یادگاری‌های قدیمی‌ترین عکاس سینما

اصغر بیچاره (با نام مستعار اصغر ژوله) عکاس سینما بود. او دارای بزرگ‌ترین آرشیو عکس از تاریخ سینما و تئاتر ایران بود؛ یکی از عکاسان سینما درباره او معتقد است «اصغر بیچاره، یادگار عکاسی و سینمای ایران است که پرونده‌ی عکاسی از سینمای این کشور را در دوربینش دارد.»بیچاره پیش از اینکه به آمریکا برود و آثار ارزشمندش را به امانت دست یکی از دوستانش بسپارد، آن‌ها آثار را در قالب یک موزه شخصی در خانه خودش، نگهداری می‌کرد.  اسناد و اشیاء مهمی در این موزه وجود داشت که شامل دوربین‌هایی از قدیمی‌ترین عکاسان ایران مانند «ماشاءالله‌خان عکاس‌باشی»، مجموعه‌ای از زمان قاجار و اولین عکس‌های تاریخ سینمای ایران می‌شد.

اصغر بیچاره
پس از اینکه  ۲۳ خرداد سال گذشته دریچه‌های دوربین او برای همیشه بسته شد و اصغر بیچاره از دنیا رفت، فرزند او در گفت وگویی با ایسنا اظهار کرده بود: «در تلاش هستیم وسایل و دوربین‌های پدرم را بنا به وصیت خودش در محلی برای علاقه‌مندان به‌نمایش بگذاریم. هیچ‌کدام از دوربین‌ها و وسایل موزه و کلکسیون پدرم به فروش نرفته است. من خودم تمام این وسیله‌ها را بسته‌بندی کرده و با دست خودم به امانت سپرده‌ام.»او ادامه داده بود: «مهم‌ترین بخش آرشیو پدرم، نگاتیوهای او از سینما و تئاتر است. تعداد این نگاتیوها به چندهزار فریم می‌رسد. بخشی از آن‌ها زمانی که پدرم در آمریکا بود، برای او فرستاده شد و او تعدادی از آن‌ها را چاپ و در اتاقش در خانه خواهرم نصب کرد. بخش قابل توجه دیگری از آرشیو او فیلم‌های ضبط شده‌ی قدیمی متعلق به دهه‌ی ۶۰ است که از هنرمندان، جمع‌های هنری و مراسم مختلف ثبت کرده که شامل ۵۰ ساعت فیلم ویدیویی از تاریخ هنری سینمای ماست. بخش دیگری از آرشیو او هم که به سینما ربطی ندارد، محفوظ است که می‌توان از جمله آن‌ها به کلکسیون عینک‌ها اشاره کرد.»

تورج ژوله همچنین بیان کرده بود:« اگر فضایی حدود ۴۰۰ مترمربع داشته باشیم، می‌توانیم وسایل پدرم و بخشی از نگاتیوهای چاپ‌شده او را به‌عنوان نمونه به‌نمایش بگذاریم تا با نام خود او برای علاقه‌مندان نمایش داده شود.»
پس از گذشت چند ماه از درگذشت این هنرمند، فرزند او در مصاحبه دیگری با ایسنا، اعلام کرد که « از اختصاص مکانی به‌عنوان موزه دوربین‌ها و وسایل عکاسی پدرش با همکاری سازمان میراث فرهنگی» منصرف شده است.
ژوله همچنین گفته بود: «من و خواهرم تصمیم تازه‌ای برای موزه پدرم گرفته‌ایم که در حال پیگیری آن هستیم. در واقع خودمان کار را به‌دست خواهیم گرفت.در حال حاضر دوربین‌های عکاسی، آرشیو و وسایل پدرم نزد یکی از دوستان‌مان نگهداری می‌شود، چون هنوز درباره جایی که این آثار به‌نمایش گذاشته شود، ابهام‌هایی وجود دارد. در این‌که این آثار به‌طور قطع در محلی به‌عنوان موزه نگهداری شوند، تردیدی وجود ندارد، چون نگهداری دوربین‌ها و وسایل پدرم کار سختی است و امکانات مخصوص به خود را نیاز دارد. تمام تلاش‌مان این است که مکانی به‌عنوان موزه به دوربین‌ها و وسایل پدرم اختصاص یابد تا مردم بتوانند به دیدن این آرشیو بیایند.»

حالا که زمانی حدود یک سال و نیم از درگذشت عکاس قدیمی سینمای ایران می‌گذرد، تورج ژوله، فرزند او، در گفت‌وگویی با ایسنا درباره تصمیم این خانواده برای آرشیو و وسایل پدرش اظهار کرد: فعلا این آثار به نمایش عمومی درنمی‌آیند. ما پیش از این تصمیم داشتیم آرشیو و وسایل او را در جایی مانند موزه‌های سازمان میراث‌فرهنگی در معرض دید عموم بگذاریم اما به دلایلی از این کار منصرف شدیم.او ادامه داد: احتمالا با جای دیگری برای اینکار صحبت کنیم، مکان‌هایی مانند موزه‌های خصوصی یا موزه‌هایی که زیرمجموعه سازمان میراث‌فرهنگی نیستند.
ژوله با اشاره به وصیت پدرش درباره این آثار تاکید کرد: جای این آرشیو و وسایل امن ومحفوظ است؛ زیرا این اثار متعلق به ما نیست و بنابر وصیت پدرم باید در معرض دید عموم قرار بگیرد.فرزند اصغر بیچاره در پاسخ به این پرسش که آیا قصد ندارند این آثار را در اختیار موزه سینما قرار بدهند؟ گفت: بخشی از کوچکی از این مجموعه متعلق به تاریخ سینما است در حالیکه بخش قابل توجهی از آرشیو او، تاریخ عکاسی ایران است و لزوما ارتباطی به موزه سینما پیدا نمی‌کند.او در ادامه تاکید کرد: اما در این مجموعه برگه‌ها و اسنادی هست که شاید بهتر باشد در اختیار موزه سینما قرار بگیرد.ژوله درباره اینکه چرا این خانواده به طور شخصی اقدام به ایجاد موزه اصغر بیچاره نمی‌کنند؟ گفت: این موضوع مستلزم هزینه‌ای است که رقم کوچکی را شامل نمی‌شود و فقط به داشتن یک ساختمان نیست. بلکه نگهداری می‌خواهد و موضوعات جانبی به دنبال دارد. نظر ما این است که این آثار به جایی منتقل شود که توان نگهداری این مجموعه را به خوبی داشته باشد.

او همچنین درباره اینکه چه زمانی این آثار در معرض دید عموم قرار خواهند گرفت؟ اظهار کرد: من باید این موضوع را پیگیری کنم که متاسفانه در چهار سال گذشته درگیر پروژه‌ای سنگین بودم. این پروژه چند ماه دیگر تمام می‌شود و پس از آن من، مادر و خواهرم درباره این موضوع تصمیم‌گیری خواهیم کرد.اصغر بیچاره، قدیمی‌ترین عکاس سینمای ایران، پس از تحمل یک دوره بیماری ۲۲ خردادماه براثر عوارض ناشی از سرطان حنجره در آمریکا درگذشت.اصغر بیچاره با نام مستعار «علی‌اصغر ژوله» در سال ۱۳۰۹ در تهران متولد شد. او کار خود را به‌عنوان عکاس و کپی‌کار عکس فیلم‌های خارجی برای ویترین سینماها، از سال ۱۳۲۵ آغاز کرد. شروع فعالیت او در سینما نیز با عکاسی از فیلم «دستکش سفید» (پرویز خطیبی، ۱۳۳۰) بود.بیچاره علاوه بر عکاسی، در چند فیلم نیز بازی کرده است از جمله: رفیق (ایرج قادری)، کوسه جنوب (ساموئل خاچیکیان)، ناخدا خورشید (ناصر تقوایی)، ای ایران (ناصر تقوایی)،‌ چهره (سیروس الوند)، دو خواهر (کامبوزیا پرتوی)، جنگجوی پیروز (مجتبی راعی)، بوی کافور، عطر یاس (بهمن فرمان‌آرا)، مزاحم (سیروس الوند)، نان و عشق و … موتور ۱۰۰۰ (ابوالحسن داودی) و بانوی من (یدالله صمدی).او همچنین به‌جز بازیگری و عکاسی، مسوولیت‌های دیگری را مانند مدیر تهیه، طراحی صحنه و مدیر تدارکات برعهده داشته است


منبع: بهارنیوز

تربیت حسینی در مکتب فرهنگ عاشورا

مهناز تسلیمی*
هر سال این غم جانگداز، ظلم به اهل بیت (ع) با بیرق‌های سیاه برای همه تداعی می‌شود  و حسب عادت دچار رقت قلب می‌شویم و شاید سوگواریم. ولی به نص صریح نظرات اندیشمندان، داستان آزادگی حسین (ع) و عاشورای او تا ابد، درس بزرگی است برای رهایی از ذلت‌ها و ضلالت‌ها. از نظر اندیشمندان علوم‌تربیتی،‌تربیت شدن به سمت تعالی و کمال بشری، یک شبه حادث نمی‌شود. درست شدن و ساخته شدن از انجام کارهای ریز و کوچک و درست انجام دادن کارهای درست محقق می‌شود و مثل بذر، ذره ذره رشد و تکامل پیدا می‌کند، تا جایی که اسطوره‌ها پدیدار می‌شوند. مثال ساده، نگه داشتن زبان و چشم از گناه است که به مرور به صیقل روح منجر می‌شود که هر بدی ارزش و خوراک روح نیست، همین کنترل ساده اعضاء و جوارح، زمینه رشدهای بعدی و آن کمالات است که فرد به طی الارض و باز شدن چشم دل خواهد رسید. به قول شاعری، تعریف مسلمانی این چنین است:
واعظی پرسید از فرزند خویش/هیچ می‌دانی مسلمانی به چیست؟
صدق و بی آزاری و خدمت به خلق / هم عبادت هم کلید زندگیست
گفت فرزند: زین معیار در شهر ما/یک مسلمان هست آن هم ارمنی است!
گرچه درباره وجود برخی بدعت‌ها و فرهنگ‌های غلط و رایج و بعضاً جاهلانه در کشور شکی نیست به ویژه صفت ریا و ظاهرنمایی که همه نشان این است که مسلمانی ما مشکل دارد و نه دین اسلام ما، مسئله درس‌های‌تربیت حسینی را باید فراتحلیلی شناخت و جامعه را بر اساس آن بهبود یا اصلاح کرد.
۱ـ در بیان مسائل‌تربیت حسینی بر خود تمرکز نداریم و دائم از تزلزل  و اشتباهات دیگران و اقشار مختلف صحبت می‌کنیم، پس خود به الزام خودمان نیستیم و مبنای گفتار و رفتار را دیگران می‌دانیم. باید از دیگران گاهی گذشت و ندید و در خود غوطه ور شد، من چه کنم، حسینی شوم؟ این تک تک درست شدن افراد، به کل درست شدن جامعه منجر خواهد شد. بالاخره رفتار و حسنات خوب هم مسری است.
۲ـ دیدن و شنیدن و‌ترویج نکات مثبت بسیار ضعیف‌تر از نکات منفی است. دیدگاه پوزیتیویست، در فرهنگ ما ضعیف است. ما باید ولو اینکه نکات مثبت در ظاهر کوچک باشد ولی تعریف و‌ترویج کنیم. صحنه‌های بدیع از فرهنگ عاشورایی از یک کودک تا یک مسن لرزان برای ما درس‌های بزرگی است.
۳ـ زنده نگاه داشتن فرهنگ عاشورایی و حسینی زیستن به حرمت شان رفیع اهل بیت (ع) وظیفه همه است. هر کس تلاش خود را بکند، برکت این عمل در زندگی خود و دیگران خواهد دید. یقیناً از مردمانی که‌تربیت شده در محضر بزرگان دینی که مروّج اخلاق به معنای واقعی کلمه باشند در آینده جامعه‌ای خواهیم داشت که همه به آن افتخار خواهند کرد و حقیقت روح و عقل ما نیاز به این فرهنگ و شناخت عمیق آن دارد.
۴ـ ما باید مطالعه کنیم، و تحقیق کنیم و بارها و بارها کتاب‌ها را بخوانیم، نه یکی بلکه صدها. که در مورد الگوهای بلاشک زندگی خود اطلاعات حقیقی و شفاف و مستندی داشته باشیم وگرنه حرفهای ما در حد همین اداراکات و کلمات تکرارهای رایج کوچه و بازار خواهد بود.
۵ـ‌ترسیدن و تنبلی دو آفت رایج است، که باید بر آن فائق آییم. به هر حال که احساس شد منافع مان به خطر است یا وابستگی و دلبستگی  به داشته‌ها زیاد شد، این شروع خوبی است که گاهی باید دل کند و یا باید به ساحل آرامش دلخوش نکرد و دل به دریا زد. یکی از پست و مقامش، یکی از مالش و یکی از خودخواهی و آسایشش و یا‌ترک اعمالش که خدا و خلق خدا راضی نیستند. باید جدا شد. اَللّهُم َّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ خدایا قرار ده زندگیم را زندگى محمد و آل محمد و مرگم را مرگ محمد و آل محمد.

*پژوهشگر سازمانهای آموزشی و متخصص آموزش سلامت و‌ تربیت بدنی مدارس


منبع: بهارنیوز

فقط برای پر کردن آنتن پخش می‌شوند

طهماسب صلح‌جو در گفت‌وگو با ایسنا با اشاره به تکراری بودن برنامه‌های مذهبی بیان کرد: شاید  تصور این است که در دهه محرم مردم برای عزاداری به هیأت‌ها و تکایا می‌روند و فرصتی برای تماشای تلویزیون ندارند. تلویزیون، مدیر و برنامه‌ریز دارد و در نهایت خودشان برای تولید و پخش برنامه‌ها تصمیم می‌گیرند و کاری که می‌توانند را انجام می‌دهند.او با بیان اینکه محتوای سریال‌ها و برنامه‌ها تکراری است، اظهار کرد:  فکر نمی‌کنم برای محتوای جدید در سریال و برنامه‌ها جایی وجود داشته باشد. محتوای سریال‌ها و برنامه‌های مناسبتی را چه تغییری می‌توان داد؟ در واقع شکل و فرم می‌تواند محتوا را جدید جلوه دهد. وقتی فیلم و سریالی با شکل جدید ساخته می‌شود، محتوا با اینکه تکراری است اما تازه به نظر می‌رسد. ما محتوا را از روی قصد تغییر نمی‌دهیم بلکه محتوا از درون فرم یا شکل متولد می‌شود.

این منتقد سینما ادامه داد: وقتی شکل برنامه‌ها و سریال‌ها تکراری‌اند طبیعی است که محتوا هم تکرار می‌شود. برنامه مطلبی را به بیننده ارائه می‌دهد که بیننده بیشتر از برنامه از آن مطلب اطلاع دارد. بنابراین مخاطب دوست دارد مطلبی را که می‌داند در قالب، فضا و شکل جدیدتری ببیند. ایجاد شکل جدید در برنامه‌های تلویزیونی ما بسیار کم رخ می‌دهد.صلح‌جو با اشاره به ویژگی یک برنامه جذاب گفت: بیینده از طریق تحول و نوآوری در فرم و شکل برنامه، جذب آن می‌شود. تحول در شکل بیان و اجرا می‌تواند در برنامه جذابیت ایجاد کند بنابراین باید نوآوری در برنامه‌ها وجود داشته باشد. ما در زندگی روزمره خود هم جذب شکل و فرم جدید می‌شویم.

این منتقد سینما اضافه کرد: تکراری بودن شکل و فرم برنامه‌ها آزاردهنده است اگر تلویزیون نتواند در شکل تغییر ایجاد کند برنامه‌ها خود به خود آزاردهنده و کسل‌کننده می‌شوند.او با بیان اینکه گاهی جلوه‌هایی از خلاقیت در شکل برنامه‌های تلویزیون دیده می‌شود، اظهار کرد: گاهی خلاقیت در شکل برنامه‌ها وجود دارد اما همان هم دچار تکرار می‌شود. در برنامه‌سازی خلاقیت وجود ندارد به دلیل اینکه برنامه‌سازان فقط به محتوا فکر می‌کنند اما به این مساله که محتوا را چگونه بیان کنند تا جذاب و تازه به نظر برسد، فکر نمی‌کنند.این منتقد سینما اضافه کرد: برنامه‌های مذهبی هم درباره محرم، امامان و خوبی‌ها صحبت می‌کنند اما به دلیل تکراری بودن شکل، جذابیتی وجود ندارد.

صلح‌جو در پایان با اشاره به کمبود بودجه تلویزیون برای ساخت سریال‌هایی که هزینه‌بر هستند، بیان کرد: تلویزیون امکانات مالی برای تولید پروژه‌های هزینه‌بر را ندارد. زمان زیادی برای تولید سریال «مختارنامه» صرف شد و  برای آن زحمت کشیدند. اگر تلویزیون بخواهد  برای ایام مناسبتی باز هم سریال‌هایی مانند «مختارنامه» بسازد، امکانات، شرایط و مدیریت تلویزیون این فرصت را ایجاد نمی‌کند و کار تازه‌ای انجام نمی‌شود.


منبع: بهارنیوز

جدیدترین مجوزهای صادره در سینما

به گزارش روابط عمومی سازمان امور سینمایی و سمعی بصری ، شورای پروانه نمایش در جلسه ۱۲ مهر که با حضور اکثریت اعضای شورای پروانه نمایش فیلم های سینمایی برگزار شد، مجوز نمایش چهار فیلم: ” دختری با شال قرمز” به تهیه کنندگی جهان خادم المله ،کارگردانی و نویسندگی قاسم فهیم خواه در ژانر اجتماعی ،” همه چی عادیه” به تهیه کنندگی ، کارگردانی و نویسندگی  محسن دامادی در ژانر کمدی اجتماعی ،” خیابان دیوار” به تهیه کنندگی مصطفی کیایی،کارگردانی و نویسندگی بهمن کامیار در ژانر اجتماعی و ” کاتی و کوتی و ستاره” به تهیه کنندگی بیتا منصوری،کارگردانی  رضا مجلسی و نویسندگی مشترک امیر ثابت /رضا مجلسی در ژانر کودک و نوجوان صادر شد.

 


موافقت شورای ساخت با سه فیلم نامه
  شورای صدور پروانه ساخت با سه فیلمنامه در جلسه ۱۵ مهر موافقت کرد.  فیلم‌نامه‌های”فرشته آبی” به تهیه‌کنندگی مقصود جباری، کارگردانی  محسن اورنگ و نویسندگی لیلا منصوری در ژانر اجتماعی ،”دوستت دارم ری را” به تهیه‌کنندگی کیوان علی محمدی ، کارگردانی مشترک کیوان علی محمدی / امید بنکدار و نویسندگی مشترک کیوان علی محمدی/علی اکبر حیدری در ژانر اجتماعی و “از این خبر خوشحال نیستی؟” به تهیه‌کنندگی سلیمان علی محمد، کارگردانی سید علی هاشمی و نویسندگی جابر قاسمعلی در ژانر  اجتماعی موافقت شورای ساخت سازمان سینمایی را اخذ کردند.


منبع: بهارنیوز

تشییع پیکر هاکان در غیاب چاوشی و یگانه/ مجوز دفن در قطعه هنرمندان صادر نشد

پیکر حامد هاکان خواننده جوان موسیقی پاپ تشییع شد.

