انتقاد تند خواننده سرشناس انگلیسی از ترامپ

عضو سابق گروه موسیقی «بیتلز» در صحبت‌های تازه‌ای رییس‌جمهور آمریکا را مسئول از میان رفتن بسیاری دستاوردهای بین‌المللی در زمینه محیط زیست خواند.

پل مک‌کارتنی خواننده سرشناس انگلیسی با انتقاد از دیدگاه دونالد ترامپ درباره تغییرات اقلیمی، برخی کارهای او را مصداق «دیوانگی» دانست.

به گزارش خبرآنلاین، پل مک‌کارتنی عضو سابق گروه موسیقی «بیتلز» در صحبت‌های تازه‌ای رییس‌جمهور آمریکا را مسئول از میان رفتن بسیاری دستاوردهای بین‌المللی در زمینه محیط زیست خواند.

دونالد ترامپ چندی پیش در ماه ژوئن آمریکا را از معاهده پاریس برای کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای بیرون آورد. او از جمله افرادی است که تحقیقات علمی درباره گرمایش جهانی را باور ندارد و آن را توطئه‌ای از سوی چینی‌ها برای گرفتن قدرت رقابت از صنایع آمریکایی می‌داند.

مک‌کارتنی که معمولا علاقه‌ای به مصاحبه ندارد در این باره گفت: «شایعه دانستن گرمایش جهانی و تغییرات اقلیمی از سوی فردی مانند ترامپ برای من و افرادی که مثل من فکر می‌کنند چیزی جز دیوانگی نیست.»

او که در برنامه‌ای درباره تاثیر دامپروری روی محیط‌زیست صحبت می‌کرد در ادامه گفت:‌ «شاید زمان خوبی باشد که تلاشمان را بیشتر کنیم و با جلب توجه مردم به آن‌ها یادآوری کنیم که علیرغم وجود کسانی مانند ترامپ هنوز هم می‌توانیم کاری انجام دهیم.»

خواننده سرشناس انگلیسی که مدت‌ها است گوشت مصرف نمی‌کند،‌ گفت:‌ «‌در آغاز برای علاقه به حیوانات دست به این کار زدم اما الان این عمل به یک حرکت در راستای حفظ محیط زیست تبدیل شده است.»

منبع:‌ بی‌بی‌سی


منبع: عصرایران

آنجلینا جولی ازدواج می‌کند

آنچه که جالب است این است که این مراسم در یکی از پناهگاههای پناه جویان دولت کامبوج برگزار می شود. درخواست ازدواج از وی این بیزنینس من مدتها پیش به آنجلینا رسیده بود ولی وی در این موضوع به شکل رسمی چیزی را اعلام ننموده است.آنجلینا متولد ۴ ژانویه ۱۹۷۵ در لس آنجلس است و نام مادرش “مارچلین برتلند” و نام پدرش “جان ویت”  می باشد که برنده جایزه آکادمی بوده است. خانم جولی نیز خواهرزاده “چیپ تایلور ”  می باشد . او در سن ۱۴ سالی فعالیت های در زمینه مدلینگ انجام داده و توانسته است در سن ۱۶ سالگی از دبیرستان  “بورلی هیل” فارغ التحصیل گردد.

خانم جولی هم اکنون به عنوان بازیگر و مدل آمریکایی و البته” سفیر حسن نیت ” سازمان ملل متحد در امور پناهندگان شناخته شده است. او در مراسم ها و مجله های مختلف زیادی تا کنون به عنوان زیباترین زن و … انتخاب شده است و در طول فعالیت خود ۱بار جایزه اسکار و ۲بار جایزه اتحادیه بازیگران سینما و ۳بار گلدن گلوب را کسب نماید.فعالیت های خانم جولی در همان دوران ۱۲سالگی اش در شهرهای مثل لس آنجلس و لندن بود که به عنوان مدل شهرت زیادی بدست آورده بود. علاوه بر آنها توانست در فیلم سینمایی به نام “هکرها” که داستان۵ دانش آموز هکر را حکایت می کرد ایفای نقش کند و همچنین در جوانی در کلیپ های خوانندگان دیگری نیز حضور داشته باشد.جان لی میلر اولین همسر خانم جولی بوده است که مدت ها پیش از وی جدا شده و همسر دوم وی نیز بیلی باب تورنتون بوده که مجددا از وی نیز جدا شده و حالا قرار است مجددا ازدواج کند.
منبع: بهارنیوز

فرهنگ تصویری ما ضعیف است

مرجان یگانه پرست
روزنامه بهار
به زودی رویداد ده روزه با عکاسان ایران برگزار خواهد شد که هدف از آن در کنار هم آوردن همه عکاسان و علاقه مندان این هنر در زمینه‌های مختلف است. ساعد نیک ذات، فیلمبردار توانمند ایرانی عضو هیات موسس انجمن عکاسان ایران است و  دبیری دوره اول و ششمین دوره این رویداد که به زودی برگزار می‌شود را عهده‌دار بوده است. در کارنامه نیک ذات، از فیلمبرداری آثاری چون «تیک آف»، «نفس» و «تنهای تنهای تنها» می‌توان یاد کرد. درباره جزییات این رویداد و تشکل انجمن عکاسان ایران با این هنرمند گفت‌وگو کرده‌ایم.
***
در طی رویداد ده روز با عکاسان، قرار است چه اتفاقاتی بیفتد؟
انجمن عکاسان ایران یک سازمان مردم نهاد توسط عکاسان ایران تشکیل شده است و از کمیسیون ماده ۱۰ فعالیت‌های احزاف وزارت کشور بعد از ۸ سال دوندگی مجوز دریافت کرده است. این تشکل تشکیل شد تا خودمان متولی و تصمیم گیرنده عکاسی باشیم و نه کارمند یک اداره یا دولت. به همین دلیل برنامه‌هایی طراحی کردیم و با توجه به اینکه دوسالانه‌های عکاسی در ایران نامنظم برگزار می‌شوند و خروجی مطلوبی ندارند، ما را بر آن داشت تا برآیندی از عکاسی ایران را در رویدادی به نام «ده روز با عکاسان» طرح‌ریزی کنیم.
تاکنون این رویداد چند دوره برگزار شده است؟
‎این رویداد ۵ دوره تا به حال برگزار شده و در حال حاضر ششمین دوره این رویداد را پیش‌رو داریم. در این مسیر انجمن سعی کرد ساختارسازی کند تا اگر هیات مدیره‌ها تغییر کردند، روند کار سلیقه ای جابه جا نشود. بر این اساس آیین نامه مدون شکل بگیرد. کمیته‌هایی مثل همایش‌ها، راهبردی، رفاه، حقوقی و عضوگیری را در انجمن به وجود آوردیم تا زیر ساخت‌های این انجمن شکل بگیرد. جذب عکاسان هم در همین راستا به وجود آمد تا براساس نیاز و جایگاه هنری ممکن شود. این انجمن همواره بر اساس شعار «عکاسی، فرهنگ و جامعه» فعالیت می‌کند اما در ذیل این شعار اصلی، شعارهایی هم بر مبنای نیاز هر ساله تعیین می‌شود. طبق برنامه ریزی شعار امسال هم طراحی شده و به زودی همزمان با رونمایی پوستر رویداد اعلام خواهد شد.
در این رویداد چه برنامه‌هایی را درنظر دارید؟
برنامه‌های مختلفی هم برای آشنایی علاقه مندان با مقوله عکاسی طراحی کرده‌ایم و امسال توجه‌مان بیشتر بر روی استان‌ها است. این برنامه‌ها شامل ورک شاپ، همایش، سخنرانی و مسترکلاس‌ها است که در خانه هنرمندان برگزار خواهد شد. این مجموعه هم مثل هر سال به خوبی با ما همکاری داشته است. تلاش کرده‌ایم که با شهرداری‌ها هم وارد همکاری شویم و در این راستا با معاونت فرهنگی و زیباسازی شهرداری وارد مذاکره شده‌ایم و مساعدت این نهاد هم گرفته‌ایم.
این رویداد چه اهدافی را دنبال می‌کند؟
هدف ما از برگزاری این رویداد این است که توجه همگانی را به سمت عکاسی جلب کنیم و همایش‌های مختلف این رویداد را هم بر اساس شعار اصلی «عکاسی، فرهنگ و جامعه» طراحی می‌کنیم تا افقی را که کمیته راهبردی و علمی انجمن عکاسان ایران تعیین کرده است را فراهم سازیم.  
تفاوت فعالیت انجمن عکاسان ایران با انجمن عکاسان سینمای ایران در چیست؟
آن انجمن یک انجمن تخصصی در حوزه فعالیت فیلم‌های سینمای است، انجمن عکاسان ایران همه عکاسان در همه زمینه‌ها را در بر می‌گیرد. در طی رویداد ده روز با عکاسان ایران، انجمن‌های تخصصی مثل انجمن عکاسان سینمای ایران و مطبوعات هم حضور دارند تا براساس هماهنگی با کمیته علمی، ورک شاپ‌ها، گالری‌ها، بزرگداشت‌ها و برنامه‌های تخصصی خود را پیش ببرند. انجمن‌های تخصصی ذیل انجمن ما می‌توانند فعالیت مستقل خود را داشته باشند و صنفی عمل کنند، این در حالی است که انجمن ما فعالیت صنفی ندارد و به مانند فدارسیون نیست که از تشکل همه انجمن‌ها به وجود آمده باشد. زمانی که انجمن ما به وجود آمد، تنها یک انجمن آن هم عکاسان مطبوعات تشکل داشتند. انجمن عکاسان ایران شکل گرفت تا بلاتکلیفی عکاسان مختلف ایران را رفع کند.
 این انجمن کمتر از دیگر انجمن‌ها عکاسی شناخته شده است. چرا؟
در حال حاضر انجمن ما یک برند شناخته شده است اما واقعیت این است که انجمن عکاسان ایران، رفتار صنفی ندارد و تنها هنر عکاسی را مورد حمایت قرار می‌دهد. تلاش ما این بوده است که ساختار انجمن شکل بگیرد و رویداد ده روز با عکاسان توانسته است فعالیت این انجمن را معرفی کند. این انجمن جزو دوازده صنف شورای عالی خانه هنرمندان ایران است و سه تن از اعضای این انجمن در شورای سیاست‌گذاری خانه هنرمندان بسیار تاثیر گذارند. این اعضا  ایدئولوگ هستند و از اساتید برجسته کشور هستند. ما  تلاش بر این است که هویت عکاسی را در ایران تثبیت کنیم تا هم پشتوانه ای برای عکاسان فراهم شود و هم هنر مدرن عکاسی را با توجه به منطقه بومی ایران معرفی کنیم.
شهرداری چه در دوره‌های پیشین و چه در دوره جدید چه نوع همکاری‌هایی با این انجمن داشته است؟
شهرداری در این سال‌ها از تشکل ما حمایت کرده است. ما این سازمان را صرفا به عنوان یک ارگان دولتی به شمار نمی‌آوریم و آن را یک ارگان مردمی می‌دانیم. همکاری متقابلی مابین انجمن عکاسان و شهرداری وجود داشته است اما این به معنای داد و ستد نیست. قرار نیست در طی این همکاری، سفارشی مطرح شود و ما بابت آن هزینه‌ای دریافت کنیم. درخواست ما این بود که بودجه فرهنگی موجود در این سازمان برای حمایت به سازمان‌های مردم نهاد منتقل شود و آقای صلاحی هم از این همکاری استقبال کردند و در حال حاضر منتظر پاسخ نهایی این سازمان هستیم. سال گذشته هم همکاری خوبی صورت گرفت و گالری‌ها و بیلبوردهای شهری با معاونت بخش زیباسازی میسر شد و آقای موسوی هم در این زمینه با ما همراهی داشتند. بخشی از فعالیت‌های شهرداری، فعالیت‌های فرهنگی است و به عنوان یک حامی در کنار فعالان این حوزه قرار می‌گیرد.
برگزاری این نوع رویدادها و ارتباط مستقیم با عکس‌ها و عکاسان چه اثراتی بر جامعه و مردم خواهد داشت؟
فراموش نکنیم که فرهنگ غالب کشور ما، فرهنگ شفاهی و ادبیاتی است. شخصیتی مثل مبارک در هنرهای نمایشی ما در خیمه شب بازی‌ها با تغییر واژه‌ها، کاریکلماتور ایجاد می‌کند و کمدی تاثیر در آن نمایش‌ها و حتی در سینما نداریم. برنامه‌های کمدی تلویزیون هم براساس همان کاریکلماتور هستند و کمدی موقعیت در آنها دیده نمی‌شود. این نشان می‌دهد که فرهنگ تصویری ما ضعیف است. با توجه به فراگیر شدن تلفن‌های همراه که در دست همه حتی بچه‌های چهارساله هم پیدا می‌شود، خودبه خود تعداد زیادی عکس در طی روز تولید می‌شود.  فرهنگ تصویری در حال جا افتادن در جامعه است. نمایشگاه‌هایی که در قالب مسابقه و مشارکت مردمی طراحی شده اند، روی مردم تاثیر داشته اند. نمایشگاهی به وسعت یک شهر که در تهران برگزار شد، در تقویت فرهنگ بصری عمومی تاثیراتی جدی داشت. سال‌ها پیش این ایده را ۱۴ سال پیش با شهردار مشهد مطرح کردم اما واکنش درستی نگرفتم چون بسیاری وظایف شهرداری را ساخت و ساز می‌دانند. عکس‌ها می‌توانند به مردم نگاه جدیدی بدهند زیرا هر عکاس یک مولف است و منظر جدیدی را به مخاطب نشان می‌دهد. به شرط اینکه مردم خودشان بخواهند.
فکر می‌کنم بخشی از این مقوله از دست مردم خارج است و باید زیر ساخت‌هایی مثل گالری و نمایشگاه‌ها وجود داشته باشند اما علاوه بر این متروها فضایی دارند که هر روزه شرایط مواجه شدن مردم با عکس را فراهم کرده اند چه آنها بخواهند و چه نخواهند. گزینه‌های این چنینی می‌توانند فرهنگ تصویری را رشد بدهند؟
قطعا. در دوره‌های اخیر عکس از گالری و کتاب‌ها درآمده است و فضای مجازی، بیلبوردها و فضای شهری پر از عکس‌ها شده اند حال چه در قالب تبلیغات یا امور فرهنگی. این موارد به مرور زمان اثرگذار خواهند شد، هر چند در کنار موارد خوب، متاسفانه نویزهای تصویری هم در فضای شهری دیده می‌شوند که نظارتی هم بر آنها وجود ندارد. نظارت بر کلیت تصویری شهر می‌تواند کمک کند تا مردم زیباتر ببینند و آرامش بصری به وجود بیاید. شما فکر می‌کنید در آمریکا، طراح گرافیک و زیبایی شهری بیش از یک نفر است؟ قطعا نه. به همین دلیل یک هارمونی و تناسب در همه اماکن شهری آن دیده می‌شود. این نشان دهنده این است که یک بینش فکری و تصویری وجود دارد که توسط سازمان‌های مردم نهاد، شهرداری‌ها و عکاسان در ایران هم قابلیت ایجاد دارد.
اقبال به عکاسی در سال‌های اخیر زیاده شده است، این روند به ایجاد هرج و مرج در این هنر منجر نشده است؟
به نظرم هنر قابلیت کنترل و محدود شدن به یک سازمان و مجموعه ندارد. هنر آزاد و برای همه مردم جهان است اما این هنر، هنری انفرادی است اما نیاز به یک سازمان دهی دارد.
منبع: بهارنیوز

دو جایزه در آمریکا برای سینمای ایران

به گزارش ایرنا، با برگزاری مراسم پایانی هجدهمین دوره جشنواره فیلم اوهای (Ojai) فیلم کوتاه «روتوش» به کارگردانی کاوه مظاهری جایزه بهترین فیلم کوتاه داستانی و فیلم کوتاه «وقت نهار» به کارگردانی علیرضا قاسمی دیپلم افتخار این جشنواره را دریافت کردند.تندیس بهترین فیلم کوتاه داستانی جشنواره توسط آنه شریژ موسس جشنواره به فیلم کوتاه «روتوش» اهدا شد و جایزه فیلم کوتاه «وقت نهار» را نیز بیتا الهیان فیلمساز ایرانی مقدم آمریکا به نمایندگی از علیرضا قاسمی دریافت کرد.در این دور ۲۴ فیلم کوتاه در جشنواره رقابت کردند که علاوه بر «روتوش» و «وقت نهار» فیلم‌های کوتاه «هنوز نه» به کارگردانی آرین وزیردفتری، «لایت سایت» به کارگردانی سید مسلم طباطبایی و مستند کوتاه «بافندگان خیال» به کارگردانی محمدصادق جعفری دیگر آثار ایرانی حاضر در جشنواره بودند.همچنین میشل آدیسون فیلمساز و تهیه‌کننده، جیم بکست و یورگن گوتشالک و کارین استلواگن مستندساز، استوارت کراونر تهیه‌کننده تلویزیون و کارترینه آن جونز انیماتور داوری این دوره جشنواره را بر عهده داشتند.جشنواره Ojai با هدف برقراری ارتباط بین فیلمسازان بهترین فیلم‌های کوتاه و نیز کمک به معرفی درست استعدادهای جوان هر ساله در ایالت کالیفرنیای آمریکا برگزار می‌شود.هجدهمین دوره این جشنواره از تاریخ ۲ تا ۱۲ نوامبر برابر با ۱۱ تا ۲۱ آبان در شهر اوهای کالیفرنیای جنوبی در حال برگزاری است.
منبع: بهارنیوز

مطبوعات دیگر مشتاق تیراژ بالا نیستند

این روزنامه‌نگار پیشکسوت در گفت‌وگو با ایسنا درباره‌ نمایشگاه مطبوعات امسال که به تازگی پایان یافته است، توضیح داد: مطبوعات هر روز در دکه‌ها نمایشگاه دارند؛ منتها اینکه اگر بخواهیم محلی از ارج و قرب را برای همه رسانه‌ها قائل شویم بد نیست که این نمایشگاه دایر شود. همیشه هم نمی‌شود منفی نگاه کرد. اما نکات زیادی در برگزاری نمایشگاه و خروجی آن وجود دارد که محلی از اعراب بوده است.وی در همین زمینه اظهار کرد: امسال تعدادی از رسانه‌ها در نمایشگاه‌ها شرکت نکردند؛ چرا این جریان دنبال نشد؛ البته تعدادی بیانیه دادند و تعدادی هم علت را مطرح نکردند. اصولا اگر نمایشگاه محلی برای حضور مردم باشد و چالشی بین رسانه‌ها و مردم ایجاد شود تا اگر بحث، انتقاد یا سوالی دارند مطرح کنند و به نوعی فرصتی باشد که به یک جمع‌بندی برسند تا خواسته‌های مردم را پویاتر دنبال و نیازهایشان را برآورده کنند، نمایشگاه خروجی مثبتی خواهد داشت اما فعلا این ویژگی را نمی‌بینیم.

نفیسی درباره‌ی شاکله نمایشگاه مطبوعات اظهار کرد: نمایشگاه مطبوعات تبدیل به محلی شده است که مسؤولان بیایند و تلاش شود گفت‌وگویی با آن‌ها شکل بگیرد و انعکاس‌هایی هم داشته باشد. در حالی که مسؤولان ما همیشه هستند. این نمایشگاه باید جایگاهی برای مردم باشد که مسائل‌شان را مطرح کنند. در طول برگزاری نمایشگاه امسال، شدت اعتراض مالباختگان از حادثه‌های پلاسکو، کاسپین و پدیده بالا بود؛ چرا هیچ یک از رسانه‌های ما گفت‌وگویی با این افراد ترتیب ندادند. متأسفانه ما هم در بخش رسانه دچار مشکل هستیم و کارمان را جدی نمی‌گیریم. این اعتراض‌ها فرصتی بود تا به جای اینکه فقط شعار بدهند، رسانه‌ها با آن‌ها به گفت‌وگو بنشینند. حتی سخنرانی‌شان هم انعکاس پیدا نکرد؛ چرا بازتاب این جریانات را نداریم که این خود جای بحث دارد. پس هدف ما از برگزاری نمایشگاه مطبوعات چیست؟!این روزنامه‌نگار قدیمی با اشاره به مقطع زمانی که نمایشگاه مطبوعات در کنار نمایشگاه کتاب، از بازتاب و خروجی بهتری برخوردار بود، گفت: نمایشگاه مطبوعات یک زمان با نمایشگاه کتاب ادغام شده بود و به هر حال نمایشگاه کتاب بازتاب جهانی دارد. زمانی که این دو نمایشگاه از هم تفکیک شدند، نمایشگاه مطبوعات باید هدفی برای خود تعیین می‌کرد. در حال حاضر پس از گذشت چندین دوره از نمایشگاه مطبوعات، آیا قابلیت‌های رسانه‌ها نشان داده می‌شود، اگر این قابلیت‌ها وجود داشته باشد باید هر روز باشد و نه سالانه.نفیسی درباره‌ی نشست‌هایی که در نمایشگاه مطبوعات برگزار شد، مطرح کرد: باید تعریف‌های مشخص‌تری از نمایشگاه و نشست‌هایی که برگزار شد، شکل می‌گرفت. نشست‌هایی که برگزار شد باید عمیق‌تر به مشکلات جامعه بپردازد. مثلا اینکه تأثیر شبکه‌های اجتماعی بر روی رسانه‌های چاپی چگونه خواهد بود؟ نقش رسانه‌های چاپی چیست؟ یک طرف رسانه، مخاطب است و بدون مخاطب رسانه‌ای وجود ندارد؛ بنابراین باید توازنی بین هر دو باشد.

