فیلم‌های ایرانی که تماشاگران خود را غافل گیر کردند

روزنامه هفت صبح: فیلم های زیادی در سینمای ایران ساخته شده اند که عنصر غافلگیری در آنها به شدت پر رنگ بوده. طبیعتا مخاطبان هنگام تماشای تعداد زیادی از فیلم ها احساس کرده اند رودست خورده اند و ماجرا آنطوری که آنها انتظار داشته اند پیش نرفته. حتی در فیلم های سینمایی و کمدی و تجاری هم از این دست تجربه ها زیاد داریم. فیلم هایی مثل «زن ها فرشته اند»، «چپ دست» یا حتی همین «خالتور» که الان در اکران سینماهاست؛ با این که آثار چندان مورد قبولی نیستند اما این عنصر غافلگیری را درون خودشان دارند.

 مروری بر 9 فیلم مهم تاریخ سینمای ایران که مخاطبان شان را در انتها غافلگیر کرده اند

در فیلم های جدی تر هم زیاد شاهد این امر بوده ایم فیلم «کیفر» حسن فتحی، «سالاد فصل» فریدون جیرانی یا … آثاری از این دست هستند. در این مطلب تصمیم گرفتیم دست روی ۹ فیلم سینمایی غافلگیر کننده مهم سینمای ایران بگذاریم و مهم ترین فیلم ها را از نقطه نظر رودستی که به مخاطبان زده اند مرور کنیم. تعداد فیلم ها طبیعتا خیلی بیشتر از اینهاست.

سگ کشی (۱۳۷۹)

کارگردان: بهرام بیضایی

 مروری بر 9 فیلم مهم تاریخ سینمای ایران که مخاطبان شان را در انتها غافلگیر کرده اند

جنس غافلگیری: شاید بشود فیلم «سگ کشی» را به جهت شدت رودست زدن، غافلگیر کننده ترین فیلم سینمای ایران به حساب آورد. تا جایی که مخاطب لحظه آخر به سرنوشتی دیگر برای پایان فیلم می اندیشد، اما اتفاقی دیگر رخ می دهد.

داستان فیلم بهرام بیضایی از این قرار است که گلرخ کمالی (مژده شمسایی) بعد از سال ها به ایران می آید و متوجه می شود که شوهرش ورشکست شده. او برای نجات شوهرش (مجید مظفری) دست به هر کاری می زند. بارها کتک می خورد، تهدید می شود و خلاصه زمانی که در پایان فیلم مجروح و درمانده چک ها را پس می گیرد، متوجه می شود که شوهرش با منشی شرکت شان نقشه داشته اند که توسط گلرخ چک ها را پاس کنند و از ایران بروند.

میزان موفقیت فیلم: سال ۷۹ علاوه بر پنج سیمرغی که نصیب فیلم شد، سیمرغ بهترین فیلم از نگاه مردمی را هم گرفت. فیلم در زمان اکران هم بسیار مورد توجه قرار گرفت. «سگ کشی» بهترین فیلم بهرام بیضایی نیست اما هم غالب منتقدان به آن روی خوش نشان دادند و هم علاقه مندان و پی گیران سینما بیش از فیلم های دیگر او، آن را دیدند.


چهارشنبه سوری (۱۳۸۴)

کارگردان: اصغر فرهادی

 مروری بر 9 فیلم مهم تاریخ سینمای ایران که مخاطبان شان را در انتها غافلگیر کرده اند

جنس غافلگیری: اصغر فرهادی به خاطر جنس فیلم هایش تقریبا در غالب آثارش به مخاطب رودست می زند. فیلم های او بر اساس قضاوت بنا نهاده شده است و طبیعی است بخش زیادی از داستان به حدس و گمان و پس از آن گره گشایی اختصاص یابد و نوبت تحلیل خود مخاطب فرا برسد.

در این میان، فیلم «چهارشنبه سوری» مخاطبانش را بیشتر از سایرین غافلگیر می کند. او تصویری از یک زن شکاک و افسرده (با بازی هدیه تهرانی) را به تصویر می کشد که مدام به همسرش (حمید فرخ نژاد) بدبین است و به این که او با زن همسایه (پانته آ بهرام) رابطه دارد، شک دارد.

فرهادی آنقدر روی بدبینی و شکاک بودن زن تاکید می کند که تا نیمه فیلم غالب مخاطبان حق را به شوهر می دهند و حتی برایش دل می سوزانند تا این که یکمرتبه و در اواخر فیلم به مخاطبش رودست می زند و زن همسایه را در ماشین مرد نشان می دهد.

میزان موفقیت فیلم: چهارشنبه سوری هم علاوه بر دریافت سیمرغ بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول زن و بهترین تدوین، عنوان بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را به خودش اختصاص داد و زمان اکران هم پرمخاطب ترین فیلم سال لقب گرفت.


دایره زنگی (۱۳۸۶)

کارگردان: پریسا بخت آور

 مروری بر 9 فیلم مهم تاریخ سینمای ایران که مخاطبان شان را در انتها غافلگیر کرده اند

جنس غافلگیری: تنها فیلم سینمایی پریسا بخت آور هم بر عنصر رودست زدن در دقیقه نود بنا شده. البته فراموش نمی کنیم از آنجایی که فیلمنامه دایره زنگی را اصغر فرهادی، همسر بخت آور نوشت، جنس غافلگیری های این فیلم هم تقریبا مشابه سایر آثار این کارگردان است. داستان فیلم دایره زنگی با تلاش یک دختر و پسر (باران کوثری و صابر ابر) برای جمع کردن پول تعمیر ماشین پدر دختر شروع می شود.

پسر تمام تلاشش را می کند که با درست کردن ماهواره های یک مجتمع این پول را جمع کند. آخر سر معلوم می شود دختر کارش دزدی بوده و این ماشین را هم از یک نفر دزدیده است. در نهایت می فهمیم که از تمام خانه ها هم یک چیزی دزدیده است. خانم بخت آور برای بیان مفهوم فیلمش استفاده ای بهینه از عنصر رودست زدن کرده و خیلی خوب پازل های داستان را کنار هم قرار داده است. حتما یکی از دلایل محبوبیت این کمدی پایان متفاوت آن است.

میزان موفقیت فیلم: در جشن خانه سینما تندیس بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر نقش اول مرد را گرفت. در زمان اکران هم خیلی زود توانست به باشگاه میلیاردی ها دست پیدا کند.


سعادت آباد (۱۳۸۹)

کارگردان: مازیار میری

 مروری بر 9 فیلم مهم تاریخ سینمای ایران که مخاطبان شان را در انتها غافلگیر کرده اند

جنس غافلگیری: مازیار میری در «سعادت آباد» درست در سکانس آخر به مخاطبش رودست می زند. نکته جالب اینجاست که در نسخه ای که در شبکه نمایش خانگی توزیع شده، این سکانس پایانی یعنی اوج غافلگیری فیلم حذف شده است و همین باعث ابتر شدن حرف و دغدغه فیلم شده. ماجرا از این قرار است که یاسی (لیلا حاتمی) در زندگی اش با محسن (حامد بهداد) دچار مشکل شده و می داند که همسرش نسبت به او بی توجه است و روابط کاری مرموزی دارد. بعد از یک مهمانی پر تنش که رازهای زیادی در آن فاش می شود، یاسی از محسن می خواهد که به خانه پرستار بچه برود و او را بیاورد. در سکانس پایانی می بینیم که محسن با پرستار دخترش (مینا ساداتی) رابطه دارد. رودست زدن در این فیلم، به اثرگذاری محتوایش کمک کرده است.

میزان موفقیت فیلم: سیمرغ بهترین بازیگر نقش مکمل زن را گرفت و در فروش هم خیلی زود به باشگاه میلیاردی ها پیوست. سعادت آباد محبوب طیفی از منتقدان هم بود و در زمان اکران نقدهای مثبتی درباره اش نوشته اند. از آن سو برخی با درونمایه فیلم زاویه داشتند و نقدهای محتوایی، منفی بود.


گناهکاران (۱۳۹۱)

کارگردان: فرامرز قریبیان

 مروری بر 9 فیلم مهم تاریخ سینمای ایران که مخاطبان شان را در انتها غافلگیر کرده اند

جنس غافلگیری: «گناهکاران» از جمله فیلم های پلیسی موفق سینمای ایران است که طبیعتا به خاطر ذات پلیسی که دارد، رودست زدن جزو خصایص آن محسوب می شود. با این حال اما مخاطبان در این فیلم طوری غافلگیر می شوند که اصلا انتظارش را ندارند.

ماجرا از قتل یک دختر شروع می شود. سرگرد روانگر و سرهنگ تدین مامور می شوند تا قاتل او را پیدا کنند. در طول فیلم ما با پنج فرد مظنون به قتل روبرو می شویم که هر کدام شان به خاطر روابط مختلفی که با او داشته اند، دلایل لازم برای قتلش را دارند. درست زمانی که مخاطبان بین این پنج گزینه سرگردان است، کارگردان ناگهان او را غافلگیر می کند. تازه می فهمیم که قاتل زن، سرگرد روانگر بوده. سرگردی که از ابتدا برای پیدا کردن قاتل زن مدام تقلا می کرد، خودش به خاطر عشقی که به زن داشته او را کشته است.

میزان موفقیت فیلم: گناهکاران اولین فیلم کارنامه فرامرز قریبیان بود که بر اساس فیلمنامه پسرش سام قریبیان ساخته شد. این فیلم سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را گرفت اما در زمان اکران آن طور که باید جنجالی نشد و فروش متوسطی داشت.


گذشته (۱۳۹۲)

کارگردان: اصغر فرهادی

 مروری بر 9 فیلم مهم تاریخ سینمای ایران که مخاطبان شان را در انتها غافلگیر کرده اند

جنس غافلگیری: در فیلم «گذشته» اصغر فرهادی چند بار پشت سر هم غافلگیرمان می کند. هر بار گمان می کنیم اصل ماجرا را فهمیده ایم و پی به مسیر داستان برده ایم اما هنوز چیزی نگذشته که متوجه می شویم یک رودست دیگر در کار است و تا باز شدن گره اصلی هنوز راه زیادی باقی مانده!

ماجرای فیلم درباره خودکشی همسر سمیر است. او و سایرین گمان می کنند او از شدت افسردگی دست به خودکشی زده است اما دختر مارین راز کشته شدن او را به فهمیدن رابطه میان شوهرش و مارین ربط می دهد. بعد از مدتی می فهمیم دختر مارین برای همسر سمیر ایمیل فرستاده و این مسئله را فاش کرده است اما رودست نهایی بعد از همه اینها وارد می شود.

میزان موفقیت فیلم: گذشته با این که نسبت به «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین» نتوانست مخاطبان ایرانی را زیاد سر شوق آورد اما در جشنواره های مختلف جهانی خیلی خوب ظاهر شد. برنیس بژو، بازیگر فرانسوی این فیلم از چند جشنواره جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن را گرفت و خود اصغر فرهادی هم موفق شد در چندین و چند جشنواره مورد توجه قرار بگیرد.


رخ دیوانه (۱۳۹۲)

کارگردان: ابوالحسن داودی

 مروری بر 9 فیلم مهم تاریخ سینمای ایران که مخاطبان شان را در انتها غافلگیر کرده اند

جنس غافلگیری: مخاطب در «رخ دیوانه» هم چند بار رودست می خورد. تعداد این رودست خوردن ها آنقدر زیاد است که آخرین عنصر غافلگیری که در واقع مهم ترین آنهاست دیگر چندان به چشم نمی آید. اولین رودست زمانی است که راز بازی مسعود با جمع دوستان و سرکاری بودن تماس ها برای پیروز فاش می شود. از یک جایی به بعد پیروز هم وارد بازی می شود اما داستان پیش می رود و نهایتا متوجه می شویم که قضیه کاملا متفاوت با چیزی است که فکرش را می کرده ایم و اصلا مسعود از ابتدا قصه را طور دیگری چیده است. این بار رودست دوم را به مخاطب می زند. تعداد این عناصر غافلگیری باعث شده تا خیلی ها لقب «فیلم پر از دروغ» را برای رخ دیوانه در نظر بگیرند و در نقدهای مختلف بنویسند که کارگردان مخاطب را گول زده است.

میزان موفقیت فیلم: رخ دیوانه پنج سیمرغ از جشنواره سی و سوم گرفت که مهم ترین آنها سیمرغ بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلم از نگاه مردم بود. این فیلم زمان فروش هم حسابی سروصدا کرد و فروش بالایی را برای آن به ثبت رساند.


من (۱۳۹۴)

کارگردان: سهیل بیرقی

 مروری بر 9 فیلم مهم تاریخ سینمای ایران که مخاطبان شان را در انتها غافلگیر کرده اند

جنس غافلگیری: سهیل بیرقی در اولین فیلم بلند سینمایی اش فیلمی ساخت که از چند منظر قابل تأمل است. علاوه بر بازی متفاوت لیلا حاتمی و بهنوش بختیاری، انتهای فیلم مخاطب را به شدت غافلگیر می کند. ماجرا از این قرار است که در کل فیلم با زنی به اسم آذر روبرو هستیم که خلافکار است و با اعتماد به نفس و زرنگی خاصی مقاصدش را پیش می برد.

او کسب و کار فروش مشروبات الکلی را مدیریت می کند، سرپرست یک باند قاچاق است و حالا هم به پسر جوانی (امیر جدیدی) قول داده است تا او را به عنوان یک خواننده مطرح مشهور کند. او مدام از این پسر بهره کشی می کند و او را سر کار می گذارد تا این که بالاخره متوجه می شویم آن پسر، مامور پلیس است و تمام این مدت او بوده که آذر را سر کار گذاشته و مترصد فرصتی برای به دام انداختنش بوده.

میزان موفقیت فیلم: در جشنواره فجر در دو رشته نامزد دریافت سیمرغ شد اما موفقیتی در پی نداشت. فراموش نمی کنیم «من» سالی به جشنواره رسید که حریفان گردن کلفتی مثل «ابد و یک روز» سعید روستایی و «ایستاده در غبار» محمد حسین مهدویان را کنار خود داشت. اگر جز این بود حتما فیلم بیرقی چند سیمرغ می داشت.


ائو (خانه) (۱۳۹۵)

کارگردان: اصغر یوسفی نژاد

 مروری بر 9 فیلم مهم تاریخ سینمای ایران که مخاطبان شان را در انتها غافلگیر کرده اند

جنس غافلگیری: مهمترین ویژگی فیلم «ائو (خانه» این است که فضا را طوری پیش می برد که مخاطب اصلا انتظار غافلگیری نداشته باشد. دختر خانواده اجازه انتقال پیکر پدرش را برای استفاده تحقیقاتی در دانشگاه نمی دهد و این مسئله کاملا منطقی به نظر می رسد. تا ۲۰ دقیقه آخر مخاطب فقط شاهد درگیری های متعدد است و انتظار دارد یکی از دو طرف کوتاه بیاید. اینجاست که عنصر غافلگیری رودست عجیبی به آنها می زند.

از آنجایی که ممکن است خیلی ها هنوز فیلم را ندیده باشند، از بیان جزییات این غافلگیری خودداری می کنیم. همین قدر اشاره کنیم که کارگردان بخوبی فضایی برای روایت فیلمش ایجاد کرده. از آن طرف حواسش به شخصیت پردازی و نحوه گرفتن بازی بوده و طوری ذهن را آماده می کند که کمتر کسی به اتفاق اصلی فکر کند. همین مشخصه، باعث شده فیلم پایانی جذاب (از نظر دراماتیک نه محتوا) داشته باشد.

میزان موفقیت فیلم: فیلم خانه در جشنواره سال گذشته از سوی منتقدان بسیار مورد توجه قرار گرفت و در جشنواره های جهانی هم مطرح شد اما از آنجایی که در گروه هنر و تجربه اکران شده فروش چندانی ندارد.


منبع: برترینها

پرفروش‌های گیشه سینمای آمریکا در سال ۲۰۱۷

با نزدیک شدن به روزهای پایانی سال ۲۰۱۷ نگاهی گذرا به پرفروش‌ترین آثار سینمایی در گیشه های آمریکای شمالی داریم و ۱۰ فیلم پرفروش را بررسی می‌کنیم.

با نزدیک شدن به روزهای پایانی سال ۲۰۱۷ نگاهی به پرفروش‌ترین آثار سینمایی در گیشه های آمریکای شمالی خالی از جذابیت نیست؛ سالی که در آن فیلم‌های بسیاری چون «شبح درون پوسته» با بازی اسکارلت جوهانسون و یا «شاه آرتور: افسانه شمشیر» ساخته گای ریچی در آمریکا با استقبال بسیار کمی مواجه شدند و آثاری هم چون «زن شگفت‌انگیز» با فروش حیرت‌انگیز خود، سرمایه‌ های زیادی را به جیب تولیدکنندگانشان بازگرداندند. در این نوشتار به بررسی ۱۰ فیلم اول این لیست می‌پردازیم؛ گرچه ممکن است این لیست تا پایان سال دست‌خوش تغییراتی هرچند اندک قرار گیرد.

به گزارش مهر، رتبه دهم این فهرست به فیلم حماسی جنگی «دانکرک» آخرین ساخته کارگردان مشهور انگلیسی کریستوفر نولان اختصاص دارد. این فیلم در کنار فروش خوب خود توانست نظر اکثر منتقدان مهم دنیا را نیز به خود جلب کند. فیلم در آمریکا ۱۸۸ میلیون دلار و در خارج از آمریکا ۳۳۷ میلیون دلار تصاحب کرد بااین‌حال در میان منتقدان حتی محبوب تر از این بود. ریچارد روپر منتقد شیکاگو سان تایمز از آن به عنوان یکی از بهترین فیلم های جنگی یک دهه اخیر یاد کرد. مجله اکونومیست فیلم را یک اثر استثنایی نامید و مایک لاسال در سان فرانسیسکو کرونیکل با کلماتی چون «پیروزی» و «شاهکار» به استقبال فیلم رفت. این تعاریف در کنار شانس گسترده ای که منتقدان برای اسکار بهترین فیلم به نولان داده اند فیلم را به یک اثر کاملا موفق بدل کرده است.

فیلم داستان تخلیه نیروهای متفقین در ساحل دانکرک فرانسه در ماه های می و ژوئن سال ۱۹۴۰ را روایت می کند. با این حال می شود از همین امروز «دانکرک» را از لحاظ تاریخی مهم ترین فیلم موفق گیشه سال ۲۰۱۷ آمریکا دانست چون اکثر فیلم های پرفروش امسال سینمای آمریکا مربوط به فیلم های ابرقهرمانی است که کمتر جایگاهی در میان فیلم های مهم تاریخ سینما دارند.

در رتبه نهم پرفروش ترین فیلم های سال آمریکا «سرنوشت خشمگین» جدیدترین قسمت از مجموعه «سریع و خشمگین» قرار دارد. این فیلم که با عنوان‌هایی نظیر «سریع و خشمگین ۸» و «سریع ۸» نیز شناخته می‌شود با فروش ۲۲۵ میلیون دلاری در گیشه آمریکا توانست جایگاه نهم پرفروش ها را از آن خود کند. با این حال فروش جهانی فیلم بسیار موفق تر بود و توانست با کسب ۱ میلیارد دلار فروش در خارج از آمریکا، در میان پرفروش ترین فیلم های جهان در سال ۲۰۱۷ رتبه دوم را از آن خود کند. با توجه به نرخ تورم، این قسمت در میان مجموعه های «سریع و خشمگین» در جایگاه پنجم در فروش داخلی آمریکا قرار دارد.

از نکات جالب فیلم می توان به اضافه شدن چارلیز ترون بازیگر اسکاری و صاحب نام سینما به این قسمت از مجموعه اشاره کرد. «سرنوشت خشمگین» همچنین توانست در نمایش آغازین خود رکورد فروش جهانی را بشکند. این رکورد پیش تر از آن «جنگ ستارگان: نیرو برمی خیزد» بود.

فیلم ابرقهرمانی «لوگان» ساخته جیمز منگولد کارگردان نام آشنای فیلم «۳:۱۰ به یوما»، در رتبه هشتم پرفروش ترین فیلم های آمریکا قرار دارد. «لوگان» با حضور بازیگران خوبی چون هیو جکمن و پاتریک استیوارت در میان منتقدان نیز تحسین هایی را برانگیخت تا جایی که جو مورگنسترن در وال استریت ژورنال چنین نوشت: لوگان بهترین فیلم ابرقهرمانی است که از کتاب های مصور در جهان ساخته شده است؛ البته باید بگویم که «شوالیه تاریکی» را هم فراموش نکرده ام.

