دغدغه‌های سینمایی برای یک بحران جهانی

«گمیچی» فیلمی به کارگردانی مجید اسماعیلی پارسا و نویسندگی مشترک مجید اسماعیلی پارسا و امیرمحمد عبدی و تهیه‌کنندگی جواد قلی‌زاده درباره نوجوانی به نام حسن است که سعی دارد کشتی به گل نشسته پدرش را که در دریاچه ارومیه قرار دارد، برای روز تولد او احیا کند که در این راه با معضلات و مشکلات بسیاری مواجه می‌شود. این فیلم که در گروه سینمایی «هنر و تجربه» اکران شده است در جشنواره‌های خارجی متعددی شرکت داشته و توانسته موفقیت‌هایی کسب کند. همزمان با اکران این فیلم در گروه «هنر و تجربه» نشستی با حضور مجید اسماعیلی پارسا _کارگردان، امیر محمد عبدی _نویسنده و یوسف صفری بختیاری_بازیگر این اثر سینمایی برگزار شد. در این نشست، از نحوه شکل‌گیری فیلمنامه و انتخاب بازیگران کودک تا دغدغه خشک سالی دریاچه ارومیه و شرایط سخت فیلم‌برداری در «کویر ارومیه» سخن گفته شد. دست‌اندرکاران «گمیچی» با بیان اینکه این فیلم بارها در دنیا دیده شده است و مورد توجه قرار گرفته است، در عین حال از بی‌توجهی مسئولین به این فیلم انتقاد کردند و تاکید کردند که همه می‌دانند که بحث ما شخصی نیست بلکه بحثی ملی و برای کشورمان است. در ادامه مشروح این گفت‌وگو را می‌خوانید:

بعید می دانم “گمیچی” برای ما تمام شود 
مجید اسماعیلی پارسا در پاسخ به اینکه اکران «گمیچی» بعد از اکران‌های بین‌المللی، در ایران همچنان برای سازندگانش تازگی دارد، گفت: از آماده شدن این فیلم حدود دو سال و نیم می‌گذرد زیرا برای مراحل پس از تولیدش ( تدوین، صداگذاری، موسیقی و اصلاح رنگ) وقت کافی گذاشتیم. ولی با وجود اینکه اکران‌های متعددی داشتیم، هیچ‌گاه برای ما تکراری نمی‌شود و همیشه تازه است چون نه فقط برای من بلکه برای همه اعضاء، این فیلم خاطره انگیز و پر از حس‌های خوب است. در واقع کوچک‌ترین تنشی در کار نبود، همه‌اش رفاقت و صمیمیت بود، من اصلا بعید می‌دانم که این فیلم برای ما تمام شود.

وقتی در دریاچه ارومیه قدم زدیم !

او درباره‌ی فضای حسی و دلی فیلم هم خاطرنشان کرد: هم در پشت صحنه و هم خود فیلم اینگونه بود؛ اولین باری که به دریاچه ارومیه رفتیم اتفاقات عجیبی رخ داد. مثلا در حال بازدید از دریاچه ارومیه بودیم که تلفن‌ام زنگ خورد، آنجا یک جمله‌ای در پشت تلفن گفتم که خیلی عجیب بود، گفتم: من در دریاچه در حال راه رفتن‌ام! مگر می‌شود در دریاچه راه رفت؟ اسمش دریاچه است ولی متاسفانه باید نامش تغییر کند و از این به بعد بگوییم “کویر ارومیه”. در واقع آنجایی که ما در حال راه رفتن در آن بودیم، قبلا آب بوده و لنج‌ها در حرکت بودند. صحبت کردن با مردم منطقه که قبلا تمام زندگی‌شان در ارتباط با همین دریاچه بوده هم جالب بود و غم را می‌توانستیم، در چشم مردم ببینیم و خاطراتی را که مردم آن منطقه بیان می‌کردند غم زیادی به همراه داشت. به خاطر خشکی دریاچه خیلی‌ها نبودند و از آنجا رفته بودند و این بسیار برای‌مان غم انگیز بود. ما در بدو ورودمان بررسی کردیم که چرا دریاچه خشک شده است ولی نمی‌خواستیم فیلمی بسازیم که در آن به این مساله پرداخته شود، در آخر به این نتیجه رسیدیم که فیلمی در حوزه کودک و نوجوان بسازیم و این‌چنین در مدت حدود ۵ روز به ایده اصلی و مرکزی داستان رسیدیم.

اسماعیلی در پاسخ به اینکه آیا وضعیت “دریاچه ارومیه” بهانه‌ای برای ساخت “گمیچی” بود، توضیح داد: بله، شاید این فیلم بهانه‌ای شد تا راجع به دریاچه ارومیه حرف بزنیم. داستان “گمیچی” در بستر خشکسالی دریاچه ارومیه اتفاق می‌افتد ولی حرف‌های انسانی و جهانی دارد. “گمیچی” سرشار از اِلِمان است که مخاطب یا مستقیم آن را دریافت می‌کند و یا در ناخودآگاهش تأثیر می‌گذارد.

فیلمی حسی بود
یوسف صفری بختیاری (بازیگر نقش معلم و پدر ناجی در فیلم «گمیچی») که سابقه‌ی تئاتری هم دارد،درباره‌ی این همکاری گفت: صادقانه بگویم که در کنار تمام کارهایی که تاکنون بازی کرده‌ام هیچ کدام را به اندازه “گمیچی” دوست ندارم. دوم اینکه چون تئاتری هستم این مدل اجرا برایم لذت بخش بود و واقعا احساس می‌کنم فیلم خودمان است. “گمیچی” خیلی فیلم حسی‌ای بود. من سال ۸۶ وارد تهران شدم و در همان سال با آقای اسماعیلی پارسا دوست شدم، ولی فرصت نشده بود که برایش بازی کنم و «گمیچی» خیلی اتفاقی شروع شد و چون بلد بودم به لهجه آبادانی صحبت کنم به همین علت آقای اسماعیلی پارسا مرا برای بازی انتخاب کردند.

این بازیگر درباره‌ی نحوه‌ی ارتباط گیری، هم‌بازی شدن با نوجوانان فیلم توضیح داد: من ناجی و حسن را یک روز در دفتر دیدم. روزی بود که آقای اسماعیلی پارسا تازه از ارومیه برگشته بودند. ناجی هم به خانه حسن رفته بود تا باهم آشنا و دوست شوند. ولی من تا زمان فیلم‌برداری آن‌ها را ندیدم. با برنامه مجید اسماعیلی پارسا و نظارت امیرمحمد عبدی، گاهی با بچه‌ها می‌نشستیم و تمرین می‌کردیم. ولی چون همزمان چند اجرا تئاتر داشتم، در رفت وآمد بودم، البته فضا در پشت صحنه فیلم بسیار صمیمی‌ و مانند یک اردو بود. امیر محمد عبدی هم در ادامه مطرح کرد: او و بچه‌هایی که در کار بازی می‌کردند آنقدر شخصیت صمیمی دارند که می‌توانند در مدت زمان کوتاهی با همه افرادی که در یک محیط حضور دارند دوست شوند، بنابراین ارتباط خوبی بین بچه‌ها و او وجود داشت.

اسماعیلی پارسا نیز خاطرنشان کرد: وقتی ناجی را به تهران آوردیم از خانواده مهدی مهاجری خواستیم که این دو برای مدتی در کنار هم زندگی کنند. به این ترتیب هر دو با هم دوست شدند. یوسف هم یک ویژگی دیگر دارد و آن هم توانایی صحبت کردن به انواع گویش‌ها است. او شروع کرد با ناجی عربی و آبادانی صحبت کردن و بازی کردن و این باعث شد که با او به راحتی دوست شود. ناجی بسیار بچه احساسی‌ای است و مثلا وقتی می‌خواستم او در صحنه‌ای ناراحت باشد یا گریه کند، چون من فیلم‌نامه را به بچه‌ها نمی‌دهم و نمی‌دانند که قرار است کِی بازی‌شان تمام شود و چقدر به پایان کار مانده است به او می‌گفتم که فردا فیلم‌برداری‌ حسن تمام می‌شود و می‌رود و او از این حرف آن‌قدر ناراحت می‌شد که گریه می‌کرد.

یکی از نکاتی که در این فیلم وجود داشت، این بود که عوامل فیلم مثل گروه فیلم برداری و گریم، گروهی متخصص و اهل ارومیه بودند و برای خشک شدن دریاچه ارومیه دل می‌سوزاندند. اسم من به عنوان کارگردان این فیلم نوشته شده است ولی واقعا این فیلم همه ما است. کار کردن در شهریورماه، در گرما و در کویر و در سکانس‌هایی سخت، واقعا کار دشواری بود. وقتی یک سکانس را می‌گرفتیم و بعد نیاز به تکرار داشت با وجود آنکه یوسف در آن سکانس بازی نداشت، می‌رفت ناجی را می‌آورد با او صحبت می‌کرد و به بچه‌ها انرژی می‌داد. این شکلی نبودیم که برویم یک پلان را بگیریم و برگردیم. همه این عوامل باعث شد که «گمیچی» اثری شود که همه آن را دوست داشته باشیم و مردم چه در داخل و چه در خارج، ارتباط حسی خوبی با این فیلم برقرار کنند.

کارگردان «گمیچی» در بخش دیگری از سخنانش درباره‌ی شرایط کار در دریاچه ارومیه توضیح داد: به نظرم اکنون زمان مناسبی برای بیان این موضوع است. یک زمانی بود که اصلا اجازه ورود به دریاچه ارومیه را برای فیلم‌برداری نمی‌دادند. خیلی از بچه‌های فیلم‌ساز که در آن زمان در ارومیه و تبریز بودند، با دوربین‌های معمولی فیلم کوتاه و مستند ساختند. ما که می‌خواستیم این فیلم را بسازیم به ما می‌گفتند که چطور می‌خواهید این کار را انجام دهید؟ ولی دیدیم که شرایط نسبت به گذشته تغییر کرده است و به ما گفتند که اگر شما مجوزی از وزارت ارشاد داشته باشید، می‌توانید فیلمتان را بسازی، یعنی فضا بازتر از قبل بود. «گمیچی» در این دولت توانست ساخته، اکران و دیده شود.

او درباره‌ی میزان رضایت‌اش برای اکران فیلمش در گروه «هنر و تجربه» یادآور شد: وقتی که هنر و تجربه شکل گرفت، همه فکر می‌کردند که موفق نخواهد شد ولی به لطف خدا دیدیم که در حال رشد است و هر روز رویه بهتری پیش می‌گیرد. وقتی اسم گروه هنر و تجربه می‌آید همه فکر می‌کنند که قرار است به دیدن فیلمی بنشیند که عجیب و غریب است و در آخر هم شاید از آن سردرنیاورند ولی این ذهنیت را باید اصلاح کرد. مخاطب کل دنیا، از داستان‌گویی خوشش می‌آید. “گمیچی” هم یک فیلم داستان‌گو است.

یکی از آرزوهای من برای سینمای هنر و تجربه این است که سالنی برای آن اختصاص داده شود. مخاطب سینمای آزاد یک سینما را انتخاب می‌کند و می‌گوید من می‌خواهم فلان فیلم را ببینم که یا در لحظه انتخاب کرده و یا از قبل، ولی در گروه هنر و تجربه حتما باید از قبل انتخاب کند، زیرا که سانس‌ها پراکنده و محدود و در سینماهای مختلف است. امیدوارم در آینده‌ای نه چندان دور سینما، سالن‌ها و سانس‌های بیشتری به هنروتجربه اختصاص داده شود.

یکی از نکات مهم در دیده شدن فیلم‌های هنر و تجربه، تبلیغات برای این فیلم‌ها است. چند روز است که تبلیغات تلویزیونی این فیلم شروع شده است. با توجه به اینکه ما در فضای مجازی تبلیغات کرده بودیم ولی از آن روزی که تبلیغات تلویزیونی شروع شده خیلی‌ها تازه متوجه این فیلم شده‌اند. البته تبلیغات شهری هم در آگاهی بخشی مردم بسیار موثر است. مردمی که در طول شهر در تردد هستند با دیدن آن متوجه می‌شوند که چه فیلمی در حال اکران است. تبلیغات تلویزبونی’ شهری و فضای مجازی بسیار تاثیرگذار است.

همه این‌ها باعث می‌شود که ذهنیت مخاطب تغییر کند. مخاطب در سینمای آزاد می‌داند که قرار است چه چیزی ببیند و کاملا از آن آگاه است. ولی در مورد هنر و تجربه این گونه نیست. پس بحث اطلاع رسانی بسیار مهم است. ما یک محصولی را تولید می‌کنیم، سپس باید آن ارائه و معرفی شود تا مخاطب بداند که چیزی که می‌خواهد برایش وقت بگذارد ببیند یا بخرد چیست. من از صداوسیما و شهرداری می‌خواهم که در این امر ما را همراهی کنند.

اصرار به قصه گفتن داریم
در ادامه نشست «گمیچی» به دغدغه‌ی نبود داستان در سینما اشاره شد و عبدی یکی از نویسندگان فیلم‌نامه «گمیچی» که اتفاقا فیلم داستان‌گویی است،خاطرنشان کرد: ما کلا داستانگو بودن را دوست داریم و اصرار به قصه گفتنی داریم که در کنار آن تصویر هم ببینیم. خوب است که فیلم‌ها با محوریت تعریف کردن داستان ساخته شود با دید به اینکه داستان گفتن نیز تغییر کرده است. همان‌طور که گفته می‌شود مخاطب دیگر حوصله خواندن مطالب طولانی را ندارد یعنی قبلا این طور نبوده و اکنون ذائقه‌ها تغییر کرده است. پس تعریف کردن داستان هم در حال تغییر است.

اسماعیلی هم خاطرنشان کرد: در سبک داستان‌گویی نمونه‌هایی داریم که به صورت مینیمال روایت می‌شود و شناخته شده هستند. فیلم‌هایی هم داریم که جزو شاخص‌های سینمای ایران هستند.به طور مثال هنرمندان نقاش اول سبک رئالیسم را به خوبی یاد می‌گرفتند و بعد به سمت ابداع روش‌هایی جدید می‌روند. من امسال در جشنواره فیلم کوتاه فیلم‌های زیادی دیدم. نکته خاصی در برخی از فیلم‌ها بود مثلا اینکه فیلم به نحوه‌ای تمام می‌شد که  اگر تیتراژ فیلم پخش نمی‌شد فکر می‌کردی که دستگاه پخش فیلم خراب شده است.

در اولین اکران فیلم در هلند ترسیده بودم 
کارگردان «گمیچی» درباره‌ی واکنش مخاطبان فیلم در اکران‌های مختلف‌اش در دنیا گفت: در تعدادی از اکران‌های جهانی حضور داشتم ولی در بعضی نبودم. در اولین اکران این فیلم در هلند، ترسیده بودم زیرا مخاطب سن‌اش پایین بود و اینکه شنیده بودم هلندی‌ها اصلا تعارف ندارند و مثلا در یکی از کنسرت‌ها همه سالن را ترک کرده بودند، ولی خوشبختانه از دیدن این فیلم لذت بردند و خوششان آمده بود. به نحوی که در سکانس‌هایی که خنده‌دار یا حتی غم‌انگیز بود تماما توانستند آن را درک کنند و به آن‌ها واکنش نشان می‌دادند. مثلا حضور “ناجی” در این فیلم چون رنگین پوست بود و آنها با این‌ امر آشنا هستند، ارتباط خوبی برقرار کردند و جلسه نقد و بررسی با بازخورد عالی‌ای داشتیم.

ارتباط آن‌ها با فیلم از جهت صمیمانه بودن و درک آن فیلم مثل این بود که در ایران اکران شده است. در آلمان‌ هم همین طور بود و فهمیدم که مطلبی که می‌خواستم بگویم، در فیلم هست. وقتی راجع به یک مسأله انسانی صحبت می‌کنیم دیگر مرزی وجود ندارد. “گمیچی” هم هیچ مرزی ندارد و راجع به یک مطلب انسانی حرف می‌زند و دنیا آن را می‌پسندد و  البته داستان‌گو بودن “گمیچی” هم خیلی به آن کمک می‌کرد.

یوسف صفری بختیاری خاطرنشان کرد:یک ویدئو از تماشاگران آلمانی که به دیدن این فیلم آمده‌ بودند، دیدم و برایم جالب بود که آن‌ها هم آن را دوست داشتند. مهم نیست که برای کدام نقطه از این جهانی چون خشک شدن دریاچه ارومیه نماد این است که جهان رو به خشک‌سالی می‌رود. هر کجای این جهان که باشی فرقی نمی‌کند. من به عنوان یک بازیگر دوست دارم هنگامی که فیلم نامه را می‌خوانم مرا جذب کند و تا آخر آن را مطالعه کنم، این داستان گو بودن را مردم هم دوست دارند. شاید بتوانم بگویم پایان باز را هم دوست دارم ولی باید در شروع و پایان و میانه داستان اتفاقات و فراز و فرودهای خوبی رخ دهد.

اسماعیلی پارسا درباره‌ی این نقطه‌نظر که خوشبختانه پایان فیلم امیدوارکننده است،گفت: در فیلم‌های کودکی که من ساختم یعنی “خدا جیرجیرک‌ها را دوست دارد” و “گمیچی”، امید در آن موج می‌زند. نوجوان در این فیلم از احساس صحبت می‌کند و بزرگسال از منطق. در نهایت قلب نوجوان است که پیروز می‌شود. در شرایط بحرانی هم اگر امیدمان را از دست ندهیم، راه حل و امید پیدا می‌شود. وقتی مخاطب جوان و نوجوان این فیلم را می‌بیند، باید به این نتیجه برسد که هر اتفاقی افتاد ناامید نشود و به راه‌اش ادامه بدهد. ما آدم‌های بزرگی داریم که در شرایط بحرانی تلاش کردند و ناامید نشدند و در نهایت به انسانی برجسته تبدیل شدند که اکنون دنیا آن‌ها را می‌شناسد. بنابراین، ما می‌توانیم.

