۲جایزه جشنواره فیلم بلاروس برای«نفس»

فیلم سینمایی «نفس» ساخته نرگس آبیار دو جایزه بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر کودک و نوجوان را از بیست و چهارمین جشنواره فیلم «مینسک، لیستاپاد» کشور بلاروس دریافت کرد. بنا بر اعلام روابط عمومی فیلم، بیست و چهارمین جشنواره فیلم «مینسک، لیستاپاد» از تاریخ ۱۲ آبان اغاز شده و تا ۱۹ آبان ماه ادامه دارد. فیلم سینمایی «نفس» در بخش مسابقه فیلم‌های کودک و نوجوان این جشنواره که با شعار «حقیقت، عشق و زیبایی» در حال برگزاری است، عنوان بهترین کارگردان را دریافت کرد و ساره نورموسوی بازیگر خردسال فیلم «نفس» نیز بهترین بازیگر کودک جشنواره فیلم بلاروس شد.

عرضه و پخش بین فیلم سینمایی «نفس» به عهده محمد اطبایی است و این فیلم تاکنون ۶ جایزه بین‌المللی دریافت کرده که ٣ جایزه به‌عنوان بهترین کارگردان به نرگس آبیار اهدا شده است. این فیلم به عنوان نماینده ایران به آکادمی اسکار نیز معرفی شده است.
 
منبع: بهارنیوز

استاد تلفیق عناصر بومی و مدرن

مرجان یگانه‌پرست_ روزنامه بهار
ادبیات داستانی ایران با سید محمدعلی جمال زاده پا به دورانی جدید گذاشت. داستان های مجموعه «یکی بود و یکی نبود» با نمونه های مشابه و پیشین خود تفاوت های بسیاری در شخصیت پردازی، شیوه های روایی و زبان داشت. داستان نویسی کوتاه توسط جمال زاده پیش تر از دهخدا رفت. جمالزاده، آغازگر داستان نویسی مدرن بود و توانست در طی سفرها و زیست در کشورهای اروپایی و خاورمیانه با ادبیات غرب آشنا شود.  تاثیر او از ادبیات غرب به سبک نوشتاری و کوتاه نویسی منتهی شد اما در محتوا همچنان به عناصر بومی و ایرانی در پیوند بود و این عناصر را به خوبی در آثارش به رشته تحریر درآورد. به مناسبت سالمرگ این نویسنده و پژوهشگر تاثیرگذار در ادبیات مدرن فارسی با علی دهباشی، نویسنده، ادب پژوه و سردبیر مجله فرهنگی «بخارا» گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.
***
* چرا جمالزاده، مهمترین نویسنده داستان کوتاه محسوب می‌شود؟ او چه تاثیری در ادبیات مدرن ایران گذاشت؟
بیش از صد سال از آن روزی که در برلن، چهارشنبه شبی که جمالزاده «فارسی شکر است» را برای سید حسن تقی زاده، علامه قزوینی، پورداود و چند تن دیگر خواند و بدین وسیله نخستین داستان مدرن فارسی نوشته شد، می‌گذرد. راهی را که جمالزاده آغاز کرد اینک سه نسل بعد از او و به عبارت دقیق تر چهار نسل بعد از او به جایگاهی رسانده‌اند که آثار ادبیات داستانی ایران، به زبان‌های گوناگون ترجمه شده است. بدیهی است که جمالزاده برای نخستین بار موفق شد، شیوه داستان نویسی غربی را به کار بگیرد و برای اولین بار بود که ضرب المثل‌ها و گفتارهای عامیانه مردم کوچه و بازار را وارد داستان فارسی کرد. آثار او هنوز بعد از گذشت چندین دهه خواندنی و ماندگار است. جمالزاده راهی را آغاز کرد که بدون تردید در تاریخ ادبیات و داستان نویسی ایران برگ زرینی است که برای همیشه خواهد ماند. در عرصه دیگر کارهای جمالزاده مانند پژوهش‌های ادبی و کتاب «گنج شایگان» باید در مجالی دیگر سخن گفت. اینک خوشبختانه همه آثار داستانی او زیر نظر هیات امنای چاپ آثار جمالزاده منتشر شده است.

* جمالزاده در طول زندگی‌اش بسیار سفر کرد و در خارج از ایران زندگی کرد، این سفرها و ارتباط مستقیم با فرهنگ غربی چه تاثیری در سبک نوشتاری او گذاشت؟
سفرهایی که او در طی زندگی‌اش به کشورهای مختلف اروپایی و خاورمیانه داشت، در پخته کردن نگاه و بینش او تاثیراتی جدی داشت اما زندگی و منش غربی در زندگی او اثر نداشت. او تا آخرین لحظه عمرش به آداب و سنت‌های ایرانی قطع نشد.

* چرا سبک داستان نویسی او را در مدرن سازی داستان نویسی ایران موثر می‌دانند؟ به چه دلیل؟
سبک داستان نویسی او را به دلیل آغازگربودنش در داستان نویسی مدرن موثر می‌دانیم. او بود که نهضت داستان نویسی مدرن ایران را بنا گذاشت و سبک نوشتاری روان و ساده را در آثارش پیش گرفت. او توانست راهی را بنیان بگذارد که پیروان بسیاری چون صادق هدایت، صادق چوبک، جلال آل احمد، سیمین دانشور و چند تن دیگر این سبک نوشتاری را ادامه دادند و راه او را دنبال کردند.

* جایگاه جمالزاده بین نویسندگان مهمی چون هدایت و آل احمد را چطور ارزیابی می‌کنید؟ هر یک از این سه نفر چه تاثیراتی درداستان نویسی جدید ایران گذاشتند؟
در بین این نویسندگان، این جمالزاده بود که شیوه داستان نویسی مدرن را بنا کرد و از این رو آغازگر داستان نویسی مدرن محسوب می‌شود اما افرادی چون صادق هدایت در ادامه این روند برجسته تر شدند. درست مانند نیما یوشیج که آغازگر شعر نو فارسی بود اما این احمد شاملو و اخوان بودند که در این سبک، صاحب نام‌تر و پیشتازتر از او شدند. جمالزاده یک نویسنده بین‌المللی بود و تکیه‌اش به ادبیات غرب بود. آثار او بیشتر پرداخت به مسائلی بود که در روان و روح یک ملت و جامعه می‌گذرد اما سبک کار نویسنده‌ای مثل آل احمد به این ترتیب بود که بیشتر به مسائل اجتماعی و سیاسی توجه داشت و به خوبی فضای سیاسی و اجتماعی را در آثارش می‌گنجاند.

* امتیاز آثار جمالزاده به دانشگاه تهران رسید. این اعطای امتیاز با وجود یک بنیاد نمی‌توانست بهتر عمل کند؟
جمالزاده وصیت کرد که این آثار در اختیار دانشگاه تهران قرار بگیرد. طبق وصیت او، درآمد حاصل از فروش این آثار صرف چند مجموعه می‌شود. بخشی از این درآمد به عنوان کمک هزینه به بورسیه‌های ادبیات تعلق می‌گیرد. بخشی دیگر برای تجهیز کتابخانه‌های کشور هزینه می‌شود تا به روز شوند. بخش دیگری از آن به یتیم خانه‌ای در اصفهان داده می‌شود. به زودی نیز قرار است جایزه‌ای به نام جمالزاده طراحی شود تا به نویسندگان برتر در سال اهدا شود. در ظاهر این امتیاز این آثار به دانشگاه تهران رسید اما از آنجا که هیات امنایی در راس آن قرار دارد، به نوعی به روال بنیاد عمل می‌کند.

* در حال حاضر داستان نویسی چه وضعیتی دارد؟ آیا نویسندگانی بوده‌اند که تاثیری جدی در ادبیات روز داشته باشند؟
داستان نویسی ایران نسبت به شعر فارسی پیشتاز تر بوده و خیلی رشد کرده است. در طی سی و چند سال اخیر این رشد قابل توجه هم بوده است و نویسندگان جوانی آمدند که به مسائل طبقه متوسط جامعه به خوبی پرداختند و انسان شهری را وارد رمان ایرانی کردند. در این میان می‌توان از داستان هایی چون «زمستان ۶۲» و «ثریا در اغما» از اسماعیل فصیح و «رازهای سرزمین من» از رضا براهنی یاد کرد. این آثار خیلی مهم هستند و توانستند ادبیات ایرانی را رشد بدهند.

* اما در همین سال‌ها نویسنده‌ای وارد عرصه داستان نویسی نشد که بتواند جریان سازی کند و به مانند نویسندگان دهه ۳۰ و ۴۰ در جامعه اثرگذاری باشد؟
به نظرم خاصیت دهه‌های اخیر، جریان سازی نیست و در دوران فعلی به دلیل تعدد نویسندگان، پیشرفت صنعت چاپ و دیگر عناصر، مفهوم جریان سازی از بین رفته است. به نظر من در کل جهان، این گونه شده است و چنین مفهومی دیگر کاربرد ندارد. اگر به داستان‌های نویسندگان سال‌های اخیر نگاه کنید می‌بینید که بسیاری از آنها به چاپ‌های متعدد رسیده‌اند و تعدد چاپ یعنی با مردم ارتباط گرفته‌اند و دیده شده‌اند البته نویسندگان ما در ادبیات جهان کمتر دیده شده‌اند هر چند روند آن هم کمابیش راه افتاده است.

* داشته‌های فرهنگی ما که در ضعف کلام و داستان غبار گرفته بود و در تعامل با فرهنگ غربی رو به تحقیر شدن می‌رفت، با آثار نویسندگان جدید ایرانی جلوه‌ای  دیگر گرفتند. آیا این نویسندگان کمک کردند تا این منابع و آداب از دست نروند؟
برعکس تصور رایج که فکر می‌کند باید به مانند نویسنده غربی بنویسد، جمالزاده این نوع نگاه را نداشت. به طور مثال شما اگر کتاب «صد سال تنهایی» گارسیا مارکز را بخوانید، می‌بینید که تمام عناصر این رمان در دهکده‌ای دور افتاده رخ می‌دهد و عناصر اصلی آن بومی همان منطقه است اما پیام و بیان آن جهانی است. اگر نویسندگان ما بتوانند با سرچشمه‌های قدیمی و بومی ایران رابطه برقرار کنند از حکایات و روایات گرفته تا تاریخ بیهقی و کلیه و دمنه و امثالهم، می‌تواند به زنده کردن فرهنگ ایرانی کمک کنند. شاید این سئوال پیش بیاید که چرا باید از این نوع آثار تاثیر بگیرند اما باید گفت که هنرمندانه کار کردن این است که بتوانند از داشته‌های فرهنگی ایران بهره مند شوند. معتقدم نویسنده‌ها برای موفق شدن باید به ریشه‌های خود بازگردند. مثلا آداب و رسومی که در لرستان یا کردستان هست یا در کرمانشاه و در جنوب ایران می‌توانند به داستان‌ها راه یابند و شوری تازه ایجاد کنند اما متاسفانه نویسنده‌های ما به این امر توجه ندارند. نویسنده‌ای مثل منیرو روانی پور با کتاب‌هایش چون «کولی در آتش» و «منیرو» به خوبی فرهنگ بومی جنوب را به مخاطب معرفی کرد. او به خوبی از این عناصر استفاده کرد. از این منظر جمالزاده هم در بهره گرفتن از عناصر بومی ایرنی، موفق ترین بود. او در درونی کردن عناصر بومی در داستان مدرن توانمند بود.

* نکته اینجاست که جمالزاده سال‌ها در خارج از ایران زندگی کرد اما پیوند او با عناصر ایرانی قطع نشد.
بله از استثناها بود. نوشته‌های او نشان می‌دهند که این پیوند قطع نشد و همواره عناصر بومی و فرهنگی ایرانی را در آثارش زنده کرد.
منبع: بهارنیوز

پایان «مصادره» در ارمنستان

فیلمبرداری بخش ارمنستان فیلم سینمایی «مصادره» به کارگردانی مهران احمدی، با حضور سفیر ایران در این کشور به پایان رسید.

به گزارش روابط عمومی این پروژه، فیلمبرداری بخش ارمنستان این فیلم سینمایی در یک ماه گذشته ادامه داشت و در آخرین روز، عوامل «مصادره» میهمان سفیر ایران در این کشور شدند. پس از آن نیز، آخرین بخش‌های مربوط به این کشور، جلوی دوربین رفت.

در این دیدار، مهران احمدی از حمایت‌های سفارت ایران برای ساخت فیلم در کشور ارمنستان تشکر کرد و گفت: سفارت جمهوری اسلامی ایران در ایروان از روزهای ابتدایی پیش تولید فیلم در کنار عوامل تولید بود و در تمامی مراحل فیلمبرداری از اخذ مجوزهای مختلف تا انتخاب لوکیشن‌ها، اقامت گروه و تجهیزات فیلمبرداری کمک‌های زیادی کرد.

سجادی، سفیر ایران در ارمنستان نیز با تاکید بر اینکه هنرمندان سفیران فرهنگی جمهوری اسلامی در خارج از کشور هستند، بیان کرد: هنرمندان با بهره‌گیری از استعداد ذاتی و خدادادی خود و از طریق ساخت فیلم، تئاتر، موسیقی، شعر و… ، فرهنگ و تمدن غنی ایرانی را به جهانیان عرضه می‌دارند و به نحو مطلوبی در پیشبرد دیپلماسی عمومی کشور نقش مهمی ایفا می‌کنند.

او همچنین تاکید کرد: آقای ظریف به کارکنان دستگاه دیپلماسی موکدا توصیه کرده‌اند که توجه خاصی به هنرمندان کشور که معرف فرهنگ، تمدن، افتخار و غرور ایرانی هستند داشته باشیم.

