با این منطق، موگرینی هم نباید بیاید

مرجان یگانه پرست
روزنامه بهار
حضور بازیگران خارجی در پروژه‌های سینمایی و  مشارکت در تولید، موضوع جدیدی در سینمای ایران نیست و این مشارکت‌ها کمابیش اتفاق افتاده‌اند اما در شرایطی که بسیاری از فیلم‌های ایرانی در خارج از ایران و با قوانین حاکم بر آن کشورها در حال ساخت هستند، حضور یک بازیگر ترکیه‌ای در یک پروژه سینمایی، آن هم به دلیل شناخته شده بودنش از طریق ماهواره مسئله دار شده است. نورگل یشیلچای، بازیگری موفق و چهره در کشور ترکیه است و بسیاری از سریال‌های او در دیگر کشورهای همسایه مورد استقبال بوده است.درباره انتخاب این بازیگر و حواشی حضور او در فیلم «جن زیبا» به کارگردانی بایرام فضلی با تهیه کننده آن مهرداد فرید گفت‌وگو کرده‌ایم.
***
*پروژه اخیر از همان ابتدا با سروصدا همراه بود و حالا هم حاشیه دار شده است.این حواشی در روند کار تاثیری نداشته و کار خوب پیش رفته است؟
این پروژه به روزهای پایانی تصویربرداری نزدیک می‌شود و مراحل فنی آن هم به تازگی آغاز شده است.به عنوان تهیه کننده کار بیشتر ترجیح می‌دادم که پروژه چراغ خاموش پیش برود.حواشی‌ای که برای این پروژه ایجاد شده است، پیش‌بینی نشده بود زیرا پیش از حضور این بازیگر در فیلم، مراحل قانونی و مجوزهای لازم اخذ شده بود.ناگفته نماند که این همکاری و مشارکت در ساخت با کشور ترکیه بعد از انقلاب، اتفاق جدیدی است و پیش از آن چنین تجربه‌ای را نداشته ایم.این مشارکت برای سینمای ایران و در این سطح از همکاری قابل توجه است.پیش از انقلاب، بازیگران ترکیه‌ای در فیلم‌های ایرانی همکاری داشتند اما در این سطح از محبوبیت و شهرت نبودند.

* چطور این بازیگر برای این نقش انتخاب شد؟ آشنایی از قبل وجود داشت یا به دلیل پیشنهاد شریک ترکیه‌ای بود؟ آیا نمی شد بازیگران داخلی به جای ایشان باشند؟
بازیگران داخلی می‌توانستند ایفاگر این نقش باشند اما به دلیل مشارکت با شریک ترکیه ای، قواعدی در میان بود و آنها می‌خواستند از بازیگران چهره ترکیه‌ای استفاده شود. در نتیجه کارگردان به دلیل شناختی که از بازی ایشان داشت، از این بازیگر ترکیه‌ای دعوت به همکاری کرد.از وجه هنری کار که مسئولیت آن برعهده کارگردان است، بگذریم، وجوه صنعتی کار هم مورد توجه بود که به عنوان تهیه کننده به آن توجه داشتم. این همکاری امتیازاتی برای هر دو طرف ساخت به همراه داشت که برمبنای آن‌ها، تولید این پروژه را برعهده گرفتم. شریک ترکیه‌ای هم با این چشمداشت‌ها پذیرفت که همکاری صورت بگیرد.

* سهم مشارکت با دیگر کشورها در سینمای ما خیلی اندک است و این مشارکت‌ها یا بی تاثیرند یا پر حاشیه.چرا سهم مشارکت‌ها ساز و کار جدی پیدا نمی کنند؟
کم بودن سهم مشارکت کشورهای خارجی در ایران به دلیل وجود محدودیاتی است که در سینمای ایران از سوی مسئولین سینمایی وجود دارد.ما برای اینکه بتوانیم این همکاری مشترک را انجام بدهیم از کانال‌های بسیاری گذشتیم و مجوزهای لازم را تهیه کردیم و بعد پروژه را اجرایی کردیم.اگر تجربه ما با موانع دولتی برخورد کند و مشکلاتی بر سر راه خود ببیند، قاعدتا تهیه کننده دیگری به سمت تولید مشترک نخواهد رفت.این در حالی است که کشورهای علاقه مند به همکاری و مشارکت در ایران هم کم نیستند و در صورت ناموفق بودن این همکاری، ممکن است عطای آن را به لقایش ببخشند و دیگر قدم جلو نگذارند.امیدواریم که مسئولان سینمایی به تداوم این همکاری‌ها توجه کنند.

* مشارکت با دیگر کشورها چه مزیت‌هایی برای پروژه‌ها و سینمای ایران به همراه دارند؟
یک تهیه کننده از مشارکت‌ها استقبال می‌کند زیرا سود و زیان پروژه را باید در نظر بگیرد، از این رو به حضور ایشان در این پروژه برای موفقیت در اکران‌های عمومی توجه کردیم.علاوه بر جذب بازار جهانی، مهمترین مزیتی که مشارکت‌های بین‌المللی و اکران‌های عمومی در دیگر کشورها دارند، این است که معرف فرهنگ ایرانی می‌شوند. این دستاورد کمی نیست و بسیاری از هموطنان ما سعی کرده‌اند در دیگر زمینه‌ها به این مهم برسند و امیدواریم که باب این همکاری باز شود زیرا سینما این قابلیت و ظرفیت را بیش از هر هنر دیگری دارد و می‌تواند معرف خوبی برای فرهنگ ما باشد.

* مشارکت با ترکیه چه بازخوردهایی برای سینمای ایران خواهد داشت؟
این همکاری از نظر بین‌المللی قابل توجه است زیرا این بازیگر به دلیل موفقیت‌های بین‌المللی کارگردان یعنی بایرام فضلی دعوت ما را پذیرفت.از طرفی حضور ایشان در این پروژه به دلیل شناخته شده بودن‌شان در بخشی از خاورمیانه و کشورهای همسایه به دیده شدن بهتر این فیلم کمک خواهد کرد.بیش از هشتاد کشور، این بازیگر را می‌شناسند از کشورهای عربی تا آمریکای جنوبی.در نتیجه این امکان که به دلیل حضور ایشان، بسیاری از آن مخاطبان تماشاگر این فیلم باشند، وجود دارد.از این رو درخواست‌های زیادی از دیگر کشورها مثل آذربایجان و مصر برای اکران بین‌المللی این فیلم دریافت کرده ایم و رویکردهای خوبی تاکنون گرفته ایم. مخاطبانی که علاقه‌مند هستند بازی ایشان در این فیلم را دنبال کنند و حتی استقبال کرده‌اند که در مراسم فرش قرمز این فیلم هم حضور پیدا کنند.این نوع همکاری به دیده شدن سینمای ایران و فرهنگ ما هم کمک خواهد کرد و از طرف دیگر بازار خوبی ایجاد خواهد شد که به سود هر دو طرف است.اگر سینمای ایران پیشتر فیلم هایی می‌ساخت که در جشنواره‌ها مطرح می‌شدند، این فیلم می‌تواند تماشاگران و اکران عمومی را برای سینمای ایران به ارمغان بیاورد.البته ما در این زمینه استثنا نیستیم و پیش ما سینماگران دیگری چون کیارستمی، اصغر فرهادی و دیگران اکران عمومی در دیگر کشورها را تجربه کرده اند.این فیلم دست‌کم می‌تواند اکران گسترده‌ای همزمان در ایران و ترکیه داشته باشد.

* در بسیاری از فیلم‌های ایرانی، بازیگران خارجی هم بازی کرده اند، به نظرتان پس چرا حضور این بازیگر خاص در یک پروژه حاشیه دار شده است و برای آن گزارش تهیه می‌شود؟
فکر می‌کنم که بخش زیادی از حاشیه به وجود آمده ناشی از سو تفاهم است.همیشه اولین قدم در این پرسه‌های همکاری، مهم هستند و ما چوب اولین بودن را می‌خوریم. همکاری‌های بعدی برای همکاران ما امیدواریم که هموارتر باشد. دوستانی هم که درحال حاشیه سازی هستند، احتمالا بعد از تماشای فیلم متوجه اشتباه خود خواهند شد.ما می‌توانستیم برویم و این فیلم را در ترکیه بسازیم همان طور که بسیاری از همکاران ما در دیگر کشورها فیلم‌شان را حتی با حذف حجاب ساخته‌اند مثل فیلم «سلام بمبی» یا «گذشته» یا « من سالوادور نیستم» و بسیاری فیلم هایی که اخیرا در دیگر کشورها ساخته شده‌اند اما ما سعی کرده‌ایم جریان مشارکت را به سمت ایران جلب کنیم و با موازین وزارت ارشاد فیلم بسازیم.فکر می‌کنم اگر قرار باشد جذب مشارکت‌ها در سینمای ایران، استحقاق تشویق داشته باشد، ما مستحق‌تریم.

* گزارشی که در برنامه ۲۰:۳۰ درباره حضور این بازیگر تهیه شد با دلایل شما حل شد ولی آیا ممکن است مراحل بعدی پروژه هم بدون مسئله پیش برود؟
فیلم با مجوز و با اطلاع وزارت ارشاد ساخته شده است و مسئولان از چند و چون ساخت آن در جریان بوده اند.دلیلی برای توقیف فیلم وجود ندارد.به شخصه متوجه نشدم که چه منطقی پشت آن گزارش برنامه ۲۰:۳۰ وجود داشت.گفتند بازیگر خانمی که شهرت دارد در فیلم «جن زیبا» حضور دارد و این بد است.آیا زن بودن این بازیگر بد است یا مشهور بودنش یا خارجی بودنش؟ چون هیچ کدام از این موارد بد نیست پس مسئله چیست؟ اگر بخواهیم براساس منطق آن گزارش عمل کنیم همه فیلم‌های هالیودی که در شبکه‌های تلویزیونی پخش می‌شوند، مسئله دارند! چون برمبنای همان منطق، در آن‌ فیلم‌ها بازیگر زن هست که مشهور و خارجی هستند که در دیگر فیلم هایشان بر طبق موزاین جمهوری اسلامی هم نباشند.

* آیا مسئله اصلی شناخته شده بودن ایشان از طریق ماهواره است؟
اگر ماهواره‌های فارسی زبان، سریال‌های ترکیه‌ای را ترجمه می‌کنند، مقصر این بازیگر است؟ چون نمی توان گفت که این خانم بازیگر آن شبکه‌ها است و شاید اصلا باخبر هم نباشد سریالی که در آن بازی کرده است از شبکه‌های ماهواره‌ای ایرانی پخش می‌شود.این بازیگر که قرارداد همکاری با آن شبکه‌ها نبسته است.با منطق گزارش ۲۰:۳۰ چهره‌های زن سیاسی بین‌المللی مثل خانم موگرینی را هم نباید به ایران بیایند.درنتیجه به همان دلیلی که آن چهره‌ها می‌توانند به ایران بیایند، بازیگران خارجی هم می‌توانند با سینمای ایران همکاری کنند.

* تصویری که از این بازیگر در ذهن مخاطب ایرانی هست، تصویری زیبا و همیشه آراسته است اما در عکس‌های منتشر شده از این فیلم، چهره جدیدی از این بازیگر ارائه شده است.ارتباط این بازیگر با گروه و وضعیت کار در پروژه‌های ایرانی چطور بود؟
از همان ابتدا از ایشان خواستیم که همه تصوراتی که درباره نحوه ساخت فیلم در ذهن دارد، کنار بگذارد و بپذیرد که وارد یک سیستم جدید با ویژگی‌های کاملا متفاوت می‌شود.به نظرم ایشان ریسک بزرگی را پذیرفت و جای خوشحالی است که حالا از نتیجه کار هر دو طرف راضی هستند چون رضایت هر دو طرف به همکاری‌های بیشتر منجرخواهد شد.

* چطور می‌شود هنر و صنعت را در فیلم‌های ایرانی به هم گره زد و از حضور چهره‌ها برای بازار جهانی هم بهره گرفت؟
برای انتخاب چهره‌ها در فیلم‌ها یک شرط لازم و یک شرط کافی نیاز است.مهارت هنری، شرط لازم و شناخته شدن چهره هم شرط کافی است که خانم نور گل یشیلچای این شروط را با هم داشت.این فیلم از آن جایی که به معضلات زندگی آدم‌ها می‌پردازد و از آنجا که مسائل عاطفی، اضطراب و ترس‌ها بین انسان‌ها مشترک هستند و تفاوت جغرافیا در این مسائل تغییری ایجاد نمی کند، زبان مشترکی بین مردم همه کشورها می‌تواند فراهم کند.یک ویژگی دیگر فیلم «جن زیبا» این است که کم دیالوگ است.

* در آخر تاثیر حضور خانم نورگل یشیلچای در این پروژه سینمایی را چطور ارزیابی می‌کنید؟
تجربه ایشان در ایران و این پروژه برای‌شان بسیار یونیک و متفاوت بود و این تجربه خوب باعث شد که در مصاحبه هایش از ایران و چادر به خوبی یاد کند. به نظر او چادر به زن،  زیبایی مرموز و معنوی می‌دهد. این همان تاثیری است که گزارشگر صدا و سیما به آن توجه نکرده است. اگر صدا و سیما می‌خواست در زمینه ترویج چادر و حجاب برنامه بسازد تاثیر کلام و تجربه شخصی این بازیگر در ایران نداشت.به جای اینکه از صدا و سیما تشویق بگیریم، سرزنش هم شدیم.اگر به زعم این دوستان از همکاری با این بازیگر سرباز می‌زدیم، فکر می‌کنید او در بازگشت درباره ایران چه اظهارنظری می‌کرد؟ واکنش هایی که می‌توانست زحمات گروه ما را به عنوان نماینده ایران از بین ببرد.
منبع: بهارنیوز

امین الله رشیدی؛ شناسنامه‌ی موسیقی رادیو

هفته نامه کرگدن – وحید استرون: گفت و گو با امین الله رشیدی درباره همه خاطراتی که از رادیو دارد؛ رشیدی از سال ۲۷ وارد رادیو شد و اکنون قدیمی ترین خواننده آن به حساب می آید.

شاید بتوان به چند دلیل «امین الله رشیدی» را- در این روزگار- شناسنامه موسیقی رادیو دانست. اول این که او متولد ۴ اردیبهشت ۱۳۰۴ است و پانزده سال بعد، درست در سالروز تولدش، اولین فرستنده رادیویی در ایران در محلی بی سیم در جاده قدیم شمیران افتتاح شد. نکته دوم این که صدای گرم او خاطره ساز چهار نسل از مردم ایران است که آوازهای او را از رادیو می شنیدند.

رشیدی اولین آوازش را در سال ۱۳۲۷ با تصنیف «رنج جدایی»، ساخته استادش «موسی خان معروفی» با ارکستر رادیو اجرا کرد. حالا حدود هفت دهه است که صدای او از رادیو پخش می شود. در یک روز گرم تابستانی به منزل ایشان رفتیم. مثل همیشه با مهربانی پذیرای ما بود و از گفتن خاطراتش استقبال کرد.

 شهربانی مجوز خرید رادیو را صادر می کرد
هنوز در خانه رشیدی که مانند زادگاهش کاشان گرم است، رادیو حرف اول و آخر را می زند. روی دیوار، کاغذی دیدیم که نظر ما را به خود جلب کرد: مجوز استفاده از رادیو به نام امین الله رشیدی. ایشان تعجب ما را که دید، با خنده گفت: «این مجوز خرید و فروش دستگاه رادیو در حدود هشتاد سال پیش است و اگر می خواستیم رادیو را حتی به شهر دیگری ببریم، حتما باید از شهربانی مجوز می گرفتیم.» مرد مو سپید رادیو رو به روی ما نشست و از یک عمر فعالیتش در رادیو گفت.

خیلی ها شما را می شناسند و می دانند اهل کاشان هستید و مانند زنده یاد باستانی پاریزی که در هر مقاله ای یادی از زادگاهش کرمان می کرد، شما نیز همیشه از کاشان صحبت به میان می آورید. می دانیم که در کاشان سه شغل عوض کردید و حلواپزی یکی از آن ها بود؛ اما سوالم را می خواهم از سال ۱۳۲۵ بپرسم که به تهران آمدید و به رادیو رفتید و این که چرا نام شما خیلی از مردم را به یاد رادیو می اندازد؟

شاید من در حال حاضر قدیمی ترین خواننده رادیو باشم. از ۱۳۲۷ بعد از یک سال و نیم آموزش در هنرستان موسیقی و خدمت استادانم موسی خان معروفی (نار) و آقای دکتر مهدی فروغ (آواز)، با سفارش استاد معروفی به رادیو معرفی شدم. ایشان در آن زمان من را به آقای علی محمد خادم میثاق (یکی از رهبران ارکسترهای رادیو) معرفی کردند و گفتند بفرمایید این هم خواننده ای که دنبالش می گشتید. او نت را می شناسد و بدون زحمت آهنگ هایی را که می خواهید  برای شما اجرا می کند.

استاد معروفی یکی از تصانیف خود به نام «رنج جدایی» را که شعرش از دکتر محمدعلی مشایخ بود به من دادند و من اولین کارم را با آن ارکستر از رادیو خواندم. در آن زمان بیست و سه سال بیشتر نداشتم. ما با عشق به دنبال موسیقی رفتیم و بی تردید می دانستیم که در رادیو پولی در کار نیست.

رادیو در آن زمان و بعد از رفتن رضاشاه روزهای عجیبی را پشت سر می گذاشت و اصلا بودجه ای نداشت. البته دو، سه سال بعد که رادیو سر و سامان گرفت و بودجه ای به آن اختصاص داده شد، خرج زندگی ما را رادیو می داد. برای هر بار خوانندگی بنده به صورت زنده و مستقیم از رادیو، چهار تومان در نظر گرفته بودند و به استاد بنان که از من قدیمی تر و با سابقه تر بود، پنج تومان می دادند.

بعدها، در سال ۱۳۳۳ که ضبط صدا به رادیو آمد، دیگر کارهای ما بیشتر از رادیو پخش می شد؛ اما تا قبل از آن هرچه آهنگ از آقایان موسی خان معروفی، همایون خرم و علی تجویدی خواندم در هوا و فضا گم شد.

می گویند نقش رادیو در هنر موسیقی ایرانی بی بدیل است و هیچ رسانه ای مانند رادیو به این هنر خدمت نکرد؛ نظر شما هم همین است؟

بله؛ البته رادیو در زمان شکوفایی هنر (دهه های سی و چهل) تنها رسانه مردم بود. این رادیو بود که مردم را با موسیقی آشنا کرد. قبل از رادیو فقط صفحات گرامافون بود که در دسترس همه نبود. آثار خوانندگان قدیم یا هم عصر ما، مانند خانم روح انگیز و قمرالملوک وزیری و آقای تاج اصفهانی و بدیع زاده و تعدادی دیگر به شکل صفحه گرام منتشر می شد. رادیو خدمت بزرگی به موسیقی به خصوص در دهه های سی و چهل کرد.

