علی نصیریان: برای استقبال از مصدق تا فرودگاه مهرآباد دویدیم/ به دکتر شریعتی گفتم سخنرانی‌تان از نمایشی که دیدیم جذاب‌تر بود

علی نصیریان گفت: هم موضوع «هزاردستان» و هم شخصیت علی حاتمی برای من جذاب بود. علی حاتمی بسیار صمیمی بود، حاتمی خودش بود، بی ادا بود، این خود بودن بسیار مهم است که آدم ادا درنیاورد و هر چه هست خودش باشد.

به گزارش ایسنا، علی نصیریان با اعتقاد بر اینکه حضور در تلویزیون تئاتر و سینما و برایش فرقی نمی‌کند اگر کار خوب باشد، در عین حال اظهار کرد: هر نقشی را که یک بازیگر قبول می‌کند باید برود سر نیمکت کلاس اول بنشیند و از نو بیاموزد. این طور نیست که من استادم. استادی نداریم.

بیست و سومین قسمت از برنامه «هزارداستان» شب گذشته (جمعه ۲۱ مهر ماه) با اجرای محمدرضا شهیدی فرد مجری تلویزیون روی آنتن شبکه نسیم رفت که به گفت‌وگو با علی نصیریان و داستان زندگی او از کودکی تا امروز اختصاص داشت.

در ابتدای برنامه شهیدی فرد بیان کرد: هر کشوری با چیزهای مختلفی سنجیده می‌شود که یکی از مهم‌ترین چیزها سرآمدان آن کشور هستند و اینکه آنها چه مسیری که طی کرده‌اند تا به عنوان ادم‌های درجه یک آن کشور شناخته شده‌اند. ممکن است در کشوری سرآمدان اهل علم باشند یا اهل سیاست یا هنر. ما در ایران این شانس را داریم که مهم‌ترین و محبوب ترین آدم‌ها برای مردم این سرزمین اهل علم و هنر هستند.

یعنی اگر کسی بخواهد ایران را با سرآمدانش تعریف کند به عنوان مهم‌ترین فاکتور هنردوست بودن این مردم را پیدا خواهد کرد به دلیل محبوبیتی که اهل هنرش دارند و البته اهل علم. من امشب با افتخار تمام مشرف به حضور استاد علی نصیریان هستم. خیلی سال گذشته است تا آقای نصیریان با رنج بسیار راهی را طی کرده‌اند و حاصل آن کارهای مختلفی بوده که هم باعث ساخت دوباره تاریخ ما شده مثل «هزاردستان» که هم باعث تعلیم و هم باعث پیدا کردن دوباره خودمان در بحران‌ها شده است. یک اثر نمایشی در یک بحران و موقعیت ویژه اتفاق می‌افتد.

آدمی یا آدم‌هایی که در یک موقعیت بحرانی گرفتار شده‌اند و اینکه چگونه خودشان را از آن رهانیده‌اند و مهم‌تر اینکه قبل از بحران در چه سطح و مرتبه‌ای قرار دارند و بعدش در چه جایگاهی هستند. جناب استاد خیلی خوشحالم که امشب در محضر شما هستم. اسم این برنامه «هزار داستان» و شبیه به «هزاردستان» شماست. با فاصله حدود ۴۰ سال از ساخت این دو اثر. به نظرم از «هزار دستان» حال و احوال خوشی دارید، این بخاطر داستان است یا بخاطر مرحوم علی حاتمی؟

علی نصیریان در پاسخ پرسش شهیدی‌فرد، به مخاطبان برنامه و حاضران در استودیو گفت: هم موضوع «هزاردستان» و هم شخصیت علی حاتمی برای من جذاب بود. یکی از خصوصیاتی که من از علی حاتمی دیدم این بود که علی حاتمی بسیار آدم صمیمی بود، حاتمی خودش بود، بی ادا بود، این خود بودن بسیار مهم است که آدم ادا در نیاورد و هر چه هست خودش باشد.

علی حاتمی مهربان بود به خصوص در مورد کارش آدم بسیار مهربان و آدم بسیار آرامی بود. با عوامل کارهایش بسیار با محبت رفتار می‌کرد و بسیار دوست داشت هم دوره‌ای‌های خودش را دوست داشت. آثار تجسمی و اشایی که از قدیم در ایران بود بسیار دوست داشت و از آنها در صحنه‌های مختلفی که می‌خواست بسازد استفاده می‌کرد. از فضاها از معماری حتی از آجر، اشیاء، گلدان، گل و… و. همه اینها را با یک نگاه و یک تعلق خاطری به ایران در آثارش استفاده می‌کرد.

شهیدی‌فرد: این تعلق خاطر از کجا می‌آمد؟

نصیریان: از ریشه‌های زندگی که در آن زمان با زندگی جامعه خیلی عجین بود. محله بود، آدم‌های محله، بازارچه، آدم‌های بازارچه، کاسب‌ها، اشیا و زندگی بود. همه اینها یک تعلق خاطری با ما ایجاد می‌کرد. ما در آن زمان این زیبایی‌ها را درک می‌کردیم و آنها را می‌دیدیم و تعلق خاطری به تمام این زندگی، فضا، معماری ایجاد می‌کرد.

شهیدی‌فرد: شما کودتای ۲۸ مرداد را به یاد دارید؟

نصیریان: بله. خانه ما میدان شاپور بود. در آن روز من به همراه مرحوم اسماعیل داورفر که همکلاسی من بود پیراهن سفید پوشیده بودیم. گفته بودند چپی‌ها و طرفداران مصدق پیراهن سفید بپوشند و ما نمی‌دانستیم. افسری روی تانک نشسته بود و کلتش را سمت ما گرفت. ما همان‌جا قالب تهی‌کردیم و فکر کردیم الان می زند اما نزد و فقط می‌خواست ما را بترساند.

برای استقبال آقای مصدق تا فرودگاه مهرآباد دویدیم

شهیدی‌فرد: خود آقای مصدق را یادتان است؟

نصیریان: وقتی از دادگاه لاهه آمد، ما پیاده به سمت مهرآباد می‌دویدیم تا به استقبال آقای مصدق برویم که نرسیدیم و در کنار خیابان ایستادیم و مرحوم مصدق را دیدیم. بعد از ۲۸ مرداد از اواسط دهه ۳۰ جامعه کمی به سمت هنر رفت و شروع به نقد جامعه از زبان هنر کردند. در همین سال‌ها من وارد تئاتر شدم. تئاتر جدید ما از اواسط دهه ۳۰ یعنی از سال ۳۵ به بعد شروع شد و من و کسانی که کلاس های تئاتر رفته بودیم و در هنرستان هنرپیشگی درس خوانده بودیم، جمع شدیم و شروع بکار کردیم یک فرد ارمنی به نام آقای سرکیسیان ما را جمع کرد و به صورت یک ورک شاپ شروع به تمرین و کار کردیم.

شهیدی‌فرد: خانواده‌تان هم اهل تئاتر بودند؟

نصیریان: نه. در کودکی پدرم دست مرا می‌گرفت و به نقالی می‌برد. من تعزیه می‌دیدم. تعزیه یک نوع نمایش بود و نمایش برایم جذاب بود.

شهیدی فرد: بنابراین مجموعه این گرایش‌ها و آدم‌های بدیع و نوآور باعث می‌شوند که آقای نصیریان کارهای تئاتر حرفه‌ای‌شان کارهای بدیع و تازه و متفاوتی است. جریان روشنفکری که از اواخر دهه ۳۰ شکل می‌گیرد و رشد و اوجش در دهه ۴۰ است و یک نکته مهمش دوری از مردم است. چطور این اتفاق می‌افتد؟ یعنی فکر می‌کند که تفاخرش اصلا این است که از زندگی عادی مردم دور است و فکر می‌کند یک جور دیگری باید حرف بزند. چیزی که شما مقاومت کردید در مقابلش.

نصیریان: من کلاس تئاتر جامعه باربد که می‌رفتم یک استادی آمده بود و گلستان سعدی درس می‌داد. در کدام دانشکده تئاتر الان گلستان سعدی می‌خوانند. در کدام دانشکده ما الان بوستان یا فردوسی یا حکیم نظامی می‌خوانند. این کمبود از آنجا شروع شد که ما وارد دوران تجدد شدیم و گفتیم گلستان و امثال آن دیگر قدیمی شده، اما زبانی که الانحرف می‌زنیم، فردوسی به ما داده، یادمان رفته ما ما الان داریم به زبانی حرف می‌زنیم که فردوسی هزار سال پیش به ما داده است. حیف است که این گنجینه‌ها را از دست داده‌ایم.

شهیدی‌فرد: مثلا لاله زار یکی از مراکز فرهنگی هنری همان دهه‌های ۳۰ و ۴۰ است.

نصیریان: بهترین سینماها و تمام تئاترها در خیابان لاله زار بود و فقط چندپارچه فروش در آن خیابان بود و یک مغازه بزرگی مثل شاپینگ سنترهای امروزی به اسم پیرایش و یک کافه لاله زار بود که هنرمندان در آنجا می نشستند و یک قهوه ای می‌خوردند و ۲تا از بهترین سینماها، رکس و ایرانکه با استانداردهای بین‌المللی ساخته شده بود روبه‌روی هم بودند و تئاترهایی مثل تهران، باربد، گیتی، شهرزاد و پارس در لاله زار بود و هر کدام کار خودشان را می‌کردند. مثلا جامعه باربد کارهای تاریخی می‌ساخت. تئاتر تهران کمدی های اقتباسی از آثار فرنگی اجرا می‌کردند.

یا در تئاتر فردوسی که آقای نوشین پایه‌گذاری کرده بود آقای محتشم و خانم ژاله علو نمایش‌های خیلی سنگین و جالب و زیبایی اجرا می‌کردند. مرکز فرهنگ و هنر آن دوران خیابان لاله زار بود. یک چیزی شبیه براد وی در اندازه کوچک‌تر. موسس جامعه باربد اسماعیل مهرتاش بود که موزیسین بود و تار می‌زد و دستگاه‌های موسیقی می‌ساخت و استاد موسیقی بود. من ۴ سال زیر دست او موسیقی ایرانی یاد گرفتم. آقای ناصحی سلفژ درس می‌داد. آقای مهرتاش عاشق نمایش‌های ایرانی بود و تمام نمایش‌هایی که در آنجا اجرا می‌شد ایرانی بود. آقای حالتی می‌نوشت کارهایی مثل «پیر پاره دوز»، «خاقان می‌رقصد»، «قائم مقام الملک فراهانی» و… نمایش‌هایی که متن و شیوه اجرا ایرانی بود البته در اندازه‌ها و فرهنگ دوره خودشان، نه مثل الان.

شهیدی‌فرد: شما این شانس را داشتید که با مجموعه‌ای از بهترین و بزرگ‌ترین آدم‌های اهل ادبیات، موسیقی، تئاتر و سینما، شاعران و نمایشنامه‌نویسان کار کنید. مهم است که یک شخص از چه معبری رد می‌شود از کنار چه کسانی، چه می بیند، چه می‌شنود و چه می‌خواند. این روزها خیلی افراد می‌گویند ای کاش من آقای نصیریان بودم و فکر می‌کنند که اگر آدم هیچ چیز نخواند، چندان تئاتر نبیند و چندان فیلم نبیند می‌تواند در ۲۱ سالگی آقای نصیریان شود. در حالی که این خون دل خوردن‌ها و آن آدم‌های مهم درجه یک تاثیرگذار هستند. درست است؟

هنر زحمت دارد باید برایش سختی کشید

نصیریان: یک هنرمند سوای تخصص خودش باید دارای یک فرهنگ باشد و این فرهنگ تماما آن چیزی نیست که در مدرسه و دانشگاه یاد می‌گیرد. فرهنگ چیزی است که از انسان‌های فرهیخته‌تر از خودتان از کسانی که استادند، هوشمندتر از شما هستند، کسانی که باسوادتر از شما و مسلط‌تر هستند به ادبیات مملکت خودمان و ادبیات جهانی باید یاد گرفت. در دوره ما افرادی مثل فریدون رهنما، فرخ عفاری، منوچهر انور، خانم خجسته کیا و… بودند که ما پیشآنها می‌رفتیم، نمایشنامه می‌خواندیم، کار می‌کردیم، صحبت می‌کردیم و آنها برای ما از فردوسی و شاهنامه می‌گفتند، از ادبیات خارج، شعر فرنگی و تئاتر آوانگارد و مدرن می‌گفتند. ما از اینها یاد می‌گرفتیم، تلمذ می کردیم. خواندن فردوسی و سعدی را آنهابه ما یاد می‌دادند و تذکر می‌دادند.

در همان مدرسه هنرپیشگیکسانی مثل دکتر نامدار و حسن رهاورد کار مارا با عشق و علاقه دنبال می‌کرد. افرادی مثل حسین ناصحی، حسین خیرخواه، رفیع حالتی و گرمسیری اساتیدی بودند که به ما راه را نشان می‌دادند. گفتن یک کلمه از طرف آنها برای ما کافی بود تا برویم و آن را دنبال کنیم و درباره‌اش بخوانیم. یکی از نکات مهم برای کسی که می‌خواهد هنرمند شود، خود آموزی است. خودت یاد بگیر. از دیگران یاد بگیر. یک کلمه و یک جمله یک سرنخ است برای آینکه آن را دنبال کنید. یکی از مهم‌ترین چیزها برای یادگیری و داشتن فرهنگ لازم است گرفتن سرنخ از آدم‌های کاربلد و خودآموزی است.

شهیدی فرد: زحمت دارد آقای نصیریان.

نصیریان: هنر چیز سهل‌الوصولی نیست و سختی‌های زیادی دارد. برای موسیقی یک ابزار و آلت موسیقی لازم است اما بازیگری هیچ ابزاری ندارد. همه فکر می‌کنند کار ساده‌ای است اما این طور نیست. شما که اینجا نشسته‌ای اجرا می‌کنی کار ساده‌ای است؟ نباید خوانده باشی، نباید شعر و تئاتر و سینما را بشناسی؟ پس عرق ریختن و دنبال کردن می‌خواهد. زحمت دارد آقا، شما فکر می‌کنید که بازیگر راه می‌رود و حرف می‌زند همین راه رفتن، حرف زدن، صدا، جنبش، دست تکان دادن‌ها تمرین و قائده دارد.

شهیدی فرد: جناب استاد نصیریان وجه مشخصه و ممیزه شما سینماست. یعنی مردم عموما شما را با سینما و تلویزیون می شناسند. در نیمه‌های دهه ۴۰ سینمای متفاوت ایران هم آرام آرام جریان خودش را پیدا می‌کند و از اولین شاخصه‌های آن که شما هم در آن حضور دارید فیلم «گاو» است. اینکه چطور سر از سینما در می‌آورید را بفرمایید البته روشن است کسی که در تئاتر کار می‌کند امکان حضورش در سینما خیلی ساده و راحت است.

نصیریان: در دهه ۴۰ اتفاقات خوبی در فرهنگ و خصوصا هنر سینما و تئاتر افتاد. سینمای جدید ما از اواسط دهه ۴۰ با فیلم گلستان و غفاری و… راه افتاد و اینها نمونه‌های متفاوت سینمای رایج ما بودند. در فیلم گاو با خلوص‌نیت تمام گروه رفتیم به روستایی اطراف شهرقزوین رفتیم. ۲ماه با زحمت و مرارت آنجا زندگی کردیم، با غذای بد و جای بد ساختیم، در تابستان گرم در ده بد آب و هوایی بنام بومیان در وسط بیابان و فیلم گاو را بازی کردیم و تحمل این سختی‌ها دلیلش عشق به سینما بود.

فیلم «گاو» را بدون دستمزد بازی کردیم به خاطر عشق‌مان به سینما

شهیدی فرد: تقریبا همه شما در آن فیلم حضور اولتان در سینما بود. چطور آن متن را با این همه سختی پذیرفتید؟

نصیریان: به دلیل اینکه متن معنا داشت و حرفی که در فیلم زده می‌شد، بیان آن استحاله‌ای که یک آدم می‌شود، آن وضعی که پیش می‌آید، آن ده، آن فضاحت و گرفتاری‌ها و سختی‌هایی که در آن ده وجود دارد، برای ما جذاب بود. «گاو» فیلمی بود که آقای خمینی از آن تمجید کردند و به فیلمسازان توصیه کردند که فیلم‌هایی مثل آن بسازند و دستور داد که در تلویزیون پخش شود.

شهیدی‌فرد: فیلمبرداری فیلم «گاو» چقدر طول کشید؟

نصیریان: برای فیلم گاو نزدیک ۲ماه درگیر کار بودیم ودر آن زمان صدای سر صحنه نداشتیم و بعد از فیلمبرداری مدتی را هم برای صداگذاری آن وقت گذاشتیم.

شهیدی‌فرد: همه شما به جای خودتان حرف زدید؟

نصریان: بله. اصلا آقای مهرجویی به دوبله اعتقاد نداشت و معتقد بود بازیگر باید جای خودش حرف بزند. بر خلاف علی حاتمی که خیلی به دوبله اعتقاد داشت ولی آقای مهرجویی و آقای تقوایی مطلقا به دوبله معتقد نبودند. دوبلورهای خوبی در آن زمان داشتیم و من به دوبله ایراد نمی‌گیرم. نگاه آقای مهرجویی اینگونه بود. حق است که بگویم آقای مهرجویی برای بازی در فیلم «گاو» برای ما تمرین گذاشت.

با وجود اینکه ما کاراکترها را می‌شناختیم و ان را بازی کرده بودیم، تمرین گذاشت و مدیوم سینما را به ما یاد داد. مهرجویی ما را با سینما، لنز، فاصله و جای دوربین، تراولینگ، نور، حرکت دوربین و نوع اکتینگ در تئاتر و مقابل دوربین آشنا کرد و سر هر صحنه کار کرد و با همان متدی که ما در تئاتر با کاراکتر مواجه می‌شدیم، و شخصیت را می فهمیدیم و می‌ساختیم و تصویر می‌کردیم شروع به کار کردیم. از همانجا بود که کارهای سینمایی ما شروع شد.

شهیدی‌فرد: بین این دو جریان تئاتر و سینما، این دو نحوه تماشای جهان و این دو طرز تفکر شما همیشه در این سمت فیلم‌ها و تئاترهای خاص متفاوت، موج نو و همراه با جریانی که نامش جریان روشنفکری است، بودید. هیچ وقت وسوسه نشدید که به سمت سبک دیگر رایج در آن زمان بروید؟

نصیریان: ممکن بود در فیلم‌های تجاری وضع مالی بهتری باشد اما در خودم نمی‌دیدم که آن کارها را انجام دهم و از من بر نمی‌آمد.

شهیدی‌فرد: در آن سال‌ها ازدواج کرده بودید؟

نصیریان: بله حوالی سال ۳۶ ازدواج کرده بودم و به پول هم احتیاج داشتم اما علاقه‌ای به حضور در فیلم‌های تجاری نداشتم.

شهیدی‌فرد: دستمزدی که سر فیلم «گاو» دریافت کردید به یاد دارید؟

نصیریان: اصلا دستمزدی نگرفتیم. هیچ کدام از ما برای بازی در فیلم «گاو» هیچ دستمزدی نگرفتیم. فقط در آن زمان مهرجویی ۴۰۰۰تومان از یک جشنواره‌ای برنده شده بود که آن را به من داد. هیچ یک از ما هیچ قراردادی نداشتیم.

شهیدی‌فرد: می‌دانستید که پولی نخواهید گرفت؟

نصیریان: بله. عشقمان بود. ما دلبسته این قصه و کار بودیم و دوست داشتیم یک فیلم سینمایی بازی کنیم و برایمان خیلی ارزشمند بود.

شهیدی‌فرد: آخرین بار که فیلم «گاو» را دیدید چه زمانی بود؟

نصیریان: حدود ۱۰ سال پیش.

شهیدی‌فرد: حس‌تان به آن چه بود؟

نصیریان: خیلی خوب بود. خیلی برایم جذاب و خاطره‌انگیز بود.

شهیدی‌فرد: بازی خودتان را دوست داشتید؟

نصیریان: خیلی علاقه‌ای ندارم درباره ماجرای دوست داشتن بازی صحبت کنم امانقش مش اسلام خیلی برایم جذاب و قابل قبول و خاطره‌انگیز بود.

به دعوت آقای شریعتی به جسینیه ارشاد رفتم و با آقای نجفی آشنا شدم

شهیدی‌فرد: مایلید کمی درباره «سربداران» صحبت کنیم؟

نصیریان: بله.

شهیدی فرد: خیلی مقطع ویژه‌ای است و بسیار سریال ویژه‌ای در تاریخ تلویزیون ایران است. یعنی در سال‌هایی که انقلاب اسلامی پیروز شده و البته ساختارهای حاکمیتی بهم ریخته و به نوعی ساختارهای فرهنگ و هنر هم به ریخته است. طبیعتا آن بخشی از نحوه نگاه تحت تاثیر انقلاب است ولی جریان تولیدش برای من مهم است. یک سریال بزرگ شلوغ پرخرج. راجع به شکل‌گیری این کار بفرمایید.

نصیریان: نجفی یک فرد انقلابی بود و در حسینه ارشاد فعالیت‌های هنری مذهبی داشت. نجفی از شاگردهای دکتر شریعتی بود. یک روز یک نفر از طرف دکتر شریعتی به من تلفن زد و گفت آقای دکتر شریعتی گفته تو و آقای والی امشب بیایید حسینیه ارشاد و نمایشی به نام «ابوذر» که ما داریم اجرا می‌کنیمرا ببینید. وقتی به آنجا رسیدیم دیدم تا وسط خیابان شریعتی مردم ایستاده‌اند.

به در کتابخانه رفتیم و گفتیم آقای دکتر شریعتی به ما پیغام داده که بیاییم این نمایش را ببینیم. آن آقا رفت و با آقای دیگری بازگشت که محمدعلی نجفی بود. ما را به داخل بردند و جایی نشاندند. تئاتر را دیدیم بعد رفتیم با آقای شریعتی سلام و علیکی کردیم و بعد آقای شریعتی یک سخنرانی کرد که بسیار جذاب بود و در واقع تمام آن مردم برای آن سخنرانی آمده بودند. رفتیم پشت صحنه آقای شریعتی از ما پرسید نظرتان چیست؟ و من گفتم آقای دکتر اگر بخواهم صادقانه بگویم سخنرانی شما از نمایش برای من جذاب‌تر بود.

ایناولین و آخرینباری بود که من دکتر شریعتی را دیدم. مدتی بعد آقای نجفی زنگ زد، خودش را معرفی کرد و گفت می‌خواهم این نقش را بازی کنید. فیلمنامه را خواندم خوشم آمد. قاضی شارع نقش یک واعظ و قاضی شرعی بود سخنور و صاحب نفوذ بود باید مثل یک دریل محکم جدی می‌بود. گفتم این کار با یک رئالیزم ساده در نمی‌آید. این یک آدم سیاس پرابهتی است که باید استیلیزه شود و بیاید در استیل یک واعظ مثل آقای فلسفی که تنها یک سخنور نبود بلکه آن را اجرا می‌کرد و کلام را زنده می‌کرد. خیلی هم به من ایراد گرفتند که چرا این گونه حرف زده و دست‌هایش را حرکت می دهد؟ اما نفوذ کرد و مردم هم نقش را قبول کردند.

شهیدی‌فرد: با همه نقش‌ها این‌گونه رفتار کردید؟

نصیریان: هر نقشی را که یک بازیگر قبول می‌کند باید برود سر نیمکت کلاس اول بنشیند و از نو بیاموزد. این طور نیست که من استادم. استادی نداریم. استادی یک کلمه خیلی کلیشه‌ای ظاهری به معنای داشتن تجربه زیاد است ولی تجربه‌ها باید دوباره تکرار شود.