سفیر ایران سپس با بیان اینکه هنرمندان، ایثارگران فرهنگی و هنری کشور هستند، گفت: هنرمندان در عصه فرهنگ و هنر، پیشقراول اقدامات دولت‌ها در عرصه دیپلماسی عمومی هستند. ما سعی کردیم از روزهای ابتدایی شروع کار پروژه سینمایی «مصادره»، در کنار عوامل آن باشیم و مشکلات و مسائل را مدیریت کنیم تا مراحل تولید فیلم در ارمنستان دچار اختلال نشود.

بر اساس این گزارش، در هفته‌های گذشته، تدوین فیلم سینمایی کمدی «مصادره» در حال انجام است تا فیلم در مهلت زمان مقرر به دبیرخانه جشنواره فیلم فجر ارسال شود.


منبع: عصرایران

فیلمبرداری «مصادره» با حضور سفیر ایران در ارمنستان

فیلمبرداری بخش ارمنستان فیلم سینمایی «مصادره» به کارگردانی مهران احمدی، با حضور سفیر ایران در این کشور به پایان رسید.

به گزارش ایسنا، به نقل از روابط عمومی فیلم «مصادره»، فیلمبرداری بخش ارمنستان این فیلم سینمایی در یک ماه گذشته ادامه داشت و در آخرین روز، عوامل «مصادره» میهمان سفیر ایران در این کشور شدند. پس از آن نیز، آخرین بخش‌های مربوط به این کشور، جلوی دوربین رفت.

در این دیدار، مهران احمدی از حمایت‌های سفارت ایران برای ساخت فیلم در کشور ارمنستان تشکر کرد و گفت: سفارت جمهوری اسلامی ایران در ایروان از روزهای ابتدایی پیش تولید فیلم در کنار عوامل تولید بود و در تمامی مراحل فیلمبرداری از اخذ مجوزهای مختلف تا انتخاب لوکیشن‌ها، اقامت گروه و تجهیزات فیلمبرداری کمک‌های زیادی کرد.

سجادی، سفیر ایران در ارمنستان نیز با تاکید بر اینکه هنرمندان سفیران فرهنگی جمهوری اسلامی در خارج از کشور هستند، بیان کرد: هنرمندان با بهره‌گیری از استعداد ذاتی و خدادادی خود و از طریق ساخت فیلم، تئاتر، موسیقی، شعر و… ، فرهنگ و تمدن غنی ایرانی را به جهانیان عرضه می‌دارند و به نحو مطلوبی در پیشبرد دیپلماسی عمومی کشور نقش مهمی ایفا می‌کنند.

او همچنین تاکید کرد: آقای ظریف به کارکنان دستگاه دیپلماسی موکدا توصیه کرده‌اند که توجه خاصی به هنرمندان کشور که معرف فرهنگ، تمدن، افتخار و غرور ایرانی هستند، داشته باشیم.

سفیر ایران سپس با بیان اینکه هنرمندان، ایثارگران فرهنگی و هنری کشور هستند، گفت: هنرمندان در عرصه فرهنگ و هنر، پیشقراول اقدامات دولت‌ها در عرصه دیپلماسی عمومی هستند. ما سعی کردیم از روزهای ابتدایی شروع کار پروژه سینمایی «مصادره»، در کنار عوامل آن باشیم و مشکلات و مسائل را مدیریت کنیم تا مراحل تولید فیلم در ارمنستان دچار اختلال نشود.

بر اساس این گزارش، در هفته‌های گذشته، تدوین فیلم سینمایی کمدی «مصادره» در حال انجام است تا فیلم در مهلت زمان مقرر به دبیرخانه جشنواره فیلم فجر ارسال شود.


منبع: عصرایران

موزه لوور به امارات می‌رود

رییس دپارتمان فرهنگ و گردشگری امارات گفت این مکان چیزی بیش از یک موزه است و مرکزی برای صلح، پذیرش، تحمل و آموزش نیز هست.

شعبه موزه معروف لوور فرانسه در کشور امارات و با سرمایه‌گذاری بالغ بر یک میلیارد دلار افتتاح می‌شود.

به گزارش ایسنا به نقل از رویترز، این موزه روز شنبه (۱۱ نوامبر) و با حضور «امانوئل ماکرون» رییس‌جمهور فرانسه به عنوان مهمان ویژه افتتاح خواهد شد و امیدوار است با نمایش صدها اثر هنری و ارزشمند، گردشگرانی از سراسر جهان جذب کند.

موزه لوور ابوظبی که از سه طرف محصور به آب است، میزبان نمایش ۶۰۰ اثر هنری است که ۳۰۰ قطعه از آن از ۱۳ موسسه مهم هنری در فرانسه به امانت گرفته شده و در ۲۳ گالری دائمی این موزه به نمایش گذاشته می‌شود.

«محمد المبروک» رییس دپارتمان فرهنگ و گردشگری امارات گفت این مکان چیزی بیش از یک موزه است و مرکزی برای صلح، پذیرش، تحمل و آموزش نیز هست.

آثاری از «پل گوگن»، «ونسان ونگوگ» و «پابلو پیکاسو» از جمله مهم‌ترین نقاشی‌هایی است که در این موزه در معرض نمایش علاقه‌مندان قرار می‌گیرد و از جمله چیدمان‌های دائمی موزه لوور ابوظبی نیز می‌توان به مجسه‌ای اثر «آگوست رودین»، درختی عظیم از جنس برنز با برگ‌های آینه‌ای اثر «جوزژه پنونه» هنرمند ایتالیایی و سه حکاکی روی سنگ از «جنی هولمز» از امریکا اشاره کرد.

یک مجسمه ابولهول که قدمت آن به قرن ششم قبل از میلاد می‌رسد،‌ ۱۳ قطعه از کتیبه‌ای با سوره “حشر” قرآن کریم و یک مجسمه نیم‌تنه مرمرین از اسکندر مقدونی، نقاشی “تصویری از یک زن ناشناخته” اثر «لئوناردو داوینچی»،‌ نیز آثار بسیار ارزشمند این موزه به شمار می‌روند.

هزینه ووردی این موزه ۱۶.۳۰ دلار است و از پیش ۵ هزار بلیت برای روز افتتاحیه به فروش رفته است.


منبع: عصرایران

دلیل کم‌کاری جرج کلونی

بیش از یک سال است که یکی از شناخته‌شده‌ترین مردان اول هالیوود نقش اول نداشته و حالا در مصاحبه‌ای دلیل این امر را بیان کرده است.

اگر به صفحه آی‌ام‌دی‌بی جرج کلونی نگاه کنید می‌بینید که این بازیگر محبوب برنده جایزه اسکار از فیلم «غول پول» یعنی از ماه می سال گذشته تا به حال نقش اول یک فیلم سینمایی نبوده است.

به گزارش مهر به نقل از ای‌بی‌سی نیوز، در مصاحبه‌ای جدید، این چهره فعال توضیح داده که چرا در این بازه زمانی، مدتی را که روی پرده‌های سینما در نقش اول ظاهر می‌شود محدودتر کرده است.

او گفت: من الان مدت خیلی زیادی است که بازیگری می‌کنم و همان طور که می‌دانید ۵۶ ساله هستم. دیگر آن مردی نیستم که همه چیز را در فیلم به دست می‌آورد. البته نباید هم آن آدمی باشم که همه چیز را در فیلم به دست می‌آورد.

اما چنین چیزی به این معنی نیست که اگر نقش‌هایی واقعا خوب پیش بیایند کلونی آنها را رد خواهد کرد. او همچنین بسیار صادقانه درباره وضعیت مالی فعلی‌اش صحبت کرد.

کلونی در اشاره به فیلم سال ۱۹۸۲ که برای پل نیومن یک جایزه اسکار به ارمغان آورد گفت: اگر کسی با نقشی مثل نقشی که پل نیومن در فیلم «حکم» داشت پیش من بیاید مسلما سریع آن پیشنهاد را قبول خواهم کرد، اما دیگر نقش‌های زیادی مثل آن وجود ندارند. در گذشته بازیگری راه من برای پرداختن پول اجاره خانه بود، اما اخیرا یک کمپانی را به ارزش یک میلیارد دلار فروختم.

وی به کمپانی کاسامیگوس اشاره کرد که آن را با رند گربر تاسیس کرده بود. او این کمپانی را ماه ژوئن گذشته به کمپانی بریتانیایی دیاگئو به ارزش یک میلیارد دلار فروخت.

این بازیگر در جدیدترین پروژه‌اش که رنگ‌وبویی سیاسی هم دارد یعنی «سابربیکان» به جای این که نقش‌آفرینی کند تصمیم گرفت روی صندلی کارگردانی بنشیند. علاوه بر آن، او طی چند سال اخیر در فیلم‌های «هشت یار اوشن» و «آرگو» تهیه‌کننده بود.


منبع: عصرایران

«داستان یک روح»، فیلمی شاعرانه، ژرف و شورانگیز

اِم (رونی مارا) در همان شروع، کلماتی را در آغوش سی (کیسی افلک) به زبان می‌رانَد که گویی مسیر حرکت و حتی منزلگاه پایانی فیلم را روشن می‌کند. می‌گوید از زمانِ کودکی عادت داشته هنگام جابه‌جایی و ترک همیشگی خانه‌ها یادداشت‌هایی را در جاهای مختلف، در گوشه‌ها و درزها پنهان کند تا در صورت بازگشت به آن مکان‌ها چیزی از خودش را برایشان به یادگار گذاشته باشد؛ نوشته‌هایی در کاغذهایی به‌دقت تاشده برای یادآوری تمام آن چیزهایی که می‌خواهد از آن خانه(ها) به‌یاد داشته باشد. اما سی با سؤالش همان چرایی ترک آن خانه‌ها  از سوی ‌ام، ما را هدایت می‌کند به ناگزیری این انتخاب‌ها و تلخی به‌جامانده در آنها. در این لحظه، ناگهان صداهای عجیبی از اطراف خانه به گوش می‌رسد.

 «حضور» یک شبح

سی روی جدی و نگاه درهم خود را از طرف‌ ام چرخانده و به سوی بالای قاب می‌کشاند. نوری رقصان در گوشه‌ای از سقف دیده می‌شود که یکسره نگاهمان را به درخشش ستارگانی در آسمانِ شب وصل می‌کند. اتفاق اما اندکی بعد رخ می‌دهد. دوربین به‌آرامی از روی خانه همراه با رد دودی در فضا به‌سوی جاده می‌چرخد: سی در تصادفی در مقابل خانه می‌میرد. ‌ام چهره سی را روی تخت بیمارستان شناسایی کرده و او را زیر ملافه‌ای سفید تنها می‌گذارد. زمان می‌گذرد.

سی در زیر ملافه سفید با دو سوراخ طراحی‌شده در جای چشمانش بیدار شده و با طی‌کردنِ راه‌ها و روزها خودش را به خانه رسانده و در آنجا آمدنِ‌ ام را به انتظار می‌نشیند. درظاهر، حلقه فیلم کامل شده است: «حضور» یک زوج و رابطه‌شان با خانه‌ای که زمان (روزها و روزمرگی‌های درونش را) و تاریخ (گذشته و آینده‌‌اش را) به آغوش می‌کشد تا همراه با موسیقی ِ دنیل هارت روایتگر نگاه‌های خیره یک شبح از گوشه‌وکنارهای خانه و قاب باشد.

اما وضعیت احساسی ‌ام پس از آن اتفاق، زمانی آشکار می‌شود که در میانه انعکاس و رقص نورهای ردشده از پنجره‌ها بر دیوارهای خانه و در مقابل چشمان شبح/سی به خانه بازمی‌گردد. رونی مارا این بازگشت و اندوه خفه‌شده در گلویش را در مات‌زدگی‌های آنی، در پیگیری کارهای روزانه خانه و در خوردن بی‌وقفه کیک شکلاتی بزرگی در نمایی طولانی و بدون قطع بازی می‌کند. انگار می‌خواهد زمان را اسیر رفتارها و درون ناآرامش کند.

اما این دهن‌کجی درونی مارا نسبت به عدم «حضور» سی و البته لوری کارگردان با ریتم کشنده انتخاب‌شده‌اش برای به‌ تصویرکشیدنِ احساساتِ ‌ام در مسیری خلاف فیلم‌های ژانر با محوریت اشباح و ارواح، به بالاآوردنِ همه آن چیزهای پنهان‌شده  از سوی ‌ام می‌انجامد و یادمان نرود که در تمام طول این اتفاق، شبح با چشمان سیاهش در سکوت نظاره‌گر کارهای‌ ام بوده است؛ رفتاری که روزها و شب‌ها را درون خود می‌خواند و نمایشِ انتظاری که با دیدنِ شبحی دیگر در خانه روبه‌رو جلوه‌ای تازه نیز می‌یابد: «انتظار برای کسی که حتی در خاطره‌اش تصویر واضحی از آن ندارد». این را شبح خانه دیگر می‌گوید و به‌نحوی داستان شبح فیلمِ همین دیدن‌ها و به نظاره‌نشستن‌ها است.

تماشای روزمرگی‌های زن که در آینه روزها به فراموشی تلخی‌های گذشته و شروعِ رابطه جدید نیز می‌انجامد؛ رفتاری که شبح، قدرت پذیرش آن را ندارد و اینجاست که قدرت او را در به‌هم‌ریختن نظمِ واقعیت بیرونی و رساندن پیامش از طریق خانه می‌توانیم ببینیم -با پرتاب‌کردن کتاب‌های قفسه و برجسته‌کردن کلمات درون آنها-: ‌ام آماده اسباب‌کشی و ترک خانه می‌شود. نور رقصانْ خودش را بر شکاف لولای درِ اتاق دوباره نمایان می‌کند: ‌ام خاطراتش را در کلماتی یادداشت و در میان شکاف لولا چال کرده و خانه را ترک می‌کند. دوربین در این لحظه آن‌قدر به عقب حرکت می‌کند تا شبح/ سی را با لولای درِ اتاق در یک قاب بنشاند: چراغِ راه فیلم درادامه، خواندن و فهمیدن آن چیزی است که بر کاغذ به‌جامانده در شکاف نقش بسته است.