این تعاریف در کنار فروش ۲۲۶ میلیون دلاری گیشه آمریکا و مجموع جهانی ۶۱۶ میلیون دلاری، فیلم را به اثری موفق بدل کرده است.

رتبه هفتم در اختیار «ثور: راگناروک» فیلم ابرقهرمانی ساخته استودیوهای مارول و با پخش کنندگی کمپانی دیزنی است. در این فیلم بازیگران مشهوری چون کریس همسورث، تام هیدلستون، کیت بلانشت، مارک رافالو و آنتونی هاپکینز حضور دارند. فیلم تاکنون در سراسر جهان به رقم فروش ۷۵۲ میلیون دلار دست پیدا کرده است. البته فروش داخلی فیلم که از اوایل ماه نوامبر امسال در آمریکا آغاز شده است همچنان ادامه دارد. میزان فروش در این هفته با افت ۵۰ درصدی مواجه شده که احتمال رسیدن فیلم به جایگاه پنجم در این لیست را تقریبا محال می کند، با این حال رسیدن به رتبه ششم پرفروش ترین فیلم‌های سال آمریکا برای «ثور: راگناروک» چندان دور از دسترس نیست. این فیلم در بازارهای آمریکا نیز تاکنون به رقم فروش ۲۶۰ میلیون دلار دست پیدا کرده است.

جایگاه ششم به انیمیشن «من نفرت انگیز ۳» تعلق دارد که با فروش ۲۶۴ میلیون دلار در آمریکا و مجموع فروش جهانی ۱ میلیارد دلار توانست به نوعی موفقیت ۲ قسمت اول را تکرار کند. با این حال انتظارات از این قسمت بیشتر از این بود. این قسمت در میان مجموعه «من نفرت انگیز» با احتساب نرخ تورم، کمترین فروش را در داخل آمریکا داشته است. «من نفرت انگیز ۳» با این وجود تنها انیمیشن حاضر در میان ۱۰ فیلم پرفروش سال ۲۰۱۷ آمریکا است.

مکان پنجم این لیست به فیلم ترسناک «آن» ساخته اندی ماسکیه تی تعلق دارد که براساس داستانی از نویسنده بزرگ آمریکایی استفن کینگ ساخته شده است. فیلم داستان رویارویی بچه های گروه موسوم به «باشگاه بازندگان» با شخصیت ترسناک دلقک پوشی به نام پنی وایز را روایت می کند. فیلم با بودجه نه چندان قابل توجه ۳۵ میلیون دلار توانست به رقم فروش خیره کننده ۶۸۸ میلیون دلار در جهان که ۳۲۶ میلیون دلار آن در بازارهای آمریکای شمالی بود دست یابد و نام استفن کینگ نویسنده مشهورترین داستان های ترسناک سینمای مدرن چون «کری»، «درخشش» و «میزری» را دوباره بر سر زبان ها بیندازد. فیلم همچنین توانست به عنوان پرفروش ترین فیلم ترسناک درجه بندی آر (R Rated)، بالاتر از «جن گیر» ساخته ویلیام فریدکین در جدول فروش قرار گیرد.

در رتبه چهارم «فیلم مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» از سری فیلم های استودیو مارول با بازی تام هالند به نقش پیتر پارکر/مرد عنکبوتی و مایکل کیتون قرار دارد. این فیلم که با بودجه ۱۷۵ میلیون دلار ساخته شد، توانست در بازارهای داخلی آمریکا ۳۳۴ میلیون دلار و در مجموع جهانی ۸۸۰ میلیون دلار فروش بدست آورد.

در رتبه سوم فیلم «نگهبانان کهکشان قسمت دوم» قرار دارد فیلمی که یک داستان ابر قهرمانی را روایت می کند این فیلم با فروش ۳۸۹ میلیون دلاری در آمریکا و فروش فوق العاده ۸۶۳ میلیون دلار در مجموع بازار جهانی موفقیت قسمت اول را دوباره تکرار کرد فیلم نقدهای نسبتا قابل قبولی نیز در بین کارشناسان سینما دریافت کرد که از مهمترین آنها می توان به نقد کنت توران منتقد برجسته لس آنجلس تایمز اشاره کرد که به خوب بودن صدای فیلم و گروه بازیگری به خصوص کرت راسل اشاره کرد.

در رتبه دوم این لیست، «زن شگفت‌انگیز» ساخته کمپانی وارنر قرار دارد؛ یک فیلم ابرقهرمانی دیگر که با موفقیت چشمگیرش در گیشه موجب شد سازندگانش به فکر ساخت قسمت دوم آن در سال ۲۰۱۹ نیز بیفتند. فیلم حول کاراکتر زنی به نام پرنسس دایانا که دارای قدرت ماورایی است می گذرد. «زن شگفت‌انگیز» در آمریکا ۴۱۲ میلیون دلار و در مجموع جهانی ۸۲۱ میلیون دلار فروش بدست آورد و در میان فیلم هایی با محوریت قهرمان زن اکشن جایگاه چهارمین فیلم پرفروش تاریخ سینما را پس از فیلم های «جنگ ستارگان: نیرو بر می خیزد» «یک سرکش: داستانی از جنگ‌های ستاره‌ای» و «عطش مبارزه: اشتعال» از آن خود کرد.

اما جایگاه پرفروش ترین فیلم سال ۲۰۱۷ به فیلم «دیو و دلبر» موزیکال فانتزیِ کمپانی دیزنی تعلق دارد؛ فیلمی که با حضور ستاره مشهور «هری پاتر» اما واتسون در کنار دن استیونز، موفقیت بی نظیری را چه در بازار داخلی آمریکا با فروش بیش از ۵۰۰ میلیون دلار و چه در بازارهای خارجی با فروش ۷۵۹ میلیون دلار بدست آورده است و در مجموع با فروش جهانی ۱ میلیارد و دویست و شصت و سه میلیون دلار لقب پرفروش ترین فیلم سال جهان را از آن خود کرده است البته این محبوبیت تا اندازه ای در بین منتقدان نیز به چشم می خورد. فیلم داستان دلبر (Belle) دختر زیبا و جوانی را روایت می کند که در قلعه یک دیو اسیر است با این حال او تلاش می کند با افراد حاضر در این قلعه دوست شود و به درون قلبشان راه یابد. فیلم در جایگاه هشتمین فیلم پرفروش تاریخ در بازار داخلی آمریکا و دهمین فیلم پرفروش در بازار جهانی، بدون احتساب نرخ تورم قرار دارد.

با این وجود در فهرست پرفروش ترین فیلم های سال جهان نام ۲ فیلم دیگر نیز به چشم می خورد که البته در میان ۱۰ فیلم پرفروش سینمای آمریکا نیستند و بیشتر سود خود را در بازارهای جهانی کسب کرده اند که فیلم «دزدان دریای کارائیب: مردگان قصه نمی‌گویند» پنجمین قسمت از مجموعه «دزدان دریای کارائیب» یکی از این دو فیلم است. فیلم با وجود فروش زیاد خود در جهان، از سوی منتقدان با نقدهای اغلب منفی مواجه شد تا جایی که پیتر تریورس منتقد سرشناس رولینگ استون از واژه هایی چون خسته کننده و تکراری برای این قسمت از مجموعه استفاده کرد. با این حال فروش جهانی فیلم به بیش از ۷۹۴ میلیون دلار رسید؛ هر چند در گیشه آمریکا با فروش ۱۷۲ میلیون دلاری به جایگاهی بهتر از چهاردهم دست پیدا نکرد و با این مقدار فروش جهانی در جایگاه هشتمین فیلم پرفروش سال ۲۰۱۷ قرار می گیرد.

همچنین فیلم چینی «گرگ جنگجو ۲» ساخته وو جین که برای اسکار امسال نیز نماینده این کشور شده است با فروش حیرت انگیز ۸۷۰ میلیون دلار، چشم دنیا را به خود خیره کرده است. «گرگ جنگجو ۲» به عنوان اولین فیلم غیرآمریکایی وارد ۱۰۰ فیلم پرفروش تاریخ سینما بدون احتساب نرخ تورم نیز شده است. با این حال فیلم در آمریکا رقم قابل توجهی فروش نداشت و تنها به رقم فروش ۲ میلیون دلار رسید ولی با احتساب فروش جهانی، مقام پنجمین فیلم پرفروش دنیا را در این سال به خود اختصاص داده است.

در پایان باید گفت این فهرست نشان می دهد که هنوز گفته چند سال پیش استیون اسپیلبرگ کارگردان معتبر آمریکایی مربوط به کم رمق شدن گیشه فیلم های ابرقهرمانی روی واقعیت به خود ندیده است و باید منتظر ماند و دید که تب این فیلم ها در میان عامه مردم چه زمانی فروکش می کند.


منبع: عصرایران

پروانه نمایش دو فیلم صادر شد

دو فیلم سینمایی مجوز نمایش عمومی را دریافت کردند.

شورای پروانه نمایش فیلم های سینمایی، برای دو فیلم مجوز نمایش صادر کرد.

به گزارش روابط عمومی سازمان امور سینمایی و سمعی بصری؛ شورای پروانه نمایش در جلسه اول آذر که با حضور اکثریت اعضای شورای پروانه نمایش فیلم های سینمایی برگزار شد، مجوز نمایش دو فیلم «خرگیوش» به تهیه کنندگی حبیب اسماعیلی، کارگردانی و نویسندگی مانی باغبانی در ژانر اجتماعی و «یک کیلو و ۲۱ گرم» به تهیه کنندگی وحید نیکخواه آزاد ، کارگردانی رحیم طوفان و نویسندگی لیلا نیکزاد در ژانر اجتماعی را صادر کرد.


منبع: عصرایران

بررسی آخرین وضعیت سریال "سلمان فارسی"

سریال «سلمان فارسی» از جمله پروژه‌های الف ویژه در سیماست که در مرحله پیش تولید قرار دارد .

معاون سیما در جلسه‌ای با حضور سازندگان مجموعه تلویزیونی «سلمان فارسی» در جریان آخرین جزئیات ساخت این سریال فاخر تاریخی قرار گرفت.

به گزارش فارس، مرتضی میرباقری معاون سیما و حسین کرمی رئیس مرکز سیما‌فیلم، روز گذشته ( شنبه ۴ آذرماه) با حضور در دفتر پروژه «سلمان فارسی» در جریان مراحل پیشرفت آن قرار گرفتند.

در این بازدید داوود میرباقری کارگردان، حسین طاهری تهیه کننده و سیدمحسن شاه‌ابراهیمی طراح هنری پروژه «سلمان فارسی»، از مراحل نهایی نگارش فیلمنامه و طراحی‌های هنری و گستره جغرافیایی پروژه، گزارشی به معاون سیما و رئیس مرکز سیما‌فیلم ارائه کردند.

سریال «سلمان فارسی» از جمله پروژه‌های الف ویژه در سیماست که در مرحله پیش تولید قرار دارد و بازدیدهای مکرر برای دریافت گزارش از روند نگارش و پیش تولید آن از برنامه‌های جدی و مستمر معاونت سیماست.

مرحله مطالعاتی فاز صفر این سریال از اواخر سال ۹۵ به کارگردانی داوود میرباقری و تهیه کنندگی حسین طاهری در حوزه سیما فیلم معاونت سیما شروع و پیش بینی می‌شود که مراحل پیش تولید این پروژه از اوایل سال آینده آغاز شود.


منبع: عصرایران

فرصتی ارزشمند برای هواداران کیهان کلهر

فروش مجموعه آثار کیهان کلهر از شنبه ۴ آذرماه همزمان با سالروز تولد وی به صورت اینترنتی آغاز شد.

این مجموعه در هشت آلبوم تهیه و تنظیم شده است که برای نخستین بار به شکل نفیس همراه با عکس های کمتر دیده شده از استاد کیهان کلهر توسط موسسه فرهنگی هنری سازآواز به بازار موسیقی ایران عرضه خواهد شد.

مجموعه آثار کیهان کلهر شامل آلبوم های «در آیینه آسمان»، «تا بیکران دوردست»، «تنها نخواهم ماند»، «نخستین دیدار بامدادی»، «شهر خاموش»، «باران»، «جاده ابریشم» و گزیده ای از آلبوم‌های غزل ۱، ۲ و ۳ با عنوان گزیده غزل است.

پیش فروش این آثار از ۴ آذرماه، همزمان با سالروز تولد کیهان کلهر آغاز شده و قرار است جشن انتشار آن ۵ دی ماه در فرهنگسرای نیاوران با حضور کیهان کلهر و علاقمندان به این آهنگساز و نوازنده مشهور ایرانی برگزار شود که جزئیات آن در اخبار بعدی منتشر خواهد شد .

گفتنی است این مجموعه آثار به همراه کتاب عکسی که ضمیمه آن است عرضه خواهد شد که علاقمندان در صورت خرید اینترنتی از سایت تیوال (www.tiwall.com ) ضمن بهره مندی از ۲۰ درصد تخفیف، در روز جشن انتشار، این مجموعه آثار را در فرهنگسرای نیاوران با امضای استاد کیهان کلهر دریافت خواهند کرد. ضمنا علاقمندانی که این مجموعه را به صورت اینترنتی از سایت تیوال پیش خرید می‌کنند در صورت عدم حضور در جشن انتشار، این آثار به صورت رایگان به کلیه نقاط کشور برایشان ارسال خواهد شد.


منبع: عصرایران

نویسنده مشهور آمریکایی به آزار جنسی متهم شد

«جان کیسی» رمان‌نویس، مترجم و استاد دانشگاه آمریکایی که در سال ۱۹۸۹ با رمان «اسپارتینا» موفق به دریافت جایزه ملی کتاب آمریکا شد، از سوی دو تن از دانشجویان سابقش در دانشگاه ویرجینیا به تعرض جنسی متهم شد.

به گزارش ایسنا، «واشنگتن پست» نوشت: «اما آیزنبرگ» یکی از فارغ‌التحصیلان دانشگاه ویرجینیاست که به رفتارها و حرف‌های زننده این استاد دانشگاه اشاره کرده و گفته است: رفتارهای «جان کیسی» یک راز همگانی در دانشگاه بود.

این دانشجوی سابق گفته که پس از صحبت دیگر هم‌دانشگاهی‌هایش تصمیم به علنی کردن این مساله گرفته است. او ادعا کرده استادشان طی سال‌های ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ دانشجویان دختر زیادی را مورد آزار کلامی و بدنی قرار داده و به طور غیرمنصفانه‌ای با دانشجویان پسر بهتر برخورد می‌کرده است.

سخنگوی دانشگاه ویرجینیای آمریکا پس از شکایت یکی دیگر از دانشجویان سابق این استاد، اعلام کرده این مساله در دست بررسی است اما «کیسی» در پاسخ به تماس رسانه‌هایی جون «آسوشیتد پرس» در ابتدا سکوت کرده و سپس گفته هیچ‌گونه اظهارنظری در این‌باره ندارد.

این رمان‌نویس در سال ۱۹۹۲ جایزه ادبی «رم» را از آن خود کرد و در سال ۱۹۹۳ از سوی آکادمی هنر و ادبیات آمریکا برنده جایزه شد.

دو روز پیش هم آکادمی جوایز نوبل ادبیات با انتشار بیانیه‌ای از ادامه ارتباط با مردی که به آزار و تجاوز جنسی متهم شده، تبری جست. این آکادمی که از سال ۱۹۰۱ اعطای جایزه نوبل ادبیات را بر عهده دارد، طی بیانیه‌ای اعلام کرده تمام ارتباطاتش را با مردی که توسط ۱۸ زن به تجاوز و تعرض جنسی متهم شده، قطع کرده است. این فرد که از او نامی برده نشده، عضو آکادمی نبوده اما از افراد پرنفوذ در این نهاد محسوب می‌شده است.

هفته گذشته یک روزنامه سوئدی شکایت‌نامه ۱۸ زن از این مرد را منتشر کرد. این زن‌ها او را به تعرض و تجاوز طی سال‌های ۱۹۹۶ تا ۲۰۱۷ متهم کرده‌اند. براساس ادعای این روزنامه، برخی از این زن‌ها به آکادمی نوبل منسوب هستند و گفته‌اند به دلیل ترس از دست دادن شغل‌شان، طی این سال‌ها سکوت کرده و از این فرد بانفوذ شکایت نکرده‌اند.

موج افشاسازی تعرضات جنسی طی ماه‌های گذشته از هالیوود و شکایت بیش از ۵۰ زن از «هاروی واینستاین» ـ تهیه‌کننده پرنفوذ سینما ـ شروع شد و به شکایت علیه «کوین اسپیسی»، «داستین هافمن»، «کیسی افلک» و چندین چهره شناخته‌شده جهانی رسید. پرونده افشاسازی‌های جنسی در حوزه ادبیات هم اخیرا در برخی کشورها باز شده و دنبال می‌شود.


منبع: عصرایران

نقش «اسلحه» در راننده تاکسیِ اسکورسیزی

هفته نامه کرگدن – محسن آزرم: در حاشیه «راننده تاکسی»؛ تراویس هنوز به اسلحه فکر نکرده، هنوز منتظر بارانی است که اراذل و اوباش خیابان را بشوید منتظر رییس جمهوری است که فکری برای فاضلاب روبازی به نام امریکا بکند.

همه چیز شاید از روزهایی شروع شد که پُل شریدر قید کار در موسسه فیلم امریکا را زد و جایی هم برای زندگی نداشت. حال و روزش آن قدر خراب بود که زنش او را از خانه بیرون کرده بود و برای آدمی که سرپناهی بالای سرش نیست، سواری شخصی اش می شود همه دنیا؛ می شود جایی برای زندگی و نشستن و زل زدن به آدم هایی که هنوز به تهِ خط نرسیده اند و ممکن است هیچ وقت هم نرسند.

 نقش «اسلحه» در راننده تاکسیِ اسکورسیزی

روزها پشت هم گذشت و بالاخره درد معده بود که او را از پا درآورد و کارش را به اورژانس بیمارستان کشاند و تازه آن جا فهمید هفته هاست با کسی حرف نزده؛ چون اصلا کسی نبوده که بخواهد با او حرفی بزند یا حرفش را بشنود و روزهای تنهایی شریدر همزمان شده بود با دوره ای که خاطرات عجیب و جذاب آرتور بِره مِرِ جوان به دست روزنامه ها افتاد و مردم دست نوشته های آدمکشی را خواندند که در نتیجه اولین و آخرین اقدام به قتلش جرج والاس، فرماندار آلاباما را از کمر به پایین فلج کرد. و شریدر که به روایت ایمی توبین «از پیش دلبسته روایت اول شخص و صدای روی تصویر بود، از این به شوق آمده بود که بره مر، جوانی روانپریش و درس نخوانده و از طبقه متوسط رو به پایین و اهل غربِ میانه، در خاطراتش چنان با خود سخن می گوید که انگار دانشجوی ترک تحصیل کرده سوربُن در فیلمی از روبر بِرسون است.» اما ظاهرا چیزی که بیش از همه به مذاق شریدر خوش آمد، این بود که بره مر آدمی کاملا تنها بوده؛ یک منزوی تمام عیار وابسته به سواری شخصی اش و حتی وقتی می خواسته سیاستمداران را زیر نظر بگیرد روزها در این سواری می نشسته و آن ها را می پاییده.

«راننده تاکسی» برای پل شریدر خاصیت درمانی داشت؛ آدمی که خیال میکرد به ته خط رسیده و جدا خیال خودکشی را در سر می پروراند، با خواندن خاطرات آرتو بِره مِر به این نتیجه رسید که داستان مورد علاقه اش را پیدا کرده. برای شریدر شکست خورده آن روزها که «تهوع» (رمان اگزیستانسیالیستی ژان پل سارتر) و «یادداشت های زیرزمینی» (رمان غریب و سرشار از خشم فئودور داستایفسکی) را دوست می داشت، خاطرات آرتور بره مر همان سرگذشتی بود که می شد براساسش یک فیلمنامه نوشت؛ فیلمنامه ای درباره تنهایی یا آن طور که بعدا گفت تنهایی خودخواسته آدمی که همه زندگی اش در یک تابوت فلزی چهارچرخ خلاصه می شود.

نکته اصلی «راننده تاکسی» شاید تصویر خاصی است که از انسانی منزوی و نامید می بینیم، آدمی که خودش می گوید «من همه عمرم تنها بوده ام» و با این که مثل هر آدم دیگری بدش نمی آید که زندگی اش را تغییر دهد اما به دلایلی می فهمد این تنهای را نمی شود با هر کسی قسمت کرد.