این روزنامه‌نگار در عین حال درباره ابتکارات نمایشگاه مطبوعات پیشنهادهایی را مطرح کرد و گفت: برای نمونه دانشکده‌های روزنامه‌نگاری می‌توانند موقع برگزاری نمایشگاه، کلاس‌ها و تشکیلات‌شان را به نمایشگاه بیاورند اما چرا چنین چیزی ندیدیم؟ ما به میزان زیادی رشته ارتباطات از دانشگاه‌های مختلف داریم. می‌توانستند به اجبار واحد درسی‌شان شود که به عنوان کارورزی در نمایشگاه مطبوعات فعالیت کنند. یعنی از یک طرف متولی وزارت علوم و یک طرف متولی نمایشگاه وزارت ارشاد می‌شد.او در عین حال بیان کرد: الان نمی‌دانیم دستاورد نمایشگاه مطبوعات چه بوده است و از نمایشگاهی که برگزار شد چه نتیجه‌ای گرفتیم؟ این‌ها همه مسئله است و باید سعی کنیم برای رابطه دو طرفه رسانه و مخاطب راهی پیدا کنیم. نمایشگاه و رسانه‌ها استقبال مخاطب را لازم دارند. رسانه‌ها باید زمینه آن را فراهم کنند. مردم باید در رسانه‌ها خودشان را ببینند و پاسخ‌هایشان را پیدا کنند. زمانی که پاسخ‌هایشان را نبینند سراغ رسانه‌ها نمی‌آیند.

نفیسی با تأکید بر اینکه تیراژ رسانه‌های ما نسبت به جمعیت‌مان کم است، اظهار کرد: البته شبکه‌های اجتماعی بی‌تأثیر نبوده‌اند. اگر آن را به عنوان تهدید در نظر بگیریم می‌توانیم به عنوان یک فرصت از شبکه‌های اجتماعی استفاده کنیم. آیا رسانه‌ها توانسته‌اند این تهدید را تبدیل به فرصت کنند؟این روزنامه‌نگار پیشکسوت در پایان گفت‌وگوی خود درباره خروجی نمایشگاه مطبوعات گفت: اگر نمایشگاه مطبوعات به این شیوه ادامه پیدا کند ممکن است دیگر کسی نیاید. متأسفانه پل رسانه‌های ما و مخاطبان هنوز ساخته نشده است. هنوز احتیاج به بازنگری در شیوه‌های برگزاری نمایشگاه را داریم.نفیسی در پایان اقتصاد رسانه را یکی از مباحث مهم در رسانه‌ها دانست که همچنان فقدان این دانش اغلب رسانه‌ها را با ضعف مواجه کرده است.او درباره بالا رفتن تیراژ روزنامه‌ها هم این گونه گفت: مطبوعات دیگر مشتاق نیستند که تیراژشان بالا باشد چرا که هزینه‌های بالایی دارند. نگذاریم رسانه‌های نوشتاری ما بیش از این آسیب ببینند.
منبع: بهارنیوز

برای «آبانی‌»های سینمای ایران

ایسنا به بهانه‌ آبان ماه و سالروز تولد برخی هنرمندان مروری برکارنامه‌ هنری‌ آنان دارد.

کمال تبریزی، متولد پنجم آبان ماه  ۱۳۳۸ در تهران است. او که امسال ۵۸ ساله می‌شود، در کارنامه کاری خود فعالیت در بخش‌های مختلفی چون کارگردانی فیلم‌های سینمایی و تلوزیونی، دستیاری کارگردان، مشاور کارگردانی، نویسندگی، مجری طرح، مدیر تولید، مدیر فیلمبرداری، تدوین، طراح صحنه و لباس و طراحی صحنه را تجربه کرده است. از جمله فیلم‌های که او تاکنون کارگردانی آنها را بر عهده داشته می‌توان به امکان مینا(۱۳۹۴) ، طعم شیرین خیال (۱۳۹۳)،طبقه حساس (۱۳۹۲)، خیابان های آرام (۱۳۸۹)، دونده زمین (۱۳۸۹)،از رئیس جمهور پاداش نگیرید (۱۳۸۷)، همیشه پای یک زن در میان است (۱۳۸۶)، یک تکه نان (۱۳۸۳)، مارمولک (۱۳۸۲)، فرش باد (۱۳۸۱)، گاهی به آسمان نگاه کن (۱۳۸۱)، شیدا (۱۳۷۷)، مهر مادری (۱۳۷۶)، لیلی با من است (۱۳۷۴)، پایان کودکی (کودک قهرمان) (۱۳۷۲)، در مسلخ عشق (۱۳۶۹) و عبور (۱۳۶۷) اشاره کرد.

تبریزی برای ساخت فیلم‌های «مارمولک» و «مهرمادری» جوایزی را در جشنواره‌های خارجی از آن خود کرده است. همچنین برای فیلم‌های «مارمولک»، «گاهی به آسمان نگاه کن»، «فرش باد» و «لیلی با من است» جوایزی را در جشنواره‌های داخلی مثل جشنواره فیلم فجر، خانه سینما و انجمن نویسندگان و منتقدان دریافت کرده است.

از بین آثار او، فیلم سینمایی «خیابان‌های آرام» که در سال ۸۹ ساخته شده است هنوز در فهرست آثار توقیفی و بدون مجوز نمایش سینمای ایران باقی مانده‌ است و سریال تلوزیونی او به نام «سرزمین مادری» که در بهمن ماه ۱۳۹۲ روی آنتن رفت، پس از پخش چهار قسمت، با اعتراضات مردم بختیاری مواجه شد که در نهایت صداوسیما را به توقف پخش، مجاب کرد. قرار بود این سریال پس از اصلاحات انجام‌شده، از ۱۴ مهر ماه از شبکه سه سیما با نام جدید «سرزمین مادری» پخش شود اما همچنان پخش آن با دردسرهایی روبروست. این در حالی است که به تازگی و با حکم سیدعباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی کمال تبریزی به عنوان یکی از اعضای شورای پروانه نمایش آثار سینمایی معرفی شده است.
*******
سعید راد، بازیگر قدیمی سینما هم متولد ۴ آبان ۱۳۲۶ در تهران است. او که امسال ۷۰ ساله می‌شود، فعالیت‌های سینمایی خود را پیش از انقلاب اسلامی آغاز کرده و مدت زمان زیادی نیز خارج از ایران زندگی کرده است. او در فیلم‌های سینمایی متعدد و مهمی در تاریخ سینمای ایران بازی کرده است که از جمله آنها می‌توان به امپراتور جهنم (۱۳۹۵)، عشق و جنون (۱۳۹۲)، چ (۱۳۹۱)، گیرنده (۱۳۹۰)، پروانگی (۱۳۸۹)، دوئل (۱۳۸۲)، عقاب‌ها (۱۳۶۳)، دادشاه (۱۳۶۲)، عبور از میدان مین (۱۳۶۲)، برزخی‌ها (۱۳۶۱)، خط قرمز (۱۳۶۰)، سفر سنگ (۱۳۵۶) اشاره کرد.

راد در دوران فعالیت هنری خود برنده دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای بازی در فیلم سینمایی «گیرنده» در سی‌امین جشنواره فیلم فجر شد. این بازیگر پیشکسوت با حضور در هفدهمین جشن حافظ که در واقع اولین سالی بود که در نبود علی معلم برگزار شد یادآور شد که ۲۰ سال قبل علی معلم را در جشنواره کن دیده و به او گفته بود «چرا به ایران نمی‌آیی؟ جایت خالی است.» من آمدم و حالا جای او خالی است. همچنین جمشید هاشم پور در یازدهمین جشن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران گفت که سعید راد او را تشویق کرده که در عرصه بازیگری بماند و پیش بینی کرده که در آینده او  یکی از مُهره‌های حساس سینمای ایران می‌شود.
********
دیگر هنرمند متولد آبان نیز؛ چنگیز جلیلوند است که ۶ آبان ۱۳۱۹  تاریخ تولد اوست. او فعالیت هنری خود را پیش از انقلاب اسلامی و با تئاتر آغاز کرده است، جلیلوند که بیشتر به عنوان دوبلور شناخته می‌شود در فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلوزیونی به عنوان بازیگر حضور داشته است. جلیلوند از پیشکسوتان عرصه دوبله تاکنون به جای بازیگران مشهور خارجی و داخلی بسیاری گویندگی کرده‌است که از جمله آنها می‌توان به گویندگی به جای نقش بهروز وثوقی در فیلم «کندو»، محمدعلی فردین در فیلم‌ «گنج قارون»، ایرج قادری در فیلم «قفس»، حامد بهداد در فیلم «جرم» ساخته مسعود کیمیایی در بین بازیگران ایرانی و همچنین گویندگی به جای شخصیت هایی مثل پل نیومن، مارلون براندو، ریچارد برتن، بروس ویلیس، اد هریس، سلمان خان، شرلوک هولمز، جیم کری، سیلوستر استالونه، مل گیبسون، دنزل واشینگتون، رابرت دنیرو، سلمان خان، آمیتا باچان را در کارنامه کاری خود دارد.

چنگیز جلیلوند که سابقه‌ی دوبله‌ فیلم‌های هندی از جمله «شعله» را دارد و نقش«درمندرا» را دوبله کرده، مدیریت دوبلاژ  فیلم سینمایی «بمبئی» محمد قربان پور که در هند فیلمبرداری شد را بر عهده داشت. او در کنار حرفه اصلی خودش  در فیلم های سینمایی چون ترمینال غرب (۱۳۹۵)، این سیب هم برای تو (۱۳۹۳)، قلاده‌های طلا، قصه عشق پدرم (۱۳۹۱)، فیتیله و ماه پیشونی (۱۳۹۰)، بندرگاه عشق (۱۳۴۶)، دختر همسایه (۱۳۴۰) هم بازی کرده است. این هنرمند که امسال ۷۷ ساله می‌شود در گفتگویی درباره علت روی آوردنش به هنر گفته بود که از کودکی به صحبت کردن در جمع علاقه مند بوده و متوجه شده که از طریق هنر می‌تواند از استعداد و صدایش استفاده کند.

********

فاطمه(سیمین) معتمدآریا از هنرمندان و بازیگران سینمای ایران در هفتم آبان ماه ۱۳۴۰ به دنیا آمده است. او که امسال ۵۶ ساله می‌شود در حوزه‌های مختلفی چون بازیگری در فیلم‌های سینمایی، مجموعه‌های تلوزیونی، تئاترها و کارهای عروسکی فعالیت داشته است.
او اولین زن عضو هیئت مدیره خانه سینما به حساب می‌آید و از نقش آفرینی‌های محبوب معتمدآریا باید به بازی‌هایش در کنار ایرج طهماسب و حمید جبلی در چندین فیلم از جمله «کلاه قرمزی و پسرخاله»، «کلاه قرمزی و سروناز»، «دختر شیرینی فروش»، «یکی بود و یکی نبود» و «زیر درخت هلو» اشاره کرد که به یکی از موفق‌ترین گروه‌های هنری در سینمای ایران تبدیل شده‌اند.

معتمد آریا از جمله بازیگرانی است که در جشنواره‌های مختلف ایرانی و خارجی شرکت کرده و توانسته موفقیت‌هایی را کسب کند. ازجمله آن می‌توان به دریافت جایزه هانری لانگ لوا در بخش بهترین بازیگر زن از جشنواره فیلم ونسن (۱۳۹۰)، برنده تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول زن از جشن خانه سینما و جایزه بهترین بازیگر زن از جشنواره فیلم مونترال برای فیلم “اینجا بدون من” (۱۳۹۰)، جایزه ۳۰ سال فعالیت در سینما از جشن منتقدین ونویسندگان ایران (۱۳۸۷)، برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن برای فیلم «هنرپیشه» (۱۳۷۱)، برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای فیلم «مسافران» (۱۳۷۰) اشاره کرد او علاوه بر این‌ها در جشنواره‌های مختلفی نامزد دریافت جایزه نیز شده است.

آباجان (۱۳۹۵)،برف سرخ (۱۳۹۵)، در سکوت (۱۳۹۴)، نبات (محصول ۲۰۱۴ میلادی- جمهوری آذربایجان)، یحیی سکوت نکرد (۱۳۹۳)، بهمن (۱۳۹۲)، قصه‌ها (۱۳۹۰)، اینجا بدون من (۱۳۸۹)، پریناز (۱۳۸۹)، می زاک (۱۳۸۷)، شیرین (۱۳۸۶)، نیلوفر (۱۳۸۶)، خواب زمستانی (۱۳۸۶)، صد سال به این سال‌ها (۱۳۸۶)، خواب لیلا (۱۳۸۵)، تقاطع (۱۳۸۴)، زیر درخت هلو (۱۳۸۴)، کارگران مشغول کارند (۱۳۸۴)، یک بوس کوچولو (۱۳۸۳) ، آبادان (۱۳۸۱)، به من نگاه کن (۱۳۸۱)، کلاه قرمزی و سروناز (۱۳۸۱)، دختر شیرینی فروش (۱۳۸۰)، مرد عوضی (۱۳۷۷)، روسری آبی (۱۳۷۳)، کلاه قرمزی و پسرخاله (۱۳۷۳)، ناصرالدین شاه آکتور سینما (۱۳۷۰) از جمله فیلم‌هایی ست که معتمدآریا به ایفای نقش پرداخته است.

********

اما آبان ماه سالروز تولد زنده‌یاد مرتضی احمدی بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون، خواننده، ضربی‌خوان، تهران‌شناس، محقق، نویسنده و دوبلور ایرانی هم هست. این هنرمند در دهم آبان ۱۳۰۳ متولد شد و در ۳۰ آذر ۱۳۹۳ در سن ۹۰ سالگی درگذشت. احمدی فعالیت های خود را در عرصه هنری با پیش‌پرده‌خوانی شروع کرده و به طور رسمی از سال ۱۳۲۱ کارش را آغاز کرده است. سپس وارد تئاتر شده و بعد از آن هم بلافاصله به رادیو آمده و تا سال ۱۳۵۸ در رادیو ماندگار شد. او در فیلم‌های سینمایی و تلوزیونی متعددی هم نقش آفرینی کرده و از جمله آنها همکاری با علی حاتمی در کارهایی مثل «سلطان صاحبقران»، «بابا شمل» و «حسن کچل» است.

این هنرمند پیشکسوت در سال ۱۳۳۲ برای اولین بار در سینما فیلمی با عنوان «ماجراهای زندگی» به کارگردانی نصرالله محتشم را بازی کرد و از جمله دیگر فیلم‌های او می‌توان به «کلاه قرمزی و پسرخاله»، «شیرین و فرهاد»، «بابا شمل»، «قلندر»، «خانه خراب»، «معما»، «در انتظار شیطان» اشاره کرد. آخرین فعالیت سینمایی او بازی در فیلم “ستاره ها” ساخته فریدون جیرانی بود. از مرتضی احمدی تا کنون چند کتاب نیز به چاپ رسیده است.

********

گلاب آدینه بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون هم متولد ۲۲ آبان ۱۳۳۲ است. این هنرمند فعالیت هنری خود را از تئاتر و در سال ۱۳۵۴ با گروه تئاتر دانشجویی «پیاده» به سرپرستی مهدی هاشمی و داریوش فرهنگ آغاز کرده است. بازی و منشی گری صحنه فیلم نیمه بلند “رسول پسر ابوالقاسم” در سال ۱۳۶۰ به کارگردانی داریوش فرهنگ از اولین تجربیات سینمایی اوست. از جمله فیلم‌هایی که او تاکنون در آنها نقش‌آفرینی کرده است می‌توان به آرامش در میان مردگان (۱۳۸۴)، وقتی همه خواب بودند(۱۳۸۴)، یک تکه نان (۱۳۸۳)، مهمان مامان(۱۳۸۲)، عروس افغان(۱۳۸۲)،  زندان زنان(۱۳۸۱)، زیر پوست شهر(۱۳۷۸)، بال‌های سپید(۱۳۷۷)، بانوی اردیبهشت(۱۳۷۶)، فصل پنجم(۱۳۷۵)، معجزه خنده( ۱۳۷۵)، روسری آبی(۱۳۷۳)، بهترین بابای دنیا(۱۳۷۱)، شکار خاموش (۱۳۶۸)، زرد قناری(۱۳۶۷)، سلطان و شبان(۱۳۶۱)، رسول پسر ابوالقاسم(۱۳۵۹)، چوپانان کویر(۱۳۵۹) اشاره کرد.

این هنرمند در سال ۱۳۶۷ به همراه همسرش مهدی هاشمی در فیلم «زرد قناری» به ایفای نقش پرداخت و برای بازی در این فیلم کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن در جشنواره فجر شد. او پس از بازی در فیلم‌های «شکار خاموش» و «بهترین بابای دنیا» برای بازی در فیلم سینمایی «روسری آبی» برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن در دوره سیزدهم جشنواره فیلم فجر شد. در سال ۱۳۸۲ با بازی در فیلم سینمایی «مهمان مامان» کاندید بهترین بازیگر نقش اول زن دوره بیست و دومین جشنواره فیلم فجر و هشتمین جشن خانه سینما و برای بازی در فیلم سینمایی «دیگو مارادونا هستم» کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن شد.

گلاب آدینه موفق شد برای بازی در فیلم «آبجی» جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره بین‌المللی فیلم پکن را به خود اختصاص دهد.
گفته می‌شود گلاب آدینه در فیلمی به نام «دوباره زندگی» به کارگردانی رضا فهیمی با ایفای نقشی متفاوت در کنار شمس لنگرودی حضور دارد و اولین نمایش این فیلم سینمایی در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر خواهد بود. او در تئاتر هم چند نمایشنامه از بهرام بیضایی از جمله «مرگ یزدگرد» و «سلطان مار» روی صحنه برده است. و اخیرا نیز با حضور در نمایش «شیرهای خان بابا سلطنه» افشین هاشمی در نقش سیاه به روی صحنه رفت.

********

مازیار پرتو، متولد ۲۲ آبان ۱۳۱۱ فعالیت‌اش را در سینما با فیلم‌برداری فیلم کوتاه «شقایق سوزان» آغاز کرد. این هنرمند که در سال‌های آخر عمرش در آمریکا به سر می‌بُرد، در دوم بهمن ماه ۱۳۹۲ درگذشت. او  فرزند علی پرتو متخلص به شین پرتو (نویسنده و محقق ادبی) و دایی ویشکا آسایش (بازیگر سینما) است. مازیار پرتو دارای مدرک تحصیلی دیپلم هنرستان صنعتی تهران بود و با گذراندن دوره فیلمبرداری دانشگاه سیراکیوز تهران در وزارت فرهنگ و هنر به عنوان فیلمبردار فیلم‌های گزارشی، خبری و مستند، استخدام شد.

حرفه‌ی اصلی این هنرمند فیلمبرداری بود اما در تعدادی فیلم‌ سینمایی هم بازی کرده و به عنوان تدوینگر نیز همکاری داشته است. از فیلم‌هایی که او فیلم‌برداری آن ها را انجام داده می‌توان به «قیصر»، «طوقی»، «باباشمل»، «برزخی‌ها»، «جعفرخان از فرنگ برگشته»، «روز واقعه»، «کفش‌های میرزانوروز»، «سفر جادویی»، «آدم‌برفی»، «اصحاب کهف» اشاره کرد. مجموعه‌های تلویزیونی نظیر «امام علی (ع)» و «هزاردستان»، «مردان آنجلس» از جمله دیگر آثاری است که او آن‌ها را ثبت کرده است. مازیار پرتو چند سال قبل در آخرین روزهای حضورش در ایران، مقابل دوربین مستند «قیصر ۴۰ سال بعد»، ساخته مسعود نجفی رفت و درباره فیلم «قیصر» و خاطراتش سخن گفت.

