توضیحات جنجالی مهناز افشار درباره پرونده شوهر سرشناس اش

مهناز افشار درباره واردات شیرخشک‌های فاسد از سوی همسرش یاسین رامین که آقازاده دو معاون احمدی‌نژاد (رئیس جمهوری سابق) بود، توضیحاتی را ارائه داد.

ایران نوشت: بالاخره بعد از گذشت بیشتر از یک سال از بازداشت یاسین رامین همسر دوم مهناز افشار این بازیگر در نشست پویش «بدسرپرست تنهاتر است» مجبور شد درباره ارتباط این بازداشت با واردات شیرخشک آلوده سخن گوید.

مهناز افشار گفت: وارد کردن شیر خشک آلوده، جنایتی نیست که بتوان از کنار آن گذشت. من هیچ فراری از موضوعی که درباره همسرم مطرح می‌شود نکرده‌ام، چون این که مطرح می‌کنند شیرخشک فاسد وارد کرده و باعث کشته شدن بچه‌ها شده، جنایتی نیست که بتوان از کنار آن گذشت، همسر من هفت ماه بابت پرونده‌ای که برایش تشکیل شده به زندان رفته و پرونده او هنوز باز است و با این فضاهایی که علیه او درست شده بعید نیست محکوم هم بشود ولی اجازه بدهید محکوم بشود بعد ببینید به چه چیزی محکوم شده.

وی تأکید کرد: من یک مادرم، یک انسانم، و این موضوع که درباره پرونده همسرم مطرح شده برای من قطعاً مهم است چون حتما به این فکر می‌کنم که فرزندم را با چه پولی بزرگ می‌کنم. فرض بگیریم که من استقلال مالی داشته باشم و از درآمد همسرم ارتزاق نکنم، اما به هر حال باید بدانم همسرم چه انسانی است. مطمئن باشید من هم به اندازه شما پیگیر این موضوع هستم چون وقتی در حال انجام یک فعالیت اجتماعی هستم، پیگیری این موضوع هم جزو فعالیت‌های من محسوب می‌شود. مطمئن باشید من در کنار شما و حتی جلوتر از شما نگران و دغدغه‌مند این موضوع خواهم بود.

این بازیگر سینما گفت: من معتقدم سکوت هیچ کمکی به ما نمی‌کند و از تمام افرادی که موضوع شیرخشک‌ها را مطرح کردند ممنونم، چون این موضوع باید مورد رسیدگی قرار بگیرد، اما مساله اینجاست که اگر هم چنین موضوعی صحت داشته باشد، این یک موضوع صرفا شخصی است؟ عده‌ای می‌گویند یاسین رامین سال‌ها پیش شیرخشک فاسد از طریق هلال احمر وارد کرده و باعث مرگ و کور شدن بعضی نوزادها شده، یعنی یاسین از کشور آلمان شیرخشک فاسد خریده، فروخته به هلال احمر و هلال احمر وارد کرده و از وزارت بهداشت مجوز گرفته و از گمرک ترخیص کرده و شرکت‌های پخش کننده آن را پخش کردند و خانواده‌ها خریداری کردند و بچه ها مسموم شدند. اگر این حرف صحت داشته باشد، خیلی‌ها باید جوابگو باشند؛ هلال احمر، وزارت بهداشت، گمرک، دولت، توزیع‌کننده‌ها و … چطور است که مدارک این موضوع در پزشکی قانونی، کلانتری، قوه قضاییه، وزارت بهداشت و بقیه نهادها وجود ندارد و پیگیری نمی‌شود؟ در واقع می‌خواهم بگویم این سوال را نباید از من بپرسید که چنین اتفاقی افتاده یا نیفتاده چون تایید یا تکذیب من وجاهتی ندارد، این سوال را باید از نهادهای مسئول بپرسید و اگر یاسین رامین در جمهوری اسلامی با همه این نهادها تبانی کرده و این جنایت اتفاق افتاده دیگر موضوع اصلاً شخصی نیست و باید در ابعاد ملی به این موضوع رسیدگی شود آن هم بدون سانسور، شفاف و علنی نه در اتاق بسته بدون حضور خبرنگاران.

افشار در پاسخ به اینکه خودش از همسرش درباره صحت یا سقم این موضوع سوال پرسیده یا نه، گفت: سال‌ها پیش این موضوع مطرح شد، دقیقا از زمانی که ما ازدواج کردیم ناگهان مساله نوزادها مهم شد و نمی‌دانم چرا قبل از آن، این شبهه را مطرح نمی‌کردند. به هر حال من همان اوایل از ایشان پرسیده‌ام و برای چیزی که اصلاً وجود خارجی ندارد و تحقیق هم کرده باشی، شنیدن یک کلمه کافی است؛ نه.


منبع: عصرایران

موزه هنرهای ملی ایران تعطیل شد

مدیر موزه هنرهای ملی ایران گفت: موزه هنرهای ملی ایران به دلیل تعمیرات داخلی و نصب ویترین به مدت ۵۰ روز تعطیل است.

منیر دارایی روز چهارشنبه در گفت و گو با ایرنا افزود: تعمیرات موزه هنرهای ملی ایران شامل جوشکاری درب و پنجره، گچ کاری، نصب ویترین و دستگاه های ایمنی، برطرف شدن نم و رطوبت از کف ساختمان و کاشی کاری بدنه بنا عنوان کرد.

وی با اشاره به اینکه در بازدید روز گذشته معاون میراث فرهنگی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور اعتباری حدود یکصد میلیون تومان برای تعمیرات کاشی کاری بدنه و دیوارهای موزه هنرهای ملی اختصاص یافت، خاطر نشان کرد: تعمیرات داخلی، گچ کاری و نقاشی دیوارهای موزه با همکاری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انجام می شود.

مدیر موزه هنرهای ملی ایران با بیان اینکه در سال جاری افزون بر ۲هزار گردشگر داخلی و خارجی از این مکان فرهنگی بازدید کردند اظهار کرد: به علت قرار گرفتن این موزه در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و کمبود اطلاع رسانی هنردوستان کمتری از این موزه دیدن داشتند.

به گفته دارایی تردد علاقه مندان به موزه هیچ مانعی نداشته و روزانه از ساعت ۹ تا ۱۷ میزبان عموم است.

موزه هنرهای ملی به عنوان اولین موزه تخصصی ۲۷۱ شی ارزشمند در رشته های نگارگری، میناتور، زریبافی، گبه و فرش، معرق و منبت، خاتم کاری و کاشی کاری را در خود جای داده است.

بنابراین گزارش موزه هنرهای ملی در تهران میدان بهارستان خیابان کمال الملک ساختمان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی واقع شده است.


منبع: عصرایران

نمایش «شوایک سرباز پاک‌دل»؛ شازده کوچولو در میدان نبرد

نمایش شوایک سرباز پاک‌دل که این‌روزها مورد توجه مخاطبان تئاتر قرار گرفته، جدیدترین نمایش حمیدرضا نعیمی است که پیش از این با نمایش‌های سقراط و شرق دور، شرق نزدیک، توانایی‌اش در ارایه آثاری قابل تامل را نشان داده بود. در این نمایش نعیمی با پرداختی کمیک به مسأله جنگ می‌پردازد.

ضدجنگ یا هشداردهنده! 

نمایش شما اقتباسی است از رمانی به همین نام. در روند این اقتباس چقدر به اصل اثر پایبند بودید و چقدر نیازهای دراماتیک یا ایده‌های خودتان شکل تازه‌ای به داستان ‌هاشک داد؟

من احساس کردم بدون این‌که بخواهم اثر‌ هاشک را به زمان امروز بیاورم و در جنگ‌های امروزی نشان بدهم، می‌شود با همان اشاره به جنگ جهانی اول نگاه و نظری که دارم را در دل این داستان جذاب ارایه دهم.

البته این جذابیت به‌نظر من معطوف به شخصیت جذاب آن است. این رمان اثری است که به نظرم بیشتر از آن‌که قصه‌اش جذاب باشد، موقعیت‌های بی‌نظیری دارد که تا پیش از خلق آن در ادبیات داستانی چنین کاراکتری را نداشتیم. شوایک فردی است که خیلی خوب حرف می‌زند و بذله‌گو است. او تاریخ را خوب می‌داند و حافظه خوبی برای گفتن مطالبی دارد که شاید در وهله نخست بی‌ربط به نظر برسند، اما بعد استعاری و با کنایه مطلبی را عنوان می‌کند که به موضوع وجه تازه‌ای می‌دهد.

این کاراکتر بسیار نمایشی است، چون خوشبختانه کنش‌هایش تنها کلامی نیستند و یک‌جور فعال‌بودنش برای نجات از موقعیت‌های سختی که در آن قرار گرفته باعث می‌شود برای صحنه یا فیلم منحصربه‌فرد شود. در رمان، شوایک هدف مشخصی ندارد، او در موقعیتی گرفتار می‌آید و برحسب شانس یا کمک دیگران از مهلکه جان سالم به‌درمی‌ببرد. ما نمی‌دانیم که هدف شوایک به‌عنوان قهرمان چیست؟ شاید اصل و اساسی که ‌هاشک به دنبال آن است این باشد که تعریف قهرمان را در اذهان تغییر دهد. در این اثر ما دیگر همچون قهرمانان دوران ناتورالیسم یا رمانتیسیسم نمی‌بینیم که قهرمان‌ها به واسطه نیازی دراماتیک زندگی‌شان را به خطر بیندازند و در پایان یا موفق شوند یا نه. شوایک آدمی است که به‌راحتی در هر جامعه‌ای یافت می‌شود و در کوچه و بازار می‌توان او را دید.

درواقع رمز موفقیت این شخصیت قابل لمس‌بودنش است. اگر قهرمان را به دلیل انجام کارهای خاص منحصربه‌فرد بدانیم، او سرشار از خطاهایی است که این خطاها گاه این‌قدر معمولی هستند که ممکن است برای ما هم اتفاق بیفتند، اما شوایک تلاش می‌کند از این اتفاقات جان سالم به‌درببرد.

البته تا می‌خواهد نفس راحتی بکشد به مخمصه‌ای دیگر می‌افتد و ما با دیدن او در می‌یابیم چقدر شبیه خود ما است. این مسأله باعث شد من سعی کنم نگاه دیگری داشته باشم و قهرمان من در این اقتباس آزادی که انجام داده‌ام یک هدف داشته باشد؛ او همان آدم شیرین و بامزه‌ای است که گرفتار روزمرگی‌های معمول زندگی است، اما یک هدف دارد: او به شکلی پاک و بی‌آلایش از زمانی که متوجه می‌شود جنگی درحال رخ‌دادن است، فکر می‌کند امپراتور و مقامات کشورش نمی‌فهمند که جنگ چیز بدی است، لذا تنها هدفش این است که نامه‌ای به آنها برساند و در آن بگوید این جنگ اتفاق بسیار بد و خطرناکی است و به نفع مردم اتریش و هیچ‌جای دنیا نیست.

این همان حرکت قهرمانانه این شخصیت است، او مانند «شازده کوچولو» رفتار می‌کند تا جایی که عملش در سهل‌بودن ممتنع می‌نماید. این مهمترین تفاوت کاراکتر من با اثر ‌هاشک است. از سوی دیگر آدم‌های قصه هم اکثرا ناتمام‌اند، اما من می‌خواستم قصه‌ام را تمام کنم. من از صحنه نخست شروع به قصه‌پردازی کرده‌ام و می‌توانم از این‌جا به بعد نمایشنامه من با رمان فاصله می‌گیرد.

اثر شما برای مخاطبانی که امروز با آن روبه‌رو می‌شوند، چه پیامی دارد؟ اصلا بگذارید این‌طور پیش برویم که در شرایط کنونی چرا این نمایش را برای اجرا انتخاب کردید؟

پدیده جنگ تنها به عصر حاضر مربوط نیست، بلکه با نگاهی به اسطوره‌ها نیز درمی‌یابیم طبیعت بشر با جنگ سرشته شده است. بشر خودش آرامشش را به هم می‌زند و بعد در پی آن است تا آنچه از دست داده را به دست بیاورد. این دور باطلی است که مدام درحال تکرار است. تا زمانی که در کنار هم با نواقص بشری زندگی می‌کنیم، هیچ‌گاه جنگ از بین نخواهد رفت، طمع جدی‌ترین نقص بشر است و همواره صلح را تهدید می‌کند.

ضدجنگ یا هشداردهنده! 

جنگ امروز وارد جریان پیچیده‌ای شده که شاید در گذشته این پیچیدگی‌ها را نداشت، گویی دنیای صنعتی امروز باعث شده جنگ نیز همچون کالایی باشد. در این فضا کسانی هستند که آرامش‌شان در صلح نیست و به وجود آوردن جنگ برای کشور خودشان و دیگر ممالک آرامش آنها را به ارمغان می‌آورد. چرا باید کشورها از قاره‌های دیگر با ناوها و ادوات نظامی سنگین به قاره‌ای دیگر بروند و در شمایلی رابین هودگونه غصه کشورهای دیگر را بخورند. فکر می‌کنم همه اینها شعارهایی توخالی و دهن‌پرکنی است که می‌گویند ما برای مبارزه با تروریسم یا ایجاد صلح و آزادی آمده‌ایم. روزگاری در خیابان‌های شهری در آلمان قدم می‌زدم و به ساختمان‌های زیبا و کیفیت مکان‌های شهری آن‌جا فکر می‌کردم، به خودم می‌گفتم این کشور، همان کشوری است که ٧٠‌سال پیش در جنگ جهانی دوم با خاک یکسان شد! چه چیزی باعث شد حالا به این‌جا برسد و با وجود نداشتن ارتش چنان قدرتمند باشد که سرنوشت بسیاری از ممالک را تعیین کند؟

آیا جز این است که آنها با توسعه استعمارگری خودشان که شمایلی قانونی دارد، توانسته‌اند به چنین جایگاهی برسند؟ آنها هر آنچه در جهان هست را می‌خواهند صاحب شوند تا کشور خودشان را آباد کنند، وقتی به آنها نگاه می‌کنیم کمتر گدایی را در خیابان‌هایشان می‌بینیم و به خیابان‌های تهران که نگاه می‌کنیم بیش از هر چیز کودکان خیابانی و گدا می‌بینیم. در چنین مقایسه‌ای باید از خودمان بپرسیم نهادهای مسئول دارند چه کار می‌کنند؟

این کشورها از تجارت جنگ استفاده می‌کنند و متاسفانه ما در منطقه جنگ‌خیز دنیا هستیم. در اطراف ما بیشتر کشورها درگیر جنگ‌اند، بنابراین ما نمی‌توانیم تصور کنیم که در یک آرامش مطلق هستیم، زیرا این ثبات هر لحظه ممکن است ازبین‌برود. در این شرایط هر لحظه ممکن است قدرت‌ها یا کشورهای عربی حرکت احمقانه‌ای انجام دهند، جنگی را ترتیب دهند و فاجعه بزرگی اتفاق بیفتد! من در این شرایط همیشه نگران به‌هم‌خوردن آرامش سرزمینم هستم.

اگر جنگی رخ بدهد و هموطنانم آسیب ببینند، زجر می‌کشم و باید به جبهه بروم و از این سرزمین دفاع کنم و حتی جانم را بدهم. اگر جنگی رخ بدهد میراث فرهنگی سرزمینم و کتابخانه‌هایش مانند سوریه و عراق ازبین‌می‌رود، لذا در برابر چنین خطری در وهله نخست وظیفه خودم می‌بینم که هشدار دهم: «همه باید برای صلح تلاش کنیم». اگر مورد تجاوز قرار بگیریم، باید برای حفظ سرزمینمان بجنگیم اما تا زمانی که در صلح هستیم باید تا آخرین لحظه برای حفظش هر کاری که از دستمان برمی‌آید انجام دهیم و چهره‌ای صلح‌دوست را به دنیا نشان دهیم. لذا حرف این نمایش که همانا هشدار درباره خانه‌مان‌براندازبودن جنگ است، تاریخ مصرف ندارد و هر لحظه همه کشورها را تهدید می‌کند.

اما این هشدار فرمی کمیک دارد و به‌نظر کمدی بودن از هشداردهنده بودنش می‌کاهد!

این نمایش کمدی تراژدی است، اثر‌ هاشک وجه طنزش قوی‌تر است، اما نمایش ما با کمدی آغاز می‌شود و پایانی تراژیک دارد. من در ابتدا لایه‌هایی جذاب و شیرین از زندگی را نشان می‌دهم و بعد با نشان دادن وجه تلخ جنگ نشان می‌دهم چه چیزی باعث می‌شود این لایه‌ها آرام‌آرام رخت بربندد و آدم‌ها از بره‌های سرگردان تبدیل به گرگ‌هایی شوند که برای کشتن یکدیگر لحظه‌شماری می‌کنند. به عبارتی کمدی و شوخی مربوط به دو‌سوم اول نمایش است و به نظرم در فرمی که آن را اجرا کرده‌ام نیاز به کار بیشتر است. همه این شیرینی‌ها وقتی به جنگ می‌رسیم، تمام می‌شود و تنها دو رویه دارد؛ کشتن یا کشته‌شدن!

 ضدجنگ یا هشداردهنده!

ما در این نمایش کاراکتر جالبی مثل کشیش را داریم که به نظر فرمی کاریکاتوری دارد و به هیچ‌وجه شبیه تصورات معمول از یک کشیش یا شخصیت مذهبی نیست…

این کاراکتر فردی است که از اعتقادات مذهبی و پاک مردم سوءاستفاده می‌کند و نمادی از شخصیت‌هایی است که حتی تفسیرهایشان از دین براساس منافع خودشان است. آیا جز این است که صدها ‌سال دین در خدمت قدرت‌ها بوده است؟

وقتی دین به خدمت قدرت درمی‌آید، از آن استفاده سیاسی می‌شود و کشیش شوایک نیز چنین تیپی را ارایه می‌دهد. در این‌جا جنبه‌های معنوی و روحانی دین بازیچه سیاست قرار می‌گیرد و اربابان دینی برای خوش‌آمد صاحبان قدرت مردم را بازی می‌دهند. همان‌طور که می‌دانید جنگ‌های صلیبی با اشتباهات فردی پاپ در آن زمان شکل گرفت. او چند اتفاق را چنان بزرگ کرد که مسیحیان را علیه مسلمانان تحریک کند. در این دوره پاپ دروغ می‌گوید تا مردم را به جنگ علیه مسلمانان دعوت کند. نشان‌دادن چنین وجهی از مذهب می‌تواند هشداری باشد برای جلوگیری از سوءاستفاده افراد سودجو از اعتقادات پاک و فکر می‌کنم در تمام مذاهب همواره احتمال این سوءاستفاده‌ها وجود دارد.


