نمایش ۱۰ فیلم‌ ایرانی در لهستان

فیلم‌های ایرانی در جشنواره ورشو به روی پرده می‌روند.

در این جشنواره که از ۱۴ تا ۱۹ آذر برگزار خواهد شد، ۱۰ فیلم ایرانی «رخ دیوانه» به کارگردانی ابوالحسن داوودی، «کفشهایم کو» به کارگردانی کیومرث پوراحمد، «طعم شیرین خیال» به کارگردانی کمال تبریزی، «بادیگارد» به کارگردانی ابراهیم حاتمی‌کیا و «زیر نور ماه» به کارگردانی رضا میرکریمی، «تراژدی» به کارگردانی آزیتا موگویی، «خانه‌ای در خیابان چهل و یکم» به کارگردانی حمیدرضا قربانی، «حکایت عاشقی» به کارگردانی احمد رمضان‌زاده، «پدر آن دیگری» به کارگردانی یدالله صمدی و «خداحافظی طولانی» به کارگردانی فرزاد مؤتمن به نمایش درخواهند آمد.

در جشنواره فیلم‌های ایرانی در ورشو تلاش شده تازه‌ترین‌های فعالیت‌های سینمای نوین ایران در قالب این رویداد معرفی شود.

این جشنواره با حمایت سفارت جمهوری اسلامی ایران در ورشو، رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در برلین و بنیاد سینمایى فارابی در سینما لونا شهر ورشو در لهستان برگزار خواهد شد.


منبع: عصرایران

آخرین وضعیت ۲ فیلم توقیف‌شده

به گزارش ایسنا، شورای صنفی نمایش پس از تعطیلی رسمی روز ششم آذرماه؛ سه‌شنبه هفتم آذر تشکیل جلسه داد و رضا درمیشیان و محسن امیریوسفی سازندگان دو فیلم «عصبانی نیستم» و «آشغال‌های دوست‌ داشتنی» هم برای پیگیری ثبت قرارداد فیلم‌هایشان در جلسه‌ی امروز ۷ آذر ماه حضور داشتند و صحبت‌های انجام شده به اینجا رسید که احتمالا هفته آینده باید بررسی‌های قطعی برای اکران این دو فیلم انجام شود. با وجود اینکه علی سرتیپی پخش‌کننده فیلم «عصبانی نیستم» در گفت‌وگویی اعلام کرده بود که قرارداد این فیلم در همین هفته یا هفته آینده ثبت می‌شود، صحبت‌های غیررسمی در حاشیه جلسه اخیر شورای صنفی نمایش براین نکته تاکید دارد که شورا مشکلی با اکران دو فیلم «عصبانی نیستم» و «آشغال‌های دوست‌داشتنی» ندارد و با تکمیل پروسه به ثبت قرارداد اقدام می‌کند، اما آنچه در این روند بحث‌هایی را ایجاد کرده به پروانه‌های نمایشی یا همان حواله‌هایی مربوط می‌شود که در سازمان سینمایی و برای ارائه به سالن‌های سینمایی باید صادر شود.

با این حال با توجه به پیگیری سازندگان این دو فیلم و حضورشان در جلسه شورا و نیز صحبت‌های سرتیپی مبنی بر احتمال ثبت قرارداد در این هفته یا هفته آینده باید تا دوشنبه دیگر (۱۳ آذرماه) منتظر ماند تا تکلیف اکران این دو اثر پس از چند سال و در فاصله‌ای کوتاه تا جشنواره فیلم فجر مشخص شود.این در حالی است که این دو فیلم «عصبانی نیستم» و «آشغالهای دوست داشتنی» شهریور ماه سال ۹۶ جدیدترین پروانه نمایش‌هایشان صادر شد.

همچنین غلامرضا فرجی ـ سخنگوی شورا ـ  درباره مصوبات جلسه هفتم آذرماه به ایسنا گفت: فیلم سینمایی «وقتی برگشتیم» ساخته وحید موساییان از چهارشنبه ۸ آذر به جای فیلم سینمایی «ملی و راه‌های نرفته‌اش» به کارگردانی تهمینه میلانی در سرگروه سینمایی «کوروش» اکران می‌شود.به گفته وی؛ فیلم سینمایی «آذر» به کارگردانی محمد حمزه‌ای و تهیه‌کنندگی نیکی کریمی هم از چهارشنبه ۸ آذر ماه در گروه آزاد به نمایش در می‎‌آید.سخنگوی شورای صنفی نمایش خاطرنشان کرد: با عنایت به بعضی از اظهار نظرها در خصوص تصمیمات شورای صنفی نمایش یادآوری می‌شود که تصمیمات شورا به اتفاق آرا است.
منبع: بهارنیوز

یکباره تخریب کردن، فرهنگ ما شده

مرجان یگانه پرست- روزنامه بهار: فرهاد ورهرام به تازگی فیلم مستند «خاطرات نگاتیو» را در یازدهمین جشنواره فیلم «سینماحقیقت» دارد. «خاطرات نگاتیو» به تعطیلی لابراتوارهای فیلم و تبدیل سیستم آنالوگ به دیجیتال می‌پردازد و قرار است این فیلم در نشست پژوهشی چشم اندازهای جدید سینما از آنالوگ تا دیجیتال همراه با حضور پژوهش‎گران و سینماگران فعال در عرصه لابراتوار در موزه سینما نمایش داده شود. درباره این فیلم، تعطیلی استودیوهای قدیمی تهران و پدید آمدن فرهنگ یکباره تخریب کردن با این هنرمند گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.
***
«خاطرات نگاتیو» همان طور که از اسمش برمی آید به تاریخ سینمای ایران اشاره دارد. ویژگی اصلی این فیلم چیست؟
دغدغه ساخت این فیلم مستند در طی تعطیل شدن و از رده خارج شدن دو لابراتوار قدیم تهران برایم جدی شد. دو سال پیش بود که دو لابراتوار مهم و قدیمی تهران که با آنها در ارتباط بودم، رو به تعطیلی رفتند. بر این اساس تصمیم گرفتم قبل از اینکه تاریخچه و خاطرات افرادی که سال‌ها در این زمینه و در پس زمینه فیلم‌های مهم سینمایی فعالیت کرده بودند، کاملا از دست برود؛ این فیلم را بسازم. برای ساخت این فیلم با مرکز سینمای مستند تجربی وارد مذاکره شدم و این مرکز حمایت کردند تا این فیلم ساخته شود. فیلم «خاطرات نگاتیو» ترکیبی است از مصاحبه با افرادی که در استودیو فیلمساز فعال بودند همچنین دوستانی که در استودیو بدیع کار می‌کردند. ضمن اینکه نظر کارشناسان سینمایی و فیلم‌های آرشیوی هم در این فیلم دیده می‌شود. این فیلم نشان می‌دهد که چطور به صورت ناگهانی و بدون فکر و حمایت مدیران سینمایی، دو لابراتوار مهم به طور کلی نابود می‌شوند و از دور خارج می‌شوند. خاطرات سال‌های لابراتوارداری در ایران به یکباره از بین می‌رود.
برای بسیاری از علاقه مندان سینما و سینماگران، نگاتیو و بخش‌های مربوط به آن همراه با نوستالژی است. آیا مخاطب این فیلم علاقه مندان سینما هستند؟
در ایران است که فیلم‌های نگاتیوی نوستالژی شده اند در خارج از ایران، لابراتوار و ساخت فیلم‌های آنالوگ هنوز به مانند گذشته اعتبار دارد و بسیاری از فیلم‌های هنوز به این شیوه تولید و فیلمبرداری می‌شود. این پدیده در ایران و مثل دیگر مواردی که در عمده بخش‌های اجتماعی و فرهنگی مان رخ می‌دهد و یک شبه غیب می‌شوند، اتفاق افتاده است و این روند سینمایی در حال حاضر برای ما نوستالژی شده است. در دیگر کشورها این سبک فیلمسازی هنوز و به یکباره از بین نرفته است و حتی امولسیون‌های جدید نگاتیو تولید و وارد بازار شده است اما این سبک در اینجا به یکباره از بین رفته و موجب بیکاری اجباری لابراتواردارها شده است. در طی این اتفاق کارمندانی با سی تا چهل سال تجربه در امور مختلفی چون شیمی، فیزیک، چاپ و بخش‌های متعدد نگاتیوی از کار بیکار شده اند و لابراتوارها هم مجبور به فروش وسائل شان شده اند. این در حالی است که تخصص و دانش این افراد به نسل جدید هم منتقل نمی‌شود و اثری در سینمای ما ندارد.
به یکباره خراب کردن و کنار گذاشتن داشته هایمان بخشی از فرهنگ ما شده است که بخش زیادی از آن به واسطه ورود تکنولوژی بوده و موجب تغییر مشاغل شده است. مثل اتفاقی که با طراحی اپلیکشین اسنپ رخ داد و آژانس‌های تاکسی را از دور خارج کرد. در باره طراحی ساختمان‌ها و بسیاری از موارد زندگی مان به همین شکل رفتار کرده‌ایم.
دقیقا. این فیلم مستند هم داستان همین فرهنگ اشتباه را روایت می‌کند که باعث حذف بخش مهمی از مشاغل و اسناد تاریخ سینما می‌شود. تکنولوژی تغییرات به همراه دارد اما در دیگر کشورها در طی زمان این تغییرات ایجاد می‌شود و نه به یکباره. مدیرانی که در ایران کار می‌کنند، تازه به دوران رسیده هستند و این باعث می‌شود که ارزش داشته‌های فرهنگی و اجتماعی مان از بین برود. آنهایی که تا متوجه جدید بودن و مهم بودن یک تکنولوژی و سبک می‌شوند، آن را می‌قاپند اما فرهنگ آن را نمی‌قاپند. این نوع نگاه است که فرهنگ ما را تخریب می‌کند. ایران به یک انبار تکنولوژی‌ها و سبک‌های جدید تبدیل شده است بدون اینکه به ورسیون‌ها و ویژگی‌های انواع قبلی توجهی شود. بدون اینکه به پرورش در دانشگاه‌ها و انتقال دانش اهمیت داده شود. این اتفاقات در جای جای مشاغل و سینما هم اتفاق افتاده است. هستند کسانی که مونتاژ و تدوین فیلم انجام می‌دهند و با داشتن یک لپ‌تاپ تدوینگر دیجیتالی شده اند بدون اینکه تخصص و دانشی کلاسیک داشته باشند. فراموش نکنیم که با ورود به عرصه تکنولوژی دیجیتالی حتی با گذشته سال‌ها یک استودیوی حرفه‌ای و تخصصی دیجیتالی هم نداریم. استودیویی که بتواند خدمات حرفه‌ای بدهد. متاسفانه وقتی از سینمای آنالوگ به سینمای دیجیتالی آمدیم، به صورت حرفه‌ای دیجیتال هم نشدیم. در صورتی که سینمای آنالوگ نزدیک به ۶۰ سال سابقه در ایران داشت و مجموعه دانشی وجود داشت که می‌توانست به نسل جدید منتقل شود. این افراد در دیگر کشورها به خود گذاشته نمی‌شدند. این تجربیات ارزشمند هستند و می‌توانستند در شکل گیری سینما و استودیوی دیجیتالی موثر باشند. این بی توجهی از بی سیاستی ورزات ارشاد از ابتدا بوده است که باعث شد این نوع مشاغل و لابراتوارها از رده خارج شوند. ناگفته نماند که رفتن به دنیای دیجیتال منطقی است اما نباید می‌گذاشتند آن استودیوها با آن سابقه و افراد متخصص تعطیل شوند.
در سال‌های اخیر شاهد بوده‌ایم که فیلمخانه ملی دست به مرمت فیلم‌های مهم تاریخ سینما زده است و این فعالیت‌ها نشان می‌دهد که هنوز و شاید تا سال‌های نیاز به لابراتوارها و تهیه نسخه‌های خوب نگاتیو از فیلم وجود خواهد داشت. چرا از این لابراتوارها در این راستا حمایت نشده است؟
بله فیلم‌خانه ملی با مدیریت خوب آقای خوشنویس و خانم طاهری، هویت و اعتباری نو پیدا کرده است. فیلم‌های قدیمی اسکن و مرمت شده اند. اگر این دو نفر در فیلم‌خانه ملی نبودند و درایت به خرج نمی‌دادند، همان بلایی که سر این لابراتوارها آمد، سر فیلم‌خانه ملی هم می‌آمد. درایت این دو فرد ربطی به وزارت ارشاد هم نداشته است. در فیلم مستند «خاطرات نگاتیو» اهمیت لابراتوارها و کاربرد آنها را مطرح می‌کند. این استودیوها در نهایت می‌توانستند کارگاه‌های آموزشی برای مراکز و دانشکده‌های سینمایی باشند. سینماپژوهان در خارج از کشور با این مقوله آشنا می‌شوند و مثل اینجا نیست که با یک دوربین دیجیتالی وارد عرصه فیلمسازی می‌شوند. شما چرا موزه می‌روید؟ چون موزه‌ها کلاس درس هستند و آگاهی شما را افزایش می‌دهند. ریشه‌های هنرها در موزه‌ها پیدا می‌شود و این شکل می‌توانست در این استودیوها ادامه پیدا کند. این فرهنگ تخریب کردن در کشور ما بنا شده است و تعطیلی این لابراتوارها با این نگرش که خانه‌های قاجاری و تاریخی تخریب می‌شوند، تفاوتی ندارد.
قرار است که فیلم شما در موزه سینما در نشست‌های پژوهشی بررسی شود. این اتفاق از سوی موزه سینما خوب است. این موزه چطور می‌تواند در بحث‌های تخصصی فعال تر و اثرگذارتر باشد؟
وظیفه موزه سینما تنها نگهداری اشیا نیست و اگر فقط نگهدارنده آنها باشد با انباری تفاوتی ندارد. پس لازم است در کنار آن اسناد، فیلم‌ها و فعالیت‌های تخصصی هم صورت بگیرد. موزه باید در راستای آموزش و اشاعه هنر هم فعالیت کند.
 فیلم شما در ثبت خاطرات شفاهی و تاریخی سینما موثر خواهد بود، نکته‌ای که اغلب در کشور ما و در آرشیو کردن اسناد ضعف وجود دارد؟
بله در این فیلم، روایات این افراد که در استودیوهای قدیمی تهران فعال بودند، ثبت شده است و امیدواریم این اسناد به کار سینماپژوهان بیاید.
چرا هنوز فیلم مستند، مخاطب خود را پیدا نمی‌کند؟ به نظر می‌آید اگر شرایطی در تلویزیون باشد که فیلم‌های مستند متعدد نمایش داده شوند، این فیلم‌ها مخاطبان بیشتری داشته باشند؟
به هر حال فیلم مستند در این مدیوم بیشتر دیده می‌شود ولی مدتی است که نمایش این فیلم در سینماها هم رونق گرفته است اما به شخصه شاهد بوده ام که برخی شبکه‌های ماهواره‌ای و اخیرا شبکه مستند در جذب مخاطبان به این نوع فیلم اثرگذار بوده اند و باید از آنها ممنون باشیم.
منبع: بهارنیوز

تبلیغ ۵ شهر ایران در ایرلاین ترکیه

تمام آژانس‌های هواپیمایی در سراسر جهان که با ترکیش‌ایر در ارتباط هستند نیز جاذبه‌های این پنج شهر را تبلیغ خواهند کرد.