بنده همیشه گفته ام که اوج هنر موسیقی و ادبیات ایران در این دو دهه بوده و اکثر آهنگ های ماندگار در این دو دهه ساخته شده اند. در آن زمان رادیو شش ارکستر داشت و هنرمندان با آن ها همکاری می کردند.

شهربانی مجوز خرید رادیو را صادر می کرد

از آن شش ارکستر بگویید.

همان طور که گفتم ما در ارکستر آقای علی محمد خادم میثاق بودیم. ارکستر مهدی خالدی، ارکستر تجویدی و بعدها ارکستر روح الله خان خالقی- که پایه گذار ارکستر «گلها» شد- و بعدها ارکستر مجید وفادار به وجود آمد. ارکستر شماره ۲ رادیو ایران هم بود که رهبران و نوازندگانش بزرگ ترین موسیقیدانان ایران بودند؛ مثلا علی تجویدی، همایون خرم، عباس شاپوری رهبران این ارکستر بودند که واقعا گل کاشتند و گل را ملت درو کردند.

یکی از افرادی که زحماتش کمتر در رادیو دیده شد، استاد عباس شاپوری بود. او باری رادیو و موسیقی ایران زحمات بسیاری کشید.

اصولا بین هنرمندان یک حسادت وجود دارد که نباید باشد. زنده یاد عباس شاپوری اواخر کار در رادیو بود مرا به گوشه ای از استودیوی شماره ۸ رادیو ایران برد و گفت: «آقای رشیدی سه نفر در این ارکستر هستند که اتحاد مثلث برقرار کرده اند و فقط آهنگ های خودشان را خوب اجرا می کنند و از ما و امثال ما خوششان نمی آید.» البته نمی توانم زیاد به این مسئله صحه بگذارم اما حقیقتی است که وجود دارد.

عباس شاپوری یکی از آهنگسازان مبتکر بود. مقدار کمی از کارهای او لحن عربی داشت. واقعا نوازنده و آهنگساز خوبی بود. اوج کار او آهنگ «تک درخت» است که شعرش را اسماعیل نواب صفا گفته و آقای صفا خودش پیش ما اظهار می کرد: «من در تمام عمرم تصنیف زیاد ساخته ام، اما شاهکار من همین تک درخت است.»

یکی از معروف ترین کارهای شما «عطر گیسو» است، در حالی که کمتر خواننده ای کار آهنگسازی انجام می داد و شما از معدود خوانندگانی بودید که آهنگ کارهای خودتان را می ساختید.

عطر گیسو اولین آلبومی بود که بعد از انقلاب از من منتشر شد. این آلبوم شامل ۱۰ آهنگی است که من از سال ۱۳۳۴ تا ۱۳۴۴ در رادیو ایران خوانده بودم و مردم با آن خاطره داشتند. در آن زمان آهنگساز کم بود و ما یاد گرفتیم که آهنگسازی هم بکنیم. آهنگسازی بالاترین هنر در موسیقی است و این مسئله خوشبختانه در وجود من بود.

وقتی در کاشان بودم شب های تابستان روی پشت بام می خوابیدم. در آن شب ها حدود ساعت سه صبح نوایی از دوردست ها به گوش ما می رسید. این نوا به این شکل بود: حَق حَق. حَق حَق. بعد پیران خاندان ما برایمان حکایت می کردند که این نوا از پرنده ای به نام «مرغ حق» است.  

این پرنده را کسی ندیده و طبق افسانه ها فقط بعد از نیمه شب و در دوردست شهرها و بیابان ها مرغ حق این قدر حق حق می کند تا از گلوی نازکش چند قطره خون سرازیر شود و در دم می میرد.

ببینید این یک تراژدی است. من تحت تاثیر همین داستان و در سیزده، چهارده سالگی تصنیفی ساختم به نام «مرغ حق». در آن زمان اصلا فکر نمی کردم روزی این تصنیف از رادیو پخش شود. «ناله مرغ حق دوشم دل پرخون کرد/ چهره زرد از اشک خونین گلگون کرد/ همچو منش ز جدایی ها زاری ها بود/ از سر شب تا صبحش بیداری ها بود»

 شهربانی مجوز خرید رادیو را صادر می کرد

برای اولین بار و در رادیو، این کار را با گروه موسیقی آقای تجویدی در برنامه «موسیقی ارتش» خواندم. شب های جمعه این برنامه حدود یک ساعت از رادیو پخش می شد. نیم ساعت اول این برنامه به موزیک اختصاص داشت و آقای داوود امیرقاسمی که درجه دار اداره جنگ بود، خواننده را انتخاب می کرد.

خواننده اول که ایشان برای برنامه انتخاب کرد، سرهنگ حسین قوامی (فاخته) بود و نفر دوم من بودم. خواننده سوم نیز حسین خواجه امیری (ایرج) بود. ما در برنامه موسیقی ارتش می خواندیم. این برنامه خیلی طرفدار داشت. مثال تصنیف مرغ حق را زدم که بگویم آهنگ هایی که ما می ساختیم، شأن نزول داشت؛ یعنی ساختن و خواندن آن همراه با علتی بود.

در آن زمان نصرت الله معینیان رییس انتشارات و رادیو بود و ایشان خدمات بسیاری به هنر موسیقی و رادیو کرد.

بله؛ او انسان بزرگی بود و رادیو با ریاست معینیان سر و سامان گرفت و میان مردم گل کرد. ایشان آدم بی طرفی بود و دلش می خواست موسیقی خوب از رادیو پخش شود.

به برنامه گلها برسیم. بدون شک گلها، به تهیه کنندگی زنده یاد داوود پیرنیا، بهترین برنامه رادیو بود.

من البته در کتاب عطر گیسو درباره برخوردی که با پیرنیا داشتم، نوشته ام. برنامه گلها ادامه تکمیلی موسیقی ملی توسط ارکستر روح الله خان خالقی بود. استودیوی این برنامه به دستگاه های روز دنیا مجهز شد و تحولی در رادیو بود، چون مردم این کارها را با کیفیت بهتری می شنیدند. می توانم بگویم پایه گذار گلها، روح الله خان خالقی بود. بعد از خالقی این برنامه به تکرار افتاد.

درباره خود برنامه بگویید. افرادی مثل صبا، محجوبی، بنان که در ارکستر خالقی بودند کارهایشان چقدر به دل مردم می نشست؟

در ابتدا ارکستر گلها با چند هنرمند کار خود را آغاز کرد، اما در ادامه بهترین های موسیقی ایرانی با داوود پیرنیا همکاری داشتند و حتی کارهای دو، سه صدایی هم اجرا شد. آن ها موسیقی رادیو را هارمونیزه کردند و وقتی کار میان مردم گل کرد، کارشان کارستان بود؛ اما بعد به تدریج رو به زوال رفت و از اصالت اولیه دور شد. هر پدیده هنری خواه و ناخواه با گذشت زمان چنین بلایی سرش می آید.

موفق ترین برنامه تان را در رادیو از سال ۱۳۲۷ تا امروز کدام ترانه می دانید؟

موفق ترین برنامه من «شیدای زمانه» است. آهنگی که در ذهن مردم جاودانه شد و به نوعی شد شناسنامه هنری من. البته نباید از شعر بی نقص زنده یاد تورج نگهبان به راحتی عبور کرد. قطعا اگر به غیر از آقای نگهبان، هر کس دیگری بود، این کار موفق نمی شد و این نقش مهم شعر را در موسیقی نشان می دهد. البته اواسط دهه سی نهضتی برقرار شد و طبق آن مدیران رادیو تصمیم گرفتند آواز را در رادیو کمتر کنند و بیشتر ترانه که خواسته مردم نیز بود، از رادیو پخش کنند.

 شهربانی مجوز خرید رادیو را صادر می کرد
در آن زمان حتی به آقای خالقی گفتند ما می خواهیم آواز کمتر خوانده شود و بیشتر ترانه بسازید. مردم از آواز به کلی زده شده بودند، این جا بود که صدای بی نظیر اکبر گلپایگانی ظهور کرد. ایشان با تغییراتی که در آواز داد، باعث آشتی مردم با آواز، البته با سبکی جدید، شد. او به آواز بسیار خدمت کرد. این خدمت گلپایگانی خواسته یا ناخواسته به آواز ایرانی بود و سایر خوانندگان نیز از سبک او استقبال کردند.

شما یک عمر با رادیو زندگی کردید، چیزی حدود هفتاد سال. نظر شما درباره این جعبه که روزگاری به آن جعبه جادو می گفتند، چیست؟

در سال ۱۳۲۷ که به رادیو رفتم، خانه ما رادیو نداشت. محل خرید رادیو در خیابان پشت شهرداری و توپخانه بود. ما باید از شهربانی مجوز می گرفتیم تا بتوانیم رادیو بخریم. دو ماده هم زیر مجوز نوشته شده بود که اگر بخواهید به شهرستان نقل مکان کنید باید با اطلاع نیروی شهربانی باشد و فروشش هم با اطلاع شهربانی ممکن است.

من در یک برنامه تلویزیونی هم گفتم، وقتی تلویزیون به ایران آمد، من به مسئولان رادیو هشدار دادم که مردم عقلشان به چشمشان است و یک رقیب گردن کلفت برای رادیو پیدا شده است. برنامه های رادیو باید خیلی جذاب باشد تا مردم را جذب کند، اما متاسفانه گوش کسی به این حرف ها بدهکار نبود.

در حال حاضر وضعیت رادیو را چطور می بینید؟

اثرگذاری تلویزیون در این روزها صد در صد بیشتر از رادیو است. بعد از آقای ضرغامی مسئولان صدا و سیما با موسیقی قهر کردند. چند سال پیش ما در رادیو برنامه «دلنوازان» داشتیم که بسیار مورد توجه مردم بود. مدیر این برنامه آقای مرتضی مومنی بود و از همه خواننده ها کار می گرفتند. با رفتن آقای ضرغامی هیچ کدام از این کارها پخش نشد و مرتضی مومنی هم جواب تلفن ما را نمی دهد. من نمی دانم چرا این گونه است.

مهم ترین خبر یا بهترین آهنگ که از رادیو شنیدید، چه بود؟

در زمانی که قوام السلطنه بر سر کار آمد، آقای رضا سجادی (اولین گوینده رادیو) این جمله را گفت: «کشتیبان را سیاستی دگر آمد.» البته در اعلامیه قوام شعر منوچهری به اشتباه آمده بود و در اصل «کشتنیان» بود. این جمله در آن زمان بسیار معروف شد.

حرف نگفته ای باقی مانده است؟

من بارها در مصاحبه تلویزیونی و مطبوعاتی نیز گفته ام، سه سال پیش آقای فخرالدینی که مقام رسمی در حوزه موسیقی داشتند، اعلام کردند: «خلاقیت در موسیقی مرده است.» تنها کسی که از دو دهه سی و چهل (اوج شکوفایی موسیقی ایران) باقی مانده، من هستم. من پنجاه تا شصت آهنگ اجرانشده دارم که طعم و عطر همان دو دهه را دارد. بهترین آهنگ ها و خواننده ها به وسیله رادیو معرفی شدند، اقلا این خوانندگان جوان م که بعضی از آن ها واقعا خوش صدا هستند و آهنگ ندارند، این کارها را بخوانند.

 شهربانی مجوز خرید رادیو را صادر می کرد

آهنگسازی این نیست که دیوان مولوی، سعدی، عطار یا حافظ را باز کنید و روی شعر آهنگ بسازید. امروزه آهنگسازی ما مانند ضربی خوانی قدیمی ها شده. اول آهنگ ساز آهنگ را می سازد، بعد با شاعر تماس می گیرد. شاعر طبق تاثیر آهنگ، شعر مناسب روی آن می گذارد و این یعنی آهنگ سازی که حالا مغفول مانده است.


منبع: برترینها

خواندنی ها با برترین ها (۱۴۰)

برترین ها  – محمودرضا حائری: در این شماره از خواندنی ها با رمان جدید نویسنده «مردی به نام اوه»، اثر طنز درباره فلسفه زندگی، ترجمه جدیدی از رمان پوست و… آشنا شوید.

هر بار که معنی زندگی را فهمیدم عوضش کردند

  • دانیل مارتین کلاین
  • ترجمه ی حسین یعقوبی
  • نشر چشمه
  • چاپ اول:۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (140)
سفری جذاب به جهان فلسفه با چاشنی طنز. دانیل کلاین، نویسنده کتاب‌های پرفروشی چون سفر با اپیکور و افلاتون و پلاتی‌پوس به یک ‌بار می‌روند، در ایام جوانی و زمانی که در دانشگاه هاروارد فلسفه می‌خواند، به امید این‌که از طریق آرای فلاسفه به بهترین شیوه زیستن و زندگی پی ببرد. جملات قصار فلاسفه محبوبش را در دفترچه‌ای می‌نوشت. نیم‌قرن بعد کلاین در فصل‌هایی موجز و خواندنی جملات این دفترچه را بازنویسی کرد و تاثیر این اندیشه‌ها را بر زندگی شخصی و جامعه پیرامونش تحلیل کرد. در این کتاب از ارسطو و بیکن و نیچه گرفته تا سارتر و کامو و ویتگنشتاین، در یک گشت فلسفی ـ تفریحی،‌ به مسائل فلسفی درون و بیرون زندگی می‌ّپردازد.


پوست

  • کورتزیو مالاپارته
  • ترجمه ی قلی خیاط
  • انتشارات نگاه
  • چاپ اول: ۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (140)

پوست، شاهکار بی بدیل کورتوزیو مالاپارته نویسنده ایتالیایی است . مالاپارته فاشیست کمونیست، اومانیست و در نهایت یک انسان بود. همه چیز را تجربه کرد و آثارش تجربیات تکان دهنده ی او از جنگ است. پوست تصویر ایتالیا اشغال شده توسط آمریکایی ها در رهایی از فاشیسم است،  آمریکایی های ناجی! که مالاپارته در این اثر نقش آنان را در ویرانی و بدبختی ایتالیا با طنز سیاه خود به بهترین وجهی تصویر کرده است. پوست اثر ماندگاراین زمان و همیشه است.


مرد فیل نما (نمایشنامه)

  • برنارد پامرنس
  • ترجمه ی احسان کرم ویسی
  • نشر قطره
  • چاپ اول:۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (140)

مردِ فیل‌نما مشهورترین نمایش‌نامه‌ی برنارد پامرنس است که پس از اجرا بلافاصله توجه بسیاری را به خود جلب کرد. نثر موجز و پرقدرت نویسنده در کنار بازی تأثیرگذاری که از آن نمایش شد موجب شدند که جوایز بسیاری را از آن خود کند. این اثر اقتباسی است از زندگی جوزف مریک که به خاطر رشد بیش از حد غدد گوشتی و استخوان‌های صورتش، ظاهری از ریخت افتاده پیدا کرده بود و به او لقب مردِ فیل‌نما داده بودند.

همه‌ی آرزویش داشتن یک زندگی کاملاً معمولی بود. او رؤیاهای بسیار ساده‌ای در سر داشت. خودش می‌گفت در سرش آن‌قدر رؤیا جمع شده که می‌ترسد روزی بار سنگین آن‌ها گردنش را بشکند و همین‌طور هم شد. زندگی کوتاه و دردناک او بن‌مایه‌ای بوده برای نمایش چیستیِ زشتی و زیبایی انسان و این‌که سیرت آدمی در این دنیای پر از صورتک‌ها چه اهمیتی دارد.


اعترافات یک قاتل

  • یوزف روت
  • ترجمه ی علی اسدیان
  • نشر ماهی
  • چاپ اول:۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (140)
یوزف روت این رمان را در ایام مهاجرت در پاریس نوشت. راوی داستان مردی است میانسال، پسر نامشروع یک شاهزاده روس، خبرچین و جاسوس سابق پلیس مخفی مخوف روسیه تزاری، که شبی از شب‌های دهه سی میلادی در کافه‌ای در پاریس سرگذشت خود را برای چند تن از مشتریان تعریف می‌کند. این سرگذشت چنان پرماجراست که شنوندگان خود را مسحور می‌کند و مفهوم زمان و مکان ضمن نقل آن رنگ می‌بازد. یوزف روت در این رمان نیز مانند بسیاری از آثارش به سرگذشت انسان‌هایی می‌پردازد که همواره در جستجوی هویت خویشند و دانسته و ندانسته عدالتی را می‌جویند که وجود ندارد.


شهر خرس

  • فردریک بکمن
  • ترجمه ی الهام رعایی
  • نشر نون
  • چاپ اول:۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (140)

بکمن این بار از دل ورزش، قصه بیرون آورده و شهر خرس داستان امیدها ورویاهای بازیکنان تیم هاکی است. زبان بکمن ساده است و خوش‌خوان و دیالوگ‌های رمان حقیقی‌اند. رمان شروع جذابی دارد: ” دیروقت یک شب در اواخر مارس، نوجوانی با یک تفنگ دولول در دست مستقیم به جنگل رفت، اسلحه را روی پیشانی یک نفر دیگر گذاشت و ماشه را کشید. و ماجرا از این قرار است.”

رمان با همین آغاز جذاب خواننده را پرتاب می‌کند به دل ماجرا و قلب شهری که قرار است داستان از آن جا روایت شود. شهر در این رمان به مثابه یک کاراکتر است و مانند شخصیت‌های دیگر به اعمال او پرداخته می‌شود: “شهر صبح زود از خواب برمی‌خیزد…شهرهای کوچک اگر می‌خواهند شانسی در این دنیا داشته باشند، نیاز دارند به یک برگ برنده…این شهر در حال باخت است، از زمانی که “بیورن استاد” در چیزی برنده بوده، مدت‌ها می گذرد…اگر بخت تیم دوباره بزند و برنده شود، شهر هم دوباره خودش را بالا بکشد” در این رمان حتا پاک‌های هاکی روی یخ هم وسیله هستند برای نیل به آرزوها. هر اونس اراده و قدرتی که در بدن این جوانان با سرعت تمام به دنبال این پاک ها یورش می‌برد، به دنبال چیزی است ارزشمند. در این شهر همه چیز کوچک است.

اتاق ها کوچک اند. زمین بازی کوچک است و… مردم شهر برای خود فضا کم آورده‌اند.در سراسر رمان صدای نویسنده را می‌شنویم که قصه را در مقام دانای کل جلو می برد و خواننده را با فضاهای مختلف این شهر و تک تک آدم‌هایش آشنا می‌کند. خواننده دست در دست نویسنده در جابه‌جای این شهر سرک می‌شود. خرس در ضرب المثل‌های سوئدی نشان از قدرت فرد دارد و به اصطلاح به فرد نیرومند و قوی می‌گویند که او درون خود یک خرس دارد. رمان “شهر خرس” داستان شهری را روایت می‌کند که در پی قدرت گرفتن است.


