوود که تاکنون جوایز ادبی مهمی چون من
بوکر، گیلر،‌ پن/ پینتر، آرتور سی. کلارک، ایمپک دوبلین و فرانتس کافکا را
گرفته، از دید سایت شرط‌بندی شانس ۶ به یک دارد و بعد از واتینگو و
موراکامی قرار گرفته است.


دیگر شانس‌ها


نشریه ال یونیورسال بقیه نویسندگانی را که احتمال برنده‌شدن در نوبل ادبی
امسال را دارند، چنین معرفی کرده است: کلودیو ماگریس نویسنده و مترجم
ایتالیایی که جایزه‌های فرانتس کافکا و پرنس آستوریاس را در کارنامه‌اش
دارد؛

خاویر ماریاس نویسنده و مترجم مشهور اسپانیایی و برنده جوایز ایمپک
دوبلین و فورمنتور؛ و آموس اوز نویسنده اسراییلی برنده مدال گوته و لژیون
دونور و جایزه‌هایی چون فمینا، فرانتس کافکا و پرنس آستوریاس که با
سیاست‌های ضدصهیونیستی و انتقادات تند و صریحی که از دولتمردان غاصب
اسراییلی به عمل آورده، نام آشنایی است؛ از دیگر نام‌هایی هستند که بیشترین
شانس را برای دریافت نوبل ادبی امسال دارند. سزار آیرای آرژانتینی، خوان
مارسه، انریک ویلا- ماتاس و ادورادو مندوسا گاریگای اسپانیایی نیز از دیگر
نویسندگان اسپانیولی‌زبان هستند که طبق پیش‌بینی سایت‌های شرط‌بندی ادبی،
در این دوره احتمال کسب جایزه نوبل ادبیات را دارند.


شانس اندک شانس‌داران!

سال گذشته نوبل ادبیات درحالی در میان بهت و ناباوری برخی از ادبیات‌دوستان، نویسندگان و هنرمندان در دستان باب دیلن قرار گرفت که طبق پیش‌بینی‌ها موراکامی دارای بیشترین شانس بود و در کنار او نام کسانی چون آدونیس، فیلیپ راث و نگوگی وا تینگو نیز برای دریافت نوبل شنیده می‌شد.
 
دو‌سال پیش در‌ سال ٢٠١۵ نیز اسوتلانا الکسیویچ درحالی جایزه را برد که حتی در کشور خودش نیز کمترکسی نام او را شنیده بود و پیش از معرفی برنده نیز باز نویسندگانی چون موراکامی، انگوگی وا تینگو، جان فوس، جان بانویل، جویس کارول اوتس و فیلیپ راث مطرح بودند. این داستان در تمام سال‌های اخیر با شدت و ضعف درحال تکرار بوده و هیچ بعید نیست که امسال هم این اتفاق به نحوی دیگر تکرار شود!

تاریخ مراسم

با تمام این اوصاف، درباره این‌که واقعا این نام‌ها شانسی برای دریافت نوبل دارند یا نه؛ از سوی آکادمی نوبل نمی‌توان پاسخی یا حتی عکس‌العملی یافت. حقیقت این است که درزنکردن نام نامزدهای کسب جایزه نوبل یکی از مهمترین قوانین سفت و سخت آکادمی سوئدی نوبل است. گفته‌اند که نام نامزدهای نوبل تا ۵۰‌سال بعد از آن تاریخ هم مشخص نخواهد شد و شاید بعد از نیم‌قرن تازه بتوان به فهرست نامزدهای آن دوره دست یافت.

درباره زمان اعلام برندگان نوبل هم باید گفت که آکادمی نوبل با این‌که اعلام کرده برنده بخش‌های مختلف فیزیک، شیمی، پزشکی، صلح و اقتصاد بین دوم تا دهم اکتبر ۲۰۱۷ معرفی خواهند شد؛ اما هنوز تاریخ دقیقی برای اعلام نام برنده بخش ادبیات مشخص نکرده است. 


منبع: برترینها

حامد هاکان در ۳۵سالگی درگذشت

حامد هاکان متولد سال ۶۲ بود. او از دوران کودکی علاقه زیادی به خوانندگی داشت و در سن نوجوانی به موسیقی پاپ علاقه مند ش
هاکان به دلیل همکاری با محسن چاوشی و محسن یگانه مطرح شد و زمانی در عرصه موسیقی پاپ بسیار فعال بود.
او در تابستان سال ۱۳۸۳ اولین آلبوم خود را با نام «قاتل حرفه ای»  با ۱۲ قطعه به صورت اینترنتی منتشر کرد. از آلبوم قاتل حرفه ای با محسن چاوشی آشنا شد و در آلبوم محسن چاوشی (خودکشی ممنوع) به عنوان خواننده میهمان حضور داشت.
 


منبع: بهارنیوز

کشف مجسمه فرعون مصر باستان

باستان‌شناسان در جریان کاوش‌های خود موفق به کشف بخشی از مجسمه «آخناتون» فرعون مصر باستان شدند.

به گزارش ایسنا به نقل از اهرام آنلاین، گروهی از باستان شناسان بریتانیایی-مصری از دانشگاه کمبریج در ماموریت کاوش‌ خود در سایت بزرگ باستان‌شناسی “عمارنِه” در شرق رودخانه نیل موفق به کشف سَر مجسمه “آخناتونژ”، فرعون مصر باستان شدند که دوران حکومت آن بر سرزمین مصر به سال ۱۳۰۰ پیش از میلاد بازمی‌گردد.

«مصطفی وزیری»، دبیرکل شورای عالی آثار تاریخی مصر در این‌باره گفت: این مجسمه که بخشی از یک مجسمه بزرگتر بوده از سنگ گچ ساخته شده و دارای ارتفاع ۹ سانتی‌متری، طول، ۱۳.۵ سانتی‌متر و عرض ۸ سانتی‌متر است. این اکتشاف از اهمیت بالایی برخوردار است، به دلیل آن که شواهدی درباره پایتخت مصر باستان در زمان آخناتونژ دهمین فرعون دودمان هجدهم مصر در اختیار محققان قرار میدهد چرا که دوران حکومت آخناتون یکی از جنجالی‌ترین دوره‌ها در تاریخ مصر باستان است.

سایت باستان‌شناسی عمارنه در ۱۲ کیلومتری جنوب غربی شهر منیا قرار دارد که شامب بقایای شهری است که توسط آخناتون و همسرش نفرتیتی است که شامل معابد، کاخ‌ها و گورستان‌های باستانی فوق‌العاده‌ای است.


منبع: عصرایران

گرفتاری تازه کارگردان برنده اسکار

بازیگر زن آلمانی رومن پولانسکی را به تجاوز متهم کرد.

رناته لنگر بازیگر آلمانی هم به جمع شاکیان رومن پولانسکی اضافه شد.

به گزارش خبرآنلاین، رناته لنگر به پلیس کشور سوییس اعلام کرد که رومن پولانسکی در نوجوانی؛ هنگامی که تنها ۱۵ سال سن داشت، به او تجاوز کرده بود.

این بازیگر ۶۱ ساله مدعی است که کارگردان «پیانیست» سال ۱۹۷۲ در خانه‌ای واقع در روستایی در جنوب سوییس او را مورد آزار و اذیت قرار داده بود.

به این ترتیب لنگر به چهارمین زنی تبدیل شد که پولانسکی را متهم می‌کند.  وکیل پولانسکی تا کنون هیچ اظهارنظری در این باره نکرده است.

پولانسکی کارگردان لهستانی سال ۱۹۷۷ در آمریکا به برقراری ارتباط با دختری زیر سن قانونی متهم شد. او سال ۱۹۷۸ از آمریکا گریخت و از آن زمان تحت تعقیب سیستم قضایی آمریکا است.

کارگردان برنده جایزه اسکار در اخیرا در اظهارنظری کم سابقه درباره پرونده محکومیتش در آمریکا، آن را موضوعی تمام شده قلمداد کرده بود که مردم حتی دیگر به یاد نمی‌آورند یا حتی اصلا چیزی درباره آن نمی‌دانند.

او با اشاره به بازداشت شدن خود در کشور سوییس گفته بود: «من حتی بیش از آن چیزی که قرار بود مجازات شده‌ام.»