تا به‌اینجا به نظر می‌رسد لوری با چهارمین فیلمش داستان یک شبح در جهت دیگری نسبت به تجربه‌های گذشته‌اش حرکت می‌کند: با عریان‌کردنِ فیلم از شاخ‌وبرگ‌های اضافی در مسیر داستان‌پردازی رابطه یک زوج در نیمه اول فیلم و میدان‌دادن به ایده‌های ساده در اجرای جلوه‌های ویژه همچون طراحی شکل‌وشمایل شبح که یادآور این اتفاق در سینمای صامت است؛ در کنار انتخاب خانه‌ای تک‌افتاده در حاشیه شهر و البته پرداختِ مینی‌مال فضاهای داخلی آن.

 «حضور» یک شبح

داستان یک شبح گویی تعمقی است بر چرایی شکست‌ها و بی‌سرانجامی‌های آنها بی‌گناه‌اند٢ (٢٠١٣) که چهار سال پیش‌تر و از همین تاروپود ساخته شده بود: یک داستان عاشقانه دیگر که جدایی‌ها تهدیدش می‌کرد. فیلمی که بیشتر از آنکه به بسط جزئیات در روایت بپردازد، درگیر مجموعه‌ای از موقعیت‌های احساسی و نوعی سانتی‌مانتالیزمِ فرمایشی می‌شد که هر از گاه، لابه‌لای بازی‌های بانی و کلایدی کاراکترها، خودش را آشکار می‌کرد و این رویکرد مهندسی‌شده فیلم‌های قبلی همان محدوده هشداری است که خطرش نیمه دوم داستان شبح را نیز تهدید می‌کند: آیا لوری می‌تواند از راهی که برای طی‌کردنِ تغییر شیوه روایتش از زن/شبح/خانه در نیمه اول به شبح/خانه/  و غیاب زن (رسیدن به همان یادداشت) در نیمه دوم طراحی کرده، به سلامت عبور کند؟

درنهایت، ‌ام خانه ارواح را ترک می‌کند و به‌طور کامل از صحنه فیلم محو می‌شود. با رفتنش درِ خانه بسته می‌شود و با این صدا هم‌زمان پرتاب می‌شویم به کلمات جاری در داستان کوتاه «خانه ارواح» نوشته ویرجینیا وولف که جمله‌ای از آن در ابتدای فیلم نیز نقش بسته بود: «هر ساعتی که بیدار می‌شدی، دری بسته می‌شد. دست ‌در‌ دست از اتاقی به اتاق دیگر می‌رفتند، گاهی چیزی را جابه‌جا می‌کردند، گاهی دری را باز می‌کردند تا مطمئن شوند، این زوج اثیری»,٣ اطمینان از چه چیزی؟ از خاطره‌ای که در ذهن‌های هرکدام در آن خانه باقی مانده است؟

‌ام برای گذر از این خاطره‌ها بود که خانه را ترک می‌کرد و سی/شبح برای فهمیدنِ آن خاطره جامانده در دیوار خانه بود که آنجا می‌ماند. شبح تمام حواسش را پس از رفتنِ ‌ام به‌سوی درِ اتاق جمع می‌کند؛ اما هنگامِ رسیدن به یادداشت، ناگهان دری باز می‌شود و خانه از حضور صاحبان جدیدش، زنی با دو بچه پُر می‌شود.

شبح آنها را مانعی برای رسیدن به هدفش می‌داند و لوری از کلیشه‌های ژانر استفاده می‌کند تا خانواده جدید، آنجا را ترک کنند: انداختن قاب عکسی بر روی زمین، به‌هم‌کوبیدن درها و شکستن بشقاب و لیوان‌ها برای ترساندن زن و بچه‌هایش به وسیله  شبح و در ادامه نیز لوری راهی دیگر می‌سازد برای اضافه‌کردن داستان فرعی دیگری و ایجاد لایه‌های به‌ظاهر تازه برای پوشاندن «حضور» شبح با نظریه‌های دینی ویل اولدمن در شلوغی میهمانی برپاشده در خانه: «حضور خدا» و امیدداشتن در لحظه ناامیدی. آیا این همان ترس لوری در ازدست‌دادن مخاطبانش نیست که منجر به پرداخت این خرده‌پیرنگ‌ها می‌شود؟ که مبادا تلاش‌های پیگیرانه‌ و البته عاشقانه شبح در کشف دلنوشته‌های‌ ام برای مخاطبان در طول مسیر کافی نبوده و حتی خسته‌کننده نیز به‌نظر برسد؟

اما اکنون دیوارها پوسیده و خانه به ویرانه‌ای بدل شده است؛ ولی صدای کراندن لولا همچنان به‌گوش می‌رسد. پس از تلاش‌های فراوان، هنگام لمس‌شدنِ کاغذ یادداشت به وسیله دستان شبح ناگهان دهانه بولدوزر همچون اژدهایی خانه را می‌بلعد.

آیا ویرانی خانه همان خاموش‌شدنِ کورسوی آخرین روشنایی باقی‌مانده برای بازگشت ‌ام به خانه است؟ شبح خانه روبه‌رو این را خوب می‌داند و این‌گونه با افتادن ملافه سفید  روی زمین برای همیشه محو می‌شود: «آنها دیگر برنمی‌گردند» این را شبح قبل از فروپاشی می‌گوید. اما لوری از سی/شبح چیز دیگری می‌خواهد: تبدیل خانه از یکی از ضلع‌های مثلث درونی فیلم (زن/مرد/خانه) به ابزاری برای رسیدن به یادداشت و آن کلمات نادیده‌ ‌ام. اما اگر این، مهم‌ترین دستمایه فیلم است، پس چرا شبح هنگام ترک‌ ام، به‌ دنبالِ او خانه را ترک نمی‌کرد؟ مگر فهمیدنِ ‌ام برای لوری مهم‌تر از نقش خانه/زمین در برساختنِ شاکله ارتباط‌های موجود در فیلم نیست؟

 «حضور» یک شبح

اما این دوگانگی‌ها پایان فیلم را چنان در سیطره خود قرار می‌دهند که گویی لوری همه‌چیز را در امتداد و نه در کنار هم می‌خواهد: تاریخ و ترس‌هایش؛ ارتباط و تلخی‌هایش؛ و «حضور» روح و امیدهایش و با این نیرو، سی/شبح، تاریخ را با سرعتْ تمام می‌کند و در آخر، با سقوطی همچون فرشتگانِ ویم وندرس۴ از بالای آسمان‌خراش‌ها به گذشته زمین/خانه بازمی‌گردد. در پی گذشتن سال‌ها، خانه دوباره ساخته می‌شود.

سرانجام با آمدن ‌ام و سی به درون خانه و ورودشان به درون خلوت شبح که گویا سال‌ها در تنهایی به انتظار چنین روزی نشسته، تقارنی با یکی از سکانس‌های آغازین فیلم شکل می‌گیرد. آنجا که در میانه گفت‌وگویشان در تخت صدای بلند آکورد پیانو آنها را از جا کنده و به درون سالن می‌کشاند: تقارنی میانِ ترس از ناشناخته‌ها از سویی و اعتراض برزخ‌گونه یک شبح پس از مرگ از سوی دیگر. اما این تلخی همیشه مانده بر زبانمان آیا کافی نیست برای رهاکردن هر مخاطب درون برزخ بغض‌های فروخفته و البته ناتمامِ جاری در پس از مرگ؟ جواب لوری یک «نه» بزرگ است. بالاخره «گنج از آن اوست»,۵ یادداشت باید خوانده شود تا ناگفته‌‌ای در تصویر باقی نماند. نور رقصان در هوا بار دیگر بر گوشه دیوار پدیدار می‌شود.


منبع: برترینها

امیر جعفری: چرخ سینما باید بچرخد اما نه به هر قیمتی

امیر جعفری مسیر دشواری را در بازیگری طی کرده، مسیری که در نهایت با سخت‌کوشی و صبر منجر به اتفاقات خوبی برایش شد. اینکه بازیگری در ایفای نقش‌های کمدی و جدی به یک میزان موفق باشد، ساده نیست و استقبال مردم از آثارش بر این حرف صحه می‌گذارد.

جعفری چند ماهی فیلم «اکسیدان» را بر پرده سینما داشت که همراه با جواد عزتی بازی درخشانی را ایفا کرد. این روزها او مشغول بازی در تازه‌ترین اثر سینمایی فرزاد موتمن «سراسر شب» است و همچنان سرگرم بازی در سریال شهرزاد که تا مدتی دیگر فصل سوم آن را خواهیم دید.

 چرخ سینما باید بچرخد اما نه به هر قیمتی

بهانه این گفت‌وگو بیشتر صحبت درباره نقش‌آفرینی او در سریال شهرزاد و تجربه‌ای دیگر در کنار حسن فتحی بود، اما به حضورش در تئاتر و چگونگی انتخاب‌های سینمایی‌اش ختم شد.

 فکر می‌کنم حس فتحی ازجمله کارگردان‌هایی است که بیشترین همکاری را با او داشتید، خاطرم هست بعد از بازی در سریال «میوه ممنوعه» و بازی در نقشی که تا پیش از این مخاطب از شما چنین شمایلی را در تصویر سراغ نداشت، سرانجام اتفاقات خوبی برای شما شد و بعد «پستچی سه بار در نمی‌زند»، «کیفر»، « نسخه خطی» و درحال‌حاضر هم «شهرزاد»… که در هر کدام از آنها نقش‌های متفاوتی را تجربه کردید، اینکه هردوی شما خاستگاه مشترک تئاتری دارید باعث می‌شود تعامل بهتری با هم داشته باشید یا اصولا رنگ‌آمیزی نقش‌ها در آثار فتحی به‌گونه‌ای است که نقش‌ها برجسته‌تر می‌شود؟

فکر می‌کنم آقای فتحی هم دوست دارند کارهای متفاوتی انجام بدهند تا اینکه کارهایی را که جواب گرفته ادامه بدهند، مثلا نگاه کنید بین آثار حسن فتحی، کار کمدی «اشک‌ها و لبخندها» هم هست، طبعا اکثر بازیگران هم در کارهایش متفاوت بوده‌اند.

البته این نکته درستی است که معمولا رنگ‌آمیزی نقش‌ها در آثار فتحی متفاوت‌تر است، اما تصور می‌کنم دست‌کم در همین همکاری اخیر سریال «شهرزاد» رسیدن به نقش با خلاقیت‌هایی که از شما سراغ دارم، شخصیت سروان سریال را برجسته‌تر کرده است… .

به‌هرحال شاید همه‌چیز در متن نباشد، اما توضیحات آقای فتحی تو را به سمتی هدایت می‌کند که به‌عنوان بازیگر، شخصیت متفاوتی را به نمایش بگذاری. اگر قرار باشد من نقش همان سروانی را بازی کنم که طبق معمول مثل هر چیزی که تا به امروز دیدم بازی کنم، قطعا تکرار خواهد بود. قبل از رفتن مقابل دوربین در توضیحات متن نکاتی درباره این نقش نوشته شده بود، اینکه سروانی است که گوشش کمی سنگین است و نکات دیگری که کدهایی از این شخصیت می‌داد  یا اساسا شخصیتی است که از بچگی از آدم‌های اعیان‌نشین زخم خورده است و یک‌سری ویژگی‌ها هم به نقش اضافه شد.

 از سمت شما چه چیزهایی به نقش اضافه شد؟

معمولا همیشه سعی می‌کنم به اصطلاح نقش را از فیلتر ذهن خودم رد کنم. مثلا فکر کردم اگر سروان آن دوران بودم و این اتفاقات برای من می‌افتاد چه واکنشی نشان می‌دادم؟ زندگی را در بازی‌کردن خیلی سخت نمی‌گیرم. اما نکته‌ای که در ارتباط با شخصیت من در سریال وجود دارد این است که نقش من در فصل سوم پررنگ‌تر می‌شود و فکر می‌کنم درباره جزئیات نقش بتوان در فصل سوم مفصل‌تر صحبت کرد.
 البته یکی از نکات قابل‌توجه این سریال هم حضور بازیگرانی است که ریشه و سابقه‌ای در تئاتر دارند… .
بله، به نظرم بچه‌هایی که ریشه تئاتری داشتند در حقیقت کارهای متفاوت‌تری انجام می‌دهند، اساسا ذات تئاتر این است که دوست داری نقش‌های متفاوت را تجربه کنی.

 معمولا از دید مخاطب کارهای خودتان را نقد می‌کنید، فکر می‌کنید «شهرزاد» در این دو فصل سریال موفقی بود؟

آن‌قدر درگیر کار بودم که متأسفانه فصل دوم سریال را کامل ندیدم اما از واکنش‌های مردم نسبت به سریال می‌شود حس کرد که «شهرزاد» جزء سریال‌های موفقی است که دیده شد، اما در مقام بازیگر اصولا عادت ندارم از کارهای خودم تعریف کنم.

اما فصل دوم سریال بر خلاف فصل اول واکنش‌های متفاوت‌تری داشت، برخی معتقدند قصه به اندازه فصل اول جذاب نبود. البته گمان می‌کنم شاید به دلیل تجربه‌های ناموفقی که سریال‌های ما در فصل‌‌های متعدد دارد، باید کمی به آنها حق داد که با اوج و فرودهای قصه همراهی نکنند. نظر شما درباره این موضوع چیست؟

من با شما موافقم، تصور می‌کنم کمی مردم عجولی هستیم و معمولا صبر نمی‌کنیم. قطعا در فصل سوم سریال می‌بینید یک‌سری اتفاقاتی که در فصل دوم رخ داده، حتما هدفی داشته است. بنابراین کمی صبوری برای دیدن چنین سریال‌هایی لازم است. شاید مردم دوست دارند همه‌چیز در اوج تمام شود. در صورتی که در تمام دنیا هم می‌بینیم مثلا سریال «هوم لند» در فصل یک فوق‌العاده است و فصل دوم کمی افت می‌کند و بار دیگر فصل سوم اوج می‌گیرد، یا سریال «٢۴» همین ویژگی را دارد. اما قطعا اگر کمی صبوری به خرج دهیم می‌بینید که در فصل سوم اتفاقات جالب‌تری خواهیم دید.

