«تابستان داغ»؛ فیلمی تلخ، داغ و پرتشنج

: «تابستان داغ»! فیلمی که همانند عنوانش تابستانی که گذشت را به خاطرمان می‌آورد؛ تلخ، داغ و پرتشنج. و مخاطب پس از تماشای آن، بار دیگر به حوادثی فکر می‌کند که جان چند تن از کودکان سرزمینمان را گرفت و بعد از رسانه‌ای شدن، تنها حسرت بی‌توجهی‌ها را بر دلِ مسئولان و خانواده‌ها باقی گذاشت…

 تابستان خود را چگونه گذراندید

ابراهیم ایرج‌زاد، کارگردان فیلم «تابستان داغ»، با نگاهی به زندگی قشر پایین جامعه و رفتار آن‌ها با کودکانشان، به سراغ قصه‌ای رفته است که بی‌شباهت با جامعه امروز ما نیست. او پیش ‌از ساخت «تابستان داغ» چندین فیلم کوتاه ساخته و موفق به کسب جوایزی نیز شده است. «تابستان داغ» اما اولین فیلم بلند اوست که در جشنواره فجر سال گذشته شرکت کرد و توانست با نامزدی در ۱۳ رشته توجه منتقدان و مخاطبان را به خود جلب کند. این فیلم این روزها در سینماهای سراسر کشور اکران شده و مورد توجه مخاطبان سینمای اجتماعی نیز قرار گرفته است.

 «تابستان داغ» یک فیلمِ تلخ و اجتماعی است که واقعیت آن از دل جامعه امروز بیرون می‌آید. با توجه به این‌که این فیلم اولین تجربه بلند شما در سینماست، پیش‌بینی می‌کردید که فیلم هم در جشنواره و هم زمان اکران با استقبال مواجه شود؟

من انتظار چنین استقبالی را داشتم و تقریبا برایش برنامه‌ریزی کرده بودم. الان هم پیش‌بینی می‌کنم در هفته‌های آتی روند رو به رشدی را در گیشه خواهیم داشت چون بحث این فیلم، مسئله مهم روز جامعه است. این فیلم قصد تلنگر زدن به خانواده‌ها را دارد تا آن‌ها بیشتر از کیان خانواده مراقبت کنند و فرزندانشان را مورد توجه قرار دهند. فیلم پایان‌بندی مثبتی دارد و ما با مولفه‌هایی که در آن قرار داده‌ایم، دریچه‌های امید را باز گذاشتیم تا بگوییم که امید هست، اما به شرطی که افراد عملکرد خودشان را در جهان فیلم تصحیح کنند.

«تابستان داغ» در مورد این مسئله صحبت می‌کند که ما باید در مورد موضوع مهم خانواده تغییر رفتار بدهیم. منظورم از «ما» مجموعه‌ای شامل مسئولان و سیاست‌گذاران، پدر و مادرها و کل جامعه است. این مجموعه اگر به‌صورت درست ‌کارش را انجام دهد، می‌تواند نسل آینده را به شیوه‌ای صحیح هدایت کند. به نظرم دلیل استقبال از فیلم هم همین نیاز جامعه است. مخاطب وقتی از سالن بیرون می‌آید، با وجود تلخ بودن فیلم و غمی که او را گرفته، به این فکر می‌کند که این تلخی انگار چیزی را به او گوشزد می‌کند. بنابراین دست‌خالی از سینما بیرون نمی‌آید. این دستاورد جز این نکته نیست که مسئولیت‌پذیری امر بسیار مهمی است و نبود آن ممکن است منجر به حوادث تلخ و ناگواری شود.

فیلم شما زمانی اکران می‌شود که جامعه در بهتِ اخبار کودک‌آزاری قرار دارد. آیا برای اکران فیلم در این بازه زمانی شما یا تهیه‌کننده‌تان تمهیدات و رایزنی‌هایی کرده بودید؟

ما برای اکران فیلم دو فصل را در نظر گرفته بودیم که یکی مربوط به ایام نوروز بود و دیگری در تابستان. برنامه اکران عید که به دلایل مختلفی کنسل شد. برنامه اکران تابستان هم ابتدا قرار بود با شروع فصل اتفاق بیفتد، ولی درنتیجه، تصمیم گرفتیم شهریورماه فیلم را در سینماها نمایش دهیم.

اما در فاصله ساخت و اکران این فیلم یک‌سری اتفاقات ناگوار در جامعه افتاد که از یک‌ طرف مرا بسیار ناراحت کرد و از طرف دیگر وجدانم راحت بود در مورد دغدغه‌ای که پیرامون آن فیلم ساخته‌ام. من با پدر و مادرهای زیادی پس از تماشای فیلم مواجه شدم که خودشان را در قالب کاراکترها دیده و از داستان «تابستان داغ» منقلب شده بودند. مثلا یادم است که در زمان اکران فیلم در جشنواره فیلم فجر با زن ‌و شوهری مواجه شدم که فرزندشان را پیش مادربزرگش گذاشته بودند و تمام‌ روز را برای دیدن فیلم‌ها به جشنواره آمده بودند. اما وقتی «تابستان داغ» را دیدند، فهمیدند که کودکشان نباید به‌خاطر فیلم دیدن آن‌ها، کل روز را از والدینش دور باشد و آن‌چه باید در اولویت قرار بگیرد، فرزندشان است…

به نظر می‌رسد فیلم به لحاظ فرمی شباهت‌هایی به نمونه‌های موفق سال‌های اخیر سینمای ایران مثل فیلم‌های اصغر فرهادی دارد. آیا عامدانه بخشی از فضای فیلمتان را به فیلم‌های آقای فرهادی نزدیک کردید؟

«تابستان داغ» ژانرش با سینمای اصغر فرهادی تفاوت‌های زیادی دارد. آقای فرهادی از نوابغ سینمای ما هستند. یکی از تصمیماتی که من در بحث اجرایی فیلم گرفتم و با فیلم‌بردارمان (هومن بهمنش) به آن رسیده بودیم، وضعیتِ دوربین بود. ما می‌خواستیم وضعیت دوربین سِلِکتیو باشد، آن هم به نسبت سکانس‌هایی که با آن روبه‌رو هستیم. به‌عنوان‌ مثال در سکانس کارگزینی پایان فیلم، یک سکانس-پلان داریم که بیش از دو دقیقه زمان می‌برد.

شما در فیلم‌های آقای فرهادی اصلا دوربین را در چنین وضعیتی نمی‌بینید. ما در «تابستان داغ» دوربین را روی دست، سه‌پایه یا وسایل حرکتی مثل تراولینگ یا استیدی کم و… قرار داده‌ایم، دوربین آقای فرهادی یا روی سه‌پایه است یا روی دست.

 تابستان خود را چگونه گذراندید

در سینمای آقای فرهادی کنش‌ها به هم کات می‌خورد، اما در فیلم من توجه ویژه‌ای به خلوت کاراکترها وجود دارد و صبر می‌کنیم بازیگرها در لحظات شخصی کاراکتر و سکوت‌هایشان توسط دوربین پی‌گیری شوند. «تابستان داغ» بر اساس اطلاعات دادن پیش می‌رود و مخاطب یک گام از کاراکترها جلوتر است. این مسئله هم برخلاف ویژگی آثار آقای فرهادی است که مخاطب در تعلیق اتفاقات و نادانسته‌ها به سر می‌برد. ما در «تابستان داغ» سه فاکتور تصویری را مشخص کردیم؛ این‌که ما می‌خواهیم زمان داستان در تابستان باشد، بنابراین حتما آفتاب هم باید اکسپوز شده باشد. ما در این فیلم رنگ‌های گرم و متنوع می‌بینیم و برخلاف تلخی فیلم به سراغ فیلتر رنگی سرد نرفته‌ایم. ما در انتخاب رنگ‌ها به سراغ واقعیت فضا رفته‌ایم.

البته خیلی‌ها معتقدند که «تابستان داغ» با «ابد و یک روز» هم، خصوصا در شیوه استفاده از پریناز ایزدیار و نوع بازی‌ او در آن فیلم شباهت‌هایی دارد…

این‌که خانم ایزدیار در آن فیلم بازی کرده و در فیلم من هم حضور دارد و ازقضا طبقه اجتماعی این دو کاراکتر با هم نزدیک است، نمی‌تواند اشتراک به ‌حساب بیاید. «ابد و یک روز» فیلمی است با فیلم‌برداری رو دست و مدل فیلم‌برداری‌اش کاملا متفاوت است.

خانم ایزدیار در «تابستان داغ» یک مادر تصمیم‌گیرنده است؛ مادری که تصمیم گرفته در شرایطی که همسرش از زندگی غفلت می‌کند، دخترش را در شرایط بهتری بزرگ کند و برای رسیدن به این هدف خودش می‌رود کار می‌کند. اما در «ابد و یک روز» خانم ایزدیار تحت تاثیر دیگران است و بقیه برایش تصمیم می‌گیرند. بنابراین از لحاظ شخصیت‌پردازی این دو روبه‌روی ‌هم قرار دارند. من فکر می‌کنم این نقش نشان داد که خانم ایزدیار یک بازیگر توانا و بااستعداد است. او موفق شد دو کاراکتر کاملا متفاوت را خلق کند که شاید تنها نقطه اشتراکشان طبقه اجتماعی و وضعیت اقتصادی‌شان است.

این اشتراک را در طراحی صحنه هم می‌بینیم، چرا همه خانه‌های پایین‌شهر شبیه به هم تصویر می‌شوند، درحالی‌که در واقعیت نمونه‌های مختلفی از معماری این خانه‌ها وجود دارد و شکل چینش و معماری داخلی مستقیما به ریشه‌های فرهنگی یا قومیتی بستگی دارد. اما در این‌جا نیز خانه نسرین همان‌طور تصویر می‌شود که خانه این طبقه از مردم در فیلم‌های دیگر تصویر شده‌اند…

اتفاقا در فیلم‌های دیگر معمولا فضاهای داخلی با چنین تم داستانی، خالی و سرد است، اما در «تابستان داغ» همان‌طور که گفتم، رنگ اهمیت ویژه‌ای دارد. نکته‌ دیگری که در مورد طراحی صحنه فیلم وجود دارد، خانه‌ای است که اصل ماجرا در آن رخ می‌دهد. خانه‌ای که در فیلم می‌بینید، درواقع ترکیبی است از سه خانه مجزا در سه‌ نقطه شهر تهران. داخل خانه که اساسا از صفر ساخته ‌شده و قسمت پشت‌بام هم مربوط به خانه‌ای دیگر است، علاوه بر آن از سرسرای خانه تا دم در نیز مربوط به خانه‌ای دیگر است. اما شما در فیلم اصلا متوجه این تفاوت مکان‌ها نمی‌شوید و حتی با وجود کات‌های متعدد از یک لوکیشن به لوکیشن دیگر و فاصله‌های زمانی گاهی ۱۰ روزه بین ضبط پلان‌های داخل خانه، راکوردها به بهترین شکل حفظ شده است.

در مورد ترکیب بازیگران این فیلم هم توضیح دهید. چطور شد که به ترکیب بازیگران زوج‌های اصلی فیلم رسیدید؟

من بازیگرانم را بر اساس کاراکترهایم انتخاب کردم. همه بازیگران من انتخاب‌های اولم بودند و از سر شانس و اقبال، همان انتخاب‌های اولم به من جواب مثبت دادند. چون بعضی مواقع بازیگری که در نظر دارید، درگیر کار دیگری است، یا با فیلمنامه مشکل دارد، که خوش‌بختانه من هیچ‌کدام از این مسائل را نداشتم.

 تابستان خود را چگونه گذراندید

این فیلم هفت کاراکتر اصلی دارد که دو زوج و سه کودک آن را تشکیل می‌دهند؛ پریناز ایزدیار و صابر ابر، مینا ساداتی و علی مصفا. خانم ساداتی و علی مصفا تاکنون بازی‌ای با هم نداشته‌اند و صابر ابر و پریناز ایزدیار غیر از این فیلم تنها در یک فیلم (ویلایی‌ها) با هم کار کرده‌اند. رأس پنجم این کاراکترها هم یسنا میرطهماسب است که غیر از «تابستان داغ» دو فیلم دیگر در کارنامه‌اش دارد. بازیگران خردسال ما هم برای اولین بار است که کار سینمایی انجام می‌دهند.
منبع: برترینها

بیانیه انجمن صنفی دستیاران کارگردان در واکنش به سخنان سعید روستایی

انجمن صنفی برنامه‌ریزان و دستیاران کارگردان سینما در واکنش به اظهارات سعید روستایی بیانیه‌ای منتشر کرد.

سخنان کارگردان فیلم سینمایی «ابد و یک روز» در حاشیه کارگاه آموزشی فیلم کوتاه واکنش انجمن صنفی برنامه‌ریزان و دستیاران کارگردان سینما را به همراه داشت.

در میتن بیانیه‌ای که از سوی این انجمن منتشر شده به این شرح است:

«اخیراً فیلمی در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود که در آن فیلمساز جوان و موفقی در تبیین چگونگی مسیر ورود به عرصه کارگردانی فیلم بلند سینمایی از طریق فیلمسازی کوتاه و رد طرق دیگر از جمله مسیر دستیاری کارگردان سخنانی می گوید. و متأسفانه در بخشی از همین گفتگو با تخفیف حرفه دستیاری کارگردان به «انتخاب چند بازیگر فرعی» و «بستن خیابان» در جهت اثبات فرضیه‌شان برمی‌آیند. از آنجا که صحبت‌های آقای سعید روستایی در آن فیلم منتشر شده، جامعه دستیاران کارگردان سینما و خصوصاً اعضای انجمن صنفی برنامه ریزان و دستیاران کارگردان سینما را آزرده خاطر ساخته، و توضیحات بعدی ایشان پس از انتشار این تصاویر در توجیه صحبت‌هایشان نیز آنها را قانع نکرده است، و با توجه به اینکه دستیاری کارگردان حرفه‌ای تخصصی و دارای تعریف مستقل حرفه‌ای است هیات مدیره انجمن لازم می‌داند نکات زیر را جهت روشن شدن ابهامات همکاران محترم از جمله آقای روستایی درباره شناخت وظایف و نقش دستیاران کارگردان و برنامه‌ریزان متذکر شود.

طبق تعاریف مندرج در اساسنامه انجمن درباره وظایف دستیار کارگردان، وی اولین دستیار برای کارگردان بوده که در جهت اجرای دقیق منویات کارگردان سر صحنه و به عنوان رابط مستقیم او با تمامی عوامل درگیر در تولید فیلم با بهره‌گیری از دانش مدیریت، محاسبه، روانشناسی و شناخت بحران‌ها، فعالیت می‌کند. دستیار کارگردان با شناختی که از حرفه‌های دیگر مانند تدوین، فیلمبرداری، بازیگری و اصول تولید دارد، مهمترین و معتمدترین مشاور کارگردان هنگام بروز مشکلات و بحران‌ها خواهد بود. با همین دانش تسهیل کننده روند تولید، تسریع کننده عملیات فیلمبرداری و مسئول ایجاد هماهنگی بین تمامی گروه‌ها در حین ساخت فیلم است. همین وظایف و احساس مسئولیت نسبت به اجرای دقیق برنامه فیلمبرداری و تعهد به زمان و بودجه است که از آنها نیرویی خستگی‌ناپذیر می‌سازد که برای پیشبرد اهداف هنری و تولیدی یک فیلم اگر مجبور شوند حتی خود به بستن خیابان و کمک به دیگر عوامل حاضر در صحنه اقدام می‌کنند.

اینکه دستیاران کارگردان موفق با توجه به پرکاری و معتمد بودن نزد کارگردانان و تهیه کنندگان و نتیجتاً موفقیت مادی و کسب جایگاه والا در بین سینماگران نیازی به تغییر حرفه ندارند، باعث نمی‌شود توانایی منحصر بفرد آنها در اداره صحنه، تعامل همه جانبه با تمامی عوامل تولید اثر و عمل به تعهدات بر مبنای محدودیت‌های بودجه و زمان را نادیده گرفته و با تبلیغ شیوه‌های دیگر ورود به عرصه فیلمسازی و تصور حذف رقیب آنها را از میدان به در کنیم.