منبع: عصرایران

«اسکی‌باز»ایرانی نامزدجایزه آسیاپاسیفیک

به گزارش ایسنا، در میان نامزدهای بخش‌های بهترین انیمیشن، مستند و فیلم جوانان یازدهمین دوره جوایز سینمایی آسیاپاسیفیک؛ سینمای ایران تنها با فیلم «اسکی‌باز» به کارگردانی فریدون نجفی در بخش بهترین فیلم بلند جوانان، نامزد کسب جایزه است.فیلم «اسکی باز» اولین ساخته‌ی فریدون نجفی است و تهیه‌کنندگی آن را محمد احمدی برعهده دارد. این فیلم که پخش بین‌المللی آن برعهده محمد اطبایی است، داستان پسربچه بختیاری در شهرستان کوهرنگ است که در زندگی با مشکلاتی دست‌وپنجه نرم می‌کند.
در بخش بهترین فیلم بلند جوانان جوایز آسیاپاسیفیک، فیلم «اسکی‌باز» با فیلم «دنیای بزرگ بزرگ» از ترکیه، «جاسپر جونز» از استرالیا، «دیده و نادیده» از کشور اندونزی و «تابستان تمام شده» از چین رقابت خواهد کرد.در بخش بهترین مستند بلند این رویداد سینمایی که سال گذشته جایزه آن با مستند «رویاهای دم صبح» ساخته مهرداد اسکویی به سینمای ایران تعلق گرفت، آثاری از کشورهای نیوزلند، سوریه، لبنان، استرالیا و چین نامزد کسب جایزه شده‌اند و در بخش بهترین انیمیشن نیز کشورهای ژاپن، چین، فیلیپین و کانادا برای کسب جایزه نخست رقابت می‌کنند. نامزدهای سایر بخش‌های جوایز آسیاپاسیفیک ۲۰۱۷ روز جمعه (۱۴ مهر) اعلام می‌شود و مراسم اعطای جوایز یازدهمین دوره این جوایز سینمایی نیز روز ۲۳ نوامبر (پنجشنبه، دوم آذر) در بریزبن استرالیا برگزار می‌شود.


منبع: بهارنیوز

کشف اسکلت های دوران ساسانیان در شیراز/ قدمت شهر حافظ به ۶۵۰۰ سال رسید

فصل دوم کاوش‌های باستان‌شناسی تپه پوستچی دستاوردهای ویژه‌ای داشت، اسکلت‌هایی از دوران ساسانیان کشف شد و ادامه کاوش‌ها احتمالاً تاریخ شیراز را به بیش از ۶۵۰۰ سال می‌رساند.

خبرگزاری مهر- تپه پوستچی در نزدیکی بلوار رحمت شیراز این روزها محلی برای کشف‌های تاریخی شده است. کشف‌هایی که نه‌تنها تاریخ شیراز را افزایش می‌دهد بلکه اطلاعاتی را از محلی ارائه می‌دهد که باستان شناسان به‌عنوان نخستین استقرارگاه در دشت شیراز می‌شناسند.

فصل اول کاوش‌ها در خردادماه سال ۹۵ انجام و منجر به کشف حدود هزار شیء باستانی از این تپه شد و البته  کاوش‌ها باعث شد تاریخ شیراز را سه هزار سال افزایش دهد و به عدد شش هزار و ۵۰۰ سال برساند.

کشف اسکلت های دوران ساسانیان در شیراز/ قدمت شهر حافظ به 6500 سال رسید

حالا فصل دوم کاوش‌ها هم با دستاوردهایی آغازشده و باستان شناسان احتمال می‌دهند ادامه لایه‌نگاری‌ها باعث افزایش تاریخ شیراز از این عدد شود و اطلاعات بیشتری از این استقرارگاه به آن‌ها بدهد.

در این رابطه حسنعلی عرب سرپرست مشترک تیم کاوش تپه پوستچی شیراز در این رابطه به خبرنگار مهر گفت: دومین فصل کاوش‌های باستان‌شناسی تپه پوستچی شیراز به‌عنوان کار مشترک دانشگاه هنر شیراز و پژوهشکده باستان‌شناسی از بیستم شهریور شروع شد.

وی گفت: هدف ما در فصل دوم کاوش، ادامه کارهای فصل قبل بوده و درواقع گاه نگاری محوطه باستانی پوستچی مهم‌ترین هدف محسوب می‌شود و اینکه بتوانیم به شناختی از لایه‌های قدیمی‌تر این محوطه برسیم.

این سرپرست تیم کاوش با اشاره به اینکه لایه‌های فصل کاوش مربوط به دوره‌ای است که به‌عنوان «شمس‌آباد» شناخته می‌شود که شش هزار و ۵۰۰ سال قدمت دارد، بیان کرد: در این فصل معماری‌هایی به دست آوردیم که جالب‌توجهی هستند چراکه از این دوره تا حالا در استان موارد معماری قابل‌توجهی نداشته‌ایم.

مطالعاتی که تاکنون انجام شده نشان می دهد تپه پوستچی نخستین استقرارگاه در دشت شیراز است.

وی عنوان کرد: درواقع بر اساس مطالعاتی که تاکنون انجام‌شده نشان می‌دهد تپه پوستچی نخستین استقرارگاه در دشت شیراز است. ما هنوز لایه‌های قدیمی‌تر از ۶۵۰۰ سال را داریم که کاوش نکردیم و آثار و شواهد نشان می‌دهد که زندگی در دشت شیراز به بیش از شش هزار و ۵۰۰  سال قبل برمی‌گردد.

این باستان‌شناس با اشاره به شواهد دیگری که در کاوش‌ها به‌دست‌آمده نیز بیان کرد: ازجمله شواهد دیگری که از این فصل به دست آمد تعداد زیاد قطعات سفالی و ابزارهای سنگی است که اطلاعات زیادی در خصوص نحوه معیشت مردمان دوره شمس‌آباد می‌دهد.

کشف اسکلت ساسانیان

وی بیان کرد: داده‌های استخوانی نیز به دست آمد که به این نتیجه رسیدیم در این محل تدقین هایی از دوره ساسانی وجود داشته است و انسان‌ها به‌صورت گذرا تدفین انجام داده‌اند که احتمالاً مربوط به کوچ‌نشینانی بوده که در دوره ساسانی در این منطقه حضور داشته‌اند.

کشف اسکلت های دوران ساسانیان در شیراز/ قدمت شهر حافظ به 6500 سال رسید

کشف اسکلت های دوران ساسانیان در شیراز/ قدمت شهر حافظ به 6500 سال رسید

این باستان‌شناس ادامه داد: بعدازآن وارد دوره‌های قدیمی‌تر می‌شویم.

همچنین دیگر سرپرست مشترک این تیم کاوش نیز بیان کرد: در ادامه کاوش‌ها مجموعاً دو کارگاه ایجادشده در دو سطح تپه که یکی از آن در لایحه تحتانی  و زیرین است و کارگاه دوم در لایحه‌های پیش‌ازتاریخ مربوط به هزاره پنجم قبل از میلاد و شاید هزاره ششم قبل از میلاد یعنی حدود شش هزار و ۵۰۰  تا ۷ هزار سال پیش را مورد کاوش قرار می‌دهیم.

هدف ما لایه‌نگاری است و اینکه نهایتاً برسیم به قدیمی‌ترین روستایی که بنا نهاده شده است
علیرضا سرداری ادامه داد: هدف ما لایه‌نگاری است و اینکه نهایتاً برسیم به قدیمی‌ترین روستایی که بنا نهاده شده است.

وی توضیح داد: باید گفت تپه پوستچی بقایای به‌جامانده از روستایی از دوران پیش‌ازتاریخ از شش و هزار و ۵۰۰ تا هفت هزار سال پیش بوده که در باستان‌شناسی به آن «باکون» یا «شمس‌آباد» گفته می‌شود یعنی مرحله شکل‌گیری روستاهای بزرگ و پیچیده با فرهنگ مسنجم که با روستاهای قدیمی‌تر متفاوت است.

این باستان‌شناس ادامه داد: این روستا نیز بخش زیادی از شیراز را در برمی‌گرفته است و این روستاییان معماری از خشت و … که عمدتاً مصالح ساده‌ای بوده داشته‌اند.