تابه‌حال تجربه حضور در شبکه نمایش خانگی را نداشته‌اید، فکر می‌کنم با حضور در سریال «شهرزاد» و بازخوردهایی که گرفتید می‌توانید ارزیابی‌ای نسبت به این مدیوم داشته باشید، فکر می‌کنید توانسته جای خودش را میان مخاطبانش باز کند  یا رقیب جدی برای تلویزیون باشد؟

اصولا تلویزیون افت کرده و باید این واقعیت را پذیرفت. متأسفانه شرایط مالی صداوسیما خوب نیست و نمی‌تواند بودجه‌ها را تأمین کند و از بازیگران و کارگردان‌هایی که می‌توانند اثر‌گذاری بهتری داشته باشند استفاده کند. در این شرایط طبعا شبکه نمایش خانگی شرایط دیگری دارد. مردم برایش هزینه می‌کنند و می‌توانند هر زمانی که بخواهند سریال مورد نظرشان را ببینند و از این نظر شرایط بهتری است و حس می‌کنم جای خودش را بین مخاطبانش هم پیدا کرده است.

 
با توجه به مشکلاتی که اشاره کردید ارتباط شما با تلویزیون کم‌رنگ‌تر شده؟

نه اگر کار خوب پیشنهاد شود انجام می‌دهم، کاری که باب میلم باشد، کاری که متوجه شوم دیده می‌شود در بین پیشنهادهایی که داشتم ندیدم. اما قطعا از کار خوب استقبال می‌کنم.

اینکه با تمام مشغله‌های کاری معمولا در سال جایی برای حضور در تئاتر پیدا می‌کنید و برایش وقت می‌گذارید قابل تأمل است. این روزها «کوکوی کبوتران حرم» بار دیگر روی صحنه رفته است و شما این بار به شکل دیگری حضور دارید و تنها صدای شما شنیده می‌شود، شخصیت‌هایی که پیش از این علیرضا نادری آنها را بازی می‌کرد. از حضور در این نمایش و تجربه همکاری با افسانه ماهیان صحبت می‌کنید؟

درباره پرسش اول باید بگویم سعی می‌کنم معمولا سالی سه کار را در تئاتر داشته باشم. اما قطعا تئاتر سختی‌های خودش را دارد مثل الان که من هم‌زمان با بازی در سریال «شهرزاد» و فیلم «سراسر شب» مشغول تمرین تئاتری هستم که ٢٠ آبان اجرایش شروع می‌شود. تئاتر قطعا نیاز به زمان بیشتری دارد و نیاز است که هم به‌لحاظ زمان و هم شرایط مالی تأمین باشی تا برایش زمان کافی بگذاری. اما با توجه به تمام این شرایط سالی یک کار را حتما انجام می‌دهم.

در مورد نمایش «کو‌کوی کبوتران حرم» متأسفانه فرصت نشد اجرای جدید را ببینم، اما اجرای قبلی را دو، سه بار دیدم، چراکه معتقدم کارهای علیرضا نادری دانشگاه است و باید دید و به‌خاطر عرقی که به آقای نادری داشتم، دوستانی که در این نمایش حضور دارند و افسانه ماهیان که از همکاران قدیمی هستیم و تابه‌حال همکاری‌های خوبی با هم داشتیم این کار را پذیرفتم. «کوکوی کبوتران حرم» به نظرم کار فوق‌العاده‌ای است و همه باید این نمایش را ببینند، به معنی واقعی دیدن آثار علیرضا نادری یک آموزشگاه بازیگری و نمایش‌نامه‌نویسی است  یا یک ورک‌شاپ است. از نظر من مهم‌ترین ویژگی آثار او این است که هیچ‌کدامشان تاریخ انقضا ندارند. مثلا نگاه کنید به «پچپچه‌های پشت خط نبرد» که سال‌ها پیش استاد نادری آن را کارگردانی کرد و بعد گروه دیگری آمدند و چندین بار آن را اجرا کردند و همچنان مردم از آن استقبال می‌کنند

به نظر می‌رسد این روزها مردم از تئاتر بیشتر استقبال می‌کنند… .

بله، به نظرم خیلی از تئاتر‌ها مدت‌هاست که از فیلم‌ها بیشتر می‌فروشد، مثل کار آقای رحمانیان که فروش بسیار خوبی داشت و مردم هم از نمایش‌ها استقبال می‌کنند. شاید یکی از دلایش حضور نیروهای جوان و مستعد در تئاتر کشورمان است که ایده‌های خوب و جذاب دارند و مردم هم متوجه شدند لذتی که از تئاتر می‌برند شاید از هیچ چیز دیگری نبرند و حقیقتا لذت تئاتر برای تماشاگر و بازیگر وصف‌نشدنی است.
از تئاتر فاصله بگیریم، کمی به انتخاب‌های سینمایی شما نگاه کنیم، انتخاب‌هایی که تنوع زیادی در آن دیده می‌شود و از گونه‌های مختلف سینمایی است؛ مثل همین تجربه اخیر و حضور در فیلم «سراسر شب» فرزاد موتمن که گویا تجربه متفاوتی برای شماست… .

 چرخ سینما باید بچرخد اما نه به هر قیمتی

بله، انتخاب‌ها متفاوت است. اگر از این انتخاب‌ها صحبت کنم باید بگویم که اساسا اسم کارگردان خیلی برایم وسوسه‌کننده نیست. تجربه این را داشتم که با کارگردان‌های مطرح که اسم هم داشتند کار کردم اما عملا نتیجه آن‌طور که فکر می‌کردم نشد. الان فیلم‌نامه از هر چیز دیگری بیشتر برایم اهمیت دارد. البته گاهی شرایطی هم برای همه ما بازیگران پیش می‌آید  کارهایی انجام می‌دهیم که دوست نداریم یا اینکه در کاری حضور داشتیم که فکر می‌کردیم نتیجه خوبی دارد اما این اتفاق نیفتاده است.

 فکر می‌کنم تا حد زیادی فیلم‌نامه خوب و چینش درست بازیگر در تجربه اخیری که در «اکسیدان» داشتید خودش را نشان داد. بسیاری این فیلم را یکی از بازی‌های خوب شما در سینما توصیف کردند و زوج شما و جواد عزتی را یکی از اتفاقات مثبت فیلم دانستند… .

«اکسیدان» تجربه جذابی بود و جزء کمدی‌هایی است که قابل دفاع است و پایش می‌ایستم. خوشبختانه برخی کارگردان‌ها مثل حامد محمدی ریسک می‌کنند و نتیجه خوبی حاصل می‌شود. اگر کارگردان‌های ما اهل ریسک‌کردن باشند زوج‌های بسیاری می‌توان تشکیل داد. من با سعید آقاخانی هم تجربه همکاری داشتم که زوج بودیم و به اصطلاح جواب داد. اما متأسفانه وقتی کاری می‌گیرد و تجربه‌ای جواب می‌دهد بسیاری دنبال این هستند که آن را تکرار کنند. تابه‌حال فیلم‌نامه‌هایی به من پیشنهاد شده که حال‌وهوای «اکسیدان» را دارند و صرفا به دلیل موفقیت این فیلم بسیاری به دنبال تکرارش هستند. در صورتی که به نظرم این تکرار برای بازیگر جذابیتی ندارد.

بارها درباره موفقیت‌های شما در تئاتر به نسبت سینما صحبت می‌کنند، اینکه چرا بسیاری از نقش‌های سینمایی شما آن‌طور که باید دیده نشد، این موضوع چقدر برای شما مهم است؟

معتقدم جوایز در جشنواره‌ها بیشتر بر اساس سلایق اهدا می‌شود، شاید همان سال‌هایی که در تئاتر جایزه می‌گرفتم اگر داوران افراد دیگری بودند، من آن جایزه‌ها را نمی‌گرفتم. سینما هم به همین شکل است. جایزه قطعا اتفاق شیرینی است، ما هنوز ذات بچگی را داریم و دوست داریم تشویق شویم. چند باری که برای دریافت جایزه در جشنواره کاندیدا شدم می‌دانستم که جایزه نمی‌گیرم قطعا وقتی فضا را می‌سنجی می‌توانی ارزیابی داشته باشی و برای من هم همین‌طور بود. نمی‌گویم آنهایی که جایزه گرفتند به حق یا ناحق بوده، بحث سلیقه است که قطعا سلیقه داوران بازی من نبوده.

اما برخی بازیگران معتقدند که شاید فرصتی که برای دیده‌شدن در نقشی خاص نصیب بازیگر می‌شود، تکرار نشود، این دیده‌نشدن ممکن است کارنامه بازیگر را هم تغییر دهد… .

من بیشتر از اینکه جایزه نگرفتم، نگران این هستم که سنم بالا برود و نقش‌هایی را که می‌توانم بازی کنم، از دست بدهم. واقعا دوست دارم نقش‌هایی را بازی کنم که از تجربه آنها لذت ببرم و طبعا با بالارفتن سن بعضی نقش‌ها را نمی‌توان بازی کرد و حسرت بازی‌نکردن آن نقش‌ها بیشتر اذیتم می‌کند تا جوایزی که می‌توانستم بگیرم و نگرفتم. شاید هم هنوز نوبتم نرسیده مثل علی حاتمی که هیچ‌وقت جایزه‌ای نگرفت، اما علی حاتمی همیشه علی حاتمی ماند.

تابه‌حال حسرت بازی‌نکردن نقشی را داشته‌اید؟

چیز خاصی نبوده که برایم حسرت‌برانگیز باشد. حسرت من بیشتر از این بابت است که چقدر فرصت نقش‌هایی را که می‌توانست نوشته شود و جای نقش‌های تکراری پیشنهاد شود می‌خورم، تا اینکه ‌ای کاش نقش کسی دیگر را بازی می‌کردم.

فکر می‌کنم الان جایی هستم که باید باشم. تلاشم را کردم، اگر جایی که باید باشم هم نیستم، لابد قسمت این بوده. شاید باید در ۵٠ سالگی جایزه بگیرم. الان در سن ۴٣سالگی به این نتیجه رسیدم مهم نیست جایزه بگیرم یا نگیرم. بیشتر سعی می‌کنم از هر پلانی که بازی می‌کنم لذت ببرم. اگر به گذشته و آینده فکر کنم فقط زمان حالم را خراب می‌کنم.

فکر می‌کنم تعداد کارهای کمدی که به شما پیشنهاد می‌شود با کارهای جدی تقریبا برابری می‌کند، علاقه‌مندی خود شما کدام‌یک است یا مردم معمولا از شما چه انتظاری دارند؟

۵٠-۵٠ است. مردم نظرات متفاوتی دارند. برخی می‌گویند چرا کمدی کار می‌کنی؟ چیزی را که در میوه ممنوعه، زیر هشت، کیفر، پستچی سه بار در نمی‌زند، نفوذی و… ساختی؛ خراب می‌کنی و بعضی دیگر کارهای کمدی من را دوست دارند.

به نظرم اگر کمدی‌های خوب ساخته شود اتفاق خوبی است، اما اگر فقط ساخته شود که مردم سینما بروند و پولی جمع شود خوب نیست. من هم دوست دارم چرخ سینما بچرخد، اما نه به هر قیمتی. بعضی وقت‌ها کمدی‌هایی که به من پیشنهاد می‌شود کمدی‌های بدی است و فکر می‌کنم باید ٣٠ سال پیش ساخته می‌شد. الان ذائقه مردم فرق کرده و به فیلم‌های روز دنیا دسترسی دارند و مقایسه می‌کنند. باید از این رقابت عقب نمانیم و سعی کنیم کمدی‌های بسازیم که حال مردم خوب شود. اما در مورد علاقه‌مندی خودم باید بگویم دوست دارم کار کمدی خوب انجام بدهم. چون وقتی می‌بینم حال مردم خوب است، از کارم راضی‌ترم.

بعد از «سراسر شب» مشغول کار دیگری خواهید بود؟

 چرخ سینما باید بچرخد اما نه به هر قیمتی

صحبت‌هایی شده که هنوز قطعی نیست. به‌هرحال سریال «شهرزاد» زمان زیادی از من می‌گیرد و اولویتم سریال «شهرزاد» است.

بهانه صحبت سریال «شهرزاد» است، نکته‌ای در ارتباط با سریال باقی مانده است؟

این گروه چند سالی است که برای مردم کار می‌کنند، به‌هرحال قطعا وظیفه است، نمی‌گویم که مدام تشکر کنید، اما صحبتم این است که زحمات گروه «شهرزاد» را با صبوری نگاه کنید.


منبع: برترینها

بررسی لایحه نظام رسانه‌ای متوقف شد

سید عباس صالحی درباره‌ی طرح برخی انتقادات نسبت به لایحه نظام رسانه‌ای، اظهار کرد: لایحه نظام رسانه‌ای نگاه اصلی‌اش بر این است که اهالی صنف رسانه مسائل خود را متکفل و آنها را حل و فصل کنند. وی درباره اظهارات برخی منتقدان مبنی بر اینکه نگاه لایحه نظام رسانه‌ای دولتی است، گفت: حتما بحث نگاه دولتی یا تغلیظ و تقویت این نگاه مورد نظر دولت نیست و چنانچه که تاکنون در این لایحه رگه‌هایی از بحث دولتی شدن دیده می‌شود حتما در گام‌های بعدی این نگاه تعدیل خواهد شد.

