ستاره های سینمای جهان در سریال های تلویزیونی

رسانه های تصویری در جهان این روزها شرایط متفاوتی را تجربه می کنند و نسبت سینما و تلویزیون دیگر مثل قبل نیست. سریال های تلویزیونی طی سال های اخیر پیشرفت چشمگیری کرده است و در حالی که سینما شرایط خوبی ندارد، تلویزیون با وجود غول هایی مانند نتفلیکس و آمازون روزبه روز قدرتمندتر می شود. طبیعی است که ستاره های بزرگ هم همیشه مایل اند در مدیومی کار کنند که بیشتر دیده شوند و حالا با افول سینما و اقبالی که مخاطبان به تلویزیون نشان می دهند، بازیگران درجه یک در حال کوچ کردن به تلویزیون هستند.

از طرف دیگر پیشتر سینما از نظر مالی هم بودجه های هنگفتی داشت و دست تلویزیون خالی بود؛ اما این روزها می بینیم که سریال هایی مانند «بازی تاج وتخت» و «چیزهای عجیب» تولید می شوند که هر قسمت شان به اندازه یک فیلم سینمایی معمولی هزینه دارد. توجه مخاطبان، درآمدهای ناشی از اشتراک های کابلی، تبلیغات و… هم بازگشت سرمایه را تضمین می کنند و امکان پرداخت دستمزدهای بالا را به ستاره های سینما برای حضور در تلویزیون فراهم می آورند.

در سال های ابتدایی ظهور سریال های پربیننده در تلویزیون، کمتر شاهد حضور بازیگران سینمایی سطح بالا در این مجموعه ها بودیم و اگر به فهرست بازیگران آثاری مانند «۲۴»، «لاست» یا «فرار از زندان» نگاه کنید، به ستاره سینمایی خاصی نمی رسید. با این حال، حضور بازیگران درجه یک سینمایی در تلویزیون رو به افزایش است. به همین بهانه، حضور برخی از مهم ترین بازیگران سینمایی در سریال های تلویزیونی را بررسی می کنیم.

کوین اسـپیسی (خانه پوشالی/ ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۷)

 ستاره های سینمای جهان در سریال های تلویزیونی

پیشینه بازیگر: بازیگر همه کاره آمریکایی که تجربیات مختلفی را در بازیگری تئاتر و سینما، کارگردانی، تهیه کنندگی، نویسندگی و حتی خوانندگی در کارنامه دارد، در سال ۲۰۱۳ با تجربه جدیدش در مدیوم تلویزیون، طرفدارانش را غافلگیر کرد. اسپیسی زمانی نقش اول «خانه پوشالی» را پذیرفت که دو اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل و اصلی مرد را برای بازی در «مظنونین همیشگی» و «زیبایی آمریکایی» در کارنامه داشت. او که نقش های ماندگار دیگری را هم در فیلم هایی مانند «لس آنجلس، محرمانه»، «هفت»، «شنا با کوسه ها» و… ایفا کرده بود، زمانی تصمیم گرفت به تلویزیون بیاید که برای مردم سراسر دنیا، چهره ای کاملا شناخته شده به حساب می آمد.

موفقیت: «خانه پوشالی» علاوه بر این که یک نوآوری تمام عیار در سریال سازی محسوب می شد و با توجه به هزینه هایش، به سود قابل توجهی هم دست یافت، برای اسپیسی هم تجربه فوق العاده ای بود. او نقش پردیالوگ سیاستمدار شیاد این سریال را به بهترین نحو ایفا کرد و دو بار (در سال های ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵) نامزد جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اول مرد در سریال درام شد که بار دوم این جایزه را از آن خود کرد. او برای بازی در این سریال، چهار بار هم در سال های ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۶ نامزد جایزه امی شد که هیچ وقت به آن دست نیافت.


متیو مک کانهی (کارآگاه واقعی/ فصل اول/ ۲۰۱۴)

 ستاره های سینمای جهان در سریال های تلویزیونی

پیشینه بازیگر: مک کانهی زمانی به سریال «کارآگاه واقعی» پیوست که به تازگی بعد از سال ها حضور در عرصه بازیگری، به یک ستاره تبدیل شده بود. او در برهه اول حرفه ای اش، با بازی در ژانرهای مختلف، اعم از کمدی (مات و مبهوت)، تاریخی (آمیستاد)، عاشقانه (طراح ازدواج) و… به موفقیت چندانی دست نیافته بود. در دومین مرحله کاری، فیلم های مهم تری بازی کرد و از سال ۲۰۱۰ با بازی در آثاری مانند «مجیک مایک»، «گرگ وال استریت» و «بین ستاره ای» به اوج شهرت رسید. مک کانهی در سال ۲۰۱۳ برای بازی در «باشگاه خریداران دالاس» اسکار و گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد را از آن خود کرد تا با رزومه ای عالی به قاب کوچک برود.

موفقیت: متیو مک کانهی شخصیت درون نگر، منزوی، متفکر و پوچ گرای سریال «کارآگاه واقعی» را آن قدر خوب بازی کرد که علاوه بر سیل عظیم تمجید و تحسین هایی که به این سریال اختصاص یافت، خودش هم جایزه منتخب منتقدان تلویزیونی را برد و با این که نامزد جایزه امی بهترین بازیگر نقش اول مرد مجموعه درام شده بود، در نهایت آن را به برایان کرانستون «برکینگ بد» واگذار کرد.


وایولا دیویـس (چطور از یک قتل فرار کنیم؟/۲۰۱۴)

 ستاره های سینمای جهان در سریال های تلویزیونی

پیشینه بازیگر: کسی که برخی منتقدان او را بااستعدادترین بازیگر زن سیاه پوست معاصر دانسته اند، قبل و بعد از بازی در سریال «چطور از یک قتل فرار کنیم؟» حضور مقتدرانه ای در سینما داشت. او برای بازی در فیلم «تردید» (۲۰۰۸) اسکار و گلدن گلوب بهترین بازیگر مکمل زن را از آن خود کرده و در سال ۲۰۱۱ هم با بازی در «خدمتکار» نامزد اسکار و گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اصلی زن شده بود. دیویس با چنین رزومه درخشانی پا به عرصه تلویزیون گذاشت و پس از درخشش در این مدیوم، در سال گذشته به سینما برگشت و اسکار و گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش مکمل زن را برای بازی در «حصارها» اثر دنزل واشنگتن از آن خود کرد.

موفقیت: دیویس در نقش یک وکیل حاذق و کاربلد در سریال «چطور از یک قتل فرار کنیم؟» هم درخشان ظاهر شد و علاوه بر افتخارات متعددی که سریال به کمک بازی باکیفیت او به دست آورد، خودش هم موفق شد نامزد گلدن گلوب بهترین بازیگر زن سریال تلویزیونی و برنده جایزه امی بهترین بازیگر زن مجموعه تلویزیونی درام شود. او اولین زن سیاه پوست تاریخ است که برنده جایزه «امی» شده.


ریچـل مک آدامز (کارآگاه واقعی/ فصل دوم/ ۲۰۱۵)

 ستاره بزرگ؛ قاب کوچک

پیشینه بازیگر: زمانی که صحبت از ساخت فصل دوم سریال «کارآگاه حقیقی» شد و با توجه به سبک خاص سریال که در هر فصل تمام بازیگران و موضوع قصه تغییر می کند، همه به دنبال حدس زدن نام بازیگر بعدی بودند که جای مک کانهی را پر کند. حتی عده ای از احتمال حضور برد پیت در این فصل حرف می زدند، اما در نهایت نام ریچل مک آدامز اعلام شد؛ بازیگری که در سال های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ با بازی در کمدی های عامه پسند آمریکایی مانند «دختران بدجنس»، «دفترچه» و «مهمانان ناخوانده عروسی» درخشیده بود. مک آدامز در آن زمان جایزه مهمی در کارنامه اش نداشت، اما همه از توانایی هایش آگاه بودند و کمتر از یک سال بعد از پخش این سریال، برای بازی در «اسپاتلایت» نامزد اسکار شد.

موفقیت: فصل دوم «کارآگاه واقعی» به طور کلی نسبت به فصل اولش، افت فاحشی کرده و مردم و منتقدان که انتظارشان از این سریال بسیار بالا رفته بود، آن را نپسندیدند. بازی مک آدامز هم تحت تأثیر افت کلی سریال، زیاد دیده نشد ولی به هر حال، این تجربه برای او شکست هم محسوب نشد.


آنتونی هاپکـینز (دنیای غرب/۲۰۱۶)

ستاره های سینمای جهان در سریال های تلویزیونی
 

پیشینه بازیگر: آنتونی هاپکینز احتمالا با بقیه بازیگران این فهرست فرق دارد؛ چرا که او پس از ۴۵ سال بازیگری تصمیم گرفت با حضور در تلویزیون خودش را به اوج برگرداند. زمانی که هاپکینز به «دنیای غرب» پیوست، چهار نامزدی اسکار در کارنامه داشت که یکی از آن ها در سال ۱۹۹۱ مجسمه اسکار را به خاطر فیلم «سکوت بره ها» برایش به ارمغان آورده بود. علاوه بر این، او در سال ۲۰۰۶ برنده جایزه ویژه گلدن گلوب برای یک عمر بازیگری هم شده و فیلم های مهمی مانند «بقایای روز»، «نیکسون» و «آمیستاد» را در دهه نود بازی کرده بود.

موفقیت: بازی هاپکینز در وسترن علمی-تخیلی «دنیای غرب» توجه بینندگان و منتقدان را جلب کرد و نامزدی امی بهترین بازیگر مرد سریال درام تلویزیونی را برایش به همراه داشت. او در این مجموعه نقش دانشمندی را که از نوع بشر ناامید شده است به خوبی ایفا کرد و با ادای بی نقص دیالوگ های دلنشینی که برایش در نظر گرفته شده بود، سطح کلی سریال را بالا برد.


نیکـول کیدمن (دروغ های کوچک بزرگ/ ۲۰۱۷)

 ستاره های سینمای جهان در سریال های تلویزیونی

پیشینه بازیگر: نه تنها طرفدارانش، بلکه تقریبا تمام مخاطبان سریال های تلویزیونی، از شنیدن خبر حضور نیکول کیدمن در یک مینی سریال تلویزیونی به شوق آمدند. بازیگر حرفه ای و باسابقه سینما، زمانی با شبکه اچ بی او به توافق رسید که کارنامه درخشانش نوید یک بازی عالی در اثری ماندگار را می داد. کیدمن که در سال ۱۹۸۹ با بازی در «سکوت قبرستانی» توجه همه را به خود جلب کرده بود، در ۱۹۹۵ برای بازی در «به خاطرش مردن» گلدن گلوب، امپایر و جایزه انجمن منتقدان فیلم لندن را گرفت. او در سال ۲۰۰۲ در فیلم درخشان «ساعت ها» حضور یافت و اسکار، گلدن گلوب و بفتای بهترین بازیگر زن را از آن خود کرد. در سال ۲۰۱۰ نیز با «لانه خرگوش» باز هم نامزد دوره اسکار شد.

موفقیت: در حالی که همه انتظار داشتند در مراسم امی سال گذشته، سریال «دنیای غرب» به مهم ترین تولید شبکه اچ بی او تبدیل شود، اما این مینی سریال هفت قسمتی «دروغ های کوچک بزرگ» بود که بیشتر از همه تولیدات این شبکه، جایزه برد. سریال خوش ساخت «ژان-مارک ولی» یک اعتراض جدی و دراماتیک به مسئله خشونت در خانواده های آمریکایی است و بازی قابل توجه و درخشان کیدمن در این اثر، جایزه امی بهترین بازیگر زن مینی سریال را در نهایت شایستگی برای او به ارمغان آورد.


منبع: برترینها

بازیگران انگلیسی که اعتبار سینمای جهان هستند (۲)

سینمای انگلستان همواره سینمایی مستقل، هنری و پرمخاطب بوده است. می‌توان گفت سینمای انگلستان از کهن‌ترین و در عین حال به روزترین سینمای جهان هست که دارای فستیوال‌ها و جشنواره‌های معتبر و مستقلی هستند. این سینما فیلمسازان بزرگی در همه دوره‌ها داشته است که بسیاری از آثار بزرگ و برجسته سینمای جهان را خلق کرده‌اند.

اما نکته‌ای که نمی‌توان در مورد سینمای انگلستان نادیده گرفت وجود بازیگران و نوابغی است که در عرصه بین‌المللی درخشیده ‌اند و سینمای هالیوود را در تسخیر خود گرفته‌اند و جوایز معتبری از جشنواره‌های بین‌المللی گرفته‌اند. شاید بتوان گفت در برخی از سال‌ها تعداد نامزدهای انگلیسی مراسم اسکار از بازیگران آمریکایی پیشی می‌گرفت و در برخی مواقع هم، هم تعداد بودند.

در زیر به بزرگترین و پرافتخارترین بازیگران انگلیسی نگاهی می‌اندازیم؛

۶- گری اولدمن

 

بازیگران انگلیسی که اعتبار سینمای جهان هستند (2)

گری اولدمن بازیگری بود که اوایل دهه ۱۹۸۰ میلادی نظر مخاطبان و منتقدان سینما را به خود جلب کرد، طولی نکشید که پله‌های موفقیت را پیمود و در سال ۱۹۸۵ راهی هالیوود شد. گری اولدمن بازیگری است که کمتر نقش اول فیلم‌های بزرگ را تصاحب کرده است ولی با همان نقش‌های کوتاهش نظر منتقدان را به سمت خود جلب کرده است. اولدمن بازیگری است که همه ژانرهای سینمایی از جمله زندگی نامه، تخیلی، هیجانی و … را تجربه کرده است. از مهم‌ترین آثار وی می‌توان به شوالیه تاریکی، بندزن خیاط جاسوس، هری پاتر و .. اشاره کرد. این بازیگر جوایز مهمی از جمله اسکار بازیگری را به دست آورده است.


۷- چارلی چاپلین

بازیگران انگلیسی که اعتبار سینمای جهان هستند (2)

نمی‌توان با سینما آشنایی داشت ولی عاشق مرد سینمای صامت نبود. بازیگر، نویسنده و کارگردان بزرگ سینمای جهان که برای همه سینما دوستان جهان خاطره‌ساز است. مرد بزرگی که بعد از یک دوره بازی در نقش یک آواره سرگردان خلاقیت خودش را نشان داد و به همه اهالی هنر فهماند که می‌تواند آثار دیگری را خلق کند که بسیار مورد توجه قرار گیرد و پیام‌های بزرگی را از طریق همین آثار خلاقانه‌اش به مردم جهان داد شاید اولین فردی که در آثار سینمایی‌اش به دنبال پیام‌های سیاسی و اجتماعی بود همین چارلی چاپلین بود. دیکتاتور بزرگ، عصر جدید، جویندگان طلا از جمله آثار پرمفهوم این بازیگر و کارگردان بزرگ سینما هستند.


۸-سر ایان مک کالین

بازیگران انگلیسی که اعتبار سینمای جهان هستند (2)

در سال ۲۰۰۱ بود که ارباب حلقه‌ها در مراسم اسکار ده نامزدی به دست آورد هر چند نتوانست به بسیاری از آنها برسد. ایان مک کالین هم نتوانست اسکار را به دست آورد ولی بار دیگر بر سر زبان‌ها افتاد و به همه منتقدان سینما نشان داد که هنوز هم باید منتظر نقش‌آفرینی این بازیگر به شکل فوق‌العاده‌ای باشیم. این بازیگر ۷۸ ساله مانند بسیاری از بازیگران، بازیگری را در عرصه تئاتر و با نمایشنامه‌های شکسپیر آغاز کرد و توانست در آثاری چون مردان ایکس، کد داوینچی، هابیت و… نقش‌آفرینی کند.


۹- شون کانری

بازیگران انگلیسی که اعتبار سینمای جهان هستند (2)

بازیگری که بیشتر برای نقش آفرینی‌اش در هفتگانه جیمز باند شناخته می‌شود توانست در سال ۱۹۸۸ برای بازی در فیلم تسخیرناپذیران، اسکار را به دست آورد. بازیگری که همه جوایز معتبر سینمای جهان از جمله بفتا و گلدن گلاب را نیز دارد. این بازیگر علاوه بر بازی در آثاری که مورد توجه جشنواره‌ها و منتقدان است در فیلم‌های عام‌تری که در گیشه نیز موفق هستند بازی کرده است از جمله ایندیانا جونز، رابین هود و ماریان، صخره و….


۱۰- لرد لارنس الیویه

بازیگران انگلیسی که اعتبار سینمای جهان هستند (2)

بازیگر، کارگردان، نویسنده، تهیه‌کننده قرن بیستم که بسیاری از منتقدان او را یکی از بهترین‌های قرن می‌دانستند. وی بیشتر به دلیل بازی در فیلمنامه شکسپیر مشهور بود. وی یکی از دو کارگردانی است که برای کارگردانی خودش جایزه اسکار برای بازیگری را دریافت کرده است، وی همچنین یکی از رکوردداران بیشترین نامزدی در بخش جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد می‌باشد. الیویه ۹ بار نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد شد. وی در سال ۱۹۸۹ در ۸۲ سالگی فوت کرد.

در انتها باید اضافه کرد سینمای انگلستان همچنان بازیگران بزرگ و موفقی را به سینمای جهان معرفی می‌کند که می‌توان به درخشش هر چه بیشتر آنها امید داشت مانند کریستین بیل، ادی ردماین و…


منبع: برترینها

سوءاستفاده جنسی از گردشگران در مکزیک

تا به حال سه اقامت‌گاه واقع در منطقه پلایا دل کارمن مکزیک توسط تریپ‌ادوایزر علامت‌گذاری شده‌اند.

وبسایت گردشگری تریپ‌ادوایزر، مکان‌هایی که سابقه رخ دادن مشکلات تبعیضی و سوءاستفاده جنسی در آن‌ها وجود داشته را به گردشگران معرفی می‌کند.

به گزارش مهر به نقل از ایندپندنت، تریپ‌ادوایزر(TripAdvisor) در پاسخ به تعدادی از متخصصان سفر، در وبسایت و اپلیکیشن خود شروع به قرار دادن نشان‌هایی کنار هتل‌ها و اقامت‌گاه‌هایی کرده که به عنوان موقعیت‌هایی شناسایی شده‌اند که سوء‌استفاده جنسی و دیگر نگرانی‌های بزرگ در آن‌ها به وقوع پیوسته است.

به گفته کوین کارتر که یکی از سخنگویان این کمپانی است، این نشان‌های اخطاردهنده که بر پایه کامنت‌های مردم قرار داده می‌شوند، به منظور مشخص کردن مشکلات سلامتی، امنیتی و تبعیضی در تمام طبقه‌بندی‌های سفر این وبسایت طراحی شده‌اند.

او گفت: این نشان‌ها تا مدت سه ماه می‌توانند در تریپ‌ادوایزر باقی بمانند. با این حال، اگر مشکلات ادامه پیدا کند ممکن است ما این مدت زمان را افزایش دهیم. این نشان‌ها به منظور اطلاع‌رسانی قرار داده خواهند شد، نه تنبیه.

به گفته او کمیته‌ای متشکل از کارمندان این کمپانی تصمیم‌های مربوط به اضافه کردن یا حذف کردن این نشان‌ها را خواهند گرفت و هر چقدر هم که اعتراضی نسبت به یک نشان ثبت شود، حذف نخواهد شد. کارتر اضافه کرد: ما می‌خواهیم مصرف‌کنندگان بتوانند نقدهای مثبت و منفی از تجارت‌ها را ببینند.