وی گفت: در کارگاه ما بقایایی از معماری خشتی را شناسایی کردیم که خیلی ساده هست و نباید توقع معماری بزرگ و فاخر داشته باشیم اما با کشف این خشت‌ها می‌توانیم به پلان خانه‌هایشان پی ببریم و با نوع نظام سکونتی‌شان آشنا شویم.

بنابراین گزارش با استمرار کاوش‌ها در این بخش از شیراز به نظر می‌رسد باید منتظر رونمایی فصل جدیدی از تاریخ این شهر پررمزوراز باشیم.


منبع: عصرایران

مهدی مظلومی از شبکه جم جدا شد/ به ایران برمی‌گردم، حتی اگر اجازه کار نداشته باشم

مهدی مظلومی می‌گوید حدود هشت ماه است به دلیل اختلاف سلیقه با مدیریت جدید شبکه جم از این شبکه جدا شده است.

به گزارش خبرآنلاین، از اواخر تابستان سال ۹۴ بود که زمزمه‌هایی مبنی بر مهاجرت عده‌ای از بازیگران و کارگردانان ایرانی به ترکیه و فعالیت‌شان برای شبکه جم شنیده شد.

پاییز همان سال بود که با قوت گرفتن این اخبار نام افرادی که به این شبکه پیوسته بودند رفته رفته منتشر شد. البته که نام چندان شناخته‌شده‌ای در بین بازیگرانی که به جم رفته بودند به چشم نمی‌خورد و بیشتر بازیگرانی در این لیست قرار گرفته بودند یا کسانی بودند که چند سالی بود در ایران به فراموشی سپرده شده بودند، یا آن‌هایی که چندان شناخته شده نبودند و نقش آن‌چنان به‌یادماندنی را در هیچ فیلم و سریالی بازی نکرده بودند.

چند ماهی که از این اتفاقات و حواشی‌اش گذشت و تب و تاب مهاجرت، کشف حجاب بازیگران زن و حضور بقیه بازیگران در سریال‌ها فروکش کرد، تمایل مخاطبان ایرانی به پی‌گیری آثار ایرانی‌هایی که به آن طرف مهاجرت کرده بودند نیز کم‌کم، کم‌رنگ شد. در واقع چون خروجی حاصل از فعالیت این افراد آن چیزی نبود که حتی مخاطب پرو پا قرص سریال‌های ترکیه‌ای هم انتظارش را داشت، پروژه پیوستن و فعالیت ایرانی‌ها به جم به پروژه‌ای شکست خورده تبدیل شد که خیلی‌‌ها از مدت‌ها قبل آن را حدس زده بودند.

در این میان چند بازیگر نیز در مصاحبه‌هایی از ترک وطن و فعالیت در شبکه‌های بیگانه ابراز پشیمانی کردند و برخی نیز اعلام کردند دوست دارند به ایران برگردند و یکی دو نفر نیز بعد از کش و قوس‌های فراوان به ایران بازگشتند و برخی نیز به دلایل مختلف این امکان را پیدا نکردند.

اما تازه‌ترین خبرها حکایت از جدایی یکی دیگر از کسانی دارد که به این شبکه رفته بود. کارگردانی که آخرین ساخته‌اش در ایران بعد از مهاجرت او به ترکیه و بدون ذکر نامش در سینماها اکران شد؛ مهدی مطلومی.

مهدی مظلومی کارگردان سینما و تلویزیون تاکنون آخرین فردی است که با شبکه جم قطع همکاری کرده است. او در گفت‌وگو با خبرآنلاین از دلایل جدایی‌اش از این شبکه، ابراز تمایل‌اش برای بازگشت به ایران و ادامه فعالیت‌هایش گفته است.

به دلیل تغییر مدیریت از جم جدا شدم

مهدی مظلومی مدتی است از شبکه جم جدا شده است، پیش از او نیز چند هنرمند دیگر که از ایران مهاجرت کرده و به این شبکه پیوسته بودند نیز از جم جدا شدند. او درباره علت جدایی‌اش از این شبکه به خبرآنلاین می‌گوید: «بعد از اتمام مجموعه طنز «شهر قشنگ»، کارهایی پیشنهاد می‌شد که ارتباط خوبی با آن‌ها نمی‌گرفتم، با توجه به این شرایط اصرار من به ساخت سری دوم «شهر قشنگ» بود. اما مشکلاتی که در فضای شبکه وجود داشت امکان شروع سری دوم شهرقشنگ را تقریبا نشدنی کرد. مخصوصاً مواضع مدیر جدید دفتر آنتالیا. به همین دلیل من با توجه به تغییر شرایط همان ‌موقع از گروه جم خارج شدم.»

شدت گرفتن اختلاف‌نظرها

مظلومی به مدت زمان جدایی‌اش از این شبکه اشاره می‌کند و می‌افزاید که تقریبا ۸ ماه است از شبکه جم جدا شده است.

جدایی چهره‌هایی که به شبکه جم پیوسته بودند دلایل مختلفی داشت، به نظر می‌رسد نارضایتی از این شبکه و نحوه عملکرد آن باعث جدایی بسیاری از این افراد از این شبکه شد. مظلومی در این باره توضیح می‌دهد: «مشکل من بیشتر مواضع مدیریت جدید دفتر آنتالیا بود که شرایط کار را سخت می‌کرد و بعد از ترور مدیر جم این مواضع بدتر شد. به‌طوری‌که اختلاف سلیقه و نظر، کاملاً شدیدتر شد و با توجه به این‌که مدتی بود از گروه جم جدا شده بودم، تصمیم به ادامه فعالیت خارج از جم گرفتم. الان هم مدتی است که بعد از ثبت یک شرکت خصوصی در ترکیه به‌طور مستقل استارت فعالیت‌های تصویری را زدم و به عنوان اولین کار سریال «شهرقشنگ٢» را جهت پخش از طریق اپلیکیشن شروع کردیم.»

بازیگری به خاطر من به جم نیامد

پس از پیوستن مظلومی به شبکه جم عده دیگری از بازیگران نیز به این شبکه رفتند و فعالیت‌شان را در آنجا شروع کردند، به نظر می‌رسد حضور مظلومی در این شبکه پلی برای مهاجرت عده دیگری از بازیگران و هنرمندان بود، اما بعد از مدتی چند تن از بازیگران از پیوستن به این شبکه ابراز پشیمانی کردند و حالا نیز این کارگردان با جم قطع همکاری کرده است.

مظلومی در پاسخ به این سوال که آیا پروژه پیوستن هنرمندان ایرانی را با در این شرایط شکست خورده می داند یا خیر؟ می‌گوید: «هیچ بازیگری به‌خاطر من به جم نپیوست. تنها یک مورد آقای سیرتی بودند که با توجه به این‌که سال‌ها قبل در تئاتر «باغ البالو» آقای رکن‌الدین خسروی با هم کار کرده بودیم و ایشان از بیکاری‌شان گفتند، من برای کمک کردن به ایشان، پیشنهاد حضور به صورت پروژه‌ای به مدت ۳ ماه در «شهر قشنگ» را دادم که ایشان هم فوری پذیرفتند و آمدند. اما متأسفانه کیفیت کارشان نظر من را تأمین نمی‌کرد که تصمیم به حذف و تسویه گرفتیم. اما از علت مهاجرت سایر بازیگران خیلی اطلاع ندارم، چون دلایل مختلف بود. بعضی قصد پناهندگی داشتند، بعضی قصد مهاجرت و بعضی قصد کار موقت و… اما در نهایت با توجه به شرایطی که پیش آمد در واقع حضور بازیگران ایرانی موفقیت خاصی به‌ دنبال نداشت.»

رکود به دلیل اختلاف نظرها

عملکرد شبکه جم نسبت به قبل حتی در جذب مخاطب ایرانی هم دچار رکود شدید شده، افت جدی کیفی آثار تولیدی این شبکه نیز دلیلی دیگر برای ترک کسانی بود که به این شبکه رفته بودند. کارگردان فیلم «سه بیگانه» در این‌باره یادآور می‌شود: «این رکود به‌خاطر جدایی من نیست در واقع به‌خاطر همان اختلاف نظر و سلیقه بود که من مطمئن بودم نتیجه مطلوبی نخواهد داشت و باعث شد تصمیم به جدایی بگیرم و هم‌چنان معتقدم با همان دیدگاه و سابقه سیر نزولی را ادامه خواهد داد. من نیز معتقدم این عملکرد نسبت به گذشته بسیار افت کرده و به‌نظرم افت بیشتری هم خواهد کرد.»