********

از دیگر هنرمندان متولدین آبان ماه باید از فرامرز قریبیان نام برد که در آبان ماه سال ۱۳۲۰ به دنیا آمد. او به عنوان کارگردان، بازیگر، تهیه کننده، سرمایه گذار و حتی طراح صحنه و لباس فعالیت داشت و فعالیت سینمایی‌اش را با دستیاری کارگردان و ایفای نقش کوتاهی در فیلم «بیگانه بیا» ساخته مسعود کیمیایی آغاز کرده است. فرامرز قریبیان دارای تحصیلات ناتمام در رشته بازیگری مدرسه «ویرژوال آرت» آمریکا است و پدر سام قریبیان (بازیگر) است. این هنرمند در کارنامه کاری خود بارها جلو دوربین مسود کیمیایی رفته و در فیلم هایی که او ساخته به ایفای نقش پرداخته است. قریبیان در کارنامه کاری خود کارگردانی چهار فیلم سینمایی را تجربه کرده است.

او در سال ۱۳۶۵ اولین تجربه کارگردانی خود را با ساخت فیلم «جدال در تاسوکی» و سپس دومین فیلم خود را در سال ۱۳۷۴ به نام «قانون» که در ژانر پلیسی بود کارگردانی کرد. قریبیان سیزده سال پس از کارگردانی آخرین فیلم‌اش به نام «چشم هایش»، فیلم «گناهکاران» را به نویسندگی پسرش سام قریبیان کارگردانی کرد. فرامرز قریبیان بیشتر از آنکه کارگردان باشد، بازیگر است و در بیش از ۶۰ فیلم بازی کرده است. حضورش در فیلم “گوزن‌ها” به نویسندگی و کارگردانی مسعود کیمیایی و بازی بهروز وثوقی از معروف ترین کارهای اوست. او در دهه شصت در فیلم‌های بسیاری بازی کرد و موفق شد از جشنواره ششم فیلم فجر جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای بازی در فیلم «ترن» دریافت کند.

در اوایل دهه هفتاد و پس از ۱۵ سال بار دیگر در فیلم «ردپای گرگ» مسعود کیمیایی بازی کرد که از جمله فیلم‌های ماندگار سینمای ایران است. این هنرمند در جشنواره یازدهم فیلم فجر بخاطر بازی در فیلم «بندر مه آلود»  جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را دریافت کرد. فرامرز قریبیان سومین سیمرغ بلورین را در جشنواره هجدهم فیلم فجر برای بازی در «مرد بارانی» بدست آورد سپس در سال ۱۳۸۴ در فیلم «رویای خیس»ساخته پوران درخشنده به ایفای نقش پرداخت و در سال ۱۳۸۵ بار دیگر در فیلمی از مسعود کیمیایی به نام «رئیس» بازی کرد. وی در سال ۱۳۸۹ با حضور در نقشی متفاوت در فیلم «آلزایمر» دیپلم افتخار جشنواره فیلم فجر را به خود اختصاص داد.

این هنرمند علاوه بر آنکه در جشنواره‌های داخلی بارها مورد تقدیر قرار گرفته است در جشنواره‌های خارجی هم موفقیت‌هایی را کسب کرده که می‌توان به چند مورد از آنها اشاره کرد؛ برای بازی در فیلم «رقص در غبار» جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را از جشنواره فیلم آسیا پاسیفیک و جایزه گرگ نقره‌ای جشنواره بین‌المللی فیلم مسکو ۲۰۰۳ را به دست آورد و همچنین برای ایفای نقش در “شهر زیبا” ساخته اصغر فرهادی جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره بین‌المللی فیلم هند ۲۰۰۴ را از آن خود کرد. او توانست جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره سپنتا سانفرانسیسکو به خاطر بازی در فیلم «گناهکاران» را در سال ۲۰۱۴ به دست آورد.

 
منبع: بهارنیوز

پایان فیلمبردارى چهار راه استانبول (+عکس)

سحر دولتشاهی بازیگر سینما و تلویزیون با انتشار عکسی در اینستاگرام از پایان فیلمبرداری فیلم سینمایی چهارراه استانبول خبر داد.

به گزارش عصر ایران، فیلمبردارى فیلم سینمایى “چهار راه استانبول” به تهیه کنندگى و کارگردانى مصطفى کیایى که از اواخر شهریورماه در تهران آغاز شده بود بعد از پنجاه جلسه به پایان رسید.

کیایى که سال گذشته فیلم پرفروش و موفق “بارکد” را در اکران داشت، در جدیدترین ساخته خود که ششمین ساخته سینمایى اش محسوب مى شود به سراغ یکى از موضوعات بسیار مهم سال گذشته یعنى حادثه پلاسکو رفت
.
“چهار راه استانبول” که تولید بسیار دشوارى داشت این روزها توسط نیما جعفرى جوزانى تدوین مى شود و سایر مراحل فنى فیلم هم به زودى آغاز مى شود. با توجه به طولانى بودن مراحل فنى، در صورت مهیا بودن شرایط اولین نمایش فیلم در سى و ششمین جشنواره فیلم فجر خواهد بود
.
در “چهار راه استانبول” که مانند ساخته هاى قبلى کیایى فیلمى پر بازیگر است بهرام رادان، محسن کیایی، سحر دولتشاهی، رعنا آزادى ور، ماهور الوند، سعید چنگیزیان، پوریا رحیمی سام، بابک بهشاد، خسرو احمدی، تینو صالحی، حسین امیدی، رضا شریف نژاد، على گیل ورى، شقایق جعفرى جوزانى و با هنرمندی مسعود کرامتی و مهدى پاکدل و بازیگران خردسال: کارن کیایى و باران صوفى به ایفاى نقش مى پردازند
.
عوامل “چهار راه استانبول” عبارتند از:
تهیه کننده، نویسنده و کارگردان : مصطفی کیایی، مدیر فیلمبرداری: حسین جلیلی، تدوین: نیما جعفرى جوزانى، طراحى و ترکیب صدا: علیرضا علویان، آهنگساز: آرمان موسى پور، صدابردار: امیر نوبخت، طراح صحنه: حجت اشترى، طراح لباس: مارال جیرانى، طراح گریم: عباس عباسى، جلوه های ویژه رایانه ای : فرید فصیحی، مدیر تولید : سجاد رحیمی، دستیار اول کارگردان : هومن خواجه نوری، برنامه ریز : امید جزینی، عکاس : میلاد کیایی، منشی صحنه: نفیسه ذاکری، مشاور رسانه اى: آریان امیرخان، جلوه های ویژه میدانی : آرش آقابیگ، مدیر تدارکات : محمد ابراهیمی.

پایان فيلمبردارى چهار راه استانبول (+عکس)


منبع: عصرایران

اولین تیزر فیلم "آینه بغل" (فیلم)

مهران بزرگترین پارکینگ خاورمیانه شد (عکس) نمایشگاهی که ونگوک را زنده کرد (فیلم) جلسه چهل و چهارم شورای عالی فضای مجازی (عکس) واکنش نماینده مجلس به مصاحبه اش درباره احمد متوسلیان چرا خارجی‌ها برای پیوند کلیه به ایران می‌آمدند؟ کشف جسد نیم‌تنه یک مرد در همدان گام اول معتدلان اصولگرا برای تصاحب مجلس و دولت لامبورگینی های آینده اینگونه است (+عکس) طرح رعد۴ (عکس) ۵ مصدوم در پی ریزش آوار ساختمان در حال تخریب در اشرفی اصفهانی تهران

آقای روحانی، شرایط عادی شده است، مراقب باشید  (۴۲ نظر)

آقای تلویزیون لطفا به دهه ۷۰ برگرد  (۳۳ نظر)

دستور دهید این آمار تکذیب شود. با تشکر!  (۲۲ نظر)

اتوبوس‌های مرگ و درد عادی شدن  (۱۴ نظر)

محمود سریع القلم: چرا احساس بی‌ثباتی می­‌کنیم؟/ ایران، کشور افراد است و نه سیستم­ ها  (۱۲ نظر)

سلیمی نمین: بهتر بود افکار عمومی در موضوع سپنتا دخالت نمی کرد  (۱۱ نظر)

هشدار ائتلاف نظامی عربستان به ایران: حمله موشکی حوثی ها به ریاض، تعرض نظامی مستقیم ایران به عربستان می دانیم/ حق پاسخگویی به ایران محفوظ است  (۹ نظر)

واژگونی مرگبار اتوبوس در جاده سوادکوه (+فیلم) / ۱۳ کشته و ۱۹ زخمی (+اسامی مجروحان)  (۹ نظر)


منبع: عصرایران

شمقدری: ضرغامی مدتی قبل از جشنواره کن در جلسه ای گفت قرار است به فیلم کیارستمی در کن جایزه بدهند!

جواد شمقدری رئیس اسبق سازمان سینمایی، در گفت‌وگو با روزنامه «شهروند» از تأثیر ٣٠‌درصدی لابی در جشنواره‌ها سخن به میان آورد

وی گفت: به نظر من اگر قرار باشد عددی و ریاضی به این سوال که لابی چقدر در انتخاب یک اثر برای بخش مسابقه در جشنواره‌ها و جایزه‌گرفتن تأثیر دارد، باید بگویم ٣٠‌درصد مرهون لابی است و ٧٠‌درصد متعلق به خود فیلم است.

او در توضیح این اعداد و ارقام هم گفت: نمی‌شود یک فیلم که مثلا در سطح کلاس اول است با فیلمی دیگر که دبیرستانی است، در یک سطح قضاوت شوند، به همین دلیل هنوز هم همان حرف را تکرار می‌کنم که برخی از جایزه‌ها مرهون لابی‌های انجام‌شده هستند. البته بر این موضوع تأکید دارم که خود فیلم باید ابتداییات سطحی که می‌خواهد قضاوت شود را داشته باشد اما وقتی در یک سطح مورد قبول قرار گرفت، بقیه‌اش دیگر مرهون لابی است.

به گفته شمقدری؛ این مختص یک یا دو جشنواره نیست بلکه در همین جشنواره فیلم فجر یا خانه سینما هم این اتفاقات افتاده است.این موضوع مختص امروز و دیروز هم نیست. زمانی که آقای مهدی فریدزاده (رئیس سازمان سینمایی قبل از عزت‌الله ضرغامی) مسئولیت برعهده داشت، برای مشورت تماس گرفت و گفت؛ قرار است به فیلم آبادانی‌ها در جشنواره لوکارنوی سوییس جایزه بدهند، او زمانی این حرف را می‌زد که سه‌ماه به جشنواره مانده بود و تماس گرفته بودند که فیلم را حتما به جشنواره بفرستند، چون می‌خواهند جایزه اول را به فیلم بدهند.

رئیس اسبق سازمان سینمایی این را هم گفت که آقای ضرغامی در مصاحبه اخیر خود که به موضوع «طعم گیلاس» کیارستمی اشاره کرده، بخشی از موضوع را نگفته است. آن‌زمان ما را به استودیوی صدای ارشاد دعوت کرد و آقای خانزادی فیلم را برای ما به نمایش گذاشت. آنجا صحبت‌هایی شد و آقای ضرغامی هم گفت که قرار است به فیلم طعم گیلاس جایزه بدهند. به ‌هرحال جمع‌بندی این بود که فیلم به جشنواره کن برود والا وقت به قدری کم داشتیم که حتی در حین پخش فیلم حرف هم می‌زدیم. این‌که مثلا آغاز فیلم خیلی تلخ است و مثلا چه فضایی دارد.


منبع: عصرایران

روزی که چرنوبیل باورها را دگرگون کرد

وقتی آکادمی نوبل اعلام کرد جایزه نوبل ادبیات را به سوتلانا آلکسیویچ، نویسنده ۶۹ ساله بلاروسی می‌دهد، بسیاری از ساکنان کشورهای اروپای شرقی خوشحالی کردند. روسیه این انتخاب را به آلکسیویچ تبریک گفت، اما از بلاروس هیچ صدایی درنیامد. در ایران هم مترجمان ادبی که غالبا گوش به زنگ هستند نام برنده نوبل ادبیات از طرف آکادمی نوبل اعلام شود هیجانی نشان نداده‌اند. برخی از آن‌ها که عموما مترجمان نوبلی هستند به رسانه‌ها گفتند سراغ این یکی نمی‌روند؛ و واقعا هم نرفتند، اما این دلیل نشد که سایر مترجمان هم راه آن‌ها را پیش بگیرند و به کتاب‌های آلکسیویچ پشت کنند. شما حالا می‌توانید بسیاری از کتاب‌های آلکسیویچ را در بازار کتاب ایران پیدا کنید.

 روزی که چرنوبیل باورها را دگرگون کرد

بلاروس به روسیه سفید نیز معروف است و آلکسیویچ از آن‌جا آمده است از کشوری که در آن به‌کلی نادیده گرفته می‌شود. او مدتی قبل از دریافت نوبل ادبیات، پس از سالیان دراز زندگی در تبعید در اروپای مرکزی، بار دیگر ساکن مینسک شد. قبل از آن‌که جایزه نوبل ادبیات را ببرد، جایزه صلح ناشران آلمان را دریافت کرده و هنگام دریافت جایزه‌اش گفته بود ۷۰ درصد مردم کشورش هنوز دلتنگ استالین هستند و او را می‌خواهند. آلکسیویچ همان‌جا هنگاهی که در آلمان در حال گرفتن جایزه صلح ناشران آلمان بود، این را هم اضافه کرد که در روسیه‌‌ تحت حکومت ولادیمیر پوتین، مردم از سرمایه‌داری وحشی رنج می‌‌کشند. وقتی صحبت به کشور خودش رسید از مردمی صحبت کرد که از رژیم الکساندر لوکاشنکو حمایت می‌کنند، چون از هر نوع تحولی می‌ترسند.

او در مسکو نیز نویسنده چندان محبوبی نیست. در روسیه از او انتقاد می‌شود و پوتین هم دل خوشی از او ندارد. آلکسیویچ در گفت‌وگویی با شبکه «یورونیوز» درباره این‌که چرا روس‌ها دل خوشی از او، حرف‌ها و کتاب‌هایش ندارند، گفته بود: «دلایل زیادی وجود دارد؛ اول این‌که من اهل بلاروس هستم که کشور کوچکی است و مردم روسیه آن را جدی نمی‌گیرند. زبان بلاروسی را زبان مستقلی نمی‌دانند و می‌گویند این دیگر چه زبانی است؟ روسی تباه‌شده است.

به نظرم می‌رسد جامعه روسیه هنوز پذیرای بقیه دنیا نیست. شکست‌های پس از پرسترویکا باعث شده مردم روسیه، دنیای بیرون از روسیه را رد کنند. این کشور دوباره به جامعه‌ای بسته تبدیل شده و لیبرال، کلمه‌ای کثیف است.

خیلی از مردم روسیه وقتی پوتین از روسیه بزرگ صحبت می‌کند یا وقتی از دشمنانی صحبت می‌کند که روسیه را احاطه کرده‌اند حرف‌های او را می‌پذیرند چون شبیه به چیزهایی است که پیش از این در دوره اتحاد جماهیر شوروی تبلیغ می‌شده. به محض این‌که این حرف‌ها زده شد چند ماه بیشتر طول نکشید که اوکراینی‌ها و روس‌ها که پیش‌تر با هم برادر بودند به جان هم افتادند. مادر من اوکراینی است و پدرم اهل بلاروس است و آدم مثل من زیاد است.»

آلکسیویچ قبل از دریافت نوبل ادبیات گفته بود می‌خواهد کتاب‌های خود را در منطقه‌ای از روسیه سفید پخش کند و در اختیار مردم بگذارد؛ به‌ویژه در مناطقی که لوکاشنکو قصد دارد در آن‌ها نیروگاه اتمی بسازد. او در مهم‌ترین کتابش، یعنی «صداهایی از چرنوبیل» نظر انسان‌های آسیب‌دیده در فاجعه اتمی چرنوبیل را بازتاب داد و همین امر او را به شهرت رساند. آلکسیویچ جایی گفته بود: «سال‌هاست هر چیزی را که درباره چرنوبیل وجود داشته می‌دانیم: این‌که این رویداد متعلق به گذشته است و هیچ‌کس دلش نمی‌خواهد راجع به آن چیزی بشنود، اما در واقع نه‌تنها این فاجعه فراموش نشده بلکه پدیده چرنوبیل هرگز به‌درستی فهمیده نشده است.»

 روزی که چرنوبیل باورها را دگرگون کرد

فاجعه اتمی چرنوبیل در واقع یک حادثه هسته‌ای فاجعه‌بار بود که روز ۶ اردیبهشت ۱۳۶۵ در نیروگاه چرنوبیل در اوکراین رخ داد. انفجار و آتش‌سوزی در رآکتور شماره چهار نیروگاه چرنوبیل باعث پخش مواد رادیواکتیو در بخش بزرگی از غرب شوروی و اروپا شد. از هر ۱۰۰ نفر از مردم این منطقه ۸۲ نفر به بیماری سرطان مبتلا شدند. نشریات بلاروس بعدها نوشتند که از هر ۱۰۰ هزار نفر بیش از ۶ هزار نفر به انواع بیماری‌ها مبتلا هستند.

وقتی فاجعه چرنوبیل رخ داد آلکسیویچ تصمیم گرفت درباره این فاجعه بشری بنویسد. در مقدمه کتابی که اسمش شد «صداهایی از چرنوبیل» نوشت «فکر کردم چرا درباره چرنوبیل سکوت اختیار کرده‌اند؟ مگر نویسندگان ما از جنگ، اردوگاه‌های کار اجباری (کولیما-گولاگ) کم نوشته‌اند؟ پس علت این سکوت چیست؟ حقیقت این است که اگر چرنوبیل برای ما پیروزی می‌آفرید بیش از این‌ها درباره‌اش نوشته می‌شد و نیز اگر ما معنا و اصلیتش را درک می‌کردیم…

ما هنوز نمی‌دانیم به این دهشت چه معنایی ببخشیم و این از توان ما خارج است زیرا نمی‌توان آن را نه با مقیاس تجارب انسانی ما سنجید، نه با مقیاس عصر بشری.» («صداهایی از چرنوبیل»، ترجمه نازلی اصغرزاده، انتشارات مروارید، صفحه ۸) و او تصمیم گرفت صدای مردمی باشد که آسیب دیدند و آسیب و درد و رنج‌شان را به نسل‌های بعد هم انتقال دادند. کتاب‌های آلکسیویچ اصولا همگی حاوی اسناد شاهدان یا صداهای آدم‌های زنده است. او در گفت‌وگویی با روزنامه آلمانی «دی‌ولت» گفته بود برای هر کدام از کتاب‌هایش معمولا سه یا چهار سال صرف کرده است، اما برای نوشتن و تدوین «صدهایی از چرنوبیل» بیش از ۱۰ سال وقت صرف کرد.

«نخستین ماه‌هایی که در چرنوبیل گذراندم، روزنامه‌نگاران و نویسندگان زیادی از گوشه و‌کنار دنیا به چرنوبیل آمده بودند و همه‌شان سوال‌های فراوانی می‌کردند. همان‌جا پی بردم دنیا با پدیده‌ای ناشناخته و رازآمیز روبه‌رو شده است. من تصمیم گرفتم این فاجعه را با کلمات عادی و قابل فهم برای مردم توضیح بدهم.» (همان)

آلکسیویچ برای نوشتن این کتاب با بیش از ۵٠٠ نفر از مردم محلی و کسانی که شاهد آن اتفاق بودند گفت‌وگو کرد. از بین آن‌ها ١٠٧ مصاحبه را در نسخه نهایی آورد که تقریبا می‌شود از هر پنج مصاحبه، یکی. او در مصاحبه با هر کس از چهار نوار کاست استفاده کرد و همین چهار نوار کاست به ١٠٠ تا ١۵٠ صفحه مکتوب تبدیل شد. از بین این صفحه‌ها روایت هر کس را تقریبا در ۱۰ صفحه آورد. آلکسیویچ در تحقیقاتش متوجه شد که سیاست کشورهای استقلال‌یافته از اتحاد جماهیر شوروی، سکوت در قبال فاجعه چرنوبیل است. او روشنفکران را متهم کرد به این‌که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سکوت اختیار کرده‌اند.

او پس از گذراندن دوران تبعید به کشورش بازگشت و در یک منطقه‌ روستایی در روسیه سفید زندگی می‌کند. او به «اشپیگل» گفته بود «خِرد نزد روستاییان روسیه سفید چندان جایگاهی ندارد و آن‌ها بیشتر سعی می‌کنند با یک نوع زرنگی شوخ‌طبعانه سخن بگویند.

خود لوکاشنکو نمونه بارز آن است که هیچ‌کس مثل او نمی‌تواند کشورهای غربی را فریب دهد.» آن‌چه تجربه او از زندگی با مردم بلاروس بود هولناک به نظر می‌رسد. آلکسیویچ گفته است: «روسیه سفید ملت نیست و اسطوره‌های ملی ندارد بلکه پدیده روسیه سفید از زمان لوکاشنکو به‌وجود آمده است.» سال ۲۰۱۰ تظاهراتی علیه لوکاشنکو در بلاروس ترتیب داده می‌شود که بلافاصله سرکوب شد.