رییس سازمان میراث‌فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری از پیوستن تبریز، یزد، اهواز، همدان و کرمان به شبکه تبلیغاتی شرکت هواپیمایی ترکیه خبر داد.

به گزارش عصرایران به نقل از ایسنا، علی اصغر مونسان که پیش‌تر و در زمان ریاستش در سازمان منطقه آزاد کیش، این طرح را اجرا کرده بود، درباره توافق جدیدی که با “ترکیش ایرلاینز” داشته است، توضیح داد: از این پس در تمام پروازهای هواپیمایی ترکیه، در مانیتور داخل هواپیما این پنج شهر کشورمان تبلیغ می‌شود. همچنین مجلاتی که در داخل هواپیما توزیع می‌شوند این پنج شهر را تبلیغ می‌کنند.

به گفته او، تمام آژانس‌های هواپیمایی در سراسر جهان که با ترکیش‌ایر در ارتباط هستند نیز جاذبه‌های این پنج شهر را تبلیغ خواهند کرد.

مونسان بیان کرد: این امکان در راستای توسعه گردشگری کشورمان و معرفی ظرفیت‌های بی‌نظیر تاریخی، طبیعی، فرهنگی و صنایع‌دستی ایران برای جذب گردشگران خارجی با پیگیری‌های معاونت گردشگری این سازمان و تفاهم‌نامه‌ای که بین دو طرف بسته شده ایجاد شده است.

به گزارش ایسنا، طبق مطالعاتی که دفتر تبلیغات بازاریابی معاونت گردشگری انجام داده، در بازارهای اروپا برای جذب هر گردشگر خارجی حدود دو دلار هزینه تبلیغات می‌شود و کشورهایی مثل ترکیه و مالزی شش تا ۹ دلار و برخی کشورها نیز که ناشناخته‌تر هستند ۱۴ تا ۴۰ دلار خرج می‌کنند، درحالی که سهم ایران حدود ۲۰ سنت (تقریبا ۷۰۰ تومان) برای جذب هر گردشگر است. سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری سال ها است که اعتبار کلان تبلیغات گردشگری را رسما اعلام نکرده است.


منبع: عصرایران

پایان «مصادره» مهران احمدی

مهران احمدی که «مصادره» اولین تجربه کارگردانیِ سینمایی اوست، در چند سکانس پایانی فیلم جلوی دوربین رفت.

مهران احمدی به عنوان آخرین بازیگر این فیلم سینمایی جلوی دوربین رفت و با ضبط آخرین سکانس‌ها، فیلمبرداری «مصادره» امروز سه‌شنبه ۷ آذرماه به طور کامل به پایان رسید.

به گزارش روابط عمومی این پروژه، با توجه به تدوین همزمان و کار بر روی جلوه‌های ویژه بصری که به صورت همزمان با فیلمبرداری انجام شده، نسخه‌ای از «مصادره» قطعا در زمان مقرر به دبیرخانه جشنواره ملی فیلم فجر ارائه می‌شود تا جزو چند فیلم کمدیِ محدودِ متقاضی رقابت با تعداد زیاد فیلم‌های اجتماعی، در این دوره از جشنواره باشد.

بر این اساس، رضا عطاران، هومن سیدی، بابک حمیدیان، میرطاهر مظلومی، هادی کاظمی، مزدک میرعابدینی، سیامک صفری و مهران احمدی به همراه بازیگر کودک امیر صدرا حقانی در این فیلم ایفای نقش کرده‌اند.


منبع: عصرایران

فیلم مالاریا در استانبول غوغا کرد

به گزارش ایرنا، مالاریا از فیلم‌های ایرانی حاضر در بخش رقابتی جشنواره بین‌المللی فیلم بوسفور بود.احسان خاطر نیز به عنوان بهترین بازیگر مرد برای بازی در فیلم ‘پشت ابرها’ ساخته مجید مجیدی در مراسم اختتامیه این جشنواره انتخاب و معرفی شد.این بازیگر جایزه خود را به مادرش و نلیما اعظم بازیگر و مجید مجیدی کارگردان فیلم اهدا کرد و از او به عنوان استادی شگفت انگیز و یک اسطوره تمام عیار یاد کرد.این فیلم جایزه بهترین تدوین را نیز برای تدوین حسن حسن دوست دریافت کرد.’روتوش’ ساخته کاوه مظاهری نیز جایزه بهترین فیلم کوتاه بین‌المللی این جشنواره را دریافت کرد.بیش از ۳۴۰۰ فیلم از ۱۰۲ کشور در این جشنواره شرکت داشتند.پنجمین دوره جشنواره فیلم بوسفور از ۱۷ تا ۲۶ نوامبر در استانبول ترکیه برگزار ‌شد.
منبع: بهارنیوز

چرا رسانه‌ها مسوولان را به پاسخگویی وادار نمی‌کنند؟

سید وحید عقیلی در گفت‌وگو با ایسنا به یکی از مسائل با اهمیت حوزه رسانه‌ اشاره و بیان کرد:  یکی از جدی‌ترین، مهمترین و با اولویت‌ترین مسائلی که در حوزه رسانه‌های جمهوری اسلامی مطرح شده، این است که چرا در دوره کنونی روزنامه‌نگاران، خبرنگاران و رسانه‌ها نمی‌توانند آن‌طور که شایسته است، مشکلات جامعه را کشف و تحلیل کنند و تا جایی که ممکن است راه‌حل ارائه دهند. به نظرم این مساله برای بررسی، تحلیل و آسیب شناسی توسط دانشگاهیان و روزنامه‌نگاران حرفه‌ای الویت دارد.او با اشاره به دلیل اینکه چرا رسانه‌ها نمی‌توانند برای مشکلات راه‌حلی ارائه دهند، اظهار کرد: در حال حاضر روزنامه‌نگاران، خبرنگاران و رسانه‌ها استقلال ندارند؛ متاسفانه اگر شما در جامعه رسانه‌ای نگاه کنید، اغلب روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها به نوعی به یک سازمان و نهاد وابسته هستند. همچنین اگر به نوع مالکیت برخی خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها دقیق نگاه کنیم، متوجه می‌شویم در این شرایط روزنامه‌نگاران و خبرنگارانی با استقلال کامل و دارای اخلاق حرفه‌ای که در خدمت کشف حقیقت به طور عینی و واقع بینانه باشند، تربیت نخواهند کرد. 

رییس دانشکده ارتباطات و مطالعات رسانه دانشگاه آزاد به تعریف روزنامه‌نگار حرفه‌ای اشاره کرد و گفت: به نظرم مساله کلیدی این است که بدانیم روزنامه‌نگار مستقل و حرفه‌ای در کشور ما چگونه تعریف می‌شود. آیا ما تعریف نسبی و جامعی از اینکه روزنامه‌نگار کیست، داریم؟ آیا ما روزنامه‌نگار حرفه‌ای داریم یا خیر؟ وقتی این تعریف وجود ندارد، نمی‌توانیم از روزنامه‌نگاران انتظار داشته باشیم که به بیان و کشف حقیقت و ارائه راهنمایی جهت حل مشکلات جامعه در حوزه‌های زیست محیطی، حقوقی، قضایی، اقتصادی، مالی، آموزشی، فرهنگی و … بپردازند.
عقیلی درباره‌ی مساله آموزش روزنامه‌نگاران و خبرنگاران اظهار کرد: متاسفانه تعداد زیادی از روزنامه‌نگاران و خبرنگارانی که در رسانه‌ها فعالیت می‌کنند به دلیل فقدان بعضی آموزش‌های لازم به شکل آگاهانه و ناآگاهانه تضاد جامعه را تشدید می‌کنند.

رییس دانشکده ارتباطات و مطالعات رسانه دانشگاه آزاد با اشاره به وظایف روزنامه‌نگاران ادامه داد:  روزنامه‌نگار نسبت به تضادهای موجود در جامعه نباید بی‌تفاوت باشد و تضادهای موجود در جامعه را تشدید نکند. همچنین در راستای حل تضادهای جامعه تلاش کند. متاسفانه در میان روزنامه‌نگاران و خبرنگاران ما، چنین افرادی کم هستند.
او به پاسخگو نبودن برخی مسوولان در کشور اشاره و بیان کرد: به دلیل این مشکلاتی که در حوزه روزنامه‌نگاری و خبرنگاری وجود دارد حضور چنین مسوولانی در کشور طبیعی است. اگر روزنامه‌نگاران و خبرنگاران جامعه مطبوعاتی به عنوان افرادی که درباره مشکلات جامعه بحث و مطالب منتشر می‌کنند، کارکرد حرفه‌ای و مستقل داشتند، احتمال وجود مسوولانی که پاسخگو نیستند را کمتر می‌کردند.وحید عقیلی اضافه کرد: اگر برخی مسوولان و مدیران پاسخگوی مردم نیستند و رسانه‌ها و مردم درخواست‌های به حق خود در حوزه‌های مختلف را نمی‌توانند طلب کنند به دلیل این است که روزنامه‌نگاران وظیفه خود را به درستی انجام نداده‌اند.
منبع: بهارنیوز

خودروی جیمز باند به تولید انبوه رسید

استون مارتین این هفته نسل جدیدی از پرفروش‌ترین مدل خود، ونتج (Vantage) را رونمایی کرد. مدل جدید بسیار به مدل DB10 این کارخانه شبیه است که از آن تنها ده دستگاه برای جیمز باند در فیلم اسپکتر ساخته شد.
به گزارش بی‌بی‌سی، کارخانه بریتانیایی که بعد از هفت سال دوباره به سوددهی رسیده، می‌خواهد با نسل جدید ونتج مشتریان بیشتری جلب و موقعیتش را در بازار تثبیت کند. برای رسیدن به این هدف استون مارتین محافظه‌کاری را کنار گذاشته و ونتج را با شخصیتی جدید طراحی و آن را با فن‌آوری آلمانی مجهز کرده است.
 
در مدل جدید از جلوپنجره همیشگی استون‌ مارتین خبری نیست و به جای آن، فرمی مشابه روی سپر جلو دیده می‌شود. ماشین با خطوط ساده طراحی شده و طراحان استون مارتین می‌گویند آن را با الهام از حیوانات شکارچی طراحی کرده‌اند.موتور هشت سیلندر چهار لیتری توربوی ونتج با همکاری مرسدس بنز ساخته می‌شود. ۵۱۰ اسب بخاری که این موتور دست‌ساز تولید می‌کند، کافی است تا سرعت ماشین را ظرف ۳.۶ ثانیه از صفر به صد کیلومتر در ساعت برساند. حداکثر سرعت ونتج ۳۱۴ کیلومتر در ساعت اعلام شده است.همکاری با مرسدس بنز به موتور محدود نیست. بخش‌های الکترونیکی ونتج هم از کارخانه آلمانی گرفته شده است.
 
میانگین سنی خریداران مدل کنونی ونتج پنجاه سال است. اما استون مارتین می‌خواهد بهار آینده که مدل جدید به بازار عرضه می‌شود، این میانگین را به چهل سال کاهش دهد و امیدوار است بتواند با این ماشین جای پایش را در بازار چین محکم کند.رسیدن به این هدف ساده نخواهد بود. قیمت ۱۵۰ هزار دلاری ماشین آن را در محدوده خودروهایی نظیر پورشه‌ ۹۱۱ GTS و مرسدس-ای‌ام‌جی GT R قرار می‌دهد که پشتوانه‌ای به مراتب قوی‌تر از کارخانه بریتانیایی دارند
منبع: بهارنیوز

ازدواج شاهزاده هری با مگان مارکل

آنطور که بی بی سی خبر داده، کاخ سلطنتی بریتانیا اعلام کرد: شاهزاده هری بزودی با مگان مارکل ستاره ۳۶ ساله سریال «سوئتس» که مدل و هنرپیشه سینماست ازدواج می کند.بر اساس گزارشها از کاخ سلطنتی بریتانیا ازدواج این دو در بهار سال آینده برگزار خواهد شد.
منبع: بهارنیوز

گپی با «آندره وایدا»، فیلم ساز بزرگ لهستانی

ماهنامه تجربه – رناتا مور اوسکا، ترجمه سونا بشیری: جهان اروپایی ما پیر می شود اما بیگانگی سالم و جوان زبانمان را می آموزند، عاشق گذشته و فرهنگمان می شوند و به خاطر آن ها کارمان ارزشمند می شود.۱

برای هر کسی که تاریخ سینمای اروپا جذاب است، نام آندره وایدا (Andrzej Wajda) مترادف سرسختی، توانایی و جوابیه ای به رفقای لهستانی اش و باقی اروپایی ها در بحران های تاریخی است.

او در سال ۱۹۹۹ با ساخت فیلم پَن تادئوس (Pan Tadeusz)، که اقتباسی بزرگ از حماسه ای رمانتیک است، عضو شدن لهستان در ناتو و بحث درباره ورودش به اتحادیه اروپا را زیر سوال برد.

چرا دنیای خودمان را نداشته باشیم؟ 

با اینکه بیشتر فیلم های قدیمی تر وایدا توسط اقلیت محدودی از مخاطبین و کارگردانان هنری لهستانی و اروپایی مورد تحسین و تمجید قرار می گرفتند این فیلم از لحاظ تجاری به شدت موفق بود؛ البته تنها در بازار داخلی. با شش میلیون بلیتی که در لهستان فروخته شد۲،

رکوردی بی سابقه در تسخیر گیشه سینما توسط تهیه کنندگان داخلی و موردی استثنایی در تاریخ سینمای اواخر قرن بیستم لهستان و اروپا بود.

پن تادئوس مانند فیلم های قبلی وایدا کاری نکرد تا صدای لهستان به گوش جهانیان برسد. با این که سه گانه نوواقع گرایانه (Neo Realist) وایدا شامل فیلم های یک نسل (A Genaration) (1954)، کانال (Canal) (1957) و خاکسترها و الماس ها (Ashes and Diamonds) (1958) منبع الهامی برای کارگردانانی چون اسکورسیزی بود و دیگر فیلم های وایدا چون مرد مرمرین (Man of Marble) (1976) و مرد آهنین (Man of Iron) (1981) بود پن تادئوس به نیازها و مشکلات دیگری پاسخ داد.

فیلم های وایدا همیشه مورد تحسین و تمجید قرار می گرفتند اما این فیلم به مسائل دوران گذار لهستان اشاره داشت و دقیقا جایی شنیده شد که باید: در خانه ها.