منبع: برترینها

کدام چاپ از «حافظ» را بخوانیم؟

هفته نامه کرگدن – احسان رضایی: چاپ های مختلفی از دیوان حافظ در بازار کتاب وجود دارد؛ واقعا این همه اختلاف در ثبت و ضبط ابیات از کجا آمده اند و ما باید به کدام تصحیح اعتماد کنیم.

در بازار چاپ های مختلفی از دیوان حافظ وجود دارد که هر کدامشان در تعداد غزل ها و ابیات غزل ها و عبارات هر بیت با هم تفاوت دارند و همیشه این سوال پیش می آید که کدام چاپ را بخریم؟ این سوالی است که قدمت و سابقه ای حسابی دارد. چهار قرن پیش از این همه یک شاهزاده تیموری به نام فریدون میرزا به همین سوال برخورد کرد و وقتی دید همه دیوان های حافظ با هم فرق دارند، دستور داد گروهی جمع بشوند و تمام اشعار و غزل های منسوب به حافظ را یکجا جمع کنند و برایش یک دیوان جامع درست کنند. خب، آن بابا نوه تیمور جهانگشا بود که می توانست چنین خاصه خرجی هایی بکند. تکلیف ما چیست؟ ما چه کار باید بکنیم؟

کدام چاپ از «حافظ» را بخوانیم؟

پای خواجه در میان است

اولین نکته این است که بدانیم این اختلافات از کجا آمده؟ یک دلیل این وضعیت، خود آقای حافظ عزیز است. دیوان حافظ حدود ۵۰۰  غزل دارد. آن وقت عمر شاعری ایشان چقدر بوده؟ اگر تاریخ وفات خواجه را از تاریخ عزل قدیمی ترین امیری که حفاظ شعری خطاب به ا و دارد (یعنی شعر شکایت از ضبط اسبش به دست ماموران حکومتی، با شروع: «خسروا، دادگرا، شیردلا، بحرکفا…») کم کنیم؛ می شود ۴۹ سال. آن تعداد غزل برای این تعداد سال خیلی کم است. (برای مقایسه باید بدانیم که سعدی علاوه بر بوستان و گلستان ۷۰۰ غزل دارد و مولانا در کار «مثنوی معنوی» ۲۸۰۰ غزل.) خب حافظ هم که شاعر درجه یکی است. پس منطقی اش این می شود که حافظ به جای سرعت، دقت داشته و روی غزل هایش حسابی کار کرده و حداقل برای هر کدام یک ماه وقت گذاشته.

حافظ چون از همان زمان خودش حسابی طرفدار داشته، نسخه های شعرش از همان زمان خودش در دست هست که در آن ها شکل های متفاوتی از اشعارش پیدا می شود. مثلا در بیاض علاء مرندی که همزان با قوت حافظ نوشته شده، شعر معروف «با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی/ تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی» به شکل برعکسش ضبط شده؟

با مدعی بگویید احوال عشق و مستی
تا بی خبر نمیرد در درد خودپرستی

 کدام چاپ از «حافظ» را بخوانیم؟

کاتب های باسواد، کاتب های بی سواد

بعد از خود استاد حافظ، می رسیم به کاتب های نسخه های خطی. کسانی که در دنیای قدیم حکم دستگاه فتوکپی را داشتند و به سفارش این و آن، کتاب ها را رونویسی می کردند. بعضی از این کاتب ها، کم سواد یا تندنویس یا بی حوصله بودند یا اصلا در مصرف روغن چراغ صرفه جویی می کردند و نصف شب ها در نور کم می نوشتند و در نتیجه، چیزی را جا می انداختند یا غلط و غلوط می نوشتند و بعدا بقیه هم از روی همان ها نوشته اند و همین شد سند.

یک گروه دیگر از کاتبان نسخه های خطی، برعکس زیادی باسواد بودند و روغن چراغ و باقی سور و ساتشان هم مهیا بوده و به شعر حافظ اضافه و آن را دستکاری هم کرده اند؛ مثلا در غزل معروف «ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم» مصرف «آبرو می رود ای ابر خطاپوش ببار» را تمام نسخه های کهن «ابر خطاشوی» ضبط کرده اند که طبیعی هم هست، باران همه چیز را می شود؛ اما از یک حایی به بعد، در نسخه های خطی این عبارت شده «ابر خطاپوش». معلوم است که این وسط یک کاتب، حرکتی زده است.

کدام چاپ از «حافظ» را بخوانیم؟

کدام نسخه؟ کدام تصحیح؟

همه این ها دست به دست هم داده تا تعداد بسیار زیادی نسخه خطی از دیوان حافظ داشته باشیم که هرکدام اتلاف هایی با هم دارند. برای حل مشکل و رسیدن به اصل شعرهای حافظ، استادهای فن چند تا راه حل دارند: یکی این که بگردیم یک نسخه قدیمی تر و کم غلط تر پیدا کنیم، آن را بگذاریم جلوی رویمان و با کمک چند تا نسخه کمکی دیگر، گیرهایش را بگیریم. این کار را اول علامه قزوینی و دکتر قاسم غنی در سال ۱۳۲۰ انجام دادند و ۱۸ نسخه را گذاشتند جلوی رویشان و تصحیح معروفشان را منتشر کردند. تصحیح دکتر ناتل خانلری (با ۱۴ نسخه) و دکتر نیساری (با ۵۱ نسخه) هم از معروف ترین نمونه های این دسته اند.

اما یک گروه دیگر از اساتید هم هستند که می گویند کار ادبی مثل سیاست نیست که بخواهیم رای بگیریم؛ به فرض اگر صد تا نسخه یک عبارت غلط را از روی دست هم نوشته باشند، تکلیف چیست؟ یعنی جز این نسخه ها، باید به ذوق و سلیقه و سواد خودمان هم اتکا کنیم.

از کسانی که ایده تصحیح ذوقی را انجام دادند، مرحوم انجوی شیرازی بود که می گفت حافظ شیرازی بوده و یک شیرازی شعرش را بهتر می فهمد و مثلا در بیت «سایه ای بر دل ریشم فکن ای گنج روان/ که من این خانه به سودای تو ویران کردم» آن نسخه هایی که نوشته اند «گنج مراد» اشتباه کرده اند، چون هنوز هم در شیراز افسانه ای هست که گنج های خسرو پرویز پس از مرگش مثل اموال قارون در خاک فرورفت و به این راحتی هم نمی شود پیدایشان کرد و مدام زیر زمین در حرکتند، اما ممکن است موقع حرکت گنج از برخورد سکه های طلا به یکدیگر سر و صدایی شنیده شود و این جور قوت ها باید سریع یک میخ بزرگ به محل صدا زد تا گنج را متوقف کند.

برای همین، بعضی از ملت آن قدر به هوس گنج روان به خانه میخ می کوبیدند که خانه خراب می شده و حفاظ با همین تصویر شعر گفته.

هوشنگ ابتهاج، یا سایه شاعر هم در تصحیحش گفته ضمن توجه به نسخه های خطی، باید ضبطی را انتخاب کرد که شاعرانه تر باشد و مثلا مصرف معروف «از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک» را این طور آورده: «از آن گناه که خیری رسد به غیر چه باک» که خیر و غیر با هم جناسی دارند.

کدام چاپ از «حافظ» را بخوانیم؟

پیشنهاد سرآشپز

این جزییات را گفتم تا بدانید که کار انتخاب آن قدرها هم ساده نیست. با این حال پیشنهاد نگارنده، یکی از تصحیح های نیساری، سیاه یا انجوی شیرازی است. دلیلش هم اعتبار آن ها و در عین حال سادگی استفاده از آن هاست که پایین صفحاتشان از علایم عجیب و غریبی که فقط به درد استادها می خورد، خبری نیست.

به جز این ها، یک پیشنهاد ویژه سرآشپز هم داریم، مرحوم سید محمد قدسی، سال ۱۲۷۶ شمسی در بمبئی چاپی از دیوان حافظ به دست داد که ترکیبی از کار علمی نسخه شناسی و ذوق یک شاعر شیرازی بود. از این دیوان هم غافل نشوید. به خصوص که توضیحات خوبی هم در پای صفحاتش دارد که به فهم شعر حافظ کمک می کند.

دیوان حافظ قدسی را یک بار حسین پژمان بختیاری، شاعر معاصر رویش کار کرد و با توضیحات مفید بیشتری منتشر کرد که به تصحیح پژمان معروف است. یک بار هم دکتر ذوالفقاری آن را با حروفچینی جدید و کشف الابیات و به خصوص با جداول ساده و مقایسه ای با چاپ های قزوینی، خانلری، سایه و نیساری در پای هر غزل منتشر کرده است. این یکی را بگیرید که دیگر هرچه خوبان همه دارند است.


منبع: برترینها

نازنین دیهیمی به خاک سپرده شد

پیکر نازنین دیهیمی – مترجم و روزنامه‌نگار – در قطعه ۹ بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

به گزارش ایسنا، در مراسم تشییع پیکر نازنین دیهیمی که امروز (۲۴ آبان‌ماه) برگزار شد، افرادی همچون منیژه حکمت، مصطفی تاج‌زاده، هاشم بناپور، احمد پوری، مسعود باستانی، بهرام داوری (طراح و گرافیست) و جمعی از هنرمندان و نویسندگان جوان حضور داشتند.

رویا رضوانی – مترجم و مادر نازنین دیهیمی- با تشکر از ابراز همدردی جامعه هنری و ادبی گفت: دوست داشتیم در مراسم شادی برای نازنین دور هم باشیم، اما نشد و انگار رسم روزگار این‌چنین است.

همچنین عنوان شد خشایار دیهیمی – مترجم و پدر نازنین دیهیمی – به دلیل تألم شدید روحی توان حضور در مراسم تشییع و خاک‌سپاری دخترش را نداشته است.

نازنین دیهیمی – مترجم و روزنامه‌نگار – زاده سال ۱۳۶۷ روز یکشنبه ۲۱ آبان‌ماه به علت مشکلات تنفسی از دنیا رفت. او آثاری را از باربارا پارک، تام اسپارد و لوسی کرک‌وود به فارسی ترجمه کرده است.


منبع: عصرایران

جهان عوض شد، من هم عوض شدم

گروه فرهنگ و هنر: صبحِ زود بیدار می‌شود، می‌رود پیاده‌روی و ورزش می‌کند؛ شاعری که رمان نوشته، پژوهش کرده، عاشق موسیقی است، یک ترانه هم خوانده و به سینما و بازیگری رسیده. همه‌ این کارها را پاسخ به خودش می‌داند. به یأس رسیده، سال‌ها شعر ننوشته و با این‌که می‌گوید از بهبود جهان ناامید است اما همچنان به‌دنبال شورِ زندگی است.
بیست‌وششم آبان‌ماه سالگرد تولد ۶۷سالگی شمس لنگرودی است؛ شاعری که می‌گوید جهان عوض شد و او و شعرش هم عوض شدند. حالا براساس آن چیزی که دارد، زندگی می‌کند؛ نه توقع‌ها و آرزوهایش.

شما شاعر و هنرمندی هستید که با زندگی آشتی کردید. چطور به این دیدگاه و جهان‌بینی رسیدید؟
حافظ شعری دارد که می‌گوید: چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد / من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک. فکر می‌کنم حافظ در جوانی این حرف را زده است؛ چون بعدا می‌گوید: رضا به داده بده وز جبین گره بگشای/ که بر من و تو در اختیار نگشادست. در دوره نوجوانی و جوانی، آن دیدگاه هست. منظورم بدیِ جوانی نیست؛ اتفاقا خوبی جوانی این است که آدم تصور می‌کند قبل از او کسی نبوده که به فکر تصحیح جهان باشد و اوست که آمده و همه چیز را سروسامان خواهد داد. در دوره ما که انقلابی شده بودیم و تفکر ایدئولوژیک داشتیم این را راهگشا می‌دانستیم. نه این‌که الان نیست، ولی می‌خواهم بگویم به این سادگی‌ها نیست.
من سال‌های زیاد تمام تلاش خودم را کردم و تمام گرفتاری‌هایی را که یک آدم معقول و به گمان خودمان در آن روزگار یک آدم مبارز برای زندگی و سروسامان دادن جهان باید بکشد، کشیدم. بعد آدم به جایی دیگر می‌رسد. جز اقلیتی که تا آخر به همان خیال یا باور (واژه‌هایی که باید تعریف‌شان معلوم شود) یا خوش‌گمانی باقی می‌مانند، دو گروه این وسط پیدا می‌شوند که عموما سرخورده می‌شوند. به همین خاطر می‌گویند سیاسیون قدیم تاجران خوبی می‌شوند. خب عده‌ای که نه می‌خواهند سرخورده شوند و نه می‌خواهند تاجران خوبی شوند و نه می‌خواهند بر آن باور باشند، این وسط باید تکلیف‌شان را با هستی روشن کنند. اواخر سال‌های ۶۰ بود که من دچار یک یأس فلسفی شدم و فهمیدم به این سادگی نیست که چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم  گردد. خب خیلی‌های دیگر هم هستند که نمی‌گذارند تو چرخ را بر هم بزنی که بر مراد تو بگردد. آن‌ها، هم اهرم‌های‌شان قوی‌تر است و هم توانایی‌اش را دارند.

یأس و بازبینی باورها
برای همین است که از اواخر سال‌های ۶۰ دچار یک نوع سرخوردگی یا شاید یأس شدم که باعث شد شروع به بازبینی باورهایم کنم؛ بازبینی معنای زندگی‌، این‌که چه می‌خواستم و چه شد. به همین دلیل از سال‌های اوایل دهه ۷۰ تا اواخر دهه ۷۰ تقریبا شعر نگفتم. یعنی من که در تمام سال‌های ۶۰ هر سال یک کتاب شعر چاپ می‌کردم، در این سال‌ها بیشتر در تأملات خودم بودم. البته در گردش جهان هم بودم. مشغول نوشتن «تاریخ تحلیلی شعر نو» هم بودم. اما عمدتا درگیر این بودم که چه می‌خواستم و چه شد. کتاب می‌خواندم. فکر می‌کردم. خب با نظریاتی آشنا شدم. با نیچه و بودیسم آشنا شدم که روی من تأثیر داشت. قبلا انگار این‌ها را در ذهن خودم حرام می‌دانستم. دیدم، نه، این‌ها عاقل بوده‌اند، حرف‌هایی زده‌اند که قابل تأمل است.

دیدم نمی‌شود بر اساس آرزوها زندگی کرد
بعد به این نظر رسیدم که انگار قطعیتی وجود ندارد. بعد به این نتیجه رسیدم که بر اساس آرزوهایم زندگی نکنم و براساس چیزی که در دست دارم زندگی و برنامه‌ریزی کنم. به هر حال نتیجه کلام به حرف سپهری رسیدم: گاه زخمی که به پا داشته‌ام/ زیر و بم‌های زمین را به من آموخته است. فهمیدم: کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ، کار ما شاید این است / که در افسون گل سرخ شناور باشیم. این مجموعه اتفاقات و مطالعات و شکست‌ها باعث شد به باور دیگری برسم که به قول نیچه یا مغلوب این شکست‌ها بشوم یا به آن‌ها فائق شوم. همان‌که «اَبَرانسان» می‌گفت که «اَبَرمرد» ترجمه می‌کنند؛ یعنی کسی که سعی می‌کند مغلوب نشود. همان حکمت شادمانی که می‌گوید. من تحت تأثیر همین افکار و آرا قرار گرفتم. منتها بیشتر تحت تأثیر شکست‌ها و واقعیت‌های خودم بودم. سعی کردم خودم را از آن تصورات و توهمات و تخیلات به گمان خودم بیرون بکشم که ۱۰ سال طول کشید تا ببینم که «کودکان احساس جای بازی این‌جاست». درک من از زندگی عوض شد و سعی کردم براساس آن چیزی که دارم زندگی کنم؛ نه آن توقعاتی که دارم.

کسانی که لاابالی هستند چطور شعر می‌گویند؟
شما هنرمندی هستید که صبح زود بیدار می‌شوید، می‌روید پیاده‌روی و کلا هنرمند منظمی هستید. ممکن است برخی از هنرمند تصور دیگری داشته باشند. مسئله نظم در زندگی شما به عنوان شاعر چگونه قابل جمع است؟ درباره این سبک زندگی بگویید.
به همسرم گفته‌ام تعجب می‌کنم کسانی که لاابالی هستند چطور شعر می‌گویند؟ واقعا اصلا چطور کار هنری می‌کنند؟ از فاکنر پرسیده بودند هنر چه احتیاج دارد. گفته بود ۹۹ درصد استعداد می‌خواهد، ۹۹ درصد پشتکار می‌خواهد، ۹۹ درصد هم نظم می‌خواهد. واقعا همین است. مطمئنم بسیاری از این شاعران که راه به جایی نبردند، استعدادشان کمتر از شاملو نبود. مطمئنم. نه فقط در شعر، در همه عرصه‌ها. اما پشتکار و نظم شاملو را نداشتند. پشتکار هم بدون نظم ممکن نیست. مگر آدم‌ اسب است که عصاری کند؟ باید آگاهانه و بابرنامه باشد. برنامه لازم است، اگرچه اسیر برنامه شدن لازم نیست.
من تعجب می‌کنم از آن‌ها. برای این شاملو و نیما نمی‌شوند. معروف بود شاملو هر کاری یک انسان زنده می‌خواسته انجام بدهد، انجام داده. هر کاری دلش می‌خواست کرد. اما همه کسانی که به او نزدیک بودند، اشاره می‌کنند که بسیار آدم با پشتکار و پرتلاش و منظمی بوده است. غیر از این نمی‌شود. من این سوال را باید از این افراد بپرسم. من هر روز صبح بیدار می‌شوم و مثل اکثر موجودات زنده حوصله هیچ کاری ندارم. (این باعث خوشحالی کسانی است که صبح بیدار می‌شوند و حال‌شان بد است) من هم هر صبح که بیداری می‌شوم حالم بد است. یا باید به این بی‌حالی ادامه بدهم، که من از بی‌حالی نفرت دارم، یا باید تا هستم زندگی کنم.
برای همین بلند می‌شوم و فکرنکرده بیرون می‌روم. علت این‌که ورزش می‌کنم همین است که فکرنکرده می‌روم بیرون. می‌روم بیرون فکر می‌کنم اصلا امروز ورزش کنم یا نه. می‌گویم حالا که تا این‌جا آمده‌ام. در عمل دیده‌ام وقتی دو سه دور می‌زنم، اصلا صدای طبیعت را می‌شنوم، آب و هوا و آدم‌ها را می‌بینم، فکر می‌کنم آخر ما چه فرقی با بیشتر آدم‌ها داریم؟ انبوهی از مردم قبل از من آمده‌اند و سر کار هم می‌روند. حالا من چون شعر می‌گویم تافته جدابافته‌ام؟

در افسردگی نمی‌توانم شعر بگویم
آن‌ها من را سر ذوق می‌آورند که به عنوان یک موجود زنده زندگی را شروع کنم. من هم مثل بقیه گاهی حوصله ندارم. بی‌دل و دماغم و سعی می‌کنم بر آن فائق شوم و وقتی بر آن‌ فائق می‌شوم می‌توانم شعر بگویم. اتفاقا وقتی خیلی غمگین هستم نمی‌توانم شعر بگویم. وقتی افسرده هستم اصلا نمی‌توانم شعر بگویم. می‌گویم؛ اما بیشتر پرت و پلا می‌شود و به روان‌درمانی احتیاج دارد. جمع‌بندی کنم؛ من چنینم که نمودم، دگر ایشان دانند.