منبع: برترینها

رسانه‌ها داغ مردم را بیشتر نکنند

مهدی رحیمی در گفت‌وگو با ایسنا درباره نقش رسانه‌ها در بحران با اشاره به افزایش شایعه‌پراکنی در مواقع بحرانی اظهار کرد: اولین موضوعی که شایعه درباره آن زیاد می‌شود بحث آمار از تعداد کشته‌شدگان گرفته تا میزان ریشتر زلزله است. در همین چند روز اخیر دیده شد که به عنوان مثال صداوسیما آمار کشته‌شدگان زلزله غرب کشور را تا آن لحظه اعلام می‌کند و بعد از گذشت اندک زمانی در شبکه‌های اجتماعی گفته می‌شود که تعداد کشته‌شدگان چند برابر تعداد اعلام‌شده است. این موضوع تاثیر بسیار زیادی در ذهنیت مخاطب و میزان اعتماد او به رسانه‌ها می‌گذارد و متاسفانه باعث می‌شود تا اعتماد آنها به رسانه‌های اجتماعی بیشتر شود.

او ادامه داد: از طرفی دیگر در شرایط بحرانی اخبار جعلی نیز افزایش پیدا می‌کند. خبرهایی مانند اینکه در شهرهای دیگر هم زلزله آمده در صورتی که هیچ یکی از رسانه‌های رسمی این موضوع را اعلام نکرده‌اند و این دست اخبار بیشتر در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شوند. این اخبار جعلی در شبکه‌های اجتماعی به گونه‌ای شده است که فیلم‌هایی که مربوط به گذشته است یا اصلا در کشور دیگری رخ داده شده را با اندکی فوتوشاپ منتشر می‌کنند و آن را به زلزله اخیر مناطق غرب کشور اختصاص می‌دهند.
این کارشناس و محقق رسانه تعداد اخبار جعلی از زلزله‌ اخیر کشورمان را در شبکه‌های اجتماعی بسیار زیاد دانست و با اشاره به نقش خبرهای حساسیت‌زا در مواقع بحرانی، خاطرنشان کرد: در شرایطی که ذهن مخاطب نگران است با یک اشاره هم بهم می‌ریزد. پس از بحران زلزله کرمانشاه اخباری در رسانه‌ها منتشر می‌شود که بحث وقوع زلزله در تهران را مطرح می‌کنند. اصل این بحث اصلا اشتباه نیست و اتفاقا هم باید به صورت ریشه‌ای به آن پرداخته شود، ولی الان زمانی مناسبی برای طرح این مسئله نیست. این موضوع شامل مقالات عمران و ساختمان نیز می‌شود. این دوستان کارشناس تمام مدت سال و درواقع در زمانی که باید، حضور ندارند و انتقاد نمی‌کنند، ولی الان در این شرایط بحرانی که عملاً حرف آنها نتیجه‌ای ندارد شروع به انتقاد می‌کنند و باعث افزایش نگرانی در جامعه می‌شوند. اصل طرح این موضوعات کاملاً درست است، اما باید زمانی به آنها پرداخته شود که در عمل نتیجه‌ای داشته باشد.
رحیمی با بیان اینکه «رسانه‌ها نباید در شرایط بحرانی باعث افزایش فشارها شوند»، یادآور شد: متاسفانه صداوسیما در این شرایط حال و هوای کلیه برنامه‌های خود را تا مدتی غمناک می‌کند. درست است که عزای عمومی اعلام شده و نباید برنامه‌های شاد پخش شود، اما دیگر غم جامعه را هم زیاد نکنند. اصلا قرار نیست خدای نکرده کسی به ساحت کشته‌شدگان در زلزله‌ جسارت کند، اما باید شرایط را به نوعی آرام کرد.
این کارشناس رسانه یادآور شد: باید اخبار خوب و بد درست اطلاع‌رسانی شود. همان‌طور که اخبار کشته‌شدگان در زلزله‌ باید بدرستی و دقیق اعلام شود، این را هم اعلام کنند که چه تعداد از بازماندگان اسکان و بهبود یافته‌اند.
او با بیان اینکه «متاسفانه الان فضای رسانه‌ای زلزله‌ ایجاد شده است»، گفت: برخی مردم با حضور در این فضای تخریب شده عکس، فلیم و سلفی می‌گیرند و منتشر می‌کنند. این اتفاقی است که در حادثه تروریستی مجلس و ریزش پلاسکو نیز شاهد آن بودیم. این شرایط فضای رسانه‌ای برای مردم عادی نیست، آنها اصلا نباید در این مکان‌ها حتی حضور داشته باشند و تنها باید رسانه‌های رسمی آنهم به منظور تسریع و تسهیل امور امدادرسانی و آواربرداری در محل حضور داشته باشند.

رحیمی خاطرنشان کرد: رسانه‌ها باید در این شرایط به اقداماتی که پس از زلزله باید انجام شود، توجه کنند؛ به عنوان مثال الان کمپینی راه‌اندازی شده که بعد از گذشت از مرحله آواربرداری تعدادی روان‌شناس را به مناطق زلزله‌رده اعزام کنند. رسانه‌ها و به‌ویژه صداوسیما به عنوان رسانه‌ ملی نیز باید به این بُعد از اقدامات پسابحران توجه کنند. الان باید رسانه‌ها به سمتی پیش بروند که با تولید چه محتواهایی می‌توانند زحم مردم را التیام بخشند.
منبع: بهارنیوز

پری دریایی خلیج‌فارس نامزد جایزه کن

هدف این جشنواره نمایش با کیفیت‌ترین آثار مستقل هنری جهان است.به گزارش ایرنا، فیلم سینمایی «پری دریایی» به کارگردانی امیرمسعود آقاباباییان و تهیه‌کنندگی محمدرضا عرب به بخش مسابقه «فیلم ویژه خاورمیانه» دومین فستیوال فیلم مدیترانه‌ای کن راه یافت و کاندید بهترین موسیقی و بهترین فیلم شد.ستار اورکی آهنگساز برجسته کشور کاندیدای دریافت جایزه بهترین موسیقی متن فیلم برای فیلم‌ سینمایی «پری دریای» شد.همچنین محمدرضا عرب تهیه‌کننده «پری دریای» در بخش ویژه‌ فیلم‌های خاورمیانه کاندیدای دریافت جایزه بهترین فیلم بلند است.این فیلم سینمایی تاکنون ۶ حضور خارجی داشته و توانسته جایزه برای بهترین فیلم (موضوع) را در جشنواره محیط زیست کلکته بدست آورد.

امیر آقایی، پانته‌آ مهدی نیا، شاهرخ فروتنیان، سیروس کهوری نژاد و اصغر همت بازیگران این فیلم سینمایی هستند. «پری دریایی» با موضوع حفظ محیط زیست خلیج فارس و تکریم شهدای غواص در لوکیشن خلیج فارس ساخته شده است.فیلم سینمایی «پری دریایی» تاکنون توانسته جایزه بهترین فیلم(موضوع) از فستیوال بین‌المللی فیلم محیط زیست و حیات وحش کلکته، هندوستان دسامبر ۲۰۱۶، نمایش در بخش مسابقه فستیوال فیلم سینما ورده مکزیکوسیتی مکزیک فوریه ۲۰۱۷، کاندیدای جایزه بهترین فیلم در فستیوال بین‌المللی فیلم محیط زیست دهلی نو هندوستان نوامبر ۲۰۱۷، کاندیدای جایزه بهترین فیلم در بخش مسابقه فیلم‌های خاورمیانه فستیوال فیلم مدیترانه‌ای کن فرانسه نوامبر ۲۰۱۷، کاندیدای جایزه بهترین موسیقی متن فیلم در بخش مسابقه فستیوال فیلم مدیترانه ای کن فرانسه نوامبر ۲۰۱۷، نمایش در بخش مسابقه فیلم‌های مستقل سالتو اوروگوئه اکتبر ۲۰۱۷، نمایش در بخش مسابقه یازدهمین دوره فیلم سفر روری آب بنلور هندوستان را در کارنامه خود ثبت کند.دومین فستیوال فیلم مدیترانه‌ای کن، ۲۳ تا ۲۷ ماه نوامبر ۲۰۱۷ (۲ تا ۶ آذر ماه) در شهر کن فرانسه برگزار می‌شود.
منبع: بهارنیوز

روایت قصه های مسعودیه در ششمین نشست عصر تهران

در ششمین نشست عصر تهران که به همت واحد تهران پژوهی اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهر تهران برگزار می گردد کتاب قصه های مسعودیه (تهران در آیینه یک عمارت) نوشته آقای بهنام ابوترابیان با حضور نویسنده و اساتید تهران پژوه از جمله سید محمد بهشتی، احمد محیط طباطبایی، منصوره اتحادیه، داریوش شهبازی و … معرفی و مورد نقد بررسی قرار می گیرد.

کتاب « قصه های مسعودیه» که از توسط نشر تاریخ ایران منتشر شده است.با بیانی مستند، قصۀ عمارت را از پیش از احداث تا امروز، در مقاطع تاریخی مختلف شرح می‌دهد، مؤلف کتاب سعی کرده است با مرکزیت این عمارت، بیان روایت‌گونه‌ای از تاریخ تهران و عمارتهای آن به مخاطبین عرضه کند.

گفتنی است عمارت مسعودیه یک ساختمان تاریخی مربوط به دوره قاجار است که توسط ظل السلطان فرزند ناصرالدین شاه و حاکم اصفهان بنا شده است و در میدان بهارستان تهران، قرار دارد مسعودیه از لحاظ معماری و همچنین رویدادهای تاریخی که در آن اتفاق افتاده، واجد اهمیت ارزش زیادی است، عمارت مسعودیه در طول سالهای عمر خود شاهد وقایع بسیار زیادی بود. در جریان جنبش مشروطه با توجه به نزدیکی آن به میدان بهارستان و اختلاف ظل السلطان با برادرش مظفر الدین شاه و فرزند او، یکی از پایگاه‌های مشروطه خواهان و مخالفان محمد علی شاه بود. در سال ۱۲۸۷ در نزدیکی این عمارت بمبی دست ساز زیر کالسکه محمد علی شاه منفجر شد که بهانه لازم را برای به توپ بستن مجلس دست او داد. پس از واقعه بهارستان، عمارت مسعودیه نیز به همراه خانه ظهیرالدوله و سایر مشروطه خواهان به رگبار بسته شد.

بنای بسیاری از ساختمان‌های فرهنگی کشور در این عمارت گذاشته شد. نخستین کتابخانه و موزه ملی ایران جایی در گوشه این عمارت برپا شدند. در حدود سال‌های ۱۳۰۴ انجمن معارف با استفاده از یکی از اتاق‌های آن نخستین کتابخانه رسمی کشور را که پایه اصلی و اولیه کتابخانه ملی بود را گذاشت. چند سال بعد نیز یکی دیگر از اتاق‌های آن به عتیقه‌های باستانی که از گوشه و کنار ایران به دست آمده بود اختصاص یافت و در حقیقت نخستین موزه ایران در آن پایه‌گذاری شد. اشیای عتیقه همین‌جا در سال ۱۳۱۸ به موزه ملی منتقل شد. در فاصله سال‌های ۱۳۴۲ و ۱۳۴۳ ش، از عمارت مسعودیه برای مدت کوتاهی به عنوان دانشکده افسری استفاده شده است. در سال ۱۳۴۵ هجری شمسی با تفکیک وزارت آموزش و پرورش از فرهنگ و هنر، عمارت مسعودیه به وزارت آموزش و پرورش سپرده شد و نخستین وزارتخانه آموزش و پرورش در آنجا مستقر شد … .

ششمین نشست عصر تهران روز سه شنبه ۳۰آبان، ساعت ۱۶ تا ۱۸ در محل نگارخانه تهران اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهر تهران واقع در خیابان شهید مطهری قبل از چهارراه سهروردی پلاک ١٣٠ برگزار می‌شود. حضور در این برنامه برای همه علاقه‌مندان به مباحث فرهنگی آزاد است.


منبع: عصرایران

بازیگر اسپانیایی از تجربه‌ی همکاری با اصغر فرهادی گفت

«پنه لوپه کروز» بازیگر برنده اسکاراسپانیایی در بخشی از گفتگو با نشریه «The Week» از تجربه همکاری با اصغر فرهادی در فیلم جدیدش گفت.

به گزارش ایسنا، «کروز» به همراه همسرش «خاویر باردم» از بازیگران فیلم «همه می‌دانند» پروژه سینمایی اسپانیایی زبان و جدید اصغر فرهادی هستند که تاکنون دو هفته از فیلمبرداری آن در شهر مادرید گذشته است.

»کروز» درباره تجربه همکاری با این کارگردان ایرانی گفت: “او یک نابغه است. ما پانزده هفته و تا پایان نوامبر کار خواهیم کرد. بی‌صبرانه و هر هفته منتظر دوشنبه‌ها هستم تا به محل فیلمبرداری بروم چرا که از فرهادی چیزهای زیادی می‌توان آموخت. او از زمان برای ایجاد حقیقت از سکانس‌ها استفاده می‌کند”.

این بازیگر اسپانیایی که اخیرا بازی در فیلم «قتل در قطار سریع‌السیر به شرق» را به پایان برده، در سال ۲۰۰۸ برای بازی در فیلم «ویکی کریستینا بارسلونا» ساخته «وودی آلن» موفق به کسب جایزه اسکار بهترین بازیگر زن شد.

«خاویر باردم» بازیگر مطرح اسپانیایی،‌«ریکاردو دارین» بازیگر آرژانتینی در کنار «ادوارد فرناندز»، «باربارا لنی»، «الویرا مینگز»، «ایما کوئستا»، «روژه کاسا مایور» و «رامون باره‌آ» سایر بازیگران اصلی هشتمین فیلم بلند فرهادی هستند.

در خلاصه داستان فیلم «همه می‌دانند» آمده است: “کارولینا برای دیدار با خانواده‌اش از آرژانتین به زادگاهش اسپانیا بازمی‌گردد. در این سفر که پیش‌بینی می‌شد به تجدید دیدار اعضای خانواده خلاصه شود، رویدادهای غیرمنتظره‌ای به وقوع می‌پیوندد که بر روند زندگی کارولینا تاثیر می‌گذارد.»

خوزه لوییس آلکاینه ۷۸ ساله، مدیر فیلمبرداری فیلم جدید فرهادی است. علاوه‌بر خود اصغر فرهادی، شرکت‌های Memento Films از فرانسه، Morena Film از اسپانیا و Luky Red از ایتالیا تهیه‌کنندگی مشترک این فیلم را بر عهده دارند.

مدیریت هنری فیلم بر عهده «کلارا نوتاری» و طراح لباس نیز «سونیا گرانده» است. هایده صفی یاری تدوین‌گر و «دانیل فونترودونا» مدیر صدابرداری فیلم هستند.


منبع: عصرایران

هنرمندی که با حافظ و مولانا مانوس بود

به گزارش ایسنا، مراسم تشییع پیکر زنده‌یاد محمد پورستار بازیگر سریال‌های به یاد ماندنی «مردان آنجلس»، «یوسف پیامبر»، «مریم مقدس» صبح امروز (دوشنبه، ۲۹ آبان‌ماه) با حضور برخی از هنرمندان و دوستدارانش از مقابل ساختمان شماره ۲ خانه سینما برگزار شد و پس از اقامه نماز توسط سید محمود دعایی، پیکر این هنرمند فقید به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) بدرقه شد.در این مراسم علی دهکردی، پرویز پورحسینی، احمد میرعلایی، محسن علی‌اکبری، منوچهر شاهسواری (مدیرعامل خانه سینما) سخنرانی کردند.

هنرمندی که تجسم عینی بزرگان دینی ما بود
در ابتدای این مراسم کامران ملکی عضو هیات مدیره خانه سینما که اجرای برنامه را برعهده داشت، در سخنانی گفت: غم‌انگیزترین لحظات خانه سینما لحظاتی است که یکی از اعضای آن به خانه ابدی بدرقه می‌شود. ما امروز یکی از هنرمندان و بزرگان پیشکسوت را از دست دادیم. فردی که تجسم عینی انسانیت و معرفت بود، هنرمندی که تجسم عینی بزرگان دینی ما بود و بزرگان دین‌مان را برایمان عینیت بخشید.او ادامه داد: برای همه ما قطعا این از دست دادن دردناک است. او را به خدای بزرگ می‌سپاریم و هیچ جایی از امان خدا محکم‌تر برای او نیست.
به گفته‌ی ملکی؛ پیکر زنده‌یاد پورستار در جوار زنده‌یاد داود رشیدی در قطعه هنرمندان آرام می‌گیرد و  مراسم ترحیم‌ این هنرمند روز پنج‌شنبه دوم آذرماه از ساعت ۱۵ در مسجد حضرت ابوالفضل واقع در ستارخان برگزار می‌شود.
مردی از جنس مولانا و حافظ
علی دهکردی -رئیس انجمن بازیگران ایران در ابتدای این مراسم در سخنانی گفت: خداوند موهبت با ارزشی همچون هنر را به ما بخشیده است تا به واسطه هنر که تاج سر آفرینش است جاوید باشیم و ما این ارزش بزرگ را از آدم‌های بزرگ همچون زنده‌یاد پورستارِ باید یاد بگیریم؛ مرد شریفی که هیچ کدام از ما در تمام این سال‌ها خاطره بدی با ایشان ندارد.او در ادامه یادآور شد: سال ۷۲ در پروژه‌ای با مرحوم پورستار همبازی بودم و در مدتی که فیلمبرداری در خارج از تهران انجام می‌شد با ایشان هم اتاق بودم و شیفته شخصیت و بزرگواری ایشان شدم. یکی از شب‌ها حال ایشان را جویا شدم و این گونه به من گفت «من شب‌ها این‌جا دو استکان چای، یکی برای خودم و یکی برای حافظ می‌ریزم و شعر می‌خوانیم» و لبخندی زد و از کنار این لبخند گذشتم ولی واقعا این مرد شریف تمام لحظات و زندگی‌اش با آدم‌هایی از جنس حافظ، مولانا، معرفت، آرامش و افرادی از جنس خودش سپری می‌شد.

دهکردی سپس درباره ویژگی‌های مثبت و اخلاقی این هنرمند که زبانزد خاص و عام است، گفت: هیچ وقت این تصور درباره ایشان از ذهن من خارج نشد که این چهره نورانی با کسانی غیر از حافظ و سعدی و مولانا باشد. از طرف انجمن بازیگران که خودش را صاحب این عزا و سوگ می‌داند این ضایعه را تسلیت می‌گویم.وی در بخش پایانی سخنانش گفت:‌ دربرابر وجوه اخلاقی افرادی چون محمد پورستار باید سرخم بیاوریم. عزت نفس ستودنی او زبانزد خاص و عام است. ایشان در بستر بیماری بودند و به خاطر عزت‌نفس بسیار بالایی که داشتند حاضر نشدند بیماری خود را به نمایش دربیاورند که متأسفانه ما الان در بین خودمان این وجوه را کمتر می‌بینیم. امیدواریم بازگشت دوباره‌ای به حاکمیت معنوی و رجوع معنوی داشته باشیم.

