رقابت ۱۸ فیلم در بخش مسابقه جشنواره «مسیر عشق»

نخستین جشنواره بین المللی فیلم و عکس «مسیر عشق» با محوریت محرم و راهپیمایی اربعین حسینی در عراق و ایام شهادت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) در ایران برگزار خواهد شد.

اسامی ۱۸ فیلم سینمایی راه یافته به بخش مسابقه جشنواره بین المللی فیلم و عکس «مسیر عشق» اعلام شد.

به گزارش ستاد اطلاع رسانی جشنواره، از مجموع تعداد آثار شرکت کننده در بخش مسابقه جشنواره بین‌المللی «مسیر عشق»، ۱۸ فیلم سینمایی توسط کارشناسان حوزه سینما انتخاب و در بخش مسابقه با یکدیگر رقابت خواهند کرد.

اسامی آثار برگزیده به شرح زیر است:

۱- ابوزینب/ علی غفاری

۲- من و زیبا/ فریدون حسن پور

۳- دخیل/ داریوش یاری

۴- جشن تولد/ عباس لاجوردی

۵- هیهات/ هادی مقدم دوست، هادی نائیجی، روح الله حجازی، دانش اقباشاوی

۶- هیوا/ رسول ملاقلی پور

۷- بخاطر هانیه/ کیومرث پوراحمد

۸- سفیر/ فریبرز صالح

۹- رستاخیز/ احمدرضا درویش

۱۰- شب دهم/ جمال شورجه

۱۱- روز واقعه/ شهرام اسدی

۱۲- عصر روز دهم/ مجتبی راعی

۱۳- پرواز در شب/ رسول ملاقلی پور

۱۴- افق/ رسول ملاقلی پور

۱۵- دستهای خالی/ ابوالقاسم طالبی

۱۶- دلشکسته/ علی رویین تن

۱۷- سینه سرخ/ پرویز شیخ طادی

۱۸- حماسه مجنون/ جمال شورجه

داوران این رویداد سینمایی برگزیدگان نهایی را معرفی خواهند کرد.

نخستین جشنواره بین المللی فیلم و عکس «مسیر عشق» با محوریت محرم و راهپیمایی اربعین حسینی در عراق و ایام شهادت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) در ایران برگزار خواهد شد.


منبع: عصرایران

نتیجه سرقت شعردیگران برای‌خوانندگی

به گزارش ایسنا،بر اساس متنی که رسیده است، مسعود دهقان به‌عنوان تهیه‌کننده و مدیر برنامه سینا سرلک با اشاره به اقامت موقت این خواننده موسیقی ایرانی در خارج از کشور گفت: ما از این طرح شکایت و برگزاری دادگاه بی‌اطلاع بودیم و امروز از طریق رسانه‌ها در جریان حکم صادرشده قرار گرفتیم. این حکم دادگاه غیابی بوده و قابل تجدیدنظرخواهی است و در اسرع وقت از طریق وکیل سینا سرلک به آن اعتراض خواهیم کرد.

 
دهقان اضافه کرد: سینا سرلک از خوانندگان خوب کشور است و چنین حواشی از اعتبار و ارزش ایشان در بین مخاطبان کم نخواهد کرد.خبری در برخی سایت‌ها ازجمله نوا منتشر شد؛ مبنی بر اینکه «علی لهراسبی، سینا سرلک و رضا صادقی (خواننده) به اتهام مشارکت در سرقت ادبی از سوی شعبه ۱۰۶۰ دادگاه کیفری دو مجتمع قضایی کارکنان دولت تهران گناهکار شناخته شدند که رای صادره برای این سه خواننده مطرح و مردمی تحمل دو سال حبس تعزیری است».

در ادامه این خبر آمده «علی لهراسبی و رضا صادقی ترانه «سوغاتی» از اردلان سرفراز را خوانده و منتشر کرده بودند؛ قطعه «برخیز» با صدای سینا سرلک که به عنوان یکی از قطعات سریال پربیننده شهرزاد منتشر شده بود نیز در گذشته با صدای ابراهیم حامدی و با نام محتاج منتشر شده بود که سروده اردلان سرفراز است. اردلان سرفراز با وکالت صالح دادگر پیگیری های لازم را انجام داده است. این پرونده در دادگاه فرهنگ و رسانه بررسی و منجر به صدور کیفرخواست شده. سپس به شعبه ۱۰۶۰ دادگاه کارکنان دولت ارجاع و نهایتا رای صادر شده خبر از محکومیت این سه خواننده داشته است.»

حمایت محسن چاووشی از سینا سرلک!

 محسن چاووشی در صفحه اینستاگرام خود نوشت: “سینا سرلک خواننده‌ای توانا و انسانی شریف است. امیدوارم به همان اندازه که خوب است از مردم زمانه خوبی ببیند. ظاهرا به تازگی مشکلی برای سینا پیش آمده و از آنجا که بنده شاهد بودم که ایشان چقدر برای حل و فصل آن ‌مشکل تلاش کرده بود، از شنیدن این خبر بسیار مکدر شدم. برای سینا و سایر هنرمندان هنرمند و شرفیم آرزوی سربلندی می‌کنم. در کشور ما به دلیل عدم فرهنگ سازی، قوانین مربوط به مولفان و مصنفان آنطور که باید جدی شمرده نمی‌شود. لذا این بی‌توجهی گاهی ناخواسته گریبان هنرمندان را می‌گیرد.”


منبع: بهارنیوز

آخر هفته به چه نمایشگاهی برویم؟

نمایشگاه هفتمین دوسالانه مجسمه سازی تهران با تم «وضعیت» روزهای پایانی خود را در موزه هنرهای معاصر تهران سپری می‌کند. علاقه‌مندان هنر مجسمه‌سازی می‌توانند تا شنبه ۲۲ مهرماه برای بازدید از این نمایشگاه اقدام کنند. در این نمایشگاه  ۷۸ اثر در بخش مسابقه و ۱۸ اثر در بخش مهمان در معرض دید عموم قرار گرفته است؛ موزه هنرهای معاصر تهران در خیابان کارگر شمالی، جنب پارک لاله قرار دارد.

کافه عکس
نمایشگاه عکاسی فرزان شمس با نام «در راه ماندگی» افتتاح می‌شود. این نمایشگاه جمعه ۲۱ مهر در کافه عکس به نشانی خیابان ولیعصر، بالاتر از میدان ونک، مرکز خرید اسکان، پلاک ۲۴ ساعت ۶ افتتاح می‌شود و تا ۵ آبان ماه ادامه دارد.

شمس کارشناس ارشد تصویرسازی از دانشکده هنرهای زیبای تهران است، این مدرس هنرهای تجسمی که از سال ۸۱ فعالیت‌اش را آغاز کرده. او در بخشی از توضیح خود درباره این نمایشگاه آورده است: « تعداد دفعاتی که برای عکاسی از خانه بیرون آمده‌ام به ۱۰ بار نمی‌رسد، شاید مهمترین علتش این باشد که از اساس عکاس محسوب نمی‌شوم اما جدای از این، گمان می‌کنم عکاسی (دست کم این نوعش) پس از آموزش و مطالعه و تمرین، اندکی چاشنی شانس هم می‌خواهد و از آن دسته اتفاقاتی است که خودش رخ می‌دهد، باید پیش بیاید، چه برایش برنامه ریزی کرده باشیم چه نکرده باشیم.»

گالری خاک
نمایشگاه، آثار «میرمولا ثریا» با عنوان «صوف» که شامل نقاشی و طراحی با ‏فرش معاصر ایرانی است، افتتاح می‌شود. در این نمایشگاه نزدیک به ۳۰ اثر بافته شده در ابعاد ۱۲۰ در ۱۶۰ تا ۲۰۰ در ۳۰۰ سانتیمتر وجود دارد و همچنین بالغ بر ۱۵ اثر ‏طراحی به نمایش در می‌آید. ‏

در بخشی از توضیح او درباره این نمایشگاه آمده است:«در ابتدا اینچنین بوده است که دستبافت‌های عشایری و نقوش روی آن، منعکس ‏کننده نحوه زندگی، طبیعت پیرامون و آرزوهای آن روزهای بافنده بوده است. بعدها آنچنان می‌شود که شهر نشینی و تجارت، ‏خیال کوچ نشین را آلوده می‌کند و خیال رهای هنرمند بافنده، اسیر کسب و صنعت شهری می‌شود…»

افتتاحیه نمایشگاه «صوف» جمعه ۲۱ مهرماه از ساعت ۱۷ تا ۲۱ در گالری خاک واقع در خیابان شریعتی، دو راهی قلهک، ‏خیابان بصیری، کوچه ژیلا، گلاک ۱ برگزار می شود.‏ این نمایشگاه تا ۸ آبان هر روز از ساعت ۱۶ تا ۲۰ پذیرای عموم است. گالری خاک شنبه‌ها تعطیل است.‏

حوزه هنری
نمایشگاه بین المللی پوستر با عنوان نسل کشی مذهبی در میانمار، سه شنبه ۱۸ مهرماه در گالری‌های «عالی» و «خانه عکاسان» حوزه هنری افتتاح شده است. به دنبال فراخوان پوستر نسل کشی مذهبی در میانمار، ۷۰ اثر از میان آثار ارسالی از ۱۹ کشور، به نمایشگاه راه پیدا کردند. حوزه هنری در خیابان سمیه، نرسیده به خیابان حافظ واقع شده است.

خانه عکاسان جوان
سی عکس‌ از ۳۰ عکاس با موضوع محرم و عاشورا در خانه عکاسان جوان نمایش داده می‌شود. در این نمایشگاه، عکس‌هایی از ۳۰ استاد برجسته از جمله افشین بختیار، محمد فرنود، محمدرضا بهارناز، حسن غفاری و اساتید دیگر حضور دارند که به نمایش گذاشته می‌شود.همه عکس‌های به نمایش درآمده در نمایشگاه «اشک‌واره ۴» برای اولین بار در معرض دید عموم قرار می‌گیرد و مربوط به آیین‌های مذهبی داخل کشور است. اما در عین حال سه فریم عکس نیز از راهپیمایی اربعین در عراق نمایش داده می‌شود.
این نمایشگاه گروهی عکس با نام «اشک‌واره ۴» ۲۱ مهرماه ساعت ۱۷ افتتاح می‌شود و به مدت یک هفته دایر است.

علاقه‌مندان می‌توانند برای بازدید از این نمایشگاه در طول روزهای هفته از ساعت ۱۶ الی ۱۹ به خانه عکاسان جوان واقع در خیابان سیدجمال‌الدین اسدآبادی (یوسف‌آباد)، خیابان چهارم، پلاک ۳، واحد ۳ مراجعه کنند.

گالری نقش‌جهان
نمایشگاه سمعی بصری «نقش‌های نامیرا» از گروه هنری «نگره» با موضوع «شاهنامه» برگزار می‌شود. این نمایشگاه یکشنبه ۲۳ مهرماه در گالری «نقش جهان» با نقاشی‌هایی از  تارا احمدی، سارا شیرازی پیام و فاطمه حسین‌پور افتتاح می‌شود. گروه هنری نگره فعالیت خود را در قالب تیم دانشجویی که در رشته گرافیک مشغول تحصیل هستند از سال ۱۳۹۶ شروع کرده‌اند. هدف گروه خلق نقاشی‌هایی برجسته با موضوع شاهنامه است که افراد روشندل بتوانند این نقش‌ها را تجسم کنند. مدیریت برنامه‌های این تیم هنری توسط بهنام تقی‌لو، کارشناس گرافیک شرکت تبلیغاتی آرکا استار، انجام می‌گیرد. 

این نمایشگاه تا ۲۸ مهرماه در نگارخانه «نقش جهان» به آدرس نیاوران، کوچه همایونفر، کوچه سعدی، کوچه حافظ، خیابان محمودی ۲، پلاک ۹ و تلفن ۲۲۷۱۶۲۲۰ برقرار است. علاقه‌مندان روزهای دیگر از ساعت ۱۶ تا ۱۹ فرصت دارند از این نمایشگاه بازدید کنند.

خانه هنرمندان ایران
علاقه‌مندان به حوزه طراحی بسته‌بندی می‌توانند این روزها برای بازدید از آثار نهایی دومین دوسالانه طراحان بسته‌بندی به نگارخانه ممیز خانه هنرمندان ایران بروند. علاقمندان همه‌روزه به جز شنبه‌ها می‌توانند تا ۲۵ مهرماه از این نمایشگاه بازدید کنند.

گالری ژاله
گالری ژاله در ادامه تجربه گرایی و ایجاد فرصت برای هنرمندان با استعداد و جوان این‌بار نمایشگاه چیدمانی را با عنوان «همگرایی» افتتاح کرده است.در این نمایشگاه آثاری از مهدیه ابوالحسن، حسین طادی، آزاده حسینی، احسان ضیائی و لی لی عامری ثانی به نمایش در آمده است. در بخشی از معرفی این نمایشگاه آمده است: «بک‌های استفاده شده در هنر چیدمان بسیار متنوع هستند از انتزاعی گرفته تا روایی تا صرفا نظری، موقتی یا ماندگار… آثار هنرمندان این نمایشگاه عموما به نوعی انتزاعی و ماندگار است.»

«همگرایی»  تا روز جمعه  ۲۸ مهرماه همه روزه  به جز شنبه‌ها از ساعت ۱۶ الی ۲۱ میزبان علاقه‌مندان به هنرهای تجسمی است.گالری ژاله در خیابان کریم خان ، خیابان ایرانشهر ، کوچه نوشهر ، پلاک سه واقع شده است.


منبع: بهارنیوز

اولین جایزه کتاب اولی ها (فیلم)

قطع درخت در بندرعباس (فیلم) حکم جالب قاضی هرمزگانی برای حاملان مشروبات الکلی: نگارش مقاله و حفظ حدیث “فارن پالیسی”: قرار دادن نام سپاه در لیست تروریستی اشتباه ترین تصمیم سیاست خارجی آمریکا پس از حمله به عراق است کویت کشتی غرق شده ایرانی را ضبط می‌کند/ملوانان ایرانی بدون مدارک شناسایی در انتظار اجازه خروج واکنش آیت الله حسن زاده آملی به خانمی که صلوات می فرستد (فیلم) روسیه: تروریستی نامیدن سپاه شکست تروریست‌ها را مختل می‌کند مخالفت ایران با همه پرسی استقلال کاتالونیا از اسپانیا اسطوره فوتبال و برنده توپ طلا رئیس جمهور شد (عکس) خرید کالا یک ساعته از بانه تا تهران وزیر دفاع به آمریکا: سپاه قدرتمندترین نهاد ضد‌تروریستی است/ اجازه نمی دهیم با توسعه جنگ نیابتی امنیت منطقه را به خطر بیندازید

فاجعه ای که همه پذیرفته اند: آغاز به کار مدارس قبل از ساعت ۸ صبح/ شکنجه صبحگاهی بچه ها  (۱۴۱ نظر)

مخالفان “شروع دیرتر مدارس صبحگاهی” چه می گویند؟ / پاسخ های عصر ایران  (۵۱ نظر)

خون دل باغبان و سیب‌های سرخ  (۴۴ نظر)

مدرسه روزنامه نگاری “عصرایران” / نظر شما چیست؟  (۳۷ نظر)

خودمان به خودمان نامه ننویسیم!  (۲۵ نظر)

برجام را اینگونه ببینید  (۲۴ نظر)

شروع سال تحصیلی و پیشنهاد مدیریت جهانی/ صادق زیباکلام  (۲۰ نظر)

اشک و لبخندهای فرزندان ایران؛ گلریز و سپنتا!  (۱۳ نظر)


منبع: عصرایران

حافظ منتقد و مصلح اجتماعی بود

به گزارش ایسنا، سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شامگاه چهارشنبه در مراسم یادروز حافظ با بیان این مطلب، افزود: زبان فارسی زبان فرهنگی جهان اسلام است.وی ادامه داد: حافظ شیراز طلایه‌دار این فرهنگ است و بسیاری دیوان او را حفظ کردند و شب تیره یلدا را با آن به سپیده نشاندند.عضو کابینه دوازدهم اظهار کرد: این که حافظ چگونه ماندگار شد، پرسشی است که در پاسخش باید گفت شاعران با قدرت اسطوره‌سازی ماندگار می شوند، فردوسی با پهلوانان پلی بین طبیعت و جهان اسطوره کشید و حافظ با مسجد و خرابات چنین کیمیاگری می‌کند و راه طولانی زمین تا آسمان را طی می‌کند.به گزارش مرکز روابط عمومی و اطلاع‌رسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، صالحی ادامه داد: حافظ گرچه دانشمند است اما با گزاره‌های ذهنی کار ندارد بلکه به جان می‌زند و جان‌مایه شعر حافظ معرفت وجودی است و ادبیات را طلایه‌دار تحول وجودی می‌داند.