در لهستان که برخی منتقدین این فیلم را به دلیل نداشتن شاخص های زیبایی شناختی و نوآوری های مرسوم و هم چنین رسیدن به موفقیت تجاری مورد انتقاد قرار دادند. با این وجود وایدا توانست در تعادل باقی بماند؛ او در دام التهاب تاریک ملی گرایی نیفتاد و توانست تکیه گاهی تاریخی، ادبی و فرهنگی برای رفقای لهستانیش باشد.

عواملی مانند تردیدهای دوران گذار س از کمونیسم، اضطراب های ورود لهستان به اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد و هم چنین پایان یافتن شاخص های قدیمی هویت ملی لهستان (که برای قرن ها ظهور نیروی سرکوب خارجی و فروپاشی فراملیتی را آسان کرده بود)، احساس وابستگی ملی به لهستانی های پساگذار در آستانه قرن ۲۱ را متزلزل کرد.

چرا دنیای خودمان را نداشته باشیم؟

مرد مرمرین (Man of Marble) (1976)

وایدا در این فیلم و دیگر کارهایش بدون این که جدایی طلبی ملی باشد تمام تلاشش را می کند تا فضایی را برای مخاطبینش ترسیم کند که بتوان آن را خانه نامید. او در آخرین مراحل تلاشش، بیش از هر زمان دیگری طرفداری پرورش تفکر خاصی چه فردی و چه گروهی شد که معمولا «هویت ملی» نامیده می شود.

در این راستا، او تاکید دارد نوع مثبت «دیگر» سینماهای ملی را به وجود آورد و در آن به جای از بین بردن تفاوت های ملی، آن ها را ترویج داد که خود منبع قدرت خلاقیت مثبت هستند.

او هم چنین به صراحت علیه تولیدات بین المللی و هم زمان علیه سینماهای محبوب جهانی، چه هالیوود و چه هر سینمای دیگری صحبت می کند، چرا که این توانایی را دارد که با زبانی مشترک با مخاطبین ارتباط برقرار کند.

شیفتگی وایدا به بیانیه ریشارد کاپوشینسکی (Ryszard Kapuscinski) روزنامه نگار و جهان گرد مشهور لهستانی که در ابتدای این مقاله آمده، نشان می دهد که او به جوان سازی الگوهای کهن باور دارد.

به عقیده او باید لباسی نو پوشید و زبانی تازه آفرید تا گوش معاصرین بتواند آن را بشنود. او پس از اتمام فیلم انتقام (Revenge) (2002) که اقتباسی از ادبیات کلاسیک لهستان است به سومین نوع فیلمسازی روی آورد: تئاتر تلویزیونی و مدرسه کارگردانی فیلم با همکاری وویچیچ مارچیسکی (Wojciech Marcszewski) در سال ۲۰۰۰ و بین دو فیلم پن تادئوس و انتقام، برنده جایزه اسکار برای فیلم موفقیت زندگی (Life Achivement) شد و در دوره ای محدود اهداف سیاسیش را با سناتور شدن دنبال کرد.

مسیر سینمایی وایدا نمونه ای مهم در توانایی تنظیم فیلم هایش با سلیقه مورد پذیرش و مورد انتظار مخاطبانش است. دشوار است که او را تنها نویسنده فیلم هایش دانست. او در حقیقت قادر است هم زمان به تنظیم و رهبری قوی ترین روندها در یک لحظه بپردازد. او هم چنین مصاحبه شونده ای بلندنظر و پرمحبت است که سعی در تبادل اطلاعات دارد.

بیشتر از یک دهه پیش، کشور لهستان پنجاه سال مشی سوسیالیستیش را پشت سر گذاشت و وارد اصلاحات سیاسی و اقتصادی شد. این امر تار و پود فرهنگی و اجتماعی جامعه لهستانی را دگرگون کرد. این تغییرات برای صنعت فیلم سازی در لهستان چه تبعاتی داشت؟

به نظرم چشمگیرترین تغییر در صنعت فیلم سازی این است که با گذر از اقتصاد کمونیستی و ورود به کاپیتالیسم، منابع تهیه کنندگی نیز تغییر کردند.

بازار کار ما بسیار کوچک است و مانند بسیاری از کشورهای اروپایی فیلم هایی ساخته می شوند که در آنها به زبان مردم همان کشور صحبت می شود. فیلم های ما به زبان ۴۰ میلیون لهستانی داخل کشور و چندین میلیون در خارج از مرزها ساخته می شود.

چرا دنیای خودمان را نداشته باشیم؟ 

مرد آهنین (Man of Iron) (1981)

در اولین سال های پس از ۱۹۸۹ هزینه قسمتی از فیلم ها از بودجه دولتی تامین می شد و بخشی از آن از تلویزیون عمومی. غیر از تعداد محدودی که از این قاعده مستثنی بودند بقیه به این روش ساخته می شدند. مشکلی که اکنون وجود دارد این است که هیچ قانون گذاری رسمی ای در رابطه با منبع سرمایه گذاری روی صنعت فیلم لهستان نشده است.

هیچ قانونی به فیلم سازی اهمیت نمی دهد و هیچ قانونی در تلویزیون نیست که برای فیلم سازی سودآور باشد. این دو منبع هیچ حمایتی از صنعت فیلم سازی نمی کنند و بیشتر به سینمای ملی تمایل دارند.

در اروپا هیچ قانون فیلم سازی تلویزیونی وجود ندارد که به تولید فیلم سازی کمک کند، چرا که بخش خصوصی علاقه ای به حمایت از فیلم لهستانی ندارد. هیچ قانون فیلم سازی ای وجود ندارد، چرا که سرمایه گذاران علاقه ای به سرمایه گذاری روی صنعت فیلم ندارند.

به عنوان مثال دوست ندارند تا درصدی از فروش بلیت را به فیلم سازان بدهند. البته این تنها مشکل ساختار سرمایه گذاری در سینمای لهستان پساسوسیالیست نیست بلکه بیشتر خود مخاطبین هستند که تاثیرگذار هستند.

در اولین سال های پس از گذار فراگیر و عمومی، سینماهای ما فیلم های مفرح آمریکایی را پخش می کردند که قبل از آن موجود نبودند و گاهی به طور تصادفی می شود آنها را دید.

ناگهان پرده های سینما با فیلم های آمریکایی پوشیده شدند. می توان گفت تقریبا ۹۵ درصد آن ها تنها فیلم های آمریکایی پخش می کردند. در نتیجه مخاطبین از فیلم هایی که همیشه می ساختیم رو برگرداندند.

 همچنین مشکلاتی که در فیلم ها به تصویر می کشیدیم براساس واقعیات جامعه کمونیستی بود؛ مانند فیلم های مرد آهنین، لرزه ها (Shivers) (1981) از وویچیچ مارچیسکی، بازجویی (Interrogation) (1981) از ریشارد بوگایسکی (Ryszars ، Bugajski)، زنی تنها (A Woman Alone) (1981) از آگنیِشکا هولاند (Agnieszka  Holland) و ابرمرد (Top Dog) (1978)از فِلیکس فالک (Fliks Falk).

ناگهان این مشکلات از بین رفتند. مخاطبین جوان برای دیدن فیلم های آمریکایی به سینما می آمدند. قبل تر مخاطبین لهستانی برای دیدن فیلم هایی به سینما می آمدند که از مشکلاتی می گفت که برای ما و جامعه مان مهم بود.

با توجه به این نگرانی و این که جامعه به بررسی واقعیت موجود تمایل نشان داد کم کم این همبستگی و اتحاد به وجود آمد. این همبستگی حقوق کارگران را خواستار بود. روشنفکران می توانستند به ما بپیوندند و سینما می توانست نقش مهمی را در این میان بازی کند.

در نهایت این آن چیزی بود که دوست دارم در زمان مرگم مورد تقدیر واقع شود. هرچند آن نوع از فیلم سازی قدیمی لهستانی عملا از بین رفته است.

 چرا دنیای خودمان را نداشته باشیم؟

هفته مقدس (Holy Week) (1995)

فیلم هایی با روح سینمای گذشته هم چنان ساخته می شوند. برای مثال من فیلم هفته مقدس (Holy Week) (1995) را کارگردانی کرده ام که براساس رمان حلقه ای با عقاب تاج دار از یرژی آندریوسکی (Jerz Andrzejewski) است.

اما این فیلم از آن دسته فیلم هایی شد که هیچ مخاطبی را به خود جذب نکرد. قبل از آن این نوع فیلم ها سانسور می شدند. کسی نمی توانست چنین فیلم هایی بسازد.

چگونه فیلم سازی هوشمند می تواند پیام های سیاسی را قاچاقی وارد فیلم کند، بدون این که از تیغه سانسور بگذرند و یکی از دلایل موفقیت فیلم باشند، این سانسورهای مرسوم چگونه در لهستان تغییر کرد و به پایان رسید؟

چگونه این سانسورهای سیاسی لغو شد زمانی که مخاطبین بزرگسالان سیاسی سینماها را رها کردند و جایشان خالی ماند. این مخاطبین سیاسی به جلوی تلویزیون هایشان مهاجرت کردند. سینما مخاطبین جوان جدیدی به دست آورد که می خواستند فیلم ها تنها برای آن ها ساخته شود.

اولین موفقیت سینمای لهستان فیلم های سرگرم کننده بود که بسیار نمایشی بودند و به تقلید از فیلم های آمریکایی ساخته می شدند که قهرمان هایشان کپی نوع آمریکاییشان بودند. از تیراندازی ها تمام ترکیب بندی های سینمای محبوب آمریکایی.

این چیزها وارد سینمای لهستان شد. آن ها تنها فیلم های موفق لهستانی آن زمان بودند. بعدتر حتی فیلم های تاریخی که براساس ادبیات لهستانی بود نیز شروع به تقلید از آن فیلم ها کردند.

۷ میلیون نفر به سینماها می آمدند تا فیلم با آتش و شمشیر (With Fire and Sword) (1999) را ببینند. این فیلم براساس رمانی از هنریک سینکیه ویچ (Henryk Sienkiewicz) نوشته شده در سال ۱۸۸۵ ساخته شده است. هیچ کس باور نمی کرد که لهستان بتواند آن تعداد مخاطب سینما داشته باشد.

چرا دنیای خودمان را نداشته باشیم؟ 

با آتش و شمشیر (With Fire and Sword) (1999)

در واقعیت چنین مخاطبی وجود ندارد. آن ها رو به روی تلویزیون می نشینند و هر چیزی را که پیدا کنند تماشا می کنند. این مخاطبین از اتاق های تلویزیونشان بیرون آمدند تا چیزی را ببینند که برایشان ساخته شده بود.

بعد از آن، پن تادئوس به موفقیت رسید و توانست ۶ میلیون تماشاگر داشته باشد و بعدتر فیلم انتقام با دو میلیون بیننده (در حالی که فیلم هری پاتر و سنگ فیلسوف (Harry Potter and the Philosopher’s Stone) (2001) 205 میلیون تماشاچی داشت. همه این ها نشان می دهد که مخاطبین، این گونه فیلم ها را از سینمای لهستان انتظار دارند.

آن جا چه اتفاقی افتاد؟ به نظرم مخاطبین بزرگسال لهستانی هم چنان که اتفاقات را دنبال می کردند دچار نوعی اضطراب شدند. «بر سر ما چه آمده است؟» «ما به اتحادیه اروپا می پیوندیم اما قسمتی از آن بودن چگونه خواهدبود؟» «قرار است با چه کسانی در آن همراه باشیم؟».

بی تعارف همه آن چیزهایی را که باید نشان می دادیم به روی پرده بردیم؛ آدام میتسکیه ویچ (Adam Mickiewicz) با نوشتن پن تادئوس، هنریک سینکیه ویچ با فیلم با آتش و شمشیر و الکساندر فرِردو (Aleksander Frerdo) با کار روی فیلم انتقام.

همه این نگرانی ها باعث شد تا لهستانی ها دوباره به جنب و جوش بیفتند. این نوع فیلم ها هم مخاطب خاص خود را پیدا کرد، چرا که مشکلاتی که در این فیلم ها نشان داده می شد با وضعیت سیاسی زمانه خود همخوانی داشت. مشکلاتی که لهستان خود با آن ها درگیر بود.

با تعریف دوباره هویت جمعی لهستانی و به یاد داشتن هدف سینمای پیش از ۱۹۸۹، آیا چیزی که امروزه وجود دارد را می توان سینمای ملی نامید؟

واضح ترین بیان این نوع فیلم سازی برای مثال با فیلم های تاریخی عظیم نشان داده می شود. بعضی از تماشاگران برای دیدن این فیلم ها به سینما می آیند، چون به این گونه نمایش ها در فیلم های آمریکایی عادت کرده اند و شکوه این فیلم ها با فیلم های آمریکایی همخوانی دارد.

تمام تلاش ها برای ساخت فیلم های لهستانی معاصر بیشتر برای پخش در تلویزیون است نه سینما. «اگر از ما می خواهید تا فیلمتان را ببینیم آن را در تلویزیون به نمایش آورید. اگر می خواهید به سینما برویم نمایشی باشکوه نشانمان دهید. همان طور که آمریکایی ها می سازند اما با زمینه های ملی لهستانی».

چیزی که در فیلم سازی لهستانی تازگی داشت این بود که می توانست سرمایه هایی را برای تولیدات بزرگ پیدا کند. هرچند در همان زمان، بودجه دولتی، پول کمی را برای فیلم سازی در نظر گرفته بود. سرانجام بودجه دولتی تنها مراحلی را پوش می داد که پروژه فیلم را بتوان برای نهادهای سرمایه گذاری احتمالی نمایش داد.

چرا دنیای خودمان را نداشته باشیم؟ 

 لرزه ها (Shivers) (1981) 

این بودجه تنها برای نوشتن فیلم نامه، نشان دادن بازیگران و معرفی آن ها کافی بود و چیزی فراتر از آن را نمی توانست پوشش دهد. این تمام چیزی بود که بودجه دولتی می توانست تقبل کند. آن پروژه ها باید در جای دیگری به دنبال سرمایه لازم می گشتند. تلویزیون عمومی تنها به ساخته شدن حدود ۵۰ درصد آن فیلم ها کمک می کرد.

و بدتر از آن دو کمیته جداگانه برای تصویب بودجه فیلم دولتی ایجاد شد. اول، کمیسیون بسته (Package Board) که کمیته سینما آن را تنظیم می کرد و دوم تلویزیون. در نهایت نتیجه ای که حاصل می شد با دشواری همراه بود، چرا که تلویزیون تمایلی به ریسک کردن نداشت و با کارگردانان جوان کار نمی کرد.

این کارگردانان جوان که خود در وضعیت سختی بودند با واقعیت جدیدی رو به رو می شدند و مجبور می شدند در آن حل شوند، چون با نویسندگان خوبی همکاری نمی کردند.

در همان دوره، ادبیات لهستانی دچار تغییرات چشمگیری شد. از ادبیاتی اجتماعی- سیاسی که سنتی عظیم در پشت و انگیزه ای قوی در جلو داشت تبدیل به ادبیات روانشناسانه شد. زنان بسیاری در نقش نویسنده ظاهر شدند.