تراویس بیلک مالک تنهایی خود است و تنهایی اش نتیجه دلواپسی اش از ترسی قدیمی؛ این که به آنچه دوست می دارد نرسد و البته تلاشی هم برای رسیدن به خواسته اش نمی کند و روشن است که این خواسته در وهله اول کشتن آدم ها نیست. بدبینی مفرطش به پایبندی های انسانی است که کم کم دمار از روزگارش در می آورد. وقتی دانسته یا ندانسته بتسی را آزار می دهد و کاری می کند که بتسی رهایش کند، در دفترچه خاطراتش می نویسد: «حالا می فهمم او هم مثل بقیه است؛ سرد و بی مهر. خیلی ها اینجوری اند و صد البته زن ها که انگار همه عضو یک اتحادیه اند.»

 نقش «اسلحه» در راننده تاکسیِ اسکورسیزی

رانندگی در شبِ شهر فرصتی است تا خشونت حقیقی را ببیند و یاد بگیرد که جواب خشونت، خشونت است. در یادداشت های روزانه اش هم این خشونتی را که در عمق جانش خانه کرده می بینیم: «خدا را شکر می گوییم به خاطر بارانی که آشغال ها و آدم های بی سر و پا را از پیاده روها می شوید و پاک می کند.» و «به روز یه بارونِ واقعی میاد و همه این اراذل و بی سر و پاها رو از خیابون ها می شوره و می بره.» آینه تاکسی تراویس بازتابی از دنیای واقعی است؛ چیزهای زیادی را در این آینه می بیند بی این که خودش در آینه پیدا باشد. خودش فقط وقتی در آینه پیدا می شود که باید حرفی بزند؛ حرفی که هیچ کس جز خودش دوست ندارد آن را بشنود؛ حرفی که هیچ کس جز خودش آن را نمی فهمد.

بی خود نیست که پل شریدر در توضیح شخصیت تراویس این طور نوشته: «تراویس فردی است از  جنس محیط اطرافش… او نیروی مردانه ای است که پیش می رود، ولی کسی نمی تواند بگوید به سوی چه. اما اگر آدم به دقت بنگرد، تقدیر را می بیند. فنر ساعتی در فشرده ترین حالت ممکن. همچنان که زمین به دور خورشید می گردد و زمان به پیش می رود، تراویس بیکل به سوی خشونت پیش می راند.»

همه چیز شاید از لحظه ای شروع می شود که تراویس در رستورانی درجه سه کنار باقی راننده تاکسی هایی می نشیند که دارند از همه چی حرف می زنند و لا به لای حرف هایشان از او می پرسند که اسلحه لازم دارد یا نه. تراویس هنوز به اسلحه فکر نکرده. هنوز منتظر بارانی است که اراذل و اوباش خیابان را بشوید و با خود ببرد.

منتظر رییس جمهوری است که فکری برای فاضلاب روبازی به نام امریکا بکند. شاید آن مسافر تیرخورده ای که تراویس حرفش را بعدا به بتسی می زند مقدمه دوستی دوباره اش با اسلحه است. مردی که سوار تاکسی می شود و نشانی اش را می گوید و بعد می میرد. مشکل این است که فکر می کند «هیچ روزی نیست که با اون یکی فرق داشته باشه، زنجیره ای طولانی و پیوسته، بعد یک دفعه همه چی تغییر می کند.»

تغییر از شبی شروع می شود که مسافر جوانی (مارتین اسکورسیزی، کارگردان فیلم) سوار تاکسی تراویس می شود و می روند خیابان سنترال پارک غربی، ساختمان ۴۱۷٫ مسافر چراغ روشنی را در طبقه هفتم نشان می دهد. سومین پنجره از جایی که نشسته اند. آن سوی پنجره زنی است که مرد می گوید همسر اوست. می گوید آن جا آپارتمان من نیست. می گوید دو هفته طول کشیده پیداش کرده. می گوید می خواهد بکشد. می گوید نظرت چیست. بعد پای مگنوم کالیبر ۴۴ را به گفت و گویشان باز می کند. «هیچ وقت دیده ای یه کالیبر ۴۴ با صورت یه زن چی کار می کنه، راننده؟»

بعدِ این است که تراویس می رود پیش اندی و سراغ مگنوم ۴۴ را می گیرد و لحظه ای بعد لوله بلند هشت اینچی اش را می بیند؛ اسلحه سنگین و غول آسا و بی رحمی که اندی می گوید هیولاست؛ می گوید می تواند یک سواری را درب و داغان کند؛ اسلحه ای که گلوله اش سنگ را سوراخ می کند؛ چه رسد به آدمیزاد. هیچ توصیفی جای توصیف خود شریدر را نمی گیرد وقتی در توضیح مواجهه تراویس با مگنوم می نویسد: «به نظر برای دستش خیلی بزرگ است؛ انگار با معیار میکل آنژ ساخته شده. مگنوم ۴۴ به دست خدایی مرمرین تعلق دارد، نه راننده تاکسی ای نحیف.» با این همه دست آخر چشمش به یک رولور کالیبر ۳۲ می افتد که اگر بگذاردش زیر کمربند و پیراهنش را رویش بیندازد کسی از وجود اسلحه باخبر نمی شود. آدمی مثل او حتما پیش از این هم اسلحه ای داشته که می گوید «دیگه هیچ کس نمی تونه بَرَم گردونه اون جا، مگه جنازه ام رو.»

 نقش «اسلحه» در راننده تاکسیِ اسکورسیزی

این چیزها که مهم نیستند، مهم نرمش های روزانه و تمرین های مکرر تراویس است: هر روز صبح بیست و پنج تا شنا، صدتا دراز- نشست و صدتا بشین- پاشو. مهم تمرین تیراندازی است؛ این بار با مگنوم ۴۴ و با انفجار هر گوله انگار لگدی است که اسلحه می زندش، یا به قول شریدر حمله ای است به مردانگی اش. اسلحه ها را یکی یکی بر می دارد: کالیبر ۳۸، کالیبر ۲۵٫

مهم سوراخ کردن آدمکی است که نامش را گذاشته اند هدف؛ هدفی مقدمه هدفی بزرگ تر؛ از آدمک به آدم. برای رسیدن به این هدف بزرگ تر است که تراویس مگنوم ۴۴ را پشت کمر شلوارش جا می دهد و با کالیبر ۳۸ تمرین می کند. ریل هایی فلزی را با نوار چسب به ساعدش وصل می کند و با یک حرکت فنر جاسازی شده و نزدیک آرنج را می جهاند و کالیبر ۲۵ را به دست می گیرد. یک کارد سنگری هم می بندد به ساق پایش. برای رسیدن به هدف بزرگ باید همه چی در دسترس باشد. باید همه لباس ها را امتحان کرد؛ لباس هایی که هفت تیرهای ریز و درشت را بپوشانند.

مهم نیست که ظاهرش شبیه شکارچی های قطب شمال می شود یا نه. مهم این است که می شود با گلوله های کالیبر ۴۴ روی میز ضرب بگیرد. این زندگی آدمی است که به سوی خشونت پیش می رود. آدمی که می گوید «گوش کنین عوضی ها؛ یه نفر هست که دیگه تحملش تموم شده، یه نفر که جلو اراذل و اوباش و عوضی ها و آشغال ها و کثافت ها وایستاده. یه نفر…»

تراویس به آیریس می گوید مجبور است بماند؛ می گوید کار خیلی مهمی دارد که باید تمامش کند؛ می گوید خیلی محرمانه است و کنجکاوی آیریس هم راه به جایی نمی برد. در دفتر خاطراتش می نویسد: «همه زندگی من فقط در یک جهت پیش رفته. حالا تازه می فهمم. هیچ وقت انتخابی در کار نبوده. تنهایی همه عمر تعقیبم کرده. راه فراری نیست. من مرد تنهای خداوندم.» و مرد تنهای خداوند وقتی در اولین ماموریتش شکست می خورد به این نتیجه می رسد که رسیدگی به فاضلاب بزرگی به نام امریکا کار هیچ رییس جمهوری نیست و او که قبل این گفته بود «خدا را شکر می گوییم به خاطر بارانی که آشغال ها و آدم های بی سر و پا را از پیاده روها می شوید و پاک می کند.» در نقش بارانی ظاهر می شود که خون به پا می کند؛ باران خون به نیت پاکیزه کردن جامعه. مگنوم ۴۴ دیگر برایش عادی است؛ شاید هنوز خدایی مرمرین نباشد، اما مرد تنهای خداوند است و همین مجوز اوست برای برخاستن از جا و گلوله ای نثار دیگران کردن.


منبع: برترینها

«بوف کور» در زمانی که هدایت ممنوع القلم بود…

هفته نامه صدا: جهانگیر هدایت برادرزاده صادق هدایت است و حدود نیم قرن است نماینده رسمی وراث هدایت است برای پیگیری و نظارت بر چاپ و نشر آثار او. در تمام ۸۰ سالی که از انتشار رمان «بوف کور» می گذرد این کتاب تنها یک بار بعد از سال های انقلاب اسلامی مجوز رسمی قانونی داشته است. اوضاع «بوف کور» در سال های قبل از انقلاب هم بی حاشیه نبوده است.

«بوف کور» رمانی بوده همراه با توقیف های مکرر و ممنوعیت های پی در پی، جهانگیر هدایت در این گفت و گو از تاریخ انتشار رمان هدایت حرف زده است؛ رمانی که اکنون مایه آبروی ادبیات ایران است و نویسنده هاش به آن می نازند.

 بوف کور ممنوع و هدایت ممنوع القلم بود

آقای هدایت، سوال این است که صادق هدایت غیر از محدودیتی که صحبتش بوده چرا تصمیم گرفت «بوف کور» را سال ۱۳۱۵ به هند ببرد و در نسخه های محدودی منتشرش کند؟

علت اصلی اینکه صادق هدایت کتاب را به صورت محدود در هند بار اول چاپ کرد این بود که سال قبلش که در تهران بود با مسعود فرزاد کتابی را چاپ کردند به اسم «وغ وغ ساهاب» که یک طنز خاص هدایت است و تمام قواعد و دستور زبان در آن به طور جالبی عمدا به هم ریخته است.

آقای علی اصغر حکمت وزیر معارف بود. ایشان به مناسبت- به قول خود- مهملاتی که در این کتاب نوشته بود از صادق هدایت به شهربانی شکایت رسمی کرد. آن موقع سازمان امنیت نبود. اما قسمتی از شهربانی به نام تامینات بود. آقای هدایت را به آنجا خواستند که شما چرا این را نوشتی و ایرادات بسیاری گرفتند و وزیر از شما شکایت کرده است. البته باید توضیح دهم که خانواده هدایت خانواده فوق العاده پرنفوذی بودند و افرادی در دستگاه لشکری و کشوری و قضا داشتند. آنها هم کسی نبودند که ساکت بنشینند. وقتی مشکلی پیش می آمد برای یکی از اعضای خانواده طبعا اقدام می کردند.

صادق هدایت را مجبور کردند یک تعهد کتبی بدهد که دیگر هیچ چیز در ایران چاپ نکند. قلم را اگر از نویسنده ای بگیرند ظلم است به آن نویسنده، خُب او هم آمد بیرون از ایران. یکی از دوستان آقای صداق هدایت به نام شین پرتو یک بهانه ای چید که فیلمی در هندوستان تهیه کرده اند و به آقای هدایت نیاز دارند و ایشان را به هند بُرد تا اثر مشکلی که برای او به وجود آمده بود کاهش پیدا کند. در همین ایام بود که صادق هدایت به پایان «بوف کور» رسیده بود.

یعنی در همان فاصله ای که برای او محدودیت ایجاد شده بود آن را نوشته بود؟

«بوف کور» کتابی نیست که یک سال و نیم به هند بروید و آن را بنویسید. نوشتن «بوف کور» را از سال ۱۳۰۵ که در پاریس بود شروع کرده بود. در ایامی که هدایت در پاریس بود و درس می خواند پدر من هم در پاریس بود و درس نظامی می خواند و در ایام تعطیل، این دو برادر، با هم بودند. خانه هم می رفتند و پدرم می دید که صداق هدایت چه می کند و چه می نویسد و تمام دست نوشته های «بوف کور» را روی میز می دید. ایشان بعد از چهار سال که به تهران برگشت نوشتن «بوف کور» را در تهران ادامه داد.

بنابراین از ۱۳۰۵ تا ۱۳۱۵ نوشتن «بوف کور» دقیقا ۱۰ سال طول کشید. باز پدرم هر وقت در ملاقات هایی که پیش پدر خود می رفت حتما سری به صادق خان می زد و باز آثار «بوف کور» را روی میزش می دید. صادق هدایت وقتی آن را نوشت با خود به هند برد. اتفاقی که در هند افتاد این بود که آنجا با فرهنگ هندی بیشتر آشنا شد و رنگ و بوی هندی را هم در «بوف کور» می بینید، مثل بوگامداسی و مار ناگ و از این قبیل.

یعنی معتقدید وقتی هند رفت در کتابی که تمام کرده بود دستکاری کرد؟

آنجا یک رنگ و بوی هندی به آن داد و تمامش کرد. اما خب وسیله چاپ نداشت. آن موقع وسیله تکثیر دستگاهی بود به اسم استنسیل که مومی در آن می گذاشتند و روی آن یا می نوشتند یا تایپ می کردند. مومی را می گذاشتند در آن دستگاه و از جای دیگر مُرکب می ریختند و متن تکثیر می شد.

و این شد همان «بوف کور»ی که اولین بار تکثیر شد. خب دوام چاپش چه طور بود؟

بعضی از نسخه هایی که صادق هدایت تکثیر کرد هنوز هست، گرچه کیفیت خود را از دست داده اند، چون روی کاغذ باکیفیتی نبودند و به مرور ایام فرسوده شدند و مرکب جالبی هم نبوده. این نمونه اول «بوف کور» را که  دست خط هدایت است چند سال پیش به شکل آبرومندی در انگلستان چاپ کردم که بسیار باکیفیت است

بگذارید کمی عقب تر برگردیم. غیر از نقل قول شفاهی پدر شما، سند مکتوبی وجود دارد که نشان بدهد هدایت نوشتن «بوف کور» را از سال ۱۳۰۵ شروع کرده؟

سند مکتوبی نمی تواند وجود داشته باشد. آقای صادق خان بورسیه بود و برایش اتاقی گرفته بودند که در آن زندگی می کرد و می نوشت. کسانی که به این اتاق رفت و آمد داشته اند یکی صاحبخانه اش بود که فرانسوی بود و کس دیگری که به طور مداوم به این اتاق رفت و آمد داشت پدر من بود که وقتی می رفت پاریس شب ها آن جا می خوابید. شخص دیگری نیست که شاهد این قضیه باشد. اگر هم شخص دیگری باشد متاسفانه فوت کرده است.

کسانی که خاطرات شان را در این باره نوشته اند چیزی در مورد این مطلب نگفته اند. فرزانه هم…

فرزانه اصلا آن موقع وجود نداشت. فرزانه سال ها بعد وقتی صادق هدایت به تهران بر می گردد با او آشنا می شود، شاید ۱۰ سال بعد از آن ماجرا.

بوف کور ممنوع و هدایت ممنوع القلم بود 

صادق هدایت در نامه هایی که نوشته از احوالش گزارش می دهد. فکر می کنید چرا به این قضیه اشاره نکرده است؟

صادق هدایت تا جایی که توانست «بوف کور» را از همه مخفی نگاه داشت. حتی پدرم می گفت در تهران وقتی وارد اتاقش می شد و می دید که داشته می نوشته فورا برگه ها را می بست. با این همه وقتی آنها را می بست می توانسته به زیر و بالای چیزهایی که بیرون مانده بوده نگاه کند و آنها را بخواند. می گفت بعدا فهمیده این متن «بوف کور» بوده. صادق هدایت می خواست «بوف کور» یک دفعه به صورت اعجاب انگیزی ارائه شود که شد.

پدر شما این روایت را کی تعریف کرده بودند؟

پدر من تمام خاطراتی را که در پاریس از صداق هدایت داشت برای من تعریف کرد و من هم کتابی نوشتم به اسم «در پس کوچه های پاریس با صادق هدایت» که خاطرات پدرم را در آن آوردم که بعدا نشر پوینده چاپش کرد. پدر من خاطرات روزانه می نوشت. نزدیک ترین فرد در پاریس به ایشان پدر من بود که بعد از خودکشی اول صادق هدایت این ارتباط تشدید هم شد و پدر من مجبور شد از او مراقبت بیشتری کند تا خودکشی تجدید نشود.

اگر دقت کنید در صفحه اول پشت جلد «بوف کور»ی که با دست خط خود صادق هدایت تکثیر شد نوشته شده «طبع و فروش در ایران ممنوع است» که به خاطر تعهدی بود که از ایشان گرفته بودند که نباید چیزی بنویسد. بنابراین هدایت مدعی است که این کتاب را در هند نوشته و اجازه هم نمی دهد نه در ایران چاپ بشود و نه به فروش برسد.

۵۰ نسخه ای را که در هند تکثیر کرد به چه کسانی داد؟

به قوم و خویش و دوستان نزدیک و نویسندگانی مثل جمالزاده و یان ریپکا و هانری ماسه؛ چه ایرانی چه خارجی. برای همه اینها کتاب را فرستاد و خواست بگوید «بوف کور» کتابی است که خودش نوشته است. این کتاب دو عکس العمل کاملا متفاوت در افراد به وجود آورد.

دوستان هدایت و کسانی که این اثر را به صورت فنی نگاه کردند بسیار از آن تعریف کردند. اما عده ای هم- که همگی نویسندگان ایرانی بودند- احساس خطر کردند.

در تمام سال هایی که از انتشار این کتاب می گذرد هنوز یک فارسی زبان در ایران و افغانستان و تاجیکستان پیدا نشده که کتابی بنویسد که به گرد پای «بوف کور» برسد. «بوف کور» یک کتاب خاص بود، یک استثنایی. این نکته را عده ای مثل جمالزاده و آل احمد فهمیدند و به همین خاطر شروع کردند به کوبیدن صادق هدایت و نفی کتاب، در حالی که «بوف کور» بیش از هر کتاب دیگری در دنیا مورد توجه قرار گرفت.

از حدود ۱۳۱۶ که کتاب وارد ایران شد…

نه، این کتاب وارد ایران نشد. صادق هدایت مقداری از دست نوشته خودش را وارد ایران کرد ولی او ممنوع القلم بود. اولین ممنوع القلم رسمی بود در تاریخ ادبیات این مملکت گل و بلبل. سال ۱۳۲۰ با سقوط رضاخان تمام این بحث ها منتفی شد.

درواقع با سقوط رضاشاه «بوف کور» هم به صورت پاورقی در روزنامه ایران چاپ شد. اما قبل از اینکه به سال ۱۳۲۰ برسیم واکنش خانواده و دوستان هدایت به کتابش چه بود؟

واکنش ها فقط از طریق دوستان و ایران شناسانی بود که کتاب را خوانده بودند، برای اینکه کتاب در دست مردم نبود. ۹۰ درصد واکنش ها مثبت بود و ۱۰ درصد هم به عللی که گفتم منفی بود. سال ۱۳۲۰ که تمام آن ضوابط از هم پاشید «بوف کور» با توجه به همین معروفیت مختصری که پیدا کرده بود به صورت پاورقی در روزنامه ایران چاپ شد، یعنی هر شب قسمتی از آن را چاپ می کردند.

از جزییات توافق خبر دارید که چرا تصمیم گرفتند در روزنامه ایران آن را چاپ کنند؟

آزادی شده بود. نوعی عکس العمل بود به چیزهایی که ممنوع بودند، از جمله «بوف کور». البته پاورقی ای که در روزنامه ایرانی چاپ می شد خیلی سانسور داشت اما بعد از اینکه پاورقی به پایان رسید همین روزنامه اولین «بوف کور» را سال ۱۳۲۰ به صورت کتاب چاپ کرد.

البته چاپ و کاغذ و جلد ضعیفی داشت. من خودم نسخه ای از آن را دارم که صادق هدایت هم مطالبی در صفحه اول آن نوشته است. بعد از رفتن رضاشاه یک آزادی نسبتا افسارگسیخته در مملکت پیش آمد که واکنشی بود به دیکتاتوری و محدودیت های دوره پهلوی اول.

اصولا ما این طوری هستیم و عکس العمل غیرعادی نشان می دهیم. بعد هم صادق هدایت به فکر افتاد «بوف کور» را چاپ اساسی کند و برای همین با ناشرین مختلف صحبت کرد.

هدایت کتاب های دیگر هم داشت. چرا از فرصت آزادی پیش آمده «بوف کور» را برای انتشار در روزنامه انتخاب کرد؟

همه آنها منتشر شدند. اما در روزنامه ایران فقط «بوف کور» به صورت پاورقی منتشر شد.