وی تصریح کرد: شعر، هستی جدید تولید می کند و حافظ هستی‌ساز ما بوده و هست و با جان کار می‌کند نه با ذهن.وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی تأکید کرد: حافظ معلم زندگی است و در زندگی ما جادارد و درس‌نامه زندگی ما را تعلیم داده و او زیست انسانی را با ویژگی خاص به ما تعلیم داد؛ وارستگی از دروغ و ریا، زیست نکته گویی و نکته‌سنجی زندگی رندانه.صالحی افزود: حافظ گرچه در شادمانگی ریشه در اندیشه خیامی دارد اما دلنگرانی خیامی ندارد بلکه زیست شادمانه را به ما یاد داد. حافظ یک منتقد و مصلح اجتماعی بود و در زمانه خویش یک روشنفکر بوده و امروز هم مانده است. روشنفکر یک زمان نبود بلکه روشنفکر زمانه‌های غیر تقویمی است. نقدهای حافظ جذاب است. او یک سخندان و سخنور بی‌بدیل است وآنچنان است که فوق کلام مخلوق و دون کلام خالق است.صالحی افزود: کل جهان گنجینه واژگان او است و تمام هستی ماده کلام حافظ است. از شعر به موسیقی و از آن به شعر می رسد، عمق اندیشگی و قدرت تحلیلگری دیگر ویژگی حافظ است.وی دین‌داری را دیگر ویژگی حافظ دانست و گفت: حافظ از دین‌داری بهره فراوان داشت و  به دلیل انس او با قرآن، ساختار بیانی حافظ با ساختار بیانی قرآن مناسبت دارد و در حوزه محتوایی نیز حافظ دارای جایگاه و توانمندترین حافظ مفسر قرآن است.


منبع: بهارنیوز

گفت و گو با «محسن شاه محمدی»، کارگردان باسابقه‌ی سریال های پلیسی

روزنامه آسمان آبی – سوسن سیرجانی: در دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰، تب ساخت سریال پلیسی و جنایی در تلویزیون بالا گرفت. سریال های ماندگار این ژانر مربوط به همان دوره هستند. «شلیک نهایی»، «سرنخ»، مجموعه «کلانتر»، «مزد ترس»، «کارآگاه علوی» و… کارهایی بودند که تا امروز در ذهن مخاطبان آن روزهای تلویزیون باقی مانده اند. یکی از کارگردانان پرکار آن دوره محسن شاه محمدی است که کار ساخت سریال های پلیسی و معمایی را از «آیینه عبرت» شروع کرد و در سال ۱۳۷۳ با ساخت «شلیک نهایی» بر سر زبان ها افتاد.

پس از موفقیت این مجموعه، علاقه اش به سریال سازی در این ژانر را از دست نداد و با این که گاهی درام های خانوادگی ای مثل سریال های «فکر پلید» و «پاییز پدرسالار» را برای تلویزیون تولید می کرد، تعداد کارهای پلیسی و جنایی اش همیشه پیشتاز سایر آثارش بود.

مجموعه سه فصلی «کلانتر» از دیگر کارهای او در این ژانر است، اما شاه محمدی نزدیک به ۱۰ سال است که دیگر سریال پلیسی نساخته و هنوز هم تمایلی به از سرگیری آن ندارد. با او درباره مهجور ماندن ژانر پلیسی در تلویزیون و شعارزدگی بیش از حد سریال های معمایی و وابسته به ناجا گپ زدیم.

در دهه ۷۰ و اوایل ۸۰ تولید و پخش سریال پلیسی پای ثابت برنامه های صدا و سیما بود، تا جایی که به طور متوسط سالی دو سریال پرمخاطب پلیسی جنایی در تلویزیون ساخته می شد. چرا این ژانر در چند ساله اخیر این قدر مهجور مانده است؟

برای اینکه در آن سال ها بحث ساخت سریال و فیلم کلا متفاوت بود. کسانی که جذب این حرفه می شدند و می خواستند کارهای هنری انجام دهند، کاملا علاقه مند و شیفته کارهای هنری بودند و به بحث مادیات توجه کمتری می کردند، دستمزدها و بودجه ها بسیار پایین بود و تنها کسانی در این حیطه قدم بر می داشتند که یا عاشق بودند تا حرفی برای گفتن داشتند.

ولی یکباره از اواسط دهه ۸۰، بودجه ها و دستمزدها بالا رفت و افراد بسیاری جذب تلویزیون شدند، به طوری که هنر سریال سازی به یک بیزنس و بنگاه اقتصادی جذاب تبدیل شد و می دیدیم که صدا و سیما انبوهی برنامه ساز جدید را جذب خود کرده و رقابت شدیدی بر سر کار و درآمد بیشتر به وجود آمده است.

این روند ادامه داشت تا هنگامی که تلویزیون در اواخر دهه ۸۰ دچار بحران مالی و با کمبود بودجه فراوان رو به رو شد و دیگر پولی در بساط نبود. شاید این گونه بود که نه تنها ژانر پلیسی- جنایی که اصلا خود تلویزیون این چنین مهجور شد.

گفت و گو با محسن شاه محمدی، کارگردان باسابقه سریال های پلیسی 

شما به عنوان کسی که در طول سال ها کار در تلویزیون، بالغ بر ۱۰ سریال پلیسی در کارنامه خود دارید، فکر می کنید چرا این ژانر در جذب مخاطب موفق بود؟

می توانم دلیل اصلی اش را این بدانم که مردم ناشناخته ها را دوست دارند و دنیای تبهکاران یکی از همین ناشناخته هاست؛ در همه جای دنیا هم همین طور است. مردم در این گونه آثار پلیسی و جنایی چیزی را می بینند که خودشان هرگز قادر به تجربه آن نیستند.

در سال های اخیر سریال های ساخته شده در این ژانر، بیشتر به سمت شعارزدگی رفته اند و به جای این که طرح قصه و روایت جذاب تری داشته باشند، مدام می کوشند در به تصویر کشیدن توان و نیروی پلیس بزرگنمایی کنند. البته این شعارزدگی معمولا به این باز می گردد که خود ناجا اسپانسر این سریال هاست. بزرگنمایی و شعارزدگی چقدر باعث می شود مخاطب این گونه سریال ها را پس بزند؟

البته قبلا هم ناجا در اکثر تولیدات پلیسی مشارکت داشت و هزینه ساخت آن را می پرداخت. چیزی که الان به این اتفاق منجر شده تغییر نگاه مدیران است. قبلا اگر کاری می ساختند، هدف متفاوتی پشت آن بود. بیشترین چشم اندازی که برای یک کار پلیسی در نظر گرفته می شد کاهش بزهکاری و آگاه کردن مردم برای پرهیز از آن بود. ولی الان موضوع فرق کرده و دغدغه مدیران بیشتر کسب رضایت مسئولان بالادستی است و نقش جذابیت برای مخاطب در موفقیت یک اثر خیلی جدی گرفته نمی شود.

افرادی هم که ساخت و تولید این گونه آثار را به عهده می گیرند بیشتر به رضایت سفارش دهنده فکر می کنند تا جذب مخاطب. در صورتی که با کمی تفکر و خلاقیت می توان بین این دو تعادل به وجود آورد و محصولی عرضه کرد که هم مخاطب راضی باشد و هم سفارش دهندگان.

سال هایی که سریال هایی مثل مجموعه چندفصلی «کلانتر» را می ساختید، ناجا حمایتتان می کرد؟ از شما خواسته نمی شد برای معرفی امکانات و توانایی های آن ها بزرگنمایی کنید؟

زیاد به خاطر نمی آورم چنین درخواستی از من شده باشد. همان طور که پیش تر هم گفتم، آن سال ها دغدغه مدیران سازمان و مسئولان ناجا در درجه اول رضایت مخاطب بود و کاهش جرم و جنایت. از طرفی هیچ کس به تبلیغات سازمان خودش فکر نمی کرد و اگر هم گاهی پیشنهادی می شد، قطعا وظیفه من برنامه ساز بود که بتوانم با زیرکی و زیبایی تمام آن تبلیغ یا شعار را به گونه ای اجرا کنم که به آزار مخاطب منجر نشود.

در ساخت این ژانر از سریال ها، وجه معمایی و جنایی آن برایتان مهم تر بود یا پرداختن به قابلیت های یک پلیس توانایی ایرانی؟

شاید هیچ کدام، شاید هم هر دو. ولی برای من از همه مهم تر مسائل اجتماعی آن بود، این که در میان آدم هایی که مرتکب بزهکاری یا حتی قتل شده اند چه روابط پیچیده انسانی ای می توانست وجود داشته باشد. این که خلافکارها از جهانی دیگر نیامده اند و هر یک از ما که امروز شهروندی معمولی و محترم شمرده می شویم، می توانیم با بی احتیاطی ساده ای تا پای چوبه دار برویم و همه عشق ها و علایق مان را تحت تاثیر آن قرار دهیم. به همین دلیل کار پلیسی برای من صرفا ایجاد فضای به اصطلاح بگیر و ببند و تیراندازی و کشت و کشتار نبود، بیشتر سعی می کردم نشان دهم چگونه رویاهای شیرین آدمی می تواند به کابوسی تلخ تبدیل شود.

گفت و گو با محسن شاه محمدی، کارگردان باسابقه سریال های پلیسی 

در همه جای دنیا، همیشه آن دسته از سریال های پلیسی موفق بوده اند که داستان جذابی داشته اند. برای رسیدن به این مهم، به نظرتان چرا کارگردان های ایرانی به سراغ قهرمان های واقعی پلیس نرفته اند تا بتوانند از این طریق جذابیت سابق را به این ژانر برگردانند؟

قهرمان های واقعی پلیس باید قبلا در جامعه برای کارها و فعالیت هایشان مطرح شده باشند تا فیلمساز به دنبال ساخت زندگی و کارهای قهرمانانه آن ها برود. وقتی چنین مواردی تا به حال به د لیل مسائل امنیتی یا بی توجهی مسئولان مطرح نشده است، فیلمساز به ناچار خودش دست به قهرمان سازی می زند.

گاهی گفته می شود کارشناسان اجتماعی معتقدند سریال های پلیسی و حتی اخبار حوادث روزنامه ها، در کنار نکات آموزشی شان، جنبه بدآموزی خواهندداشت. آیا با این گفته موافق اید؟ ممکن است دلیل کمتر پرداختن به داستان های معمایی و جنایی در تلویزیون خط قرمزهایی باشد که برای داستان های این چنینی تعریف شده است.

قبول دارم. به همین دلیل باید با احتیاط بیشتری کار کرد. اولا نباید سوژه هایی را که عمومیت ندارند به شکل پررنگی مطرح کرد، چون قبح آن در جامعه ریخته می شود. از طرفی، گاهی که ما کار سریال سازی انجام می دادیم، آدم ربایی، سرقت از بانک، دختر فراری و این جور چیزها، هم برای نشریات و هم برای برنامه سازان، جزو خطوط قرمز بود. و این کاملا به جا و درست بود، چون به محض آن که این خطوط قرمز برداشته شد، در جامعه هم این گونه خلاف ها شیوع بیشتری پیدا کرد.

با توجه به سطح کیفی نازل سریال های پلیسی در این چند سال اخیر، وسوسه نمی شوید اثر جدیدی بسازید؟

فعلا خیر.


منبع: برترینها

گردش فرهنگی پنجشنبه‎های عصرایران/ از معرفی سه رویداد تجسمی تا اکران "تمارض" در هنر و تجربه

هر پنجشنبه در عصرایران منتخبی از رویدادهای فرهنگی هنری یک هفته آینده در اختیار مخاطبان قرار می گیرد. این هفته از تئاتر شروع کردیم و شما را به دیدن فیلم، نمایشگاه و… دعوت کرده ایم.

عصرایران – در این بخش هر پنجشنبه در قالب چند پیشنهاد فرهنگی، مخاطبان گرانقدر عصرایران را در جریان منتخبی از آخرین رویدادهای فرهنگی هنری یک هفته آینده قرار می دهیم.

خانه موزه استاد انتظامی میزبان یک نمایش

نمایش «پنجره در پنجره» به نویسندگی حمید شریف‌زاده و کارگردانی حسین ترک‌جوش تا ۵ آبان ساعت ۱۹:۳۰ در خانه موزه استاد عزت الله انتظامی به نشانی خیابان اندرزگو (قیطریه)، شرق به غرب، روبروی بلوار کاوه، خیابان احمدی، خانه موزه استاد عزت الله انتظامی اجرا می شود.

نمایشی در مکتب تهران

نمایش «خونین زار» به نویسندگی و کارگردانی سهراب حسینى تا ۳۰ مهرماه ساعت ۲۱ در مکتب تهران به نشانی خیابان کریمخان زند٬ خیابان شهید عضدی(آبان جنوبی)، کوچه کیوان، پلاک ۸، زنگ یک، سالن مکتب تهران روی صحنه می رود.

عروس روز دهم در پردیس تئاتر

نمایش «عروس روز دهم» بر اساس متن و کارگردانی مریم شعبانی تا ۳۰ مهر ساعت ۱۶:۳۰ در پردیس تئاتر تهران به نشانی بزرگراه امام علی، اتوبان شهید محلاتی شرق، خیابان شهید شاه‌آبادی جنوبی، بعد از میدان مالک اشتر، خیابان بقایی، جنب فرهنگسرای خاوران روی صحنه می رود. این برنامه ویژه بانوان است.

تمارض در گروه هنر و تجربه

فیلم سینمایی «تمارض» به کارگردانی عبد آبست و تهیه کنندگی مریم شفیعی این روزها در گروه هنر و تجربه اکران شده است. این فیلم تاکنون در جشنواره های متعدد بین المللی به نمایش درآمده است. چندی پیش نیز کمپانی Gravitas Venture همه حقوق پخش این فیلم را برای اکران در سینماهای آمریکای شمالی خرید.

آثار ۸ هنرمند در یک گالری

گالری ایوان میزبان ۲۱ اثر نقـاشــی، مجسمـه، عکـس و چیدمان از هشت هنرمند است. این نمایشگاه که «نوزده پنج» نام دارد با نمایش آثاری از هنرمندان نام آشنا در رشته‌های مختلف هنری افتتاح می‌ شود. نمایشگاه «نوزده پنج» ۲۱ مهر تا ۵ آبان‌ ماه در گالری ایوان به آدرس الهیه، خیابان مهدیه، خیابان جبهه، کوچه لسانی، بن‌بست حمید، شماره ۱ برقرار است.