ما معتقدیم کارگردانی فیلم بلند سینمایی یک «حق» نیست که آن هم به واسطه حضور و عضویت در یک انجمن یا باند و حزب و گروه به فردی تعلق گیرد. کارگردانی همانند دستیاری یک حرفه در سینما است که برای ورود به هر دوی آنها باید مختصات و ویژگی‌های منحصر به فرد داشت که کشف و بروز این توانایی‌ها ساز و کار گسترده‌تری ورای ساخت فیلم کوتاه یا دستیاری در چند فیلم را می‌طلبد و به این‌وسیله از تمامی فعالان محترم عرصه سینمای کشور خواهشمندیم تفسیر مشاغل درگیر در تولید فیلم را به متخصصان آن شغل سپرده، یا با مشورت بزرگان و صاحب نظران آن عرصه از تعاریف سلیقه‌ای پرهیز نموده و از تقلیل وظایف آنها به تجربیات یا خواسته‌های شخصی جلوگیری نمایند.

هیئت مدیره انجمن صنفی برنامه ریزان و دستیاران کارگردان سینما
۲ آبان ۱۳۹۶ »


منبع: عصرایران

افشاگری جدید درباره تهیه‌کننده متجاوز

یکی از دستیاران سابق هاروی واینستین، تهیه‌کننده مشهور هالیوود، می‌گوید که حدود ۲۰ سال پیش او را به آزار جنسی متهم کرده و در آن زمان حدود ۱۶۵ هزار دلار حق‌السکوت دریافت کرده است.زلدا پرکینز، دستیار بریتانیایی آقای واینستین به روزنامه فایننشال تایمز گفت که بعد از طرح اتهام آزار جنسی در سال ۱۹۹۸ یک توافق عدم افشاء امضا کرده است.خانم پرکینز گفته است که آقای واینستین با او طوری رفتار کرده که از فاش کردن این ماجرا خودش احساس شرمساری کند.هاروی واینستین ۶۵ ساله که با ده‌ها اتهام آزار یا تجاوز جنسی روبرو است از “رفتار خود با همکارانش در گذشته” عذرخواهی کرده، اما هر گونه اتهام تجاوز جنسی را به شدت رد کرده است.جورجینا چپمن، همسر آقای واینستین بعد از طرح اتهامات آزار جنسی از شوهرش جدا شد.دستیار سابق آقای واینستین می‌گوید بعد از آن که از یک همکارش شنیده که او هم مورد آزار جنسی این تهیه‌کننده قرار گرفته، تصمیم گرفت که مورد مربوط به خود را در آن زمان گزارش کند.این دو زن در نهایت ادعای غرامت می‌کنند و به شرط امضای توافق عدم افشاء در مجموع ۳۳۰ هزار دلار می‌گیرند.

 
 


اکنون خانم پرکینز با شکستن سکوتش ممکن است مجبور شود مبلغ دریافتی را برگرداند و هزینه‌های حقوقی دیگری هم پرداخت کند.

 
 


با وجود این، او به فایننشال تایمز گفته است: “می‌خواهم علنا توافق عدم افشا را نقض کنم… اگر کسی این کار را نکند، حرفی از این به میان نخواهد آمد که این توافق‌ها تا چه حد وحشتناک است و چه باری روی دوش قربانی می‌گذارد.”

 
 


خانم پرکینز می‌گوید که هاروی واینستین با لباس زیر و در اتاق هتلش بوده که از او خواسته ماساژش بدهد.

 
 


گفته‌های خانم پرکینز، شبیه روایتی است که لوپیتا نیونگو و گوینت پالترو، بازیگران برنده اسکار درباره تقاضای ماساژ از سوی هاروی واینستین در اتاق خواب و اتاق هتلش مطرح کرده‌ بودند.

 

تحقیقات جنایی درباره ادعاهای مطرح شده علیه هاروی واینستین در لندن، نیویورک و لس‌آنجلس در جریان است.
منبع: بهارنیوز

اجرای بخشی از قطعه "نی نوا" در تالار وحدت تهران (فیلم)

کره‌شمالی برای دور زدن تحریم‌ها به تولید انبوه جلبک رو آورده است روشی برای کمک به رفع یبوست کم سوادی اطلاعاتی چالش پیش روی سواد رسانه ای خودرویی که تنها ۹۹ دستگاه از آن ساخته می شود (+عکس) ماراتن افزایش قیمت‌ها در چهارراه استانبول زائران مقوایی در مراسم اعزام کاروان بهداشت و درمان اربعین! (عکس) گره اصلی، مدیریت نادرست سود شرکت‌ها است مشکلات جزیره کیش لاینحل نیست ساخت اولین رستوران زیردریایی اروپا (+فیلم) نوبخت: لایحه بودجه ۹۷ «۱۴ آذر» تقدیم مجلس می‌شود

چای خوری اردوغان در خانه یک پیرزن (+عکس)  (۲۷ نظر)

کشتی طوفان زده اصول‌گرایان و ناخدایی که نیست  (۲۲ نظر)

سید حسن خمینی در مسیر “عمو مصطفی”  (۲۰ نظر)

لطفا ترمز دستی را بکشید…  (۲۰ نظر)

روحانی، ترامپ، پوتین / رئیس جمهوری، رئیس‌جمهور یا رئیس  (۱۶ نظر)

لطفا به جیب زائران اربعین رحم کنید! (+عکس)  (۱۴ نظر)

«به بابات نگو می‌کُشدت»  (۱۴ نظر)

«مسلمان» و «وریا» دوشادوش زیدان و رونالدو!  (۱۱ نظر)


منبع: عصرایران

واکنش مازیار میری به سخنان کارگردان «ابد و یک روز» / تازه رسیدگان تلاش برای دیده شدن می‌کنند/ به جای دستیار کارگردان بگویید یاور کارگردان

مازیار میری کارگردان سینمای ایران با انتشار متنی به سخنان سعید روستایی واکنش نشان داد.

روستایی در حاشیه نشستی که با موضوع فیلم کوتاه برگزار شده بود، سخنانی را درباره دستیاران کارگردانان مطرح کرده بود، سخنان روستایی واکنش برخی از فیلمسازان و همچنین نهادهای صنفی را به همراه داشته است.

مازیار میری از کارگردان مطرح سینمای ایران نیز با نگارش متنی نسبت به این سخنان واکنش نشان داده است. متن نامه میری که در اختیار خبرآنلاین قرار گرفته به این شرح است:

دوستان محترم دستیار کارگردان که به درستی نام شما را زین پس باید یاور کارگردان نامید، دوستان عزیزم زیاد خرده نگیرید روزگار بدی شده است.

تازه رسیدگان تلاش برای دیده شدن می کنند. یک فیلمساز ایتالیایی فیلم کوتاهی ساخته بود از یک بوکسور سبک وزن که در روزگاری با ناداوری مدال گرفته بود و نامش و عکسش فراوان دیده شد و چون آن سال با ناداوری طلا گرفته بود و هیچ وقت دیگر تکرار نشده بود، پس از سال‌ها نادیده شدن به سرش فکری زده بود و برای اینکه دیده شود یک روز در ملآ عام و بر روی رینگ بکس برهنه شده بود و عکاسان از او عکس گرفته بودند و فردا عکس و نامش دوباره تکرار شده بود در صفحه اول روزنامه‌ها. نقل این روزهاست که تازه رسیدگان می‌خواهند دیده شودحتی با حرف‌های گزاف و بیهوده.

یاوران محترم کارگردان خود و کارگردانان اهل سینما می‌دانند جایگاه شما را و ما می‌دانیم که باید بمانیم منتظرتان تا بیایید تا خیابان فکری و وحی فیلمسازی‌مان بسته نشود. شما همراه همه فیلم‌های مهم و تأثیرگذار سینما هستید. چنانچه که بسیاری از شما به درستی وارد سینما شده‌اید و آینده‌تان روشن است نه از سر اتفاق مدال طلا می‌گیرید و نه به راهی متوسل می‌شوید برای دیده شدن.

دوستان من، من به شخصه ارج می‌نهم تمام همکاری‌ها، همراهی‌ها و حضور پرثمرتان را در تمام فیلم‌های سینمای ایران. آنچه شما در این سال‌ها برای سینما انجام داده‌اید با هیچ زبانی حذف شدنی نیست. کاش همه ما بعد از گرفتن مدال طلا چه به حق و چه به ناحق راه آمده و یاوران آن راه را فراموش نکنیم.


منبع: عصرایران

نصب آسانسور در بناهای تاریخی

یک ماه و نیم بعد از افتتاح موزه استاد صنعتی، رجب‌علی خسروآبادی، مدیرکل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، نصب آسانسور در این موزه را اقدامی بدون در نظر گرفتن ضوابط بناهای تاریخی اعلام کرده و خواسته این سازه هرچه زودتر جمع‌آوری شود.

این صحبت در حالی مطرح شده که حتی اگر حضور خسروآبادی در مراسم افتتاح موزه را در نظر نگیریم، مسئولان هلال‌احمر معتقدند از ابتدای کار یعنی ارائه طرح‌ها به میراث فرهنگی، از نصب آسانسور نیز صحبت شده و حتی به جانمایی این سازه در موزه نیز اشاره شده بود. حالا «محمدرضا کارگر»، مدیر اداره‌کل موزه‌ها با این اقدام به خصوص در موزه استاد صنعتی موافق است.

وی با تاکید بر وجود یک سیاست کلان در تغییر کاربری بناهای تاریخی می‌گوید: اگر قرار باشد امروز بنایی تاریخی به موزه تبدیل شود، باید تمهیداتی برای پذیرش آن کاربری داشته باشیم، امروز مخاطبانی داریم که از نظر جسمانی نمی‌توانند از پله‌ها بالا و پایین بروند، بنابراین وظیفه داریم تمهیداتی را فراهم کنیم، تا آن‌ها نیز امکان دسترسی داشته باشند، که لزوم آن ایجاد آسانسور است.

او یکی از پیشنهادات همیشگی برای این بناها را نصب آسانسور می‌داند و ادامه می‌دهد: نصب این سازه به گونه‌ای که به شاکله بنا آسیبی وارد نکند و بتوان در زمانی که نیاز است الحاقات از بنای تاریخی حذف شود، این اقدام را انجام داد. وی با این وجود تاکید می‌کند: نصب آسانسور در بنای تاریخی نیازمند گذراندن مراحل تصویب این اقدام است. می‌توانم بگویم نصب این سازه در موزه صنعتی مانعی ندارد، چون نیاز بخشی از  بازدیدکنندگان را برطرف می‌کند. کارگر ادامه می‌دهد: مدیر کل میراث فرهنگی استان تهران باید در این زمینه راه‌حلی را پیدا کند.
منبع: بهارنیوز