پورستار همین بود…
پرویز پورحسینی از بازیگرانی که در مجموعه «مریم مقدس» با مرحوم پورستار همبازی بوده است هم در سخنانی گفت: زنده‌یاد پورستار را از سال ۴۸ قبل از دانشکده هنرهای زیبا می‌شناختم. ایشان قبل از انقلاب هم همین بود. از این جهت می‌گویم که برخی‌ها ممکن است بعد از انقلاب تغییرات زیادی کردند اما زنده‌یاد پورستار عموما همین بود.او سپس با اشاره به بازی این هنرمند در سریال «مریم مقدس» یادآور شد:‌ در سریال «مریم مقدس» با ایشان همراه بودم و بسیار از حضورشان لذت بردم. ایشان هیچ آزاری به کسی نرساند و واقعا انسان شریفی بود.

پورستار با همان نقش‌های الهی که ایفا کرده بود محشور خواهد شد
جمال شورجه (کارگردان) نیز در سخنانی در مراسم تشییع پیکر زنده‌یاد پورستار گفت: خاطراتی که از ایشان دارم به غیر از آرامش و متانت و روحیه شفاف از او چیزی سراغ ندارم. در مجموعه «یوسف پیامبر»‌ خدمت ایشان بودم خوشا به سعادت‌شان که شب رحلت پیامبر (ص) به رحمت خدا رفتند. وظیفه من بود که به خاطر ارادت به ایشان در خدمت او و خانواده‌اش باشم.او ادامه داد: زنده‌یاد پورستار مانند همه نقش‌های الهی که بازی کرده بود با همان چهره‌های الهی محشور خواهد شد. با صاحبان محرم و صفر محشور خواهد شد. ایشان از جوانی زندگی پاک و شریفی داشت، در «یوسف پیامبر» نقش خضر نبی را بر عهده داشت و ایشان دست این هنرمند را خواهد گرفت. زنده‌یاد پورستار روحیه لطیفی داشت، این روحیه حافظانه و مولانایی که داشت با آن‌ها محشور خواهد شد.
این کارگردان سپس با اشاره به بازی پورستار در مجموعه «یوسف پیامبر» گفت:‌ هنگام فیلمبرداری سریال «یوسف پیامبر»‌ نماز جماعت ما سر کار قطع نمی‌شد، آن روزها می‌دیدم که مرحوم پورستار با آرامش و متانت فریضه نماز را انجام می‌داد.
پورستار ستاره سینمای ایران بود
سیداحمد میرعلایی نیز در این مراسم در سخنانی گفت: مرگ یکی از موهبت‌های بزرگی است که خدا به انسان عنایت کرده است و این گونه مجالس تذکر برای منِ زنده است. او با چه توشه‌ای از دنیا می‌رود و با چه توشه‌ای آماده است که برسد به آنجایی که همه ما باید برویم، کدام یک از جوایز کوچک و بزرگ سینمای ما می‌تواند آنجا عرض اندام کند، اگر در آن معرفت الی‌الله نباشد.این تهیه‌کننده و مدیر فرهنگی گفت: ما اگر خوب توجه کنیم این گونه مراسم شاید برای ما زنده‌ها ضمن اینکه دارای تألماتی است یک هدیه از طرف خداوند به ما است و آن تذکری است که به ما می‌دهد. امثال پورستار با شخصیت خودشان هیچ مزاحمت و نگرانی برای ما نداشته‌اند و یک معلم بزرگ و استاد بوده است. این گونه افراد رفتن‌شان برای سینمای ما خیلی سخت است. امثال پورستارهایی که از دست داده‌ایم چقدر نمره منفی برای ما داشته است.این تهیه‌کننده گفت: از خداوند می‌خواهیم جوان‌های هنرمند ما آن گونه که امثال پورستارها رفتار کرده‌اند مسیر آن‌ها را یاد بگیرند. پورستار ستاره سینمای ایران بود. دعا کنیم برای جوانان که از ‌این موهبت بزرگی (هنر) که خداوند عنایت کرده است، خوب امانت‌داری کنند.
حس زیبای پورستار در مریم مقدس و مردان آنجلس
محسن علی‌اکبری تهیه‌کننده نیز در مراسم تشییع پیکر زنده‌یاد محمد پورستار گفت: در کارهایی که خدمت استاد بودیم تأثیر ایشان تأثیر بسزایی بود. اگر بازی و حس درخشان ایشان در «مریم مقدس» نبود قطعا خانم شبنم قلی‌خانی موفق به اجرای نقش‌اش نمی‌شد. در «مردان آنجلس» نیز همین طور بود. بزرگ‌ترین حُسنی که در ایشان دیدیم این بود که همیشه یک کتاب همراهشان بود و لحظات خالی حتما کتاب مطالعه می‌کردند و برای من نمونه و اسوه بود، از دست دادن چنین هنرمندی ضایعه‌ای اسفناک است.
بی‌آزاری را از پورستار یاد بگیریم
در پایان مراسم تشییع پیکر زنده‌یاد محمد پورستار، منوچهر شاهسواری (مدیرعامل خانه سینما) سخنرانی کرد.
شاهسواری گفت: خداوند به همه ما صبر بدهد. صبوری از آن صفت‌هایی است که می‌شود از امثال پورستار یاد گرفت. آنچه که همه عزیزان در صحبت‌هایشان از زنده‌یاد پورستار یاد کردند من را به یک صفت رهنمون کرد، آن هم کم آزاری است. همه ما حتما همدیگر را آزار می‌دهیم. برخی‌ها کم آزارند، برخی‌ها مثل پورستار بی‌آزار نسبت به هر کسی و هر چیزی در جهان. این درد بزرگی است که همه ما به آن گرفتار شده‌ایم و همدیگر را با زبان و عمل آزار می‌دهیم، ما نیازمند فهم و درک و معرفت هستیم که آن‌ها را به هم پیوند بدهیم.او سپس خاطرنشان کرد: گاهی اوقات احترام در وقت رفتن، اسباب ادب و گاهی حس واقعی و درونی است. چیزی که درباره پورستار گفته شد حس واقعی و درونی بود. ای کاش عاشق جهان حافظ و مولانا باشیم. ما در اینجا همنشینی پورستار و حافظ را برای خودمان فضیلت می‌شماریم، اگر این همنشینی را تبدیل به اثر هنری نکنیم راه به جایی نمی‌بریم، این فضیلت‌ها نیازمند کار است.

وی در پایان ضمن آرزوی صبوری برای خانواده مرحوم پورستار گفت: یقین دارم که خانواده مرحوم پورستار صبوری را از وی آموخته‌اند.به گزارش ایسنا، پیکر مرحوم محمد پورستار پس از قرائت نماز با حضور سیدمحمود دعایی از خانه سینما به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) بدرقه شد.محمد پورستار، بازیگر تلویزیون و سینما صبح روز پنجشنبه (۲۵ آبان ماه) درگذشت، او مدت‌ها پیش دچار عارضه سکته قلبی شده و مدت‌ها در بیمارستان بستری بودند؛ پس از بهبودی به خانه منتقل شدند و حال این هنرمند رو به بهبود بود اما از دنیا رفت.
او متولد ۱۳۱۸ در استان اردبیل بود و در سریال‌های متعددی همچون «مریم مقدس»، «مردان آنجلس»، «یوسف پیامبر» و «مختارنامه» ایفای نقش کرده است.
منبع: بهارنیوز

پنه‌لوپه‌ کروز: اصغر فرهادی، نابغه است

«همه می‌دانند» عنوان فیلم جدید اصغر فرهادی است که البته کسی چیز زیادی درباره آن نمی‌داند. تا اینجای کار می‌دانیم که بازیگران سرشناسی چون خاویر باردم، پنه‌لوپه کروز و ریکاردو دارین در آن نقش‌آفرینی می‌کنند.بنابراین هر خبر و اظهارنظری درباره این فیلم توجه علاقه‌مندان سینما را به خود جلب می‌کند. در یکی از این اظهارنظرهای کمیاب پنه‌لوپه کروز در جشنواره فیلم ونیز با نشریه ویک درباره «همه می‌دانند» و اصغر فرهادی صحبت کرد.کروز در این گفت‌وگو درباره فرهادی گفت: «به نظر من او یک نابغه است. می‌توان چیزهای بسیاری از او آموخت و از این روی من بی‌صبرانه منتظر بازگشت به صحنه فیلمبرداری «همه می‌دانند» هستم. او با وقت گذاشتن، حقیقت را از دل تک تک صحنه‌ها بیرون می‌کشد.»این بازیگر که این روزها با فیلم «قتل در قطار سریع‌السیر شرق» به پرده سینما بازگشته است، اعلام کرد که فیلمبرداری «همه می‌دانند» در انتهای ماه نوامبر به پایان خواهد رسید.اصغر فرهادی سال گذشته با فیلم «فروشنده» برای بار دوم اسکار گرفت.
منبع: بهارنیوز

پنه‌لوپه‌ کروز از نبوغ اصغرفرهادی می‌گوید

کروز درباره فرهادی گفت: «به نظر من او یک نابغه است. می‌توان چیزهای بسیاری از او آموخت.»

پنه‌لوپه کروز در صحبت با نشریه ویک اصغر فرهادی را یک نابغه توصیف کرده است.

به گزارش خبرآنلاین، «همه می‌دانند» عنوان فیلم جدید اصغر فرهادی است که البته کسی چیز زیادی درباره آن نمی‌داند. تا اینجای کار می‌دانیم که بازیگران سرشناسی چون خاویر باردم، پنه‌لوپه کروز و ریکاردو دارین در آن نقش‌آفرینی می‌کنند.

بنابراین هر خبر و اظهارنظری درباره این فیلم توجه علاقه‌مندان سینما را به خود جلب می‌کند. در یکی از این اظهارنظرهای کمیاب پنه‌لوپه کروز در جشنواره فیلم ونیز با نشریه ویک درباره «همه می‌دانند» و اصغر فرهادی صحبت کرد.

کروز در این گفت‌وگو درباره فرهادی گفت: «به نظر من او یک نابغه است. می‌توان چیزهای بسیاری از او آموخت و از این روی من بی‌صبرانه منتظر بازگشت به صحنه فیلمبرداری «همه می‌دانند» هستم. او با وقت گذاشتن، حقیقت را از دل تک تک صحنه‌ها بیرون می‌کشد.»

این بازیگر که این روزها با فیلم «قتل در قطار سریع‌السیر شرق» به پرده سینما بازگشته است، اعلام کرد که فیلمبرداری «همه می‌دانند» در انتهای ماه نوامبر به پایان خواهد رسید.

اصغر فرهادی سال گذشته با فیلم «فروشنده» برای بار دوم اسکار گرفت.

منبع: وب‌سایت نشریه ویک


منبع: عصرایران

موفقیت شمس لنگرودی در جشنواره ادبی آسیا

شمس لنگرودی به عنوان «شاعر برتر آسیا» تقدیر شد.

شمس لنگرودی در جشنواره ادبی آسیا در کره جنوبی به عنوان «شاعر برتر آسیا» تقدیر شد.

این شاعر که اخیرا در جشنواره ادبی آسیا در کره جنوبی حضور پیدا کرده بود با اعلام این خبر به ایسنا گفت: این انتخاب از طرف کمیته انتخاب شاعران برتر آسیا در کره انجام شده است.

او همچنین با اشاره به این‌که کاندیدای جایزه اولین جشنواره ادبی آسیا بوده است گفت کمیته دیگری انتخاب برندگان جایزه را به عهده دارد.

این کمیته امسال جایزه‌اش را به یک شاعر از مغولستان اهدا کرد.

جشنواره ادبی آسیا که از اول تا پنجم نوامبر و با حضور شاعران و نویسندگانی از کره جنوبی، ژاپن، چین، اندونزی، مغولستان، ایران و… در شهر گوانجو کره جنوبی برگزار شد «صبح آسیا» نام داشت و هدف اصلی آن شناساندن شعر آسیا به جهان و تعامل میان شاعران آسیا و جهان بود.


منبع: عصرایران

سعید چنگیزیان: همه جانم را روی صحنه گذاشتم

سعید چنگیزیان ۲۰ سال است که در تئاتر بازی می‌کند. در مقایسه با هم‌دوره‌ای‌هایش او کمتر به سینما و تلویزیون روی خوش نشان داده و همه این سال‌ها به گروه تئاتر و قوانین آن پایبند بوده، اما در آستانه ۴۰سالگی می‌خواهد مسیر خود را عوض کند؛ می‌گوید می‌خواهد بایدی برای او وجود نداشته باشد و نقش‌هایش را به دلایلی که خود دوست دارد، انتخاب کند، نه آن‌چه در گروه برای او تعیین می‌شود. چنگیزیان این روزها خلوت و دنیای شخصی خود را می‌خواهد.

 همه‌ ی همه ی جانم را روی صحنه گذاشتم

حالا با آمدن بازیگرانی از نسل‌های جدید می‌توان از شما به‌عنوان بازیگر باتجربه و باسابقه تئاتر نام برد که به تئاتر به‌عنوان حرفه و شغل خود نگاه می‌کند و یکی از بازیگران حرفه‌ای تئاتر است. پشیمان نیستید که این شغل را برای خود انتخاب کردید؟

نه اصلا. شغل با عشق و حالی است. شغلی حساس‌تر و با بالا و پایین‌تر از بازیگری وجود ندارد. همه این‌ها این حرفه را جذاب می‌کند؛ درواقع زندگی را جذاب می‌کند.

زندگی را سخت نمی‌کند؟

چرا خب؛ اما سختی جذابیت با خودش می‌آورد. تا حالا نشده من یک یا دو ماه برای خودم لم بدهم و صفا کنم. مدام در بالا و پایین‌ها، ماجراهای جدی و اساسی غوطه می‌خورم که این به نظرم عالی است.

از لحاظ مالی هم تامین هستید؟ زمانی بازیگری کفاف زندگی را نمی‌داد.

بله، زمانی کفاف زندگی را نمی‌داد، اما الان بهتر شده است.

فکر می‌کنید اگر از لحاظ مالی تامین نبودید، بازهم ا‌ین‌قدر از این حرفه رضایت داشتید؟ منظورم زندگی بدون دغدغه‌ است، نه زندگی لوکس و پرتجمل.

نه، من هنوز حرص و ولعی به جمع‌آوری مال ندارم. بالا و پایین دارد. کمی خالی می‌شوی و بعد باید صبر کنی که دوباره این جای خالی پر شود. مخصوصا این‌که خیلی حواست به جمع‌آوری مال نباشد. هی باید کوتاه بیایی و به یک چیزهایی راضی شوی. این مسائل به هرحال وجود دارد، اما خدارا شکر راضی‌ام، چون اگر کم آوردم، کار کردم و جبران کردم. یعنی شرایط من را وادار کرد که کار کنم تا آرام آرام کمبودها جبران ‌شود.

شما یکی از بازیگران تئاتر هستید که میل و رغبت زیادی برای کارهای تصویری از خود نشان نداده‌اید و در تئاتر بیش از دیگران ثابت‌قدم بودید، بعضی از بازیگران سابق تئاتر دیگر فرصت کارکردن در این عرصه را پیدا نمی‌کنند؟

مدل زندگی تئاتری که روزم را سرگرم تمرین یا اجرای تئاتر باشم، برای من جذاب است. این اتفاق سال‌هاست که رخ می‌دهد و دیگر به شکل روتین در زندگی من درآمده است. بارها این اتفاق افتاده که کارهای سینمایی که به من پیشنهاد شده به خاطر تئاتر کنسل شده است. این اتفاق به این دلیل افتاده که سینما را به تئاتر ترجیح ندادم. در کنار زندگی من سینما باید وجود داشته باشد، اما همیشه منتظر تئاتر خوب هستم که در اجرای آن حضور داشته باشم. در کنار آن هم از هر فرصتی، استفاده می‌کنم برای این‌که در فیلم هم بازی کنم، اما سینما در زندگی من بالاتر از تئاتر قرار ندارد. انگار نمک‌گیر تئاتر شده‌ام.

مثل خیلی از بازیگران تئاتر به این فکر نمی‌کنید که این همه سال در تئاتر کار کردید، اما آن‌قدر که باید دیده نشدید؟ اگر در سینما این سال‌ها را گذرانده بودید، حالا بازیگر مشهورتری بودید.

نه، من به تئاتر وفادارم و اصلا نمی‌ترسم.

از این نگران نیستید که آن‌قدر که باید و شاید شناخته‌شده نیستید. اگر در سینما ‌بودید، طبیعتا شما را بیشتر می‌شناختند؟

برای شناخته شدن، به یک جمعیت مشخص و محدود قائل هستم. من هزار پیشنهاد برای سرشناس‌تر از این شدن دارم، اما زندگی تئاتری به من یاد داده که همیشه در خط خودت باش، با جهان شخصی، خانوادگی و دنیای ریز و پرمحتوای تئاتری صفا و حال کن. این برای من جذاب است. درگیر این نبودم که چهار نفر بیشتر کار من را ببینند و چهار نفر بیشتر بشناسند. هر کس بخواهد می‌‌تواند من را به‌عنوان بازیگر بشناسد. ته‌اش این است که همه بزرگان آمدند و رفتند. جای چه کسی خالی است؟ می‌توانی بشمری و تا ته بروی، اما می‌بینی محلی از اعراب ندارد که دست و پا بزنی. شناخته‌تر بشوی که چه کار کنی؟ مردم تو را چه کار کنند؟حتی دستت هم به مردم نمی‌رسد. من ترجیح می‌دهم با جمعیتی ارتباط داشته باشم که دستم بهشان برسد و بتوانم با آن‌ها دیالوگ برقرار کنم. ارتباط در صفحات مجازی و تعداد فالوئر و این قبیل چیزها برایم تعریف‌نشده است.

 همه‌ ی همه ی جانم را روی صحنه گذاشتم

خب، چرا شهرت را دوست ندارید؛ به هرحال شهرت هم مزیت‌هایی دارد؟

چون خلوتم را دوست دارم. من اجازه نمی‌دهم کسی وارد خلوتم شود. بعضی‌ها اگر هزاران هزار طرفدار هم داشته باشند، بازهم ولع این را دارند که این تعدادچند نفر بیشتر شود. این چه داستانی است که من بخواهم برای خودم درست کنم و برای آن دغدغه و نگرانی داشته باشم؟

شما با افراد زیادی در تئاتر کار کردید، اما با چند نفر آن‌ها در نمایش‌های زیادی همکاری داشتید؛ از جمله امیررضا کوهستانی و حسن معجونی. این ارتباط چطور اتفاق افتاد؟ در تئاتر هم گزیده کارید. انگار در تئاتر هم ولع کار زیاد با گروه‌های مختلف و متنوع را نداشتید.