تا به حال سه اقامت‌گاه واقع در منطقه پلایا دل کارمن مکزیک توسط تریپ‌ادوایزر علامت‌گذاری شده‌اند که از جمله آن‌ها می‌توان به هتل گرند ولاس ریویرا مایا اشاره کرد که در حال حاضر توسط کاربران به عنوان دومین هتل محبوب این کشور انتخاب شده است. پنجمین هتل مکزیک یعنی ایبروستار پارایسو لیندو هم نشان‌گذاری شده و این در حالی است که تا به حال هر یک از این دو هتل هزاران نقد و نظر دریافت کرده‌اند.

تریپ‌ادوایزر هفته گذشته رسما از یک زن ۳۵ ساله از دالاس به نام کریستی لاو معذرت‌خواهی کرد چون به طور مداوم پست‌های او را پاک کرده بود که در آن او ادعا می‌کرد یکی از نگهبانان امنیتی هتل پارایسو مایا به او تجاوز کرده است.

یکی دیگر از مهمانان همان اقامت‌گاه هم گفته بود می‌خواست درباره یک حمله جنسی گزارش دهد، اما بعد از این که تریپ‌ادوایزر به دلایل مختلف به او این اجازه را نداد، ‌ در نهایت صرف‌نظر کرد.

از حالا به بعد، ‌تریپ‌ادوایزر در قالب سیاست جدیدش سعی می‌کند درباره این که چرا نقدها رد می‌شوند با وضوح بالاتری عمل کند. کارتر می‌گوید: ارتباطات ایمیلی جدید ما به وضوح اعلام خواهند کرد که چرا یک جمله یا واژه در تضاد با سیاست‌های ما حذف شده است و از فرد می‌خواهد بازبینی خود را تدوین و دوباره ارسال کند.


منبع: عصرایران

کنجکاوی‎ها درباره «هجوم»/ توقعاتی که شهرام مکری با «ماهی و گربه» بالا برد

عصرایران – فیلم سینمایی «هجوم» به کارگردانی شهرام مُکری به تازگی در گروه سینمایی هنر و تجربه اکران شده است. فیلم قبلی او «ماهی و گربه» به عنوان پرفروش ترین اثر اکران شده در هنر و تجربه خاطرات خوبی برای او و سینمای ایران به همراه داشته است.

«ماهی و گربه» به عنوان دومین فیلم بلند مکری موفق شد جایزه محتوای نوآورانه در بخش افق‌های هفتادمین جشنواره فیلم ونیز را از آن خود کند. او پیش از آن با فیلم «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» تحسین همگان را برانگیخته بود.

«ماهی و گربه» که با دو سال اکران مستمر در گروه هنر و تجربه رکورددار طولانی‌‌ترین مدت اکران یک فیلم سینمایی در دوران پس از انقلاب را در اختیار دارد، به قدری ستایش منتقدان و طرفداران سینما را برانگیخت که حتی نشریه معتبر شیکاگو ریدر از پایگاه‌های اصلی منتقدین شیکاگو این فیلم را بهترین فیلم سال ۲۰۱۵ اعلام کرد.

توقعات پس از درخشش «ماهی و گربه» از مکری بسیار بالا رفت و همگان منتظر بودند تا او اثر بعدی سینمایی خود را بسازد و «هجوم» نام فیلم بعدی این کارگردان جوان بود که آن را در فضایی مشابه با فیلم قبلی اش ساخت؛ اثری که در میان تعجب همگان نتوانست راهی به جشنواره فیلم فجر پیدا کند و همین مساله ابهاماتی در مورد این فیلم و همچنین دلایل اصلی جاماندن از جشنواره فجر ایجاد کرده بود.

اردیبهشت ماه ۱۳۹۵ همزمان با برگزاری بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر در تهران الکساندر سوکوروف، کارگردان مطرح روس در پشت صحنه فیلم جدید مکری حاضر شد و مراحل تمرین بازیگران را از نزدیک تماشا کرد. مکری با ساخت «ماهی و گربه» کنجکاوی فیلمسازان بین المللی را نیز برای تولید اثر جدیدش برانگیخته بود و آن درخشش باعث شده بود تا پیشنهادهای بین المللی برای ساخت فیلم توسط مکری از سوی کمپانی های مختلف به او ارائه شود. او اخیرا گفته است فیلم بعدی‎اش را در خارج از کشور خواهد ساخت.

فیلمنامه «هجوم» را شهرام مکری به همراه نسیم احمد‌پور نوشته و داستان آن درباره یک تیم ورزشی آماتوری و مربی‌شان است. اعضای تیم رازی برای پنهان کردن دارند و گروهی در جست‌وجوی پیدا کردن سرنخ‌هایی از این ماجرا هستند.

در این فیلم که ترکیبی از بازیگران سینما و تئاتر را در خود دارد، عبد آبست، الهه بخشی، بابک کریمی، محمد ساربان، لوون هفتوان، پدرام شریفی، مهدی اعتمادسعید، بهزاد دورانی، میلاد رحیمی، فراز مدیری، سجاد تابش، محمد برهمنی، سعید زارعی، ایمان صیاد برهانی، مجید یوسفی، اسماعیل گرجی، علی میری، رامتین هوشمند، محمد تقی‌زاده فرید، مجید اسدی، سهیل سهیلی و زهرا سلیمانیان به ایفای نقش می پردازند. همچنین علیرضا برازنده به عنوان مدیر فیلمبرداری و امیر اثباتی به عنوان طراح صحنه مکری را همراهی می کنند.

مکری پیش از این در مورد اثر جدیدش به ایسنا گفته بود: «”هجوم” به لحاظ ساختار و داستان ایده بسیار پیچیده‌تری نسبت به فیلم “ماهی و گربه” دارد و فکر می‌کنم تماشاچی را بیشتر به خودش جذب می‌کند زیرا یک موضوع واحد با یک تم معمایی دارد که از ابتدا تا انتها توسط تماشاچی دنبال می‌شود. “هجوم” جزو فیلم‌هایی قرار می‌گیرد که ساختار تجربی دارد بنابراین برای مخاطب علاقه‌مند به زبان سینما، ساخته و طراحی شده است. امیدواریم که استقبال از فیلم به گونه‌ای باشد که بتوانیم سینماهای بیشتری را برای اکران آن درگیر کنیم. در این نسخه از فیلم که در گروه هنر و تجربه اکران می‌شود ممیزی و اصلاحاتی صورت نگرفته است و این فیلم به لحاظ شکل و ساختار به گونه‌ای است که باید کل فیلم پروانه نمایش بگیرد و امکان حذف قسمتی از فیلم وجود ندارد چون ساختار کلی آن دچار اختلال می‌شود.»

حضور سوکوروف، کارگردان مطرح روس در پشت صحنه فیلم «هجوم»

حضور سوکوروف، کارگردان مطرح روس در پشت صحنه فیلم «هجوم»

او همچنین در زمان فیلم‌برداری این فیلم درباره «هجوم» و شباهتش به فیلم «ماهی وگربه» به سایت هنروتجربه توضیح داده بود:«در فیلم جدید هم مسلما دنباله تجربه‌هایی هستم که در این سال‌ها داشته‌ام اما این فیلم نسبت به “ماهی و گربه” فیلم داستان‌محورتری است و داستان واحدی دارد. “ماهی و گربه” از مجموعه‌ای از داستانک‌ها تشکیل شده بود اما این‌جا ما یک اتفاق مرکزی داریم که همه فیلم حول آن شکل گرفته است و یک شخصیت محوری داریم. تجربه‌ای که در “ماهی و گربه” داشتم و این‌جا هم دنبال می‌کنم که استفاده از ژانرهای مختلف در یک فیلم است. فیلمی که یک مقداری معمایی باشد، در عین حال فضای تیره و تاری داشته باشد و همزمان یک داستان عاشقانه هم در دل خودش داشته باشد و ترکیبی از همه این‌ها باشد. داستانی است که ما ابعاد مختلفش را ذره ذره باز می‌کنیم و راز نهایی فیلم در پایان فیلم روشن می‌شود و از این جهت شبیه فیلم‌های معمایی و کارآگاهی اتفاق می‌افتد.»

در حالی که تنها ۵ روز از آغاز اکران فیلم «هجوم» در سینماهای هنر و تجربه می گذرد کنجکاوی ها در مورد اثر جدید شهرام مکری زیاد شده است؛ توقعاتی که با «ماهی و گربه» بالا رفت و باعث شد تا مخاطبان جدی سینما برای تماشای فیلم های این کارگردان خلاق و جوان لحظه شماری کنند.

«هجوم» هم اکنون در سینماهایی مانند کوروش، چارسو، موزه سینما و فرهنگ در تهران، هویزه مشهد، پارس کرمان، سوره اصفهان اکران شده است و به تدریج در تمام سینماهای گروه هنر و تجربه نمایش داده خواهد شد.


منبع: عصرایران

ترمیم «روسری آبی» بنی‌اعتماد

دانش و فن‌آوری مرمت تصویر، تصحیح رنگ و احیای صدا به شیوه دیجیتال، سبب شده که تجارب قابل توجهی در فرآیند بازیابی مواد دیداری و شنیداری بدست آید و فیلمخانه ملی ایران در سال‌های اخیر با بهره‌گیری مناسب از این فن‌آوری نسبت به اصلاح و مرمت تعدادی از فیلم‌های ارزشمند تاریخ سینمای ایران از جمله «گاو»، «ناخدا خورشید»، «اون شب که بارون اومد»، «باد صبا»، و… اقدام کرده است.

با توجه به اینکه قرار است نسخه اصلاح و مرمت‌شده فیلم «روسری آبی» به پخش کنندگی بنیاد سینمایی فارابی در جشنواره فیلم مالاتیای ترکیه به ‌نمایش درآید و به لحاظ اینکه نگاتیو صدا و تصویر این فیلم در فیلمخانه ملی ایران در شرایط مناسبی حفظ و نگهداری شده، عملیات ترمیم «روسری آبی» ساخته رخشان بنی‌اعتماد با سرعت و کیفیت بسیار بالایی در حال انجام است.

طبق اعلام دست‌اندرکاران فیلمخانه، قبل از آغاز این عملیات، ابتدا یک نسخه دیجیتال با استفاده از نگاتیو اصلی در لابراتوار دیجیتال فیلمخانه ملی ایران تهیه و سپس برای انجام مرمت و تصحیح نور و رنگ دیجیتال به «لابراتوار دیجیتال فام» تحویل داده شد. این فیلم به پخش‌کنندگی بنیاد سینمایی فارابی نمایش داده می‌شود و این بنیاد در اجرای این پروژه همکاری دارد.

جشنواره مالاتیای ترکیه در آبان‌ماه سال ۱۳۹۶ برگزار خواهد شد و قرار است همراه با نمایش فیلم «روسری آبی» تقدیری هم از رخشان بنی‌اعتماد برای مجموعه فیلم‌هایش داشته باشد. رخشان بنی‌اعتماد «روسری آبی» را در سال ۱۳۷۳ و با بازی عزت‌الله انتظامی، فاطمه معتمدآریا، گلاب آدینه، افسر اسدی، جمشید اسماعیل خانی، فرهاد اصلانی، نادیا دلدار گلچین و … ساخته است.
.
 
 
منبع: بهارنیوز

ادامه رسوایی جنسی در هالیوود!

به گزارش مهر، بعد از این که روزنامه نیویورک تایمز اواخر روز پنجشنبه جدیدترین گزارش جنجالی خود را منتشر کرد که در آن پنج زن ادعاهای خود مبنی سوءرفتار جنسی لویی سی‌کی را توصیف کردند، دو شبکه تلویزیونی که مدت‌هاست با این کمدین معروف آمریکایی کار می‌کنند، پاسخی سریع دادند.اچ‌بی‌او بدون تلف کردن وقت، خودش را از لویی سی‌کی دور کرد. این شبکه اعلام کرد این کمدین در رخداد جدید «شب ستاره‌های بسیار: آمریکا برای برنامه‌های اوتیسم متحد می‌شود» حضور نخواهد داشت و پروژه‌های قبلی او نیز از سرویس «آن دِمَند» یا «پخش آنی» حذف خواهند شد.
 
«شب ستاره‌های بسیار» رخدادی است که در آن تعدادی از استندآپ کمدین‌ها گرد هم می‌آیند تا برای بیماران مبتلا به اوتیسم پول جمع کنند. این رخداد قرار است روز هجدهم نوامبر روی آنتن برود و جان استوارت مسئولیت مجری‌گری آن را بر عهده خواهد داشت.شبکه اف‌اکس هم اعلام کرد از شنیدن اتهامات وارد شده علیه لویی سی‌کی بسیار ناراضی است و به خاطر آنها مشغول بازبینی روابط خود با این کمدین است.در بیانیه رسمی منتشر شده توسط اف‌اکس آمده است: «این شبکه هیچ گونه اتهامی مبنی بر سوءرفتار از سوی لویی سی‌کی در ارتباط با هیچ یک از پنج سریالی که طی هشت سال گذشته با هم تهیه کرده‌ایم، دریافت نکرده است. اف‌اکس تمام قدم‌های لازم برای حفاظت از کارمندان را برمی‌دارد و هرگونه اتهام سوءرفتار در محل کار را کاملا بررسی می‌کند. با گفته شدن این‌ها، این مساله در حال حاضر تحت بازبینی است.»
 
لویی سی‌کی برای این شبکه، تهیه‌کننده اجرایی سریال‌های «چیزهای بهتر» و «سبدها» بوده و سریال کمدی «لویی» را هدایت می‌کند.پس از انتشار گزارش سوءرفتارهای جنسی لویی سی‌کی توسط نیویورک تایمز، سخنگوی این کمدین در ابتدا گفت او به هیچ یک از سوال‌ها در این مورد پاسخ نخواهد داد، اما بعد از چند ساعت گفت او «طی روزهای آینده» بیانیه‌ای منتشر خواهد کرد.
 
اما گزارش تایمز حتی پیش از این‌که منتشر بشود هم تاثیر خودش را گذاشت. چند ساعت پیش از انتشار گزارش، رخداد پیش‌نمایش نیویورک فیلم «دوستت دارم بابا» ساخته لویی سی‌کی ناگهان کنسل شد. گفته می‌شود بازیگر این فیلم کلویی گریس مورتز ۲۰ ساله هم در انتظار منتشر شدن این داستان از مدتی پیش دست از تبلیغ برای این فیلم برداشته بود.لویی سی‌کی از معروف‌ترین کمدین‌های آمریکایی است که همتایان بسیاری ندارد. طی چند سال اخیر او هشت بار توانسته نمایش‌هایی در یکی از شناخته‌شده‌ترین استیج‌های جهان یعنی مدیسون اسکوئر گاردن برگزار کند که تمام بلیت‌هایش فروخته شده است. او همچنین یک سریال تلویزیونی برنده جایزه امی خلق کرده است و با خنداندن حضار درباره تزویر و ریاکاری مخصوصا از سوی مردان، خود را به عنوان صدای غیرمحتمل وجدان صحنه کمدی آمریکا معرفی کرده است.
منبع: بهارنیوز

«چوگان» و «کمانچه» در ارزیابی یونسکو

فرهاد نظری توضیح داد: پرونده ثبت جهانی «چوگان بازی سوار بر اسب همراه با روایت‌گری و موسیقی» که دوسال گذشته در فهرست معرف میراث ناملموس جهانی پیشنهاد داده شده بود، با تائید یونسکو در دوازدهمین اجلاس میراث ناملموس جهانی به ثبت می‌رسد. او همچنین از تائید یونسکو برای بررسی پرونده‌ «هنر ساختن و نواختن کمانچه» خبر داد و افزود: این پرونده‌ به صورت مشترک با آذربایجان معرفی شده بود که بر اساس رای یونسکو بدون هیچ نقص و مشکلی، این پرونده نیز یک ماه آینده در اجلاس میراث ناملموس یونسکو بررسی و به ثبت می‌رسد.

نظری با بیان این‌که پرونده‌ی «چوگان بازی سوار بر اسب همراه با روایت‌گری و موسیقی» فقط متعلق به ایران است و با هیچ کشوری به صورت مشترک ثبت نمی‌شود، ادامه داد: پرونده کمانچه نیز به صورت مشترک با آذربایجان معرفی شده است. به گفته‌ی مدیر کل دفتر ثبت آثار تاریخی دوازدهمین اجلاس میراث ناملموس یونسکو یک ماه آینده در کره جنوبی برگزار می‌شود و این دو پرونده ایرانی در آن بررسی و بر اساس رای یونسکو که در سایت این سازمان جهانی اعلام شده است، بدون هیچ پرسش یا نقصی درفهرست میراث جهانی ناملموس به ثبت می‌رسد.

او تاکید کرد: با جهانی شدن این دو اثر، آثار ثبتی ایران به ۱۳ مورد می‌رسد که سه اثر چند ملیتی و ۱۰ اثر به صورت تک ملیتی و متعلق به ایران جهانی شده‌اند. وی در توضیح فهرست‌های یونسکو برای ثبت در حوزه‌های میراث ناملموس نیز توضیح داد: فهرست «معرف یا نماینده» پرونده‌ها اعلام شده را به صورت عادی بررسی و ثبت می‌کند. فهرست «میراث در خطر» مانند پرونده‌ چوگان آذربایجان که در این فهرست به ثبت جهانی رسانده است و فهرست «اقدامات پاسدارانه نمونه» که به دلیل تلاش برای حفاظت آثار به ثبت می‌رسند.

مدیر کل دفتر ثبت آثار تاریخی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری تدوین و ارسال پرونده چوگان را با همکاری وزارت ورزش و جوانان و حمزه ایلخانی‌زاده (رئیس سابق فدراسیون چوگان) دانست و افزود: پرونده کمانچه نیز دو سال گذشه با همکاری خانه موسیقی تدوین و به یونسکو ارسال شد. براساس این گزارش؛ در هشتمین اجلاس سالانه‌ کمیته‌ میراث ناملموس یونسکو و در شرایطی که آن اجلاس در پایتخت جمهوری آذربایجان برگزار شد، این کشور پرونده‌ بازی چوگان را با نام «چوگان بازی سنتی با اسب در قره‌باغ» در فهرست میراث در خطر یونسکو ثبت کرد. 

با بروز این اتفاق اعتراض‌هایی از سوی دوستداران میراث فرهنگی و برخی از مسئولان این حوزه نسبت به ثبت چوگان به صورت تک ملیتی توسط آذربایجان مطرح شد و حتی از چند ماه قبل از جهانی شدن چوگانِ اذربایجان، مسئولان میراث‌فرهنگی کشورمان در نامه‌ای به یونسکو اعتراض خود را نسبت به این اتفاق نشان دادند و حتی از یونسکو درخواست کردند که این پرونده تک ملیتی ثبت نشود، که پاسخی به آن داده نشد.

تا دوسال قبل که ایران نیز با همکاری فدراسیون چوگان و وزارت ورزش و جوانان پرونده‌ «چوگان بازی سوار بر اسب همراه با روایت‌گری و موسیقی» را تهیه و به یونسکو ارسال کرد و در نهایت سایت یونسکو نام دو پرونده‌ی ایرانی «چوگان» و «کمانچه» را در لیستی که قرار است در دوازدهمین اجلاس میراث ناملموس خود بررسی و ثبت کند، قرار داد.
 