آدم‌های موفق منظم بوده‌اند
به تصور من همه آدم‌های موفق منظم بوده‌اند. همه آدم‌های با استعداد درخشان که منظم نبوده‌اند به جایی راه نبرده‌اند. ظاهر قضیه  را باید ول کرد، که مثلا فراندو پسوا همیشه مست بوده؛ اما حتما همیشه منظم هم بوده است. اگر صادق هدایت این‌جور بوده که می‌شنویم، نمی‌توانست بنیان‌گذار ادبیات نوین ایران باشد که بعد از ۷۰-۸۰ سال همه به جملات او ارجاع بدهند. نمونه دیگر خیام است. می‌گوید: می‌ خور که به زیر گِل بسی‌ خواهی خفت. اگر قرار بود همیشه می بخورد و اگر نظم نداشت که نمی‌توانست اولین تقویم جلالی را درست کند که سازمان ملل هم الان تأییدش می‌کند. حتما نظم داشته و برای این‌که نظم داشته باشد حتما سر پا بوده است. منتها سخت است. بطالت خیلی راحت‌تر است. بله دو سه نفر مثل آرتور رمبو پیدا کرده‌اند. اما اگر آرتور رمبو هم آن مطالعات عظیم و مهم را نداشت، نمی‌توانست در ۱۹ سالگی آن شعر را بگوید. به نظرم دوستان ظاهر زندگی یک عده را می‌بینند. کاه روی آب را می‌بینند و در آن فرومی‌روند. در حالی‌که همه آن‌ها پشتکار و نظم داشته‌اند.

حساسیت و طبیعت مرا به شعر رساند
در دوره‌های مختلف زندگی چه چیزهایی شما را به شعر رسانده است؟ اشاره کردید به سکوت ۱۰ ساله در شعر و بعد بازگشتی داشتید با دست‌ پُر. خودتان که به گذشته فکر می‌کنید بیشتر چه چیزها، مفاهیم و عواملی شما را به شعر نزدیک کرده و به آن رسانده است؟
 پاسخ به این سوال خیلی راحت نیست، برای این‌که عوامل زیادی بوده. یکی حساسیت خود من بود. از بچگی یادم هست هفت – هشت نفر بچه فامیل بودیم. گفتنِ این‌ها الان اشکالی ندارد. هیچ کدام حساسیت من نسبت به اطرافم را نداشتند. حساسیت غریبی که من نسبت به هوا و باد و آسمان داشتم، هیچ کدام نداشتند. اصلا نگاه نمی‌کردند. خیلی از پاییزها که هوا گرفته بود و پرنده‌ها پرواز می‌کردند و سفال‌هایی که برق می‌زدند، هنوز در ذهنم هست. اما میوه‌فروشی‌ها نیستند. بنابراین معلوم است که من به طبیعت خیلی نزدیک بودم. علت‌هایش را می‌دانم ولی گفتنش وقت‌گیر است. به موسیقی خیلی حساس بودم؛ انواع موسیقی‌ها؛ فرقی نمی‌کرد. بعدا در دوره جوانی مخصوصا فقر و اختلاف طبقاتی خیلی من را تحت تأثیر قرار می‌داد. بعد هم سینما. اما مهم‌ترین عامل یکی ویژگی‌های شخصیتی‌ام بود و دیگر هم طبیعت.

اگر بخواهیم از این‌جا پلی به حضور شما در سال‌های اخیر در سینما بزنیم، سینما چه چیزی به شما اضافه کرده است؟ یعنی شمس لنگرودی قبل و بعد از سینما چه تفاوتی دارد؟
من به سینما نرفته‌ام که چیزی به من اضافه شود. اصلا. بارها گفته‌ام هر کاری می‌کنم، برای خودم است.

سینما به زندگی نزدیک‌تر است
منظورم از چیزی اضافه کردن، باز کردن افق‌های جدید است.
متوجه‌ام. آن سوالی که پرسیدید آشتی با زندگی که من اسم آن را شادخویی می‌گذارم، فضای سینما این چشم‌اندازها را برای من بازتر کرد. این چشم‌اندازها در سینما خیلی وسیع‌تر است. چرا این‌گونه است؟ برای این‌که سینما به زندگی نزدیک‌تر است. الان سینما، فوتبال و موسیقی خیلی به زندگی روزمره نزدیکی بیشتری دارند تا تئاتر، نقاشی، شعر و مجسمه‌سازی. مثالی بزنم. این روزها قرار است با همسرم به کنگره جهانی شعر در کره جنوبی بروم. کنگره‌ای است که در آن ده‌ها آدم برجسته در مورد شعر صحبت می‌کنند. من هم مقاله ارائه می‌دهم و قرار است صحبت کنم، اما هیچ‌کدام بازتابی نخواهد داشت؛ مگر در محافل کوچک. این طبیعت شعر در امروز است. اما کافی است فیلمی خوش‌ساخت باشد. می‌شود آن را به همه جشنواره‌ها فرستاد. این طبیعی است و مزیت آن بر دیگری نیست؛ ویژگی آن است. برای این‌که شعر را مردم می‌خواهند چه‌ کار؟ شعر و نقاشی امر بسته‌تری شده است. مثل فرق موسیقی مجلسی و پاپ شده است. موسیقی مجلسی برای مجلس بود، البته الان کمی عوض شده. موسیقی پاپ هم برای مردم است.

دوری از فضای شعر و نزدیک‌تر شدن به سینما
من الان چهار فیلم بازی کرده‌ام. مدتی که دارم بازی می‌کنم، خود آن فضای جدید اولا برایم خیلی جذاب است. بعد هم سعی می‌کنم فیلمنامه‌هایی را قبول کنم که به اندیشه‌ها و خواسته‌های من نزدیک‌تر باشد. وقتی هم یکی دو بار موفق شده‌ام، مثل شعر نیست که در کتاب‌ها هشت بار هم چاپ شود و عده‌ای بخوانند، در این‌جا من با انبوهی از ماجراهای بعدش مواجه می‌شوم، چون به‌روزتر و زنده‌تر است. برای همین برای من انرژیک‌تر و پرجنب و جوش‌تر  و زندگی‌سازتر است. برای همین است که مدتی کلا از فضای شعر – نه  از خود شعر – کناره گرفتم. حالا آن هم دلایلی دارد. به سینما نزدیک‌تر شده‌ام. شعر جزو من است، جزو مستغلات من است. نمی‌توانم شعر نگویم، اما مدتی کتاب شعر چاپ نمی‌کنم. فکر هم نمی‌کنم پنج – شش سال دیگر چاپ کنم. برای این‌که شعر نمی‌گویم که شاعر شوم. فیلم بازی نمی‌کنم که بازیگر شوم. تاریخ تحلیلی ننوشته‌ام که محقق شوم. دیگر تحقیق نمی‌کنم. حوصله ندارم. دیگر علاقه‌ای هم ندارم. همه این‌ کارها هم برای پاسخ به خودم بوده است. الان چیزی که به من پاسخ می‌دهد و شور بیشتری در آن هست، برای من سینماست.

نمی‌گویم کسی در ادبیات مقصر است
به عنوان کسی که سال‌ها عمرش را صرف نوشتن کرده، هرچند این پاسخی به درونیات وجودی خودتان بوده است، اما به هر حال وقتی گردش مالی سینما و ادبیات را با هم مقایسه می‌کنید چه حسی پیدا می‌کنید؟
 (خنده) یکی از آن دلایلی که می‌گویم انرژی‌زا و زندگی‌ساز، همین مسئله است. پولی که شما در عرض ۴۰ سال زندگی در ادبیات به دست آورده‌اید، در عرض چهار ماه در سینما به دست می‌آورید؛ البته نه هر کسی. من نمی‌گویم کسی در ادبیات مقصر است. برای این‌که کتاب را باید بخرند و بخوانند و آن وقت بله من هم مثل نرودا یک ویلای شیشه‌ای داشتم. نرودا وقتی اولین مجموعه شعرش «سرود نومیدی» چاپ شد، یک میلیون و ۲۰۰ هزار نسخه چاپ شد و کتاب‌های بعد. خب او می‌تواند طوری که دلش می‌خواهد زندگی کند، کار کند و کتاب بنویسد. گفتم شعر و ادبیات در تمام دنیا حوزه‌اش محدود شده است؛ شعر بیشتر. چین یک میلیارد و خرده‌ای جمعیت دارد. در کنگره این کشور شرکت کرده‌ام. در همین کشور تیراژ کتاب ۱۰ هزار نسخه است. رمان باز هم فرق می‌کند. اما در این‌جا رمان هم همین است. اما من نه از کسی گله‌مندم و نه از کاری که کرده‌ام پشیمانم.

از همین تعداد هم که شعر می‌خوانند سپاسگزارم
آدم هر کاری می‌کند تبعاتی دارد و باید آن کار را با تبعاتش بپذیرد. این‌طوری نیست که شعر بگویم و بگویم مردم نمی‌خوانند. خب نگو! تو انتخاب کرده‌ای، به مردم چه کار داری؟ من از همین تعداد هم که  شعر می‌خوانند سپاسگزارم، وگرنه تعدادش کمتر می‌شد، وگرنه همین تعداد شعر هم نمی‌توانستم بگویم. من اصلا حرف این دوستان گله‌مند را قبول ندارم که می‌گویند مردم شعر نمی‌خوانند. خب تو نگو! من هستم که باید راه خودم را انتخاب کنم. اگر فوتبال هم بلد بودم، بازی می‌کردم. منتها به فوتبال علاقه‌ ندارم.

چیزی که مهم است خود زندگی است
چیزی که مهم است خود زندگی است. ما بیشتر این چیزها را از بزرگان خودمان مثل نیما یاد گرفته‌ایم. نیما می‌گوید اصل زندگی است. کس دیگری بگوید شاید قبول نکنم ولی وقتی نیما می‌گوید که من تئوری‌اش را قبول دارم، این هم در تئوری اوست. بله من اخیرا رمان هم نوشته‌ام؛ «آن‌ها که به خانه من آمدند»، کاندیدا هم شده و چند بار چاپ شده، اما در این‌جا بیشتر از این نمی‌خرند. چه کار باید کرد؟ من هم باید فکری به حال خودم بکنم.

کارِ شاعرِ جوان دشوار است
تفاوت جای شاعر در آن دوره‌ای که شما شروع به نوشتن کردید و اولین کتاب‌تان را چاپ کردید با شاعر امروز چیست؟ آیا تصورتان از انسان شاعری که در آن زمان شاید نیما یا شاملو و… بود، با تصوری که امروز در جامعه از شاعر وجود دارد تغییری کرده است؟
 من در شروع شعر برای شاعر جایگاهی متصور بودم که الان می‌بینم درست است. یعنی فکر می‌کردم شاعر در فلان مرتبه است و جامعه با او چنین برخوردی خواهد کرد. الان در حال حاضر می‌فهمم با من همان برخورد می‌شود. اما یک امایی این وسط است. شاعران جوانی که الان کار می‌کنند با روزگاری که من جوان بودم اگر خواسته باشیم تصورات‌شان را نسبت به جایگاه شاعر مقایسه کنیم و ببینیم تصورات‌شان چگونه است، من از هیچ کسی نپرسیده‌ام، اما می‌توانم حدس بزنم چگونه است. می‌دانید چرا؟ برای این‌که نه این‌که شعر گفتن راحت‌تر بود. ما شروع کردیم خیلی‌ها بودند. کار راحت‌تر نبود؛ امکانات مشخص‌تر بود. فضا آرام‌تر بود. صدا به صدا می‌رسید. من می‌دانستم چه می‌خواهم بگویم و قرار است چه بشنوم. الان همه چیز آشفته است، برای همین یک شاعر جوان نمی‌داند از کجا باید شروع کند. کارش دشوار است. مثلا آن زمان چهار مجله درمی‌آمد که تقریبا همه آن‌ها را می‌شناختند و شعر هم چاپ می‌کردند؛ یا شعرت را قبول می‌کردند یا نه. اگر قبول می‌کرد بعد از دو سه شماره شما راه می‌افتادی. الان معلوم نیست مجله کجاست و روزنامه چه خبر است. انبوهی از رسانه‌های مجازی وجود دارد. این کار را دشوار می‌کند. به هیچ وجه حرفم به این معنی نیست که چون دشوار می‌کند، بنابراین نشدنی است یا بهانه‌زاست. منظورم این نیست؛ منظور این است که کار و برنامه‌ریزی دیگری احتیاج دارد.

جوهرِ شعری شاعر را ماندگار می‌کند
می‌گویید فضا آرام‌تر بود. ولی اکثر شاعران مطرح که از آن زمان می‌شناسیم با سیاست و اربابان قدرت دست و پنجه‌ای نرم کرده‌اند. شاید این به شناخته‌تر شدن‌شان کمک کرد و در ادامه به این معنی شد که شاعر کسی است که تعهدی به جامعه دارد و به مفاهیمی مثل عدالت و آزادی. خود شما هم در دوره‌ای در این فضا بوده‌اید. ولی ظاهرا الان این‌گونه نیستید یا در شعر شما به گونه دیگری شده است. بیشتر از انسان فراموش‌شده و گم‌شده می‌گویید. از این مسئله بگویید و این‌که چقدر لازم است شاعر به این سمت حرکت کند و از این تعریف از شاعر و مفاهیم فاصله بگیرد؟
 چند مسئله را با هم مطرح کردید. یکی تغییر شعر من است که خواهم گفت. یکی این‌که آن زمان شاعرانی بیشتر شعرشان جلب نظر می‌کرد که در فضاهای سیاسی شعر می‌گفتند و به مسائل سیاسی توجه می‌کردند. بله، اما گذرا بود؛ یعنی این شاعران هرگز جدی گرفته نمی‌شدند. شاعرانی جدی‌تر گرفته می‌شدند و ماندگارتر بودند، به نظر می‌رسیدند و واقعیت داشتند که جوهر شعری بیشتری داشتند؛ مثل سهراب سپهری که هرگز سیاسی نبود. در زمان خودش هم همین قدر محبوب بود. سیاسی‌ها هم دوستش نداشتند، اما او را می‌شناختند. او معروف بود اما برای عده‌ای محبوب بود و برای عده‌ای نبود. در همان موقع هم شاملو، اخوان، سپهری و فروغ به خاطر سیاسی بودن کارشان مطرح نبودند؛ این به خاطر جوهر کارشان بود. همان زمان عده دیگری در سطوح دیگری مطرح بودند که هنوز هم هستند و اسم نمی‌برم. هی هم زور می‌زدند که مطرح شوند، اسم‌شان مطرح هم می‌شد اما زود فراموش می‌شدند.

جهان عوض شد، من و شعرم هم عوض شدیم
 اما این‌که چطور فضای شعر من عوض شد. برای این‌که اصلا جهان عوض شد و من هم عوض شدم. یا باید شعر را رها کنم، که قرار هم شد رها کنم اما شعر مرا رها نکرد. نمی‌توانستم نسبت به اتفاقات بی‌تفاوت باشم. بارها گفته‌ام هر شعری می‌گویم تکراری از وجود من است که منتشر می‌شود. این‌جوری نیست که تصمیم بگیرم حالا کتابی چاپ کنم. من دو دوره ۱۰ ساله اصلا شعر نگفته‌ام. دو بار ۱۰ سال. اتفاقا در دوره‌ای که تکلیفم با خودم و با روزگار روشن نبود. یکی از سال ۵۳ تا سال ۵۷ و ۵۸ که اصلا شعر نگفتم. برای این‌که جهان‌بینی من عوض شده بود و از یک جهان‌بینی وارد جهان‌بینی دیگری شده بودم ولی زیبایی‌شناسی آن را پیدا نمی کردم. شعر می‌گفتم ولی می‌دیدم به درد نمی‌خورد، کنار می‌گذاشتم. از ۵۳ تا ۵۸ شعر ندارم. بعد زیبایی‌شناسی در سال‌های دهه ۶۰ برایم روشن شد. به شدت مشغول کار شدم، تا این‌که اواخر دهه ۶۰ دیدم همه‌اش باد هوا بود. دوباره شعر نگفتم. دوباره تکلیفم با خودم و جهان روشن نبود. این دفعه ۱۰ سال شعر نگفتم. تا این‌که یواش یواش به چشم‌اندازهایی رسیدم که توضیح دادم. این دیگر با فضای سیاسی قبلی من خیلی فرق داشت. البته هنوز هم سیاسی هست، اما دیگر به یک معنا ادعای دگرگونی جهان در آن نیست، ناشی از ایدئولوژی نیست. این فرق‌ها را دارد، وگرنه اصلا شعر غیرسیاسی کلا کم هست. فرصت نیست وگرنه مولوی هم بازتاب نوعی وضعیت سیاسی است. شعرش سیاسی نیست اما منتج از یک وضعیت سیاسی است. به هر حال جهان عوض شد، من هم عوض شدم، شعرم هم عوض شد.

می‌خواستم درخت‌ها و پرنده‌ها را در شعرم بیاورم
بسامد خصوصیت و مولفه‌های زندگی در شمال در شعر شما زیاد است؛ مثل قایق و موج و مه و… اگر شمس لنگرودی در کویر به دنیا می‌آمد شعرش گونه دیگری می‌شد؟
سوال درستی است. بعضی فکر می‌کنند چون من اهل شمال هستم طبیعت در شعرهایم زیاد است. این‌گونه نیست. طبیعتا چون در شمال به دنیا آمده بودم، خیلی تحت تأثیر طبیعت بودم و در شعر من هم نمودهایی داشت. یک نکته بسیار مهم می‌گویم که از نیما و نرودا و ریلکه یاد گرفتم. از نیما یاد گرفتم و بعد از نرودا و ریکله فهمیدم. یادم است دانشجوی مدرسه عالی بازرگانی رشت بودم. با مینی‌بوس می‌رفتم رشت و می‌آمدم لنگرود. همه‌اش هم باران بود. خیلی از این فضا خوشم می‌آمد. همه‌اش با خودم می‌گفتم یک روزی من همه این درخت‌ها و برگ‌ها را در شعرم می‌آورم، مزارع را می‌آورم، پرندگان را می‌آورم. تا این‌که یک روز به مطلبی از نیما یوشیج برخوردم. دیدم عجب مطلب مهمی. من که می‌گویم این‌ها را می‌آورم، چگونه می‌آورم؟ من که اسم این‌ پرنده‌ها را بلد نیستم، اسم چهار تا پرنده را بلدم. دیدم نیما می‌گوید اگر قرار است از زبان سنگ حرف بزنی باید به سنگ تبدیل شوی تا بتوانی از زبان سنگ حرف بزنی. دیدم اگر قرار است از جنگل بگویم باید اسم درخت‌ها را بشناسم و برگ‌های‌شان را بشناسم.