به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، پیکر حامد هاکان خواننده جوان موسیقی پاپ که چند روز پیش در سن ۳۴ سالگی درگذشت، تشییع شد. تشییع پیکر این خواننده در حالی انجام شد که مسئولان و اهالی موسیقی در این مراسم حضور کم رنگی داشتند.

تشییع پیکر حامد هاکان در غیاب چاوشی و یگانه/ مجوز دفن در قطعه هنرمندان صادر نشد

همچنین مجوز دفن هاکان در قطعه هنرمندان صادر نشد.


منبع: عصرایران

«دکتر ژیواگو»، نوستالژی عشق در بستر جنگ

ماهنامه همشهری ۲۴ – امیر بوالی: برای همسالان من، فیلم هایی هستند که در فواصل زمانی مختلف، بارها دیده شده اند و به موازات تحول فناوری، هر نوبت آن را با فرمتی دیده ایم: نورهای کوچک و بزرگ، سی دی؛ دی وی دی و این اواخر، دانلود فایل ۱۰۸۰٫ در این دگردیسی تکنولوژیک، آگاهی و زاویه نگاه ما نیز تغییر کرده. برخی را بیشتر دوست داشته ایم و از پس آگاهی ای نوین، برخی را طرد کرده ایم. اما این وسط تعدادی هستند که به مرور زمان، دیگر برایمان به زلالی قبل نبوده اند. حواشی ای که دریافته ایم، مثل زنگاری، ما را از مشاهده های بی واسطه باز می دارد. با این حال، ورِ غریزی وجودمان همچنان به آنها راغب است. «دکتر ژیواگو» از این دسته است.

«دکتر ژیواگو»، نوستالژی عشق در بستر جنگ 

پیش از رونق سریال های تلویزیونی و تثبیت مینی سریال به عنوان یک گونه رسانه ای، کارگردانان نمی دانستند با رمان های عظیمی مثل «جنگ و صلح» چه کنند و حاصل، اگرچه نسخه هایی چهار ساعته بود، باز ابتر به نظر می آمد. به همین دلیل، گاهی با دنباله سازی مواجه بودیم. «پدرخوانده» یک و دو سه.

به گمانم گاه می توان رمانی را در قالب فیلمی با زمان متعارف فشرده ساخت ولی گه گاه، آثاری وجود دارند که ورای زمان مورد نیاز برای واگویی رخدادها، ماهیتی رمان وار دارند. به تصویر کشیدن یک زندگی از کودکی تا مرگ، مصداقی از همین است. هرچند حتی فیلم های زندگی نامه ای در روزگار ما دیگر رواجی ندارند و از مد افتاده به نظر می رسند، با این حال، برخی شان هنوز تماشایی اند.

«دکتر ژیواگو» نمونه ای هنوز سرزنده و خاطره انگیز است که می توان از جهات بسیاری دوستش داشت: یکی از بهترین نمونه های فیلم- رمان؛ یکی از شاخص ترین آثار عاشقانه سینما و مهم تر از هر دو، محملی برای بحث های گونه گون، از جمله کارآمدی نگره مولف؛ پرسش از نسبت سینما با حقیقت تاریخی؛ کشف کارکرد سینما به عنوان ابزاری ایدئولوژیک و… با این همه، به دلایلی که در ادامه می آید، به رغم درخشش های بی حد و حصر این اثر، از پس آگاهی های فرامتنی، دیگر نمی توان آن را چون روز نخست دوست داشت.

این احساس دوگانه، این جدال رویکرد عقلانی و احساسی، این یک دم به باغ و یک آن به داغ کشیده شدن، خود امری پُرکشش است که از نوستالژی صرف فراتر می رود و می تواند سرآغازی باشد بر بحث های نظری دقیق تر.

در حال حاضر و بعد از انتشار کتاب «ماجرای ژیواگو» می دانیم که چگونه رمان «دکتر ژیواگو» شهرتی جهانی پیدا کرد. پاسترناک که پیش تر به دلیل اشعارش در محافل هنری مسکو ستایش می شد، پس از زمانی دراز، نخستین رمانش را آماده نشر ساخت ولی خیلی زود به دلیل محتوای ضدانقلابی وارد لیست سیاه و توقیف شد.

کارکنان بخش فرهنگی سازمان سیا خیلی زود به این نتیجه رسیدند که در این نوشته، نیرویی کارآمد برای به چالش کشیدن بلوک شرق وجود دارد. بنابراین، یک نسخه از آن، برای پاک کردن رد آمریکا، به یک مامور امنیتی در هلند سپرده شد و او در لاهه، نسخه های از آن را منتظر کرد و خیلی زود این نسخه ها در نمایشگاه بروکسل توزیع شد. نخبگانی که از کشور شوراها به تماشای این نمایشگاه دعوت شده بودند، خیلی زود جلد کتاب را کندند و در میان وسایل شخصی شان جاسازی کردند و با خود به اتحاد جماهیر آوردند. به موازات این اتفاق ها، پاسترناک آن را به دوستی مقیم ایتالیا سپرد تا در خارج از سرزمین مادری اش نیز خوانده شود و بعد گفت که می داند با این کار، خود را به چوبه دار سپرده است.

 
توقیف در داخل (که تا چند دهه بعد هم ادامه یافت) در کنار لابی نهادهای امنیتی و غنای روایی متن، به سرعت پاسترناک را به جایزه نوبل رساند ولی او به دلیل فشار داخلی از دریافتش امتناع کرد. به توصیه سازمان سیا، کمپانی متروگلدوین مه یر ساختن فیلمی از این کتاب را در دستور کار خود قرار داد و حاصل، فیلمی خوش ساخت و پرفروش بود که طبیعتا در اسکار هم درخشید. اما در کلمات پاسترناک چه نهفته بود که حواشی ای در این حد و اندازه رقم زد و تا مدت ها از آن به عنوان یکی از سلاح های جنگ سرد نام برده می شد؟ کوتاهش می شود، رمانی عاشقانه در بستر شرایطی تاریخی. ولی برای تبیین این گزاره مختصر، باید کاراکترهای مرکزی را دوباره بشناسیم.

«دکتر ژیواگو»، نوستالژی عشق در بستر جنگ 

پاشا جوانی انقلابی است که بر حکومت تزاری می تازد و در تظاهرات زخم بر می دارد. او دل به دختری با نام لارا بسته. می خواهد با او ازدواج کند و زندگی ای ساده در پیش بگیرد. اما تحولات اکتبر، او را از این باز می دارد. پاشا حاضر است در راه آرمان قربانی شود. چرا که به قول خودش، همه چیز حتی خلق و خوی مردم با انقلاب عوض می شود. پس از پیروزی نخستین و سقوط خاندان رومانف، جدال اکثریت و اقلیت (بلشویک، منشویک) آغاز می شود. سرخ ها پیروز می شوند و پاشای حالا استرلنیکوف شده، رهبری است که به خاطر آرمان ها، از آتش کشیدن روستاها نیز واهمه ای ندارد. سرانجامش هم مرگ است و ممنوع شدن نامش و تحت تعقیب قرار گرفتن یارانش.

پاشا، مظهر آرمان گرایی صادق است که تا واپسین دم، چیزی نمی خواهد. با این همه، جز ویرانی از او چیزی بر جای نمی ماند و رنج حیاتش گنجی در پی ندارد.

در برابر او کاماروفسکی است. کاماروفسکی به لارا، دختر دوستش، هم رحم نمی کند بعدتر هم که لارا دل به پاشا می بازد و برای معصومیت از دست رفته اش به سوی کاماروفسکی شلیک می کند، این کاماروفسکی است که بی محابا به ژیواگو می گوید که لارا  را به عنوان هدیه عروسی از او بپذیرد.

کاماروفسکی از قوای چپ خوشش می آید؛ چرا که آنها احتمالا پیروز می شوند! و این منفعت جویی و کامروایی، در بستر دگردیسی اجتماعی به ثمر می نشیند. او در دولت به مقامی ذی نفوذ تبدیل می شود و بعدها که برای لارا (به دلیل همسری پاشا) و ژیواگو (به سبب اشعار غیرانقلابی) مشکل ایجاد می شود، لارا را از کشور فراری می دهد.

کاماروفسکی، با وجود بدسگالی و بی اخلاقی، عمیقا واقع بین است و در جای جای اثر، دقیق ترین توصیف شرایط و تحلیل رویدادها از اوست.

میان آرمان گرایی شکست خورده پاشا و واقع بینی منفعت طلبانه کاماروفسکی، ژیواگو و لارا هستند. ژیواگو همسری پاک نهاد به نام تونیا دارد و لارا نیز باید به پاشا متعهد بماند. اما مسیر سرنوشت، آن دو را مدام با یکدیگر مواجه می سازد.
درواقع هندسه محتوایی فیلم با این دو کاراکتر شکل می گیرد. ژیواگو به ایده انقلاب و برابری اعتقاد دارد اما مثل پاشا عمل گرد و وسط میدان نیست. او در همان اولین تظاهرات، تنها برای مداوای مجروحان وارد کارزار می شود و وقتی به خانه باز می گردد و می بیند انقلابی ها آنجا را مصادره کرده اند، با لبخند می گوید خانه آنها برای یک خانواده زیادی بزرگ بوده. ولی با او چه می کنند؟ تیفوس انکار می شود؛ اشعارش را رد می کنند؛ فقر بر زندگی اش سایه می اندازد تا آن که مجبور می شود برای گرم کردن خانه اش، چوب بدزدد.

ژیواگو را به زور به جنگ می برند و وقتی کم می آورد و می گریزد، تا آستانه مرگ پیش می رود. با این حال، او مثل پاسترناک، به سرزمین مادری عشق می ورزد و با همه دشواری، همان جا می ماند. ژیواگوست که ما را از انقلاب اکتبر سرخورده می کند و نشان می دهد که چگونه افراطیگری به جای حذف اختلاف طبقاتی به نابودی آزادی و خوشبختی منجر شد.

تماشاگر همراه ژیواگوست و همراه او می بیند که یک به یک همه چیزهای خوب فرو می پاشند و معدود دریچه های امید یک به یک بسته می شوند و این همان سحر ماجراست. اینکه با حوصله، شکل گیری نظامی نو و مرگ اخلاقی آن را می بینیم و به خاطر بیاوریم که در دوران جنگ سرد، نشر و بازنشر این گونه باورها، چه ساده در افکار عمومی، دست بالا را به غرب می داد.

از زاویه ای دیگر، شاید حرف غایی فیلم، غلبه عشق بر سیاست و اخلاق باشد. لارا و ژیواگو باید به پاشا و تونیا پایبند باشند ولی از اخلاقیات مرسوم عبور می کنند. چنان که در فرجام می بینیم که کنش سیاسی (درباره امثال پاشا) بی دستاورد است و ارزش های انقلابی توسط امثال کاماروفسکی دچار استحاله می شود. در چنین جهان یأس آوری، تنها عشق است که بارور و انسانی می نماید. ما تماشاگران، در حین نظاره ژیواگو و لارا، از انفعال سیاسی آن دو منزجر نمی شویم. انگار بودن آنها با هم قراری قبلی است. انگار آن دو در دنیای دیگر برای هم ساخته شده بودند ولی مناسبات این جهانی، بر این تقدیر مبارک غالب شده.

«دکتر ژیواگو»، نوستالژی عشق در بستر جنگ 

بنابراین، وقتی لارا می پرسد که چه می شد اگر آن دو پیش تر یکدیگر را دیده بودند و به کجای زمین بر می خورد اگر فرزندی داشتند و… بیش از آن، از چرخ سرنوشت گله داریم که چرا آن دو را دیر و در زمانی اشتباه، با هم مواجه ساخت. از سوی دیگر، می دانیم که لارا سرچشمه شعر و بلوغ ادبی ژیواگو می شود و در زمانی که نه استالین است و نه کاماروفسکی، شعرهای او را نسل های بعد زمزمه می کنند.

 با این همه می دانیم که معنای این اثر، شاید صحیح ولی صادقانه نیست. می توان «دکتر ژیواگو» را با «بر باد رفته» قیاس کرد؛ هر دو، عشق را در بستر جنگ بازگو می کنند. حتی در جزییات هم شباهت هایی وجود دارد. یک سو باتلر است و این سو، کاماروفسکی. آنجا همسر اشلی، زن غیرجنسی صبور است و اینجا، تونیا نماد معصومیتی فرابشری؛ آنجا که پش از تبعید، آرزو می کند ژیواگو از جنگ نزد لارا برود و در کنار او به آرامش برسد.

اما توصیه هالیوود برای این موقعیت همسان، پاسخی متعارض است. برای «بر باد رفته» که مخاطب آمریکایی دارد، این نسخه را می پیچد که اسکارلت پس از همه آن عرضه کردن ها، بایدب داند که در نهایت این تارا (سرزمین) است که اهمیت دارد و این یعنی، اولویت دادن به منافع ملی (به جای نفع و خواست شخصی). اما در مورد ژواگو، به مردم شوروی می گوید سیاست بی فایده است و تنها باید به ساحت شخصی پناه آورد.

این مضمون، می تواند مورد بحث قرار بگیرد و حتی می توان در مقاطعی و از مناظری با آن همراه شد. یا درواقع می شد، اگر نمی دانستیم که آنچه با آن رو به رو هستیم تنها نظر شخصی یک نویسنده نیست. واقعیت این است که در اوج جدال شرق و غرب، نهادهای امنیتی از یک اثر محملی می سازند که می تواند افکار عمومی را به سوی خواست امریکا سوق دهد. اینجاست زوال زلالی اثر و حدّ صداقت.

نکته اینجاست که فیلم دروغ نمی گوید. عنوان این نوشته به کتاب ماندلشتایم، «امید علیه امید»، اشاره دارد که ترسیم دقیق وضعیت روشنفکران در دوران وحشت استالینی است. منابع دیگر تاریخی اوضاع آن دوران را حتی هولناک تر از «دکتر ژیواگو» ترسیم می کنند. اما به همان میزان که فیلم چیز/ چیزهایی را افشا می سازد، بسیاری (چون نیت مولف) را پنهان می کند. جالب این است که فیلم در زمان اکران، علی رغم استقبال مردم و تحسین در اسکار، از طرف منتقدان امریکایی شماتت می شود.

به دلایلی بسیار. مثلا این که چرا در طول فیلم شعرهای ژیواگو را نمی شنویم و فیلم در ستایش چیزی است که عرضه نمی شود. ولی باور کنید که علت عمده، فرامتنی است و مربوط به هژمونی نگرش چپ بر فضای روشنفکری و نقدنویسی آن دوران. گویا جنگ سرد دیگری نیز در جریان بوده است!

نکته ها

نام کاراکتر اصلی، ژیواگو، از واژه روسی ژیو به معنای زندگی به عاریت گرفته شده است. ژیواگو نماد انسان آزاده ای است که می خواهد با آرامش و مسئولیت زندگی کند ولی تندباد رخدادهای سیاسی، شور زندگی او را نشانه می گیرد و هیچ نمی ماند الا تلی از خاکستر یأس.

 نوشتن فیلمنامه به رابرت بولت سپرده شد. نویسنده ای روشنفکر که زمانی عضو رسمی حزب کمونیست بریتانیا بود. بولت، برای ارائه نسخه ای سینمایی، چاره ای نداشت که رمان ششصد صفحه ای پاسترناک را به نصف کاهش دهد. رابرت بولت را در ایران، بیشتر با فیلمنامه «مردی برای تمام فصول» می شناسیم. او پیش تر برای لین، فیلمنامه «لارنس عربستان» را نوشته بود.

«دکتر ژیواگو» در اسپانیا فیلمبرداری شد. اسپانیایی که خود توسط دیکتاتوری به نام ژنرلا فرانکو اداره می شد. بیش از ده هکتار زمین در اطراف مادرید در اختیار گروه قرار گرفت و پس از هجده ماه کوشش بی وقفه، ماکتی از روسیه آن سال ها ساخته شد.

 «دکتر ژیواگو»، نوستالژی عشق در بستر جنگ

ابتدا فیلمبرداری به نیکلاس روگ سپرده شد ولی ظرف چهارده روز، اختلاف نظر محسسو او با کارگردان، پروژه را با اختلال مواجه ساخت. سرانجام فردی یانگ جایگزین شد. یانگ برای هر سه همکاری اش با لین، «لارنس عربستان»، «دکتر ژیواگو» و «دختر رایان» جایزه اسکار گرفت.

 شاید جذاب ترین وجه دیداری فیلم، چشم اندازهای سفیدپوش آن باشد ولی جز معدودی در برف فیلمبرداری نشده است. به دلیل تفاوت فصل و کشور، رنگ سفید، گچ، ورقه های پلاستیکی و… به کمک آمدند. تنها چند سکانس (مانند سفر با قطار) در فنلاند و کانادا ضبط شدند.

در ۱۹۵۶ و نخستین نوبت نمایش، زمان فیلم ۱۹۳ دقیقه بود ولی در نسخه ۱۹۹۲ و بازنمایش، این زمان به ۲۰۰ دقیقه افزایش یافت.

بودجه نهایی فیلم یازده میلیون دلار بود و فروش آغازین آن یازده میلیون دلار. با احتساب نرخ تورم، «دکتر ژیواگو» یکی از ده فیلم پرفروش همه دوران ها به شمار می آید.

در سال های اخیر چند نسخه مینی سریال از روی این رمان ساخته شده است که از آن میان می توان به نسخه اروپایی- آمریکایی ۲۰۰۲ با بازی کایرا نایتلی و نسخه روسی ۲۰۰۶ اشاره کرد.

دیوید لین که بود؟

پس از موفقیت هنری و تجاری «لارنس عربستان»، دور از ذهن نبود که کارگردانی «دکتر ژیواگو» نیز به دیوید لین سپرده شود. لین که زاده انگلستان بود، از حوالی بیست سالگی در استودیوهای فیلمسازی مشغول به کار بود. از سمت های پایین شروع کرد. کار در کارگاه، دستیار فیلمبردار، دستیار تدوین، به مرور رشد کرد و تدوینگری مستقل شد. بعدتر با همکاری نوئل کوارد به کارگردانی روی آورد. درخشش کاری او از نیمه دوم دهه ۱۹۴۰ آغاز می شود. با سه فیلم بزرگ: «برخورد کوتاه»، «آرزوهای بزرگ» و «الیور توئیست». در ۱۹۵۷ برای کمپانی کلمبیا پل رودخانه کواری را ساخت و بعدتر برای همین کمپانی، «لارنس عربستان» را. پس از آن «دکتر ژیواگو» و «دختر رایان» با مترو گلدوین مه یر قرارداد بست. لین در ۱۹۹۱ (در ۸۳ سالگی) فوت کرد. در آن زمان، پنجمین همسرش (ساندرا کوک) در کنارش بود. او در کارنامه اش فهرستی بلندبالا از نامزدی و کسب جوایز معتبری چون اسکار، گلدن گلوب و بفتا دارد.

«دکتر ژیواگو»، نوستالژی عشق در بستر جنگ 

لین به همان اندازه که مقبول عامه مردم و اعضای آکادمیک بود، نزد نخبگان فرهنگی و ناقدان فیلم، پایگاه چندانی نداشت. دیوید تامسون که ظاهرا به سینمای لین علاقه مند است، تنها به قیمت انکار نیمی از کارنامه اش حاضر است از او تجلیل کند.
آنجا که می نویسد: در فاصله سال های ۱۹۵۲ تا ۱۹۹۱ لین هشت فیلم ساخت و در آن میان تنها «لارنس» را توصیه می کنم، چرا که جنبه های بصری تماشایی اش، تهی بودن فیلمنامه اش را می پوشاند. با وجود این، لین پیش از ۱۹۵۲ در ده سال، هشت فیلم ساخت که سرزنده، پرشور و الهام بخش اند. آنها باعث می شوند که بخواهی بیرون بزنی و بروی خودت فیلم بسازی! با این حال، بسیاری زا فیلمسازان بزرگ نسل آتی، در ستایش لین سخن گفتند و خود را وامدار فیلم های دهه ۵۰ لین دانستند. کسانی چون استنلی کوبریک، جرج لوکاس، اسپایک لی، سرجو لئونه، جان وو، جو رایت و کریستوفر نولان.