بازیگری اصول سختی دارد که باید رعایت کرد

شهیدی فرد: شما در هنگام توضیح نقش انرژی زیادی می گذاریدو در هنگام اجرای آن چه انرژی مضاعفی گذاشتیه‌اید.

نصیریان: اجرای نقشو بازیگری انرژی زیادی از انسان می‌گیرد. هم از لحاظ ذهنی، درونی، عواطف و احساسات و هم از لحاظ جسمی. کار بازیگری بعد از کار معدن دومین کار سخت دنیاست. بنابراین بازیگر باید انرژی‌اش را ذخیره کند، نباید شب زنده‌داری داشته باشد، نباید غذای زیادی بخورد، نباید سیگار بکشد، نباید مخدر استفاده کند. یعنی یک نوع ریاضت. نباید چاق و لاغر شود، وزن خود را ثابت نگه دارد. باید همه اینها را رعایت کند، باید از خودش مراقبت کند دست و پایش نشکند، زخمی نشود. نباید در ماشین جلو بنشیند که اگر تصاوف شد زخمی نشود.

شهیدی‌فرد: شما واقعا این گونه زندگی کردید؟

نصیریان: من اینطور زندگی نکردم مثلا من خودم رانندگی می‌کنم اما بهترین شکل این است و باید این موارد را رعایت کرد. در دنیا وقتی برای کاری میلیون‌ها دلار سرمایه‌گذاری می‌شود، از بازیگر نگهداری و مراقبت می‌شود که اتفاقی برایش نیفتد. باید غذا، استراحت، مراقبت از خود و همه چیز درست باشد.

شهیدی فرد: این گونه زندگی کردن شور زندگی را از آدم نمی‌گیرد؟

نصیریان: نه. نوعی ریاضت است اما عشق به کار و لذتی که از اجرای خودت می‌بری، جواب تمام ریاضت‌ها را می‌گیری.

شهیدی‌فرد: آیا جریان تولید سینما و تلویزیون این اجازه را به شما می‌دهد؟ شما سر کار می‌روید و گاهی ناچارید ساعت‌های خیلی طولانی کار کنید.

نصیریان: وضع سینمای ما غلط است. در دنیا این طور نیست. کار صبح ‌ها از یک ساعت مشخصی شروع می‌شود و در ساعت مشخصی هم تمام می‌شود. شب کاری ندارد شب و روز را درست می‌کنند. ما را با بقیه دنیا مقایسه نکنید. شرایط ما بسیار دشوار است و بسیار باعت تحلیل بازیگر می‌شود. من این شرایط را اصلا قبول ندارم کار باید ۸ساعت باشد و بیشتر از آن اشتباه است. بازیگر رادر نهایت خستگی و فرسودگی جلوی دوربین می‌فرستند. با این شرایط ما کار می کنیم یک نوع رنج و درد اضافی داریم اصول کار این نیست.

شهیدی‌فرد: آیا تا به حال شده که در قرارداد قید کنید که من فقط روزی ۸ ساعت کار می‌کنم؟

نصیریان: خیر. بیرونم می‌کنند. می‌گویند برو آقا ما با تو کار نمی‌کنیم.

شهیدی‌فرد: آیا این حرف‌هایی که گاهی درباره ماندگاری و تاثیر نقش در روح و ذهن بازیگر زده می‌شود درست است؟

نصیریان: یک مورد درباره نمایش «اتوبوسی به نام هوس» می‌گویند برای بازیگر زن نمایش قدری مشکل پیش آمده ولی من این چیزها را زیاد باور ندارم. بازیگری یعنی تظاهر به نقش. همه چیز تحت کنترل بازیگر استیک چشم سومی باید داشته باشید. پس این میزانسن‌ها و کیوهایی که می‌دهند چیست؟ جزییاتی و توضیحاتی که سر صحنه داده می‌شود و بازیگر باید در حین بازی حواسش به همه آنها باشد پس چطور ممکن است در نقشش غرق شود؟ ولی بازیگر باید آنقدر ماهرانه تظاهر کند که کنترل‌ها پوشیده شود.

بازیگری را با همه درد و رنج‌هایش خیلی دوست دارم

شهیدی‌فرد: پشیمان نیستید از اینکه این همه عاشق این کار بودید؟

نصیریان: من خیلی بازیگری را دوست دارم، خیلی درد و رنج دارد اما در عین حال خیلی برای من جذاب است. اینکه می‌توانم با نقش بازی کردن درباره انسان فکر کنم و انسان را تجزبه و تحلیل کنم و انسان را مقابل خود انسان‌ها تصویر کند، خیلی جذاب است.

شهیدی‌فرد: بله اینها جذاب است ولی گاهی فکر نمی‌کردید که ای کاش بیشتر کنار همسر و فرزندانم بودم؟

نصیریان: به حد کافی کنار آنها بوده‌ام. حتی پیش آمده که دو سال هم رفتم به آمریکا و کنار آنها بوده‌ام.

شهیدی فرد: الان به سینما راغب‌تر هستید، یا تئاتر یا سریال؟

نصیریان: برایم فرقی نمی‌کند. کار خوب باشد فرقی ندارد که تئارت باشد یا سینما یا تلویزیون.

شهیدی فرد: همسرتان می‌آمدند کارهای تئاتری و سینمایی شما را ببینند؟

نصیریان: تا زمانی که درگیر بیماری نشده بود و می‌توانست خوب راه برود تمام کارهای مرا می‌دید. همسر من یک منتقد تمام عیار است و من هم به حرف‌هایش خیلی خوب گوش می‌دهم. این سریال‌هایی که بازی می‌کنم را با دقت می‌بیند و ضعف و قوت کارها را می‌گوید. سال‌های زیادی است که با من زندگی می کند و در این سال‌ها تمامزیر و بم‌های سینما را خیلی خوب درک کرده و در نتیجه خودش یک منتقد شده است.

شهیدی‌فرد: خودشان هیچ وقت دوست نداشتند که بازی کنند؟

نصیریان: نه. آن اوایل ازدواجمان یک نقش کوتاهی بازی کرد ولی بعد گفت دوست ندارم ادامه بدهم.

شهیدی‌فرد: در سال‌های میانی زندگی که همه جا مورد توجه بودید برای همسرتان دشواری نداشت؟

نصیریان: همسرمخیلی درک خوبی ازر کار من دارد و خیلی خوب با من مدارا کرده است و در تمام این سال‌ها مواقعی بود که بیشتر از خانواده در کنار گروه بودم همسرم تحمل می‌کرد. بسیار زن خوبی است و من بسیار از او راضی هستم. خدت ان‌شاءالله شفایش بدهد. اگر من توفیقاتی داشتم بخشی از آن بخاطر صبر و تحمل همسرم بوده است.

شهیدی‌فرد: آشپزی می‌کنید؟

نصیریان: بله به تازگی یاد گرفته‌ام. چون همسرم توانایی آشپزی ندارد. ایشان می‌نشیند دستور می‌دهد و من انجام می‌دهم. شاگرد آشپز هستم. کم کم یاد گرفته‌ام.

اواخر بازی در «سربداران» علی حاتمی «هزاردستان» را پیشنهاد داد

نصیریان در ادامه درباره نحوه پیوستنش به سریال «هزاردستان» توضیح داد: سر سریال «سربداران» در همین شهرک غزالی کار می‌کردم که یک روز علی حاتمی مرا صدا زد و گفت یک کاری دارم و نقشی هست بنام ابولفتح که از سوسیال دموکرات‌های سمت قفقاز است. کمیته مجازاتی وجود دارد و او تحت عنوان صحاف آمده که ترور کند. نقش جالبی است و دلم می‌خواهد شما بازی کنی. گفتم من سر سریال «سربداران» هستم. گفت خب هماهنگ می‌کنیم با آقای نجفی. «سربداران» هم اواخر کار است. پرسیدم چقدر طول می‌کشد. گفت دو ماه و واقعا هم کار من دو ماه طول کشید. مجموعه سریال از قبل از انقلاب شروع شده بود و چندین سال طول کشید چون در اواسط کار متوقف شد.

شهیدی‌فرد: حالتان با آن سریال چگونه است؟

نصیریان: خیلی خوب است. علی حاتمی فیلمنامه کامل با دیالوگ و جزییات کامل نداشت. فقط سیر قصه را داشت. فقط سیناپس بود. سیناپس را برای من توضیح داد. من دیدم این کاراکتر از سوسیال دموکرات‌های خارج از ایران است که نمی‌خواهد بگوید. آمده برای کمیته مجازات ترور کند. پس دو نکته مخفی دارد و تحت عنوان صحاف آمده با تزویر خودش را کس دیگری جلوه می‌دهد. پس ادم تودار و مرموز و در خودی است. زیاد حرف نمی‌زند تا چیزی را بروز ندهد.

حتی احساساتش نسبت به زنش و بمیاری‌اش را پنهان کرده است. بر این اساس این ادم را بازی کردم. به حاتمی گفتم که من سرم را برای سریال «سربداران» می‌تراشم گفت اشکالی ندارد کلاه‌گیس می‌گذاریم. پیش آقای اسکندری و آقای معیریان رفتیم. کلاه‌گیس های مختلف را امتحان کردیم هیچ کدام خوب در نمی‌آمد. کلاه را برداشتم و با همان سر تراشیده روی سرم گذاشتم. دیدم نقش ابوالفتح با همان سر تراشیده خوب است. به علی حاتمی گفتم و او هم پذیرفت. بعد ردا را پوشیدم و عینک را زدم و آن وقت معیریان با قلم روی صورتم سایه روشن کار کرد و دیدیم چهره مورد قبول در آمد. بخشی از رفتن ما به سمت و سوی شخصیت از ظاهر شروع می‌شود. گریم و لباس خیلی کمک می‌کند که این آدم چطور آدمی باید بشود و به بازیگر ایده و فکر می‌دهد. در نتیجه این توداری را نقطه عطف و ستون اصلی این شخصیت قرار دادم.

شهیدی‌فرد: نقش ابوالفتح به شما نزدیک است و آن سکانس خداحافظی جیران؟

نصیریان: بله. خیلی زیاد. آن سکانس خیلی برایم حسی بود. زیرا خیلی دلگیر بود. آن دلگیری جدایی، مرگ و جدا شدن از زنی که عاشقانه دوستش داری در من ایجاد شد. الان که صحبتش را می‌کنم اشک در چشم‌هایم جمع می‌شود.

شهیدی‌فرد: دیالوگ‌ها را به یاد دارید؟

نصیریان: خیر.

علی حاتمی هنرمندی وارسته و رها بود

شهیدی فرد: علی حاتمی نزدیک به کدام یک از شخصیت‌های فیلم‌ها و سریال‌هایش بود؟

نصیریان: من در «دلشدگان» حضور نداشتم اما به آن هنرمندان بیشتر شبیه بود. خیلی آدم هنرمند و وارسته و رهایی بود. ساز زن ضربی‌ها و خواننده‌هایی که در کافه‌های لاله زار و استانبول بودند، اورد و آنها را سیاهی لشگر کرد. هر روز صبح یک ماشین از میدان امام حسین این‌ها را که حدود ۷۰ نفر بودند سوار می‌کرد و می‌آورد سر صحنه فیلمبرداری. با زن و بچه هایشان می‌آمدند و در آن رفت و امد بازار و خیابان به عنوان سیاهی لشکر کار می کردند، مزدشان را می‌گرفتند، ناهارشان را هم می‌خوردند و می رفتند. این کار خیلی قشنگی بود حدود یک سال به اینها روزی رساند در حالی که انها نان شب هم نداشتند.

شهیدی‌فرد: غیر از سلامتی و شفای همسرتان چه می‌خواهید؟

نصیریان: هیچ چیز. فقط می‌خواهم این رابطه انسانی با انسان‌ها و با جامعه و هموطنانم حفظ شود و رابطه خوبی باشد و مردم از ما راضی باشند. ما جز رضایت مردم هیچ توقع دیگری نداریم.


منبع: عصرایران

تازه‌ترین خبرها از فیلم جدید حاتمی‌کیا

فیلم سینمایی «به وقت شام» به تهیه‌کنندگی محمد خزاعی دومین همکاری مشترک ابراهیم حاتمی کیا و سازمان اوج است.

تدوین فیلم سینمایی «به وقت شام» ساخته جدید ابراهیم حاتمی‌کیا به تهیه‌کنندگی محمد خزاعی در حال انجام است و پیش‌بینی می‌شود تا ۲ ماه دیگر تدوین به طول انجامد.

به گزارش فارس، تدوین فیلم «به وقت شام» ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا همچنان ادامه دارد و با توجه به حجم سنگین کار به نظر می‌رسد تدوین فیلم ظرف دو ماه دیگر به اتمام می‌رسد. تدوین فیلم توسط مهرداد خوشبخت انجام می‌شود و حاتمی‌کیا نیز بر کار تدوین نظارت دارد.

بخش‌های عمده فیلم در یک هواپیما سپری می‌شود و به همین دلیل جلوه‌های ویژه بصری در فیلم «به وقت شام» از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است با توجه به تاکید حاتمی‌کیا در استفاده از نیروهای جوان و با استعداد ایرانی به نظر می‌‌آید جلوه‌های ویژه بصری فیلم در ایران و توسط کارشناسان ایرانی انجام شود.

شایان ذکر است؛ فیلم سینمایی «به وقت شام» به تهیه‌کنندگی محمد خزاعی دومین همکاری مشترک ابراهیم حاتمی کیا و سازمان اوج است که برای نخستین بار در سطح اول سینمای ایران به صورت مستقیم به حوادث منطقه و اسلام تکفیری می‌پردازد.

در این فیلم بابک حمیدیان و هادی حجازی فر و جمعی از بازیگران بین المللی به نمایش در می‌آید و تلاش گروه سازنده این است که فیلم در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر رونمایی شود.


منبع: عصرایران

ضعف سریال‌ها به مدیریت برمی‌گردد

محمدتقی فهیم در گفت‌وگو با ایسنا با اشاره به پایین بودن سطح کیفی آثار نمایشی تلویزیون، با بیان اینکه «مدتی است که همه سریال‌ها به ملودرام‌های سطحی و طنزهای بی‌معنی تبدیل شده‌اند»، گفت: ما همیشه منتظریم اتفاق ویژه‌ای در تلویزیون بیفتد تا شاید وضع آثار نمایشی بهتر شود. در حالی که مدیران میانی سازمان صداوسیما باید عنان تولیدات را در دست بگیرند. ما ضعف‌های زیادی در سریال‌ها داریم که به مدیریت برمی‌گردد و به نظر می‌رسد که چندان هم مساله بودجه در این موضوع دخیل نیست.

او ادامه داد: دوره‌ای بود که شبکه‌ها زیاد و تولیدات انبوه شده بود. آن زمان طبیعی بود که وقتی سیاست انبوه‌گرایی است، کیفیت آثار هم پایین بیاید و ما نیز منتظر بودیم تا این دوره گذار طی شود و سپس از کمیت به سمت کیفیت آثار نمایشی تلویزیون حرکت کنیم، اما این اتفاق رخ نداد و نه تنها آن دوره گذار تمام نشد، بلکه تلویزیون با بحران‌های متعدد دیگری روبه‌رو شد که تغییرات مدیریتی و کمبود بودجه از جمله آن اتفاقات بود.
این منتقد با بیان اینکه سریال‌ها خط مقدم جذب مخاطب هستند، ادامه داد: در حال حاضر بسیار گفته می‌شود که یکی از مشکلات اصلی تلویزیون در تولید آثار نمایشی با کیفیت، کمبود بودجه است. در حالی که به نظر من بودجه بخش کمرنگ این ماجراست و نوعِ مدیریت است که اهمیت دارد. اگر بودجه‌ای نبود، این سریال‌های متعدد بی‌کیفیتی که الان در حال تولید و پخش هستند، ساخته نمی‌شدند. مشکل اصلی در تولید سریال‌های باکیفیت، مدیریت استاگر بودجه‌ای نبود، این سریال‌هایی متعدد ی‌کیفیتی که الان در حال تولید و پخش هستند، ساخته نمی‌شدند. مشکل اصلی در تولید سریال‌های باکیفیت مدیریت است، اما مدیران میانی تلویزیون این موضوع را به اسپانسرها و توقع و دخالت سرمایه‌گذارها ربط می‌دهند؛ البته این موضوع هم تا اندازه‌ای درست است، اما باز هم ناشی از سوءمدیریت است. مدیران رسانه باید در عین جذب اسپانسر، از مداخله‌های سرمایه‌گذار جلوگیری کند.
فهیم با اشاره به سریال‌هایی که به کمک اسپانسر تولید می‌شوند، بیان کرد: سرمایه‌گذارها نباید همه‌کاره بشوند و در محتوا و مضمون آثار نمایشی دخالت کنند. اسپانسر صرفاً یک بهره‌بردار از فرصت برای ارائه کالای خود است. اما اگر مدیریت خوبی وجود نداشته باشد، اسپانسر سوار بر جریان تولید می‌شود و در این شرایط تهیه‌کنندگان مزدور اسپانسرها خواهند شد؛ در حالی که تهیه‌کننده باید سرباز مدیریت رسانه باشد. در حال حاضر تهیه‌کنندگان اغلب سرباز اسپانسرها شده‌اند و آن مضامینی که آن‌ها می‌خواهند را منتقل می‌کنند؛ این یک ضعف و مشکل اساسی محسوب می‌شود.

این منتقد با بیان اینکه تولیدات باید برنامه‌ریزی شده باشند، یادآور شد: تولیدات نمایشی تلویزیون مبنایی از پیش ندارند و خیلی فی‌البداهه راهی آنتن می‌شوند. در حالی که تولیدات رسانه‌ای همانند تلویزیون باید خیلی پیشتر از رویدادهای تقویمی به تولید برسند؛ به عنوان مثال باید برنامه‌ریزی‌های کوتاه، میان و بلند مدت وجود داشته باشد. سریال‌ها باید با تحقیقات و پژوهش‌های خوب و صبر و حوصله بیشتری ساخته شوند. الان ما شاهدیم که از سریال‌ها شتاب‌زدگی می‌بارد؛ یعنی خیلی ضعف دارند و مخاطب را دست کم می‌گیرند و حتی بعضاً برخی از سریال‌ها اشتباهات فاحش تکنیکی دارند.

فهیم بار دیگر به پایین بودن سطح کیفی سریال‌های تلویزیونی اشاره کرد و گفت:‌ ما تصور می‌کردیم که پس از پشت سر گذاشتن دوره انبوه‌گرایی و تکثر، به شرایطی می‌رسیم که به کیفیت بپردازیم، اما در عمل نه تنها این اتفاق نیفتاد، بلکه شرایط بدتر هم شد و الان سریال‌هایی تولید می‌شوند که سطح کیفی بسیار پایینی دارند. ما دیگر الان چیزی به اسم قصه‌پردازی و شخصیت‌پردازی در سریال‌ها نداریم و دیگر شخصیت‌های جذاب و ماندگار خلق نمی‌شوند؛ شخصیت‌هایی مثل کاراکترهای سریال‌های «مدار صفر درجه» و «روز دهم» و … . این کاراکترها در چند سال اخیر خلق نشده‌اند و این نشان می‌دهد که سریال‌ها باری به هر جهت طراحی و دم‌دستی ساخته می‌شوند.


منبع: بهارنیوز

جشنواره شیکاگو میزبان چهار فیلم ایرانی

پنجاه‌وسومین جشنواره بین‌المللی فیلم شیکاگو از تاریخ ۱۲ تا ۲۶ اکتبر (۲۰ مهر تا ۴ آبان) در آمریکا برپاست.

دو فیلم بلند و دو فیلم کوتاه ایرانی در پنجاه و سومین جشنواره بین‌المللی فیلم شیکاگو در آمریکا به روی پرده می‌رود.

به گزارش ایسنا، این جشنواره سینمایی که از تاریخ ٢٠ مهر آغاز شده و تا ۴ آبان ماه ادامه دارد در بخش مسابقه اصلی با نمایش فیلم «لِرد» به کارگردانی محمد رسول‌اُف همراه خواهد بود.

این فیلم، اولین نمایش جهانی خود را در هفتادمین جشنواره بین‌المللی فیلم کن تجربه کرد و در نهایت جایزه بهترین فیلم بخش «نوعی نگاه» این رویداد سینمایی را به خود اختصاص داد،

فیلم «بدون تاریخ بدون امضا» ساخته وحید جلیلوند نیز در بخش مسابقه کارگردان‌های جدید پنجاه و سومین جشنواره فیلم شیکاگو به روی پرده خواهد رفت. این فیلم پیش از این و در بخش افق‌های جشنواره ونیز جایزه بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر مرد (نوید محمدزاده) را کسب کرده بود.

همچنین دو فیلم کوتاه «حیوان» ساخته بهمن و بهرام ارک برنده جایزه دوم بخش سینه فونداسیون هفتادمین جشنواره بین‌المللی فیلم کن و «روتوش» به کارگردانی کاوه مظاهری نیز نمایندگان سینمای ایران در بخش فیلم‌های کوتاه جشنواره شیکاگو هستند.

فیلم کوتاه «روتوش» با کسب جایزه از جشنواره‌های ترایبکا، پالم اسپرینگز و کراکوف شرایط حضور در شاخه بهترین فیلم کوتاه جوایز اسکار ۲۰۱۸ را کسب کرده است.

پنجاه‌وسومین جشنواره بین‌المللی فیلم شیکاگو از تاریخ ۱۲ تا ۲۶ اکتبر (۲۰ مهر تا ۴ آبان) در آمریکا برپاست.


منبع: عصرایران

پاسخ تهمینه میلانی به اتهام سیاسی‌کاری: تخیل یکی از سایت‌های اصولگراست

تهمینه میلانی در گفت‌وگو با روزنامه شرق به اتهام سیاسی‌کاری در آثارش پاسخ داد.

در بخشی از مصاحبه کارگردان «ملی و راه‌های نرفته‌اش» می‌خوانیم:

اخیرا جایی خواندم که مخالفان فکری شما در اظهار‌نظری اعلام کردند که شما جدا از فیلم‌سازی، با ساخت فیلم «زن زیادی»‌ به ارگان تبلیغاتی «حزب مشارکت» تبدیل شدید. اصلا تابه‌حال کار سیاسی کرده‌اید؟
بله. اول انقلاب که دانشجوی سال اول بودم، به اقتضای آن روزها، من هم در دانشگاه همه جریان‌های فکری را دنبال می‌کردم و در بحث‌ها شرکت می‌کردم.

یعنی «هوادار» یا «عضو» تشکیلات سیاسی خاصی بودید؟

کنجکاوانه همه جریان‌های سیاسی آن زمان را دنبال می‌کردم. روزنامه‌هایشان را می‌خواندم و در بحث‌های سیاسی شرکت داشتم. اصولا از بچگی کنجکاو بودم. خوشم می‌آمد درباره همه مسائل، خصوصا آن گروه‌های سیاسی که قبل از انقلاب فعال بودند و در زمان انقلاب نسبت به آنها سمپاتی‌ زیادی در بین جوانان وجود داشت، ‌بیشتر بدانم. مثلا زندگی‌نامه‌های شهدای گروه‌های مختلف را می‌خواندم یا در جلسات علنی که در دانشگاه تشکیل می‌شد، ‌شرکت می‌کردم. به‌ویژه خسرو گلسرخی که محبوب همه نوع گرایش بود. از گروه‌های چپ تا گروه‌های مذهبی. به‌طورکلی به‌دلیل روحیه پرسشگری که دارم در هیچ قالبی جا نمی‌گیرم. ترجیح می‌دهم منتقد همه ‌گروه‌ها باشم تا دنباله‌رو یک گروه خاص.