یک نمایشگاه گروهی

۲۱ مهرماه گالری علیها میزبان مراسم گشایش نمایشگاه گروهی نقاشی با عنوان “جهان‌های موازی” است. در این نمایشگاه از آثار هنرمندان هوناز آفاقی، پگاه پیرهادی، شیده ضرابی، آزیتا قسمتی و سیده مریم مجد تیموری رونمایی می‌شود. این رویداد تا ۳۰ مهرماه ساعت ۱۶ الی ۲۰ در خیابان شریعتی، نرسیده به میدان قدس، کوچه ماهروزاده، کوچه رمضانیان، ابتدای احمدی مقدم، پلاک ۳۱ برگزار می شود.

نمایشگاه عکس در راه ماندگی

نمایشگاه عکاسی فرزان شمس با نام «در راه ماندگی» افتتاح می‌شود. این نمایشگاه جمعه ۲۱ مهر در کافه عکس به نشانی خیابان ولیعصر، بالاتر از میدان ونک، مرکز خرید اسکان، پلاک ۲۴ ساعت ۱۸ افتتاح می‌شود و تا ۵ آبان ماه ادامه دارد.

نقد مالاریا در ارسباران

فیلم سینمایی «مالاریا» به کارگردانی پرویز شهبازی و تهیه کنندگی مسعود ردایی یکشنبه ۲۳ مهر ساعت ۱۸ با حضور عوامل فیلم در فرهنگسرای ارسباران اکران و نقد می شود . آذرخش فراهانی، آزاده نامداری، ساغر قناعت، سیاوش اسدی، ساعد سهیلی، علی استادی، سیامک ادیب بازیگران این فیلم هستند . علاقه مندان برای تماشای فیلم می توانند به فرهنگسرای ارسباران به نشانی خیابان دکترشریعتی، سیدخندان، خیابان جلفا مراجعه کنند یا با شماره های ۲۰-۲۲۸۷۲۸۱۸ تماس بگیرند .


منبع: عصرایران

آخرین اثر داوینچی در انتظار حراج ۱۰۰ میلیون دلاری

مالک جدید این اثر نقاشی فرآیند مرمت آن را آغاز کرد و پس از شش سال آن را به عنوان اثر ۵۰۰ ساله «داوینچی» فروخت.

پیش‌بینی می‌شود آخرین اثر «لئوناردو داوینچی» در حراجی معروف کریستیز به رقم ۱۰۰ میلیون دلار به فروش برود.

به گزارش ایسنا به نقل از رویترز، آخرین اثر به جامانده از «لئوناردو داوینچی» در دست مجموعه‌داران شخصی و یکی از حدود ۲۰ اثر به جا مانده از این نقاش نامدار ایتالیایی به زودی در حراجی کریستیز به فروش خواهد رفت.

بر اساس پیش‌بینی‌ها، این نقاشی معروف از چهره حضرت مسیح (ع) که به سال ۱۵۰۰ میلادی بازمی‌گردد، در حراجی ۱۵ نوامبرِ کریستیز با قیمت ۱۰۰ میلیون دلار به فروش خواهد رفت تا یکی از ارزشمندترین آثار هنری نام گیرد که تاکنون در یک حراجی به فروش رفته است.

«آلن وینترمیوت»، متخصص ارشد حراجی کریستیز در حوزه نقاشان استاد بزرگ معتقد است، این نقاشی یکی از بزرگترین کشفیات آثار هنری است که گاهی از آن به عنوان نسخه مذکر «مونا لیزا» یاد می‌شود و سال‌ها بود که گمان می‌شد گم شده و یا از از بین رفته است.

در این نقاشی حضرت مسیح (ع) با لباسی آبی با نوارهای قرمز و در حالی که گوی بلورینی در دست دارد به تصویر کشیده شده است. این اثر نقاشی اولین‌بار به سفارش مجموعه شخصی پادشاه چارلز اول کشیده شد و در سال ۱۹۷۳ چوب حراج خورد، اما پس از آن تا سال ۱۹۰۰ ناپدید شد. این نقاشی در سال ۱۹۵۸ در حراجی ساتبی به یک مجموعه‌دار آمریکایی فروخته شد و مجددا در سال ۲۰۰۵ به فروش رفت.

مالک جدید این اثر نقاشی فرآیند مرمت آن را آغاز کرد و پس از شش سال آن را به عنوان اثر ۵۰۰ ساله «داوینچی» فروخت و در نهایت این اثر در سال ۲۰۱۱ در یک نمایشگاه در گالری ملی در لندن به نمایش گذاشته شد.

«لئوناردو داوینچی» متولد سال ۱۴۵۲ میلادی در فلورانس ایتالیا بود و در مدت ۶۷ سال از عمر خود، صدها اثر هنری را که مشهورترین آن‌ها تابلوی «مونالیزا» یا «لبخد ژکوند» است، خلق کرد.

هرچند بیشتر شهرت «داوینچی» به‌دلیل خلق دو شاهکار نقاشی جهان، یعنی «شام آخر» و «مونالیزا» است، اما او علاوه‌ بر تبحر در نقاشی، در مجسمه‌سازی، طراحی و مهندسی بناهای تاریخی نیز یک استاد بود.


منبع: عصرایران

برنده نوبل ادبیات به روایت دوستی قدیمی

دوست قدیمی‌ام که «ایش» صدایش می‌کنم، پشت میز آشپزخانه نشسته و ایمیل‌هایش را چک می‌کند. هنوز دوش نگرفته و موهایش را نشسته. نیم ساعت دیگر، رسانه‌های جهان در راه خانه او در «گلدرز گرین» در شمال لندن هستند…

پنج‌شنبه گذشته «کازوئو ایشی‌گورو» عنوان برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۷ را از آن خود کرد. دوست قدیمی او که ویراستار انتشارات «فیبر اند فیبر»‌ است، داستان رشد کردن و مشهور شدن این نویسنده انگلیسی را به زبان خودش روایت می‌کند.

به گزارش ایسنا، «گاردین» نوشت: دوست قدیمی‌ام که «ایش» صدایش می‌کنم، پشت میز آشپزخانه نشسته و ایمیل‌هایش را چک می‌کند. هنوز دوش نگرفته و موهایش را نشسته. نیم ساعت دیگر، رسانه‌های جهان در راه خانه او در «گلدرز گرین» در شمال لندن هستند. او در حالی که رخدادهای یک روز عجیب و غریب را مرور می‌کند، با سردرگمی می‌پرسد: «آخر چطور همه این‌ها می‌دانند من کجا زندگی می‌کنم؟» همان‌طور که خودش گفته، تا زمانی که «بی‌بی‌سی» خبر را تأیید نکرد، افتخار نوبلیست شدن از سوی سوئدی‌ها را به خود نگرفت.

پنج‌شنبه هفته گذشته «کازوئو ایشی‌گورو» – نویسنده‌ای که من ۴۰ سال است از نزدیک می‌شناسم – برنده جایزه نوبل ادبیات ۲۰۱۷ شد. درست سر ظهر، سخنگوی آکادمی سوئدی در میان آیینه‌های سفید و طلایی‌رنگ، با بیانیه‌ای کوتاه درباره جایزه به جمع رسانه‌های بین‌المللی آمد: «کازوئو ایشی‌گورو… نویسنده انگلیسی که با رمان‌های سرشار از احساسش…» در ادامه این جملات، اشاراتی به «آستین»، «کافکا» و «پروست» شد و بعد هم جنجال‌های همیشگی: چطور؟ چی؟ کی؟ و چرا؟

در سال برکسیت (خروج انگلیس از اتحادیه اروپا)، چنین نتیجه‌ای که از سوی برنامه «خط مقدم» رادیو ۴ به عنوان «یک پیروزی‌ بزرگ برای نویسندگان انگلیسی» توصیف شد، معنای کنایه‌آمیز خاصی دارد؛ به نوعی یادآور این مطلب است که ادبیات ما دیدگاهی جهانی و بی‌همتا را نمایان می‌کند. علاوه بر این، این موضوع دوست من را در حلقه چهره‌هایی چون «ساموئل بکت»، «دوریس لسینگ»، «ویلیام گلدینگ»، «شیموس هینی»، «وی.اس. نایپل» و «هارولد پینتر» – ابَرچهره‌های شعر و نثر در زبان انگلیسی – قرار می‌دهد.

بعد از خوابیدن هیاهو و جنجال‌ها، به من گفت که اولین واکنشش ناباوری صرف بود؛ «شایعه بود؟ خبر کذب بود؟»

در فضای خصوصی‌اش او این اتفاق را «سوررئال» و کاملا خنده‌دار می‌دید: «آخرین چیزی که انتظار داشتم.»

جدا از اشاره‌های آکادمی نوبل، لذتی خاموش و همیشگی در کنایه‌های کمدی انسانی کارهای «ایشی‌گورو» وجود دارد، تمی که احساسات بی‌نظیر انگلیسی و ژاپنی را بیان می‌کند.

جدیدترین نوبلیست انگلیسی، در سال ۱۹۵۴ در ناگازاکی به دنیا آمد. مادرش که هنوز در قید حیات است و عمیقا به این دستاورد پسرش افتخار می‌کند، از انفجار اتمی جان سالم به در برده. پدرش که اقیانوس‌شناس بود، سال ۱۹۵۹ خانواده‌اش را به انگلیس برد و در نزدیکی گیلدفورد سوری اسکان داد. «ایش» همیشه گفته که والدینش ذهنیت مهاجران را نداشتند، چون همیشه فکر می‌کردند به وطن برمی‌گردند. او ۱۵ ساله بود و تنها کودک غیرسفیدپوست مدرسه که بالاخره تصمیم ماندن در انگلیس گرفته شد.

وقتی سال ۱۹۷۹ برای اولین‌بار او را در لابی انتشارات «فیبر اند فیبر» دیدم، ویراستار جوانی بودم و به دنبال استعدادی نو. «ایشی» که تازه دوره نگارش خلاق UEA را (دانشگاه ایست انگلیا) ـ که در آن از «آنجلا کارتر» و «مالکولم بردبری» درس گرفته بود – گذرانده بود، یک گیتار و دستگاه تایپ مارک «اُلیمپیا»یی را در چمدان آبی تمیزش حمل می‌کرد. با شلوار جین کهنه و موهای بلند و شبیه مریدان «باب دیلن»، ترانه می‌سرود و آرزویش بود نوازنده شود. (هنوز هم بیشتر روزها گیتار می‌زند).

اما او تا همان زمان هم، روح آماتور سنت ادبی انگلیسی را کسب کرده بود. تا زمانی که به یک ستاره راک تبدیل شد، به داستان‌نویسی ادامه داد و بعد از شروع تحصیل در UEA آن را خاتمه داد. سه داستان کوتاه اخیرش را به من در «فیبر» ارائه کرد.

سال‌هاست برنگشته‌ام به این مسائل نگاه کنم، اما نمی‌توانم غریب بودن مسحورکننده‌شان را فراموش کنم، کیفیت بی‌نظیر نوشته‌های او تا امروز که ترکیبی عجیب از انگلیسی کلاسیک و نثر تهدیدکننده ژاپنی هستند. گرچه تأثیرات غیرقابل اجتنابی از «یان مک‌ایوان» در کارهایش دیده می‌شد، بدون شک کار یک نویسنده جوان با صدایی نو بودند. من سریع او را پذیرفتم و خیلی زود با تحویل گرفتن ۱۰۰ صفحه از اولین رمانش از «دبورا راجرز» مدیر برنامه‌هایش، مشعوف شدم. برای آن کار، ما بدون هیچ تردیدی، سخاوتمندانه ۱۰۰۰ دلار به او پرداخت کردیم.

وقتی «منظره رنگ‌پریده تپه‌ها» که داستان متأثرکننده یک خانواده ژاپنی مهاجر به انگلیس بود، در سال ۱۹۸۲ به چاپ رسید و مورد توجه قرار گرفت، منتقدان او را در ژانری که آن زمان ناآشنا بود، گنجاندند: ادبیات داستانی انگلیسی نویسندگان چون «تیموتی مو» که زندگی‌شان شروعی بیگانه و غیرانگلیسی داشت.

گیر انداختن «ایش» البته همیشه سخت بود، او نه این بود و نه آن. او به طرز بی‌نقصی متمرکز، مراقب و بانزاکت بود، مردی عمیقا مودب که همیشه با ظرافت‌های هر موقعیتی هماهنگ می‌شد. او هیچ وقت شلوغ‌کاری نمی‌کرد، چه در نوشتن چه در زندگی.

در کل موجود نادری به نظر می‌رسید، هنرمندی بدون نَفس، گرچه من می‌دانستم که او از درون به اعتقادات و تفکراتش عمیقا پایبند است. آن‌چه در شخصیت و کارش ثبات دارد، انسانیت، شوخ‌طبعی و بروز طبیعی ارزش‌های متمدنانه است.

شغل روزانه «ایش» در سال‌های اول کارش، فعالیت در مرکز خیریه «سایرنیاس» ناتینگ هیل بود. او در آن‌جا با «لورنا مک‌دوگال» فعال اجتماعی آشنا شد. شاهد ازدواج‌شان در سال ۱۹۸۶ «دس هوگن» نویسنده ایرلندی بود که با شاخه‌ای از شکوفه‌های درخت گیلاسی در راه دفتر ثبت عقد، دسته گلی برای‌شان درست کرد.

بسیاری از ارزش‌های «ایش» در آن زمان شکل گرفته بود. او بیش از آن‌چه از من انتظار می‌رفت، با کارگران اجتماعی همذات‌پنداری می‌کرد؛ جزو آدم‌های نسل‌ دهه ۷۰ باقی ماند که ایده‌آل‌گرایی‌شان آن‌ها را ترک نمی‌کرد.

«ایش» با اقلیت‌ها و حاشیه‌نشین‌ها همذات‌پنداری می‌کرد. اما در سال ۱۹۸۳ که به عنوان بهترین رمان‌نویس جوان بریتانیایی از سوی «گرانتا» برگزیده شد، رویکردش روشن‌تر شد. در آن سال جوان‌ترین نویسنده در گروه «مارتین ایمیس»، «جولین بارنز»، «ویلیام بوید» و «یان مک‌ایوان» بود. شهروند انگلیسی نبود، بنابراین تصمیم قطعی گرفت که بشود.

«ایش» در این‌باره گفته است: «نمی‌توانستم خوب ژاپنی حرف بزنم، اما احساس انگلیسی بودن می‌کردم و آینده‌ام بریتانیا بود. این مسأله همچنین مجوز من می‌شد برای ورود به گردونه جوایز ادبی.» او هنوز هم در ژاپن، ژاپنی دیده می‌شود و آن‌ها او را به عنوان یکی از خودشان تجلیل می‌کنند.

«هنرمند دنیای شناور» (۱۹۸۶) کتاب بعدی «ایش» که محبوب‌ترین اثر او برای من است، ‌یکی از کارهایی است که شهرت او را تضمین کرد. داستان این کتاب در ژاپنِ پس از جنگ روایت می‌شود و زندگی رنج‌آور نقاشی را توصیف می‌کند که با لکه‌های ننگین پنهانی گذشته‌اش مواجه می‌شود.

این کتاب جایزه «ویتبرد» را برد و «ایش» رسما وارد صحنه شد. یکی از همکاران سابقم در «فیبر» توصیه «ایش» برای باقی ماندن در فضای ادبی لندن را این‌گونه روایت می‌کند: «وقتی با نویسنده‌های دیگر گرد هم جمع می‌شوید، مشکلی ندارد اگر کمی ترس به دل ناشران و مدیران برنامه بیاندازید. هرگز درباره خودِ کتاب صحبت نکن، بلکه همیشه به یک صفحه خاصی اشاره کن، تا متوجه شوند تو آن را خوانده‌ای!»