 

 بوف کور ممنوع و هدایت ممنوع القلم بود

 این نسخه از رمان «بوف کور» سال ۱۳۸۳ با شمارگان ۷۰ هزار نسخه در انتشارات
صادق هدایت اصفهان منتشر شد که تنها نسخه رسمی و بدون سانسور «بوف کور» در
۴۰ سال گذشته بوده.

خب چرا «بوف کور»؟ چون این کتاب خاصیت پاورقی ندارد.

این تنها راهی بود که می شد کتاب را ارائه داد. راه دیگری نبود. کسی زیر قبول مسئولیت چاپ آن نمی رفت.

خب چرا روزنامه ایران؟ بعد از رفتن رضاشاه در ایران یک دفعه کلی روزنامه مجوز گرفته بود. چه توافقی شده بود که این داستان در روزنامه ایران چاپ شود؟

توافق این بود که دوستانی که «بوف کور» را خوانده بودند بدون استثنا مدعی شدند یک شاهکار است. در نتیجه روزنامه ایران که آن موقع دست حسنقلی مستعان بود- گرچه با صادق هدایت میانه خوبی نداشت- در اثر تقاضایی که جامعه ادبی داشت آن را به صورت پاورقی چاپ کرد.

ولی همان طور که اشاره کردید پاورقی برای «بوف کور» مثل زهر می ماند، با این حال باز مورد توجه قرار گرفت. بعد هم روزنامه ایران کتاب را یک جا چاپ کرد که مقدار قابل توجهی از آن به فروش رفت و پایه ای شد برای «بوف کور»های بعدی.

به رغم آزادی هایی که داده شده بود چرا روزنامه ایران «بوف کور» را با سانسور چاپ کرد؟ حسینقلی مستعان خودش روزنامه نگار و پاورقی نویس کارکشته ای بود و مترجم زبردستی هم بود که در دوره رضاشاه «بینوایان» ویکتور هوگو را ترجمه کرده بود و خلاصه کسی بود که ادبیات را خوب می شناخت. چرا با سانسور؟

آن موقع سانسور توسط شهربانی اعمال می شد. نه وزارت فرهنگ و هنری بود نه چیز دیگری. ماموران شهربانی مطالب روزنامه ها و کتاب ها را می خواندند و سانسور می کردند.

و در صحبت های شفاهی خانوادگی شما حرفی از این نبود که واکنش صادق هدایت نسبت به این سانسورها چه بود و چرا قبول کرد؟

صادق هدایت برای اینکه «بوف کور» فقط دربیاید به روی خود نمی آورد. البته غرغر می کرد و در برخی نوشته های خودش هم اشاره کرده اما برای درآمدن «بوف کور» چیزی نمی گفت. کسانی که روزنامه ایران را می خواندند تعدادشان کم نبود، چون دو تا روزنامه در ایران در می آمد یکی ایران بود و یکی هم اطلاعات و روزنامه دیگری نبود. بنابراین فرصتی برای صادق هدایت بود که عده قابل توجهی از مردم «بوف کور» را بخوانند و به سانسور اهمیت ندهد تا بعدا بدون سانسور منتشر شود.

و بعد از چاپ روزنامه ایران، «بوف کور» رسما در ایران منتشر شد.

بله دیگر با روزنامه ها سر و کار نداریم تا زمانی که ناشران با هدایت توافق کردند و «بوف کور» را شروع به چاپ کردند، مثل چاپ معرفت. اما عملا انتشار «بوف کور» به صورت انبوه از سال ۱۳۳۲ شروع شد.

یعنی بعد مرگ هدایت.
بله موسسه امیرکبیر با یکی از برادران صادق هدایت قراردادی امضا کرد که کتاب های او را چاپ کند. «بوف کور» در راس آنها بود.

قبل از امیرکبیر بگذارید به همان دوره ای بپردازیم که خود هدایت هم زنده بود. می دانید معرف «بوف کور» را چه طور چاپ کرد؟

معرف در قطع کوچک (مقداری بزرگ تر از جیبی) آن را چاپ کرد با یک جلد سفید معمولی مقوایی که روی آن فقط نوشته بود «بوف کور» صادق هدایت. آن سلیقه و طراحی که امروز هست وجود نداشت. دستی بود.

در حروفچینی صد در صد اشتباه می شد و نادر بود کتابی چاپ بشود و اشتباه چاپی نداشته باشد. سانسور به آن صورت نبود ولی اشتباهات چاپی زیاد بود. بعد هم که امیرکبیر با یکی از بازماندگان صادق هدایت در سال ۱۳۳۲ قراردادی بست که ما آن را فسخ کردیم و قرارداد جدید با نشر جاویدان بستیم.

امیرکبیر کارش را اصلا از همان سال ۱۳۳۲ شروع کرده بود.

بله ولی آن قرارداد مورد تایید سایر وراث قرار نگرفت و همین امر باعث شد در سال های بعد قرارداد را فسخ کنیم. در سال ۱۳۵۰ من دیگر تحصیلاتی داشتم و بزرگ شده بودم و طبعا در این کارها دخالت داشتم. پدرم رسما تمام اختیارات خودش را درباره کارهای صادق هدایت به من تفویض کرد و وارد ماجرا شدم و ورود من چهره این کار را عوض کرد. فسخ قرارداد ما با امیرکبیر ساده نبود و آنها شکایت کردند و کار به دادگستری کشید. منتها چون فقط یکی از وراث صادق هدایت قرارداد امیرکبیر را امضا کرده بود و بقیه وراث شامل یک برادر و سه خواهر- امضا نکرده بودند قرارداد فسخ شد. آن موقع انتشارات جاویدان مراجعه کرد که با آنها قراردادی بستیم.

یعنی با آقای علمی؟

بله با آقای محمدعلی علمی. قرارداد به این صورت بود که هر کتابی می خواهد چاپ کند باید از من اجازه کتبی بگیرد. او هم نامه می نوشت که می خواهد فلان کتاب را در فلان تیراژ چاپ کند و من اجازه می دادم و ایشان هم براساس تیراژ حق التالیف می داد. قبلا اینچنین نبود و حق التالیف سالیانه عجیب و غریبی بود که به همش زده بودم. بنابراین «بوف کور» را انتشارات جاویدان چاپ می کرد تا اینکه انقلاب شد.

از ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۰ امیر کبیر چند نوبت «بوف کور» را چاپ کرد؟

تا توانست چاپ کرد. اصولا آمار و اطلاعات به ما نمی داد و ما را در نوعی بی خبری می گذاشت، به خاطر همان مسائل مالی. من می گفتم ما وراث هستیم و همه چیز را باید بدانیم. و چون آن ها نمی خواستند اطلاعات بدهند و می خواستند وضع مبهم قبلی را ادامه دهند قرارداد فسخ شد.

از ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۰ رابطه «بوف کور» با اداره نگارش چه طور بود؟

اداره نگارش اداره ای بود به نام اداره کتاب و آنجا شخصی بود- اگر اشتباه نکنم- به نام آقای میرمیران که بسیار آدم منطقی و صحیح العلمی بود. بنده را معرفی کرده بودند به عنوان نماینده رسمی وراث صادق هدایت. ایشان هر کاری داشت از سال ۱۳۵۰ کتاب با من طرف بود.

بین ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۰ چه؟ وقتی امیرکبیر «بوف کور» را چاپ می کرد اداره نگارش درباره این کتاب کاری کرد؟

من کارها را انجام می دادم. آقای میرمیران به من گفت اگر می خواهید این کارها را انجام دهید باید نامه از وراث داشته باشید که نامه گرفتم. خب در آن سال ها سینما و تئاتر هم جلو آمده بودند. «داش آکل» ساخته شده بود. خب چه کسی نظارت می کرد؟ من. ابعاد کار هدایت گسترده می شد.

در خارج درست بعد از مرگ هدایت برای اولین بار روژه لسکو، مترجم فرانسوی، «بوف کور» را ترجمه کرد. البته با خود هدایت هم صحبت بود و با او در مورد بعضی لغات مشورت کرده بود. بعد آقایی در انگلستان به نام کاستلو «بوف کور» را از فرانسه ترجمه کرد به انگلیسی و ترجمه انگلیسی «بوف کور» کلیدی شد که امروز رسیده ایم به ۲۹ ترجمه، یعنی «بوف کور» در دنیا شناخته شد.

خب از ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ انتشارات جاویدان چطور کتاب را چاپ می کرد؟

در آن سال هایی که جمعیت ایران نصف حالا بود انتشارات جاویدان می گفت  اجازه دهید ۲۰ هزار جلد چاپ کنیم، یعنی کتاب مشتری داشت، والا ناشر بی خودی کتاب را چاپ نمی کرد. ببینید حالا چقدر توجه به ادبیات با نقصان و شکست مواجه شده که اگر همان کتاب را بخواهیم با جمعیت ۸۰ میلیونی چاپ کنیم، باید پنج هزار نسخه منتشر کنیم. این نشان می دهد سیاستی بر کتاب و ادبیات حاکم بوده که توجه مردم را کم کرده است.

 بوف کور ممنوع و هدایت ممنوع القلم بود

 این نسخه از رمان «بوف  کور» را یک ناشر جعلی سال ۱۳۷۲ منتشر کرد، با ده
ها حذف و تحریف. جهانگیر هدایت می گوید این نسخه کاریکاتور «بوف کور» است و
شکایت هایش به جایی نرسیده. 

از ۱۳۲۰ که روزنامه ایران «بوف کور» را به صورت پاورقی با سانسور چاپ کرد تا ۱۳۵۷ دیگر سانسوری در مورد این کتاب اعمال نشد؟

خیر، برای اینکه متن کتاب را ما به جاویدان می دادیم. یک بار اجازه داده بودند و بعد از آن مجوزشان اعتبار داشت.

آن چیزی که الان کنار خیابان ها می فروشند همان چاپی است که با انتشارات جاویدان سرش به توافق رسیده بودید؟

چیزی که الان دستفروش ها کنار خیابان می فروشند دیگر افست نیست، چاپ است. آنها افست را به چاپ تبدیل کرده اند و الان دیگر با کتاب های چاپی طرف هستیم. مرجع اینها کتاب انتشارات جاویدان است.

برای طرح روی جلد چطور به این نتیجه رسیدید؟

آن را خود جاویدان طراحی کرد و ما قبول کردیم. عکسی است که دو تا سر صادق هدایت را کار هم گذاشته اند و کسانی هم که کتاب را قبلا افست می کردند و الان چاپ می کنند و کنار خیابان می فروشند آن طرح را حفظ کرده اند.

خب حالا می رسیم به سال ۱۳۵۷٫
آن سال اصولا چاپ کتاب ممنوع شد.

فکر می کنم سال ۶۰ یا ۶۱ بود که مجوزگرفتن ها دوباره شروع شد، یعنی سال ۱۳۵۷ یا ۱۳۵۸ چاپ و فروش کتاب ها آزاد بود.

کتابفروشی ها مقدار زیادی از این «بوف کور»ها و بقیه کتاب ها را داشتند. روزی که انقلاب شد کتاب ها از بین نرفتند و مدت ها کتابفروشی ها این کتاب ها را می فروختند. اما جلوی چاپ جدید گرفته شد.

از چه سالی به «بوف کور» رسما دیگر مجوز ندادند؟

همان اول انقلاب گفتند کتاب های صادق هدایت کلا ممنوع است. سال ۵۸-۵۹ بود. در یک موردی که مراجعه کرده بودم به وزارت ارشاد با یکی از آقایان- که اسم شان را اصلا یادم نیست- صحبت کردم که می خواهیم یکی از کتاب های هدایت را چاپ کنیم. ایشان گفت هدایت کیست؟ به عقیده من داشت تظاهر می کرد، وگرنه چطور می شود یک کارمند وزارت ارشاد نداند هدایت کیست.

گفتم صادق هدایت. گفت آهان، او را می گویید. گفتم بله، عموی من است و می خواهیم «فواید گیاهخواری»اش را چاپ کنیم. گفت اصلا اسم هدایت را جلوی من نیاور. گفتم چرا؟ و بعد توضیح دادم مهم ترین کتاب مملکت ما قرآن است و در قرآن به کرات اسم شیطان آمده و صادق هدایت از شیطان بدتر نیست و با این حساب چرا نباید اسم هدایت را بُرد؟ آن آقا مثل بقیه شان وقتی با این مسئله مواجه شد سکوت کرد و نگاه کرد و جوابی نداد. و این وضع ادامه پیدا کرد و نتیجه اش شد کتاب های دستفروش ها.

پس اولین مذاکره شما احتمالا مال سال ۶۰-۵۹ بوده. بعدش در دهه ۶۰ باز هم به ارشاد مراجعه کردید؟

به کرات. مثلا کتابی را می دادم به یکی از ناشران تا چاپ کند. ناشر می گفت ارشاد اجازه چاپ نمی دهد و من به عنوان نماینده آثار صادق هدایت از طرف خاندان هدایت به ارشاد مراجعه می کردم. مثلا یک موردش برای «سگ ولگرد» بود که یک داستان تراژیک زیباست و انتشارش هم به جایی بر نمی خورد یا مثلا «داش آکل». اما می گفتند اصلا اسم صادق هدایت نباید برده شود. تعصبی بود که نمی دانم چه منطقی پشتش بود.

وقتی مراجعه می کردید با کارمندان ارشاد صحبت می کردید یا تلاش می کردید پیش معاون و وزیر بروید؟

فقط با کارمندها طرف بودیم و اصلا پیش رییس و معاون و وزیر راه نمی دادند. همین الان هم که با شما صحبت می کنم مدیرکل هایی هستند که جواب تلفن من را هم نمی دهند، از بس که مقام خودشان را بالا و والا می دانند. خب بالاخره من هم یک مقام و جایگاهی دارم و زحماتی کشیده ام و کتاب هایی چاپ کرده ام. متاسفانه هنوز هنرمندها و مخصوصا نویسنده ها در این مملکت با توهین مستقیم از جانب عده ای از مسئولین رو به رو هستند.

این ماجرا از شروع انقلاب ادامه داشت تا دوره اصلاحات که شما توانستید مجوز «بوف کور» را به صورت رسمی بگیرید.

قبل از روی کار آمدن دولت اصلاحات اجازه هایی داده شد تا برخی آثار صادق هدایت چاپ شود. اما با اصلاحات زیاد. «بوف کور» هم جزو آنها نبود.

ولی دیگر قراردادتان با انتشارات جاویدان اعتباری نداشت.

چون سی سال از مرگ نویسنده گذشته بود عملا کتاب ها دست هر کس دلش می خواست افتاده بود. متاسفانه سانسورهایی می شد و برخی از آنها هم غیرمنطقی بود. مثلا داستان «سه قطره خون» به این صورت تمام می شود که هدایت می گوید آن زن و مرد دست هم را گرفتند و رفتند حیاط و من از پشت پنجره دیدم همدیگر را بوسیدند و داستان تمام می شود.

آن اوایل که سانسور می کردند دست هم را نمی گرفتند و می رفتند حیاط و یک سه نقطه می گذاشتند. اشکال این بود که می رفتند حیاط و آن سه نقطه کار را بدتر می کرد، چون بوسه تکلیفش معین بود. اما سه نقطه تمام افعال زبان فارسی را شامل می شد وقتی این موضوع را به یکی از آقایان گفتم مدتی من را نگاه کرد و سکوت کرد. بعدا خودشان متوجه شدند این کار اشتباه است و اصلاح کردند و اجازه دادند آنها به حیاط بروند و قضیه به یک بوسه خاتمه پیدا کند.

در مورد «بوف کور» باید بگویم اولین «بوف کور»ی را که اجازه دادند بعد از انقلاب چاپ شود به دست ایادی امیرکبیر بود؛ همان امیرکبیری که ما قرارداد را با آنها فسخ کرده بودیم. سال ۱۳۷۲ بود و ناشری به اسم سیمرغ چاپش کرده بود. نوعی لجبازی با ما بود ولی درواقع خیانتی به ادبیات این مملکت و به صادق هدایت بود. «بوف کور» را با ۶۴ مورد تغییر و تحریف و حذف چاپ کردند. مثلا یک پاراگراف را کامل حذف کرده بودند. من یک نامه رسمی به وزارت ارشاد نوشتم.

بوف کور ممنوع و هدایت ممنوع القلم بود 

دوره مصطفی میرسلیم بود.

نمی دانم. اما رسما شکایت کردم از این ناشر که یک ناشر ناپیدا بود. رفتم به وزارت ارشاد تا اسم و محل مسئول آن انتشاراتی را به من بدهند که از طریق دادگستری او را تعقیب کنم، چون حق معنوی ما از بین نرفته بود و اثر به لحاظ اصالت سرجای خودش بود. ارشاد نه تنها با من همکاری نکرد بلکه تا جایی که توانست سنگ اندازی کرد.

مثلا آدرس عجیب و غریبی در خیابان ری دادند و وقتی آنجا رفتم یک در فرسوده ای دیدم. در زدم. پیرزن مفلوکی در را باز کرد. ناشری در کار نبود و آدرس ساختگی بود. می خواستند انتقام بگیرند و فکر کردند با این کار انتقام شان را گرفته اند. اما ایران و دنیا برای «بوف کور» کار خودش را کرد. افرادی با آن تفکرات محدود می خواستند «بوف کور» را تخریب کنند ولی قطره ای در دریا بودند.

غیر از این، تنها «بوف کور» رسمی و معتبری که چاپ شد همان کتاب سال ۱۳۸۳ بود که در پایان دوره اصلاحات منتشر شد.

انتشارات صادق هدایت در اصفهان با همکاری من کار می کرد و متن «بوف کور» را من به آنها داده بودم و قبل از چاپ تمام آن را کنترل و تصحیح و ویراستاری کرده بودم. بنابراین بهترین «بوف کور»ی که چاپ کردم مال همین انتشارات صادق هدایت است.

چطور با وزارت ارشاد مذاکره کردید و توانستید متقاعدشان کنید؟

اولا نمی دانم چرا با «بوف کور» مخالفت می شد، در حالی که در «بوف کور» هیچ اتفاقی نمی افتد که آقایان بخواهند به آن اشاره کنند. شاید در «حاجی آقا» یا «توپ مرواری» مطالبی باشد که سرش بخواهیم بحث کنیم ولی «بوف کور» یک متن سوررئال ذهنی است. افکار شخصی است که در ذهن می گذرد. به هر حال «بوف کور» الان هنوز هم جزو کتاب هایی است که اجازه انتشارش را نمی دهند.

برای چاپ همان نسخه ۱۳۸۳ با چه کسانی مذاکره کردید؟

با ارشاد اصفهان صحبت شد و آنها اجازه دادند.

ارشاد تهران واکنشش چه بود؟

وقتی اصفهان اجازه داد تهران مخالفت و مداخله ای نکرد، ولی جلوی انتشار مجدد آن را گرفتند.

در ۷۰ هزار نسخه درآمد.

این قضیه خودش داستانی شد. در اصفهان این مقدار چاپ نشد اما بهانه ای شد برای عده ای در تهران که آن را چاپ کنند و بگویند جزو همان ۷۰ هزار نسخه است. ناشر فقط در شناسنامه کتاب شمارگان ۷۰ هزارتایی را قید کرده بود که بتواند آن مقدار را چاپ کند. اما دیگر نمی دانست این مملکت مملکتی است که هر اتفاقی درش می افتد آدم هاش اول از خودشان می پرسند چه طور می شود از این اتفاق سوءاستفاده کرد.

طبیعتا ۱۳۸۴ که از راه رسید شما سمت ارشاد نرفتید.

ضربه مهلکی که این دولت هشت ساله به ادبیات و هنر زد به قدری سنگین بود که سال ها باید بگذرد تا زخم هایی که بر پیکر نحیف هنر و ابد ایران زده شود التیام پیدا کند. بدترین سال ها برای ادبیات و هنر و کتاب و موسیقی و مجسمه سازی و نقاشی و هر چیزی که فکر کنید همین هشت سالی بود که گرفتار این افکار بودیم.

ولی بعد از آن هم به «بوف کور» که مجوز داده نشد؟

بعد از آن البته وضع بهتر شد. لااقل مقداری از کتاب های هدایت را اجازه دادند چاپ یا تجدید چاپ شوند، اما «بوف کور» جزو آنها نبوده.

پس در دوره چهل ساله انقلاب تنها یک بار به صورت رسمی و تر و تمیز چاپ شد؟

یک بار به صورت بسیار ناقص درآمد یک بار هم به شکلی آبرومند در اصفهان درآمد. البته الان در دنیا «بوف کور» را چاپ جدید می کنند و آنها چون کپی رایت دارند برای رعایت قوانین خودشان از ما اجازه می گیرند. مثلا ایمیلی از آلمان می فرستند که می خواهند «بوف کور» را تجدید چاپ کنند و من هم به همه شان اجازه می دهم و حق التالیفی هم مطالبه نمی کنم. از آنها فقط می خواهم وقتی کتاب را تجدید چاپ کردند سه نسخه بفرستند تا در آرشیوم داشته باشم.