منظورتان این است که بیشتر دنبال پاسخِ ‌سؤال‌هایتان بودید؟

همین‌طور است. مثلا در میتینگ‌ها با هرنوع گرایش فکری از مائوئیست‌ها، مجاهدین و فداییان خلق، گرفته تا گروه‌های مذهبی شرکت می‌کردم. حتی به جلسات پرسش و پاسخ نورالدین کیانوری که رهبر توده‌ای‌ها بود، هم می‌رفتم. به‌طورکلی آدم کنجکاوی بودم و هستم و حالا هم صبح به صبح سرمقاله روزنامه‌های مختلف را می‌خوانم تا ببینم در جامعه چه خبر است اما روحیه عضوی از یک گروه‌سیاسی‌بودن را ندارم، چون به همه گروه‌ها نقد دارم.

تصورم این است که اگر وارد گروهی شوم، به‌دلیل پرسش‌های زیادی که می‌پرسم فوری اخراجم می‌کنند. همان‌طور که فرمودید من آدمی هستم که سؤال زیاد می‌کنم. احتمالا به‌همین‌دلیل، هیچ تشکیلاتی من را به درون خود راه نمی‌دهد. مثلا در دوره‌ای عضو شورای مرکزی «کانون کارگردانان» خانه سینما شدم. ولی شش ماه بعد خودم استعفا کردم! چون نتوانستم تحمل کنم که حقی، ‌ناحق شود و سؤالی بی‌پاسخ بماند.

تحلیلتان از این که به سیاسی‌کاری متهم شدید، ‌چیست ؟

چه بگویم؟! این از تخیل یکی از سایت‌های اصولگراست که زمان ساخت فیلم «زن زیادی» را هم‌زمان با حرکت جبهه مشارکت که «کنوانسیون حقوق زنان» را امضا ‌کردند، کنار هم گذاشته است و این‌طور نتیجه گرفته است که این فیلم به سفارش ایشان ساخته شده است.

جالب اینکه حتی گروه‌های متنوع اصلاح‌طلب هم روحیه من را نمی‌پسندند و در ٣٠سال فعالیت فیلم‌سازی‌ام، حمایت جدی از من و همسرم نکرده‌اند اما می‌توانم بگویم سقف تحملشان کمی بلند‌تر از سقف تحمل اصولگرا‌هاست. به‌هرصورت به اصولگرایان اطمینان می‌دهم که هزینه ساخت فیلم «زن زیادی» صد درصد از جیب من و همسرم پرداخته شده است و حتی یک ماشین و پاسگاه پلیس هم از این فیلم دریغ کرده‌اند. به‌طوری‌که تمامی ایستگاه‌ها را دکور زدیم. فیلم‌های پشت‌صحنه موجود است، می‌توانید ببینید که به‌طور علنی از همه ارگان‌ها انتقاد کرده‌ام.


منبع: عصرایران

ادبیات داستانی را خراب کرده‌اند

این نویسنده در گفت‌وگو با ایسنا درباره تب نوشتن و نویسنده شدن، گفت: من در جریان چنین تبی نیستم و سراغ ندارم مگر این‌که در فضای مجازی چنین صحبت‌هایی باشد. البته جوانانی هستند که به نوشتن علاقه‌مندند. نمی‌دانم نام این را می‌گذارید تب؟ طبیعی است که هر کسی دوست دارد نوشته‌ای چاپ کند. در بین نسل جوان نیز این مسئله وجود دارد.او در ادامه خاطرنشان کرد: هر جریانی که راه می‌افتد، خوب و بد، ضعیف و قوی دارد و نمی‌توان آن را کتمان کرد. اگر اثری خوب باشد به مرور خود را نشان می‌دهد و مخاطبان به آن توجه می‌کنند که این موضوع زمان‌بر است. ممکن است به برخی از کتاب‌ها توجه نشود و بعد از مدتی فراموش شوند و نویسنده ادامه ندهد.

انوری با بیان این‌که  اغلب ناشران به محتوا اهمیت نمی‌دهند و جنبه بازاری کار برای‌شان مهم‌تر است، اظهار کرد:  اغلب کسانی که در عرصه ادبیات بازاری فعالیت می‌کنند خانم هستند و سردمدارشان فهمیه رحیمی بود که ویروسی را در ادبیات ما رها کرد. عده‌ای هم دستی بر آتش دارند و این رمان‌های عشقی، مبتذل و مزخرف را می‌نویسند که این داستان‌ها معمولا بر روی قشر خاصی از جوانان تأثیر می‌گذارد.نویسنده رمان «جاده جنگ» ادامه داد: بازار پر شده از کتاب‌های این خانم‌ها که هر روز با اسامی عجیب و غریب و طرح‌های روی جلد عجیب‌ و غریب‌تر منتشر می‌شوند. آدم اسامی را که می‌بیند احساس تأسف می‌کند و متأسفانه نمی‌توان کاری کرد.او متذکر شد: در کنار این کتاب‌های مبتذل، سریال‌هایی که از صدا و سیما پخش می‌شود نیز مبتذل است. نمی‌دانم در این کشور مسئله‌ای غیر از عشق، ازدواج و طلاق نداریم؟ باز هم می‌گویم سرمنشا آن خانم‌ها هستند؛ فهیمه رحیمی و امثالهم وضعیت ادبیات داستانی ما را خراب کرده‌اند.

انوری درباره این‌که چگونه می‌توان کسانی را که در کتاب اول متوقف شده‌اند در مسیر درست هدایت کرد، نیز بیان کرد: چاپ کتاب به این سادگی‌ها نیست. اخیرا نیز خود نویسنده مجوز کتاب را از ارشاد می‌گیرد، ارشاد هم خیلی ساده می‌گیرد و به محتوا توجه نمی‌کند. البته معتقد نیستم باید سخت‌گیری کند اما باید حداقل‌ها را رعایت و لحاظ کند. افراد با هزینه شخصی خود کتاب چاپ می‌کنند که ممکن است هزینه‌هایش با فروش این کتاب‌ها تأمین نشود و دیگر سراغ چاپ کتاب نروند.او در ادامه اظهار کرد: مسئله دیگر  توزیع کتاب است؛ به طور مثال من هنوز کتاب اول خودم «مصاحفه‌ ارواح» را که در انتشارات نیستان منتشر شده است نتوانسته‌ام بفروشم اما «جاده جنگ» که سوره مهر منتشر کرده و کار توزیعش را بر عهده داشته به چاپ چندم رسیده است.

نویسنده کتاب «از عشقاباد تا عشق‌آباد» با بیان این‌که کتاب‌خوان کم داریم و بازار فروش ما محدود است گفت: اگر بازار فروش کتاب خوب باشد و نویسنده از طریق نوشتن کتاب معاش خود را تأمین کند مسلما وقت بیشتری برای نوشتن می‌گذرد؛ اما تقریبا چنین چیزی وجود ندارد، ما در کارمان خبره نیستیم و ضعیف عمل می‌کنیم.او همچنین درباره تأثیر کارگاه‌های نویسندگی بر تب نوشتن و چاپ کتاب بیان کرد: این کارگاه‌ها عملا تأثیری نداشتند. برخی از کارگاه‌ها را می‌شناسم که چند سالی است برگزار می‌شوند اما ندیدم بازدهی داشته باشند و کتاب منتشر کنند. چاپ کتاب و نوشتن باید از جایی شروع شود و کارگاه‌ها باید وجود داشته باشند اما مفید نیستند.

منصور انوری یادآور شد: تقلید از غرب در داستان‌نویسی برای ما معضلی شده است. چنان شیفته غرب شده‌اند که نه تنها محتوای کتاب‌ها غربی است، نام خیابان‌ها هم غربی است، گویی داستان‌نویسی در غرب خلاصه شده‌ است. داستان خوب داستانی است که مفید و جذاب باشد و بتوان آن را خواند. اگر داستان‌نویسی به همین شکل ادامه داشته باشد تولید نخواهیم داشت.او در پاسخ به این‌که چگونه می‌توان نارضایتی از میزان کتاب‌خوانی در جامعه و رغبت زیاد به چاپ کتاب را کنار هم قرار داد، اظهار کرد: ما چاپ زیاد کتاب نداریم و اگر هست همان کتاب‌های کم‌ارزش عادی است. ما در زمینه رمان و داستان نیاز داریم کتاب خوب چاپ شود. به طور مثال چند سال قبل در زمینه دفاع مقدس کتاب «دا» منتشر شد و به چاپ‌های متعدد رسید، این کتاب تحولی ایجاد کرد و چند کتاب به تقلید از آن نوشته شد.

او افزود: اگر کتابی خوب باشد از مرزهای ما بیرون می‌رود؛ مثلا کتاب «بامداد خمار» که کمی جذابیت داستانی داشت هرچند محتوای آن مبتذل بود. محتوای کتاب‌های ما جذابیت ندارد که به فروش برود، و زمانی که کتاب فروش نرود فایده ندارد و کسی نمی‌خواند.انوری همچنین تأکید کرد: همان‌طور که می‌دانیم دو میدانی مادر ورزش‌ها است، در زمینه کتاب‌خوانی نیز ادبیات داستانی مادر کتاب‌خوانی است. اگر ما قصه و داستان خوبی داشته باشیم و مثلا ۱۱ عنوان کتاب خوب در سال داشته باشیم تعداد کتاب‌خوان‌های ما بیشتر می‌شود. اگر ادبیات داستانی‌مان را غنی کنیم ناخودآگاه به فرهنگ کتاب‌خوانی کمک کرده‌ایم.او سپس درباره کارهایی که در حال انجام دارد، گفت: در حال نوشتن جلد سوم «از عشقاباد تا عشق‌آباد» هستم، این رمان از یک شب در پادگان مرزی شروع می‌شود. ناگهان از سمت شوری شروع به تیراندازی می‌شود که ابتدا همه فکر می‌کنند حمله شده است. در واقع این کتاب ماجرای پیرمردی است که نوه بیماری دارد و چون قبلا شنیده بود امام رضا (ع) شفا می‌دهد. نوه خود را از عشق‌آباد دزدیده برای شفا گرفتن به مشهد می‌آورد اما دستگیر می‌شود، ولی در آخرین لحظه اتفاقی می‌افتد؛ بچه را پیش امام رضا (ع) می‌برند و شفا می‌گیرد. جلد سوم ماجرای بازگشت این بچه به ایران است.او همچنین افزود: در حال انجام مطالعات برای نوشتن رمان «گوهرشاد» هستم که درباره حمله به این مسجد است. درواقع یک رمان مستند و تاریخی است.


منبع: بهارنیوز

فیلم «در راه شیری»؛ داستان عشقی که فراموش نخواهد شد

روزنامه آسمان آبی – ویسنا فولادی: فیلمی که سینمادوستان زیادی در انتظار بودند، همان که در آن مونیکا بلوچی با یک مار ساخته شده با جلوه های ویژه مرگ آور در میدان مین، در حالی که در اطرافش گوسفندها منفجر می شوند، کشتی می گیرد. همان نزدیکی کارگردان برنده دو نخل طلا، امیر کاستاریتسا، در نقش یک مرد شیرفروش با پای شکسته به دست بهترین دوستش، یک قوش تیزپر که او را با از حدَقه بیرون آوردن چشم یک کماندوی سرکش نجات می دهد، از مهلکه می گریزد، بالاخره در سینماها اکران شد.

کاستاریتسا که در سال های ۱۹۸۵ و ۱۹۹۱ به ترتیب برای فیلم های «وقتی بابا رفته بود ماموریت» و «زیرزمین» برنده جایزه نخل طلای کن شد در سال های اخیر صدای حمایت کننده خود ولادیمیر پوتین را به گوش رسانه ها رسانده است و به این دلیل در سال ۲۰۱۵ از نمایش فیلم هایش در اوکراین نیز محروم شد. از او جسته و گریخته به عنوان مظنون همیشگی جشنواره فیلم کن نیز یاد شده است.

کاستاریتسا که در یک خانواده مسلمان بوسنیایی زاده شده، سال گذشته با تکذیب موثق بودن گزارشی که در آن نقل قول شده بود او کن را به دلیل حمایتش از سیاست های روسیه متهم به نپذیرفتن فیلمش کرده است، مدعی شد این اخبار ساختگی بوده و فیلم او تنها به دلیل تحویل دیرموقع موفق به حضور در فستیوال کن نشده است.

 کسی این عشق را به یاد خواهدآورد؟

آخرین ساخته او، «در راه شیری» حول سه مرحله کلیدی زندگی یک مرد می شود: تجربه او در دوران جنگ، رابطه عاشقانه اش با زنی که سعی در نجات او دارد و زندگی خلوت و ساکتی که در نهایت با تارک دنیا شدن در نگاه به گذشته متلاطمش سهم او از دنیا می شود.

گفت و گوی حاضر با کارگردان و بازیگر فیلم «در راه شیری» پرسش و پاسخی با دو سینماگر اروپایی است که آرام آرام از میانسالی می گذرند و جدیدترین تفاسیرشان را از جهان و سینمای کنونی می گویند.

«در راه شیری» پاسخ مثبتی از سوی جشنواره ونیز، لندن، مسکو و لیسبون در کنار جشنواره کاستندورف صربستان دریافت کرد. انتظار خودتان از حضور فیلم در جشنواره ها چه بود؟

تماشاگران جشنواره «بلگراد» که فیلم اولین بار در آن جا به نمایش درآمد همیشه منبای سنجش ارزش واقعی فیلم بودند. این تماشاگران از مدت ها پیش کارهای من را دنبال می کنند. من همیشه سعی کرده ام فیلم هایم را مثل یک تجربه مهیج بسازم. رسانه ها هم توجه زیادی به این داستان افسانه وار معاصر، آن طور که شما صدایش می زنید، نشان دادند.
ایده اصلی این فیلم نهفته در راز عشق، فداکاری و فرم مطلوبی است که از ابتدا در کارهایم آن را می ستودم. یک مرد شیرفروش در می یابد که یک مار از نوشیدن شیر خوشش می آید و زنی هم که عاشق اوست هر کاری می کند تا دلش را به دست بیاورد. درست مثل زندگی واقعی، مرد عاشق زن دیگری می شود.

این چیزی نیست که انتظارش را داشته باشید، اما سرنوشت همین طور عمل می کند. در یک کلام، این فیلم از پیرنگی انگیزه می گیرد که با تصمیم اشتباه زنی که عاشق کاستاست شروع می شود، همان کسی که تصمیم می گیرد میان برادرش و زن دیگر وصلتی صورت گیرد و هم به پایانی تراژیک منجر می شود؛ چرا که برادرش و آن زن ازدواج نمی کنند؛ آن ها در تعقیبی جنایتکارانه که به قصد دنبال کردن زنی که مونیکا بلوچی نقش آن را بازی می کند، کشته می شوند.

کاستا به این تعقیب می پیوندد و یک عشق درک نشدنی بزرگ میان آن دو اتفاق می افتد. در نهایت، همه چیز تداعی کننده ویلیام فاکنر و ایده او در رمان «نخل های وحشی» است، جایی که یک مرد، ناخواسته، مرگ محبوبش را رقم می زند و در لحظات ناامیدی اش قصد گرفتن جانش را دارد، اما از خودش می پرسد: «اگر خودم را بکشم، چه کسی آن زن و عشق ما را به یاد خواهدآورد!»

 کسی این عشق را به یاد خواهدآورد؟

آیا فیلمنامه را طی فیلمبرداری تغییر دادید؟ تا چه حد به برنامه اصلی مقید ماندید؟ چقدر به غریزه خود به عنوان یک پیش نیاز برای ساخت فیلمی در حیطه سینمای مولف تکیه  کردید؟

کاستاریتسا: هیچ فیلمی که بر روح انسان اثر بگذارد و او را به هیجان بیاورد تاکنون تمام و کمال طبق فیلمنامه ساخته نشده است. چنین فیلم هایی وجود دارند، اما تعدادشان بسیار کم است.

فکر می کنید «در راه شیری» با چه طیفی از مخاطبان به طور موفقیت آمیزتری ارتباط برقرار کند؟

کاستاریتسا: فکر می کنم که فیلم گروه مخاطبان وسیع تری را در بر بگیرد، به این دلیل که با موقعیت های برهم زننده و دراماتیک به اندازه موقعیت های خنده داری که در زندگی واقعی به وجود می آیند سر و کار دارد.

[رو به مونیکا بلوچی] چطور شد فیلمبرداری «در راه شیری» چهار سال به طول انجامید؟

بلوچی: دو دلیل داشت؛ از یک طرف ما فقط در تابستان فیلمبرداری کردیم و از طرف دیگر امیر با ملایمت اجازه داد که طی فیلمبرداری در پروژه های دیگری هم حضور داشته باشم. من همیشه فیلم های کاستاریتسا را دوست داشتم. اولین بار با فیلم «عصر کولی ها» او را کشف کردم. وقتی آن فیلم را دیدم با خودم گفتم این بدون شک یک شاهکار است که تا ابد نشان خود را بر تاریخ سینما حک می کند.

زمانی که از من درخواست همکاری کرد حس پروازی به سوی ماه را داشتم. زمانی که فیلمنامه را خواندم فهمیدم نقش یک زن صرب را بازی خواهم کرد. اول کمی از این بابت نگران بودم اما مستقیما به دل آن رفتم و به نظرم ارزشش را داشت.

من همه چیز را در این فیلم متوجه نشدم، اما خب درباره «ماتریکس: بارگذاری مجدد» هم همین نظر را داشتم. احتمالا آدم ابلهی باشم.

بلوچی: نه، این طور فکر نمی کنم. «در راه شیری» فیلم بسیار خاصی است که به جنگ بالکان می پردازد، دوره ای که برای کاستاریتسا بسیار مهم است، اما همچنین سویه بسیار شاعرانه ای در این عشق وجود دارد که این زوج را متحد می کند، به گونه ای که به ندرت بر پرده سینما دیده شده است.

دو کاراکتر ما دیگر آن قدرها جوان نیستند. آن ها هیچ توقعی از زندگی ندارند، اما با وجود این در لحظات جادویی دیدار دوباره با یکدیگر، عشق را از نو پیدا می کنند.

برای ما بسیار سخت است که درباره این جنگ قضاوت کنیم من با افراد زیادی دیدار کردم، کسانی که چیزهای هولناکی را از سر گذراندند، بنابراین با این که داستان فیلم در زمان جنگ بالکان از سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۴ می گذرد، اما لزوما یک فیلم خوب سیاسی نیست.

با این که خشونت در آن وجود دارد، جهان آن با یک داستان عاشقانه، شاعرانه و رویایی باقی می ماند. برای من این فیلم اثبات کننده این بود که عشق و رابطه انرژی حیات است و نه سن و سال. گاهی اوقات زنان ۶۰، ۷۰، ۸۰ و ۹۰ ساله ای را می بینم که خارق العاده هستند. بعضی از مردان هم، به یاد دارم زمانی که با هلموت نیوتن، عکاس آلمانی- استرالیایی کار می کردم او ۸۱ سال داشت و ما این تجربه را با یکدیگر سهیم بودیم و فقط می توانم بگویم باورنکردنی بود، او مردی لبریز از انرژی و خارق العاده است.

کسی این عشق را به یاد خواهدآورد؟

کمی درباره سینما صحبت کنیم، فیلمسازی و یادگیری آن تا چه اندازه از زمان کارآموزش شما در مدرسه هنرهای نمایشی در پراگ (FAMU) در دهه ۱۹۷۰ دگرگون شده است؟

سینما به عنوان نهادی آرتیستی، چندپاره شده است. در یک طرف، هالیوود و صنعت سینمایی است که همیشه دست به بالاترین تجربه های فناورانه می زند و آماده سرمایه گذاری های بزرگ به قصد سرگرمی سازی است، نه این که بخواهد شما را به تفکر یا باورمندی برساند. در سوی سینمای مولف است که حالا آن طور که در دهه ۱۹۶۰ یا ۱۹۷۰ از آن سراغ داریم نمی درخشد.

آن زمان معلمانی چون آنتونیونی، فلینی، برگمان، تارکوفسکی را داشتیم که الهام بخش مان بودند و معیارهایی را تعریف کردند که از نظر ما کیفیت های فیلمسازی بودند. در حالی که امروز، این معیار به معنای مواجهه با پروژه به عنوان یک رویداد است، نه چیزی که ریشه در فلسفه داشته باشد. به همین دلیل سینمای هنری، امروزه وجود ندارد. در نتیجه ما میان این دو الگو چپانده شده ایم و سعی داریم میان فلسفه فیلمسازی دهه ۱۹۷۰ و هنر و سرگرمی سازی به نوعی مصالحه دست یابیم.

از آن جایی که شما ورک شاپ هایی را هم برای دانشجویان سینما برگزار می کنید، آیا معتقد هستید بخشی از هنر سینما این بوده که فرد خودش به چیزی که از دوربین فیلمبرداری می خواهد و نحوه ساخت یک تصویر برسد؟

بله، اما نه به این معنا که لازم باشد همه چیز را از چرکنویس شروع کنید. هیچ کس کارش را بدون نمونه یا الگوهای اولیه شروع نمی کند. می دانید همیشه برایم عجیب بوده که پرندگان چطور می توانند لانه شان را بسازند بدون این که پیشاپیش کسی به آن ها راهشان را نشان داده باشد.

به همین طریق، تجربیات و عواطف ما عمیقا به نفس مان متصل هستند، متکی به الگوهایی که به گذشته ای دور، در زمان یونان باستان باز می گردند، پارامترهای نیرومندی که تماشاگران با خود به سالن سینما می برند، مثل پرندگان در حین ساخت لانه. بنابراین این چیزی است که یک کارگردان خوب باید بداند چگونه با آن بازی کند، حتی اگر به معنای زیر سوال بردن این الگوها باشد. چیزی که من در ورک شاپ هایم درس می دهم نیز همین است.

آیا در دنیایی که انتخاب های بسیار زیاد و شاید زیاد از حدی را در مسیرتان قرار می دهد دلتنگ محدودیت ها و قید و بندهای گذشته می شوید؟

کاملا. برای مثال، یکی از دوستانم زمانی که رژیمی سختگیرتر بر کشورش حاکم بود فیلمنامه های خیلی بهتری می نوشت. این خوب است که حالا راه های زیادی برای جلب نظر مردم به یک فیلم وجود دارد- گوشی های هوشمند، هر جور اتصال به اینترنت و از این قبیل- اما همچنین به این معناست که باید بر این حقیقت تمرکز کنیم که مردم نیازمند هدایت شدن از سوی شما هستند، نه فقط تحت تاثیر شما قرار گرفتن و این وظیفه بسیار دشواری است.


منبع: برترینها

گروه «ولشدگان»؛ چیزی بین علیزاده و شهرام شب پره!

این ها ولشدگان موسیقی ایرانی‌اند که دوست نداشتند بروند رپ بخوانند که حرف دلشان را بزنند. از کودکی موسیقی ایرانی کار می‌کردند، اما دوست داشتند مثلا به معشوقه دخالت‌گرشان هم بگویند: «به تو چه؟ آخ به‌تو چه؟ ای صنم؟!»
پس همین کار را کردند.

موسیقی طنز بعد از دوره‌ای کوتاه در دهه‌های آغازین همین سده رو پایان، در موسیقی ایرانی چندان سابقه نداشته. حالا گروه ولشدگان نه طنز و هزالی و شوخی را همراه با کمانچه و تنبک و تار زنده کرده‌اند.

با آن‌ها گفت وگو کرده‌ایم.

مهران فلاحی: تار می‌نوازد و با صدایی ضایع خوانندگی می‌کند.

بهزاد حسن‌زاده: کمانچه می‌نوازد و صدایی بهتر از دایی مهرانش دارد.