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی خاطرنشان کرد: با توجه به طرح پیشنهاداتی که از سوی دوستان رسانه‌ای در این زمینه تاکنون بیان شده است، دولت با همین نگاه ادامه بررسی لایحه نظام رسانه‌ای در هیات دولت را متوقف کرده و موضوع را برای پیگیری مجدد به کمیسیون فرهنگی ارجاع داده است. قطعا در این مرحله از پیشنهادات عزیزان اصحاب رسانه‌ای که در فضای رسانه‌ها مطرح می‌شود و همچنین از پیشنهاداتی که به طور مستقل به معاونت مطبوعاتی ارجاع داده می‌شود استقبال خواهیم کرد. مجموعه پیشنهادات و نقدهایی که پس از دریافت این پیشنهادات و برگزاری نشست‌هایی در این زمینه مطرح می‌شود را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

صالحی همچنین درباره عدم حضور برخی رسانه‌ها در نمایشگاه مطبوعات سال ۹۶ با بیان اینکه حدود هزار رسانه در نمایشگاه امسال حضور داشتند، اظهار کرد: تبعا نگاه معاونت مطبوعاتی و مجموعه وزارت ارشاد بر این است که همه رسانه‌ها در ضیافت نمایشگاهی حضور داشته باشند اما هر سال شرایط به گونه‌ای بوده که بخشی از رسانه‌ها در این ضیافت مشارکت نکردند. در این زمینه امیدواریم که در سال‌های بعد شاهد حضور همه رسانه‌ها در نمایشگاه مطبوعات باشیم.

وی در پاسخ به این پرسش که آیا اختلاف نظر با معاونت مطبوعاتی از دلایل عدم حضور رسانه‌ها در نمایشگاه مطبوعات است، خاطرنشان کرد: برخی از رسانه‌هایی که در نمایشگاه امسال حضور نداشتند دلایل عدم حضور خود را تنها این موضوع اعلام نکردند، بلکه برخی به فلسفه برگزاری نمایشگاه مطبوعات منتقد بودند و اعتقاد داشتند که زمانی نیاز به برگزاری نمایشگاه مطبوعات احساس می‌شد که میان رسانه‌ها و مخاطبان فضای تعاملی وجود نداشت و امروز که این فضا برقرار شده است دیگر نیازی به حضور در نمایشگاه ندارد. وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در پایان گفت: همچنین برخی دیگر از همین رسانه‌ها هزینه‌های اقتصادی و وجود مشکلاتی در تحریریه خود را از جمله دلایل عدم حضور در نمایشگاه مطبوعات عنوان کردند.
منبع: بهارنیوز

آخرین اجرای "پچپچه های پشت خط نبرد" به پدر نوید محمدزاده تقدیم شد (فیلم)

حراج خودروی الویس پریسلی در نیویورک (+فیلم) محاکمه بدل مسی در برنامه زنده تلویزیونی (فیلم) حال و هوای کربلای معلی در آستانه اربعین حسینی (عکس) وزیر ارشاد: بررسی لایحه نظام رسانه‌ای در هیات دولت متوقف شد آتش زدن پیراهن تیم نفت توسط ناصر فریادشیران (فیلم) مبینا علی‌نسب قهرمان شطرنج بانوان ایران شد ممنوعیت ورود خودروهای ۲ دیفرانسیل به کویر مرنجاب تصادف شدید پژو با درخت در ولنجک تهران (عکس) فرماندار اسدآباد: هنوز انگیزه متهم به قتل زن ۳۰ ساله همدانی محرز نشده است جلسه هیات دولت (عکس)

آقای تلویزیون لطفا به دهه ۷۰ برگرد  (۳۳ نظر)

دستور دهید این آمار تکذیب شود. با تشکر!  (۲۲ نظر)

اتوبوس‌های مرگ و درد عادی شدن  (۱۴ نظر)

محمود سریع القلم: چرا احساس بی‌ثباتی می­‌کنیم؟/ ایران، کشور افراد است و نه سیستم­ ها  (۱۲ نظر)

سلیمی نمین: بهتر بود افکار عمومی در موضوع سپنتا دخالت نمی کرد  (۱۱ نظر)

هشدار ائتلاف نظامی عربستان به ایران: حمله موشکی حوثی ها به ریاض را تعرض نظامی مستقیم ایران به عربستان می دانیم/ حق پاسخگویی به ایران محفوظ است  (۹ نظر)

واژگونی مرگبار اتوبوس در جاده سوادکوه (+فیلم) / ۱۳ کشته و ۱۹ زخمی (+اسامی مجروحان)  (۹ نظر)

صدا و سیما با روحانیونی که تقلید صدای «جومونگ» می کنند، به کجا می رود؟  (۴ نظر)


منبع: عصرایران

اولین تریلر رسمی فیلم "The Post" به کارگردانی استیون اسپیلبرگ (فیلم)

حراج خودروی الویس پریسلی در نیویورک (+فیلم) محاکمه بدل مسی در برنامه زنده تلویزیونی (فیلم) حال و هوای کربلای معلی در آستانه اربعین حسینی (عکس) وزیر ارشاد: بررسی لایحه نظام رسانه‌ای در هیات دولت متوقف شد آتش زدن پیراهن تیم نفت توسط ناصر فریادشیران (فیلم) مبینا علی‌نسب قهرمان شطرنج بانوان ایران شد ممنوعیت ورود خودروهای ۲ دیفرانسیل به کویر مرنجاب تصادف شدید پژو با درخت در ولنجک تهران (عکس) فرماندار اسدآباد: هنوز انگیزه متهم به قتل زن ۳۰ ساله همدانی محرز نشده است جلسه هیات دولت (عکس)

آقای تلویزیون لطفا به دهه ۷۰ برگرد  (۳۳ نظر)

دستور دهید این آمار تکذیب شود. با تشکر!  (۲۲ نظر)

اتوبوس‌های مرگ و درد عادی شدن  (۱۴ نظر)

محمود سریع القلم: چرا احساس بی‌ثباتی می­‌کنیم؟/ ایران، کشور افراد است و نه سیستم­ ها  (۱۲ نظر)

سلیمی نمین: بهتر بود افکار عمومی در موضوع سپنتا دخالت نمی کرد  (۱۱ نظر)

هشدار ائتلاف نظامی عربستان به ایران: حمله موشکی حوثی ها به ریاض را تعرض نظامی مستقیم ایران به عربستان می دانیم/ حق پاسخگویی به ایران محفوظ است  (۹ نظر)

واژگونی مرگبار اتوبوس در جاده سوادکوه (+فیلم) / ۱۳ کشته و ۱۹ زخمی (+اسامی مجروحان)  (۹ نظر)

صدا و سیما با روحانیونی که تقلید صدای «جومونگ» می کنند، به کجا می رود؟  (۴ نظر)


منبع: عصرایران

افتتاح جشنواره فیلم کلکته با «زرد»

فیلم «زرد» ساخته مصطفی تقی‌زاده و به تهیه‌کنندگی کامران مجیدی در بیست‌وسومین دوره جشنواره بین‌المللی کلکته هند به نمایش درمی‌آید و این رویداد را افتتاح می‌کند.

«زرد» تاکنون به فروش چهار میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومانی در اکران تهران و شهرستان‌ها دست یافته و در تازه ترین حضور بین‌المللی خود هم در بخش نتپک جشنواره کلکته هند روی پرده می‌رود.

این جشنواره از تاریخ ۱۰ تا ۱۷ نوامبر (۱۹ تا ۲۶ آبان‌ماه) در شهر کلکته‌ هندوستان برگزار می‌شود.

جشنواره فیلم کلکت در سال ۱۹۹۵ در هندوستان راه‌اندازی شده و به عنوان قدیمی‌ترین جشنواره فیلم هندوستان به حساب می‌آید.

«زرد» که پخش بین‌المللی آن را مرجان علیزاده برعهده دارد، پیش از این با دریافت چهار جایزه بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر زن نماینده سینمای ایران در چند جشنواره خارجی بوده است.

بهرام رادان، ساره بیات، مهرداد صدیقیان، شهرام حقیقت دوست، بهاره کیان افشار، آناهیتا درگاهی، علیرضا استادی، امیرعلی نبویان، متین ستوده، مرتضی تقی زاده، علی صالحی، شهروز دل افکار، حسین نائینی، رضا شمس الدین، فرهاد مهدوی و حسین مهری در این فیلم بازی کرده‌اند.


منبع: عصرایران

«پزشک دهکده» هم قربانی آزار جنسی بوده است

«جین سیمور» بازیگری که با نقش «مایکلا کویین» در سریال «پزشک دهکده» شهرت دارد، در مورد آزار جنسی از سوی تهیه‌کننده‌ای قَدَر افشاسازی کرد.

به گزارش ایسنا، «ورایتی» نوشت:

«جین سیمور» هنرپیشه نقش دکتر «کویین» که حالا ۶۶ سال دارد، اعلام کرده در دوران ابتدایی کار حرفه‌ای‌اش، مورد آزار پرنفوذترین تهیه‌کننده هالیوودی در آن زمان قرار گرفته و تقریبا فعالیت هنری‌اش را کنار گذاشته است.

این زن بازیگر در مصاحبه‌ای که با برنامه استرالیایی «سانرایز» داشت، گفت: این تجربه برای من تهدیدآمیز بود و هنوز کارم را شروع نکرده، آینده‌ام در هالیوود را بی‌ثبات کرد. اغلب فکر می‌کردم که باید این داستان را بازگو کنم یا نه. اما الان حس می‌کنم این مساله خیلی مهم است.

«سیمور» ادامه داد: در ابتدای حضورم، برای تست گریم فیلمی سینمایی رفته بودم که یک تهیه‌کننده مهم دیگر از من درخواست ملاقات کرد. او فیلم دیگری داشت که می‌خواست من در آن بازی کنم. خیلی هیجان‌انگیز بود. او از من خواست به خانه‌اش بروم تا فیلمبرداری را شروع کند. مدیر برنامه و آن تهیه‌کننده دیگر هم از فرصتی که برایم پیش آمده، خوشحال بودند.

این بازیگر در ادامه اظهار کرد: وقتی به خانه او رفتم، انتظار داشتم گروهی از عوامل را آنجا ببینم، اما هیچکس آنجا نبود. او تستی را که انجام داده بودم، به من نشان داد و گفت: به همه گفته‌ام که تو برای این فیلم عالی هستی.

«سیمور» سپس اقرار کرد که در کمال ناباوری، این تهیه‌کننده در ازای بازی دادن او، تقاضای رابطه جنسی از او داشته و او هم سریعا آن خانه را ترک کرده است. علاوه بر این، این فرد پرنفوذ به او اصرار کرده حتی با دروغ گفتن، جریان آمدنش به خانه او و این مواجهه را از دیگران مخفی کند.

«جین سیمور» در ادامه گفت: قدرت دست او بود. من حدود یک سال نتوانستم بازی کنم و شاید برای همیشه این کار را کنار می‌گذاشتم. این مساله نشان می‌دهد این جریان برای من چقدر ویرانگر بوده است.

جریان رسوایی‌های اخلاقی در سینمای هالیوود که با شکایت ده‌ها زن از «هاروی واینستاین» تهیه‌کننده قدر و سرشناس شروع شد، به شکایت بیش از ۴۰ زن از «جیمز توباک» ـ نویسنده و کارگردان آمریکایی ـ رسید و سپس در کمال ناباوری «کوین اسپیسی» بازیگر مشهور سریال «خانه پوشالی» را در برگرفت. شهادت دو زن علیه «داستین هافمن» هم از دیگر رسوایی‌های اخیر سینمایی هالیوود بوده و با اظهارات «سیمور»، به نظر می‌رسد این جریان همچنان ادامه پیدا کند.


منبع: عصرایران

راه‌اندازی «موزه تئاتر» از وعده و شعار تا عمل

غالبا هر چیزی که قدیمی می شود طرفدار پیدا می کند چون نشان از این دارد که اصالت دارد و تاریخ و سرگذشتگی را با خود روایت می کند حال این قدمت می تواند شامل شی کوچکی شود یا اسباب و لوازم یا بنا و عمارت. این بی جان های قدیمی در خاطرات تک تک افرادی که با آنها یا در آنها زیسته اند، جان می گیرند و در یاد آیندگان به حیات خود ادامه می دهند و این جاودانگی میل به نگهداری آنها را دوچندان می کند.

وقتی در خیابان لاله زار قدم می زنیم با بسیاری از این بی جان های قدیمی مواجه می شویم که در میان همنسلان خود فراموش شدگانند و جاودانگی خیالی واهی و خام برایشان شده؛ خیالی که گرد و غبار روزگار با تنفس اگزوزهای دوچرخ و چهارچرخ بر چهره شان نقش بسته است.

وقتی مهدی شفیعی مدیرکل هنرهای نمایشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در بیست و سومین نمایشگاه مطبوعات اعلام کرد که قصد این وجود دارد که تئاتر نصر به عنوان یکی از قدیمی ترین سالن های تئاتری ایران تبدیل به موزه تئاتر شود، لحظه ای چهره تئاتر نصر را به دور از فرسودگی، خاک و آوار با آغوشی گشوده روی علاقه مندان به تئاتر تصور کردیم و این تصور هرچند همچون حبابی است که هر از گاهی از سوی مدیر یا مسئولی شکل می گیرد، اما لذتبخش است.

با کورسوی امیدی که ناشی از یک خیال است وارد لاله زار شدیم، لاله زاری که بازار مکاره حباب های شیشه ای است و ابزارآلاتی که روشنایی‌بخش کوی و برزن هستند ولی چراغ های زندگی مکان هایی را خاموش کردند که پر از زندگی و هنر بودند. وقتی با نگاهی به ساختمان های لاله زار به سمت تئاتر نصر سرازیر شدیم به خیاطی «جوانان» رسیدیم؛ خیاطی ای که در کنار عکاسی «کارلو» از قدیمی های این خیابان قدیمی است. خیاط «جوانان» وقتی از احتمال احیای تئاتر نصر و تبدیل شدن آن به موزه تئاتر می شنود، لحظه ای درنگ می کند و می گوید: نمی دانم این کار واقعا شدنی است یا نه.