 روزی که چرنوبیل باورها را دگرگون کرد

زنی در همسایگی آلکسیویچ به او می‌گوید: «دوره شماها به سر رسیده و به‌زودی همه‌تان را به زندان خواهند انداخت. بس کنید و این‌قدر مردم روسیه سفید را به لجن نکشید.» با این حال آلکسیویچ از ۳۰ سال پیش که فاجعه چرنوبیل رخ داد تاکنون دست از انتقاد برنداشته و خود را منتقد سیاست‌های حکومت‌هایی می‌داند که رنج بشری تولید می‌کنند. او در مصاحبه‌ای گفته بود: «داریم درباره اشتباه‌های دستگاه کمونیسم و مردمی که فریب آن‌ها را خورده‌اند حرف می‌زنیم.

به این مردم نگفتند وقتی نیروگاه اتمی منفجر می‌شود چه باید بکنند. به آن‌ها نگفته بودند که انفجار نیروگاه اتمی مثل انفجار کپسول گاز نیست. مردم اصلا نمی‌دانستند در این نوع موقعیت‌ها چه کار کنند. چرنوبیل متعلق به جایی بود که اطرافش مردمانی ضدروس زندگی می‌کردند. چرنوبیل ولی متعلق به روسیه بود. وقتی آن‌جا منفجر شد مردم می‌گفتند روس‌ها ما را به رادیواکتیویته آلوده کردند.»

کتاب «صداهایی از چرنوبیل» درباره چرایی و چگونگی فاجعه چرنوبیل نیست. این کتاب درباره جهان بعد از چرنوبیل است؛ درباره این است که چگونه مردم با این فاجعه بشری روبه‌رو شدند و با آن زندگی کردند. درباره آسیب‌ها و صدماتی هم نیست که چرنوبیل به طبیعت و ژنتیک انسانی وارد کرد، بلکه درباره این است که چگونه تجربه فاجعه چرنوبیل روی زندگی ما و روح و روان‌مان تأثیر گذاشت.

شاید بشود گفت مهم‌ترین تجربه‌ و درسی که چرنوبیل برای بشر امروزی داشت این بود که ترس‌ها و احساسات تازه‌ای را درون ما شکل داد. با این‌حال چرنوبیل توانست برخی از ترس‌های قدیمی را از بین ببرد. گورباچف درباره حادثه چرنوبیل گفته بود انفجار چرنوبیل آخرین ضربه به تابوت اتحاد شوروی بود. آلکسیویچ درباره تأثیری که چرنوبیل بر زندگی مردم شوروی گذاشت می‌گوید: «ترس از دولت کمونیستی از بین رفت. مردم با این انتخاب مواجه شدند که آیا فرار کنند و خانواده‌شان را به مکانی امن ببرند یا به حزب وفادار بمانند و در چرنوبیل بمانند. مردم فرار را انتخاب کردند، چون ترس از رادیواکتیو بیشتر از ترس آن‌ها از رؤسای حزب بود.»

 روزی که چرنوبیل باورها را دگرگون کرد

آلکسیویچ تنها در کتاب «صداهایی از چرنوبیل» نبود که پا روی دُم شوروی گذاشت. او کتاب مستند دیگری هم با عنوان «جنگ چهره زنانه ندارد» نوشت که روایت پرفرازو‌نشیبی است از روزگار و خاطرات زنانی که در ارتش جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم جنگیدند و درباره کابوس‌ها، تنهایی‌ها و وحشت‌هایشان با آلکسیویچ گفت‌وگو کرده‌اند.

بین آن‌ها همه جور زنی هست: پرستار، معلم، تک‌تیرانداز، خلبان، بی‌سیم‌چی و… آلکسیویچ صدای مردمی است که از سیاست‌های دولت‌ها رنج برده‌اند. او در کتاب دیگری با عنوان «آخرین شاهدان» باز هم سراغ جنگ رفته است. حرفش در این کتاب این است که «روزبه‌روز از شمار کسانی که می‌توانند جنگ جهانی دوم را تعریف کنند کم می‌شود. این کتاب خاطرات آخرین آنان است… آن‌ها همه کودک بودند.»


منبع: برترینها

«بیبی راننده»؛ فیلمی با سر و شکل سرخوشانه

ماهنامه همشهری ۲۴ – ترجمه از پوریا شجاعی: ادگار رایت در «بیبی راننده» ساختار اصلی و اساسی فیلم های جنایی مثل «سامورایی» ژان پی یر ملویل و «راننده» والتر هیل را با پوششی از فیلم های عامه پسند ترکیب کرده. رایت سلیقه صوتی و بصری منحصر به فردش را (که در فیلم هایی مثل «شان در میان مردگان» و «پلیس خفن» شاهدش بودیم) با ضدقهرمان های کم حرف و قدرتمند فیلم های اکشن و جنایی کلاسیک تلفیق کرده و از این طریق ترکیبی سرگرم کننده و جذاب ساخته. تاثیرگذاری این فیلم در بهترین حالت، شبیه تاثیری است که ترکیب گاز خنده و آدرنالین روی بدنمان می گذارد.

فیلمی با سر و شکل سرخوشانه مثل این، باید هم شبیه یک رانندگی پر از هیجان و بی وقفه به نظر برسد که در آن حقه های نبوغ آمیز یکی پس از دیگری رو می شوند. و «بیبی راننده» واقعا هم به این صورت است.

«بیبی راننده»؛ فیلمی با سر و شکل سرخوشانه 

بیبی (اسنل الگورت)، این راننده متخصص فرار بامهارت و بیبی فیس، از آهنگ های راک و پاپ برای ریتم بخشیدن به زندگی اش استفاده می کند؛ آهنگ هایی که بیبی در مجموعه آیپادهایی که دارد گوش می دهد، در موقعیت های مختلف هم نقش شلیک شروع مسابقه را برایش ایفا می کند، و هم نقش مترونوم، تایمر یا وسیله ای برای تنظیم حرکاتش.

اوج شوخ طبعی و هیجان فیلم جایی است که بیبی در بحبوحه یک سرقت، سعی می کند قبل از این که پایش را روی گاز فشار دهد و حرکت کنند، آهنگی را که پخش می کرده به اولش بیاورد تا زمان بندی و ریتم حرکاتش با موسیقی هماهنگ بماند.

فیلم در آتلانتا می گذرد و داستان اصلی اش به سادگی و آسان گویی یک کامیک بوک جنایی دهه پنجاهی است. بیبی در می یابد که اگر در یک سرقت دیگر به عنوان راننده همکاری کند، بدهی ای را که به مغز متفکر ماموریت ها یعنی دکتر (با بازی کوین اسپیسی) دارد صاف خواهدکرد. و درست زمانی که ماموریت آخر را به انجام رسانده و فکر می کند که دیگر کارش با سرقت ها تمام شده، دکتر او را دوباره وارد بازی می کند (نان اسپیسی در فیلم احتمالا به استیو مک کویین در «گریز» و سام جافی در «جنگل آسفالت» ارجاع می دهد).

باقی ماجراهای فیلم مانند راننده ساده و بدون پیچیدگی های عجیب و غریب جلو می روند. مثلا دکتر هیچ وقت برای سرقت هایی که طراحی می کند یک تیم ثابت را به کار نمی گیرد و همین به رایت این فرصت را داده که مدام شخصیت های فرعی گروتسک مختلفی را به فیلم بیاورد و بعد هم به طریقی حذفشان کند.

گروه کلیدی و اصلی ماجرا تعدادی از پرمدعاترین و عجیب و غریب ترین خلافکاران هستند که در راسشان جیمی فاکس در نقش بتس قرار دارد. کاراکتری که حقیقتا ترسناک است و عملا روان پریش به حساب می آید و در آخر هر خاطره ای که تعریف می کند کسی کشته می شود! جان هم در نقش بادی، یک عضو سابق وال استریت ظاهر شده که به همراه دارلینگ (با بازی ایزا گونزالز) یک زوج عشقیِ کارتونی تشکیل داده اند و هردویشان هم جامعه ستیزهایی بی رحم هستند.

برعکس فیلم های ملویل یا هیل، رایت خانه و زندگی شخصی قهرمانش را هم به ما نشان می دهد که در آن با پدر ناتنی ناشنوا و زمین گیرش زندگی می کند. ما الوین و تنها عشق زندگی اش را هم می بینیم؛ یک پیش خدمت دوست داشتنی به اسم دبورا (لی‌لی جیمز) که دوست دارد وقتی کار می کند آواز هم بخواند.

فیلم همچنین یک گذشته درست و درمان هم به کاراکتر بیبی می دهد. زمانی که او پسربچه ای بیش نبوده، در صندلی عقب ماشینشان نشسته و شاهد تصادف مرگباری بوده که حین جر و بحث پدر و مادرش رخ داده و منجر به مرگشان شده. اتفاقی که باعث شده بیبی دچار وزوز دائمی گوش شود و فقط وقتی مغزش را در موسیقی غرق کند می تواند از شر این وزوز خلاص شود.

رایت این اتفاق فاجعه بار را در فلاش بکی پُرزدوخورد ارائه می دهد و طی اینسرت کات هایی که اینجا و آنجا در طول فیلم می بینیم، مادرش را زنی مهربان و همچنین خواننده مورد علاقه او معرفی می کند (عشق به موسیقی در ژن اوست.) خیلی کم پیش می آید که چنین پیش زمینه های روانی سنگینی با اجرایی سرخوشانه و سرحال مثل این فیلم به نمایش دربیایند. با این حال کنجکاوی برانگیرترین بخش های فیلم وقت هایی است که رایت معماهای کوچکی را بین اکشن پرسر و صدای فیلم می گنجاند. مثلا ما مدام منتظریم ببینیم چه زمانی عوارض حادثه ای که برای بیبی رخ داده کنار می رود و نبوغش را در انتخاب موسیقی و راندن ماشین می بینیم.

 
گرچه صحنه سرقت سریع و پرتنشی که ابتدای فیلم می بینیم آن قدری که رایت فکر می کند سکانس جذاب و نقس گیری در نیامده، اما ماشین قرمز و براق بیبی به طرز شگفت انگیزی خیره کننده و چشم نواز است، و یک لحظه خیلی خوب هم دارد که در آن رایت حقه سه ماشین قرمز شبیه هم را در اتوبان برای گمراه کردن پلیس نشانمان می دهد. ولی این سکانس معرفی طوری طراحی شده که نشانمان دهد وقتی یک سرقت مثل ساعت دقیق جلو برود چطور می شود. و این مسئله غیرقابل حلی است در فیلم.

همان طور که تدوینگر فیلم پل مکلیس در این شماره «سینما ادیتور» توضیح می دهد: «خیلی از لحظه های اکشن فیلم طوری طراحی شده اند که با ریتم آهنگ ها هماهنگ باشند. و این چالش بزرگی بود چون ما می خواستیم اتفاق ها با ضرباهنگ ها بیفتند، ولی هم زمان جوری به نظر نرسد که انگار از قبل همه چیز طراحی شده و مصنوعی است».

واضح است که رایت و مکلیس (و تدوینگر دیگر فیلم، جاناتان آموس) از پس این چالش برآمده اند. ولی فکر نمی کنم موفق شده باشند در تمام صحنه ها آن طور که انتظار می رود عمل کنند. هرکدام از صحنه های تعقیب و گریز فیلم ضرب های ریتمیک خودش را دارد، ولی وقتی کلی نگاه کنیم، تعداد سکانس زیاد است و ممکن است برخی از آنها تکراری به نظر برسند. چون گاهی انگار همه چیز بیش از حد با مهارت اجرا می شود. صحنه اوج فیلم هم نه در ابتدای آن است و نه در گره گشایی نهایی آن، بلکه در میانه های فیلم است. جایی که اولین بار می بینیم یکی از سرقت ها با مشکل رو به رو می شود: خرابکاری هایی که قدرت کمیک و غریزی فیلم را نمایان می کنند.

«بیبی راننده»؛ فیلمی با سر و شکل سرخوشانه 

با این که در نهایت ایده های جسورانه فیلم ته می کشد، وقتی جاه طلبی رایت را برای تسخیر قلبمان و یا ایجاد هیجان می پذیریم، می بینیم که فیلم تعلیق کامیک بوکی مخصوص به خودش را ایجاد می کند. مثلا این که بیبی چطور می خواهد از همکاری اجباری با سارقان دم دمی مزاج و عصبی جان سالم به در ببرد و هم زمان روحیه اخلاق مدارش را حفظ کند؟ یا رایت چگونه خواهد توانست مسیر فیلم را سمت یک پایان خوش سوق دهد؟
تا موقعی که رایت ایده های بصری و کارگردانی نوآورانه خودش را ارائه می دهد، فیلم شبیه یک خیال پردازی باانرژی عمل می کند. در یکی از صحنه های پرجنب و جوش ابتدایی، وقتی تعقیب و گریز افتتاحیه فیلم به پایان می رسد، بیبی با پای پیاده سمت کافی شاپی به اسم اکتان می رود تا برای اعضای گروه قهوه بخرد. و رایت این ماموریت کوچک او را تبدیل به یک باله خیابانی می کند.

الگورت تلفیق جذابی از ظرافت و یک سرخوشی بی تکلف نشانمان می دهد و هر جا قدم می گذارد، با آهنگی که در هندزفری اش گوش می دهد یک رقص دونفره با دوربین و آدم های دور و برش در پیاده رو برپا می کند. رایت حتی پدر ناتنی بیبی (جو) را پیرمردی ناشنوا معرفی می کند و از این طریق زبان اشاره بین این دو تبدیل به یکی دیگر از ابزارهای نمایش و حرکت می شود. اجرای جونز در این نقش گرم و گیرا درآمده. او کاری می کند تا صحنه ای که جو دستش را روی بلندگو می گذارد تا ریم موسیقی مورد علاقه بیبی را با دستش حس کند، تبدیل به انسانی ترین لحظه فیلم شود.

اولین صحنه بیبی و دبورا خیلی زود در دل مخاطب جا باز می کند، که بخشی زا آن به خاطر مهارت لی‌لی جیمز در نمایش زیبایی سرخوشانه و جوانانه ای است که دارد. او از اسم بیبی خوشش می آید چرا که برخلاف اسم خودش یعنی دبورا، یک عالمه آهنگ وجود دارد که درش از اسم «بیبی» استفاده شده. اما هرچه فیلم جلوتر می رود ما چیز بیشتری از او نیم فهمیم. رابطه آن دو از یک سو نقش چیزی را که بیبی نگران از دست دادنش است ایفا می کند و از طرف دیگر سوی امیدوارکننده و فانتزی فیلم را پررنگ می کند، ولی خیلی پرداخته نمی شود.

«بیبی راننده» خیلی سعی در راضی نگه داشتن مخاطب دارد. به طرز عجیبی در همه اتفاقات فیلم حتی وقتی با آدم بدهای خشن و خطرناک سر و کار داریم، چیزی برای به دست آوردن دل تماشاچی ها گنجانده شده. جوری که انگار رایت با شیوه شیطنت آمیز خودش سعی  کرده تک تک مخاطبان علاقه مند به اکشن را راضی نگه دارد. اما چیزی که باعث شده فیلم به طور کامل از دست نرود، روحیه اساسا سرخوشانه و پر از انرژی رایت (و الگورت) است.

«بیبی راننده»؛ فیلمی با سر و شکل سرخوشانه 

در «بیبی راننده» حرکات نمایشی الگورت به طرز سرخوشانه ای رو و نمایشی است. چه زمانی که در خیابان ها می راند و چه زمانی که با گفت و گوهای ضبط شده آهنگ میکس می کند، موفق شده بدون این که مصنوعی به نظر برسد اجرایی نمایشی ارائه دهد. بازی اسپیسی اما قابل مقایسه با او نیست. خشک و حساب شده بازی کرده. انگار خودش می دانسته نقش آدم های بدبین را که سرنخ همه چیز هم دستشان است زیادی باز کرده. اجرای جان هم هرچه فیلم جلوتر می رود، اغراق شده تر می شود. هر دویشان انگار ساز دیگری می زنند و جدا از باقی بازیگران می ایستند.

رایت هنرمند بااستعدادی در زمینه هجو موضوعات عامه پسند است، اما انگار همیشه موفق نمی شود بین هجو ژانرها و وسوسه بازتولید مولفه های تکراری شان یکی را انتخاب کند. فیلم های پارودی اش تقریبا بامزه درآمده، اما وقتی بر می گردیم و نگاهشان می کنیم، می بینیم که بعضی وقت ها هیجان و بامزگی کمتری از فیلم هایی که مسخره شان کرده دارند (فیلم سال ۱۹۷۸ فیلیپ کافمن «حمله جسددزدها» که خودش بازسازی فیلم دان سیگل در سال ۱۹۵۶ بوده، به طور قطع از فیلم آخرالزمانی «پایان دنیا» رایت که در ۲۰۱۳ ساخته شوخی های بهتری دارد و ترسناک تر هم درآمده).

آن طور که خود رایت می گوید، هدفش این بوده که «فیلمی تند و تیزتر بسازد که به آثاری مثل «نقطه گریز» و فیلم های والتر هیل ارجاع دهد. وقتی صحنه های اکشن فیلم آغاز می شود، داستان با شتاب بیشتری پیش می رود و خشونت آن هم بیشتر می شود و آسیب های جانبی واقعی شخصیت ها را تهدید می کند». اگرچه الان، تنها آسیب جانبی، انتظارات بالای ما از فیلم است.

سال ها تعیین کننده اند نه روزها

گفت و گو با ادگار رایت درباره ایده ها و فیلم هایی که روی «بیبی راننده» تاثیر گذاشتند

مارک کرکوئد؛ سایت اندساند، جولای ۲۰۱۷

ترجمه: پوریا شجاعی

ادگار رایت فیلمنامه نویس و کارگردان مثل ضدقهرمان های ریزنقش فیلم دوست داشتنی «پسر رمبو» (۲۰۰۷) که در آن نقش گذرایی ایفا می کرد، از زمان کودکی تا امروز مشغول فیلمسازی بوده. وقتی نوجوان بود و در سامرست زندگی می کرد فیلم  های کوتاه سوپر ۸ می ساخت، تا این که استاپ موشنی به اسم «می خواهم به سینما بروم» ساخت درباره عدم دسترسی افراد معلول به سینماها و در برنامه تلویزیونی شنبه صبح «روی آنتن می رویم!» (Going Live!) داوران را تحت تاثیر قرار دارد و به خاطرش یک دوربین ویدئویی هندی کم جایزه گرفت.

«بیبی راننده»؛ فیلمی با سر و شکل سرخوشانه 

بودجه اولین فیلم بلندش، «مشتی پر از انگشت»، را که یک فیلم شانزده میلی متری و هجویه ای بر ژانر وسترن بود، سردبیر یک روزنامه محلی با پولی اندک تامین کرد. به رغم بازخوردهای نه چندان خوب، این فیلم توجه مت لوکاس و دیوید ویلیامز را به خود جلب کرد، که رایت با آنها سریال کمدیِ آیتمی «پوره و نخود» (۱۹۹۶- ۱۹۹۷) را کار کرد.

بعد از آن رایت در چند سریال دیگر هم فعالیت های تلویزیونی اش را ادامه داد. از جمله سریال کالت «جداافتاده» (۱۹۹۹-۲۰۰۱) با بازی سایمون پگ و نیک فراست که بین مردم هم طرفدار پیدا کرد. رایت، پگ و فراست با همدیگر بعدها سه گانه «بستنی قیفی با سه طعم» را ساختند: فیلم کمدی رمانتیک و زامبی محورشان «شان در میان مردگان» (۲۰۰۴)، کمدی روستایی «پلیس خفن» (۲۰۰۷)، و «پایان دنیا» (۲۰۱۳) که یک جمع بندی خشن و پرسر و صدا برای این سه گانه بود.

در سال ۲۰۱۰ «اسکات پیلگریم علیه دنیا» (که با اقتباس از رمان های تصویری برایان لی اومالی ساخته شده بود) اولین شکست سنگین تجاری رایت شناخته شد. اگرچه بعدها فیلم به اثری محبوب هواداران تبدیل شد و الان طرفداران پر و پاقرصی مثل طرفداران نمایش «راکی هارور» دارد.

رایت در سال ۲۰۱۴ و بعد از این که تنها چند ماه قبل از شروع فیلمبرداری «مرد مورچه ای از آن پروژه بکشد، سراغ «بیبی راننده» رفت؛ پروژه ای شخصی که از سال ها قبل فکر ساختنش بوده.

«بیبی راننده» درباره راننده مخصوص فرار از موقعیت های سرقت است (با بازی انسل الگورت) که برای کم کردن وزوز گوشش از آهنگ هایی که در آیپادش دارد استفاده می کند؛ وزوزی که از زمان تصادفی که در زمان کودکی اش داشته تا الان همراهش است. این فیلم متاثر از علاقه رایت به فیلم هایی مثل راننده (۱۹۷۸) والتر هیل و «برادران بلوز» (۱۹۸۰) جان لندیس است؛ دو فیلمی که در برنامه Car Car Land که رایت برای نمایش در بنیاد فیلم بریتانیا ترتیب داده هم حضور دارند.