«گم‌گشته» در سطرها و رنگ‌ها

مریم پیمان- روزنامه بهار
محمدعلی بنی اسدی، تصویرگر و نقاش ایرانی (زاده ۱۳۳۴ سمنان) است. او از جمله چهره‌ها ی آکادمیک ایران در زمینه‌ طراحی و گرافیک بوده و هم‌چنین عضو هیات علمی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. او جوایز زیادی از جشنواره‌های داخلی و خارجی کسب کرده و در سال ۲۰۱۲ نیز نامزد نهایی جایزه‌ها نس کریستین اندرسن برای ادبیات کودک هم بوده است، اعتبار این جایزه در حدی است که از آن به عنوان نوبل کوچک یاد می‌کنند. بنی اسدی علاوه بر تصویرگری بیش از ۸۰ جلد کتاب کودک و نوجوان، همکاری با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مجلات و روزنامه‌های مختلف از جمله گل آقا، کیهان بچه‌ها و سروش نوجوان و هم‌چنین ساخت چندین انیمیشن کوتاه را در سوابق کاری خود دارد.
***
 شما به پرسه‌زنی علاقه دارید؟
بله، ولی خیلی در خیابان نیستم. راه رفتن را دوست دارم ولی در سال‌های اخیر به‌خاطر حجم زیاد کار نمی‌توان.
 یک جور مفهوم «گم‌گشتگی» در آثار شما دیده می‌شود. قبلا گفته بودید «اگر بدانم در نقاشی می‌خواهم به چه برسم اصلاً شروع نمی‌کنم» آیا این هم نوعی پرسه‌زنی است؟ یعنی محمدعلی بنی‌اسدی علاقه دارد که نداند کجا می‌رود؟
شاید گمگشتگی از کودکی‌ام می‌آید. سمنان فضای عجیبی داشت. خانه‌ ما خیلی بزرگ و انتهای یک کوچه بود. مادرم معلم و پدرم کارمند بود. من تنها در این خانه بزرگ بودم و یک سری سوراخ‌سنبه در یک خانه قدیمی که نمی‌دانی چیست و تمام وقت داری جست‌وجو می‌کنی. درباره نقاشی بگویم؛ وقتی قرار است نمایشگاه بگذارم – مثل همین روزها- دلهره‌ها شروع می‌شود. دیروز فکر می‌کردم «می‌خواهم چه کنم؟»، ایده اولیه به ذهنم می‌رسد ولی وقتی کار را شروع می‌کنم، ممکن است ماهیت ماجرا متفاوت شود. هیجان اولیه را در نقاشی دارم و شروع می‌کنم ولی اینکه ماجرا به کجا می‌رود را نمی‌دانم.
 منظورم از پرسه‌زنی همین بود، این‌که دقیقاً نمی‌دانیم کجا می‌رویم. شاید نشانه‌های بین راه ما را راهنمایی می‌کند.
بله نشانه‌ها را دنبال می‌کنم. بارها با خانواده‌ام جاهایی رفتیم که گم شدیم. بسیاری اوقات برایم این‌که ندانم به کدام سمت می‌روم جذاب است. شاید در خیابان این اتفاق نیفتد ولی در ذهنم چرا.
 یعنی گم شدن شما را اذیت نمی‌کرد؟
من را نه! ولی گاهی بقیه را چرا!
 سپهری گفته بود گم شدن فضیلت بزرگی است. شما هم معتقدید گم شدن فضیلت است؟
خیلی وقت‌ها در ذهنم است که روزی بروم گم شوم. ولی وقتی گم می‌شوید باید بتوانید خود را اداره کنید. خیلی‌ها گم می‌شوند و نابود می‌شوند یعنی گم و گور می‌شوند. ولی اگر براساس نشانه‌ها حرکت کنیم این اتفاق نمی‌افتد.
 پس نشانه‌های هویتی که در کارتان می‌گذارید می‌خواهد دوباره شما را برگرداند؟
در نقاشی عامدانه علامت نمی‌گذارم. شاید خواب‌ها و قصه‌هایم را تصویر می‌کنم. مثلا خواب دیدم که یک سکه‌ قدیمی را شستم و تمیز کردم یا این روایت خواب‌گونه که اقوام من از کویری رد شدند و آنجا سایه دختری روی سنگی مانده؛ یا چرخ گاری که در خاک فرورفته است. سمنان که در آن بزرگ شدم یک‌نوع رازوارگی داشت.
 شما شاگرد الخاص بودید؟
نه.
 پس چرا خیلی‌ها این‌طوری فکر می‌کنند؟
شاید عناد دارند. آدم باید شانس بیاورد که شاگرد الخاص باشد، اما من نبودم. معلم نقاشی‌‌ام محسن وزیری‌مقدم بود. بعد از ایشان هم استاد من در دانشکده جواد حمیدی شد.
ولی انگار فضای مشترکی با الخاص دارید.
می دانید که مسعود سعدالدین خیلی رابطه خوبی با الخاص داشت و به نحوی پسر‌ هانیبال حساب می‌شد. من با مسعود سعدالدین سربازی رفتم و خیلی صمیمی شدیم و دائما درباره نقاشی حرف می‌زدیم. بعد سربازی با سعدالدین یک اتاق بزرگ از الخاص به عنوان کارگاه اجاره کردیم. طی یک سال هرروز او را می‌دیدم اینجا بود که تضاد ما خودش را نشان داد. این‌ها تأثیر نقاشان مکزیکی را داشتند و من نداشتم. یک روز که بحثی بین ما درگرفت،‌هانیبال بهم گفت «تو رئالیستی ما رئالیست نیستیم». این عین جمله الخاص است.
 و این باعث جدایی شما شد؟
نه. الخاص داشت یک جوری به من اهمیت می‌داد و ازم تعریف می‌کرد. من آن موقع به الخاص انتقاد داشتم ولی در اینکه نقاش خوب و توانمندی بوده هیچ شکی نیست. جنس شمایل‌کشی الخاص یا شکل شوخی‌های کارهایش را من ندارم، اما می‌توانم بگویم بیشتر کارهای الخاص را دیدم.
 دقیقاً چه‌کاره هستید؟ نقاش؟ تصویرگر؟ مجسمه‌ساز؟ بیش از ۱۰۰۰ فریم تصویرسازی برای کتاب کودک کرده‌اید و ۱۲ نمایشگاه نقاشی انفرادی داشته‌اید.
نمی‌توانم ماجرایی را در خودم نگه دارم و بپرورانم و بعد بیرون بریزم. انیمیشن هم خواندم ولی از یک جایی تصمیم گرفتم انیمیشن کار نکنم چرا که نمی‌توانستم حرکت‌ها را تکرار کنم. حتی طرح مدادی که روی بوم می‌کشم بعد که قلم‌مو برمی‌دارم و رنگ می‌گذارم طرح اولیه را تغییر می‌دهم. در دانشگاه، مجسمه‌سازی و نقاشی خواندم و همان سال‌ها کار تصویرگری هم کردم. آن دورانی که شروع کردیم، تقریباً نقاشانی بودیم که می‌خواستیم تصویرگری، زندگی‌مان را بگرداند. بنابراین خیلی‌ها زود از این فضا رفتند. آقای وکیلی، آقای نصر، من و دیگران. تصویرگری نسل ما شاید در تعریف دقیق تصویرگری قرار نمی‌گیرد. خیلی از کارهای ما روح تصویرگری ندارد بلکه روح نقاشانه دارد.
 پس چرا شما را بیشتر تصویرگر به جا آورده‌اند با اینکه سوابق نقاشی‌تان بیشتر است؟
جامعه برایش این‌طوری راحت‌تر است که هر نفر را در یک دسته‌بندی قرار بدهد. بخش دیگرش هم برمی‌گردد به نوع برخورد من با نقاشی. نقاشی انگار از مسیر قدرت‌نمایی عبور می‌کند و من آن را در رفتار خودم حذف کرده‌ام. یک بخش دیگر هم شاید به این برمی‌گردد که من در دانشگاه تصویرسازی درس می‌دهم.
 دو دوره در کارهای شما قابل تشخیص است؛ کارهایی که متافیزیک درش جدی‌تر است؛ انسان‌ و حیوان‌های اساطیری که رفته‌رفته زمینی‌تر می‌شوند تا کارهای امروزتان که انسان‌های اطراف ما هستند و خیلی فیزیکال‌تر و محسوس‌ترند.
سال ۷۹ شب عاشورا بود من سه صحنه را دیدم. آمدم در خیابان دسته دیدم که داشتند می‌رفتند بعد به خانه آمدم و تنها بودم و نشستم بردن نخل در ابیانه را دیدم و بعد یک فیلم خیلی بدوی که یک دوربین گذاشته شده بودند و یک سری آدم حرکت می‌کردند و دوربین هیچ حرکت نمی‌کرد. یک دفعه اتفاقی در من افتاد و من را به یک سمتی برد، انگار به آخر خاک رسیدم. همیشه روحیه‌ مذهبی داشتم که گاهی این روحیه می‌خواسته در کارهایم بیاید. آن شب انگار به آخر جهان رسیدم. یک طراحی کشیدم، رنگ کردم و کار شد؛ مثلاً یک آدمی است که دستش بالاست و یک حیوان عجیب و غریب آن ته قرار دارد و این سرآغاز یک ماجرا شد و آرام‌آرام از یک جایی به بعد اینها خیلی به هم نزدیک شدند. اینها یک نمایشگاه من را تشکیل دادند. در نمایشگاه بعدی آدم و حیوان خیلی به هم نزدیک شدند یک بار هم حروف آمدند اطرافش. به قول یکی از دوستان انگار سکوتی بود حالا صدا آمده است داخلش.
 خط از کجا وارد کارتان شد؟
اوایل دهه ۶۰ در کتاب‌های شعر شروع به طراحی کردم، یعنی مستقیماً از ادبیات به‌عنوان تلنگر اولیه شروع کردم. من همیشه یک شارژر داشتم که می‌توانست فیلم یا کتاب یا نقاشی دیگران باشد. گاهی ادبیات من را شارژ می‌کرد و می‌کند. حروف شاید از این‌جا در کارم آمدند، اول دور کار بودند بعد آرام‌‌آرام درهم تنیده شدند.
 امروز که با کار شما مواجه می‌شویم این انسان‌ها، انسان‌های ملموس و محسوس دوروبرمان هستند. این از کجا آمده است؟
جدیداً عکس پیدا می‌کنم، ۴۰-۵۰ عکس را در آتلیه‌ام می‌گذارم. وقتی شوق نقاشی دارم، یک عکس را برحسب آن لحظه انتخاب می‌کنم و بر مبنای آن کار می‌کنم. وقتی شروع به کار می‌کنم، مسائلی که پیرامونم می‌گذرد در ذهنم می‌آید. فرض کنید موی یک آدمی که دیده‌ام در ذهن من مانده است و در انتخاب عکس تأثیر می‌گذارد. گاهی شده که نقاشی‌ام ۵ بار عین آن عکس شده و پاک کرده‌ام. آخرین بار یادم است داشت اشکم درمی‌آمد که توروخدا پاکش نکن ولی پاک کردم. با این وضع انگار تصویری درمی‌آید که نه تصویری است که عکسش را داشتی نه تصویر شخصی خودِ من است نه تصویری که چند روز پیش دیدی و موهایش به نظرت بامزه آمده است. بلکه ملغمه‌ این‌ها است. خیلی وقت‌ها این ملغمه شده یک شمایل. ناخودآگاه دورش یک رنگ زرد هم گذاشته شده، واقعاً به قصد نیامدند. انگار تصویر از جایی دور به من می‌رسد. این جمله پیکاسو است؛ تصویر از جایی دور به شما می‌رسد.
 یک جایی کریم نصر گفته «بنی‌اسدی وقتی با گواش کار می‌کند چون سریع خشک می‌شود، کارش را درست انجام می‌دهد ولی وقتی با رنگ روغن کار می‌کند چون امکان دارد دستکاری کند کار را خراب می‌کند.» حالا هم که با اکریلیک کار می‌کنید که زود خشک می‌شود.
طبیعی است که ابزار، قطع کار، محیط و خیلی چیزهای دیگر روی کار اثر دارد. مساحتی که شما برای کار کردن دارید هم مهم است. مسئله رفتار متفاوت مناسب ابزار و فضا است. من مشکلاتی را در دوستان می‌بینم، آنهایی که از این جنس حرف می‌زنند، اتودهای کوچک و کارهای سه‌متری‌شان هیچ فرقی باهم نمی‌کند. من به عنوان یک شرقی آدم پرحرفی هستم، یعنی اگر گوشه‌گوشه تابلو را چیزی نکشم، انگار کم‌فروشی کردم.
 یک مجموعه از کارهای شما باز روایت آثار دیگران به خصوص آثار قدیمی است. مثل آثار قاجاری و یا دوشیزگان اوینیون و خیلی چیزهای دیگر. این باز روایت از کجا می‌آید؟
از سالیان پیش براساس‌ها نری روسو و خصوصاً آن کولی خفته تعداد زیادی کار کردم. آنقدر جرأت ندارم به‌هم بریزم، اما برای شکستن آن خیلی باید دل را به دریا بزنم.
 دارید با تاریخ هنر سرشاخ می‌شوید؟
نه خیلی. خیلی جاها تاریخ هنر ناخودآگاه در کارم حاضر می‌شود ولی در مورد دختران اوینیون – دروغ چرا؟- می‌خواستم سرشاخ شوم. می‌خواستم ببینم می‌توانم بتابانم یا نه؟ وقتی کارم تمام شد رفتم در اینترنت دیدم همه راجع به آن کار کرده‌اند و خیلی حالم خراب شد. اگر قبلش دیده بودم این کار را نمی‌کردم. ولی در مورد فتحعلی‌شاه از کارم راضی هستی و پای آن می‌ایستم. چون سالیان سال سراغ هنر ایران رفتم و من را پس زد. هنر ایران به نظر می‌آید دایره‌ بسته‌ای است که قرار بوده رازش را ندانیم و نتوانیم کشف کنیم و این که توانستم به آن نزدیک شوم «اجر صبری است که در کلبه احزان کردم.
منبع: بهارنیوز

نامه استادان سرشناس ادب، تاریخ و فرهنگ ایران درباه بزرگداشت روز کوروش

اساتید میرجلال‌الدین کزازی، علی‌اصغر دادبه، ناصر تکمیل‌همایون و حکمت‌الله ملاصالحی با نگارش نامه‌ای خطاب به حسن روحانی، از وی خواسته‌اند تا زمینه حضور خودجوش مردم را که روز هفتم آبان‌ماه به مجموعه پاسارگاد می‌روند، فراهم سازد.
در این نامه اظهار شده است: «نزدیک به یک دهه است که هفتم آبان‌ماه از سوی دوستداران ایران در سراسر جهان به یاد روز صدور منشور حقوق بشر کوروش بزرگ پس از آزادسازی بابل، که نقطه عطفی در تاریخ جهان به شمار می‌رود، به‌گونه‌ای خودجوش «روز کوروش» نامیده شده و در آن گروهی از ایرانیان که سال به سال بر شمارشان افزوده می‌شود بر آرامگاه آن شخصیت ارجمند گرد آمده و جلوه‌هایی زیبا از وحدت و همبستگی ایرانیان و اقوام ایرانی را به نمایش می‌گذارند. این روز، در واقع، روز بزرگداشت تاریخ و فرهنگ ایران‌زمین و یکتاپرستی، آزادمنشی، صلح‌دوستی، خردورزی، مردم‌داری، کشورداری و انسان‌دوستی ایرانیان و میراث مشترکِ ایرانی‌تباران، با هر دین و زبان و از هر قوم است.»
در ادامه این نامه آمده است: «در کنار یادکردِ مفصل و آشکار کوروش بزرگ در کتاب‌ دینی عهد عتیق به نیکی، در آثار بسیاری از بزرگان و مفاخر اسلامی روح متعالی و عدالت‌خواه کوروش ستایش شده و بسیاری از صاحب‌نظران حوزه و دانشگاه در تفاسیر آیات ۸۲ تا ۹۵ سوره‌ کهف قرآن مجید، که بر انطباق روایات مربوط به کوروش کبیر و ذوالقرنین تاکید می‌کند، به جایگاه کوروش یا ذوالقرنین از منظر قرآن اشاره کرده‌اند و از این رو، توجه به این نماد ملی با فرهنگ اسلامی ملت ایران ستیزی ندارد.»
در این نامه درخصوص رویدادهای سال‌های اخیر چنین اشاره شده است: «در سال‌های اخیر، برای مخدوش کردن چهره کوروش نزد مردم، تلاش‌های بسیاری از طرف گروه‌‌های جدایی‌خواه و تندرو صورت گرفته است که در کنار دشمنان تاریخی فرهنگ ایرانی می‌کوشند با انداختن اختلاف میان ایرانیان این ملت تاریخی را ضعیف و آماده تجزیه‌های سیاسی و فرهنگی بیشتر کنند. از طرف دیگر، گروه‌هایی از مخالفان سیاسی نظام حاکم می‌کوشند این چهره ملی و انسانی را به سود جریان و سلیقه سیاسی خویش مصادره کنند.»
در انتهای این نامه تاکید شده: «امید که با پیگیری شما، سازمان‌ها و نهادهای متولی، اهمیت حفظ و یاری رساندن به این مناسبت ملی را درک کرده و در کنار مردم چنین مناسبتی را از چنان پیرایه‌هایی پاک گردانند تا به این وسیله تلاش‌های بدخواهان ایران و گروه‌‌های جدایی‌افکن را که با حمله به شخصیت کوروش و روز کوروش همبستگی ملی و تاریخی و فرهنگی ما را نشانه گرفته‌اند، ناکام سازند و با بهره‌برداری خردمندانه از محبوبیت جهانی این شخصیت مهم، گامی نو در نشان دادن تصویری از پیشینه کهن صلح‌دوستی و حقوق بشر ایرانیان بردارند و از آن در راه ساختن پدیده‌هایی فرخنده همچون گسترش صنعت گردشگری بهره ببرند.» دکتر میرجلال‌الدین کزازی و دکتر علی‌اصغر دادبه از استادان ادبیات، دکتر ناصر تکمیل‌همایون استاد تاریخ و جامعه‌شناسی و دکتر حکمت‌الله ملاصالحی استاد باستان‌شناسی هستند.
منبع: بهارنیوز

برسد به دست آقای بنان

گروه فرهنگ و هنر: «این فیلم را در سال ۱۳۹۲ ساختم و در آن زمان اصلا «بنان» را دوست نداشتم. من در رادیو کار می‌کردم و مجبور شدم برنامه‌ای ده دقیقه‌ای را درباره او بسازم. به همین دلیل سراغ ساختن این فیلم رفتم و در نهایت از دوست نداشتن بنان پشیمان شدم.» این جملات بخشی از اظهارات زهره محقق فارغ‌التحصیل سینما از دانشگاه هنر است که فیلم مستند «برسد به دست آقای بنان» را کارگردانی کرده است؛ طبق گفته او، این فیلم قرار است از آذرماه در گروه سینمایی هنر و تجربه اکران شود.
 

زهره محقق درباره این مستند اظهار کرد: متوجه شدم بعد از گذشت ۳۲ سال از درگذشت این خواننده هیچ فیلمی درباره او ساخته نشده است؛ خواستم این فیلم را درباره او بسازم که با همکاری همسر او به سرانجام رسید. او ادامه داد: این مستند ۸۷ دقیقه‌ای و گفت‌وگو محور است. در این فیلم با «پری خانم» (پری دخت‌آور) همسر او، هومن صدر پسرخوانده بنان، کاوه دیلمی، سالار عقیلی، حریر شریعت‌زاده، مزدا انصاری، ایرج خواجه‌امیری و گروه موسیقی «دنگ‌شو» گفت‌وگو انجام دادم. از بخش‌هایی از صحبت‌های استاد (محمدرضا) شجریان نیز که در جشن ۱۰۰ سالگی بنان مطرح شده بود نیز استفاده کردم. این کارگردان درباره علاقه‌مندیش به بنان گفت: در طول زمان تولید فیلم آنچه که باعث شده به «بنان» علاقه‌مند شوم این بود که می‌توان او را خلاق‌ترین خواننده ایران دانست، او بود که مرز مشترکی میان موسیقی جدید و قدیم ایجاد کرد. قطعه مشهور «الهه ناز» او نیز در آن زمان مورد انتقاد قرار گرفته بود. من نشنیده او را دوست نداشتم؛ اما در حال حاضر حتی نسل جوان ۲۰ ساله ما نیز اگر بنان را بشنوند آن را دوست خواهند داشت.

او در پاسخ به این پرسش که باز هم قصد دارد به سراغ ساختن مستندهایی از اهالی موسیقی ایران برود؟ بیان کرد: در فکر ساخت مستندهای دیگری درباره اهالی موسیقی ایران هستم؛ دوست داشتم درباره استاد نادر گلچین (خواننده) اثری را می‌ساختم اما با درگذشت او این فرصت گرفته شد. در مستندسازی ایران مشکلاتی در زمینه نمایش فیلم و بودجه وجود دارد که باعث می‌شود کمتر به سراغ این کار بروند. محقق با اشاره به تک اکران این فیلم در خانه هنرمندان ایران، گفت: این فیلم یک اکران در خانه هنرمندان ایران داشت؛ من فکر می‌کردم صندلی‌های سالن پر نشود اما هنگام نمایش فیلم با افرادی روبرو شدم که ایستاده آن را تماشا می‌کردند. مردم ما نوستالژی را دوست دارند و از هوش موسیقایی خوبی برخوردار هستند؛ وقتی چنین اتفاق‌هایی بیفتد به سمت آن می‌روند.

او در پاسخ به این پرسش که با وجود ساخت و اکران موفق فیلم‌هایی مانند «بزم رزم» فکر می‌کند راه برای پرداختن به موسیقی در سینمای مستند ایران باز شده است، اظهار کرد: فکر می‌کنم گروه سینمایی هنر و تجربه این راه را باز کرده است زیرا فیلمساز به مخاطبش وابسته است و اگر مخاطب نداشته باشد ممکن است انگیزه‌اش را برای ساخت فیلم از دست بدهد. مردم آنقدر موسیقی غیر خوب شنیدند که با شنیدن یک اثر خوب به سمت آن می‌روند.

این کارگردان در بخش دیگری از این گفت‌وگو بیان کرد: این فیلم در واقع پروژه نهایی پایان‌نامه من بود؛ انجام تحقیق و مصاحبه‌ها حدود دو ماه طول کشید؛ من باید سریع آن را به دفاع می‌رساندم. من تغییر زیادی در تدوین این فیلم بعد از پایان‌نامه دانشگاه انجام ندادم زیرا واکنشی که بعد از اکران در خانه هنرمندان دریافت کردم این بود که فیلم جامع و کامل است. محقق درباره انتخاب نام این مستند نیز گفت: «برسد به دست آقای بنان» نامه‌ای از طرف منِ ۲۲-۲۳ ساله است که هیچ علاقه‌ای به او نداشتم و حالا کم کم به او علاقه‌مند می‌شود. این نامه که از طرف یک نسل جدید به نسل قدیم نوشته می‌شود در طول فیلم خوانده و متن آن نوشته می‌شود.