بعد با اندکی تأمل شروع به بیان خاطرات خود از گذشته این خیابان و تئاتر نصر می کند و در پایان می گوید: اگر این اتفاق بیفتد خیلی خوب است، مردم می توانند بیایند و وارد این سالن زیبا و قدیمی تئاتر بشوند. هنرمندان بزرگی در این سالن تئاتر حضور داشتند و حیف است که اینگونه خاک می خورد.
قدیمی های لاله‌زار وقتی از احتمال احیای تئاتر نصر می شنوند، لبخند به لب می گویند که اگر چنین شود اتفاق مبارکی است ولی خود نیز می دانند که از حرف تا عمل فاصله بسیار است به ویژه برای شکل گیری موزه تئاتر آن هم در تئاتر نصر که حدود یک دهه است بر سر زبان ها افتاده ولی مدام خاک ایام آن را در یادها پنهان کرده است.

از مقابل تئاتر البرز از قدیمی های لاله زار در حال عبور هستیم که چهره هایی را می بینیم که با تئاتر نصر و تئاتر پارس عجین بودند و هستند؛ صالح پناهی و علی اصغر صباح کوهی. صالح پناهی از کودکی در تئاتر نصر زندگی را تجربه کرده و با دوره های مختلف آن قد کشیده و تنها باقیمانده سال های پر فروغ تئاتر نصر است. صالح پناهی را همه «عمو صالح» صدا می زنند و پیشه اش در تئاتر نصر آهنگری و ساخت و ساز دکور بوده است. عمو صالح هر روز با تئاتر نصر زندگی می کند و خاطرات آن روزهای خود را در خیابان لاله زار به نظاره می نشیند، پشت درهای قفل شده تئاتر نصر جوانی را به یاد می آورد و از حیاط گراند هتل به محل کار خود در طبقه بالای تئاتر نصر نگاه می کند که دیگر محلی است برای نگهداری خاک و آوار.

وقتی می شنود که احتمال دارد تئاتر نصر تبدیل به موزه تئاتر شود، لبخند به لبش نقش می بندد و می گوید: عمو، من از بچگی در تئاتر نصر بزرگ شدم و از اسکلت های آهنی سقف و پشت صحنه تئاتر را درست کردم و تمام عمرم را در تئاتر نصر سپری کردم. خانه اول من تئاتر نصر است، هر روز به اینجا می آیم زیرا زندگی من در تئاتر نصر بود. اگر تئاتر نصر تبدیل به موزه شود خیلی خوب است عمو.
صالح پناهی به گفته خود در حال ابتلا به آلزایمر است و کمتر چیزی را از لحظه حال به خاطر می سپارد اما گذشته خود و تئاتر نصر، پارس، البرز، دهقان و جامعه باربد همچون آیینه ای شفاف در مقابل دیدگانش نقش می بندد و از ذره ذره این سالن ها و لحظه لحظه زندگی خود با آنها سخن می گوید.

با صالح پناهی و علی اصغر صباح کوهی در خیابان لاله زار قدم می زنیم و صالح پناهی همه آنچه در گذشته پنهان شده در مقابل دیدگان ما به تصویر می کشد. ناگهان مردی با قامتی کشیده و با هیجانی که در چهره پنهان نمی کند به سمت صالح پناهی می آید و می گوید: عمو صالح، من پسر محمود ساکی هستم. من را به یاد دارید؟ من از کودکی به واسطه پدرم که در مجاورت تئاتر نصر مغازه داشت، به تئاتر نصر می آمدم.

پناهی می گوید که حالا مبتلا به آلزایمر شده است ولی پدر او را به یاد می آورد و همین باعث می شود از داریوش اسدزاده که زمانی مدیر تئاتر نصر بود و برخی اتفاقات آن دوران یاد کند.
دیوارهای آجری تئاتر نصر فرسوده است و شیشه پنجره های سالن انتظار تئاتر شکسته و تاریکی تمام فضای داخل را پوشانده و بیرون نیز دپوی وسایل مغازه های فروش لوازم الکتریکی سد میان ما با پنجره های عریان.به مقابل تئاتر نصر یا همان تئاتر تهران می رویم؛ جایی که دری آکاردئونی با قفلی بر خود، تاریخچه تئاتر نصر را از مقابل دیدگان عابران و رهگذران پنهان کرده است. پرده ای پشت این آکاردئون بی صداست که نت های روزمرگی را ساطع می کند.

حدود یک دهه پیش بود که خبر به سرقت رفتن ورقه های آلومینیومی سقف تئاتر نصر باعث حضور مدیران، مسئولان و هنرمندان در این بنا شد و همان ایام زمزمه های تبدیل شدن تئاتر نصر به موزه تئاتر مطرح شد اما این زمزمه ها در هزار توی وعده ها محو شدند و موزه تئاتر در خواب تئاتر نصر به فراموشی سپرده شد. اینکه تئاتر ایران سالن های قدیمی خود را به فراموشی سپرده و بخشی از تاریخ خود را فراموش کرده به واسطه عملکرد مدیرانی است که این تاریخچه را از یاد برده اند، اما کمترین اقدام فرهنگی این مدیران و مسئولان می تواند راه اندازی موزه ای باشد که تاریخ تئاتر ایران را در خود حفظ کند و تئاتر نصر بهترین میزبان برای گذشته های دور و نزدیک تئاتر است.

این اتفاق در حالی می تواند رخ دهد که الگوی راه اندازی و تجهیز موزه سینما پیش روی مسئولان است و در حال حاضر بخش مهمی از تاریخ سینمای ایران در این موزه حفظ و نگهداری می شود و بسیاری از افراد از نسل های مختلف با سر زدن به این مکان می توانند تاریخ سینما در ایران و افتخارات آن را ورق بزنند. فکر اینکه موزه تئاتر ایران در تئاتر نصر جان می گیرد خود جان تازه ای به گذشته فراموش شده تئاتر ایران می دهد تا نسل جوان بی خبر از فراز و فرودهای این گذشته نه چندان دور، با پیشینیان خود همراه شوند و بدانند قلم چه کسانی امروز به دست شان است تا کاغذهای خط دار را منقوش به ادبیات صحنه های تئاتر کنند، بدانند چه کسانی پیش از آنها خاک صحنه خوردند و به صحنه های تئاتر ایران جان دادند.

این بار نیز بحث شکل گیری موزه تئاتر در تئاتر نصر از زبان مهدی شفیعی مدیرکل هنرهای نمایشی مطرح شد و امید است که این بار همچون گذشته این بحث تنها در یاد و خاطره فضای مجازی اخبار باقی نماند و جامه عمل به تن کند. با این امید با صالح پناهی و علی اصغر صباح کوهی در خاطرات لاله زار و تئاتر نصر پرسه می زنیم و با امید به شکل گیری موزه تئاتر، تئاتر نصر را به حال خود رها می کنیم؛ حالی که آغشته به اندوه و غم است.
 
منبع: بهارنیوز

من عثمان، پسر دین محمد، فرزند کویرم

هفته نامه کرگدن – وحید استرون: گفت و گو با «عثمان محمدپرست خوافی» نوازنده نامدار دوتار خراسان؛ استاد نزدیک نود سال دارد و به قول خودش هشتاد سال از عمرش را با موسیقی سپری کرده است.

هیچ گاه در خانه اش به روی کسی بسته نیست و همه از پیر و جوان در کوچه پس کوچه های خواف نامش را به نیکی می برند. در ۸۹ پاییزی که از زندگی اش می گذرد، سازش لالایی برای کودکان و مرهمی بر دل رنج دیده مردم خطه خشک و کویری خواف بوده است. نوای سازش ماننده ستاره در شب های کویری خواف، روشنی بخش و نوری برای مردم محروم بوده است. به همت هنرش بیش از ۹۰۰ مدرسه برای بچه های ایران ساخته و حالا پیرمرد در قامت استاد، خسته تر از روزهای گذشته به نظر می رسد؛ خسته از بی مهری. خسته از کینه ای که کاشی ماندگارش را شکست. خسته از روزگاری که هم برایش سخت گذشت و هم شیرین، هم آفرین داشت و هم نفرین پدر و مادر.

 من عثمان، پسر دین محمد، فرزند کویرم

خسته از روزگار پیری که توان راه رفتن را از او گرفته؛ اما هنوز مانند جوانی بیست ساله با غرور و صلابت خاصی حرف می زند. او «عثمان محمدپرست» معروف به «عثمان خوافی» است، مردی که نوای دلنشین دوتارش هوش از سر آدمیزاد می رباید. او زاده کویر خواف در استان خراسان رضوی و پسر «دین محمد» است.

عثمان در سال ۱۳۰۷ و در چادرهای طایفه «بای» متولد شد. در وصف استادی عثمان خوافی همین بس که او خالق قطعه «نوایی» است و این قطعه همچون قطعات مقامی «اشترخجو» و «ننه گل ممد» در موسیقی دوتار خراسان جای خود را باز کرده است. به منزل استاد عثمان محمدپرست رفتیم و با او گفت و گو کردیم. گفت و گویی که هم اشک داشت، هم خنده و هم بغض، تا زندگی این استاد را در ۸۹ سالگی ورق بزنیم.

گفت و گویی از شما خواندم که در جوانی و در شهر خواف به خاطر نوازندگی دوتار اذیت شدید. حتی به شما زن نمی دادند و آن قدر سماجت کردید که آخر پدر دختر راضی به ازدواج شد. ماجرا به همین صورت است؟

زمانی که نوجوان بودم دیدگاه مردم به ساز و هنر مانند حالا نبود. پدر و مادرم با موسیقی به شدت مخالف بودند و به خاطر نوازندگی دوتار مرا نفرین می کردند. آن ها نوازندگی من را بی آبرویی می دانستند. دلیل مخالفت آن ها هم فقط حرف مردم بود. مردم در کوچه پس  کوچه های خواف وقتی دین محمد (پدرم) را می دیدند به او می گفتند: «خدا بچه کثیفی بهت داده، چرا باید پسر تو ساز بزند و مطربی کند؟»

مادرم دو دختر قبل از من آورده بود، اما آن ها فوت شده بودند و دعا کرده بود که بعد از آن ها خدا یک پسر بهشان بدهد. پدرم همیشه به مادرم می گفت: «حاجت و مرادی که از خدا می خواستی همین بود؟ بلایی آسمانی!»

دیگر خسته شده بودم. تا این که یک شب همه چیز تغییر کرد. خواف معدن سنگ آهن دارد. یک آقایی مواد معدنی را بار شترش می کرد و گاهی مسافرکشی می کرد. او صدای دوتار من را در بیابان شنید و عاشق نوازندگی من شد. او به من گفت: «می خواهم با دوتار تو بخوانم.» به خانه ما آمد و من برایش دوتار می زدم، او می خواند.

بعد من در وصف حضرت محمد (ص) خواندم. پدرم پشت در اتاق ایستاده بود و حرف های ما را گوش می کرد. من بلند شدم تا یک استکان چای بیاورم که پدرم را پشت در دیدم. همین طور که به چشمانم خیره شده بود، گفت تکان نخور و بعد پیشانی من را بوسید و گفت: «مردم از تو بد می گفتند. برای حضرت محمد (ص) می خوانی و کار بدی نمی کنی. از امروز هر کاری کردی حلالت باشد. من دیگر کاری با تو ندارم، همه کارهایت خوب است.»

 من عثمان، پسر دین محمد، فرزند کویرم
مادرم هم آمد صورت من را بوسید و گفت هرچه پدرت بگوید آن درست است و این طور مسیر زندگی ام عوض شد. وقتی می خواستم ازدواج کنم هم، کسی به من زن نمی داد. آن ها می گفتند به دوتارنواز دختر نمی دهیم. آن قدر سماجت کردم که پدر دختر مجبور شد قبول کند.

ساز را از کجا آورده بودید؟

هفت، هشت ساله بودم که مردم در بیابان ها روی خاک می نشستند و دوتار می زدند. وقتی به مدرسه می رفتم، خیاطی را می دیدم که در مغازه اش دوتار می زند. جلو رفتم و به او گفتم: «سازت را به من می دهی؟» او که خانواده ما را خوب می شناخت، گفت: «بیا ساز مال تو. اگر هم جایی برای نوازندگی نداری به منزل ما بیا و ساز بزن.» بعدها همان آقایی که دوتار را به من داده بود، خواستگار خواهرم شد. رفتم به پدرم گفتم که خواهرمان را به این مرد بدهد. او حالا داماد ماست.

فیلم «فردا» ساخته «ستسو ناکایاما»، کارگردان ژاپنی، در سال ۱۳۸۰ تولید شد. لوکیشن فیلم در استان خراسان بود و شما در آن نقش شوفر کامیون داشتید، ظاهرا هم در واقعیت شغلتان راننده اتوبوس و کامیون بوده، درست است؟

بیست سال روی کامیون و اتوبوس کار کردم و گواهینامه پایه یک دارم. در آن زمان مردم خواف دوچرخه هم نداشتند و اگر مردم و مغازه دارها می خواستند به تربت بروند با الاغ و شتر می رفتند. من شاهد حیرانی مردم بودم و همیشه با خودم می گفتم باید کاری برای آن ها انجام دهم.

یک آقایی اهل بیرجند بود و یک ماشین شورلت داشت. او هر چند وقت یک بار به خواف می آمد. یک بار او را در قهوه خانه دیدم که چای می خورد، رفتم جلو سلام کردم و گفتم پول ندارم و از او خواستم که ماشینش را به من قسطی بفروشد. یک دقیقه به من نگاه کرد و بعد قبول کرد. قرار شد ماهانه هشت یا ده تومان قسط بدهم.