چرا از آنها حق التالیف مطالبه نمی کنید؟

صادق هدایت در زندگی خود از دو چیز گذشت. یکی مقام و دیگری پول. صادق هدایت از یک خانواده بانفوذ و معروف و پرقدرت بود. اگر خود را در اختیار خانواده قرار می داد وزیر می شد، مثل خیلی های دیگر. اما قبول نداشت، آدم دیگری بود. یک کارمند دفتری در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود با حقوق چهارصد و خرده ای تومان. درواقع برایش پول توجیبی بود، چون درخانه پدری زندگی می کرد و مخارجی نداشت. به پول بی اعتنا بود. وقتی هدایت اینطور بی اعتنایی خودش را به پول اعلام کرد من هم که کارهای او را انجام می دهم تصمیم گرفتم دنبال پول این طوری نباشم.

غیر از «بوف کور» که سال ۱۳۸۳ بعد از انقلاب درآمد نسخه ویژه ای را هم بعدا بیرون از ایران منتشر کردید، درست است؟

وقتی دیدیم آثار هدایت اینجا با مشکلات عجیبی رو به رو هست، تمام آثارش را به فارسی در هشت جلد در انگلستان منتشر کردم. یک جلدش «بوف کور» است که شامل پنج قسمت می شود. یک مقدمه خودم نوشته ام. بعد از آن نسخه دست نویس هدایت از «بوف کور» است که از سایر نسخه ها خواناتر است. بخش سوم نسخه حروفچینی شده همین متن است. بعد نقدها و نظرهایی را که درباره «بوف کور»- چه در ایران چه در خارجی از ایران منتشر شده- آورده ایم و بالاخره بخش پنجم قسمت هایی از «بوف کور» است که معتقدم اینها شعر هستند. مثلا می گوید «شب پاورچین پاورچین می رفت».

 

موسسه آمازون این کتاب را در تمام دنیا توزیع می کند و گزارش توزیع را برای من می فرستد. از یک طرف ایرانی ها همه جا هستند، یعنی فکر می کنم اگر به جزایر دورافتاده وسط اقیانوس آرام هم برویم باز ممکن است یک ایرانی آنجا پیدا کنیم و همین ایرانی ها مشتری این کتاب ها هستند. از طرف دیگر تحصیل در زبان فارسی در اکثر دانشگاه های بزرگ دنیا انجام می شود و عده ای زبان فارسی می خوانند. در چین و ژاپن و کانادا و تمام کشورهای اروپا. کسانی که زبان فارسی می خوانند می خواهند به آثار ادبی ایران دسترسی داشته باشند و یکی از آثاری که مورد توجه شان است آثار هدایت است.


منبع: برترینها

درخشش عکاسان ایرانی در بروکلین آمریکا

عکاسان ایرانی شرکت کننده در جشنواره عکس بروکلین آمریکا در بخش های مختلف این رویداد مورد قدردانی قرار گرفتند.

به گزارش عصرایران به نقل از روابط عمومی دفتر فیاپ در ایران، جوایز کسب شده در جشنواره عکس بروکلین توسط عکاسان عضو کلوپ عکس فوکوس (نمایندگی فیاپ در ایران) به شرح زیر است:

عکس Now از مجتبی نوبخت مدال نقره PSA، عکس Thrill از مهدی روحی مدال برنز PSA، عکس Hormoz Island girl از سید یاسر فتاحی مدال طلای IAAP و عکس shadows از این عکاس مدال طلای MOL، عکس alone از سودابه وطن پرست مدال نقره CLUB، عکس های look از نگار آقا علی طاری، Confict 1 از سید احسان مرتضوی، the shepherd از عبدالمعید معروفی و Chicks از ایمان یدملت PSA Honorable Mention ، عکس Satisfaction از فرهاد صفری دیپلم MOL و عکس amber yellow از این عکاس دیپلم CLUB و عکس confict از داریوش قنبرنسب بهبهانی دیپلم CLUB را کسب کردند.

در این جشنواره که زیر نظر فدراسیون بین المللی هنر عکاسی (فیاپ) و انجمن عکاسی آمریکا (PSA) برگزار شد در مجموع ۲۴۳ عکس از عکاسان عضو کلوپ عکس فوکوس پذیرفته شد که عبارتند از: نیما وحدانی (۱۲عکس)، نگار آقا علی طاری (۱۱عکس)، داریوش قنبرنسب بهبهانی (۱۰عکس)، سید احسان مرتضوی (۹عکس)، پیام داوودآبادی (۹عکس)، داود عامری (۸عکس)، محمد رجبی (۸عکس)، سیامک جعفری (۸عکس)، سودابه وطن پرست (۷عکس)، مجتبی نوبخت (۷عکس)، امیر نظری (۷عکس)، آرش مهدوی (۷عکس)، عبدالمعید معروفی (۷عکس)، سجاد ذوالفقاری (۷عکس)، ایمان یدملت (۶عکس)، کاوه مناف زاده (۶عکس)، سعید عسگری (۶عکس)، علی سامعی (۶عکس)، مهدی روحی (۶عکس)، ابراهیم بهرامی (۶عکس)، لقمان ( میکائیل ) بایزیدی (۶عکس)، میران(شورش) مباشری (۵عکس)، سعید عبدالهی (۵عکس)، منا عبدالله پور عراقی (۵عکس)، فرهاد صفری (۵عکس)، ریحانه شاداب جوپشتی (۵عکس)، نوید سجادیه (۵عکس)، امین دهقان (۵عکس)، محمد اولادی وطن (۵عکس)، سامان احمدی (۵عکس)، محمد لشکری (۴عکس)، داوود فضائلی (۴عکس)، احمد خطیری (۴عکس)، سیاوش اجلالی (۴عکس)، حمید رضا هلالی (۳عکس)، اکرم نیک صفت زنده دل (۳عکس)، اسماعیل کیانی (۳عکس)، سید یاسر فتاحی (۳عکس)، مهدی رحمانی (۳عکس)، مهدی نجارپیشه (۲عکس)، وحید شریفیان (۲عکس)، پیام حسامی (۲عکس)، غلامحسین شکرانی مقدم (۱عکس)، شهرام جهانسوز (۱عکس).

فدراسیون بین المللی هنر عکاسی (فیاپ) که به عنوان تنها موسسه بین المللی در زمینه عکاسی که از طرف یونسکو به رسمیت شناخته شده است در سال ۱۹۴۶ پایه گذاری شد و از آن سال تاکنون واسطه‌ای برای برقراری ارتباط بین موسسات ملی عکاسی در کشورهای مختلف جهان بوده است. این فدراسیون به عنوان عضو اجرایی با موسسات ملی عکاسی در سراسر جهان همکاری نزدیک دارد که تعداد آنها به بیش از ۹۰ موسسه ملی در ۵ قاره می رسد و در حال حاضر تنها نماینده رسمی فیاپ در ایران کلوپ عکس فوکوس (FPC) وابسته به موسسه هنر خیام است.


منبع: عصرایران

زندگی کارتن خواب‎ها روی صحنه تئاتر

لامبورگینی ۲ آذر ۹۶ هرروز ساعت ۱۸ در تماشاخانه شهرزاد روی صحنه خواهد رفت .

نمایش لامبورگینی دو با نویسندگی و کارگردانی سیامک صفری درباره زندگی کارتن خواب ها درسالن شهرزاد روی صحنه رفت.

به گزارش روابط عمومی این پروژه، افتتاحیه لامبورگینی ۲ باحضور سحرقریشی درنقشی متفاوت سوم آذر درحالی اجرا شد که بازیگر جنجالی سینما این بار در قامت یک کارتن خواب و برای اولین بار روی صحنه نمایش رفته است.

لامبورگینی ۲ با نویسندگی و کارگردانی سیامک صفری آذر ۹۶ هرروز ساعت۱۸ درتیاتر شهرزاد به روی صحنه خواهد رفت .

عوامل این نمایش عبارتند از: نویسنده و کارگردان:سیامک صفری، بازیگران:سیامک صفری،سحرقریشی،نداشیخ زاده،بهارتقدس زاده و پرنیان حسین زاده، ساکسیفونیست:گلنوش حمیدی، طراح صحنه لباس نور:منوچهرشجاع، طراح گریم:ماریاحاجیها، مجری طرح:نورالدین حیدری ماهر، طراح افکت:محمدرضاجدیدی، تنظیم قطعه لالایی:گلنوش حمیدی، خواننده:دناگرگین پور، گروه کارگردانی:نیماصفری،ایمان فتاحی، مجری گریم:مریم سالاروند، گرافیست:محمدصادق زرجویان، عکاس:سمیرابختیاری ، مشاوررسانه ای:محدثه محمدزاده، دستیار صدا:بهروز سیفی، دستیارصدا:بهروز سیفی، دستیاران صحنه:هادی بادپا،سعید زارع، ساخت دکور:سیدمصطفی طباطبایی نسب، گروه ساخت دکور:بنیامین ولی پور،مصطفی جمال،محمدشقایق.


منبع: عصرایران

سردیس شکیبایی در شهرک غزالی

کمال فیض‌آبادی ـ مدیر شهرک‌های تلویزیونی «غزالی» ـ در گفت‌وگو با ایسنا اظهار کرد: پس از رونمایی سردیس‌های پنج هنرمند سریال «هزاردستان»، سردیس‌های هنرمندان دیگری همچون خسرو شکیبایی، منوچهر اسماعیلی، امین تارخ، عبدالله اسکندری (چهره‌پرداز) و مجید میرفخرایی (طراح صحنه) نیز ساخته می‌شود.هم‌اکنون سردیس‌های جمشید مشایخی، عزت‌الله انتظامی، محمدعلی کشاورز، علی نصیریان و زنده‌یاد داوود رشیدی در حال آماده‌سازی است که به‌زودی در ستون‌هایی در شهرک نصب خواهند شد.او ادامه داد: از نخستین روزی که در شهرک‌های تلویزیونی و سینمایی «غزالی» آغاز به کار کردم، قرار بر این بود که از بزرگان عرصه هنر، سینما و تلویزیون یاد کنیم. در همین راستا از بازیگران اصلی سریال «هزاردستان» شروع کردیم و قرار است این مسیر ادامه داشته باشد.مدیر شهرک‌های تلویزیونی «غزالی» درباره زمان رونمایی از این سردیس‌ها، گفت: قرار است رییس سازمان صداوسیما به زودی از شهرک‌های تلویزیونی بازدید کنند و به همین خاطر در حال برنامه‌ریزی هستیم که با حضور ایشان در مراسمی از این سردیس‌ها رونمایی شود. در صورتی که این اتفاق نیفتاد تلاش می‌کنیم تا از حضور آقایان میرباقری (معاون سیما) و آقای شعبان‌پور بهره‌مند شویم. همچنین از آقایان جمشید مشایخی، عزت‌الله انتظامی، محمدعلی کشاورز، علی نصیریان دعوت خواهیم کرد تا در این مراسم حضور داشته باشند.

فیض‌آبادی همچنین با اشاره به پروژه‌های جدیدی که قرار است در شهرک غزالی شاخته شود، اظهار کرد: هم اکنون مجموعه «حکایت‌های کمال» به کارگردانی قدرت‌الله صلح میرزایی در حال آماده‌سازی است تا به‌زودی به مجموعه شهرک اضافه شود. همچنین سریال «نفوذ» به کارگردانی جواد شمقدری قرار است به جمع شهرک بپیوندد که این پروژه دو لوکیشن ماندگار «خیابان طالقانی» و «سفارت آمریکا» را نیز به مجموعه لوکیشن‌ها اضافه می‌کند.
او با بیان اینکه «خوشبختانه تعداد پروژه‌هایی که با شهرک‌های تلویزیونی غزالی فعالیت می‌کنند» افزایش یافته است، یادآور شد: هم‌اکنون عوامل سریال «ایران‌دخت» یا «ایران بیدار» درباره ستارخان که قرار است در بهمن‌ ماه روی آنتن برود در شهرک حضور دارند. آقای حسن هدایت نیز که کارگردانی سریالی برای مرکز خرم‌آباد را بر عهده دارند، این روزها با گروه خود در شهرک مشغول به کار هستند. عوامل مجموعه «شهرزاد» نیز در رفت و آمد هستند. فیض‌آبادی پروژه‌های «سر سفره خدا»، «یک گله‌ جا»، «سوغات جنگل»، «خانواده امید»، «مسابقه ۳*۷»، «دستپخت‌های خودمانی» و «خاطرات محله ما» را از دیگر پروژه‌های حاضر در شهرک‌های تلویزیونی برشمرد.
منبع: بهارنیوز

نویسنده‌ای که کاروان ادبیات فارسی را بیدار کرد

به گزارش ایسنا، در مراسم یادبودی که چهارم آذرماه به مناسبت بیستمین سالگرد درگذشت محمدعلی جمالزاده توسط هیئت امنای آثار این نویسنده و با همکاری دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در محل این دانشکده برگزار شد، محمد شکرچی‌زاده، از اعضای هیئت امنای آثار جمالزاه، اظهار کرد: عضویت من در هیئت امنای آثار جمالزاده برای من از دو جهت حائز اهمیت بود؛ یکی شخصیت جمالزاده  و  محقق شدن وصایای او، و دیگر این‌که من همشهری او هستم.او افزود: من اهل ادبیات نیستم اما بعضا به دانشجویانم یادآور می‌شوم ما ایرانی‌ها خصوصا بخشی از نسل جدید میزان وابستگی‌مان به زبان فارسی که ارزشمندترین میراث نیاکان‌مان است به قدری ضعیف است که بعضا در مواردی از کلمات فارسی اجتناب می‌ورزیم. جمالزاده با  بیش از ۹۰ سال زندگی در فرنگ آن‌چنان خوش به زبان فارسی سخن می‌گوید و می‌نویسد که حلاوت آن دهان را می‌سوزاند. او را ایرانی‌ترین نویسنده معاصر می‌دانم.

شکرچی‌زاده خاطرنشان کرد: به نظر من توجه به میرث کهن و  سرمایه ملی همان گوهر درخشانی است که می‌تواند در حال حاضر با بی‌هویتی نسل حاضر مبارزه کند. ما با نسلی مواجه‌ هستیم که یله و رها است و  احساس بی‌هویتی می‌کند و زمین و زمان به او تزریق می‌کنند که فرهنگ اصیلی ندارد. نسلی که مثل پرندگانی که در اقیانوسی آلوده زندگی می‌کنند، زندگی رنج‌آوری دارند. جمالزاده و جمالزاده‌ها و آثار آن‌ها می‌تواند این آلودگی و بی‌هویتی و پلشتی را از بین ببرد تا نسل حاضر در اقیانوس مواج، زبان و ادبیات فارسی را حس کند.   
او افزود: جمالزاده در غرب زندگی می‌کرد و ۱۲ سال در ایران بود. اما این ۱۲ سال جان‌مایه تراوشات ذهنی او بود. او در غرب زندگی کرد و چشم در رستاخیر شرق داشت و سعی و تلاش برای نقش‌آفرینی در این رستاخیز. او فقط داستان‌نویس نبود بلکه محقق و مولف بود و علاوه بر آن یک خیر هوشمند بود؛ هوشمند از این جهت که از میان انبوه موسسات، دانشگاه تهران را به عنوان مرکز هیئت امنای آثارش انتخاب کرد و این‌که تصمیم گرفت به صورت هیئت امنایی اداره شود.

او سپس درباره نحوه شکل‌گیری هیئت امنای آثار جمالزاده و اقدامات این هیئت توضیحاتی را ارائه داد.
شکرچی‌زاده همچنین اظهار کرد: جمالزاده با انتشار «یکی‌ بود، یکی نبود» توانست یک حرکت اصلاح‌گرایانه را در ادبیات فارسی بنا کند. اثرش به بانگ خروس سحری تبدیل شد که کاروان خواب‌آلود ادبیات فارسی را بیدار کرد و اصرار داشت ادبیات باید بازتاب ادبیات عامه باشد و بعدا انعکاس واقعیت اجتماعی. امروز بعد از یک قرن از نگارش این کتاب ضرورت بازاندیشی در افکار جمالزاده وجود دارد.

در ادامه مراسم رسول جعفریان اظهار کرد: امیدوارم راه‌هایی برای تقویت این موقوفه پیدا شود.
او همچنین از دوستداران جمالزاده و دانشگاه تهران خواست برای تقویت این بنیاد اقداماتی انجام دهند.
همچنین علی دهباشی که اجرای مراسم را هم بر عهده داشت بخشی از  مصاحبه خود با محمدعلی جمالزده را درباره نحوه ورود او به عرصه نویسندگی برای حاضران خواند.در ادامه سوسن اصیلی درباره دست‌نوشته‌های این نویسنده که آن‌ها را در سال‌های ۱۳۵۶  و ۱۳۶۸ به دانشگاه تهران فرستاده است گفت: این دست‌نوشته‌ها ۱۳ کارتن و شامل ۱۰هزار اوراق پراکنده بود. فهرست کردن این دست‌نوشته‌ها دو سال به طول انجامید که شامل مقالات ادبی، فلسفی و عرفانی، مقالات سیاسی، اجتماعی، نقد و بررسی کتاب‌های مختلف، نامه‌نگاری‌ها و فهرست آثار جمالزاده به قلم خود او می‌شود.در این مراسم کلیپی از فعالیت‌های هیئت امنای آثار جمالزاده، کلیپی از تصاویر این نویسنده که به دوران کودکی و اواخر عمر او مربوط بود و همچنین خاطره‌ای با صدای خود او پخش شد. همچنین بخش‌هایی از نامه‌های شخصی جمالزاده به نمایش درآمد و خوانده شد.
منبع: بهارنیوز

بلندترین بنای آجری جهان کجاست؟ عجایب معماری در برج هزار ساله ۷۲ متری (+فیلم)

هزار سال پیش ساخته شد. شاه فرمان داده بود تا مدفن او شود. یک مدفن بزرگ آجری به ارتفاع ۷۲ متر که ۱۵ متر آن تمام آجری در زیر زمین است.

عصر ایران – حسن ظهوری – اگر از گرگان که به شرق استان گلستان در حرکت باشید، به گنبد کاووس می‌رسید. درست جایی که یکی از عجایب معماری جهان، یعنی گنبد قابوس واقع شده‌است. این میل تدفین بزرگ محل خاکسپاری قابوس‌ابن وشمگیر، امیر شمس‌المعالی بوده‌است. میل تدفین نوعی بنای آرامگاهی است.

این بنای حیرت‌انگیز، ۴ سال قبل و در سی و ششمین اجلاس میراث جهانی، به ثبت رسیده است. این گزارش را ببینید تا بیشتر درباره آن بدانید.


منبع: عصرایران

جدیدترین فیلم هاى سینمایى دنیا اینجاست (۶۷)

برترین ها – ترجمه از سولماز محمودی:
کیث کیمبل، از وب‌سایت متاکریتیک هر هفته آخرین اخبار، آپدیت ها، تریلرها و
مطالب مربوط به فیلم های سینمایی که قرار است در طول ماه های آینده روی
پرده سینماهای دنیا بروند را گردآوری و منتشر می کند.


متاکریتیک وب سایتی تجاری است که نقدهای منتقدین در خصوص فیلم های سینمایی،
بازی ها، آلبوم های موسیقی، سریال ها، دی وی دی ها و اخیراً کتاب ها را
جمع آوری می نماید. بنابراین می توانید موثق ترین اخبار در مورد فیلم های
مورد علاقه خود و ستاره هایی که قرار است در این فیلم ها بازی کنند را در
اینجا بخوانید.

 

جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (53)

ددپول طرفدار پر و پا قرص باب راس نقاش است و حتی اگر خودش نباشد، رایان رینولدز حتما طرفدارش است. در اولین تیزر فیلم سینمایی «ددپول ۲» (Deadpool 2) رینولدز را در لباس ددپول با کلاه گیسی شبیه به موهای باب راس می بینیم که در حال کشیدن درخت و حرف زدن درباره علاقه اش به کوکائین است. این تیزر حدوداً ده ثانیه از کل فیلم است که قرار است اول ژوئن ۲۰۱۸ به اکران عمومی در آید. دیوید لیچ، کارگردان «بلوند اتمی» به جای تیم میلر کارگردانی را بر عهده گرفته و جاش برالین و زازی بیتز هم به تیم بازیگران مورنا باکارین، بریانا هیلدبرند، تی. جی. میلر، کاران سونی و استفان کاپیسیک پیوسته اند.