منبع: بهارنیوز

سینما بین شعارها و واقعیت‌ها گیر کرده است

فریدون جیرانی که در ایسنا همزمان با اکران «خفه‌گی» حاضر شده بود درباره‌ی اینکه آیا نگرانی ندارد از اینکه فیلم «خفگی» چون به روال مرسوم فیلم‌های گیشه‌ای و عامه‌پسند نیست به مرور با افت فروش مواجه شود؟ گفت: به نظرم مخاطب سینما تغییر کرده است؛ بازخوردها و ارزیابی‌هایی که مدیران سالن‌ها از اکران فیلم به من داده‌اند، حاکی از رضایت مخاطبان است. البته هر فیلمی مخالفانی هم دارد اما میزان استقبال تماشاچی نشان می‌دهد که مخاطبان راضی، بیشتر از مخاطبان ناراضی هستند البته تماشاگر سینمای ایران، تماشاگر گسترده‌ای نیست و به نظرم نسل متولد دهه هفتاد با فیلم «خفه‌گی» ارتباط بهتری برقرار کرده‌ است بنابراین گستره تماشاگران زیاد نیست تا بتوان خیلی پیش‌بینی داشت.
جیرانی در ادامه در پاسخ به این نقطه نظر که تبلیغات خوب و متفاوت فیلم «خفه‌گی» به فروش آن کمک کرده است، پاسخ داد: در واقع می‌توان گفت که تبلیغات، فیلم را خوب جا انداخته است و معتقدم فیلم با تبلیغات شناخته و مطرح می‌شود اما بعد از دیدن فیلم دیگر تماشاچی است که با تعاریفش از فیلم به تماشاچی بعدی می‌گوید که به دیدن فیلم برود یا نه!

کارگردان «خفگی» در پاسخ به این انتقاد که برخی معتقدند از روزنامه سینما و کانال تلگرامی ـ که دیگران از این امکان برخوردار نیستند ـ بهره‌مند شده‌اید و این تریبون‌ها در فروش فیلم‌تان تاثیر گذاشته است، گفت: به نظرم امروزه روزنامه مثل گذشته اهمیت ندارد. در واقع تبلیغاتی که دفتر پخش و بیلبوردها در معرفی این فیلم انجام دادند در دیده شدن فیلم کمک کرد. روزنامه‌های کاغذی و ورقی که تیراژ زیادی ندارند فقط بر روی فضای داخل سینما تاثیر می‌گذارند، به نظرم مهمترین کاری که انجام شد، تبلیغات گسترده فیلم بصورت بیلبورد قبل از آغاز اکرانش بود.
به نظرم باید برای فیلم‌های متوسطی که از قبل روی آن‌ها حساب باز نمی‌کنند، تبلیغات انجام شود. خیلی از فیلم‌ها پیش از اکرانشان معروف هستند مثلا بازیگر مطرحی مثل رضا عطاران در آن حضور دارد یا کارگردان مطرحی فیلم را ساخته و فیلم قبلی‌اش هم فروش خوبی داشته است به این ترتیب خودش به اندازه کافی تبلیغ اولیه دارد ولی فیلم‌های متوسط که حدود ۸۰ درصد از سینمای ما را تشکیل می‌دهند نیاز به جا انداختن بواسطه تبلیغات دارند.خوشبختانه شرکت پخش فیلم ما به این علت که تازه کار بود، نیاز داشت تا موجودیت پیدا کند، این نیاز باعث شد که فیلم ما را در نظر عموم مردم جا بیاندازد. این در حالی است که اگر در یک پخش بزرگ می‌رفتیم، ممکن بود زمان اکران زودتری برای ما می‌گرفت ولی این تبلیغات انجام نمی‎‌شد. در واقع در سینمای ایران، نکته مهم این است که شما بتوانید فیلم متوسط را به فروش مطلوب برسانید. فیلم «خفگی» قبل از اکران از نظر خیلی‌ها فیلمی بود که می‌گفتند به سختی شاید به فروش یک میلیاردی برسد.

جیرانی در پاسخ به اینکه چرا در ابتدا نام این فیلم در مقطع جشنواره‌ی فیلم فجر جزو فیلم‌های پیشنهادی هنر و تجربه بود؟ توضیح داد: در آن مقطع آقای علم‌الهدی (مدیر گروه هنر و تجربه) به من زنگ زدند و گفتند که سبک ساخت این فیلم به هنر و تجربه می‌خورد، من هم قبول کردم و به احترام آن‌ها فیلم را به «هنر و تجربه» دادم ولی بعد اکران در آن گروه منتفی شد. نکته اینجا است که پیش‌بینی خوبی برای استقبال از این فیلم، برخی سینماداران و پخش‌کنندگان نداشتند و آن را به عنوان یک رقیبی که می‌فروشد به حساب نمی‌آوردند، جز چند نفری که از جوانان سینمای ایران بودند و بعد از نمایش گفتند که این فیلم می‌فروشد ولی بقیه میزان فروشی که پیش ‌بینی کرده بودند نهایتا یک میلیارد و ۵۰۰ بود و حتی بعضی‌ها رقم پایین‌تری پیش‌بینی کرده بودند.

در بخش دیگری از گفت‌وگوی  او در پی این اظهارنظر که- “فیلم قبلی‌تان «خواب‌زده» خیلی موفق نبود و حتی جایی گفته‌اید که از ساخت آن پشیمان هستید؛ حالا بعد از آن فیلم با موفقیت «خفه‌گی» برگشتید و سال‌ها قبل‌تر بعد از شکست «صعود» البته با فاصله طولانی‌تر با موفقیت فیلم «قرمز» به سینما برگشتید؛ به نظر تاریخ برای‌تان تکرار شده است  
بله تاریخ تکرار شده است. من نمی‌خواستم “خواب زده” را بسازم. من دو فیلم توقیفی “قصه پریا” و “من مادر هستم” را داشتم و با مشکلات زیادی پروانه‌اش را گرفتم چون سکانس‌های زیادی از آنها حذف شد. بعد از آن تا حدود یک سال به من پروانه ساخت نمی‌دادند.آقای شمقدری در مقطع اول  حضورشان در معاونت امور سینمایی نگاه باز و بهتری داشتند ولی در مقطع دوم که فشارها به آن‌ها وارد شد، اینطور نبود. در آن مقطع یک شورایی برای تصویب فیلم‌نامه در جامعه صنفی و ارشاد تشکیل شد، این فیلم نامه از جامعه صنفی بیرون آمد ولی در ارشاد دچار مشکل شد و تقریبا ۶ ماه امروز، فردا کردند.

من به تدریج فهمیدم که این‌ها به من پروانه نمی‌دهند. می خواستم برای فیلمنامه «خانم» که سه اپیزود بود و در نهایت تینا پاکروان آن را ساخت، پروانه بگیرم حتی با عوامل فیلم صحبت کرده بودم و امکانات مالی هم جمع شده بود که من ساخت فیلم را به سرعت شروع کنم ولی پروانه ساخت ندادند.در همان مقاطع آقای سیفی‌آزاد یک قصه‌ای را که من برای شان تعریف کرده بودم به یک طرح تبدیل کرد و گفت اگر من برای آن پروانه ساخت بگیرم و تهیه کننده باشم آن را می‌سازی؟! که در نهایت من هم قبول کردم.

سپس ایشان از ارتباطاتش استفاده کرد و توانست پروانه ساخت “خواب‌زده‌ها” را بگیرد. البته منت زیادی هم بر سرش گذاشتند و درنهایت ما بین ساختن و نساختن آن تصمیم گرفتیم که «خواب زده» را بسازیم. ولی اگر من لحن فانتزی فیلم را دنبال کرده بودم خیلی بهتر از آب در می‌آمد اما متاسفانه من لحن اجتماعی آن را دنبال کردم که اشتباه بود، درحالیکه می‌توانستم مثل یک کمدی رمانتیک همچون «صورتی» یک لحن اجتماعی کمدی بگیرم اما آن را فانتزی ندیدم و فیلم هم درنیامد.کارگردان «سالاد فصل» در ادامه درباره‌ی اینکه آیا اتفاقات و عدم موفقیت «خواب‌زده» باعث شد سراغ نوع سینمای خاصی همچون «خفه‌گی» بروید،گفت:  وقتی آدم یک شکست می‌خورد به شرط آنکه بپذیرد که شکست خورده است و تصمیم بگیرد که آن را جبران کند، موفق می‌شوند. فرد باید اشتباه خود را تصحیح کند و به همان سمت که دوست دارد برگردد.

جیرانی در پاسخ به اینکه به نظرش در کارنامه هنری‌اش چند شکست وجود دارد، خاطرنشان کرد: به غیر از “خواب‌زده‌ها” و “صعود”؛ “ستاره‌ها” و “پارک وی” با این که فروخت ولی به نظر من شکست بود و نباید “ستاره‌ها” را به صورت سه فیلم می‌ساختم و “پارک وی” هم آن چیزی که من انتظار آن را داشتم، نشد.
اما فیلم «خفه‌گی» بزودی در اولین حضور جهانی‌اش در جشنواره شب‌های «سیاه تالین» به نمایش درمی آید، فریدون جیرانی که پیش از این فیلم «شام آخر» ش در فستیوال قاهره حضور داشت و جایزه بهترین بازیگری زن را گرفت و فیلم‌های دیگرش حضورهای جشنواره‌ای نداشتند، در پاسخ به اینکه “به نظر شما برای حضور جهانی فیلم‌های‌تان برنامه‌ای ندارید، مخصوصاً در زمان ساخت؟ گفت: نه من فیلم‌سازی نیستم که به برخوردهای جهانی توجه داشته باشم. من فیلمساز تنه سینما، در واقع «بدنه سینما» و فیلمساز مردم و مخاطب عام هستم ولی برای ساخت این فیلم تصورم این بود که به‌گونه دیگری نگاه کنم.
این کارگردان که در برخی اظهارنظرهایش  گفته است که برای ساخت فیلم “خفه‌گی” خیلی فیلم دیده است، در پاسخ به اینکه نگران نبوده است که اتهام کپی‌برداری به فیلمش بخورد،گفت: من جزو تنها کارگردان‌هایی هستم که هر موقع از فیلمی برداشت داشته باشم، می‌گویم. اگر برداشت یا حتی پلانی را هم داشته‌ام آن را گفته‌ام. ابایی ندارم که بگویم از فلان فیلم تاثیر گرفته‌ام.
مثلا برای فیلم “شام آخر” هم گفتم که من فیلمم را با تاثیر از «آنچه خدا بخواهد» و فیلم «با عشق مردن» ساختم. من هر دو فیلم را دوست داشتم و از آنها تاثیر گرفتم. برای فیلم «خفه‌گی» هم حدود ۳۰ تا ۴۰ فیلم دیدم تا لحن آن را پیدا کنم و به دلیل تجربه در فیلم «پارک وی» به سمت سینمای فرانسه رفتم.
او در پاسخ به اینکه “پس تحت تاثیر فیلم خاصی نبوده است؟” گفت: نه، حتی دوستان یک فیلم آمریکایی را نام بردند که تو شبیه آن ساخته‌ای ولی من اصلاً آن فیلم را ندیده بودم. فیلم “حرارت تن” را دیدم و دیدنش فقط برای این بود که لحن فیلم را پیدا کنم و به نتیجه رسیدم که به شیوه “پارک وی” نروم و فیلم را سرد کنم بنابراین از نوع تصویربرداری که سیاه و سفید است، معلوم شده است و من ابتدا تک‌رنگ می‌خواستم ولی فیلمبردار پیشنهاد سیاه و سفید داد.
جیرانی درباره‌ی اینکه کیفیت نمایش سینماها برای نمایش فیلم سیاه و سفید مناسب است،گفت: کیفیت‌ها ضربه می‌زند به نمایش فیلم و این بستگی به سیستم‌های خاص سینما دارد که مثلا سینما هویزه مشهد بهترین سیستم را دارد. من در بعضی سالنهای نمایش به خاطر کیفیت اکران هیچی از فیلم نمی‌دیدم.
کارگردان «خفه‌گی» درباره‌ی گلایه‌های پولاد کیمیایی از کوتاه شدن نقش‌اش در «خفه‌گی» توضیح داد: پولاد کیمیایی حق دارد که شاکی باشد و گلایه داشته باشد. ولی در واقع شروع فیلم “خفه‌گی” را جوانی زد به اسم «پاشا» که سال‌ها با او دوست بودم و قرار بود در یکی از  فیلم‌های من بازی کند. فیلمی به نام «عشق» قرار بود ساخته شود ولی به دلیل اینکه گریم مناسبی صورت نگرفت، فیلم ساخته نشد. بعد به سراغ این فیلم آمدیم و قرار شد سرمایه آن را جور کند ولی نتوانست کل سرمایه را پیدا کند و قسمت زیادی را تهیه کرد و قرار شد خودش نقش اول را بازی کند ولی بعد نوید محمدزاده آن را بازی کرد.
برای بازیگر زن هم انتخاب‌های متعددی داشتیم و در ابتدا هم قرار شد که بهاره رهنما در آن بازی کند ولی یک لحظه ترسیدم که سابقه کمدی او در یک فیلم جدی برخورد منفی ایجاد کند. بعد الناز شاکردوست آمد و قصه را برایش تعریف کردیم و منتظر ماند تا فیلمنامه آماده شود. تمام تیم من خیلی موافق آمدن الناز نبودند کما اینکه در «سالاد فصل» هم موافق حضور مهناز افشار نبودند، ولی با اصرار مشاورین و تصمیم نهایی خودم به این نتیجه رسیدم که الناز شاکر دوست در این فیلم بازی کند. فیلم برداری را با الناز شروع کردیم و در همان چند روز اول متوجه شدیم که او یک اتفاق خیلی خوب را راه انداخته است، سپس به این نتیجه رسیدیم که باید یک بازیگر دیگری هم داشته باشیم که به روند داستان کمک کند بنابراین نقش برادر را تقویت کردیم.
کارگردان «قرمز» درباره ی فروش فیلم‌های کمدی و گیشه فیلم‌های اجتماعی یادآور شد: بعد از انقلاب اسلامی کمدی‌ها شروع کردند به فروختن و تازه ژانر معنا پیدا کرد. فیلم‌هایی را که خمسه، اکبر عبدی بازی کردند و خیلی هم فروختند ساخته شد و بعد سطح فیلم کمدی  پایین آمد و جلوی تولید آنها را گرفتند. دوباره سطح‌اش بالا آمد ولی این به معنای آن نیست که فیلم‌های دیگر نمی‌فروشد، شاید فقط به میزان کمدی‌ها نفروشند. الان کمدی‌ها رقم ۱۴ میلیارد دارند ولی فیلم‌های دیگر اجتماعی خیلی فروش داشته باشند ۴ میلیارد است و باید شرایط خاص مثل “ابد و یک روز” یا “لانتوری” اتفاق بیفتد تا ۱۲ میلیارد بفروشد.
او درباره‌ی شرایط حفظ سینمای اجتماعی ایران در حالیکه برخی نمی‌خواهند پول دولتی بگیرند،گفت: سینمای ایران بین بازار آزاد و خصوصی، دولتی و غیردولتی، بین شعارها و واقعیت‌ها گیر کرده است. هر مسوولی می‌آید دلش می‌خواهد بازار آزاد را رونق بدهد اما جایی به بن‌بست می‌خورد و نمی‌تواند شعارها را فراموش کند و مجبور است که دنبال آنها برود. بنابراین سینما بین اینها سرگردان مانده است و مثلا یک جاهای مثل اکران، آزاد عمل می‌شود ولی شورای پروانه ساخت دولتی است. عجیب است، این سیستم هم دولتی است و هم خصوصی. البته یک بخش خصوصی به شدت ضعیف هم در سینما هست اما آنچه که وجود دارد عین بخش خصوصی در خود کشور است و فقط شرایط کار کردن را سخت و پیچیده می‌کند.
جیرانی درباره‌ی اینکه با این وضعیت برای سینمای ایران می‌توان برنامه ریزی بلندمدت داشت، گفت: الان به این فکر می‌کنند که برنامه‌ریزی بلندمدت داشته باشند ولی اول باید در عرصه فرهنگ نقطه‌نظرها به هم نزدیک شود و به این نتیجه برسند که بازار آزاد می‌تواند تسهیل شرایط سینما را کند و حالت صنعتی خود را پیدا کند. البته من رسیدن به این موقعیت را خیلی بعید می‌دانم.
او درباره‌ی تاثیر تغییر مدیریت در وضعیت سینما گفت: مشکلات در سینما فراتر از تیم است. آقای حیدریان آدم پخته و باسابقه‌ای است و سینمای ایران را می‌شناسد، اقای داروغه زاده هم باشعور و تحصیلکرده است و حتی وزیر هم آدم سالم و درستی است. مشکلات ما از داخل خود مشکلات کشور می‌آید. از اختلاف‌نظرها و عقاید می‌آید. ما سلیقه‌های مختلفی در سینما داریم و هر مدیری که بیاید نمی‌تواند آنها را یکی کند.
مرز خودی‌ها و غیرخودی‌ها تحت تاثیر افکار عمومی مخدوش شده است و مثل سابق نیست. ممکن است یک عده به امکاناتی دسترسی داشته باشند که بقیه ندارند اما مرزها در حال مخدودش شدن هستند. در واقع فیلم‌سازان عرفی قدرت زیادی دارند و این اتفاق مهمی است که در دولت احمدی‌نژاد رخ داد. الان هم گریزی نیست و دیگر نمی‌شود مانعی برای رشد فیلمسازان عُرفی ایجاد کرد، آن فیلمسازان در جایگاه خودشان می‌توانند قدرت بگیرند و گروهی دیگر از فیلم‌سازان هستند که باید تغییراتی ایجاد کنند و باید درک زمانه را داشته باشند. چون شرایط قانون‌مندی شده نیست و قانونی حاکم نیست، سلیقه ۵ نفر در شورای پروانه ساخت، سینما را هدایت می‌کند و امکان دارد برنامه‌ها و نظراتی از بالا به آنها اعلام شود.

این کارگردان درباره‌ی پروژه‌ی بعدی فیلم‌سازی اش گفت: صحبت‌هایی شده ولی قطعی نشده است.فیلمنامه‌ای نوشته شد اما به دلیل هزینه بالایی که داشته، ساخته نشد. آن فیلمنامه منتفی است ولی با تغییرات اندکی امیدوارم بتوانیم فیلمنامه جدیدی را شروع کنیم.
جیرانی که در سری اول «هفت» مجری این برنامه تلویزیونی بود درباره‌ی اینکه نبودن این برنامه سینمایی در این روزها آیا تاثیری در سینما گذاشته است،گفت: من بررسی دقیقی انجام نداده‌ام ولی دلم نمی‌خواهد که “هفت” تعطیل شود. هیچ برنامه‌ای به عقب برنمی‌گردد. دوره‌ها عوض شده است و اکنون نوبت نسل جدید است. به نظر من “هفت” با حضور آقای افخمی خنثی نبود. عده‌ای “هفت” با اجرای گبرلو را دوست دارند منم احساس کردم با حضور او نه تنش‌های دوران اجرای ما وجود خواهد داشت و نه افخمی و ایشان می‌تواند «هفت» را در لاین وسط اداره کند.
منبع: بهارنیوز

بازیگران انگلیسی که اعتبار سینمای جهان هستند (۱)

سینمای انگلستان همواره سینمایی مستقل، هنری و پرمخاطب بوده است. می‌توان گفت سینمای انگلستان از کهن‌ترین و در عین حال به روزترین سینماهای جهان است که دارای فستیوال‌ها و جشنواره‌های معتبر و مستقلی است. این سینما فیلمسازان بزرگی در همه دوره‌ها داشته است که بسیاری از آثار بزرگ و برجسته سینمای جهان را خلق کرده‌اند.