محمد نوبهار: که تنبک می‌نوازد و خیلی ملیح اشعار بزرگانی همچون شهرام شب‌پره را دکلمه می‌کند.

طاها افشین: مدیر گروه «ولشدگان» شده است و فعلا مثل روزهای اول آقای ناظم است. بعدا خوب می‌شود

گروه ولشدگان؛ چیزی بین علیزاده و شهرام شب پره!

با اولین کاری شروع کنیم که من از شما دیدم. «هورمون» که برای اجرا لبه اپن آشپزخانه نشسته بودید.

سه تایی با هم: نه آن اولی نبود!

مهران فلاحی: «اسگلا باید برقصن» اولین آهنگ رسمی ما بود.

قبل از ویدیوهای ولشدگان هم با هم کار کرده بودید؟ احساس می‌کنم از دل موسیقی‌های نمایشی درآمده باشید.

مهران: ما هم‌مدرسه‌ای بودیم. اما بعد محمد معماری خواند. من و بهزاد موسیقی خواندیم. تازه من دایی بهزاد هم هستم!
مسئولیت سنگینی است!

مهران: اولین کار رسمی ما در فضای مجازی هم نبود. اولین اجرا همان زمان نوجوانی در مدرسه دخترانه تیزهوشان بود.

چه خوب! من خیلی دوست داشتم در نوجوانی توی مدرسه دخترانه را ببینم و سر دربیاورم که توی مدرسه آن‌ها چه خبر است!

نوبهار: دوران جالبی بود.

متولد چندید؟!

مهران: نوبهار ۶۵، من ۶۶، بهزاد ۶۷.

دهه شصتی رو به پایان! به جز موسیقی کار دیگری هم می‌کنید؟!

نوبهار: من آره. کار اصلی‌ام معماری است. در کنارش از این کارها هم می‌کنم.

بهزاد: ما خیلی دل‌زده کنار هم جمع شدیم. نشستیم دور هم که فقط دور هم باشیم.

من موقعی که کارهایتان را گوش می‌دادم یا توی کنسرت، دو هوایی می‌شدم. از موسیقی لذت می‌بردم و حس عمیقی داشت که ناگهان خواننده شعر را می‌خواند و وسط آن لذت درونی باید می‌ریختم بیرون و می‌خندیدم.

درباره خودتان هم حتی همین بود. مثلا بهزاد وقت کمانچه کشیدن توی حس بود، همان لحظه باید شعر را می‌خواند؛ که شعر بانمکی بود. آن لحظه برای شما بیشتر موسیقی می‌چربد یا ارائه طنزی که هدف ولشدگان است؟! خودتان اهل شوخ‌طبعی هستید اصلا؟ به مهران خیلی نمی‌آید شوخ‌طبع باشد. مثل من جدی است.

مهران: بین ما محمد بیشتر اهل شوخی است. بعد بهزاد و بعد هم من. ولی بیشتر دنبال لذت بردن از موسیقی هستیم. خیلی مرزبندی ندارد. چون موسیقی ایرانی جدیتی که دارد، بیشتر بر تکنیک متمرکز شده و فردیت، انگار مورد توجه نیست. ما از این فضا دل‌زده شده بودیم.

اما موسیقی خود ولشدگان هم موسیقی جدی است. عموما طنز در کلام شما اتفاق می‌افتد. و به‌ندرت در ساختار موسیقی.

مهران: کار ما از بچگی موسیقی ایرانی بوده و موسیقی ما جدی بوده و هست. اما خواستیم حال خودمان را بروز بدهیم. نوعی اجرای انتقادی است. انگار اصلا اشتباه کردیم که موسیقی ایرانی کار کردیم.

نوبهار: بیشتر دنبال لذت بردن بودیم. این‌جور نبود که برویم دست و رویمان را بشوییم و لباس‌های یکدست بپوشیم و موسیقی اجرا کنیم.

ولی در همین حالت هم حتما برنامه‌ریزی بوده که لباس‌هایتان یکدست نباشد و اتفاقا گاهی خیلی هم خز و خیل باشد.

مهران: نه، برنامه‌ریزی خاصی نیست. مثلا سر آهنگ «هورمون» من پیراهن مامانم را پوشیدم. یک پیراهن گل‌گلی هم بود که محمد پوشید.

بالاخره عامدانه این نظم را شکستید، یا نه؟!

شاید غیظی که وجود داشته، باعث شده تصویر ما کمی اگزجره شده باشد. وگرنه نظم خاصی در دستور کار نبود.

طاها افشین: به قول آقای علیزاده در شب اول اجرای تئاتر «شیرهای خان بابا سلطنه» فضای موسیقی ایرانی فضای عبوسی شده و طبیعتا کسی که جوان‌تر است و از نسل جدید است، تمایل دارد این فضا را بشکند. یعنی آدم‌های موسیقی ایران یا جدی و حتی عبوس می‌شوند، مثل قدما، یا این‌که آن چیزی را که دوست دارند، ابراز می‌کنند.

مهران: جد در موسیقی ما چنان زیاد شده که جایی برای هزل باقی نگذاشته. ما زیاد از حد تقدس قائل شدیم برای موسیقی. درحالی‌که موسیقی ما مشکل کم ندارد و حتی به نظر من موسیقی است که عقب مانده. گاهی مثل یک بت می‌پرستیمش.

اما شما هم همان موسیقی را دارید اجرا می‌کنید. فقط درون‌مایه کلامش را تغییر داده‌اید.

نوبهار: همین‌طور است. کار ما کار تازه‌ای نیست و قدما هم اجرا کرده‌اند. بخشی از کاری که ما می‌کنیم، فراموش شده بود و کسانی که موسیقی را دنبال می‌کنند، می‌دانند. شاید کار ما برای نسل جدید نوآوری باشد. اما واقعا کار جدیدی نیست. ما سعی کردیم که آن را زنده کنیم.

بهزاد: گاهی حتی می‌خواستیم گریزی بزنیم به سبک‌های دیگر، مثلا الکترونیک. اما برای خود ما هم این عادت نگار ترک‌شدنی نبود. می‌دیدیم وقتی به کوچه پس‌کوچه‌های این موسیقی آشنایی داریم، چرا باید سراغ موسیقی‌های دیگر برویم؟!

شما که فکر می‌کنید این موسیقی مشکل دارد، و وارد مقوله شوخی با موسیقی شدید، اصلا چرا خود این موسیقی را نشکستید؟ چرا به‌طور ساختاری مثلا خود موسیقی را هم دست نینداختید؟! موسیقی‌تان همان است. فقط درون‌مایه را نمک پاشیدید.

مهران: من خودم موسیقی ایرانی را دوست دارم. اما گاهی انگار با چوب ایستادیم بالای سرش. لذتش را زیر سایه ترس برده.

نوبهار: حالا من یک سوال از تو می‌کنم. چقدر به نظرت بچه‌های نسل جدید موسیقی اصیل ایرانی را می‌شناسند، یا دوست دارند؟

به نظرم خیلی کم شده، اگر نگوییم نابود شده. اتفاق‌های جالبی که بعد از کلیپ‌های ما افتاد، این بود که بخشی از مردم حتی سازهای دست ما را نمی‌شناسند. کامنت گذاشته بودند که این وسطیه سازش چیه؟! کمانچه را نمی‌شناختند.

چنین ارائه شوخ‌طبعانه‌ای از موسیقی شاید جوان‌ها ار به سمتی ببرد. گرایش به موسیقی رپ و هیپ‌هاپ شاید به دلیل این باشد که راحت‌تر حرفشان را می‌زنند. حرف زدن با زبان حافظ و مولوی و سعدی که شاعران بزرگی هستند، شاید ارتباط جوان‌های نسل جدید را سخت‌ کرده. ما خواستیم به سمت یک ارتباط آسان‌تر برویم.

فکر می‌کنم باعث شدیم این دسته از جوان‌ها بیشتر علاقه‌مند بشوند به موسیقی ایرانی.

بعد از انتشار این کلیپ‌ها واکنش‌ها چطور بوده؟!

مهران: ما خیلی فحش خوردیم. حتی تهدید شدیم. ولی ما نمی‌ترسیم و پشیمان هم نشدیم.

این موسیقی شما واقعا موسیقی بی‌سابقه‌ای بوده؟ وقتی وزارت فرهنگ و ارشاد مجوز نمی‌دهد و می‌گوید که موسیقی ایرانی را تمسخر کرده‌اید، یعنی انگار که تا قبل از این چنین چیزی ما نداشته‌ایم و شما بدعت گذاشته‌اید.

مهران: همه‌مان می‌دانیم که این نوع از موسیقی سابقه داشته. اما نمی‌دانیم دقیقا وزارت فرهنگ و ارشاد چه می‌گوید! معلوم نیست مشکل با موسیقی است. با شعر است یا با چی؟!

طاها افشین: در برنامه صبح جمعه با شما هم چنین فضایی تجربه شد. موسیقی بود و شعرهایی که هیچ‌کدام جدی نبود. البته قابل مقایسه با کار ولشدگان نیست. اما جالب است که در خود وزارت ارشاد هستند کسانی که می‌گویند: «باید مثل نقاشی که در کنارش کاریکاتور را داریم، در سینما که ژانر کمدی را داریم، در موسیقی هم باید داشته باشیم و ولشدگان همان است که باید باشد.» اما مشکل این‌جاست که فقط یک نفر نیست که صحبت می‌کند.

مهران: یک سال است که شعرها را داده‌ایم. اما نه جواب منفی می‌دهند نه جواب مثبت.

نوبهار: رسما ول شده‌ایم از بس رفتیم و آمدیم.

بهزاد: ما داریم کار می‌کنیم و طبعا باید تکلیفمان را بدانیم. دنبال آن هستیم که مجوز بدهند و ما آلبوممان را رسمی منتشر کنیم.

بهزاد: می‌دانیم اگر برویم، دیگر حسمان این نیست. زیست مهم است. موسیقی‌ای که از این کافه و خیابان و مردم از ولشدگان می‌شنوید، حتما فرق می‌کند با موسیقی ولشدگان در منهتن.

نوبهار: شعرهای ما نه شامل حرف‌های بد است، نه حرف‌های رکیک، نه توصیفات زشت. صحبت‌های معمولی روزانه است. فقط شعر حافظ و سعدی نیست.

طاها افشین: این طنز فقط در کلام است. در ساز زدن بچه‌ها طنزی نمی‌بینید. آقای علیزاده می‌گفت: یک مضراب این بچه‌ها را گروه‌های جدی ندارند. ما به رسالت موسیقی اصیل وفاداریم.

نوبهار: ما شعاری از اول داشتیم که «ما دل‌شده موسیقی اصیل ایرانی اما دل‌زده از کلام و زبان رایج در آنیم.» و به همین خاطر شدیم «ولشدگان».

مهران: دل‌زده هم که نه! خسته! ما همه در گروه‌های جدی نوازندگی کردیم. اما هیچ‌وقت به آن احساس نزدیکی نکردیم. احساس کردیم آن که باید، نیست.

بهزاد: نقطه‌ای که هستیم، معبرش موسیقی اصیل بوده. طی‌الارض کردیم!

برای موسیقی طنز می‌شود بار را به دوش کلام انداخت، یا این‌که ساختار موسیقی را هم به سمت طنز برد. شما به کدام سمتید؟!

مهران: ما از المان‌هایی در ساز زدن استفاده می‌کنیم که هیجان و فضاسازی دل‌خواه را پیش ببرد، اما طبعا نسبت به فضای موسیقی ایرانی.

نوبهار: مثل استفاده از «بشکن» یا «دست زدن». معمولا نمی‌بینید وسط یک اجرای موسیقی ایرانی «بشکن» بزنند، یا در بین اجرا مدام «تکه‌پرانی‌های کلامی» بشود.

شعر یا کلام آهنگ‌های شما کار خودتان است؟!

بهزاد: کار خودمان است و بعضی‌ از کارها هم الهام گرفته‌شده از آثار دیگران. مثل «هورمون» که برگرفته از آهنگ شهرام شب‌پره است.

بعضی از شعرها از ابوالقاسم حالت یا حتی مولوی. مثلا آهنگ بوقلمون که شعری از مولوی دارد و ما هم کمی دست بردیم و کمی کرم ریختیم.

آهنگ‌ها را چه کسی می‌سازد؟ آخر می‌گویید بداهه می‌نوازید و توی کلیپ‌ها هم می‌بینیم که انگار حال یک دورهمی ناگهانی و دوستانه است.

 گروه ولشدگان؛ چیزی بین علیزاده و شهرام شب پره!

بهزاد: یک ایده که به ذهن می‌رسد…

نوبهار: می‌ریزیم وسط با هم می‌سازیم! Teamwork است.

بهزاد: حتی بعضی از اتفاق‌ها توی ضبط می‌افتد. یک مسیر کارگاهی طی می‌شود.

طاها: من اولین ویدیویی که دیدم، تک‌نوازی تار بود. طنز خاصی نداشت. اما تیتری داشت که برای من جالب بود. تک‌نوازی تار؛ در مایه افشاری، گوشه اتاق! می‌دانید که موسیقی ایرانی از گوشه‌هایی تشکیل شده و ولشدگان یک گوشه برای خودش دست‌وپا کرد؛ «گوشه اتاق». این از یک طنز درونی برمی‌آید.

نوبهار: یک بار گفتیم قطعه‌ای آماده کنیم به نام «تقّه‌نوازی» بهزاد iMac دارد و نمی‌شد برای «تقّه» تشدید گذاشت. توی گوگل سرچ کردیم «تقّه» دیدیم اولین پیشنهادی که گوگل می‌دهد «تقّه زدن گیربکس اتوماتیک» است. دیدیم چیز باحالی است. شد اسم یکی از قطعه‌ها!

طاها: توی همین قطعه وازندگی خیلی جدی است. اما همین عنوان باعث می‌شود که قطعه بشود «ولشدگانی».

ولشدگان همین خواهد ماند؟ یا این‌که در سازبندی و نوازنده‌ها هم تغییر می‌دهید؟

مهران: خودمان هم دوست داریم مثلا گیتاربیس یا سازهای دیگر هم استفاده کنیم. اما هنوز نوازنده‌ای که بتواند با ما همراهی کند، ندیدیم. ما از صدای زیاد خوشمان می‌آید. دوست داریم فرکانس صدای ما چنان محکم به شنونده بخورد که خوب گوش کند.

نوبهار: گاهی نوازنده مهمان هم داشته‌ایم. مثل کنسرتی که خودت هم بودی. سعی کردیم صداهای کوبه‌ای را بیشتر کنیم و صدای الکترونیک که در زیر صدای اصلی بود.

چرا یک خواننده به گروه اضافه نمی‌کنید؟ یک خواننده جدی که شاید به طنز کار هم اضافه کند. یک خواننده جدی که شعرهای غیرجدی می‌خواند.

بهزاد: دوست داریم اضافه شود. اما باید اول کلیت گروه تثبیت شود و شاید در آینده اضافه کنیم.

نوبهار: کسی که از نظر فکری شبیه باشد.

مهران: واقعا خیلی هم لزومی ندارد همیشه که صداها خوشگل باشند. شاید این باعث شود همین موضوع هم مورد توجه قرار بگیرد که همیشه هم نیاز نیست صداهای خوشگل را انتخاب کنیم. شاید برای خواندن یک شعر نیاز باشد صدای خواننده خشن، زمخت یا زشت باشد. همیشه که نباید لوند باشد. این حالت در موسیقی ما کم است. همیشه دنبال خوشگلی است!

بهزاد: در موسیقی راک صدای خواننده برجسته (Bold) نیست. صدایی است که با کلیت کار همراه شده و یک بسته را ارائه می‌کند که تو از کلیت آن لذت می‌بری. گوشت نمی‌رود فقط دنبال یک صدا.

نوبهار: ما ول شدیم توی موسیقی اصیل ایرانی. نه کسی به ما کاری دارد و اهمیت می‌دهد. ما هم به کسی کاری نداریم. جالب است دیگر. حال می‌کنیم با این!

طاها: در ارشاد به حالت نصیحت می‌گفتند: «مشکل ما با مسائل اخلاقی نیست. اولین کسانی که با شما دچار مشکل شوند، اصحاب موسیقی‌اند، به‌خاطر اسمتان. شما اسم یک اثر فاخر را مسخره کرده‌اید.» اما دیدید که آقای علیزاده، آهنگ‌ساز «دلشدگان»، گفت: «من یواشکی ولشدگان را پی‌گیری می‌کنم!» آقای علیزاده هنرمند آوانگاردی است. اشاره‌ای به اسم کردند و گفتند: «این اقتباس شوخ‌طبعانه از دلشدگان است و اشکالی هم ندارد.» یعنی مثل «دشمن فرضی» ما الان با «موانع فرضی» روبه‌رو هستیم که واقعا وجود ندارند، اما تاثیر دارند.

حتی فرض کنیم که کلام در بعضی از کارهای شما هیچ معنا و مفهومی ندارد و فقط بازی کلامی و زبانی می‌کنید. یادم نیست از چه کسی خواندم که «بیهودگی که حالت را خوش کند، بیهودگی نیست!» برداشت خودتان درنهایت از بازخوردها و واکنش‌ها چیست؟ همیشه واکنش منفی نشانه بدی هم نیست. نشان می‌دهد که دارید تاثیر می‌گذارید و خودتان هم می‌فهیمد چرا واکنش‌ها منفی است. عده‌ای به قول خودتان فحش دادند. اما از این طرف حسین علیزاده و از آن طرف هم شهرام شب‌پره تحسین کردند. مجموعه این بازخوردها نتیجه‌اش چیست؟! یعنی این تجربه گرفته؟ باحال است؟!

نوبهار: به نظر من باحاله.

طاها: اگر درباره‌اش حرف می‌زنند، یعنی گرفته.

بهزاد: وقتی این دو از دو سو ولشدگان را پسندیده‌اند، برای خود من واقعا جذاب است.

نوبهار: عموما مورد تحسین قرار گرفت. شاید ۹۰ درصد. ۱۰ درصد هم مخالف کار ما بودند و هستند.

مخالف‌ها چه می‌گویند؟!

مهران: می‌گویند توهین به موسیقی ایرانی کرده‌اید. من و بهزاد تصنیفی از عارف قزوینی را اجرا کردیم که عده‌ای به جد گفتند این از عارف نیست و این مزخرف‌ها را به عارف نسبت ندهید. سند رو کردیم. عکس کتاب نشان دادیم. گفتند قلابی است. نمی‌خواهند بپذیرند که این شوخی‌ها هم هست و عارف هم چنین اثری دارد. تصنیف «پنبه‌ای» عارف قزوینی را که می‌شنوید، لذت می‌برید. این نیست که چون از حافظ نیست و در وصف معشوق نیست، پس موسیقی ایرانی نیست.باید به ادبیات بازتر نگاه کنیم. در ادبیات و موسیقی می‌شود هر جور حرف زد. جزیست‌ها می‌گویند: «ما اصلا نت غلط نداریم. هر جا دستت را گذاشتی، درست است!» با این نگاه موسیقی‌شان را جلو می‌برند. ولی اساتید ما می‌گویند: «ئه! چرا چپت این‌جور اومد پایین. چرا اون‌جوری رفت بالا؟!» این غلط است. با این رفتار ما بروز احساسات فردی یک هنرمند را از بین می‌بریم.

نوبهار: حس مالکیت هم تاثیرگذار است. فکر می‌کنند موسیقی سنتی فقط این است. این برای سنت است. این موسیقی برای همه است. برای یک پیرمرد ۸۰ ساله و یک نوجوان ۱۵ ساله هم هست. در سینما مالکیت ندارد. ولی موسیقی صاحب دارد.

بهزاد: در سینما مالکیتی وجود ندارد و دلیل پیشرفت هم همین است. سینما همه جای دنیا هست.

موسیقی هم همه جای دنیا هست.

بهزاد: نه، موسیقی‌ای که ما داریم، برای خودمان است. موسیقی ایرانی فقط همین‌جاست.

طاها: سوال این‌جاست که مگر می‌شود کمدی را از سینما حذف کرد؟ مگر می‌شود کاریکاتور را از حوزه نقاشی گرفت؟ مگر می‌شود تئاتر طنز و موزیکال نداشت؟ اگر یک بچه هشت ساله به زور پدر و مادرش نباشد و بخواهد به موسیقی ایرانی علاقه‌مند شود، باید برود تک‌نوازی استاد شهنازی را گوش کند؟ تک‌نوازی آقای لطفی و شهناز را گوش کند؟

نوبهار: این روند اشتباهی است که عده‌ای یک جا تصمیم بگیرند که این‌ها باشند، آن‌ها نباشند. این‌ها خوب‌اند، آن‌ها بدند. بگذاریم مردم بشنوند و خودشان انتخاب کنند.

طاها: ما ویدیویی آماده کردیم که به وزارت فرهنگ و ارشاد بدهیم برای گرفتن مجوز صحنه‌ای. بعد که معلوم شد مجوز نمی‌دهند، ما این را در صفحه مجازی‌مان گذاشتیم، این قطعه را با عنوان «وطنم» شما ببینید. باید کامنت‌ها را ببینید. خیلی‌ها گفتند که اصلا چرا رفتید مجوز بگیرید؟ مجوز شما پسند مردم است. خب این‌ها دارند کار می‌کنند. پس باید چه کار کنند؟!

مهران: من همیشه پدر و مادرم کمکم کردند. دمشان گرم. اما همه نمی‌توانند. می‌بیند نمی‌تواند تحمل کند، دیگر می‌رود در آموزشگاه تدریس می‌کند! یعنی برخلاف میلت می‌روی. نداشتم، آمدم تدریس کنم.

کار بعدی‌تان چیست؟ آماده دارید؟!

مهران: کار منتشرنشده زیاد داریم، که دوست هم داریم منتشر کنیم. باید ببینیم بالاخره به آلبوم مجوز می‌دهند یا نه.

بوقلمون، مدرسه و قرمه‌سبزی و چند قطعه جدید را آماده داریم.

بالاخره واکنش‌های منفی کمتر شد یا نه؟!

بله، کمتر شد. وقتی واکنش‌های مثبت را دیدند، منفی‌ها کمی عقب نشستند. بین خود موافقان و مخالفان در صفحه اجتماعی ما بحث در گرفت و خودشان با هم بحث کردند.

نوبهار: یکی کامنت گذاشت که حرف استاد علیزاده درباره ولشدگان تحریف شده! استاد هم گفته: من شما را یواشکی می‌بینم.

معنی یواشکی را نفهمیدند. معنی‌اش این نیست که پنهانی باید دید و مایه سرشکستگی است. یعنی در خلوت خودم بوده و تا حالا درباره‌اش حرف نزده‌ام.

نوبهار: آقای علیزاده در یک جمع خودمانی گفت: «جانی بی‌گود» را خیلی دوست داشتم. تصویرهایی از آقای علیزاده هم در همان آهنگ جانی بی‌گود بود.

بچه‌های کجای شهرین؟!

هر سه با هم: کرج.

بهزاد: من تا ۱۳ سالگی تهران بودم و بعد رفتیم کرج. آن‌جا با بچه‌ها آشنا شدم. مهران هم که دایی‌ام بود.

نوبهار: مهران از ۱۳ سالگی دایی‌اش بود! (خنده جمع) ما هر سه مهرشهر کرجیم.


منبع: برترینها

تماشاخانه شانو افتتاح شد

شامگاه گذشته ۲۰ مهرماه تماشاخانه شانو و آکادمی «صادقی» به مدیریت قطب الدین صادقی با حضور هنرمندان و مدیران حوزه های مختلف افتتاح شد.

شب گذشته ۲۰ مهرماه مراسم افتتاحیه تماشاخانه شانو و آکادمی «صادقی» با حضور مدیران و هنرمندان تئاتر کشور برگزار شد.