خانواده‌ها به دیدن «گمیچی» بروند
او درباره‌ی مرزبندی “درباره کودک” و “برای کودک” در سینما گفت: اگر این گونه بخواهیم تقسیم بندی کنیم “گمیچی” درباره کودک است چون “گمیچی” را سنین مختلف دیده‌اند و توانسته‌اند با آن ارتباط برقرار کنند، فیلمی صرفا برای کودک نیست و امیدوارم اطلاع رسانی شود و خانواده‌ها به دیدن آن بروند.

کارگردان «گمیچی» درباره‌ی اینکه آیا فضای فیلم بازسازی شده است،گفت: خیر همه چیز طبیعی و همان چیزهایی بود که در دریاچه موجود است. و کشتی موجود در فیلم، تنها کشتی بود که نسبت به آن‌های دیگر سالم‌تر مانده بود و نزدیک اسکله قرار داشت. کشتی دیگری پیدا کردیم ولی اصلا مناسب نبود و سطح صافی نداشت. اما این کشتی صاف و مناسب بود. فیلم‌برداری ما در بندر “شرف خانه” انجام شد و بهترین فضا برای فیلم‌برداری بود و امکان قاب‌بندی زیبایی به ما می‌داد که با تخصص محمد فکوری که دو جایزه بین‌المللی هم برای این کار گرفته است همه چیز عالی شد.

عبدی هم در ادامه گفت: وقتی قرار است یک اتفاق خوب بیفتد به صورت معجزه‌آسایی همه چیز در کنار هم قرار می‌گیرند. ما برای انتخاب بازیگرها هم خیلی سختی کشیدیم ولی در نهایت شرایط به گونه‌ای رقم می‌خورد که همه چیز به خوبی انجام شد. با وجود آنکه همه زیر فشار بودیم ولی حالمان خوب بود و این حالِ خوب به فیلم هم منتقل شده است. از دیگر اتفاق‌هایی که رخ داد بارش باران بود که به سبب آن ما توانستیم برای چند ساعت هم که شده دریاچه را ببینیم.

بعضی چیزها همچون کمپین برای خودنمایی است!
اسماعیلی پارسا در بخش دیگری از این گفت‌وگو در پاسخ به اینکه “آیا مسئولینی که دغدغه دریاچه ارومیه را داشتند از فیلم شما استقبال کردند؟” گفت:هر جا که فیلم دیده شد، جشنواره‌هایی بود که خودمان در آن شرکت کرده بودیم. کمپین‌هایی هم که درباره دریاچه ارومیه تشکیل شده بود، خودمان فیلم‌مان را به آنها هدیه کردیم ولی بعضی چیزها فقط برای آن است که بگویند ما هستیم و خودنمایی است! خیلی از اشخاص هستند که فقط می‌آیند حرف می‌زنند و اینقدر زیبا می‌گویند که فکر می‌کنید اگر از سالن بیرون بیایید همه جا گلستان است. قطعا حرف زدن راحت است ولی عمل به آن سخت است.

ما در جشنواره فیلم سبز جایزه بهترین کارگردانی را دریافت کردیم بنابر این اتفاق ساده‌ای که می‌توانست رخ دهد، این بود که مثلا یک سازمان به من زنگ بزند و پیشنهادی برای ساخت این چنین فیلم‌هایی بدهد، حالا اصلا من قبول می‌کردم یا نه مسئله دیگری است. چطور ممکن است فیلمی که اینقدر در دنیا دیده شده است، از طرف مسئولین دیده نشود.

انتظار ما این بود که اتفاقات بزرگتری رخ دهد. همه می‌دانند که بحث ما شخصی نیست بلکه بحثی ملی و برای کشورمان است. فیلم ما به خاطر جغرافیا و اتمسفر خاص‌اش جزو فیلم‌های محیط زیستی هم قرار می‌گیرد. الان هم که زمان مدارس است و می‌شود از این امکان استفاده کرد. واقعا “گمیچی” را ساختم که دیده شود. مگر ما نمی‌گوییم “بحران آب”، خب از بچگی این را به بچه‌ها آموزش بدهیم. آدم‌های بزرگی در سینما این فیلم را دیده‌اند و تأیید کرده‌اند بنابراین می‌شود راجع به آن صحبت کرد. در پایان گفت‌وگو عوامل فیلم “گمیچی” مخاطبان را به دیدن این فیلم دعوت کردند:

اسماعیلی پارسا: این فیلم برای ایران است ولی صحبت از اتفاقی جهانی می‌کند. خوشحالم که این فیلم در هنر و تجربه اکران شده است. “گمیچی” یک فیلم داستان‌گو است که از دیدن آن خسته نمی‌شوید. با این فیلم و قهرمانش همراه می‌شوید و با توجه به بازخوردهایی که دریافت کردیم حتما راضی از سالن‌ خارج خواهید شد. فیلم‌ها را در سینما ببینید و با خانواده به سینما بروید، قطعا هر فیلمی یک حرفی برای گفتن دارد.

عبدی: همه ما روزانه چندین بار شیر آب را باز می‌کنیم و کم پیش می‌آید که شیر آب را باز کنیم ولی آب نباشد. با دیدن این فیلم از این به بعد جور دیگری به شیر آب نگاه می‌کنید زیرا تصور یک سری چیزها در نبودشان سخت است و آسیب زننده است و این فیلم می‌تواند به نحوه نگاه ما کمک کند. دنیا می‌تواند در نبود آب به بیابانی که “گمیچی” در آن ساخته شده تبدیل شود. 

بختیاری: این تبلیغ برای یک فیلم نیست این یک دعوت‌نامه است. دعوت می‌کنم مردم را به دیدن یک فیلم خوب با #گمیچی #هنروتجربه و #فیلم_خوب_بینیم.

از صداوسیما و شهرداری هم خواهش می‌کنم که به این فیلم‌ها بها بدهند. این فیلم در بیش از ۲۰ کشور حضور پیدا کرده و افتخارات زیادی کسب کرده است، ما یک فیلم شریف ساخته‌ایم.
منبع: بهارنیوز

جامعه‌ای که به رسانه تکیه نکند، ناامن است

سید عباس صالحی در مراسم افتتاحیه بیست و سومین نمایشگاه مطبوعات و خبرگزاری‌ها که در طبقه دوم مصلی برگزار شد، ضمن خیرمقدم به اصحاب رسانه و مطبوعات و همچنین معاون اول رئیس جمهور، در سخنانی گفت: دولت دوازدهم طلیعه‌ای برای نقطه عطف جدید در حوزه فرهنگ و رسانه است. او با اشاره به رویکرد دولت یازدهم و عملکرد این دولت در قبال رسانه‌ها و آزادی بیان، اظهار کرد: دولت یازدهم در حوزه رسانه و مطبوعات گام‌هایی را برداشت؛ البته نه در خور اصحاب رسانه بلکه در حد توان خود. در دولت یازدهم در حوزه توسعه مطبوعات اتفاقات قابل توجهی پدید آمد؛ یکی از آن‌ها اینکه پس از انقلاب از ۱۵ هزار مجوزی که صادر شد، ۵۶ درصد آن در همین دولت بود.

وی در ادامه سخنان خود درباره عملکرد دولت یازدهم یادآور شد: نگاه دولت یازدهم به توسعه رسانه و فضای بازتر برای تحقق عرضه افکار و اندیشه در ارقام قابل مشاهده است. در این ارقام، سهم جنسیتی افزایش قابل توجهی دارد؛ به نوعی که مدیران مسؤول زن در آغاز دولت یازدهم هفت درصد و در پایان ۱۳ درصد بود. همچنین حوزه رسانه‌های برخط و سایت‌ها از ۲۰۰ عدد به حدود ۲۸۰۰ عدد رسید و همچنین شاخص‌های دیگری که از توسعه کمی مطبوعات و پایبندی دولت یازدهم برای گشایش فضای آزادی فکر و اندیشه نشان دارد.

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی سپس با اشاره به حمایت دولت یازدهم از رسانه‌ها، درباره جنبه‌های حمایتی دولت اظهار کرد: البته توان دولت بسته و محدود بود، اما علیرغم همه محدودیت‌ها در توان اقتصادی دولت یازدهم، اتفاقاتی در حوزه حمایتی شکل گرفت و آن اینکه در آغاز دولت یازدهم بیمه‌شدگان حوزه رسانه‌ها ۵۰۰۰ و در پایان به ۱۶ هزار یعنی دو برابر و سه برابر رسید. همچنین نظام حمایتی شفافیت پیدا کرد و در آن همگان می‌توانند ببینند که گام‌های رو به جلو در حوزه شفافیت حمایتی اتفاق افتاده است.

صالحی در بخش دیگری از سخنان خود در مراسم افتتاحیه نمایشگاه مطبوعات و خبرگزاری‌ها گفت: از توفیقات دولت یازدهم در عرصه رسانه در حوزه قوانین دستورالعمل و مقررات بود. رتبه‌بندی مطبوعات و پاره‌ای از اتفاقات دیگر، از دیگر عملکرد دولت یازدهم در این بخش بود. اشراف صنف مطبوعات و همچنین سازمان نظام رسانه‌ای که در آخرین جلسه هیأت دولت در حال بررسی است، قانون مطبوعات که آن هم مراحل نهایی را طی می‌کند و لایحه مطبوعات بازرگانی از دیگر اقداماتی است که مراحل خود را طی می‌کنند. در مجموع گام‌هایی را به منظور توسعه رسانه‌ای پیموده‌ایم و این‌ها با مشارکت جدی اصحاب رسانه اتفاق افتاده است.

او ضمن سپاسگزاری از وزاری پیشین فرهنگ و ارشاد اسلامی یادآور شد: از وزرای پیشین جناب آقایان دکتر جنتی و صالحی امیری که همت گماردند و مسیر را پیش بردند و همچنین معاونت مطبوعاتی تشکر و قدردانی می‌کنم. وی سپس با اشاره به آغاز بیست و سومین نمایشگاه مطبوعات گفت: امروز ما نمایشگاه مطبوعات را آغاز می‌کنیم و در آغاز دولت دوازدهم با نمایشگاهی روبه‌رو هستیم که در آن ۱۰۰۰ رسانه حضور دارد و جشن ملی مطبوعات است و اصحاب رسانه زیر یک سقف قرار می‌گیرند تا با هم تکلم کنند و دغدغه‌های ایران را واگویه کنند. درد مردم را بگویند و نقطه‌های تلاقی مردم و رسانه را بازگشایی کنند.

وزیر ارشاد همچنین در این مراسم یادآور شد: در آغازین ماه‌های دولت دوازدهم به نظر می‌رسد پاره‌ای از رویکردها را باید جدی گرفت. رویکردهایی که در گذشته بوده اما می‌تواند تابلویی برای دوره جدید باشد. تقویت بنیه ملی رسانه یکی از این رویکردهاست. تا دیروز غذا و سلاح دو رکن امنیت ملی بودند و امروز رکن سومی هم اضافه می‌شود و آن هم رسانه است. همان طور که جامعه بی غذا و جامعه بی سلاح، در معرض تهدید است، جامعه بی‌رسانه هم در معرض تهدید است. جامعه‌ای که خبرهای دقیقش را از بیرون از مرزهای کشورش مطالعه می‌کند، ناامن است. جامعه‌ای که برای دقت و صحت خبر، نتواند به رسانه خود تکیه کند، ناامن است. اینجاست که بنیه ملی رسانه باید به طور جدی مورد تقویت و حمایت قرار بگیرد.

او با اشاره به رشد تکنولوژی و فناوری‌های اینترنتی و فضای مجازی و گسترش رسانه‌های غیرحرفه‌ای، اظهار کرد: رسانه‌های غیرحرفه‌ای می‌توانند فرصت باشند، اما اگر از رسانه‌های حرفه‌ای پیشی بگیرند، عامل تهدیدزدایی امنیت ملی هستند. این رسانه‌های حرفه‌ای هستند که باید برای رسانه جایگاه تعریف کنند و در حال حاضر این اهتمام هست که در معرض آشوب و اغتشاش رسانه‌های غیرحرفه‌ای هستند. صالحی تأکید کرد: رسانه‌های حرفه‌ای به عنوان رکن سوم امنیت ملی باید جدی گرفته شوند. نمی‌گوییم به اندازه بنیه نظامی به رسانه کمک شود اما نگاهی هم به این اتفاق صورت بگیرد که جامعه بی‌رسانه جامعه بی‌سلاح و بی‌غذاست.

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در بخش دیگری از سخنان خود تقویت رسانه‌های خصوصی را یکی از اقدامات مهم دولت عنوان کرد و گفت: البته در دولت دوازدهم گام‌های خوبی برای تقابل و توازن‌بخشی پدید آمد. در این دوره هیات نظارت بر مطبوعات این همت را داشت که به هیچ هفته‌نامه و روزنامه دولتی مجوز نداد. همچنین یارانه رسانه‌های دولتی قطع شد، در نمایشگاه مطبوعات نیز تعرفه اجاره غرفه‌های دولتی دوبرابر غرفه‌های معمولی تعریف شد؛ البته این کافی نیست و متأسفانه در حوزه رسانه‌ها کمابیش شرایط رقابت نابرابر مالی فراهم است و هم اینکه با تغییر مسؤولان در بخش رسانه‌های دولتی نوعی ناامنی ایجاد شده است.

صالحی در بخش پایانی سخنان خود با اشاره به تقویت و ارتقاء کیفی رسانه‌ها گفت: نکته‌ای که به اهالی و اصحاب رسانه و ما برمی‌گردد، این است که به جای تولید رسانه‌ای نباید دلال رسانه‌ای بشویم. رسانه مولد می‌خواهیم نه رسانه نقال که البته این نگاه پیش‌زمینه‌های خود را دارد. اینکه رسانه با تولید به حیات خود ادامه دهد. رسانه باید جایگاه نقد منصفانه باشد نه جایگاه پرخاشگری و رسانه مدنی رسانه‌ای است که در آن پرخاش وجود ندارد، نقد وجود دارد اما با منطق و انصاف.

اوهمچنین توجه جدی‌تر به مردم‌مداری را یکی از ویژگی‌های مهم یک رسانه دانست و گفت: رسانه‌ها می‌توانند بیش از گذشته زبان مردم باشند، خط‌های رسانه بایستی بیش از گذشته با مردم شکل بگیرد. اینکه زبان فارسی، ادبیات فارسی ایرانی اسلامی نمایه و تابلوی رسانه‌های ما باشد.
منبع: بهارنیوز

اجراهای تازه در «ایرانشهر» و «تئاترشهر»

به گزارشروابط عمومی مجموعه تئاتر شهر، برنامه این هفته تالارهای نمایشی مجموعه تئاتر شهر در حالی اعلام شد که سه  اثر نمایشی جدید به کارگردانی سهراب سلیمی ، سیامک احصایی و شهاب راحله در تالارهای قشقایی ، چهارسو و پلاتو اجرا مجموعه تئاتر شهر به صحنه می‌رود. «بوی خواب» عنوان نمایش جدیدی به نویسندگی محمد چرم شیر با بازخوانی نمایشنامه «آرامش از نوعی دیگر» تام استوپارد است که از روز یکشنبه هفتم آبان ماه به کارگردانی سهراب سلیمی در تالار قشقایی مجموعه تئاتر شهر به صحنه می رود.

در این اثر نمایشی که از تاریخ یاد شده ساعت ۱۹:۳۰ با مدت زمان ۷۵ دقیقه و قیمت بلیت ۲۵ هزار تومان اجرا می‌شود مسعود دلخواه، قاسم زاره و شهره سلطانی به عنوان بازیگر حضور دارند.
نمایش «آکواریوم» نمایش جدید دیگری به نویسندگی سیامک احصایی، مهرک قزوینی و کارگردانی سیامک احصایی و بازی کاظم سیاحی، غزل شاکری، روح الله حق گوی لسان است که از روز یکشنبه هفتم آبان ماه ساعت ۱۹:۴۵ با مدت زمان ۶۰ دقیقه و قیمت بلیت ۲۵ هزار تومان در تالار چهارسو به صحنه میرود. 

در پلاتو اجرا نیز بعد از پایان گرفتن نمایش «راهمرد» به کارگردانی حامد هوشیاری ، نمایش جدیدی با عنوان «آن سه نفر» نوشته محمود فرهنگ ، کارگردانی شهاب راحله و بازی عباس بابایی و بهروز میرلو از روز یکشنبه هفتم آبان میزبان علاقه مندان تئاتر است. این اثر نمایشی ساعت ۱۸ با مدت زمان ۵۰ دقیقه و قیمت بلیت ۱۵ هزار تومان روی صحنه می رود. «نذار این خواب تعبیر بشه» عنوان نمایش دیگری به نویسندگی و کارگردانی مهدی نصیری است که ساعت ۱۸ با مدت زمان ۷۰ دقیقه و قیمت بلیت ۲۰ هزار تومان در تالار سایه  به صحنه می رود . بهرام تشکر، ترانه کوهستانی، بهروز پناهنده،فریبا امینیان، رضا جوشنی و هما پریان هنرمندانی هستند که در این نمایش به عنوان بازیگر حضور دارند.

نمایش «پرواز شماره ۷۴۵» به نویسندگی و کارگردانی مرجان پورغلامحسین هم ساعت ۲۰ به مدت زمان ۴۰ دقیقه  و قیمت بلیت ۲۵ هزار تومان در تالار سایه به صحنه می رود. مرجان پورغلامحسین بازیگر و گلنوش طاهری، بیتا بهارلو بازی دهندگان عروسک این اثر نمایشی هستند. نمایش «کُلُنل» به نویسندگی و کارگردانی خیرالله تقیانی پور هم ساعت ۱۹:۳۰ با مدت زمان ۱۰۰ دقیقه با قیمت بلیت ۲۰ تا ۴۰ هزار تومان در تالار اصلی به صحنه میرود. در این نمایش حسین پاکدل، شهرام حقیقت‌دوست، مونا فرجاد، اتابک نادری، سیروس همتی، علی سلیمانی، وحیدنفر، علی رضا ناصحی، آتیه جاوید، الهه شه‌پرست، جوادپورزند، حسین شفیعی، آناهیتا خسروی، سمیراسلیمی، رهامقدم، محسن مهری‌دروی، میلاد ابراهیمی، محمدشکری، سیامک توده‌فلاح، امیر باده‌دست، آیسان حداد به عنوان بازیگر حضور دارند.