دوباره شمال
آمریکا هم خیلی سبز است، اما به قول همسرم نوع سبزی آن با شمال فرق می‌کند. من برای شعر باید بدانم علت آن چیست؛ وگرنه من زیست‌شناس نیستم. این را اول از نیما فهمیدم، بعدها در زندگی‌نامه ریلکه هم دیدم و بعد در زندگی‌نامه نرودا دیدم گفته که تو اگر قرار است از رودخانه سخن بگویی باید کف رودخانه بنشینی و با کف دست، شن رودخانه را لمس کنی و شن را بفهمی. نتیجه این شد که دوباره به شمال رفتم. به حیاط‌مان که پر از درخت است می‌رفتم و شن و چاه را نگاه می‌کردم. این چاه روزی ۱۰ بار رنگ عوض می‌کند. نور آفتاب یا ابر می‌افتد، فرق می‌کند. قبلا فقط می‌گفتم چاه. فقط یک چاه در ذهنم بود. منظورم این است که قبلا یک طرح کلی از طبیعت داشتم. سعی کردم این را به یک شناخت جزء‌نگر تبدیل کنم. بعد از این بود که خوشبختانه با دور سوم شعرسرایی‌ام همزمان شد. الان فهمیدم سه دوره داشته‌ام که دوره سوم از «پنجاه و سه ترانه عاشقانه» شروع شد.
در این دوره دیدم که بله جزءنگرم. یعنی فرق‌ها را می‌شناسم. جالب است به آدم‌ها هم همین‌گونه نگاه می‌کنم. گاهی در خیابان به فردی خیره می‌شوم و بعد با خودم می‌گویم الان با خودش می‌گوید چرا به من این‌گونه نگاه می‌کند؟! دیگر عادت کرده‌ام به همه چیز همین‌گونه نگاه کنم. نتیجه این‌که صرفا اگر جنوبی بودم شعرم جنوبی نمی‌شد. باید می‌رفتم با جزئیات حس می‌کردم و من این کار را می‌کردم.

دیدم نجات‌دهنده عشق است
در شعر شما یک انسان وجود دارد که شما منتظر و دلتنگ او هستید. او اَبَرانسان است؟ عابر پیاده است؟ این آدم چه کسی است؟
 من بعد از شکست‌هایی که صحبتش را کردم، یواش یواش دیدم تنها چیزی که در غیاب ایدئولوژی و آرمان‌ها (آرمان که نمی‌شود گفت چون آرمان‌ همیشه وجود دارد)، در غیاب اهداف بلند می‌تواند منجی و نجات‌دهنده باشد، عشق است. عشق هم که می‌گویم با مهر مادری و نوع‌دوستی متفاوت است. نه، عشق یک فرد به فرد دیگر. من قدیم‌ها فکر می‌کردم عده‌ای از آدم‌ها عاشق‌پیشه هستند و عده دیگری نیستند. برای این‌که سیاسی فکر می‌کردیم. بعدا دیدم این‌گونه نیست. تو می‌توانی خیلی چیزها را در خودت پرورش بدهی و چیزهای دیگری را از بین ببری.

نگاهم به مسائل عاشقانه شد
اصلا این‌گونه نگاه نکرده بودم تا عشق را بشناسم. بعدها تازه رجوع کردم دیدم اصلا عشق چی هست. بعد نگاهم به مسائل عاشقانه شد. نسبت به خیلی چیزها که حرف می‌زنم عاشقانه است. در شعر جهان هم هست. آقای پل الوار شعر معروفی به اسم «آزادی» دارد با این مضمون که نامت را بر کوه و ابر می‌نویسم… بعد آخر می‌گوید «ای آزادی». شعر تا آخر عاشقانه است. اما جالب است که چون آدم‌های صمیمی‌ای هستند می‌گوید اسم شعر آزادی نبود، اول شعر را با اسم زنی تمام کرده بودم، ولی برای این‌که وسعت بیشتری داشته باشد «ای آزادی» گذاشتم. این برای این است که نگاهش به هستی عاشقانه بود. بنابراین در شعر من هم فقط یک انسان نیست. وقتی بالاخره همه چیز از بین رفت آدمی به امید زنده است. حالا آن امید می‌تواند فردا باشد، زندگی باشد یا یک آدم. بنابراین وقتی نگاهم تغییر پیدا کرد، شعرم رایحه عاشقانه پیدا کرد.

جهان در حال فرورفتن در یک منجلاب است
امید دارید؟
شمس لنگرودی: منظورتان این است که جامعه بهبود پیدا کند؟! نه. من قدیم‌ها امیدی داشتم. بعد یاد این شعر افتادم که اول فکر می‌کردم شعر حافظ است ولی بعد متوجه شدم شعر نسیم شمال است: بر جبین این کشتی نور رستگاری نیست. اصلا به نظرم جهان کلا در حال فرورفتن در یک منجلاب است. قبلا در جهان یک کمونیسم و مارکسیسم وجود داشت (کاری به بد یا خوبش ندارم) که سرمایه‌داری از ترس او حواسش بود و ذره‌ای خودش را جمع و جور می‌کرد. قدری به منافع بشری فکر می‌کرد. الان انسان از طریق همین نظام سرمایه‌داری اسیر منافع اقتصادی خودش شده. دست خودشان هم نیست. یعنی خود نظام سرمایه‌داری و شرکت‌ها مهم‌تر از آدم‌ها هستند. آدم‌ها خودکشی می‌کنند برای این‌که ضرر کرده‌اند. وارد این بحث نشویم بهتر است. این‌ها را هم از روی حافظه نمی‌گویم. اقتصاد خوانده‌ام و یک چیزهایی بلدم.

امیدی به بهبود جهان ندارم
طنز شعرتان هم از این‌جا می‌آید؟
 آفرین! طنز از این‌جا می‌آید. نه، امیدی به بهبود جهان ندارم. لغت فردگرایی درست نیست، اما قدری توجه به فرد در هر کسی بیشتر شده است. گفتم ول کن جهان را، کلاه خودت را بچسب. بعضی‌ها فکر می‌کنند این به معنی پشت کردن به سیاست و حقیقت است؛ این‌ها ساده‌نگری است. تو مگر می‌توانی وقتی آب جوش به سرت می‌ریزند ساکت بنشینی؟ معلوم است برمی‌گردی و یک فحش می‌دهی. منظورم این نیست که آدم نسبت به بی‌عدالتی‌هایی که صورت می‌گیرد ساکت بنشیند. اما این‌جوری هم نیست که چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد. به قول شما، برای من بیشتر طنزآمیز شده است.

هرگز مام وطن را نمی‌فهمم
شما در دوره کوتاهی خارج از کشور زندگی کرده‌اید. الان هم در رفت و آمد هستید، اما محل زندگی‌تان را این‌جا انتخاب کرده‌اید. چه چیزهایی شما را در ایران نگه داشت؟
من به خارج که می‌رفتم هرگز قصد ماندن نداشتم. یا همسرم در حال درس خواندن بود یا دخترم، یا برای تدریس گاه‌گاهی خودم می‌رفتم. یعنی طولانی‌ترین دوره‌ای که از ایران رفتم یک سال بود که آن هم به خاطر برگزاری کلاس در آمریکا بود. من هرگز برای اقامت نرفته بودم. اما نکته مهم‌تر این است که من هرگز مام وطن را نمی‌فهمم. میهن‌دوستی را نمی‌فهمم. نه این‌که بد است، نه. اما بعضی‌ها افتخار می‌کنند. بله آدم مبارزه می‌کند. چرا؟ برای این‌که مجبوری از سلسله اعصابت محافظت کنی. چرا؟ برای این‌که هر کس در هر جا که به دنیا می‌آید، سلسله اعصابش به مرور با آن‌جا انطباق پیدا می‌کند. اگر او را به جای دیگری ببرند، مضطرب می‌شود. فقط هم آدم نیست؛ هر موجود زنده‌ای این‌گونه است. شما یک ژاپنی را به افغانستان ببرید، مضطرب می‌شود. یک افغانستانی را هم با این فرهنگ به ژاپن ببرید، مضطرب می‌شود. این ربطی به میهن‌دوستی ندارد. آهو و هر حیوان دیگری را هم ببرید همین‌گونه می‌شود. بنابراین ما وقتی از وطن و میهن دفاع می‌کنیم، مجبوریم. این به معنی این نیست که من انترناسیونالیستم یا دیگری ناسیونالیست است. نه بابا، وضعیت طبیعی زندگی این است و این انطباق باعث راحتی فرد در آن‌جا می‌شود. این راحتی باعث می‌شود سعی کند از آن‌جا دفاع کند. به نظرم همین کافی بود که من هیچ موقع تصمیم به ماندگاری در جایی نگیرم و برگردم به جایی که بوده‌ام.

آرزوهای شمس لنگرودی
در آخر، برای تولد امسال‌تان دو آرزو داشته باشید؛ یکی شخصی – که گفتنی باشد – و یکی هم جمعی.
اساسا آدمیزاد با خودش خلوتی دارد و این طبیعی است. انسان را که خبر دارم، گاو و گوسفند را خبر ندارم. بعضی اسمش را می‌گذارند خودسانسوری. واقعیت این است که شاید هم بخشی خودسانسوری باشد. برای این‌که جزو رازهای آدمی است. هیچ موجود بی‌رازی وجود ندارد و آن‌ رازها به زندگی آدم شخصیت و معنا می‌دهد. در جوامع حالا – چه لغتی به کار ببرم؟ بگویم عقب‌مانده؟‌ عقب نگه داشته‌شده؟ (چون هر لعنتی به کار می‌بریم، به عده‌ای برمی‌خورد) – این رازها و خودسانسوری‌ها بیشتر است. برای همین اگر آرزویی داشته باشم، این فرهنگ اجازه نمی‌دهد واقعیت آن چیزی را که ته ذهن من است بگویم.

من هم برای همین گفتم گفتنی‌اش را بگویید.
 (خنده) واقعا این چیزی که می‌خواهم بگویم خارج از صمیمیت نیست. کار اداری انجام نمی‌دهم. طبیعتا یکی این است که مثل هر آدم سالم و زنده دیگری در کار خودم به آن جایی که می‌خواهم برسم؛ بویژه در کار سینما که الان مورد علاقه من است.

امیدوارم بشود زندگی کرد
یعنی انگیزه و چشم‌انداز دارید؟
 بله. بویژه در سینما خیلی چشم‌اندازها دارم. علاقه‌ای هم ندارم به دنبال کسی یا چیزی و جایی بدوم. در شعر هم همین‌گونه بوده‌ام. زحمت خودم را می‌کشم. در زندگی شخصی‌ام آرزویم این است که به آن جایگاهی که می‌خواهم برسم، چون زندگی معلوم نیست تا کجاست.
در زندگی عمومی واقعا آرزویم این است که کشور ما به یک ثبات و آرامش قابل قبول برسد و این بحران‌های اقتصادی و روانی و این تلاطم‌هایی که سعی در پوشاندش می‌شود از بین برود و سروسامانی پیدا کند. با پاک کردن صورت مسئله هیچ چیز حل نمی‌شود. این‌که بگوییم ببینید در منطقه آرام‌ترین کشور ما هستیم کافی نیست. آرزوی واقعی و دغدغه من مدتی است این است. برای این‌که مدتی امیدوار بودم؛ امیدوار بودم به آینده. اما یواش یواش امیدم را دارم از دست می‌دهم. دیروز به طور اتفاقی به یکی از آقایان برخوردم. گفتم مردم می‌خواهند زندگی کنند و کاری به شما ندارند. یعنی هر کسی می‌خواهد هر کاری بکند، قصدی ندارد، می‌خواهد زندگی کند. نمی‌دانم چقدر حرف من را فهمید. امیدوارم بشود زندگی کرد. آرزویم این است.

نگاهی کوتاه به زندگی و آثار شمس لنگرودی
محمد شمس لنگرودی فرزند آیت‌الله جعفر شمس گیلانی متولد ۲۶ آبان‌ماه سال ۱۳۲۹ در لنگرود، سرودن شعر را از دهه ۱۳۵۰ آغاز کرده و علت علاقه‌مندی‌اش به ادبیات را علاقه پدر شاعرش به شعر می‌داند. شمس ادبیات کهن را هم نزد پدرش آموخته است. او در دوران دبیرستان در رشته ریاضی تحصیل کرد و با شعر نو آشنا شد. همچنین در مدرسه عالی بازرگانی رشت اقتصاد خواند. این شاعر نخستین شعرش را در ۱۶ سالگی سرود و در مجله «امید ایران» منتشر کرد. اولین مجموعه شعر او نیز با عنوان «رفتار تشنگی» در سال ۱۳۵۵ منتشر شد. شمس در همان سال به تهران آمد و شغل‌های گوناگونی را از جمله حسابداری، دبیری، کار در شرکت تبلیغاتی و حتی کارگری تجربه کرد.
مجموعه‌ شعرهای «رفتار تشنگی»، «در مهتابی دنیا»، «خاکستر و بانو»، «جشن ناپیدا»، «قصیده لبخند چاک چاک»، «نت‌هایی برای بلبل چوبی»، «پنجاه و سه ترانه عاشقانه»، «باغبان جهنم»، «ملاح خیابان‌ها»، «لب‌خوانی‌های قزل‌آلای من»، «رسم کردن دست‌های تو»، «می‌میرم به جرم آن‌که هنوز زنده بودم»، «شب، نقاب عمومی است»، «آوازهای فرشته‌ بی‌بال»، «تعادل روز بر انگشتم» و «و عجیب که شمس‌ام می‌خوانند» (۶۳ ترانه عاشقانه) از آثار منتشرشده شمس لنگرودی هستند.
او همچنین رمان‌های «رژه بر خاک پوک» و «آن‌ها که به خانه من آمدند»، کتاب‌های کودک «شبی که مریم گم شد» و «رومی و بومی» و کتاب‌های «تاریخ تحلیلی شعر نو» (در ۴ جلد)، «گردباد شور جنون» (سبک هندی و کلیم کاشانی)، «مکتب بازگشت» (بررسی شعر دوره‌های افشاریه، زندیه، قاجاریه)، «رباعی محبوب من» و «روزی که برف سرخ ببارد» را منتشر کرده است.
شمس لنگرودی در فیلم‌های «فلامینگوی شماره ۱۳»، «احتمال باران اسیدی»، «پنج تا پنج» و «دوباره زندگی» هم بازی کرده است.
منبع: بهارنیوز

بازار کتاب‌فروشی در بریتانیا همچنان گرم است

گزارشی از میزان مالیات پرداخت شده توسط کتاب‌فروشی‌های بریتانیا نشان می‌دهد، میزان مالیات آنها بسیار بیشتر از مالیات پرداخت شده توسط سایت کتابفروشی آمازون بوده است.

به گزارش مهر به نقل از آسوشیتدپرس، گزارشی که از سوی انجمن کتابفروشان بریتانیا منتشر شده نشان می‌دهد که کتاب‌فروشی‌های بریتانیایی ۱۱ برابر آمازون مالیات پرداخت کرده‌اند.

میزان مالیات پرداخت شده آمازون در مقایسه با فروش این کمپانی بزرگ فروش اینترنتی خیلی پایین است؛ چون این کمپانی شرکت خود را در لوگزامبورگ ثبت کرده است.

در این گزارش اعلام شده سهم کتاب‌فروشی‌های بریتانیا در اقتصاد این کشور برابر ۱.۹میلیارد پوند (برابر ۳.۳ میلیارد دلار آمریکا) بوده است. از این مبلغ ۱۳۱ میلیون پوند (برابر ۲۲۴ میلیون دلار آمریکا) در قالب مالیات پرداخته شده و موجب ایجاد ۴۶ هزار شغل شده است.

گفته شده این آمار نشان دهنده ارزش حضور بخش کتاب‌فروشی‌ها در اقتصاد بریتانیا و نشان دهنده این است که دولت باید هنگام تصمیم‌گیری درباره این بخش به اثراتی که می‌تواند بر اقتصاد کل بریتانیا وارد شود، فکر کند.

مدیرعامل انجمن کتاب‌فروشان همچنین گفته است حمایت از بخش خرده فروشی به معنی کمک به رقابت بهتر با آمازون است.

این گزارش برای اعضای اتحادیه کتاب‌فروشان ارسال شده تا از قدرت لابی‌گری خود در گفتگو با سیاستمدارن محلی و نمایندگان مجلس بهره بگیرند.


منبع: عصرایران

دفاع مهراوه شریفی نیا از لباسش در جشنواره اسپانیا: می خواستم باحجاب و برازنده باشم

فردا نیوز در مصاحبه ای با مهراوه شریفی نیا در باره پوشش او در جشنواره اسپانیا سوال کرده است.

وی پاسخ داده است:

کلا لباس از نزدیک خیلی جذاب تر است تا توی عکس. آنهایی که عکس ها را دیدند ۶۰ درصد دوست داشتند، ۲۰ درصد دوست نداشتند و ۲۰درصد هم هر کاری کنی ایراد می گیرند. من خودم دوست داشتم.

از همین تهران تصمیم گرفتیم که مشکی کار کنیم چون مجلسی تر و پوشیده تر است. از آن طرف می خواستیم مانتو نباشد. یعنی می خواستیم بلوز بلندی باشد که گشاد باشد با شلوار رسمی. من کامنت های خوبی تقریبا از همه ادم هایی که انجا بودم دریافت کردم. دوست داشتم با حجاب و برازنده باشم و در نهایت لباس من از همه مدعوین که می توانستند هر لباسی را بپوشند زیباتر بود. رئیس فستیوال هم آمد و خیلی از لباس تعریف کرد و فیدبک های خوبی هم گرفتیم.


منبع: عصرایران

افتتاح پردیس مگاپارس در نوروز ۹۷

جمال ساداتیان با ارایه گزارشی از پیشرفت ساخت پردیس «مگاپارس» اعلام کرد سینما آستارای تجریش نیز در دست نوسازی است و تلاش می‌شود به جشنواره فجر در بهمن ماه برسد.