او درباره دلایل این افت و رکود می‌گوید: «شاید یکی از دلایلش آشنا نبودن مدیریت جدید شبکه‌های جم با مقوله مدیا(رسانه) مخصوصاً تولید است.»

من به قصد رفتن به جم از ایران نرفتم

خیلی از افرادی که به هر دلیلی از کشور مهاجرت کردند، بعد از مدتی سودای بازگشت به وطن به سراغشان می‌آید، این اتفاق درباره افرادی که به جم رفتند نیز صدق می‌کند و برخی از آن‌ها در مصاحبه‌هایشان از مهاجرت و فعالیت در خارج ایران ابراز پشیمانی کردند و کار در این شبکه را به مثابه سرابی دانستند که هیچ سودی برایشان نداشته است. مظلومی اما نظرش را درباره ادامه فعالیت در خارج از کشور و بازگشت به ایران در صورت فراهم شدن شرایط این‌طور بیان می‌کند: «من به قصد کار کردن از کشور خارج شدم نه صرفاً به قصد کار در جم، به همین دلیل اکنون که جم برای من تمام شده به برنامه‌ریزی‌ای که کرده بودم به‌طور مستقل ادامه می‌دهم. بحث برگشتن یا برنگشتن هم مطرح نیست، چون من مملکت خودم را دوست دارم و سعی کردم در خارج از کشور هم کارهایی بکنم که باعث شادی مخاطبان ایرانی باشد. در ادامه هم در همین راستا فعالیت خواهم کرد و قطعاً دوباره به وطن برمی‌گردم حتی اگر اجازه کار و فعالیت در حوزه تلویزیون و سینما را نداشته باشم.»

فعالیت مستقل من ربطی به جم ندارد

او هم‌چنین در پاسخ به این سوال که اگر به ۲ سال پیش -زمانی که به شبکه جم پیوستید- برگردد باز هم این راه را انتخاب می‌کند یا خیر، می‌گوید: «چون قصد تجربه کار در خارج از کشور را داشتم شاید کمی سنجیده‌تر و با برنامه‌ریزی بهتری و حتی شکل دیگری عمل می‌کردم.»

این کارگردان در ادامه اضافه می‌کند: «فعالیت مستقل من هیچ ربطی به شبکه جم ندارد و مسیر دیگری را طی می‌کند. کار من ساخت و تولید کارهای نمایشی است و در همین راستا اقدام به ساخت سریال اینترنتی کردم که به‌زودی از طریق اپلیکیشن پخش خواهد شد.»

گاهی اوقات تصوراتی که راجع به فعالیت در خارج از کشور در ذهن وجود دارد، با آن‌چه در واقعیت است متفاوت می‌شود، و شرایط همان‌گونه که انتظار می‌رود فراهم نیست، مظلومی درباره این‌که شرایط کار در شبکه بعد از گذشت این ۲ سال همان‌گونه است که تصورش را از ابتدا داشته، می‌گوید: «خیر به هر حال تجربهٔ جدیدی برای مدیران بود و تجربه لازم را نداشتند طبیعی بود که با تصورات من فاصله داشته باشد.»

تمام تلاشم را می‌کنم تا به فعالیتم ادامه دهم

علاوه بر مسئولان و مدیران، هنرمندان هم نگاه مثبتی به فعالیت شبکه‌های فارسی زبان خارج از کشور ندارند. سطح کیفی برنامه‌ها و سریال‌های شبکه‌ها دلیل اصلی این مخالفت است، ضمن این‌که بسیاری نیز عملکرد این شبکه‌ها را منفی ارزیابی می‌کنند. همین مسئله در درازمدت ممکن است سبب بی‌انگیزگی کسانی که آن طرف آب را برای ادامه فعالیت انتخاب کردند شود، مظلومی در توضیح این موضوع بیان می‌کند: «با توجه به شرایط کار کردن در خارج از کشور و فاصله‌ای که باعث شده بین سیاست‌گذاران و حتی مردم شکافی به وجود بیاید، این مسئله را تشدید کرده است، اما من همیشه سعی کردم با غلبه بر مشکلات حس حرکت را در خودم زنده نگه دارم و به همین دلیل، انگیزه و ذوق و شوق قطعاً از بین رفتنی نیست. تمام تلاشم را می‌کنم که بتوانم به فعالیتم ادامه بدهم، نکته مهم این است که محدود به جای خاصی نشود.»

او در پایان نیز یادآور می‌شود: «ضمن این‌که واقعیت این است که بی‌ثباتی در تصمیم‌گیری‌ها و سیاست‌های اجرایی فضای سینما و تلویزیون ایران باعث حس ناامنی و بی‌ثباتی می‌شود که طبیعتا افرادی مثل من را به جست‌وجوی فضای مناسب‌تری سوق می‌دهد، هرچند ممکن است فضا و شرایط جدید نسبت به داخل کشور بهتر نباشد. ای‌کاش هر چه زودتر این ثبات و شرایط امن کاری در داخل کشور شکل بگیرد که همه دوستان و همکاران در شرایط خوب به فعالیت بپردازند.»
منبع: عصرایران

تاریخ ۵۰ سال قبل، از نگاه مطبوعات

هفته نامه صدا – لیلا ابراهیمیان: مرداد سوزان سال ۱۳۳۲ که به پایان رسید، فصل خزان آزادی، نهادهای مدنی و مطبوعات فرا رسید. تا سال های بعد باید زمان می گذشت تا برخی از نشریات جانِ دوباره بگیرند. در میان تغییر هویت، گرایش از سیاست به موضوعات روزمره و سطحی که گاه آنها از نشریات سیاسی به نشریات زرد شهره شدند.

کودتای ۲۸ مرداد اگر نشریات سیاسی – روشنفکری را به محاق برد تا زمانه دیگر، اما فضا را برای نشریات فرهنگی، سینمایی و زرد فراهم کرد. در این دوره نشریات دیگری پا به عرصه گذاشتند؛ روزنامه ها جای خود را به مجلات داده؛ مجلات ادبی، اجتماعی و سینمایی؛ مجله هایی که هر یک تاریخ خود را دارد و نقشی در روایت تاریخ مردم ایران زمین، و ما این بار تاریخ ۵۰ سال قبل را از آیینه مطبوعات با شما مرور می کنیم.

سپید و سیاه؛ مجله داری در زمانه سخت

هجدهم مرداد ۱۳۳۲ هنوز دولت ملی بر سر کار بود و دکتر مصدق درگیر با اقلیت مجلس هفدهم، که پرتره اش روی جلد مجله ای نقش بست؛ مجله «سپید و سیاه نو». مجله را علی بهزادی منتشر می کرد. دانش آموخته حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه فرانسه. اگر شماره اول مجله به دوران شکوفایی مطبوعات نسبت می برد، در شماره بعدی، کودتای ۲۸ مرداد اولین خبر این مجله شد.

«قوای انتظامی در شب سه شنبه هر جا دستجات چپ را می دیدند مضروب می کردند و چون شعار چپی ها علیه دربار بود، سربازان و پاسبان ها له شاه شعار می دادند. این جریانات باعث می شود که سخنگوی دولت رسما اظهار بدارد که دولت خیال جمهوری ندارد و به زودی شورای سلطنتی تشکیل خواهد شد…»

فریدون مشیری و هوشنگ ابتهاج علیه براهنی

سیاه و سپید اما تنها نشریه این دوران نبود؛ «روشنفکر» رحمت مصطفوی، «امید ایران» علی اکبر صفی پور و «فردوسی» نعمت الله جهانبانویی شانه به شانه بهزادی روی دکه می نشستند. در کنار «تهران مصور»، وضعیت اینچنین پیش می رفت تا مرداد ۱۳۵۳، یعنی ۲۱ سال بعد.