به گزارش مهر، در این مراسم علی مرادخانی معاون هنری وزارت ارشاد، مهدی شفیعی مدیرکل هنرهای نمایشی، محمود صلاحی رییس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، محمدجواد حق‌شناس رییس کمیسیون فرهنگی اجتماعی شورای شهر تهران، رحمت امینی، پیمان شریعتی، احمد کامیابی مسک، سهراب سلیمی، مسعود دلخواه، مهدی افضلی مدیرعامل موسسه توسعه هنرهای معاصر، اردشیر صالح پور، اسماعیل خلج، شهرام کرمی، اردلان شجاع کاوه، الیزا اورامی، قاسم زارع، یارتا یاران، ایرج راد، نادر نادرپور، ناصر آویژه، حسن دادشکر، گلاب آدینه، کاظم هژیر آزاد، توحید معصومی، عباس عبدالله زاده، رضا افشار و … حضور داشتند.

کوروش سلیمانی بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون اجرای مراسم را بر عهده داشت.

در ابتدای برنامه قسمتی از نمایش «فروغ ساراپینا» به کارگردانی و اجرای محسن حسینی به نمایش در آمد و پس از آن قطب الدین صادقی مدیر این تماشاخانه در صحبت هایی عنوان کرد: توسعه هنر شکل های گوناکونی دارد که یکی از آنها همین غیر دولتی کردن تئاتر است و اینکه ابتکار عمل به دست کسانی بیفتد که تعریف دیگری از هنر تئاتر دارند. من بیش از ۵۰ سال است که کار تئاتر می کنم همه کار کرده ام از تدریس و بازیگری گرفته تا نوشتن و کارگردانی اما تا به حال تماشاخانه نساخته بودم و این تجربه بسیار گران‌سنگ و پر از درد و مهنتی برای من بود.

وی تصریح کرد: برای تماشاخانه ساختن دلایل مختلفی داشتم که یکی از دلایل آن بحث آموزش بود که در کار ما از اهمیت بسیاری برخوردار است اما متاسفانه این روزها آموزش به امری کاریکاتور گونه تبدیل شده است. من سالیان دراز با دانشجویان کار کردم و از این منظر به خودم تبریک می گویم که هیچ گاه محبتم را از آنها دریغ نکردم. هدف دیگری که من را ترغیب به راه اندازی یک تماشاخانه کرد پیدا کردن یک جایگاه برای گروهمان بود. گروه ۴۰ نفره من مثل آواره ها بی مکان بودند و این بی مکانی من را بسیار آزار می داد. احساس کردم حرمت ها دارد از بین می رود و ما آرامش و تمرکزی برای انجام کار خلاقانه و منسجم نداریم. این حق ما نبود که بعد از ۸۰ کار حتی ۴۰ متر برای اینکه دور هم جمع شویم در اختیار نداشته باشیم.

وی ادامه داد: مساله دیگری که باعث شد به این فکر بیفتم این بود که در همه جای دنیا مدیر تئاترهای بزرگ، کارگردان های بزرگ و صاحب سبک هستند. دولت به آنها امکانات می دهد و در کارشان دخالت نمی کند و فقط یک کنترل مالی روی کارشان دارد. این کارگردان برای حداقل ۵ سال مدیریت آن تئاتر را برعهده دارد و سبک و هویتی خاص برای آن تماشاخانه به وجود می آورد که متاسفانه این کار در کشور ما هنوز شروع نشده است.

کارگردان «مکبث» متذکر شد: من دوست داشتم برخی نمایش هایی را که خودم دوست دارم کار کنم و هنرمندانی را که هم‌تعریف با من هستند به کار دعوت کنم. برایم سخت بود که در انتظار اجرا در سالن های مختلف بمانم. آرزویم بود جایی را داشته باشم که یک تعریف واقعی از هنر داشته باشد و در واقع این تماشاخانه عکس العملی بود که نسبت به تئاتر تجاری داشتم. معتقدم این موج تئاتر تجاری طولی نمی کشد اما این روزها اغلب کارها هیچ ربطی به ایران ندارد و تئاتر دارد حالت شکل روشنفکرانه دور از واقعیت های زندگی اجتماعی به خودش می گیرد و روز به روز مهجورتر می شود.

این مدرس و کارگردان تئاتر یادآور شد: در کاری که شروع کردم مشکلات بسیار زیادی از جمله مشکلات مالی داشتم. بسیاری از افرادی که به عنوان سرمایه گذار وارد این کار می شدند تعریفشان از تئاتر با من بسیار فرق داشت در نتیجه هیچ شریکی را قبول نکردم. مشکلات ساخت و ساز و سرراست نبودن مهندسانی که وارد کار شده بودند از دیگر مشکلات من بود و در مقطعی متوجه شدم که ۷۰ میلیون از من اختلاس شده است. مشکل دیگر افتادن در بروکراسی ادارات بود که اگر چند جا من را نمی شناختند با مشکلاتی بیش از این روبرو می شدم.

صادقی با اشاره به افرادی که در شکل گیری این تماشاخانه او را یاری رساندند، گفت: پیش از همه از آقای مرادخانی و افضلی کمال تشکر را دارم. اگر آقای مرادخانی و مهدی شفیعی در سه چهار بزنگاه من را یاری نمی کردند، فلج می شدم. به آقای صلاحی نیز ادای احترام می کنم که بسیار به ما کمک کردند. صندوق کارآفرین و صندوق حمایت از هنرمندان من را بسیار زجر دادند اما کمک زیادی هم به من کردند. همچنین از آقای امرآبادی مدیر سایت تیوال و افراد دیگری که در این پروژه با من همراه بودند، قدردانی می کنم.

وی در پایان صحبت هایش بیان کرد: در حال حاضر ۴۳۰ میلیون بدهکار هستم و چک‌ دست مردم دارم و امیدوارم تا آخر سال بتوانم قرض هایم را تسویه کنم. برای راه اندازی این تماشاخانه همه ریسک هایی را که هرگز در عمرم نکرده بودم امتحان کردم که امیدوارم نتیجه اش را ببینم. نکته دیگر اینکه صاحب ملک حاضر شده اینجا را بفروشد که همین جا اعلام می کنم یا به من وام بدهید یا خودتان این ملک را بخرید چون حیف است اینجا از بین برود، بگذاریم اینجا محلی برای آفرینش های هنری باشد. در حال حاضر قرار است از اول آبان ماه نمایش های «من»، «پینکیو دروغ بگو» و «فروغ ساراپینا» در این تماشاخانه به صحنه بروند و تا آخر سال نیز تقاضاهای بسیاری برای اجرای نمایش دریافت کرده ایم.

بعد از صحبت های صادقی، اپیزود «سرگل» از نمایش «نامه های عاشقانه از خاورمیانه» توسط هانا کامکار اجرا شد.

در ادامه علی مرادخانی معاون هنری وزارت ارشاد عنوان کرد: قطب الدین صادقی از دوستان قدیمی من است و از زمانی که من در معاونت موسیقی بودم همیشه سری هم به تاتر می زدم و با صادقی هم‌ گپ و گفت داشتم. از همان دوران وی قصد داشت تماشاخانه ای خصوصی راه اندازی کند اما مشکلات مالی این اجازه را به او نمی داد. امروز بسیار خرسندم که وی توانست به آنچه سال ها قصد عملی کردنش را داشت، برسد. این برای اولین بار است که یکی از هنرمندان ما تماشاخانه ای خصوصی راه اندازی کرده است که جای خوشحالی دارد. قطب الدین صادقی جدا برای به ثمر رسیدن این پروژه زحمت کشیده است.

وی ادامه داد: امکانات ما آنقدر وسعت ندارد تا به هنرمندان کمک و از آنها حمایت کند پس تنها راه حل مشکلات اهالی تئاتر، ورود بخش خصوصی است. برای من توفیق زیادی است که هنرمندان ما در این زمینه کار می کنند.

مرادخانی یادآور شد: هرچه قدر دخالت دولت در این زمینه کمتر شود به تعالی رسیدن این برنامه ها سریع تر رخ می دهد. ما باید به صادقی کمک کنیم قرض او را از پا نیندازد. رشد تاتر ما با امکانات زیرساختی مان توازن ندارد و از طرف دیگر هم بودجه ای برای حمایت نداریم اما راه چاره این است که دوستانی را که چنین قصدی دارند، حمایت کنیم.

اجرای رقص کردی (هلپرکی) توسط آسو نادری و گروهش بخش بعدی مراسم شب گذشته بود.

در ادامه محمد جواد حق شناس رییس کمیسیون فرهنگی اجتماعی شورای شهر تهران عنوان کرد: بسیار با ارزش است که قطب الدین صادقی بعد از ۵۰ سال کار و کارگردانی ۸۰ نمایش ارزشمند، تماشاخانه ای را به دارایی های تهران اضافه کرده است که من به سهم خودم از وی تشکر می کنم.

وی ادامه داد: باید تلاش کنیم با هم افزایی با مدیران معاونت هنری، هنرمندان را در این راه یاری رسانیم. در حال حاضر شهرداری بیش از ۳۰ هزار میلیارد بدهی دارد و دولت هم بودجه ای برای اختصاص به هنر ندارد اما این مسایل نیمه خالی لیوان است پس باید به سرمایه های موجود توجه بیشتری کرد و نیمه پر لیوان را از منظری دیگر دید. افرادی مثل قطب الدین صادقی سرمایه عظیمی برای هنر این مملکت هستند و اگر بتوانیم قدر این سرمایه ها را بدانیم و در کارشان دخالت نکنیم می توانیم در چند سال آینده شاهد افزایش چنین اماکنی باشیم.

اجرای بخشی از نمایش «من» به کارگردانی فرهاد تجویدی بخش پایانی مراسم شب گذشته بود.


منبع: عصرایران

ایران و سوریه سریال های مشترک می سازند

رئیس سازمان صدا وسیمای جمهوری اسلامی ایران و وزیر اطلاع رسانی سوریه بر ساخت فیلم و سریال های تلویزیونی مشترک توافق کردند.

به گزارش ایرنا، وزیر اطلاع رسانی سوریه روز جمعه در حاشیه بازدید عبدالعلی علی عسکری از مرکز تولیدات رادیو و تلویزیونی سوریه گفت: برای ساخت دو سریال تلویزیونی با هم به توافق رسیدیم که پس از نهایی شدن جزئیات آن اعلام می شود.

محمد رامزترجمان افزود: طرح های مختلفی مورد بررسی قرار گرفت و ایده های مختلفی ارائه شد که در صورت اجرای آنها در آینده، در راستای منافع دو کشور و محور مقاومت و مقابله با توطئه های تکفیری در منطقه خواهد بود.

وی اظهارداشت: دولت سوریه حمایت ویژه ای از تولید سریال ها برای انتقال حوادث سوریه می کند و این سریال ها می تواند نقش فعال و موثری در مقابله با جنگ تروریستی داشته باشد.

رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز گفت: برای افزایش و تقویت روابط میان سازمان صدا و سیما و وزارت اطلاع رسانی سوریه آمادگی کامل داریم.

عبدالعلی علی عسکری اضافه کرد: جمهوری اسلامی ایران امکانات گسترده ای دارد که می توان از آن برای توسعه همکاری های دوجانبه و تولید مشترک استفاده کرد.

وی گفت: پیروزی سوریه بر دشمنان نزدیک است و ایران در روند بازسازی سوریه با نهادهای رسانه ای سوریه همکاری می کند.
علی عسکری بیان کرد: عمق فرهنگ و روابط میان دو کشور انگیزه مهمی برای تولید محصولات با کیفیت بالاست و سوریه نیز توانایی بالایی در نوشتن فیلمنامه ها و ساخت فیلم و سریال دارد.
رئیس سازمان صدا و سیما پنجشنبه شب با استقال ‘محمد رامز ترجمان’ وزیر اطلاع رسانی سوریه وارد دمشق شد.


منبع: عصرایران

سینمای ایران در ایتالیا، هند و تایوان

به گزارش ایسنا، بیستمین جشنواره بین‌المللی «سینما و دین» که از تاریخ ٢٢ تا ٣٠ مهر در شهر ترنتو ایتالیا برگزار می‌شود میزبان نمایش فیلم‌های ایرانی «سویوق» ساخته برادران ارک، «تو فقط مادر من باش» ساخته رقیه توکلی، «سایه های سفید» از مهدی امینی و مستند «A۱۵۷» ساخته بهروز نورانی‌پور خواهد بود.نوزدهمین جشنواره فیلم بمبئی از ٢٠ مهر ماه آغاز شده و تا ٢۶ مهر در هند به کار خود ادامه می‌دهد، فیلم «۲۴ فریم» آخرین ساخته عباس کیارستمی و فیلم «آیه‌های فراموشی» ساخته علیرضا خاتمی (محصول مشترک فرانسه، هلند، شیلی) را به نمایش خواهد گذاشت.فیلم «نفس» ساخته نرگس آبیار نیز در بیست و چهارمین جشنواره فیلم «زنان موج می‌سازند» که از امروز (٢١ مهرماه) تا ٣٠ مهر در تایپه در کشور تایوان برگزار می‌شود، حضور دارد.این فیلم امسال نماینده سینمای ایران در شاخه بهترین فیلم خارجی نودمین دوره جوایز سینمایی اسکار است.


منبع: بهارنیوز

آخرین آمار فروش فیلم ها

غلامرضا فرجی ـ مدیر پخش حوزه هنری ـ در گفت‌وگو با ایسنا آمار فروش فیلم سینمایی «قهرمانان کوچک» ساخته حسین قناعت را با ۹ روز نمایش و در اختیار داشتن ۲۰ سالن سینمایی در مجموع ۲۰۰ میلیون تومان و به تفکیک ۱۲۰ میلیون تومان در تهران و ۸۰ میلیون تومان در شهرستان‌ها اعلام کرد.به گفته‌ی وی؛ فیلم سینمایی «بیست و یک روز بعد» به کارگردانی محمدرضا خردمندان هم بعد از ۸ هفته اکران در شهرستان‌ها و ۱۰ هفته اکران در تهران، ۱ میلیارد و ۵۵۰ میلیون تومان فروخته است.احمد مختاری – مدیر پخش هدایت فیلم – آمار فروش فیلم سینمایی «مَلی و راه‌های نرفته‌اش» به کارگردانی تهمینه میلانی را با در اختیار داشتن ۱۸ سالن در تهران ۸۵۲ میلیون تومان و با در اختیار داشتن ۳۰ سالن در شهرستان ۲۶۰  میلیون تومان اعلام کرد که مجموع فروش آن از مرز یک میلیارد می‌گذرد.

او در ادامه گفت: فیلم سینمایی «نگار» ساخته رامبد جوان با اکران در ۲۰ سالن سینمایی در تهران، یک میلیارد و ۴۹۳ میلیون تومان و در شهرستان‌ها با بیش از ۶۰ سالن، ۸۵۰  میلیون تومان فروش داشته است.مختاری با اشاره به اینکه فیلم سینمایی «خانه دختر» ساخته‌ی شهرام شاه حسینی در گروه آزاد اکران شده است، گفت: فیلم سینمایی ” خانه دختر” که از روز چهارشنبه ۱۹ مهر ماه اکران‌اش آغاز شده است، با در اختیار داشتن ۲۰ سالن سینمایی در تهران ۱۸۹ میلیون تومان فروش داشته است.به گفته‌ی وی ؛ این فیلم در پردیس «هویزه» مشهد هم اکران می‌شود که تاکنون ۳۰ میلیون تومان فروش داشته است.

علی سرتیپی – مدیرعامل دفتر پخش فیلمیران –  درباره آمار فروش فیلم سینمایی «زرد» و «مالاریا» که طی دو هفته‌ی گذشته اکران شده‌اند، گفت: فیلم سینمایی «زرد» به کارگردانی مصطفی تقی‌زاده با در اختیار داشتن ۴۲ سالن سینمایی در تهران و شهرستان ۱ میلیارد و ۴۷۸  میلیون تومان و فیلم سینمایی «مالاریا» ساخته پرویز شهبازی با در اختیار داشتن ۲۷ سالن، ۱۴۲ میلیون تومان فروش داشته است.او آمار فروش فیلم سینمایی «تابستان داغ» به کارگردانی ابراهیم ایرج‌زاد را با در اختیار داشتن ۳۸ سالن در تهران و شهرستان، یک میلیارد و ۵۲۰ میلیون تومان اعلام کرد. همچنین فیلم سینمایی «سارا و آیدا» ساخته مازیار میری با ۱۱ سالن سینمایی سه میلیارد و ۱۰۷ میلیون تومان فروش داشته است.داریوش بابائیان- مدیر پخش شکوفا فیلم – درباره‌ آمار فروش فیلم سینمایی «من و شارمین» به کارگردانی بیژن شیرمرز گفت: این فیلم بعد از ۴ هفته اکران با در اختیار داشتن ۱۳  سالن در تهران ۹۱۰ میلیون تومان و ۲۲ سالن در شهرستان ۱۹۰ میلیون تومان فروش داشته است.
او همچنین آمار فروش فیلم سینمایی «حقه باز دم دراز» ساخته علی رضا محمودزاده که از چهارشنبه ۱۹ مهرماه  اکران آن آغاز شده است را با در اختیار داشتن ۸ سالن ۱۶ میلیون تومان اعلام کرد.مهدی صباغ‌زاده – مدیر دفتر پخش نیمروزفیلم – آمار فروش فیلم سینمایی «ایتالیا ایتالیا» به کارگردانی کاوه صباغ‌زاده را بعد از ۱۰ روز اکران با در اختیار داشتن ۲۷ سالن سینمایی در تهران و ۶۰ سالن در شهرستان در مجموع ۵۰۰ میلیون تومان اعلام کرد.


منبع: بهارنیوز

محمدزاده نامزد جوایز آسیاپاسیفیک

به گزارش ایسنا، نامزدهای نهایی یازدهمین دوره جوایز سینمایی آسیاپاسیفیک در حالی اعلام شد که در بخش بهترین فیلم «لِرد» ساخته محمد رسول‌اُف و در شاخه بهترین بازیگر مرد این رویداد سینمایی، نوید محمدزاده برای بازی در فیلم «بدون تاریخ بدون امضاء» نامزد کسب جایزه شده‌اند.نوید محمدزاده سال ۹۳ هم برای فیلم «عصبانی نیستم» نامزد بهترین بازیگر مرد جوایز سینمایی آسیاپاسفیک شد.در شاخه بهترین فیلم علاوه بر «لِرد» از ایران، فیلم‌های «فرشته‌ها سفید می‌پوشند» به کارگردانی «ویوین کو» از چین، «یک موجود آرام» ساخته «سرگی لازنیتسا» (فرانسه، آلمان، لیتوانی و هلند)، «کشور شیرین» به کارگردانی «وارویک تورنتون» (استرالیا) و «فاکسترات» از «ساموئل مائوز» برای کسب جایزه اصلی رقابت می‌کنند.نوید محمدزاده نیز که چندی پیش برای بازی در فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا» موفق به کسب جایزه بهترین بازیگر مرد بخش افق‌های جشنواره ونیز شد، در جوایز آسیاپاسیفیک با «پابلو بالستروس» برای بازی در فیلم «زیبا بمیر» (فیلیپین)، «کوجی یاکوشو» برای فیلم «سومین قتل» (ژاپن)، «راجکومار رائو» برای بازی در فیلم «نیوتن» (هند) و «محمد بکری» و «صالح بکری» هر دو برای فیلم «واجب» (فلسطین) رقابت خواهد داشت.پیش از این نیز فیلم «اسکی‌باز» به کارگردانی فریدون نجفی در بخش بهترین فیلم بلند جوانان این رویداد سینمایی نامزد کسب جایزه شده بود.مراسم اعطای جوایز یازدهمین دوره این جوایز سینمایی نیز روز ۲۳ نوامبر (پنجشنبه، دوم آذر) در بریزبن استرالیا برگزار می‌شود.


منبع: بهارنیوز

نگاهی حقوقی به حکم حبس سه خواننده معروف پاپ

حمایت از کپی رایت به قدری جامع و گسترده شده که مرز و کشور نمی شناسد؛ اگر هنرمندی در یک کشور دیگر اثری را نشر دهد، افراد و هنرمندان در کشورهای دیگر محق بر نشر آن به دلخواه خود و بدون اخذ رضایت او و حامیان مالی اثر نیستند.

عصرایران؛ احمد پنجه پور*- زمانی می توانیم بگوییم قانونگذار از کپی رایت به عنوان یک “حق” شناخته شده بین المللی و ملی، حمایت می کند که محاکم و دادگاه های حقوقی، نسبت به نشر آثار مولفین و هنرمندان و فروش آثار آنها حساسیت داشته باشند. بنابراین نباید از حکم محکمه حقوقی ایرانی درخصوص نقض کپی رایت، متعجب بود.

رأیی که اخیراً در شعبه ۱۰۶۰ دادگاه کیفری ۲ تهران، علیه سه هنرمند مطرح کشورمان صادر شده است، اگرچه هنوز قطعیت نیافته و قابل واخواهی و تجدیدنظرخواهی است اما دوباره ذهن هنردوستان و هنرمندان را به نقض آثار هنرمندان معطوف کرد. قصه ای که تقریباً تکراری شده است به طوری که باعث شده بسیاری از هنرمندان از پیگیری حقوق خود در این خصوص بی میل شوند و پیگیری قضایی را بی فایده بدانند. شاید تصور می کنند این حق هنوز در محاکم حقوقی ایران به رسمیت شناخته نشده است. (درخصوص درستی یا نادرستی نقض کپی رایت در دادنامه ای که در سایت ها منتشر شده صحبت نمی کنیم؛ چه اینکه رأی به طور غیابی صادر شده و متهمین هر سه از خود دفاعی به عمل نیاورده اند).

خوشبختانه به طور خاص در مورد حمایت از حقوق مولفین و مصنفین آثار هنری قانون مصوبی وجود دارد که این قانون هم بصورت حقوقی و هم به لحاظ کیفری از هنرمندان حمایت می کند. ماده دوم “قانون حمایت حقوق مولفان و مصنفان و هنرمندان”، دوازده مورد را مشمول چتر حمایتی خود می داند. از کتاب، نمایشنامه، شعر، ترانه، اثر معماری و اثر عکاسی گرفته تا هرگونه اثر مبتکرانه دیگری که ترکیبی از هنرهای نام برده شده در این قانون باشند. قانون گذار آشکارا، حقوق پدید آورنده را شامل حق انحصاری نشر و پخش و عرصه و اجرای اثر و حقوق بهره برداری مادی و معنوی از نام و اثر دانسته و بلافاصله تاکید می کند که حقوق معنوی پدید آورنده محدود به زمان و مکان نیست و غیر قبال انتقال است.

مطلب قابل توجه اینکه چه در معاهدات بین المللی (همانند کنوانسیون برن یا موافقت نامه تریپس) و چه در قانون ایران، قانونگذار گویی به این دلیل از حق هنرمند در این خصوص حمایت کرده که از او پاسداشت به عمل آورده باشد. هنرمندی که اثری را خلق کرده است، مبتکرانه آفرینشی را به ظهور گذاشته که مردم از آن تاثیر گرفته اند و بعضاً تا سالهای سال، شعر، ترانه یا آهنگ آن را در خاطر سپرده اند وبه قولی با آن “زندگی” کرده اند، حتماً سزاوار حمایت قانون گذار هم هست. با این وصف هم هنرمند آسوده خاطر از نادیده انگاشتن و از بین بردن زحماتش است و هم سایر هنرمندان ترغیب به خلق آثار هنری بیشتری می شوند. بنابراین این حمایت قانونگذار، سپاسگذاری و قدرانی از هنرمند نیز می تواند تلقی شود.