تهیه کننده «دکتر ژیواگو» کارلو پونتی است. مردی زاده ایتالیا که ازدواجش با سوفیا لورن به شهرتش دامن زد. پونتی در سال ۱۹۵۶ برای تهیه فیلم «جاده» (فدریکو فلینی) اسکار بهترین فیلم خارجی را از آن خود ساخت. وی به جز سینما، کلکسیونر آثار هنری نیز بود. مجموعه هایی که از فرانسیس بیکن و ون گوگ داشت، در ۱۹۷۷ در حدود هفت میلیون دلار قیمت گذاری شد.


منبع: برترینها

گریم استثنایی ارسلان قاسمی برای فیلم سینمایی آهوی پیشونی سفید (فیلم)

پل چوبی بندر کیاشهر در وضعیت هشدار (+عکس) قتل زن روستایی در بوشهر با روسری زنان عربستان می‌توانند رانندگی کنند،‌ اما هنوز با اسمشان خطاب نمی شوند دیدار مدیران آبفای استان مرکزی از خانواده های ایثارگر خودروهای مجهز زرهی ترکیه در مرز سوریه (عکس) گریم استثنایی ارسلان قاسمی برای فیلم سینمایی آهوی پیشونی سفید (فیلم) انصراف ترامپ از انتقال سفارت آمریکا به بیت‌المقدس جنجال حضور یک تاجر ایرانی در اردوی پرسپولیس/ پاداش ۸۵ میلیونی به ۳ کارمند باشگاه مهراوه شریفی نیا در اسپانیا! (عکس) نماینده دمکرات به ترامپ: استعفای شما راه حل بحران کره شمالی است

رانندگی زنان در عربستان؛ سنت مقاومت می‌کند  (۱۸ نظر)

روحانی: نمی‌دانم چرا دیوار یک جناح همیشه کوتاه است/ اگر کسی تکرار کند که مردم بیایند پای صندوق باید تنبیه شود؟  (۱۰ نظر)

پایان یک حزب؟  (۱۰ نظر)

ورود یک خانم ایرانی‌تبار به پارلمان نیوزیلند (+عکس)  (۹ نظر)

حساسیت رسانه های ترکیه به حضور ظریف در سلیمانیه عراق/ رفتار متفاوت تهران و آنکارا در قبال مراسم تشییع طالبانی  (۹ نظر)

کشف لباس های منقوش به نام “الله ” و “علی” از مقبره وایکینگ ها در سوئد  (۷ نظر)

رنو فرانسه: اگر آمریکا، تهران را تحریم کند فعالیتمان را در ایران تعلیق می‌کنیم  (۵ نظر)

فاطمه هاشمی: بعد از فوت پدرم سریعا گاوصندوقش را خالی کردند/ مشتاقیم بدانیم که وصیت نامه آیت الله کجاست؟  (۴ نظر)


منبع: عصرایران

پاییز خزان سینماها، بهار می‌شود

روزنامه هفت صبح – احمد رنجبر: «ایتالیا ایتالیا»، «زرد»، «مالاریا» و «قهرمانان کوچک»، این چهار فیلم در حالی اکران شدند که هنوز مدت زیادی از تعویض اکران نگذشته و فیلم های جدید حکم شارژ دوباره سینما را دارند. از این هفته چند فیلم به این جمع اضافه می شود و هیچ بعید نیست رونق نسبی به سالن ها بازگردد. این یک امیدواری نیست و می توان از حال و هوای فیلم ها شرایط گیشه را قضاوت کرد.

«ایتالیا ایتالیا» اولین ساخته کاوه صباغ زاده سال پیش در جشنواره با استقبال روبرو شد و فضای سرخوش آن مورد توجه قرار گرفت. «زرد» هنوز دیده نشده اما جمع بازیگران سرشناس و سوژه جوانانه آن خبر از فیلمی خوب می دهد. «مالاریا» بعد از کلی ماندن در صف انتظار و کسب جایزه های جهانی، از شانس های موفق شدن در اکران پاییزی است. کودکان هم از اکران جدید سهم دارند و «قهرمانان کوچک» می تواند پای آنها را به سالن ها باز کند.

مالاریا – پرویز شهبازی

از کنجکاوی های جشنواره سی و چهارم بود اما پرویز شهبازی با «مالاریا» نتوانست دل علاقه مندانش را به دست بیاورد. نه این که کیفیت فیلم پایین باشد بلکه توقع از او بالا است. در همین مقدار هم «مالاریا» فیلمی قابل بحث و تامل است. فیلم شانس اکران داشت اما سازندگان مترصد فرصت بهتری بودند و حالا از امروز در چرخه اکران قرار گرفته.

 شوک به گیشه با رمز نوید و بهرام

* داستان چیست؟ یک بار دیگر جوان ها سوژه پرویز شهبازی شده اند. او در «مالاریا» داستان دختر و پسری شهرستانی (ساعد سهیلی و ساغر قناعت) را محور قرار داده که فرار از خانه را تنها راه رهایی خود می دانند. آنها راهی پایتخت می شوند و در تهران گردی های شان با شخصی برخورد می کنند که مشکلی دارد. آنها سعی می کنند راه حلی برای این مشکل پیدا کنند اما گره ای بر گره شان افزوده می شود. «مالاریا» اشاره های مستقیم اجتماعی و کنایه های سیاسی دارد که خیلی از آنها منبعث از شرایط جوان ها در سال های اخیر است.

* ستاره های فیلم: نقش اصلی «مالاریا» بر عهده ساعد سهیلی و ساغر قناعت است. سهیلی بازیگر خوش استعداد سینمای ماست اما در فیلم پرویز شهبازی آن طور که انتظار می رود ظاهر نشده. او قرار است نماینده نسلی دردمند باشد اما این مفهوم در بازی اش منتقل نمی شود. در مقابل آذرخش فراهانی که شهرتش به واسطه فعالیت موسیقایی است بازی دلنشینی دارد. البته فراموش نمی کنیم بخشی از موفقیت فراهانی به خاطر بکر بودن چهره او و عدم سابقه در ذهن مخاطبان است. آزاده نامداری نقشی کوتاه بازی کرده و بازی اش به گواه خیلی از کارشناسان چنگی به دل نمی زند.

 شوک به گیشه با رمز نوید و بهرام

* رزومه کارگردان: محبوبیت پرویز شهبازی به «نفس عمیق» بر می گردد. ۱۶ سال پیش فیلم جسورانه او به دل سینمادوستان نشست و همچنان جزو بهترین فیلم هایی است که درباره جوان ها ساخته شده. ساخته های شهبازی بعد از این (عیار ۱۴ و دربند) طرفداران خاص خود را دارد اما هنوز نتوانسته از زیر سایه «نفس عمیق» خارج شود. هر دو فیلم مخاطب را سرگرم می کند و صاحب نکات برجسته است اما منتقدان سخت پسند جور دیگری به مصاف آنها رفته اند. شهبازی فیلمنامه «خانه دختر» را هم نوشته که قرار است به زودی رفع توقیف شود.

* حاشیه: آنچه نام فیلم «مالاریا» را سر زبان ها انداخته حضور مدام در جشنواره های خارجی و حواشی آزاده نامداری بازیگر فیلم است. حتی شایعه توقیف فیلم به خاطر نامداری مطرح ولی خیلی زود رد شد. فیلم سال پیش در آستانه اکران با تحریم حوزه هنری مواجه شد و هنوز نمی دانیم سالن های این نهاد را در اختیار دارد یا نه. پیش بینی می شود «مالاریا» بین دو تا سه میلیارد فروش داشته باشد.


شنل  – حسین کندری

دومین فیلم حسین کندری است که سال پیش در جشنواره فجر رونمایی شد اما توفیقی به دست نیاورد. برخلاف داوران که روی کیفیت فیلم به اجماع نرسیدند، اصحاب رسانه و منتقدان درباره آن بحث های پردامنه ای به راه انداختند. در این میان نقدهای منفی زیاد است اما همین مقدار نشان از اهمیت فیلم دارد. «شنل» قرار است در گروه هنر و تجربه اکران شود.

 شوک به گیشه با رمز نوید و بهرام

* داستان چیست؟ «شنل» داستان زندگی یک زن پرستار است که با شرایط خاصی زندگی می کند. قصه فیلم برگ برنده آن است. به ویژه این که در ۲۰ دقیقه ابتدایی با یک تریلر هیجان انگیز و پر رمز و راز روبرو هستیم. به قول یکی از نویسندگان سینمایی «شنل فیلم رازها و دروغ هاست. درباره چیزهایی است که نمی گوییم. همین پنهان کاری است که فاجعه می آفریند وگرنه همه ما ظاهری موجه داریم. ترس زمانی است که قاب کنار رود و ظاهر واقعی مان هویدا شود.» با این حال به خاطر ضعف کارگردانی از یک سوم ابتدایی فیلم به بعد، دست «شنل» رو می شود.

* ستاره های فیلم: بعد از مدت ها فیلمی با بازی باران کوثری اکران می شود. او در فیلم «شنل» نقش پرستاری را بازی می کند که اسیر ناجوانمردی چند نفر از جمله همسرش شده. بازی کوثری جزو نقاط قوت فیلم است اما به پای نقش های درخشانش نمی رسد و جایگاه ممتازی در کارنامه اش ندارد. بازی رضا بهبودی هم قابل قبول است اما دیگران نه. اصلا انتخاب بازیگران در کنار پایان بندی فیلم ضعف اصلی «شنل» است و از این حیث فیلم ضربه خورده. بهار کاتوزی، مهدی حسینی نیا، مسعود فروتن، فهیمه رحیم نیا و … دیگر بازیگران فیلم هستند.

 شوک به گیشه با رمز نوید و بهرام

* رزومه کارگردان: حسین کندری دو سال پیش «اینجا کسی نمی میرد» را ساخته که اثری تجربی است و به مذاق برخی سینمادوستان خوش آمد. او با «شنل» یک گام به جلو آمده اما همچنان کارگر متوسطی است. کندری پیش از این به عنوان فیلمبردار و طراح صحنه با فیلم «ناپدید شدن مریم» همکاری داشته است. خودش می گوید: «من دوره های فشرده عکاسی را گذراندم. به فلسفه حرف زدن و ارتباط و تاثیرگذاری بر مخاطب علاقه پیدا کردم و بعد فیلم های مستند و کوتاهم را ساختم و در نهایت روی کارگردانی متمرکز شدم.»

* حاشیه: حسین کندری این فیلم را با فیلمنامه حمیدرضا بابابیگی ساخته و بیش از همه مناسب کسانی است که به فیلم های خاص علاقه دارند. «شنل» به رغم ویژگی های مثبت نمی تواند در گیشه موفق باشد و اصلا به این منظور ساخته نشده. پس فروش ناچیزی برای آن پیش بینی می شود؛ چیزی کمتر از ۵۰۰ میلیون تومان.


ایتالیا ایتالیا – کاوه صباغ زاده

اولین نمایش فیلم «ایتالیا ایتالیا» در جشنواره سی و پنجم فجر با استقبال بالای اصحاب رسانه مواجه شد. فیلم کاوه صباغ زاده به رغم ایرادهایی که دارد به اندازه کافی از ایده های خوب برخوردار است و همین برگ برنده فیلم است. خود صباغ زاده به عنوان یک کارگردان فیلم اولی گفته «ایتالیا ایتالیا»، فیلمی فرمالیستی برای سرگرمی است.

 شوک به گیشه با رمز نوید و بهرام

* داستان چیست؟ «من دوستت دارم و این به تو هیچ ربطی نداره.» خب وقتی خلاصه داستان رسمی منتشر شده از فیلم این باشد، انتظارتان از فیلم چیست؟ فیلم «ایتالیا ایتالیا» از آن فیلم های سرحال سینمای خموده و غمگین سال های اخیر ایران است که البته نسبتی با سینمای کمدی و گیشه پسند هم ندارد. شاید یک طنز روشنفکرانه! فیلمی با داستان محوری یک جوان عشق ایتالیا که بیش از هر چیز دل در هوای «رفتن» دارد. عشق اما داستان زندگی اش را به سمت «ماندن» کج می کند؛ ماندن و رفتنی که البته از جایی به بعد مصداقش در داستان تغییر می کند!

* ستاره های فیلم: حامد کمیلی با این فیلم ثابت کرد که واقعا گزینه ای مناسب برای این جنس از سینما است. بازیگری که برخلاف فیلم های جدی کارنامه اش، پیش تر نیز با حضور در کمدی متفاوت «پسر آدم، دختر حوا» نظر مساعد منتقدان را متوجه خود کرده بود اما بی تردید ستاره فیلم سارا بهرامی است. بازیگری نسبتا نوظهور در سینما و تلویزیون که با ایفای نقش اصلی این فیلم ثابت کرد از چهره های مدعی در فهرست برترین بازیگران زن این سال های سینماست. حضور کوتاه فرید سجادی حسینی در فیلم هم بهترین دلیل است که بدانیم درخشش اش در «فروشنده» اتفاقی نبوده است.

شوک به گیشه با رمز نوید و بهرام 

* رزومه کارگردان: بعضی وقت ها می توان شاهد مثال هایی در رد نظریه «زن خوب» پیدا کرد! آقازاده هایی که وقتی کارشان به مرحله داوری می رسد ثابت می کنند چیزی فراتر از پشتوانه پدر در چنته دارند. کاوه صباغ زاده هم هر چند اولین فیلم سینمایی خود را با تهیه کنندگی پدرش به سرانجام رساند، اما آنقدر ایده و ابتکار برای به رخ کشیدن داشت که حالا می توان او را یکی از فیلم اولی های خوش آتیه دانست. کاوه «ایتالیا ایتالیا» را بر اساس فیلمنامه ای به قلم خود به سرانجام رساند.

* حاشیه: حاشیه های فیلم در مراسم اختتامیه جشنواره کلید خورد، زمانی که برخی عوامل را به سالن برگزاری راه ندادند و در تقسیم سیمرغ ها هم فیلم نادیده ماند. کاوه صباغ زاده هم زبان به گلایه باز کرد و به خصوص حذف فیلمش را از رقابت برای دریافت سیمرغ بهترین فیلم از نگاه مردم غیرمنصفانه دانست. نکته دیگر هم کوتاه شدن ۱۱ دقیقه ای فیلم برای اکران عمومی است.


سد معبر – محسن قرایی

محسن قرایی چهار سال بعد از این که «خسته نباشید!» را به طور مشترک با افشین هاشمی ساخت، سال پیش پشت دوربین «سد معبر» ایستاد. او فیلم دوم خود را بر مبنای فیلمنامه سعید روستایی کارگردانی کرد که در جشنواره سی و پنجم رونمایی شد و جایزه ای برایش به همراه نداشت. این فیلم قرار است بعد از ماه صفر به چرخه اکران اضافه شود.

 شوک به گیشه با رمز نوید و بهرام

* داستان چیست؟ «سد معبر» قصه قاسم، مامور سد معبر شهرداری است که درگیر ماجرای دلارهای گمشده می شود. قرارداد قاسم در حال تمام شدن است و او قصد دارد پس از انصراف از شهرداری، یک خودروی سنگین بخرد و در مسیر تازه مشغول فعالیت باشد. همسرش اما مخالف است. زندگی قاسم با یکی از خرده فروشان گره می خورد و شرایط برای او و همسرش سخت تر می شود. «سد معبر» در مجموع فیلم موفقی است و مشکلات دستفروشان و البته لایه درونی زندگی آنها بود.

* ستاره های فیلم: حامد بهداد موفق ترین بازیگر «سد معبر» است. او حالا به اندازه ای از پختگی رسیده که می داند نقش های برون ریز را طوری بازی کند که فقط متکی به سروصدا نباشد. چالش های شخصیت قاسم اینقدر هست که بهداد در طول فیلم ملتهب باشد و برای نمایش آن از صورت و فیزیک بهره بگیرد. محسن کیایی خوب است اما گاهی به سیاق نقش های پیشین زیاد از حد می خواهد بامزه باشد که جواب نمی گیرد. باران کوثری، نادر فلاح، نگار عابدی، علیرضا کمالی، گیتی قاسمی و حسام محمودی دیگر بازیگران فیلم هستند.

 شوک به گیشه با رمز نوید و بهرام

* رزومه کارگردان: محسن قرایی پیش از آن که روی صندلی کارگردانی بنشیند، کارهای مختلفی در سینما کرده است. تدوین، انتخاب بازیگر، برنامه ریزی و دستیاری کارگردان. او سال ۱۳۹۱ اولین فیلم بلندش را به طور مشترک با افشین هاشمی ساخت که نتیجه به مذاق سینمادوستان خوش آمد و به خاطر آن تحسین شد. «خسته نباشید!» فیلمی سرحال است و از نظر میزان برخورداری از لحظات سرخوشی و بار کمدی مقابل «سد معبر» قرار می گیرد. میزان تلخی فیلم دوم محسن قرایی به دلیل الزام قصه بیشتر است ولی از نظر کارگردانی به وضوح می توان شاهد پیشرفت او بود.

* حاشیه: شایعه اختلاف سعید روستایی و عدم رضایت او از عملکرد محسن قرایی مهم ترین حاشیه «سد معبر» است. فیلم در جشنواره فجر در رشته بهترین فیلمنامه و بهترین تدوین (سپیده عبدالوهاب) نامزد شد اما جایزه ای به دست نیاورد. عدم نامزدی حامد بهداد در نوع خود جالب است؛ او در جشن انجمن منتقدان به خاطر «سد معبر» به تندیس رسید.


زرد – مصطفی تقی زاده

یک فیلم جوانانه با کلی بازیگر؛ این اولین تعریفی است که می توان از «زرد» ارائه کرد. مصطفی تقی زاده سال پیش فیلمش را ساخت و بعد از حضور در چند جشنواره از امروز نوبت اکران عمومی به آن رسیده است. این فیلم به سرگروهی سینما ماندانا اکران می شود. مصطفی تقی زاده خودش فیلمنامه «زرد» را نوشته است.

 شوک به گیشه با رمز نوید و بهرام

* داستان چیست؟ «آدم های عجیبی هستیم… امروزمون با فردا خیلی فرق میکنه…» این خلاصه داستانی است که از فیلم «زرد» بیرون آمده. آن طور که روابط عمومی فیلم گفته، «زرد» با برخورداری از یک داستان جوان پسند اجتماعی و در فضایی شهری روایت منحصر به فردی از داستان زندگی چند جوان را بازگو می کند. کارگردان هم سال پیش در گفتگویی کوتاه گفته بود: «تمام کسانی که «زرد» را تماشا کرده بودند از داستان و بازی های خوب بازیگران فیلم تعریف و تمجید کردند.»

* ستاره های فیلم: «زرد» پرستاره ترین فیلم اکران جدید است. در این فیلم سینمایی علاوه بر بهرام رادان و ساره بیات که برای نخستین بار در یک اثر سینمایی مقابل هم قرار گرفته اند، بازیگرانی چون مهرداد صدیقیان، شهرام حقیقت دوست، بهاره کیان افشار، آناهیتا درگاهی، امیرعلی نبویان، علیرضا استادی، متین ستوده، حسین مهری و … حضور دارند. «زرد» ویترین جذابی دارد و احتمالا نقطه قوت آن بازیگرانش خواهد بود.