جمال ساداتیان تهیه‌کننده سینما در گفتگو با مهر با اشاره به مراحل ساخت پردیس «مگاپارس» در خیابان شریعتی تهران گفت: پردیس «مگاپارس» دارای هشت سالن نمایش است که در این فکر هستیم تا ۲ سالن از این هشت سالن را در اختیار تئاترهای کلاسیک قرار دهیم تا دوستانی که در این حوزه فعالیت دارند بتوانند آثار خود را در این پردیس روی صحنه ببرند.

مدیر موسسه سینمایی «بشری فیلم» بیان کرد: تعدادی از دوستان هنرمند تئاتر که در زمینه آثار نمایشی کلاسیک فعالیت می کنند با حضور در این پردیس از فضای سالن ها خوششان آمد و نقطه نظراتی نیز درباره سالن ها داشتند که به احتمال زیاد این نظرات اعمال می شود.

این تهیه کننده سینما تاکید کرد: پردیس «مگاپارس» از جمله مجموعه هایی است که این ظرفیت را دارد تا تبدیل به مرکز نمایشی در تهران شود و حتی با توجه به طراحی سالن ها در این پردیس علاوه بر سالن سینما و تئاتر، یک سالن کنسرت موسیقی با ظرفیت ۶۰۰ نفر نیز می توان در نظر گرفت.

وی با اشاره به اینکه می توان پردیس «مگاپارس» را تبدیل به یک مرکز ثقل سه هنر تئاتر، موسیقی و سینما دانست، بیان کرد: با افتتاح این پردیس بیش از ۱۶۰۰ صندلی به ظرفیت سینمای ایران اضافه می شود. برای سالن های تئاتر نزدیک به ۳۵۰ صندلی و برای موسیقی نزدیک به ۵۰۰ صندلی به ظرفیت سالن ها اضافه می شود.

مدیر پردیس سینمایی «قلهک» توضیح داد: اگر بودجه مناسب تامین شود و با توجه به وعده ای که مدیران پروژه به ما داده اند، تا نوروز ۹۷ این پردیس آماده بهره برداری می شود.

وی درباره دیگر فعالیت هایش بیان کرد: در حال حاضر تمرکز ما روی بهره برداری هرچه سریعتر از پردیس «مگاپارس» است و همچنین پروژه نوسازی سینما «آستارا» تجریش را نیز برعهده داریم. این سینما نیز در حال تبدیل شدن به ۳ سالن سینما شامل یک سالن با ظرفیت بیش از ۵۰۰ نفر و ۲ سالن با ظرفیت ۱۲۰ صندلی است.

ساداتیان در پایان گفت: تلاش ما این است که سینما آستارا برای حضور در سی و ششمین جشنواره ملی فیلم فجر آماده شود تا در منطقه شمیرانات نیز سینمای مناسبی برای نمایش فیلم های فجر وجود داشته باشد.


منبع: عصرایران

حراج آثار هنری برای کمک به زلزله‌زدگان

گالری مژده با انتشار فراخوانی اعلام کرد با برپایی حراج سه روزه آثار هنری، جامعه تجسمی به کمک آسیب‌دیدگان زلزله کرمانشاه و غرب ایران خواهد شتافت.

به گزارش خبرآنلاین، مژده طباطبایی، مدیر گالری مژده که در زلزله بم نیز چنین رویدادی را برای کمک به آسیب دیدگان تدارک دیده بود، درباره برپایی حراج سه روزه گالری برای کمک به زلزله زدگان گفت: «از همه هنرمندانی که دوست دارند در این حرکت خیرخواهانه حضور داشته باشند دعوت می‌شود آثار خود را به گالری مژده تحویل دهند تا در حراج خیریه سه روزه ارائه شود.»

او افزود: «گالری مژده ضمن ابراز تاسف از این حادثه غم‌انگیز به منظور همدردی با عزیزانی که در زلزله آسیب دیده و دچار خسارت شده‌اند، در نظر دارد بخشی از گنجینه خود را طی این حراج از روز جمعه ۲۶ الی ۲۸ آبان به فروش برساند و از این‌رو از همه هنرمندانی که دوست دارند در این اقدام خیرخواهانه مشارکت کنند، دعوت می‌کند، در صورت تمایل یک یا چند اثر خود را برای ارائه در حراج اهدا نمایند.»

او تاکید کرد: «بدیهی ست تمامی عواید فروش این حراج به آسیب‌دیدگان زلزله اخیر اختصاص داده خواهد شد.»

مدیر گالری مژده درباره شیوه فروش آثار در این حراج خیریه توضیح داد: «همه آثار، حتی آثار بزرگان، نصف قیمت واقعی‌شان و حتی کم‌تر روی دیوار ارائه می‌شوند و در پایان سومین روز به بالاترین پیشنهاد فروخته خواهد شد.»

طباطبائی گفت : «به محض اطلاع‌رسانی اولیه، چندین مجموعه‌دار و هنرمند شاخص دست به کار جمع‌آوری آثار شده اند و خوشبختانه همه در تلاش هستند بهترین کارهای خود را به نفع مردم عزیز آسیب دیده در زلزله هدیه کنند.» 


منبع: عصرایران

حسن روح الامین به پروژه انیمیشن «محمد رسول الله(ص)» پیوست

این آثار هنری قرار است به عنوان کانسپت های اولیه در طراحی لوکیشین ها و کاراکترهای سریال انیمیشن «محمد رسول الله(ص)» به کار گرفته شوند و الهام بخش تصاویری از ۱۴۰۰ سال پیش در انیمیشن محمد رسول الله باشند.

حسن روح الامین هنرمند نقاش کانسپت های اولیه سریال انیمیشن «محمد رسول الله (ص)» را طراحی کرد.

به گزارش روابط عمومی پروژه انیمیشن محمد رسول الله (ص)، حسن روح الامین هنرمندی که نقاشی های عاشورایی اش شهرت دارد ، با طراحی هفت تابلوی نقاشی، کانسپت های اولیه سریال انیمیشن «محمد رسول الله(ص)» را خلق کرد.

این هنرمند که نامزد دریافت جایزه چهره سال هنر انقلاب که توسط حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی برگزار می شود، بود در مدت زمان حدود ۲ ماه به خلق این هفت اثر هنری پرداخت که در این آثار فضاهایی همچون شب مکه، لیله المبیت، برده داری، غزوات پیامبر، قافله، ولادت نور و چوپان به چشم می خورد.

این آثار هنری قرار است به عنوان کانسپت های اولیه در طراحی لوکیشین ها و کاراکترهای سریال انیمیشن «محمد رسول الله(ص)» به کار گرفته شوند و الهام بخش تصاویری از ۱۴۰۰ سال پیش در انیمیشن محمد رسول الله باشند.

استاد روح الامین ،خالق آثار مشهوری همچون عرش بر زمین افتاد، شیرین تر از عسل، آتش پرستارم شده، آخرین سرباز لشکر و آیا تو برادر منی است و سبک وی در طراحی آثار تاثیرگذار از ادوار مختلف تاریخی اسلام زبانزد است و دعوت از ایشان توسط استودیو رضوان (تولیدکننده سریال انیمیشن محمد رسول الله) به عنوان طراح کانسپت های اولیه و مشاور هنری پروژه به همین سبب صورت گرفته است.

مراسم افتتاحیه پروژه انیمیشن «محمد رسول الله(ص) در تاریخ ۱۵ آذر ماه سال جاری مصادف با میلاد با سعادت پیامبر اعظم (ص) و در راستای تجدید میثاق با آرمان های بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی رحمه الله علیه و رهبر معظم انقلاب حضرت امام خامنه ای مدظله برگزار می شود.


منبع: عصرایران

رقابت ۱۳ فیلم ایرانی در «تورنتو»

سومین جشنواره فیلم‌های ایرانی از ۲۶ تا ۲۸ آبان سال جاری در کشور کانادا برگزار می‌شود.

در سومین جشنواره فیلم‌های ایرانی در تورنتو (سینه – ایران)، سیزده فیلم ایرانی به رقابت می‌پردازند.

به گزارش ایسنا به نقل از روابط عمومی بنیاد سینمایی فارابی، فیلم‌های «فراری» ساخته علیرضا داودنژاد، «رگ خواب» ساخته حمید نعمت‌الله، «بدون تاریخ، بدون امضا» ساخته وحید جلیلوند، «نگار» ساخته رامبد جوان، «سارا و آیدا» ساخته مازیار میری، «سد معبر» ساخته محسن قرایی، «ملی و راه‌های نرفته اش» ساخته تهمینه میلانی، «آذر» ساخته محمد حمزه‌ای، «زرد» ساخته مصطفی تقی‌زاده، «آپاندیس» ساخته حسین نمازی، «کارت پرواز» ساخته مهدی رحمانی، «اسرافیل» ساخته آیدا پناهنده و «کوپال» ساخته کاظم مولایی در سومین جشنواره فیلم‌های ایرانی در تورنتو به رقابت می‌پردازند.

بنیاد سینمایی فارابی پخش بین‌المللی فیلم های «آپاندیس» (برنده جایزه بهترین فیلمنامه در جشنواره جهانی فیلم مونترال)، «آذر» (تحسین شده در جشنواره بین المللی فیلم ونکوور) و «سارا و آیدا» (به نمایش در آمده در جشنواره فیلم خانه آسیا) را به عهده دارد.

سومین جشنواره فیلم‌های ایرانی از ۲۶ تا ۲۸ آبان سال جاری در کشور کانادا برگزار می‌شود.


منبع: عصرایران

نقد عملکرد رسانه‌ها پس از زلزله غرب

حمید شکری‌خانقاه در گفت‌وگو با ایسنا درباره لزوم انتشار اخبار با ذکر منبع در بحران‌ها، خاطرنشان کرد: طبیعی است که در شرایط بحران مردم برای دریافت اخبار نیاز به یک منبع موثق دارند. قطعا در چنین شرایطی بهترین کاری که رسانه‌های رسمی می‌توانند انجام بدهند، همان بحث شفاف‌سازی و اطلاع‌رسانی درست و به موقع است. این استاد ارتباطات با اشاره به شب وقوع زلزله در غرب کشور بیان کرد: در همان نخستین شب برخی از مسؤولان مطالبی را مطرح می‌کردند که اصلاً به صلاح نبود؛ مطالبی که به منظور آرام کردن مردم عنوان می‌شد، ولی در عمل بیشتر باعث نگرانی شد. این موضوع نشان داد که در ستاد بحران آشفتگی وجود دارد. هر یک از مسؤولان خودشان در گفت‌وگو با رسانه‌های مختلف یا صداوسیما اظهارنظر می‌کردند و توضیحاتی ارائه می‌دادند. این در حالی است که از همان ابتدا باید یک ستاد مرکزی بحران تشکیل می‌شد و اطلاعات از این طریق در اختیار مردم قرار می‌گرفت.

شکری خانقاه با بیان اینکه «در شرایط بحران رسانه‌ها باید همگرایی داشته باشند»، گفت: رسانه‌ها باید علاوه بر اطلاع‌رسانی به نیازهای روانی و اجتماعی مردم چه آنهایی که درگیر حادثه هستند و چه آنهایی که حادثه را پیگیری می‌کنند، توجه کنند. آرامش روانی مردم در شرایط بحران بسیار حائز اهمیت است و این موضوع بر عهده رسانه‌ها است. البته که امروز دیگر رسانه‌ها تنها شامل رسانه‌های رسمی مثل خبرگزاری‌ها و صداوسیما نمی‌شود و هر فردی می‌تواند به عنوان شهروند خبرنگار اطلاع‌رسانی کند. امروز شرایط به گونه‌ای شده است که شبکه‌های اجتماعی با سرعت زیادی اطلاع‌رسانی می‌کنند و در این شرایط دیگر مخاطب فقط به منابع رسمی و رسانه‌های معتبر مراجعه نمی‌کند.

او ادامه داد: با وجود شبکه‌های اجتماعی این اطلاعات معتبر و موثق است که به جامعه حس امنیت و آرامش‌ می‌دهد. یک اصل ارتباطاتی در مواقع بحرانی وجود دارد مبنی بر اینکه «به همه آن را بگو، زود بگو و با صداقت بگو» که باید رسانه‌ها نسبت به آن اهتمام بورزند. اگر ستاد بحرانی وجود داشته باشد که بدون سیاسی‌کاری اطلاعات را سریع در اختیار رسانه‌های معتبر قرار بدهد، می‌توان گفت که آنگاه کار اطلاع‌رسانی در بحران به درستی انجام شده است. همچنین باید به ابعاد روانی اطلاعاتی که داده می‌شود توجه کرد. همکاری با رسانه‌های معتبر باعث می‌شود تا احتمال انتشار اطلاعات نادرست کاهش پیدا کند. الان خبرگزاری‌های قدرتمند آنهایی هستند که اخبار را با این سه معیار در اختیار مخاطبان قرار می‌دهند و باعث می‌شوند که مردم خواسته یا ناخواسته در شرایط بحرانی برای دریافت اطلاعات به رسانه آنها مراجعه کنند.

این کارشناس رسانه با تاکید بر اینکه «رسانه‌ها باید در شرایط بحرانی بیشتر به اخبار بد بپردازند»، یادآور شد: طبیعتاً مردم در شرایط بحرانی انتظار شنیدن اخبار را خوب ندارند. در این شرایط باید اخبار بد را آن هم بلافاصله اعلام کرد تا باعث جلب اعتماد هر چه بیشتر مخاطبان شود. اخبار تلخ را باید با راه‌حل آنها بیان کرد؛‌ به عنوان مثال مسؤولان بگویند که آب قطع شده، اما در ادامه هم این خبر را بدهند که به‌زودی آبرسانی خواهد شد. حتی هیچ اشکالی ندارد که اگر حرف اشتباهی از سوی مسؤولان زده شده، سریع از مردم عذرخواهی و اطلاعات اصلاح‌شده را مطرح کنند.شکری خانقاه بار دیگر در پایان سخنان خود بر لزوم تشکیل ستاد بحران برای اطلاع‌رسانی تاکید کرد و گفت: سخنگوی این ستاد به هیچ وجه نباید از افراد دولتی یا متعلق به جناح خاصی باشد تا اطلاعات را بدون پنهان‌کاری و سیاسی‌بازی در اختیار رسانه‌ها و مردم قرار بدهد.
 
منبع: بهارنیوز

نازنین دیهیمی، مترجم و روزنامه نگار درگذشت

نازنین دیهیمی مترجم و روزنامه‌نگار درگذشت.

به گزارش ایسنا، ناشر کتاب‌های نازنین دیهیمی با تایید خبر درگذشت این مترجم و روزنامه‌نگار اعلام کرد: او روز گذشته به علت مشکل تنفسی از دنیا رفت.

مراسم تشییع و خاکسپاری نازنین دیهیمی روز چهارشنبه ساعت ۱۱ صبح در قطعه ۹ بهشت زهرا برگزار می‌شود.

نازنین دیهیمی آثاری از باربارا پارک،تام اسپارد و لوسی کرک وود را به فارسی ترجمه کرده است. او متولد سال ۱۳۶۷ بود.

نازنین دیهیمی، مترجم و روزنامه نگار درگذشت


منبع: عصرایران

کنسرت‌های موسیقی؛ تهدید یا فرصت؟‌

با پایان ایام عزاداری سالار شهیدان، برنامه‌ کنسرت‌های موسیقی در حوزه‌های مختلف برگزار می‌شود؛ اما اهالی موسیقی با چه چالش‌هایی در برگزاری این کنسرت‌ها روبه‌رو هستند؟ مراحل برگزاری یک کنسرت موسیقی با چه دشواری‌هایی همراه است؟

آیا آن‌طور که تصور می‌شود برگزارکنندگان آن سودهای میلیونی و گاه میلیاردی می‌برند یا این‌که چرخ‌های هنر موسیقی که هنوز در ایران به یک صنعت بدل نشده است، آن‌طور که باید نمی‌چرخد و دشواری‌های فراوانی در این باره وجود دارد؟‌ در حالی که موسیقی در کشورهای توسعه‌یافته دو تا ۱۲ درصد تولید ناخالص داخلی را به خود اختصاص می‌دهد، چرا همچنان به برگزاری کنسرت در ایران به شکل تهدید نگاه می‌شود تا فرصتی که بتوان از آن بهره جست؟ بانک جهانی در سال ۲۰۱۶ میزان سهم جهانی تجارت و خدمات خلاق را بیش از ۹۰۰ میلیارد دلار اعلام کرده بود؛ این رقم در ایران چقدر است؟‌

 تهدید یا فرصت؟‌
برگزاری کنسرت‌های موسیقی در ایران عمر چندانی ندارد. سال‌ها پس از آن‌که موسیقی پاپ حیات خود را در اواسط دهه‌ ۷۰، دو دهه بعد از انقلاب اسلامی، آغاز کرد کنسرت‌های موسیقی اندک اندک کار خود را شروع کردند. البته پیش از آن نیز کنسرت‌ها جسته‌وگریخته‌ برگزار می‌شد، اما هرگز به گستردگی این روزها نبود. هنرمندان نسل اول موسیقی پاپ اقبالی برای برگزاری کنسرت نداشتند و از دهه‌ ۸۰ بود که هنرمندانی جوان سر برآوردند که توانستند سالن‌های کنسرت‌ را تسخیر کنند. از همان زمان برگزارکنندگان، تهیه‌کنندگان، نیز وارد این کارزار شدند.

چالش نخست: کپی‌رایت

به خاطر نبود قانون کپی‌رایت در ایران، هنرمندان دخیل در انتشار آلبوم- از خواننده، آهنگساز و نوازنده گرفته تا صدابردار و تنظیم کننده و ناشر- هیچ سود مالی‌ای از انتشار آلبوم نمی‌برند و تنها چند ساعت پس از انتشار (که در بسیاری مواقع به ساعت هم نمی‌کشد) آثارشان برای دانلودهای غیرقانونی در سایت‌ها و اخیرا در شبکه‌های تلگرامی قرار می‌گیرد؛ از طرف دیگر رسانه‌‌های ملی (و رادیو) نیز ناقض بزرگ حقوق هنرمندان موسیقی هستند. برگزاری کنسرت تنها محل درآمد هنرمندان عرصه‌ موسیقی پاپ یا سنتی است که شرایط ارتباط مستقیم هنرمند با مخاطبانش را فراهم می‌کند؛ از همین رو، انگیزه‌ هنرمندان را افزایش می‌دهد و باعث رشد موسیقی خواهد شد.

با وجود این همچنان بسیاری از هنرمندان از امکان برگزاری کنسرت در بسیاری از شهرها محروم هستند و امکان اجرا در آن‌ها وجود ندارد؛ به این مکان‌های ممنوعه‌ باید دانشگاه‌ها را نیز اضافه کرد که به‌تازگی محدودیت‌هایشان بیشتر نیز شده است.