چنین بصیرتی به طور طبیعی در آدم وجود دارد. با این‌که «ایش» به ندرت از کارش عمیق حرف می‌زند، نظریات زیادی درباره فرآیند خلاق دارد. من صدها ساعت در کنارش بوده‌ام و نوشته‌هایش را خوانده‌ام، اما تا جایی که یادم می‌آید هرگز گفت‌وگوی عمیقی درباره این‌که چه در سر دارد، نداشته‌ایم. بله به عنوان یک ترانه‌سرا، او با اول‌شخص روایت می‌کند و بله، بُعد شِبه‌گوتیکی در تخیلات او وجود دارد، اما این تا جایی است که او جلو می‌رود. به نظرم او برای رمز و راز هنرش احترام قائل است. با این وجود، این هرگز او را از تحقیق عمیق درباره سوژه بعدی‌اش بازنمی‌دارد.

وقتی در سال ۱۹۸۷ به من گفت دارد کارهای «پی.جی. وودهاوس» را می‌خواند و به «Right Ho, Jeeves» علاقه نشان می‌داد، فهمیدم خبری هست. دو سال بعد، «بازمانده روز» را عرضه کرد، رمانی درباره یک سرپیشخدمت که بخشی از آن در بریتانیا روایت می‌شود و تنها او می‌توانست آن را به نگارش دربیاورد. این کتابی است که از سوی آکادمی نوبل این‌گونه توصیف شده: «اثری که تم‌های خاطرات، زمان و خودفریبی را به هم تنیده است.»

«بازمانده روز» سال ۱۹۸۹ برنده جایزه «بوکر» شد و پس از آن «تسلی‌ناپذیر» (۱۹۹۵) آمد که می‌تواند شاهکار او باشد. «تسلی‌ناپذیر» رمانی مسخ‌کننده درباره دادگاه‌های یک پیانیست کنسرت و تور است که تا حدی از زندگی «ایش» در مدار پیشرفت ادبی الهام گرفته شده است.

با این‌که من دیگر ویراستار کارهای او نیستم، همچنان دوست باقی مانده‌ایم. من و «ایش» همیشه با هم ملاقات می‌کنیم، و معمولا برای صرف غذایی چینی، که به سنتی در رابطه طولانی‌مان تبدیل شده است. دوست من بذله‌گو، بامحبت و فهیم است و ذخیره عمیقی از خرد و همذات‌پنداری در دلش دارد. در دنیای آشفته، ناراحت و بی‌ثبات امروز، او صدای میانه‌روی، آداب‌دانی، انسانیت و وقار است. اعضای آکادمی نوبل باید به خودشان افتخار کنند.


منبع: عصرایران

شاهرخ استخری: نمی‌خواهم عکس همسرم منتشر شود!

چیزی که خیلی نگرانش هستم این است که می‌ترسم پناه وارد جامعه‌ای شود که همه او را می‌شناسند. من خودم چند سال طول کشید تا با این شهرت کنار بیایم.

به گزارش ایلنا؛ شاهرخ استخری برعکس بسیاری از بازیگران جوان که ترجیح می‌دهند مسیر هنری زندگیشان را با چالش مواجه نکنند، از ۵ سال پیش زندگی مشترک خود را آغاز کرد و خیلی زود صاحب دختری زیبا به نام “پناه” شد که چندی پیش تولد ۴سالگی‌اش را جشن گرفت. بعد از ازدواج و پدر شدن زندگی شاهرخ تغییرات بزرگی کرده و نگاهش به زندگی و مقوله‌های مختلف آن قدر تغییر کرده که می‌توان ساعت‌ها با او در این رابطه حرف زد.

او در مصاحبه اختصاصی با زندگی ایده آل، برای اولین بار در مورد زندگی مشترک، ازدواج، همسر، تغییراتی که در سال‌های اخیر داشت، دغدغه‌های فکری این روزهایش و دخترش صحبت کرده است.

*زندگی شما را به سه قسمت تقسیم می‌کنم، بخش مجردی و قبل از ازدواج، بعد از ازدواج و بعد از به دنیا آمدن دخترتان. هر کدام از این بخش‌ها چطور سپری شد؟

در زمان مجردی من به دلیل اینکه از خانواده خودم هم خیلی زود جدا و مستقل شدم، از همان ابتدا باید به لحاظ مالی زندگی‌ام را مدیریت می‌کردم، ابتدای زندگی مستقلی که برای خودم تشکیل دادم چیزی نداشتم و حتی آن زمان هم بازیگر نبودم و جای دیگری با همان رشته مهندس صنایع مشغول کار بودم و بنابر شرایط و فروش‌هایی که اتفاق می‌افتاد، می‌توانست کمیسیون خوبی به من برساند و جرقه‌هایی در زندگی‌ام بزند.

کار در زمینه تیوب‌های ریفورمر برای پالایشگاه‌ها و پتروشیمی‌ها بود که با شرکتی در آلمان همکاری داشتیم که به دلیل تحریم‌ها شرایط پرداخت پول به طرف آلمانی به قدر مشکل شد که دیگر انها از فروشی که برایشان انجام میدادم، خوشحال نبودند.

سال ۸۲،۸۳ که دانشگاه تمام شد، خیلی جدی‌تر بازیگری را دنبال کردم. سال ۸۶ بود که این اتفاق خوب در عرصه بازیگری برایم رخ داد. من برای دو کار اولی که بازی کردم هیچ پولی دریافت نکردم و حتی سر یکی از کارها قرار بود به من هدیه‌ای بدهند که ندادند. اولین کاری که بابت آن دستمزد دریافت کردم، سریال “داداشی” در ماه رمضان بود. چند ماه سرکار بودم و در نهایت شغل قبلی‌ام را رها کردم.

*برگردیم به موضوع بچه‌دار شدن و تغییر در زندگی شما…

وقتی دخترم به دنیا آمد، دیگر شرایط عوض شد و یک مقدار برایم مقوله ارتزاق مهم شد. البته این مهم شدن مادیات را دوست ندارم، ولی به دلایل شرایط زندگی و مخصوصا آینده دخترم، این تغییرات در زندگی‌ام ایجاد شد. اگر تا دیروز می‌گفتیم چون یک روز کار هست و یک روز نیست پس شغل دیگری کنار بازیگری داشته باشیم. دیگر این موضوع برایم جدی شد و خوشبختانه کاری را شروع کردم که کماکان ادامه دارد.

حتی در زمینه کاری هم کاری از پناه روی کارم تاثیرگذار است و اگر قرار باشد کاری در شهرستان برای مدت طولانی باشد، آن را قبول نمی‌کنم.

*چند سال است ازدواج کرده‌اید؟

۵سال.

*تصمیمتان برای ازدواج چطور جدی شد؟

ازدواج این طور نیست که مثلا برایش برنامه‌ریزی کنی که الان وقتش شده و باید ازدواج کنی. من همیشه می‌گفتم که دوست دارم در سن ۳۴،۳۵ سالگی اگر ازدواج برایم اتفاق بیافتد خوب است. وقتی هم که بازیگر شدم خیلی به این موضوع فکر نمی‌کردم که ازدواج ممکن است به کارم لطمه وارد کند یا طرفدارانم را از دست بدهم.

*ازدواجتان چطور اتفاق افتاد؟

ازدواج برای من در حدود ۳۱ سالگی اتفاق افتاد و به نظرم اتفاقی است که نمی‌شود دقیقا آن را پیش بینی کرد. تقدیر و سرنوشت در این موضوع خیلی دخیل است. همه چیز در ازدواجم خیلی سریع اتفاق افتاد و هم خانواده من و هم خانواده همسرم هیچ مشکلی ایجاد نکردند. مقوله‌هایی مثل مهریه، جهاز و مراسم عروسی آن قدر ساده بود که شاید باور نکنید. این روزها می‌بینم که چقدر از ازدواج‌ها و روابط به دلیل همین صحبت‌ها و سخت گیری‌های خانواده‌ها به هم می‌خورد. این فاجعه است که یک سری سنت‌ها تبدیل به حفره‌های فرهنگی شده و مسائلی به غلط جا افتاده و روز به روز هم بدتر می‌شود.

*جالب است که در این مدتی که ازدواج کرده‌اید کسی همسرتان را ندیده است؟

در برهه‌ای که هر چند وقت یک بار عکسی منتشر می‌شد که می‌گفتند این همسر شاهرخ استخری است که همه دروغ بود. عمده دلیل موضوع این است که دوست ندارم همسرم هم وارد حواشی این حرفه شود و خودمان به اندازه کافی درگیر این مساله هستیم.

*با توجه به صحبت‌هایی که داشتید، درباره شکل درآمد از شغل بازیگری و این که گاهی هست و گاهی نیست، نمی‌ترسیدید که همسرتان با این شرایط کنار نیاید و این موضوع در زندگیتان مشکل ساز شود؟

همسرم مثل خودم از خانواده متوسطی است و به قول معروف به لحاظ اجتماعی هم طبقه بودیم. آن چه قرار بود در زندگی اتفاق بیافتد چیز خیلی متفاوتی از زندگی قبلی‌امان نبود. همسرم از کودکی در ایران زندگی نمی‌کرد و از ۱۶ سالگی کار کرده و این را با افتخار می‌گویم، چون فاکتور مهمی برای من بوده است. برایمان اتفاق عجیب و غریبی نبود اگر من در بازیگری بیکار بودم؛ چون هر دو نفرمان می‌توانستیم و برویم کار کنیم و در آمد داشته باشیم. همسرم اصلا آدم متوقعی نبوده و نیست.

*شما یک پدر جوان محسوب می‌شوید.

البته وقتی پناه به دنیا آمد، من خیلی هم جوان نبودم.

*منظورم در شرایط فعلی جامعه ما است که سن والدین اختلاف زیادی با سن بچه‌ها دارد و شما در این شرایط نسبتا جوان هستید…

من حدودا ۳۲ سالگی پدر شدم. آدم‌ها فکر می‌کنند هرچه از سنشان بگذرد آمادگیشان برای بچه‌دار شدن بیشتر می‌شود. ولی دقیقا این برعکس است و به نظرم نه تنها آمادگیشان بیشتر نمی‌شود بلکه هم حوصله و اعصابشان هم کشش بچه‌دار شدن را نخواهد داشت. به نظرم لازم است اول آدم‌ها از پس خودشان بربیایند و بعد به فکر بچه‌دار شدن باشند، چرا که پدر و مادر در قبال فرزندشان مسئول هستند. این را به زوج‌هایی می‌گویم که تکلیفشان مشخص است و به نظرم زوج‌هایی که با هم مشکل دارند، نباید اصلا به بچه‌دار شدن فکر کنند و این فکر را نداشته باشند که مثلا بچه‌دار شویم، مشکلاتمان حل می‌شود. این موضوع برای زمان مادربزرگ‌های ما بود که به خاطر بچه در بدترین شرایط هم می‌سوختند و می‌ساختند.

*حس پدر شدن خوب بود؟

خیلی بابت آن جوگیر نشده بودم. ضمن اینکه سعی کردیم در مدل زندگیمان تغییر زیادی ایجاد نشود و هم این که روابط و افرادی که کنارمان بودند، حفظ کنیم. بی‌خوابی هم جز لاینفک شغل ما است که قبل از تولد پناه به آن عادت داشتم.

*تا حالا شده پناه را طوری دعوا کنید که خودتان پشیمان شوید؟

خیلی کم این اتفاق افتاده و شاید در این سال‌ها فقط یکی دو بار بوده صدایم کمی بالا رفته و بعد از آن پناه یک جوری بغض کرد که احساس کردم من اصلا برای این کار ساخته نشده‌ام.

*تفریحات دو نفره شما با پناه چیست؟ چقدر خودتان با پناه بچه می‌شوید؟

چقدر با پناه بچه می‌شود؟! چی نمی‌شوم! هر چیزی که فکر می‌کنید شده‌ام. واقعا هر نقشی را بازی کرده‌ام. از شنگول و منگول تا باب اسفنجی همه را بازی کرده‌ام.

*دیگر چه تفریحاتی دارید؟

یک وقت هاتیی پارک می‌رویم. در یکی دوسال اخیر خیلی مشغول بودم و چندی پیش قسمت شد که یک مسافرت خوب با هم برویم و روزهای طلایی خوبی را به جبران دو سال اخیر تمام قد و تمام وقت در خدمت پناه و همسرم بودم.

*چرا اسم پناه را انتخاب کردید؟

در واقع خرد جمعی بود. اسمی بود که مطرح شد و همه دوست داشتند.

*اسم منحصر به فردی است که زیاد هم تکرار نشده است.

بله. این اسم را واقعا دوست داشتم و یک هو به دلم نشست. این طور نبود که این اسم را در اطرافیان شنیده باشم یا کسی به من پیشنهاد داده باشد.

*دوست دارید که بازیگر شود؟

به نظرم اگر بخواهد بازیگر شود خیلی قابلیت جلوگیری از این مساله را ندارم. البته خیلی هم تشویقش نمی‌کنم. اگر قرار باشد .وارد کار هنری شود ترجیح می‌دهم که در موسیقی فعالیت داشته باشد یا به سمت فیلم‌نامه نویسی و کارگردانی برود.

*چیزی در این رابطه شما را نگران کرده است؟

چیزی که خیلی نگرانش هستم این است که می‌ترسم پناه وارد جامعه‌ای شود که همه او را می‌شناسند. من خودم چند سال طول کشید تا با این شهرت کنار بیایم. شما یادتان است که من روزهای متمادی در خانه بودم و بیرون نمی‌آمدم. انواع و اقسام سرگرمی‌ها مثل فیلم، کتاب و حتی پلی استیشن را در خانه برای خودم فراهم می‌کردم و خریدهایم را هم تلفنی انجام می‌دادم. بعضی وقت‌ها دوستان می‌گفتند برویم و فسیل شاهرخ را از روی مبل خانه‌اش جمع کنیم.

*هنوز هم با بچه‌های سینما رفت و آمد دارید؟ فکر می‌کنم این اواخر بیشتر با امیر دلاوری و پندار اکبری ارتباط دارید….

با امیر دلاوری نازنین به این دلیل که هم از نظر جغرافیایی خیلی بهم نزدیک هستیم و هم اینکه دختران‌مان با هم همبازی هستند، رفت و آمد زیادی داریم. با پندار اکبری عزیز خیلی در ارتباط هستم و دوستی ما به سال‌ها قبل باز می گردد.


منبع: عصرایران

فیلم ترسناک ۶۰۳ میلیون دلاری شد

این هفته به جز آمریکا و کانادا در قاره های دیگر هم گیشه های پر رونقی داشت و به واقع کولاکی به راه انداخت.

این فیلم در ۶۳ کشور و بازار خارج از منطقه آمریکای شمالی مجموعاً پنجاه میلیون و دویست هزار دلار کاسبی کرد و در ۲۵ کشور از این تعداد کشور صدرنشین جدول پر فروش ها شد. آغاز اکران این فیلم در بریتانیا هشت میلیون و سیصد هزار دلاری بود و این برابر با پولی است که «بین ستاره ای» فیلم فضایی سال ۲۰۱۴ کریستوفر نولان در هفته نخست پخش اش در این کشور بدست آورد.«بلید رانر ۲۰۴۹» در استرالیا نیز شروعی سه میلیون و ششصد هزار دلاری داشت و روزهای اول نمایش اش در روسیه را با سودسازی چهار میلیون و نهصد هزار دلاری همراه ساخت. این فیلم بازارهای مساعدی در کشورهای فرانسه، آلمان، اسپانیا، ایتالیا و برزیل هم داشت و از جمعه این هفته در کره جنوبی به نمایش در می آید و تاریخ آغاز پخش اش در ژاپن و چین هم به ترتیب ۸ آبان و ۲۰ آبان است و اینها مقاصدی هستند که فروش بالقوه خوبی را برای نسخه تازه «تیغ رو» نوید می دهند و اصولاً با اینگونه فیلم ها خوب برخورد می کنند.