به مغازه دارها گفتم اگر می خواهند به تربت بروند و اجناس مورد نیاز مردم را بیاورند، من با شورلت می برمشان. از آن به بعد، یک یا دو روز در هفته، چند مغازه دار را به تربت می بردم و آن ها خرید می کردند و به خواف بر می گشتیم.

بعدها که رفت و آمدها و خریدهای آن ها بیشتر شد، یک کامیون قسطی خریدم. تا این که پلیس تربت به من گفت: «شما دیگر نمی توانی با کامیون مسافر ببری و باید یک اتوبوس پیدا کنی.» اتوبوس خریدم و مردم را از خواف به تربت می بردم. در آن زمان اتوبوس ها از تربت به مشهد  می رفتند و من مردم را به خواف می رساندم. بعد با مخالفت رانندگان اتوبوس تربتی، مستقیم از خواف به مشهد هم می رفتم.

تا این که برای کاری یک بار به تهران رفتم، با خودم گفتم عثمان یک مسیر خواف به تهران هم راه بینداز و این کار را کردم. احمد، پسرم، در مسیر تهران کمکم می کرد. این شغل منبع درآمدم بود تا این که برای هر شش پسرم ماشین خریدم. من به مردم خدمت کردم و هیچ وقت کار خلافی انجام ندادم.

من عثمان، پسر دین محمد، فرزند کویرم

هیچ وقت نوازندگی دوتار شما در فیلم «فردا» (کار مشترک ایران و ژاپن) از یادها نمی رود. البته شما در چند فیلم دیگر هم بازی کردید، اما این فیلم با آن نوازندگی دوتار در ذهن ها ماندگار شده است.

ما چند دوست تهرانی داشتیم که در مورد من با «ستسو ناکایاما» کارگردان فیلم صحبت کرده بودند. او وقتی به ایران آمده بود که فیلم بسازد، از من خواست در این فیلم بازی کنم. آن دوتاری که در غروب زدم تنها از روی دلتنگی بود و اصلا فیلم نبود. تنها یک بار نواختم و وقتی کارگردان کات داد، همه تشوبقم کردند و چند نفر از آن ها که ژاپنی بودند، اشک می ریختند. بعد از آن من را به ژاپن دعوت کردند و در تلویزیون و دانشگاه هنرشان سخنرانی کردم. در ژاپن بازیگر نقش اول فیلم به من گفت: «عثمان می دانم که همسرت فوت کرده، با خواهر من ازدواج کن.» ولی من قبول نکردم. این هم بخشی از زندگی من بود.

استاد اگر موافقید گفت و گو را به سمت نوازندگی دوتار ببریم. شیوه انگشت گذاری و نوای ساز دوتار شما با دیگر نوازندگان دوتار خراسان متفاوت است و سبکی منحصر به فرد دارید. و فکر می کنم به موسیقی دستگاهی ایرانی علاقه مندید، چون در نوای ساز شما نغماتی از موسیقی ردیفی و دستگاهی شنیده می شود. درباره شیوه نوازندگی تان بگویید؟

من هیچ وقت استادی نداشتم و دوتار را خودم یاد گرفتم. شاید به این دلیل است که این طور ساز می زنم. البته در چند سال اخیر شاهد این امر بوده ام که برخی از شیوه من تقلید می کنند. به قول شما به موسیقی ردیفی ایرانی نیز علاقه مند بودم و هر کسی که هرچه زده، من نیز زده ام.

اساتید موسیقی دستگاهی با ۲۵ پرده و چندین سیم و من با شش پرده و دو سیم. دوستی داشتیم که رادیوی «آندریا» داشت و اولین بار صدای خوانساری را آن جا شنیدم و صدای ایشان مرا گرفت. از آن زمان شیفته موسیقی دستگاهی شدم، حیف که کسی استعداد من را نشناخت، وگرنه با این استعداد می توانستم با کارهایم به مردم و هنر کمک کنم.

اما فکر می کنم پنجه گذاری و شیوه تان بی شباهت به شیوه استاد احمد عبادی نیست. تحت تاثیر این هنرمند بودید؟

استاد عبادی با من رفیق بود. قبلا گفتم که هر کسی هر کاری می کرد من نیز یاد می گرفتم. مثلا کسی نوازندگی ویولن من را نشنیده است. به خوبی ویولن می زنم. اجازه بدهید خاطره ای برای شما تعریف کنم؛ من سربازی نرفته ام. در آن زمان مسئولین شهربانی و نظام وظیفه برای گرفتن سرباز به خواف می آمدند. یک شخصی در خواف ویولن می زود و من دوتار می زدم. همان افراد به من گفتند که چه کاری بلدی و من گفتم دوتار می زنم و می توانم ویولن این آقا را نیز بزنم. برای اولین بار بود که ویولن در دستم می گرفتم و به خوبی او زدم.

وقتی آن ها نوازندگی من را دیدند، گفتند: «نیازی نیست شما به سربازی بیایید» و از خدمت سربازی معافم کردند. هر سازی را هر کسی می زد، من یاد می گرفتم؛ اما هر کسی دروغ می گفت من یاد نمی گرفتم. (می خندد)

من عثمان، پسر دین محمد، فرزند کویرم

اجازه بدهید دلیل دیگری برای حرفم بیاورم، شما ساز زدید و استاد شجریان با ساز شما خوانده، هنرمندان موسیقی دستگاهی ایران با هنرمندان نواحی و دوتار آن ها نمی خوانند؛ اما در مورد شما این اتفاق رخ داد…

چون دوتار برای کلام و آواز آن ها مناسب نیست. شبی در یک مهمانی شرکت کرده بودیم که فریدون مشیری، غلامحسین امیرخانی، آقای کابلی، محمود دولت آبادی و الهی قمشه ای در آن جا حضور داشتند. من چند آهنگ محلی نواختم و شجریان سر ذوق آمد و آواز خواند.

استاد شجریان خیلی آماده خواندن نبود، طوری که وسط آواز اشاره می کند کتاب حافظ را برایش بیاورند. فیلم آن محفل در اینترنت موجود است. اصلا قرار نبود او آن شب بخواند. من کوک دوتار را بالا گرفته بودم. قبل از شروع نوازندگی، یکی از دوستانم به نام آقای کاشانی اشاره می کرد کاری بکن که استاد شجریان بخواند. وقتی دست به دوتار بردم و چند آهنگ زدم، او سر ذوق آمد و شروع به خواندن کرد.

یک بار هم در موسسه محک در تهران با ایشان برنامه ای اجرا کردم. در یک برنامه دیگر با شجریان ساز زدم و او خواند. آقای دولت آبادی کنار من نشسته بود و گفت: «ای عندلیب نغمه خوان تنها تو چاوشی بخوان» که احمد خاک طینت که سنندجی و کُرد بود آمد دست من را بوسید و کنارم دف زد و بعد آقای شجریان آواز خواند.

وقتی دوستانم دوتار شما را می شنوند و هیجان زده می شوند، من می گویم شما فقط دوتار را می بینید؛ اما از کنار این دوتار مدرسه بیرون آمده، بیمارستان بیرون آمده و این هنر اصیل و واقعی است. ممکن است کس دیگری این دوتار را بزند اما این بزرگی نام عثمان محمدپرست است که بانی ساخت ۹۲۰ مدرسه شده است.

بله؛ من ۹۰ سال سن دارم و حدود ۸۰ سال به موسیقی کشور خدمت کردم؛ اما کسی نیامد به من بگوید دست شما درد نکند. من حقوق از کسی نمی گیرم. هیچ کس نمی پرسد شما که روستایی هستید و چهار کلاس سواد دارید، چطور به این درجه از هنر رسیدی و همه شما را می شناسند و اصلا چطور سر از ژاپن و سینما درآوردید؟

من کی هستم؟ چرا بعد از ۸۰ سال خدمت هیچ کس به داد ما نمی رسد؟ چرا کسی نمی پرسد تو کی بودی که ۹۲۰ مدرسه ساختی؟ مردم بزرگوار کمک کردند و من وسیله بودم. من بانی شدم و با کمک مردم ۹۲۰ مدرسه ساخته شد. من دوتار زدم، مردم عاشق من شدند و پول دادند و این مدرسه ها ساخته شد. اگر از دنیا بروم چه اتفاقی رخ می دهد؟ رفتن من به ضرر هنر تمام می شود. یک ایرانی روستایی در خواف به این درجه از هنر رسیده. چرا من را کسی مسئول رسیدگی موسیقی نکرد که به داد مردم برسم. حالا نیز می روند کاشی ماندگار منزل ما را می شکنند و درِ خانه من حرف های ناسزا می نویسند.

من اهل تسنن نیستم، شیعه نیستم، من مسلمانم. اسم پسرهای من جواد، حسین، رضا، احمد و اسم دخترانم فاطمه و زهراست. اسم من هم عثمان بود. باید یادآوری کن که اسم پسر حضرت علی (ع) هم عثمان بود.

من موسیقی را برای خدا زدم. ما داوود پیامبر را داشتیم که آواز می خواند. ملکا ذکر تو گوییم که تو پاکی و خدایی. من بارها برای ولادت حضرت علی (ع)، امام رضا (ع)، حضرت محمد (ص)، اما حسین (ع) و.. ساز زدم.

من عثمان، پسر دین محمد، فرزند کویرم

این همه سال کار کردید، مدرسه ساختید، موسیقی خراسان را به همگان شناساندید، امروز از زندگی تان رضایت دارید؟

خدا را شاکرم. این بزرگ ترین شانسی بود که به من داد؛ اما به مسئولان می گویم که من رفتم و تمام شدم، ولی برای آیندگان فکری کنید. من ادعایی ندارم که وکیل و وزیر شوم، ولی یک ادعا همیشه داشته و دارم و آن محبت است.(اشک از چشمان استاد سرازیر می شود) من به پول نیازی نداشته ام، اما فقط یک بار یک تشکر خشک و خالی از من نکردند و این را هم از من دریغ کردند.

پدر و مادر من که نزدیک ترین افراد به من بودند، وقتی دوتار می زدم، من را نفرین می کردند، اما من پای این هنر ایستادم. به خاطر همین دوتار، زن به من نمی دادند، اما پای آن ایستادم و همان زن را گرفتم. من بدون هیچ پشتیبانی استقامت کردم و خبر دارم که پشتیبانم تنها خداست و در این سن و سال من را رها نکرده است. من خدمتگزار این مردم بوده و هستم.

و سخن آخر…

همیشه با خدا درددل می کنم که ای خدا جان، چرا عمرمان این قدر کوتاه است، به حدی که تا بیاییم یکسری مسائل را بفهمیم و یاد بگیریم، عمرمان تمام می شود.

«جامی است که عقل آفرین می زندش
صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
می سازد و بار بر زمین می زندش»


منبع: برترینها

سریال «شکارچی ذهن»؛ به جهان تاریک قاتل‌های سریالی خوش آمدید

روزنامه هفت صبح – صوفیا نصراللهی: درباره سریال «شکارچی ذهن» که کاربران IMDB میان سریال های سال ۲۰۱۷ بیشترین امتیاز را تا امروز به آن داده اند و آخرین اثر دیوید فینچر است.

سریال با یک گروگانگیری آغاز می شود و یک مامور اف بی آی که سعی دارد با روانشناسی متهم را وادار به تسلیم کند. مجرم در نهایت خودش را می کشد و گروگان ها نجات پیدا می کنند. از نظر اف بی آی ماموریت موفق بوده و از نظر هولدن، مامور جوان شکست چون نتوانسته گروگانگیر را وادار به تسلیم شدن کند.

این شروع هیجان انگیز گیرتان می اندازد تا تصور کنید قرار است یک تریلر دلهره آور پلیسی ببینید. «شکارچی ذهن» را جزو همه این ژانرها هم می شود طبقه بندی کرد اما انتظار نداشته باشید که بعد از این سکانس فینچر و بقیه کارگردانان شما را با ماجراهایی از این قبیل سرگرم کنند. در حقیقت «شکارچی ذهن» بیشتر یک درام روانشناسی است که مایه های پلیسی هم دارد. تلفیقی از «سکوت بره ها»ی جاناتان دمی و «زودیاک» فینچر. از اولی مایه اصلی قصه را وام گرفته و از دومی نوع روایت و چگونگی ایجاد دلهره.

به جهان تاریک ما خوش آمدید

کل سریال محدود به گفتگوی نیروهای بخش علوم رفتاری اف بی آی با قاتلان سریالی می شود. آنهایی که در قتل های متعددشان یک الگو و فرمول ثابت داشته اند. داستانک هایی هم آن اطراف هستند که در حاشیه این گفتگوها قرار است قاتلان جدید را نشان بدهند اما آنها چاشنی هستند.

اصل ماجرا گفتگوهاست و نتیجه گیری ها. پیدا کردن الگوهای مشخص بیشتر شبیه سریالی در مورد ریاضیات است. ما هیچ کدام از جنایت های هولناکی را که قهرمانان مان با مجرمان شان روبرو می شوند، نمی بینیم. انگار فینچر بیشتر روی تخیل بینندگان سریال حساب کرده است. با این حال همه چیز در پرداخت و فیلمنامه خیلی ظریف و با جزئیات است. جزئیاتی که تماما ذهنی هستند.

ظرافت های مغز و روح پیچیده بشر حتی وقتی دست به خشونت های باور نکردنی می زند. تنشی که در سریال «شکارچی ذهن» شاهدش هستیم از همین جزئیات روانی ناشی می شود. نه فقط در مورد مجرمان که در مورد ماموران درستکارمان هم این اضطراب را حس می کنیم چون از اپیزود اول به بیننده فهم می شود که روان آدمی تابع قوانین ریاضی نیست و آدم ها در موقعیت های گوناگون واکنش های مختلف ممکن است از خودشان نشان بدهند.