 جديدترين فيلم هاى سينمايى دنيا اينجاست (67)

جان کرازینسکی با همسرش امیلی بلانت همکاری کرده و در فیلم مهیجی درباره خانواده ای بازی کرده که با ساکت بودن بقا یافته است، زیرا هرگونه سر و صدایی می تواند یک موجود اسرارآمیز و مهلک را بیدار کند.

کرازینسکی کارگردانی فیلم «یک جای ساکت» (A Quiet Place) را نیز بر عهده دارد که نوآ جوپ و میلیسنت سیموندز هم در آن نقش آفرینی می کنند. این فیلم ششم آوریل ۲۰۱۸ به اکران عمومی در خواهد آمد.

 جديدترين فيلم هاى سينمايى دنيا اينجاست (67)

دواین جانسون با برد پیتون، کارگردان فیلم «سن آندریاس»، دوباره همکاری کرده و نقش مردی را در مقابل هیولاها بر اساس یک بازی دهه هشتادی ایفا می کند. کاراکتر او یک باستان شناس به نام دیویس اوکویه است که رابطه ویژه اش با جورج، یک گوریل پشت نقره ای، زمانی مفید واقع می شود که یک آزمایش ژنتیکی موجب جهش یافتن این میمون آرام و تبدیل شدنش به یک موجود وحشی، بزرگ و خشمگین می شود. نائومی هریس و جفری دین مورگان نیز در فیلم «وحشیگری» (Rampage) که قرار است روز ۲۰ آوریل ۲۰۱۸ روی پرده سینماهای دنیا برود، ایفای نقش کرده اند.

جديدترين فيلم هاى سينمايى دنيا اينجاست (67) 

«بزرگترین شومن» (The Greatest Showman) یک موزیکال اوریجینال با بازی هیو جکمن در نقش پی. تی. بارنام است. بارنام که مصمم است زندگی بهتری برای خانواده اش بسازد، نمایشی خلق می کند که تابحال نظیرش دیده نشده و اعتراضات جامعه متمدن را بر می انگیزد. مایکل گریسی این فیلم را کارگردانی کرده و بنج پازک و جاستین پل آهنگ هایش را ساخته اند و قرار است این فیلم با نقش آفرینی زک افران، میشل ویلیامز، ربه‌کا فرگوسن و زندیا، روز ۲۰ دسامبر ۲۰۱۷ به اکران عمومی درآید.

 جديدترين فيلم هاى سينمايى دنيا اينجاست (67)

فیلم «دشمنان» (Hostiles) که در سال ۱۸۹۲ رخ می دهد، ماجرای یک سروان ارتش (با بازی کریستین بیل) را دنبال می کند که با اکراه در حال اسکورت یک رئیس قبیله شایان (وس استودی) و خانواده اش به سمت سرزمین قبیله ای شان است. در مسیر سفر از نیو مکزیکو به مونتانا، گروه آنها زنی بیوه (با بازی رزاموند پایک) را با خود همراه می کند که خانواده اش به قتل رسیده اند. این فیلم که تاریخ اکران ۲۲ دسامبر ۲۰۱۷ دارد، توسط اسکات کوپر کارگردانی شده و دیگر بازیگران آن عبارتند از آدام بیچ، بن فاستر، جسی پلمونس، روری کاچرین و کوریانکا کیلچر. این فیلم در جشنواره فیلم تلوراید نقدهای اولیه خوبی بدست آورد.

 جديدترين فيلم هاى سينمايى دنيا اينجاست (67)

وقتی فیلم «پایان خوش» (Happy End) به نویسندگی و کارگردانی میشائیل هانکه در جشنواره کن امسال به نمایش درآمد، نقدهای خوبی دریافت نمود، ولی به اندازه فیلم های قبلی هانکه یعنی «عشق» و «روبان سفید» واکنش مثبت دریافت نکرد. این فیلم که نگاهی به بیماری پاتولوژیکی یک خانواده بورژوآ در کالس می اندازد، تیم بازیگران خوبی شامل ایزابل هوپر، ژان-لوئی ترنتینیان و متیو کازوویتز دارد و ویژگی اصلی دقت همیشگی هانکه است. منتظر شروع نمایش عمومی این فیلم در روز ۲۲ دسامبر ۲۰۱۷ باشید.

 جديدترين فيلم هاى سينمايى دنيا اينجاست (67)

فیلم جدید آکی کائوریسماکی با اکران در جشنواره فیلم برلین امسال، جایزه خرس طلایی بهترین کارگردان را بدست آورد. این کارگردان با بازگشت به شهر زادگاهش هلسینکی، یک فیلم جذاب دیگر خلق کرده که ماجرای دوستی بین خالد، یک پناهنده سوریایی، و ویکستروم، یک رستوران دار محلی را روایت می کند. «سوی دیگر امید» (The Other Side of Hope) قرار است از اول دسامبر ۲۰۱۷ در سینماهای منتخب به نمایش درآید.

 جديدترين فيلم هاى سينمايى دنيا اينجاست (67)

در فیلم «جرم شهر کوچک» (Small Town Crime) به نویسندگی و کارگردانی اشوم و ایان نلمز، جان هاکس نقش مایک کندال، یک پلیس سابق را بازی می کند که جسد زنی جوان را پیدا کرده و تصمیم می گیرد که قاتلش را بیابد. در تلاش برای حل این پرونده، وی جان خواهر (با بازی اوکتاویا اسپنسر) و بهترین دوستش (آنتونی اندرسون) را به خطر می اندازد. این فیلم که از ژانویه ۲۰۱۸ به اکران عمومی در می آید، نقدهای اولیه خوبی دریافت کرده و تیم بازیگران آن شامل رابرت فورستر، کلیفتون کالینز جی. آر.، مایکل وارتان، جیمز لافرتی و دیل دیکی می شود.

 جديدترين فيلم هاى سينمايى دنيا اينجاست (67)

فیلم «دزدان دریایی سومالی» (The Pirates of Somalia) که قبلاً در جشنواره فیلم ترایبکا تحت عنوان «دابکا» اکران شده بود، فیلم جدید برایان باکلی (کارگردان فیلم «برنز») است که داستان واقعی جی بهادر، یک روزنامه نگار تازه کار را به تصویر می کشد که به سومالی سفر می کند تا دزدان دریایی این کشور را بیابد. این فیلم که بعد از آن کتابی نیز بر اساسش نوشته شد، اوان پیترز را در نقش بهادر و برخاد عبدی را در نقش مترجمش دارد. روز هشتم دسامبر ۲۰۱۷ تاریخ نمایش این فیلم سینمایی است.

 جديدترين فيلم هاى سينمايى دنيا اينجاست (67)

رزومه فیلمسازی متنوع سالی پاتر (شامل فیلم های «جینجر و رزا»، «بله»، «مردی که گریه کرد»، «درس تانگو» و «اورلاندو») با کمدی سیاه جدیدش که قرار از شانزدهم فوریه ۲۰۱۸ نمایش عمومی اش آغاز شود، متنوع تر شده است. در این فیلم که خود پاتر فیلمنامه اش را نوشته، پاتریشیا کلارکسون، کریستین اسکات توماس، تیموتی اسپال، برونو گانز، چری جونز، امیلی مورتیمر و کیلیان مورفی ایفای نقش کرده اند. فیلم «مهمانی» (The Party) با اکران در جشنواره فیلم برلین امسال، نقدهای اولیه خوبی کسب کرد.

 جديدترين فيلم هاى سينمايى دنيا اينجاست (67)

در فیلم «غریبه ها: طعمه در شب» (The Strangers: Prey at Night) که ریبوت یا نیمه دنباله ای بر فیلم «غریبه ها» محصول سال ۲۰۰۸ است، یک سفر جاده ای خانوادگی با رسیدن به یک پارک خالی از سکنه و متروک، مهلک و مرگبار می شود. وقتی شب فرا می رسد، سه جنایتکار روانی با نقاب شروع به شکار کردن اعضای خانواده می کنند. این فیلم به کارگردانی جوهانس رابرتز و با بازی کریستینا هندریکس، مارتین هندرسون، بیلی مدیسون و لوئیس پولمن، قرار است ۹ مارس ۲۰۱۸ روی پرده سینماها برود.

 جديدترين فيلم هاى سينمايى دنيا اينجاست (67)

اخبار و یادداشت های کوتاه درباره فیلم هایی که قرار است ساخته شوند:

•    سونی پیکچرز قرار است پخش نهمین فیلم کوئنتین تارانتینو را بر عهده داشته باشد. مارگو رابی، تام کروز، برد پیت، جنیفر لارنس و لئوناردو دی‌کاپریو نام هایشان در لیست بازیگرانی که در ارتباط با این پروژه هستند قرار دارد. (منبع: Deadline)

•    اگر بن افلک دیگر نخواهد نقش بتمن را بازی کند، کارگردان فیلم، مت ریوز، احتمالاً جیک جیلنهال را جایگزین وی خواهد کرد. (منبع: John Campea)

•    جیمز فرانکو در حال مذاکره برای بازی در نقش مرد چندگانه است، یکی از قهرمانان مردان ایکس که نیروی کلون کردن (تکثیر) انسان ها را دارد. (منبع: Deadline)

•    استیون چبوسکی (نویسنده و کارگردان) قرار است نویسندگی و احتمالاً کارگردانی فیلم «شاهزاده زیبا» (Prince Charming) فیلم جدید دیزنی درباره این کاراکتر را بر عهده داشته باشد. (منبع: Deadline)

•    مل گیبسون و فرانک گریلو در حال مذاکره برای نقش آفرینی در فیلم اکشن مهیج «سطح ریاست» (Boss Level) هستند. (منبع: Variety)

•    تیفانی هدیش قرار است رهبری کمدی های «موقت» (The Temp) و «آشپزخانه» (The Kitchen) را بر عهده داشته باشد. (منبع: Variety)

•    تاراجی پی. هنسون قرار است در «آنچه مردان می خواهند» (What Men Want) فیلم باز خلق شده ای از نسخه «آنچه زنان می خواهند» نانسی میرز، نقش آفرینی نماید. (منبع: THR)

•    میشل ویلیامز در حال مذاکره برای پیوستن به بندیکت کامبربچ و جیک جیلنهال در فیلم «ریو» (Rio) ساخته لوکا گوادانینو است. (منبع: Variety)

•    دو پاتل قرار است در فیلم بعدی مایکل وینترباتم که در هندوستان اتفاق می افتد به نام «مهمان عروسی» (The Wedding Guest) ایفای نقش نماید. (منبع: Variety)

•    سارا پائولسون به انسل الگورت و آنورین بانارد برای نقش آفرینی در فیلم اقتباسی جان کرولی از کتاب برنده پولیتزر دونا تارت با عنوان «گلدفینچ» (The Goldfinch) پیوست. (منبع: Variety)

•    جان تورتورو، مایکل سرا، برد گرت، هالند تیلور و کارن پیستوریوس، به جولین مور پیوستند تا در فیلم انگلیسی زبان سباستین للیو که نسخه باز خلق شده ای از فیلم تحسین شده «گلوریا» (Gloria) است ایفای نقش

نمایند. (منبع: Variety)


منبع: برترینها

تخریب خانه تاریخی نائل در اصفهان

مدیرکل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان اصفهان گفت: تخریب خانه نائل به علت تعریض مسیر و به درخواست همسایگان این محل و توسط مردم انجام شده است.

فریدون الهیاری در گفت و گو با ایسنا، در خصوص تخریب خانه نائل اظهار کرد: بنای تاریخی خانه نائل به ثبت ملی رسیده است و از زمانی که تخریب دیوارهای خانه به این اداره کل اطلاع داده شد، در حال پیگیری و شناسایی متخلفان هستیم.

وی با بیان اینکه ساختمان داخلی بنا متروکه بوده است، افزود: از عاملان تخریب خانه شکایت و مقرر شده که دیوار در همان مکان قبلی مرمت شود. ظاهرا شهرداری اصفهان نیز در این موضوع نقش داشته است هرچند تخریب با درخواست مردم صورت گرفته است.

مدیرکل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان اصفهان ادامه داد: ظاهرا علت تخریب بنا تعریض مسیر بوده است. با عاملان و مسببان این اتفاق برخورد جدی خواهیم کرد و پای شکایت خود از عاملان این موضوع محکم می ایستیم تا دیگر شاهد این اتفاقات نباشیم.

خانه تاریخی سید جواد نائل در کوچه مسجد مصری در محله طوقچی قرار دارد و بنای آن مربوط به دوران صفویه است.


منبع: عصرایران

بازگشت «جان اسنو» با «باروت»

هفته نامه همشهری جوان – علی مسعودنیا: «باروت» نام مینی سریالی سه قسمتی است که شبکه بی بی سی آن را تهیه کرده است؛ یک سریال تاریخی پر هزینه و باشکوه که رخدادی بسیار مشهور در تاریخ انگلستان را به تصویر می کشد. این سریال توسط کمپانی «کودوس» و «کیت هرینگتون» برای شبکه اول بی بی سی تهیه شده است و نمایش آن از اکتبر ۲۰۱۷ در این شبکه آغاز شد.

 بازگشت «جان اسنو» با «باروت»

فیلمنامه «باروت» را «رونان بنت» نوشته که سریال هایی چون «پنهان» و «تاپ بوی» را در کارنامه خود دارد اما کارگردانی این مجموعه را «جی بلکسون» بر عهده داشته که پیش از این فیلم هایی چون «ناپدید شدن آلیس کرید» و «موج پنجم» را ساخته است. البته کیت هرینگتون نیز در کنار «دنیل وست» در گسترش فیلمنامه و کارگردانی سریال نقش داشته اند. این سریال مدتی است با کسب مجوز از وزارت ارشاد روی یکی از تلویزیون های اینترنتی بارگذاری شده و همین بهترین بهانه بود تا این بار به سراغ این سریال برویم.

اطلاعات فوری

  • باروت Gunpowder
  • کارگردان: جی بلکسون
  • فیلمنامه: رونان بنت
  • بازیگران: کیت هرینگتون، پیتر میلان، مارک گتیس، لئو تایلر و …
  • تهیه کننده: لوری بورگ
  • محصول: شبکه بی بی سی
  • نمره IMDB: هفت و نیم از ۱۰
  • * رضایتمندی در راتن تومیتوز: ۶۷ درصد
 بازگشت «جان اسنو» با «باروت»

همه کاره

کیت هرینگتون یا همان «جان اسنو» در سریال «باروت» نقشی فراتر از یک بازیگر دارد. او علاوه بر این که نقش اول سریال است، در تهیه آن نیز مشارکت دارد و به عنوان مشاور هم در کنار کارگردان حضور داشته است.

قصه اصلی؛ ترور پادشاه جزیره

داستان این مجموعه در سال ۱۴۰۵ رخ می دهد؛ زمانی که ملکه الیزابت اول از دنیا رفته و دوران سیاه تفتیش عقاید در اروپا آغاز شده و اعتقادات مذهبی، قربانیان بسیاری می گیرد؛ دورانی که افراد بسیاری به خاطر ایمان و باورهای دینی شکنجه و اعدام می شدند و اموال شان توسط حکومت ضبط می شد. شاه در این روزگار گروهی از جاسوسان را در سراسر کشور اجیر کرده بود که کاتولیک ها را بیابند و دستگیر کنند.

در همین اثنا روابط اسپانیا و انگلستان، به عنوان دو قدرت بزرگ اروپا رو به تیرگی نهاده است. گای فاکس کتسبی که خود زخم خورده این بگیر و ببندها هستند، تصمیم به مبارزه و ترور پادشاه می گیرند. نقشه این است که با مقدار زیادی باروت، کاخ پادشاه و ساکنان آن را ویران کنند.

در این سریال کیت هرینگتون نقش کتسبی را بازی می کند و «تام کولن» در نقش گای فاکس ظاهر شده است. بازیگران مشهور دیگری چون «لئو تایلر»، «پیتر مولان»، «مارک گایتیس» و «دیوید بمبر» نیز در این مجموعه حضور دارند. امتیاز سریال در سایت IMDB، ۷٫۵ است. نخستین اپیزود سریال در انگلستان نزدیک به هشت میلیون بیننده داشته است.

 بازگشت «جان اسنو» با «باروت»

مهره کلیدی؛ جان اسنو

بخش عمده ای از اهمیت پروژه «باروت»، نه به خود سریال که به حضور کیت هرینگتون، بازیگر نقش جان اسنو در سریال محبوب «بازی تاج و تخت» مرتبط است. هرینگتون پیش از به نمایش در آمدن فصل آخر بازی تاج و تخت آینده نگری کرده و در یک سریال پر زرق و برق حضور یافته تا ابعاد دیگری از هنر خود را به اثبات برساند. هرینگتون این بار از گذشته خود قدری فاصله گرفته و نقش قهرمانی را بازی می کند که دیگر اسیر جادو و جنبل و فانتزی های افسانه ای نیست.

شخصیت کتسبی در ابتدای سریال حتی تا حدی منفعل و تسلیم در برابر سرنوشت جلوه می کند. یکی از عزیزانش را جلوی چشمانش سلاخی می کنند و او چاره ای ندارد جز این که بایستد و تماشا کند. اما کم کم این شخصیت متحول می شود و درایت خود را در مدیریت مبارزه ای علیه پادشاه و مامورانش نشان می دهد.

اما حضور هرینگتون مهم ترین نکته ای بود که همگان را برای تماشای «باروت» کنجکاو کرد. خصوصا که مشخص شد او در تمامی مراحل تولید، نگارش فیلمنامه و حتی نحوه کارگردانی سریال دخالت مستقیم داشته است و در تهیه آن نیز شریک بوده.

 بازگشت «جان اسنو» با «باروت»

او در گفتگوهایش اظهار داشت که این سریال چیزی است که همیشه دلش می خواسته بسازد و در آن بازی کند: «مدت مدیدی ایده این سریال در ذهنم بود و دلم می خواست با یک نویسنده قدر همکاری و ساخت این سریال را تجربه کنم. بعد از آماده شدن فیلمنامه، برای انتخاب کارگردان هم وسواس زیادی به خرج دادیم. دنبال کسی بودیم که بتواند وقایع پنج نوامبر را به بهترین شکل به تصویر بکشد. عاقبت دریافتم که سریال «باروت» مثل فرزند من است و به این فرزند مباهات می کنم.»

داستان این سریال در بریتانیا بسیار مشهور است و در قالب قصه و افسانه نسل به نسل برای کودکان تعریف شده است. این است که همه گای فاکس و کتسبی را می شناسند اما وقتی حرف از ساخت یک اثر دراماتیک تاریخی باشد، فقط اتکا به قصه های عامیانه کفایت نمی کند. هرینگتون در این باره می گوید: «من واقعا چیز زیادی در باره کتسبی نمی دانستم. تنها قدری درباره اش تحقیق کردم و بعد دانستم که آدم های دخیل در ماجرا باید چگونه عمل کنند. همیشه برایم محل کنجکاوی بود که چطور چنین بخش مهمی از تاریخ به تصویر کشیده نشده است. این قسمتی شاخص است که از فلکلور انگلستان.» با این حال هرینگتون به گاردین گفته که تا ابد او را در لباس سیاه و شمشیر به دست نخواهیم دید. او دوست دارد بعد از باروت و بازی تاج و تخت، ژانرهای دیگر را هم تجربه کند.

چهره آشنا: گای فاکس

شاید ماجرای پنجم نوامبر و حکایات مرتبط با دوران تفتیش عقاید در اسپانیا و انگلستان چندان برای ما ایرانی ها آشنا نباشد اما خیلی از ما بدون آن که بدانیم، پیش از این با گای فاکس آشنا شده ایم. همین ماسک های سفید دراز سبیلو که گاه در فیلم های خبری تظاهرات اعتراض آمیز در نقاط مختلف دنیا می بینید و گاه بر سر چهارراه های تهران خودمان هم دستفروش ها آنها را عرضه می کنند، در حقیقت شمایلی نمادین است از گای فاکس.

 بازگشت «جان اسنو» با «باروت»

این سریال البته قصدش این است که قدری تاریخ را اصلاح کند. در افسانه ها و روایات بر جای مانده از این واقعه تاریخی، همیشه گای فاکس به عنوان مهم ترین شخصیت معرفی می شود اما حقیقت این است که او تنها یکی از یاران وفادار رابرت کتسبی بوده است و معمولا محققان تاریخی از اهمیت او غافل مانده اند و فاکس را برجسته ساخته اند و این نکته ای است که نویسنده سریال، مارک گایتیس نیز بر آن تاکید دارد: «من وقتی کتاب «پودر خونین» نوشته آنتونی فریزر را خواندم تازه فهمیدم که فاکس تنها یکی از همراهان رابرت کتسبی بوده است.» البته گای فاکس دیگر به نماد مبارزه علیه ظلم تبدیل شده و بعید است شهرت و محبوبیتش خدشه دار شود.