در تماشاخانه ایرانشهر “هیاهویی” برپا می‌شود 
امیرکاوه آهنین جان نمایش “تنهایی پرهیاهو” را که دومین تجربه کارگردانی خود بعد از نمایش “در بارانداز” که آبان ماه ۹۴ در سالن حافظ به روی صحنه برد، بزودی در تماشاخانه ایرانشهر اجرا می‌شود.
نمایش “تنهایی پرهیاهو” به نویسندگی حسین پاکدل و کارگردانی امیرکاوه آهنین جان از ۲۲ آبان ۹۶ ساعت ۲۰:۳۰ در تماشاخانه ایرانشهر، سالن استاد سمندریان به روی صحنه میرود.
“آهنین جان” این بار هم مانند قبل از بازیگران جوان و با استعدادی که اکثرشون فارغ التحصیل آکادمی هنرهای نمایشی سولو هستند برای نقش آفرینی در این اثر نمایشی استفاده کرده است.
بانیپال شومون، آناهیتا همتی، السا فیروزآذر، روزبه اختری، ابوالفظل حاج علیخانی، بابک قادری، شهاب ملک پور، بهداد قادری، میلاد تاجیک، بابک بینش، عسل هژبرپور، حمیدرضا سنگیان، کاوه دوستی، نیما مظاهری، یوسف محوی، علی کیان، زکیه سیف، آرزو تاج نیا، مهسا اصغری، علی صحراگرد، نسترن ابراهیم زاده، نگین فیروزمنش، روژینا کلاه زری گروه بازیگری نمایش “تنهایی پرهیاهو” را تشکیل می دهند. دست‌اندرکاران این تئاتر اعلام کرده‌اند که بیماران قلبی، تنفسی و افراد زیر ۱۸ سال از دیدن نمایش جدا پرهیز کنند!
منبع: بهارنیوز

پایان یک عمر تلاش در عرصه نوشتن

علیرضا زرگر *
در آذرماه ١٣٨۶هیأت داوران مهرگان ادب به اتفاق آرا تندیس جایزه مهرگان یک عمر تلاش در عرصه نوشتن را به على اشرف درویشیان نویسنده و پژوهشگر فرهنگ عامه اهدا کرد. دربیانیه هیأت داوران مهرگان ادب آمده است که جایگاه ادبى- اجتماعى و شخصیتى آقاى درویشیان چنان است که مهرگان ادب به این گزینش خود افتخار مى‌کند.بى‌تردید ادبیات ایران یکى از چهره‌هاى شجاع، شریف و خستگى‌ناپذیر خود را از دست داد، انسان بزرگى که هر چند بیمارى سختى در یک دهه اخیر تن او را رنجور و ناتوان کرده بود اما وجودش همواره مایه دلگرمى و امید نویسندگان بود. نخستین کتاب درویشیان مجموعه داستان از این ولایت که در دهه چهل منتشر شد حضور نویسنده‌اى توانا را نوید داد که از غم‌ها و رنج‌هاى انسانى برمى‌آشفت و در مقابل ستم‌ها و کجروى‌ها سکوت نمى‌کرد، درویشیان از سرسخت‌ترین مخالفان سانسور در ایران بود و سخنان او در مراسم اهداى جایزه مهرگان ادب (فرهنگسراى ارسباران-آذرماه ۱۳۸۶) در اوج بیمارى‌اش و در حالیکه به روى صندلى چرخدار نشسته بودهرگز از یاد اهالى فرهنگ نخواهد رفت. بازتاب آرزوهای زلال و انسانی درویشیان را در داستان‌هایش می‌بینیم:
… تکه گچی را که در جیبم پنهان کرده‌ام بیرون می‌آورم. زمین را تقسیم می‌کنم. یک ورزشگاه بزرگ
اینجا. ورزشگاه صدهزارنفری. نه، این کوچک است. دویست هزارنفری بهتراست. برای همه‌ی بچه‌های همشهری‌ام. که دیگر توی کوچه ول نگردند. این هم پارک کودک. سرسره، تاب، چرخ فلک، قطار، قایقرانی. اما با شکم گرسنه که نمی‌شود به پارک و ورزشگاه آمد. پس در این طرف یک کارخانه‌ی بزرگ می‌سازم که پدرهاشان بیکارنباشند. راستی کتابخانه داشت یادم می‌رفت. این هم کتابخانه. کتابخانه‌ای بزرگ… با همه جورکتاب. میلیون‌ها جلد. هرکتابی که دلت بخواهد. ازهر نویسنده‌ای که بخواهی… ازداستان ِآرزوهای کاغذی.
برگزیدگان جایزه مهرگان ادب یک عمر تلاش در عرصه نوشتن از سال ١٣٧٨ تا کنون به این شرح‌اند:
 – احمد محمود؛ سال ١٣٧٩ براى مجموعه آثار با تاکید بر رمان همسایه‌ها
 – سیمین دانشور؛ سال ١٣٨٢ براى مجموعه آثار با تاکید بر رمان سووشون
 – على اشرف درویشیان؛ سال ١٣٨۶ براى مجموعه آثار با تاکید بر رمان سال‌هاى ابرى         
بیانیه هیأت داوران – دوره هشتم – آذرماه ۱۳۸۶
هیأت داوران مهرگان ادب، پس از مطالعات جامع و برگزاری جلسات مکرر اقناعی با بررسی چهره‌های متعدد تاثیرگذار در ادبیات ایران، سرانجام به اتفاق آرا نویسنده ارجمند جناب آقای علی اشرف درویشیان را شایسته دریافت این جایزه دانست. جایگاه ادبی- اجتماعی و شخصیتی آقای درویشیان چنان است که متقابلاً مهرگان ادب به این گزینش خود افتخار می‌کند. این‌ها آرزوست؛ آرزوی انسانی، آرزوی همه کسانی که با قلم و عرصه خلاقه سر و کارداشتند و دارند.
علی اشرف درویشیان ازجمله نویسندگانی است که در آثار خود به بازگویی صریح چنین آرزوهای انسانی پرداخته است.
درویشیان درسال ۱۳۲۰ در کرمانشاه به دنیا آمد. نخستین کتابش مجموعه داستان از این ولایت در سال ۱۳۵۲ منتشر شد. همین اثر خبر از ظهور نویسنده‌ای داد که برای صدای انسان‌های محروم ارزش قائل بود. امروز ۳۴ سال از انتشار آن کتاب نخست می‌گذرد. سال‌هایی که در اصل عمر ادبی درویشیان را شکل می‌دهد؛ عمر ادبی پرباری که حاصلش کتاب‌های آبشوران، فصل نان، همراه آهنگ‌های بابام، سلول ۱۸، رمان چهارجلدی سال‌های ابری، درشتی، افسانه‌ها و متل‌هایکردی، افسانه‌های عامیانه کردی و مجموعه مقالات وکتاب‌هایی برای کودکان ونوجوانان است. مجموعه‌ای که نظر دارد به نیکی‌ها، پاکی‌ها و زیبایی‌ها؛ یعنی همه آن چیزهایی که هر نویسنده و شاعری در جستجوی آن‌ها است.
*دبیر جایزه مهرگان ادب
منبع: بهارنیوز

نویسنده تهی‌دستان بود

روزنامه بهار: علی اشرف درویشیان، داستان نویس و پژوهشگری پر تلاش در زمینه ادبیات عامه بود که در روز ۴ آبان بر اثر بیماری در سن ۷۶ سالگی دار فانی را وداع گفت. او متولد ۱۳۲۰ از کرمانشاه بود و آثار متعددی در زمینه کودک و بزرگسال به رشته تحریر در آورد، از جمله «بیستون»، «آبشوران»، «فصل نان»، «همراه آهنگ‌های بابام»، «روزنامه دیواری مدرسه ما»، «رنگینه»، «کی برمی‌گردی داداش جان»، «آتش در کتابخانه بچه‌ها» و «افسانه‌ها و متل‌های کردی»از آن جمله‌اند. همچنین می‌توان از آثار پژوهشی چون مجموعه ۲۰ جلدی «فرهنگ افسانه‌های مردم ایران»، «واژه‌نامه گویش کرمانشاهی»، «از این ولایت»، «قصه‌های آن سال‌ها» یاد کرد. از درویشیان در دهمین دوره جایزه ادبی هوشنگ گلشیری تقدیر شد. منصور یاقوتی، یکی از دوستان و همکاران درویشیان است که در طی تهیه و گردآوری مجموعه فرهنگ افسانه‌های مردمی محلات کرمانشاه همراه او شد. او خود داستان‌نویس، شاعر و منتقد ادبی است و یکی از چهره‌های شاخص در میان نویسندگان نسل دهه ۴۰ و ۵۰ ایران به حساب می‌آید. گفت‌وگویی که می‌خوانید با این نویسنده پیشکسوت درباره درویشیان و نحوه تهیه افسانه‌های مردمی است.
***
شما و مرحوم درویشیان با هم دوست بودید. نحوه آشنایی تان را به خاطر می‌آورید؟
سال‌های پیش در منطقه‌ای به نام کلیایی پیرامون کرمانشاه بودم که با علی اشرف درویشیان آشنا شدم. من در روستایی به نام چارملان معلم بودم که درویشیان برای گردآوری بازی‌های محلی به آن منطقه آمد و با هم آشنا شدیم. تا یادم نرفته این را هم بگویم که من و درویشیان، اولین کتاب‌های‌مان توسط انتشارات «شب گیر» همزمان منتشر شد. این انتشارات، یک شعبه دیگر هم به نام «صدای معاصر» داشت که کتاب «از این ولایت» درویشیان از این شعبه منتشر شد. این دو اتفاق اسباب آشنایی و دوستی ما شد. وقتی درویشیان برای گردآوری بازی‌ها و نمایش‌های محلی به منطقه کلیایی آمد، من با او همراه شدم چون پدر من در آن منطقه شناخته شده بود و از این طریق من توانستم با درویشیان همراه شوم و به او کمک کنم.

برای گردآوری افسانه‌ها و بازی‌های محلی برنامه‌ای داشت؟ مردم چطور با او همراه می‌شدند؟
مردم محلی خیلی همراهی کردند و خاطرم هست که زمستان‌های سختی آن منطقه داشت و برف زیادی روی زمین نشسته بود. ما مجبور بودیم از میان برف بگذریم تا به روستاها برسیم ولی مردم خیلی با ما همکاری می‌کردند. ما از آنها درخواست می‌کردیم که نمایش‌ها و بازی‌های محلی که بلد هستند را اجرا کنند و آن را برای‌مان توضیح دهند، مردم با میل زیادی همراهی می‌کردند. درویشیان هم از آنها عکس می‌گرفت و صداها را ضبط می‌کرد. خیلی از بازی‌ها را شاگردان مدرسه من اجرا می‌کردند و افسانه‌ها را هم مردم محلی چارملان برای درویشیان تعریف می‌کردند. البته درویشیان به مناطق مختلفی چون صحنه، کنگاور و غیره در کرمانشاه رفت که مجموعه این تلاش هایش کتاب «بازی‌ها و نمایشنامه‌های محلی» بود که مورد استقبال هم قرار گرفت.

دوستی و آشنایی شما بعدها تداوم داشت؟
تداوم این آشنایی تا سال ۵۸ ادامه داشت اما متاسفانه به دلایلی این دوستی متوقف شد. در زندگی نویسندگان چه در سطح ایران و چه در سطح جهان مسائلی پیش می‌آید که مشکلاتی به بار می‌آورد و این مسائل به نقد ادبی مرتبط می‌شود،  در جامعه ما جا نیفتاده و بستر لازم آن به وجود نیامده است. در واقع ظرفیت نقد و پذیرش در جامعه ادبی ما برقرار نیست. درواقع این دوستی به واسطه نقدی که بر یکی از کتاب‌های او نوشتم، به بن بست خورد. دموکراسی و آزادی نقد در جامعه ما وجود ندارد. ما در ایران می‌توانیم درباره آن بخشی از قله یخ که از آب پیدا است، حرف بزنیم و آن بخشی که در دریا قرار دارد یا ناشناخته می‌ماند و در تاریخ ثبت نمی شود.

نقدی که شما نوشتید، روی کدام کتاب ایشان بود؟
او کتابی برای کودکان نوشته بود و هر دو ما در زمینه کودک و نوجوان می‌نوشتیم. درویشیان، کتابی به نام «آتش سوزی در کتابخانه بچه ها» نوشته بود و من نقدی روی آن نوشتم. این نقد از فضای موجود در سال ۵۸ برمی آمد و زمان نوشتن آن هم قابل تحلیل است. فضا و شرایط در شکل گیری یک نقد مهم است و شاید آن نقد در شرایط فعلی می‌توانست اصلا نوشته نشود یا اینکه بیان آن به گونه دیگری بود. نشر «کار» نقد من را که به امضای خودم هم نبود، منتشر کرد ولی این نقد،  درویشیان را آزرده خاطر کرد و رابطه دوستانه و عمیق ما از این مسئله آسیب خورد.

مگر نه این است که نقد یک اثر به دیده شدن آن کمک می‌کند؟ و گاه نقد منفی می‌تواند راهگشا باشد و کتاب‌های موثر بعدی را رقم بزند.
نقد در جوامعی مثل جامعه ایران جا نیفتاده است و می‌دانیم که فضا برای نقد در هیچ حوزه‌ای باز نیست. در اروپا مجاهدت هایی شده است تا فضای نقد به وجود بیاید و اکنون در آنجا نقد مورد پذیرش همگان قرار گرفته است. متاسفانه این ظرفیت در کشور ما به وجود نیامده است و آیا شما اصلا نشریه‌ای که به نقد ادبی بپردازد، سراغ دارید؟ اصلا نداریم. تصور کنید، نبود نقد ادبی چه نتایجی به دنبال داشته است. هر کسی کتاب یا اثری منتشر می‌کند و چون مورد ارزیابی قرار نمی گیرد، دچار توهماتی می‌شود و تصور می‌کند شاهکاری خلق کرده است. این مسئله، بار زیادی برای شخص و جامعه ادبی به دنبال خواهد داشت. در غیاب نقد ادبی، تصورات و ذهنیات فردی و شاهکار آفرینی، به جامعه هم تزریق می‌شود و جامعه هم آن را می‌پذیرد. وقتی یک موضوع غلط در جامعه جا بیفتد دیگر نمی توان آن را به چالش کشید. چون تبدیل به باور و اعتقاد می‌شود.

به نظر شما سبک کاری درویشیان چقدر منوط به فرهنگ عامه و مردمی بود؟ و در آثارش سبک خاصی داشت؟
به نظر من نمی توان از سبک نو در آثار ایشان یاد کرد اما می‌توان از روند کارش گفت. به نظر من او آغاز خوبی در کارش داشت که ناشی از شرایط دهه ۵۰ هم بود. داوری درباره آثار ادبی آسان نیست زیرا ارزیابی یک اثر به مقطع زمانی و شرایط خاص آن هم بستگی دارد. اگر اثری را با پیشینه داستانی خودمان مقایسه کنیم مثل چوبک و هدایت یا با آثار غلامحسین ساعدی و احمد محمود، یک قضاوت دارد و اگر معیار را یکی از بزرگان و مفاخر ادبی جهان بگذاریم، باز هم داوری به گونه دیگری پیش می‌رود. در نتیجه اگر آثار درویشیان را بنا بر همان مقطع تاریخی در ایران در نظر بگیریم، داوری تغییر می‌کند. به نظر من، دو کتاب اولیه او یعنی «آبشوران» و «از این ولایت» آثار خوبی بودند و هنوز هم خواندنی هستند اما در ادامه مسیر به دلیل نبود نقد در جامعه ایران، آثارش فراز و فرود دیگری را طی کرد.

فکر می‌کنید چقدر تجربه معلمی و ارتباط نزدیک با دنیای کودکان به او در نوشتن آثارش کمک کرد؟
مسلما شغل نویسنده روی آفرینش اثر تاثیرگذار است و در داوری کار یک نویسنده، نحوه زیست و کارش را باید در نظر گرفت. درویشیان در روستاهای پیرامون کرمانشاه معلم بود و ارتباط مستقیم با مردم و تهی دستان داشت و آثارش تحت تاثیر آن فضا شکل گرفت.

به نظرتان ارتباط با بچه‌ها به او کمک کرد تا ذائقه آنها را در داستان نویسی پیاده کند؟
از آنجا که من خودم هم در دوره‌ای معلم بودم، فکر می‌کنم که ارتباط با بچه‌ها شناخت خوبی به درویشیان داده بود. براساس تجربه‌ای که خودم دارم، می‌توانم بگویم که این ارتباط، تاثیر جدی بر کار نویسنده دارد. این ارتباط به شناخت روابط و جهان کودکان به نویسنده کمک می‌کند و اگر این طور نبود، آثار او مثل اغلب آثاری که امروزه بیرون می‌آید و فضای لازم را منتقل نمی کنند، تاثیرگذار نمی‌شد. چرا آثار قدسی قاضی نور درخشش دارد؟ چون ایشان ارتباط خوبی با بچه‌ها داشته و آثارش قابل خواندن شده است. درویشیان هم همین طور بود.
قبل از اینکه شبکه‌های اجتماعی و اینترنت در جهان فراگیر شود و ما را به سمت دهکده جهانی پیش ببرد، هر مکانی ویژگی‌های خاص خود را داشت در نتیجه اینکه فردی مثل درویشیان در آن سال‌ها اقدام به گردآوری افسانه‌ها و داستان‌های محلی کرده است، اتفاق قابل توجهی است. تلاش ایشان به ثبت برخی از افسانه‌ها و داستان‌های محلی کمک کرد، این طور نیست؟
درویشیان آغازگر این مهم شد و پیش از آن صادق هدایت این مسیر را شروع کرده بود. مرحوم صبحی نیز چندین کتاب از افسانه‌های عامه تهیه کرد و همچنین انجوی شیرازی در رادیو ایران توانست بخش بزرگی از افسانه‌های ملی ایران را از تباهی نجات بدهد. بعد از آنها صمد بهرنگی در زمینه ادبیات عامه کار کرد و افسانه‌های آذربایجان را ثبت کرد. بعد از بهرنگی می‌توان از درویشیان یاد کرد که به تدوین افسانه‌های عامه همت گماشت. در این راستا من هم با ایشان همکاری کردم.