کارگردان فیلم «برسد به دست آقای بنان» گفت: این فیلم با توجه به بازخوردی که من دیدم، نه آنچنان سطح پایین است که فرهیختگان آشنا با موسیقی را دلزده کند و نه آنچنان سطح ‌بالاست که آدم‌های عادی را که با بنان خاطره دارند خسته کند؛ من فکر می‌کنم هر دو طرف از دیدن فیلم راضی خواهند شد.
منبع: بهارنیوز

ساخت پردیس «ساحل» در اصفهان

پردیس «ساحل» به همت موسسه بهمن سبز در اصفهان ساخته می‌شود.

محمود کاظمی مدیر عامل موسسه بهمن سبز گفت: به زودی عملیات ساخت دومین پردیس سینمایی در اصفهان به همت موسسه بهمن سبز و با همکاری موسسه سینما شهر و شهرداری اصفهان شروع می‌شود. پارسال پردیس سینمایی «چهارباغ» در اصفهان ساخته شد و امسال با برنامه‌ریزی‌هایی که همراه همکارانم در اصفهان داشتیم، سینما ساحل به پردیس «ساحل» تبدیل می‌شود. این پردیس، ۴ پرده نمایش و سه سالن دارد.

به گزارش روابط عمومی این مجموعه، وی ادامه داد: این پردیس دارای ویژگی‌های خاص معماری و امکانات برای اوقات فراغت علاقه‌مندان سینماست. یک سینمای روباز هم برای این پردیس در نظر گرفته شده است. خوشبختانه آمار فروش و استقبال از پردیس «چهارباغ» نشان می‌دهد مردم خوب این شهر تاریخی و فرهنگی، به فیلم دیدن در سینماهای مدرن و مجهز علاقه‌مند هستند و قطعا از پردیس «ساحل» هم استقبال می‌شود.

کاظمی افزود: برنامه‌های عمرانی بهمن سبز در اصفهان، به سینما «ساحل» محدود نمی‌شود. به زودی به سینما «یاسمن» در شاهین شهر هم یک سالن اضافه خواهد شد. در سینما فرهنگ فولادشهر هم یک سالن دیگر تدارک خواهیم دید. در پردیس «چهار باغ» هم یک سالن دیگر به بهره‌برداری می‌رسد.

مدیر عامل موسسه بهمن سبز گفت: با برنامه‌ریزی‌هایی که انجام شده به زودی ساخت یک سینمای تک سالنی در شهرستان بروجرد را آغاز خواهیم کرد. مذاکرات و برنامه‌ریزی‌ها برای ساخت پردیس مراغه هم با جدیت ادامه دارد و امیدوارم بتوانیم امسال، ساخت این پردیس را آغاز کنیم.


منبع: عصرایران

تلاش ترکیه برای توسعه گردشگری سلامت

دولت ترکیه شروع به ایجاد نقشه‌راهی برای فعال کردن بخش توریسم حرارتی مبتنی‌بر منابع طبیعی آب‌های گرم و سرد، کرده‌است تا نقشی راهبردی در این بخش، در منطقه ایفا کند.

در کنار افزایش شمار کمپ‌های بیمارستان‌های شهری و مراکز سلامتی که در خدمت بیماران خارجی ترکیه هستند، دولت ترکیه در تلاش است تا توریسم حرارتی را نیز گسترش دهد و از چشمه‌های طبیعی آب‌های معدنی گرم و سرد این کشور بهره بگیرد.

به گزارش مهر به نقل از دیلی آکشام، شمار بیماران خارجی که خدمات سلامت عمومی را در مراکزعمومی، شخصی و بیمارستان‌های دانشگاهی دریافت می‌کنند، سال پیش۳۵۹ هزار نفر بود و در نیمه اول امسال به ۱۸۳ هزار نفر رسید.

این در حالی است که ترکیه قصد دارد تا سال ۲۰۲۳ به دومین جایگاه جهانی از نظر توریسم سلامت برسد.

در تلاش برای دست یافتن به ابزاری در بخش توریسم سلامت، ترکیه در هدف دارد تا به ۱.۵میلیون توریست در بخش سلامت و یک میلیون توریست در بخش توریسم حرارتی سرویس دهد. این کشور اکنون در مکان هفتم جهانی از نظر ظرفیت‌های گرمایی زمین است.

یکی از اقداماتی که در این زمینه انجام شده ایجاد همکاری با ترکیش ایرلاینز است. در حالی که خطوط هوایی ترکیه توزیع بروشورهایی درباره توریسم سلامت ترکیه و توریسم حرارتی را در میان مسافران خطوط هوایی خود توزیع می‌کنند، از این طریق به ترویج و مشاوره فرهنگی در بیش از ۴۰ کشور می‌پردازند.

ترکیه قصد دارد تا یکی از دو کشور اصلی جهان در زمینه توریسم سلامت شود و به مرکزی برای سلامتی در اروپا، خاورمیانه، آفریقا، آسیایی مرکزی و روسیه در چشم انداز ۲۰۲۳ برسد.


منبع: عصرایران

دیگران درباره جادوگر سورئال چه می گویند؟

هفته نامه صدا – دن یاکر، ترجمه سامان گلفر: اگر بخواهیم از یک اصطلاح اسپانیایی در مورد لوئیس بونوئل استفاده کنیم، باید بگوییم «قرن او را با خود برد». در واقع او در اولین سال قرن، در سال ۱۹۰۰ متولد شد و در ماه ژوئیه (۱۹۸۳۲) در ۸۳ سالگی در گذشت. قبل از این که جایزه اسکار سال ۱۹۷۲ را برای «جذابیت های پنهان بورژوازی» بگیرد، با پیش بینی این که برنده می شود و گفتن این که ۲۵ هزار دلار پرداخته است تا این افتخار نصیبش شود، آبروریزی کرد. بعد هم سرش را بالا گرفت و گفت: «من که به شما گفتم آمریکایی ها تاجرهای درستکاری هستند.»

بونوئل تن به تحلیل روانشناختی نمی داد تا به آنچه بی گناهی ناب تخیل می نامید، دست یابد. ژان کلود کاریره دوست محبوب و همکار فیلمنامه نویس او که در آثار متعددی با او همکاری داشت، در سال ۱۹۸۱ هنگامی که جشنواره کن به او ادای احترام کرد، در مقاله ای با عنوان Le Malin (شیطان) نوشت: «او تنها فیلمساز زنده است که می داند اعصار میانه (قرون وسطی) چه معنایی دارد. و او همچنان دلتنگ دوران خیال برانگیز و آرام کودکی اش در منطقه ای روستایی در اسپانیاست. خود بونوئل درباره اش گفته است: «در آن زمان، آدم برای خودش یک زندگی درونی داشت.»

دیگران درباره جادوگر سورئال چه می گویند؟

در آخرین دهه زندگی اش، مدام قول می داد که هر فیلم، آخرین فیلمش باشد. پس از «این میل مبهم هوس» (۱۹۷۷) او قصد داشت فیلمی بسازد که کاریر آن را «دیدگاه یک زاهد خلوت نشین چهره به چهره با زمانه اش» توصیف کرده است. هرگز این کار را نکرد. آثاری که او در سه دوره زندگی حرفه ایش ساخت – در مکزیک، فرانسه و اسپانیا مایه تسلای عاشقان سینما است که البته حسرت آن را می خورند که هالیوود به او امکان دوران چهارمی را نداد.

بونوئل در مصاحبه ای که سال ۱۹۸۱ با مجله France Soir داشت، خاطره ای تعریف کرد از زمانی که در سال ۱۹۳۰ در تدارک ساختن «دوران طلایی» بود و استودیو مترو گلدوین مدیر او را به هالیوود دعوت کرد. در آنجا گرتا گاریو داشت آماده می شد تا یک کلوز آپ بگیرد. بونوئل چنین به یاد می آورد: «چشمش که به من افتاد، دستیار کارگردان را صدا زد و او هم آمد به طرف من و بازویم را گرفت و من را بیرون انداخت! هرگز نخواستم دوباره به آنجا برگردم. این کارآموزی برای من در هالیوود بس بود.»

بونوئل بازیگران مورد علاقه خود را داشت: میشل پیکولی، جولین، برتو، دلفین سیریگ و ژان مورو. در اسپانیا فرانسیسکو رابال را داشت و البته فرناندو ری، که در چندین فیلم نماینده شخصیت خود کارگردان بود. در اینجا تعدادی از همکاران بونوئل او را چنین به یاد می آورند:

کاترین دونوو (تریستانا)

دیگران درباره جادوگر سورئال چه می گویند؟

کاترین دونوو: بونوئل دوست نداشت زیاد صحبت کند. این کار او را از لحاظ جسمی خسته می کرد ولی ما در سکوت یکدیگر را درک می کردیم. فیلمبرداری تریستانا بهتر از «زیبای روز» پیش رفت، چون تهیه کننده بهتری داشت، اما عمدتا به این دلیل که بونوئل خودش خیلی خوشحال بود که برای اولین بار از زمان «ویریدیانا» در اسپانیا فیلمبرداری می کند. خیلی شوخ و شنگ بود. حس مطایبه عجیبی داشت. یکی از چیزهایی که تاکید می کرد، این بود: «از همه مهم تر، روانشناسی ممنوع!» من از صمیم قلب حرفش را پذیرفتم، مخصوصا که این را از ته دل می گفت.

ژان مورو (خاطرات مستخدمه)

دیگران درباره جادوگر سورئال چه می گویند؟

ژان مورو: من او را پدر اسپانیایی خودم می دانم و او را به همین نام صدا می زنم. صرفا ملاحظات مربوط به گیشه باعث شد ما ملاقات کنیم. او نمی دانست چه بازیگر زنی را برای «خاطرات مستخدمه» انتخاب کند و تهیه کنندگان من را پیشنهاد کردند. وقت ناهار در آپارتمانی در سنمت تروپه ملاقات کردیم و کنار هم بودن و همچنین غذایی که با هم خوردیم، خیلی خوب بود. آدم شگفت انگیزی بود. تنها کارگردانی بود که می دانستم هرگز یک فیلم برداشته شده را دور نمی ریزد. تمام فیلم را در ذهنش داشت.

وقتی او می گفت «حرکت» و «کات» می دانستید که هر چه میان این دو است روی نوار فیلم چاپ می شود. بیشتر با حرکت جسمانی کار می کرد. ما خیلی درباره شخصیت صحبت نمی کردیم بلکه درست مثل زندگی، گاهی اوقات آدم خودش را بهتر بیان می کند و گاهی هم بالاخره چیزی در مورد دیگری می گوید.

فرانکو نرو (تریستانا)

دیگران درباره جادوگر سورئال چه می گویند؟

فرانکو نرو: بونوئل همیشه به من گفت بهترین چیز این است که چیزی را به تماشاگر نشان ندهی و تخیل او را تحریک کنی. در فیلم «تریستانا» صحنه ای بود که کاترین دونوو کنار پنجره بود و به پسری در میدان نگاه می کرد که به او خیره شده بود و می خواست بیشتر ببیند. دوربین روی صورت کاترین مانده بود و همه چیز را می رساند، بدون این که صریح باشد.

فکر می کنم همه نابغه ها مثل بچه ها هستند. جووانی پاسکولی، شاعر ایتالیایی، گفته است: «در هر مردی روح یک کودک نهفته است، وقتی که او را ترک کند، او به هیچ مبدل می شود.» یک روز صبح بونوئل سر صحنه آمده بود و نمی توانست بقچه بندیلش را پیدا کند. کل کارکنان صحنه داشتند به دنبال آن می گشتند و او تا کیسه اش پیدا نشد، حاضر نبود کار را شروع کند.

مدام ناله می کرد: «کیسه من!× کیسه من!» عین یک پسر بچه، عاقبت پیداش کرد و گرفت و یواشکی آن را برد به یک گوشه. من رفتم دنبالش و دیدم یک ساندویچ گوشت از آن برداشت و شروع کرد به خوردن. خیلی ساده. گرسنه بود. وقتی او را دیدم از جا پرید و گفت: «چه کار می کنی؟ لطفا به کسی نگو من گرسنه هستم. اگر آنها من را ببینند، بدآموزی دارد؛ چون آن وقت همه شان می خواهند غذا بخورند ولی من گرسنه هستم.»

یک روز دیگر – خودش می گفتا که ناشنوا است، اما من شک دارم که راست می گفت – جلوی یک نفر را گرفت که لال بود و به او گفت: «شما گنگ هستید؟ من هم کر هستم! این به آن در!» و نیم ساعت داشت می خندید.

بول اوژیه (جذابیت های پنهان بورژوازی)

دیگران درباره جادوگر سورئال چه می گویند؟

بول اوژیه: بازیگران ابزارهایی هستند برای آن که ایده های کارگردان را برسانند – به همین دلیل است که همه نقش هایم را دشوار می بینم چون نمی توانم به کارگردان خیانت کنم. با این حال، برای «جذابیت های پنهان بورژوازی»، من کار زیادی بازم نبود انجام بدهم. بونوئل بازیگران را به عنوان انسان دوست داشت و رفتار خوبی با آنها داشت، اما اصلا برایش فرق نداشت که آنها بازیگر هستند – چه نقشی را بازی می کنند یا مثلا من چه کسی بودم… برای او فقط همین مهم بود که فیلم، فیلمنامه را بازگو کند، چون همیشه دلش می خواست نویسنده باشد. باید دقیقا همان چیزی را می رساندید که او نوشته بود. نمی توانستید کمترین فاصله ای از آن بگیرید.

میشل پیکولی (بل دوژور)

 
میشل پیکولی: او هرگز توضیحات روانشناختی و یا بحث درباره انگیزه را دوست نداشت. بسیار مؤدب و مهربان و دوست داشتنی بود. بسیار باملاحظه بود و رعایت مردم را می کرد و حس طنز خوبی داشت و به شکل وحشتناکی همه چیز را می دید و درک می کرد. اگر اشتباه می کردید یا شوخی زشتی می کردید یا کسی را ناراحت می کردید، بلافاصله در مورد شما قضاوت می کرد. غیر از این موارد، بسیار نازنین بود اما آرامشی که داشت، با اقتداری بزرگ همراه بود.

با بازیگران بسیار مهربان بود و به آرامی پیشنهاد می کرد و می دانست که درست است. بازیگران هم می دانستند که در مورد کارش تعارف ندارد. اصلا تردیدی در کار نبود. در یک صحنه در «زیبای روز»، جورج مارشال باید از پله پایین می رفت، نمای کلوز آپ بود و تماشاگر می توانست در ذهن تجسم کند او چه می کند. کارش آسان نبود. بونوئل به او گفت: «به خورشید در حال طلوع فکر کن.» شگفت انگیز بود. هیچ توضیحی در آن مورد نداد – صرفا گفت به آن پایین برود. به بازیگر هم گفت که به خورشید فکر کند.

دیگران درباره جادوگر سورئال چه می گویند؟

در زندگی سختگیر بود و راضی کردنش بسیار سخت بود. در یک خانواده خوب بورژوا در اسپانیا به دنیا آمده بود که همه چیز آن بسیار مرتب و منظم بود. در مورد کار با بودجه خیلی خوب عمل می کرد چون موقعی که جوان بود سختی های اقتصادی را به ویژه در ایالات متحده تجربه کرده بود. خیلی کم هزینه زندگی می کرد.

خیلی تفریح می کردیم. او مثل یک بچه شوخی می کرد. همیشه همان لطیفه های تکراری را می گفت. هرگز نامه نمی نوشت، مگر موقعی که دلایل بسیار دقیقی برای این کار وجود داشت. هر بار امضا می کرد: «بدون تقدیم احترام». من سر به سرش می گذاشتم و طعنه می زدم که کاترین دونوو و من بوده ایم که او را ساخته ایم. من گفتم: «سال ها بود که فیلم هایت را هیچ کس نمی دید، غیر از یک مشت روشنفکر، تا وقتی که «زیبای روز» را ساختیم.» و او بسیار سرحال آمد و موافقت کرد و گفت: «شما حق دارید. متشکرم.»ما می خندیدیم و مدام شوخی می کردیم. خنده او از درد وحشتناکی ناشی می شد اما بدون وقفه بود.