نکته مثبت؛ گروه بازیگران

بدون شک یکی از جذاب ترین عناصر سریال باروت، گروه بازیگران قدرتمند آن است. حتی بازیگرانی که گاه تنها یکی دو سکانس در کار حضور دارند اما باز خوش درخشیده اند. غیر از کیت هرینگتون که مهارتش در بازی و محبوبیتش در میان بینندگان غیر قابل انکار است، باید از «پیتر مولان» یاد کرد که نقش «هنری گرانت» را بازی می کند. گرانت، کشیشی بسیار خوش قلب و دوست داشتنی است که البته پادشاه کمر به قتل او بسته و به همین دلیل مدام در حال فرار و زندگی مخفیانه است.

 بازگشت «جان اسنو» با «باروت»

لئو تایلر هم که زمانی در دنیای سینما برای خودش ستاره ای نامدار بود، در این سریال نقش «آن ولو» را بازی می کند. آن ولو در حقیقت دخترعموی رابرت کتسبی است و از او برای مبارزه حمایت می کند. جالب اینجاست که خانم تایلر پیش از این تنها یک بار در سریال های تلویزیونی حضور داشته است. آخرین فیلم اکران شده تایلر، «ایستگاه فضایی ۷۶» بود که البته چندان با استقبال مواجه نشد.

خود مارک گایتیس در نقش «سر رابرت سیسیل» در این مجموعه حضور دارد و بار ایفای نقش منفی را به دوش کشیده است. با آن گردن کج و کلام مودبانه، تقریبا ۱۰ دقیقه بعد از دیدن اولین قسمت سریال از او متنفر می شوید و پس کارش را درست انجام داده است.

نکته منفی؛ خشونت افراطی

نوشته های تاریخی، تصاویر بر جای مانده و نیز کاوش های باستان شناسانه نشان داده است که قرون وسطا و عصر تفتیش عقاید، یعنی همان برهه ای که داستان باروت در آن رخ می دهد، دوران رونق وسایل سخت کشی و شکنجه بوده است. دستگاه هایی پیچیده و هولناک که هنوز هم دیدن شان لرزه بر اندام می اندازد.

 بازگشت «جان اسنو» با «باروت»

در باروت از این وسایل خیلی استفاده شده است و طبیعتا تماشای کاربرد آنها چندان لطفی ندارد. بی بی سی که در زمینه نمایش خشونت همواره شبکه ای بسیار محتاط بوده است، این بار هر چه توانسته شکنجه و قتل و خونریزی و سلاخی در سریالش گنجانده است. شاید بشود گفت که سریال باروت از منظر خشونت، تلفیقی است از فیلم «مصائب مسیح» مل گیبسون با فیلم های اسلشری چون «اره» و «خام» و «کشتار با اره برقی در تگزاس».

در همان ابتدای سریال که پیکر پیرزنی را زیر ورقه ای فولادی می گذارند و وزنه ای صد کیلویی روی ورقه قرار می دهند تا زجرکش شود، تکلیف مخاطب با سریال معلوم خواهد شد. همین خشونت افراطی اعتراض های زیادی را علیه سریال برانگیخت. بینندگان سریال به سرعت در فضای مجازی نسبت به این حجم از خشونت و سبعیت واکنش نشان دادند و آن را بسیار هول انگیز و تلخ و آزار دهنده ارزیابی کردند. هر چند که پیش از نمایش سریال به بینندگان هشدار داده می شود که ممکن است صحنه هایش آزار دهنده باشد اما باز هم خیلی ها از این همه خشونت فیزیکی شوکه شده اند.

البته در سوی دیگر، هوادارانی هم هستند که می گویند این صحنه ها چیزی جز بازتاب دادن واقعی تاریخ نیست و حذف آنها به نوعی تحریف واقعیت خواهد بود. خود هرینگتون نیز از این قضیه دفاع کرده و گفته است: «نمی توان صحنه های اعدام را از سریال حذف کرد و آزار و شکنجه اطرافیان کتسبی را نشان نداد. به گمان من تلطیف صحنه های شکنجه و اعدام کار درستی نیست. بیننده باید بداند چرا شخصیت های داستان دست به این اعمال زده اند.»

 بازگشت «جان اسنو» با «باروت»

سورپرایز؛ سکانس اول

سکانس ابتدایی اپیزود اول سریال حقیقتا درخشان، نفسگیر و خوش ساخت است. صحنه ای که آدم را یاد سکانس ابتدایی فیلم «لعنتی های بی آبرو» ساخته «کوئنتین تارانتینو» می اندازد. اینجا هم کاتولیک ها در خانه زن عموی کتسبی جمع شده اند تا مراسم روحانی به جای آورند اما ماموران شاه از راه می رسند. کشیش ها و ادوات عبادت پشت دیوارهای کاذب خانه مخفی می شوند اما مامور بدطینت و باهوش پادشاه دست بردار نیست و وجب به وجب از خانه را می گردد. این در حالی است که کتسبی و دیگر اعضای خانواده مجبورند خونسردی خود را حفظ و وانمود کنند از این بابت نگران نیستند. این سکانس طولانی و پرهیجان البته پایان بسیار غافلگیر کننده ای دارد که به نوعی موتور محرکه دیگر وقایع سریال است.


منبع: برترینها

«یک قناری، یک کلاغ»؛ درباره‌ رازهای یک خانه قدیمی

خب حالا که خانم قاضیانی از آرامش پشت دوربین سخن گفتند، من می‌توانم بروم سراغ سکوت جلوی دوربین! در فیلم خانه بی‌سر و صدایی داریم که سکوتش تهدیدگر است. صدای راه رفتن و سخن گفتن آدم‌ها در آن فضا می‌پیچد و به خوفناکی حس کلی فیلم کمک می‌کند. این در مرحله فیلمنامه بود یا از آن امکاناتی بود که لوکیشن در اختیارتان گذاشت؟ چون بالاخره خانه‌های قدیمی سقف‌های بلندی دارند که باعث می‌شوند صداها در آنها بپیچد.

 رازهاي خانه قديمي
عبداللهی: این در فیلمنامه هست. در توضیح لوکیشن آمده «خانه‌ای درندشت و تازه‌ساز وسط یک باغ بزرگ.» در فیلم هم می‌شنویم که این خانه را شخصیت مرد قصه یک‌سال پیش به خواست و بنا بر سلیقه زن ساخته است. ما دل‌مان می‌خواست خانه وسط باغ باشد و بیرون از شهر بودنش را برساند. ولی خانه‌هایی که می‌دیدیم خیلی فرسوده بودند. علی حضرتی این خانه را پیدا کرد. دیدیم نزدیک‌ترین لوکیشن به قصه ما است. نوساز بودنش هم باورکردنی بود.

پیچیدن صداها در آن فضا ناخواسته بود؟

عبداللهی: نه؛ اصلا مقداری از آن صداها را بعدا در مرحله صداگذاری ساختیم. می‌خواستیم این سکوت و خوف را برسانیم.

یک قناری، یک کلاغ در نگاه اول به لحاظ تولیدی فیلم ساده‌ای است. خانه‌ای قدیمی و دو شخصیت و وسایل اندک. ولی همین فضا به شما امکان جلوه‌گری‌هایی می‌داده که از آن پرهیز کرده‌اید. می‌توانستید در طراحی صحنه و موسیقی و… به همان راهی بروید که آثار تاریخ معاصر ما رفته‌اند.

حضرتی: ما یک چیزهایی داشتیم که سرنوشت پروژه به آنها بستگی داشت. مثل دو بازیگری که توان بیان این دیالوگ‌ها و بازی در این نقش‌ها را داشته باشند. یا لوکیشنی که اگر پیدا نمی‌شد اصلا امکان ساخته شدن فیلم از بین می‌رفت. اما پس از پیدا شدن اینها، می‌توانستیم همان رویکردی را در پیش بگیریم که شما به آن اشاره کردید. خانه پر از وسیله و موسیقی آن دوران و… دو اتاق ما در آن لوکیشن انبار وسایل بود ولی تصمیم گرفتیم خیلی قطره‌چکانی از آنها استفاده کنیم.

گفتیم قرار نیست مبهوت شویم و باید ببینیم برای هر صحنه چه چیزهایی نیاز داریم. درباره موسیقی هم با شورا کریمی قرار گذاشتیم موسیقی روز بسازیم ولی از جنسی که در قالب گذشته خوش بنشیند. واقعا ایستادگی روی استایل و سبک فیلم و یادآوری الزامات این کار به سرتیم‌ها و به خودمان، یکی از تصمیمات مهم بخش تولیدی پروژه بود.

عبداللهی: ما میزانسن را برای این می‌دهیم که بازیگران بیشترین آزادی عمل را برای روایت داستان داشته باشند. هیچ میزانسنی نباید مخل این اصل می‌شد. حتی اشیا هم باید طوری انتخاب می‌شدند که آزادی بازیگر را مخدوش نکنند. از ابتدا بنا را در طراحی صحنه و میزانسن و دکوپاژ بر همین گذاشتم.

در سکانس افتتاحیه فیلم زن و مردی می‌بینیم و تفنگی آویخته به دیوار و آینه‌ای. زن و مرد حرف می‌زنند. از تفنگ آویخته به دیوار گلوله‌ای شلیک می‌شود و آینه‌ هم مثل خاطره این رخداد باقی می‌ماند. به نظرم در همین سکانس قراردادهایی با مخاطب می‌گذارید که تا انتها به آنها پایبند می‌مانید. یکی از این قراردادها دیالوگ است. جنس دیالوگ‌های فیلم هم می‌تواند با بیانی بد تبدیل به پاشنه آشیل شود. راستش خیلی زیاد می‌بینیم نمونه‌هایی که در آنها بازیگران دارند دیالوگ‌هایی را می‌گویند که به وضوح برای‌شان ثقیل است و درک روشنی هم از آنچه می‌گویند، ندارند.

قاضیانی: بله، کلمات را متجلی نمی‌کنند.

دقیقا. انگار فقط می‌خواهند هرچه زودتر از زیر بار دیالوگ رها شوند. شما جلسات دورخوانی داشتید؟

عبداللهی: نه. یک‌بار نشستیم و فیلمنامه را خواندیم.

قاضیانی: آقای عبداللهی برای ما متن را خواندند.

عبداللهی: بله. دلیلی نداشت بارها دورخوانی کنیم. وقتی دو بازیگر قدر دارید که می‌دانید از پس اجرای نقش و بیان این جملات برمی‌آیند، دیگر نگرانی‌ ندارید و دورخوانی متعدد هم دلیلی ندارد.

حضرتی: کار دشوار ما پیدا کردن بازیگرانی بود که بتوانند این جملات را بگویند و این نقش‌ها را ایفا کنند. وقتی پیدای‌شان کردیم، تا حد زیادی خیال‌مان آسوده بود.

قاضیانی: کار مهم برای من قدم اول در پیدا کردن صدا و لحن بود. چون این گام ابتدایی هرچه بود باید تا انتهایش می‌رفتم. خوشبختانه من حافظه خوبی دارم. رجوع کردم به خاطراتم از پدربزرگ و مادربزرگم که یک نسل پیش از پدر و مادرم هستند و شیوه سخن‌گفتن‌شان. یادم هست وقتی پدر بزرگم فوت کرد، مادر بزرگ گفت: «آقا وقتی از در وارد می‌شدند، گماشته‌ها از آن سر می‌دویدند تا مقابل و داخل که می‌آمدند، می‌گفتند بانو امروز چگونه گذشت؟» این خیلی برای من آشنا بود. زبان تاریخی عجیب و غریبی هم نبود.

عبداللهی: برخلاف تصور دیالوگ‌ها و سیاق کلام خیلی واقعی است. می‌شود به خود واقعیت ارجاع داد. آدم‌ها همین طور صحبت می‌کرده‌اند. چندی پیش یادداشتی خواندم مبنی بر چرایی عدم شباهت دیالوگ‌های این فیلم با آثار علی حاتمی. واقعا چه الزامی دارد مدل صحبت کردن آدم‌های هر اثر نمایشی مربوط به تاریخ معاصر و دهه‌های بیست و سی شبیه دیالوگ‌های علی حاتمی باشد؟ حاتمی دیالوگ نویس و فیلمساز خوبی بود و از قضا من هم خیلی دوستش دارم. ولی قرار نیست هرچه در این دوره می‌سازیم، شبیه نوشته‌های حاتمی باشد. حاتمی دنیای شخصی‌ای از آدم‌ها و آن مقطع تاریخی داشت و دیالوگ‌هایش مبتنی بر فرض‌های شخصی‌اش بود. این فرض‌ها می‌تواند به تعداد نویسنده‌ها و کارگردان‌هایی که سراغ آن مقطع می‌روند، تنوع داشته باشد.

اصلا دهه‌های بیست و سی آنقدر از ما دور نیستند. ما سروده‌های شاعران و مصاحبه‌های‌ چهره‌های فرهنگی و سیاسی این مقاطع را داریم و می‌بینیم که مدل حرف زدن‌شان چندان از امروز ما دور نیست.

 رازهاي خانه قديمي
عبداللهی: بله. بنابراین دیالوگ تنها مسئله ما نبود که بخواهد تمرکزمان را بگیرد. ما می‌دانستیم دو بازیگر فرهیخته می‌خواهیم که مسلط بر بازیگری باشند. ولی نه فقط برای بیان دیالوگ‌ها؛ برای بازی. چون زمان زیادی از فیلم بدون دیالوگ است. خانم قاضیانی اشاره کردند که باید با یک چشم حس‌های مختلفی را می‌رساندند. این واقعا کار آسانی نبود. اصلا یکی از نگرانی‌های ما شکل این چشم‌بند بود.

حضرتی: دقیقا. می‌توانست تبدیل به بحران شود و اصلا کمدی ناخواسته‌ای ایجاد کند.

قاضیانی: جدا از نگرانی‌های چندماهه تهیه‌کننده و کارگردان، خود من هم مدتی درگیر این چشم‌بند شدم و این نگرانی را داشتم که قرار است چه شکلی باشد. روی همه این جزییات فکر شده بود.

پرسش بعدی‌ام را از هرسه شما مطرح می‌کنم. در تمام پروسه تولید فیلم روی استقبال کدام طیف از مخاطبان حساب کرده بودید؟

عبداللهی: مثل هر فیلمسازی دل‌مان می‌خواست بیشترین مخاطب ممکن را داشته باشیم. قطعا به مخاطب اندک فکر نکردیم. تصور می‌کنم مخاطبان این فیلم کم نیستند. فقط شاید دور از دسترس باشند. بخشی از آنها مخاطبانی‌ هستند که خیلی سینما نمی‌روند. طبعا این فیلم مخاطبی را می‌طلبد که اسیر عادت‌های دیدن فیلم‌های تکراری و مشابه نشده باشد. تعدادشان هم کم نیست. ما باید شرایطی فراهم کنیم که آن مخاطب که کم نیست و بالقوه مخاطب چنین فیلم‌هایی است، بتواند این فیلم را ببیند.

بحث من کم و زیاد بودن مخاطب بالقوه فیلم نیست. منظورم مخاطب هدف بود. کسانی که فکر می‌کردید یک قناری، یک کلاغ برای‌شان جذابیت دارد.

حضرتی: ما تصوری از سلیقه مخاطب داریم که لزوما صحیح نیست. متریال متنوعی مقابل مخاطب نگذاشته‌ایم و به او امکان انتخاب نداده‌ایم. درباره همین فیلم نکته‌ای بگویم شاید برای‌تان جالب باشد. پخش‌کننده‌های زیادی با سلایق متفاوت و متنوع آمدند و فیلم ما را دیدند. تعدادی از آنها را من پرچمداران نگرش مخاطب عام می‌دانم. همه آنها یک جمله مشابه گفتند؛ فیلم خوبی است ولی مخاطب عام دوستش ندارد. به چند نفر آنها که رویم می‌شد گفتم که شما خودتان مخاطب عام هستید! یکی از آنها سه‌بار فیلم را دید و با خانمش هم به تماشای آن نشست ولی باز معتقد بود مخاطب عام، این فیلم را دوست ندارد.

ما تلقی نادرستی از مخاطب عام داریم. پخش‌کننده‌ها می‌گویند فیلم‌تان را دوست داریم اما مخاطب عام کمدی می‌خواهد. خب با این دیدگاه هرگز فضایی برای کارهای متفاوت مهیا نخواهد شد. من بیشتر به فکر این بودم که چگونه فیلم را از لابیرنت پخش بگذرانم و به مخاطب برسانم. نگران مخاطب عام و خاص نبودم. معتقد بودم این فیلم می‌تواند تماشاگر خودش را داشته باشد ولی مشکل کسانی هستند که فکر می‌کنند فقط ژانر کمدی جواب می‌دهد. در این فضا همانطور که گفتم مشکل ما پنجاه‌درصد اول است که باید فیلم را به مخاطب برسانیم.

وضعیت غم‌انگیزی است. فیلم‌های فرهادی فروش خوبی می‌کنند، دو، سه سال بعد همه آن مدل فیلم می‌سازند. بعد کمدی‌ها می‌فروشند، موج به سمت ساخت کمدی تغییر جهت می‌دهد. این میزان بی‌خلاقیتی و بی‌ذوقی مایه افسوس است.

حضرتی: کسانی که این تفکر را دارند، همواره چند قدم از مخاطب عقب‌ترند و به همین دلیل پیوسته غافلگیر می‌شوند. می‌گویند مثل فیلم‌های فلانی بسازیم. واقعا یعنی چه؟!

قاضیانی: من از روزهایی که هنوز بازیگر نشده بودم و جنونش را داشتم و با گل‌های حیاط خانه‌ام در سانفرانسیسکو حرف می‌زدم و برای‌شان برنامه اجرا می‌کردم تا امروز که مخاطبانم مردم واقعی‌اند، مخاطبان ذهنی‌ام تغییر نکرده‌اند. علی حضرتی برای تفریح به سینما نیامده است. ایرج کریمی را پیدا کرد و با او فیلمی ساخت که به آخرین فیلم کریمی تبدیل شد. شاید کسانی بگویند اگر نمی‌ساخت چه اتفاقی می‌افتاد؟ من می‌گویم خیلی فرق می‌کرد.

وقتی پدرم داشت به کما می‌رفت، حسرت می‌خوردم که کاش می‌توانست آخرین جمله‌اش را بگوید. آخرین جمله ایرج کریمی را علی حضرتی به ما رساند. اصغر عبداللهی مثل سازنده یک عروسک برای تک‌تک کلمات این فیلمنامه وقت گذاشته و ظرافت به خرج داده. من برای زحمت این دو عزیز احترام بسیار قائلم اما وقتی می‌گویم مخاطبان ذهنی‌ام تغییر نکرده‌اند، یعنی اساسا حسابگری را شأن هنرمند نمی‌دانم. اینکه بنشینیم فکر کنیم الان چه چیزی جواب می‌دهد و ما همان را بسازیم، مسیر از اساس نادرست است.

معمولا هم این حسابگری‌ها جواب نمی‌دهد. یعنی در سال فیلم‌های شکست‌خورده زیادی می‌بینیم که براساس همین محاسبات ساخته شده‌اند.

عبداللهی: برای من هم سخت است که درباره مخاطب و مخاطب‌شناسی صحبت کنم. چون این تصور را به وجود می‌آورد که خیلی از مخاطب دورم. نه! من جدا از مخاطب نیستم.

حضرتی: بارها برای همکاری در پروژه‌های مختلف به دفاتر تولید دعوت شده‌ام. پرسیده‌ام داستان فیلم چیست؟ گفته‌اند: بفروش است. باز پرسیده‌ام دو خطی داستان فیلم چیست؟ جواب گرفته‌ام که کمدی است… باز بحث داستان را پیش کشیده‌ام و گفته‌اند فلانی و فلانی قرار است در فیلم بازی کنند. خب ما باید ابتدا بنا را بر این بگذاریم که در حال تولید یک اثر هنری هستیم. به لازمه‌هایش فکر می‌کنیم و فیلم را می‌سازیم و بعد می‌رویم سراغ چگونه عرضه کردنش.