 شوک به گیشه با رمز نوید و بهرام

* رزومه کارگردان: مصطفی تقی زاده با «زرد» اولین فیلم سینمایی اش را ساخته و حالا به فکر ساخت فیلم دوم است: «در حال نگارش فیلمنامه ای هستم که مراحل پایانی آن را طی می کنم و اگر خدا بخواهد به زودی برای ساخت فیلم دوم اقدام خواهم کرد. فضای آن با فیلم «زرد» کاملا متفاوت است.» از آن سو «زرد» دومین تجربه سینمایی کامران مجیدی در مقام تهیه کننده محسوب می شود که پیش از این با «لاک قرمز» به کارگردانی سید جمال سید حاتمی خودی نشان داده بود.

* حاشیه: فیلم «زرد» سال پیش از حضور در بخش اصلی جشنواره فجر باز ماند و پس از آن در چند جشنواره خارجی شرکت کرد. «زرد» در مسابقه فیلم هنر روسیه جایزه بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه را از آن خود کرد. در جشنواره شانگهای جایزه هیات داوران و بهترین بازیگر زن را دریافت کرده است. پیش بینی می شود فیلم به فروش سه میلیاردی برسد.


لیلا – داریوش مهرجویی

گروه هنر و تجربه هر از گاهی و بر اساس یک مناسبت سراغ فیلم های مطرح قدیمی می رود و مدتی آنها را روی پرده می فرستند. «لیلا» تازه ترین فیلم اکران شده این طرح است که به مناسبت روز ملی سینما روی پرده رفته و فرصت خوبی است تا فیلم ماندگار داریوش مهرجویی را بار دیگر روی پرده عریض ببینیم.

 شوک به گیشه با رمز نوید و بهرام

* داستان چیست؟ کمتر علاقه مندی است که داستان «لیلا» را نداند، با این حال مرورش می کنیم. فیلم داستان زنی به نام لیلا است و قصه آشنایی او با رضا در یک مراسم شله زردپزان. آشنایی که به ازدواج منجر می شود. آن دو اما بعد از مدتی متوجه می شوند که لیلا نمی تواند فرزندی به دنیا بیاورد. مادر سختگیر رضا از لیلا می خواهد اجازه دهد برای رضا همسری بگیرند و … شب عروسی، لیلا به خانه مادرش پناه می برد و حاضر نمی شود به زندگی رضا برگردد.

* ستاره های فیلم: «لیلا» اولین فیلمی است که در آن لیلا حاتمی رسما دیده شد و از آن زمان تا به حال مسیر رو به رشدش ادامه داشته. همکاری اش اما با داریوش مهرجویی در فیلم «نارنجی پوش» ادامه یافت. علی مصفا هم یکی از بهترین بازی هایش را در «لیلا» به نمایش گذاشت؛ مردی عاشق پیشه که مجبور است گام در مسیری بگذارد که دلخواهش نیست. او پیش از آن در فیلم «پری» با مهرجویی همکاری کرده بود و این همراهی در فیلم هایی چون «دختردایی گمشده» و «میکس» تکرار شد.

 شوک به گیشه با رمز نوید و بهرام

* رزومه کارگردان: درباره کارنامه داریوش مهرجویی چه می توان گفت جز این که او از سال ۱۳۴۶ که فیلم جاه طلبانه «الماس ۳۳» را ساخت و با «گاو» در ایجاد موج نوی سینمای ایران نقش به سزا داشت تا حالا که ساخته هایش چنگی به دل نمی زنند، صاحب وجاهت و احترام بوده. حالا فیلمی از این کارگردان روی پرده است که غالب کارشناسان و علاقه مندان سینما درباره کیفیت آن اتفاق نظر دارند و بارها درباره اش گفته و نوشته اند.

* حاشیه: داریوش مهرجویی در آستانه اکران دوباره لیلا یادداشتی نوشته بود: «امیدوارم مسئولان فیلم های تاریخ سینمای ایران را به نسخه دیجیتالی با کیفیت تبدیل نمایند و برای حفظ و ماندگاری آنها دریغ نکنند زیرا آیندگان به آنها رجوع خواهند کرد و تاریخ و ادبیات نیازمند بعضی از این آثار است؛ پس به نوعی سرمایه ملی محسوب می شوند.»


خفه گی – فریدون جیرانی

فیلم «خفه گی» فریدون جیرانی قرار است بعد از پایان اکران «نگار» اکران شود. جیرانی با این فیلم تجربه ای نو در کارنامه اش را رقم زده که از قضا بلافاصله پس از رونمایی در جشنواره سال پیش با استقبال مواجه شد: یک فیلم سیاه و سفید که متاثر از آثار نوآر است. «خفه گی» با فاصله بهترین فیلم جیرانی در سال های اخیر محسوب می شود.

 شوک به گیشه با رمز نوید و بهرام

* داستان چیست؟ قصه از یک تیمارستان آغاز می شود و در ادامه به واکاوی رابطه یک زن و مرد به عنوان قطب های اصلی داستان می پردازد. زنی جوان به دلیل اختلالات روانی در بیمارستانی که ریاست آن بر عهده یکی از آشنایان خانوادگی است، بستری شده. قصه آرام آرام باز می شود و رابطه مرد با زن را واکاوی می کند. داستان «خفه گی» سرراست است اما کارگردان برای روایت آن به سبک فیلم های نوآر ریتم کند را انتخاب کرده اما در میانه لحن فیلم تغییر می کند و بر سرعت آن افزوده می شود.

* ستاره های فیلم: فریدون جیرانی نقش اول فیلم «خفه گی» را به گلنار شاکردوست سپرد و تصویری دیگر از این بازیگر ارائه کرد. چهره اش به هم ریخته، بازی اش سرد است و پر از سکون. خودش اقرار کرده سال ها منتظر این اتفاق بوده. نوید محمدزاده این بار هم درخشان است و بازی کنترل شده ای دارد. او باید حس و حال درونی کاراکتر را با حالت چهره نشان دهد و این چالش به کیفیت بازی اش افزوده. پردیس احمدیه و ماهایا پطروسیان هم بازی های تحسین برانگیزی داشته اند.

 شوک به گیشه با رمز نوید و بهرام

* رزومه کارگردان: فریدون جیرانی ۱۴ فیلم ساخته و در همه آنها سعی کرده به اصل قصه گویی وفادار باشد. جیرانی در سال های اخیر با «قصه پریا» و «من مادر هستم» خواست نگرانی اش درباره معضلات خانواده های امروزی را نشان دهد. او مسیرش را عوض کرد و «خواب زده ها» را در ژانر کمدی ساخت که تبدیل به یکی از آثار ضعیف این کارگردان شد. «خفه گی» سخت ترین کار او به لحاظ کارگردانی است که نشان از پختگی فریدون جیرانی دارد.

* حاشیه: پررنگ ترین حاشیه «خفه گی» نادیده گرفتن آن از سوی داوران جشنواره است. جیرانی به نشانه اعتراض نامه ای به کسانی که از ادامه داوری در جشنواره، انصراف داده بودند نوشت و از تصمیم جسورانه آنها تقدیر کرد. درباره پیش بینی فروش «خفه گی» هم این نکته کافی است که فیلم باب طبع کسانی است که فیلم های خاص را دوست دارند.


خالتور – آرش معیریان

پویافیلم این بار هم در سکوت خبری فیلمش را به سرانجام رساند و نتیجه اش شده کمدی موزیکال «خالتور». از مدتی پیش آنونس این فیلم در سینماها پخش می شد و طبق اعلام از هفته آینده اکران عمومی می شود. آرش معیریان که متخصص فیلم های تجاری است، کارگردانی «خالتور» را بر عهده دارد. این فیلم تنها فیلم تجاری اکران پس از ماه محرم است.

 شوک به گیشه با رمز نوید و بهرام

* داستان چیست؟ بر اساس عکس ها، آنونس و سابقه کارگردان با یک فیلم «شاد» دیگر از آرش معیریان روبرو هستیم. اگر واضح تر بخواهیم توضیح دهیم، «خالتور» شباهت زیادی به آخرین فیلم معیریان یعنی «آس و پاس» دارد. حتی در آنونس فیلم روی این مسئله تاکید شده است. این کمدی موزیکال داستان سه جوان موزیسین است که سعی می کنند گرفتار موسیقی بازاری نشوند. «خالتور» مناسب کسانی است که برای شان سینما و کمدی چندان جدی گرفته نمی شود.

* ستاره های فیلم: آرش معیریان از بازیگران کمدی و چهره های آشنای این عرصه برای ساخت «خالتور» استفاده کرده و امیدوار است این ترکیب که در «آس و پاس» جواب داد، بار دیگر موفق باشد. مهران غفوریان نقش اصلی فیلم را بر عهده دارد. اکت های این بازیگر به دل جماعت زیادی می نشیند و برگ برنده فیلم است. محمدرضا شریفی نیا شمایل همیشگی را دارد و سحر قریشی دختر زیباروی فیلم است. محمدرضا هدایتی، مریم امیرجلالی و … دیگر بازیگران «خالتور» هستند.

 شوک به گیشه با رمز نوید و بهرام

* رزومه کارگردان: آرش معیریان پیش از این ۱۴ فیلم سینمایی کارگردانی کرده که غالب آنها کمدی هستند. به عبارت دقیق تر به جز «آن که دریا می رود»، «احضارشدگان» و «فیتیله و ماه پیشونی» که در ژانر کودک است، مابقی کمدی عامه پسند هستند. او فیلم هایش را به سرعت و گاهی در کمتر از یک هفته می سازد! پرفروش ترین فیلم معیریان «کما» است که سال ۸۳ اکران و تبدیل به فیلم پرفروش سال شد. آخرین فیلم او حدود چهار میلیارد تومان فروش کرد.

* حاشیه: «خالتور» حاشیه ای در طول تولید نداشت. این فیلم هفته آینده به سرگروهی سینما قدس اکران عمومی می شود و احتمالا گیشه موفقی خواهد داشت. منظور از موفق، فروش بالای ۱۰ میلیارد تومان نیست؛ پیش بینی می شود فروش «خالتور» حوالی چهار میلیارد خواهد ماند؛ مشابه اتفاقی که سال پیش برای فیلم «آس و پاس» در گیشه افتاد.


قهرمانان کوچک – حسین قناعت

بعد از مدت ها یک فیلم سرگرم کننده برای گروه سنی کودک و نوجوان روی پرده آمده. نکته ویژه «قهرمانان کوچک» برخورداری از سینمای سرگروه (آزادی) و سالن های زیاد است که امکان تماشای آن را برای مخاطب راحت تر می کند. حسین قناعت نویسندگی و کارگردانی فیلم را بر عهده دارد و حوزه هنری آن را پخش می کند.

 شوک به گیشه با رمز نوید و بهرام

* داستان چیست؟ فیلم «قهرمانان کوچک» المان های سینمای کودک را دارد و برای سرگرمی دست روی الگوهای آشنا گذاشته. داستان فیلم از این قرار است: «چهار بچه هفت تا یازده ساله تکواندوکار که پدرانشان کارگران یک کارخانه تولید لوازم التحریر در آستانه تعطیلی هستند، برای جلوگیری از بیکاری پدران و گیر انداختن قاچاقچیان این کالا به تلاش می پردازند.» از دل این قهرمان بازی ها ماجراهای سرگرم کننده برای بچه ها رقم می خورد.

* ستاره های فیلم: حسین قناعت برای روایت داستان فیلم کودکانه اش سراغ چهره های آشنا رفته و از بازیگرانی استفاده کرده که برای بچه ها عموما سمپات هستند. برزو ارجمند، بیژن بنفشه خواه، بهنوش بختیاری، ارژنگ امیرفضلی، نادر سلیمانی، شهرام قائدی، عرفان برزین و … بازیگران فیلم هستند. یوسف کرمی (قهرمان المپیک) هم در نقش خودش بازی کرده. از این منظر ویترین فیلم برای بچه ها مناسب است و به دیده شدن آن کمک می کند.

 شوک به گیشه با رمز نوید و بهرام

* رزومه کارگردان: حسین قناعت از کارگردان های فعال حوزه کودکان است که اتفاقا فیلم قبلی او یعنی «دزد و پری» هم از کیفیت لازم برخوردار بود و هم به فروش خوبی دست یافت. «ماجراهای اینترنتی» و «من و نگین دات کام» دیگر فیلم های اوست. حسین قناعت سریال های «امروز و فردا» و «کارآگاه لطفی» را هم برای گروه سنی کودک و نوجوان کارگردانی کرده. قناعت حدود ۱۰ فیلم کوتاه هم ساخته است.

* حاشیه: «قهرمانان کوچک» شانس پرفروش شدن را دارد؛ هم سابقه قبلی قناعت این امیدواری را به وجود آورده و هم این که سالن به اندازه کافی در اختیارش هست. حتما فیلم او مورد توجه مدارس خواهد بود. پیش بینی فروش یک میلیارد و نیمی برای آن دور از ذهن نیست. خود قناعت می گوید: «امیدوارم با تبلیغات، بتواند فروش خوبی داشته باشد.»


خواب ابراهیم – محمود کریمی

مستند «خواب ابراهیم» پیشنهاد مناسبی است برای کسانی که به سینمای ابراهیم حاتمی کیا علاقه مند هستند. این فیلم را محمود کریمی به تهیه کنندگی برادرش ساخته و حالا که چهار سال از اکران «چ» می گذرد در گروه هنر و تجربه به نمایش در آمده است. این مستند با تمرکز بر فیلم «چ» نیم نگاهی به وجه کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا دارد.

 شوک به گیشه با رمز نوید و بهرام

* داستان چیست؟ برای آشنایی با «خواب ابراهیم» از تعریفی که سازندگان برای آن ارائه داده اند، عاریت می گیریم: «این فیلم، مستندی است که مراحل ساخت فیلم «چ» ساخته ابراهیم حاتمی کیا را به تصویر کشیده. «خواب ابراهیم» تلاش کرده است که از سیاق دیگر فیلم های پشت صحنه فاصله بگیرد و در قامت یک مستند مستقل ظاهر شود؛ این فیلم نگاه جدیدی است در به تصویر کشیدن آنچه از ذهن و زبان کارگردان فیلم «چ» در روایت زندگی دکتر مصطفی چمران گذشته.»

* ستاره های فیلم: ستاره فیلم خود حاتمی کیا است و کریمی حواسش بوده به راحتی سوژه را رها نکند. رضا صدیق در نقدی که بر فیلم نوشته اشاره می کند: «دوربین مستند اجازه داشته در همه جا حضور داشته باشد… به همین جهت نیز گوش و چشم تیز می کنی تا در این روایت، چیزی دستگیرت شود از «چ»ی حاتمی کیا و حتی مهمتر، یعنی خود او… تو به تماشای ابراهیم حاتمی کیا می نشینی در روایتی که راوی تلاش می کند همسو با او در حرکت باشد.»

* رزومه کارگردان: عمده شهرت محمود کریمی به «خندوانه» بر می گردد. او کارگردان آیتم های گزارشی است اما در این چهار فصل فقط صدایش را شنیده ایم. کیفیت بالای آیتم های او به همراه صدای شوخش، نام کریمی را صاحب احترام کرده. او در «خواب ابراهیم» نیز رد موفقی از خود به جا گذاشته. او ابتدا قرار بوده فیلمبردار پشت صحنه «چ» باشد اما نمی پذیرد و با پیشنهاد ساخت مستند مواجه می شود. به گفته او این مستند هفت میلیارد و ۱۰۰ میلیون تومان هزینه داشته.

* حاشیه: ابراهیم حاتمی کیا و فریبرز عرب نیا سر ساخت «چ» دچار اختلاف شدند. مستند به بازیگرانی که کاندیدای بازی در نقش دکتر مصطفی چمران هستند اشاره می کند: پرویز پرستویی، رضا عطاران، امین تارخ، محسن تنابنده و رضا بهبودی اما از چگونگی انتخاب فریبرز عرب نیا و ماجرای اختلاف حاتمی کیا با او سخن نمی گوید.


منبع: برترینها

آنتونن آرتو، پدیده ای در جهان نمایش

آنتونن آرتو (١٩۴٨-١٨٩۶) در جهان نمایش پدیده بااهمیتی است. اهمیت پدیده آرتو همچون ایده‌هایش اگرچه پراکنده اما دامنه‌اش بس وسیع است. او در مقام شاعر، نمایش‌نامه‌نویس، بازیگر و کارگردان بر آرای بازیگران،‌کارگردانان و همین‌طور اندیشمندان بعد از خود تأثیر گذارده است. تأثیر او بر کارگردانان تئاتر مانند پیتر بروک و سینماگران و هنرمندانی مانند بونوئل و دالی و همین‌طور اندیشمندانی مانند کریستوا، فوکو، دریدا، دولوز و… انکارناپذیر است. ایده اصلی آرتو «بدن بی‌اندام» است، اما او قبل از آن برزخ جوارح را می‌نویسد.

به مناسبت انتشار کتاب «تنفس در هوای تئاتر» 

مقصود از جوارح، قطعاتی از بدن بی‌اندام آدمی است که با زاده‌شدن و به تعبیری جستن از بدن در زمینه‌ای از برخورد ستارگان قرار می‌گیرند. آرتو کلاژ جوارح قطعات در زمینه‌ای از برخورد ستارگان را با تخیلی سوررئالیستی به نمایش می‌گذارد اما سوررئالیسم ایده‌های او را به تمامی پوشش نمی‌دهد.

تئاتر برای آرتو در بستر رئالیسم با نوعی تصاویر بدوی و اولیه ماتریالیستی معنا پیدا می‌کند، اما اگر رئالیسم را بازنمانی واقعیت در نظر آوریم، آنگاه دیگر نمی‌توانیم از بستر رئالیستی سخن بگوییم. در این صورت تئاتر برای آرتو در بستر ضدرئالیستی معنا پیدا می‌کند.

آرتو به یک معنا مخالف آشتی‌ناپذیر «بازنمایی» است. این به نگاه هستی‌شناسانه او برمی‌گردد. به نظر آرتو اساسا تئاتر را برای آن نساخته‌اند تا واقعیت‌ها، انسان‌ها و آنچه در زندگی‌اش اتفاق می‌افتد را توصیف و یا بازنمایی کند. در این صورت تئاتر تکرار نمایشی به نام واقعیت زندگی نام می‌گیرد اما برای چنین تکرار و یا بازنمایی نیاز به نوعی تفکیک و جدایی میان ذهن و تن است.

در صورتی که مسئله آرتو در وهله اول تماما آن است که چگونه تن ذهن است و چگونه ذهن تن است. علاوه‌برآن برای شاعری که هنوز زاده نشده و هنوز به جهان نیامده، جدایی تن از ذهن نه‌تنها سخت بلکه امکان‌ناپذیر است: «هنوز زاده نشده‌ایم/ هنوز به جهان نیامده‌ایم». در اینجا آرتو هر ثنویتی را انکار می‌کند. او پیرو یکپارچگی و وحدت‌گرایی جهان است. به بیانی دیگر فلسفه برسازنده و یا متافیزیک ایده‌های آرتو، ماتریالیستی یکپارچه است که خود را در محسوسات و پدیده‌های روزمره نمایان می‌سازد.