یک بار در اسپانیا با تلویزیونی فرانسوی مصاحبه می کرد که یک نفر عوامل صحنه را با دو کامیون فرستاده بود. به آنها گفت: «من با این هزینه ای که کرده ایم تا این همه را به اینجا برسانید، می توانم یک فیلم بسازم.»

به آنها گفت که ترجیح می دهد مصاحبه را در تولدو انجام دهد. آنها از او پرسیدند آیا این شهر را به طور خاص دوست دارد یا نه. جواب داد: «نه، از آن متنفرم. پر از مگس است.» بعد از او پرسیدند آیا در فیلم «ال» تحت تاثیر مارکی دو ساد بوده است و او گفت که نه، مصاحبه کننده اصرار داشت که در فیلم با زنی با خشونت رفتار می شود. بونوئل جواب داد: «وقتی همسر آدم به او خیانت کند، او هم به هم می ریزد و همین کارها را می کند.

هیچ چیز سادیستی وجود ندارد.» و به دیگران احترام می گذاشت. وقتی دو ریشاو فوت کرد، من به رادیو رفتم تا درباره او صحبت کنم. از بونوئل پرسیدم آیا می خواهد همین کار را انجام دهد یا نه. گفت: «نه. من هرگز در مورد دوستان مرده صحبت نمی کنم. فقط می خواهم همان طور که به رستوران ها ستارله می دهند، من هم ستاره بدهم. سادول ۵ ستاره دو ریشاو ۴ ستاره.»

وقتی مشغول فیلمبرداری «زیبای روز» بودیم، ایستاده بودم تا چند عکس تبلیغاتی بگیرم. بونوئل عکس ها را دید و گفت: «اسم این را بازیگری می گذاری؟ این یک عروسک است! پیکولی بازیگر بزرگ از این کارها انجام نمی دهد! چقدر ترسناک!» او مجله را تا کرد و گذاشت زیر بغل و آن را در تمام مدت فیلمبرداری نگه داشت و مدام به آن نگاه می کرد. دوستش داشتم.


منبع: برترینها

تاثیر برجام بر گردشگری موزه ها

مدیرکل موزه های کشور در گفت و گو با  ایرنا از تحریر نو و رویکرد تازه در موزه داری کشور بعد از برجام می گوید: «با روی کار آمدن دولت تدبیر و امید و مشخصا بعد از برجام، شرایطی در کشور فراهم شده تا بتوانیم ایده های نو و تحول گرا را در موزه ها اجرایی کنیم به این دلیل که یک عده از دوستانی که با ما همفکر و هم رای هستند اکنون در مصدر پست های اجرایی قرار دارند که زمینه را راحت می کند.از سال های دور هم ضرورت اندیشه تحول در موزه داری برای مساعد شدن حال موزه ها و استقبال گردشگران داخلی و خارجی را برای دیدار از موزه ها در سر داشتیم و البته این تفکرات را به دولت قبل هم گفتیم اما زمینه برای اجرای آنها فراهم نبود و گوش شنوایی وجود نداشت».


**مدیرکل موزه های کشور: دولت قبل گوش شنوا نداشت/ استقبال بی سابقه گردشگران با بیرون آوردن موزه ها از شرایط پادگانی
محمدرضا کارگر برای این تحول و رخدادها آمار و مولفه هایی هم ارائه می کند: با روی کار آمدن دولت یازدهم به همت اداره کل موزه ها و اموال منقول تاریخی شاهد افتتاح و راه اندازی تعداد ۸۳ موزه در قالب ۲۲ موزه وابسته به سازمان میراث فرهنگی، ۶۵ موزه خصوصی، ۱۸ موزه در اختیار سایر نهادها و ۶ موزه مشارکتی بوده ایم و با افتتاح ساختمان موزه بزرگ خراسان، افتتاح طبقه دوم موزه ایران باستان و بازگشایی موزه دوره اسلامی بعد از ۱۰ سال تعطیلی کار بزرگی کردیم.وی می افزاید: برخی اتفاقاتی که اخیرا در حوزه موزه‌ها افتاده است، در کشور بی سابقه است؛ بخش خصوصی در ایجاد موزه از دولت پیشی گرفته؛ روزی آرزو می کردیم به جایی برسیم که مردم به عنوان صاحبان اصلی میراث کشور، خود روزی پاسبان و نگاهبان آن باشند و امروز به این توفیق بزرگ رسیده ایم تا زمانی که دولت تنها متصدی موزه ها بود به این آرمان ها نمی رسیدیم.کارگر ادامه می دهد: سال گذشته با جدیت تمام هر دو هفته یک موزه جدید افتتاح کردیم و در سال آینده هر هفته یک موزه افتتاح خواهیم کرد تا در سال های نه چندان دور شاهد افتتاح هر روز یک موزه در کشورمان باشیم چیزی که کاملا دست یافتنی و نزدیک است؛ دیگر موزه های ما بی مخاطب نیست، سال گذشته در موزه های متعلق به میراث فرهنگی ۲۰ میلیون بازدید کننده داشته ایم و در کشوری با جمعیت ۸۰ میلیون نفر این آمار قابل توجه است.وی یادآور می شود: پس از چند دهه بزرگترین ساماندهی در موزه ها انجام شده است برای نمونه ۵۰ هزار شیء فقط در یک پروژه ساماندهی شده است؛ در دو سال گذشته ۴۸ موزه توسط شخصیت‌های حقیقی به تعداد موزه‌های کشورمان اضافه شد.
مدیرکل موزه های کشور تاکید می کند: ما می‌خواهیم درهای موزه‌ها را به روی مردم باز کنیم، دیوارها را می‌گشاییم، سنت حفاظت از موزه‌ها به مثابه یک جایگاه نظامی را برمی‌داریم و درهای موزه تا زمانی که مردم علاقه‌مند باشند، باز خواهد ماند زیرا موزه مکانی برای مردم است.

** مدیر کاخ موزه گلستان: ساعت ۹ نشده، گردشگران خارجی پشت در موزه هستند / معرفی دوباره ایران امن و باثبات به دنیا
مدیر مجموعه جهانی کاخ موزه گلستان نیز به ایرنا می گوید: معرفی دوباره ایران به جهان با برجام اتفاق افتاد، معرفی چهره ای «با ثبات و امن» از ایران با زبان دیپلماسی که در سراسر دنیا فهمیده شد، گردشگران خارجی هم وقتی برخلاف تبلیغات سوء ایران هراسانه رسانه های غربی، با تصویب برجام ایران را امن و آرام دیدند به علت پایین بودن هزینه های گردشگری در ایران و دارا بودن ظرفیت های عظیم فرهنگی تاریخی یکی از مقاصدشان ایران بود.مسعود نصرتی می افزاید: ما در مجموعه کاخ گلستان ۱۴ موزه داریم که در سال ۹۵ حدود ۱۴۵ هزار نفر گردشگر خارجی از کاخ گلستان دیدن کردند و به طور محسوسی شاهد افزایش بازدید کننده ها هستیم، ساعت ۹ صبح هنوز موزه ها باز نشده گردشگران خارجی پشت در هستند.


** مدیر موزه ملی: سونامی گردشگری در موزه ها / شنیدن تمام وقت پژواک زبان فرانسوی و آلمانی در سالن موزه
مدیر موزه ملی که به عنوان مادر موزه های ایران نیز از آن یاد می شود و متشکل از دو موزه ایران باستان و دوره اسلامی است نیز به ایرنا می گوید: بعد از برجام حدود ۴۰ درصد رشد گردشگر در موزه های ایران باستان و اسلامی داشتیم و تقاضای برگزاری تبادل آثار تاریخی ما یا دیگر کشورها برای نمایش بالا رفته است.جبرئیل نوکنده به صراحت می گوید: شفاف بگویم اگر برجام نبود کشورها به این راحتی به ما اعتماد نمی کردند تا میراث فرنگی و هویت گرانبهای کشورشان را در اختیار ما قرار دهند، اکنون بعد از نمایشگاه بزرگ آثار تاریخی مان در آلمان بعد از ۸۰ سال میزبان آثاری از دیگر کشورها چون ایتالیا، فرانسه، کره جنوبی و ارمنستان هستیم.وی می گوید: در سال ۹۴، در مجموع ۴۵هزار و ۱۳۳ گردشگر خارجی و ۹۷ هزار و ۲۵۸ نفر بازدید کننده داخلی داشتیم ولی امسال در فروردین و اردیبهشت بیش از ۶۰۰ نفر بازدیدکننده خارجی و ۴۵ هزار نفر نیز بازدید کننده داخلی بوده اند.
نوکنده با اشاره به افزایش بازدیدکنندگان در دوره مسئولیت خود می افزاید: در کنار گشایش روابط خارجی، راه اندازی موزه دوران اسلامی و موزه پیش از تاریخ و ساماندهی و تلاش با جامعه دانشگاهی و تعاملات با دانشگاه و مدارس نیز در افزایش استقبال از موزه ملی تاثیرگذار بوده است.
وی با اشاره به اینکه ظرفیت موزه را برای جامعه تعریف نکرده ایم عنوان می کند: امسال با سونامی گردشگری در ایران روبه رو هستیم به همین دلیل برنامه هایی چون صدور بلیط الکترونیکی، تخصیص بارکد به اشیا و آموزش راهنمایان تور را باید توسعه دهیم.

** مدیر کاخ موزه نیاوران: توریست های خارجی بهترین مبلغ جمهوری اسلامی
مدیر کاخ موزه نیاوران در گفت و گو با ایرنا توریستهای خارجی حاضر در ایران را مبلغ جمهوری اسلامی خطاب می کند و می گوید: جایی که آمریکا به دنبال نشان دادن چهره خشن از ایران در جوامع جهانی است و تلاش می کند تا ایران را تروریست معرفی کند، مردم مهمان نواز و فرهنگ دوست ما با بهترین پذیرایی از مهمانان خارجی و توریست ها کاری می کنند که وقتی این گردشگران به کشورهایشان برمی گردند بهترین مبلغ برای جمهوری اسلامی هستند و معترفند که تبلیغات غربی دروغی بیش نیست و در سفرهای بعدی با خود گردشگران بیشتری به ایران می آورند.رحمت الله رئوف حنان اظهار می کند: سال ۹۵ حدود ۱۷ هزار گردشگر خارجی از کاخ موزه نیاوران دیدن کردند و بازدیدهای خارجی امسال ۳ برابر شده است. ضمن اینکه به لطف برجام، با استقبال سفارتخانه های اسپانیا و اتریش یک گفت و گوی فرهنگی بین موزه ای بین مجموعه نیاوران و این دو کشور به منظور عقد تفاهم برای برگزاری نمایشگاه مشترک یا تبادل اشیای تاریخی برای نمایش در حال انجام است.

** انعقاد تفاهم نامه همکاری با ژاپن، هند، عراق، ترکیه و آلمان در حوزه مرمت، مستندنگاری و استرداد اموال
مدیر کل موزه ها و اموال منقول تاریخی کشور در گفت و گو با ایرنا، در حوزه گسترش روابط فرهنگی در عرصه بین الملل بعد از دولت یازدهم انعقاد تفاهم نامه های همکاری در زمینه های مرمت، مستندنگاری و استرداد اموال را مهم می شمارد و از استرداد ۵۸۷ قلم اشیای اموال منقول فرهنگی تاریخی متعلق به ایران از کشورهایی چون انگلستان، آمریکا، بلژیک و ایتالیا به عنوان یک دستاورد بی سابقه در تاریخ ایران یاد می کند.کارگر برگزاری نمایشگاه جهان اسلام (۲۰۱۷) در موزه بزرگ خراسان و برگزاری نمایشگاه های خارج از کشور از جمله نمایشگاه شیرها و گاوها در هنر ایرانیان از هخامنشیان تا ساسانیان در کشور ایتالیا، نمایشگاه شعله های ابدی در کشور هند، نمایشگاه پنه لوپه در کشور ایتالیا، نمایشگاه ایران فرهنگی کهن، بین آب و کویر در کشور آلمان و میزبانی از آثار تاریخی ارمنستان، لوور و کره جنوبی را در نتیجه این تلاش ها و دیپلماسی موفق می داند.
وی می گوید: رویکرد دولت یازدهم در تاسیس و اداره موزه ها مشارکت مردم است، همیشه برای رسیدن به اهداف خود باید رویکردهای مختلف و نو داشته باشیم که این رویکرد نو، برگزاری نمایشگاه ها، اداره موزه های متعلق به میراث فرهنگی، آموزش، گسترش موزه ها در سطح کشور، افزایش موزه های مشترک و موزه هایی ساخته شده مشارکتی را شامل می شود.

** قانون ششم توسعه همه دستگاهها را به ساخت موزه تخصصی الزام کرده است
کارگر تاکید دارد: اولین اولویت ما مذاکرات جدی با دستگاههاست و در قانون برنامه ششم توسعه نیز پیشنهاد داده ایم که همه دستگاه ها موظف شوند تا برای حفظ میراث خود و بالا بردن آگاهی مردم در زمینه کاری شان موزه ایجاد کنند، با این استدلال که اگر یک مجموعه نتواند مردم را با پیشینه، کارکردها و تلاش های دیرین خود آگاه کند آن تجربه ماندگار نخواهد بود و وقتی مردم نسبت به این موضوع آگاهی ندارند حساسیتی هم برای حفظ و حراست از ان هویت و تجارب نخواهند داشت.

**فضای امنیتی باید از موزه ها برداشته شود / موزه پادگان نیست
کارگر معتقد است: همانطور که در یک مقطعی دیوار پارک ها برداشته شد و هیچ اتفاقی نیفتاد، بعد از دولت یازدهم، فضای امنیتی از موزه ها برداشته شد و اگر ما هم امروز در موزه را به روی مردم تا پاسی از شب باز کنیم شرایط بهتر خواهد شد و اساسا موزه ها ساعت کاری بیش از وقت اداری داشته باشند تا گردشگران آسان تر دیدن کنند و باید جوی حاکم شود تا هر هنرمندی بتواند آثار خود را در بخش های جنبی موزه در قالب یک نمایشگاه ارائه کند.

** تمام موزه ها به QR مجهز می شوند/ ترغیب گردشگران برای افزایش آمار بازدید
کارگر به این پرسش که چرا بسیاری از موزه های ما هنوز یک شناسنامه مختصر برای معرفی اشیا در کنارشان ندارند گفت: توسعه یک شبه انجام نمی شود و نیازمند زمان هستیم، هم اکنون با مشارکت یک موسسه بزرگ داخلی در بخش خصوصی قرارداد داریم تا به طور رایگان، تمام ویترین های ما را به QR مجهز کند و با یک اپلیکیشن (نرم افزار) که روی موبایل بازدید کننده ها نصب می شود تمام اطلاعات تصویری و نوشتاری اشیا را در تلفن همراه خود ببیند و حتی این اطلاعات در گوشی ها ذخیره شوند تا بعد از ترک محل هم بتوانند آن را مطالعه کنند.
به گفته وی اگر کسی هم موبایل نداشت یک دستگاه به طور امانت در زمان بازدید از موزه به او داده خواهد شد.
کارگر وعده داد: این مساله در آینده نزدیک اتفاق می افتد و هم اکنون در موزه آبگینه به صورت آزمایشی، اجرایی شده است و تا یک سال آینده تمام موزه های بزرگ ما از این امکانات بهره مند خواهند شد و قطعا در افزایش رغبت گردشگران برای بازدید از موزه ها تاثیرگذار خواهد بود.

** مدیر موزه ایران باستان: دچار غفلت تاریخی هستیم/ فرصت گسترش ارتباطات را مغتنم بشماریم
نوکنده رئیس موزه ملی ایران از فرصت حاصله توسط برجام برای گسترش ارتباطات با موزه های مطرح دنیا می گوید: یکی از دستورالعمل های ما در موزه ملی گسترش ارتباطات با موزه های بزرگ دنیا بوده است به طوری که در سال های اخیر سعی کرده ایم با موزه های مهم دنیا از جمله کشورهای فرانسه، آلمان و ایتالیا ارتباط دوجانبه و تبادل تجربه داشته باشیم و درباره هند نیز یک نمایشگاه جنبی از آثار تاریخی ایرانی در ایام نوروز برگزار کردیم و بناست این مراودات ادامه یابد.