آن ها درباره خودشان می نوشتند. این متریال برای فیلم مناسب نبود. کارگردانان جوان چاره ای نداشتند، آن ها مجبور بودند تا خود را با این نوشته ها وفق دهند و این اتفاق به هیچ وجه تاثیر مثبتی روی سینمای لهستان نداشت.

از یک طرف نمایش های باشکوه داشتیم که مخاطبین بسیاری را جذب می کرد؛ از بزرگسالان تا کودکان و نوجوانان و از طرف دیگر تلاش هایی در جهت خلق سینمای لهستانی صورت می گرفت. در ده سال اول پس از گذار بین ۱۰ تا ۲۰ تا از آن نوع فیلم ها ساخته شد. آن فیلم ها هرچند خوب بودند اما نتوانستند نسلی متحد مانند زمان هم بستگی دهه ۸۰ به وجود آورند.

همان زمان تئاتر تلویزیونی آشکارا فعال بود. تئاتر تلویزیونی چنان که از نامش پیداست روی اقتباس هایی از نمایشنامه های تئاتر تکیه دارد. این سبک در لهستان خود تبدیل به ژانر سوم شد؛ چیزی بین سینما و تئاتر.

کارگردانان جوان تئاتر با این که برای تئاتر آموزش دیده و کار کرده بودند چون می خواستند به سینما نزدیک تر شوند به تئاترهای تلویزیونی روی آوردند.

کار پیدا کردن در تئاتر بسیار سخت است. این راهم باید بگویم که بیشتر این تئاترهای تلویزیونی نمی توانند در قالب فیلم و یا اجراهای غیرتلویزیونی ظاهر شوند. نوشتن تئاتر خوب در واقعیت جدید حتی سخت تر بود چرا که آن سطح از تشابه با زندگی روی صحنه تئاتر قابل اجرا نبود.

تئاترهای تلویزیونی نقش چشم گیری را پس از دوره گذار بازی کردند. این باعث شد بسیاری از کارگردانان جوان تلاش کنند تا واقعیت جدیدمان را در این رسانه نشان دهند. با این حال واقعیت معاصر لهستان در ۱۲ سال گذشته در تئاتر و سینما به مرتبه خیلی ناچیزی رسید.

همان طور که قبلا هم گفتم هیچ نویسنده ای نیست که بتواند واقعیت جدید را با ادبیاتی جدید خلق کند. تعدادی کارگردانان جوان مستعد هستند اما در زمینه ادبیات استعداد ندارند.

 
صادقانه بگویم این واقعیت جدید را به سختی می توان به تصویر کشید. برایمان این گونه است که مردم همبستگی را پذیرفته بودند. ما فکر می کردیم مردم فقط منتظرند تا اتحاد جماهیر شوروی سقوط کند و یا حداقل با عقب نشینیش، مردم در همه زمینه ها پیش قدم شوند؛ در فرهنگ، اقتصاد و سیاست.

فکر می کردیم همه مردم شروع به کار خواهندکرد. شروع خواهند کرد تا منطقی فکر کنند. اما لهستان در مدت کوتاهی به کشوری مانند کشورهای اروپای غربی تبدیل شد. معلوم شد که مشکل چیز دیگری بوده است.

در چهل سال از جمهوری مردم، برخی از بدترین حوادث تاریخی در حافظه مردم ثبت شده است. این بحران های تاریخی شامل ویژگی های اقتصادی قرن های ۱۷ و ۱۸ میلادی و در زمان تجزیه نیز می شود؛

بخشی بزرگی از صنعت لهستانی باید از صنعت نظامی شوروی حمایت و پشتیبانی می کرد. این صنعت به چیزی زائد تبدیل شد و نتوانست به چیز دیگری تبدیل شود. ما این را ندیدیم و نتوانستیم بزرگی این پدیده را اندازه گیری کنیم.

به نظرتان سینمای ملی لهستان چگونه می تواند یا باید باشد؟ شما چه انتظاری از آن دارید تا بتواند نیازهایش را برآورده سازد؟

سینمای ملی اول از همه با زبانش شناخته می شود. این سینما با بازی سخن می گوید که بیشتر مخاطبینش به آن زبان سخن می گویند و متوجهش می شوند. این سینمایی است که مخاطبینی را تعریف می کند که به این زبان حرف می زنند.

چرا باید صنعت سرگرم کننده آمریکایی وجود داشته باشد اما معادل ایتالیایی یا فرانسوی آن وجود نداشته باشد؟ چون زبان انگلیسی زبانی است که تمام دنیا را به سینمای آمریکایی وصل می کند.

چرا دنیای خودمان را نداشته باشیم؟ 

فدریکو فلینی (Federico Fellini)

ما هم در همین دنیا زندگی می کنیم، به جز این که برای ما شرایط وجود سینمای ملی در ساخت فیلم هایی به زبان خودمان است. آیا بازیگران [فدریکو] فلینی (Federico Fellini) به زبان انگلیسی حرف می زدند؟ اگر به این زبان حرف می زدند کل داستان چیز دیگری می شد.

زمانی که فیلمی ساخته می شود، با زبانی ساخته می شود که تنها به کلمات محدود نمی شود بلکه درواقع تعریف و فهم ما از جهان اطرافمان را نشانه گذاری می کند. این شیوه ای است که زبان را می فهمیم.

به همین دلیل سخت است که در تمام اروپا واحدی مشترک پیدا کرد. در شهر بروکسل ده ها مترجم وجود دارد اما به نظرم راحت تر است این طور فکر کنیم که اگر زمانی همه در کافه ای جمع شدیم باید به زبان انگلیسی صحبت کنیم تا اتفاقاتی را که افتاده توضیح دهیم و روز بعد بدانیم که درباره چه چیزی باید فکر کنیم.

زبان همچنین گذشته ما را هم نشانه گذاری می کند. ما می خواهیم بدانیم چه کسی هستیم. برای این که بدانیم چه کسی هستیم باید بدانیم چه کسی بوده ایم. در نتیجه ادبیات گذشته ما را به گذشته وصل نگه می دارد. گذشته جایی است که تجربیاتمان تعریف می شوند و به آن ها ارجاع داده می شویم.

این ها تجربیات دیگر ملت ها نیست. بنابراین سوالی که غالبا پرسیده می شود این است که آیا کسی از بیرون می تواند متوجهش شود؟ برای بیشتر سال های زندگیم می گفتم: «بله، فیلم زیبایی است اما آیا کسی متوجهش خواهدشد؟»

من فیلم هایم را برای کسانی می سازم که متوجهش شوند. اینگمار برگمن (Ingmar Bergman) و فلینی هم برای کسانی فیلم می ساختند که آن ها را متوجه می شدند. البته فیلم های برگمان بیشتر روانشناسانه هستند تا سیاسی، چون مشکلات اجتماعیش آن قدرها مهم نبودند.

وضعیت ما به مراتب سخت تر است. متاسفانه این به علت تاریخ منحصر به فردی است که داریم. سفر تاریخی ما با از دست دادن استقلال، به دست آوردن دوباره اش و وابستگی دوباره رقم خورده است.

این حوادث ما را به گونه ای شکل داده که به راحتی نمی توانیم چیزی را رد کنیم و دوباره از شنبه، شروع تازه ای داشته باشیم، چون ممکن است شنبه کشور آزادی باشیم. چه بخواهیم چه نخواهیم گذشته مان را با خود حمل می کنیم.

ناگهان در روز شنبه چند حزب سیاسی شکل گرفت و دیدگاه های مختلفی را در مورد آینده کشور نشانمان دادند. اما بیشتر از همه منیت شان را به مان نشان دادند. جنبش هم بستگی این منیت را نداشت. حزب چپ از بین نرفت. این ثابت کرد آن ها مدافعین چیزهای قدیمی هستند. آن ها از کارخانه های بزرگ دولتی حمایت می کردند.

از قضا جنبش همبستگی هم از این کارخانه ها حمایت می کرد. هم حزب چپ و هم جنبش همبستگی از کشاورزان بی محصول حمایت می کردند. ناگهان برخوردی ایجاد شد که پیش بینی نکره بودیم. برخوردی که به چپ و راست سیاسی منجر شد.

چرا دنیای خودمان را نداشته باشیم؟ 

آیا نتیجه این برخورد سینمای ملی معاصر لهستانی نشد؟

بلی، اما همه تلاش ها در راستای ساخت این گونه فیلم ها بی نتیجه ماند چون مخاطبین برای دیدنشان به سینما نمی آمدند. مردم دوست داشتند چیزهایی را بروی پرده سینما ببیند که در تلویزیون نیم توانستند ببینند. آن قدر در «جمهوری مردم لهستان» سانسور و تهدید وجود داشت که غیرممکن بود بتوان زندگی سیاسی واقعی را نشان داد.

دروغ در روزنامه ها چاپ می شد و در تلویزیون ها پخش می شد. نتیجه تمامی این ها وضعیتی شد که حقیقت را باید به گونه ای در فیلم ها نشان می دادیم. هر اشاره و کنایه ای را مخاطبین رمزگشایی می کردند و این بهانه ای بود تابه سینما بیایند.

وقتی همان مخاطبین می توانستند نمایش را ۷ صبح از تلویزیون تماشا کنند و راجع به آن در روزنامه بخوانند، علاقه شان را به سینما از دست دادند و عجیب تر این که حتی علاقه شان به سیاست را هم از دست دادند.

سیاست تنها در دست اقلیتی از جامعه قرار گرفت و متاسفانه در دست بدترین اقلیت. اقلیت های بهتر به دنبال تجارت و آزادی های اقتصادی جدید رفتند.

این در مقایسه با دوران پیش از سال ۱۹۸۹ برای شکل سینمای لهستان چه معنایی دارد؟

بخش بزرگی از سینمای لهستان در دوره کمونیسم بر این اساس بود که ما بیشتر از هر کشور دیگری در پشت دیوار برلین، آزادی داریم. بنابراین ما به راحتی می توانستیم اتفاقات و خواسته های مردم این طرف دیوار را نشان دهیم.

آن زمان دوره ای از تاریخ بود که جنگ سرد در حال وقوع بود. به همین دلیل جهان علاقه مند بود که بداند چه کسانی در این سرزمین ها ساکن هستند و اگر جنگ شود واقعا چه اتفاقی خواهدافتاد. به این دلیل فیلم های ناآشنا می دیدند، فیلم های ما را، چون می خواستند سمت دیگر دنیا را ببینند.

زمانی که دیوار برلین فروریخت خود به خود ما قسمتی از اروپا شدیم و سینمای لهستان دقیقا مشکلاتی را تجربه می کرد که سینما آلمان، ایتالیا و فرانسه.

در دوره جوانیم فیلم خاکسترها و الماس ها و فیلم کانال در سینماهای آمریکا به روی پرده رفتند. در شهر نیویورک هر کسی می توانست آن را در سینما ببیند. امروزه، تقریبا ناممکن است که فیلم های اروپایی وارد زنجیره سینمای تجاری شوند. ممکن است در دانشگاه های سینمایی نمایش داده شوند.

نمی خواهم ارزش مخاطبین دانشگاه ها را پایین بیاورم. در نهایت این ها کسانی هستند که ذائقه و سلیقه آمریکا را شکل می دهند. بنابراین اتفاق مثبتی است که دانشجوها بتوانند سینما و تئاتر اروپایی را ببیند. هرچند محدودیت در پذیرش فیلم های اروپایی باعث می شود مخاطبینشان را از دست ندهند. بنابراین دیگر لازم نیست این سوال را که همیشه در پس ذهنم داشته ام از خودشان بپرسند: «آیا کسی این فیلم را خواهدفهمید؟»

جوک هایی هست که بهشان می خندیم اما دیگران نخواهند خندید. جوک های انگلیسی هم هستند که ما بهشان نمی خندیم. چرا دنیای خودمان را نداشته باشیم و چرا سینما به این دنیا تعلق نداشته باشد؟

شما می توانید در جواب به این سوال بگویید فوق العاده بود که سینمای لهستان، دنیا را از اتفاقات این جا باخبر می کرد. این که این جا چه نوع جایی است. بله، فوق العاده بود و ما به چیزی که مدرسه فیلم لهستانی نامیده می شد افتخار می کردیم.

مدرسه لهستانی راه عجیبی را در پیش گرفت که تاثیری سرنوشت ساز روی آزادی سینمای لهستان داشت. به همین دلیل بود که توانستیم فیلم هایی مانند شانس چپکی (Cockeyd Luck) (1960) از آندره مونک (Andrzej Munk)، لرزش ها، بازجویی، مرد مرمرین، مرد آهنین و خیلی فیلم های دیگر را بسازیم.

در هر صورت این اشتیاق ما بود که با بقیه دنیا ارتباط برقرار کنیم. الان بنا به دلایلی این اشتیاق کمتر شده چون دنیا دیگر از ما انتظاری ندارد. ما برای دنیا جالب نیستیم و از ما رو برگردانده است.

پروفسور برژینسکی که به قدرتمندترین بازیگران صحنه سیاسی آمریکا توصیه هایی کرده است و اخیرا با من در ورو کلاو صحبت کرده، می تواند به شما بگوید چگونه اروپا در حال مدیریت روابط خود با لهستان و آمریکا است. هرچند من هم می توانم بگویم که در این جا وابستگی شگفت انگیز جدیدی در حال وقوع است.

این که ما وارد اتحادیه اروپا شده ایم به این معنی نیست که مانند دیگران فیلم می سازیم. شاید به این معنی باشد که ما فیلم هایی می سازیم که هیچ کس دیگری نمی سازد، چون ما به این نوع فیلم ها احتیاج داریم.

عجیب این که فیلم سازی در آلمان هم مانند فیلم سازی در لهستان و روسیه است. این چیزی را عوض نمی کند و موفقیت در فستیوال ها و به دست آوردن جایزه ها باعث موفقیت در گیشه نمی شود.

چرا دنیای خودمان را نداشته باشیم؟
بلندتر از بمب ها(Louder than Bombs) از ژمیزلاو وویچژک(Przemyslaw Wojcieszek)(2001) 

آیا غیر از اقتباس هایی از ادبیات تاریخی، به نظرتان فیلم های دیگری نیز هستند که سینمای ملی لهستان امروز را تعریف کنند؟

بلی، فیلم بلندتر از بمب ها (Louder than Bombs) از ژمیزلاو وویچژک  (Przemyslaw Wojcieszek) (2001). این فیلم را کارگردانی غیرحرفه ای ساخته است. این فیلم را دوست دارم. سینماگری آن را ساخته و کارگردانی کرد. اگر قرار باشد از فیلم های خوب اخیر نام ببرم قطعا این فیلم یکی از آن ها است.

به نظرم فیلم های دیگری هم هستند. اِدی (Edi) از پیوتر شاسکالسکی (Piotr Trzaskalski) (2002) یکی از آن ها است. هر چند به علت قهرمان دوست داشتنی اش با استقبال زیادی رو به رو شد. این نوع انسان روشن فکر حتی اگر از افسانه ها آمده باشد باز هم به ندرت در سینما مخصوصا سینمای لهستان دیده شده است. به همین دلیل این فیلم موفق شد.