قاضیانی: مخاطب خیلی متنوع‌تر از چیزی است که تصور می‌کنیم. مثلا من در تلویزیون کار نمی‌کنم. کمدی خوبی هم به من پیشنهاد نشده و عمده پیشنهادها از جنسی بوده‌اند که حاضر به بازی در آنها نشده‌ام. خب به این ترتیب در شهرستان‌ها و روستاها نباید من را زیاد بشناسند. ولی چند روز پیش در روستایی بودم و ناباورانه دیدم دختری بسیار زیبا به سمتم آمد و با اشاره به کنسرت سال ٩۴ من گفت خانم قاضیانی امیدوارم کنسرت بعدی‌تان را بتوانم در تهران از نزدیک ببینم.

یعنی آن دختر روستایی حتی فعالیت‌های من در حوزه موسیقی را دنبال می‌کند. شما به عنوان هنرمند باید ماموریت‌تان را انجام دهید و آن طرف هم حتما هستند کسانی که این ماموریت را از شما بگیرند. چند روز پیش با همین عزیزان بحث بود که بلاتار چه شهامتی دارد که تانگوی شیطان را در هفت ساعت می‌سازد؟ اگر او قرار بود به هریک از این چیزها فکر کند، هرگز نمی‌توانست برای ما اثر بیافریند.

بله. اصولا حسابگری افراطی راه را بر هر نوع خطرکردنی می‌بندد. آقای عبداللهی می‌خواهم سراغ یکی از همین خطرکردن‌ها بروم. در یک قناری، یک کلاغ شخصیت مردی داریم که از ناحیه همسرش احساس تهدید می‌کند. راز داستان، شخصیت زن است. نمی‌دانیم چه در سر دارد و از حرف‌های مرد حس می‌کنیم ممکن است هر لحظه انتقام بگیرد. اگر همراه مرد از خانه خارج می‌شدیم و بازمی‌گشتیم یا با هر تمهید دیگری کنار مرد قصه می‌ماندیم، ساختار آشناتر و کم‌خطرتری داشتیم. ولی در فیلم ما کنار زن می‌مانیم. مرد از خانه بیرون می‌رود و ما رفتار روزانه زن را می‌بینیم و از طریق صدای سر حتی وارد دنیای ذهنی او می‌شویم. با این ساختار، اینکه زن تا پیش از سکانس پایانی همچنان رازگونه بودنش را حفظ کند، کار راحتی نیست. یعنی طناب باریکی است که باید تعادل زن روی آن حفظ شود که از طرفی به نظر ما شخصیت منفی‌ای نیاید و از سوی دیگر حس کنیم انتقام گرفتن از او برمی‌آید. متوجه این خطر بودید؟

عبداللهی: من هیچ‌وقت به این فکر نکردم که منظر روایت را به مرد بدهم. فکر ‌کردم که زاویه روایت را محدود به قهرمان زن نگه دارم ولی دیدم بازخیلی محدودمان می‌کند. زاویه روایت را سوم شخص محدود گرفتم.

در آن صورت قصه حالت آشناتری می‌گرفت و کم‌خطرتر می‌شد. در واقع شما راه دشوارتر را برگزیده‌اید. ما خیلی به زن قصه نزدیک و با او آمیخته‌ایم. در چنین شرایطی کار بازیگر خیلی دشوار است که بازی‌ای تاویل‌پذیر ارایه دهد که به برداشت‌های مختلف راه بدهد.

قاضیانی: این تاویل‌پذیری اشاره درستی است. برخی دیالوگ‌ها اگر با هر حسی گفته می‌شدند، به این اصل لطمه وارد می‌شد. گاهی احساس می‌کردم با فیکس نگه داشتن نگاه هنگام بیان دیالوگ، باید این حس دوگانه را از زن به مخاطب بدهم. در آن لحظات حتی یک پلک زدن می‌توانست این اصل را مخدوش کند.

 رازهاي خانه قديمي
به همین دلیل معتقدم این یکی از بازی‌های سخت شماست. تا پیش از سکانس پایانی اگر کسی بگوید زن اهل ادبیات است و قصد کشتن مرد را ندارد، قبول می‌کنیم. اگر هم کسی بگوید در سکانس پایانی زن از مرد انتقام می‌گیرد، باز می‌پذیریم. در واقع این بازی نشان می‌دهد که بازیگر کاربلد باید بداند کجاها اگر هیچ کاری نکند و هیچ حسی را منتقل نکند، بهتر است.

قاضیانی: ما در سینمای‌مان نقد بازیگری به معنای جدی‌اش نداریم. خوشحالم که این تلاش و دشواری بازی در این نقش دیده شده است. واقعا نقش راحتی نبود.

خب برویم سراغ موضوع حاشیه‌ای. فیلم به جشنواره راه پیدا نکرد. معمولا در این موارد عوامل اعتراض می‌کنند و بازیگران هم به نوعی نارضایتی‌شان را نشان می‌دهند. اما از جمع تولیدکنندگان این فیلم صدای اعتراضی شنیده نشد. نمی‌خواستید وارد این بازی بشوید؟

حضرتی: الان هم نمی‌خواهم خیلی وارد جزییات این ماجرا بشوم. می‌دانم شرکت در جشنواره قواعدی دارد. ما فرم را پر کردیم و برای جشنواره فرستادیم. دوستانی در دبیرخانه داشتیم که تماس می‌گرفتند و می‌پرسیدند قصد ندارید اینجا بیایید؟ هر روز خیلی از کارگردان‌ها و تهیه‌کنندگان می‌آیند و بحث و لابی می‌کنند و… گفتم من هرگز از این کارها نکرده‌ام و نخواهم کرد. فرم را پر کرده‌ایم و منتظر نتیجه می‌نشینیم. همین‌جا هم بگویم که منظورم از نقل این خاطره این نبود که هر فیلمی به جشنواره راه یافته، سازندگانش لابی کرده‌اند.

خواستم جو غالب آن روزها را بگویم. اما جدا از بحث شرکت یا عدم شرکت فیلم در جشنواره، چیزی که باعث ناراحتی‌ام شد این بود که دیدم جشنواره فیلم فجر هم دارد خودش را براساس معیارهای گیشه تنظیم می‌کند. بزرگان سینمای ما که باید وقتی یکی مثل من دلش می‌لرزد به او قوت قلب بدهند که ادامه بده، خودشان تبدیل شده‌اند به کسانی که من را نصیحت می‌کنند چرا کمدی نمی‌سازی؟ وقتی این موج به فجر برسد یعنی بحران از رگ گردن به ما نزدیک‌تر است. در واقع کسانی که سینما را جدی دنبال می‌کنند، دارند پناهگاه‌های‌شان را یکی‌یکی از دست می‌دهند. به نظرم بخش نگران‌کننده ماجرا اینجاست.

آقای عبداللهی، چند سال بود که برای ساخت فیلم اول می‌گفتند سازندگان‌شان باید سوابقی داشته باشند و نمونه ‌کار بیاورند و… شما پس از سال‌ها فعالیت بالاخره فیلم اول‌تان را ساختید و شاید نام‌آشناترین فیلم‌اولی سال گذشته سینمای ایران بودید. راه نیافتن فیلم به جشنواره برای شما مایه تعجب نشد؟

عبداللهی: وقتی فیلم را به جشنواره دادیم، یعنی مشتاق شرکت در این رویداد و دیده شدن فیلم‌مان بودیم. اما اینکه آیا شایستگی‌اش را داشتیم یا نه، نمی‌دانم. من در این مورد قرار نیست نظر بدهم.

خانم قاضیانی شما را هم به عنوان بازیگری که اهل اعتراض باشد و پیرو راه نیافتن فیلمش به جشنواره یا کاندیدا نشدن و… سروصدایی کند، نمی‌شناسیم. راستش اصلا یادم نمی‌آید چنین کاری کرده باشید.

قاضیانی: نقشم را در یک قناری، یک کلاغ کنار دو نقش دیگری می‌گذارم که برای‌شان سیمرغ بلورین بردم. در میدان آرژانتین جلوی داروخانه در تاکسی بودم که خبر را خواندم. ابتدا دلم سوخت برای این شخصیتی که زحمت زیادی برایش کشیده بودم. ولی صادقانه بگویم وقتی جشنواره آغاز شد و حاشیه‌ها اوج گرفت و آن وضعیت «داغون» را دیدم (روی این واژه داغون تاکید می‌کنم) خوشحال شدم که فیلم در چنین جشنواره‌ای نیست. شما گفتید من اهل اعتراض و حاشیه نیستم. دلگرم‌کننده است که چنین تصویری از من دارید. در این هجده ‌سال پیش آمده که شب جزو کاندیداها بوده‌ام و فردایش اسمم را درآورده‌اند. نشسته‌ام و برنده را تشویق کرده‌ام. سعی کرده‌ام آنقدر عزت نفس داشته باشم که نگذارم چیزی آرامشم را به هم بزند.

بگذارید در پایان درباره بروم سراغ علی حضرتی و کارنامه‌اش. اخیرا فیلمی را به کارگردانی بهروز غریب‌پور به پایان رسانده‌اید. این تصویری که از علی حضرتی در سینمای‌مان به دست داده شده، ممکن است مانع پیشنهادهای متنوع‌تر بشود. به‌شخصه فکر می‌کنم داشتن تهیه‌کنندگانی که تولیدات‌شان دارای شناسنامه باشد خوب است. حالا می‌خواهد شناسنامه کار تجاری باشد یا سینمایی متفاوت‌ و جدی‌تر. اما با این روند فکر می‌کنید ممکن است روزی یک فیلم کمدی به تهیه‌کنندگی علی حضرتی ببینیم؟

حضرتی: یک‌بار آقای عبداللهی به من گفتند دوست نداری کمدی کار کنی؟ گفتم حتما دوست دارم. مگر می‌شود سینما را دوست داشت و دلبسته بیلی وایلدر نبود؟ ایشان هم گفت همین توقع نشان می‌دهد که نمی‌خواهی کمدی کار کنی (می‌خندد) ولی جدا از شوخی رویکردم این نیست که قرار است تهیه‌کننده‌ای بشوم با کارنامه‌ای پر از فیلم‌ها و سریال‌های متنوع. جنبه تجاری ماجرا برایم مهم است اما اولویت اصلی نیست.

چه‌بسا روزی کمدی هم کار کنم اما به شرطی که به کار توسعه این سبک و مسیر بیاید، مسیری که ادامه دادنش یک تیم با مطالعه و همدل می‌خواهد که فکر می‌کنم آن را داریم و یک قاطعیت و اراده آهنین که آن را هم ان‌شاءالله نگه می‌داریم.


منبع: برترینها

خاطرات پژمان بازغی از سریال «آژانس دوستی»

پژمان بازغی درباره‌ی سریال «آژانس دوستی» گفت: از ابتدا قرار بود این مجموعه در چند قسمت محدود ساخته شود اما استقبال مردم به حدی بود که ۶۵ قسمت جدید به کار اضافه شد.

به گزارش روابط عمومی شبکه آی فیلم، بازغی که در این سریال نقش «جواد» را بازی می‌کند، آن را مهم‌ترین نقش زندگی‌اش می‌داند و درباره چگونگی حضورش در این سریال افزود: برای حضور در این کار تست دادم. فراخوانی اعلام شده بود و من فرمی را پر کردم و بعد یک جلسه با آقای قریبیان صحبت کردم و ایشان از من تست گرفتند. پس از مدتی به من گفتند برای بازی در این نقش انتخاب شده‎ام. این سریال با یک گروه کارگردانی ساخته شد و من کار اولیه را با فرامرز قریبیان شروع کردم.

وی اولین تجربه بازیگری‌اش در سریالی در چنین درجه از اقبال مردمی و با حضور بازیگرانی چون زنده‌یاد اسماعیل داورفر، مرحوم حسین پناهی، فردوس کاویانی و دیگران را تجربه‌ای بسیار ارزشمند و خاطره‌ای به یادماندنی و همراه با ترس و استرس توصیف کرد و گفت: حالا که فکر می‌کنم این موضوع کاملا طبیعی بود. برای اولین بار قرار بود بازی کنم و نقش مقابلم هم مثلا فردوس کاویانی عزیز. اما به مرور آنقدر در این کار غرق شدم و با مجموعه همراه شدم که آن ترس از بین رفت و جایش را محبت و احترام گرفت. به مرور در کنار این بزرگان آموختم و آموخته‎های آنان برای ادامه مسیر بازیگری تا همین روزها همراه من هست و خواهد بود.

بازغی درباره روند تولید «آژانس دوستی»، نخستین سریال تلویزیونی که در آن به نقش‌آفرینی پرداخته است، نیز اظهار کرد: نزدیک دو سال و نیم درگیر این کار بودم. آن زمان وضعیت تولید با حالا بسیار متفاوت بود. ساعت‎های کاری و تصویربرداری کمتر بود و تولید روند طولانی‎تری داشت. از ابتدا قرار بود این مجموعه در چند قسمت محدود ساخته شود اما استقبال مردم به حدی بود که ۶۵ قسمت جدید به کار اضافه شد و طبیعتا با این شرایط روند تولید و ساخت این مجموعه هم طولانی‎تر شد. هرچند من آن روزها، گذشت زمان را حس نمی کردم.

این بازیگر در پایان ضمن تاکید بر اینکه لحظه لحظه این مجموعه برای وی خاطره است، ادامه داد: این مجموعه احوالات حال خوش آن روزهای من را ساخت. من آن زمان ۲۳ سال داشتم و تا ۲۵ سالگی در این مجموعه بازی کردم. روز اول تصور می‌کردم که در مقابل افرادی مثل مرحوم اسماعیل داورفر نمی‌توانم بازی کنم و می‌دانستم که شکستم حتمی است، اما تک تک این افراد طوری با من رفتار کردند که خودم را باور کردم. بسیار به من محبت کردند و دلگرمی دادند. گفتند نگران نباش همه چیز به راحتی پیش می‌رود، راحت‎تر از آنچه تصور کنی و واقعا پیش رفت. دلگرمی این اساتید بهترین خاطره من در این کار بود. با بازی‎های خودشان کمک کردند تا بازی من دیده و بهتر شود. چقدر دلم برای آن روزها تنگ شد.

بازغی خاستگاه اصلی‌اش را تلویزیون دانسته و تصریح کرد: با اینکه من فرزند این مجموعه هستم، اما قطعا هر پیشنهادی را قبول نمی‌کنم، با اینکه طیف وسیع مخاطبان این رسانه برای هر بازیگری ایجاد جاذبه می‌کند، برای من تلویزیون شبیه تئاتر است با مخاطبانی که با دلیل تو را برای دیدن انتخاب می‌کنند. قاعدتا من آغوشم همیشه برای پیشنهادات خوب تلویزیونی باز است و علاقه‎مند به بازی در آن هستم و کارنامه کاری من هم نشان می‌دهد به پیشنهاد خوب جواب رد نمی‌دهم.

سریال «آژانس دوستی» که مدتی است روی آنتن شبکه آی فیلم است، از جمله تولیدات موفق و پرمخاطب تلویزیون بود.

هر شب ساعت ۱۹ می‌توانید بیننده این سریال باشید و در ساعت‌های ۰۳:۰۰ و ۱۱:۰۰ روز بعد بازپخش آن را تماشا کنید.

در یک آژانس مسافربری، راننده‌ها و مسافران، ماجراهایی می‌آفرینند. «آژانس دوستی»، نشانگر شادی و غم، خوشی و ناخوشی رانندگان و مسافرانی است که هر کدام، در گیر و دار زندگی، بازیگر نقش اصلی زندگی‌شان هستند.

این مجموعه محصول سال ۱۳۷۸ است و گروهی از کارگردانان شامل احمد رمضان‌زاده، حمیدرضا صلاحمند، مجید جعفری شیرازی، احمد زینال‌زاده، فرامرز قریبیان و کاوه دژاکام تولید آن را بر عهده داشته‌اند.

بازیگرانی چون حسین پناهی، اسماعیل داورفر، فردوس کاویانی، اصغر همت، پژمان بازغی، سحر جعفری جوزانی، علی نصیریان، آهو خردمند، آتش تقی‌پور در این مجموعه نقش‌آفرینی کرده‌اند.


منبع: عصرایران

دانیال حکیمی نقش اول "شبکه" شد

تصویربرداری سریال «شبکه» به کارگردانی احمد معظمی و تهیه کنندگی ابوالفضل صفری آغاز شد. این سریال که به سفارش شبکه پنج سیما تولید میشود چند روز پیش در تهران کلید خورد.

به گزارش روابط عمومی این پروژه، «شبکه» که با نام سارقین روح پیش از این در رسانه ها از آن یاد می شد گفته می شود یکی از متفاوت ترین کارهای احمد معظمی است و فیلمنامه آن توسط هومان فاضل نگاشته شده است.

شبکه برگرفته از یک ایده و طرح پژوهش محور است که به موضوع امنیت نرم و آسیب های اجتماعی می پردازد و مرتضی اصفهانی آن را ارائه و هومان فاضل برای نوشتن فیلمنامه آن بیش از یک ونیم سال وقت گذاشته است. تیم فکری این سریال پس از چند سال تحقیقات پیاپی و پژوهش از میان پرونده های واقعی چندین پرونده را گزینش و در اختیار کارشناسان متعددی در حوزه های مختلف دینی ، روانشناسی ، فرهنگی و گروهی از فعالان اجتماعی قرار داده که در جلساتی جداگانه نظرات آنها روی طرح ها ارزیابی و اعمال شده است.

براین اساس می توان گفت که شبکه داستان تقابل خیر و شر است و دانیال حکیمی بازیگر اصلی این مجموعه به حساب می آید که با نقشی متفاوت در ردای یک کارشناس امنیتی قرار گرفته و جلوی دوربین می رود.

گفتنی است ابوالفضل صفری تهیه کننده ، احمد معظمی کارگردان ، هومان فاضل نویسنده فیلمنامه ، مرتضی اصفهانی مشاور پروژه ، مرتضی متولی مدیرتولید ، فهیمه کمالی مدیر برنامه ریزی ، موسسه فرهنگی هنری اقلیم ارغنون مجری طرح ، کامیاب متولی جانشین تولید ، علیرضا وداد تقوی مدیر تصویر برداری ، سعید آهنگرانی طراح صحنه ، حمیدرضا یارند پور مدیر صدابرداری ، مهدیه اعرابی طراح گریم ، آناهیتا اقبال نژاد طراح لباس ، سیامک مهماندوست تدوین ، مازیار یونسی آهنگساز ، مهدیار سزاوار جلوه های ویژه بصری ، حمید رسولیان جلوه های ویژه میدانی ، محمد بدرلودستیار اول کارگردان ، سحر ضیایی منشی صحنه ، سیامک راشدی اسکویی بازیگردان و سرهنگ فرهاد شمس آبادی مشاور انتظامی ، یوسف عبدالرضایی عکاس ، روزبه زاهدی مدیرامور مالی، دکتر محمدعلی الستی مشاور اجتماعی ، یکتا سپاهی مشاور و روان شناس و دنیا خمامی مشاور رسانه ای از جمله عوامل اصلی تولید سریال شبکه هستند.


منبع: عصرایران

اکران "عصبانی نیستم" قطعی شد

علی سرتیپی که پخش فیلم “عصبانی نیستم” را برعهده دارد، در گفتگو با خبرنگار ایلنا، با اشاره به آخرین وضعیت این فیلم گفت: درخواست ثبت قرارداد فیلم عصبانی نیستم را به شورای صنفی نمایش ارائه کرده‌ایم.وی ادامه داد: فیلم عصبانی نیستم پروانه نمایش گرفته است و مشکلی خاصی برای اکران ندارد. قرارداد نمایش فیلم احتمالا این هفته یا هفته آینده در شورای صنفی نمایش ثبت می‌شود.فیلم سینمایی عصبانی نیستم به کارگردانی رضا درمیشیان سال ۹۲ ساخته شد و در جشنواره فیلم فجر و جشنواره فیلم برلین همان سال به نمایش درآمد و مورد استقبال قرار گرفت. با این حال در روز اختتامیه درحالیکه شانس کسب جایزه برای فیلم وجود داشت، نامه‌ای منتشر شد که در آن سازندگان فیلم تقاضا کرده بودند اثرشان داوری نشود.از همان زمان عصبانی نیستم در انتظار اکران است.«عصبانی نیستم» داستان «نوید» با نقش آفرینی نوید محمدزاده، دانشجوی ستاره‌دار و اخراجی است که برای فراهم آوردن حداقل شرایط زندگی در رویارویی با بی‌اخلاقی‌های جامعه با خود تمرین می‌کند تا «عصبانی» نباشد و در تلاش است تا دختر مورد علاقه‌اش «ستاره» با بازی باران کوثری را از دست ندهد.نوید محمدزاده، باران کوثری و رضا بهبودی بازیگران اصلی فیلم عصبانی نیستم هستند.
منبع: بهارنیوز