از این نظر اصالت وحدت در وهله اول نگاه او به تئاتر را شکل می‌دهد و بنابراین به آنچه به تئاتر مربوط می‌شود. آرتو بنا را بر اولویت حرکات و اشارات دست و سر و به‌طورکلی ژست و نه گفتار در تئاتر قرار می‌دهد. آرتو نیز همچون نیچه بر این باور بود که تنها یک جهان- جهانی یکپارچه- وجود دارد که نمودهای آن همواره متناقض، غیرقابل درک و بیهوده است که تنها یک‌بار تکرار می‌شود.*

 به مناسبت انتشار کتاب «تنفس در هوای تئاتر»

آرتو میان زندگی و تئاتر شباهت‌هایی می‌بیند. تعریف او از تئاتر اگرچه جالب اما بیش از آن شباهتی است که به زندگی دارد. آرتو در توصیف تئاتر می‌گوید: «…تئاتر یعنی همین پدیده‌ای بی‌درنگ، خودجوش و بدون انگیزه عقلانی که موجب برانگیختن اعمال بیهوده می‌گردد»,٢ اگر آرتو می‌خواست توصیفی از زندگی ارائه دهد آیا جز همین تعریفی است که وی از تئاتر ارائه می‌دهد؟ در این صورت تئاتر از نگاه نیچه‌ای آرتو بخشی جدایی‌ناپذیر از خود زندگی می‌شود، زیرا در نگاه وحدت‌گرایانه آرتو از زندگی اساسا مرزی میان تئاتر و زندگی وجود ندارد.

هرگاه بخواهیم تبعات چنین نگاهی به زندگی و تئاتر را انضمامی‌تر کنیم آن‌گاه به ایده‌های اصلی آرتو درباره تئاتر نزدیک و نزدیک‌تر می‌شویم. آرتو چنان‌که گفته شد زندگی را به ایده تئاتر پیوند می‌زند. بر این مبنا او معتقد است یک حرف همچون یک آدم دوبار زندگی نمی‌کند و یک حرف دوبار یک معنی را نمی‌رساند. کلمات همین که بر زبان می‌آیند می‌میرند و کنش اصلی‌شان فی‌الواقع همان لحظه‌ای است که بر زبان می‌آیند. در این صورت تکرار کلمات و حرکاتی که تنها یک‌بار رخ می‌دهند معنا و مفهومی ندارد.**

تکرار اگر هم وجود داشته باشد تکرار در تفاوت است «تئاتر به‌عنوان تکرار آن چیزی که خودش را تکرار نمی‌کند تئاتر به‌عنوان تکرار بکر تفاوت در دل کشمکش نیروها که در آن شر قانون همیشگی است و هرآنچه نیک است تلاشی است که هنوز هیچ نشده.»

 بدین‌سان با ظهور پدیده آرتو، تئاتر از وظیفه کلاسیکش که از دیرباز از زمان ارسطو به این طرف بر دوشش گذارده شده بود عدول می‌کند. از نظر ارسطو، دیدگاهی که تاکنون نیز به قوت خود باقی است و کم‌وبیش اعتبار خود را حفظ کرده است، وظیفه هنر تقلید از زندگی است اما با آرتو حتی اگر بنا بر تقلید نیز باشد به تعبیر اسکار وایلد این زندگی و طبیعت است که باید از هنر تقلید کند و نه بالعکس چنان‌که خود آرتو می‌گوید: «هنر تقلید زندگی نیست، بلکه زندگی تقلید اصلی والاست که هنر بار دیگر ارتباط ما را با آن برقرار می‌کند»,

 به مناسبت انتشار کتاب «تنفس در هوای تئاتر»

شهرت آرتو به نخستین بیانیه‌اش برای تئاتر قساوت برمی‌گردد. گفته می‌شود نوشتن این بیانیه بیشتر به خاطر تاثیراتی است که آرتو از نمایش‌های آئینی بالی برده است، ویژگی این قبیل نمایش‌ها همانا تقدم حرکات بر گفتار است.*** آرتو از همان ابتدا نسبت به کلام سوءظن داشت. از نگاهش اساسا هر واژه‌ای یک پیشداوری نسبت به زندگی است. از آن پس او به تئاتری علاقه‌مند می‌شود که کمترین کلمات در آن ردوبدل شوند. آرتو میان تئاتر با رقص وجوهی مشترک می‌بیند و یا به تعبیر دیگر تئاتر را نوعی رقص تلقی می‌کند. تئاتری که به گفتار و استدلال و  عینیت علمی و جدایی ذهن از عین نرسیده است. شاید به همین دلیل به فرهنگ مکزیکی و یا به فرهنگ مردم‌ بالی و هر فرهنگ مستعمراتی بدوی اما یکپارچه علاقه‌مند بود.

«تئاتر قساوت» که از ابداعات آنتونن آرتو است به سال ١٩٣٢ توسط خودش ساخته و پرداخته گردید. از مفهوم قساوت البته سوءتعبیر می‌شود اما منظور آرتو از قساوت سادیسم و یا شکنجه نیست بلکه نوعی تعین جسمی خشن است که واقعیت کاذب را می‌پراکند. به نظر آرتو، تئاتر قساوت به وجود آمده تا تئاتر را همچون درکی پرشور و تکان‌دهنده از زندگی اعاده کند. تئاتر قساوت از نظر آرتو آن است که تماشاگر را به داد و فریاد وادارد و شوک آن تماشاچی را به هذیان‌گفتن و پراکنده‌گویی وادار کند «تماشاگر باید همان‌گونه که نزد جراح یا دندانپزشک می‌رود به تئاتر برود، او باید مطمئن شود که می‌توانیم کاری کنیم که داد بزند و فریاد کند.»

البته که دندانپزشک و یا جراح موجوداتی شقی نیستند اما دل‌رحم و نازک‌دل نیز نیستند. قساوت بخش اجتناب‌ناپذیر کارشان است، آنان کاری می‌کنند که تماشاگر به داد و فریاد بیفتد و هذیان بگوید. هذیان‌هایی که تماشاگر می‌گوید به برون‌ریزی آنچه در ناخودآگاه وی سرکوب شده منتهی می‌شود و در همان حال موجب پالایش روح وی و یکپارچه‌شدن درون و برونش می‌گردد. در این‌جا مرز ثنویت کاذب، جهان خودآگاه – ناخودآگاه از میان می‌رود و جهان به ماتریالیستی یکپارچه بدل می‌شود.

زندگی آرتو در تیمارستان و سفر سپری شد. از این جهت شباهتی به مارکی دوساد و آرتور رمبو دارد. در فوریه ١٩٣٩ در بازگشت از سفر ایرلند در تیمارستان بستری شد و در آنجا به سختی روزگار گذراند. بعدها درباره بستری‌بودنش گفت: «اگر در تیمارستان – زندان نمردم، برای این است که سخت‌جانم و باز گفت: آدم نمی‌میرد… بلکه بدین جهت می‌میرد که نهادهای ساخته بشر به او باورانده‌اند که میرنده است.


منبع: برترینها

«فانوس» در بازار موسیقی

آلبوم موسیقی فانوس که حاصل همکاری دو نوازنده سنتور است، منتشر شد.

در آلبوم «فانوس» که نخستین آلبوم دو نوازی پولاد ترکمن راد و روزبه مطیعا است، آثاری از بزرگان موسیقی ایرانی و همچنین این دو نوازنده سنتور شنیده می‌شود.

امیر اسلامی -عضو هیات علمی دانشکده موسیقی دانشگاه هنر تهران- در یادداشتی که در دفترچه این سی دی منتشر شده، نوشته است: «آنچه که در مورد این آلبوم فراتر از جنبه‌های موسیقیائی آن به چشم می‌خورد و به گوش شنیده می‌شود، همکاری بسیار همدلانه این دو نوازنده است. این همدلی و همفکری از بیان اجراهای این دو نوازنده به راحتی قابل درک است. نوانس‌های دقیق و صحیح، احساس یکدست و بیان روان، وفاداری به تمپو (در عین اینکه ساز کوبه‌ای‌ به عنوان همراهی وجود ندارد و قطعات به صورت آنسامبل و بدون مترونم ضبط شده است) همه حاکی از یک همدلی بسیار منطقی موسیقائی است.»

آلبوم ‌دونوازی «فانوس» شامل دو نوازی‌های سنتور از ساخته‌های استادان بزرگ موسیقی‌ ایرانی‌ فرامرز پایور، حسین دهلوی، پرویز مشکاتیان و اسماعیل تهرانی در کنار ساخته‌های این دو نوازنده سنتور است.

روزبه مطیعا متولد ۱۳۵۷ در تهران است. او نواختن ساز سنتور را از سال ۱۳۶۹ نزد استاد فرامرز پایور آغاز کرد. مطیعا، فارغ التحصیل دانشگاه هنر در رشته نوازندگی موسیقی ایرانی در سال ۱۳۸۳ و مقطع کارشناسی ارشد در سال ۱۳۸۷ است.

او در رشته موزیکولوژی در دانشگاه پاریس نیز تحصیل کرده است و در حال حاضر دانشجوی دکترای اتنوموزیکولوژی در دانشگاه کلن آلمان است. مطیعا نیز از اساتید دیگری هم چون اسماعیل تهرانی، سعید ثابت و اردوان کامکار بهره برده است و برگزاری کنسرت‌های مختلف به صورت سلو در فرانسه و آلمان و همچنین اجراهای مختلف در آنسامبل‌های ایرانی و تلفیقی را در کارنامه خود دارد.

پولاد ترکمن راد متولد ۱۳۶۰ در تهران است. او نواختن سنتور را از سال ۱۳۶۹ نزد استاد نادر سینکی آغاز کرد و از محضر اساتید دیگری هم چون اسماعیل تهرانی، سعید ثابت و اردوان کامکار بهره برد. ترکمن راد، فارغ التحصیل دانشگاه هنر در رشته نوازندگی موسیقی ایرانی در سال ۱۳۸۳ است و تحصیلات خود در این رشته را در دانشگاه کلن آلمان در رشته اتنوموزیکولوژی ادامه داده است.

این نوزانده سنتور تاکنون اجراهایی در قالب تک‌نوازی و آنسامبل‌های ایرانی و تلفیقی در ایران، آلمان و فرانسه داشته است.


منبع: عصرایران

مروی‌ بر مجموعه آثار برنده نوبل ادبیات

آشنایی بیشتر با آثار و چند جمله از هر رمان کازو ایشی گورو، مردی که دو روز پیش همه را با پیروزی‌اش غافل‌گیر کرد.

به گزارش مهر، کازو ایشی‌گورو، رمان‌نویس، فیلمنامه‌نویس و نویسنده داستان‌های کوتاه ۶۲ ساله ژاپنی‌تبار که در ناگاساکی به دنیا آمد اما در بریتانیا بزرگ شد، بعد از ظهر پنج‌شنبه جایزه نوبل ادبیات را از این آکادمی‌سوئدی به خاطر مجموعه آثارش کسب کرد که شامل هفت رمان و یک مجموعه داستان‌ کوتاه می‌شود.

این نویسنده محبوب منتقدان که در عین حال خوب هم کتاب می‌فروشد، همچنین چهار فیلمنامه، تعدادی داستان کوتاه جداگانه و دو شعر برای آلبوم‌های استیسی کنت، خواننده جاز آمریکایی نوشته که همگی به اول شخص به رشته تحریر درآمده‌اند.

در ادامه با آثار ادبی او آشنا می‌شویم که جایزه بزرگ آلفرد نوبل را برای او به ارمغان آورد. همان طور که خودش و آکادمی‌نوبل به این نکته اشاره کرده‌اند، جین آستن، فیودور داستایفسکی، هنری جیمز و مارسل پروست از بزرگترین نویسندگان الهام‌بخش ایشی‌گورو هستند که می‌توان تاثیر آن‌ها در آثار او را مشاهده کرد.

«منظر پریده‌رنگ تپه‌ها» نوشته سال ۱۹۸۲

ایشی‌گورو با نخستین رمانش موفق به کسب جایزه یادبود وینفردهالتبی شد و با خانه نشر فیبر اند فیبر قرارداد بست. این کتاب داستان اتسوکو، یک زن ژاپنی میان‌سال را تعریف می‌کند که تنها در انگلستان زندگی می‌کند و بعد از ملاقاتی با دختر کوچک‌ترش نیکی، او به زندگی گذشته خود و این نگاه می‌کند که چه اتفاق‌هایی منجر به خودکشی دختر بزرگ‌ترش کیکو شد.

رمان این طور آغاز می‌شود: نیکی، اسمی‌ که بالاخره روی دختر کوچک‌ترم گذاشتیم، مخفف چیزی نیست؛ سازشی بود بین من و پدرش. چون پارادوکس‌وار او بود که می‌خواست روی دخترمان اسمی‌ژاپنی بگذارد و من، شاید به خاطر میلی خودخواهانه که نمی‌خواستم یاد گذشته بیفتم، اصرار کردم باید اسمش انگلیسی باشد. او بالاخره با اسم نیکی موافقت کرد و پیش خودش گفت بازتابی گنگ از شرق در آن هست.

«هنرمند دنیای شناور» نوشته سال ۱۹۸۶

داستان این کتاب که به لیست نهایی رمان‌های نامزد دریافت جایزه بوکر راه یافت و موفق به کسب جایزه وایت‌برِد کتاب سال شد، در ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم به وقوع می‌پیوندد و راوی آن ماسوجی اونو، یک نقاش مسن است که به زندگی گذشته خود نگاه می‌اندازد. او توجه می‌کند که چطور از بعد از جنگ اعتبارش را از دست داده و رفتارها نسبت به او و نقاشی‌هایش تغییر کرده است. کشاکش درونی داستان در مورد نیاز به مسئولیت‌پذیری برای اعمال گذشته است و در عین حال به نقش افراد در دنیایی که به سرعت درحال تغییر است می‌پردازد.

این رمان با این جملات آغاز می‌شود: اگر در یک روز آفتابی از مسیر سراشیبی بالا بیایید که از پلی کوچک و چوبی می‌گذرد که این اطراف هنوز به آن «پل درنگ» می‌گویند، خیلی لازم نیست راه بروید تا سقف خانه من از میان دو درخت ژنکو دیده شود. حتی اگر خانه چنین موقعیت مسلطی روی تپه نداشت، هنوز هم نسبت به دیگر خانه‌های اطراف متمایز بود تا وقتی که شما از مسیر بالا آمدید، به این فکر کنید که چه مدل مرد ثروتمندی صاحب آن است.

«بازمانده روز» نوشته سال ۱۹۸۹

این رمانی بود که موفق به کسب جایزه من بوکر شد و چند سال بعد تبدیل به اقتباسی سینمایی با همین نام شد که بزرگانی مثل آنتونی‌هاپکینز و اما تامپسون در آن نقش‌آفرینی کردند و روی هم رفته نامزدی دریافت هشت جایزه اسکار را هم برای آن به ارمغان آوردند. راوی داستان که پیشخدمتی با نام استیونز است، زندگی‌اش را در قالب یک کتاب خاطرات به یاد می‌آورد و داستان کتاب به زمان حال می‌رسد. بیشتر رمان درباره رابطه حرفه‌ای و شخصی استیونز با یکی از همکاران سابقش به نام خانم کنتون است.

«بازمانده روز» این طور آغاز می‌شود: دارد بیشتر و بیشتر محتمل به نظر می‌رسد که من واقعا قرار است به سفری بروم که چند روزی است ذهنم را مشغول خود کرده است. باید بگویم سفری است که به تنهایی در راحتی ماشین فورد آقای فارادی راهی آن خواهم شد؛ آن طور که پیش‌بینی می‌کنم، سفری است که من را از میان زیباترین شهرستان‌های انگلستان به سمت وست کانتری می‌برد و ممکن است تا پنج یا شش روز من را از دارلینگتون‌هال دور نگه دارد.

«تسلی داده نشدگان» نوشته سال ۱۹۹۵

این رمان که در سال انتشارش برنده جایزه چلتنهام شد، داستان خود را طی یک بازه زمانی سه روزه آغاز می‌کند و به پایان می‌رساند. داستانش درباره شخصیتی به نام رایدر است، یک پیانیست معروف که وارد شهری در اروپای مرکزی می‌شود تا در کنسرتی بنوازد. با این حال او گیر تاری به هم تنیده از قرارها و قول‌های مختلف می‌شود که حتی نمی‌تواند بعضی از آن‌ها را به یاد بیاورد و سعی دارد پیش از اجرای پنج شنبه شب خود به همه آن‌ها رسیدگی کند، اما از عدم قابلیتش در به دست آوردن کنترل کارها عصبانی است.

این‌ها جملات اول این اثر هستند: راننده تاکسی به نظر خجالت زده می‌رسید که هیچ کس، حتی یک کارمند پشت میز پذیرش هم آنجا نبود تا به من خوش آمد بگوید. در لابی رهاشده این ور و آن ور می‌رفت و شاید امیدوار بود یکی از کارمندان را پشت یکی از گل‌ها یا صندلی‌های راحتی پیدا کند. بالاخره چمدان‌هایم را کنار در آسانسور گذاشت و در حالی که زیر لب بهانه ای را زمزمه می‌کرد من را آن جا گذاشت و رفت.

«وقتی یتیم بودیم» نوشته سال ۲۰۰۰

این رمان که به لیست نهایی نامزدهای دریافت جایزه من بوکر راه یافت را می‌توان به نحوی یک رمان کارآگاهی خواند، البته به عنوان یکی از ضعیف ترین آثار ایشی گورو آن را می‌شناسند و خود او هم یک بار گفته بود «بهترین کتابم نیست.»

داستان رمان درباره مردی انگلیسی به نام کریستوفر بنکس است که دوران کودکی اش را در اوایل قرن بیستم در چین گذراند و وقتی که تنها ۱۰ سال داشت، پدر و مادرش به فاصله چند هفته ناپدید شدند. به این ترتیب او را برای زندگی پیش عمه اش به انگلستان می‌فرستند، او تبدیل به کارآگاهی موفق می‌شود و بعد از سال‌ها به چین بازمی‌گردد تا در مورد پرونده ناپدید شدن والدینش تحقیق کند.

ایشی گورو رمانش را این طور آغاز می‌کند: تابستان ۱۹۲۳ بود، تابستانی که از کمبریج آمدم و با وجود این که عمه ام می‌خواست به شورپشایر بازگردم، تصمیم گرفتم آینده ام در پایتخت است و خانه ای کوچک در کنزیتگتون، بدفورد گاردنز، پلاک ۱۴بی گرفتم. حالا آن را به عنوان فوق العاده ترینِ تابستان‌ها به یاد می‌آورم. بعد از این که سال‌ها هم در مدرسه و هم در کمبریج اطرافم پر از شاگرد بود، از تنها بودن خیلی لذت می‌بردم.

«هرگز رهایم مکن» نوشته سال ۲۰۰۵

این رمان علمی‌تخیلی پادآرمان گرا از شناخته‌شده ترین آثار ایشی گورو است و در سال ۲۰۰۵ در لیست نهایی بوکر، جایزه آرتور سی. کلارک و جایزه حلقه منتقدان کتاب ملی قرار گرفت. مجله تایم آن را بهترین رمان این سال خواند و آن را در لیست بهترین ۱۰۰ رمان انگلیسی زبان بین سال‌های ۱۹۲۳ تا ۲۰۰۵ خود قرار داد. این کتاب که در سال ۲۰۰۶ موفق به کسب جایزه ای ال ای الکس هم شد، دیگر اثر ایشی گورو بود که اقتباسی سینمایی از آن به کارگردانی مارک رومانک در سال ۲۰۱۰ ساخته شد و در سال ۲۰۱۶ هم درامی‌تلویزیونی با اقتباس از آن در ژاپن روی آنتن رفت. داستان در یک مدرسه شبانه روزی نامعمول به نام هلیشم اتفاق می‌افتد و خواننده به آرامی‌به این حقیقت پی می‌برد که به چه منظور بچه‌ها آن جا نگهداری می‌شوند.