بله، من با بعضی افراد مانند آقایان یعقوبی،‌ مرادی و گوران یک بار کار کردم. با معجونی و کوهستانی در بیشتر از دو نمایش همکاری کردم. ذاتا خیلی اهل کارکردن با تعداد زیادی از افراد نیستم. درباره نمایش‌های کوهستانی هم که با کارهایش احساس نزدیکی می‌کردم. در گروه معجونی وظیفه‌ام این است که کار کنم. اعضای یک گروه وظیفه دارند در تئاتر با هم کار کنند. به جز یکی‌دو تا در بقیه نمایش‌های معجونی حضور داشته‌ام. در تئاتر کار برایم اینجوری بوده: در همان گروهی که انتخاب کردی، بمان و باش. پراکنده کار نکن. چیزی را که مطمئن هستی درست است و به آن اعتقاد داری ول نکن و همان را بچسب. این همیشه روال کاری و زندگی من بوده و انگار در همان‌ها چیزی را که باید پیدا می‌کنم.

فصل مشترک این دو کارگردان این است که هنوز تئاتر برایشان دغدغه‌ است. مثل خیلی از کارگردانان تئاتر، کارمند نشدند که سالی یک بار تئاتر کار کنند و هیچ احساس مسئولیتی نسبت به آن‌چه روی صحنه می‌برند، نداشته باشند. این دو هم دغدغه کارگردانی دارند، هم دانشش‌ را دارند، هم مدام درپی به‌روز کردن خود و اجرایشان هستند. این یعنی شما با افرادی کار می‌کنید که تئاتر هنوز برایشان یک کار روزمره نشده است.

بله این فصل مشترک برای همه ما یک دغدغه است. بحث کارمندی نیست؛ بحث این است که باید در تئاتر بمانی که ساخته شوی. چون همه‌چیز از هیچ و یک گروه دو سه نفره شروع شد، این نوع کارکردن را انتخاب کردیم و همین‌طور هم ادامه دادیم. بعد هم در این نوع کارکردن صفا، حال خوب و لذت وجود دارد و این شکل کارکردن به زندگی، حال، روان و خیز برداشتن‌هایت هم سرایت می‌کند. من آهسته آهسته پیش نرفتم.

همین انتخاب‌ها یعنی این‌که تو حواست هست که چطور انتخاب کنی و کجا باشی. تئاتر این‌طور به تو جهت می‌دهد که یک کلونی بساز و برو در داخل آن لذت ببر و صفا کن. دست به دست هم‌گروهی‌هایت بده و بیا بالا. همین کاری که ما کردیم و چه حالی از این بهتر. برای همین تئاتر برای من هنوز زنده است. در سینما که این حال وجود ندارد. در سینما یک عده با هم کار می‌کنند و بعد از کار همه‌چیز تمام می‌شود و خداحافظ. در تئاتر ما با هم زندگی و کار می‌کنیم. همین‌هاست که رفتار و سطح زندگی و برخورد اجتماعی آدم را ارتقا می‌دهد.

هیچ وقت به فکر کارگردانی نبودید؟ الان خیلی از بازیگران دوست دارند، خودشان کارگردانی کنند.

من در دانشگاه کارگردانی خواندم، اما هیچ وقت این کار را نکردم. خیلی وقت‌ها این سوال از من پرسیده شده و در زمان‌هایی دغدغه‌ام بوده است، اما نمی‌توانم. بازیگری و آرامشش را دوست دارم، این‌که خودم تنها کار کنم برای من جذاب است. خیلی‌ها هم از من خواستند کارگردانی را تجربه کنم، اما استرسش برایم وحشتناک است.

شکل بازی شما شبیه همین شیوه‌ای است که در کار برای خود در پیش گرفتید یعنی همین که می‌گویید اهل شلوغ‌کاری و نشان‌دادن خودم نیستم. هیچ وقت بازی اغراق‌آمیز و گل‌درشتی از شما ندیدیم. حتی وقتی که لازم بوده کمی هم اغراق کنید، اما این اغراق هم شبیه خودتان ملایم و آرام بوده است. جایی که باید فریاد بزنید و اکت‌های قوی‌تری از شما ببینیم، اما این اتفاق نمی‌افتد.

بله. نمی‌توانم اغراق ‌کنم. همان‌طور که در زندگی هم نمی‌توانم اغراق کنم. نمی‌خواهم بیخود و بی‌جهت دیده شوم. معمولی بودن را بیشتر می‌پسندم. این‌که کسی به کارم، کار نداشته باشد. این به بازی‌‌ام هم سرایت می‌‌کند. درشت بودن در بازی را اشتباه می‌دانم. حتی گاهی اوقات این اتفاق در بازی‌ام رخ داده، اما وقتی حواسم را جمع کردم بعد از دو تا سه اجرا، فیتیله را پایین می‌کشم تا به رئالیسم نزدیک‌تر شود و نمایشی نباشد و باورپذیری آن بیشتر شود. اصولا به گل‌درشت بودن اعتقاد ندارم؛ تپش قلب و استرس برایم می‌آورد چون باید هزارتا کار دیگر هم بکنی برای این‌که گل‌درشت باشی. همیشه اعتقادم این است که بهترین و درست‌ترینی باش که در این وضعیت می‌تواند وجود داشته باشد. یعنی آدم‌ها ناگهان متوجه حضور تو بشوند نه این‌که از اول خودت را به چشم‌شان بیاوری. همیشه این‌طوری بازی و حتی زندگی کرده‌ام.

 همه‌ ی همه ی جانم را روی صحنه گذاشتم

وقتی بازیگرها تبدیل به چهره‌های شناخته شده می‌شوند، گروه و ماندن در آن برایشان کمی بی‌معنی می‌شود و آن‌ها ترجیح می‌دهند با گروه‌ها و افراد دیگر هم کار کنند، اما شما خیلی به گروه پایبند بودید. این میزان وفاداری از کجا می‌آید؟

ترجیحم این است که با آن کلونی‌ای که ساختم، کار و زندگی کنم مگر مواردی مثل این نمایشنامه که به نظرم جذاب آمد، اما وقتی معجونی اصرار داشت باید وقت‌تان را برای گروه بگذارید و برای آن کار کنید، آرام‌آرام من را به کسی تبدیل کرد که خیلی نمی‌تواند خارج از این گروه باشد. درباره کوهستانی، معجونی با او مشکلی نداشت؛ با کوهستانی هم‌سلیقه بود و این سلیقه را به همه دیکته می‌کرد که حواست باشد سر کار چه کسی می‌روی چون تو بازیگر گروه منی که با این کیفیت، توانایی و امضا کار می‌کنی. کلونی که ما کار می‌کنیم جذاب و جالب است و آدم را دلگرم می‌کند به کارکردن.

همین‌طور که می‌گویید با افراد و گروه‌های خوبی کار کردید و احتمالا حسرت کمتری نسبت به بعضی‌ها برای بازی در بعضی نمایش‌ها یا نقش‌ها دارید، اما نقشی بوده که حسرت بازی در آن به دلتان مانده باشد.

نقشی که در کار آخر آقای رفیعی داشتم. دکتر استوکمن را بازی می‌کردم که متاسفانه به اجرا نرسید و خیلی حیفم آمد چون نقش خیلی شاهکاری بود.

درباره نقش‌هایی که دیگران بازی کرده‌اند هم این احساس را داشته‌اید؟

نه، در تقدیر هرکسی است که رلی به او داده شود. من این اعتقاد را دارم، بعضی از رل‌ها به من داده شد که اصلا برایم آرزو و بهشت بود. نقش‌هایی که در نمایش‌های «به خاطر یک مشت روبل» ، «کالیگولا»، «ایوانف» و «شب آوازهایش را می‌‌خواند» بازی کردم و همین نقشی را که الان بازی می‌کنم خیلی دوست دارم چون انگار این نقش‌ها مال من است و فقط من باید آن‌ها را بازی کنم. این اتفاق حال بخصوصی برای من دارد؛ مثل غذایی است که به‌طور طبیعی به من داده می‌شود، چون به آن نیاز دارم و وقتش است که این نقش را بازی کنم. خیلی کم پیش آمد که بدوم تا نقشی را به دست بیاورم. اصلا نمی‌توانم تلاش کنم تا نقشی را به چنگ بیاورم چون ممکن است آن به چنگ آوردن حال آدم دیگری را بد کند چون آن نقش مال او بوده است.

نمایشی بوده که بازی کرده باشید و آن را دوست نداشته یا این‌که از بازی در آن نمایش پشیمان شوید؟

نه، پشیمان نشدم، اما تئاترهایی بودن که ممکن است خیلی دوستشان نداشتم یا نتیجه آن چیزی نبوده که باید می‌شد. بعضی از آن‌ها را به سفارش دوستان رفتم و نمایش‌هایی بود که خیلی شبیه من نبودند.

همسر شما، الهام کردا، هم یک بازیگر شناخته‌شده تئاتر است. چقدر زندگی مشترک تئاتری برکیفیت کار شما تاثیر می‌گذارد؟ این‌که علائق، حرف‌ها و سلیقه مشترکی که دارید، چقدر به فهم یکدیگر کمک می‌‌کند؟

دیالکتیک جذابی از آب درآمده که در چالش‌ها و بالا و پایین‌های زندگی به آدم کمک می‌کند. این‌طور زندگی آدم را پخته می‌کند و به شخصیت قوام می‌دهد. این‌ها کمک می‌کند که قوی‌تر و بامسئولیت‌تر شوی و زوایای دیگری از زندگی را ببینی که به تو کمک می‌کند چه نقش‌هایی را انتخاب کنی. این‌ها جزئی از همان در چارچوب زندگی کردن است. من یک‌خرده آدم کلاسیکی هستم. برای همین سال‌هاست در یک گروه مانده‌ام، اما حالا نمی‌خواهم در گروه بمانم.

یعنی می‌خواهید از گروه « لیو» خداحافظی کنید؟

بله، فکر می‌کنم دیگر این حضور بس است. چیزی اذیتم نمی‌کند، اما فکر می‌کنم وقت رفتن از گروه است. نه این‌که به سینما بروم یا این‌که بخواهم با گرو‌ه‌های دیگر کار کنم. در خودم دنبال یک شخص دیگری می‌گردم. به‌اندازه کافی در گروه بودم. من دیگر آن آدم نیستم. یک خواسته‌ جدیدی در من به‌وجود آمده و چیزی در من عوض شده است.

نگران نیستید که فرصت و نقش‌های خوبی را از دست بدهید؟

نقش‌هایی را که دوست داشتم، بازی کردم و فرصت دیگری برای من وجود ندارد. می‌خواهم مستقل کار کنم.

این تصمیم ناشی از یک خستگی یا حتی عصبانیت نیست؟

نه عصبانیت نیست. نمی‌خواهم چیزی را خراب کنم، چون به نظر من دیگر اصلا چیز بااهمیتی وجود ندارد. فرصت تازه‌ای برای خودم می‌خواهم. یک ری‌ست کردن نیاز دارم. نمی‌خواهم به سینما بروم و به سینما بچسبم.. فردیت و شخصیت خودم الان برایم اهمیت زیادی دارد. من درون‌گرا بودم، اما از لحظه‌ای که کار در تئاتر را شروع کردم، روز به‌روز درون‌گراتر شدم. دیگر خودم را وقف و آویزان گروه نمی‌کنم. دنیای من شخصی‌تر شده است.

فکر می‌کنید در شرایط فعلی تئاتر، متن‌ها و اجراهایی در همان کیفیت گروه خودتان، پیدا می‌کنید؟

من منتظر نمی‌مانم. پیمانه‌ام پر شده و دیگر می‌خواهم برای خودم کار کنم. تئاتری را انتخاب کنم که به خودم مربوط باشد نه به‌دلیل وابستگی‌های گروهی که وظیفه باشد.

با شناختی که از شما دارم، فکر نمی‌کنم هوای بازی در سینما و تصویر به سرتان زده باشد.

اتفاقا هوای خودم به سرم زده است. بازی در سینما و تصویر فردیت می‌خواهد. دوست دارم تک و تنها به سینما بچسبم. سینما فردیت تو را می‌خواهد، حواسش به این‌که تو در یک گروه باشی، نیست. تو باید خودت را هماهنگ کنی. پس یک آدم تنها می‌خواهد بدون این‌که دغدغه و استرس این را داشته باشد که در یک تئاتر بازی کند. من این موظف بودن را نمی‌خواهم. حتما کار تصویر از این به بعد بیشتر انجام می‌دهم. یک حق طبیعی است. آدم‌ها تغییر وضعیت می‌دهند. من ولع سینما ندارم، اما نمی‌خواهم خودم را محدود کسی یا گروهی کنم. دیگر وقتش است بیشتر برای خودم باشم.

پیشنهادهای سینمایی خوبی را برای حضور در تئاتر از دست دادید؟

بعضی وقت‌ها بله. دنبال پول که نیستم. برایم پول ضروری است، اما فکر می‌کنم خیلی برای دلم کار کرده‌ام. فرصت همیشه برای من هست؛ به شرطی که در شرایطی باشم که راحت‌تر با فردیت خودم کار کنم. همیشه این‌طور بوده که من باید باشم تا کار راه بیفتد و نمایش روی صحنه برود. حالا می‌خواهم این‌طور نباشد.

 همه‌ ی همه ی جانم را روی صحنه گذاشتم

این انتخاب به‌دلیل شرایط و سختی‌های زندگی نیست؟

حتما هست. به هرحال چیزهایی روی ما تاثیر می‌گذارد که خودمان هم خبر نداریم، اما من به‌خاطر خودم می‌خواهم به مسیر دیگری بروم؛ مسیری که در آن کمی به تنهایی خودم برسم. از اسم و رسم این‌که در یک گروه با یک نفر باشم دیگر خوشم نمی‌آید.

اما در این گروه همه شما هویت داشتید و وابستگی مانع از هویت مستقل شما نمی‌شد!

باید این‌طور می‌بودیم. ما هویت‌مان را به دست آورده بودیم، اما از این به بعد نمی‌خواهم مسئولیت حضور در گروه را داشته باشم. من به‌دنبال دنیای شخصی خودم هستم. الان هیچ ناراحتی از این‌که جایی نباشم،‌ ندارم. من در این ۲۰ سال، تنهایی‌ام خیلی پر شد و از تمام نقش‌هایی که بازی کردم و ماجراهایی که داشتم، فربه شدم. همه ی همه ی‌ جانم را گذاشتم و هیچ چیزی از خودم کم نگذاشتم. مدیون هم نیستم. فکر می‌‌کنم این‌طور می‌توانم تعریف کنم که نه دلخورم و نه حب و بغض دارم، صرفا فکر می‌کنم وقتش است سری به حال و هوای خودم بزنم.

می‌دانم الان روزگار است که به من بدهکار است نه من به او. به‌اندازه کافی در تئاتر بودم و خودم را وقف آن کردم. کسانی بودند که چند سال صبر کردند و رفتند. من حداقل در این گروه ۱۵ سال بازی کردم. از نقش‌هایی که بازی کردم خسته‌ام؛ آن‌ها دخل من را آوردند. این‌که خودم چه نقشی در این دست‌انداز دارم برایم مهم است. می‌خواهم خودم را در دست‌انداز بندازم و بیرون آمدن از آن برایم جذاب است. هیچ پیش‌بینی درباره آینده ندارم. فقط می‌دانم که حال زندگی و لحظه از یادم رفته.

مدام پشت مسئولیت، خاطره و‌ احساس گم شدم. مسئولیتی که ناشی از به‌ّبه و چه‌چه‌هایی بود که برای زحمت‌هایی که کشیدم، می‌شنیدم. حالا دارم لات‌بازی درمی‌آورم.
آرزو می‌کنم این لات‌بازی نتیجه خوبی برایتان داشته باشد.
واقعیتش این است که هیچ تضمینی وجود ندارد، اما ترسی ندارم. قدرتم را بیشتر احساس می‌کنم. من دنبال وضعیتی هستم که قدرت شخصی و واقعی خودم را داشته باشم.

تصور نمی‌کنید که این‌ها ناشی از غرور باشد؟

با غرورم که به کسی لطمه نمی‌زنم. گیرم که شما همه‌اش به کار من به‌به و چه‌چه بگویید، اما این‌ها که دیگر برای من جذاب نیست. من الان عاشق شیرجه زدن در آب سد، آفرود کردن و رفتن به بیابان و کوه و جنگل شده‌ام. همین الان هم دارم این کارها را می‌کنم. شلوغی و همراه شدن با آدم‌ها اذیتم می‌کند. خلوتی می‌خواهم که به خودم ربط داشته باشد. همیشه ترس از بیکاری داشتم. به خاطر این‌که دایره امور در دست من نبود.

برای این و آن کار می‌کردم. شاید قرار بر این بوده که ۲۰ سال در تئاتر کار کنم و بعد این پکیج را ببندم و کنار بگذارم. می‌خواهم بدانم بعد از ۲۰ سال می‌توانم دوباره استارت بزنم و آدم جدیدی را از خودم بیرون بکشم که در چشمانش اطمینان از همه تجربه‌هایی باشد که داشته و می‌خواهد این تجربه‌ها را برای خودش پیاده کند. خیلی از رفقای من که رفتند شاید الان با حسرت می‌گویند کاش من روی این صحنه داشتم بازی می‌کردم، اما حالا این کاش برای من وجود ندارد؛ باش وجود دارد. آن چیزی که باید باشم، هستم. ترس از بیکاری برای افراد گردن‌کلفت‌تر از من هم وجود دارد، اما الان نباید بترسم. مثل همین مونولوگی بازی می‌کنم که خیلی ترسناک است. می‌دانم ممکن است خیلی استرس داشته باشد، اما می‌خواهم ببینم اگر این نباشد، آن یکی می‌شود. نمی‌خواهم دیگر بایدی برای من وجود داشته باشد.


منبع: برترینها

فیلم های رنگی سینمای ایران

روزنامه هفت صبح – احمد رنجبر: درباره اسم فیلم ها سال پیش پرونده ای مفصل منتشر کردیم که به طور کامل زیر و بم نامگذاری فیلم های سینمایی ایران بررسی شد. درباره اسم های طولانی، اسم های بی معنی، نام های بامسما، کارگردان های خوش ذوق که اسم فیلم شان برای همیشه در ذهن مانده و … نوشتیم. این بار هم با نام فیلم های سینمایی سروکار داریم اما یک وجه دیگر از آن موضوع مورد بحث است.

روزی که «زرد» اکران شد، ذهن مان به سمت فیلم هایی رفت که نام شان بر اساس یکی از رنگ ها انتخاب شده است. فیلم را که دیدیم وجه تسمیه آن چندان روشن نبود تا این که سری به کتاب «روانشناسی رنگ ها» تالیف منیره دانایی زدیم. با این تعریف که خانم دانایی از رنگ زرد ارائه کرده اسم فیلم بر اساس یک نگاه درست انتخاب شده و صرفا یک پز نبوده!