اما نکته ای که نمی‌توان در مورد سینمای انگلستان نادیده گرفت، وجود بازیگران و نوابغی است که در عرصه بین‌المللی درخشیده‌اند و سینمای هالیوود را به تسخیر خود در آورده‌اند و جوایز معتبری از جشنواره‌های بین‌المللی گرفته‌اند. شاید بتوان گفت در برخی از سال‌ها تعداد نامزدهای انگلیسی مراسم اسکار از بازیگران آمریکایی پیشی می‌گرفت و در برخی مواقع هم تعداد برابر بود.

در زیر به بزرگترین و پرافتخارترین بازیگران انگلیسی نگاهی می‌اندازیم:

دنیل دی لوئیس

 بازیگران انگلیسی که اعتبار سینمای جهان هستند
سر دنیل دی لوئیس دومین فرزند خانواده‌اش و متولد لندن است. وی چند ماه پیش بیانیه‌ای منتشر کرد و خود را در شصت سالگی از بازیگری بازنشست کرد. تصمیمی که با واکنش و افسوس اهالی هنر مواجه شد. این بازیگر سه جایزه اسکار برای بهترین بازیگر نقش اول مرد دارد و در این زمینه رکورددار است. البته این تنها رکوردی نیست که این بازیگر متولد لندن به نام خود زده است.

او با به دست آوردن بیش از ۱۷۰ جایزه معتبر و جهانی در این زمینه نیز رکورددار است. البته چیزی که دنیل دی لوئیس را از سایر بازیگران متمایز می‌کند، سختگیری بیش از اندازه این بازیگر در انتخاب نقش‌هایش و شیوه عجیب و غریبی است که برای ایفای نقش‌های خود دارد. به طوری که بعد از سال ۲۰۰۰ می‌توان گفت تقریباً هر پنج سال یک نقش را قبول کرده و با این وجود حداکثر جوایز ممکن را برای ایفای این نقش ها به دست آورده است.

از مهمترین آثار سینمای این بازیگر می‌توان به پای چپ من، دار و دسته نیویورکی ها، خون به پا خواهد شد، لینکلن و … اشاره کرد.


سر آنتونی هاپکینز

 بازیگران انگلیسی که اعتبار سینمای جهان هستند

شاید تنها سکوت بره‌ها کافی است تا ما باور کنیم این بازیگر در نوع خود بهترین و خاص‌ترین است. آنتونی هاپکینز متولد یک خانواده فقیر و کارگر در ولز بوده است. بازیگری را از تئاتر شروع کرده و ذره ذره پیشرفت کرده تا به این مقام رسیده است. آنتونی هاپکینز برنده اسکار، گلدن گلوب و بفتا نیز هست. از بهترین آثار او می‌توان سکوت بره ها، سرزمین سایه ها، بازمانده روز را نام برد.


سر مایکل کین

 بازیگران انگلیسی که اعتبار سینمای جهان هستند

بازیگر موفق و بی‌حاشیه‌ای که ۸۵ سال دارد و از اواخر دهه ۱۹۵۰ بازیگری را آغاز کرده است، دو اسکار دارد. او در آثار بزرگ بسیاری ایفای نقش کرده است. بازیگری که حتی در دوران پیری هم مورد توجه کارگردان‌های برجسته‌ای چون کریستوفر نولان است و در اکثر آثار فاخر این کارگردان حضور دارد. از مهمترین آثار این بازیگر بریتانیایی می‌توان سری فیلم‌های شوالیه تاریکی، پرستیژ، آمریکایی آرام، قوانین خانه سایدر و … را نام برد.


پیتر اوتول

 بازیگران انگلیسی که اعتبار سینمای جهان هستند
بازیگر هالیوودی که هشت نامزدی اسکار و کسب سه جایزه گلدن گلوب از جمله افتخارات سینمایی او بود، در سال ۲۰۱۳ و در سن ۸۱ سالگی بر اثر سرطان درگذشت. این بازیگر رکورد «بیشترین نامزدی جایزه اسکار بدون برد» را دارد .

به همین دلیل سرانجام در سال ۲۰۰۳ به پاس همه فعالیت‌های هنری‌اش جایزه افتخاری اسکار را گرفت. از اولین آثار مورد توجه این بازیگر می‌توان به لورنس عربستان و شیر در زمستان اشاره کرد. این بازیگر مسیر موفقیت را به مرور و با تلاش بسیار به دست آورد و در ذهن همه مخاطبان سینما به جا ماند.


بندیکت کامبربج

 بازیگران انگلیسی که اعتبار سینمای جهان هستند

این بازیگر محبوب بیشتر شهرت و محبوبیتش را مدیون بازی در نقش شرلوک هولمز است. بعد از بازی در این نقش بود که اهالی هنر و سینما او را شناختند. این بازیگر برای بازی در فیلم بازی تقلید موفق شد، نامزدی اسکار را به دست آورد؛ هرچند که دستش از این جایزه کوتاه ماند. بدون شک این بازیگر ۴۱ ساله یکی از امیدهای سینمای انگلستان است که هنوز فرصت برای درخشش دارد.


منبع: برترینها

سموم مورد استفاده در کتاب های آگاتا کریستی

مجله همشهری دانستنیها – نوید فرخی، حسین کاظمینی: «آگاتا کریستی» (۱۸۹۰-۱۹۷۶) ملقب به ملکه جنایت رکورد موفق ترین رمان نویس در تمام ادوار را در کتاب رکوردهای گینس به خود اختصاص داده است. همچنین او طولانی ترین نمایشنامه تاریخ با نام «تله موش» (The Mousetrap) را نوشته و به عنوان یک جنایی نویس، نه تنها خالق «هرکول پوآروی بزرگ» است، بلکه به خاطر خلق «خانم مارپل» هم شناخته می شود. او در طول حیات خود و بعد از آن جوایز مختلفی را به پاس کارهایش درو کرد که پرداختن به آنها می تواند موضوع مقاله ای مجزا باشد. با این همه او در یک چیز دیگ رهم تخصص داشته است، استفاده از سم های مختلف برای از پا در آوردن شخصیت های داستان هایش.

سموم مورد استفاده در کتاب های آگاتا کریستی 
چرا به استفاده از سم علاقه داشت؟

آگاتا کریستی در طول جنگ جهانی اول در بیمارستان و داروخانه کار می کرد. تجربیات به دست آمده از این ایام بعدها تاثیر زیادی بر آثار ادبی او گذاشت. قتل از طریق مسمومیت در آثار آگاتا کریستی بیش از آثار هر جنایی نویس دیگری دیده می شود، زیرا دانش آگاتا کریستی در این مورد در قیاس با دیگر جنایی نویسان هم عصر خود به طرز منحصر به فردی گسترده تر بود. بیش از ۳۰ نفر در کتب آگاتا کریستی از طریق سم کشته می شوند (افراد زیادی هم مسموم می شوند، اما در نهایت زنده می مانند). به همین دلیل در بسیاری از مواقع جنایتکاران در رمان های او پزشک هستند.

او در رمان «چشم بندی» یا «آنها با آینه این کار را می کنند» (They Do It With Mirrors) می نویسد: «سم جذابیت خاصی برای قاتلین دارد، زیرا نتیجه کار مانند چاقو و هفت تیر ناپخته و علنی نیست». کریستی از دانش دارویی و پزشکی خود در طرح داستان ها بهره می برد و در بیشتر موارد مو لای درز این استنتاج ها نمی رفت.

سبک کاری او چه بود؟

در آثار کریستی تفکر و استنتاج از طرف خواننده ها به بخشی از فرآیند مطالعه کتاب تبدیل می شود. سبک ادبی را که آگاتا کریستی در داستان هایش از آن استفاده کرده، «کی این کار را کرده» (Whodunit) می نامند که فرمت معمایی دارد. بنیانگذار این سبک و ادبیات پلیسی، «ادگار آلن پو» است. آلن پو، در حقیقت از ماجراهای پلیسی بهره می برد تا از درون مایه آن، افکار مالیخولیایی خودش را آشکار می کند اما آگاتا کریستی در این مسیر بیشتر ادامه دهنده مسیر «آرتور کانن دویل» است و ماجراهای پلیسی، بستری است که در آن معماهای کم نظیرش را در برابر خوانندگان هوشمند قرار بدهد.

بسیاری در عالم ادبیات و عالم جنایی نویس ها تلاش کردند موفقیت او را تکرار کنند اما حقیقت این است که هرگز کسی به جایگاه او نزدیک هم نشده است.

آگاتا کریستی هرگز مدعی نبود که نویسنده ای پیام گراست. یا در آثارش تلاش می کند انسان ها را روانکاوی کند یا در اعتلای ادبیات مشارکت بخصوصی داشته باشد. او همچنین هرگز تلاش نکرد در آثارش با پرداختن به خشونت بی پروا یا جذابیت های کاذب در روابط، خواننده ها را با خود همراه کند. گرچه لابلای کتب او، جسدهای زیادی را می توان یافت، اما واکنش به این جنایات بیش از هر چیز کنجکاوی و تلاش برای استنتاج و حل معماست. پس آگاتا کریستی به چه علت تا این اندازه محبوب شد و چرا سناریوهای او پیچیده تر از هر نویسنده دیگری بودند (شاید به استثنای آثار شرلوک هولمز)؟

نوشته های آگاتا کریستی تصویری از زندگی انگلیسی را در فاصله بعد از جنگ جهانی اول تا فضای دو قطبی بعد از جنگ جهانی دوم بازتاب می دهد. صرف نظر از تغییر آداب و رسوم اجتماعی که در بازه های مختلف تاریخی به وقوع می پیوندد، طبیعت انسان همواره ثابت است و نوشته های کریستی لایه های نهان آن را به خوبی نمایش می دهند.

استریکنین

در اولین رمان کارآگاهی آگاتا کریستی یعنی «ماجرای اسرار آمیز در استایلز» (The Mysterious Affair at Styles)، قاتل از سمی به نام استریکنین (Strychnine) استفاده کرد. استریکنین، ترکیبی سمی است که از بذر گیاه کچوله با نام علمی Strychnos nux vomica به دست می آید. استریکنین را سمی ایدئال برای جنایی نویسان می پندارند، زیرا جذب سریعی در بدن دارد و عوارضش به طور شگفت آوری دراماتیک است.

سموم مورد استفاده در کتاب های آگاتا کریستی

این سم در بدن قربانی تشنج عضلانی ایجاد می کند و در نهایت از طریق خفگی یا خستگی مفرط باعث مرگ او می شود. استریکنین، در عملیات یاخته های عصبی در نخاع اختلال ایجاد می کند و کنترل پیام های عصبی غیر ممکن می شود. انقباض غیرقابل کنترل عضلات به جاهای دیگر هم گسترش پیدا می کند و سپس تکرار و شدتش بیشتر می شود. علت عمده مرگ ناشی از این سم، به فلج عضلات تنفسی بر می گردد و در بیشتر موارد فرد مسموم فوت می کند. با این حال تلاش برای درمان از طریق دوز بالای دیازپام و شل کننده های عضلانی برای کنترل تشنجات الزامی است. از مقادیر کم این سم بی رنگ و کریستالی به عنوان آفت کش استفاده می شود.

آرسنیک

آرسنیک پودر سفید بی مزه و بی بویی است که در مایعات گرم به سادگی حل می شود و از ترکیبات آن در حشره کش ها و سمپاشی درختان استفاده می کنند. همچنین آرسنیک یکی از قدیمی ترین سم های شناخته شده است و رد پای استفاده از آن را در مقاطع مختلف تاریخی می توان یافت. تا پیش از آزمایش «جیمز مارش» در ۱۸۳۲ اثبات و تشخیص قتل به وسیله این سم بسیار سخت بود و به همین دلیل در میان تبهکاران در سطوح مختلف جامعه بسیار طرفدار پیدا کرده بود.

 سموم مورد استفاده در کتاب های آگاتا کریستی
در آن دوره آرسنیک را سم «ارث بری» می نامیدند؛ بدین معنی که با استفاده از آن می شد از دست اعضای متمول و مسن خانواده خلاص شد و مال و املاک شان را به ارث برد. جیمز مارش شیمیدانی بود که در سال ۱۸۳۲ با آزمایشی از طریق روی و سولفوریک اسید توانست وجود آرسنیک را در نمونه غذایی سمی شناسایی کند. آرسنیک در سیستم گوارشی اختلال جدی به وجود می آورد و مصارف بلند مدت آن با میزان کمتر، سرطان پوست و صدمات جدی به روده و کبد وارد می کند. مناطقی که در مجاورت مراکز صنعتی آلاینده اند، خطر مسمومیت بالا با آرسنیک در آنها بسیار جدی است. جالب است بدانید که با وجود سمی بودن و عوارض جانبی آرسنیک، از مقدار کم آن برای درمان بیماری ها می توان استفاده کرد. از مشهورترین آثار آگاتا کریستی که در آن از آرسنیک استفاده شد، رمان «قطار ساعت ۴:۵۰ از پدینگتون» (from Paddington 4:50) است.

سیانور

آگاتا کریستی در کشتن قربانی هایش بیش از هر سم دیگری از سیانور استفاده کرده است (آرسنیک، استریکنین، دیگوکسین در رتبه های بعدی قرار دارند). سیانور را می توان از هسته میوه هایی مثل بادام، هلو، آلو و … استخراج کرد. در هسته این میوه ها مقدار کمی سیانور وجود دارد اما این میزان مهلک و مرگبار نیست. سیانور در مایعات حل می شود و گازی به نام هیدروژن سیانید تولید می کند.

سموم مورد استفاده در کتاب های آگاتا کریستی 
هیدروژن سیانید گازی، بوی بادام تلخ می دهد و به شدت سمی است. سم سیانور باعث کاهش اکسیژن بافت های بدن (هیپوکسی بافتی) می شود یا به گفتار ساده تر منجر به خفگی می شود. بنابراین در زمانی کوتاه روی مغز، شش و قلب انسان اثر می گذارد و باعث می شود تا شخص به کما برود و سپس فوت کند. در بعضی از کشورها، محکومیت به مرگ را در اتاق گاز با استفاده از هیدروژن سیانید اعدام می کنند.

برای درمان سیانور باید فورا وارد عمل شد، یکی از راهکارهای سنتی، مصرف همزمان تیوسولفات و آمیل نیتریت است. از جمله مشهورترین رمان های آگاتا کریستی که در آنها از سیانور استفاده شده می توان به «جیب پر از چاودار» (A Pocket Full of Rye)، «آینه، سراسر ترک برداشت» (The Mirror Crack’d from Side to Side)، «و سپس هیچ کس باقی نماند» (And Then, There Were None) و صد البته رمان «سیانوژن نورانی» (Sparkling Cyanide) اشاره کرد.

مورفین

در رمان «سرو غمگین» (Sad Cypress) تصور می شود سم را در خمیر ماهی ریخته اند در حالی که قاتل مورفین را در قوری چای می ریزد و برای رفع سوءظن، خودش هم از چای می نوشد و بعد مخفیانه داروی تهوع آور می خورد.

سموم مورد استفاده در کتاب های آگاتا کریستی 
در رمان «مرگ، فرجام کار است» (Death Comes as the End) – که در مصر باستان به وقوع می پیوندد – سمی که در شراب سوبک ریختند، هرگز کشف نشد اما می توان حدس زد که عصاره خشخاش باشد. در آن رمان، کشیش/ پزشک باقیمانده شراب را روی حیوانات تست می کند که همگی به سرعت از پای در می آیند.

ورنال

هیچ فهرستی از سموم در معماهای قتل آگاتا کریستی بدون اشاره به «قرص خواب» کامل نیست. در رمان «لرد اجور می میرد» (Lord Edgware Dies) – در ایران همچنین با نام «سیزده نفر سر میز شام» هم منتشر شده است – «کارلوتا آدمز» به خاطر مصرف دوز بالای داروی «ورنال» (veronal) جانش را از دست می دهد.

سموم مورد استفاده در کتاب های آگاتا کریستی 
ماده اصلی بیشتر داروهای خواب آور و آرام بخش، «باربیتورات» (Barbiturate) است که در سال ۱۹۰۳ برای اولین بار با نام تجاری ورنال در دسترس عموم قرار گرفت. ورنال ها، طعم نسبتا تلخی داشتند و دوز آنها خیلی پایین تر از حدی بود که بتوان آن را سمی قلمداد کرد. گرچه با مصرف افراطی، قدرت تحمل بدن نسبت به آن بالا می رود. در عین حال، در بسیاری موارد، استفاده از دوز خیلی بالا (چه تصادفی یا عمدی) به مرگ منجر می شد و مواردی از این قبیل نادر نیست.

تالیُم

در رمان «مرکب مرگ» (The Pale Horse)، قاتل در گردهمایی جادوگران قربانیان را نفرین و سعی می کند از این طریق، مرگ به وسیله تالیم را پنهان کند. تالیم از عناصر شیمیایی جدول تناوبی است. این عنصر جذب بالایی دارد و شدیدا سمی است.

سموم مورد استفاده در کتاب های آگاتا کریستی 
تالیم در آب حل می شود و بی رنگ و بی مزه است و در ترکیب مرگ موش و حشره کش ها از آن استفاده می کنند. بسیاری تالیم را ماده ای سرطان زا می دانند، از این رو استفاده از آن حتی در حشره کش ها هم در برخی کشورها ممنوع اعلام شده است. از بین علائم رایج تالیم می توان به ریزش مو در بازه ای کوتاه اشاره کرد که اتفاقا همین علامت در رمان «مرکب مرگ» سوءظن بر می انگیزد و اولین کلید شناسایی روش قتل است.

تالیم می تواند در بدن جایگزین پتاسیم شود (به دلیل شباهت بار و شعاع یونی) که در بسیاری از فرآیندهای سلولی اختلال ایجاد می کند. طی جنگ سرد، سرنخ های فراوانی را می توان یافت که سازمان های اطلاعاتی کشورهای مختلف تلاش داشتند از این سم برای از بین بردن مخالفان استفاده کنند. برخی از منابع تلاش ها برای مسموم کردن «فیدل کاسترو» (رهبر انقلاب کوبا)، «رولاند مامی» (از رهبران درگیری های مسلحانه ضد استعماری کامرون بر ضد فرانسه)، «نلسون ماندلا» (نخستین رئیس جمهور آفریقای جنوبی) از طریق این سم را تایید می کنند (که بدون شک این تلاش ها در مورد کاسترو و ماندلا موفقیت آمیز نبود). پادزهر سم مزمن تالیم، یک ترکیب شیمیایی به نام نیل فرنگی (آبی پروس) است.

شابیزَک یا بلادونا

بلادونا مشهور به «سایه مرگبار شب»، «توت شیطان» و «گیلاس شیطان»، سمی ترین گیاه موجود در نیمکره غربی زمین است. آگاتا کریستی در رمان «معمای کارائیب» (A Caribbean Mystery) و «چهار قدرت بزرگ» (The Big Four) برای قتل از بلادونا استفاده کرد. در میان ملل مختلف راجع به ریشه این گیاه افسانه هایی شایع است زیرا سم موجود در گیاه، فرد را دچار توهم و هذیان می کند.

سموم مورد استفاده در کتاب های آگاتا کریستی 
علائم اولیه مسمومیت با آن عبارتند از گشادی مردمک، تاری دید، خشکی لب، اضطراب و توهم. تمام قسمت های این گیاه به خصوص میوه اش، دارای آلکالوئیدهای سمی مانند آتروپین و هیوسیامین هستند. بلادونا از نظر دارویی دارای اهمیت است؛ اما افراد بدون صلاحیت نباید آن را تجویز کنند. پادزهر بلادونا، ماده ای به نام «فیزوستیگمین» (physostigmine) است که خود این پادزهر در دوز بالا می تواند به سم مبدل شود، همان طور که در رمان «خانه کج» در قطره چشم به عنوان سم مورد استفاده قرار گرفت.