ششمین فیلم رایت که هم فانتزی های موزیکال «اسکات پیلگریم» را دارد، هم مولفه های اکشن «پلیس خفن» و هم کمدی تلخ و شیرین «شان در میان مردگان» را، عملا تلفیقی پرجنب و جوش است از سبک بصری کمیک او با برخی صحنه های تعقیب و گریز ماشنیی تاثیرگذار در خیابان ها و آزادراه های آتلانتا.

طرفداران رایت شباهت هایی مضمونی بین این فیلم و ویدئوکلیپی که او برای آهنگ Blue Song از گروه «مینت رویال» ساخت پیدا می کنند. ویدئویی که در آن نوئل فیلدینگ حین این که در ماشین مخصوص فرار از سرقت منتظر نشسته تا نیک فراست، مایکل اسمایلی و جولین بارات سرقتشان را بکنند، با آهنگی که پخش می کند خودش را سرگرم می کند. اینجا و در این فیلم، آهنگ هایی مثل «جایی برای فرار نیست» از گروه «مارتا و واندلاها» گرفته تا Radar Love از گروه «گوشواره طلایی» کار می کنند که صحنه های اکشن تبدیل به سکانس های باله ای شوند که خیلی خوب طراحی شده اند.

تیم بازیگران پرستاره فیلم، در کنال انسل الگورت که نقش بیبی را ایفا می کند، شامل مجموعه متنوعی از کاراکترهای بی اعصاب و نامتعادل است؛ از جمله جیمی فاکس در نقش بتس، جان هَم در نقش بادی، ایزا گونزالز در نقش دارلینگ و جان برینتال در نقش گریف. همه شان هم زیر دست دکتر (کوین اسپیسی) هستند که یکی از آن رییس خلافکارهای باظرافت است. لیلی جیمز هم که نقش دبورا را بازی می کند؛ پیش خدمتی که دلش می خواهد «در ماشینی که نمی تواند بخرد و با برنامه ای که ندارد» رانندگی کند و به جاده بزند، فیلم را به سبک «داستان عاشقانه واقعی» تونی اسکات نزدیک می کند.

رایت که دوباره با فیلمبردار همیشگی اش بیل پاپ همکاری کرده، در این فیلم گروهی گروهی از بدلکاران خبره (درین پرسکات، رابرت ناجل، جرمی فرای) و همچنین یک طراحی رقص (رایان هافینگتون) را کنار خودش جمع کرده تا فیلمی بسازد که چند ژانر مختلف را با هم ترکیب می کند. فیلمی که با نمایشش در فستیوال «جنوب به جنوب غربی» (SXSW) در ماه مارس تشویق و تحسین همه را برانگیخت. وقتی در لندن با رایت ملاقات کردم، او به شدت خوشحال و سرحال بود- که قاعدتا به خاطر بازخوردهای اولیه مثبتی بود که از نمایش فیلم دریافت کرده- و آماده بود تا با شور و علاقه یک فیلم بین که هیچ وقت از ذوق و شوقش نسبت به این رسانه کاسته نمی شود، درباره سینما صحبت کند.

«بیبی راننده»؛ فیلمی با سر و شکل سرخوشانه 

«بیبی راننده» مشخصا بار کمدی کمتری نسبت به فیلم های قبلی شما دارد. موقع ساختش حس می کردید که یک تغییر مسیر در جریان فیلمسازی تان است؟

آره. عمدا این کار را کردم. ایده فیلم از مدت ها قبل در پس ذهنم بود. حتی از قبل «شان در میان مردگان» و سریال «جداافتاده». شکل گیری ایده اش بر می گردد به سال ۱۹۹۵ و زمانی که اولین بار به لندن نقل مکان کرده بودم و روی نوار کاست به آهنگ «نارنجی» گروه Jon Spenser Blues Explosion گوش می دادم. همیشه دلم می خواست یک فیلم اکشن بسازم. یک فیلم سرقتی. و ایده ای  داشتم درباره این که اکشن و موسیقی را با هم تلفیق کنم.

در فیلم ها و ویدئوکلیپ هایی که ساخته ام در چند صحنه این ایده را پیدا کرده بودم، ولی دلم می خواست این ایده را در کل یک فیلم هم امتحان کنم. جوری که کنش و واکنش های فیلم با آهنگی که کاراکترها در هر صحنه گوش می دهند شکل بگیرد. برای همین هم تمام آهنگ هایی که در فیلم می شنوید، در خود صحنه جریان دارد و موسیقی متن نیست. و چون قبل از این فیلم های کمدی کارکرده بودم، ساخت یک فیلم جدی تر کمی برایم چالش برانگیز بود. اگرچه هنوز هم فیلم حس و حال و شوخ طبعی مخصوص به خودش را دارد.

کاملا معلوم است که از سکانس تعقیب و گریز و دور زدن ماشین ها با ترمزدستی در «پلیس خفن» خیلی خوشتان آمده. انگار این سکانس ها که در فصل آخر آن فیلم می بینیم نوعی تمرین برای «بیبی راننده» بوده.

اره. ولی «پلیس خفن» قطعا نتیجه بزرگ شدنم در سامرست و دیدن فیلم های اکشن آمریکایی بوده. بلافاصله بعد از ساخت این فیلم به آمریکا رفتم و کاری را که همیشه دلم می خواست انجام دهم عملی کردم: با ماشینم در ایالت های مختلف رانندگی کردم. تنهایی از نیویورک تا لس آنجلس رانندگی کردم و سبک زندگی جک کرواکی خودم را داشتم. برای این که بتوانم فیلمی مثل این بسازم باید با خودم در جاده ها خلوت می کردم. چون جزو طبقه متوسط سامرست به حساب می آمدم، با خودم فکر کردم اگر قرار است یک فیلم جنایی آمریکایی بسازم، اول باید برادری ام را به این ژانر و کشور ثابت کنم. البته تنها فیلمی که برایش تحقیق کردم همین «بیبی راننده» بود. چون سرِ «شان در میان مردگان» یا «پایان دنیا» موضوع فیلم طوری نبود که بشود درباره اش از کسی جز سایمون پگ سوال کرد. ولی وقتی داشتم «بیبی راننده» را می نوشتم با خلافکارهای سابق مصاحبه کردم. در انگلیس با دو تا از این راننده های مخصوص فرار از صحنه سرقت مصاحبه کردم، و در آمریکا هم با بسیاری از خلافکارها صحبت کردم که کتاب های غیرداستانی نوشته بودند.

یکی شان جو لویا بود که در دهه ۸۰ و ۹۰ به حدود سی بانک دستبرد زده بود. او را در پاسادینا ملاقات کردم و به‌م گفت: «رفیق، من واقعا «پلیس خفن» رو دوست دارم!» هم زمان با نوشتن فیلمنامه با این آدم ها هم صحبت می کردم و یک بار پرسیدم: «تا حالا شده سر کاری که رفته اید آهنگ هم گوش کنید؟»

هر جوابی که فکرش را بکنید به‌م دادند. یکی از آنها که در بوستن بود و به ماشین های حمل پول دستبرد می زد می گفت وسط یکی از سرقت هایشان بودند و داشتند به رادیو گوش می کردند که بازخوانی گروه «گانز اِن روزز» از آهنگ «کوبیدن بر در بهشت» را پخش می کرده و یکی از آنها گفته: «این بدشانسی می آره، بدشانسی می آره!» و سر همین آهنگ قید آن سرقت را زده اند. من هم این ماجرا را مستقیم آوردم توی فیلمنامه.

خب اینها ارجاعاتی است که به ماجراهای زندگی واقعی داده اید. ولی ارجاعات سینمایی چی؟ من تعدادی مقاله خوانده ام که در آنها «بیبی راننده» را با رانندگی (۲۰۱۱) نیکلاس و یندینگ رفن مقایسه کرده اند. اگرچه واضح است که منبع اصلی فیلم راننده والتر هیل است. مرا یاد فیلم «مرخصی فریس بولر» (۱۹۸۶) هم انداخت.

چه جالب!

… و همین طور فیلم «تجارت پرخطر (۱۹۸۳).

خب این یکی نمونه جالب تری است. «فریس بولر» قطعا روی «اسکات پیلگریم علیه دنیا» تاثیر گذاشته. راستش اصلا من و مایکل شب قبل از فیلمرداری «اسکات پیلگریم علیه دنیا» این فیلم را تماشا کردیم. من «تجارت پرخطر» را سر «بیبی راننده» دوباره ندیدم. ولی تام کروزه آن فیلم و انسل الگورت «بیبی راننده» تقریبا در یک سن و سال هستند. انسل واقعا آن جذبه ای که ستاره ای مثل تام کروز هم داشت دارد. واقعا می داند چطور لنز دوربین را از آن خودش کند. اگر ارتباطی بین این دو فیلم وجود داشته باشد هم ناخودآگاه است. ولی هردویشان درباره بچه هایی است که درگیر مسائلی می شوند که خیلی پیچیده تر از سن و سالشان است.

در «بیبی راننده» او پسربچه ای است که در دنیای بزرگ سال ها کار می کند. درست مثل «تجارت پرخطر». پس آره، این دو فیلم به هم ربط دارند.

یک سکانس هم در «تجارت پرخطر» وجود دارد که در آن تام کروز تنهایی در خانه خالی اش خوش می گذارند. وقتی فیلم را می دیدم فکر کردم از این سکانس قطعا تاثیر گرفته اید.

اوه، بله. حالا که گفتید یادم آمد که ما قبل از ساخت «بیبی راننده» کلیپی درست کردیم که حس و حال فیلمی را که می خواستیم بسازیم به استودیو نشان می داد، و آن صحنه معروفِ تام کروز هم در کلیپ بود.

«بیبی راننده»؛ فیلمی با سر و شکل سرخوشانه 

اما چیزی که بیشترین تاثیر را روی این فیلم گذاشت چطور؟ منظورم ویدئوکلیپی است که برای آهنگ Blue Song از گروه «مینت رویال» ساختید.

راستش اول فکر می کردم ایده ام را سر این موزیک ویدئو سوزانده ام. این ایده را از قبل داشتم، یک راننده مخصوص فرار که می دانست چطور آهنگ هایی پیدا کند که زمانشان دقیقا مطابق با مدت زمان ماموریتشان است. ایده ای بود که خیلی دقیقه نودی به ذهنم رسید تا از این موزیک ویدئو استفاده کنم. واقعا دلم می خواست این ایده را برای یک فیلم نگه دارم و یک کم از خودم عصبانی بودم که آن را استفاده کرده ام. ولی آخرش معلوم شد که به دردم خورده. چون در سال های بعد همین طور که نوئل فیلدینگ به شدت معروف شد، این موزیک ویدئو هم مدام در مرکز توجه قرار گرفت و مردم هم با دیدنش می گفتند: «ایده یک فیلم خوب در این ویدئوکلیپ وجود دارد.»

و «بیبی راننده» هم مثل ویدئوکلیپ Blue Song خیلی شبیه فیلم های موزیکال است.

خنده دارش این است که استودیو همیشه می گفت: «اگر بخش موسیقی محور فیلم جواب نداد، حداقل به جایش ستاره ها و صحنه های تعقیب و گریز با ماشین را داریم.» ولی به محض این که فیلم در فستیوال SXSW به نمایش درآمد، تمام ریویوها روی وجه موزیکال فیلم متمرکز شد، که خیلی به من انگیزه داد. تماشاگران کاملا این بُعد از فیلم را درک کرده بودند. بعد از اینها بود که استودیو گفت: «موسیقی مولفه اصلی فیلم است و باید رویش مانور بدهیم!» یک ریویو هم خواندم که درباره فیلم نوشته بود: ««سرقت در ۶۰ ثانیه»ای که انگار بازبی برکلی کارگردانی اش کرده باشد». با خودم فکر کردم: «بله! اصلا این همان چیزی است که می خواهم روی سنگ قبرم بنویسند!» ولی اگر بخواهیم به این سوال که «آیا این فیلم موزیکال است؟» جواب بدهیم، بحث کمی پیچیده می شود. آیا آدم ها در فیلم بلندبلند آواز می خوانند؟ نه، آیا آهنگ هایی که در طول فیلم می شنوند موسیقی متن است؟ نه، همه شان انتخابی است و خود کاراکترها به آنها گوش می دهند.

در سکانس تیتراژ ابتدایی فیلم، بیبی را می بینیم که به سمت کافی شاپ قدم می زند و با هندزفری اش به آهنگ Harlem Shuffle از گروه «باب اَند اِرل» گوش می دهد. و همین طور که قدم بر می دارد، ما می بینیم که کلمات آهنگ روی دیوارها و پیاده روها و ساختمان ها نوشته می شود. پس به نوعی به فانتزی های فیلم های موزیکال تنه می زند.

خب بله، در این صحنه به طور خاص کاملا سمت رئالیسم جادویی می رویم. ولی این سکانس تیتراژ ابتدایی است، و می تواند جدا از کلیت فیلم قرار بگیرد. بخش خنده دارش اینجاست که استودیو می خواست این سکانس را از فیلم جدا کند. من دمی ین شزل را می شناسم، به‌م گفت که در یکی از نمایش های «لالالند» (۲۰۱۶) استودیو اصرار داشت که سکانس افتتاحیه فیلم حذف شود!

سرِ «بیبی راننده» یادم می آید که مدیران استودیو می گفتند: «چه نیازی هست این سکانس کافی شاپ را ببینیم؟» و واقعا دلیلش این است که این صحنه دو نیمه کاراکترمان را نشان می دهد. شما اول فیلم او را در حالت کاری اش می بینید که اولین تعقیب و گریز با ماشینش را انجام می دهد، و دقیقا در صحنه بعد، او واقعا مثل یک پسربچه است. می رود که قهوه بگیرد و توی حال خودش است و برای خودش در خیابان می چرخد، یک جورهایی مثل «تجارت پرخطر». و زمان هایی هم که تنها و دور از گروه خلافکاران است، همین طوری یکهو به جنب و جوش می افتد.

تلفیق موزیک و اکشن- کمدی به خوبی در عنوانی هم دیده می شود که شما برای برنامه نمایش فیلم ها در بنیاد فیلم بریتانیا ترتیب دادید: Car Car Land. آیا فیلم هایی که در این برنامه پیشنهاد دادید عنوان هایی هستند که الهام بخش «بیبی راننده» بوده اند؟

خب، همان طور که صحبتش شد، راننده نقش حیاتی در فیلم من داشت. در کنار خیلی فیلم های دیگری که الهامبخش من بودند، این یکی اگر نبود فیلم من هیچ وقت ساخته نمی شد. ولی همه این فیلم ها به نظرم آثاری بوده اند که به تعقیب و گریزهای ماشینی بعد از خودشان شکل داده اند. چون قرار بود این فیلم ها در بنیاد فیلم بریتانیا نمایش داده شوند، با خودم فکرکردم باحال می شود اگر فیلم هایی مثل «فریبی و بین» (۱۹۷۴)، «مری کثیف، لری دیوان» (۱۹۷۴)، و «اسموکی و راهزن» (۱۹۷۷) را در برنامه بگذارم. و البته «بیبی راننده» و «اسموکی» ربط هایی به هم دارند چون ما پل ویلیامز- شخص اینوس کوجولو!- را در فیلممان داریم. آن هم کجا، در آتلانتا. وقتی سر صحنه بود گفت: «آخرین باری که من در آتلانتا بودم سر فیلم «اسموکی و راهزن قسمت ۳ بود».

درباره فیلم بولیت (۱۹۶۸) هم داشتم فکر می کردم که احتمالا این فیلم اولین بعد از دوره صامت است که در آن تعقیب و گریز ماشین ها نقش کلیدی ایفا می کند. از قضا دستیار دوم کارگردان «بولیت»، که کارش این بود که ملت را از وسط جاده بیرون کند تا خودروی موستانگ آن فیلم زیرشان نگیرد، والتر هیل بوده که در «بیبی راننده» داشت «برادران بلوز» بود. این که فیلم در شیکاگو می گذرد هم مهم است.

من اول فیلمنامه را برای ساختن در لس آنجلس نوشته بودم. ولی به دلایل مالی و به لطف گزینه ای که برای معافیت مالیاتی پیدا کردیم، داستان را به آتلانتا انتقال دادم که در نهایت به نفعم شد چرا که اگر فیلم را در لس آنجلس می ساختیم غیرممکن بود که از مقایسه شدن با «راننده»، «مخمصه» (۱۹۹۵)، سگ های انباری (۱۹۹۲)، «رانندگی و مرگ و «زندگی در لس آنجلس» (۱۹۸۵) فرار کنیم. در آخر به جایی رسیدیم که در بزرگراه بین ایالتی شماره ۸۵ فیلمبرداری کردیم که برای خودش اتفاق مهمی است و تمام مدت داشتم به جان لندیس فکر می کردم که برادران بلوز را در شیکاگو فیلمبرداری کرد؛ جایی که آخر هفته ها به کل در خاموشی است. من واقعا از این که در برادران بلوز شیکاگو را یک لوکیشن خوش رنگ و لعاب نشان داده اند خوشم می آمد و سعی ام را کردم که در «بیبی راننده» همان برخورد را با آتلانتا داشته باشم.

آیا اخیرا اولین فیلم بلندتان «مشتی پر از انگشت» را دوباره دیده اید؟

فکر کنم آخرین باری که این فیلم را دیدم در یک جشنواره غرب اروپا در ایتالیا و اواخر دهه ۹۰ بود. در ۲۰۱۵ هم در سالن پرنس چارلز (سینمایی در لندن) به نمایش درآمد تا سالگرد بیست سالگی اش را جشن بگیرند.

همچنین در سینماتک Cine family در لس آنجلس. برای همین این اواخر در نشست های معارفه و پرسش و پاسخ فیلم بوده ام. ولی ننشستم تا فیلم را از اول تا آخر ببینم. نمی توانم ببینمش.

«بیبی راننده»؛ فیلمی با سر و شکل سرخوشانه 

هر کارگردان موفقی در دوران کاری اش یک فیلم دارد که فرصت ساختش را از دست داده، و یک فیلم که در ابتدا بازخوردهای خوبی نداشته و بعدا آن را به عنوان بهترین فیلمش تحسین  کرده اند. شما هر دو مورد را داشته باید. مورد دوم، «اسکات پیلگریم» علیه دنیا بود که وقتی در سال ۲۰۱۰ اکران شد شکست تجاری سنگینی خورد. ولی از آن زمان تا الان به نظر می رسد که تبدیل به محبوب ترین فیلمتان شده. از این تجربه چه چیزی یاد گرفتید؟

به نظرم درسی که گرفتم خیلی ربطی به خود فیلم نداشت. اگر برگردم به گذشته، تغییرات خیلی کمی در فیلم اعمال می کنم. مگر در بخش فیلمنامه، تا بعضی مولفه های حسی داستان را بهتر جا بیندازم. ولی در زمینه ویژگی های بصری یا جلوه های ویژه و جاه طلبی های فیلم هیچ چیزی را تغییر نمی دادم. اما چیزی که از این تجربه یاد گرفتم این بود که پیدا کردن بازار برای فیلم هایی مثل این خیلی سخت است. چیزی نبود که بتوان راحت در یک خلاصه دوخطی تعریفش کرد.

آن موقع که برای «اسکات پیلگریم» نشست مطبوعاتی می رفتم، ازم می پرسیدند که «فیلمتان را چطور تعریف می کنید؟» و در ابتدای نشست ها می گفتم: «شبیه یک فیلم اکشن موزیکال عاشقانه کونگ فویی است». و مدتی که گذشت مشخص شد که مردم چنین چیزی را قبول نمی کنند. انگار می گفتند: «تو فقط می توانی دو تا ژانر را با هم تلفیق کنی، نه بیشتر!» برای همین وقتی به نشست های آخر می رسیدیم، می گفتم: «این یک فیلم اکشن کمدی است». من خیلی به این فیلم افتخار می کنم. ولی در زمینه بازاریابی و تبلیغات درسی برایم شد.

بعد از این ماجراها، در مصاحبه ها سعی می کردند وادارم کنند بخش بازاریابی فیلم را به خاطر شکست تجاری اش مقصر بدانم. ولی جالبش اینجا بود که رییس بخش بازاریابی یونیورسال، مایکل موسز به‌م گفته بود که از این فیلم بیشتر از بقیه فیلم هایی که تا آن زمان کار کرده خوشش آمده. و صبح دوشنبه بعد از شروع نمایش فیلم، یک ای میل خیلی محبت آمیز برایم فرستاد که فقط همین را درش نوشته بود: «سال ها تعیین کننده اند، نه روزها». یکی از بهترین ای میل هایی است که تا به حال دریافت کرده ام. فقط همین چند کلمه: «سال ها تعیین کننده اند، نه روزها».