 

اهمیت توفیق های وسیع بلید رانر در این هفته در این نکته نهفته است که تقریباً در تمامی کشورهای محل نمایش اش یک موج آشکار از تحرک و استقبال را موجب شد که شاید از نوستالژی گذشته و این نکته برخیزد که فیلم کلاسیک ریدلی اسکات که روتگر هائر و شون بین نیز در آن شرکت داشتند سرانجام و بعد از سالها و دهه ها به گونه ای بازآفرینی شده و اگر هم سال وقوع اتفاقات تازه ۲۰۴۹ تلقی شود، آدم ها و تحولات و رویدادها فرق ریشه ای و بنیادینی با آنچه در فیلم نخست دیده بودیم، ندارند.

 

جادوی استیفن کینگ

فروش فزاینده و ریتم سودسازی «IT» که یک کار ترسناک براساس نوشته های جادویی استیفن کینگ مشهور است، در هفته ها و روزهای اخیر چنان استمرار یافته و لاینقطع بوده که این هفته سرانجام از مرز ۶۰۰ میلیون دلار هم عبور کرد و ششصد و سه میلیون و هفتصد هزار دلاری شد. نوزده میلیون و هشتصد هزار دلاری که این فیلم طی این هفته در قاره های اروپا، آسیا، آمریکا، آفریقا و اقیانوسیه فروش کرد مجموع پولسازی آن در مناطقی به جز آمریکای شمالی را به ۲۹۸ میلیون دلار و با احتساب آمارش در آمریکا و کانادا به رقم بالای ۶۰۰ میلیون دلار و به عددی رساند که پیشتر از آن یاد کردیم.«IT» که کاراکتر اول آن یک دلقک قاتل و طیف اتفاقات و شکل و روال معرفی و بسط کاراکترها در آن چشمگیر است، تاکید تازه و مجددی بر این موضوع است که آن دسته از فیلم های ژانر هارور (وحشت) که بر پایه ترس های ولو موهوم و غیرواقعی مردم و با خلق کاراکترهای ویژه ساخته می شوند، معمولاً بسیار بیشتر از هزینه تولیدشان پولسازی می کنند و نماد و مظهر اقتصاد موفق سینمایی به حساب می آیند و «IT» نیز با بودجه غیرچشمگیر ۳۵ میلیون دلاری اش جدیدترین مصداق آن است.


منبع: بهارنیوز

پوستر بین‌المللی «اسرافیل» رونمایی شد

پوستر بین‌المللی فیلم سینمایی «اسرافیل» به کارگردانی آیدا پناهنده در جشنواره بین‌المللی فیلم لندن رونمایی شد.

به گزارش مشاور رسانه‌ای فیلم سینمایی «اسرافیل»، این فیلم روز گذشته اولین نمایش خود را در جشنواره فیلم لندن پشت سر گذاشت و چهارشنبه ظهر نیز دومین نمایش این فیلم خواهد بود.

این پوستر توسط Emilie Coeurdevache در کمپانی فرانسوی یوسی‌ای‌ان فرانسه اجرای نهایی شده است.

پخش بین‌المللی فیلم سینمایی «اسرافیل» برعهده ‌کمپانی Dream Lab Films به مدیریت نسرین میرشب است.

بر اساس این گزارش «اسرافیل» به کارگردانی آیدا پناهنده و تهیه‌کنندگی مستنه مهاجر درامی درباره چالش‌ها، نیازهای عاطفی و روابط انسانی است که فیلمنامه آن توسط ارسلان امیری و آیدا پناهنده به نگارش درآمده است.

هدیه تهرانی، مریلا زارعی، هدی زین‌العابدین و پژمان بازغی بازیگران اصلی این فیلم هستند.


منبع: عصرایران

انتشار اولین شماره فصلنامه فرم و نقد به سردبیری مسعود فراستی (عکس)

دستگیری کلاهبردار سریالی سایت‌های همسریابی در مشهد واکنش‌ها به محکومیت سه خواننده ادعای دبیرکل اتحادیه عرب علیه ایران فرانس‌پرس: ترامپ قصد “خروج فوری” از برجام را ندارد وزیر ارتباطات از ساماندهی تعرفه اینترنت ثابت و همراه خبر داد بازگشت ملی پوشان استقلال به تمرین گرت بیل و کابوس وارترین روزهای فوتبالی خبر خوب مدیر بارسلونا در مورد کوتینیو ناکامی امید اول گلزنی روسیه برابر دفاع ایران سرمربی آمریکا: این ناکامی را به گردن می گیرم

فاجعه ای که همه پذیرفته اند: آغاز به کار مدارس قبل از ساعت ۸ صبح/ شکنجه صبحگاهی بچه ها  (۱۴۱ نظر)

مخالفان “شروع دیرتر مدارس صبحگاهی” چه می گویند؟ / پاسخ های عصر ایران  (۵۱ نظر)

خون دل باغبان و سیب‌های سرخ  (۴۴ نظر)

مدرسه روزنامه نگاری “عصرایران” / نظر شما چیست؟  (۳۶ نظر)

پیشنهادهای «پارسی انجمن» به شهردار تهران/ واژه های پارسی به جای بیگانه یا عربی  (۲۶ نظر)

خودمان به خودمان نامه ننویسیم!  (۲۵ نظر)

برجام را اینگونه ببینید  (۲۴ نظر)

شروع سال تحصیلی و پیشنهاد مدیریت جهانی/ صادق زیباکلام  (۱۸ نظر)


منبع: عصرایران

نقد رمان «تهرانی ها»؛ محبوب این روزهای کتابخون ها

«فیلم پایان‌نامه رحمت حق‌وردی به خاطره کاترین مولر و پرنده‌هایش تقدیم شده است. در این فیلم سه‌دقیقه‌ای… دختر دوچرخه‌سواری در تمام طول فیلم از پشت‌سر تصویر شده است. طراحی ساده شخصیت فیلم همه بینندگان را به یاد کاترین مولر معروف می‌انداخت. دختر دوچرخه‌سوار از فضاهای جنگلی، شهری، اتوبان و… می‌گذرد و در تمام مدت دم‌اسبی‌اش تکان می‌خورد.

به‌تدریج نور روز تغییر می‌کند و حالت روحی و مود دخترک هم از طریق حرکات سر، موزیک و سرعت رکاب‌زدن تصویر می‌شود. پایان فیلم وقتی است که دختر روی پل توقف کرده است و به رودخانه و به جریان گذرای رود که رشته‌هایی شبیه موهایش دارد نگاه می‌کند. دست‌هایش را از روی فرمان دوچرخه برمی‌دارد و بالا می‌آورد و به خودش کش‌وقوس می‌دهد. از خارج کادر صدای نواختن سوت می‌آید. دختر به خنده می‌افتد و فیلم تمام می‌شود.»

 آرشه در دوات

ایتالو کالوینو، در سطرهای آغازین «اگر شبی از شب‌های زمستان مسافری» می‌نویسد: «پیداکردن حالت مطلوب برای خواندن، آسان نیست.» او به خواننده پیشنهاد می‌دهد: «راحت‌ترین حالت را انتخاب کن، نشسته، لمیده، چمباتمه، درازکش، به پشت خوابیده، به پهلو خوابیده، دمرو، توی مبل، نیمکت، مبل متحرک، راحتی، عسلی یا توی ننو». اما، خواننده ما، خواننده رمان «تهرانی‌ها»، در هر حالتی که باشد، باید تلاش کند تا رمان «‌تهرانی‌ها» را به جای دست، با پا، بله، دقیقا با پا بگیرد و سطرها و واژه‌ها را با پا لمس کند. با پا بخواند. باید با «پا» روی متن راه برود.

یوهان پلاسما، از «چشمان پوست» می‌گوید، از دیدن از راه پوست، از دیدن از راه لمس کردن. اگر چنین است، نقاد خوش دارد، از «گوش‌های پوست»، «از گوش‌های پا» سخن بگوید. رمان «تهرانی‌ها»، رمانی در ستایش موسیقی است. اما چیزی از آن نخواهیم شنید، مگر ابتدا «کر» شده باشیم. آن موسیقی که در جست‌و‌جوی آن هستیم، با پا، با رکاب‌زدن، با بافه مو، با موی دم‌اسبی، با سر، با تکان‌های سر نواخته شده است.

با جان. دقیق‌تر: با تن. با «نت»های «تن». در فیلمی که رحمت حق‌وردی به یاد کاترین ساخته است، کاترین مولر، دوست، همسایه و دانشجوی دانشگاه موسیقی که ویولن می‌نوازد، می‌نواخته است، ویولنی در کار نیست. کاترین ویولن نمی‌نوازد. حرکت دست روی دسته ‌ساز، روی تارهای ویولن دیده نمی‌شود. در «تمام مدت» این «دم‌اسبی‌اش است» که تکان می‌خورد. «حالت روحی» و «مود» او، با «حرکات سر»، با «موزیک» و با «سرعت رکاب‌زدن» تصویر شده است.

او با مو، با رکاب‌زدن می‌نوازد. اما، «بیک رادشم» چگونه ویولن می‌نوازد؟ «بیک ویولن را روی شانه می‌گذاشت و با چانه نگهش می‌داشت. بعد پنجه چابک دست چپ روی دسته ساز مثل خزنده فرزی بالا و پایین می‌دوید.» مساله حیوان‌شدن کافکایی، مساله قرائتی دلوزی از «حیوان‌شدن» نیست. دست‌کم صرفا این نیست. مساله خزیدن است.

لمس‌کردن تنانه موسیقی. با تمام تن نواختن. دقیق‌تر: مساله این است: به‌ناچار، تاکید می‌شود، به‌ناچار با تمام تن نواختن، وقتی هنرمند فلج می‌شود. وقتی «قطع ید» می‌شود، او که می‌نوازد. «حریرچی»ها، ساواکی‌های دربار آریامهر ، سگ‌های دله انگشت‌های بیک رادشم را می‌شکنند. خرد می‌کنند. «هنر افلیج». کورش اسدی، شیوا ارسطویی، امیرحسین خورشیدفر. «تهرانی»ها روی نمودار رمان‌ها و داستان‌هایی قرار می‌گیرد که «هنر افلیج» را طرح و مساله‌ساز می‌کنند. روی نمودار داستان کوتاه «برزخ» از کورش اسدی در مجموعه داستان «پوکه باز» و رمان «من و سیمین و مصطفی» از شیوا ارسطویی. در داستان «برزخ» مرد، «قهرمان مسابقه ماشین‌رانی» در پی دگرگونی‌های سیاسی و اجتماعی رخ‌داده، از راندن، بازمانده است. پیست، نیست.

«پیشانی‌اش را چسباند به جام خنک پنجره… ماشین کنار خیابان بود، قراضه و با در تو رفته طرف راننده و سقف مچاله… برگ‌های زرد سقف را پوشانده بود. در باک بنزین روی صندوق عقب بود.» در رمان «من، سیمین و مصطفی» بالرین، رقصنده، دیگر نمی‌رقصد. «بالرین‌ها دیگر نمی‌رقصیدند. پیانیست‌ها دیگر پیانو نمی‌زدند. دلم لک زده بود برای تمرین باله.» «هنر افلیج» دو راهکار ژنریک و پالتیک، بیش‌تر ندارد: یک: دست‌کشیدن از «فعل» هنری و بدل‌کردن هنر به ایده. دو: جانور شدن، خزیدن، بدل به ماشینی دیگرشدن، با پا نواختن. با پا نوشتن. به این بازمی‌گردیم. این‌جا، تابلوی «دنیای کریستینا» از «اندرو وایت» هم هست.

در آموزشگاه هنری مهین، سر کلاس شاپور صبری. کریستینا، زنی فلج و ازپاافتاده که بر ویلچر نمی‌نشیند، بر دست‌ها می‌جنبد و کشان‌کشان در دوروبر خانه‌اش، بر علف‌زار، می‌خزد. یک: نیروهایی که بدن را به‌سوی زمین می‌کشند. اصطکاک تن با زمین، خزیدن، با تن نواختن. دو: نیروهایی که بدن را از زمین جدا می‌کنند و به پرواز درمی‌آورند. دقیق‌تر: نیروهای خط پرواز. دلوز می‌گوید: «سر به زیر افتاده: پرتره- عکس، سر برافراشته: آوای موسیقی.»١ اینجا، رونویسی می‌کنیم. بدن فروافتاده، بدنی که می‌خزد و بدنی که بال درمی‌آورد، بدنی که پرواز می‌کند. بدن- خزنده و بدن- پرنده. «تهرانی‌ها»، سوای بدن‌هایی که می‌خزند یا میل فرورفتن در زمین و دریاچه را دارند، رمانی درباب «خط پرواز» نیز هست.

«چشم‌هایش را بست. بال درآورد و پرواز کرد. اول مثل مرغ خانگی می‌پرید و فرود می‌آمد تا این‌که بالاخره قوتی در بال‌هایش حس کرد و از زمین جدا شد… کاترین را دید که سوار بر دوچرخه در مسیر سنگفرش خیابان پیش می‌رفت. موهای طلایی‌اش به اهتزاز درآمده بود. رحمت… بر فراز سر کاترین بال می‌زد… به‌جای اسم کاترین صدایی شبیه آواز مرغان دریایی از حنجره‌اش خارج شد، کاترین را صدا می‌زد اما کاترین از آن صدا ترسیده بود. با خود گفت… من قوه ناطقه را از دست خواهم داد تا پرواز کنم.» شاپور صبری و بنیامین، پسر بیک رادشم، سوار پونتیاکی هستند. روی کاپوت پونتیاک تصویر یک پرنده، پرنده آتشین، پرنده‌ای گوییا، چون سیمرغ، حک شده است و انگار پونتیاک، پونتیاک- پرنده، پونتیاک- سیمرغ است. «صدای موتور پونتیاک مثل خرخر هیولا بود.

آرشه در دوات 

شاپور احساس کرد به‌تدریج از زمین جدا می‌شوند.» همه چیزی در یک ازجادررفتگی، با موج موسیقی رفتن و از خود کنده‌شدن، کشیده‌‌شدن به سوی خط پرواز. بارها و بارها، صدای بال‌بال‌زدن چیزها و آدم‌ها در این رمان شنیده می‌شود. اما مساله صرفا این نیست. چیز مهم‌تری در بین است. مساله، مساله «تا»خوردگی «خط پرواز» روی «خط خزیدن» است. آدم‌ها از سویی بال درمی‌آورند، اما از سوی دیگر می‌خزند. پرنده- آسمان، خزنده- زمین. مساله چیست؟

فرو رفتن در آسمان یا فرو رفتن در زمین؟ مساله این است: شیرجه‌زدن. دلوز در «کافکا، به سوی ادبیات اقلیت» می‌نویسد: «مساله، مساله حرکت عمودی راست و مستقیم سر به سمت آسمان یا در امتداد چشم‌ها نیست، مساله بیرون‌زدن سر از سقف نیست، مساله همان‌طور که میمون کافکا در گزارش به آکادمی، می‌گوید: با کله توی چیزی رفتن است.»٢ بنیامین، همکلاسی کاترین در دانشگاه موسیقی، گاه‌گاهی، وسوسه می‌شود تا با سر توی دریاچه شیرجه بزند. کاترین، در ثانیه‌های پایانی کنسرت، ناگهان دست از نواختن می‌کشد، از سالن بیرون می‌دود‌، می‌رود و با ماشین هنوز آن قدری نرانده، در دریاچه فرو می‌افتد، فرو می‌رود و غرق می‌شود.