تاکسین

سموم مورد استفاده در کتاب های آگاتا کریستی 
در رمان «جیب پر از چاودار» (A Pocket Full of Rye» قاتل مربا را به سم تاکسین (taxine) آغشته می کند (قاتل در اقدام بعدی، در چای قربانی دیگری سیانور می ریزد). تاکسین، آلکالوئید سم درخت سرخدار است و طعم تلخی دارد. این سم در تقسیم سلولی بدن اختلال ایجاد می کند. مرگ از طریق این سم می تواند خیلی سریع باشد و علائم رایجی مثل تلو تلو خوردن، ناتوانی تنفسی و نارسایی قلبی و  تنفسی ممکن است دیده نشود.

آقونیطون

سموم مورد استفاده در کتاب های آگاتا کریستی 
آقونیطون نوعی گیاه دارویی است. با این حال چون درصد بالایی آلکالوئید در آن وجود دارد، در دوز بالا می تواند ماده ای خطرناک باشد. این سم در رمان «قطار ساعت ۴:۵۰ از بدینگتون» چندین نفر را راهی دیار باقی می کند. برخی از دانشمندان آن را «آرسنیک گیاهی» می نامند. در گذشته برای شکال پلنگ و گرگ از قبل نیزه ها را آغشته به عصاره این گیاه می کردند. همچنین در داستان ها و فیلم های ژانر وحشت، برای کشتن گرگینه ها از آقونیطون استفاده می کنند.

شوکران

سموم مورد استفاده در کتاب های آگاتا کریستی 
در رمان «پنج خوک کوچولو» (Five Little Pigs)، «آمیاس کریل» نقاش با استفاده از سم «کونین» (conine) به قتل می رسد. کونین از قدیمی ترین سموم شناخته شده در جهان است و از آلکالوئید گیاه شوکران به دست می آید. تقریبا تمامی اجزای گیاه شوکران سمی است. این سم در عملکرد سیستم عصبی انسان اختلال ایجاد می کند و نهایتا باعث فلج تنفسی می شود که مرگ را در پی دارد. در سال ۳۹۹ قبل از میلاد مسیح (ع)، «سقراط»، فیلسوف مشهور به جرم تباهی افکار جوانان آتن به مرگ به وسیله نوشیدن جام شوکران محکوم شد.

دیگر سم ها

در رمان «ورق های روی میز» پزشکی لیف قربانی اش را به «باسیلوس آنتراسیس» (bacillus anthracis) آلوده می کند. باسیلوس آنتراسیس عامل بیماری سیاه زخم است. پزشک قاتل می داند باسیلوس می تواند از هر شکاف کوچکی ناشی از تراشیدن تیغ، وارد پوست شود و بدن را آلوده کند. در رمان «شاهد خاموش» (Dumb  Witness)، از فسفر برای مسموم کردن استفاده می شود و خاصیت فسفرسانس است که در بازدم زن قربانی سوءظن کارآگاه پوآرو را بر می انگیزد. فسفرسانس، تشعشع فسفر است و از خواص آن شناخته می شود.


منبع: برترینها

اجرای «حرفه‌ای» کیانیان در کانادا منتفی شد

اجرای نمایش «حرفه‌ای» به کارگردانی رضا کیانیان در کانادا منتفی شد.

نمایش «حرفه‌ای» به کارگردانی رضا کیانیان قرار بود اواخر آبان ماه در کانادا اجرا شود اما پس از دو ماه هنوز جواب ویزای اعضای گروه نیامده است به همین دلیل اجرای این نمایش در کانادا منتفی است.

رضا کیانیان با تایید این خبر و منتفی شدن سفرش به کانادا به ایسنا گفت: مدتی ست روی نوشته‌هایم کار می‌کنم و این فرصت را برای تمرکز بیشتر مغتنم می‌دانم.

این بازیگر سینما و تئاتر که مدتی‌ست مطلبی روی اینستاگرام خود نمی‌گذارد و علت این موضوع را پناه بردن به تنهایی‌اش می‌داند، ادامه داد: هر از چند گاهی لازم دارم تنها باشم تا بتوانم درون خودم را ساماندهی کنم و با نوشتن، به سوالات بی‌شمار خودم پاسخ بدهم. هر وقت پر از سوال می‌شوم، تنها راه برایم خواندن و نوشتن درباره آن‌هاست و در این روند است که می‌توانم به پاسخ برسم.

کیانیان در پایان با بیان اینکه “نوشتن مثل جن زدایی‌ست!” خاطرنشان کرد: اگر جن را با مراسم زار از تن بیرون می‌کنند، سوالات را هم می‌توان با نوشتن در موردشان یعنی بیرون‌ریزی سوالات از ذهن به روی کاغذ از بیرون راند و با پیدا کردن پاسخ، جا برای سوالات بعدی باز کرد.

رضا کیانیان در کارنامه‌ی هنری‌اش بازی در فیلم‌های چون «کیمیا»، «آژانس شیشه‌ای»، «مادرم گیسو»، «خانه ای روی آب»،«دلم می‌خواد» و… را دارد و اخیرا در سری دوم سریال «شهرزاد» نیز به ایفای نقش پرداخت.


منبع: عصرایران

مجیدمجیدی به جشنواره بوغازایچی می‎رود

ستارگانی همچون بلا تار، آیدا بگیج، بابی روث و مجید مجیدی در طول این جشنواره با دوستداران سینما به نقد و بررسی فیلم‌ها خواهند پرداخت.

پنجمین جشنواره فیلم بوغازایچی ترکیه ۱۷ نوامبر در استانبول برگزار خواهد شد.

به گزارش مهر به نقل از آناتولی، پنجمین جشنواره فیلم بوغازایچی ترکیه که خبرگزاری آناتولی شریک ارتباطات جهانی آن است با شرکت فیلم هایی از ۱۲۰ کشور جهان ۱۷ نوامبر در استانبول برگزار می‌شود.

اوگون شانلی‌اَر، رییس این جشنواره ضمن اشاره به مشارکت وزارتخانه های فرهنگ و گردشگری و ورزش ترکیه، شهرداری استانبول، خبرگزاری آناتولی، سازمان رادیو و تلویزیون دولتی ترکیه در برپایی این فستیوال گفت: میزبانی از چهره‌های شاخص در سینمای ملی و خارجی برای ما افتخارآفرین است و از تاثیری که این جشنواره در مدت این ۵ سال داشته، احساس غرور می‌کنیم.

وی درباره فیلم‌های حاضر در این جشنواره گفت: از میان ۳ هزار و ۴۶۲ فیلم شرکت کننده از ۱۲۰ کشور جهان، ۱۰۷ فیلم از ۳۹ کشور به نمایش گذاشته خواهد شد. ستارگانی همچون بلا تار، آیدا بگیج، بابی روث و مجید مجیدی در طول این جشنواره با دوستداران سینما به نقد و بررسی فیلم‌ها خواهند پرداخت.

ایرم شن‌تورک، دبیر پنجمین جشنواره فیلم بوغازایچی نیز گفت: در این جشنواره ۴۳ فیلم بلند و ۶۴ فیلم کوتاه از ۳۹ کشور در ۱۵ بخش مختلف نمایش داده خواهد شد.


منبع: عصرایران

نمایش فیلم فرمان آرا در آرژانتین

فیلم «دلم می‌خواد» بهمن فرمان آرا در اولین نمایش جهانی‌اش در جشنواره‌ی «ماردل پلاتا» آرژانتین حضور دارد.

سی و دومین جشنواره فیلم «ماردل پلاتا» که تنها جشنواره سینمایی رده الف جهانی در آمریکای جنوبی است از ٢۶ آبان تا ۵ آذر در آرژانتین برگزار خواهد شد و فیلم «دلم می خواد» ساخته بهمن فرمان آرا در اولین نمایش جهانی در بخش مولفان این رویداد به نمایش در می‌آید.

فیلم «دلربا» ساخته میلاد اعلمی و محصول دانمارک نیز طبق اعلام سایت «سینه ایران» در بخش مولفان جدید و فیلم «در را باز کن» ساخته شهرام کریمی و محصول آلمان و ایتالیا در بخش فیلم‌های مستند حضور خواهند داشت.

در بخش کودکانی از دریا، فیلم بلند سینمایی «جنجال در عروسی» ساخته سید رضا خطیبی که توسط محمد احمدی تهیه شده و بنیاد سینمایی فارابی عرضه و پخش بین المللی آن را به عهده دارد و نیز فیلم سه دقیقه‌ای «خال خالی آتش» ساخته امینه فروغی به روی پرده خواهند رفت.


منبع: عصرایران

تایید پرونده‎های کمانچه و چوگان برای ثبت جهانی

این پرونده ها اکنون از مرحله ارزیابی یونسکو عبور کرده است تا اینکه در ماه دسامبر ثبت شوند.

معاون میراث فرهنگی از پذیرفته شدن پرونده ثبت جهانی بازی چوگان و هنر ساختن و نواختن کمانچه توسط هیات ارزیابی یونسکو خبر داد.

به گزارش عصرایران به نقل از مهر، محمدحسن طالبیان معاون میراث فرهنگی کشور گفت: پرونده های بازی چوگان (بازی سوار بر اسب همراه با روایت گری و موسیقی) و کمانچه (هنر ساختن و نواختن کمانچه) توسط ارزیابان یونسکو قبول شده و قرار است که در کمیته میراث فرهنگی یونسکو به ثبت برسد.

وی گفت: دوازدهمین کمیته میراث ناملموس یونسکو از چهارم تا نهم دسامبر در کره جنوبی برگزار می شود و در آن پرونده ها مورد بررسی قرار می گیرد ممکن است برخی از پرونده ها توسط ارزیابان رد شود و یا در این کمیته به ثبت جهانی برسند تا این زمان این پرونده ها مورد قبول هیات ارزیابی قرار گرفته است اما ممکن است هر کدام از آنها در این کمیته به هر دلیلی رد شوند و یا برعکس آن اتفاق بیفتد، ممکن است پرونده ای توسط هیات ارزیابی رد شده باشد ولی در این کمیته پس از دفاع مورد قبول و ثبت جهانی قرار گیرد، مانند پرونده آیین عزاداری در مشهد اردهال که پس از دفاع ثبت جهانی شد.

وی افزود: این پرونده ها اکنون از مرحله ارزیابی یونسکو عبور کرده است تا اینکه در ماه دسامبر ثبت شوند.


منبع: عصرایران

چوگان و کمانچه از ارزیابی یونسکو گذشت

فرهاد نظری توضیح داد: پرونده ثبت جهانی «چوگان بازی سوار بر اسب همراه با روایت‌گری و موسیقی» که دوسال گذشته در فهرست معرف میراث ناملموس جهانی پیشنهاد داده شده بود، با تائید یونسکو در دوازدهمین اجلاس میراث ناملموس جهانی به ثبت می‌رسد.

او همچنین از تائید یونسکو برای بررسی پرونده‌ی «هنر ساختن و نواختن کمانچه» خبر داد و افزود: این پرونده‌ به صورت مشترک با آذربایجان معرفی شده بود که بر اساس رای یونسکو بدون هیچ نقص و مشکلی، این پرونده نیز یک ماه آینده در اجلاس میراث ناملموس یونسکو بررسی و به ثبت می‌رسد.

نظری با بیان این‌که پرونده‌ی «چوگان بازی سوار بر اسب همراه با روایت‌گری و موسیقی» فقط متعلق به ایران است و با هیچ کشوری به صورت مشترک ثبت نمی‌شود، ادامه داد: پرونده کمانچه نیز به صورت مشترک با آذربایجان معرفی شده است.

به گفته‌ی مدیر کل دفتر ثبت آثار تاریخی دوازدهمین اجلاس میراث ناملموس یونسکو یک ماه آینده در کره جنوبی برگزار می‌شود و این دو پرونده ایرانی در آن بررسی و بر اساس رای یونسکو که در سایت این سازمان جهانی اعلام شده است، بدون هیچ پرسش یا نقصی درفهرست میراث جهانی ناملموس به ثبت می‌رسد.

او تاکید کرد: با جهانی شدن این دو اثر، آثار ثبتی ایران به ۱۳ مورد می‌رسد که سه اثر چند ملیتی و ۱۰ اثر به صورت تک ملیتی و متعلق به ایران جهانی شده‌اند.

وی در توضیح فهرست‌های یونسکو برای ثبت در حوزه‌های میراث ناملموس نیز توضیح داد: فهرست «معرف یا نماینده» پرونده‌ها اعلام شده را به صورت عادی بررسی و ثبت می‌کند. فهرست «میراث در خطر» مانند پرونده‌ی چوگان آذربایجان که در این فهرست به ثبت جهانی رسانده است و فهرست «اقدامات پاسدارانه نمونه» که به دلیل تلاش برای حفاظت آثار به ثبت می‌رسند.

مدیر کل دفتر ثبت آثار تاریخی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری تدوین و ارسال پرونده چوگان را با همکاری وزارت ورزش و جوانان و حمزه ایلخانی‌زاده (رئیس سابق فدراسیون چوگان) دانست و افزود: پرونده کمانچه نیزدو سال گذشه با همکاری خانه موسیقی تدوین و به یونسکو ارسال شد.

براساس این گزارش؛ در هشتمین اجلاس سالانه‌ کمیته‌ میراث ناملموس یونسکو و در شرایطی که آن اجلاس در پایتخت جمهوری آذربایجان برگزار شد، این کشور پرونده‌ بازی چوگان را با نام «چوگان بازی سنتی با اسب در قره‌باغ» در فهرست میراث در خطر یونسکو ثبت کرد.

با بروز این اتفاق اعتراض‌هایی از سوی دوستداران میراث فرهنگی و برخی از مسئولان این حوزه نسبت به ثبت چوگان به صورت تک ملیتی توسط آذربایجان مطرح شد و حتی از چند ماه قبل از جهانی شدن چوگانِ اذربایجان، مسئولان میراث‌فرهنگی کشورمان در نامه‌ای به یونسکو اعتراض خود را نسبت به این اتفاق نشان دادند و حتی از یونسکو درخواست کردند که این پرونده تک ملیتی ثبت نشود، که پاسخی به آن داده نشد.

تا دوسال قبل که ایران نیز با همکاری فدراسیون چوگان و وزارت ورزش و جوانان پرونده‌ی «چوگان بازی سوار بر اسب همراه با روایت‌گری و موسیقی» را تهیه و به یونسکو ارسال کرد و در نهایت سایت یونسکو نام دو پرونده‌ی ایرانی «چوگان» و «کمانچه» را در لیستی که قرار است در دوازدهمین اجلاس میراث ناملموس خود بررسی و ثبت کند، قرار داد.
منبع: بهارنیوز

نذری علی دایی و محمدرضا گلزار در روز اربعین (عکس)

دوترته خطاب به ترامپ: حقوق بشر فیلیپین به تو ربطی ندارد! عادل الجبیر: خواهان اعمال تحریم‌های تازه علیه ایران هستیم مرگ یک زائر و زخمی شدن ۲ ایرانی در سانحه تصادف کاظمین احتمال بارش پراکنده در تهران/ وضعیت هوای استان‌های هم‌مرز با عراق حریری در عربستان با دیپلمات‌های اروپایی دیدار کرد مصدوم شدن ۱۴ نفر در حادثه واژگونی وانت در اندیمشک تعیین ۲۸ عضو جدید در مجلس شورای قطر از جمله ۴ زن/ افتتاح دفتر وابسته نظامی قطر در کویت چرا هوشنگ مرادی کرمانی در روزگار ما نویسنده مهمی است؟ توصیه وزیر علوم به دانشجویان: با دقت عاشق شوید، خیلی الکی عاشق نشوید!/ هیچ گاه فکر نمی کردم رئیس دانشگاهی شوم که آنجا درس خوانده بود لباس ملانیا ترامپ در چین/ پیراهنی با طرح چینی و طراحی ایتالیایی (عکس)

اتوبوس‌های مرگ و درد عادی شدن  (۱۴ نظر)

سلیمی نمین: بهتر بود افکار عمومی در موضوع سپنتا دخالت نمی کرد  (۱۱ نظر)

صدا و سیما با روحانیونی که تقلید صدای «جومونگ» می کنند، به کجا می رود؟  (۴ نظر)

کارشناس سینما: ۳۰ میلیون جمعیت شهرنشین دسترسی به سینما ندارند / کاهش فروش سینما بررسی شود  (۴ نظر)

شادگان؛ بی‌آب و بی‌پول  (۲ نظر)

عباس عبدی: اصلاح طلبان از این موضع نسبت به روحانی و نجفی فاصله بگیرند/ آیا فریبی در کار است؟  (۱ نظر)

توضیح کیهان درباره تیتری که دبی را تهدید کرد: این تهدیدها حرف کیهان نیست، اظهارات انصارالله یمن است  (۱ نظر)


منبع: عصرایران

چرا هوشنگ مرادی کرمانی در روزگار ما نویسنده مهمی است؟

هوشنگ مرادی کرمانی نویسنده ای ۷۲ ساله از شهر سیرچ کرمان است. اگر از او بپرسید مهم ترین چیزی که از دوران کودکی اش در داستان های او بازتاب پیدا کرده چه چیزی است بدون شک به شما خواهد گفت فقر. او فقر را در کودکی با گوشت و پوستش احساس کرده بود و بعدها همه آن تصاویر را در زمانی به اسم «شما که غریبه نیستید» به شکلی زیبا روایت کرد. می گفت وقتی مدرسه شان تعطیل می شد، بچه ها توی یونجه زار می ریختند و از گرسنگی یونجه می خوردند. خودش یک بار از گرسنگی نفت خورده بود، مایعی که البته سر آن شرط بندی هم کرده بود. تصویر فقر یکی از تصویرهای ثابت در همه داستان های مادی کرمانی است.

هفته نامه صدا نوشت: اما واقعیت این است که مردم فقیر شهر و روستا تنها در داستان های مرادی کرمانی حضور ندارند. مردمان فقیر موضوعی است که در اغلب داستان های کودک و نوجوان دهه های ۵۰ و ۶۰ حضور پررنگی داشتند و این داستان ها تا حد زیادی به بیانیه و سخنرانی سیاستمداران شباهت دارد.

در واقع دغدغه های نویسندگان کودک و نوجوان در زمینه آزادی و عدالت به شکل گل درشتی در داستان های نویسندگان آن دو دهه بازتاب پیدا کرد و حتی پای مفهوم مبارزه را نیز به کتاب های کودک باز کردند اما واکنش هوشنگ مرادی کرمانی به اتفاق های سیاسی و اجتماعی دهه های ۵۰ و بعد از آن چه بود؟ آیا او نیز دغدغه آزادی و عدالت را با شعار و جمله های قلنبه در داستان هایش نشان داد؟ واقعیت این است که داستان های مرادی کرمانی شبیه هیچ کدام از نویسندگان هم نسلش نیست.

آنچه در داستان های او دیده می شود تصویری از روستا و مردمان روستاست. «بچه های قالیباف خانه» را سال ۱۳۶۰ منتشر کرد؛ سالی که ایران درگیر جنگ شده بود و همین جنگ به مهم ترین موضوع ایران تبدیل شده بود.