درباره فیلمی که فرصت ساختش را از دست دادید، درباره «مرد مورچه ای»، چه دارید بگویید؟ یادم است داشتم فیلم را می دیدم و با خودم می گفتم «خدایا، چه بلایی سر این فیلم آمد؟»

خب شما کاری کردید که من نکردم. یعنی فیلم «مرد مورچه ای» را دیده اید. من حتی تریلرش را هم ندیده ام. هیچ حسرتی هم بابت نساختنش ندارم. فقط برای وقتی که من و جو کورنیش (همکار فیلمنامه نویس) سرش گذاشتیم حسرت می خورم. ما در طول هشت سال به صورت جسته گریخته مشغول نوشتن فیلمنامه اش بودیم. در طول آن زمان من سه تا فیلم ساختم، جو هم یک فیلم ساخت و هر دویمان روی فیلمنامه «ماجراهای تن تن» (۲۰۱۱) اسپیلبرگ کار کردیم.

جدا شدن از «مرد مورچه ای» تصمیم سخت و ناراحت کننده ای بود، اما در نهایت دو گزینه بیشتر نداشتیم. من سر این پروژه کارگردان- نویسنده بودم. بعد یکهو هشت هفته قبل از فیلمبرداری معلوم می شود که قرار نیست نویسنده باشم. بعدش آدم با خودش فکر می کند: «خب، من اصلا اینجا چه کار می کنم؟» اگر قرار است یک فیلم به یک مجموعه اضافه کنم، دلم می خواهد فکر و ایده خودم را پیاده کنم، وگرنه دلم می خواهد فکر و ایده خودم را پیاده کنم، وگرنه نمی فهمم چرا دارم آن را می سازم. می روم سراغ ایده های اصیل خودم دیگر.

دیپلماتیک ترین جوابی که می توان به این قضیه داد، این است که من حاضر شده بودم یک فیلم «مارولی» برای استودیو بسازم، ولی مطمئن نیستم که آنها هم دلشان می خواست فیلم حال و هوای ادگار رایتی داشته باشد. اگرچه جداشدنمان از پروژه نسبتات دوستانه بود. به محض این که این ماجراهای «مرد مورچه ای» اتفاق افتاد، ای میلی از استودیو ورکینگ تایتل رسید که نوشته بود: «بیا «بیبی راننده» را بسازیم!» که اتفاق عجیبی است چون یادم می آید بعد از «پایان دنیا» داشتم فکر می کردم که اگر «مرد مورچه ای» را بسازم و خوب دربیاید، آن وقت می توانم «بیبی راننده» را شروع کنم.» و اتفاق طعنه آمیزش این است که «مرد مورچه ای» را نساختم با این حال موفق شدم «بیبی راننده» را بسازم. بعدش هم وقتی کوئنتین تارانتینو فیلم را دید واکنشش این بود که: «من که به‌ت گفته بودم باید در اولین فرصت «بیبی راننده» را بسازی.»


منبع: برترینها

خواندنی ها با برترین ها (۱۳۸)

برترین ها – محمودرضا حائری: در این شماره از خواندنی ها با مصاحبه مفصل آیدا درباره شاملو،رمانی تازه از ادبیات فرانسه، بازجویی صدام و… آشنا شوید.

 بام بلند هم چراغی (با آیدا درباره احمد شاملو)

  • سعید پورعظیمی
  • انتشارات هرمس
  • چاپ اول: ۹۵
 خواندنی ها با برترین ها (138)
 
جلب رضایت آیدا با آن شخصیت غریب و دوستدار زیستن در سایه آسان نبود. او به جز چند مصاحبه کوتاه مطبوعاتی درباره موضوعات کلی، پنجاه سال تن به گفتگو نداده بود و از این کار پرهیز می کرد. سرانجام، سماجتی که به خرج دادم و لطفی که او در حقم داشت موانع را کنار زد جای تعلل نبود. یک هفته بعد، کار آغاز شد و هیچ فکر نمی کردیم که چند سال مد اوم ادامه یابد و کتابی شود در سیزده فصل، حتی روزهایی گفتگو از صلات ظهر تا ساعات پایانی شب کشیده می شد پاسخ بعضی از پرسش ها را از پیش می دانستم؛ اما چاره ای غیر از طرح دوباره نبود و باید جزئیات دقیق در کتاب ثبت می شد به مدد حضور ذهن مثال زدنی آیدا و پرسش هایی که از دل بحث ها می جوشید پیش می رفتیم: از کودکی تا واپسین دم شاملو. و باید گفت صمیمیت و حق صحبت سال ها به اندازه ای بود که در مقابل پرسش های خصوصی یا سخت، راه بندان ایجاد نکند.


بازجویی از صدام (تخلیه اطلاعاتی رئیس جمهور)

  • جان نیکسون
  • ترجمه ی هوشنگ جیرانی
  • کتاب پارسه
  • چاپ اول: ۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (138)

جان نیکسون، تحلیلگر ارشد سیا، سال‌های متمادی درباره دیکتاتور عراق مطالعه کرده بود. وقتی از او خواسته شد تا کار تعیین هویت صدام را انجام بدهد، نیکسون پس از بررسی زخم‌ها و نشانه‌هایی در بدن وی، سوال‌هایی از صدام پرسید که فقط او می‌توانست به آن‌ها پاسخ بدهد. قطعاً این مرد خود صدام بود ولی نیکسون در هفته‌های بعد به این نتیجه رسید که هم خودش و هم آمریکا، عمیقاً درباره صدام حسین گمراه شده بودند.

کتاب بازجویی از صدام؛ تخلیه اطلاعاتی رئیس‌جمهوری تصویری بی‌طرفانه از یکی از قدرتمندترین حاکمان بدنام عصر ما به دست می‌دهد. نیکسون نخستین کسی بود که در جلساتی متعدد از صدام بازجویی کرد. خواندن ماجرای بازجویی‌ها، علاوه بر اطلاعاتی که درباره شخصیت صدام در اختیارمان می‌گذارد، او را چنان در برابر ما می‌نشاند که گویی صدا و طنین کلماتش را هم می‌شنویم.

بسیاری از خاطره‌نویسی‌ها که با موضوع سازمان سیا نوشته شده، ‌فاجعه‌بارند؛ محافظه‌کارانه، شدیداً ناسیونالیستی و بدتر از همه، ملال‌آور. برخی نیز تحت نظارت شدید و سانسور سیا منتشر شده‌اند… اما در این میان استثناهایی به چشم می‌خورد، و یکی از نمونه‌های تازه آن، کتاب «بازجویی از صدام؛ تخلیه اطلاعاتی رئیس‌جمهور» نوشته جان نیکسون است… نیویورک‌تایمز


ریشه های شر

  • ژوئل دیکر
  • ترجمه ی ناهید فروغان
  • انتشارات نیلوفر
  • چاپ اول: ۹۶

 خواندنی ها با برترین ها (138)

 
«ریشه های شر» داستان نویسنده ی جوان و موفقی است که در نگارش دومین رمان خود به مخمصه افتاده، چشمه ی خلاقیتش خشکیده و به هر دری می زند نمی تواند به ناتوانی اش در نگارش رمان دوم فایق آید.

دعوت استاد ادبیات سابقش او را به شهر محل سکونت او می کشاند. این استاد یکی از مهمترین رمان های ادبی قرن را نوشته است. اما تغییر مکان نیز درد نویسنده ما را دوا نمی کند. کنجکاوی و کلافگی باعث می شود که به جست و جوی دست نوشته های رمان استاد بپردازد و در این جست و جو به رازی پی می برد که بعد از دستگیری استاد و اتهام او به قتل، نویسنده جوانمان را وا می دارد که برای اثبات بی گناهی اش دست به کار شود. تلاش او در این راه منجر به حوادث بعدی و دستمایه ی نگارش رمانش می شود، اما…

رمان ریشه های شر در سال ۲۰۱۲ منتشر شد و جایزه بزرگ آکادمی فرانسه را از آن خود کرد.  نام دیکر در فهرست نامزدهای نهایی جایزه گنکور ۲۰۱۲ نیز بود. این رمان با استقبال شدید خوانندگان روبرو شده و تاکنون بیش از یک میلیون و چهارصد هزار نسخه از آن به فروش رفته و به چهل زبان زنده دنیا ترجمه شده است.


فقط استدلال (مهم ترین ۱۰۰ استدلال فلسفه غرب)

  • مایکل بروس و استیون باربن
  • ترجمه ی میثم محمدامینی
  • نشرنو
  • چاپ اول: ۹۶
خواندنی ها با برترین ها (138) 

مدت‌ها از آن زمان گذشته است که یک نفر می‌توانست تمام آثار مهم فلسفۀ غرب را بخواند. برای مطالعۀ همه جور موضوعی -از کتاب مقدس گرفته تا حساب دیفرانسیل و انتگرال و دستور زبان و زیست‌شناسی- راهنماهای مفصل تدوین شده است اما تقریباً هیچ منبعی وجود ندارد که به عنوان راهنمای مطالعهٔ آثار فلسفی عمل کند.

فقط استدلال نوعی دایرهالمعارف فلسفی است: دایرهالمعارفی با ۱۰۰ مدخل، برای معرفی مهم‌ترین استدلال‌های فلسفۀ غرب. هر یک از صد فصل کتاب محتوایی مستقل دارد که به بیان فرض و نتیجه و گام‌ها و همین‌طور قواعد منطقیِ به‌کارگرفته‌شده در استدلال می‌پردازد.


بعد از عشق

  • الیف شافاک
  • ترجمه ی ارسلان فصیحی
  • کتابسرای نیک
  • چاپ اول: ۹۶
خواندنی ها با برترین ها (138) 

این کتاب نوشته شده تا همین که خواندی‌اش فراموشش کنی؛ انگار نوشتن روی آب…

«بعد از عشق» رمانی است درباره‌ی زنان و زنانگی و دوره‌ای غمبار و تیره اما گذرا در زندگیِ زنانِ عاشق: دوره‌ی بعد از عشق. الیف شافاک با ذهن و قلم توانایش این دوره را که یکباره از راه می‌رسد و موج‌وار می‌گذرد و می‌رود،‌ شرح و بسط داده و به شکل رمانی مدرن پیش چشم خواننده تصویر می‌کند.

«بعد از عشق» رمانی جسورانه و حیرت‌انگیز و سحرآمیز است: الیف شافاک در میانه‌ی این همه بدی و نومیدی، به ما امید می‌بخشد تا بتوانیم تاب بیاوریم و مقاومت کنیم و باز زندگی را، معجزه‌وار، از سر بگیریم.


منبع: برترینها

واکنش منتقد برزیلی‎ به «یواشکی» ایرانی

«یواشکی» نخستین محصول مشترک ایران و نیوزلند است که پخش‌کننده بین‌المللی آن محمد اطبایی (مستقل‌های ایرانی) است.

منتقد سایت «ابسروتوریو د سینما» کشور برزیل از «یواشکی» درمیشیان به عنوان یک فیلم غافلگیرکننده یاد کرده است.

به گزارش ایسنا، ویتور گیمارایز منتقد این سایت نوشته است: «یکی از بهترین تجربه‌ها برای یک خوره فیلم در یک فستیوال سینمایی زمانی رخ می‌دهد که از فیلمی که از آن کاملا بی‌خبر و از موضوعش بی‌اطلاع باشیم ، غافلگیرمان کند. این اتفاق برای من در طول چهل و یکمین جشنواره فیلم سائوپائولو با فیلم یواشکی افتاد، فیلمی تازه از رضا درمیشیان و محصول مشترک ایران و نیوزلند.

با استفاده از سبکی منحصر به فرد برای روایت داستان شهری در نیوزلند پس از آن که زلزله در شهر خرابی به بار آورده و زندگی مردم زیادی را نابود کرده است.

در این فیلم، یک دختر و پسر که زندگیشان با این تراژدی به انزوا کشانده شده، عاشق یکدیگر شده و رابطه‌ای عجیب و جذاب را شروع می کنند.

علی رغم استفاده از ساختاری جدید در این فیلم برای ایجاد حرکت و پویایی، فیلم درمیشیان حال و هوایی تفکرآمیز دارد. کندوکاوی است برای نزدیک شدن به کاراکترها و دستیابی به احساسات کاراکترها به یکدیگر و از دست رفته‌هایشان.

بدعت‌گذاری خیال پردازانه یواشکی ، فرم نوین و طراحی صدا و صداگذاری خوب و ریتم درست و مینیمالیستی فیلم در روایتی حساسیت برانگیز که دو نفر را در نتیجه فقدان شان در شهری که بسیاری به این گرفتاری درآمده‌اند، قابل توجه است.

فیلم که از سکوت‌های بسیار تشکیل شده ، یک غافلگیری زیبا در جشنواره سائوپائولو است که باید با حساسیت برانگیزی منحصر بفردش مورد بحث قرار بگیرد.»

«یواشکی» چهارمین فیلم بلند سینمایی رضا درمیشیان پس از فیلم‌های «بغض»، «عصبانی نیستم!» و «لانتوری» و فیلمی عاشقانه است که تمام صحنه‌های آن در شهر کراست چرچ نیوزلند فیلمبرداری شده است.

این فیلم فرمالیستی که داستان علاقه دو جوان به یکدیگر را روایت می‌کند، به زبان انگلیسی و با حضور بازیگران نیوزلندی در ادامه تجربه‌های فرمی درمیشیان تولید شده است.

«یواشکی» نخستین محصول مشترک ایران و نیوزلند است که پخش‌کننده بین‌المللی آن محمد اطبایی (مستقل‌های ایرانی) است و در خلاصه داستان آن آمده است: «هر کدوم از ما یه ماجرای یواشکی داریم، این یه داستان یواشکیه…»


منبع: عصرایران

علم‎الهدی: سینما چشم‎انتظار تدبیر است/ ۳۰ میلیون جمعیت شهرنشین دسترسی به سینما ندارند/ ضرورت کاهش سیاست‎های متناقض و محدودیت‎های سلیقه‎ای

امیرحسین علم الهدی معتقد است کاهش آمار مخاطبان سینما در سال ۹۶ نسبت به سال ۹۵ باید به دقت بررسی شود.

امیرحسین علم الهدی، کارشناس سینما و مدیر گروه هنر و تجربه در گفت و گو با «عصرایران» با اشاره به شرایط نامطلوب سینمای ایران، گفت: «ما همه چیز را به قضا و قدر می سپاریم و توقع داریم رشد و توسعه را مشاهده کنیم؛ سینما اگر می خواهد زنده بماند نیازمند برنامه ریزی از سوی دولت و بخش خصوصی است. اما هیچ نوع برنامه ریزی نداریم و همه به یک نوع روزمرگی دچار شده ایم.»

وی با بیان اینکه پیش بینی امسال من بین ۱۷ تا ۱۸ میلیون تماشاگر برای سینما است، افزود: «این یعنی کاهش ۷ تا ۸ میلیون تماشاگر نسبت به سال گذشته و در نتیجه رقم فروش با کاهش قابل توجهی نسبت به سال گذشته مواجه می شود. متاسفانه به حضور ۲ میلیون مخاطب سینمارو عادت کرده ایم.»

علم الهدی با اشاره به اینکه این کاهش فروش و مخاطب هم در بحث تولید و هم در بحث جذب سرمایه تاثیر منفی به همراه دارد، اظهار کرد: «سال ۹۲ حدود ۷ میلیون تماشاگر، سال ۹۳ حدود ۱۲ میلیون تماشاگر، سال ۹۴ حدود ۱۴ میلیون تماشاگر و سال ۹۵ به ۲۶ میلیون تماشاگر برای سینما رسیدیم و این رشد، سرمایه گذاران را ترغیب کرد تا در حوزه زیرساخت ها و ساخت پردیس های سینمایی هزینه کنند و اگر امسال سینما با کاهش فروش مواجه شود باعث می شود بخش خصوصی در بخش های دیگر سرمایه گذاری کند و از هزینه در سینما منصرف شود.»

این مدیر فرهنگی با بیان اینکه مشکل اساسی در بخش سیاست‎گذاری است، افزود: «در همه جای دنیا نگاه به حوزه تولید با حوزه عرضه و نمایش مجزا است؛ در حوزه تولید سینما وقتی تک ژانر می شویم و به دنبال ژانرها و سلایق مختلف نمی رویم یعنی بخش مهمی از مردم را از سبد سینما رفتن حذف می کنیم و این نشان دهنده یک تصمیم و رویکرد غلط است.»

چشم انتظار تدبیر هستیم

علم الهدی با اشاره به اینکه به نظر می رسد سال ۹۵ یک استثنا در فروش و استقبال مخاطب در بین سال های دهه ۸۰ و ۹۰ است، اظهار کرد: «اما اگر دولت و حتی صنوف که حیات آنها به تعداد بالای مخاطب در سالن سینما وصل است فکری برای وضعیت فعلی نکنند مجددا به همان رکود باز خواهیم گشت که این نشان دهنده درجا زدن و یک عقب نشینی مفرط است.»

وی ادامه داد: «به نظر می رسد در سال ۹۶ دیگر کاری نمی شود کرد و باید به فکر برنامه ریزی برای سال ۹۷ بود و در این مسیر با انتخاب و نمایش هوشمندانه فیلم خارجی می توان ۲۵ تا ۳۰ درصد ظرفیت سالن های سینما را فعال کرد و افزایش مخاطب را شاهد بود.»

مدیر گروه سینمایی هنر و تجربه در پاسخ به این سوال که آیا مخاطب رغبتی برای تماشای آثار خارجی با سانسور در سینماها دارد، گفت: «در طول سال می توان ۱۰۰ فیلم خوب خارجی آماده اکران کرد که نیاز به ممیزی نداشته باشد و اگر به درستی وارد چرخه اکران شود می توان به فروش و دیده شدن آن امید داشت؛ بدون تردید لذتی که در سینما رفتن وجود دارد در ابعاد دیگر وجود ندارد و اگر نمایش خوب باشد مخاطب سالن سینما را برای دیدن فیلم خارجی انتخاب می کند.»

استقبال از کاهش فیلم‎های بخش مسابقه جشنواره فجر

علم الهدی با اشاره به کاهش فیلم‎های بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر به ۲۲ فیلم، گفت: «با این اقدام خوب، جشنواره به سمت کیفی تر شدن می رود و باید به سینما این اجازه را داد به حیات طبیعی خودش ادامه دهد، در نتیجه نباید ۵۰ تا ۶۰ درصد تولیدات سینمای ایران را در یک بازه ۱۰ روزه به آن شکل در جشنواره نمایش داد.»

وی با بیان اینکه یک فیلم سینمایی این روزها باید ۶ میلیارد تومان بفروشد تا به سود دهی برسد و اگر جدول فروش را نگاه کنید بیشتر آثار زیر ۵ میلیارد فروخته اند و این وضعیت بد فعلی را نشان می دهد، افزود: «این نشان دهنده سیاستگذاری غلط است و همچنان سود در تولید برای عده ای چنان شیرین است که اصلا اکران و فروش برایشان مهم نیست و شاهد چرخه ای هستیم که فیلم اول نمی فروشد، فیلم دوم ساخته می شود و این روند نشان می دهد حیات طبیعی در جریان نیست.»

فضا برای ایجاد تنوع در تولید باید باز شود

این مدیر فرهنگی با تاکید بر این نکته که دولت باید فضا را باز کند تا شاهد تنوع در تولید و مضامین باشیم و همزمان حق انتخاب مخاطب نیز افزایش یابد، افزود: «فضای نمایش را تا ۲۵ درصد باید به فیلم خارجی اختصاص داد؛ در آمریکا و هندوستان نیز اینگونه نیست که هر فیلمی ساخته شود حتما باید مستقیما در سینما اکران شود و قرار نیست هر فیلم ضعیفی که ساخته می شود در سینماها اکران شود، بنابراین در حوزه نمایش و عرضه نباید سینما را دوباره از نو اختراع کرد و مانند تمام کشورهای دارای سینما برای نمایش و عرضه فیلم ها باید به روند طبیعی فروش و تاثیر آن در ادامه اکران توجه کرد.»

علم الهدی با اشاره به اینکه حدود ۱۱۸۰ شهر ایران سینما ندارد و ۷۵ شهر ایران سینما دارد که گستره ۳۶ میلیون نفری را تحت پوشش قرار می دهد، گفت:«همچنین ۳۰ میلیون جمعیت شهرنشین دسترسی به سینما ندارند و از آن ۳۶ میلیون نفری که دسترسی به سینما دارند ۷۰ درصد دسترسی به سینمای استاندارد ندارند.»

قیمت‎گذاری بلیت سینما باید بر اساس درآمد سرانه و رفاه باشد

وی با بیان اینکه نحوه قیمت‎گذاری بلیت سینما باید بر اساس درآمد سرانه و رفاه باشد، افزود: «در کشوری که درآمد سرانه اش ۵ هزار دلار است و رفاه تعریف ندارد شما نمی توانید به گستره مخاطب گسترده فکر کنید؛ از حدود ۷۵ کشور جهان که سالن سینما دارند حدود ۴۵ کشور در حوزه توزیع و نمایش رونق دارند و این کشورها درآمد سرانه ای بالای ۱۰ تا ۱۵ هزار دلار دارند؛ بنابراین رفاه و همچنین در کنار آن سرانه مطالعه ارتباط مستقیمی با سینما رفتن دارد.»