در سینمای ما فیلم های زیادی هستند که توی اسم شان رنگ هست اما منظور ما اصل رنگ است، نه ترکیبی از رنگ و عنوان دیگر. مثل «زرد»، «قرمز»، «صورتی»، «سپید و سیاه»، «آبی» و «خاکستری». یک فیلم دیگر هم هست که هنوز اکران نشده به نام «شکلاتی» و به کارگردانی سهیل موفق. فیلم برای کودکان و نوجوانان ساخته شده و نمی دانیم از شکلاتی رنگ است یا اسم خاص.

محور پرونده ای که می خوانیم بررسی نام فیلم ها و داستان شان است تا مشخص شود قصه و رنگ چه میزان همخوانی دارند؛ اصلا می توان اسم را مناسب درونمایه فیلم دانست؟ برای همین ابتدا از کتاب «روانشناسی رنگ ها» تالیف منیره دانایی کمک گرفته ایم. به طور مختصر نمادشناسی هر رنگ مطرح شده و البته برای کامل شدن تعریف، نکات دیگری هم به نظریات خانم دانایی اضافه شده. این بخش بیشتر ناظر به نظر عموم مردم درباره هر کدام از رنگ ها است. بعد از آن داستان فیلم را شرح داده ایم تا در حال و هوای آن قرار بگیرید. در نهایت گفته ایم اسم فیلم مناسب است یا نه.

برای تکمیل بحث، روایت مصطفی نقی زاده از چگونگی انتخاب نام «زرد» برای اولین فیلم سینمایی اش را جویا شده ایم. او توضیح می دهد چرا این نام را برگزیده و برای این کارش دلایلی می آورد. به دیگر نکات فیلم «زرد» هم نقبی زده شده است؛ مثل تلخی بیش از حد، ستاره های فیلم، موقعیت های آشنا و …

زرد / ۱۳۹۶، کارگردان: مصطفی نقی زاده

نماد رنگ: رنگ زرد را نشانه ذهن و تفکر برتر می دانند. همچنین این رنگ، روشنی و گرما، فضیلت جویی، امید، شادمانی و سرخوشی را نشان می دهد. در کشور ژاپن رنگ زرد نشانه وقار و نجابت است. در چین باستان برای نشان دادن امپراطور به عنوان قدرت برتر، از رنگ زرد استفاده می کردند. رنگ زرد نشانه بیماری نیز بوده است. از ویژگی های منفی رنگ زرد این است که نشان دهنده خیانت، بی ایمانی، ناامیدی، ترس و حرص است. در قرن حاضر رنگ زرد نشانه ملی گرایی و وطن دوستی هم هست. در نظر عموم اما زرد گاهی معنی «مسائل سخیف و حاشیه ای» دارد.

فیلم های رنگی سینمای ایران

داستان فیلم: سه دوست و همکار قصد ثبت یک پروژه دارند اما در آستانه سفر، یکی شان (شهرام حقیقت دوست) به کما می رود. او برای زنده ماندنش نیاز به پیوند کبد دارد. دوستان برای تامین هزینه دست به کار می شوند و در این میان پرده ها کنار می رود و راز مهم دوستِ به کما رفته، برملا می شود.

نسبت فیلم و رنگ: انتخاب اسم زرد هوشمندانه است. اولا یکی از موضوعات اصلی آن بیماری است و از این حیث داستان فیلم با نام آن انطباق دارد. در ابتدای فیلم با شور و هیجان چند جوان روبرو هستیم که امیدوارانه در پی پروژه شان هستند. از این حیث هم می توان اسم زرد را بامسما دانست. در عین حال در فیلم، خیانت هم صورت می گیرد و معلوم می شود مرد به کما رفته (شهرام حقیقت دوست) مدتی با زنی غیر از همسر خودش (ساره بیات) سر و سری داشته است. خب همان طور که ابتدای مطلب خواندید در برخی فرهنگ ها زرد نشانه خیانت است. به این ترتیب فیلم مصطفی تقی زاده از سه منظر همسویی کامل با مفهوم زرد دارد و به راحتی می توان نتیجه گرفت اسم فیلمش با فکر و منطق انتخاب شده است.


 
سپید و سیاه / ۱۳۸۸، کارگردان: قاسم جعفری

نماد رنگ: رنگ سفید، روشن ترین رنگ ها و نمادی از شادی، نشانه ای از صلح و صفا و تسلیم و کنایه از پاکی و بی آلایشی و فضیلت و بزرگواری است. رنگ سیاه، تیره ترین رنگ ها و در مقابل رنگ سفید، نشانه هیبت و وقار و شعار حزن و عزا است.

 فیلم های رنگی سینمای ایران
داستان فیلم: فیلم سینمایی «سپید و سیاه» داستان جوانی ۲۲ ساله به نام فرید با بازی مهرداد صدیقیان را روایت می کند که پیش از مهاجرت همیشگی اش از ایران، برای وداع با هفت دختر که هر یک نشانه ای از عشق گم شده او دارند، در آخرین روز سال، سفری را از جنوبی ترین تا شمالی ترین نقطه تهران آغاز می کنند. مهرداد صدیقیان، مهشید افشارزاده، صدرالدین شجره، شهرزاد کمال زاده، حنانه شهشهانی، فریبا نادری، رنگین معتضدی و … در این فیلم بازی کرده اند.

نسبت فیلم و رنگ: «سپید و سیاه» در دولت دهم توقیف شد و خبری از نمایش آن نیست. خود جعفری چندی پیش درباره دلیل این اتفاق گفته بود: «در گزارشی که در دولت قبل تهیه شده بود، علت نمایش ندادن فیلم را سیاه نمایی و بدآموزی مطرح کرده بودند و در صورت صدور مجوز محدودیت سنی برای آن در نظر گرفته می شد. با این حال زمان فیلم را هم از ۱۰۵ دقیقه به ۷۴ دقیقه رسانده بودند ولی باز هم مجوز اکران صادر نشد و الان به نظرم با گذشت زمان فیلم کهنه می شود.» فیلم دیده نشده و نمی توان به طور قطع درباره نسبت فیلم و رنگ نظر داد منتها بر اساس خلاصه داستان پی بردن به این نکته خیلی سخت نیست که قاسم جعفری در «سپید و سیاه» استفاده استعاری از رنگ ها کرده و خواسته دو مفهوم کاملا متضاد را روبروی هم قرار دهد؛ یکی نماد روشنی و دیگری سمبل سیاهی و فلاکت. که ظاهر سهم دومی هم بیشتر بوده و همین توقیفش را باعث شده است.


صورتی / ۱۳۸۱، کارگردان: فریدون جیرانی

نماد رنگ: صورتی از ترکیب رنگ قرمز و سفید به دست می آید. این رنگ از عشق و احساسات سخن می گوید و به فرد احساس آرامش می دهد. رنگ صورتی نفرت ها و کینه ها را از انسان دور می کند و شادی و آرامش را به انسان هدیه می دهد. قلب انسان از دیرباز، با رنگ صورتی و یا قرمز به تصویر کشیده شده است و این رنگ نشانگر دوستی است و حس شادی و نشاط را برای انسان ها به وجود می آورد. رنگ صورتی در واقع همان رنگ قرمز کم رنگ است و معمولا نشانگر عشق است. رنگ صورتی بردباری و صبوری را به انسان القا می کند و افراد را به مهربانی و محبت تشویق می کند.

 فیلم های رنگی سینمای ایران
داستان فیلم: یک دوئل زن و شوهری. «صورتی» جزو فیلم هایی است که با زبان نه چندان جدی می خواهد مشکلات زن و شوهری را به چالش بکشد. فیلم کمدی نیست اما رگه هایی از مطایبه در آن دیده می شود. جیرانی داستان زن و شوهر هنرمندی را به تصویر کشید که بعد از سال ها قصد جدایی دارند. آنها از هم دور شده اند و جداگانه زندگی می کنند. در این میان فرد سوم یعنی فرزند آنها و زنی دیگر، زمینه علاقه مندی شان را فراهم می کنند و در نهایت به از سرگیری زندگی مشترک ختم می شود.

نسبت فیلم و رنگ: جیرانی بعد از «قرمز» سراغ رنگی از همین طیف رفت و صورتی را برای روایت داستان فیلمش انتخاب کرد. این بار هم بین زن و شوهر اختلاف هست اما نوع برخورد فیلم با این بحران، شوخ و شنگ است. پس برای انتخاب نام فیلم چه رنگی بهتر از صورتی؟ تازه مفهوم عشق که در صورتی هست در بخش هایی از فیلم جاری است. یکی آخر فیلم که زن و شوهر به زندگی شان بر می گردند، دیگری وقتی قرار است ازدواج مجدد مرد صورت گیرد.


آبی / ۱۳۷۹، کارگردان: حمید لبخنده

نماد رنگ: در برخی افسانه ها، آبی نشان دهنده حکمت، رهبری و پادشاهی است. در نقاشی های کلیساها، رنگ آبی نشان دهنده احساسات عمیق، شکوفایی اعتقاد و تواضع در برابر خداوند و در اسلام و مسیحیت، یادآور پاکی و ایمان است. رنگ آبی، معنایی الهی و آسمانی دارد و در میان شرقی ها و غربی ها نشانه ای از تقدس است. به همین دلیل در کاشی کاری های مساجد، حسینیه ها و مکان های مقدس از رنگ های آبی استفاده می کنند؛ چون این رنگ کمک می کند انسان به ملکوت بیندیشد. در هنر باستانی شرق، رنگ آبی روشن یادآور زندگی، سپیده دم فصل بهار، شکوفه ها و حاصلخیزی است. آبی بسیار تیره نشانه سرمای سوزناک و یخ های خطرناک است و همچنین آن را نشان دهنده پایان زندگی هم می دانند. در میان مردم مان، آبی نشانه آرامش است و البته نمادی از تخیل.

 فیلم های رنگی سینمای ایران
داستان فیلم: مهتاب (هدیه تهرانی) با ارسطو (بهرام رادان) تصادف می کند و از صحنه می گریزد. ارسطو دنبال اوست و با پیدا کردن مهتاب قصد گروگشی دارد. کم کم اما علاقه ای بین این دو شکل می گیرد که منجر به ازدواج می شود. البته بعد از ازدواج کشمکش ادامه دارد و در نهایت یک پایان خوش رقم می خورد.

نسبت فیلم و رنگ: می توان نشانه هایی از همنشینی اسم و داستان فیلم پیدا کرد اما آنقدر قصه ضعیف و تخیلی است که حتی نمی توان باور کرد مبنای انتخاب آن به خاطر مفهوم خیالپردازی موجود در رنگ آبی است. شاید دلیل انتخاب این اسم، رستورانی است که کاراکترهای اصلی در آن قرار می گذارند و آبی نام دارد. شایعه ای در زمان اکران فیلم وجود داشت که «آبی» به نوعی پاسخ استقلالی ها به فیلم «قرمز» است! حتی در تیزرهای فیلم این شیطنت وجود داشت. قصد اصالت دادن به این شایعه را نداریم اما به جای «آبی» می شد اسم های مناسب تری برای فیلم انتخاب کرد.

خاکستری / ۱۳۷۹، کارگردان: مهرداد میرفلاح

نماد رنگ: خاکستری نشانه ترس و فقدان احساس است و شفافیت و درخشندگی دیگر رنگ ها را کم می کند. رنگ خاکستری بی تفاوتی، عدم مشارکت و همکاری و سستی و تنبلی را در فرد به وجود می آورد. در زمان جنگ و افزایش فشارهای روانی تمایل به این رنگ بیشتر می شود. رنگ خاکستری پذیرای افکار جدید است و بین ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه ارتباط برقرار می کند. خاکستری همچنین معنای خنثی بودن دارد.

 فیلم های رنگی سینمای ایران
داستان فیلم: «خاکستری» روایت زندگی بیتا (مهناز افشار) است که از شهرستان به تهران آمده و در دانشکده با فرهاد (رامبد شکرآبی) آشنا می شود و با هم قرار ازدواج می گذارند. بیتا، فرهاد را به پسرعمویش ترجیح می دهد اما پدرش راضی نیست. در دوران آشنایی، بیتا پی به خیانت فرهاد می برد و به همین خاطر دست به خودکشی می زند. این بار پدر بیتا که فکر می کند خوشبختی دخترش در ازدواج با فرهاد است، از او می خواهد با دخترش ازدواج کند ولی بیتا پشیمان شده و تن به این خواسته نمی دهد.

نسبت فیلم و رنگ: از جهاتی می توان اسم و داستان فیلم را هم راستا دانست. در بخش هایی از فیلم مفهوم فقدان احساس و ترس جاری است که یکی از نشانه های خاکستری همین است. این ترس از ورود بیتا به تهران و نگرانی خانواده شروع می شود و در فصل مخالفت با ازدواج به اوج می رسد. از آن سو فیلم خیانت هم دارد که به رنگ زرد پهلو می زند. شور عشق و عاشقی آن هم به قرمز نزدیک است ولی انتخاب نهایی نویسنده و کارگردان، خاکستری بوده است. این رنگ قرابت بیشتری با تم فیلم دارد و نمی توان سازندگان فیلم را محکوم کرد که از روی شانس یا اتفاق و بدون منظور به اسم «خاکستری» رسیده اند.

قرمز / ۱۳۷۷، کارگردان: فریدون جیرانی

نماد رنگ: قرمز در فرهنگ و باورهای مختلف معانی متفاوتی دارد. در شرق، رنگ قرمز یادآور آتش و از طرفی نشان دهنده تولد دوباره است. در مذاهب یهودیت و مسیحیت اما رنگ قرمز یادآور گناه بوده است. در باور عمومی قرمز نشانه ای برای هشدار، خشونت، التهاب و خونریزی هم هست.

 فیلم های رنگی سینمای ایران
داستان فیلم: ناصر (محمدرضا فروتن) دچار بیماری سوءظن یا اختلال شخصیت پارانوئید است و مدام همسرش (هستی با بازی هدیه تهرانی) را کتک می زند. کارشان بارها به دادگاه کشیده می شود اما ناصر به هستی علاقه مند است و با ابراز ندامت و محبت زندگی اش را پی می گیرد. در نهایت بعد از یک مشاجره شدید که بین این زن و شوهر در می گیرد، ناصر تعادل روحی خود را از دست داده و کشته می شود.

نسبت فیلم و رنگ: فریدون جیرانی اسم فیلمش را بر اساس مفهومی که در باور عمومی درباره رنگ قرمز وجود دارد انتخاب کرده است. خشونت و خونریزی. در عین حال فصل هایی از فیلم به معنای شورانگیز قرمز پهلو می زند که مرد عاشقانه به زن خود محبت می کند و با بیان و رفتار عمق علاقه اش را نشان می دهد. از این منظر داستان و اسم فیلم قرابت کامل با هم دارند. در طول فیلم جوشش عشق مرد به زن و البته خشونت ناتمام ناصر را می توان به یکی از مفاهیم موجود در رنگ قرمز نسبت داد و نتیجه گرفت کلیت فیلم هم به رنگ قرمز می خواند. پایان آن هم با مرگ و ریخته شدن خون همراه است و همخوانی اسم و مفهوم فیلم قرمز کامل می شود. فیلم فریدون جیرانی هم در اکران عمومی موفق بود و هم در هفدهمین جشنواره فیلم فجر کاندیدای هشت جایزه شد. محمدرضا فروتن سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول مرد و هدیه تهرانی سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول زن را از آن خود کردند.


منبع: برترینها

انیمیشن های ایرانی خوش درخشیدند

به گزارش  ایرنا، نخستین انیمیشن موفق این روزهای سینمای ایران انیمیشن «پیشخدمت» ساخته فرنوش عابدی است. این انیمیشن برنده بهترین اثر جشنواره «آنرستریکتد ویو هارور» لندن شد.جشنواره فیلم ترسناک «نگاه نامحدود» (آنرستریکتد ویو هارور) از ۳۰ اکتبر تا ۵ نوامبر ۲۰۱۷ برگزار شد.این جشنواره هفت روزه برای نمایش بهترین فیلم‌های ترسناک مستقل در لندن برگزار شد.همچنین این انیمیشن به تازگی نامزد جشنواره «کوو سنکچری کویینزلند» استرالیا شده است.امسال سومین دوره جشنواره جهانی فیلم «کوو سنکچری کویینزلند» استرالیا از ۲۵ تا ۲۸ نوامبر برگزار می شود و در مجموع بیش از ۲۰ هزار دلار به برندگانش جایزه می دهد.«پیشخدمت» از نامزدهای بخش رقابتی این جشنواره شده است.انیمیشن «پیشخدمت» داستان آشنای ارباب و رعیت را روایت می‌کند؛ ماجرای برخورد یک نویسنده با یک حشره غول‌پیکر یعنی یک سوسک، سوسک پیشخدمت می‌شود و کم‌کم می‌فهمد لایق شرایط بهتری است و همه‌چیز بازی را به هم می‌ریزد. مرد اما در تلاش حفظ شرایط است و متوجه می‌شود که این بازی قاعده‌ای ندارد… .

**«رهایی از بهشت» در ایتالیا
«رهایی از بهشت» دیگر انیمیشن ایرانی ساخته علی نوری اسکویی است که موفق به کسب جایزه بهترین انیمیشن ماه اکتبر ۲۰۱۷ از جوایز اونیروس ایتالیا شد.جوایز فیلم اونیروس به صورت ماهانه و سالانه با کیفیت مورد تایید آی‌ام‌دی‌بی برگزیدگان خود را انتخاب می‌کند.این جوایز در لاتوییل ایتالیا اهدا می‌شود و بهترین فیلم‌های جهان از سراسر دنیا را مورد ارزیابی قرار می‌دهد.جوایز فیلم اونیروس (معادل رویا در زبان یونانی) برای حمایت از فیلم‌هایی با کیفیت بالا و در جهت حمایت از رویا در سینما اهدا می‌شود.«رهایی از بهشت» انیمیشن ایرانی ساخته علی نوری اسکویی یک انیمیشن با تکنیک ترکیبی است که با خطوطی درهم تنیده از خیال‌پردازی، قصه‌گویی و واقعیت شکل گرفته است. ماجرا در شهری جنگ‌زده می‌گذرد و داستان معلم مدرسه‌ای را روایت می‌کند که اسمش ساره و نویسنده است. او سعی دارد تا دو تن از دانش آموزانش بتوانند پدرانشان را پیدا کنند و در عین حال با تعریف کردن قصه‌هایی این بچه‌ها را تشویق می‌کند. اما بعد متوجه می‌شود قهرمان داستان‌هایش واقعی است.