ایشی گورو در ابتدای رمانش می‌نویسد: اسم من کتی اچ است. ۳۱ سال دارم و الان بیش از ۱۱ سال است که مسئولیت مراقبت را بر عهده داشته ام. این به اندازه کافی طولانی به نظر می‌رسد، می‌دانم، اما راستش آن‌ها می‌خواهند هشت ماه دیگر هم این کار را بکنم، تا آخر سال. این طور تقریبا ۱۲ سال دقیق خواهد شد.

«قطعه‌های شبانه: پنج داستان از موسیقی و شب هنگام» نوشته سال ۲۰۰۹

بعد از شش رمان، این نخستین مجموعه داستان‌های کوتاه از ایشی گورو بود که هر داستان آن روی موسیقی، موسیقیدان‌ها و پایان روز تمرکز می‌کرد. تمام داستان‌ها یک رخداد بالقوه به پایان نرسیده دارند که به عنوان خط ارتباط به داستان بعدی عمل می‌کند و پر از عناصر پشیمانی است. با این حال داستان‌های دوم و چهارم مفاهیم کمدی هم در خود دارند. هر پنج داستان توسط یک مرد به اول شخص تعریف می‌شوند.

ایشی گورو در داستان کوتاه «خواننده» می‌نویسد: آن روز صبحی که تونی گاردنر را در حالی دیدم که میان توریست‌ها نشسته بود، بهار تازه اینجا در ونیز از راه رسیده بود. نخستین هفته کامل مان خارج از پیازا را تازه تمام کرده بودیم؛ که بگذارید بهتان بگویم چقدر بهتر بود چون پیش از آن ساعت‌ها وقت صرف اجرا کردن پشت یک کافه کرده بودیم و همش سر راه مشتریانی قرار می‌گرفتیم که می‌خواستند از پله استفاده کنند. آن روز صبح نسیم خوبی می‌آمد و چادر جدیدمان داشت حسابی تکان می‌خورد، اما همه مان کمی‌حس بهتر و تازه تری داشتیم و فکر می‌کنم این مسئله در موسیقی مان هم مشخص می‌شد.

«غول دفن شده» نوشته سال ۲۰۱۵

جدیدترین رمان ایشی گورو یک اثر فانتزی است و این بار راوی با مخاطبان مدرن صحبت می‌کند و چند شخصیت پس زمینه اکشن رمان را فراهم می‌کنند. اما داستان در بریتانیای زمان پادشاه آرتور به وقوع می‌پیوندد و از همان ابتدا، مخلوقات فانتزی از جمله اوگرها معرفی می‌شوند.

ایشی گورو در ابتدا می‌نویسد: وسوسه شده بود زنش را بیدار کند. چون بخشی از وجودش اطمینان داشت که اگر در همین لحظه همسرش بیدار بود و با او صحبت می‌کرد، آخرین موانعی که بین او و تصمیمش وجود داشت بالاخره از بین می‌رفت. اما مدتی گذشت تا محله بیدار و کار روز آغاز شد، بنابراین او روی چارپایه کم ارتفاع در کنار اتاق نشست و هنوز ردای همسرش را محکم دورش پیچیده بود.


منبع: عصرایران

تاریخ ورود ابرقهرمان‌ها به سینما

مارتین گودمن با راه‌اندازی مجله «مارول کمیک» از اولین ابرقهرمان‌ها رونمایی کرد که این شخصیت‌ها بعدها وارد سینما شده و دنیایی جدید در این هنر گشودند.

به گزارش مهر، صنعت سینما در طول بیش از یک قرن از عمر خود، فراز و نشیب های زیادی را پشت سر گذاشته است. در دوره های گوناگون آثار سینمایی با تاثیر از شرایط زمانه، همواره بازتابی از آمال و آرزوهای جوامع مختلف بوده است. در حقیقت بسیاری از بزنگاه های تاریخ معاصر جهان را می توان با مرور فیلم های سینمایی یک صد سال اخیر از منظر روانکاوی و جامعه شناسی تحلیل کرد. در این نظریه، بازیگران واسط ضمیر ناخودآگاه تماشاچیانی هستند که در سالن های تاریک سینما تجربه های نیمه تمام و بعضا دست نیافتنی زندگی شخصی خود را را در قالب قهرمانان سینمایی فرافکنی می کنند. از همین‌رو در ادوار گوناگون، ژانرهای سینمایی مختلفی بیش از پیش مورد توجه قرار می گیرد؛ گاه قهرمانان عاشق پیشه محبوب تماشاچیان هستند و گاه گانگسترهای هفت تیرکش. بعضی وقت ها رشادت سربازان فیلم های جنگی عزت نفس می بخشند و گاهی آن شخصیت مرموز و ساکت فیلم های نوآر.

در این بین اما ژانری وجود دارد که در آن توانایی قهرمان فیلم از حد نوع بشر فراتر می رود. شخصیت هایی مجهز به سلاح هایی شگفت انگیز که جور ما آدم معمولی ها را به دوش می کشند و یک تنه به جنگ هر آن چه بدی هست می روند؛ آنها ابرقهرمان هستند!

مورد شگفت‌انگیز فراانسان ها

واژه «ابرقهرمان» در اواخر دهه ۱۰ میلادی به ادبیات جهان وارد شد. شخصیت هایی چون رابین هود که افسانه هایش چندین قرن سینه به سینه و شفاهی نقل شد و یا زورو که اولین بار در ۱۹۱۹ پدید آمد از اولین قهرمانان غیرعادی جهان بودند، اما شکوفایی این ژانر تازه از راه رسیده، یکی دو دهه جلوتر و همزمان با آغاز عصر طلایی کتاب های کمیک استریپ در آمریکا رخ داد. گویا تنها این شخصیت های غیر عادی می توانستند مرهم دردهای مردم خسته از جنگ خانماسوز جهانی باشند. کمی بعدتر این ابرقهرمانان راه خود را از لا به لای صفحات کتاب ها به پرده های سینما کج کردند تا عصر جدیدی از فیلمسازی در تاریخ سینما آغاز شود.

این نقطه آغاز مرور تاریخچه استودیویی است که عمر چندانی در میان هم سلفان باقدمت خود ندارد اما بیش از هر کمپانی دیگری در جهان به این قهرمانان جان داده است؛ کمپانی مارول استودیو Marvel Studios!

مارول؛ کارخانه تولید قهرمان

آغاز این کند و کاو تاریخی چندان ربطی به سینما ندارد چراکه باید به دهه ها قبل و به یک انتشاراتی کوچک در  شهر نیویورک بازگردیم.

مارتین گودمن Martin Goodman بزرگترین فرزند خانواده ای ۱۵ نفره و از پدر و مادری روسی تبار بود که به آمریکا مهاجرت کرده بودند. او از همان جوانی با عناوین مختلف در انتشاراتی های گوناگون مشغول بود تا عاقبت انتشارات خود به نام تایملی Timely را بنا نهاد. در اواخر دهه ۳۰ و با رونق ژانر کمیک استریپ، گودمن به فکر چاپ محصولاتی از این دست افتاد. او در سال ۱۹۳۹ و در نخستین شماره مجله «مارول کمیک» از اولین ابرقهرمان خود به نام مرد آتشی Human Torch رونمایی کرد. مرد آتشی روباتی بود که ظاهری انسانی داشت و توسط دانشمندی به نام هورتون ساخته شده بود. سلاح او آتشی بود که می توانست به دور خود ایجاد کند.

اولین ظهور مرد آتشی در قالب هیولایی علمی-تخیلی بود، اما قابلیت هایش او را به سرعت به ابرقهرمانی در پوشش افسر پلیس نیویورک تبدیل کرد. مرد آتشی همان شخصیتی است که با کمی تغییر در دهه های مختلف در قالب گروه «چهار شگفت انگیز» در سینما و تلویزیون ظاهر شده است.

مرد آتشی یک موفقیت تمام عیار بود و نخستین نسخه مارول کمیک به سرعت بیش از ۸۰ هزار نسخه فروخت. گودمن به سرعت دست به کار شد و دومین شماره را آماده چاپ کرد. «مارول کمیک» این بار رکورد فروش خیره‌کننده ۹۰۰ هزار نسخه را شکست!

این موفقیت خارق العاده باعث ارتقای ارزش «مارول کمیک» شد و تشکیلات اداری و هیات تحریره آن از دیگر محصولات تایملی مستقل شد. «مارول کمیک» آماده بود تا در شماره بعدی خود یکی از مهم ترین نمادهای فرهنگی آمریکا را بیافریند.

کاپیتانی برای همه فصول

کاپیتان آمریکا Captain America سومین ابرقهرمانی بود که روی جلد مارول کمیک ظاهر شد؛ سربازی میهن پرست که توسط دو کارتونیست به نام های جو سیمون Joe Simon و جک کربی Jack Kirby خلق شد و وظیفه داشت با نیروهای متحدان در جنگ جهانی دوم مبارزه کند.

کاپیتان آمریکا در واقع شخصیتِ ثانویه جوانی معمولی به نام استیو Steve Rogers است که با تزریق سرمی خاص آزمایش های سری دولت آمریکا، از مرزهای توانایی معمول انسان عبور می کند. شخصیت کاپیتان آمریکا با آن پوشش خاص خود – که سراسر از موتیف های پرچم آمریکا تشکیل شده است – یکی از محبوب ترین ابرقهرمانان آمریکایی ها در دوره جنگ جهانی دوم بود؛ قهرمانی مجهز به زره ای نفوذناپذیر که همزمان سلاح او هم به شمار می رود.

جو سیمون طراح اولیه این ابرقهرمان در کتاب خاطراتش نقل کرده است: «وقتی اسکیس اولیه را زدم پایین آن نوشتم آمریکایی فوق العاده – Super American، اما این عنوان راضی کننده ای نبود. از بس دور و بر ما پر از «فوق العاده» بود. ولی کاپیتان های زیادی در دنیای کمیک وجود نداشت!»

نسخه سوم «مارول کمیک» با نقش آفرینی «کاپیتان آمریکا» درست یک سال قبل از حمله ژاپنی ها به بندر پرل هاربور منتشر شد. با وجود آن که در آن زمان ایالت متحده آمریکا هنوز رسما به جنگ وارد نشده بود اما بیشتر از یک سال بود که آتش جنگ در جهان زبانه می کشید.

انشار این نسخه واکنش های متضاد فراوانی برانگیخت و نامه های تهدیدآمیز گروه های ضدجنگ و یا طرفدار نازی به سوی مارول سرازیر شد تا جایی که با افزایش تهدیدات و پرسه زنی گروه های فشار در اطراف دفتر انتشارات به منظور برخورد فیزیکی، شهردار نیویورک با انتشار بیانیه ای قاطع  حمایت خود را از مارول اعلام کرد و نیروهای پلیس را به حفاظت از آنان گماشت.

با وجود این حواشی و مخالفت ها، کاپیتان آمریکا یک پدیده شگفت انگیز بود و آن شماره «مارول کمیک» بیش از یک میلیون نسخه فروش رفت. این ابر قهرمان بعد از ورود آمریکا به جنگ، محبوبیتی بیش از پیش پیدا کرد و به یکی از نمادهای التیام بخش غرور ملی آمریکایی ها تبدیل شد.

اهمیت این کاراکتر چنان زیاد است که در جای جای مقالات بعدی نیز به داستان ما بازمی گردد؛ چراکه کاپیتان آمریکا بارها در دهه های بعدی با پیچی داستانی به عصر بعد از جنگ وارد می شود. عصری که تا الان هم ادامه یافته است و اکنون او را به یکی از محبوب ترین اعضای گروه «انتقام جویان Avengers» تبدیل کرده است. محبوبیتی که هوادارانش را بی صبرانه در انتظار اکران «انتقام‌جویان: جنگ ابدیت» (۲۰۱۸) گذاشته است.

اما مهم تر از این، کاپیتان آمریکا اولین ابرقهرمان مارول است که راه خود را به سوی تلویزیون و بعد پرده نقره ای باز کرد و دنیای مارول را برای اولین بار به جادوی سینما پیوند زد.


منبع: عصرایران

آغاز هفته‌ی فیلم برزیل‌ در تهران

افتتاحیه هفته فیلم برزیل در تهران با سخنرانی سفیر برزیل، رضا میرکریمی و جعفر صانعی مقدم همراه شد.

به گزارش ایسنا، در این مراسم که عصر ۱۵ مهر ماه در خانه هنرمندان ایران برگزار شد پس از پخش تیزر فیلم‌های برزیل، سفیر کشور برزیل که از بانیان اصلی برگزاری این هفته بود با حضور در جایگاه ضمن تشکر از رضا میرکریمی، روبرتو برلینر و دیگر هنرمندان و عوامل برگزاری این مراسم گفت: خوشحالم که این شانس را داریم که فیلم «نیس»، روبرتو برلینر را در این برنامه ببنیم.

او در ادامه از فیلم‌سازانی چون شهرام مکری، بهتاش صناعی‌ها و محسن امیر یوسفی و سپس از سفارت برزیل و دست‌اندرکاران گروه «هنر و تجربه» که برای برنامه‌ریزی این هفته تلاش زیادی کرده‌اند، تشکر کرد.

سفیر برزیل در بخش دیگری از سخنانش گفت: علی رغم فاصله زیادی که بین برزیل و ایران وجود دارد ولی تشابهات زیادی هم با هم دارند؛ مثلا هر دو علاقه به فرهنگ دارند، برزیل هم مثل ایران سابقه زیادی در سینما دارد و از دهه ۱۹۳۰ وقتی صنعت سینمای برزیل ایحاد شد ستاره‌های سینمایی کمک کردند که این صنعت گسترش پیدا کند و در دهه ۱۹۶۰ با تاثیر پذیری از سینمای ایتالیا و فرانسه سینمای برزیل هم رشد کرد.

او افزود: سینمای برزیل در طول این سالها با ویژگی‌های خودش در جهان حضور پیدا کرده است، سینمای ایران نیز بسیار تاثیرگذار است‌ مثل عباس کیارستمی که به عنوان اولین نفر درهای سینمای ایران را رو به جهانیان باز کرد.

وی در عین حال خاطرنشان کرد: متاسفانه ایران و برزیل سطح دانشی کمی نسبت به هم دارند. در حالیکه برزیل هم ویژگی‌های خاص خودش را دارد و می‌تواند در زمینه سینما هم در ایران شناخته شود.

سفیر برزیل با بیان اینکه “ما در این هفته نمایش فیلم‌های مستند، فیلم کوتاه و انمیشین و فیلم داستانی داریم” در ادامه اظهار امیدواری کرد: در طول این ورک‌شاپ‌ها گفتگوهای خوبی بین فیلم‌سازان ایرانی و برزیلی اتفاق بیفتد و مطمئن هستم که این نقطه شروع برای روابط فرهنگی غنی‌تر بین این دو کشور خواهد بود.

سپس رضا میرکریمی دبیر جشنواره‌ی جهانی فجر با حضور در جایگاه با اشاره به صحبتهای سفیر برزیل گفت:جناب سفیر تاریخچه خوبی را از سینمای ایران و برزیل گفتند و تشکر می‌کنم‌ بابت همتی که کردند تا این رابطه فرهنگی ایجاد شود.

او ادامه داد: در جهان امروز ارتباطات فرهنگی و به شراکت گذاشتن تجربیات فرهنگی از طریق رسانه‌های پر مخاطب به راحتی امکان پذیر نیست، در شرایطی که سینمای صنعتی جهان را پر کرده است، سینما بیشترین حقایق را می‌تواند به مردم نشان بدهد. سینمای برزیل بیش از ۵۰ سال است که با نوع نگاهی که دارد حرف‌های جدیدی را بیان کرده است.

میرکریمی با بیان اینکه با وجود مشترکات فرهنگی اما تبادلات فرهنگی کمی داریم،یادآور شد: ۱۲ سال پیش یک تفاهم نامه همکاری بین این دو کشور امضا شد و کمک کرد فیلم‌هایی ساخت شود. 

او ضمن قدردانی از گروه «هنر و تجربه» ادامه داد: باعث افتخارم است که یک فیلم‌ساز برزیلی در کنار ماست که تجربه‌ی خوبی در سینمای مستند داشته و در کارهای تلویزیونی و سینمایی و همچنین فیلم “نیس” توانسته موفقیت‌هایی را کسب کند.

میرکریمی خاطرنشان کرد: ما برزیل را به خاطر فوتبال‌اش خیلی خوب می‌شناسیم و با توجه به اینکه در ایران، فوتبال و سینما طرفداران زیادی دارند، امیدواریم سینمای برزیل نیز در ایران شناخته شود.

دبیر جشنواره جهانی فیلم فجر گفت: مشتاقم که شرایطی فراهم شود تا مروری بر سینمای برزیل در جشنواره جهانی فجر داشته باشیم و از هنرمندان این کشور دعوت کنیم تا در این جشنواره نیز حضور داشته باشند.

در ادامه‌ی افتتاحیه هفته ی فیلم برزیل در تهران، جعفر صانعی مقدم مشاور امور بین‌الملل گروه سینمایی هنر و تجربه با حضور در جایگاه بیان کرد: من به نمایندگی از شورا اینجا هستم که حضور شما را در هفته فیلم برزیل مقدم‌ بشمارم، ما در طول این هفته سه کارگاه برگزارخواهیم کرد که اساتید آن روبروتو برلینر از برزیل و از ایران شهرام موکری، محسن امیریوسفی و بهتاش صناعی‌ها خواهند بود.

او با اشاره به اینکه برپایی هفته‌ی فیلم برزیل در تهران، دومین هفته‌ی فیلم پس از برگزاری هفته فیلم ارمنستان است که توسط گروه «هنر و تجربه» برنامه ریزی شده است، ادامه داد:هدف از برگزاری هفته فیلم کشف و شناسایی سینمای کوتاه، مستند، انیمیشن و به خصوص سینمای هنری و تجربی کشورهای مختلف است که به خاطر سیطره نمایش فیلمهای هالیوودی امکان نمایش بر پرده سینما را ندارند.

صانعی مقدم خبر از برپایی هفته‌ی فیلم گرجستان در اواخر مهر ماه در موزه سینما و هفته فیلم آلمان از ۷  تا ۱۴ آبان ماه در خانه هنرمندان تهران و دو شهر دیگر ایران داد.

مشاور امور بین‌الملل گروه سینمایی هنر و تجربه در پایان گفت: امیدوارم در آینده‌ای نزدیک بتوانیم فیلم‌های هنری و تجربی کشورهای مختلف را در سینماهای کشور به نمایش بگذاریم.

علیرضا شجاع نوری، سیف الله صمدیان، هوشنگ گلمکانی،امیرحسین علم الهدی، امیر اسفندیاری، عباس یاری، شهرام مکری، سروش محمدزاده، حسین کندری، بهتاش صناعی‌ها ،خاطره حاتمی و… از دیگر هنرمندان حاضر در این مراسم بودند.

پس از پایان مراسم افتتاحیه فیلم «نیسه،دیوانگی محض» به کارگردانی روبرتو برلینر برای حاضرین به نمایش گذاشته شد.

هفته فیلم برزیل در تهران با همکاری سفارت برزیل و گروه سینمایی هنر و تجربه برپا شده است.