امروزه گرچه هنوز مخالفینی برای کپی رایت و حمایت از آن وجود دارد، اما دلایل حامیان به قدری قانع کننده بوده که مجالس قانونگذاری را در سرتاسر دنیا به تصویب قانون در حمایت از حقوق هنرمندان کرده است. امروزه بحث ماهیتی بر وجود یا انکار کپی رایت تقریباً از میان رفته و بیشتر مباحثات بر حدود حمایتی و نوع حمایت از هنرمند سر می گیرد.

یکی از موارد دیگر که هنرمندان معمولاً آگاهانه یا ناآگاهانه از آن بهره می برند استفاده از موسیقی یک آهنگ هنرمند خارجی و تغییر شعر آن به فارسی، با همان ریتم و آهنگ خارجی هستند. جالب اینکه هنوز ایران به بسیاری از این کنوانسیون ها نپیوسته است وگرنه معلوم نبود چه میزان آراء و دادنامه هایی برای این دسته از هنرمندان صادر می شد.

حمایت از کپی رایت به قدری جامع و گسترده شده که مرز و کشور نمی شناسد؛ اگر هنرمندی در یک کشور دیگر اثری را ولو بصورت الکترونیکی و مجازی نشر دهد، افراد و هنرمندان در کشورهای دیگر محق بر نشر آن به دلخواه خود و بدون اخذ رضایت او و حامیان مالی اثر نیستند. البته ظرفیت سازی در این خصوص نیز خود بحث دیگری را می طلبد. اینکه افراد باور نداشته باشند چنین نقض حقی می تواند “جرم” تلقی شود، نیاز به آموزش و فرهنگ سازی دارد.

وقتی به قوانین کیفری ایران نگاه می کنیم کاملاً مشخص است که از قضا قانونگذار ایرانی مجازات به نسبت شدیدی برای متخلفین وضع کرده است. به موجب قانون ایران، هرکس تمام یا قسمتی از اثر دیگری را که مورد حمایت این قانون است به نام خود یا به نام پدید آورنده بدون اجازه او یا عامداً به شخص دیگری غیر از پدید آورنده نشر یا پخش یا عرضه کند به حبس تادیبی از شش ماه تا سه سال محکوم خواهد شد.

جالب اینکه، شاکی خصوصی می تواند از دادگاه صادر کننده حکم نهایی درخواست کند که مفاد حکم در یکی از روزنامه ها به انتخاب و هزینه او آگهی شود. چنین امتیازی برای شاکی بسیار نادر و صرفاً در جرایم انگشت شماری دیده می شود.

در نهایت باید خاطر نشان کرد برابر با قانون اساسی و همچنین قانون مجازات اسلامی ایران، همه ایرانیان در هرکجای جهان از حق طرح شکایت کیفری برخوردارند؛ لذا نباید بی جهت از اینکه چرا شاکی مقیم فلان کشور بوده یا نبوده است، بحثی حقوقی را به بحثی حاشیه ای تبدیل کنیم. از سوی دیگر تا قطعیت رای نباید به قضاوت عجولانه علیه افراد و توبیخ و یا توهین به ساحت هنرمند دست زد.

 * وکیل پایه یک دادگستری


منبع: عصرایران

فیلم هایی با موضوع «سرقت مسلحانه» (۲)

۱۲- تلقین (۲۰۱۴)

 بهترین فیلم های سرقت مسلحانه در طول تاریخ

فیلم «تلقین» (Inception)
شاهکاری دیگر از کریستوفر نولان است که یکی از شاهکارهای سینما به شمار
آمده و داستانی بسیار پیچیده و ساختاری بسیار نظام یافته دارد. این فیلم
دنیای آینده را به تصویر می کشد که در آن می توان رازها را از درون مغز
افراد به سرقت برد. لئوناردو دی کاپریو نقش یکی از بهترین سارقان جهان به
نام دومینیک کاب را بازی می کند که همسرش، با بازی ماریون کوتیلارد، دچار
مشکل شده و طوری دست به خودکشی می زند که دومینیک قاتل به نظر برسد.

در
ادامه وی مجبور می شود برای آزادی خود و بدست آوردن میلیون ها دلار پول و
با همکاری گروهی حرفه ای، فکری را در ذهن پسر یک غول دنیای سرمایه داری
بکارد. با حضور کریستوفر نولان در مقام کارگردان و بازیگران مطرحی مانند
لئوناردو دی کاپریو، تام هاردی، ماریون کوتیلارد، الن پیج و جوزف گوردون
لویت هیچ شکی باقی نمی ماند که این فیلم یکی از بهترین فیلم های تاریخ است
که نه تنها از تماشای آن لذت می برید بلکه برای مدتی گیج و مبهوت خواهید
ماند.


۱۱- بانی و کلاید (۱۹۶۷)

 بهترین فیلم های سرقت مسلحانه در طول تاریخ

فیلم «بانی و کلاید» (Bonnie and
Clyde) به کارگردانی آرتور پن داستان یک خدمتکار زن درمانده با بازی فایه
دانوی را روایت می کند که ناگهان بیرون از پنجره را نگاه کرده و متوجه می
شود که یک مرد شیک پوش به نام کلاید، با بازی وارن بیتی، قصد دزدیدن ماشین
مادرش را دارد. این دو در نهایت زوجی سارق را تشکیل می دهند که از بانک ها،
رستوران ها، فروشگاه ها و پمپ بنزین ها دست به سرقت می زنند. بانی و کلاید
در این فیلم که بر اساس داستانی واقعی ساخته شده با همکاری برادر کلاید،
با بازی جین هکمن، و همسرش دست به سرقت های بیشتری می زنند.

اما به دلیل
این که داستان فیلم همانند داستان واقعی ماجرا در دوران رکود اقتصادی دهه
ی۱۹۳۰ رخ می دهد آن ها نمی توانند مقدار زیادی پول بدست آورند پس به دزدی
های خود ادامه می دهند که در نهایت با خشونت فراوان همراه می شود. صحنه ی
مرگ این دو در اتوبانی شلوغ که با تیراندازی ها و خشونت بی سابقه همراه بود
باعث انتقاداتی از فیلم شد اما بدون شک این فیلم نقطه عطفی در تاریخ سینما
به شمار می آید.


۱۰- مخمصه (۱۹۹۵)

 بهترین فیلم های سرقت مسلحانه در طول تاریخ

فیلم «مخمصه» (Heat) به کارگردانی
مایکل مان یک فیلم طولانی سه ساعته و یکی از شاهکارهای کارگردان سرشناس
سینماست که برخلاف روایت های کلیشه ای از سارقان باهوش و نابغه بر روی
داستان زندگی و شخصیت های دو طرف ماجرا تمرکز دارد و هیچ یک را بر دیگری
برتری نمی دهد. در یک طرف ماجرا یک افسر پلیس به نام وینسنت هریس، با بازی
آل پاچینو و در طرف دیگر نیز یک دزد باهوش و بی باک به نام نیل مک کالی، با
بازی رابرت دنیرو قرار دارد. وینسنت که به شدت در کار و پرونده هایش غرق
شده نمی تواند سومین ازدواج خود را نیز از فروپاشی نجات دهد زیرا تنها فکر و
ذکرش دستگیری مک کالی و همدستانش است.

از طرف دیگر مک کالی پس از سال ها
زندگی بی هدف و خارج از احساسات، قانونی که در دوران زندان یاد گرفته را
زیر پا می گذارد و عاشق یک طراح گرافیک دوست داشتنی می شود. قانون مک کالی
که یکی از دیالوگ های ماندگار تاریخ سینما به شمار می آید بدین شرح است:”
به خودت اجازه نده به چیزی وابسته شوی که نتوانی در کمتر از ۳۰ ثانیه او را
ترک کنی”. این دو در یک کافه با هم روبرو می شوند ودر می یابند که در واقع
دو روی یک سکه هستند: دو مردی که تنها به کارشان اهمیت می دهند و در
کارشان نیز کاملاً حرفه ای عمل می کنند و هیچ کار دیگری نیز بلد نیستند.

از
این رو هر دو هر آن چه که مانع از انجام کارشان می شود را کنار می گذارند،
از جمله عشق هایشان را. مایکل مان در این فیلم تریلر جنایی با صداقت تمام
زندگی های درونی شخصیت هایش را کندوکاو می کند: پلیس و سارقی که در طول
عمرشان تنها یک بار، توسط یک غریبه و برای تنها ۵ دقیقه درک شده اند و آن
هم تنها باری بوده که این دو روبروی هم نشسته و با هم قهوه خورده اند.


۹- جان سخت (۱۹۸۸)

 بهترین فیلم های سرقت مسلحانه در طول تاریخ

در
فیلم «جان سخت» (Die Hard) به کارگردانی جان مک تیرنان تنها تقاوت بین یک
سارق بانک خوب و بد تفاوت دیدگاه های آن ها نسبته به گروگان هاست. فیلم
داستان مردی خطرناک و بی رحم بهنام هانس گروبر، با بازی آلن ریکمن، را
روایت می کند که قصد دارد از یک شرکت ژاپنی مبلغ زیادی را به سرقت ببرد.

در
این میان یک پلیس پاپتی به نام جان مک کلین، با بازی بروس ویلیس، قصد دارد
از جان گروگان هایی که زن خودش نیز در میان آن هاست محافظت کند. در ادامه
وی مجبور می شود یک تنه با یک سارق خشن و همدستانش مواجه شود و بازی موش و
گربه ای که شامل انفجار مقادیر زیادی مواد منفجره می شود به راه می افتد.
این فیلم را یکی از اکشن ترین فیلم های تاریخ سینما می دانند که شخصیت هایش
به شکلی دوست داشتنی به تصویر کشیده شده اند.

۸- ماهی ای به نام واندا (۱۹۸۸)

 بهترین فیلم های سرقت مسلحانه در طول تاریخ

فیلم
«ماهی ای به نام واندا» (A Fish Called Wanda) به کارگردانی، نویسندگی و
نقش آفرینی جان کلیز را می توان بامزه ترین فیلم سرقت مسلحانه در تاریخ
سینما دانست. در این فیلم یک سارق ثروتمند همراه با نامزد عشوه گر، یک
دوستدار حیوانات و یک دیوانه عاشق کتاب های نیچه دست به سرقت مقدار زیادی
الماس می زنند. آن ها به همدیگر اعتماد ندارند و هر یک سعی می کند به دیگری
نارو بزند. فیلم بسیار جذاب بوده و کوین کلاین برای بازی در نقش یک دیوانه
عاشق نیچه که تحمل احمق خطاب شدن را ندارد برنده جایزه اسکار بهترین
بازیگر نقش مکمل مرد شد. فیلم علاوه بر به تصویر کشیدن داستان های بامزه،
شرایط انسان و کارهای او در لحظات حساس و منفعت طلبی انسان های را به
زیبایی و با شوخ طبعی تمام به تصویر می کشد.


۷- ریفیفی (۱۹۵۵)

 بهترین فیلم های سرقت مسلحانه در طول تاریخ

فیلم
«ریفیفی» (Rififi) به کارگردانی جولز داسین داستان مردی به نام تونی را
روایت می کند که پس از ۵ سال زندان با نوچه اش، جو، و یک دزد دیگر به نام
ماریو ملاقات می کند تا در مورد یک سرقت دیگر حرف بزنند. تونی در ابتدا با
این کار مخالفت می کند اما پس از درگیری با همسر سابقش که اکنون با سرکرده ی
یک گروه خلافکار ازدواج کرده، تونی رضایت می دهد که در سرقت الماس ها
مشارکت داشته باشد. بعد از ۲۸ دقیقه ی نفس گیر آن ها موفق می شوند موفق می
شوند خود را به آپارتمانی در بالای جواهرفروشی برسانند و با سوراخ کردن
سقف، غیرفعال کردن سیستم هشدار با استفاده از کپسول آتش نشانی و سوراخ کردن
گاو صندوق، با الماس ها فرار کنند.

اما شوهر کنونی همسر تونی از ماجرا
خبردار شده و پسر جو را به گروگان می گیرد و در قبال آزادی او خواستار
پرداخت مبلغ زیادی پول می شود. همانند بسیاری از فیلم های فرانسوی در آخر
همه چیز با نکبت همه جانبه به پایان رسیده و بسیاری از شخصیت ها کشته می
شوند. شاید بتوان ادعا کرد که فیلم «ریفیفی» فیلمی است که تمامی فیلم های
سرشناس سرقت از آن به عنوان مبنایی استفاده کرده و الهام گرفته اند.


۶- سگ های انباری (۱۹۹۲)

 بهترین فیلم های سرقت مسلحانه در طول تاریخ

فیلم
«سگ های انباری» (Resevoir Dogs) شاهکاری دیگر از کوئنتین تارانتینو،
داستان شخصی به نام جو را بازگو می کند که رییس یک گروه مافیایی است و
همراه با گروهش تاریخچه کاری موفق و همراه با برنامه ای داشته اند اما وقتی
در جریان یک سرقت از جواهر فروشی اوضاع به هم می ریزد همه به دنبال نجات
خود هستندو در واقع فیلم داستان شش سارق با نام های مستعار رنگارنگ، توسط
شخصی برای سرقت از یک جواهرفروشی اجیر می شوند.

در فیلم هیچ تصویری از صحنه
ی سرقت دیده نمی شود اما اتفاقات قبل و بعد از آن به تصویر کشیده می شوند.
به هر ترتیب مشخص می شود که در جریان سرقت یک نفر از اعضای گروه کشته شده و
تعدادی دیگر نیز به شدت زخمی می شوند. بزودی آن ها در می یابند که یکی از
درون به آن ها خیانت کرده است زیرا پلیس از قبل در جریان سرقت قرار گرفته و
برای دستگیری آن ها کمین کرده بود.

به هر ترتیب آن ها سعی می کنند خائنی
که در بین خودشان است را پیدا کنند. بدین ترتیب درگیری هایی خونین با
دیالوگ های جذاب بین این افراد شکل می گیرد که همراه با موسیقی متن دوست
داشتنی فیلم، با دیگر فیلم های تارانتینو همخوانی دارد.


۵- بعدازظهر سگی (۱۹۷۵)

 بهترین فیلم های سرقت مسلحانه در طول تاریخ

فیلم
«بعدازظهر سگی» (Dog Day Afternoon) به کارگردانی سیدنی لومت بر اساس یک
داستان واقعی اما باورنکردنی ساخته شده که در آن یک سرباز کهنه کار جنگ
ویتنام به نام سانی، با بازی آل پاچینو، که همجنس باز نیز هست برای این که
هزینه ی جراحی تغییر جنسیت معشوقه اش را بپردازد همراه با همدست خل و چلی
با بازی جان کازال، دست به سرقت از یک بانک در منطقه ی بروکلین می زند.


وقتی که پلیس سر می رسد وی درهای بانک را می بندد و شروع به نقشه کشیدن می
کند. گروگان های این دو را نیز رییس دیابتی و بدحال بانک و تعدادی از زنان
کارمند و مراجعان بانک تشکیل می دهند. به سرعت اوضاع به هم می ریزد و سانی
تصمیم می گیرد توجه رسانه ها را با پخش کردن پول های بانک در میان مردمی که
بیرون از بانک تجمع کرده اند و فریادهایی که همه را به کشتار زندانیان
توسط پلیس مدتی قبل انجام گرفته جلب کند.

بدین ترتیب سانی طرفداران زیادی
پیدا می کند و همه با او همدردی کرده و گروگان ها نیز به او کمک می کنند در
حالی که اوضاع در داخل بانک به دلیل گرمای هوا بدتر از قبل می شود سانی
درمی یابد که این کار وی عواقب سختی برای مادر، همسر و معشوقه اش در پی
دارد. سیدنی لومت این فیلم را تا حد امکان واقعی به تصویر کشیده است.

او
فیلمی ساخته که در آن هیچ شخصیت بد یا خوبی وجود ندارد و فیلم تنها داستان
شخصیت هایی را به تصویر می کشد که با اهداف متفاوت سعی دارند یک روز گرم و
هیجان انگیز را به پایان برسانند. این فیلم اگر چه رگه های مشخصی از کمدی و
شوخی را در خود دارد اما بدون شک شباهت بسیاری با آن چه که در سرقت های
مسلحانه ی واقعی رخ می دهد دارد.


۴- کشتن (۱۹۵۶)

 بهترین فیلم های سرقت مسلحانه در طول تاریخ

فیلم «کشتن» (The
Killing) اولین تجربه ی بزرگ استنلی کوبریک در مقام کارگردان به شمار می
آید که با ساخت فیلمی پیچیده اما نظام مند که اتفاقات آن به شدت با هم
مرتبط است علاقه ی خود را به ساخت فیلم هایی که شبیه بازی شطرنج هستند نشان
می دهد.

این فیلم سیاه و سفید داستان مردی به نام جانی پرستون، با بازی
استرلینگ هیدن، را روایت می کند که تازه از زندان آزاد شده و قصد دارد در
یک روز پرهیجان از مسابقات اسب دوانی محل نگهداری پول های شرط بندی را مورد
دستبرد قرار دهد وی برای این کار افرادی را دور هم جمع می کند که هر یک
داستان های مهیج خود را دارند و استنلی کوبریک داستان و مشکلات و گرفتاری
های هر یک از آن ها را در کنار داستان اصلی به زیبایی به تصویر می کشد. این
فیلم تحسین منتقدان را برانگیخت و سبک جدید از فیلم سازی را به سینما عرضه
کرد.


۳- نیش (۱۹۷۳)

بهترین فیلم های سرقت مسلحانه در طول تاریخ 

در فیلم «نیش» (The Sting) به کارگردانی جورج
روی هیل که در سال ۱۹۷۴ برنده جایزه اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی
شد، رابرت ردفورد و پل نیومن از هر رفقایی در فیلم های دیگر تاریخ خوش تیپ
تر، خوش قیافه تر و کاریزماتیک تر هستند ردفورد نقش یک قمار باز شناخته شده
به نام جان هوکر را بازی می کند که بعد از به جیب زدن مقدار زیادی پول از
دوست و همکارش جدا شده است. در این حین وی با یک خلافکار تحت تعقیب به نام
هنری گندورف، با بازی پل نیومن، آشنا می شود که در ادامه مقدار زیادی از
سرمایه ی رییس یک گروه مافیایی را به جیب می زنند.

رییس مافیا نامزد هوکر
را به تلافی این موضوع به قتل می رساند و او نیز برای انتقام همراه با
گندورف نقشه ای می کشد که با یک سالن قمار و مسابقه اسب دوانی ساختگی، رهبر
مافیا را سرکیسه کند. بدون شک برای درک دقت این نقشه و مهارت بازیگران در
فریب گروه مافیایی تنها تماشای فیلم می تواند شما را قانع سازد.


۲- مظنونین همیشگی (۱۹۹۵)

 بهترین فیلم های سرقت مسلحانه در طول تاریخ

فیلم
«مظنونین همیشگی» (The Usual Suspects) به کارگردانی برایان سینگر با صحنه
ای آغاز می شود که در آن مردی به نام دین کیتون، با بازی گابریل بایرن در
حالی که به شدت زخمی شده روی عرشه ی یک کشتی افتاده است و ناگهان با شلیک
گلوله به قتل می رسد.

در کشتاری که در این کشتی رخ می دهد تنها دو نفر زنده
می مانند که هر کدام از آن ها به شدت زخمی شده اند و در بیمارستان بستری
می شوند. در ادامه افراد پلیس به بازجویی از یکی از این افراد به نام راجر
وربال کینت، با بازی کوین اسپیسی، می پردازند و داستان روایی او از ماجرا
در قالب فلش بک هایی به تصویر کشیده می شود. در واقع آن ها عضو یک گروه از
افراد خلافکار بوده اند که شش هفته قبل از گروهی دیگر که پلیس های فاسد
بوده اند دزدی می کنند این گروه، جواهرات دزدیده شده را نزد یک خریدار
اموال دزدی می برند و در نهایت این موضوع باعث می شود که آن ها وارد یک
سرقت بزرگ دیگر شوند و بدین ترتیب ناخواسته وارد قاچاق مواد مخدر و درگیری
با گروه های تبهکاری خطرناک می شوند. بازیگران این فیلم نقش هایشان را به
استادی هر چه تمام تر بازی کرده و فیلم نیز توانست جایزه اسکار بهترین فیلم
نامه ی اورجینال را دریافت کند.


۱-یازده یار اوشن (۲۰۰۱)

 بهترین فیلم های سرقت مسلحانه در طول تاریخ

فیلم «فیلم
یازده یار اوشن» (Ocean’s Eleven) به کارگردانی استیون سودربرگ که دنباله
های آن در سال های بعد نیز ساخته شد را باید سرآمد فیلم های سرقت محور در
زمینه ی پیچیدگی، جذابیت، فروش و استقبال تماشاگران و منتقدان دانست. جورج
کلونی، برد پیت، مت دیمون، دان چیدل، جولیا رابرتز و اندی گارسیا در فیلمی
حضور یافته اند که در آن گروهی حرفه ای برای سرقت از یک شخصیت از خود راضی
پولدار گرد هم می آیند و طی نقشه ای حساب شده و پیچیده مبلغ هنگفتی را از
کازینو او به سرقت می برند.

اما تمام انگیزه ی این گروه بدست آوردن پول
نیست زیرا همسر سابق رییس گروه سارقان نیز اینک به کازینودار ظالم پیوسته و
او قصد دارد همسر سابقش را با این سرقت بار دیگر نزد خود بازگرداند. فیلم
«یازده یار اوشن» هر آن چه که شما از یک فیلم سرقت محور بخواهید را در خود
دارد و هر بیننده ای با دیدن آن احساسات متفاوتی در مورد شخصیت های فیلم
خواهد داشت و فیلمی است که با دیدن آن دیگر فراموشش نخواهند کرد. 
منبع: برترینها

درباره‌ی فیلم «نگهبانان کهکشان ۲»؛ مجنون های فراری کهکشان

مجله همشهری دانستنیها – کسری کریمی طار: ترکیب راکونی بذله گو، درختی که تنها کلمه «گروت» را تکرار می کند و مزدوری که نیمه انسان/ نیمه بیگانه است شاید برای یک فیلم کمدی قابل قبول باشد، اما قرار دادن آن ها در فیلمی ابرقهرمانانه در نوع خود بسیار عجیب و نادر است. شاید به همین خاطر بود که در زمان معرفی فیلم «نگهبانان کهکشان» (Guardians of the Galaxy) در سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) عده ای از تحلیلگران سینما، ساخته جدید مارول را محکوم به شکست می دانستند، مخصوصا این که محبوبیت شخصیت های این فیلم نسبت به ابرقهرمان مشهوری مانند «مرد عنکبوتی»، «ولورین» و «آیرون من» در درجه بسیار پایین تری قرار دارد.

 درباره فیلم «نگهبانان کهکشان 2»؛ مجنون های فراری کهکشان
با این حال، «جیمز گان»، کارگردان و نویسنده فیلم، از غیرممکن، ممکن ساخت و یکی از بهترین آثار تاریخ مارول را روانه سینماها کرد. سه سال بعد نوبت به قسمت دوم رسید و گان بار دیگر با استفاده از همین ترکیب عجیب و غریب یکی از بامزه ترین و در عین حال جذاب ترین فیلم های ابرقهرمانی را ساخت؛ فیلمی که به قول «کریس هوبیت» منتقد «گاردین» شخصیت پردازی بسیار قوی ای دارد و با دیدن آن مخاطبان بار دیگر علاقه مند این تیم عجیب و غریب می شوند.