مشهد یکی از بزرگ‌ترین استان‌های کشور است که برگزاری کنسرت در آن ممکن نیست و می‌توان آن را شهر ممنوعه‌ کنسرت‌ها دانست؛ هرچند این مسئله همواره مخالفان خودش را نیز داشته است؛ برای مثال علی جنتی که برگزاری کنسرت‌‌ها همواره یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های او در زمان تصدی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود، گفت: «نمی‌شود یک استان خارج از قواعد کشور عمل کند و یک استان جزیره جداگانه نیست.» اما مشهد تنها شهری نیست که امکان برگزاری کنسرت در آن وجود ندارد؛ به این فهرست می‌توان شهرهای دیگری را نیز افزود که برخی مقام‌های محلی مخالف آن هستند. بسیاری از شهرها همچنان با محرومیت همراه‌اند و تاکنون یا کنسرتی در آن‌ها برگزار نشده یا به شکل محدودی انجام شده است؛ از آن جمله‌ سیستان‌وبلوچستان و بسیاری از شهرهای جنوبی کشور است.

چالش دوم: مجوزها

یکی از مهم‌ترین چالش‌های هنرمندان در برگزاری کنسرت‌های موسیقی دریافت مجوزهای لازم از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. این مجوزها شامل شعر، ترانه، موسیقی و نیز استعلام تمامی هنرمندان و نوازندگان است. اما مراحل دریافت مجوز چسیت؟

گروه برگزارکننده ابتدا باید نام و مشخصات اعضای گروه، نام قطعات و شماره مجوز انتشار و مکان و زمان برگزاری کنسرت را به همراه نامه موافقت مدیریت سالن برگزاری به دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و اداره‌ اماکن نیروی انتظامی ارائه دهد؛ ضمن آن‌که برگزاری کنسرت در هر محلی امکان‌پذیر نیست و اگر جز تالارها و سالن‌‌های معمول کنسرت باشد باید مراحل جداگانه‌ای طی شود. در صورت اخذ مجوزهای لازم امکان برگزاری کنسرت وجود دارد.

با آن‌که دفتر موسیقی وزارت ارشاد تنها مرجع رسمی برای صدور مجوز است، در صورت برگزاری کنسرت در شهرستان‌های دیگر، باید تمامی این مراحل در اداره‌ ارشاد آن منطقه نیز طی شود؛ وگرنه بسیاری از برنامه‌ها امکان اجرا در شهرستان‌ها را پیدا نخواهند کرد. با این حال حتی دریافت مجوز نیز ضامن برگزاری کنسرت نیست و گاه فرمانداری، استانداری، نیروی انتظامی و برخی گروه‌ها نیز می‌توانند مانع اجرا شوند یا به‌اصطلاح آن را لغو کنند.

 تهدید یا فرصت؟‌

لغوها در چند سال اخیر به‌اندازه‌ای زیاد شده‌اند که در مطبوعات به‌عنوان «لغو زنجیره‌ای کنسرت‌ها» از آن یاد می‌شود. مسعود شعاری، آهنگساز پیشکسوت موسیقی ایران، در این باره می‌گوید: «آن‌چه در مسئله لغو کنسرت‌ها نادیده گرفته می‌شود این است که هنرمندان موسیقی نیز باید زندگی خود را تامین کنند و برگزاری کنسرت‌ها محلی برای درآمد آنان است؛ درحالی که لغوهای گسترده‌ این سال‌ها زندگی بسیاری از هنرمندان را مختل کرده است. کنسرت تنها راه کسب درآمد تعداد زیادی از اهالی موسیقی است و وقتی این امکان وجود نداشته باشد، هنرمند امکان خلق اثر جدید را نخواهد داشت.» این در حالی است که با وجود خانه‌ موسیقی، هنرمندان همچنان از حمایت‌های لازم برخوردار نیستند.

برای مثال، هنوز کسی نمی‌تواند با برهم‌زنندگان کنسرت‌ها مقابله کند. در شرایط طبیعی باید این گونه باشد که هنرمندی که مجوز ‌برگزاری یک برنامه را دارد بتواند آن را به دور از هر آسیبی اجرا کند؛ همان‌طور که قانون می‌گوید: «معمولا زمانی که کنسرت برگزار می‌شود و به دلایلی در آخرین لحظه لغو می‌شود برگزارکننده می‌تواند از طریق محاکم دادگستری، وزارت ارشاد یا نهادی که موجب برهم زدن کنسرت شود قانونی اقامه دعوا کند. وقتی کنسرتی در چهارچوب قانونی انجام می‌شود، لغو شدن آن‌ها خلاف قانون به حساب می‌آید.»

چالش سوم: سرمایه‌گذاری

یکی از مهم‌ترین چالش‌های اجرای کنسرت‌ هزینه‌های زیاد برگزاری برنامه‌های موسیقی است؛ هزینه‌هایی که در بسیاری موارد برای گروه‌های ناشناخته‌تر یا حتی استادان موسیقی‌ای که از حضور خوانندگان آشنا بهره نمی‌برند، برگشت‌ناپذیر است؛ در صورت استفاده از خوانندگان نامدار نیز بخش مهمی از درآمد به آن‌ها اختصاص پیدا خواهد کرد که گاه تا صد میلیون تومان نیز برای هر اجرا می‌رسد. اما این تنها هزینه‌ برگزاری کنسرت نیست و باید منابع مالی فراوان‌تری در اختیار داشته باشید تا هزینه‌ سالن را حتی قبل از آغاز بلیت‌فروشی پرداخت کنید:

  •  هزینه‌ اجاره‌ سالن برگزاری کنسرت
  •  نورپردازی
  •  هزینه‌ اماکن
  •  استفاده از اتاق‌های پشت صحنه
  •  هزینه‌ فیلمبرداری برنامه
  •  اجاره‌ L.E.D و دکور صحنه
  •  هزینه‌ اماکن و نیروی انتظامی
  •  هزینه‌ تبلیغات
  •  سهم سایت‌ها یا فروشگاه‌های فروش بلیت
  •  دستمزد خواننده
  •  دستمزد نوازنده‌ها، خواننده و عوامل پشت صحنه

در این میان نمی‌توان این مسئله را نادیده گرفت که قیمت بالای برگزاری کنسرت‌های موسیقی توانسته است بخشی از هزینه‌ها را تامین کند؛ گرچه قیمت بلیت‌ در ایران تابع هیچ قاعده یا قانون خاصی نیست و به نسبت هر سالن و همچنین هر خواننده قیمت‌های متغیری دارد و از ۲۵ هزار تومان تا ۲۰۰ هزار تومان متغیر است، در بسیاری از مواقع نمی‌تواند هزینه‌های برگزاری یک کنسرت را پوشش دهد. هرچند محمدحسین تفرشی اعتقاد دارد: «در بحث توجیه‌پذیری و مقرون‌به‌صرفه‌بودن چنین کاری باید بگویم که بله و باید بی‌شک این‌طور باشد. چه من و چه دوستان دیگر اگر بخواهیم بگوییم این کار انتفاعی ندارد که دیگر کنسرت برگزار نمی‌کنیم! طبیعتا کسی مجبور به انجام این کار نیست. برخی کارها با توجه به شرایط موجود و نیازها به جبر است و شخص ناچار است کاری را بپذیرد که به آن علاقه و از آن سود زیادی ندارد و صرفا جهت امرارمعاش آن را انجام می‌دهد.

کار موسیقی در وهله اول به عشق و علاقه بازمی‌گردد. از سوی دیگر، این کار به سرمایه‌گذاری سنگینی نیازمند است و به دلیل متغیرهایی که هر لحظه ممکن است در فضاهای گوناگون رخ بدهد، ریسک‌پذیری بسیار بالایی دارد و برخی مسائل قابل پیش‌بینی نیست. به‌عنوان مثال، از شرایط جوّی تا شرایط حاکم بر شهر می‌توانند به لغو یا جابه‌جایی یک کنسرت موسیقی منجر شوند. اما برگزاری کنسرت ابتدا به دلیل عشق و علاقه است و دوم به دلیل انتفاع مالی.

اگر به‌صورت سالم رخ بدهد، می‌تواند برای همه شاخه‌ها، اعم از تهیه‌کننده، خواننده، سالن و…، انتفاع مالی داشته باشد. این کار پروسه‌ای است که باید برایش مخاطب‌سنجی کرد و بهایی پرداخت. ضریبی وجود دارد که ما می‌توانیم پیش‌بینی کنیم یک برنامه، با توجه به سرمایه‌گذاری آن، چقدر می‌تواند بازدهی مالی داشته باشد. این را قاطعانه می‌گویم: همه دوستانی که در حوزه برگزاری کنسرت فعالیت می‌کنند اگر حرفه‌شان تهیه‌کنندگی کنسرت موسیقی باشد و تجربه کافی در این کار داشته باشند و سنجیده قدم بردارند، قطعا می‌توانند انتفاع مالی خوبی ببرند.»

چالش چهارم: زیرساخت‌ها

اگر از تمام موانع برگزاری کنسرت در ایران بگذرید، با محدودیتی جدید مواجه خواهید شد. در سه ماه از سال (ماه‌های رمضان، محرم و صفر) هیچ کنسرتی برگزار نمی‌شود و از طرف دیگر انواع گروه‌های سنتی، پاپ و تلفیقی نیز هر روز رو به افزایش است و امکان برگزاری کنسرت برای بسیاری از گروه‌های موسیقی، به دلیل محدودیت سالن، وجود ندارد. سالن «میلاد نمایشگاه بین‌المللی تهران»، «اریکه ایرانیان»، مرکز همایش‌های «برج میلاد تهران»، تالار وحدت، سالن رودکی،‌ ایوان شمس و تعدادی از سالن‌های فرهنگسراها و سالن وزارت کشور تنها سالن‌های برگزاری کنسرت در ایران هستند. در این میان گروه‌های موسیقی پاپ امکان برگزاری کنسرت در بسیاری از این سالن‌ها را ندارند؛ بنابراین با ترافیک شدید اجراها روبه‌رو هستیم و بسیاری از گروه‌ها، به دلیل نبود سالن، نمی‌توانند کنسرت برگزار کنند.

سازوکار اسپانسرینگ در ایران تا حدی با کشورهای دیگر فرق دارد؛ به‌ویژه در حوزه موسیقی، به خاطر محدودیت‌های موجود، این سازوکار بسیار متفاوت است و فضای برگزاری کنسرت‌ها در ایران و مخاطبانشان با محدودیت‌هایی همراه است و فرآیند مجوز گرفتن از وزارت ارشاد پروسه‌ای طولانی دارد.

 تهدید یا فرصت؟‌

بزرگ‌ترین سالن‌های موجود در ایران، برخلاف کشورهای دیگر، حداکثر دوهزار نفر ظرفیت دارند. حضور تعداد کمتر مخاطبان در کنسرت‌ها باعث می‌شود شرکت‌ها هم کمتر رغبت کنند اسپانسر کنســرت‌ها و برنامــه‌های گوناگون شوند. به دلیل ریسک بالای سرمایه‌‌گذاری در حوزه موسیقی و محدودیت‌هایش، اسپانسرهای این حوزه، برخلاف سینما یا رشته‌های ورزشی، چندان تمایلی به حضور در این بخش ندارند. با توجه به آن‌چه گفتیم، بزرگ‌ترین سالن کنسرت در ایران دو هزار نفر است و هیچ برنامه‌ موسیقایی از تلویزیون پخش نمی‌شود؛ در حالی که در کشورهای دیگر، کنسرت‌ها در زمین‌های ورزشی گاه با صدها هزار نفر مخاطب برگزار شده، علاوه بر پخش مستقیم، دی‌وی‌دی‌های آن نیز به شکل گسترده در تمام دنیا پخش می‌شود.

نواهای پرخرج

گفتاری درباره‌ قیمت بالای بلیت‌های کنسرت

حمیدرضا نوربخش – مدیر عامل خانه موسیقی: افزایش قیمت‌ بلیت کنسرت‌ها همواره یکی از چالش‌های مهمی است که مخاطبان موسیقی با آن روبه‌رو هستند؛ به‌خصوص این‌که بخش مهمی از کسانی که این برنامه‌ها را می‌بینند جوانان و دانشجویان کم‌درآمد اما علاقه‌مند به هنر موسیقی هستند که به خاطر قیمت بالای کنسرت‌های موسیقی نمی‌توانند از آن استفاده کنند.

گاهی دیده می‌شود قیمت یک بلیت کنسرت موسیقی به ۲۰۰ هزار تومان می‌رسد و همین مسئله باعث شده کنسرت به امری تجملی بدل شود و همه امکان استفاده از آن را نداشته باشند. از طرف دیگر شرایط به گونه‌ای است که نمی‌توان این قیمت‌ها را کاهش داد؛ برای مثال اجاره‌بهای سالن‌های کنسرت هر روز بیشتر می‌شود و این سالن‌ها هزینه‌هایی مانند پارکینگ، سیستم صوتی و نیروی انتظامی را نیز جداگانه محاسبه می‌کنند. از آن طرف دیگر هزینه‌های موجود هر روز بیشتر می‌شود. بسیاری گمان می‌کنند این پول‌ها به جیب هنرمندان می‌رود، البته ‌ای کاش این‌گونه بود، اما واقعیت این است که بخش زیادی از این پول‌ها صرف هزینه‌های تحمیلی می‌شود.

 
به نظر می‌رسد یکی از مهم‌ترین مشکلاتی که هم‌اکنون جامعه‌ موسیقی با آن روبه‌رو است این است که نه مسئولان و نه مخاطبان به حقوق اهالی موسیقی واقف نیستند؛ به همین خاطر است که مسائل مالی مربوط به اهالی موسیقی مدام از هر دو طرف نادیده گرفته می‌شود و در حالی که هزینه‌های برگزاری کنسرت‌های موسیقی هر روز بالا می‌رود عده‌ای بدون توجه به این مسئله آن را لغو می‌کنند و ضرر و زیان بسیاری به اهالی موسیقی وارد می‌کنند و حتی بسیاری از شرکت‌های برگزارکننده کنسرت در شهرستان‌ها را به ورشکستگی می‌کشانند. گاهی یک موسسه کم‌توان مالی تمام سرمایه خود را در چنین کاری می‌گذارد و با وجود اتفاقاتی از این دست، از هستی ساقط می‌شود. در هر استانی دبیر شورای فرهنگ، مدیر کل ارشاد است. وقتی برگه مجوز را به کسی می‌دهیم، یعنی این برگه با نظارت چند جا و حتی برنامه‌ریزی شرکتی که قرار است کنسرت برگزار کند به خواننده داده می‌شود.

عده‌ای از مردم هم با اشتیاق بلیت کنسرت می‌خرند، اما شب شروع اجرا، کنسرت را لغو می‌کنند؛ در این صورت تکلیف خسارت‌های پیش‌آمده چیست؟ این در حالی است که اگر خسارت معنوی لغو کنسرت‌ها جبران نمی‌شود، باید خسارت مادی آن پرداخته شود. بخش مهمی از جامعه‌ موسیقی و هنرمندانی که عمر خود را صرف این هنر کرده‌اند، از لحاظ معیشتی مشکلات متعددی دارند و نمی‌توانند حتی هزینه‌های معمول زندگی‌شان را جبران کنند. بخش مهمی از جمعیتی که عضو خانواده موسیقی هستند در شهرستان‌ها با کمترین امکانات زندگی می‌کنند. به نظر می‌رسد کسانی که اتفاقاتی از این دست را رقم می‌زنند به عمل خود آگاه نیستند.

از سوی دیگر، مخاطبان هم چوب لای این چرخ می‌گذارند. آنان با دانلود غیرقانونی، حقوق هنرمندانی را که به آنان بسیار علاقه‌مندند نادیده می‌گیرند. [برای درک این موضوع] هزینه‌ ضبط یک آلبوم موسیقی را ( که چند ۱۰میلیون تومان است) منهای وقت و سرمایه‌ معنوی‌ای کنید که یک هنرمند خرج کرده است. با این حال می‌بینید به‌راحتی ظرف چند دقیقه بعد از انتشار به‌صورت غیرقانونی منتشر می‌شود.

هنرمندی که چند سال از عمر خود را صرف تولید یک اثر کرده و هزینه‌های بسیاری نیز برای آن خرج کرده است، نیم‌ساعت بعد از انتشار اثرش، آن را در تمامی سایت‌ها و کانال‌ها مشاهده می‌کند. صداوسیما هم که قرار است رسانه‌ ملی ما باشد و متاسفانه عملکردش در موسیقی اصلا این احساس را به مخاطبانش نمی‌دهد، خود یکی از بزرگ‌ترین ناقضان حقوق مؤلف است. در این میان هنرمندان هم خود مقصرند؛ آنان نیز با سکوت‌شان به این مشکل افزوده‌اند. تنها استاد شجریان بود که سال‌ها قبل به پخش غیرقانونی آثارش از صداوسیما اعتراض کرد.

 تهدید یا فرصت؟‌

این مسئله نیاز به آموزش دارد. ما قبح دزدی را می‌دانیم، اما نمی‌دانیم دانلود یک اثر موسیقایی هم دزدی است و به همان اندازه قبیح است. جامعه‌ ما به آموزش نیاز دارد تا یاد بگیرد حقوق مؤلف را رعایت کند. در این صورت ما با تحولی اساسی در اقتصاد هنر روبه‌رو خواهیم شد که تاثیرش را بر موسیقی نیز خواهد گذاشت. هنرمند برای کار نیاز به انگیزه دارد و اگر بخش اقتصادی فعالیت‌های موسیقی تضمین شده باشد، تلاش خواهد کرد در زمینه‌ خلق اثر نیز کارهای باشکوهی ارائه دهد.

درست است که قانون کپی‌رایت در ایران وجود ندارد، اما در وضعیت کنونی هم می‌توان اقدامات مهم‌تری انجام داد؛ به‌خصوص که مردم ما نشان داده‌اند برای هنر و هنرمند ارزش قائل‌اند و اگر به این مسئله آگاه باشند که پروسه‌ تولید آلبوم چقدر دشوار است و اثر خلق‌شده سرمایه‌ مالی و معنوی هنرمند است، هرگز راضی نخواهند شد که با دانلود غیرقانونی سرمایه‌ او را از بین ببرند.

مسئله‌ رعایت‌نکردن قانون کپی‌رایت در این سال‌ها با معضلات جدیدی نیز روبه‌رو شده است؛ برای مثال، تلگرام خود معضل بزرگی است؛ کل آثار یک هنرمند را در کانال‌ها، اپلیکیشن و روبات‌ها می‌گذارند و پولی که مردم برای خرید حجم آن می‌دهند، در جیب شرکت‌های اینترنتی و مخابراتی می‌رود. همه‌ این‌ها سبب شده است هنرمندان انگیزه‌شان را از دست ‌بدهند و به کنج عزلت بروند.