منبع: عصرایران

مدل تاز‌ه‌ی تاک شوی مذهبی

روزنامه هفت صبح – احمد رنجبر: محمدرضا شهیدی فرد پس از شش سال دوری بار دیگر روی صندلی اجرا نشسته و حالا پخته تر از قبل به مصاف مهمان هایش می رود. او را این شب ها در قامت مجری «چهل چراغ» می بینیم که به واسطه نوع خاص اجرایش برنامه را در کانون توجه قرار داده. راز موفقیت شهیدی فرد چیست؟

سال ۱۳۹۰ برنامه «پارک ملت»؛ این آخرین حضور محمدرضا شهیدی فرد در قاب تلویزیون است. او به یک باره رفت و به طور ناگهانی بازگشت. اینکه در این سال ها  چه کرده بخش دوم گزارش است. فعلا آنچه بهانه تدوین گزارش شده کیفیت کاری اش در «چهل چراغ» است که یک تنه باعث جذابیت و طراوت این برنامه مذهبی شد.

«چهل چراغ» از روز پنجشنبه در کنداکتور شبکه سه قرار گرفته و فعلا شهیدی فرد از پرویز شیخ طادی، حجت اسلامی قائم مقامی و داود میرباقری میزبانی کرده. محور برنامه نسبت هنر و عاشورا است اما دامنه گفت و گو از این مبحث بالاتر می رود و «چهل چراغ» تبدیل به عرصه ای برای بیان حرف های کارآمد، گله و آرزوها می شود.

 مدل تازه تاک شو مذهبی
نکته مهم کمرنگ بودن حرف های شعاری است که غالبا در این گعده ها کم نشنیده ایم. شهیدی فرد حواسش هست مسیر گفت و گو را به سمت درست هدایت کند.

از هزار داستان تا چهل چراغ

هفته پیش طلسم دوری شش ساله محمدرضا شهیدی فر از اجرا شکسته شد. او را ابتدا در قامت مجری برنامه «هزار داستان» در شبکه نسیم دیدیم که با اجرای قابل تامل اش مقابل استاد محمود فرشچیان، یکی از بهترین برنامه های این مجموعه را رقم زد. شهیدی فر با «هزار داستان» به عرصه اجرا برگشت اما حضورش در تلویزیون به آن محدود نشد. او اجرای برنامه «چهل چراغ» شبکه سه را هم به عهده گرفت و در شب های سوگواری، مقابل پرویز شیخ طادی، حجت الاسلام قائم مقامی و داوود میرباقری نشست و با آنها گپ زد. حالا برسیم به ویژگی های اجرای شهیدی فرد که باعث شده از او به عنوان یک مجری موفق یاد کنیم.

یک مجری شاداب

طبیعی است در ایام عزاداری مجری حزن دارد و با صدا و میمیک صورت غم اش را منتقل می کند. محمدرضا شهیدی فرد اما این کار را نکرد و نمی کند. او می داند برای جذب حداکثری بیننده نیاز نیست پیرو کلیشه ها بود. می داند ذات برنامه «چهل چراغ» که یک سر آن بحث هنر است، به اجرای شاداب نیاز دارد. پس با رعایت حرمت شب های سوگواری، وقتی مقابل مهمان می نشیند، گویی در یک برنامه عادی حاضر شده و با «قواعد اجرای تاک شو» وارد مصاحبه می شود. حتی اگر لازم باشد، به فراخور بحث لبخند می زند. فراموش نکنیم این رفتار مجری ای است که مرام و منش او برای بیننده ها پوشیده نیست و آنقدر حرفه ای است که بداند چطور لحنش را هدایت کند و که برخورنده نباشد.

تسلط بر اجرا

دیدن یک اجرای شسته رفته و هدفمند از محمدرضا شهیدی فرد توقع زیادی نیست. او چه زمانی که برنامه صبحگاهی اجرا می کرد و چه حالا که مجری «چهل چراغ» است حواسش هست برنامه را از ریتم نیندازد. می داند کجا باید سوال کند و چه وقت ساکت باشد. وقتی داود میرباقری از سریال سلمان می گوید (که گفته هایش در همین صفحه منتشر شده) اجازه می دهد، حرفش را بزند.

 مدل تازه تاک شو مذهبی
زمانی که پرویز شیخ طادی بحث فقه هنر را پیش می کشد، می داند ممکن است گفته های این کارگردان برای بیننده عام شبهه انگیز باشد، فوری توی حرفش می رود تا بحث به خوبی باز شود. شهیدی فرد چند سال پیش درباره این تکنیک حرف های جالبی زده بود که مرورش مکمل خوبی است برای سرفصل بحث «تسلط بر اجرا». «باید کاربلد باشیم. باید بلد باشی ایده را چطور اجرا کنی. موضوع بستگی به بلد بودن دارد و بستگی به مهارت. فرض کنید مهمان دعوت کرده اید و همه عوامل پذیرایی مهیاست. باید بلد باشید چطور و چگونه مهمان داری کنید. چه زمانی چه غذایی را در کدام ظرف و در کدام فضا سرو و باور کنید، خیلی مهم است.»

تسلط بر موضوع

برای نتیجه بخشی یک برنامه که موضوعی مهم به نام هنر عاشورایی را محور قرار داده، تسلط بر اجرای شرط لازم است اما کافی نیست. مجری با ید خودش شأن کارشناس داشته باشد؛ هم هنر را بشناسد و هم عاشورا را. منظور از مفهوم عاشورا فقط پوسته این واقعه بزرگ نیست بلکه کنه مسئله است که شهیدی فرد پیش از این و حالا در «چهل چراغ» با اشاراتش تسلط خود را به رخ می کشد. از آن سو او از جمله مجریان علاقه مند به هنر خاصه سینماست و این ویژگی، عامل دیگر کارآمد شدن اجرای اوست.

فرار از شعار

بزرگ ترین آفت برنامه هایی که قرار است هنر عاشورایی را واکاوی کنند، شعارزدگی است. عظمت و بزرگی عاشورا، گویی روی کلام کارشناسان سایه می اندازد و بحث ها غالبا در سطح می ماند. در سه برنامه ای که از «چهل چراغ» شاهد بوده ایم، به روشنی پرهیز از شعارزدگی مشخص است. تا مباحث به سمت کلیشه ها می رود مجری با یک نکته ریز مهمان را به سمت دیگر هدایت می کند.

نمی گوییم صد در صد موفق بوده اما در غالب موارد پاسخ گرفته و فراموش نمی کنیم مهمان ها هم ظرفیت نوعی دیگر از حرف زدن درباره هنر عاشورایی را بلد بوده اند. مثلا پرویز شیخ طادی و داود میرباقری از عینیات حرف می زنند و با مصداق می گویند کجاها هنرمند به بن بست خورده و چه جاهایی تنها مانده و فقه پویا باید دستگیرشان می شده.

چهل چراغ موفق می شود؟

حتما در اجرای محمدرضا شهیدی فرد عیب هایی هست اما آنچه باعث می شود اغماض کنیم، برتری وجوه مثبت اوست. اصلا «چهل چراغ» به واسطه کیفیت اجرای او موفق بوده و چه بسا اگر مجری دیگر جای او را می گرفت برنامه از نفس می افتاد. به ویژه آنکه از نظر قواعد برنامه سازی، «چهل چراغ» استانداردهای لازم را رعایت نکرده و همه توانش را بر تاک شو گذاشته. چنین برنامه ای برای دیده شدن بیشتر نیازمند آیتم های متنوع است که هم از نظر محتوا خاص باشند و هم در ساختار سرشار از زیبایی شناسی.

 مدل تازه تاک شو مذهبی
آن طور که روابط عمومی شبکه سه اطلاع رسانی کرده، «چهل چراغ» در چهل شب میزبان هنرمندان و چهره هایی خواهدبود که توانسته اند پیوندی میان هنر و فرهنگ حسینی برقرار کنند. قرار است در شب های آینده مباحث برنامه فراتر از سینما و تلویزیون باشد و هنرهای نمایشی، هنرهای تجسمی، موسیقی و ادبیات را هم شامل شود. پس باید ساختار برنامه به قوام بیشتر برسد.

سال های از دست رفته

محمدرضا شهیدی فرد تابستان ۹۰ «پارک ملت» را روی آنتن شبکه یک داشت اما برنامه به یک باره متوقف شد. این برنامه ابتدا قرار بود ۱۸۰ قسمت باشد اما بعد از قسمت ۱۳۲، مهر توقیف خورد. گفته می شود مهدی فرجی مدیر وقت شبکه یک تمایل داشته برنامه شهیدی فرد ادامه داشته باشد ولی علی دارابی معاون وقت سیما سد راه بوده است.

در این مدت خبرهایی مبنی بر بازگشت او به تلویزیون به گوش می رسید ولی هیچ کدام رنگ واقعیت ندیده اند. شهید فرد تا مدت ها ممنوع التصویر هم بود تا جایی که تصویر او در برنامه های سینمای اجازه پخش از تلویزیون نداشت. در سری دوم و سوم «خندوانه» شهیدی فرد مشاور تیم سازنده بود و به گواه عوامل این برنامه، نقشی بسزا در رونق آن داشته است. با پایان «چهل چراغ» مسیر محمدرضا شهیدی فرد در قامت مجری به کدام سو خواهدبود؟


منبع: برترینها

خاطره بازی با «باشگاه مشت زنیِ» دیوید فینچر

هفته نامه جامعه پویا – ترجمه سارا احمدپور: «باشگاه مشت زنی یا همان FIGHT CLUB معروف از آن فیلم هایی بود که هم در زمان نمایش و هم مدت ها پس از پایان نمایش بسیار مورد استقبال و البته گاه انتقاد قرار گرفت و در مجموع یکی از پرسر و صداترین فیلم های چند دهه اخیر سینما شد. از زوایای مختلف به این فیلم پرداخته شده است اما این مطلب سعی دارد جنبه هایی از این فیلم را بازگو کند که کمتر به آن توجه شده و درباره آن روایت شده است. قطعا خواندن این مطلب خالی از لطف نیست».

اجازه بدهید برای شکستن اولین قانون باشگاه مشت زنی یعنی «صحبت نکردن درباره آن» از همه شما یک عذرخواهی ویژه داشته باشیم. در آن فیلم صحبت کردن از باشگاه می توانست پیامدهای بدی داشته باشد؛ اما ما می خواهیم درباره این فیلم حرف بزنیم و مجازات هم نشویم.

«باشگاه مشت زنی» که در سال ۱۹۹۹ اکران شد، در ابتدا باعث برانگیختن نقدها و واکنش ها و نوشته های گوناگون چندگانه و گاه حتی متضاد و شاید غیرعادی و جنون آمیز و جسورانه درباره براد پیت و ادوارد نورتون شد؛ ولی اکنون به عنوان یکی از بهترین فیلم های دهه ۱۹۹۰ قرار گرفته می شود.

برایت جلیل از این فیلم کلاسیک چند حقیقت و نکته کمتر شنیده شده از آن را بررسی کرده ایم.

خاطره بازی با فیلم جنجالی دیوید فینچر

نکته هایی درباره نقش ها

با توجه به ساختار و توصیفات کتاب «چاک پالنیک» که فیلم براساس آن ساخته شده است، نقش های اصلی برای برادپیت و ادوارد نورتون از همان ابتدای کار در نظر گرفته شده بود؛ ولی درباره نقشی که سرانجام هلنا بونهام کارتر آن را بازی کرد، وضع این چنین نبود، پالینک در مصاحبه ای با مجله «منزهلث» گفته است: آن زمان کورتنی لاو با ادوارد نورتون یک رابطه عاطفی و البته پرحاشیه داشت.

این بازیگر واقعا برای به دست آوردن نقش مارلا خیلی تلاش کرد و من انتظار داشتم او این نقش را بازی کند؛ ولی دیوید فینچر نمی خواست نقش را به او بدهد و به منظور پرهیز از کلیشه ها بود که هلنا را پیشنهاد داد. او همچنین به من گفت که نقش را به جولیا لوی دریفوس که با بازی در نقش الاین بنس در فیلم «سایفلد» مشهور شده بود هم پیشنهاد داده و گفت و گوی آنها به نتیجه نرسیده بود.

فینچر به من گفت دریفوس هیچ ذهنیتی راجع به من نداشته و اصلا اسم من را نشنیده بود، من آنجا نشسته بودم و راجع به خودم این طور فکر می کردم: «خدای من ، عجب بازنده بدشانسی هستم که این بازیگر آینده دار حتی اسم من را هم نشنیده است.»

او استعداد شگفت انگیزی داشت، فقط به نظرم زیادی جوان بود. نقش مارلا بسیار مهم بود؛ چرا که نقطه عطف فیلم به واسطه او شکل می گرفت. یعنی وقتی متوجه می شوی تایلر وجود خارجی نداشته و این خود راوی بوده که از مارلا سوءاستفاده می کرده، به بازیگری نیاز دارد که، چطور توضیح بدهم، انتخابش خاص و دور از ذهن باشد نه کسی که بهتر از او را نمی شناسی.

ستاره بیمار

در این فیلم بونهام کارتر، مجبور بود آن قدر سیگار بکشد که عملا از آن همه سیگار کشیدن بیمار شد. این هنرپیشه در مصاحبه ای با چنل آرت گفته: «در پایان فیلم من به یک عکس رادیوگرافی با اشعه ایکس از ریه هایم به دیوید فینچر نشان دادم. مجبور شدم از ریه هایم عکس بگیرم؛ چون در کمال تعجب در این شش ماه فیلمبرداری بیماری برونشیت گرفته بودم.

فینچر برداشت ها و شات های زیادی از صحنه های سیگار کشیدن داشت و فکر می کرد سیگار در این نقش خیلی اهمیت دارد. او خیلی با سیگار درگیر بود و من مجبور بودم فکری به حالش بکنم. باید بگویم که در این فیلم من همیشه در گورستانی از ته سیگارها نشسته بودم».

میزان دستمزدها

شاید عجیب به نظر برسد ما براد پیت هفت برابر ستاره هم بازی اش یعنی ادوارد نورتون دستمزد گرفت. براد پیت برای این نقش ۱۷٫۵ میلیون دلار دستمزد گرفت و این در حالی بود که نورتون فقط ۲٫۵ میلیون دلار به دست آورد.

خاطره بازی با فیلم جنجالی دیوید فینچر

داستان فنجان های استارباکس

در این فیلم تقریبا همه تماشاگران متوجه اندام ورزشکاری براد پیت شدند؛ اما واقعا کمتر کسی از تماشاگران متوجه وجود فنجان های پرشمار قهوه استارباکس در همه نماهای تکی و سینگل شات ها شد. فینچر دلیل این کار را برای مجله «امپایر» توضیح داده است. این کارگردان گفته: «وقتی در سال ۱۹۸۴ برای نخستین بار به لس آنجلس آمدم، قهوه خوب در این شهر اصلا وجود نداشت که زندگی آدم را نجات دهد.

بعد از آن استارباکس به وجود آمد و ایده محشری داشت؛ قهوه خوب، قهوه واقعا خوب و وقتی به موفقیت رسید، در هر محله ای دو یا سه استارباکس وجود داشت و این واقعا زیاد بود. ولی وقتی مدیران استارباکس متن فیلمنامه را خواندند، می دانستند که دارند چه کار می کنند. آنها یک جورهایی حاضر بودند به خودشان تلنگری بزنند و با خودشان شوخی کنند.

البته نه به این معنی که اجازه دهند از اسمشان برای کافی شاپی که در قسمتی از فیلمنامه کاملا ویران می شود، استفاده کنیم، ولی در بقیه موارد داوطلبانه با ما همکاری کردند. ما هنگام استفاده و همکاری با آنها ساعت های خوشی داشتیم. همه جای صحنه و در همه سکانس ها پر بود از فنجان های استارباکس. من هیچ خصومت شخصی ای با استارباکس ندارم. فکر می کنم آنها دارند تلاش می کنند کارشان را خوب انجام دهند و خیلی هم موفق هستند».

آن سطر توهین آمیز

در نسخه اصلی فیلمنامه چند خط دیالوگ بود که مارلا بعد از اولین رابطه به تایلر گفت. از نظر لورا زیسکین، مدیر تولید موسسه فاکس ۲۰۰۰، این جمله شدیدا توهین آمیز بود و از فینچر خواست که جمله را عوض کند. او به فینچر گفت: از تو خواهش می کنم، استدعا دارم، این جمله خیلی اهانت آمیز است و تو باید آن را حذف کنی… کارگردان هم به یک شرط قبول کرد: «من چیز دیگری را به جای آن سطر می گذارم ولی باید قول بدهی که هرچه بود، دیگر آن را تغییر ندهی.

زیسکین این شرط را قبل کرد و فینچر جمله را به صورتی شاید تندتر و غیرمعمول تر تغییر داد. وقتی زیسکین جمله جدید را شنید حتی بیشتر از جمله قبلی از آن عصبانی شد و از فینچر خواست همان جمله اولیه را استفاده کند ولی خب او قول داده بود و فینچر هم جمله دوم را به کار گرفت.

ستاره های زخمی

صحنه های مشت زنی زیادی در فیلم وجود دارد و این نکته که دیوید فینچر همیشه دوست دارد برداشت های زیادی را فیلمبرداری کند، باعث شد که بعضی از مواقع ستاره های فیلم موقع برداشت صحنه های طاقت فرسای فیزیکی زخمی شوند. پزشکی که گروه فیلمبرداری بر سر صحنه برده بود، شهادت داده که هم براد پیت و هم ادوارد نورتون دچار آسیب و دررفتگی انگشت شست دست شده اند و دنده هایشان زخمی شده بود و نورتون هم زخم بدی روی سرش داشت.

 خاطره بازی با فیلم جنجالی دیوید فینچر

نورتون در مصاحبه ای با توتال فیلم گفته است: «یک سکانس در فیلم وجود دارد که براد من را از اتاقک عوارضی پارکینگ به بیرون پرت می کند و من زیر ماشین می افتم. این یک صحنه طاقت فرسا و خطرناک بود و فینچر اصرار داشت همه آن را در یک برداشت بگیریم و ما هم دفعات زیادی آن را انجام دادیم. حدود ۲۰ تا ۳۵ بار و سرانجام چیزی شبیه به آنچه در واقعیت ممکن است اتفاق بیفتد، انجام دادیم.

خیلی دردناک بود، اما خب من می توانستم هر تعدادی که او می خواست، این صحنه را انجام دهم، چرا که دیگر آب از سرمان گذشته بود. سرانجام در برداشت ۳۳ تا ۳۴ بود که براد احساس ناراحتی کرد و گفت: گوش کنید، جدی می گم، دیگه نه. او واقعا آسیب دیده بود و فینچر هم وقتی دید این طور است، قسم خورد که برداشت بعدی برداشت آخر است. پس من هم با نهایت وجود خودم را زیر ماشین انداختم. خیلی خسته بودم و به اندازه کافی غلت نخوردم. سرم را به کفی ماشین کوباندم و آخ بلندی از نهادم بلندشد. همان وقت دیدم که فینچر از روی صندلی اش بالا پرید و گفت: آهان این همان چیزی بود که می خواستم.

یک ستاره آینده

صحنه ای دیگر در فیلم است که در آن تایلر با اعضای باشگاه مشت زنی صحبت می کند. او در این صحنه یک جمله جالب گفت: «برنامه های تلویزیونی مان را به این باور رسانده اند که یک روز همه ما میلیونر و ستاره های راک می شویم، ولی این اتفاق نمی افتد و ما هیچی نخواهیم شد». موقع گفتن کلمه ستاره راک، تایلر مستقیما به چشمان کاراکتری به نام انجل فیس نگاه می کرد که خاردلتو که حالا یک ستاره سینما و دنیای راک واقعی است، نقش او را بازی می کرد.