شاه در دیدار با مدیران مجلات از این وضعیت به نخست وزیرش گله کرد: «این همه مطبوعه را می خواهیم چه کار؟» همان شب شصت نشریه تعطیل شد تا ایام منتهی به انقلاب که بار دیگر سپید و سیاه روی دکه بازگشت تا یک سال بعد از انقلاب مجله که تعطیل شد، بهزادی چهار سال در خانه ناصر تقوایی خود را پنهان کرد و بعد از تبرئه اش در دادگاه، امتیاز مجله دانستنیها را گرفت اما این مجله به رونق و کامروایی نرسید تا این که علی بهزادی در ششم شهریور ۱۳۸۹ غمگین از آرزوی از دست رفته در روزنامه نگاری از دنیا رفت.

در دهه ۴۰ نوشتن از سیاست و نقد سیاست جای خود را به صفحات فرهنگی – هنری و گزارش های اجتماعی داده بود و هیچ چیزی در نقد سیاست پهلوی در صفحات نشریات دیده نمی شد. سپید و سیاه در ۱۶ تیرماه ۱۳۴۶ (سال چهاردهم، شماره ۷۱۹) گزارشی درباره خیابان های تک شغلی تهران نوشته است.

این گزارش به سرای قند و شکر، راسته کتاب فروشان، خیابان سعدی، خیابان بانک و کهنه فروشان در خیابان باب همایون پرداخته است: «نزدیک به شصت سال پیش، شخصی به نام اقبال در خیابان شاه آباد، در یک مغازه کتاب و لوازم تحریرفروشی باز کرد و مشغول به کار شد. آن روزها توجه این مغازه بیشتر از همه به مدرسه سپهسالار و طلبه های آنجا بود که به کتاب و قلم و کاغذ احتیاج داشتند. بعد دبیرستان شاهدخت افتتاح شد و مدرسه های دیگر که بعدا تاسیس شدند. کسبه و تجار کتاب را متوجه اهمیت این خیابان کرد و دیری نگذشت که شاه آباد مرکز فروش کتاب و لوازم تحریر گردید…»

فردوسی در گذر ایام

به نشریه روشنفکری معروف بود؛ هفته نامه ای که گاه از شعر نو می گفت و گاه از سینما و گاه از سیاست. حیاتش در مرداد ۳۲ آغاز شد. در این دوره فردوسی در کنار مجلات متعدد و فراوانی چون امید ایران، کاویان، جهان نو، نیسان و «سپید و سیاه» از سیاست می گفتند تا دوران سر رسیدن زودهنگام خفقان، بعد از آن داستان های کوتاه جای مطالب عمیق سیاسی را گرفت.

در شماره ۱۳ تیر ماه این مجله، مقاله انتقادی رضا براهنی و جوابیه کسرایی، مشیری، نادرپور و سایه به او آمده است: «چندی پیش آقای اخباری، معاون اداری و مشاور گروه ادبی کاخ جوانان به نمایندگی از طرف هیئت مدیره از ما چهار تن دعوت کردند که برنامه های هفتگی گروه ادبی را تنظیم و اداره کنیم. پذیرفتیم و چهارشنبه ۲۴ خرداد جلسه با آقای اخباری آغاز گردید…»

رضا براهنی از این برنامه انتقاد کرده بود. اما این چهار نفر آن را به «قلب واقعیت» می دانند و به او در شماره تیر ماه فردوسی پاسخ می دهند.

فریدون مشیری و هوشنگ ابتهاج علیه براهنی

تهران مصور؛ تصویرگر تهران

هفته نامه ای با مطالب اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی که چهار دوره را در طول حیات خود می بیند. اولین دوره اش از خرداد ۱۳۲۱ با صاحب امتیازی احمد دهقان منتشر می شود تا زمان قتل دهقان در سال ۱۳۲۹ و بعد از آن محمود رجاء سردبیر مجله است.

در این دوره کسانی چون سیامک پورزند، حسین سرفراز، اسماعیل رائین، لعبت ولا، منوچهر محجوبی، اسماعیل یگانگی و صدرالدین الهی با این مجله همکاری می کنند. در اواسط دهه ۴۰ ستار لقائی سردبیری مجله را به عهده دارد تا سال ۱۳۵۳ که در مرداد ماه به دستور امیرعباس هویدا ۵۲ روزنامه و هفته نامه و ماهنامه تعطیل می شود. این تعطیلی تا زمان انقلاب ادامه دارد.

شهریور ۱۳۵۷ تهران مصور کار خود را دوباره از سر می گیرد. در شماره تیرماه (۱۶ تیرماه) این مجله در بخش «توی شهر» فیلم ها و کتاب های هفته معرفی شده است. در بخشی از اخبار روز فرهنگی آمده است: «جلسه هفتگی گروه ادبی کاخ جوانان با شرکت شهریار شاعر معاصر تشکیل گردید. در جلسه این هفته کاخ جوانان درباره ارزش ادبی آثار شهریار و تاثیر اشعار او در شعر معاصر بحث شد و ضمنان اشعاری از وی قرائت گردید.

نویسندگان و شعرا و علاقه مندان به مباحث شعر و شاعری می توانند در برنامه کاخ جوانان شرکت کنند. البته امیدواریم مغرضین و تازه کارها نمک پاش این جلسات ساده نباشند.» فیلم های هفته دوم تیرماه عبارت بودند از نیم وجبی، سندباد، کارگردان جدید، والاهه، ۷۰ میلی متری، خلیل عقاب، پابرهنه ها، پسران علاءالدین.

فریدون مشیری و هوشنگ ابتهاج علیه براهنی

یغما؛ آوای روشنفکران

فروردین ۱۳۲۷ تا اسفند ۱۳۵۷؛ مجله ادبی، تاریخی – تحقیقی است که در سال های ۱۳۲۷ تا ۱۳۵۷ با سردبیری حبیبی یغمایی به صورت ماهانه و در ۶۴ صفحه منتشر شده است. با حضور نویسندگانی چون محمود صناعی، محمد علی اسلامی ندوشن، مجتبی مینوی، جلال الدین همایی، محیط طباطبایی و دکتر محمد معین. در شماره تیر ماه ۱۳۴۶ نامه ای از ملک الشعرای بهار به محمد علی جمال زاده منتشر شده است.

بهار بعد از شرح حال خود و درد فراق از دوستان خود می نویسد: «دستخط های شما را در تهران زیارت کردم و به امید پاسخ شفاهی جواب عرض نکردم زیرا هر هفته خود را آمدنی می دانستم. بعد از وصول تلگراف هم فوری به آقای نخست وزیر پیغام داده و تلفن کردم و تلگراف جنابعالی را هم حسب الامر فراهم است اما خودم از روز حرکت نظر به دوائی که تهیه شد محتاج نشدم در عین حال اطبا را باید آگاه ساخت. در حال تب زیادتر حال مزاحمت ندارم. قربانت بهار.»

این نامه در سوئیس نوشته شده است ولی تاریخ آن مشخص نیست. همچنین در بخشی دیگر درباره انجمن قلم نوشته شده است: «انجمن قلم انجمنی است ادبی که نه سال است در ایران تشکیل شده. دبیرکل و مدیرعامل ثابت و فعال آن جناب زین العابدین رهنما نویسنده کتاب پیامبر است. این انجمن با چند انجمن از ممالک دیگر روابط دوستانه و مکاتبه دارد. رئیس انجمن قلم در سال های گذشته علی اصغر حکمت بود؛ بعد از حکمت جناب وزیر دربار سابق این سمت را یافت. اخیرا این مقام ارجمند به جناب منوچهر اقبال تعویض شد.»

کوشش؛ روزنامه ای بی تاثیر

روزنامه کوشش در چهار صفحه منتشر می شود با صاحب امتیازی و مدیرمسئولی س. رضوی. روزنامه ای با قطع بزرگ با تیترهای چند خطی. این روزنامه در روز ۱۱ تیر ماه چند موضوع را محور اصلی بحث خود قرار داده است. در سیاست خارجی روزنامه با چهل و ششمین سالروز تاسیس حزب کمونیست چین، که کودتایی در آن کشور شکل گرفت و جنگ اعراب و اسرائیل توجه دارد و در حوزه داخلی «سفر شاهنشاه و شهبانوی ایران را به باشگاه معلمان تهران» در تیتر اخبار خود قرار داده است.