منبع: برترینها

برای «آبانی‌»های سینمای ایران

ابان‌ماه مصادف با سالروز تولد هنرمندانی چون کمال تبریزی،سعید راد،چنگیز جلیلوند،فاطمه معتمدآریا،گلاب آدینه،فرامرز قریبیان و دو هنرمند درگذشته مرتضی احمدی و مازیار پرتو است. به بهانه‌ی آبان ماه و سالروز تولد برخی هنرمندان مروری برکارنامه‌ی هنری‌ آنان داریم:

کمال تبریزی متولد پنجم آبان ماه  ۱۳۳۸ در تهران است. او که امسال ۵۸ ساله می‌شود، در کارنامه کاری خود فعالیت در بخش‌های مختلفی چون کارگردانی فیلم‌های سینمایی و تلوزیونی، دستیاری کارگردان، مشاور کارگردانی، نویسندگی، مجری طرح، مدیر تولید، مدیر فیلمبرداری، تدوین، طراح صحنه و لباس و طراحی صحنه را تجربه کرده است.

 برای
از جمله فیلم‌های که او تاکنون کارگردانی آنها را بر عهده داشته می‌توان به امکان مینا(۱۳۹۴) ، طعم شیرین خیال (۱۳۹۳)،طبقه حساس (۱۳۹۲)، خیابان های آرام (۱۳۸۹)، دونده زمین (۱۳۸۹)،از رئیس جمهور پاداش نگیرید (۱۳۸۷)، همیشه پای یک زن در میان است (۱۳۸۶)، یک تکه نان (۱۳۸۳)، مارمولک (۱۳۸۲)، فرش باد (۱۳۸۱)، گاهی به آسمان نگاه کن (۱۳۸۱)، شیدا (۱۳۷۷)، مهر مادری (۱۳۷۶)، لیلی با من است (۱۳۷۴)، پایان کودکی (کودک قهرمان) (۱۳۷۲)، در مسلخ عشق (۱۳۶۹) و عبور (۱۳۶۷) اشاره کرد.

تبریزی برای ساخت فیلم‌های “مارمولک” و “مهرمادری” جوایزی را در جشنواره‌های خارجی از آن خود کرده است. همچنین برای فیلم‌های “مارمولک”، “گاهی به آسمان نگاه کن”، “فرش باد” و “لیلی با من است” جوایزی را در جشنواره‌های داخلی مثل جشنواره فیلم فجر، خانه سینما و انجمن نویسندگان و منتقدان دریافت کرده است.

از بین اثار او، فیلم سینمایی “خیابان‌های آرام” که در سال ۸۹ ساخته شده است هنوز در فهرست آثار توقیفی و بدون مجوز نمایش سینمای ایران باقی مانده‌ است و سریال تلوزیونی او به نام “سرزمین مادری” که در بهمن ماه ۱۳۹۲ روی آنتن رفت، پس از پخش چهار قسمت، با اعتراضات مردم بختیاری مواجه شد که در نهایت صداوسیما را به توقف پخش، مجاب کرد. قرار بود این سریال پس از اصلاحات انجام‌شده، از ۱۴ مهر ماه از شبکه سه سیما با نام جدید «سرزمین مادری» پخش شود اما همچنان پخش آن با دردسرهایی روبروست. این در حالی است که به تازگی و با حکم سیدعباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی کمال تبریزی به عنوان یکی از اعضای شورای پروانه نمایش آثار سینمایی معرفی شده است.

سعید راد بازیگر قدیمی سینما هم متولد ۴ آبان ۱۳۲۶ در تهران است. او که امسال ۷۰ ساله می‌شود، فعالیت‌های سینمایی خود را پیش از انقلاب اسلامی آغاز کرده و مدت زمان زیادی نیز خارج از ایران زندگی کرده است.

 برای
او در فیلم‌های سینمایی متعدد و مهمی در تاریخ سینمای ایران بازی کرده است که از جمله آنها می‌توان به امپراتور جهنم (۱۳۹۵)، عشق و جنون (۱۳۹۲)، چ (۱۳۹۱)، گیرنده (۱۳۹۰)، پروانگی (۱۳۸۹)، دوئل (۱۳۸۲)، عقاب‌ها (۱۳۶۳)، دادشاه (۱۳۶۲)، عبور از میدان مین (۱۳۶۲)، برزخی‌ها (۱۳۶۱)، خط قرمز (۱۳۶۰)، سفر سنگ (۱۳۵۶) اشاره کرد.

راد در دوران فعالیت هنری خود برنده دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای بازی در فیلم سینمایی “گیرنده” در سی‌امین جشنواره فیلم فجر شد. این بازیگر پیشکسوت با حضور در هفدهمین جشن حافظ که در واقع اولین سالی بود که در نبود علی معلم برگزار شد یادآور شد که ۲۰ سال قبل علی معلم را در جشنواره کن دیده و به او گفته بود «چرا به ایران نمی‌آیی؟ جایت خالی است.» من آمدم و حالا جای او خالی است. همچنین جمشید هاشم پور در یازدهمین جشن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران گفت که سعید راد او را تشویق کرده که در عرصه بازیگری بماند و پیش بینی کرده که در آینده او  یکی از مُهره‌های حساس سینمای ایران می‌شود.


دیگر هنرمند متولد آبان نیز؛ چنگیز جلیلوند است که ۶ آبان ۱۳۱۹  تاریخ تولد اوست.

برای  
او فعالیت هنری خود را پیش از انقلاب اسلامی و با تئاتر آغاز کرده است، جلیلوند که بیشتر به عنوان دوبلور شناخته می‌شود در فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلوزیونی به عنوان بازیگر حضور داشته است. جلیلوند از پیشکسوتان عرصه دوبله تاکنون به جای بازیگران مشهور خارجی و داخلی بسیاری گویندگی کرده‌است که از جمله آنها می‌توان به گویندگی به جای نقش بهروز وثوقی در فیلم “کندو”، محمدعلی فردین در فیلم‌ “گنج قارون”، ایرج قادری در فیلم “قفس”، حامد بهداد در فیلم “جرم ” ساخته مسعود کیمیایی در بین بازیگران ایرانی و همچنین گویندگی به جای شخصیت هایی مثل پل نیومن، مارلون براندو، ریچارد برتن، بروس ویلیس، اد هریس، سلمان خان، شرلوک هولمز، جیم کری، سیلوستر استالونه، مل گیبسون، دنزل واشینگتون، رابرت دنیرو، سلمان خان، آمیتا باچان را در کارنامه کاری خود دارد.

چنگیز جلیلوند که سابقه‌ی دوبله‌ فیلم‌های هندی از جمله «شعله» را دارد و نقش«دلمندرا» را دوبله کرده، مدیریت دوبلاژ  فیلم سینمایی “بمبئی” محمد قربان پور که در هند فیلمبرداری شد را بر عهده داشت. او در کنار حرفه اصلی خودش  در فیلم های سینمایی چون ترمینال غرب (۱۳۹۵)، این سیب هم برای تو (۱۳۹۳)، قلاده‌های طلا، قصه عشق پدرم (۱۳۹۱)، فیتیله و ماه پیشونی (۱۳۹۰)، بندرگاه عشق (۱۳۴۶)، دختر همسایه (۱۳۴۰) هم بازی کرده است. این هنرمند که امسال ۷۷ ساله می‌شود در گفتگویی درباره علت روی آوردنش به هنر گفته بود که از کودکی به صحبت کردن در جمع علاقه مند بوده و متوجه شده که از طریق هنر می‌تواند از استعداد و صدایش استفاده کند.


فاطمه(سیمین) معتمدآریا از هنرمندان و بازیگران سینمای ایران در هفتم آبان ماه ۱۳۴۰ به دنیا آمده است. او که امسال ۵۶ ساله می‌شود در حوزه‌های مختلفی چون بازیگری در فیلم‌های سینمایی، مجموعه‌های تلوزیونی، تئاترها و کارهای عروسکی فعالیت داشته است.

 برای
او اولین زن عضو هیئت مدیره خانه سینما به حساب می‌آید و از نقش آفرینی‌های محبوب معتمدآریا باید به بازی‌هایش در کنار ایرج طهماسب و حمید جبلی در چندین فیلم از جمله «کلاه قرمزی و پسرخاله»، «کلاه قرمزی و سروناز»، «دختر شیرینی فروش»، «یکی بود و یکی نبود» و «زیر درخت هلو» اشاره کرد که به یکی از موفق‌ترین گروه‌های هنری در سینمای ایران تبدیل شده‌اند.

معتمد آریا از جمله بازیگرانی است که در جشنواره‌های مختلف ایرانی و خارجی شرکت کرده و توانسته موفقیت‌هایی را کسب کند. ازجمله آن می‌توان به دریافت جایزه هانری لانگ لوا در بخش بهترین بازیگر زن از جشنواره فیلم ونسن (۱۳۹۰)، برنده تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول زن از جشن خانه سینما و جایزه بهترین بازیگر زن از جشنواره فیلم مونترال برای فیلم “اینجا بدون من” (۱۳۹۰)، جایزه ۳۰ سال فعالیت در سینما از جشن منتقدین ونویسندگان ایران (۱۳۸۷)، برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن برای فیلم «هنرپیشه» (۱۳۷۱)، برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای فیلم «مسافران» (۱۳۷۰) اشاره کرد او علاوه بر این‌ها در جشنواره‌های مختلفی نامزد دریافت جایزه نیز شده است.

آباجان (۱۳۹۵)،برف سرخ (۱۳۹۵)، در سکوت (۱۳۹۴)، نبات (محصول ۲۰۱۴ میلادی- جمهوری آذربایجان)، یحیی سکوت نکرد (۱۳۹۳)، بهمن (۱۳۹۲)، قصه‌ها (۱۳۹۰)، اینجا بدون من (۱۳۸۹)، پریناز (۱۳۸۹)، می زاک (۱۳۸۷)، شیرین (۱۳۸۶)، نیلوفر (۱۳۸۶)، خواب زمستانی (۱۳۸۶)، صد سال به این سال‌ها (۱۳۸۶)، خواب لیلا (۱۳۸۵)، تقاطع (۱۳۸۴)، زیر درخت هلو (۱۳۸۴)، کارگران مشغول کارند (۱۳۸۴)، یک بوس کوچولو (۱۳۸۳) ، آبادان (۱۳۸۱)، به من نگاه کن (۱۳۸۱)، کلاه قرمزی و سروناز (۱۳۸۱)، دختر شیرینی فروش (۱۳۸۰)، مرد عوضی (۱۳۷۷)، روسری آبی (۱۳۷۳)، کلاه قرمزی و پسرخاله (۱۳۷۳)، ناصرالدین شاه آکتور سینما (۱۳۷۰) از جمله فیلم‌هایی ست که معتمدآریا به ایفای نقش پرداخته است.


اما آبان ماه سالروز تولد زنده‌یاد مرتضی احمدی بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون، خواننده، ضربی‌خوان، تهران‌شناس، محقق، نویسنده و دوبلور ایرانی هم هست.

 برای
این هنرمند در دهم آبان ۱۳۰۳ متولد شد و در ۳۰ آذر ۱۳۹۳ در سن ۹۰ سالگی درگذشت.

احمدی فعالیت های خود را در عرصه هنری با پیش‌پرده‌خوانی شروع کرده و به طور رسمی از سال ۱۳۲۱ کارش را آغاز کرده است. سپس وارد تئاتر شده و بعد از آن هم بلافاصله به رادیو آمده و تا سال ۱۳۵۸ در رادیو ماندگار شد. او در فیلم‌های سینمایی و تلوزیونی متعددی هم نقش آفرینی کرده و از جمله آنها همکاری با علی حاتمی در کارهایی مثل «سلطان صاحبقران»، «بابا شمل» و «حسن کچل» است.

این هنرمند پیشکسوت در سال ۱۳۳۲ برای اولین بار در سینما فیلمی با عنوان «ماجراهای زندگی» به کارگردانی نصرالله محتشم را بازی کرد و از جمله دیگر فیلم‌های او می‌توان به «کلاه قرمزی و پسرخاله»، «شیرین و فرهاد»، «بابا شمل»، «قلندر»، «خانه خراب»، «معما»، «در انتظار شیطان» اشاره کرد. آخرین فعالیت سینمایی او بازی در فیلم “ستاره ها” ساخته فریدون جیرانی بود. از مرتضی احمدی تا کنون چند کتاب نیز به چاپ رسیده است.


گلاب آدینه بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون هم متولد ۲۲ آبان ۱۳۳۲ است. این هنرمند فعالیت هنری خود را از تئاتر و در سال ۱۳۵۴ با گروه تئاتر دانشجویی «پیاده» به سرپرستی مهدی هاشمی و داریوش فرهنگ آغاز کرده است. بازی و منشی گری صحنه فیلم نیمه بلند “رسول پسر ابوالقاسم” در سال ۱۳۶۰ به کارگردانی داریوش فرهنگ از اولین تجربیات سینمایی اوست.

 برای
از جمله فیلم‌هایی که او تاکنون در آنها نقش‌آفرینی کرده است می‌توان به آرامش در میان مردگان (۱۳۸۴)، وقتی همه خواب بودند(۱۳۸۴)، یک تکه نان (۱۳۸۳)، مهمان مامان(۱۳۸۲)، عروس افغان(۱۳۸۲)،  زندان زنان(۱۳۸۱)، زیر پوست شهر(۱۳۷۸)، بال‌های سپید(۱۳۷۷)، بانوی اردیبهشت(۱۳۷۶)، فصل پنجم(۱۳۷۵)، معجزه خنده( ۱۳۷۵)، روسری آبی(۱۳۷۳)، بهترین بابای دنیا(۱۳۷۱)، شکار خاموش (۱۳۶۸)، زرد قناری(۱۳۶۷)، سلطان و شبان(۱۳۶۱)، رسول پسر ابوالقاسم(۱۳۵۹)، چوپانان کویر(۱۳۵۹) اشاره کرد.

این هنرمند در سال ۱۳۶۷ به همراه همسرش مهدی هاشمی در فیلم “زرد قناری” به ایفای نقش پرداخت و برای بازی در این فیلم کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن در جشنواره فجر شد.

او پس از بازی در فیلم‌های “شکار خاموش” و “بهترین بابای دنیا” برای بازی در فیلم سینمایی “روسری آبی” برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن در دوره سیزدهم جشنواره فیلم فجر شد. در سال ۱۳۸۲ با بازی در فیلم سینمایی “مهمان مامان” کاندید بهترین بازیگر نقش اول زن دوره بیست و دومین جشنواره فیلم فجر و هشتمین جشن خانه سینما و برای بازی در فیلم سینمایی “دیگو مارادونا هستم” کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن شد.

گلاب آدینه موفق شد برای بازی در فیلم “آبجی” جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره بین‌المللی فیلم پکن را به خود اختصاص دهد. گفته می‌شود گلاب آدینه در فیلمی به نام «دوباره زندگی» به کارگردانی رضا فهیمی با ایفای نقشی متفاوت در کنار شمس لنگرودی حضور دارد و اولین نمایش این فیلم سینمایی در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر خواهد بود. او در تئاتر هم چند نمایشنامه از بهرام بیضایی از جمله “مرگ یزدگرد” و “سلطان مار” روی صحنه برده است. و اخیرا نیز با حضور در نمایش «شیرهای خان بابا سلطنه» افشین هاشمی در نقش سیاه به روی صحنه رفت.


مازیار پرتو متولد ۲۲ آبان ۱۳۱۱ فعالیت‌اش را در سینما با فیلم‌برداری فیلم کوتاه «شقایق سوزان» آغاز کرد. این هنرمند که در سال‌های آخر عمرش در آمریکا به سر می‌بُرد، در دوم بهمن ماه ۱۳۹۲ درگذشت.

 برای
او  فرزند علی پرتو متخلص به شین پرتو (نویسنده و محقق ادبی) و دایی ویشکا آسایش (بازیگر سینما) است. مازیار پرتو دارای مدرک تحصیلی دیپلم هنرستان صنعتی تهران بود و با گذراندن دوره فیلمبرداری دانشگاه سیراکیوز تهران در وزارت فرهنگ و هنر به عنوان فیلمبردار فیلم‌های گزارشی، خبری و مستند، استخدام شد.

حرفه‌ی اصلی این هنرمند فیلمبرداری بود اما در تعدادی فیلم‌ سینمایی هم بازی کرده و به عنوان تدوینگر نیز همکاری داشته است. از فیلم‌هایی که او فیلم‌برداری آن ها را انجام داده می‌توان به «قیصر»، «طوقی»، «باباشمل»، «برزخی‌ها»، «جعفرخان از فرنگ برگشته»، «روز واقعه»، «کفش‌های میرزانوروز»، «سفر جادویی»، «آدم‌برفی»، «اصحاب کهف» اشاره کرد.

مجموعه‌های تلویزیونی نظیر «امام علی (ع)» و «هزاردستان»، «مردان آنجلس» از جمله دیگر آثاری است که او آن‌ها را ثبت کرده است. مازیار پرتو چند سال قبل در آخرین روزهای حضورش در ایران، مقابل دوربین مستند «قیصر ۴۰ سال بعد»، ساخته مسعود نجفی رفت و درباره فیلم «قیصر» و خاطراتش سخن گفت.


از دیگر هنرمندان متولدین آبان ماه باید از فرامرز قریبیان نام برد که در آبان ماه سال ۱۳۲۰ به دنیا آمد.

 برای
او به عنوان کارگردان، بازیگر، تهیه کننده، سرمایه گذار و حتی طراح صحنه و لباس فعالیت داشت و فعالیت سینمایی‌اش را با دستیاری کارگردان و ایفای نقش کوتاهی در فیلم «بیگانه بیا» ساخته مسعود کیمیایی آغاز کرده است. فرامرز قریبیان دارای تحصیلات ناتمام در رشته بازیگری مدرسه «ویرژوال آرت» آمریکا است و پدر سام قریبیان (بازیگر) است. این هنرمند در کارنامه کاری خود بارها جلو دوربین مسود کیمیایی رفته و در فیلم هایی که او ساخته به ایفای نقش پرداخته است. قریبیان در کارنامه کاری خود کارگردانی چهار فیلم سینمایی را تجربه کرده است. او در سال ۱۳۶۵ اولین تجربه کارگردانی خود را با ساخت فیلم “جدال در تاسوکی” و سپس دومین فیلم خود را در سال ۱۳۷۴ به نام “قانون” که در ژانر پلیسی بود کارگردانی کرد. قریبیان سیزده سال پس از کارگردانی آخرین فیلم‌اش به نام “چشم هایش”، فیلم “گناهکاران” را به نویسندگی پسرش سام قریبیان کارگردانی کرد.