رقابت انیمیشن «آلفابت» در مکزیک
انیمیشن ۶ دقیقه ای «آلفابت» نیز ساخته کیانوش عابدی به تازگی در به بخش مسابقه پنجمین دوره جشنواره «سیولیتا» مکزیک راه یافته است.جشنواره «سایولیتا» مکزیک از ۳۱ ژانویه تا ۴ فوریه ۲۰۱۸ برگزار می شود.
«آلفابت» زندگی انسان هایی را روایت می کند که زندگی کردن را فراموش کرده و از آگاهی و حقیقت دور مانده اند. به طور کلی این فیلم در مورد مردمانی است که سال هاست الفبای زیستن را از یاد برده اند، نمی بینند، نمی شنوند و سخنی بر لب نمی سرایند ولی کلمات بی قرار در انتظارند… .
منبع: بهارنیوز

انیمیشن های ایرانی خوش درخشیدند

به گزارش  ایرنا، نخستین انیمیشن موفق این روزهای سینمای ایران انیمیشن «پیشخدمت» ساخته فرنوش عابدی است. این انیمیشن برنده بهترین اثر جشنواره «آنرستریکتد ویو هارور» لندن شد.جشنواره فیلم ترسناک «نگاه نامحدود» (آنرستریکتد ویو هارور) از ۳۰ اکتبر تا ۵ نوامبر ۲۰۱۷ برگزار شد.این جشنواره هفت روزه برای نمایش بهترین فیلم‌های ترسناک مستقل در لندن برگزار شد.همچنین این انیمیشن به تازگی نامزد جشنواره «کوو سنکچری کویینزلند» استرالیا شده است.امسال سومین دوره جشنواره جهانی فیلم «کوو سنکچری کویینزلند» استرالیا از ۲۵ تا ۲۸ نوامبر برگزار می شود و در مجموع بیش از ۲۰ هزار دلار به برندگانش جایزه می دهد.«پیشخدمت» از نامزدهای بخش رقابتی این جشنواره شده است.انیمیشن «پیشخدمت» داستان آشنای ارباب و رعیت را روایت می‌کند؛ ماجرای برخورد یک نویسنده با یک حشره غول‌پیکر یعنی یک سوسک، سوسک پیشخدمت می‌شود و کم‌کم می‌فهمد لایق شرایط بهتری است و همه‌چیز بازی را به هم می‌ریزد. مرد اما در تلاش حفظ شرایط است و متوجه می‌شود که این بازی قاعده‌ای ندارد… .

**«رهایی از بهشت» در ایتالیا
«رهایی از بهشت» دیگر انیمیشن ایرانی ساخته علی نوری اسکویی است که موفق به کسب جایزه بهترین انیمیشن ماه اکتبر ۲۰۱۷ از جوایز اونیروس ایتالیا شد.جوایز فیلم اونیروس به صورت ماهانه و سالانه با کیفیت مورد تایید آی‌ام‌دی‌بی برگزیدگان خود را انتخاب می‌کند.این جوایز در لاتوییل ایتالیا اهدا می‌شود و بهترین فیلم‌های جهان از سراسر دنیا را مورد ارزیابی قرار می‌دهد.جوایز فیلم اونیروس (معادل رویا در زبان یونانی) برای حمایت از فیلم‌هایی با کیفیت بالا و در جهت حمایت از رویا در سینما اهدا می‌شود.«رهایی از بهشت» انیمیشن ایرانی ساخته علی نوری اسکویی یک انیمیشن با تکنیک ترکیبی است که با خطوطی درهم تنیده از خیال‌پردازی، قصه‌گویی و واقعیت شکل گرفته است. ماجرا در شهری جنگ‌زده می‌گذرد و داستان معلم مدرسه‌ای را روایت می‌کند که اسمش ساره و نویسنده است. او سعی دارد تا دو تن از دانش آموزانش بتوانند پدرانشان را پیدا کنند و در عین حال با تعریف کردن قصه‌هایی این بچه‌ها را تشویق می‌کند. اما بعد متوجه می‌شود قهرمان داستان‌هایش واقعی است.

رقابت انیمیشن «آلفابت» در مکزیک
انیمیشن ۶ دقیقه ای «آلفابت» نیز ساخته کیانوش عابدی به تازگی در به بخش مسابقه پنجمین دوره جشنواره «سیولیتا» مکزیک راه یافته است.جشنواره «سایولیتا» مکزیک از ۳۱ ژانویه تا ۴ فوریه ۲۰۱۸ برگزار می شود.
«آلفابت» زندگی انسان هایی را روایت می کند که زندگی کردن را فراموش کرده و از آگاهی و حقیقت دور مانده اند. به طور کلی این فیلم در مورد مردمانی است که سال هاست الفبای زیستن را از یاد برده اند، نمی بینند، نمی شنوند و سخنی بر لب نمی سرایند ولی کلمات بی قرار در انتظارند… .
منبع: بهارنیوز

برنده جایزه «سروانتس» معرفی شد

به گزارش ایسنا، «واشینگتن پست» نوشت: جایزه‌ «سروانتس» که مهم‌ترین جایزه در ادبیات اسپانیولی‌زبان محسوب می‌شود، نصیب «سرخیو رامیرز» نویسنده و سیاستمدار نیکاراگوئه‌ای شد.«رامیرز» تاکنون ۲۰ رمان نوشته که «مارگاریتا دریا چقدر زیباست» یکی از معروف‌ترین آن‌هاست. این کتاب در سال ۱۹۹۸ جایزه «آلفاگوارا» را کسب کرد.این نویسنده که روزنامه‌نگاری فعال هم هست، طی سال‌های ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۰ معاون رئیس‌جمهور نیکاراگوئه بوده است.وزارت فرهنگ و آموزش اسپانیا با معرفی «رامیرز» به عنوان برنده سال ۲۰۱۷، اعلام کرد طی مراسمی که روز ۲۳ آوریل برگزار می‌شود، مبلغ ۱۴۸ هزار دلار به او اعطا خواهد شد. «ادواردو مندوزا» ـ رمان‌نویس اسپانیایی ـ برنده سال گذشته این جایزه مهم ادبی بود.۲۳ آوریل روز درگذشت «میگوئل دو سروانتس» خالق «دن کیشوت» است. جایزه‌ ادبی «سروانتس» که گاه با نوبل ادبیات مقایسه می‌شود،‌ سال ۱۹۷۵ توسط وزارت فرهنگ اسپانیا راه‌اندازی شد تا نویسندگان برجسته حوزه‌ ادبیات اسپانیولی‌زبان را مورد تقدیر قرار دهد. در چهار دهه‌ گذشته، نویسندگان مکزیکی دیگری مانند «خورخه گیلن» و «النا پونیاتوسکا» موفق به کسب این جایزه شده‌اند.
منبع: بهارنیوز

برنده جایزه «سروانتس» معرفی شد

به گزارش ایسنا، «واشینگتن پست» نوشت: جایزه‌ «سروانتس» که مهم‌ترین جایزه در ادبیات اسپانیولی‌زبان محسوب می‌شود، نصیب «سرخیو رامیرز» نویسنده و سیاستمدار نیکاراگوئه‌ای شد.«رامیرز» تاکنون ۲۰ رمان نوشته که «مارگاریتا دریا چقدر زیباست» یکی از معروف‌ترین آن‌هاست. این کتاب در سال ۱۹۹۸ جایزه «آلفاگوارا» را کسب کرد.این نویسنده که روزنامه‌نگاری فعال هم هست، طی سال‌های ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۰ معاون رئیس‌جمهور نیکاراگوئه بوده است.وزارت فرهنگ و آموزش اسپانیا با معرفی «رامیرز» به عنوان برنده سال ۲۰۱۷، اعلام کرد طی مراسمی که روز ۲۳ آوریل برگزار می‌شود، مبلغ ۱۴۸ هزار دلار به او اعطا خواهد شد. «ادواردو مندوزا» ـ رمان‌نویس اسپانیایی ـ برنده سال گذشته این جایزه مهم ادبی بود.۲۳ آوریل روز درگذشت «میگوئل دو سروانتس» خالق «دن کیشوت» است. جایزه‌ ادبی «سروانتس» که گاه با نوبل ادبیات مقایسه می‌شود،‌ سال ۱۹۷۵ توسط وزارت فرهنگ اسپانیا راه‌اندازی شد تا نویسندگان برجسته حوزه‌ ادبیات اسپانیولی‌زبان را مورد تقدیر قرار دهد. در چهار دهه‌ گذشته، نویسندگان مکزیکی دیگری مانند «خورخه گیلن» و «النا پونیاتوسکا» موفق به کسب این جایزه شده‌اند.
منبع: بهارنیوز

چگونه باید نیچه خواند؟

هفته نامه کرگدن – ترجمه علیرضا نجفی: گفت و گو با برایان لایتنر، استاد دانشگاه شیکاگو و نیچه شناس؛ او معتقد است کتاب فراسوی نیک و بد می تواند یک شروع خوب برای روند خواندنِ فلسفه نیچه باشد.

نیچه از مهم ترین متفکرانی است که تاریخ تفکر به خود دیده، اما در ایران به سرنوشتی غریب و تا حدودی تراژیک دچار شده است. به گونه ای که علیرغم ترجمه اکثر آثار وی به فارسی، تا به حدی با کج فهمی ها و برداشت های سطحی مواجه شده که امروزه آشنایی با تفکرات او را به تعداد محدودی جمله قصار شبه ادبی- فلسفی تقلیل داده اند. حال این سوال مطرح است که نیچه ناشناخته مانده از فرط شهرت را چگونه باید خواند و شناخت؟

گفت و گوی حاضر حاوی برخی پیشنهادهای کاربردی به منظور مطالعه استاندارد آثار نیچه است. برایان لایتنر، استاد دانشگاه شیکاگو و از نیچه شناسان مشهور جهان، دانستن حدی از تاریخ فلسفه را برای فهم نیچه مهم و ضروری می داند. پیشنهاد وی در ابتدا مطالعه سه کتاب عمومی درباره کلیت ایده ها، آثار و عقاید او و متعاقبا مطالعه کتاب «فراسوی نیک و بد» و سپس کتاب «تبارشناسی اخلاق» است.

 چگونه باید نیچه خواند

وی همچنین تک نگاری های نیچه پژوهان جهان انگلیسی زبان را برای آشنایی با فلسفه نیچه توصیه می کند. به زعم لایتنر، نیچه پژوهان آلمانی زبان به دلیل نفوذ بیش از حد هایدگر به بیراهه رفته اند و تک نگاری آنان بیش از آن که درباره نیچه باشد، درباره هایدگر است.

لاینتر کتاب «نیچه: زندگینامه ای فلسفی» اثر رودیگر سافرانسکی را نیز به منظور مطالعه زندگی و آثار نیچه معرفی می کند. این اثر بعد از کتاب سه جلدی کورت پل یانز، به عنوان ک امل ترین کتاب درباره زندگی نیچه مطرح است.

یکی از تخصص های شما فلسفه نیچه است. نخستین بار چگونه به او علاقه مند شدید؟

این اتفاق در زمان بسیار مناسبی رخ داد، در جشن یکشنبه عید پاک سال ۱۹۸۲٫ تصور می کنم به طور خوشایندی طعنه آمیز است. در آن زمان دانشجوی لیسانس دانشگاه پرینستون بودم و دوره آموزشی «تاریخ فلسفه: از کانت تا نیمه دوم قرن نوزدهم» را با ریچارد رورتی می گذراندم. چند جلسه از آن دوره آموزشی به نیچه اختصاص داشت. در آن یکشنبه جشن پاک شروع به خواندن تکلیف کلاسی بخش نیچه کردم.

مقاله ای در باب حقیقت و دروغ در مفهومی غیراخلاقی. این مقاله از آثاری ابتدایی نیچه بود و در زمان حیاتش آن را منتشر نکرده بود. این نوشتار مرا بسیار خب تاثیر قرار داد و از آن زمان تاکنون به نیچه علاقه مندم.

به طور مشخص، کدام ویژگی او مورد پسند شما بود؟

من با خواندن آثار سارتر در کلاس زبان فرانسه دبیرستان به فلسفه علاقه مند شده بودم. مقاله ای که رورتی معرفی کرده بود با نوشتاری اگزیستانسیالیستی شروع می شد و بسیار مهیج بود. در آن زمان این نوشتار را به انگلیسی خوانده بودم و خوشبختانه قدرت ترجمه والتر کافمن طوری بود که رایحه نیچه ای متن را حفظ کرده بود. کافمن دقیق ترین مترجم نیچه نیست، اما مهیج ترین آن هاست. بنابراین، آن نوشتار ترکیبی بود از موضوعات اگزیستانسیالیسم نخستین و سبک نوشتاری که برای من بی اندازه جذاب بود. حسی که از آن گرفتم هرگز رهایم نکرد و هنوز هم نیچه را می خوانم.

به نظر می آید نیچه از معدود فیلسوفانی باشد که خواندن آثارش برای کسانی که تحصیلات فلسفی نداشته اند، لذتبخش است. به نظر شما چرا او تا بدین حد جذابیت دارد؟

او نویسنده قهاری است؛ پدیده ای است که در فلسفه معمول نیست. او در نوشتار صاحب سبکی بزرگ، شوخ، کمی بدجنس و گستاخ است. علاوه بر این، تقریبا به تمامی ساحات حیات بشری توجه دارد و در هر کدام از آن ها حرفی برای گفتن دارد حرف هایی که اغلب جنجالی و جذابند. شاید بشود گفت که نیچه به علت خصمش نسبت به جریان اصلی فلسفه غرب، خراج از فضای آکادمیک از محبوبیت بیشتری برخوردار است.

چگونه باید نیچه خواند

آیا کسانی که فلسفه نخوانده اند می توانند مقدار قابل توجهی از اندیشه های نیچه را دریابند؟ برای مثال کسی که کتاب «اخلاق» اسپینوزا را به طور اتفاقی در کتابفروشی یا کتابخانه ببیند و بدون دانش قبلی آن را بخواند، به احتمال زیاد از خواندن آن لذت نخواهدبرد. آیا این امر درباره آثار نیچه هم صادق است؟

تصور می کنم کسانی که آثار او را بدون پیش زمینه فلسفی بخوانند بیشتر محتوای آن را از دست خواهندداد، چرا که بخش قابل توجهی از آثار نیچه واکنش و در مواردی گفت و گویی تلویحی با فیلسوفان پیش از خودش است. اگر شما چیزی از کانت، افلاطون یا فیلسوفان پیشاسقراطی ندانید، نمی توانید درک کنید که انگیزه های او برای نوشتن کتاب چه بوده و مطالبش واکنش به چه چیزی است.

درواقع زمانی که پیش زمینه های مشخصی از تاریخ فلسفه داشته باشید و آثار او را بخوانید به درک عمیقی از آثارش خواهید رسید. خود نیچه آموزش آکادمیک فلسفی ندیده بود. تحصیلات آکادمیک او در زمینه ادبیات یونان و روم بود؛ اما این رشته تحصیلی شامل حجم عظیمی از مطالعه فلسفه یونان باستان می شد. پس از آن هم خودش به مطالعات گسترده ای درباره فیلسوفان دیگر پرداخت. کانت و شوپنهاور به طور ویژه ای برای او مهم بودند.

آیا کسی غیر از فلاسفه هم وجود داشته که بر فهم شما از نیچه تاثیر گذاشته باشد؟

آنچه توماس مان در کتاب «کوه جادو» درباره نیچه نوشته- خواه به صورت تلویحی یا آشکار- بسیار آموزنده است. این امر درباره هرمان هسه و آندره ژید هم صادق است. به نظرم کسانی چون سارتر و کامو بیش از حد نیچه را اگزیستانسیالیست می دانند. به هر روی، وقتی در سال ۱۹۸۲ برای نخستین بار با نیچه مواجه شدم، دیدگاهم درباره او این طور نبود.

نیچه در کتاب فراسوی نیک و بد، می گوید به رغم ادعای فلاسفه مبنی بر بحث عقلانی و جست و جوی حقیقت عینی، تمام فلسفه چیزی نبوده جز اعترافات شخصی مولفش و نوعی خاطره نویسی ناخواسته و نادانسته. اگر چنین است، به نظر شما زندگی خود نیچه چگونه آرای فلسفی او را منعکس می کند؟

تاثیرات زندگی نیچه بر فلسفه اش بسیار دراماتیک است. قسمی از آن ها شامل زندگینامه فکری او می شوند. این که چه چیزهایی خواند و در چه رشته ای تحصیل کرد و الخ؛ اما به نظر من حقیقت اصلی درباره زندگی نیچه این است که وقتی او درباره رنج کشیدن می نویسد نگاهی بیرونی به آن دارد؛ بلکه درباره رنج کشیدن می نویسد نگاهی بیرونی به آن ندارد؛ بلکه درباره چیزی می نویسد که با آن کاملا آشنایی و الفت دارد. او به واسطه تجربیات شخصی خود، اثرات رنج کشیدن بر ذهن، خلاقیت و نگرش کلی شخص به زندگی را درک می کند.

اگر یک مسئله محوری در فلسفه نیچه وجود داشته باشد، آن مسئله عبارت است از پرسشی که از شوپنهاور به او رسیده بود: چگونه می شود زندگی را به رغم رنج های گریزناپذیر آن توجیه کرد؟ پاسخ شوپنهاور به این پرسش سلبی است. او بر نوعی دیدگاه بودیستی کلیشه ای صحه می گذارد: بهترین چیز برای انسان زاده نشدن است و در صورت زاده شدن هرچه زودتر مردن۱٫ نیچه می خواست با ارزیابی مجدد مفهوم رنج کشیدن و اهمیت آن پاسخ سلبی شوپنهاور را نفی کند.

لطفا برایمان از رنجی که خود نیچه در زندگی اش متحمل شد، بگویید و این که زندگی او چرا تا بدین حد دشوار بود؟

او در کودکی به شدت نحیف و بیمار بود؛ اما مشکل اصلی او در اوایل دهه سوم زندگی اش شروع شد. یعنی دهه هفتاد. درست زمانی که بیماری های جسمانی او (میگرن، حالت تهوع و سرگیجه) بیشتر و بیشتر شدند و او باید بستری می شد. این مشکلات به قدری وخیم شدند که او در سی و پنج سالگی مجبور به ترک سمت دانشگاهی خود شد. بنابراین باقی زندگی خود را- تا زمان فروپاشی روانی اش در ۱۸۸۹- عمدتا مانند مسافری بیمار و علیل در مهمانسراها و مسافرخانه های مختلف ایتالیا، سوییس و جنوب فرانسه به امید یافتن آب و هوایی مناسب سپری کرد.

 چگونه باید نیچه خواند

اغلب می نوشت و تا جایی که سلامتی اش اجازه می داد، قدم می زد. اکثر اوقات بیمار و بستری بود و دچار سردردهای مشقت بار و تهوع و بی خوابی بود. او همه روش های خوددرمانی را که در اواخر قرن نوزدهم مصطلح بودند، امتحان می کرد. او زندگی جسمانی بسیار مشقت باری داشت. سوی چشمانش نیز در این مدت او را درمانده کرد. با تمام این احوال و علیرغم همه بیماری ها، به خواندن و نوشتن ادامه می داد. او واقعا می دانست رنج کشیدن چیست.

شواهدی مبنی بر ابتلای او به سفلیس دیده می شود که گسترش عفونتش می توانست علت آن بیماری ها باشد. اگرچه پدر او نیز در سن پایین درگذشته بود. بنابراین عامل ژنتیک هم می تواند در این امر دخیل باشد.