فضاسازی و شخصیت پردازی های درست و استفاده از علم روانشناسی باعث شده هر چند سکانس های جنایت را نمی بینیم اما کاملا در ذهن مان تصویر می شود و در نهایت از شنیدن شان همان تاثیری روی مخاطب گذاشته می شود که در حالت عادی متصوریم. باید به بیننده نشان داده شود. به خصوص که اینجا نشان ندادن و فلاش بک نزدن به گذشته تاثیرگذارتر هم است چون شئامت جنایت های آنقدر زیاد است که حتی دیدن سریع عکس ها در دست هولدن و تنچ، ماموران اف بی آی هم مشمئز کننده است چه برسد به این که قرار باشد شاهد یکی از آن جنایت ها باشیم.

پنهال به عنوان خالق سریال و فیلمنامه نویس اش که البته از روی یک کتاب فیلمنامه را نوشته که خود آن منبع اصلی هم شامل گفتگوهای واقعی با جنایتکاران بزرگ بوده است، توانسته همه چیز را جوری بچیند که به سوالاتی که ممکن است ذهن های کنجکاو و در جستجوی جهان تاریک آدم ها داشته باشد، پاسخ دهد.

 به جهان تاریک ما خوش آمدید
سوالاتی که بخشی از آنها زمانی در فیلم جاناتان دمی توسط کلاریس و هانیبال لکتر به بحث گذاشته شده بود اما پاسخ کاملی دریافت نشد یا پرسش هایی که در سریال مشهور «ذهن های مجرمانه» که از شبکه سی بی اس پخش می شد، به ذهن کاراکترها و بینندگان خطور می کرد (آن سریال هم درباره بخش رفتارشناسی اف بی آی در دهه ۷۰ و رابطه با قاتلان سریالی بود و به شکل هیجان انگیزتری مخاطبان را درگیر پرونده های جنایی گوناگون می کرد).

البته انتظارتان را از سریال تنظیم کنید. ممکن است حتی از میانه فصل اول به نظرتان برسد که طرح و ایده اصلی برای یک درام پلیسی کافی نبوده. اینجاست که باید به خودتان یادآوری کنید مفهومی که ما از درام پلیسی در ذهن داریم یک پیش فرض است.

این سریال بیشتر شبیه همان تجربه ای است که فینچر در «زودیاک» انجام داده بود و این بار خیلی جسورانه تر و ساختارشکن تر سراغش رفته است. آدم ها با هم حرف می زنند و حرف می زنند و هیچ اتفاق بزرگی در ظاهر رخ نمی دهد اما در زیر نگاه ما و سطح داستان از قضا جهان بزرگی در حال شکل گیری است. جهانی به شدت بی رحم نسبت به قربانی و قربانی کننده.

از دل ماجراهای مربوط به چند قاتل سریالی، فینچر و پنهال موفق شده اند درامی به شدت انسانی تصویر کنند که حتی قهرمانانش درگیر پرسوناهایی هستند که تصور می کنند باید همیشه به چهره داشته باشند و همین هم موجب اختلال در روابط صمیمانه و زندگی خانوادگی شان می شود.

برای دیدن «شکارچی ذهن» باید حوصله به خرج بدهید و سنسورهای فکرتان را فعال کنید. آخر فصل قرار نیست چیزی حل شود. اصلا صورت مسئله واضحی مطرح نشده که بخواهیم منتظر جوابش باشیم. یکی از منتقدان خارجی اشاره کرده بود که در فصل اول انگار پنهال و فیننچر فقط مهره ها را روی صفحه شطرنج چیده اند و قواعد بازی را خاطرنشان کرده اند، خود بازی احتمالا از فصل آینده آغاز خواهد شد.

با این وجود موجبیت و دلیل وجودی «شکارچی ذهن» فقط زمینه چینی برای فصل های آینده نیست. سریالش خاصیت غریبی دارد که عین سیاهچاله تماشاگر را در خودش می کشد. مجذوب و مسحور ذهن های خلاق سیاه ترسناکی می شویم که شوم ترین حوادث تاریخ را رقم زده اند.

فینچر و پنهال دست تماشاگر را می گیرند و او را با خودشان به قعر جهنم می برند. به تماشای جهان های ناشناخته. دیدن «شکارچی ذهن» شبیه یک روند روان درمانی است. ارجاع به اهمیت دوران کودکی و اتفاق های ساده باعث می شود بارها و بارها به خودمان رجوع کنیم.

 به جهان تاریک ما خوش آمدید
الگوی این که چطور خشونت های پیش پا افتاده ممکن است منجر به جنایت های وحشتناک شود ما را وادار می کند در رفتارهای گاها خشن و عصبی روزمره مان بازنگری داشته باشیم و در نهایت همه این جزئیات دست به دست هم می دهند که «شکارچی ذهن» تبدیل به سریالی شود که برای درک ساحت سرگرم کننده اش مجبوریم خیلی از کلیشه های ذهنی مان درباره درام را بشکنیم. در عوض پاداشش ۱۰ اپیزود درخشان از نظر کارگردانی و فیلمنامه مبتنی بر تاریخ و روانشناسی است که بار دیگر باعث می شود به این تئوری که فینچر، هیچکاک زمانه ماست ایمان بیاوریم.

شکارچی ذهن

* ژانر: درام جنایی
* خالق: جو پنهال بر اساس کتاب شکارچی ذهن: داخل بخش ویژه جنایت های سریالی اف بی آی؛ نوشته جان ای داگلاس و مارک اولشاکر
* بازیگران: جاناتان جراف، هولت مک کالانی، هانا گراس
* نت فلیکس: تعداد فصل ها
* فصل اول پخش شد و فصل دوم سال آینده روی آنتن می رود: بین ۳۴ تا ۶۰ دقیقه
* تهیه کنندگان: دیوید فینچر، چارلیز ترون
* امتیاز در متاکریتیک: ۷۸ از ۱۰۰
* خلاصه داستان: هولدن یک مامور جوان اف بی آی است که بعد از یک ماموریت برای تمام کردن یک گروگانگیری به خاطر اهمیتی که به روانشناسی مجرم می دهد به عنوان استاد در واحد رفتارشناسی شروع به تدریس می کند. آنجا با بیل آشنا می شود که او هم استاد است و هر دو تصمیم می گیرند با انجام مصاحبه هایی با قاتلان سریالی برای آنها یک الگوی فکر تعریف کنند که در آینده بتوانند وقوع برخی جنایت ها را پیش بینی کنند.


منبع: برترینها

برگزیدگان «هفته تصویرگری» معرفی شدند

همزمان با روز تصویرگری، مراسم اختتامیه «هفته تصویرگری» دوشنبه ۱۵ آبان با حضور پرشور تصویرگران در سالن «شهناز» خانه هنرمندان ایران برگزار شد و در این مراسم نشان آبان به فرشید مثقالی، مهدی حجوانی، بهزاد غریب‌پور و عاطفه ملکی جو اهدا شد. مهدی حجوانی هنگام دریافت نشان آبان در سخنان کوتاهی گفت: خوشحالم که من نیز در تأسیس انجمن تصویرگران سهم داشتم و امروز این انجمن تبدیل به جوان رعنا و برومندی شد که می‌تواند در عرصه تصویرگری تاثیرگذار باشد.

فرشید مثقالی نیز هنگام دریافت نشان تصویرگری گفت: افتخار می‌کنم که امشب نشان آبان را به خانه می‌برم. من از دوران دبیرستان نسبت به تصویرگری علاقه‌مند شدم و در آن زمان نشریه‌دیواری در مدرسه ما بود که من نقاشی‌هایش را می‌کشیدم و در این دوران بیشتر طرح‌هایی که مرتضی ممیز در نشریه آباد می‌کشید را کپی می‌کردم. او افزود: من آدمی هستم که از آدم‌ها و جریان‌های هنری متعددی تأثیر گرفته‌ام و همچنان این تأثیر‌پذیری ادامه دارد. مثلاً وقتی بخواهم کتابی را تصویرسازی کنم شاید هفته‌ها وقتم صرف دیدن شود و از این کار واقعاً لذت می‌برم.

 
منبع: بهارنیوز

خبر جدایی آلمادوار و فرهادی تایید شد

به گزارش کادناسر، در جشنواره سویل اسپانیا که اکنون در حال برگزاری است، آگوستین آلمادوار برادر پدرو آلمادوار کارگردان مشهور، جدایی از اصغر فرهادی برای تولید فیلم جدیدش را تایید کرد. وی در پاسخ به سوالی مبنی بر این که چطور شد آلمادوارها از تهیه‌کنندگی فیلم جدید فرهادی دست کشیدند، گفت: خیلی متاسفیم که با فرهادی کارمان پیش نرفت اما به عنوان تهیه کننده او، همدیگر را درک نمی‌کردیم و برای همین پیش از این که به یک مشکل جدی بدل شود و پیش از این که کار شروع شود، ترجیح دادیم  از این کار دست بکشیم. وی افزود: ما خوشحالیم که این فیلم در حال فیلمبرداری در اسپانیا است و ما حتما به تماشای آن خواهیم رفت.

این تهیه کننده در این مصاحبه درباره انتخاب فیلم «زاما» ساخته لوکرسیا مارتل به عنوان فیلم نماینده آرژانتین در اسکار نیز سخن گفت و گفت به نظرم باید سیستم انتخاب فیلم برای اسکار در اسپانیا تغییر کند. وی درباره پدیده وایسنتین نیز اظهار تاسف کرد و گفت نگران است که بگوید در اسپانیا نیز می‌تواند چنین مشکلی وجود داشته باشد. در فیلم جدید فرهادی، پنه لوپه کروز و همسرش خاویر باردم بازی می‌کنند. در حالی که قرار بود فیلمبرداری این فیلم در ماه سپتامبر در اسپانیا شروع شود، اواخر شهریور پیش تولید آن شروع شد. قرار بود تولید فیلم را پدرو و آگوستین آلمادوار در شرکت‌شان ال دسئو تولید ‌کنند و فیلم توسط «ممنتو» فروخته ‌شود.

با انتشار این خبر روابط عمومی فیلم «همه می‌دانند» در باره خبر همکاری نکردن آلمادوار در تهیه این فیلم این توضیح را ارایه کرد: «تصمیم به عدم همکاری با کمپانی برادران المادوار در تهیه فیلم «همه می‌دانند» پیش از شروع پیش تولید فیلم و در ماه  مِی (اردیبهشت ماه) توسط تهیه کننده فرانسوی گرفته شد. علت این تصمیم عدم تفاهم این دو کمپانی  در برآورد بودجه تهیه فیلم بوده است. به همین دلیل عدم توافق برای آغاز پروژه قبل از پیش تولید  اتخاذ  و  پروژه با یک کمپانی اسپانیایی دیگر به عنوان تهیه کننده اسپانیایی وارد مرحله پیش تولید شده است.
فیلمبرداری «همه می‌دانند» ۴ هفته دیگر به پایان می‌رسد.»

 
منبع: بهارنیوز

بازی‌های آوازی را در تالار وحدت بشنوید

سال ها از انتشار آلبوم «بازی‌های آوازی» با آهنگسازی سودابه سالم می‌گذرد، اما این آهنگها که مضمون های شاد، لطیف و پرتحرک در ارتباط با تعلیم و تربیت کودکان دارند، همچنان تازگی خود را حفظ کرده اند. این بار «ارکستر کودکان ایران زمین» بازی‌های آوازی را اجرا می‌کند. «بازی‌های آوازی» مجموعه‌اى ارزشمند از فرهنگ شفاهی کودکان این مرز و بوم است که نقش آموزش و پرورش را غیرمستقیم بر عهده دارد. تجارب ارزشمند مادران این سرزمین، زیباترین اهداف آموزشی را داراست.  

سودابه سالم، فارغ‌التحصیل هنرستان ملی و دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در رشته موسیقی است. او در حال حاضر شاخص ترین چهره فعال در موسیقی کودک به شمار می رود که بنای آموزش موسیقی به کودکان ایران زمین را نه الگوهای غربی، بلکه استفاده از عناصر موسیقی بومی گذاشته است. سودابه سالم روز دوم آذر ماه در تالار وحدت کنسرت «بازی‌های آوازی» را با همراهی ارکستر کودک و نوجوانان ایران زمین و گروه کار مادران را روی صحنه می‌برد. 
 
منبع: بهارنیوز

نماهنگ «بارون کجایی…» تولید شد

نماهنگ «بارون کجایی …» به مناسبت اربعین حسینی تقدیم کودکان ایرانی می شود.

به مناسبت ایام اربعین حسینی، نماهنگ «بارون کجایی …» با ترانه کودکانه، شخصیت‌های کودک و فضای طراحی مناسب این گروه سنی تولید و منتشر شد.

به گزارش روابط عمومی استودیو رضوان، در این نماهنگ چهار دقیقه ای دختری خردسال تصویری از باغ پرلاله ای را با ذهنیت کودکانه می کشد که پژمرده و تشنه آب است و باران بر آن نمی بارد و ابر سیاهی با طوفان خود شاخ و برگ گل‌ها را می شکند. دخترک از سقاخانه محل برای آنها آب می برد…

نماهنگ «بارون کجایی …» با صدای آرشیدا شمسایی دختربچه هفت ساله و نقاشی‌ های کودکانه او که برای همذات‌پنداری بیشتر کودکان و خردسالان، به عنوان جزیی از تصاویر انیمیشن به کار رفته، تهیه و تولید شده است.

این نماهنگ کودکانه در استودیو رضوان با تکنیک کات اوت به کارگردانی رسول آذرگون، آهنگسازی رضا حسینی، شعر زهرا حق جویی و به تهیه کنندگی اسدالله دیانتی تولید شده و برای پخش از شبکه های تلویزیونی در اختیار مرکز پویانمایی صبا قرار گرفته و در ایام اربعین در فضای مجازی نیز منتشر خواهد شد.


منبع: عصرایران