سوای «خط پرواز»، میلی شدید و سوزان، کاترین، بنیامین و کریستینا را به شیرجه رفتن، به فرو رفتن در زمین، به خزیدن روی زمین می‌کشد. شیرجه: پریدن به سوی قوس صعودی و سپس با سر فرورفتن در قوس نزولی. در آنی، خط پرواز، با سر توی چیزی رفتن، انگاره‌های دلوزی با انگاره‌ای هایدگری، با انگاره «زمین» در «خاستگاه کار هنری» چفت‌و‌بست می‌شود. منوچهر ذبیحی، استاد بیک رادشم، در مصاحبه با مجله‌ای درباره این که موسیقی از کجا می‌آید می‌گوید: «منبع حقیقی موسیقی آسمان است. بله موسیقی از آسمان می‌آید.» این پاسخ هیچ ربطی به انگاره دلوزی–کافکایی «با سر توی چیزها فرو رفتن» و «خط پرواز» ندارد.

این پاسخ، پاسخی استعلایی، بل، دقیق‌تر، متافیزیکی است که می‌پندارد موسیقی ره‌آورد گونه‌ای از عروج، والایش و قرارگرفتن در مدار قوس صعودی است و چیزی از پیوند موسیقی و هبوط، قرارگرفتن در مدار قوس نزولی، از آدمی بدل به حیوان شدن، از شیرجه‌رفتن و بیش‌تر از آن از خزیدن در آن به چشم نمی‌آید. این موسیقی هنوز موسیقی ارتعاشی-صوتی است، موسیقی لمسی نیست و کاری با موسیقی از ره‌گذر پوست، کاری با گوش‌های پوست ندارد.

آیا داریم، این‌چنین با آب‌و‌تاب، تردستانه، تفسیری من‌عندی روی رمان «تهرانی‌ها» سوار می‌کنیم؟ آیا، به طورکل، بر کردوکارهای ریتوریک، بلاغی و بوطیقای داستان چشم بسته‌ایم و کاری به کار چگونگی ساخته‌شدن آن نداریم؟ نخست، با نگاه‌داری به آموزه‌های دلوز، بیش‌تر در سودای این هستیم که «رمان چه می‌کند؟»، «رمان چه می‌تواند بکند؟» و در نسبت با این، چندان دغدغه‌دار و داغ‌دار چیستی رمان نیستیم.

اما اگر از منظر چیستی رمان نیز بنگریم، خرافه‌های ادبی پایتخت٣، از آن سلسله خرافه‌هایی که درباب «رمان شهری» ساخته و پرداخته شده است، اتفاقا، با آن همه کبکبه و دبدبه و هیمنه درباره عناصر داستان، روش‌های نوشتن داستان و… آن‌چنان چیزی در چنته ندارند تا درباب طرز تولید رمانی چون «تهرانی‌ها» بگویند. چرا؟ چون هیچ نمی‌توانند بگویند چگونه از دل همان عناصر داستان و روش‌های نوشتن که آموزش می‌دهند، رمانی چون «تهرانی‌ها» بیرون آمده است؟

آن‌ها شیفته شباهت‌ها و هم‌ارزی‌سازی‌های صوری‌اند. اما ما می‌گوییم، نه هر گردی همان گردو است. آن‌چه خرافه‌های ادبی پایتخت نمی‌دانند، «منطق تفاوت» است. چگونه یک رمان بدل به رمانی تکین می‌شود؟ چگونه ناگهان، رمان «تهرانی‌ها»، چون پتک، چون رمانی تکین، به‌مثابه درخشان‌ترین رمان دهه نود تاکنون، بر سر سپاه سیاه‌مشق‌نویس‌های ادبی دهه فرود می‌آید و آن‌ها هاج‌و‌واج می‌پرسند: چه‌طوری این‌طوری شد؟

مساله این است: این «چه طوری این‌طوری شد؟» را «منطق تفاوت»، «نقد درون‌ماندگار» اثر ادبی و فلسفه ادبیات توضیح می‌دهد. ما با شیوه‌های تکین ساخته شدن اثر ادبی کار داریم و اگر از عناصر داستان هم چیزی بگوییم، با سویه تکین آن‌ها کار خواهیم داشت، نه با سویه آموزشی آن. کارکرد «موزه هنرهای معاصر» در رمان تهرانی‌ها چیست؟ آیا تهرانی‌ها‌، رمانی در باب شهر تهران، دقیق‌تر، رمانی شهری است؟

پرسش این است: موزه هنرهای معاصر، مساله «شهر» را در پیش می‌گذارد یا مساله «زمین» را؟ مساله، مساله چشم‌چرانی، دیدزدن مکان‌ها و گونه‌ای از پلکیدن (الف- پلکیدن با لام ساکن: پلک زدن ب- پلکیدن با لام مکسور: چرخیدن دور و ورِ جایی) است یا گونه‌ای حفاری خزنده‌وار و فرورفتن در دل زمین؟ خرافه‌های ادبی پایتخت، پاسخ را آماده در جیب دارند: موزه، شهرواره است. اما، این‌جا، موزه بیش از آن‌که چارچوبی برای قرائتی جامعه‌شناسانه فراهم کند، چارچوبی برای گونه‌ای از «جامعه‌شناسی شهری»، میانجی است برای یورش به «اقتصاد سیاسی» و «صنعت فرهنگ» منضم به آن.

درواقع، تهرانی‌ها بیش از آن‌که رمانی شهری باشد، رمانی در باب «اقتصاد سیاسی» و «صنعت فرهنگ» است. در باب بدل‌شدن «صف اقتصادی» به «صف فرهنگی». در فصل اول، در جشنواره فیلم فجر، هنگام اکران «سلام سینما»، آدم‌ها را می‌بینیم ایستاده در صف سینما. در صف طولانی سینما، در قحط بلیط جشنواره. گوییا، صف‌های اقتصادی طویل دهه شصت، در نخستین سال‌های دهه هفتاد، جای خود را به صف‌های فرهنگی داده‌اند. مساله، مساله «جیره‌بندی فرهنگی» است.

اما ما فعلا، این هردو را به سود گونه‌ای از فلسفه ادبی کنار می‌گذاریم. باید پرسید دالان پیچ‌درپیچ، راهروی پیچ‌در‌پیچ، دقیق‌تر، رمپ موزه هنرهای معاصر که دور خود پیچ می‌خورد و به دل موزه، به دل زمین فرو می‌رود، چه پیوندی با دریاچه‌ای دارد که بنیامین می‌خواهد با سر توی آن شیرجه برود؟ چه چیزی شاپور صبری را که از رمپ موزه فرو می‌رود، با کاترین و بنیامین که میلی سوزان برای شیرجه‌رفتن در دریاچه دارند پیوند می‌دهد و چه چیزی، هرسه را با کریستینا که بر روی زمین می‌خزد تا این اندازه به سوی زمین، به سوی خزیدن و فرورفتن می‌کشاند؟ «از مارپیچ شیب‌دار پایین رفت. …مارپیچ بی‌انتها و ابدی.

سکوت ابتدای نوار کاست نگهبان را به اشتباه انداخت. حالا بعد از بی‌صدایی طولانی و بدون خلل، بلندگوهای موزه صدای عجیب و ممتدی را به گوش شاپور رساند که به تدریج و نامحسوس اوج می‌گرفت. هوهویی مثل لبریزشدن حوض وقتی که هر رخنه و جای خالی پر شده باشد. آن‌گاه وقتی هیچ نقطه بدون صدا باقی نمانده بود توامان صدای دیگری که یادآور رپ‌رپ‌زدن و روشن‌شدن لامپ‌های لوله‌ای دراز بود، با تن سرخوش و زخمه‌های فرار، توقع شکل‌گیری ملودی را ایجاد کرد… نقطه‌های ساده ضرباهنگ منظم و بی‌شیله‌پیله‌ای مثل نبض را سر دادند… نبض بود، بزرگ‌تر و ژرف‌تر. طنین قلب شاپور صبری؟

صدایی که مثل رعد از برق جدا شده؟ طنین قلب موزه یا قلب زمین؟…. ضرباهنگ موزیک تمام تنش را می‌لرزاند… احساس کرد تنش مثل لامپ بزرگی می‌درخشد. نوری که از تن او ساطع می‌شد به دیوارهای بتونی موزه برخورد می‌کرد و تغییر مسیرهای سریع می‌داد…». نخست، آن‌چه شنیده می‌شود، بیش از آن‌که صدا باشد، طنین سکوت است. شاپور صبری، موسیقی نمی‌شنود، غیاب موسیقی را می‌نیوشد.

این موسیقی موسیقی‌ای نیست که با گوش‌کردن عادی شنیده شود. باید به آن گوش جان سپرد. گوش تن. باید سراپا گوش بود. اول باید کر شد تا بعد، کلا گوش شد. دوم این‌که، این موسیقی نیست که ساده به گوش برسد، چون بیش از آن‌که ارتعاشی صوتی باشد، شبیه ضربان زیرپوست است و مانند نبض که زیرپوست می‌زند، باید آن را لمس کرد. اگر نتوانیم بگوییم، شاپور صبری در فضای موسیقی درون موزه شیرجه زده است و با سر توی آن فرورفته است، می‌توانیم بگوییم دارد در موسیقی شنا می‌کند. موسیقی او را دربر گرفته است. او دارد موسیقی را لمس می‌کند. گوش جان‌سپاری، تن– گوش شدن، سراپا گوش شدن و با گوش‌های پوست، صدا را لمس کردن، در این‌جا، به هیچ‌روی، قرائتی من‌عندی نیست.

 حتی چیزی نیست که آنی در گوشه‌ای از رمان درخشیده باشد و سپس در زیر لایه‌های رمان گم شده باشد. القصه، از کلاه شعبده‌بازی منتقد بیرون نیامده است. «کوه‌های دوردست یکدست سفید بودند. دشت‌ها سفید. همه‌چیز سفید بود. تنها چیزی که آن سفیدی بی‌پایان را خدشه‌دار می‌کرد خطوط سیاه عمودی نازکی بود که از تنه چنارهای بلند اطراف جاده پیدا بود. حریرچی خیره شده به بیرون و احساس کرد مرسدس بنز سر جایش ثابت است. کوه‌ها روی ریلی حرکت می‌کنند و از کنارشان می‌گذرند. تا آن روز، سکوت را چیزی جز بی‌صدایی نمی‌دانست، اما یک‌دفعه احساس کرد در عمق سکوت و عدم فرو می‌رود… سکوت قابل لمس بود. در استخری از سکوت فرو رفت…». یک: سکوت صرفا بی‌صدایی نیست، بل حالتی چون فرورفتن و دربرگرفته‌شدن است.

دو: سکوت قابل لمس است. اما در پاره‌هایی که از فیلم رحمت حق‌وردی درباره کاترین، فرورفتن شاپور صبری در رمپ موزه و فروشدن حریرچی در سفیدی قابل لمس سکوت نقل شد، چیز دیگری نیز سوسو می‌زند. بل، شدتی کورکننده دارد: «تصویر صدا». صدا بدل به تصویر صدا شده است. مهم‌ترین دقیقه رمان تهرانی‌ها، دست‌یازی به سوی «تصویر صدا» است. پیش‌نیاز تجسم «تصویر صدا» تفکیک صدا از تصویر است.

مساله به هیچ‌روی بر سر ادغام تصویر–صدا نیست. مساله «حک‌کردن» صدا در تصویر نیست، مساله «فک‌شدگی» صدا از تصویر است. مانند «فرم» یک «محتوا». تنها وقتی می‌توان از «فرم» یک «محتوا» سخن گفت که پیشاپیش این دو از هم منفک شده باشند. پاره فروشدن شاپور صبری در رمپ موزه‌، از این زاویه اگر بنگریم، نیز، از پاره‌های بسیار مهم این رمان است. «صدایی که مثل برق از رعد جدا شده؟». بازنویسی می‌کنیم: صدایی که مثل تصویر (برق) از صدا (رعد) جدا شده. «شاپور گفت قطعه الکترونیک گل‌های عشق جوئل فاجرمن را باید بتواند از تصویر برنامه دیدنی‌ها جدا کند.

باید هر طور شده آن را به خلاء ببرد و در محیطی از هیچ شناور کند.» تنش صدا–تصویر در این پاره بیش از این‌ها «شدت» دارد. این‌ها که گفته شد، صدای شاپور صبری است، ضبط‌شده روی پیام‌گیر تلفن پوران شعاع. تنش صدا–تصویر مدام باز می‌گردد. سینک صدا–تصویر. تصویر باسمه‌ای صدا: «موزیک برنامه تقلیدی از باران عشق چشم‌آذر… تصاویر دور آهسته از جزئیات برداشته شده است.

شبنم روی گلبرگ، جنبش شاخه درخت… تعدادی پرنده، تعدادی اشخاص سالخورده… فواره چرخان شادی‌بخش و خیال‌انگیز…». یک: تصویر ناب صدا. دو: تصویر باسمه‌ای صدا. نام رمان تهرانی‌ها می‌توانست این باشد: «در جست‌وجوی تصویر ناب صدا». اما، آیا تصویر ناب صدا چیزی چون بخار است؟ یا چیزی چون نور؟ «ورسیون آندره از این آهنگ با… سبکی و معلقی و بخار (مثل جایی در پیاده‌رو مقابل خشک‌شویی که ناگهان بخار با شدت بیرون می‌پاشد) قطعه‌ای را که سبز آبی یا صورتی کثیف بود از نور کورکننده روشن کرد… روزنامه‌ها اسمی بر آن نگذاشتند. مثلا نگفتند: نور زمستانی.» جایی دیگر می‌نویسد‌: «بعد صدای جیغ را شنید.

جشممم صدای جیغ نوری از خود ساطع کرد.» زیباتر، دقیق‌تر و با شدت هرچه تمام‌تر این «تصویر ناب صدا» در گفت‌وگوی کاترین و رحمت دیده می‌شود. کاترین به رحمت می‌گوید: «سوت فالش است اما من خوشم می‌آید. چون سوت از درون سینه و گرما بیرون می‌آید احساس دارد و زیباست. چون در سرما سوت می‌زنی بخار از لبت بیرون می‌آید و فکر می‌کنم این بخار شکل حقیقی موزیک است.» مساله چیست؟ گرمای صدا؟ هرم صدا؟

آیا سکوت و سرما، آیا فضاهای یخ‌زده، چون هرم صدا را بدل به بخار می‌کنند و به آن شکل می‌دهند، روشنگاه «شکل صدا» هستند؟ در فصل پایانی، فرامرز نامی هست که نقاش است و نشانه‌ها حاکی است، او فرامرز پیل آرام‌، نقاش مکتب سقاخانه و نقاش «نقاشی–خط» است. روایت چرخ می‌خورد، به سوی نقاشی–خط پرتاب می‌شود و در آنی رمان بدل به ستایش از نقاشی–خط و نقاش «نقاشی–خط» می‌شود. اما به‌راستی نقاشی–خط چیست؟ جز نقاشی از «تصویر صدا». آیا واج، واژه و کلمه نوشته شده، آری خط، فی‌نفسه، چیزی غیر از «تصویر صدا» است؟

اما این یک تله است. تصویر ناب صدا، شکل حقیقی موزیک، همان سوت فالش رحمت حق‌وردی، همان بخار دهان او است. رضا براهنی: «چندصدایی». محمد مختاری: «چشم مرکب». براهنی: ترکیب–تکثیر صداها. مختاری: ترکیب–تکثیر تصویرها. دهه شصت دهه سکوت است. دهه ایماژیسم. دهه مراقبه، دهه پاییدن خاموش تصویرها. محمد مختاری در «سحابی خاکستری» می‌نویسد: «صدا که حذف شده است از گلوی اجسام.» محمدعلی سپانلو در «خانم‌زمان» می‌گوید: «صدا هست، اما دهان نیست.» براهنی دچار جنون موسیقایی می‌شود. مختاری مجنون تصاویر می‌شود. براهنی: فوران اصوات. مختاری:

 فوران تصاویر.