به نظرتان در آثار ایشان فرهنگ کرمانشاه و مناطق پیرامون آن اثر داشته است؟
به طور چشم گیری این اتفاق افتاده است زیرا بسیاری از آثار او از دل زندگی مردم تهی دست همان مناطق نشات می‌گرفت و یا از افسانه‌های همان محلات و همان فرهنگ گردآوری می‌شد. خوشبختانه گردآوری افسانه‌های مردمی را حتی با وجود دشواری‌های فصلی ادامه داد و مجموعه‌ای از آنها تهیه کرد. در این اواخر البته این فعالیت را به صورت میدانی انجام نمی داد.
منبع: بهارنیوز

نمایش و نقد "زرد" در ارسباران

“زرد” در فرهنگسرای ارسباران اکران و نقد می شود.

فیلم سینمایی «زرد» به کارگردانی مصطفی تقی زاده یکشنبه ۷ آبان ماه ۱۳۹۶ ساعت ۱۸ در فرهنگسرای ارسباران با حضور عوامل اکران ، نقد و بررسی می‌شود.

به نقل از باشگاه فیلم تهران، در خلاصه داستان «زرد» آمده است: آدمهای عجیبی هستیم… امروزمون با فردا خیلی فرق میکنه .

این فیلم در جشنواره بین‌المللی شانگهای که جزو جشنواره‌های الف دنیا محسوب میشود، جایزه ی ویژه هیأت داوران را برای بهترین کارگردانی و جایزه بهترین نقش اول زن را دریافت کرد. همچنین در جشنواره بین‌المللی فیلم «هنر روسیه» نیز دو جایزه بهترین فیلمنامه و بهترین فیلم را دریافت کرده است.

مصطفی تقی زاده (نویسنده و کارگردان)، کامران مجیدی (تهیه کننده)، پوریا ذوالفقاری (منتقد) و جمعی از عوامل فیلم مهمانان چهارصد و پنجاه و دومین نشست باشگاه فیلم تهران هستند.‌

مصطفی تقی زاده (نویسنده و کارگردان)، کامران مجیدی (تهیه کننده)، مسعود سلامی (مدیر فیلمبرداری)، سجاد پهلوان زاده (تدوین)، محمدرضا میرزامحمدی (طراح صحنه و لباس)، مهدی ابراهیم زاده (صدابرداران)، حسین ابوالصدق (طراحی و ترکیب‌ صدا)، مسعود سخاوت دوست (موسیقی)، سودابه خسروی (طراح چهره پردازی)، احسان جابری و مانی مجیدی (عکاس)، بهرام رادان، ساره بیات، مهرداد صدیقیان، شهرام حقیقت دوست، بهاره کیان افشار، آناهیتا درگاهی، علیرضا استادی، امیرعلی نبویان، متین ستوده، مرتضی تقی‌زاده، علی صالحی، شهروز دل افکار، حسین نائینی، فرهاد مهدوی، حسین مهری جمعی از عوامل و بازیگران این فیلم هستند.

علاقمندان برای حضور دراین نشست می‌توانند به فرهنگسرای ارسباران واقع در خیابان شریعتی بالاتر از پل سیدخندان‌، خیابان جلفا مراجعه و یا با شماره‌های ۲۰- ۲۲۸۷۲۸۱۸ تماس بگیرند.


منبع: عصرایران

یک اسکار ویژه برای ایناریتو

ایناریتو تاکنون ۲ بار اسکار بهترین کارگردانی را دریافت کرده است.

آکادمی اسکار اعلام کرد یک جایزه اسکار ویژه به آلخاندرو ایناریتو برای فیلم واقعیت مجازی «گوشت و شن» اهدا می‌کند.

به گزارش مهر به نقل از اسکرین دیلی، هیات مدیره آکادمی اسکار به فیلم واقعیت مجازی (VR) ایناریتو یک اسکار ویژه داد.

«گوشت و شن» فیلم کوتاهی است که با استفاده از تکنولوژی واقعیت مجازی ساخته شده و اکنون موفق شده تا نهمین جایزه گاورنورز سالانه آکادمی را از آن خود کند.

ایناریتو این جایزه را ۱۱ نوامبر به دلیل ارایه تجربه‌ای قوی در قصه‌گویی دریافت می‌کند.

در بیانیه‌ای که دیروز جان بیلی رییس آکادمی به نمایندگی از هیات مدیره اسکار منتشر کرد، آمده است: روسای آکادمی مفتخرند که یک اسکار ویژه به فیلم «گوشت و شن» اهدا کنند؛ فیلمی که در آن آلخاندرو ایناریتو و فیلمبردارش امانوئل لوبسکی دریچه‌ای جدید به امکانات سینمایی برای ما گشوده‌اند.

«گوشت و شن» اکنون در «لاکما» لس‌آنجلس در حال نمایش است. در میلان و مکزیک نیز این فیلم در مراکزی خاص در حال اکران است.

این فیلم که با تکنیک واقعیت مجازی ساخته شده فیلم کوتاهی است که وضعیت پرتنش پناهجویان غیرقانونی در مرز مکزیک و آمریکا را موضوع خود قرار داده است. با استفاده از فناوری جدید واقعیت مجازی، ایناریتو موفق شده تا یک موقعیت انسانی ملتهب را به ملموس‌ترین شکل ممکن روایت کند.

این فیلم در بخش واقعیت مجازی هفتادمین جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد.

ایناریتو تاکنون ۲ بار اسکار بهترین کارگردانی را دریافت کرده که یکی برای «مرد پرنده‌ای» و دیگری برای «بازگشته از گور» بوده است. لوبسکی نیز اسکار فیلمبرداری را برای هر دوی این فیلم‌ها و نیز فیلم «جاذبه» دریافت کرده است.


منبع: عصرایران

«زرد»؛ داستان پر آبِ چشم نفرت و جدایی

روزنامه آسمان آبی – سجاد صداقت: فیلم سینمایی «زرد» از روز چهارشنبه ۱۲ مهر، اکران خود را در سینماهای کشور آغاز کرد؛ فیلمی که نخستین اثر بلند سینمایی مصطفی تقی زاده نویسنده و کارگردان آن است. تقی زاده که سابقه دستیار کارگردانی در سینما را دارد، در گفتگوی پیش رو درباره جهان بینی خود در نوشتن فیلمنامه و مراحل تولید آن صحبت می کند. او در این گفتگو به شکل جدی از ایده هایش در فیلم دفاع می کند و انتخاب نام «زرد» را به دلیل تلاش و امید شخصیت های فیلمش می داند.

 این رنگ آدم های فیلم است
فیلم سینمایی «زرد» تاکنون در دو جشنواره جهانی شرکت کرده است که از جشنواره معتبر فیلم شانگهای، دو جایزه ویژه هیئت داوران و بهترین بازیگر زن را به دست آورد. معمولا هیئت داوران برای اعطای جایزه ویژه اش در چنین جشنواره هایی توضیحاتی می دهد، این مسئله درباره اعطای آن فیلم به شما چه بود؟

– زمانی که دعوتنامه جشنواره فیلم شانگهای برای فیلم ارسال شد، خیلی خوشحال شدم؛ زیرا این جشنواره یکی از فستیوال های معتبر دنیاست. وقتی هیئت داوران این جشنواره معرفی شد، بیشتر برای حضور در آن ترغیب شدم. برای آن که کریستین مونجیو، یکی از فیلمسازان مورد علاقه من که فضای فیلمسازی او را خیلی دوست دارم، رئیس هیئت داوران جشنواره بود. روز دوم جشنواره متوجه حضور رقبای مهمی در جشنواره شدیم و فیلم «زرد» تنها فیلم اولی بخش مسابقه بود. خوشبختانه فیلم در جشنواره مورد توجه قرار گرفت و بعد از پایان اکران آن به شدت تشویق شد. در کنفرانس مطبوعاتی نیز با خیل عظیم جمعیت و نظر مواجه شدیم. به نظر می رسید چینی ها بسیار با فیلم همراه شده و حس همذات پنداری پیدا کرده بودند. به نظر من، این بزرگ ترین اتفاقی بود که در این جشنواره افتاد. این اتفاق برای من در حد آن جایزه ای که گرفتیم، ارزشمند بود. این که مخاطب چینی توانسته زبان فیلم را درک کند.

در روز اختتامیه و در توزیع هفت جایزه اصلی جشنواره که شکلی شبیه جشنواره کن دارد، خانم بیات جایزه بهترین بازیگر زن را گرفتند که مایه خوشحالی بود. بعد از آن هم جایزه بزرگ هیئت داوران که گفته می شد مهم ترین جایزه جشنواره است، برای کارگردانی به فیلم «زرد» اعطا شد. از این اتفاق بسیار خوشحال بودم که با چنین رقبایی و چنین هیئت داورانی مورد تایید قرار گرفته ام؛ البته هیئت داوران بعد از اختتامیه فهمیدند که این فیلم اول من است و این مسئله آنها را بیشتر هیجان زده کرد. حتی مونجیو وقتی که این مسئله را فهمید، به بهرام رادان با اشاره به من گفت: «این آدم دروغگویی است؟» اتفاقات خیلی خوبی که در جشنواره شانگهای افتاد، خاطرات بد گذشته را از ذهن ما پاک کرد.

منظور از خاطرات بد، انتخاب نشدن فیلم برای جشنواره فیلم فجر سال گذشته است؟

– من در این باره هرگز صحبت و اعتراضی نکردم؛ چون به فیلم اعتقاد داشتم و می دانستم که بالاخره دیده می شود. معتقد بودم اگر «زرد» فیلم خوبی باشد، بالاخره راه خود را پیدا می کند. این اتفاق هم در بعد تخصصی یعنی در فستیوال خارجی افتاد و هم در اکران عمومی اقبال از فیلم همه چیز را نشان خواهد داد.

شما قبل از ساخت این فیلم هم در پشت صحنه فیلم های سینمایی حضور داشتید.

– من دستیار کارگردان بودم و از همان موقع هم دوست داشتم که فیلم بسازم. تصورم این بود که یکی از مسیرهای ورود و آشنا و آگاه تر شدن برای فیلمسازی، همین دستیار کارگردانی است. به نظرم دستیار کارگردان بدی هم نبودم. با این که خیلی دستیاری نکردم؛ چون از همان ابتدا دستیاری کارگردانی دغدغه و هدفم نبود. در همین راه همه تمرکز خودم را روی نوشتن فیلمنامه «زرد» گذاشتم و تا زمان ساخت حدود دو سال و نیم طول کشید. فیلمنامه در این مدت زمانی نزدیک به ۵۰ بار بازنویسی شده است.

این رنگ آدم های فیلم است 
«زرد» یک درام اجتماعی قصه گو است با گره افکنی های زیاد و حلقه های واسطی که در طول داستان رخ می دهد، چه اتفاقی افتاد که به این شکل از فیلمنامه رسیدید؟

– علاقه اصلی من سینمای قصه گو است. تا جایی هم که بضاعت داشته باشم سینمای قصه گو را دنبال می کنم. طبعا دوست داشتم اگر روزی بتوانم فیلم بسازم، به این نوع سینما بپردازم. فکر می کنم فقط این نوع سینما را بلد هستم و احتمالا نتوانم نوع دیگری فیلم بسازم. فیلمنامه «زرد» بر اساس جرقه ای در ذهن من شکل گرفت که خیلی ربطی به آنچه امروز در فیلم وجود دارد، ندارد. از زمانی که شروع به نگارش کردم و با قرار گرفتن در جهان قصه، مواردی سر راه من قرار می گرفت که گره های فیلمنامه است؛ البته این گره ها نه به زور در فیلمنامه گنجانده شده و نه گره های باورناپذیری است که در هر شرایطی ممکن است برای هر آدمی اتفاق بیفتد. این مدل فیلم فرمتی بود که دوست داشتم اتفاق بیفتد.

شما شخصیتی به نام حامد (با بازی شهرام حقیقت دوست) خلق کرده اید که همه اتفاقات حول او شکل می گیرند. با این که خود آن شخصیت حضور ندارد. بقیه اتفاقات درباره نهال (با بازی ساره بیات)، شهاب (بهرام رادان)، فرامرز (مهرداد صدیقیان) و نیکی (بهاره کیان افشار) حول تلاش برای نجات حامد و درگیری با مشکلات اوست؛ مسئله ای که در این میان وجود دارد اتفاقاتی است که به شکل مسلسل وار در فیلمنامه اتفاق می افتند؛ نگران نبودید این سیر اتفاقات در عرض سه روز غیر واقعی به نظر برسد؟

– واقعا نگرانی از این بابت نداشتیم؛ همان طور که در جواب سوال قبلی گفتم، این اتفاقات به زور در فیلمنامه گنجانده نشده است؛ اتفاقاتی مانند تصادف برای همه ما رخ می دهد. سابقه بیماری و وارد شدن شوک عصبی ممکن است باعث رفتن به کما شود. رضا داودنژاد که در یکی از جلسات دورخوانی ما برای این فیلم حضور داشت می گفت دقیقا همین اتفاق برای او افتاده است. این اتفاقات ما به ازای واقعی دارد و چیزی نیست که من خواسته باشم آن را انجام دهم. همه این روند طی شده است. همه ما در جهان لابیرنت هایی داریم که دیگران به آن آگاه نیستند و آن را نمی بینند. بخشی از این گره ها آن ماجرا و ابعاد ناشناخته شخصیت حامد است. همه کنش های شخصیت های دیگر از آن تاثیر می پذیرد. حتی در زندگی شخصی خود من هم در ۲۴ ساعت چهار اتفاق وحشتناک افتاد و من بیشتر از این که بخواهم آنها را حل کنم، به این فکر می کردم که چگونه می شود این همه رویداد رخ دهد. اگر من این اتفاقات را فیلم کنم، هرگز باور نخواهید کرد. اما برای من رخ داده است. زندگی ما پر از حوادثی است که اصلا نمی توانیم آنها را پیش بینی کنیم و اجتناب ناپذیر است. اتفاقا چون می دانیم در لوکیشن سینما نشسته ایم و تصاویری که روی پرده می بینیم، فیلم است که آنها را از باورپذیری ما دور می کند.

چرا نام فیلم «زرد» است؟

– در فرهنگ عامه ما گفته می شود زرد رنگ جدایی، نفرت و … است. این در حالی است که در روانشناسی رنگ ها در جهان، رنگ زرد رنگ امید، هیجان، تلاش، تکاپو و … است. به عبارتی، می توان گفت در این دیدگاه رنگ زرد، قوی ترین رنگ دنیاست. این خاصیت همه آدم های این فیلم است که به دلیل ایدئالی که دارند، همه تلاش خود را می کنند، ولی هر یک به تعبیر خود این کار را انجام می دهند. نهال به شکلی این کار را انجام می دهد و هر چه دارد برای حل مشکلات می گذارد. شکل ایدئال فرامرز به گونه دیگری است که با بازی درخشان مهرداد صدیقیان به خوبی به چشم می آید.

بازی صدیقیان بهترین بازی فیلم است.

– صدیقیان فوق العاده بازی می کند. شخصیت فرامرز پر کنتراست ترین نقش فیلمنامه است. این شخصیت را باید در ابتدای فیلم با دو سوم پایانی مقایسه کنید. صدیقیان واقعا تاکنون در بازیگری به حقش نرسیده و یکی از باهوش ترین بازیگرانی است که در حال حاضر وجود دارند.

این رنگ آدم های فیلم است 
از بحث عنوان فیلم دور شدیم…

– با این توضیحاتی که دادم می توان گفت که زرد رنگ شخصیت های فیلم است. رنگ زرد به اندازه ای نشانه زندگی است که در زمانه جنگ در ژاپن، زنان برای این که نشان دهند امید دارند مردان زندگی شان نزد آنها باز می گردند، همه روز روی پیشانی های شان سربند زرد می بستند.

فکر نکردید مخاطب در فیلم به دنبال المانی می گردد و ممکن است هیچ چیز پیدا نکند؟

– المان  آن در فیلم وجود دارد.

منظورتان همان گل زردی است که روی اوپن آشپزخانه قرار دارد.

– دقیقا! آن پلان، طولانی ترین پلان فیلم است. در آن پلان یک آکسان عجیب و غریبی روی گل وجود دارد.

گلی پژمرده که یکی از برگ های آن افتاده است.

– در آن سکانس گفتگویی بین نهال و شهاب وجود دارد که نهال را از یک ناامیدی به امید می رساند. از سوی دیگر، آنچه بخواهد خیلی دور از ذهن من باشد، یک جا در فیلم کلمه «زرد» گفته می شود و زمانی است که شهاب درباره حامد به کما رفته می گوید: «چرا این قدر زرد است؟» هدف اصلی اما رنگ این آدم هاست که زرد هستند.

شخصیت پردازی ها، بیان جزئیات و پرداخت آنها درباره شخصیت ها اندک است و عملا شخصیت ها به شکل درستی در دسترس مخاطب قرار نمی گیرند. این انتقاد را می پذیرید یا این که عمدی در چنین مسئله ای داشته اید؟

– این انتقاد را نمی پذیرم. اتفاقا یکی از همکاران تان در مصاحبه دیگری معتقد بود که یکی از نقاط قوت فیلمنامه شخصیت پردازی درست آن است. حرف او مرا خوشحال و حرف شما من را ناراحت نمی کند. تا اندازه ای که حس کردم لازم است المانی از هر شخصیت در فیلمنامه قرار داده ام که بر اساس آنچه در فیلم شنیده یا دیده شده، فکت می آورد. می توان شخصیت فرامرز را با شهاب یا شخصیت نهال را با نیکی مقایسه کرد؟ هر یک از آنها شخصیتی هستند که مدل خودشان فکر و رفتار می کنند؛ برای مثال، شخصیت نیکی به دنبال منفعت فردی است، در حالی که فرامرز برخلاف او رو بازی می کند و آنچه در دل دارد به راحتی بیان می کند.