تولدی دوباره

اعضای نگهبانان کهکشان اولین بار در سال ۱۹۶۹ (۱۳۴۸) به مخاطبان معرفی شدند؛ آن هم در قالب مجموعه ای به نام «Marvel Super- Heroes». پس از شهرت نسبی شخصیت های این مجموعه، مارول یک خط داستانی مشخص برای آن ها تعیین کرد تا «نگهبانان کهکشان» به جمع اعضای اصلی مارول بپیوندد. با این که «آرنولد دریک» به عنوان خالق اصلی این شخصیت ها شناخته می شود، اما چیزی که اما امروز از نگهبانان کهکشان می شناسیم، در حقیقت نسخه بازسازی شده آن است که در سال ۲۰۰۸ (۱۳۸۷) و به دست «دن ابنت» و «آندی لننینگ» به رشته تحریر درآمد.

جالب این که تمامی شخصیت های فیلم از جمله «استارلرد»، «دراکس نابودگر»، «گامورا»، «گروت» و «راکت» از سال ۲۰۰۸ (۱۳۷۸) به این طرف به شهرتی جهانی رسیدند. از آن جالب تر این که هدف اصلی نویسندگان، خلق شخصیت هایی بود که مارول بتواند براساس آن ها فیلمی آبرومند بسازد، مخصوصا این که انتشار این سری همزمان شد تا عرضه فیلم «Iron Man» که نخستین فیلمی بود که مارول به عنوان تهیه کننده اصلی آن ظاهر شد و دیگر خبری از فروش حقوق سینمایی به کمپانی بزرگی مانند «فاکس» و «سونی» در کار نبود. حالا محبوبیت نگهبانان کهکشان به جایی رسیده که اعضای این تیم قرار است در نسخه سوم و چهارم «اونجرز» (Avengers: Infinity War) حضور پیدا کنند.

آغاز جنجالی

کار ساخت فیلم نگهبانان کهکشان به صورت رسمی در سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) آغاز شد، وقتی «نیکول پرلمن» کار روی فیلمنامه را آغاز کرد. «کوین فایگه» که تهیه کننده فیلم بود، یک سال بعد و در مصاحبه ای اعلام کرد که کتاب نگهبانان کهکشان پتانسیل بالایی را برای تبدیل شدن به فیلم دارد. در جریان کمیک کان سال ۲۰۱۲ (۱۳۹۱) کمپانی مارول، ساخت فیلمی براساس شخصیت های این کتاب را تایید کرد.

درباره فیلم «نگهبانان کهکشان 2»؛ مجنون های فراری کهکشان 

عوامل فیلم به تدریج به پروژه اضافه شدند، برای نمونه، کل فعالیتش را به عنوان کارگردان و نویسنده، سپتامبر همان سال آغاز کرد. پرت که نقش استارلرد را برعهده گرفته بود، هفت ماه بعد به تیم سازنده پیوست و دیگر بازیگران هم به تدریج معرفی شدند.
فیلمبرداری در ماه جولای سال ۲۰۱۳ (۱۳۹۲) آغاز شد و تیم سازنده تقریبا تا انتهای سال در لندن به فعالیت خود ادامه دادند. مرحله پس از تولید هم مانند تدوین و اضافه شدن موسیقی متن تا اواسط سال بعد به اتمام رسید و فیلم برای اکران آماده شد. طرفداران پس از مدت ها انتظار توانستند در ابتدای آگوست همان سال (مرداد)، فیلم را روی پرده نقره ای به صورت سه بعدی و آی- مکس تماشا کنند.

مطابق انتظار، نگهبانان کهکشان در اکران گیشه، فوق العاده عمل کرد و توانست در مجموع ۷۷۳ میلیون دلار بفروشد تا رکورد فیلم های ابرقهرمانی سال ۲۰۱۴ (۱۳۹۳) را از آن خود کند و در رده سوم پرفروش ترین فیلم های سال قرار بگیرد. نگهبانان کهکشان در تمامی زمینه ها اعم از طنز، بازیگری، موسیقی، صدا، جلوه های ویژه و حتی کارگردانی نظر مثبت منتقدین را به همراه داشت و مارول که اوضاع را بسیار خوب ارزیابی می کرد، ساخت ادامه آن را در دستور کار خود قرار داد. فیلم دوم چندی قبل در سینماهای ایالات متحده آمریکا و سراسر جهان به اکران درآمد و ناشر قصد دارد تا قسمت سوم آن را هم بسازد.

باز هم تل تیل و باز هم انتخاب دیالوگ

دیگر باید به بازی های «تل تیل» عادت کنیم؛ استودیویی که تبحرش ساخت بازی های «ادونچر» اپیزودیک است و هر سال چندین بازی براساس کتاب، فیلم یا شخصیت های مشهور می سازد. هسته گیم پلی تمامی بازی های تل تیل، روی رد و بدل کردن دیالوگ، جست و جوی جزیی در محیط، صحنه های QTE (زدن دکمه در زمان مناسب) و تکه پرانی های کاراکترهای اصلی می چرخد.

به معنای ساده تر در بازی های تل تیل خبری از مبارزات مستقیم نیست و قطعا عناوین این استودیو نمی توانند دوستداران بازی های اکشن را راضی کنند. با این که نگهبانان کهکشان پتانسیل بالایی برای تبدیل شدن به یک بازی اشکن/ ادونچر داشت، اما مدیران مارول ترجیح دادند با تکیه بر فرمول جواب پس داده تل تیل، یک بازی کم دردسر و در عین حال بامزه را در اختیار مخاطبان قرار دهند. این بازی که با نام «Guardians of the Galaxy: The Telltale Series» شناخته می شود، مانند دیگر ساخته های تل تیل به صورت اپیزودیک عرضه شد و تا این لحظه قسمت اول آن از فصل نخست در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.

درباره فیلم «نگهبانان کهکشان 2»؛ مجنون های فراری کهکشان 
با این که شخصیت ها تقریبا با همان مشخصات فیلم ساخته شده اند، اما داستان بازی تقریبا مجزا از فیلم است و حتی هیچ کدام از بازیگران فیلم در این عنوان حضور ندارند. «بیل روزمن» (Bill Rosemann)، از مدیران بخش سرگرمی مارول، در این باره گفته است که هدف آن ها ساخت بازی ای بوده که مخاطبان را بیشتر با مشخصه های شخصیتی اعضای گروه آشنا کند و برای این کار هیچ تیمی بهتر از تل تیل نمی توانست به خواسته آن ها جامه عمل بپوشاند. با این که داستان بازی با فیلم تفاوت دارد، اما کلیت آن هم درباره یک شیء باستانی است که نگهبانان کهکشان باید از آن مراقبت کنند.

هشت خوان کهکشان

اگر مارول در اواخر دهه ۹۰ (۱۳۷۰) رد آستانه ورشکستگی قرار نداشت و مجبور نبود حقوق سینمایی «مرد عنکبوتی»، «مردان ایکس» و «پانیشر» را بفروشد، شاید هیچ گاه نوبت به «نگهبانان کهکشان» نمی رسید. با این حال عوامل فیلم، مخصوصا جیمز گان سختی های فراوانی را به جان خریدند تا به این شخصیت ها جان ببخشند. از فشارهای مارول برای حضور سوپراستارهای هالیوودی گرفته تا پروسه سخت انتخاب بازیگر که هر کدام می توانستند باعث نابودی این پروژه عظیم شوند. در ادامه گوشه ای از اتفاقات جالبی را که در پروسه ساخت فیلم «نگهبانان کهکشان» به وقوع پیوستند، مطالعه خواهیدکرد.

نه به تونی استارک

بهترین راه برای فروش یک فیلم سینمایی استفاده از شخصیت های مشهور است، موضوعی که مدیران مارول کاملا از آن باخبرند. وقتی قرار شد فیلمی براساس «نگهبانان کهکشان» ساخته شود، بسیاری از مشاوران این کمپانی نسبت به سودآوربودن آن بدبین بودند، طوری که برای مقطعی قرار شد شخصیت «ایرون من» حضور کوتاهی در فیلم داشته باشد. با این حال جیمز گان به شدت با این ایده مخالف بود و مدیران مارول را راضی کرد که روی فروش فیلم ریسک کنند، ریسکی که البته جواب داد و نگهبانان کهکشان به یکی از محبوب ترین آثار مارول تبدیل شد.

کشتی کج باز رستگار می شود

بعضی گریم ها دیوانه کننده اند. باور نمی کنید؟ از «دیو باتیستا» بپرسید. این شکتی کج باز معروف مانند «راک» راهش را از «EWW» جدا کرد و به هالیوود قدم گذاشت. با این که باتیستا در فیلم های درجه یکی بازی نمی کند، اما در نهایت توانسته خود را به فهرست بازیگران نگهبانان کهکشان اضافه کند؛ آن هم در نقش «دراکس نابودگر». نقشی که برای بازی کردنش سختی های فراوانی کشید، زیرا مجبور بود هر روز به مدت پنج ساعت در اتاق گریم وقت صرف کند. در هر صورت او تنها کاراکتر کتاب بود که بدنش از ندین رنگ تشکیل می شد.

بداقبالی ستاره «بازی تاج و تخت»

منتدقان، باتیستا را به خاطر نقش آفرینی خوبش در «نگهبانان کهکشان» تحسین کردند تا «جیسون موموآ» بیش از هر زمانی حسرت فرصت از دست رفته اش را بخورد. این بازیگر عظیم الجثه که با نقش «کایل دورگو» در سریال «بازی تاج و تخت» به شهرت رسیده بود، انتخاب اول گان برای بازی در نقش «دراکس نابودگر» بود، اما بازیگر سی و هفت ساله در مرحله پایانی مذاکرات به تهیه کنندگان جواب رد داد. با این که هیچ وقت دلیل اصلی این موضوع مطرح نشد، اما بعضی از شایعات حکایت از اختلاف بر سر حقوق او داشتند. در سوی دیگر، یکی از دوستان موموآ مدعی شد که او پس از نقش آفرینی در بازی تاج و تخت نمی خواست تنها روی کاراکترهای  عظیم الجثه و زورگو متمرکز شود.

میجر تام در کهکشان

«دیوید بویی» فقید سابقه حضور در چندین و چند فیلم سینمایی را داشت و بسیاری از تهیه کنندگان هالیوودی با او رابطه بسیار خوبی داشتند، رابطه ای که به واسطه آن گان از «کوین فیج» (تهیه کننده ارشد مارول) خواست تا بویی نقش کوتاهی را در قسمت دوم ایفا کند. فیج حتی با این موسیقیدان در این رابطه صحبت کرد، اما گان و تیمش هیچ گاه فکر نمی کردند که تنها چند هفته پیش از فیلمبرداری، بویی جان به جان آفرین تسلیم کند، موضوعی که به گفته گان یکی از بزرگ ترین افسوس های تاریخ زندگی اش است.

تکرار کن، «من گروت هستم»

«وین دیزل» با بازی در فیلم «نجات سرباز رایان» به شهرت رسید، اما حالا به عنوان یگانه قهرمان سری فیلم های «The Fast and The Furious» شناخته می شود. حضور او در نقش گروت، تنها نقش آفرینی این بازیگر محبوب در یک فیلم ابرقهرمانی است؛ نقش آفرینی ای که به کپچر کردن حرکات بازیگر و گفتن کلمه گروت محدود می شود. گان به راحتی می توانست با یک بار «من گروت هستم» (I am Groot) گفتن کار دیزل را تمام کند، اما او برای هر چه جذاب تر شدن فیلم، وین دیزل را مجبور کرد که بیش از هزار بار این جمله را به اشکال مختلف تکرار کند. از آن جالب تر این که دیزل به ۱۵ زبان زنده دنیا این جمله را تکرار کرد تا سینمادوستان بسیاری از نقاط جهان با این کاراکتر احساس همذات پنداری کنند.

تیم جدید

بارها ثابت شده که بهترین راه برای فروش هرچه بهتر یک فیلم ابرقهرمانی، اقتباس درست از شخصیت ها و وفاداربودن به منبع اصلی است، ولی نگهبانان کهکشان در این زمینه هم، یک استثنای بزرگ است. مارول برای ساخت این فیلم تقریبا بیشتر ویژگی های کمیک اصلی- که در سال ۱۹۶۹ (۱۳۴۸) منتشر شد- را نادیده گرفت و حتی کاراکترهای اصلی از جمله «استارهاک» و «نیکی» در نسخه سینمایی حضور نداشتند. در عوض «استارلرد»، «دراکس نابودگر» و «راکت» که شخصیت های جانبی بودند، به فیلم اضافه شدند.

جای خالی جیم کری

راکت نه تنها به عنوان یکی از جذاب ترین شخصیت های نگهبانان کهکشان شناخته می شود، بلکه در بین تمامی کاراکترهای مارول یک استثنای بزرگ است؛ راکون سخنگویی که به نوعی مترجم گروت است و بار کمدی فیلم را به دوش می کشد. گان در ابتدا می خواست از «جیم کری» یا «آدام سندلر» برای صداگذاری این شخصیت استفاده کند، ولی تقدیر به گونه ای رقم خورد که این دو کمدین مشهور جای خود را به «بردلی کوپر» دادند. کوپر هم به خوبی از پس نقشش برآمد و مخاطبان و منتقدان حسابی تحسینش کردند.

شرایط سخت

نگهبانان کهکشان در یکی از برهه های عجیب ۲۰۱۳ (۱۳۹۲) هالیوود اکران شد. در آن زمان «آیرون من ۳» هنوز اکران نشده و مارول هنوز هم مسرور فروش بالای «اونجزر» بود. در چنین شرایطی شکست ساخته جدید مارول می توانست حسابی کام تهیه کنندگان را تلخ کند. مدیران مارول گمان می کردند بهترین راه برای فروش هرچه بیشتر، استفاده از یک سوپراستار جوان در نقش «استارلرد» است که کاراکتر اصلی فیلم هم بود. از «ادی ردماین» و «جوزف گوردون لوییت» گرفته تا «آرون پاول» و «جیمز ماردسن»، همگی کاندیدای حضور در فیلم بودند. در این بین به دلیل تم کمدی فیلم، نام «کریس پرت» مطرح شد، بازیگری که خود گان هم برای کار با او رغبت داشت. پرت در تست بازیگری فیلم موفق ظاهر شد تا در کارنامه اش حضور در یک فیلم ابرقهرمانی جذاب را تجربه کند.

تمام نگهبانان کهکشان

برخلاف دیگر کتاب های مارول، نگهبانان کهکشان شهرت چندانی ندارند؛ دست کم تا پیش از ساخت این فیلم سینمایی که کمتر کسی اسم آن ها را شنیده بود. یکی از دلایل این موضوع تم علمی- تخیلی این مجموعه است؛ طوری که نگهبانان کهکشان بیشتر از این که اثری ابرقهرمانی باشد به آثار علمی- تخیلی وفادار است. برای همین است که قدرت های آن ها تفاوت بسیاری با دیگر شخصیت های دنیای سینمایی مارول دارد.

استارلرد (Star Lord)

درباره فیلم «نگهبانان کهکشان 2»؛ مجنون های فراری کهکشان 
«پیتر کویل» ملقب به استارلرد، شخصیت اصلی مجموعه است که از پدری بیگانه (نژاد) و مادری انسان متولد شده و در سال ۱۹۸۸ (۱۳۶۷) به وسیله کشتی موجودات فضایی در شهر میزوری دزدیده می شود. او در میان گروهی از مزدوران فضایی با نام «Ravagers» بزرگ می شود، هرچند در ابتدای فیلم اول به آن ها خیانت می کند. این شخصیت، اولین بار در سال ۱۹۷۶ (۱۳۵۵) به دوستداران کتاب های کمیک معرفی شد. جالب این که در خط داستانی کتاب، او پس از کشته شدن مادرش در نوانخانه بزرگ می شد و در جوانی به ناسا می پیوست، اما در فیلم او در همان دوران کودکی به اجبار از زمین کوچ می کند.

گامورا (Gamora)

درباره فیلم «نگهبانان کهکشان 2»؛ مجنون های فراری کهکشان 
او ابتدا در کتاب مصور «حکایات عجیب ۱۸۰» (Strange Tales# 180) حضور پیدا کرد و به محبوبیت زیادی رسید. «تانوس» او را به دخترخواندگی پذیرفت و آخرین نفر از گونه خود است. او توانایی های بی شماری دارد که از میان آن ها باید به واکنش های سریع، قدرت فرابشری و همچنین درمان اشاره کرد. قدرت های گامورا سبب شده است تا بسیاری از رقیبانش در برابر او زانو بزنند. او از سال ۲۰۰۸ (۱۳۸۷) وارد کمیک بوک های «نگهبانان کهکشان» شد و به شهرت خود افزود. «زویی سولدانا» نقش گامورا را در اقتباس سینمایی این اثر برعهده دارد.

دراکس (Drax the Destroyer)

درباره فیلم «نگهبانان کهکشان 2»؛ مجنون های فراری کهکشان 
«ارتور داگلاس» مشهور به دراکس، عمر بیشتری نسبت به گامورا دارد. او در سال ۱۹۷۳ (۱۳۵۲) به دست «جیم استارلین» خلق شد و به عنوان یکی از شخصیت های کتاب «مرد آهنین ۵۵» (Iron Man #55) معرفی شد. خانواده او به دست تانوس به قتل رسیدند و این موضوع شعله های انتقام را در وجودش افروخت. «کرونوس» روح دراکس را در بدن جدیدی قرار داد و او به شکل امروزی خود درآمد. دراکس خوب می جنگد و می تواند گلوله هایی قوی از دستانش شلیک کند. البته قدرت های او در یکی از کمیک ها از او گرفته شد. نقش این شخصیت را در فیلم سینمایی نگهبانان کهکشان، «دیو باتیستا» ایفا می کند.

گروت (Groot)

درباره فیلم «نگهبانان کهکشان 2»؛ مجنون های فراری کهکشان 
این موجود عجیب و غریب که بی شباهت به یک درخت نیست، به دست «استن لی» (بزرگ ترین خالق کمیک بوک ها) خلق شد. او ابتدا به عنوان یک بیگانه که روی انسان ها آزمایش می کند، فعالیت خود را آغاز کرد، اما طی تصمیماتی که سران مارول گرفتند، قرار شد که از سال ۲۰۰۶ (۱۳۸۵) رویه این شخصیت عوض شود. او در حال حاضر به عنوان یک ستاره در بین نگهبانان کهکشان شناخته می شود و طرفداران کتاب های مصور، حسابی دوستش دارند. شهرت گروت به اندازه ای است که در انیمیشن ها هم حضور دارد و عروسک های متنوعی براساس او ساخته می شوند. نقش این کاراکتر دوست داشتنی را «وین دیزل» تنومند در اقتباس سینمایی نگهبانان کهکشان، بازی کرد.

راکت (Rocket)

درباره فیلم «نگهبانان کهکشان 2»؛ مجنون های فراری کهکشان 

نگاه به جثه اش نکنید. این راکون همه فن حریف که به وسیله «بیل مانتلو» خلق شد، یکی از نمادهای گروه نگهبانان است و تمام اعضای تیم به او احترام می گذارند. راکت، استاد چینش تاکتیک های پیچیده است و در مواقع حساس، گروه را به خوبی مدیریت می کند. این قهرمان هم مانند گروت راهش را به دنیای انیمیشن و اسباب بازی ها باز کرد و در بازی کامپیوتری نگهبانان کهکشان که چندی قبل کمپانی «تل تیل» عرضه شد، حضور دارد. «بردلی کوپر» در فیلم سینمایی به این شخصیت جان بخشیده است.


منبع: برترینها

روز «حافظ» و حافظه ما

 گروه فرهنگی- رسانه‌ها: روزنامه ایران نوشت: امروز، ‌بیستم مهرماه، روز بزرگداشت شاعر شیرین سخن سرزمین‌مان، لسان‌الغیب حافظ است و سال گذشته در چنین روزی از تغییرنام خیابان حافظ در سی‌و شش هفت سال پیش گفتم و امروز می‌خواهم از خوش حافظه بودن مردم تهران در ثبت و ضبط اسامی بگویم.
 

دیر زمانی نیست که هر کس در هر مکان و محله‌ای که قرار داشت، یا نام خود را بر آن می‌گذاشت یا آنکه مسمی به نامش می‌شد. حسن‌آباد، عباس آباد، همت‌آباد، ولی آباد و بسیاری از آبادهای دیگر که از میرزا حسن یا میرزا یوسف مستوفی‌الممالک، حاجی میرزا عباس ایروانی، معروف به حاجی میرزا آغاسی، محمد ولی خان سپهسالار تنکابنی، نام و شهرت می‌یافتند یا اسامی چهارراه‌ها، میادین و خیابان‌ها که به همین روش و سیاق، شهره می‌شدند.

گذر قلی، در نزدیکی چهارراه گلوبندک، چون محل زندگی میرزا عباس قلی‌خان بازرگان- پدر روان‌شاد مهندس مهدی بازرگان- بود، به نام وی شهره گشت و قدری آن طرف‌تر، گذر مستوفی، به‌علت سکونت میرزا یوسف مستوفی‌الممالک، در آن حوالی و گذر کردن هر روزه‌اش از زیر این «زیرطاقی» و بازارچه نام از او گرفت و قدری آن طرف‌تر، میرزا هدایت‌الله‌خان، که او نیز مستوفی دیوان بود و معروف به «وزیر دفتر» پس‌از آنکه باملک تاج خانم نجم‌السلطنه مادر دکتر محمد مصدق ازدواج نمود و دراین محل سکنی گزید، محل رفت و آمد او نیز، مسمی به نامش شد و به همین‌گونه جای جای تهران.
در نخستین سال سلطنت محمدعلی شاه- ۱۲۸۶ شمسی- بلدیه وقت تصمیم گرفت تا علاوه بر نامگذاری کوچه‌ها و خیابان‌‌ها، آنها را «نمره گذاری» نیز بنماید و شماره یا همان نمره روی کاشی‌ای با زمینه سفید و شماره آبی متمایل به سرمه‌ای، منقش و بر سر درخانه‌ها و اماکن نصب می‌شد.

امروز به شماره‌ای که بر سردرخانه‌ها نصب است «پلاک» می‌گوییم، در حالی که تهرانی‌های قدیم برای دادن نشانی، اشاره، به «کاشی» می‌کردند و مثلاً می‌گفتند: کاشی شماره ۲۴ و اگر روال شماره‌گذاری از همان زمان در تهران رعایت می‌شد، امروز برای پیدا کردن نشانی مورد نظرمان، نیازی نبود تا به دکه «از من بپرس» مراجعه کنیم. علت مقاومت مردم در برابر شماره‌گذاری معابر و خانه‌ها، از نگاه یکی از شاهزادگان قجری، بی‌سوادی مردم بود، اما در روزگار ما چه؟ قهرمان میرزا سالور، در خاطراتش می‌نویسد: «کوچه‌ها را نمره می‌گذارند و اسم می‌گذارند. اگر آن وقت در اسم کوچه و آدم سهو می‌شد، حالا در نمره آن می‌شود. زیرا از صد نفر اهل پایتخت ما، ۱۰ نفر رقم هندسی را نمی‌توانند بخوانند. آن وقت خانه فلان آدم را از دکاندار و عابر سبیل یا اهل آن کوچه جویا می‌شدند، حالا باید یک نفر را پیدا کنند که خانه نمره چهار را خوانده و نشان بدهد. بلکه به این واسطه مردم از تمام حساب، این ۹ حرف را یاد بگیرند. در خانه ما قرب هفتاد نفر مستخدم است. امروز حساب کردم، شش نفر آنها رقم هندسه را می‌توانند بنویسند و بخوانند…»

مخالفت عمومی با شماره‌گذاری خانه‌ها و معابر، همچنان نام‌های عام و خاص را بر معابر باقی گذارده بود، از مشاغل گرفته، تا افراد خاص و حتی محل خاص. کوچه ماست‌بندها. بازار نجارها، کوچه حمام چال، کوچه نقاره خانه، سردر باغ ملی، گذر لوطی صالح، کوچه حسام‌الشکر، محله عرب‌ها، کوچه حاجی نایب، کوچه سیاه‌ها، کوچه غریبان، گود عرب‌ها، گود زنبورک خانه، کوچه پشت بدنه، خیابان علاالدوله، خیابان چلواربافی، کوچه بلورسازی، کوچه حمام برق، کوچه حمام یکشنبه، کوچه لب تشنه، گذر مهدی موش و…؛ اما امروز: همه می‌دانیم خیابانی که از بلوار کشاورز منشعب شده و رو به جنوب، تا میدان حسن آباد را خیابان حافظ می‌نامند و به موازات آن، خیابان‌های فردوسی و سعدی، که شهره خاص وعام‌اند.