در دهه شصت تفکیک و تنش بین «صدا – تصویر» شدت می‌یابد. اما هنوز مانده است تا دست‌یازی به سوی «تصویر صدا» و «صدای تصویر». رضا قاسمی. امیرحسین خورشیدفر. نموداری دیگر در حال شکل گرفتن است. رضا قاسمی: «صدای تصویر». امیرحسین خورشیدفر: «تصویر صدا». رضا قاسمی، پیش‌تر در «همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها» به دیدار «صدای تصویر» رفته است و آن را طرح و مساله‌ساز کرده است. همسایه راوی، شب‌ها، مدام، روی دیوار، شیئی را می‌کشد، می‌مالد و چنان صدای خشی‌خشی درمی‌آورد که خواب را به چشم او حرام می‌کند. خش‌خشی شبیه کشیدن جارو روی دیوار. چیزی چون سمباده‌زدن دیوار، حتی. بعدتر، راوی درمی‌یابد، همسایه جوانش نقاش است و شب‌ها روی دیوار نقاشی می‌کند. «- این را تازه کشیده‌ام. – ولی مدت‌هاست سروصدایش را می‌شنوم. اوایل گمان می‌کردم دیوار اتاق‌تان را گردگیری می‌کنید. – چیزهای قبلی را پاک می‌کنم و به جایش چیزهای تازه می‌کشم.» این صدا، صدایی نیست که روی تصویر چفت شده باشد. سینک شده باشد.

این صدا، صدای خودِ خود تصویر است. ماتریالیستی‌ترین صدای تصویر. «صدای ناب تصویر». پیش از آن‌که چشم تصویر را دیده باشد، گوش آن را شنیده است. مساله این است: الف– خورشیدفر: تصویر صدا، لامسه‌ای‌کردن صدا. ب– رضا قاسمی: صدای تصویر: صوتی‌کردن نقاشی. دقیق‌تر: ارتعاشی‌کردن تصویر. امیرحسین خورشیدفر: «تهرانی‌ها». رضا قاسمی: «وردی که بره‌ها می‌خوانند». این دو روی نمودار دیگری از رمان‌هایی که درباب موسیقی هستند نیز قرار می‌گیرند. هرچند «وردی که بره‌ها می‌خوانند» بیش از آن‌که درباب موسیقی باشد، درباب «آلات موسیقی»، در باب ساختن ساز است.

اما مهم‌ترین تفکیک–تنش رمان تهرانی‌ها، مربوط به جدایی هنرمند از ابزار کار هنری، مربوط به جدایی ایده هنرمند از امکان اجرای اثر هنری و مربوط به فاصله تئوری–عمل و توانش–کنش، بالقوگی و فعلیت است.

رحمت حق‌وردی انیمیشن‌سازی که در آلمان انیمیشن خوانده، به ایران آمده، فیلم‌نامه‌ای با عنوان «منطق‌الطیر» به اداره «ساختمان» ارائه کرده و سال‌ها است که در عطش ساختن این انیمیشن می‌سوزد. بیک رادشم ویولن‌نوازی که حریرچی‌ها، ساواکی‌ها، انگشت‌های دستانش را شکسته‌اند، خرد کرده‌اند و نمی‌تواند بنوازد. حریرچی بازجویی که می‌خواسته شاعر شود اما بازجویی قریحه شاعری‌اش را از بین برده است و پوران شعاع که می‌خواهد داستان بنویسد.

تهرانی‌ها از سویی دیگر پایی در توصیف «اقتصاد سیاسی» و «صنعت فرهنگ» منضم به آن نیز دارد و از این ره‌گذر به‌خوبی جدایی هنرمند از «ابزار کار هنری» را هم صورت‌بندی می‌کند. هنرمندان رمان تهرانی‌ها، این گروه «افلیج»، «هنر فلج» را بدل به ایده می‌کنند.

آن‌ها از «لمس‌کردن» اثر هنری ناتوانند و تنها ایده آن را در سر می‌پرورانند. اما، این خود رمان‌نویس، خود رمان است که پیش‌روی «رمان افلیج» فارسی، پیش‌روی رمان ابتر و سترون فارسی طرحی نو در می‌اندازد و به‌جای پناه‌بردن به ایده رمان، امکانات ژنریک رمان و امکانات ژنریک موسیقی را سرهم‌بندی، ترکیب و ادغام می‌کند و «آرشه در دوات» می‌زند و به جای آن‌که با قلم بنویسد، با «آرشه» می‌نویسد. این رمان نوشته نشده است، نواخته شده است.

مثل نقاشی که دست ندارد و با پا می‌کشد، رمان‌نویس نیز، هرگاه نتواند با امکانات رمان، رمان بنویسد، چون هنرمندی افلیج، چون هنرمندی جداشده از ابزار کارش، چون نویسنده‌ای بی قلم، باید ریشه، آرشه یا مته به دست گیرد. جلال ‌آل‌احمد در آغاز مجموعه داستان «زن زیادی» متنی را «به عنوان مقدمه» افزوده است: «رساله پولوس رسول به کاتبان». در این متن کاتب به بند کشیده شده است و دست‌هایش در «کند» و «زنجیر» است و گوییا نمی‌تواند تا بنویسد. اما کاتب از پای نمی‌نشیند و کلام حقیقت را با پا بر ریگ می‌نویسد: «دیوارها بر پا بود و خورشید می‌تافت و می‌دید که آن جلیلی دیگر کلام را به نوک پای خویش بر ریگ نوشت.» مساله این است: با «پا» نواختن. با «پا» نوشتن. با «پا» خواندن. آیا زمان آن نرسیده است تا «حس‌آمیزی» را از مداری رمانتیک وارد مداری ماتریالیستی کنیم؟


منبع: برترینها

محکومیت سه خواننده پاپ به زندان

خبری امروز منتشر شد مبنی بر اینکه «علی لهراسبی، سینا سرلک و رضا صادقی (خواننده) به اتهام مشارکت در سرقت ادبی از سوی شعبه ۱۰۶۰ دادگاه کیفری دو مجتمع قضایی کارکنان دولت تهران گناهکار شناخته شدند که رای صادره برای این سه خواننده مطرح تحمل دو سال حبس تعزیری است». در ادامه این خبر آمده «علی لهراسبی و رضا صادقی ترانه سوغاتی از اردلان سرفراز را خوانده و منتشر کرده بودند؛ طعه برخیز با صدای سینا سرلک که به عنوان یکی از قطعات سریال پربیننده شهرزاد منتشر شده بود نیز در گذشته با صدای ابراهیم حامدی و با نام محتاج منتشر شده بود که سروده اردلان سرفراز است. اردلان سرفراز با وکالت صالح دادگر پیگیری های لازم را انجام داده است. این پرونده در دادگاه فرهنگ و رسانه بررسی و منجر به صدور کیفرخواست شده. سپس به شعبه ۱۰۶۰ دادگاه کارکنان دولت ارجاع و نهایتا رای صادر شده خبر از محکومیت این سه خواننده داشته است.» رضا صادقی – خواننده موسیقی پاپ- در گفت وگو با ایسنا و در واکنش به این خبر اظهار کرد:  دو سال پیش در کانال تلگرامم صوتی منتشر شد که این قطعه در حد یک گیتار زدن و خواندن چهار بیت از شعر «سوغاتی» آقای سرفراز بود. در این صوت تلگرامی حتی صدای محیط و در و دیوار نیز شنیده می‌شود.

او ادامه داد: اما انگار ایشان وامصیبتا سر داده که سرقت ادبی انجام شده است. آن‌طور که من شنیده‌ام، البته مطمئن نیستم دوست عزیزم آقای لهراسبی این کار را تنظیم و ارایه کرده است. تا جایی که من پرس و جو و اطلاع پیدا کرده‌ام خود آقای سرفراز در این کار زیاد مداخله نداشته‌ است، بلکه برادرش با وکالتی که از او دارد اقدام به شکایت کرده است.

صادقی اضافه کرد: یک هفته پیش وکیل من با من تماس گرفت و گفت چنین حکمی را داده‌اند؛ آن هم نه به دلیل این شکایت، بلکه گویا دادگاه اظهار کرده بوده چند بار برای ما احضاریه فرستاده اما من، آقای لهراسبی و آقای سرلک در دادگاه حاضر نشده بودیم. گویا به دلیل اینکه به دادگاه بی‌احترامی شده است این حکم را صادر کرده‌اند.  این خواننده بیان کرد: گویا این احضاریه یک‌بار به نگهبانی دفتر کارم رفته و یک‌بار دیگر به جای دیگری؛ هیچ احضاریه‌ای به دست من نرسیده بود. البته وکیلم به من گفته بود چنین موضوعی است و قرار بود من پیش از محرم برای پیگیری کار بروم، اما برای مراسم محرم و طبق عادت دیرینه‌ام به بندرعباس آمدم تا در مراسم مذهبی شرکت کنم.

او با لحن تحقیرآمیزی درباره این ترانه‌سرای پیشکسوت ایرانی گفت: با نقطه نظرها و افکار آقای سرفراز هیچ سنخیتی ندارم اما در جایگاه پیرمرد (!!) جا افتاده ادبیات مملکت برای او احترام قائل هستم!


منبع: بهارنیوز

کاهش ۲۰ درصدی مخاطبان سینما

محمود کاظمی امروز چهارشنبه(۱۹ مهرماه) در پنجمین نشست سراسری مدیران امور سینمایی حوزه هنری در سنندج، اظهار کرد: یک سال از نشست قبلی گذشت و چهار سال از فعالیت بهمن سبز می‌گذرد و در طول این چهار سال اقدامات خوبی توسط این موسسه انجام شده است.مدیرعامل موسسه فرهنگی تبلیغاتی بهمن سبز وابسته به حوزه هنری افزود: اخلاق‌مداری رکن اصلی این مجموعه است و اخلاق جایگاه والایی در دین اسلام دارد و باید بکوشیم این مهم را سرلوحه کاری خود قرار دهیم.وی با بیان اینکه کم گذاشتن در کارها، حاضر نبودن در محل خدمت و همسونبودن با سیاست‌های سازمانی با اخلاق‌مداری همخوانی ندارد، افزود: همکاران ما در مجموعه با تلاش مضاعف و ارتباط و تعامل بسیار خوب با مسئولان بستر توسعه اهداف سازمان و افزایش آمار در مراجعین سینما را فراهم سازند.

کاظمی خاطرنشان کرد: امیدواریم در این نشست بستری برای بیان مشکلات و عوامل افت سینماها در کشور فراهم شود.وی به گزارش عملکرد چهار سال موسسه بهمن سبز اشاره کرد و گفت: هدف اصلی ما از تشکیل این موسسه سبز کردن تمام سینماها در سراسر کشور است.مدیرعامل موسسه بهمن سبز درآمد شش ماهه امسال سینماهای حوزه هنری را ۱۴۲ میلیارد تومان عنوان کرد و گفت: این رقم در سال ۹۲ حدود ۴۲ میلیارد تومان بود.به گفته وی، در شش ماهه نخست امسال حدود دو میلیون و ۵۲۰ هزار نفر مخاطب سینماها بوده‌اند که در کل کشور حدود ۲۰ درصد کاهش داشته است.کاظمی با بیان اینکه تعداد سینماها در طول ماموریت این موسسه از ۶۵ سینما به ۹۴ سینما افزایش یافته است، گفت: ظرفیت صندلی سالن‌های سینمایی در سال ۹۲ حدود ۲۷ هزار و ۴۶۲ صندلی بود که این آمار در سال ۹۶ به ۴۶ هزار صندلی رسیده است.

وی ساماندهی منابع انسانی را یادآور شد و گفت: جذب نیروهای کارآمد و تحصیل کرده و جایگزین کردن با کارکنان بیسواد، کم‌سواد و بی‌انگیزه، برگزاری ۸ دوره کارگاه آموزشی، نشست‌های تخصصی و تبادل تجربه برای مدیران سینما و امور سینمایی استان‌ها انجام شده است.مدیرعامل موسسه بهمن سبز گفت: در حال حاضر ۳۴۳ نیرو در این موسسه فعالیت دارند که پنج نفر فوق‌لیسانس، ۶۲ نفر لیسانس و ۱۸۹ نفر دیپلم هستند.

وی انتشار دو کتاب، ساخت تیزر بازسازی سینماها، تولید بیش از دو هزار خبر در فاصله سال ۹۲ تا ۹۶ و راه‌اندازی صفحه اینستاگرام را از دیگر اقدامات انجام شده عنوان کرد و گفت: در حال حاضر تمام سینماهای کشور به سیستم نمایش دیجیتال مجهز است.  کاظمی خاطرنشان کرد: تجهیز کردن سالن‌ها در طول این سال‌ها با تلاش و جدیت بسیار بالایی انجام شده است اما متاسفانه هزینه سینما با نمایش اصلا جور در نمی‌آِید.وی با بیان اینکه الان هزینه‌های گزافی را سینماداران متقبل می‌شوند، گفت: متاسفانه دولتمردان ما سینماداران را رها کرده‌اند و این سینمادار با این همه هزینه بالا چگونه می‌تواند قامت خود را راست نگهدارد.مدیرعامل موسسه بهمن سبز تصریح کرد: در طول سه سال گذشته بازسازی‌های خوبی در سطح سینماهای کشور انجام شده و ۱۴ سینما در این راستا به صورت ویژه کارهای خوبی انجام شده است.وی با بیان اینکه با کمترین زمان و هزینه‌ها در این راستا کار شده است، خاطرنشان کرد: برخی از سینماها در سطح کشور بازسازی شده و تعدادی از اینها در آینده نزدیک به بهره‌برداری می‌رسد.


منبع: بهارنیوز

توضیح رضا صادقی درباره ۲ سال حبس تعزیری: هیچ احضاریه‌ای به دست من نرسیده بود

رضا صادقی در پی شکایت اردلان سرفراز گفت: با نقطه نظرها و افکار آقای سرفراز هیچ سنخیتی ندارم اما در جایگاه پیرمرد جاافتاده‌ی ادبیات مملکت برای او احترام قایل هستم.

به گزارش ایسنا، خبری منتشر شد مبنی بر اینکه «علی لهراسبی، سینا سرلک و رضا صادقی (خواننده) به اتهام مشارکت در سرقت ادبی از سوی شعبه ۱۰۶۰ دادگاه کیفری دو مجتمع قضایی کارکنان دولت تهران گناهکار شناخته شدند که رای صادره برای این سه خواننده مطرح و مردمی تحمل دو سال حبس تعزیری است».

در ادامه این خبر آمده «علی لهراسبی و رضا صادقی ترانه «سوغاتی» از اردلان سرفراز را خوانده و منتشر کرده بودند؛ قطعه «برخیز» با صدای سینا سرلک که به عنوان یکی از قطعات سریال پربیننده شهرزاد منتشر شده بود نیز در گذشته با صدای ابراهیم حامدی و با نام محتاج منتشر شده بود که سروده اردلان سرفراز است. اردلان سرفراز با وکالت صالح دادگر پیگیری های لازم را انجام داده است. این پرونده در دادگاه فرهنگ و رسانه بررسی و منجر به صدور کیفرخواست شده. سپس به شعبه ۱۰۶۰ دادگاه کارکنان دولت ارجاع و نهایتا رای صادر شده خبر از محکومیت این سه خواننده داشته است.»