فرامرز قریبیان بیشتر از آنکه کارگردان باشد، بازیگر است و در بیش از ۶۰ فیلم بازی کرده است. حضورش در فیلم “گوزن‌ها” به نویسندگی و کارگردانی مسعود کیمیایی و بازی بهروز وثوقی از معروف ترین کارهای اوست. او در دهه شصت در فیلم‌های بسیاری بازی کرد و موفق شد از جشنواره ششم فیلم فجر جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای بازی در فیلم “ترن” دریافت کند.

در اوایل دهه هفتاد و پس از ۱۵ سال بار دیگر در فیلم “ردپای گرگ” مسعود کیمیایی بازی کرد که از جمله فیلم‌های ماندگار سینمای ایران است. این هنرمند در جشنواره یازدهم فیلم فجر بخاطر بازی در فیلم “بندر مه آلود”  جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را دریافت کرد. فرامرز قریبیان سومین سیمرغ بلورین را در جشنواره هجدهم فیلم فجر برای بازی در “مرد بارانی” بدست آورد سپس در سال ۱۳۸۴ در فیلم “رویای خیس” ساخته پوران درخشنده به ایفای نقش پرداخت و در سال ۱۳۸۵ بار دیگر در فیلمی از مسعود کیمیایی به نام “رئیس” بازی کرد. وی در سال ۱۳۸۹ با حضور در نقشی متفاوت در فیلم “آلزایمر” دیپلم افتخار جشنواره فیلم فجر را به خود اختصاص داد.

این هنرمند علاوه بر آنکه در جشنواره‌های داخلی بارها مورد تقدیر قرار گرفته است در جشنواره‌های خارجی هم موفقیت‌هایی را کسب کرده که می‌توان به چند مورد از آنها اشاره کرد؛ برای بازی در فیلم “رقص در غبار” جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را از جشنواره فیلم آسیا پاسیفیک و جایزه گرگ نقره‌ای جشنواره بین‌المللی فیلم مسکو ۲۰۰۳ را به دست آورد و همچنین برای ایفای نقش در “شهر زیبا” ساخته اصغر فرهادی جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره بین‌المللی فیلم هند ۲۰۰۴ را از آن خود کرد.  او توانست جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره سپنتا سانفرانسیسکو به خاطر بازی در فیلم “گناهکاران” را در سال ۲۰۱۴ به دست آورد.


منبع: برترینها

اعطای ۵ جایزه اسکار در مراسمی بی‌حاشیه

در مراسمی به پنج سینماگر مجسمه اسکار افتخاری اعطاء شد.

نهمین دوره جوایز سالانه «گاورنر» در مراسمی بی‌حاشیه در لس‌انجلس برگزار شد و به پنج سینماگر مجسمه اسکار افتخاری اعطاء شد.

به گزارش ایسنا به نقل از هالیوود ریپورتر، در این مراسم «آنیس واردا» مادر موج نوی سینمای فرانسه، «دونالد ساترلند» بازیگر باسابقه مجموعه فیلم «بازی بقا»، «غرور و تعصب»، «زمانی برای کشتن»، «شغل ایتالیایی» و «کوهستان سرد»،‌ «چارلز برنت» فیلمساز آفریقایی ـ آمریکایی و «اوون رویزمن» تصویربردار آثاری چون «‌جن‌گیر» و «ارتباط فرانسوی» با دریافت جایزه اسکار افتخاری مورد تقدیر قرار گرفتند و «الخاندرو گونزالز ایناریتو» کارگردان مطرح مکزیکی نیز یک جایزه اسکار ویژه به پاس ساخت فیلم واقعیت مجازی «گوشت وشن» به عنوان تجربه‌ای بصری قدرتمند دریافت کرد.

در حالی که این روزها هالیوود به شدت درگیر ماجرای سوء استفاده‌های جنسی علیه زنان است و هیات مدیره آکادمی اسکار چندی پیش با تشکیل جلسه اضطراری رای بر اخراج «هاروی واینستین» تهیه‌کننده هالیوودی داد و از همه اعضای آکادمی خواست تا استانداردهای اخلاقی را رعایت کنند اما در مراسم اسکار افتخاری که در سالن «Ray Dolby Ballroom» برگزار شد، «جان بالی» رئیس جدید آکادمی، اعطاء کنندگان و دریافت‌کنندگان جوایز ترجیح دادند به جای اشاره مستقیم به این مساله روز هالیوود بیشتر به دستاوردهای هنری تاکید کنند.

تنها قبل از این که «آنیس واردا» برای دریافت جایزه اسکار افتخاری خود به روی سن برود به عنوان یک فیلمساز پیشگام مورد تحسین «آنجلیناجولی» و «جسیکا چستین» قرار گرفت و «آنجلینا جولی» گفت: «فیلمساز زن» عنوانی است که احتمالا «واردا» با آن موافق نیست و او در درجه اول یک هنرمند است. ما باید از هنرمندانی چون «واردا» قدرت بگیریم. زنانی که پیشگام بودند و اولین قدم‌ها را برداشتند و راه را به همه ما نشان دادند.

پیش از این هنرمندانی چون «جکی چان»، «اسپایک لی»، «دبی رینولدز»، «استیو مارتین»، «ژان لوک گدار» و «لورن باکال» موفق به کسب جایزه اسکار افتخاری شده‌اند.


منبع: عصرایران

برنامه تعطیلی سینماها اعلام شد

سخنگوی شورای صنفی نمایش برنامه تعطیلی سینماهای کشور را اعلام کرد.

غلامرضا فرجی سخنگوی شورای صنفی نمایش در گفتگو با مهر با اشاره به جلسه امروز دوشنبه ۲۲ آبان ماه این شورا گفت: فیلم های سینمایی روی پرده همچنان به اکران خود در سینماها ادامه می دهند و هیچ فیلم جدیدی در این هفته روی پرده نمی رود.

وی با اشاره به فرارسیدن ایام سوگواری رحلت حضرت رسول اکرم (ص)، شهادت امام حسن مجتبی (ع) و شهادت امام رضا (ع) بیان کرد: به مناسب فرا رسیدن ایام سوگواری، سینماهای سراسر کشور از ساعت ۱۷ پنجشنبه ۲۵ آبان ماه، جمعه ۲۶ آبان ماه به صورت کامل، شنبه ۲۷ آبان ماه از ساعت ۱۷ و یکشنبه ۲۸ آبان ماه به صورت کامل تعطیل است.

سخنگوی شورای صنفی نمایش در پایان حادثه تلخ وقوع زلزله در غرب کشور را به عموم هموطنان کشور تسلیت گفت.


منبع: عصرایران

١٠٠ هنرمند تأثیر‌گذار ٢٠١٧ را بشناسید

هنرمندان و کیوریتورها همچنان در فهرست قدرتمندترین‌ها در جهان هنر حضور پررنگی دارند.

روزنامه شرق: مجله هنری ArtReview هر سال یک فهرست صدنفره از تأثیرگذارترین افراد در جهان هنر را منتشر می‌کند. این فهرست معمولا شماری از مهم‌ترین هنرمندان، کیوریتورها، دلال‌های هنر، گالری‌داران و حتی اندیشمندان و فیلسوف‌ها را دربر دارد.

روز جمعه برای شانزدهمین سال این فهرست منتشر شد؛ فهرستی که ٢٠ نفر از درون جهان هنر آن را تنظیم می‌کنند و هویتشان پنهان باقی می‌ماند تا افراد سودجو و تشنه قدرت سربه‌سر آنها نگذارند.چه چیز در جهان هنر قدرت به ارمغان می‌آورد؟ مسئله این نیست که داوران کار این افراد را دوست داشته باشند یا نه. از داوران خواسته می‌شود سلیقه‌های شخصی‌شان را کنار بگذارند و مرزهای سیاسی و نژادی را در نظر نگیرند. اندازه جهان هنر و عملکرد آن در هر منطقه جغرافیایی متفاوت است، بنابراین یک گروه دیگر از داوران کار گروه نخست را کنترل می‌کند تا مطمئن شود که فاکتورها میان قاره‌ها به درستی ارزیابی شده‌اند.

هنرمندان و کیوریتورها همچنان در فهرست قدرتمندترین‌ها در جهان هنر حضور پررنگی دارند. هیتو استیرل از جایگاه هفتم به جایگاه نخست صعود کرد و جای مدیر هنری گالری سرپنتین هانس اوریخ اُبریست را گرفت و او را به مقام ششم فرستاد. پیر هوگهه هنرمند ٢٢ گام بالا آمد و در جایگاه دوم نشست.آدام سیمکزیک کیوریتور مانند سال گذشته در میان ١٠ نفر نخست در جایگاه چهارم باقی ماند، درحالی که در دبیری داکومنتا حواشی بسیاری بر سر سوءمدیریت مالی به وجود آورد.بی‌شک فهرست صد نفر قدرتمند جهان هنر ArtReview به‌شدت سلیقه‌ای است. قدرت نزد افراد گوناگون تعریف‌های گوناگون و در مکان‌های مختلف شکل‌های متفاوتی دارد. این فهرست در گذر زمان تغییر چندانی نداشته است اما در هر حال استاندارد مهمی را مشخص می‌کند که نشان می‌دهد متخصصان هنر چه افرادی را قدرتمند می‌دانند. در اینجا این فهرست صدنفری از دیدگاه نژاد، جنسیت، زادگاه و شغل شکافته و فهرست امسال با سال گذشته و با نخستین فهرست منتشرشده در سال ٢٠٠٢ مقایسه شده است. اگر فکر می‌کنید هنوز هم سفیدپوستان و مردان فضای زیادی را در این فهرست گرفته‌‌اند، خواهید دید که نسبت به ١۵ سال گذشته اوضاع بهتر شده است.

جنسیت

نخستین بار نیست که یک زن جایگاه نخست را در این فهرست از آن خود می‌کند. در سال ٢٠١۵ مانوئلا و ایوان ویرت، زوج گالری‌داری که گالری Hauser & Writh را اداره می‌کردند، با هم در جایگاه نخست نشستند. امسال بئتریکس راف که با جنجال بسیار چند ماه پیش از موزه استدلیک بیرون آمد، به جایگاه ٢٩ نزول کرد. اندیشمندانِ پیشروی فمینیست نیز در لیست هستند: دونا هاراوی که به نوشته ١٩٨۴ با عنوان «بیانیه سایبورگ» مشهور است، در جایگاه سوم نشسته درحالی که فیلسوف و نظریه‌پرداز جنسیت، جودیت باتلر و کریس کروس فیلم‌ساز (که هر دو تازه به این فهرست راه یافته‌اند) در جایگاه ۴٨ و ٧٧ قرار گرفته‌اند. در جایگاه ١۶ ماریا بالشاو قرار دارد که امسال جایگزین نیکولاس سروتا، مدیر موزه Tate لندن شد. اما به طور کلی این فهرست را ۶٢ درصد مردان و ٣٨ درصد زنان تشکیل می‌دهند. با وجود اینکه نسبت تقسیم قدرت میان زنان و مردان در جهان هنر هنوز با برابری فاصله بسیاری دارد اما این آمار نشان می‌دهد که نسبت‌به سال‌های گذشته پیشرفت چشمگیری داشته است. سال گذشته ۶٨ درصد فهرست را مردان تشکیل می‌دادند و در سال ٢٠٠٢ که دلال معروف چارلز ساچی نفر نخست فهرست بود، نسبت مردان به زنان ٨٣ درصد به ١٧ درصد بود.

نژاد

قدرتمندترین افراد جهان هنر همچنان بیشتر سفیدپوست هستند اما در اینجا هم داستان دارد به آرامی تغییر می‌کند. امسال از فهرست صد نفر قدرتمندترین‌های جهان هنر ۶٠ درصد سفیدپوست‌اند در‌حالی‌که در سال گذشته این نسبت ٧٠ درصد بود. اگر به سال ٢٠٠٢ بنگریم ٨٧ درصد سفیدپوست بوده‌‌اند که تغییر شگفت‌آوری است. این تغییر تا اندازه‌ای مدیون تلاش‌های همین قدرتمندان جهان هنر است که کوشش کرده‌‌اند جهان هنر را از نظر نژادی گوناگون‌تر کنند. تلما گلدن قدرتمندترین آمریکایی سیاه‌پوست است که در این فهرست حضور دارد و در جایگاه هشتم نشسته است. او که مدیر Studio Museum در نیویورک است و شانس بالایی برای مدیریت موزه متروپولیتن دارد، در حرفه خود تأثیرگذاری موزه‌اش را دوچندان کرده و محلی برای فعالیت افراد متفاوت و گوناگون فراهم کرده است.

زادگاه

درست مانند سال گذشته افراد بالادست جهان هنر بیشتر اروپایی هستند که بیش از ۴٠ درصد آنها در اروپا زاده شده‌‌اند. اما در اینجا نیز آثاری از تغییر دیده می‌شود. سال گذشته نیمی از افراد فهرست اروپایی و در سال ٢٠٠٢ حدود ۵۶ درصد آنها در اروپا زاده شده بودند. حضور آمریکای شمالی در این سال‌ها متغیر بوده است؛ ٢٧ درصد امسال، ٢٢ درصد سال گذشته و ٣١ درصد در سال ٢٠٠٢. مانند سال گذشته در میان ١٠ نفر نخست دو آمریکایی حضور دارند اما نام‌هایشان تغییر کرده است: لاری گاگوسیان و آدام وینبرگ مدیر موزه Whitney جای خود را به گلدن و هاراوی داده‌اند. در مقایسه با سال ٢٠٠٢ شهروندان خاور دور حضور پررنگ‌تری داشته‌‌اند و از سه درصد در سال ٢٠٠٢ به ١٨ درصد رسیده‌اند. اما افراد زاده خاورمیانه و آفریقا هنوز هم حضور بسیار کمی دارند و از فهرست صد قدرتمند جهان هنر تنها سه درصد را به خود اختصاص داده‌‌اند که نسبت به جمعیت این دو منطقه رقم بسیار اندکی است. در میان آنها از خاورمیانه، والید راد، هنرمند لبنانی در جایگاه ٨۶ و شیخ حور القاسیمی، مدیر بنیاد هنر شهر شارجه در جایگاه ۴١ است.

موقعیت شغلی

هنگامی که به این فهرست می‌نگریم، یک شاخص نسبت به سال‌های گذشته تغییر چندانی نداشته است. شمار افرادی که در بازار هنر درگیرند مانند دلال‌های هنری و گالری‌داران حدود ٣٠ درصد از فهرست است. تنها یک هنرمند آن هم در سال ٢٠٠٢ به ١٠ نفر نخست این فهرست راه یافت (گرهارد ریشتر در جایگاه چهار) اما امسال اوضاع بهتر است و دو هنرمند به بالای فهرست راه یافته‌اند. به طور کلی شمار هنرمندان در این لیست افزایش داشته است و از ١٧ درصد در سال ٢٠٠٢ به ٢١ درصد در ٢٠١٧ رسیده است.


منبع: عصرایران

۶ روزنامه زلزله را حس کردند

نگاهی به روزنامه‌های صبح امروز (دوشنبه، ۲۲ آبان‌ ماه) حاکی از این است که شش روزنامه توانسته‌اند در صفحه یک خود به انتشار خبر زلزله شامگاه گذشته بپردازند.

به رغم وقوع زلزله ۷.۲ ریشتری استان کرمانشاه در آخرین ساعات شامگاه گذشته، شش روزنامه توانستند خود را به این فاجعه برسانند.

به گزارش ایسنا، تاکنون ۲۰۷ جسد توسط پزشکی قانونی استان کرمانشاه معاینه و برای آنان جواز دفن صادر شده است. تیم‌های پزشکی قانونی در شهرستان‌های استان کرمانشاه مستقر و در حال معاینه اجساد هستند که تا این لحظه تعداد این اجساد به ۲۰۷ تن رسیده است. وزارت بهداشت هم آخرین آمار مصدومان تا این لحظه را ۲۵۰۴ نفر اعلام کرده است.

اما نگاهی به روزنامه‌های صبح امروز (دوشنبه، ۲۲ آبان‌ ماه) حاکی از این است که شش روزنامه توانسته‌اند در صفحه یک خود به انتشار خبر زلزله شامگاه گذشته بپردازند.

روزنامه‌های همشهری، شرق، شهروند، کیهان، آرمان امروز و اعتماد با عناوین مختلف از وقوع زلزله‌ای شدید در منطقه خاورمیانه خبر داده‌اند.

روزنامه «همشهری» عنوان «زلزله خاورمیانه را لرزاند» را برای تیتر یک امروز خود انتخاب کرده است. این روزنامه در صفحه حوادث نیز با ارائه اطلاعاتی درباره‌ی زمان وقوع زلزله و همچنین شدت آن تلاش کرده است تا مخاطبانش را در جریان این خبر قرار دهد.

روزنامه «شرق» تیتر یک «زلزله عراق، ایران را لرزاند» را برای این خبر انتخاب کرده است و جزییاتی از زلزله شدید شمال عراق و استان‌های غربی و مرکزی ایران به مخاطبش ارائه داده است.

روزنامه «شهروند» در چاپ دوم با انتشار خبری با تیتر یک «خاورمیانه روی خط زلزله» به ارائه این خبر پرداخته است؛ این روزنامه اعلام کرده است که زمین‌لرزه‌ای کم‌سابقه بخش بزرگی از خاورمیانه و قسمت‌هایی از اروپای شرقی را لرزاند. در ادامه این خبر جزئیات زلزله شامگاه گذشته و همچنین روند نجات زلزله‌زدگان ارائه شده است.

«کیهان» که دو روز توقیف بود، صبح امروز را با ارائه خبری درباره زلزله آغاز کرد. در بالای سمت راست صفحه این روزنامه خبری درباره این فاجعه منتشر شده است و تیتر «زلزله ۷.۲ ریشتری در شمال عراق و چند استان کشور» برای این خبر انتخاب شده است.

تیتر یک «کیهان» به چرایی توقیف این روزنامه و توضیحات مدیرمسؤول آن اختصاص دارد که با عنوان «انتقام کور از روشنگری‌های کیهان» با فونت قرمز روی صفحه اول دیده می‌شود.

«آرمان امروز» هم از جمله روزنامه‌هایی است که توانست به خبر زلزله برسد. این روزنامه تیتر «۱۵ استان ایران لرزید» را برای این خبر انتخاب کرده و به جزئیات زلزله در کرمانشاه پرداخته است.

«اعتماد» هم به خبر زلزله رسید. این روزنامه اعلام کرده است که تا ساعت ۲۳ دیشب دو نفر در قصر شیرین جان باختند. «لرزش بزرگ» تیتر روزنامه اعتماد برای خبر آخر/زلزله در مرز بوده است. تیتر یک اعتماد به گفت‌وگو با محمد دادکان و صحبت‌های وی از دوران مدیریتش اختصاص دارد که با عنوان «پشت پرده ورزش سیاسی» دیده می‌شود.


منبع: عصرایران