۱۸ سال بعد، وقتی نویسنده «بچه های قالیباف خانه» خواست آن را بازبینی کند، حس و حالش را این طور نوشت: «بعد از هجده سال دارم بچه های قالیباف خانه را می خوانم؛ برای تجدید چاپ، برای غلط گیری و نگاهی دوباره. دیدم عجب چیزی نوشته ام! عجب نه این که خوب و عالی، نه. این یکی میان نوشته های من چیز عجیب و غریبی است. گاهی لبخند می زنم و بیشتر از شدت درد و تلخی دلم درد می گیرد و هی اشک هایم را پاک می کنم تا صفحه کاغذ را ببینم.»

از سال های کودکی روایت می کند که هر وقت مادربزرگش را اذیت می کرد، یا درس نمی خواند او برای هوشنگ مرادی کرمانی خط و نشان می کشید و با زبان خودش می گفت: «می کنمت تو کُت کارخانه تا همون جا بپوسی.» این کت کارخانه همان اسم کارگاه قالی بافی بود. مرادی کرمانی می گوید آنجا در آن سال های کودکی برایش کابوس شده بود.

بعدها داستان بچه های قالیباف خانه را نوشت ولی آنچه را نوشت فقط داستان بچه ها و آدم هایی بود که در کُت کارخانه کار می کردند. او در داستان های بعدی خود نیز بدون آن که درگیر مناسبات چریکی و سیاسی و مبارزاتی شود و پای این مفاهیم و موضوعات را به ادبیات کودک باز کند، تنها از انسان هایی نوشت که در روستا و شهر با فقر و فاقه دست و پنجه نرم می کردند و به زندگی خود ادامه می دادند.

بدون شک یکی از ویژگی های مهم داستان های کودک و نوجوان در دهه های ۵۰ و ۶۰ نوع نگاه غیرواقعی و دستکاری شده نویسندگان به موضوعات سیاسی و حتی اقتصادی است. اگر داستان هایی را که در آن دو دهه منتشر شدند نگاه کنیم به راحتی می توانیم با تقسیم بندی و دوگانه انسان های خوب و انسان های بد مواجه شویم؛ دسته بندی که پولدارها در دسته آدم های بد قرار می گیرند و بی پول ها در دسته آدم های خوب.

آدم های فقیر در دسته ای قرار می گیرند که ترحم انگیزاند و از صفاتی مثل شرافت برای توصیف شان استفاده می شود. این تقسیم بندی تنها به مسئله اقتصادی و پول محدود نمی شود، بلکه جغرافیا را نیز در بر می گیرد. به این معنا که آدم های روستانشین در دسته آدم های خوب قرار می گیرند و غالبا شهرنشین ها به عنوان آدم های مکار و حیله گر توصیف می شوند که روستاییان باید از آنها دوری کنند.

این دسته بندی طبیعتا راه را برای مبارزه باز می کند؛ مبارزه ای که قرار است در آن خوبی بر بدی پیروز شود اما واقعیت این است که در داستان های مرادی کرمانی خبری از این دسته بندی ها نیست. انسان های داستان های مرادی همه شان در همان وضعیتی که هستند به زندگی شان ادامه می دهند؛ زندگی که هیچ وقت برای شخصیت های داستانی مرادی کرمانی به تمامی جور نبوده و عیش شان هیچ وقت کامل نبوده است. در تمام داستان های مرادی کرمانی انسان هایی را می توانیم ببینیم که درگیر ناامنی اند به خاطر آنچه که هر لحظه ممکن است نیست و نابود شود.

یک بار علیرضا غلامی در مجله تجربه از مرادی کرمانی پرسیده بود که بچه هایی در ایران زندگی می کنند که در فقر زندگی نکرده اند؛ چرا درباره آنها ننوشته و چرا شخصیت هایی از آن طبقه را وارد داستان هایش نمی کند و او گفته بود «من از نویسندگانی هستم که احتمالا بیشتر از نویسندگان دیگر توی آبی که به آن عادت دارم شنا می کنم. به تعبیری می توانم بگویم به نوعی نوک می زنم و تجربه های خودم را می نویسم.

شاید بیشتر از هر نویسنده ای من نویسنده خودنویس یا زندگینامه نویس هستم. موضوعی توی تن من می آید و مدت ها با آن زندگی می کنم و بازتاب آن تبدیل می شود به یک داستان. ما یک سابقه ای در کشورمان داریم توی نویسندگان – همه نه ولی یک عده زیاد – که وقتی می گویند شما یک طبقه خاص یا آدم های فقیر دارید طبیعتا پشت آن یک هدف سیاسی را دنبال می کنند.

در حقیقت شما این را بهانه می کنید که بگویید فقر، اعتیاد و فلاکت و خیانت می آورد اما من این وسط یک چیز دیگر می گویم و آن این که آدمی که فقیر است و دستش نمی رسد یک شرافت درونی دارد که این خصلت بیشتر نمایان می شود. مثلا زمانی که بلیت اتوبوس بود یک نفر منتظر اتوبوس می ایستد. زنی می آید و می گوید بلیت ندارید بدهید و این فرد بلیت خودش را به او می دهد و می رود.

اگر این فرد دست توی جیبش کند و یک دسته بلیت بیرون بیاورد و از بین آنها یک بلیت را بدهد خیلی به چشم نمی آید. ما می گوییم زمانی که فرد در فقر و مشکلات و سختی است و گذشت می کند، این بخشش بیشتر دیده می شود. بچه های من فقیر هستند ولی سربلند هستند. تلاش می کنند مثل مجید حتی در محیط های کثیف و ناجور زندگی می کنند ولی شرافت دارند. مثل «بچه های قالیباف خانه».

فاضل ترکمن، شاعر و نویسنده: دنیای داستان های هوشنگ مرادی کرمانی دنیای پاکیزه ای است. دنیایی که به خیال پردازی و رویابافی ذهن آدم ها اختصاص دارد. قرار نیست توی این دنیا شعارهای سیاسی یا حرف های قلمبه سلمبه روشنفکری زده شود. ما با نویسنده ای طرف هستیم که قبل از هر چیز آثارش از منظر اومانیسم قابل بررسی است. در این قصه ها مستقیم و غیرمستقیم با ذهن و قلب آدم ها کار داریم. آدم هایی که برخلاف اغلب قصه های دیگر به دو دسته خیر و شر تقسیم نمی شوند.

آدم های این قصه ها یا به کمال رسیده اند و رفتار درستی در زندگی دارند یا این که هنوز در سطح باقی مانده اند و درگیر مادیات تشریفات و تعلقات دنیوی هستند. درست برعکس مجید در کتاب «قصه های مجید» که علی رغم سن کمی که دارد، عاقلانه و البته جسورانه رفتار می کند. آنقدر که در کلاس مدرسه ای که مابقی دانش آموزانش در انشای خودشان مشغول مجیزگویی ناظم مدرسه هستند و به جای انتقال نظر و تفکر واقعی خودشان تملق و منفعت طلبی را ترجیح می دهند، مجید بی آن که به خوشامد ناظم یا عواقب انشای خودش فکر کند، مُرده شویی را سخت ترین شغل دنیا معرفی می کند.

در تمام قصه های هوشنگ مرادی کرمانی، قهرمانی با همین شجاعت و جسارت وجود دارد. قهرمان هایی که اغلب نوجوان هم هستند. شاید برخی از منتقدان به او خرده بگیرند که چرا در کتاب های فراوانی که نوشته است، گریزی به سیاست و شرایط برآمده از بحران های سیاسی نزده است. این اما بزرگ ترین اشتباه در نقد آثار مرادی کرمانی است. نویسنده ما در دنیایی که به تصویر می کشد، به تمامی و با وفاداری کامل به رئالیسم، تصویر تلخ و گزنده ای از زندگی و بحران های مردم سرزمینش برای ادامه حیات نشان می دهد که خود آینه ای برای به نمایش گذاشتن اوضاع سیاسی کشور است.

در میان کتاب های ایرانی، کمتر رمانی را به تلخی و صراحت رمان «بچه های قالیباف خانه» سراغ داریم. در کتاب های این نویسنده، به طور مداوم به فقر، اختلاف طبقاتی شدید و مشکلات طبقه محروم پرداخته می شود بی آن که قصه در روایت خودش دچار زیاده گویی و شعارزدگی بشود.

وقتی در داستانی مثل «چکمه» با کودکی طرف هستیم که بزرگ ترین آرزوی زندگی اش داشتن چکمه ای برای تحمل باران و سرماست و تازه بعد از آن در قامت همان قهرمان چکمه اش را به کودک افلیجی هدیه می دهد، یعنی در کشوری زندگی می کنیم که طبقات محروم فراموش شده اند و آنها را یکسره به حال خود واگذاشته اند. کدام یک از مدعیانی که مرادی کرمانی را متهم به نوشتن داستان هایی بدون نقد سیاسی می کنند، توانسته اند ذره ای از وضعیت اسفبار زندگی مردم را که بر آمده از سیاست های یک جامعه است به این تلخی و تاثیرگذاری به نمایش بگذارند؟!

هوشنگ مرادی کرمانی فقر مادی و فرهنگی جامعه را با قدرت خیره کننده ای در بستر داستان هایش به تصویر می کشد و دلایل به وجود آمدن چنین شرایطی را با همین رندانگی فاش می کند اما برخلاف بسیاری از نویسندگان روشنفکر ایرانی فراموش نمی کند که دارد رمان می نویسد و قصه تعریف می کند. به همین خاطر قصه برای او در اولویت است. نمی خواهد تابش به بیانیه ای سیاسی و شعاری تبدیل شود و با واقعیت های تلخی که در تک تک داستان هایش دارد، سیاست را تسلیم خودش می کند.

کتاب های مرادی کرمانی عمدتا به دو دسته تقسیم می شوند؛ دسته اول، کتاب هایی که به گونه رئال قصه تعلق دارند و دسته دوم کتاب هایی که فضایی فانتزی را برای بستر داستان تعریف کرده اند. تعداد کتاب های دسته اول بیشتر است. کتاب هایی که درباره زندگی در شرایط سخت فقر و بیشتر با لوکیشن روستای سیرچ کرمان نوشته شده اند؛ مثل همان «قصه های مجید» یا «بچه های قالیباف خانه» اما کتاب های دسته دوم اگرچه از نظر کمی به تعداد دسته اول نمی رسند اما کیفیت قابل توجهی دارند.

آثاری مثل «مربای شیرین» یا حتی «مثل ماه شب چهارده». مربای شیرین در زمان خودش از معدود آثار کودک و نوجوان بود که با تسلط خاصی در روایت یک قصه فانتزی موفقیت داشت. قصه ای که با یک تکانه کوچک در داستان آغاز می شود و رفته رفته چنان سوژه گرم و پخته ای پیدا می کند که بسیار غافلگیر کننده است و نشان از مهارت و قدرت نویسنده در نگارش قصه ای با اوج و فرودی خاص دارد.

نکته دیگر در داستان های مرادی کرمانی طنز کلامی و طنز موقعیت آثار اوست. داستان های او اگرچه اغلب سوژه ای تلخ دارند اما با زبانی طنز، تلخی این سوژه را کنار می زنند. چیزی شبیه به زندگی. نویسنده زندگی را با تمام سختی ها و در بدترین شرایط و بحران ها، آن گونه که هست، یعنی مملو از اشک ها و لبخندها توصیف می کند و به نفع هیچ کدام از تلخی ها، تنها یک طرف غم انگیز زندگی را تصویر نمی کند.

او همیشه بهانه هایی برای خوشبختی و خوشحالی به مخاطبش پیشنهاد می کند و این روشی است که در آن خبره شده. مثلا با ارزش موقعیتی است که کاراکترها در کتاب «مهمان مامان» با آن مواجه می شوند. خانواده ای که از تدارک یک مهمانی هم ناتوان است، اما همین موقعیت تلخ، به زیبایی در فضایی طنز، تلطیف می شود و جذابیت قصه را مضاعف می کند. مرادی کرمانی همچنین قصه دیگری با عنوان «سنگ اول» در مجموعه داستان «تنور» دارد که از جنس گروتسک است. گروتسکی بی نظیر درباره مرگ و زندگی. داستانی درباره مردی که برای اولین بار در یک روستا سنگ قبر می خرد.

در کنار تمامی خصوصیات ریز و درشت داستان های مرادی کرمانی که نیاز به تحلیل و بررسی های کلان دارد، این نکته را اضافه کنید که او قصه گفتن را با کشش خاصی از بَر است. نوعی قصه گویی کلاسیک که حتی از قصه گویی شفاهی در سنت خانواده های ایرانی نیز مدد می گیرد.

داستان های او چه آنها که سوژه ای به ظاهر ساده و کوچک دارند و چه آنها که سوژه وسیع تری را انتخاب کرده اند، همگی با فرمتی منظم و بدون شلختگی و همچنین روایتی تمیز و البته جملاتی مختصر و مفید و شیرین نوشته می شوند و به گونه ای قصه را تعریف می کنند که تو را به خواندن ادامه کتاب جذب کنند. نکته فراموش نشدنی و قابل تحسین دیگر این نویسنده قابلیت نمایشی آثار اوست. بیشتر آثار مرادی کرمانی هم به لحاظ نحوه صحیح و هوشمندانه دیالوگ نویسی و هم به لحاظ ایماژ قدرتمندی که دارند می توانند هم زمان به صورت مکتوب و تصویری قابل ارائه باشند؛ چیزی که در ادبیات فارسی امروز ما به شدت کم است و به دلیل کمبود داستان های خوب در سینما، به شدت به آن نیاز داریم.

هوشنگ مرادی کرمانی به خاطر تک تک این دلایل و همچنین به خاطر جذب وسیع مخاطبان از طیف های گوناگون و گروه سنی مختلف، نویسنده ای مهم، قابل تامل و غیرقابل انکار است. نوستالژی های چندین نسل با آثار او گره خورده و همه اینها تو را وادار به دوست داشتن او می کند.


منبع: عصرایران

لوریس چکناواریان، ناخدای ۸۰ ساله‌ی صحنه

هفته نامه صدا – زینب مرتضایی فر: شرایط سخت، آدم ها را یا ضعیف می کند یا قوی. آنها هم که قوی می شوند باز در برابر یک دوراهی سخت دیگر قرار دارند. یا دیو می شوند یا فرشته. لوریس چکناواریان کودکی اش با خاطرات تلخ اطرافیانش گره خورده و تا همیشه تلخی های روزگار ارامنه گریخته از چنگال مرگ را به خاطر دارد، سرنوشت آنها را که به تلخی مرده اند و فرصت شیرین زندگی کردن را نیافته اند، اما این تلخی او را تلخ نکرده و از این مرد یک فرشته ساخته است.

لوریس چکناواریان که به تازگی هشتاد سالگی اش را پشت سر گذاشته در مهربانی، گذشت، بخشش و زلالی میان اهالی موسیقی زبانزد است و البته در کنار همه این موارد، آهنگساز و رهبر ارکستری تکرارنشدنی است. این گفت و گو گوشه ای از مواجهه ام با جهان شخصی این هنرمند بزرگ است و مطمئن هستم از خواندنش لذت خواهید برد. مواجهه ای که البته او در ابتدا چندان دوست نداشت رخ دهد اما در خلال مصاحبه پیش آمد و ما را با خود به مسیر دیگری برد.

لوریس چکناواریان، ناخدای 80 ساله‌ی صحنه

هشتاد ساله شدید. گذر روزها با آدم ها چه می کند؟ آیا شما هم مثل اغلب افراد پیری را دوست ندارید؟

مگر من پیر شده ام؟!

اگر به روایت شناسنامه های مان نگاه کنیم، مدام پیرتر می شویم. اما می توانیم دلمان را به جوانی بسپاریم و هرگز گذر زمان را احساس نکنیم.

می توانم بگویم با گذر زمان و سال ها یاد گرفتم بهتر و درست تر فکر کنم، دنیا را روشن تر ببینم و درک بهتری از همه چیز داشته باشم. هر چقدر سن آدم بالا برود دنیا را بهتر می بیند. روزها همه شان مثل هم هستند، سال ها هم همینطور. فقط با واریاسیون ها و رنگ های مختلف برایمان می گذرند.

رنگ آمیزی پیر شدن چگونه است؟

من نمی دانم.

یادم نبود شما هنوز پیر نشده اید.

به نظرم پیری باید چیز جالبی باشد. حتما پیر نشده ام که نمی توانم درباره اش حرف بزنم. من فکر می کنم آدمیزاد تا موقعی که کار می کند، پیر نمی شود. پیری برای کسانی است که کار اداری می کنند و بازنشسته می شوند. شاید پیری برای آنهاست که با زمان زندگی می کنند. کسانی که زندگی شان تقسیم بندی شده به این حس می رسند، زندگی من تقسیم بندی ندارد. مثل آب رودخانه می رود و نمی توانم بگویم دیروز اینطور بود و فردا آنطور می شود. زندگی را باید زندگی کرد و درباره اش هیچ نپرسید.

نمی شود آدم از خودش و زندگی سوال نپرسد. انگار سوال ها محاصره مان کرده اند.

می خواهید چه بپرسید و به چه جوابی برسید؟ هیچ کس جواب ندارد. هیچ احدی در این دنیا به پاسخ نرسیده. از همه خبر ندارم اما می دانم هنرمندان دنیا را می سازند و سیاستمداران خراب می کنند.

شما هنرمند هستید اما آنطور که شنیده ام شما بر سیاست کشور ارمنستان بسیار تاثیر گذاشته اید و تا آنجایی که می دانم در جریان استقلال ارمنستان از شوروی نقش پررنگی داشته اید. و البته در کنار اینها باید گفت خیلی شجاع بوده اید.

بله، همینطور است اما باید بگویم شجاع نبودم، دیوانه بودم. خدا دوستم داشت که زنده ماندم وگرنه شوروی ها با هیچ کس شوخی نداشتند و خیلی ها را کشتند. ولی نظر واقعی ام است که بعضی کارها را انگار خدا در نظر دارد که ما انجام بدهیم و در انجام دادنش هم خودش از ما حمایت می کند. یعنی برای آنها کشتن من آسان تر از کشتن حتی یک مگس بود. یک کارهایی در زندگی انجام می دهیم که انگار مامور شده ایم، سربازیم و حمایت الهی هم داریم.

هر کسی در این دنیا در طول زندگی اش برنامه های الهی دارد که ممکن است هر کسی هم نتواند تمام کارش را انجام بدهد. من برای کمک به مردم زلزله زده در ارمنستان رفته بودم اما اتفاقات جور دیگری رقم خورد و در مسائلی چون استقلال ارمنستان هم دخیل شدم. اینکه می گویم دخیل شدم به هیچ وجه سیاسی نیست. من آنجا هم با زبان موسیقی با مردم حرف زدم و در اجرایم از آنها خواستم این تصمیم را بگیرند و به استقلال ارمنستان رای بدهند. اوایل بعضی فکر می کردند عضو حزب خاصی هستم که بعد متوجه شدند اینطور نیست.

خلاصه که طی یک ماه چون مامور خدا بودم به اوج محبوبیت رسیدم و همه مردم دوستم داشتند. این اتفاق درحالی افتاد که فرهنگ ما با هم خیلی فرق داشت، من بخواهم و نخواهم فرهنگم ایرانی است. مردم ارمنستان هم هر چند در اصل ایرانی اند خب فرهنگشان با ما فرق هایی دارد و تا حدی روسی شده اند. اما نکته مهم اینکه هر اتفاقی هم افتاد موسیقی در آن دخیل بود. به شوخی می گفتند این تنها انقلابی بوده که با موسیقی انجام شده و از بینی حتی یک نفر هم خونی نیامده است.