من درباره جزئیات دیالوگ ها و شخصیت ها در هنگام نوشتن فیلمنامه فکر کرده ام که شخصیت ها تخت، یک شکل و یک دست نشوند و متفاوت باشند. به نظر من، این کنتراست را می توان در فیلمنامه حس کرد، اما به دقت بیشتری در حرف ها و زبان بدن این شخصیت ها احتیاج دارد. این فیلم در ۷۲ ساعت می گذرد. مقداری که ما باید آدم ها را در سه روز بشناسیم، چقدر است؟ به نظر من، با جزئیات فیلم، آدم ها را بیش از سه روز می شناسیم.

این رنگ آدم های فیلم است 
تاکید بر این بوده که ما آدم ها را به اندازه این سه روز بشناسیم؟

– به اندازه ای که لازم و در جهت قصه است.

برخی از مواقع در فیلم اطلاعاتی رد و بدل می شود که دست فیلمنامه نویس در آن به خوبی مشخص است؛ مانند دیالوگی که فرامرز به شهاب درباره عشق به نهال می گوید.

– این جمله در راستای باورپذیر کردن تلاش های شهاب است. در کجای فیلم این حرف را می زند؟ در یک چهارم پایانی فیلم این حرف را می زند. اگر من می خواستم سوال ایجاد کنم، جنس کمک کردن شهاب کثیف می شد و خالص نبود. در صورتی که واقعا ماجرایی نبوده و در سکانس بعدی این ماجرا مشخص می شود. اگر می خواستم شلوغ کاری کنم، حتما این اتفاقات را در یک سوم ابتدایی فیلم قرار می دادم.

مسئله من همین جاست که شما آنقدر به همه چیز و چگونگی روایت شخصیت ها فکر کرده اید که من مخاطب متوجه حضور مصطفی تقی زاده فیلمنامه نویس در فیلم می شوم. کنار هم قرار دادن همه مسائل در فیلم، آن روند طبیعی وقوع اتفاقات را تحت تاثیر قرار داده است.

– این گونه نیست؛ برای مثال، تصادف دقیقه ۱۰ اتفاق می افتد، در حالی که ما دقیقه ۷۵ در فیلم دوباره سراغ آن می رویم. اینجاست که متوجه می شویم تصادف قرار بوده یک تغییر قضاوت در نهال ایجاد کند و آن بدترین نکته ماجراست؛ چرا که شخصیت حامد می داند در جریان آن مقصر نیست و ما نیز که بیرون از فیلم نشسته ایم این را می دانیم اما شخصیت های داستان قرار نیست آن را متوجه شوند. اتفاقا می خواهم از اینها استفاده کنم. این موارد چیده نشده است، بلکه در روند قصه پیش می آید.

قضاوت نهایی مصطفی تقی زاده درباره فیلم «زرد» چگونه است؟

– من از این فیلم به عنوان نویسنده و کارگردان رضایت دارم. نکته ای که باید بگویم این است که باید از گروه بازیگران و عوامل پشت دوربین تشکر کنم. اعتماد صرف و کاملی که آنها به معنای واقعی کلمه به من کارگردان فیلم اولی کردند باعث شد بتوانم در شرایط فوق العاده ای فیلم «زرد» را بسازم.


منبع: برترینها

آموزش گام به گام خواندن شعر عاشقانه

هفته نامه کرگدن – غلامرضا طریقی: غزل های عاشقانه سعدی و حتی ترجیع بندها و مثنوی ها و رباعی های او در اوج عاشقانگی ایستاده اند: در کوی تو معروفم و از روی تو محروم/ گرگ دهن آلوده یوسف ندریده.

کدام شاعر را می توانید مثال بزنید که هیچ وقت به عشق نیندیشیده و به آن نپرداخته باشد؟ ذات شعر با عشق نسبت دارد و این نسبت آن قدر خونی و رگ و ریشه ای است که هیچ گاه، هیچ کس نتوانسته است آن را به تمامی ندیده بگیرد. هر شاعری چنان که افتد و دانی، دچار عشق شده و به آن پرداخته است. تفاوتی اگر هست، مربوط به بسامد حضور عشق در شعرهای آنان است. یکی به عاشقانه سرایی شهره شده و تمام توانش را صرف از عشق گفتن کرده و دیگری در میان دیگر دغدغه های خودش و روزگارش به عشق نیز پرداخته است.

از فرخی سیستانی که می نویسد: «خواستم از لعل او دو بوسه و گفتم/ تربیتی کن به آب لطف خسی را// گفت یکی بس بود و گر دو ستانی/ فتنه شود، آزموده ایم بسی را// عمر دوباره ست بوسه من و هرگز/ عمر دوباره نداده اند کسی را» بگیر تا عنصری که می گوید: «در عشق تو پای کس ندارد جز من/ در شوره کسی تخم نکارد جز من// با دشمن و با دوست بدت می گویم/ تا هیچ کست دوست ندارد جز من» و بسیاری از شاعران دیگر که شهرتی در شعر عاشقانه ندارند اما در دیوان آن ها عاشقانه هایی می توان یافت که بعضی وقت ها از شعرهای عاشقانه سرایان نامدار نه تنها چیزی کمتر ندارند، بلکه گاهی بر آن ها افزونی هم می کنند.

 آموزش گام به گام خواندن شعر عاشقانه

به این مصداق و قرینه اگر بخواهم به کسی بگویم شعر عاشقانه بخواند باید توصیه کنم که همه دیوان های شعر فارسی را ورق بزند، اما منطقی نیست، بنابراین سعی می کنم درباره اصل مطلب صحبت کن و نشانی دفتر و دیوان هایی را بدهم که به قول معروف اصل جنسند؛ دیوان هایی که از هر طرف آن ها را ورق بزنی عشق می بینی و عشق.

اگر علاقه مند به شعر کهن فارسی هستید می توانید با حافظ و مولانا و عطار صفایی بکنید اما غزل های سعدی مقصدی است که حتما باید در آن توقف دائمی داشته باشید. غزل های عاشقانه سعدی و حتی ترجیع بندها و مثنوی ها و رباعی های او در اوج عاشقانگی ایستاده اند. این عاشقانگی هیچ وقت برای من تکراری نشده است. سال هاست که آن ها را می خوانم و بر سر و صورت می کوبم.

«در کوی تو معروفم و از روی تو محروم/ گرگ دهن آلوده یوسف ندریده»، «کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی/ کانچه گناه او بود من بکشم غرامتش»، «به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن/ که شبی نخفته باشی به درازنای سالی»؛ من محض رعایت حال شما، ملایم ترین مثال ها را آوردم؛ اما اگر با خواندن همین ها هم شما می توانید آرام بنشینید من یکی نمی توانم.

اگر اهل خواندن شعر معاصر هم هستید قطعا برای خواندن عاشقانه های خوب و ناب می توانید به اغلب دیوان های شاعران سر بزنید؛ از نیما و «افسانه» اش گرفته تا مجموعه های جوان ترین شاعران سرشار از عشق است، اما بعضی از شاعران معاصر هم در عاشقانه ها کاری کرده اند کارستان. اول می خواهم نام شهریار را بیاورم. می دانم که دیوان شهریار پر از شعرهای متفرقه است اما خواندن عاشقانه های او آن قدر ارزش دارد که به ورق زدن همه دیوانش بیارزد. شما هم اگر «در وصل هم ز هجر تو ای گل در آتشم/ عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم» را مثل ده ها شعر دیگر او دقیق بخوانید به دیوان او وابسته می شوید.

بدون تردید وقتی در شعر معاصر ذکر شعر عاشقانه به میان می آید، نام حسین منزوی اولین اسمی است که در ذهن علاقه مندان شعر عاشقانه می درخشد. عشقی که در شعر منزوی موج می زند و به دنیای شعرش رنگ می دهد آشکار بوی زمینی شدن و زمینی بودن دارد و این یکی از دلایل تمایز او با شاعران گذشته است.

اگر بخواهم از منزوی عاشقانه ای نقل کنم باید اغلب صفحه های مجموعه آثارش را این جا برای شما باز بنویسم. محمدعلی بهمنی نام دیگری است که در این حوزه حتما باید سراغش بروید. او چنان ملموس و ساده از عشق می گوید که دلتان می خواهد حتی اگر عاشق نیستید عاشق شوید. اگر به خواندن شعر در شکل نو هم علاقه مندید می توانید رد بهترین عاشقانه های امروز را در کتاب های احمد شاملو و فروغ پیدا کنید. هر چند این شاعران عزیز در کنار اخوان و آتشی و دیگران به تمامی به عشق نپرداخته اند اما عاشقانه هایی دارند ستودنی.

اگر از من می شنوید کتاب های همه شاعران را بخوانید، چون در هرکدام نشانه ای از عشق وجود دارد اما آن هایی را که عرض کردم حتما جدی تر بخوانید.


منبع: برترینها

به این خاک ظلم می‌کنند

به گزارش ایسنا، جنس اصلی خاک هرمز را “رُس” می‌دانند که به دلیل ترکیب آهن با اکسیداسیون‌های مختلف، طیف‌های رنگارنگی را درون خود جای داده و به واسطه‌ی همین ویژگی، از یک سو هنرمندان هر از گاهی و با یک مناسبت فرشِ خاکی را تهیه کرده‌اند و از سوی دیگر بعد از باب شدن این کار -طراحی فرش خاکی-، هر گروه توریستی که پا به جزیره می‌گذارد، یکی از تفریحات خود را طراحی چنین فرشی برنامه‌ریزی می‌کند و با هر بار تهیه‌ی این فرش، دل‌نگرانی‌هایی را برای دوستداران میراث فرهنگی و طبیعی به وجود می‌آورند.این در حالی است که علاقمندان این کار که به نوعی نام خود را دوستدار محیط زیست هم می‌گذارند، در زمان تهیه‌ی این فرش‌ها چند اتفاق را فراموش می‌کنند، هر بار علاوه بر هزینه‌ای که باید برای نقش بستن این فرش در کنار ساحل اختصاص دهند و تقریبا زمینه‌ی اشتغالی برای بومیان جزیره ایجاد نمی‌شود، از سوی دیگر بخشی از ذخایر ملی این جزیره را که نمونه‌اش در کشور بسیار کم است، به نابودی نزدیک‌تر می‌کنند، فرش‌هایی که برای چند ساعت باقی می‌مانند و با تغییر وضعیت جوی و جزرومد در هر شبانه‌روز هیچ اثری از آن‌ها نمی‌ماند!


کوه‌های رنگی در جزیره هرمز شبیه به یک پالت نقاشی
وقتی میراث طبیعی هرمز را به دریا می‌ریزیم
علی شهیدی، ایران‌شناس و مدرس دانشگاه تهران یکی از معترضان این طرح است و معتقد که با هر دور طراحی این فرشِ خاکی به نابودی جزیره‌ی هرمز که نسبت به دیگر جزایر خلیج‌فارس از نظر زیست‌محیطی در وضعیت نامناسب‌تری است، نزدیک‌تر می‌شویم.
او به ایسنا می‌گوید: بسیاری از جزایر خلیج فارس منابع غنی از مواد مختلفی دارند که جزو میراث طبیعی ما محسوب می‌شوند و حتی می‌توان از آن‌ها برای کاربری‌های صنعتی و علمی در منطقه استفاده کرد.
وی با بیان این‌که در بررسی تاریخِ وجودِ این جزایر به خصوص ابوموسی و خاک آن‌ها، متوجه می‌شویم که در گذشته، ‌اروپایی‌ها معادن خاک این جزایر را اجاره کرده و برای مصارف صنعتی می‌بردند، ادامه می‌دهد: به جز خاک سرخ که معادن آن در بیشتر جزایر خلیج فارس وجود دارد، جزیره‌ی هرمز دارای تنوع رنگی عجیبی است که به ترکیبات شیمیایی خاک برمی‌گردد، این باعث می‌شود همه رنگ‌هایی که یک هنرمند می‌تواند در پالت نقاشی خود داشته باشد در طبیعت به شکل خاک وجود داشته باشد.

“شهیدی” این اتفاق را یک جاذبه برای هنرمندانی می‌داند که با آن خاک، نقش‌های رنگی مختلفی ایجاد می‌کنند و ادامه می‌دهد: این اقدام به مرور به “فرش خاکی هرمز” معروف شد که معمولا در کنار ساحل هرمز ایجاد می‌شود.
او با بیان این‌که اگر قرار است یک منبع طبیعی در کشور استخراج شود، درآمد آن باید عاید کشور شود، ادامه می‌دهد: این در حالی است که در چند سال اخیر و در بحث جاذبه توریستی و سیاحتی یکی از هنرمندان سعی در ترویج شاخه‌ی جدید و مدرنی را دارند و با خاکِ رنگارنگ جزیره‌ی هرمز نقش‌هایی شبیه به فرش ایجاد می‌کنند.

رنگ شدن آب دریا بعد از اجرای یک فرش خاکی
با هر جزر و مد، بخشی از  ذخایر ملی را نابود می‌کنیم
وی عمرِ این فرش‌ها را کوتاه می‌داند که با هر جزر و مد شسته شده و از بین می‌روند و بیان می‌کند: ما هر روز می‌بینیم که بخشی از ذخایر طبیعی جزیره به این شکل مصرف شده و از بین می‌روند، حتی شنیده‌ام که ذخایر برخی از رنگ‌ها محدود شده‌اند، باید متخصصان خاک‌شناس و زمین‌شناس در این زمینه صحبت کنند.
این مدرس دانشگاه با بیان این‌که معمولا مشاهیرِ هنر محیطی در دنیا کارشان را به گونه‌ای انجام می‌دهند که کمتر به محیط‌زیست و مناظر و فضاهای طبیعی آسیب وارد شود، می‌گوید: این در حالی است که اتفاقات مشابه بین‌المللی امروز نسبت به آن‌چه که در جزیره‌ی هرمز رخ می‌دهد در تضاد هستند. اگر قرار بود فقط برای یک بار چنین فرشی را تهیه کنیم و این‌کار دیگر تکرار نمی‌شد، می‌توانستیم آن لحظه و آن اثر هنری را در هر صورت به گونه‌ای با عکس و فیلم مستند ثبت کنیم، اما امروز می‌بینیم که هر بار گروه‌های توریستی که به هرمز وارد می‌شوند، با منابع طبیعی و میراثِ این جزیره رسما بازی می‌کنند، در این شرایط چه آینده‌ای می‌توانیم برای این میراث ملی تصورکنیم.
وی تأکید می‌کند: میراث طبیعی به اسم هنر و گردشگری در جزیره هرمز در حال از بین رفتن است و هیچ‌کس عکس‌العملی نشان نمی‌دهد.
مولاژهای سنگی رها شده در طبیعت، آغاز سوءاستفاده از میراث فرهنگی
او همچنین به انجام یک اتفاق هنری دیگر توسط برخی از هنرمندان محیطی در جزیره‌ی هرمز و دیگر نقاط کشور اشاره می‌کند که بر این اساس آن‌ها مولاژی از مُهرهای سنگی معروف به مهرهای استوانه‌ای از دوره‌های مختلف تاریخی ساخته و در طبیعت رها می‌کنند.
شهیدی توضیح می‌دهد: در این شرایط گاهی اوقات کسانی که این اشیاء را پیدا می‌کنند و نمی‌دانند که این اشیاء کاری نو و مدرن هستند و یک فعالیت در حوزه‌ی هنر محیطی محسوب می‌شوند، می‌توانند به راحتی از این آثار سوءاستفاده کنند.
وی هدف این هنرمندان را ترویج یک شاخه از هنر به عنوان هنر محیطی به سبک و ابتکار خودشان می‌داند و می‌گوید: با یک جست‌وجوی ساده اینترنتی می‌توانیم شاخص این نوع اقدامات را در دنیا نشان دهیم، این اقدامات معمولا در آشتی با طبیعت و میراث فرهنگی انجام می‌شوند، در صورتی که هر دو این مثال‌ها به گونه‌ای در تضاد با محیط‌زیست هستند و سوءتفاهم‌هایی را برای میراث فرهنگی ایجاد و حتی باعث کلاهبرداری‌هایی می‌شوند

.
به خاکِ هرمز ظلم می‌کنیم
شهیدی با تأکید بر اینکه به خاک ارزشمند خلیج فارس و هرمز ظلم می‌کنیم، می‌گوید: ای کاش نوآوری‌ها در هنر محیطی بتواند با ارزش‌های میراث طبیعی، میراث فرهنگی و تاریخی تناسب داشته باشد. این در حالی است که نسبت به خاک‌های رنگی هرمز و دیگر جزایر ستم می‌کنیم. داشته‌هایی که می‌توانیم از آن‌ها استفاده‌های متنوع، علمی، پژوهشی و حتی صنعتی داشته باشیم یا دست‌کم برای آن‌ها اشتغال‌زایی ایجاد کنیم، را نابود می‌کنیم.
وی ادامه می‌دهد:‌ به نظر می‌رسد این اقدامات به یک سرگرمی تبدیل شده‌اند، هر گروه توریستی که به جزیره هرمز می‌آید با این منابع آزاد و خاک‌هایش بازی می‌کنند، طرح می‌زنند در نهایت دور آن یک حلقه می‌زنند و عکس یادگاری می‌اندازند، اما زمانی که جزیره را ترک می‌کنند با اولین جزرومد این نقش‌ها شسته می‌شوندو دیگر اثری از آن کار ماندگار و هنری نیست.
این مدرس دانشگاه با اشاره به برخی توجیه‌ها نسبت به طراحی این نوع فرش‌ها اظهار می‌کند: برخی افراد می‌گویند؛ چون خاک از جزیره خارج نمی‌شود و در ساحل می‌ماند، دوباره به محیط برمی‌گردد. اما این طرز فکر غلط است چون ذرات کانی و منابع معدنی برای همیشه پراکنده می‌شوند و شکل انبوه خود را در کنار هم از دست می‌دهند.
او انجام این نوع اقدامات را حرام‌کردن بخشی از ذخایر ملی می‌داند و تاکید می‌کند: اگر این طرح‌ها قرار بود در نقاط دیگر دنیا انجام شود، دست‌کم با راه‌اندازی یک صنعت از تماشای این خاک‌ها کسب درآمد می‌کردند.
این ایران‌شناس تاکید می‌کند: ای کاش می‌توانستیم سایتی طبیعی در هرمز داشته باشیم و یک فضای باز به عنوان موزه‌ای تاریخی-طبیعی ایجاد کنیم تا در کنار فضاهای سربسته، توریست‌ها بتوانند این خاک‌های رنگی را ببینند و در عین حال آسیبی به آن‌ها وارد نشود و از سوی دیگر به ایجاد اشتغال در منطقه کمک کند .
شهیدی اضافه می‌کند: اگر فقط یک نمونه از این اقدامات هنری را ایجاد و در فضایی به عنوان موزه نگهداری می‌کردیم، دیگر هیچ گروهی با این منابع ملی بازی نمی‌کرد.
گزارش از: سمیه ایمانیان


اجرای فرش خاکی در ساحل جزیره هرمز
منبع: بهارنیوز

کارگردان «آن»، از ساخت این فیلم ترسناک می‌گوید

ژانر سینمای وحشت، امسال وضعیتی خارق‌العاده را در باکس‌آفیس تجربه کرد. دو عنوان از پرفروش‌ترین فیلم‌های سینمای وحشت، در تمام دوران، در سال ۲۰۱۷ اکران شدند.