در ۱۵ تیر ماه با تیتری می نویسد: «رشد ملی انتخابات به معرض آزمایش در می آید»؛ در بخشی از این مقاله آمده است: «کارت انتخابات مجلس شورا، سنا و مجلس موسسان به میزان ۱۰ میلیون توزیع می گردد و این کار تا یک ماه ادامه خواهد داشت. مابین ادوار بیست و دوگانه انتخاباتی تنها دوره گذشته و این دوره است که ملت ایران می تواند حقا به موهبت و برکات آزادی انتخابات پی ببرد.

شاید در این شصت سال حکومت مشروطه و دموکراسی ایران کمتر احتمال داده می شد که ملت ایران دارای آنچنان رشد و شخصیتی شده باشند که در صورت اعطای آزادی واقعی بتوانند از حقوق مسلم خود استفاده کنند… شاهنشاه برای اطمینان کامل از این که در این مورد کوچک ترین وقفه ای روی ندهد دستور رواج و انتشار کارت الکترال را صادر کردند. وجود این کارت ها در دوره گذشته آزمایش و محک خوبی بر میزان رشد ملی ملت ایران بود و این دوره نیز ملت ایران از آزمایش پیروز بیرون خواهد آمد…» روزنامه کیهان هم در ۱۲ تیر ماه با تیتر «کارت انتخابات توزیع می شود» این خبر را کار کرده است.

کیهان از گذشته تا به امروز

کیهان یکی از قدیمی ترین روزنامه های ایران است؛ اولین شماره آن در سوم خرداد ۱۳۲۱ در تهران منتشر شد و به جز سه بار توقیف در سال ۱۳۲۲ به طور مستمر منتشر شده است. این روزنامه در شماره (۷۱۷۱) خود در دهم تیر ماه ۱۳۴۶ چند خبر را در صفحه اول خود جای داده است: «دکتر اقبال انجمن پزشکان فارس را افتتاح کرد؛ ۲۵۰ هزار تن گندم به کشورهای همسایه صادر می شود؛ کودکان جنوب شهر در ملاقات با شهردار، پارک و میدان بازی خواستند».

 فریدون مشیری و هوشنگ ابتهاج علیه براهنی
در گزارش از وضعیت حمل و نقل و سیستم تاکسیرانی کشور هم آمده است: «کمبود تاکسی ناراحت کننده است؛ کمبود تاکسی در تهران محسوس است و مقامات تعاونی تاکسیرانان مجددا به فکر افزایش تعداد تاکسی در پایتخت افتادند. مقامات مسئول تاکسیرانی تاکنون علت کمبود تاکسی را استقبال مسافران از نرخ متعادل تاکسی مجهز به تاکسی متر اعلام کرده بودند. علاوه بر این گفته شده بود توقف روزانه به طور متوسط ۹۰۰ دستگاه تاکسی فرسوده در تعمیرگاه ها از علل کمبود تاکسی است.»

این روزنامه در گزارشی دیگر با عنوان «جنگ با درخت» می نویسد: «درخت کهن سال خیابان سپه که مانند اسرا با میله های آهنی به هم بسته شده اند ای کاش جمعیتی به نام «جمعیت حمایت از درخت» تشکیل می شد و از حقوق این موجودات زبان بسته دفاع می کرد… تهران جز خیابان های خشک و آسفالته و شلوغ و داغ و ساختمان های سنگی سر به فلک کشیده آهنی چه دارد و جز چند پارک، کدام گردشگاه مشجر و جنگل مصنوعی وجود دارد که ما اینچنین سر دشمنی و عداوت با چهارتا چنار سرسبز کنار خیابان داریم؟»

۵۵ دختربچه برای ازدواج از دادستان تهران اجازه گرفتند

در گزارش کیهان ۱۲ تیر ماه آمده است: «۵۵ دختربچه برای ازدواج از دادستان تهران اجازه گرفتند. حداکثر سن این دختران ۱۵ سال بود و به همین علت اجازه دادستان تهران برای ازدواج آنها ضرورت دارد. به موجب آماری که در دادسرای تهران موجود است، هر سال به طور متوسط ۲۵۰۰ دختر نابالغ از دادسرای تهران اجازه ازدواج می گیرند… هر روز به طور متوسط ۴۰ الی ۵۰ دختر خردسال همراه پدر و مادرشان به دادسرا می آیند تا دادستان به آنها اجازه ازدواج دهد.» سپس با چند نفر از خانواده این دختران مصاحبه ای انجام شده است که شرح آن در صفحه ۱۲ روزنامه کیهان آمده است.

در پانزدهم تیر ماه خبری از دانشگاه آمده است: «تعداد دانشجویان تا ۵ سال دیگر ۲ برابر می شود. ۵۴۰۰ نفر از دانشجویان اتومبیل سواری دارند. افزایش دانشجو در مراحل مختلف دانشگاهی خواهد بود؛ ۸۵ درصد از این ۱۰ هزار دانشجو در دوره های لیسانس و ۱۵ درصد در دوره های بالاتر خواهد بود. همچنین این افزایش دانشجو بیشتر در رشته های علوم انسانی خواهد بود چون راه اندازی این رشته به امکانات آموزشی کمتری نیاز دارد تا رشته های فنی – مهندسی.»


منبع: برترینها

گفت‌ و گو با «جرج ساندرز»، نامزد جایزه‌ی من بوکر

ویلی، پسر ١١ ‌ساله آبراهام لینکلن، در تاریخ ٢٠ فوریه ١٨۶٢ درگذشت. رییس‌جمهور که پیش‌تر از جنگ داخلی به ستوه آمده بود، آن‌چنان آشفته و پریشان بود که گفته می‌شود چند روز بعد به سردابه کلیسا، جایی که پسرش در آن به خاک سپرده شده بود، رفت و او را از تابوت خارج کرد. تسلی، عذاب روحی یا اندوه؛ هیچ‌کس دلیل این کارِ او را نمی‌دانست و حتی هیچ‌کس نمی‌دانست آیا او واقعا دست به چنین کاری زده است یا خیر. جورج ساندرز نتوانست این داستان را از ذهنش بیرون کند.

نویسنده کتاب دهم دسامبر و استاد داستانِ کوتاه چندین بار دست به قلم برد تا اینکه سرانجام توانست رمانی عجیب درباره لینکلن با نامِ «لینکلن در باردو» بنویسد. نویسنده در این کتاب از صداهای مختلفی، مانند روایات تاریخی، آشنایان لینکلن و حال و هوای گورستان در دوره‌های تاریخی و موقعیت‌های بسیاری استفاده کرده است تا بتواند روایتی شخصی و در عین حال جهانی را درباره آن شب تاریخی در سال ١٨۶٢ بازگو کند.

تاد لئوپولد در تماسی تلفنی از واتسون ویلِ کالیفرنیا، جرج ساندرز، استاد ادبیات داستانی دانشگاه سیراکیوس را به دام انداخت و با او گفت‌وگو کرد.

 من شيفته نويسنده‌هاي روس هستم

چرا در عنوان کتاب از واژه بودایی «باردو» استفاده کرده‌اید؟ چرا عنوان کتاب را «لینکلن در برزخ» یا «لینکلن در اعراف» نگذاشتید؟

من با آیین کاتولیک بزرگ شده‌ام و درک من از برزخ جایی است که به آن وارد می‌شویم و تا بخشش گناهان‌مان در آنجا می‌مانیم. فاصله و دوری ما از خدا نوعی مجازات وحشتناک است. سرانجام پس از سال‌های بسیار طولانی می‌توان از آنجا نجات یافت. برای من چنین جایی به زندان بی‌شباهت نبود.

اما تصور ذهنی من از باردو و آن گونه که دوباره آن را در ذهن خود مجسم کردم، جایی است که تا به خودشناسی نرسیده‌اید و از پریشانی و سردرگمی بیرون نیامده باشید، در آن خواهید ماند. پس هنگامی که این مسائل را به درستی درک کردید، می‌توانید در هر زمان که مایل باشید آنها را رها کنید. فقط کافی است بدانید این نوع مسائل کهنه و زودگذر هستند و می‌توان از آنها رهایی یافت.