دو فیلم دیگری که به تازگی به روی پرده سینما رفته اند و ارزش نام بردن را دارند فیلم چشمانت را ببند (Sqint Your Eyes) از آندره یاکیموسکی (Andrzej Jakimowski) (2003) که بسیار زیبا و اصیل است و دیگری فیلم ورشو (Warsaw) از داریوش گایوسکی (Dariusz Gajewski) (2003) است که با شخصیت های واقعی اش برایم جذاب بود.

اما هم چنان هیچ پیوستگی ای بینشان نمی بینم. آن ها به دنبال این پیوستگی نیستند. آن ها به دنبال چسبی برای به هم پیوستنشان نیستند. فیلم سازان جوان نمی توانند برای فیلم هایشان بجنگند.

با این که می دانند بدون قوانین فیلم سازی نمی توان فیلم ساخت علاقه ای به این قوانین ندارند. آن ها قدیم برای دانستنش بر نمی دارند. به عقیده من این سستی و رخوت در چرخه فیلم سازی پدیده ای است که برای سال ها در سیاست مورد استفاده قرار می گرفت.

پیش از این قدرت سینمای لهستان در اتحاد فیلم سازهایی بود که علاقه مشترک داشتند. شاید این نوع از پیوستگی باز هم به وجود بیاید. من و وُیچِخ مارچِفسکی (Wojciech Marczewski) برای این هدف در مدرسه مان (Master School of Film Directing) خیلی تلاش کردیم، چون فکر می کردیم آدم های بیشتری را می تواند به سمت مباحث اجتماعی سینما سوق دهد.

این تنها سنت سینمایی لهستان است که قدرت دارد. هیچ سنت هنری دیگری از قرن ۱۹ تاکنون وجود نداشته است. درواقع هنرمند با مسئولیت اجتماعیش در حل مشکلات مشارکت می کند. هنرمندان باید کنجکاو اطرافشان باشند و بدانند از لحاظ اجتماعی چه اتفاقاتی در حال وقوع است.

اگر این سنت دوباره برگردد و فیلم سازان جوان متوجه شوند این نه فقط مسئولتشان که موضوع اصلی فیلم نامه ها است، آن وقت سینمای لهستانی دوباره وجه تمایزش را به دست خواهدآورد و همان طور که از الگوی دیگری تقلید نکرد در آینده نیز نخواهدکرد.

چرا دنیای خودمان را نداشته باشیم؟ 

وُیچِخ مارچِفسکی (Wojciech Marczewski)

به نظرم هنوز از اتفاقی که این جا افتاده باخبر نشده ایم. آمریکا از استثمار سینمای اروپا خسته شده است. سینمای آمریکا هر آن چه را که می توانست از سینمای اروپا گرفت. هر چند ما نمی توانیم این فرآیند را به کلی تغییر دهیم تا به ما و سینمای اروپا سود برساند.

آیا در این وضعیت می توانیم سینمای مشترک اروپا داشته باشیم؟ برخی می گویند می توانیم به نظرم تاکنون تلاش هایی در این زمینه شده است؛ ایتالیایی ها به فرانسه رفته اند و با فرانسوی ها به انگلیس، در راهشان توقفی در سوئد داشته اند و در نهایت پودینگ اروپا را ساخته اند که هیچ کس حاضر نیست از آن بخورد.

الان هیچ محدودیتی نیست. این گشودگی باید در سینما نشان داده شود. شاید روزی سینمایی به وجود بیاید که لهستانی ها، ایتالیای ها، فرانسوی ها، آلمانی ها و سوئدی ها همه در کنار هم همزیستی کنند، همان طور که در داخل کشورهایمان زندگی می کنیم.

چه کسی می تواند این گونه برای سینما بنویسد؟ چه کسی می تواند کارگردانی اش کند؟ چه کسی می تواند فیلمی راجع به چنین واقعیت بزرگی و مشکلاتش بسازد؟ نمی دانم. تاحالا چنین فیلمی ندیده ام.

آیا این نیز انگیزه ای برای شما و ویچِخ مارچِفسکی بود تا مدرسه فیلم را راه بیندازید؟

دلایل زیادی برای راه اندازی این مدرسه وجود داشت. یکی از دلایل عدم پیوستگی ای بود که قبل تر راجع به آن صحبت کردیم. گروه کارگردانانی که در این مدرسه شروع به کار کردند با خود گروهی از اپراتورهای دوربین را همراه آوردند.

متعاقبا فیلم نامه نویس ها و بازیگرها وارد مدرسه شدند. بنابراین از همان ابتدا با استخدام ۱۲، ۱۳ نفر، ده ها نفر دیگر نیز با ما وارد همکاری شدند.

دومین دلیل برای راه اندازی این مدرسه این بود که مردم باید فیلم سازی را به صورت عملی یاد می گرفتند؛ در کارگاه های فیلم سازی. کارگردان ها باید سخنرانی های کمتری راجع به کارهایشان می کردند و بیشتر به دانشجویان نشان می دادند که چطور فیلم هایشان را می سازند.

باید راه ها و تجربه های عملی بیشتری در اختیار دانشجوها قرار می گرفت. این که من چطور فیلم هایم را ساخته ام برای فیلم سازهای جوان اهمیتی ندارد. این که من زمانی فیلم خاکسترها و الماس ها را ساخته ام برای دانشجویانم بی اهمیت است.

دلیل سوم انحلال پایگاه های فیلم بود که در گذشته فیلم سازها را دور هم جمع می کرد. با از بین رفتن این پایگاه ها باید فضایی را به وجود می آوردیم که فیلم سازهای جوان بتوانند از تجربه های همکارهای قدیمی ترشان استفاده کنند.

در این میان ایده مدرسه فیلم به ذهنمان آمد که می توانست این همبستگی و پیوستگی را بین فیلم سازها به وجود بیاورد. البته اگر می توانست به راهش ادامه دهد و تجربه های چند نسل از فیلم سازها را در اختیار یکدیگر قرار دهد.

در ماه سپتامبر سال جاری ما با دانشجویانی کار کردیم که حتی تحصیلات تکمیلی نداشتند. شاید بتوانیم پیوستگی ای ایجاد کنیم که تا آینده ادامه داشته باشد. لزومی ندارد همه آن ها فیلم ساز شوند اما باید بدانند سینما چیزی باشکوه و البته همان قدر هم پراهمیت است. با وجود چنین ساختاری آن ها راجع به یکدیگر بیشتر خواهنددانست. من روی افراد جوان بسیار حساب می کنم و این میراثی است که دوست دارم از خودم به جا بگذارم.

پی نوشت ها:

۱٫ انتشارات وال فلاور (Wallflower Press) کتابی درباره آندره وایدا به قلم روزنامه نگارهای بزرگ لهستانی، جان اور (John Orr) و البیتا اوستروسکا (Elzbieta Ostrowska) و با نام سینمای آندره وایدا: هنر کنایه و اعتراض در سال ۲۰۰۳ منتشر کرده است.
۲٫ در مقایسه با ۳٫۵ میلیون بلیتی که برای فیلم تایتانیک در سال ۱۹۹۷ فروخته شد. این فیلم یک سال قبل در لهستان به نمایش درآمده بود.
۳٫ عقاب، نماد لهستان است که در طول تاریخ لهستان در تاجی نشان داده شده است. در دوران کمونیسم، عقاب، بدون تاج به تصویر کشیده می شد. پس از فروپاشی کمونیسم، بازگرداندن تاج به عقاب اهمیت نمادین پیدا کرد و نشان دهنده تداوم تاریخی دولت مستقل لهستان بود.

منبع: www.sensesofcinema.com


منبع: برترینها

صدای غلام‌محمد احسانی خاموش شد

مراسم تشییع پیکر غلام‌محمد احسانی هفتم آذر در تربت جام برگزار خواهد شد.

غلام‌محمد احسانی، پیشکسوت موسیقی محلی دیار جام، شب گذشته درگذشت و آوازش خاموش شد.

به گزارش ایسنا، این‌بار غلام‌محمد احسانی از هنرمندان پیشکسوت تربت‌جام بود که در سکوت رفت؛ وی بعد از تحمل بیماری در بیمارستان امام رضا (ع) مشهد درگذشت.

یکی از فعالان حوزه موسیقی درباره غلام‌محمد احسانی به ایسنا می‌گوید: ایشان متولد ۱۳۳۳ و از پیشکسوت‌های دیار جام بودند و سابقه همکاری با استاد سرور احمدی را داشتند. همچنین با اکثر پیشکسوت‌های موسیقی محلی دیار جام ارتباط کاری و دوستانه خوبی داشتند. استاد احسانی سرپرست یک گروه هنری موسیقی نیز بودند. ویژگی ایشان تواضع، فروتنی و ادب‌شان بود. علاوه بر این هیچ‌گاه به حاشیه‌های موسیقی وارد نمی‌شدند و از سویی ارتباط صمیمی با جوانان و نوجوانان داشتند.

حسینعلی مردان‌شاهی ادامه می‌دهد: آقای احسانی استاد اخلاق بودند و در رفتارشان بی‌ادعایی، متجلی بود. متاسفانه شب گذشته ایشان به علت بیماری کبدی در بیمارستان امام رضای مشهد دار فانی را وداع گفتند.

او درباره آخرین اجراهای این هنرمند پیشکسوت می‌گوید: غلام‌محمد احسانی در همایش خنیاگران جام که در شهریور ماه سال جاری برگزار شد جزو ۱۸ استادی بودند که از وی تقدیر شد و همچنین یکی از استادانی بود که در آن همایش اجرا داشت.

مراسم تشییع پیکر غلام‌محمد احسانی هفتم آذر در تربت جام برگزار خواهد شد. او در قطعه هنرمندان بهشت نبی در کنار پورعطایی پیشکسوت و هنرمند بنام تربت جام دفن خواهد شد.


منبع: عصرایران

پیچ و خم‎های مسیر تولید یک سریال؛ میرباقری به آرزوی دیرینه‎اش می‎رسد؟

سریال «سلمان فارسی» از جمله پروژه‌های الف ویژه در تلویزیون است که در مرحله پیش تولید قرار دارد.

عصرایران – در چند روز گذشته خبری منتشر شد که در آن می توان به آخرین وضعیت ساخت سریال تاریخی «سلمان فارسی» پی برد. مرتضی میرباقری معاون سیما و حسین کرمی رئیس مرکز سیما‌فیلم، چهارم آذرماه با حضور در دفتر پروژه «سلمان فارسی» در جریان مراحل پیشرفت ساخت این سریال قرار گرفتند.

در این بازدید داوود میرباقری کارگردان، حسین طاهری تهیه کننده و سیدمحسن شاه‌ابراهیمی طراح هنری پروژه «سلمان فارسی»، از مراحل نهایی نگارش فیلمنامه و طراحی‌های هنری و گستره جغرافیایی پروژه، گزارشی به معاون سیما و رئیس مرکز سیما‌فیلم ارائه کردند.

به نظر می رسد با اعلام رسمی این خبر از سوی صداوسیما، روند ساخت این سریال الف تاریخی وارد فاز جدی تری شده است. میرباقری که با ساخت آثاری مانند «امام علی(ع)»، «مختارنامه»، «معصومیت از دست رفته» و «مسافر ری» در زمینه ساخت و کارگردانی آثار تاریخی توان و هنر خود را به همگان اثبات کرده است، این بار به میدان آمده تا با ساخت سریال «سلمان فارسی» علاقه مندان به آثار خود را بار دیگر پای گیرنده های تلویزیون میخکوب کند، مخاطبانی که شاید دلشان برای تماشای یک اثر نمایشی ماندگار از تلویزیون تنگ شده باشد.

اما حکایت پروژه «سلمان فارسی» برای میرباقری مانند یک زخم دیرینه است که این روزها او را با تمام توان و انرژی درگیر کرده است. شاید برای نخستین بار سال ۱۳۸۱ بود که میرباقری از پروژه ای گفت که علاقه مند به ساخت آن است، پروژه ای درباره سلمان فارسی و سریالی تاریخی به همین نام؛ سریالی که سالهاست متن اولیه آن آماده شده و هر بار و هر سال به دلایلی که شاید مهمترین آن را می توان کمبود بودجه و مشکلات مالی دانست تولیدش به تعویق افتاده است.

میرباقری هشتم مهرماه امسال در برنامه تلویزیونی «چهل چراغ» در شبکه سه حاضر شد و اینگونه در مورد پروژه ای که آرزوی ساختش را دارد سخن گفت: «چقدر باید به خاطر “سلمان” روح و زندگیم زخم بخورد؟ این زخم ها زمانی اجر دارد که نتیجه داشته باشد. من ۱۵ سال پیش “سلمان” را نوشته ام و آماده است، دیگر خسته شده ام از این نوع کار کردن، یعنی شما سال ها زحمت می کشی ولی آخر کار با آنچه که فکر می کردی تفاوت دارد و موضع گیری ها، کمبود امکانات و یک تغییر مدیریت این همه لطمه به کار وارد می کند. “سلمان” را اینگونه نخواهم ساخت، آن را همانطوری می سازم که فکر می کردم، همانطوری می سازم که نوشتم. به اعتقاد من “سلمان فارسی” یک پروژه جهانی است بخصوص که موضوعش جستجوی خداست که همه جهانیان سال هاست با آن درگیرند. شخصا به لحاظ ساختار همه بضاعتم را گذاشتم روی فیلمنامه تا کار جذابی شود تا هم مخاطبان حرفه ای و هم مخاطبان عام از آن لذت ببرند. می‌خواهم باقیمانده عمرم را با “سلمان” بگذرانم. “سلمان” همان کسی بود که به دنبال منجی می گشت و قبل از اسلام به مسیح به عنوان منجی فکر می کرد اما بعد از اسلام عشق به علی است که حالش را خوب می کند.»

با این موضع گیری میرباقری در مهرماه امسال به نظر می رسید پرونده تولید این سریال بار دیگر به آرشیو رفته است، اما بازدید معاون سیما در روز چهارم آذر از دفتر تولید این پروژه به نظر می رسد روزنه های امیدی برای تولید مجدد این سریال گشوده است. سریالی که گفته می شود از اسفندماه ۱۳۹۵ به طور جدی در اولویت های تولید سازمان صداوسیما به عنوان یک پروژه الف قرار گرفته است و بر اساس شنیده ها پیش تولید رسمی آن از ابتدای سال آینده آغاز خواهد شد و این روزها میرباقری با مشاهده چراغ سبز مدیران صداوسیما، بیش از پیش عزم خود را برای ساخت آن جزم کرده است.