این کارشناس سینما با اشاره به اینکه وقتی در کشوری تیراژ کتاب به ۲۰۰ نسخه می رسد شما چه توقعی از وضعیت فرهنگی رو به رشد دارید، اظهار کرد: «در این میان نه چشم انداز روشنی وجود ندارد و نه حرف و فلسفه جدیدی و همین تلاش های شخصی در سینمای ایران گاهی حالمان را خوب می کند.»

به تجربه‎های موفق در دنیا توجه کنیم

مدیرگروه هنر و تجربه با تاکید بر اینکه با این وضعیت نمی توان توقع بهبود اوضاع در سینما داشت، افزود: «باید به تجربه های موفق در دنیا دراین زمینه نیز توجه کرد؛ برای مثال در دوبی و امارات از یک دوره ای تصمیم گرفتند در حوزه نمایش و عرضه برنامه ریزی کنند؛ در نتیجه‎ی اعمال سیاست های درست در زمینه نمایش و عرضه، مردم میانگین سالی ۳ بار سینما می روند اما در ایران این آمار بسیار کمتر از حد انتظار است.»

علم الهدی با انتقاد از اینکه در اسناد بالادستی جایی برای سینما وجود ندارد، اظهار کرد: «وقتی قانون مشخصی برای سینما در مجلس وجود ندارد، به نظر می رسد سینما فقط مساله قوه مجریه ودر آن قوه فقط مساله وزارت ارشاد است و برای دیگر بخش ها اهمیتی ندارد؛ یادمان باشد در کشورهای توسعه یافته سینما به عنوان یک راهبرد سیاسی در عرصه بین المللی روی آن کار می شود و از نظر اقتصادی و فرهنگی نیز مهم است اما ما در ایران در حوزه فرهنگ با بحران اظهار نظر مواجه هستیم و با این وضعیت در چهارساله دوم دولت آقای روحانی با کاهش مخاطب مواجه خواهیم بود، مگر آنکه برنامه ریزی دقیق تری برای مسیر پیش رو داشته باشیم.»

ضرورت کاهش سیاست‎های متناقض و محدودیت‎های سلیقه ای

این مدیر و کارشناس فرهنگی با بیان اینکه متاسفانه با یک مجموعه سیاست های متناقض در عرصه فرهنگ مواجه هستیم، افزود: «برای مثال آقای شورجه به عنوان نماینده وزارت ارشاد در شورای ساخت سخنانی می گوید و نگاهی دارد که سلیقه شخصی او است و همین اظهار نظرها فضا را محدودتر می کند؛ خیلی از این ممیزی ها سلیقه ای است و باید اجازه جسارت و خلاقیت بدهیم تا سینمای قابل اعتنا و پرمخاطبی داشته باشیم.»

علم الهدی در پایان اظهار کرد: «امیدواریم خرد جمعی در مسیر رشد سینمای ایران به دنبال بهبود فضا برای تحول در بخش های مختلف از ساخت و تولید تا سرمایه گذاری برای توسعه زیرساخت ها باشد.»


منبع: عصرایران

با مدعیان احتمالی جوایز اسکار ۲۰۱۸ آشنا شوید

اگر فهرست فیلم‌های منتخب در جوایز اسکار ۲۰۱۸ همین فردا اعلام می‌شد، داوران چه فیلم‌هایی را نامزد دریافت این جایزه کرده بودند؟« اینترتینمنت ویکلی» نگاهی دارد به فیلم‌های اکران شده در سال ۲۰۱۷ تابه‌کنون – در سینماها یا جشنواره‌های مختلف تا ما را با برخی از فیلم‌هایی که شانس بالاتری در حضور در بخش‌های مختلف نامزدی‌های اسکار امسال دارند، آشنا کند.

«دانکرک»  به کارگردانی کریستوفر نولان

 آن‌ها که خواب مجسمه طلایی را می‌بینند

نامزدی‌های احتمالی: بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین بازیگر مرد نقش مکمل (مارک رایلنس)، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی

چرا مدعی اسکار است: فیلم پرهزینه و جنگی کریستوفر نولان تعدادی از بهترین نقدها را با اکران خود از سوی منتقدان دریافت کرد و در حقیقت به گونه‌ای شایسته در فهرست نامزد‌های احتمالی جوایز اسکار که از فیلم‌های قدرتمند واقعی عاری است، پیشتازی می‌کند. «دانکرک» باید دست‌کم با نامزدی در بخش بهترین کارگردانی، انتظار طولانی نولان را برای خودنمایی در این بخش برآورده کند.


 

«سه بیلبورد بیرون از ابینگ، میزوری»  به کارگردانی مارتین مک‌دونا

 آن‌ها که خواب مجسمه طلایی را می‌بینند

نامزدی‌های احتمالی: بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین بازیگر زن (فرانسس مک‌دورمند)، بهترین بازیگر مرد نقش مکمل (سم راکول، وودی هرلسون)، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی

چرا مدعی اسکار است: این کمدی سیاه درباره خشم و بخشندگی که داستانش در مرکز آمریکا می‌گذرد، توانست جایزه بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را در فستیوال فیلم تورنتو در ماه سپتامبر از آن خود کند. این ساخته مارتین مک‌دونا از شانس خوبی برای بالا کشاندن فرانسس مک‌دورمند در صف مدعیان دریافت جایزه بهترین بازیگر زن که امسال پرتعداد هستند برخوردار است.


 

«شکل آب»  به کارگردانی گیلرمو دل تورو

 آن‌ها که خواب مجسمه طلایی را می‌بینند

نامزدی‌های احتمالی: بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین بازیگر زن (سلی هاوکینز)، بهترین بازیگر مرد نقش مکمل (مایکل شانون، ریچارد جنکینز)، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی.

چرا مدعی اسکار است: فیلم توانسته جایزه شیر طلایی را در فستیوال فیلم ونیز از آن خود کند. فیلم شایستگی تمام تحسین‌هایی که از آن شده را دارد؛ «شکل آب» فیلمی خاص است که با تلفیق ژانرهای مختلف، هالیوود دوران قدیم را با ژانر علمی-تخیلی پیوند می‌دهد و جای پایش را به‌عنوان یک مدعی اسکار با بازی شگفت‌انگیز سلی‌هاوکینز در نقش زنی که قادر به صحبت نیست و عاشق یک موجود دریایی می‌شود، محکم می‌کند.


 

«برو بیرون»  به کارگردانی جوردن پیل

 آن‌ها که خواب مجسمه طلایی را می‌بینند

نامزدی‌های احتمالی: بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین بازیگر مرد (دنیل کالویا)، بهترین بازیگر زن نقش مکمل (الیسون ویلیامز)، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی.

چرا‌مدعی اسکار است: «برو بیرون» با فروش ۱۷۵٫۵ میلیون دلاری در باکس‌آفیس آمریکای شمالی آن هم با بودجه‌ای ۴٫۵ میلیون دلاری‌ موفقیت بزرگی را تجربه کرد. درست است که فروش فیلم‌های مدعی اسکار طی ماه‌های اکتبر و دسامبر افت می‌کند، اما اگر یک چیز بتواند یک فیلم مدعی زودهنگام را در طول سال نیز سرپا نگه دارد، سودآوری آن است. اعضای آکادمی پیشاپیش درباره این فیلم گفته‌اند: «از جهات زیادی سنت‌شکن است. چیزی که او در پی آن است را ما از مدت‌ها پیش نیاز داشتیم.»


 

«زن شگفت انگیز»  به کارگردانی پتی جنکینز

 آن‌ها که خواب مجسمه طلایی را می‌بینند

نامزدی‌های احتمالی: بهترین فیلم، بهترین کارگردان

چرا مدعی اسکار است: ۷۶ سال به طول انجامید، اما «زن شگفت انگیز» بالاخره فیلم مجزای خودش را به‌دست آورد. این فیلم به‌تازگی از مرز فروش ۸۲۰میلیون دلار در باکس‌آفیس جهانی عبور کرده است. این فیلم با اکران در زمانی که هالیوود بیش از گذشته به حضور زنان در مقابل دوربین نیاز دارد با همین یک ویژگی، که به گفته یکی از اعضای گروه رأی‌دهندگان در اسکار «الگوشکنانه» و «بی‌سابقه» شمرده می‌شود، می‌تواند صرف نظر از ورود به بخش‌های فناوری اسکار، در بخش‌های اصلی نیز نامزدی به دست آورد.


 

«بیمار بزرگ»  به کارگردانی مایکل شوالتر

 آن‌ها که خواب مجسمه طلایی را می‌بینند

نامزدی‌های احتمالی: بهترین فیلم، بهترین بازیگر مرد نقش مکمل (ری رومانو)، بهترین بازیگر زن نقش مکمل (هالی هانتر)، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی

چرا مدعی اسکار است: این یکی را به‌عنوان یکی از شخصی‌ترین فیلم‌های سال مورد خطاب قرار داده‌اند. «بیمار بزرگ» یک کمدی رومانتیک خوش‌قلب است که مرزهای فرهنگی را محو می‌کند. این فیلم مورد تحسین قرار گرفته برای نویسندگی و اجرای بازیگران، در کنار قلب بزرگ و طعم بذله‌گویانه کمدی‌اش پیشاپیش هوادارانی پرشور پیدا کرده است.


 

«پروژه فلورید»  به کارگردانی‌ شان بیکر

آن‌ها که خواب مجسمه طلایی را می‌بینند 

نامزدی‌های احتمالی: بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین بازیگر مرد نقش مکمل (ویلم دفو)، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی

چرا مدعی اسکار است: دومین ساخته‌ شان بیکر پس از فیلم «نارنگی»، یک درام با بودجه‌ای بسیار اندک بوده که بر زندگی یک دختر ۶ ساله ساکن هتلی در فلوریدا متمرکز است. فیلم بیکر با نابازیگران خوب و حرارتی که در داستانش جریان دارد، می‌تواند با سلیقه داوران اسکار جور دربیاید، اما ستاره اصلی آن که لایق دریافت یک نامزدی نیز بوده، ویلم دفو است.


 

«تاریک‌ترین وقت»  به کارگردانی جو رایت

 آن‌ها که خواب مجسمه طلایی را می‌بینند

نامزدی‌های احتمالی: بهترین فیلم، بهترین بازیگر مرد (گری الدمن)، بهترین کارگردان، بهترین بازیگر زن نقش مکمل (کریستین اسکات تامس)

چرا مدعی اسکار است: روی دیگر سکه‌ای که یک روی آن «دانکرک» است. فیلم جو رایت درامی است که داستانش را از دید وینستون چرچیل دنبال کرده و گری الدمن را در این نقش به‌عنوان یکی از بهترین‌ بازیگران سال معرفی می‌کند. الدمن که در نقش چرچیل به معنای واقعی کلمه حل شده، زیر گریم سنگین و تقلید صدای او هنوز قابل تشخیص است. این نقش شاید بتواند برای این بازیگر کهنه‌کار جایزه اسکار بازیگری را به ارمغان بیاورد.

«شگفت‎‌زده»  به کارگردانی تاد هینز

 آن‌ها که خواب مجسمه طلایی را می‌بینند

نامزدی‌های احتمالی: بهترین فیلم، بهترین بازیگر زن نقش مکمل (میلیسنت سیموندز)، بهترین فیلمنامه اقتباسی.

چرا مدعی اسکار است: تاد هینز از گذشته در تلاش بوده تا از سوی آکادمی به رسمیت شناخته شود. در میان کارهای آیکونیک او طی سال‌های اخیر، هینز تنها یک بار برای نویسندگی فیلم «دور از بهشت» به جمع نامزدهای اسکاری راه یافته است. آخرین ساخته او نیز گرچه لحن آرام‌تری در مقایسه با فیلم‌های قبلی‌اش دارد، اما حتی در صورت تغییر نظر داوران به این فیلمساز، فیلم می‌تواند در رشته‌های بهترین موسیقی متن و بهترین فیلمبرداری نامزد دریافت جایزه باشد.

«بلید رانر ۲۰۴۹»  به کارگردانی دنی ویلنو

 آن‌ها که خواب مجسمه طلایی را می‌بینند

نامزدی‌های احتمالی: بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین بازیگر مرد نقش مکمل (هریسون فورد)

چرا مدعی اسکار است: این دنباله علمی-تخیلی متفکرانه مسیری لغزنده را در باکس‌آفیس پیمود، اما ارزش‌های هنری آن همچنان غیرقابل‌انکار است. راجر دیکینز، فیلمبردار را در صدر هر فهرست پیش‌بینی اسکار قرار دهید، ویلنو را هم نباید در رقابت بهترین‌های کارگردانی دست‌کم گرفت، اما یک برنده احتمالی غیرمنتظره برای هواداران این فیلم می‌تواند هریسون فورد باشد که لحظات احساسی‌اش در نقش ریک دکارد به‌یاد‌ماندنی هستند.


 

«لیدی برد»  به کارگردانی گرتا گرویگ

 آن‌ها که خواب مجسمه طلایی را می‌بینند

نامزدی‌های احتمالی: بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین بازیگر زن (سیرشا رونان)، بهترین بازیگر زن نقش مکمل (لاری متکاف)، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی

چرا مدعی اسکار است: «لیدی برد» در جشنواره‌های ماه سپتامبر با دریافت نقدهای مثبت غوغا کرد و البته فیلمی بسیار دوست‌داشتنی است که می‌تواند به شانس‌های غیرمنتظره در جوایز اسکار ۲۰۱۸ تبدیل شود. همچنین گرتا گرویگ ممکن است در اولین تجربه کارگردانی خود به فهرست نامزد‌های این رشته وارد شود. در حداقلی‌ترین حالت ممکن، منتظر باشید که سیرشا رونان و لاری متکاف را در جوایز آکادمی سال بعد ببینید.


 

«دترویت»  به کارگردانی کترین بیگلو

 آن‌ها که خواب مجسمه طلایی را می‌بینند

نامزدی‌های احتمالی: بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین بازیگر مرد نقش مکمل (جان بویگا، ویل پولتر)

چرا مدعی اسکار است: این درام سوزاننده بیگلو در ماه آگوست طی سالگرد شورش‌های دترویت در سال ۱۹۶۷ به اکران درآمد و در جذب تماشاگران به خود اندکی تقلا کرد. بااین‌حال شاید در نمایش برای رأی‌دهندگان و داوران اسکار، این فیلم جان تاز‌ه‌ای بگیرد. اگر چنین شود باید منتظر بود بیگلو، تنها کارگردان زن اسکاربرده بار دیگر در میان نامزدهای این رشته قرار بگیرد.


 «کشتن گوزن مقدس»  به کارگردانی یورگس لانتیموس

 آن‌ها که خواب مجسمه طلایی را می‌بینند

نامزدی‌های احتمالی: بهترین فیلمنامه غیراقتباسی

چرا مدعی اسکار است: لانتیموس، کارگردان فیلم‌های «دندان نیش» و«خرچنگ»، خود را با آسودگی در میان کارگردانان مطرح آینده سینما جا داده و در فیلم‌های خود مرزهای روایت و سبک را جابه‌جا کرده است. او سال گذشته با فیلم «خرچنگ» موفق به دریافت نامزدی بهترین فیلمنامه غیراقتباسی شد و امسال نیز با داستانی منحصربه‌فرد راه را برای استعداد خویش در کسب یک موفقیت اسکاری دیگر هموار می‌کند

«آخرین پرچم در اهتزاز»  به کارگردانی ریچارد لینکلیتر

 آن‌ها که خواب مجسمه طلایی را می‌بینند

نامزدی‌های احتمالی: بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین بازیگر مرد (استیو کارل)، بهترین بازیگر مرد نقش مکمل (برایان کرنستون، لارنس فیشبرن)چرا مدعی اسکار است: شبه-دنباله پردیالوگ لینکلیتر بر فیلم «آخرین ماموریت» از تماشاگران فستیوال فیلم نیویورک نقدهای درهمی دریافت کرد، اما گروه بازیگران خوب و موضوع فیلم (کهنه‌سربازان جنگ ویتنام در جست و جوی معنای زندگی در سال ۲۰۰۳) می‌تواند آن را به درون رقابت بهترین فیلم هل دهد.


 

«داستان‌های میروویتز»  به کارگردانی نوآ بومبک

 آن‌ها که خواب مجسمه طلایی را می‌بینند

نامزدی‌های احتمالی: بهترین بازیگر مرد (آدام سندلر)، بهترین بازیگر مرد نقش مکمل (داستین هافمن)، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی

چرا مدعی اسکار است: خنده‌تان نگیرد، آدام سندلر هرگز بهتر از این نبوده است، نه حتی در «عشق لایعقل» ساخته پاول تامس اندرسون. با بازی او در این فیلم، نت‌فلیکس می‌تواند او را به جمع بازیگران اسکاری امسال وارد کند. داستین هافمن هم از شانس‌های نامزدی در بخش بازیگران مکمل است.


 

«فریب‌خورده»  به کارگردانی سوفیا کوپولا

 آن‌ها که خواب مجسمه طلایی را می‌بینند

نامزدی‌های احتمالی: بهترین کارگردان، بهترین فیلمنامه اقتباسی

چرا مدعی اسکار است: کتاب‌های تاریخ و کتاب‌های آناتومی‌تان را دور بیندازید، چراکه سوفیا کوپولا در ششمین تجربه کارگردانی خود قواعد فیلمسازی برای زنان را دگرگون کرده است. «فریب‌خورده» او پیشاپیش به یکی از به یادماندنی‌ترین فیلم‌های سال تبدیل شده است. کوپولا که با فیلم «گمشده در ترجمه» خود توانست به دومین زنی که از فستیوال فیلم کن جایزه کارگردانی دریافت کرده، تبدیل شود، در چشم داوران اسکار نیز جایگاه کمی را به‌دست نیاورده است.


 

«اُکجا»  به کارگردانی بونگ جون-هو

 آن‌ها که خواب مجسمه طلایی را می‌بینند

نامزدی‌های احتمالی: بهترین بازیگر مرد نقش مکمل (جیک جیلنهال)، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی.

چرا مدعی اسکار است: فیلم افسانه‌ای بونگ جون-هو درباره یک خوک بزرگ حاصل از مهندسی ژنتیک و زنی جوان که برای نجات دوستش به سرتاسر دنیا سفر می‌کند، توانست نظر منتقدان را در فستیوال فیلم کن به خود جلب کند. فیلم از نظر عناصر تکنیکی شگفت‌انگیز است، اما نکته طلایی آن حضور جیک جیلنهال در یکی از بهت‌آورترین نقش‌آفرینی‌هایش است. پس از قرارگرفتن در چند قدمی جایزه اسکار بازیگری برای فیلم‌های «زندانیان» و «شبگرد» شاید این‌بار شیرینی دریافت این جایزه نصیب او شود.


منبع: برترینها

آقای تلویزیون لطفا به دهه ۷۰ برگرد

فراموش نکرده‌ایم در زمان‌های نه چندان دور بسیاری از مردم مشکلات خود را پای تلویزیون فراموش می‌کردند و برای یک ساعت پای یک سریال طنز می‌خندیدند و از زندگی لذت می‌بردند.

عصر ایران؛ مصطفی داننده- من سال‌هاست که دیگر در تلویزیون سریال خوبی ندیدم. به نظر می‌رسد مسئولان صداوسیما تصمیم گرفته‌اند فقط سریال بسازند که بگویند ساخته‌ایم وگرنه کاری به محتوای آن ندارند و از خود نمی‌پرسند این فیلم چه دردی از جامعه ایران دوا خواهد کرد.

کاش مسئولان تلویزیون از خود می‌پرسیدند چرا مردم این روزها به جای سریال‌های تازه ساخت شده هنوز دل‌ بسته سریال‌های قدیمی شبکه آی فیلم هستند. هنوز مردم آژانس دوستی و مسافری از هند را می‌بینند و از دیدن دوبار، سه‌بار و حتی ده بار آن لذت می‌برند.

سریال‌های کنونی تلویزیون از دل جامعه بیرون نمی‌آیند. در سال‌های نه چندان دور سریال‌ها حرف‌ مردم را می‌زدند. بعضی از مردم، مشکلات و راه‌کارهای خود را در تلویزیون می‌دیدند اما امروز به نظر می‌رسد مسئولان این رسانه دیگر حرفی برای گفتن ندارند.

آقای تلویزیون لطفا به دهه 70 برگرد

فراموش نکرده‌ایم در زمان‌های نه چندان دور بسیاری از مردم مشکلات خود را پای تلویزیون فراموش می‌کردند و برای یک ساعت پای یک سریال طنز می‌خندیدند و از زندگی لذت می‌بردند. تلویزیون خنداندن مردم را فراموش کرده است.