رضا صادقی – خواننده موسیقی پاپ- در گفت وگو با ایسنا و در واکنش به این خبر اظهار کرد: دو سال پیش در کانال تلگرامم صوتی منتشر شد که این قطعه در حد یک گیتار زدن و خواندن چهار بیت از شعر «سوغاتی» آقای سرفراز بود. در این صوت تلگرامی حتی صدای محیط و در و دیوار نیز شنیده می‌شود.

او ادامه داد: اما انگار ایشان وامصیبتا سر داده که سرقت ادبی انجام شده است. آن‌طور که من شنیده‌ام، البته مطمئن نیستم دوست عزیزم آقای لهراسبی این کار را تنظیم و ارایه کرده است. تا جایی که من پرس و جو و اطلاع پیدا کرده‌ام خود آقای سرفراز در این کار زیاد مداخله نداشته‌ است، بلکه برادرش با وکالتی که از او دارد اقدام به شکایت کرده است.

صادقی اضافه کرد: یک هفته پیش وکیل من با من تماس گرفت و گفت چنین حکمی را داده‌اند؛ آن هم نه به دلیل این شکایت، بلکه گویا دادگاه اظهار کرده بوده چند بار برای ما احضاریه فرستاده اما من، آقای لهراسبی و آقای سرلک در دادگاه حاضر نشده بودیم. گویا به دلیل اینکه به دادگاه بی‌احترامی شده است این حکم را صادر کرده‌اند.

این خواننده بیان کرد: گویا این احضاریه یک‌بار به نگهبانی دفتر کارم رفته و یک‌بار دیگر به جای دیگری؛ هیچ احضاریه‌ای به دست من نرسیده بود. البته وکیلم به من گفته بود چنین موضوعی است و قرار بود من پیش از محرم برای پیگیری کار بروم، اما برای مراسم محرم و طبق عادت دیرینه‌ام به بندرعباس آمدم تا در مراسم مذهبی شرکت کنم.

او تاکید کرد: با نقطه نظرها و افکار آقای سرفراز هیچ سنخیتی ندارم اما در جایگاه پیرمرد جا افتاده ادبیات مملکت برای او احترام قائل هستم. الان هم بندرعباس هستم و آخر مهر به تهران می‌آیم.

صادقی درباره برنامه‌های موسیقایی پیش رویش نیز گفت: من سال‌ها بود آرزو داشتم موسیقی پاپ نمایشی اجرا کنم. خدا را شکر همایون شجریان با موسیقی اصیل این کار را انجام داد. پاپ کلام محاوره است و مردم بیشتر می‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند این کار آرزوی من بود که مردم به سالن بیایند و بیشتر از یک کنسرت ببینند. این چیزی است که برای اتفاقات آینده موسیقایی‌ام در نظر دارم.

او ادامه داد: همچنین در حال آماده کردن ارکستر برای تور بعدی آلبوم «یعنی درد» و ساختن چند ویدیو هستم.


منبع: عصرایران

ابوالفضل جلیلی: «حافظ» دیگر برایم مهم نیست

کارگردان فیلم سینمایی«حافظ»، گفت: چندین سال است که دیگر اکران شدن یا نشدن فیلم «حافظ» در سینماهای ایران برایم مهم نیست.

ابوالفضل جلیلی که سالها پیش با ساخت فیلمی با موضوع حافظ، شاعر پُرآوازه ایران، تقریباً نخستین تجربه سینمای کشورمان درباره حافظ را رقم زد، حالا یازده سالی است که در انتظار نمایش این فیلم در سینماهای کشور است.

وی در روزهای پایانی مهرماه و هم زمان با روز بزرگداشت حافظ درباره تاثیراتی که در ساخت این فیلم از حافظ گرفته است به ایسکانیوز، گفت: در همه جای دنیا درباره حافظ یک جمله معروف دارم که «من خواستم حافظ را بسازم اما حافظ من را ساخت» منظورم این است که در ابتدا فکر می کردم، ساختن فیلمی درباره حافظ بسیار آسان است اما وقتی در اقیانوس شناخت این شاعر نامی افتادم، متوجه شدم که هیچ چیز از او نمی دانم به همین دلیل از خود حافظ درخواست کردم که من را کمک کند.

جلیلی درباره محتوای این فیلم، توضیح داد: شاید تماشای فیلم «حافظ» کمکی به شناخت بینندگان آن درباره حافظ نکند اما می تواند احساس کنجکاوی درباره حافظ و تلاش برای فهم اشعار لسان الغیب، حافظ در میان اهل عرفان به لسان الغیب معروف است، را در مخاطبان ایجاد می‌کند.

این کارگردان سینما با بیان اینکه «از کوچه رندان» مهم ترین کتابی است که درباره حافظ خوانده است، گفت: در این کتاب اشاره شده که هیچ داستانی از زندگی این شاعر ایرانی موثق نیست و تمام مواردی که درباره شاخ نبات و زندگی حافظ گفته می شود با توجه به اشعار وی داستان پردازی شده است و هیچ چیزی از زندگی لسان الغیب مستند نیست.

کارگردان فیلم «قصه های کیش» تاکید کرد: حافظ، چهره ای شناخته شده در جهان است و معتقدم شهرت این شاعر نامدار شیرازی از کشور ایران نیز بیشتر است چرا که شاید برخی ایران را نشناسند اما حافظ در سراسر دنیا شناخته شده است.

وی درباره دلایل ساخت فیلمی با موضوع حافظ، گفت: سال ها پیش زمانی در کودکی، پدرم دعوایم کرد، در اتاق خود نشستم و به دیوار زل زدم آنچه توجه من را جلب کرد تصویری مینیاتوری بود که روی دیوار اتاق آویزان شده و زیر آن نوشته شده بود؛ «روضه خلد برین خلوت درویشان است/ مایه محتشمی خدمت درویشان است… ». پس از خواندن این بیت از حافظ تصمیم گرفتم تا به دنبال شناخت این شاعر بروم.

جلیلی درباره پیگیری‌های بی نتیجه‌اش برای اکران فیلم «حافظ» نیز، گفت: هر انسانی برای به نتیجه رسیدن خواسته های خود زمانی را در نظر می گیرد و من سال ها برای نمایش عمومی «حافظ» در ایران تلاش کردم اما نتیجه بخش نبود برای همین پیگیری این موضوع را رها کرده و دیگر برایم مهم نیست.

وی افزود: سال ها در زمینه عرفان و مسائل اجتماعی مطالعه کرده ام و فیلم ساخته ام و این مملکت هم برای من هزینه کرده است اما مسئولان نمی خواهند که تجربیات من بازدهی داشته باشد.

جلیلی با اشاره به اکران فیلم «حافظ» در ژاپن و بسیاری کشورهای دیگر، اظهار کرد: خوشبختانه فیلم در هر کشوری که اکران شد مخاطبان با آن ارتباط برقرار کردند و حافظ را می شناختند. شاید قابل باور نباشد که تماشاگران این فیلم سوال‌هایی درباره شخصیت این شاعر از من می پرسیدند که گاهی قادر به پاسخگویی نبودم.

«حافظ» عنوان فیلمی سینمایی ساخته ابوالفضل جلیلی محصول مشترک ایران و ژاپن است که در سال ۱۳۸۵ (۲۰۰۷ میلادی) ساخته شده است. این فیلم که به صورت نمادین به زندگی حافظ شیرازی می‌پردازد که روایتگر داستان زندگی یک حافظ قرآن با نام شمس‌الدین است.

فیلم «حافظ» جایزه ویژه هیئت داوران در جشنواره فیلم رم (۲۰۰۷) و نامزد جایزه ممتاز توکیو در جشنواره فیلم توکیو (۲۰۰۷) است. کومیکو آسو هنرمند ژاپنی در کنار میکائیل شهرستانی، مهدی مرادی، مهدی نگهبان، حمید هدایتی‌راد و عبدالحی شماسی بازیگران این فیلم سینمایی را تشکیل می دهند.


منبع: عصرایران

وضعیت پرونده‌های میراث جهانی ایران در یونسکو

مدیرکل دفتر ثبت آثار تاریخی درباره وضعیت پرونده‌های میراث جهانی ایران که چندی پیش جدولی با اطلاعات اشتباه درباره آن در فضای مجازی منتشر شد، توضیحاتی ارائه کرد.

در روزهای اخیر جدولی در فضاهای مجازی منتشر شده که براساس آن برخی از میراث ناملموس کشورمان به نام کشورهای دیگر در فهرست میراث فرهنگی یونسکو به ثبت رسیده است. اما آنطور که فرهاد نظری مدیرکل دفتر ثبت آثار تاریخی به خبرنگار مهر می‌گوید برخی از اطلاعات این جدول اشتباه بوده و یا برعکس جلوه داده شده است.

به گزارش مهر، نظری در تشریح بخشی از این اشتباهات گفت: به عنوان مثال اگرچه تار به نام کشور آذربایجان ثبت شده اما هنوز سازهایی مانند قانون و سنتور توسط هیچ کشوری به ثبت نرسیده و موسیقی مقامی خراسان شمالی هم در سال ۹۰ توسط ایران ثبت شده است.

وی گفت: موسیقی مقامی خراسان توسط ایران ثبت شده و کمانچه پرونده مشترک ایران و جمهوری آذربایجان بوده که تکلیف آن پاییز معین می‌شود. همچنین آذربایجان چوگان با اسب قره‌باغی را ثبت کرده و پرونده نان لواش توسط ارمنستان در سال ٢٠١۴ ثبت شده است، اما در سال ٢٠١۶ نیز ایران به همراه آذربایجان، ترکیه، قزاقستان و قرقیزستان این نان و مهارت پخت نان‌های تخت را ثبت کرده است.

نظری درباره پرونده یلدا و قهوه خانه نیز بیان کرد: این پرونده پیشنهاد ایران بوده و هنوز ثبت نشده است. ترکیه نیز آیین قهوه ترکی را ثبت کرد نه قهوه خانه را.













 نام میراث فرهنگی ملی  کشور یا کشورهای مدعی  وضعیت ثبت در میراث جهانی براساس جدولی که در فضاهای مجازی منتشر شد   توضیحات مدیرکل دفتر ثبت آثار تاریخی
 چوگان  جمهوری آذربایجان  جمهوری آذربایجان چوگان را به نام خود به ثبت رساند.  آذربایجان چوگان با اسب قره باغی را ثبت کرد.
 تذهیب  امارات متحده عربی   امارات متحده عربی اقدامات اولیه ثبت هنر تذهیب را در مجامع بین‌المللی انجام داده و بسیاری از آثار تذهیب ایرانی را خریداری کرده است.  توسط هیچ کشوری ثبت نشده است.
قهوه خانه  ترکیه  ترکیه درخواست ثبت قهوه خانه را داده است.  ترکیه “آیین قهوه ترکی” را ثبت کرده است.
 تار  جمهوری آذربایجان  جمهوری آذربایجان تار را به نام خود به ثبت رساند.  تار توسط آذربایجان در دولت قبل ثبت شد.
 کمانچه  جمهوری آذربایجان  جمهوری آذربایجان درخواست ثبت کمانچه را به نام خود داده است و به اقدامات ایران در ثبت این ساز به یونسکو اعتراض کرده است.   درخواست آذربایجان برای پیوستن به پرونده ثبت جهانی کمانچه پذیرفته شده است. کمانچه پرونده مشترک ایران و جمهوری آذربایجان است که تکلیف آن پاییز  روشن می شود.
 نان لواش  ارمنستان  کشور ارمنستان نان لواش را به عنوان میراث فرهنگی و معنوی کشورش در یونسکو ثبت کرده است.  نان لواش توسط ارمنستان در ٢٠١۴ ثبت شد، اما در ٢٠١۶ نیز توسط ایران، آذربایجان، ترکیه، قزاقستان و قرقیزستان ثبت شد.
 بادگیر   امارات متحده عربی   دولت امارات متحده عربی بادگیر را به عنوان نماد کشورهای عربی به عنوان تندیس مسابقه معماری معرفی کرد.  توسط هیچ کشوری ثبت نشده است.
یلدا   جمهوری آذربایجان  جمهوری آذربایجان در پی آن است تا یلدا که یکی از ٍآیین های باستانی و ملی ایران با قدمتی ۸ هزار ساله است را با نام خود ثبت کند.  یلدا پیشنهاد ایران بوده و هنوز ثبت نشده است.
موسیقی مقامی خراسانی  جمهوری آذربایجان   جمهوری آذربایجان قصد ثبت موسیقی مقامی خراسان را دارد.  موسیقی مقامی خراسان توسط ایران ثبت شد.
 سنتور   چین  کشور چین درخواست ثبت جهانی سنتور را به نام خود داده است.  توسط هیچ کشوری ثبت نشده است.
 ساز قانون   جمهوری آذربایجان  ساز قانون به نام کشور آذربایجان ثبت جهانی شد.  توسط هیچ کشوری ثبت نشده است.

نظری درباره پرونده کمانچه هم گفت: پس از ارسال پرونده ثبت ملی کمانچه در فهرست میراث ناملموس توسط ایران به سازمان یونسکو، کشور آذربایجان درخواست داد که چون آن‌ها هم دارای‌ساز کمانچه هستند، این پرونده به صورت مشترک بین ایران و آذربایجان به ثبت برسد. ما هم این پیشنهاد را پذیرفتیم.

وی گفت: سال گذشته نیز آذربایجان پرونده فرهنگ پخت نان‌های نازک را تهیه کرده بود و ما درخواست پیوستن به این پرونده را داشتیم و آن‌ها پذیرفتند. به این ترتیب باب جدیدی با کشورهای همسایه باز شده و ما هم علاقه‌مند هستیم که به این پرونده‌های مشترک بپیوندیم.

اگرچه پرونده‌هایی مانند بادگیر توسط امارات هنوز ثبت نشده اما آنها از فن آوری بادگیر در سال ۹۱ رونمایی کرده‌اند و برای ثبت تذهیب هنوز پیشنهاد آن هم داده نشده است اما از آنجا که کشورهای همسایه اشتراکات فرهنگی زیادی با ایران دارند ممکن است که از این فرصت استفاده کرده و اقدام به ثبت چنین پرونده‌هایی کنند با این وجود آنطور که مسئولان سازمان جهانی یونسکو و سازمان میراث فرهنگی می‌گویند به دلیل جلوگیری از رقابت بین کشورها بر سر ثبت جهانی میراث ناملموس، سازمان یونسکو پرونده‌هایی را در اولویت قرار می دهد که به صورت مشترک بین کشورها ثبت شود.


منبع: عصرایران

عکسی متفاوت از رضا عطاران در ارمنستان

اولین عکس از فیلم سینمایی «مصادره» همزمان با روزهای آغاز فیلمبرداری آن منتشر شد.

به گزارش سینماسینما، فیلم کمدی «مصادره» اولین تجربه کارگردانی بلند سینمایی مهران احمدی است که برای نمایش در جشنواره فیلم فجر آماده می‌شود.

عکس متفاوت رضا عطاران در ارمنستان

رضا عطاران، هومن سیدی، بابک حمیدیان، میرطاهر مظلومی، هادی کاظمی، مزدک میرعابدینی، سیامک صفری، میلنا واردانیان،لوسینه گیراگوسیان، آلیسا میلکستیان و مهران احمدی به همراه بازیگران کودک امیر صدرا حقانی و هارمیک سوقومونیان ایفای نقش می‌کنند.


منبع: عصرایران