در پرسروصداترین اقتباس سینمایی از رمان محبوب استیون کینگ، اندی ماسچیتی که پس از اختلاف هنری استودیو با کری فوکوناگا بر سر ساخت این فیلم روی صندلی کارگردانی نشست، در حال سپری کردن روزهای دلنشینی است. او که نخستین تجربه فیلمسازی خود را با فیلم «مامان» کسب کرد، فیلم مورمورکننده خود را با راهنمایی گیلرمو دل تورو ساخت و توانست یکی از پیروزی‌های باکس‌آفیس را در سطح داخلی و بین‌المللی رقم بزند.

 دلقک‌های امروز ی را دوست نداشتم، پس به قرن نوزدهم رفتم
در گفت‌وگوی زیر در تورنتوی کانادا، با حضور جمعی از روزنامه‌نگاران و تیم سازنده، ماسچیتی از ضرورت سرگرم‌کننده‌بودن فیلم «آن» و محدودیت‌های بودجه می‌گوید و این‌که چرا استیون کینگ در پروسه اقتباس دستی نداشت.

آگاهی از این‌که در حال ساخت یک فیلم درجهR  بودید چگونه رویکرد شما را به «آن» تغییر داد؟ چراکه حوادث کتاب منبع  اتفاقات مهیبی، به‌خصوص درباره بچه‌ها هستند. آیا از ابتدا تصمیم گرفتید همه آن‌ها را به فیلم بیاورید؟

درجه R بودن فیلم عالی است؛ چراکه ماهیت و عصاره کار اصلی نیز همین‌گونه است. انتخاب استودیو در ساخت یک فیلم درجه R برایمان خبر خوبی بود و این اتفاق نادری است. این فرصت بزرگی برای وفادار ماندن به جوهره کتاب بود.

یافتن بازیگران خوب کودک کار سختی است، اما شما در این‌جا بازیگران کودک خوبی دارید که قرار است در محیط وحشت‌افزایی متناسب با درجه R قرار بگیرند. آیا از این نظر به مشکل خاصی برخورد کردید؟
با بچه‌ها؟

بله.

نه؛ آن‌ها علاوه بر استعدادشان در بازیگری با ذهنی باز به این فیلم پیوستند؛ از خانواده‌هایی لیبرال می‌آیند و ما مکالمات بی‌پرده‌ای درباره تم فیلم با آن‌ها داشتیم. از خوش‌شانسی‌ام بود که در این پروژه با من همراه شدند.

کارگردانی این فیلم چطور به شما واگذار شد؟

فیلم در مراحل اولیه با کری فوکوناگا پیش رفت. وقتی او پروژه را ترک کرد، احتمالات بیشتری به رویش گشوده شد. آن زمان من با استودیو تماس گرفتم و وارد کار شدم و ایده‌ام را درباره فیلمنامه هیجان‌انگیز آن با آن‎ها در میان گذاشتم که مورد پسندشان قرار گرفت.

شما از چه نظر فیلم را مختص خود کردید تا از چیزی که فوکوناگا در سر داشت متمایز شود؟

فیلمنامه‌ همان ابتدا از لحاظ کاراکترها خوب بود، اما برای مثال به یکی از جذاب‌ترین خصوصیت‌های کاراکتر اصلی‌اش نپرداخته بود و آن ویژگی‌های دگرپیکری است. این یکی از چیزهایی بود که من در آغاز درباره آن صحبت کردم.

از آن‌جایی که شما با استودیو تماس گرفتید، آیا کتاب استیون کینگ از گذشته مورد علاقه‌تان بود؟ چه چیز در این داستان انگیزه بیشتری برایتان به‌وجود آورد؟

من همیشه از هواداران استیون کینگ بوده‌ام، به‌خصوص در سال‌های نوجوانی. ما با بزرگ‌تر شدن شروع می‌کنیم به قدردانی از چیزهای مشخصی مثل دوستی، عشق و تجربه‌ مراحل مختلف زندگی و چیزهای بیشتری درباره آن‌ها می‌فهمیم. به همین دلیل، پس از گذشت ۲۰ سال از آخرین باری که این کتاب را خواندم دوباره با آن احساس نزدیکی کردم.

مطلع‌ام که ایده تقسیم داستان به دو نیمه، که یکی به ماجرای بچه‌ها و دیگری به بزرگسالان می‌پردازد، از زمان حضور فوکوناگا در پروژه مطرح بوده است؛ اما شما، به‌عنوان یک داستان‌گو، با کارگردانی فیلم، ساخت دو نیمه مجزا و اجتناب از درهم‌آمیختن داستان بچه‌ها و بزرگسالان را از چه نظر مناسب یافتید؟

خط داستان بچه‌ها از خط داستانی بزرگسالان جالب‌توجه‌تر است، اما این حقیقت که نوعی تعامل میان دو خط زمانی وجود دارد به تصویر ذهنی‌ام نزدیک‌تر بود. پیش از پیوستن من به پروژه قرار بود این فیلم درباره بچه‌ها باشد، اما من اصرار داشتم که اگر بخش دومی هم وجود دارد باید در تعامل با خط زمانی دیگر باشد. به معنای نمایش زندگی بالغ بازنده‌ها، در قالب فلش‌بک‌هایی که به‌گونه‌ای بر رخدادهایی که در بخش اول ناگفته باقی ماندند نور می‌اندازد.

پیش از این در صحبت از کاراکتر پنی‌وایز از عبارت «دلقک‌های اجدادی» استفاده کردید. ممکن است کمی بیشتر توضیح دهید کاراکتر پنی‌وایز را چطور می‌بینید؟

بله. درواقع این کاراکتر هزاران سال پیش هم وجود داشته است. از لحاظ زیبایی‌شناختی هرگز جذب دلقک‌های قرن بیستمی نمی‌شوم. به نظرم بی‌مایه هستند و بسیار مرتبط با رویدادهای اجتماعی و سیرک‌ها و از این قبیل، که البته اشکالی هم ندارد. اما من به زمان‌های قدیم‌تر، مثل قرن نوزدهم، حس وابستگی بیشتری دارم و از آن‌جایی که این موجود به مدت چند قرن وجود داشته است، با خودم گفتم چرا فیلم را به سده ۱۸ نبریم.

در قرن نوزدهم چه چیز را جذاب‌تر می‌بینید؟

قــرن نـــوزدهــم؟ گمـــان‌ مــی‌کنـــم زیبایی‌شناسی آن باشد و همچنین نیاز به آوردن یک عامل دیگر در معادله و کاراکتر. زیاد درباره آن فکر نکردم. بیشتر انتخابی از روی غریزه بود.

در انتخاب بازیگر پنی‌وایز به‌دنبال چه بودید؟ زیرا ظاهرا از افراد زیادی تست بازیگری گرفتید؟

بله. اساسا امیدوار بودم کسی را پیدا کنم که من را غافلگیر کند. برای بازی در این نقش به ویل پولتر علاقه‌مند بودم. او از انتخاب‌های ما بود، اما تمایل چندانی به این نقش نداشت. صادقانه بگویم، از افراد زیادی تست گرفتم، اما درنهایت به فهرست بسیار کوتاهی رسیدیم که بیل اسکارشگورد در صدر آن قرار داشت.

آیا او را در جهت خاصی هدایت کردید یا در بنا کردن شخصیتش مختار بود؟

بله، او را از جهاتی راهنمایی کردم، اما پس از آن مکالمات طولانی‌ای داشتیم.

چه مکالماتی؟

به شما نمی‌گویم. [می‌خندد]

 دلقک‌های امروز ی را دوست نداشتم، پس به قرن نوزدهم رفتم

کمی درباره طراحی کاراکتر او توضیح دهید.

طراحی اولیه‌ای از او داشتم که بیشتر شبیه یک نوزاد بود. چیز خارج از قاعده‌ای درباره او وجود داشت؛ درباره چشمانش که از هم فاصله داشتند. پس از آن چندان به او نپرداختم. اما پنی‌وایزی که در فیلم می‌بینید خاص است؛ چون موهای دیوانه‌واری دارد. من برای نمایش حالات روانی مختلف او با موهایش بازی کردم، اما شکل رسمی او به یک نوزاد عجیب‌الخلقه شباهت بیشتری دارد.

در کتاب، زیرمتن جنسیت و بلوغ درحال‌رشد درنهایت به متن آن وارد می‌شود. شما در فیلم دست به چنین کاری نمی‌زنید، اما به‌عنوان جایگزین به چه فکر کردید؟

از نظر ما کل داستان تا حدی به تم بلوغ می‌پردازد و صحنه‌های فیلم در این مورد نیز استعاره‌ای از پایان دوران کودکی و ورود به بزرگسالی هستند. به نظر من پرداختن بیشتر به این موضوع ضروری نبود و به این دلیل که داستان به خودی خود یک ماجراجویی هم به شمار می‌آید، چنین چیزی به حد کافی نمایانگر این موضوع بود.

آیا خطی وجود داشت که با رسیدن به آن نخواهید وقایع را به همان نسبت نامأنوس کتاب به تصویر بکشید؟ آیا شما هم در نظر داشتید پنی‌وایز را مثل کتاب چیزی فراتر از یک دلقک نشان دهید؟

من دید چندان دیوانه‌واری به اسطوره‌شناسی آن نداشتم؛ اما به سطوح زیرین چیستی او در فیلم اشاره می‌شود. مثل لگوی لاک‌پشت که در یک صحنه کلیدی فیلم اتفاق می‌افتد. خودتان در فیلم ببینید. آن را لو نمی‌دهم.

برخی کارگردانان دیدگاه نوستالژیکی به دوران کودکی دارند و نگاه برخی دیگر انتقادی‌تر است. شما از این نظر، در کجای طیفی که دو سر آن استیون اسپیلبرگ و لری کلارک[کارگردان فیلم‌ «بچه‌ها» که تلخی‌های زندگی نوجوانان را روایت کرد] ایستاده‌اند قرار می‌گیرید؟

سوال بسیار خوبی است، اما من جایی در میانه می‌ایستم. تصویر ایدئالی از آن ندارم، اما این طیف بسیار گسترده‌ است. فیلم و لحن آن درباره کودکی و تجربه کودکی در طیف نسبتا گسترده‌ای قرار می‌گیرد. لحظات اسپیلبرگی و لحظات لری کلارکی توأمان در آن وجود دارد.

از نظر شما چه چیزهایی در کارهای استیون کینگ سینمایی‌تر هستند؟ چون فکر می‌کنم شما بیشتر از من طرفدار کارهای او هستید.

بله، بله. من به‌طور کلی طرفدار گستردگی کارهای او هستم. اما گاهی او به حد غایی مسائل نزدیک می‌شود که چندان باب میل من نیست. زمانی‌ که بیش از اندازه به قباحت می‌پردازد کاملا من را پس‌می‌زند. به نظرم الزامی در اتمام کتاب به‌گونه‌ای که او نوشته است وجود نداشت، اما نمی‌دانم چه بگویم.

شما می‌دانید چطور یک فیلم را به‌گونه‌ای که به ذائقه هواداران ژانر وحشت خوش بیاید بسازید. اما آیا این فیلم قرار است مفرح و سرگرم‌کننده هم باشد؟

همین‌طور است.

 
واقعا؟

بله،بله. این فیلم سرگرم‌کننده است، هارور است، اما دقایق احساسی هم دارد و شوخ‌طبعی در آن به‌وفور دیده می‌شود.

نمی‌گویم به سبک هالیوودی این را انجام می‌دهد، اما این بخشی از آن حال و هوایی است که سعی کردم به آن متعهد بمانم. ریچی، هنری و بن کاراکترهای متنوعی هستند. همه جور آدم در این گروه پیدا می‌شود. بازیگرهایی نیز که با آن‌ها کار کردم خود گوشه‌ای از این کاراکترها را در زندگی واقعی و در وجودشان دارند. در مواردی آن‌ها دست به اجرای فی‌البداهه زدند که نتیجه‌اش فوق‌العاده از آب درآمد.

آیا لحظاتی در کتاب بودند که نتوانستید به دلیل محدودیت بودجه، آن‌ها را بسازید؟ صحنه‌هایی که به‌شدت تمایل به ساخت‌شان داشتید، اما بیش از اندازه پرخرج بودند؟

دو صحنه بودند که آن‌ها را به تعویق انداختم؛ یکی به‌گونه‌ای نخستین برخورد دلقک با آدم‌ها را نشان می‌دهد و دیگری رؤیایی است که بیل در آن از روی یک پل به پایین نگاه می‌کند و ناگهان انعکاس یک بادکنک را در آب می‌بیند، سپس به بالای سرش نگاه می‌کند و به جای یک بادکنک یک دسته بادکنک می‌بیند و رفته‌رفته به بدن انسان تبدیل می‌شوند و نما عریض‌تر شده، تصویر چندین بچه مُرده، شناور در هوا دیده می‌شود. نتوانستم از پس هزینه ساخت آن برآیم.


منبع: برترینها

انتخاب های نادرستِ بازیگران سینمای ایران

هفته نامه همشهری جوان – احمد رنجبر: اکران «من و شارمین» با بازی ناامیدکننده ویشکا آسایش بهانه این مطلب است. سرنوشت بازیگران مطرحی که گاهی با انتخاب فیلم های ضعیف، مسیر را غلط رفته اند.

گاهی همه چیز نوید یک اتفاق خوب می دهد اما نتیجه برخلاف پیش بینی رقم می خورد؛ اسم این «انتخاب شکست خورده» است. گاهی پیش از ورود به مسیر، نشانه ها نهیب می زنند که فرجام آن، خوب نیست اما به دلایل شخصی کار خودمان را می کنیم. اسم این، «انتخاب بد» است.

موقعیت بازیگران که سرنوشتشان به انتخاب، گره خورده خیلی خیلی حساس است و اگر مواظب نباشند چه بسا از مسیر موفقیت دور و دورتر شوند. در سینمای ما بازیگران زیادی هستند که بعد از رسیدن به جایگاه مطلوب یا بدشانسی می آورند یا انتخاب هایشان بد است. درباره اولی گریزی نیست اما گاهی به دلایلی چون دستمزد بالا، تجربه نوع دیگری از فیلم ها و… به پیشنهادهایی بله می گویند که پیگیران سینما را غافلگیر می کنند؛ مثل ویشکا آسایش در «من و شارمین». چرایی اش را توضیح داده ایم و سراغ سرنوشت چند بازیگر مطرح دیگر هم رفته ایم؛ تاثیر انتخاب بد بر کارنامه ها محور گزارش است.

هدیه تهرانی

بدترین انتخاب: این هدیه تهرانی که با وسواس به پیشنهادها جواب می داد، با «آبی» اولین انتخاب بدش را رقم زد. فیلم حمید لبخنده نمایشی ضعیف از مسئله تلکه کردن پسرها با ابزاری به نام مهریه بود و تهرانی در نقش دختر دغل داستان، فرصت عرض اندام در این نقش را نداشت.

 انتخاب های نادرستِ بازیگران سینمای ایران

موقعیت پیش از انتخاب بد: هدیه تهرانی کلی پیشنهاد خوب داشت اما به آن ها نه می گفت تا این که با «سلطان» مسعود کیمیایی وارد سینما شد. بعد از آن در «غریبانه»، «قرمز» و «شوکران» بازی کرد و سینمادوستان مجاب شده بودند که هدیه تهرانی هر فیلم و نقشی را نمی پذیرد.

مسیر بعد از انتخاب بد: بعد از «آبی» طولی نکشید که تهرانی در «زمانه» بازی کرد و دومین انتخاب بدش را به ثبت رساند. فیلم حمیدرضا صلاحمند قرار بود تصویری از دغدغه جوان های جامعه دهه ۸۰ باشد اما فیلم و نقش تهرانی به کاریکاتور می مانست. تهرانی خیلی زود متوجه مسیر اشتباهش شد و با «کاغذ بی خط» و «خانه ای روی آبِ» جبران کرد. از آن به بعد اگر در فیلم عامه پسند هم بازی کرده، از کف استاندارد برخوردار هستند. هدیه تهرانی اوج هنرش را در «چهارشنبه سوری» به رخ کشید و تا الان اجازه نداده روی کارنامه اش خدشه بیفتد.