لوریس چکناواریان، ناخدای 80 ساله‌ی صحنه

اجازه بدهید از موسیقی حرف بزنیم. نگاه شما به موسیقی چیست؟

موسیقی زبان خداست، یک پدیده الهی است و به خاطر همین هم در موسیقی کلاسیک شما نمی توانی نوازنده خوبی شوی مگر اینکه پانزده تا بیست سال آن ساز را خوب تمرین کرده باشی. موسیقی راه طولانی و کم درآمدی است. یعنی همان وقت را بگذاری کاسبی کنی یا دکتر و مهندس شوی درآمد خیلی بیشتری دارد.

این قاعده فقط در ایران وجود دارد یا در همه دنیا همینطور است؟

همه جای دنیا همینطور است. داستان این است که وقتی جنگ بین المللی دوم تمام شد آمریکایی ها به آلمان و اتریش کمک مالی دادند تا کشورشان را بازسازی کنند و کارخانه ها را راه بیندازند. بعد متوجه شدند که اتریشی ها و آلمانی ها سالن های موسیقی و اپرا را بازسازی کرده اند و ارکسترها را سرپا کرده اند. از آنجایی که آمریکایی ها آن موقع فرهنگ خاصی نداشتند، ناراحت شدند و گفتند ما کمک کردیم تا شما کارخانه هایتان را بسازید و مردم بروند سر کار، آن وقت شما دارید سالن های موسیقی را راه می اندازید.

جواب آلمانی ها و اتریشی ها این بود که اگر فرهنگ رشد نکند و کارگر قرار باشد، کنسرت نرود بهتر است که هیچ چیز رشد نکند چون بدون فرهنگ نمی توانیم هیچ چیزی را بسازیم. اول فرهنگ بعد هر چیز دیگری. در اتریش و آلمان هنوز مالیات فرهنگ وجود دارد. در حالی که اپرا و باله درآمد ندارد و مثل اینجا نیست که مدام می گویند ارکستر باید درآمد داشته باشد. درآمد اپرا در همه کشورها صفر و درآمد ارکسترها ده تا بیست درصد است. بقیه اش را دولت می پردازد. هیچ کس هم اعتراض نمی کند که چرا مالیات خرج فرهنگ می شود. چون می دانند مملکت با فرهنگش زنده است.

برای نابودی یک مملکت بمب زدن و جنگ راه انداختن فایده ای ندارد، شهرها بازسازی می شوند، ولی اگر فرهنگ از دست برود دیگر هیچ چیز باقی نمی ماند. ما در ایران اشتباه بزرگ دیگری هم داریم، می گوییم فرهنگ و هنر که اشتباه است. در کشورهای پیشرفته می گویند فرهنگ، هنر و موسیقی. ما موسیقی را جا گذاشته ایم، موسیقی دنیای دیگری است متفاوت از همه دنیاها.

چرا در ایران موسیقی آنطور که باید رشد نکرده است؟

درست می گویید، متاسفانه در ایران فرهنگ موسیقی مان آنطور که باید رشد نکرده و پیشرفت نداشته. از یک لحاظ باید به این نکته دقت کرد که در ایران ادبیات بسیار قوی بوده و شاعرهای خیلی قوی ای داشته ایم. مردم هم بیش از هر چیز به ادبیات وابسته شده اند. ولی چون موسیقی هم خیلی رواج پیدا نکرده ارتباط مردم با ادبیات پررنگ تر شده است.

از طرف دیگر باد گفت ما متاسفانه از موسیقی حمایت نکردیم و بیشتر رفتیم دنبال شعر. بعد دیدیم شعر خیلی زیباست ولی شعر هم بخواهد در قلب آدمی بنشیند با موسیقی باید بنشیند. ولی موسیقی خیلی ضعیف تر از شعری است که می خوانیم. هر آهنگی برای شعر می سازند باز شعر قوی تر از موسیقی است. اگر شعر را از موسیقی بردارند، موسیقی لخت می شود و نمی تواند به تنهایی قوت خود را حفظ کند.

شعرمان بین المللی شده اما شعر هم برای معرفی خودش از موسیقی بی نیاز نیست و وقتی کنار یک موسیقی خوب قرار بگیرد تاثیرش دوچندان می شود. با این حساب شعرمان هم لباس خوبی ندارد. می گویند دو دسته آدم در دنیا خیلی مهم هستند که می توانند آدم عاقل و دیوانه و آدمکش را یکسان نشان دهند. یکی وکلای دادگستری، یکی هم خیاط ها که همیشه می توانند با دوختن یک کت و شلوار خوب چهره یک آدم را عوض کنند. ما متاسفانه نتوانسته ایم برای شعرهایمان که این همه خاص و خوب هستند، لباس خوب بدوزیم و این اتفاق خوبی نیست.

ادبیات به تنهایی نمی تواند معرف ما باشد؟

برای معرفی ادبیات، باید ترجمه اش کنی و موقعی که ترجمه اش می کنی، ممکن است بسیاری از مفاهیم خاص درون فرهنگی اش بی معنی شود، چرا که در زبان همه چیز قابل ترجمه نیست. ولی موسیقی ترجمه نمی خواهد. اگر بخواهیم حافظ و فردوسی را به همه دنیا نشان دهیم با موسیقی قوی این اتفاق می افتد و خودش را نشان می دهد.

مثل اپرای رستم و سهراب از آثار خیلی ارزشمند شما.

این کار که متاسفانه اجرا نمی شود. ۲۵ سال از عمرم را گذاشتم و نوشتمش. خیلی سخت بود نوشتن اپرا در یک سنتی که موسیقی محدود بود. من نشستم و سبکی را به وجود آوردم که بتوانم این اپرا را پیاده کنم روی شعر فردوسی. چه از نظر هارمونی و چه رنگ آمیزی خیلی کار سختی بود، ولی هر جای دنیا که اجرا شد با استقبال خوبی مواجه شد و به این امیدوارم کرد که کار خوبی شده است.

اگر مملکت ما اپرا داشت و از این کار حمایت می کرد می توانست فردوسی را از طریق همین اپرا به دنیا نشان دهد. ار مسئولان ده هزار نسخه از داستان رستم و سهراب را در دنیا پخش کنند تاثیری را که اجرای اپرا دارد، نخواهدداشت. چون شعر تنهایی لخت است و درک زیبایی های شعری برای ما ایرانی ها که زیبایی های زبان فارسی را می شناسیم قابل درک است. درک ما از شعر فارسی را یک انگلیسی ندارد، چون ظرافت زبان را نمی شود ترجمه کرد، اما می توان با موسیقی نشانش داد.

لوریس چکناواریان، ناخدای 80 ساله‌ی صحنه

پس ما حسابی کمبود موسیقی داریم. این موضوع چه لطماتی می تواند داشته باشد؟

کمبود موسیقی در جامعه ما تاثیرات مخربی دارد که یک قرن آینده خودش را نشان می دهد. البته شاید هم این اتفاق به مرور زمان شکل دیگری بگیرد، چون میبینم موسیقی برای خانواده ها مهم شده و فرزندانشان را به کلاس های موسیقی می برند و برایشان ساز می خرند. این اتفاق خوبی است اما موسیقی باید به مدرسه ها برود و روی نسل های بعد تاثیر بگذارد. کسی که با موسیقی سر و کار داشته باشد، نمی تواند آدم جنایتکاری باشد. جنایت در موسیقی نیست.

موسیقی چگونه مردم یک جامعه را عوض می کند؟

مردم آلمان خشن بودند، نمی شد با آنها حرف زد، جوان که بودم به این کشور رفتم و دیدم که وقتی با همدیگر هم حرف می زدند دعوایشان می شد، این برخوردها در اخلاقشان بود. اما رواشناسانشان راه چاره را پیدا کردند و موسیقی را به مدارس بردند و روحیه ملتشان را عوض کردند. هنر همیشه به تغییر جامعه کمک می کند، چون پر از ظرافت است.

امروزه مردم آلمان خشونتی که در جوانی ام دیده بودم را ندارند، آن وقت ها انگلیسی بلد بودند اما جوابت را نمی دادند. دنیا را فقط آلمان می دیدند، اما الان دنیا را می بینند. چه چیزی کمک کرد که اینطور شد؟ چه چیزی کمک کرد ارمنستان بدون خونریزی از شوری جداش ود؟ موسیقی. یادتان باشد حرف می تواند دشمنی به وجود بیاورد اما موسیقی نه.

موسیقی زبان خداوند و علم است. ۹۹ درصد علم و یک درصد هنر که یا الهی است یا زمینی. همیشه فکر می کنم شعر، موسیقی، نقاشی و همه هنرها را خدا یک جایی قایم کرده و هر وقت کسی را دوست داشته باشد، از این گنجینه اش کمی به او می دهد.

و شما را هم دوست داشته و بخشی از گنجینه اش را در اختیارتان گذاشته است.

ما آنقدر کوچکیم که نمی توانیم خلق کنیم. قطره ای در اقیانوسیم. موسیقی، هنر و فرهنگی هدیه الهی است به مردم. من هم یک سربازی هستم، خدا من را آفریده تا این کار را انجام دهم و از خودم کاری کنم.

گفتید شعر ایرانی بین المللی است. شعرای ایرانی چه حرفی داشته اند که بین المللی شان کرده است؟

بزرگی شعرای ما این است که هرگز از من نگفته اند و همیشه از ما حرف زده اند. درست است که در ایران متولد شده اند اما مال همه دنیا هستند. «من» خطرناک ترین چیز در دنیاست. من بدی های زیادی را رقم زده است. کاش «ما» شود و سراغ خوبی ها برود.

خوبی چیست؟

خوبی خداست. چطور می شود خدا را توضیح داد!

هرچند قبل از مصاحبه به من گفتید دوست ندارید خیلی از جهان درونی تان حرف بزنیم»، راستش برایم سخت است با شما و درباره تولدتان حرف بزنم و به زیبایی جهان درونتان سرک نکشم. حالا در هشتاد سالگی اوج زندگی انسان را در چه می دانید؟

به اوج رسیدن زندگی روزی است که عریان شوی، نه به معنی بی لباس شدن، بلکه به این معنی که خودت شوی و آنقدر از خودت پر باشی که هیچ چیز را نبینی. می دانید، زندگی باید به نقطه سادگی برسد و وقتی به این نقطه رسید تازه شروع می شود. من هم هشتاد ساله شدم و در راه سادگی هستم. هنوز هم در راهم که به سادگی برسم. ماشین، تلویزیون و خیلی چیزهای دیگر را حذف کرده ام تا در مسیر سادگی باشم. انگار اوج وجود آدمی در یک اتم است، اتمی که باید به پختگی برسد و منفجر شود. وقتی این اتفاق بیفتد تازه دنیای واقعی را می بینی، در سادگی می شود در این دنیا سفر کرد، شاد بود، عشق ورزید و مهربانی کرد، فارغ از هر اسم و عنوان و اتفاقی خوش بود و مدام به خود یادآوری کرد که مهم ترین چیز در دنیا سادگی است.

لوریس چکناواریان، ناخدای 80 ساله‌ی صحنه

شما سعی کرده اید از اسم ها و عنوان ها فارغ شوید؟

من استاد دانشگاه هستم. دکتر و پرفسور هم هستم اما اجازه نمی دهم کسی در خطاب کردنم از این عنوان ها استفاده کند، این تیترها خیلی بد است و من را زا همسایه ام جدا می کند. دیگر مثل او نیستم. دیگر تنها شده ام، دورم دیواری کشیده شده که نمی گذارد با بقیه باشم. ما به آدم ها که نمی گوییم دکتر. با چند سال درس خواندن کسی دکتر نمی شود، به کاغذ آدم ها می گوییم دکتر نه سوادشان!

حافظ و فردوسی و بتهوون پروفسور نبودند. دکتر نبودند، دانشگاه هم نرفته بودند. ما مدام داریم فرمول پیدا می کنیم و خودمان را از دیگران جدا می کنیم. خانه و ماشین و مدرکمان را بالاتر می بریم و هی بیشتر و بیشتر در خودمان غرق می شویم. این اتفاق به همه افراد یک جامعه ضرر می زند و اغلب ما به جای اینکه جزئی از اقیانوس باشیم جزیره ای شده ایم. پولدارترین آدم عصر حافظ کی بوده؟ شاهزاده های نازپرورده آن دوران که بودند؟ کسی نمی داند اما همه می دانند حافظ که بوده. کسی که قطره ای از اقیانوس مانده، به هیچ جزیره ای پناه نبرده و خودش را از هیچ کس جدا نکرده است.

خیلی از اهالی موسیقی به خصوص نسل جوان مدام می گویند در ایران کسی درکشان نمی کند. برخی از آنها هم مهاجرت می کنند و به دیگر کشورها می روند. شما سال هاست در جایگاه و موقعیتی هستید که می توانید به هر کشوری که بخواهید مهاجرت کنید، اما در ایران مانده اید و حتی محله ای که در آن زندگی می کنید را تغییر نداده اید. چرا؟

با شنیدن سوال شما بلافاصله مثالی به ذهنم رسید. می گویند بعد از یک جنگ پسر پادشاه خسرو به روم فرار کرد. انسان توانایی بود و آنجا کارهای عجیب و غریبی انجام داد. امپراتور روم به او گفت چه کاری می خواهی برایت انجام دهم؟ گفت از هر کشوری که داری یک خاک بیاور و یک کبوتر. خلاصه خاک ها را می آورند و می گذارند.

پرنده ها را که هوا می کنند هر کدام می روند روی خاک خودشان می نشیند. امپراتور متوجه می شود شاهزاده ایرانی می خواهد به خاک خودش برگردد.

حالا حکایت پاسخ پرسش شما همین است، هر کسی خاک خودش را باید داشته باشد، این خاک آدم است و آدم بدون وطن بی هویت می شود. می دانید شهر بروجرد زادگاه من است. وقتی بعد از سال ها برای اولین بار رفتم بروجرد حس عجیبی داشتم و احساس می کردم در قلب وطنم هستم. آدم های معمولی هم وقتی مهاجرت می کنند، شاید زندگی شان از خیلی جهات بهتر شود، اما اگر پای حرفشان بنشینی می بینی دلشان می خواهد در وطنشان باشند. حالا به هنرمندان که برسیم بحث خیلی بیشتر فرق می کند.

سخت معتقدم اهالی فرهنگ و هنر باید کنار مردم خودشان باشند تا بتوانند اثر خلق کنند. هنرمند یک گل خوب است و این دست های مردم است که به آن فرم و شکل می دهد. خودت به تنهایی نمی توانی خودت را درست کنی. این است که اگر بخواهم در رشته خودم کار کنم و از خودم چیزی باقی بگذارم باید با مردم خودم و در خاک خودم باشم. زیاد سفر می روم و می آیم، اما نمی توانم جایی جز اینجا زندگی کنم.

جالب است دوست ندارید مهاجرت کنید. خانواده شما در کشتار ارامنه از ارمنستان به ایران مهاجرت کرده اند، اما شما با مهاجرت موافق نیستید.

نه، خانواده من به ایران مهاجرت نکرده اند. آنها به وطن خودشان برگشتند. چون ایرانی بودند. همه ارامنه ایرانی هستند و در پایه گذاری کشور ایران سهم داشته اند. زمان کورش ۲۸ کشور با هم جمع شدند و ایران را تشکیل دادند. درواقع ایران اسم ملت نیست، اسم سرزمین است. یک جغرافیای بزرگ فرهنگی است. هزاران سال در این جغرافیای غنی ملت های مختلف با دین های گوناگون کنار یکدیگر زندگی کردند و هر کس دین خودش را داشته است. هر چند بعد از ورود اسلام به ایران اغلب مردم مسلمان شدند، مسلمان بودن دلیل ایرانی بودن نیست.

همان طور که می بینیم در دنیا مسلمان های زیادی هستند که ایرانی نیستند. در ضمن هر چند اکنون مرزهای جغرافیایی دچار تغییرات زیادی شده، ارامنه در قلبشان ایرانی هستند و بسیاری از آنها در حال یادگیری زبان فارسی هستند. شاه عباس و فتحعلی شاه اشتباه کردند که ارمنستان غربی را دادند به ترکیه و ارمنستان شرقی را به روسیه و با این سیاست اشتباهشان باعث کشته شدن میلیون ها ارمنی شدند.

ارامنه هیچ وقت نخواسته بودند از ایران جدا شوند و جزوی از خاک کشور ترکیه شوند. بنابراین وقتی به ایران آمدند دوباره به وطنشان برگشته بودند. اصلا چرا به ایران برگشتند؟ چون حس وطن را به آن دارند. مادر من در ماجرای قتل عام ارامنه در یک گاری مخفی و به ایران آورده شده بود. در چنین شرایطی پدربزرگ به ایران می آید و می شود پزشک آیت الله بروجردی. یعنی به رغم تفاوت دین، این احساس امنیت را داشته اند. پدرم هم در شرایطی که عموهایش را در زندان های شوروی کشته بودند فرار می کند و به ایران می آید. می رود به بروجرد و عاشق مادرم می شود. تازه بماند که ازدواجشان هم ماجرا دارد.

لوریس چکناواریان، ناخدای 80 ساله‌ی صحنه

چه ماجرایی؟

پدربزرگم با ازدواجشان مخالفت می کند و هر دو فرار می کنند به تهران. خلاصه پدربزرگم مجبور می شود رضایت دهد.

با این همه فرار پیش آمده، تلخ و شیرین، شما از هیچ جا فرار نکردید. این اتفاقات تاثیری بر شما نداشته است؟

مگر می شود تاثیری نداشته باشد! من در خانواده های گریخته از آن روزگار سخت بزرگ شدم. ارامنه به ایران که آمدند هرچه از اروپا یادگرفته بودند را هم با خودشان آوردند. اولین سینما، تئاتر، ارکستر و اروپا را در ایران راه انداختند، اما همه داستان های تلخی داشتند. یکی شوهرش را از دست داده بود، یکی فرزند و دیگری زنش را.

داستان های تلخی که هرگز نمی توانستند فراموش کنند و مدام برای یکدیگر تعریف می کردند. کودک ام گره خورد با واگویی خاطره های تلخی که گه آرام و گاه با صدای بلند بزرگ ترها برای هم زمزمه می کردند. اگر الان هم بعد از آن همه سال بخواهم آن وقایع را تعریف کنم گریه ام می گیرد. این همه سرنوشت تلخ پیش آمد به خاطر حماقت و خیانت شاه عباس و فتحعلی شاه. می توانستند مقاومت و مبارزه کنند.

انگار بخش عظیم تاریخ دراختیار آدم های وحشتناک است.

همیشه دنیا از این اتفاق ها دارد. از هیتلر و استالین گرفته تا بسیاری دیگر. شوروی در جنگ جهانی دوم ۵۰ میلیون کشته داد که ۲۵ میلیون نفر در جنگ کشته شدند و ۲۵ میلیون را استالین خودش کشت، اما هیچ کس درباره این  جنایت حرف نمی زند. چرا؟ چون او برنده جنگ بوده. اگر هیتلر هم برنده شده بود هیچ کس درباره هلوکاست حرف نمی زد. الان بسیاری از کشورها از قتل عام ارامنه حرف نمی زنند چون عامل آن کشوری بانفوذ است و فقط کشورهایی که قدرت دارند می توانند جلویش بایستند و این واقعه را قبول کنند. کشورهای وابسته نمی توانند حرف بزنند.