** مدیر کل موزه ها: سال ۹۶ شاهد رشد ۲۰ درصدی گردشگران خارجی هستیم
کارگر درباره آخرین آمار بازدیدکنندگان موزه ها به ایرنا می گوید: به طور میانگین بعد از روی کار آمدن دولت یازدهم شاهد رشد ۱۰ درصدی در دیدار یا بازدید سالانه گردشگران از موزه ها هستیم و در سال ۹۶ این افزایش به بیش از ۲۰ درصد می رسد.وی ادامه می دهد: در سال ۹۵ حدود ۱۹ میلیون نفر از موزه های زیر نظر میراث فرهنگی در کشور بازدید کردند که ۲ میلیون نفر از این تعداد گردشگران خارجی بودند.کارگر البته دل نگرانی های جدی هم دراین باره دارد: باید قدر آهنگ خوشایند حاصله از برجام را بدانیم و و مراقب باشیم تا به هم نخورد، باید روی همین ریل حرکت کنیم و ببینیم متعاقبا از نظر «توزیع درآمد سبز» و «اشتغالزایی» چه دستاوردهای خوبی عاید کشورمان می شود.

** جانشین فرمانده کل سپاه: در صورت عهدشکنی آمریکایی ها، خود برجام را به موزه می فرستیم
تب و تاب این روزها حتی بدون اتکا به آمار و اقوال مسئولان و متصدیان و فقط با یک نگاه ساده به «صف تبدیل دلار به ریال در صرافی‌های خیابان فردوسی تهران»، «چراغ های روشن سوییت هتل ها در دل شب» و «تردد چشم رنگی ها و غیر فارسی زبان ها در اماکن سیاحتی و زیارتی» دلگرم کننده و امیدبخش است.به شرطی که به گفته سردار حسین سلامی جانشین فرمانده کل سپاه، «مقامات آمریکایی، عینک دوران جنگ سرد را کنار بگذارند و با پذیرفتن واقعیت های جدید به تعهداتشان در برجام عمل کنند» و اگرنه به جای کمک برجام به افزایش گردشگران موزه ها آنطور که او گفته خودِ «برجام را به موزه خواهیم فرستاد» و به قول «شمس مغربی» دل به سودای چه بندیم خدا می داند!
منبع: بهارنیوز

موهبت و نفرین به روایت جورج ساندرز

به گزارش ایسنا، «ایندیپندنت» در مصاحبه‌ای که اخیرا با «جورج ساندرز» دومین نویسنده آمریکایی برنده «من بوکر» داشته، از او درباره حسش پس از کسب این جایزه مهم ادبی، چگونه شکل گرفتن ایده نگارش رمان «لینکلن در باردو» و نظرش درباره شبکه‌های اجتماعی پرسیده است.در گزارش این گفت‌وگو آمده است: «ساندرز» که در اتاق مطالعه دنج هتل شارلوت استریت لندن نشسته، برایم از نقطه الهام نگارش رمان «لینکلن در باردو» می‌گوید. اولین‌بار ۲۰ سال پیش، وقتی با همسر و پسرخاله‌اش در واشنگتن بود، حکایتی درباره «لینکلن» به گوشش خورد و همین الهام‌بخش او برای نگارش رمانی شد که اخیرا هم به «من بوکر» رسانده‌اش.«لینکلن» ابتدای جنگ داخلی آمریکا و پس از درگذشت پسرش، در اوقات مختلف به آرامگاه او در قبرستان «جورج تاون» می‌رفت. این داستان ایده‌ای را در ذهن «ساندرز» بیدار کرد اما دو دهه زمان نیاز داشت تا باروَر شود و او تصمیم بگیرد آن را بپروراند.
روایت داستان «لینکلن در باردو» از لحظه‌ای در ۲۲ فوریه ۱۸۶۲ آغاز می‌شود، عصر روزی که رئیس‌جمهور اسبق آمریکا به مرگ فرزندش فکر می‌کند و خواننده را با صداهای متعدد به سفری به «باردو» می‌برد. (براساس تفکرات بودایی‌، «باردو» به معنای فضایی بین مرگ و زندگی است).

داستان بی‌نظیر کتاب، جنبه‌ای است که آن را از دیگر آثار تمایز می‌کند و سبک غیرمعمولش است که خواننده‌ها و داوران جایزه «بوکر» را به چالش کشیده و تخیل آن‌ها را تسخیر کرده است. تقریبا تمام کتاب در قالب دیالوگ نوشته شده و قطعاتی از داستان‌های تاریخی در آن به هم تنیده شده‌اند.اما با وجود این‌که نوشتن این کتاب برای «ساندرز»، قدم گذاشتن در مسیری جدید به حساب می‌آمده، سبک اثر برای او حالتی یکپارچه داشته که با کشش نیروی احساسی داستانی که می‌خواسته تعریف کند، هدایت می‌شده است: «همیشه سعی می‌کنم روی مرکز احساسی داستان تمرکز کنم و بعد هر چه برای رساندن آن قدرت احساسی لازم باشد، همان فرم درست است. من هرگز تجربی نوشتن را تنها به خاطر تجربه نخواسته‌ام.»

بخشی از این روش هم به نوع تربیت و شرایط رشد «ساندرز» برمی‌گردد؛ او از طبقه کارگر بود و با پیشینه علمی یک مهندس ژئوفیزیک، شروع به نگارش کارهای دیگر کرد اما پایه ادبی نداشت. خودش این را هم یک موهبت می‌داند، و هم یک نفرین. در این‌باره می‌گوید: «تقریبا مثل این است که تو هرگز کریکت بازی نکرده باشی.» او بیشتر به خاطر نوشتن داستان‌های بلند، روزنامه‌نگاری و مقاله‌نویسی شناخته شده است و این تنها اثری بوده که یک رمان بلند به حساب می‌آید. «ساندرز» می‌گوید: «به نظر من داستان یک دی.ان.ای دارد، خودش حجمش را تعیین می‌کند و این یکی دائم در حال برون‌ریزی بود.»«بارونس لولا یانگ» رئیس هیأت داوران جایزه «من بوکر» ۲۰۱۷، رمان «ساندرز» را «کاملا اوریجینال» توصیف کرده، چه از لحاظ قالب و چه سبک. او همچنین گفته که این کتاب در تاریخ ریشه دارد و معنا و تجربه همدردی را کشف می‌کند.

از نویسنده «لینکلن در باردو» درباره ارتباط رخدادهای روز و درونمایه کتابش می‌پرسم و در جواب می‌گوید: «در نگارش خلاق این مسأله را باید کنار گذاشت و در داستان‌گویی غرق شد. اما بعد از این، چنین تم‌هایی خودشان نمایان می‌شوند. فکر می‌کنم مسأله، ارتباط برقرار کردن است؛ وقتی تو از کتابت فاصله می‌گیری، ارتباط همچنان ادامه پیدا می‌کند و این واقعا دوست‌داشتنی است.»مثل همه نویسنده‌ها، تجربیات او همراه با علاقه‌اش به علم، سیاست و بودائیسم در کارش ظاهر شده است. او حالا بیش از هر زمان دیگر، این نیاز را حس می‌کند که فرهنگ وسیله‌ای شود برای ایجاد حس همدردی در مردم، به‌خصوص در برهه انفجار شبکه‌های اجتماعی که در برقراری ارتباط هم سریع هستند و هم مانع.

«ساندرز» پیش‌بینی می‌کند همان‌طور که غذاهای ارگانیک کم کم فست‌فودها را پس‌ می‌زنند، چنین اتفاقی هم در مورد شبکه‌های اجتماعی و ارتباطاتی از این نوع رخ می‌دهد: «فکر می‌کنم مردم دارند زیاد درگیر شدن‌شان در دنیای مجازی را مورد بررسی دوباره قرار می‌دهند. این دنیای واقعی نیست و اعتبار ندارد.»او دومین نویسنده آمریکایی است که پس از تغییر قوانین جایزه «من بوکر» در سال ۲۰۱۴، موفق به کسب این افتخار شده است و همین مسأله باعث شده برخی به «آمریکایی ‌شدن» جایزه «بوکر» اعتراض کنند. اما جواب «ساندرز» این است که جایگاه او، نظر دادن در این‌باره نیست، بلکه زیبایی ادبیات به این است که همین تفاوت‌های هویتی را از میان برمی‌دارد.

در این‌باره می‌گوید: «مسأله اساسی در زمان نوشتن این است که «تو» برای تنها یک لحظه از خودت جدا می‌شوی و بعد خوشبختانه خواننده هم همین تجربه را خواهد داشت. این قضیه اصلی ادبیات است؛ این‌که شما و من متفاوت هستیم اما می‌توانیم خودمان را در یک جایگاه ببینیم. همین است که به ما اجازه می‌دهد با صدایی دیگر و شخصیت‌های دیگری از زمان‌های دیگر بنویسیم.»«جورج ساندرز» با کسب «من بوکر» پا جای پای نویسندگان صاحب‌نامی چون «مارگارت اتوود»، «یان مک‌ایوان» و «کازوئو ایشی‌گورو» گذاشته، اما این اتفاق برای او چه معنایی دارد؟ «این‌که هیأتی از داوران کار تو را تأیید کنند، به تو حس قدرت می‌دهد. یعنی به خودت می‌گویی غرایزم هنوز به طور کامل به فنا نرفته‌اند، حتما می‌دانستم باید چه کار کنم.»

از سوی دیگر، هم‌گروه شدن با نامزدهای نهایی دیگر همچون «آلی اسمیت» و «پل آستر» که با آن‌ها خاطرات مشترکی داشته و در گروه‌های کتاب‌خوانی شرکت داشته، برایش یک فرآیند شگفت‌انگیز بوده است. این‌ نویسنده‌ها پیش‌تر در محفل کتاب‌خوانی فستیوال ادبی لندن کنار هم قرار گرفتند و درباره کتاب‌های‌شان بحث کردند.وقتی از او درباره برنامه آینده‌اش پرسیده می‌شود، بلافاصله می‌گوید: «دوست دارم بروم و یک داستان کوتاه بنویسم.» با این حال احساس می‌کند باید از جایگاهی که این جایزه برایش به ارمغان آورده، با دقت بیشتری بهره ببرد: «همان‌طور که فرصت‌ها به خاطر کسب «من بوکر» خود را به من می‌نمایانند، نمی‌خواهم آن‌ها را به هیچ وجه بسوزانم. نمی‌خواهم آن‌ها را تلف کنم. می‌خواهم با هوشمندی و مسئولیت‌پذیری از آن‌ها استفاده کنم.»
«ساندرز» کشور خود را در وضعیتی بحرانی می‌بیند و امیدوار است کمی عقلانیت از دل پژمردن تصورات لیبرال در دوران برپایی کمپین «ترامپ» بیرون بیاید.این نویسنده ۵۸ ساله، نسل آینده را «آزاد از تعصبات موروثی» می‌بیند و به آن‌ها به عنوان منبع امید نگاه می‌کند. اما از نظر او در وضعیت فراقطبی کنونی، برقراری تعادل در نوع نگاه به دنیا، امری ضروری است: «به نظر من مثبت‌اندیشی و منفی‌نگری در ناشکیبایی ریشه دارند. من فکر می‌کنم پیچیده‌ترین رویکرد این است که زندگی را همه چیز بدانیم: زیبا و وحشتناک. حالت ایده‌آل، پذیرفتن واقعیت پیش ‌روی‌تان است.»
*****
«جورج ساندرز» متولد دوم دسامبر ۱۹۵۸ در تگزاس است. او در حومه جنوبی شهر شیکاگو بزرگ شد و در سال ۱۹۸۱ مدرک کارشناسی مهندسی ژئوفیزیک را از دانشگاهی در کلورادو دریافت کرد.در سال ۱۹۸۸ مدرک کارشناسی ارشد نویسندگی خلاق را از دانشگاه «سیراکیوس» دریافت کرد و سرانجام پس از تجربه شغل‌های مختلفی همچون نگهبانی، سقف‌سازی و کار کردن در فروشگاه لوازم خانگی و کشتارگاه، از سال ۱۹۹۷ تدریس نویسندگی خلاق را در همان دانشگاهی که تحصیل کرده بود، شروع کرد. او در سال ۲۰۰۶ کمک‌هزینه ۵۰۰ هزار دلاری «مک آرتور» را دریافت کرد و در همان سال کمک‌هزینه «گوگنهایم» را به دست آورد.

آثار داستانی این نویسنده آمریکایی بیشتر به پوچی مصرف‌گرایی، فرهنگ سازمانی و نقش رسانه‌های جمعی پرداخته است. با این‌که بسیاری از منتقدان کارهای او را دارای لحنی طنزگونه می‌دانند، آثارش سوال‌های فلسفی و اخلاقی زیادی را در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند. برخی سبک «ساندرز» را با نوشته‌های «کورت ونه‌گات» که الهام‌بخش او هم بوده، مقایسه کرده‌اند.چهار جایزه مجله ملی آمریکا، جایزه «او. هنری»، نامزدی نهایی جایزه «پن/همینگوی»، جایزه ادبیات فانتزی جهان،‌ جایزه «پن/مالامود»، جایزه «فولیو»، نامزدی نهایی جایزه ملی کتاب آمریکا و در پایان کسب «من بوکر» ۲۰۱۷ از جمله افتخارهای ادبی این نویسنده هستند.از دیگر آثار داستانی ساندرز می‌توان به «حکومت کوتاه و ترسناک فیل»، «در ملت اجبار»، «یادداشت دودقیقه‌ای برای آینده»، «معنوی» و «لینکلن در باردو» اشاره کرد. او همچنین سه کتاب غیرداستانی را با عنوان‌های «یک زنبور مرا نیش زد، بنابراین من تمام ماهی‌ها را کشتم»، «بلندگوی مرگ مغزی‌شده» و «به هر حال تبریک می‌گویم: بعضی تفکرات درباره مهربانی» در سال‌های ۲۰۰۶، ۲۰۰۷ و ۲۰۱۴ روانه بازار کتاب کرده است.
منبع: بهارنیوز

دورهمی با تغییراتی در دکور می آید/ زمان پخش دوباره خندوانه

مدیر روابط عمومی شبکه نسیم گفت: کتاب باز یکی از مهمترین برنامه های ما است و فرهنگ کتاب خوانی را آموزش می دهد به همین دلیل سازمان و شبکه نسیم توجه ویژه ای به این برنامه دارد و پخش آن روی آنتن ادامه خواهد داشت.

امیرعباس اشرف مدیر روابط عمومی شبکه نسیم در گفت و گو با میزان، درباره آخرین وضعیت برنامه های تولیدی این شبکه گفت: بر اساس درخواست گروه رامبد جوان قرار است پخش فصل جدید خندوانه در روز اول نوروز ۹۷ صورت بگیرد، اما شبکه نسیم به عوامل خندوانه اعلام کرده است که برای دهه فجر آمادگی کامل داشته باشند.

وی درباره فصل جدید برنامه “دورهمی” نیز اظهار کرد: این برنامه قطعا با حضور “مهران مدیری” خواهد بود و فقط در بخش عوامل تیم جدید جایگزین تیم قدیمی خواهند شد همچنین تغییرات جزئی در برنامه و دکور آن نیز تغییر خواهد کرد.

اشرف در خصوص همزمانی پخش دورهمی و خندوانه افزود: سعی شبکه بر این است که هر دو برنامه مثل گذشته همزمان به روی آنتن بروند اما اگر دورهمی در زمان پخش دچار تاخیر شود خندوانه شروعش آغاز خواهد شد. به طور کلی پخش زود هنگام “خندوانه” بستگی به تعیین زمانم پخش “دور همی” دارد.

مدیر روابط عمومی شبکه نسیم درباره برنامه “کتاب باز” بیان کرد: این برنامه یکی از مهمترین برنامه های شبکه نسیم است و فرهنگ کتاب خوانی را آموزش می دهد به همین دلیل سازمان و شبکه نسیم توجه ویژه ای به این برنامه دارد و پخش آن همچنان ادامه خواهد داشت. کتاب باز قسمت های بعدی هم خواهد داشت و بستگی به این دارد که بتوانیم فرهنگ کتاب خوانی را در جامعه گسترش دهیم.

اشرف درباره فصل دوم برنامه “هزارداستان” خاطرنشان کرد: این برنامه مناسبتی است و با تمام شدن ماه صفر پخش آن به پایان می رسد. احتمال ساخت فصل سوم این برنامه در صورت فراهم بودن شرایط وجود دارد.


منبع: عصرایران

فیلم «زرد»؛ اندیشه‌ای تلخ از واقعیت‌های جامعه

هفته نامه همشهری جوان – احمد رنجبر: «زرد» نه شاهکار است و نه یک فیلم ضعیف. به ساختار و محتوایش ایراد وارد است اما در مجموع نتیجه تلاش مصطفی تقی زاده به بار نشسته و با فیلمی «خوب» رو به رو هستیم. شاید داستان تلخ آن شما را اذیت کند ولی نمی توان ارجاعات فیلم را غیرواقعی و «سیاه نمایی» تلقی کرد.