محمدرضا فروتن

بدترین انتخاب: خاک سرد. این فیلم را رضا سبحانی ساخته که جزء کارگردان های متوسط سینماست. قصه فیلم و پرداخت آن به قدری ضعیف است که نه منتقدان به آن روی خوش نشان دادند و نه مخاطبان. تلاش محمدرضا فروتن هم به چشم نیامد و این گونه بدترین انتخاب او رقم خورد. فروتن از فیلمنامه و سابقه کارگردان پی به فرجام «خاک سرد» نبرده بود؟

 انتخاب های نادرستِ بازیگران سینمای ایران

موقعیت پیش از انتخاب بد: محمدرضا فروتن با بازی در نقش های کوچک وارد سینما شد تا این که مسعود کیمیایی او را به عنوان یکی از جوان های «مرسدس» انتخاب کرد. این همکاری در «فریاد» و «اعتراض» ادامه یافت و فروتن تبدیل به ستاره شد و کمی بعد و به خاطر «قرمز» به سیمرغ رسید. همکاری با رخشان بنی اعتماد، احمدرضا درویش، کیومرث پوراحمد، علیرضا داودنژاد و… از فروتن بازیگری سخت پسند ساخت که محبوب منتقدان و مخاطبان بود.

مسیر بعد از انتخاب بد: «خاک سرد» برای فروتن حکم دست انداز داشت اما از آن به سلامت عبور کرد. کمی که گذشت انتخاب های بد او بیشتر شد و حالا این بازیگر از روزهای اوج فاصله گرفته. «پیمان»، «تجریش ناتمام»، «چارسو»، «فصل انار» و «نقطه کور» بدترین انتخاب های او هستند. نه کارگردان هایشان پیشینه موفقی دارند و نه داستان ها جذاب است. ملاک انتخاب فروتن روی چه حساب بوده؟


هانیه توسلی

بدترین انتخاب: عاشق. این فیلم اقتباسی ضعیف از فیلم کلاسیک «آوای موسیقی» است و حتی در فیلمنامه می توان اطمینان داشت که نتیجه کار خوبی نمی شود. از آن سو کارگردان فیلم یعنی افشین شرکت سابقه درخشانی در فیلمسازی ندارد و اعتماد به او کار آسانی نیست. توسلی روی چه حسابی میپذیرد «عاشق» را بازی کند؟

 انتخاب های نادرستِ بازیگران سینمای ایران

موقعیت پیش از انتخاب بد: هانیه توسلی درست روزی پذیرفت در فیلم «عاشق» افشین شرکت بازی کند که تبدیل به بازیگری مطرح شده بود. فیلم های «شام آخر»، «شب های روشن» و «کافه ستاره» بیش از دیگر فیلم هایش به چشم آمده بودند و برای «شب های روشن» از جشن خانه سینما تندیس گرفته بود. بازیگری با چنین پیشینه ای حاضر می شود در یک اقتباس ضعبف از فیلم کلاسیک «آوای موسیقی» بازی کند.

مسیر بعد از انتخاب بد: هانیه توسلی خیلی زود به مسیر اصلی بازگشت و در فیلم هایی بازی کرد که روی «عاشق» سایه انداختند. او پنج سال پس از «عاشق» یک انتخاب بد دیگر هم داشت به نام «مادر پاییزی» ساخته سیروس رنجبر. این بار هم زود متوجه اشتباهش شد و با «به خاطر پونه»، «دهلیز» و البته «خط ویژه» جبران کرد.

•    در میان انتخاب های نافرجام هانیه توسلی دو فیلم بیشتر از بقیه خودنمایی می کند: «مردن به وقت شهریور» و «هفت ماهگی».


ویشکا آسایش

بدترین انتخاب: من و شارمین. فیلم را که ببینید اولین سوال این است: موقع خواندن فیلمنامه چه نکته ویژه ای ویشکا آسایش را برای بازی ترغیب کرده؟ «من و شارمین» قصه ای ضعیف و تکراری دارد و تک شوخی هایش نمی تواند مخاطب را بخنداند. دومین سوال: شخصیت کاریکاتورگونه مینا را که دختری سخت گیر در ازدواج است، پیش تر آسایش به شکل بهتر بازی کرده؛ چه اصراری به تکرار آن است؟ و سومین سوال: بازیگری در حد آسایش به رزومه کارگردان توجهی ندارد؟ بیژن شیرمرز قبل از «من و شارمین» کلی تله فیلم برای شبکه خانگی ساخته که قبال دفاع نیستند.

 انتخاب های نادرستِ بازیگران سینمای ایران

موقعیت پیش از انتخاب بد: ویشکا آسایش بعد از درخشش در سریال «امام علی (ع)» سعی کرد به گونه ای گام بردارد که کارنامه اش مخدوش نشود. آرام آرام به جایگاهی ویژه رسید و در ردیف بازیگران موفق قرار گرفت. دریافت سیمرغ مهر تایید است بر کیفیت کار او.

مسیر بعد از انتخاب بد: «من و شارمین» به تازگی اکران شده و اولین دستاورد منفی اش برای آسایش دلزدگی مخاطبان سینماست. چه بسا اگر بخواهد این مسیر را ادامه دهد و به صرف بازی در نقش یک به امثال «من و شارمین» نه نگوید، شیب کارنامه اش محتوم است.

•    «دراکولا» ظاهرا برای آسایش باید حرکت رو به جلو باشد اما نتیجه فیلم رضا عطاران ناامیدکننده بود پس به جای اطلاق عنوان «انتخاب بد» باید از «انتخاب شکست خورده» استفاده کرد.


ترانه علیدوستی

بدترین انتخاب: راز دشت تاران. قرار بود اولین انیمیشن- رئال سینمای ایران فیلم ویژه شود اما نشد. هاتف علیمردانی و محمد لطفعلی کم تجربه بودند و قصه ای که برای «راز دشت تاران» نوشتند کم ملات. با این حال ترانه علیدوستی برای بازی در آن وسوسه شد و یکی از نقش ها را پذیرفت. فیلم مورد توجه قرار نگرفت و بازی علیدوستی تبدیل به یکی از بدترین های کارنامه اش شد. احتمالا تنها ملاک او فرمت فیلم بوده وگرنه کارگردان ها سابقه روشنی نداشتند. فیلمنامه پر از ایراد است و ترکیب بازیگران در اشل مطلوب علیدوستی نیست.

 انتخاب های نادرستِ بازیگران سینمای ایران

موقعیت پیش از انتخاب بد: ترانه علیدوستی سال ۱۳۸۸ در «راز دشت تاران» بازی کرد؛ درست هشت سال بعد از «من ترانه ۱۵ سال دارم». او در گام نخست سیمرغ گرفت و مورد توجه عام و خاص واقع شد. در ادامه در «شهر زیبا»، «چهارشنبه سوری» و «درباره الی…» اصغر فرهادی بازی کرد و بازیگر فیلم مانی حقیقی، واروژ کریم مسیحی و رسول صدرعاملی بود.

مسیر بعد از انتخاب بد: کمی طول کشید تا ترانه علیدوستی به مسیر قبلی بازگردد. بعد از «راز دشت تاران» در فیلم «هر چی خدا بخواد» بازی کرد که این هم  جزء انتخاب های بد اوست؛ یک کمدی ضعیف از نوید میهن دوست. انتخاب های بعدی او قابل دفاع هستند و باعث غنای کارنامه علیدوستی شدند. سریال «شهرزاد» هم شهرت عمومی او را به همراه داشته است.


فریبرز عرب نیا

بدترین انتخاب: شکلات داغم. حامد کلاهداری در اولین فیلم سینمایی اش قصد داشت حرف های مهم بزند اما نتیجه ملغمه ای شد که نه منتقدان به آن توجه کردند و نه مخاطبان. فریبرز عرب نیا سال ها مشغول بازی در «مختارنامه» بود و بعد از پایان در سه فیلم بازی کرد که «شکلات داغ» از همه بی کیفیت تر است. نه فیلمنامه و قصه اش جای دفاع دارد و نه کارنامه حامد کلاهداری. عرب نیا سخت گیر دقیقا دنبال چه بود؟

 انتخاب های نادرستِ بازیگران سینمای ایران

موقعیت پیش از انتخاب بد: نام و چهره فریبرز عرب نیا از زمان «ضیافت» و «سلطان» در ذهن مخاطبان سینمادوست تثبیت شده و «جهان پهلوان تختی» و «شوکران» مهر تاییدی بر توانایی او زد. پیش از آن عرب نیا در چند فیلم بازی کرده بود اما آورده مهمی برایش نداشتند. بعد از چهره شدن به پیشنهادهای زیادی پاسخ داد که در میانشان انتخاب های بد، کم دیده نمی شود. می گویید پس چرا «شکلات داغ» را بدترین انتخاب او می دانیم؟ به این دلیل که زمانی در این فیلم بازی کرد که با «مختارنامه» شهرتی چشمگیر پیدا کرده بود و انتظار می رفت در انتخاب های سینمایی دقیق باشد.

مسیر بعد از انتخاب بد: بعد از «شکلات داغ» همه انتخاب های فریبرز عرب نیا بد هستند؛ به جز «چ». او در فیلم های «خاک و آتش»، «پنهان»، «پرتقال خونی» و «گاهی» بازی کرد که برای پی بردن به نتیجه آن خواندن چند صفحه از فیلمنامه کفایت می کند.


مصطفی زمانی

بدترین انتخاب: بوی گندم. دلایل متعددی می توان ردیف کرد که می گوید «بوی گندم» بدترین انتخاب مصطفی زمانی است. حکایت عشق و عاشقی، علاقه دو دوست به برپایی کنسرت، مشکلات کنسرت گذاری و… تکراری است. بدتر این که نسبت به نمونه های قبلی چند گام عقب تر می ایستد. از آن سو سابقه کارگردان (محمدرضا خاکی) قابل اتکا نیست و غالب فیلم های تهیه کننده (داریوش باباییان) از آثار درجه دوم سینما هستند. با این شرایط معلوم است بازی زمانی با آن موهای بلند تبدیل به پاشنه آشیل  کارنامه اش شود.

 انتخاب های نادرستِ بازیگران سینمای ایران

موقعیت پیش از انتخاب بد: مصطفی زمانی با سریال «یوسف پیامبر (ع)» به شهرت رسید و پس از آن مسیرش را به سمت سینما کج کرد. پیش از «بوی گندم» انتخاب های او معقول است؛ مثل «آل»، «بدرود بغداد»، «کیفر» و «قصه پریا» اما به اندازه سریال یوسف پیامبر دیده نشدند و بیشتر حکم تثبیت زمانی در سینما را داشتند.

مسیر بعد از انتخاب بد: «بوی گندم» دیر اکران شد و این بزرگ ترین شانس زمانی است. البته یک انتخاب خیلی بد دیگر به نام «قصه عشق پدرم» (محمدرضا ورزی) داشت که این فیلم اکران نشده و بیش از همه به نفع اوست. بعد از این دو فیلم مصطفی زمانی حواسش را جمع کرد. حالا فیلم های او اگرچه همگی خوب نیستند اما «آبرومند» هستند.


بهرام رادان

بدترین انتخاب: چهار انگشتی. پیش از این فیلم، بهرام رادان انتخاب بد دارد اما به  دلیل تعلق به روزهای آغاز فعالیت، می توان از آن ها چشم پوشید. او روزی در «چهار انگشتی» سعید سهیلی بازی کرد که به پختگی رسیده بود. فیلم عجیب و غریب سعید سهیلی با کاراکترهای عجیب تر برای رادان جای هیچ دفاعی باقی نمی گذارد.

 انتخاب های نادرستِ بازیگران سینمای ایران

موقعیت پیش از انتخاب بد: بهرام رادان خیلی زود تبدیل به سوپراستار شد و خیلی زود هم به سیمرغ رسید. جمع این ها به نام رادان اعتبار بخشیده بود. او همزمان در فیلم های خاصی مثل «گاوخونی» بازی می کرد و فیلم عامه پسند مثل «تقاطع».

مسیر بعد از انتخاب بد: او در فاصله ای کوتاه از «چهار انگشتی» فیلم «سنتوری» را بازی کرد. خوش شانسی بهرام رادان بود که «سنتوری» با وجود اکران نشدن و به لطف نسخه قاچاق بیشتر دیده شد. بعد از آن چند فیلم خوب بازی کرد اما فیلم های بد هم در کارنامه اش سهم پررنگی دارند مثل «یکی از ما دو نفر» و «نقش نگار».

•    «سربازهای جمعه»، «حکم»، «راه آبی ابریشم» و «تردید» انتخاب های کشت خورده، بهرام رادان هستند، فیلم هایی هستند که مختصات تبدیل شدن به اثری شاخص را داشتند اما محصول آن چیزی که باید نشد.


منبع: برترینها

روایتی از "فرش ایرانی"؛ تورقی در سفرنامه‌ی حاجی مهندس

کتاب «سفرنامه‌ی حاجی مهندس، سفرنامه‌ی فرش» نوشته علی حصوری راهی بازار نشر شده است.

عصرایران – این بخش در نظر دارد با معرفی کتاب های مختلف (از تازه های نشر تا پرفروش ترین ها و آثار مهم) مخاطبان را با کتاب های قابل اعتنا آشنا کند. در این بخش در طول هفته کتاب های مختلف به مخاطبان گرامی معرفی می شود تا با این اقدام تلاشی هر چند کوچک در مسیر ترویج فرهنگ کتابخوانی صورت گرفته باشد. مخاطبان عزیز می توانند کتاب های مورد نظر خود را برای معرفی به خوانندگان عصرایران به صورت نظر در انتهای خبر درج کنند.

کتاب «سفرنامه‌ی حاجی مهندس، سفرنامه‌ی فرش» نوشته علی حصوری به تازگی از سوی نشر چشمه راهی بازار نشر شده است.

این کتاب سفرنامه‌ای متعارف نیست. در آن از سنت‌های بافندگی در ایران، بخش مهمی از هنرهای ایران، رسم‌ها، آداب و رسوم و گاه ریشه‏ ی تاریخی برخی از پدیده‌ها و حوادث سخن به میان آمده است. همچنین از اتفاقاتی که در حین گردآوری اطلاعات اساسی در مورد فرش ایران برای نویسنده رخ داده یا به گوشش خورده از بار فرهنگی یا تاریخی خالی نیست. در این سفرنامه نویسنده به برخی از هنرهای کاربردی، ابزارها و فنون و گاه ریشه‏ ی تاریخی آن‌ها یا نسبت آن‌ها با شهرها و مناطق کشور پرداخته است.

حصوری در مقدمه کتاب می‌نویسد: «واقعیت این است که باد کلاه مرا برد. از آن بردن‌هایی که مدتی دراز باید به دنبالش دوید. شاید هم به قول قدما الجنون فنون (دیوانگی چند نوع است.) این کتاب شرح دویدن‌هایی است «به دنبال کلاه در مسیر باد». هیچ نمی‌اندیشیدم و گمان نداشتم که فرش چنان چیزی باشد که تمام هوش و حواس انسان را برباید. فرش ایران که من به خاطر آن بیش از صدهزار کیلومتر در ایران راه رفته‌ام، پدیده فرهنگی شگفت‌آوری است که هیچ از ظاهر آن پیدا نیست، هر چند زیبایی آن چشمگیر باشد. در این کالای نسبتا ساده، بخش عظیمی از فرهنگ نهفته است. بیش از سی فن در بافت انواع آن به کار رفته است و بیشتر آن‌ها در صد سال گذشته فراموش شده است، در حالی که در مدارس بافندگی کشورهای صنعتی و پیشرفته، فنون خود و دیگر فنون را تا حدی که در دسترس دارند به شاگردان می‌آموزند…»

 «سفرنامه‌ی حاجی مهندس: سفرنامه‌ی فرش»، علاوه بر مقدمه یا بخش آغازین نسبتا طولانی، در دو بخش کلی نگاشته شده است. بخش نخست که با نام «شرق ایران» کار شده است، حاصل تحقیقات و مستندات حصوری از فرش دست‌باف خراسان، خراسان امروز، نیشابور، کردهای خراسان، ترکمنان، ارجب برخوان، شرق خراسان، سیستان، کرمان، سمنان، کاشان، مجموعه یزد و اصفهان است.

 «غرب ایران» عنوان بخش دوم است که حصوری از تجربیات سفر خود در باب فرش دست‌باف، بازمانده‌ی فرش طبری، تهران، تبریز، هشترود، زنگان، کردستان، قزوین، همدان، سنت لری در چهارمحال و بختیاری، سمیرم فارس، شیراز و قشقائی‌ها سخن گفته است و علاوه بر تاریخ فرش در این مناطق و شهرها به انواع فرش‌های هر منطقه و تاریخچه آن‌ها نیز پرداخته است.

چاپ اول این کتاب در ۴۱۹ صفحه با شمارگان هزار نسخه و بهای ۳۵ هزار تومان از سوی نشر چشمه راهی بازار نشر شده است.


منبع: عصرایران

نمایش "علی آقا" در معتبرترین جشنواره مستند جهان

سی‌امین جشنواره بین‌المللی فیلم آمستردام (ایدفا) که بزرگترین و مهم‌ترین رویداد سینمای عرصه مستند در دنیاست، از تاریخ ۱۵ تا ۲۶ نوامبر در کشور هلند برگزار می‌شود.

جشنواره بین‌المللی فیلم مستند آمستردام موسوم به ایدفا، فهرست فیلم‌های حاضر در این رویداد سینمایی را اعلام کرد.

به گزارش عصرایران به نقل از ایسنا، در بخش رقابتی و اصلی این رویداد سینمایی که امسال سی‌امین دوره برگزاری خود را پشت سر می‌گذارد و فیلم «علی آقا» به کارگردانی کامران حیدری به نمایندگی از سینمای ایران یکی از ۱۵ فیلم بخش رقابتی است.

این اثر مستند روایتگر داستان پرنده بازی به نام «علی آقا» در یکی از محله‌های قدیمی شیراز است که بیش از ۵۰ سال است از پرندگان نگهداری می‌کند.

مستند «علی آقا» در بخش رقابتی جشنواره فیلم‌ آمستردام (ایدفا) با آثاری از کشورهای چین، مصر، سوئد، روسیه، ایرلند، هلند، آلمان، صربستان، لهستان، کانادا، انگلیس و مجارستان رقابت می‌کند.