اما فارغ از اینکه این سریال این روزها در چه وضعیتی قرار دارد و آیا میرباقری در خلوت خویش امیدی به عملیاتی شدن تلاش‎هایش دارد، موضوعی که به نظر می رسد باید بر آن تاکید شود این است که در این سالها ثابت شده مدیران صداوسیما از اعتماد به میرباقری پشیمان نشده اند و مردم نیز به عنوان مخاطبان از آثاری مانند «امام علی» و «مختارنامه» به عنوان ساخته های میرباقری رضایت حداکثری داشته اند ؛ بر این اساس از مدیران صداوسیما انتظار می رود با تمام توان زمینه و مقدمات ساخت سریال «سلمان فارسی» را برای میرباقری مهیا کنند تا او بدون حاشیه و نگرانی بتواند اثر ماندگار دیگری را پیش روی مخاطبان قرار دهد؛ اثری که شاید خیلی ها از همین حالا منتظر تماشایش هستند.


منبع: عصرایران

حضور ۲۰۰ کودک سوری برای نخستین بار در سینما

دویست کودک سوری ساکن اردوگاهی در شهر عثمانیه ترکیه در چارچوب یک فعالیت فرهنگی با هماهنگی سازمان هلال احمر ترکیه برای نخستین بار به سینما رفتند.

به گزارش مهر به نقل از آناتولی، دویست کودک سوری از ساکنان اردوگاه موقت «جودیه» وابسته به مرکز مدیریت حوادث اضطراری ترکیه «آفاد» در شهر عثمانیه واقع در جنوب کشور در چارچوب یک فعالیت فرهنگی با هماهنگی دفتر سازمان هلال احمر ترکیه در امور کودکان برای نخستین بار امکان رفتن به سینما یافتند.

ادا اوزترک، هماهنگ کننده امور کودکان سازمان هلال احمر ترکیه با اشاره به اجرای پروژه های مختلف برای پناهجویان سوری اظهار کرد: برای کودکان سوری در سنین ۴ تا ۱۸ ساله که در پناهگاه موقت یا خارج از آن به سر می برند، برنامه ای موسوم به «فضاهای دوستدار کودک» ایجاد کرده‌ایم. در این چارچوب فعالیت‌های مختلف فرهنگی و ورزشی برای این کودکان ترتیب می دهیم.

وی افزود: کودکان پناهجو به واسطه این برنامه علاوه بر مشارکت در رخدادهای هنری، فرهنگی و ورزشی درباره مسایل بهداشتی و حقوق کودکان آموزش می بینند.


منبع: عصرایران

هنرمندان اهوازی صاحب گالری می‌شوند

رییس انجمن هنرهای تجسمی خوزستان از گشایش گالری این انجمن ظرف سه هفته آینده خبر داد و افزود: با ایجاد این گالری، بخش وسیعی از مشکلات هنرمندان تجسمی که مکانی برای ارایه آثار خود نداشتند مرتفع خواهد شد.

سید جلال خراسانی در گفت‎وگو با ایسنا با بیان این‎که از زمانی که اداره ارشاد اهواز به عنوان مکان انجمن هنرهای تجسمی استان به ما تحویل داده شد، ایجاد گالری به عنوان نخستین عملکرد انجمن مورد توجه قرار گرفت، گفت: در این راستا جلساتی را در روزهای گذشته با محمد جوروند، مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان برگزار کردیم که وی در این جلسه همکاری و مساعدت لازم را در باب ایجاد گالری انجمن هنرهای تجسمی انجام داد و قول مساعد داد که خود شخصاً پیگیر تجهیز انجمن و گالری انجمن هنرهای تجسمی شود.

وی عنوان کرد: پس از چندین جلسه‎ای که برگزار شد در نهایت بنا شد گالری انجمن هنرهای تجسمی استان به زودی در محل خود انجمن، در محل سابق اداره‎ فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان اهواز راه‎اندازی شود؛ این در حالی است که نباید از تلاش و پیگیری هنرمندان تجسمی در این راستا نیز غافل شد چراکه اگر پیگیری‎های هنرمندان نبود، این اتفاق به زودی رخ نمی‎داد.

رییس انجمن هنرهای تجسمی خوزستان در ادامه تصریح کرد: مکانی که برای ایجاد گالری انجمن هنرهای تجسمی اختصاص داده شده، حدود ۱۵۰ متر مربع و قرار است از این گالری استفاده‎های متعددی از جمله برگزاری اکسپو خوزستان شود؛ علاوه بر این، بنا است یک سری فعالیت‎های فرهنگی و هنری از قبیل برپایی نشست‎‎های پژوهشی و تخصصی نیز به زودی در محل این گالری انجام شود.

او با بیان این‎که مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان دستوری مبنی بر تجهیز کردن فوری این گالری را صادر کرده است از آغاز تجهیز و تعمیر گالری انجمن از هفته جاری خبر داد و اظهار امیدواری کرد: با تکمیل کار، این گالری به زودی افتتاح شود.

خراسانی اضافه کرد: تجهیزات گالری به زودی فرآهم خواهد شد که در این زمینه امور ساختمانی اداره‎کل ارشاد اسلامی خوزستان همکاری‎های بسیار خوبی را تاکنون با ما انجام داده است.

وی با اشاره به این‎که نقشه و دکوراسیون داخلی گالری توسط هنرمندان حاضر در هیات موسس انجمن که از هنرمندان به‎نام هنرهای تجسمی هستند طراحی شده است، افزود: در مجموع به لحاظ نورپردازی، نصب تابلوها، ریل‎گذاری برای تابلوها، رنگ‎آمیزی و … تدابیر بسیار خوبی اندیشیده شده است که در این زمینه برای تامین نیازها نامه‎نگاری‎های لازم با اداره ‎کل ارشاد اسلامی استان انجام شده و مدیرکل نیز بر اجرایی شدن هرچه سریعتر این برنامه‎ها تاکید کرده است.

رییس انجمن هنرهای تجسمی خوزستان خاطرنشان کرد: با اقداماتی که در حال انجام است این نوید را به هنرمندان می‎دهیم که ظرف سه هفته آینده با برگزاری یک نمایشگاه بسیار خوب، این گالری افتتاح شود.

او افتتاح چنین گالری‎ای با ابعاد وسیع پس از سال‎ها در اهواز را اتفاقی مثبت برشمرد و گفت: بخش وسیعی از مشکلات هنرمندان تجسمی که مکانی برای ارایه آثار خود نداشتند با ایجاد این گالری برطرف خواهد شد؛ ضمن این‎که درصدد هستیم برای این گالری مسوولی تعیین کنیم تا برنامه‎ریزی دقیقی برای ‎نمایشگاه‎هایی که به صورت گروهی یا انفرادی برگزار خواهد شد انجام دهد.

خراسانی همچنین از برنامه‎ریزی برای برگزاری چهار تا پنج برنامه‎ کارگاهی تخصصی در رشته‎های گرافیک، نقاشی و کاریکاتور هم‎زمان با افتتاح گالری و عضوگیری انجمن هنرهای تجسمی خبر داد و افزود: اجرایی شدن این برنامه‎ها در گرو تامین بودجه از سوی اداره‎کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان خواهد بود که در این راستا مسوولان این اداره‎کل قول‎های مساعدی داده‎اند. همچنین عضوگیری انجمن هنرهای تجسمی نیز به زودی آغاز می‎شود و هنرمندان تجسمی می‎توانند با عضویت در انجمن در سایر فعالیت‎های آن شرکت کنند.

وی افزود: هیِات موسس، برنامه‎ریزی دقیقی را برای شروع به کار مجدد انجمن انجام داده است که از طریق کانال انجمن تجسمی شرایط آن و فراخوان عضوگیری متعاقبا اعلام خواهد شد. همچنین برنامه‎ریزی‎های متعددی برای فعالیت و برگزاری برنامه‎ها در سایر شهرستان‏ها صورت پذیرفته که با انتخاب هیات رییسه جدید پس از عضوگیری حتما بار دیگر به آنها پیشنهاد خواهد شد که امیدواریم عملی شوند و سایر شهرستان‎های استان هم در این‎خصوص روند رو به رشدی را طی کنند.

رییس انجمن هنرهای تجسمی در پاسخ به این سوال که آیا افتتاح این گالری باعث فراموش شدن موزه‎های هنرهای معاصر اهواز از سوی هنرمندان تجسمی نخواهد شد؟ عنوان کرد: به هیچ‎وجه چنین چیزی نیست و موضوع موزه هنرهای معاصر به صورت جداگانه، به جد و حتی بیش از گذشته از سوی هنرمندان تجسمی، انجمن هنرهای تجسمی و مدیرکل ارشاد استان پیگیری خواهد شد. مسلما موزه هنرهای معاصر به عنوان بخش اصلی و نماد هنری شهر اهواز و نماد هنرهای تجسمی خوزستان از اهمیت ویژه‎ای برخوردار است و به زودی نیز به هنرمندان بازخواهد گشت. ما در این راستا تمام تلاش‎ها و رایزنی‎های خود را به کار خواهیم بست تا این موزه از وضعیت فعلی خارج شود.

او یادآور شد: انجمن تجسمی به مدت ۲۰ سال دارای هیچ مکانی نبود که پس از طی این مدت به لطف محمد جوروند مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان، بالاخره صاحب مکان شد و چندی دیگر نیز دارای گالری می‎شود؛ با این‎حال موضوع موزه هنرهای معاصر به صورت مستقیم به فرهنگ و هنر استان خوزستان و شهر اهواز بازمی‎گردد و مدیران بالادست از جمله استاندار که بیش از شش ماه پیش قول صد درصدی حل موضوع و دستور بر بازپس‎گیری موزه را داده بودند باید اراده کنند و قول خود را عملی کنند چراکه این درخواست همه هنرمندان و اهالی فرهنگ است.

خراسانی با تاکید بر این‎که موضوع موزه هنرهای معاصر اهواز از فکر ما خارج نمی‎شود و همچنان از سوی هنرمندان پیگیری می‎شود، افزود: قبول داریم که جایگاه اصلی هنرمندان تجسمی برای برگزاری بسیاری از رویدادهای بزرگ هنری موزه هنرهای معاصر است؛ با وجود این، باید اذعان داشت که صاحب مکان شدن انجمن هنرهای تجسمی نیز اتفاق مثبت و خوبی است.

وی در بخش دیگری از صحبت‎های خود به قطع چندروزه آب و برق انجمن هنرهای تجسمی، اداره ارشاد اهواز و انجمن سینمای جوان اشاره کرد و در این‎ زمینه توضیح داد: برق این سه مجموعه به برق موزه هنرهای معاصر اهواز متصل است و متاسفانه به دلیل بدهی‎های موجود برق انجمن‎های تجسمی و سینمای جوان و نیز اداره ارشاد اهواز قطع شد.

وی بیان کرد: آقایانی که مدیریت موزه را برعهده دارند مگر نمی‎گفتند هزینه برق و آب انجمن سینمای جوان و اداره ارشاد اهواز را تامین می‎کنند؟ پس دلیل قطعی آب و برق به دلیل بدهی چیست؟

رییس انجمن هنرهای تجسمی خبر داد: با پیگیری‎های مدیرکل ارشاد خوزستان و قول مساعد او، قرار بر این شد که به زودی سیستم برق انجمن هنرهای تجسمی استان و همچنین انجمن سینمای جوان کاملا از موزه هنرهای معاصر جدا شود تا این دو مکان مشکلی در این زمینه نداشته باشند.


منبع: عصرایران

ادامه صدرنشینی یک فیلم ابر قهرمانی

این فیلم که پنجمین فیلم از مجموعه دنیای سینمایی دی‌سی کامیکس به کارگردانی «زاک اسنایدر» و نویسندگی «کریس تریو» است و توزیع بین‌المللی آن را کمپانی برادران وارنر بر عهده دارد، با ادامه اکران خود در بیش از ۳۱ هزار سالن سینمایی ۶۶ کشور جهان به فروش ۷۲.۲ میلیون دلاری دست یافت تا در دومین هفته نمایش به فروشی بالغ بر ۳۰۰ میلیون دلار در گیشه بین‌الملل دست یابد.


 

این فیلم در سینماهای آمریکا نیز پس از ۱۰ روز نمایش ۱۷۱.۲ میلیون دلار فروخته تا در مجموع فروش جهانی ۴۸۱.۳ میلیون دلار را تا به امروز رقم زده باشد.در میان کشورهای خارجی سینمای چین با فروش ۱۵.۸ میلیون دلار از محل ۱۰ هزار سالن بهترین عملکرد را در این هفته داشت و تاکنون و پس از دو هفته اکران ۸۳ میلیون دلار برای «لیگ عدالت» فروخته است. سینماهای برزیل با ۵.۶ میلیون دلار، مکزیک، بریتانیا و ژاپن هر کدام با ۳.۸ میلیون دلار و فرانسه با ۳ میلیون دلار از دیگر بازارهای خارجی موفق این فیلم ابرقهرمانی در دومین هفته اکران بودند.