من تحت تاثیر ساختار داستان قرار گرفته‌ام. این گونه که داستان به وسیله چند راوی بازگو می‌شود مرا به یاد تاریخ شفاهی می‌اندازد و این نوع داستان‌سرایی با نوعی هم‌سرایی یونانی نیز مقایسه شده است و حتی داستان تجربی جی آرِ ویلیام گادیس را به‌خاطرم می‌آورد. آیا موقع نوشتن، این داستان‌ها را در ذهن داشتید یا اینکه ساختار داستان به طور طبیعی شکل گرفت؟

در کمال تعجب باید گفت هر دو را مدنظر داشته‌ام. حافظه من این گونه است که هر آنچه را در جایی خوانده یا در فیلمی دیده‌ام در ذهنم می‌ماند و می‌توانم به راحتی آن را به‌کار ببرم.

گاهی یک اثر ادبی صرفا در تلاش برای حل مساله‌ای است. در این مورد چنانچه بر این باور بودم که لینکلن واقعا به سردابه کلیسا رفته است، آنگاه این مساله جالب می‌شد و به دنبال آن جزییات تخصصی دیگری نیز مطرح می‌شد. برای نمونه، لینکلن آخر شب در سردابه کلیسا… از کجا می‌دانیم چه اتفاقی افتاده است؟ چه کسی آنجا بوده که بتواند این اتفاق را برای ما روایت کند؟ در اینجاست که پای ارواح به میان می‌آید. همچنین آن لحظه خاص در سردابه کلیسا- حداقل برای من، آن گونه که در ذهنم آن را تصور کردم، با سایر رویدادهای عالم خارج و زندگی لینکلن به خوبی هماهنگ شده است- نکته اینجاست که باید آن لحظه خاص را نقطه عطفی در تاریخ درنظر بگیریم، در غیر این صورت آن لحظه معنی خاصی نخواهد داشت.

کار من تماما سختکوشی بود و البته سختکوشی همواره به پیشرفتی نسبتا منظم می‌انجامد. نوشتن داستان، پس از یادآوری و بازآفرینی آنچه رخ داده، کاری دشوار است و می‌توان گفت به مدت چهار سال دیوانه و از خود بی‌خود شده بودم.

در فصل‌های آغازین کتاب ظاهرا مطالبی را از روایات تاریخی نقل می‌کنید اما بعدها مشخص می‌شود برخی از این مطالب غیرواقعی و تخیلی هستند.

در ابتدای کار هدف من استفاده از اسناد تاریخی و گزینش و تنظیم آنها به صورت روایت بود. اما هنگامی که داستان را نوشتم متوجه نوعی ناهماهنگی میان نوشته‌هایم و روایتی که در همه آن سال‌ها در ذهنم شکل گرفته بود، شدم. از این رو چنانچه مجبور باشم با اضافه کردن برخی نکات، شبکه‌سازی را رفع و رجوع کنم، باید بگویم آنچه نوشته‌ام رمان و سوژه مناسبی برای منتقدان است.

آیا برای نوشتن کتاب «باردو» قانون و قاعده‌ای را درنظر گرفته بودید؟

در حقیقت، این اتفاقی است که موقع بازنگری کتاب رخ داد و در برخی قسمت‌های کتاب مانند صفحه ١٠ و ۶٠ برخی قواعد را مورد توجه قرار ‌دادم و از آن جا که کاربرد برخی قواعد با هم نامفهوم است، نویسنده مجبور به انتخاب است و با گزینش‌هایی که انجام می‌دهد در هر پیش‌نویس تا حدودی دست به تدوین قواعد می‌زند. نکته جالب این است، هنگامی که از قواعد پیروی می‌کنید، نتیجه دقتی را که به خرج داده‌اید، می‌بینید.

چهره و شخصیت برخی از ارواح متعارف و معمول نیست. این تصویرها را از کجا گرفته‌اید؟

نویسنده از برخی جهات همواره از اثر خود کمک می‌گیرد و آن را پیش می‌برد. من کتابی به نام «فرمانروایی کوتاه و وحشتناک فیل» دارم که به کل درباره آرایش و شکل‌بندی عناصر داستان است. در این کتاب به این مساله پرداخته‌ام که اگر شخصیتی عنصر روحی و روانی خاصی دارد، آیا این عنصر نمود فیزیکی و جسمانی دارد؟ – برای مثال اگر فردی بی‌نهایت سختگیر باشد، آیا این بدان معناست که از سنگ ساخته شده است؟

همچنین فکر می‌کنم من به عنوان نویسنده هنگام نوشتن می‌توانم ایرادهایی را که ممکن است خواننده بگیرد، پیش‌بینی کنم. برای نمونه، واژه «روح» در کتاب به‌کار نرفته است، زیرا نمی‌خواهم خواننده از این شخصیت‌ها تصور روح را داشته باشد به این دلیل که اگر فکر کنید این شخصیت‌ها روح هستند، آنگاه تصور شما از این شخصیت‌ها تصوری مبهم خواهد بود.

بخشی از بازی این است که خواننده به تدریج درگیر داستان شود ـ این شخصیت‌ها دقیقا چه هستند؟- چنانچه تصور کنید روح هستند، در طی داستان متوجه خواهید شد که در اشتباه هستید و به طور دقیق نمی‌توان اسم آنها را روح گذاشت. بخشی از این چالش نگارشی دریافتِ این مساله است: وقتی که وارد حوزه‌ای بیش از حد شناخته‌شده می‌شوید، تلاش کنید برای جذب بیشترِ خواننده به نوعی در آن حوزه تحول و تحرک ایجاد کنید.

دومین دلیل ـ که در حقیقت همان دلیل اول است ـ این است که یکی از چالش‌های این کتاب تا حدودی طنزآمیزکردنِ آن بوده است. شم من می‌گوید اگر قرار است خیلی سرراست و بدون شاخ و برگ به روایت داستان بپردازم ترجیح می‌دهم به نوعی با شوخ‌طبعی آن را بیان کنم. امتیاز این کار در این است که غرابت فیزیکی (جسمانی) شخصیت‌ها به دلایل روان‌شناختی حضور آنها در داستان مربوط است.

 من شيفته نويسنده‌هاي روس هستم
یکی دیگر از آثار شما داستان کوتاه «سرزمین جنگ داخلی در افولی ناخوشایند» است. آیا علاقه خاصی به این دوره تاریخ دارید؟

در این دوره تاریخ یک چیز فوق‌العاده‌ای وجود دارد. شاید این است که این رویدادهای افسانه‌ای که هومر پدیدآورنده آنها است در همین‌جایی که هم‌اکنون رستوران چیک ـ فیل ـ‌ای و پارکینگ پاساژ وجود دارد، اتفاق افتاده است. این قضیه همیشه برای من جالب بوده است.

من تمایل دارم به دنبال علاقه‌ام بروم، بدون آنکه هیچ تعقلی درباره آن کنم. برای داستان‌نویسی باید سخت به آن علاقه‌مند باشید. اینکه چیزی صرفا به لحاظ عقلی برایم جالب باشد، برای استمرار کار کافی نیست. اما اگر آن چیز به طرزی غیرمنطقی و غریزی برایم جالب باشد ـ مثلا اگر آن چیز برای من مایه خنده باشد یا اگر گنجینه‌ای از واژه‌های موردنیاز آن زمینه را در اختیار داشته باشم، می‌دانم که می‌توانم آن کار را ادامه دهم.

در این بخش به پرسش‌های خوانندگان می‌پردازیم. بسیاری از خوانندگان ـ مانند امیلی، جیمز، فیگی، و کیلا- می‌خواهند بدانند چه تفاوتی میان نوشتن داستان کوتاه و نوشتن رمان وجود دارد.

واقعا تصمیم گرفته بودم به هیچ‌وجه رمان ننویسم. و از اینکه رمان‌نویس نیستم خیلی به خودم می‌بالیدم و بسیار خرسند بودم که نویسنده داستان کوتاه هستم. اما این قضیه در تمام آن سال‌ها مرا آزار می‌داد، زمانی که شروع به نوشتن کردم، طولی نکشید که فهمیدم داستانم بیش از ۵٠ صفحه است. دایما به خود می‌گفتم: « این کتاب نباید خیلی حجیم باشد. می‌خواهم کتابم کوتاه باشد. اگر بشود این داستان، داستانِ کوتاه باشد، خیلی خوب می‌شود زیرا می‌دانم داستان کوتاه تا چه اندازه تاثیرگذار است. » «اما، مجبور شدم داستانم را اندکی طولانی کنم. و از اینکه دیدم تفاوت چندانی میان داستان کوتاه و رمان وجود ندارد، به هیجان آمدم. تنها تفاوت این بود که در قابی بزرگ‌تر می‌نوشتم.»