بسیاری از سریال‌ سازان بزرگ، صداوسیما را ترک کرده اند و همین موضوع باعث شده این سازمان با بحران تولید سریال های پرمخاطب وجذاب به ویژه مجموعه های طنز روبرو شود. بازگشت رضا عطاران، سریال ساختن مهران مدیری بدون محدودیت‌ها و خطوط قرمز خود ساخته می‌تواند زمینه ساز آشتی بسیاری از مردم با تلویزیون می شود. قطعا اگر فضا برای این افراد آماده شود آنها حاضر نمی‌شوند در سیمای خانگی سریال بسازند.

شاید برخی بگویند دیگر سوژه‌ای برای فیلم ساختن نیست و تمام سوژه‌ها ساخته شده و تمام شده است. «نه». در دنیای به این بزرگی هیچگاه سوژه‌ها تمام نمی‌شوند. می‌خواهید همین الان از یک سوژه ناب سریال سازی برایتان بنویسم.

همه شما حتما این روزها درگیر اخبار قتل‌های کودکان و نوجوانان هستید. کودکانی که به خاطر زیورآلات طلا همراه خود، قربانی امیال شیطانی می‌شوند.

این قربانی شدن به دلیل این است که بسیاری از خانواده‌ها و کودکان آموزش ندیده‌اند و نمی‌دانند با چنین مسائلی چگونه برخورد کنند. تلویزیون می‌تواند در کنار ساختن فیلم‌های پلیسی هالییودی، به سراغ این موضوعات برود.

پخش این سریال‌ها می‌تواند بهترین کلاس آموزشی برای مردم باشد.

همکاری صحیح صداوسیما و پلیس و حتی قوه قضائیه می‌تواند زمینه سازی فرهنگ سازی بزرگ در جامعه ایرانی شود. می‌شود به راحتی بدون هزینه خاصی با ساخت یک سریال دانش‌ حقوقی مردم را بالا برد و به آنها آموزش داد که با مسائل حقوقی و قضایی چگونه برخورد کنند.

به نظر می‌رسد تلویزیون از مطرح کردن بسیاری از مسائل اجتماعی و فرهنگی می‌ترسد و حاضر نیست آنها را مطرح کند. این ترس باعث شده است تا نتوانیم برای بحران‌های اجتماعی راه‌حل‌های مناسبی پیدا کنیم.

باید از مسئولان تلویزیون بخواهیم به دهه ۷۰ و یا ۸۰ برگردند و سریال‌هایی مانند درشهر، روزگار جوانی و شب‌های برره بسازند.


منبع: عصرایران

خواننده «دوباره ایران»: به من می‌گفتند اگر روحانی رأی نیاورد برایت بد می‌شود

حجت اشرف‌زاده گفت:بسیاری به من گفتند اگر روحانی در انتخابات ریاست جمهوری رأی نیاورد، برایت بد می‌شود؛ اما من برای مردمم و حقایق خواندم. امیدوارم در این مسیر اتفاق‌های بهتری برای هنر ایران بیفتد و یکسری ممنوعیت‌ها حل شود.

حجت اشرف‌زاده ـ خواننده ـ در گفت‌وگویی با ایسنا، با اشاره به ترانه «دوباره ایران» که آن را در حمایت از حجت‌الاسلام حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری امسال خواند، اظهارکرد:دیدیم در نهایت چه کسی در کنار آقای روحانی و چه کسی در کنار رقبای او ایستاد؟ این باور من است که هنر واقعی شفاف‌ترین حقایق را با خودش دارد. من خواننده ستادی نبودم و چیزی برای خواندن این اثر دریافت نکردم اگر کسی می‌داند رقمی دریافت کردم و مدرکی دارد بگوید.

او ادامه داد: من برای مردمم خواندم و خواهم خواند؛ بسیاری به من گفتند اگر روحانی رأی نیاورد برایت بد می‌شود اما من برای مردم و حقایق خواندم؛ امیدوارم در مسیر اتفاقات برای هنر ایران اتفاق‌های بهتری بیفتد و یکسری ممنوعیت‌ها حل شود و من بتوانم حداقل در شهر خودم نیشابور کنسرت بدهم.

اشرف‌زاده با اشاره به لغو کنسرت‌های خراسان بیان کرد: من چرا نمی‌توانم در شهر خودم (نیشابور) کنسرت بدهم؟ مردم به اهالی موسیقی علاقه‌مند هستند اما نمی‌توانند صدای او را (در کنسرت) بشنوند در حالی که می‌توانند ساعت‌ها کانال‌های ماهواره‌ای ببینند. بزرگتر یا مدیری که این را درک نمی‌کند یعنی رابطه خوبی با جوانان و نوجوانان کشورش ندارد و خواسته‌های آن‌ها را نمی‌داند. نمی‌شود به زور به مردم بقبولانیم که موسیقی برایشان بد است، زیرا این باورکردنی نیست! موسیقی چیزی است که بسیاری با آن به عرش می‌روند و حالشان خوب می‌شود. احوالات انسانی در موسیقی نهفته است.

او اضافه کرد: موسیقی عاملی برای دوست داشتن‌ها و نهی‌ منکرها است؛ آنچه در امر به معروف و نهی از منکر است در موسیقی خوب جاری است. وقتی شما می‌گویید «آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست/ هرکجا هست خدایا به سلامت دارش»؛ هم دعا دارد، هم حال خوب دارد و هم نیکی و دوست داشتن در آن وجود دارد. چگونه وقتی خواننده‌ای این را می‌خواند، می‌گوییم برای مردم ممنوع است؟

اشرف‌زاده درباره فعالیت‌های هنری این روزهایش نیز گفت: آلبوم موسیقی «وقت عاشقی» آماده انتشار است و بین روزهای ۱۲ تا ۱۴ آذر که همزمان با سالروز تولدم است منتشر خواهد شد. بعد از آن به فاصله یک هفته تا ۱۰ روز کنسرت تهران را خواهیم داشت و بعد ان‌شاءلله کنسرت‌هایی برای شهرستان‌ها برنامه‌ریزی شده است.

این هنرمند درباره حضورش در سی‌وسومین جشنواره موسیقی فجر اظهار کرد: هنوز برای جشنواره موسیقی فجر با من صحبتی نشده است. من سال گذشته از سالن موسیقی‌ای که به من اختصاص داده بودند راضی نبودم. من به بلیت‌فروشی سال گذشته نیز اعتراض داشتم. برنامه‌ریزی مناسب و هماهنگی انجام نشده بود و اطلاع‌رسانی نشده بود. هرچند آن کنسرت برای من دلچسب بود و ۵۰۰ نفر از بهترین‌هایم برای دیدن اجرا آمده بودند اما توقع بیشتری برای هماهنگی‌ها وجود دارد که امیدوارم این اتفاق بیفتد.


منبع: عصرایران

دوست ندارم سیاه‌نمایی کنم

مرجان یگانه پرست
روزنامه بهار
بحران خودکشی و چالش نهنگ آبی که مسئله این روزهای جامعه ما شده است به سینما هم کشیده شد و سحر مصیبی، سازنده فیلم موفق و مستند «از صفر تا سکو» اعلام کرد که قصد دارد در این زمینه فیلمی بسازد. وی از ساخت فیلمی با عنوان «ساعت ۴:۲۰ دقیقه بیدارم کن» یاد کرد، اثری  که بر اساس طرحی از سحر مصیبی توسط طلا معتضدی در حال نگارش است.  این فیلم به چالش نهنگ آبی که یک ناامنی اینترنتی است، اشاره دارد. این فیلمنامه پس از ماه‌ها تحقیق اجتماعی و روانشناسی درباره بحران خودکشی در نوجوانان و جوانان نوشته خواهد شد. مصیبی پیش از این به عنوان مستندساز فیلم «صفر تا سکو» را کارگردانی کرده است که سال گذشته توانست در دهمین دوره جشنواره «سینماحقیقت» جایزه بهترین فیلم را از آن خود کند و از آذرماه امسال روی پرده سینماها می‌رود.
***
 شما در پروژه جدیدتان قصد دارید به بحران خودکشی و مسئله این روزهای جامعه یعنی اثر بازی «نهنگ آبی» بپردازید. چرا این سوژه را انتخاب کردید؟
مسئله نوجوانان، همیشه دغدغه من بوده است و دوست دارم درباره مسائل شان در جامعه و خانواده بدانم. این است که چرا باید یک بازی اینترنتی بتواند نوجوان‌ها را به سوی خود جلب کند. این مسئله چه در ایران و چه در خارج از ایران یک معضل جدی است. این در حالی است که برخی اعلام می‌کنند این بحران با تاثیر این بازی ایجاد نشده و مسائلی دیگر موجب این اتفاقات شده است. به شخصه فکر می‌کنم مسئله‌ای که مهم است، این است که کدام اتفاقات می‌تواند جوان‌ها را به سمت ناامیدی و خودکشی پیش ببرد. چند ماه پیش که من این طرح را با خانم معتضدی مطرح کردم و تحقیقات برای نگارش آن را شروع کردیم، هنوز بسیاری از اخبار مرتبط با آن رسانه‌ای نشده بود. برای من مهم بود که چه روندی باعث می‌شود که بچه‌ها به سمت یک جاذبه در اینجا یک بازی جذب شوند و یکسری اتفاقات را به وجود بیاورند.
 در حال حاضر خودکشی به بحران اصلی جامعه تبدیل شده است، آیا فیلم شما قصد طرح مسئله و آشنایی مخاطبان را دارد یا می‌خواهد تلنگری به جامعه وارد کند؟
قصد ندارم فقط به بحران خودکشی بپردازم، این بحران پایان قضیه است و مسئله من این نیست. من قصد دارم این مهم را بررسی کنم که اصلا چرا این اتفاقات رخ می‌دهد. مهم این است که نباید مسئله به خودکشی منجر شود. به نظرم اگر نسل جوان ما هدف و امید داشته باشد و خوشحال زندگی کند اصلا چرا باید به خودکشی برسد؟
 فکر نمی‌کنید که این معضل به دلیل عدم پیش بینی‌های لازم در جامعه است تا نوجوان‌ها و جوان‌ها هدفمند و پر انگیزه پیش بروند؟
بعد از پایان فیلمنامه و ساخت فیلم بهتر می‌توانیم در این باره گفت‌وگو کنیم اما در طی تحقیقاتی که من و طلا معتضدی داشتیم و ایشان بیشتر در حال تحقیق هستند، به این نتیجه رسیدیم که نباید چالش نهنگ آبی که منجر به خودکشی می‌شود، هدف نهایی ما نیست. فیلمی که گروه ما قصد دارد آن را بسازد، قرار نیست به خودکشی برسد و دوست داریم که وقتی به معضلی می‌پردازیم، تلاش کنیم تا راهکارهایی ارائه دهیم. راهکارهایی کارشناسانه و قابل انجام. ما دوست داریم که با بررسی این معضل اجتماعی، ریشه یابی کنیم که چرا این اتفاق رخ داده است و به جای بازسازی اتفاقات روز، راهکارهایی برای مقابله با آن ارائه دهیم. قطعا این معضل یک راهکار ندارد و بنا به شناخت هر فرد، راهکارهای متفاوتی را می‌توان پیشنهاد کرد. تلاش ما ایجاد امید و هدف مندی است که در مستند «صفر تا سکو» هم به آن پرداختم و متاسفانه در نسل جوان کم شده است.
من فکر کنم از طرفدارهای آثار شما بشوم چون جای فیلم‌های انگیزشی در سینمای ما خالی است.
اصلا دوست ندارم فیلمی بسازم و سیاه نمایی کنم. من فراری ام از اینکه مشکلات جامعه را نشان بدهم و بخواهم تنها بر آنها گریه کنیم. در این پروژه هم تلاشم این است که از سیاه نمایی دوری کنم و امیدوارم بعد از ساخت، بیننده به این نتیجه برسد که می‌توان در مواجهه با چنین بحرانی هم واکنش درست داشت و آن را مدیریت کرد. در آثار مختلف به اندازه کافی سیاه نمایی داشته ایم و داریم.
 خیلی برایم جالب است که شما روی مسئله‌ای دست گذشته اید که حساسیت برانگیز است و ممکن است دچار ممیزی یا سانسور شود. به این نکته توجه دارید  که در طی مسیر چه عواقبی پیش می‌آید؟
در حال حاضر نمی‌توانم به طور مشخص درباره این مسئله حرف بزنم و لازم است که فیلمنامه کامل شود ولی تلاش می‌کنم که بر اساس اطلاعات و واقعیات پیش برویم. در این مسیر از تحقیقات هم به خوبی بهره می‌گیریم و عجله‌ای هم نداریم. تلاش اصلی ما این است که با وجود نمایش یک معضل اجتماعی، حال آدم‌ها از دیدن آن خوب شود. در حال حاضر یکسری مسائل برای خود من هم علامت سئوال است و به وضوح نمی‌توانم درباره آنها حرف بزنم. قطعا گروه ما فیلمی با سیاه نمایی مطلق نخواهد ساخت و راهکارهایی بدون شعار دادن پیش پای مخاطب گذاشت.
 در دوره هایی استفاده از قرص‌های روان گردان و فرار نوجوانان از خانه، مسئله جامعه بود ولی مسئله این روزهای نوجوانان، خودکشی است و پرداختن به آن در آثار سینمایی چه اهمیتی دارد؟
در مواقعی پرداختن به معضلات اجتماعی می‌تواند اثراتی داشته باشد و این اثرات گاه خوب و گاه بد است. مهم است که زیادی یک معضل، بزرگ نشود چون بزرگنمایی آن باعث توجه کاذب به آن می‌شود که به نظرم در مورد بازی نهنگ آبی هم این روند پیش آمد.
 در دوره‌ای بعد از مرگ مرلین مونرو، آمار خودکشی افزایش یافت ولی بعد از مرگ رابین ویلیامز با کنترل و توجه رسانه‌ها به این مسئله، آمار خودکشی کاهش پیدا کرد. نقش رسانه‌ها و مدیوم هایی چون سینما و تلویزیون را در آگاه‌سازی جامعه درباره این نوع بحران‌ها چقدر موثر می‌دانید؟
نقش رسانه در آگاه سازی مهم است اما برخی مسائل نیاز به آگاه سازی روانشناسانه و عمیق تری دارند. از این رو معتقدم هر خبری هم نباید عمومی شود. چالش نهنگ آبی با اخباری ضد و نقیص مطرح شد و در جوان‌ها کنجکاوی ایجاد کرد. گاهی فکر می‌کنم این بازی شاید اینقدر هم نمی‌توانست خطرناک باشد، اگر به آن بها داده نمی‌شد و تا این حد مطرح نمی‌شد.
 به نظرتان این مسئله برآمده از مشکلات جامعه و ضعف خانواده‌ها است یا به دلیل عدم نظارت بر محتوای فضای مجازی ایجاد شده است؟ فیلم شما روی کدام مورد تاکید دارد؟
نمی توانیم مقصر اصلی این فجایع را جامعه بدانیم خیلی موارد در بروز این اتفاقات موثر هستند. ما در طی تحقیقات روانشناسی شاهد هستیم که خانواده ها، نوع تربیت و فضای مجازی در ایجاد این بحران اثرگذار بوده است. فراموش نکنیم که بچه‌ها در فضای مجازی به هر محتوایی دسترسی دارند و اغلب آگاهی لازم را نه خود و نه خانواده‌هایشان نسبت به آن معضل ندارند.
 بحث تحقیقات جامعه شناسانه و روانشناسانه در روند کار شما دیده می‌شود. این سبک کارتان است یا به دلیل شرایط این بحران، این شیوه را انتخاب کرده اید؟
وقتی فیلمی با پیش زمینه‌های اجتماعی می‌سازیم باید به نمونه‌های آن در جامعه توجه کنیم تا بر اساس شناسنامه و شناخت درباره آنها اثری ساخته شود. باید شخصیت‌های فیلم را با تحقیقات جامعه شناسانه شناخت.
 ممکن است که به فاجعه‌ای که برای دو دختر اصفهانی افتاد و بحث داغ خبرها شدند هم در اثرتان اشاره کنید؟
نه اصلا چنین قصدی ندارم.
 رگه‌های اجتماعی در اثر دیگرتان یعنی «صفر تا سکو» هم به خوبی مشهود بود. سوژه‌ها باید چه ویژگی داشته باشند تا شما آنها را انتخاب کنید؟
من به آدم‌ها و مسائل اجتماعی توجه دارم و به همین دلیل آدم هایی از دل همین جامعه، سوژه فیلم‌های من می‌شوند. به شخصه به سمت آدم هایی که امید و هدف دارند، جذب می‌شوند و از این جهت خواهران منصوری مورد توجه من قرار گرفتند. این سه نفر بسیار پرتلاش و هدفمند بودند و خیلی پیشتر از اینکه در برنامه «ماه عسل» سال گذشته مطرح شوند، با آنها آشنا شدم و مستندی درباره تلاش‌های آنها ساختم که در جشنواره مستند سال گذشته هم موفق به کسب جایزه شد.
منبع: بهارنیوز

مقامات ژاپنی: از شوک برکناری متکی تا ۳ سال برق تولید کردیم! (طنز)

دیدار اعضای شورای شهر و شهردار تهران با رئیس جمهور میمون عزادار جنازه بچه اش را خورد! (عکس) مقررات کسر خدمت فرزندان ایثارگران ابلاغ شد (+جزئیات) محمد انصاری خواهان حضور در کربلا مصرف این خوراکی ها در هوای سرد ضروریست دلار دولتی ۳۵۰۰ تومان را هم رد کرد (+جدول) سعد حریری: بازگشتم به لبنان بستگی به شرایط سیاسی و امنیتی کشور دارد ابراهیم رئیسی شب گذشته در جمع زائران حرم امام علی علیه السلام (فیلم) مراسم روز مازندران (عکس) ۶۳۹ میخ در شکم مرد هندی! (+عکس)

این کلیپ برای ندیدن است!  (۴۸ نظر)

آقای روحانی، شرایط عادی شده است، مراقب باشید  (۴۲ نظر)

دستور دهید این آمار تکذیب شود. با تشکر!  (۱۳ نظر)

واژگونی مرگبار اتوبوس در جاده سوادکوه (+فیلم) / ۱۳ کشته و ۱۹ زخمی (+اسامی مجروحان)  (۹ نظر)

هشدار ائتلاف نظامی عربستان به ایران: حمله موشکی حوثی ها به ریاض، تعرض نظامی مستقیم ایران به عربستان می دانیم/ حق پاسخگویی به ایران محفوظ است  (۹ نظر)

لطفا سرکار نرو  (۸ نظر)

محمود سریع القلم: چرا احساس بی‌ثباتی می­‌کنیم؟/ ایران، کشور افراد است و نه سیستم­ ها  (۷ نظر)

مرد مستعفی لبنان  (۴ نظر)


منبع: عصرایران

شباهتی که برای بازیگر پیشکسوت دردسرساز شد

شهروند نوشت: بعضی‌ها هستند که یک عمری نان شباهتشان به یک شخصیت خاص را می‌خورند؛ مثل همین پسری که چون شبیه مسی است، بلند شده رفته در اسپانیا خوش می‌گذراند. عده‌ای دیگر هم هستند که چوب این شباهت را می‌خورند و این دیگر به خوش‌شانسی و بدشانسی طرف برمی‌گردد که شبیه چه کسی باشی.

محمود بصیری از این نظر یکی از بدشانس‌ترین‌هاست.محمود بصیری که به دلیل شباهتش به رئیس‌جمهوری سابق ایران مدت ٧-۶‌سال ممنوع‌الکار شد؛ درباره این قضیه گفت: در آن ٨-٧سال، کسی سراغ من نمی‌آمد و دلیل این اتفاق را شما باید از ریاست تلویزیون و وزیر ارشاد بپرسید! آنها گفتند؛ من شبیه احمدی‌نژادم! اگر شبیه بن لادن بودم، تکلیفم چه بود؟

در این مدت من هیچ‌جا نه صحبتی کردم، نه چیزی گفتم، اما کسانی هستند که اصطلاحا چوب زیر دیگ کن هستند و در روزنامه‌هایشان چیزهایی نوشتند که به این اتفاق دامن زد.

بصیری از آن دوران خاطره‌ای دردناک دارد: یک دختر خانمی من را در خیابان دید و گفت؛ آقای بصیری یک بازیگری هست که نقش اوباما را بازی کرده و اوباما از او تقدیر کرده و گفته؛ اگر کم و کسری داری به تو کمک کنیم اما اینها شما را کنار گذاشتند!محمود بصیری که در تلویزیون سخن می‌گفت، درباره کارهای جدید این سال‌ها هم سخن گفت: در تمام این سال‌ها کاری ساخته نشد که بشود به آن افتخار کرد اما من خوشحالم که با همه توان ایستادم.


منبع: عصرایران