منبع: برترینها

نامه اعتراضی ۵۰۰ هنرمند به روحانی

حضور پررنگ اساتید هنر و نیز امضاهای هنرمندان از طیف های مختلف فکری و اعضای شناخته شده انجمن های هنری موید عمق دل آزردگی آنان از این ادبیات سخیف و غیر فرهنگی است. متن نامه بدین شرح است:
 

جناب آقای دکتر حسن روحانی

ریاست محترم جمهوری و رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی

این روزها جامعه هنری در بهت و حیرت توهین ها و تهمت های ناروای ریاست محترم فرهنگستان هنر به چهره های شاخص جامعه هنری است. صبحی نیست که ایشان در گفتگو با رسانه های مختلف هنرمندان، گالری داران ، مجموعه داران هنری را با الفاظ سخیف و رکیک مورد حمله قرار ندهد و انواع اتهامات و افتراهای بدون سند و مدرک را در ادبیاتی دون شان یک مقام فرهنگی به کار نبندند. غریب است که ایشان این فحاشی ها و تهمت ها را روی سربرگ فرهنگستان هنر مرقوم نموده و آن را روی وب سایت رسمی این نهاد منتشر می کند که هم اکنون هم قابل مشاهده است.

 

ایشان در پاسخ به اظهار نظر مودبانه هنرمندان، آنان را بارها فاسد خوانده، بزرگی از هنر ایران را مال خر می خواند و به استاد بزرگوار دیگری می نویسد «فضولی نکن». همچنین بی توجه به جایگاه والای فرهنگستان هنر به رسانه ها می گوید : «اینجا همه فاسدند… هنرمند فاسد است… گالری دار برای فساد گالری ایجاد کرده است… هنرمندان شریک دزداند…» و عبارتی از این دست که موجب آزردگی خاطر هنرمندان و هنردوستان شده است. ما امضا کنندگان این نامه سرگشاده، بدین وسیله اعتراض شدید خود را به این بی اخلاقی آشکار ریاست یک نهاد مهم فرهنگی اعلام و تقاضای رسیدگی بدان را داریم.

 

فرهنگستان هنر باید مظهر اخلاق، اعتماد و آرامش بخشی به جامعه هنری باشد و این حجم از گستاخی و پرده دری به هر بهانه ای که باشد، از نظر اخلاقی پذیرفته نیست. لذا از آن مقام که پیوسته حامی اهل فرهنگ و هنر بوده اید، تقاضا داریم نسبت به رسیدگی و اصلاح این امر دستورات لازم را صادر فرمایید.

 
نام های بسیار معتبری این نامه سرگشاده را امضا کرده اند که برخی از آنان عبارتند از: لیلی گلستان، نصرالله افجه ای، حسین محجوبی ، علیرضا سمیع آذر، فرشید مثقالی، کوروش شیشه گران، علی اکبر صادقی، پرویز تناولی ،آیدین آغداشلو ،کاظم چلیپا ، ناصر پلنگی، منوچهر معتبر، معصومه مظفری، بابک اطمینانی، ابراهیم حقیقی، حسین پاکدل ، محمد حسین عماد، نصرت الله مسلمیان، جمشید مرادیان، علی شیرازی، حمید سوری، عنایت الله نظری نوری، مهران مهاجر، مهدی فلاح، امیر احمد فلسفی، اسرافیل شیرچی، جمشید بایرامی، افشین شاهرودی، مریم زندی، مرتضی اسدی، آرمان استپانیان، کوروش ادیم، محمود بخشی، وحید ملک، شهلا حبیبی، محمود بهمن پور، حسین ماهر، مژده طباطبایی، آریا اقبال، امید تهرانی، رزیتا شرف جهان، جاوید رمضانی، مژگان والی‌پور، الهه جواهری، شیرین پرتوی،سلمان متین فر، منیژه صحی، بهداد لاهوتی، مرتضی دره باغی، کامبیز صبری، رضا فیروزه ای،امیر شاهرخ فریوسفی، رضوان صادق زاده، حمید شانس، رعنا جوادی، پری یوش گنجی، علی فرامرزی، کوروش گلناری، فرح ابوالقاسم، عین الدین صادق زاده، رعنا فرنود، ایمان افسریان، بهنام کامرانی، نگار نادری پور، بهزاد اژدری، فرزاد هاشمی،محمد هادی فدوی، نگار خارکن، حمید رضا قلیچ خانی، شهریار احمدی، علی گلستانه، وحید چمانی، باوند بهپور، رضا رینه ای، بهرنگ صمدزادگان ،شاه پری بهزادی، امیرحسین دلبری، مینا غازیانی، مونا پاد، احمد آریامنش، سالار جرجانی، کتایون مقدم ، محمد طباطبایی، بنفشه همتی، فریش البرزکوه، نسترن صفایی، علی ترقی جاه، غزاله هدایت، احمد محمد پور، سینا جعفریه و …


منبع: بهارنیوز

اظهارات «ساره بیات» جنجال‌برانگیز شد

سایت نمناک نوشت: جشن تولد ۳۸ سالگی ساره بیات با حضور همسر خواهرش و اظهارات جنجالی که در خصوص محرمیت با رضا قوچان نژاد مطرح شد شب پرحاشیه ای بود. ساره بیات در جشن تولد ۳۸ سالگی خود اظهاراتی جنجالی پیرامون مسئله محرمیت خود با رضا قوچان نژاد مطرح میکند که این مراسم را بسیار حاشیه دار میکند. ساره بیات در سالروز تولدش در مراسم اکران فیلم زرد از پدرش قدردانی کرد و از حضور رضا قوچان نژاد و سعید عزت الهی اظهار خوشحالی کرد و از آقای کیروش برای اجازه دادن به دو لژیونر تیم ملی برای حضور در این مراسم بسیار تشکر کرد.



این خانم بازیگر درباره ماجرای بغل کردن رضا قوچان نژاد که حواشی زیادی برای او در پی داشت گفت :میگفتند که شوهر خواهر شبیه برادر است اما به نظر من شوهر خواهر شبیه برادر نیست و به نظر من وقتی خواهرت را که پاره تنت هست به مردی میسپاری حسی که نسبت به او داری فقط شبیه حس پدرانه است و رضا مثل یک پدر بالای سر خواهر من هست. عکسی که من با رضا داشتم و در آن دست دور گردن هم انداخته بودیم با واکنش های مردم روبرو شد و من همینجا باید بگم که من با رضا چون شبیه دستهای پدرم هست احساس محرمیت میکنم و امشب به احترام شما او را بغل نکردم و همه شوق و ذوقم را درون خودم فرو ریختم و فقط میگویم که رضای عزیزم خیلی خوش اومدی…


منبع: بهارنیوز

رقابت ۹۲ کشور در اسکار خارجی/ جدول

به گزارش ایسنا، آکادمی علوم و هنرهای سینمایی اسکار اعلام کرد که امسال در مجموع ۹۲ کشور فیلم‌های خود را برای رقابت در شاخه بهترین فیلم خارجی جوایز اسکار ارسال کرده‌اند که رکورد جدیدی در این شاخه محسوب می‌شود.کشورهای هایتی، هندوراس، لائوس، موزامبیک، سنگال و سوریه برای اولین بار فیلمی به نمایندگی از سینمای خود به آکادمی اسکار معرفی کرده‌اند.از مهمترین فیلم‌های حاضر در شاخه بهترین فیلم خارجی اسکار ۲۰۱۸ می‌توان به فیلم «اول پدرم را کشتند» ساخته «آنجلینا جولی» به نمایندگی از کامبوج، «پایان خوش» ساخته «میشائیل هانکه» (اتریش)، «یک زن فوق‌العاده» به کارگردانی «سباستین لِلیو» (شیلی)، «۱۲۰ تپش در دقیقه» از «روبن کامپیلو» (فرانسه)، «تِلما» به کارگردانی «یوآخیم تریه» (نروژ) و «بی‌عشق» ساخته «آندری زویاگینتسف» از روسیه اشاره کرد.همچنین فیلم «میدان» ساخته «روبن اوستلوند» که برنده نخل طلای بهتری فیلم جشنواره کن ۲۰۱۷ شد نیز به نمایندگی از سینمای سوئد در این رویداد سینمایی حضور می‌یابد.
** فهرست کامل ۹۲ فیلم‌ حاضر در شاخه بهترین فیلم خارجی جوایز سینمایی اسکار در سال ۲۰۱۸ در جدول زیر آمده است:




 
کشور
فیلم
کارگردان


۱
افغانستان
نامه‌ای به رئیس جمهور
رویا سادات




۲
آلبانی
سپیده‌دم
جنتین کوچی


۳
الجزایر
جاده‌ای به سوی استانبول
راشد بوشراب


۴
آرژانتین
زاما
لوکرشیا مارتل


۵
ارمنستان
یه‌وا
آناهید آباد


۶
اتریش
پایان خوش
میشائیل هانکه


۷
آذربایجان
باغ انار
ایلگار نجف


۸
بنگلادش
قفس
اکرم خان


۹
بلژیک
تندرو و زندانی
میشائیل روسکام


۱۰
بولیوی
جمجمه تاریک
کایرو روسو


۱۱
بوسنی و هرزگوین
مردها گریه نمی‌کنند
آلن دریلویچ


۱۲
برزیل
پادشاه صبح‌ها
دنیل رزنده


۱۳
بلغارستان
شکوه
پتار ولکانوف


۱۴
کلمبیا
مرد گناهکار
اویان دی.ژائونا


۱۵
کرواسی
به بشقاب من خیره نشو
هانا ژوسیچ


۱۶
جمهوری چک
مادر یخی
بوهدان سلاما


۱۷
دانمارک
تو ناپدید می‌شوی
پیتر شونا


۱۸
جمهوری دومنیکن
دارکوب‌ها
خوزه ماریا کابرال


۱۹
اکوادور
آلبا
آنا کریستینا باراگان


۲۰
مصر
شیخ جکسون
امر سلاما


۲۱
استونی
نوامبر
رینر سارنت


۲۲
فنلاند
تام فنلاند
دوم کروکسکی


۲۳
فرانسه
۱۲۰ تپش در دقیقه
روبین کامپیلو


۲۴
گرجستان
مادر ترسناک
آنا اورشادزه


۲۵
آلمان
محوشدگی
فاتح آکین


۲۶
یونان
میدان آمریکا
یانیس ساکارادیس


۲۷
هنگ‌کنگ
جهان دیوانه
وانگ چون


۲۸
مجارستان
در جسم و روح
ایلدیگو انیادی


۲۹
ایسلند
زیر درخت
 گونار سیگوردسن


۳۰
هند
نیوتن
آمیت ماسورکار


۳۱
اندونزی
توره
ویکاکسونو وینسو


۳۲
ایران
نفس
نرگس آبیار


۳۳
عراق
باد سیاه
حسین حسن


۳۴
ایرلند
آهنگ گرانیت
پت کالینز


۳۵
رژیم صهیونیستی
فاکسترات
ساموئل مائوز


۳۶
ایتالیا
تامبرا
جوناس کارپینانو


۳۷
ژاپن
عشق او آب را به جوش می‌آورد
ریوتا ناکانو


۳۸
قزاقستان
جاده‌ای به سوی مادر
آخان ساتایف


۳۹
کنیا
کاتی کاتی
امبیسی ماسیا


۴۰
کوزوو
ناخواسته
ادون ریزوانولی


۴۱
قرقیزستان
قنطورس
آکتان آریم کوبات


۴۲
لائوس
عزیزترنی خواهر
ماتی دو


۴۳
استرالیا
فضای میانی
روث بارگوبلو


۴۴
کامبوج
اول پدرم را کشتند
آنجلینا جولی


۴۵
کانادا
سرزمین ارواح
فرانسوا جیراد


۴۶
چین
گرگ جنگجو ۲
وو جینگ


۴۷
لتونی
سرگذشت ملانی
ویتسور کایریش


۴۸
لبنان
توهین
زیاد دوئیری


۴۹
لیتوانی
سرما
شاروناس بارتاس


۵۰
لوکزامبورگ
بارگیری
لارا شرودر


۵۱
مکزیک
توفان
تاتیانا هوزو


۵۲
مغولستان
فرزندان چنگیز
زولبایار دوری


۵۳
مراکش
راضیه
نبیل آیوش


۵۴
موزامبیک
قظار نمک و شکر
لیسینیو آزودو


۵۵
نپال
خورشید سفید
دیپاک رانیار


۵۶
هلند
لیلا ام.
مایک دجونگ


۵۷
نروژ
تلما
یواخیم تریه


۵۸
پاکستان
ساوان
فرهان علم


۵۹
فلسطین
واجب
آنماری جاسز


۶۰
پاناما
آنسوی برادری
آریانا بندیتی


۶۱
پاراگوئه
موتورهای جستجو
ژوان کارلوس مانگلیا


۶۲
پرو
Rosa Chumbe
جاناتان ریلایز


۶۳
فیلیپین
گلوله کوچک
میکائیل رد


۶۴
لهستان
ردپا
آگنیزکا هولاند


۶۵
پرتغال
سینت جورج
مارکو مارتینز


۶۶
رومانی
فیشر
آدرین سیتارو


۶۷
روسیه
بی‌عشق
آندری زویاگینتسف


۶۸
سنگال
خوشبختی
آلن گومز


۶۹
صربستان
مرثیه‌ای برای خانم جِی
بوژان وولتیک


۷۰
سنگاپور
Pop Aye
کریستین تان


۷۱
اسلواکی
خط
پیتر باژاک


۷۲
اسلوونی
معدنچی
حنا سلاک


۷۳
آفریقای جنوبی
زخم
جان ترنگوو


۷۴
کره جنوبی
راننده تاکسی
جانگ هون


۷۵
اسپانیا
تابستان ۱۹۹۳
کارلا سیمون


۷۶
سوئد
میدان
روبن اوستلوند


۷۷
سوئیس
فرمان الهی
پترا وُلپ


۷۸
سوریه
گاندی کوچک
سام کادی


۷۹
تایوان
صحبت کوتاه
هو-شن هوانگ


۸۰
تایلند
تا زمانی که تاریک شود
آنوشا سوچاکورنپونگ


۸۱
تونس
آخرین ما
آلا ادین اسلیم


۸۲
ترکیه
آیلا: دختر جنگ
کان اولکای


۸۳
اوکراین
سطح سیاه
والنتین واسیانویچ


۸۴
انگللیس
سرزمین پاک من
سرمد مسعود


۸۵
اروگوئه
داستانی دیگر از دنیا
گیلرمو کاسانووا


۸۶
ونزوئلا
اینکا
ایگناسیو کاستیلو کاتین


۸۷
ویتنام
پدر و پسر
لونگ دین دونگ


۸۸
شیلی
یک زن فوق‌العاده
سباستین لِلیو


۸۹
کاستاریکا
صدای چیزها
آریل اسکالانته


۹۰
هائیتی
عشق من آییتی
گوتی فلین


۹۱
هندوراس
مورازان
هیسپانو دوران


۹۲
نیوزلند
هزار طناب
توسی تاماسه



آکادمی اسکار ابتدا فهرست بلند شامل ۹ فیلم منتخب را در اواخر سال ۲۰۱۷ اعلام می‌کند و در اوایل سال ۲۰۱۸ نیز  پنج فیلم به‌عنوان نامزدهای نهایی بهترین فیلم خارجی سال انتخاب می‌شوند.سال گذشته اسکار بهترین فیلم خارجی برای دومین بار با فیلم «فروشنده» ساخته اصغر فرهادی به سینمای ایران رسید.مراسم نودمین دوره جوایز سینمایی اسکار روز چهارم مارس (۱۳ اسفند) برگزار خواهد شد.


منبع: بهارنیوز

گریم هومن سیدی و رضا عطاران در آمریکا

به گزارش سینمادیلی، این فیلم اولین تجربه کارگردانی بلند سینمایی مهران احمدی است که به تهیه کنندگی محمد حسین قاسمی، با فیلمنامه ای از علی فرقانی در لوکیشن کالیفرنیا جلوی دوربین مسعود سلامی می رود.
در این فیلم کمدی که برای نمایش در جشنواره فیلم فجر آماده می شود، رضا عطاران، هومن سیدی، بابک حمیدیان، هادی کاظمی و … ایفای نقش می کنند.

 



منبع: بهارنیوز

عرضه «سریع و خشن ۹» در سال ۲۰۲۰

آینده‌ی فرانچایز Fast & Furious «سریع و خشن» در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. در حالی که برنامه رسمی Universal این است که دو فیلم Fast & Furious «سریع و خشن» اصلی دیگر منتشر کند و سه‌گانه‌ای که با The Fate of the Furious «سرنوشت خشمگین» شروع شده است را به پایان برساند و فرانچایز را خاتمه دهد، اما چندین گزارش‌ از وجود یک آسپین آف شامل شخصیت‌های دواین راک جانسون ( Dwayne ‘The Rock’ Johnson) و جیسون استاتهام (Jason Statham) (لوک هابز و دکار شاو) که بعد از The Fate of the Furious «سرنوشت خشمگین» تولیدش را شروع شده است وجود دارد.حال نیز فیلم اصلی بعدی در سری Fast & Furious «سریع و خشن» یک سال به عقب رانده شده است، آیا این به این معنی است که اسپین آف راک و استاتهام قبل از آن و در سال ۲۰۱۹ منتشر خواهد شد؟


به گفته‌ی Variety، استودیوی Universal هنوز توضیحی رسمی درباره‌ی تغییر تاریخ انتشار فیلم از ۱۹ آپریل ۲۰۱۹ به ۱۰ آپریل ۲۰۲۰ نداده است. با اینکه احتمال دارد که این کار برای ایجاد فضا برای اسپین آف راک بوده است. اما فاکتورهای دیگری وجود دارد که می‌تواند دلیل این تغییر باشد. با اینکه راک و وین دیزل (Vin Diesel) بنا به گزارش‌ها به قسمت نهم برخواهند گشت (و مشکلاتی که هنگام ساخت The Fate of the Furious «سرنوشت خشمگین» داشته‌اند را پشت سر گذاشته‌اند) اما آن‌ها تنها بازیگران بلند مدت سری هستند که به طور حتمی در قسمت نهم حضور خواهند داشت. میشل رودریگز (Michelle Rodriguez) گفته است او به نهمین فیلم Fast & Furious «سریع و خشن» برنمی‌گردد مگر اینکه دیگر ستاره‌های زن سریال نقش‌های مناسب‌تری داشته باشند و وین دیزل نیز علنا از این کار حمایت کرده است. همچنین برگشتن کارگردان The Fate of the Furious «سرنوشت خشمگین» برای کارگردانی قسمت بعدی نامشخص است.

با نبود کارگردان و اعلام ناامیدی بازیگران Fast & Furious «سریع و خشن» از مدیریت نوآوری سری، ممکن است هدف Universal از به تاخیر انداختن Fast & Furious 9 «سریع و خشن ۹» این بود که فضای کافی برای حل مشکلات پشت صحنه قبل از شروع تولید فیلم ایجاد کند. با اینکه نقدها برای The Fate of the Furious «سرنوشت خشمگین» مانند فیلم‌های قبلی سری خوب نبودند اما فیلم همچنان مورد قبول واقع شد و به فروش جهانی ۱٫۲۴ میلیارد دلار جهانی دست یافت. تنها به این دلیل، این موضوع که Fast & Furious 9 «سریع و خشن ۹» ساخته خواهد شد تقریبا قطعی است.


منبع: بهارنیوز