اگر بخواهید بدانید سه راه یا چهارراه عزیز خان، چرا این نام را بر خوددارد، باید حکایت عزیزخان، خواجه حرمسرای ناصری را بخوانید و همچنین چهارراه سیدعلی، که قهوه‌خانه‌ای داشت و دست به خیری و اهل گود و کباده بود و به مردی و مردانگی می‌شناختندش. چه خوب است، علت‌العلل این نامگذاری‌ها را به تمام و کمال، بر ابتدای ورودی‌ها و خروجی‌های معابر شهرمان بنویسیم و حالا که برخلاف بسیاری از کشورها، از شماره‌گذاری خودداری می‌کنیم، با تذکر نام‌ها، وسال نامگذاری، بیش از پیش، به هویت دهی و هویت‌سازی شهرمان کمک کنیم و یقین بدانیم، پس از یکی دو دهه، بسیاری از ساکنان و عابران تهران، با تاریخ این شهر بیشتر آشنا می‌شوند.


منبع: بهارنیوز

جشنواره فجر امسال ۲۲ فیلم دارد

محمدمهدی حیدریان گفت: به دلیل فقر در موضوع و ژانر نمی‌توان به سینمای جهانی برسیم و متأسفانه زیر ۱۰ درصد افراد، مخاطب فیلم‌های فعلی روی پرده هستند.

به گزارش روابط عمومی این برنامه، در شامگاه نوزدهم مهرماه، مجری‌کارشناس سینمایی «چشم شب روشن» محمدمهدی حیدریان، رئیس سازمان سینمایی بود و با او درباره وضعیت سینمای ایران به گفتگو پرداخت.

نبوی در ابتدا بیان کرد: حیدریان از نخستین مدیران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است که به همراه آقایان انوار و بهشتی ادامه حرکت مدیران قبل را شروع کرده و پایه‌ سینمای بعد از انقلاب را خیلی جدی بنا نهاده‌اند.

محمدمهدی حیدریان در پاسخ به این سؤال نبوی که وضع سینمای امروز را چگونه می‌بیند و چه برنامه‌ای برای آن دارد گفت: از مشترکات دهه ۶۰ با اکنون این است که هر اتفاقی که در حوزه فرهنگ و هنر می‌افتد، به دلیل پیچیدگی، گستردگی و فراوانی عواملِ دخیل در آن، به برنامه‌ریزی احتیاج دارد.

وی ادامه داد: در فضای امروز فرهنگی هنری جهان، محدوده جغرافیایی معنا ندارد و کشور ما در این شرایط فرهنگی هنری جهان، در تعامل ناگریز و لاجرم با دنیا است که می‌توان این اتفاق را به‌عنوان بزرگ‌ترین تغییر نسبت به گذشته دانست که روزبه‌روز شاخصه‌های این بی‌مرزی شده و کار ما سخت‌تر می‌شود.

رئیس سازمان سینمایی عنوان کرد: در دوره اخیر با فرهنگ و هنری مواجه هستیم که بدون آن دیگر بخش‌های فرهنگی ما نمی‌توانند صاحب هویت شوند.

وی در تکمیل حرف‌هایش گفت: متأسفانه در طول این سال‌ها تلاش کردیم به همه دوستان بگوییم که واقعاً زیربنا فرهنگی است و ادامه حیات انقلاب اسلامی ایران به سمت‌وسوی مثبت، انقلاب فرهنگی است که خواستگاه آن در فرهنگ مردم بوده و در جایی که فاصله گرفتیم ضربه خوردیم.

حیدریان افزود: این تغییرات سبب می‌شود که برنامه‌ریزی ما نسبت به گذشته جدی‌تر باشد و همچنین ما باید متوجه اتفاقاتی که در دنیا می‌افتد باشیم و با پشتوانه تجربیاتی که در طول این سال‌ها به دست آوردیم، به‌سرعت برنامه جدیدی تدوین کنیم که با مختصات این دوره سازگار باشد.

مدیر اسبق شبکه جام جم اظهار کرد: یکی از دلایل بی‌مرزی، پیدا کردن و مستقر شدن زبان مشترک است؛ چرا که بیان مشترک امکان تعامل بی‌واسطه را می‌دهد و تعامل بی‌واسطه کمک به مفاهمه را بیشتر می‌کند.

این مسئول سینمایی ابراز کرد: در دهه ۶۰ ما به این احتیاج داشتیم، برای برنامه‌ریزی و دستیابی به این اهداف مراحلی مانند استقرار، ارتقاء کمّی و ارتقا کیفی طراحی کنیم که طبیعتاً از ضعف‌ها و ناکامی‌هایی برخوردار بود که در طول سال‌ها آنها را اصلاح کردیم.

وی گفت: در حال حاضر حیاتی‌ترین عامل برای برنامه‌ریزی، این است که آن را جامع ببینیم و در غیر این صورت، موفق نخواهد بود و به‌سرعت و صحت هم پیش نخواهد رفت.

حیدریان حفظ، حراست و تبیین ارزش‌ها و داشته‌های معنوی را هدف معنایی و محتوایی سینما دانست و افزود: باید در برنامه‌هایمان، مقصدمان به جهت شکلی و قالبی، حضور در فضای تصویری دنیا باشد و هدف اصلی ما این باشد که اخذ سهم از بازار تصویری جهان داشته باشیم.

وی تکمیل کرد: برای دستیابی به این سهم باید تکنولوژی آن را بدانیم تا حرف‌هایی که می‌خواهیم بزنیم، شنیده‌ شده و مانع کپی‌برداری این حرف‌ها شویم و با قدرت تبدیل این حرف‌ها رتبه، بیان تصویری پیدا کنیم.

مخاطبان ما بیشتر در معرض محصولات خارجی هستند

مشاور رئیس سازمان صداوسیما اذعان کرد: مخاطبان ما بیشتر در معرض محصولات خارجی هستند. نسل میان‌سال و بزرگ‌سال نوستالژی دارد، اما برای کودکان، افراد غیرملی نوستالژی شکل می‌دهند.

وی ادامه داد: ما با نسل میان‌سال و بزرگ‌سال دچار مشکل نیستیم، چراکه آن‌ها نوستالژی دارند و پیشینه ذهنی و فرهنگی دارند، اما کودک ما این را ندارد و افراد غیر ملی این نوستالژی را برای آن‌ها شکل می‌دهند که این واقعیت تلخی است.

زیر ۱۰ درصد افراد، مخاطب فیلم‌های فعلی روی پرده هستند

حیدریان عنوان کرد: به دلیل فقر در موضوع و ژانر نمی‌توان به سینمای جهانی برسیم و متأسفانه زیر ۱۰ درصد افراد، مخاطب فیلم‌های فعلی روی پرده هستند.

مردم عهد نکرده‌اند که فقط فیلم‌های تکراری ببینند

وی اظهار کرد: با توجه به ساخت فیلم‌ها در ژانرهای یکسان و قدرت انتخاب مخاطبان، ریزش مخاطب خواهیم داشت؛ چرا که مردم عهد نکردند تا فقط این فیلم‌ها را ببینند که این مخالف نیاز فرهنگی مردم است و ما باید با بازسازی گونه‌ها و ژانرهای مختلف سینما، از این اتفاق جلوگیری کنیم.

عضو هیئت‌مدیره آفرینش‌های هنری در رابطه با جشنواره‌های فیلم گفت: زمانی نیاز داشتیم مقصد را جشنواره ببینیم، چرا که در آن زمان تنها خبرهای جنگ و نفت از ایران منتشر می‌شد تا اینکه سینما ورود پیدا کرد و ما باید روی سکو می‌رفتیم تا دیده می‌شدیم و جشنواره ها به‌عنوان اهداف اولیه طراحی شدند.

وی در تکمیل حرف‌هایش تصریح کرد: امروز جشنواره‌ها در برنامه‌ریزی جدید، گذرگاه لازم و توقف‌گاه مهلکی است و اگر مقصدگذاری ما جشنواره باشد، برای ما مشغولیت سازی می‌شود.

حیدریان عنوان کرد: اگر جشنواره از حالت توقف‌گاه و مقصد به حالت گذرگاه درنیاید، ما نمی‌توانیم سهم‌مان را از بازار جهانی بگیریم و برای این منظور اول باید مفاهمه داشته باشیم و در مرحله بعدی لوازم حضور متنوع متناسب امروز دنیا را که بیننده جهانی با آن سر و کار داشته باشد فراهم کنیم و در نهایت اینکه حضور و سرمایه‌گذاری در بازارهای جهانی بیش از جشنواره‌ها باشد.

معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی اظهار کرد: سینما یک پدیده و نهاد اجتماعی با خاصیت امنیت ملی است و حقش این است که بیشتر به آن اهمیت دهیم و به‌ عنوان استاندار، شهردار و به‌عنوان متولیان امنیت ملی، باید متقاضی سینما باشیم که متأسفانه در حال حاضر نیستیم و این اتفاق، یک صدمه فرهنگی بزرگی است.

برخی ائمه جمعه می گویند ما سینما نداریم!

وی در تکمیل حرف‌هایش گفت: برخی از ائمه جمعه می‌گویند ما سینما نداریم، ما می‌خواهیم خانواده‌ها بیایند بیرون و در یک مکان فرهنگی با هم باشند.

رئیس سازمان سینمایی ابراز کرد: روش مطلوب برای رسیدن به حرکت به‌سوی عدد مطلوب در سالن سازی، در سال‌های اخیر آغاز شده و ما باید شتاب این اتفاق را بیشتر کنیم و دیگر اینکه سینماها را چه در قالب پردیس‌ها و چه در طرح جدید که مجموعه‌هایی شامل ۲ سالنِ در پارک‌ها است گسترده کنیم.

حیدریان درباره سینما تک و نمایش فیلم‌های خارجی گفت: فیلم خارجی از جمله عواملی هستند که اجازه روبرویی و مواجهه بی‌واسطه بیننده با فیلم و فضایی را که به خاطر آن سینما مؤثر می‌شود می‌دهد؛ و همچنین به سایر شیوه‌های پخش یا ارائه فیلم، برتری پیدا می‌کند و ما اگر این امکان را در اختیار تهیه‌کننده نگذاریم مخاطبان را از آشنایی با آخرین تکنولوژی های سینما محروم کردیم.

وی ادامه داد: ما برای هدف خاص بی‌آنکه مزاحمتی برای فیلم‌ساز ما باشد، ما می‌توانیم آثار خارجی را به نمایش بگذاریم.

حیدریان در رابطه با فیلم‌های هنر و تجربه گفت: سینمای هنر تجربه یعنی ایجاد امکانی برای مواجهه مردم با دست‌اندرکاران سینما و اگر تجربه‌های هنری در فیلم‌های هنری استفاده شود، سینمای هنر و تجربه مطلوب ما خواهد بود.

وی خاطرنشان کرد: در چند ماهی که این مسئولیت را بر عهده گرفتم و کار را با دوستان سینماگر شروع کردیم، با برنامه‌ریزی و هم افزایی های صورت گرفته، قرار بر ورود جدی صداوسیما به سینما با ساخت برنامه و تولید فیلم شد و رسیدن به افق موردنظر، بدون رسانه ممکن نیست.

محمدمهدی حیدریان ابراز کرد: به زودی به دیدار موسسات تابع سپاه خواهم رفت، آنها در حوزه سینما بسیار فعال و با امکانات هستند.

حیدریان در پاسخ به این سؤال که جشنواره چه تغییراتی خواهد داشت، توضیح داد: قرارمان با دوستان این است که هیچ کاری نکنیم، مگر این‌که به برنامه عرضه‌اش کنیم و برنامه بگوید که نقش این اقدام در جهت رسیدن به هدف چیست. سپس انجامش دهیم و اگر نبود آن را یا اصلاح یا حذف کنیم.

جشنواره فجر شناسنامه دار می شود

وی بیان کرد: جشنواره جهانی فجر تجربه بسیار خوبی بود. با تلاش‌هایی که دوستان، به‌ویژه آقای میرکریمی انجام داد و این مسئولیت را قبول کردند، جشنواره برگزار شد. هدفی که برای این جشنواره دنبال خواهیم کرد، این است که جشنواره فجر به‌سرعت دارای شناسنامه خواهد شد.

حیدریان ادامه داد: در کنار جشنواره، ما بازار را پررنگ کردیم که می‌توانست مقطعی باشد، ولی کارکردی نداشت؛ در کنار آن ورک‌شاپ داریم و سینماگران جدیدی را وارد می‌کنیم.

جشنواره فجر امسال ۲۲ فیلم دارد

وی در پایان خاطرنشان کرد: جشنواره باید صاحب هویت شود و این بخش جشنواره ملی باید تقویت شود؛ همچنین بخش جشن آن در حال غالب شدن است و قطعاً یکی از اصلی‌ترین جشن‌های انقلابی است و امسال باشکوه‌تر خواهد شد. یکی از اتفاقاتی که امسال افتاده، این است که امسال ۲۲ فیلم داریم و این جزوی از تغییرات خواهد بود.

«چشم شب روشن» به تهیه‌کنندگی امیر قمشی و با اجرای محمد صالح علا، شنبه تا چهارشنبه هر شب ساعت ۲۳ از شبکه چهار سیما روی آنتن می‌رود.


منبع: عصرایران

کتایون ریاحی به «هزار داستان» می‌رود

کتایون ریاحی بازیگر سینما و تلویزیون امشب (پنج‌شنبه ۲۰ مهرماه) در بیست و دومین برنامه از فصل دوم «هزار داستان» قصه بچه‌هایی را روایت می‌کند که شنیدن دنیایشان را تغییر داد.

به گزارش روابط عمومی برنامه «هزار داستان»، بیست و دومین قسمت از این برنامه که با اجرای کتایون ریاحی به عنوان مجری و راوی قصه روی آنتن شبکه نسیم می‌رود، به بیان قصه کودکانی می‌پردازد که ورود به دنیای صداها تغییراتی را در زندگی‌شان ایجاد کرد.

ریاحی کار خود را با نویسندگی برای کودکان آغاز و با فیلم «خبرچین» ساخته مازیار پرتو به سینما آمد، اما فیلم در نیمه راه متوقف شد و او برای بازی در فیلم «پاییزان» رسول صدرعاملی انتخاب شد. در آن زمان در سینما چندان موفق نبود اما با بازی در مجموعه «پدرسالار» توانست خود را مطرح کند و حضور او در مجموعه‌های «روزهای زندگی» و به‌ویژه مجموعهٔ تلویزیونی «پس از باران» از او چهره‌ای شناخته‌شده ساخت. بازی ریاحی در مجموعه‌های «پس از باران» و «شب دهم» نیز چشمگیر بود.

او پس از پنج سال دوری از سینما با بازی در «شام آخر» مهم‌ترین بازی دوران بازیگری خود را به معرض نمایش گذاشت و برای بازی در همین فیلم نامزد جایزه بهترین بازی نقش اول زن از بیستمین جشنواره فیلم فجر شد.

«این زن حرف نمی‌زند» دیگر فیلمی بود که توانایی‌های کتایون ریاحی را نشان داد. ریاحی برای بازی در این فیلم هم نامزد جایزه از هفتمین جشن خانه سینما شد.

آخرین بازی او در سریال یوسف پیامبر در نقش زلیخا بود. کتایون ریاحی در خرداد ۱۳۸۸ طی یاداشتی به سایت سیمافیلم، کناره‌گیری خود از دنیای بازیگری را اعلام کرد، اما پس از مدت‌ها روز ۱۵ تیر ۱۳۹۵، با برنامه خندوانه به تلویزیون بازگشت و اعلام کرد که می‌تواند کار خود را مجدداً، ادامه دهد.

فصل دوم برنامه پرمخاطب هزار داستان همچون سری پیشین آن به تهیه‌کنندگی جواد فرحانی و کارگردانی محمدفواد صفاریان‌پور و با طراح و سوژه‌پردازی مریم نوابی‌نژاد در ماه محرم و صفر هر شب ساعت ۲۳ به مدت۶۰ دقیقه روی آنتن شبکه نسیم می‌رود و در ساعات ۳ بامداد، ۱۱ صبح، ۱۷ عصر بازپخش می‌شود.

محمدرضا شهیدی فرد در فصل دوم برنامه «هزار داستان» به عنوان مشاور پروژه گروه را همراهی می‌کند و تیتراژ این برنامه را سینا سرلک خوانده است.

سایر عوامل این برنامه عبارتند از: نویسنده: نرگس فتحی، مدیر تولید: رایموند رسولی، ناظر کیفی: حامد عبدوس، جانشین تولید: علی حصاری، دکور: فرزام انصار، تدوین: مجید عاشقی، پشتیبانی فنی: مهنوش فرهمند، طراح نور: حسین حاتمی، مدیر تصویربرداری: رضا نمازی، صدابردار: مسعود دادگری – سعید احمدی، دستیار کارگردان و برنامه‌ریز: رعنا رعنایی مهر، موسیقی تیتراژ: علیرضا افکاری، تنظیم، میکس، مسترینگ: سعید زمانی، چهره پرداز: مینا بادامی، هماهنگی میزبان‌ها: زهره پارسا، هماهنگی سوژه‌ها: محیا پارسا، هماهنگی مهمان‌ها: امیر مسعود توسلی نیا، مستند: آرش یزدانی – مهران فرد پور – علی اصغر حسنی روزبهانی – هانا حواری نسب، عکس: نازی خوش اخلاق، روابط عمومی: مریم قربانی نیا، فضای مجازی: نفیسه موسوی‌زاده.


منبع: عصرایران

جهان برای حافظ بزرگداشت برگزار می‌کند

امسال و در بیست و یکمین دوره بزرگداشت حافظ، برنامه ویژه او با محور «حافظ و اخلاق» برگزار می‌شود و بعد از چند سال نشان درجه یک حافظ نیز احیا می‌شود.

روزنامه اعتماد نوشت: در آستانه روز بزرگداشت حافظ، میرجلال‌الدین کزازی از تفال به دیوان خواجه شیراز گفت. حسن بلخاری، حافظ را هم‌شأن ابن‌عربی دانست و کاووس حسن‌لی نیز از تلاش برای ثبت معنوی جهانی دیوان حافظ، برگزاری برنامه‌های بزرگداشت لسان‌الغیب در ٣٨ کشور جهان و احیای نشان حافظ بعد از چند سال وقفه خبر داد. در دوره‌ اصلاحات که فرهنگ و هنر جانی تازه گرفته بود، بزرگداشت حافظ با برنامه‌های گوناگونی از ارایه مقاله تا اجرای تئاتر و کنسرت موسیقی و با حضور مهمانانی سرشناس از کشورهای گوناگون برگزار می‌شد. در سال‌های بعد هرچند این برنامه حذف شدنی نبود اما با شکوه سابق برگزار نمی‌شد. با این حال به نظر می‌رسد امسال خبرهای خوشی درباره ثبت دیوان حافظ و احیای نشان حافظ به گوش می‌رسد. امسال نیز همچون سال‌های گذشته در آستانه بیستم مهرماه روز بزرگداشت حافظ، برنامه‌های گوناگونی در تهران و شیراز در حال برگزاری است. از آنجا که تعدادی از استادان ادبیات روز ٢٠ مهرماه در شیراز حضور دارند، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران شامگاه سه‌شنبه ١٨ مهرماه برنامه‌ای را با سخنرانی‌هایی از میرجلال‌الدین کزازی متخصص شعر کلاسیک، حسن بلخاری رییس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران و غلامعلی حدادعادل رییس فرهنگستان زبان و ادب پارسی برگزار کرد.

در این برنامه کزازی از فال زنی سخن گفت و اینکه آدمی با هر آنچه می‌تواند نقش بپذیرد و هر آنچه سخت و افسرده نباشد، می‌تواند فال بزند و از همین روست که ما به دیوان خواجه فال می‌زنیم چراکه نقش‌پذیرترین دیوان در سخن پارسی است: « سروده‌ها و اشعار حافظ سخت، فشرده و کالبدینه نیست و برترین ویژگی این سروده‌ها، چیزی است که من آن را «آب‌گونگی» می‌نامم چراکه آب، سخت، درشت، فِسُرده و د‍ژم نیست، بلکه روان و بی‌ریخت است.» حسن بلخاری نیز از بررسی تطبیقی نگاه حافظ و ابن‌عربی پرداخت و مواجهه خواجه شیراز را با حقیقت بی‌واسطه و عارفانه بیان کرد. او از دیگر ویژگی شعرهای خواجه شیراز نیز سخن گفت: «همه معتقدند که حافظ در برخی از ابیات خود چنان پرده از اسرار ژرف ما برداشته که گویی در این حوزه یک استاد به تمام معنا بوده است و بلکه یک مواجهه عرفانی داشته است. واقعیت این است که حافظ استعدادی خدادادی دارد؛ در این زمینه که حقیقت را آنچنان می‌گوید که خاص و عام و باسواد و بیسواد آن را درک می‌کنند؛ حتی اگر نتوانند درکی معرفتی به دست بیاورند، دست‌کم به درکی عاشقانه خواهند رسید.

غلامعلی حدادعادل نیز به شرح اهمیت مثنوی «آهوی وحشی» در انتهای دیوان خواجه شیراز پرداخت و آن را قصد حافظ برای به رخ کشیدن توان شاعری توصیف کرد و گفت به دلیل توجه عموم به غزلیات حافظ، این مثنوی مورد کم‌توجهی قرار گرفته است. و اما بخش اعظم برنامه‌های بزرگداشت حافظ در شیراز برگزار می‌شود. بخشی از این برنامه‌ها دیشب در آرامگاه خواجه شیراز برگزار شد و بخش دیگری هم امروز در تالار مرکز اسناد و کتابخانه ملی فارس برگزار می‌شود. پیش از این کاووس حسن لی، رییس مرکز حافظ‌شناسی اعلام کرده بود که امسال برنامه حافظ‌شناسی قطعا در ۳۸ کشور جهان و با حضور استادان ادبیات اجرا می‌شود. در وضعیتی که ثبت مثنوی مولانا از طرف سه کشور در یونسکو پیگیری می‌شود، حسن‌لی تاکید کرد که تلاش می‌کنیم دیوان حافظ به عنوان میراث معنوی جهانی در یونسکو ثبت شود. امسال و در بیست و یکمین دوره بزرگداشت حافظ، برنامه ویژه او با محور «حافظ و اخلاق» برگزار می‌شود و بعد از چند سال نشان درجه یک حافظ نیز احیا می‌شود؛ نشانی که از سال ۷۵ توسط مرکز حافظ‌شناسی تاسیس شد و در سال‌های گذشته به چهار حافظ‌پژوه فوشه‌کور از فرانسه و جیوانی درما از ایتالیا، سلیم نیساری و بهاالدین خرمشاهی اهدا شد اما از سال ۸۸ اهدای این نشان برای مدتی متوقف شد و امسال قرار است دوباره احیا شود و سعید حمیدیان، استاد دانشگاه علامه طباطبایی این نشان را دریافت می‌کند.


منبع: عصرایران