«الی درکس» مدیر و بنیانگذار جشنواره نیز امسال آخرین دوره مدیریت خود را خواهد داشت و به همین مناسبت هجده کارگردان برجسته سینمای مستند جهان، یک فیلم منتخب همه عمر خود را معرفی کرده تا در بخشی تحت عنوان «صدای بصری» به نمایش درآید که مستند «خانه سیاه است» ساخته فروغ فرخزاد در میان این هجده فیلم قرار دارد.

همچنین رخساره قائم مقامی مستندساز سینمای ایران نیز یکی از داوران بخش «کودک و مستند» است.

مریم گورماتیغ فیلمساز دورگه ایرانی-بلژیکی نیز با مستند «پیش از پایان تابستان» در بخش «بهترین جشنواره‌ها» و مریم ابراهیمی سینماگر ایرانی مقیم سوئد نیز با فیلم «قوی‌تر از گلوله» محصول قطر، فرانسه و سوئد در بخش مسابقه «حضور اولی»ها حضور دارد.

سی‌امین جشنواره بین‌المللی فیلم آمستردام (ایدفا) که بزرگترین و مهم‌ترین رویداد سینمای عرصه مستند در دنیاست، از تاریخ ۱۵ تا ۲۶ نوامبر (٢۴ آبان تا ۵ آذر) در کشور هلند برگزار می‌شود و امسال میزبان نمایش ۳۱۲ فیلم است که از میان ٣٨٨۶ اثر مستند متقاضی انتخاب شده‌اند.


منبع: عصرایران

پخش سریال‌های ترکیه‌ای در ۱۲۰کشور

به گزارش مهر، جان اوکان رییس و بنیانگذار شرکت فیلم و سریالسازی «ITV Inter Medya» با اعلام اینکه فیلم و سریال های این کشور پخش جهانی گسترده ای دارد، گفت: تعداد کشورهایی که به آنها فیلم های‌مان را می فروشیم به بیش از ۱۲۰ کشور رسیده است و از ژاپن تا فرانسه، در جغرافیای گسترده ای فلیم های ما فروش دارد. سریال های ما در آفریقای جنوبی، خاورمیانه، کشورهای بالکان، اروپای مرکزی، آسیای مرکزی و شرقی به فروش می رسد.وی افزود: در سال های اخیر در کشورهای آمریکای لاتین و کشورهای اسپانیولی زبان نیز درخشش بزرگی داشتیم. ترکیه کشوری است که داستان های زیبایی دارد و مورد پسند بینندگان از نقاط مختلف جهان قرار می گیرد.این فیلمساز تاکید کرد: یک زمان سریال های آمریکای لاتین و برزیل در ترکیه زیاد تماشا می شد اما اکنون سریال های ترکیه در تمام کشورهای آمریکای لاتین و اسپانیایی زبان پخش می شود و مورد استقبال گسترده بینندگان این کشورهای قرار گرفته است.وی در پایان گفت: در اکثر کشورهای جهان فیلم‌های ترکیه بینندگان زیادی دارد. سال گذشته فیلم «کوه-۲» در بسیاری از کشورها از جمله ژاپن، ایالات متحده آمریکا، انگلستان، ایرلند و چین اکران شد. آمریکا و انگلستان نیز از ما فیلم خریدند. همچنین در بازار فیلم و سریال کره شمالی و جنوبی نیز از جایگاه خوبی برخورداریم.
منبع: بهارنیوز

بهترین بازیگران هالیوود معرفی شدند

جوایز فیلم هالیوود از «کیت وینسلت» و «جیک جیلنهال» با جایزه بهترین بازیگر زن و مرد سال تقدیر می‌کند.

به گزارش ایسنا به نقل از هالیوود ریپورتر، در مراسم سالانه جوایز فیلم هالیوود که در تاریخ ۵ نوامبر (۱۴ آبان) در هتل بورلی هیلتون برگزار می‌شود، «کیت وینسلت» و «جیک جیلنهال» با دریافت جایزه بهترین بازیگر زن و مرد مورد تقدیر قرار خواهند گرفت.

«کیت وینسلت» بازیگر برنده اسکار که در سال ۱۹۹۷ با حضور در فیلم «تایتانیک» چهره شد، فیلمی که با فروش ۲.۱۸۶ میلیارد دلاری دومین فیلم پرفروش تاریخ سینما (بدون احتساب تورم) است. این بازیگر هالیوودی تاکنون شش بار نامزد جایزه اسکار شده است و یکبار هم در سال ۲۰۰۸ برای فیلم «کتابخوان» این جایزه را به دست آورده است.

«وینسلت» که در حال بازی در فیلم «واندر ویل» ساخته جدید «وودی آلن» است، در مجموعه جدید فیلم‌های «آواتار» نیز مقابل «جیمز کامرون» خواهند رفت.

اما «جیک جیلنهال» که در سال ۲۰۱۳ نیز باری در فیلم «زندانیان» موفق به کسب جایزه بازیگری جوایز فیلم هالیوود شده بود، در سال ۲۰۰۵ برای بازی در فیلم تحسین‌شده «کوهستان بروکبک» ساخته «آنگ لی» نامزد دریافت جایزه اسکار شد و جایزه بفتای نقش مکمل مرد را کسب کرد.

«جیلنهال» امسال در فیلم «قوی‌تر» ساخته «دیوید گوردن گرین» بازی کرده است و در سال آینده میلادی نیز بازی در دو فیلم «برادران سیسترز» به کارگردانی «ژاک اودیار» و «حیات وحش» ساخته «پل دانو» را در برنامه دارد.


منبع: عصرایران

نوشته دولت‌آبادی برای درویشیان

این نویسنده در یادداشتی نوشته است: علی اشرف درویشیان، نویسنده‌ی مردمان تهیدست و نکبت‌زده‌ی لایه‌های ناپیدای جامعه‌ی ما درگذشت.علی اشرف بیمار یک مریضیِ باستانی در سرزمین ما ایران بود و آرزومند آنکه روزی- روزگاری این بیماری درمان بشود که البته نشد و به نظر می‌رسد به این زودی‌ها هم شدنی نخواهد بود! البته علی اشرف خودش در کشاکش زمانه و دشواری‌های آن بیمار شد و چنان سنگین که چون دکتر خسرو پارسا- که خداش بدارد- مرا خبر داد بروم بالینش،علی اشرف تقریباً مرده بود.

باوجود این به گواهی من، دکتر دست به کار بزرگی زد که این روزها به آن می‌گویند” ریسک” بدیهی ست آن دقت نظر و عمل مؤثر افتاد و علی اشرف بازگشت و آن بیشتر به یک اتفاق استثنایی تعبیر تواند شد. وزان پس دشواری زیستی شهناز دارابیان گرامی ( همسر علی اشرف) ده چندان شد؛ چون تیمار انسانی که قادر نبود خودش را اداره کند برای هیچ بانویی آسان نیست و برای خانم دارابیان با وجود مشکلاتی که همه آشناییم چند چندان دشوار بود. به این ترتیب بیش از هرکه من به شهناز دارابیان تسلیت و خداقوت می‌گویم و همدردی خود را بیان می‌دارم و مایلم بیفزایم که جامعه‌ی ادبی- فرهنگی ایران، از آن جمله من قدردان فداکاری و از خود گذشتگی  بانویی که ایشان است می‌باشیم و او را کماکان گرامی و محترم خواهیم داشت.
محمود دولت‌آبادی -چهارم آبان‌ماه ۱۳۹۶٫
منبع: بهارنیوز

نوشتار شمس لنگرودی برای درویشیان

این شاعر و پژوهشگر در پی درگذشت علی اشرف درویشیان نویسنده و پژوهشگر ادبیات عامه در یادداشتی که با عنوان  “علی اشرف درویشیان: در کودکی بشریت” در اختیار ایسنا قرار داده نوشته است: زندگی به خودی خود معنایی ندارد، بعضی چیزهاست که به زندگی معنا می‌بخشد، و بعضی اتفاقات است که بی‌معنا بودن زندگی را آشکار می‌کند. و مرگ، آن نیروی دوگانه است.

 در روزگار جوانی ما علی‌اشرف درویشیان یکی از عوامل شور زندگی و نوشته‌هایش جریانی انرژی بخش برای پر کردن خلاهای زندگی بی‌نشاط تهی از معنا بود. اما وقتی مرگ مثل گونی ناچیزی خوار، به زمین‌مان می‌زند، عملا همه چیز از جمله خود زندگی را بی‌ارزش و بی‌اعتبار می‌کند. چطور ممکن است کسی که تمام وجودش عشق به زندگی است، زندگی به هیچش بگیرد و نابودش کند. زندگی درویشیان سراسر در مبارزه صادقانه برای تحقق رویاهایی گذشت که دیگرانی ریاکارانه در آن رویاها زندگی می‌کردند و می‌کنند.

درویشیان در کودکی بشریت می‌زیست؛ با چشم‌اندازهای زیبا به آینده بشریت؛ همان که نوکیسگان فرهنگی و اقتصادی در دل به سادگی‌اش تسخر می‌زنند. و واقعیت این است که این زندگی پر از رجالگی جای زندگی درویشیان‌ها نیست؛ او رنج می‌برد، و پس پشت طنزش جریانی از درد جاری بود. درویشیان به پاس دست یافتن به رویاهایش ( آینده‌ای کم دغدغه برای تهیدستان) زندگی‌اش همواره در زندان و در به دری گذشت و یگانه همدم غمخوارش همسر نازنینش بود. و برای من غم انگیز تر از این خاطره‌ای نبود که پس از سال‌ها شبی در مهمانی بزرگی او را آراسته و شیک به همراه همسر و فرزندانش دیدم، خوشحالی من پایانی نداشت، و چند روز پس از آن بود که شنیدم درویشیان دچار بیماری لاعلاجی شده. و شادی من پایان یافت. او که می‌خواست برای زندگی‌مان معنایی بیاورد زندگی خود او بی‌معنا شد. سال‌های سال پیکری از او مانده بود و همسر باوفایش که همواره کنارش بود. و ما که هر یک به کار و گرفتاری خود مشعول، تا امروز که می‌شنویم او را از دست داده‌ایم.
منبع: بهارنیوز

معرفی بهترین بازیگران هالیوود

به گزارش هالیوود ریپورتر، در مراسم سالانه جوایز فیلم هالیوود که در تاریخ ۵ نوامبر (۱۴ آبان) در هتل بورلی هیلتون برگزار می‌شود، «کیت وینسلت» و «جیک جیلنهال» با دریافت جایزه بهترین بازیگر زن و مرد مورد تقدیر قرار خواهند گرفت.

«کیت وینسلت» بازیگر برنده اسکار که در سال ۱۹۹۷ با حضور در فیلم «تایتانیک» چهره شد، فیلمی که با فروش ۲.۱۸۶ میلیارد دلاری دومین فیلم پرفروش تاریخ سینما (بدون احتساب تورم) است. این بازیگر هالیوودی تاکنون شش بار نامزد جایزه اسکار شده است و یکبار هم در سال ۲۰۰۸ برای فیلم «کتابخوان» این جایزه را به دست آورده است.

«وینسلت» که در حال بازی در فیلم «واندر ویل» ساخته جدید «وودی آلن» است، در مجموعه جدید فیلم‌های «آواتار» نیز مقابل «جیمز کامرون» خواهند رفت.

اما «جیک جیلنهال» که در سال ۲۰۱۳ نیز باری در فیلم «زندانیان» موفق به کسب جایزه بازیگری جوایز فیلم هالیوود شده بود، در سال ۲۰۰۵ برای بازی در فیلم تحسین‌شده «کوهستان بروکبک» ساخته «آنگ لی» نامزد دریافت جایزه اسکار شد و جایزه بفتای نقش مکمل مرد را کسب کرد.

«جیلنهال» امسال در فیلم «قوی‌تر» ساخته «دیوید گوردن گرین» بازی کرده است و در سال آینده میلادی نیز بازی در دو فیلم «برادران سیسترز» به کارگردانی «ژاک اودیار» و «حیات وحش» ساخته «پل دانو» را در برنامه دارد.
منبع: بهارنیوز

روایت پخش‌کنندگان از گیشه فیلم‌ها

احمد مختاری – مدیر پخش «هدایت فیلم» – در گفت‌وگو با ایسنا درباره آخرین رقم فروش فیلم «ملی و راه‌های نرفته‌اش» به کارگردانی تهمینه میلانی گفت: این فیلم سینمایی که از ۲۲ شهریور ماه اکران آن آغاز شده است تا کنون با در اختیار داشتن ۱۲ سالن سینمایی در تهران؛ ۱ میلیارد و ۱۷۳ میلیون تومان و ۳۲ سالن سینمایی در شهرستان‌ها، ۴۲۰ میلیون تومان فروش داشته است.

او ادامه داد: فیلم سینمایی «خانه دختر» ساخته شهرام شاه آبادی که در سومین هفته اکران خود قرار دارد، با در اختیار داشتن ۲۰ سالن سینمایی در تهران و ۴۲ سالن سینمایی در شهرستان‌ها در مجموع یک میلیارد و ۵۰۴ میلیون تومان فروش داشته است.

به گفته‌ی او؛ فیلم سینمایی “نگار” به کارگردانی رامبد جوان با اکران در ۶ سالن سینمایی در تهران و ۲۲ سالن در شهرستان‌ها به تفکیک ۱ میلیارد و ۶۵۷ میلیون تومان در تهران و ۹۸۰ میلیون تومان در شهرستان‌ها فروش داشته است.

سعید خانی- مدیر پخش نسیم صبا –  با اشاره به اینکه با شروع تبلیغات تلویزیونی، محیطی و مجازی فیلم “شنل” فروش این فیلم نسبت به هفته گذشته افزایش داشته است، گفت: فیلم سینمایی “شنل” به کارگردانی حسین کندری که ۹ روز از شروع اکران آن می‌گذرد تاکنون ۸۰ میلیون تومان فروش داشته که از این میان ۱۰ میلیون تومان حاصل فروش در روز چهارشنبه و ۱۶ میلیون تومان برای روز پنج شنبه بوده است.

او ادامه داد: استقبال از این فیلم از روز چهارشنبه سیر صعودی پیدا کرده است، همچنین “شنل” در ۱۴ سالن سینمایی در شهر تهران و ۶ سالن سینمایی در شهرستان‌ها اکران می‌شود که به مرور به تعداد سالن‌های آن اضافه خواهد شد.

احسان ظلی‌پور از دفتر پخش «بلیت» آمار فروش فیلم سینمایی “خفه‌گی” به کارگردانی فریدون جیرانی را با در اختیار داشتن ۷۶ سالن در تهران و شهرستان و با گذشت ۹ روز از شروع اکرانش در مجموع یک میلیارد و ۴۰۵ میلیون تومان اعلام کرد.

او همچنین افزود: این فیلم سینمایی در مجموع تهران و شهرستان در روز چهارشنبه ۱۴۰ میلیون تومان و پنج شنبه ۲۴۰ میلیون تومان فروش داشته است.

غلامرضا فرجی – مدیر پخش حوزه هنری –آمار فروش فیلم سینمایی “قهرمانان کوچک” ساخته حسین قناعت را با گذشت ۲۳ روز از شروع اکرانش و در اختیار داشتن ۲۰ سالن سینمایی در تهران و ۵۵ سالن سینمایی در شهرستان‌ها در مجموع یک میلیارد و ۱۰۰ میلیلون تومان اعلام کرد.

علی سرتیپی – مدیرعامل دفتر پخش فیلمیران –آمار فروش فیلم سینمایی “زرد” ساخته مصطفی تقی زاده را با در اختیار داشتن ۷۷ سالن سینمایی در تهران و شهرستان و با گذشت ۲۳ روز از شروع اکرانش در مجموع ۳ میلیارد و ۵۱۰ میلیون تومان اعلام کرد.

به گفته‌ی او؛ فیلم سینمایی “مالاریا” به کارگردانی پرویز شهبازی  با ۱۱ سالن سینمایی و ۲۳ روز اکران ۲۷۰ میلیون تومان فروش داشته است.

حسین شهابی کارگردان فیلم سینمایی “آزاد به قید شرط” آمار فروش این فیلم سینمایی را که ۱۰ روز از آغاز اکران آن می‌گذرد را با در اختیار داشتن ۱۵ سالن سینمایی در تهران و ۲۵ سالن سینمایی در شهرستان در مجموع ۱۴۸ میلیون و ۲۹۳ هزار تومان اعلام کرد.

او در ادامه افزود که تعداد سالن‌های سینمایی این فیلم افزایش خواهد داشت و ۱۷ سالن در شهرستان‌ها و سه سالن در تهران به تعداد سالن‌های نمایش این فیلم اضافه خواهد شد.

مهدی صباغ‌زاده – مدیر دفتر پخش «نیمروزفیلم» – آمار فروش فیلم سینمایی «ایتالیا ایتالیا» به کارگردانی کاوه صباغ‌زاده را بعد از ۲۵ روز اکران با در اختیار داشتن ۲۰ سالن سینمایی در تهران و ۴۰ سالن در شهرستان در مجموع یک میلیارد و ۱۰۰ میلیون تومان اعلام کرد که از این مقدار ۸۱۰ میلیون تومان حاصل فروش در شهر تهران بوده است.

داریوش بابائیان- مدیر پخش شکوفا فیلم – درباره آمار فروش فیلم سینمایی «من و شارمین» و «حقه باز دم دراز» گفت: فیلم سینمایی «من و شارمین» به کارگردانی بیژن شیرمرز با در اختیار داشتن ۷ سالن سینمایی یک میلیارد و ۲۲۰ میلیون تومان فروش داشته، همچنین فیلم سینمایی «حقه باز دم دراز» که در ژانر کودک و نوجوان ساخته شده است با اکران در ۲۱ سالن سینمایی تا کنون ۲۱۴ میلیون تومان فروش داشته است.

به گفته احمد احمدی پخش کننده فیلم سینمایی «رقص پا» آمار فروش این فیلم شنبه اعلام می‌شود.

«رقص پا» به کارگردانی مزدک میرعابدینی از چهارشنبه (سوم آبان‌ماه) اکران خود را آغاز کرده است.
منبع: بهارنیوز