شما از کودکی سرنوشت تلخی داشتید و خبر مرگ های زیادی را شنیده اید. خدا را شکر به هیچ وجه تلخ نشده اید. به مرگ چه نگاهی دارید؟

(سکوت طولانی می کند)… نمی دانم… هر شب فکر می کنم می میرم، اما صبح بیدار می شوم و صبح بخیر می گویم. می دانید به دنیا می آییم که بمیریم، می میریم که باز هم به دنیا بیاییم. کاری نمی شود کرد. فقط دعا می کنم وقت داشته باشم کارهایم را تمام کنم. ما نمی دانیم برای چه به دنیا آمدیم. مثلا فکر می کنیم من آمده ام آهنگساز باشم، دیگری مهندس باشد و یکی دیگر هم سیاستمدار. شاید این نیست. شاید من به دنیا آمدم یک نابینا را از سر خیابانی ببرم آن طرف و همه کارم همین باشد و بقیه اش را در این دنیا مفت خوری کنم.

معمای زندگی را هیچ کس نمی فهمد. مرگ هم چیز بدی نیست و بخشی از این معماست، اما مثل همه پدر و مادرها تنها دعایم این است خودم قبل بچه هایم بمیرم، اما چه می شود کرد با مرگ؟ هیچ… در روایت های اسلام هم درباره شباهت خواب و مرگ گفته شده است. ما هر شب می میریم و صبح زنده می شویم.  اگر بخواهیم از مردن بترسیم بناید بخوابیم. مرگ سوالی است که هیچ کس جوابش را ندارد. جوابش را فقط خداوند  دارد.

حالا اگر به آن دنیا بروید و ببینید ماموریت تان رد کردن همان نابنیا از خیابان بوده چه می کنید؟

(با خنده) خیلی خوشحال می شوم. چون نابیناهای زیادی را از بچگی تا امروز از خیابان رد کرده ام. هنوز هم اگر جایی نابینایی را ببینم که می خواهد از خیابان رد شود، همه تلاشم را می کنم که خودم را به او برسانم و از خیابان ردش کنم.

تا به حال سوالی بزرگ داشته اید که جوابش را پیدا نکرده باشید؟

وقتی زندگی یک معمای بزرگ است، ما در احاطه سوال های فراوان هستیم، که گفتم از آنها گذشته ام. اما من بیشتر درگیر این هستم که کارهای بزرگ و ماندگار برای فردا بنویسم و روی پایه درست و علمی کار کنم. من برای امروز تلاش نمی کنم. امروز می آید و می گذرد. آدم باید برای فردا زندگی کند. آدم هایی هستند که کارهای یکبار مصرف انجام می دهند و زندگی می کنند. اتفاقات زندگی خوبی هم دارند، اما هر انتخابی بهای خودش را دارد. نان امروز را بخوری خوب زندگی می کنی، کار مردم پسند می کنی و روزگارت می گذرد، اما آنها که برای فردا زندگی می کنند، امروزشان سخت می گذرد به امید فردا.

الان شاعرهای خیلی خوبی هستند که کسی شعر آنها را نمی خواند، اما ۵۰ سال آینده شاید در مقامی بالاتر از حفاظ هم قرار بگیرند. من تصمیم گرفتم نان فردا را بخورم، شما هم همین کار را بکنید. معماها را رها کنید، سوال ها را به روزگار بسپارید و به فکر نان فردا باشید.

لوریس چکناواریان، ناخدای 80 ساله‌ی صحنه

ماجرای عشق شیرین و فرهاد که شیرین یک شاهزاده ارمنی است و فرهاد و خسروپرویز را عاشق خود می کند، یکی از موضوعاتی است که به نظرم آمد می تواند مورد توجه شما باشد. چرا تا به حال اثری درباره آن ننوشته اید؟

خیلی دوست دارم بنویسم، اما یکی باید اسپانسر شود تا مخارج زندگی برسد، خیلی دمل می خواهد بنویسم شیرین و فرهاد، خسرو و شیرین… بی نظیر می شود.

به نظر شما از این عشق های پرسوز و گداز حالا هم هست؟

نه نیست به نظرم، اما آدم برای عشق های بچگی اش جان می دهد. بعد که بزرگ می شود…

شما هم در بچگی عاشق شدید؟

چرا نشدم. ۱۴ ساله بودم که عاشق شدم. عشق اول یک چیز آسمانی است. هیچ وقت از یاد آدم نمی رود. من می رفتم آن طرف خیابان می ایستادم نیم ساعت یک بار از پشت پنجره رد شود و نگاهی به بیرون بیندازد تا او را ببینم. برود مدرسه ۳۰ متر دورتر راه بروم و از این دست خاطره هایی که اغلب ما داریم. عشق های بعدی را ممکن است یادت برود، اما عشق اول نه. عشقی که اصولا هم به آن نمی رسی… البته من هنوز هم عاشق می شوم. عاشق نشوم نمی توانم کار کنم.

۶۶ سال از ۱۴ سالگی شما می گذرد. یعنی ۶۵ سال است همیشه عاشق بوده اید؟

همیشه عاشق بوده ام. حالا مگر من چند ساله هستم که این طوری حساب می کنید. (با خنده)

و مثل همان وقت ها عاشق می شوید؟

نه… عاشق بودنم مثل آن زمان بی نهایت عمیق نیست. الان که من عاشق می شوم سخت است، دیگر سنم رفته بالا و در شرایطی هستم که می توان عاشق شد بدون آن که طرف مقابل بداند. لزومی ندارد بداند… عشق به قلب آدم تعلق دارد، اما کسی هنوز راز عاشق شدن را فهمیده؟ نه! اما…

اما چه؟

همین که خدا عاشق است و انسان هم می تواند عاشق شود، همین که خدا معشوق است و انسان هم می تواند معشوق باشد، آن قدر زیباست که می تواند تسلای بزرگی برای تمام معماهای مرگ و زندگی و مصائب این جهان باشد.


منبع: برترینها

شهرهایی که پرسرعت‌ترین رشد گردشگری را در سال ۲۰۱۷ تجربه کردند

شهر «هراکلیون» در یونان به‌عنوان شهری که پرسرعت‌ترین رشد توریستی را در اروپای ۲۰۱۷ تجربه کرد، شناخته شد.

شهر هراکلیون شهری از جزیره کرت در یونان که موفق شد ۱۱ درصد توریست بیشتری در سال ۲۰۱۷ جذب کند، پرسرعت‌ترین شهر اروپا از نظر گسترش توریسم شناخته شد.

به گزارش مهر به نقل از تلگراف،برمبنای اطلاعات جدید که از سوی «یورو مونیتور» منتشر شده این شهر بیشترین رشد گردشگری را در سال ۲۰۱۷ به نسبت سال پیش خودش، تجربه کرد.

یک شهر موفق دیگر در یونان، آتن پایتخت این کشور است که دومین رشد بزرگ را به نام خودش ثبت کرد. این شهر با رشد ۱۰ درصدی نسبت به سال پیش خودش، چند گام به جلو برداشت.

شهر ارتوین در شمال شرقی ترکیه نیز با رشدی بیشتر از ۹درصد، سومین جایگاه را از نظر رشد گردشگرپذیری در اروپا به دست آورد.

شهر هراکلیون به عنوان شهری خوانده شده که بیشترین بازدیدکننده‌ها می‌توانند خودشان را به هر طریقی، از طریق هوایی، زمینی، با قایق‌های موتوری یا از طریق ماشین در جاده‌های باریک، به آن برسانند.

این شهر هنوز هویت شهر مدیترانه‌ای باستانی خود را حفظ کرده و با تاریخ طولانی مدت خود از مکان‌های غنی و زیبایش برای جذب گردشگر بهره می‌گیرد.

موزه معماری هراکلیون به عنوان بزرگترین مرکز نمایش آثار به جا مانده از تمدن باستان مربوط به عصر مفرغ کرت شناخته می‌شود.

آرتوین در شمال شرق ترکیه شهری است که بریتانیایی‌ها به آن علاقه‌مند شده‌اند و گرجستانی‌ها نیز به آن بسیار سفر می‌کنند.

دنسپار مرکز جزیره اندونزیایی بالی نیز در همین حال بیشترین رشد گردشگرپذیری را در جهان به نام خود کرد و با افزیش ۵۰ درصدی پذیرش توریست نسبت به سال پیش تجربه جالبی کسب کرد. جاکارتا، پایتخت اندونزی نیز رشدی کمی کمتر از ۵۰ درصد را کسب کرد و میزان ورود گردشگران به دهلی در هند نیز به اندازه یک سوم سال پیش خود افزایش یافت.

این آمار که از سوی «یورومونتیور اینترنشنال» تحلیل‌گر داده‌های توریستی ارایه شده ۱۰۰ شهر برجسته دنیا از نظر ورود گردشگران را نیز معرفی کرده‌است و با توجه به ظرفیت آنها تا سال ۲۰۲۰ و ۲۰۲۵ میزان گردشگرپذیری آنها را اعلام کرده است.

هنگ‌کنگ با ۲۶.۶ میلیون بازدیدکننده بالاترین گردشگرپذیری را در سال ۲۰۱۶ داشت. آمار دیگر شهرهای گردشگرپذیر چنین بوده است: (آمار برحسب میلیون نفر است)

در عین حال پیش‌بینی می‌شود هنگ‌کنگ بتواند تا سال ۲۰۲۵ همچنان جایگاه نخست را داشته باشد و آمار گردشگران خود را به رقم ۴۴.۱ میلیون نفر برساند. دیگر پیش‌بینی‌ها چنین است:

به این ترتیب می‌توان متوجه شد که شهرهای آسیایی موفق می‌شوند تا لندن و پاریس را از پنج شهر راس شهرهای گردشگرپذیر جهان خارج کنند.

کارنامه شهرهای آسیایی در جذب توریست

در سال ۲۰۱۰ از میان ۱۰۰ شهری که بیشترین گردشگران را به خود اختصاص داده بودند، ۳۴ شهر آسیایی بودند. این رقم امسال به ۴۱ شهر افزایش یافته وتا سال ۲۰۲۵ به ۴۷ شهر افزایش خواهد یافت.

این گزارش نشان می‌دهد شهرهای منطقه آسیاپاسیفیک چشم‌انداز گسترده‌تری برای جذب گردشگر خواهند داشت و رشد خود را در آینده بیشتر خواهند کرد.

در این میان در این گزارش یاد شده که سئول پایتخت کره جنوبی رشد گردشگرپذیری خود را از دست داده و ۱۵ درصد کاهش گردشگر داشته‌است.

در عین حال برمبنای این گزارش صنعت توریسم اروپا در ادامه حملات تروریستی با آثار مشهودی روبه روشده است. با این حال ۱۰ شهر اصلی اروپایی در میزان گردشگرپذیری جایگاه خود را حفظ کرده‌اند. هرچند در این میان پاریس جایگاه پایین‌تری در سال ۲۰۱۷ داشته که پس از دو حمله تروریستی گسترده در سال ۲۰۱۵ این تغییر ایجاد شده است.

آمار میزان گردشگران شهرهای اروپایی در سال ۲۰۱۷ چنین است:

چنانکه در آمار بالا مشخص است، میزان ورود گردشگران به استانبول و آنتالیا به نحو چشمگیری کاهش یافته است. کشور ترکیه با توجه به جنگ در کشور همسایه سوریه و درگیری‌های داخلی خودش و حملات تروریستی از سوی داعش و نبرد با کردهای پ‌ک‌ک و کودتای شکست خورده سال ۲۰۱۶ با این کاهش روبه روشده‌است.

این گزارش حاکی است در آمریکا، کانکون مکزیک از بالاترین رشد گردشگرپذیری برخوردار بوده و پنجمین شهر در میان بیشترین شهرهای گردشگرپذیر بوده است. نیویورک در راس قرار دارد و پس از آن میامی، لاس‌وگاس و لس‌آنجلس جای دارند.


منبع: عصرایران

پیاده رَوی اربعین و اثر آن بر توسعه گردشگری مذهبی

در این راه پیمایی زایران مسیر نجف به کربلا به طول ۸۰ کیلومتر را با پای پیاده و در مدت سه روز طی می کنند. یا انجام سنن دینی و تعمیق روحیه همکاری و توسعه روابط انسانی…

منوچهر جهانیان ( رییس دانشکده علوم گردشگری دانشگاه علم وفرهنگ): ادیان از سپیده‌دم تاریخ تاکنون به مثابه جهان‌بینی آسمانی و روحانی و در پیوند با مفاهیمی چون بدایت و غایت حیات انسان و چگونگی و فرجام هستی پاسخ‌هایی ارائه کرده اند.

دین و مذهب از گذشته تاکنون همواره آمیخته و همسو و هماهنگ با تمدن و فرهنگ و توسعه جوامع از سویی و در ارتباط با مقوله گردشگری از سویی دیگر بوده است. منابع و مستندات موجود، قدیمی‌ترین سفرها را گردشگری دینی نامیده‌اند که در راستای اعتقادات جاری ادوار مختلف تاریخی و تمسک به یک دین و مذهب شکل گرفته است.

در زمان‌های قدیم و در شرایطی که بشر از سیستم حمل‌و‌‌نقل پیشرفته برخوردار نبوده و به راحتی نمی‌توانسته از نقطه‌ای به نقطه دیگر جهان سفر کند، سفرهای دینی در میان مردم رواج داشته و ایمان دینی و جستجوی معنا نقطه آغاز پیمودن سفرهای دشوار و سخت در آن دوران محسوب می‌شود.

در دین مبین و نورانی اسلام نیز همچون دیگر ادیان، سفرهای مذهبی و زیارت امامان معصومین علیهم‌السلام رواج داشته و مسلمانان در مناسبت‌های گوناگون به اماکن مقدسه سفر می‌کنند.

«اربعین» که مصادف است با چهلمین روز شهادت امام حسین(ع) وشهدای مظلوم کربلا از جمله رویدادهای مذهبی ویژه در دین اسلام و به‌ویژه شیعه است که نه تنها به عنوان تنها مراسم چهلم امام معصوم و حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام برگزار می‌شود، بلکه به عنوان نشان و نماد ایمان و باور دینی در دین اسلام از قول امام معصوم علیه‌السلام بیان گردیده است.

در این راه‌پیمایی زائران حسینی مسیرِ نجف به کربلا به طول ۸۰ کیلومتر را پیاده، در مدت سه روز در یک راهپیمایی آمیخته با به‌جاآوردن سنت دینی، تعمیق روحیه همکاری و همیاری، توسعه روابط دینی و انسانی طی می‌کنند و آمارها حکایت از این دارند که در سال‌های اخیر و با فراهم شدن شرایط نزدیک به ٢٠میلیون نفر در این ابررویداد مذهبی و گردشگری شرکت می‌کنند که همین موضوع می‌تواند موضوع پژوهش و رساله‌های دانشجویی در حوزه‌های مختلف علوم انسانی و به‌ویژه رشته‌های گردشگری باشد.

همان‌گونه که بیان شد گردشگری دینی از جمله مهم‌ترین گونه‌های گردشگری در جهان است که انگیزه اصلی آن به جهت باورها و اعتقادات دینی همواره توسعه‌دهنده گردشگر در جهان بوده و سبک و سیاق آن با سایر گونه‌های گردشگری متفاوت است. به طوری‌که در سال‌های اخیر افراد با گرایش‌های مختلف نیز به این‌گونه گردشگری علاقه‌مند شده‌اند.

با توجه به طیف انگیزه‌های گوناگونی که در سفر به اماکن مقدس وجود دارد، پیاده‌روی اربعین به عنوان یکی از مهمترین رویدادهای گردشگری دینی در سال‌های اخیر توانسته است در توسعه گردشگری کشور عراق سهم به‌سزایی ایفا نماید. چه بسا حضور میلیون‌ها نفر در سرزمین عراق که به عنوان یکی از مناطق ناامن خاورمیانه در جهان مطرح است، خود عنصری است که خواهد توانست ذهنیت‌های منفی به وجود آمده را که خود عامل مهمی در مراودات سیاسی و منطقه‌ای به شمار می رود، تقلیل دهد.

باورها و اعتقادات دینی همواره سرچشمه ایجاد فرهنگ‌های گوناگون در جهان بوده و حتی در دوران کنونی نیز که برخی از آن به دوره رشد مادی‌گرایی تعبیر می‌کنند، صنعت گسترده و پیچیده گردشگری در جهان را تحت‌تأثیر خود قرار داده است.

رویداد پیاده‌روی اربعین از جمله رویدادهای مهم گردشگری و به مثابه یکی از بزرگترین گردهمایی مسالمت‌آمیز، هدفمند و معناجویانه جهان است که در راستای باورها و اعتقادات دینی صورت می‌گیرد و هرساله با حضور میلیون‌ها نفر از تمام نقاط جهان در عراق به وقوع می پیوندد، به‌طوری‌که میلیون‌ها نفر در چنین رویدادی در مسیرهای منتهی به مضجع شریف ونورانی و ملجأ و مأوای میلیون هاعاشق ،دلداده سید الشهداء، سرزمینی که عظیمترین حماسه الهی رخ داده و نیز در شهر نجف اشرف ودرجواربارگاه منورامام علی(ع) گرد هم می‌آیند که در نوع خود کم نظیر و بی سابقه تلقی شده است.

معیارهای بسیاری در جهت توسعه گردشگری بیان می‌شوند، از جمله می‌توان به برگزاری رویداد خاص در صنعت گردشگری اشاره کرد، به‌طوری‌که امروزه کشورها در جهان از ایجاد رویدادهای مختلف و برگزاری فستیوال‌ها برای جذب گردشگر بهره می‌گیرند.

رویدادها در سال‌های اخیر به عنوان یکی از پردرآمدترین و سودآورترین گونه‌های گردشگری به شمار می‌رود. در این زمینه پیاده‌روی اربعین به عنوان یک رویداد مهم دینی به عنوان یک جریان مردم‌محور و برآمده از ایمان و اعتقادات دینی آحاد جامعه در حال انجام است و شیعیان منطقه نقش مهمی در برگزاری این رویداد دارند.

از سوی دیگر اعتقاد و باور دینی مردم عراق در نقاط مختلف این کشور در راستای مهمان‌نوازی و استقبال از زائران اربعین حضرت سید الشهدا علیه السلام، خود به یکی از ارکان اصلی توسعه گردشگری دینی کشور عراق در رویداد اربعین تبدیل شده است و این موضوع پذیرش و مشارکت جامعه میزبان از گردشگر است که به عنوان یکی ازمباحث کلیدی درتوسعه گردشگری به شمار می‌رود.

پیاده‌روی اربعین و حضور با شکوه جمع کثیری از مسلمانان از سراسر جهان توانسته است مسیر جدیدی را درتوسعه گردشگری دینی به عنوان یک برند گردشگری دینی برای کشور عراق به همراه داشته باشد. به ویژه به دلیل گسترش و رواج حجم کثیری از اطلاعات در انواع رسانه‌ها، در سال‌های اخیر افراد غیرمسلمان هم برای حضور در این رویداد دینی حضور پیدا کرده‌اند.

شواهد حاکی از این مطلب است که گردشگری دینی به دلیل وجود انگیزه‌های دینی و اعتقادی رواج و گستره بیشتری در مقایسه با سایر گردشگری در جهان دارد. لذا اقدامات و برنامه‌ریزی‌هایی که در جهت توسعه گردشگری گرفته می‌شود در بازه بلندمدت بسیار نتیجه‌بخش خواهند بود.

از این رو می‌توان ایجاد تصویر ذهنی از حضور میلیون‌ها نفر در مسیر پیاده‌روی اربعین و نیز حضور در بارگاه مطهر حضرت اباعبدالله‌حسین‌علیه‌السلام را به عنوان کلید موفقیت و دروازه ورود به سایر اقدامات توسعه گردشگری درراستای بهره مندی معنوی وسیردرافاق وانفس برای رسیدن به سعادت وکمال وتعالی انسانی دانست.

 


منبع: عصرایران