«لیگ  عدالت» در اولین هفته نمایش به فروش ۲۸۰ میلیون دلاری در گیشه جهانی دست یافته بود.اما انیمیشن «کوکو» محصول جدید استودیو پیکسار کمپانی دیزنی در اولین هفته اکران ۱۸.۲ میلیون دلار در سینماهای چین فروخت تا پس از «زوتوپیا» بهترین فروش آغازین را در میان انیمیشن‌های اکران‌شده پیکسار در چین به نام خود ثبت کند.فیلم جدید «قتل در قطار سریع‌السیر به شرق» نیز این هفته ۱۷ میلیون دلار از محل سینماهای ۶۳ کشور به فروش خود اضافه کرد و گیشه خارجی خود را به بیش از ۱۲۲ میلیون دلار ارتقا داد. همچنین فیلم «ثور: راگناروک» نیز با ۱۱ میلیون دلاری که این هفته فروخت، فروش بین‌المللی و جهانی خود را به ترتیب به ۵۱۲ و ۷۹۰ میلیون دلار افزایش داد.
منبع: بهارنیوز

صدای غلام‌محمد احسانی خاموش شد

به گزارش ایسنا، این‌بار غلام‌محمد احسانی از هنرمندان پیشکسوت تربت‌جام بود که در سکوت رفت؛ وی بعد از تحمل بیماری در بیمارستان امام رضا (ع) مشهد درگذشت.یکی از فعالان حوزه موسیقی درباره غلام‌محمد احسانی به ایسنا می‌گوید: ایشان متولد ۱۳۳۳ و از پیشکسوت‌های دیار جام بودند و سابقه همکاری با استاد سرور احمدی را داشتند. همچنین با اکثر پیشکسوت‌های موسیقی محلی دیار جام ارتباط کاری و دوستانه خوبی داشتند. استاد احسانی سرپرست یک گروه هنری موسیقی نیز بودند. ویژگی ایشان تواضع، فروتنی و ادب‌شان بود. علاوه بر این هیچ‌گاه  به حاشیه‌های موسیقی وارد نمی‌شدند و از سویی ارتباط صمیمی با جوانان و نوجوانان داشتند.حسینعلی مردان‌شاهی ادامه می‌دهد: آقای احسانی استاد اخلاق بودند و در رفتارشان بی‌ادعایی، متجلی بود. متاسفانه شب گذشته ایشان به علت بیماری کبدی در بیمارستان امام رضای مشهد دار فانی را وداع گفتند.او درباره آخرین اجراهای این هنرمند پیشکسوت می‌گوید: غلام‌محمد احسانی در همایش خنیاگران جام که در شهریور ماه سال جاری برگزار شد جزو ۱۸ استادی بودند که از وی تقدیر شد و همچنین یکی از استادانی بود که در آن همایش اجرا داشت.مراسم تشییع پیکر غلام‌محمد احسانی فردا (هفتم آذر) در تربت جام برگزار خواهد شد. او در قطعه هنرمندان بهشت نبی در کنار  پورعطایی پیشکسوت و هنرمند بنام تربت جام  دفن خواهد شد.
منبع: بهارنیوز

از آنچه برای بیننده تلویزیون مهم است، حرف بزنیم

این کارگردان سینما و تلویزیون در گفت‌وگو با ایسنا درباره‌ی وضعیت تلویزیون بیان کرد: برای تولید آثار باکیفیت باید تقابل دوطرفه وجود داشته باشد؛ به این معنی که ما باید بتوانیم درباره‌ی معضلات، مسائل و هر مطلبی که فکر می‌کنیم برای بینندگان تلویزیون مهم است، فکر کنیم و حرف بزنیم. همچنین مدیران هم باید شرایطی را مهیا کنند که بتوان بهتر و قوی‌تر در عرصه سریال‌سازی کار کرد.میری ادامه داد: در حال حاضر مردم مدیوم تلویزیون ایران را با تلویزیون‌های همجوار خود و تلویزیون‌های جهانی مقایسه می‌کنند؛ به دلیل اینکه فضای مجازی و ماهواره‌ها را می‌بینند.کارگردان سریال «هیات مدیره» به عملکرد سازندگان سریال و مدیران برای بهبود سریال‌سازی اشاره کرد و گفت: مدیران فرهنگی، سازندگان سریال‌ها و مدیران سازمانی باید تلاش کنند که  شرایطی فراهم شود تا آثار نمایشی بومی‌تر، باکیفیت‌تر و به‌روزتری بسازیم تا بینندگان ما بتوانند میان سریال‌های مختلف، یک سریال را به راحتی برای تماشا انتخاب کنند. همچنین مخاطبان بتوانند مجموعه‌ای را که نپسنده‌اند و یا کیفیت آن به‌روز نیست را نبینند. در هر صورت باید کار متقابلی برای بهبود شرایط انجام دهیم تا سلیقه مردم را بالا ببریم و آثار بهتری را ارائه کنیم.

کارگردان سریال «گاو صندوق» با اشاره به ساخت یک اثر نمایشی در تلویزیون و سینما اظهار کرد: هر دو مدیوم سینما و تلویزیون، تصویری، گفت‌وگومحور و دیداری هستند و کار در هر دو مدیوم سخت است. در تلویزیون مخاطب بیشتر و میلیونی وجود دارد اما در سینما، مخاطب می‌تواند فیلم شما را برای دیدن انتخاب کند.  او در بخش دیگر گفت‌وگو به سریال «هیات مدیره» که در حال ساخت آن است، اشاره کرد و گفت: به نظرم ویژگی سریال «هیات مدیره» زبان و لحن جدید و در عین حال نوستالژیک است. ما این نوع سریال‌ها را در دهه‌های هفتاد از تلویزیون می‌دیدیم مانند سریال «همسران» و «خانه سبز» که لحن شیرینی داشتند. تفاوت سریال «هیات مدیره» با دیگر سریال‌هایی که در این فضا ساخته می‌شود این است که ساکنان این آپارتمان با هم تصمیم می‌گیرند معضلات خود را حل کنند؛ این در حالی است که در سریال‌های دیگر کمتر به این موضوعات پرداخته شده و این موضوعاتی است که برای من جذاب بود تا سریالی در این زمینه بسازم.مازیار میری در پایان گفت: ۲۶ قسمت از سریال نوشته شده و تنها چند قسمت آن باقی مانده است و  به تدریج بازیگرانی به کار اضافه می‌شوند. 
منبع: بهارنیوز

رقابت فرخ‌نژاد و عطاران در اکران نوروز۹۷

به گزارش آی سینما،چند روز پیش تهیه کننده «لونه زنبور» اعلام کرد که تلاش می‌کند این فیلم در نوروز ۹۷ به نمایش درآید. حالا عوامل دو فیلم «هزارپا» و «تگزاس» هم خواستار نمایش فیلم‌های خود در نوروز سال آینده شدند. نوروز امسال سه فیلم کمدی در تعطیلات نوروز به نمایش درآمدند که «گشت ۲» و «خوب، بد، جلف» توانستند به فروش بیش از ۱۵ میلیارد تومان دست یابند. با اکران احتمالی دو فیلم «تگزاس» و «هزارپا» می‌توان شاهد رقابت رضا عطاران و حمید فرخ‌نژاد در جذب مخاطب برای سینمای ایران بود.در سال‌های گذشته پس از جشنواره فیلم فجر، بحث اکران فیلم‌های سینمایی در تعطیلات نوروز به شدت داغ می‌شد و عوامل فیلم‌های سینمایی تلاش بسیاری می‌کردند که فیلم‌هایشان در اولین ماه از فصل بهار به نمایش درآید. با قطعی شدن اکران «آینه بغل» در آذرماه، تهیه کننده «لونه زنبور» اعلام کرد که  این فیلم کمدی در نوروز ۹۷ نمایش داده می‌شود. در «لونه زنبور» مصطفی کیایی، پژمان جمشیدی، بهاره کیان افشار و رعنا آزادی ور نقش‌های اصلی را ایفا می‌کنند.
 

اما دو فیلم کمدی دیگر که بازیگران شناخته شده بسیاری دارند، هم به عنوان گزینه‌های اکران نوروز ۹۷ مطرح شده‌اند.کمدی «هزارپا» با بازی رضا عطاران، جواد عزتی، سارا بهرامی، مهران احمدی، لاله اسکندری، شهره لرستانی، امید روحانی، سپند امیرسلیمانی، امیرمهدی ژوله و… به کارگردانی ابوالحسن داوودی اوایل امسال جلوی دوربین رفت و پیش بینی می‌شود با توجه به بازیگران سرشناسی که دارد و سابقه کارگردان معتبرش در زمینه ساخت فیلم‌های کمدی به یکی از فیلم‌های پرفروش تبدیل شود.

 



 

از سوی دیگر امروز عوامل فیلم «تگزاس» به کارگردانی مسعود اطیابی هم خواستار نمایش این فیلم سینمایی در نوروز ۹۷ شدند. در این فیلم کمدی که در کشور برزیل جلوی دوربین رفته، حمید فرخ نژاد، سام درخشانی و پژمان جمشیدی نقش‌های اصلی را ایفا می‌کنند.دو سال پیش، رضا عطاران به واسطه بازی در «من سالوادور نیستم» توانست لقب فاتح گیشه نوروز ۹۵ را به خود اختصاص دهد و سال گذشته هم این عنوان به حمید فرخ‌نژاد به خاطر بازی در دو فیلم «گشت ۲» و «خوب، بد، جلف» رسید. حال با اکران دو فیلم «هزارپا» و «تگزاس» می‌توان شاهد رقابت این دو هنرپیشه پرطرفدار در جذب مخاطب برای سینمای ایران بود.
منبع: بهارنیوز

توضیحات مهناز افشار درباره پرونده همسرش

به گزارش ایلنا، مهناز افشار در برنامه سی‌و‌پنج با اشاره به نحوه‌ی ورودش به سینما گفت: در دوره دبیرستان به من می‌گفتند شبیه خانم گوگوش هستم و این موضوع برایم جذابیت داشت که شبیه به یک ستاره هستم. به همین دلیل در دوران نوجوانی علاقه به دیده شدن در من شکل گرفت.وی ادامه داد: شروع فیلم‌هایم از شور عشق و خاکستری برایم جدی نبودند چون ۱۸ سال بیشتر نداشتم. اولین کار تصویری من مجموعه گمشده کار مسعود نوابی بود. در آن زمان من تدوین می‌خواندم و خانم شمسی فضل اللهی مرا به گروه معرفی کردند. بعد از آن آقای عبدالله اسکندری مرا به سینما معرفی کرد. واقعیت این است که این کار برایم جدی نبود هم به دلیل سن کم و هم به دلیل تجربه کمی که داشتم و فکر می‌کردم فقط برای دیده شدن به سینما آمده‌ام.

افشار با بیان این مطلب که “یادم هست که آقای اسکندری مرا به دیدن تمرین تئاتر خانم گلاب آدینه بردند تا فقط بیان و بدن را یاد بگیرم” افزود: معتقدم از فیلم «سالاد فصل» بود که سینما و حتی مهناز افشار نه به عنوان یک بازیگر برایم جدی شدند. پنج سال بعد از شروع بازیگری به کلاس‌های بازیگری رفتم و شروع به کتاب خواندن کردم. دوره اصلاحات به جوان‌ها خیلی فرصت حضور در سینما داده شد و سوپراستارها نمود کردند. این فرصت را یک زمانی به ما دادند اما بعد از آن دوباره دست‌مان بسته شد.وی ادامه داد: وقتی منتقدان مرا می‌بینند و جایزه می‌دهند و وقتی دیدم کارگردانان صاحب سبکی مانند آقای مهرجویی و کمیایی مرا می‌بینند، خیلی کم‌هوشی بود که اگر به سراغ سینما نمی‌رفتم و کم‌هوشی بود اگر به انتخاب‌هایم دقت نمی‌کردم.مهناز افشار ادامه داد: من الان ۴۰ ساله هستم و بیست و سال و اندی‌ست در حال کار هستم. من همیشه سعی کرده‌ام که به سواد بالاتری دست یابم. وقتی سن بالاتر می‌رود زندگی، موانع، خوشی‌ها و همه اینها به آدم یاد می‌دهد که چطور از آنها استفاده کند. من معتقد هستم ما با اشتباهاتمان شکل می‌گیریم و مهم این است که برطرف‌شان کنیم. مهم این است که پخته شویم و اشتباهات را جبران کنیم. من امروز خودم را آن زمان که در برنامه “هفت” شما صحبت کردم؛ خیلی خام می‌بینم. من آدم جنگجویی هستم و برای به دست آوردن یکسری موقعیت‌ها تلاش کردم و هنوز معتقدم باید تلاش کنم.

 افشار با اشاره به اینکه حاضر نیست در سریال بازی کند، گفت: من با تلویزیون رابطه‌ام خوب نیست و دوست ندارم در سریال بازی کنم اما برای شبکه نمایش خانگی کار می‌کنم. وی با انتقاد از عدم نمایش فیلم “ارادتمند، نازنین، بهاره، تینا” گفت: کاهانی کارگردان شناخته شده‌ای است و دیدگاه و تفکر فیلم‌هایشان هم مشخص است. این فیلم قبل از اینکه ساخته شود؛ پروانه ساخت گرفته است و مسئولان پروانه نمایش نمی‌توانند به آن پروانه نمایش ندهند! هر اشکال و ایرادی که این فیلمنامه داشته است را همان اول باید می‌گفتند. واقعا چرا باید این همه هزینه و وقت صرف شود و بعد به جایی نرسد؟!

وی با اشاره به فعالیت‌های اجتماعی اخیر خود گفت: من فعالیت‌های اجتماعی زیادی دارم و برایم جدی‌تر هم شده‌اند. تمرکز فعلی من روی بچه‌های بدسرپرست است. با اینکه ممکن است به من بگویند تخصص و سواد این کار را ندارم، در حال تلاش برای آگاهی و تمرکز بیشتر هستم چون با این نوع بچه‌ها بسیار مواجه هستیم. فعالیت پویش ما هیچ نوع حمایت مالی از کسی نمی‌گیرد و ما تمام تمرکزمان برای تصویب لایحه حمایتی است که در حال خاک خوردن در مجلس است.وی با اشاره به شایعاتی که درباره مهریه او و شایعات پیرامون همسرش مطرح بر سر زبانهاست، گفت: اولین بار این صحبت از طرف خانم برومند نازنین مطرح شد که بسیار مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفت. بعد از آن خانم برومند در افتتاحیه تئاتر لیلی رشیدی از عصبانیت خود در مورد مطرح کردن این حرف معذرت‌خواهی کرد اما رسانه‌ها این موضوع را پوشش ندادند. آقای خاتمی که ما را عقد کردند، می‌دانند مهریه‌ام چقدر است. مهریه من ۱۰ شاخه گل نرگس است.

وی ادامه داد: “لیانا” دخترم جایی متولد شده که پدرش متولد شده است؛ در آلمان. همسرم تصمیم گرفت جایی که خودش متولد شده، دخترش هم متولد شود اما قانون آلمان شبیه جای دیگری در دنیا نیست که با تولد در خاک آن کشور، شهروند بشوی! چیزی که دلم می‌خواهد بگویم این است که این روزها اینکه در کجا به دنیا آمدی و خواسته یا ناخواسته درهای کشورت به رویت بسته است، ملاک ارزشگذاری دغدغه وطن پرستی باشد. حال آنکه عملکرد آدم‌هاست که نشان می‌دهد چقدر به این خاک دغدغه دارند. مگر لیانا حق انتخاب داشته؟ مگر همسر من برای به دنیا آمدن و خیلی چیزها در زندگی‌اش حق انتخاب داشته؟ وقتی حق انتخابی وجود ندارد، عملکرد آینده‌شان نشان‌دهنده شخصیت آنهاست. من و همسرم اصولاً به ژن خوب اعتقاد نداریم بلکه به عملکرد اعتقاد داریم.

 وی ادامه داد: شاید قبل از ازدواج آرزوهایی دیگری داشتم اما الان آرزوهایم به دلیل پختگی و فرزندی که دارم، متفاوت است. ابهاماتی بعد از ازدواج من بر سر زبان‌ها افتاد که دوست دارم به شکلی درست این ابهامات را برطرف کنم. ازدواج من از ابتدا با ابهاماتی مبنی بر سن همسرم شکل گرفت. زیرا این موضوع تابویی است. سن برادر همسرم را به همسر من نسبت دادند؛ همسرم متولد ۶۰ است و من ۴ سال از او بزرگترم. محل تولد، اسم و عکس همسرم را اشتباه منعکس کردند. این اواخر هم بابت موضوع شیرخشک‌ها آزرده شدم به دلیل اینکه گاهی آدم اشتباهی را شخصاً مرتکب می‌شود و برای آن تلاش می‌کند. در گفتگوی قبلی‌ام از نهادها تقاضا کردم که به این موضوع رسیدگی شود برای شفافیت و روشن شدن اذهان عمومی. من با وزارت بهداشت و هلال احمر صحبت کردم و گفتند چنین پرونده‌ای وجود ندارد و گفتم چرا این موضوع را عنوان نمی‌کنید و این درخواست من به عنوان مدعی‌العموم حساب نشده است!