حتما اگر کارگردان تجربه ای بیشتر داشت، مفهوم «امید» را پررنگ تر می کرد و قدری از گزندگی اش می کاست. با تقی زاده در شرایطی گفت و گو کردیم که سخت درگیر اکران فیلم است و همه تلاشش را برای رونق گیشه آن می کند که تا حالا نتیجه هم گرفته و «زرد» فروش معقولی داشته است.

 این تلخی حقیقت دارد

شما سی و دو ساله هستید. درست است؟

بله، من متولد سال ۱۳۶۴ هستم.

جوانی که تجربه زیست در تهران را دارد با خیلی مسائل درگیر بوده و می داند دور و برش چه خبر است. از آن طرف بک گراند سینمایی دارید و سال ها مترصد ساخت اولین فیلمتان بوده اید. نتیجه این پیشینه را می توان در «زرد» دید. نگاهتان به زندگی تلخ است؟

نه، اتفاقا زندگی را دوست دارم و خیلی هم شیرین است اما دوست داشتن زندگی دلیل نمی شود که بی دغدغه باشم و مشکلات اطراف را نبینم. در فیلم های کوتاهم نیز روابط انسانی و موقعیت آدم ها در شرایط مختلف را مورد توجه قرار داده ام. حتی وقتی فیلمنامه نمی نویسم و قرار نیست کارگردانی کنم به آدم ها و شرایطشان خیلی توجه می کنم که ناپایدار و متغیر است.

نوع رفتار جون های فیلم ملموس است و امروزی. ما‌به‌ازای بیرونی دارند یا همه زاییده تخیلتان هستند؟

همه داستانک های «زرد» ما‌به‌ازای بیرونی دارند؛ یعنی توی جامعه بگردی شبیه آن ها را پیدا می کنید ولی این که همه آن ها برای خود من اتفاق افتاده باشد و جنبه مستند داشته باشد؛ نه این طور نبوده. بخش اعظم قصه فیلم تخیل بوده است.

گفتید زندگی را خیلی دوست دارید؛ پس چرا این همه تلخ اندیشی پشت قصه فیلم است؟

تلخ اندیشی هست ولی واقعیت است.

به عنوان نسل تازه فیلمسازان، خیلی خوب است که واقع گرا هستید اما نمی شد قصه را کمی شیرین تر روایت کنید؟

من با این هدف که قصه ای تلخ یا شیرین بنویسم، سراغ «زرد» نرفتم. خود قصه، ما را به سمتی می برد که ممکن است شیرین یا تلخ باشد. اگر ما پتانسیل مان را آزاد کنیم تا بخواهیم فیلمی شیرین بسازیم، نتیجه درستی به دست نمی آید. فقط درباره «زرد» نمی گویم؛ کلا قصه، فیلمنامه نویس را به سمت و سوی خاص می برد.

این تلخی حقیقت دارد 

شما چقدر مسیر قصه «زرد» را کنترل کردید؟ اصلا چند سال با آن درگیر بودید؟

سال ۹۲ ایده ای به ذهنم رسید؛ درباره آن فکر کردم و کمی بعد مرحله نوشتن شروع شد. بارها آن را بازنویسی کردم و حتی در مرحله دورخوانی و تمرین با بازیگران چیزهایی را که به ذهنم می رسید و برای فیلمنامه لازم بود؛ لحاظ می کردم.

خود قصه که برگرفته از واقعیت تلخ جامعه است، به اندازه کافی اثرگذاری دارد. چه نیازی بود مثلا صحنه خاکبرداری را نشان دهید و با نشانه گذاری بر شرایط وخیم و آشفتگی شخصیت ها تاکید کنید؟

این المانی بوده که زمینه نکته بعدی فیلم را فراهم کنیم اما کارکرد بیل مکانیکی آشفتگی نبود؛ یعنی زمینه ای برای شروع یک فضای ناامن و غیرساکت بود.

حتما نظر مردم را در سایت های سینمایی دیده اید.

بله.

بعضی ها فیلم را دوست دارند و برخی نه. منتها حجم بیشتر نظرها درباره تلخی فیلم است. شما جوان هستید و بانشاط؛ چرا کاری که مثلا حمید نعمت الله در «بی پولی» کرد را انجام ندادید؟ تلخی در اوج است اما شیرینی اش، فیلم را خواستنی می کند.

کانسپت فیلم آقای نعمت الله که از فیلم های مورد علاقه من هم هست، چاشنی طنز دارد. حتی در بازی بازیگران هم مشهود است. فیلم «زرد» اما فضایی سنگین می طلبد، یک فرصت سه روزه وجود دارد و آدم ها در این وقت اندک باید بحرانی را رد کنند. اگر خدای ناکرده این اتفاق ها در زندگی واقعی بیفتند، واقعا واکنش هایمان خیلی بدتر است.

کاش به جای بچه، آدم بزرگ تری انتخاب می کردید، انگار خواسته اید زهر قصه را بیشتر کنید.

این بچه، کودک کار است، وقتی دوربین روی او می رود، زغال و اسپند دودکن را می بینیم.

ولی در هر حال بچه است.

ما به کسی احتیاج داشتیم که خیلی توجه راننده را نگیرد. حتی حجم ماشین هم تعمدا بزرگ انتخاب شده بود.

نکته مثبت «زرد» قصه روان آن است. گره افکنی و گره گشایی آن به قاعده است و مخاطب خسته نمی شود. خیلی خوب است که فیلم گرفتار بازی فرمی و مبهم گویی نمی شود. انگار علاقه خودتان هم سینمای قصه گو است.

بله، از زمانی که فقط یک فیلم بین بودم، فیلم های قصه گو را دوست داشتم و همچنان مورد علاقه ام است و فکر می کنم این نوع سینما را بلد هستم.

موقع تماشای «زرد» یاد موقعیت های آشنا می افتیم. جمع شدن دوستان دور هم، «ضیافت» و «خط ویژه» را به یاد می آورد، رو شدن دست مرد به کما رفته را در سریال «نفس گرم» و زن فداکار را در «سگ کشی» دیده ایم. حد اعلای تکاپو برای قرض کردن پول هم در «تنگنا» روایت شده و… این ها تعمدی است؟

شما از موقعیت های نمایشی صحبت می کنید که ما ۳۶ وضعیت بیشتر نداریم. اتفاقا این که شما موقعیت های مختلف را می شمارید، من را خوشحال می کند و حتی می توانم مثال های دیگری هم بزنم ولی این که شما با چه لحنی قصه را روایت می کنید و چه روایت و قرائتی از تم داستان دارید، مهم است. این ها که شما گفتید فضاسازی است و در خیلی فیلم ها می تواند شبیه هم باشد، این که چه می خواهید بگویید و چطور بیان کنید، مهم است. وگرنه خیلی از فیلم ها هستند که ما را یاد موقعیت های مختلف در فیلم های دیگر می اندازند و اصلا ضعف نیست.

این تلخی حقیقت دارد 

از موقعیت نمایشی گریزی نیست، شما مشخصا الگویی داشته اید؟

نه، صادقانه بگویم من یک دغدغه داشتم و از روی دست کسی ننوشتم همه تلاشم این بود قصه را درست بنویسم و فیلم آبرومندی بسازم؛ حالا اینکه قدر موفق بوده ام، بحث دیگری است.

نکته بارز دیگر فیلم، ویترین کامل آن است. بازیگرانی مطرح انتخاب کرده اید که هرکدام می توانند برگ برنده یک فیلم باشند. با این حال برای کارگردان اول ریسک هم هست، چون کار کردن با ستاره ها کار آسانی نیست.
ممنون از این نگاهتان. نه به خاطر این که من را تایید می کنید، چون دوست دارم پرسش های تخصصی پرسیده شود. ولو اگر ناظر به ایرادهایم باشد. بله، من راه سختی انتخاب کردم. وقتی در پیش تولید بودم، خیلی از همکاران تماس می گرفتند که مصطفی اشتباه می کنی این همه بازیگر آورده ای؛ فیلم اولت است، نمی گذارند کارت را بکنی و چه و چه. منتها من کار خودم را کردم و از این همکاری لذت بردم.

اعضای این گروه سه ماه کنار هم بودند، ما با هم زندگی کردیم. من چیزی جز احترام و اعتماد از عوامل ندیدم. هرچه خواستم اجرا شد (درست و غلط آن پای من است) اما این که برخورد حرفه ای و انسانی با من داشتند، خیلی ارزشمند است. من واقعا کارگردانی می کردم و ذهنم به سمت حواشی نمی رفت. من راه سختی انتخاب کردم اما جواب گرفتم.

سه ماه تولید برای یک فیلم سینمایی زیاد نیست؟

تولیدمان سه ماه نشد. حدود ۲۳ جلسه دورخوانی کردیم و هر جلسه شش هفت ساعت طول می کشید. ما دورخوانی را از اواخر اسفند شروع کردیم اما هیچ کدام از بچه ها به مسافرت نرفتند و دور روز بعد از عید دور هم جمع شدیم و تمام ایام نوروز تمرین و دورخوانی داشتیم. سه ،چهار جلسه همراه با فیلمبردار و صدابردار در لوکیشن تمرین کردیم و ۵۳ جلسه هم فیلمبرداری داشتیم.

فیلم را به جشنواره فجر دادید؛ درست است؟

بله.

عجیب بود که پذیرفته نشد، آن هم وقتی فیلم های ضعیف در جشنواره سال پیش کم نبودند.

در همین حد بگویم اگر قرار بود فیلم دیگری اضافه شود، «زرد» انتخاب نمی شد.

پس دلیل فرامتن است.

بله، من البته توجهی به این اتفاق نداشتم. سعی کردم ر اه خودم را بروم و خدا را شکر فیلم در جشنواره معتبر شانگهای جایزه گرفت و ما خیلی زود مزدمان را گرفتیم.

این تلخی حقیقت دارد 

در مکالمه ای که قبل از مصاحبه داشتیم، متوجه شدم یکی از فاکتورهای اصلی کارگردانی را دارید؛ اعتماد به نفس. این ویژگی چقدر در هدایت و بازی گرفتن از ستاره ها به کمکتان آمد؟

خیلی. من حتی روزی که برای اولین بار با بازیگران سر یک میز نشستم تا فیلمنامه را بخوانیم، پر از اعتماد به نفس بودم. حتی یکی از بازیگران که بعدا با هم صمیمی شدیم، می گفت روز اول فکر می کردم دیکتاتور هستی و می خواهی حرفت را با زور به کرسی بنشانی.

حالا واقعا دیکتاتور بودید؟

نه. ولی اعتماد به نفس را که اشاره کردید، داشتم. کاملا می دانستم چه کار می خواهم بکنم. توی پیش تولید تمام فضای سکانس ها را تشریح می کردم و همان را سر صحنه گرفتیم.

شما که اصرار به کارگردانی دارید، چرا بازی کردید؟

من؟ نه برادرم بود؛ به خاطر شباهت همه فکر می کنند خودم هستم. دغدغه بازیگری ندارم و اصلا بلد نیستم.

به زودی فیلم دوم را می سازید؟

خدا را شکر فیلمنامه بعدی ام تمام شده و سر فرصت آن را شروع می کنم.


منبع: برترینها

فیلم «ملی و راه های نرفته اش»؛ دختری با خشونت های خانگی

میلانی کارگردانی است که به موجب فیلمسازی برای زنان و مسائل آن‌ها شهرت یافته است؛ شهرت و مهارتی که اوج آن در فیلم «زن زیادی» خلاصه می‌شود ولی متاسفانه بعد از این فیلم، شاهد افول هنری در آثار سینمایی این کارگردان بودیم. به طوری که در تازه ترین فیلم او یعنی همین «ملی و راه های نرفته اش»، تماشاگر به جای دیدن یک روایت و قصه و یا یک فیلم با فرمی خاص، شاهد یک اثر شعارزده طولانی درباره زنان با سیاه نمایی‌های اغراق شده بسیار زیادی خواهد بود.

به هیچ وجه مخالف نشان دادن مشکلات جامعه در سینما نیستم ولی وقتی این فیلم را می بینید، چیزی جز این کلمه به ذهن‌تان خطور نمی کند. فیلمی مثل «لانتوری» هم تا حد بسیار زیادی شعاری و پر از سیاه نمایی بود و همچنین کمی تا قسمتی درباره زنان و مشکلات‌شان ولی باز هم با وجود سبک مستندگونه بیشتری که نسبت به مَلی و راه های نرفته اش دارد، خسته‌کننده نیست و همچنین مخاطب خود را یک بچه نادان فرض نمی کند و به او احترام می‌گذارد.

ساخت فیلم ملی و راه‌های نرفته‌اش و موضوع تا حدودی جنجالی آن به خودی خود حرکت بدی نیست؛ به شرطی که یک فیلم داستانی واقعگرایانه تر و با رعایت اصول جذابیت سینمایی تحویل مخاطب داده شود؛ نه فقط یک بسته بندی آموزشی کادوپیچ شده که متاسفانه حتی این کاغذ کادوی دور فیلم هم جنس پاره و بدی دارد که نتوانسته دست‌کم حفظ ظاهر کند!

 فیلم «ملی و راه های نرفته اش»؛ دختری با خشونت های خانگی
 
داستان فیلم

ملی با بازی ماهور الوند، دختر سر به زیری است که در یک خانواده مذهبی و آبرومند زندگی می کند. دو برادر دارد که برادر بزرگ‌تر بسیار غیرتی و فرد کوچک‌تر هوادار ملی است. ملی با همکار خود در کلاس خیاطی با بازی السا فیروزآذر دوستی صمیمانه‌ای دارد. یک روز در حین برگشت از کلاس به منزل با برادر او روبه‌رو می شود و از قیافه اش خوشش می‌آید. سیامک نام این برادر است که میلاد کی مرام، نقش او را بازی می کند.

بعد از رد و بدل کردن شماره و مکافات بسیار، این دو مخفیانه با هم سر قرار می روند و عاشق هم می‌شوند. بعد از مدتی هم کار به خواستگاری می‌کشد و با وجود مخالفت های خانواده ملی به اصرار او به این ازدواج رضایت می‌دهند. ملی وقتی وارد خانواده سیامک می شود تازه می فهمد که چه قدر خانواده‌های‌شان با هم فرق دارد و سیامک واقعی، چهره خشن و روان پریشی دارد. غیرتی بودن بیش از حد سیامک و دست بزن داشتن و خانواده خنثی و سرد سیامک در برابر دیوانه بازی های او ، همه و همه دست به دست هم می دهند تا ملی را در این راه نرفته عذاب دهند… .

شعار و شعار و شعار

ملی و راه های نرفته اش، تماشاگر کمی سن و سال تر را یاد فیلم «قرمز» فریدون جیرانی می اندازد که در مضمون، بسیار شبیه هم هستند و در روایت و دیگر مسائل خیر. مشکلات فیلم یکی دو تا نیستند که برشمرده و بعد بررسی شوند بلکه کلیت این اثر سینمایی به جز مضمون خوب آن مشکل دارد. از همان سکانس اولیه فیلم که معلوم نیست چرا باید یک فیلم اجتماعی را به این سبک هیجان انگیز و بعد با یک فلش‌بک به گذشته شروع کرد؟ (که البته در اواسط فیلم هم موضوع سکانس اولیه به‌طور کامل برای مخاطب روشن می شود). تا سکانس های دیگر فیلم که صحنه ها در آن با کج سلیقگی تمام و بدترین حالت ممکن طراحی شده است.

ضعف شدید در این بخش و میزانسن تمامی مکان‌های فیلم، به واسطه حضور تهمینه میلانی در پشت دوربین که خود زمانی طراح صحنه در عالم سینما بوده است، بسیار جای تعجب دارد! شعارهای فیلم نیز از همان دقیقه دوم آغازین فیلم شروع می‌شود. موضوعاتی چون: شبکه‌های اجتماعی و گروه زدن یک عده زن در این فضا و فراگیر شدن سریال‌های ترکی بین مردم و در آخر هم، این بسته‌بندی شعاری اولیه فیلم، با چشمان کبود رییس کلاس خیاطی و جمله: «دکتر و کارگر نداره! مرد شعور نداشته باشه همینه» تمام می شود. این همه شعار در دو دقیقه؟

 دختری با خشونت های خانگی

بدتر از این مساله، عیان بودن شعارها انتخاب بازیگران و البته بازی اغراق آمیز و گاه نصنعی آن‌هاست. ماهور الوند انگار دیالوگ هایش را از روی کتاب می‌خواند. میلاد کی مرام هم به واسطه نقش مصنوعی که به وی داده شده، بازی دو گانه ای ارائه می دهد که این دوگانگی ضعف دارد و مثل کاراکترهای دو شخصیتی جذاب سینما خلق نشده است. السا فیروز آذر در این بین کمی توانسته گلیمش را از آب بیرون بکشد که شاید دلیلش آشنایی با فضاهای فیلمسازی میلانی است.