اغلب نیچه را- شاید به اشتباه- به رد پست مدرنیستی حقیقت عینی متهم می کنند. شما کتاب کلارک۲ را برای آشنایی با فلسفه نیچه توصیه کرده اید. کلارک در کتابش این را نمی گوید…

هدف کلارک در کتابش همین است. نیچه معتقد است چیزی تحت عنوان حقیقت و معرفت وجود ندارد و هیچ عقیده ای صحیح تر از عقیده ای دیگر نیست. با توجه به این عقیده، کلارک می گوید ممکن است رگه هایی از نگرش پست مدرنیستی به حقیقت در آثار اولیه نیچه قابل مشاهده باشد؛ اما او به تدریج از این دیدگاه فاصله گرفت و تا جایی پیش رفت که به یک باره تمایز معقول کانتی میان فنومن (چیزها آن طور که بر ما پدیدار می شوند) و نومن (چیزها آن طور که وقاعا هستند) را رها کرد.

در این جا دشواری ها و اشکالات فلسفی بسیاری وجود دارد؛ اما مسئله گرانیگاه روایتی است که کلارک می خواهد در قسمت اول کتابش بگوید. در قسمت دوم کتابش هم به سراغ مفاهیم مشهور نیچه، از قبیل خواست قدرت، بازگشت ابدی و آرمان زهد می رود و به هر یک از آن ها فصلی جالب و تفسیری اختصاص می دهد.

خوانش جالب توجه او از مفهوم خواست قدرت در تضاد جالبی با خوانش ریچاردسون قرار می گیرد. او استدلالی می کند که ترم «خواست قدرت» باید به مثابه نوعی فرضیه روانشناختی درباره انگیزش بشری فهم شود، نه به عنوان نظریه ای متافیزیکی درباره ذات حقیقت، به آن شکلی که هایدگر می گفت.

بیایید مفهوم دقیق خواست قدرت را برای کسانی که با این مفهوم آشنا نیستند، روشن کنیم.

از نظر کلارک، مراد نیچه از خواست قدرت این است که انگیزه انسان ها برای انجام کارها کسب حس قدرت است. انسان ها دست به انجام کاری می زنند تا حس قدرتمند بودن داشته باشند. نظر ریچاردسون به هایدگر نزدیک است. اگرچه او برای نظیریه اش دلایل قانع کننده و قدرتمندی می آورد.

نظریه ریچاردسون درباره خواست قدرت بدین قرار است: هر شخصی از مجموعه ای از «رانه»ها تشکیل شده است. رانه سکس، رانه گرسنگی، رانه دانش و الخ. هر رانه ای بنابر خوانش ریچاردسون از نیچه، توسط خواست قدرت مشخص می شود. هر یک از رانه ها می خواهند رانه های دیگر را تحت لوای خود دربیاورند.

بنابراین مثلا اگر رانه سکس در یک شخص چیرگی یابد- فرض کنید در آدمی مثل هیو هفنر- رانه های دیگر را مجبور می کند تحت لوای او قرار بگیرند. و در جهت ارضای او باشند. در این صورت دانش و غذا تا جایی خواسته می شوند که ارضای رانه سکس را تسهیل کنند و الخ. از طریق ارائه این شماری کلی از روانشناسی انسان و متافیزیک رانه ها و خواست قدرت به مثابه طبیعتشان ریچاردسون می تواند نشان دهد که مفهوم خواست قدرت تم اصلی تمام نوشته های دیگر نیچه، اعم از حقیقت، دانش و اخلاقیات است. بدین معنا او روایتی سیستماتیک از فلسفه نیچه ارائه می کند.

چگونه باید نیچه خواند

حال به سراغ متون اصلی برویم. شما گفته اید کتاب فراسوی نیک و بد بهترین گزینه برای شروع خواندن کتب خود نیچه است؛ چرا که تصویری کلی از تفکر او ترسیم می کند…

بله، همین طور است. در این کتاب تقریبا به تمامی مفاهیم اصلی نیچه اشاره می شود. مفاهیمی از قبیل حقیقت، طبیعت فلسفه، اخلاقیات، مشکل اخلاقیات و خواست قدرت.

اگر موافق باشید به سراغ کتاب «تبارشناسی اخلاق» برویم. می گویند این کتاب شاهکار نیچه است؛ درست است؟

نمی دانم که می توانم آن را به عنوان تنها شاهکار نیچه انتخاب کنم یا نه. این کتاب سحرانگیز است، طوری که بسیاری از موضوعات مطرح شده در فراسوی نیک و بد را دنبال می کند. همچنین بسیار غیرمعمول است، چرا که مانند آثار دیگر نیچه چندان قصارگونه نوشته نشده و متشکل از سه مقاله مجزاست. مقاله ها نسبت به دیگر آثار نیچه دارای ساختار و استدلال بیشتری هستند.

کتاب با دون مسئله اساسی در فلسفه نیچه سر و کار دارد. یکی این که مشکل اخلاقیات چیست و دوم مسئله رنج کشیدن. کتاب روایتی بسیار جنجالی از این دو موضوع ارائه می دهد. حتی در مقاله سوم با علاقه نیچه به پرسش از حقیقت و این که چرا ما برای حقیقت ارزش قائل می شویم ربط پیدا می کند. بدین معنا، تبارشناسی اخلاق کتاب پخته ای است و تاملاتی را که او در دهه گذشته فعالیتش داشته، در کنار یکدیگر قرار می دهد.

آیا درست است که بگوییم نیچه تاثیر عظیمی بر فروید داشته است؟

فروید ادعا می کند که خواندن آثار نیچه را در نقطه مشخصی رها کرده. شاید او تصور می کرد نیچه نظریه هایش را تا حد ناخوشایندی از پیش گفته است؛ اما تصویری که آن دو از ذهن انسان ارائه می دهند، بسیار به یکدیگر شبیه است. در این تصویر جنبه های ناخودآگاه ذهن- به ویژه تمایلات- همچنین احساسات و جنبه غیرعقلانی ذهن، نقش غیرقابل انکاری در بسیاری از اعتقادات، ارزش ها و اعمال ما دارند.

تبیین فروید درباره ساختار ناخودآگاه دارای دقت و امتیاز بیشتری است. تصویر کلی آن ها همسان است. نیچه در مقابله دوم کتاب تبارشناسی اخلاق ادعا می کند که به وجود آمدن احساس گناه در انسان ماحصل درونی کردن بیرحمی است. وقتی انسان ها متمدن شدند، مجبور به سرکوب غریزه بی رحمی خود شدند. از آنجا که بی رحمی غریزه ای محوری برای نوع بشر است، مجبور شدند آن را در جای دیگری تخلیه کنند و به مرور تبدیل به حس گناه شد. پس احساس گناه چیزی نیست مگر بی رحم بودن نسبت به خودمان. اساسا این روایت، روایتی است که فروید در کتاب «تمدن و ناخرسندی های آن» ارائه می کند.

چگونه باید نیچه خواند

پی نوشت:

۱٫ این قطعه درواقع شعری است از تئوگنیس شاعر یونانی قرن ششم قبل از میلاد که اصل آن بدین قرار است: «در جهان نعمتی وجود ندارد، بزرگ تر از آن که/ انسان زاده نشود و خورشید را نبیند/ اگر انسان زاده شد، سعادت آن است که/ هرچه زودتر بمیرد و در خاک بیارامد» (به نقل از «تاریخ تمدن» ویل دورانت، صفحه ۱۱۴، چاپ ۱۳۹۱)

۲٫ منظور کتاب «نیچه در باب حقیقت و دروغ» نوشته مادماری کلارک است که در سال ۱۹۹۰ نوشته شد و مورد تحسین بسیار قرار گرفت. کلارک در این کتاب با بررسی دقیق و استدلالی مفاهیم حقیقت و دانش در آثار نیچه سعی کرد تا نشان دهد که مفهوم این دو ترم محوری در فلسفه نیچه به تدریج در آثار او متحول شده و به یک معنای واحد نمی شود آن ها را به کار برد.

۳٫ اشاره به کتاب «سیستم نیچه» نوشته جان ریچاردسون است. عنوان کتاب ریچاردسون از این جهت جنجالی است که غالبا نیچه را به عنوان فیلسوفی ضد سیستم و نظام یکپارچه فلسفی می شناسند.

ریچاردسون در این کتاب تحت تاثیر خوانش هایدگر و دلوز از نیچه است و سعی در اثبات این امر دارد که در آثار نیچه نوعی پیوستگی تماتیک وجود دارد و قالب این پیوستار از مفهوم خواست قدرت او ناشی می شود. لایتنر کتاب ریچاردسون را به این جهت قابل توصیه می داند که تفاسیر آلمانی- فرانسوی نیچه را بسیار روشن تر و مستدل تر از خود آن ها تبیین می کند.


منبع: برترینها

«پیپل» جذاب‌ترین مرد سال را انتخاب کرد

به گزارش کافه سینما، شلتون از سوپر استارهای محبوب موسیقی کانتری است و قسمتی از محبوبیت اش را به مسابقه استعدادیابی خوانندگی The Voice مدیون است.شلتون که یکی از چهار مربی اصلی این برنامه است با مربی دیگر آدام لوین که او هم این لقب را به دست آورده، همیشه درباره این مقام شوخی می کرد.حالا باید دید این لقب چه شوخی هایی را در این مسابقه جذاب رقم می زند.
منبع: بهارنیوز

جدیدترین فیلم هاى سینمایى دنیا اینجاست (۶۶)

برترین ها – ترجمه از سولماز محمودی:
کیث کیمبل، از وب‌سایت متاکریتیک هر هفته آخرین اخبار، آپدیت ها، تریلرها و
مطالب مربوط به فیلم های سینمایی که قرار است در طول ماه های آینده روی
پرده سینماهای دنیا بروند را گردآوری و منتشر می کند.


متاکریتیک وب سایتی تجاری است که نقدهای منتقدین در خصوص فیلم های سینمایی،
بازی ها، آلبوم های موسیقی، سریال ها، دی وی دی ها و اخیراً کتاب ها را
جمع آوری می نماید. بنابراین می توانید موثق ترین اخبار در مورد فیلم های
مورد علاقه خود و ستاره هایی که قرار است در این فیلم ها بازی کنند را در
اینجا بخوانید.
 

جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (53)

استیون اسپیلبرگ در فیلم جدیدش «پست» (The Post) تام هنکس و مریل استریپ را برای اولین بار کنار هم آورده است. این فیلم درام درباره تلاش های واشینگتن پست و نیویورک تایمز برای فاش کردن مدارک پنتاگون در طول جنگ ویتنام است. استریپ نقش کاترین گراهام از روزنامه پست را بازی می کند که اولین ناشر زن یک روزنامه بزرگ و مهم آمریکایی بود و هنکس در نقش بن بردلی، دبیر روزنامه تایمز بازی کرده است. دیگر بازیگران این فیلم قوی عبارتند از الیسون بری، کری کون، دیوید کراس، بروس گرینوود، تریسی لتس، باب ادنکرک، سارا پلسون، جسی پلمونس، متیو ریس، مایکل استالبارگ، بردلی ویتفورد و زک وودز. فیلم «پست» روز ۲۲ دسامبر ۲۰۱۷ در چند سینمای محدود اکران شده و روز ۱۲ ژانویه ۲۰۱۸ در سطح جهانی به اکران در خواهد آمد.

 جديدترين فيلم هاى سينمايى دنيا اينجاست (66)


گیرمو دل تورو در جشنواره فیلم ونیز، برای فیلم اوریجینال «شکل آب» (The Shape of Water) که ونسا تیلور در نوشتن آن به او کمک کرده، برنده جایزه خرس طلایی شد. داستان آن در آمریکا در سال ۱۹۶۳ اتفاق می افتد و سالی هاکینز در نقش الیزا ایفای نقش کرده، زنی لال که با موجودی در یک آزمایشگاه دولتی محافظت شده ارتباط برقرار می کند. اوکتاویا اسپنسر، مایکل شنون، مایکل استالبارگ و ریچارد جنکینز در این فیلم که قرار است اول دسامبر ابتدا در نیویورک و سپس در کل کشورها به اکران عمومی درآید، نقش آفرینی کرده اند.

 جديدترين فيلم هاى سينمايى دنيا اينجاست (66)


ریچل مک‌آدامز، جیسون بیتمن و کایل چندلر در فیلم کمدی «شب بازی» (Game Night) وارد یک پارتی مخفیانه قتل می شوند که از کنترل خارج می شود. جان فرانسیس دیلی و جاناتان گلداستاین کارگردانان این فیلم هستند که قرار است دوم مارس ۲۰۱۸ به اکران عمومی درآید و جسی پلمونس، شارون هورگان، بیلی مگنوسن، چلسی پرتی، مایکل سی. هال، لامورن موریس و دنی هیوستون نیز در آن ایفای نقش نموده اند.

 جديدترين فيلم هاى سينمايى دنيا اينجاست (66)


سری فیلم های «پنجاه طیف خاکستری» با دنباله سوم یعنی «پنجاه سایه آزاد شده» (Fifty Shades Freed) به پایان می رسد که قرار است نهم فوریه ۲۰۱۸ اکران آن آغاز شود. جیمی دورنان و داکوتا جانسون در نقش های کریستین گری و آناستازیا استیل بازمی گردند. این دو که حالا به تازگی ازدواج کرده اند و می خواهند در کمال آرامش و خوشبختی باقی عمرشان را با هم سپری کنند، با تهدیدهای تازه ای روبرو می شوند که خوشبختی شان را به خطر می اندازد. جیمز فولی، کارگردان دنباله دوم، کارگردان این دنباله نیز هست و کیم بسینگر، ریتا اورا و مارسیا گی هاردن را نیز در نقش های قبلی خود خواهیم دید.

 جديدترين فيلم هاى سينمايى دنيا اينجاست (66)


این جمعه شاهد شروع اکران فیلم «شب تنها در ساحل» (On the Beach at Night Alone) ساخته هونگ سانگ-سو (نویسنده و کارگردان) هستیم که در جشنواره های امسال به نمایش در آمد. پس از موفقیت فیلم قبلی اش از نگاه منتقدین، این نویسنده/کارگردان داستانی شخصی با بازی کیم مین-هی (برنده جایزه بهترین هنرپیشه زن جشنواره برلین) روایت می کند که در نقش هنرپیشه زن مشهوری ظاهر شده که با پایان یافتن رابطه اش با یک کارگردان متأهل سر و کله می زند. داستانی که موازی با رابطه واقعی بین هونگ و کیم رخ می دهد. نقدهای اولیه از این فیلم عالی بوده اند.

 جديدترين فيلم هاى سينمايى دنيا اينجاست (66)


نقدهای اولیه در مورد فیلم انیمیشن «کوکو» (Coco) ساخته پیکسار بسیار خوب بوده اند. این فیلم که قرار است ۲۲ نوامبر اکران شود به کارگردانی لی انکریچ و ادریان مولینا، داستان میگوئل (با صداپیشگی آنتونی گونزالز) را به تصویر می کشد که عاشق موسیقی است و او و سگش دانته وارد سرزمین مردگان می شوند و تلاش می کنند تا ممنوعیت موسیقی که نسل های قبل در خانواده اش گذاشته شده بود را برداشته و به خانه بازگردند. دیگر صداپیشگان این انیمیشن عبارتند از بنجامین برت، گائل گارسیا برنال، ادوارد جیمز الموس و چیچ مارین.

 جديدترين فيلم هاى سينمايى دنيا اينجاست (66)


«مرد اولیه» (Early Man) یک کمدی پیش از تاریخ از نیک پارک، سازنده فیلم های «شان گوسفند»، «والاس و گرومیت: نفرین خرگوشینه» و «فرار مرغی» است. این فیلم که در دوران اولیه ظهور انسان ها اتفاق می افتد داستان داگ، یک غارنشین شجاع (ادی ردمین) و بهترین دوستش هاگناب را روایت می کند که قبیله خود را برای مبارزه با لرد نوث (تام هیدلستون) و شهر دوران برنزش بسیج می کنند. این فیلم قرار است ۱۶ فوریه ۲۰۱۸ به نمایش عمومی درآید.

 جديدترين فيلم هاى سينمايى دنيا اينجاست (66)

اخبار و یادداشت های کوتاه درباره فیلم هایی که قرار است ساخته شوند:

•    ۲۲ فیلم نامزد اسکار امسال برای بهترین فیلم معرفی شدند.

•    ریان جانسون، نویسنده-کارگردان «جنگ ستارگان: آخرین جدای» (Star Wars: The Last Jedi) قرار است یک سه گانه جدید از جنگ ستارگان بسازد که از حماسه اسکای واکر داستان جداگانه ای خواهد داشت. وی

نویسندگی و کارگردانی دنباله اول را به عهده خواهد داشت. (منبع: StarWars.com)

•    پس از گزارش نیویورک تایمز مبنی بر اتهامات رفتار نادرست جنسی علیه لوئی سی. کی.، ارکارد پخش فیلم جدید این کمدین تحت عنوان «دوستت دارم بابا» (I Love You, Daddy) که قرار بود این جمعه اکرانش آغاز شود را لغو کرد. (منبع: Variety)

•    کریستوفر پلامر قرار است جایگزین کوین اسپیسی در فیلم «همه پول های دنیا» (All the Money in the World) ساخته ریدلی اسکات شود. این کارگردان قرار است صحنه هایی که اسپیسی در آنها بازی کرده بود را دوباره فیلمبرداری کند و سعی کند تاریخ پخش ۲۲ دسامبر را نگه دارد، با آنکه این فیلم دیگر برای گلدن گلوب یا دیگر جوایز ساخته نخواهد شد. اسپیسی ۸ تا ۱۰ روز در این فیلم کار کرده بود. (منبع: Deadline)

•    کاراکتر بلک آدام با بازی دواین جانسون قرار است در فیلم «جوخه انتحار ۲» (Suicide Squad 2) معرفی شود که یک شرور است. (منبع: TheWrap)

•    ساندرا بولاک قرار است نقش سناتور ایالت دمکراتیک تگزاس را بازی کند. فیلم «بگذارید حرف بزند» (Let Her Speak) فیلم درامی درباره سخنرانی ۱۳ ساعته وندی دیویس در مورد حقوق تولیدمثل در تگزاس است. (منبع: Deadline)

•    اولین تجربه کارگردانی مایکل بی. جردن (بازیگر) اقتباسی از رمان دیوید بارکلی مور با عنوان «ستاره های زیر پای ما» (The Stars Beneath Our Feet) است. (منبع: THR)

•    کارگردان و نویسنده «کونگ، جزیره جمجمه» جردن ووت-رابرتز و درک کانلی قرار است در فیلم اقتباسی Metal Gear Solid از سونی، همکاری داشته باشند. (منبع: Variety)

•    راسل کرو، نیکولاس هولت و جورج مک‌کی قرار است در فیلم «تاریخچه واقعی دار و دسته کلی» (True History of the Kelly Gang) ساخته جاستین کرزل نقش آفرینی کنند. (منبع: THR)


منبع: برترینها