افشار افزود: همسر من پرونده مالی دارد و من قطعا به دادگاه عادل و شفاف رضایت دارم چون خط قرمز من حق مردم است. این موضوع هم “شو” نیست چون من در حال رای جمع کردن نیستم. من بابت کاری که در جامعه کردم نسبت به مردم مسئول هستم و بدهکارم و به هر حکمی که در دادگاه داده می‌شود، قطعاً رضایت می‌دهم.  بازیگر فیلم سعادت‌آباد ادامه داد: من بابت زندانیان سیاسی، خشونت، ورود زنان به ورزشگاه‌ها، بچه‌ها و هر جایی که فکر کردم اسم من وظیفه دارد کاری کند، فعالیت کردم و دلم می‌خواهد با اجازه شما، یک عذرخواهی نسبت به همه آنها که من را مواخذه کردند، بکنم. ببخشید که نتوانستم این موضوع و بحران و حاشیه را برای شما شفاف کنم چون از دست من خارج بود و کسانی که این کار را کردند و دروغ گفتند؛ خیلی قوی‌تر از من بودند. وی ادامه داد: هرقدر که به گذشته و باورهای من اعتقاد دارید، همسر من در این موضوع دست نداشته و او پرونده‌ای دارد که بابت آن ۷ ماه زندانی شده است پس هیچ تفاوتی با بقیه نداشته است. در نتیجه امیدوارم نهادها این مساله را روشن‌تر کنند تا من بتوانم خیلی راحت‌تر دغدغه‌هایی که دارم را به سرانجام برسانم.
منبع: بهارنیوز

جعبه جادوی شکسته؛ انحصار در تلویزیون ایران

ماهنامه پیشه و تجارت – سروناز آقازمانی: تلویزیون از لحاظ نظری، رسانه ای ارتباطی است که نقش بسیار مهمی در پیشبرد اهداف یک جامعه دارد. در این خصوص، مباحث گسترده ای مطرح می شود و کم و بیش از دیدگاه های جامعه شناسی و ارتباط مورد بررسی قرار گرفته است. اما آنچه کمتر شکفته شده، اقتصاد و گردش مالی در این رسانه جمعی است.

بدون شک تامین منابع مالی، یکی از پیچیده ترین فرآیندهای مدیریت یک رسانه قدرتمند همچون تلویزیون است و پشتوانه مالی و قوی می تواند یکی از الزامات موفقیت این رسانه باشد. از دیگر سو توان اقتصادی یک رسانه جمعی، تاثیر مستقیمی بر قدرت جهت دهی فکری جامعه تحت پوشش خود دارد.

جعبه جادوی شکسته؛ انحصار در تلویزیون ایران 

مساله بودجه، در سال های اخیر تبدیل به یکی از چالش های مهم صدا و سیما شده است. به طور معمول، منابع مالی این سازمان از دو راه تامین می شود نیمی از کل هزینه سالانه که در قانون بودجه مصوب مجلس مشخص می شود، تامین مالی خود سازمان از طریق فروش زمان پخش پایم های بازرگانی دریافت آبونمان از تمام مشترکان برق در ایران، دریافت مبلغی با عنوان عوارض توسعه شبکه صدا و سیما از فروش هر دستگاه تلویزیون، درآمد حاصل از روزنامه جام جم، درآمد حاصل از شرکت صنعتی سیماچوب، درآمد حاصل از شرکت صوتی و تصویری سروش، تولد برنامه مشارکتی با مشارکت مالی ارگان های دولتی و غیردولتی.

به گزارش «ایسکانیوز»، منابع مالی این سازمان در سال ۹۴، ۲۰۰۰ میلیارد تومان بوده است که حدود ۸۵ درصد بودجه و درآمدهایش صرف پشتیبانی و نیروی انسانی شده است و نقش مستقیم حداقلی در تولید دارد، و شاید حدود ۳۰۰ میلیارد تومان از بودجه رسانه ملی، مستقیم صرف تولید شده است. البته بودجه صدا و سیما در کمیسیون تلفیق که آذرماه سال ۹۵ برگزار شد، افزایش یافت.

بودجه این سازمان از پنج دهم بودجه عمومی کل کشور به هفت دهم افزایش یافته است. آنچه در این زمینه اهمیت دارد نگاه سازمان صدا و سیما به بودجه دولتی است و برنامه دیگری برای افزایش و کسب درآمد از راه هایی غیر از آنچه برای این سازمان تعیین شده است وجود ندارد. این گونه است که به نظر می رسد نگاه صدا و سیمای ایران به کسب درآمد بیشتر از طریق جذب آگهی های تلویزیونی است که در فواصل برنامه ها و مجموعه های تلویزیونی پخش می شود.

در سال های اخیر معدود برنامه هایی توانسته اند با جذب اسپانسر درآمدزایی خوبی داشته باشند. اما در یک نگاه کلی مشکلات صدا و سیما و چرخش مالی در این سازمان با مشکلات جدی مواجه است. برای بررسی و ریشه یابی این مشکلات دو منظر کلی پیش رو قرار دارد: ضعف تولیدات جذاب و حذف بخش خصوصی.

مخاطب و تلویزیون

با فراگیر شدن شبکات اجتماعی و خبری اینترنتی، صدا و سیما با رقیبان جدی مواجه شد و نتوانست مخاطبان خود را افزایش دهد. سیاست های انحصاری در فعالیت های رادیو و تلویزیونی داخلی در صدا و سیما باعث از بین رفتن فضای رقابتی شده است و منجر به نوعی کسادی در تولیدات تلویزیونی می شود.

تکرار مضامین موفق سال های گذشته، برنامه های تولیدی را تبدیل به یک کپی ناموفق از تولیدات سابق تلویزیون می کند. از دیگرسو قطع همکاری هنرمندان تلویزیونی و مشکلات اقتصادی و صدا و سیما رابطه ای مستقیم با هم دارند.

 جعبه جادوی شکسته؛ انحصار در تلویزیون ایران

بسیاری از گروه های تولیدی به علت وصول نشدن مبالغ تعیین شده از تلویزیون، با این نهاد رسانه ای قطع ارتباط می کنند و با رفتن این هنرمندان و گروه های موفق، برنامه های نه چندان مطلوب ساخته می شود که در تامین هزینه خود ناتوان هستند. به این ترتیب این چرخه معیوب باعث قطع ارتباط و همکاری گروه های مجرب و  در نتیجه تولیدات ناموفق می شود.

خصوصی سازی و رقابت

بسیاری از کارشناسان رسانه معتقدند وجود تلویزیون های خصوصی در کنار رادیو و تلویزیون رسمی باعث ایجاد نوعی فضای رقابتی و خروج از تک صدایی می شود و همین امر به ارتقای تولیدات فرهنگی در کشور می انجامد. رشد کمی و کیفی در یک فضای رقابتی و پویا رخ می دهد. همان گونه که در عملکرد نشریات و روزنامه های خصوصی در فضای رقابتی، شاهد رشد و ارتقای کیفی هستیم.

جذب  مخاطب و ایجاد شغل

ایجاد شبکه های خصوصی تلویزیونی می تواند بازه مخاطبان را گسترش چشمگیری دهد. تعدد شبکه ها به معنای تعدد سلایق در جامعه و پاسخ به این تنوع است. از دیگر سو، این شبکه ها برای بازگشت مالی مجبور به ساخت تولیدات باکیفیت و جذاب می شوند. وجود صداها شبکه خصوصی بهتر از شبکه های محدود دولتی می تواند مردم را به خود جذب کند.

از سوی دیگر، حجم فارغ التحصیلان رشته های سینمایی و تصویری در سال های اخیر افزایش یافته است. این فارغ التحصیلان که بالقوه توانایی ساخت آثار باکیفیت را دارند، با مشکلات شغلی و دشواری در ورود به فضای حرفه ای رو به رو هستند. وجود شبکه های متعدد خصوصی می تواند پاسخگوی این نیروهای کارآمد و تحصیلکرده باشد. به این ترتیب نیروی جوان با دانش روز تولیدات تصویری می تواند در بهبود تولیدات تاثیر بسیار مثبتی داشته باشد.

تولیدات خصوصی در بازار جهانی

بسیاری از برنامه های مسابقه و سرگرمی که در سراسر دنیا شناخته شده هستند با فروش حق کپی رایت خود به کشورهای دیگر، برنامه شان را در جهان معرفی کرده و از طریق همان حق فروش در آمدزایی می کنند؛ اما برنامه های تلویزیونی ایرانی نتوانسته اند در این سال ها همگام با تغییر جامعه مخاطبان را جذب کنند و پا را از مرزهای ایران فراتر بگذارند.

جعبه جادوی شکسته؛ انحصار در تلویزیون ایران 

مهم ترین موضوعی که باعث شده برنامه سازی در تلویزیون ایران کم رونق و ضعیف باشد، دولتی بودن آن و تخصیص بودجه به این سازمان از سوی دولت است. این امر موجب شده برنامه سازان تلویزیون برای ساخت سریال ها نگاه داخلی داشته باشند و انگیزه ای برای تولید برنامه های باکیفیت که بتواند هم مخاطب ایرانی را راضی نگه دارد و هم خریداران خارجی را تخریب کند، نداشته باشند.

هر چند شناخت علایق مخاطب تلویزیون و چگونگی تعریف داستانی که بتواند او را جذب کند نیاز به تحقیقات و به روز شدن همراه با مردم دارد که با توجه به مجموعه هایی که در تلویزیون ساخته می شود گمان می رود برنامه سازان تلویزیونی پژوهش و بررسی دقیقی در شناخت مخاطب خود ندارد.

مهم ترین موضوعی که در این میان وجود دارد، نداشتن نگاه اقتصادی به برنامه های تلویزیونی است که باعث شده برنامه های مخاطب پسند ایرانی هم نتوانند حتی در سطح کشورهای منطقه فروخته شوند و همین عدم وجود نگاه جهانی به برنامه سازی تلویزیونی باعث می شود بیشتر برنامه ها و سریال های ایرانی به جای تولیدات خلاقانه، کپی برداری از دیگر مجموعه های موفق خارجی باشد همان گونه که در برخی تولیدات تلویزیونی شاهد این کپی برداری نقطه به نقطه هستیم.

شبکه های خصوصی به دلیل اینکه بودجه محدودی دارند و خود وظیفه کسب درآمد از طریق ساخت برنامه را برعهده دارند، ناچار به ساخت برنامه های باکیفیت و جهانی هستند. برای رسیدن به این مهم استفاده از نیروهای خلاق و پرانرژی لازم است.

شبکه های اینترنتی و تلویزیون دولتی

به نظر بسیاری از کارشناسان و فعالان رسانه ای، شبکه های تلویزیونی خصوصی از ملزومات آینده ای نه چندان دور خواهند بود. اکنون از طریق اینترنت می توان بسیاری از شبکه های تلویزیونی را مشاهده کرد و همین امر باعث افزایش شبکه های تلویزیونی اینترنتی در دو سه سال آینده خواهدشد.

هرکدام از این شبکه ها قادر خواهندبود با دریافت هزینه ناچیزی از مخاطب و همچنین جذب آگهی، تولیدات بالایی داشته باشند. آمار جالبی در آمریکا نشان می دهد بیش از ۷۰ درصد از مبادلات دریافت و ارسال در فضای مجازی، تصویر است. این انتقال ها نه به صورت عکس، بلکه به صورت فیلم هستند و دیرزمانی نخواهدبود که کشور ما نیز به این سو حرکت می کند. در این صورت ممکن است رسانه ملی بیش از این منزوی شود. این چالش، چالشی است که روزنامه ها و خبرگزاری ها نیز با آن درگیر هستند.

برخی اعتقاد دراند وبسایت «آپارات» نمونه بسیار خوبی از راه اندازی شبکه های تلویزیونی است که ضمن رعایت همه موازین دولتی توانسته در سطحی کوچک تر با شبکه یوتیوب در داخل کشور رقابت کند. در نتیجه در این فضای رقابتی گسترده و تنگاتنگ شاید تنها خصوصی سازی بتواند راه نجاتی باشد.

جعبه جادوی شکسته؛ انحصار در تلویزیون ایران 

سریال پنچری

ناموفق در جلب مخاطب

در سال های اخیر با مقبولیت سریال های غیرایرانی مواجه هستیم که توانسته اند بسیاری از مخاطبان را به خود جذب کنند. با نگاهی به تولیدات صدا و سیما به نظر می رسد این تولیدات نه برای مخاطب، که صرفا برای «ساخته شدن» و هزینه بودجه دولتی تولید شده اند. همین امر باعث ریزش مخاطبان تلویزیون داخلی می شود.

بارها دریاره دلایل پایین آمدن سطح کیفی مجموعه های تلویزیونی و کشش مردم به سمت تماشای سریال های ترکیه ای صحبت شده است. ترکیه توانسته است به یکی از صادرکنندگان سریال های داستانی تبدیل شود.

دورسون توپچو، معاون رییس اتاق بازرگانی استانبول در فروردین ۱۳۹۵ گفت: «صادرات مجموعه تلویزیونی ترکیه، در سال ۲۰۱۵ به ارزش بیش از ۳۰۰ میلیون دلار بود. هدف ما رسیدن به مبلغ یک میلیارد دلار تا سال ۲۰۲۳ است.»

درآمد ۳۰۰ میلیون دلاری این صنعت باعث شده است تا دولت ترکیه مشوق هایی به تولیدکنندگان ارائه دهد و همین امر باعث شده است تا سریال سازی در ترکیه به یک صنعت تبدیل شود. با توجه به نیروهای مجرب داخلی، می توان اطمینان داشت که با جذب سرمایه و نیروهای انسانی از یک سو، ایجاد فضای رقابتی از سوی دیگر و همچنین فراهم کردن فضای کار برای شبکه های خصوصی، تولیدات به بازار جهانی، این صنعت در ایران نیز شکل بگیرد.

مردم جوامع امروز نیاز شدیدی به رسانه ها دارند. از طرف دیگر نظام مبتنی بر بازار، اقتصاد عاملی است که وجود یا عدم وجود هر چیزی را تعیین می کند. در نتیجه اگر تولیدات تلویزیونی نتوانند به چرخه اقتصادی مطلوب دست یابند، محکوم به فنا هستند و به سرعت رسانه های دیگری جایگزین می شوند و مردم رو به آنها می آورند.

امروزه توجه صاحبان سرمایه به سمت رسانه ها جلب شده است. چرا که از این طریق با تسلط بر اذهان عمومی می توانند بازاری مناسب برای محصولات خود ایجاد کنند. نظام رسانه ای مبتنی بر بازار، با گسترش روزافزون تکنولوژی، جایگاه خود را محکم تر می کند و به سمت بازار پیچیده ای می رود که متکی بر حاکمیت مصرف کننده است. اگر مخاطب مصرف کننده ای وجود نداشته باشد، رسانه نیز وجود ندارد یا حداقل قدرت نفوذ خود را از دست می دهد.

منبع: برترینها