خوشبختانه فیروزآذر متوجه شده که در فیلم های شعاری میلانی چگونه بدرخشد و بین تمامی بازیگران از پیشکسوتی مثل جمشیدهاشم پور(در نقش پدر سیامک که البته می شد نقش یک قاب عکس هم داشته باشد) هم بیشتر به چشم می‌آید. بازی بقیه نابازیگران فیلم نیز به حدی تصنعی است که تماشاگر را به خنده وا می دارد!

فیلم در اصل راجع به خشونت علیه زنان ساخته شده که به نوبه خود موضوع جنجالی به حساب می‌آید. ولی درواقع بیشترین خشونتی که ملی و راه های نرفته‌اش (که اسم بسیار بدی هم برای عنوان آن انتخاب شده) دارد، علیه مغز تماشاگر آن است. تکرار شدید کلیشه‌ها در این اثر سینمایی آن‌قدر زیاد است که از دست فیلم کفری می‌شوید. تغییر موضع سیامک در زندگی از ثانیه اول زندگی مشترک شروع می‌شود و کارگردان نمی گذارد که داستان یک نفس راحت بکشد و بعد وارد کلیشه شود. نقش پدر مادر سیامک تا آخر فیلم هم مشخص نیست و هیچ به اوج خود نمی رسند.

صحبت از کلیشه و اغراق نمایی در فیلم را می توان سطرها ادامه داد. برای مثال مردهای داخل تک تک سکانس‌ها و نماهای فیلم را که جزو سیاهی لشکرها هستند نگاه کنید. این مردها تمام مدت در حال چشم چرانی هستند. در ایستگاه تاکسی،در قطار، در کوچه و خیابان. آیا واقعا تمامی مردها بدون استثنا در همه جا مشغول چنین نگاه هایی هستند؟ یا مردی که بی دلیل زنش را می زند و می زند و سخن آوردن از او جز نشان دادن ستاره اسکندری در نقش این زن، هیچ نتیجه دیگری برای فیلم ندارد.

فیلمی برای زنان؟ شاید!

سخت است که باور کنیم از نظر میلانی اوج زن بودن و خوشبخت بودن زندگی مشترک در دیالوگ‌هایی باشد که برای شخصیت های فیلمش نوشته: « فکر می کردم شوهر کنم بیام خونه، منتظرش بشینم، شام درست کنم براش، بعد ببرتم پارک، بریم بیرون» یا این دیالوگ: «شوهرم که میاد خونه، شبا انگار نه انگار، فوری میره میخوابه و قربون صدقه من نمیره». کاش یک شیرزن و یا یک مرد معتقد به حقوق زنان از جای برمی‌خاست و به نویسنده این دیالوگ‌ها می‌گفت که این آمال و آرزوهای شخصیت‌های فیلمی که برای زنان ساخته شده، به هیچ وجه سنخیتی با زن فمنیست امروزی ندارد.

محتاج بودن کاراکترهای مونث به مردهای فیلم و نیاز شدید زن به مرد در ملی و راه های نرفته‌اش، برعکس تفکراتی است که یک فمنیست واقعی دارد و این فیلم را تبدیل به اثری زشت می کند که حتی در مضمون باطنی خود نیز درست عمل نکرده است. آرامش قبل از توفان در فیلم ملی و راه‌های نرفته اش که تا قبل از سکانس خشونت سیامک طول می‌کشد، به جای آرام بودن و هراس‌انگیز بودن، فضای لوس و مسخره‌ای را تداعی می کند. سازنده فیلم تفاوت بین یک زوج ۲۰ ساله را با دوست دختر ، دوست پسرهای دوران راهنمایی اشتباه گرفته است.

 دختری با خشونت های خانگی
داستان دومی که فقط به خاطر پایان بد فیلم در اواخر این اثر روایت می‌شود هم باز تکراری است و این بار موضوع خیانت را دستمایه خود قرار داده است. مساله ای که بارها و بارها در فیلم ها به تصویر کشیده شده و نمایش آن در فیلم ملی و راه‌های نرفته اش به بدترین نوع ممکن ختم می شود.

مشکل بزرگ دیگر فیلم، پایان‌بندی آن است. گیریم که فیلم با همین قصه ناقص و غلو شده‌اش (دیالوگ‌های خانواده ملی وقتی او به آن‌ها پناه می برد، مثال اوج همین غلوها هستند) داستان را پیش برد. آخرش چه؟ نتیجه‌گیری فیلم چه شد؟ بهتر نیست بعد از به اوج رساندن برای گره‌گشایی راه حلی هم بیان می شد؟ یادم رفت این را بگویم که موسیقی در چنین فیلم به ظاهر درامی نقش مهمی دارد که بازهم فیلم در این زمینه هم بازی را بدجوری می بازد. موسیقی‌های متن فیلم که بی مقدمه و بی مسما شروع شده و نصفه نیمه رها شده نیز تاثیر صحنه‌های درام را بدتر کرده که بهتر نکرده است.

نتیجه گیری

پیش از «ملی و راه های نرفته اش»، دیگر آثار تهمینه‌میلانی هم دم از مبلغ آزادی زنان می زدند(که بسیار هم به جاست) و متاسفانه در این راه از فدا کردن سینما و تمام اصول فیلمسازی هم ابایی نداشتند. به ندرت پیش می‌آمد که این پیام‌ها خوب از آب در بیاید (مثل زن زیادی و یا واکنش پنجم) اما می‌توان با اطمینان کامل گفت که این‌بار پیام فیلم «ملی و راه های نرفته اش» به شدت قدرتش را به وزنه سینما و روایت سینمایی باخته است.

مضمون بسیار خوبی (خشونت علیه زنان) که در فیلم جدید میلانی انتخاب شده، به خاطر بیش از حد مصنوعی بودن فیلم به فنا رفته است و نه تنها تشریح و در دل کار بسط داده نمی‌شود بلکه با جمله‌های کلیشه ای و به شدت کلاس درسی مسیر فیلم را از یک قصه جان‌دار به بیراهه می‌برد. ساخت چنین فیلم‌هایی بسیار ضروری است و دیده شدن این مسائل به درد جامعه ما که خشونت علیه زنان در فرهنگ آن و حتی قوانین آن به چشم می خورد الزامی است. ولی کاش که فیلم جور دیگری و با بازیگران دیگری ساخته می شد. در کل باید به عرض برسانم ساخته آخر خانوم میلانی به هیچ عنوان در خور و شایسته نام و عنوان این کارگردان نیست.


منبع: برترینها

مدیر نشر تاریخ ایران: هر چه گذشته را بفهمیم بیشتر به ایران علاقه‌مند می‌شویم

منصوره اتحادیه در مراسم بزرگداشتش گفت: معتقدم باید گذشته را بفهمیم و هر چه بیشتر بفهمیم به کشورمان ایران بیشتر علاقه‌مند می‌شویم.

به گزارش ایسنا، مراسم گرامیداشت منصوره اتحادیه تاریخ‌نگار و مدیر نشر تاریخ ایران عصر امروز دوشنبه یکم آبان‌ماه در موسسه خانه کتاب برگزار شد.

در ابتدای این مراسم مجید غلامی جلیسه در سخنانی جامعه نشر ایران را مدیون سال‌ها تلاش شبانه‌روزی منصوره اتحادیه در حوزه نشر آثار تاریخی و پژوهشی دانست و گفت: نشر تاریخ ایران تا به حال بیش از ۲۰۰ عنوان کتاب در حوزه‌های تاریخ منتشر کرده است.

مدیر موسسه خانه کتاب، شاگرد پروری منصوره اتحادیه را از دیگر ویژگی‌های برجسته این تاریخ‌نگار ذکر کرد و گفت: پرورش نسل پژوهشگران زن در کشور از توانمندی‌های دکتر منصوره اتحادیه است.

در ادامه مراسم کاوه بیات پژوهشگر نیز در متنی به ذکر جزئیاتی از تلاش‌ها و تجربیات منصوره اتحادیه در حوزه تاریخ‌نگاری و تداوم فعالیت‌های او در این حوزه در دوره‌های مختلف پرداخت.

غلامرضا امیرخانی معاون کتابخانه ملی نیز گفت: دکتر اتحادیه دغدغه داشتند قدرتمندی دختران و زنان را به اثبات برسانند. نکته پررنگ دیگری که در آثار ایشان وجود دارد تاریخ‌نگاری شهر تهران بوده است. خانم اتحادیه یک تهران‌شناس برجسته است و اگر ما بخواهیم دو تهران‌شناس برجسته نام ببریم به نام‌های عبدالله انوار و منصوره اتحادیه می‌رسیم.

معاون کتابخانه ملی همچنین گفت: بیشتر آثار خانم اتحادیه براساس دغدغه‌مندی او به مسائل ایجاد شده است.

در ادامه این مراسم پیامی از علی قیصری استاد دانشگاه ساندیاگو خوانده شده که در بخشی از آن آمده بود: برای پژوهندگان تاریخ متاخر ایران نام خانم دکتر اتحادیه و همکاران در نشر تاریخ ایران نامی آشناست. شماری از اسناد تاریخ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران که تا پیش از تشکیل دولت مدرن به علت نبود یا کمبود بایگانی‌های دولتی و اداری، هنوز در نزد برخی از خانواده‌ها که سوابق دیوانی یا بازرگانی داشتند، موجود بود. طی سالیان گذشته به همت خانم دکتر اتحادیه و همکاران ایشان در نشر تاریخ ایران تصحیح و منتشر شده‌اند. نشر این اسناد مستقیماً بر کیفیت کار پژوهندگان تاریخ ایران چه در داخل و چه در خارج موثر و مفید بوده است.اینگونه اسناد دارای اطلاعات و دادهای تازه‌ای از تاریخ متاخر ایران هستند و البته مکمل اسناد بایگانی‌های خارج هستند که اغلب توسط کارگزاران غیرایرانی که آشنایی کمتری با ظرایف و زوایای اجتماعی و فرهنگی ایران داشته‌اند، نگاشته می‌شدند.

در ادامه این پیام آمده بود: ویژگی دیگر دکتر اتحادیه و کارنامه نشر ایران به طور کلی همان گستردگی زمینه و تنوع اسناد و مطالبی است که در سال‌های گذشته عرضه کرده است. از سفرنامه و خاطرات گرفته تا حواله‌جات مالی و سایر مکاتبات و مکتوبات دیوانی.این متون هم گوشه‌ای از روابط درونی اقشار و اصناف اجتماعی را نشان می‌دهد و هم کمک می‌کند تا پیوندهای متنوع در میان گروه‌های اجتماعی را بهتر بشناسیم. این اسناد همچنین تصویر روشنی از ذهنیت و زبان اداری و تجاری و همچنین سبک و سیاق نگارش در تنظیم اسناد را به پژوهنده عرضه می‌دارند و در مجموع برای شناخت بهتر و جامع‌تری از تاریخ ایران بسیار مفید هستند.

در ادامه سیدعلی آل‌داود عضو شورای علمی دایره‌المعارف بزرگ اسلامی در متنی که برای این مراسم گرامیداشت نوشته بود به اهمیت فعالیت‌ها و آثاری که منصوره اتحادیه در انتشارات نشر تاریخ ایران پرداخت. بخش دیگری از این مراسم به اهدای لوح تقدیر و هدایایی از سوی خانه کتاب به منصوره اتحادیه اختصاص داشت. ژاله آموزگار، کریم مجتهدی، نجف‌قلی حبیبی و محمود دعایی از حاضران در این مراسم بودند.

در پایان این مراسم منصوره اتحادیه علاوه بر خواندن و ذکر مثال بخشی از مطالب گرداوری شده در کتاب‌های منتشر شده‌اش درباره اوضاع و احوال جامعه ایران در دوران ناصری گفت: هر جامعه‌ای احتیاج به دانش تاریخ دارد تا ارتباطش را با سایر جوامع و فرهنگ‌ها بشناسد ولی تاریخ جریان دیگری هم دارد که احساسی و شاعرانه است که لذت‌بخش هم هست.

این تاریخ پژوه گفت:پس از سال‌ها فعالیت در حوزه تاریخ و تاریخ‌نگاری می‌فهمم به چه ماجراهای هیجان‌انگیزی اشتغال داشتم.

او همچنین گفت:معتقدم باید گذشته را بفهمیم و هرچه بیشتر بفهمیم به کشورمان ایران بیشتر علاقه‌مند می‌شویم.


منبع: عصرایران

استاد جلیلی در کلاس درس برجام! (طنز)

کج سلیقگی در اتاق بازرگانی ایران (+عکس) پیام تبریک جهانگیری به مناسبات روز ملی جمهوری مجارستان وزیر امور خارجه آمریکا وارد کابل شد دستور پیگیری رفتار غیراخلاقی در یکی از مدارس ارومیه افزایش قیمت دلار و یورو در بازار آزاد زیباترین رودخانه جهان (فیلم) کشف اسکلت‌های دوره اشکانیان در همدان انتقاد پلیس از لغو مصوبه اسقاط خودروهای فرسوده توسط خودروسازان داخلی دستورالعمل بهبود کیفیت زندگی و تحصیل معلولان‌ دانشگاه تهران تصویب می شود گریه های جاستین ترودو برای مرگ دوست ۵۳ ساله اش (فیلم)

ما و امارات و وزیران زن/ یک راهکار به جای طعنه و مقایسه  (۲۷ نظر)

کشتی طوفان زده اصول‌گرایان و ناخدایی که نیست  (۲۲ نظر)

سید حسن خمینی در مسیر “عمو مصطفی”  (۲۰ نظر)

روحانی، ترامپ، پوتین / رئیس جمهوری، رئیس‌جمهور یا رئیس  (۱۶ نظر)

لطفا به جیب زائران اربعین رحم کنید! (+عکس)  (۱۴ نظر)

سایپا قیمت خودروهایش را افرایش داد/ از افرایش ۵ میلیونی سراتو تا۷۶۰ هزار تومانی تیبا ۲ (+قیمت های جدید)  (۱۴ نظر)

بوم‌رنگ خشونت در جامعه ایرانی  (۱۴ نظر)

به افتخار نساجی قائمشهر؛ هیپ هیپ هورا!  (۱۳ نظر)


منبع: عصرایران

اظهارات مشایخی پیش از عمل جراحی

این بازیگر پیشکسوت که در بیمارستان بستری است در دیدار با ایسنا درباره وضعیت‌اش اظهار کرد:‌ طی روزهای گذشته به دلیل درد شدیدی که در سر و ناحیه کلیه داشتم، بار دیگر به بیمارستان منتقل شدم و در بخش مراقبت‌های ویژه تحت درمان قرار گرفتم.وی که این روزها در بخش عادی بستری است، ادامه داد: امروز عمل جراحی دارم تا لوله‌ای که حدود ۲۰ روز قبل برای کنترل کلیه‌ام قرار داده‌اند، خارج کنند.جمشید مشایخی از مردمی که پیگیر حال او هستند قدردانی کرد.جمشید مشایخی یکی از ماندگارترین چهره‌های عرصه بازیگری متولد ۶ آذر ۱۳۱۳ در تهران است و از سال ۱۳۳۶ با نمایش «وظیفه پزشک» فعالیت بازیگریش را آغاز کرد و با فیلم کوتاه «جلد مار» در سال ۴۲ مقابل دوربین رفت و دو سال بعد با فیلم «خشت و آینه» وارد سینما شد.این هنرمند تا به امروز ایفاگر نقش‌های ماندگاری بوده است که از جمله آنها می‌توان به فیلمهای «گاو»، «قیصر»، «شازده احتجاب»، «سوته‌دلان»، «خانه عنکبوت»، «کمال‌الملک»، «گل‌های داودی»، «آوار»، «پدر بزرگ»، «طلسم»، «سرب»، «روز واقعه»، «خانه روی آب»، «یک بوس کوچولو»، «جرم» و «سیزده۵۹» و مجموعه‌های «هزاردستان»، «داستان های مولوی»، «سلطان صاحبقران»، «امام علی(ع)»، «پهلوانان نمی‌میرند» و «ستایش» اشاره کرد.
منبع: بهارنیوز