سایرا پرسیده است: مایلم بدانم آیین بودا چگونه شیوه داستان‌نویسی ساندرز را تغییر داده است.

تجربه من به این صورت بود: از همان آغازِ کار اصولی را که مایلم آنها را اصول آیین بودا بنامم در نوشته‌هایم رعایت می‌کردم. هنگامی که تازه شروع به آموختن داستان‌نویسی کرده بودم و تا حدودی در آن موفق شده بودم، از اینکه فهمیدم تنها کاری که باید انجام داد این است که آنچه قبلا نوشته‌ام را بخوانم و عملکرد خود را بررسی کنم، به شگفت آمدم. اگر کارم خیلی خوب نیست، آن را اصلاح می‌کنم. در چنین مواقعی به جای قبولاندن پیش‌بینی‌هایم و تصمیم‌گیری در مورد آنها، سعی می‌کنم تا جای ممکن بی‌هیچ گونه قضاوتی واکنش نشان بدهم.

سوال بعدی از یکی از خواننده‌ها است که خود را جورج کوچک‌تر معرفی کرده است.

اوه، او را می‌شناسم. من هم خیلی از روزها خود را جورجِ کوچک می‌نامم.

ممکن است جذبه مکاشفه و شهود را برای شخص خودتان و به طور کلی برای انسان‌ها شرح دهید؟

بله، راستش را بخواهید این مسائل حاصلِ زمانی است که در تلاش بودم خط به خط داستان‌ها را به صورت هیجان‌انگیز ادامه بدهم. این کار اساسا مایه سرگرمی من بود. شما نیز می‌توانید این شیوه را تا پایان داستان دنبال کنید. و بعد سر خود را بلند کنید و ببینید چقدر در آن پیشرفت کرده‌اید؛ اوه، این کار دودویی است. درست است من به این روش معتقدم، اما شاید نمی‌دانستم به آن ایمان دارم.

من همیشه از گفتن این مساله شرمگین می‌شوم، اما در اکثر موارد این کار در واقع تلاش برای جذاب کردن ظاهر داستان است و دریافته‌ام که اگر بر این کار متمرکز شوم، سایر بخش‌های داستان نیز به خوبی پیش خواهند رفت.

بن گریفین مایل است درباره احساس دلسوزی، که بن‌مایه داستان‌تان است، بداند. در تمام مدتی که مشغول نوشتن مقاله «این طرفداران ترامپ که هستند؟» در هفته‌نامه نیویورکر بودید، آیا دچار این حس شدید که نمی‌توانید بر این نوع رفتار و حرکات دل بسوزانید؟

منظور من رفتار نبود… بسته به اینکه تعریف شما از دلسوزی چه باشد، رفتار انسان‌ها هیچ‌وقت قابل‌ترحم نیست. گاهی اوقات معنای دلسوزی را به درستی متوجه نمی‌شویم و آن را خوبی و سر فرود آوردنِ موقر و متین تعبیر می‌کنیم: مثلا کسی با سنگ به سر شما می‌زند و شما به او می‌گویید، «ممنون که به من زمین‌شناسی یاد دادی». اما دلسوزی در فرهنگ مشرق‌زمین به مراتب ددمنشانه‌تر است. و اساسا به معنای گفتن حرف بیهوده به کسی است. در کنه آن معنای دلسوزی این گونه شفاف‌سازی شده است: بهترین کار این است که بتوانم دکمه‌ای را فشار دهم و به آن فرد شیوه رفتارش را نشان بدهم.

من فقط در تلاشم مراقب هر گونه حس منفی بی‌دلیل باشم. فکر می‌کنم موقع نوشتن این داستان مسیح، بودا، گاندی، تولستوی و مادر ترزا در اینجا حضور داشتند، همه آنها در اصل یک چیز را گفته‌اند: توانایی ما برای درک دیگری بسیار بیش از آن است که فکر می‌کنیم. درک دیگران کار ساده‌ای نیست و ما معمولا در این کار خیلی موفق نیستیم، اما می‌توانیم توانایی خود را در این زمینه افزایش دهیم و این کار همواره مفید خواهد بود. من در زندگی واقعی و در اینترنت نجواکنان گفته‌ام که این کار به نفع خود شما و به نفع دیگران است.

نویسنده‌های مورد علاقه‌تان چه کسانی هستند و در حال حاضر مشغول خواندن چه کتابی هستید؟

به تازگی کتاب «چرخش زمانِ» زادی اسمیت را خوانده‌ام و واقعا آن را دوست داشتم و کتاب «درخشش ماهِ» مایکل شیبن را خوانده‌ام که آن هم کتاب جالبی بود. در حال حاضر مشغول خواندن «بنیادگرای ناراضی» محسن حمید هستم و زادی پیشنهاد کرده است دیگر کتاب محسن حمید، «خروج از غربِ»، را نیز بخوانم که بی‌صبرانه منتظر آن هستم. بر مجموعه آثار بابی آن میسون مقدمه‌ای نوشتم و خیلی خوب بود که دوباره به سراغ کتاب‌های او رفتم و بعضی از آنها را خواندم. و بر مجموعه آثار گریس پیلی نیز مقدمه نوشتم. قرار است به زودی با کلسن وایتهد دیداری داشته باشم، بنابراین فعلا خواندن کتاب بعدی که «راه‌آهن زیرزمینی» است را به تعویق می‌اندازم.

 من شيفته نويسنده‌هاي روس هستم
آیا تاکنون پیش آمده است آنقدر تحت تاثیر کتابی قرار گرفته باشید که بازگردید و مجددا آن را بخوانید.

بله، من شیفته یک نویسنده روس به نام ایزاک بابل هستم. هرازگاهی به کتاب‌هایش سری می‌زنم، چند صفحه‌ای می‌خوانم و می‌روم. عاشق زبانی هستم که در نوشته‌هایش به‌کار می‌برد. مثل این است که گیتاری را کوک کنید و از آن نغمه‌ای زیبا بشنوید. بعد با خود بگویید: این دقیقا همان چیزی است که می‌خواهم. چیزی تا این حد تمام‌عیار و کامل می‌خواهم. کتاب‌های ایزاک بابل به گوشم خوش‌آهنگ می‌آید و اوست که تفاوت جمله خوب و جمله واقعا استادانه را به من یادآوری می‌کند.


منبع: برترینها

صرف ۱۹ میلیارد تومان برای دو جشنواره

سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر در دو بخش ملی و جهانی؛ بیش از ۱۹ میلیارد تومان خرج روی دست دولت گذاشته است. گرچه رضا میرکریمی (دبیر جشنواره جهانی فیلم فجر) در نشست خبری این جشنواره که بهار امسال برگزار شد، سوال خبرنگار درباره میزان بودجه این جشنواره را بی‌پاسخ گذاشته و گفته بود: من مجاز نیستم این بودجه را اعلام کنم، چون با وزارت ارشاد قرارداد بستم و آنها وظیفه دارند اگر خواستند براساس سیاست‌هایشان این بودجه را اعلام کنند، اما سرانجام رقم دقیق و کامل این بودجه به صورت کلی اعلام شد. با ثبت درخواست در سامانه دسترسی آزاد به اطلاعات در روز دوم خرداد سال ۹۶ برای دسترسی به میزان بودجه و هزینه سی و پنجمین دوره جشنواره ملی فیلم فجر که در سال ۹۵ و سی و پنجمین جشنواره جهانی فیلم فجر که در بهار سال ۹۶ برگزار شده است، سرانجام این رقم به تفکیک اعلام شد. این سامانه در پاسخ به این سوال اعلام کرده است: بودجه و هزینه سی و پنجمین دوره جشنواره فیلم فجر در بخش ملی بیش از ۱۱ میلیارد تومان و در بخش جهانی بیش از ۸ میلیارد تومان بوده است. براساس اطلاعات ارایه شده در این سامانه، رقم دقیق بودجه و هزینه سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر در بخش ملی ۱۱۶/۷۱۴/۹۹۹/۷۳۲ ریال، معادل یازده میلیارد و ۶۷۱ میلیون و ۴۹۹ هزار و ۹۷۳تومان بوده است.


منبع: بهارنیوز